تاریخ تحلیلی موسیقی در اسلام

 

تاریخ تحلیلی موسیقی در اسلام

فصل دوم:

موسیقی فلسفی و درمانی


موسیقی فلسفی

موسیقی در حکمت و فلسفه قدیم، از اصول علم ریاضی است. فیلسوف بزرگ جهان اسلام، جناب ابن‌سینا، از حکیمانی است که «دانش موسیقی» را در کتاب حِکمی «الشفاء» آورده است. حکمت قدیم به صورت تقریبی، بیش‌ترین علوم و دانش‌ها را در خود جای می‌داد و حکیم بر کسی اطلاق می‌شد که تمامی این دانش‌ها را بداند. حکیم ابن‌سینا نیز به همین دلیل، در این کتاب، وقتی می‌خواهد دانش ریاضی را به پایان ببرد، فن موسیقی را مورد بحث قرار می‌دهد.

خواجه طوسی در کتاب اخلاق ناصری ـ که اخلاق فلسفی و ترجمه کتاب «طهارة الاعراق» است ـ در تقسیم حکمت نظری می‌گوید:

«یکی، علم به آن که مخالطت ماده شرط وجود او نبود و دیگری، علم به آن‌چه تا مخالطت ماده نبود، موجود نتواند بود. این قسم اخیر باز به دو قسم می‌باشد: یکی آن‌چه اعتبار مخالطت ماده شرط نبود در تعقل و تصور آن، و دیگری آن‌چه به اعتبار مخالطت ماده معلوم

(۱۵۵)

باشد. پس از این رو حکمت نظری بر سه قسم می‌شود: اول را علم مابعدالطبیعه خوانند، دوم را علم ریاضی، سوم را علم طبیعی.»(۱)

موضوع حکمت نظری یا مصادیق مادی و یا مصادیق غیر مادی است. هم‌چنین یا تصوّر این مصادیق متوقف بر دخالت ماده است یا خیر. اگر ماده در مصداق خارجی و تصور آن دخالت نداشته باشد، «علم الهی» خوانده می‌شود و چنان‌چه دخالت ماده تنها در جهت مصداق باشد، نه تصور، «دانش ریاضی» است و اگر هم مصداق و هم تصور، بر ماده توقف داشته باشد، «علم طبیعی» است.

علم الهی معرفت به حضرت حق تعالی و مقرّبان فعلی (مقام فعل، فیض و ظهور) اوست که به اراده حق ظهور عینی یافته‌اند؛ مانند عوالم تجرّدی عقول و نفوس ملکوتی و احکام و افعال آن‌ها و معرفت امور کلّی پدیده‌ها از آن رو که ظهور دارند؛ چون وحدت و کثرت، که «فلسفه اولی» و امور عامه فلسفی نامیده می‌شود. معرفت نبوّت، امامت، ولایت، اصل اثبات معاد و احوال آن و پدیده‌های متافیزیکی داخل در این بخش می‌باشد.

علم ریاضی شعبه‌های اصلی زیر را دارد: دانش هندسه، حساب و علم عدد، علم نجوم و هیأت و نیز «علم تألیف» که اگر در آواز به کار رود، آن را «علم موسیقی» می‌نامند.

شعبه‌های فرعی آن نیز علم مناظر و سرایا، علم جبر و مقابله، علم

۱ـ اخلاق ناصری، چاپ و انتشارات جاویدان، ص ۸٫

(۱۵۶)

جراثقال و نیرنجات و برخی از علوم غریبه است؛ هم‌چون: جفر، رمل و اسطرلاب که در جهات مقدماتی، با ریاضیات دنبال می‌شود؛ اگرچه تحقّق حقایق فعلی و وصول عینی این امور فراتر از پایه‌های این علم است.

دانش موسیقی جزو علوم دسته سوم حکمت است؛ یعنی دانش‌هایی که وجود ماده در تعقل آن شرط نیست، ولی در وجود آن شرط است. این قسم حکم نوعی برزخ میان دو قسم دیگر حکمت ـ علم الهی و علم طبیعی ـ است. مانند عملیات جمع و تفریق یا ضرب اعداد، که نیاز به ماده ندارد. البته اصل عدد است که به ماده نیاز ندارد، نه معدود.

مرحوم خواجه در عبارت یاد شده، علوم پایه را منحصر در سه قسم گفته شده می‌داند: الهیات، طبیعیات و ریاضیات. ولی چگونگی ارتباط این علوم، به‌ویژه اقسام دانش‌های ریاضی در بیان ایشان نیامده است، اما ما آن را در کتاب «دانش زندگی» آورده‌ایم.

بر پایه این تقسیم حِکمی، موسیقی از شعبه‌های ریاضی است. دانش ریاضی از ارکان فلسفه می‌باشد. نمی‌شود کسی فیلسوف باشد و نسبت به دانش‌های گفته‌شده ناآگاه باشد، وگرنه شناخت فلسفی وی خالی از نقص نیست. بر این اساس، اصول علم ریاضی بر چهار دانش استوار است:

الف ـ شناخت مقدار، احکام و لواحق آن که موضوع «هندسه» است. مراد از مقدار، همان کمّ متصل در فلسفه کهن است.

(۱۵۷)

ب ـ شناخت اعداد و خواص آن، که کمّ منفصل است و دانش عدد و «علم حساب» نام دارد.

ج ـ شناخت اختلاف اجرام علوی و روابط کواکب نسبت به یک‌دیگر و رابطه آن با اجرام سفلی و زمین که «نجوم» و «هیأت» خوانده می‌شود.

د ـ شناخت نسبت مؤلّف و احوال آن، که دانش «تألیف» خوانده می‌شود. نسبت مؤلّف به معنای آواز و بستن صوت به یک‌دیگر و چینش درست آن در کنار هم است. این علم، دانش «موسیقی» نام دارد.

دانش موسیقی همانند علم عروض و قافیه است که چینش سیلاب‌های مختلف در کنار هم را می‌شناساند که نوعی معیار و میزان به دست می‌دهد. موسیقی نیز همین گونه است و به جای سیلاب بلند و کوتاه، نت‌های مختلف در کوتاهی و بلندی دارد که باید به طور مناسب، کنار یک‌دیگر چیده شود. بحرهای شعری و دستگاه‌های موسیقی تناسب نوعی دارد. همان‌طور که در شعر، مهم این است که بحر عروضی آن شناخته شود، در صوت و صدا نیز شناخت دستگاه‌ها مهم است. شناخت بحر عروضی و این که هر بحری با کدام دستگاه و شعر مناسب است، در اجرای درست مقامات یا گوشه‌ها اهمیت دارد.

موسیقی چون دانشی فلسفی است، فیلسوفان با آن آشنای می‌یابند، وگرنه شناخت فلسفی آنان دچار کاستی می‌باشد و حکمت آنان تمام نمی‌گردد. فیلسوفان، موسیقی را خردورزانه و نیز معطوف به آثار درمانی آن، ارایه می‌دهند و بدین‌گونه، دانش «موسیقی‌درمانی» را رونق داده‌اند.

(۱۵۸)


تاریخ موسیقی‌درمانی

درست است در در دانش موسیقی کتاب‌های «کاتب النغم» و «الاغانی الکبیر»، از نخستین کتاب‌های موسیقی به زبان عربی است، ولی این کتاب‌های «فارابی» و «ابن سینا»ست که مهم‌ترین آن‌ها به شمار می‌رود.

فارابی و ابن‌سینا از عالمان و فیلسوفان شیعی می‌باشند. آنان در نوشته‌های خود تأکید نمودند که دستگاه‌های موسیقی ریشه‌ای در درون آدمی دارد و برای درمان بیماری‌های روانی انسان مفید است؛ از این رو، آنان پایه «موسیقی درمانی» را بنا نهادند.

به‌وسیله غنا و موسیقی می‌توان بسیاری از ضعف‌ها، سستی‌ها و یا وسواس‌ها را درمان نمود. کسانی که به بیماری بی‌خوابی مبتلا هستند با گوش دادن به صدا و آهنگی ملایم به خواب می‌روند؛ حتی صدای تیک تاک ساعت نیز می‌تواند آرامش آنان را سبب شود. اگر کسی با چنین اشخاصی صحبت کند یا خود با خود هم‌کلام گردند به خواب می‌روند. البته ما در جای خود گفته‌ایم کسانی که نفسی قوی دارند، با اراده خود به خواب می‌روند و با اراده خویش از خواب بر می‌خیزند و برای خوابیدن و بیدار شدن به چیزی نیاز ندارند.

کسی که در دستگاه زابل می‌خواند می‌تواند کسی را که در اندوه، یأس و حسرت و ناامیدی است، در کم‌ترین زمان به نشاط و امید وا دارد و او را از قرص‌های مرگ موشی برخی از روان‌پزشکان بی‌تجربه برهاند؛ قرص‌هایی که هر یک از آن می‌تواند فیلی را بخواباند؛ ولی متأسفانه چون

(۱۵۹)

موسیقی در جامعه ما به پیرایه‌ها آلوده شده و پالایش نشده و دستخوش حوادث گردیده است، از امور مفید و درمانی آن هم‌چون استفاده از خواص درمانی دعاها و اسمای حسنای الهی غفلت شده و مورد استفاده بهینه قرار نگرفته است.

عروق و اعصاب آدمی در دستگاه زابل تحریک می‌شود و با حرکت آن، نشاط ایجاد می‌شود و شخص برای آغاز زندگی امیدوارانه و برای ادامه کار از جا برمی‌خیزد. گاه استفاده از این گونه نسخه‌ها برای برخی از افراد واجب می‌شود ولی درک و پذیرش این سخن در جوامع بدوی آسان نیست. جوامعی که گاه برای شش میلیارد آدم یک حکم یا دارو داده می‌شود. در حالی که در جامعه پیشرفته برای یکی گوش دادن به دستگاه زابل واجب و برای دیگری مستحب است و گاه برای شخصی حرام است و موسیقی نسبت به هر فردی می‌تواند حکمی بپذیرد و نمی‌توان برای اجتماع و به تبع مردم همه جهان یک حکم داد.

موسیقی طرب‌انگیز و هیجان‌آور است؛ البته نه آن که انسان را به حرام برانگیخته نماید و به آدمی نشاط و نشئگی می‌دهد؛ همان‌گونه که زعفران یا گلابی که در چای ریخته می‌شود چنین است. جامعه اسلامی باید برانگیزاننده‌های نشاط را شناسایی نماید و آن را به مردم آموزش دهد و مردم را با آن هم‌چون استفاده از دعاها و اسمای حسنای الهی ویزیت نماید.

دانشمندانی هم‌چون فارابی و ابن‌سینا موسیقی را از آلودگی به اوباشی

(۱۶۰)

و فاحشه‌گری که توسط سلاطین بنی‌امیه و بنی‌عباس پدید آمده بود و این ماده فطری و طبیعی که در نهاد آدمی است را به لجن کشیده و آن را از بستر سالم خویش دور نموده بودند نجات دادند و آن را علمی نمودند و دوباره به ذهن‌ها و اندیشه‌ها یادآوری نمودند که موسیقی می‌تواند استفاده معقول داشته باشد. فارابی و ابن‌سینا از معدود عالمان شیعی می‌باشند که در این زمینه تحقیقات بلندی داشته‌اند. متأسفانه، این علوم در عصر انرژی هسته‌ای و ارتباطات سیار جهانی برای طلاب جوان ناشناخته است.

وقتی موسیقی به دستان عالمان شیعی هم‌چون فارابی و ابن‌سینا افتاد، جایگاه شایسته خود را باز یافت و نقش دارویی برای آن در نظر گرفته شد. البته تردیدی نیست دارو باید به‌جا و به اندازه مصرف شود، وگرنه مصرف نابه‌جا یا نامنظم یا زیادی دارو، موجب بیماری است و این داروی درمانگر را به سمی اختلال‌زا تبدیل می‌کند.


موسیقی‌نوشت‌های فارابی

ابونصر محمّدبن محمّد فارابی ( ۲۵۹ یا ۲۶۰ ـ ۳۳۹ ه ق) فیلسوف و ریاضی‌دان و موسیقی‌دان بزرگ ایرانی و سرسلسله حکمای اسلامی است که با بررسی آثار حکما و فلاسفه یونان، به‌ویژه ارسطو، اسرار آن‌ها را کشف کرد و مشکلات کتاب‌های آنان را توضیح داد و نواقص کار آنان را دریافت و شرح‌هایی بر آثار ارسطو و افلاطون نوشت. او را «معلم ثانی» لقب داده‌اند. فارابی از بزرگ‌ترین نویسندگان کتاب‌های موسیقی

(۱۶۱)

است. از جمله کتاب‌های او در موسیقی «المدخل الی صناعة الموسیقی» و «کلام فی الموسیقا» و «احصاء الایقاع» و کتاب «النقرة مضافا الی الایقاع» و رساله‌ای موسوم به «المقالات» است که قسمتی از آن، از بین رفته است. مهم‌ترین کتاب‌های فارابی در موسیقی «احصاء العلوم» و «الموسیقی الکبیر» است.

فصل سوم احصاء العلوم، از موسیقی بحث شده است. او در این فصل، از موسیقی نظری و عملی سخن می‌گوید و برنامه‌ای را در یادگیری موسیقی پیشنهاد می‌دهد و شیوه تألیف الحان و تعیین نسبت بین آن‌ها و وزنِ نغمه‌ها و ایقاع (ضرب) را آموزش می‌دهد. او چگونگی تألیف و تصنیف الحان موسیقی و تلفیق آن با کلام منظوم و کاربرد آن را تبیین می‌نماید.

«الموسیقی الکبیر» وی نیز مهم‌ترین و تفصیلی‌ترین کتاب فارابی و بزرگ‌ترین اثری است که تاکنون در موسیقی مشرق زمین نوشته شده است. جلد دوم کتاب «الموسیقی الکبیر» که کوتاه‌تر از جلد اول بوده، از دست رفته است. فارابی در این کتاب درباره اصول فیزیکی صوت تحقیقاتی دارد(۱).


نابغه زمان؛ ابن‌سینا

ابوعلی سینا (متوفی ۴۲۸ ه ) در دو کتاب «الشفاء» و «النجاة» از

۱ـ مشحون، حسن، تاریخ موسیقی ایران، ج ۱، صص ۱۳۹ ـ ۱۴۳٫

(۱۶۲)

موسیقی سخن گفته است. ابن‌سینا در کتاب «الشفاء»، تعریف موسیقی و برداشت خود از این دانش را آورده است. ما ترجمه این متن را با اندکی توضیح و شرحِ مزجی می‌آوریم تا روانی و گویایی خود را داشته باشد. ابن‌سینا در عبارات یادشده چنین می‌گوید:

«آهنگ آن داریم که شاخه ریاضی از دانش فلسفه را با ذکر کلیات موسیقی به پایان بریم. البته، در بیان آن به ذاتیات این علم که بر مبادی و اصول آن استوار است، بسنده می‌کنیم. بر این اساس، از یادکرد بحث‌های میان‌رشته‌ای مانند اصول عدد و فروع حساب آن خودداری می‌ورزیم.

پیش از ورود به بحث، ناچار از ذکر گزاره‌ای هستیم که از تجربیات به شمار می‌رود و بر ذهن وارد می‌شود. صوت (آواز) از آن جهت که صوت و بانگ است، هم دارای نوعی است که آن را حلاوت و شیرینی ویژه‌ای است و هم بخشی از آن ناخوشایند است. صدای بسیار بلند یا خَش‌دار نمونه‌ای از صدای ناپسند است.

صوت (آواز) یا به نفس، لذت می‌دهد و یا روان و اعصاب از آن آزار می‌بیند. سبب آن نیز حکایت یا تألیف است. آن‌چه مفید این دو امر است به نفس حیوانی بستگی دارد، نه به حس از آن جهت که شنیدنی است.

