اخلاق، ایمان و بندگی
تقرب به خداوند با بیشترین داشتهها
انسان باید از طریق چیزی که خداوند آن را بیشتر به وی ارزانی داشته است به خداوند نزدیک شود؛ خواه قدرت بدنی باشد؛ بدینگونه که مظلومی را یاری کند، یا علم فراوانی داشته باشد و یا مال بسیار.
ممکن است خداوند به کسی فقط مال داده باشد و وی علم یا قدرت بدنی نداشته باشد و او باید از مال خود در راه قرب به خداوند استفاده کند.
کسی که نه مال و نه دانش و نه قدرت بدنی دارد دستکم باید اخلاق خوش داشته باشد و سعی نماید با اخلاق نیکی که دارد به حضرت حق تقرب جوید وگرنه چنین فردی برای خانوادهٔ خود فلاکت تمام و به قول معروف سکرات دوزخ است.
جوانمرد_کسی که مردم به مرگ او راضی نباشند
دنیا به سرعت در حال گذر است و تا آدمی به خود بیاید میبیند ازدواج کرده و فرزندان وی رشید شدهاند. وی به پیری رسیده و به مرگ نزدیک شده و آتش زندگی او در حال فروکش است.
وقتی فرد نیکوکاری از دنیا میرود بسیاری از کارهای خیر روی زمین میماند. مرگ مؤمن و افراد وظیفهشناس اینگونه است. جوانمرد کسی است که مردم به مرگ او راضی نباشند اگر چه دشمن آنان باشد و این خیلی سخت است. ما باید پیوسته در این اندیشه باشیم که چه کنیم تا مردم به مردن ما راضی نباشند و وقتی از دنیا میرویم مردم بگویند خداوند او را بیامرزد، اگر زنده بود کار ما روی زمین نمیماند و از کارها و کردار نیک او یاد کنند.
اما مصیبت افراد شرور با مرگ آغاز میشود. آنان در برزخ بسیار گرفتار میباشند! باید از چنین برزخی به خداوند پناه برد. برزخی که استخوان آدمی را آب میکند.
از دنیا رفتن مؤمن و مرگ کافر
مؤمن وقتی از دنیا رود از بلایای دنیا و مشکلات آن راحت میشود. تکالیف الهی که مؤمن خود را ملزم به انجام آن میداند بسیار سنگین است. مسؤول بودن و مسؤولیتپذیری کار سنگینی است و عهدهٔ آدمی زیر فشار آن قد خم میکند. مؤمن کسی است که وقتی از دنیا میرود مشکل برزخ و قیامت را ندارد و فرشتگان پرسشگر؛ یعنی نکیر و منکر منتظر او نیستند.
اما کافران و افراد شرور و بد وقتی میمیرند مردم از دست آنان آسودهخاطر میشوند و از اذیت و آزار آنان ایمنی مییابند و زخم غیبت و تهمت بر آنان وارد نمیشود. کافر کسی است که استعداد، عقل، هوش، نعمتهای خدادادی و عمر خود را کفران میکند.
باید دانست وقتی کسی از دنیا میرود انسان باید آزردگی خاطری را که با وی داشته است کنار بگذارد و آن را فراموش کند و به شکرانهٔ اینکه هنوز وی زنده است او را حلال کند.
برخورد کدورتآور
خداوند به ما صفا، محبت و مرحمتی داشته باشد تا دلهای ما در این دورهٔ آخر الزمان به هم نزدیک شود، بهگونهای که اگر روزی همدیگر را نبینیم دلتنگ شویم ولی متأسفانه الان کسی از دل کسی خبر ندارد و مؤمنان اگر شبی کسی را در مسجد نبینند جویای حال وی نمیشوند.
مسجدی باید در فکر چارهجویی برای مشکلات دیگر مؤمنان باشد؛ همانگونه که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به کسی که بر سر ایشان خاکستر ریخته بود بهجای تقاص و تلافی، وقتی او بیمار شد و در بستر افتاد، دلتنگ وی شدند و به او محبت کردند و به عیادت وی رفتند. طبیعی است چنین فردی وقتی بزرگواری آن حضرت صلیاللهعلیهوآله را میبیند از کردهٔ خود پشیمان میشود و توبه مینماید.
