اگر کسی حیلهگری و زرنگی با بندگان خدا پیشه کند، طبیعت و نیز پدیدههای قدسی همانند قرآن کریم، اطلاعاتی اشتباه به ذهن وی وارد میکنند و او را شست و شوی مغزی میدهند تا هر چیزی را اشتباه درک کند و به فهم حقیقی آن نرسد و از معرفت و شناخت درست دور افتد……….
صفای باطن به معنای نداشتن ناخالصیها و دوری از حیلهگری است و این که انسان خودش باشد. برای این که کسی خود باشد و نقش دیگری را بازی نکند، باید خود را بهدرستی بشناسد و داشتهها و نداشتههای خود را بداند و پنهانکاری برای سرپوش گذاشتن بر ضعفهای خود نداشته باشد و صاف صاف و بدون خط و بدون اعوجاج باشد.
کسی که صفای باطن داشته باشد فهمی تیز و درست مییابد و هر چیزی را آنگونه که هست درمییابد و زندگی وی آگاهانه و بر پایهٔ حقیقتها شکل میگیرد، نه بر اساس امور توهمی یا خیالی که واقعیتی ندارد. اگر کسی حیلهگری و زرنگی با بندگان خدا پیشه کند، طبیعت و نیز پدیدههای قدسی همانند قرآن کریم، اطلاعاتی اشتباه به ذهن وی وارد میکنند و او را شست و شوی مغزی میدهند تا هر چیزی را اشتباه درک کند و به فهم حقیقی آن نرسد و از معرفت و شناخت درست دور افتد؛ چنانکه قرآن کریم از خود چنین گزارش میکند:
«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۱).
ـ و ما آنچه را برای گروندگان شروع بهبودی و رحمت است از قرآن فرو میفرستیم و ستمگران را جز کاستی نمیافزاید.
قرآن کریم برای زندگی مؤمن نور، شفا، رحمت و سعادت است، اما همین کتاب نورانی برای زندگی زشتسیرتان جز خسران و زیان نمیباشد و اگر کسی به سلامت در محضر آن قرار نگیرد، ممکن است مصداق حدیث نبوی: «ربّ تال القرآن والقرآن یلعنه»(۲) شود. قرآن کریم در معرفی خود، خویش را شفا برای مؤمن به صورت قضیهای موجبه میآورد و میفرماید: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» و خسران خود برای ظالمان را به صورت حصر و سالبه میآورد و در ادامه میفرماید: «وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۳).
قرآن کریم چون دارای عقل و شعور است، هر کس با او تماس برقرار میکند از نیت و ارادهٔ قلبی او آگاه است و بر این اساس، هر کس با اعتقاد و اخلاص، خود را برای استفاده و هدایت و با تقوای الهی در محضر قرآن کریم قرار بدهد و با یقین به این که قرآن هادی، مربی، معلم و طبیب همهٔ دردهاست، در مضر این کتاب آسمانی حاضر شود، قرآن مجید نیز راه مستقیم هدایت را به او نشان میدهد، امّا اگر کسی از طریق نفاق و با شک و تردید با قرآن کریم معامله کند، قرآن نیز نتیجهٔ عمل او را به خود باز میگرداند. قرآن کریم با آن که بندگان را به لطف و امتنان خداوند رهنمون میسازد، تنها برای زندگی مؤمنان است که دارای اثر شفابخشی است، و برای زندگی ظالمان به صورت تبعی و ثانوی جز خسران ندارد؛ همانطور که پیامبران و کتابهای آسمانی برای کسی که پیروی و اطاعتپذیری دارد شأن هدایتگری را به صورت ذاتی و اولی دارند و برای نافرمایان، به صورت تبعی گمراه کننده میباشند، نه آنکه نسبت به آنان قصد خیر نداشته باشند. برای نمونه، نبیاکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام برای جناب مقداد که شخصی ولایتپذیر بوده و نسبت به دستورات آن حضرات علیهماالسلام پذیرش بیشتری نسبت به دیگران داشته است جز خیر نبودهاند. او در ماجرای بیعت گرفتن از امیرمؤمنان علیهالسلام بدون هیچ شک و تأملی در کنار حضرت علی علیهالسلام میایستد برخلاف کسی مانند ابولهب که همواره با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دشمنی و ناسازگاری داشته است تا جایی که به نفرین خداوند گرفتار میشود:
«تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ»(۴).
دو دست ابولهب پیوسته کاهنده و هلاک است. او پیوسته کاهنده و هلاک است.
