دانش ذکر/ ج ۲

 



 فصل چهارم:

ذکرهای سلوکی

(۱۴۹)

(۱۵۰)

ذکرهای سلوکی

کسی‌که می‌خواهد سیر در کمالات باطنی و امور ربوبی و معنوی داشته باشد، نیاز به انرژی و سوخت برای حرکت خود دارد. ذکر، انرژی لازم برای این حرکت را تأمین می‌کند و منبع سوخت و تغذیهٔ باطن می‌باشد.

در سیر و سلوک، داشتن ذکر برای مدتی، امری الزامی و اجتناب‌ناپذیر است. سالک، بدون داشتن ذکرهای برنامه‌ریزی شده، توان سیر و تحمل مشکلات و بلایای مسیر را نمی‌یابد. سالک لازم است از ذکر لفظی بیاغازد و تا ذکر نفْسی و ذکرهای معنوی ربوبی و الهی پیش رود. به هر روی، قوت و خوراک سالک، از ذکر ـ آن هم ذکر دایمی قلبی ـ تأمین می‌شود و بدون ذکر قلبی، در سلوک، راجل و درمانده می‌گردد.

هدف در ذکرهای سلوکی، داشتن قرب حقی و از دست دادن جهت خَلقی می‌باشد. ذکرهای سلوکی برای کسی مناسب است که «سالک» باشد. سالک، اصطلاحی خاص است و بار معنای لغوی خویش را با خود حمل می‌کند. سلوک، به حرکتی نظام‌مند و از پیش برنامه‌ریزی شده

(۱۵۱)

می‌گویند. سلوک به معنای عملیاتی نمودن برنامه‌ای خاص و حرکت در چارچوبی معین است. چنین برنامه‌ای به سبب آن‌که دارای نظم است، برای مربی و راه‌رفتگان باتجربه، قابل پیش‌بینی است؛ هرچند این برنامه که توسط مربی تنظیم می‌گردد ـ البته اگر مربی از اولیای محبوبی باشد ـ برای سالک محبی قابل پیش‌بینی یا حدس نیست؛ هرچند سالک محبی از نوابغ باشد؛ زیرا سطح برنامه‌ای که مربی محبوبی تنظیم می‌کند، بسیار سنگین و فراتر از دیدرس حدس نوابغ می‌باشد.

کسی می‌تواند از ذکرهای سلوکی استفاده کند که بر اساس برنامه‌ای منظم حرکت نماید و دارای مهندسی دقیق باشد. این مهندسی، شامل ذکر نیز می‌گردد. یکی از این موارد، رعایت دقیق شمارگان اذکار سلوکی می‌باشد؛ اذکاری که مربی اجازهٔ گفتن آن را به سالک برای بیش از سه، چهار یا پنج مورد در روز نمی‌دهد و اگر سالک، آن را رعایت نکند و شمار بیش‌تری از آن بیاورد، هم بنیاد سلوک خود را به آتش می‌کشد و هم خود را به تحمل بار مصایبی جبران‌ناپذیر ناچار می‌سازد؛ باری که اگر بیش از توان سالک باشد، کمر وی را می‌شکند و وی را برای همیشه خودباخته می‌سازد. نوع و شمار ذکرهای سلوکی، بر اساس مرتبهٔ سالک در سیر منازل و نیز با لحاظ اسم ربّ وی تنظیم می‌شود.

ذکرهای سلوکی در صورتی باعث ارتقای معنوی و قرب سالک یا رسیدن وی به خواستهٔ ناسوتی خویش می‌شود که در وهلهٔ نخست، سالک دارای سلوک باشد؛ افزون بر آن، سلوک وی حق و برگرفته از شریعت سالم و بی‌پیرایه باشد، و مهم‌تر این‌که برای سلوک خود دارای

(۱۵۲)

امام و مربی باشد و در مسیر ولایی حرکت کند، نه هر مسیر سلوکی و هر مقصدی دارای هدایت است و نه هر حرکتی سیستماتیک است و نه هر سیستمی سالم و حق می‌باشد. ذکرهای سلوکی، با این شرایط است که ارتقای معنوی می‌آورد.

لازم است ذکرپرداز برای آوردن ذکرهای سلوکی، هم دارای سلوک باشد و هم آن را به‌گونهٔ انشایی بیاورد و هم در انشای آن سیستماتیک عمل کند و نیز ترنم حق در آن سریان داشته باشد و با اعمال جوارح هماهنگ گردد و به حسب اذکاری که می‌آورد، هم آدم باشد و هم مسلمان. مربی هیچ‌گاه به کسی که به‌راحتی به دیگران دروغ می‌گوید و قصد فریب آنان را دارد تا منافع خود را تضمین کند، ذکر سلوکی نمی‌دهد. ذکر برای چنین کسی قساوت قلب می‌آورد. وی چونان ظالمی است که بخواهد از قرآن کریم استفاده داشته باشد. قرآن کریم برای ظالمانی که آیات آن را می‌خوانند ـ و چه بسا از آن راهنمایی می‌جویند ـ جز گمراهی و خسارت چیزی ندارد؛ چنان‌که می‌فرماید:

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۱).

و ما آن‌چه را برای مؤمنان مایهٔ درمان و رحمت است، از قرآن نازل می‌کنیم و(لی) ستمگران را جز زیان نمی‌افزاید.

قرآن کریم برای ظالمان ضرر دارد و به آنان زیان وارد می‌سازد و آنان را گمراه می‌کند؛ هرچند ظالمان در قرائت قرآن کریم، قصد ثواب داشته

۱- اسراء / ۸۲٫

(۱۵۳)

باشند. در کتاب «دانش استخاره» گفتیم: کسانی که اهل حیله هستند و بندگان خدا را فریب می‌دهند، اگر با قرآن کریم استخاره بگیرند، قرآن کریم آنان را فریب می‌دهد. کسانی‌که کردار بد دارند، قرآن کریم را با کرداری که دارند، از خود دل‌آزرده می‌سازند و قرآن کریم حضور آنان را نمی‌خواهد، بلکه چه بسا آنان را لعن می‌کند؛ چنان‌که از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله رسیده است: «رُبَّ تال القرآن والقرآن یلعنه»(۱). در ذکرهای سلوکی، اعمال ذکرپرداز باید با ذکری که می‌گوید، هماهنگی داشته باشد و با آن قرین، جفت و متناسب باشد؛ وگرنه ذکر انعکاس به ضد و خلاف دارد و به جای نرم و هموار و صافی ساختن باطن، آن را سخت، خبیث و قسی می‌سازد. روایاتی که شرایط گفتن ذکر استغفار را بیان داشته است، برخی از این رموز را در خود دارد. کسی‌که ذکر سلوکی می‌گوید و عملی خلاف آن دارد، در سلک دروغ‌پردازان می‌باشد و ذکر وی چیزی جز گفتن دروغ نمی‌باشد.

کسی می‌تواند ذکرهای سلوکی داشته باشد که حتی کم‌ترین قساوتی در قلب خود نداشته باشد؛ به این معنا که با هیچ‌یک از بندگان خدا مشکلی نداشته باشد و بر آن باشد تا کسی را اذیت نکند. البته اذیت‌های احتمالی وی از سر ناآگاهی، اشتباه و خطای در فهم و یا ضعف نفسانی می‌باشد؛ به‌گونه‌ای که با آگاهی بر اشتباه خود یا پیدا نمودن اقتدار لازم، اشتباهات گذشته را جبران می‌کند. کردار جوارحی چنین کسی، با اذکار

۱- بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۸۴٫

(۱۵۴)

سلوکی تناسب می‌یابد و می‌تواند سیستم ذکرهای سلوکی را در خود تعبیه کند و ذکر را به تناسب عمل خود، با زحمت و مرارت بیاورد. جفت نمودن و داشتن مهندسی وفق نفس در کنار سازگاری با بندگان خدا و داشتن رضایت از حق‌تعالی، سالک را محبّی پرنده و طیار می‌سازد که می‌تواند اوج بگیرد و عروج به غیب و عالم معنا داشته باشد و از ناسوت بر شود و به معراجِ ملکوت، جبروت و لاهوت رود. کسی‌که کردار بدی دارد، بهتر است به جای آن‌که سحرگاهان نماز شب بگذارد، از حق‌تعالی خجالت بکشد و به کردار خود بیندیشد و از کردار خود پروا و ترس داشته باشد و احتیاط در عمل را پیش گیرد و خود را برای مهربانی، سازگاری و خیررسانی به خلق خدا و دوری از فریب، دروغ و خدعه نسبت به آنان تمرین دهد و از خداوند برای پیروزی بر خود و خودخواهی‌های خویش توفیق بطلبد؛ وگرنه گفتن ذکر با بدعملی و سوء رفتار و خُبث باطن، نه تنها خاصیت ذکر را محقق نمی‌کند، بلکه به فرد آسیب می‌رساند و او را به خداوند یا به امور معنوی و غیبی بی‌اعتقاد می‌گرداند. ذکر باید با فرد هماهنگ باشد و به او بچسبد، اگر دست‌کم چکیدهٔ ذکر نمی‌باشد؛ به این معنا که ذکر برای فرد، لذت‌بخش باشد و از آن خوشامد داشته باشد، نه این‌که به آن بی‌اعتقاد گردد.


 

ضرورت هماهنگی ذکر با کردار

در گفتن ذکرهای سلوکی، شرطی حیاتی وجود دارد. این شرط چنان اهمیت دارد که اگر رعایت نشود، ذکر به‌جای پدیدآوردن سیر صعودی،

(۱۵۵)

سیری قهقرایی به ذکرپرداز می‌دهد. ذکرهای سلوکی به حسب مرتبهٔ سالک، یا نفسی است، یا قلبی و یا روحی. شرط حیاتی در آوردن این اذکار، این است که ذکر همان‌گونه که در باطن سالک به صورت خفی می‌آید یا ذکرهایی که به توصیهٔ استاد به گونهٔ جلی در خلوت آورده می‌شود، با عمل جوارحی فرد هماهنگ باشد و کردار عملی، با ذکرهای باطنی وی ناسازگار نگردد. سلوک حق و دارای برنامه، این فصل مقوّم را دارد؛ به‌گونه‌ای که بدون آن، نه برنامه است و نه سلوک و هر نظمی که با فقد این شرط، رعایت شود، سلوک باطل می‌باشد، نه حق.

برای نمونه، کسی که ذکر «یا اللّه» یا «سبحان‌اللّه» را برای سلوک می‌آورد، چنان‌چه آن را روزانه پنج مرتبه می‌گوید، باید در کردار خود نیز دست‌کم پنج کار خیر و نیکو داشته باشد. چنین کسی اگر به توصیهٔ مربی‌های غیرمتخصص ـ که مهارت کافی در دانش ذکر ندارند ـ روزانه صدبار تکبیر یا تسبیح دارد، باید بر جوارح خود نیز صد کردار نیکو را با توزیعی که دارد، جریان دهد و عمل وی با ذکرهای او هماهنگ باشد.

کسی در سلوک، دارای ذکر سازنده است که همواره بخواهد بهتر حرکت کند و نسبت به قبل خود، بهتر باشد و بیش‌تر با خدا دوست گردد و با خَلق خدا رفته‌رفته سازگارتر و مهربان‌تر باشد و نوسان کرداری وی، تابع ذکرهای سلوکی وی گردد. کسی‌که ذکر تکبیر را دارد، باید از هر گونه ریا و نفاقی خالی گردد و خدعه و فریب در چنتهٔ خود نداشته باشد. یک ذکر تکبیر یا تهلیل برای آن‌که سالک را از ریا و شرک خالی کند، کافی است؛ اگر سالک دارای غیرت باشد.

(۱۵۶)

مربیانی که به حسب نام‌های افراد یا به بهانه‌های دیگر، ذکرهایی در بسته‌هایی با شمارگان بیش از هزار می‌دهند، در دانش ذکر پیاده‌اند و شاگرد خود را عقده‌ای، حسرتی، عصبی، تنگ‌نظر و دارای قساوت شدید می‌سازند و وی را به نوعی جنون مبتلا می‌گردانند. من تاکنون نشده است که بیش از بیست عدد ذکر به بالاترین شاگردان محبی خود توصیه داشته باشم.

ذکر با عمل بالانس می‌شود. ذکر سلوکی برای کسی مناسب است که نفاق، دورویی، سالوس، فریب و خدعه نداشته باشد. اگر کسی اهل نفاق و خدعه با خلق خدا باشد و ذکر سلوکی بگوید ـ آن هم با توصیه‌های غیر کارشناسی برخی افراد یا کتاب‌ها ـ همان ذکرها وی را به جهنم می‌رساند؛ هرچند وی تنها لفظ آن اذکار را بیاورد.

ذکرهای سلوکی به مراتب، ضابطه‌ها و قاعده‌هایی بیش از ذکرهای قدرتی ـ که برای نمونه در درمان امراض جسمانی به کار می‌رود ـ و یا علم‌آور دارد. سلوک، بدون ضابطه و شماره و رعایت اندازه، محقق نمی‌شود. البته باز هم تأکید می‌کنیم که رعایت اندازه برای سالک، شرط حیاتی است؛ اما به کسانی‌که هنوز سالک نمی‌باشند، می‌توان از این ذکرها با شماره‌ای بیش‌تر یا بدون شماره داد؛ زیرا این ذکرها از ناحیهٔ غیر سالک به گونهٔ تمرینی آورده می‌شود و خاصیت سلوک بر آن مترتب نمی‌گردد، بلکه فرد را برای سلوک آماده می‌سازد و به وی انس به سلوک می‌دهد و ذایقهٔ وی را شیرین می‌سازد؛ ضمن آن‌که این اذکار به گونهٔ اِخباری گفته می‌شود؛ همان‌طور که به کودکان نابالغ، توصیه به نماز

(۱۵۷)

می‌شود، ولی در آوردن شرایط آن سختگیری نمی‌شود، تا کودک رفته‌رفته به نماز مأنوس شود و خود با بالا بردن آگاهی خویش، شرایط آن را بداند و رعایت کند.

ذکرهای سلوکی دارای شماره، تنها برای کسانی تجویز می‌شود که بتوانند ذکر را به گونهٔ انشایی بیاورند. کسی‌که هنوز معنای ذکرها را به درستی نمی‌داند و جوارح و کردار خود را به حسب معنای آن اذکار، با کارهای نیکو مأنوس نساخته است، برای سلوک آمادگی ندارد؛ تا چه رسد برای گفتن ذکرهای سلوکی، که تنها به سالکان حقیقی و راه‌رفته توصیه می‌شود و آنان هستند که به سبب سیر و سلوک و تماشای معانی حقیقی، معنای اذکار را درمی‌یابند و می‌توانند برای آن معنا، قصد انشا داشته باشند.

وصف ذکرهای سلوکی، لزوم بالانس و هماهنگی آن با کردار و عمل جوارح و ظهور علمی آن در عقل و صفای آن در باطن می‌باشد؛ به‌گونه‌ای که کم‌ترین سنگینی ذکر بر عمل جوارحی، آن را فاسد می‌سازد؛ هرچند کردار عملی و نیز مرتبهٔ توجه علمی، دارای نوسان می‌باشد و همیشه ریتم واحدی ندارد؛ در نتیجه، گاه می‌شود که وزن ذکر از وزن اعمال سنگین‌تر می‌شود؛ اما این مهم است که ذکر باید پیوسته تشویق‌گر و برانگیزنده بر عمل بهتر و سازگاری هرچه بیش‌تر با خلق خدا و شریعت او باشد و بر جلای باطن او بیفزاید و آن را صافی‌تر از پیش سازد و رفته‌رفته سبب گردد وزن اعمال با وزن ذکر گفته شده هماهنگ گردد و سنگینی ذکر بر عمل، هم محدود و موقت باشد و هم برانگیزندگی آن برای جبران

(۱۵۸)

کاستی عمل، به پایداری برسد؛ وگرنه ناسوت، دار تدریج است و این هماهنگی، همسان دیگر کردار ناسوتی، به صورت ناگهانی به دست نمی‌آید. ما از موافقت و هماهنگی ظاهر و باطن، در کتاب «دانش سلوک معنوی» تحت اصل مستقلی سخن گفته‌ایم.


 

معرفت سنخ سلوک

سالک برای آن‌که ذکر مسانخ و مناسب با خود را بیابد، لازم است بداند در کدام‌یک از گروه‌های سلوکی قرار دارد. سالکان باید سنخ سلوک و روش سلوکی خود را بدانند و به حسب آن و به تناسب کردار و رفتاری که دارند، ذکر بگویند. ذکرپرداز در ذکرهای سلوکی باید بداند وی چه شخصیتی دارد و چه کاری بر عهدهٔ اوست و به کجا می‌رود تا بتواند به حسب آن، ذکر بگوید و ذکر را به صورت تخصصی برگزیند؛ نه به گونهٔ انتخابی، سلیقه‌ای و ناشیانه. ذکرهای سلوکی باید بر پایهٔ حرکتی برنامه‌ریزی‌شده، منظم و سیستماتیک باشد؛ وگرنه گفتن آن، عقیم می‌ماند و نتیجه‌ای در بر ندارد. در ادامه، ذکر مختصر این گروه‌ها می‌آید. ما در رابطه به گروه‌های متفاوت سلوکی، کتابی مستقل داریم.


 

سالکان ناسوت

اهل سلوک بر دو گروه عمدهٔ محبی و محبوبی می‌باشند. مقام قرب و انس هریک از اولیای الهی را بر اساس دعاها و خواسته‌هایی که دارند، می‌توان مورد شناسایی قرار داد؛ به این صورت که اولیای محبی، دارای خواسته و طمع می‌باشند و ارضی هستند و محبوبان، خواستهٔ ناسوتی ندارند و حق را می‌طلبند و سماوی هستند. سالکان محبی، خواسته‌های

(۱۵۹)

محدودِ ارضی دارند و در پی تأمین خواستهٔ خود تلاش می‌کنند و آن را می‌طلبند. سالکان ناسوتی یا محبّی، به نیکو ساختن اخلاق و رفتار یا ارادت ورزیدن به یکی از اولیای الهی یا خدمت به خلق یا عبادت و ریاضت، بسنده می‌کنند و بُردی بیش از آن ندارند. اینان، خود بر دو گروه می‌باشند: سالکان مبتدی و سالکان مرید. سالکان مبتدی، غیر مریدانی هستند که زندگی سالم و سازگار با مردم را پی می‌گیرند. تفاوت آنان با افراد عادی این است که تمام همت افراد عادی متعلقات زندگی خودشان می‌باشد. سالکانِ مرید، کسانی هستند که از ارادت ورزیدن به یکی از اولیای الهی خرسند می‌باشند. برخی از اینان به استاد معنوی خویش دل می‌بندند و بر آن هستند تا در ظاهر، به وی مشابهت پیدا کنند؛ هرچند در خُلقیات و خَلقیات خویش محصور می‌باشند، اما ارادت آنان سبب می‌شود خودخواهی‌های خویش را کاهش دهند و کاستی‌ها و کمبودهای نفسانی خود را برطرف سازند. اینان سالکان متوسط می‌باشند. اگر بلایی بر این گروه وارد شود، به آن رضا نمی‌دهند و نسبت به عوامل بلا، اعتراض دارند.

سالکان ناسوتی از خواسته‌های نفسانی جدایی ندارند؛ هرچند این خواسته‌ها دوری از گناهان، وصول به خوبی‌ها، اصلاح نفس، داشتن حیات طیبه یا اصلاح جامعه باشد؛ اما این امور را می‌خواهد به شرط آن‌که آفت، شکست و بلایی نبیند و زندگی وی و متعلقاتی که دارد، سالم باشد. او می‌خواهد فقیر نباشد و از گرفتاری‌ها و بلایا جدا و دور باشد و فرزندان وی نااهل و فاسد نگردند؛ اما تمامی این خواسته‌ها، ناسوتی است و روزی پایان می‌پذیرد.

(۱۶۰)

این سالکان، نه این‌که دارای خواسته می‌باشند، بلکه ارزش آنان در این است که خواستهٔ ذهنی و قلبی خود را تأمین می‌کنند و آن را عملیاتی می‌سازند و سلامت و درستی را به حقیقت دارند.

به هر روی، مرحلهٔ نخستِ سیر و سلوک، محدود به ناسوت و تأمین خواسته می‌باشد و ترک طمع از حق، در این مرتبه دیده نمی‌شود و فرسنگ‌ها از آن فاصله دارد. سالکان ناسوتی، که جز غم تأمین خواسته‌های خود ندارند، با همهٔ پاکی و قداست ایمانی، دچار خودخواهی هستند. برای همین است که به این سلوک، سلوک ناسوت گفته می‌شود؛ زیرا حتی کمالات آن، از سنخ ناسوت می‌باشد و بلندای برترین کمالات آن، امری نازل است که از ناسوت فراتر نمی‌رود.

سالکان ناسوت، یا مذموم‌اند ـ مانند فرعون ـ و یا ممدوح. ممدوحان نیز یا سالکان خیرخواه می‌باشند (که با آن‌که در پی خیر خویش می‌باشند، بدِ کسی را هم نمی‌خواهند) و یا از سالکان افضل هستند که ناسوت خیر را، هم برای خود و هم برای دیگران می‌خواهند.

عرفان محبی، عرفانی است که از مرتبهٔ شکر بالاتر نمی‌رود. عارف محبی در نعمت‌ها شکرگزار است؛ اما با پیشامد سختی‌هایی که از جنس بلاهای عارفان محبوبی است، توان ایستایی و مقاومت ندارد و فرار را ترجیح می‌دهد. البته شمار محبان شکرگزار نیز اندک است؛ چنان‌که می‌فرماید: «وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکورُ»(۱). عارفان محبی، همتی بیش از تأمین خواسته‌های ناسوتی ندارند و از آن در نمی‌گذرند.

سالکان محبی شکوری، تا غرق در نعمت مادی و کمالات معنوی

۱- سبأ / ۱۳٫

(۱۶۱)

هستند، با خدا هم‌گام می‌باشند؛ اما اگر بلاهای مخصوص محبوبان قربی ـ به‌ویژه سختی‌های اودیهٔ ذات ـ بر آنان بارش گیرد، با خداوند ناآشنا می‌شوند و به داشته‌های ناسوتی بسنده کرده و به همان، دل خوش می‌دارند؛ هرچند درصد دل خوش داشتن به این داشته‌ها، متفاوت است.

در بیش‌تر ادعیه ـ که صبغهٔ تربیت انسان‌ها در آن‌ها برجسته است ـ درخواست‌های ناسوتی دیده می‌شود؛ زیرا بُرد بیش‌تر انسان‌ها بیش از آن نمی‌باشد؛ هرچند این دعاها از زبان محبوبان حقی یا قربی می‌باشد. در این‌گونه دعاها، گاه تک‌گزاره‌هایی از درخواست‌های قربی یا حقی دیده می‌شود. بهتر است محبان ناسوت، با شناخت این گزاره‌ها، آن را جزو درخواست‌های خود قرار دهند و تنها به خواسته‌های ناسوتی اکتفا ننمایند.

برای عموم افراد چنین است که در تأمین خواسته، بهتر است دعاهای کلی داشته و خواسته‌ای معین را از خداوند نخواهند؛ زیرا آنان مصلحت و خیر خود را نمی‌دانند و ممکن است خواسته‌ای داشته باشند که ابزار شرّ آنان گردد. خواسته‌های کلی برای فرد ایجاد تناسب می‌کند؛ برخلاف درخواست‌های جزیی که ممکن است به مصلحت نباشد و مستجاب نگردد و در صوت الحاح و اصرار، ممکن است سبب مکر گردد و با استجابت، موجبات اذیت او را فراهم آورد.

اگر برای جامعه، طریق سالکان ناسوت ترویج و نهادینه شود، جامعه به بهشت ارضی تبدیل می‌گردد. دعای «اللهمّ اصلح کلّ فاسد من امور المسلمین» یکی از ذکرهای این گروه می‌باشد. شمار این گروه، بسیار اندک

(۱۶۲)

است و در میان آنان، کسانی‌که در پی مددرسانی به مردم و اصلاح جامعه باشند، اندک‌تر.