جای تعجب است چهطور میشود مؤمنی چندین روز در مسجد حضور پیدا نمیکند و مؤمنان دیگر به سراغ وی نمیروند. چنین برخوردی به جای محبت، کدورت میآورد.
نخبگان برجسته از میان مستضعفان
صاحبان مغزهای بزرگ و دلهای فراخ بهطور نوعی از مستضعفان جامعه و قشر دردآلود مردم برگزیده میشوند. مردمانی که در جهت رشد فکری و تدین دینی و آگاهی عقیدتی در سطح بسیار بالایی بوده؛ اما از نظر مادی و زندگی دنیایی از پایینترین قشر جامعه و مردم محسوب میشدهاند.
کسانی قدم در راه مجاهدت مینهند که چکیدهٔ تلاش، ثمر، مشقت، درد و سوز میباشند و از میان آنهاست که نخبگانی برجسته بروز میکند؛ بهطوری که عقل از درک همت و توانایی و طاقت و زحمات معنوی و علمی آنها عاجز و ناتوان است.
زندگی پر درد و سخت همراه با زحمت، مردِ تلاش، کار، علم و عمل میآفریند و زندگی مرفه و آسودهٔ پدر، فرزند را خوشخوراک، بیدرد و عافیتطلب به بار میآورد. در خانهٔ پر ناز و نعمت، حال و هوای دیگری حاکم است و درد و سوز و زحمت و تلاش مشاهده نمیشود.
اشتغال به ظاهر یا باطن!
انسانی که تمام وقت به ظاهر خود اشتغال دارد، از باطن تهی است و آن کسی که به باطن میپردازد، نمیتواند دل به ظاهر ببندد. کسی که به دنبال باطن است، هیچگاه به دنبال صورت و ظاهر نیست و آن کسی که به دنبال ظاهر است، هیچگاه عمر خود را در باطن خویش هزینه نمیکند.
زندگی چنین کسی هیچ شباهتی به اولیای خدا و انبیای الهی علیهمالسلام ندارد. آنان حقیقتی دارند مطمئن که همواره به سوی خدای خویش رجوع میکنند و وصف حال آنان این آیهٔ شریفه است: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلي في عِبادي وَ ادْخُلي جَنَّتي» فجر/۳۰-۲۷٫
سفرهٔ دل
نباید دل را سفرهٔ همگان کرد و نباید آن را هیچ باز نکرد، که هر دو صفت، زیانبار میباشد. نه هیچکس را محرم خود بدان و نه فردی را حرامی بشمار.
در حالی که با همگان به راحتی همراه هستی، همراهی برای خود مگزین که هر فرد میباید راه خود را برود.
بریدن دلبستگیها
هیچ فردی تو را برای تو نمیخواهد؛ زیرا «تو» حقیقتی ندارد؛ پس اگر فردی دل به تو بسته است یا تو را میستاید و یا تو را میفریبد، ببین دل به چه چیز تو بسته است؛ به پول، ظلم، قدرت، حسن و یا به هر چیز دیگر تو؛ خواه آن چیزها از مقولات ظاهری باشد یا از امور باطنی، مانند زهد، معرفت و معنویت، یا جهات سوء و فساد و انحرافات کلی.
اگر میخواهی، چنین کسی را از خود مایوس ساز؛ وگرنه برای تو دردسر میشود و تو را حتی با خودت نیز آرام نمیگذارد و یا آنکه از ابتدا او را دست به سر کن تا به راه دیگر رود و دل بر تو نبندد و یا اگر هم دل بسته است، در ابتدا بریدن آن آسانتر است تا وقتی که به طول انجامد.
نشانه ایمان
مؤمن کسی نیست که بارها به معراج رفته یا آسمانها را در هم پیچیده باشد، بلکه مؤمن کسی است که از کردار بد خود ناراحت و اذیت میشود و از نیکی کردار خود خوشحال میگردد. کسی که اگر غیبت کند یا نمازی از او قضا شود ناراحت میشود و در صورتی که دست کسی را بگیرد و کمکی به دیگری نماید یا بینوایی را دستگیری کند خوشحال میشود.
