دانش ذکر : جلد یکم : فصل یکم
فصل یکم:
ساحت قدسی ذکر
(۹۲)
(۹۳)
معناشناسی ذکر
«ذکر» به معنای بروز و ظهور و داشتن نمایانی و ابراز است. ذکر، ظهوردهنده و ابرازگر است. ذکر در انسان سبب نمایانی امور پنهان در باطن و راهاندازی و به حرکت واداشتن برای ابراز داشتههای پنهانی و آشکارسازی آنهاست.
معنای ذکر، «ظهور» و «بروز» است و فرد با ذکری که دارد، بروزی را درون خود ایجاد میکند تا یکی از داشتههای وی ظهور یابد.
به جنس مرد، «مذکر» میگویند؛ زیرا وی به خودی خود، امری ظاهر و نمایان است که نیاز به پنهان نمودن و پوشش، بهویژه خانهگزینی، ندارد. مرد به صورت اولی و بهخودی خود، امری بارز و آشکار است که بیشتر در منظر دیگران ظاهر میشود و نمیشود او را به صورت اولی در خانه نگاه داشت؛ برخلاف جنس زن که مؤنث است؛ یعنی دارای پنهانی است و نیازمند پوشش با لباس و نیز خانهگزینی اولی است.
مرد، مذکر است و بروز دارد اما مؤنث، بروزی ندارد. شریعت نیز بر
(۹۴)
پایهٔ همین طبیعتِ زن و مرد، پوشش و رفتارهای زن را نسبت به مرد، محدود نموده و آزادی اظهاری که به مرد داده است، به جنس زن، به مقتضای طبیعتی که دارد، نداده و طبیعت وی را محترم داشته است. «مرد، مذکر است»؛ به این معناست که عامل ظهور و بروز است و به عکس، زن، عامل پنهانسازی و مخفیکاری است؛ چنانچه طبیعت وی چنین است. توجه به معناشناسی این واژهها، میرساند که واضعان لغت در گذشته، حکیمانی بودهاند که ظرایف و شگفتیهای آفرینش را میشناختهاند و در فرهنگستانی بودهاند که خداوند استعداد وضع لغت را به آنان عطا کرده بود و در قرارداد واژگان، سطحیاندیش نبودهاند؛ حکیمانی که بر دانش اشتقاق چیره بودهاند؛ دانشی که برای امروزیان مهجور است.
ذکر در تمامی موارد کاربرد خود، معنای ظهور و بروز را دارد که یادآوری و بیرون ساختن خاطرهٔ نفس، مصداقی از آن است.
ذکر در معنای خودْ حضور، قرب و حفظ را به صورت جزیی یا لازمی دارد. برای نمونه، حفظ از لوازم معنایی ذکر است. کسی که ذکر میگوید، حافظ و همپا مییابد و پایدار میشود. برخی از لغتشناسان ذکر را به معنای حفظ و نگاهداشتن گرفتهاند؛ درحالیکه ذکر، معنایی بالاتر از حفظ دارد. معنای ذکر، دارای لحاظ فاعلی است و مرتبهٔ شروع و بدو فعلی و حدوثی در آن اعتبار شده است؛ اما حفظ به مرتبهٔ دوام و بقای آن اشاره دارد. ذکر به همان معنای بروز دادن است، نه حفظ کردن. کسی که با ذکر،
(۹۵)
از غفلت بیرون میآید، به ابراز و اظهار افتاده است و توجهی در او بارز و ظاهر شده است.
ذکر در معنای خود نوعی توجه و آگاهی را دارد. ذکر، اظهار معناست و این معنا میتواند در مصداقِ یادآوری باشد. این توجه، صفتی کمالی و عاملی برای دقت و توجه در پدیدههای هستی است.
ذکر میان انسان و پدیدههای دیگر مانند حیوانات که غفلت میتواند بر آنان عارض شود، مشترک است. حیوانات اگر از ذکر طبیعی خود غفلت ورزند، دچار آفت و آسیب میشوند و گاه جان آنان قبض میشود. انسان نیز اگر ذکر اختیاری خود را نداشته باشد، توجه و آگاهی خود به معبود خویش را از دست میدهد و به غفلت یا نسیان مبتلا میگردد. از دست رفتن این صفت کمالی، گاه سبب گمراهی میشود.
اسمِ مصدر ذکر، ذُکر میباشد. ذُکر، امری نگهدارنده و نتیجهٔ ذکر میباشد. ذِکر، نگهدارندهٔ حیات باطنی آدمی است و بقا و ماندن او را موجب میشود. چنین نگهدارندهای کار خوراک و رزق را انجام میدهد. ذکر، حیات روح، سلامت نفس و قدرت خردورزی عقل را پاسبانی میکند. کسی که این غذای لازم را به روح خود نمیرساند و برای آن، وقت مناسب و کافی نمیگذارد و فقط کار میکند یا درس میخواند و مانند آن ـ بهگونهای که حتی دیگر وقت آن را ندارد که به ذکر بپردازد ـ در حقیقت میمیرد و توان نگهدارندگی خود را از دست میدهد. زندگی بدون ذکر به اختلالهای ناشی از غفلت و نسیان و به سرکشی و معصیت دچار
(۹۶)
میشود.
متأسفانه برخی جوامع انسانی نمیدانند که باید ذکر داشته باشند و اگر ذکر نگویند، بیمار و گرفتار میشوند. کسی که میل به ذکر ندارد، باید پارهای از ذکرها را حتی در حالت بیمیلی خود بگوید تا به اختلالات عمدهٔ ناشی از بیذکری مبتلا نشود و زمینه را برای برطرفسازی بیماری باطنی خود را ـ که سبب بیمیلی به ذکر شده است ـ پیدا کند. کسی که گناه میکند و زورش به خودش نمیرسد، باید ذکر داشته باشد تا توان بازدارندگی از گناه را در خود فراهم آورد. ذکر، یک ابزار حمایتی و دفاعی برای انسان است که به سرعت زندگیها شتاب میدهد و توفیق بهزیستن را برای آن پدید میآورد. کسی که نمیتواند ذکر فراوانی داشته باشد، وضعیت ایمانی وی در حالت ضعف میباشد. کسی که ذکر میگوید، از یاد خدا توان و انرژی میگیرد و خود را تقویت میکند.
مقابلات ذکر: غفلت و نسیان
«ذکر» از واژههایی است که دارای مقابل میباشد. «غفلت» و «فراموشی»، دو واژهای است که برابر آن قرار میگیرد. برای وصول به کمالات معنوی و غیبی و داشتن ذکری مستجاب، مهم این است که انسان بتواند غفلت را از خود خارج سازد.
غفلتِ از ذکر، هم میتواند منشأ خَلقی داشته و برآمده از کاستیهای روحی و نفسی یا گاه مزاجی و جسمانی باشد و هم میتواند منشأ حقی داشته باشد؛ به این صورت که خداوند، برخی را به غفلت از ذکر مبتلا
(۹۷)
میکند. البته این نوع غفلت، امری ثانوی و پیآمد تصمیمها، گزینشها و کردار و رفتار فرد و به صورت اقتضایی میباشد، نه به گونهٔ علت تامه. کسی که به غفلتِ برآمده از خواست خداوند مبتلا شده است، به راحتی قابل درمان نیست و تنها متخصصترین و زبدهترین اساتید محبوبی ذکردرمانی میتوانند چنین افرادی را تحت درمان قرار دهند.
غفلت، از مهمترین عاملهای انحطاط باطن آدمی میباشد. تمامی انحطاطات و مشکلات بشر و حرمانهای آدمی ریشه در غفلت و جهل دارد. غفلت، صفتی وجودی است؛ اما ناخودآگاه و منفی میباشد. نادانی نیز یا جهل بسیط میباشد و یا مرکب. در جهل بسیط، فرد نمیداند و میداند که نمیداند؛ برخلاف جهل مرکب که فرد نه میداند و نه گمان میبرد که نمیداند. جهل بسیط و مرکب، صفتی وجودی است که نمود آن خصوصیات آشکاری است که دارد.
تفاوت جهل و غفلت در این است که فرد غافل مطلب را از پیش میداند، اما به صورت ناخودآگاه و پیشامد عواملی تمام باطنی یا عواملی که ریشه در حادثهای خارجی دارد، به دانستهٔ خود توجه ندارد؛ برخلاف جاهل که بهکلی چیزی را نمیداند. بر اینپایه، غافل، نادان نیست و نادان هم اگر جهل وی بسیط باشد، غافل نمیباشد؛ اما نادان در جهل مرکب، غافل هم هست؛ زیرا به ناآگاهی خود توجه ندارد. نتیجهٔ این گزاره آن است که فرد ذاکر، به حتم عالِم و داناست و فرد جاهل نمیتواند ذاکر باشد. کسی میتواند ذکر بپردازد که عنصر مهم توجه را
(۹۸)
داشته باشد. غافلان، همان دانایان بیتوجه هستند. خطر چنین کسانی کمتر از نادانان نیست؛ اگر بیشتر نباشد. گاه غفلت عالمی، ملتی را به حرمان و گمراهی مبتلا میکند؛ اما نادان، کمتر در چنین دامهایی گرفتار میشود. این امر میرساند برای رهایی از غفلت، علم کارساز نیست؛ بلکه تزکیه و صفای نفس میتواند مددکار باشد.
محتوا و معنای ذکر
ذکرِ لفظی دارای لایهای ظاهری به نام «لفظ» و لایهای باطنی به نام «محتوا و معنا» میباشد. صورت ذکر، امری غیر از محتوای آن میباشد. آنچه دانش ذکردرمانی در پی آن میباشد، وصول به محتوا و معنای ذکر است؛ وگرنه ذکر اگر تنها در مرتبهٔ لفظ آورده شود و در آن محبوس گردد، خود به یک بیماری مبتلا میشود که این دانش برای درمان آن، فرمول خاصی را در اختیار دارد.
گفتیم حقیقت ذکر، توجه به نعمت، خلقت و خالق میباشد، نه لفظی که بر زبان آورده میشود؛ هرچند لفظ، حکایت توجه باطن است و دارای اهمیت میباشد؛ بهگونهای که اگر اسم خدا بر ذبیحه ذکر نشود، گوشت آن حرام میگردد:
«وَأَنْعَامٌ لاَ یذْکرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیهَا»(۱)؛
و دامهایی (داشتند) که (هنگام ذبح) نام خدا را بر آن(ها) نمیبردند.
۱-انعام / ۱۳۸٫
(۹۹)
ذکر، فقط گفتن الفاظ نیست و میان صورت و معنا نیاز به پیوند میباشد و ایجاد این پیوند به گونهٔ انشایی که در آن، هدف خاصی منظور میباشد و تحقق چیزی قصد میگردد، دارای شرایط فراوانی است. در ذکر، نتیجه همیشه تابع اخسّ مقدمات است و نبود یک مقدمه در ناحیهٔ ذکرپرداز، ذکر، مذکور و پیوند میان آنها ـ هرچند نسبت به دیگر مقدمات، اهمیت کمتری داشته باشد ـ توان اجابت را از آن میگیرد. البته برخی از ذکرها، اگر مقدمات آن رعایت نشود، همانند اتصال کابلهای برق میباشد که به جای قطع آن توسط فیوز، سبب آتشسوزی و خسارت میشود و نتیجهٔ عکس و ضرربخش میدهد. از اینرو هر کسی نمیتواند زیر وزنهٔ ذکر رود و ادعای توان بلند کردن آن را داشته باشد؛ وگرنه گاه به مهرههای کمر خود آسیب میزند؛ بهگونهای که دیگر نمیتواند راستقامت، بلند شود. لفظ در این دنیا دارای خاصیت و اثر میباشد؛ گاه با لفظ، زنی بر مردی محرم میشود و با لفظ، مَحرمی بیگانه و نامحرم میشود یا با لفظ، کالایی منتقل میگردد و حتی گاه لفظ به آلت قتاله تبدیل میگردد. برای نمونه: اگر به پدر و مادر مهربان و شفیقی که سن بالایی دارند، به صورت ناگهانی خبر فوت یکی از فرزندان عزیز آنان داده شود، ممکن است دچار حملهٔ قلبی و سکته شوند. چند کلمه حرف، در کسی ایجاد مرگ میکند. کسی که مرتکب چنین کاری شود، معصیت کبیره انجام داده و مسؤول قتل آنان میباشد. ذکر نیز چنین میباشد؛ اما خاصیت و تناسب هر ذکر را متخصص کارآزموده در ذکردرمانی
(۱۰۰)
میشناسد.
توجه به تفاوت میان لفظ و معنا، در دانش ذکر وقتی سخت میشود که دانسته شود محتوا بهراحتی به چنگ صورت نمیآید. ذکرپرداز در گفتن ذکر لفظی به صورت عام و بدون قصد انشا و به گونهٔ اِخبار، صورت و لفظ ذکر را آسان میآورد، اما تحقق این ذکر با قصد انشا وقتی ممکن میشود که ذکرپرداز توجه به معنا داشته باشد. ذکر اگر با قصد انشا همراه شود، توان استجابت مییابد. ذکری که با قصد انشا آورده شود، دیگر ذکر عام نیست و ذکر خاص میباشد که میان لفظ و محتوا پیوند زده است. چنین ذکرپردازی به تیراندازی ماهر میماند که با قوّت بازو و قدرت کنترل اعصاب و توان مغز در محاسبهٔ دقیق فاصله و نیروی لازم، تیر را به هدف میزند. ذکر خاص نیز ذکری است که به هدف خورده و متعلق خود را محقق ساخته است. چنین مهارتی برای ذکرپرداز به آسانی به دست نمیآید و وی باید تمامی شرایط عام و خاص ذکر را رعایت کند، تا در تحقق محتوای ذکر توفیق یابد. برای نمونه وی باید طهارت، پاکی، صدق و صفای باطن داشته باشد. کسی که دروغ بگوید، ذکر نیز به وی دروغ میگوید و گمراهش میکند. کسی که از حرام بخورد، ذکر وی نیز حرام میشود و اگر ذکری مصرف کند، همانند پشمک، در دهان وی آب میشود و از بین میرود؛ البته اگر او را به قساوت و حرمان مبتلا نسازد. ذکر، هم صلابت دارد و هم آسیبپذیر میباشد. ذکر از حرام، دروغ، نفاق و برخی از معصیتها آسبب میبیند و مقهور آن میشود. نخست باید
(۱۰۱)
لسان صدق داشت و باطن را از حرام دور کرد، آنگاه ذکر گفت؛ وگرنه دروغ و حرام، ذکر را خنثی و بیاثر میسازد، بلکه انعکاس به خلاف دارد. آلودگی به گناهان، ذکر را در مرتبهٔ صورت و ظاهر حبس میکند و محتوا را از آن میگیرد و ذکر، صوری میشود. چنین ذکری هیچ گاه با عشق آورده نمیشود؛ زیرا زمینهای برای بروز عشق ندارد. ذکر کثیر را باید بعد از طهارت، صدق و صفای باطن داشت. کسی که به دروغگویی و نفاق مبتلاست، ذکر وی خراب، آلوده و فاسد میگردد و با بریده شدن از محتوا، زمینهای برای استجابت ندارد. کسی میتواند به ذکر وارد شود که ابتدا خود را از حیث خوراک و کلام، قرنطینه سازد و سپاسدار حقتعالی و بندگان او باشد و نعمتهایی را که در آنها غرقه است، به چشم ببیند و آن را حس کند؛ سپس خود را در اختیار مربی کارآزموده قرار دهد؛ وگرنه نفس آلوده، نه به ذکر علاقهای دارد و نه میلی به قرآن کریم و نماز پیدا میکند و نه از استاد و مربی معنوی خوشایندی دارد. آنان که با هم رفیق هستند، از سخنگفتن با هم لذت میبرند و حتی اگر ساعتها به طول بینجامد، از هم ملول نمیشوند و ملال نمیگیرند؛ اما باطن آلوده، از ذکر خسته و به آن بیرغبت میشود و از سخنگفتن با خدا و همنشینی با او لذت نمیبرد و حتی چند رکعت نماز یومیه را نیز با ضرب و زور و با بیمیلی میخواند. چنی کسانی نمیتوانند رکوع را درست بیاورند؛ زیرا میلی ندارند تا بتواند قد خود را خم کنند و سپس کمر را راست سازند و جلسهٔ استراحت را برگزار کنند و از رکوع، خیلی سریع به سجده
(۱۰۲)
میروند؛ یعنی نمازهای آنان حتی اشکالات شکلی و صوری دارد، تا چه برسد به نقد محتوایی.
گرچه قرآن کریم توصیه دارد «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اذْکرُوا اللَّهَ ذِکرا کثِیرا. وَسَبِّحُوهُ بُکرَةً وَأَصِیلاً»(۱) (= ای کسانی که ایمان آوردهاید! خدا را یاد کنید؛ یادی بسیار، و صبح و شام او را به پاکی بستایید)؛ ولی ذکر با رعایت شرایط آن است که ذکر میشود و میتوان آن را به کثرت آورد. ذکر کثیر از کسی که آلودگی مالی، خوراکی، روحی، اخلاقی و لسانی دارد، محقق نمیشود. دهانی که به کذب و دروغ آلوده میشود، گویی سمِّ ذکر تولید میکند و تیر ذکر را پرتاب نکرده، میشکند.
برخی نطفهها نیز فرد را نسبت به ذکر بیمیل میسازد و چنین افرادی باید زیر نظر مربی، مشکل نطفهٔ خود را حل کنند. هر محیطی که آلودگیها در آن رسوخ کند و زمینهٔ طهارت را از بین ببرد ـ بهویژه لقمه و مال حرام ـ ذکر را به خودی خود منعطل میکند و فرد، توان و حوصله برای گفتن ذکر را از دست میدهد؛ به گونهای که از گفتن ذکر، ناتوان و عاجز میشود. چنین کسانی چون میل به دنیا دارند، از تفریح و مجالس شبنشینی و گعده و بودن با دیگران و گفتن و خندیدن و دستانداختن دیگران و در یک کلمه، از خوش بودنهای مادی و تنی و بدنی لذت میبرند. باید توجه داشت مال حرام، یکی از بدترین برانگیزندهها برای
۱- احزاب / ۴۱ ـ ۴۲٫
(۱۰۳)
چنین خوشیهایی است که البته بیشتر فرد را به استفاده از شکلهای حرام آن ترغیب میکند و او را به جایی میرساند که لذتهای حلال را لذیذ نمییابد.
کسی که حوصله برای گفتن ذکر ندارد و حِس گفتن آن را در خود نمییابد، باید خود را آزمایش کند و عیب کار خویش را که در یکی از مبادی لازم برای ذکر است، به دست آورد. کسی که مبادی ذکر را بهدرستی میآورد ـ و برای نمونه، همنشینان خود را از صالحان برمیگزیند نه از افراد فاسد ـ حس گفتن ذکر در وی زنده میشود و او را برای گفتن ذکر برانگیخته میسازد. از بهترین وقتها برای چکاپ امور معنوی و روحانی، فرصت سه ماههٔ رجب، شعبان و رمضان میباشد. کسی که در این ماهها به عبادت رغبتی ندارد و بیشتر دوست دارد به خوشگذرانی و نشست و برخاست با دیگران باشد و از آنان و نیز از ترانهها لذت میبرد، نه از گفتگوی تنهایی با خداوند و عبادت، یا از مطالعه و کسب علم و معرفت گریزان است، نیاز به مطالعه در مبادی کار خود دارد تا عیب خویش را بیابد. برای نمونه، کسی که لقمهٔ حرام در معده و رودهٔ خود دارد، همان مانع از این میشود که کمر برای گزاردن درست رکوع خم شود. چنین کسی نماز میگزارد، اما در شکلی باطل، و ممکن است بعد از مرگ، بیابد که دهها سال نماز وی باطل بوده است و نمازهای وی در آنجا خریداری ندارد؛ زمانی که دیگر از دست رفته و وقتی برای جبران ندارد؛ درحالیکه میتوانست در دنیا با چکاپی یک هفتهای، علت بطلان
(۱۰۴)
عبادتها و ریشهٔ آن را به دست آورد.
ذکر باید با عشق آورده شود تا برای ذکرپرداز مزه بیندازد و از آن لذت و خوشامد داشته باشد. چنین کسی بهداشت ذکر را با صفای باطنی که دارد، رعایت میکند و از هر چیزی زیباترین و تمیزترین آن را برمیگزیند. حضرت ابراهیم علیهالسلام عشق داشت و از ذکر معشوق خویش لذت میبرد که برای شنیدن صدای ذکر «سبّوح قدّوس ربّنا و ربّ الملایکة و الروح»، آن همه بخشندگی داشت. ذکر، لذتآور است؛ به شرط آنکه زمینهٔ لازم و شرایط آن حفظ شود و حسِ عاشقانهٔ آن پدید آید.
صعوبت گذر از ذکر لفظی
انسانها یا جاهل هستند و یا آگاه. انسانهای آگاه نیز یا غافل و ناسی هستند و یا ذکرپرداز. انسانهای ذاکر نیز یا ذکر لفظی دارند و یا ذکر سِرّی و قلبی. ذکر لفظی، نخستین مرتبهٔ ذکر میباشد. کسی که ذکر لفظی را فراوان بگوید، بزاق دهان او کاهش مییابد و کام و گلوی وی رفتهرفته خشک میگردد و اگر انرژی فراوانی برای ذکر بگذارد، بزاق وی دیگر نمیجوشد و تعطیل میشود. برخی از حضرات معصومین علیهمالسلام صبحگاهان، خانوادهٔ خود را جمع میکردند و آن را به گفتن ذکر و قرائت قرآن کریم توصیه میکردند تا آنکه آفتاب طلوع کند. آنان با خواب پیش از طلوع آفتاب، مخالف بودند و بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب را وقت جلبکنندهٔ رزقها و موقع برکتبخشی به کارهای روزانه میدانستند(۱).
(۱۰۵)
افزون بر مرتبهٔ لفظی، ذکر دارای مراتب قلبی و روحی نیز میباشد. هریک از مراتب بعد، روح و نفْسِ مرتبهٔ پیشین ذکر میباشد. بر این اساس، اگر ذکر لفظی به مرتبهٔ ذکر قلبی نرسد و آن را پشتوانهٔ خود قرار ندهد، ذکری بدون روح و فاقد حیات است. مراتب یادشده، مراحل رشد ذکر است و کسی که نتواند ذکر لفظی را به ذکر قلبی برساند، مانند کسی است که در مرحلهٔ کودکی خود مانده و رشد وی سیر صعودی نداشته است. گذر از مرحلهٔ ذکر لفظی و یافت مرتبهٔ ذکر قلبی یا ذکر خفی، بسیار سخت است. ذکر قلبی، پدیدهای است که در باطن نفس واقع میشود و سیر پیشرونده به خود میگیرد و نفس شخص و قدرت او
۱- الکافی، ج ۲، صص ۴۹۸ ـ ۴۹۹٫ عن ابن القداح، عن أبیعبداللّه علیهالسلام قال: ما من شیء إلاّ وله حدّ ینتهی إلیه إلاّ الذکر، فلیس له حدّ ینتهی إلیه. فرض اللّه عزّ وجلّ الفرائض، فمن أداهنّ فهو حدّهنّ، وشهر رمضان فمن صامه فهو حدّه، والحجّ فمن حجّ فهو حدّه إلاّ الذکر، فإن اللّه عزّ وجلّ لم یرض منه بالقلیل ولم یجعل له حدّا ینتهی إلیه. ثم تلا هذه الآیة «یا أیها الذین آمنوا اذکروا اللّه ذکرا کثیرا وسبحوه بکرة وأصیلا» (احزاب / ۴۱ ـ ۴۲)، فقال: لم یجعل اللّه عزّ وجلّ له حدّا ینتهی إلیه. قال: وکان أبی علیهالسلام کثیر الذکر، لقد کنت أمشی معه وإنّه لیذکر اللّه وآکل معه الطعام وإنّه لیذکر اللّه ولقد کان یحدث القوم و ما یشغله ذلک عن ذکر اللّه وکنت أری لسانه لازقا بحنکه یقول: لا إله إلاّ اللّه. وکان یجمعنا فیأمرنا بالذکر حتّی تطلع الشمس ویأمر بالقراءة من کان یقرء منّا ومن کان لا یقرء منّا أمره بالذکر. والبیت الذی یقرء فیه القرآن ویذکر اللّه عزّ وجلّ فیه تکثر برکته وتحضره الملائکة وتهجره الشیاطین ویضیء لأهل السماء کما یضیء الکوکب الدّری لأهل الأرض والبیت الذی لا یقرء فیه القرآن ولا یذکر اللّه فیه تقل برکته وتهجره الملائکة وتحضره الشیاطین، وقد قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : ألا أخبرکم بخیر أعمالکم لکم أرفعها فی درجاتکم وأزکاها عند ملیککم وخیر لکم من الدینار والدرهم وخیر لکم من أن تلقوا عدوّکم فتقتلوهم ویقتلوکم؟ فقالوا: بلی، فقال: ذکر اللّه عزّ وجلّ کثیرا، ثمّ قال: جاء رجل إلی النبی صلیاللهعلیهوآله فقال : من خیر أهل المسجد؟ فقال: أکثرهم للّه ذکرا. وقال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : من أعطی لسانا ذاکرا فقد أعطی خیر الدنیا والآخرة. وقال: فی قوله تعالی: «ولا تمنن تستکثر» (مدثر / ۶) قال: لا تستکثر ما عملت من خیر للّه.
