قرآن کریم ؛ کتاب تمامی دانش ها
لابراتواری برای به دست آوردن سرگذشت هر چیزی
«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآَنِ لِلنَّاسِ مِنْ کلِّ مَثَلٍ وَکانَ الاْءِنْسَانُ أَکثَرَ شَیءٍ جَدَلاً».
ـ و بهراستی در این قرآن برای مردم از هر گونه مثلی آوردیم، ولی انسان بیش از هر چیز سر جدال دارد.
ما بر این نکته بارها تأکید کردهایم که قرآن کریم کتاب هدایت است و زندگی بدون راهنمایی گرفتن از آن برای آدمی تنگ و سخت میگردد، ولی قرآن کریم، افزون بر نقش هدایتگری، خود را کتاب تمامی دانشها میداند که همهٔ علوم در آن جمع است؛ چنانکه در این آیه میفرماید ما برای مردم از هر مثلی آوردهایم: «مِنْ کلِّ مَثَلٍ». قرآن کریم لابراتواری است برای به دست آوردن سرگذشت هر چیزی که با آن میتوان موقعیت هر گوشهای از عالم هستی را سنجید. اما مثالهای آن را باید از صیغههایی که دارد استخراج کرد.
این کار بسیار دشوار است و نیازمند تسلط بر صرف و نحو ویژهٔ قرآن کریم است که با صرف و نحو رایج تفاوتهایی در اصول و قواعد دارد. تعبیر: «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا» در آیهٔ شریفه به این معناست که همه چیز در این کتاب آسمانی پیچیده شده و در آن وجود دارد. متعدی آوردن فعل: «صَرَّفْنَا»تأکیدی است بر مطلب مورد نظر. باید توجه داشت دلالت این آیه بر جامعیت قرآن کریم و این که تمامی علوم را در خود دارد از دیگر آیاتی که در این زمینه وجود دارد؛ مانند تعبیر: «کتَابٌ مُبِینٌ» بیشتر است.
قرآن کریم در ارایهٔ تمامی دانشها کتابی کامل و قابل استفاده است و در وجه فاعلی آن مشکلی وجود ندارد، ولی افراد به دلیل کفران نعمت، شرک و مشکلی که در قابلیت خود دارند، از این کتاب آسمانی دور میشوند.
بیانگر شناسه هر پدیده
قرآن کریم شطرنج روزگار و نرد زمانه است و تمامی خصوصیات عالم و آدم و شناسهٔ هر پدیدهای را بیان میکند. این کتاب آسمانی علومی را در خود پیچیده دارد که آیندهٔ جهان به کشف فراگیر آن نایل میآید و در آن زمان است که حتی کافران نیز به این کتاب به چشم کتابی تمام علمی مینگرند که بر دانشهای بشری چیره است. قرآن کریم نقشههای مهندسی پیدا و پنهانی را در خود جای داده است که تنها افراد آشنا، عالم، نقشهخوان و گنجشناس از آن آگاهی دارند. قرآن کریم ماجرایی بس فراتر از کاغذ، کتاب، نوشته و داستان دارد و با هیچ کتاب سنگین، پیچیده و دقیق و با هیچ متنی قابل مقایسه نیست؛ زیرا قرآن کریم پیام وحی، کلام حق و جلوهٔ اسما و صفات نامتناهی پروردگار است.
پویندگان راه دین باید به خود قرآن کریم اهتمام ورزند و «علیکم بالقرآن» را به هوش جان نیوشند و در پی فهم مستقیم آن باشند. علومی که امروز برای بشر سنگین و سخت مینماید، فردا به اطلاعاتی عمومی تبدیل میشود و تنها قرآن کریم است که هرچه از آن دانش استخراج شود نه گزارههای دانشی آن تمام میشود و نه به کهنگی میگراید و کدها، پلاکها، شناسهها و نقشههای آن به تازگی خود باقی است. قرآن کریم ظاهر و باطن دارد و خداوند کریم نیز هم ظاهر و هم باطن آن را برای بشر فرو فرستاده است، پس باید در شناخت و فهم آیات آن تلاش نمود.
عربی روشن
«بِلِسَانٍ عَرَبِی مُبِینٍ».
ـ به زبان عربی روشن.
بیان: قرآن کریم به زبان عربی نازل شده اما چیزی که به آن ویژگی دارد این است که عربی آن مبین، آشکار و روشن است. قرآن کریم شناسنامهٔ هستی است و مهندسی خاصی دارد که هر زبانی نمیتواند بار معنایی آن نظام خاص را بر عهده گیرد و انتقال دهد. از این رو قرآن کریم را نمیتوان به معنایی که نازل شده است به زبان دیگری ترجمه نمود، بلکه این صاحبان زبانهای دیگر هستند که باید عربی را آموزش ببینند تا این کتاب را به گونهای تخصصی دریابند. البته ترجمه این کتاب آسمانی برای افراد عادی بسیار مناسب و لازم است اما برای ژرفپژوهان نازکاندیش کارایی ندارد.
قرآن کریم به سبب روشنی و گویایی که دارد نیازمند تفسیر و بیان نیست و فهم آن نیاز به حدیث و روایت ندارد و دقت در صدر و ذیل آیه، بیانگر معنای آن است. قرآن کریم کتابی صامت، گنگ و مهمل نیست، بلکه زبان خداست. زبانی که اعجاز دارد و روشن بودن آن نیز وجهی از اعجاز آن است. باید به خدا پناه برد از این که کسی بگوید کلام خداوند مهمل است و نیازمند آن است که دیگری آن را توضیح دهد. البته این درست است که چون ادراک ما ضعیف است و زبان نمیدانیم برای فراگیری زبان قرآن کریم به معلم که همان مقام عصمت است نیازمندیم اما چنین آموزشی در ناحیهٔ آموزش زبان است وگرنه خود آن زبان برای صاحبان زبان گویاست؛ چنانکه میفرماید:
«وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیک الْکتَابَ إِلاَّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَهُدًی وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ».
ـ و ما این کتاب را بر تو نازل نکردیم مگر برای این که آنچه را در آن اختلاف کردهاند برای آنان توضیح دهی و آن برای مردمی که ایمان میآورند رهنمود و رحمتی است.
قرآن کریم به شهادت آیهٔ شریفه قابل فهم است و کتابی است که برای همه بیان دارد؛ چرا که اگر این آیات قابل فهم نبود هم پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به بیان آن مأمور نمیگردید و هم نزول آن فایدهای نداشت! قرآن کریم کتابی است که با هر کسی به اندازهٔ عقل و فهمی که دارد همصحبت میشود و برای او سخن دارد. قرآن کریم به خودی خود ناطق است اما ما به دلیل نقصی که در شناخت زبان داریم نیازمند مقام عصمت هستیم. معصوم نیز چنین نیست که عبارات این کتاب عزیز را پیرایش کند، بلکه وی چون زبان میداند خود از آن همان گونه که هست استفاده میکند. قرآن کریم کتابی است که خود مبین و آشکار است اما برای کسی که یک پیشفرض را داشته باشد و آن همان دانستن زبان است. همانطور که یک عرب زبان برای فهم متن انگلیسی که روان است نیاز به دانستن زبان دارد. برای تقریب ذهن میتوان چنین مثال آورد که معنای هر آیه را از تعداد حروف و سطرها و از آهنگ آن میتوان یافت و به سنجش سنگینی و ثقل آن پرداخت! در این نظام معناشناسی است که میتوان معنای آیهٔ زیر را به خوبی دریافت:
«إِذْ قَالَ یوسُفُ لاِءَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیتُ أَحَدَ عَشَرَ کوْکبا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ».
در این آیه از سجدهٔ خورشید و ماه به یوسف گفته شده اما چگونگی آن ذکر نگردیده است و با در دست داشتن نظام معناشناسی قرآن کریم که البته میتواند به آوا و آهنگ آیات هم باز گردد، چگونگی سجدهٔ آفتاب و مهتاب را دریافت.
قرآن کریم کتابی است که زبان آن هیچ تشابهی ندارد و تمامی آیات آن محکم است و اگر از آیات متشابه سخن گفته میشود برای کسی است که زبان نمیداند همانگونه که تمامی آیات آن برای مقام عصمت که زبان میداند محکم و مبین است.
زبان دقیق قرآن کریم در استخدام واژگان
«وَلَوْلاَ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَک قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْک مَالاً وَوَلَدا».
ـ و چون داخل باغت شدی، چرا نگفتی: ماشاء اللّه. نیرویی جز به قدرت خدا نیست، اگر مرا از حیث مال و فرزند کمتر از خود میبینی.
قرآن کریم برای بیان هر معنایی دقیقترین واژگان را به کار برده است. برای نمونه، در این آیهٔ شریفه از «قُوَّةَ» استفاده شده است؛ چرا که «قوة» به کارهای ایجابی اختصاص دارد و «حول» در امور سلبی. در این آیه تنها از «قُوَّةَ»استفاده شده و نه «حول»؛ زیرا «دَخَلْتَ»از امور ایجابی است که «قُوَّةَ»را میطلبد.
اهتمام به ساختار بلاغی نگارش
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، إِنَّا أَعْطَینَاک الْکوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّک وَانْحَرْ، إِنَّ شَانِئَک هُوَ الاْءَبْتَرُ».
خداوند متعال الفاظ و واژگان قرآن کریم را با آرایههای ادبی همراه ساخته و غنای مطالب را با صنایع ادبی فراوانی آورده و حقایق خود را در قالب بهترین متن ادبی که صنایع بلاغی آن اعجاز دارد ارایه داده است و چنین نیست که به نوع نگارش و پرداخت قلمی توجه نداشته باشد.
محالات ممکن
«وَإِنْ کانَ کبُرَ عَلَیک إِعْرَاضُهُمْ، فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِی نَفَقا فِی الاْءَرْضِ أَوْ سُلَّما فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیهُمْ بِآَیةٍ، وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَی، فَلاَ تَکونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ».
ـ و اگر اعراض کردن آنان از قرآن کریم بر تو گران است، اگر میتوانی نقبی در زمین یا نردبانی در آسمان بجویی تا معجزهای دیگر برای آنان آوری، پس چنین کن، و اگر خدا میخواست به قطع، آنان را بر هدایت گرد میآورد. پس زنهار از نادانان مباش.
تمامی تعلیقهایی که در قرآن کریم آمده است و محال مینماید، هیچ یک محال نیست و بشر روزی تمامی آن را برای خود ممکن میسازد. در قرآن کریم، امر محال وجود ندارد و تمامی آنچه را که میفرماید، شدنی است. بر این اساس، قرآن کریم دارای شرط محال یا لو امتناعیه نیست و حتی «وَلاَ یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ» امری ممکن است و تعدد خدایگان نیز شدنی است و فساد نیز به تبع آن پیدا میشود.
همچنین است آیاتی که در آن واژهٔ: «کذَلِک» به کار رفته است؛ زیرا این آیات قاعدهای کلی را بیان میدارد که بشر با تأمل در آن میتواند به کشفی دست یابد و دانش خود را ارتقا دهد. برای نمونه، به آیهٔ زیر که یکی از اصول علمی کشاورزی را بیان میدارد چنین میفرماید:
«وَالْبَلَدُ الطَّیبُ، یخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ، وَالَّذِی خَبُثَ لاَ یخْرُجُ إِلاَّ نَکدا، کذَلِک نُصَرِّفُ الاْآَیاتِ لِقَوْمٍ یشْکرُونَ».
