بشارت اکرم صلی اللّه علیه وآله و سلم
بشارت اکرم (صلی اللّه علیه وآله و سلم)
شناسنامه:
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | بشارت اکرم صلی الله علیه و آله و سلم/ محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | اسلام شهر: انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۲. |
مشخصات ظاهری | : | ۴۴ص.؛ ۵/۱۱×۵/۲۰ سم. |
فروست | : | مجموعه آثار؛ ۱۰۷. |
شابک | : | ۲۰۰۰۰ ریال۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۹۹-۲ : |
وضعیت فهرست نویسی | : | فاپا |
یادداشت | : | کتابنامه به صورت زیرنویس. |
موضوع | : | محمد (ص)، پیامبر اسلام، ۵۳ قبل از هجرت – ۱۱ق. |
رده بندی کنگره | : | BP۲۲/۹/ن۷۶ب۵ ۱۳۹۲ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۹۳ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۳۰۰۶۰۳۳ |
پیشگفتار
محمد صل الله علیه و آله
میان دار عالم
و ختم عروج
ختم وحی!
ختم عشق!
که پایان معراجِ تو عطر زهرا علیهاالسلام گرفت
عِطر سیب!
محمد صل الله علیه و آله و سلم
تو رویای زهرا
عزیزی و بابا
تو شیرین ترینی
محمد صل الله علیه و آله و سلم
عاشق ترین مرد هستی
و معنای رحمت!
علی علیه السلام عشق توست!
که حق با زبان علی علیه السلام برایت سرود:
هزاران درود!
محمد صل الله علیه و آله و سلم
تو زیباترین مرد حقی!
محمد صل الله علیه و آله و سلم
شکوه محبت!
صفای دلی!
تو آرامشی
مهربانی
ستایش برای خداست
ویژگیهای حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله
تنهاترین رسول
حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله تنهاترین صاحب ولایت است؛ زیرا بلندترین قله ولایت برای اوست. ولایت حضرت رسول اکرم (صل الله علیه و آله و سلم ) همچون قلهای بلند در میان دریایی پر موج و پر بلاست که هر کس بدان پناه نبرد، رهایی نمییابد. حکایت چنین ولایتی همانند این ماجراست که میگویند روستایی را سیل فرا گرفت و همین امر موجب هجوم مردم به بالای تپهای بزرگ شده بود. ناگاه مردم متوجه پوست سیاهرنگ و بزرگی شدند که روی آب در حرکت است. همهمهای درگرفت. عدهای گفتند پوست گرانبهایی است که سیل از روستای بالا آورده است. یکی از اهالی روستا طمع نمود و به خود جرأت داد و وارد آب شد تا پوست را برای خود بردارد. مردم هرچه او را نهیب زدند و ترساندند که وارد آب نشو، او را فایدهای نبخشید. او به آب زد تا اینکه به پوست رسید. مردم دیدند آن فرد با پوست همراه و غوطهور شد و غلطان غلطان مشغول رفتن گردید و وقتی دیدند او پوست را گرفته و همراه آن در جریان آب افتاده است فریاد زدند پوست را رها کن و برگرد وگرنه غرق میشوی. آنان دیدند که مرد نیز چیزی را فریاد میزند؛ ولی صدایش به قدری ضعیف بود که دیگر نمیشد آن را بهخوبی فهمید و چیزی جز نجوا از آن شنیده نمیشد: «فَلاَ تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْسا»(۱). این در حالی بود که آن مرد میگفت این پوست نیست، خرس است که مرا گرفته و رهایم نمیکند، به فریادم برسید.
عدهای فریاد پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و ندای غربت دین و اسلام را شنیدند و عظمت حق و انبیا و اولیای الهی را دریافتند اما طمع کردند و به این دریای مواج دامن زدند و از این قله فاصله گرفتند. اولیای الهی هرچه به این گروه گفتند به آب نزنید! اثری نداشت. از سوی دیگر، گروهی به اولیای خدا طمع نمودند و به حق و به آن بزرگان نزدیک شدند. وقتی اولیای الهی آنان را در پوشش ولایت خویش قرار دادند، دیگر نه این بزرگان توان جدا شدن از آنان را دارند و نه مردم میتوانند اولیای خدا را ترک نمایند. اهل دنیا هرچه به اینان میگویند وارد دنیا شوید، مغازهای باز کنید و تجارت و کاسبی نمایید، به تفریح بروید، در سیاست و فرهنگ دخالت کنید، آنان اعتنایی نمیکنند و ممکن است بگویند دوست داریم وارد این کارها شویم، ولی دوستی اولیای الهی علیهمالسلام ما را رها نمیکند و عشق آنان به ما مانع جدایی ما از آنهاست، ولی افسوس که صدایی از این گروه به آن گروه و از آن گروه به این گروه نمیرسد، و اگر هم میرسد، جز همس و نجوا چیزی نیست: «آن را که خبر شد خبری باز نیامد».
هر آنچه خوانده بودم همه از یادم رفت
الا حدیث دوست که تکرار میکنم
جز حضور یار که دیدار میکنم و فنای ذات که پیکار میکنم. تکرار، دیدار میآورد و دیدار فنا. و فنا پیکار با خویشتن است. هر که رفت، رفت، و هر که ماند، ماند. هر که بود، بود، و هر که شد، شد.
پس از آنکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از دنیا رفت، دیگر چه اهمیت دارد که بر سر امام حسین علیهالسلام شمشیر ببارد. پس از هر کجا
۱٫ طه / ۱۰۸٫
(۳)
شمشیر بر سرم ببارد، جا دارد. جگرم به آب زهرِ شمشیرهای یزیدیان تشنه است که مرا سیراب کنند و هنگامی که آن را تحمل کردیم، دیگر در عالم چیزی مهم نیست؛ حال اگر انسان به یک طلبه دل ببندد و او پس از مدتی به راحتی او را رها کند و برود و دل ما را ببرد، در مقابل آن مصیبت، غم این فراق بسیار کوچک است و بهراحتی میتوان آن را تحمل کرد. بوی کفن حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله هنوز تازه است. تری آبِ غسل آن حضرت صلیاللهعلیهوآله هنوز بر دستان ما خشک نشده است. عظمت جدایی او بر دلمان سنگینی میکند. چه کنیم که این درد جانسوز لحظهای رهایمان نمیکند؟ حقیقتی بالاتر از حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در عالم نیست که نیست.
