منبع: بدايات
جایگاه منبر و روضه چنان عظیم و بزرگ و با قداست است که تنها باید یک حکیم صمدانی و عارف الهی و یا فقیه کامل و جامع منبر رود و برای مصائب آلاللّه روضه بخواند و چنین کسی میتواند از دین صیانت کند و پاسدار ارزشهای حقیقی آن و مانع پیرایهسازی در منابر باشد. لازم است کسی بر عرشهٔ منبر بنشیند که بتواند وقایع روضه را برای مخاطبان ایجاد کند که آنان بتوانند حقیقت را در خود رؤیت کنند. اگر بزرگان خود عهدهدار این امر خطیر و مهم گردند، آنگاه دیگر خرافات و پیرایهها چهرهٔ زیبای دین را کریه و زشت نمیکند و آنهنگام است که حریم و حرمت روضه و منبر حفظ میگردد.
منبر نباید جایگاهی برای پیرایهسازی یا ترویج پیرایهها باشد. نه حضرت آقا امام حسین علیهالسلام در حد تهمتن و رستم نازل است و نه واقعهٔ سترگ عاشورا، سبک شاهنامه را به خود میگیرد و ما در آن حد نیستیم که بتوانیم جایگاه بلند و رفیع آنجناب علیهالسلام و نهضت پر از عشق و کمالات و معارف و خصوصیات حماسهسازان عاشورا را دریابیم و حتی وقایع عاشورا را درک کنیم.
آیا انسان میتواند به چنان قدرت فهم و درکی برسد که دریابد آقا امام حسین علیهالسلام با حضرت حق چه کرده است؟ بیشتر از این میگویند که حضرت حق با امام حسین علیهالسلام چه کرده است و کمتر به آن سوی ماجرای نینوا نگاه میشود! اگر کسی چنین فهمی داشته باشد و چنین امری را دریابد، همچون همام لحظهای در قالب ناسوتی خویش دوام نمیآورد و بدن و کالبد وی از هم تلاشی مییابد. راستی حسین علیهالسلام که بود و با حق چه کرد؟
حقتعالی قربانگاه را از نطفه آغازید تا دست غیر در آن نمایان شود و دست خود ناپدید و ناشناخته گردد. دستانی که حسین علیهالسلام را در آغوش خود کشید و آنحضرت علیهالسلام را با همهٔ خویشان و یاران به جوار خود برد، برای حق بود و کمتر کسی است که بتواند این دست را ببیند؛ درحالیکه این دستان بهقدری ملموس بود که چیز دیگری در هستی کارگر نبود.
حقتعالی انسان را از نطفهای آفرید و به او آزادی و اختیار داد تا او به دست خویش، خیر و شر خود را رقم زند و حق نیز آدمی را در این راستا کمککار و یار و یاور است. هرچه را انسان بخواهد، حق در اختیار و در توان او نهاده است تا وی آنچه را که در کمون دارد به صفحهٔ ظهور آورد. بذر قربانی امامحسین علیهالسلام نیز با رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله توسط حقتعالی کاشته شد و او صحنه را برای مشاهدهٔ قتل عاشق محض خویش حضرت سالار شهیدان علیهالسلام آماده گرداند. این صحنه به اندازهای دیدنی بود که حضرت زینب علیهاالسلام آن را با «ما رأیت إلاّ جمیلا»(1) برای تاریخ ثبت نمود. جمیل بودن این صحنهٔ خونین در همان است که دست حق از پس پرده بیرون آمد و همه آن را مشاهده کردند، نه اینکه حق بر آن بود تا نقشی زند و مردم به نقش بپردازند و نقاش را از یاد ببرند.
خداوند هر آنچه را از دنیا میگرفت و هر که را از ناسوت جدا میکرد، برای خود برمیگزید و او را در آغوش خود جای میداد و این داستان پرسوز و گداز چه شیرین است؛ هرچند حق چنان کهنهکار است که نمیگذارد دست او حتی در این صحنهٔ سراسر عشق، شور و حماسه نمایان و آفتابی شود. او قربانی ابراهیم علیهالسلام را رها نمود و حسین زهرا علیهماالسلام را به قربانگاه کشید و او را به عنوان قربانی پذیرفت تا سرانجام عشق را به همه بنمایاند و آنان که لاف عاشقی میزنند از آنان که در عاشقی راستقامت میمانند جدا گردند.
او قربانگاه را آماده نمود و حسین علیهالسلام کودکان و عزیزان خود را به قربانگاه فرستاد. اینک این ابراهیم نبود که فرزند میفرستاد، بلکه سرداری بود که سربازان و یاران بهتر از فرزند را به میدان میفرستاد! اینک این ابراهیم نبود که پارهٔ تن را به قربانی دست پرنوازش خود میفرستاد، بلکه این حسین علیهالسلام بود که فرزندان برادر و فرزندان خود را که پارهٔ تن وی بودند به تیغهای تیز جلادان بدشوم میسپرد. این ابراهیم نبود که فرزند را به روی زمین میخواباند؛ بلکه حسین بود که فرزندی شیرخواره و ششماهه را به آغوش گرفت و او را رو به خود نگاه داشت و سپس او را برای حق به قربانی برد. این اسماعیل نیست که با آه و ناله فریاد میزند پدر از فرزند خود حیا مکن و خنجرت را بر حنجرم بکش، بلکه این علیاصغر علیهالسلام بود که بعد از بریدن سر با تیری سه شعبه که گوش تا گوش او را از هم جدا کرده بود، لبخند بر لبان کودکانه و معصومانهاش نشسته بود و موج لبخند بود که در موج خون گم میشد.
