اقتصاد ، سرمایه و پول
برداشت درست از زهد
زهد قايل نشدن استقلال براى پديدههاى هستى و آن را با خدا داشتن است. حضرت سليمان عليهالسلام نيز بنا بر اين تعريف، زاهد است؛ چرا كه همهى عالم در اختيار اوست ولى همه را از خداوند مىبيند و براى خداوند مىخواهد.
بايد مراقب بود زهد به معناى نادارى و فقر معنا نشود تا پيامبرى مانند حضرت سليمان عليهالسلام از جرگهى زهّاد خارج شود در حالى كه اگر آن حضرت كه پيامبر الهى است جزو زاهدان نباشد پس زاهد چه كسى است؟ زهد بر شيوهى انبياى الهى به معناى كار و كوشش و تلاش روزافزون است.
به اين معنا، هر كس داراتر باشد و به داشتههاى خود كمتر اصالت دهد، زاهدتر است.
دزدان آبرومند
دزدى در اين دوره بر دو گونهى تخصصى و سطحى است. اين دزدان فقير هستند كه دزدى سطحى و ابتدايى دارند و يك دزدى آبروى آنان را بر باد مىدهد. چنين دزدانى را بايد دستگيرى كرد نه آن كه دستشان را قطع كرد و بايد به آنان شغل داد و دستشان را گذاشت تا دست به كار برند مگر كسى باشد كه نتواند ترك دزدى كند و به مرض دزدى گرفتار باشد.
دزدى تخصصى در طبقهى مرفهان، سرمايهداران و برخى از كارگزاران حكومتى است كه آبرومندانه دزدى مىكنند و خون مردم را در شيشه مىكنند و آن را بر سر ميز پرافتخار رياست يا سجادهى زاهدانهى عبادت سر مىكشند و براى همه هم محترم هستند.
اقتصاد كشور از اينان است كه عليل مىگردد و فقر از اينان است كه به دزدان فقير مىرسد. حدود الهى را نخست بايد بر اين گروه جارى نمود كه از حد فسادانگيزى عمومى تا حد قطع دست را در بر مىگيرد.
لزوم توجه سرمایهدارها به فقیران
در جامعهای که در آن افراد بسیاری روی خط فقر یا زیر خط فقر زندگی میکنند، افراد سرمایهدار که از عهدهٔ زندگی خود بر میآیند باید مواظب فقیران باشند وگرنه ممکن است از عوارض سوء آن آسیب ببینند و پیآمد بیاعتنایی آنان برخی از بلایای طبیعی شخصی باشد.
ضرورت دردمندی
کار مونتاژ با کار تولیدی و نو متفاوت است. مصرف نمودن عافیتطلبی است و تولید با کوشش و رنج همراه است و از این رو کارهای مصرفی خواهان زیادی دارد تا کارهای تولیدی. ویژگی جامعهٔ فسیل شده مصرفی بودن آن و ممیزی جامعهٔ پیشرفته تولیدی بودن است.
هر اندازه که کارهای تولیدی جامعه بیشتر باشد، مشکلات آن افزونتر میگردد اما جامعهٔ عاری از تولید که مصرفی است کمتر دارای درد میگردد و این اصل در همهٔ رشتههای کاری صدق میکند و زمینههای متفاوت اقتصادی، صنعتی و تحقیقات و کاوشهای علمی را در بر میگیرد.
جامعهٔ مصرفی بیدرد است و مشکلی را احساس نمیکند و به ظاهر مشکل حادی ندارد اما بزرگترین بیماری آن این است که درد ندارد. جامعهای که بیدرد است در پی درمان نمیرود و این بیماری که نشانههای آشکاری دارد روزی به طور جدی آن جامعه را از پای در میآورد.
مملکت زرخیز و این همه فقیر
تأثیر منفی نبود کار به دست کارشناسان واقعی، در اقتصاد ایران مشهود است. اگر مملکت ما اقتصاددانانی قوی داشت یا مسؤولان از دیدگاههای اقتصاددان بهره میبردند، ما میلیونها نفر فقیر و گرسنه نداشتیم.
عمدهٔ مشکلات کشور برآمده از این است که مدیران ما کمتر متخصص و کارشناس هستند. چگونه است که مملکت ما زرخیز و گلوگاه و دروازهٔ جهان به شمار میرود و منابع غنی نفت و گاز دارد اما این همه گرسنه دارد.
این کشور چنان منابعی غنی دارد که حتی بیگانگان نیز میگویند باید این کشور را به سلامت از دست حاکمان امروز آن گرفت و چنین نباشد که جنگی آن را به ویرانی سوق دهد و منابع آن را ویران نماید. منابع غنی ایران البته در کنار استعداد و هوش ایرانی است.
احتکار وجوهات شرعی؛ مجازات متولیان
ای کسانی که ایمان آوردهاید، بسیاری از دانشمندان یهود و راهبان اموال مردم را به ناروا میخورند و آنان را از راه خدا باز میدارند و کسانی که زر و سیم را گنجینه میکنند و آن را در راه خدا هزینه نمیکنند ایشان را از عذابی دردناک خبر ده. روزی که آن گنجینهها را در آتش دوزخ بگدازند و پیشانی و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ کنند و گویند این است آنچه برای خود اندوختید،پس کیفر آنچه را میاندوختید بچشید. (توبه/۳۴،۳۵)
این آیه صاحبان کلیساها را «دزدان آبرومند» میخواند. دزدانی که با جمع کردن داراییهای نجومی و کلان و انباشت و احتکار اموال، وجوهات و نذورات مردم و مصرف نکردن آن در اصلاح اقتصاد و معیشت ضعیفان جهان، باعث بخشی از بدبختی و فلاکت مردم دنیا شدهاند. البته در میان اصحاب کلیسا هستند اندکی که با پاکی و صداقت زندگی میکنند.
ناگفته نماند در کشور ما اوقاف، آستان مقدس حضرت رضا علیهالسلام و بقاع امامزادگان عظیمالشان نیز اگر احتکاری مشابه داشته باشند متولیان آن به تنقیح مناط، سزاوار آنچه گفته شد میباشند و جامعهٔ ایران با این گستردگی که دارد نباید فقیری داشته باشد.
