رفع نیازهای حیات باطنی آدمی با ذکرهای متنوع

رفع نیازهای حیات باطنی آدمی با ذکرهای متنوع

خداوند بر بندگان منّت گذاشته است که هیأت‌های مختلف ذکر، مانند نماز و عبادات واجب را از او خواسته و به وی مستحبات و نوافل فراوانی را آموزش داده است. تمامی این امور، حیات طیبه و معنوی انسان را تأمین می‌کنند. این رزقِ ذکر است که به نفس آدمی جلا و صفا می‌دهد و آن را از سبوعیت و ددمنشی و هاری حفظ می‌کند و زنگ کدورت و نکبت را از آن می‌زداید…..

 

رزق انسان‌ها بر دو گروه عمده می‌باشد: یکی رزقی که باید آن را با کسب و تلاش به دست آورد و در پی آن رفت، تا به آن رسید و دیگر رزقی که به خودی خود و بدون هیچ تلاشی به صاحب خود می‌رسد. هم‌چنین رزق یا ظاهری است یا نفسی، معنوی و تجردی. ذکر نیز داخل در رزق آدمی می‌باشد و احکام گفته‌شده برای رزق، برای ذکر نیز ثابت است. برخی برای تحصیل رزق معنوی باید تلاش داشته باشند و ذکر خود را بیابند و آن را بیاورند؛ و برخی ذکر موهبتی دارند که ذکر به آنان القا می‌شود. همان‌طور که برای رزق‌های اکتسابی باید زحمت کشید و کار و تلاش و کوشش داشت تا به آن رسید، برای رزق معنوی ذکر نیز چنین می‌باشد و اگر کسی تلاش لازم در این زمینه را نداشته باشد، به غفلت مبتلا می‌شود. همان‌طور که حیات مادی و ظاهری بدون رزق امکان‌پذیر نیست، زندگی بدون ذکر نیز دوام ندارد. بسیاری از بیماری‌ها یا مبتلا شدن به برخی معصیت‌ها یا بلایا، بر اثر غفلت از مصرف نکردن رزق ذکر درست و غفلت از حق‌تعالی می‌باشد.

همان‌طور که اگر کسی از رزق‌های خوراکی مانند گوشت استفاده نداشته باشد، به کاستی‌هایی در بدن خود مبتلا می‌شود که به وی اجازه نمی‌دهد استجماع پیدا کند و حافظهٔ وی ضعیف می‌شود و توان استخراج و استنباط مطالب در او کاهش می‌یابد و در کردار خود نمی‌تواند قدرتمند عمل کند، بهره نبردن از رزق ذکر اکتسابی ـ که متوقف بر تلاش می‌باشد ـ نیز قدرت استجماع فرد و تمرکز نیرو برای انجام کارها را تضعیف می‌کند و فردِ بریده از ذکر، نمی‌تواند کارهای خود را محکم بیاورد.

در فرد غافل، برخی از قوای نفسانی رشد نمی‌کند و قوّت نمی‌گیرد و در حال ضعف باقی می‌ماند، بلکه به حالت رکود و تعطیلی کشیده می‌شود؛ در نتیجه در صحنهٔ تزاحمات گستردهٔ ناسوتی، به سبب ضعف‌های باطنی‌ای که دارد، نمی‌تواند از خود، دفع بلایا و مشکلات کند یا توان پیشگیری از بیماری‌ها را داشته باشد. این ابتلاءات با غفلت ملازم است، نه این‌که خداوند به صورت مستقیم وی را به پی‌آمدهای غفلت خود مبتلا کرده باشد. در واقع، این طبیعت هوشمند است که فرد غافل، از حق‌تعالی را مکافات می‌کند و وی را به جزای ناسپاسی (غفلت) خود می‌رساند. کم‌ترین آفت فرد غافل این است که به‌راحتی به معصیت تن می‌دهد. از سویی، معصیت ـ که به ایجاد فساد در طبیعت می‌انجامد ـ مکافات دارد؛ مکافاتی که به صورت سیستماتیک و بر اساس نظام هوشمند طبیعت بر وی وارد می‌شود؛ نه آن‌که خداوند در این امر جزیی، دخالت بدون سبب داشته باشد؛ هرچند خداوند می‌تواند بدون سبب و واسطه، در هر پدیده‌ای مؤثر باشد.

