منبع: بدايات
استخدام شور و شعار بهجای شعور و آگاهی
شوربختانه برخی از عالمان صوری و سنتی و برخی آخوندهای جامعهگرد و نیز بسیاری از دولتها و حکومتها همیشه به هدف تحصیل اغراض نفسانی خود، عالمان واقعی و حقیقی را به حاشیه میراندهاند. خدا میداند که این گروههای مختلف با چنین روشی، در سایهٔ قدرت، قلدری و زوری که داشتهاند، چه مصیبتها و چه جنایاتی را بر عالمان دینی و بر علم و حقیقت وارد کردهاند.
عالمان صوری و فقیهان ظاهرگرا که چنین سیاستی داشتهاند، هیچگاه از ارزش علمی برخوردار نبودهاند و تنها نان علم عالمان حقیقی را خوردهاند. عالمان حقیقی، برای دانش زحمت بسیار و سختی فراوان دیدهاند؛ درحالیکه همواره پُز دانش را عالمان صوری دادهاند و عمر خود را همیشه به چپاول گذراندهاند و از سر و مغز آنها تنها کلاه و نمد آنان باقی مانده است و بس. خدا میداند که دانشمندان حقیقی و عالمان واقعی چه مصیبتهایی از این گروههای جاهل و زورگو کشیدهاند و چه رنجهایی را متحمل شدهاند!
بهویژه از دوران خلفای عباسی و شروع عصر غیبت، حکومتها، سلاطین و خلفای جور، همیشه با آب و دانه، چنین به اصطلاح عالمانی را به دور خود جمع میکردهاند و مانند ایادی درجه یک خود، از آنها حمایت میکرده و از آنان بهرهبرداری داشتهاند. آنان در مقابل، عالمان حقیقی و دانشمندان واقعی را سرکوب کرده و به حاشیه میرانده و به انزوا سوق میدادهاند و یا آنان را از بین میبرده و هرگونه مخالفتی را با زور و تزویر و زر و زاری، خاموش میکردند. اینگونه عالمان صوری را که تنها ظاهر علمایی دارند، نباید در ردیف عالمان حقیقی و دارای باطن قرار داد و عالِم به حساب آورد. کسانی که درد دین و عشقی به علم و دانش دارند، باید بهطور کلی از اینگونه چهرههای شوم، دوری جسته و خود را در ردیف عالمان سوء و متظاهران به علم و وعاظ سلاطین قرار ندهند و آزاد، وارسته و بریده از هر اندیشهٔ از پیشساختهای، خود را با دلیل، برهان و عقاید درست و کارآزمودهٔ آن آشنا کنند و با آن خو بگیرند و عمر خود را در راه تحقیق و آگاهی هرچه بیشتر خود و دیگران صرف نموده و بر آن باشند تا علم و دانش را از بند چنین عالمان سوء و نادان رها سازند.
یکی از آسیبهای چیرگی آخوندها بر عالمان حقیقی این است که شعایر در جهت اغفال شعور مردم به خدمت گرفته میشود و آخوندهای کمسواد برای پوشاندن کمسوادی خود، راه اغفال مردم را در پیش میگیرند. نماز، مسجد، حسینیه و روضهها اگر در دست آخوندهای کمسواد باشد، همه در این راستا واقع میشود و تخریب دیانتِ جامعه را در پی دارد، نه شکوفایی آن را. با چیرگی آخوندهای کمسواد، ماهیت عمدهٔ بسیاری از شعایر، در خدمت بهرهگیری دنیوی واقع میشود و در سوقدادن افراد جامعه به سوی عقبماندگی، نقش عمدهای را عهدهدار میشود. این نقش، چنان گسترده و بدون اساس جلوه مینماید که گدایی و درویشی رنگ هدایت معنوی به خود میگیرد و قشر علمی و فرهنگی کمترین نقش جهتدهی را در میان مردم عادی خواهند داشت و تنها همان حالت قدیمی و کهنهٔ خود را به طور ضعیفی دارا خواهند بود.