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله چنین شخصی را مؤمن میداند ولی ما گاه بر بندگان خداوند سخت میگیریم و مؤمن را مؤمنتر از کسی که خداوند گفته، بلکه مؤمنتر از خداوند میخواهیم و کسی را مؤمن میخوانیم که دستکم به معراج رفته و مدارج عالی را طی کرده و باید عبایی نیز بر دوش داشته باشد و محاسن وی باید بوی شانه دهد.
بردباری بر تنهایی؛ نشانهٔ قوت و توانمندی
ما در شبانهروز دستکم هفده رکعت نماز میخوانیم، اما آیا وقتی میگذاریم برای نگاه عبرتآمیز به طبیعت، دنیا، زمین، آسمان و دیگر موجودات و تفکر بر حقایق معرفتی و آیا در خلوت، تنهایی و سکوت به این زمینهها اندیشه نمودهایم.
برخی از فقیهان در رسالهٔ خود مینویسند تنهایی کراهت دارد. این فتوا به صورت کلی درست نیست. تنهایی برای کسی که ضعف نفس دارد و هنگامی که تنهاست میترسد و ناآرام و مضطرب میشود و ممکن است آسیبی اخلاقی یا روانی به وی وارد آید کراهت دارد.
لزوم گذشت نسبت به بدیهای دیگران
نباید در زندگی به یکدیگر سخت گرفت و نباید بهمحض اینکه اتفاقی افتاد و مشکلی پیش آمد هرچند هزار سال طول بکشد ناراحت شد و نفرین کرد که در برابر عمر ابدی آخرت چیزی نیست.
اگر از کسی دلآزرده میشوید نباید زود او را نفرین کنید، زیرا ممکن است عمر او کوتاه شود یا حادثهای دلخراش برای وی پیش آید. تا جایی که میشود باید نسبت به بدیهای دیگران گذشت داشت.
احسان به معنای گذشت و بزرگواری
احسان به معنای هزینه و انفاق به تنهایی نیست. احسان در مقابل اسائه است و به معنای گذشت و بزرگواری است. احسان به این معناست که انسان همواره بر گذشت، بزرگواری و آقایی خود بیفزاید و کمالات خویش را افزونی دهد.
زیادی احسان گاه به بخشش است و گاه به گذشت از کسی که به شما بدی کرده است. احسان به خشم نگرفتن بر کسی است که به شما بیاحترامی میکند.
احسان باید از دوران کودکی تا بزرگسالی رو به فراوانی و وفور باشد و همواره باید بر کمالات فرد افزوده شود و نباید آدمی لحظهای به رکود کشیده شود. برای نمونه، اگر دیروز از سخن کسی بهزودی بر میافروخت امور افزونی احسان وی به آن است که کسی نتواند او را برانگیخته و عصبانی سازد.
استکبار و آزادمنشی
هر حالی که استکبار را در کنار خود دارد، شیطانی است و هر کسی که در کار خود وسعت نظر و آزادمنشی دارد بدون آن که به استکباری بیالاید الهی است.
دل دریایی مؤمن
مؤمن نباید دل ناصاف و کینهای داشته باشد. مؤمن باید دریا دل باشد. دلی که دریادل است سگ که نجس العین است نیز چنانچه وارد آن شود نمیتواند آن را نجس گرداند و از آن بو نمیگیرد و صاف و طاهر باقی میماند.
دل مؤمن باید دریایی باشد و همه در آن شنا کنند؛ خواه گناهکار باشد یا کسی که از گناه خود توبه کرده یا فرد ضعیف یا کسی که خوب و نیکوکار است.
آثار شوم کینه و عداوت
کسی که از بندهای مؤمن بددلی دارد بدفرجام است و عاقبت به خیر نمیگردد. کسی که در دل خود در برابر بندهای جبهه میگیرد و در لایههای پنهان قلبش کینه وارد میشود، دل وی جایی برای نزول خدا ندارد و مزبلهای است که سگ نفس وی از آن میخورد و هارتر میشود.