یکتاترین در عالم، حق تعالی است و غریبترین شخصیت عالم، حضرت نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله است. چه بگویم که زبان قاصر از گفتن و قلم کوتاه از نوشتن و باور و اذهان عموم از درک آن متحیر است. آنچه برایم عیان است، ماندن دنیا با این همه فراوانی اشتغال آن است؛ اما نه برای ما ماندنی است و نه برای این دنیا؛ بلکه اصل دنیا ماندنی است و شاید این کرهٔ خاکی هزار بار تغییر نماید و هزاران بار دیگر تغییر نماید و ما انسانها نیز از این عالم خاکی به جای دیگری برویم.
هر کس به فراخور حال خود دل به چیزی میبندد و با آن خوش است. کافر دل به دنیا بسته و با آن خوش است و بیشتر مسلمانان دل به آخرت بستهاند و به آن دل خوش دارند و در آخرت نیز حق تعالی به وعدههایی که به آنان داده است بهطور قطع عمل میکند. این گروه از آخرتگرایان از دنیا خیری نمیبینند و منتظر خیر از آخرت هستند.
اما کسانی که برای حق تعالی کار میکنند، تنها از حق تعالی لذت میبرند؛ مانند پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که نه از دنیا خیری دید و نه از آخرت و با خدای متعال نیز آنچنان در صعود و نزول بود که دل انسان از بیان آن ضعف میرود. زمانی که بالا میرفت، بهتر از خود نمییافت و زمانی که از حق تعالی دور میشد، از خود دورتر نمیدید. ایشان از همهٔ نزدیکان نزدیکتر و از همهٔ دورها دورتر بود. او با خداوند بالا و پایین میرفت و میسوخت بهگونهای که همه گمان میکردند نزد خداست؛ در حالی که گاهی حق تعالی به ایشان عتاب میکرد. در قرآن کریم بسیاری از این توبیخها دیده میشود. البته، نباید توبیخ خدای متعال نسبت به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را نشانهٔ ضعف ایشان دانست. توبیخ و تشویق خدای متعال بعد از تحقق عصمت در آن حضرت است و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نسبت به انسانها، فرشتگان، جنیان و همهٔ موجودات برتری و تقدم سرپرستی دارند و کسی از ما حق ندارد ایراد و اشکالی بر آن حضرت صلیاللهعلیهوآله بگیرد؛ ولی حضرت صلیاللهعلیهوآله نسبت به خداوند متعال زیردست است و این حضرت حق تعالی است که او را توبیخ و سرزنش میکند؛ ولی توبیخ حق تعالی باعث نمیشود تا ما بگوییم پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله توبیخ شده است.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله زمانی که به سوی حق تعالی میرفت، حق تعالی به سوی ایشان شتابان میآمد و از احدیت خود به نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله میچشاند؛ بنابراین نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله نه در زمین یار و غمخواری داشت و نه در آسمان. حق تعالی نیز او را صفاتی داد و رها کرد و چه مشکل است که انسان باری را به تنهایی بر دوش بکشد، آن هم بار و غم تمام عالم را و از طرفی غمخوار نیز نداشته باشد.
(۴)
رسول امی
به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله «امی» گفته میشود(۱). در ادبیات ما «امی» به «عوام» ترجمه میشود. این در حالی است که عوام به معنای ناآگاه و جاهل است و با «امی» متفاوت میباشد. «امی» به معنای منسوب به مادر است و مادر قلب و اصل است و نه به معنای عوام. وقتی گفته میشود پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله «امی» است، همان معنای روایت شریف: «أنا وعلی أبوا هذه الأمة»(۲) را میدهد که هر دو پدر یک ریشه و یک حقیقت میباشند. دربارهٔ «امی» بودن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، حافظ میسراید:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسألهآموز صد مدرس شد
آنچه در تاریخ و روایات نسبت به امی بودن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آمده است به این معنا نیست که آن حضرت صلیاللهعلیهوآله سواد خواندن و نوشتن نداشتند. اگر خواندن و نوشتن کمال است، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز باید آن را داشته باشند؛ چرا که به اعتقاد شیعه، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و بزرگ هر امت باید تمام کمالات آن امت و زمان را داشته باشد و تمام صفات نقص را بداند وگرنه نمیتواند جامعه را رهبری نماید. پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله معلمی بیسواد نبودند که قصد رهبری باسوادان روزگار را داشته باشند؛ بلکه چیزی بالاتر از سواد داشت و آن سواد مادرزادی بود. امی بودن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به این معناست که آن حضرت به مکتب نرفته و پای درس کسی ننشسته است؛ ولی نوشتن را میدانستند؛ اگرچه در تاریخ داریم که خط ننوشت و این سخن کلیت ندارد. آن حضرت صلیاللهعلیهوآله خط نیز نوشتهاند و عظمت حضرت است که اجازه نمیداده است ایشان بنویسند. اگر حضرت میخواست قلم به دست بگیرد تا بنویسد، آن مطالب بلندی که به ایشان وحی میشد را کمتر میشد به کاغذ آورد، به همین سبب حضرت کاتبان وحی داشت.
باید دانست کتابت و نوشتن برای چند امر است: یکی برای نگهداری و حفظ مطلب. دو دیگر برای ارایهٔ آن به دیگران و راهنمایی آنان به سوی راهی که نویسنده طی کرده و دیده و احساس نموده است و موارد دیگری که لازم به ذکر نیست؛ ولی
۱٫ «الرسول النبی الأمّی». اعراف / ۱۵۷٫
۲٫ شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا علیهالسلام ، ج ۱، ص ۹۱٫
(۵)
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برای این امور نیاز به قلم و کاغذ نداشتند؛ هرچند برای این کار از همهٔ امکانات دنیوی حتی قلم و کاغذ نیز استفاده میکردند و مطالب وحی را به کتابت میکشیدند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در کش و قوس مسائل عاطفی و محبتی همه چیز را مینوشتند. ایشان در قلبها مطالب را مینوشتند و آن را در دلها نهادینه میساختند و سخنان ایشان چنان عمق و ژرفایی در تاریخ گذاشته است که امروز که بیش از هزار و چهارصد سال از آن روزگار میگذرد، هنوز اسلام و دین تازه است. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مینوشت؛ آن هم نوشتهای که در تمام عمر تاریخ کسی نتوانست حتی حرفی از آن را پاک کند. کتابتی که به هزاران نسل متمادی خواهد رسید و فقیهان، عارفان و فلاسفه را در خود میپروراند بدون آنکه به قلم و کاغذ نیازی باشد؛ حتی ننوشتن وصیت حضرت، نوشتنی در دل تاریخ بود و همانند قبر گمشدهٔ یگانه دختر بزرگوار ایشان میباشد که محبتی بیشمار به او داشت و به دلایل مختلف او را «امّ ابیها» خواند. این نیز نوشتنی بود که دل هر مورخی را به کاوش و جستوجو وا میدارد و فلسفهٔ تاریخ را برای وی میگشاید.