سالکان ناسوت، چنان‌چه در سیر سلوکی خویش، مسیر حق را نیابند یا آن را نپیمایند، سالکان مذموم می‌باشند. فرعون از این گروه بوده است. شمار سالکان جهیمی فراوان است؛ چنان‌که قرآن کریم به نقل از اصحاب یمین، بر سیر حرکتی اهل آتش، اطلاق سلوک کرده و فرموده است:

«مَا سَلَککمْ فِی سَقَرَ»(۱).

چه چیز شما را در آتش (سَقَر) در آورد؟


 

سالکان قربی

سالکان قربی و حقی یا محبوبان الهی، خواسته‌ای ندارند و بلاکش می‌باشند. اینان دارای دو مرتبهٔ عمده می‌باشند: محبوبان حقی و محبوبان قربی. محبوبان حقی، به تمامی محبوبی هستند؛ برخلاف محبوبان قربی که رشحات و رگه‌هایی از محبوبان دارند، اما محب می‌باشند و لازم است زیر نظر مربی، برای وصول به رگه‌های محبوبی خویش تلاش داشته باشند. اینان نیز دو گروه عمده دارند: محبوبان محب و محبان محبوب. محبوبان محب، کسانی هستند که صفات محبوبی در آنان غلبه دارد، اما غلبه و چیرگی در محبان محبوبی با صفات محبی می‌باشد. آنان تنها در پی یک لحظه نگاه و رؤیت می‌باشند و به همان دل خوش می‌دارند و با پیشامد بلاها، خود را کنار می‌کشند و به وارد آمدنِ

۱- مدثر / ۴۲٫

(۱۶۳)

آسیب به خویش رضایت نمی‌دهند و تمام حق را نمی‌طلبند؛ زیرا تحمل دردها و آسیب‌های متناسب با آن را ندارند.

سالکان قربی با آن‌که خواسته ندارند، اما دعا و ذکر را از باب ادب می‌آورند. آنان در ذکرها و دعاهای خود، چیزی از خدا نمی‌خواهند و نداشتن سؤال و دعا و ذکر را بی‌ادبی، و برآمده از استکبار و غرور در برابر خدا می‌دانند و دعا می‌کنند و ذکر می‌گویند؛ چون خداوند آن را از بنده خواسته است؛ همان‌طور که نماز می‌گزارند؛ زیرا خداوند آن را خواسته است؛ اما ذهن و قلب آنان از خواسته و تأمین آن، فارغ است و به هیچ‌وجه نظری به آن ندارند.

سالکان قربی کسانی هستند که به‌کلی از دنیا می‌برند و خدا را می‌یابند. این بُرش می‌تواند در بدو تولد یا در بزرگی باشد. هرچه رتبهٔ محبوبی بالاتر باشد، برش وی از ناسوت، در سن پایین‌تری می‌باشد. ویژگی اینان، آن است که به حسب رتبه‌ای که دارند، بلاهای ناسوتی بر آنان هجوم می‌آورد و دنیا با بلاهایی که برای آنان پیش می‌آورد، حتی به یک‌نفر از آنان رحم نمی‌آورد. اینان کسانی هستند که تحمل بلاپذیری بالایی دارند و در بلاهایی که برای آنان پیشامد می‌کند، اعتراض و چون و چرایی ندارند.

ذهن سالکان قربی از ناسوت فارغ است و پیوسته قرب حق را می‌طلبند. این قرب یا وصول، به یکی از اسمای حق‌تعالی است که می‌تواند مراتب تشبّه، تخلق و تعین تا تجسّم، تمثّل و تشخّص را داشته باشد و محبوبی بخواهد شخص حق بشود. شخص شدن، بسیار سنگین

(۱۶۴)

است. چنین کسی نسبت به همسر و فرزند و خانه و محیط و جامعه، نه آن‌که بی‌تفاوت باشد، بلکه در مسیر سلوکی وی چنین اموری نمی‌آید و همواره در آسمانِ یکی از اسما سیر می‌کند و حق را پی می‌گیرد. برخی از آنان نیز اولیای حق را دنبال می‌کنند و در پی آنان به راه می‌افتند. برخی از آنان بر آن هستند تا با اولیای معصومین علیهم‌السلام انس گیرند. بعضی نیز با دیگر اولیا از طریق مکاشفه و معاینه در قبرستان یا در حرم‌های آنان ارتباط برقرار می‌کنند و سپس پی حق را می‌گیرند تا به یکی از اسمای الهی وصول یابند.

باید توجه داشت محبوبان قربی، اهل سلوک می‌باشند؛ به این معنا که رفته‌رفته از ناسوت فارغ می‌شوند و به امور ملکوتی و الهی رو می‌آورند. این سیر تدریجی، سبب می‌شود هریک از آنان در سنی به‌کلی از دنیا ببرند. چنین کسانی در پی آن نمی‌باشند که امری ناسوتی برای خود تدارک ببینند. آنان تنها حق را می‌طلبند و همت آنان وصول به اسما و صفات پروردگار است؛ به‌گونه‌ای که اگر کار ناسوتی نیز دارند، برای آن است که حق‌تعالی چنین کاری را از آنان خواسته است. بُرش آنان از دنیا، امری مطلق نیست و درصد و نسبیت برمی‌دارد؛ اما برش آنان از دنیا، رشد تضاعفی می‌گیرد.

سالکان قربی، از میان سالکان ناسوتی پدید می‌آیند و ابتدای سیر آنان، با سیر سالکان ناسوت مشترک است؛ ولی به آن محصور و محدود نمی‌گردند و بالاتر می‌روند. آنان ناسوت را در اختیار دارند و آن را با اراده و با برانگیختگی از کشش‌های باطنی خود ترک می‌کنند؛ به‌گونه‌ای که ناسوت، دیگر برای آنان مزه‌ای ندارد. بعضی از آنان در هنگام مرگ، هیچ

(۱۶۵)

متاع و کالای ناسوتی و هیچ مال و مِلکی نداشتند. آنان از ناسوت، تنها بلایای آن را سهم برده‌اند.

نهایت سیر محبوبان قربی، وصول به یکی از اسمای خداوند می‌باشد. این اسم می‌تواند از اسمای فعلی ـ مانند «رزاق» باشد ـ یا از اسمای وصفی، مانند «رحمان».

بیش‌تر پیامبران الهی از محبوبان قربی بوده‌اند؛ یعنی از محبوبان محب و از کسانی‌که با تلاش و ریاضت، در بزرگسالی ـ که ممکن است اوان بلوغ باشد ـ از دنیا بریده‌اند و یکی از اسمای حق را یافته‌اند. توجه شود که میان عصمت با وصول عرفانی، تفاوت است و نباید میان این‌دو، خلط کرد.


 

عارفان حقی

عارفان حقی کسانی هستند که تمام ذات حق به آنان موهبت شده است. بر عارفان حقی، اطلاق سالک نمی‌شود؛ زیرا آنان به صورت موهبتی سواره و به مقصد رسیده هستند. ناسوت با محبوبان حقی به شدت در می‌افتد و به مراتب، بلاهایی بیش از سالکان قربی برای آنان پیش می‌آورد؛ به‌گونه‌ای که محبوبان قربی در قیاس با آنان، خرده‌پا در امور معنوی و سلوکی به شمار می‌آیند و عارف حقیقی، تنها محبوب حقی می‌باشد. شمار محبوبان قربی بسیار اندک است و محبوبان حقی باید قرن‌ها بگذرد تا یکی از آنان زاده شود؛ از این رو، جز حضرات خمسهٔ طیبه علیهم‌السلام ، نمی‌توان از ولی محبوبی حقی دیگر، به صراحت سخن گفت.

ناسوت، بلاهایی شگرف برای اینان پیش می‌آورد و تمامی آنان را

(۱۶۶)

نخست ترور شخصیت می‌کند و سپس به قتل می‌رساند: یا به سَم کشنده، یا به ضرب گلوله و یا ضربت شمشیر یکی از مغضوبان.

محبوبان قربی ممکن است به تیغ کشیده نشوند؛ ولی محبوبان حقی، به حتم به تیغ کشیده می‌شوند و با شهادت، از دنیا می‌روند و مرگ طبیعی برای آنان نیست. به هر روی، بلاهایی که بر سر این افراد نادر و عزیز وارد می‌شود، قابل شرح و بیان نیست و چنان عظیم و سهمگین است که شاید آنان به توضیح این بلاها راضی نباشند. همان‌گونه که آنان به ناسوت پشت می‌کنند، ناسوت هوشمند نیز به آنان پشت می‌کند، بلکه دنیایی بلاخیز برای آنان رقم می‌زند؛ زیرا کسی‌که به دنیا باج ندهد، دنیا به وی باج نخواهد داد. برای یافت این معنا، دقت بر روایتی که دیدار دنیا را با امیرمؤمنان در هیأت زنی زیبارو بیان می‌دارد، و مصایبی که برای آن حضرت پیش آمد، روشنگر است.

محبوبان حقی از خدا ارتزاق می‌کنند و پیوسته خدا را می‌بینند، نه ناسوت را. آنان چون خدا را می‌بینند، ناسوت را پیش چشم نمی‌آورند و ناسوت هم آن‌ها را اذیت می‌کند. سالک قربی در خدا فانی می‌شود و حق می‌گردد و همان کارهایی را انجام می‌دهد که خدا می‌کند؛ اما از حق‌تعالی خرج و استفاده نمی‌کنند. تنها خواستهٔ آنان خداشدن است؛ در حالی‌که این خواسته نیز از خود آنان نیست و به آنان موهبت شده است. آنان طمع ندارند و در قاموس فعالیت آنان، «برای» یافت نمی‌شود. آنان دوّار، دیار، طرّار و عیارانی آسمانی می‌باشند که جز حق‌تعالی نمی‌شناسند. خداوند، آنان را دوست دارد و عاشق آن‌هاست؛ برای همین است که به آنان

(۱۶۷)

«محبوبی» می‌گویند و مهم نیز همین است که خداوند کسی را دوست داشته باشد.

محبوبان حقی طمعی ندارند. سالکان قربی می‌توانند به محبوبان حقی تشبه بجویند و برخی از خواسته‌های خود را حقی سازند و برای نمونه، «طمع از غیر» بردارند؛ به این‌گونه که سلامِ همراه با طمع به دارایی‌های دیگران یا برای رهایی از تنهایی یا رسیدن به منفعت و حتی خیر نداشته باشند و دیگران را به چشم ظهور و بندهٔ خدا ببینند. بعد از آن، باید «طمع از خویش» برداشت. این مرتبه از نفی طمع، سخت‌تر می‌باشد. کسی‌که نفی طمع از خود می‌کند، بهره‌بری از خویشتن ندارد. مرتبهٔ سوم آن است که «طمع از حق» برداشته شود؛ آن خدایی‌که رب عالمیان است. در این مرتبه، دوستی با خدا به انگیزهٔ رفاقت می‌باشد و دارایی‌ها و توانمندی‌های حق‌تعالی و بهشت و جهنم او، دخلی در رفاقت ندارد.

محبوب حقی هیچ‌چیزی از خداوند نمی‌خواهد؛ هرچند خداوند هرچه را بخواهد، خود می‌دهد و او بنده‌پروری را خوب می‌داند و در چارچوب قواعدی خاص، کار می‌کند. محبوب حقی، خدا را دوست دارد؛ تفاوتی ندارد که خداوند او را در بهشت جای دهد یا در جهنم؛ در هرجا که باشد، معرکهٔ دوستی و عشق با خداوند را برپا می‌کند! البته کسی‌که ادعای رفاقت با خدا را دارد، رگ‌رگ وی را می‌زنند؛ اما او از دوستی خداوند دست برنمی‌دارد. او در دوستی و عشق با خداوند، چنان صاف و خالص است که «برای» غیری ندارد؛ بلکه خداوند را فقط برای خداوند می‌خواهد.

(۱۶۸)

کسی‌که ترک طمع از حق می‌کند، شاهرگش را زیر پایش می‌گذارد و این امر، با طمع به تأمین خواسته و ایمنی و سلامتی نفس، منافات دارد. به فرض محال، حتی اگر خدای محبوب حقی را از خدایی بیندازند و فرد را نیز «اِربا اِربا» نمایند، باز هم وی بر گِرد خدای خویش، طواف عشق می‌کند و حماسهٔ محبت و وفا برپا می‌دارد. این‌که آدمی تا به کجا با خداوند هست، بسیار مهم است. کسی می‌تواند با خدا همراه شود که رفته‌رفته از تأمین خواسته و تکدی‌گری دست برداشته و دیگر دستی برای گرفتن برای خود نگذاشته باشد.

آدمی این خصلت را دارد که اگر جملهٔ جهان را به تصرف آورد، باز از پی تحصیل جهان دگر است. آنان‌که خانه‌های ده‌ها میلیاردی و خودروهای چند میلیاردی دارند، به آن بسنده نمی‌کنند و در فضای آسمان، هتل اقامتی با آخرین استانداردهای جهانی بنا می‌کنند. مهم این است که بتوان از تأمین خواسته‌های ناسوتی دست برداشت؛ وگرنه انسان، مرزی برای ایستادن و توقف ندارد و حرمت آدمی، بدون مقصد نهایی است. مهم این است که این حرکتِ بی‌نهایت را با قاعده و قانون رفت و مانند افراد عادی نبود که سلوک و نظم در حرکت ندارند. اما آنان‌که منظم و در چارچوب قواعد شرعی و سلوک معنوی، منزل به منزل راه می‌روند، اگر تنها در پی تأمین خواسته‌های ناسوتی باشند، در رابطه با کردار نیک و خوبی که آورده‌اند ـ به‌ویژه در رابطه با دعاها و خواسته‌ها ـ طلب‌کار و مدعی می‌شوند. البته اجر و پاداش آنان محفوظ است و آن‌چه خواسته‌اند، به آنان داده می‌شود. البته خواسته‌های آنان، چون از ناسوت

(۱۶۹)

فراتر نمی‌رود، آسیب و بلایی ولایی نیز ندارد. بلا، تنها برای کسی است که جرأت یافته است از خدا، فقط خدا را بخواهد.

کسی‌که سلوک ناسوتی دارد، باید با معرفت نفس و سنخ خواستهٔ خود، بپذیرد که سالک ناسوت می‌باشد و سخن‌گفتن از ترک طمع از «غیر»، «خود» و «حق‌تعالی» برای او بسیار سنگین می‌باشد. چنین کسی باید در محضر خدا حاضر باشد که برای زدن شاهرگ خود و خُرد شدن ستون فقرات و شکستن زانوی خویش، به کنده بنشیند؛ بدون آن‌که با مشاهدهٔ تیغ حق‌تعالی، از جای خود تکان بخورد و باید اجازه دهد تیزی تیغ به حلقوم وی بنشیند و شاهد ریختن خونِ آبرو و حیثیت خود از تمامی شاهرگ‌های اجتماعی باشد. خداوند، کمر چنین انسانی را می‌شکند و البته این‌که خدا تمامی استخوان‌های انسان و زمختی‌های او را نرم کند و شاهرگ آدم را بزند، چه باصفاست.

سلوک سالکان ناسوت، از گوشت و پنیر با اندکی نان اضافهٔ کمالات معنوی فراتر نمی‌رود؛ هرچند فرد، دارای قدرت استجابت دعا یا ذکر باشد. سالک ناسوت ممکن است بتواند بپرد و طیران یا طی‌الارض داشته باشد، چنان‌چه گنجشک و عقاب چنین می‌باشند؛ اما آن‌چه ویژهٔ انسان است، این است که وی بتواند به دل حق بنشیند و مجالست با خدا داشته باشد؛ به‌گونه‌ای که حق‌تعالی در مجلس وی و او نیز در مجلس حق بنشیند.

سالکان قربی، خود را از امور ناسوتی کنار می‌کشند و خدا را می‌خواهند و هوس می‌کنند و محبوبان حقی از خدا، تنها خدا را دارند.

(۱۷۰)

سالکی در قرنطینهٔ خدا وارد می‌شود که خداوند او را می‌زند و به سختی و به جِدّ هم می‌زند و به انواع بلاها می‌کشد؛ وگرنه سرگردانی است که حتی اگر از قرب و حق بگوید، باز هم نمی‌داند که چه می‌گوید و خداوند نیز اعتنایی به او نمی‌کند؛ برای همین، جز بلایای طبیعی برای او نیست و از بلاهای اهل ولا، چیزی نمی‌چشد و به جرگهٔ امتحان خدا وارد نمی‌گردد؛ چرا که اندک فشار و بلایی، وضو و طهارت او را باطل می‌سازد.

مهم این است که تا می‌شود تأمین خواسته‌ها را کاست و به خود خدا رو آورد و به صورت مستقیم، پای میز مذاکره با خدا رفت؛ میزی که گزینه‌های روی آن، جز بلا، فشارهای عصبی، جنگ‌های روانی، درد، غم، سوز، هجر و آه نیست؛ آن هم دردها و غم‌هایی که هریک، بیش از یک بیماری سرطان، اندوه با خود دارد؛ اندوه‌هایی که شراشر روح را به درد می‌آورد و عمق استخوان ظهوری و اسطقس آدمی را بارها درهم می‌شکند، از جا در می‌برد و دوباره جا می‌اندازد و استخوان لای زخم‌های پاره‌پاره می‌گذارد و به خشنی می‌دوزد، برای وارد آوردن دردهایی عمیق‌تر، صعب‌تر، جانکاه‌تر و کشنده‌تر که تحمل هریک از آن‌ها از گذراندن یک دوره بیماری سرطان در یکی از اعضای جسمی سخت‌تر است.

آنان‌که از ناسوت بر می‌شوند و به قرب یا به حق، وصول می‌یابند، اولیای خدا و انبیای الهی علیهم‌السلام می‌باشند که خداوند آنان را آماج تیغ‌ها و تیرهای خود قرار می‌دهد؛ تیرها و تیغ‌هایی که یکی پس از دیگری یا به

(۱۷۱)

صورت بارشی فرود می‌آید. تیغ‌های الهی برای فینالیست‌هاست؛ آنان‌که قرب یا حق را دارند.

اگر کسی خواسته‌های قربی طلب کند، و خواستهٔ وی پذیرفته شود، نخستین تغییری که در زندگی خود می‌بیند، این است که شکست‌ها پی‌درپی، داشته‌های او را آتش می‌زنند و بلایا و مکافات، راحتی و عافیت را از او می‌گیرند؛ وگرنه چنان‌چه زندگی آرام و آباد و دارای حرمت و عافیتی داراست، خداوند وی را محل اعتنا نگذاشته و او را در ردیف اولیای خویش نخواسته است. کسی‌که می‌خواهد دنیایی سالم و آباد داشته باشد و در پیش مردم، آبرومند زندگی کند، هرچند در دل خود دوست داشته باشد که به قرب برسد و قربی شود، حق ندارد آن را درخواست کند؛ زیرا معنای درخواست قربی‌شدن این است که خدایا مرا در زندگی ناسوتی مکافات و بلا ده و بر زمینِ شکست بزن و بر من، انواع تیغ‌های درد و رنج و محنت را بکش و مرا نابود و خراب ساز و آبروی مرا در پیش مردمان ببر و تمامی مال و اموالِ دنیایی را از من بگیر؛ به‌گونه‌ای که در اوج غربت و غرق و غیبت، کسی نه مرا همراهی کند و نه یاری و نه کسی مرا درک کند و قرب عرفانی و معنوی و حق‌شدنِ مرا بداند و بر دردها، هجرها، سوزها و آه‌ها، یکی پسِ دیگری بیفزا. قربی شدن، یعنی با خدا درگیر شدن برای زمین خوردن و باختن و پاک‌باخته شدن؛ هرچند خداوند جوانمرد است و بر اساس اصول و قواعدی که دارد ـ به‌ویژه بر پایهٔ محبت، حکمت و عدالت ـ حریفِ ولی محبوبی خویش می‌گردد و عاشق‌کشی می‌کند. مقرّبان محبوبی، هیچ خواسته‌ای ندارند و دعا را نیز

(۱۷۲)

تنها از باب ادب می‌آورند؛ ادبِ این‌که خداوند آن دعا را خواسته است و اینان نیز اطاعت می‌کنند.

اگر کسی نااهل باشد (اهل تحمل بلا نباشد) و درخواست قربی‌شدن کند، بیچاره می‌شود و به‌کلی از خداوند بازمی‌گردد؛ همان‌طور که اگر کسی همانند افراد عادی در خواسته‌های ناسوتی خویش بماند و ناسوت جمع کند، در لحظهٔ مرگ، حسرت داشته‌هایی را دارد که می‌گذارد، و چون خداوند را عامل این دوری می‌بیند، به خداوند بی‌اعتقاد می‌گردد و در حال کفر، با او درگیر می‌شود. انسان عادی و حتی سالک محبی که تحمل درد و بلا را ندارد، نه باید از خداوند درخواست بلا و مکافات کند، ـ که چنین خواسته‌ای (درخواست قربی‌شدن که بلا را لازم دارد) برای چنان کسانی، شرعی نمی‌باشد ـ و نه باید در دام ناسوت چنان گرفتار شود که مرگ و جدا شدن وی از آن دارایی‌ها، به درگیری با خدا و کفر وی بینجامد.

اما وارد شدن به جرگهٔ محبوبان مقرب و در زمرهٔ محبان محبوبی گردیدن، دارای طریق می‌باشد. هرکسی رگه‌ای محبوبی درون خود دارد که اگر آن را بیابد، از طریق آن می‌تواند تمامی صفات و خصوصیات دیگر خود را میزان نماید و در اعتدال نگاه دارد. کسی‌که رگهٔ محبوبی خود را زیر نظر مربی محبوبی بیابد، از طریق آن می‌تواند چنان رشدی داشته باشد که از محبوبان قربی فراتر رود و با وصول به ذات حق‌تعالی، از محبوبان حقی شود؛ اما وصول به این مسیر، پاره پاره شدن و از دست دادن تمامی موجودی‌ها، اعتبارها و آبروها را لازم دارد و کسی‌که چنین علاقه و توانی را در خود نمی‌یابد، بهتر است مسیر طبیعی خویش را در پیش بگیرد.

(۱۷۳)


 

تخصصی بودن ذکرهای سلوکی

ذکرهای سلوکی، امری تخصصی و علمی است. برخی ذکرها برای مقام اضطرار است و بعضی برای افرادی که موقعیتی عادی دارند. ذکری باید در شب و در تاریکی و خلوت گفته شود و ذکری در روز یا در ملأ عام؛ ذکری برای مقام سجده است و ذکری را نباید در حال سجده گفت؛ ذکری را باید داخل در نماز گفت و ذکری را باید با شفیع آورد؛ ذکری را باید با صلوات همراه ساخت و ذکری را در قبرستان گفت؛ ذکری باید در زیر آسمان گفته شود؛ ذکری ترتیب دارد و ذکری ترتّب و دیگری دارای شماره است. به هر روی، لازم است به حسب هر توانایی و خواسته‌ای، ذکری متناسب برای سلوک داشت؛ ذکری که تنها مربی محبوبی توان تجویز آن را برای سلوک شخص دارد و به هیچ‌وجه نمی‌توان آن را به صورت خودتجویزی و به تعبیری «هردمبیل» آورد. نه تنها در رابطه با ذکر، بلکه انجام غیرعلمی هرگونه کردار مسلمانی، خاصیتی برای زندگی دنیا و آخرت ـ جز تضییع عمر و سرمایه، و پرتوقعی و نتیجه ندیدن و وازدگی از مسایل مذهبی ـ در پی ندارد؛ وگرنه اسلام باید خاصیت خود را در مسلمانان نشان می‌داد و در کشورهای اسلامی، زندانی‌های بزه‌کار، فراوان نبودند و مسلمانان به‌راحتی، تفاوت زندگی مسلمان نمازگزار را با مسلمان بی‌نماز حس می‌کردند.

