فصل چهارم: شادمانیهای همراه موسیقی (رقص، کفزدن، سوت، بشکن، بازی و ابراز شادمانی)
موضوعشناسی رقص
معناشناسی رقص
در کتابهای لغت، «رقص» به معنای جوشش، شتاب گرفتن (خبب) و درخشیدن آمده است(۱). «رقص فی الکلام»؛ یعنی تند صحبت کرد و در سخن گفتن سرعت گرفت. «رقّص وأرقص» به معنای به رقص درآورد. «رقّاص الساعة»؛ پاندول ساعت است. رقص، نوعی از بازی دانسته شده و به معنای پایکوبی آمده است. رقص در مرحله نخست، فعلِ پا و سپس فعل دست و بعد، دیگر اندام است. رقص در نوع کتابهای لغت به معنای جنبیدن و داشتن حرکات موزون است.
جوشیدن، درخشیدن، سرعت گرفتن، کوفتن و زدن، به صورت فعلهای اثباتی است و در هیچ یک از این معانی، خمودی و مردگی دیده نمیشود. همه معانی گفته شده از صفات جمال و از افعال ارزشی است و در هیچ کدام امری نکوهیده، ناهنجار و ضد ارزشی و منفی مشاهده نمیشود؛ چرا که در همه این معانی، ظهور، اظهار و جوشش و خروش برآمده از نوعی حرکت در آن است.
- ر. ک : لسان العرب، ج ۷، صص ۴۴۲ ـ ۴۴۳٫
(۳۲۷)
گستردگی رقص
رقص امری ناشناخته یا عجیب برای بشر و دیگر پدیدهها نیست. رقص هر گونه حرکات موزون و چرخ و چین هماهنگ انسان یا دیگر پدیدههاست. حرکت خودکار یا مداد بر روی کاغذ، حرکت دست انسان، حرکات بدنی انسان، گیاهان، حیوانات، ابرها، امواج دریا، همه و همه رقص این پدیدههاست. در این میان، بیشترین استعداد برای رقص، در «زن» وجود دارد. زن استعداد رقص و طبیعت آن را در خود دارد؛ هرچند مادر مقدس کلیسا گردد.
از نظرگاه فلسفی، پدیدهای نیست که حرکت نداشته باشد و حرکتی نیست که صوت نیافریند و حرکت، اگر طبیعی باشد، صوت آن موزون است، از این رو پدیدهای نیست که نغمه موسیقایی نداشته باشد. در اینجا میگوییم، حرکت آنگاه که موزون و نظاممند باشد، به رقص تبدیل میگردد. تمامی پدیدههای ناسوتی حرکت دارد و هر پدیدهای در حرکت خود نظم دارد؛ بر این اساس، پدیدهای نیست که افزون بر نغمه موسیقایی دل، بدون «رقص» باشد. چگونه میتوان رقص اجسام را دید. سنگی نیست که با سنگی دیگر انجذاب نداشته باشد و به آن دل ندهد و برای وصول به آن، به جِدّ و با تلاشی مضاعف، کوشش ننماید و حرکتی موزون و همراه با رقص نداشته باشد. خاستگاه رقص، عشق هستی و پدیدههاست. از «عشق» در کتابهای «چهره عشق»، «محبوب عشق» و «محبوبان و محبان» بسیار گفتهایم. هستی در رقص است و رقص آن، از عشق است. هر کسی از عشق کسی میرقصد و عشق نیز میرقصد و هر چیز را به رقص وا میدارد؛ از زمین تا آسمان، از فلک تا ملک، از حضرت حق تا خلق؛ همه و همه را عشق در دل است و دل بر عشق نهادهاند. زمین و آسمان از عشق میرقصند، آب از عشق میغلطد، هوا از عشق میجنبد، باد از عشق میوزد و بید هم دایم از عشق در رقص است. صدا از عشق میرسد، ندا از
(۳۲۸)
عشق میدهد و تپیدن و جنبیدن، غلطیدن و وزیدن، رسیدن و خزیدن، همه و همه از رقص عشق است و رقص نیز از عشق است که در رقص است. هر کس که «کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ »(۱) را داناست، رقص عشق را شناساست؛ هر کس که رقص عشق را میشناسد، خود را آگاهِ رقص خویش و خَلق بیند. چنین کسی مرد راه است. آن کس که رقص هستی را بیند، فعل حق را دیده است. هر کس که رقص فعل را بیند، اراده حق را آشکارا میبیند. کسی که عشق دارد، نمیتواند مستی نداشته باشد، و مست، حرکت دارد و آن که از حرارتِ حرکتِ مستی پُر است، نمیتواند جنبش و جوشش نداشته باشد و در آرام و قرار، مسکن گزیند و از رقص مدام باز ایستد.
رقص و چرخ و چین موزون، ویژه انسان نیست و همه پدیدهها را در بر میگیرد. رقص از هنرهای آفرینش است. سید رضی درباره روز عاشورا ـ که دانشگاه عشق است ـ گوید:
یا یوم عاشوراء کم لک لوعة
تترقّص الاشیاء من ایقادها(۲)
ـ ای عاشورا، تو تا چه اندازه آتش عشق و حرارت آن را با خود داری، همه چیز از سوزش عشق تو به رقص و تکاپو میآیند.
جناب سید رضی رحمهالله در این شعر، از رقص اشیا ـ در نسخهای دیگر، از احشا و جوارح بدنی ـ سخن گفته است.
رقص در خورشید، ماه، نظام کیوانی به صورت طبیعی و نیز در انسان، به صورت حرکات موزون و اختیاری وجود دارد. رقص امری ورای مستی حاصل از برانگیختگی شهوانی است که حرکت از روی زوال عقل ـ که از فرد بیمار نیز دیده میشود ـ و چیرگی شهوت است و منحصر به آن نیست. رقص
۱ـ رحمان / ۲۹٫
۲ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۵۰٫
(۳۲۹)
دارای نظام و سیستمی طبیعی است، از این رو، باید در پژوهشهای فقهی به این نکته توجه داشت آیا نظامهای طبیعی که در ساختار آفرینش وجود دارد، میتواند حرام گردد یا خیر؟ به این معنا که آیا امری که با طبیعت هماهنگ است، میتواند به صورت ذاتی، نکوهیده، مستنکر و زشت دانسته شود یا نه؟
رقص در آدمی، جلوههای زیبا و ظرایف، لطافتها و شگفتیهای آفرینش اندام ظاهری او ـ بهخصوص زن ـ را مینمایاند و آدمی را به مطالعه رازهای نهفته و اسرار شگفتانگیز آن، در بینهایت پیچ و خم و چرخ و چین موزون فرا میخواند. رقص با افت و خیزهای موزونی که دارد، مستی، عشق، حال، شور، شوق و رمز و راز دل را حکایت میکند و ناصافی و ناخالصی، یأس، ترس، خشکی و خمودی دل را از سویدای جان دور میسازد و بستری شفاف برای خاطرههای دل فراهم مینماید. رقص اگر ملایم باشد، بیانگر «عشق» و چنانچه کشیده باشد، چرخ و چینِ «ناز» را میرساند. چکاوکهای قهری، بیانگر «هیبت» است. ما از «عشق» و «ناز» در کتاب «دانش سلوک معنوی» سخن گفتهایم. نازی که با راز و نیاز همراه است. تعبیر «چرخ و چین ناز» با مطالعه این کتاب است که معنای عمیق خود را مینمایاند.
رقصهای تند و تیز تاپ تا انواع رقصهای عشرتی و معنوی، سلوکی و سماعی و علمی و آکادمیک، هر یک جهتی از سیر و حرکت انسانی را بیان میدارد.
لطف آفرینش حق و چهره دل که رو به سوی او دارد، همواره دستمایه زشتیهای جبهه باطل و ابزاری برای تحریک شهوتِ آلوده، فحشا و ایجاد بیخودی، غفلت و دوری از حق شده است؛ بهگونهای که امروزه با چیرگی سلطه غرب، رقص، معنایی جدا از غلبه شهوتِ بیبند و بار و مهارگسیخته
(۳۳۰)
ندارد. ما بسط نفوذ «جبهه باطل» در امور معنوی و تحریف حقایق هستی را در کتاب «جامعهشناسی علم دینی» آوردهایم. جبهه باطل با اشاره ابلیس، برای تمامی ابزارهای حق، بدلی خَلق کرده است تا حقایق ربوبی را به تحریف کشد و آدمیان را از حق و حقیقت باز دارد. ما سیر ترفندهای جبهه باطل را در کتاب «دانش زندگی» آوردهایم و با مطالعه این کتابهاست که بهنیکی دانسته میشود، ما از چه فضایی سخن میگوییم و ملکوت الهی، چگونه در دست چهرههای باطل که گاه حقنمایی دارند، به «قتلگاه انسانیت» و «مسلخ انسانها» تبدیل گشته است و چه درد عمیقی، از این شکارچیان انسان، بر جان انسانهای آگاه و حقطلب است.
اقسام رقص
رقص دارای اقسام بسیار متنوع و گوناگونی است و تحقیق از آن، بسیار طولانی و کتابی مستقل میشود. امروزه دانش تربیت بدنی با مطالعه تأثیر رقص بر تربیت جسم، برخی از ورزشها را با رقص آمیخته است. برخی از ورزشهای صبحگاهی نمونهای از انواع رقص است که برخی رسانهها آن را آموزش میدهد. آموزش تنفس صحیح و چگونگی حرکات دست و پا نیز در آموزش رقص انجام میگیرد.
در تیزرهای تبلیغی تلویزیون، از رقص بسیار استفاده میشود؛ چرا که رقص خوشایند افراد جامعه است و از آن لذت میبرند. رقص میتواند برخی از بیماریهای روانی یا جسمی را درمان سازد. «رقص»، منحصر به حرکاتی که در پارتیهای مختلط و آلوده به گناه انجام میشود یا آنچه در عروسیها وجود دارد، نیست. رقص اقسام بسیار متنوعی دارد و بخشی از آن، جنبه دارویی و
(۳۳۱)
درمانی دارد و همچون «موسیقی درمانی» است که برای برخی تجویز میشود. در «رقص درمانی» میآید که بسیاری از آرتروزها با رقص قابل درمان است. در فیزیوتراپی نیز انجام برخی از حرکتهای موزون، سفارش میشود. دقت بر چیدمان اسکلت و استخوانبندی انسان میرساند که آن را جز با حرکات موزون، نمیتوان سالم نگاه داشت. طبیعت رقص، در همه این امور وجود دارد. رقص بهطور کلی بر دو قسم پیوسته و گسسته است.
این تقسیم در نوافل نیز وجود دارد. توصیه شده است نماز نافله شب، به صورت گسسته انجام گیرد. برخی از دیگر نافلهها نیز به صورت پیوسته میآید. اگر به دیده رقص و عاشقی به نافله نگاه شود، اشتباهی در گزاردن نماز رخ نمیدهد و تعداد رکعات گزارده شده یا دیگر اذکار نماز، خلط نمیشود و در آن، به اشتباه نمیافتند. به هر روی، نباید از صفات مثبتی که در نهاد آدمی و در متون دینی است غافل شد.
در قرآن کریم از رقص مذمتی نشده است، بلکه میتوان رقصهایی را در مراتبی از آفرینش به دست آورد که به نیکویی به آن اشاره شده است. رقص دامنهای گسترده دارد و از رقص دل و روح گرفته تا رقص حق و تجلیات او را که آیه شریفه « کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»(۱) بر آن اشعار دارد، در بر میگیرد. شأن حق که سیری موزون است، رقص اوست و ما این سخن را در درس خارج فلسفه و در بحث حرکت، به تفصیل آوردهایم. البته قرآن کریم تنها در یک آیه، سوت و کف را مذمت نموده است که ما آن را در بحث از سوت و کف زدن میآوریم. در روایات نیز تنها چند مورد از رقص مثبت و در چند مورد از
- الرحمان / ۲۹٫
(۳۳۲)
رقص منفی یاد شده است. در هیچ یک از مواردِ منفی، سخن بر سر اطلاق رقص و طبیعت آن نیست.
رقصِ طبیعی آزادی
تمامی پدیدهها با «قبض» و اسارت ظهور مینمایند و با «بسط» و آزاد شدن، حرکت خود را میآغازند. میل به آزادی در کوچکترین واحد شناخته شده ـ اتم ـ دیده میشود. واحدهای اتم هر یک با سرعتی بسیار بالا در حرکت هستند و با جاذبهای که از این حرکت تولید میشود، به دور یکدیگر چرخش دَوَرانی دارند، که این چرخش، به آزادسازی اتمها چارچوب میدهد. حرکت برای آزادسازی خود، آنگاه که موزون و نظاممند باشد، به «رقص» تبدیل میگردد. گفتیم تمامی پدیدههای ناسوتی حرکت دارند و هر پدیدهای در حرکت خود دارای نظم است؛ بر این اساس، پدیدهای نیست که «رقص» نداشته باشد، آن هم رقص برای آزادی و برای خود شدن و خود نمودن. آزادی به معنای آشکار شدن چیزی است که پیش از آن، بسته و محدود بوده است؛ همانند در که باید بر لولایی باشد و این بدان معناست که آزادی باید در چارچوب خاصی باشد. رقص پدیدههای طبیعی، حرکت بر مدار خاص است و با خود آزادی و آزاد شدن میآورد. تمامی پدیدهها در «بسته بودن» اصالت دارند و برای آزادی، باز شدن و پردهگشایی از کمالات پنهان خود تلاش میکنند و برای آن حرکت دارند و حرکت آنان نیز بر مسیری خاص و طبیعی و به صورت سازمانیافته و نظاممند و موزون است. حرکت برای کمالنمایی مستور، رقص است. دانشمندان کیوانشناس، زمین را حاصل یک انفجار میدانند. انفجارِ چیزی که متراکم و بسته بوده و با انفجاری باز شده است. زیستشناسان نیز حیات هر
(۳۳۳)
موجود زندهای را از یک ذره میدانند که همه چیز را در خود دارد و رفته رفته باز میشود و بر اساس نظم نیز باز میشود؛ بهگونهای که میشود آن را تکرار کرد. آزاد شدن بر مدار حرکت موزون، هم فعل خود پدیدهها و هم مطابق با طبیعت و ملایم با جبلی آنهاست، از این رو رقص آزادی را دوست دارند و پیگیر آن میشوند؛ هرچند سختی و زحمت فراوان و هزینههای بسیار داشته باشد.
رقص آزادی آدمی با دخالت اراده و اختیار او شکل میگیرد. اختیاری که زمام آن در دست نَفْسی خودخواه است و در خودخواهی خود حد و مرز نمیشناسد و حتی به معصیت میگراید. چه بسا که آدمی برای باز شدن و رقص آزادی خود ـ که ملایم طبع او و دوستداشتنی است ـ مرزهای رقص آزادی را نادیده میگیرد؛ از این رو، با این پندار که در حال شکوفا شدن و رقص آزادسازی خود است، به اشتباه در مسیری قرار میگیرد که بد است و او را بیشتر وابسته میسازد و چیزی را که مصداق رقص آزادی نیست، آزادی میداند. چیزی که بندی به بندهای او میافزاید و وی را اسیر خواستههای ناحق و باطل نفسی میسازد که به جای شکوفایی استعدادها و باز شدن توان وی، تباهی استعدادهای او را در پی دارد. شریعت با قوانینی که دارد، مسیر طبیعی رقص آزادی و آزاد شدن انسانها را نشان میدهد. دین برای همین است که برنامه زندگی دانسته میشود؛ اما برنامهای که باید آن را از مجتهد صاحب شرایط و حقیقی، به صورت ویزیت شخصی خواست، نه به گونه عمومی. رقص آزادی چون حرکتی طبیعی است، بهتدریج و با تناسب خود پیش میآید، بدون آن که نزاعی را سبب شود؛ مگر آن که به صورت ثانوی، خودخواهی و اغراض منفی بشری، آن را به اسارت خود درآورد و رقص آزادی طبیعی را در بند کند. رقص آزادی انسان به معنای حرکت موزون هر انسانی در طبیعت خود
(۳۳۴)
اوست. انسانی رقص آزادی دارد که طبیعت خویش را باز کند. رقص آزادی انسان به این نیست که بتواند برای خود انرژی و نیرو متراکم سازد، بلکه به آزاد ساختن انرژیها و حرارتی است که دارد. آزادی انسان با حرکت موزون و رقص طبیعی به این است که هر کسی خود باشد و کمال طبیعی را که در خود تعبیه دارد، به نمایش بگذارد.
ما نقطه شروع بحث رقص طبیعی و رقص برای آزادی را حیات انسان قرار میدهیم. در اسمای پروردگار نیز «حی» پیش از تمامی اسما قرار دارد و اُمّ و امام آنها شناخته میشود. هر چیزی که وجود یا نمود دارد، دارای حیات است. حیات، ظهور وجود و پدیدههای هستی است. حیاتِ یک پدیده، همان جهت ربّی و نحوه ظهور اوست. جهتی که به اعتبار حقتعالی «هویت ساری» و به اعتبار وصف پدیده «معیـّت قیـّومی» نامیده میشود. بر این اساس، چگونگی حیات که هنوز برای علم تجربی ناشناخته مانده است، بدون توجه به جهت ربّی پدیدهها و بدون حقتعالی معنا نمییابد.
کسی که حیات دارد، دارای شعور و درک است. شعور، ظهور حیات است. کسی که زنده است و نیز آگاهی و شعور دارد، با مشاهده کمالات موجودِ خود، عاشق میشود و برای اظهار و پدیداری آن، حرکت مینماید. حرکت و سیر، نتیجه حیات و آگاهی است. کسی که حرکت دارد باید مسیری طبیعی را به صورت نظاممند رود و سیر و حرکت موزون داشته باشد و رقص نیز چیزی غیر از حرکت موزن و نمایش داشتهها و کمالات نیست. زن که در رقص بسیار توانمند است، در پی آن است که چرخ و چین اندام و زیباییهای بدنی خود را به نمایش بگذارد. رقص تلاشی است برای آزادی خود و نمایش داشتههایی که در هر کسی است. هیچ پدیدهای نیست که عاشق داشتههای کمالی خود نگردد؛
(۳۳۵)
چرا که هر پدیدهای در حال حرکت است و حرکت آن نیز موزون است و ایستایی و سکون در عالم نیست. بر این اساس، کسی و چیزی نیست که رقص برای آزادسازی خود نداشته باشد و آن را نخواهد؛ اما هر کسی در رقص خود چیزی را به نمایش مینهد که با طبیعت او سازگار است. بنابراین، رقص هر پدیدهای بر مدار طبیعت و کمالاتی است که دارد.
