سلام حق‌تعالی ؛ ريشه مودّت و عشق

سلام حق‌تعالی؛ ريشه مودّت و عشق

«بَلَی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ» (بقره / ۱۱۲)

 موّحد عاشق و عالی‌ترین مقام سلام و احسان

سلام و تمام ملازمات آن همانند عشق، سلامت، صفا، مهربانی، طهارت و گشاده‌روی همه حسن و نیکو می‌باشد و انسان مؤمنی که سلام حق را در دل، نفس و روح خود به ظهور می‌رساند در مرتبهٔ خود محسن نیز می‌گردد. هم‌چنین وقتی گفته می‌شود «المومن بشره فی وجهه»: شادمانی مومن در چهره‌اش نمایان است. نمایانی شادی ، گشاده‌رویی و طراوت و نور ایمان در چهره و در ارتباط با دیگران احسان و نیکویی فرد را می‌رساند. مرتبهٔ عالی و بلند احسان و نیکویی در بیان «المحسن هو من رأی الحق» است. عالی‌ترین و کامل‌ترین مقام احسان تا جایی وسعت می‌یابد که انسان تا خدا را نظاره کند و همچنین حقیقت عالم و پدیده‌های هستی را دریابد. انسان در مرتبهٔ کامل احسان به صعودی می‌رسد که جهان، خوبی‌هایش و نظام احسن را با چشمان بصیرت خود به تماشا می‌نشیند.

 

«أَسْلَمَ» و اسلام به معنای سلام و سلامت

اگر گفته شود اسلام به معنای تسلیم است؛ در این صورت، انسان در برابر خداوند است و بعد از ایستادگی و مقاومت، توان مقابله با خدای خویش را از دست می‌دهد و به‌ناچار تسلیم حق می‌شود. در این برداشت معنایی، تسلیم وی از سر قلدری و زورگویی است. تسلیم همانند یخه‌گرفتن و مجبور ساختن فرد به کرنش است. این برداشت معنایی درست نیست. خداوند قلدر و زورمدار نیست، بلکه حق عاشقی است که «السلام» است. سلام بودن حق‌تعالی عشق، روشنی، گوارایی، لطافت، نرمی و میمنت اوست.

سلام حق در اسمای حق‌تعالی قبل از حیات، علم، قدرت و دیگر اسما می‌آید، چراکه حیات، علم، قدرت و اسمای دیگر باید سلام و سلامتی داشته باشد. سلامت، زندگی شایسته و متمدن آدمی در دنیای ناسوت است. انسان‌های ضعیف، فقیر، بیچاره و عقده‌ای، خشن، زورگو، قلدر و کینه‌توز دارای بیماری نفسانی و روحی و همچنین انسان‌های غیبت‌کننده و تهمت‌زننده، هیچ‌یک از سلام حق نصیبی ندارند و در گمراهی، ضلالت و بی‌عقلی دنیوی و در نتیجهٔ آن به شقاوت اخروی می‌رسند و از آخرت بهرهٔ ندارند. سلامت، وصف دنیا و در مرتبهٔ عمل انسان است و سعادت، وصف آخرت و در مرتبهٔ اخروی می‌باشد. انسان هرچه در این دنیا از سلام و سلامت بهره داشته باشد، به همان میزان در آخرت سعادتمند می‌باشد. آدمی در همین دنیای ناسوت می‌تواند وزان و سنجش سعادت اخروی و یا شقاوت خود را به‌دست آورد.

 در بیان تفسیر این آیه باید گفت ابتدا برای فهم اصل معنای هر کلمهٔ مشتق باید آن کلمه به مجرد یعنی اصل آن برگردانده شود. اصل هر مادهٔ اشتقاقی ارجاع دادن آن ماده به جامد است جایی که دیگر نشود آن را خرد و کوچک‌تر کرد.