کینه همانند برخی بیماریهاست که هرچند اندک باشد، انسان را پیر، ذلیل و از زندگی ناامید میسازد. عداوت و دشمنی اگرچه طبیعی، قهری و در مواردی حتمی است، آثار شوم خود را بر انسان میگذارد و آدمی پیش از آن که دشمن را با عداوت خود از پای در آورد، نفس عداوت، جان آدمی را نامتعادل و فاسد میسازد.
عداوت و دشمنی انسان نسبت به چیزی و کسی، همچون نیش زدن زنبور عسل است که با انجام آن میمیرد.
قطعِ طمع از داشتههای دیگران
به مردم طمع نداشته باش و بپذیر که هر کس هرچه دارد برای خود اوست؛ خواه کم باشد یا فراوان. طمع را نسبت به داشتههای مردم از خود دور کن، تا همه شما را دوست بدارند.
پیش از این میگفتند: «نوکر مجانی تاج سر ارباب است». اگر انسان نسبت به دین یا دنیا به هیچ کس طمعی نداشته باشد، همه او را دوست خواهند داشت. البته این بیان به معنای ردّ احسان نیست اما رد احسان به معنای طمع داشتن به مال مردم نیست.
قرار دادن خود به جای دیگران
خود را بهجای گرفتاران قرار ده و ببین چه انتظاری از دیگران داری، تو نیز با مردم همانگونه رفتار نما. اگر گرفتار زندان یا بیمارستان شوی یا بدهکار گردی دوست داری اطرافیان تو چگونه تو را دریابند، تو نیز مردم را همانگونه دریاب و دل آنان را به دست آر.
اگر میخواستند طناب دار را به گردن شما آویزان نمایند شما چه حالی داشتی و در آن صورت چنانچه ولی دم از شما درگذرد و شما را حلال کند چه حالتی به انسان دست میدهد؟ تو نیز همین حال را با کسانی که بر تو خطا کردهاند داشته باش و آنان را ببخش و دل آنان را به دست آر یا از کسانی که بر آنان خطا کردهای حلالیت و بخشش بخواه و ناراحتیهایی که بر دل آنان وارد کردهای از آنان بزدا.
اگر بدهکاری از تو درخواست کمک نمود به شکرانهٔ توانگری خود و اینکه این گرفتاری به سراغ تو نیامده است از او دستگیر باش. انسان هرچه برای خود میخواهد برای دیگران نیز بخواهد.
تمرین گذشت
گذشت در دلهایی وجود دارد که سرشار از صفا و پر از مهر است. این بزرگواری در هر کسی دیده نمیشود و هر کس را یارای آن نیست که از دیگران درگذرد.
برخی خردههایی از دیگران میگیرند که مربوط به سالها پیش است اما دلی که از صفا پر است همهٔ بدیهایی که در حق وی روا داشتهاند را فراموش میکند. باید گذشت را تمرین نمود و از خطاهای کوچک درگذشت تا گذشت از خطاهای بزرگ برای انسان نهادینه گردد.
اولیای خدا، عالمان ربانی و مؤمنان راستین، هر شب دل خود را با دیگران صاف میکنند و رو به خداوند میگویند: خداوندا، ما از کسی دلگیر نیستیم، اگر کسی از ما دلگیر است، بهگونهای دلش را به دست آر و او را از ما خرسند ساز. خدایا ما را بدهکار کسی قرار مده.
ایمان در باطن کافر
کسی که مأیوسنگر است نمیتواند مؤمن باشد و کافری که امید دارد، رشحهای از ایمان در زوایای باطن خود پنهان دارد. مؤمن همواره متحول و پویاست و در مشکلات و ناگواریها امید خود را از دست نمیدهد و میداند که اگر خداوند از روی حکمت دری را ببندد با رحمتش در دیگری را میگشاید.
البته، این معنا دربارهٔ اولیای الهی متفاوت است و به جایی میرسد که خداوند متعال از روی لطف و رحمت، آنان را به شدیدترین مشکلات دچار میکند تا ایشان جوهرهٔ وجود خود را ابراز کنند؛ به گونهای که خداوند برای آنان:
گر ز حکمت ببندد دری *** به رحمت زند قفل محکمتری
عزت و بزرگی؛ در ترک مردمآزاری
نوع آدمیزاد مردم آزاری دارد. کیست که بتواند بگوید من عزیز هستم؛ چون کسی را اذیت نکردهام؛ هم خود را اذیت نکردهام و هم به همسر، فرزندان، پدر، مادر، فامیل، همسایه، دوست، آشنا و بیگانه آزاری نرساندهام نه به زبان و نه با چشم و نه در دل از کسی ناراحت میباشم.