این عامل، سبب گشته است که گدایی درآمد بیشتری از مهندسی داشته باشد و فردی کمسواد اما روضهخوان که تنها هنر گریاندن دارد، در میان مردم بیش از مجتهدی دارای احترام و مقبولیت علمی گردد و دنیایی به مراتب آبادتر داشته باشد و مردم بیشتر از این افراد، ارتزاق علمی میشوند تا از مجتهدان و دیگر اقشار تحصیلکرده و علمی کشور. ریش و پرِ شالی، از یک خروار علم و دانش بیشتر کارآیی دارد و سجادهای، به مراتب پرمنفعتتر از یک مغازه است و نیز محرابی ممکن است بیش از یک شرکت، درآمدزایی داشته باشد و احترام وی که دیگر هیچ!
مخارج و اموالی که در زمینههای شعاری مصرف میشود، اگر ساماندهی شود و نظام به خود بگیرد، میتواند بسیاری از مشکلات عمومی مردم را برطرف سازد و زمینههای سالمی را برای ایجاد شغلهای سالم ایجاد نماید.
شایسته است روحانیان عزیز و گرامی که بهترین چهرهٔ دانش و صداقت در زمان غیبت در زیر آسمانِ نامتناهی و در زیر این سقف تباهی میباشند، با نظاممندساختن خود و با سامانگرفتن، به نارواییهای موجود خاتمه دهند. آنان باید آزادی و استقلال را ـ که مهمترین آموزهٔ فرهنگ شیعی است ـ دارا باشند و دانش و عنوان «سَلُونی» را از اولیای معصومان علیهمالسلام به ارث برده باشند. اینان باید کمّیتهای فردی را از خود دور نمایند و اساس را بر کیفیت حقیقی قرار دهند و دانش و پاکی را بهواقع در میان خود ملموس سازند و مطامع مادی و شیطانی را ملاک قرار نداده و پیشتازی و پیشوایی علمی جهان را اهمیت دهند. این سِمت و مسؤولیت را باید به افرادی لایق واگذار نمود که معنویت را بدون طمعورزی در خود نهادینه ساختهاند.
استقلال، پاکی و دانشی که روحانیت شیعه میتواند داشته باشد، در زمان غیبت برای هیچ قشر علمی و مذهبی فراهم نخواهد شد و تنها روحانیت شیعه است که میتواند دارای چنین اوصافی باشد؛ هرچند نسبیت این اوصاف و امور را باید ارج نهاد و متوقع سطح عالی آن نبود، که اینگونه آرزوها در زمان غیبت فراهم نخواهد شد؛ زیرا حوادث زمان و مطامع مردمان نمیگذارد چنین اوصافی، مدار و سطح عالی خود را پیدا نماید. آخوندهای ازخودراضی و خودبرتربین و مرتجعان قشری نمیگذارند صراط مستقیمی محقق گردد. آنچه در واقع میشود آرزو کرد، این است که غبار ارتجاع و جهل اندکی گرفته شود و روحانیان با علوم انسانی، عقاید، زبان دنیا و مردم آشنا گردند و معیار و مداری محدود پیدا کنند.
البته اگر این امور با قدرت، قانونمندی و حکومت محقق گردد، هرگز نمیتواند رشد حقیقی و آزادی عمل داشته باشد و چیز دیگری میباشد که معلوم نیست بهتر از وضع موجود باشد. اصل اجتهاد و آزادی بیانِ اجتهاد، تنها ویژگی روحانیت است که با نبود آن، دیگر هیچ ارزش معنوی برای این مرکز علمی نمیماند و این مرکز را از اساس، دچار آسیب میسازد. اگر افرادِ بااستعداد و سالمی وارد حوزههای علمی شوند که آزادی عمل داشته باشند و زواید فراوان در کار نیاید و مردم نیز با آنها محشور گردند، میتوان امید داشت که جهل و تباهی مهار گردد و جامعه رنگ و روی فرهنگی به خود گیرد؛ وگرنه آنچه بر مردم رفته است همچنان خواهد رفت و همین مصایب و مشکلات فکری، فرهنگی، مذهبی و اجتماعی با حالات و صفات متفاوتی تکرار خواهد شد.
