عینیت اسما با ذات

عینیت اسما با ذات

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم) 

اسما و صفات الهی

تنها وجودی می‌تواند اسم داشته باشد که دارای ذات بوده و اسم برای آن ذاتی و حقیقی و بدون کم‌ترین نقص و کاستی باشد. تنها خداوند دارای اسمای حقیقی و ذاتی است و تنها اوست که هیچ نقصی ندارد و اگر اسمی برای پدیده‌ای می‌آید تنها به اعتبار مَظهربودن آن می‌باشد. هیچ پدیده‌ای دارای ذات و استقلال و حقیقت نمی‌باشد. بنابراین «اسم» دارای لحاظ ذات می‌باشد و ذاتِ پیچیده به صفت را حکایت می‌کند، اما صفت، صرف تعلّق و نسبت و خصوصیت چیزی را بدون لحاظ ذات می‌رساند. البته مقام ذات، بی‌تعین است. اسما در مقام مُظهری، صفات حق می‌باشند و در مقام مَظهری، صفات پدیده‌هایند. اسم منحصر به حکایت لفظی نیست و هر تعین و پدیده‌ای در هر شأنی که هست، اسمی می‌باشد.

با توجه به تفاوت گفته‌شده میان اسم با صفت، یعنی اعتبار ذات برای اسم نه برای صفت، اولیای الهی از اسم و مبتدیان از صفت که بدون لحاظ ذات و آسان‌تر است، بهره می‌برند.

بر پایهٔ آموزش موهبتی حق‌تعالی، مقام اسمایی به حسب سعهٔ ظهوری افراد برگزیده یا به گونهٔ اجمالی اعطا می‌شود و یا به صورت تفصیلی. در هر دو صورت، انس و قرب با حقیقت اسما فصل مقوّم این آموزش ربوبی می‌باشد. کسی که دانش اسمای الهی را می‌داند، تناسب اسمایی پدیده‌ها و حکم و اثر خاص هر ظهور را می‌شناسد. هر پدیده‌ای در آفرینش خود با جعلی بسیط، اسمای الهی را دارد و ظهور و پدیده، چیزی جز همان حقیقت اسمای الهی نیست. بنابراین هر پدیده‌ای راهِ وصول به اسمای الهی و حق‌تعالی است؛ همان‌طور که از باطن خود می‌توان به آن عالم راه یافت و با آن مأنوس گردید. اُنس با هر پدیده‌ای به آدمی صفا و قدرت تا حد کرامت و اعجاز و مسیر وصول به اسمای آن را می‌بخشد. در این میان «حضور مقامی» در محضر قرآن‌کریم و اهل‌بیت عصمت علیهم‌السلام و انس با کتاب معرفت و صاحبان حقیقی ولایت می‌تواند به «حضور کلامی» و مقام کلیمی بینجامد.

عینیت اسما با ذات

قرآن‌کریم می‌فرماید وجه حق‌تعالی به سویی محدود نمی‌شود و خداوند حیث‌بردار نیست: «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیم»(1). بنابراین اسمای حق‌تعالی عین ذات است، نه زاید بر ذات و لازم آن. این عینیت در ناحیهٔ مصداق و ذات اسماست نه مفهوم آن، که در این صورت تعدد اسما هم امری زاید است و هم انتخاب یکی و وانهادن دیگر اسما ترجیح بدون مرجّح است. در عینیت اسما، از یک اسم می‌توان به دیگر اسما ورود یافت و اول او عین آخر او و آخر او عین اول اوست و هر دو اسم نیز تمام حق می‌باشد. در عینیت اسما و صفات، اسم «جبّار» با ذات و صفات متفاوت نمی‌باشد و «جبّار» همان ذات و صفات و همان «رحیم» و «رحمان» می‌باشد. هم هر صفتی، همهٔ ذات با تمام صفات دیگر را با خود دارد و هم ذات، همهٔ صفات را به عینیت در خود دارد؛ به‌گونه‌ای که خواندن یک اسم در یک آن، خواندن همهٔ اسما و سیر تمامی آن‌ها در یک نفَس با تصور، تصدیق و تحقق آن به تمامی می‌باشد. در چنین موقعیتی «یقین» در خدمت انسان می‌باشد، نه آن‌که انسان پی‌جوی یقین باشد و به تعبیر دیگر «لَوْ کشِفَ الْغِطَاءُ مَاازْدَدْتُ یقِینا». این نتیجهٔ سیر رفیقانه و انس صمیمانه و معرفت عاشقانه است.