مردم آزاری دارای مراتب است. برخی با افراد بیرون از خانهٔ خویش به نیکی رفتار میکنند اما با همسر و فرزندان خود نمیتوانند رابطهٔ نیکویی داشته باشند.
ترک مردم آزاری عزت و بزرگی میآورد و انسان را در رتبهٔ «فائزان» قرار میدهد و بهتر است در صورتی که نمیتواند مردم آزاری را از خود دور نماید دستکم در نیت آورد که من نمیخواهم کسی را آزار دهم و اگر کسی را اذیت مینمایم به سبب اعصاب ناراحت و ضعیف بوده است.
تمرین گذشت از خطاها
گذشت در دلهایی وجود دارد که سرشار از صفا و پر از مهر است. این بزرگواری در هر کسی دیده نمیشود و هر کس را یارای آن نیست که از دیگران درگذرد.
برخی خردههایی از دیگران میگیرند که مربوط به سالها پیش است اما دلی که از صفا پر است همهٔ بدیهایی که در حق وی روا داشتهاند را فراموش میکند. باید گذشت را تمرین نمود و از خطاهای کوچک درگذشت تا گذشت از خطاهای بزرگ برای انسان نهادینه گردد.
دل انسان باید چنان شفاف بشود که بگوید: خدایا، در دل من از هیچ کس دلگیری نیست. خدایا، توفیق ده آزار و گزندی از من به مردم نرسد.
پشیمانی؛ حاصل دلبستن به غیر اولیایخدا
اولیای خدا حتی با شمر هم وفا دارند. برای نمونه، در چند مورد از تاریخ نحوهٔ مواجههٔ حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام با ابن ملجم که نزد ایشان تفسیر میخوانده آمده است. آن حضرت علیهالسلام با اینکه میدانستند این فرد را نمیشود به هیچوجه تغییر داد؛ چرا که ماده و مایع انفعال در وجود او نبود، اما به او محبت و موعظه میکرد. حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام در امور مربوط به دین و ولایت بوده است که از باطن استفاده میکردهاند.
انسان نباید به غیر اولیای خدا دل ببندد که پشیمان میشود و نباید خود را بدون جهت معطل دیگران کند و دست خالی از دنیا رود. اگر در تمام علاقهها، محبتها و عشقها خدا باشد، آدمی هیچگاه پشیمان نمیشود، چون همه بندگان خدا هستند.
اگر انسان به همه از این جهت که بندهٔ خدا هستند محبت، ایثار و گذشت داشته باشد، در صورتی که به کافر و گبری نیز محبت نماید، مغبون نمیشود، همانگونه که حضرت میفرماید: «أکرم الضیف ولو کان کافرا»؛ یعنی مهمان را گرامی دار و اکرام نما؛ هرچند کافر باشد؛ چون خداوند همهٔ مخلوقات و بندگان خود را دوست دارد و اگر نیت انسان خدا باشد، بهحتم او هم میپذیرد.
اخلاق بزرگمنشانه
انسانهاى بزرگ هيچگاه از بزرگ شدن دشمن خويش نمىهراسند. آنان وقتى بر دشمن خود پيروز مىشوند نه تنها دشمن را كوچك و تحقير نمىكنند، بلكه او را بزرگ مىسازند.
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله هنگامى كه مكه را فتح نمودند افزون بر خانهى كعبه، خانهى ابوسفيان را محل امن قرار دادند كه هر كس به آن وارد شود در امان خواهد بود و آن را تا پايهى امنيت خانهى خدا بالا مىبرند. اين اخلاق از بزرگى و بزرگمنشى آن حضرت مىباشد.
بخل ریشهدار
آن كه در تنگدستى انفاقى ندارد، در توانگرى نيز دست بخشش ندارد و بخل در او ريشه دارد. اهل سخاوت به قنارى مىماند كه اگر رنگ گنجشك بر او زنند باز هم قنارى است و نغمهى مستانه سر مىدهد و بخيل چون گنجشك است كه حتى اگر رنگ قنارى بر او زنند، صدايى ندارد.
