درس شرح فصوص، جلسه ی سوم: مقدمه قیصری

 

آقا رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز می‌فرمایند: «انی تارک فیکم الثقلین…» این حدیث بیانگر این است که در حقیقت رونق و فرازندگی کتاب به سنت است. بنابراین دین هم با علمای ربّانی و دینی رونق و شکوفا می‌یابد. بدین‌صورت که در هر زمان از تاریخ که عالمان دینی، چهرهای درخشانی داشته باشند، دین حق نیز نورانی و زنده است و در هر زمان عالمان دینی ضعیف و سست باشند و تنها چهرهٔ ظاهری از دین، تقوا و حق‌خواهی داشته باشند، غبار، ضعف، کاستی و سستی دین الهی را فرا خواهد گرفت و ثمره‌ای جز دین‌گریزی برای مردم آن زمان به دنبال نخواهد داشت و دین حق به نابودی کشانده می‌شود.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

درس شرح فصوص، جلسه ی سوم

قیصری و توفیق محضر استادی قابل

در بیان مقدمه، قیصری عنوان می‌کند که خداوند به من عنایت کرد و دلم را به نور بصیرت روشن نمود. توفیق حق مرا به محضر استادی لایق سپرد و کتاب فصوص را نزد ایشان قرائت کردم. با آن‌که جمعی چند از شاگردان وی بودیم اما کسی که دلش به نور حق روشن شد من بودم و پی بردم که به علوم و غرایبی دست یافته‌ام که قبلا نمی‌دیدم و به آن حقایق آگاه نبودم.

ادعای بی‌اساس خاتمیت ولایت؛ خطای محی الدین

قیصری در مقدمهٔ شرح خود، لقب خاتم الولایة المحمدیه (صلوات علیه و علی اله اجمعین) را که خود محی‌الدین به خود نسبت داده را مطرح می‌کند. این عنوان را محی‌الدین نسبت به خود در جابه‌جای کتاب‌ها و در کتاب فصوص هم مطرح می‌کند. ما به‌طور مفصل بحث خواهیم کرد که این حرف و ادعا بسیار بی‌اساس و نادرست است. در حقیقت، خاتم الولایة النبویه، آقا امیر المومنین علی علیه‌السلام است. ایشان مقام ختم باب ولایت را دارا می‌باشند و آقا امام زمان علیه‌السلام ختم الختم ولایت در ناسوت می‌باشد. ظهورِ خاتمیتِ ولایت به ظهورِ ولایت امیر المؤمنین علیه‌السلام است و ظهور ولایت به ایشان ختم می‌شود. همان‌طور که رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «لانبی بعدی» در مورد حضرت امیر المؤمنین علیه‌السلام نیز باید گفت «لاولی بعدی»، ایشان خاتم ولایت می‌باشند و ولایت به ایشان ختم می‌شود.

لقب «امیر المومنین» تنها مختص به مولی الموحدین علی علیه‌السلام است . همان طور که حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله اين لقب را مختص به آقا علی ابن ابی طالب علیه‌السلام  کرد و به ويژه در روز غدير اين لقب براي آن بزرگوار تثبيت گرديد. اما بعدها اين لقب از جاي خود دور خوانده شد. بعد از شهادت اميرالمومنين علیه‌السلام شخصي به امام حسن مجتبي علیه‌السلام گفت: “السلام عليک يا امير المومنين” حضرت فرمود: اين لقب خاص پدر ما علي علیه‌السلام است. رواي ديگري آمد خدمت امام جعفر صادق علیه‌السلام و گفت: “السلام عليک يا امير المومنين”. فرمود: “ذاکَ جَدُّنا علي بنُ اَبي طالب” گفت: آقا شما اميرالمومنين نيستيد؟ فرمود: در معنا هستم، ولي “اميرالمومنين” لقب خاص جد ما علي بن ابي طالب است.  این روایت نشان می‌دهد که حضرت لقب امیر المومنین را یکی و فقط منسوب به آقا علی ابن ابیطالب علیه‌السلام می‌دانند، همان‌طور که خاتم النّبیین یکی است و منسوب به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌باشد. درست است که امیر مؤمنان علیه‌السلام خاتم ولایت است و ایشان در ولایت بالاترین مقام را دارند، اما آقا امام زمان علیه‌السلام نیز آخرین ولی مقرّب الهی می‌باشند و به اعتبار این ختمیت که ختمیت ظهوری در ناسوت است خاتم الخاتم و ختم الختم باب ولایت در ناسوت است و دیگران هر کسی به قدر قرب ولایی خود به این منابع ولایت مرتبه و درجه می‌یابند. باید توجه داشت قرب به توحید بر اساس عیار ولایت سنجیده می‌شود.