فقر و فخر
مىگويند پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله فرموده است: «الفقر فخرى». چنين روايتى اگر درست باشد براى ارزشمندى و ترويج فقر نيست؛ چرا كه نادارى چيزى نيست كه موجب افتخار باشد، بلكه اين افتخار در مقابل ثروتهاى باطلى بوده است كه در دست ديگران جمع شده بود.
البته اين فراز مىتواند ابراز همدردى حضرت صلىاللهعليهوآله با تازه مسلمانان و تسلى دادن به آنان بوده باشد كه فقر بسيارى به سبب فشار و حصر اقتصادى و يا به سبب مهاجرت داشتهاند.
ارزش زندگی دنیوی
فقر و بدبختی فخر نیست و چنین نیست که کسی که مال و عفاف و کفاف دارد از کمال دور شده باشد. سعادت در آخرت در پرتو سلامت در دنیا به دست میآید و از ارکان سلامت دنیوی دور بودن از فقر و نداری است. البته داشتن مال نباید به استکبار و غرور کشیده شود و همانگونه که فقر سبب بدبختی میگردد، دارایی که غرور و استکبار را در پی داشته باشد بیچارگی را موجب میشود.
امروزه هم کشورهای فقیر و عقب نگاه داشته شده و هم کشورهای پیشرفته و سرمایهدار مردمی بدبخت و بیچاره دارند؛ چرا که مشکل آنان فقر است و مشکل اینان استکبار، و هیچ یک حسن بصیرت در زندگی ندارند. دنیا بیارزش نیست و یک لحظه دنیا با ثواب هزاران سال آخرت برابری دارد و این امر ارزش برتر دنیا نسبت به آخرت را میرساند.
دنیاست که دار عمل و سرای اختیار است و این برای آدمی ارزش بیشتری دارد تا آخرت که خانه پاداش و مقام مجازات است و انسان چیره عمل و کردار خود میباشد. ما با چند دهه زندگی در دنیا یک ابد را ترسیم میکنیم و ارزش این چند سال با ابدی برابر است و سالهای دنیوی است که نتیجه ابدی میدهد! عمری به این ارزش که به خواب و به غفلت میگذرد و نتیجه ابدی آن نادیده گرفته میشود! نتیجه زندگی دنیوی عمری به قدر عمر خداست و چنین دنیایی چگونه میتواند هیچ و پوچ و بیارزش باشد. اگر کسی این توان را دارد که در این دنیا ثروت به دست آورد و زیادی آن را به بیچارگان رساند هیچ گاه کار وی بی ارزش و پوچ نیست.
مردن شخص فقیر و قاتل وی
زمین، قفس آمادهای است تا هر جنبندهای در آن گذاشته شود. خداوند از بالا میباراند و از پایین میرویاند وچیزی برای بشر کم نگذاشته است تا وی به دنبال آن باشد.
کسی به ویژه بنده مؤمن خداوند نباید بر روی زمین از فقر بمیرد و اگر مُرد به حتم قاتل دارد و حق وی از طرف کسی ضایع گردیده است و روز قیامت قاتل یا قاتلان او را میآورند و او حق خویش را از آنان مطالبه میکند.
نخستین چیزی که در حسابرسی قیامت مورد بررسی قرار میگیرد خون و سپس نماز است.
قرض از نوکیسهها
از نوکیسهها نباید قرض کرد، اگر هم اینکار را کردی،نباید آن را هزینه کنی؛ زیرا بیتحملی او باعث میشود خیلی زود به سراغت آید.
آپارتمان نشینی و خانههای وسیع
در روایت است از راحتی مؤمن داشتن خانهٔ وسیع است. باید در این روایت دقت داشت مراد از داشتن خانهٔ وسیع، متراژ بالای آن نیست، بلکه داشتن فضایی باز که دارای آسمان باشد و بتوان در زیر آسمان آن نشست و استراحت کرد منظور است. اگر کسی تنها یک اتاق با حیاطی داشته باشد که در آن باغی، باغچهای یا گلی است و میتواند آسمان را در آنجا نظاره نماید، همین او را بسنده است و خانهٔ او وسیع میباشد.
خانهٔ وسیع به معنای داشتن زیربنا و سقف زیاد نیست، همانطور که گفته میشود: یک اتاق برای خودت، یکی برای همسرت و یکی برای مهمانت و چهارمی برای شیطان است؛ زیرا داشتن خانهای بزرگتر از آن برای ریا و خودنمایی است.
انسان میتواند یک یا دو اتاق داشته باشد؛ ولی یک فضای باز در کنار آن داشته باشد و در این صورت داشتن خانهای وسیع بر آن صدق میکند. نباید وجود چنین احادیثی را توجیهگر ساخت خانهباغهای بزرگ قرار داد و با تحریف معنوی روایت، برای خود برجی ساخت و همه را برای خود دانست. البته، در برجهایی که فضای بازی نیست، فایدهای جز اختلاف طبقاتی در آن نیست.
سلامت دنیوی و سعادت اخروی
«وَآَتَینَاهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَإِنَّهُ فِی الاْآَخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ» (نحل / ۱۲۲).
– و در دنیا به او نیکویی و نعمت دادیم و در آخرت نیز از شایستگان خواهد بود.
این انگاره که سختی کشیدن در دنیا و ابتلای به فقر و فلاکت خودساخته، لازمهٔ برخورداری از نعمتهای اخروی و سعادت ابدی است پندارهای استعماری است که برای تضعیف مسلمانان به آنان القا نمودهاند. چیزی که با فرهنگ قرآن کریم مخالف است.
این آیه میفرماید صالحان آخرت که سعادت دارند کسانی هستند که دنیای سالمی دارند. سلامتی که از جمال و جبروت الهی و بزرگی و متانت رحمانی ناشی شده و مؤمن و مسلمان را ظهوری بارز از این اوصاف قرار داده است.
مؤمنی که ظاهر مناسب نداشته و سست و بدهیکل است و دنیایی دارد فقرآلود و به سبب دور بودن از امکانات، با ناآگاهی و عقبماندگی دست و پنجه نرم میکند، اگر هم مؤمن باشد در اسطبلهای بهشت جای دارد!