مسلمانی که بدون نسخه و تجویز مستقیم مجتهد صاحب شرایط، مسلمانی می‌کند، سر از خودتجویزی درمی‌آورد و مسلمانی وی ناشیانه،

(۱۷۴)

سطحی و غیرعلمی می‌باشد. برای زندگی باید نسخه، تجویز و دستورالعمل داشت. ما تفصیل این گزارهٔ مهم دانش زندگی را در کتاب «دانش زندگی» توضیح داده‌ایم. برای هرکسی هرچیزی لازم نیست و باید گزاره‌های مسلمانی و ایمانی را رتبه‌بندی کرد و گزاره‌های تکلیفی هر مرتبه را برای فرد متناسب با آن بیان کرد؛ نه برای عموم مردمان، که در این صورت، کسی‌که تکلیف سنگین‌تری دارد، برخی از تکلیف‌های خود را نمی‌داند و در حالی می‌میرد که عهدهٔ وی از تکالیفی که بر او بوده، بیرون نرفته است و یکی نیز تکلیف‌های سنگینی می‌گیرد و کارهایی را انجام می‌دهد که وظیفهٔ وی نبوده است و با آوردن آن‌ها، آرامش را از خود و خانوادهٔ خویش گرفته و سبب دین‌گریزی خود و آن‌ها شده است.

مسلمانی قاعده دارد؛ همان‌طور که خداوند نیز با قاعده کار می‌کند و به بندهٔ خود و ادب و اخلاق و نوع برخورد و خواسته‌ای که دارد و به میزان فهم و عقل و معرفت او می‌نگرد و با وی معامله می‌نماید. سلوک، ذکر و به‌طور کلی، مسلمانی قاعده دارد و قاعده‌های آن را نیز باید از مربیان کارآزموده گرفت؛ مربیانی که هم انسان‌ها را می‌شناسند و هم احکام الهی مربوط به آنان را. مسلمان، اگر بخواهد تأثیر اسلام خود را بیابد، نخست باید مربی خود را بشناسد؛ آن هم مربی زنده در هر زمانی که به صورت مستقیم، از او حکم و دستور بگیرد. اهمیت ولایت و امامت در شیعه، به سِمت مربی‌گری قدسی و پیوندی است که امام و ولی خدا با حق‌تعالی دارد.

(۱۷۵)

تشخیص نوع ذکرهای سلوکی که مدد رساننده و انرژی‌بخش برای مجاهدت نفس و ارتقای کمالات می‌باشد، با مربی محبوبی است. مربی کارآزموده، ذکرپرداز را به صورت مرتب، مورد آزمایش قرار می‌دهد و قدرت تحمل و خویشتن‌داری و نگه‌داری او را می‌آزماید. توانمندی سالکان و خواسته‌های آنان، تنوع شگرفی دارد و ذکرهای سلوکی نیز به همین میزان، تنوع می‌پذیرد و هیچ‌گاه ذکر افراد عالی به افراد مبتدی یا متوسط داده نمی‌شود؛ وگرنه ممکن است عوارضی هم‌چون کفرزایی و سر درآوردن از جهنم عذاب، یا دست‌کم خواستار شدن قدرت بر انجام گناه ـ به سبب هوسی که در نفس خود دارد ـ را در بر داشته باشد.

سالکی محبی و ارضی و غیرمرید و دیگری ارضی و مرید می‌باشد، و آن یکی محبوبی سماوی و الهی (قربی) اما غیر وحیانی و یا دارای ظهوری وحیانی و حقی و ذاتی می‌باشد و هریک، ذکر خاصی را می‌طلبند و نمی‌توان با ناآگاهی از ظرایف این بحث، از بعضی روایات سوء استفاده کرد و تناسب‌ها و اندازه‌ها را نگه نداشت و برای خود یا دیگران توصیه به هر ذکری داشت و از خداوند چیزی را خواست که خیر فردی یا جمعی ـ آن هم به صورت مشاعی ـ ندارد.

ما توضیح مراتب اهل سلوک و محبوبان را در کتاب مستقلی آورده و در آن‌جا گفته‌ایم: تنوع امور معنوی ـ به دلیل این‌که از کاستی‌های عالم مادی خالی است ـ بسیار بیش از تنوعی است که آدمیان در ناسوت به حسب رشته‌های علمی محدود به امور مادی دارند.

سلوک ـ حتی سلوک برای محبوبان قربی و نیز جلای محبوبان حقی ـ نیازمند

(۱۷۶)

مربی محبوبی می‌باشد و اولیای محبوبی باید به حضور اولیای محبوبی واصل و مقرّب برسند و از آنان نسخهٔ ولایی بگیرند؛ وگرنه حتی آنان نیز که در پناه حمایت خاص می‌باشند، گمراه و ضایع می‌گردند. حق، بدون مربی محبوبی در نهاد کسی نمی‌نشیند و آنان‌که محبوبی حق‌تعالی می‌باشند، باید با تربیت یک ولی محبوبی واصل، حقی را که در نهاد آنان گم می‌باشد، بیابند. مربی نیز باید از محبوبان باشند و اولیای محبّی توان دستگیری از اولیای محبوبی را که حق در آنان مکتوم است، ندارند و تنها آنان را سرگردان می‌سازند. محبان ـ که کم‌تر می‌شود از سلوک ناسوت فراتر روند ـ خود پیاده هستند و نمی‌توانند کسی را که قرب حق‌تعالی را به صورت موهبتی در نهاد خود دارد، دستگیری نمایند. چیرگی ظاهری محبان در بحث‌های عرفانی، مسیر سلوک را برای دیگران لوث نموده و آن را از قاعده خارج ساخته است؛ قاعده‌هایی که برخی از آن در کتاب «دانش سلوک معنوی» و مجموعهٔ «سیر سرخ» آمده است.

سلوک، یک دانش و یک علم مترقی، پیچیده و پیشرفته است که با قلندری و درویشی یا با چیرگی محبان محدود و کوتاه‌نظر، به انحطاط کشیده شده است و کسی‌که از چنین عرفان‌هایی استقبال می‌کند ـ به‌ویژه امروزه که محفل‌های چراغ‌داران کاذب یا ساحر یا دارای قدرت‌های ارضی شیطانی فراوان شده است ـ جز گمراهی و بیچارگی و از دست دادن دنیا و آخرت و وازدگی از معنویت و خدا، پسامدی ندارد. مربیان امروز عرفان و اخلاق، خود مایهٔ بدبختی جامعه می‌باشند. بهتر است آنان قصد خیر کنند و دست از تربیت مردم بردارند و از چراغ‌داری و مریدپروری توبه کنند؛ اما

(۱۷۷)

هوس‌های نفسانی و خباثت‌های باطنی، مانع چنین قصدی است. ای کاش عرفان و دیگر علوم انسانی و اسلامی نیز هم‌چون پزشکی، به خود نظام می‌گرفت تا کسی بدون مجوّز و شماره‌نظام، ادعایی به میان نیاورد.


 

ذکرهای توحیدی و ولایی

اذکار سلوکی به صورت کلی بر دو قسم توحیدی و ولایی می‌باشد. این دوگونگی، به ذکرها دو سیستم متفاوت توحیدی و ولایی داده است. مهم‌ترین اذکار توحیدی، به ترتیب: «بسمله، تهلیل، تحمید، تسبیح، یا حی و یا قیوم و حوقله» می‌باشد. این اذکار، عمل به توحید و توحید عملی است که ماجراهای بسیاری را در مسیر قرب آدمی پیش می‌آورد.

بسمله از اذکار سنگین محبوبی و نخستین آن‌ها در اذکار خاص می‌باشد. کسی‌که از محبوبان الهی است یا رشحه‌ای از معرفت محبوبی در وی می‌باشد، ارتزاق معنوی از این ذکر دارد و سپس به ذکر صلوات رو می‌آورد. بسمله، ذکر توحید جمعی می‌باشد.

اما در باب ولایت، اصل در اذکار ولایی، صلوات می‌باشد. صلوات، نخستین ذکر محبان و از اذکار عام می‌باشد. محبان بعد از این ذکر، باید ذکر حوقله را بیاورند و نمی‌توانند از بسمله ـ که ذکری سنگین است و سنگین‌ترین ذکر محبوبی می‌باشد ـ ارتزاق نمایند؛ هرچند ما در این کتاب، به دلیل نداشتن ذکرپردازی که خواهان یافتن تخصص در ذکرهای سلوکی باشد، نتوانستیم برخی از ذکرهای مهم سلوکی مانند حوقله را تبیین کنیم و آن را به فرصت دیگری وامی‌نهیم.

اذکار توحیدی و ولایی، یا به افتراق گفته می‌شود و یا به صورت ترکیبی و جمعی.

(۱۷۸)

اذکار ولایی، از ذیول اذکار توحیدی و در مرتبهٔ ثانی و ظهور آن است و چنین نیست که در عرض آن قرار گیرد و رقیب آن باشد.

تمامی اسلام در دو چهرهٔ توحید و ولایت بروز دارد و از این دو چهره ظاهر می‌شود. چهرهٔ ولایت در اسلام بسیار شفاف و ممتاز می‌باشد؛ به‌خلاف ادیان پیشین که ولایت را در نقش انصار و حواریون ـ آن هم به گونهٔ ضعیف ـ نقش می‌زد. مراد از ولایت در این‌جا، حقیقت نزولی هدایت، سلامت و عصمت، و قرب حقیقی به حق‌تعالی است که منحصر به چهارده معصوم علیهم‌السلام و نایبان خاص آن حضرات می‌باشد. متأسفانه کسانی ادعای ولایت داشته‌اند که از خلفای جور و افراد جنایت‌کار و ستم‌پیشه یا ناآگاه و ضعیفِ در علم و شخصیت باطنی بوده‌اند؛ کسانی‌که نه تنها شرایط سخت ولایت تکوینی در آنان نبوده است، بلکه جز آلودگی، جهل و ظلم نداشته‌اند. وانگهی داشتن هزاران کمال ظاهری و باطنی، ولایت‌آور نیست؛ زیرا ولایت، امری است که در انحصار خداوند می‌باشد و آن را تنها به کسانی که برگزیدهٔ خاص او هستند، اعطا می‌کند. این گمراهان، همواره چهرهٔ ولایت را به انحراف برده و سد راه صاحبان ولایت حقیقی و الهی بوده‌اند. البته این روزها، جنجال‌آفرینی از ولایت، توسط برخی از تعزیه‌چیان و روضه‌خوانان و مداحان انجام می‌شود و آنان در گرداب توهّمات خویش، پیرایه‌های بزرگی به آن وارد آورده‌اند. ما از گمراهی‌های پیش‌آمده در مسیر ولایت، در کتاب «جامعه‌شناسی عالمان دینی» سخن گفته‌ایم.

ورود به ذکرهای توحیدی نیز یا از اسمای الهی است، یا بر پایهٔ آیات

(۱۷۹)

قرآن کریم، که در این صورت، از اسمایی که در قرآن کریم آمده است، بهره برده می‌شود. برخی نیز عناوین اذکار مجرب را فارغ از این‌که از اسمای حسنای الهی است یا در قرآن کریم آمده است، پایهٔ ذکردرمانی قرار می‌دهند. این نوع حرکت، آزاد می‌باشد و از تمامی سیستم‌ها بهره می‌برد. شروع آن برای محبان نیز با اذکار عام می‌باشد. در این سیستم، برخی از اسما، اوراد و مجرّبات در قالب حرز یا طلسم ساخته می‌شود یا خود طلسم‌شکن می‌گردد و نیز سحر، جادو، آفاق، اعداد و جفور را نیز در بر می‌گیرد و افزون بر اسما و آیات، از برخی پدیده‌ها ـ هم‌چون انواع سنگ‌ها، آب، چوب، استخوان، اعداد و ارقام و برخی انسان‌ها ـ نیز بهره می‌برد. این سیستم، سبکی عام با زمینهٔ خاص، آن هم در قالب عملیات دارد و سبک آموزشی آن، تنها بر پایهٔ امور نظری صرف و مدرسی رایج نیست. در این سبک ترکیبی، گاه اسمی با آیه‌ای ذکر قرار داده می‌شود یا به عکس می‌باشد؛ اما سبک‌های دیگر که به بساطت عملی منحصر است، به سطحی‌اندیشی در ذکردرمانی نیز مبتلاست و توان پاسخ‌گویی به تمامی نیازمندی‌ها را ندارد و از عهدهٔ پرورش ذکرپردازان برنمی‌آید؛ هرچند ممکن است در مدرسهٔ علمی، رونق آموزشی داشته باشد.

سبک ترکیبی ذکر، سبک عملیاتی است و مربی تا جایی‌که ذکرپرداز توان برداشتن گام داشته باشد، وی را بر گفتن ذکر، امداد می‌کند و توان ویزیت ذکرپرداز را در تمامی مراحل با استفاده از امور گفته شده و نیز غیر آن را دارد. ما در دانش ذکر، از این سبک عام و ترکیبی بهره می‌بریم و این دانش را عملیاتی می‌دانیم، نه آموزشی صرف. آموزش نظری ذکر، جز

(۱۸۰)

برای داشتن اطلاعات عمومی و مصون ماندن از آفت‌های خودذکری، انحرافات، خرافات و گرفتاری در دست شیادان، بهرهٔ دیگری ندارد و ذکر مستجاب نمی‌آورد. البته این دانش عملیاتی، نیازمند در دست داشتن معرفت نظری می‌باشد که در دانش‌هایی نظیر عرفان و اسماءالحسنی از آن‌ها سخن گفته می‌شود.

در این‌جا می‌خواهیم بگوییم دانش ذکر، نیاز به آزمایش عملی و تجربه دارد. تمرین‌هایی که گاه زمان‌بر است و نیز به تدریج حاصل می‌شود و تا پازل فهم و عمل به آن کامل نگردد، ذکر خاصیتی ندارد و مستجاب نمی‌گردد. دخالت تدریج و زمان و تجربه در ذکر عملی، نسبت به افراد ـ به‌ویژه با توجه به میزان صفای باطن آن‌ها ـ متفاوت است. فردی در شش‌ماه یا دو سال به ذکر مستجاب می‌رسد و دیگری در کم‌تر از ده روز. اگر فرد از محبان باشد، رسیدن به ذکر مستجاب، زحمت و تلاش و تمرین بسیاری را از وی می‌طلبد. بنابراین، فرد برگزیده‌شده برای ذکردرمانی، باید حیث استعداد خود را توجه نماید و با آوردن چند تمرین و ندیدن نتیجه، احساس ناکارآمدی و خستگی نداشته باشد و در این زمینه با مربی خود مشورت نماید و با وی همگام گردد. در ادامه، برخی از مهم‌ترین ذکرهای سلوکی می‌آید.


 

ذکر صلوات

صلوات، از ناحیهٔ محتوایی که دارد و از جهت اعتقاد مذهبی و نیز به لحاظ آثاری که دارد، جایگاه بسیار مهمی در میان اذکار ولایی یافته و آن را از برترینِ این اذکار، بلکه اصل و ریشهٔ آن‌ها ساخته است.

(۱۸۱)

صلوات، از ذکرهای ابتدایی، اما استمراری و دایمی می‌باشد؛ به این معنا که صلوات گرچه نخستین ذکر محبّی است که گفته می‌شود، اما پایان‌ناپذیر است و استمرار دارد و با ذکرهای دیگر نیز جمع می‌شود. ذکر کلی صلوات به گونهٔ «اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمد» می‌باشد. در این حالت، نه باید چیزی از آن کاست و نه چیزی بر آن افزود؛ اما در ذکر خاص صلوات، تنوعی بی‌شمار می‌باشد که برای هر نوع آن، خاصیتی منحصر می‌باشد که بعد از این، از آن سخن خواهیم گفت.

نخستین تمرین ورزشی در باشگاه ذکردرمانی محبّان، صلوات می‌باشد. نفس و روح آدمی با این ذکر، قوت و قدرت گرفته و جلا پیدا می‌کند. طهارتی که این ذکر به باطن می‌دهد، سبب می‌شود قدرت جذب آن را برای ذکرهای رفع حجاب یا ذکرهای نوری، بالا ببرد و آن ذکرها را به خود بپذیرد.

پیش از این نیز گفتیم ذکر صلوات، هم دارای توحید می‌باشد و هم ولایت. فرقه‌ای ناجیه می‌باشد که بتواند توحید و ولایت را با هم رقم بزند. نجات هر مؤمنی، به توحید و ولایت می‌باشد. کسی‌که در توحید و ولایت مشکل نداشته باشد، در امور دیگر مشکلی ندارد و دیگر مشکلات وی، به صورت قهری برطرف می‌شود. نه توحید بدون ولایت محقق می‌شود و نه ولایت بدون توحید به دست می‌آید. توحید، رسیدن به حق است که با توجه به این‌که از باب تفعیل می‌باشد، به صورت تدریجی و ذره ذره و با زحمت فراوان به دست می‌آید؛ چنان‌که در «منازل‌السائرین»، آخرین منزل سیر و سلوک، منزل توحید می‌باشد. کسی

(۱۸۲)

در سیر منازل به توحید می‌رسد که ستون فقرات وی را شکاف داده و اسکلت وی را زنده زنده بیرون کشیده و تمامی استخوان‌های آن را کوبیده و پودر نموده باشند. شکاف ستون فقرات با دو دمِ تیزی دال توحید انجام می‌شود و بنیاد شرک و کفر را از موحّد خارج می‌سازد. ولایت از «وَلی یلی»، به معنای قرب، نزدیکی و وصول می‌باشد. اگر تعینی برگزیده، از مسیر حق، به خدا برسد، ولایت می‌یابد. ولایت، موصِل و رساننده به حق می‌باشد. صاحبان ولایت، چهره‌های مستقل نمی‌باشند؛ بلکه نقش موصِل و رساننده را دارند و مصباح هدایت و کشتی نجات می‌باشند که به حق‌تعالی رهنمون می‌شوند و می‌رسانند و تمامی به چهرهٔ زیبای حق‌تعالی اشاره دارند. صاحبان ولایت، ما را به خداوند نزدیک می‌کنند و قرب بندگان به حق‌تعالی را تسهیل می‌سازند. ولایت و توحید سر دراز دارد و ظواهر شکلی آن، مانند: سینه‌زدن، سیاه پوشیدن و غذای متبرک خوردن و شرکت در شادی‌های و عزاها، رایج شده است؛ اما حقیقت آن ـ که همان حق دیدن و حق پوییدن و داشتن بصیرت و بینایی نسبت به حق و قرب به حق‌تعالی داشتن است ـ به باطن و محاق رفته است. ما خودباختهٔ صاحبان ولایت نیستیم، زیرا چهارده معصوم علیهم‌السلام نیامدند تا ما بازنده باشیم، بلکه ما دلباختهٔ آن حضرات علیهم‌السلام می‌باشیم و این دلباختگی، برنده شدن است. ارادت ما به آن حضرات علیهم‌السلام از سر فهم، آگاهی و معرفت می‌باشد. ما می‌دانیم که باب وصول بندگان به حق‌تعالی، آن حضرات می‌باشند و ما با چشم‌های باز، از آنان دنباله‌روی و تبعیت داریم. در این معرفت و ارادت نیز چنان دلباخته‌ایم که تحمل تمامی سختی‌ها و حتی قتل و شهادت در راه آنان برای ما افتخار می‌باشد.

(۱۸۳)

متأسفانه ظاهرگرایی و ناآگاهی از بحث‌های ولایت، برخی را که دلباختگی نمی‌دانستند، به خودباختگی کشاند و آنان خود را غلام درگاه ولایت ساختند و واژه‌های رایج در این وادی را از واژه‌های تابع خودباختگی ساخت. خلط میان دلباختگی و خودباختگی، حقیقت ولایت را دچار تحریف معنایی ساخته است. خداوند، تمامی پدیده‌ها را آزاد آفریده است و کسی غلام و بندهٔ دیگری نمی‌باشد؛ اما حضرات چهارده معصوم علیهم‌السلام مولای بندگان و اولیای ما می‌باشند و ما با چشم باز، از طریق آنان حرکت می‌کنیم و بر اساس این محور، خدا را می‌پرستیم و بر اساس طریق و سبک آنان، بندگی خدا را داریم.

صلوات، نماد ولایت می‌باشد. ولایت از شرایط توحید است و توحید بدون ولایت به دست نمی‌آید. نباید تنها به ظواهر ولایت ـ مانند سیاه پوشیدن در ایام شهادت و سوگواری ـ بسنده کرد، بلکه باید به حقایق ولایت نیز راه یافت؛ وگرنه ظاهرگرایی یک‌سویه، مانع از وصول به حقایق ولایت و سبب دور داشتن جامعه از واقعیت‌ها و تنزل ولایت در حد یک سرگرمی می‌باشد که تنها برای بخش اندکی از جامعه، به قصد همراه ساختن آنان، مفید است.

در شیعه، دو ذکر بسیار مهم وجود دارد که اصل دیانت شیعیان دانسته می‌شود: یکی ذکر تهلیل و دیگری ذکر صلوات. ذکر تهلیل، بیان‌گر توحید و ذکر صلوات، خاطرنشانی ولایت و قداست و صفای مقام عصمت و طهارت و حقانیت آن می‌باشد. باید به این دو ذکر اهتمام فراوان داشت و در فواصل مختلف شبانه‌روز، از آن‌ها استفاده برد. دین نیز بر همین دو پایه می‌باشد.

(۱۸۴)

«ذکر» را باید با صلوات شروع کرد. صلوات، خاصیت شفاف‌سازی باطن و ایجاد صفا در آن دارد و هیجانات نفس را رام، مهار و کنترل می‌سازد و حرکت آن را موزون و نرم می‌کند. صلوات بر اهل‌بیت علیهم‌السلام ، به‌طور کامل در قرب به پروردگار، استجابت دعا و رسوخ و ظهور و بروز اعتقادات مؤثر است. اهتمام شیعه به صلوات، از زمینه‌های رشد و پیشرفت آنان بوده است؛ زیرا نوعی بروز اهتمام عملی آنان به اصل اعتقادی ولایت می‌باشد.

قرآن کریم، الگوهای غیبی ذکر صلوات را معرفی می‌کند و می‌فرماید:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیما»(۱).

خدا و فرشتگانش بر پیامبر صلوات می‌فرستند. ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بر او صلوات فرستید و به فرمانش به‌خوبی گردن نهید.

صلوات از «صلو» به معنای عطف و توجه نظر می‌باشد، نه به معنای دعا. این توجه، هم از ناحیهٔ خدا به آفریده‌های خود می‌باشد و هم از ناحیهٔ مؤمنان و فرشتگان به خداوند و به آفریده‌های او. این توجه، نیازمند قرب می‌باشد. این قرب، میمنت را در خود دارد.

صلوات خدا به بندگان، توجه رحمتی و مرحمت خاص او می‌باشد. صلوات، برای مؤمنان و اهل ولایت می‌باشد و کسی‌که ایمان ندارد، صلواتی برای او نیست و از آن بی‌بهره می‌باشد. صلوات، باب و دروازهٔ توحید است که سبب توجه نظر مؤمن به مقام قرب معصوم و التفات

۱- احزاب / ۵۶٫

(۱۸۵)

عملی وی می‌گردد. این التفات، تقرب به صاحبان ولایت را موجب می‌شود.

صلوات به معنای عطف و توجه می‌باشد؛ آن هم توجهی که جهت ستایش و سپاس و حق‌بینی، عظمت و برتربینی در آن لحاظ می‌شود. سلام و درودگویی، وفاق، رفق، سلم، همراهی و جفت شدن را می‌رساند و دارای جهت انقیاد و کرنش می‌باشد؛ کرنشی که به اتحاد و یکتایی منجر می‌شود. وقتی کسی به دیگری سلام می‌کند، به این معناست که با وی رفیق و موافق می‌باشد و رفق و وفق آنان، یگانگی و اتحاد آورده است؛ به‌گونه‌ای که جیب خود را جیب او می‌داند و اگر یکی، بدون اذن قبلی از دیگری، دست در جیب وی ببرد و چیزی بردارد، به دل نمی‌گیرد و ناخرسند نمی‌شود؛ بلکه از آن خوشایند دارد و استقبال می‌کند. به چنین کسی رفیق می‌گویند، که تفاوت معنایی با دوست دارد. بنابراین میان صلوات و سلام، تفاوت معنایی می‌باشد. این تفاوت، در هویت معنایی آنان می‌باشد، نه در عوارض همراه. بر این پایه، نمی‌شود صلوات را درود متصل و سلام را درود منفصل دانست. صلوات، صرف ستایش کمالات و بزرگی‌هاست، بدون آن‌که لحاظ همراهی در آن باشد؛ برخلاف سلام، که لحاظ تسلیم و در خدمت و در اختیار بودن را دارد. صلوات، شناخت و اقرار به بزرگی‌ها و عظمت است و سلام، همراه شدن با خواسته‌ها و مقاصد است و قرب یافتن است؛ به گونه‌ای که با دیگری اختلاف نکند و با او وحدت یابد.