وقتی گفته می‌شود الاسلام هو التسلیم، تسلیم در مقابل قلدری، زورگویی و یا حتی محبت و هر چیز دیگر را می‌تواند شامل شود ولی در بیان: «الاسلام هو السلام»، کلمهٔ سلام را دیگر نمی‌توان بیشتر از این خرد کرد، بنابراین سلام اصل معنای اسلام می‌باشد. باید گفت سلم نیز جمله می‌باشد و مصدر نیست به‌طوری‌که «سلم لمن سالمکم یعنی یکون السلام لمن سالمکم».

سلام در لغت به معنای سلامت می‌باشد. کسی که سلامت دنیوی داشته باشد، به سعادت اخروی او می‌انجامد.

سلامت در مرتبهٔ دنیا و ناسوت حاصل می‌آید و سعادت ظهور سلامت ناسوتی در عقبی و آخرت می‌گردد.

انسان مؤمن وقتی به کسی سلام می‌کند، خوشایندی، مرحمت، لطف و در حقیقت عشق و صفا را در رابطهٔ خود با او خواهان می‌باشد. حقیقت سلام در مؤمن این است که هیچ‌گونه غل‌وغش، کینه، کدورت و درگیری با بندگان حق‌تعالی و ظهورات الهی ندارد و صفا، سلامت و رونق و شادمانی را برای بندگان خداوند خواستار است.

هر مؤمن دیگر نیز با گفتن سلام علیکم در جواب سلام تمام سلم، سلامت، صفا و سلام را برای فرد مقابل می‌خواهد.

مسلم و محسن دارای بزرگواری، کرامت، وقار، آزادگی و کرامت می‌باشد. از سلام حق‌تعالی مودّت و عشق حاصل می‌شود.

سلام همان‌طور که در بحث اسما ذکر شد از اسما اولیهِ امیه و ذاتیه خداوند است.

سلام در اسما حق‌تعالی بعد از حی می‌باشد. چون وقتی خداوند حی است باید سالم باشد و حی ناقص نداریم. بعد از این که خداوند حی بود و سلامت داشت حالا عالم و قادر و… می‌باشد و علم و قدرت بعد از سلام حق می‌باشد.

سلام یعنی انسان مؤمن با هیچ کس حتی با انسان بد، کافر، منافق و مشرک عداوت، درگیری و مشکلی ندارد چراکه همه بندگان حق می‌باشند. چه‌بسا یک کافر با گفتن کلمهٔ «لااله‌الاالله» مسلم می‌گردد و انسان مسلمانی با عمل شرّی کافر و ملحد می‌شود. در حقیقت انسان باید با بدی‌ها درگیر باشد و دورکننده و دافع شر و بدی‌ها باشد نه بدها. چراکه این انسان بد هرلحظه ممکن است خوب گردد و بدی‌های او تبدیل به خیر شود. انسان بد اصالت ندارد بلکه بدی است که اصالت و ریشه دارد. درگیری، خصومت، مقابله و دوری باید با بدی‌ها باشد هرچند حتی از خود انسان باشد.

انسان خوب نیز ممکن است در آینده بد شود و تمام خوبی‌های او تبدیل به بدی گردد. پس انسان خوب و بد اصالت ندارند بلکه خوبی‌ها و بدی‌ها اصل و بن‌مایه دارند و موقعیت انسان‌ها با عمل آن‌ها مقایسه می‌شود، به‌طوری‌که انسان به‌صورت ذاتی بد و یا خوب نمی‌باشد.

 

سلام و تقابلات آن

اگر بخواهیم معنای آیه را تفصیل دهیم باید گفت افراد جامعهٔ بزدل، ترسو، عقده‌ای و حسرتی و جامعه‌ای که با کینه، غیبت و تهمت درگیر است، هرگز راه سلام، سلامت و سعادت را دنبال نمی‌نماید. جامعه‌ای که افراد آن از گمراهی توهّم و خیال رنج می‌برند، بهره آن از سلامت دور است. جامعه اگر سلام نباشد و از سلامت دور گردد و ناسالم شود، نخستین ویژگی آن این است که «ترس» و بزدلی بر افراد آن حاکم می‌شود و در پی آن ناآرامی، تشویش، اضطراب، وسوسه‌های روانی و فعلی و امراض مختلف فراگیر می‌شود و به اپیدمی تبدیل می‌گردد.