ویژگیهای بلا
در بلا تنها نبايد لحاظ امتحان را داشت، بلكه امتحان وصف ثانى است و وصف اولى توانمندى است كه فرد به دست مىآورد و با آن آبديده و كارآزموده مىشود.
نگاه به بخشش
وقتى كسى به ديگرى تحفهاى مىدهد، يكى از اين سه حالت را دارد: يا به بخشش خود نگاه مىكند كه در اين صورت نبايد آن را خورد يا از آن استفاده كرد؛ چرا كه عمر را كوتاه مىسازد و يا به فردى كه به او بخشيده است نگاه مىكند كه استفاده از آن در اين صورت، وحشى صفتى مىآورد و يا سر به زير مىاندازد و چيزى نمىگويد كه بايد خورد و نوش جان نمود؛ چرا كه شيرين و بدون عارضه است.
کمال آدمی
کمال آدمی در آن است که ابتدا نواقص خود را برطرف سازد و سپس بر فضایل خود بیافزاید؛ همچون طبیب و رنگرزی که ابتدا مرض و چرک را برطرف میکنند، سپس در جهت رنگ آمیزی و تقویت فرد می کوشند. پس آدمی در راه کسب فضایل ابتدا باید نیروی سبعی و بهیمی خود را تابع عقل گرداند تا بتواند حیوان نفس را کنترل کند.
اگر آدمی سوار بر اسبی وحشی باشد و سگی هار در پی و شیری درنده در پیش داشته باشد و همه به یک زنجیر بسته شده باشند، در این مجموعه، سگ به دنبال استخوان، اسب به دنبال مرغزار و شیر به دنبال طعمهی خود است و به این ترتیب، آسایش و آرامش برای فرد باقی نمی گذارند؛ ولی اگر آدمی بتواند آن حیوانات را به خوبی کنترل کند، براحتی می تواند از آن ها استفاده های فراوان کند و همه را اسیر خود گرداند و در اختیار گیرد.
« مَن أزداد عِلماً وَ لَم هدیً لم یزدد من اللّه إلّا بعداً »، هر کس علم و دانشی را بر معلومات خود بیافزاید، ولی بر هدایت وی افزوده نشود، در واقع، آن علم چیزی جز دوری و حرمان بر او نیفزوده و به همان اندازه که علم آموخته، فاصله وی از حق و حقایق عالم بیشتر شده است. پس همان طور که در این بیان مأثور است، علم صوری و یا حسن و یا هر صفت دیگری_چه در خلقت آدمی باشد و چه با کوشش به دست آید- برای سلامت و سعادت آدمی کافی نیست و انسان باید در جهت تعادل و استجماع قوا و هماهنگی آنان گام بردارد تا در مسیر رشد عقلی و اقتدار نفسی قرار گیرد که همین امر، قرب الهی را در پی دارد.
جوانمردی
✅ جوانمردی از مهمترین صفات بارز انسان است همانطور که جفاکاری چنین است و از صفات بسیار بد دانسته میشود. هر کس نمیتواند جوانمرد باشد؛ اگرچه بسیاری میتوانند جفاکار باشند و این وصف به نسبت بر همهٔ افراد حاکم است.
✅ هر کس جوانمردی را دوست دارد و از آن لذت میبرد؛ ولی هر فردی نمیتواند جوانمرد باشد. این کمال در خور همگان نیست و کمتر کسی میتواند مصداق عینی چنین کمالی باشد؛ بهویژه افرادی که گرفتار عناوین و مقامات ظاهری و اعتباری هستند کمتر میتوانند جوانمرد باشند.
✅ جوانمردی به طور کلی در افرادی دیده میشود که از اصالت و بزرگواری خاصی برخوردار باشند. افراد پست، فرومایه، کج اندیش و تازه به دوران رسیده هرگز جوانمرد نمیگردند.
✅ گذشت و ایثار برای جوانمرد کار آسانی است و آن را بهراحتی جلوهگر میسازد. افراد جوانمرد دارای حالتی هستند که از گذشت و ایثار لذت میبرند؛ چنان که دیگران از امور گوناگون دیگری کام میجویند.