ولایت نزولی و قهری، ولایت صعودی و اختیاری

ولایت بر دو قسم نزولی و صعودی است. ولایت نزولی پذیرشی قهری دارد و اختیاری نیست اما ولایت صعودی نیازمند سیر و سلوک و طی منازل معنوی است تا فرد به باب ولایت برسد و اگر سالک مورد قبول درگاه الهی و موهبت خاص او قرار گیرد ولایت به وی اعطا می‌شود. زیرا میان قرب معنوی و ولایت به معنای سرپرستی و قدرت نفوذ در پدیده‌ها تفاوت است. بنابراین کسی به صرف احساس و تجربیات معنوی نمی‌تواند برای خود ادعای ولایت نماید. زیرا ولایت تمام موهبتی و در اختیار خداوند است. حال انکار ولایت در یکی از مراتب گفته شده ممکن است صورت گیرد برای نمونه، ممکن است کسی اصل ولایت را نپذیرد یا آن را به‌صورت کبرای کلی بپذیرد اما در مصادیق آن به‌صورت جزیی مشکل داشته باشد برای نمونه اصل ولایت معنوی را قبول داشته باشد اما به ولایت امیر مؤمنان علیه‌السلام ایمان نیاورده باشد. بنابراین ولایت قهری را همهٔ موجودات و پدیده‌های حق به‌صورت نزولی می‌توانند داشته باشند. ولایت قهری پدیده‌های هستی همان قرب نزولی ولایت است که در قرآن کریم با بیان: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ(ق ۱۶)» از آن ذکر می‌کند. حق‌تعالی به ذره‌ذرهٔ موجودات عالم به رتبه و مراتب هریک از ذره‌ها، قرب ولایی دارد. بنابراین هر ذره به قدر استعداد ظهوری خویش از ولایت حق بهره‌مند می‌شود. اما قرب ولایی که قرآن‌کریم از آن با بیان : « إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ»(حجرات ۱۳) ذکر می‌نماید، همان ولایت صعودی است که فرد در سلوک معنوی با تقوی به کمالات و مقامات معنوی دست یافته و در پی آن به مراتب ولایی و توحیدی می‌رسد و رفته‌رفته در ولایت و توحید اوج می‌گیرد. باید گفت در سیر معنوی پای‌بندی به ولایت چهارده معصوم علیهم‌السلام و امیر مؤمنین علیه‌السلام و قرب و دوستی ایشان باید اساسِ عقیده و سلوک قرار گیرد. همان‌طور که امام رضا علیه‌السلام نیز در حدیث معروف به این امر اهمیت به‌سزایی داده و می‌فرمایند: « بشرطها و شروطها و انا من شروطها». این حدیث نشان‌دهندهٔ این است که در سیر و سلوک و مراتب معنوی و توحیدی، عشق، محبت و قبول ولایت چهارده معصوم علیهم‌السلام زیربنای اصل توحید و ولایت صعودی قرار می‌گیرد. توحید بدون ولایت و پذیرش ولایی ائمهٔ هدی علیهم‌السلام امکان‌پذیر نیست. بنابراین، همهٔ پدیده‌ها و مخلوقات خداوند در ولایت عام و نزولی و هم‌چنین ولایت خاصه و صعودی از باب ولایت بهره و سهم دارند و به مرتبهٔ خود ظهوری از ولایت را در باب ولایت دارا هستند. اما این‌که هرکس و هرچه‌قدر از ولایت را دارا باشد و مثل محی الدین نسبت ختم ولایت را به خود دهد، گمراه است. در کتاب‌های بسیاری این خطای محی‌الدین توجیه و گفته شده: «منظور محی الدین ولایت مقیده است نه مطلقه». این توجیحات بی‌اساس است و هیچ درست نمی‌باشد، چراکه محی‌الدین در جای‌جای همهٔ کتاب‌ها این را عنوان کرده و منظور وی نز همان ولایت مطلقه است و در این ادعا به خطای بزرگی گرفتار شده است.

