عشق و ارضای تمایلات نفسانی اگر به قدر مناسب و با انگیزههای سالم معنوی همراه باشد، میتواند راهگشای طریق دل و باطن روح باشد و جان را به جانان رساند. فردی که تمایلات نفسانی بحق خود را نابجا ببیند، هرگز نمیتواند فکر و نفس سالم و آرامی داشته باشد و در تهجد و عبادت و علم و معرفت رشد شایانی نمییابد؛ گذشته از آن که ارضای تمایلات طبیعی میتواند زمینههای عشق به دلبر حقیقی را به دنبال داشته باشد.
«لا سهر إلاّ فی ثلاث: تهجّد بالقران، وفی طلب العلم، أو عروس تهدی إلی زوجها»(۱).
شب زندهداری تنها در سه امر نیکو و با ارزش است:
یکی بودن در محضر قرآن کریم با بصیرت و صدا و لفظ و معنا و محتوای آن به قدر توان؛
دیگر، به دست آوردن علم، و تحقیق و بررسی ابعاد گوناگون زمینههای دانش بشری؛
سوم، عروسی که به خانهٔ شوهر میرود و بزم شبانه و عشق مستانه را ایجاد میکند؛ چرا که ارضای تمایلات موجود و واقعی انسان سبب آرامش نفس و صفای باطن میگردد.
ترتیل و ترنّم کلام حق و علم و تحقیق به همراه عشق و لذایذ نفسانی، هر سه با هم در این نقل توأم گردیده است که حکایت از واقعبینی محکم و دوراندیشی ظریفی میکند. صوت الهی و ذکر حق در گوش دل مینشیند و علم و معرفت، ذهن و اندیشهٔ انسان را جلا میدهد و ارضای تمایلات نفسانی جان را تیمار میکند و سبب رشد نفس و آرامش دل و بروز کمالات پنهانی انسان میگردد.
هر یک از این سه امر، جهات فراوانی از زمینههای کمالات انسان را ظاهر میسازد و با همگونی و اتحاد، سبب رشد معنوی او میگردد.
در حضور قرآن بودن که محضر کلام حق است، ربوبیت آدمی را مشخص میکند و عبودیت انسان را جلا و زنگار روح را برطرف مینماید و آن را صیقل میدهد.
علم و معرفت سبب بازیابی هرچه بیشتر زیباییهای چهرهٔ گویای حقیقت و مظاهر طبیعت میگردد و بیان سوم این نقل که عنوان عروس را داشت، بیان بارزی از عشق و ارضای تمایلات نفسانی است که اگر به قدر مناسب و با انگیزههای سالم معنوی همراه باشد، میتواند راهگشای طریق دل و باطن روح باشد و جان را به جانان رساند.
روایتی که ذکر شد ابعاد مختلف و گوناگون و در هم پیچیدهٔ هستی انسان را تحت عناوین سهگانه و فراگیر مطرح میسازد و تمام زمینههای رشد و بروز او را معرفی مینماید و بدون هرگونه پیرایه و شعار بیاساسی، واقعیتهای موجود آدمی را عنوان میسازد و او را نه تنها در علم و تهجد و سیر و سلوک معنوی صوری خلاصه نمیکند؛ بلکه او را بهدور از هر نوع رهبانیت عنوان مینماید و از تمامی کجیها و انحرافات نیز حکایت میکند و انسان را در تمامیتی فلسفی مطرح میسازد و علم و معرفت و دین و قرآن کریم را در کنار ارضای تمایلات بحق انسانی بیان میدارد؛ زیرا فردی که تمایلات نفسانی بحق خود را نابجا ببیند، هرگز نمیتواند فکر و نفس سالم و آرامی داشته باشد و در تهجد و عبادت و علم و معرفت رشد شایانی نمییابد؛ گذشته از آن که ارضای تمایلات طبیعی میتواند زمینههای عشق به دلبر حقیقی را به دنبال داشته باشد، همانطور که زیبایی و حسن جمال، خود حکایتی بس گویا از تمامی هجر و وصال را نشان میدهد و جمال یوسف خود شاهدی برای کوشش و کشش زلیخای بیپا و سر است، بدون آن که این عشق و مستی و جمال و جلال و هجر و سوز، دستاویزی برای کجی و کاستی در کمال انسانی باشد و انسان، تمام کمی و کاستی را در صف نعال نفس خود مییابد و ذات انسان بدون هرگونه آلودگی میباشد.
روایت یاد شده روایت دیگری را تداعی میکند که فرمود: «إنّی أخترت من دنیاکم ثلاث: النساء، الطیب، وقرّة عینی فی الصلاة»(۲). آن حضرت از تمام دنیای آدمی، سه امری را بر میگزیند که اساس تمامی خوبیهاست و در هستی دنیای بشری چیزی جز این مثلث، موقعیت اساسی ندارد.
حضرت در ابتدا میفرماید: زنها را از دنیای شما اختیار کردم و یا آن که آنها را دوست دارم، میفرماید: عطر و بوی خوش که نسیمی از ظاهر و باطن و پیدا و ناپیدا و محسوس و معقول موجود است، بهترین دنیا میباشد و نور چشم و دلم در نماز است و روح و جانم نماز و ستایش حق است و دل را در آن غرق میسازم و روحم به آن دلشاد است که گویی کمال موجودات دنیایی به نماز است و نماز کاملترین وسیلهٔ رشد روح آدمی میباشد.
رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله در این بیان بیمحابا و بهدور از هر شعار و ریا، واقعیتهای موجود در انسان را که خود فرد کاملی از آن است بیان میدارد.
در این روایت، بحث علم مطرح نیست؛ زیرا شأن نبی اکتساب این امور نیست و تهجد قرآنی نیز همان محتوای نماز را دارد و با آن دوگانگی ندارد و همینطور در آن حدیث، زنها را به عنوان عروس بیان کرده که همان ظهور بارز زنها میباشد و بوی خوش نیز لازمهٔ قهری وجود نشاط برای ایشان میباشد.
اموری که ارزش دارد آدمی عمر خود را برای آن سرمایهگذاری نماید، علم، تهجد، نماز، قرآن کریم، عطر و زن است و این امور انسان را به سلامت کامل میرساند و در صورتی که با هم جمع شود و تعادل در آن رعایت گردد، هیچ گونه کاستی و کژی را بر نمیتابد.
روایت پیشین، گذشته از آن که دلالت روایت نبوی را دارد، ارزش شب و شب زندهداری را نیز خاطرنشان میسازد و انسان را از هرگونه غفلت و بطالت شبانه برحذر میدارد؛ اگرچه بیان این روایت، لسان خاص خود را دارد و نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله آن را اختیاری و یرگزیدهٔ خود و امری دوست داشتنی خود مطرح میسازد که حد بالایی از بیان را میرساند؛ گذشته از آن که در بیان حقایق از هرگونه سالوس، زهدگرایی، ریاکاری، رهبانیت و یا پنهانکاری و پردهپوشی دوری میکند و خوبیهای دنیای ناسوت را مطرح مینماید.
۱ـ الخصال، شیخ صدوق، ص۱۱۲، ح۸۸٫
۲ـ بحار الانوار، ج۶۹، ح۳، ص۱۰۶٫