حال که تمامی پدیدهها با رقص خود درصدد آشکارساختن و به نمایش گذاشتن دادههای خود هستند و با این شیوه در پی آزادسازی خود میباشند و آزادی خود را میخواهند، گاه نمایش یک چیز میان چند پدیده مشترک میگردد و رقابت بر سر آن در میگیرد و گاه حرکتها غیر موازی میشود. در نتیجه میان رقصندههای آزادیخواه درگیری و تصادم ایجاد میشود. تمامی برخوردها و صدمهها برای آزادی است. آزادی آسیب دارد؛ چرا که هر چیزی حرکت دارد و آن که سریعتر و با احتیاط و حزم و در پرتو آگاهیهای حقیقی که از دین بیپیرایه به دست میآید میدود، رقص نمایانتری دارد و زودتر و بهتر به آزادی خود میرسد و زیر شمشیر غمش، رقصکنان، سجدهکنان خواهد رفت. حرکتهای گناهآلود و غیر طبیعی و نیز رهاییطلبیها دیگر رقص عشق و رقص آزادی نیست و آنان که به «هوس» میافتند و بر اساس هوسهای نفسانی نامشروع و تجاوزکارانه خود موجب به وجود آوردن شرور میشوند، رقص آزاد طبیعی را از دیگران سلب میکنند. کسی که رقصندهای طبیعی باشد و بر مدار طبیعی خود حرکت موزون داشته باشد، به آزادی میرسد، بسیط میگردد و قبض از او گرفته میشود؛ باز میشود و بستگی ندارد؛ روشن میشود و تاریکی ندارد؛ شیرین میشود و تلخی در او نیست؛ بشاش و گشادهرو میشود و گرفته و بد عُنُق نیست؛ ظرفیت بالا و دلی وسیع و
(۳۳۶)
گسترده مییابد و راحت و بیآلایش میشود و تکلّفی ندارد و از همه مهمتر به صدق میرسد و خود طبیعی میشود و سپس به عشق وصول مییابد. صدق ریشه عشق است. عشق یعنی صافی بودن و صفا داشتن؛ یعنی خود بودن. چنین کسی برای انجام کاری که به صدق میآورد ـ یعنی با او تناسب دارد ـ دارای انگیزه و نشاط است؛ چرا که رقص طبیعی دارد و تا این رقص طبیعی را دارد، انگیزه و نشاط او محفوظ است. کسی از علم، ثروت و دیگر داشتههای خود خسته میشود که آن را با رقص طبیعی و با صدق به دست نیاورده باشد؛ زیرا کسی نمیتواند چیزی را که برای خود او نیست و ملایمتی به نهاد او ندارد و نمیتواند برای آن رقص و حرکت موزون طبیعی داشته باشد، عمری تحمل نماید و بار آن را بر دوش کشد.
رقص از نظرگاه روایات
در بررسی فقهی رقص، نخست لازم است به دست آید که آیا ذات رقص ـ رقص از آن جهت که رقص است ـ حرام است یا خیر، و اصل اولی در رقص، با شک در حکم آن، چیست؟ البته اصل اولی باید از دیدگاه شریعت به دست آید.
رقص، اگرچه حسن اقتدار انسان و زیبایی او را نشان میدهد، اما باید دید آیا شریعت در پی نفی کلی آن برآمده است یا نه. البته هرگاه چیزی به صورت غالب گناهآلود انجام شود و جبهه باطل بر آن دست گذارد، به صورت ثانوی حرام میگردد؛ در حالی که اگر جامعه سالم و در پی پاکی و طهارت و عبودیت و بندگی حق باشد و سبر رونق جبهه باطل و دستگاه ظلم و جور نگردد، و حق دارای نماینده و سخنگوی چیره و غالب باشد، بسیاری از امور، بر حکم اولی خود باقی میماند و بسیاری از نشاطانگیزها میتواند آدمی را برای ترسیم چرخ و چین عبادت حق برانگیخته گرداند و به او نشاط سالم دهد.
(۳۳۷)
رقص در فقه، جز چند روایت معدود، دلیلی بر منع ندارد، اما برخی فقیهان، رقص را داخل در لهو و شادمانی مفرط دانسته و آن را از این باب، حرام دانستهاند. شیخ انصاری در کتاب «المکاسب المحرکه» رقص را از باب لهو حرام میداند؛ همانطور که غنا و موسیقی را از همین باب، حرام شمرده است. برخی فقیهان، رقص را هم بازی، هم لغو و هم لهو دانستهاند و برخی نیز آن را از امور باطل شمردهاند. باید توجه شود تفاوت است میان این که جبهه باطل بر چیزی دست گذارد و آن را در انحصار خود درآورد و میان این که چیزی، خود ریشهای باطل داشته باشد. برای نمونه، قمار از اموری است که از ریشه باطل است و جبهه باطل نیز آن را در خدمت خود گرفته است، اما غنا و موسیقی و نیز رقص، از اساس باطل نیست، ولی جبهه باطل، میدانداری گروه حق در این صحنه را از آنان گرفته است. رویکرد چیره و فقه ظاهرگرایی، فتوای کلی به حرمت رقص میدهد که به مثابه پاک کردن صورت مسأله و درگیری با طبیعت در مسألهای است که از شریعت بر آن منعی اولی نرسیده است.
روایاتی که از رقص گفته است بر دو ردیف عمده میباشد. روایاتی که رقص را مذمت کرده و آن را نکوهیده است و روایاتی که رقص را نیکو شمرده است و البته شمار هر دو ردیف، بسیار اندک است و ضعف سند نیز دامنگیر آن میباشد. جبهه باطل با منزوی نمودن صاحبان ولایت، معنای بسیاری از واژهها را تحریف نموده و آن را در بستری غلطانیده است که حتی ذکر و یادکرد از آن، قباحت را به ذهن میآورد. وجود چنین فرهنگی است که راه را بر اولیای الهی میبندد و نمیگذارد آنان از چرخ و چینهای متفاوت سخن سر دهند؛ چنانچه کتابهای روایی، کمترین گزاره را در این مورد دارد.
(۳۳۸)
رقص از آن جهت که رقص است و عیب و گناهی با آن همراه نیست، اشکال ندارد؛ اما اگر رقص در کنار شیطان و در مسیر خداسازی و بتپرستی و استکبار و بهطور کلی رقصی باشد که در خدمت جبهه باطل است و البته اگر مسجدی نیز در خدمت اهداف شیطانی باشد، مانند مسجد ضرار و نیز نماز و عبادتی که چون عبادت خوارج در برابر مقام ولایت باشد، آن نیز اشکال دارد، تا چه رسد به امری غیر عبادی مانند رقص. همچنین اگر رقص، با محرماتی مانند عریانی نامحرمان، شراب، فساد و فحشا آلوده گردد، حرام است و در این امر، میان زن و مرد تفاوتی نیست. هرگاه رقص در خدمت شیطان و حاکمان و کارگزاران جور باشد، رقص از حالت طبیعی خود خارج شده و با توجه به عوارض و لواحق آن، حرام میشود و حرمت عارضی آن برآمده از شیطان، شراب، غفلت و تباهی است.
مصادیق فاسد و گناهآلود رقص که آن را به تخریب میکشاند و موضوعی دیگر را رقم میزند یا افراط در آن و نادیده گرفتن مرزهای شرعی در انجام آن، رقص را مضر و حرام میسازد؛ همانطور که افراط در خوردن زعفران یا کلهپاچه سبب بیماری میشود.
با دوری از آلودگیها و گناهان و با پرهیز از فساد و فحشا، در جامعهای که سلامت دارد و حساسیت به جنسیت در آن نیست، نفس رقصیدن مرد برای مرد، رقص زن برای زن، رقصیدن زن برای مرد و رقص مرد برای زن، اشکالی ندارد؛ چرا که زنان رعایت پوشش شرعی خود را میتوانند داشته باشند و برقصند و دیدن حجم بدن زن نیز ـ چنانکه بحث آن را خواهیم آورد ـ اشکالی ندارد. البته، اگر جامعه بیمار باشد و مردی با دیدن رقص زنی دچار مشکل شود، باید مسیر سالمسازی خود را بپیماید، نه آن که احکام الهی بیان نشود؛
(۳۳۹)
هرچند در جامعهای که بیمار باشد و حساسیت به جنسیت در آن شدت داشته باشد، رقص زن برای مردان بیگانه، هرچند رعایت حجاب و پوشش را نیز بنماید و آن را با گناهی آمیخته نسازد، اشکال دارد. ما امیدواریم نظام اسلامی بتواند دین و فرهنگ دینی را به معنای صحیح کلمه در اجتماع بگستراند. انشاء اللّه.
رقص همانند چاقو امری لا بشرط است و حکم آن به نوع استفاده و بهرهوری از آن ارتباط دارد. اگر حرکات موزون طبیعت در خدمت گناه باشد، خود گناه شمرده میشود و چنانچه در خدمت غفلتزدایی میان مردم و ایجاد مهرورزی میان زن و شوهر باشد، ایرادی بر آن نیست.
رقص هرچند ابراز شدت شادمانی و بطر باشد، اشکال ندارد. شدت شادی و فرح در نماز، بوییدن گل، دیدن برادری که در غربت بوده است بعد از سالیان بسیار، غش نمودن پای ضریح امام رضا علیهالسلام از خوشحالی درک محضر آن حضرت علیهالسلام همه نوعی بطر است، اما هیچ یک ایرادی ندارد. مگر در روایت نیست که حضرت ابراهیم علیهالسلام وقتی صدایی که به زیبایی میگفت: «سبّوح قدّوس، ربّنا وربّ الملائکة والروح» شنید، چنان برای او خوشایند بود که نیمی از گوسفندان خود را برای دوباره گفتن آن بخشید. البته، خوشامدی در صورتی که با احتمال ضرر شدید همراه شود، باید از آن پرهیز نمود. مثل اینکه دادن خبر خوشی به کسی موجب سکته وی میشود و اگر کسی از آن آگاه باشد و چنین نماید، کار وی حرام است. چه بسیار اموری است که خوشایند چشم یا شامّه یا دیگر حواس است. دین به استعمال عطر و بهداشت و نظافت، سفارش بسیار دارد و همه نیز خوشایند نفس است، در حالی که هیچ یک حرام نیست. بله، لهوی که انسان را از یاد خدا باز دارد و مصداق «یصدّون عن ذکر اللّه» در مرتبه شدید آن باشد اشکال دارد، وگرنه بسیاری از افعال افراد عادی، با
(۳۴۰)
غفلت همراه است و چه بسا که درس فقه و اصول یا عرفان و توحید نیز موردی از «یصدون عن ذکر اللّه» باشد.
شادمانی هرچند زیاد باشد؛ در صورتی که برآمده از مرزهای شرعی و در چارچوب احکام دینی باشد اشکالی ندارد. انزال منی نیز خوشی بسیار به همراه دارد که گاهی برخی از هوش میروند. کسی که شدت نیروی جنسی دارد و حالت رخوت و سستی پیدا نمیکند، حالت بسیار خوشی در انزال دارد، بهگونهای که عالم را در خود غرق میبیند و تا مدتها به طول میانجامیده است. این که میگویند وقتی مردی در بهشت انزال میشود، سرمستی آن تا چهل سال بعد برای وی وجود دارد و هر بار انزال نیز تا چهل سال یا بیشتر به طول میانجامد و خوشی را به خوشی خود میافزایند، همه بر این امر دلالت دارد که خوشی و حتی خوشی بسیار ایرادی ندارد و آنان که برخی از خوشیها را ندارند ناقص هستند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از کسانی است که در جهت کامیابی و سرمستی مانند دیگر جهات کامل بوده و مقام جمعی را داشته است، چنانکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله خود میفرماید قدرت چهل مرد را در وجود خویش دارد. به عکس، بسیاری هستند که با آن که سایش و ریزش دارند، خوشایند چندانی ندارند و شاید حتی خوشی انزال را بهخوبی متوجه نشوند.
رقص همواره درگیر حیثیات و عوارض جانبی تأثیرگذار بر موضوع آن بوده است و با گذر زمان، دستخوش تحول گردیده و هماینک به دانشی پیشرفته تبدیل گردیده و آموزشگاههای بسیاری حتی در جامعه ایران برای آموزش آن وجود دارد.
در اینجا خاطرنشان میشویم احکام الهی همیشه ثابت است و حکم الهی هیچ گاه تغییر نمیکند؛ چرا که تنها خدا و رسول و اولیای معصومِ دین علیهمالسلام ، مشرِّع
(۳۴۱)
میباشند و دیگران حتی فقیهان و عالمان دینی تنها متشرّع و پیرو شریعت شناخته میشوند، اما موضوعات احکام میتواند همواره در تغییر و تبدل باشد و هر موضوعی حکم همیشه ثابت خود را داشته باشد.
شیعه با انحراف حاکمیت سیاسی در توطئه سقیفه، به غربت مبتلا گردید و رقص با همه انواع و اقسامی که داشته است، تنها در امور حرام و برای خلفا استفاده میشده و آنان برای این که مردم سرگرم و مشغول باشند و از خانه معصوم غلفت ورزند، از حربههای غنا، موسیقی، رقص و قمار استفاده میکردند و مردم را به ساز و آواز و رقص و قمار مشغول میداشتند و جامعه هیچ مورد حلالی برای آن سراغ نداشته است. رقصی که در آن زمانها رایج بوده همچون غنا، اندراس دین و خانهنشین کردن مقام ولایت را لازم داشته است. چنین رقصی مردم را از حقیقت دور میداشته و آنان را تنها به خندیدن و رقصیدن و خوردن و زندگی حیوانی داشتن، سوق میداده است که امروزه نیز همین آسیب از ناحیه غربیان و با ابزار رسانههای دیداری مانند ماهواره، تلویزیون و اینترنت، مردم را تهدید میکند.
شناخت موضوع رقص، چندان آسان نیست؛ چرا که نوع رقصها با انواع گناهان و فحشا و منکر همراه شده است، از این رو، در فتاوای متأخر تنها حکم به حرمت آن دیده میشود، اگرچه حکم آنان درست است؛ ولی با وجود نظام و سیستم حکومتی اسلامی، میتوان از ابزاری مانند غنا و موسیقی، رقص و آواز، هنر و نقاشی استفادههای سالم و صحیح نمود و فرهنگ دنیا را در تسخیر خود گرفت و چه بسا اندیشیدن در این امور، از پرداختن به بسیاری امور و مباحث دیگر مهمتر باشد؛ چرا که فرهنگ است که ابزار اقتصادی و اجتماعی را هدایت میکند و غایت بهرهوری از آن را مشخص میسازد.
(۳۴۲)
رقصهای لازم و مستحسن
گفتیم در شریعت، هیچ نهی صریحی از طبیعت رقص دیده نشده است و نهی به موارد و مصادیق گناه آلوده و همراه با شراب و شیطان آمده است و تحلیلی که در تاریخ غنا و موسیقی گذشت، برای سرگذشت رقص که جبهه باطل بر آن دست گذاشته است، نیز وجود دارد. این در حالی است که آموزش رقص برای کودکان و بهویژه دختران، امری لازم است تا بتوانند در فردای روزگار، شوهر خویش را نگاه دارند و همچون میخ بر دیوار نباشند. همچنین رقص زن برای شوهر خود نه تنها امری مستحسن، بلکه لازم است و ما این لزوم را به عنوان فتوا میآوریم.
تربیت کودک، باید شیدایی و عاشقانه باشد، همانطور که بندگی حق تعالی با عشق و شیدایی است که میتواند به مرتبه عبادت وجودی رسد. از عبادت وجودی در کتاب «محبوب عشق» سخن گفتهایم. باید فرزندان خود را باز و شاد تربیت کرد و از عوامل خمودی، سستی، رکود و جمود کودکان کاست تا آنان کارها را به اجبار انجام ندهند. نتیجه تربیت نامناسب و سختگیرانه، پدیدار شدن آسیبهای روانی در بزرگسالی و عقده گشایی حقارتی است که در کودکی دیدهاند. باید در رویکرد تربیتی خویش، حفظ نشاط و شادمانی برای فرزندان را اصل قرار داد و اصل شادمانی و کامیابی را در تربیت کودک پاس داشت و محیط خانواده خویش را شاد و با عشق ربوبی همراه ساخت.
سختگیریهای افراطی و دگممآبانه برخی از افراد، مردم را دینگریز میسازد. البته، آنان از دینی میگریزند که شارع آن خداوند نیست. باید مراقب بود که احکام الهی را آن گونه که هست بیان نمود و سلایق و پسندها و ناپسندیدههای شخصی را به عنوان گزارههای دینی و در قالب فتوا ارایه نداد.
(۳۴۳)
رقص برای محارم
از رقصهای حلال، رقص محارم برای یکدیگر است؛ مانند رقص زن برای شوهر یا برادر، پدر، دایی و عمو. اگر خواهری رقصید و برادر وی با رقص او به هیجان آمد و این معنا در ذهن او نیست که با خواهر خویش گناه کند، بلکه تنها تهییج شده و در نهایت تشویق میشود که با همسر خویش باشد، تهییج وی بدون اشکال است و رقص آنان ایرادی ندارد.
اگر دختری برقصد و برادر یا پدر وی، او را ببینند؛ چنانچه آنان هوس گناهآلود داشته باشند و بر آن تهییج شوند، نگاه آنان به رقص وی حرام است و او نیز باید خود را از رقصیدن در نگاه آنان دور بدارد، اما در صورتی که آنان تهییج بر حرام نشوند و تنها انگیزههای خفته در آنان در راه اِعمال شرعی و انس با همسر خود تهییج گردد و نشاط و فرح برای آن یابد، رقص وی و نگاه به آن رقص جایز است.
رقص برای محارم دارای صورتها و فرضهایی است و مانند این میماند که فردی در خیابان، ناخواسته زنی زیبا را ببیند و این زن، او را به تهییج و هیجان آورد؛ چرا که انسان سالم دارای عاطفه، احساس و وجدان است و نمیتواند از کنار زیباییها بگذرد و تأثیر نپذیرد. پس از این تهییج، یا نفس اماره بر او چیره میشود و به گناه آلوده میگردد، یا با آن که به هیجان آمده و نیروی شهوت او برانگیخته شده، همسر خویش را در مییابد و یا اگر مورد حلالی ندارد که خود را با او همراه سازد، تقوا و صبر را پیشه مینماید و سختی ریاضت را بر خود هموار مینماید.
در بحث رقص برای محارم نیز همین فرضها قابل تصور است: اگر خواهری برای برادر یا محرم دیگری برقصد و محرم وی بر انجام حرام تهییج نشود،
(۳۴۴)
ایرادی ندارد، وگرنه با وجود علم دختر به برانگیختن محرم خویش بر حرام، رقصیدن وی و نگاه او، هر دو حرام است. البته ما از مرزهای نگاه و احکام آن، در ادامه، سخن میگوییم. در این فرض، دیدن مواضع زینت محارم نیز ایرادی ندارد.
رقص در مجالس شادمانی
رقص به خودی خود اشکال ندارد و انجام آن در شادیها و عروسیها مُجاز است. به نظر ما ایرادی ندارد به زنی که در حال رقص است و پوشش شرعی دارد، مزد داد. همچنین اشکال ندارد به دهان عروس یا کسی که در حال رقص است، پول گذارده شود و «شاباش = شادباش» داد؛ چرا که این پول، هدیه به اوست یا میتوان او را تشویق نمود.
آموزش رقص نیز اشکالی ندارد؛ چرا که دلیلی شرعی بر منع آن نرسیده است. البته، همانگونه که گفته شد مرزهای شرعی و دوری از اختلاط نامحرمان و پوشش شرعی باید پاس داشته شود و از رقصهای ششگانه حرام، دوری شود.
خاطرنشان میشود در دادن شاباش به عروس، باید از هر چیزی که استکبار به شمار میرود، دوری نمود. برای نمونه در جامعهای که زنان فقیر بسیاری زندگی میکنند، آویزان نمودن مقدار زیادی طلا به عروس که مشاهده آن استکبار آن خانواده را میرساند و امری غیر عادی است، جایز نیست و چنین اشخاصی مفسد دانسته میشوند و باید طلاهای استفاده شده در آن مجلس، از آنان به نفع بیت المال گرفته شود تا یکی از زمینههای فساد برچیده گردد. ما این مطلب (ضرورت دوری از حرکتهای استکباری) را نیز به عنوان فتوا در این کتاب میآوریم.
(۳۴۵)
رقص برای درمان بیماریها
برخی از حرکات موزون جسمانی که در شرع حرمتی ندارد و در نزد برخی مذموم است، بسیاری از مشکلات روانی را برطرف میسازد. برای نمونه، انسان متکبر، ریاکار یا سالوسباز برای رفع مشکل خویش، بهتر است خم شود و دستها و زانوهای خود را بر زمین نهد و مسافتی را چهار دست و پا طی کند تا همچون حیوانی شود و غرور وی بریزد و نیز انجام برخی رقصها به چنین کسی توصیه میشود. این عمل بهخصوص برای کسانی که حتی حاضر نیستند نوک کفشهایشان بر زمین بیاید تا چه رسد به پاهاشان، بیشتر لازم است؛ چرا که آنان بسیار خطرناک هستند؛ زیرا نه تنها حیوان، بلکه هیچ ملایکه الهی را در جیب خود جای نمیدهند. به هر روی، برخی رقصها میتواند بعضی از امراض اخلاقی یا اختلالات روحی روانی را درمان کند.
