بیشتر اهل سیاست در صحنه سیاسی ایران، مؤمن و مسلمان هستند. ممکن است انحرافات، گمراهیها و مشکلات فکری و فرهنگی در بعضی از آنها کم و بیش دیده شود.
من در حوزه سیاست، بهطور کلی به هر دو حزب راست و چپ با انشعاباتی که دارند اعتقاد دارم. معتقدم آنها انسانهای خوب، موجه، مسلمان و اهل مسجد هستند و در سالهای دفاع مقدس، اهل جبهه و رزمنده بودهاند. مادرانشان آنان را با «یاعلی» و «یاحسین» شیر خوراندهاند و محبت اهلبیت علیهمالسلام در جانشان ریشه دوانده است. آنهایی که در حوزه سیاست به راه کج رفتند تا آنهایی که به اصول و ارزشهای انقلاب وفادار ماندند، تمامی مسلمان و مذهبی هستند و از پدر و مادری مؤمن و متدین متولد شدهاند. تفاوت این دو گروه اصلی این است که چپها سیاسیتر و زرنگتر میباشند و راستها سادگیهایی دارند. راستها خوشاعتقادتر هستند؛ یعنی تعبد و اعتقادات دینی محکمتری دارند. چپها از نظر اعتقادی چنین قوتی ندارند. آقاي خميني در اعتقاد راستگرا بود، اما در عمل، مثل چپها کار میکرد. من نیز چنین هستم، اما در صحنه سیاست مثل راستها سادهلوح نیستم و بهراحتی هر کسی را نمیپذیرم و در عمل، مانند چپها رفتار میکنم با این تفاوت که اهمیت زیادی برای مسایل دینی و تعبد قایل هستم و بر مدار فقه حکمتگرا کار میکنم. در واقع، ما از نظر فکری و اعتقادی شبیه مادرانمان هستیم، اما آنها دلیلمحور نیستند و ما برای افکارمان هزار و یک دلیل فراهم کردهایم و فقه حکمتگرا را پشتوانه آن داریم. برای نمونه، آقای خمینی با آقای گلپایگانی و آقای نجفی از نظر اعتقادی هیچ تفاوتی نداشتند؛ یعنی اگر دین و دینداری ایشان در ترازو قرار داده بشود و سنجش بشود، هیچ تفاوتی مشاهده نمیشود. البته آقای خمینی در فکر و عمل دارای حریت بود. آقای گلپایگانی، اما چنین رویکردی نداشت و در اصل، زمینهای برای او وجود نداشت. راستها در عمل، بسیار ضعیف هستند و به صورت معمول، در موضعگیریها قافیه را میبازند؛ هرچند مسلمانی خوبی دارند اما مسلمانی آنان بیشتر درگیر ظاهرمداران شده است. آنان ولایتمدار هستند و نسبت به اعتقادات دینی مانند توحید و امامت اهتمام دارند. چپها در صحنه عمل سیاسی فعالتر هستند و ممکن است بعضی از آنها از نظر اعتقادی و فکری گمراه باشند. البته این روزها در هر دو گروه، اشخاص گمراه دیده میشود. برای نمونه، اگر از من درباره شخصی بپرسند که خلق و خویش بیشتر شبیه … است، از علی تهرانی اسم میبرم. او یکی از بدها و بدکارترین انسانهایی است که میشناسم؛ هرچند به مراتب بدتر از او نیز وجود دارد که او را «پیر تزویر» میدانم. او به مدت سی سال در منزل آقای خمینی زندگی کرد. درس میخواند و کار میکرد و اهل تملق بود. او معتقد بود مراجعی که از آقای خمینی حمایت و اطاعت نمیکنند، جایشان در قعر جهنم است. در آن زمان، من در تهران به منبر میرفتم. مجلس مهمی تشکیل شد و من سخنرانی کردم. اعلامیهای از علی تهرانی را به دیوار نصب کرده بودند و ازدحام شده بود. در آن اعلامیه نسبت به علما هتاکی شده بود و در آخر گفته بود که اطاعت از آقای خمینی واجب است. من اعتراض کردم و گفتم این حاجآقا (علی تهرانی) مثل … صدا بلند میکند. علی تهرانی در آن زمان بتی محسوب میشد و کسی جرأت اعتراض و تندی به او را نداشت. عده زیادی ناراحت و دلگیر شدند که حاج علی آقا بزرگ و محترم است. گفتم اما ما به کسی بیاحترامی نمیکنیم. مراجع مسلمان هستند؛ هرچند نظرات و تفکراتشان متفاوت باشد. آنها مرتکب گناه و معصیت نمیشوند و اهل جهنم نیستند. قعر جهنم، مکانی مخصوص شمر و یزید و معاویه است و ظالمان و غاصبان پرتزویر حق ولایت، نه عدهای شیعه نمازخوان و نه عدهای عالم مجتهد. آقای خمینی در مرام و مسلک با دیگر عالمان شیعی هیچ تفاوتی ندارد. بارها تکرار میکردم که چنین اشخاصی قدرت و توانی برای ترفیع رتبه آقای خمینی ندارند و مقام دیگر علما را تخطئه میکنند. پس از اهانت به دیگر علما خودداری کنید. ما در کلاسِ درس بسیاری از مجتهدان و عالمان شرکت میکردیم و این مسأله، دلیلی بر تخطئه شخصیت و روش آنها نیست.