باری، خداوند در روز قیامت بر اساس عقل افراد به آنان جزا و پاداش میدهد. اگر کسی نیز تنها در پی دانش و معرفت باشد ولی سیر عملی نداشته باشد و حال را کسب نکند، او نیز بخشی از کمال خود را ناقص گذاشته و عقل چنین فردی نیز ناقص است. عقل همانند درختی است که میوه میخواهد و میوهٔ آن کمال است.
کسی عقل دارد که بتواند اهل مناجات، عبادت، ذکر، صفا و صمیمت باشد. شناخت وجود عقل، علایم و نشانههایی دارد که یکی از آن داشتن حال است. کسی که عقل و معرفت و فهم و شعور دارد میتواند در مدیریت فردی، خانوادگی و اجتماعی موفق باشد و کارهای دنیوی خود را اداره کند و عبادت، نماز و دعای خود را نیز سامان دهد و چنین نیست که حال عبادت نداشته باشد. مناجات، عبادت، نماز، دعای کمیل، دعای سمات و حتی سینهزنی و گریه بسیار باارزش است اگر این حالها مبتنی بر عقلانیت باشد و برای نمونه بداند گریهای که برای امام حسین علیهالسلام دارد با گریهای که برای پدر از دنیارفتهٔ خود دارد، باید چه تفاوتی داشته باشد؟
گریهای که برای امام حسین علیهالسلام است ضجهای است که به دین و حقیقت خورده است. متأسفانه برخی روضهخوانها این مصیبتها را با هم خلط میکنند و پدر، مادر و اجداد آدمی را به میان میآورند تا اشکی برای امام حسین علیهالسلام ریخته شود. این روضهخوانی در شأن محرم و حقیقتی که در آن است، نمیباشد و مردم را از آن حقیقت دور میدارد. امام حسین علیهالسلام در کربلا صاحب دین بوده است که به میدان آمده و ما برای مظلومیت امام حسین علیهالسلام که حق و صاحب ولایت بوده و ضربهای که به دین و حقیقت و صاحب ولایت خورده است گریه میکنیم و این گریه باید با گریه برای پدر و مادر ـ که باید برای گناهانشان استغفار نمود ـ تفاوت دارد.
در روضه باید از شهامت، معرفت، شجاعت، علم و دیگر کمالات صاحب ولایت گفت و نه از کفن پدر و مادر یا برادرِ مخاطبان تا با یاد پدر و برادر از دسترفته، برای امامحسین علیهالسلام نیز اشکی ریخته شود. مداح و ذاکر، خود باید صاحب معرفت و دارای سواد باشد تا بتواند بهدرستی روضه بخواند، نه آنکه به تلویزیون نگاه کند و از مداح دیگری مثل خود که تنها صدای خوشی دارد تقلید کند. عزاداری، اقامهٔ حق است و اینگونه مداحیها به حقکشی و پنهان نمودن حقیقت و تحریف واقعهیکربلا و حقایق والای موجود در آن میانجامد. مظلومیت امام حسین علیهالسلام را باید در کنار شمهای از معرفتی که آن حضرت دارد، به مردم شناساند.
برخی از مداحان از ریتمها و گوشههای موسیقیها و آوازهای غنایی پیش از انقلاب نسخهبرداری میکنند که امروزه موسیقیهای غربی و آمریکایی نیز به آن اضافه شده است و پیوند مسجد و موسیقی کابارهای را میتوان در این نوع مداحیها دید. امام سجاد علیهالسلام مناجات مینموده و خون گریه میکردهاند و برخی از مداحان امروزی تنها ادا درمیآورند و موسیقای مناسب مجالس لهو و لعب را برای خوشامد مردم، در روضههای خود میآورند.
متأسفانه گاه در ماه ربیع و بهویژه در فرحة الزهرا دهها گناه و معصیت بدون اشکال میشود؛ درحالیکه معصیت و گناه هیچ وقت مجوّز ندارد و مجلس شادی نباید به گناه آلوده گردد. این شور باید مدام بر محور شعور باشد و حال با عقل است که موازنه مییابد. ارزش حال انسان به عقل و معرفت اوست. گاه برای ایجاد حال در روضه، دروغ نیز گفته میشود. اگر مخاطبان، خود از واقعهٔ کربلا به صورت دقیق آگاه باشند و مقاتل معروف را که بسیار حزنانگیز است بخوانند، هیچ مداحی جرأتِ بافتن دروغ را به خود راه نمیدهد. در روضه گفته میشود کوفیان با سنگ به آقا حمله کردند. درحالیکه آنان همه مسلح بودهاند و لازم نبوده است امام را با سنگ بزنند. همچنین زمین کربلا سنگزار نبوده و مثل صحراهای عراق تمام از خاک بوده است.