ـ و زمین پاک و آماده گیاهش به اذن پروردگارش برمیآید و زمینی که ناپاک و نامناسب است، گیاهش جز اندک و بیفایده برنمیآید. این گونه آیات خود را برای گروهی که شکر میگزارند گونهگون بیان میکنیم.
فراز: «کذَلِک نُصَرِّفُ الاْآَیاتِ لِقَوْمٍ یشْکرُونَ»میرساند زنده ساختن زمین برای تولید نباتات و گیاهان، کاری قانونمند است که دارای قاعده میباشد و بشر توان تحصیل و به کار بستن آنچه را خداوند در این رابطه انجام میدهد داراست و او میتواند زمینی را طیب سازد یا آن را غیر قابل کشت و خبیث نماید. در واقع، خداوند در این آیه به بنده آموزش میدهد همانطور که من زمینی را سرسبز و قابل کشت نمودهام، تو هم میتوانی قاعدهٔ علمی آن را به دست آوری و چنین نمایی و تو نیز توان نسخهبرداری از کار مرا داری. تکرار این آیه و ذکر قرار دادن فراز نخست آن، سبب ایجاد خیر و برکت در زندگی میشود.
آیهٔ شریفهای که در عنوان ذکر شد از جهت نوع برخورد با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز حایز اهمیت بسیار است؛ چرا که خداوند متعال با زبانی توبیخی میفرماید: «فَلاَ تَکونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ»؛ چرا که آن حضرت رحمت برای تمامی عالمیان است و به همه حتی کفار و مشرکان لطف و مرحمت داشت، در حالی که خداوند به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: تو تنها دین خدا را ابلاغ کن و بیش از آن دخالتی نداشته باشد.
بهرهوری از حیوانات
«وَتَحْمِلُ أَثْقَالَکمْ إِلَی بَلَدٍ لَمْ تَکونُوا بَالِغِیهِ إِلاَّ بِشِقِّ الاْءَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ».
ـ و بارهای شما را به شهری میبرند که جز با مشقت بدنها بدان نمیتوانستید برسید. بهقطع پروردگار شما رؤوف و مهربان است.
این آیه توان بالای برخی از حیوانات در حمل بار را بیان میدارد. دنیای حیوانات بسیار پیچیده است و بشر میتواند در به انجام رساندن و سامان بخشیدن به کارهای خود از آنها استفاده نماید. این کار مانند تربیت سگ برای کشف جسد یا مواد مخدر است. باید وجه قوت و توان هر حیوانی را یافت و از آن بهرهٔ کافی برد و البته لازم آن این است که از حیوانات محافظت داشت تا نسل آنها با گذشت زمان به انقراض نگراید. باید توجه داشت قرآن کریم در هیچ موردی از حد اعتدال خارج نشده است و به هیچ وجه مبالغهای با خود ندارد.
کشف قوانین مربوط به دنیا
«وَمَنْ یهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یجِدْ فِی الاْءَرْضِ مُرَاغَما کثِیرا وَسَعَةً، وَمَنْ یخْرُجْ مِنْ بَیتِهِ مُهَاجِرا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یدْرِکهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ، وَکـانَ اللـَّهُ غَفـُورا رَحِیـما».
ـ و هر که در راه خدا هجرت کند در زمین اقامتگاههای فراوان و گشایشها خواهد یافت و هر کس به قصد مهاجرت در راه خدا و پیامبر او از خانهاش به درآید سپس مرگش دررسد اجر و مزد او بهقطع بر خداست و خدا آمرزندهٔ مهربان است.
قرآن کریم برای تمامی انسانها سلامت در دنیا را میخواهد و برای آن راهکارهای فراوانی دارد و در آیات بسیاری از دنیا میگوید و مسیر رشد سالم در دنیا را نشان میدهد. طرحهایی که قرآن کریم برای ادارهٔ دنیا دارد هنوز در کتابی تبیین نشده و عالمی به سراغ آن نرفته است و رهنمودهای دنیوی قرآن کریم از مهجورترین آیات در این زمینه است. متأسفانه نگرش اخروی داشتن صرف به تمامی آیات قرآن کریم و آن را کتابی برای رسیدن به ثواب خواستن موجب از دست رفتن بسیاری از گنجینههای این تنها کتاب آسمانی شده است و طرحهایی که این کتاب آسمانی برای ادارهٔ دنیا دارد در جایی تحقیقی و پژوهشی نگردیده است. برای نمونه، تمامی آیاتی که در آن از «اجر» سخن گفته شده مربوط به دنیاست و از بهرههای دنیوی میگوید و این «ثواب» است که پاداش اخروی را بیان میدارد. اجر و مزد دادن خداوند به فرد نیکوکار در دنیا، به عنوان مساعدهای است که در این جهان میگیرد. ما طرحهای قرآن کریم را در کتاب های خود آوردهایم و برخی از آن را فهرست نمودهایم. طرحهایی که حتی برای افراد غیر مسلمان کارآمد است اگر طرح دوستی با این کتاب آسمانی بریزند و پژوهیدن بر آن را همت خود قرار دهند.
برخی از طرحهای مربوط به دنیا که در قرآن کریم وجود دارد نیازمند تحلیل است و تبیین آن را نیز باید از خود این کتاب آسمانی خواست؛ چرا که این طرحها همانند جدول کلمات متقاطع میماند که حل بخشی از آن، ادامهٔ آن را معلوم مینماید.
قرآن کریم نقشههای مهندسی و کدهای پیدا و پنهانی دارد که باید در پی فهم آن برآمد. کسانی که با رموز نقشههای گنج آشنایی ندارند، هر اندازه بیشتر به خطوط و کدهای نقشه نگاه کنند، کمتر از آن چیزی برداشت میکنند. خطوط و رموز نقشه برای افراد نسخهخوان و گنجشناس است که معنا دارد. کدهایی که در هیچ کتاب تفسیری از آن سخن گفته نشده است.
مغیبات قرآن کریم
«وَقَضَینَا إِلَی بَنِی إسْرائِیلَ فِی الْکتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الاْءَرْضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّا کبِیرا».
ـ و در کتاب آسمانی به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که به قطع، دو بار در زمین فساد خواهید کرد و به قطع به سرکشی بسیار بزرگی برخواهید خاست.
قرآن کریم کتاب «مغیبات» نیز میباشد. با دانش «تفأل» میتوان از آینده پیشبینی داشت، ولی در این جا میخواهیم از مغیباتی بگوییم که قرآن کریم آن را بیپرده بیان داشته است. یکی از مغیبات مشهور قرآن کریم که در صدر اسلام اتفاق افتاد پیشبینی چیرگی رومیان بر فارسها بود.
این آیه نیز یکی دیگر از مغیبات را که مربوط به قوم بنیاسرائیل و یهودیان است بیان میدارد و آن این که این قوم دو بار در تاریخ پیروز شده و بر روی زمین فساد بزرگی ایجاد خواهند کرد.
اهمیت خبر ذکر شده در این است که ببینیم این دو سلطه و برتری آیا تاکنون اتفاق افتاده است یا در آینده به وقوع خواهد پیوست؟
اصول سیاسی قرآن کریم بر سه بخش سیاستهای قدرتی، درایتی و شطرنجی
«قُلْ لِلَّذِینَ آَمَنُوا یغْفِرُوا لِلَّذِینَ لاَ یرْجُونَ أَیامَ اللَّهِ، لِیجْزِی قَوْما بِمَا کانُوا یکسِبُونَ».
– به کسانی که ایمان آوردهاند بگو تا از کسانی که به روزهای ـ پیروزی ـ خدا امید ندارند درگذرند تا خدا هر گروهی را به سبب آنچه مرتکب میشدهاند به مجازات رساند.
قرآن کریم بهترین کتاب برای دانستن قواعد سیاسی است. کسی که با نگاه سیاسی به مطالعهٔ قرآن کریم بپردازد میتواند اصول استراتژیک دنیای سیاست را به دست آورد.
این آیه یکی از این اصول را بیان میدارد و آن این که گاه برای حفظ روحیه و توان خود باید از برخورد فیزیکی با دشمن دوری نمود و او را به خداوند واگذار کرد.
این آیه به مؤمنان میفرماید شما بدخواهان خود را ببخشید و مکافات آنان را به ما بسپارید. این امر باعث حفظ توان مسلمین و دوری از تجزیه و تحقیر آنان میشود. البته باید موارد گذشت و برخورد را به دست آورد و آن را سنجید اما چنین نیست که همیشه باید با دشمن و بدخواه خود درگیر بود و با او با سختی برخورد کرد.
اصول سیاسی قرآن کریم بر سه بخش سیاستهای قدرتی، درایتی و شطرنجی است. اگر کسی این اصول را از قرآن کریم استخراج نماید یکی از قدرتمندترین، بادرایتترین و در عین حال خطرناکترین تئوریسینها در دنیای سیاست میگردد و میتواند تمامی رقیبان سیاسی خود را ضربه فنی کند، از این رو نمیتوان آیاتی را که به تبیین اصول سیاسی میپردازد عمومی نمود و باید دستکم بخشی از آن را از مگوهای دینی دانست که تنها سینه به سینه به افراد شایسته و اهل آن منتقل میگردد.
دانش تغذیه
«وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکلُوا مِنْهُ لَحْما طَرِیا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَی الْفُلْک مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ» نحل / ۱۴٫
ـ و اوست کسی که دریا را مسخر گردانید تا از آن گوشت تازه بخورید و آرایهها و زینتهایی که آن را میپوشید از آن بیرون آورید و کشتیها را در آن شکافنده میبینی و تا از فضل او بجویید و باشد که شما شکر گزارید.
قرآن کریم مهندسی تغذیه را نیز با خود دارد. آیات بسیاری در قرآن کریم هست که بهترین غذاها و نیز مشروبات را معرفی مینماید یا فرمول ساخت آن را در خود دارد. این آیه از «گوشت تازه» میگوید و خوردن آن را در برنامهٔ غذایی میآورد.
دانش «صوتشناسی»
«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآَنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ» اعراف / ۲۰۴٫
ـ و چون قرآن خوانده شود گوش بدان فرا دارید و خاموش مانید، امید که بر شما رحمت آید.
صدا و صوت واقعیت و حقیقتی شگرف است که هنوز بشر به حقیقت آن نرسیده و نتوانسته است آن را از انبیای الهی علیهمالسلام بیاموزد. صوتی و صدایی که خوراک دل است و از این روست که قرآن کریم میفرماید:
«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآَنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ» اعراف / ۲۰۴٫
و چون قرآن خوانده شود گوش بدان فرا دارید و خاموش مانید. امید که بر شما رحمت آید.
با قرائت قرآن کریم، بدان گوش فرا دهید و سخن مگویید. یعنی اکنون باید به روح و جان خویش خوراک مناسب آن را رسانید و این خوراک را با صدای دیگری میامیزید و هیچ مگویید.
