پیرایه های فراوان عرفان رایج به سبب دور بودن از فرهنگ ولایی خاندان عصمت(ع)

 

عرفانی که هم‌اینک در جهان اسلام مطرح است عرفان اهل سنت است که چهرهٔ شاخصی چون محی‌الدین عربی و شاگرد وی قونوی دارد. ابن‌عربی خود را ختم عرفان و ولایت و خشت آخر آن می‌داند. این عرفان به سبب دور بودن از فرهنگ ولایی خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام با گزاره‌های کلامی اهل‌سنت آلوده شده است و پیرایه‌های فراوانی آن را رنج می‌دهد و مرواریدهای اندک آن در میانی انبوهی از لجن‌ها مدفون شده است به گونه‌ای که نباید انتظار بر شدن و عروج سالم از آن را داشت.

هرچند این عرفان مشکلات درویشی و قلندری را نداشته و به سیاست و خیانت آلوده نشده است. ما نقدهای خود بر عرفان اهل سنت را در کتابی مستقل آورده‌ایم.

عارفان شیعی با همهٔ محدودیت‌هایی که از ناحیهٔ فقیهان هم‌مکتب خود داشته‌اند بعد از تعلیم حدیث، تفسیر، منطق و فلسفه به عرفان رو می‌آورده‌اند و به سبب محور قرار دادن خردورزی و روحیهٔ ولایت‌مداری خویش توانسته‌اند با عنایت خاص حضرات چهارده معصوم علیهم‌السلام بنایی رفیع را در عرفان بنیان نهند که اندیشه‌ای محکم پشتوانهٔ آن است. با این وجود، مخالفت حکومت‌ها با عارفان شیعی که به سبب آزاداندیشی زیر بار هیچ دولت جوری نمی‌رفتند و به حاکمی ظالم باج نمی‌دادند و فریفتهٔ پیشنهادهای مالی آنان نمی‌شدند و نیز با مخالفت فقیهان و کلامیان ظاهرگرا به عزلت کشیده می‌شدند و به آنان انواع تهمت‌ها از کفر و خروج از دین تا گناهان ناموسی و انواع فسق‌ها زده می‌شد به‌گونه‌ای که کاسهٔ فرزند آقاي خمينی را در همین حوالی به دلیل داشتن مشی عرفانی آب می‌کشیدند. ترور شخصیت عارفان شیعی و فشار بر آنان از ناحیهٔ عالمان ظاهرگرا و دولت‌ها از سویی و حمایت دولت‌های اهل سنت از عارفان مکتب خود سبب شد عرفان شیعی منقح و مکتوب نگردد و در برابر، عرفان اهل سنت سکهٔ رایج این بازار شود و به صورت رسمی مدرسی گردد و امروزه عارفان اهل سنت در تمامی کشورهای اسلامی تابع و مدرسه دارند و عرفان آنان حتی در میان شیعیان تدریس می‌گردد و عارفان شیعی نیز آموزه‌های آنان را در کتاب‌های خود با مختصری نقد و حاشیه آورده‌اند.

عارفان بزرگ شیعی با فشارهای عالمان ظاهرگرا از فضای علمی حوزه‌ها رانده می‌شدند. برای نمونه، در پنجاه سال پیش، چهرهٔ قدس و معنویت، حضرت آیت‌اللّه رفیعی قزوینی قدس‌سره را به عزلت کشاندند و این روح مجسد را با فشارهای خود از قم بیرون و به تهران و سپس قزوین کشاندند، شهریهٔ آیت‌اللّه الهی قمشه‌ای رحمه‌الله را قطع کردند، آیت‌اللّه شعرانی که ارسطوی ایران در عصر حاضر بود را به تهران سوق دادند، آقای خمینی را از گفتن تفسیر سورهٔ حمد حتی در دورهٔ حاکمیت خود و در ابتدای انقلاب باز داشتند و نگذاشتند عالمی ریشه‌دار در حوزهٔ قم بماند و صاحب مدرسه و مکتب شود و این روند هم‌چنان ادامه دارد به گونه‌ای که حوزه‌های امروز از علم حقیقی خالی گشته و جز محفوظات و معلومات و چیرگی عالمان ظاهرگرا در آن دیده نمی‌شود تا چه رسد به عرفان ولایی تشیع که آن را باید تنها در سینهٔ اهل حقیقت جست‌وجو نمود و عرفان مطرح در فلسفهٔ ملاصدرا یا دیوان حافظ که در تمامی خانواده‌های ایرانی نفوذ دارد جز آموزه‌های عرفانی جناب ابن‌عربی نمی‌باشد.

مطالب مرتبط