سلام در زبان فارسی به معنای درود می‌باشد، نه صلوات. درود،

(۱۸۶)

معنای همراهی و جفت شدن و موافقت را دارد. صلوات، صرف ستایش از ناحیهٔ ناظر محترم است و وی با صاحب حمد درگیر نمی‌شود و با او ارتباطی ندارد؛ بلکه فقط می‌بیند و قضاوت خود را در یافت عظمت او بیان می‌دارد.

سلام از «سلم» به معنای توجه عملی است و نمود دل‌سپردگی می‌باشد. هویت سلام، کشش عاشقانه و محبانه در پذیرش عملی می‌باشد؛ بر این پایه، سرسپردن به جبر و زور، جایی در آن ندارد. سلام، قرب عملی است.

در آیهٔ شریفه، صلوات مقدم بر سلام آمده است؛ به اعتبار این‌که نخست باید عظمت و بزرگی دیگری را دید و سپس با او همراه شد؛ چنان‌که اولیای محبوبی، نخست عظمت و کمالات را رؤیت می‌کنند و سپس همراه می‌شوند؛ برخلاف محبان که تا همراه نشوند، نمی‌توانند ظرایف و عظمت‌ها را به نیکی دریابند.

در این آیه، خداوند و فرشتگان، عظمت و بزرگی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را با صلواتی که دارند، ستایش می‌کنند. حق‌تعالی و فرشتگان، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را برتر از تمامی پدیده‌ها می‌یابند و عظمت او را می‌ستایند. خداوند، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را ستایش می‌کند؛ همان‌طور که با تکمیل آفرینشِ دورهٔ جنینی انسان، هم خود را نیکوترین آفریننده و هم آفریدهٔ خویش را ستایش کرده و او را نیکوترین پدیده و مخلوق شمرده است: «فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ».

باید توجه داشت که از حیث اشتقاق «صلو» (ناقص واوی) با «سلی»

(۱۸۷)

(ناقص یایی)، قرب معنایی دارد و در هردو، حرارت و گرمی وجود دارد. «تصلیه» حرارت جهنم و سوختن در آن را می‌گویند. ولایت نیز حرارت، گرمی، حریت، آزادی، سلحشوری و شجاعت و از همه مهم‌تر، آتش محبت و عشق را دارد و از رخوت، سستی، پستی، جبن و ترس دور است. هویتِ حب و عشق، حرارت درونی و باطنی می‌باشد. حرارت محبت وقتی شدت می‌گیرد، به عشق تبدیل می‌شود. کسی‌که حرارت و گرمی ندارد و دارای سردی مزاج می‌باشد، بزدل، ترسو و محافظه‌کار می‌گردد.

تمامی حرکت‌های مادی و نیز سیر باطنی، دوری است و فراز و فرود دارد. حرکت بر اثر حرارت پدید می‌آید. صلوات، انرژی و سوخت لازم برای حرکت را ایجاد می‌کند و سلام، حکم خنک‌کنندهٔ این موتور حرکتی را دارد. صلوات، حکم چاشنی انفجاری و باروت آتش‌زای فشنگ را دارد. صلوات بدون سلام، منقرض می‌شود و از بین می‌رود؛ زیرا نگهداشتن باطن خود به صورت دایمی در کورهٔ صلوات، آن را می‌سوزاند و جزغاله می‌کند.

«صلوات»، آتش عشق و حرارتِ حب است و «سلام» سالم‌سازی، صفا و سرور می‌باشد و این‌دو باید با هم باشد تا به خشونت منجر نشود؛ چنان‌چه نماز (صلاة) بدون سلام، باطل است. کسی‌که به دیگری سلام دارد، در صورتی سلام وی حقیقی است که بتواند دل او را مسرور سازد و با صفای باطن و حسن خلق و کردار نیکوی خویش، خنکای شادی را به او هدیه دهد. شیعه، کسی است که مرام صلوات و سلام را داشته باشد، و دل بندگان حق‌تعالی را مسرور و شادمان و نرم گرداند و با حرارت آتش عشق با آنان مواجه شود و خنکای رفاقت به آنان بچشاند.

(۱۸۸)

صلوات، ایجاد پیوند با حضرات چهارده معصوم علیهم‌السلام می‌باشد؛ پیوند با کسانی‌که خداوند، ظهور پدیده‌ها را به آنان آغازیده و وجود را به ایشان به ظهور رسانده است؛ به صاحبان ولایتی که حقیقتی فرازمانی و دارای فصل نوری و مقام نورانیت بی‌حد و حصر می‌باشند و پدیده‌ای بدون عنایت آن‌حضرات علیهم‌السلام نمی‌تواند حرکتی داشته باشد و ذکری بدون اذن و توجه آنان، مستجاب نمی‌گردد.

پیش از این در تبیین سبک اختصاصی خود در ذکر، گفتیم: ما برای تربیت محبانی که می‌خواهند با ذکردرمانی به ذکر مستجاب برسند، از صلوات شروع می‌کنیم. دلیل این انتخاب، آن است که پایهٔ ذکردرمانی بر اساس حرارت و گرمی باطنی می‌باشد و صلوات، در ماده و محتوای خود، حرارت و گرما دارد؛ برخلاف استغفار که خنکی و سردی دارد و همانند زدن چکش بر آهن سرد می‌باشد و حرارتی از آن بیرون نمی‌آید. تنها ذکری که کوره دارد و باطن را با حرارت خود به حرکت وامی‌دارد، صلوات می‌باشد. حتی ذکر «لا إله إلاّ اللّه» حرارت لازم را ندارد و شرط آن، ولایت قرار داده شده و با این شرط است که حرارت می‌یابد. حدیث شریف سلسلة‌الذهب، گویای این امر است. هیچ ذکری بدون صلوات، اثر ندارد؛ زیرا کورهٔ تمامی اذکار الهی، تنها صلوات می‌باشد. محبان برای شروع ذکر، باید مدتی پیش از آن، صلوات داشته و از باب صلوات، به دیگر اذکار ورود یابند. مطالعهٔ متن روایاتی که از صلوات سخن گفته است و نگاه آماری به آن، گویای این امر می‌باشد.

برجسته‌ترین امتیاز ذکر صلوات، حرارت‌آفرینی، حب‌زایی، و در

(۱۸۹)

اختیار داشتن گرمی آتش ولایت می‌باشد. ولایت به سبب حرارتی که دارد، اگر کسی بدون زمینهٔ مناسب، به صاحبان ولایت نزدیک شود و در خدمت آنان قرار گیرد، ممکن است در زمرهٔ بدترین مردمان و مصداق «خدّامنا و قوامنا شرار خلق اللّه»(۱) شود؛ زیرا این کوره، آنان را که خالص نیستند، نسبت به خدا و دین، بی‌اعتقاد می‌کند و فساد باطن فرد را به او نشان می‌دهد؛ هرچند اگر وی مشکل خود را بیابد و در اطاعت‌پذیری از صاحبان ولایت، بر آلودگی‌های خود غلبه کند و پایداری نشان دهد، می‌تواند باطن ناراستِ خود را تحت تربیت و اِشراف استاد معنوی، تصفیه سازد و کاستی‌های لقمه و نطفه را که به گونهٔ شک، وسوسه، وسواس، بدبینی و سوءظن به اولیای الهی نمود می‌یابد، جبران کند؛ اگر خباثت و عناد ذاتی نداشته باشد؛ هرچند چنین خباثتی نیز توسط برخی اذکار، قابل مهار می‌باشد تا فرد به خونریزی و فساد دست نیالاید.

اذکار برای آن‌که خاصیت داشته باشد، نیازمند کوره است و کورهٔ ذکر، صلوات می‌باشد. ذکر، بدون حرارت صلوات و سلام بر محمد و آل محمد، خاصیتی ندارد و به نتیجه نمی‌رسد. صلوات، از اذکاری است که در بیش‌تر دعاها، آن هم به گونه‌های فراوان، آمده است.

ولایت، کورهٔ دیگر واجبات ـ چون نماز ـ می‌باشد. نماز بدون ولایت، مانند آهن خشک است که پتک زدن بر آن، خاصیتی ندارد. نماز را باید با

۱- شیخ طوسی، الغیبة، ص ۳۴۵٫

(۱۹۰)

حرارت کورهٔ ولایت آورد. نماز با سلام، تمام می‌شود؛ زیرا سلام، همراهی است و خنکی می‌آورد و حرارت را فرو می‌نشاند. در این آیهٔ شریفه نیز کورهٔ پر حرارت صلوات، با خنکای سلام تمام می‌شود. کسی که به حرارت صلوات یا به گرمی نماز (صلاة) وارد می‌شود، باید خود را در جایی خنک سازد؛ وگرنه آرمیچر حرکت‌زای باطنِ وی در جایی هنگ می‌کند و سفت می‌شود. این خنکی، به حرارت پیشین، ایست می‌دهد. سلام چون خنکی دارد، برای برطرف کردن ضعف اعصاب ـ به‌ویژه در کسانی که حرارت آتشین دارند و زود عصبانی و عصبی می‌شوند ـ مفید است. چنین کسانی باید به خود سلام دهند. همان‌طور که توصیه می‌شود چنان‌چه فردی عصبانی شد، به وی آب خنک بدهید، اگر فرد عصبانی، ده سلام به خود یا به فرشتگان یا به اولیای خدا یا به خود خدا بگوید، حرارت وی فرو می‌نشیند. حضرت عیسی علیه‌السلام در گهواره به خود سلام داد و فرمود:

«وَالسَّلاَمُ عَلَی یوْمَ وُلِدْتُ وَیوْمَ أَمُوتُ وَیوْمَ أُبْعَثُ حَیا»(۱).

و درود بر من، روزی که زاده شدم، و روزی که می‌میرم، و روزی که زنده برانگیخته می‌شوم.

افراد تندمزاج و دارای حرارت آتشی که بیش‌تر عصبی و تند می‌باشند، باید به خود سلام کنند. آنان باید سلام را با الف و لام بیاورند تا آن را محکم ببندند. سلام، خنک‌کننده، سرمازا و برودت‌آور است؛ برخلاف صلوات که گرمایشی و حرارت‌زاست و اساتید ذکردرمانی، از

۱- مریم / ۳۳٫

(۱۹۱)

این دو وسیلهٔ گرمایشی و سرمایشی در هر جا که به حرارت یا خنکی نیاز باشد، استفاده می‌برند. بر این پایه، ذکرپرداز برای آن‌که با حرارت صلوات، هنگ نکند، لازم است در کنار صلوات، از سلام استفاده کند.

صلوات، آنتی‌بیوتیک اذکار می‌باشد که مانع ضرررسانی و خسارت ذکر می‌شود. ذکر بدون صلوات، آسیب می‌رساند. با مداومت بر ذکر صلوات، می‌توان مانع آفات ذکر شد. صلوات، در نماز و در بیش‌تر ادعیه وارد شده است.

صلوات به نفس، قلب و روح، حرارت و نیرو می‌دهد و حکم ورزش برای آن‌ها را دارد. ورزش نیز بدن را گرم و نرم می‌سازد. صلوات، چون حرارت‌زایی دارد، ایجاد حب و عشق می‌کند. این حرارت برای آن‌که بیش از اندازه شدت نگیرد و مهار گردد، نیاز به وسیله‌ای خنک‌کننده و سرمایشی دارد و سلام، ابزار سرمایشی آن می‌باشد.

تناسب سلام و صلوات در قرآن کریم ۱۳۰ به پنج می‌باشد. رفوزهٔ آن با عنوان «تصلیه» که سلام به آن نخورده است، نیز بیست و پنج مورد می‌باشد که سبب می‌شود فرد، دوزخی شود.

صلوات با سلام، طمأنینه و آرامش قلب و صفای نفس می‌آورد. استفاده نکردن از صلوات و سلام نیز تصلیه و مردودی می‌آورد. مردودی‌ها افراد بی‌اعتقاد و بد عمل می‌باشند؛ آنان‌که دروغ، فریب، تزویر، ریا، سالوس و سرقت دارند؛ یعنی همان کسانی‌که در کورهٔ دین و ولایت وارد شده‌اند و به سبب نداشتن سلامت نفسانی و سلام نبودن، خنک‌کننده‌ای نداشته‌اند و بر شکل کژی و کاستی باطنی خود، سخت

(۱۹۲)

شده‌اند. می‌بینی برخی بسیار عصبی، تند، تیز و خشن می‌شوند و چون سلام ندارند، خنکی، نرمی، لطافت، ملاحت، تمیزی، صافی، روشنی و طهارت در آنان کم است. سلام، فرد را گوارا می‌سازد و چهرهٔ او را به چهرهٔ حق می‌دهد و محسن و شیرین می‌سازد. محسن، کسی است که به هر کس می‌رسد، برای او شیرین و مهربان و نرم می‌باشد و کسی از او نمی‌ترسد و واهمه ندارد. خنکای نسیم سلام، برای همه شیرین است و شیرینی می‌آورد. کسی‌که با دیگران سلم است، بزرگ می‌شود. سلام، بزرگی و احترام می‌آورد؛ برخلاف خشونت و قلدری، که از دست دادن احترام، انزوا و شکست را در پی می‌آورد. در ناسوت، دست بالای دست فراوان است و آن‌که امروز به پشتوانهٔ زور مالی یا بدنی یا نفوذ اجتماعی و شهرت و قدرت خود، بر زیردستان رحم نمی‌آورد، فردا زیردست دیگران می‌گردد. این سلم و سازگاری است که فرد را برتری می‌دهد.

باید توجه داشت سلام نیز دارای تنوع می‌باشد و از هر عبارت آن، کاری خاص برمی‌آید. سلام، اذن دخول به هر مکانی از جمله به ملکوت عالم و پیوند یافتن با پدیده‌های غیبی است. تا کسی با دیگران سلم نشود و سلام در او تحقق نیابد و با پدیده‌ها سازگار نشود، جواز ورود سالم به جریان قدرت غیبی را نمی‌یابد. نه تنها پدیده‌ها نسبت به یکدیگر سلام دارند و نه تنها پدیده‌های پایین‌تر به پدیده‌های بالاتر اظهار سلام دارند، بلکه پدیده‌های عالی نیز به پدیده‌های دانی توجه دارند و به آنان سلام و درود می‌فرستند؛ بلکه باید گفت حتی خداوند نیز به پدیده‌های خود سلام دارد و به آنان درود می‌فرستد. نمونهٔ سلام‌های خداوند به

(۱۹۳)

پیامبران الهی علیهم‌السلام در قرآن کریم فراوان می‌باشد. در سلام کردن، کسی نمی‌توانسته است بر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله پیشی بگیرد و آن‌حضرت به همه، حتی به کوچکترها، زودتر سلام می‌کرده‌اند.

«سلام» از اسمای جمعی خداوند می‌باشد. ما از اسم «سلام» در کتاب «دانش اسماءالحسنی» فراوان و به تفصیل، سخن گفته‌ایم.

تناسبی که در استفاده از سلام و صلوات یا صلاة در قرآن کریم می‌باشد، چنان‌چه رعایت نگردد و حرارت فردی با سردی مورد نیاز برای وی هماهنگ نباشد، خشونت، تندی و تیزی و پایین آمدن حس تحمل و ضعف اعصاب را در پی دارد. متأسفانه جامعهٔ ایمانی ایران ـ به‌ویژه در شهرهایی که کم‌ترین آمار بی‌نمازی را دارد ـ به سبب استفادهٔ یک‌سویه از صلوات و نماز (صلاة)، که هردو حرارت‌زاست، به بیماری خشونت‌گرایی مبتلا شده است. ما از این بیماری شایع، در کتابی مستقل سخن گفته‌ایم. البته میان بیماری خشونتِ حاصل از نماز، با بدی باید تفاوت گذاشت و نیز توجه داشت که زندگی سالم، با آگاهی به دست می‌آید. کسی‌که می‌خواهد صلوات داشته باشد، باید از سلام، رفق و مدارا با مردمان، بیش‌تر استفاده کند تا به تصلیه و حرارت زیاد مبتلا نشود.

درست است که اگر حرارت باطنی نباشد، حب و عشق پدید نمی‌آید و سیر در عوالم ربوبی محقق نمی‌شود؛ ولی همین حرارت، اگر به تناسب شخصیت باطنی تنظیم نگردد و شدت یابد، ضررآفرین می‌گردد و تبدیل به تصلیه و آتش جهنم می‌گردد و فرد را به کفر می‌کشاند. متأسفانه، نبود آزمایشگاه و تحقیق علمی در مسایل معنوی، مشکلات فراوانی را برای

(۱۹۴)

جامعهٔ مبتلا به غیبت امام معصوم علیه‌السلام و بریده از تحقیق علمی پیش آورده است. حرارتی که می‌تواند محبت و عشق آورد، با رعایت نکردن اندازه‌ها و تناسب‌ها، به کفر تبدیل می‌شود. فراوانی از ریزش‌های تابعان و مدافعان صاحبان ولایت، به سبب افراط آنان در عبادت و محبت بوده است. حرارت بیش از اندازه و نامتناسب، گاه چنان خباثت و قساوت قلبی می‌آورد که یک مسلمان را به قصاب هم‌کیشان خود تبدیل می‌کند. نمونهٔ آن، گروه‌های افراطی خوارج می‌باشد که عبادت فراوان، از میان آنان، بدترین قسی‌القلب‌ها را تربیت کرد. ما در میان کفار، حرمله نداشته‌ایم؛ اما حرمله‌ها، ابن‌ملجم‌ها، عمروعاص‌ها، معاویه‌ها و شبث‌ها، تمامی از میان مسلمانان برخاسته‌اند؛ بلکه برخی از آنان، شیخ مسلمانان و از دواخل بوده‌اند؛ دواخلی که این روزها باید از اسلام سنگین آنان ترسید. باید حرارت باطن را با سردی تنظیم کرد. درست است که سردی برای سیر باطن خیلی بد است، اما مقداری از آن لازم می‌باشد تا فرد، دست به اعمال افراط‌گونه و برآمده از توهّمات حرارت عشق نزند و به دیگران، به اسم خدا و مقدّسات، ظلم و تعدی نداشته باشد و به تصلیهٔ دوزخ تبدیل نگردد.

کسی می‌تواند اهل صلوات گردد و با صلوات حرکت کند که تناسب صلوات را با قدرت باطنی خود تنظیم کند. کسی‌که در صلوات، اندازه نگاه نمی‌دارد، نرمی، لطف مرحمت، تواضع، ادب و قدرت گذشت خود را از دست می‌دهد. کسی‌که صلوات می‌فرستد، باید توان تحمل و گذشت خود را امتحان کند و اگر تحمل وی پایین آمده است، خود را به سلام بکشاند.

(۱۹۵)

صلوات، ذکر شروع حرکت باطن می‌باشد و مسیر ذکردرمانی نیز با صلوات شروع می‌شود؛ اما صلواتی که بر اساس شناخت باطن و اندازهٔ خویشتن خویش آورده شود و با خنکای سلام تنظیم گردد. صلوات را باید به گونه‌ای آورد که باطن به سلام کشیده شود، نه به زمختی و سختی. متأسفانه شکل‌گرایی و شعارزدگی همهٔ حقیقت‌ها را یا به فراموشی کشانده و یا مسخ کرده است.

ذکر صلوات، دارای تنوع بی‌شماری می‌باشد. هریک از ذکرهای صلوات، دارای خاصیت منحصری می‌باشد. ما فهرست ذکرهای صلواتی را که در صحیفهٔ سجادیه آمده است، در کتاب «صحیفهٔ عشق» آورده‌ایم. البته در این کتاب، از آثار این صلوات‌ها چیزی نگفته‌ایم. در آن کتاب، بیش از صد نوع صلوات، تنها از متن صحیفهٔ سجادیه استخراج شده است. صلوات‌های بسیاری بوده که با گذر زمان، اهمیت داده نشده و از بین رفته است.

در مأثورات، هزاران گونه صلوات، آن هم با آمار بسیار بالایی آمده است. نگاه به صلوات‌هایی که در بحارالانوار آمده است ـ که با مراجعه با المعحم المفهرس آن قابل دستیابی است ـ فراوانی استفاده از صلوات را می‌رساند. آمار بالای استفاده از انواع صلوات‌ها در مأثورات، بسیار شگرف است. این آمار، چنان بالاست که می‌شود ادعا کرد که صلوات، یکی از چهار ستون اصلی دیانت می‌باشد.

گفتیم ذکر صلوات، یکی از اذکار تبلیغی اسلام می‌باشد. این ذکر، افزون بر ایجاد توفیقِ قرب الهی، بیان‌گر یکی از مهم‌ترین پایه‌های

(۱۹۶)

اعتقادی و کمالی اسلام می‌باشد. این ذکر، امر مهم ولایت را خاطرنشان می‌شود و اسلام به همین منظور، حساسیت بالایی نسبت به آن داشته است. بعد از ذکر تهلیل و بسمله، گفتن صلوات سفارش شده است؛ به‌گونه‌ای که پیش از هرگونه دعا یا ذکری و بعد از آن می‌آید و اجابت دعایی که در میان دو صلوات قرار گیرد، تضمین شده است. دعا بدون ذکر صلوات مقبول نمی‌افتد. دعایی که صلوات با آن نباشد، دعایی سرگردان است که نمی‌تواند مطلوب خود را محقق سازد؛ اما دعا با صلوات، مسیر استجابت خود را می‌یابد و بالا می‌رود. صلوات به خداوند و به حضرات معصومین علیهم‌السلام قرب‌آفرین است و دعا با قرب حاصل از صلوات و به تعبیر دیگر به سبب قرب شدید اهل‌بیت علیهم‌السلام به خداوند و مقرب درگاه او بودن، ارتباط معنوی به قدرت حق‌تعالی می‌یابد. کثرت شمارگان صلوات، به خودی خود امری مطلوب است؛ اگر تناسب آن با ذکرپرداز رعایت شود و بتوان نیاز (برات) و ناز ذکر را ادا کرد.

کسی‌که فراوان صلوات می‌گوید، بر بسیاری از مشکلات دنیا و آخرت خود فایق می‌آید. متأسفانه، جامعه با آن‌که اعتقاد فراوانی به ولایت و شعار آن ـ صلوات ـ دارد، اما در عمل، اهمیت چندانی به آن داده نمی‌شود و کم‌تر کسی است که روزانه دست‌کم صد صلوات صبحگاهی بعد از نماز داشته باشد. باید با صلوات زندگی کرد تا موفق بود. کسی‌که به ذکر صلوات اهتمام دارد، در پی آن، اعتقاد به ولایت در وی رسوخ می‌یابد و همان اعتقاد راسخ و محکم، برای او حرکت‌آفرین می‌شود و اصرار بر پایداری بر خط و مرام اهل‌بیت علیهم‌السلام و صاحبان ولایت پیدا می‌کند.

(۱۹۷)

می‌توان محتوای اسلام را در سه زاویه قرار داد: صلوات، نماز (صلاة) و سلام. استارت ذکردرمانی و یافت قدرت باطنی برای داشتن ذکری مستجاب و نیز شروع سلوک در عرفان عملی برای محبان، با صلوات می‌باشد. پیش‌تر از نماز (عبادت و بندگی) در فصل پیشین سخن گفتیم. از سلام نیز با عنوان «خریدن ناز حق‌تعالی» سخن گفتیم.

