خطی به دلتنگی

سفیر هر نفسم می‌دهد فغان از دل     دل از فراق تو سر را زند به هر سنگی

فراق ماه رخ‌ات برده تاب دل از من     بزن که از دل تنگم برآید آهنگی

……..

در دستگاه غم‌انگیز و گوشهٔ حزین مناسب است

وزن عروضی: مفاعلن فَعَلاتن مفاعلن فَع لُن

U ــ U ــ /U U ــ ــ /U ــ U ــ / ــ ــ

بحر: مجتث مثمّن مخبون محذوف

 

نگاشتم به زمانه، خطی به دلتنگی

برای آن‌که بماند ز من سیه رنگی

دلم گرفته اگرچه در این سراب جهان

نخورده‌ام غم نامی، نه غصهٔ ننگی

جمال عالم و آدم فدای تو کردم

شده به عشق تو ثابت، چه رومی و زنگی

همیشه بود و نبودم فدای زلفت باد

مگر که بر خم گیسو، زنم دمی چنگی

سفیر هر نفسم می‌دهد فغان از دل

دل از فراق تو سر را زند به هر سنگی

فراق ماه رخ‌ات برده تاب دل از من

بزن که از دل تنگم برآید آهنگی

مرا مباد دمی زیستن جدا از تو

که غیر دوست ندارم مرام و فرهنگی

بریدم از سر و جان و دل و دو صد عالم

که غیر تو نه بدیدم، ز سالِم و لنگی

منم اسیر تو، خود را به عشق می‌بازم

خمار و مست توام، بی شراب و بی چنگی

همیشه در همه دم طالب تو می‌باشم

برای وصل تو دل زد، حُدی به اورنگی

نکو امید به وصل تو بسته در هر حال

که بس بود به دلم داغ هجر و دلتنگی

خطي به دلتنگي

 

مطالب مرتبط