به این سبب است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله قلم و کاغذ به دست نمیگرفت و چنانچه قلم به دست گرفته باشند و چیزی را بر کاغذی مکتوب نموده باشند ـ که در تاریخ نیز ثبت است ـ برای این بود که به این قسمت از وجود نیز خیری عنایت نمایند.
اگر گفته شود پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله علم و نور داشت و همه را از کودکی دارا بودند، ولی فقط سوادی که سیاهی و بدی است را نمیدانستهاند، پس ایرادی بر آن حضرت صلیاللهعلیهوآله نیست، در جواب باید گفت: پیامبری که سیاهی و پستی و دون و پایین را نداند، چگونه میخواهد هدایتگر فرودستان جامعه باشد. همچنین سیاهی و مشق نیز نوعی علم میخواهد و اعتقاد ما این است که پیامبر هر امتی باید عالمترین فرد آن امت به همهٔ مسائل در آن امت باشد؛ وگرنه خداوند او را برای عالمان آنان نمیفرستاد. یکی از آن علوم نیز نوشتن و کتابت و سواد خواندن است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله باید به صورت مادرزادی این امور را دارا باشند.
بهتر است این بحث را در همین جا خاتمه بخشیم و از زاویهای دیگر به شخصیت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نظر افکنیم. البته باید در نظر داشت هرچند این بحثها جهات متعددی را در پی دارد، آخرین بحثها راجع به ذات و هویت وجود آن حضرت را باید در عرفان و به صورت ضعیف در بخشهایی از فلسفه دید و دربارهٔ اوصاف و خلق و خوی آن حضرت صلیاللهعلیهوآله ، بیش از بحثهای سندی و نقلی کتاب و سنت، باید از حضرت حق تعالی استمداد گرفت. سمتها و موجودیتهای عمومی آن حضرت صلیاللهعلیهوآله بیشتر جنبهٔ اجتماعی دارد و هر یک جهات فراوانی از بحث را به دنبال میآورد.
ما در اینجا از همین زاویه؛ یعنی از دید سمتها و مسؤولیتهای اجتماعی به آن حضرت صلیاللهعلیهوآله با دید ناقص و کوتاه خود نظری میافکنیم.
موقعیتهای اجتماعی
با آنکه دربارهٔ حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله ، سخنها سراییده شده است، از عمق و ژرفای وجودی آن حضرت کسی آگاهی دقیقی به دست نخواهد آورد و تنها باید از دور نظارهگر وجود گستردهٔ ایشان بود. چیزی که بسیار نیازمند دقت است و باید در جهت جامعیت آن حضرت مورد توجه خاص قرار گیرد، این است که آن بزرگوار چگونه در کمترین مدت، بیشترین
(۶)
موقعیتهای اجتماعی را به دست آورده است؟
با آنکه عمر نبوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و عمر شریف ایشان نسبت به حیات دنیوی انبیای گذشته و مدت نبوت آنها قابل مقایسه نیست، موقعیتهای آن حضرت از چنین نسبیتی برخوردار است. تعداد آیات مکی و نیز آیات مدنی و گستردگی قرآن مجید و اعجاز ماندگار آن، و نیز عمری در حدود شصت و سه سال و رسالتی در حدود بیست و سه سال، با تمامی پیشامدهای فراوان شاهدی گویا برای تبیین این امر است! در این صورت، چگونه باید نتایج بیپایانی که وجود آن حضرت صلیاللهعلیهوآله برای جامعهٔ بشری داشته است را توجیه کرد و در مقایسه با حضرات انبیای گذشته، آن را عنوان نمود و با توجه به ثمرات مستمری که دین اسلام به عنوان خاتمیت همراه دارد و آن حضرت، خاتم انبیا و آخرین پیامبر میباشد و سلسلهٔ رسالت با وجود آن حضرت تکمیل میشود و تکامل مییابد، با این حال چگونه باید این امر؛ یعنی گستردگی مناصب و موقعیتهای اجتماعی آن حضرت صلیاللهعلیهوآله را تبیین کرد؟
پاسخ این پرسش دقیق در همین سؤال نهفته است. موجودی کامل و انسانی جامع نمیتواند موقعیت خود را در جامعه، در هر شرایطی ایجاد نکند و جامعیت چنین فردی شرایط تحقق آن را فراهم میسازد.
موقعیت آن حضرت صلیاللهعلیهوآله در «جامعیت» ایشان است و جامعیت، زمان و مکان را چندان اصل نمیداند و خود مناسبت ایجاد میکند؛ اگرچه جامعیت فردی خود موقعیت زمانی و مکانی را نیز همراه دارد و طفره ممکن نیست؛ چرا که فرد کامل در غیر شرایط لازم تحقق نمییابد.
جامعیت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، خود حکایت از مناسبت زمان و مکان و وجود شرایط میکند و همیشه مناسبتها با هم رابطهٔ مستقیم دارد و ملازمتهای وجودی در تمامی جهات فردی و اجتماعی حاکم است.
در اینجا به خلاصه از جامعیت آن حضرت از دیدگاه قرآن کریم نظری میافکنیم. البته این مهم، بحثهای دقیقتری را لازم دارد که باید آن را در دروس تفسیری نگارنده که هنوز به پایان نرسیده و در دست نگارش است جستوجو نمود.
قرآن کریم در توصیف رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْنَاک شَاهِدا وَمُبَشِّرا وَنَذِیرا»(۱). در این آیهٔ شریفه، حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله آشکارا مورد خطاب حق تعالی قرار میگیرد و رسالت ایشان همراه با گواهی و شهود آن حضرت مطرح میگردد و به آن جناب، وسعت نظر عطا میگردد و نسبت به افراد جامعه و خوبیها بشارتدهنده و نسبت به بدیها، انذار و بیمدهنده معرفی میشوند که دارا بودن صفات خوب و دوری از صفات ناشایسته را برای آن حضرت همراه دارد. البته، دارا بودن این صفات در آیهٔ بعد با دارا بودن «ولایت» همراه میشود و میفرماید: «النَّبِی أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(۲). نبوت حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله با ولایت کامل همراه است و منحصر به اخبار، انذار و تبشیر که در آیهٔ پیشین از آن سخن گفته شد نمیباشد. ایشان از چنان وسعت ولایتی برخوردارند که از خود مؤمنان به آنها قرب بیشتری دارند و این منتهای اقتدار آن حضرت صلیاللهعلیهوآله را میرساند.
