علی
تویی چشمهٔ چشمهساران کوثر!
می کوثر و بزم جنت به ساقِ تو جنبش گرفت!
مساقش تویی، ساقی هرچه نهرِ بهشت!…
علی
تویی چشمهٔ چشمهساران کوثر!
می کوثر و بزم جنت به ساقِ تو جنبش گرفت!
مساقش تویی، ساقی هرچه نهرِ بهشت!
علی
تو بالاترینی
«علی» نام توست!
بلندای اوصاف ذاتی!
تو در اسمها هم نهانی!
تو در ذات حق، دلربایی!
تو دین منی!
مذهبم عشق توست!
علی
مهرِ هستی است
قیام حق است!
نگویم خدا هست!
و گویم که بالاست!
بالاتر از هرچه هر که بگفت!
تو پیوند ماه و شبی!
قصهٔ اشک و چاه!
نگاه تو: آبی آسمانی
تو سبزی
و من شاد و خرسند از مهر تو:
در رقص و چینم
علی
تو سوز دلِ اهل غربت
تو رنگ رخ مستمندان
تو معبود کرّوبیان
تو سقای اهل تماشا!
تو غوغای هستی!
قیام قیامت تویی!
بگویم: علی یا بگویم خدا؟
ارادت به دلدادگی بوسه بر زادگاه تو زد!
محبت غلامت!
ردایت ز عشق
علی
پریشان منم!
بینوایم!
و تنهای این شهر نالان منم!
تو همناله با دردمندی و محروم!
نگاهت دواست!
به طوفان و تندر!
آشیانی برای کبوتر!
صفایی!
تو اوصاف حقی!
تو نازی و رعنا
تو دُرّدانهای!
تو حُسنی به ظاهر
نهادِ دل خوبرویان
تو ماهی، علی !
علی
زلیخای عاشق به تو مبتلاست!
که مجنون لیلا و فرهاد شیرین
به لیلای مجنون و شیرین فرهاد!
همه انبیا از برای تواند
تو آواز حقی!
خدا، خویش در کار توست!
و سردوشی مصطفی پای توست!
علی
تو لطفی، ازل!
بادهای، ای ابد!
تو پیمانهای،
تو علم و عینی، صمد!
تو اوج و حضیضی
همه ماجرایی!
تو بیشی از آن!
حقیقت تویی!
تو هیمان پر شوکتی!
تو مولا برای یلانِ وِلایی
تو نفسی برای محمد
امامِ منی!
علی
تو همراز مهر ازل
روحِ یزدان
تو معیار خوبی و بد
تو فرقان اهل ولایت
تو هیمان حق!
تو باران بخشش
منم میهمان!
علی
رؤیت من!
لقای حقی!
و زیبای حق!
و شیدای زهرا علی است
مهربان است
همزاد او رنج و سوگ است و درد
سرودِ غم است
آهِ تنهایی است
و لبخند طفلی یتیم!
همان خردسالی که نفرینِ مادر شنید!
…
علی
آهِ سردِ غزلهای تنهایی و خستگی!
و معنای دلواپسیهای حق!
و اندوهِ یاسی که آتش گرفت!
اشک در چشم مرغابی است
مسجد کوفه را خون گرفت!
کعبه در خاطرش،
سورهٔ مؤمنون بود
سجدهٔ کودکیهای تو!
علی
تویی کربلا؟!
عطش بود و هفتاد خورشید سوزان!
عطش بود و طفلان بیجان
عطش بود و یاران!
شهیدان! شهیدان
و عریانی پیکران
و زینب که میدید اکبر!
شهیدان طف!
یکی میکشید چادرش را!
و میگفت از مشک عباس و آب!
از چشم عباس و اشکی که میریخت!
از آهن و فرق سر!
برادر، برادر!
حسینِ خدا!
علی
تویی کربلا!
پریشانی بانوان!
پریشانی زینبی یا علی!
رقیه یتیم است!
عمه، کجا رفته بابای من؟!
امان و امان،
ناله زد تازیانه!
علی
عادیات از برای تو هست!
ولی قصهٔ نعل در کربلاست!
علی
تو شمعی که میسوخت در کربلا!
زیر آماج تیران!
خدا، زخمی و خسته بر خاک بود، بیحسین!
خداوند در حنجره تیر داشت!
و آیات خون!
و مادر شتابان!
سیهپوش بود و پریشان و گریان:
عزیزم حسین!
تشنه کامم حسین!
و حق، سرخِ سرخ!
- منبع : تمثال حق