صوت، حلاوت خود را دارد و چنان‌چه کسی از آن بهره نبرد، آن را در جای دیگر نمی‌یابد (و حتی عسل و حریر نیز این حلاوت را ندارد). آواز بدون در نظر گرفتن کلمات، شیرین است و بر انواع

(۱۶۳)

گوناگونی است. بعضی صوت‌ها لطیف و برخی دیگر شیرین است. برخی زنگ (بم) دارد و بعضی بدون زنگ و بم است. نه حلاوت صوت یکسان است و نه خوانندگان یکسانی دارند. هم‌چنین فرایند تولید صوت در انسان چنین است که هوا از درون ریه به تارهای صوتی برخورد می‌کند و در نتیجه ارتعاش و باز و گسترده شدن آن، موج‌های صوتی شکل می‌گیرد و صوت یا آواز از داخل حنجره بیرون می‌آید. (سه تار، دو تار، یک تار و فلوت از سیستم تارهای حنجره نمونه‌برداری شده است و این‌ها همانند حنجره حلاوت خود را دارد).

موسیقی، دانشی از ریاضی است که حالت نغمه‌ها را بحث می‌نماید، آن هم از جهت تألیف و ترکیب نُت‌ها و نیز تنافر داشتن آن ـ که کدام چینش نغمه‌ها سبب دوری طبع از آن می‌شود.

از تعریفی که برای موسیقی شد، دو امر به دست می‌آید: یکی این که حالات نغمه‌ها را بیان می‌کند ـ که این بخش به نام «تألیف» شناخته می‌شود. (نغمه با صوت تفاوت دارد و نغمه هم‌چون زخمه است که دانه دانه می‌شود).

دو دیگر این که فاصله میان نغمه‌ها چه مقدار باشد و در کجا باید گره زد. با کشیده شدن صوت و گره زدن آن «تحریر» شکل می‌پذیرد و گره خوردن آن نیز متفاوت است ـ که این بخش «ایقاع» نام دارد.

مبادی و مقدماتی که در موسیقی از آن بحث می‌شود، یا ریاضی است، یا هندسی و یا طبیعی. گره‌هایی که زده می‌شود، بخش

(۱۶۴)

ریاضی آن را شکل می‌بخشد، و هندسی آن که بخشی از آن است، مَدهای آن است، و طبیعی آن، ماده‌هایی است که به آن داده می‌شود. فلسفه یا از موضوعات مادی سخن می‌گوید، یا از خود ماده و یا از مجردات و یا هم از مادی و هم از مجرد بحث می‌شود که «مثال» نام دارد. ریاضیات تصورات بدون ماده و خارج از ماده است.»(۱)

جناب شیخ در ادامه، سخنی دیگر دارد که آن نیز بسیار درست و به‌جاست. او می‌گوید:

طبیعت ـ که نشانه‌ای الهی در اجسام است ـ همواره نگاه‌دارنده خود در حالات و صفات مختلف است و (در این امور) از نظام معین (و سیستمی مشخص) برخوردار است (و از آن تخلف نمی‌پذیرد).

این اثر، حکم صوت است. طبیعت اثری دارد و صوت نیز به عنوان یک طبیعت بدون تأثیر نیست. به قدرت اثرآفرینی، «حکم» می‌گویند. برای نمونه، اگر کسی صوت خود را شش ماه در دستگاه ماهور شکل دهد و بخواند، حدقه چشم وی تنگ می‌شود و تموّج (ایجاد موج صوتی) بر چشم او اثر می‌گذارد. اگر کسی نیز در دستگاه شور بخواند، قساوت وی تقلیل می‌پذیرد. هرگاه بیات بخواند، خنده بر او چیره می‌شود. در صورتی که ساقی‌نامه بخواند، رغبت وی به دنیا کم می‌گردد. اگر اصفهان بخواند، به پیری زودرس دچار نمی‌شود و جوانی وی دیرپا می‌گردد. شیخ نیز

۱ـ الشفاء، الریاضیات، الفن الثالث من الریاضیات، ص ۳٫

(۱۶۵)

می‌فرماید: هر جای طبیعت، حکمی دارد که آن اثر الهی است و صوت نیز چنین است و حکم خود را دارد.

امروزه صوت به عاملی برای تبلیغ حق یا باطل تبدیل شده است. نمونه آن، جامعه مداحان داخل کشور و برخی خوانندگان خارج از کشور است. مداحان صدای نظام شده‌اند و برخی خوانندگان در بیرون از مرزها، صدای اپوزیسیون. خوانندگان تنها هنرمندانی هستند که توانسته‌اند در خارج از کشور، برقرار بمانند و اپوزیسیون را از محاق بیرون آورند، مداحان در داخل نیز چنان توانی دارند که گاه حتی میدان‌داری را از روحانیت گرفته‌اند و چه بسا حکیمان نیز توان مقابله با آنان را نداشته باشند. این قدرت و عظمت صوت را نشان می‌دهد. هم مداحان و هم خوانندگان قدرت آن را دارند که صوت خود را رها سازند؛ ولی اگر کسی جسارت آزاد کردن صوت خود را نداشته باشد یا آموزش‌های لازم را نبیند، از این قدرت، بی‌بهره است. این حلاوت صوت است که آدمیان را شیفته و فریفته خود می‌سازد. قدرتی که در دیگر ابزارها وجود ندارد.

وقتی موسیقی به دستان عالمان شیعی هم‌چون فارابی و ابن‌سینا افتاد، جایگاه شایسته خود را بازیافت. باید توجه داشت که این دو دانشمند، ایرانی بوده‌اند. مجای این پرسش است که چرا ایران در موسیقی، همانند کشتی موفق بوده است؟ موسیقی در ایران، پیشینه‌ای کهن دارد. ایران کشوری است چهار فصل، و همین ویژگی موجب رویش استعدادهای بسیاری در آن گردیده است. در جای خود گفته‌ایم خاک‌ها

(۱۶۶)

در ولایت‌پذیری متفاوت است. در این میان، خاک ایران ویژه است. البته چنین نیست که همه نقاط ایران در ولایت‌پذیری، یکسان باشد. این خاک، پیش از ظهور اسلام و در وقتی که جهان کوچک بود و هم‌چنین در زمان انبساط و گسترش آن و نیز در آینده که زمین گسترش بیش‌تری خواهد یافت، این ویژگی را محفوظ خواهد داشت. خاک ایران، مهد ولایت است و دانشمندان بسیاری را در خود رشد خواهد داد. برکت این خاک، مدیون ولایت آن است؛ هرچند از خشکی برخی از افکار رنج می‌برد. ولایت‌مدار بودن خاک ایران، سبب شده است که حتی گبرهای آن و هم‌چنین اهل کتابی که در آن زندگی می‌کنند نیز ولایت‌مدار و محبت‌محور باشند. بر این اساس، باید گفت برخی از کسانی که آلوده و فاسد به شمار می‌آیند و از ایران به کشورهای دیگر مهاجرت یا فرار کرده‌اند، همان‌گونه که در روایات از آنان یاد شده است، «مستضعف» به شمار می‌روند و ولایتِ درون آن‌ها شکوفا نشده است. حکومت آزاداندیش می‌تواند چنین افرادی را تربیت کند و ولایتِ درون آنان را به فعلیت برساند و به جای آن که از آنان دشمن بسازد، دوستی آنان را دریابد و بدین گونه است که در سایه قوه جاذبه نظام و امکانات مالی آن، «فرار مغزها» نیز کاهش می‌یابد.


خواجه طوسی و دوران ویرانگر مغولان

حمله مغول‌ها به ایران نوعی براندازی فرهنگی را برای این کشور و عالمان شیعی آن ایجاد نمود. مغولان در ایران، حادثه‌ای هم‌چون نبرد

(۱۶۷)

سپاه ابن‌زیاد در کربلا را آفریدند. آنان با هجوم ویرانگر خود، موجودی فرهنگی این ملت را به خطر انداختند. حمله آنان، سایه سنگین یأس، رخوت، سستی و کندی را بر دل جامعه ایرانی انداخت. ما در پی شمارش و بررسی جنایت‌های وحشیانه این قوم نیستیم. آنان کتاب‌ها و بزرگان علمی این کشور را به خون و آتش می‌کشیدند، اما مقاومت سخت و خستگی‌ناپذیر عالمان شیعی ـ که نمونه بارز آن خواجه طوسی است ـ امکان رشد دوباره و بازپس گرفتن رفته‌ها را به آنان داد. مغولان از کتاب‌هایی که در سده‌های درخشان اسلامی ایران به دست دانشمندان و مصنفان و مؤلفان تهیه و ترجمه شده و حاصل فکری و هنری آنان بود، چیزی بر جای نگذاشتند و کتابخانه‌های بسیاری را طعمه حریق بیداد نمودند. چیرگی مغول و کشتار، چپاول و فسادی که از رهگذر سلطه این قومِ وحشی بر مردم ایران رفت، روح نشاط و شادی و امید را در مردم کشت و یأس و دلمردگی را جایگزین آن کرد. ایرانیان برای تخفیفِ آلام و تسلّی خاطر خود و فرزندانشان، پشت پا به دنیا زدند و به زندگانی دنیا و همه چیزِ آن بی‌اعتنا شدند. این عالَم را به هیچ شمردند، عنان اختیار را به دست حوادث سپردند و در پی خرافات افتادند. اندک اندک، آثار اُفت و نابودی، در تمامی امور پدیدار شد.

در این میان و با این خفقان، تَهمتنی به نام «خواجه نصیرالدین طوسی»، دانشمند و فیلسوف شیعی، ظهور نمود و با نفوذ در دربار مغول، آنان را رام نمود.

(۱۶۸)

خواجه نصیرالدین طوسی تَهمتنی در میدان حکمت بود که توانست نفْس وحشی شاهانِ مغول را رام نماید و آنان را به‌جای کشورگشایی، به کسب دانش و ترویج انواع علوم ترغیب نماید. خواجه نصیرالدین طوسی (۵۹۷ ـ ۶۷۲ هجری قمری) حکیم، ریاضیدان و ستاره‌شناس بزرگ ایرانی است. وی حکیمی زیرک و بافراست و دانشمندی نیکو اخلاق و کریم و با سخاوت بود. او بزرگ‌ترین عالم و دانشمند جامعی است که بعد از گذشتن دوره درخشان تمدن اسلامی و پس از فارابی و ابوعلی سینا، در ایران ظهور کرد و در عصر تاریک و پر فتنه و آشوبِ چیرگی مغول، مشعل فروزان علم و دانش را به دست گرفت و به دستگیری از علما و دانشمندان پرداخت. او بسیاری از کتاب‌های ارزشمند را جمع آوری نمود و مانعِ از میان رفتن این آثار گردید.

از تألیفات خواجه، «معیار الاشعار» است که عروض و قافیه را به زبان فارسی توضیح می‌دهد. کتاب «کنز التُحف» در موسیقی نیز به وی نسبت داده شده است.

مرحوم خواجه از شگفتی‌های جهان دانش است. او به دهانِ گرگی هم‌چون هلاکوخان مغول فرو می‌رود و در دربار او نفوذ می‌کند و سپس با سیاست حکیمانه‌ای که دارد، او را رام می‌سازد؛ هلاکوخانی که دو دست بر زمین و دو دست بر هوا داشته است. او با علم سحر یا جفرِ خویش، این کار را نکرده است، بلکه این مرامِ خواجه طوسی است که هلاکوخان را سِحر نموده و مجذوب خواجه ساخته است. از هنر مرحوم خواجه این

(۱۶۹)

است که چون در می‌یابد نمی‌تواند هلاکوخان و کارگزاران او را از شراب‌خواری منع نماید، کتاب «اخلاق ناصری» را می‌نویسد و چگونگی شراب‌خواری و حکم آن و انواع شعر و موسیقی را توضیح می‌دهد. از این کتاب دانسته می‌شود که وی از عالمان عوامی که با حقه و نیرنگ به قدرت می‌رسند، نبوده است.


مولوی و دستگاه‌های ضربی موسیقی

پس از خواجه طوسی، «محمّد بلخی» معروف به «مولوی» (۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه ق) مجتهد، فقیه و رهبر و مولوی اهل سنت بود. داستان آشنایی مولانا با شمس تبریزی در سال ۶۴۲ هجری و شیفتگی وی نسبت به شمس مشهور است. غیبت شمس و آتشی که از این فراق بر جان مولانا افتاد، او را یکسره دگرگون ساخت. غزلیات او در دیوان شمس ـ که همه حاکی از شور، ذوق و حال و دارای وزن ضربی و آهنگِ موسیقی است ـ در فراقِ شمس و در حالِ وجدِ مولوی گفته شده است.

نقل می‌کنند مولوی به مدت سی سال مرجع تقلید خواص و عوام بوده است. او وقتی در شهر «قونیه» به کرسی درس می‌رفته، غیر از قونوی ـ که شاگرد محی‌الدین و رقیب او بوده است ـ بقیه عالمان دینی اهل سنت، به درس او حاضر می‌شدند. با این وصف، مولوی وصیت می‌کند که قونوی بر او نماز گزارد. قونوی، خود و شیخ خویش (محی الدین) را در افق بسیار بالایی می‌دیده است؛ از این رو، رغبتی به مولوی نداشته است.

در تاریخ است: قونوی، شمس را به حضور نپذیرفته است؛ زیرا قونوی

(۱۷۰)

استادی چون محی‌الدین داشت که عرفان وی از شمس بسیار بالاتر بود. اما مولوی سرگشته و حیرانِ شمس می‌شود. اگر محی الدین مادر قونوی را به ازدواج خویش درآورد، شمس، دختر مولوی را به عروسی گرفت. قونوی و مولوی، هر دو در یک شهر زندگی می‌کردند و هر دو نیز مدعی بودند؛ گرچه مولانا، به گاهِ مردن، وصیت می‌کند: به قونوی بگویید که بر جنازه من نماز گزارد. مولانا در عرفان، از قونوی کم‌تر بوده است. مثنوی‌های مولوی اشکال‌های عرفانی بسیاری دارد؛ همان‌طور که دیوان حافظ و عرفان وی چنین است. ما نقدهایی را که بر عرفان حافظ وارد است، در به قالب غزل و با عنوانِ «نقد صافی» در سه جلد آورده‌ایم. هم‌چنین عرفان ابن‌عربی در کتاب «فصوص الحکم» را که با داده‌های کلامی اهل سنت در هم آمیخته است، در ده جلد، نقد کرده‌ایم.

مولانا قلندر و صوفی بوده و پیری چون شمس داشته که غوغایی بوده است تا راه‌رفته، نه کسی مانند محی الدین که استاد راه و کارآزموده‌ای محبی در میدان عرفان است.

ما این مطالب را آوردیم تا موقعیت علمی و اجتماعی مولوی را نشان دهیم. حال، باید پرسید مولوی با موقعیت اجتماعی ویژه‌ای که داشته است، چرا رقص، سماع و غنا را ترویج می‌نموده است؟ با تأمل در زمانه وی، به دست می‌آید که مردم ایرانِ آن زمان ـ که شمار فراوانی از آنان سنی مذهب و مقلد مولوی بوده‌اند ـ در حادثه حمله مغولان، بسیار رنج دیده و مصیبت‌زده و مأیوس و خمود شده بودند. مولوی برای

(۱۷۱)

رهایی مردم از یأس و برای تسکین نسبی آن غم‌ها و اندوه‌ها، چنین سیاستی را در پیش گرفته بود. این موضوع، با نگاهی گذرا بر غزلیات شمس به دست می‌آید. در این غزلیات، از دستگاه‌های ضربی استفاده شده است. ویژگی دستگاه‌های ضربی این است که نشاط‌آفرین می‌باشد. غزلیات مولوی همه روی مایه، ضرب و دستگاه و از نوع اشعار ملحون بوده و با اوزان ایقاعی و نغمات موسیقی، دمساز است و با آن هماهنگی دارد؛ از این رو، وی به طور حتم، در دانش موسیقی استاد بوده است. مولوی با بیان شعری خویش، استادی خود در موسیقی را بیان می‌دارد. در اشعار اوست:

چنگ را در عشق او از بهر آن آموختیم

کس نداند حالت من، ناله من او کند(۱)

مولوی در آن زمان، با سلاح موسیقی و سماع، در فضای پر از خفقان ایران، به جنگ مغولان خشک مغز، می‌رود.