عقدههای درونی
اسلام پیش از آن که زنا را حرام کند، ازدواج دایم یا موقت را طرح نموده و قوانین لازم برای اجرایی شدن آن را تدوین نموده است تا مردم که نیاز جنسی و طبیعی آنان، داشتن آمیزش را ایجاب میکند، با دوری و پرهیز از زنا که حرام گردیده است، دچار عقدههای روحی و روانی نگردند و بتوانند خود را از طریق حلال، تخلیه کنند، سبک سازند و بانشاط زندگی کنند و برای بندگی حق، سرزندگی داشته باشند. اگر در جامعه با تقابل فرهنگ غرب، رقصهای حرام در جامعه در حال افزایش است و طبیعت رقص که در اصل خود حرمتی ندارد، رو به انحطاط نهاده است، باید نخست طبیعت اولی رقص که رقص سالم است، به جامعه معرفی شود و سپس آنان را از موارد حرام آن باز داشت تا تبلیغ دینی نیز سیر و روند طبیعی خود را طی کرده باشد. در این صورت است که میتوان
(۳۴۶)
از جامعه انتظار داشت از رقصهای حرام دوری جویند. بیشتر کسانی که به معصیت آلوده میشوند، انسانهای شایستهای هستند که چون کامیابی خود را در بنبست دیدهاند و مرزهای حلال کامیابی و لذتبری شرعی را بسته میانگاشتهاند، به این راه کشیده شدهاند.
نباید توهم داشت که رقص امر تازه تأسیسی است که از فرهنگ غرب به شرق سرایت کرده و برای اجانب و مشرکان و کفار است، بلکه در منظر اسلام، امر قبیح و مستنکری دانسته نمیشده است و متأسفانه اسلام در ابتدای مسیر حرکتی خویش، گرفتار غاصبان حق ولایت و جبهه باطل گردید و چیرگی فرهنگ خلیفه دوم، آن را یبس و خشک نمود.
هر کس میخواهد رقص را حرام کند، باید از شریعت، دلیلی بر حرمت بیاورد، وگرنه رقص از آن جهت که تنها رقص است، دلیلی بر حرمت ندارد و لهو نیز نمیتواند دلیل حرمت رقص یا موسیقی قرار گیرد.
باز خاطرنشان میشویم موضوع بحث حاضر، ماهیت رقص به خودی خود و رقص از آن جهت که رقص است و بدون ملاحظه مفاسد و افراد است که گاه حکم به این اعتبار تغییر مییابد و بحث از مقام ثبوت به مقام اثبات میآید و میان این دو مقام، تفاوتی آشکار است که شرح آن گذشت.
در جامعه سالم نمیتوان برای حرمت رقص دلیلی یافت و چنانچه جامعه بیمار است و کسی با دیدن کفش زنی مشکل پیدا میکند، حکم ثانوی برای او فعلیت مییابد، ولی این گونه نیست که باید به جامعه برای همیشه به چشم بیمار نگریست و احکام الهی را به خاطر وجود بیمارانی چند، تعطیل نمود، بلکه باید با فرهنگسازی، بستر سالم اجرای احکام را پدید آورد و جامعه را از این بیماری نجات بخشید. راه نجاتبخشی چنین بیمارانی نیز منع نمودن و
(۳۴۷)
حرام ساختن حلالها نیست، بلکه تطهیر جامعه به توسعه جامعه امکانپذیر است.
رقص با کمال انسانی تنافی و ناسازگاری ندارد و چنانچه جامعه از سلامت برخوردار باشد، میتواند در اجرای مجالس شادمانی به طور سیستماتیک و نظاموار و با ارایه راهکارهای قانونی، مجوز رقص و برگزاری مجالس شادمانی دهد. البته، این کار به هیچ وجه بدون تدوین قوانین لازم و پاس داشتن مرزهای شرعی و رعایت استانداردهای نظارت بر چنین مجالسی عملیاتی نیست و راهکار مناسب خود و همت کارگزاران فرهنگی و متولیان چنین دستگاههایی را میطلبد. رقص نیز دارای غرض عقلایی است و پیآمد آن سرور، نشاط، رفع مشکلات روحی و روانی و درمان برخی از بیماریهاست.
اسلام با شادمانی مخالفتی ندارد، مگر این که گناهی بر آن عارض شود. اصل لهو و لغو نیز ایرادی ندارد تا گفته شود رقص امری لهوی و حرام است. البته، باید میان جامعه سالم و ناسالم تفاوت گذاشت و مقام ثبوت و اثبات را از هم جدا دید. در جامعه سالم، رقص زن برای نامحرم با حفظ پوشش شرعی و با پرهیز از عریانی، اشکال ندارد و دیدن حجم بدن حرام نیست، ولی در جامعه بیمار ـ که هماینک نوع جوامع بیمار هستند ـ این گونه رقص از آنجا که فسادآور است و از آن جهت که حریم حق در آن شکسته میشود، حرام میباشد و فتوای ما برای جامعه حاضر، همین گفته است.
اگر روزی فرا رسد که نوع افراد جامعه از سلامت برخوردار شوند و کارهای جنس مخالف، لغزشی در آنان ایجاد نکند، رقص نامحرم در آن جامعه ایرادی ندارد و به خاطر وجود افرادی چند، که بیمار هستند، نمیتوان حکم به حرمت رقص داد؛ چرا که این افراد، همچون کسانی هستند که به وسواس مبتلا
(۳۴۸)
گردیدهاند و آنان در تأثیرپذیری از جنس مخالف، همچون فرد وسواسی هستند که نه تنها نجاسات را نجس میداند، بلکه آب را نیز نجس میشمرد و دریا را نیز از این نجاست بیبهره نمیگذارد. روشن است که این فرد، بیمار است و باید درمان شود، وگرنه هم آب پاک است و هم ساحت دریا از نجاست بهدور میباشد.
رقصهای حرام
برخی از مصادیق رقص حرام در جامعه سالم عبارت است از:
یکم: رقص در مجالس مختلط و تهییجآور بر گناه؛
دوم: رقص با داشتن عقدههای نفسانی و کثیف؛
سوم: رقص برای اشاعه فحشا؛
چهارم: رقصی که شباهت به اهل گناه بیاورد؛
پنجم: رقصی که سبب لهو باطل و مصداق زیادهروی در آن باشد.
ششم: رقصی که در خدمت جبهه باطل و ترویج دولت ظالم و جور قرار بگیرد، هرچند هیچ گناه دیگری با آن نباشد، مصداق باطلِ حرام است.
یکم و دوم: رقصهای مختلط و هیجانزا برای انجام گناه
رقصیدن در مجالس مختلط که زن و مرد نامحرم به گونهای با هم ارتباط دارند که با برخورد به یکدیگر، تحریک شهوانی میشوند، حرام است. بر این اساس، انضمام مردان به زنان در دانسینگها و سالنهای رقص، که مردان و زنان نامحرم و بیگانه، دست هم یا کمر هم را میگیرند و با هم میچرخند و گاه گردن هم را گرفته و در آغوش هم دور میزنند، حرام است. البته حرمت این رقص به دلیل انضمام میان نامحرمان است، وگرنه ماهیت رقص اشکالی ندارد.
(۳۴۹)
همچنین اگر مرد یا زنی برقصد، اما به هم برخوردی نداشته باشند، ولی یکی برای دیگری تهییجآور و هیجانانگیز بر انجام گناه باشد، رقص آنان حرام است. برای نمونه، اگر یکی از رقاصان دوست داشته باشد با دیگری که با وی نامحرم است، ملامسه، مقارنه و نزدیکی داشته باشد، رقص وی حرام است.
همچنین اگر فردی در تربیت خویش، دچار کمبود بوده و نیازهای بسیاری داشته است و در تربیت جنسی خود گرسنه است؛ بهگونهای که از گرسنگی حتی از خوردن نان کپکزده و به سبب تشنگی، از خوردن فاضلاب و گنداب دریغ نمیورزد، باید گرسنگی خود را برطرف نماید و چشم دل خویش را سیر تربیت کند تا بتواند میلها و هوسهای خود را قابل کنترل سازد و با دیدن رقصهای مجاز، هوسِ هر چیزی را ننماید.
رقص و سماع درویشی
مراد از سماع، اقتدار شنیدن صوتهای معنوی و ربوبی است. مراد از رقص معنوی نیز حرکت طبیعی و نظاممند برای وصول به حق تعالی است که از آن به «سیر و سلوک» تعبیر میشود و شرح آن در رقص آزادی گذشت. متأسفانه، دنیای استکبار، سماع و رقص را در قالب تنبک و اختلاط گناهآلود درویشی و صوفیانه به تحریف کشانده است و نمونهای از رقصهای حرام، همین رقصهای درویشی مختلط است. گاه دیده میشود که عدهای مرد و زن با ذکر علی به هم میپیچند و میرقصند. شکی نیست که چنین کاری حرام است و شریعت، به شدت از اختلاط حرام زن و مرد نامحرم نهی نموده است. حرمت این کار برای صوفیان و دراویش، با یادکرد از نام مبارک حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام برداشته نمیشود. اختلاط نامحرمان به صورت ناشایست و با نادیده گرفتن احکام الهی حرام است و تفاوتی ندارد که در مسجد باشد یا میکده، در خانقاه یا
(۳۵۰)
پارتیهای شبانه؛ چرا که مکان، زمان و افراد، هیچ گاه حرامی را حلال نمیکند. مراد ما از «سماع»، مجالس رقص صوفیان نیست. این مجالس، تحریفشده معارف است. همانگونه که برخی مجالس عزاداری هم تحریف شده از مجالس مورد توصیه اهل بیت علیهمالسلام است و هم نان خوردن از جریان قیام خونین کربلا، که هدف آن را نیز تحریف میکند.
مراد ما از سماع، سماع اولیای خداست. آنان در بین خود ترنمهای معنوی داشتند و سماع مینمودند؛ ولی درویشها و صوفیان خانقاهی آن را به رقص تبدیل نمودند. اولیای خدا در لذت انس با ملکوت الهی و با شنیدن نغمهای معنوی، با هم غش میکردند و به جبروت الهی وصل میشدند، اما اینان «یا هو» میکنند و به هم میپیچند و گاه میشود که جنس مخالف را ندا میدهند.
چنین تحریفاتی در عیدالزهرا نیز دیده میشود. هیچ روزی نیست که حرام خدا حلال گردد و حرام خدا تا دامنه قیامت حرام است و سخن گفتن از رفع قلم در برخی اعیاد، خرافهای بیش نیست. این عقیده گمراهی است و موجب از بین رفتن شأن انسانی میگردد و تخریب ولایی پیش میآید. شاد بودن در ایام شادی اهل بیت علیهمالسلام با توجه و معرفت و یا عمل شایسته میباشد؛ نه به لوث کردن حقیقت و محو اصل آن. امامان علیهمالسلام هیچگاه دشمنان را تحریک نمیکردند و اهل صفا و صمیمیت بودند و درگیری میان شیعه و سنی را نمیخواستند. برگزاری چنین مجالسی و فیلمبرداری آن از طرف عوامل ضد انقلاب و بردن آن بر روی آنتن، حرکت عامدانه برای تخریب چهره شیعه و ایجاد اختلاف میان شیعه و اهل سنت است. چرا باید ثمره خون هزاران شهید انقلاب به دست مردمی محبّ، اما ساده و نیز توسط عدهای غرضورز و مزدور و جاهلانی مقدسنما تباه شود و نگاه دنیا و مسلمانان جهان را به شیعیان
(۳۵۱)
امیرمؤمنان تغییر دهد. چه گناهی بزرگتر از این که باعث شود جهانیان به حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام ؛ جان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به دیدی ناپسند بنگرند و (نعوذبالله) رفتار آنها را از حضرت ببینند؟ کسی که ادعای ولایت دارد باید به سیره حضرات معصومین علیهمالسلام و روش آن حضرات علیهمالسلام بنگرد و از آن الگو بردارد و روضه کربلا، عیدالزهرا یا سماع و رقص را به تحریف نکشاند.
سوم: اشاعه فحشا
سومین مورد رقص حرام، رقصی است که به اشاعه فحشا بینجامد و یا مصداق آن باشد. از همین نمونه است رقصهای دانسینگی که به غربیان اختصاص دارد و صاحبان آن میخواهند افکار ملتها را با آن تخریب کنند. در شناخت حکم باید ملاکها و معیارها را مورد نظر داشت. در بحث رقص نیز که به خودی خود بدون اشکال است، چنانچه موجب اشاعه فحشا شود، بدون تردید حرام است.
پارهای از رقصها پلاک و صاحب دارد و جنبه رقص بودن آن چندان موضوعیتی ندارد و در پشت خود اهداف شوم سیاسی و براندازی معنوی با اشاعه فحشا را دارد، چنین رقصهایی حرام است. مراد ما از رقص که از جواز آن سخن میگوییم رقصهای متمدن و آزاد انسانی، عاطفی و شادباش روح و روان است.
چهارم: رقصهای ویژه و نمادِ اهل معصیت
از رقصهای حرام، رقصی است که به اهل معصیت شباهت دارد. مانند رقصهایی که به کافران ویژگی دارد و شعار آنان دانسته میشود. انجام چنین
(۳۵۲)
رقصهایی از باب «من تشبّه بقوم عُدّ منهم»(۱) حرام است.
صرف «تشبه به اهل معاصی» عنوانی است که مورد اهتمام شریعت است و آن را از باب اشاعه فحشا حرام میداند. اسلام بر کاربرد عناوین اهتمام فراوانی دارد و در این مسیر توصیه میکند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا»(۲)؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید (هنگام سخن گفتن با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ) نگویید: «راعنا»: ما را مراعات کن، بلکه بگویید: ناظر احوال ما باش.
خداوند میفرماید: «راعنا» اصطلاح خاص یهودیان است، خود را به آنان شبیه نسازید و از آن استفاده نکنید، بلکه واژه «انظرنا» را به کار گیرید.
در بحث موسیقی و رقص نیز چنین است و شباهت جستن به گروهی خاص از اهل معاصی و اوباش و اراذل حرام میباشد.
اشاعه فحشا و غیر هدفمند بودن و لکهدار نمودن اخلاق عمومی جامعه، امری نیست که اسلام آن را نادیده بگیرد.
حرمت چنین موسیقیها و رقصهایی تا زمانی ثابت است که انتساب آن به کفار باقی است و با از میان رفتن این انتساب و اختصاص به قوم خاصی که در پی اهداف شوم هستند، اشکال آن نیز برطرف میشود.
به طور مثال، کت و شلوار در آغاز که به ایران آمده بود به انگلیسیها انتساب داشت و برخی از عالمان دینی، آن را به همین دلیل، حرام میدانستند و از پوشیدن آن نهی میکردند، ولی چون در این زمان، این انتساب از آن گرفته
- دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۵۱۳٫
- بقره / ۱۰۴٫
(۳۵۳)
شده، حرمت پوشیدن آن نیز برداشته شده است. بر این اساس، زدن کروات و پاپیون در این زمان اشکالی ندارد؛ زیرا دیگر به جایی منتسب نیست. کلاه لبهدار نیز این چنین است و هیچ یک از امور گفته شده، دیگر شعار گروه خاصی به شمار نمیرود، ولی هر گاه هر یک از این امور یا هر چیز دیگری، شعار قومی شود و منظور خاصی را برساند، چنانچه آن گروه با اسلام در تضاد باشد، هرگونه استفاده از نمادهای آنان نیز اشکال دارد.
امروزه کروات و پاپیون به ریشی میماند که به جهت تزیین یا آراستن گذاشته میشود، نه با هدف پیروی از حکمی دینی. چنین شخصی در دو مورد نخست، اگرچه برای این کار ثواب و پاداشی ندارد، چرا که به خاطر مسلمانی و تعبد ایمانی چنین نکرده، اما به گناه تراشیدن ریش نیز آلوده نشده است. در برابر، اگر کسی ریش بگذارد و با این کار، ریش را به عنوان این که نماد اهل دیانت است، به اهمال بکشاند و مسلمانی را زیر سؤال برد، ریش گذاردن وی معصیت است و ثوابی به وی برای این کار داده نمیشود، اگرچه گناه تراشیدن ریش را در کارنامه خود ندارد.
پیشتر نیز گفتیم اگر مداح یا خوانندهای به سبک دستگاهی بخواند که زنی طاغوتی از آن استفاده کرده و ویژه اوست و مرثیهخوانی یا غناخوانی وی، آن دستگاه را تداعی کند، وی به اهل گناه شباهت یافته و مداحی یا مرثیهخوانی او، حرام است؛ چرا که این سبک و دستگاه پلاک دارد و پلاک آن به نام اهل عصیان است. همچنین است اگر رقص بر سبکی خاص باشد که یکی از رقاصان اهل معصیت را به یاد آورد، انجام آن حرام است.
رقص اهل معصیت، رقصی که اشاعه فحشا دارد، رقص انضمامی و اختلاطی و نیز رقص مهیج به حرام اشکال دارد. با وجود چنین مشکلاتی در راه سالم سازی رقص، باید برای رقص الگوسازی نمود و رقصهای انسانی و سالم را کدبندی نمود و آن را به جامعه آموزش داد. هر چیزی اگر قانون، ملاک و معیار
(۳۵۴)
درستی نداشته باشد و تناسب در آن رعایت نشود و به افراط و تفریط کشیده شود موجب گمراهی است. رقص سالم رقصی است که جامعه را به طراوت و حریت بکشاند و دشمن را از پای درآورد و دیانت و ایمان را تازه کند.
باید فضایی را در مباحث هنری به وجود آورد که بتوان شادی و سرور مشروع ولایی را به جامعه عرضه کرد تا بسیاری از مشکلات روحی و روانی مسلمانان برطرف شود. اگر برخی از مسلمانان راهی سراب غرب میشوند تا چند صباحی را در دانسینگها و کافههای آن طرف خوش باشند و خود را به گناه آلوده کنند، برای این است که آموزههای دینی در زمینه کامیابی را در دست ندارند و مانند بیماری هستند که جز پزشکی کافر و گبر، فرد دیگری را سراغ ندارند و به ناچار، برای درمان پیش او میروند؛ چرا که بیماری کمبود و عقده، او را رنج میدهد، ولی اگر پزشک مسلمانی باشد که هرچند ضعیفتر از پزشکان غربی عمل کند، با این حال، غیرت دینی به او اجازه نمیدهد که پیش کافری برای معالجه رود. باید راههای حلال کامیابی و التذاذ را در اختیار مردم قرار داد و سپس از محرمات سخن گفت و این وظیفه حوزههاست؛ چرا که آنان متولیان امور دینی مردم هستند و احکام آنان را بیان میدارند.
پنجم افراط در رقص و لهو
از رقصهای دیگری که میتوان آن را در زمره گناهان برشمرد، تلبس به لهو و لغو باطل و حرام است. آن که دوست دارد به بهانه و بدون بهانه، همواره خود را بجنباند و حتی در نماز نیز دستان خود را تکان دهد، دارای مشکل روانی است و به باطل و لغوِ حرام، مبتلا گردیده است.
البته، ما در گذشته موارد لغو، لعب و لهو حرام را به تفصیل برشمردیم و گفتیم که هر لغو و لهوی حرام نیست؛ همانطور که هر ضرری دارای حرمت
(۳۵۵)
نمیباشد و باید آن را رتبهبندی نمود تا به طور مثال، کسی نگوید غذا خوردن نیز ضرر دارد و دندانها را خراب میکند پس باید گفت غذا خوردن حرام است، بلکه باید دانست که احکام، تابع مصالح است.