آیهای دیگر، وسعت ولایت آن حضرت را به همراه گستردگی رحمت بیان میدارد: «وَمَا أَرْسَلْنَاک إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ»(۳).
۱٫ احزاب / ۴۵٫
۲٫ احزاب / ۶٫
۳٫ انبیاء / ۱۷٫
(۷)
چون ولایت آن حضرت صلیاللهعلیهوآله با رحمت عمومی برای همگان همراه است، به کلی دور از ولایتهای موجود مادی و عمومی اجتماعی میباشد که نمیتواند به دیکتاتوری و حاکمیتهای شیطانی آلوده شود.
البته رحمت عمومی آن حضرت صلیاللهعلیهوآله با خشونت و سختگیری تمام با دنیای کفر و سران الحاد و با معاندان حق منافاتی ندارد و حق تعالی تمامی مؤمنان را در آن جهت بر میانگیزاند: «یا أَیهَا النَّبِی حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ إِنْ یکنْ مِنْکمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یغْلِبُوا مِائَتَینِ وَإِنْ یکنْ مِنْکمْ مِئَةٌ یغْلِبُوا أَلْفا مِنَ الَّذِینَ کفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یفْقَهُونَ»(۱).
آن حضرت با تمامی گستردگی که از لحاظ امور اجتماعی دارند، از جهات خصوصی زندگی بهدور نمیباشند، بلکه در حد عالی از آن برخوردار است و گفته میشود زنان آن حضرت محدود به یکی، دو نفر یا چهار نفر نمیباشد: «یا أَیهَا النَّبِی، إِنَّا أَحْلَلْنَا لَک أَزْوَاجَک اللاَّتِی»(۲)، تا جایی که میفرماید: «لاَ یحِلُّ لَک النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلاَ أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَک حُسْنُهُنَّ إِلاَّ مَا مَلَکتْ یمِینُک وَکانَ اللَّهُ عَلَی کلِّ شَیءٍ رَقِیبا»(۳)؛ دیگر برای تو کافی میباشد و زن دیگری برمگزین! و تبدل در میان آنها روا مدار. این سخن از بهرهمندی آن حضرت در این امور به حد کفاف حکایت میکند.
با آنکه حضرت دارای زنهای متعدد هستند، سخن از «بیوت» و «خانهها» است. این خانهها هرچه باشد، به روی همگان چنان باز است که قرآن کریم، آنها را از داخل شدن منع میکند و وسعت نظر نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله را از آسیبپذیری محفوظ میسازد: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلاَّ أَنْ یؤْذَنَ لَکمْ»(۴).
وجود این زنها در زندگی چنان نیست که برای آنان سبب امتیازات مادی و آزادیهای عمومی بیشتر شود، بلکه محدودیتهای خاصی را نیز در پی دارد؛ چنان که میفرماید: «یا نِسَاءَ النَّبِی، مَنْ یأْتِ مِنْکنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَینَةٍ یضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَینِ، وَکانَ ذَلِک عَلَی اللَّهِ یسِیرا»(۵)؛ با زنهای آن جناب، چنان برخورد میشود که گناهانشان دو برابر همگان به حساب میآید و نه تنها از جزای عمومی مصونیت ندارند؛ بلکه این جزا دربارهٔ آنان از شدت بیشتری برخوردار است و سخن از «دو برابر شدن» آن پیش میآید. قرآن کریم به زنان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هشدار میدهد شما مانند زنان عادی نیستید و باید ملاحظهٔ بیشتری داشته باشید و از محدودیتهای خاص خود آگاه باشید تا جایی که میفرماید اگر تحمل آن را ندارید، میتوانید زندگی خود را از زندگی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله جدا سازید و این بار سنگین را در مقابل آن امتیازات معنوی، بر زمین گذارید.
اگر شما اهل دنیا هستید و همچون همگان میخواهید از آزادیهای عمومی برخوردار باشید، راه تازهای را در پیش گیرید: «یا أَیهَا النَّبِی، قُلْ لاِءَزْوَاجِک إِنْ کنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَزِینَتَهَا فَتَعَالَینَ أُمَتِّعْکنَّ وَأُسَرِّحْکنَّ سَرَاحا جَمِیلاً»(۶).
در حالی که خداوند، آن حضرت و زنهای ایشان را از سوء استفاده و آزادیهای عمومی بر حذر میدارد، آن جناب را از
۱٫ انفال / ۶۴٫
۲٫ احزاب /۵۰٫
۳٫ احزاب / ۵۲٫
۴٫ احزاب / ۵۳٫
۵٫ احزاب / ۳۰
۶٫ احزاب / ۲۸٫
(۸)
محدودیتهای غیر ضروری و محرومیت از مواهب طبیعی باز نمیدارد و ایشان را با عنوان: «یا أَیهَا النَّبِی لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَک»(۱) مورد خطاب قرار میدهد.
همهٔ این جهات و بسیاری از جهات دیگر از گستردگی و عمق روح آن جناب حکایت میکند و جامعیت آن حضرت صلیاللهعلیهوآله را روشن میسازد و در تمامی جهات، ایشان را سرآمد همگان قرار میدهد و با تمام گستردگیها، همراه با توازن و تعادل مطرح میسازد؛ در حالی که دیگران با اندک برخورداری از موقعیت و عنوان یا کمال و وصفی، خود را درگیر افراط و تفریط میسازند و تعادل و توازن خود را از دست میدهند و در این جهت تفاوت ندارد از کسانی باشند که به دنبال خوبیها هستند یا از آنهایی که در پی بدیها گام برمیدارند. انسانهای عادی اگر موقعیت علمی به دست آورند، از دنیا میمانند و چنانچه به عبادت رو آورند، از علم میمانند و در صورتی که صاحب قدرت شوند، از هر دو بیبهره میگردند و اگر از تمامی این امور دور شوند، به خلوت میگرایند و خمودی و سردی، آنان را محاصره میکند و چنانچه در امور شهوانی حریص گردند، سر از پا نمیشناسند و عمر خود را در آن مصروف میدارند و بیخبر از تمامی حقایق و امور، خود را به آتش شهوت میسوزانند؛ اما حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در تمامی جهات حتی در امور زندگی و امر معاشرت با زنان، از تمامی افراد جامعه پیشتر بودند تا جایی که حق تعالی سخن از عفاف و کفاف سر میدهد. اینگونه است که کسی نمیتواند آن حضرت صلیاللهعلیهوآله را به خمودی در امور شهوانی متهم سازد. آن حضرت صلیاللهعلیهوآله میفرماید: من با همهٔ قوتی که در این امور دارم، عفاف پیشه کردهام، شما نیز باید چنین کنید. همینطور در تمامی امور، کسی یارای آن را ندارد که خود را در جهتی برتر و پیشتر از آن حضرت بداند تا بر او خرده گیرد و همین رمز موفقیت آن بزرگوار در زندگی است که در کوتاهترین زمان ممکن از عمر و دوران نبوت، بزرگترین موفقیت را داشتهاند تا جایی که گوی سبقت و خاتمیت را از همهٔ پیشتازان ربودهاند.