در زمان طاغوت نیز خفقان چنان بود که روحانیان منبری و مبارز، برای این که بیدادِ شاه ملعون را آشکار سازند، از ستم‌های معاویه و سیاست‌های او می‌گفتند و اگر ساواک، آنان را مؤاخذه می‌کرد، می‌گفتند ما از شاه چیزی نگفته‌ایم، بلکه رفتارِ معاویه را بیان نمودیم؛ اما ساواک می‌دانست که معاویه مورد نظرِ روحانیان، همان شاه است، ولی چیزی

  1. مولوی، دیوان شمس، غزلیات.

(۱۷۲)

نیز نمی‌توانست بگوید. این امور، از طرفی نمایان‌گر اوج خفقان، و از طرفی دیگر، نشان‌دهنده بلندای بینش و کنشِ عالمان دین است تا راه هدایت دینی برای مردم گم نشود. مولوی در جای دیگر می‌گوید:

اگر موسی نی‌ام، موسیچه هستم

درونِ سینه موسیقار دارم

مولانا در این غزل، برخی از اهداف خود را بیان می‌دارد. وی می‌گوید: اگر من موسی ـ که براندازی فرعون را هدف خود می‌دانست ـ نیستم، موسیچه هستم و درون سینه خود موسیقار دارم. او از موسی علیه‌السلام سخن می‌گوید (چرا که آن حضرت با تیغ سر و کار دارد) و خود را گرچه موسی نمی‌داند، ولی موسیچه برمی‌شمرد و تیغ خود را نیز موسیقار می‌خواند.

اشعار چنین عالمانی در تقیه و با پنهان‌کاری سروده شده است و معانی بلندی را دارا می‌باشد. از این رو، برای شناخت زمانه عالمان و نوع مواجهه حاکمان با آن‌ها، باید به سراغ اشعار آنان رفت.


فخر الدین عراقی

یکی دیگر از عالمان که فن موسیقی را مهارت داشته است، فخرالدین ابراهیم همدانی (متخلّص به عراقی)، از بزرگان عرفا و هنرمندان شاعر ایران است. جامی در نفحات الانس می‌نویسد: «او به غایت، خوش می‌خواند؛ چنان‌که همه اهل همدان، شیفته آواز او بودند.» اشعار و غزلیاتِ عاشقانه و پرشورِ او، طرب‌انگیز است و با ساز و آواز، هماهنگی دارد. وی دارای اشعاری است که حکایتِ فریادِ او از زمانه بیداد

(۱۷۳)

را می‌رساند:

به قمارخانه رفتم، همه پاکباز دیدم

چو به صومعه رسیدم، همه زاهدِ ریایی(۱)

چنین شعرهایی، تیغ تیز در میان دارد. شمار عارفان یاد شده و تابعان آن‌ها اندک بوده است، از این رو قدرت بر انجام کاری نداشتند؛ هم‌چنان که گاه برخی از عالمان و فقیهان متنفذ و گاه موج‌سوار، به آقای خمينی، پیامِ تهدید می‌دادند. تعطیلی درس تفسیر ایشان، که با مخالفت برخی از عالمان زمان ما روبه‌رو شد، هنوز در خاطر مردم باقی است.

ملاصدرا نیز در زمان خود، بر نهروانیان زمانه تیغ کشید و کتاب «کسر الاصنام الجاهلیة» را نگاشت تا بت‌های جاهلیت را بشکند. مراد از جاهلیت نیز خشک‌مقدسانی بودند که چونان نهروانیان، دین را جاهلانه زمین‌گیر ساخته بودند. نهروانیانی که زیادی و کثرت آنان، دست خوبان روزگار را بسته بود.

بررسی زندگی دانشمندان بزرگِ شیعی که دانش موسیقی می‌دانستند نشان می‌دهد آنان در زمان خویش ابزار دیگری جز شعر و موسیقی برای

  1. فخر الدین عراقی، دیوان اشعار، غزلیات.

(۱۷۴)

دفاع از دین و مرام خویش و برای رهایی مردم از مصایب سهمگینی که برای آنان پیش آمده بود، نداشتند.


فرصت الدوله شیرازی

فرصت الدوله شیرازی (متوفی ۱۳۳۹ ه ق) در کتاب «بحور الالحان» آن هم در فضای عصر صفوی، از «موسیقی درمانی» گفته است. این کتاب در گذشته متن درسی آموزش‌گاه‌های موسیقی بود و عالمان از آن بهره می‌بردند. وی در خاتمه کتاب ـ که شایسته بود در مقدمه آید ـ چنین می‌نویسد:

اهمیتی که آواز خوش دارد برای علاج امراض است که جز مداوای آن به آن چاره نباشد؛ چنان که حکمای یونانی و فارس بیماران را از این طریق معالجه می‌کردند و مجانین را نیز به الحان و اشعار مناسب حال ایشان علاج می‌نمودند. (بالاخره) این کتاب را که نوشتم نه برای حظ نفسانی بوده، بلکه اولاً برای این است که موسیقی یکی از علوم ریاضی است و اطلاق علم بر آن می‌شود و این هم یکی از علوم دیگر که علمش به از جهل است. ثانیا برای این‌که به مقام ضرورت در معالجات بیماران ـ در صورتی که معالجه منحصر به آن باشد ـ به کار برند.»(۱)

موسیقی می‌تواند برای بهبود برخی از بیماری‌ها مفید باشد. اگر پزشکی که بیماری‌ها را می‌شناسد با دستگاه‌های موسیقی نیز آشنا باشد

۱ـ بحور الالحان در علم موسیقی و نسبت آن با عروض، چاپ سپهر، ص ۳۲۱٫

(۱۷۵)

و آن را مورد مطالعه قرار دهد در می‌یابد که چه دستگاهی برای چه نوع بیماری مناسب است و اگر خداوند به ما توفیق دهد، شاید این تحقیق را به سامان رسانیم؛ هرچند انتشار برخی از کتاب‌های ما، مخالفانی را برانگیخته است. باید از نعمت‌های خدادادی بهره برد و نباید آن را بدون استفاده به خاک سپرد و دهان و صوت خوش نیز از برترین نعمت‌های الهی است. اگر قرار باشد دهان قفل گردد و سخن نیکویی گفته نشود، افزوده بر آن که افسردگی می‌آورد، اسراف و کفران نعمت نیز هست. صوت نیکو از دارایی‌های انبیا بوده است، پس افسوس است که انسان در این عمر کوتاهِ ناسوتی، صدای خوش را نشنود و از آن بهره نبرد.

جناب فرصت الدوله گوید برخی از بیماری‌ها درمانی جز موسیقی ندارد. باید گفت استفاده از موسیقی حتی در جنبه درمانی آن، نباید به گونه اعتیادآور و افراطی باشد.

(۱۷۶)

(۱۷۷)

 


فصل سوم:

فقه غنا و موسیقی

(۱۷۸)

(۱۷۹)


تاریخ فقه موسیقی


شیخ صدوق رحمه‌الله

در عصر غیبت، شیخ صدوق رحمه‌الله فقیه فرزانه‌ای است که طلایه‌دار این عصر می‌باشد. ابی جعفر، محمّد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه (متوفی ۳۸۱ ه ق) گوید:

«بدان که درآمد آوازه‌خوان و اجر زن زناکار و پول سگ‌های غیر شکاری، سُحت و حرام است»(۱).

شیخ صدوق رحمه‌الله درآمد زنان غناخوان را حرام می‌داند؛ چرا که آنان از انجام گناهان و مفاسد دوری نمی‌کردند و این که آنان را در کنار زنان زناکار می‌آورد، تصویر ذهنی ایشان از آوازه‌خوانان را می‌نمایاند و می‌رساند که میان این دو گروه، رابطه‌ای نزدیک بوده و زانی وصف معرّف مغنیان می‌باشد؛ چرا که با توجه به شواهد تاریخی، زنان آوازه‌خوان چون می‌خواندند، اجرای رقص هم داشتند و هم‌چنین افرادی آنان را بر

۱ـ شیخ صدوق،المقنع، ص ۳۶۲٫

(۱۸۰)

می‌گزیدند و با آنان گناه می‌کردند. ایشان هماهنگ با روایات، بهای سگ را نیز کنار این دو مورد می‌آورد. جناب شیخ صدوق در این کتاب به همین مقدار بسنده می‌نماید و از بحث غنا می‌گذرد، اما در کتاب «الهدایة»، درآمد زنان نوحه‌گر را که به راستی و صدق مویه می‌زنند، جایز دانسته است. او می‌گوید:

«وکسب المغنّیة حرام، ولا بأس بکسب النائحة اذا قالت صدقا»(۱).

وی در این کتاب نیز بیش از این، از غنا نمی‌نویسد و با آن که در روایات، آواز و غناخوانی زنان در عروسی‌ها و مجالسی که مردان بر آنان وارد نمی‌شوند، آمده است، از آن چیزی نمی‌گوید.


شیخ مفید رحمه‌الله

ابی عبدالله، محمّد بن نعمان حارثی (۳۳۶ ـ ۴۱۳ ه ق) همانند شیخ صدوق رحمه‌الله هیچ مورد حلالی را در زمان خود برای غنا و موسیقی که در دست خلفای عباسی بوده، سراغ نداشته است و فتوای ایشان، با توجه به شرایط زمانی وی، هماهنگ با روایات غنا و موسیقی است. او نوحه‌گری را جایز می‌داند، اما می‌نویسد:

«درآمد زنان نوحه‌گری که به باطل نوحه می‌خوانند، حرام است. نوحه‌گری بر مؤمنان چنان‌چه به کلامی حق و راست باشد، اشکال ندارد و می‌توان برای آن مزد گرفت. پرهیز داشتن از کسب درآمد به نوحه‌گری در دین برتر است»(۲).

۱ـ الهدایة، ص ۳۱۴٫

(۱۸۱)

زمان شیخ مفید با زمان صدور روایات، فاصله چندانی نداشته و فضای حاکم بر زمان صدور روایات، بر زمانه جناب شیخ نیز چیره بوده است و چون مورد حلال برای غنا و موسیقی فرض نمی‌شده، چنین حکمی داده است.


شیخ طوسی رحمه‌الله

شیخ الطائفة، ابوجعفر، محمّد بن حسن بن علی بن طوسی (۳۸۵ ـ ۴۶۰ ه ق) در کتاب «الاستبصار»، سخن از حلیت ذاتی غنا گفته است و می‌نویسد:

«غنا به صورت اولی جایز است و زمانی حرام می‌شود که در آن سخن از کلمات باطل گفته شود. غنا برای کسی اجازه داده شده است که باطلی به زبان نیاورد، و به ابزار لهو هم‌چون عودها بازی نشود و هم‌چنین است نی و غیر آن، بلکه باید از کسانی باشند که عروس‌ها را به گاهی که آنان را به زفاف می‌برند همراهی می‌کنند و نزد او شعر یا گفتاری می‌گویند که از ناسزا و امور باطل به دور باشد، اما خوانندگان دیگر به هر گونه‌ای از ملاهی که خوانندگی داشته باشند، کار آنان به هیچ وجه جایز نیست؛ خواه در عروسی‌ها باشند یا در غیر عروسی.»(۱)

جناب شیخ، آلات لهو را به طور مطلق حرام می‌داند. در آن زمان‌ها،

۱ـ المقنعة، ص ۵۸۸٫

۲ـ الاستبصار، ج ۳، ص ۶۱٫

(۱۸۲)

آلات موسیقی تنها در دست درباریان و اراذل و اوباش بوده است و حق و صاحبان ولایت دولتی نداشته‌اند که بتوانند از این امور استفاده کنند.

جناب شیخ در کتاب «المبسوط»، ادعای اجماع بر حرمت آواز غنایی دارد و این ادعا، مورد استناد دیگر فقیهان قرار می‌گیرد. وی می‌نویسد:

«چون ثابت شد که شنیدن آواز غنایی به اجماع حرام است، پس اگر کسی به آن گوش فرا دهد گناهی مرتکب شده که همه بر تحریم آن اتفاق دارند، و کسی که به عمد آواز غنایی برآورد و یا آن را بشنود، شهادت او مردود است.»(۱)

وی در کتاب «النهایة» گوید:

«مزد زنان خواننده در عروسی‌ها اگر به باطل غناخوانی نکنند و آنان به خلوت مردان و نیز مردان به خلوت آنان وارد نشوند، اشکال ندارد.»(۲)

جناب شیخ طوسی بحث از غنا را در کتاب شهادات «المبسوط» و در مقام بیان صفات شاهد با تفصیل بیش‌تری آورده است.

«غنا در نزد شیعه حرام است و کسی که غنا می‌خواند، فاسق است و شهادت وی رد می‌گردد، برخی نیز آن را مکروه می‌دانند.

بهای زنان خواننده به اجماع حرام نیست؛ زیرا از آن زنان می‌توان در موارد دیگر مانند استمتاع و لذت جنسی و به‌خدمت گرفتن آنان برای کار بهره برد.»(۳)

  1. المبسوط، ج ۸، ص ۲۲۳٫

۲ـ النهایة، ص ۳۶۷٫

(۱۸۳)

این عبارت، حایز اهمیت است. وی می‌گوید زنان خواننده می‌توانند کارهای دیگری نیز انجام دهند و برای آن، مثال‌هایی می‌آورد. ما می‌توانیم آن‌چه در روایات آمده است مانند یادآوری بهشت را بر آن بیفزاییم.

شیخ طوسی برای اثبات جواز حدی‌خوانی روایت دیگری را می‌آورد و بحث غنا و موسیقی را که در ضمن صفات شاهد به تحقیق آن پرداخته است به پایان می‌برد و سپس ویژگی‌های شعر مباح را بیان می‌دارد. او می‌فرماید:

ـ شعر جایز است؛ چنان‌چه هجو، فحش یا تشبیب و سخن گفتن از محاسن زنی که او را نمی‌شناسد، در آن نباشد، و هم‌چنین ناپسند است که دروغ در آن بسیار باشد. این مطلب را فقیهان شیعه در این مورد روایت کرده‌اند.»(۱)


ابن ادریس رحمه‌الله

اندیشه‌های فقهی شیخ طوسی برای یک قرن بر ذهن و جان عالمان شیعی چیره بود و شاگردان و فقیهان پس از وی به هیچ وجه با اجماعات ادعایی وی مخالفتی نمی‌نمودند تا آن که فقیهی به میدان آمد که رشادت مخالفت با اجماع‌های ادعایی شیخ را داشت و آزاداندیشی را اصل اولی در تحقیق علمی قرار داد. وی ابوجعفر، محمّدبن منصور بن‌احمد بن‌ادریس حلی (متوفی ۵۹۸ ه ق) است. اما ابن ادریس حلی درباره غنا

۱ـ المبسوط، ج ۸، ص ۲۲۳٫

  1. همان.

(۱۸۴)

و موسیقی، همان عباراتی را می‌آورد که شیخ آن را در «مبسوط» نگاشته است(۱)؛ چرا که در زمان وی، تمامی آلات موسیقی، در مورد حرام به کار می‌رفته است، هیچ مورد جوازی برای آن نبوده است.

ایشان حکم به حرمت هر صوتی می‌دهد که طرب‌انگیز باشد و در این صورت، چنان‌چه بلبلی بانگ برآورد و نغمه سر دهد یا صدای شرشر آب به گوش رسد و شنونده را خوشایند باشد و به طرب افتد، شنیدن صدای آن بر وی حرام است؛ در حالی که ما طرب را ملاک حرمت ندانستیم. وی درباره درآمد زنان خواننده معتقد است:

«مزد زنان خواننده در عروسی‌ها اگر به باطلی نخوانند اشکال ندارد. این حکم روایت شده است. و اظهر این است که غنا حرام است؛ از هر کسی که باشد»(۲).