دراین مقام می‌توان به‌طور وجودی رؤیت نمود چگونه یک واحد به تمام معنا، با کثیر به تمام معنا عینیت دارد و صفات با ذات و صفات با صفات به عینیت جمع شده است بدون آن‌که به عینیت واحد با کثیر بینجامد. معیار این عینیت، تمامیتِ حق‌تعالی است. تمامیت حق‌تعالی هر حیثی را عین حیث دیگر و عین ذات می‌سازد و یک اسم را تمام اسما و تمام حق می‌گرداند و کم‌ترین نقص و کاستی و تجزیه را به ساحت حق‌تعالی روا نمی‌دارد. ما «الف و لام» در هر اسم را جزو کلمه و به معنای تمامیت در آن اسم می‌دانیم و در حسابِ ابجد اسما نیز منظور می‌گردد. تصور تمامیت در همهٔ اسما، «عینیت صفات با ذات و صفات با صفات» را هموار می‌کند و خاطرنشان می‌شود عینیتِ صفات حق‌تعالی با ذات به عینیت واحد با کثیر نمی‌انجامد. با توجه به تمامیت حق‌تعالی در هر اسم، خواندن یک اسم به‌وصف تمامیت، تمامی اسمای دیگر را دارد و برای نمونه خواندن اسم «جبّار» به دلیل حضور اسم «حکیم» در آن، بر روی فرد خاصی مؤثر نمی‌افتد و شکستی به او وارد نمی‌کند، برای همین کسی که قصد شوم نابودی دیگری را از راه اسما دارد، مجبور می‌شود «یا جبّار» را بدون «حکیم» استخدام کند. این تجزیه و فروکاستن تمامیت حق‌تعالی در اسمی، با توجه به علم، آگاهی، قصد، توجه، انشا و تعمّدی که در آن است، شرک‌زا می‌باشد؛ برخلاف مؤمن صادقی که «یاجبّار» را به‌گونهٔ نفرین برای شکستن ظالمی استخدام می‌کند و تمامیت حق از جمله حکمت و ارادهٔ حق‌تعالی را منظور دارد.

عینیت اسما با هم و عینیت آن‌ها با ذات این را می‌رساند که حدّ، عدد، تقیید و تخصیص در اسمای الهی راه ندارد و هر اسمی تمامی اسما را در خود دارد. هم‌چنین هر اسمی مظهری دارد، خواه مستأثر باشد یا غیرمستأثر و مَظهر هر اسمی با توجه به تناسبی که باید با مُظهر داشته باشد، نامحدود و بی‌پایان می‌باشد. بنابراین هر ذرّه‌ای اسمی است که درونی بی‌نهایت و سیری پایان‌ناپذیر دارد.

1ـ بقره / 115.

رابطهٔ اسم و مسما

اسم و معنا بر اساس تناسب، با هم رابطه و عُلقه دارد. لفظ وضع‌شده برای معنایی را «اسم» و معنا، ذات و هویتی که اسم بر آن دلالت دارد، «مسمّا»، و ایجاد عُلقه میان اسم و مسما را «تسمیه» گفته‌اند. اسم با مسمّا تغایر دارد، نه عینیت، و به حسب پیوندی که با مسمّا دارد و از آن حکایت دارد، تنزیه و تقدیس می‌شود و شیرین می‌گردد. رابطهٔ لفظ و معنا تابع فهم گفته‌خوان می‌باشد و به حسب مرتبهٔ وی متفاوت می‌گردد. همان‌طور که گذشت این رابطه می‌تواند تصوری، تصدیقی یا وجودی باشد و رابطه‌ای ضعیف، متوسط یا قوی را با مسما رقم بزند. با توجه به این معیار و توان فهم و انس و قرب، رابطهٔ میان اسم و مسمّا یا دِلالی و تصوّری یا ارادی و تصدیقی و پذیرشی و نیازمند ریاضت و یا رابطهٔ وجودی و معنوی و حضوری و بی‌نیاز از ریاضت می‌باشد. با توجه به تفاوت این مرتبه‌ها اثرگیری از اسما نیز متفاوت می‌گردد و هر کسی بهره‌ای متناسب با آن می‌برد و چنین نیست که همه بتوانند خاصیتی یکسان از اسمی ببرند.