ما تحلیل این روایت و اقتضاءات حاکم بر زندگیهای امروزی را در کتاب «کودکپروری» آوردهایم.
(۱۰۶)
را گسترش و توسعه میدهد. ذکر روحی، ذکر حقیقی است که ذکرپرداز با ذکر متحد میشود.
در ذکر، بسیار مهم است که ذاکر بیابد در چه مرتبهای از ذکر میباشد. ذکر میتواند تنها لقلقهٔ زبان و قرائت مکرر لفظ باشد یا همراه با توجه نفسی، عقلی و روحی باشد. ذکرپرداز در ذکر معنوی، به نفسِ ذکر و به مذکور، وصول مییابد و با آن اتحاد یا وحدت مییابد.
در این میان، گذر از مرتبهٔ لفظی ذکر، مشکل میباشد. زمینههای رشد ذکر لفظی، بسیار گسترده است و شمار فراوانی از افراد برای گذر از آن، نیاز به درمان با تمرینهای خاص دارند تا بتوانند شرایط آن را محقق سازند. اگر کسی در مرتبهٔ ذکر لفظی ماندگار گردد و تناسب ذکر لفظی با خود را رعایت نکند، ذکر وی اثر عکس میگذارد و مانند چرخ خودرویی که در گل و لای مانده است و فشار بر پدال گاز، آن را هرچه بیشتر گرفتار میسازد. محصور بودن در مرتبهٔ ذکر لفظی و اصرار بر آوردن آن، نتیجهای جز ضرر، دوری و بُعد و قساوت قلب و هرچه بیشتر خطرناک ساختن فضای باطن ندارد. گذر از ذکر لفظی و یافت ذکر خفی و قلبی، یکی از شگردهای مهم ذکر است؛ وگرنه ذکر لفظیای که تناسب و سازگاری آن با فرد لحاظ نمیشود، به عاملی قساوتزا تبدیل میشود و فرد را در پی آن به انواع بیماریهای شدید روانی ـ از جمله سادیسم ـ مبتلا میسازد. همچنین حرمان از قرب حقتعالی را موجب میشود و فرد از فضای نور حقتعالی به کلی دور میشود و در دایرهٔ تاریک تصرف
(۱۰۷)
شیطان درمیآید؛ دایرهای که فرد در آن، تن به هرگونه خلاف شرعی میدهد؛ بهگونهای که شیاطین از او برای ضربه زدن به اولیای خدا استفاده میکنند؛ درحالیکه قساوت قلب، به وی اعتماد به نفس و توجیه کارهای کثیف خود را در پوششهای به ظاهر شرعی و موجّه میدهد. چنین کسی در حالی تن به گناه میدهد که بر زبان خویش «سبحاناللّه» دارد و مدام استغفار میکند. او با یاد خدا علیه خدا اقدام میکند. او مانند خودروی در گلماندهای است که هرچه بر خود فشار آورد، پایینتر میرود و سقوط بیشتری دارد و عجیب این است که وی توهّم تعالی و پیشرفت را در واهمهٔ خود میپروراند.
برای گذر از ذکر لفظی به ذکر خفی و قلبی، باید سیری نرم و ملایم داشت. این کار درست مانند یاد گرفتن یک علم یا آمادهسازی بدن برای ورزش است که اندک اندک و با تمرینهای مداوم و موافق با نفس یا بدن که تحملپذیر باشد، به دست میآید. ما از این امر، تحت عنوان «وفق نفس» در کتاب «دانش سلوک معنوی» سخن گفتیم.
کسی که در مرتبهٔ ذکر لفظی قرار دارد و هنوز نتوانسته است دارای ذکر قلبی و خفی شود، نمیتواند تمرینات ذکر را در طول روز یا اوایل شب بیاورد. بدن چنین کسی یا از کار روزانه خسته است یا از غذایی که خورده، کسل میباشد. رطوبات بدن وی انباشته شده و مانع از ژرفا گرفتن ذکر و قرار گرفتن در مرتبهٔ نفس و باطن میشود. بدن باید خوراکیهایی را که مصرف کرده است، به تحلیل برد و حرارت و رطوبت را از آن بگیرد
(۱۰۸)
و نیز بخوابد و استراحت کند تا برای ذکر آماده شود. طبیعی است این آمادگی بعد از نیمهشب یا سحرگاهان محقق میشود. گفتن ذکر درحالیکه بدن اعتیاد به خواب دارد یا از کار روزانه خسته است یا توان خود را برای هضم غذا به کار میبرد و آکنده از حرارت و رطوبت است، آن را تنها لقلقهٔ زبان میسازد. ذکر بر بدنی مؤثر میافتد و خود را بر نفسی کارآمد میسازد که کالری و حرارت بدن برای فعالیتی خاص هزینه نشود و بدن و مزاج در آرامش و آسایش باشد. همچنین باید بهداشت بدن و نظافت آن مراعات گردد. ذکر لفظی اگر بر بدنی آماده وارد شود، بستر مناسب برای گذر به مرتبهٔ قلب را مییابد.
گفتن ذکر با معدهٔ انباشته و رطوبتهای آکنده، معنویت ذکر را از آن میگیرد و قساوت قلب میآورد. گاه خطرناکترین انسانها در میان افرادی دیده میشوند که تسبیح به دست دارند و ذکر لفظی را بدون رعایت شرایط آن میآورند. کسی که در مرتبهٔ ذکر لفظی محبوس است، نباید استفادهٔ زیاد از آن داشته باشد. توصیه به داشتن ذکر کثیر برای افرادی است که در مرتبهٔ قلب قرار دارند. خودرو در بزرگراههاست که سرعت میگیرد، نه در زمین گل و لای.
برای آنکه ذکر از زمین گل و لایی ذکر لفظی بیرون آید و به فرودگاه قلب برای پرواز برسد، باید نخست بدن و نفس را آماده کرد. کسی که گرفتار چربیهای اضافی یا چربی خون و حرارت و رطوبت میباشد، نمیتواند به ذکر خود توجه و عنایت داشته باشد. همچنین است کسی که
(۱۰۹)
در نفس خود از دیگران دلآزرده است و نمیتواند آنان را ببخشد.
برخی از حلقههای گمراه ذکر، برای رهایی فرد از رطوبت بدن خود و اعتیاد به خواب و توجه یافتن به باطن ذکری که دارد، استفاده از انواع دود و دخان را توصیه میکنند. این کار بهکلی نادرست است و پیرایهای بیش نیست. کسی که از مسیری آلوده و با امور ناسوتی وارد ذکر شود، ذکر وی کشش چندانی نمییابد و نمیتواند چندان بردهندهٔ وی باشد. ذکر همانند کشت است. کسی که کفر دارد، چیزی در دل خود نمیکارد، اما ذاکر در حال کشت ذکر در باطن خویش میباشد که اگر آن را به درستی نشا نکند، هزاران آلودگی را در خود میپروراند.
برخی از هندوها یا چینیها برای مهار رطوبت بدن خود، حتی خویش را به خبایث آلوده میکنند و آن را راهانداز بدن خود قرار میدهند. توجیه آنان این است که محبوس شدن در مرتبهٔ ذکر لفظی به مدت طولانی خطرآفرین است و جز خسارت نمیافزاید. هرچند آنان مسیری نادرست و غیرشرعی را رفتهاند، اما تمامی کسانی که قدرت گذر از بدن و بر شدن به باطن را دارند، در فهم این نکته مشترک میباشند که محصور شدن در ذکر لفظی آسیبزا، قساوتآور و خباثتپرور است. آنان استفاده از دود و دخان را برای رفع رطوبات و خستگی و کسالتها مناسب دیدند؛ زیرا افق دید آنان محدود به سیر ارضی و نفسی بوده است و برد بلند سیر تا آن بلندیهای بی اسم و رسمی را خبر نداشتند و آن وادی بلاخیز را ـ که خواهان را با انواع بلایا پاک میکند و ولایت میبخشد ـ نمیخواستند. دود و
(۱۱۰)
دخان برای نفسپروری ناسوتی میتواند به صورت جزیی و موقت، مؤثر باشد؛ چنانچه چای نشاطآور است و رفع خستگی میکند؛ اما دود برای افرادی که نمیخواهند فراتر از توهم و خیال روند و افرادی سست و مبتلا به نفس اماره میباشند، چنین کاراییای دارد، نه برای کسی که میخواهد امیر بر نفس، بلکه بر قلب و روح باشد و تا مقام خدایی خدا بالا رود.
ذکرپرداز با ذکر معنوی روحی است که میتواند به بلندیها اوج گیرد و سبکبال بالا رود تا با ذکر حقیقی و مذکور متحد شود و با آن وحدت یابد، نه با دود و دمههای ناسوتی. دراویشی استفاده از دود را دامن میزنند که نمیتوانند از بدن خود با ورزشهای مناسب، رفع چربی و حرارت کنند. اینان کسانی هستند که بدنشان بیکار و معطل است و چون نمیتوانند به سیر باطن بپردازند، با قلیان و دود سیگار، نفس ضعیف خود را سیخ میزنند تا به گونهای از حصار لفظ بیرون روند تا شاید ذکر نفسی و معنوی بیابند. اما مرتاضان و آنانکه نفسی شیطانی دارند، برای رهایی از این مرتبهٔ ابتدایی، حتی به استفاده از نجاسات رو میآورند و البته آنان سیری را میآغازند که آنان را از شیاطین میسازد.
استفاده از دود، فرد را از تطهیر بیرون میآورد. کسی میتواند دانش ذکردرمانی را پی بگیرد که صفا، سلامت و طهارت معنوی خویش را پاس بدارد و باطن خویش را به قذارتی ناسوتی آلوده نکند. چنین کسی باید بهداشت بدن و طهارت روح داشته باشد و همواره قرب و معرفت وی افزوده شود. تمسک به چنین اموری، جز آلودگی نیست.
(۱۱۱)
تولد ذکر نفسی و قلبی یا ذکر خفی، راهکار سالم و مشروع دارد. ذکرپرداز برای آنکه ذکر خفی را در خود متولد سازد، باید از ذکر لفظی بیرون بیاید و مسیر را برای یافت ذکرهای معنوی و حقیقی بگشاید تا به عالیترین ذکرها دست یابد و بتواند با اسم و با مذکور متحد شود و با گفتن ذکر، به مذکور قرب یابد؛ قربی که وحدت میآورد. در دانش ذکردرمانی، این بسیار مهم است که ذکرپرداز در لاینی وارد شود که بتواند به ذکر حقیقی برسد. در این صورت، غفلت از جان وی رخت میبندد و وحدتِ ذکر پیدا میکند. کسی که ذکر خفی دارد، نه اشتغالات روز میتواند مزاحم توجه وی باشد و نه خواب.
شروع ذکر خفی، تمرینِ آوردن انشایی ذکر از نیمهشب به بعد تا سحرگاهان با رعایت وفق بدن و نفس میباشد. ذکر در ظلماتِ این هنگام، ذکر لفظی را رشد میدهد تا از آن، ذکر قلبی متولد شود. کاری که چندان آسان نیست و باید تمامی شرایط عام ذکر را رعایت کرد.
ذکر قلبی همچون کودکی است که والدین آن از سویی ذکرپرداز و از سوی دیگر، مذکور ـ که حقیقت این ذکر است ـ میباشند و در دو دست آنان رشد میکند.
در ذکر قلبی، ذکرپرداز میتواند به چنان رشدی برسد که به مقام اطلاق، وصول یابد. کسی که به مقام اطلاق ذکر میرسد، میتواند هر نوع ذکری داشته باشد و هر چیزی را محقق نماید. کسی که در این مقام است، ذکر لفظی دارد اما به اعتبار امری است که به او رسیده است؛ هرچند وی
(۱۱۲)
در این مقام، حتی اگر ذکر لفظی نیز نگوید، دوام ذکر دارد و ذکر در تمامی حالات و کردار، با او میماند و حرکت و رشد میکند. در مقام وحدت ذکر، چیزی نمیتواند مزاحم سیستم باطنی ذکرپرداز برای آوردن ذکر شود. ذکرپرداز در ابتدا دو زبان برای ذکر پیدا میکند و بعدها میتواند زبانهای باطنی بسیاری یابد تا با هر زبان و هر دلی، ذکری خاص داشته باشد؛ زبانها و دلهایی که ذکر را ارتقا میدهد. چنین کسی میتواند در انواع ذکرها سرعت بگیرد و ذکرهای فراوانی را بسیار داشته باشد؛ نه کسی که در مقام ذکر لفظی زندانی تن خویش است. برای ذکر، باید نخست دل و باطن پیدا کرد و آنگاه این دل، ذکر را در شمار فراوانی میآورد و نفس را با آن تزکیه و طاهر میسازد و به عروج وامیدارد.
بستر ذکر خفی، نفسِ راهاندازی شده است. راهانداز نفس نیز ظرف زمانی نیمهشب به بعد و سحرگاهان است. بذر ذکر را باید در این زمان، در نفس کاشت؛ زمانی که باید تمامی اشتغالات خود را تعطیل کرد و تنها به دقت، نشای آن را در هیأت بوتهٔ ذکر لفظی کاشت؛ هیأتی که اگر به آن بسنده شود، خطرآفرین میگردد. ذکر تا از هیأت لفظ بیرون نیاید و با باطن، پیوند نزند، معنوی نمیگردد. محبان، این کار را با زحمت و تمرین به دست میآورند؛ اما محبوبان، این امور را به صورت موهبتی در باطن خود دارند و ناسوت تنها محل جلا، رونق و شکفتن آن میباشد. ذکرهای لفظی محبوبان، معلول ذکرهای معنوی و باطنی آنان است؛ به عکس محبان، که ذکر خفی آنان نتیجهٔ ذکر لفظی و پیآمد آن است. محبوبان،
(۱۱۳)
مقام وحدت ذکر را از همان ابتدا دارند و این بدان معناست که غفلت از آنان دور داشته شده است. محبوبان، حتی در دورهٔ جنینی، ذکر خود را دارند و خواب و بیداری، مانع توجه آنان نیست؛ توجهی پایدار که «وحدت ذکر» نام دارد. وحدت ذکر، هوش ویژه و قدرت استشمام و استخراج و استنباط بالایی به فرد میدهد که از آن، به نیروی قدسی ـ با شدت و ضعفی که دارد ـ یاد میشود.
ذکر قلبی
گفتیم در استفاده از اذکار، داشتن لقلقهٔ زبان و ذکر لسانی و لفظی چندان نتیجهبخش نیست. ماندن در ذکر لفظی، ذکرپرداز را مثل زاهدی تهی از محتوا و بیمغز میسازد. ذکر باید پشتوانهٔ اراده، همت، تمکین و تمکن را بیابد تا ذکری مستجاب گردد. برای این مهم، ذکرپرداز باید ذکری دایمی داشته باشد و خود را به دوام ذکر برساند تا انقطاع در ذکر، و داشتن ذکرهای فصلی و موسمی، از وی برداشته شود. ذکر باید دارای جهت دوام گردد نه اهمال، تا نتیجهبخش گردد؛ همانند حرکت خورشید که با ارادهٔ طبیعی و دایمی انجام میگیرد، نه تنفس آدمی که در زمان و به صورت مهمله میباشد؛ البته با این تفاوت که ارادهٔ ذکرپرداز جدی انسانی است و ارادهٔ طبیعی واحد است و اندازه حرکت خورشید دچار نوسان نمیشود. ارادهٔ جدی ذکرپرداز، تابع همت میباشد و نوسان و شدت و ضعف و نیز مراتب نفسانی، قلبی و روحی (سِرّی، خفایی و اخفایی) میپذیرد. همت در همهٔ این مراتب حضور دارد. صاحب
(۱۱۴)
همت، توان غلبه بر خود و به کار گرفتن خویشتن خویش را دارد. صاحب تمکین، کسی است که میتواند دیگران را به اطاعت از خود وادارد. در ارادهٔ جدی، ارادهٔ مهمله و طبیعی نیز وجود دارد و نوسان میپذیرد. نوسان ارادهٔ آدمی از کمالات مربوط به انسانیت اوست. در ذکر، باید صاحب اراده بود تا بتوان ذکر را دایمی ساخت؛ هرچند نوسانی که در اراده وجود دارد، سبب پیشامد حالات متفاوت باطنی میگردد و ذکر دایمی را نوسان میدهد؛ چنانکه حتی حقتعالی نیز در هر آن، در شأنی میباشد.
برای داشتن ذکر دایمی، باید تمرینهای پیدرپی و چندساله داشت تا ذکر، مونس فرد شود و جزیی جداییناپذیر و همراه تنفس وی گردد؛ آن هم به صورت خفی که سبب میشود ذکرگویی فرد برای دیگران آشکار و محسوس نباشد. ذکر برای آنکه دایمی گردد، باید ارادی شود. ما از نحوهٔ ارادی ساختن کارها، در کتاب «دانش سلوک معنوی» سخن گفتهایم.
کسی که ذکر دایمی دارد، حوزهٔ استحفاظی مییابد و در حریم معصیت پرسه نمیزند، و اگر در ذکر خفی و دایمی خود رشد یابد، حتی میتواند موکل یابد، بلکه پدیدههایی همچون اجنه یا پدیدههای ماورایی را با خود همراه و دلسپرده سازد.
بعد از یافت حس ذکر، باید سعی نمود از ذکر لفظی گذشت و به ذکر خفی (نفسی) و سپس قلبی رسید. برای داشتن ذکر قلبی، نخست باید
(۱۱۵)
صاحب قلب شد. ما در کتاب «سیر سرخ»، نحوهٔ تولد قلب و مراحل رشد آن را توضیح دادهایم و خوانندهٔ محترم را به مطالب آن کتاب، ارجاع میدهیم. ذکری که در مرتبهٔ قلب انجام میپذیرد، به مراتب بالاتر و صافیتر از بُرد حس و ذکر لفظی میباشد.
ذکر قلبی در باطن فرد رشد میکند و هرچه بزرگتر گردد، وی را گستردهتر و سبکبارتر میسازد و به فرد در هر حالتی وفا دارد و با او میماند. ذکر قلبی، در حقیقتْ ملکوت فرد را میسازد و نشانهٔ ارزش باطنی اوست. افزون بر این، ارزش این ذکر در آن است که از دست سالوس و ریا دور است و فرد را در زندگی خود به عنوان ذکرپرداز چهره نمیسازد و او را بر همان حالت عمومی و عادی خویش نگاه میدارد.
توان حقیقی ذکر، در ذکر قلبی میباشد و ذکرهای لفظی، با توجه به بلندا و مشکلات سلوک، خاصیت و اثر قابل توجه چندانی ندارد؛ بهگونهای که بتواند کار سوخت سلوک را انجام دهد. قرآن کریم نیز میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا آَمِنُوا»(۱)؛ این بدان معناست که ایمان سطحی و ظاهری و شکلی خود را عمق بخشید و آن را حقیقی و باطنی سازید که در این بحث میتوان گفت: از ذکر لفظی به ذکر قلبی ارتقا و وصول یابید.
هدف از این ذکرها، استمرار توجه به حقتعالی میباشد. این توجه
۱-نساء / ۱۳۶٫
(۱۱۶)
میتواند هیأت ذکر لفظی داشته باشد یا صورتِ تعقل و اندیشهورزی باشد که با سکوت، صمت، خلوت، تدبر و حیرت همراه است و یا به گونهٔ ذکر قلبی و توجه باطن باشد.
سالک باید از تمامی گونههای ذکر بهره ببرد. انجام کارهای خیر و دستگیری از دیگران به وسیلهٔ ثروت یا قدرت جسمانی یا نفوذ اجتماعی، آن هم به قصد قربت، از دیگر مصداقهای ذکر و توجه به خداوند میباشد.
ذکر قلبی و سِرّی به ریا آلوده نمیشود و هیچ عامل غیری و بیگانهای در آن نفوذ نمیکند و به صورت خالص برای حقتعالی آورده میشود؛ بر این پایه، مصداق حقیقی ذکر میباشد و چون به تمامی برای خداوند آورده میشود، یک عدد آن نیز مصداق کثیر میباشد؛ برخلاف ذکر زبانی و لفظی که کثرتگرایی در آن، امری مذموم است؛ زیرا کیفیت و محتوای آن را پایین میآورد. این کار، مانند آن است که آبِ آبگوشت فراوان گردد و طعم و مزهٔ آبگوشت از دست برود. باید به کیفیت ذکر و نیز دعا اهمیت داد. برای نمونه، خواندن دعای کمیل در یک جلسه، در خور بیشتر افراد نمیباشد و کیفیت آن از دست میرود. همچنین است خواندن یک جزء قرآن کریم در هر روز. نباید نوع افراد عادی جامعه را به کمیت کشاند؛ بلکه باید بر کیفیت و محتوا سرمایهگذاری کرد، تا نتیجهٔ آن محسوس گردد و فرد نسبت به اصل دعایی که میخواند یا ذکری که دارد؛ درحالیکه با وی تناسبی ندارد و نیز به صاحب آن، بیاعتقاد نگردد.
(۱۱۷)
ذکر خفی، مقید به مکان و زمان نیست و حتی مانع حالت رانندگی هم نمیباشد یا در دستشویی نیز قطع نمیشود؛ بدون آنکه به مجاری ظاهری و عمومی ارتباطی داشته باشد؛ زیرا ذکر خفی، امری مربوط به ضمیر خودآگاه و باطن میباشد که قلب، خود را بر ذکری کوک میکند و آن را به نفس میاندازد تا به صورت خودکار و خودشارژ انجام شود؛ بدون آنکه اراده در آن دخالت ابتدایی داشته باشد. ذکر قلبی، نهالی است که در باطن کاشته میشود و خود بدون دخالت انسان، رشد میکند؛ هرچند میتوان با دخالت در آن، رشد آن را سرعت و قوت بخشید. در برابر ذکر خفی، ذکر لفظی میباشد که نیاز به زمان و مکان مناسب ـ مثل مسجد یا سجاده ـ دارد. مساجد، جایگاه ذکر خداوند میباشد. مساجد و نیز سجاده، باشگاه ذکر است که آدمی را برای ذکرگویی تربیت میکند و نیرو میبخشد. اما گفتن ذکر لفظی در هر حالی نیکو نمیباشد. برای نمونه، در دستشوییهای امروزی که سربسته است، چون گفتن ذکر لفظی، همراه با استنشاق و استشمام بخارات میباشد، گفتن آن مناسب نیست.