استکبار، استعمار و استثمار داخلی و خارجی باعث چنین نابسامانی‌ها و فاجعه‌های جبران‌ناپذیر می‌شود و پی‌آمد آن، دوری از سلام و عشق به حق و مخلوقات و پدیده‌های پروردگار عاشق و غریب می‌گردد.

در جامعهٔ دور از سلام، بیش‌ترین کسانی که آسیب می‌بینند، عالمان دینی می‌باشند؛ چراکه دشمنی‌ها با آنان بیش‌تر می‌شود و استعمار، بیش‌ترین تحقیر و اذیت و آزار را به آنان که خوی آزادگی دارند و سرسپرده نمی‌شوند و صادقانه در خدمت خلق قرار می‌گیرند، وارد می‌آورد.

استثمار با فشارها و با ایجاد جنگ روانی و با وارد آوردن تهمت و افترا، عالمان فهیم و آزاده را به گوشهٔ سکوت و انزوا می‌کشاند و آنان را معلول، مفلوج و خوار می‌خواهد تا بتواند به اهداف استبدادی خود برسد.

باید گفت عالمان به واقع دینی و طلبه‌ها که ایتام آل نبی در عصر غیبت هستند، با پایداری در راه حق و به خاطر خدا در جامعه دور از سلامت و عاری از کسوت سلام و محتوای سالم، بیش‌ترین اذیت و آزار را از ناحیه مستبدان و گروه‌های اهل باطل می‌بینند. استکبار و استعمار در هر دوره‌ای بیش‌تر اینان را مورد هجوم، حمله و ضربه‌های سخت خود قرار می‌دهد و از هیچ خصومتی برای درهم شکستن مقاومت آنان و زخمی و معیوب ساختن این چهره‌های نصرت دین دست بر نمی‌دارد تا مسیر را برای اجرای طرح ناسالم ساختن جامعه و از بین بردن ظهور سلام و سلامتی مهیا سازد.

ایتام آل نبی همواره مورد احسان، عنایت و توجه خاص معنوی آقا امام زمان علیه السلام می‌باشند. آنان در جوامع فاسد، در پیمودن راه حق، تنها و غریب می‌گردند و افراد یاری‌گر آنان اندک می‌باشند. غلبه در جوامع فاسد با جبهه اهل باطل است و در چنین فضایی بی‌حرمتی‌نمودن و آزار اهل حق، دل‌های آنان را شکسته، زخمی و خون می‌سازد. البته به حکم انتقام طبیعت هوشمند، آه برآمده از دل اینان، افراد ظالم را گریبان‌گیر خواهد نمود. فرد ظالم با بی‌حرمتی و تحقیر آنان، بدبخت و بیچاره می‌گردد، اعضای خانواده و فرزندان وی را بیماری و مرگ فرا می‌گیرد.

در مقابل، سلام و احسان، محبت و حرمت به این عالمان غریب و تنها، مسیر را برای جلب توفیقات الهی و ولایی می‌گشاید. به افراد حق‌طلب باید سلام داد و به آنان احسان، لطف و دستگیری نمود که کانون جلب عنایت و توفیق می‌باشند. اینان برای خدا قدم برمی‌دارند و کوچک‌ترین سلام و مرحمتی، احسان و انجام گشایش و لطفی در حق ایشان مورد توجه خدای عاشق و یاریگر بی‌پناهان قرار می‌گیرد.

 

 موّحد عاشق و عالی‌ترین مقام سلام و احسان

خداوند در این آیه می‌فرماید «وَهُوَ مُحْسِنٌ» و آن را با فای تفریع و با عبارت «فهو محسن» نمی‌آورد که اگر چنین بود انسان با اسلام آوردن، محسن می‌گردید اما تعبیر با «واو» به این معناست که کار تنها با سلام تمام نمی‌شود، بلکه بعد از سلام، احسان و عمل شایسته نیز باید داشت تا اسلام ثمربخش گردد.