صوت و صدا کمیت موج و هوا و جنبش تألیفی بازدم در آلت صوت است. صوت و صدا دارای نتهای فراوانی است. این نتها کنار هم مینشیند و مثل حروف الفبا کلماتی را تشکیل میدهد که به وسیلهٔ آن با هم سخن میگوییم و منظور ما از «صوتشناسی» همین است. کسی که دانش «صوتشناسی» دارد زبان ویژهٔ قرآن کریم را که زبانی مشترک میان تمامی انسانهاست در مییابد و به معانی آن بدون دانستن زبان عربی راه مییابد؛ ولی این کار بسیار دشوار است و مشقت خاص خود را دارد؛ اما این کار شدنی و ممکن است و همت بالایی میتواند آن را به دست آورد و آن را نظاممند سازد و به دیگران نیز آموزش دهد. البته قرآن کریم این زبان را به اولیای خود اعطا مینماید. ما منتظریم تا در زمان نجاتبخش بشریت؛ حضرت حجت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) ناگفتهها بیان شود. روزی که فقیهان، فلسفیان، عارفان و هر دانشمندی و حتی بدان روزگار هرچه را که میدانستهاند بیان کردهاند و فکر بشری به چیزی فراتر از آن نمیرسد؛ اما حضرت معارفی را به آنان آموزش میدهد که هیچگاه آن را نشنیده و ندیدهاند. آنگاه که امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) تشریف بیاورند ابتدای کار و هنگام کشف رازهای قرآن کریم است. در آن زمان است که لوح، عرش، قلم، سماوات، عوالم مینا و دیگر معارف قرآن کریم بر بندگان نمایان میشود و زبان قرآن کریم همانند زبان تمامی پدیدهها حتی گیاه و نبات و اجسام در اختیار بشر قرار میگیرد و علم از مفهومگرایی موجود در دنیای علمی و بهویژه در حوزههای علمی نجات مییابد و پوشش مصداق و معنا به خود میگیرد.
صوت ویژهٔ انسان است. نگارنده در بحث زبانشناسی قرآن کریم یادآور شده که صوت قرآن، صوت ویژهای است و زبان در آن دخالت کلی ندارد و چنین نیست که صوت و زبان موسیقیای آن نیز عربی باشد. زبان قرآن، زبان فطرت است و حتی حیوانات نیز از این زبان بیگانه نیستند، از این رو در بحث تفسیر قرآن کریم آوردهایم که برای فهم معانی آهنگین قرآن کریم، نیاز به دانستن زبان عربی نیست و کسی که از دانش صوت و صداشناسی و نوای طبیعت آگاه باشد میتواند بفهمد که قرآن کریم چه میگوید؛ هرچند عربی را نیز نداند.
قرآن کریم به قرائت خود از این رو توصیهٔ بسیار دارد که مسیر شناخت صوت از قرائت آن میگذرد و کسی که بتواند با قرائت قرآن کریم أنس گیرد، رفته رفته به صوتشناسی رو میآورد و از گذرگاه شناخت صوت، به شناخت معنای قرآن کریم راه مییابد بدون آن که نیاز به دانستن زبان عربی و ادبیات آن داشته باشد. در واقع «صوت قرآن» یکی از زبانهای تمامی پدیدههای هستی است که تمامی آنها از این مسیر میتوانند به معنای قرآن کریم آگاهی یابند. با شناخت ریتم و آهنگ کلمات و با نتشناسی صوت است که میتوان به معنای اراده شده از واژگان پی برد. بهطور مثال اگر آیهای با کلمهٔ «وإذ» شروع شده باشد، صوت همین کلمه میگوید قرار است از برخی مشکلات کار سخن گفته شود. «یا»ی خطاب از پدیداری غفلت پرده بر میدارد.
باید توجه داشت صوت امری مادی است؛ برخلاف معنا که تجرد دارد، از این رو نظام آموزش و پرورش و تعلیم و تعلم باید به سوی آموزش از راه صوت رو آورد و معناگرایی تجردی که چیزی را برای کودک مجسم و جزیی نمیسازد را محور آموزش قرار ندهد، بلکه کودکان را باید بیشتر با سیلابها و صداها آشنا نمود و کمتر از معانی گفت.
احاطه بر دانش «صوتشناسی» نیازمند داشتن پیشزمینههایی از دانش ریاضی، موسیقی و شناخت نتها و آشنایی با زبان حیوانات میباشد که باید از آن در مقام خود سخن گفت. به هر روی، سخن ما این است که میشود با قرآن کریم دوست شد؛ به گونهای که حتی بر زبان آن آشنایی یافت اما منظور از زبان، ادبیات عرب نیست، بلکه صوت ویژهٔ قرآن کریم است که بدون دخالت معناشناسی واژگان و قواعد ادبیات عرب، ما را به معنا سوق میدهد.
کشف قوانین تجربی از قرآن کریم
«فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا، کذَلِک یحْیی اللَّهُ الْمَوْتَی، وَیرِیکمْ آَیاتِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ» بقره / ۷۳٫
ـ پس فرمودیم پارهای از آن گاو سر بریده را به آن مقتول بزنید تا زنده شود. اینگونه خدا مردگان را زنده میکند و آیات خود را به شما مینمایاند؛ باشد که بیندیشید.
در قرآن کریم نسخههای علمی بسیاری وجود دارد که با مجاهدت و تلاش دانشمندان تجربی اگر طرح دوستی با قرآن کریم بریزند، قابل دستیابی است. برای نمونه، در هر جای قرآن کریم که واژهٔ «کذَلِک» به کار رفته و پیش از آن از اعجازی سخن به میان آمده، نشانگر عمومی بودن آن معجزه و عدم اختصاص امر مذکور به خداوند متعال است و به این معناست که بشر عادی میتواند با تلاش تجربی خود به نظام و فرایند آن معجزه دست یابد. در این آیهٔ شریفه نیز بشر توانایی زنده کردن مردگان را به دست میآورد. حتی بشر میتواند به تولید غیر عادی و خارج از رحم انسان رو آورد.
فقط قرآن کریم
«تِلْک آَیاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیک بِالْحَقِّ، فَبِأَی حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآَیاتِهِ یؤْمِنُونَ» جاثیه / ۶٫
ـ اینها آیات خداست که بهراستی آن را بر تو میخوانیم. پس بعد از خدا و آیات او به کدام سخن خواهند گروید.
اگر کسی به آیات قرآن کریم ایمان نیاورد و آن را سخنی راست باور ننماید که میتواند از هر چیزی آگاهی دهد و نتواند با آن دوست و مونس گردد، دیگر به چه میخواهد ایمان و اعتقاد داشته باشد و با چه کسی میتواند انیس و دوست گردد؟ دیگر سخنی درست نیست که بتوان به آن ایمان آورد و دوستی امین نیست تا بشود به وی پناه برد و به او اعتماد داشت. این آیه لسانی توبیخی دارد و میفرماید دیگر بعد از آن به چه چیزی میخواهید ایمان آورید؟
قرآن کریم سخنی است که مهندسی آن بر اساس نظام هستی و پدیدههای آن ریخته شده و داناترین و گستردهترین دوست و آگاهی دهنده در تمامی زمینههاست. سخنی بیعیب و نقص که هر دل صافی و آگاه را حیران، واله، دوست و شیفتهٔ خود میسازد. در عصر جاهلی، چون قرآن کریم نازل شد، بلیغان و فصیحان عرب چون خود را فصیح و بلیغ میدانستند میپنداشتند قدرت مقابله و مبارزه با آن را دارند، ولی نمیفهمیدند قرآن کریم تنها در فصاحت و بلاغت نیست که اعجاز دارد، بلکه شطرنجی از حقایق و علوم از لغت تا علوم تجربی، فلسفی، روانشناسی، جامعهشناسی، اقتصاد، سیاست، تربیت، علوم غریبه و هر دانش دیگری است و کتابی است که وجوه گوناگون معنایی را به صورت روشمند و علمی بر میتابد نه آن که احتمالات معنایی داشته باشد که در آن صورت، این کتاب روشن و آفتابی را ناکارآمد میسازد. قرآن کریم همانند تصویرهای سه بعدی وجوه زیادی دارد و از هر زاویهٔ آن تصویری دیده میشود. احتمال معنایی در ذهن علیل خواننده است که نقش میبندد و در الفاظ قرآن کریم چنین چیزی وجود ندارد. قرآن کریم ابعادی بیکرانه و بیپایانه دارد که هر بعد آن تصویری از پدیدههای هستی را مینماید و شناسنامهای از آن را جلوهگر میسازد و حقایق را ارایه میدهد و چون قرآن کریم شناسنامهٔ تمامی پدیدههای هستی است، معنایی ورای آن نیست که کسی بخواهد به غیر آن رجوع داشته باشد.
پس قرآن کریم «حمالة الوجوه» است و اینکه معانی علمی و روشمند دانشهای بشری و الهی را با خود دارد و به قطع، گزارهای علمی را بیان دارد سخنی است و حمل آن بر احتمالات معنایی که چیزی جز گمان نیست، سخنی دیگر، و البته برداشتی انحرافی از این عبارت است؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید:
«فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآَنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ».
ـ پس چون قرآن میخوانی از شیطان مطرود به خدا پناه بر.
رجوع به قرآن کریم که آیات آن معانی بسیاری را در خود دارد مانند بالا رفتن از کوه بسیار بلند و پر صخره و پر کمری است که پرتگاههای زیادی دارد و شبیه به شنا در اقیانوس بیکرانی است که غواص ناشی خود را در کمتر از آنی غرق میکند. این خطرات به قدری سترگ است که خداوند در این آیه حتی به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله سفارش به «استعاذه» و پناه بردن به خداوند مینماید. اگر کسی قرآن بخواند و اهل عمل نباشد یا حق آن را ادا ننماید یا معارف و مضامین آن را باور نداشته باشد، به شقاوت گرفتار میشود. آیات قرآن کریم دارای وجوه و چهرههای بسیاری است و قاری آن در مظان خطرات گوناگون است و کمترین اعتقاد نادرستی از یک آیه سبب گمراهی و انحراف انسان را پیش میآورد پس باید در قرائت قرآن کریم به خداوند پناه برد.
قرآن کریم نطاقی سالم و بدون اغلاق و پیچیدگی معنایی دارد و عربی مبین است. برای نمونه، آیهٔ چهل و دوم سورهٔ بقره میفرماید:
«وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ».
حق را با باطل در نیامیزید و آن را پنهان نکنید، در حالی که شما به حق آگاهید.
این آیه از عناد انکارگرایان میگوید که قصور و خطایی در کارشان نیست.