ابن ادریس حکم به حرمت غنا می‌دهد و هیچ مورد جوازی را برای آن نمی‌بیند؛ چرا که از طرفی، غنا و آلات موسیقی در دست اراذل و اوباش بوده و از سوی دیگر، فاجعه کربلا داغی بر دل‌ها گذاشت که شیعه را برای همیشه داغدار نمود. این امر برای نمادهای تقوا و ولایت‌پذیری هم‌چون شیخ طوسی و ابن ادریس، بسی سخت‌تر از زمان ما بوده است؛ چرا که آنان آن گونه که فاجعه عاشورا را درک می‌کردند، به درک امروزیان نمی‌رسد؛ زیرا آنان به حقیقت ولایت رسیده بودند و

۱ـ السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج ۲، ص ۱۲۰٫

۲ـ همان، ص ۲۲۴٫

(۱۸۵)

می‌دانستند که بر صاحبان ولایت چه گذشته است. اما برخی از عالم نمایان که داعیه وحدت شیعه و سنی را دارند می‌گویند باید اختلافی که در صدر اسلام بوده و به مثابه کاسه آبی در مقابل دریاست را رها نمود و شیعه و سنی یک حقیقت است و بنی امیه و بنی عباس با قریش دعوایی خانوادگی داشته‌اند که اکنون به پایان رسیده است و ما نباید امروز غم دیروز آنان را بخوریم! بویی از ولایت به مشام آنان نرسیده است و آنان در باورهای دینی خود مشکل دارند. چنین کسانی حقیقت ولایت را که اقیانوسی بی‌کران است، از نگاه تنگ خویش در یک کاسه می‌بیند. چنین شخصی مانند کسی است که پدر خود را از دست می‌دهد و نخست در سوگ او خاک بر سر می‌ریزد، اما بعد از مدتی کوتاه، از دور برای او فاتحه‌ای می‌خواند و بر قبر پدر خویش حاضر نمی‌شود.

عالمان دیروز غربت اولیای خدا را بیش‌تر لمس می‌کرده‌اند و امروزه از صفایی که آنان داشته‌اند، کم‌تر به چشم می‌خورد و متأسفانه گرد غفلت همگانی همه جا را فرا گرفته و کم‌تر کسی است که بتواند آن را از خود بزداید و به یاد غربت امام موسی بن جعفر علیهماالسلام افتد و برخی هیأت‌ها، روضه‌ها و جلسه‌ها اطفاری شده است و چیزی که در آن دیده نمی‌شود، غم غربت دین و اولیای شیعه است. غم غربت و مظلومیت امام حسین علیه‌السلام عالمان شیعه را از رمق می‌انداخته است. نه تنها در گذشته دور، بلکه در زمان رضا خان ملعون مردم به زیر زمین‌ها می‌رفتند، درها را

(۱۸۶)

می‌بستند، پرده‌ها را می‌انداختند و سر بر زانو می‌گذاشتند و در غم مولای خویش حسین علیه‌السلام زار زار گریه می‌کردند و اشک غم می‌باریدند، اما مجالس روضه فعلی را چه شده است؟

خلاصه این که این عوامل در هم تنیده بوده است که فقیهان قرن چهارم را بر می‌انگیخته تا هرگونه لهو و غنایی را حرام بدانند و همان‌گونه که گذشت آنان غنا را از آن جهت که از ملاهی بوده است، حرام می‌شمردند.


محقق حلی رحمه‌الله

ابو القاسم، نجم الدین جعفر بن حسن حلی (م ۶۷۶ ه ق) معروف به محقق حلی، در «مختصر النافع» ص ۱۱۶ دیدگاه شیخ طوسی در کتاب مبسوط را برگزیده و چیزی بر آن نیفزوده، اما آن‌چه حایز اهمیت است تعریف محقق در شرائع الاحکام از غناست. وی در تعریف غنا ـ که آن را در کتاب شهادات و در ضمن برشمردن صفات شاهد و برای فاسق دانستن کسی که غنا می‌خواند یا آواز غنایی را می‌شنود ـ برای نخستین بار آورده است:

«کشیدن صوت که با ترجیع و چهچهه زدن همراه باشد که انسان را به طرب می‌اندازد، خواننده را فاسق می‌سازد و شهادت وی رد می‌گردد. شنونده آن نیز همین حکم را دارد؛ خواه خواننده آواز غنایی خود را در شعر بیاورد یا در قرآن کریم»(۱).

 

۱ـ شرائع الإسلام، ج ۴، ص ۹۱۳٫

(۱۸۷)


علامه حلی رحمه‌الله

ابومنصور، حسن بن یوسف بن مطهر اسدی (۶۴۸ ـ ۷۲۶ ه ق) معروف به علامه حلی، در تعریف غنا، نظر محقق حلی را پذیرفته و در حکم آن، تابع شیخ طوسی گشته است(۱).

وی در تذکرة الفقهاء غنا را لهو، لعب و امری سخیف می‌داند که سبب وارد شدن نقص به کنیزی که غنا می‌خواند، نمی‌شود:

«اگر کنیزی بخرد و او را آوازه‌خوان بیابد، برای وی خیار فسخ ثابت نیست. شافعی نیز همین دیدگاه را دارد. دلیل این حکم آن است که ممکن است غناخوانی وی امری طبیعی باشد و نه تعلیمی، و چنان‌چه فرا گرفتنی و آموزشی نیز باشد، همانند آموزش صنعتی حرام می‌ماند که عیب به شمار نمی‌رود، بلکه این امر سبب افزایش بهای وی می‌شود و نقصی در بدن او را در پی ندارد؛ و این امر به مثابه آن می‌ماند که وی خیاطی را بداند.

مالک بر این عقیده است که خیار فسخ برای خریدار چنین کنیزی ثابت است ـ این گفته را تابعان شافعی نقل کرده‌اند و نه مالک ـ چرا که غنا حرام است و داشتن امری حرام سبب وارد آمدن نقص بر آن می‌گردد. اما ما وارد آمدن نقص را منع می‌نماییم؛ چرا که غنا، لهو و بیهودگی، بازی و سخیف بودن است، و آن‌چه حرام است به کار بردن غناست، که امری غیر از آگاهی و دانستن دانش غناست»(۲).

۱ـ إرشاد الأذهان، ج ۲، صص ۱۵۶ ـ ۱۵۷٫

(۱۸۸)

علامه حلی در کتاب «تذکرة الفقهاء»(۱)، فرا گرفتن دانش موسیقی را حرام می‌داند و آن را از معاملات حرام می‌شمرد.


شهید ثانی رحمه‌الله

زین الدین بن علی بن علی عاملی (۹۱۱ ـ ۹۶۵ ه ق) معروف به شهید ثانی رحمه‌الله در کتاب مسالک الافهام که شرح بر شرائع الاحکام محقق حلی است، شناخت غنا را به مراجعه به عرف حواله می‌دهد و پای عرف را به بحث غنا و موسیقی می‌گشاید. او می‌گوید:

«غنا در دیدگاه اصحاب امامیه حرام است؛ خواه صرف غناخوانی باشد یا آن که با یکی از آلات موسیقی همراه گردد.

غنا صوتی است که ترجیع آور و طرب‌انگیز باشد. غنا را جناب محقق حلی و برخی از عالمان چنین تفسیر نموده‌اند.

البته بهتر آن است که در شناخت معنای غنا و چیستی آن به عرف مراجعه شود و آن‌چه را که عرف غنا می‌داند، حرام دانست؛ خواه در شعر باشد یا در قرائت قرآن کریم و یا در غیر آن»(۲).

ارجاع دادن شناخت موضوعات به عرف، اجتهاد انزوایی را در پی دارد و به این معناست که مجتهد با نشناختن موضوع و درک نکردن واقعیت‌های جامعه، فتوا صادر کند؛ برخلاف اجتهاد اجتماعی که جلودار جامعه و عرف است و او عرف را به سوی خود می‌خواند و او رهبر عرف

۱ـ تذکرة الفقهاء (ط.ج)، ج ۱۱، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۲٫

  1. ج ۹، ص ۳۷٫

۳ـ مسالک الأفهام، ج ۱۴، ص ۱۷۹ ـ ۱۸۱٫

(۱۸۹)

است و پاسخ‌گوی آنان در نیازهای روز و بلکه آینده جامعه است. چنین رویکردی روند جدایی تشخیص موضوع از شأن فقاهت را دامن می‌زند.

جناب شهید ثانی همین نظریه را در شرح خود بر لمعه بر می‌گزیند:

«مصنف (شهید اول) و دیگر فقیهان حدی خواندن را از حرمت غنا استثنا نموده‌اند. هم‌چنین دیگر فقیهان و نیز مصنف در کتاب دروس خود، غناخوانی زنان در عروسی‌ها در صورتی که به باطل سخن نگویند و به امور لهوی نپردازند؛ هرچند به زدن دایره‌ای باشد که در آن سنج است و نه دایره‌های بدون سنج، و هم‌چنین مردان بیگانه نیز صوت وی را نشنوند را استثنا نموده‌اند که اشکالی بر آن وارد نیست»(۱).

شهید ثانی صوتی را که دو وصف «ترجیع» و «طرب» دارد، سبب حرمت آن می‌شمرد و در آن تردیدی روا نمی‌دارد، اما افزوده بر این، وی صوتی را که عرف غنا بداند، هرچند ایجاد طرب ننماید نیز حرام می‌داند و طرب‌آور بودن را ملاک حرمت غنا لحاظ نمی‌کند.


مقدس اردبیلی رحمه‌الله

مولی احمد مقدس اردبیلی (م ۹۹۳ ه ق) نظریاتی در رابطه با چیستی غنا، ترجیع، طرب و اطراب دارد که تمامی مورد نقد است و ما نقد آن را در کتاب «فقه غنا و موسیقی» آورده‌ایم. این امر می‌رساند وی در موضوعات گفته شده، شناخت کافی نداشته است. ایشان می‌نویسد:

۱ـ الروضة البهیة فی شرح اللمعة، ج ۳، ص ۲۱۲٫

(۱۹۰)

«در تعریف «غناء» با همزه گفته شده است، کشیدن صدای انسان است که دارای ترجیع و طرب‌آور باشد. ظاهر این است که در حرام بودن غنا و حرام بودن گرفتن مزد بر آن و نیز حرمت آموزش، فراگیری و شنیدن آن اختلافی نیست. برخی از فقیهان امامیه آن را به عرف واگذار نموده‌اند، از این رو آن‌چه را که عرف غنا بداند حرام است هرچند دارای ترجیع نباشد و طرب ایجاد نکند. دلیل این که در شناخت غنا باید به عرف مراجعه کرد این است که در شرع معنای غنا حرام شده اما چیستی آن در شریعت تبیین نشده است و این اصطلاح حقیقت شرعی ندارد، از این رو در فهم معنای آن باید به عرف مراجعه کرد. و ظاهر این است که عرف معنای آن را مد و کشیدگی صوت می‌داند؛ هرچند طرب‌آور نباشد و هر کشیدگی صوت حرام است؛ چرا که غنا را می‌توان به طرب‌انگیز و غیر طرب‌آور تقسیم نمود، بلکه بعید نیست غنا بر صوتی که ترجیع نداشته باشد ودر گلو چرخیده و تکرار نشود نیز اطلاق گردد، از این رو سزاوار است از آن نیز دوری شود. و معنای نخست مشهورتر است و شاید دلیل آن چنین باشد که غنایی که به اجماع حرام دانسته می‌شود دو قید دارای ترجیع و طرب‌انگیزی را داراست و صوتی که این دو را ندارد در حرمت آن شک می‌شود و بر اصل اولی اباحه باقی می‌ماند اما مفاد و معنای دلایل روایی حرمت غنا اعم است و صوت و صدایی که این دو وصف را نیز ندارد شامل می‌شود»(۱).

 

۱ـ مجمع الفائدة والبرهان، ج ۸، ص ۵۷٫

(۱۹۱)

بنا بر نظر مرحوم محقق اردبیلی که غنا را مد صوت بدون دخالت قید طرب در حقیقت آن می‌داند، گفتن اذان به سبک معمول و با صدای خوش نیز باید حرام باشد؛ زیرا صدا در اذان کشیده می‌شود.

جناب مقدس می‌گوید غنایی مباح است که ترجیع در آن نباشد و در تفسیر معنای ترجیع، تصریح می‌نماید که صدا در گلو چرخانده نشود؛ در حالی که ترجیع تنها با چرخاندن صدا در گلو ایجاد نمی‌شود و برای نمونه مد در «ولا الضالآین» می‌تواند از نواجذ ثنایا چرخانده شود و دارای ترجیع گردد. ترجیع‌های حجاز مستقیم، و ترجیع‌های چارگاه شکسته است و تعریف جناب مقدس، ترجیع «ولا الضالین» را نیز شامل می‌شود؛ در حالی که ایشان از ترجیع عربی غفلت دارد و یا آن را نمی‌شناسد. نتیجه چنین بیانی این است که ایجاد و استماع کم‌ترین صوتی حرام است و به عبارت دیگر باید گفت بهتر است برای گریز از غنا، از هرگونه صوت و صدایی دوری نمود و از آن پرهیز داشت.

جناب مقدس، وعده عذاب بر غنا را دلیل بر کبیره بودن غنا می‌گیرند. این مطلب درست است، اما بحث بر این است که غنایی که وعده عذاب بر آن داده شده، چیست و کدام است؟ بنابراین باید موضوع این روایات تبیین گردد. ما گفتیم که قدر متیقن غنای حرام غنایی است که در خدمت جبهه باطل و دستگاه خلافت جور باشد. یعنی غنای امویان، عباسیان و غنایی که در دست اراذل و اوباش و غنای

(۱۹۲)

بیت‌الغناهاست که در آن از انجام هیچ فساد و باطلی فروگذاری نمی‌شده است و می‌خواسته‌اند با آن، مردم را از محور دین و ولایت کلی الهی و از حق دور سازند و بر رونق جبهه باطل ـ به معنای عام آن ـ بیفزایند. چنین غنایی که خادم دستگاه باطل است، از غنایی که در زمان استقرار حکومت دینی از خداوند، رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و خاندان پاک ایشان علیهم‌السلام ، دین، قرآن، کعبه، اهل ایمان، جبهه، جهاد و مبارزه با ظلم سخن گوید و ستم‌زدایی نماید، انصراف دارد، اما ایشان پیش از آن که به شناسایی غنا و تبیین موضوع آن بپردازند، حکم غنا و کبیره بودن آن را طرح می‌کنند.

روایت نقل شده، مغنیه‌هایی را ملعون می‌داند که بدکاره و رقاصه بودند و لخت و مست، بساط خلفای جور و جبهه باطل را رونق می‌دادند و نباید حکم چنین غناخوانی و چنین آوازه‌خوانی را با حکم اصل غنا خلط نمود. حرمت غنا و کسب مغنیه و ملعون بودن او نیز مشعر به علیت نیست؛ چرا که چیزی مشعر به علیت است که انحصار داشته باشد و ما نمی‌دانیم چرا آواز چنین زنی حرام شده است. آیا عریان بودن اوست که ملاک حرمت قرار می‌گیرد یا صدای او یا شراب و اشاعه فحشای او؛ و با آن که می‌دانیم معصیت موجب حرمت می‌شود، اما نمی‌دانیم آیا غنا از آن جهت که غناست نیز معصیت است یا خیر؟ در موسیقی و در هر موضوعی، نباید میان مقام ثبوت و اثبات خلط نمود و واقعیت‌های خارجی و آن‌چه که هست را با مقام وضع قوانین و آن‌چه که باید باشد، در هم آمیخت.

(۱۹۳)

جناب مقدس اردبیلی در عبارات زیر ادعا می‌نماید روایتی که دارای سندی صحیح باشد و به صراحت بر حرمت غنا دلالت داشته باشد نیافته است و ایشان به‌جای آن‌که با صراحت، حکم به حرمت یا حلیت دهد، به نصیحت و اندرز رو می‌آورد و می‌فرماید: شایسته است غنا ترک شود.

«اما من روایتی که سند صحیح داشته باشد و حرام بودن غنا را به صراحت بیان دارد، نیافته‌ام و شاید شهرت میان فقیهان بر حرمت آن بسنده باشد. افزون بر این، روایات زیادی نیز با آن است، بلکه بر حرام بودن غنا اجماع است و خارج نمودن نوعی از غنا از دایره آن، نیازمند دلیل است. شاید بتوان گفت روایاتی که بر حرمت غنا رسیده است، هیچ یک حجت و دلیل شرعی واقع نمی‌شود، بلکه دلیل اجماع و شهرت است که غنا را حرام می‌سازد و آن نیز غنایی را حرام می‌داند که دارای ترجیع و طرب‌انگیز باشد و دلیلی بر حرمت غیر از آن در دست نیست، از این رو باید به اصل اباحه رجوع کرد و اصل اباحه دلیلی قوی در این زمینه است، اما احتیاط در پرهیز از خوانندگی و شنیدن آواز به صورت مطلق آشکار است»(۱).