درست است که هر لغو و لهوی حرام نیست؛ همانطور که هر ضرری حرام نمیباشد، اما اگر کسی در انجام لهو و لغو به افراط و کثرت دچار شود و سازی در بغل خود نهد و دایم بنوازد و به جای نماز و پرداختن به این امور، ساز و رقص را نور چشم خویش بینگارد، وی به حرام مبتلا گردیده و حلال و پاک را به حرام و آلودگی تبدیل نموده و به خوض در لغو و لهو و افراط در آن گرفتار آمده است. همانگونه که اگر رقص در مجلس شراب و معصیت و با عریانی انجام گیرد، حرام است و نماز خواندن در آن نیز دارای اشکال است، رقص در این مورد نیز به گناه آلوده شده و حرام است.
نگاه به رقص
نگاه به رقص تابع حکم اصل رقص است. گفتیم رقص از آن جهت که رقص است همانند غناست از آن جهت که غنا میباشد و حکم اولی غنا و رقص، جواز آن است. حکم غنا و رقص حکمی اقتضایی است و این بدان معناست که جواز رقص و غنا تا زمانی است که گناهی با آنها همراه نشود. در اینجا مسألهای که میتواند مانعی مهم در رقص و نیز غناخوانی زنان به شمار رود، نگاه مردان بیگانه به آنان است. البته این امر در صورتی است که آنان بخواهند برنامههای خود را به صورت زنده اجرا کنند و در مجامع عمومی، خوانندگی و رقص داشته باشند، یا تصویر آنان منتشر گردد.
بیشترین احکام و آداب نگاه، در سوره نور آمده است. خداوند متعال در آیات دوم تا هجدهم این سوره مبارکه، به تبیین احکام و حدود شرعی مرد و
(۳۵۶)
زنی میپردازد که زنا کرده یا مورد اتّهام واقع شدهاند. سپس در آیه نوزدهم و بیست و یکم میفرماید:
«همانا کسانی که دوست دارند در میان مؤمنان زشتیها را رواج دهند، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است.»
آنگاه در آیه ۲۱ میفرماید:
ای مؤمنان! قدمگاه شیطان را پی نگیرید؛ زیرا هر کس که راههای شیطانی را پیروی کند، شیطان او را به بدیها و زشتیها امر میکند».
در همین راستاست که آیه نگاه، طرح میشود و خداوند در آیه سیام و سی و یکم این سوره میفرماید:
«ای پیامبر! به مردان با ایمان بگو: دیدگان خود را فرو گذارند و بر زنان نامحرم تند و تیز ننگرند، از نگاههای حرام چشم بپوشند و پاکی پیشه سازند که این کار برای آنان پاکیزهتر است و خداوند به آنچه انجام میدهند، آگاه است؛ و به زنان موءمن بگو: دیدگان خود را فرو دارند و از نگاههای ناروا و خیره دور سازند، با دیدی کوتاه به مردان بنگرند و پاکی پیشه نمایند و زینتهای خود را ـ جز مواضع طبیعی و قهری ـ ظاهر نسازند.»
در این آیه از «بصر» یاد شده است و نه «عین». باید دانست در زبان عربی به چشم، «عین» و به دیده، «بصر» گفته میشود. «دیده» همان لحاظ ابزار نگاه است که با آن به دیگری نگاه میشود و به اصطلاح، خاصیت آینگی دارد و «ما به ینْظَر» است و «عین» گرچه ابزاری است که به آن نگاه میشود، اما جهت اصالی دارد ـ نه آلی و ابزاری ـ و لحاظ حکایت و خاصیت آینگی در آن نهفته نیست و به عنوان چیزی خارجی مورد مطالعه قرار میگیرد و به اصطلاح، «ما فیه ینظر» است.
(۳۵۷)
همچنین در این آیه، از «غَض بصر» یاد شده است، نه «غَمض بصر». این دو واژه با آن که معنایی نزدیک به هم دارند، اما تفاوتی دقیق در میان آن دو وجود دارد. «غمض» بر هم نهادن و بستن پلکهاست؛ در حالی که «غض» کوتاه کردن دید و تند و تیز ندیدن یا آرام دیدن و به طور خیره و تیز نگاه نکردن است. البته تیز نگاه کردن، غیر از چشمچرانی است که بعضی به اشتباه، این دو معنا را یکی گرفتهاند.
خداوند در این آیه میفرماید: «یغضّوا أبصارکم»؛ یعنی دیدگانتان را هنگام دیدن، کوتاه و خمار و ساده قرار دهید و به زنها تند و تیز ننگرید. بر اساس این آیه شریفه، زن و مرد مؤمن نباید در معاشرت و تعاملی که دارند، دیدگان خود از هم فرو بندند یا از هم روی برگردانند یا به هم نگاه نکنند و یا به زمین و گلهای قالی نگاه کنند؛ بلکه باید عفاف و پاکی خود را در متانت و تساهل در نگاه قرار دهند و از تجسّس و چشمچرانی، خودداری کنند. لازم نیست زن و مرد در خیابان و هنگام مشاهده دیگری، چنان سر به زیر اندازند که جلو پای خود را نیز نبینند؛ همچنان که نباید با نگاههای مسموم، همدیگر را تند و تیز دنبال نمایند و در تمامی فراز و نشیبهای دیگری، فرو روند.
البته حکمِ دیدن و رؤیتِ بدوی و ابتدایی ـ که برای فرد، ناخودآگاه و برای سیستم مغزی انسان، خودآگاه است و دارای امر میباشد ـ حکم جواز دارد و در صورت استمرار یا تکرار نگاه، با توجّهِ بیش از حدّ معمول و یا با قصد سوء و به جهت لذّت حرام، حرام میشود.
با توجه به سیاق این آیات و سیر آن، که در پیش گذشت و گفته شد که موضوع این آیات در ابتدای این سوره، مردان و زنان زناکار یا متهم به گناه و فاحشه است و سپس به آیه نگاه میرسد و مردان و زنان مؤمن را از نگاههای ناسالم
(۳۵۸)
و حرام پرهیز میدهد تا عفّت و پاکدامنی آنان حفظ شود، به نقش نگاه ناسالم در تحقق مفاسد؛ بهویژه زنا، اشاره نموده و این نکته را خاطرنشان میگردد که نگاه مسموم، مصداق بارزی از ردّ پای شیطان و به تعبیر روایات، تیری از تیرهای شیطان است(۱)، که میتواند نقشآفرینِ بسیاری از مفاسد اجتماعی باشد.
نگاه به زنان
گفتیم شریعت، در نگاه زن به مرد یا مرد به زن، امر به غض بصر میکند، نه غمض (بستن) آن. غض بصر کوتاه کردن نگاه است و نه بستن و کور کردن چشم؛ همانند غصّ صوت که مراد فریاد نکشیدن است و نه سکوت و دم نزدن. مقتضای آزاد منشی این است که هیچ کس سر در گریبان خود نکند، بلکه آزاد و سربلند راه رود؛ خواه مرد باشد یا زن، ولی در نگاهها باید مراقب بود که تیز ننگریست و فساد و ریبه نداشت؛ چرا که نگاه تیز نوعی تجاوز است. آزاد منشی و تقوا این است که انسان راه خویش را رود، سربلند نیز رود، اما تیز ننگرد؛ زیرا تیزنگری با تقوا منافات دارد، وگرنه اصل نگاه کردن اشکالی ندارد.
دو نوع نگاه، حرام میباشد: یکی نگاه آلوده که زمینه پیدایش انحراف را پیش آورد و از آن به احتمال فساد و ریبه یاد میشود و ما از آن به نگاه بیمار و طمعآلود یاد میکنیم و دیگری نگاهی است که هرچند لذتبری در آن نباشد، اما نوعی تجاوز و حرمتشکنی و نادیده گرفتن حریم مسلمان است.
آدمی با نگاه از دیگران کسب آگاهی میکند و در تعامل اجتماعی خویش با نگاه به قضاوت میرسد و تصمیم میگیرد، اما نگاه اگر عاملی برای خواستههای طمعآلود و گناه و یا برای تجاوز گردد، حرام میشود.
۱-
(۳۵۹)
نگاه صرف نگریستن نیست، بلکه عنصر «اراده» را لازم دارد. نگاهی که دارای اراده است، خواه نگاه نخست باشد یا نگاههای بعد، چنانچه اراده فساد در آن باشد، حرام است. این همراه شدن اراده با نگاه است که میتواند فساد بیاورد، نه صرف نگاه. اگر نگاه کسی بدون اراده فساد باشد، هرچند نگاه دوم، سوم و بالاتر یا کشیده باشد، اشکالی ندارد. در این باب، میتوان به سگ شکاری مثال زد که وقتی شکار به لب میگیرد و با دندان، آن را میفشرد، چون قصد فساد ندارد، شکار وی حلال است، ولی سگ ولگرد، همچون نگاه دوم، چون فسادآور و آلوده است، صید آن جایز نیست.
فردی که نفسی آلوده دارد، اگر از همان آغاز، اراده نگاه فاسد نماید، نگاه نخستین وی نیز آلوده و حرام است و اگر کسی که دارای نگاه پاک است، چندین بار نگاه کند، هیچ یک از نگاههای او حرام نیست؛ چرا که در آن، اراده فساد و معصیت نیست. شریعت وجه و دو دست تا مچ را از وجوب پوشش استثنا نموده تا انسان معلّم و هراش را از هم تمایز دهد و به انسان بفهماند که خودت، خود را محک بزن که انسانی شایسته و درست هستی یا نادرست. نگاه تند و تیز، بدون طمع نیست و نخستینِ آن نیز اشکال دارد، ولی انسان سالم به کسی طمع نمیورزد و هیچ یک از نگاههای او ایرادی ندارد. وی به کارمند بانک میماند که به هیچ یک از چکهای مسافرتی و اسکناسهای موجود در نزد خود، طمع نمیورزد و تنها به حقوق ماهیانه خود میاندیشد. انسان سالم، چشم و دلی سیر دارد و این دزد است که تا دست وی به پولی میرسد، آن را به جیب میزند و میدزدد. اگر شخصی نگاه آلوده دارد و در این امر سیریناپذیر است، باید تحت درمانهای روانی قرا گیرد و اگر این مشکل به معضلی اجتماعی تبدیل شده و بسیاری از انسانها چنین باشند، باید بیمارستانی
(۳۶۰)
اجتماعی برای درمان آنان تأسیس نمود؛ چرا که نگاه، برای معرفت است، نه برای آلودگی. وقتی آدمی دیگری را میبیند باید ببیند که دل وی چه میگوید، مؤمن است یا کافر، فهمیده است یا کمفهم، پخته است یا خام، بد است یا خوب، خلاصه نگاه، برای قضاوت و عبرت است، نه برای طمع و نگاه طمعآمیز، نخستین آن نیز فسادآور و گناه است.
همچنین نگاه نباید به حرمتشکنی منجر شود. نگاهی که حریم انسانی صاحب کرامت و بزرگوار را میشکند، نوعی تجاوز و حرام است. تجاوز، گاه به این است که انسان با دستان خود، گریبان کسی را بگیرد و گاه به این است که با چشم، به کسی بنگرد و حریم او را بشکند. در این نگاه، میان نگاه به زن و مرد تفاوتی نیست و اگر مردی با این قصد به مرد دیگری بنگرد، اشکال دارد؛ اگرچه لذتی نیز نبرد. البته چنین نگاه تجاوزگرایانهای به کافر ایرادی ندارد؛ چرا که او تا دین را نپذیرفته است، همچون چارپایی میماند؛ ولی چنین نگاهی به مسلمان ـ خواه همجنس باشد یا خیر ـ تجاوز به حریم مسلمان و بیادبی به شمار میرود. چنین نگاهی اقسام متفاوتی دارد. برای نمونه، اگر کسی در خانه شما را بزند و همسایه در را باز کند تا ببیند وی کیست، نگاه او نوعی تجاوز است. نماز چنین شخصی سبک و بیمعناست و اثری برای وی ندارد. سبب حرمت تجسس، تجاوزی است که در آن صورت میگیرد. نگاه از پشت به زنها و نیز نگاهِ تیز، نوع دیگری از تجاوز است. گفتیم نگاه از رو به رو، به صورت ـ البته چنانچه آلوده به طمع و بیمارگونه نباشد ـ اشکالی ندارد! اما کسی که از پشت، به زن نگاه میکند (در این فرض که زن پوشیده است)، اگر نگاه وی از روی بیماری و از سر آلودگی باشد، حرام است؛ هرچند وی تنها اندام پوشیده زن را میبیند.
آنچه گفته شد حکم نگاه به زن مسلمانی است که حرمت دارد، اما نگاه به کافر،
(۳۶۱)
هرچند وی در نهایت زیبایی باشد، اشکال ندارد، مگر آن که زمینه انحراف را پیش آورد؛ چرا که سخن بر سر زیبایی و زشتی نیست، بلکه بر حرمت و عدم حرمت و تجاوز است.
در کشور اسلامی، باید در روابط اجتماعی و نگاه و سخن و گفت و شنید مراقب بود و بدون اجازه به حریم دیگری وارد نشد، اما در کشور غیر اسلامی، میتوان به اصل اولی، به هر کس و به هر جا نگاه کرد و از هر کسی سخن گفت و نیاز به اجازه اهل کفر ندارد.
البته، در جامعه اسلامی با آن که رعایت عرف آن لازم است، زنانی که همچون کفار برای خود حرمتی قایل نیستند، نگاه به اندام برهنه آنان چنانچه فساد و انحرافی در پی نداشته باشد، ایرادی ندارد. امر به معروف و نهی از منکر نیز با خشونت امکان ندارد، بلکه با متانت و اخلاق و با آسیبزدایی و حساسیتزدایی از جامعه قابل اجرا میباشد، گرچه متأسفانه امروزه به سبب برخی از بدرفتاریها، امر به معروف، خشونت را به ذهن تداعی میکند.
برخی از زنان کشورها که به مکه میآیند، تا زانوهای خویش را نمیپوشانند و نگاه کردن به این زنان، اشکال ندارد؛ چرا که گروههای مختلف، عادتها و رفتارها و اخلاق گوناگونی دارند؛ همان طور که هر قومی ازدواجی دارد و شیوهای متمایز از دیگر اقوام و ملل در ازدواج و عقد زناشویی دارد.
به هر روی، نگاه کردن به مواضعی که زنان، پوشاندن آن را بر خود حرام نمیدانند، به شرط آلوده نشدن دل و تقوا، اشکال ندارد.
همانطور که هر گروهی را ازدواجی است، هر قومی را نیز سنت و عادتی است و اگر روش و عادت ملتی این باشد که مو، سر یا اندامی از بدن را عریان گذارند و آن را جزو امور پنهانی ندانند، اشکالی در دیدن آن وجود ندارد. البته، نگاه به
(۳۶۲)
اندامهایی که آن را پنهان میدارند، اشکال دارد و بر این اساس، نگاه به اندام عریان زنی از اهل ذمه یا کفار در استخرهای شنا یا کنار ساحل، گناه دارد. این حکم در صورتی است که ما نگاه کردن به زنان اهل کتاب را از باب عادت جایز بدانیم، نه به سبب نداشتن حرمت، اما بر این فرض، نگاه به اندامی که پنهان میدارند نیز اشکال ندارد؛ چرا که نگاه به آنان همانند نگاه به چارپایان است که محدودیت گفته شده را ندارد. این حکم نیز در صورتی است که ریبه و انحرافی برای مؤمن پیش نیاورد.
ملاک دیگری نیز در جواز نگاه کردن به زنان کفار وجود دارد و آن عسر و حرج مؤمن در صورت حرمت نگاه به اندامهایی است که آنان عریان میگذارند.
همچنین نگاه به اشیا و زینتهایی که به صورت قهری آشکار میگردد، همانند صورت و دست و سرمهای که زن به چشم میکشد یا آرایش معمولی وی که بر لب و چهره دارد، اشکال ندارد؛ چرا که زن باید با مرد تفاوت داشته باشد. اگر زن، حلقه یا انگشتری خویش را بر دست کند یا النگویی بر دست نماید، اشکالی ندارد؛ چرا که انگشتر و النگو زینت معمول است و دیده شدن آن توسط نامحرم بدون ایراد است.
برای زن، طبیعی است که در صورت خود زینتی قرار دهد و از سرمه یا کرمهای سفید کننده، سرخاب و مانند آن استفاده کند. البته، اگر زینت وی غلیظ، جلف و سبکسرانه و آلوده باشد، کار وی اشکال دارد. به طور مثال، به دست کردن انگشتر در دست ایراد ندارد، ولی اگر کسی به همه انگشتان خود انگشتر نهد، ایراد دارد؛ چرا که از حد طبیعی و عرف رایج خارج شده و شعاری استکباری را یدک میکشد.
این حکم زینت منفصل است، اما صورت و دو دست تا مچ، جزو زینت متصل
(۳۶۳)
است که نگاه سالم به آن اشکال ندارد. همانطور که نگاه به حجم و فیزیک بدن (چاقی، لاغری و برآمدگیها که پوشش روی آن میآید و برجسته است) اشکال ندارد؛ زیرا پوشش بر زنان واجب است، نه حجاب.
نگاه به پاهای زن (قدم) همچون نگاه به چهره و دو دست تا مچ نیست تا استثنا شود و پوشیدن رو یا کف پا از نامحرم برای زن واجب است؛ چرا که پاهای زنان امروزی بسیار نازک و لطیف است. پاهای زنان در گذشته در حکم کفش برای آنان بوده و در دید و معرض قرار داشته و نگاه کردن به آن که همانند نگاه به کفشهای امروزی است گناه نداشته؛ برخلاف پاهای زنان امروزی که لطافت بسیار بالایی دارد و باید با کفش یا جوراب، پوشیده نگاه داشته شود.
نگاه به حجم بدن زن
گفتیم که زن میتواند حضور سالم اجتماعی داشته باشد، به شرط آن که پوشش مناسب خویش را رعایت نماید و بهجز صورت و دستها تا مچ، بقیه اندام و نیز موهای خویش را بپوشاند. اینک محور سخن آن است که زنان باید چه نوع پوششی داشته باشند؟ آیا پوشش آنان باید همانند چادر، حتی حجم بدن را نیز بپوشاند یا چنانچه حجم بدن ـ نه خود پوست بدن ـ در پوششهای مانتویی یا چادری که در سالهای گذشته رایج شده است آشکار باشد، اشکال ندارد.
عادت زنان خواننده یا رقاص، بر فرض که در مجالس زنانه عریان نباشند، این است که بخشی از لباسهای خود را بر میدارند و خود را سبک میسازند، حجم بدن آنان قابل رؤیت بوده است و زنان خواننده یا رقاص زیباترین لباسهای مجلسی خود را که متناسب با مجالس زنان و بر اساس روانشناسی که از زنان داشتهاند، دوخته میشده است، این لباسها، چاقی و لاغری
(۳۶۴)
و ظرافت و پستی و بلندی و خلاصه، چگونگی اندام زن را مینمایاند.
بررسی ادله این باب، نشان میدهد بر زنان، پوشاندن پوست بدن واجب است، نه حجم آن. البته داشتن پوششهای نازک و شیشهای و نیز پوششهای مستهجن، جلف و سبکسرانه و لباس شهرت، حرام است.
