هیچ پیغمبری نیست که از جانب خداوند رحمان سخن تازهای آورده باشد، جز این که قوم او آن را نپذيرفتند.
قرآن كريم ميفرمايد:
«وَمَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِکرٍ مِنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ»( شعراء / ۵).
ـ و هیچ تذکر جدیدی از سوی خدای رحمان برایشان نیامد جز اینکه همواره از آن روی برمیتافتند.
در این آیه مطلبی جامعهشناسی مطرح است. گویا همواره این گونه است که اقوام و ملل با تازگیها سر سازش ندارند و از آن روی بر میگردانند. چنین انسانهایی سنتی هستند و دایم از پیشینیانشان سخن میگویند و به آنها افتخار میکنند و اگر نابغهای امروزی برای این افراد چیزی بگوید، از او نمیپذیرند مگر سلف صالحی باشد. البته در عصر حیات آن صالح هم چیزی را از او نمیپذیرند و هر گاه آن صالح از دنیا رفت و تبدیل به خلف صالح شد آن گاه حرف او را قبول میکنند. تاریخ هم بیانگر همین واقعیت است. ابن سینا، ملا صدرا و مانند آنها در زمان خود مورد انکار واقع شدند و راندهٔ مردم گردیدند و آوارهٔ شهر و دیار خود گردیدند و چه بسیار بدبختی و بیچارگی را تحمل نمودند. همهٔ اینها هم برای این بود که چیز تازهای به ذهنشان آمده بود. همین بزرگان وقتی از دنیا رفتند و افکارشان عتیقه گردید ارزش پیدا نمودند و آنان تبدیل به خلف صالح شدند، طوری که اگر امروز کسی نقدی صحیح بر سخن آنان داشته باشد باز چون گفتهٔ وی جدید و نو است پذیرفته نیست و سخن خلف صالح دربست بدون تأمل قبول است. حرف نو مانند قالی نو است که کسی آن را نمیخرد اما همین که سالیانی بر آن قالی گذشت و خاک روزگار آن را کهنه و فرسوده نمود عتیقه میشود و خریدار پیدا میکند. سخنان الهی و رحمانی همه نو و باارزش است ولی مردم کهنهگرا از آن روی برمیگردانند؛ زیرا آنان عتیقهپرست هستند.
روزی به جیرفت رفته بودم و از مرکزی که برای عتیقهها بود دیدن نمودم. من از دیدن آن عتیقهها منکسر شدم و چیزهایی گفتم که یکی از آنها را خوش نیامد و گفت حاج آقا شما دارید اینجا را خراب میکنید. گفتم نه، این عتیقهها سند کشور است، ولی باید این آشغالها را دور ریخت؛ در حالی که این همه افراد گرسنه و بدون شغل هست. این مکان را باید به چند نفر داد تا در آن بنشینند و کار کنند.