ذکرهایی که در لسان شریعت آمده است، فقط لقلقهٔ زبان نیست و به ساختار حقیقی باطن آدمی ناظر است. یکی از این ذکرها صلوات است. کسی‌که ذکر صلوات ندارد، تلاش معنوی وی به جایی نمی‌رسد و هرچه تلاش کند، تنها خود را خسته، ناامید، مأیوس و گاه بی‌اعتقاد می‌سازد. زندگی، سلوک معنوی و ذکرپردازی، کاری حرفه‌ای است و اگر کسی حرفه‌ای و آگاهانه وارد آن نشود، تلاش بی‌خاصیت می‌کند و مانند حمار طاحونه (= آسیاب) پیشرفتی ندارد.

برای استفاده از صلوات، باید اهلیت آن را یافت. اهل صلوات بودن، یک حقیقت است که اگر تحقق پیدا کند، الزامات بسیاری را با خود دارد. با ذکر صلوات، باید بسیاری از امور را لحاظ کرد. صلوات، اگر برخی امور را نداشته باشد، صحت ندارد و هویت خود را از دست می‌دهد و دیگر صلوات نمی‌باشد و فاسد می‌گردد؛ همان‌طور که آب می‌تواند به فاضلاب تبدیل شود. نمونهٔ آن، استفاده از حرام ـ مانند ربا و نزول ـ می‌باشد که هر عبادتی را به فساد می‌کشد. کسی‌که اهل صلوات می‌شود، دیگر نمی‌تواند هر کرداری داشته باشد و باید ملاحظهٔ بسیاری از امور را بکند. ذکرپرداز تا اهل صلوات نشود، جواز عبور به ذکر دیگر را نمی‌یابد. از سویی، وی

(۱۹۸)

در صورتی اهل صلوات می‌شود که بسیاری از کارهای عمومی را ترک کند و به صورت خاص، زندگی کند؛ آن هم به‌گونه‌ای که با قدرت کتمان وی در تخالف نباشد و از جریان عمومی جامعه، دور نیفتاده باشد. ذکرپرداز باید خاصیت صلوات و اثر آن را حفظ کند و بدین‌منظور باید علمی و مدرن زندگی کند؛ نه مانند عموم افراد جامعه. حفظ خاصیت صلوات، همانند حفظ خاصیت غذاها و داشتن تغذیهٔ ترکیبی اما سازگار می‌باشد. کسی می‌تواند به ذکر مشغول شود که نخست، اهل صلوات گردد و کسی اهل صلوات می‌گردد که بسیاری از کارهای عادی را ترک کند؛ وگرنه خاصیت و اثری برای صلوات او نیست تا زمینهٔ گفتن ذکر را در باطن وی فراهم آورد.

نخستین شرط برای اهل صلوات بودن، این است که ذکرپرداز، آن را به‌طوع و با رضایت، استقبال و خوشامد آورد؛ وگرنه ذکر ملفوظ وی دارای منطوق و معنا نخواهد بود. گفتیم صلوات، همان ولایت می‌باشد. صلوات یعنی ورود به خانهٔ اهل‌بیت علیهم‌السلام . داشتن صلوات، یعنی اعتقاد داشتن به امیرمؤمنان علیه‌السلام ؛ اعتقادی که به ذکرپرداز، صبر و بردباری می‌آموزد و به او انرژی و توان برای حرکت می‌دهد؛ توانی که برخاسته از حرارت و آتش حب و عشق می‌باشد. اگر خاصیت صلوات ـ که همین عشق است ـ با کردار گناه‌آلود از بین رود، ذکرپرداز اهل صلوات نمی‌گردد و بر این پایه، به او جواز ورود به ذکر قدرتی داده نمی‌شود. صلوات از ارکان رئیسی و پایه‌ای نماز است؛ زیرا نماز بدون تشهد، باطل است و تشهد بدون صلوات، شکل نمی‌گیرد. در روایات آمده است: صلوات در هر

(۱۹۹)

موطن و جایگاهی لازم است(۱)؛ چنان‌که در نماز نیز آمده است. برخی از ذکرها را نباید در برخی موقعیت‌ها گفت و برای این کار، باید ارادهٔ آن را داشت؛ اما ذکر صلوات، از اذکار دایمی است که باید آن را در هرجایی آورد. این بدان معناست که باید صلوات را در هر نفَس داشت و آن را به ذکر دایمی خفی تبدیل نمود. ذکر صلوات به سبب این‌که ذکر دایمی است، اگر قلبی شود، دیگر ذکرپرداز را رها نمی‌کند و به صورت خودکار، در هر موطنی آورده می‌شود. وقتی صلوات با هر کاری باشد، هم آن کار و هم فضای دل را ضدعفونی می‌کند و سبب می‌شود کار مورد نظر باصفا و خلوص و به صورت شفاف و به‌دور از حقه و نیرنگ و حسابگری و با عشق پاک و بدون طمع و البته به حسب مرتبهٔ ذکرپرداز آورده شود. البته، شب‌های خلوت، بهترین زمان برای دور گرفتن ذکر صلوات و قلبی نمودن آن می‌باشد.

در صلوات، از خداوند خواسته می‌شود ستایش و سپاس صلوات‌فرستنده به اهل‌بیت علیهم‌السلام از ناحیهٔ حق‌تعالی رسانده شود. بر این پایه، ذکرپرداز، با ظهور محدود و شعاع روشنی که دارد، خود را به دریای بی‌کران و نیروی عظیم حق‌تعالی متصل می‌سازد و توان صلوات خود را بی‌نهایت می‌گرداند.

برای یافت قدرت و اثر صلوات، کافی است از میان اهل کفر یا از اهل‌سنت، دانشمندان نابغه‌ای که با صلوات آشنایی و انس نداشته‌اند را

۱- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۳۲٫

(۲۰۰)

با عالمان شیعی محشور و مأنوس با ذکر دایمی صلوات، مورد آزمایش، سنجش و ارزیابی قرار دهید، تا تأثیر شگرف صلوات، تنها در حیطهٔ علم آنان به دست آید. متأسفانه، امور معنوی هنوز که هنوز است آزمایشگاه و تست ندارد و این بزرگ‌ترین خطا در علوم انسانی و معنوی است. برای علمی ساختن دانش ذکر، ناچار از تأسیس آزمایشگاه‌های ذکر و مراکز ذکردرمانی هستیم تا تأثیر هر یک از ذکرها بر افراد مختلف با گرایش‌های مذهبی گوناگون، به صورت تجربی و با مشاهدهٔ دقیق آثار آن به دست آید.

صلوات، هم در صلوات‌فرستنده تأثیر دارد و هم برای اهل‌بیت علیهم‌السلام باعث جلا و رونق می‌شود؛ هرچند کوچکی پدیده‌ها قادر به درک عظمت و بزرگی اهل‌بیت علیهم‌السلام نیست و آنان نمی‌توانند برکت و رونق حاصل از صلوات پدیده‌ها و حق‌تعالی را در آن‌حضرات بیابند. هیچ‌یک از پدیده‌ها، از دانی گرفته تا عالی، ثابت نمی‌باشد و حتی خورشید نیز سیاره است، نه ستارهٔ ثابتی که حرکتی نداشته باشد. اولیای معصومین علیهم‌السلام نیز حرکت باطنی و رونق و جلا دارند و کم‌ترین عبادتی که پدیده‌ای انجام می‌دهد، درصدی از آن به حساب آن‌حضرات علیهم‌السلام منظور می‌شود؛ زیرا آنان واسطهٔ در ظهور، فیض و هدایت می‌باشند؛ هرچند حساب این داشته‌های معنوی، از توان بشر عادی بیرون است. این کار، مانند مشارکت بانکی یا ساخت مسجد توسط یکی از خیران می‌باشد که نمازی که در آن گزارده می‌شود، سهم خیر مسجدساز واریز می‌شود. اهل‌بیت علیهم‌السلام نیز بنای دیانت را ساخته‌اند و سهم اسلام و بندگی هر مسلمانی در هر گوشهٔ دنیا به حساب آن‌حضرات علیهم‌السلام واریز می‌شود. با

(۲۰۱)

توجه به کردار مشاعی عالم و با عنایت به این‌که اهل‌بیت علیهم‌السلام واسطهٔ در فیض می‌باشند، صلواتْ نوعی سپاسداری و قدرشناسی از عنایات آن‌حضرات علیهم‌السلام به پدیده‌ها می‌باشد؛ زیرا اصل ظهور هر پدیده و کمالاتی که دارد، از آن‌حضرات علیهم‌السلام می‌باشد.

صلوات را باید بسیار گفت؛ زیرا سپاسداری از صاحبان فیض و ولایت علیهم‌السلام می‌باشد؛ یعنی ستایش کسانی که قوام پدیده‌های هستی به آنان است. خیمهٔ پدیده‌های هستی و آفرینش، با تمامی شگفتی‌هایی که دارد، به عمود آنان برافراشته شده است.

صلوات، حرارت و آتش محبت و عشق را شدت می‌بخشد. صلوات می‌تواند انسان را به عشق هستی بکشاند و به وحدت با حقیقتی برساند که رها کردن آن ممکن نباشد، مگر این‌که پدیده‌ای ناسوتی هم‌چون حمیرا (عایشه) که سخت به زمین چسبیده است، با سخن‌گفتن با او، وی را به ناسوت برگرداند یا ذکر سلام، این عشق بی‌کران را مهار کند و لنگر آن در این موج‌های سهمگین و آتش بنیادبرافکن گردد؛ وگرنه آن‌که به چنین عشقی پیوند خورده است، سر به سجده می‌گذارد و آنقدر لا اله الا اللّه را تکرار می‌کند، که دیگر نفْسی برای بازگشت به ناسوت نماند.

تنوع صلوات‌ها، به این ذکر ولایی خاصیت‌های بسیاری داده است. همان‌گونه که هر صلواتی معنایی دارد، خاصیت آن نیز تغییر می‌پذیرد. برای نمونه، کسی‌که می‌خواهد سلوک عملی داشته باشد، باید اسم رب خود را بیابد و ذکر صلوات را به تناسب اسم رب خود بیاورد؛ وگرنه استفاده از عنوان کلی صلوات، سلوک بردهنده و اوج‌گیرنده‌ای به وی

(۲۰۲)

نمی‌دهد. برخی از بیماری‌ها نیز چندین داروی درمانی دارد، که هریک برای بیمارانی خاص می‌باشد و هر بیماری باید از همان داروی ویژه و متناسب با خود مصرف کند. بنابراین نبابد تنوع صلوات‌ها را تکرار صلوات و فاقد خاصیت منحصر و ممتاز دانست. برای نمونه، استفاده از صلوات حبی در برابر فرد بدخواهی که قصد سوء دارد، وی را نرم می‌سازد و او را به مراعات حرمت صلوات‌فرستنده می‌کشاند.

ذکر صلوات، تنها ذکر خاصی است که با تمامی اذکار همراه می‌شود و هیچ افتراقی از آن‌ها ندارد؛ برخلاف ذکرهای دیگر که گاهی اجتماع دارند و گاه افتراق آنان لازم است.

از ذکر صلوات حتی می‌شود در طلسمات و در جادو استفاده کرد، با آن‌که در سحر و جادو از اذکار لطفی استفاده نمی‌شود؛ زیرا صلوات از اذکار حبی است که حرارت می‌آورد و قلمرو کارایی آن، چنان گسترده و نامحدود است که حتی در این امور کاربرد دارد. گاه طلسم‌هایی با صلوات بسته می‌شود که باز کردن آن، جز به دست توانای اولیای محبوبی ذاتی ممکن نیست.

صلوات در تمامی دعاها آمده است؛ زیرا دارای این توان می‌باشد که هر دعایی را نگه دارد؛ چنان‌چه برای موفقیت در هر کاری، باید صلوات داشت؛ هم در ابتدای آن و هم در پایان آن و هم در وسط؛ چنان‌چه صلوات نماز در تشهد آمده است.

صلوات با آن‌که توصیهٔ عمومی دارد و از اذکار عام می‌باشد، اما در عین حال، از اذکار خاص می‌باشد که با هر ذکری همراه می‌شود و این از

(۲۰۳)

شگرفی این ذکر می‌باشد که در عین حال که عام‌ترین ذکر می‌باشد، خاص‌ترین اذکار نیز هست. البته استفادهٔ خاص و همراه با اذکار دیگر از آن، منوط به ویزیت شخصی و مراجعه به مربی کارآزموده می‌باشد.

اما در شمارهٔ صلوات، آن هم به صورت ذکر خاص، به تناسب کار مورد نظر، در بسته‌های تکی، دوتایی، پنج‌تایی و گاه در بسته‌های ترکیبی «دو و یک» یا «سه و دو» و غیر آن آورده می‌شود که شمار آن در اختیار اساتید ذکردرمانی می‌باشد. برخی از کارهای خاص با هزار صلوات آورده می‌شود. گفتن هزار صلوات خاص (نه عام)، اگر تناسب ذکرپرداز را رعایت نکرده باشد، افزون بر این‌که مؤثر نخواهد بود، ذکرپرداز را بسیار آزار خواهد داد. هزار صلوات برای کارهای بسیار بزرگ آورده می‌شود؛ نه حاجات خُرد. البته شمارگان زیاد آن، باید به تناسب ذکرپرداز باشد. بسیاری از کسانی که برای برآورده شدن حاجات خود صلوات‌هایی چهارده‌هزار تایی نذر می‌کنند، دچار اشتباه هستند و نباید مردم را به انجام چنین نذرهایی تشویق کرد؛ ضمن آن‌که در شمار فراوان ذکر، به ضرورت تناسب آن با نیاز و ناز، توجه نمی‌شود. گفتن صلوات‌های ترکیبی، برای اندک مواردی دارای مجوّز است. کسی‌که می‌خواهد صلوات را برای استجابت دعا بیاورد، باید سبک ویژهٔ آن را بداند.

از اقسام صلوات، صلوات رعبی می‌باشد که ذکرپرداز با استفاده از آن در دل بدخواهان و دشمنان خود ایجاد رعب می‌کند. وقتی حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام را با سر برهنه به مسجد آوردند، ایشان را با عزت و احترام برگرداندند. آن‌حضرت در این هنگامه، از ذکر صلوات استفاده نمودند.

(۲۰۴)

صلوات، می‌تواند نسل فردی را قطع کند؛ چنان‌که در سورهٔ کوثر آمده است: «إِنَّ شَانِئَک هُوَ الاْءَبْتَرُ»(۱).

صلوات می‌تواند نقش نیروی محافظ و اسکورت را داشته باشد. صلوات، معجونی است که خصم را می‌زند. گرچه صلوات، نوعی سپاسداری و ستایش نسبت به اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌باشد، اما نباید منّت گذارد؛ زیرا صلوات، خود فرد را بیمه و ضدعفونی می‌کند و وسواس و کدورت را از دل می‌زداید. اگر کسی به وسواس مبتلاست یا در دل، کدورتی نسبت به دیگران دارد و نمی‌تواند آنان را ببخشد، یا فردی ترسوست یا به فقر دچار شده است یا فردی توهّمی و آلوده به اوهام است یا بسیار ضعف دارد، می‌تواند با استفاده از ذکر صلوات، این نابسامانی‌ها را رفع کند.

صلوات را می‌توان در ضمن نماز در حال سجده یا قنوت یا بیرون از نماز و در حال سجده یا در حالت عادی آورد. صلوات اگر در حال نماز و همراه با سلام آورده شود، معجونی است با ترکیب حرارت و سردی که سبب قوت قلب می‌شود و دل را باز و منشرح می‌سازد و چاک بر چاک دل می‌آورد و آن را به شدت تقویت می‌کند و توان و قوت مضاعفی می‌بخشد؛ به‌گونه‌ای که می‌تواند فضای عالم را در دل خود جا دهد. البته چنین ترکیبی در صلوات، نمی‌تواند علیه خصم و دشمن استفاده شود و تأثیری بر او ندارد؛ هرچند ترکیب گفته‌شده، از برترین معجون‌ها برای

۱- کوثر / ۳٫

(۲۰۵)

تقویت قلب و انشراح و انبساط آن می‌باشد. ما از اهمیت بسط قلب، در کتاب «تپش کفر و ایمان» سخن گفته‌ایم و کسی‌که آن کتاب را به دقت مطالعه کرده باشد، اهمیت این خاصیت صلوات را درک می‌کند و آن را از دست نمی‌دهد و با توجه به شناختی که از این خاصیت صلوات دارد، به‌نیکی می‌داند که نباید از صلوات در خواسته‌های دنیوی استفاده کرد.

کسی‌که می‌خواهد در دانش تأویل و تعبیر مهارت ژرف یابد، نیاز به قوّت دارد و صلوات به وی نیرو می‌بخشد؛ البته باید آن را به صورت ترکیبی و با تناسبی خاص آورد. در یک کلمه می‌توان گفت: صلوات، معجزه می‌کند. صلوات، گُردانی حفاظتی، عملیاتی و ضربتی است و حکم لشکر برای اولیای خدا را دارد. با صلوات می‌توان تمامی موانع را ریخت.

محال است کسی اهل صلوات باشد و غرور یا تکبر داشته باشد یا دروغ بگوید یا به دزدی آلوده شود. کسی‌که عادت به دزدی دارد و نمی‌تواند از آن دست بردارد، باید از این ذکر مدد گیرد.

صلوات، ذکری است که انسان را از حرام‌ها و آلودگی‌ها دور می‌کند. کسی‌که بر ذکر صلوات مداومت دارد و شرایط آن را حفظ می‌کند و اهل صلوات شده است، صلوات، چنان وی را شفاف می‌سازد که دیگر نمی‌تواند دروغ بگوید. صلوات از اذکار بازدارنده از معاصی است که توان مهار و کنترل سرکشی‌های نفس را دارد. البته هریک از خاصیت‌های گفته‌شده، برای صلوات ویژه‌ای است؛ زیرا ذکر صلوات، داری تنوع بی‌شماری است. برخی از صلوات‌ها برای دفع بیماری مناسب است.

(۲۰۶)

صلوات، از اذکاری است که موکل می‌یابد؛ بر این پایه، می‌شود حل مشکلات خود و انجام خواسته‌ها یا آتیهٔ خویش را به صلوات سپرد. هم‌چنین به هنگام رفتن به رختخواب و داشتن آهنگ خوابیدن، می‌توان خود را به صلوات واگذار کرد تا موکل صلوات، حفاظت از فرد و نیز صلوات را به عهده گیرد. آدمی به خواب که می‌رود، بدن و نفس وی در اختیار تمامی پدیده‌ها قرار می‌گیرد و نیازمند حصن و حرز می‌باشد و ذکر صلوات بهترین حصن و زره برای آن می‌باشد. ذکر صلوات، تمامی شؤون زندگی ـ از مال، خانه، فرزند، علم، عقل، هوش، نفس و ایمان ـ را صیانت می‌کند، شارژ می‌نماید و نیرو می‌بخشد. صلوات، برای برطرف کردن ضعف نفس و وسواس، از ذکرهای بسیار مؤثر می‌باشد. ذکر صلوات، منحصر به پیش، بعد یا وسط کار نیست و در هرجایی می‌آید. بهتر است در شروع هر کار، صلوات فرستاد و آن را نیز با صلوات تمام کرد و به پایان رساند. بهتر است خود را عادت داد در وقت عصبانی شدن یا روشن کردن چراغ در تاریکی، صلوات فرستاد.

بعد از آن‌که انسان از خواب بیدار شد، نخستین ذکر خود را سلام قرار بدهد و در ابتدا به خداوند سلام دهد و سپس به رسول خدا و دیگر اولیای معصومین علیهم‌السلام .

صلوات، دارای حرز می‌باشد و حرزِ آن، توان و حفظ می‌آورد و عمر را بیمه می‌کند. بیمهٔ صلوات، چنان تضمینی است که زرهٔ محافظتی و نفوذناپذیر فرد می‌شود و به فرض، اگر جنگی اتفاق افتد، حتی یک تیر به صاحب صلوات نمی‌خورد و چنان‌چه بمبی در کنار وی منفجر شود، آسیبی به وی نخواهد رسید و اگر آتش بر او افتد، در وی کارگر نمی‌شود و

(۲۰۷)

بلا به او نمی‌نشیند. اگر امام‌حسین علیه‌السلام می‌خواست از این ذکر در روز عاشورا استفاده کند، کوچک‌ترین زخمی بر هیچ‌یک از یاران و عزیزان ایشان نمی‌افتاد؛ اما آن‌حضرت با آن‌که صاحب صلوات می‌باشد، تقدیر الهی را به عشق رقم زد. البته امام کاظم علیه‌السلام از این حرز استفاده کرده است.

صلوات، مرگ افراد را عقب می‌اندازد، بلا را دور می‌کند و بیماری‌ها و ضعف‌ها با آن قابل علاج است؛ اما تشخیص چگونگی درمان با آن، نیاز به تأسیس مراکز ویژهٔ ذکردرمانی و داشتن مجوّز رسمی از نهادهای دخیل می‌باشد و متأسفانه امروزه، زمینه برای طرح بیش‌تر این مسایل نمی‌باشد؛ به‌ویژه آن‌که فضای درمانی کشور در انحصار پزشکان و روان‌پزشکان می‌باشد و ذکردرمانی، جایی برای طرح و بررسی ندارد؛ هرچند دو گروه یاد شده به جهت ناآگاهی در حیطهٔ بیماری‌هایی که تنها با ذکر درمان می‌شود، دخالت می‌کنند و مردمِ گرفتار را بیچاره‌تر می‌سازند. بیماری‌هایی که با ذکردرمانی علاج می‌شود، صدها سال آینده، مسیر علمی و قانونی خود را خواهد یافت و ما نیز که در این کتاب، سخن می‌گوییم، می‌خواهیم مسیر تحقیق و بررسی آن را برای آیندگان هموار سازیم و امیدی به طرح‌های زودبازده آن نداریم.

متأسفانه، فرهنگ تشیع و اسلام با محتوا و عیار بسیار بالایی که دارد، با چیرگی و حاکمیت دشمنان و ناآگاهان و غیرمتخصصان، شفاف و شکوفا نشده است و در ظلمت عصر غیبت، این محتوا چنان به پیرایه‌ها آلوده شده و از دست رفته که جز شکلک‌هایی از آن نمانده است؛ به گونه‌ای که هنوز که هنوز است، زمینه برای طرح رمز و رازهای ذکر صلوات نمی‌باشد.

(۲۰۸)


 

صفت زمانی صلوات

صلوات‌های خاص، دارای صفت زمانی می‌باشند. ختم صلوات در شب جمعه، عصر جمعه، سپیدهٔ صبح هر روز که می‌تواند در تعقیب نماز صبح آید، از این نمونه است. هم‌چنین است گفتن صلوات به هنگام خواب یا بیدار شدن؛ اگر انسان طراوت و سرزندگی لازم برای ذکر را داشته باشد.

هم‌چنین است به هنگام سرور و شادمانی ـ مثل مجلس عروسی و عقیقهٔ فرزند و مانند آن ـ یا در حال مسافرت و تفریح یا شفا و بهبودی بیمار یا برای کسی‌که در حال احتضار است به نیت این‌که مرگ آسانی داشته باشد یا در زمان خطر. این صلوات‌ها از غفلت مانع می‌شود؛ غفلت‌هایی که گاه سپر محافظتی انسان در ناسوت را از او می‌گیرد و وی را در مسیر آفت‌ها و آسیب‌های رایج ناسوتی قرار می‌دهد.

صلوات خاص، گاه لحاظ شمارگان دارد. آوردن آن در بسته‌های پنج، سه، چهارده، صد و چهارده، سیصد و سیزده تایی رایج است. برای نمونه، آن را در پنج‌مرتبه و در هر مرتبه با پنج صلوات می‌آورند و هر پنج صلوات را یک مرتبه حساب می‌کنند.

صلوات در بسته‌های سه‌تایی به نیت حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله ، حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام و امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) می‌باشد. بسته‌های پنج‌تایی آن به نیت خمسهٔ طیبه علیهم‌السلام و بسته‌های چهارده‌تایی آن به نیت چهارده معصوم علیهم‌السلام می‌باشد.