ذکر و غفلت بر «قلب» بار میشود. قلب با غفلت یا گناه، دارای مشکل و رکود میگردد و گاه به قساوت و خباثت آلوده میشود و با ایمان و صفا، بسط و رشد کمالی و خوشی و رونق میگیرد. تمام امراض و محاسن، از قلب نشأت میگیرد. مصرف ذکر، نخست بر قلب اثر میگذارد؛ از این رو مصرف خودسرانه و بدون تجویز آن، میتواند قلب را بیمار و فاسد کند. ذکر، به ویزیت و نسخه نیاز دارد؛ آن هم زیر نظر مربی کارآزموده و
(۱۱۸)
متخصص واقعی، نه ادعایی. بهترین طبیبان قلوب و ذکرشناسان، اولیای محبوبی حقتعالی میباشند که وصف آنان را در کتاب «محبوبان و محبان» و نیز در کتاب «عرفان محبوبی و سالکان محب» آوردهایم.
به صورت کلی باید گفت، هماینک ذکر دارای چنان افولی میباشد که باید به صورت اوّلی به هیچ یک از مدعیان تخصص در ذکر، اعتماد نداشت؛ مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. هماینک ذکر در دست رمّالانی حکیمباشی است که بدون هیچگونه تخصصی و با حقهبازی، برای کاسبی، شیادی میکنند و دروغ میگویند و خرافات میپردازند و با سوء استفاده از نیاز مردم و ناآگاهی آنان، گاه آنان را تخدیر میکنند و امراض آنان را بدتر و شدیدتر میسازند؛ هرچند برای ذکری که میدهند، روایت در دست داشته باشند؛ زیرا در روایت، خصوصیات شخصِ ویزیتشده، ذکر نگردیده و روایت به امری کلی و غیر قابل مصرف تبدیل شده است.
به ذکر، باید به چشم دارو نگاه کرد؛ آن هم داروی خطرناکی که مصرف خودسرانهٔ آن کمتر از مصرف یک قرص یا آمپول نمیباشد؛ بلکه گاه منجر به مرگ ذکرپرداز یا یکی از عزیزان وی میشود. ذکر را باید به صورت حضوری و با ویزیت و معاینهٔ شخصی، از استاد کارآزموده در ذکردرمانی گرفت؛ وگرنه جز ضرر نمیزاید. باید توجه داشت که ما از ذکرهای خاص ـ که موضوع سخن دانش ذکردرمانی است ـ سخن میگوییم، نه از ذکرهای عام که گفتن آن برای عموم مردم تجویز شده است؛ مگر آنکه کسی شرایط سلامت عمومی را نداشته باشد و به بیماری خاص مبتلا
(۱۱۹)
باشد، که چنین کسی، گاه لازم است حتی از ذکرهای عمومی پرهیز کند تا بیماری باطنی وی که با ذکر سازگاری ندارد، شدت نگیرد. تسبیح (سبحاناللّه)، استغفار (استغفراللّه ربی و اتوب الیه)، صلوات (اللهم صل علی محمد و آل محمد)، تهلیل (لا اله الا اللّه) و ذکر حوقله (لا حول و لا قوة إلاّ باللّه العلی العظیم) از برترین ذکرهای عمومی میباشد. حوقله از ذکرهای دایمی خَلقی است که نباید هیچگاه ترک شود و در تمامی موقعیتها میآید.
گفتیم انسان دارای سه فاز رشد، ارتقا و کمال میباشد: فاز حس که همهٔ انسانها آن را به فعلیت میرسانند و در آن، از طبیعت میگذرند و به نفس میرسند. بعد از آن، تعقل و خردورزی میباشد. عقل، بُرد متوسط کمال است. نیروی عقلورزی با دو طرف ذکاوت و شیطنت، میان مؤمن و کافر، مشترک است؛ اما کافر، برد دل را ندارد؛ بلکه آنان توان عقلی خود را در حیلهگری به کار میبرند، اما مؤمن به سبب داشتن سلامت و صفا، دروغ نمیگوید و حیله نمیپردازد و نفس اماره را مهار و کنترل میکند. شیطنت و حیلهگری از صفات نفسانی میباشد که مؤمن نیز توان استفاده از آن را دارد؛ اما سلامت و صفای وی، مانع از چنین استفادهای میشود. البته نفس در مسیر کمال خود، رفتهرفته قوای خود را مییابد و از نفس اماره به مزینه، مسوّله، ملهمه و مطمئنه ارتقا مییابد و سپس به مقام عقل، قلب و در نهایت به روح میرسد. البته صاحب نفس مطمئنه دارای قلب میباشد. تمامی این امور در یک جان و یک حقیقت است؛ اما سیر
(۱۲۰)
ارتقایی آن به گونهٔ طولی میباشد؛ در نتیجه، هر مرتبهٔ بالاتر، تمامی مراتب پایینتر را در خود دارد؛ ولی مراتب پایینتر، فاقد مرحلهٔ بالاتر میباشد.
مرتبهٔ سوم، فاز نهایی کمال میباشد که با دل شروع میشود و به روح میانجامد. ذکر نیز بر همین منوال، بر سه مرتبهٔ نفسی، تعقلی و قلبی میباشد. ذکرهای قلبی نیز از ذکرهای سِرّی شروع میشود و به ذکرهای عالی خفایی و اخفایی میانجامد. قلب، فرماندهٔ کمالات انسانی میباشد. قلبِ باطنی میتواند ضعیف یا قوی، خاموش، فاسد یا سالم و عالی باشد.
ذکر نیز که یکی از کمالات باطنی است، حیات، رشد و موفقیت و موقعیت مستجاب بودن خود را بر پایهٔ قلب دارد. قلب، ظرف کمال عالی آدمی میباشد. برای ذکر، باید قلب داشت؛ آن هم قلب سلیم، صافی و پر از صفا و شفافیت. قلب سلیم، قلبی است که خشونت و تندی در آن نیست و نرم و افتاده میباشد؛ قلبی صاف، ساده، پاک و وارسته که در پاکی و به سبب استفاده از ذکرهای عالی، به جایی میرسد که خون آن پاک و قابل خوردن میباشد؛ چنانکه اگر حیوان حلالگوشتی ذبح شرعی گردد و خون آن بهگونهٔ عادی بیرون آید، بقیهٔ خونی که در بدن آن باقی میماند، پاک است، ولی خوردن آن حرام میباشد. قلب پاک و سلیم، قلبی است که روان است و کرم کبر و استکبار و خودشیفتگی و خودخواهی در آن نیست؛ قلبی که در مرتبهٔ نخست، هوشمندی دارد و
(۱۲۱)
به حرف حق گوش فرا میدهد و برای آن پذیرش تمام دارد و مطیع میباشد و سپس، برتر از آن، دارای اطمینان میگردد.
قلب، هستهٔ مرکزی باطن آدمی است که اگر کسی لایههای ظاهری خود را کنار بزند و به این هستهٔ مرکزی برسد، میتواند خویش را بشناسد و نقاط ضعف و قوت خود را به دست آورد و با شناخت مرز ظهور و نمود خویش ـ و به تعبیر ساده، با معرفت، به نقطهٔ آخری و پایانی و تَه خویش ـ نه مأیوس شود و نه مغرور و نه بار سنگینتر از توان خود بردارد و نه اهمال داشته باشد. برای به دست آوردن پایانهٔ قلب، در انبوه تقلبات و دگرگونیهایی که دارد، باید در خلوت شب، روز خود را محاسبه کند و به دقت، رفتارهایی را که در برابر حق و باطل و پیشامد ظلم و زور و ضعف داشته است، بررسی کند و به کردار ظاهری خود ـ اعم از خوب و بد آن ـ نگاه نکند؛ بلکه باید شاسی این کردار را که قلب است، ملاحظه کند و مرتبهٔ آن و درصد سختی و نرمی آن را به دست آورد؛ آن هم قلبی که لحظه لحظه در تکاپو و جریان میباشد و در هر عضوی، موضعی میگیرد؛ هرچند زبان، به تندی موضع میگیرد و در دست و پا کندتر و در چشم، از همه سریعتر منعکس میشود. به هر روی، ذکر خاص انشایی برای آنکه مستجاب گردد، باید به قلب برسد. ذکر بدون قلب، نتیجهای ندارد.
ذکرهایی که در مرتبهٔ حس و عقل و با بُرد نفس انجام میشود، ذکرهای عمومی است و ذکر خاصی که دانش ذکردرمانی در پی تحقق آن میباشد، ذکر خاص قلبی میباشد. ذکردرمانی در مرحلهٔ عالی خود،
(۱۲۲)
در پی تربیت نیروهایی است که بتوانند به ذکر خاص به صورت کامل دست یابند؛ ذکرهایی که توان استجابت دارد و میتواند خود را با عالم ربوبی وفق دهد.
مهمترین معضل در ذکر این است که بتوان ذکر را قلبی نمود و نفس بهطور کلی با قلب هماهنگ شود و ذکر در دل نهادینه شود.
ذکر بر قلب پاکیزه و طاهر مؤثر و کارآمد است؛ نه قلبی که از لجن و کثافات گناه و کدورت از دیگران و تلاش برای حیلهگری و فریب دادن و دروغ گفتن به آنان، آلوده است و صفا، روشنی، خلوص و شفافیت ندارد. قلب، نیاز به تخلیه وشفافسازی دارد. نخستین تخلیهٔ لازم نیز، حلالدرمانی و پرهیز از لقمهٔ حرام میباشد. تا کمترین حرامی در بدن و نفس کسی باشد، ذکر لیز میخورد و بر قلب نمینشیند؛ همانطور که اگر رودهها با شیاف، پاکسازی نگردد، برخی داروها تأثیر درمانی بر بدن نخواهد داشت. شیاف قلب برخی، استفاده از ورزش، غسل و مانند آن میباشد و به چنین افرادی نباید گفتن ذکری را توصیه کرد؛ زیرا ذکر بر باطن آلوده تأثیری ندارد و حتی شاید آن را به قساوت هم بکشاند. استفاده از حرامها و گناهان، باطن را چنان لغزنده میسازد که دیگر نمیتواند هیچ کمالی را بپذیرد و هرچه ذکر میآورد، در آن نمینشیند تا خاصیتی برای آن داشته باشد؛ از اینرو حلالدرمانی و برطرفسازی لیزیهای باطن ـ که اراده را ناکارآمد میسازد و اقتدار و تمکین را میگیرد ـ ضرورتی اجتنابناپذیر میباشد.
(۱۲۳)
اگر به کسی که باطن خود را از آلودگی پاک نمیکند، ذکر داده شود، ذکر تضییع شده است و اگر این ذکر مستند به متون قدسی باشد، به تضییع چهرههای دینی میانجامد. گفتن سخن نابهجا و حرفی که فرد کشش آن را ندارد، به کوچکشمردن مقدسات، شعایر و چهرههای دین منجر میشود. برای نمونه، اگر کسی بگوید خواندن هفتاد مرتبه سورهٔ حمد بر مرده، آن را زنده میسازد و کسی برای امتحان، چنین کند و زنده نشود، فردی که حدیث را گفته، آن را ضایع ساخته است. گفتن سخنی که زمینهٔ تحقق آن در خود یا در دیگر افراد نمیباشد، نشانهٔ ناشیگری و نداشتن تخصص لازم در این زمینه میباشد. کسی میتواند با خواندن حمد، مرده را زنده کند، که نخست شاسّی قلب را در خود استارت زده و بر قلب خود سرمایهگذاری نموده باشد؛ آن هم قلبی که سلیم، صافی، شفاف و اهل صفا و بسط باشد؛ آن هم بسطی که اطلاق داشته باشد؛ نه قلبی که در ابتدای زایش خود، انواع امراض را در خود دارد.
باید قلب خود را یافت، ندای دل خود را شنید، نیازها و عطش آن را به دست آورد، خود را فریب نداد و به لایهٔ نهایی قلب، آن هم بدون ترس، وارد شد و خویشتن خویش را یافت و در یافتن خود نیز نترسید. بعضی از قلبها در ژرفا و نهایت خود، امری بسیار بد را خواهان میشوند. باید نخست به این فهم رسید که قلب چه میخواهد و با کالبدشکافی آن، حقیقت خود را فارغ از اینکه خوب است یا بد، به دست آورد و از بدخواهی قلب، نترسید؛ بلکه با مراجعه به استادی کارآزموده، خود را
(۱۲۴)
برای تبدیل و تغییر باطن و داشتههای بد به خوب، آماده کرد.
ذکر قلبی، دوام ذکر میآورد. دوام ذکر در موقعیتهای گوناگون، بسیار اهمیت دارد. اگر کسی بتواند ذکر را در خود تعبیه کند تا در تمامی حالات به آن تخلق داشته باشد، ذکر با وی انس میگیرد و به «ذکر خفی» یا «ذکر نفسی» یا «ذکر قلبی» یا «ذکر روحی»، با اختلاف مرتبهای که ذکرپرداز دارد، تبدیل میگردد. آیهٔ زیر از ذکر قلبی میگوید:
«فَإِذَا قَضَیتُمْ مَنَاسِککمْ فَاذْکرُوا اللَّهَ کذِکرِکمْ آَبَاءَکمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکرا فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یقُولُ رَبَّنَا آَتِنَا فِی الدُّنْیا وَمَا لَهُ فِی الاْآَخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ»(۱).
و چون آداب ویژهٔ خود را به جای آوردید، همانگونه که پدران خود را به یاد میآورید یا با یادکردنی بیشتر، خدا را به یاد آورید و از مردم کسی است که میگوید پروردگارا، به ما در همین دنیا عطا کن و حال آنکه برای او در آخرت نصیبی نیست.
آیهٔ شریفه توصیه دارد همانطور که از خود، آشنایان و بستگان خویش یاد میکنید، از خداوند هم یاد کنید. چنین تذکری، ذکر لفظی نیست و یادآوری ذهنی و قلبی است.
پایینترین مرتبهٔ ذکرِ خفی، ذکر تعقلی است که از ذکر نفْسی، ضعیفتر میباشد. ذکر در آیهٔ شریفهٔ زیر، ذکر تعقلی است، نه ذکر لفظی یا قلبی و به معنای بارز ساختن توجه و عبرتگرفتن است:
«وَاذْکرُوا إِذْ جَعَلَکمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکمْ فِی الاْءَرْضِ
۱- بقره / ۲۰۰٫
(۱۲۵)
تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیوتا فَاذْکرُوا آَلاَءَ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الاْءَرْضِ مُفْسِدِینَ»(۱).
و به یاد آورید هنگامی را که شما را پس از (قوم) عاد جانشینان (آنان) گردانید و در زمین به شما جای (مناسب) داد در دشتهای آن (برای خود) کاخهایی اختیار میکردید و از کوهها خانههایی (زمستانی) میتراشیدید. پس نعمتهای خدا را به یاد آورید و در زمین سر به فساد برمدارید.
این آیهٔ شریفه توصیه دارد نعمتهای خدا را یاد کنید. مگر میشود ذکر را به توان تمامی پدیدههای هستی و نعمتهای حقتعالی آورد؟! این کار جز از ذکر خفی و باطنی ساخته نیست؛ وگرنه اینکه نعمتهای خدا یکییکی یاد شود، راه به جایی برده نمیشود.
آیهٔ شریفهٔ زیر نیز بر فراوانی ذکر تأکید دارد. این کریمه از افراد شاخصی میگوید که با اینکه ایمان و امید به عالمی دیگر دارند و در عمل از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله تقلید مینمایند، باز ذکر خدا را فراوان میگویند:
«لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الاْآَخِرَ وَذَکرَ اللَّهَ کثِیرا»(۲).
بهقطع برای شما در رسول خدا الگویی نیکوست برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند.
ذکری میتواند کثیر و فراوان باشد که به مرتبهٔ ذکر خفی رسیده باشد. ذکر خفی با هرگونه کرداری قابل جمع است و حتی سخنگفتن
۱- اعراف / ۷۴٫
۲- احزاب / ۲۱٫
(۱۲۶)
مزاحم آن نیست. این ذکر در حالت خواب نیز ادامه دارد و نفس به آن تخلق مییابد و از آن تغذیه میکند. کسی که ذکر خفی دارد، درحالیکه سکوت دارد، ذکر میگوید. سکوت اولیای خدا که مقام ذکر خفی را دارند، ذکر است. آنان نه اینکه سکوت میکنند، بلکه ذکر آنان در سکوت است و سکوت آنان ذکر خفی است؛ ذکری که زبان ظاهری در آن دخالت ندارد، بلکه سخن گفتن معمولی آنان با ذکر انجام میشود و سخنان عادی خود با مخاطبانشان را دارند و در همان حال، ذکر خود را زنده و پایدار میآورند.
ذکر در آیات فراوانی با وصف «کثیر» آمده است و این بدان معناست که این ذکر کثیر است که مؤثر میباشد و ذکرهای اندک، ماندگاری چندانی ندارد و همانند استارتِ ضعیفی است که نمیتواند راهانداز خودرو گردد یا مانند شعلهٔ آتشی است که در آغاز روشنایی خود، خاموشی میگیرد. ذکر خفی با ذکر لسانی قابل جمع است و در حینی که ذکر با لسان انجام میشود، قلب هم ذکر خود را دور میگیرد و حتی میتواند ذکری متفاوت از ذکری که بر زبان جاری میشود، داشته باشد.
ذکر خفی بر دم و بازدم بار میشود و همانطور که تنفس امری طبیعی میشود، ذکر نیز دارای طبیعت میگردد و به صورت طبعی انجام میشود. اگر تنفسی دارای ذکر نباشد، باید آن تنفس را مرداری بدبو دانست. توصیه به ذکر در بیش از سههزار موردی که در روایات آمده است، از هنگام تهیهٔ مواد غذایی، تا طبخ آنها در آشپزخانه و خوردن
(۱۲۷)
غذا در کنار سفره و حتی هنگان تخلیه و جنابت تا وضو و نشستن بر سجادهٔ عبادت را شامل میشود؛ چرا که ذکر مانند تنفس است و همانطور که نمیشود از نفسکشیدن دست برداشت، از ذکر نیز نمیتوان جدا شد و لازم است دوام داشته باشد؛ بهگونهای که انسان پیچیده به ذکر الهی میشود. کسی که پیچیده به ذکر الهی میشود، صفات ممتازی مییابد که کمترین آنها توان همت و قدرت باطنی است.
ذکر اگر قلبی شود، برای آن، حد و اندازهای نیست؛ برخلاف عباداتی مانند روزه و حج که برای آن، اندازهای معین میباشد. ذکر قلبی به حیات قلب وابسته است و تا زمانی که قلب زنده باشد، فعالیت دارد؛ اما ذکر لفظی، امری دایمی نیست؛ بلکه موقت و تقطیعی است و اگر زبان به سخنگفتن با دیگری مشغول شود، بهناچار باید ذکر خود را قطع کند. ذکر لفظی، ذکر ابتدایی و جلی و آشکار است؛ درحالیکه ذکر قلبی ذکر خفی و سِرّی کمالی میباشد که تقطیع نمیپذیرد و حتی با سخنگفتن نیز جمع میشود، بدون آنکه یکی مزاحم دیگری باشد. این ذکر به صورت سیستماتیک و نیز اتومات توسط نفس (قلب یا روح) انشا میشود؛ بدون آنکه نیاز به تعلق اراده به صورت خاص باشد؛ بلکه حرکت آن برای نفس، ناخودآگاه و تحت ارادهٔ کلی و استمراری میباشد؛ چنانچه نفس برای گامبرداشتن و رفتن مسیری خاص، به هر گامْ ارادهای خاص نمیدهد و آن را ناخودآگاه و تحت ارادهٔ استمراری و کلی میآورد. هرگاه ذکر در بدن به حرکت افتد و همراه ذکرپرداز و مونس و همدم او گردد، زمان خواب او
(۱۲۸)
را نیز تحت اِشراف خود درمیآورد و ذکرپرداز را به مقام دوام ذکر میرساند و او را صاحب ذکر میسازد؛ چنانکه حضرات معصومین علیهمالسلام صاحب ذکرها، حرزها، نگینها و طلسمهای مختلف بودند تا با هریک در برابر هجوم شیاطین و بدخواهان، امنیت یابند. شیاطین بیشترین هجوم را به اولیای متوسط خدا دارند؛ ولی آنان به سبب ذکرهایی که دارند، قدرت دفاعی و توان بازدارندگی مییابند. اولیای کمّل نیز حرزها و طلسماتی دارند که شیاطین به هیچوجه توان نزدیک شدن به آنان را نمییابند.
هیمنه و دولت اذکاری که در نفس نهادینه شده و قلبی گردیده است، در برزخ و بعد از مرگ میباشد که حواس ظاهری تعطیل شده و میدان برای فعالیتهای باطنی باز گردیده است. تأثیر ذکرها بر باطن آدمی، خود را در آنجا ـ که بار تکلیف از دوش انسان برداشته شده است ـ نشان میدهد.
کسی که دارای ذکر قلبی میگردد با مرگ، ذکر خود را از دست نمیدهد و آن ذکر را به هنگام مردن و بعد از آن، در ملکوت و برزخ با خود دارد. آنانکه اهل دنیا میگردند، چون معرفت و قرب ندارند، با مرگ، میمیرند و از آنان جز تنی که خوراک حشرات و حیوانات و خاکی که غذای زمین میشود، چیزی نمیماند. خاک زمین، تن مردهٔ اهل دنیا را بیش از حشرات و حیوانات و بیش از مارها و عقربها میخورد. اهل دنیا در بدن خود محبوس هستند و ظهور برزخی آنها جز یک نعش نمیباشد. در برابر، اولیای خدا وقتی وارد برزخ میشوند، حیات الهی
(۱۲۹)
دارند و صاحب ذکر و ملکوت و برزخ و صاحب دَم میباشند و در آنجا آسیبی نمییابند. اگر سیستم ذکر قلبی در باطن کسی تعبیه شود، دیگر از وی خارج نمیشود و با او حیات ابدی مییابد و به هنگام مرگ نیز با او همراه میشود و مانند مال نیست تا از او جدا افتد و به وارثان منتقل شود. حقیقت اولیای خدا، جاودانه است؛ هرچند تن آنان را پارهپاره سازند. اهل دنیا با مرگ، حیران و سرگردان میگردند؛ ولی اولیای خدا حتی با بدترین مرگها نیز پایدار هستند و حتی در بحرانیترین حادثهها نیز ذکر خود را از دست نمیدهند و حقیقتی که خود دارند، با حقیقت ماندگار ذکر، آنان را حفظ میکند. کسی میتواند خود را از هیمنهٔ سهمگین سکرات موت حفظ و حراست کند، که ذکر خدا یا یکی از اولیای او را در باطن خود داشته باشد و خود را در پناه آن ذکر قرار دهد. کسانیکه ذکر ندارند، سختترین سکرات را خواهند داشت و صحنههایی شبیه عذابهای دردناک جهنم برای آنان پیش میآید و مرگ، شروع سرگردانی و تنهایی و غربت آنان میباشد.
برای رسیدن به ذکر تخصصی قلبی و استمراری، باید ذکر ابتدایی و عمومی لفظی و ذکر جلی تقطیعی داشت. باید چندسال زیر نظر استاد کارآزموده و دارای دم، ذکر زمانبر جلی داشت تا به ذکر فرازمانی قلبی رسید که ذکر را جزو جداییناپذیر نفس قرار میدهد. کسیکه ذکر قلبی دارد، حتی در زمان بیهوشیهای پزشکی نیز از ذکر خود دست برنمیدارد و همنشینان خود را یاد میکند. بهترین یار و پناهگاه انسان در سکرات
(۱۳۰)
موت، ذکر قلبی است که شاغل و مانعی برای آن پیش نمیآید و البته این حقیقت، برای افراد عادی نیز قابل فهم و دریافت نیست.
برای آنکه بتوان در تمامی دم و بازدمها و در تمامی حالها و مکانها و موقعیتها و لحظهها و با هر کسی و در حال انجام کار ـ که دقت ویژهٔ خود را میطلبد ـ ذکر داشت، باید به ذکر خفی رسید. ذکر خفی، نیازمند اراده است و با طول زمان به دست میآید تا فرد را در داشتن ذکر باطنی حرفهای نماید. کسی که ذکر باطنی و خفی دارد و قلب وی به صورت اتومات، ذکر میپردازد، حتی در حال خواب نیز دارای ذکر است و ذکر وی هیچ گاه تعطیل نمیپذیرد؛ مگر آنکه قلب وی دچار عوارضی جانبی شود که در این صورت، ذکر در لایههای باطن فرد میماند و با او حتی در قیامت محشور میشود؛ هرچند فعالیت خود را در لایههای رویین و ظاهری از دست داده باشد. ما کسی را در ذکر، دارای موقعیت ممتاز و فردی حرفهای میدانیم که توانسته باشد به ذکر خفی دست یافته باشد. چنین کسی در هیچ لحظهای و در هیچ مکانی و حتی در سختترین شرایط کاری خود، ذکر خویش را از دست نمیدهد و باطن وی نمیگذارد حتی یک ذکر از او فوت گردد. چنین ذکری در نَفَسهای فرد تعبیه میشود و همانطور که تنفس بهخودی خود انجام میشود، ذکر باطنی نیز به خودی خود رقم میخورد. درست مانند باستانیکاری که به صورت حرفهای میل میریزد و در چرخش پیوسته و مدام آنها، نمیگذارد حتی یک میل از دست وی خارج شود و بیفتد و تمامی آنها را نگاه میدارد.
(۱۳۱)
کسی میتواند دارای ذکر قلبی باشد که پیش از آن در بیداری، خلوت داشته و با ریاضتهای طولانیمدت زیر نظر مربی کارآزموده، صاحب همت شده، یا آن را به صورت عنایی و موهبتی دارا گردیده باشد. چنین کسی در حال خندهٔ خود، ذکری پنهان دارد. افرادی که دارای تمکین میگردند، در هر لبخند و تبسمی که دارند، میتوانند صدها ذکر باطنی تعبیه کنند؛ ذکری که هیچ نمود ظاهری ندارد و افراد ناآگاه ـ بهویژه ظاهرگرایان ـ وی را فردی غافل و فاقد ذکر میدانند؛ غافل از آنکه در هر ذکر ظاهریای که آنان دارند، وی صدها ذکر باطنی را با عمق و ژرفا و با خلوصی پر رونق از صفا و عشق در خود دارد؛ ذکری که به ریا آلوده نمیشود و گَرد سالوس نمیگیرد و برخلاف ذکر ظاهرگرایان، در مرتبهٔ نفْس انجام نمیگیرد؛ بلکه با قلب ادا میشود و با هر کاری نیز سازگار است و ترک نمیگردد و مداومت آن تضمینی است و غفلت یا فراموشی بر آن، عارض نمیگردد.
ذکر خفی با خلوت و جلوت و با خوردن و آشامیدن و سخن گفتن و اندیشیدن و نوشتن همراه میشود، بدون آنکه یکی مزاحم دیگری باشد و کمترین خللی به آن وارد کند؛ ذکری که به مرتبهٔ ظاهر نمیآید و در نهانگاه باطن باقی میماند. مداومت بر ذکر بدون اخلال در کارهای واجب، تنها با ذکر خفی و با ذکر قلبی سازگار است؛ وگرنه توصیه به داشتن ذکر لسانی با اینهمه تنوعی که در خود اذکار است و با توصیه به مداومت بر هر یک از آنها، فرد بیکاری را میطلبد، که او نیز تنها میتواند
(۱۳۲)
بخشی از آنها را بیاورد.
این ذکر خفی است که میتواند تنوع ذکرها را جمع کند و بر آنها بدون تداخل و اخلال، مداومت دهد؛ بدون اینکه مانع از کارهای واجب شود. چنین ذکری حتی در حال نماز نیز جریان دارد و در تمام زمان روزهداری حفظ میشود و با رتق و فتق امور نیز خواناست و ذکر را مظهر «لا یشغله شأن عن شأن» میگرداند. کسی که به چنین ذکری دست یافته است، نه تنها با دست و زبان باطنی خود یک هندوانهٔ ذکر، بلکه صدها هندوانهٔ ذکر را برمیدارد. چنین فردی صاحب همت است و ضعف ندارد که نتواند با یک دست، چند هندوانه را بردارد. کسی که ذکر خفی دارد، چنانچه بر تواناییهای اعطایی وی افزوده شود، میتواند تمامی عوالم، از ملک تا جبروت و حتی عوالم الهی را با یک دست بردارد. البته دستی که در نهایت، قلم میشود و بیدست میگردد و او تمامی عوالم را بیدست برمیدارد.
ما فضای صدور بسیاری از روایات ذکر را مقام بلند «ذکر خفی» میدانیم؛ وگرنه صِرف داشتن ذکر لسانی، توصیهای است که انجام نمیپذیرد و مهمل میگردد. البته داشتن ذکر لسانی ـ بهویژه به هنگام اعطای نعمتها ـ توصیه شده است. همچنین برای رهایی از بیماری خدافراموشی یا غفلت از خدا، میتوان ذکر لسانی داشت. ذکر لسانی بنده سبب میشود که خداوند نیز بنده را ذکر نماید و بنده با این ذکرِ خدایی است که در حرز ذکر او قرار میگیرد و سلامت مییابد و فردی رها
(۱۳۳)
نیست تا شیاطین بتوانند وی را بهراحتی مورد هجوم حملههای ددمنشانه و خبیث خود قرار دهند. ذکر لسانی، بهویژه به هنگام غضب و عصبانیت، آرامشزاست و اعصاب تحریک شده را فرو مینشاند. همچنین ذکر میتواند شهوت برانگیخته شده به حرام را کنترل کند و اگر کسی با زنی نامحرم در خلوت قرار گرفته است، به مدد ذکر لسانی میتواند بر غلیان شهوت خود غلبه کند. البته ذکر لسانی این آسیب را دارد که با غفلت و فراموشی، قابل جمع است و میتواند چیزی جز لقلقهٔ لسان، بدون توجه به حقتعالی، انجام گیرد.
به صورت کلی، ذکر تمرینی است برای با حق بودن و گذشتن از غیرها. کسیکه ذکر مییابد، نخست خود را فراموش میکند و زنگار غیرها را از قلب خود میزداید تا قلب، تجلیگاه نور پروردگار گردد و او همنشین و جلیس وی و میهمان دل او شود. کسی که یاد و ذکر حق را دارد، با ذکر او گام برمیدارد؛ بلکه با حق و به حق است که پا برمیدارد و پا مینهد؛ بلکه به گامهای حق است که قدم به قدم میرود. کسی که ذکر خفی دارد، حق را میهمان دل خود و قوتِ قوّتِ باطن خود قرار میدهد و یاد خدا میخورد و حق را خوراک جان خویش قرار میدهد؛ زیرا خدا با هرچیزی و در هرجایی است. ذکر خفی، ذکری ارادی، حیاتی و طبیعی است که میتواند قلبی یا روحی باشد. صاحب ذکر خفی، میتواند مدعی شود حتی یک لحظه بدون ذکر، نفس نکشیده و نمیکشد. رسیدن به ذکر خفی، دارای فرایندی تعلیمی است و با آموزش به دست میآید؛ اما متأسفانه
(۱۳۴)
زمانهٔ حاضر، زمانهٔ غفلت است و آموزش امور باطنی و ربوبی به رکود گراییده است و نه آگاهانی دارد و نه افرادی علاقمند که خواهان تعلیم آن باشند.
خاصیت ذکر نفسی و قلبی ـ که ذکری خفی است ـ این است که خواستهای در آن نمیباشد و ذکر به عنوان غذا و قوت قلب میباشد و ملکوتآفرین است؛ به این معنا که حیات قلب باطنی با آن است و قطع شدن ذکر، به معنای قطع شریان حیات آن میباشد. قلب با اینذکر، با خداوند انس میگیرد و سبب عشق به حق میشود. چنین ذکری نه اِخباری است و نه انشایی؛ بلکه در مقامی بالاتر از این امور قرار دارد و طبیعت باطن است که ذکر را بدون دخالت دستگاه اراده، در ضمیر خود محقق میسازد.
ذکر نفْسی برتر از ذکرهای لفظی ـ اعم از اخبار و انشایی ـ است. ذکر نفسی در نفس و جان آدمی نهادینه میگردد، بدون اینکه به طمعی آلوده گردد. این ذکر از هرگونه خواسته و التماس، عاری است. ذکر نفسی، جزو طبیعت ذکرپرداز و از مراتب نفس او میشود؛ همانطور که تنفس چنین است. نفْس همانطور که با نفَسکشیدنهای پیدرپی و تنفس زنده است، زندگی باطنی و طهارت روح و حیات ماورایی خود را از ذکر نفسی میگیرد. همچنین مبارزه با انواع بدافزارهای شیطانی و رفع موانع شر و بازدارندههای خُبثآلود، با ذکر نفسی ممکن میگردد و این ذکر، حکم زره و همپا برای محافظت از ذکرپرداز را دارد. این ذکر، همانند سپری محافظ،
(۱۳۵)
فضای آسمان نفس و باطن را از هجوم تیرهای سوزان وسوسهٔ شیاطین و انواع وسواسها، پریشانیها و پشیمانیها حفظ میکند و به آن، سوختی از جنس صفا و روشنی میدهد و سنگینیهای آن را دفع میکند تا برای بر شدن و عروج به ماورای ناسوت، آماده شود.
ذکر و دعا سلاح مؤمن و مغز عبادت و گوهر بندگی اوست؛ چنانچه دعاها و مناجاتها، ابزاری برای تعبیهٔ ذکر خفی در نهاد باطن است. کسی که ذکر ندارد، در زیر نور مهتاب، عملیات جنگی میگیرد و در روشنایی روز، بدون هیچ گونه سلاحی، برای شیاطین و بدخواهان مسلح، قد میکشد و در چنین میدان رزمی، بلاپیچ و آبکش میگردد و روزانه دهها آسیب و آفت را به جان میخرد. بیشتر مفاسد و مشکلاتی که در زندگی بشر امروزی میباشد، به سبب غفلت از ذکر و دعا و بریدهشدن از عالم معنویت و غفلت از حقتعالی میباشد. این گزارهای خِردپذیر و علمی است؛ بدون آنکه اغراقی در آن باشد.
به هر روی، ذکر خفی، میدان دوام ذکر است؛ ذکری که در روایات زیر، به آن سفارش شده است.
۱ » علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن أبی عبد اللّه علیهالسلام قال: أوحی اللّه عزّ وجلّ إلی موسی علیهالسلام : یا موسی، لا تفرح بکثرة المال، ولا تدع ذکری علی کلّ حال، فإنّ کثرة المال تنسی الذنوب، وإنّ ترک ذکری یقسی القلوب(۱).
۱- الکافی، ج ۲، ص ۴۹۷٫
(۱۳۶)
امام صادق علیهالسلام میفرماید: خداوند به موسی وحی نمود: ای موسی، از فراوانی مال، شادان مشو و ذکر مرا در هیچ حالتی رها مکن؛ زیرا فراوانی مال، گناهان را فراموش میسازد و رها کردن ِ ذکر من، قلبها را سخت میسازد.
۲ » حدّثنا أبوعبداللّه الحسین بن محمّد الأشنانی الرازی العدل ببلخ، قال: حدّثنا علی بن مهرویه القزوینی، عن داود بن سلیمان الفرّاء کذا، عن علی ابن موسی الرضا، عن أبیه، عن آبائه، عن علی علیهمالسلام ، قال: قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : إنّ موسی بن عمران لمّا ناجی ربّه قال: یا ربّ، أبعید أنت منّی فأنادیک أم قریب فأناجیک؟ فأوحی اللّه جلّ جلاله إلیه: أنا جلیس من ذکرنی، فقال موسی: یا ربّ، إنّی أکون فی حال أجّلک أن أذکرک فیها، فقال: یا موسی، أذکرنی علی کلّ حال(۱).
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: موسی وقتی که پروردگارش با او سخن گفت، عرض داشت: پروردگارم! آیا تو به من نزدیکی تا تو را ندا دهم و با صدای بلند بخوانم، یا نزدیکی تا با تو نجوا کنم و آهسته سخن گویم؟ خداوند به او وحی کرد: من همنشین کسی هستم که مرا ذکر گوید. موسی عرض داشت: پرودگارا! من در این حالی که هستم، مدتی معین را قرار دادم تا تو را در آن یاد کنم. خداوند فرمود: ای موسی، مرا در هر حالتی یاد نما.
۳ » قال أمیر المؤمنین علیهالسلام : مداومة الذکر خُلصان الأولیاء(۲).
حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام فرمودند: مداومت بر ذکر، پیوند
۱- شیخ صدوق، التوحید، ص ۱۸۲٫
۲- مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۰۷٫
(۱۳۷)
دوستداشتنی مقربان حق است.
۴ » أیضا عنه علیهالسلام : مداومة الذکر قوت الأرواح ومفتاح الصلاح(۱).
و نیز فرمودند: مداومت بر ذکر، غذای روحها و کلید درستی است.
۵ » أیضا عنه علیهالسلام : من عمّر قلبه بدوام الذکر، حسنت أفعاله فی السرّ والجهر(۲).
و نیز فرمودند: کسی که دل خود را با دوام ذکر آباد دارد، کردارش در پنهان و آشکار نیکو میگردد.
۶ » أیضا عنه علیهالسلام : بدوام ذکر اللّه تنجاب الغفلة(۳).
و نیز فرمودند: با دوام ذکر خدا، غفلت زدوده میشود.
۷ » أیضا عنه علیهالسلام : واذکر اللّه فی اللیل والنّهار(۴).
و نیز فرمودند: خداوند را در تمامی شب و روز ذکر گویید.
۸ » روی عن رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : قال اللّه جلّ جلاله: یا بن آدم، اذکرنی بعد الغداة ساعةً وبعد العصر ساعةً أکفّک ما أهمّک(۵).
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند: خداوند میفرماید: ای فرزند آدم، مرا بعد از صبحگاهان و بعد از عصر، ساعتی یاد کن، تا امور مهم تو را کفایت کنم.
۹ » حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الولید؛ قال حدّثنا محمّد بن الحسن الصفّار، عن یعقوب بن یزید عن حمّاد بن
۱- همان.
۲- همان.
۳- همان.
۴- بحارالانوار، ج ۳۴، ص ۱۱٫
۵- شیخ صدوق، الأمالی، ص ۳۹۸٫
(۱۳۸)
عیسی، عن حریز بن عبد اللّه، عن محمّد بن مسلم قال: قال لی یا بن مسلم لا تدعنّ ذکر اللّه عزّ وجلّ علی کلّ حال، فلو سمعت المنادی ینادی بالآذان وأنت علی الخلاء فاذکر اللّه عزّ وجلّ وقل کما یقول(۱).
محمد بن مسلم گوید امام به من فرمود: ابنمسلم! ذکر خدا را در هیچ حالی ترک مکن؛ پس اگر اذانگو ندای اذان دهد و تو در دستشویی باشی، خدای را ذکر گو و آنچه را که اذانگو میگوید، تکرار نما.
۱۰ » وعن عدّة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن الحلبی، عن أبی عبد اللّه علیهالسلام قال: لا بأس بذکر اللّه وأنت تبول، فإنّ ذکر اللّه حسن علی کلّ حال، فلا تسأم من ذکر اللّه(۲).
امام صادق علیهالسلام فرمودند: اشکالی ندارد به آوردن ذکر خداوند در حال ادرار؛ زیرا ذکر خدا در هر حالی نیکوست؛ پس، از ذکر خدا ملول مشو.
این روایات، بر مداومت ذکر در تمامی حالات و کارها ـ از قیام و قعود تا راه رفتن و ایستاده بودن ـ توصیه دارد. دوام ذکر، حتی در حالت سخن گفتن، تنها در صورتی ممکن میشود که ذکر به قلب رسیده و خفی شده باشد.
شکلگرایی و ظاهرگرایی افراطی یا از دست دادن ظاهر و باطنگروی یکسویه، موجب پدید آمدن دو قطب متضاد و انحرافی «زهد منفی و
۱- علل الشرائع، ج ۱، ص ۲۸۴٫
۲- وسائل الشیعة (آل البیت)، ج ۱، ص ۳۱۰٫
(۱۳۹)
دور از تعقل و قلندری بیبند و بارمآبانه» و «خردورزی شکلگرا و صورتمحور خالی از معرفت و بیتوجه به ملاک و معیار» شده است.
بسنده کردن به ذکرهای لفظی نیز چندان بار معنوی ندارد و به مرور زمان، تبدیل به یک عادت میشود؛ اما ذکر قلبی ـ که مجاهدت و تلاش جوانحی است ـ چنان تأثیر و قدرتی دارد که از حیث تأثیر بر باطن، بیش از مجاهدت جوارحی و جهاد در راه خدا و هزینهٔ مال در این راه، خاصیت دارد. بنابراین افراد فقیری که توان مشارکت در کارهای خیر همگانی را ندارند یا از توفیق حضور در جبههها محروم میباشند، میتوانند با قلبیساختن ذکر خود، از خواص آن امور بهرهمند شوند(۱).
ذکر قلبی، فرد را به مدار معرفت وارد میسازد. ذکر کسی که دارای ذکر قلبی میباشد، دارای آثار حیاتی بیشتری برای جامعه میباشد تا کسی که با قدرت و ثروت خود، به مردم خدمترسانی دارد و در کارهای خیر مشارکت مینماید. کسی که ذکر قلبی دارد، به عیوب نفس خود توجه میکند و آن را رام و مهار میسازد. آزادی نفسی بیش از آزادی بدنی و آزادسازی بردگان، خاصیت دارد؛ برای همین، در روایت آمده است: ذکر کسی که صد «اللّه اکبر» بگوید، برتر از عتق کسی است که صد بنده آزاد کرده است(۲). کسی که دارای ذکر قلبی است، در کارهای خود، افزون بر حُسن فعلی، حُسن فاعلی دارد؛ اما کار خیری ـ مانند آزادسازی بنده ـ تنها
۱-ر. ک : الکافی، ج ۲، ص ۵۰۵٫
۲-ر. ک : همان.
(۱۴۰)
ممکن است حسن فعلی داشته باشد و حسن فاعلی و نیت خیرِ آزادکننده با آن همراه نشود.
کسی که ذکر قلبی دارد، دارای قلب است و چنین قلبی باید قرب، لطف، صفا، جلا، محبت، مهربانی و عظمت داشته باشد تا بتواند به صورت دایمی به خداوند توجه کند و ذکر او را بیاورد و توان این ذکر را به تمامی اعضا برساند. چنین کسی از جان و قلب خود مایه گذاشته است؛ اما هزینهٔ پول برای آزادسازی بنده، به قدرتی بیرون نفسْ متکی است و معلوم نیست نفس دارای حسن باطنی و فاعلی برای انجام آن باشد.
ذکر قلبی، برتر از جنگ است؛ زیرا جنگ برای آن است که کلمهٔ توحید اعتلا و ترویج پیدا کند و کسی که ذکر قلبی توحیدی دارد، آن را بدون جنگ و با تلاش خود، در خویش تعبیه نموده است و هدف جنگ ـ که همان توحید حقتعالی و یکتاپرستی است ـ را تأمین نموده است. چنین ذکری، یک سرمایهٔ عظیم است که فقیر میتواند با آن، فقر مالی و امکاناتی خود را، که سبب فقر در امور معنوی و الهی میشود، جبران کند. این ذکر قلبی است که برتری آن بر جهاد با مال و جان و بر آزادسازی بندگان، مورد پذیرش است، نه ذکر لفظی که اگر به شکل و صورتْ محصور و محدود باشد، توان برداشتن چنین بار عظیمی را ندارد و حتی با تسبیحی که فرد دست میگیرد، مظهر سالوس میشود.
باید توجه داشت اگر فردِ سرمایهدار یا کسی که نیرومندی جسمانی دارد، هم از توان مالی و جسمی و هم از ذکر قلبی بهره ببرد، این توفیق
(۱۴۱)
مضاعفی است که خداوند به وی عنایت کرده است و چنین کسی از فقیری که فقط ذکر قلبی دارد، برتر میباشد(۱).
ذکر قلبی، ملکوت انسان را میسازد. این ملکوت میتواند ژرفای باطنی یابد و اوج بگیرد. کسی که ذکر قلبی دارد، در مسیر رشد خود به سوی بلندیها بر میشود. وی موفق به فتح قلههای بسیار بلند و سهمگینی میگردد که هیچ پدیدهای را یارای نزدیک شدن به آن نمیباشد. چنین کسی وارد فضایی میشود که خلوت محض است و اهل پرواز و بر شدن، یکی پس از دیگری به آن ورود مییابند؛ جایی که از دسترس شیاطین و اجنه خارج است. شیاطین در همین دامنهها پرسه میزنند و آنجا ستیغی است که حتی فرشتهای همنفس آدمی نمیگردد. آنجا فضایی است که نفْس در آن حضور ندارد؛ اما خطر سقوط هست؛ سقوطی که برآمده از درک عظمت الهی میباشد و برشونده، توان مقاومت در برابر آن را در خود نمییابد؛ عظمتی مدهوشکننده از خدا؛ خدایی که دیگر قابل تحمل نیست؛ آن هم در فضایی که هیچ کس در آن پرسه نمیزند، تا چه رسد به آنکه یاریکنندهای باشد! جایی که حتی بر خود نیز نمیتوان ایستاد! کیست که بتواند با ذکر به این فضا وارد شود و توان بازگشت داشته باشد. همیشه پایین آمدن سختتر از بالارفتن و برشدن است! خطر سقوط و احتمال نابودی در بازگشت از این قلهها بیش
۱-ر. ک : همان.
(۱۴۲)
از خطر صعود به آن میباشد؛ قلههایی با درههایی بسیار عمیق و صخرههای بلند، صاف و بسیار لغزنده که اگر نگاه دیده را به زیر بیاورد، دهشت آن، ساقطکننده میگردد.
عوالم ذکر قلبی بسیار گسترده و وسیع است؛ عوالمی که هم ثبات در برشدن به آنها و هم داشتن توان بازگشت از آنها بسیار سخت، صعب و مستصعب است و داستان آن همانند فتح قلهٔ هیمالیا میباشد: قلهای که در برخی از ایستگاههای آن جز برف و بوران و یخ چیزی نیست و کمترین حیاتی در آن مشاهده نمیشود. قلههای معنوی نیز چنین است. قلههایی که در تنهایی سیر میشود و هیچ کس و هیچ چیز با آدمی نمیماند؛ نه همسری، نه فرزندی، نه پدری و نه مادری و نه خانهای و خودرویی و پست و مقام و قدرت و سیاست و پولی! آنجا برای غرور و تکبر و منیت، جایی ندارد؛ زیرا برشونده خالی بودن زیر پای خود و احتمال افتادن را با تمامی شراشر خود حس میکند. در آن مکان، هیچ مزاحم و مانعی نیست، جز نگاه به بلندی و مرتبتِ آن که دهشتآور است؛ قلهای که ممکن است در منزلی از آن، راه بازگشت پیدا نشود و فرد برای همیشه در آن محبوس گردد و در ناسوت، تنها جسد بیحرکتی از خود باقی گذارد؛ جسدی که دیگر کارایی ندارد و باید همانند زبالهها دفن شود؛ اما محترمانه. مهمترین خطر این بلندیها، خود بلندی آن است. باید دیواری به اندازهٔ آسمان را که صاف صاف است، بالا رفت و پایین آمد. بالا رفتن سخت است، اما پایین آمدن، از آن هم سختتر! عوالم
(۱۴۳)
مادی و عوالم ماورایی دارای یک سیستم است؛ جز آنکه ماورا بیان ندارد و به تصویر نمیآید. این قلهها در دسترس صاحبان ذکر حقیقی و واصلان به ذکر کامل میباشد؛ حقیقتی که با یک عمر زحمت و تمرین به دست میآید؛ اگر خدا بخواهد و عنایت کند. قلههایی که فتح آن، گاه شهادت میآورد و فرد را به مسلخ میبرد. صاحب ذکر قلبی اگر اوج بگیرد، دارای چنین صفات حقیقی میشود و توان فتح قلههای فوق سنگین را مییابد؛ قلههایی که چیزی در آن نیست و طمعی در آن یافت نمیشود و جز عشق پاک و خالص، در میان نمیباشد. ذکر قلبی، دارای چنین مرتبهٔ عالیای میباشد.