با توجه به دخالت مفهوم در مرتبهٔ تصور و تصدیق، هر کسی از مسما که حقیقتی واحد است، برداشتی ذهنی به حسب قرب و بُعد خود می‌یابد و برداشت درست و صحیح اندک است. مهم این است که بتوان رابطهٔ تصوری را به تصدیقی، و رابطهٔ تصدیقی را به رابطهٔ وجودی ارتقا داد و با تقویت رابطه به مسما و حق‌تعالی هرچه بیش‌تر قرب یافت. البته این قرب غرضی ندارد. قرب بر اثر انس و عشق حاصل می‌شود و در عشق پاک طمعی نیست و چنین نیست که فرد در تقویت رابطهٔ خود با مسما سودایی داشته باشد و طمعی بپروراند. به‌کارگیری اسمای الهی برای اغراض دنیوی، هم‌چون وادار کردن شخص محترمی به مزدوری و سوءاستفاده از اوست که عوارض آسیب‌زایی دارد. کسی که به محضر اسمای حسنا و اعظم الهی نزدیک شده است و با ترنم و تکرار با آن انس دارد، با مرکز توان متراکم کاینات در ارتباط است و در صورت کم‌ترین اشتباهی آسیب خواهد دید. نزدیک‌شدن به اسمای الهی با قصد سوء و اغراض مادی، عواقب ناخوشایند و عوارض آسیب‌زایی به نفس و قلب و حتی دنیای فرد دارد.

گفتیم هر انسانی با اسم متناسب با خود رابطه‌ای سطحی و تصوری مفهومی یا پیچیده و تصدیقی و حکم و اذعان و یا بالاتر از آن، رابطهٔ وجودی و حضوری دارد و به گونه‌ای با آن انس و قرب می‌گیرد. بنابراین هم بر هر یک از اسما و هم به حسب مرتبهٔ ظهوری هر فرد، آثاری خاص بر یک اسم مترتّب است. با توجه به چگونگی رابطهٔ هر فردی با اسمای الهی و اثری که از آن می‌گیرد، سه حیات متفاوت: یکی تصوری و تشبّهی و دیگری قلبی و تصدیقی و تخلّقی و سه‌دیگر وجودی، انسی و تحققی برای وی می‌باشد.

اسمی که بتوان با آن رابطهٔ وجودی و قربی داشت، با توجه به آن‌که حقیقتی ربوبی می‌باشد و مقرّب خویش را در پناه خود می‌گیرد، برای مونس آن اعظم و صاحب اثر می‌گردد.

ارتقای مرتبه از تشبّه به تخلّق نیازمند سیر و سلوک و ریاضت است. چگونگی سیر و سلوک در کتاب « دانش سلوک معنوی» و « سیر سرخ» و نیز در فصل « عرفان محبوبی» همین کتاب آمده است.

مرتبهٔ سوم که قرب حضوری و تحقق شکل می‌گیرد، اثر اسم به صورت آنی و فوری ظاهر می‌شود و نیاز به اعمال ریاضتی ندارد. در این مرتبه عینیت صفات با ذات حق‌تعالی و این‌که هر اسمی می‌تواند بر دیگری و نیز بر ذات حق‌تعالی حمل وجودی گردد و در عین حال دولت خود را داشته باشد با علمی حضوری دانسته می‌شود و معنا و حقیقت هر اسم بدون آن‌که تداخلی داشته باشد و بدون آن‌که حیث‌ساز گردد و این‌که هر اسمی با آن‌که دولت خود را دارد، تمامیت تمام اسماست، با تجربهٔ عینی وجدان می‌شود. در این صورت، با قرب به یک اسم، انس به تمامی اسما حاصل می‌شود. عارفِ به این مرتبه، می‌تواند علم حضوری خویش را با گزاره‌های مفهومی بیان نماید و اسمای الهی را به‌گونهٔ مدرسی و البته از طریق قرب و انس آموزشی نماید تا آثار هر اسم از این طریق و در قالب انشا قابل حمل و یا به‌گونهٔ خبری منتقل گردد؛ چنان‌که حق‌تعالی به صورت عام می‌فرماید: «وَلِلَّهِ الاْءَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها»(1). البته این امر باید زیر نظر مربی و استاد کارآزموده باشد تا از عوارض منفی و آسیبِ تلاشی روانی و مزاجی در امان باشد. در این آیهٔ شریفه، وصف «الْحُسْنی»به اعتبار استقلال ذات الهی است که «الاْءَسْماء» با آن عینیت دارد و الف و لامی که بر این جمع آمده، برای جنس اطلاقی می‌باشد و تمامی اسمای الهی را فرا می‌گیرد و لامِ «لِلَّه»برای اختصاص است.

1ـ اعراف / 180.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم) 

دیدگاه ها بسته شده اند.