هیچ یک از انبیا و اولیای الهی به فقر دچار نبودهاند، هرچند شهید شدهاند. آنان با عزت، جلال و جبروت زندگی میکردند و انسانهایی تمیز، زیبا، متمدن، متشخص، باوقار، قدرتمند و دارای امکانات بودند؛ بهگونهای که زندگی عدهٔ بسیار را اداره میکردند و هیچ نوع فقری را برنمیتابیدند. هیچ پیامبری تنگدست نبود تا از قوم خود برای نبوت خویش مزدی بخواهد و تمامی «إِنْ أَجْرِی إِلاَّ عَلَی اللَّهِ» میگفتند.
مسیر سعادت آخرت از سلامت دنیا میگذرد و کسی که در دنیا مشکل مالی دارد، به حتم در آخرت نیز مشکل خواهد داشت: «وَمَنْ کانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الاْآَخِرَهِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً». کسانی که از نیکوییهای دنیا برخوردارند از رستگاران آخرت هستند: «وَإِنَّهُ فِی الاْآَخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ».
انسان خواه معصیتکار باشد یا سست و مفلوک، ارزش بهشت ندارد. مسلمان باید قوت، قدرت، متانت، جمال و جلال داشته باشد و البته برحذر باشد از اینکه دنیا را بر آخرت ترجیح دهد.
مرگ فقیران و فساد توانگران
در دنیا دو چیز است که صدایی ندارد و دو فریاد است که هیچ گاه شنیده نمیشود: یکی مرگ فقیران است که کسی را نمیلرزاند و دیگری فساد توانگران و فحشای اغنیاست.
همچنین دو چیز است که صدای بسیار دارد و هر کسی آن را از دور میشنود: یکی فساد فقیران است و دیگری مرگ توانگران و دنیامداران سرمایهدار است.
گریز از دین پرپیرایه و قبض گرایانه
بگو به من خبر دهید آن چه از روزی که خدا بر شما فرود آورده است؛ چرا بخشی از آن را حرام و بخشی را حلال گردانیده اید؟ بگو: آیا خدا به شما اجازه داده یا بر خدا دروغ می بندید؟ (یونس/۵۶)
نعمت های خدا اگر از مبادی خود تأمین شود و در زمینه های خود استفاده گردد رزق خداست و قداست، پاکی و صفا دارد و حرام نمودن بی مورد و بی دلیل آن در حالی که حرام نیست و یا استفاده نبردن از آن به بی صفایی باطن شخص و مشکلات ذهنی او باز می گردد. خداوند در این آیه شریفه، کسانی که نعمتی را بر خود حرام می کنند یا به نادرستی به آن فتوا می دهند نکوهش و سرزنش می نماید.
این برخی از انسان های بسیار تنگ نظر هستند که خداوند را مانند خود می پندارند و باسط بودن او را از یاد می برند. بسیاری از مشکلاتی که در زندگی افراد پیش می آید و نیز عقب ماندگی های آنان به خاطر داشتن دید تنگ نظرانه و قایل به حرمت های بی مورد بودن است.
بسیاری از آن چه در دین احکامی قبض گرایانه به شمار می رود، الهی نیست، بلکه نداشتن تتبع کافی یا داشتن روحیه ی ضعیف در دادن فتوای صریح و یا اعمال سلیقه ی شخصی در اخذ فتوا و مانند آن سبب ابتلا به چنین احکام قبض گرایانه و غیر دینی که دین را به تحریف می کشاند شده است؛ به گونه ای که تغییر چنین فتوایی در عصر ظهور سبب می شود افراد جامعه بپندارند حضرت امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) دینی جدید آورده اند.
نظام اسلامی در صورتی می تواند حاکمیت داشته باشد که نخست فرهنگ مذهبی خود را از چنین تحریف هایی که ما آن را «پیرایه» نام نهاده ایم مصون دارد. این کار بدون شناخت پیرایه ها شدنی نیست.
جریان اقتصاد اسلامی در جامعه چگونه میسر است؟
محتوا، سیستم، ممیزی، اعلان، مالیات و جزا شش زیرساخت اصلی اقتصاد اسلامی است. ما این امور را در درس های فقهی خود با عنوان «اقتصاد اسلامی» به تفصیل بررسیده ایم.
اقتصاد اسلامی زمانی در جامعه قابل جریان است که این زیرساخت ها به طور کامل در اقتصاد اجرایی گردد. برای نمونه، نسبت به جزا و حدود گفته ایم: دزدی در این دوره بر دو گونهٔ تخصصی و سطحی است.
این دزدان فقیر هستند که دزدی سطحی و ابتدایی دارند و یک دزدی آبروی آنان را بر باد میدهد. از چنین دزدانی باید دستگیری کرد نه آن که دستشان را قطع کرد و باید به آنان شغل داد و دستشان را گذاشت تا دست به کار برند مگر کسی باشد که نتواند ترک دزدی کند و به مرض دزدی گرفتار باشد.
دزدی تخصصی در طبقهٔ مرفهان، سرمایهداران و برخی از کارگزاران حکومتی است که آبرومندانه دزدی میکنند و خون مردم را در شیشه میکنند و آن را بر سر میز پرافتخار ریاست یا سجادهٔ زاهدانهٔ عبادت سر میکشند و برای همه هم محترم هستند.
اقتصاد کشور از اینان است که علیل میگردد و فقر از اینان است که به دزدان فقیر میرسد. حدود الهی را نخست باید بر این گروه جاری نمود که از حد فسادانگیزی عمومی تا حد قطع دست را در بر میگیرد.
برخی که به ناگاه دارای سرمایههای کلان میشوند، دولت صالح حق دارد از وی استفسار نماید که آن را از کجا آورده است تا فسادهای اقتصادی کنترل گردد و سرمایههای مردم فقیر و مستضعف جامعه به جیب عدهای خاص که دزدانی آبرومند هستند نرود. البته کسی که دارایی دارد و برای آن سند کار و تلاش خود را ارایه میدهد، افتخارآفرین است.
تقدیر معیشت
حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «الکمال کلّ الکمال التفقّه فی الدّین و تقدیر المعیشه».
حدیث شریف تمامی کمال را در گرو معرفت دینی و چینش درست زندگی در جهات مختلف آن و بهویژه اقتصاد می داند.