سلام و تمام ملازمات آن همانند عشق، سلامت، صفا، مهربانی، طهارت و گشاده‌روی همه حسن و نیکو می‌باشد و انسان مؤمنی که سلام حق را در دل، نفس و روح خود به ظهور می‌رساند در مرتبهٔ خود محسن نیز باید گردد. یکی از چهره های احسان، سرور، شادمانی و نور ایمان است. وقتی گفته می‌شود «المومن بشره فی وجهه»: شادمانی مومن در چهره‌اش نمایان است. نمایانی شادی ، گشاده‌رویی و طراوت و نور ایمان در چهره و در ارتباط با دیگران احسان و نیکویی فرد را می‌رساند. مرتبهٔ عالی و بلند احسان و نیکویی در بیان «المحسن هو من رأی الحق» است. عالی‌ترین و کامل‌ترین مقام احسان تا جایی وسعت می‌یابد که انسان تا خدا را نظاره کند و همچنین حقیقت عالم و پدیده‌های هستی را دریابد. انسان در مرتبهٔ کامل احسان به صعودی می‌رسد که جهان، خوبی‌هایش و نظام احسن را با چشمان بصیرت خود به تماشا می‌نشیند.

در «مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ» بیان شد که آدمی باید سلام و سلامت داشته باشد و در « وَهُوَ مُحْسِنٌ» این‌گونه است که انسان مؤمن بعد از سلام و سلامت باید دست عطا، بخشش، لطف فعلی و ارایهٔ خیرات عملی داشته باشد و محسن گردد. سلام نباید خالی از بخشش و محبت فعلی و عملی باشد. سلام قولی و زبانی به تنهایی مورد پذیرش و دلنشین واقع نمی‌شود.

سلام وصف نفسی دارد و یک اعتقاد است. سلام یعنی انسان با همه مدارا داشته باشد. فرد مؤمنی که سلام حق را بر دل دارد، در خلوت و تنهایی خود، در تاریکی خانهٔ خود هم که نشسته باشد، دل وی بر حال تمام بندگان خدا و ظهورات و پدیده‌های او می‌تپد و عشق و سلام ذاتی حضرت حق و سلام خود را بر تمامی مخلوقات حق پیشکش می‌نماید، تا جایی‌که آرزوی زیارت یک‌یک پدیده‌های هستی را بر دل پاک و عاشق خود دارد و لطف، احسان، نیکویی، خدمت و مرحمت را بر چهره‌های خدا خواهش جان عاشق و دل مشتاق و سرشار از سلام خود می‌دارد.

مسلمان و مؤمن حقیقی به بیان قرآن در در این آیه ذکر شده است من اسلم همان سلام و سلامت بر پدیده‌های هستی و هو محسن همان گشاده‌بودن، وسعت و گستردگی و فراخی دل در جان سلیم می‌باشد که این احسان و فراخی نیکویی در چشم، زبان، لب و به بیانی در چهره و هم‌چنین در دست و تمام وجود انسان عاشق، نمایان و به ظهور می‌رسد. فرد رحمانی با گریهٔ چشم خود به چشمی اشک‌بار مرحمت با زبان شیرین خود به قلب شکسته‌ای رأفت و با لب خندان خود دل دردمندی را مرهم دارد.