(۲۰۹)

به حسب مقصودها و مرادهای متفاوتی که وجود دارد، می‌توان صلوات را در قالب نذر یا به یاد یکی از حضرات معصومین علیهم‌السلام یا دیگر اولیای الهی آورد. آوردن سه صلوات به نیت هدیه به حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام برترین این صلوات‌هاست. برای گرفتن حاجت نیز می‌توان صلوات را به یاد امام کاظم علیه‌السلام یا برای امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) آورد.

صلوات، دارای صفت حالت انسانی نیز می‌باشد. صلوات در حال تربیع و چهارزانو نشستن و در یک مجلس، از این نمونه است. تفاوت این صلوات‌ها، به تفاوت ذکرپردازان و خواسته‌های آنان بازمی‌گردد.


 

ختومات صلوات

صلوات، دارای ختم‌های گوناگون و متنوع فردی، جمعی، مجلسی و سیری می‌باشد. هریک از این ختم‌ها را باید به تنهایی آورد و تا پایان نیافته است، ختم تازه‌ای را شروع ننمود تا شکستی در توان استجماع ذکرپرداز وارد نیاورد.

در ختم مجلسی آن، باید صلوات را در مجلس و به صورت جمعی داشت. ختم مجلسی آن، تنوع دارد و گاه باید آن را در چند مجلس و با افراد مختلف آورد.

ختم مجلسی را می‌توان برای حصول قرب نفسی یا در حال اضطرار برای رفع گرفتاری، بلا یا شفای بیمار و دیگر نیازمندی‌های عمومی داشت.

(۲۱۰)

ختم هزار صلوات، برای رؤیت نفس مناسب است. می‌توان آن را در سه روز آورد و بهتر است آن را از عصر پنجشنبه شروع نمود و عصر شنبه به پایان رساند.

ختم صد صلوات برای برآمدن حاجت، در یک مجلس می‌باشد.

ختم چهارده صلوات برای چهارده معصوم علیهم‌السلام به این‌گونه است که نخست، حدیث کسا خوانده می‌شود و سپس چهارده صلوات به نیت چهارده معصوم علیهم‌السلام آورده می‌شود. هم‌چنین می‌توان آن را در چهارده بستهٔ چهارده‌تایی آورد. لازم است این ختم در نهایت آرامش و با اختصاص زمان کافی آورده شود.

ختم صلوات به مدت یک‌هفته یا یک‌ماه که در هر روز، چهارده صلوات آورده می‌شود.

ختم صلوات به همراه نذر برای یکی از حضرات معصومین علیهم‌السلام ؛ به‌ویژه حضرت رسول‌اکرم یا حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام یا امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) که در این صورت، انفاق مالی به فقیران و نیازمندان یا عالمان را لازم دارد. هم‌چنین این نذر می‌تواند به نیت یکی از امامزادگان شریف که از اولیای الهی هستند، باشد.

ختم سه روز صلوات، به این‌گونه که غسل کند و دو رکعت نماز حاجت بخواند و هر روز، صلوات را «سه به سه» در بیست بسته بیاورد. این ختم برای انجام کارهای مهم و رفع گرفتاری‌ها مجرّب است. آوردن صلوات در بسته‌های سه‌تایی در حالت اضطرار، بیش‌تر به هدف اجابت نزدیک است.

(۲۱۱)

ختم صلوات در شب جمعه یا عصر جمعه در بسته‌های سه، پنج و چهارده‌تایی یا با دیگر شمارگان، از دیگر ختومات صلوات می‌باشد.

ختم تربیع صلوات به این گونه است که ذکرپرداز در مکانی خلوت می‌نشیند و مربعی دور خود می‌کشد و در آن می‌نشیند و صلوات را در بسته‌های سه‌تایی، پنج تایی یا چهارده‌تایی به نیت حضرات معصومین علیهم‌السلام ، به تناسب شماره‌ای که برمی‌گزیند، می‌آورد.

ختم سنگریزه برای دفع خصم مناسب است. در این ختم، دست به زمین می‌برد و به تعداد سنگریزه‌هایی که به دست آمده است، صلوات می‌فرستد و در هر صلوات، یکی از آن‌ها را پرتاب می‌کند. این صلوات‌ها را نیز در بسته‌های سه، پنچ یا چهارده‌تایی می‌آورد. ذکرپرداز باید برای سنگریزه‌هایی دست ببرد که از ماسه بزرگ‌تر باشد. این ختم برای نابودی خصم و شکستن طلسم کاربرد دارد.

برای گفتن صلوات، چنان‌چه در آب بنشیند یا بایستد و آن را در یکی از سه بستهٔ رایج بیاورد، ختم آب گرفته است. این ختم برای شفا و بهبودی بیمار، قوت قلب، صفای روح و رام شدن نفس، کاربرد دارد. در این ختم، باید از اسراف آب، مانع شد.

ختم انفاق، با گفتن صد صلوات و انفاق مالی به فقیر و نیازمند، محقق می‌شود. این ختم، برای دفع بلا، آسانی مرگ فرد محتضر، با آوردن آن در بسته‌های سه، پنج یا چهارده‌تایی کاربرد دارد.

صلواتِ سِیری نیز در مسیر حرکت گفته می‌شود؛ خواه ملفوظ باشد یا نفسی و قلبی.

(۲۱۲)


 

صلوات نفسی

صلوات نفسی، صلواتی است که نفس و قلب آدمی، صلوات را ذکر باطنی خود می‌گیرد. این صلوات، برای برآورده شدن حاجت نیست، بلکه تغذیهٔ باطن از صلوات می‌باشد.

برترین نوع صلوات، صلوات نفسی می‌باشد. این صلوات، محدود و مقید به چیزی نیست و سبب توجه نفس به صاحبان ولایت و اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌باشد. صفای باطن، قوت قلب، دفع نفاق و یافت توجه از آثار آن می‌باشد. باید گفت صلوات نفسی، صلوات معرفت است. با این صلوات باید دعای زیر را داشت: «اللهمّ عرّفنی نفسک و عرّفنی ولّیک و عرّفنی نفسی بحق الصلوات».

صلوات نفسی، غذای دل انسان می‌گردد که اگر با «بسم‌اللّه» باشد، موجب دوری از گناه و اشتباه می‌شود و بر قدرت و توان فرد می‌افزاید و وی را در حرز قرار می‌دهد؛ حرزی که اگر فرد را در دل آتش ببرند و از موج بلاها بگذرانند، فرد سالم می‌ماند و آفت‌ها و بلاها را از او دور می‌گرداند. کسی که صلوات نفسی دارد، حرز می‌یابد. حصن صلوات در این روزگارِ پر از حادثه ـ که قتلگاه‌های انسانی و مسلخ چیرگان برپاست و شیاطین در نطفه‌ها نفوذ می‌کنند تا دشمنان توحید و ولایت پدید آیند و صاحبان نطفه‌های شوم به قلع و قمع مؤمنان ولایتمدار اقدام کنند ـ از موهبت‌های برتر خداوند به بندگان خاص خویش می‌باشد.

صلوات، افزون بر حصن جسمانی، دارای حصن ولایی می‌باشد و

(۲۱۳)

صفای باطن، قرب ذاتی و وصول الهی می‌آورد. صلوات نفسی، فرد را به قربی می‌رساند که می‌تواند مولای خود و امام معصوم علیه‌السلام را در بیداری، حس نماید و رؤیت کند. او بلاها و نیز مرگ خود را نیز در بیداری و با رؤیت می‌یابد، نه در خواب. البته کسی‌که نفس کاسب‌کارانه و غیرصافی دارد، از این رؤیت محروم می‌باشد. کسی‌که صلوات نفسی داشته باشد و با عشق به حق‌تعالی و بندگان او زندگی کند، از موهبت‌های این ذکر بهره‌مند می‌شود. چنین کسی عناد و کینه‌ای با پدیده‌ای ندارد و با همهٔ هستی و تمامی مردم، با عشق زندگی می‌کند؛ آن هم به‌حق. دوستی وی با پدیده‌ها، دوستی قربی می‌باشد، نه بر اساس هوس‌های نفسانی و شهوانی.

کسی‌که نجاست و آلودگی لقمه یا نطفهٔ حرام در خود دارد، از صلوات گریزان می‌گردد و از آن استفاده‌ای نمی‌کند. خوشامد از صلوات، آزمایش و تِستری است برای پی بردن به میزان صفا و سلم نفس.

رویگردانی از صلوات، دو عامل عمده دارد: نخست، داشتن نفاق باطنی به سبب وراثتی که از نفوذ لقمه یا نطفهٔ حرام دارد. این بدآیند ممکن است به نفرت یا به انکار و کفر نیز برسد. در این حالت، وی را می‌توان با ذکر مهار کرد. دوم، به سبب بیماری‌های نفسانی است، که در این صورت، قابل علاج و درمان است. برای نمونه، کسی‌که پدر وی در کنار کوره‌های آتش کار می‌کند، نطفهٔ وی حرارت می‌بیند و ممکن است به سبب این حرارت، در گفتن صلوات، به نفاق مبتلا شود و به انجام شرور مایل گردد. چنین کسی با مهندسی تغذیه قابل درمان می‌باشد. اگر چنین

(۲۱۴)

فرزندی در سیر تحصیلی یا تدریس خود گزاره‌هایی کفرآمیز داشته باشد، باید زمینه‌های درمانی وی را فراهم کرد، نه آن‌که فتوا به کفر، ارتداد و وجوب قتل او داد. فقیه ماهر، در چنین مواردی شناخت دقیق خود را پیش می‌آورد؛ اما فقیه ادعایی، دست خود را به خون بی‌گناهی آلوده می‌سازد.

صلوات، هم دارای ذکر است و هم دارای دعا و هم نماز، که تحقیقات گستردهٔ دینی، تبیین آن‌ها را می‌طلبد و در فضای بسته‌ای که مانعان ظاهرگرا، فقیهان حقیقی را به بند اتهام و افترا می‌کشانند، نمی‌شود بیش از این، سخن گفت. برای گفتن صلوات باید مبادی عمومی ذکر؛ به‌ویژه طهارت بدنی (غسل و وضو) و باطنی (توبه و استغفار) را پاس داشت و آن را در حال حضور آورد.


 

ذكر بسمله

خداوند در انجام کارهای خود، دارای شگرد می‌باشد و سیستم و نظم دارد. یکی از شگردهای کاری حق‌تعالی، استفاده از بسمله در انجام فعل خود می‌باشد. بسمله، ذکری است که خداوند در ابتدای کارهای خود، به‌ویژه در ابتدای سوره‌های قرآن کریم، از آن بهره برده است؛ ذکری بسیار عجیب و مهم که در ابتدا و اول هر کار، از جمله ذکرگویی، استفاده می‌شود. ما به تجربه، «بسم‌اللّه» را همیشه به عنوان نخستین ذکر داشته‌ایم. باید توجه داشت که ما ذکر صلوات را ـ که خاصیت زنگارزدایی و از بین بردن حجاب‌های ظلمانی و معایب اخلاقی و نفسانی دارد ـ به عنوان نخستین ذکر سلوک عامِ محبی معرفی نمودیم؛ اما بسمله را نخستین ذکر خاصِ

(۲۱۵)

محبوبی می‌دانیم که نیازی به چیزی، حتی به صلوات، ندارد و برای کسانی مناسب است که صفای لازم و آمادگی برای سلوک خاص محبوبی را دارند. صلوات، برای محبان، ذکر نخستین می‌باشد؛ ولی ذکر نخستینِ سیر محبوبی، بسمله می‌باشد؛ آن هم ذکری که خود کامل و تمام است و نیاز به همراهی چیزی حتی صلوات ندارد. ما تاکنون ذکر «بسم‌اللّه» را به عنوان اولین ذکر به کسی نداده‌ایم و تمامی کسانی‌که از ما ذکر گرفته‌اند، صلوات را نخستین ذکر خود یافته‌اند.

استفاده از این ذکر، به حسب استعداد ذکرپرداز می‌باشد. این ذکر برای یکی حکم فاز و برای دیگری، حکم نول را دارد؛ بنابراین، هرکسی به گونه‌ای خاص می‌تواند از آن مصرف کند که دستور و نسخهٔ آن را باید از متخصصان محبوبی در دانش ذکر خواست.

ما در این‌جا نمی‌خواهیم بحث‌های روایی مربوط به «بسم‌اللّه» را پی‌گیر باشیم. هم‌چنین نمی‌خواهیم از تجربه‌های منسوب به صاحبان طریق بگوییم؛ چنان‌چه بحث‌های مربوط به هریک از اسمای ترکیبی این ذکر و نیز ترکیب هریک از این اسما با دیگر اسمای الهی را در کتاب «اسماءالحسنی» آورده‌ایم. البته بحث حروف نوزده‌گانه و پر رمز و راز «بسم‌اللّه» ـ که از هر کدام برای انجام کاری استفاده می‌شود و جداول آن نیز دامنه‌دار می‌باشد ـ دشوار بوده و زمانه اجازهٔ طرح آن را نمی‌دهد. اما در این‌جا تنها بخش اندکی از تجربه‌های شخصی خود را نسبت به «بسم‌اللّه» می‌آوریم.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» از اعظم اذکار است که از برخی حیث‌ها

(۲۱۶)

هیچ ذکری به این قوّت و قدرت نمی‌باشد؛ چنان‌چه ذکر تهلیل این قوّت را دارد که هیچ حرفِ دارای نقطه‌ای در آن نیامده است و این ذکر از حیث این‌که نقطه ندارد، از بسمله قوی‌تر می‌باشد. اما وجه قوّت بسمله در تربیعی بودن آن است؛ به این‌گونه که چهار اسم «اسْمِ»، «اللَّه»، «الرَّحْمَن» و «الرَّحِیم» در آن آمده است. تربیع، کامل‌ترین شکل‌ها در غرایب می‌باشد.

اسم «اللَّه»، اسمی جمعی و اسم «اسْم»، اسمی اقتداری است. این دو اسم، بدون نقطه می‌باشد و اسم سوم، دارای نقطهٔ فرد و اسم آخر، نقطهٔ زوج دارد و ترکیب نقطه‌های فرد و زوج، به آن اقتدار خاص، هم‌چون اقتدار «اسْمِ» داده است؛ چنان‌که ترکیب اسم جلالی «الرَّحْمَن» و اسم جمالی «الرَّحِیم»، آن را ذکری کمالی و تمامِ کلام ساخته است. این خصوصیات سبب می‌شود این ذکر به عنوان ذکر «قوّت قلب» شناخته شود و از بهترین ذکرهای معرفت‌زا و معنویت‌آور است. اقتدار آن نیز کاربرد آن را در ابطال سحر و طلسماتِ پیچیده، مسجّل ساخته است.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را به دو صورت می‌توان استفاده کرد: یکی به گونهٔ مستقل، چنان‌چه ما آن را در جلد دوم «تفسیر هدی» آورده‌ایم. دوم، با داشتن ذیل و همراه با متعلق، که ما آن را در جلد سوم همین تفسیر، ذیل سورهٔ حمد توضیح داده‌ایم. تمامی سوره‌هایی که دارای بسمله می‌باشد، از اقسام ذکرهای بسملهٔ مذیل است.

«بسم‌اللّه» اگر به گونهٔ مستقل لحاظ و انشا شود، تمام ذکر می‌باشد و برای همین است که به ذیل و همراه احتیاجی ندارد و متعلق نمی‌پذیرد و

(۲۱۷)

این، بسملهٔ مستقل است که قوی‌ترین ذکر و نزدیک‌ترینِ آن به اسم اعظم می‌باشد؛ چنان‌که در روایات فراوانی اشاره شده است که بسمله، نزدیک‌ترین اسم به اسم اعظم الهی می‌باشد.

«بسم‌اللّه» مذیل و مضاف، فصلی بسیار طولانی دارد و با ذکرهای فراوانی ترکیب می‌شود که گویاترین آن، ذکر حوقله و ذکر «یا حی و یا قیوم» می‌باشد.

اما از «بسم‌اللّه» به گونهٔ سومی نیز می‌توان استفاده کرد و آن، بسنده کردن به یکی از اسم‌های به‌کار رفته در آن است. ما نحوهٔ استفادهٔ فصلی از اسم‌های بسمله را در جلد دوم «تفسیر هدی» به تناسب درس تفسیری که داشته‌ایم، تبیین نموده‌ایم. برای نمونه، ذکر تهلیل قابل انشعاب به ذکر دیگری نیست؛ ولی این ذکر تربیعی، از هر خانهٔ آن که شروع شود، به مقصودی می‌رسد. کسی‌که می‌خواهد صاحب دولت و رفعت شود، از اسمِ «اسْم» شروع می‌کند و کسی که بخواهد صاحب قدرت گردد، اسم «اللَّه» را برمی‌گزیند و آن‌که می‌خواهد طلسمی را بشکند، از «الرَّحْمَن» مدد می‌گیرد و کسی‌که در پی معارف توحیدی می‌باشد، به «الرَّحِیم» تمسک می‌نماید. این اسمای داخلی را می‌توان به شکل ترکیبِ درون‌گروهی نیز استفاده کرد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» ـ اگر تمامی اسمای آن با هم لحاظ شود ـ از اسمای قربی قلبی و فتح‌الفتوح آن‌ها می‌باشد که استفاده از آن، قفل‌ها را می‌گشاید و درها را باز می‌کند. بسمله در سه گونه فتح به کار می‌رود: «فتحی بدوی»، مانند پیدا کردن کار. خاصیت این اسم فتحی، آن است که

(۲۱۸)

می‌توان با آن، کارِ خود و نیز گمشدهٔ خویش را یافت. قسم دوم، «فتحی جمعی» می‌باشد که ورود یافتن به چیزی است و «فتحی نقضی» که می‌توان چیزی مانند طلسم و سحر را با آن شکست. بنابراین، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»از اسمای ضربی می‌باشد؛ یعنی می‌توان با آن، طلسم یا سحر را باز کرد و دشمن را بر زمین زد. اما مهم‌تر این‌که می‌توان با آن بر هوس‌ها، خواهش‌ها و هواهای نفسانی و حیله‌گری‌های آن غلبه نمود. کسی‌که نمی‌تواند در برابر گناهان، بر خویش غلبه کند، برای رفع معصیت و دوری از گناه، می‌تواند از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»مدد بگیرد. این ذکر، نفس را می‌شکند و آن را رام، کنترل و همراه می‌کند. با توجه به این خاصیت بسمله می‌باشد که در روایات، سفارش فراوانی بر گفتن آن شده است.

نمونه‌ای از فتح‌های این ذکر، چنین می‌باشد که کسی امروز این ذکر را می‌گوید و لحظاتی بعد یا چند روز پس از آن، گزاره‌ای معرفتی به دل وی می‌نشیند؛ گزاره‌ای که هدیهٔ این ذکر به او می‌باشد؛ هرچند ممکن است خود وی توجه نداشته باشد که فتح این گزارهٔ معرفتی، به مدد ذکر بسمله‌ای بوده که پیش از آن داشته است؛ در حالی‌که اگر وی این ذکر را نداشت، آن گزاره به دل وی نمی‌نشست و در او نهادینه و قابل ذوق نمی‌گشت و آن را متوجه نمی‌شد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» جمعیت قرآن کریم را داراست و تمامی قرآن کریم با آن برابر است؛ به‌گونه‌ای که متخصص این ذکر می‌تواند تمامی قرآن کریم را از آن بیابد و متن قرآن کریم را بر اسمای پنجگانهٔ آن

(۲۱۹)

توزیع کند. (در این لحاظ، حرف «باء» یکی از اسمالی الهی می‌باشد.)

اما لحاظ اسمای چهارگانهٔ آن، مربع است. ذکرپرداز، این اسما را در ذهن و نفس خود یا بر روی کاغذ به این صورت: «بِسْم» «اللَّه» «الرَّحْمَن» «الرَّحِیم» تربیع می‌کند.

تربیع بر دو قسم «اذکاری» و «ارقامی» (عددی) می‌باشد. تربیع ارقامی، در سیر آفاقی کاربرد دارد و تقسیم اذکاری، برای سیر انفسی استفاده می‌شود.

هم‌چنین تربیع، یا «دوری» (سیری) است و یا «وقفی». تربیع دوری، بر دو گونه می‌باشد: یکی آن‌که در هر ضلع آن، اسمی قرار دارد و همان اسم قابل تکرار به چهار ضلع است و یا هر چهار اسم آن ـ که در چهار ضلع است ـ با هم لحاظ می‌شود و قابل تکرار می‌گردد. اما در تربیع وقفی، اسمای به کار رفته، به هیچ‌وجه تکرار نمی‌پذیرد.

تربیع دوری در حصن‌ها و حرزها به کار می‌رود. کسی‌که ذکر را به صورت تربیع دوری دارد، حتی اگر به آتش سوزان و شعله‌ور رود یا سرِ وی را ساعت‌ها در آب نگاه دارند و یا وی را به عمق ده‌ها متری زیر دریا برند، با تمام سختی‌هایی که دارد، آسیبی به او وارد نمی‌شود. صاحبان ولایت از این‌گونه اذکار استفاده می‌کنند؛ وگرنه بدخواهان معاندِ آنان، جز به نابودی آن‌ها رضایت نمی‌دهند. آنان با ذکرهای دوری است که قدرت حفظ و صیانت خود را دارند؛ وگرنه زورِ بازو یا قدرت فکر و اندیشه نمی‌تواند یک فرد را در برابر سیل بدخواهانی که در عناد با وی جمعیت دارند، حفظ کند. نمونهٔ بارز این گفته، حضرت ابراهیم علیه‌السلام می‌باشد که

(۲۲۰)

دولت حاکم، وی را به آتش می‌اندازد و خلایق یک شهر را در انجام این مراسم مشارکت می‌دهد و آن را حرکتی مردمی نشان می‌دهد، ولی وی به سلامت از آن می‌گذرد. آگاهان بر نحوهٔ انجام معجزه و کرامت و صاحبان ولایت و اهل راه، شگردهای این صاحبان حقایق را می‌شناسند و حصنی را که پناه آنان در مشکلات شده است، تشخیص می‌دهند.

حرزهای ائمهٔ معصومین علیهم‌السلام نیز کم و بیش در روایاتی آمده است؛ اما اسرار آن، مکتوم مانده و به ما نرسیده است.

کسی‌که تربیع دوری دارد، ترس و وحشت و رعب بر جان بدخواه خود می‌اندازد تا وی نتواند بر رساندن آسیب به وی، جازم شود.

تربیع «بسم‌اللّه» هم برای حصن و حرز است و هم برای فتح و نیز باطل کردن طلسمات و سحرها و نیز انشراح قلب و یافت معرفت نسبت به حقایق و دارا شدن قوت قلب که البته نحوهٔ استفاده از آن را باید از آگاهان محبوبی گرفت؛ وگرنه آن‌چه در روایات آمده است، بیش‌تر سِمت گزارشگری نسبت به خواص این ذکر می‌باشد تا نسخه‌هایی که قابل استفاده باشد. کسی‌که با این ذکر، قصدِ یافتن قوت قلب و معرفت دارد، بعد از مدتی می‌یابد که چشمه‌های حکمت از دلش بر زبانش جاری گشته است و آن‌چه می‌گوید، گزاره‌های صادق و دارای حقیقت و نفس امر می‌باشد.

باید توجه داشت این ذکر، حلال‌درمانی در هر سه مرتبهٔ بدن، ذهن و نفس و داشتن صدق را لازم دارد؛ هرچند حفظ صدق و سادگی، در این زمانهٔ جور و جفا، بسیار سخت شده است.