روضه نباید به نقل و نقالی از این و آن ختم شود، بلکه مداح باید به صورت مستقیم از مقاتل معتبر نقل کند. مردم نیز باید به صورت محترمانه به مداحی که مطالب بیاساس میگوید تذکر دهند و میدان را برای دروغپردازی برخی از مداحان خالی نگذارند. مخاطب باید گویندگان و مداحان را به تحقیق وادارند تا آنان با مطالعه و تفکر، به نقل روضه و مقتل روی آورند. مخاطبان باید خود اهل مطالعه باشند و نیز به مداحی که سخنان بی اساس میگوید اشکال و ایراد وارد آورند تا آنان نیز نقلهای خود را سامان دهند و به صورت مستند سخن گویند؛ بهگونهای که بتوانند در صورت لزوم، برای سخن خود مدرک ارائه دهند. البته اشکال و ایراد نیز باید مستند باشد. خداوند به ما هرچه بیشتر بصیرت، معرفت و آگاهی دینی عطا فرماید.
گریه برای اهلبیت علیهمالسلام قلب را زنده میکند و ظلمت و تیرگیها و آلودگیهای آن را میزداید. گریه برای مصائب آنحضرات علیهمالسلام مانع از مرگ قلب است. در روایات فراوانی به گریه بر اهلبیت علیهمالسلام بهویژه بر امامحسین علیهالسلام سفارش شده است.
ما هرگز نمیتوانیم مظلومیت آقا امامحسین علیهالسلام و آنچه را که آن نابهکاران با فرزند پیامبرشان کردهاند بیان کنیم و یا مصیباتی را که به حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام وارد شده ـ که روز روشن را همچون شب تار میکرده ـ تصور نماییم و یا سختیها و مکافاتی را که بر آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام رسید، ادراک کنیم.
پیش از پیروزی انقلاب، انقلابی بسیار مدعی و فعالی بودم. مقامات ساواک مرا مبارزی چریک، شجاع و نترس میدانستند. به همین دلیل تصمیم گرفته بودند مرا بترسانند. آنها مرا در اتاقی زندانی کردند که سگ هاری نیز در آنجا بود. بعد از اینکه این اقدامشان بی نتیجه ماند، مرا به اتاقی بردند که دیوارهایش تمام از شیشه ساخته شده بود. ساواکیها اکسیژن و هوای موجود در آن اتاق را کنترل میکردند. تنفس من نیز دچار مشکل شده بود و گاهی سخت نفس میکشیدم. عبایم را بر دوشم انداختم درحالیکه تنفسم دچار مشکل شده بود و گاهی نفسم بالا نمیآمد. من شیرینترین لحظات عمرم را در آن زندان سپری کردم. آقا موسیبنجعفر (علیهماـالسلام) و مصائبش را یاد میکردم که سالهای طولانی در چنگال دشمنانش اسیر و زندانی بوده است. با خودم فکر می کردم که آن بزرگوار چگونه چنین سختیهایی را تحمل میکرده است.
آنجا بود که آقا باب الحوائج، موسیبنجعفر علیهماالسلام را زیارت کردم. و دیگر ائمهٔ معصومین علیهمالسلام را نیز در همین کشاکش حبس و زندانها زیارت کردهام تا آنگاه که نوبت به زیارت حضرت زهرا علیهاالسلام رسید که دیدم توان چنین روءیتی در من نیست و آمادگی چنین دیداری را ندارم؛ چراکه استخوانهایم خرد شد و نتوانستم خود را بیابم. اگر بگویم من چندین بار مرگ قطعی داشتم، یکبارش این موقع بودم که نمیتوانستم برگردم، مثل اینکه شما نفست میرود پایین و دیگر بالا نمیآید.
آری، حضرت زهرا علیهاالسلام چنین شخصیتی است؛ حال به نظر شما میتوان به صرف ادعا و یا داد و فریاد و عربدهکشی مقام ایشان را ادراک نمود؟! عالمان و بزرگان گذشتهٔ ما همین که مقتل میخواندند، مردم زار زار میگریستند و بیهوش میشدند و غش میکردند. من خود در بچگی عالم بزرگواری را دیدم که از وی خواهش میکردند که به منبر نرود؛ چراکه به گاه روضه و ذکر مصیبت، هم خود توان ماندن بر روی منبر را نداشت و هم مردم را یارای شنیدن آنچه میفرمود، نبود. وقتی که مقتل میخواند، خودش غش میکرد و مردم هم غش میکردند تا جایی که بیست تا سی نفر را از مجلس بیرون میکشیدند تا سرحال آیند و خود آن عالم را نیز آرام از منبر پایین میآورند و آب و گلاب به صورتش میپاشیدند تا کمکم به هوش میآمد و سرپا میشد.
1- بحارالانوار، ج 45، ص 116.
منبع: بدايات