 

سلامِ مؤمنِ محسن و نداشتن ترس از آینده و غم بر گذشته:

مسلمِ عاشق و مؤمنِ محسن بعد از سلام و احسان بر پدیده‌های هستی و ظهورات حق به مرتبه و مقامی می‌رسد که خداوند در قبال سلامت و نیکی وی به او اجر و مزد می‌دهد. سپس خداوند در ادامه می‌فرماید: وَلاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ» یعنی مسلم، محسن و مؤمن دیگر ترس و دلهره‌ای در جان خود نسبت به آینده و نیز غمی بر گذشته ندارد؛ مؤمنی عاشق که دلی مدارا و نرم و چهره‌ای گشاده و گرم بر همهٔ بندگان دارد هیچ ترسی از کسی ندارد به‌گونه‌ای که دلِ سلام وی، عقل و ذهن او را هدایت می‌نماید تا به بیراههٔ توهم و خیال نرود. ترس از آینده توهّمی تخریب‌گر و نابودکننده است که بر جان فرد به‌دور از سلام می‌افتد. ترس از زندگی و سلامت آیندهٔ خود، زن و فرزندان، دلهره و توهّمی دردناک است که بر جان فرد ناسالم می‌ریزد و وی را به هلاکت دنیوی و شقاوت اخروی می‌کشاند، چراکه وی اعمال بی‌اساس خود را بر پایهٔ توهّمات و خیالات نفسانی و گمراه‌کننده خود که از ترس ناشی می‌شود، مدار و قرار می‌دهد. اعمالی همچون ثروت‌اندوزی برای آیندهٔ خود و فرزندان، تلاش‌های بیهوده و پی‌درپی، حرص، طمع و آزمندی‌های بی‌پایه و هوس‌بازی‌های تجاوزگرانه همچون گردابی مهلک، فرد را به منجلاب نفس غرق و خفه می‌سازد. انسان هراسناک نه روز آرامش دارد و نه شب را به آرامی می‌گذارند. در روان‌شناسی افرادی که ترس بر جانشان می‌باشد، خواب شبانه آنان پر از اضطراب است و همچون مجنونی هستند که با ترس چندین بار از خواب می‌پرند و آرام و قرار نیز در خواب خود ندارند.

در مقابل؛ مسلم عاشق هنگامی که به جمعیت و توحید دست می‌یابد، موحّدی یکتاپرست و یکه‌بین می‌شود که به همهٔ عالم و هرچه نظر کند حق بیند و با چشمان بصیر خود تمام هستی و ظهورات خدا را جلوه‌گاه حضرت دوست می‌بیند و به تماشای دوست می‌نشیند. فرد عاشق در وجهی است که به جای ترس، عشق در جان سالم و دل پاک و عاشق او جای و قرار می‌یابد.

جمله ذرّات جهان جلوهٔ آن ماهرخ است

در تماشای قدش عاشق بیمار کجاست

در آیهٔ دیگر سوره بقره خداوند راه سلامت بین ادیان را این‌گونه بیان می‌کند: «إِنَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَی وَالصَّابِئِینَ مَنْ آَمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الاْآَخِرِ وَعَمِلَ صَالِحا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ» بقره/۶۲

خداوند در این آیه سه عنوان را در ایجاد سلامت بین مسلمانان، یهودیان، نصرانی و حتی ستاره‌پرست‌ها مطرح می‌کند. قرآن‌کریم عنوان اول را: من امن بالله، ایمان به خداوند، عنوان دوم والیوم الاخر ایمان به آخرت و عنوان سوم را: و عمل صالحا: احسان و عمل صالح، ذکر می‌نماید. هرگاه این چهار دین این سه بیان خداوند را داشته باشند و عملی سازند، نتیجهٔ آن در ادامه آیه آمده که: «فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ» این چهار دین در قبال این سلام، سلامت، مدارایی و همجواری، نزد خداوند اجر و مزد دارند و از یک‌دیگر ترس، واهمه و اضطرابی ندارند و به جای خصومت، دشمنی و زد و خورد، برای یک‌دیگر سلام، سلامت و امنیت را طلب می‌کنند و در جوار هم با یک‌دیگر کنار می‌آیند و برای هم خطری ندارند.

امروزه در جامعه‌های جهانی سلام و امنیت برقرار نیست و ادیان مختلف در ترس و خوف، نگرانی و اضطراب هستند. و هر دین و مذهب در مقابله و تهاجم با یک‌دیگرند.