برخوردهای مرحمت آمیز
با شروع تبلیغ علنی و آشکار اسلام، آنان که به این دعوت پاسخ میگفتند و بر گرد پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله جمع میشدند، کسانی بودند که از جان و دل، کلام رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را درک میکردند و آن را با جان میپذیرفتند و در راه آن حضرت صلیاللهعلیهوآله ، خود را فدا میکردند. البته، چند سال طول کشید تا این عده به کمال رسیدند و مطیع محض پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله گشتند. یک دل و یک زبان گشتن آنان با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله باعث گشت مکیان از آنها رویگردان شوند. جامعیت مقام پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله همه را به سوی ایشان میکشاند و مخالفان را نیز به تکاپوی مضاعف وا میداشت.
زمانی که مدینه با ورود پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله رونق گرفت و ادعای پیامبری حضرت در جزیرة العرب گسترش یافت، قبایل مختلف به مخالفت با ایشان برخاستند؛ ولی کمتر کسی جرأت مقابله با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را داشت؛ چون آن حضرت صلیاللهعلیهوآله یارانی همچون حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام و حضرت حمزه رحمهالله را به همراه داشت که از نخستین گروندگان به اسلام بودند و مدینه نیز تمامی امکانات خود را در اختیار آن حضرت صلیاللهعلیهوآله گذاشت.
زمانی که حکومت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله تثبیت شد و ایشان مکه را فتح کردند، بالاترین و بزرگترین پیروزی نصیب اسلام شد و
۱٫ تحریم / ۱٫
(۹)
ندای «الیوم، یوم المرحمة»(۱) سر دادند و حتی ابوسفیان که آن همه خباثت داشت را بخشیدند و افزون بر خانهٔ خدا، خانهٔ ابوسفیان را نیز مأمن قرار داد و خانهٔ دشمن را در حفاظ امنیتی اسلام گرفت و این معنای «رحمت واسعه» است.
این اقدام پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله باعث گسترش اسلام شد و به اسلام آوردن گروه دوم انجامید که به سبب عظمت اسلام چارهای جز سکوت و تسلیم نداشتند.
گروه نخست، اسلام را با تمام شکنجه و سختیهایی که داشت، پذیرفته بودند؛ ولی گروه دوم به سبب بزرگی و عظمت اسلام به آن رو آوردند. این دو گروه با هم تفاوت دارند. عدهای که حقیقت اسلام را با جان و دل میپذیرفتند، تمام سختی آن را به جان میخریدند و با عدهای که با مال و ثروت و جاه و مقام حقیقت آن را پذیرفتند، فاصلهٔ بسیاری دارند. در هر انقلابی، این دو گروه وجود دارد.
گروه نخست که سختیها را به جان خود پذیرفتند، باید صحنهگردان جامعه شوند، چون آنها حقیقت جامعه را کامل، سالم، بدون خودخواهی، امور نفسانی و درآمد دنیایی درک کردهاند، ولی در هر انقلابی حتی در ادیان آسمانی، گروه نخست، پس از مدتی کنار گذاشته میشوند و گروه دوم تمامی امور را به دست میگیرند و با گذشت زمان، گروه سوم در رأس امور قرار میگیرد و باعث خاموشی آن انقلاب میشود. ما در رابطه با ویژگیهای گروه نفوذی که از آنان به «منافقان» یاد مینماییم در پایان این نوشتار سخن میگوییم و صفات آنان را بیان میداریم.
گفتیم که عدهای مسیر دنیا را روی مدار پول میگردانند و نمیخواهند این مسیر که به سمت محبت و دوستی دور میزند، در راه صحیحی که منافع آنان را در خطر میاندازد هدایت شود.
در حکومت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله گروه نخست که قیامکنندگان به حق بودند، پیش از آن حضرت صلیاللهعلیهوآله از دنیا رفتند و ایشان حضرت خدیجه علیهاالسلام ، حضرت حمزه و حضرت ابوطالب علیهماالسلام را از دست دادند. در زمان رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله از گروه نخست افرادی قوی و قدرتمند وجود نداشتند و جز حضرت علی علیهالسلام فرد دیگری که به مرام و آیین ایشان وفادار باشد نمانده بود و کسی نیز با آن حضرت علیهالسلام همراهی نمیکرد. گروه دوم پرشور و ظاهربین بودند و اسلام را بعد از رشد آن پذیرفته بودند و افرادی که جای گروه نخست را گرفته بودند منافقان بودند که صحنهگردان جامعه شدند؛ از اینرو اسلام در اعماق قلبهای آنان نفوذ نکرده بود و آن را در سختترین شرایط نپذیرفته بودند؛ بنابراین زمانی که سختی به آنها فشار میآورد چشم حقیقتبین آنان مشکل پیدا میکرد و نمیتوانستند بر مدار حق باقی بمانند و سختیها را تحمل نمیکردند و سعی در توجیه اسلام داشتند، نه عمل کردن به اسلام. آنان در هر جا که مال و درآمد پیش میآمد، اموال را به سمت خود جذب میکردند و نامهای دینی روی آن میگذاشتند. این بود که اسلام محمّدی در ظاهر به گونهای خاموش شد که فرزند پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را بعد از شصت سال در کربلا به نام حمایت از دین وی شهید میکنند.
در هر انقلابی، گروه دوم وجود دارد و گروه دومیها که جای گروه نخست مینشینند، مسیر انقلابها را تغییر میدهند.
