نفس چنانچه ذکر نداشته باشد، شیطان میزاید؛ قرآن کریم برای تببین آفات دوری از ذکر، چنین هشدار میدهد: «وَمَنْ یعْشُ عَنْ ذِکرِ الرَّحْمَنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَانا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ». شیطانِ قرین، فرد را به انواع گناهان مبتلا میکند؛ گناهانی که روزی احتمال نمیداد او به چنین معصیتهایی مرتکب شود……
قرآن کریم برای تببین آفات دوری از ذکر، چنین هشدار میدهد:
«وَمَنْ یعْشُ عَنْ ذِکرِ الرَّحْمَنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَانا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»(۱).
و هر کس از یاد (خدای) رحمان دل بگرداند، بر او شیطانی میگماریم تا برای وی دمسازی باشد.
اگر کسی ذکر نداشته باشد و با ذکر زندگی و عیش نکند، شیطانی بر او چیره میشود که تا قیامت، با وی خواهد ماند و از وسوسههای او تأثیر میپذیرد. کسی که با ذکر عیش نکند، شیطانی از او زایش مییابد و شیطانی همچون فرزند وی میگردد. تولید مثل چنین کسی، تخم شیطان ریختن است؛ شیطانی که تا ابد با وی میماند؛ امری که از قدرت خداوند بیرون نیست؛ چرا که چیزی از اعلی علیین تا اسفل سافلین از حیطهٔ حکومت و سیطرهٔ قدرت خداوند بیرون نیست؛ برای همین است که خداوند آن را به خود نسبت میدهد و میفرماید: «نُقَیضْ لَهُ شَیطَانا». این تعبیر، چیرگی قدرت الهی را میرساند؛ وگرنه این تولید مثل، معلول کردار خود فرد است. چنین کسی قرینی دایمی مییابد و برای درمان آن، باید چنین قرینی را قطع کند.
نفس اگر ذکر نداشته باشد، خود داری صفت شیطانزایی میشود. برای استبعاد از این مطلب، میتوان به غذاهایی مثال زد که اگر فاسد و پوسیده شود، به کرم تبدیل میشود و زایش کرم دارد. نفس چنانچه ذکر نداشته باشد، شیطان میزاید؛ آن هم شیطانی که لازم جداییناپذیر و قرین او میشود؛ شیطانی که به او میچسبد و دیگر او را رها نمیسازد. در واقع، نفسی که شیطان در آن متولد شده است، خانهٔ آن شیطان شمرده میشود و شیطانِ یادشده جایی دیگر ندارد، تا به آنجا رود. این شیطان در خود نفس لانه میکند و دیگر از آن بیرون نمیرود. شیطان یادشده، آن نفس را تصاحب میکند و آن را شیطانی میسازد. شیطان از این نفس زاییده میشود، گویی خانهٔ نفس را اجاره کرده است، در آن رشد میکند و قدرتی مییابد که میتواند آن را رهن کند و بعد از مدتی، قباله و سند آن را به نام خود میزند و نفس را مال خود میسازد و دیگر تا روز قیامت، صاحب خود را رها نمیکند و قرین، جفت و همسر او میشود.
کسی که شیطان در باطن وی لانه کند، روحیهٔ خود را از دست میدهد و ورشکست و مأیوس میشود و تن به هر خلافی میدهد؛ درحالیکه ندای شیطانِ قرین خود را میشنود. دل چنین فردی به دست شیطان گرفتار میشود و دیگر زور و توانی برای او نمیماند تا بتواند در برابر وسوسهها و وسواسهایی که ایجاد میکند، مانع شود. شیطانِ قرین، فرد را به انواع گناهان مبتلا میکند؛ گناهانی که روزی احتمال نمیداد او به چنین معصیتهایی مرتکب شود. کسی که نطفهٔ شیطانی را درون خود پرورش دهد و آن را بزاید و پرورش دهد و بزرگ کند، دیگر به این آسانی از آن رهایی ندارد. شیاطینِ قرین، بیشتر در کمین کسانی هستند که به علوم دینی یا سلوک عرفانی نسبت دارند. شیطان قرین، خود را در سبکهای متنوع مذهبی و ولایی استتار میکند و نداهای خود را به نام خدا و ولایت به قلب فرد مینشاند و در آن خانهٔ شیطانی طنین میاندازد و به شکلهای مختلف، فرد را به انواع گمراهیها، آن هم به نام وحدت و کمال و معرفت و گاه به اسم ولایت، میکشاند. چارهای نیست جز اینکه باید از این نوع گمراهیهای رسواکننده و مفتضحساز به حقتعالی پناه برد.
خانهای که به ذکر خداوند آباد است؛ نیروی جاذبهای مییابد که فرشتگان را به سوی خود میکشاند؛ زیرا فرشتگان با ذکر خدا ارتزاق میکنند. خوراک فرشتگان ذکر است و از آن، خوشایند دارند. هرجا بوی خوشِ ذکر معنوی حقتعالی بلند شود، فرشتگان را چونان آهنربایی به خود میکشاند(۱). تأثیرپذیری فرشتگان از ذکر، چنان است که میتوان آنان را با ذکر، به تسخیر خود درآورد و به استخدام گرفت. اجنه را نیز میتوان با ذکر به خدمت خود گرفت و آنان را به کارهای دلخواه، مانند کسب اطلاعات و آگاهی یا انجام برخی کارهای قدرتی واداشت. هرجا که فرشتگان حضور داشته باشند، شیاطین از آنجا میرمند؛ زیرا آنان قدرت ملایکه؛ بهویژه ملایکهٔ ارضی را میدانند. فرشتگان زمینی، گروه ضربت پروردگار میباشند و شیاطین تا احساس کنند فرشتگان در جایی حضور مییابند، خود از آنجا میروند. ذکر، ملایکه را پایین میآورد و شیاطین را فراری میدهد. اگر شیاطین در خانهای تمرکز کنند، اهل آن خانه کیفیت نمازهای خود را از دست میدهند. خانهای که ذکر خداوند در آن گفته میشود، برای اهل آسمانها شناختهشده و روشن میباشد.
به هر روی، باید پذیرفت که ذکر دارای میدان جاذبه میباشد و هر ذکری به تناسب توانی که دارد، در ملکوت نفوذ میکند و اهل آن را به خود مشغول میدارد.
کسی که ذکر ندارد، در معرض هجوم و بدخواهی شیاطین قرار میگیرد و پناه امن خود را از دست میدهد. این در حالی است که میان نزول بلا و غفلت رابطه میباشد. کسی که ذکر ندارد و در غفلت از حقتعالی میباشد، خود را در معرض خطر و بلا قرار داده است. غفلت، معلولِ نداشتن ذکر میباشد. همین غفلت حرمانزا، حتی با ذکر عادی، صوری و لفظی از بین میرود؛ اگر عنصر توجه در آن باشد.
۱- زخرف / ۳۶٫
۲- ر. ک : الکافی، ج ۲، صص ۴۹۸ ـ ۴۹۹٫
مطالعه بيشتر: