اسم سلام یکی از اسماي شریف و مبارک حقتعالی
خداوند «هو السلام» است؛ یعنی تعادل، وفق، سلامت، وزان حقیقی و میزان سنجیده و طبیعی دارد و ناموزونی، پراکندگی، پریشانی و اختلالات وجودی و ناسنجیدگی در حقتعالی نیست. انسانها همانند خدای خویش دارای سلام فعلی و قولی هستند. «سَلاَمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» یکی از سلامهای قولی حقتعالی در قرآن کریم است. ذات حق و ظهور احدیت تا واحدیت و ظهور همهٔ هستی و پدیدههای آن همه، خود سلامی عاشقانه، حقیقی و وجودی است که پروردگار عالمیان ارزانی ظهورات خود داشته است. جایی که خداست سلام است وقتی که: «فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» پس در حقیقت همهجا نور ستاره سلام حق به موجودات و پدیدههای عالم به عیانی و آشکاری چشمک میزند.
اسم سلام
اسم سلام یکی از اسما شریف و مبارک حقتعالی میباشد؛ چنانکه قرآن کریم آن را با مهمترین اسمای خود آورده است و میفرماید:
(هُوَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَیبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ هُوَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یشْرِکونَ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاْءَسْمَاءُ الْحُسْنَی یسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ (حشر / ۲۲ – ۲۴)
این اسم که از اسما ذاتی است، نسبت به حقتعالی همچون اسم صمد تنها یکبار در قرآن کریم آن هم در میان اسما دیگر آمده و بهتنهایی آورده نشده است. اسم سلام چون تنها یکبار در قرآن وارد شده از اهمیت و بلندی و عظمت ویژهای نسبت به اسما دیگر برخوردار است. چینش دقیق اسما در این آیه از سورهٔ مبارک حشر بینظیر است و در جای دیگری از قرآن اینگونه چینش اسمایی وجود ندارد. این اسم که در متوسط سه آیهٔ اخیر سورهٔ حشر و همچنین در وسط اسما ذکر شده آمده است و به خاطر عظمت و بزرگی از اسمایی است که ادراک و تصور معنا، مفهوم و مصداق آن بسیار مشکل میباشد. همچنین بزرگان نیز در فهم و بیان این اسم دچار تشتت، تحیر و درگیری و اختلاف بودهاند.
سلام هرچند لوازم سلبی دارد، اما خود معنای سلبی ندارد و معنای آن امری ثبوتی است.
سلام از اسما ذاتی حقتعالی است که دارای ظهورات فعلی است، اما داشتن ظهور فعلی به این معنا نیست که خود از اسمای فعلی حق است. بر این پایه، سلام از اسمای اصلی، و جزو ام الاسماء و اسمی موجبه، وجوبی، وجودی و ثبوتی است.
سلامت، امری وجودی است. سلامت پدیدهای به معنای دارا بودن قوام، دوام و نیازمندیهای وجودی آن پدیده میباشد. سلامت به معنای بیمار نبودن نیست، بلکه بیمار و معیوب نبودن از عوارض سلامت میباشد.