البته مؤسسات و انتشاراتی با امکانات فراوان وجود دارند، و این خطایا را به همان گونه که است چاپ می‌کنند و بدون این که غلط آن‌ها گرفته شود، توجیه و تفسیر این خطاها نیز آورده می‌شود.

محی الدین در همین جا کتاب ولایت را تقسیم می‌کند. وی در جایی نسبت خاتم ولایت را به حضرت عیسی علیه‌السلام می‌دهد و در جای دیگر می‌گوید خواب دیدم دیوار را که می‌چیدند، خشت آخر آن من بودم. یک جا نیز به آقا امام زمان علیه‌السلام اشاره دارد، ولی در هیچ جا صحبت و نامی از آقا امیر المؤمنین علی علیه‌السلام ندارند، هرچند ایشان را قبول دارند. با این همه بیانات متشتّت و ناخوشایند باز برخی این بیانات را توجیه و یا تبرعه می‌کنند. ما می‌خواهیم حق گفته شود و حقیقت معلوم گردد و دعوا و نزاع و تعصّبی هم نخواهیم داشت. البته از حق نمی‌توان گذشت و باید گفت که ایشان عارفی بزرگ و حکیمی با عظمت و موحّدی گران‌قدر بوده‌اند. اما وحی و ولایت دارای مراتب است. محی‌الدین ولایت عامه را دارد و ادعای خاتم الولایه بودن وی حرف بسیار بی‌اساس و ماخولیایی جز هذیان نمی‌باشد.

بنابراین همان‌طور که در حدیث نبوی داریم که: « «يا علي! نفسک نفسي و دمک دمي و لحمک لحمي»  رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آقا امیر المؤمنین علیه‌السلام را نفس و جان خود خواندند، ایشان ختم باب ولایت است و آقا رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله اصل و منشأ باب ولایت است. ولایتِ کلی و خاص، منوط به شخصِ آقا امیر المؤمنین علیه‌السلام است. و همان‌طور که در قبل نیز گفته شد آقا امام زمان علیه‌السلام ظهور ختم الختم یعنی ظهور ختمی باب ولایت در ناسوت است. بقیهٔ اولیاء حق و صاحبان ولایت نیز در مرتبهٔ صعود و ولایت صعودی هر که باشند و هرچه داشته باشند از ظهور، نزول و برکت امامان معصوم علیهم‌السلام است و بس. چراکه از غیر این راهِ ولایت نبوی و طریق شیعه، راهِ ولایی دیگری نخواهد بود و هم‌چنین در این راه ولایی نیز کسی جز اولیاء معصومین علیهم‌السلام و ائمه طاهرین علیهم‌السلام ، برگزیده و سردستهٔ ولایت خاصّه نمی‌باشند. این ولایت خاصّهٔ معصومین علیهم‌السلام هم به ولایت باطنی و قدسیت حضرت زهرا علیهاالسلام که باطن باب ولایت است، می‌باشد.

«وساقتنی الأقدار إلی خدمة مولانا»: أقدار جمع قَدَر به معنای اندازه‌هاست. خداوند به من توفیق داد و آن ربوبیت نزولی مرا در حضور استادی لایق، سوق داد.

«الامام العلامة الکامل المُکمِّل»: این‌ها برای جناب کاشانی که استاد قیصری می‌باشد، صفات کمال است. که به‌طور منصفانه جناب کاشانی مرد بزرگی بوده است، چراکه شاگردی هم‌چون قیصری داشته است.