مراد از فقه در دین، تنها فروع فقهی و فقه رایج نمیباشد و شامل تمامی شؤون دینی از اصول تا فروع و از عقاید تا اخلاق و از مسایل فردی تا امور اجتماعی و سیاسی و دیگر شؤون دین و دنیا میگردد که باید همهٔ این امور را آگاهی دینی دانست.
دینداری بدون اقتصاد و روش درست تأمین معیشت هرگز قابل جمع نمیباشد تا جایی که «من لا معاش له لا معاد له» در شریعت وارد شده است و کسی که روش صحیحی از زندگی مادی خود نداشته باشد عاقبت خوشی نخواهد داشت.
پس رابطهٔ اقتصاد و نوع تحصیل هزینهٔ زندگی و سامانبخشی امور مادی با دینداری تنگاتنگ است؛ اگرچه اقتصاد و امور مادی زمینهٔ اعدادی در جهت تحصیل کمال دارد و میباید تمامی امور مادی در جهت ارتقای معنوی به کار گرفته شود.
زیست صنعتی و فراموشی معنویت
انسان مدرن امروزی، در آغاز دورهٔ صنعتی، از مستی غروری که صاحبان صنایع یافتند به امور معنوی پشت کرد و نسبت به احکام الهی و نیز امور اخلاقی لجامگسیخته گردید و سپس راه رشد صنعت را پیش گرفت و علم را ابزار تسخیر طبیعت و امیال غرور مستانهٔ دنیوی خود قرار داد و بیمهری با طبیعت را آغازید و به جنگ با محیط زیست طبیعی رفت و دنیایی نو از فولاد و آهن و ماشینهای صنعتی بنا نهاد. امروزه، زبالههای اتمی، میکروبی، گازهای گلخانهای و مواد تجزیهناپذیر مانند پلاستیک برای زمین مشکلات بسیاری به بار آورده است و لایهٔ محافظتی اوزن آسیب دیده است و صاحبان قدرت همچنان در پی منافع خود به تخریب محیط زیست و آلودگی آن میافزایند و دلنگرانیها بیشتر از ناحیهٔ انسانهای آزاد و آگاه ابراز میشود.
برای سالمسازی محیط زیست نخست باید ذهنها و اندیشهها را سالم کرد و آنان را به دورهٔ دین، اخلاق و معنویت باز گرداند، ولی با این تفاوت که باید از آنها پیرایهزدایی شود و بازگشت به دین بیپیرایه و خالی از جمود و التقاط و به زندگی علمی باشد ولی نه علمی که در خدمت استعمار است و نظریه برای پر کردن حسابهای کارتلهای اقتصادی میآورد و حقیقتها را پنهان میدارد. اگر ذهن و اندیشه آلوده به پیرایهها باشد، همهٔ زوایای زندگی انسان از جمله محیط زیست وی آلوده میگردد.
تصحیح اندیشه، رفع نیاز به معنویت و برقراری امنیت بهویژه امنیت دولتی برای خاتمه دادن به جنگها و ویرانی حاصل از آن، از راهکارهایی است که میتواند به سلامت محیط زیست منجر شود.
در این فضاست که دولتها میتوانند هزینههای تأمین جنگافزارها را به کویرزدایی اختصاص دهند و شهرسازیها و مصرفگرایی را کنترل کنند و برای بحران زیست محیطی چارهجویی جدی داشته باشند بدون آن که با صنعت هماهنگ با علم مخالفت شود؛ زیرا صنعت امری لازم است ولی طریق آن باید علمی باشد تا صنعت به تسخیر طبیعت بپردازد نه به نابودی.
تسلّط عدهای خاص بر امکانات، پول و ثروت و استثمار ملّت
در جهان امروز، اقتصاد بر پایهٔ استثمار ملّتها پایهریزی شده است. هر فرد و گروهی که از امکانات، ثروت و قدرت بیشتری برخوردار باشد میتواند نبض جامعه را به دست گیرد و مردم را بر اساس خواستها و معیارها و سیاستهای خود اجیر و یا استثمار نماید تا هر گونه که او خواست مردم وی را با رغبت و حرص و ولع بپذیرند.
در جهان امروز، بیشتر امکانات و پول و ثروت در دست عدهای خاص میباشد که با کمترین زحمت، بیشترین سود را میبرند و دیگران در واقع خدمتگزاران و نوکران و حافظان سرمایههای آنها میباشند و وضع به گونهای طراحی شده است که همه، به زندگی فعلی خود رضایت دارند؛ زیرا اگر راضی نباشند، میدانند که راه به جایی نخواهند برد و دستشان از زندگی فعلی نیز کوتاه خواهد شد.
امروزه، وضعیت شهروندی را چنان ترسیم کردهاند که هیچ کس نمیتواند خود زندگی روزمرهٔ خود را اداره کند و باید با وام و قرض و پرداخت قسط زندگی کند. بانک با شراکت و وام و قسط طولانی و یا کوتاهمدت خانه و یا چیز دیگری را برای فرد یا دستهای میخرد و در واقع مشارکت میکند بدون آن که دیگر زحمتی بکشد یا حفاظتی داشته باشد و در این راه، تنها منافع خود را دنبال میکند.
این چنین است که سرمایه سخن اول را میزند و همیشه موقعیت برتر را دارد و نیروی کار و مردم، تنها اطاعت و پیروی مینماید. این امر در سطح فرد یا در سطح کلان تا دولتها ادامه دارد و قدرتهای برتر همیشه با سرمایه و قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی خود همهٔ توانمندیهای دیگران را از آنِ خود میسازند.
اطاعت مردم از زورگویانی که پول، ثروت و قدرت بیشتری دارند
دنیای فعلی ما این گونه است؛ چون سرمایهداران وضع را به گونهای به وجود میآورند تا همهٔ مردم با رغبت حاضر شوند پاسدار ثروت آنها باشند. برای نمونه، بانکها به همین شیوه عمل میکنند و مبلغی وام میدهند و در عوض چندین برابر پول خود را از گیرنده میگیرند و در نهایت، گیرندهٔ وام راضی است؛ چون غیر از این چارهای ندارد و مجبور است با دست خود سرمایهٔ خود را دو دستی تقدیم بانک کند و در نهایت این بانک است که روز به روز قویتر و سرمایهدارتر میشود و مردم روز به روز ضعیفتر و بدبختتر میشوند.