زنی که لباس نازک بر تن میکند، بیشترین برانگیختگی شهوانی را در مردان به وجود میآورد و وی با نوع پوشش خود، آنان را فریب میدهد؛ در صورتی که اگر آن تورها را از خود برکند، دیگران درمییابند که آن گونه که وی مینماید نیست و چه بسا که او با این کار، عیبهای جسمانی و زشتی بدن خود را پوشانده است. پوشیدن لباس تور، پهن کردن دام برای صید جنس مخالف است. زن نباید از سویی تنها لباسی از تترون بسیار نازک و رقیق بپوشد که به هنگام بارش باران، همه چیز او نمایان شود، و از سوی دیگر، زن نباید خود را مانند کودک بیچارهای قنداقپیچ نماید. گاه زنان، افزون بر مانتو و چادر، بلوز، پیراهن، زیر پیراهن و… بر تن دارند و خود را در بندِ لباس نمودهاند. ما در کتاب «زن؛ مظلوم همیشه تاریخ» گفتهایم: زنان میتوانند به پوشیدن یک لباس و پیراهن بر تن خود، بسنده نمایند و پوشش شرعی را رعایت کنند. عمده آن است که پوشش آنان، بدننما، نازک و تور و نیز جلف، سبکسرانه و لباس شهرت نباشد و در این صورت است که غرض شارع تأمین میشود.
تمامی اندام زن و موهای وی ـ بهجز صورت و دو دست تا مچ ـ پنهانداشت بوده و پوشش آن، واجب است و هرگونه عریانی یا بدننما بودنِ این مواضع، حرام است. پنهانداشت به چیزی گفته میشود که باید پنهان باشد و پوشش آن ضروری است. این حکم، کرامت، متانت، مطلوبیت و ارزش زن را نمایان میسازد، نه زشت بودن یا ناپسند داشتن وی را.
(۳۶۵)
تفاوت پوشش اسلامی و حجاب متعارف
امر به پوشش که در قرآن کریم آمده است، به هنگامی بوده است که تمام زنان عرب جِلباب و خِمار ـ چادر و روسری عربی ـ میپوشیدهاند، ولی حجاب آنها بیشتر با بدحجابی همراه بوده است و آنان به برخی از زنان بیبند و بار چادری در زمان طاغوت میماندند. در آن زمان، زنهای عرب با آن که از جلباب و خِمار استفاده میکردند، موها و سر و گردن و مواضع حسّاس گوش و بناگوش و سینه و پاهای خود را نیمهعریان میگذاشتند و بدحجاب بودند، از این روست که در آیاتِ پوشش، موضوع «جِلباب» و «خُمُر» ذکر شده است.
زنان عرب در آن زمان، در واقع «حجاب» داشتند، ولی «پوشش» نداشتند و اسلام برای آنان پوشش آورد و بدحجابی آنان را با پوشش درست تصحیح نمود. شریعت نیز نسبت به نوع پوشش اهتمامی ندارد که جلباب و خمر باشد یا چادر و مانتو یا چیز دیگر؛ بلکه آنچه برای دین اهمّیت دارد، پوشش تمامی پوست بدن و موهاست؛ آن هم پوششی که عفاف، وقار و سلامت شؤون فردی و اجتماعی زن را تضمین نماید و چنانچه این ملاک، بدون «جِلباب» و «خُمُر» هم فراهم آید، نظر شریعت تأمین شده است. شریعت در این زمینه، روش «امضا» و ارشاد را پی گرفته است و در پی «تأسیس» حکمی نیست.
دین با احکام ارشادی، امور متعارف عقلانی را توصیه مینماید و با فرامینِ «تأسیسی = مولوی» درصدد دورسازی جامعه از کجیها و ایجاد تعادلِ لازم در امور متعارف بشری است که عقل به آسانی به آن راه ندارد و یا در جامعه زمان صدور آن حکم، چنین چیزی متعارف نبوده، و در آن زمانها با رواج بدحجابی، اسلام «ستر» و «پوشش» را تأیید نموده است. درست است که معنای پوشش ـ که در فرهنگ عرب «ستر» خوانده میشود ـ به حجاب نزدیک است،
(۳۶۶)
اما این دو امر، تفاوت و فاصله بسیاری دارند؛ چرا که حجاب، مانع خاصّی است که باعث انفصال دو چیز از یکدیگر است؛ در حالی که ستر و پوشش، «انفصال» و «جدایی» را ندارد و بر مانع بودن، جدایی و بیگانگی دلالتی ندارد. درست است که هر حجابی اگر کامل باشد، پوشش است، اما چنین نیست که هر پوششی، حجاب باشد. نسبتِ میان این دو، از نظر منطقی، عام و خاص مطلق است. حجاب در واسطه بودن، باری سنگینتر بوده و مانع بیشتری را داراست؛ چرا که معنای آن، نوعی پردهداری و پرده داشتن بهطور انفصالی است؛ اما «پوشش» به پرده و فاصله نیازی ندارد و میتواند متّصل و چسبیده به بدن باشد. البته این امر، در صورتی است که حجاب کامل باشد؛ وگرنه نسبت میان این دو، عام و خاص منوجه است؛ زیرا میشود حجابی کامل باشد و پوشش خوانده شود و میشود حجابی کامل نباشد و پوشش نباشد و حجاب و پوشش، هم از هر دو سو، نقطه افتراق دارند و هم دارای نقطه اشتراک و اجتماع میباشند. توجه به این تفاوتِ مفهومی و ماهوی میان پوشش و حجاب، در چگونگی وظیفه و تکلیف شرعی مکلفان بسیار تأثیرگذار است. اگر بگوییم: «بر زنان واجب است حجاب داشته باشند»، با این گزاره که «بر زنان واجب است پوشش داشته باشند»، تفاوت تکلیفی چشمگیری دارد.
در قرآن کریم و فقه اسلامی درباره عفاف بانوان تنها از واژه «ستر» استفاده شده است و حتّی یک مورد نیز عنوان «حجاب» کاربرد ندارد. فقیهان، همواره لزوم پوشش زنان را با چنین عباراتی: «یجب ستر المرأة» و با عناوین: «فصل فی الستر والساتر» میآورند.
وجوب ستر و تفاوت آن با حجاب، واجب نبودن پوشش حجم بدن را میرساند. البته حجم بدن تا جایی میتواند آشکار باشد که از جلف و
(۳۶۷)
سبکسرانه بودن دور باشد؛ بر این اساس، زنان خواننده یا رقاص چنانچه با پوششی حاضر شوند که حجم بدن آنان را مینمایاند، اما لباس آنان جلف و سبکسرانه نیست و عفاف و حرمت آنان را پاس میدارد، اشکال ندارد.
بر این پایه، اگر مردی به عورت خود نوره یا گِل زند و یا زنی تمام بدن خود را ـ غیر از گردی صورت و دو دست تا مچ ـ گل بمالد، توانسته است پوشش خود را رعایت نماید و مراد شارع را به دست آورد (البته اگر در خانه خود باشد و بخواهد نماز گزارد، نه در محیط اجتماع فعلی که چنین حضوری را سبکسری میداند.)
با این بیان، روشن میشود که پوشیدن لباسهایی که حتی قدری نازک است، اما شیشهای نیست تا بدن را نمایان سازد و رنگ پوست آن را بنمایاند، اشکال ندارد. همچنین اگر زن در پشت شیشههای مُشجّری که پوست بدن او را نمینمایاند و کمی از آن دور است، عریان باشد و تنها سایه و شَبحی نامفهوم از حجم بدن وی آشکار باشد، اشکال ندارد؛ مگر این که زمینهای دیگر به عنوان ثانوی، باعث حرمت آن شود. دین میخواهد با چنین احکامی، آزادی و عفت عمومی را پاس دارد و آن که در این احکامْ سختگیری مینماید (مانند نقابی که زن بر چهره میزند تا مردان را به سوی خود جلب نماید) بر عوامل تحریک مردان و زنان میافزاید و برانگیختگی شهوانی و نفسانی را در میان مردان و زنان افزایش میدهد و در این صورت است که عفت عمومی خدشهدار میگردد. البته تکلیف جامعه بیمار، از این حکم جداست و باید بیماری را از این جوامع رفع نمود. رفع آن نیز به افزودن حجاب زنان نیست؛ بلکه باید فرهنگِ ایمان، قداست، محبت و صفا را افزود و برای رفع مشکلات روحی و روانی افراد و ریشهکنی فقر و ناآگاهی، برنامهریزی و تلاش داشت.
(۳۶۸)
جامعه اگر نتواند فرهنگ ازدواج و کار را ترویج نماید؛ در حالی که بیست میلیون جوان عزب دارد، به فساد میگراید و کنترل آن از دست مدیران کارگزار خارج میشود و آنان با نداشتن سیاست درست، نمیتوانند جلودار طغیان و فساد چنین جامعهای شوند و توقع دوری جوانان از گناه در چنین شرایطی ـ که آنان در زیر انواع فشارهای روانی ناشی از نداشتن کار مناسب و فقر اقتصادی به سر میبرند ـ انتظار پسندیدهای نیست. این مدیریت صحیح است که میتواند انقلاب اسلامی را از این چالش، گذار دهد. در این زمینه، باید از زندگی حضرات معصومین علیهمالسلام الگو گرفت. آن حضرات چنان بیپیرایه و بهدور از هر گونه تکلف بودند، که بازخوانی سیره آنان برای افراد جامعه مشکل است. در «توحید مفضل» امام صادق علیهالسلام حیا را تشریح مینماید و به تبیین آلت تناسلی میپردازد، ولی برخی بهخاطر بیماریهای درونی و نفسانی، ممکن است به حضرت خرده بگیرند که اگر آن حضرت از حیا سخن میگوید، چرا سخن از آلت تناسلی پیش میکشند؛ در حالی که آنان حیا را نشناخته و آن را با ریا اشتباه گرفتهاند. اگر احکام و مقتضیات دین تبیین نشود، سالوس و ریا و نفاق و استکبار و استبداد که ریشه تمامی گناهان است، جامعه را فرا میگیرد و آنگاه است که جوانان و گاه متدینان، پنهانی به سراغ فیلمهای ماهواره یا اینترنت میروند و گاه با چت، به جنس مخالف میپردازند و خود را در دنیای مجازی اینترنت، به گناه آلوده میسازند و به اندامنمایی یا استمنا و استشها رو میآروند و آمار طلاق بالا میرود و فرهنگ غربی تا مغز استخوان اندیشه و احساسات را میسوزاند؛ در حالی که گسترش فرهنگ ریا و نفاق سبب میشود آنان خود را در ظاهر، انسانی صالح جلوه دهند و روز به روز از پاکی درون خود بکاهند و صفا و صمیمت از فضای دلها و محیط جامعه رخت بندد.
(۳۶۹)
امروزه بیست میلیون جوان متراکم شهوت باید ظرف شش ماه تخلیه و خنثی شوند. البته جوانان ما نجیب و مؤمن هستند. آنان جوانان پاکی هستند که شب و روز مشغول درخواست و دعا میباشند تا بهگونهای بر شهوت خود فایق آیند. برخی از آنان آرزو دارند کسی از تلویزیون یا ماهواره و اینترنت بیرون آید تا مشکل خود را با او حل کنند، ولی میدانند که از آن نیز کاری که ساحل آرامش آورد، بر نمیآید. برای این جوانان، باید مدیریت درست دینی داشت و حل این مشکل، نه در دست جوانان محجوب و نجیب، که در دست متولیان دین و جامعه است و انتظار آگاهی و مدیریت صحیح امکانات و فرهنگ را باید از آنان خواست.
تربیت جنسی کودکان
محرمیت امری نسبی است و سه نوع محرمیت کلی وجود دارد. زن و شوهر میتوانند بدون هیچ محدودیتی به همه اندام هم نگاه کنند. محارم بهجز عورت، جایز است که دیگر اندام هم را ببینند و در محرمیت اجتماعی، دیدن صورت و دو دست تا مچ اشکالی ندارد. همچنین در پوشش، نگاه به حجم بدن و چاقی و لاغری و هیأت اندامی هر فرد اشکال ندارد.
تلذذ و لذت بردن میتواند پاک یا آلوده باشد، با این وصف، اگر کسی از زیبایی خواهر خود لذت ببرد و تبارک اللّه احسن الخالقین گوید و قشنگی و زیبایی او را تحسین نماید، ایرادی ندارد، اما اگر در زیبایی او طمع کند و به فکرهای انحرافی فرو رود، لذتی که از دیدن وی میبرد، تلذذ حرام است.
شرع برای زن در حضور محارم (غیر از شوهر) پوشیدن عضو خاص (بهتر است از ناف تا زانو) را از محارم بپوشاند. این بیان باز بودن اندیشه دینی را میرساند. دین با چنین نظر وسیعی میخواهد انسان را با چشم و دل سیر
(۳۷۰)
تربیت کند، ولی در عمل دیده میشود که مرد وقتی به خانه میآید، جز کرباس و پوستین چیزی نمیبیند؛ چرا که زن وی از سر تا به پا خود را زیر پوشش قرار داده است و همین مرد به بیرون که پا میگذارد زنهای بسیاری را در بیرون میبیند که پوشش کمتری نسبت به همسر وی در خانه دارند و طبیعی است که مرد نتواند به همسر خویش چندان دل ببندد.
لازم نیست انسان خود را جلوی محارم چنان بپوشاند که هم زن از زن بودن خود خسته شود و هم مرد از مرد بودن خویش پشیمان گردد. خداوند اجازه داده است زن نزد بچههای خویش پاهایی عریان داشته باشد تا چشم و گوش او باز گردد که مبادا با دیدن کوچکترین صحنهای در بیرون منحرف گردد ولی ما بد میدانیم که مادری یا خواهری نزد محرم خویش این چنین زندگی کند تا چه رسد به خاله و عمه. دین میخواهد به طور عملی سطح آگاهی و بینش پیروان خود را بالا برد تا از محدودیتها و ممنوعیتها بکاهد ولی دینمداران خود بر خود سخت گرفته و خویش را عقب نگاه داشتهاند.
در نگاه به محارم، حتی به مادر و خواهر، چنانچه ریبه و احنمال فساد و گناه پیدا شود، نظر کردن حرام و پوشش آنان لازم است، ولی تربیت جامعه و بالا بردن سطح بینش جامعه از عهده مادر به تنهایی خارج است، بلکه مرجع تقلید و نظریهپردازان دینی و حکیمان و فلسفیان و نظام و سیستم است که باید چنین فرهنگی را نهادینه سازند. بله، اگر از عهده این کار برنیایند، آنان به ناچار بر ممنوعیتها میافزایند. بینش بالا نیز امری ورای سواد و سیاهی است و ممکن است کسی پس از دهها سال درس خواندن، دارای بینش صحیح نباشد، بلکه بینش صحیح تربیتی عملیاتی است که بیشترین نقش را مجتهد نظریهپرداز و مادر خانواده بر دوش دارد. نقشی که اهمیت آن را در کتاب «دانش زندگی» خاطرنشان شدهایم.
(۳۷۱)
نقش نگاههای دوران کودکی در دوری از گناهان
جامعه کنونی در میان محارم، پوششهای بسیار قرار داده و نتیجه آن چنین است که فرزندی که در میان چنین خاندانی بزرگ میشود، آن قدر ندیده است که وقتی پا به بیرون مینهد، خود را میبازد؛ در حالی که اگر از همان کودکی دست و پای مادر و خواهر یا پدر و برادر خویش را دیده بود، در بزرگی، دیدن این امور برای او طبیعی و عادی میشد و از استمنا و خودارضایی تا حدودی مصون میماند.
امروزه یکی از مشکلات دانشگاهها این است که برخی جوانان را دینگریز میسازد. این امر علتهای گوناگونی دارد که از جمله آن ندیده بودن چنین جوانانی در کودکی و تحمل محدودیتهای فراوان است. این افراد از کودکی آرزو به دل ماندهاند که یک بار با زلف به مدرسه روند و همیشه موهای آنان را از بیخ و بن تراشیدهاند؛ در حالی که در جامعه بهداشتی ما نیازی به این کار نیست تا فردا که وی به دانشگاه میرود، همچون پرندهای نباشد که تازه از قفس نجات یافته و از فرط آزادی بخواهد دست به هر کاری بزند.
ضرورت سالمسازی دل و وارد نشدن هیچ گونه عقده و حسرتی بر آن و پرهیز از عقدهها، حسرتها و کمبودها و فقدانها از اصول تربیتی اسلام میباشد. متأسفانه، در موارد بسیاری دیده میشود که کارگزاران نظام به کمبودها و حسرتهای ملت توجهی ندارند بهطوری که رقص دیوار و قوطی کنسرو یا رب در آگهیهای تبلیغی نیز گاه فردی را به خلاف میکشد! این مشکل به خاطر انسان بودن یا تابع شریعت اسلام و احکام دینی بودن نیست، بلکه چنین فردی در تربیت خویش، دچار کمبودها بوده و نیازهای بسیاری داشته است. انسان گرسنه از خوردن نان کپک زده و انسان تشبه از خوردن فاضلاب و گنداب نیز دریغ نمیورزد. باید گرسنگی را برطرف نمود و چشم دل را سیر
(۳۷۲)
تربیت کرد تا میلها و هوسها قابل کنترل گردد و شخص، هوسِ هر چیزی را ننماید.
اگر به شخصی که با فقر و فلاکت درگیر بوده است، سبد سیبی داده شود، وی تمامی آن را با پوست و هسته میخورد و معده خویش را بسیار پُر و سنگینبار میسازد، ولی باز سیر نمیشود؛ زیرا چشم و دل او گرسنه است. خیلی از گرسنگیهایی که امروز مشاهده میشود بر اثر گرسنگی نیست، بلکه سیر نبودن چشم و دل است که آن را پدید آورده است.
اگر حسرت و فقدان از جامعه برداشته نشود، چنانچه به هر فردی پنجاه حور العین نیز داده شود، وی باز به گناه آلوده میشود. چنین فردی مانند کسی است که گاه میلیاردر است، اما از داشتن پول سیر نشده است و هنوز میخواهد بر پولهای خویش بیفزاید. وجود شمار فراوانی از این گونه مشکلات و آسیبهای روانی و حسرتها و عقدهها در جامعه، وظیفه حوزهها را بیش از پیش سنگین میکند؛ چرا که آنان باید نقش اهرمی خویش را در جامعه ایفا نمایند و نخست، مردم را سیر سازند و سپس بگویند چه چیزی حلال و چه چیزی حرام است.
کف و سوت زدن از نگاه قرآن کریم
«و آنها چه کردند که خداوند عذابشان نکند، در حالی که راه مسجد الحرام را به روی بندگان خدا میبندند و آنها سرپرستانی شایسته برای تولیت آن نیستند. سرپرستان آن بهجز اهل تقوا نباشند، اما بیشتر مردم آگاه نیستند. و نماز آنها در خانه کعبه جز صفیر و سوت زدن و کف زدنی که خلق را از خانه خدا باز میدارد، نیست. پس در آخرت به آنان خطاب شود: بچشید طعم عذاب را به کیفر آن که به خدا کافر بودید.»(۱)
۱ـ انفال / ۳۴ ـ ۳۵٫
(۳۷۳)
در این آیه، ملاک منع از سوت و کف زدن، به صراحت بیان شده است. گروهی در کنار خانه خدا کف و سوت میزدند و میخواستند با این کار، جنجال به راه اندازند و از انجام عبادت مسلمانان در مسجد الحرام مانع شوند. با توجه به این مطلب است که باید گفت اگر آنان حتی با قرائت قرآن کریم و صلوات نیز بر آن باشند تا نماز پیامبر صلیاللهعلیهوآله را مختل سازند، قرائت و صلوات آنان دارای اشکال میگردد، از این رو، قرآن کریم میفرماید: نماز آنان کف و سوت بود. این بیان، به طور دقیق چنین معنایی دارد که اینان نماز نمیگزارند، نماز آنها جز جنجالآفرینی و سوت و کف زدن نبود.