رونق و فرازندگی دین به عالمان دینی

«الکامل المُکمِّل» کامل و مکمّل اصطلاحاتی در عرفان است. در عرفان کسی کامل است که وصول به حق پیدا کرده، ولی وصول وی وصولی است که نمی‌تواند هادی و دستگیر برای وصول دیگران به حق باشد. ولی مکمّل کسی است که وصول به حق دارد و می‌تواند دستگیر و راهبر دیگران برای وصول به حق باشد.

«وحید دهره وفرید عصره فخر العارفین »: اعتقاد گذشتگان این‌طور بوده که استاد معنوی خود را یگانهٔ عالم می‌دانستند.

« قرة عین ذات الموحدین ونور بصر المحققین : لفظ «ذات» در این عبارت، زاید است.

« قرة عین الموحدین» : نور چشم اهل توحید است

«کمال الملة والحق والدین ، عبد الرزاق بن جمال الدین أبی الغنائم القاسانی ، أدام الله علی المستفیدین برکة أنفاسه» : در کتاب‌ها و جوامع و گذشتگان قدیم، عالِم را کمال ملّت و دین می‌گفتند، چراکه رونق، استواری و کمال دین بر عالِم دینی استوار است. همان‌طور که آقا رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز می‌فرمایند: «انی تارک فیکم الثقلین…» این حدیث بیانگر این است که در حقیقت رونق و فرازندگی کتاب به سنت است. بنابراین دین هم با علمای ربّانی و دینی رونق و شکوفا می‌یابد. بدین‌صورت که در هر زمان از تاریخ که عالمان دینی، چهرهای درخشانی داشته باشند، دین حق نیز نورانی و زنده است و در هر زمان عالمان دینی ضعیف و سست باشند و تنها چهرهٔ ظاهری از دین، تقوا و حق‌خواهی داشته باشند، غبار، ضعف، کاستی و سستی دین الهی را فرا خواهد گرفت و ثمره‌ای جز دین‌گریزی برای مردم آن زمان به دنبال نخواهد داشت و دین حق به نابودی کشانده می‌شود.

البته ناگفته نماند گاه ممکن است به مصلحت حق، اولیای بزرگی از زمان به غربت گرفتار آید و عظمت و هدایت ایشان در جامعه بروز و ظهور نیابد و مردم از وجود چنین ولی حق و اولیاء بزرگ الهی بی‌بهره بمانند. بنابراین عالِم به اصطلاح جامعه‌شناسی در بیان دینی آن، حکم فضای سبز برای جامعه را دارد و لازم نیست که همیشه او به دنبال مردم راه رود، بلکه اگر عالِمی دارای صفا و ملکهٔ قدسی باشد، با ربوبیت و ولایت خویش در غربت خانهٔ خود نیز می‌تواند مردم را هدایت کند و ولایت خویش را بر آنان ظهور دهد و بر مردم هدایتی دلسوزانه داشته باشد. به‌عکس هم اگر عالمی به ظاهر بر مردم ولایت‌مداری کند و بی‌خود شاخ و شانهٔ حق‌خواهی و حق‌مداری بر ملت و مردم کشد، هرچند به دنبال مردم راه بیفتد، کسی به حرف وی گوش نخواهد داد و اثرپذیری سخنان او در مردم هیچ خواهد بود.

«کمال الملة والحق والدین ،عبدالرزاق بن جمال الدین ابی الغنائم القاسانی» ، بنابراین این که قیصری استاد خویش کاشانی را «کمال الملة والدین» می‌خواند به حقیقت سخن درست و صادقی است.

«ادم الله علی المستفیدین برکة انفاسه»: خداوند به کسانی که اهل استفاده‌اند، از برکت انفاس قدسی ایشان بدهد. «وأنار بمعارفه قلوب الطالبین وجلاسه» : و به معارف و دانش او قلب‌های طالبان معرفت و کسانی که در مجلس وی قرار می‌گیرند را روشن کند.

«وکان جملة من الاخوان» : بهتر بود به‌جای واژهٔ «جملة» از «جماعة» استفاده می‌شد که مصطلحی شناخته شده است.