وضعیت دنیای امروز ما به صورت کامل با این قوانین تطبیق دارد؛ چون هر کسی پول و ثروت و قدرت بیشتری دارد، میتواند به دیگران زور بگوید و همه را مزدور خود گرداند و آنها را با دادن پول، یک عمر نوکر خود گرداند و این افراد نیز جز این که مطیع قدرت این فرد باشند، چارهای ندارند تا بتوانند به نوعی مرگبار زندگی کنند.
لزوم تناسب امکانات و دارایی با طبیعت فرد
رزق و روزی هر پدیدهای بیپایان است و انسان عجول و شتابزده با کمی رزق دنیوی برآشفته میگردد؛ در حالی که بینهایت سیر و بیپایان رزق در انتظار اوست. تفاوت رزقها به تفاوت مسیر طبیعی انسانها و پدیدهها باز میگردد، ولی هر کسی متناسب با مسیر طبیعی خود و استعدادهایی که دارد اموری مادی و معنوی بهرهٔ وی میگردد.
بهرههای مادی و تمتعات معنوی اگر با مسیر طبیعی سازگار نباشد، افزوده و وزر و وبال و گاه خسران میگردد. امکانات و داراییهای باید متناسب با طبیعت فرد باشد.
بر این پایه، کسی که استعداد امور معنوی را دارد نیازمند داشتن قناعت درست در حد عفاف و کفاف است، و این امر او را در سیر معنوی موفق و پیروز مینماید و سبب رشد و ارتقای معنوی او میشود و هرگونه حرص، آز و زیادهخواهی یا فقر و ناتوانی مضاعف که مانع رشد باشد عاملی برای شکست اوست. علم، ثروت، قدرت و زیبایی، باید اسباب رشد و ترقی در مسیر طبیعی انسان را فراهم سازد؛ وگرنه علت شکست وی میگردد.
شغل آبرومند و ساده برای سلامت زندگی
سلامت زندگی باید از تراکم در تمامی چهرههای مادی خالی باشد و داشتن یک شغل آبرومند و ساده برای تأمین مالی در حد عفاف و کفاف و دوری از فقر و رشد افراطی در یک بُعد، و نیز داشتن همسری که استانداردهای لازم را به صورت معمولی و در حد تعادل داشته باشد و بتواند پشتوانه مرد و دلآرام او قرار گیرد و برای وی شیرین باشد، سلامت زندگی را تضمین میکند و راحت و آسایش جهان با چنین زندگی است، نه با زندگی در آرزوی پولدار شدن یا قدرت یافتن.
بشر در شناخت زندگی سالم راه خود را گم کرده و ساختارهای ناسالمی را سیستم داده است به توهم آن که راحتی و عافیت و تراکم قدرت میتواند آرامش خیال آورد. بشر باید در پی تدوین علم زندگی و کسب مهارتهای زندگی و مهندسی سبک زیست سالم و شیرین باشد نه آرزوهای بلند برای رسیدن به شغلها و مناصب عالی تا آن که به ثروت، قدرت و شهرت برسد.
در زندگی ناسوتی باید کار کرد و حرکت و تلاش داشت، ولی کار باید بر پایه سیستم طبیعی هر فرد تعریف شود و به اقتضای آن باشد. کار به معنای حرکت و تلاش، با زندگی طبیعی در خدمت هم است. در طبیعت، پدیدهای نیست که فعالیت نداشته باشد. بیکاری پدیدههای طبیعی با مرگ آنان برابر است. کسی که کار و تلاش ندارد و مبارزه نمیکند و ضعف و سستی میپذیرد محکوم به نابودی است. در دنیا هر کسی باید بار خود را بر دوش خویش نهد و کسی که بار خود را به دوش دیگران مینهد و آن را زیری و زرنگی میشمرد، کلاه بر سر خود میگذارد؛ زیرا چنین کسی طردشده سیستمهای طبیعی میگردد و او ممکن است طبیعیت داشته باشد و دیگری که بار وی را میبرد طبیعتی دیگر و ناچار در جایی به تعارض و تضییع امکانات هم میرسند.
رفاقت با افراد بیکار و همنشینی با آنان نیز بسیار خطرآفرین است. روزی پهلوانی میان گود زورخانه به نصیحت افراد مشغول بود و سخنی درست میگفت و آن این که: «هیچ گاه از رقیب که در گود با شما درگیر است هراس به خود راه ندهید. از افراد بیکاری که کنار گود نشسته و میگویند لنگش کن، در هراس باشید؛ زیرا فرد میان گود چون شما مشغول کار خود است و تنها حرفها و چشمهای بیکار کنار گود خطرآفرین است. در زندگی هم همینگونه است و مواظب باشید تا گرفتار افراد بیکار و دور از مسؤولیت نشوید که آنها بر اثر بیکاری میتوانند بیشترین گرفتاری را برای شما به بار آورند».
خوردن نیز باید بر پایه سیستم طبیعی باشد. قرآن کریم خوردن را به تناسب کار توصیه دارد و میفرماید: «کلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئا بِمَا کنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (طور / ۱۹). این بدان معناست که کار خود را مصرف کنید و کار دیگران را به مصرف خود نرسانید؛ زیرا هر کار متناسب با طبیعت فردی است و هر کسی باید ارتزاق خود را بر اساس طبیعتی که دارد به دست آورد، وگرنه خوراک به دست آمده رزق وی نمیگردد و در جان او نهادینه نمیشود و احساس گرسنگی و نیاز از او برداشته نمیشود و به اصطلاح عرف، چشم و دلی سیر نمییابد.
همچنین نباید اینگونه باشد که همه بکارند و این تنها بخورد، بلکه ما هم باید بکاریم تا دیگران بخورند تا هر کسی بر اساس سیستم طبیعی خود که درگیر نظام مشاعی عالم است از خوراک مورد نیاز خویش با کامیابی دادن به دیگران، کام بگیرد و آن را نعمت و مایه آرامش روان خود سازد، وگرنه مصرفی بودن صرف هرچند در فضای امکانات فراوان باشد ناآرامی میآورد و ثروت را نعمت به معنای آرامشبخش و گوار که مایه کامیابی است نمیسازد.