۱٫ کنز العمال، ج ۱۰، ص ۵۱۳٫
(۱۰)
چند همسری پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با زنان متعددی ازدواج نموده است. در آن زمانها اعراب تعصب فامیلی داشتند و از تمامی منسوبان نسبی و سببی از جمله داماد حمایت مینمودند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برای آنکه دین خدای تعالی را گسترش دهد قدرت خود را با خویشاوندی با قبایل مختلف عرب افزایش میداد. اعراب چنین بودند که اگر کسی داماد آنان میشد، حتی در صورتی که سخنان وی را قبول نداشتند، از او حمایت میکردند و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز بر اساس این سیاست و برای گسترش دین دست به ازدواجهای متعددی میزدند وگرنه آن حضرت صلیاللهعلیهوآله رغبتی به همنشینی با زنان بیوه یا بد دهان نداشتند. برای نمونه، «حفصه» زنی بود که دهانش بوی بدی میداد و کسی حاضر به ازدواج با او نبود اما پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برای رضای خداوند و یاری دین با او ازدواج کرد. روایت: «ما أوذی نبی مثل ما اوذیت»(۱) چنین مسایلی را نیز در بر میگیرد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با زنان طبقهٔ پایین ازدواج میکرد و در پایین مجلس مینشست. نباید گفت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بیش از بیست همسر داشتهاند؛ چرا که بسیاری از همسران ایشان بهجز حضرت خدیجه صلیاللهعلیهوآله همه دنیاگرا و عدهای حتی سست و یا گرگ صفت بودهاند و تحمل آنان خالی از مصیبت و ریاضت نبوده است. برخی از آنان نیز از اهل تابوت و در قعر جهنماند و زندگی و همنفسی با آنان، خود جرأت و توان بالایی میخواسته است. خداوند با چنین زنانی در صدد بوده پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را درست در متن زندگی مردم قرار دهد. اگر تمامی همسران آن حضرت صلیاللهعلیهوآله زنان خوبی مانند حضرت خدیجه علیهاالسلام بودند، دیگر دین خدای تعالی در دل مردم جایی نداشت. دین حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله دینی مردمی بود؛ از اینروی باید پایین میآمد وگرنه بزرگان مکه نیز به ایشان پیشنهاد بهترین دختران و اموال را داده بودند ولی ایشان باید حامی پایین دستان میشد و با زنان طبقهٔ پایین جامعه که به سبب مشکل مادی، جسمی یا روحی نمیتوانستند به خانهٔ شوهر بروند ازدواج میکرد.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کم هزینهترین غذاها را میخوردند که اغلب دورریز میشد؛ نان و آب یا نان و شیری که قابل استفاده نبود. آن حضرت صلیاللهعلیهوآله همواره بهترینها را رها مینمود و پستترینها را انتخاب میکرد؟ مسلمانان باید به چنین پیامبری افتخار کنند که میتوانست با اینگونه زنان زندگی کند اما باز بفرماید: «من زنها را دوست دارم».
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آن خاکنشین آسمانی و پری چهرهٔ ملکوتی، برای نشستن به زمین و رو کردن به دنیا، باید خیراتی در دنیا ببیند و با برگزیدن بهترینها رو به آن کند. برای همین منظور سه خیر که مثلثوار، تمام زندگی انسانی را پر میکند اختیار نمود. سه زاویه که انسان در آنها بسته میشود و قدرت پرواز مییابد. این سه ضلع مثلث زندگی به فرمودهٔ ایشان عبارتاند از: بوی خوش، زن و نماز. اطلاق بوی خوش شامل تمامی عطرها میشود. حال، جنس آن از دانه باشد یا شکوفه و گل یا بوی معطر غذاهای لذیذ و روحانیات و خلاصه هر چیزی که بوی خوش دارد، حتی میوه و یا آب آن؛ اگرچه بوی آب میوه در بالاترین مراتب است. انسان اگر چکیدهٔ هر چیزی را بخورد میتواند بسیاری چیزها را به خود ببیند و بیابد.
خیر دومی که آن حضرت از دنیا دید و آن را پذیرفت، «زن» بود که مظهر جمال است و جمیل و بهترین چیزی که مرد میتواند در دنیا ببیند و با آن خوش باشد.
۱٫ بحارالانوار، ج۳۹، چدوم، ۱۴۰۳ق، مؤسسةالوفاء بیروت، ص۵۶٫
(۱۱)
و خلاصه سومین برگزیدهٔ حضرت صلیاللهعلیهوآله ، نماز بود که از آن به نور دیده یاد میکند. نماز که چکیدهٔ حق است راه را به ایشان نشان میدهد.
با این سه زاویهای که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آن را به خود بستهاند نه تنها خستگی دنیا به ایشان راه نمییابد؛ بلکه خستگی را نیز خسته میکنند و از هر زاویهای که خسته شدند به آغوش زاویهای دیگر میروند. این سه زاویه در ناسوت انسان را کافی است و نیاز چهارمی ندارد.
باید در اینجا نکتهای را خاطرنشان نمود و آن اینکه در پیش گفتیم قرآن کریم ولایت گستردهای را برای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ثابت میداند و میفرماید: «النَّبِی أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(۱)؛ پیامبر از مؤمنان به خودشان اولی میباشد و به اطلاق آیه حضرت میتواند زنان دیگران را بدون طلاق دادن آنان به نکاح خویش درآورد ولی تاریخ حتی یک مورد از آن را نشان ندارد که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله یا حضرات معصومین علیهمالسلام دست روی کسی گذاشته باشند، ولی وقتی به خلفای جور میرسیم میبینیم که آنان به نام خلیفه بودن، خود را لایق این آیه میدانستند و زنان دیگران را برای خود میگرفتند و خود را اولی از مؤمنان به خودشان میدانستند.
یکی از زنان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که نقش بزرگی در حوادث صدر اسلام داشت، عایشه است. عایشه زنی بسیار حساس بود؛ بهگونهای که احساسات در او غوغا میکرد. او پیامبر صلیاللهعلیهوآله را بسیار دوست میداشت و در حقیقت، عاشق آن حضرت بود. او چون در عشق خود صافی نبود، میخواست رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را در انحصار خود داشته باشد؛ از این رو حتی به حضرت خدیجه حسادت میورزید و از آن بانوی مخدره تنفر داشت.
روانشناسی رفتار عایشه نشان میدهد وی چون پیامبر صلیاللهعلیهوآله را برای خود میخواست، به کسی که به آن حضرت توهین روا میداشت، کوبندهترین پاسخها را میداد؛ پاسخی که حتی از مردان آن روزگار انتظار نمیرفت. او در این مسیر سعی داشت پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به سمت عقاید و ایدههای خود سوق دهد و حاضر نبود هرچه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میاندیشد، مو به مو اجرایی نماید. با توجه به روحیاتی که عایشه داشت، هم دشمنان و هم دوستان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از او واهمه و اندیشه داشتند. درست است که عایشه دوستان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را دوست داشت، اما در عین حال به آنها اصالت نمیداد. اینگونه بود که وقتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از دنیا رفت، عایشه خود را مبنا قرار داد و پدر و اقوام پدر خود را به صحنه کشید و به آنچه حضرت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله گفته بود عمل نکرد. وی حتی در دفن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز انحصارگرایی خود را اعمال داشت و حضرت در خانهٔ او دفن شد.