✅ نامردی را میشود فراوان در افراد دید. بسیاری از افراد هستند که به آسانی نامردی مینمایند. میتوان گفت تمامی افراد یا نامردی دیدهاند یا خود نامردی نشان دادهاند.
✅ کمتر کسی را میتوان سراغ گرفت که فتوت و مردانگی سراسر وجود او را فرا گرفته باشد. مردم بیشتر به صورت سطحی و ظاهری خوب هستند و خوبی میکنند و اگر باطن افراد و باطن کردههای آدمی شکافته شود، سراسر عیب، نقص، حرص، طمع، ریا، دروغ، دغل و خودخواهی است. هر کسی با طمعی کار میکند و به غرضی حرکتی دارد؛ بدون آن که خود را فراموش کند و دست از خود بشوید.
✅ بهندرت میتوان کسانی را یافت که مردان مرد هستند و به حق تارک خویشاند و برای حقایق خوبیها و واقعیت پاکیها گام بر میدارند. بر این اساس، خیلی نمیتوان داعیهای را در این زمینه پذیرفت و باور داشت.
نرم خویی و خاک نشینی
بدترین امت و شرورترین آنان کسانی هستند که مردم از ترس به آنان احترام میگذارند و مردم از آنان ترس دارند. به این معنا که آنان مسلمان نیستند. رفتار کسی که دیگران را به محافظهکاری و ملاحظه از وی میکشاند چنین عاقبتی دارد. کسی که دیگران دوستش ندارند و به سبب ترسی که از او دارند یا کاری که انجام آن به وی وابسته است و به او گرفتار شدهاند به وی احترام مینمایند. افراد بیآبرو، زورگو یا سرمایهداران متنفذ میتوانند در این گروه جای بگیرند.
مسلمان باید بهگونهای با دیگر همکیشان و پیروان دیگر ادیان و تمامی مردم رفتار نماید که مردم او را به صورت واقعی دوست بدارند وگرنه از جرگهٔ مسلمانی خارج است. مردی که همسر و فرزندان وی از او ترس دارند نیز در این گروه قرار دارد.
معلمی که ترس را در وجود شاگردان میریزد و دانشآموزان او را از سر ترس احترام میکنند نیز همینطور است. کارگزاران و مسؤولان یا رئیسان و کارفرمایانی که با کارگران در ارتباط هستند و دیگران از آنان ترس دارند از افراد این مجموعهاند. جبروت عالمان دینی نیز نباید مردم را به ترس اندازد و او باید خاک نشین باشد و به سادگی با مردم نشست و برخاست داشته باشد تا هر کس بتواند بهراحتی پاسخ مسائل دینی خود را از او بخواهد.
در این میان عالمان دینی باید پناهگاه مردم باشند تا شرار امت از آنان احساس امنیت و آرامش یابند و برای توبه به آنان پناه آورند. عالمان دینی باید چنان زندگی کنند که گاه خطاکاران و خطرناکترین افراد مشکلات پنهانی و گناهان خود را با آنان در میان بگذارند و راهنمایی بخواهند. خانهٔ عالم باید مانند بیمارستانی مأوای مردم باشد و حتی مردم بدکردار و بیمار به وی مراجعه داشته باشند نه آنکه آنان از او ترس داشته باشند.
خوبیها و بدیها در کنار هم
خوبى ها و بدى هاى هر کسى را باید در کنار هم اندازه گیرى نمود و سپس نظر داد؛ حتى ریزترین خوبى و بدى ها را باید ملاحظه کرد و در امور درشت نیز صفات متقابل و آن چه فرد بیننده خود مى پسندد را نباید در نظر گرفت؛ بلکه باید تمامى صفاتى را که در عالم هستى و عقل جایگاه دارد سنجید.
مهر و محبت
کسی که دلش آشنای مهر و محبت نباشد، از آدمی چیزی ندارد و از حقیقت بهرهای نبرده ولطف زندگانی و ظرافت هستی را درک نمیکند.