معنای گفته شده برای آیهٔ شریفه ساده و صحیح است که در این معنا، جملهٔ دوم به جملهٔ نخست عطف شده است و به همین لحاظ نیازی به تکرار «لا» در آن نیست و هر دو جمله معنای نهی دارد و جملهٔ سوم نیز حالیه است اما کتاب «مجمع البیان» برای همین آیه، ترکیب دومی را میآورد و آن این که «وَتَکتُمُوا» با «أن» مقدّر منصوب شده است با آن که اصل عدم تقدیر و اضمار در کلام است، چنین ترکیبی از بازیهای نحوی است. کشاف نیز این احتمال را آورده و سعی نموده به اشکال وارد بر آن پاسخ دهد. کتاب «اعراب القرآن» از ابو البقاء عبد الله عکبری نیز ترکیب دوم را میآورد که آسانی وصول به معنای قرآن کریم را از دست میدهد. ما در هیچ جای قرآن کریم به وصله، حذف و تقدیر قایل نیستیم و جای ترکیبات نحوی، تقدیر و اضمار را در اشعار کهن عربی میدانیم و نه در متن پیراستهٔ قرآن کریم. باید قرآن کریم را همانطور که نازل شده است معنا نمود، نه آن گونه که ذهنهای نحویان به جولان میآید و باید نحو را از قرآن کریم استخراج نمود نه آن که نحوهای آمیخته با تفکرات و بافتههای عقلی نحویان قرون چهارم و پنجم را بر قرآن کریم تحمیل نمود. برای نمونه، در آیهٔ شریفهٔ زیر:
«وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ، یغْفِرُ لِمَنْ یشَاءُ وَیعَذِّبُ مَنْ یشَاءُ، وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
ـ و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است بهحتم از خدا شروع شده است. هر که را بخواهد میآمرزد و هر که را بخواهد عذاب میکند. و خداوند آمرزنده مهربان است.
لام در «لِلَّهِ» در اصطلاح نحویان لام اختصاص است در حالی که قواعد ادبی استخراج شده از متن قرآن کریم که در ادبیات کنونی ما طرح نشده است آن را حرف بسط میداند که برای تأکید معنا میآید. اصطلاحی که در کتابهای ادبی رایج مانند سیوطی، مغنی، مطول، مختصر و جواهرالبلاغه وجود ندارد.
آیات قرآن کریم خود دارای بیان و زبان است بهگونهای که گاه معنای آن بدون هیچ گونه پیش مطالعهای و به صرف دیدن آیه به ذهن مینشیند و آن را توضیح میدهد. البته بعضی نیز هستند که این هنر را دارند که بدون این که قرآن کریم را دیده باشند میتوانند سخن آن را بیان دارند.
مدیریت انسان تحت لوای ایمان و توان
« فاستقم کما أمرت و من تاب معک». هود / ۱۱۱
همان گونه که فرمان یافتهای، در راه ما استقامت و پایداری نما و همچنین کسانی که همراه تو هستند، باید در راه خدا پایدار و مقاوم باشند.
کمال هر کس و هر چیز، در امری است که در آن از دیگران سبقت دارد و زمینهٔ استعداد وی در آن جهت بیشتر است. برای نمونه، کمال شمشیر در برندگی و کمال اسب در سواری و دویدن است؛ اگرچه تیشه و الاغ هم برندگی و باربری دارد، ولی شمشیر و اسب در این دو صفت ممتاز است. البته، اسب، هنگامی که کندرو شود، بر پشتش پالان میگذارند و آن را به خران ملحق میکنند و شمشیر وقتی کند شود، مانند آهن شکسته با آن برخورد میگردد.
پس هر موجودی باید در «طریق امتیاز» خود گام بردارد و کوشش کند تا به کمال مطلوب خود برسد. امتیاز انسان نیز «نطق» است. بنابراین، باید این امتیاز و ویژگی خود را دنبال کند وگرنه چون آهن شکسته و الاغ مانده، بلکه بدتر میشود؛ زیرا غیر انسان در جهت صفات خود بخوبی گام بر میدارد و در آن جهت، حتی از انسان برتر است؛ به طور مثال، سگ به پارس، خوک به شهوت، شیر به قهر و گاو به خوردن ویژگی دارد؛ ولی انسان در هیچ یک از صفات حیوانی بر حیوانات مقدم نمیشود. حال اگر در صفت خود، فعلیت و سبقتی پیدا نکند، آن زمان است که « أضلّ سبیلاً» خواهد شد.
ناتوانی مالی و ضعف و بیماری
نداشتن توان مالی خود نقص و نوعی بیماری است. قرآن کریم ناتوانی مالی را بیماری اقتصادی میداند. بر این اساس نباید فقر را مایهٔ مباهات دانست.
«لَیسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَ یجِدُونَ مَا ینْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ. مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ. وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (توبه / ۹۱).
ـ بر ناتوانان و بر بیماران و بر کسانی که چیزی نمییابند تا در راه جهاد هزینه کنند، در صورتی که برای خدا و پیامبرش خیرخواهی نمایند هیچ گناهی نیست و نیز بر نیکوکاران ایرادی نیست و خدا آمرزندهٔ مهربان است.
خداوند ضعیفان، بیماران و بیبضاعتان مالی را که نمیتوانند خانوادهٔ خود را اداره نمایند از شرکت در جنگ معاف نموده است به شرط این که موارد گفته شده را دستاویز و بهانهای برای فرار از معرکه قرار نداده، بلکه در حقیقت اینگونه بوده و خیرخواه جامعهٔ اسلامی نیز باشند. در این صورت، خداوند نیز غفران و رحمت خود را شامل حال آنان کرده و اجری از جهاد نصیبشان میکند.
در این آیه، بیبضاعتان که در صورت انفاق، توان ادارهٔ هزینههای همسر و زندگی خود را ندارند با تعبیر: «وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَ یجِدُونَ مَا ینْفِقُونَ» در ردیف بیماران و معلولان جسمی قرار گرفتهاند که میرساند نداشتن توان مالی خود نقص و نوعی بیماری است و چنین نیست که «الفقر فخری» باشد. قرآن کریم ناتوانی مالی را بیماری اقتصادی میداند. بر این اساس نباید فقر را مایهٔ مباهات دانست. آیهٔ: «یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ» نیز فقر را با فراز: «إِلَی اللَّهِ»بهروشنی ترجمه کرده است.
هیچ یک از پیامبران الهی فقیر نبودهاند، بلکه مانند حضرت داوود صنعت زرهسازی داشته و آن را به قوم خود که تا آن روز زرهسازی نمیدانستند آموزش داده است: «وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکمْ، لِتُحْصِنَکمْ مِنْ بَأْسِکمْ، فَهَلْ أَنْتُمْ شَاکرُونَ»؛ و به داوود فن زرهسازی آموختیم تا شما را از خطرات جنگتان حفظ کند، پس آیا شما سپاسگزارید.
انبیای الهی چنین امتیازاتی داشتند که مردم آنان را پذیرا میشدند و هیچ گاه دست بگیر نزد افراد جامعه نداشتند.
غفلت ها و پیرایه ها در ناسوت
باید ناسوت را دولتِ غفلت ها و پیرایه ها دانست. بر این اساس است که ما بخشی از گزارههایی که به نام دین به ما رسیده است را «پیرایه» میدانیم.
«قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِی. لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ. إِنْ عِنْدَکمْ مِنْ سُلْطَانٍ بِهَذَا. أَتَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؟» (یونس / ۶۸).
ـ گفتند خدا فرزندی برای خود اختیار کرده است. منزه است او. او بینیاز است. آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ اوست. شما را بر این ادعا حجتی نیست. آیا چیزی را که نمیدانید به دروغ بر خدا میبندید؟
برخی از اهل کتاب یا مشرکان برای خداوند فرزند قایل بودند. این آیه در پاسخ آنان بحث از قداست و پاکی خدا نمیکند، بلکه غنا و بینیازی او را پیش میکشد و میفرماید: «هُوَ الْغَنِی». کسی نسل و فرزند میخواهد که دوست دارد ماندگار شود در حالی که خداوند خود همیشه ماناست و نیازی به فرزند برای جاودانگی ندارد. او اقتدار نیز دارد و ضعفی در او نیست که بخواهد آن را با دارا شدن فرزند ترمیم کند: «لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ».
کسانی که خداوند را دارای فرزند میخوانند افرادی جاهل هستند که نمیتوانند منطق و دلیل و حجت و برهان داشته باشند: «إِنْ عِنْدَکمْ مِنْ سُلْطَانٍ بِهَذَا» و ضعف آنان در اندیشهٔ نظری است که چنین خرافههایی را باور خود میگیرند. چنین انسانهایی گاو را به خدایی قبول دارند اما موسی را به پیغمبری نمیپذیرند، حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام را انکار میکنند ولی معاویه را امام میدانند! گویی مرضی در جان بشر است که نمیتواند حق را بپذیرد. او حق خالص را خراب میکند و حق را به باطل میآمیزد. البته این طبیعت ناسوت است که اهل دنیا میدان عمل دارند و هرچه بخواهند، در آن میتازند و هر کاری که میخواهند در آن میکنند و حتی به خدا نیز دروغ میبندند: «أَتَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»؛ گویی ندانستهها را میشود گفت و غیر از خراب در این دیار آباد نمیشود.
باید ناسوت را دولتِ غفلت ها و پیرایه ها دانست. بر این اساس است که ما بخشی از گزارههایی که به نام دین به ما رسیده است را «پیرایه» میدانیم. خداوند سمّ غفلت را بر اهل دنیا پاشیده است و وقتی میمیرند میبینند که چه معرکهای است و چه بر سرشان آمده است؛ «إذا ماتوا إنتبهوا». در میان تمامی عوالم پیشین و پسین ناسوت، همین یک عالم است که چنین حالتی دارد و در دیگر عوالم، دولت، دولتِ خیرات است و بس.
تراکم شرور و بدی و کیفیت پاکان
خداوند تمامی دنیا را پاکی قرار نداده و مجال میدان به شرور و بدی نیز در ناسوت داده و آنان را متراکم ساخته است؛ چنانکه میفرماید: «وَیجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَی بَعْضٍ فَیرْکمَهُ جَمِیعا».
«لِیمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیبِ وَیجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَی بَعْضٍ فَیرْکمَهُ جَمِیعا فَیجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ أُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ» (انفال / ۳۷).
ـ تا خدا ناپاک را از پاک جدا کند و ناپاکها را روی یکدیگر نهد و همه را متراکم کند، آنگاه در جهنم قرار دهد. اینان همان زیانکارانند.
این آیه، یکی از آیات فلسفی قرآن کریم است که فلسفهٔ شرور و بدی را بیان میدارد و تفاوت آن را با پاکی توضیح میدهد. خداوند تمامی دنیا را پاکی قرار نداده و مجال میدان به خبیثها و شرور و بدی نیز در ناسوت داده و آنان را متراکم ساخته است؛ چنانکه میفرماید: «وَیجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَی بَعْضٍ فَیرْکمَهُ جَمِیعا». بدیها و خبیثان در ناسوت تراکم دارند؛ چرا که بدیها دارای کمیت است ولی خوبی کیفیت است و کیفیت، محتوا دارد نه تراکم.
فیلسوفی که نظام ناسوت را میشناسد از شلوغ شدن و بد بودن بسیاری از انسانها هیچگاه نه به دنیا بدبین میشود و نه به هراس میافتد؛ چرا که در کنار تراکم بدیها، کیفیت خوبها و پاکان را نیز میبینند و البته جمعیت بسیار خبیثان در حالی که خسارت دیدهاند روانهٔ جهنم میشوند: «إِنَّکمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ، أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ»؛ در حقیقت، شما و آنچه غیر از خدا میپرستید هیزم دوزخید. شما در آن وارد خواهید شد.
خداوند نسبت به معاندان که برای وی رقیب میتراشند و خدایی در کنار وی میسازند ملاحظهای ندارد و آنان را به جهنم میفرستد در حالی که اگر آنها خدا بودند باید مقاومت میکردند و به جهنم نمیرفتند.