چگونه انسان به خاطر مسایلی جزیی، مانند امامت جمعه شورش میکند و دیگران را سرزنش میکند. این در حالی است که عبادت بودن چنین اعمالی مشخص نیست و اگر قصد قربتی در کار نباشد، به طور حتم، وزر و وبال است. زمان جنگ تحمیلی بود و آقای علی تهرانی انتقادهای تندش را برای دشمنان و خارجیها مطرح میکرد و ولینعمتش را که نزدیک به سی سال او را نصیحت کرده بود، نادیده میگرفت و برای جهانیان معرکه میگرفت و به مجتهدان ناسزا میگفت. او مطالب ناپسندی را مطرح میکرد. روزی در رادیو منافقان میگفت: ادب از که آموختی، از بیادبان و من انسان بیادب را دیدهام. مجتهدی را میشناسم که نماز میخواند، اما روزه نمیگرفت. این در حالی است که مجتهد و فقیه تکلیف شرعیاش را میداند و شاید روزهداری برای او حرام باشد و این تجاوز به حوزه فقیهی دیگر است و حرام است. هیچ گاه نمیتوان از تکلیف شرعی مجتهد و فقیه دیگر سخن گفت؛ آن هم فقیهان پارسای شیعی که تاریخ شرمسار از مجاهدتهای آنان و خونهایی است که در راه دفاع از مکتب شیعه دادهاند. در واقع، این سخن او بیشتر از آن که مفید باشد، بدآموزی دارد و مجتهدی را بدنام میکند. او گاهی اسرار خانوادگی و ناموسی مجتهدان را منتشر میکرد. چنین رفتارهایی هویت واقعی و خوی حیوانی او را آشکار میکرد. طلبگی و مسایل دینی و ظواهر شرع، افساری بود که چند روزی او را مهار کرده بود اما بعد از مدتی این زنجیر پاره شد و خوی حیوانی و پست او را آشکار ساخت. او حدود سیسال به عنوان یک چهره مقدس شناخته میشد و قداستی عجیب و غریب داشت.
به همین دلیل من او را … خطاب کردم و طبیعی بود که عدهای ناراحت بشوند. درباره او نقل میکردند که وقتی شبهنگام به منزل باز میگردد، در خانه را نمیکوبد تا همسر و فرزندانش از خواب بیدار نشوند و تا صبح، منتظر میماند. العجب از این همه ملاحظهکاری! باید از او پرسید که آیا ولینعمت تو از خانوادهات کمارزشتر است؟ او از نظر من یکی از بدترین انسانهایی است که میشناسم، به اعتبار این که ما خواندهایم «المجالس بالامانة» و او اسرار خانه مجتهدی شیعی را از طریق بلندگوهای تبلیغاتی دنیا منتشر میکرد. معتقدم اگر کسی کوچکترین ضرری به مملکت ایران وارد کند، مرتکب معصیت کبیره شده است و حتی باید از طلب حق و حقوق خودداری کرد اگر مضر است؛ زیرا کشور ما درگیر مشکلات زیادی است. اگر حقوق کسی را ضایع میکنند، باید به خاطر انقلاب سکوت کرد؛ زیرا مهم این است که به مملکت آسیبی وارد نشود. حضور ما در صحنه دایمی نیست و اگر درگیر دعوا و اختلاف بشویم، مملکت و دین از دست میرود. اگر تو پست و مقامی نداری، گذشت کن و به عالمان و مسلمانان اجازه ریاست بده تا اشخاص نابکاری مانند صدام و رضاشاه قدرت را در دست نگیرند. بنابراین من حمایت و حفاظت از مملکت، جامعه و انقلاب اسلامی را بر خود واجب میدانم و این امری بدیهی است و اگر کسی نسبت به این موضوع شک و تردید داشته باشد، یا فاسد و بیدین است و یا بیخرد و نادان. تشخیص اینکه مملکت، انقلاب اسلامی و دین، سرمایه اصلی و مهم ماست، ضروری است. زمانی که این سرمایهها در خطر باشد، اگر کسی در پی حق و حقوق و انتقامجویی از دیگران باشد، فقط نادانیاش را اثبات کرده است. در چنین صحنههایی، انسان باید نسبت به آزار و اذیتها بیاعتنا باشد که ما برادریم و تو از مملکت حفاظت کن و مشکلات من اهمیتی ندارد. در واقع، اگر بنا بر اختلاف و دعوا باشد، دشمنان سوءاستفاده میکنند و لحاف ملا را بر میدارند و میروند. در واقع، وارد شدن به چنین معرکههایی که احتمال خطر میرود، حرام است یا دستکم مراقبت کنیم و حرفهایمان را کنترل کنیم. بعضی مطالبی نیز که این روزها رنگ و روی دفاع دارد، از ما نیست و نمیدانیم اینان چه کسی هستند. باید از گفتن حرفهایی که خلاف مصلحت است پرهیز کنیم.
۱٫اسراء / ۷۲٫