نماز در ساعت اداری
گزاردن نماز جماعت به طور عمومى يا نماز دستهجمعى بدون جماعت در ساعات ادارى در مراكز دولتى، در صورتى كه موجب تعطيلى كار، اتلاف وقت مردم و بىنظمى در امور اجتماعى گردد، مجوّز شرعى و عقلى ندارد و از مصاديق «تحقّق امر عبادى در مقام معصيت» است.
نبايد براى نماز جماعت يا نماز دستهجمعى كه بدون جماعت گزارده مىشود از وقت ادارى كه اتلاف آن زيانبار است استفاده نمود. كارمندان براى انجام كار مردم، از بيت المال كه حق مردم است حقوق دريافت مىكنند و نماز جماعت نبايد موجب زيان رساندن و اختلال در نظم جامعه و مجارى امور گردد.
رعایت دو امر مهمّ در عبادت
در عبادت باید دو امر مهم رعایت شود که بدون تحقق امر اول، عبادت صورت نمیپذیرد و بدون امر دوم محتوا نمییابد. امر نخست آن است که دستور از جانب شارع مقدس باشد؛ و امر دوم این که عبادت با زندگی فردی و اجتماعی آدمی همدوش و همگام باشد.
بر این اساس، باید گفت: نماز جماعت و جمعه و حج و روزه هنگامی عبادت است که در عمق جان مؤمن باشد و در متن جامعه یافت شود؛ نه در کنج خلوت و پنهان خانقاه؛ چرا که چنین نمازی، سرود و اینگونه حج، رژه و روزهای این چنین، اعتصاب غذاست؛ در حالی که عبادت، قیام در مقابل گناه و بدیهاست.
طلب خیر از خداوند
شایسته است انسان همواره از خداوند طلب خیر داشته باشد نه این که به صورت موردی و جزیی چیزی بخواهد؛ زیرا به طور مثال چه بسا انسان از خداوند فرزند پسر بخواهد در حالی که ممکن است پسر برای وی نکبت آورد و خداوند به او دختری دهد که مادر هفتاد نسل صالح گردد یا خودرویی میخواهد که تابوت وی میشود.
بهترین دعا در هنگام راحتی و سختی همین دعای حضرت موسی علیهالسلام است: «رَبِّ، إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقِیرٌ».
عدم همراهیِ جوانان
شما به جمعیت مسجد که نگاه کنید، جوانها کمتر دیده میشوند و این به این معناست که بچههای شما به دنبالتان نیامدهاند که بیاعتقادی آنان به راه شما را میرساند.
حل این مشکل به آسیبشناسی و کشف ریشهها نیاز دارد وگرنه اشتغال به عبادت بدون تفکر و بدون دستگیری از جوانان خودخواهی است و خاصیتی ندارد جز اضافه شدن بر مشکلات و بحرانی شدن اوضاع، بهگونهای که ما در پی اصلاح دنیای خود به جمکران میرویم و نه برای عرض ارادت و اظهار سلام و محبت.
طواف بیولایت
طواف خانهى كعبه بدون داشتن ولايت، اين خانه را بتخانه مىسازد. بتخانهاى كه بتهاى فراوان و نيز بسيار بزرگى دارد كه امروزه آن را بيش از هر دورانى در خود گرفته است.
عبادت اگر در کنار انفاق مالی نباشد، باطن را سخت میسازد
عشق و عبادت، بدون هزینه کردن بخشی از اموال و داراییها برای آشنایان و نیازمندان، کمال نمیپذیرد و رشددهنده و برشونده نمیگردد. هزینهٔ مال، سبب میشود باطن آدمی صافی گردد و عبادت رنگ صفا، خلوصو سادگی بپذیرد و فرد را سنگینبار و غیر قابل انعطاف نسازد. عبادت اگر در کنار انفاق مالی نباشد، باطن را سخت میسازد و نرمش در برابر بندگان خدا و کوتاه آمدن و داشتن روحیهٔ گذشت و بخشش نسبت به کاستیها و خطاهای احتمالی آنان را از فرد سلب میکند و او را به خشونت و عصبیت سوق میدهد. عشق و عبادت، با انفاق مالی جلا پیدا میکند. عبادت افراد مُمسک و بخیل، راه به جایی نمیبرد و تنها بر سختی آنان میافزاید.