بر فرض بپذیریم که بر حرمت غنا اجماع وجود دارد و اجماع آن نیز قدمایی و مورد اعتبار است، اما از آن‌جا که معنای آن مشخص نیست، اجماع اهمال دارد، از این رو نوبت به تخصیص موارد جواز و استثنای آن نمی‌رسد. تخصیص در صورتی ثابت است که نخست، امری کلی ثابت

  1. همان.

(۱۹۴)

شود و سپس به آن اطلاق داده شود. در بحث حاضر نیز غنا به اجماع حرام است، اما اجماعی است که اهمال دارد، از این رو، اطلاق غنا ثابت نمی‌شود تا چیزی از آن تخصیص بپذیرد. البته، وجود چنین اجماعی ثابت نیست، و بر فرض وجود، به دلیل مدرکی بودن و کثرت مستندات آن، اعتباری ندارد.

جناب مقدس در مستثنیات غنا، همان نظر پیشینیان را تکرار می‌نماید و سپس بر موارد استثنا، مرثیه‌خوانی بر امام حسین علیه‌السلام را نیز می‌افزاید:

«و نیز مرثیه‌خوانی بر امام حسین علیه‌السلام از موارد حرمت غنا استثنا شده است، و چرایی آن آشکار نیست و شاید دلیل آن چنین باشد که اجماع بر حرمت آن ثابت نیست و اجماع تنها حرمت غیر مراثی را می‌رساند و سند روایات حرمت غنا صحیح نیست و دلالت آن نیز بر حرمت به صورت مطلق صریح نمی‌باشد و با وجود شک، اصل جواز و اباحه در آن جریان می‌یابد و تنها چیزی که حرمت آن ثابت است، از تحت این اصل خارج است و غیر از آن را در بر می‌گیرد. پس در آن بیندیش»(۱).

این سخن که در باب مراثی امام حسین علیه‌السلام باید گفت: «هرچه تحریم آن ثابت شد، حرام و بقیه موارد آن حلال است» سخنی درست و منطقی است؛ اما تنها در مورد استثنای یاد شده کاربرد ندارد و اعم از آن است.

۱ـ مجمع الفائدة والبرهان، ج ۸، ص ۶۱٫

(۱۹۵)

مرحوم مقدس در تأیید درستی جواز استثنا، مطلوب بودن گریه بر آن حضرت علیه‌السلام و ثواب داشتن آن و این که غنا می‌تواند معین و مددکار مهمی برای گریستن باشد را دلیل می‌آورد. غنا خوانی در دستگاه دشتی، شوشتری یا حجاز بسیار حزن‌آور است و این که گفته می‌شود امام سجاد علیه‌السلام اشعاری را برای ابن‌زیاد خواند، به گونه‌ای که افزوده بر او، شمر از گریه به لرزه درافتاد، باید دید با چه صفا و چه دستگاهی بوده است؟

ایشان عمل متشرعه و مسلمانان را تأیید دیگری بر این مطلب قرار می‌دهد و به جای استدلال آوردن از دین، نظر مردم را بر می‌گزیند! و حال آن که در به دست آوردن فتوا حتی نباید به نظر فقیهان بسنده نمود تا چه رسد به آن که فقیهی به عرف و متشرعه رجوع کند و پیش‌تر، از شیخ طوسی نقل شد که اگر غنا حرام باشد، در همه موارد آن حرام است؛ مگر آن که شریعت چیزی را تخصیص زده باشد.

مرحوم مقدس اردبیلی در ادامه، دلیل حرمت غنا و ملاک و مناط آن را طرب‌انگیز بودن غنا می‌شناسد:

از امور دیگری که درستی استثنای مراثی بر امام حسین علیه‌السلام را تأیید می‌کند این است که حرام شدن غنا به سبب طرب داشتن آن است و مرثیه‌خوانی هیچ گونه طربی را بر نمی‌انگیزد، بلکه مراثی تنها حزن‌آور است و بیش‌تر امور گفته شده در مطلق مرثیه‌خوانی‌ها جاری است و چون بسیار آشکار بوده بیان نگردیده است.

به طور کلی، نداشتن دلیل ظاهر بر حرمت، اصل اباحه، دلایل جواز

(۱۹۶)

نوحه‌گری به صورت مطلق که غناخوانی را نیز در بر می‌گیرد، بلکه این که نوحه‌گری بدون غناخوانی ممکن نیست، جایز بودن غناخوانی در مرثیه و مجلس سوگواری حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام را ثابت می‌نماید. و خداوند است که هر حکمی را می‌داند».

مرحوم مقدس قایل است حزن دارای طرب نیست و این ادعا می‌رساند که ایشان طرب را به‌خوبی نشناخته‌اند. طرب یا حالت خفت و خوشایندی که به نفس دست می‌دهد با دستگاه‌های حزن‌آور موسیقی نیز پدید می‌آید. دستگاه دشتی دستگاهی غم‌انگیز و دستگاه شور ویژه حزن‌آوری است، ولی هر دو دستگاه نیز طرب‌آور است. کسی که دشتی یا زابل می‌خواند، چنان در دیگری طرب حزنی ایجاد می‌کند که اشک او را جاری می‌سازد. طرب مقسم حزن و سرور است و چنان‌چه موجب پایین کشیدن دل گردد، حزن، و اگر باعث بالا کشیدن دل شود، سرور نام دارد و متأسفانه ایشان به رابطه میان طرب و حزن توجه نداشته است.

مرحوم مقدس بعد از قید «حزن»، «قصد حزن» را نیز می‌افزاید و می‌گوید در مرثیه‌سرایی غنایی اگر کسی حزن نداشته باشد، دست کم باید قصد حزن بر امام حسین علیه‌السلام را داشته باشد! حال، اگر کسی نخواهد در غناخوانی خویش قصد حزن کند، آیا کار وی حرام است؟

«البته در نوحه‌گری باید نیت نماید که گریه و ندبه برای امام حسین علیه‌السلام باشد؛ اگرچه احتیاط در این است که به طور مطلق از غنا دست برداشت؛ خواه در مرثیه‌سرایی بر امام حسن علیه‌السلام باشد و یا در

(۱۹۷)

موارد دیگر»(۱).

البته مقام معنوی و حتی علمی مرحوم مقدس اردبیلی بر کسی پوشیده نیست و ایشان بحق از اولیای بزرگ الهی هستند، اما شرایط زمانه آنان به گونه‌ای بوده است که بیش از این، از توان آن‌ها خارج بوده است.

بهتر است در حاشیه توصیه جناب مقدس از روایاتی یاد کنیم که توصیه به تباکی نموده است. این مطلب اگرچه درست است، باید توجه داشت کسی که مظلومیت امام حسین علیه‌السلام و غربت و تنهایی آن حضرت علیه‌السلام را به یاد آورد و دل وی به سوز و حزن نیاید و اشک او جاری نشود، قلبی بیمار دارد و باید خود را درمان نماید و گاه حضور وی در مجالس عزاداری ممکن است مشکل او را مضاعف سازد. استفاده افراطی از این مجالس برای قلب بیمار، خیرگی و قساوت قلب می‌آورد. متأسفانه بیش‌تر مداحانی که خود گریه نمی‌کنند، برای آن است که نام امام حسین علیه‌السلام و روضه آن حضرت را بسیار بر زبان آورده‌اند و چون دلی دریایی و پرصفا نداشته‌اند و دل آنان بیمار بوده است، بردن نام آن‌حضرت، دیگر آن مزه‌ای را که باید داشته باشد، در نظر آنان ندارد. به صورت کلی، افراط در هر امری، حتی گزاردن نماز و قرائت قرآن کریم شایسته نیست. کسی که در مقابل حق و اولیای الهی منفعل نمی‌گردد و قلبش به لرزه نمی‌آید، قافیه را باخته و باید به فکر صاف نمودن قلب

۱ـ مجمع الفائدة والبرهان، ج ۸، صص ۵۷ ـ ۶۴٫

(۱۹۸)

خویش از رسوبات باشد. باید با معرفت به دین و اولیای الهی نزدیک شد و قصد سوء مادی به آن حضرات نداشت و عادت را از خود دور نمود و مسؤولیت‌های دینی را شغلی درآمدزا ندانست، که در غیر این صورت، بسیار خطرناک و زیان‌بار است.


صفویان و گسترش موسیقی درویشی

عالمان دینی در عهد مغولان با سختی بسیار روزگار می‌گذراندند، تا این که خاندان صفوی که شیعه مذهب بودند، بر ایران حاکم گردیدند. آنان برای نخستین بار، مذهب شیعه را در تمام گستره ایرانِ آن روز رسمی نمودند و اهل سنت را به طرف مرزها سوق دادند. صفویان خود را «مرشد کامل» می‌دانستند. از اصول صفوی این بود که نظر مرشد کامل، اصل است. شاهان صفوی به استبداد خود رنگ دینی دادند و بر آن بودند تا فرهنگ دینی را فرهنگ استبدادی سازند. بزرگان صفویه که اهل دین بودند، «مرشد کامل» شناخته می‌شدند، نه «عالِم اسلامی». البته باید انصاف را رعایت نمود و اذعان کرد که در زیر شعار شیعی‌گری شاهان صفوی، خدمات بسیاری نیز به فرهنگ شیعه شد. عالمان شیعی در این زمان بود که بعد از خفقان هزار ساله، فرصت مناسبی یافتند تا آثار به یادگار مانده از امامان و پیشوایان دین علیهم‌السلام را به مدد حمایت‌های دولتی، احیا نمایند؛ چنان‌چه شمار دانشمندانی که در این عصر ظهور نمودند، قابل توجه است.

در میان فقیهان قرون یازده تاکنون ـ عصر صفویان تا به حال ـ با آن که

(۱۹۹)

صاحبان سخن بسیار بوده‌اند، سه نفر در وادی غنا و موسیقی، به‌طور عمده سخن گفته‌اند: مرحوم محقق سبزواری، مرحوم فیض کاشانی و مرحوم شیخ انصاری. دیگر عالمان، بیش‌تر از اینان تقلید نموده‌اند. ما آرا و نظرات این بزرگان فقهی را در کتاب «فقه غنا و موسیقی» که به بررسی سیر تاریخی این مسأله از دیدگاه فقیهان و نقد رویکرد آنان به موسیقی می‌پردازد، آورده‌ایم.

شاهان صفوی ـ به‌ویژه شاه عباس ـ خود را کلب و غلام امام علی علیه‌السلام می‌دانستند. شاه عباس نام خود را «کلب آستان علی، عباس» گذاشت(۱). در این فضا بود که فرهنگ شیعه توانست زبان‌هایی گویا هم‌چون ملاصدرا و علامه مجلسی بیابد. فقیهان در این دوره، یا اخباری بودند ـ که غلبه و چیرگی بر فضای حوزه‌های درسی با آنان بود ـ یا اصولی. دسته‌ای از عالمان در این زمان، هم‌چون فیض کاشانی از حلّیت موسیقی سخن می‌گفتند و برخی حرمت مطلق آن را تبلیغ می‌نمودند. این موضوع در آن زمان نیز از افراط و تفریط به دور نگردید تا جایی که برخی قلندری می‌شدند و برخی نیز حتی دمیدن در ساقه پیاز را حرام و فاعل آن را ملعون می‌دانستند. بررسی آثار آنان نشان می‌دهد رویکرد هیچ یک از آنان نیز با ملاک و مناط علمی نبوده است؛ در حالی که در به دست آوردنِ حکم غنا و موسیقی ـ که از دانش‌های پیچیده است ـ باید وجوه صحیح از

  1. ر. ک عاملی، بهاء الدین، جامع عباسی، ص ۲٫

(۲۰۰)

غیر صحیح جدا گردد و این کار ممیزی یابد و دلیل هر زمانی با توجه به ملاک، مناط، غایت و فاعل همان زمان و نیز با توجه به خصوصیات همراه، و جدایی امور ذاتی از اقتضایی باشد.

در زمان صفویه افزون بر نزاع فقیهان، صوفیه نیز میدان‌دار بودند. گاه در مجالس صوفیه که مورد حمایت دربار بودند، زن و مرد در مجالس اختلاطی به رقص و سماع می‌پرداختند. در دوران حاکمیت شاهان صفوی، این شاهان صفوی بودند که به نام دین حاکم بودند، نه خود دین. برخی از آنان، هرگاه از شراب مست می‌شدند، چنان‌چه تذکری به آنان داده می‌شد، می‌گفتند: ما شاه شیعه و کلبِ آستان علی، عباس هستیم، نه مطیع عالمان، و بنا نیست هرچه عالمان می‌گویند، ما فرمان‌بردار باشیم. قدری ما به حرف‌های آنان گوش می‌دهیم، قدری نیز آنان به حرف‌های ما گوش دهند. در همین روزگار، مرحوم صدرا کتاب «کسر الاصنام الجاهلیة» را نوشت تا با چنین افکاری مقابله کند؛ چرا که شاهان صفوی و درباریان، حاکمان و کارگزاران، به نام عرفان درویشی و تصوف، حلال خدا را زیر پا می‌نهادند و برخی از حرام‌ها را رسمیت می‌دادند.

فقیهان اخباری در این زمان بر حرمت مطلق موسیقی پای می‌فشردند و شعار احتیاط را در پیش داشتند. دراویش نیز راه افراط را در پیش گرفتند و در این وادی، حرامی را نمی‌شناختند. نزاع و جنجال این دو گروه افراطی و تفریطی در زمان صفویه موجب گشت که دیگر نه از میردامادها کاری برآید، نه از شیخ بهاها و ملاصدراها؛ چرا که به گاه دعوا و درگیری،

(۲۰۱)

از انسان عاقل، کاری ساخته نیست و هر که بی عقل‌تر است، غالب‌تر است. در این زمان، حتی شاه نیز مسأله را با احتیاط دنبال می‌نمود. او گاهی این گروه و گاهی آن گروه را به ملاحظه دعوت می‌نمود تا آن که عالمان قشری‌گرا با حمایت دربار صفوی چیره گردیدند. غلبه ظاهرگرایان، زیان‌های بسیاری را به فرهنگ شیعی وارد آورد و زمام امور را از دست عالمانِ جامع معقول و منقول گرفت و آنان به قلّت و غربت مبتلا گردیدند. مرحوم ملاصدرا و مرحوم فیض کاشانی از دانشمندانی بودند که در این دوره، به غربت و تبعید محکوم گردیند.

قلّت عالمان دینی که از جامعیت برخوردار بودند، سبب شد که دانش موسیقی از دست آنان خارج شود. از آن زمان به بعد، این اراذل و اوباش بودند که نماینده موسیقی شناخته می‌شدند و دیگر از موسیقی، نام بزرگانی هم‌چون فارابی و ابن سینا به میان نمی‌آمد. حوزه‌ها نیز با چیرگی ظاهرگرایان، از علم موسیقی، هیأت و نجوم خالی بماند، تا این که با ورود غربیان به ایران و تأسیس دارالفنون، دانش موسیقی همانند بسیاری از علوم دیگر تا به امروز از برنامه آموزشی همان عالمان اندک و به غربت مبتلا نیز حذف گردید و جز دانش‌جویانی بی‌خبر از فلسفه، حکمت و معنویت، که زیر نظر مربیان خارجی تعلیم موسیقی می‌دیدند، کسی به آموختن موسیقی روی نمی‌آورد.


شیخ بهایی رحمه‌الله

محمّد بن حسین بن عبدالصمد حارثی (م ۱۰۳۰) معروف به شیخ

(۲۰۲)

بهایی از آن جا که درک سیاسی بالایی داشته است فرا گرفتن دانش موسیقی را جایز می‌داند، اما عملی نمودن آن را حرام می‌شمارد. وی بسیاری از فقیهان را صاحب این دانش می‌داند و وارد بحث‌های اختلاف برانگیز آن نمی‌شود و می‌گوید:

«دانش موسیقی علمی است که از آن نغمه‌ها و ایقاعات و ویژگی آن و چگونگی تألیف لحن‌ها و آلات موسیقی دانسته می‌شود. شریعت از فراگیری این دانش، منعی ننموده است و شمار بسیاری از فقیهان، در این فن مهارت داشتند. بله، شریعت مطهّر اسلام، از کاربردی نمودن و عمل به آن نهی نموده و کتاب‌هایی که در این زمینه نوشته شده، تنها اموری علمی است.»