با توجه به آنچه تاکنون گذشت، ذکرها قابل تقسیم به دو بخش اذکار قلبی و غیرقلبی میباشند. ذکرهای قلبی مخصوص کسانی است که دارای قلب و دل میباشند. زبان، هیچگونه دخالتی در این گونه ذکرها ندارد. در حقیقت، ذکری قلبی است که فرد را به تخلق آن ذکر میرساند. خواب و بیداری برای ذکر قلبی تفاوتی ندارد. اگر کسی در سنین کودکی به چنین ذکری توفیق یابد، به عوالمی ورود مییابد و با افرادی محشور میگردد؛ اما دنیا از او گرفته میشود. ذکرهای معنوی و ذکرهای حقیقی از اقسام ذکر قلبی میباشد. ذکرهای حقیقی که وحدت با مذکور در آن ذکر میباشد، از ذکرهای معنوی بالاتر است. آیهٔ شریفهٔ زیر، ذکر قلبی را خاطرنشان میشود:
«الَّذِینَ آَمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ
(۱۴۴)
الْقُلُوبُ»(۱).
همان کسانی که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد! آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد.
توان قلبیشدن ذکر میرساند که ذکر، پدیدهای زنده و دارای حیات و قدرت رشد و ارتقا میباشد. حیات ذکر، قابل شدت و ضعف و نیز قابل سلب میباشد. برخی از گناهان، میتواند حیات ذکر را سلب کند؛ بلکه حیات قلب را نیز بگیرد و آن را به قساوت بکشاند.
ذکرهای قساوتی
ذکرهایی که محصور در لفظ میماند و صرف لقلقهٔ لسان میگردد، اگر رعایت تناسب آن با فرد نشود، قساوت میآورد. افراد آلوده به گناه که بر انجام گناه خود اصرار دارند و از آنها توبه نمیکنند و در همان حال، ذکر نیز میگویند، به قساوت دل دچار میشوند. کسی که از گناه خود توبه نکرده و ذکر میگوید، ذکر وی قساوتی و خطرناک است. ذکرهای قساوتی، بدترین نوع ذکر است که فرد با آنکه ذکر میگوید، بر قساوت خود میافزاید و ذکر، علت قساوت قلب میشود. همانطور که نماز ـ که ذکر خاص است ـ فرد را از بدیها باز میدارد، در برابر، بدیها و گناهان نیز مانع از آوردن نماز و ذکر حقیقی میشود. حقیقت نماز و ذکر، معراج نمازگزار و ذکرپرداز است؛ اما نماز و ذکرِ هر فردی، فعل وی و معلول اوست و حیطهٔ ظهور و بروز آن از حیطهٔ فاعل آن ضعیفتر میباشد.
۱- رعد / ۲۸٫
(۱۴۵)
بر این پایه، نماز و ذکر فرد گناهکار، دارای ظهوری آلوده میباشد و آلودگی، توان و قدرت چندانی برای آن باقی نمیگذارد تا سبب عروج مؤمن گردد؛ بلکه به عکس، به سبب آلودگی فاعل آن و سرایت آلودگی به این فعل، وی را سنگینبار میسازد و مانع بر شدن او میگردد. از سوی دیگر، آلودگی در فردی که اصرار بر گناه دارد، نمودی شدیدتر و قویتر از ذکر ضعیف وی دارد.
برای ذکر باید صفای باطن داشت تا سبکبار گردید. ذکر کسی بردهنده است که در دل خویش مهر و محبت به پدیدههای الهی و خداوند داشته باشد. فردی که دل وی به قساوت گرفتار است، و در مسارعه و مسابقهٔ خوبیها و بدیها، مغلوب بدیهاست، در خود درگیر میگردد. انسان درگیر با خود، با دیگر پدیدهها نیز درگیر میشود؛ خواه آن پدیدهها از حیوانات باشند یا از فرشتگان. قساوت دل وی او را به درگیریهایی میکشاند که نمونهٔ آن، حتی در میان حیوانات وحشی یافت نمیشود. فرد درگیر با خود و دیگر پدیدهها ثبات قدم ندارد و هر روزی به طرفی میرود و به سویی میل مییابد. او به بیماری میماند که فشار وی در نوسانهای شدید است.
ذکرهای قساوتی، باطن فرد را تخریب میسازد و او را به بدترین بدیها مبتلا میسازد. این ذکرها، فرد را به محیطهای گناه میکشاند و او را گناهکاری حرفهای میکند. وی در یک گناه، بیشمار گناه مرتکب میشود که خدعه و خیانت و دروغ، نقد رایج آن است. وی به ظاهر
(۱۴۶)
مسلمان است، اما کارهایی انجام میدهد که زنان و مردان کافر، مرتکب آنها نمیشوند. او نجابت خود را از دست میدهد و به گرداب حرمانی عمیق گرفتار میشود. کسی که ذکر قساوتی دارد، در ظاهر، نماز میگزارد، دعا میخواند و ذکر میگوید و هیأت مسلمانی او فریبنده و چهرهٔ زهدگرای او خیرهکننده است؛ ولی در باطن، جلادی است که برای آلودگیهای خود فلسفه میآورد و از اعتماد به نفس خویش در ارتکاب جنایتهای خود، ذرهای نمیکاهد؛ گویی خداوند به او امر نموده که چنین کند. او مصداق «ربَّ تال القرآن و القرآن یلعنه»(۱) میباشد.
ذکر، مانند قرآن کریم، دارای حقیقت است و باطن فرد و حقیقت او را لحاظ میکند و بر پایهٔ آن، با وی مواجه میشود. فردی که ذکر قساوتی دارد، ملعون مذکور آن ذکر میگردد. ذکرهای قساوتی، همانند سم است. سم با آنکه در دایرهٔ داروها جای میگیرد، ولی استفادهٔ نادانسته و نابهجا از آن، خطر مرگ را در پی دارد. وجود همین ذکرها استفاده از متخصص ذکردرمانی و دوری از خودذکری را لازم میسازد.
باید توجه داشت قسیترین افراد و شقیترین آنها در میان مسلمانها میباشند. ابنملجم مرادی، نمونهای از شقیترینِ اهل شقاوت میباشد. وی اهل ذکر و نافله بوده است؛ اما چنان بیرحم، خشن و قسیالقلب میگردد که شمشیر آغشته به زهر بر فرق امیرمؤمنان علیهالسلام فرود میآورد.
۱-بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۸۴٫
(۱۴۷)
وی به سبب همین نمازها، ذکرها و دعاهایی که داشته، چنین خشن شده است. البته این ادعایی است که باید آن را در آزمایشگاه ثابت کرد و تأثیر ذکر و عبادت نابهجا بر برخی مسلمانان را که در نطفه مشکل دارند، به دست آورد. اگر کسی بدون مربی و بدون ولایت از عبادات و ذکرهای اسلامی ـ اذکار آیات و روایات ـ استفاده کند، عبادات و ذکرهای وی قساوتی میگردد. دینهایی همانند مسیحیت که از ذکرهای متعالی بیبهره است و کورهٔ آن چندان حرارتی ندارد، چنین پدیدههایی نمیپروراند. کسانی که از ذکرهای لفظی با گرفتن تسبیحی به دست، ناشیانه استفاده میکنند، در معرض چنین خطری میباشند و ممکن است ذکر نابهجا، آنان را به چنین حرمانهایی مبتلا سازد. ابنملجم مَدهای «والضالین» را به لهجهٔ عربی خود میکشیده است، اما نمازِ (ذکر خاص) لفظی وی، قلب او را سیاه کرده است که در بند قطام میآید. کسی که بخواهد در ظواهر و الفاظ ـ آن هم بدون مربی و بدون صاحب ولایت ـ بماند و اندازهٔ خود را نشناسد، خبیث خبیثان میشود؛ گویی در یک قابلمه، کاسهای نمک میریزد. استفاده از ذکر، حتی در مرتبهٔ اذکار لفظی آن، یک علم و یک تخصص است. این فراورده، زمانمند و دارای تاریخ است و اگر از دفترچهٔ راهنمای آن استفاده نشود، دل انسان را خراب میکند.
تبدیل ذکر قساوتی به اعراض از ذکر
کسی که بر قساوت دل خود ذکر میگوید و آن را در محیطی قساوتی میپروراند، رفتهرفته از خود ذکر زده میشود و از آن اشمئزاز و اعراض
(۱۴۸)
مییابد:
«وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکنَّةً أَنْ یفْقَهُوهُ وَفِی آَذَانِهِمْ وَقْرا وَإِذَا ذَکرْتَ رَبَّک فِی الْقُرْآَنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَی أَدْبَارِهِمْ نُفُورا».
و بر دلهایشان پوششها مینهیم تا آن را نفهمند و در گوشهایشان سنگینی (قرار میدهیم) و چون در قرآن، پروردگار خود را به یگانگی یاد کنی، با نفرت پشت میکنند.
اینان از ذکر الهی گریزان میگردند و تا نام و یاد خدا آورده شود، همچون حیوانی رَم میکنند و اشمئزاز از ذکر دارند. کسی که از ذکر رویگردان میشود، دچار زندگی تنگ و سختی در دنیا و آخرت میشود. کسی که به سبب قساوت حاصل از ذکر، به اعراض از ذکر مبتلا میشود، فردی کافر و فاسق نیست؛ بلکه وی عنوان مسلمان را دارد و نخست به ذکر اقبال داشته و سپس از آن اعراض کرده است؛ چنانچه این مطلب از مفهوم اعراض به دست میآید؛ زیرا اعراض در جایی موضوع دارد که اقبالی پیش از آن بوده است. کسی که از ذکر اعراض میکند، حالی وخیمتر از کسی دارد که ذکر برای او قساوت میآورد. چنین کسی به بدنگری، بددلی و سوءظن مبتلا میشود و به جایی میرسد که رسولان الهی را بهراحتی تکذیب میکند. ذکر قساوتی اگر ادامهدار باشد و برای آن چارهای درست اندیشیده نشود، به تکذیب خدا و رسولان الهی منجر میشود. چنین کسی به مراتب، بدتر از کافران میباشد. باطنِ اعراضکنندگان قسی القلب، به باتلاق و مرداب تبدیل شده و در آن کشت و کار دارد؛ اما باطن کافران چون زمین بایری است که کشت و کاری در آن
(۱۴۹)
نیست و زندگی معمولی دنیا آنان را مشغول ساخته است؛ اما کسی که قساوت قلب و اعراض از ذکر دارد، به تمامی پیآمدهای اعراض از ذکر گرفتار میشود که آشکارترین آن، داشتن زندگی تنگ و احساس محدودیتهای فراوان از ناحیهٔ افراد و اشیای پیرامونی است؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید:
«وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکا وَنَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَی».
ـ هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت مراحل متفاوت تنگ و سختی در زندگی خواهد داشت و روز قیامت، او را نابینا با دیگران برانگیخته و میرانیم.
جامعه نیز اگر از ذکر الهی رویگردان شود، عرصه برای آن تنگ و زندگی مردمان آن، سخت و تلخ میشود. انسان یا جامعه اگر به غفلت فرو غلطد، به جایی میرسد که خوبیها اثر عکس در آن دارد و هرچه عطر عبادت و صفا بر آن زده شود، بوی گندِ کثیفی آن هویداتر میشود و آب آن، مردابی شور میشود. برای نمونه، ماه رمضان که ماه عبادت است و بسیار شیرین و ملکوتی میباشد، برای فرد یا جامعهٔ غفلتزده، به ماهی تبدیل میشود که بیکاری، پژمردگی، سستی، بیخیالی و تعطیلی را رونق میدهد و فیلمهای این ماه، جای دعا و ثنا را میگیرد و ماه خیر و برکت برای آنان، به پر غفلتترین ماه و پیآمد آن، به پرگناهترین و بیخاصیتترین ماه تبدیل میشود.
اگر غفلت بر کسی سایه افکند، وی چنان افول و سقوطی مییابد که
(۱۵۰)
ذکر برای او ناخوشی میآورد. ذکر الهی برای برخی از افراد، خوشایندی ندارد و ثقل یاد خداوند سبب میشود به آن پشت کنند. کسی که توان گفتن ذکر را ندارد یا برای نماز یا قرائت قرآن کریم بردباری ندارد، به نوعی آلودگی نفسانی مبتلاست. چنین کسی، نخست باید آلودگی نفسانی خود را مورد شناسایی قرار دهد و آن را از بین ببرد. آیهٔ زیر میفرماید:
«وَإِذَا ذُکرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ بِالاْآَخِرَةِ وَإِذَا ذُکرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ یسْتَبْشِرُونَ»(۱).
و چون خدا به تنهایی یاد شود، دلهای کسانی که به آخرت ایمان ندارند منزجر میگردد و چون کسانی غیر از او یاد شوند، بهناگاه آنان شادمانی میکنند.
همانطور که اگر کسی دوست دارد نماز بخواند یا ذکر بگوید یا قرائت قرآن کریم داشته باشد یا به زیارت اولیای الهی برود، عامل مقرِّبی در او ایجاد شده است که به وی نشاط و خرسندی میبخشد، در برابر، اگر کسی مییابد که درون خود، برای گزاردن نماز، انرژی و نشاط ندارد و نسبت به امور عبادی و معنوی خوشایندی در او نیست، به مشکلی دورکننده گرفتار شده است که نخست باید با عامل مبعِّدی که درون وی تعبیه شده است، مبارزه کند. چنین کسی مانند بیماری است که به سبب بیماری، اشتهای خود به غذا را از دست داده است و اگر کسی بخواهد وی را با فشارهای خارجی به خوردن غذا وادارد، ممکن است وی را به
۱- زمر / ۴۵٫
(۱۵۱)
تهوع اندازد. در امور معنوی نیز کسی که به آلودگی باطن دچار شده است، عبادات برای وی ثقل دارد و لجن و کثافتی درونی، مانع از آن میشود که زلال عبادت برای وی گوارا باشد. نفس چنین شخصی به جای سوخت پاک، الودگی دارد که نمیتواند استارت بخورد و کسالت از او جدا نمیشود. البته کسالتی که ناشی از کار مضاعف و نیاز بدن به خواب و استراحت طبیعی یا بیماری نباشد، بلکه کسالتی که عامل آن معصیت یا داشتن حقد و کینه در دل یا مصرف لقمهٔ حرام است. استفاده از مال حرام از عوامل مهمی است که ثقل باطنی نسبت به امور عبادی و معنوی میآورد و مانع استارت نفس برای عبادت و کارهای خیر میشود و اشمئزاز از ذکر و بدآمد از حق را در پی دارد. امری که بسیار خطرناک است. چنین کسی میتواند ساعتها با دیگران گپ بزند، اما توان این که دقایقی را با خدا مناجات کند، ندارد و عبادت بر وی سنگینی میکند. در حقیقت این بار سنگین معصیت و حرام است که بر پشت یا در دل وی نشسته و بر او سنگینی میکند و نمیگذارد وی برای عبادت، توان و نشاط داشته باشد. از این رو ذکری که میتواند اطمینان قلب آورد، برای وی نفرتزا میشود؛ ذکری که به تعبیر قرآن کریم مهد آرامش میباشد:
«الَّذِینَ آَمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(۱).
همان کسانی که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام
۱- رعد / ۲۸٫
(۱۵۲)
میگیرد، آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد.
آیهٔ شریفهٔ زیر نیز از مردان بزرگی میگوید که اشتغالات زندگی، مانع از ذکر آنها نیست. چنین کسانی باید از آلودگیهایی که برای ذکر، عامل بازدارنده میباشد، پاک باشند:
«رِجَالٌ لاَ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیعٌ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءِ الزَّکاةِ یخَافُونَ یوْما یخَافُونَ یوْما تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالاْءَبْصَارُ»(۱).
مردانی که نه تجارت و نه داد و ستدی، آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات به خود مشغول نمیدارد و از روزی که دلها و دیدهها در آن زیرورو میشود، میهراسند.
یکی از مهمترین عاملهای بازدارنده از ذکر، نفاق میباشد؛ چنانچه میفرماید:
«إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَی الصَّلاَةِ قَامُوا کسَالَی یرَاءُونَ النَّاسَ وَلاَ یذْکرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِیلاً»(۲).
منافقان با خدا نیرنگ میکنند و حال آن که او با آنان نیرنگ خواهد کرد و چون به نماز ایستند، با کسالت برخیزند، با مردم ریا میکنند و خدا را جز اندکی یاد نمیکنند.
برای توفیق یافتن به امر مهم ذکر و داشتن توان خدایادی، باید همواره از موانع ذکر دوری کرد. ریا، یکی از مهمترین موانع ذکر است. ریا و نیز
۱- نور / ۳۷٫
۲- نساء / ۱۴۲٫
(۱۵۳)
نفاق، سبب پوکی درون و نداشتن جوهره و اسطقس میشود و فرد را نسبت به ذکر خدا به سستی و اهمال میکشاند. منافقان و ریاکاران، اگر ذکری نیز داشته باشند، تنها در مرتبهٔ ظاهر است و عمقی برای آن نیست. کسی که اهل نفاق باشد، تنها ذکر ریایی و ظاهری میآورد و تا به تنهایی و خلوت میرود، توان گفتن ذکر را از دست میدهد.
کسی که به نفاق آلوده است، نمیتواند ذکر حقیقی و معنوی بگوید. جوامعی که به نفاق آلوده میشوند، توفیق ذکر را از دست میدهند. بسیاری از افراد جامعه، تلاشهای فراوانی در تمامی زمینههای علمی، مهندسی، تجاری و مانند آن دارند، اما نمیتوانند ذکر بگویند. گاه ذکر به شکل مضحکی در برخی از حلقههای خانگی یا در خانقاهها گفته میشود که جز ظاهر و پوستهای از ذکر نیست و در مقام ذکر لفظی محبوس است. در این حلقهها بیشتر گپ میزنند تا به حقیقت ذکر بیندیشند و بیشتر به دانسینگهای غربی یا سالنهای سینما میماند تا به مجلس ذکر معنوی. ذکر، دیگر آدمی خاص برای خود سراغ ندارد؛ تا چه رسد به آنکه کسی بتواند آن را دانشی و علمی سازد. این بیتوفیقی، پیآمد نفاق فراوان است.
گرچه ذکر خدا اطمینان قلب و آرامش روان میآورد و کسی که ذکر میگوید، معیت خداوند را با خود مییابد و با حق همراه میشود و حق را قُوتِ جان خود قرار میدهد و قوّت و قدرت مییابد و از اینکه در نیرویی بیکران غرق است، احساس آرامش مییابد؛ اما همین ذکر، با قدرت
(۱۵۴)
بالایی که دارد، میتواند مغلوب اموری چون نفاق شود و به ضعف و سستی بگراید. نفاق، تخریبکنندهٔ شخصیت باطنی و درون انسانها میباشد. برخی از امور است که میتواند همانند پیچکی، ذکر را درون خود بگیرد و خاصیت آن را خنثی کند. انسان را میتوان به خودرویی بنزینی تشبیه کرد که بدون سوخت مناسب آن، توان حرکت ندارد و اگر در مخزن این خودرو، لجن ریخته شود، حرکتی از آن نمیآید. انسان نیز اگر به نفاق آلوده شود یا به برخی حرامها و معصیتها تن دردهد، حتی ذکر توان حرکتبخشی به آدمی را نمییابد. افراد منافق یا ریاکار، نمیتوانند ذکر کثیر داشته باشند و اندک ذکر ظاهری و ریایی که دارند، با نفاق و ریا درهمپیچیده میشود و خاصیت خود را از دست میدهد. نفاق، ریا و برخی معصیتها، قویتر از ذکر ظاهری است و فرد تا خود را از آنها صافی نسازد، نمیتواند ذکر داشته باشد یا از ذکر اندکی که دارد، نتیجهای نمیبیند.
عوامل گفته شده ـ یعنی نفاق و برخی گناهان ـ ذکر را بهکلی خنثی و بیاثر میکند یا زمینهٔ پرداختن به ذکر را از بین میبرد و «ذکرفراموشی» و غوطهوری در غفلت را موجب میگردد؛ چنانچه قرآن کریم میفرماید:
«قَالُوا سُبْحَانَک مَا کانَ ینْبَغِی لَنَا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِک مِنْ أَوْلِیاءَ وَلَکنْ مَتَّعْتَهُمْ وَآَبَاءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّکرَ وَکانُوا قَوْما بُورا»(۱).
میگویند منزهی تو، ما را نسزد که جز تو دوستی برای خود بگیریم؛
۱- فرقان / ۱۸٫
(۱۵۵)
ولی تو آنان و پدرانشان را برخوردار کردی تا (آنجا که) یاد (تو) را فراموش کردند و گروهی هلاکشده بودند.
خاطرنشان میشود ذکر به لحاظ تکوین و اراده، دارای دو لحاظ عام و خاص میباشد. لحاظ عام و تکوینی ذکر به این اعتبار است که تمامی پدیدهها به صورت قهری و در فطرت و طبیعت خود، ذکر حق را میگویند؛ همانگونه که عبادت حقتعالی را دارند. در این لحاظ، میان مؤمن به خدا و کافر و منافق، تفاوتی نیست و همهٔ گروهها ذکر بسیط را میآورند و این ذکر، طبیعت آنان میباشد. این نوع ذکر، موضوع دانش ذکر نمیباشد؛ بلکه در این دانش از ذکرهای ارادی بحث میشود. ذکرهای ارادی، ذکر مرکب میباشد. ارادهٔ این ذکر یا به صورت ذکر لفظی ظاهری میباشد و یا به صورت ذکر خفی قلبی.
افراد ضعیف در ذکرهای جلی، به ریا و دیگر انگیزههای نفسانی آلوده میشوند و ذکر در محیطی خلوت برای آنان مفید و مؤثر است. حضور در جمع و انجام کارها در ظاهر و علن، از اموری است که ضعفهای آدمی را ظاهر میسازد. برای چنین کسانی، امور معنوی ماندگار، اموری است که در خِفا و پنهانی انجام بگیرد؛ زیرا به ریا و دیگر انگیزههای نفسانی آلوده نمیشوند و شریک در کردار پیدا نمیکنند.
ذکر را باید هم در پنهانی و هم در خلوت انجام داد و آن را با نگاه به برنامههای تلویزیون یا شنیدن صدای رادیو یا استفاده از صفای خنکای محیط و مانند آن درنیامیزد، تا ذکر را با ذکر بیاورد، نه به مانند صفای
(۱۵۶)
خنکای هوا. به هنگام گفتن ذکر، نباید از تنقلات به گونهٔ عام استفاده کرد تا ذکر بر حقیقت ذکر خود باقی بماند.
به هر روی، در امور معنوی، آنچه به عنوان سرمایه و پشتوانه قابل اعتنا میباشد، کردار خفی و پنهانی میباشد؛ البته اگر به صورت خالص برای خدا باشد؛ زیرا کرداری ارزش مییابد و بقا دارد که برای خداوند انجام گیرد. البته فرد اگر ضعیف نباشد، میتواند کردار خود را در ظاهر و علن نیز برای خدا بیاورد. چنین کسی چون مالک اشتر است که در جمع غافلان و اهل فرار ـ که ذهنشان به هر سمت و سویی میرود ـ جز سمت خدا، با شمشیر ذکر، جنگجویی میکند؛ اما به شرط آنکه محتوا و حقیقت با آن باشد و بتواند ذکر را با حقتعالی پیوند دهد و آن را برای خدا بیاورد. چنین مبارزی، قهرمان میدان ذکر، هم در علن و هم در خفاست و چونان ستونی است که دیگران، بهویژه غافلان را به سوی حقتعالی و به سوی اتحاد و وحدت میخواند و از آنان نگهداری میکند. چنین کسی بر تمامی بهشت و بهشتیان، چیرگی مییابد و بر همهٔ آنان ـ به تناسب سعه و بسطی که دارد ـ سایه میافکند.