ذکر، رزق و خوراک نفس انسان است که اگر به‌درستی از آن استفاده نشود، محرومیت و فقر ذکر، وی را به بلایایی مبتلا می‌سازد. همان‌طور که اگر حیوانی را بدون ذکر خدا ذبح کنند، مردار نجس و حرام می‌شود، آدمی نیز بدون ذکر خداوند، نجس و حرام می‌شود. بر این‌پایه، باید گفت خاصیت ثواب اخروی داشتن ذکر، یکی از پایین‌ترین اثرات آن می‌باشد؛ درحالی‌که مهم‌ترین آثار ذکر، در همین دنیا انعکاس دارد. بدن و جان مؤمن و کافر به ذکر نیاز دارد و استفاده نکردن از آن، عوارض کمبود و فقر ذکر را در روح و جان و بدن به‌جا می‌گذارد.

استفاده از ذکر، سلول‌های مغز را تقویت نموده و کارآمدی آن را بالا می‌برد. انسان بدون ذکر، باطنی مردار، ضعیف و ناقص دارد. وقت‌گذاشتن برای ذکر، به توان آدمی می‌افزاید و استفاده از وقت‌ها را برکت می‌بخشد. داشتن وقتی برای ذکر، وقت‌ساز است، نه وقت‌سوز. ذکر با توجه به تأثیری که در سلامتی دارد و بلایایی که از انسان دفع می‌کند و برکتی که به عمر می‌بخشد، استفادهٔ مناسب از وقت می‌باشد. کسی که ذکر ندارد، با توجه به قطع ارتباطی که با باطن خود و باطن عالم دارد و باطن خود را مردار ساخته است، ظاهر خود را نیز فسیل، پوک، سست و عقب‌مانده می‌سازد و از رشد سالم و شتاب در زندگی باز می‌ماند. نفْس و روح، اگر ذکر و شگردهای آن را نداشته باشد، به آدمی پیاده می‌ماند که کار چندانی از او برنمی‌آید؛ اما کسی که رزق ذکر را استفاده می‌کند، در مسیر کمال، شتاب و سرعت می‌گیرد و کارها برای او وفق می‌شود و بر انجام آن‌ها توفیق می‌یابد. ذکر، مثل ورزش و مانند غذاست. کسی که ذکر ندارد، نه قدرت استجماع دارد و نه توان اراده. چنین کسی نمی‌تواند به اراده بخوابد و با اراده و اقتدار و به دور از ضعف، خستگی و کسالت برخیزد.

تا بدین‌جا گزاره‌ای که گفتیم این بود که ذکر، رزق معنوی انسان است. هم‌چنین در گزاره‌ای دیگر گفتیم همان‌طور که برای رزق اکتسابی باید کوشش و زحمت داشت، برای ذکر نیز باید تلاش داشت. نخستین تلاش نیز آگاهی‌یافتن از دانش ذکر است تا تلاش‌ها و کوشش‌ها آگاهانه و در مسیر طبیعی خود انجام گیرد. کسی که از رزق ذکر خود استفاده می‌کند، آثارش آن را در روح خود می‌یابد که کم‌ترین آن، قوّت نفس و اعتماد محکم و عقلانی آن می‌باشد.

ذکر اکتسابی، از امور ارادی است و ذکر موهبتی از امور عنایی؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:

«فَمَنْ شَاءَ ذَکرَهُ. وَمَا یذْکرُونَ إِلاَّ أَنْ یشَاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَی وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»(۱).

تا هر که خواهد، از آن یاد کند. ولی تا خدا نخواهد (از آن) یاد نکنند. اوست سزاوار ترس و سزاوار آمرزش.

در ذکر موهبتی و عنایی، خداوند ذکری را به باطن انسان القا می‌کند. خداوند برخی را تحت تربیت خاص خود می‌گیرد و ذکر آنان را به صورت مستقیم توسط خود یا به واسطهٔ مربی معنوی به وی تلقین می‌کند تا باطن فرد برگزیده، آن را به صورت ذکر قلبی بیاورد. از اسمای حضرت زهرا علیهاالسلام «مذکره» می‌باشد. آن‌حضرت صاحب ذکر و در مقامی برتر از اسما و صفات حقی می‌باشد. خداوند می‌فرماید:

«وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُکمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ»(۲).