سلام و سلامت حق و پديده ها
انسانها همانند خدای خویش دارای سلام فعلی و قولی هستند. «سَلاَمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» یکی از سلامهای قولی حقتعالی در قرآن کریم است. ذات حق و ظهور احدیت تا واحدیت و ظهور همهٔ هستی و پدیدههای آن همه، خود سلامی عاشقانه، حقیقی و وجودی است که پروردگار عالمیان ارزانی ظهورات خود داشته است. جایی که خداست سلام است وقتی که: «فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» پس در حقیقت همهجا سلام حق به موجودات و پدیدههای عالم چشمک میزند. خدای هستی خود وجودی سلامی است، بنابراین از ذات حق تا ظهورات، حقیقت سلام گسترده شده است. سلام فعلی و ظهوری خداوند تمام هستی را دربر گرفته است. اولیای محبوبی، معصومین و کمّلین در رأس ظهور حقتعالی دارای ظهور تام، کامل و حقیقی سلام حق میباشند. تمام اسمای پروردگار و نیز قرآنکریم، کلام حقتعالی پدیدههایی سرشار از سلام خدا میباشند. مسجد و وجود مؤمن و ایمان او سلامی حقیقی و ظهوری از سلام خداوند است. سبزه، آب، زمین، آسمان، همه و همه عین سلام حق میباشند. هرجا ولی محبوبی باشد، آنجا ظهور کامل سلام حق است. انسان مؤمن نیز ظهور نازل سلام است. حقیقت دنیا و آفریدههای آن عین سلام خداوند است. انسان باید حقیقت سلام را در همین دنیای ناسوت جستوجو نماید. عالم وجود سلام حقیقی و عالم سلامت، سلم و صفای حقتعالی است، بهطوریکه نظام احسن صفتی نیکو برای هستی او و در خورِ عالم وجود میباشد. هنگامی که ناسوتِ دنیا از وجود معصوم و یا ولی محبوبی توفیقی داشته باشد، هر انسان و یا حتی موجودات جمادی و نباتی بهقدر استعداد و جوهرهٔ وجودی خویش از سلام و حقیقت وجودی ایشان بهرهمند میگردند، بهطوری که اطرافیان ولی محبوبی که پای در راه ولایی ایشان میگذارند و با همهٔ سختیها، دردها و بلاها دست از راه هدایی اینان برنمیدارند و ثبات قدم مییابند، سلام و سلامت حقیقی را مییابند و سلام حق را به همهٔ عالم ظهور میدهند. سلام عاشقانهٔ اولیای محبوبی، رحمتی چنان گسترده و عظیم میباشد که حتی خشت و سنگی که در جوار پیوستهٔ ایشان بودهاند از قداست و عظمتی برخوردار میشوند که خانههای ایشان مقدس و مبارک بارگاه ملکوتی زمینیان میگردد. اولیای معصومین و محبوبین حق، حقیقتی تام و کامل از سلام حقاند که ارزانی دست آدمیان و گوارای پدیدههای هستی میباشند و هرکس را به قدر وجود، از سلام اینان برخوردار.
«الدنیا مزرعة الآخرة» آدمی هرچه در این دنیا از سلام و سلامت حق و اولیای محبوبی برخوردار شود، مؤمنی عاقل و زرنگی سینهچاک میگردد که سلامت، سلم و صفای حقیقی حق را به خود ظهور میدهد تا جاییکه دنیای ناسوتی لبریز از سلام عاشقانهٔ حق را به چشمان بصیرت و سلامت خود نظارهگر میشود و دیگر در آخرت: «یوم التغابن»، حسرت برگشت یک روز آن را به دل نمینشاند، چراکه در این ناسوت دنیا مستانه و عاشقانه با چشمانی تیزبین حقیقت سلام را نوشین جان خود نموده و بهرهٔ کافی را از آن برده است. این که معصوم علیهالسلام میفرماید: یک لحظهٔ عمر در این دنیا به هزاران سال آخرت ارزش دارد اهمیت و بهرهبری آدمی از سلام حق در ناسوت دنیا را میرساند.
هنگامی که در آیهٔ مبارکه:«ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آَمِنِینَ» به مؤمنان گفته میشود به بهشت که سلام حق است وارد شوید به این معناست که آدمی هرآنچه در این دنیا از سلم و صفای حق کاشته در آخرت از سلام و سلامت کاشتهٔ خود درو مینماید؛ بهطوریکه سلام آخرت همان بهشت و ظهور سلامت او در این دنیا میشود.
عالم ناسوت سلام حق است و در این دنیا کاستی، کژی، سستی، بدی و به عبارتی شرور نسبت به خیرها و خوبیها اندک و کم میباشد در غیر اینصورت خالق و فاعل هستی و عالم وجود ناقص میباشد در حالیکه ربالعالمین، احسنالخالقین میباشد.
انسان در جایی مسکن و مأوا میگزیند و آن را پناه اعتماد خویش میگرداند که آن را جایگاه امن و سلم خود بیابد و او چنین جایی را آگاهانه برمیگزیند. هنگامی که آدمی به دیوار تکیه میدهد، استحکام و توان استقامت دیوار را پذیرفته و در صورت سستی و ضعف، آن را تکیهگاه خود قرار نمیدهد. این تکیهنمودن سلامی عاشقانه به دیوار است. اگر آدمی بصیرت سلام خود و دیوار را بیابد، شیرینی و عشق سلام، گوارای وجود دلش میگردد.