پیش از این گفتیم با توجه به اینکه نماز، ذکر خاص میباشد و نیز با التفات به اینکه قرآن کریم میفرماید:
«إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ وَلَذِکرُ اللَّهِ أَکبَرُ»(۱).
و نماز را برپا دار، که نماز از کار زشت و ناپسند باز میدارد. و بهقطع،
۱- عنکبوت / ۴۵٫
(۱۵۷)
یاد خدا بالاتر است.
باید گفت: فحشا و منکر نیز از نماز و ذکر بازمیدارد. ذکر با همهٔ بلندا و توانی که دارد، گاه مغلوب یک فحشا یا منکر میشود و یا اثربخشی خود را از دست میدهد و یا بهطور کلی توفیق ذکر از انسان سلب میگردد. «ذکرِ بالاتر خداوند» که در این آیه آمده است، میتواند تعقیبات نماز باشد.
به هر روی، ذکر خداوند، هم عاملی بازدارنده از معصیت و ظلم است و موانع را از انسان دور میکند و هم منفعت عنایت حق را در پی دارد؛ همانگونه که اگر شرایط آن مراعات نشود، دل را قسی و سخت میسازد؛ بهگونهای که جایی برای نفوذ و رسوخ خود ذکر در آن نمیگذارد:
«فَوَیلٌ لِلْقَاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکرِ اللَّهِ أُولَئِک فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ».
پس وای بر آنان که از سختدلی یاد خدا نمیکنند؛ ایناناند که در گمراهی آشکارند.
کسانی که به سبب قساوت قلب، از ذکر خدا رویگردان میشوند، افرادی فهمیده هستند که ضلالت آشکار خود را میبینند؛ اما از گمراهی خود به سبب عناد و لجاجتی که دارند، دست برنمیدارند. آنان عالمانه و آگاهانه به حق پشت میکنند و به جنگ خداوند میروند؛ آن هم نه با قلبهایی که قساوت گرفته است، بلکه یا قساوتی که قلب را در خود گرفته است. آیهٔ شریفه، قساوت را وصف برای قلب نمیآورد؛ بلکه قساوت را اصالت میدهد و قلب را در پی آن میآورد و میفرماید: «لِلْقَاسِیةِ قُلُوبُهُمْ». در این تعبیر، صفت پیش از موصوف آمده است و این
(۱۵۸)
میرساند قساوت چنین کسی بارز است نه قلب وی، و قساوت برای خود ساختاری مستقل یافته و به شاسی تبدیل شده است که میتواند رذیلههای فراوانی بر آن وارد شود.
به صورت کلی، عواملی که قساوت قلب آورد ـ مانند فساد کردن، تجاوز و قتل ـ مانع ذکر است. ما عوامل قساوت قلب را در کتابی مستقل توضیح دادهایم. همانگونه که ذکرهای قساوتزا، آدمی را از خودِ ذکر بازمیدارد و ذکرِ ذکربرانداز میشود، لقمهٔ حرام و ظلم نیز قساوتزاست و مانع ذکر میباشد. یکی از قواعد مهم ذکرپردازی، حلالدرمانی است. دَمی میتواند ذکرِ اثربخش داشته باشد، که قوت و غذای آن، از راه حلال تأمین شده باشد؛ وگرنه لقمهٔ حرام، دَم را وحشی، غیرسازگار و بیرحم و گوش را ناشنوا میگرداند و توان شنیدن را از آن میگیرد. گفتن ذکر و خوردن لقمهٔ حرام، همانند ریختن لجن در مخزن خودروی بنزینی است که نه حرکتی برای آن میآورد و نه شتابی به آن میدهد و سیستم روندگی آن را مختل و ناکارآمد میسازد. برخی از آشامیدنیهای حرام، همچون شراب، چنان اختلالی در سیستم باطنی نفْس وارد میآورد، که در ورود به معنویت و غیب را به روی آن میبندد و بهکلی زمینهٔ گفتن ذکر را از فرد، سلب میکند.
همچنین ذکر برای کسی اثربخش است که «انسان» باشد. کسی که صفات اولی انسانی را در خود ندارد و انسان نیست و نمیتواند احترام دیگران را رعایت کند و دردمند آنان باشد، از اذکار خود، خاصیتی
(۱۵۹)
نمیبرد، جز قساوت قلب و خسرانهایی که در جای خود از آن، سخن خواهیم گفت؛ چنانچه دین و شریعت برای «انسان» آمده است. کسیکه هنوز انسان نشده است، و صفات انسانی ندارد، توقعی نیست که از دین نتیجهای عاید خود سازد. در بحث خارج فقه نیز گفتیم، موضوع فقه، انسان است. از نخستین صفات انسانی، «انصاف» است. فرد بیانصاف، انسان نیست، تا چه رسد به آنکه بخواهد دیندار باشد. کسیکه کردار دینی دارد، اما انصاف را رعایت نمیکند، اعمال دینی خود را به حسب عادت و زیستمحیط خود میآورد؛ چنانچه برخی از کفار، برای زیبایی و مد یا به حسب عادتهای برگرفته از زیستمحیط خود، انواع ریشها را به تنوع میگذارند؛ اما در اسلام، هرچه مصداق لحیه است، باید صدق داشتن مو کند و چنین استاندارد دینیای، تنوع بسیار را از آن گرفته و به آن شکلهایی محدود داده است.
به هر روی، کسی که انصاف ندارد، کردار دینی ـ همچون نماز، روزه و حج ـ را با تنوعی که دارد، برای خوشامد نفس خود و به تأثیر از عادات پیرامونی خود میآورد، نه به سبب توصیهٔ دین؛ زیرا چنین کسی موضوع دین قرار نمیگیرد تا از آن، توصیه بپذیرد. کسی میتواند انسان باشد که ظلم بر همنوع خود نداشته باشد و حقوق دیگران را محترم بشمارد و رعایت کند. کردار دینی، فرد در صورتی شرعی و الهی است که بتواند منسوب به شریعت گردد و کسی میتواند منسوب به دین شود و مسلمان نام بگیرد، که در ابتدا انسان باشد؛ یعنی دستکم دارای انصاف
(۱۶۰)
باشد و حقوق خود و دیگران را محترم بشمرد و تجاوز و ظلم به دیگران را روا نداند و خود را به ستمگری آلوده نسازد. روایت زیر نیز شاهدی بر این مدعاست؛ زیرا انصاف و کمک به برادر دینی را پیش از ذکر، آورده است:
«عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیهالسلام ، قال: قلت: ما أشدّ ما عمل العباد؟ قال: إنصاف المرء من نفسه، ومواساة المرء أخاه، وذکر اللّه علی کلّ حال(۱).»
ابوبصیر گوید از امام باقر علیهالسلام پرسیدم: محکمترین کردار بندگان چیست؟ حضرت فرمود: انصاف از ناحیهٔ خود، کمککردن به برادر دینی، و ذکر خداوند در هر حالتی.
ذکر همانطور که با نفاق و ریا نمیسازد، با نان حرام، بیانصافی و ظلم و ستم هم سازگار نیست و چیزی جز لقلقهٔ زبان و عادت نمیباشد. ذکر چنین فردی، همانند نمازهای شب حسن صباح و روزههای روز اوست که ظالمانه، بسیاری را آن هم به دست خود و نه به دست جلاد، میکشته است؛ گویی تخصص وی و ساختار روانی او بر مدار آدمکشی است؛ به اضافهٔ انجام اعمال دینیای که به آن عادت کرده است. نطفهٔ چنین کسی باید از همانند حیض باشد که هنجار را با ناهنجار در هم میآمیزد. اعمال دینیای که همراه با انصاف نیست و به ظلم آلوده است، ماندگاری ندارد و در همین دعا میماند؛ نه بالا برده میشود و نه به آخرت منتقل میگردد؛ بلکه در مزبلههای دنیا به عنوان زبالههای کسی که انسان نیست
۱- المیرزا النوری فی مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۲۰۹٫
(۱۶۱)
و ظالم است، دفن میشود.
آیهٔ بعد در نقطهٔ مقابل فرازی که گذشت، میباشد و خشوع در پیشگاه قرآن کریم را زمینهساز توفیق برای ذکر قرار میدهد؛ بنابراین تمامی عواملی که خشوع قلب را موجب میشود، از عوامل توفیقبخشی بر ذکر الهی است:
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کتَابا مُتَشَابِها مَثَانِی تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَی ذِکرِ اللَّهِ ذَلِک هُدَی اللَّهِ یهْدِی بِهِ مَنْ یشَاءُ وَمَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ
خداوند، نیکنهادترین پدیده را، که کتابی گونه گون و تنوعپذیر است، فرستاده است. کسانی که دلهرهٔ بزرگی ِ پروردگارشان را دارند، پوستشان از آن جمع میشود؛ سپس پوستشان و دلشان به سوی یاد خدا نرم میگردد. آن، راهنمود خداست که هرکه را آفریند، به سبب آن، راه مینماید و هرکه را خدا گمراه کند، او را رهنمودی نیست.
ذکر اخباری و انشایی
اذکار بهطور کلی بر دو قسم عام و خاص میباشد. ذکرهای عام نیز بر سه گروه اولی، ثانوی و نهایی تقسیم میشود.
ذکرهای عامِ اولی، ذکرهایی اخباری است که هر کسی باید آن را داشته باشد و مانند خوراکهای پایه و ضروری است که نبود آنها آسیبزا میگردد.
ذکرهای ثانوی یا متوسط و ذکرهای نهایی اخباری نیز برای کسانی
(۱۶۲)
میباشد که در ایمان و معنویت نسبت به عموم افراد، در جایگاه بالاتری هستند؛ اما هنوز در سلک خاصان وارد نشدهاند.
اذکار خاص، ذکرهایی است که با قصد انشا آورده میشود و ذکرپرداز، توانمندی انشای آن از ناحیهٔ خود را دارد. این اذکار نیز بر سه گروه عمده میباشد: خاص، خاص الخاص و اخص الخواص.
هر دو قسم از اذکار یادشده، یا توحیدی است و یکی از اوصاف الهی را بیان میدارد و یا ولایی است. ما در «ذکردرمانی» با اذکار انشایی ارتباط داریم و سخن از اذکار اخباری، به لحاظ مخاطبان عمومی دانش ذکر میباشد.
دانش ذکر از نقطهنظر سلوک عملی، حایز اهمیت بسیار است. در واقع، ذکر خوراک انرژیبخش و حرکتزای سلوک عملی است و رکود و رونق سلوک عملی، تابع آن است. خوراکی که باید سیستماتیک وارد نفْس شود تا شتاببخش حرکت آن و دوردهنده به آن باشد. خوراک حرکتزای نفس، یا شکل دعا و ظاهر واژگان را دارد و یا امری نفسی است که قالب الفاظ را ندارد.
ذکر لفظی نیز یا صبغهٔ «اِخبار» دارد و یا به قصد «اِنشا» پرداخته میشود.
در ذکر اِخباری، ذکر دارای طریق صدور است و باید آن را از یکی از حضرات معصومین علیهمالسلام دریافت داشت. در ذکر صدوری، مهمتر از توجه به طریق صدور، التفات به وجه صدور میباشد. در وجه صدور، بررسیده
(۱۶۳)
میشود که این ذکر، مناسب چه کسی است و چه اثری بر آن مترتب است و آیا خاصیت آن همگانی است یا به فرد مخاطب و کسانی که شرایط وی را دارند، اختصاص دارد و موضوع ذکر، فرد خاص میباشد؛ اما فرد خاصی که قابلیت الگوبرداری دارد.
در ذکر اخباری، قصد تقلید میشود و ذکر به تقلید از معصوم و به زبان وی گفته میشود و هدف در آن، نیل به ثواب و تشبه به معصوم، در عمل ذکرپردازی است؛ نه یافت نتیجهای خاص. ذکر اخباری با درست بودن طریق صدور، مجوز مییابد و نیاز به مربی ندارد؛ هرچند اخذ آن از مربی، همانند مشاوره برای تصمیمگیریهایهای خرد و کلان، شرط زندگی سالم است.
کسی که میخواهد عمل خود را به اِخبار آورد، ظاهرِ کردهٔ خود را بر اساس احکام شرعی و متناسب با الگو و سرمشقی که دارد، هماهنگ میسازد و برای مثال، «صلّوا کما رأیتمونی أُصلّی» را شکل میبخشد و در نماز خود به حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله تشبه میجوید و اذکار را به نقل از آن حضرت و به لسان ایشان صلیاللهعلیهوآله میآورد. در چنین حالتی تنها هیأت و شکل نماز است که آورده میشود و نماز روحی نازل دارد و از حکایت نماز پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و تکرار آن، فراتر نمیرود.
قصد اِخبار، همانند گفتن فراز: «لا یعلم منه إلاّ خیرا» در نماز میت است که چون امر شده است چنین بگویید، نمازگزار حکایت آن را میآورد و به کسی که بر او نماز میخواند توجهی ندارد؛ وگرنه کسی که
(۱۶۴)
بخواهد آن را به قصد انشا بگوید، تنها بر پیکر یکی از اولیای خدا ـ که جز خیر از آنان صادر نمیشود و هیچ کاستی و کژی در وجود آنان نیست ـ میتواند نماز میت بگزارد؛ وگرنه شهادت وی دروغ، باطل و معصیت میشود.
در قصد اِخبار، میشود عمل با ریا، شرک و ارتکاب گناه هم جمع شود.
قصد اِخبار ذکر، حالت گزارشگری دارد و نسخهٔ برداشتن از واقعهای است که دیگری آن را پدید آورده است؛ بدون آنکه نفس فرد در تولید آن، دخالتی داشته باشد. اما انشا، به معنای ایجاد کردن است و فرد با ساحتی متناسب از نفس تا روح، در تولید آن دخالت دارد و ساخت و پرداخت آن، به تمامی در دست وی میباشد. گاه کسی ذکری را اخبار میکند و آنچه را یکی از اولیای دین بر زبان آورده است، به تقلید از وی، در خود گزارش میکند؛ چنین ذکری جهت اِخباری دارد. اثر ذکر اِخباری، بیشتر وصول به ثواب قرائت آن است و بیش از قرائت و توجه به لایههای سطحی نفس و به امور باطنی نزدیک به آن، خاصیتی ندارد. اما ذکر انشایی، تولید یک ذکر با موقعیتهای خاص و کلاف درهمتنیدهٔ میان اجزای ظاهری و باطنی و شرایط مورد نیاز آن است که سبب ایجاد واقعهای عینی میشود.
ذکر اخباری، امری اقتضاآفرین است و این ذکر انشایی است که توان حل مشکلات را دارد؛ به شرط آنکه تمامی زمینههای انشای آن ایجاد شود؛ چنانچه در تهیهٔ غذا باید تمامی مواد لازم آن فراهم گردد تا
(۱۶۵)
خوراکی مورد نیاز به دست آید.
ذکر انشایی، موضوع اصلی این کتاب میباشد و هرجا از آوردن ذکر سخن گفته میشود، مراد، ذکر انشایی و ایجاد آن با تمامی شرایط لازم ظاهری و باطنی است. این ذکر انشایی است که اثرگذار است و میتواند فردی را از تمامی تعینات برهاند و به مقام ذات وصول دهد یا به عوالم ربوبی بر دهد یا همسری شیرین و اهل محبت را به او ارزانی دارد یا برکت و رونق به مال او بخشد و آن را نعمت نماید و نقمتها را از او دور سازد؛ یا بهعکس، عزیزی را از او بگیرد یا آتش بر منزل وی وارد آورد یا او را در معرض تجاوز ناموسی قرار دهد یا تصادفی مرگبار برای وی رقم زند. ذکر اگر انشایی باشد، یا منفعت دارد و یا ضرری را دفع میکند و یا خود زیانآور و مُضِرّ میگردد. ذکر انشایی، نیازمند داشتن مربی، علم و آگاهی است. موضوع دانش «ذکردرمانی»، ذکرهای انشایی است، نه اِخباری. این ذکر انشایی است که نیازمند ویزیت، طبیب و نسخه است؛ اما ذکر اخباری با توجه به آنچه در منابع نقلی آمده است، قابل استفاده برای تمامی اشخاص در هر سنی میباشد. ذکر انشایی اگر بهدرستی آورده شود، برای نتیجهبخشی، علیتِ تام دارد و مورد تخلف قرار نمیگیرد؛ ولی ذکر اخباری، تنها نقش اقتضایی دارد و ممکن است خاصیتی بر آن مترتب گردد؛ همانطور که جهت خلاف آن نیز ممکن است و در این صورت، اثری بر آن مترتب نمیشود و نتیجهٔ آن، مورد توقع قرار نمیگیرد؛ هرچند اگر به قصد خیر و نیل به ثواب گفته شود، ذاکر بهرهٔ آن را میبرد
(۱۶۶)
و استحقاق دریافت ثواب را مییابد.
در ذکر انشایی، مهم این است که معنای ذکر با تمامی ابعادی که دارد، دانسته شود و انشا، بدون در دست داشتن معنای صحیح ذکر، محقق نمیشود. تا معنای ذکر به دست نیاید، نمیتوان در گفتن آن، قصد انشا داشت؛ بر این پایه، قصد انشا فرع بر تصوّر معنا، و تصوّر معنا فرع بر به دست آوردن اصل اشتقاق کلمهای است که به عنوان ذکر قرار میگیرد. قصد انشا، مبتنی بر آن است که نخست معنای درست لفظ در ذهن نشسته باشد و با تصور ادراکی و ادراک تصوری، به استعمال آن پرداخته شود. قصد انشا، بدون توجه به ظرایف معنایی ذکر، ممکن نمیشود و کسی که نمیتواند ظرایف معنایی ذکری را به دست آورد، نمیتواند آن را به طریقی که متناسب است، انشا کند؛ در نتیجه، از آثار آن محروم میگردد. برای همین است که فقیهان، فتوا میدهند قصد انشا در نماز لازم نیست؛ زیرا با اندک غفلتی، معنای نماز از دست میرود. کسی میتواند در قرائت قرآن کریم یا اذکار نماز، قصد انشا داشته باشد که به نهایتِ معنا رسیده باشد و معنای آیه را همانگونه بیاورد که مراد خداوند است و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز همان معنا را قصد میکند.
کسی که معنای درست اذکار نماز را نمیداند، چنانچه در نماز خود قصد انشا داشته باشد و معنایی را اراده کند که درست نیست، نماز وی باطل است و طبیعی است چنین نمازی اگر دهها سال نیز خوانده شود، خاصیتی برای آن نیست و از آن، اثری در نفس دیده نمیشود.
(۱۶۷)
نیتی که برای گزاردن کاری میشود، یا اخباری است و یا انشایی. گاهی کردهای به صورت اخباری آورده میشود و میشود کسی آن را به گونهٔ انشایی بیاورد.
در قصد انشا باید حقیقت عمل را آورد و عظمت عمل، در قصد انشای آن است. عظمت و بزرگی، برای کسی است که بتواند رخ در رخ حقتعالی قرار گیرد و به کنده بنشیند و به قصد انشا، «إِیاک نَعْبُدُ وَإِیاک نَسْتَعینُ»بگوید و آن را از پیش خود بیافریند و خلق کند؛ نه آنکه حکایتِ کردهٔ دیگری را بازگوید. چنین کردهای، عبادت تحقیقی و عملِ محَقَّق است. کسی که قدرت بر انشای عمل داشته باشد، تازه حکمت عملی دارد و اوست که میتواند کاری محکم را سامان بخشد.
کسی که قصد اخبار دارد، در حقیقت عملی را شکل نبخشیده و تنها حکایت قول دیگری را ظاهر کرده است. قصدِ فعل دیگری، از سنخ «اطاعت» است و نه از جنس «عبادت». عبادت، با قصد انشاست که محقق میشود.
کسی میتواند قصد انشا داشته باشد که معنای این ذکر را بداند و آن را بر حقیقت معنایی که خداوند قصد کرده ـ و به تعبیر علما، بر «ما انزل اللّه» ـ بیاورد؛ کسی که اهل یقین باشد و معنایی را که میآورد، با یقین کامل قصد کند؛ کسی که بداند کاف «إِیاک» را چگونه به خطاب آورد و به تشخص و شخصیت مخاطب، وصول داشته باشد.
کسی که عمل را با قصد انشا میآورد، باید بر تمامی حکمت، اشراف
(۱۶۸)
و وصول داشته باشد و جز خیر از او صادر نشود و جز به عشق، کار نکند.
کسی که چنین توانی ندارد و عبادت را به قصد انشا میآورد و در آن، درمیماند، از اسلام به کفر و از طهارت به نجاست تبدیل میگیرد. بنابراین باید احتیاط کرد و چنین نباشد که با خواندن کتابی، هوس تقلید از اولیای الهی را داشت و باید اندازهٔ خود را دانست. فرد ناتوان و ضعیف، باید عبادت خود را به زبان اولیای چهارده معصوم علیهمالسلام و به نقل از آنان بیاورد؛ هرچند عبادتی که به قصد اخبار باشد، فاقد حکمت و صرف نقل است.
ذکری که به قصد انشا دور گرفته میشود، دارای وجه خاص میباشد و وصول به نتیجهای معین، در آن منظور میگردد. کسی که قصد انشا دارد، ذکر را از نفس خود میآورد و برای این منظور، باید بتواند شرایطی که نفس مبارک معصوم، ذکر را در آن شرایط انشا نموده است، در خود پدید آورد و ارتقا به مرتبهٔ معنوی ذکر داشته باشد. بنابراین، قصد انشای ذکری خاص، نیازمند مربی حاذقی است که شرایط باطنی و مرتبهٔ معنوی هر ذکری را بداند و نفس، قلب یا روحِ مسانخ با آن را دریابد. بر این اساس، ذکر انشایی، افزون بر صحت صدور از معصوم، نیازمند مربی مجتهدی است که زنده باشد و بتوان اجازهٔ آوردن ذکر انشایی را از او گرفت؛ بنابراین، در باب «ذکردرمانی» راه تقلید از مربی درگذشته، بسته است و ذکر را باید از مربی زنده گرفت؛ برخلاف گزارههای فقه، که راه تقلید از مجتهدان درگذشته ـ با شرایطی که در جلد نخست کتاب «بلندای فقه» گفتهایم ـ در آن، موضوع دارد.
(۱۶۹)
درست است که حضرات معصومین علیهمالسلام انسانهایی فرازمانی میباشند و آن حضرات علیهمالسلام بر تمامی زمانها و مکانها از ازل تا ابد، اشراف و برتری دارند، اما موضوع روایاتی که دارای ذکر انشایی است، از حیث مصرفی بودن آن، دارای موضوع خاص با شرایط محدود و اموری منحصر است و نمیتوان از آن، به صرف استناد به حضرات معصومین علیهمالسلام استفاده کرد. داشتن مربی زنده و گرفتن نسخه از وی، یکی از قواعد ذکردرمانی است و کسی میتواند در ذکردرمانی توانمند گردد، که دارای مربی حاذق و در محضر وی باشد.
ذکردرمانی ـ که مبتنی بر ذکر انشایی است ـ همانند استفاده از داروهای خاص است که با آنکه کاشف دارو، فردی مشخص است و جهت مصرف آن را بیان داشته است، اما مصرف آن بدون نسخهٔ پزشک زنده و ویزیت وی، ممنوع میباشد. استفاده از ذکر نیز به جهت نحوهٔ مصرف، نیازمند ویزیتِ مربی ماهر در دانش ذکردرمانی است و نداشتن مربی در ذکر انشایی، همانند استفاده از ذکر اخباری بدون داشتن استناد صحیح میباشد؛ با این تفاوت که آسیبهای ذکر انشایی بدون ویزیت مربی زنده، به تناسب ذکری که گفته شده است، گاه جبرانناپذیر میگردد. همچنین ممکن است این آسیبها بر همسر، فرزندان و دیگر آشنایان وارد آید، که با توجه به نداشتن مجوّز، نوعی ظلم و تجاوز به آنان شمرده میشود.