مسألهای که در این آیه است این است که خداوند میفرماید شما با آنچه میپرستید به جهنم میروید و بنابراین جای این اشکال است که اگر مسیحیانی باشند که حضرت مسیح علیهالسلام را معبود خود بگیرند آیا آنان با حضرت عیسی به دوزخ در میآیند و آیا بتهای سنگی و چوبی نیز به گناه این که دیگران آنان را پرستیدهاند جهنمی میگردند.
باید گفت آنچه در بیرون است توحید صرف است و مشرک تنها توهّم خدای دیگری را دارد و مشرکان با ذهنیت و توهم خود است که به جهنم میروند.
سلامت دنیوی و سعادت اخروی
صالحان آخرت که سعادت دارند کسانی هستند که دنیای سالمی دارند. مسیر سعادت آخرت از سلامت دنیا میگذرد و کسی که در دنیا مشکل مالی دارد، به حتم در آخرت نیز مشکل خواهد داشت.
«وَآَتَینَاهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِی الاْآَخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ» (نحل / ۱۲۲).
ـ و در دنیا به او نیکویی و نعمت دادیم و در آخرت نیز از شایستگان خواهد بود.
این انگاره که سختی کشیدن در دنیا و ابتلای به فقر و فلاکت خودساخته، لازمهٔ برخورداری از نعمتهای اخروی و سعادت ابدی است پندارهای استعماری است که برای تضعیف مسلمانان به آنان القا نمودهاند. چیزی که با فرهنگ قرآن کریم مخالف است.
این آیه میفرماید صالحان آخرت که سعادت دارند کسانی هستند که دنیای سالمی دارند. سلامتی که از جمال و جبروت الهی و بزرگی و متانت رحمانی ناشی شده و مؤمن و مسلمان را ظهوری بارز از این اوصاف قرار داده است. مؤمنی که ظاهر مناسب نداشته و سست و بدهیکل است و دنیایی دارد فقرآلود و به سبب دور بودن از امکانات، با ناآگاهی و عقبماندگی دست و پنجه نرم میکند، اگر هم مؤمن باشد در اسطبلهای بهشت جای دارد!
هیچ یک از انبیا و اولیای الهی به فقر دچار نبودهاند، هرچند شهید شدهاند. آنان با عزت، جلال و جبروت زندگی میکردند و انسانهایی تمیز، زیبا، متمدن، متشخص، باوقار، قدرتمند و دارای امکانات بودند؛ بهگونهای که زندگی عدهٔ بسیار را اداره میکردند و هیچ نوع فقری را برنمیتابیدند. هیچ پیامبری تنگدست نبود تا از قوم خود برای نبوت خویش مزدی بخواهد و تمامی «إِنْ أَجْرِی إِلاَّ عَلَی اللَّهِ» میگفتند.
مسیر سعادت آخرت از سلامت دنیا میگذرد و کسی که در دنیا مشکل مالی دارد، به حتم در آخرت نیز مشکل خواهد داشت: «وَمَنْ کانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الاْآَخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً». کسانی که از نیکوییهای دنیا برخوردارند از رستگاران آخرت هستند: «وَإِنَّهُ فِی الاْآَخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ».
انسان خواه معصیتکار باشد یا سست و مفلوک، ارزش بهشت ندارد. مسلمان باید قوت، قدرت، متانت، جمال و جلال داشته باشد و البته برحذر باشد از اینکه دنیا را بر آخرت ترجیح دهد.
انجام کار فقط به خاطر خداوند متعال
«مَثَلُ مَا ینْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کمَثَلِ رِیحٍ، فیها صِرٌّ، أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، فَأَهْلَکتْهُ، وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ، وَلَکنْ أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ».
ـ مثل آنچه آنان در زندگی این دنیا هزینه میکنند همانند بادی است که در آن سرمای سختی است که به کشتزار قومی که بر خود ستم نمودهاند بوزد و آن را تباه سازد و خدا به آنان ستم نکرده، بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کردهاند.
کسی میتواند ملکوت این آیهٔ شریفه را درک نماید که به اسباب باطن و اعتقاد به حق رسیده باشد. چنین کسی است که ضایع شدن عمرهای آدمیان را به مغزایی که دارد درک مینماید. او به نیکی میبیند که بسیاری از درس خواندنها، تحصیلها، مدرکها خاصیتی ندارد و فرزند و داشتن یک یا دو باب منزل بیسرانجام است و چه بسا فرجامی جز بیچارگی و بدبختی نداشته باشد. گاه حتی همین نوشتنها باعث حرمان میشود. آدمی نمیداند سرانجام کردار خوب یا بد وی چه خواهد شد.
آدمی که کلنگی را بر زمین میزند تا قطرهٔ آبی برای رفع عطش بیابد؛ اگر چنان عمر بر آن گذارد که گویی سیل عظیمی درست شده، کلنگی که بر زمین میزند او را خفه میکند و در این صورت، چه فایدهای برای آن خواهد بود؟
متأسفانه عمر انسان و زحمت او در بسیاری از مواقع اینگونه سپری میشود: «کمَثَلِ رِیحٍ، فیها صِرٌّ، أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ». گاه انسان حتی نمیتواند واسطهٔ در کمال قرار گیرد؛ چرا که به خوبیهایی که دارد غرور پیدا میکند و گاه بلندای تقوای او به کاه کفر و شرک و دنیای صرف میانجامد، گاه علمی قامت کوه دارد و انحرافی دراز در مردم تا دامنهٔ قیامت ایجاد میکند و مسیر حق را کج میسازد و گاه مال و دارایی او به اعتیاد فرزند یا اختلاف همسر و فرزندان پایان میپذیرد.
هیچ خوبی و کمالی تا در دنیاست و بدون خداست ضمانت اجرایی ندارد و این تنها خداوند متعال است که به هر چیزی معنا میدهد: «مَثَلُ مَا ینْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کمَثَلِ رِیحٍ، فیها صِرٌّ، أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، فَأَهْلَکتْهُ»؛ کاری که خداوند متعال در آن نباشد، هلاکشونده و از میان رونده است.
اولیای خدا هر کاری را فقط به خاطر خدا انجام میدهند: «قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ». باید با خدا دوست شد و برای خدا کار کرد و با او همراه شد تا هر دغدغه و وسوسهای کنار رود و بشر دیگر غم سرانجام امور را نخورد.
البته این خداوند متعال نیست که کارهایی که خدا در آن نیست را بیارزش میسازد و خداوند بر کسی ستم روا نمیدارد: «وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ، وَلَکنْ أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ»، بلکه نفسهایشان است که کار غیر خدایی میکند و بر خود ظلم روا میدارد؛ یعنی نیت، فعل و عملکرد آنان است که ظلم میکند.
خداوند در این آیه ذات کسی را متهم نمیکند، زیرا ذاتها در پی کمال هستند، بلکه نفسها کار را خراب میکند، و شگفتتر این که خداوند به لفظ متکلم، ظلم را از خود نفی نمیکند، بلکه به لفظ غیبت است که میفرماید: «مَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ»، پس در این میان چه کسی ظلم نموده است؟ بله، این عملکردهاست که نتیجه را فاسد کرده است. این آیه میرساند انسان نباید نسبت به افراد بد جبههگیری کند، بلکه باید در مقابل بدیها موضع گرفت. بدیها بد است ولی بدها را نباید بد دید؛ چرا که ممکن است فردا خوب شوند.
ابتلا به شرک و تکیه بر غیر خداوند متعال
«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْکتَابَ وَآَتَینَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَإِنَّهُ فِی الاْخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ».
ـ و اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم و در میان فرزندانش پیامبری و کتاب قرار دادیم و در دنیا پاداشش را به او بخشیدیم و بهقطع او در آخرت نیز از شایستگان خواهد بود.
حضرت ابراهیم تمام زندگی خود را برای خداوند قرار داد و در اینزمینه شرک نداشت.
چنانکه میفرماید: «دِینا قِیما مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفا وَمَا کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ. قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ». او مقام والایی در توحید دارد که در معرفی خداوند میفرماید: «وَالَّذِی هُوَ یطْعِمُنِی وَیسْقِینِ»؛ و آن کس که او به من خوراک میدهد و سیرابم میگرداند.
حضرت ابراهیم علیهالسلام خداوند را در هر چیزی در نظر دارد؛ از این روست که بتشکن میگردد و پیغمبر توحید میشود. او خداوند را در همه حال میبیند و میگوید خدای من کسی است که به من آب و غذا میدهد. او میبیند دستی که در دهان او غذا میگذارد دست خداست و این چه مقام والایی است که از هر شرکی زدوده و صافی به زلال توحید افعالی است.
بسیاری از مشکلات و بلایایی که مؤمنان را گرفتار میسازد، بهخاطر شرک و تکیه بر غیر خداست. اگر دل کسی به خداوند محکم نگردد، خدا او را واگذار به غیر مینماید و از همان جایی که به دیگری دل بسته است گرفتار بیماری، تصادف و مکافات میشود، ولی اگر همچون حضرت ابراهیم علیهالسلام از غیر بریده و مهاجر به سوی پرودگار شد، خدا او را تنها نمیگذارد، در همه چیز کفایتش مینماید و اجر دنیا و آخرت به وی میبخشد.
امتحان و آزمون دنیا با خیرات و ابتلای شرور
«کلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیرِ فِتْنَةً وَإِلَینَا تُرْجَعُونَ».
ـ هر نفسی چشندهٔ مرگ است و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود و بهسوی ما بازگردانیده میشوید.
خداوند انسانها را در ناسوت امتحان مینماید. آزمونی که تمامی انسانها ملزم به شرکت در آن میباشند. مواد این آزمون نیز مختلف است. گاه خداوند انسان را با ابتلا به شرور میآزماید و گاه با خیرات.
البته بیشتر انسانها با ابتلای به شرور است که آزمایش میشوند از این رو تعبیر «بِالشَّرِّ» مقدم بر «وَالْخَیرِ» شده است. خیراتی مانند همسر، فرزند، مال و دین گاه فتنهای است برای آدمی و ابتلا توسط این امور مثبت بسیار خطرناکتر است از ابتلا به شرور است. از این رو باید از فتنهٔ خیرات و خوبیها به خداوند پناه برد!
امتحان در ناسوت امری الزامی است که برای کسی گریزی از آن نیست؛ از این رو نمیشود کسی با مشکلی درگیر نباشد و بدون غصه باشد. قرآن کریم این ضرور را چنین بیان میدارد: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکوا أَنْ یقُولُوا آَمَنَّا وَهُمْ لاَ یفْتَنُونَ»؛ آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند.
امتحان و ابتلاهای دنیوی است که انسان ناسوتی را به چالش میکشد و کار را بر وی دشوار میسازد و گاه به جایی میرسد که با ممتحن خود راه دشمنی برمیگزیند. مؤمن و صالح بودن در شرایط عادی حسنی معمولی است و این هنگامهٔ پیشامد مشکلات و ابتلاءات است که باید دید فرد کردار صالح در پیش میگیرد و بردباری مینماید یا از کوره به در میرود.
برخی امروزه از حضرت امیر علیهالسلام و ارادت به ایشان میگویند، چون ایشان را ندیده و طعم عدالت حضرتش را نچشیدهاند ولی اگر در صدر اسلام حضور داشتند معلوم نیست بسان طلحه و زبیر و دیگر کسانی نباشند که ریزش داشتند و امامتش را انکار کردند؛ چرا که آن حضرت علیهالسلام ایشان را آزموده و مبتلایشان کرده بود.
