ارتباط ظاهر و باطن و گمراهی انحصار در ظاهرگرایی

 

باطن بدون ارتباط با ظاهر نیست و ظاهر مرتبهٔ بروز و حقیقت باطن است.

ظاهر حکم حاکی و عنوان را دارد و واقع و محکی با باطن است. ظاهر نمود باطن و باطن حقیقت ظاهر است. ظهور و بطون را تمام پدیده‌های هستی و حتی خود حق تعالی دارد. تمامی پدیده‌ها از گیاهان، حیوانات، انسان‌ها، اجنه و فرشتگان تا دیگر پدیده‌ها هم ظاهر دارند و هم باطن. حق جل و علا نیز هر آن در شأنی است: «کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»(۱)؛ هر شأن، باطنی است که ظاهر می‌شود و بروز و نزول و سپس صعود می‌یابد.

 

سیر معنوی به تمامی در باطن مومن انچام می گیرد و سالک الی الله در پی سیر باطنی است و آنان که تنها الفاظ را به هم می‌بافند و ظاهر را می‌آرایند به یکی از بدترین موانع سلوک گرفتارند. دو روایت زیر سوء گرفتاری به ظاهر را به‌خوبی نشان داده است:

کسی که ظاهر وی بهتر از باطن اوست، حقه‌باز و حیله‌گری روباه صفت است که مغضوب خداوند است.

دو روایت زیر سوء گرفتاری به ظاهر را به‌خوبی نشان داده است:

الف: «روی عن رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : ویل للذین یجتلبون الدنیا بالدین، یلبسون للنّاس جلود الضأن من لین ألسنتهم، کلامهم أحلی من العسل وقلوبهم قلوب الذئاب، یقول اللّه تعالی: أ بی یغترون؟!»(۲).

ب : «روی عن رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : أبغض العباد إلی اللّه تعالی من کان ثوباه خیرا من عمله، أن تکون ثیابه ثیاب الأنبیاء وعمله عمل الجبّارین»(۳).

درست است روایت اخیر سند محکمی ندارد، ولی در تمامی زمان‌ها می‌تواند مصداق و موضوع داشته باشد. همواره بوده‌اند هیکل‌هایی که به چنان ظاهرگرایی می‌پردازند و چنان ادعاهایی از علم دارند که اگر انبیای الهی را کنار آنان آورند گویی همه شاگرد آنان می‌باشند. هیکل‌هایی که باطنی ندارد و نه تنها صفایی در آنان نیست، بلکه مبغوض‌ترین افراد می‌باشند. البته اینان که از گروه «الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ»(۴) هستند نادرند، ولی هستند؛ همان‌طور که گروه «أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ» هم می‌باشند، هرچند بسیار نایاب هستند.

ظاهر برای سالک لازم است، اما همان‌گونه که در فقه آمده است نه آن که ظاهر برای وی یک اصل باشد که در این صورت به شرک مبتلاست. ظاهر باید خیلی ساده و روان و باطن باید ژرف و عمیق باشد؛ همان‌طور که نفی هرچه ظاهر است به نفی احکام ظاهری و کفر می‌انجامد. دین، ظاهر را در پرتو باطن می‌خواهد و ظاهر را باید رعایت نمود، امّا رعایت ظاهر غیر ظاهرسازی و ظاهرگرایی است. ظاهر باید حاکی و آلی باشد و نه محکی و اصالی و حقیقت در باطن است. کردار آدمی در صورتی که از باطن نازل شود و در دل صافی ریشه داشته باشد ارزش دارد و از آن به ظاهر می‌آید. بر این اساس، هرچه عمل صافی باشد، باطن را صافی می‌کند، وگرنه به تخریب آن می‌انجامد. ظاهر و باطن با هم ارتباط دارد، اما در ارتباط یاد شده، باطن اصل و ظاهر فرع آن است.

هر یک از اولیای خدا با باطن خویش که ولایت آنان است مرتبه پیدا می‌کنند و اصل در آنان باطن؛ یعنی ولایت است و نبوّت، رسالت و امامت همه ظهور و صورت ولایتی است که دارند. ارزش امامت هر امام به ولایت باطن است و ولایت باطنی به عبودیت و معرفتی است که دارد؛ همان‌طور که در تشهد نماز ابتدا به «عبده» شهادت داده می‌شود و سپس به «رسوله»؛ زیرا رسالت ظهور و صورت عبودیت است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله چون «عبده» است و نه عبد دیگر اسما، مقام ختمی دارد و گل سرسبد آفرینش است.

________________________________

۱٫ رحمان / ۲۹٫

۲٫بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۱۷۳٫

۳٫ متقی هندی، کنز العمال، ج ۳، ص ۴۷۲٫

۴٫ فاتحه / ۷٫

مطالب مرتبط