و از خدا پروا کنید، و خدا (بدین گونه) به شما آموزش می‌دهد، و خدا به هر چیزی داناست.

با مداومت بر ذکر اکتسابی، می‌توان به قرب الهی رسید و از حق‌تعالی، بدون واسطهٔ معلم خَلقی، تعلیم دید و عالم شد.

ذکر، آثار متفاوتی دارد که ایجاد تنش باطنی، یکی از مهم‌ترین آن‌هاست. ذکر باید سبب توجه باطن و پیوند قلبی با حق‌تعالی و نیروهای قدسی ماورایی شود؛ چنان‌که در آیهٔ شریفهٔ زیر آمده است:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آَیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانا وَعَلَی رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ»(۳).

مؤمنان همان کسانی‌اند که چون خدا یاد شود، دل‌هایشان بترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود، بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگار خود توکل می‌کنند.

ذکر، خوراک معنوی و تغذیهٔ روان و جان انسان است و همان‌طور که بدن نیاز به غذا دارد و آن را مصرف می‌کند، باطن آدمی از ذکر مصرف غذایی دارد. باید توجه داشت که «غذا» اصطلاح خاص دانش تغذیه است و به آن‌چه که در سفره چیده شده یا در دهان گذاشته می‌شود، اطلاق نمی‌گردد؛ بلکه غذا بدل مایتحلل است که بدن یا نفس به صورت دایمی مشغول تغذیه از آن است. غذایی که همانند تنفس، حیات نفْس را در مزاج، جاری می‌سازد. حیات انسان به نفْس است و نفْس به نفَس کشیدن با مزاج در ارتباط است و زنده می‌باشد. ذکر، خوراک لازم برای حیات معنوی و نیز حیات مادی انسان است؛ خوراکی که هم تنوع بسیار فراوانی دارد و هم در تمامی ابعاد زندگی نقش سازنده دارد؛ ولی انسان به غفلتی سنگین افتاده است؛ به‌گونه‌ای که از دانش ذکر و ذکردرمانی به‌کلی دور افتاده است و گزاره‌های آن را به صورت علمی و روشمند در اختیار ندارد. ذکر بسان تغذیه و به اندازهٔ تنفس، آن هم به صورت دایمی، لازم است و همان‌طور که مزاج با اندک کمبود غذایی، زندگی از دست می‌نهد و پژمرده می‌شود، غفلت از ذکر نیز عوارض و مشکلات فراوانی را سبب می‌شود.

ذکر می‌تواند طول عمر را افزایش دهد یا آن را بکاهد، بلایی را دفع کند یا مصیبتی را نازل آورد. کم‌نیست حوادث مهمی که به تناسب داشتن ذکر یا غفلت از آن، رقم می‌خورد و قلم بر آن می‌رود. ذکر برای انسان‌های پرکار، بیش از افراد بیکار لازم است تا در تراکم کاری خود آفت نبینند و عقب نمانند و به سستی، کاهلی و رکود نگرایند. نداشتن ذکر، زودمرگی و پیری زودرس و بیماری و سستی و ضعف می‌آورد.

ذکر، غذای روح انسان و باطن او می‌باشد. انسان، پدیده‌ای ارتزاقی است که دارای رزق می‌باشد و رازق پدیده‌ها او را به عشق، رزق می‌دهد.