انسان باید نسبت به جامعه خود وجدان کاری داشته باشد و به کار مشغول گردد؛ هرچند لازم نیست همه کارها اعلایی باشد و میتواند از فروترین مشاغل تا کارهای تخصصی را در بر بگیرد و هر کس آنچه را که از دست وی بر میآید انجام دهد. باید توقع هر کس به قدر ارزش کاری او باشد. هر کس در جامعه کار سالمی نداشته باشد، زندگی و ارتزاق وی گوارا و مایه آرامش نیست.
میل حتمی به کار حتمی
مردم هرچند هر یک به کاری مشغولاند، بسیاری از آنان به شغل خود مجبورند و فراوان میشود که اصل شغل با میل و اختیار آنان همراه نیست، هرچند جبر جبلی و سیر حتمی، ما، شما و دیگران را به آن کار حتمی میل و اختیاری حتمی میبخشد.
گشایش روزی و تنگی آن
به باور شیعه، بسیاری از چیزها قدَری است و خیلی از امور عالم بر پایهٔ تقدیرات و مقدرات، تفسیر و معنا میشود؛ برای نمونه: یک خانواده، صورتهای زیبا و استعدادهای خوبی دارند و کمتر کاستی و ناتوانی و زشتی در میان آنها یافت میشود یا در تاریخ میخوانیم: بنی امیه مردانی شرور، متهور و بیباک و بنی هاشم زیبارو، شجاع و با صلابت بودهاند.
یکی از این موارد قَدری، گشایش روزی و تنگی آن است. روایتهای بسیاری داریم که یکی با اینکه زحمت زیادی نکشیده است، گشایش روزی دارد و دیگری عمری زحمت کشیده است و در نهایت چیزی ندارد. حضرت سجاد« علیهالسلام » در رابطه با روزی مطالبی را بیان فرموده که مهمترین آنها اسراف در روزی است:
«وَامْنَعنی مِنَ السّرِّفِ وَ حَصِّنْ رِزْقی مِنَ التَّلَف؛ مرا از اسراف دور و روزیم را از تلف شدن نگاه دار.» اسراف و زیادهروی نکردن در روزی از عناوین اسلامی است که این مطلب از اساسیترین مسائل در جامعه و خانواده است؛ بهگونهای که عافیت و سلامت جامعه و خانواده در گرو آن است.
مفاسد اسراف از دو حیث کلی قابل بررسی است: فاعلی و غایی. اسراف از حیث فاعلی ناشی از کمبود شخصیت علمی، عملی و نقص روانی و ارادی مسرف است و از حیث غایی، مرگ تدریجی قشر عظیمی از جامعه بر اثر اسراف رقم میخورد؛ از این رو از حضرت امیر« علیهالسلام » نقل شده است که: «ما رَأَیتُ مالاً مَوفُورا إِلاّ فی جانِبَیهِ مالاً یضیع؛ ندیدم ثروتی در جایی انبوه گردد؛ مگر این که دراطراف آن اموالی ضایع شود و از بین برود.»
آمار میگوید: میلیونها انسان گرسنه داریم و حدود شصت درصد انسانها از بدی تغذیه رنج میبرند که منشأ آن، اسراف کردن شماری از انسانهاست. هنگامی که معصوم« علیهالسلام » میفرماید: «هیچگاه من مال فراوانی را ندیدم، مگر آنکه در دو طرف آن، مالی را ضایع شده یافتم»، درمییابیم که یک طرف آن مالی است که حق الله است؛ مانند: خمس و زکات و طرف دیگر آن مالی است که حق الناس است.
البته این مطلب شاید تا اندازهای برای ما عجیب باشد، ولی حقیقت آن است که مفاسد بسیاری از امور در بستر ناسوت قابل انکشاف نیست و در بستر آخرت برای ما روشن میشود، چنانکه در روز قیامت دستهای اعمالشان را انکار میکنند، مثلاً میگویند: این قتل را من انجام ندادهام، ولی هنگامی که برایش روشن میشود میبیند همینگونه است؛ به این معنا که آدمی در آن جا نسبت به اشیا و حقایق آنها حس جوهر یابی پیدا میکند، همانگونه که ما در بستر دنیا نیز جوهر فلسفی را ـ که وصف مرتبه است ـ با دیدهٔ چشم نمیبینیم ولی با دیدهٔ عقل اثبات میکنیم.
اگر امام« علیهالسلام » میفرماید: «من مال و ثروتی را ندیدم، مگر آن که در کنارش مالی را ضایع شده یافتم»، خبر از واقع میدهند؛ زیرا امام« علیهالسلام » در همین دنیا حس جوهریابی حقایق امور را دارد و آنها را آنگونه که هست میبیند و بر آنها احاطه دارد؛ چنانکه انسان بر خطوط و پستی ـ بلندیهای کف دست خود اشراف و احاطه دارد. او همهٔ عالم را مانند کف دست میبیند و میشناسد. ممکن است کسی این طرف دنیا اسرافی کرده و آن طرف دنیا اثرش ظاهر شده باشد؛ با آنکه ما از آن بیخبریم، ولی معصوم« علیهالسلام » از همهٔ این امور خبر دارد.
کمبود شخصیت کسی که اسراف میکند، قابل احراز است. وی به خود و منافع نفسانی خود که میرسد، میگوید: مال خودم است؛ به دیگران هم که میرسد از روی خساست و بخل میگوید: مال خودم است؛ از اینرو اسراف کننده با اینکه اسراف میکند، ولی نسبت به منافع غیر خود، ممسک و بخیل نیز میباشد و اسراف و امساکش هر دو انانیت و در جهت منافع نفسانی خود اوست؛ پس مسرفان به لحاظی ممسکاند و تقصیر دارند و فقر و فسق و فجور و گناه و دیگر مفاسد اجتماعی در جوامع انسانی نیز از اینجا پدید میآید.