خداوند آزمون را برای همه ثابت میداند و فلسفهٔ آن را چنین بیان میدارد: «وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ»؛ و به یقین کسانی را که پیش از اینان بودند آزمودیم تا خدا آنان را که راست گفتهاند معلوم دارد و دروغگویان را نیز معلوم دارد.
امتحان و ابتلای بنده چیزی بر علم خداوند نمیافزاید و علم ذاتی پروردگار کاهش یا افزایش برنمیدارد، بلکه امتحان علم ذاتی خداوند را فعلیت میدهد و سندی برای محاکمه یا پاداش بندگان مهیا مینماید. اگر امتحان وجود نداشته باشد، چه کسی نقص و کوتاهی خود را میپذیرد؟
رزق و روزی بیپایان و نامحدودی منابع زمینی
«وَجَعَلْنَا لَکمْ فیها مَعَایشَ وَمَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ» ـ و برای شما و هر کس که شما روزیدهندهٔ او نیستید، در آن وسایل زندگی قرار دادیم. (حجر / ۲۰): این آیه از رزق و روزی بیپایان و نامحدود بودن منابع زمینی میگوید.
زمین مادهای جمعی، اصالی، خودجوش و مولد دارد و ترکیب عناصر در آن بیش از دیگر عوالم یا سیارهها تحقق پیدا میکند بهطوری که حتی اگر میلیاردها انسان، میلیاردها سال از منابع و عناصر آن بهره برند، منابع آن تمامی ندارد و بشر هیچ گاه با کمبود منابع مواجه نخواهد شد؛ چنان که میفرماید: «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا، وَأَلْقَی فِی الاْءَرْضِ رَوَاسِی أَنْ تَمِیدَ بِکمْ، وَبَثَّ فیها مِنْ کلِّ دَابَّةٍ، وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً، فَأَنْبَتْنَا فیها مِنْ کلِّ زَوْجٍ کرِیمٍ» (لقمان / ۱۰)؛ آسمانها را بیهیچ ستونی که آن را ببینید خلق کرد و در زمین کوههای استوار بیفکند تا مبادا زمین شما را بجنباند و در آن از هر گونه جنبندهای پراکنده گردانید و از آسمان آبی فرو فرستادیم و از هر نوع گیاه نیکو در آن رویانیدیم.
خداوند متعال برای آسمانها ستونهایی قرار داد بدون آنکه دیده شود. زمین را گستراند و کوهها را چون میخهایی در آن گذاشت تا نلرزد و جمع نشود و ریزش پیدا نکند: «وَالاْءَرْضَ مَدَدْنَاهَا، وَأَلْقَینَا فیها رَوَاسِی، وَأَنْبَتْنَا فیها مِنْ کلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ. تَبْصِرَةً وَذِکرَی لِکلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ» (ق / ۷ ۸)؛ و زمین را گستردیم و در آن لنگرآسا کوهها فرو افکندیم و در آن از هر گونه جفت دلانگیز رویانیدیم تا برای هر بندهٔ توبهکاری بینشافزا و پندآموز باشد.
این آیه میفرماید ما زمین را کشیدیم و آن را بزرگ نمودیم به گونهای که گویا زمین بسته بوده و سپس باز شده است. کوهها را در آن انداختیم تا جمع نشود. مانند چادری که بر میافراشتند و دور آن را سنگ میچینند تا باد آن را جمع نکند. وقتی زمین باز شد و کوهها در آن قرار گرفت گهوارهٔ امنی شد، آنگاه از هر چیزی جفت جفت و زیبا آفریدیم. اگر کوهها نبود زمین با گردشی که دارد اهل خود را به لرزش و ریزش به هم میریخت.
آسمانها با ستونهایی نامریی و زمین به کوهها بسته شده است. این قفس آمادهای است تا هر جنبندهای در آن گذاشته شود. همچنین با آبی که از آسمان میآید هرچه که در تصور آید در آن میروید. خداوند از بالا میریزد و از پایین میرویاند و چیزی برای بشر کم نگذاشته است تا وی به دنبال آن باشد. البته خداوند آفرینش را برای بندگان منیب خود میداند و آن را در آیهٔ یاد شده به ظرافت بیان میدارد نه برای تمامی انسانها و این به آن معناست که دیگرانی که این صفت را ندارند تفالهٔ آفرینش هستند.
به هر روی، کسی به ویژه بندهٔ مؤمن خداوند نباید بر روی زمین از فقر بمیرد و اگر مُرد به حتم قاتل دارد و حق وی از طرف کسی ضایع گردیده است و روز قیامت قاتل یا قاتلان او را میآورند و او حق خویش را از آنان مطالبه میکند. نخستین چیزی که در حسابرسی قیامت مورد بررسی قرار میگیرد خون و سپس نماز است.
خداوند برای هر کسی رزقی در زمین قرار داده است. برخی از این که لقمه نانی به عیال خود میدهند، از آنان طلبکاری میکنند، این امر از نادانی آنان است و نمیدانند رزقی که به دست آنان میرسد به برکت خانوادهٔ ایشان است و او خود استحقاق آن را ندارد. خداوند رزق و روزی انسان، خانواده و کسانی که وی متکفل رزق آنان نیست را در این زمین قرار داده است. البته رزق و روزی به خوراکیها انحصار ندارد و تمامی نیازهای زندگی را در بر میگیرد.
هر انسانی دارای رزق و روزی است از تمامی سرمایههایی که بر روی زمین است که اگر این رزق به مصرف وی نرسد، ضایع میشود و از بین میرود؛ چنانکه میفرماید: «وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر / ۲۱)؛ و هیچ چیز نیست مگر آن که گنجینههای آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازهای معین فرو نمیفرستیم.
مادهٔ اصلی و خزینهٔ هر چیزی که بر عالم ناسوت فرود میآید نزد خداست و خداوند آن را به اندازه میفرستد تا اسراف و اجحاف پیش نیاید و انسان به مشکلی گرفتار نشود. خداوند رزق آیندگان را برای امروزیان نمیفرستد و امروزیان خود باید از رزق و روزی که خداوند برای آنان فرستاده است بهره برند. خزائن ناسوت در عوالمی تجردی قرار دارد و از عالم لوح، قلم، محو، اثبات، عرش تا کرسی است که پیش از ناسوت است و تمامی قرب به حق دارند. باید توجه داشت آنچه از این عوالم میآید تنها رزق مادی نیست، بلکه زیبایی، هنر، صفا، کمال، محبت، عشق و معرفت نیز از آن عوالم برای بشر نازل میشود.
آیهٔ زیر نیز توصیه مینماید از رزق خود بهروز استفاده نمایید: «وَابْتَغِ فِیمَا آَتَاک اللَّهُ الدَّارَ الاْآَخِرَةَ وَلاَ تَنْسَ نَصِیبَک مِنَ الدُّنْیا وَأَحْسِنْ کمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیک وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الاْءَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یحِبُّ الْمُفْسِدِینَ» (قصص / ۷۷)؛ و با آنچه خدایت داده سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و همچنانکه خدا به تو نیکی کرده است نیکی کن و در زمین فساد مجوی که خدا فسادگران را دوست نمیدارد.
کسانیکه رزق خود را نمیخورند افراد ناآگاهی هستند که نصیب و بهرهٔ خود از دنیا را فراموش کردهاند. انسان باید از رزق، خیرات، امکانات و توفیقاتی که خداوند به وی میدهد استفاده نماید و کارهایی را که در توان او و متناسب با امکانات وی است انجام دهد.
آنان که از سر نادانی، رزق امروز خود را مصرف نمیکنند و آن را انبار و ذخیره میکنند به خیال اینکه روزی به کارشان آید، نمیدانند که خداوند رزق امروز آنان را در انبار نگاه نمیدارد و آنان نیز نمیتوانند خزانهدار رزق امروز خود باشند و آن را برای فردا نگاه دارند؛ چنانکه میفرماید: «وَأَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَوَاقِحَ فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَینَاکمُوهُ وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ» (حجر / ۲۲)؛ و بادها را باردارکننده فرستادیم و از آسمان آبی نازل کردیم، پس شما را بدان سیراب نمودیم، و شما خزانهدار آن نیستید.
هر رزق و روزی تاریخ مصرفی دارد و اگر به هنگام استفاده نشود از بین میرود و چنانچه در جای خود قرار نگیرد باعث بدبختی صاحب آن یا دیگران میشود. چه بسیارند افرادی که با مالاندوزی و خودناخوری در حال فلاکت از دنیا رفته و با اموالی که باید در جای خود صرف میشد ولی برای فرزندانشان بهجا ماند زمینهٔ تباهی و گرفتاری آنان در دام مفاسد و پلیدیها را فراهم نمودند.
البته باید در استفاده از امکانات، رعایت تناسب و پرهیز از اسراف و فخرفروشی را نیز داشت تا همانند قارون نگردید که خداوند او را چنین نکوهش مینماید: «فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ. قَالَ الَّذِینَ یرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِی قَارُونُ. إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ» (قصص / ۷۹)؛ پس قارون با کوکبهٔ خود بر قومش نمایان شد. کسانی که خواستار زندگی دنیا بودند گفتند: ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده است به ما هم داده میشد! بهواقع او بهرهٔ بزرگی از ثروت دارد.
باید توجه داشت وقتی از رزق گفته میشود مراد چیزی است که «بدل ما یتحلل» انسان و جذب بدن وی میشود و انسان آن را حمل میکند نه چیزی که سر سفره است یا در دست انسان است و یا حتی از او دفع میشود؛ چنانکه میفرماید: «وَکأَینْ مِنْ دَابَّةٍ لاَ تَحْمِلُ رزقها اللَّهُ یرْزُقُهَا وَإِیاکمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (عنکبوت / ۶۰)؛ و چه بسیار جاندارانی که نمیتوانند متحمل روزی خود شوند. خداست که آنها و شما را روزی میدهد و اوست شنوای دانا.
کسانی که رزق خود را مصرف نمیکنند یا نمیتوانند آن را به مصرف برسانند میمیرند و این گفته که انسان تا رزق خود را نخورد نمیمیرد درست نیست؛ زیرا خداوند متکفل روزی انسان است و رزق او را تا پایان عمرش خواهد داد.
بسیاری از اوقات، رزقها مصرف نشده و عمرها پایان مییابد و مصرف تنها منحصر در خوردن نیست. اولین خورنده چشم است و کسی که هرچه میخورد سیر نمیشود چشم دلش سیر نیست، میخورد اما خوردهٔ خود را به خوبی نمیبیند و آن را نمیشنود و لمس نمیکند. سفارش به یاد خدا هنگام غذا، خوب جویدن آن و تمام آداب غذا خوردن بهخاطر سنگینی و سختی جذب غذاست و برای مصرف آن است.
همچنین تنگی رزق اگر به دلیل عوارض و پیآمدهای کردار آدمی نباشد، بر اساس حکمت الهی است: «أَوَلَمْ یرَوْا أَنَّ اللَّهَ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ وَیقْدِرُ. إِنَّ فِی ذَلِک لاَآَیاتٍ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ» (روم / ۳۷)؛ آیا ندانستهاند که این خداست که روزی را برای هر کس که بخواهد فراخ یا تنگ میگرداند. بهقطع در این امر برای مردمی که ایمان میآورند عبرتهاست.