قرآن کریم هم شأن هدایتگری دارد و هم خسران و ضرر تبعی. از این رو، نباید نسبت به قرآن کریم عجله داشت یا بدون خلوص و برای ریا و خودنمایی به محضر قرآن کریم راه یافت؛ زیرا قرآن کریم همانگونه که برای صافیدلان شفا و رحمت است برای آنان که میخواهند با زرنگی از آن استفاده کنند و شیطنتی داشته باشند گمراه کننده است: «وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۵). در استخارهٔ آیات قرآن کریم به این نکته اشاره کردهایم که ریاکاران و حیلهگران با عمل به استخارهٔ آیات، ضرر میبینند و گرفتار میشوند. برای نمونه کسی که میخواهد با استخاره به قرآن کریم، خودروی تصادفی خود را به دیگری تحمیل کند، قرآن کریم گاه وی را به راهی هدایت میکند که شکستی برای وی پیش آید. کمترین بیحرمتی و شیطنتی نسبت به چیزی یا کسی در ساحت قدسی قرآن کریم، بدبختی و بیچارگی فرد را موجب میشود؛ به عکس صفای باطن، که قرب و انس با این کتاب آسمانی را در پی دارد و فرد را به نهانخانهٔ قرآن کریم دعوت میکند و با اسرار درونی آن پذیرایی میشود و به قرب و انس با کتاب وحی آسمانی نایل میگردد.
انس با قرآن کریم به صفای باطن وابسته است. صفای باطن میان باطن قرائت کننده و باطن قرآن کریم ایجاد تناسب میکند. اگر صفای باطن نباشد، قرائت قرآن کریم هرچه فراوان هم باشد، ایجاد تناسب نمیکند و برای قرب و نزدیکی به قرآن کریم و دریافت معنای آن مؤثر نمیافتد. کسی که صفای باطن نداشته باشد ممکن است سالها در کنار ولی خدا باشد ولی باطن او را فهم نکند و در دریافتهای ذهنی خود غرق باشد و نتواند از آنها جدا شود و حتی او را در آینهٔ کج وجود خود دارای اعوجاج بپندارد. صفای باطن تنظیمکننده و هماهنگساز میان باطن فرد با باطن قرآن کریم برای وصول به باطن و پذیرایی شدن به معانی پنهان قرآن کریم است.
اگر کسی صفای باطن نداشته باشد؛ هرچند به عبادت خدا مشغول شود یا همنشین اولیای حق گردد، جز خار و خس و آلودگی از او نمیروید. اگر نفس صافی نباشد به آلودگیها مشغول میشود و حتی عبادت آن سبب شقاوت میشود. اگر در نماز، توجه و قربت ضعیف شود، فحشا و منکر همراه نماز در نفس میآید(۶) و نماز انسان را به شقاوت میاندازد. در روایت است: «خدّامنا شرار خلق اللّه»(۷) کسانی که به ما نزدیکترند از همه بدترند و این برای کسانی است که صفای نفس نداشتهاند و نزدیکی آنان به اولیای حق علیهمالسلام اثر عکس در آنان گذاشته است. نزدیکی به اولیای خدا و عبادت و هر امر نیکویی چنین است. چنین نیست که نزدیک شدن به قرآن کریم و حضور در محضر آن بدون اثر باشد. قرآن کریم برای افراد یا شفاست یا خسارت. عبادت نیز اگر اثر خیر نگذارد، اثر سوء خواهد گذاشت. اگر بر زمین خشک، باران ببارد، یا به سبزهزار تبدیل میشود و یا به باتلاق که بوی گندیده از آن بلند میگردد.
باران که در لطافت طبعش ملال نیست
در باغ لاله روید و در شورهزار خَس
کسی که صفای نفس دارد اندیشهٔ وی لطافت مییابد و در فکر منصفانه میاندیشد. نفس صافی سلیم و دارای وجدان فکری است و افراط و تفریط یا حب و بغض بدون ملاک به خود راه نمیدهد و در پی وصول حق و حقیقت است؛ نه آنچه که به نفع یا ضرر اوست. صاحب نفس سلیم و صافی در پی منفعتطلبی و خودخواهی نیست و کسی که چنین نفسی دارد قوت اندیشار مییابد به گونهای که هر چیزی را به سرعت درک میکند. فهم صاحب صفای نفس و باطن تیز و ذهن او صافی و سلیم است و همان مطلبی را که دیگران با سختی میفهمند یا با سختی بیان میکنند او بهراحتی میفهمد و آن را بهآسانی بیان میکند. صفای باطن در بیان و بنان نیز اثر میگذارد و وی همانگونه که راحت میفهمد، مطلب را بهآسانی بیان میکند و مینویسد. از طرفی ، کسی که صفافی باطن نداشته باشد مطالب را بهسختی میفهمد و در بیان آن نیز به رنجش میافتد؛ چون برای وی سنگین است. از همین رو باید از استادی استفاده کرد که صفای نفس داشته باشد. صفای باطن به او ذهن تیز میدهد و مطالب را بهراحتی در مییابد. چنین استادی برای القای معانی، انسان را به ترس و وحشت نمیاندازد و به آسانی آن را القا مینماید و از این جهت، نفس شاگرد آرامش دارد و علمگریز نمیگردد.
- اسراء / ۸۲.
- بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۸۴.
- اسراء / ۸۲.
- مسد / ۱.
- اسراء / ۸۲.
- عنکبوت / ۴۵ .
- شیخ طوسی ، الغیبه ، ص۳۴۵ .