هنگامی که خداوند در این قسمت از آیه می‌فرماید: «وَلاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ» خوف از آینده و اندوه و غم بر گذشته زمانی از افراد جامعهٔ انسانی برداشته می‌شود که افراد آن جامعه با یک‌دیگر و حتی با تمام ظهورات و پدیده‌های هستی حق‌تعالی سلام، سلم و امنیت داشته باشند و هم‌چنین در پی آن نسبت به همهٔ مخلوقات خداوند محسن باشند یعنی؛ دست عطا، بذل، بخشش و سخاوت و کرم داشته باشند.

 

سلام و احسانِ وَجه

در تعبیر«وَجْهَهُ لِلَّهِ» وجه، خلاصهٔ حقیقت وجودی هر پدیده را گویند. بدین صورت که در روان‌شناسی علمِ توسّم اگر صورت و یا یکی از بخش‌های دیگر همچون چشم، بینی، دهان، گوش و لب و یا عضو دیگر بدن به یک روان شناس توسّم داده شود، از روی یک بخش و یا عضو به تنهایی، تمام اعضای دیگر بدن و قالب وجودی آن فرد را به دست می‌آورد.

وجه یعنی، خلاصه و چکیدهٔ حقیقت وجودی انسان و یا هر پدیده.

قرآن‌کریم می‌فرماید: «مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ» یعنی؛ کسی که حقیقت وجودی‌اش برای حق و در راه حق، سلامِ بر همهٔ پدیده‌ها و ظهورات خداوندِ رب‌العالمین باشد. مؤمن به هرجا و به هرروی که قدم گذارد بر هر پدیده و ظهوری سلام و امنیت، مرحمت و لطف، احسان و کرامت را عطا می‌نماید. هنگامی که نسبت به پیامبراکرم «صلی‌الله‌علیه‌وآله» بیان می‌شود که «رَحمَة‌للعالمین» است، رحمت و وسعت کرامت همان سلام و احسان ایشان است. وجود مبارک پیامبر اکرم «صلی‌الله‌علیه‌وآله» به‌هر سو که قدم و تعین گذارد، برحق، به‌سوی حق، برای حق و سلام‌الحق است.

«فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» هرجا رو کرده شود آن‌جا حقیقتِ خداست، پس سلام در همهٔ پدیده‌ها جریان و سریان دارد.

وجود مؤمن، حرکت، قصد، نماز، روزه و حتی نَفَس وی «قربة‌الی‌الله» و برای حق است و اعمال وی برای وجه خدا و قربت حق است که ارزش می‌یابد.

آدمی به هر طریقی که با بندگان و مخلوقات حق رفتار نماید همان‌گونه نیز با خدا عمل می‌نماید. اگر انسان رفتاری از سر سلام و احسان به بندگان داشته باشد با خدای خود نیز از سر سلام، احسان و صداقت و پاکی وارد می‌شود.

قرآن کریم در لسان «وَجْهَهُ» این معنا را می‌رساند که در واقع، حقیقت وجودی و رفتاری مؤمن سلام و احسان باشد؛ یعنی نیت، قصد، رفتار و عمل وی از هرگونه ظاهرگرایی، غل‌وغش، خیال‌پردازی، تفاخر، خودبینی، دروغ و عمل ساختگی و غیرصادقانه به‌دور باشد. هنگامی که بزرگ‌ترین پیامبر توحیدی می‌فرماید:«إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» به همین امر اشاره دارد که حقیقت وجودی حضرت ابراهیم «علیه السلام»، قصد، حرکت و نماز، خواب، زندگی، حیات و موت این پیامبر موحّد سلام، سلامت، امان، امنیت، برای حق و در راه حق است.