این پدیدهٔ مرزوقی، رزق خود را از بدل مایتحلل می‌گیرد و مصرف می‌کند تا زنده بماند. اگر کسی رزق خود را استفاده نکند، با تمام‌شدن بدل مایتحلل ـ که در هریک از انسان‌ها زمان ویژه‌ای دارد و از هم متفاوت می‌باشد ـ می‌میرد. نفس انسانی در تعامل با رزق، همانند خاک می‌ماند که آب را به خود می‌گیرد. رزق‌هایی که در سلول‌ها به صورت بدل مایتحلل تعبیه شده است، مدت زمانی او را زنده نگاه می‌دارد. این امر، قوی‌تر و بالاتر از نشخوار شتر می‌باشد. انسان می‌تواند با یک وعدهٔ غذایی، رزق یک یا چند هفتهٔ خود را ذخیره‌سازی کند؛ به گونه‌ای که در این مدت، نیاز به مصرف غذا نداشته باشد. انسان، هم نیاز به غذای بدن دارد و هم غذای باطن، و ذکر غذای نفس و جان آدمی می‌باشد. همان‌طور که بدن بدون آب زنده نمی‌ماند، حیات معنوی انسان نیز در گرو ذکر ـ با اقسام متفاوت و هیأت‌های گوناگونی که دارد ـ می‌باشد. کسی که ذکر ندارد، باطن وی مبتلا به حرمان، سستی، پستی، غفلت و نابودی معنوی می‌شود. حیات نفسی معنوی و حیات طیبهٔ انسان، از ذکر رزق می‌گیرد و بدون آن، مرداری بیش نیست؛ اما مرده‌ای که در ظاهر، می‌جنبد و حرکت دارد. سلول‌های معنوی انسان، بدون ذکر از بین می‌رود.

خداوند بر بندگان منّت گذاشته است که هیأت‌های مختلف ذکر، مانند نماز و عبادات واجب را از او خواسته و به وی مستحبات و نوافل فراوانی را آموزش داده است. تمامی این امور، حیات طیبه و معنوی انسان را تأمین می‌کنند. این رزقِ ذکر است که به نفس آدمی جلا و صفا می‌دهد و آن را از سبوعیت و ددمنشی و هاری حفظ می‌کند و زنگ کدورت و نکبت را از آن می‌زداید.

هیأت‌های گوناگون ذکر و تنوع آن نیز حایز اهمیت است. کسی که تنها از یک نوع خوراک استفاده می‌کند، چون نیازهای خوراکی لازم برای مغز را تأمین نمی‌کند، بخشی از سلول‌های مغزی وی آسیب می‌بیند؛ همین‌طور است در امور معنوی که اگر نیازهای حیات باطنی آدمی با ذکرهای متنوع فراهم نشود، بخشی از حس‌های باطنی او آسیب می‌بیند و به حرمان دچار می‌شود.

کسی که از غذای باطنی ذکر استفاده نمی‌کند ـ در حالی‌که خداوند این خوراکی لازم را با تنوع فراوان به بندهٔ خود پیشکش نموده است ـ به کفران نعمت دچار شده است؛ بر این‌پایه در پایان این آیهٔ شریفه، که بر ذکر توصیه دارد، آمده است: «وَاشْکرُوا لِی وَلاَ تَکفُرُونِ».

قرآن کریم می‌فرماید:

«فَاذْکرُونِی أَذْکرْکمْ وَاشْکرُوا لِی وَلاَ تَکفُرُونِ»(۴).

پس مرا یاد کنید (تا) شما را یاد کنم و شکرانه‌ام را به جای آرید و با من ناسپاسی نکنید.

پی‌آمد کفران نعمت ذکر، این است که فردِ رویگردان از ذکر ـ که یا به صورت کلی ذکر نمی‌گوید و یا آن را کم و به اهمال می‌آورد ـ ابتلا پیدا خواهد کرد. در ساختار عرفان عملی، کسی نمی‌تواند بدون ذکر، به «همت» برسد. سیستم عرفان عملی به گونه‌ای است که بدون سوخت ذکر، از ناسوت بر نمی‌شود و اوج نمی‌گیرد. این ذکر است که به فرد قدرت می‌دهد تا بتواند با عوالم دیگر ارتباط برقرار کند یا از عوالم دیگر جدا شود و به ناسوت و بدن خویش بازگردد.

به هر روی، ارتزاق جان آدمی با ذکر است؛ ذکر و رزقی که به باطن انسان صفا و خلوص می‌بخشد. مهم‌ترین خاصیت ذکر، این است که صفای انسانی و معنوی را درون آدمی ایجاد می‌کند. صفا ساختار خاصی دارد که با نسخه‌های ذکردرمانی ظهور می‌یابد. صفا، عامل جلب توفیق و عنایت خاص خداوند می‌باشد.

۱- مدثر / ۵۵ ـ ۵۶٫

۲- بقره / ۲۸۲٫

۳- انفال / ۲٫

۴- بقره / ۱۵۲٫

————————

براي مطالعه بيشتر به لينك زير مراجعه نماييد:

۱- سرود محبان

 

مطالب مرتبط