تمامی ناسوت تحت دولت و قدرت حق اداره میشود؛ بنابراین تنگی رزق اگرچه سختی و مشکلاتی به همراه دارد، این سختی اقتضای حکمت الهی است. چه بسا بسط رزق فقیری که بر مشکلات وی میافزاید و ایمان را از او میدزدد. خداوند حکیم و قدیر به مقتضای حکمت، رزق و روزی عدهای را گشایش میدهد و آن را برای عدهٔ دیگری تنگ میگیرد. اگر لطف خداوند به فقیران بیش از لطف او به اغنیا نباشد، کمتر نیست و سختی ایشان چونان ریگی است که در کفش کسی قرار میگیرد تا با به تأخیر افتادن حرکتش از تصادف و مرگ نجات یابد. قرآن کریم میفرماید: «وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکشَفْنَا مَا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُونَ» (مؤمنون / ۷۵)؛ و اگر ایشان را ببخشاییم و آنچه از صدمه بر آنان وارد آمده است برطرف کنیم، در طغیان خود کوردلانه اصرار میورزند.
بنابر این نباید از خداوند گلهمند بود که چرا برخی زندگی سختی دارند و از فقر یا از بیماری و درد رنج میبرند؛ چرا که همه استعداد پذیرش هر خیر و نعمتی را ندارند. این مانند آن میماند که اگر کسی روغن حیوانی بخورد، مشکل مزاجی پیدا میکند. چنین کسانی اگر مورد ترحم قرار گیرند و این گرفتاری از آنان برداشته شود، به گرفتاری بزرگتر و بدتری دچار میشوند: «لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُونَ».
نکوهش یأس و توصیه به صبر
«وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّکمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیقُولَنَّ الذِینَ کفَرُوا إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ» (هود / ۷٫)
ـ و اوست کسی که آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش او بر آب بود تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید و اگر بگویی شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد بهقطع کسانی که کافر شدهاند خواهند گفت این ادعا جز سحری آشکار نیست.
در فراز: «وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ»، «عَرْش» استقرار، تثبیت و قدرت را میرساند. عرشی که بر آب قرار گرفته است: «عَلَی الْمَاءِ». خاصیت آب نیز روان و سیال بودن است. چیزی سیالتر از آب وجود ندارد و حتی باد نیز در این زمینه مثل آب نیست و تخلخل، تفرّج، تبرّز، تداخل، تمانع و تجاذب باد، روانی و سیال بودن را از آن گرفته است. حرکت آب بسیار نرم، روان و قانونمند است.
از این رو، میتوان گفت: «وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ» به این معناست که تمام قدرت خداوند در تبدّل و تمایز است و این فراز، سیال بودن قدرت خداوند را میرساند و این بدان معناست که عوالم وجود هیچ بند و بستی ندارد. نتیجهای که از این گزاره میتوان گرفت این است که هیچ جبری در عالم هستی نیست؛ چرا که تمامی آنها متعلَق قدرت خداوند هستند و وجود سیال آن، لحظه به لحظه، قدرت تبدیل آن را میرساند.
پیآمد این سخن آن است که جایی برای یأس و بریدن وجود ندارد و هیچ گاه نباید ناامید شد. تمامی ناامیدیها از نادانی و نداشتن معرفت به نحوهٔ آفرینش پدیدهها باز میگردد. چون پدیدههای هستی وجودی سیال دارد بهیقین باید دانست که «از این ستون تا به آن ستون فرج است». این مثل، به تعبیر آیه چنین آمده است: «لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛ که به این معناست: ما تمامی راهکارهای موجود را به بنبست میرسانیم تا ببینیم تو چگونه خود را از این گرفتاری میرهانی و چه جوهرهای از خود نشان میدهی تا خداوند از دیدن استعداد و خردورزی نیکوترین آفریدهٔ خود به شعف آید!
کمرشکنترین شبههای که خلفای جور به مسلمانان القا نمودند تا آنان را به تبعیت ذلیلانه از خود وادار نمایند، شبههٔ جبرگرایی بوده است. قرآن کریم برای تمامی پدیدهها و آیهها حتی حیوانات، نباتات و حتی مثل سنگ و ریگ اراده و اختیار کارا قائل است؛ همانطور که برای آنها علم، تسبیح و سجده را ثابت میداند. این افراد محدود و خودخواه هستند که علم را تنها ویژهٔ خود میدانند و سجده و تسبیح پدیدهها را تعبیری مجازی از قرآن کریم میدانند و آن را توجیه میکنند؛ در حالی که قرآن کریم به صراحت میفرماید: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَوَاتُ السَّبْعُ وَالاْءَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیما غَفُورا» (اسراء / ۴۴)؛ آسمانهای هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را تسبیح میگویند و هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش تسبیح او میگوید ولی شما تسبیح آنها را درنمییابید. به راستی که او همواره بردبار و آمرزنده است.
تمامی پدیدههای عالم، خداوند را میشناسند و او را تسبیح میکنند؛ خواه آسمانهای هفتگانه باشد یا زمین یا آنچه در آن دو میباشد. فراز «وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» پدیدههایی را که بیرون از آسمانها و زمین است تسبیحگوی میداند.
تسبیح امری عمومی و فراگیر است و پدیدهای نیست که تسبیح نداشته باشد: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ، وَالطَّیرُ صَافَّاتٍ، کلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِیحَهُ، وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یفْعَلُونَ» (نور / ۴۱)؛ آیا ندانستهای که هر که در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند و پرندگان نیز در حالی که در آسمان پر گشودهاند تسبیح او میگویند. همه ستایش و نیایش خود را میدانند و خدا به آنچه میکنند داناست.
هیچ یک از پدیدههای هستی ناآگاهی ندارد اما نوع آگاهیها متفاوت است. چنین نیست که اگر کسی از سنخ علم ما آگاهی نداشته باشد نادان است. هر پدیدهای خدا و تسبیح او و تسبیح خود را میشناسد.
پدیدههای هستی همانند آب سیال جریان دارند و سیال بودن آن تدریجی بودن هر واقعهای را میرساند و چون هر چیزی تدریجی است و نه دفعی میتوان در آفرینش آن دخالت نمود و آن را برتر یا فروتر نمود؛ چنانکه تدریجی بودن آفرینش در همین آیه با تعبیر: «فِی سِتَّةِ أَیامٍ» آمده است.
تدریجی بودن آفرینش و وقوع پدیدهها به انسان قدرت مانور و دخالت میدهد و برای همین است که در ادامه میفرماید: «لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛ خداوند دستهای انسان را به طور کامل باز گذاشته است به گونهای که او حتی میتواند بنبستها را با دست خود بگشاید. چنین آفرینشی همه را به محک امتحان میبرد تا هر کس جربزه و قدرت خود را بنمایاند. قدرتی که همانند قدرت خداوند میتواند هر پدیدهای را به تسخیر خود درآورد و در هر چیزی دخالت نماید. قدرتی که متبدّل است و میتواند پدیدههای دارای قدرت تبدیل را در اختیار خود گیرد.
انسانی که میتواند قدرت تسخیر هر پدیدهای را با اختیار خود داشته باشد با سیاست جبرگرایی خلفای جور به چنان ناتوانی و ضعفی افتاده است که امروزه پنجاه کشور اسلامی در برابر قدرتهای اروپایی و آمریکایی کمر شکستهاند. ریشهٔ این اعتقاد نیز چیزی جز جهل و نادانی نیست. آنان خانهٔ کدخدا را دیدند و راه خانهٔ خود را نیز گم کردهاند. مانند فردی که پدر پولدار و ثروتمندی دارد و گرفتار اعتیاد میشود. جوامع اسلامی به نوعی خودکمبینی، خودگمکنی و خودباختگی دچار است. در حالی که باید اندیشید خداوند هر قدر بزرگ است ما هم به همان مقدار بزرگ هستیم؛ چون مخلوق و ظهور او میباشیم و تنها ذات و استقلال نداریم.
دو آیهٔ بعد پیآمد این نوع نگرش هستی شناسی را بیان میدارد که تمامی پدیدهها را سیال میداند. پیآمدی که در متن زندگی بسیاری از انسانها جاری است. خداوند میفرماید: «لَئِنْ أَذَقْنَا الاْءِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیئُوسٌ کفُورٌ» (هود / ۹)؛ و اگر از جانب خود رحمتی به انسان بچشانیم سپس آن را از وی سلب کنیم بهقطع نومید و ناسپاس خواهد بود.
کسی که نگرش درستی به نحوهٔ آفرینش ندارد، با پیشامد کمترین سختی و تنگی دچار ناامیدی و یأس میگردد اما آن که حظی از ایمان دارد و درست مینگرد، هیچ گاه امیدواری خود را از دست نمیدهد. مؤمن میداند که عرش قدرت خداوند بر پدیدههای سیال است و آیهٔ شریفهٔ: «وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ» را مصداق میبخشد ولی فرد بیایمان اگر خیری را از دست دهد «لَیئُوسٌ کفُورٌ» میگردد و مأیوس، سست و پوک میشود و به تلنگری تَرَک میخورد.
کسی که مأیوسنگر است نمیتواند مؤمن باشد و کافری که امید دارد، رشحهای از ایمان در زوایای باطن خود پنهان دارد. مؤمن همواره متحول و پویاست و در مشکلات و ناگواریها امید خود را از دست نمیدهد و میداند که اگر خداوند از روی حکمت دری را ببندد با رحمتش در دیگری را میگشاید. البته، این معنا دربارهٔ اولیای الهی متفاوت است و به جایی میرسد که خداوند متعال از روی لطف و رحمت، آنان را به شدیدترین مشکلات دچار میکند تا ایشان جوهرهٔ وجود خود را ابراز کنند؛ به گونهای که خداوند برای آنان گر ز حکمت ببندد دری، به رحمت زند قفل محکمتری.
کسی که حرکت هستی را سیال میبیند، نه از پیشامد سختیها میهراسد و نه از روی آوردن نعمت به خود خوشحال میگردد: «وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»؛ و اگر پس از محنتی که به او رسیده نعمتی به او بچشانیم بهحتم خواهد گفت گرفتاریها از من دور شد. بیگمان او شادمان و فخرفروش است.
دنیا همانند بازی فوتبال یا ورزش کشتی است و یک لحظه میتواند سرنوشت را تغییر دهد و فاتحی را به شکست بکشاند. مهم این است که بتوان تا دقیقهٔ نود بازی کرد و این دقیقه را نیز به پایان برد. دنیا یک «ذائقه» است و ذائقه امری محدود و موقت است. نه خوشحالی و حال نعمت ماندگار است و نه ناراحتی و بدحالی. مهم این است که انسان، در پایان کار جهنمی نشود و عاقبت بهخیر گردد.
نتیجهای که از این رویداد میتوان داشت این است که طبیعت ناسوت و روزگار آن چنین است که خوب و بد و شیرین و تلخ را در کنار هم دارد و کمترین مسامحهای واقعهای شیرین را تلخ میسازد. باید ناسوت را سرسری نگرفت و هرهری به آن نگاه نکرد که به غفلتی اندک، خوبی به بدی میگراید و به توجهی، تلخی به شیرینی تحویل مییابد. هر کاری را باید در جای خود انجام داد و داشتن تسویف و امروز و فردا و این ساعت یا آن ساعت کردن جز احتمال تبدیل تقدیر چیزی را در پی ندارد.