 

 سلامِ موحّد و دوری از تفاخر و خودبرتربینی

آدمی در سلام و احسان از خودبینی و خیال‌پردازی نیز باید به‌دور باشد به‌طوری که این‌گونه نباشد که خود را اهل بهشت و سلامت بداند و دیگران را اهل جهنم و عذاب. به‌طوری‌که در تفسیر آیهٔ قبل گفته شد که یهود و نصاری بهشت را از آنِ خود می‌دانند و مسلمانان را مورد خطاب قرار می‌دهند که هرگز جز طایفهٔ یهود و نصارا به بهشت نخواهند رفت. در حالی‌که خداوند در ادامه می‌فرماید اگر گفتهٔ شما صادق است بر دعوی خود دلیل و برهان بیاورید. در واقع اینان دلیل و برهانی نیز ندارند و اعتقادشان بی‌مورد و بی‌اساس است.

اولیا خدا، انبیا، بندگان به‌حق و مؤمنین هرگز چنین تفاخر و خودبینی نسبت به مخلوقات خداوند ندارند، چراکه هرچه سلام، احسان، خیر و خوبی دارایی وجود اینان است از حق، به حق و به سوی حق می‌یابند و می‌دانند؛ به‌طوری‌که هرگز خود را بدون حق، دارای هیچ‌یک از این کمالات نمی‌دانند.

 

السلام علیک یا الله

مؤمن و مسلمان واقعی طبق این آیهٔ قرآن‌کریم باید حرکت، قصد و مسیری انتخاب‌شده از سلام و احسان داشته باشد. فردی که صبح از خواب برمی‌خیزد و بر اثر مشکلات و گرفتاری‌های زندگی صبور نبوده و در نیت و رفتار خود قصد حمله، دعوا و تهاجم با دیگران و یا براندازی و گرفتاری مخلوقات حق‌تعالی را دارد، فردی شیطان‌صفت و به‌دور از سلام، سلامت و احسان است.

فرد مؤمن در ابتدای صبح باید سلام به حق نماید و با گفتن «السلام علیک یا الله» از خداوند توان سلم، محبت، صفا و عشق و عطا را خواهش نماید و دعایش بر حق این باشد که وجودی عاشق و حقیقتی از سلام و احسان را بر وی هموار نماید تا حتی به دشمنان خود نیز سلام و عطا، سلم و صفا نماید. مؤمن از حق بخواهد که در کنار سلام، احسان و لطف و عطا نیز داشته باشد به‌طوری‌که سلام وی با عطا و بخشش و احسان کامل و احسن گردد.

خداوند در این آیه و آیهٔ قبل جامعه و زندگی خیالی و غیرصادقانه و جامعهٔ مسلمانی، سالم و باصداقت را بیان می‌نماید.

انسان مؤمن روز خود را با سلام به حق و پدیده‌های او شروع می‌نماید و برای کامل نمودن سلامت خود بذل، بخشش و عطا نیز در حق آنان دارد تا جایی‌که با هدیه‌نمودن یک گل بر عطای خود صداقت نشان دهد یا با گرمای دست خود محبت خود را بر بندگان حق نشانی باشد. با جفت کردن کفش دوست خود صفایی از سر مهر به میان آورد. عشق و صفا، ولخرجی و اسراف و زیاده‌روی‌های بی‌مورد نیست، انسان در محبتِ عطا و لطفِ صفا با دوست خود می‌تواند لباس خود را با همنشین خود تعویض نماید تا گرمی عشق و مهر صدق را به او نمایان سازد.

این‌که انسان تنها به دنبال سود و بهره‌بری خود باشد امری ناسالم است که استعمار در افراد یک جامعه به اجرا رسانده است و نتیجهٔ آن خباثت نفس آدمی است. برسر سفرهٔ دیگران نشستن و طمع بر محبت یک‌طرفهٔ آنان، نفسی پست و سست به‌بار می‌آورد، وجودی مرده و ناسالم و باطلاقی گندیده و پر از نکبت تربیت می‌نماید تا جایی‌که دستِ‌بگیر، انسان را از صفا، صدق، سلام و سلامت برحذر می‌دارد.