« المشتغلین بتحصیل الکمال الطالبین» : کسانی که نه در پی علوم ظاهری، بلکه کسانی که به تصحیل معارف باطنی و کمال مشغولند و طالبان اسرار حق.

سالکان به دنبال کمال و صفات جمال و جلال حق

«لأسرار حضرة ذی الجمال والجلال»: صفات جلال، صفات قهریه و ثانوی حق و صفات جمال، صفات لطیفه و اولی حق است؛ در مثال؛ گل، مَظهر جمال است و خار، مظهر جلال. می‌فرماید: کسانی‌که به دنبال اسماء و صفات  جمالی و جلالی حق یعنی کمال هستند و مقام جمعی و کمال را می‌خواهند.

سالکان طریق به دنبال محی الدین

«شرعوا فی قراءة کتاب فصوص الحکم الذی أعطاه النبی، صلی الله علیه وسلم ، الشیخ الکامل المکمل قطب العارفین»: این گروه از طالبان اسرار حق، قرائت کتابی که آقا رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله به شیخ کامل و عارف واصل؛ محی الدین عطا کرده بود را شروع کردند. قیصری می‌فرماید که محی الدین علاوه بر این همانند استادم کاشانی عنوان شیخ کامل و واصل به حق را داراست، دارای مقامات و برتری‌های فراوانی نیز است و به او عنوان «قطب العارفین» می‌دهد، یعنی کسی که قطب و محور تمام طالبان و مشتاقان به حق است. انصافا این عنوان سزاوار ایشان می‌باشد چراکه تا این زمان نیز در عرفان کسی جز به کتاب ایشان توجهی ندارد و صاحبان طریق پیرامون شرح کتاب او و گرد ایشان می‌گردند تا جایی‌که وی به عنوان مرد بزرگ عرفان و واصل به حق مورد توجه عالمان عرفان و سالکان راه حق قرار گرفته است.

لقب «امام الموحّدین»، اختصاصی معصوم

«وامام الموحدین »:لقب «امام» دارای استعمال اطلاقی است و به هر پیشوا و جلوداری اطلاق می‌شود، ولی در فرهنگ شیعه به‌طور خاص تنها برای حضرات معصومین علیهم‌السلام کاربرد دارد. اما تعبیر «امام‌الموحّدین» تنها برای امیر مؤمنان علی علیه‌السلام رواج دارد چراکه در لقب «امیر المؤمنین» امیر همان امام است و مؤمنین همان موحّدین می‌باشد. این انتقاد بر قیصری وارد است که چرا از این لقب اختصاصی معصوم برای غیر معصوم استفاده کرده است. البته گاه نویسندگان در مقام تقیه یا توریه عبارت می‌پردازند که در این‌صورت باید به قراین متصل یا منفصل چنین عبارت‌هایی توجه ویژه داشت.

محی الدین محقق و پژوهندهٔ آموزه‌های عرفانی و دینی

« وقرة عیون المحققین»: یعنی محی‌الدین نور چشم محققین و پژوهندگان راه حق است. چون محی‌الدین با زحمت، مشقّت و تلاش مطالب دینی و ربّانی را استخراج کرده و دیگران فقط آن را مطرح و تألیف کرده‌اند. در علوم دینی نیز همانند علوم دیگر این امر بوده که عدّه‌ای با زحمت کار می‌کنند و مطالب و آموزه‌های دینی را به دست  می‌آورند و استخراج می‌نمایند و دیگر افراد هم‌چون مصرف کننده‌ای بی‌باک آن را به ارزانی برای خود و در جایی نیز به اسم خود تألیف و جمع می‌کنند.

«وارث الأنبیاء والمرسلین خاتم الولایة المحمدیة کاشف الاسرار الآلهیة»: قیصری سه صفت را برای ابن عربی آورده است که صفت میانی آن یعنی ختم ولایت بر ابن عربی صدق نمی‌کند اما وراثت انبیاء از باب این که «العلماء ورثة الانبیاء» درست می‌باشد. عالمی که کتاب و سنت را دارا باشد وارث انبیاء و مرسلین است.