«الاْءِنْسَانَ» که موضوع این دو آیه است و در آیهٔ پیش از او یاد شد، گاه «لَفَرِحٌ فَخُورٌ» میگردد و بانگ «ذَهَبَ السَّیئَاتُ عَنِّی» سر میدهد. غافل از اینکه همین نعمتها میتواند قاتل جان وی گردد. این همانند آن موقعی است که چند کفش در خانهٔ آدمی جفت شود که در این موقع دیگر انسان خود نیست و آزادی ندارد و صاحبان کفشها هستند تا انسان را کفن کنند!
به هر روی، آیهای که از ساختار خلقت میگفت با توصیه به صبر پایان میپذیرد؛ زیرا نحوهٔ آفرینش به گونهای است که در تنگناها باید صبر، حزم و دور اندیشی داشت. آیهٔ بعد میفرماید: «إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِک لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کبِیرٌ»؛ مگر کسانی که شکیبایی ورزیده و کارهای شایسته کردهاند که برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ خواهد بود.
این آیه، صبر را بر عمل صالح مقدم میدارد؛ چرا که عمل صالحی بدون صبر انجام نمیگیرد. این بدان معناست که صبر به عمل صالح منوط نیست، بلکه صبر برتر از عمل صالح و علت آن است. گاه ممکن است فردی هزاران عمل صالح انجام دهد اما صبور نباشد و در تنگنای زندگی تحمل خود را از دست دهد و حتی ایمان خویش را نیز از کف نهد.
وجود «إِلاَّ»ی استثنائیه، حصر را میرساند و به این معناست که عمل صالح بدون پافشاری، استحکام، قوت و قدرت انجام شدنی نیست. باید توجه داشت این استثنا مانند استثنای سورهٔ عصر، تقلیلی نیست و برخلاف آن، کثرت را میرساند. «أُولَئِک» نیز معلوم بودن این گروه و متشخص و بزرگ بودن آنان را میرساند.
البته ثبوت تبدل و قدرت تغییر در عالم، انسان را از آیندهٔ خود بیمناک مینماید و امید و توکل را تنها به خداوند معطوف میدارد؛ چرا که هر که امروز خوب است معلوم نیست فردا تغییر نکند و در جرگهٔ بدان قرار نگیرد؛ از این رو حضرت ابراهیم میفرماید: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنا وَاجْنُبْنِی وَبَنِی أَنْ نَعْبُدَ الاْءَصْنَامَ» (ابراهیم / ۳۵)؛ و یاد کن هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر را ایمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتان دور دار.
این معرفت حضرت ابراهیم به نحوهٔ هستی است که سبب میشود کمترین غروری نداشته باشد؛ چرا که قدرت خداوند و تبدیل لحظه به لحظهٔ عالم را بهخوبی میشناسد و آن را به عیان میبیند و میداند ممکن است این دگرگونی و تغییر او را در برگیرد و به سوی گناهان میل دهد، از این روست که وی نخست برای خود و سپس برای فرزندانش دعا مینماید و از بتپرستی به خدا پناه میبرد.
اختلاف، گوناگونی و تفاوت مردم دنیا
«وَلَوْ شَاءَ رَبُّک لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ یزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ».
ـ و اگر پروردگار تو میخواست، بهقطع همهٔ مردم را امت واحدی قرار میداد؛ در حالی که پیوسته در اختلاف هستند.
اختلاف، گوناگونی و تفاوت مردم دنیا از این آیه برداشت می شود. اگر خداوند میخواست کسی با دیگری اختلاف نداشته باشد، قدرت اراده و اختیار را از آدمی در ناسوت میگرفت.
خداوند در ناسوت به بشر اراده داده است و ارادهٔ آدمی بر روی تمام عوالم پیشین و پس از آن تأثیر دارد و در آن نمود مییابد؛ مانند نمرات میانترم دانشجویان و دانشآموزان که در نمرهٔ پایانی آنان تأثیرگذار میباشد. حتی خوبان نیز در آخرت، این اثر را مییابند و میبینند نعمتهای بهشتی، به تفاوت ارادهای که در دنیا اعمال کردهاند بر آنان متفاوت میشود ولی انسان قدر این نعمت را نمیشناسد و آن را بهراحتی ضایع میسازد.
این اراده و آزادی باعث اختلاف ناسوت میگردد و آنرا از یک دست بودن دور مینماید، گویی خداوند متعال بهعمد نمیخواهد همه خوب باشند که اگر میخواست همه را یکدست قرار میداد. در آنصورت دیگر ناسوتی در کار نبود و انسانها مانند سیارگان با مشیتی ثابت میگردیدند و بدون اختلاف زندگی میکردند.
خداوند به همه اراده داده است تا با استعدادی که دارند هر یک در مسیری تلاش نمایند و بر این اساس، گریزی از اختلاف آنان نیست اما اصل توان و استعداد اختلاف هرچند نیکوست اما گاه فعلیت آن نکوهیده و زیانبار میگردد؛ چرا که وارد شدن به جرگهٔ خوبان با چنین ارادهای یک استثناست: «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّک، وَلِذَلِک خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کلِمَةُ رَبِّک لاَءَمْلاَءَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ»؛ مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده و برای همین آنان را آفریده و وعدهٔ پروردگارت چنین تحقق پذیرفته است که البته جهنم را از جن و انس یکسره پر خواهم کرد.
خوبیها و کمالات استثناست و وارد شدن به حیطهٔ این استثنا بهواقع کمرشکن است: «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّک». خداوند در آیهای دیگر قرار گرفتن در ردیف بندگان پاکدل را یک استثنا قرار میدهد و میفرماید: «فَانْظُرْ کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ إِلاَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ»؛ پس ببین فرجام هشدار داده شدگان چگونه بود به استثنای بندگان پاکدل خدا.
نکتهای که آیهٔ شریفه دارد استثنای بندگان خالص شده و پاکدل الهی است که میرساند چنین بندگانی استثنایی هستند و بر این اساس، رستگار شدن نیز یک استثناست و نوع انسانها گمراه میشوند. آدمیزاد به خودی خود رفوزه میشود تا چه رسد به آن که لحظه لحظهٔ زندگی وی با امتحانات سخت و سنگین همراه باشد. انبیای الهی با همهٔ بزرگی و عظمتی که دارند خود را ضعیف میدانند و اعتراف دارند نفس، امر به بدی میکند مگر این که پروردگار به ایشان رحم کند: «إِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی»؛ نفس بهقطع به بدی امر میکند مگر کسی را که خدا رحم کند. آنان از این رو همواره به خداوند توسل میجویند و از او مدد میگیرند.
نخستین آیهٔ سورهٔ حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله با «الَّذِینَ کفَرُوا» شروع میشود و نه با «وَالَّذِینَ آَمَنُوا». میشد آیهٔ دوم که از اهل ایمان میگوید به عنوان آیهٔ نخست آید که با سورهٔ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مناسبت داشته باشد، اما چنین چینشی با آنچه در ناسوت اتفاق میافتد هماهنگی ندارد؛ زیرا ناسوت با مانع است که شروع میشود و ایمان برای کسی است که بتواند از این موانع درگذرد: «الَّذِینَ کفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ وَالَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآَمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کفَّرَ عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ»؛ کسانی که کفر ورزیدند و مردم را از راه خدا باز داشتند، خدا اعمال آنان را تباه خواهد کرد و آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند و به آنچه بر محمد صلیاللهعلیهوآله نازل آمده گرویدهاند که آن خود حق و از جانب پروردگارشان است. خدا نیز بدیهایشان را زدود و حال و روزشان را بهبود بخشید.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز ایمان را با گذر از موانع بسیار سخت اهل کفر اعلان نمود. البته بعد از مقتضیات، این موانع است که به آدمی موفقیت و شکست میدهد.
این قصهٔ دایمی تاریخ است و برای هر مردمی تکرار میشود: «ذَلِک بِأَنَّ الَّذِینَ کفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ، وَأَنَّ الَّذِینَ آَمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ، کذَلِک یضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ»؛ این بدان سبب است که آنان که کفر ورزیدند از باطل پیروی کردند و کسانی که ایمان آوردند از همان حق که از جانب پروردگارشان است پیروی کردند. این گونه خدا برای بیداری مردم مثالهایشان را میزند.
آدمیان همه مانند هم هستند و خداوند یک مثل که بیاورد برای تمامی آنان است. امروزیان هم مانند کسانی هستند که در گذشته بودند و کافر یا مؤمن بودند و هر روز همین گونه است و تاریخ تکرار میشود. برخی مؤمن میگردند و برخی چون شمر، حرمله و خولی و چه بسا بدتر از آنان میگردند اما کربلایی نیست تا ذات پلید خود را نشان دهند: «أَفَلَمْ یسِیرُوا فِی الاْءَرْضِ، فَینْظُرُوا کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ، دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیهِمْ، وَلِلْکافِرِینَ أَمْثَالُهَا»؛ مگر در زمین نگشتهاند تا ببینند فرجام کسانی که پیش از آنها بودند به کجا انجامیده است. خدا زیر و زبرشان کرد و کافران را همانند همین کیفرها در پیش است.
امروزیان نیز همان کارهایی را میکنند که پیشینیان انجام دادند و هر روز مثل هم است و دنیا تغییری ندارد و آزمایشی بودن این عالم همیشگی است: «وَلَنَبْلُوَنَّکمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْکمْ، وَالصَّابِرِینَ، وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکمْ»؛ و البته شما را میآزماییم تا مجاهدان و شکیبایان شما را باز شناسانیم و گزارشهای مربوط به شما را رسیدگی کنیم.
دنیا محل آزمایش است و نتیجهٔ این آزمون در تمامی عوالم دیگر سرشکن میشود. حکایت ناسوت را میتوان به نحوهٔ تأمین امنیت گاز شهری مثال زد. برای اطمینان از درستی و امنیت لولهکشی گاز و جلوگیری از نشت آن، پس از لولهکشی، نخست هوا را با فشاری معادل چند برابر فشار گاز معمولی وارد لوله میکنند تا حتی ریزترین نشتی لوله آشکار گردد و بعد از اطمینان از درستی لولههاست که آن را به گاز شهری مرتبط میسازند. خداوند متعال نیز انواع بلایا، ابتلاءات، نعمتها و امتحانات در خوشیها و ناخوشیها به ناسوت داده است تا هر که در اینجا قبول شد بداند در هیچ جا و در هیچ عالم دیگری مشکل پیدا نمیکند. خوبی نمودن در ناسوت با خصوصیاتی که دارد به دست میدهد در عوالم دیگر نیز میتوان خوب بود چرا که خوبی نمودن و خوب بودن در این دنیا یک استثناست و مدرسهای نیست که بیشتر دانش آموزان آن قبول شوند، بلکه بیشتر رفوزه و مردود میگردند. وقتی نبی الهی میگوید: «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی»، تنها این لطف و عنایت خاص و دستگیری خداست که میتواند نجاتبخش انسان باشد.