حال اگر گروه مزاحم یاد شده که قصد اختلال و به همریزی آیین مسلمانان را داشتند، فارغ از این هدف و بدون آن که مزاحم کسی شوند، کف و سوت زنند و گناه و معصیتی در میان نباشد، دلیلی نیست که کف و سوت زدن آنان اشکال داشته باشد. آنچه در نکوهش این کار باید به آن التفات شود این است که آنان به « وَهُمْ یصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»(۱) توصیف شدهاند که میرساند جبهه باطل بر سوت و کف زدن دست گذاشته است و آن را به عنوان سلاح خود برای مبارزه با جبهه حق برگزیده است و با وجود این وصف، اگر آنان نماز و صلوات را نیز دستاویز خود قرار دهند، کار آنان باطل است. کار آنان به این میماند که شاگردی به عمد، در کلاس درس، نماز را با صدای بلند بخواند تا در کلاس ایجاد آشوب کند. کف زدن و سوت زدنی که مانع از راه خدا باشد، به طور قطع اشکال دارد، اما آیا کف و سوتی که در غیر این مسیر باشد و در جبهه باطل قرار نگیرد نیز اشکال دارد یا خیر، اصل برائت در آن جاری
۱ـ انفال / ۳۴٫
(۳۷۴)
میشود و میگوییم اشکالی ندارد.
وعده عذاب: « فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کنْتُمْ تَکفُرُونَ»(۱) نیز به کف و سوت باز نمیگردد؛ چون این دو کفر دانسته نمیشود، بلکه قید « وَهُمْ یصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» است که کفرآفرین است و میرساند آنان در برابر اهل حق و صاحب ولایت، جبههای گشودهاند. پیشتر نیز به یکی دیگر از اقسام کفر و از دیگر سلاحهای جبهه باطل اشاره کردیم و در آنجا گفتیم که برخی از کافران و جبهه باطل، هزینههای بسیاری میدادند تا با افسانهها و مثلها، مردم را سرگرم سازند و آنان را از آموزههای قرآن کریم و جبهه حق باز دارند. مانند آیه زیر که میفرماید: « إِنَّ الَّذِینَ کفَرُوا ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَسَینْفِقُونَهَا ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یغْلَبُونَ وَالَّذِینَ کفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ یحْشَرُونَ»(۲).
متأسفانه، در جوامع بسته و عقب نگاه داشته شده، هر دو قسم از این انسانها وجود دارد. برخی صحنهگردان امور میشوند و در سایه، دولت تشکیل میدهند و انسانهای ضعیفی را به استخدام میگیرند تا سیاهی لشکر و کارگر آنان در انجام و رتق و فتق امورشان باشند. مانند برخی از ائمة الکفر که خود رنجی نمیبینند و دست به سیاه و سفیدی نمیزنند، ولی سود اصلی بازار قاچاق مواد مخدر را بدون تحمل هیچ زحمتی میبرند و مباشران آنان هستند که خاک بیابان میخورند و زندان میبینند یا اعدام میشوند، اما آنان چنان پول و سرمایه دارند که میتوانند حتی قانون را تغییر دهند و آن را به نفع خویش بنگارند.
حکومت اسلامی برای بقای خود باید شاخ ائمة الکفر را بشکند. متأسفانه، اگر
۱ـ انفال / ۳۵٫
۲ـ انفال / ۳۶٫
(۳۷۵)
کسی در روزهای ملاقاتی، به زندانها برود، خانوادههایی میبیند فقیر، ضعیف و بیچاره که مردانشان در دست حکومت، اسیر و زندانی هستند، ولی دریغ از دیدن شاخدارها در پشت میلههای زندان یا بالای چوب دار.
باید عوامل اصلی جرم را دید و چنانچه گروه نخست که « یصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» هستند و نقش عروسکگردان را دارند به پای میز محاکمه کشیده شوند بسیاری از مشکلات و بزهکاریها از میان میرود و ریشههای فساد خشک میشود.
همچنین باید توجه داشت جبهه باطل، تمامی شعارهای جبهه حق را نسخهبرداری میکند و با بهرهگیری از مقدسات و چهرههای آیینی، به ترویج خود در میان تودهها میپردازد. ما شرح جبهه باطل را در کتاب «جامعهشناسی عالمان دینی» آوردهایم. تمام مقدساتی که جبهه باطل از آن بهره میبرد، تا در آن جبهه است، نمونهای از باطل است و مانند قرآنهایی میباشد که معاویه و عمروعاص را در جنگ صفین در پناه خود قرار گرفته بود و مسلمانان باید آنان را آماج تیرهای خود قرار میدادند، اما چنین نکردند. هر چیزی که در خدمت جبهه باطل و در برابر حق قرار گیرد، چنین است؛ خواه غنا، موسیقی، رقص، بشکن و هر گونه پایکوبی و شادمانی باشد یا بهره بردن از قرآن کریم، صلوات، نماز، روضه، نماز جمعه و مجالس آیینی.
صوت و کف زدن براندازانه
نکتهای که باید به آن توجه داشت لزوم مراعات عناوین اولی و ثانوی و توجه به پیدایش یا عدم پیدایش عناوین ثانوی است؛ به طور مثال، جنجال و هو کردن و تمسخر نمودن دیگران حرام است، اما در برخی مواقع، گفتن آن واجب میشود مانند جایی که بتوان با این کار، مانع اندراس دین شد. همانطور که صلوات،
(۳۷۶)
اقدس اذکار است و به نظر ما آنتی بیوتیک تمام ذکرهاست و چنانچه کسی صلوات را از خود دور کند و فقط دعاهایی را مداومت داشته باشد که صلواتی در آن نیست، به آسیبها و ویروسِ عوارضِ سوء دچار میگردد. سفارش بسیار به این ذکر و یادکرد از آن در مأثورات و در آغاز و انجام هر دعا، این نکته را خاطرنشان میشود. حال، با این که این ذکر چنین اقدس و متعالی است، در صورتی که کسی بخواهد عالمی را با آن به چالش کشد یا به تمسخر گیرد و در میان کلام وی، پیوسته صلوات فرستد، حرمت ثانوی بر آن عارض میشود و نه تنها استحباب اولی خود را از دست میدهد، بلکه حرام میشود؛ چرا که نباید از صلوات برای ریختن آبروی مؤمنی استفاده شود. با آن که صلوات، به صورت اولی جایگاهی بسیار بلند و معنوی دارد و هر کس در دل خویش میلی به آن نیابد، دارای نفاق است و مانند کسی است که در تابستان، به آب میلی نداشته باشد که وی به صورت قهری دچار مشکل مزاج گردیده است. کسی که به گفتن ذکر صلوات و لا اله الا اللّه میل ندارد و آن را بر لب جاری نمیسازد، مشکل نفسانی دارد و نفاق در او رخنه کرده است و باید آن را به گونهای درمان و جبران سازد؛ چنانکه اگر کسی محبت به حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام را در دل خود احساس کند، مشکل باطن دارد. به هر روی، در صورتی که ذکر با عظمت صلوات ـ با تمام قداستی که دارد ـ اهرمی برای حقکشی دیگران قرار گیرد و حرمت مؤمنی محترم و در جبهه حق را لکهدار سازد، به اعتبار ثانوی حرام مسلّم میگردد؛ زیرا این جبهه باطل است که بر صلوات دست نهاده است. چنین صلواتی مانند قرآنهایی است که معاویه و عمرو عاص بر نیزهها کردند و برای حرمتشکنی آنها اشک میریختند و مانند ولایتی است که شمر برای یزید قایل بود و به خاطر حفظ آن به کربلا آمد؛ چنانکه خود صبحگاهان، بعد از
(۳۷۷)
نماز صبح، برای آن هم استغفار میکرد و هم توجیه میآورد که برای دفاع از حاکم مسلمین، چنین کرده است.
با حفظ این مقدمات عرض میکنیم: نفس سوت زدن، کف زدن و بشکن زدن به حکم اولی اشکال ندارد. کف زدن به خودی خود و از آن جهت که کف زدن است بدون هیچ قید و همراهی، اشکالی ندارد؛ هرچند برای اظهار شادی و انجام تفریح باشد؛ همانطور که بشکن زدن و نیز سوت زدن نیز ایرادی ندارد. اما در صورتی که این امور، آدمی را به غفلت کشاند و او را به خود معتاد سازد و مصداق لهو باطل و خوضی گردد، بهطور قهری و به صورت ثانوی، اشکال دارد. همانگونه که خوردن زعفران و گلاب مفید است، اما مصرف زیادی آن، جز ایجاد اضطراب و جنون به همراه ندارد؛ پس هر گاه این امور به حد حرمت رسید که ملاک آن ضرر و مفسده داشتن آن است، نمیتوان آن را انجام داد. از این رو، نباید احکام اولی را با عناوین ثانوی خلط نمود. اگر کسی سیگار بکشد، گرچه مردم را اذیت میکند، اما چون دلیل اولی بر حرمت آن در دست نیست، نمیتوان حکم به حرمت آن داد؛ زیرا تنها شارع است که دلیل را بیان میکند و چنانچه این کار به مفسده فراوانی بینجامد، آنگاه است که میتوان به حکم ثانوی، آن را حرام نمود. ضرر تدریجی نیز موجب حرمت چیزی نمیشود، وگرنه راه رفتن نیز زانوها را به تدریج پوک میکند و نفس کشیدن و آب خوردن هم معده را بزرگ میکند؛ در حالی که گریزی از راه رفتن و نفس کشیدن نیست. به طور خلاصه، باید مراقب بود که عناوین ثانوی و استحسانات عقلایی با احکام الهی خلط نشود. اگر از شما بپرسند خوب است روزی پنج دقیقه بشکن بزنید یا نافله بخوانید، روشن است که میگویید نافله مقامی عالی دارد و بشکن برای کسانی است که دلی کوچک دارند و میخواهند شادی خود را به سرعت و این گونه ابراز کنند، ولی موضوع سخن ما تنها عالمان دینی و مؤمنانی همانند
(۳۷۸)
آنان نیستند که نافله را ترجیح دهند، بلکه باید نگره و چشمانداز دید را وسعت بخشید و فرانگر بود و چند میلیارد نفر را مورد نظر قرار داد و برای آنان با توجه به مراتبی که دارند حکم داد. آیا میشود آنان را با توان و علایق و سلایق و میل به مشتهیاتی که دارند، همیشه به مستحبات مؤکد توصیه نمود یا باید کف زدن، سوت زدن و بشکن زدن را که در شرع حرام نیست، برای آنان ناپسند ندید و هر چیزی را در هر جایی که شایسته آن است پسندید.
برخی از امور با آن که حرام نیست، خوب هم نیست و پارهای از دیگر امور، خوب است، اما حرام هم نیست. مگر میشود بدون داشتن دلیل شرعی، چیزی را که خوب و شایسته نیست، حرام کرد و هر چیز خوبی را حلال یا مستحب یا واجب دانست؛ با آن که فقیه تنها ترجمان دین است، نه مشرّع و قانونگذار.
لَعِب و بازی
برخی از فقیهان، موسیقی و رقص و شادمانیهای دیگر را از باب لَعِب بودن آن، حرام دانستهاند. ما قایل به اصل جواز «بازی» میباشیم. مبدء بعید لعب، خیال است. چینش کار در آن، چنین است که فرد انجام کاری را اراده میکند و شوق در او ایجاد میشود و این کرده خوشایند اوست و میخواهد آن را پدیدار سازد. لُعبه، لعاب، لعب همه از یک باب است. لعاب؛ آب دهان کودک است که به هنگام خواب، از گوشه دهان وی جاری میشود. کودک وقتی به بازی مشغول میشود این چنین است و از او کار میریزد. او قوهای تخیلی در اندیشه و شوق متراکمی در وجود دارد که تنها میخواهد لذت ببرد و از کرده خود خوشایندی داشته باشد و کردهای که در چنین مرتبهای پدیدار میشود «بازی» و «لعب» نام دارد. البته، خوشامدن غیر از شهوت است؛ چرا که خوشامدن از میل بوده و شهوت امری متمایز از میل است.
(۳۷۹)
وقتی طفل آجرها را روی هم میچیند، برجی سی طبقه را که در نهاد خویش دارد، این گونه پیاده میکند. وی به گاه بزرگسالی خویش نیز همین کار را ادامه میدهد. کودکی که همواره در این فکر است که دوست خود را بزند یا حیوانی را بکشد، وقتی که بزرگ شود، به سلاخی و قصابی رو میآورد و دوست دارد روزی دهها گوسفند را سر ببرد و هر روز نیم کیلو گوشت کبابی را بخورد. چنین افرادی غرق در تخیل و شوق حاصل از آن هستند و در نهایت نیز مباشر انجام آن کار میشوند و ندای «المأمور معذور» سر میدهند.
در قرآن کریم، لعب به خودی خود امری مستحسن و نیکوست، برخلاف لغو؛ اما فرو رفتن در بازی و غرق شدن در آن؛ به این معنا که کسی در تمام شبانهروز یا در اندیشه بازی باشد و یا به بازی بپردازد، نکوهیده است. چنین ارادهای بسیار سست، ضعیف و میان تهی است.
نفس بازی و شادی امری شایسته است و آنان که روحیهای شاد ندارند، مشکل روحی و روانی دارند؛ هرچند سالخورده و پیر باشند. بله شاد زیستن همیشگی و غفلتزا امری بد و نفاقآور است و در غنا و موسیقی و رقص نیز این اشتغال دایمی به آن است که آسیبزا و نکوهیده است و سبب بروز مشکلات روحی و روانی میشود؛ همانطور که افراد بیگانه از این معانی نیز دچار همین مشکل هستند. همانگونه که گذشت لعب از لعاب است و لعاب آبی است که از دهان کودک به هنگام خواب خارج میشود. بازی نیز لیز است و باید مراقب بود تا به خوض و افراط نرسد؛ همانگونه که تفریط آن نیز زیانبار است.
باید توجه داشت برخی بازیهای اهل دنیا معلول شک است و بازی آنان در انکار خدا و حقیقت مقام گرفته است. بازی این گروه صرف بازی از آن جهت که بازی است، نمیباشد، بلکه آنان با انکار حق، به بازی میپردازند.
(۳۸۰)
برای روشن شدن بازی که با نوعی شک و انکار و بلکه لجاجت همراه است میتوان به برخی از جوانان بالاشهر تهران مثال زد. در آن محلهها گاه جوانانی دیده میشوند که از فضای انقلاب دور شدهاند و سگی را در بغل دارند و چنانچه یکی از روحانیان را ببینند به وی میگویند: حاج آقا من سگبازی میکنم؛ به این معنا که لجبازی و انکار میکنم. در گذشته، برخی از جوانان سگ داشتند، ولی لجاجت نمیکردند، اما برخی جوانان امروز از باب انکار و لجبازی چنین بازیهایی را پیشه میکنند. جوانانی که باید روحانی را همچون پدر خویش ملجأ و مأوایی برای خود بدانند؛ بهویژه آن که جامعه ایران جامعهای جوان است. همچون کشور ژاپن که روزی جوان بود و امروز پیر به شمار میرود. ولی آنچه که جوانان دیروز در توان داشتهاند، انجام دادهاند، از همین رو توانستهاند بسیاری از قلهها را فتح کنند. ما نیز باید از این نیروی نهفته جوانان امروز، برای اعتلای کشور اسلامی خویش و فتح بلندترین قلههای فیروزی و کمال بیشترین استفاده را ببریم و چنین نباشد که این نیرو در لجاجت با نیروهای ایمانی هزینه شود و هرز رود. به هر روی، چنین کسانی شک و انکار یا لجاجت خود را با بازی ظاهر میسازند.
بازی کودکانه
بازی به کودک اختصاص دارد و مقتضای کودکی کودک است که بازی کند، اما اطفارهای کودکانه برای بزرگسالان مناسب نیست. از مشکلات کنونی مردم جهان، کوچکی منازل مسکونی و تجمع و تراکم جمعیت در محیطهای کوچک است که موجب بروز مشکلات روانی برای افراد گردیده است؛ چرا که آنان در اطراف خود تنها دیوارهایی بلند را میبینند. دیوارهایی که بسته بودن را تداعی میکند و تأثیر روانی بدی بر جای میگذارد. بازی بخشی از وجود بچههاست و
(۳۸۱)
آنان که کودک خود را با «تکان نخور» و «بنشین» مینشانند و نمیگذارند تحرکی داشته باشد بسیار اشتباه میکنند. بله، بازی نباید به شیطنت تبدیل شود؛ زیرا شیطنت ایجاد مزاحمت برای اعضای خانه است.
لعب در سالهای ابتدایی و دوران کودکی و نوجوانی و لهو برای دوره بزرگسالی انسان است. به عبارت دیگر، دوران کودکی لعب و دوران پدری یا مادری افراد، دوره لهو و اشتغال آنان است. لهو انسان را از چیزی باز میدارد، ولی لعب چنین معنایی را به صورت لزومی نمیرساند؛ چرا که لعب، اقتضای دوره کودکی است و کودکی که بچگی نمیکند، بیمار و نیازمند درمان است و باید به فکر درمان آن بود، در غیر این صورت، در بزرگسالی به مشکلات اخلاقی گرفتار میگردد.
لعب امری مذموم نیست و بازی و کامیابی از آن اشکال ندارد و گاه پسندیده است؛ مانند استفاده از انواع ورزشهای مفید و نشاطآور و فرحانگیز. لعب بد نیست، بلکه نیکوست و باید «لعاب» داشت و لیز بود، نه تندخو و سختگیر و کسانی که چنین هستند، کمبودهای درونی دارند که میخواهند آن را با گرفتن خود، جبران کنند، وگرنه طَلایی را که پاک است، چه حاجت به خاک است. بله، لعبهایی که خوضی و اشتغال دایمی میشود یا باورها و ارزشهای دینی را به بازی و ریشخند میگیرد، نکوهش شده است و غیر از این موارد، دلیلی بر حرمت ندارد، بلکه برای کودک، امری لازم است:
«امام صادق علیهالسلام میفرماید: کودک خویش را تا هفت سالگی آزاد گذار تا بازی کند و هفت سال دیگر نیز مراقب او باش. چنانچه رستگار شد که سعادت برای اوست، وگرنه خیری در او نیست.»(۱)
۱ـ وسائل الشیعة، ج ۱۵، ص ۱۹۳، ح ۱٫
(۳۸۲)
باید اجازه داد کودک تا هفت سالگی بازی کند تا خود را تخلیه نماید. متأسفانه زندگیهای امروزه به گونهای شده است که کودک تا هفت سالگی نمیتواند بازی کند؛ از این رو، انرژی نهفته شده درون خود را به گونهای ناصواب در سنین بالاتر تخلیه میکند. توصیه حضرت در دوره دوم مراقبت از کودک است؛ چرا که شاکله و ساختار وجودی وی در این دوران شکل میگیرد و فلاح و رستگاری او در این زمان رقم میخورد.
در بازی با کودک، باید توجه داشت که باید با وی به صورت جدی بازی داشت. اصل ثابتی در روانشناسی است به نام «حیله زدن در بازی و ایجاد تنفر در کودک»؛ به این معنا که اگر فردی به صورت جدی با کودک بازی نکند و تنها ادای بازی را درآورد و کودک نیز متوجه شود که به بازی گرفته شده است، بسیار ناراحت میشود، از این رو باید در بازی با کودک بسیار جدی بود و جدی بازی کرد. همچنین نباید کودک را از دیگر کودکان جدا نمود، بلکه باید گذاشت آنان در میان هم و با هم بزرگ شوند. اگر کودکی در میان کودکان نباشد و به طور انزوایی بزرگ شود، نمیتواند فردی بزرگ و تجربهدیده شود؛ چرا که اگر پا در اجتماع نهد، او را فریب میدهند.