رزق و حکمت الهی
حقتعالی در هر روزی؛ خواه مادی باشد یا معنوی، تفاوت و اندازه روا داشته و بر پایهٔ دانش و بینشی که نسبت به پدیداری و ظهور، قابلیت و استعداد هر یک از بندگانش دارد، به هر کس به فراخور حالش روزی میدهد و چون همهٔ انسانها از پدیداری و استعدادی یکسانی برخوردار نیستند، همهٔ انسانها نمیتوانند از روزیهای مادی و معنوی بهطور یکسان بهرهمند باشند.
چنانکه آیهٔ شریفه میفرماید: «إِنَّ رَبَّک یبسُطُ الِّرزْقَ لِمَنْ یشاءُ وَ یقْدِر، إنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ بصیرا؛ همانا خداوند، روزی هر کس را که بخواهد، افزون یا کم میکند؛ همانا خداوند از حال بندگانش آگاه است.» چرا که حق تعالی جواد و فیاض «عَلی الإِطْلاق» است و در ساحت مقدسش «مِنَ الازَلَ إِلَی الأَبَد» بخل راه ندارد و میخواهد چنانکه در اسما و صفاتش از همهٔ جهات، ظهور اطلاقی دارد، در مظاهر اسما و صفاتش نیز از همهٔ جهات، ظهور اطلاقی داشته باشد و نسبت به هر یک از بندگانش «رازق عَلَی الإِطلاق» باشد، تا همه در کمال گشایش در روزی به سر برند، ولی از باب عینیت اسما و صفاتش، با اینکه «رازق علیالاطلاق» است، حکیم علیالاطلاق نیز هست و حکیم آن است که همهٔ کارهایش بر پایهٔ حکمت باشد؛ بهگونهایکه هیچ کاری را بدون حساب و علت انجام ندهد و چون اسمای ذاتی بر اسمای فعلی دولت دارند و اسم حکیم از اسمای ذاتی حق است، بر همهٔ اسمای فعلی حق ـ از جمله، اسم رازق ـ دولت دارد و بر پایهٔ حکمت، ظهور شمولی و اطلاقی آن را محدود میسازد.
«وَ لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوا فِی الأرْضِ وَ لکنْ ینَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یشاءُ، انَّهُ بِعِبادِهِ خَبیرٌ بَصیرٌ؛ و اگر خدا به همهٔ بندگانش روزی فراخ و افزون میداد، آنها در زمین فساد میکردند، ولی خداوند به اندازهای که بخواهد برای بندگانش روزی میفرستد، همانا خداوند به بندگانش بینا و آگاه است.»
«أنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَودِیةٌ بِقَدَرها؛ خداوند از آسمان آبی را نازل کرد، پس در هر ظرفی به قدر وسعش از آن آب جریان یافت.»
روی این اصل خداوند حکیم بر اساس حکمت، رزق مادی بندگانش را بر پایهٔ حکمت بالغهاش تنظیم نموده است و به هرکس به فراخور حالش روزی میدهد و در روزی معنوی نیز این چنین تقدیر نموده که بندهٔ مؤمن و سالک راه قرب و وصولش به هر اندازه، مانع و حجابهای خود را بردارد و ظرف وجود خود را گسترش دهد، قابلیت خود را برای پذیرش حق و روزیها و خوراکهای معنوی او بیشتر نماید.
بر اساس آنچه ذکر شد، در روزی مادی و جسمانی گاهی از خداوند ـ تبارک وَ تَعالی ـ درخواست فزونی و زیادهطلبی در روزی داریم، مانند اینکه میگوییم: خدایا، دارایی زیادی به ما ارزانی دار، در حالی که چنین دعایی پسندیده و خوب نیست؛ چرا که اگر سزاوار آن نباشی، روزی تو نیست، بلکه باعث وزر و وبال تو میشود و آنچه انسان سزاوارش میباشد، رزق اوست؛ از اینرو گاه فرزند، دارایی و حتی دانش و خِردی که حلم و ایمان به همراه نداشته باشد، باعث گرفتاری است، چنانکه حقتعالی میفرماید: «وَاعْلَموا إِنَّما أَموالِکمْ وَ أَوْلادِکم فِتْنَةٌ وَ إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظیم؛ بدانید که دارایی و فرزندانتان، اسباب فتنه و گرفتاری شماست و در حقیقت، پاداش عظیم و بزرگ، نزد خداست.»
فزونی و فزونخواهی، همهجا کمال نیست؛ زیرا در موارد بسیاری وبالآور است و باعث شکست میشود.
اصلاح اموال و دارایی یا حلال درمانی
اصلاح اموال و دارایی یا حلال درمانی به دور داشتن مال از شبهه و حرام است. مؤمن باید حلال درمانی داشته باشد؛ همان طور که افراد چاق برای رژیم لاغری آب درمانی میشوند.
هر عبادت و ریاضتی بدون حلال درمانی و اصلاح اموال جواب نمیدهد و نتیجهای به دست نمیدهد و سودی ندارد. عبادت و ریاضت بدون حلال درمانی همانند ریختن آب در باک خودرو بهجای بنزین است. کسی که حلال درمانی و اصلاح اموال ندارد رسوب پیدا میکند.
اصلاح اموال یعنی بررسی طریق به دست آوردن مال که آیا شرعی است یا خیر؟ آیا مال خمس و حق امام یا زکات و حق ضعیفان و فقیران در مال وی وجود دارد یا نه؟ وجود مال حرام در زندگی همانند انفجار بمبی در آن خانه است و انسان را به نابودی میکشاند و زن و فرزند را فاسد میسازد.
بسیاری از گرفتاریهای امروز مردم به خاطر لقمههای آلوده و عدم حلال درمانی یا اصلاح اموال است. گرفتاریهای مالی یا به سبب این است که پول از طریقی شرعی به دست نیامده یا در صورتی که طریق کسب آن شرعی است در جای خود هزینه نمیشود یا تنها انباشته و ذخیره میشود و در جایی هزینه نمیشود. امام صادق علیهالسلام میفرماید: خداوند بندگان را به چیزی نمیآزماید که بر آنان از هزینهکردن پول شدیدتر و سختتر باشد:
«حدّثنا محمّد بن علی ماجیلویه رضی اللّه عنه قال: حدّثنی عمّی محمّد ابن أبی القاسم، عن أحمد بن أبی عبد اللّه البرقی، عن محمّد بن علی الکوفی، عن محمّد ابن سنان، عن عمربن عبد العزیز، عن جمیل بن درّاج، عن أبی عبد اللّه علیهالسلام قال: ما بلا اللّه العباد بشیء أشدّ علیهم من إخراج الدرهم» (الخصال، ص ۸).