دست مؤمن، سلام‌الحق است که کمال آن با احسان و عطا پایان می‌یابد. بیان قرآن «وَهُوَ مُحْسِنٌ» است؛ به‌طوری‌که، واو حالیه بعد از پیامِ حقیقتِ سلام وارد شده است واو حالیه نشان این معناست که سلام باید با احسان همراه باشد یعنی در همان حال و موقعِ سلام، احسان و عطا نیز باید انجام شود. مؤمن هنگامی که سلام خود را بر فردی ابراز می‌دارد در همان لحظه نیز باید عطا، جود و بخششی به وی رساند تا سلام و صداقت خود را کامل و تمام نموده باشد. به جای این که انسان به همراه و همنشین خود دروغ بگوید و با سرکوب نمودن و مبارزه و حمله به وی موجب تحقیر او شود، با دادن یک شیرینی، گل و یا بوسه به همشهری و دوست خود سلامت، محبت و مهر ایمان خود را به صداقت، کامل کند. با شنیدن حرف دل وی دردی را درمان نماید و با کمک و اعطا مالی و معنوی باری بر دوش او سبک نماید. این‌طور نیست که انسان سلام نماید و بعد از گذشت مدتی و یا ساعتی دیگر احسان و عطا داشته باشد بلکه واو حالیه، احسان را در حالِ سلام کردن تأکید می‌نماید. فرد با سلام خود احسان می‌کند سپس فله اجره عند ربه خداوند اجر و مزد وی را می‌دهد.

انسان در عطا و بخشش اگر هم دارای ضعف و توان مالی اندک است نباید احساس بدبختی و یأس کند. همان‌طور که در روایت است فردی به نزد امام صادق «علیه السلام» آمد و از فقر خود شکایت نمود حضرت در جواب به او فرمودند: اگر این مقدار طلا و جواهر به تو دهم ولایت و محبت به ما را پس می‌دهی؟ آن مرد گفت نه.

امام صادق «علیه السلام» فرمودند: ولایت، عشق و محبت به ما و اهل بیت «علیهم‌السلام» خود ثروتی بزرگ است که به هرکس نمی‌دهند. مؤمنی که مرحمت و لطف مالی آنچنانی برای او مقدور نیست می‌تواند با اندک هزینه و محبتی، عشق و احسان خود را به هم‌دینی خود ابراز دارد. صرف نمودن دقیقه‌ای از وقت خود برای خویشاوندان، هم‌نوعان، هم‌کیشان و همراهیان، خود نوعی احسان و عطای معنوی است همین که انسان به در خانهٔ عزیزان خود رود و بدون آزار و زخم‌زبان به ایشان، همان ایستاده و دمِ‌در به آنان سلام دهد و حال و احوال آنان را پیگیر شود محبت، عشق و مرحمت و لطف خود را از آنان دریغ نداشته و مزهٔ عشق و لطافت همان لحظه را تا سالیانی به یاد دارند و راضی و مسرورند. این محبت و عشق گل‌های سلام حق را در ناسوت زمین شکفته می‌سازد و ظهوری عاشقانه می‌دهد.

 

عید مؤمن، یوم الله و سلام الله

مؤمن و مسلمان واقعی کسی است که هرروز صبح وقتی از خانه بیرون می‌رود با هم‌آیین، دوست و شهروند خود معانقه و روبوسی داشته باشد به‌طوری که هرروز چون عید مؤمنین باشد. هرروز یوم‌الله و یوم السلام باشد با سلامی از سر عشق و محبت و احسانی با لطف و کرامت، عید و شادمانی را برای همنشین خود هدیه آورد. با دادن یک شیرینی هم که شده کام او را نوشین نماید و با صحبتی نرم و لطیف عقده‌ای از دل وی گشاید. با دادن قرآنی، برگ گلی حتی گلبرگی او را شاد کند. معانقه و معاشقه محبت را در دل‌ها جای می‌دهد و سلام حق‌تعالی را به ظهور ناسوت می‌کشاند.

مطالب مرتبط