مهندسی طنز و شوخی
«از امام کاظم علیهالسلام پرسیدند شخصی به رفیق خود سر نیزه و چاقو کشیده است و حضرت فرمود: اگر بازی و شوخی میکند، اشکال ندارد و چنانچه جدی باشد، فسادانگیز است.»(۱)
تفاوت شوخی و جدی بسیار ظریف است و در صورتی که کسی برای بازی، بر
۱ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة) ـ الحر العاملی ج ۱۸، ص: ۵۳۸، ح۴٫
(۳۸۳)
روی رفیق خود چاقو، نیزه و هفت تیر بکشد، اشکالی ندارد. البته، باید به میزان آمادگی کسی که بر او چاقو کشیده میشود نیز دقت نمود و بر کسی که قلب ضعیفی دارد و احتمال ترس یا سکته او میرود، چاقو نکشید و این شوخی برای او حکم جدی را دارد. ملاک شوخی و جدی آثاری است که در آن میان ایجاد میشود و بر این اساس، کسی نمیتواند دیگری را از پشت بام به پایین پرتاب نماید و بگوید شوخی کردم و قصدی از انداختن وی نداشتم. شوخی در صورتی اشکال ندارد که به مفسدهای نینجامد. جامعهای که بتواند به این خوبی شوخی کند و هفت تیر و خنجر یا تیغ بکشد، ولی آسیبی به دیگری نرساند، افراد بسیار عاقلی دارد. حضرت علیهالسلام میخواهد با این بیان عقل و خرد اجتماعی این شخص را بالا برد و چنین شوخی را بدون اشکال میداند. حضرت نمیفرماید عقل کسی که چنین شوخی میکند، اندک است؛ چرا که شاید این شوخی خطرناک به جدی تبدیل شود. باید راه و رسم شوخی نمودن را دانست، در غیر این صورت، شوخی جدی و خطرناک میشود. شوخی نیز نیاز به آموزش دارد و متولیان دستگاههای فرهنگی باید در این زمینه فرهنگسازی نمایند.
کامیابی و ملاعبه با همسر
از نمونههای بازی، ملاعبه و بازی با همسر است. دین اسلام با کامیابی هیچ فردی مخالف نیست و نداشتن کامیابی، بداخلاقی و فقر اندیشه و مال را در پی دارد. آنچه اسلام با آن مخالف است، غفلت از حق و نیز قساوت دل است و در کامیابی و بازی با همسر هیچ یک از این دو معنا وجود ندارد. به لحاظ جامعهشناسی نیز درصد بالایی از انحرافات و بیماریها در کشورهای اسلامی برای کاستیهاست، نه زیادیها. جوانی که نزدیک به سی سال سن دارد و بر انجام ازدواج توانا نیست، باور این معنا که وی زیست سالمی دارد از سادگی
(۳۸۴)
است و چنانچه وی به معصیت نیز آلوده نشده باشد، دستکم به اختلالات روحی و روانی دچار آمده است.
پدر و مادری که خود همواره افطار میکنند، نمیتوانند به جوان خود توصیه کنند ازدواج نکند و روزه بدارد، بلکه آنان باید در پی درمان باشند و چارهای برای آن بیندیشند. صاحبان فکر و لیدرهای اجتماع باید وقت بگذارند و بیندیشند جوانی که به بلوغ میرسد چه باید کند که به گناه آلوده نشود و به انجام معصیت نیازمند نگردد. جوانی که نمیتواند نیروی شهوت خود را ارضا کند، بیماری روانی میگردد و چنانچه جلوی او گرفته نشود، پرده عفاف وی دریده میشود. چه باید کرد که وی نه دچار آفت منع شود و نه دچار آفت اجازه؟ البته، متأسفانه ما یا روش صحیح زندگی را از دین نمیآموزیم و یا به آموزههای آن عمل نمیکنیم، در نتیجه دچار مشکلات بسیار میگردیم.
اسلام نه تنها کامیابی را مذموم نمیداند، بلکه از آن مدح بسیار نموده و ثواب آن را فراوان دانسته و به آموزش مسایل جنسی و چگونگی ملاعبه میپردازد و با توجه به موقعیتها و افراد، حکم آن را بیان میدارد ولی هیچ گاه ملاعبه را دارای اشکال نمیداند و کامیابی را زیر سؤال نمیبرد؛ چرا که مقابله با این امر طبیعی همان و دچار حسرت، عقده و کمبود گردیدن همان. البته، ریشه این امر را باید در فقر جست و وظیفه کارگزاران و مسؤولان نظام است که نخست، فقرزدایی را در دستور کار خود قرار دهند و نه فقیرزدایی را. فقر از عناصر مهم ایجاد فحشاست و اگر فقر برطرف گردد بسیاری از مشکلات روانی که در سایه آن است از جامعه اسلامی رخت میبندد.
برخی بر این عقیدهاند که نفس کامیابی مذموم است و میگویند اگر خداوند متعال لذت را در عمل مواقعه قرار نداده بود، هیچ حیوانی این کار را انجام نمیداد! در حالی که چنین سخنی توهین به بزرگان و طبیعت و فطرت بشری
(۳۸۵)
است. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بیش از بیست همسر اختیار میکند تا با چنین افکاری مبارزه کند. این کامیابی نیست که مذموم است، بلکه گناه و معصیت است که همواره مورد نکوهش است و نباید میان این دو خلط نمود. چنین افکاری جامعهای را فلج میکند و در نتیجه عالمی بزرگ با افتخار میگوید کتابخانه من، زن به خود ندیده است! اگر دین این گونه شناسانده شود، شریعتی وحشتناک از آن در ذهن جوانان مینشیند؛ ولی روش خداوند این گونه نیست و حضرت حق به گونه دیگری عمل میکند. به طور نمونه، کنیسهای که زن به خود نمیدید، مرکز عبادت حضرت مریم علیهاالسلام قرار گرفت. خداوند نیز زن را معیار قرار میدهد و به جای آن که بفرماید: «لیس الأنثی کالذکر» میفرماید: « وَلَیسَ الذَّکرُ کالاْءُنْثَی» و به واقع نیز همین گونه است. گاه در تاریخ است که هفتاد پیامبر از نسل زنی به دنیا آمده است. این رویکرد شریعت به زن کجا و این که مرد بزرگی به نیامدن زن در کتابخانه خود افتخار کند کجا؟
در کامیابی باید از معصیت، غفلت، ظلم و انحراف دوری کرد، وگرنه نفس کامیابی هیچ اشکالی ندارد، از این رو نباید بر مردم در این زمینه فشاری وارد آورد، بلکه باید آنان را آزاد گذاشت تا در چارچوب احکام شریعت حرکت نمایند؛ چنانکه در روایت، زیر، مسایل جنسی و چگونگی آمیزش، آموزش داده شده است:
«امام صادق علیهالسلام میفرماید: اگر بدون مقدمه با همسر خود نزدیکی کنید و سپس او را رها نمایید، چنانچه وی بردهای زنگی و سیاه را ببیند به او میآویزد. پس چون بر همسر خویش داخل شوید، باید ملاعبه داشته باشید و با هم بازی نمایید.»(۱)
این روایت بدون هیچ گونه پنهانکاری و به راحتی، آداب آمیزش با همسر را
۱ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة) ـ الحر العاملی ج ۱۴، ص: ۸۲، ح۳٫
(۳۸۶)
توضیح میدهد و بازی را امری لازم برای زن و شوهر میشمرد. کسانی که به هنگام نزدیکی ملاعبه نداشته باشند و کار خود را خیلی سریع انجام میدهند، منی از بدن مرد ریزش میکند و به پوکی استخوان دچار میشود و عروق وی گشاد میشود و مشکلات روانی پیدا میکند و زن نیز با آسیبهای جدی روبهرو میشود. وقتی کسی میخواهد منی را از بدن خویش خارج سازد، نخست باید آن را مانند انار فشرده سازد تا بهراحتی آب آن بیرون آید، وگرنه همه آن اسراف میشود و ملاعبه بدن را برای ریزش منی بدون آن که آسیبی داشته باشد آماده میسازد و انزال به بدن و روان زیان نمیرساند، ولی وقتی مواقعه کامل نباشد، مانند این است که چیزی به زور از بدن یا روح کسی جدا شود و پاره گردد.
بسیاری از بیماریهای روحی و روانی که در جامعه ما وجود دارد به خاطر رعایت نکردن همین امر است؛ چرا که ملاعبه آنان متناسب نیست. روایات درباره نهی از این گونه مواقعه بسیار وارد شده و چنین همخوابی را به رفتار خروس تشبیه نموده است؛ چرا که زیان بسیاری دارد، ولی متأسفانه از این روایات، استفاده نمیشود. بسیاری از رعشهها، وسواسها، مشکلات اعصاب و عروق برای همین امر است. کوتاهی عمر، بیماریهای قلبی و بسیاری دیگر از بیماریها، معلول رعایت نکردن همین امر است.
بازی با همسر؛ میدان رزم زن است. باید از زن در امور همخوابی استفاده نمود. کسی که زن را در استفاده انحصاری در آشپزخانه و شستن ظرف و لباس یا کار بیرون از خانه ضایع میکند، او را به مشکلات روحی و روانی و پیری زودرس دچار میسازد. درصد بیماری زنان در کشور ما بسیار بالاست. امروزه زنها برای محارم خود آن قدر قدرت مانور ندارند که برای نامحرمان با
(۳۸۷)
گوناگونی مدلهای آرایش و پوشش دارند. در گذشته میگفتند کسانی را که باد در آستین و غبغب خویش دارند، به باشگاههای رزمی بفرستید تا با دیگران درگیر شوند و چند مشت بخورند تا حال آنان جای خود آید؛ در نتیجه وقتی آنان از باشگاه باز میگشتند، باد غرور آنان ریخته میشد و همچون مرغهای چُرتی میشدند؛ چرا که زورشان را روی تشک میزدند. در مسأله همسرداری نیز این گونه است و زنی که نتواند زور خود را در میان بستر با همسر خویش بزند، دیوانهوار زیباییهای خود را در جامعه به نمایش میگذارد و در بستر اجتماع است که روی تشک مبارزه میرود و همچون بوکسبازی، مشت میزند. امروزه هم زن و هم مرد در تشک خانه مشکل دارند و هم باشگاههای ورزشی و رزمی رونقی ندارد و خیلی از مردها و حتی زنها در کوچه و خیابان عربده پنهانبازی و زشتکاری میکشند.
زن لعبه و بازیچه مرد است و هر کس که او را میگیرد، نباید وی را ضایع سازد. مردی که همواره میگوید زن من فلان ایراد را دارد و چینش او فلان است و چرخش وی فلان، باید ضعف خود را مورد مطالعه قرار دهد. اگر مرد ضعف بدنی دارد لازم است ورزش نماید و چنانچه کثیف و آلوده هست خود را تمیز کند. گاه بوی بد مرد، زن را از هرچه مرد است سیر میکند و یا به هرچه مرد غیر اوست تشنه میسازد؛ چرا که دیگران را بهتر از شوهر خود میبیند. اگر زن و مرد بهداشت را رعایت کنند، لباس تمیز بر تن نمایند، مسواک بزنند و عرق بدن را برطرف کنند و از عطر بهره ببرند حتی اگر روی موکت یا گلیمی زندگی کنند با هم دلخوش هستند.
ضایع نساختن زن دایره گستردهای دارد و موارد فراوانی را شامل میشود. از برخورد مناسب و رعایت بهداشت گرفته تا کمک در منزل. مردی که در خانه به
(۳۸۸)
همسر خویش کمک نمیکند، آگاهی لازم را از علم زندگی ندارد و کمخِرد است. همچنین مرد جفاکار است اگر پیش از آمیزش، با همسر خود بازی نداشته باشد:
«پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: سه چیز از جفاست، یکی آن که دو نفر با هم همراه باشند ولی از اسم و کنیه هم آگاه نشوند. دو دیگر این که کسی را به غذا دعوت کنند ولی او را پاسخ نگوید یا اگر بپذیرد از آن نخورد. سوم آن که مردی با همسر خود نزدیکی کند، پیش از آن که با هم بازی و ملاعبه داشته باشند.»(۱)
زن باید با ملاعبه به مقصد نزدیک شود و سپس مواقعه با او انجام گردد. ملاعبه مانند نرم ساختن انار است و انجام ندادن این کار از ظلم، جفا و ناجوانمردی است. روایات این باب، غفلت را نکوهش میکند و نه بازی را.
بازیهای متعادل؛ نیاز عموم افراد
بسیاری از مردم اهل لغو و سهو و لهو و لعب هستند و کمتر کسی پیدا میشود که به لغو و لهو و لعب رو نیاورد و این امر طبیعی است و ساختار و شاکله آفرینش، چنین میباشد.
نوع انسانها از صبح تا به شب یا مشغول کار هستند یا میخورند یا میخوابند و در نهایت نیز به گاه پیری یا تنها صاحب خانهای شدهاند و یا خانهای به خانه خویش افزودهاند، یا بچههای خود را زیاد نمودهاند و چیز دیگری در کارنامه نود ساله آنان دیده نمیشود و شاید جمع عمر مفید آنان از چند ماه تجاوز نکند و همه آنان نیز حسرت برزخی را در پی دارند ولی این شاکله و ساختار روندی طبیعی است که در هستی جریان دارد. خداوند کریم دنیا را بر لعب و
۱ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة) ـ الحر العاملی ج ۸، ص:۵۰۱٫
(۳۸۹)
لهو و زینت به آفرینش رسانده و چنین ساختاری مذمت و عیب آن دانسته نمیشود؛ چنانکه میفرماید:
«بدانید که زندگی دنیایی لعب، لهو و زینت و آرایش، تفاخر و خودستایی با یکدیگر و حرص افزودن مال و فرزندان است.»(۱).
لهو، لعب، زینت، تفاخر و دیگر صفاتی که برای دنیا آمده، همه در مقام بیان اقتضای دنیاست که چون به خوض و امری دایمی تبدیل شود، از آن مذمت شده است و میتواند در برابر، سبب کمال نیز شود. از این رو، دنیا به خودی خود مذموم نیست و تنها اقتضای مذمت برای آن هست و تا این اقتضا فعلیت نیابد، کمال به شمار میآید.
بسیار کم میشود که فردی عمری را در خدمت به خدا و خلق خدا و عبادت و نیایش بگذراند، از این رو، وقتی آدمی به گورستان میگذرد عمرهای خفتگان در زیر زمین را ده سال، شش سال و ده ماه و گاه یک ماه و کمتر میبیند و از عمری که فرد با عناوین و نامهای گوناگون سپری کرده هیچ خبری نمییابد جز عمری آه و حسرت و اندوه که بر این همه نکبت و بدبختی که بر جای گذاشته است میخورد. لغو از مبادی این امور است. هرچه آدمی به کمال و افاده نزدیک گردد لغو او کمتر میگردد و به طور قهری، کمال بیشتری مییابد ولی اجباری در رسیدن به این افق از کمال نیست. طبیعت اولی این است که همه به طور معمولی و عادی بار آیند و فرد در بزرگسالی همان کند که در کودکی به دنبال آن بوده است. قرآن کریم میفرماید: « إِنَّ الاْءِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»(۲) و این استثناست که کسی خسران نبیند.
۱ـ حدید / ۲۰٫
۲ـ عصر / ۱ ـ ۳٫
(۳۹۰)
اما آنچه در این میان، مورد نکوهش است، افراط در بازی و مغرور و مست گردیدن و فخر فروختن به آن و بازی را فن خود قرار دادن است. ورزشکاران حرفهای به همین سبب، مشکل عقلانی پیدا میکنند؛ چرا که تمام تمرکز و استجماع خویش را بر یک زاویه بنا مینهند و در دیگر زوایای زندگی، با کمبود رو بهرو میشوند. از سوی دیگر، کسی که بازی نمیکند یا فرد ضعیفی است که به آسیب روانی دچار آمده است، یا فردی دارای حالات بسیار معنوی است و امور و اشتغالاتی برای خود دارد که فرصت و مجال پرداختن به بازی را ندارد. انسان وقتی به توحید، حق و کمالات عالی میرسد با خدا جدی است و با او عشقبازی میکند و این امر مرتبه اولیای کمل است و حتی پای متوسطان از آن کوتاه است تا چه رسد به مردم معمولی؛ ولی بازی ننمودن گروه عالی، دلیل بر حرمت بازی گروه نخست نمیشود؛ چرا که هر کس بُردی دارد و بیش از آن، نمیتوان از وی انتظار داشت. آن که به کنده نشسته و رو در روی حضرت حق تعالی قرار گرفته و در حال استجماع است و مراقب است لحظهای غفلت ننماید، نمیتواند آنی به خود مشغول شود تا چه رسد به این که به لعب یا لهو بپردازد؛ ولی فرد عادی، در این حال و هوا نیست و در صورتی که لعب یا لهو و یا لغو نداشته باشد بیمار میشود؛ اما تنها باید مراقب باشد که این امور، او را به غفلت از یاد خدا نیندازد و در نهایت جهنم را نصیب خود نگرداند.
حکایت کسی که در بلندای معرفت قرار دارد، کسی است که میخواهد در همین لحظه به حج رود و طواف معبود داشته باشد و میان صفا و مروه سعی کامل نماید. چنین شخصی را با بازی چه کار است و وی به هیچ وجه نمیتواند بازی کند. عارفی که به کنده نشسته، خود میداند که عاشقکشی حلالِ حلال است، از این رو لحظهای غفلت نمیورزد و به هیچ وجه نمیتواند خود را به
(۳۹۱)
غیر حق سرگرم نماید؛ چرا که تمام خون، پوست و رگ و پی او از حق دم میزند و حق میگوید و حق میشنود و جدی بودن همه وجود آنان را پر کرده است، ولی انسان عادی چنانچه بازی نداشته باشد یا باید در سلامت جسم او شک نمود و یا در سلامت روان و عقل وی، وگرنه او بخشی از عمر خود را به بازی میپرداخت.
به هر روی، لعب برای افراد عادی، تا زمانی که غفلت نیاورد، اشکال ندارد. لعب همچون لعاب ـ که آب دهان است ـ در زندگی افراد لازم است، تا زندگی به خشکی و جمود نیفتد و تازه و زنده باشد. شریعت اسلام با کامیابی، لعاب و لذت مخالفتی ندارد، اما از گناه و معصیت و نیز از غفلت، ظلم و ستم، تمسخر، اذیت نیز باید دوری جست. بازیها با توجه به مراتب مختلف سن و جنسیت تفاوت دارد. از نمونههای بازی، بازی با دین و شعایر مذهبی است که افراد جبهه باطل، مرتکب آن میشوند؛ چنانکه در قرآن کریم آمده است:
«ای گروه گروندگان به ایمان، کسانی را که دین شما را به ریشخند و بازی گرفتهاند، آنانی که پیش از شما کتاب داده شدهاند و همچنین کافران را دوستدار و ولی خود برنگزینید.»(۱).
متعلق بازی در این آیه شریفه دنیا نیست، بلکه دین است و دین را به بازی گرفتن غیر از نفس بازی است و آنچه که مورد نهی و مذمت قرار گرفته، بازی با آموزههای دینی است و خردهای بر بازی از آن جهت که بازی است، گرفته نمیشود.
شریعت در برخی موارد، با ذکر علت، از پارهای بازیها منع نموده است.
۱ـ مائده / ۵۷٫
(۳۹۲)
نمونه این گفته، منع صید برای خوشگذرانی است تا جان حیوانات محفوظ بماند. وقتی صید برای خوراک لازم نباشد، چرا شکار گردد. البته، هر جا که نیاز باشد، شکار هیچ اشکالی ندارد؛ ولی هرجا قصد بازی و خوشگذرانی باشد، شرع اجازه نمیدهد جان یک حیوان بیگناه گرفته شود. این کار برای نمونه، غیر از فوتبال است و نمیتوان این دو را باهم مقایسه کرد. کسی که به شهر دیگری میرود تا در مسابقات فوتبال شرکت کند، کار وی لهو نیست و نمیتوان سفر او را سفر حرام دانست. متأسفانه، ارزش بحث از چنین تفریحات سالمی جای خود را در فقهپژوهی باز نکرده است و به پیروی از آن، بسیاری از مؤمنان از پرداختن به تفریحات سالم و نیز ورزشها و سرگرمیهای مورد تأیید شرع باز ماندهاند؛ در حالی که دستکم، بازیهای ورزشی برای آنان و فرزندانشان لازم میباشد. ما از سرگرمیها و امور نشاطزا در کتاب «فقه صفا و نشاط» به تفصیل، سخن گفتهایم؛ از این رو، بحث این کتاب را در همین جا به پایان میبریم. کتاب «فقه صفا و نشاط» بحث حاضر را به کمال و تمام خود (البته به اقتضای شرایط موجود) میرساند.