خداوند برای بندگان امتحانی بالاتر از این قرار نداده که آنان پول را بهدرستی و در جای خود و به اندازه هزینه کنند و نه امساک داشته باشند و نه اسراف، و درآمدزایی آنان نیز درست و حلال باشد.
کسی که بدهکار است باید نخست بدهی خود را بدهد و از این طریق به اصلاح اموال خود بپردازد. روز قیامت، همسر و فرزند اگر از درآمد حرام به آنان داده شده باشد به انسان آویزان میشوند و از مرد شکایت و شکوه دارند که چرا وی حق ضعیفان و بینوایان و مال حرام را به آنان داده است. اصلاح اموال نخستین قدم برای فتح قلههای معنوی است.
اصلاح اموال و حلال درمانی قلب و روح آدمی را آمادهٔ شکوفایی میسازد و رسوبات نفس که سبب سنگینی انسان و از دست دادنِ قدرت بر شدن و عروج معنوی آدمی میگردد را از آن میزداید. سنگینی روح و رسوب گرفتن قلب سبب میشود حال عبادت و مناجات از انسان گرفته شود. باید دقت کرد حق مردم در زندگی انسان وجود نداشته باشد وگرنه حوادث و اتفاقاتی برای آدمی پیش میآید که هیچ گاه به عقل وی هم نمیرسد از کجا خورده است.
درآوردن و تأمین هزینهٔ زندگی یک روی سکه و ماجراست و روی دیگر آن هزینهٔ درست این درآمد است. مورد مصرف درآمد باید درست باشد. خمس و زکات مال باید نخست پرداخت شود. افزون بر این باید از مال به دست آمده انفاق داشت و به فقیران کمک نمود و از آنان دستگیری داشت.
اگر در محلهای قصاب درستکرداری است مؤمنان میتوانند به وی سفارش کنند در صورتی که فقیری از وی گوشتی خریداری نمود به وی گوشت بیشتر بدهد و پول آن را از یکی از آن مؤمنان بگیرد. در این صورت هم گدایی باب نمیشود و گداها جسارت پیدا نمیکنند و هم فقیری آبرومند میتواند گوشتی به خانهاش برد و برای قصاب نیز دعا کند.
رزق دعایی
بخشی از رزق، رزق دعایی است؛ یعنی رزق را با دعا کردن میتوان زیادتر کرد و از خداوند روزی بیشتری خواست؛ گرچه ممکن است کسی به جایی برسد که به این اندازه هم بسنده نکند و رزق خود و دیگران را نیز از خدا بخواهد.
وسعت و گشایش در روزی
امام سجاد« علیهالسلام » در دعای صحیفه میفرماید: «أَوسَع عَلَی فی رِزْقِک».
معنای این فراز نسبت به روزی مادی و معنوی فرق دارد. در روزی مادی، «أَوْسَعْ» به این معناست که گشایش بده تا نیازمند نباشم؛ نه آنکه افزونتر از نیازم باشد؛ البته اگر درخواست زیاده بر نیاز شخصی در رشد و شکوفایی اقتصاد جامعه یا دستگیری از ضعیفان و فقیران جامعه تأثیر گذار باشد، این زیاده، بسیار نیکو و پسندیده است؛ اگرچه در این زمینه نیز معلوم نیست هر مؤمنی بتواند از این میدان به سلامت گذر کند.
معنای «أَوسَع» نسبت به روزی معنوی، عکس روزی مادی است، ولی گسترهٔ روزهٔ معنوی بیپایان است؛ چرا که خداوند متعال، حقیقتی بیپایان است و ما نیز ظهور این حقیقت بیپایانیم و روزی ظهور حقیقت بیپایان نمیتواند چیزی جز رسیدن به آن حقیقت باشد و چیزی مانند ظهور نمیتواند به نهایت و کنه حقیقت وجود بیپایان برسد؛ پس باید بهطور جاودانه و همیشگی، طالب گسترش وصول بسوی روزی بیپایان خود باشد. انسان در سیر معنوی خود به جایی میرسد که حق، روزی و خوراکش میشود و چیزی جز حق نمیتواند او را سیر کند؛ اگرچه هیچ گاه از حق سیرایی ندارد.
مؤمن در روزی مادی خود باید به اندازهای که بینیاز از غیر شود و به عفاف و کفاف او رسد به دنبال درخواست روزی باشد و به دنبال اکثار، استکثار و زیادهخواهی نباشد؛ چرا که زیادهخواهی و تکاثر باعث شکست و رکود در سیر معنوی و غفلت از یاد خدا میشود.
بهطور منطقی قاعدهٔ «تُعرَفُ الأَشیاءُ بِأَضدادِها؛ امور و ویژگیها به واسطهٔ ضدشان شناخته میشود»، مانع رشد معنوی انسان را به بهترین شیوه بیان میکند. این معنا که داشتن امکانات و اندازهٔ طبیعی دارایی و داشتن قناعت درست، انسان را در سیر معنوی موفق و پیروز مینماید و سبب رشد و ارتقای معنوی او میشود بیانی درست و مورد اهتمام است؛ پس ضد قناعت و کفاف که حرص، آز و زیادهخواهی است و فقر و ناتوانی باعث رشد نیافتن و موفق نبودن و عاملی برای شکست انسان میشود؛ زیرا مسلّم است که هیچ کس با داشتن این ویژگیها نمیتواند انسان توانمند و وارستهای باشد. علم، ثروت، قدرت و زیبایی، باید اسباب رشد و ترقی انسان در کمالات را فراهم سازد؛ نه علت شکست آدمی گردد.
این امر در روزی و امکانات معنوی متفاوت است و در این زمینه، آدمی نباید به اندک قانع باشد و مرزی برای خود شناسد. مؤمن باید پیوسته از حق گسترش و گشایش روزی معنوی خود را درخواست نماید و همیشه در روزی معنوی خود به کسانی که در اوج قلههای معنویت جای دارند، چشم دوزد و آنجا را نشانه بگیرد.
ادامه دارد…….