هم‌چنین ابن عربی به‌واقع کاشف اسرار الهی بوده است. قیصری در ادامه ابن عربی را چنین معرفی می‌کند:« لا یسمح بمثله الدهور والأعصار»

 اولیاء حق و برگزیدگان غیرتشریعی، بی‌نظیر و استثناء در تاریخ

« لا یسمح بمثله الدهور والأعصار»: هیچ دهر و عصری رقیبی برای محی‌الدین نیاورده است. به‌واقع نیز چنین است که خداوند در یک دوره و زمانی گاه عنایت خاصّ و توجه ویژهٔ خود را به اشخاصی می‌کند و از علوم موهوبی و مغیبات ربوبی خود به آنان می‌بخشد که به دیگران همانند و نظیر آن را عطا نمی‌کند. افراد شاخص هم‌چون اولیاء برزگ زمان و برگزیدگان حق و یا نوابغ، مخترعان، دانشمندان گاه در یک دوره از تاریخ حالت استثناء، کم‌نظیر و یا حتی بی‌مانندی پیدا می‌کنند. وجود اولیاء حق و برگزیدگان غیر تشریعی در دوره‌ای از زمان از بی‌نظیرترین حالت ممکن است که می‌تواند اتفاق بیفتد که در طول هزاران سال از گذر دنیا نمی‌تواند چنین جهشی از وحی و ربّانیت رخ دهد. یا در موارد کم‌نظیر دیگر به عنوان مثال، در یک دوره افراد بسیاری در دنیا شعر و غزل می‌سرایند ولی هیچ‌یک چون حافظ یا فردوسی نمی‌شوند. این جهش‌های انسانی و تقدیرات ربوبی با اثراتی هم‌چون نطفه، لقمه، دمِ استاد و مربّی، از الطاف خداوند است که می‌تواند بر افرادی خاصّ و برگزیده باشد. در این بیان قیصری نیز به‌طور منصفانه می‌توان گفت محی‌الدین از ویژه افرادی است که تلو و همانندی نمی‌توان برای وی در حکمت نظری و عملی تا محدودی از زمان رقم زد.

البته ناگفته نماند که کم‌نظیر و بی‌رقیب بودن ابن عربی دلیل بر عصمت و طهارت او نیست. چون وی همان‌طور که بسیار گفته شد سزاوار انتقاد و اشکال‌های زیادی است. عیب و نقص‌های وی در همهٔ کتاب‌های او وجود دارد و قابل نقد و ردّ است. البته همان‌طور که برای افرادی شاخص و برگزیده چون ابن عربی، حافظ، مولوی و… در تاریخ تا و همتایی وجود ندارد و دو تا نمی‌توانند باشند، ولی این‌ها ممتازان و تنهاهای پرخطا و خطاکارند، اما شخصیت‌های ربوبی و کتب معنوی دیگری هم‌چون ائمهٔ اطهار و معصومین علیهم‌السلام قرآن، نهج‌البلاغه و صحیفهٔ سجّادیه هم منحصران و تنهاهای بی‌خطا و بی‌عیبند که نمی‌توانند در هیچ دوره‌ای همتا و همانند داشته باشند و دو تا شوند. این‌ها همه شاخص‌های تنها در تاریخ هستند که رقم استثناء می‌خورند، ولی در بین این‌ها فرق بسیار است که در شخصیت‌های ربّانی هم‌چون ائمهٔ معصومین علیهم‌السلام و یا کتاب‌های ایشان هیچ‌گونه خطا و اشتباهی نیست و به‌حقّ نقدی بر آنان روا نیست و همان‌گونه که بیان قرآن‌کریم نیز است « إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً۱»» ایشان دارای عصمت و طهارت موهبتی، ممتاز و منحصر می‌باشند. خلاطه این‌که تقدیر حق و قضای زمان به محی‌الدین و امثال او لطف کرده و به‌حقّ از ممتازان دوران تاریخند که قرین و همتایی برایشان نیست: «ولا یأتی بقرینه الفلک الدوار»، ولی دارای اشکال، نقد و خطای فراوانی نیز هستند.

 

مطالب مرتبط