بسیاری بدون توجه به قصد اخبار یا انشا، عمل میگزارند و در
(۱۷۰)
سویدای دل، قصد انشا دارند؛ همانطور که در بیشتر کردار و گفتار خود چنین قصدی دارند. برای نمونه، وقتی کسی میگوید: من شما را دوست دارم، گزارهٔ وی حکایی نیست و حال دل خود را بیان میدارد؛ همانطور که در ادبیات گفته میشود اصل در تخاطب، انشای کلام است نه اخبار.
کودکی که نماز را از والدین خود تقلید میکند، از آنجا که مفهوم الفاظ را درک نمیکند و اِخبار را نمیشناسد، از نظر روانشناسی قصد انشا دارد.
بسیاری از افراد جامعه در سرگرمیها و سخن گفتنهای خود، قصد انشا دارند؛ یعنی خود آنها هستند که سخن میگویند و سرگرم میشوند و چون در آن انشا دارند، دارای میل و اراده هستند و به میل خود چنین اموری را میآورند، از آن خوشامد دارند؛ ولی همینان چون به نماز میرسند، از آنجا که قصد انشا ندارند و باید قصد اخبار کنند و صورت نماز را آنگونه که گفتهاند تقلید کنند، نماز برای آنان سخت و آزاردهنده و نوعی کار اجباری است؛ زیرا باید خود را در شکل و ساختار، با احکام شرعی همانند سازد.
در اینجا میشود خردهای بر فقه گرفت و آن اینکه فقه در عبادات، قصد اخبار را روا میداند، نه قصد انشا را، و مقلدان را به سمت عبادت نازل و نقل حکایت سوق میدهد و از مرتبهٔ عالی عبادت، که با انشا محقق میشود، منع میکند. اگر از نحوهٔ بیان فقیه درگذریم ـ که حذر دادن از انشای عبادت به صورت کلی درست نیست ـ فقیه در این سخن به صواب
(۱۷۱)
رفته است؛ چرا که انشای عبادت، بسیار ثقیل و سنگین است و کسی که توان انشا نداشته باشد، چنانچه قصد انشا کند، نماز خود را باطل میسازد؛ ولی مشکلبودن قصد انشا، دلیل بر گریز از آن نمیشود؛ بلکه میتوان بندگان را در ساختاری درست، برای تحقق آن تربیت نمود. این درست نیست که گفته شود آوردن عبادت با قصد انشا باطل است؛ بلکه درست آن است که گفته شود: «آوردن عبادت، خواه به قصد اخبار باشد یا انشا، درست است؛ ولی کسی که آن را به قصد انشا میگوید، لازم است بر معنای آن، اشراف و احاطهٔ کافی داشته باشد و توانمندی لازم برای تحقق آن را در خود بیابد؛ وگرنه عبادت خود را در صورت عقیم بودن تلاش خود، باطل میسازد.»
انشای عبادتهای تعیینشده در شرع، آنگونه که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله قصد انشا داشتهاند، از فرشتگان برنیامده است و آنان حکایت و نقل عبادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را به میان آوردهاند.
تا بدینجا گفتیم ذکر لفظی، «حاکی»، و مقصود و خواستهٔ مورد نظر، ـ که هدف ذکر میباشد و همان نیل به قدرت پروردگار و وصول به اوست ـ «محکی» آن است. پیوند میان حاکی و محکی توسط ذکرپرداز و با حفظ شرایط ذکر، محقق میشود. این پیوند، یا به گونهٔ اخباری آورده میشود و یا انشایی. ذکر اخباری، ذکر عام میباشد که موضوع دانش ذکر نمیباشد و این ذکر انشایی است که ذکر خاص است. فایدهٔ ذکر عام، ثوابهایی است که برای آن نقل شده است؛ اما ذکر خاص، تنها به منظور
(۱۷۲)
تحقق محکی و خواستهٔ مورد نظر ذکرپرداز آورده میشود. ذکر عام، به صورت تقلیدی و به لسان اولیای معصوم شریعت علیهمالسلام گفته میشود و فهم و وصول به محکی و آثار آن، مقصود نمیباشد. البته امروزه با پیشرفت دانشها، اینگونه تقلید کمتر نمود دارد و افراد جامعه تا فلسفهٔ چیزی را با جزییات آن ندانند و معنای آن را درک نکنند، تبعیتی از آن ندارند و کمتر افرادی یافت میشوند که کردار عبادی را به هدف نیل به ثوابهای آن بیاورند.
در ذکر لفظی اخباری که تقلید بر آن حاکم است، فرد از امتیازات ظاهری برخوردار میشود؛ برای نمونه: همین که «لا إله إلاّ اللّه» را بر زبان میآورد، خون، عرض و ناموس وی محترم میگردد و پاکی و طهارت دارد و نجس نیست و این خود، یک رستگاری میباشد؛ اما ذکر خاص، ذکر انشایی است که نخست باید به فهم معنای آن رسید تا بتوان به محکی ذکر، وصول داشت.
ذکر خاص، از تقلید به دور میباشد و تمام تحقیقی است که با آن، خواستهای محقق میشود. کسی میتواند قصد انشا داشته باشد که تمام ذکر و معنای آن را بتواند وصول داشته باشد و نیت خود را بر مدار آن تنظیم و تصحیح کند؛ وگرنه با پیشامد کمترین اشتباه معنایی، نشانی ذکر تغییر میکند و به هدف اجابت نمیرسد. در قصد انشا، فرد به زبان خود، ذکر را میآورد و حصول به نتیجه، آن را ارزش میدهد. ذکر انشایی، امری سخت و نوعی اِعمال قدرت باطنی میباشد؛ از این رو، موفق بودن در
(۱۷۳)
آن، در همینجا مشخص میشود؛ برخلاف ذکر اخباری عام که نیل آن به ثوابهای وعدهشده، در آخرت فهمیده میآید.
نخستین امر در تحقق ذکر انشایی، تصحیح نیت میباشد. کسی در ذکر انشایی موفق میشود که اهداف خودخواهانه نداشته باشد و نیت خویش را با حقتعالی صافی سازد؛ بهگونهای که اگر خداوند، تمامی جواهرات عالم را به دست وی بسپرد، حتی ریالی از آن را برای خود هزینه نکند؛ هرچند برای این امانتداری، ناسزاها بشوند و در نگهداری آنان، زحمت و رنج فراوانی بر آنان وارد شود.
با توجه به اهمیت نیت در ذکر خاص، باید گفت کسانی که به تخصص ذکردرمانی رو میآورند، یا از اولیای الهی میباشند ـ که دانش ذکر بهطور موهوبی به آنان داده میشود و در نیت خود، دارای عشق پاک و بیطمع میباشند ـ و یا افرادی هستند که موفقیتهای جزیی و تجربی دارند. گروه دوم، اگر در مسیر سلوک خود موفق نگردند، به دنیا رو میآورند و با دانستههای خود کاسبی میکنند؛ اما افراد موفق در سلوک، همانند اولیای الهی علیهمالسلام هیچیک با دین خدا و آموزههای آن، کاسبی نمیکنند؛ هرچند ناچار باشند برای کسب رزق خود، کارگری کنند. آنان سلامت نیت خود را پاس میدارند و بر حول طمع نمیچرخند. افرادی که در ذکردرمانی دکان باز میکنند، افراد رفوزهای میباشند که چون در سلوک خود موفق نبوده و عشق پاک و بیطمع نداشتهاند، سقوط کردهاند؛ از این رو، خیرشان را طمعوار از مردم تلکه میکنند. برای ذکردرمانی، هیچگاه نباید به سراغ
(۱۷۴)
چنین افرادی رفت و فریب اطلاعات جزیی آنان را خورد که این دانستههای ناچیز را متاع کلاهبرداری معنوی میسازند. اینان همانند گچکارهای دست و پا شکسته و بوکسورهای رمیدهاند که بسیار خطرناک میباشند.
گروهی از افراد موفق در دانش ذکردرمانی نیز موفقیت خود را مدیون شیطنت و سرسپردگی به جناب ابلیس میباشند. آنان از سحر، جادو، اوراد و طلسمات شیطانی بهره میبرند و با در اختیار داشتن ذکرهای مستجاب، به تلکهگیری از مردم رو میآورند؛ همانطور که بعضی از ورزشکارانِ دارای زور بازو، چنین میباشند و تلکهگیر یا شَرخـر میشوند؛ اما اولیای حقیقی خدا، با آنکه قدرت دارند و مقبول درگاه الهی میباشند، توان خود را کتمان میکنند و با آن توانمندیها، به کاسبی و کسب درآمد نمیپردازند. آنان در پی ارتقای خیرات میباشند و در ملکوت آسمانها سیر میکنند و خود را از حریم بندگان خدا دور میدارند. آنان با ذکر، نیرو و انرژی میگیرند که سیر بیشتری در ربوبیات داشته باشند و ارتقای معنوی خود را اوج دهند.
ذکر، یک باشگاه است که اولیای الهی به مدد وسایل توانمندکنندهٔ آن، که همان انواع ذکرها میباشد، و با تحمل آفات و آسیبهای ذکرهای معنوی و بردهنده ـ که اوج سلوک و تماشای اسما و صفات ربوبی و انس با حقتعالی و قرب به او و بسط یافتن تا مرتبهٔ اطلاق تنزیلی میباشد ـ خودِ خَلقی خویش را از دست میدهند و حق در جای آنان مینشیند تا در این
(۱۷۵)
باشگاه، پرچمِ «یک دیار آباد بس است» را به اهتزاز درآورند و سرود «حق هو» سر دهند.
ذکردرمانی میتواند چهرهٔ «شیطانی» یا رحمانی داشته باشد. ذکردرمانی رحمانی، قداست، پاکی، طهارت و صفا دارد و در پی کاسبی و تجارت نیست؛ اما در ذکردرمانی شیطانی، صاحبان قدرت باطنی شیطانی، همانند بوکسورهای اوباش و رذل ـ که با توان خود به زورگویی رو میآورند ـ با توان خود کاسبی میکنند. اینان کسانی هستند که به سیر و سلوک میپردازند و در سنگلاخهای آن و در وادیهای بلاخیز آن میبُرند و مردود و گمراه میگردند. اینان با قدرتهای شیطانیای که کسب میکنند، به هرجا بزنند، مثل تبر میشکند. برخلاف اولیای حقیقی خدا که قدرت دارند، ولی تمکین آنان مانع از استفادهٔ نفسانی از آن میشود. آنان به پهلوانی نجیب و جوانمرد میمانند که حتی اگر به وی دشنام دهند، آرام در جای خود قرار دارد و برانگیخته نمیشود. آنان با کسی دشمن شخصی ندارند؛ اما از این قدرت، گاه برای خدا ـ نه برای خود ـ استفاده میکنند. دشمنان اولیای خدا از آنان حساب میبرند؛ چرا که میدانند آنان دارای قدرتهای باطنی میباشند.
وصف و اثر ذکر
هر ذکری دارای دو گروه عمدهٔ اوصاف و آثار میباشد. اوصاف و آثار هر ذکر نیز، یا لحاظِ فعلی دارد (که به ذکر به عنوان یک فعل نگاه میشود) و یا لحاظ فاعلی، که مرتبهٔ ذکر در باطن ذکرپرداز اعتبار میگردد و
(۱۷۶)
انگیزهها و مقاصد وی در آن دخالت مییابد؛ بنابراین میتوان مباحث ذکر را در هیأت چهار بخش یادشده طرح کرد.
وصفِ ذکر، امر متلبس به آن و دخیل در هویت ذکر میباشد؛ مانند حرارت آتش یا خوبی و صفای باطن یک انسان. وصف ذکر، کیفیت آن میباشد و میزان قرببخشی آن به خداوند و ارزش ذکر بر پایهٔ آن میباشد. اثر ذکر، نتیجهٔ ذکر و فعل آن است؛ مانند طبخ غذا با حرارت آتش، یا دستگیری از دیگران که نتیجهٔ خوبی و صفای فرد است. بر این پایه، اوصاف ذکر، مقدم بر آثار آن است؛ به این معنا که نتیجهٔ هر ذکری وابسته به اوصاف ذکر و تابع آن است. برای شناخت آثار یک ذکر، باید صفات آن را شناخت.
گفتیم برای گفتن ذکر، باید بنا را بر کیفیت گذاشت و کمیت را به گونهٔ تبعی و فرعی به مقداری که کیفیت را ارتقا میبخشد و ذکر را به نتیجه میرساند، اهتمام داشت. برای تحقق این مهم، باید به اوصاف ذکر نظر داشت.
کسی از ذکر خود نتیجه میبیند که اوصاف هر ذکر را بشناسد و آن را رعایت کند. برای نمونه، صفت ذکر سبحاناللّه ذکرپردازی نفسی است و برای دیگری عقلی یا روحی. ذکر نفسی تسبیح، یک خاصیت دارد و ذکر عقلی آن، اثری دیگر و خاصیت ذکر روحی تسبیح، به کلی با تسبیح نفسی یا عقلی متمایز میباشد.
برای به دست آوردن آثار و خواص بسیار بلند و والا از ذکر، نخست
(۱۷۷)
باید صفات ذکر را شناخت و خود را با آن صفات همراه ساخت. این کار مانند نشستن در کشتی در دل دریا یا بر خودروی سواری میباشد که فرد را به خودی خود به مقصد میرساند؛ هرچند وی در کشتی یا خودرو در خواب باشد. در ذکر، همراه ساختن خود با صفت هر ذکر، امر بسیار مهم و تأثیرگذاری است. تمام ذکرهای انشایی که بدون توجه به صفت آن گفته میشود، عقیم میگردد. برای گفتن ذکر، باید تمامی اوصاف یک ذکر را شناخت.
کسی که صفت ذکر را میشناسد و آن را میآورد، با ذکر خود همدم و همناله میشود و گاه صدای باطنی ذکر خود را به گونهٔ انعکاس و با برخورد با دیگر پدیدهها میشنود. همچنین وی میتواند صدای باطنی تسبیح پدیدهها را دریابد.
اهمیت شناخت صفت ذکر در دانش ذکردرمانی، همانند اهمیت شناخت رب در سلوک معنوی میباشد؛ همانطور که سلوک، بدون شناخت رب، شکل نمیگیرد؛ وگرنه فرد به پرسهزنیهای بیمورد و سرگردانی مبتلا میشود. کسی که رب خود را نمیشناسد، در ارادهٔ خود سرگردان میباشد. شناخت رب سبب میشود ربّ، باطن فرد را مدد و هدایت کند و او را در خود و در پدیدههای هستی سرگردان نمیگذارد و مسیر مشخصی به او میدهد؛ هرچند وی به آن توجه نیابد.
شناخت صفت ذکر، سبب میشود تقارب ذکرپرداز با پدیدههای هستی به دست آید. این تقارب، سبب میشود به هنگام گفتن ذکر، امور
(۱۷۸)
متناسب با آن، به ذهن وی آید. این تداعیهای ذهنی، امری اتفاقی نیست و با باطن ذکرپرداز و شاکله و شخصیت او سازگاری دارد. بر اساس این ذهنیتها میتوان صفت ذکر هریک از ذکرپردازان را به دست آورد. برخی دارای صفتی در ذکر خود میباشند که آنان را به مقامی میرساند که با گفتن یک تکبیر، تمامی پدیدههای هستی با او همکلام میگردند و به تسبیح و تکبیر الهی مشغول میشوند. نمونهٔ چنین ذکری در قرآن کریم برای حضرت داوود علیهالسلام گزارش شده است؛ چنانکه میفرماید:
«وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یسَبِّحْنَ وَالطَّیرَ وَکنَّا فَاعِلِینَ»(۱).
و کوهها را با داوود و پرندگان به نیایش واداشتیم و ما کنندهٔ این کار) بودیم.
فرکانسهای صوت معنوی (تسبیح) این پدیدهها در هم انعکاس داشته و حضرت داوود علیهالسلام افزون بر صدای تسبیح خود، صوت کوهها و پرندگان را با خود همراه میدیده است. کسی که به چنین عوالمی ورود مییابد، گاه از ذکر مدهوش میشود و به چنان لذت و مستی معنویای میافتد که ترک خواب و خوراک و لذتهای محسوس مادی میکند و با چشیدن مزهٔ آن امور، امور دنیایی برای وی بیمزه میگردد. یافت فرکانس صوت معنوی و اذکار پدیدهها، نیاز به حال و هوا و مسانخت لازم با آن دارد و بهراحتی به دست نمیآید.
هدف دانش ذکر در بخش سلوک معنوی آن، وصول سالک ذکرپرداز
۱-انبیاء / ۷۹٫
(۱۷۹)
به چنین بلنداهایی است؛ وگرنه محصور ماندن در ذکر لفظی ـ همانگونه که در جای خود آمد ـ میتواند آسیب قساوت قلب، بیتفاوتی، دلسردی و بیاعتقادی به امور غیبی و حقتعالی را در پی داشته باشد؛ زیرا چنین افرادی با مشاهدهٔ نتیجهبخش نبودن ذکرها و عبادتهایی که داشتهاند، به جای اتهام وارد آوردن به ذکری که میگویند و متهم کردن خود در ناآگاهی به اوصاف ذکر و اعتراف به اختلالات و کاستیهای ذکر خود، امور معنوی و اعتقادی را متهم میسازند و آنها را فاقد حقیقت میدانند و از نتیجهبخش نبودن ذکر خود، حقیقت نداشتن امور معنوی را نتیجه میگیرند؛ نه کاستیداشتن مقدمات و شرایط ذکر خود را و اینکه وی در ذکری که گفته است، وصف آن را نشناخته و آن را پیگیر نبوده است و با پدیدهای سرعتی حرکت نکرده و آن را ملازم ذکر خود نساخته و نتوانسته با چیزی همراه شود. برای گفتن ذکر، باید با کسی همراه شد که ما از آن به عنوان «ملازم ذکر» یاد خواهیم کرد.
اوصاف ذکر، تنوع بیشماری به ذکر میدهد. ذکرهایی که در شریعت برای وقتی خاص رسیده است، عنصر زمان در آن دخالت دارد و زمان، وصف آن میگردد. ما در بحث تنوع ذکر، به پارهای از اوصاف ذکر میپردازیم و تقسیمهای ذکر را بر اساس آن میآوریم. برخی از اوصاف ذکر، به خود ذکر بازمیگردد و بعضی از آن، به ذکرپرداز به عنوان فاعل ذکر.
(۱۸۰)
حالات مؤثر بر ذکر
در بحث از هر ذکری، باید تناسبهای زمانی و مکانی آن را نیز آورد. وقت هر ذکر و نیز مکانی که ذکر باید در آن گفته شود، گاه دخیل در حقیقت ذکر میباشد و از اوصاف آن میباشد؛ بهگونهای که اگر این صفت، نادیده گرفته شود، ذکر خصوصیت و اثر خود را از دست میدهد و دیگر نمیتوان استفادهٔ انشایی و اقتداری از آن داشت. دخالت این حالات و اوصاف در ذکر را باید با تمرین و تجربه به دست آورد؛ زیرا هریک از این اوصاف، تأثیر متفاوتی بر ذکرپردازان مبتدی و متوسط دارد. این ذاکران به ضعفهایی مبتلا میباشند و توان پرواز و شدتِ بَر شدن از ناسوت و قرب به پدیدههای ماورایی و حس نمودن آن عوالم را ندارند و همین حالات، ضعفهای باطنی آنان برای وصول و قرب را جبران میکند؛ هرچند اهل نهایات و واصلان، بهویژه اولیای کمّل که کون مطلق و صلح کل میباشند و توانمند هستند، در هر حالتی، توان پرواز خود را دارند؛ بلکه آنان نیازمند چاشنیهایی برای داشتن فرود میباشند.
زمانها و مکانها و نیز حالات انسانی با هم تفاوت دارند و تمامی در ذکر مؤثر میباشند و اگر کسی بخواهد ذکرپرداز خاص و قدرتی و صاحب ذکر مستجاب باشد، نیازمند آن است که زمانها، مکانها و حالات ویژهٔ هر ذکر را بشناسد و صفت زمانی، مکانی و حالتی ذکر را رعایت کند تا تناسب با سیر آفاق و انفس را لحاظ کرده باشد.
از حالات مؤثر در ذکرها فقر، شفاعت، جوار، مظلومیت و اضطرار میباشد. این حالات، فرد را برای قرب به عوالم ماورایی و پدیدههای آن
(۱۸۱)
آمادگی میدهد و فرد با گفتن ذکر مناسب، با توجه به اینکه از ناسوت دور شده است، آسانتر میتواند این لایههای باطنی را حس کند و آن را بیابد.
گرفتن جوار، بسیار مهم است. جوار، شامل حرمهای یکی از حضرات معصومین یا قبور اولیای خدا و نیز مسجد میباشد.
همچنین کسی که در حال فقر میباشد ـ بهویژه اگر گرسنه هم باشد ـ حال مناسب برای ذکر را دارد.
گرفتن شفیع نیز بر کارآمدی برخی ذکرها تأثیر دارد. شفیع میتواند پدر و مادر، فرد دلشکسته و ضعیف، فقیر، مظلوم، طفل یتیم، فرزند شهید، مربی و استاد یا یکی از اولیای حقتعالی باشد. همچنین میتوان برخی از فرشتگان مقرب را به تناسب کاری که دارد، شفیع قرار داد. مثل آنکه برای غلبه بر خصم و درهمشکستن بدخواه خود، عزراییل را شفیع درگاه حقتعالی قرار دهد. کسی که توان انس با پدیدهها را دارد، میتواند هریک از آنها را شفیع درگاه الهی قرار دهد.
شفاعت، پیوند با واسطهای مقرب میباشد. این پیوند، نیازمند قرب است. قرب لازم برای حصول شفاعت، نیازمند تناسب و هماهنگی روحی و معنوی با شفیع، برای جلب توجه و عنایت وی میباشد.
در میان حالها، بهترین حالت انسانی مناسب برای ذکر، اضطرار میباشد. اضطرار، حالتی است که انسان به ناچاری گرفتار گردیده است و راه و پناهی برای حل مشکل خود نمییابد. کسیکه در حال اضطرار میباشد، هیچ توان و قدرتی ندارد و مانند هندوانهای سرگردان بر روی
(۱۸۲)
آب میباشد که به هر فشار آب، چرخی میخورد. فرد مضطر، نه دیگر توان استجماع دارد و نه دیگر میتواندطلبی داشته باشد؛ بلکه وصف حال او، شعر زیر میباشد:
تا موج حادثات چه بازی کند که ما
با زورقی شکسته به دریا نشستهایم
طفل زمان گرفت چو پروانهام به مشت
جُرم دمی که بر سر گُلها نشستهایم
اضطرار، فرد را به جایی میرساند که بازی را از روزگار میبیند و او تنها نقش تماشاگری خسته را دارد که ممکن است هر آن، قایق کوچک و شکستهٔ وی به زیر آب فرو رود. کسی که بر قایق کوچک و شکستهای در دریای بیکرانی سرگردان است، حالتی نزدیک به یأس دارد و توان طلب یا استجماع برای او نمیباشد و مانند فردِ رهایی است که دیگر توانی ندارد تا کسی و چیزی را در خدمت خود گیرد.
صفت زمانی ذکر
زمانهای مناسب برای ذکر عبارت است از:
الف) بعد از نیمهشب تا پیش از سحر (که بهطور نسبی از ساعت دوازده تا دو بعد از نصف شب میباشد). این وقت، از بهترین و مناسبترین وقتهای ذکر است. همچنین نیمهشب جمعه و شبهای فرد ـ یعنی یکشنبه، سهشنبه و پنجشنبه ـ موقعیت ممتازی دارد. نیمهشبِ شبهایی که به عنوان شب قدر معرفی شده است نیز چنین میباشد.