باید دانست گاهی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در حالات معنوی خویش چنان غرق میشد که نزدیک بود تعلق روح از آن حضرت برداشته شود و در این میان فقط عایشه بود که میتوانست پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را زمینی کند و تعلق مادی آن حضرت صلیاللهعلیهوآله را باز گرداند و او را متوجه زمینیان سازد. البته از طرف دیگر، بهترین شوهر برای عایشه، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بود و بهترین زن برای آن حضرت صلیاللهعلیهوآله در جهت دنیا و سوق دادن حضرت به سوی ناسوت نیز عایشه بود. حضرت خدیجه علیهاالسلام برای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از
۱٫ احزاب / ۶٫
(۱۲)
جهت امور معنوی و اخروی بهترین بودند و در معنویات فدای یکدیگر میشدند.
این مسأله صفت جمعی حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله را میرساند که بر جهت دنیوی نیز این توان را داشت که دنیاداران را خوب میشناخت و حساسیتهای آنان را به دست میآورد. در آن حضرت صلیاللهعلیهوآله به لحاظ مقام جمعی، روحیات دنیایی ایشان از همه بیشتر بود؛ همانگونه که روحیات معنوی آن حضرت صلیاللهعلیهوآله نیز از دیگران بیشتر و وافرتر بود. البته، ایشان با تمامی درکی که از دنیا داشتند، باز بر امور معنوی و اخروی بیشتر تاکید داشتند و آنها را بیشتر برمیگزیدند و امور ناسوتی درصد کمی از وقت ایشان را پر مینمود.
عایشه از لحاظ ظاهری دختری بود نه زیبا و نه زشت. صورتی سرخگون و چهرهای کودکانه داشت؛ ولی عقیم بود و صاحب فرزند نمیشد و این امر سبب حسادت وی به حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام میشد که سورهٔ «کوثر» را در شأن خود داشتند.
بعدها حکومت خلفا و حاکمان اموی بر علیه خاندان هاشمی فضاسازی نمودند و جسارت را به حدی رساندند که در منابر و مجالس، حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام را لعن، و عایشه را به عنوان «ام المؤمنین» معرفی میکردند. آنان او را زن زیبایی ترسیم میکردند و حضرت خدیجه علیهاالسلام را زنی مسن و سالخورده معرفی میکنند؛ در حالی که آن حضرت علیهاالسلام صبیه و باکره بود و اینگونه تبلیغات باعث شد تا ترسیم درستی از قضایا در کار نباشد.
از سویی هم، شیعیان حیا مینمودند که چهرهٔ امامان علیهمالسلام به خصوص حضرت زهرا علیهاالسلام را توضیح دهند و ترسیم کنند. از این رو، نتیجه این شد که هماکنون اوشینهای تاریخ جزو بهترینها میشوند که اگر کارهای زشت و فساد اخلاقی آنان در کنار نیکیهایشان قرار گیرد، انسان از آنان تنفر پیدا میکند؛ ولی حکومتها با سانسور و تبلیغات دروغین، عایشهها را به عنوان بانوی خوب و نمونه معرفی میکنند.
عایشه دنیا را برای دنیادوستان تفسیر کرد و بزرگترین دنیا را برای خود برگزید، آن هم بهترین رهبری دینی عالم را که به خود منسوب نموده و گفت: شوهر من خود را مصدر قرار داده است. حال، آیا دنیایی از این بزرگتر یافت میشود! اگر تمام باغها و درختان و حیوانات و انسانها و یا تمام دنیا را بدهند، باز به گرانسنگی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله یافت نمیشود و عایشه این را خوب میدانست. او با انتخاب خود، صاحب تمام اشیا شد و این بزرگترین معامله است؛ معاملهای که تمام دنیا را فرا گرفت، هرچند آخرت خود را تباه نمود.
اهلسنت چون حمایتهای عایشه از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را دیدهاند و میدانند که این زن میخواست هرچه از دنیا بوده به نفع رسول خدا صلیاللهعلیهوآله جمع کند، به عایشه احترام میگذارند و از وی حمایت میکنند؛ ولی آنان ندیدهاند که او دوستان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را پراکنده نمود و چه انگیزهای موجب حمایت وی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله گردید، به همین خاطر حمایتهای آنان تام و مطلق است.
البته، شیعه نیز فقط این چهره را از عایشه دیده و از حمایتهای وی نسبت به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله غافل شده و نفرت مطلق به
(۱۳)
خود گرفتهاند و در مجموع، عایشه هم از ناحیهٔ اهل سنت و هم از سوی شیعه در جایگاه خود قرار نگرفته است.
مقام عایشه «ام المسلمین» در دنیاست و مقام حضرت فاطمه علیهاالسلام «ام المؤمنین» در دنیا و آخرت است. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هم دنیایی و هم آخرتی و هم آخرتی و هم دنیایی بودهاند و آخرت را بهتر از دنیا میدانستند، نه اینکه دنیا را انکار کنند و آن را پوچ و نابود بدانند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در زمانی که با حضرت خدیجه علیهاالسلام زندگی میکردند، همسر دیگری اختیار نکردند؛ چون اهل آخرت در دنیا از دنیادوستان ضربه میخورند و دنیادوستان نیز در آخرت از اهل آخرت ضربه میخورند و در هر منزلی یک گروه به تناسب خود قدرت دارند. دنیا منزل دنیادوستان و آخرت منزل اهل آخرت میباشد.
صاحب مقام جمعی
مراتب و مقامات در تمامی موجودات و افراد انسانی متفاوت است. تمامی این گوناگونیها بر آمده از میزان شعور، ادراک و معرفت آدمیان است و بر این امر اتفاق نظر وجود دارد. در اینکه در هر یک از موجودات و تمامی حیوانات و افراد انسانی سمت و سویی وجود دارد و هر کدام به جهتی متمایل هستند و به چیزی دل میبندند سخنی نیست و صاحبان مقامات جمعی و افراد کامل نیز کمتر به نظر میآیند.
حضرات انبیا و ائمهٔ هدی علیهمالسلام در رأس سلسلهٔ مقامات کاملان قرار دارند و با نسبتی دقیق، حفظ مراتب و مقام جمعی
(۱۸)
تحقق مییابد و در این امر نیز بحث چندانی در رد یا پذیرش وجود ندارد. مشکل، شناخت مرتبهٔ هر یک از افراد کمّل است که برای همگان چندان قابل ادراک نیست و نیازمند قرب به آن حضرات است.