دینشناسی و پیرایهستیزی
چیستی دین
در لغت عرب، هیأت لفظ «دِین» غیر از هیأت لفظ «دَین» است. اگرچه ماده در هر دو یکی است و در نتیجه مفهوم صوری آن متفاوت میباشد، ماده، یکتایی خود را دارد؛ زیرا یکتایی و وحدت ماده، صورتهای متفاوت و گوناگونی میپذیرد. «دین» که بهشیوهٔ معمول معادل مذهب به کار میرود و «دَین» که نوع آن به معنای قرض استعمال میشود، هر دو تنها دارای یک مفهوم اصلی است که مختص مادهای است که در هر دو مشترک میباشد.
«دَین» که در معنای قرض استعمال میشود، از همین باب است؛ یعنی چیزی که به واسطهٔ دادن آن به کسی، شخص نسبت به قرضدهنده التزام و انقیاد بر عهده میگیرد و وظیفهای به او تعلق میگیرد. وقتی قرضی از کسی گرفته میشود، بدهکار نسبت به او عهدهدار و ملتزم میشود؛ هرچند در عمل پایبند به آن نباشد. با قرضگرفتن، فرد خود را مدیون و عهدهدار قرضدهنده میسازد؛ اگرچه این امر، خود اعتباری است. پس با آنکه معنای ماده در هر دو لفظ یکسان است و همان تعهد و التزام میباشد، زمینه و چهرههای آن بسیار متفاوت است.
کلمهٔ «مـَدینین» در کریمهٔ «فَلَوْلا إِنْ کنْتُمْ غَیرَ مَدینینَ»(1) جمع «مَدین» است که به معنای کسی است که جزا میبیند یا قرار است جزا ببیند که در واقع باز چیزی بر عهدهٔ او گذاشته میشود؛ یعنی شخص «مدین» به خاطر عمل خیر یا بدی که کرده «مدین» است و آن عمل، او را به نتیجهای عهدهدار و ملتزم میکند و آن نتیجه دامنگیر او میگردد. به غلام و برده نیز «مَدین» گفته میشود؛ زیرا برده به انجام کارهای مربوط به مولای خود التزام دارد و آن را بر عهده میگیرد.
به شهر نیز «مدینه» گفته میشود؛ زیرا قانونهایی دارد که همه ملتزم و پایبند به آن هستند و کسی نباید از آن سرپیچی کند و رعایت آن بر عهدهٔ همهٔ کسانی است که در شهر حضور دارند؛ خواه اهل آن باشند یا نباشند.
همچنین به طاعت، «دین» گفته میشود؛ چون در آن التزام و انقیاد شرط است و در اصل طاعت بدون التزام و انقیاد طاعت نیست. به عادت نیز که در زبان عربی «دِین» گفته میشود، به این خاطر است که در اثر التزام و ادامهدادن به انجام فعلی، انقیاد به آن پدید میآید.
در مورد شتر فرمانبردار و شتری که با مسیر و طریق سفر خود آشناست، گفته میشود: «تعریف الدین»؛ یعنی از دین خود و از وضعیت و حال و شرایط سفر و چیزی که عهدهدار آن است و بر دوش او گذاشتهاند که به انجام برساند، آگاه است.
البته همهٔ این مفاهیم و معانی، مادهٔ یکسانی دارد و تفاوت در صورت با تمام خصوصیات معنایی آن است و همه مفهومی است که از لفظ دین گرفته میشود. بنابراین از کاربردهای ذکرشده میتوان بهدست آورد: در مادهٔ «د ی ن» معنای التزام و تعهد وجود دارد؛ اگرچه به هر نوع التزام و تعهدی «تدین» گفته نمیشود و التزام و تعهد و تدین سه معنای متفاوت است.