(۲۲۱)

هم‌چنین در ابتدا باید نفس را واداشت تا این ذکر را در شروع هر کاری و در ابتدای روز، با بیدار شدن تا هنگام رفتن به رختخواب و خوابیدنِ دوباره، با خود داشته باشد. نخست، این ذکر به صورت جلی و آشکار در هر موقعیتی ـ حتی در حال راه رفتن ـ آورده می‌شود؛ البته نه در حضور دیگران در جمع؛ بلکه در حال تنهایی و خلوت، تا به ریا و تظاهر و سالوس نگراید. مداومت بر ذکر جلی، سبب می‌شود این ذکر رفته‌رفته، در نفس و قلب نهادینه گردد و به ذکر خفی تبدیل شود. داشتن ذکر خفی بسمله، فرد را به صورت ناگهانی به منابع معرفت و رؤیت وارد می‌کند؛ به‌گونه‌ای که ممکن است تمامی خاطرات گذشتهٔ خود را به عیان ببیند و یا آن‌ها را در ذهن، تداعی کند.

ذکر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» از اذکار قدرت حافظه می‌باشد و مداومت بر آن، توان حفظ متون را افزایش می‌دهد؛ به‌گونه‌ای که به ذهن سپردن و به خاطرآوردن آن‌ها به‌راحتی و اتومات انجام می‌شود.

اما نخستین استفاده از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» به این است که بتوان آن را ذکر لفظی و زبانی خود قرار داد. برای این کار، باید تمرین داشت. هم‌چنین باید معنای استقلالی (نه ذیلی) این ذکر را دانست تا بتوان در گفتن آن، قصد انشا داشت. ما معنای بسمله را در جلد دوم «تفسیر هدی» و کتاب مستقل آن، «چهرهٔ عشق» توضیح داده‌ایم. باید خود را تمرین داد که این ذکر را به صورت ثابت و دایمی آورد. هم‌چنین در گفتن این ذکر ـ که گفتیم ذکری کامل و تمام است ـ چیزی را همراهِ آن نساخت و بر گفتن همان بسنده کرد.

(۲۲۲)

بهتر است زمانی خاص نیز در زیر آسمان و در هوای آزاد قرار گرفت و آن را به صورت تربیعی تکرار کرد. باید توجه داشت این ذکر، هدیهٔ الهی به بندگان خود می‌باشد؛ اما هدیه‌ای که ارزش و قدر آن، کم‌تر دانسته می‌شود. باید به این ذکر اهتمام داشت و آن را با همت والا آورد و در گفتن آن، سستی و اهمال نداشت. البته رعایت وفق نفس را داشت و توان نفس را در گفتن آن، لحاظ کرد. نفس برای گفتن این ذکر، باید شادابی و نشاط داشته باشد؛ وگرنه عنصر استجماع ـ که از شرایط مهم در استجابت ذکر است ـ از دست می‌رود. هم‌چنین نباید آن را تند آورد و باید طمأنینه، وقار و آرامش خود را حفظ کرد؛ هم‌چنین استجماع خود را کامل کرد و در نحوهٔ نشستن و جای آن، در هیأت و موقعیتی بود که این شرط، مراعات گردد تا زمینه برای نشست آن در جان و نفس آدمی فراهم شود و به گونه‌ای در آن، جا بیفتد که حس کند این ذکر، عضوی ثابت و جداناپذیر از نفس او گردیده و همراه با وی است.

اگر کسی ذکر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را برای مدتی مداومت داشته باشد، به مقامی می‌رسد که فرشتگان به دل وی وارد می‌شوند و به او علم می‌آموزند. وی دارای توان الهام (وحی) می‌شود و فرشتگان وحی‌آور را می‌یابد.

بسمله این توان را دارد که باطن ذکرپرداز را بشکافد و از آن، نقبی به غیب عالم و فرشتگان علم‌آور بزند؛ فرشتگانی که آن‌قدر معرفت به دل ذکرپرداز وارد می‌کنند که از آن همه، به خستگی می‌گراید.

بسیاری از مشکلات سلوک، تنها با ذکر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»

(۲۲۳)

مرتفع می‌شود. راه یافت اسم اعظم الهی و توان اوج‌گیری و بر شدن به ملکوت آسمان‌ها با این ذکر، محقق می‌شود.

کسی‌که این ذکر را دارد، باید تنها بر آن مداومت داشته باشد و آن را با ذکر دیگری ترکیب نکند. مداومت بر این ذکر، ذکرپرداز را در مدتی که باید از آن استفاده داشته باشد، از دیگر ذکرها بی‌نیاز می‌سازد؛ زیرا بسمله، ذکری کامل و تمام است که برای تمامیت خود به چیزی نیاز ندارد. البته اگر کسی بتواند بسمله را پیدا کند، حتی به قرآن کریم نیز نیازی ندارد؛ زیرا تمامی قرآن کریم، تنزیل و ریخته‌شدهٔ بسمله می‌باشد. تفصیل این بحث را در کتاب «چهرهٔ عشق» آورده‌ایم.

در گفتن ذکر مستقل «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» باید بر «الرَّحِیم» آن وقف داشت و آن را به‌گونهٔ منفصل از «بسم‌اللّه» بعد آورد. متصل آوردن دو «بسم‌اللّه» سبب می‌شود هیچ‌یک در ذکر، اعتبار نگردد. یکتایی و فرد بودن، از صفات ذکر بسمله می‌باشد. از چنین ذکری در انجام هرکاری می‌شود استفاده کرد و از این حیث، ذکری عام می‌باشد. بر این پایه، می‌توان از آن به قصد حرز و حصن یا قوّت قلب و دریافت معرفت و یا برای پیشگیری از بدخواهی خصم بهره برد.

این ذکر، همانند مین‌یاب‌های تمام اتوماتیک، می‌تواند تمامی کاستی‌ها و مشکلات و موانع انجام کار را پاکسازی کند و یاور و مددکار ذکرپرداز شود. نباید از این ذکر، به صورت مقطعی بهره برد؛ بلکه باید آن را ذکر دایمی خود ساخت.

در استفاده از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» باید توجه داشت که افراد به

(۲۲۴)

حسب اختلافی که در استعداد دارند، به یکی از اسمای داخلی آن، جلا و قرب بیش‌تری پیدا می‌کنند تا دیگر اسمای آن. بر این پایه، همان اسم، با الف و لام یا با «یا»ی ندا یا ترکیب با اسمای متناسب و همجوار، به وی توصیه می‌شود. این تفاوت استعداد، به خود «بسم‌اللّه» نیز ترکیب می‌دهد و گاه آن را با انواع تهلیل‌ها ترکیب می‌سازند: مانند «لا إله إلاّ اللّه»، «لا إله إلاّ أنت» و «لا إله إلاّ هو». استفاده از این نوع ترکیب، در گرفتاری‌ها، شدائد، مخاطرات و بلایا مناسب است؛ به‌ویژه اگر به گونهٔ «بسم اللّه الرحمن الرحیم یا لا إله إلاّ أنت خَلّصنی» یا «بسم اللّه الرحمن الرحیم یا لا إله إلاّ أنت نجّنی» آورده شود.

«بسم‌اللّه» را با انواع تحمید نیز می‌توان ترکیب نمود؛ مانند: «الحمدللّه»، «والحمدللّه»، «الحمد للّه ربّ العالمین».

ذکر «بسم‌اللّه و باللّه و فی سبیل اللّه و من اللّه و الی اللّه و فی اللّه» نیز از انواع ذکر بسمله می‌باشد.

اگر کسی می‌خواهد ذکر بسمله را به صورت ترکیبی با دیگر اذکار هم‌جوار استفاده کند، باید اصل را بر وحدت «بسم‌اللّه» قرار دهد و شمارهٔ اذکار هم‌جوار را کثرت دهد. برای مثال یک بسمله را با ده تهلیل آورد.

کسی‌که برای گفتن ذکر بسمله اجازه می‌یابد، خود می‌تواند از ترکیب‌های آن به گونهٔ تجربی بهره ببرد و نسبت به این رزق معنوی، تنوع غذایی ـ آن هم به گونهٔ وقف و انفصال یا با اتصال ـ داشته باشد و برای نمونه بگوید: «بسم اللّه و باللّه بسم اللّه والحمدللّه بسم اللّه و بحقّ لا إله إلاّ اللّه نجّنی و خلّصنی اشفع لی».

(۲۲۵)

کسی‌که در پی اسرار، کنوز و گنج می‌باشد، نباید از «الرَّحْمَن» و «الرَّحِیم» آن استفاده کند.

در تربیع «بسم‌اللّه» که برای بستن یا شکستن طلسم استفاده می‌شود، اگر ذکرپرداز، فردی توانمند در امور معنوی باشد، تربیع لازم آن را در نفس خود انجام می‌دهد، بدون آن‌که از نوشته بهره ببرد؛ اما در صورتی که نفسی قوی و توانمند نداشته باشد یا بخواهد آن را برای افرادی ضعیف استفاده کند، به‌ناچار باید آن را بر روی کاغذ، سنگ، پارچهٔ تمیز و شفاف یا پوست بنویسد و داخل پلاستیک گذاشته و نخ کلفتی به آن ببندد و در پای گل دفن کند یا در آب روان بیندازد یا سنگی به آن ببندد و در عمقِ چاه دارای آب اندازد تا در آن‌جا بماند؛ به این‌گونه این ذکر برای وی حکم حصن و حرز را می‌یابد و از او دفع بلا می‌کند و به وی طول عمر می‌دهد. اگر این نوشته را به آب روان دهد، ممکن است مدبّر یا ملکی آن را بیابد و گاهی به یاد وی افتد و او را در بعضی مواقع کمک کند.

تربیع بر دو گونهٔ سیری و دوری است: نوشتن اجزای چهارگانهٔ «بسم‌اللّه» در یک مرتبه، تربیع سیری است. تربیع دوری، نوشتن هریک از این اجزا در چهار مرتبه یا یک بسملهٔ کامل به گونهٔ «دو به دو» می‌باشد. هم‌چنین در نوشتن، می‌توان از «هو» به گونهٔ فرد و «سه به سه» استفاده کرد و نباید آن را زوج و تربیعی آورد. البته می‌شود «هو» را جزیی‌تر و در بستهٔ هفت، نُه یا یازده‌تایی آورد؛ ولی کسی‌که آن را در خود پیاده می‌کند، به تربیعِ بسمله، تنفس و بازدم می‌دهد و از راست به چپ، یک «هو» را به ضلع اول، و یک «هو» را به ضلع دوم و یک «هو» را به وسط می‌بندد.

(۲۲۶)

این تربیع، طلسمی قوی برای بستن افراد یا پریشان‌ساختن آنان می‌باشد. البته این کار، تصرف نابه‌جا در غیر و حرام می‌باشد؛ مگر این‌که کسی سر عناد و دشمنی با خدا و ولی او را داشته باشد؛ در این صورت، تنها اولیای کمّل خدا برای انجام چنین کارهایی (تخریب) نسبت به کسانی‌که در دشمنی با خدا و آنان بی‌باک می‌باشند، اذن دارند؛ چنان‌چه قرآن کریم نمونه‌ای از آن را دربارهٔ حضرت خضر علیه‌السلام گزارش کرده است و در مدارک و منابع دینی نیز رگه‌هایی دیده می‌شود، که تنها برای آگاهان قابل تشخیص است.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» دارای نوزده حرف است. این ذکر را بر همین پایه می‌توان در بسته‌های نه، نوزده، نود و یک یا نهصد و نود و یک تایی (که به هزار نرسد) برای گرفتن حاجت، مصرف کرد. بعد از آوردن عدد لازم این ذکر، می‌توان دو رکعت نماز حاجت خواند.

بسمله و دیگر اذکاری را که در این کتاب توصیه می‌شود، می‌توان در نماز آورد؛ البته در مثل قنوت یا سجده که جای ذکر می‌باشد، بدون آن‌که نماز را فرع ذکر سازد و در موالات آن، خلل وارد سازد.

ما در ادامه، برخی از خصوصیات سه ذکر داخلی بسمله را می‌آوریم. از آن‌جا که این اذکار را در کتاب «چهرهٔ عشق» و «دانش اسماءالحسنی» توضیح داده‌ایم، تفصیل این بحث را به دو کتاب یادشده ارجاع می‌دهیم.

با تمرین‌هایی که پیش‌تر گفته شد می‌توان ذکر «اللَّه» را به ذکر خفی نفس تبدیل کرد. این ذکر بر اساس دم و بازدم تنظیم می‌شود؛ به این صورت که در هر بار تنفس، دو بار از آن مصرف می‌شود: یکی در دم و

(۲۲۷)

دیگری در بازدم. این ذکر برای قوّت قلب و دریافت معارف، واردات، مشاهدات و رؤیت‌ها مناسب و مفید است. می‌شود «اللّه» را به تنهایی یا با «هو» و دیگر اسمای متناسب، به گونهٔ «هو اللّه» یا «هو اللّه الحی القیوم» یا «هو اللّه لا إله إلاّ هو» استفاده کرد.

استفاده از ذکر «اللّه» در قیاس با بسم‌اللّه نرم‌تر، روان‌تر و آسان‌تر می‌باشد و «بسم‌اللّه» همان‌طور که کشیده‌تر است، سنگین‌تر می‌باشد.

اما از ذکر «الرَّحْمَن» در مخاطرات و گرفتاری‌ها و مواقع خطر و در برابر خصم و دشمن می‌توان بهره برد. این ذکر، شکل ترکیبی هم دارد و برای نمونه با «هو» می‌آید. این ذکر با الف و لام و بدون آن و نیز با یا و بدون آن و با ترکیب شدن با اسمای همجوار و متناسب می‌آید؛ برای نمونه، در برابر بدخواهان به صورت «یا رحمن الجبّار»، «یا رحمن القهار» می‌آید.

برای تلطیف، ترقیق، آرامش و آسایش این ذکر، می‌شود «الرَّحِیم» را به آن افزود. «الرَّحِیم» ذکری آرامش‌زاست. می‌توان آن را با «یا» یا «انت» استفاده کرد: «یا رحیم» و «انت الرحیم». هم‌چنین می‌توان آن را بدون «الف و لام» یا با اسمای همجوار مصرف کرد: «یا رحیمُ یا رئوف»، «یا رحیمُ یا کریم»، «یا رحیمُ یا لطیف».


 

ذکر تهلیل

در اذکار عام و محبی، بعد از صلوات، ذکر تهلیل می‌آید. تهلیل، نخستین ذکر توحیدی برای محبان می‌باشد که بعد از ذکر ولایی صلوات، قرار می‌گیرد.

(۲۲۸)

گفتیم ذکرها به طور عمده یا محبوبی است و یا محبی. ذکرهای محبوبی، همراه با رؤیت نفس، ذات و حقیقت بوده و ایجابی می‌باشد. بسمله از ذکرهای ایجابی و محبوبی می‌باشد و ذکرهای سلبی، تمامی ذکرهای محبی است. ذکرهای بدون نقطه و بدون الف و لام در دایرهٔ ذکرهای سلبی و محبی است و ذکرهایی که الف و لام یا نقطه دارد، از ذکرهای ثقیل و سنگین می‌باشد. توجه شود که الف و لام و نقطه، یک علامت است نه یک حرف که ذکر را سنگین می‌سازد؛ چنان‌چه در بسمله آمده است. نقطه چون یک علامت است، حروف مشابه که با نقطه از هم متمایز می‌شوند، در غرایب، یک حکم دارد.

ذکر تهلیل از ذکرهای محبی است. تهلیل چون ذکر عامی است، شعار اسلام گردیده و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از همان ابتدا به آن دعوت نموده است.

«لا إله إلاّ اللّه» ثقیل‌ترین و عالی‌ترین ذکر الهی برای محبان است. اسلام آن را شعار رستگاری و فلاح قرار داده و از همان ابتدا به آن دعوت نموده و فرموده است: «قولوا لا اله إلاّ اللّه تفلحوا»(۱). با توجه به روایت شریف سلسلة‌الذهب، ولایت از شرایط این ذکر است.

گفتیم «لا إله إلاّ اللّه» سنگین‌ترین و گران‌ترین ذکرها می‌باشد. سنگینی آن چنان سهمگین است که حتی زبان برای گفتن زیاد آن به مشکل و لکنت می‌افتد و زبان به گفتن آن نمی‌چرخد.

«لا» برای نفی است و جلال دارد و «إله» اسم جمال است. این ذکر

۱- مناقب آل ابی‌طالب، ج ۱، ص ۵۱٫

(۲۲۹)

ترکیب جلال و جمال را داراست. از ذکرهای بدون نقطه و بدون الف و لام می‌باشد.

تهلیل، اصل در اسمای الهی و کلمهٔ توحید برای محبان می‌باشد؛ چنان‌چه بسمله، کلمهٔ تام توحیدی و اصل در آن‌ها برای محبوبان است. تهلیل، ذکر عالم ناسوت است. این ذکر، بیان‌گر توحید سلبی می‌باشد و وقف بر «لا اله» نیز ممنوع می‌باشد و نمی‌توان با گفتن آن، تنفس داشت. توحید ایجابی و استفاده از «اللّه» تنها شایستهٔ محبوبان می‌باشد؛ زیرا آنان غیر نمی‌بینند و تنها ایجاب مشاهده می‌کنند. محبان وقتی به ناسوت می‌آیند، نخست سینهٔ مادر خود را می‌یابند و با «غیر» درگیر می‌شوند، از این‌رو، ذکر آنان با نفی شروع می‌شود تا نفی غیر کند. سیر محبوبان چون از بالا می‌باشد، چشم آنان بر حق‌تعالی می‌افتد و از خداوند پر می‌شود و هرچه می‌بیند، به گمانش که اوست. محبان چون همه غیر می‌بینند تا نفی آنان درست نشود، نمی‌توانند به اثبات رو آورند.

تهلیل، از اذکاری است که باید به زبان آید؛ چنان‌چه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بر گفتن آن، دعوت می‌نموده‌اند و کلمهٔ شهادت می‌باشد. تأکید بر گفتن لفظی آن، برای این است که کم‌تر کسی می‌تواند به محتوای بلند آن توجه نماید. شروع آن با نفی است تا بتوان به این بلندا رسید؛ برخلاف بسمله که آوردن یک بار آن، سیر هستی و پدیده‌های آن را لازم دارد؛ چنان‌که تا حدودی در جلد دوم «تفسیر هدی» از آن سخن گفته‌ایم؛ تفسیری که نشر آن با سنگ‌اندازی بدخواهان و مانعان روبه‌رو شده است؛ چنان‌که احتمال می‌رود این کتاب نیز از بدخواهی آنان ایمن نباشد. هم‌چنین است ذکر تنزیهی «سبحان‌اللّه» که لحاظ غیر در آن نمی‌باشد و ایجابی است.

(۲۳۰)

تهلیل چون دارای نفی است، ذکری ناسوتی است؛ اما کسی‌که با ذکر ارتقا بگیرد و تا قله‌های بلند معنوی اوج یابد، خود را از سلبِ غیر رها می‌سازد و در آن بلندی‌ها، ذکری نیست که نفی و سلب به آن وارد شده باشد.

تهلیل، ذکر ترکیبی است که ذکری بسیط ـ حتی «اللّه» که به گونهٔ اضافی ترکیبی با ادات استثنا آمده است ـ از آن بیرون نمی‌آید. محبی که به ناسوت گراییده و شیرین‌ترین چیز برای او همین ناسوت، به‌ویژه شیر مادرش می‌باشد، چگونه می‌تواند این بارِ منفی را از خود دور کند و «لا إله إلاّ اللّه» بگوید؛ چنان‌که کسانی که فوج فوج با گفتن کلمهٔ توحید به اسلام وارد شدند و «یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجا»(۱) (= مردم دسته‌دسته در دین خدا درآیند) حتی چشم پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را به خود معطوف نمود، تمامی «ینْقَلِبُ عَلَی عَقِبَیهِ»(۲) (= کسی بر دو پشت خود دگرگون می‌شود) و آیهٔ شریفهٔ زیر را مصداق بخشید:

«إِنَّک لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکنَّ اللَّهَ یهْدِی مَنْ یشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(۳).

در حقیقت تو هرکه را دوست داری، نمی‌توانی راهنمایی کنی؛ لیکن خداست که هرکه را بخواهد، راهنمایی می‌کند و او به راه‌یافتگان داناتر است.

این‌جا ناسوت است و نمی‌شود انتظاری دیگر برای آن داشت.

۱- نصر / ۲٫

۲- بقره / ۱۴۳٫

۳- قصص / ۵۶٫

(۲۳۱)

ذکرها یا عملی است و یا نظری. ذکر تهلیل، در گروه ذکرهای نظری است؛ برخلاف «یا حی و یا قیوم» که از اذکار عملیاتی می‌باشد.

ذکر تهلیل برای قوّت قلب بسیار مفید است. در دفع شرک و نفاق، کارآمدی بسیار بالایی دارد. وسواس را نیز دور می‌کند.

این ذکرِ هدفمند، با منفی شروع می‌شود و جزو ذکرهای سلبی است. کسی‌که این ذکر را بدون تناسب با باطن خود بگوید، ممکن است از فراز منفی آن بیرون نرود و به ایجاب آن نرسد و منفی‌نگر شود و آسیب و ضرر ببیند؛ بر این پایه، ذکر تهلیل، از ذکرهای بسیار خطرناک می‌باشد که باید انشایی گفتن آن، زیر نظر مربی کارآزموده باشد.

«لا إله إلاّ اللّه» با آن‌که ذکری عام است و با این‌که گفتیم دومین ذکر محبان می‌باشد، آنان نباید استفادهٔ فراوانی از این ذکر داشته باشند؛ زیرا از اذکار بلاخیز می‌باشد. اگر سالک محبی از این ذکر بلاخیز استفاده کند، برای نمونه، فرزند وی به زمین می‌خورد و در جا می‌میرد یا مصیبت دیگری به او می‌رسد. ذکر تهلیل، همه‌چیز را در خود حلّ و مندک می‌کند و چیزی را باقی نمی‌گذارد. بنابراین، آنان‌که مستِ مست از بادهٔ حضور حق‌تعالی نیستند و آگاه و حسابگر می‌باشند و جگر بلاکشی ندارند و با مشاهدهٔ اثر بلا، ترس، گرهِ تمامی تار و پود آنان را باز می‌کند، باید به ذکرهایی پایین‌تر بپردازند؛ ذکرهایی که نه تنها با خوشی منافاتی ندارد، بلکه مددکار آن نیز می‌شود.

محبوبان الهی نیز از این ذکر ارتزاق دارند و ذکر قلبی آنان به صورت موهبتی می‌باشد. محبوبانی که از این ذکر استفاده می‌کنند، دارایی خود را

(۲۳۲)

از دست می‌دهند. تهلیل، ذکر اولیای محبوبی و ذکر سرور شهیدان، امام حسین علیه‌السلام می‌باشد؛ ذکری که کربلا را آفرید! از این ذکر و نیز دیگر ذکرهای محبوبی، باید به اندازه استفاده کرد؛ وگرنه استفادهٔ فراوان آن به گونهٔ انشایی، مناسب نیست؛ چنان‌چه این ذکر در متن نماز، یک بار در تشهد آمده است؛ آن هم دارای عطف می‌باشد و شهادت به عبودیت و رسالت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به آن عطف شده است؛ وگرنه شهادت به توحید اگر به تنهایی آمده بود، نمازگزار و داشته‌های او را در کورهٔ انواع بلاها ذوب می‌ساخت. کسی‌که تهلیل می‌گوید، باید امتحان آن را پس بدهد و با بلاکشی و خرید ناز حق‌تعالی در چهرهٔ تحمل بر بلاهایی که به او می‌رسد، ثابت نماید که خدا خداست و وجود، منحصر در اوست!

از کودکی خویش به یاد دارم که ذکر خاص پدرم تهلیل بود. شب‌ها که پدرم در خواب بود و من بیدار بودم، وی در خواب خویش، ذکر تهلیل داشت. «لا إله إلاّ اللّه» با باطن پدرم عجین شده بود و البته باید عمری را با این ذکر گذرانده باشد تا به این مقام رسیده باشد. در آن زمانه، وقتی این ذکر را از پدرم می‌شنیدم، مسحور می‌شدم. این ذکر باطنی را در بسیاری از کسانی‌که یل میدان معرفت و آسمانهٔ آن بودند، ندیدم.