سلام و سلام کردن یک فرهنگ دینی و حقیقی است. وقتی انسانی از سر عشق و محبت دست ناز بر پدیدهای میآورد به او ابراز سلام و سلامت و اظهار عشق میکند.
سلام در برابر خصومت
سلام وجودی خارجی دارد و دارای ملازمات و ظهورات همراه است. سلام حقیقتی ذاتی است. در برابر آن، خصومت و دشمنی است. خصومت، مخاصمت و دشمنی امری وجودی است که از عنوانهایی چون حقد و کینه، کدورت، غلوغش، بغض، وسوسه، اضطراب، انرژی و برانگیزندههای قلبی منفی حاصل میآید. سلام نیز امری وجودی است که از واژههایی چون وفق، استواری، سداد، آرامش و سلامت قلب و جان و دل، انرژی و برانگیختههای مثبت سرچشمه میگیرد. سلام و سلامتِ وجودی در مقابل خصومت و دشمنی وجودی است و نه متناقض یکدیگر. سلام طمأنینه، نظم، استواری کامل و وزان طبیعی وجودی هر پدیده است که خصومت اختلال و انعکاسات ناموزون روانی و وجودی هر پدیده همیشه در برابر آن است.
سلام و استواي حق
سلام، در پهنه هستی از عرش تا فرش گسترده است. برای نمونه اگر قرآن کریم میفرماید: (الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی)، استوای حق همان سلام حق است. در این آیه، رحمان و عرش و استوی اسمهای حقتعالی هستند و «استوی» فعل نیست، بلکه اسمی از اسماءالله میباشد. استوای حق همان وفق، وزان حقیقی، سلام و سلامت حقتعالی است. خداوند «هو السلام» است؛ یعنی استوی، وفق، سلامت، وزان حقیقی، تعادل و میزان سنجیده و طبیعی دارد و ناموزونی، پراکندگی، روانپریشی و اختلالات وجودی نسنجیده در حقتعالی نیست. «استوی» از اوصاف سلام است. سلام اسم ذاتی است و «استوی» اسم فعلی است و صفت فعلی حقتعالی است. استوی از لوازم سلام و ظهور آن است. حضرت حق وصف استوی و بهطور ذاتی، نفس سلام را داراست. استوی، حقیقت و امری وجودی است که وصفی عروضی، اتصافی، فلسفی و وصف معقول ثانی نسبت به سلام میباشد. استوی صفت متأخر سلام و تحقّق و تخلّق سلام است. خداوند استوی دارد چون سلام است و هرکس که استوی دارد به نوبهٔ خود نوعی از سلام را دارد و هرکه سلام است استوی را بهطور حتم دارد. یعنی خداوند استوی، لطیف، عادل، قادر و یا عالم است؛ چون سلام میباشد.
در مرتبهٔ اسماءالله سلام پیش از علم و قدرت میباشد؛ به این صورت که ابتدا حیات سپس سلام و بعد علم و قدرت حق ظهور دارد؛ زیرا علم، قدرت و اراده باید وزان و استوی داشته باشد، بنابراین سلام است و سلام مقدّم بر این دو اسم و اسمای دیگر است. حی بر سلام و علم و قدرت مقدّم است؛ چون تا حیات نباشد، سلام، علم و قدرتی نخواهد بود. بدون حیات، میتی است که نمیتواند سلامت، علم و قدرت داشته باشد؛ پس حی مقدّم بر سلام، علم و قدرت است. تمام اسماءالله زندهاند و حیات دارند و بعد از حیات باید وزان، سداد، قوام، استواری، استوی و سلامت داشته باشند؛ یعنی علم، قدرت، لطیف، خبیر و دیگر اسما اگر سلام، سلامت و استوی را نداشته باشند، ناقص میشوند. پس همهٔ اسما بعد از حی مهمان اسم سلام حقتعالی میباشند. در چینش گفتهشده برای اسماءالله ابتدا حی سپس سلام و بعد از سلام، علم و قدرت و سپس اسماءالله دیگر قرار میگیرند. وقتی گفته میشود «اللهم انت السلام و منک السلام و لک السلام و الیک یعود السلام» این تقدّم مرتبه و سبقت بر اسما دیگر است که چرخش مبارک سلام از حق به ظهورات و از ظهورات به حق را تجلّی میدهد.
(۳)