بر این پایه، آنجا که به کسی قرض داده میشود و او «مدیون» فرد میگردد، قرضدهنده چیزی بر عهدهاش میگذارد؛ خواه او در گرفتن قرض اکراه داشته باشد یا نداشته باشد. همچنین طاعت یعنی التزام نسبت به چیزی یا کسی؛ خواه در این کار مجبور باشد (مثل طاعت بردگان نسبت به موالی) و خواه مختار باشد مثل طاعت بندگان نسبت به خداوند متعال. دین به معنای مذهب نیز همان چیزی است که با قبول آن باید نسبت به اجرا و رعایت آن التزام و انقیاد داشت.
«دین» از نظر لغوی و مفهومی چیزی است که تعهدآور و التزامساز است و آدمی آن را بر عهده میگیرد و خود را نسبت به آن ملتزم میداند یا امر مورد الزام را بر عهدهٔ او میگذارند یا خود را نسبت به آن ملتزم میداند؛ خواه بر عهدهاش گذاشته باشند یا خیر.
دین، همان چیزی است که کسی یا چیزی بهواسطهٔ آن به دیگری التزام و انقیاد مییابد؛ خواه آن شخص، رتبهای بالاتر از دومی داشته باشد یا مساوی یا پایینتر از وی باشد و خواه تعهد، التزام و انقیاد وی از روی اجبار یا اکراه باشد یا از روی اختیار، و خواه در آن رضایت باشد یا نباشد. به هر حال التزام و انقیاد نسبت به هر چیزی نتیجهای در پی دارد؛ خوب باشد یا بد، نتیجهٔ فعلی باشد یا بعدی، در دنیا باشد یا در آخرت، مادی باشد یا معنوی و… .
اگر بخواهیم دین را با توجه به حیث ظهوری پدپدهها معنا کنیم چنین میشود: دین نوعی رابطهٔ طبیعی مستمر میان پدیدهها با حق تعالاست که جهت خلقی و بشری را در سیستمی درست و حقیقی به انقیاد برای جهت حقی و التزام به حقتعالی سوق میدهد و آن را به عشق و قرب و در نهایت به وحدت حقتعالی میرساند. بنابراین دین را میشود همان حیات سالم هر پدیده دانست. حیاتی که از هر گونه کجی، انحراف و خطا دور است و طبیعت آن دانسته میشود و پدیده نسبت به آن پذیرش و انقیاد دارد. وقتی نفس آدمی به چیزی وابسته شود، با توجه به غایتی که دارد با آن همراه میگردد و منقاد آن میشود و همین وابستگی و همراهی دائمی و پایدار دین را رقم میزند. این رابطه ممکن است از هر راهی پدید آید که اگر تنها از طریق شریعت ختمی باشد، حق است و روابط غیر الهی گمراهی است.
دیانت با تدین، متفاوت است. دیانت بیشتر به اعمال و افعال جوارحی دینی اطلاق میشود (مانند عبادات و مناسک) ولی تدین بیشتر جنبهٔ باطنی دارد و به افعال جوانحی اطلاق میگردد که با انقیاد و طاعت قلبی و کرنش و خشوع و خشیت همراه است. بنابراین نسبت به دیانت، حالت اختیاری و صفا دارد؛ چراکه ممکن است اعمال دیانتی از روی غل، غش و اکراه، بلکه اجبار انجام شود؛ مانند بردگی که نوعی انقیاد شبیه به دیانت است نه تدین.
تمام کاربردهای دین که به معنای حساب، حکومت، مسلک، شأن، عادت، حال، کیفیت، قضاوت، سیرت، اخلاق، تدبیر، سیاست، معصیت، اجبار، تقوا، طاعت، بندگی، پاداش، پیروزی و خواری یا به معنای انقیاد، خضوع، پیروی، اطاعت، تسلیم، جزا، سیرت و طریقت آمده است، باید بر همین اساس معنا شود. همهٔ کاربردهای یادشده یا نسبت به مردم است که انقیاد است و یا نسبت به موجب آن است و یا فرمانهایی است که واسطهٔ میان آن دو میباشد.