(۱۸۳)
ب )عصرگاهان، بعد از نماز عصر و به عنوان تعقیب نماز؛ بهویژه عصر جمعه که اهمیت بسیاری دارد و غربت زمانها میباشد.
ج) تعقیبات نماز. برخی از ذکرها برای وقتی خاص؛ بهویژه بعد از نماز صبح و عشا، تجویز شده و در تعقیب آن میآید. قرآن کریم در آیهٔ زیر به این اذکار اشاره دارد:
«وَاذْکرْ رَبَّک کثِیرا وَسَبِّحْ بِالْعَشِی وَالاْءِبْکارِ»(۱).
و پروردگارت را بسیار یاد کن و شبانگاه و بامدادان (او را) تسبیح گوی.
این آیه، خطاب مستقیم به پیامبر الهی (زکریا علیهالسلام ) دارد؛ گویی دیگران شأن در خورِ این خطاب را نداشتهاند و این سخن، بدون وساطت و تفهیم نبی الهی در جان و دل بندگان نهادینه نمیشود و این امر، اهمیت ذکر در اوقات گفتهشده را میرساند.
اهمیت ذکرهایی که برای بعد از نماز توصیه شده است، با توجه به این نکته نیز به دست میآید که این ذکرها بعد از نمازهای واجب شبانهروز میآید و گزاردن نماز، با همهٔ اهمیتی که دارد، زمینه برای گفتن این ذکرها میشود و نرمش نفس و فضای مناسب باطنی برای نهادینه شدن این ذکرها را فراهم میکند و درصد اجابت آن را بالا میبرد. فرد با گزاردن نماز، نفس خود را نرم و لین ساخته است. باید گفت همانگونه که اذان و اقامه، ورودی نماز میباشد، این ذکرهای تعقیبی نیز فرد را به مرحلهٔ
۱-آل عمران / ۱۴۱٫
(۱۸۴)
کمال مطلوب میرساند و خروجی نماز دانسته میشود که کلاس نماز را تمام میکند و متمم آن قرار میگیرد. نفس انسان بر اثر ارتباطاتی که در شبانهروز با کارهای دنیوی، خوشایندهای نفسانی و فرایند درگیریها و مشغلهها دارد، به خشکی معنوی، و به تعبیر دیگر، به غفلت مبتلا میشود و یکی از بهترین راههای نرم و روندهساختن آن، استفاده از ذکرهای تعقیبی است. این ذکرها نرمش نفس برای انجام بهتر ارتباط با منبع قدرت بیپایان حقتعالی است. ذکرهای تضرعی در این میان، حایز اهمیت است و در برطرف ساختن خشکی نفس و زمختی و سختی و قساوت آن و زدودن غفلتها از آن و توجه دادن خویشتن خویش به عظمت پروردگار و مرحمتهای او، به صورت ویژه مؤثر و کارآمد است.
صفت مکانی ذکر
بهترین مکانها برای ذکر، مکانهای تاریک، قبرستانهای متروکه و مساجد غریب و خلوت میباشد. خلوتی این مکانها امتیاز آنان میباشد و سبب میگردد توان و قدرت نفس انسان با موانعی همچون مشاهدهٔ چهرهٔ فردی ظالم یا بینماز و تأثیرپذیری از همجواری وی، برخورد نداشته باشد و حرکت نفس، همچون شما برخلاف جریان آب نگردد و نفس، خود را بهتر بیابد و بر شتاب خویش بیفزاید. توضیح مکانهای مناسب برای ذکر، در پی میآید.
الف) مکان تاریک؛ بهویژه دل شب.
نخستین خصوصیتی که باید در انتخاب مکان ذکر رعایت شود،
(۱۸۵)
تاریکبودن محل ذکر میباشد. هر گونه روشنایی و نور برای استجماع، طلب و اقتدار مضرّ است. نور حاصل از جریان الکتریسیته، همانند شنهای ریز و ماسه میماند که بر نفس انسانی ریخته میشود و برای آن، عاملی تخریبگر و فاسدکننده میباشد. ضرر استفاده از این نورها چنان است که در صورت نیاز به چشم، باید از آنها بهره برد. این نورها عمر را کوتاه میکند و نفس را سنگین و کثرتی میسازد. هیچ چیزی همانند نور، نفس را به کثرت آلوده نمیکند. تاریکی از شگردهای ذکرپردازان خاص و سالکان معنوی میباشد. آنان ذکرها و تمرینهای خود را در تاریکی و دل شب ـ بهویژه نیمهشبها ـ میآورند. منظور از دل شب، حیث زمانی آن نیست که بیشتر از آن سخن گفتیم، بلکه حیث مکانی آن لحاظ شده است که دارای خلوت و تنهایی میباشد؛ جایی که کسی در اطراف انسان نَفَس نکشد و دیگران از انسان دور باشند؛ جایی که صدایی نباشد و رفت و آمد و فعالیت، حتی به گونهٔ تنفس، صورت نگیرد.
ب ) قبرستانهای متروکه و از کار افتاده که دیگر مردهای در آن دفن نمیشود و کمتر محل آمد و شد زندگان است؛ مانند قبرستان کهنه و وادیالسلام قم که این روزها رفت و آمد کمتری به آن صورت میگیرد، از بهترین محلها برای گفتن ذکر میباشد.
ج) مسجد غریب که کمتر در آن رفت و آمدی صورت میگیرد.
افرادی که به مسجد میروند، عوارض گناهان خود را درون مسجد میریزند و مسجد خلوت یا متروک، کمتر دچار عوارض ظلم و گناه
(۱۸۶)
انسانها میگردد.
د) آب؛ بهویژه داشتن ذکر خفی در دریاهای خلوت.
ه ) زیر آسمان.
مراحل ذکر مستجاب
ذکرپرداز برای آنکه به ذکری مستجاب برسد، خود باید دارای پنج نوع ذکر کلی باشد:
الف) ذکر زبانی به انواع ذکرها که به صورت اخباری آورده میشود؛
ب) ذکر نعمتهای الهی؛
ج) ذکرهای مخصوص پیشامد مصیبت؛
د) ذکرهای بازدارنده از معصیت؛
ه ) ذکر مستمر.
این ذکرها را میتوان با شرایط مختلف ـ برای نمونه، به گونهٔ جلی یا خفی و در مرتبهٔ نفس، قلب یا روح ـ داشت، که با احتساب موقعیتها و شرایط گوناگون، تنوع فراوانی میپذیرد. ما از تنوع ذکرها، بهویژه از حیث صفت و اثر آن، بعد از این سخن خواهیم گفت؛ اما در اینجا، تنها توضیح هریک از این ذکرها را با نمونهای از آن، میآوریم.
الف) ذکر زبانی
ذکرپرداز برای آنکه به ذکری مستجاب برسد، در مرحلهٔ نخست، باید زبان خود را به ذکر مشغول دارد. هدف از ذکر زبانی، تنها اشتغال زبان
(۱۸۷)
میباشد. اگر انسان، زبان خود را به ذکر الهی مشغول ندارد، دچار بازیهای زبان، با قدرتی که در انواع سخنگویی دارد، میشود و به غفلت میگراید. ذکر اخباری زبان، عاملی مهم برای پیشگیری از گناهان زبانی میباشد؛ زیرا ذکر، زبان را به خود مشغول میکند و از چموشی و رمیدگی آن مانع میشود. زبان بیکار، به سخنگویی بیفایده مبتلا میشود و نفْس و خویشتن فرد را از او میگیرد و با رمیدگی خود، به هر چیزی حمله میآورد. ذکر اخباری، افسار مهار و کنترل زبان میگردد و برای او مشغولیتی ایجاد میکند تا عاملی مهم برای بازدارندگی از فسادانگیزی آن شود. در جامعهشناسی نیز گفته میشود آمار مفاسد و فجایع جامعهای که به بیکاری مبتلاست، فراوان میشود و بیکاری با تخریب برابر است. زبان نیز که لیزی و لغزندگی دارد، با بیکاری بازنمیایستد و نفس را به سمت و سوی سخنگویی از گناهان یا سخنان گناهآلود میکشاند و مهمترین عامل برای فساد نفس و میل دادن آن به انجام گناه میشود.
زبان را باید چنان به ذکرگویی سوق داد که نفْس، ذکر زبان را به خود بگیرد و حتی آن را در خواب نیز بیاورد. بدین منظور، نباید لحظهای و موقعیتی از گفتن ذکر غفلت داشت و باز ایستاد. برای حفظ شمارهٔ آن نیز میتوان از تسبیح استفاده کرد؛ اما نه به گونهای که تسبیح مظهر سالوس و ریا شود. مهمترین خاصیت ذکر زبانی ـ که ذکر به گونهٔ اخباری آورده میشود ـ اشتغال زبان به ذکر میباشد. بسیاری از گناهها، دعواها و دلمردگیها از بیکاری زبان میباشد.
(۱۸۸)
بالاتر از ذکر زبانی، صمت و سکوت است. اولیای خدا به صمت میرسند. سکوتِ آنان از ذکر، قویتر است. گاه، برخی از اولیای الهی که به هم میرسند، جز با سکوت، از هم پذیرایی نمیکنند. این یکی سکوت میکند و آن یکی نیز ساکت میماند. آنان گاهی با صمت و سکوت، نسبت به برتری قدرت ولایی خود کشتی میگیرند و هیبت هریک که دیگری را خسته کند و به سخن بکشاند، در ولایت، قویتر میباشد. توانایی در ولایت، به توانایی در صمت و سکوت و کتمان منجر میشود. آنان که در ولایت قوی میباشند، وقتی به هم میرسند، نه این از او چیزی میپرسد و نه او از این یکی.
باید توجه داشت بار معنایی صَمت، بیش از سکوت میباشد. صمت، اقتدار در سکوت میباشد؛ درحالیکه هر سکوتی، همراه با اقتدار نمیباشد.
از بهترین ذکرهای زبانی که به صورت اخباری گفته میشود، تسبیح، تکبیر، تهلیل و استغفار میباشد.
ذکرهای اشتغالی، از این حیث که فرد را به خلوت و دوری از کثرات متمایل میسازد، اهمیت دارد. برای داشتن حقیقت خلوت، باید از سخنگویی خود کاست و اشتغال زبان به غیر ذکر را به حداقل رساند.
ب) ذکر نعمت
باید ذکر نعمتهای الهی را داشت. ذکر نعمت به صرف توجه داشتن به نعمتبودن آن، محقق میشود و لازم نیست به زبان آورده شود؛
(۱۸۹)
هرچند سپاس زبانی آن، بهتر است و توجه بیشتری به نعمتبودن نعمت و سپاسداری آن میدهد. نمونهٔ آن، دعای عرفه است. دعای عرفه، از بهترین ذکرهای نعمت میباشد.
خداوند در موقعیتهای متفاوت، حامی خاص و پناه بندهٔ خویش میباشد. یاد نعمتهای الهی و امدادهای او در سختیها، بیماریها، گرفتاریها و شداید، و یادآوری نعمت سلامتی عقل، ذهن و اعضا و جوارح بدن آدمی و داشتن سرپناه و مسکن و نیز والدین باایمان، همسر مناسب و فرزندان صالح، رفیقان شایسته و دلسوز، محیط زندگی و جامعهٔ سالم، توانایی تحصیل علم، استاد و مربی مناسب و کارآزموده و نیز توانایی بر اطاعت از حقتعالی، انجام تکالیف الهی و دوری از گناهان، داشتن طهارت باطنی، معنویت و معرفت، ولایت، توحید و صفای باطن، تمامی نعمت است و نیازمند قدرشناسی، سپاسداری و شکرگویی میباشد. نعمتهای خدا و خیرات او را باید دید، شناخت و شکر و حمد گفت و ذکر نعمت داشت؛ وگرنه گرفتاری به کفر و ناسپاسی، سبب ترک نعمت و از دست رفتن آن میشود. باید بر هر نعمتی شکر و حمد داشت؛ چنانچه کودکان را از طفولیت به هنگام نوشیدن آب، به گفتن نام مبارک امامحسین علیهالسلام تربیت میکنند. دستکم در شبانهروز، باید لحظهای یاد نعمتهای الهی را، که هر کسی در آن غرق است، نمود و شکر و حمد آن را بهجای آورد؛ وگرنه انسان به ناسپاسی و کفران نعمت مبتلا میباشد.
(۱۹۰)
ذکرهای انذاری را نیز باید از اقسام ذکر نعمت دانست. نمونهٔ ذکرهای انذاری چنین میباشد:
«وَمَا کنْتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَینَا وَلَکنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّک لِتُنْذِرَ قَوْما مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِک لَعَلَّهُمْ یتَذَکرُونَ»(۱).
و آندم که (موسی را) ندا دردادیم، تو در جانب طور نبودی؛ ولی (این اطلاع تو) رحمتی است از پروردگار تو، تا قومی را که هیچ هشداردهندهای پیش از تو برایشان نیامده است، بیم دهی؛ باشد که آنان پندپذیرند.
ذکرهای انذاری بیشتر به انسان خاطرنشان میشود وی همیشه در امنیت نیست و عمر و نعمتی که در آن است، بیمه نمیباشد و ممکن است لحظهای دیگر در ناسوت نباشد یا به حادثهای سهمگین مبتلا شود و پیآمد کردارهای نادرست و ظالمانهٔ خود را ببیند و نعمتی را که در آن مستغرق است، از دست دهد. مثال ذوب شدن یخ در آب، گویاترین مثالی است که این انذار را نشان میدهد. آدمی درگیر آفتها و بلایایی میشود که گاه غیرمنتظره و غیر قابل پیشبینی است.
ج) ذکر پیشامد مصیبت
ناسوت با سختیها و مصایب در هم پیچیده شده و آنکه میخواهد صاحب ذکر مستجاب گردد، مصایب فراوانتری پیش رو دارد و نیاز به منبع انرژیبخشی دارد تا بتواند توان خود را برای تحمل مصایب بالا
۱-قصص / ۴۶٫
(۱۹۱)
ببرد. برخی ذکرها در برابر مصیبت، به آدمی قوت، قدرت، توان و انرژی میدهند. مصایب و گرفتاریها انسان را تضعیف میکند و جبران و تقویت نیروهای از دسترفته با ذکرهای پیشامد مصیبت، حاصل میشود. برای نمونه، ذکر قرآنی «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ»(۱) از ذکرهایی است که فرد را نسبت به خویشتنداری در بروز مصیبت، واکسینه و نیز تقویت میکند. همچنین ذکر تهلیل، میتواند فرد را به آرامش برساند و مانع عصبیشدن فرد گردد یا سبب میشود خشم فرد عصبانی فروکش کند. ذکر «لا اله الا اللّه» از ذکرهای نیروبخش و انرژیزا با پیشامد بلا و مصیبت میباشد و ناراحتی و اندوه را برطرف میکند. کسی که از داشتن همسر ناسازگار، فرزند فاسق، دوست بد یا استاد خام، ناراضی و اندوهگین میباشد، با این ذکر آرام میگیرد و برای مسلط شدن بر اعصاب خود و مدیریت و کنترل زندگی، توان و قوام میگیرد و سبب میشود تا بر مصیبت پیروز و سوار گردد و آن را مدیریت کند و از آن شکست نپذیرد؛ وگرنه در گرداب غم و مرداب اندوه میماند و به گناه و معصیت و به ناشکری، کفران، ناسپاسی و به کفر مبتلا میشود.
د) ذکر بازدارنده از معصیت
اگر کسی ذکرهای بازدارنده از معصیت را نگوید، نفسی ضعیف و لیز مییابد که با پیشامد محیط گناه، کمترین توان و مقاومتی برای مقابله با
۱- بقره / ۱۵۶٫
(۱۹۲)
هوسهای گناهآلود در خود نمیبیند و قدرت دفاعی و بازدارندگی خود را از دست میدهد.
ذکرهای بازدارنده بر دو گروه میباشد: ذکرهای تقویتکننده که فرد را توان میبخشد تا خود، از معصیت دور شود. دو دیگر، ذکرهایی است که بر روی گناه در مجاری عالی آن وارد میشود و آن را به خودی خود طرد میکند و گناه را از مجاریای عبور میدهد تا به ذکرپرداز اصابت نکند. این ذکرها، قدرت دفع معصیت را دارد؛ هرچند ذکرپرداز در نفس و نهاد خود به معصیت و لذت آن، تمایل داشته باشد.
بخش نخستِ ذکرهای بازدارنده، نفس را زرهپوش میسازد و به آن، ترمز و قدرت مهار و کنترل میدهد و خود به خود از محیطهای معصیت دور میشود. نفس در پرتو ذکرهای بازدارنده، فارغ و صافی میشود و چنان قدرت و پهلوانی به خود میگیرد که معصیت را خود به خود و اتوماتیکوار از نفس دور میکند. کسی که با محیطهایی سر و کار دارد که میتوان در آن معصیت نمود، چنانچه از این ذکرها بهره نبرد، با نزدیک شدن معصیت، به طرف گناه لیز میخورد و فاصلهٔ او و گناه، که بسیار بعید مینماید، بهناگاه به باریکی مویی میشود، بلکه خود را گناهکار مییابد.
باید توجه داشت عالم ناسوت، دار اسباب و مسببات میباشد و یکی از ابزارهای دور داشتن خود از گناه در این عالم، ذکر میباشد که برای نفس، حکم زره را دارد؛ همانطور که فوتبالیست برای دویدن در زمین
(۱۹۳)
ورزش به کفش مناسب و مبارز در میدان جنگ، به اسلحه و پوتین نیازمند میباشد و بدون آن، ضعیف و ناکارآمد میگردد.
ذکر استعاذه (اعوذ باللّه) و نیز «استجیر باللّه» از ذکرهای بازدارنده میباشد.
ه ) ذکر مستمر
ذکر استمراری، ذکری است که ذکرپرداز و نیز سالکان، در آن، مقام میگیرند و ذکر مخصوص آنان میگردد؛ بهگونهای که سالک و ذکرپرداز از آن، ارتزاق روزانه دارد. شناخت مقام و مرتبهٔ سالکان و زُبدگی ذکرپردازان، از ذکری که در آن مقام میگیرند و ذکر مستمر آنان میگردد، به دست میآید و حکم ستارههای نظامی را دارد؛ همانطور که مرتبهٔ سالکان از استاد آنها شناخته میشود.
یکی در صلوات یا دیگر ذکرهای ولایی مقام دارد و ذکر مستمر دیگری تسبیح، تحمید، تهلیل یا تکبیر میباشد و آنانکه در مقامات بلند عرفانی سیر میکنند، ذکرهای توحیدی خاص دارند. یکی در ذکرهای شکری است و دیگری در ربّی و یکی نیز در بلندای ذات هستی ذکر دارد.
ذکرپردازی که ذکر مستمر صلوات را دارد، رتبهٔ مقدمات و کلاس اول را دارد و آنان که در مقامات عالی هستند، ذکرهای غیبی، سِرّی و ذاتی دارند. این ذکرها همانند درجههای نظامیان، دارای ترتیب و ترتب است و نمیشود بدون گذراندن پیشنیاز لازم، به ذکرِ برتر، عروج و ارتقا یافت. ذکر مستمر، ذکر مخصوص میباشد و نظم و قاعده و رتبهٔ خود را
(۱۹۴)
دارد. برای گذر از یک مرتبه به مرتبهٔ دیگر، حال ذکرپردازان متفاوت میباشد. گاه گذراندن یک ذکر برای ذکرپردازانی که هوشمندی دارند، چند سال طول میکشد و همین ذکر برای ذکرپردازی نابغه، تنها شش ماه زمان میبرد. استعدادهای خدادادی افراد در گذراندن کلاس ذکرها مؤثر میباشد. گاه پیش میآید که ذکرپردازی، برای گذر از یک ذکر و نهادینه نمودن آن در نفس، باید پنجاه سال ناسوتی را طی کند که اگر وی میخواست آن را در برزخ بگذراند، باید بیش از هزار سال، در آنجا بماند تا به وی اجازهٔ ارتقا به ذکر بالاتر را دهند. گذراندن تخصصی این دورهها برای نهادینه کردن یک ذکر، گاه از پذیرش در رشتههای تخصصی همانند جراحی قلب و گذراندن دورههای آموزشی آن، سختتر میباشد و ملازم با پیشامد حوادث بسیار تلخ و مصایب سنگین و کمرشکن میباشد و البته با خطر مردود شدن نیز مواجه میگردد و این در مواردی است که ذکرپرداز مربی لازم و شایسته را نداشته باشد و وی را به ذکر مناسب خود راهنمایی نکرده باشد یا مربی کارآزموده چارهای جز مردود شدن وی ندیده است. البته مردودیهای چنین مربی کارآزمودهای ـ که باید از محبوبان و مقرّبان باشد ـ تنها از جهنم سر درمیآورند.
ذکر مخصوص، ذکری دایمی و تعطیلناپذیر است. همانگونه که ذکرهای اشتغالی و زبانی باید دایمی و مستمر باشد؛ البته دوام آن ارادی است. ذکر مخصوص، ملکهٔ جان ذکرپرداز میگردد و به خودی خود دوام دارد. تفاوت دیگر این ذکر با ذکر اشتغالی در مرتبهٔ آن است؛ زیرا
(۱۹۵)
ذکرهای اشتغالی برای مبتدیان میباشد و ذکر مخصوص برای کسانی است که به نهایت سیر خود در ناسوت رسیدهاند.
بعضی از ذکرپردازان با توجه به شاکلهٔ ظهوری و خلقتی خویش، نمیتوانند برخی ذکرها را بپذیرند و در کلاس این ذکرها قبول نمیشوند. آنان در مرتبهٔ پیش از آن میایستند. بسیاری در کلاس ذکرهای ناسوتی و نفسی میمانند. بسیار اندک میباشند آنانکه به مقام شکر میرسند. کسی که در مقام شکر است، توکل به روزیرسانی حقتعالی دارد و اندیشه و پروای رزق برای خود و عیال خویش ندارد. حیوانات نیز به حقتعالی چنین باوری دارند. قرآن کریم میفرماید: «وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکورُ»(۱). البته شاکران بیش از شکوران میباشند؛ اما همانها نیز شمار فراوانی ندارند. بسیار اندک و نادر پیش میآید که بندهای از مقام شکوران فراتر رود و حول طمع نچرخد. شکوران، تمامی طمعورزند و با اعطای نعمت و مشاهدهٔ آن، سپاسدار پروردگار میباشند. آنان که حول طمع نمیچرخند، حقتعالی بندبند استخوان و ستون فقراتشان را پودر کرده و بسیار نرم و سبک شدهاند که میتوانند از میادین مین اسما و صفات عبور کنند و به آسمان قرب الهی برسند.
انسانهایی که کلاس بالایی داشته باشند ـ حتی آنانکه در ناسوت خود بسیار بالاتر از گذشتگانِ بشر و امروزیها میباشند ـ صدهاهزار سال دیگر پا به
۱- سبأ / ۱۳٫
(۱۹۶)
زمین خواهند گذاشت و البته محبوبانِ آن دورهها هستند که دانش ذکر را فعلیت میبخشند و مردِ گفتن برخی از اذکار قربی و حقی میباشند؛ هرچند همانها نیز در زمان خود غریب میباشند و مردان ناسوتی جبههٔ باطل ـ که معنای ناسوتی بودن را آنان معنا خواهند کرد و امثال شدادها و صدامها در برابر آنان، دستی برای خونریزی و نفسی سخت برای قساوت نداشتهاند ـ در برابر آنان، جرایم خبیثانهای میآورند که به ذهن و اندیشهٔ امروزیان نمیآید؛ چنانچه مردان خبیث امروز، گاه خباثتی بیش از ابنزیادهای دیروز دارند؛ اما امامحسین علیهالسلام نیست تا آنان، خبث باطن خود را نشان دهند و بدتر از حرمله بودن خود را در زیر لوای دین، آفتابی سازند.