سخنی که باقی میماند این است که آیا غیر از حضرات معصومین علیهمالسلام ، دیگر اولیای الهی نیز میتوانند به مقامات جمعی نائل آیند و فعلیت این امر برای آنان تا چه حد کمی و کیفی وجود دارد؟
آیا در میان اولیای عرفان و بندگان مخلص حق تعالی افراد کامل و صاحبان مقامات جمعی فراوان یافت میشود ـ با آنکه اینگونه افراد کمتر به چشم میآیند ـ یا چنین افرادی کمتر در خارج تحقق مییابند؟
به طور خلاصه باید گفت: امکان چنین فعلیت جامعی برای اولیای غیر معصوم علیهمالسلام هم وجود دارد و برای همهٔ بندگان مخلص، وصول به چنین مرتبهٔ والایی ممکن است، اما آنچه مشکل است فعلیت و تحقق آن میباشد. در این زمینه کمتر افرادی موفق گردیده و کمترین اولیای غیر معصوم علیهمالسلام حتی به طور تنزیلی نیز به چنین مقامی نائل گردیدهاند.
عالمان عرفان اگرچه از مقامات جمعی بسیار سخن سر داده و بسیاری از آنان داعیهٔ آن را نیز داشته یا آن را نسبت به فراوانی از اساتید و مرشدان خود قائل بودهاند، در واقع و در متن خارج، اندکی از این دعاوی حقیقت داشته و بسیاری از آن افراد، یا مقامات چندانی نداشته یا اگر هم دارای مقاماتی بودهاند، به مقام جمعی دست نیافته بودهاند و حب نفس یا حب به مرشد و استاد، علت داعیهٔ آن گردیده است.
ممکن است بعضی از اولیای غیر معصوم علیهمالسلام مقاماتی داشته و صاحب قدرت و اقتداری در جهاتی باشند، اما هیچ یک از این مراحل را نمیتوان مقام جمعی به حساب آورد.
بسیاری از کسانی که از مقام جمعی سخن سر دادهاند، خود از مصادیق آن نبودهاند؛ هرچند صاحب قدرت و اقتداری در جهاتی بودهاند. اگر هم افراد کمی تا حدی دارای چنین مراحلی بودهاند، اهل سکوت بوده و داعیه و دعوت را کنار گذاشتهاند که این خود دلیل عدم وصول به مقام جمعی میباشد؛ اگرچه با صاحبان داعیه و دعوت، تفاوت ماهوی داشتهاند.
مگر هر کس ظاهری فراهم نمود و از کتابی فارغ گردید و ذکری داشت و وردی به کسی داد و بوق و کرنایی کشید، جزو اولیای کمل میتواند به حساب آید؟
اساتید ما اگرچه از مقامات جمعی فراوان سخن سر میدادند، آنطور که باید، مقامات جمعی را دارا نبودند و تنها در جهات محدودی وارستگی نسبی داشته و در جهاتی فاقد یا ضعیف و یا ضعیفتر از دیگران بودهاند. اگر انسان زورگو، بیباک و بیرحمی قد علم میکرد، این بندگان عرفانی حضرت باری تعالی، منفعل، دلنازک و مظلومدوست بودند و نمیتوانستند ظالمکش باشند. آنان ممکن است در جهتی بسیار چیرهدست باشند، ولی در جهات دیگر ضعیف یا ناقص بودهاند؛ پس نمیشود اینگونه افراد را با تمام صفا و پاکی و علم و عرفانی که داشتهاند، در مقام جمعی قرار داد و آنها را کامل به حساب آورد.
«کامل» کسی است که مظهر گویای حضرت حق باشد و چهرهای زیبا از حضرات اسما و صفات باری را با خود داشته باشد و به تمام صفات جمال و جلال واصل شده باشد و عبادت، جنگ، تجارت، اعتکاف، ذکر، دعا، تبلیغ، رحم، کافرکشی و
(۱۹)
کفرستیزی را با هم داشته باشد.
کسی که اهل باطن است و با ظواهر بیگانه یا ناآشناست و کسی که چنان دل به غیب بسته که از امور عادی مانده است و کسی که تنها سر بر آسمان دارد و پیش پای خود را نمیبیند، هرگز نمیتواند دارای مقامات جمعی باشد. مقامات جمعی را کسانی دارند که در تمام جهات، خیر وجودی دارند و بدیها را به خوبی میشناسند و تمامی حقایق زشت و زیبا را در موقعیت واقعی آنها قرار میدهند و با آنها برخورد مناسب دارند.
آنهایی که در گوشهای نشسته و چلهنشینی دارند و تنها دل به معنویت و تجرد میبندند، نمیتوانند افراد کاملی باشند. افراد کامل و انسانهای جامع، انبیا و اولیایی هستند که در تمامی زمینههای وجود، نقش عمده دارند و عضو مؤثر جامعهٔ انسانی میباشند و ذکر و دعا و مناجات را به خون و جنگ و جهاد آغشته میسازند. این روش تک بعدی و یک سویهنگریهای گوناگون در عالمان و محققان شریعت، باعث شد که مسلمین نیز این حالات را در خود رشد دهند و دستهای اهل دعا و مناجات و دستهای دیگر اهل دنیا شوند و بسیاری بریده از حق و چسبیده به دنیا گردیدند و دستهای نیز به طور محدود، خود را با حق مشغول داشتند و بیگانه از تمامی مظاهر طبیعت گردیدند.
جامعهٔ اسلامی و امت مسلمان دیروز و امروز چنین بودهاند و اگر اوضاع مسلمانان به همین منوال پیش رود، فردا نیز این چنین است و موقعیت چندان جامع و کاملی نخواهند داشت. فرهنگ، علم، معرفت، تقوا، کردار درست و پیروی از معنویت در جامعهٔ اسلامی بیرمق میماند و رشد و تکامل آنها از کار میایستد و گرفتار حوادث شوم و مشکلات بیشتر میشود.
اگرچه افراد به ظاهر مسلمان فراوان هستند، در واقع آنچه هست صورت اسلام و در صورت هم ظواهر شریعت در بسیاری از موارد، رنگ و روی درستی ندارد. واژههای اسلامی و عقاید درست دین و دیانت، گرفتار آسیب گردیده و مسلمین با حوادث فراوان روبهرو هستند.
آگاهی و اطلاع درست از امور دینی در سایر جهات مادی و دنیوی در میان مسلمین اندک است و دنیا و معنویت آنها آفتزده میباشد و آسیب فراوانی دیده، در حالی که شریعت بهطور کامل و جامع، تمامی جهات مادی و معنوی را بیان کرده است.
پس در کلامی کوتاه میتوان گفت صاحبان مقامات جمعی بسیار اندکاند و گرفتاریهای فراوان مسلمین از همین گذر میباشد؛ بهویژه آنکه همیشه در برابر آنان، هزاران باطل به صف میباشند.
(۲۰)