ضرورت مهندسی کامیابی، شادمانی و سرگرمیها
کامیابی و نشاط از عوامل دخیل در سلامت و سعادت است. کسانی که به هر دلیلی فرصت کامیابی را به دست نمیآورند، به اختلالات روحی و روانی مبتلا میگردند و انسانهای حسرتی، عقدهای، روانی و سادیسمی میشوند که از مدار طبیعی انسانی خود بیرون میروند. بیشترین سهم بیماریهای روانی را انسانهای عقدهای و افراد گرفتار به کمبودهای حسرتزا به دلیل نداشتن کامیابیهای سالم و دوری از نشاط و سرزندگی دارند. همانطور که بیشترین
(۳۹۳)
جنایات، دزدیها و فسادهای اجتماعی معلول عقدههای روانی و مبتلایان به حسرتهای حاصل از کمبودهاست. بیشتر جرمها، معلول فقر و گرسنگی نیست، بلکه فقر و گرسنگی هنگامی که در کسی ایجاد عقده کند، او را به ورطه مفاسد اجتماعی میکشاند، وگرنه انسانی که فقیر است، اما ایمان دارد و دچار عقده روانی و روحی نگردیده است، حتی اگر قطعه قطعه شود، دست به خلاف و جنایت نمیزند. فقر به صورت مستقیم نمیتواند کسی را منحرف کند، بلکه اگر بتواند کسی را نخست از درون ویران و عقدهای سازد، سپس خرابی او را به اجتماع سرایت میدهد. از این روست که در روایت میفرماید: «کاد أن یکون الفقر کفرا». توجه شود که در این روایت، از فعل مقاربه «کاد» استفاده شده که نهایت درایت در بیان است؛ چرا که «کاد» همچون «صار» معنای صیرورت را میرساند. فقر، در ابتدا، فرد را عقدهای و روانی میگرداند و سپس این بیماری را به کفر یا دزدی و قتل تحویل میبرد، وگرنه محال است که مؤمنی اسیر فقر شود و خویش را با آن، کافر یا قاتل گرداند. «فقر» علت تسبیبی این آسیبهاست، نه سبب مباشر.
کامیابی از عوامل عمده رفع عقدهها، حسرتها و بیماریهاست و با این وجود، چگونه میتوان گفت طرب و خوشامدی نفس که از موسیقی و رقص و کف زدن و صوت حاصل میشود، اشکال دارد. فتواهایی که مقتضیات طبیعی انسانها را نادیده میگیرند و پیرایهای را به احکام دین وارد میآوردند، بیماریهای روانی را در سطح وسیعی از جامعه اسلامی ـ آن هم در جامعه عزیز مقلدان دیندار ـ پدید میآورند و سبب میشود سالوس آن را فرا گیرد و «دو بدین چنگ و دو بدان چنگال و شیر غرانا» در محیط معصیت شود، ولی باز هم برخی مصلحت نفس خویش در این میبینند که بگویند بد است و
(۳۹۴)
مصلحت دین و نظرگاه آن رابر زمین میگذارند! مشکلات جامعه و جوانان را باید با کامیابیهای حلال حل نمود، نه با امر به ریاضت و روزه به تنهایی؛ چرا که گاه حتی روزهگرفتن نیز زیان آفرین میشود و این که روایت میفرماید: «صوموا تصحّوا» در مقام بیان علت تامه آن نیست؛ زیرا روزه اقتضای صحت را داراست و از عوامل رفع بیماریهاست، اما یکی از این عوامل است و نه همه آن. گاه روزهداری زیانآور میشود و سلامت روحی و روانی فرد را به خطر میاندازد؛ همانطور که ریاضت نیز در برخی از مواضع فساد آفرین است. جامعه اسلامی باید به جای گسترش سالوس بازی و ریاکاری و وارد آوردن اتهامهای ناروا، موانع کامیابی را برطرف سازد و آن را به صورت مشروع و سالم در جامعه گسترش دهد. ما مهندسی کامیابی مشروع را در کتاب «فقه صفا و نشاط» آوردهایم.
عصبیت جاهلانه و دوری بیشتر از حقیقت
هر محقق آزاد اندیش میداند که یافت حقیقت، با گریز از هر گونه تعصب است که ممکن میگردد. عصبیت و دگم اندیشی، انسان را همواره از حقیقت دور میدارد. در بررسی علمی، باید سخن دانشمندان و کارشناسان اهل فن را جستوجو نمود و تعصبهای سنتی، قومی، عقیدتی و مذهبی را کنار گذاشت. در تحقیق، آنچه مهم است دقت بر دلایل ارایه شده و نقد و قدرت بررسی صحت و سقم آن است. باید از وارد آوردن اتهامهای عجولانه و شتابزده و صدور فتوای: «کافر است» یا «پیرو اهل جماعت است» و مانند آن پرهیز کرد و منش رفتاری امام صادق علیهالسلام در برخورد با همانند ابن أبی العوجاها و مباحثه با آنان را سرمشق قرار داد و افراد ناآگاه و مخالف را با رفتار کریمانه و حکیمانه متقاعد ساخت.
حکمت و تعقل میگوید به هیچ کس نمیتوان با دیده تحقیر یا بغض
(۳۹۵)
نگریست. عالم ربانی کسی است که به تمام بندگان خدا با نگاه مرحمت بنگرد و همه بندگان خدا را دوست داشته باشد. چنین فردی در مورد بندگان خدا شتابزده و عجولانه حکم صادر نمیکند و نیز به خود اجازه نمیدهد که در جای شارع جلوس کند. محبت و بغض به هر کس باید خدایی باشد و اگر حب و بغضی شخصی یا فرقهای شد، جز حقد و کینه و یا رقت قلب چیزی نیست. به هر حال، هر کس به اندازه فهم خود مسلمان است. در گذشته، برخی از فقیهان، بیدرنگ نسبت کفر به برخی از افراد میدادند و او را بیدین میخواندند؛ ولی امروزه اگرچه از آن نسبتها خبری نیست و کفر برای خود، دارای تمدن و تجدد گردیده است، اما برخی افراد در نهاد و در اندرون و یا در رسانههای نوشتاری و گفتاری، انواع اتهامها را به دیگری وارد میآورند و به حریم دیگران تجاوز مینمایند و حتی حرمت مسلمان بودن را پاس نمیدارند. این در حالی است که مسلمان مصونیت دارد و کسی حق ندارد به حریم و آبروی او تعرضی داشته باشد و اگر کسی بدون دلیل و ملاک شرعی این کار را انجام دهد، مجرم است و پیگرد شرعی و قانونی دارد.
بحث علمی باید با رعایت ادب کامل انجام گیرد و حریمها رعایت شود. امروزه، در میادین مسابقاتی مانند کشتی، بوکس و کاراته، دو نفر میداندار، به مقتضای کار، یکدیگر را بسیار میزنند؛ ولی هیچ یک به دیگری بیاحترامی نمیکند و در پایان نیز بازنده و برنده یکدیگر را میبوسند و از هم دلگیر نمیباشند و یکی دیگری را سرزنش نمیکند. این امر اقتضای ادب و شأن انسانی است.
شهادت و غربت
نکتهای که در مورد بحث غنا، موسیقی، رقص، سوت، کف و امور مشابه باید مورد توجه باشد این است که زمان نزول روایات، اوج غربت شیعه بوده است؛
(۳۹۶)
بهویژه آن که بعد از شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، چیزی جز مظلومیت و اندوه برای اولیای الهی باقی نماند. تاریخ نشان میدهد که در زمان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام مزاح و شوخی میکرد، همانطور که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و اصحاب شاد میزیستهاند، اما بعد از شهادت حضرت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله غربت شیعه آغاز گردید و ظلمها خود را نمایان ساخت. بر حضرت فاطمه علیهاالسلام آن رفت که رفت و زبان از ذکر مصایب حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام الکن است و سیل اشک پدیدهها، اندک. فجایع و مصیبتهای وارده بر اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام چنان فراوان و عظیم است که هر کسی در میماند در کدامین غم بگرید و بسوزد. از غم زهرا علیهاالسلام بگوید یا در اندوه علی علیهالسلام بگرید یا مظلومیت و تنهایی حسن علیهالسلام را ببیند یا آنچه را که حسین علیهالسلام در بیابان کربلا و حضرت زینب علیهاالسلام در مسیر شام پربلا دید به یاد آورد! یا از چهل سال اشک و آه حضرت سجاد علیهالسلام بسوزد و یا… .
البته، پیشوایان دین در زندگی خصوصی و با زن و فرزند خویش با غم، غصه و گریه برخورد نمیکردند. همچنین آنان در زندگی سیاسی، نسبت به دستگاه حاکم موافقت نداشتند، بلکه به آنها اعتراض میکردند، در نتیجه، عوارضی چون غربت و غیبت را برای آنان موجب شد. تمامی محافل و نشستها و تالارهای غنا و موسیقی و رقص در دست خلیفه جور و سلاطین و اوباش و اراذلی بود که در خدمت آنان بودند و آنان میخواستند چنان جو و فضای حاکم را در شلوغی و اختناق نگاه دارند که کسی نه به یاد آورد و نه این جرأت را به خود بدهد که امام و پیشوایی معصوم برای مسلمین وجود دارد و به سراغ وی رود.
ما باید تاریخ روایات و زمان و شأن نزول آن را مشاهده کنیم و اگر موضوع آن با
(۳۹۷)
حاکمیت اسلام و ولایت فقیه تغییر یافته و یا دستکم آن را در مقام اقتضا یافتیم، از انصراف موارد یاد شده به همان زمان، غفلت نورزیم. البته، دقت در پژوهشهای فقهی برای یافت متن احکام شریعت در زمان حاضر که حکومت شیعی استقرار یافته و باید اهرمهای قدرت را دنبال نماید، بسیار حایز اهمیت است و اگر اندکی غفلت شود، دنیای استکبار با هجومی که بر آن میآورد، میتواند آن را به چالش کشد؛ همان گونه که همواره در طول سالیان گذشته، بر علیه این نظام شیعی توطئههای بسیار چیده که غالب آن با هوشیاری و حضور قدرتمند مردم، خنثی شده است. آنان راهکار نظامی، اقتصادی، سیاسی را امتحان نمودهاند و بر آن هستند با اشاعه فساد و فحشا، این نظام را بر زمین زنند. آنان حاضر هستند که حتی با خودزنی، این رقیب قدر را ناکار سازند و چه بسا این تقابل به سقوط امپراطوری آمریکا بینجامد.
هنر؛ آوردگاه رزم ولایی
در بازار پرهیاهو و پرآشوب نزاع حق و باطل، ما باید از همه اهرمهای قدرت استفاده بریم و امروزه هنر، غنا، موسیقی، رقص و شادمانی و کامیابیهای برنامهریزی شده و نظاممند از بهترین پشتوانههای نظام اسلامی است که متأسفانه، هم اینک در دست دشمنان قرار دارد و شیعه باید بتواند ابزار کارآمد هنر را از دست آنان بگیرد و با رعایت استانداردها و احکام شرعی، آن را به چنان کیفیتی برساند که جهان را خواهان آن نماید و هنر را ابزاری کارآمد برای جبهه حق سازد.
چهرهنگاری و تصویرسازی از پیشوایان معصوم علیهمالسلام
از نمونه هنرهای مجاز، نقاشی، تصویرگری، مجسمهسازی و ساخت تندیس
(۳۹۸)
است. نقاشان ولایی ما میتوانند بر اساس اطلاعاتی که تاریخ از چگونگی چهره امامان معصوم علیهمالسلام به ما داده است، به طراحی چهره آن حضرات بپردازند و یا آن چهره قدسی و نورانی را به تصویر کشند، اما به شرط این که بتوانند جلوه مناسب، ملکوتی، قدسی، پرهیبت و باشکوه از آن را بنمایانند تا موجب تخریب نگردد، وگرنه کمترین ضعف و خللی اگر به آن وارد شود، نشر آن حرام میگردد. انجام چنین کاری بسیار سخت است و کمتر کسی میتواند دست به خلق چنین اثری بزند و شایسته است نامآوران نقاشی و هنر فیلمسازی و سینمای ایران، خود را به این ساحت قدسی نزدیک نمایند، نه کسانی که مهارت و برتری چشمگیر در این زمینه ندارند یا تنگنظرانه و جناحی و در چارچوب باندهای خود عمل میکنند و نمیتوانند از تمامی ظرفیتها و استعدادها بهره ببرند. اگر کسی از حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام تصویری ارایه دهد که بیشتر به درویشها شباهت دارد یا قد آن حضرت را کوتاه کشد یا بازوی کلفتی یا شکم بزرگی را برای حضرت ترسیم نماید، کار وی اشکال دارد و ارایه و تبلیغ بد دانسته میشود. متأسفانه، گاه برخی از نقاشان چنین تصاویری را ارایه میدهند.
صنعت اسباببازی و مجسمهسازی
از دیگر نمونه هنرهای مجاز، صنعت مجسمهسازی و اسباببازی برای کودکان است که در ایران دستکم گرفته میشود. باید در این زمینه، بر اساس دادههای روانشناسی کودک سرمایهگذاری نمود. عروسکها، مجسمهها و دیگر اسباببازیها برای فعال نمودن ذهن کودکان بسیار مناسب است. شایسته است کودکان از همان ابتدا به آموزش کامپیوتر تشویق شوند تا ذهن آنان پویایی خود را از دست ندهد و دچار سستی، خمودی و رخوت نگردند.
(۳۹۹)
ما برای این که ذهن فرزندان خود را تند و فعال بار آوریم و آنان را با امور واقعی آشنا سازیم، به فرزندان خود میگفتیم همه وسایل خانه اسباب بازی است و به آنان اجازه میدادیم تا از قابلمه و گوشتکوب گرفته تا بشقابها، همه را بردارند و بازی کنند. اگر ذهن کودک در بازی سرعت یابد، وقتی که بزرگ میشود و به جِدّ به زندگی میپردازد، همانگونه تند و تیز و اکتیو باقی میماند، اما کودکی که با «هیس» و «بنشین» بزرگ شود و در خانه حبس گردد، سست و همراه با رخوت بزرگ میشود و در بزرگی نیز با سستی زندگی میکند.
امروزه گاه در هواپیماها یا برخی از قطارها، به کودکان اسباببازیهایی میدهند تا آنان را سرگرم دارند؛ چرا که آنان میدانند یک کودک، توان آن را ندارد که برای حتی ساعتی در نقطهای ثابت بنشیند و به جلوی خویش نگاه کند. آنان با این کار، حقوق کودکان را پاس میدارند، از این رو، کار نیکی را انجام میدهند. شایسته است دولت همانگونه که شیر مدارس را تأمین مینماید، بودجهای را نیز برای تهیه اسباببازی کودکان تخصیص دهد. البته دولت باید بر مراحل طراحی تخصصی و ساخت اسباببازی نیز نظارت علمی داشته باشد. دولت اسلامی با عملیاتی نمودن طرح واکسیناسیون رایگان کودکان و مهار بسیاری از بیماریها، ثابت نموده است که میتواند بسیاری از کارها را با سازماندهی بسیار بالا انجام دهد. پیشنهاد میشود در زمینه اسباب بازیها و نیز بازیهای رایانهای برنامهای اجرایی را تدوین و تصویب نماید. در هر حال، سخن ما این است که شایسته است در ردیف بودجه دولت، سهمیهای برای ترویج اسباببازی، ورزش، رایانه و مانند آن برای کودکان قرار داده شود تا کودکان وقتی نمیتوانند تحرک لازم را در مدرسه یا خانه پیدا
(۴۰۰)
نمایند، بتوانند با این امور، ذهنی جویا و پویا و جسمی توانمند داشته باشند.
مجسمهسازی و صنعت عروسکسازی برای کودکان بسیار کاربرد دارد. زمانی مجسمه بت بود و مورد پرستش قرار میگرفت و تا فردی مجسمهای را میدید، برای آن به سجده میافتاد و بیانی شرکآمیز میگفت؛ ولی اکنون که موضوع مجسمه تغییر یافته و از موضوع خدایی افتاده و به بازی تبدیل شده است و به عنوان سرگرمی کودکان و برای هوشیاری آنان کارآمد است و کودک پیش از این که مدرسه رود، بدین وسیله حیوانات مختلف را میشناسد و با جنگل و اهل آن و نیز با انسان و انواع آن آشنا میگردد، استفاده از آن جایز است. البته اکنون نیز ساخت و فروش مجسمه و عروسک در مناطقی که بتپرستی رایج است، حرام میباشد.
پیآمد خفقان صوتی و حرکتی کودک
پیش از این گفتیم استعداد ایجاد صوت خوش و موزون در همه نهفته است، اما مشکلات جانبی و زیستمحیطی همچون تربیت خانواده، جامعه و نیز فقر امکانات، مانع شکوفایی آن است. باید کودکان را از کودکی تحت تعلیمات خاص برای طبیعی ساختن صدای آنان قرار داد و نیز به آنان آزادی داد تا فریاد برآورند. اگر کودک در محیط خانه آزاد نباشد تا فریاد بزند، آواز بر آورد و به کسی آهنگ دهد، به ضعف اعصاب دچار میشود؛ هرچند در میهمانی باشد. کودک باید انرژی متراکم درون خود را آزاد کند تا فردا آن را با انجام کارهای خلاف، رها نسازد و پشت میلههای زندان قرار نگیرد. جوانی که پس از دوازده سال آموزش، برای ایراد سخنرانی یا منبر یا اقامه نماز، همواره در حالت تنیدگی و اضطراب به سر میبرد، مشکل طنین داشته است و خانواده بر او سختگیری نمودهاند و وی در کودکی نتوانسته است صدای خود را رها سازد.
(۴۰۱)
کودکانی که اجازه فریاد زدن یا کارهای ناموزون کودکی را ندارند، افزوده بر آثار نامناسب روحی و روانی، کیسههای هوا و ششهای آنان نیز دچار آفت میگردد. کودکی که فریاد نمیزند و آواز بر نمیآورد، نمیتواند از همه توان ششها و کیسههای هوایی برای گرفتن اکسیژن بهره ببرد و نفسهای وی بریده بریده میگردد که افزون بر مشکلات تنفسی، موجب سفیدی زودهنگام موها نیز میشود.
کسی که از همه گنجایش کیسههای هوایی خود استفاده نمیکند، نمیتواند اکسیژن مناسب و بازدم خود را نگاه دارد و آن را به اندازه هزینه کند. برای نمونه، چنین کسی با خواندن سوره حمد، به ولاالضالین که میرسد با کمبود اکسیژن روبهرو میگردد یا نفس خود را قطع میکند. نفسهای غیر عمیق برای عروق، گردش خون و اعصاب نیز مشکلاتی را سبب میشود. اگر کسی شیوه تنفس خود را با ورزشهای لازم و تمرینهایی که مراکز متولی آن در اختیار دارند، تصحیح نکند، موزونی صوت وی شکل درست خود را نمییابد. برای داشتن تنفس صحیح باید ورزش را در برنامه روزانه خود داشت. از خواص ورزش این است که شش را باز و تخلیه میکند و همه زواید آن را دور میریزد و صوت را صاف میسازد. کسی که ورزش نمیکند بهطور کلی از زندگی متمدنانه به دور است و زیست وی بدوی است. بدنی که نرمش ندارد با گذشت زمان، اعتدال خود را نیز از دست میدهد. همچنین رقص، از هنرهایی است که کودکان باید داشته باشند و ضرورت آن را برای کودکان، در ابتدای این بحث، خاطرنشان شدیم.
(۴۰۲)