اگرچه صاحبنظران علوم دینی تعاریف متعددی برای دین آوردهاند و هر کدام طبق بینش خود آن را تعریف کردهاند، ولی روح معنا و هویت واقعی آن همان وحدتی است که ذکر شد. البته خصوصیات و آثاری در هریک از این واژهها هست که باید به آنها توجه کامل داشت تا بتوان دقیق، روشن و جامع از آن استفاده نمود. برخی از آن عبارت است از:
الف. فطریبودن: «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللهِ التی فَطَرَ الناسَ عَلَیها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِک الدینُ الْقَیمُ»(2).
ب . حنیفبودن: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتبَعَ مِلةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً»(3).
ج . صبغةاللّه بودن: «صِبْغَةَ اللهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً»(4).
د . اسلامیت: «إِن الدینَ عِنْدَ اللهِ الْإِسْلامُ»(5).
دین به معنای عام خود، شامل تمام ادیان الهی و باطل میشود؛ ولی در معنای خاص و صحیح آن، دین عبارت است از راه و روشی که ناشی از وحی است و توسط انبیای الهی جهت سلامت دنیوی و سعادت اخروی بشر تبلیغ میشود. دین در معنای اصطلاحی، مجموعه عقاید، اخلاق و مقرراتی است که به صورت نظام و دستگاهی هماهنگ و برخاسته از عقل و وحی با هدف تربیت انسان کامل و جامعهٔ برتر تشریع شده است.
دین به معنای لغوی شامل دین حق و باطل میشود؛ ولی بنا بر معنای اصطلاح خاص تنها شامل دین حق است. دین ممکن است حق محض یا باطل محض یا مخلوطی از حق و باطل باشد و دین حقیقی که برخاسته از وحی است جز حق محض نمیتواند باشد. احکامی که از جانب الله است حق و دیگر گفتهها، اگر با آن هماهنگ نباشد، گمراهی است.
اگر در فرایندی علمی بخواهیم از دین سخن به میان آوریم، باید بگوییم: دین چارچوب صحیح زندگی، متناسب با ابعاد ظهوری ظرفیتها و قابلیتهای تکوینی انسان است. در این چارچوب، انسان با برنامههای هدفمند الهی و به گونهٔ توصیفی و معرفتی تربیت و تکمیل میشود؛ زیرا آفریدگاری که انسان را پدید آورده، بهتر از هر کسی به آنچه پدیدار ساخته آگاه میباشد. پس برنامهٔ تربیتی و رشد و تکمیل آن را تنها او میداند و میداند که چگونه این پدیده را همراهی و هدایت نماید تا به سرمنزل مقصود که زیبندهٔ اوست، برساند.
به بیان دیگر: دین همان باید و نبایدهاست که به صورت امر و نهی در محتوایی توصیفی و معرفتی ظاهر میگردد و حرکت در مرز مشخصی است که به سلامت و سعادت انسان پایان مییابد. دین، همان اعتدال طبیعی و استوای حقیقی است که از هر گونه کژی و هر نوع افراط و تفریط بهدور است. با توجه به برداشت ارائه شده از دین، استخراج برنامه و در واقع تدوین و تنظیم آییننامهٔ زندگی از آن، از عهدهٔ دینشناسی پاک و عارف به قرآنکریم برمیآید نه از غیر آن؛ چراکه او میتواند با معرفت، نقشهٔ مهندسی زندگی را به گونهای ترسیم کند که سلامت، کرامت و متانت آدمی را تضمین کند و به زندگی و حیاتی که سراسر عزت، سربلندی، رشد و بالندگی است و شایستهٔ انسان و اقتضای ظهوری و استعدادی اوست تحقق بخشد. بر این پایه، دین اسلام مجموعهٔ عقاید، اخلاق و مقرراتی است که به صورت نظاممند و در دستگاهی هماهنگ و برخاسته از عقل و وحی با هدف تربیت انسان کامل و جامعهٔ برتر تشریع شده است و سمت خاتمیت دارد.
1- واقعه، 86.
2- روم / 30.
3- نساء / 125.
4- بقره / 138.
5- آلعمران / 19.
منبع: بدايات