در دوره شیخ بهایی، بحث غنا و موسیقی شکل سیاسی به خود گرفته بود و سیاسی شدن این بحث، مانع از آن می‌شد که به هویت آن پرداخته شود. در نتیجه، حقیقت آن ژرف‌پژوهی نمی‌گردید و برخی از عالمان، جانب احتیاط را رعایت می‌نمودند و محافظه‌کار می‌شدند و بحث را به‌طور حقوقی دنبال نمی‌نمودند. بحث غنا و موسیقی در این جریان همانند بحث سِحر می‌باشد که چون وجه سیاسی یافته است، به‌خوبی تحقیق نشده و موضوع آن ناشناخته مانده است؛ در حالی که سحر و جادو توانمندی است و توانمندی اشکال ندارد و تنها چیزی که مردود است، ایستادگی در برابر حق و آزار و اذیت دیگران است و این عمل را نباید برآمده از اصل سحر دانست و آن را حرام نمود.

(۲۰۳)

با استقرار دولت صفوی و بیرون آمدن شیعیان از فضای خفقان‌آمیزی که حاکمان اهل سنت و طاغوت برای آنان به‌وجود آورده بودند، حاکمان صفوی از دراویش و صوفیان حمایت می‌نمودند و آنان به تبلیغ مرام خود در اجتماع می‌پرداختند و از طرفی عالمان و به ویژه فقیهانِ اَخباری نیز آزادی عمل پیدا نمودند. فقیهان اخباری که حاکمان صفوی ناچار بودند از آنان نیز حمایت کنند، در صحنه‌های اجتماعی حضور یافتند و این دو گروه نمی‌توانستند یک‌دیگر را تحمل نمایند. در این دوره، موسیقی از اشرافی‌گری خود درآمد و از آن طبقه به عموم طبقات اجتماعی راه یافت و در قرائت قرآن و به خصوص عزاداری شکوفا گردید، اما وجود آزادی نسبی برای مذهبیان شیعی، زمینه پیدایش نزاع‌های علمی و سیاسی گردید. عالمان اخباری از طرفی به نقد رویکرد اصولیان می‌پرداختند و نزاع اصولیان و اخباریان به اوج خود نزدیک می‌شد و هر دو گروه آنان نیز وجود دراویش و صوفیان را که مناصب حکومتی در اختیار داشتند، نمی‌پذیرفتند و صفا و سادگی مذهبی‌ها گاه به برادرکشی می‌انجامید. اما هیچ یک از این ماجراها سبب نمی‌شود که ما بدون دلیل و استدلال، غنا و موسیقی را تأیید کنیم یا آن را حرام بدانیم، بلکه باید دید ادله شرعی چه حکمی را اقتضا می‌نماید. اخباریان، موسیقی و غنا را حرام مطلق می‌دانستند و دراویش، آن را حلالِ مطلق می‌شمردند و اصولیان در این میان، به راه اعتدال نزدیک می‌شدند.

حال، در این اوضاع، شیخ بهایی تعلیم موسیقی را جایز می‌داند، اما به

(۲۰۴)

کار بردن آن را حرام می‌شمرد؛ در حالی که این سخن درست نیست؛ زیرا نوازنده‌ای که می‌خواهد آکاردیون یاد بگیرد یا نی بزند تا آلت موسیقی را به دست نگیرد و آن را ننوازد، نمی‌تواند چیزی یاد بگیرد و خواننده‌ای که می‌خواهد دستگاه چارگاه، سه‌گاه، شوشتری، حجاز یا ابوعطا را یاد بگیرد، باید چیزی بخواند، وگرنه چگونه آن را فرا بگیرد. افشاری درآمد، عراق، اوج، ریز و سپس درآمد دارد. سه‌گاه هم همین طور؛ حسینی دارد راجعه دارد، عشاق دارد، ریز دارد و درآمد دارد و هر دستگاهی برای خود قانونی خاص دارد که باید در مرحله عمل، بین آن تمایز گذاشت. موسیقی علم محض و دانشی ذهنی، تجردی و تئوری صرف نیست و زمینه‌های عملی قابل تحقق دارد و این بیان یا برای فرار از بیان حقیقت است و یا می‌رساند ایشان در حال و هوای این بحث نیست و از زمانه خود یا فرار می‌کند و یا تأثیر می‌پذیرد.

جناب شیخ بهایی با این عبارت می‌خواهد مخالفان خویش را ساکت نماید و این گزاره، زیرکی افزون‌تر شیخ نسبت به دیگران را نشان می‌دهد؛ چرا که وی به نیکی می‌داند که کسی بدون نواختن و خواندن موسیقیدان نمی‌شود. عالمان و فقیهان برجسته‌ای نیز که ایشان خاطرنشان آن می‌شود هیچ یک با علوم غریبه و جفر، رمل و اسطرلاب این علم را یاد نگرفته‌اند، بلکه با توجه به موضوع موسیقی که هنر صوت انسان و پنجه‌های اوست می‌خوانند و می‌نوازند تا موسیقار شوند. پیش از این نیز گفتیم، کسی به یک بار تمرین، موسیقار نمی‌شود، بلکه باید بارها و بارها خواند تا بتوان

(۲۰۵)

دستگاهی را یاد گرفت.


مرحوم محقق سبزواری رحمه‌الله

مولی محمّدباقر بن محمّد مؤمن سبزواری (۱۰۱۷ ـ ۱۰۹۰ ه ق)، پس از شیخ بهایی، نخستین فقیهی است که حکم به حلیت غنا ـ از آن جهت که غناست ـ داد. این فقیه آزاداندیش ـ که سمت امام جمعه پایتخت صفویان (اصفهان) را داشته است ـ افزوده بر توضیح این مسأله در کتاب گران‌سنگ فقهی خویش با نام «کفایة الفقه» که بعدها به «کفایة‌الاحکام» مشهور گشت، به بررسی موضوع غنا و حکم آن پرداخته است. ایشان رساله‌ای مستقل در حلیت غنا نوشته است که جامعه علمی زمان وی که اخباریان بر آن حاکم بودند، آن را نپذیرفتند و سیاست زمانه، وی را مجبور ساخت رساله‌ای مستقل در حرمت غنا بنگارد و در ظاهر، از فتوای خویش دست بردارد. وی نخست «رسالة فی تحلیل الغناء» نوشت. این کتاب، موجی در جامعه علمی آن روز ایجاد نمود. گفته می‌شود وی چون با اعتراض فقیهان رو به‌رو شد، تمام نسخه‌های رساله تحلیلیه خود را جمع‌آوری نمود.

متأسفانه استبداد حکومتی یا توده‌ای و گاه موج‌سواری برخی از فقیهان که اقبال عمومی می‌یابند یا مورد حمایت دولت‌ها واقع می‌شوند و به سِمَت مرجعیت می‌رسند، بیش‌تر مانع از آزاد اندیشی عالمان برجسته و ممتاز می‌گردد و عالمان ربّانی با چیرگی آن ظاهرگرایان ناچار می‌شوند همانند محقق سبزواری، از اصحاب سخن گویند و چنان

(۲۰۶)

بنویسند که خود را تبرئه نمایند.

رساله تحلیلیه گویا مرز حلیت در غنا را بسیار گسترده می‌دانسته که بحث برانگیز شده بوده و وی چون دیده است کتاب وی سبب اختلاف و نزاع می‌گردد و اختلاف موجب ضعف دین و دین‌داری می‌شود، از گفته خود باز می‌گردد و رساله تحریمیه را به نگارش می‌آورد. این امر، بر تقوای بالای شیخ سبزوار که درد دین داشته است، دلالت دارد و این که وی به خاطر دین، از نظر و حقوق خویش دست کشیده است. این در حالی است که شاه عباس دوم به مرحوم سبزواری اهتمام داشته است. مرحوم سبزواری روحیه‌ای شجاعانه داشته؛ چرا که او زیر نظر استادی هم‌چون میرفندرسکی تربیت شده است. جناب میرفندرسکی شجاع‌ترین عالم عصر بوده و شاه عباس در میان عالمان، تنها از او بیم داشته است و میرداماد یا شیخ بها چنین مکانت و مهابتی را نداشته‌اند. میرفندرسکی بذله‌گو بوده و اگر مورد آن پیش می‌آمد، آبروی شاه را می‌برده است. البته نقش جناب میرفندرسکی در فیلمی که زندگی ملاصدرا را به نمایش گذاشت، به‌خوبی نمایانده نشده بود و با میرفندرسکی که ما می‌شناسیم، تفاوت بسیار داشت. مرحوم میرفندرسکی مردی جامع، شجاع و سلحشور بوده است که بدون توجه به حکومت وقت، به‌راحتی در کوچه‌ها و خیابان‌های شهر و در قهوه‌خانه‌ها می‌رفته و بر این عقیده بوده است که باید در میان مردم بود و از آنان غفلت ننمود. وی نسبت به عالمان زمان خویش که خود را از مردم

(۲۰۷)

دور می‌داشتند، تعریض داشت و می‌گفت خودتان را در تنگنای خانه‌ها قرار ندهید، بلکه به میان مردم بروید. حال مرحوم سبزواری شاگرد چنین استادی است و نمی‌شود او از استاد خود بی‌تأثیر بوده باشد.

مرحوم سبزواری از شوکت استادی و امامت جمعه برخوردار بوده و دارای قدرت و نفوذ بوده است، اما چون آشوب و اختلاف برآمده از نگارش رساله خویش را مشاهده می‌کند، عقب‌نشینی می‌نماید و در برابر این حادثه، با درایت تمام عمل می‌کند و برای حفظ امت اسلامی از هیچ امری فروگذار نمی‌شود و حتی تمامی نسخه‌های کتاب خویش را جمع‌آوری می‌کند؛ چرا که حکومت شیعه، سال‌های اولی استقرار فراگیرِ خویش در ایران را می‌گذراند و کوچک‌ترین بی‌احتیاطی می‌توانست آسیب‌های جبران‌ناپذیری به آن وارد آورد. پیدایش چنین عواملی است که آزادی عمل را از فقیهان شیعه سلب می‌نموده است؛ چیزی که در زمان حضور امامان معصوم علیهم‌السلام به صورت مضاعف وجود داشته است و زمانه آن حضرات، هیچ گاه قابل مقایسه با زمان مرحوم سبزواری که شیعه اقتدار پادشاهی داشته است، نمی‌باشد.

نتیجه چنین دگم‌اندیشی‌هایی این می‌شود که تیر پیرایه‌های بسیاری بر پیکر نیمه جان دین فرود می‌آید و اگر دین پیرایه‌زدایی نشود، آن را چنان سخت و صعب و سرکش می‌نماید که مردم را نسبت به آن بدبین خواهد ساخت و آنان با گذشت زمان و با پیشرفت علم و یا تهاجم فرهنگ‌های مختلف ضد دینی، به تقلید از خود و عمل به آن‌چه خود در

(۲۰۸)

می‌یابند، وادار می‌شوند. در حال حاضر، برخی فقیهان معاصر بر حرمت غنا و موسیقی به صورت کلی پای می‌فشرند و مردم نیز از همه گونه موسیقی بهره می‌برند، بدون آن که چنین فتاوایی را لحاظ دارند. این‌گونه عملکرد، نه رسم دین‌داری است و نه مرام دین‌مداری و نه مشی تبلیغ دین؛ چرا که چنین دینی در توان انجام عالمان نیز نیست تا چه رسد به عموم مردم.

تاریخ علم فقه و استبداد حاکم بر جوامعی که فقیهان شیعه در آن می‌زیسته‌اند آنان را به تقیه و پنهان داشتن نظرات خویش و سکوت و گاه تغیییر آن می‌کشانده است. کسی که رساله تحریمه مرحوم سبزواری را می‌خواند از آن قرینه‌هایی را به دست می‌آورد که ایشان در مقام بیان دیدگاه واقعی خویش نیست و اقرارهای وی اکراهی است، بر این اساس، این گفته که من سخن دل خویش را در این رساله می‌آورم از باب تقیه است و نباید آن را جدی گرفت. تاریخ شیعه از این نمونه‌ها بسیار دارد و کسی که با مراجعه به این متون بپندارد همه گزاره‌های موجود در این کتاب‌ها، سخنان جدی و مراد واقعی آنان است، اشتباه می‌کند. این امر در بیش‌تر کلماتی که برای التیام میان شیعه و سنی گفته شده است، خود را بیش‌تر نشان می‌دهد. جناب محقق سبزواری در نخستین آیه‌ای که بدان استشهاد می‌نماید، تنها سخن مفسران را می‌گوید و در ذیل آن از خود نظری نمی‌دهد. هر فقیه زیرک و روان‌شناسی از نحوه استدلال این فقیه بزرگ تعجب می‌کند که چرا وی در این بحث، این گونه سخن می‌گوید و به ذکر

(۲۰۹)

چند روایت و نقل قول اکتفا می‌نماید. وی در این موارد گویی با دلی پر درد می‌نویسد و توانی در خود نمی‌بیند که نظری را از خود ارایه دهد و به نقل اقوال و قال و قیل‌ها بسنده می‌کند. مرحوم محقق سبزواری که خطیبی توانا بوده است، در عبارات خود، بسیار زیرکانه سخن می‌گوید. او از طرفی بسیاری از روایات حرمت را دارای اشکال سندی یا دلالی می‌داند و از سوی دیگر می‌گوید وجود این ضعف‌ها ضرری به حکم حرمت وارد نمی‌آورد. او به جای آن که بگوید: «وفی ما ذکرته کفایة لحرمة الغناء»، می‌گوید: «وفی ما ذکرته کفایة لطالب الحق» تا تقیه‌ای بودن گفتار خود را به محققان برساند.

در این کتاب، استدلال و بیان و فتوایی از ایشان بر حرمت غنا دیده نمی‌شود و ایشان تنها روایات این باب و آن‌چه دیگران گفته‌اند را نقل می‌نماید.

محقق سبزواری با نگارش رساله تحریمیه، حمایت فقیهان را برای بار دیگر به دست آورد؛ همان‌گونه که همواره، فقیهان از دیگر فقها و فیلسوفان از دیگر فلاسفه، پشتیبانی می‌نموده‌اند.


شیخ علی عاملی رحمه‌الله

شیخ علی بن محمّد بن حسن بن زین الدین جبعی عاملی (۱۰۱۳ ـ ۱۱۰۴ ه ق)، نواده شهید ثانی است که رساله «تنبیه الغافلین و تذکیر العاقلین» را در رد رساله تحلیلیه مرحوم محمّدباقر سبزواری، امام جمعه اصفهان نگاشت.

(۲۱۰)

این رساله را باید هم‌چون رساله تحریمیه مرحوم سبزاوری، کتابی سیاسی و نه علمی به شمار آورد. در هیچ یک از این دو کتاب، استدلال علمی به چشم نمی‌آید. البته، جناب شیخ علی هم‌چون محقق سبزواری دامنه تحریم را گسترده نگرفته است. مرحوم سبزواری در رساله تحریمیه، بر حرمت غنا غلاظ و شداد بیش‌تری داشته است. گویا وی در مقام نگارش توبه‌نامه‌ای بوده است تا رساله‌ای علمی و فقهی.

محقق شیخ علی روایات غنا و موسیقی را به صورت گسترده در اختیار نداشته، و این مطلب از اعترافات ایشان است؛ آن‌جا که می‌گوید: «هذا ما حضرنی الآن من الأحادیث التی علی تحریم الغناء»(۱)؛ اما تعجب این است که ایشان با در دست داشتن شمار اندکی از این احادیث، به شدت علیه مرحوم سبزواری مبالغه می‌نماید و بر آن است تا به ایشان بیدارباش دهد!