با ذکر تهلیل، می‌شود حلال‌زاده بودن خود را بررسید. کسی‌که این ذکر را برای چند ماه بگوید و با آن محشور باشد، چنان‌چه حق‌تعالی را بعد از آن بپذیرد، حلال‌زاده می‌باشد و اگر این ذکر، بر ریشهٔ فاسدی که دارد فشار آورد و عکس و خلاف ذکری را که دارد، در خود بیابد و به انکار خداوند مبتلا گردد، دارای مشکل نطفه می‌باشد و همین مشکل، وی را

(۲۳۳)

در بند فراز منفی این ذکر، زندانی می‌کند. چنین کسی نباید به حوزهٔ فقه و مرجعیت وارد شود؛ زیرا یکی از شرایط جواز تقلید، حلال‌زاده بودن می‌باشد. این تِست، ویژهٔ ذکر تهلیل است و نمی‌توان آن را با دیگر اذکار، حتی با ذکرهای سنگینی هم‌چون بسمله به دست آورد.

مهم‌ترین اثر و خاصیت ذکر «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ»، تأثیرگذاری آن بر باطن و تهذیب نفس و پالایش دل و مراتب برتر آن ـ یعنی عقل، قلب و روح ـ می‌باشد. توضیح این‌که: انسان در مرحلهٔ نفس در پی شهوات است، در مرتبهٔ عقل، پی‌جوی اندیشه و خرد می‌گردد و در مقام قلب، به معرفت بار می‌یابد و در مقام روح ـ که دل حقیقی می‌باشد ـ به عشق پاک و خالص و به ولایت می‌رسد. نفس آدمی با ابزار و آلت، کارپردازی دارد و عشق نیاز به ابزار ندارد. رابطهٔ زن و شوهری که در مقام نفسانی هستند، بر محور مجامعت و مواقعه است؛ برخلاف رابطهٔ پدر و مادر با فرزند یا استاد با شاگرد که بر اساس محبت قلبی و عشق نازل است و به آلت نیاز ندارد. عشق عالی نیز با خداوند و اولیای او می‌باشد که هیچ‌گونه ابزاری نمی‌خواهد. ذکر تهلیل، بر تمامی این مراتب باطنی کارآمد است و قوت قلب و غذای روح می‌باشد. ذکر «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّه» در فضای غبارآلود ناسوت ـ که بسیاری از کدورت‌ها درهم‌پیچیده و رها شده است و ممکن است هر کسی را هدف قرار دهد ـ سوخت لازم برای پرواز و بر شدن به سوی عوالم دیگر را به فرد می‌دهد و باطن او را موزون و مرتب می‌کند و صفای باطن و خلوص نیت می‌آورد.

این ذکر، برای نفی خواطر بسیار مفید است و خاطره‌های ناموزون،

(۲۳۴)

مشکوک، شیطانی و وساوس فکری را از صفحهٔ ذهن و دل می‌زداید و مانع آلوده‌شدن باطن می‌گردد. ذکر «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» تمامی آن‌چه را که سبب گندیگی دل می‌گردد و رسوبات قلب را می‌زداید و بوهای نامطبوع، به‌ویژه خواطر آلوده را، به حسب استعداد ذکرپرداز، از دل می‌گیرد. این ذکر، قوت قلب و خوراک دل می‌شود. دل عاشق، این ذکر را می‌خورد و قلب از آن قوّت می‌یابد.

ذکر تهلیل، خاصیت مهم دیگری نیز دارد و آن این‌که برای تقویت اراده مفید است. کسی‌که از ضعف اراده رنج می‌برد، ارادهٔ وی برای انجام کارهای لازم همراهی نمی‌کند ـ و به همین سبب، حال و حوصله و توان کارپردازی را از دست داده است ـ با مداومت بر این ذکر، اراده‌ای قوی می‌یابد؛ همان‌طور که خوردن آب قند، فشار کسی را که افتاده است، نرمال می‌کند.

این ذکر برای رفع غمومِ حاصل از بلایا یا ناکام شدن در آرزوها و هوس‌های نفسانی، کارآمد است.

با این ذکر می‌توان بر انواع وسوسه‌ها، شکوک و توهم‌ها غلبه کرد.

ذکر «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّه» از اذکاری است که ذکر خفی است و می‌توان آن را به‌گونه‌ای آورد که ظهوری نداشته باشد.

اما مهم‌تر از همهٔ این آثار، ذکر تهلیل موجب توجه و عنایت ویژهٔ خداوند به ذکرپرداز می‌شود و اقتدارِ الهام، انکشاف، رؤیت، معاینه، معارفه، کرامت، سعهٔ نفس، انکشاف روح و وحی را در پی دارد و فرد را از معلمان ظاهری بی‌نیاز می‌سازد و به مدرسهٔ حق‌تعالی ورود می‌دهد. محبان با این ذکر، می‌توانند به محبوبان ملحق شوند و به صورت مستقیم، از حق‌تعالی تعلیم و هدایت گیرند.

(۲۳۵)

ذکر «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّه» به فرد توان بازدارندگی از ارتکاب معصیت را می‌دهد. کسی‌که به گناهی خاص آلوده است و نمی‌تواند بر نفس سرکش خود در این زمینه غلبه کند و آن را مهار سازد، با ذکر تهلیل، این قدرت را دارد که شحّ و طمع نفس را بگیرد و رفته‌رفته، نفس را برای دوری از گناه آماده سازد.

ذکر تهلیل، طلسم است و هم در مرتبهٔ نفس و باطن و هم در خارج و واقعیت‌های ظاهری، خط‌شکن می‌باشد. بنابراین، افزون بر تأثیرهایی که بر نفس و باطن آدمی دارد، در انجام کارهای ظاهری و خارج از نفس نیز کارآمد است. برای نمونه، از آثار ذکر تهلیل این است که فردِ دربند و زندانی، می‌تواند با مصرف این ذکر، طریقی برای رهایی خود بیابد و دیوارهٔ زندان را با آن بشکافد. هم‌چنین تهلیل از اذکاری است که خصم ظالم، معاند و ملحد را در هم می‌شکند و می‌توان با آن، از بدخواهی‌های وی رهایی یافت. سومین خاصیت ظاهری (امور خارجی) ذکر «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّه» این است که می‌توان با آن، بر گرفتاری‌های ناسوتی غلبه کرد و در ادای قرض، برطرف کردن بلا و مصیبت، از آن مدد جست.

بهتر است این ذکر را در سجده یا به عنوان تعقیبات نماز آورد. بهتر است آن را در سجده در قالب یکی از دو ذکر زیر آورد:

الف: «لا إله إلاّ اللّه حقّا حقّا، لا إله إلاّ اللّه إیمانا وتصدیقا، لا إله إلاّ اللّه عبودیةً ورقّا، سجدت لک یا ربّ تعبّدا ورِقّا لا مُستَنکفا ولا مستکبرا، بل أنا عبدک الذلیل المِسکین المستکین»(۱).

 

۱- شیخ صدوق، الأمالی، ص ۷۴۲٫

(۲۳۶)

ب : «لا إله إلاّ اللّه وحدَه وحدَه وحدَه. وحده فی ذاته، وحده فی صفاته، وحده فی أفعالِه، اَنجَز وعدَه ونصرَ عبدَه».

ذکر «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّه» در میان اذکار، از اذکار ضروری و دایمی و اوّلی است که باید آن را هر روز در بسته‌های مشخص، مصرف نمود. استفاده از این ذکر، همانند استفادهٔ متناسب از غذاهای اصلی (همانند گوشت، نان، آب، برنج و نمک) در سبد تغذیهٔ روزانه است، نه غذاهای فرعی. ذکرهای اوّلی را باید همیشه داشت و ترک آن‌ها سبب آسیب و نابسامانی می‌شود. ذکر حوقله و استغفار نیز از اذکار اوّلی می‌باشد.

کسی‌که ذکر «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّه» را ترک کند، به کدورت دل، وسواس، قساوت، غفلت و تمایل به معصیت مبتلا می‌شود.


 

خفی ساختن تهلیل

ذکر خفی تهلیل قُوت قلب می‌شود و قوّت و صفای باطن می‌آورد. البته داشتن بلایای ظاهری و از دست ظاهر، از تبعات داشتن ذکر خفی تهلیل است.

ذکر خفی تهلیل با دو هنگ و در دم و بازدم انجام می‌شود: نفی آن «لا اله» در دم و اثبات آن «الا اللّه» در بازدم انجام می‌شود و در خواب و بیداری با فرد همراه می‌شود. ذکر خفی، صوت و صدا و عدد و وقت و زمان و ظاهر ندارد و بسیط‌ترین بسایط در ذکرها می‌باشد که هیچ قید و بندی برنمی‌دارد و به صورت دایمی و پیوسته در محیط باطن، شکل می‌پذیرد.

(۲۳۷)

ذکر خفی هرچند با تنفس و دم و بازدم تنظیم می‌شود و سیلاب‌های آن نیاز به هماهنگی با تنفس دارد، اما به هیچ‌وجه نباید صورت و شکل آشکار به خود بگیرد و کم‌ترین نمود و ظاهری داشته باشد. بزرگ‌ترین آفت ذکر، سالوس و ریا و شرک می‌باشد؛ به‌گونه‌ای که کفر چنین خطری ندارد؛ به این معنا که کافر می‌تواند صادق باشد، ولی مشرک هیچ‌گونه صدقی ندارد.

ذکر خفی ـ که برترین اذکار است ـ به گونه‌ای پنهان می‌شود که می‌توان سخن گفتن عادی و روازنهٔ خود را با آن داشت.

عشق‌بازی با حق‌تعالی به واسطهٔ ذکر «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّه»هنگامه‌ای عجیب دارد. باطن صافی، این ذکر را چنان به خود می‌گیرد که قلب و دل آدمی می‌گردد و مانند تنفس، به امری طبیعی تبدیل می‌شود.

همان‌گونه که گفته شد، خفی ساختن این ذکر، به دلیل سنگینی آن، شکست‌های ظاهری می‌آورد و ظاهر زندگی و رونق مادی را از آن می‌گیرد و به جای آن، قوّت و صفای باطن و فنا و گاه مرگ به گونهٔ شهادت می‌آورد. غربت و بی‌کسی و غریبی و تنهایی و یکتایی، از پی‌آمدهای آن است. ذکر خفی تهلیل، فرد را یکتا، بلکه بیتا می‌کند. از آسیب‌های ظاهری این ذکر، از دست دادن آبرو و حیثیت و گاه همسر و فرزند است. این ذکر، بسیاری از امور و خویشان را به مسلخ می‌برد و شهید می‌کند. زیاده‌روی در استفاده از این ذکر، با لحاظ ضعفی که در ذکرپرداز وجود دارد و سبب‌زیاده شدن آن می‌گردد، خطرناک است. برای گفتن بسیار این ذکر باید ارادهٔ قوی و همت داشت به‌گونه‌ای که بتوان وزنهٔ سنگین این ذکر را بلند کرد؛ ذکری که عاشق‌کشی را حلال می‌داند و اِبایی از آن

(۲۳۸)

ندارد. البته در داشتن این ذکر، همانند هر ذکر دیگری، نباید به خمودی و سستی و ظلم به همسر و فرزند گرایید و باید ظواهر ارتباط سالم با آنان را رعایت کرد.


 

ختومات تهلیل

تهلیل در میان اذکار، بیش‌ترین ختومات را دارد. ختومات این ذکر، از ختومات بسمله و صلوات بیش‌تر است. این امر به سبب اهمیت و اصالتی است که این ذکر عام و محبی دارد. نخستین ذکر در اسلام و در کلام، «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّه» است. هم ذکر عام است و هم ذکر خاص. هم می‌توان آن را بدون عدد آورد و هم با حفظ شماره. هم ذکر خفی می‌گردد و هم جلی است. هم به صورت بسیط استفاده می‌شود و هم به گونهٔ مرکب. در مجلس واحد باشد یا متعدد. ما نخست از ختم هفت به هفت آن می‌گوییم و سپس از ختم خفی آن.

ختم هفت به هفت: این ختم، بر محور عدد هفت می‌باشد. می‌توان آن را هفت، هفتاد، هفتصد یا هفتصدهزار و بیش‌تر آورد؛ ولی در هر عددی که تعیین می‌شود، باید بر پایهٔ تقسیم آن بر هفت باشد. هم‌چنین زمان آن نیز بر محور هفت است و هفت روز (یک هفته)، هفتاد روز، یا هفت ماه یا هفت سال یا هفتاد سال آورده می‌شود. ذکرهای شمارگانِ بالای آن برای افراد دربند و زندانی یا بیابان‌نشین یا اهل خلوت مناسب است که شغل واجبی ندارند. فرد دربند ـ که زندان برای وی موهبتی الهی است ـ می‌تواند آن را در یک روز، هفتادهزار بار بیاورد و این ذکر را در تنهایی خود، انیس و

(۲۳۹)

مونس خویش قرار دهد. این ذکر می‌تواند او را از غذا بی‌نیاز کند؛ به‌گونه‌ای که زندان در وی اثری نگذارد؛ اما کسی‌که خانواده و شغل واجب دارد، نمی‌تواند ختم تهلیل با شمارگان بالا داشته باشد؛ بلکه باید آن را هفت به هفت و با کیفیت بالا بگوید. این ختم را باید بر تهلیل بسیط بست و چیزی را با آن همراه نساخت و چیزی به آن نیفزود.

مکان این ختم، مهم است و گفتن آن در قبرستان، خلوت، تنهایی و تاریکی شب بهتر است. گفتن آن در مجالس عمومی و با دیگران، چندان اثربخش نیست. ختم ذکر را بهتر است در خلوت، تاریکی شب و تنهایی آورد. ختم ذکر در حال اضطرار و استیصال یا در میان بیابان یا در زیر آسمانی که آفتاب تابان دارد، بهتر نتیجه می‌بخشد.

تهلیل و سنگ‌های دارای حرمت: ختم «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّه» را می‌توان دارای ملازمی از سنگ‌های دارای حرمت ـ هم‌چون عقیق، یاقوت، فیروزه، لعل، دُرّ و مانند آن ـ ساخت. برای نمونه، اگر کسی در پی افزایش رزق و روزی است، می‌توان این ذکر را با فیروزه همراه کند و چنان‌چه در پی کسب آرامش یا بهبود بیماری است، آن را با دُرّ همراه نماید. می‌توان از این سنگ‌ها در قالب انگشتری استفاده کرد. این کار برای ذکر، هم‌چون افزودن چاشنی به غذا یا چای می‌ماند.

این سنگ‌ها در نسبت تهلیل به آن‌ها نیز کاربرد دارد؛ به این‌گونه که ذکر را چند ماه در این سنگ‌ها به ذکر می‌بندند و از آن طلسم می‌سازند و این سنگ به آن ذکر بسته است. این طلسمات یا جمالی است و یا جلالی و گاه برای وسعت رزق یا برای دولت است و یا به صورت خصم‌شکن از آن استفاده می‌شود. بر این پایه، برخی از ختومات با سنگ می‌باشد.

(۲۴۰)

داشتن ختم با محوریت سنگ‌های محترم ـ که بیش‌تر در قالب انگشتری می‌باشد ـ با توجه به قصد و خواسته‌ای که دارد انتخاب می‌شود. برای قوّت قلب، اقتدار باطنی و معرفت، از عقیق، برای اقتدار ظاهری از یاقوت، برای حصول صفای باطن و نیز نشاط‌آوری از فیروزه، و برای حیات از دُرّ استفاده می‌شود. با این ختم، سنگ یا انگشتر خاص را طلسم می‌کنند و آن را برای همیشه و در حال وضو و طهارت، همراه خود برمی‌دارند. من در میان سنگ‌هایی که در اختیارم می‌باشد، یک انگشتری مخصوص دارم که به چهارصد امامزاده ختم بسته شده است و هرکسی را یارای دست کردن آن نیست؛ زیرا سنگین می‌باشد. این ختم‌ها ارزش آن را میلیاردی نموده است. استفاده از این انگشتری بدون اذن، جایز نیست.

در میان سنگ‌ها عقیق، اصل در سنگ‌هاست و باید آن را همراه داشت. عقیق با هر ذکر و هر کسی سازگار است.

ختم با آب و گُل: ختم ذکر تهلیل با آب و گُل نیز ممکن می‌باشد. اگر کسی ذکر بسمله را با آب دریا ختم بگیرد، برای وی حصن بسته می‌شود. البته این کار، بسیار سخت و سنگین است و شگردهای خود را لازم دارد. برای این کار، باید کنار آب نشست و ذکری را ختم گرفت.

اما ختم به گُل به این صورت است که ذکر را بر گُل تازه و زنده می‌گویند و سپس آن را خشک کرده و آسیاب می‌کنند و اندکی با غذا، چای، آب یا دوغ استفاده می‌کنند. این خوراک، می‌تواند قدرت بر شدن به ملکوت و پرواز را بدهد.

تهلیل ترکیبی: ذکرهای ترکیبی تهلیل، در روایات و مأثوراتِ فراوانی

(۲۴۱)

آمده است. تهلیلِ ترکیبی به سبب کثرتی که دارد، برای بیش‌تر افراد کارآمدتر است تا ذکر بسیط تهلیل. ترکیب‌های آن نیز توحیدی یا ولایی یا ترکیبی از هردو می‌باشد؛ یعنی هم ذکر توحیدی و هم ذکر ولایی جوار آن قرار می‌گیرد. این ذکرها بیش‌تر جنبهٔ آموزش و لحاظ تربیتی دارد و بیس‌تر به افراد ضعیف و عادی توصیه می‌شود تا همانند قرائت دعا، از آن‌ها استفاده کنند تا رفته‌رفته برای استفاده از ذکرهای بسیط، آمادگی پیدا کنند. ذکرهای تربیتی و تمرینی تهلیل، به جسم و روح آرامش می‌دهد.

تهلیل ترکیبی، بسیار متنوع است. تهلیل، با آن‌که از صفات ذاتی است، گاه با اسمای فعلی یا صفات خَلقی در مرتبهٔ اضطرار ترکیب می‌شود. این نوع ترکیب در ذکر یونسیه آمده است. ترکیب‌های خلقی، گاه به صورت سلبی می‌آید، نه ایجابی. هم‌چنین گاه ظاهری است که باطن در آن لحاظ نمی‌شود و گاهی باطنی است. در ترکیب‌های حقی نیز گاه صفات توحید می‌آید و گاه صفات قدرت حق‌تعالی. توجه به صفات ترکیبی ذکر تهلیل، در شناخت آثار و به دست آوردن تناسب آن با ذکرپرداز، اهمیت دارد.

تنوع فراوان تهلیل ترکیبی در مأثورات آمده و نیازمند تحقیق مستقلی برای گردآوری و شرح و توضیح آن‌هاست. هریک از این ترکیب‌ها، دارای خاصیت منحصری است. متخصص در ذکردرمانی، لازم نیست از تمامی این ترکیب‌ها به تجربه استفاده کرده باشد؛ چنان‌چه داروساز تجربی و نیز داروشناسان، از هر دارویی مصرف ندارند. معرفت این اذکار برای ویزیتِ نیازمندانِ به آن‌ها لازم می‌باشد. این کار مانند «انفاق» در سیستم اقتصاد

(۲۴۲)

اسلامی است که سبب می‌شود فردی که سرمایه‌های میلیاردی دارد و توان مصرف تمامی این ثروت را به تنهایی ندارد، رزق صدها خانواده را فراهم کند و نان‌آور و اشتغال‌زا برای آنان گردد و خوشحالی آنان را رزق خود گرداند و بدین‌گونه از تمامی ثروت و سرمایهٔ خود استفادهٔ بهینه نماید؛ وگرنه استفادهٔ تجربی از تمامی این اذکار، نه‌تنها در توان یک فرد نیست، بلکه وی را بیمار و گرفتار می‌سازد.

هم‌چنین در ترکیب این ذکر باید توجه داشت، اسمای جمالی به صورت غالبی بر اسمای جلالی تقدم دارند؛ مگر آن‌که مقصود از ذکر، شکستن خصم یا ابطال سحر یا تغییر قضای الهی باشد.

از ترکیب ذکر تهلیل با بسمله باید به‌طور جدی پرهیز داشت و هریک را به‌طور جداگانه آورد.


 

لحاظ نسبت

تهلیل از اذکاری است که می‌توان برای آن لحاظ «نسبت» داشت. کسی‌که آن را می‌گوید می‌تواند لحاظ ذات، صفت یا فعل، و یا جمال یا جلال حق را داشته باشد و با گفتن آن، ذات حق‌تعالی یا یکی از صفات او ـ مانند «حق» ـ را قصد نماید. کسی‌که بتواند لحاظ ذات را بنماید، به فنای کامل می‌رسد؛ به‌گونه‌ای که ممکن است مرگ وی به قتل باشد. گفتن تهلیل به قصد ذات، بسیار سنگین می‌باشد. آوردن آن به قصد جلال، دشمن‌شکن می‌باشد و اگر وی در برابر خصمی که دارد، در موضع حق نباشد، اثر این ذکر به خود وی بازمی‌گردد و همانند لعن ناحق، به او آسیب می‌رساند. به‌پا کردن ختم این ذکر به قصد جلال و نسبت به

(۲۴۳)

اسمایی مانند «قاطع» و «قامع»، گروه‌ضربتی می‌شود که دشمنِ باطل را می‌زند. در استفاده از اسمای جلال، باید خود بر موضع حق و از واصلان بود؛ وگرنه مبتدیان و متوسطان ـ که در شناخت حق و باطل، احتمال خطا و اشتباه دارند و ممکن است خود در گروه باطل باشند ـ نمی‌توانند از این اسما استفاده کنند؛ وگرنه حکم نابودی خود را امضا کرده‌اند.

کسی‌که رزق اندکی دارد و از کمبود مالی رنج می‌برد، اگر این ذکر را نسبت به وصف «رزّاق» بیاورد و ختم بگیرد، با حفظ شرایط گفته‌شده برای ذکرپردازی، در امور مالی توانمند می‌شود؛ چنان‌چه کسی‌که ضعف نفس دارد و می‌خواهد اقتدار یابد، می‌تواند این ذکر را نسبت به «قادر» یا «قیوم» بیاورد. قصد اسمای «فاتح، فتّاح مُفتّح و مفتاح» از تهلیل، برای رهایی از بندِ گرفتاری و شفای بیمار مناسب است.

لحاظ ذکر تهلیل و داشتن قصد یک یا چند اسم از اسمای الهی را «ترکیب معنوی» یا «ترکیب غیری» می‌گویند. ترکیب معنوی تهلیل با اسم را می‌توان در بسته‌های پنج یا هفت‌تایی به مدت یک‌هفته یا در طول سه‌روز، در خلوت و تنهایی و زیر آسمان و به صورت ترجیحی در زیر باران یا آفتاب آورد. گفتن تهلیل با قید اسم ذات، رفتن به مرحله‌ای برتر از اسمای جمعی است و بسیار سنگین و خطرناک می‌باشد؛ به‌گونه‌ای که ممکن است ذکرپرداز را بشکند یا حالت فنا یا بقا به وی دست دهد؛ اگر فردی مؤدب و موفق باشد! و در صورتی که فردی ضعیف است یا کدورتی در دل دارد، با این قصد، طهارت می‌یابد.

بحث از ختومات اذکار، ویژهٔ این کتاب می‌باشد و نمی‌توان این بحث‌ها را در جای دیگری یافت. با مطالعهٔ این ختومات، به نیکی

(۲۴۴)

دانسته می‌شود که دانش ذکر، دانشی عملیاتی است و لازم است که ذکرپردازان به صورت خصوصی ویزیت شده و از دادن نسخه‌های عام، پرهیز شود؛ وگرنه موجبات اذیت و آزار ذکرپرداز یا دیگران را فراهم می‌آورد و نیز خاصیت اثربخشی مفید ذکر را از آن می‌گیرد. این علم می‌گوید: اثربخشی ذکر، نیاز به صفای باطن و تجربه و تست دارد و داروهای آن، بدون پیوند قدسی با ملکوت اشیا و دانستن لطفی که در آن‌هاست، مؤثر واقع نمی‌گردد.

مطالب مرتبط