محقق عاملی در تبیین روایات تحریم، چهار روایت که بر قرائت قرآن کریم به لحن عرب سفارش می‌نمود می‌آورد. نخستین روایت را از اصول کافی و دیگری را از مجمع البیان و سومی را از نهایه ابن اثیر با عبارت (وفی الحدیث) و چهارمی را از جامع الاصول نقل می‌کند. نقل روایت از چنین کتاب‌هایی این معنا را تداعی می‌کند که ایشان روایات چندانی در دست نداشته و وی به کتاب‌های معتبر روایی مراجعه نکرده است.

۱ـ میراث فقهی، ج ۱، ص ۷۴٫

(۲۱۱)

مرحوم عاملی در این کتاب به‌جای بحث علمی، چماقی به دست می‌گیرد و هم‌چون اهل ظاهر، از بی‌احترامی به مرحوم سبزواری فروگذار نمی‌کند و او را غافل و گمراه می‌خواند و سخن از در خطر بودن دین با پیدایش این افکار سر می‌دهد. وجود چنین رویکردهایی در مباحث علمی نه تنها حوزه‌ها را علمی نمی‌سازد، بلکه فضا را برای فعالیت عالمان آزاداندیش و تولیدگران دانش و ایده‌های نو نیز محدود می‌سازد.

جناب عاملی ده نمونه از روایات جواز را که بر قرائت قرآن کریم با صوت نیکو دلالت دارد نقل می‌نماید. وی گوید:

«روایاتی نیز هست که از آن توهم جواز غنا بلکه استحباب آن در قرآن کریم شده است. توهمی که به آن توجهی نمی‌شود و مهم نیست آن هم از طرف کسانی که در پی ناصبی‌ها راه می‌افتند و می‌خواهند از آنان تقلید کنند»(۱)

مراد ایشان دراویش و صوفیانی هستند که در آن عصر به همت خاندان صفوی به قدرت رسیده بودند و آزادی عمل داشتند. عاملی گوید قایلان به جواز، این سخنان را به خاطر دوست داشتن فلاسفه و اهل فن و موسیقاران می‌گویند؛ چرا که خود اهل فلسفه بوده‌اند و نیز به دنبال این هستند که مردم رادر پی خود به راه اندازند. کسانی که خواهان ریاستی باطل و دنیایی فانی هستند. وی در این عبارات به امام جمعه بودن مرحوم سبزواری اشاره دارد. با آن که این فرد سواد و بضاعت چندانی ندارد و

  1. تنبیه الغافلین و تذکیر العاقلین، ص ۸٫

(۲۱۲)

گویا وی می‌گوید ما هستیم که باسواد می‌باشیم و به زودی مشخص می‌شود که چه کسی باسوادتر است. مرحوم عاملی در این عبارات ساده، با ذکاوت تمام، سخن دل خود را آورده است.

جناب شیخ علی در این رساله، مد صوت و ترجیع را بدون اشکال می‌داند و طرب‌انگیزی را سبب حرمت غنا می‌شمرد(۱)؛ در حالی که با وجود ترجیع طرب‌انگیز ایجاد طرب امری قهری و ضروری است، ولی ایشان معلول و طرب را حرام می‌شمرد و نه علت ایجاد آن را.

محقق عاملی بر این عقیده است که ترجیع بر دو قسم غنایی و غیر غنایی است. ترجیع غنایی آن است که خوشامد نفس را در پی دارد و ترجیع غیر غنایی خوشامدی را سبب نمی‌شود و مهم این است که این حالت خوشایند ایجاد نشود و به این بیان تنها خوشامد نفس است که اشکال دارد، حال اگر کسی از غیر خواندن نیز لذت ببرد، آیا آن کار اشکال دارد؟ چرا خوشامدی نفس حرام باشد؟

جناب شیخ علی طرب را حرام می‌داند؛ در حالی که وی باید ترجیع را که موجب طرب است دارای اشکال بداند و نه خود طرب را که به صورت قهری از ترجیع پدید می‌آید.

جناب شیخ علی در این رساله، در سخنان خود بسیاری از موارد غنا را حلال می‌داند و مصداق خاصی را برای حرمت آن باقی نمی‌گذارد، اما

۱ـ همان، ص ۱۲٫

(۲۱۳)

وی در این رساله، بارها و بارها بر محقق سبزواری خرده می‌گیرد که چرا رساله تحلیلیه نوشته است. حکایت وی همانند حکایت فردی است که می‌گوید اسمش را نیاور و خودش را بیاور. محقق عاملی نیز برای نوشتن رساله تحریمیه در غنا، گویی به غنا می‌گوید: اسمت را نیاور که مرا با نام تو کاری نیست، ولی دیگر چه چیزی را حرام باقی گذاشت که چنین بر آن پای می‌فشرد و بر محقق سبزواری خرده می‌گیرد و گاه به وی ناسزا می‌گوید. وی گوید:

«صاحب مجمع البیان نقل نموده است که مراد از تغنی تزیین صوت و غم‌انگیز نمودن آن است و چنین امری بر غنا دلالت نمی‌کند و هرچه که در آن حروف غنا باشد غنا نیست و گفته مرحوم سبزواری به سبب جمود قریحه و کم‌سوادی ایشان است؛ همان‌طور که پیش‌تر گفته بودم این امر را به شما ثابت خواهم کرد(۱)

البته وی در محیطی سخن می‌گوید که اخباریان جمودگرا و ارتجاعی از طرفی و دراویش اباحه‌گرا از سوی دیگر بر جامعه چیره بودند و جناب شیخ علی عاملی نیز با توجه به غرض سیاسی و اجتماعی که با محقق سبزواری دارد این رساله را می‌نویسد و ایجاد درگیری می‌نماید و این سخن را در حالی بیان می‌داریم که معتقدیم روز قیامت باید پاسخ‌گوی این ادعا باشیم، ولی بررسی رساله وی جایی برای طرح دعوا و لزوم این پاسخ‌گویی در روز قیامت باقی نمی‌گذارد.

۱ـ همان، ص ۱۲٫

(۲۱۴)

مرحوم شیخ علی از طرفی می‌گوید آنان که سخن از حلیت غنا سر می‌دهند افرادی نادان، ناآگاه، گمراه و ناصبی هستند و از سوی دیگر، با این که خود غنا را در ابتدا حرام می‌داند، هرچه که جلوتر می‌رود چنان از مصادیق غنا می‌زند که موردی را برای آن باقی نمی‌گذارد، جز همان غنایی که خوشامد نفس داشته باشد و چنین غنایی برای اهل فسق و فجور و مجالس لهو ولعب است. وی نغمه، ترجیع و لحن را جزو غنا نمی‌داند و تنها طرب غنایی را دارای مشکل برمی‌شمرد.

محقق عاملی تنها دستگاه‌هایی را که ویژه اهل فسق است و سبک‌هایی را که به نام آنان شناخته می‌شود، حرام می‌داند(۱). به این ترتیب، ایشان بدون لحاظ افراد، همه غناخوانی‌ها جز غنای اهل فسق را حلال دانسته است. ایشان، غناخوانی اهل فسق را از آن جهت که غناست، حرام می‌داند. از نظر محقق عاملی، اگر کسی چنان زیبا قرآن بخواند که همه بی‌هوش شوند، به او نمی‌گویند وی غنا خوانده است؛ چرا که غنا حرام است، ولی آن‌چه این فرد می‌خواند غنا نیست و حتی اگر به طرب نیز بیاید، اشکال ندارد و خوشامدی که موجب حرمت است، چیز دیگری است که ویژه اهل لهو و فسق است. وی برای ادعای خویش، از روایت شاهدی می‌آورد؛ چرا که حدیث می‌گوید غنایی که در قرآن کریم است، لحن نیست و زیبا خواندن امری متمایز از غناست.

  1. تنبیه الغافلین و تذکیر العاقلین، صص ۱۵ ـ ۱۶٫

(۲۱۵)

به طور خلاصه، نظر محقق عاملی چنین است که مدّ، شدّ و ترجیع در قرائت اشکال ندارد و طرب فرحی نیز رواست؛ همان‌طور که طرب حزنی و سروری اشکال ندارد. از ایشان باید پرسید مگر چند طرب وجود دارد که معانی مختلف و حالت‌های گوناگونی بپذیرد. طرب جز خوشایندی و سرور چه معنایی دارد. افزوده بر این، تفاوت طرب حاصل از شنیدن قرآن کریم با غیر قرآن در چیست که در یکی بدون اشکال و در دیگری دارای اشکال است.

ایشان هم‌پای مرحوم محقق سبزواری به حلیت غنا باور دارد؛ هرچند رساله تحلیلیه مرحوم سبزواری به دست ما نرسیده است و از کلام ایشان، تنها می‌توان یک نتیجه گرفت و آن این که وی با غنا و موسیقی مشکلی ندارد، بلکه با مرحوم سبزواری است که دچار مشکل گردیده است و می‌خواهد ردّیه‌ای بر ردیه‌هایی که بر ایشان نوشته شده بیفزاید، وگرنه کم‌تر فقیهی است که این گونه از حلال بودن غنا سخن سر دهد و قصد وی نوشتن رساله تحریمیه باشد.

محقق عاملی بی‌پروا از حلیت سرور، نغمه، لحن، مد و ترجیع سخن گفت و غنا و موسیقی نیز چیزی جز این امور نیست و حتی نتیجه و میوه آن که طرب است نیز ایرادی ندارد و تنها غنا و آن هم خواندن اهل فسق و فجور و اراذل و اوباش است که جایز نیست. شاید بتوان گفت که جناب شیخ علی بر این گمان بوده که با نگارش رساله تحلیلیه محقق سبزواری و نیز با اباحه‌گری درویشان و صوفیانی که بر مسند قدرت

(۲۱۶)

نشسته‌اند، دین در خطر افتاده است و باید به هر نحو ممکن، با آنان مبارزه نمود، اما باید گفت چنین دفاعی از دین مرام دینی نیست و دین هیچ گاه با آن همه بزرگی، جوانمردی و عظمت خویش، به کسی ناجوانمردی نمی‌کند. مرحوم سبزواری در این رساله از حلیت غنا سخن می‌گوید و هیچ دلیلی نداشت که این همه بر این عالم بزرگ و مجتهد جامع معقول و منقول هجمه وارد آورد.

مرحوم شیخ علی و محقق سبزواری هر دو از عالمان مقدس و وارسته بوده‌اند و هر دو هم در یک مدرسه و در یک دوره درس خوانده بودند و اکنون نیز هر دو در کنار یک‌دیگر دفن شده‌اند و ان‌شاء الله مرحوم شیخ علی، جناب سبزواری را از خود راضی نموده باشد؛ اما چه خوب است که انسان دعوا را تا برزخ نکشاند و هرچه هست در همین‌جا سامان دهد. انسان نباید حتی نسبت به کفار، چنین بغض داشته باشد تا چه رسد به مؤمنان و مسلمانان دوست و آشنا.

امروز باید مراقب بود تا کلاهی که بر سر دیروزیان رفته است بار دیگر بر سر ما نرود و بحث غنا و موسیقی را از بازی‌های سیاسی جدا کرد و نباید برخی به بهانه چنین بحثی، به تسویه حساب و کینه‌ورزی و بغض رو آورند.


فیض کاشانی رحمه‌الله

محمّد محسن فیض کاشانی (۱۰۰۷ ـ ۱۰۹۱ ه ق) از فقیهانی است که در موضوع غنا و موسیقی با عموم فقها همراه نشدند و در این زمینه، قایل

(۲۱۷)

به اباحه غنا شده است. البته، مرحوم فیض کاشانی در موسیقی اهل فن نبوده؛ ولی چون مدتی در نزد اساتید بزرگ فلسفه درس خوانده‌اند توانسته‌اند ورود خوبی به این بحث و به‌ویژه در شناخت موضوع آن داشته باشند.

جناب فیض در کتاب «الوافی» عنوان بحث خود را با حرمت غنا شروع نمی‌کند و در آوردن عنوان، با دیگر فقیهان همراه نمی‌شود. وی گوید: «باب کسب المغنّیة و شرائها وما جاء فی الغناء». او سپس روایات این باب را می‌آورد و در پایان چنین می‌نویسد:

«از روایات چنین برمی‌آید که مد و ترجیع صوت و مانند آن غنا نیست و یا اشکالی ندارد و در کتاب الصلاة در باب ترتیل قرآن روایاتی که سفارش بر حسن صوت دارد، دلایلی بر آن وجود دارد.

از مجموع روایاتی که در این باب نقل شده است به دست می‌آید که حرمت غنا و متعلقات آن از جمله (مزد غناخوانی، آموزش غنا، شنیدن آن و خرید و فروش مغنیان و خوانندگان) همه بر عرف بنی أمیه و بنی عباس ناظر است که در آن زمان، مردان بر زنان رقاص وارد می‌شدند و خود را با سخنان باطل و آلات موسیقی سرگرم می‌نمودند.»(۱)

مرحوم فیض شبهه‌ای قوی را بر دلالت این روایات بر حرمت غنا از آن جهت که غناست وارد می‌سازد و می‌گوید حق، و جامعه مسلمانی در

۱ـ الوافی، ج ۳، ص ۳۵ (المکتبة الاسلامیة، ط. قدیم).

(۲۱۸)

زمان صدور این روایات، دولت و نیز نشست‌های همگانی و مجالس عمومی نداشت و حاکمان باطل بر همه امور فرهنگی و اجتماعی چیره بودند؛ از این رو آن‌چه از احادیث متبادر می‌شود، همان است که در زمان خلفای جور وجود داشته است.

مرحوم فیض در ادامه گوید:

«هرچند نظرگاه ما جواز غناست؛ ولی این به آن معنا نیست که استفاده از غنا و آلات موسیقی برای هر کسی جایز است و افراد با مروت و متشخص نیز می‌توانند از آن بهره ببرند(۱).

در نظر مرحوم فیض، غنای باطل با غنای حرام تفاوت دارد و این دو حکمِ وضعی و تکلیفی، ملازمه‌ای در این موضوع ندارند؛ در حالی که ایشان بسیاری از غناها از جمله غنای بنی‌امیه و بنی عباس و حتی موسیقی صوفیان را حرام می‌داند:

«اشعاری را که دربردارنده یاد بهشت و جهنم است و وصف نعمت‌های الهی می‌نماید و انسان را به عبادت و انجام خیرات برمی‌انگیزد، می‌شود به صورت غنا خواند.

به‌طور کلی، با توجه به آیات و روایات و تحلیلی که در ذیل آن آوردیم، بر هر خردمندی آشکار می‌شود که غنای حق را چگونه از غنای باطل تشخیص دهد.»(۲)

مرحوم فیض همه موارد غنا را حلال نمی‌داند و به صراحت بیان

  1. الوافی، ج ۳، ص ۳۵٫

۲ـ الوافی، ج ۳، ص ۳۵٫

(۲۱۹)

می‌کند غنایی حلال است که انسان را به یاد خدا، بهشت، جهنم، ذکر و عبادت بیندازد و در غیر این صورت، همانند غنای صوفیان، اشکال دارد.

مرحوم فیض نه مانند فقیهان غنا را به طور مطلق حرام می‌داند و نه قایل به حلیت مطلق آن است و نسبت حلیت مطلق غنا که برخی از فقیهان به وی می‌دهند، درست نیست.

مرحوم فیض به صورت موضوعی مشخص نمی‌نماید کدام غنا حرام و کدام یک حلال است. هم‌چنین، ایشان غنای باطل را حرام دانست. اما آیا باطلی که در کلام وی هست، باطل لهوی است یا غیر لهوی، یا لهوی باطل است یا خیر؟ از عبارات وی چیزی به دست نمی‌آید.

غزالی در کتاب «احیاء العلوم» گوید: ما در باب «سَماع»، غنای حلال و غنای حرام را توضیح دادیم و موارد آن را مشخص نمودیم و در این جا از ذکر آن خودداری می‌ورزیم و فیض در بازنگاری آن می‌آورد:

کتاب «محجة البیضاء» بازنگاری کتاب «احیاء العلوم» و تطبیق آن با عقاید ولایی و شیعی است. مرحوم فیض در بخش سماع گوید:

سماع حرام، بیش‌تر برای جوانان است؛ زیرا شهوت بر آن‌ها غلبه دارد و از غنا، تنها آن‌چه را که به گناه آلوده است، ترجیح می‌دهند. سماع مکروه آن است که بیش‌تر اوقات به صورت لهوی و سرگرمی از آن استفاده گردد. اما سماع مباح برای کسی است که از صدای نیک لذت می‌برد و سماع مستحب در افرادی است که حب الهی بر آنان غلبه دارد و سماع غنا فقط موجب برانگیختن صفات شایسته

(۲۲۰)

در کاربرد آن می‌گردد.»(۱)

در استفاده از غنا و موسیقی نمی‌توان حکمی کلی صادر نمود؛ چرا که حکمی می‌تواند برای شخصی مکروه و برای دیگری مستحب باشد. به طور مثال دیدن برخی از فیلم‌ها برای شخصی تحریک‌آمیزی به فساد و گناه دارد و برای دیگری بدین‌گونه محرک نیست که در نتیجه برای اولی غیر جایز و برای دومی جایز است؛ همانند نسخه‌های پزشکی که هر کدام برای یک بیمار است و مردم نیز برای استفاده از غنا و موسیقی باید نخست ویزیت شوند و سپس به آنان نسخه داده شود. حوزه‌های علمی باید از چنان رشدی برخوردار باشند که بتوانند به چنین نیازهایی به صورت جزیی پاسخ دهند. از عوامل دین‌گریزی یا عالم‌گریزی مردم، دادن نسخه‌ها و فتواهای کلی است که چون لحاظ مرتبه مکلفان نشده است، در توان بیش‌تر آنان نیست به آن پایبند باشند و آنان احساس نمی‌کنند که چنین مسایلی راه‌گشای کار آنان باشد؛ زیرا طبیعت آنان ـ قدرت و مرتبه ایمانی که آن نیز از مؤلفه‌های قدرت‌زاست ـ در روند صدور حکم نادیده گرفته شده است. این امر در روایات رعایت شده است و امامان معصوم علیهم‌السلام برای هر کس به فراخور حالات و روحیات وی رهنمونی را فرموده‌اند و برای همین است که بیانات رسیده از آنان، به شکل مدرسی رایج نیست. این که می‌گوییم فقه شیعه تابع مصالح و مفاسد است، بیان‌گر همین نکته است و مصالح و مفاسد در همه جا

۱ـ محجّة البیضاء، ج ۵، ص ۲۲۴ (من منشورات مکتبة الصدوق).

(۲۲۱)

یکسان نیست، از این رو احکام و فتاوایی یکسان را برنمی‌تابد.

موسیقی برای دفع بعضی از بیماری‌ها لازم است اما نه این که برای همه تجویز گردد.

مرحوم فیض می‌فرماید: «ولا یبعد أن یختلف الحکم»؛ بعید نیست حکم غنا و موسیقی به اختلاف افراد و مرتبه آن‌ها تغییر پذیرد که در این صورت آن‌چه برای انسان‌های معمولی شایسته است، در خور صاحبان مروت نیست؛ اما ما با قاطعیت می‌گوییم همین گونه است و احکام با توجه به افراد، مختلف می‌شود و فتاوا باید با لحاظ افراد و اشخاص، به گونه ویزیت فرد به فرد ارایه شود.

مرحوم فیض از کسانی است که به‌خاطر دیدگاهی که در غنا و موسیقی داشته، مورد هجمه واقع شده است. البته بیش‌ترین هجمه بر وی به سبب آن است که وی فلسفه و عرفان خوانده است و داماد ملاصدرا و از تابعان وی می‌باشد؛ در حالی که شیخ اعظم، جناب انصاری نیز نظری مشابه با وی دارد و این فقیه بزرگ نیز غنا را از آن جهت که غناست، حرام نمی‌داند؛ اما چنین مورد حمله و خشم فقیهان دیگر قرار نگرفته؛ چرا که وی از فلسفیان و فلسفه‌آموزان نبوده است.


شیخ حر عاملی رحمه‌الله

بحث موسیقی و غنا از مباحثی است که با نزاع‌های سیاسی و جبهه‌گیری‌های گروهی آمیخته شده و نگارش رساله تحلیلیه مرحوم سبزواری و آرای مرحوم فیض در قرن یازدهم و در عصر حاکمیت

(۲۲۲)

صفویان، بیش از پیش بر آن دامن زد تا این که در دوره اوج درگیری اخباریان و اصولیان، نزاعی شدید میان فقیهان در این زمینه درگرفت. از اخباریانی که باید در این زمینه نام برد، جناب «شیخ حر عاملی» است. او در آثار خود، مناظره‌ای شدید با اصولیان، فلسفیان، صوفیان و درویشان دارد.

جناب شیخ علی، اگرچه در ظاهر با حلیت غنا مخالف بود و در واقع حلیت آن را دنبال نموده بود، اما نزاع اخباری و اصولی در نوشته وی به صورت آشکار به چشم نمی‌آید، ولی این نزاع، در رساله جناب شیخ حر، خود را به وضوح نمایان ساخته است.

محمّدبن حسن حر عاملی (۱۰۳۳ ـ ۱۱۰۴ ه ق)، صاحب وسائل الشیعه این بحث را که اعم از قرائت قرآن کریم است با توجه به این که در مقام پاسخ‌گویی به محقق سبزواری است به موضوع قرآن کریم منحصر می‌کند و با طرح اشکالات خود مانند جناب شیخ علی، به مرحوم سبزواری تعریض می‌آورد و می‌گوید خداوند قایلان به اباحه را هدایت کند، اینان گروهی گمراه هستند. پیش از این گذشت که مرحوم سبزواری، غنا در قرائت قرآن کریم را جایز دانست.

موضوع بحث در فقه، غناست و جواز ترجیع در قرآن کریم یا حرمت آن، موردی از آن است، ولی جناب شیخ حر، در ابتدای بحث، حدیثی را که به قرائت با ترجیع در قرآن کریم سفارش دارد می‌آورد و آن را در دوازده فصل و با دوازده دلیل رد می‌کند و از چنین آغازی برمی‌آید که وی در مقام

(۲۲۳)

واکنش و پاسخ دادن به دعواهای موجود چنین سخن گفته است.

جناب شیخ حر عاملی در رساله مستقل خود در این موضع با عنوان «رسالة فی الغناء»، شبهه حلیت غنا را برآمده از روایت علی بن حمزه می‌سازد. در این روایت آمده است:

«ابوبصیر گوید به امام صادق علیه‌السلام عرض داشتم: چون قرآن می‌خوانم و صدای خود را بالا می‌برم شیطان نزد من می‌آید و مرا چنین وسوسه می‌کند که تو با این کار میان خانواده و مردم ریا می‌نمایی. حضرت فرمود: ای ابومحمّد، قرائتی بدون افراط و زیاده‌روی داشته باش؛ به‌گونه‌ای که خانواده‌ات بشنوند، و در خواندن قرآن به صدای خود ترجیع بیفزا، چرا که خداوند متعال صدای نیکویی که با نوعی ترجیع همراه باشد را دوست دارد.»(۱)

دُنگ صدا در تلاوت قرآن کریم با دُنگ آواز تفاوت دارد، از این رو قرآن کریم را باید به لحن خود و به زبان عربی خواند، نه فارسی و عجمی؛ چرا که دُنگ خویش را می‌طلبد. این روایت نیز همین مطلب را تأکید می‌نماید. شیخ حر در دلیل دوازدهم خود برای اثبات حرمت غنا در قرآن کریم گوید:

«این روایت با یازده دلیل پیشین مخالف است!»

شیخ حر بر آن بوده است به گونه‌ای فهرست نقدهای خویش را فزونی بخشد و شاید آن را به عدد دوازده برساند که چنین دلیل می‌آورد. وی

۱ـ رسالة فی الغناء، الحر العاملی، ص ۱٫

(۲۲۴)

برای اثبات حرمت غنا یا ترجیع، دلیلی نمی‌آورد و صرف رد کردن این‌چنینی را دلیل بر ثبوت حرمت قرار می‌دهد. البته او برای رد این مطلب، مرجحاتی را بر می‌شمرد که برای تکفیر شخص کفایت می‌کند و مخالفت آن با ضروری مذهب، ضروری اجماع و ضروری روایات قطعی متواتر، نمونه‌ای از آن است.

از نشانه‌های سادگی عالمان پیشین این بود که بی‌درنگ، غیرت دینی آنان، خود را نشان می‌داد و برای دین به خشم می‌آمدند، و البته فرد عصبانی چندان بر خود چیره نیست تا بتواند تصمیم درستی بگیرد. آنان برای دریافت حکم باید به زمان و فضای صدور این روایات می‌رفتند. مرحوم شیخ حر در پایان نقل ادله خویش که برخی از روایات حرمت است گوید:

«از احادیث یاد شده روشن گشت غنا حرام است و نیز دریافتی که دلایل بسیار، تواتر روایات و تعاضد آن و صحت آن امری است مورد اجماع فقیهان اخباری و اصولی. و خداوند عالم است.»(۱)

شاید گمان شود که اقتضای زمان موجب شده که شیخ حر چنین سخن گوید، اما باید گفت چنین بزرگوارانی چندان اصول فقه مدرنی نداشتند، بر این اساس، در تحلیل روایات، دقت‌های اصولی و فلسفی را نادیده می‌گرفتند.

البته عالمان تا پیش از قرن یازدهم چندان از غنا و موسیقی

۱ـ همان، ص ۴۷٫

(۲۲۵)

نمی‌نوشتند و با روی کار آمدن دولت صفویان و آزاد شدن فعالیت‌های اجتماعی و به ویژه تبلیغات صوفیان، مردم به غنا و موسیقی روی آوردند و فقیهان نیز بر آن شدند تا رساله‌هایی گسترده و در خور موضوع بنگارند و آرای فقهی خویش را در آن بیاورند و کسانی چون مرحوم سبزواری و فیض این فراست را پیدا کردند و حکم به تفصیل در حرمت و حلیت دادند و غنا و موسیقی را به صورت مطلق حرام ندانستند، اما آنان با توجه به آزاداندیشی و زمان‌شناسی که از خود نشان داده بودند و با زمانه فقهی خویش همراه نبودند، مورد هجمه قرار گرفتند.

این عالمان بزرگوار چون دراویش و اهل سنت را در مقابل خویش می‌دیدند و از طرفی چون عالمان عقل‌گرا و اهل فلسفه را صاحب همان کلام می‌دیدند می‌گفتند فلسفیان زمانه حامیان اهل سنت و صوفیان بدعت‌گرا هستند و می‌خواستند با نوشتن رساله‌هایی، آنان را از لحاظ اجتماعی خانه‌نشین و بایکوت سازند.


جناب میرلوحی رحمه‌الله

سید محمّدهادی ابن سید محمّد میرلوحی (م ۱۱۱۳ ه ق) از عالمانی است که در نقد نظر مرحوم سبزواری مبنی بر جواز غنا در قرائت قرآن کریم، رساله «اعلام الاحباء فی حرمة الغناء فی القرآن والدعاء» را نوشته است. وی این کتاب را به زبان فارسی و به صورت مؤدبانه به نگارش درآورده است. البته او سبک شیخ حر عاملی را در مقام پاسخ به رساله تحلیلیه پیش گرفته است. پدر ایشان جناب سید محمّد میرلوحی از

(۲۲۶)

شاگردان میرداماد و اهل سبزوار بوده و شاید این دو علت، سبب پاس داشتن حرمت محقق سبزواری در این جوابیه شده است.

فارسی‌نگاری این رساله ویژگی آن است. بررسی عبارات مرحوم میرلوحی نشان می‌دهد که دلایل رساله وی از دلایلی که در رساله تحریمیه و نیز آن‌چه در رساله شیخ حر عاملی به عربی گذشت، فراتر نمی‌رود و گویی وی ترجمه این دو رساله را ارایه داده است.

رساله مرحوم سید میرلوحی و کتاب جناب شیخ حرّ خود را از متد علمی دور داشته و از آفت و آسیب سیاسی‌گری مصون نمانده است. البته باید دقت نمود که شاه عباس صفوی در حکومت خود سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن را در شیوه حکمرانی خود پیشه نموده بود. وی هم فقیهان اخباری را به بازی می‌گرفت و هم دراویش و دیگران را و با وجود خیرهای بسیاری که داشت، هر کسی را که سر در پیروی او نداشت و پیشانی بر آستان او نمی‌سایید، دستور به بریدن حلقوم می‌داد و کم‌تر کسی به کیاست وی در میان پادشاهان پیدا می‌شد. از این رو نباید سایه آرا و دیدگاه‌هایی را که وی از آن حمایت می‌کرد در کتاب‌هایی که در زمان او تألیف شده است، نادیده گرفت.


محمّدبن محمّد دارابی رحمه‌الله

از کتاب‌هایی که در پی انتشار رساله تحلیلیه مرحوم سبزواری، اما به دفاع از وی در مورد غنا نگاشته شد «مقامات السالکین» است. نویسنده این کتاب جناب محمّدبن محمّد دارابی (زنده در حدود

(۲۲۷)

۱۱۳۰ ه ق) شاگرد شیخ بهاست.

وی از کتاب خود با نام «شاخه گلی از لاله قدس» یاد می‌کند و در آن از عشق، بهجت و سرور سخن می‌گوید. کتاب «مقامات السالکین» به زبان فارسی نگاشته شده است. وی به طور کلی، در فقهِ غنا و موسیقی، سخن تازه‌ای ندارد و همان نظر شهید ثانی رحمه‌الله را تکرار می‌نماید. وی غنا را حرام می‌شمرد، ولی صوت حسن و مرثیه را از غنا نمی‌داند و یا در صورتی که غنا باشد، می‌گوید این غنا حلال است. او موارد و مصادیق غنا را به شناخت عرف وا می‌گذارد. جناب دارابی در این کتاب، مشی محافظه‌کارانه دارد، از این رو هم‌چون مرحوم سبزواری گمراه و منحرف خوانده نشد.

ایشان استفاده از آلات لهو در غناخوانی، صوت زن در صورت شنیدن مرد بیگانه یا شهوت‌انگیز بودن آن و هم‌چنین کلام کذب را از مصادیق غنای حرام می‌آورد.

وی دیدگاه مرحوم محقق سبزواری در «کفایة الاحکام» را به عنوان وجه جمع میان روایات حرمت و اباحه غنا بر می‌گزیند و همان را در این کتاب اختیار کرده است.

بررسی رساله‌ها و کتاب‌هایی که بعد از مرحوم سبزواری نوشته شده است؛ مانند: «إیقاظ النائمین وایعاظ الجاهلین» نوشته سید ماجد بحرانی، «رسالة فی الغناء» تألیف عبد الصمد همدانی و «رسالة فی تحقیق الغناء موضوعا و حکما» به قلم میرزای قمی و دیگر کتاب‌هایی که در این

(۲۲۸)

زمینه نوشته شده است نشان می‌دهد هیچ یک زیاده‌ای بر دیگری ندارد، جز آن که یا جهت توضیحی و تبیین مطالب پیشینیان در آن قوت دارد یا جهت ادب و یا جهت ناسزا، وگرنه دلایل ارایه شده در آن یکسان است و یا آرا و نظرات نویسندگان به تفصیل در برخی از کتاب‌های فقهی و به‌ویژه در فقه‌نوشته‌های جناب شیخ انصاری از جهت مبنایی ارزیابی و نقادی شده است. به حقیقت می‌توان شیخ انصاری رحمه‌الله را پهلوان میدان فقه و نابغه آن تا این زمان، دانست.


شیخ یوسف بحرانی رحمه‌الله

شیخ یوسف بن احمد بحرانی رازی (م ۱۱۸۶ ه ق) صاحب کتاب گران‌سنگ «الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة» است. وی در مقام سوم این کتاب که محرمات نفسی را می‌شمرد، دومین آن را غنا قرا می‌دهد. وی گوید:

«گفته شده غنا به همزه، کشیدن صداست که دارای ترجیع و طرب‌آور باشد، بر این اساس، آواز و سرودی که این دو صفت را نداشته باشد حرام نیست. طرب حالت سبکی است که بر شخص عارض می‌شود و او را شاد یا غمگین می‌نماید. برخی شناخت غنا را به عرف حواله داده‌اند و گفته‌اند آن‌چه را که عرف غنا بداند حرام است اگرچه طرب نداشته باشد.»(۱)

محقق بحرانی این نظر را بر می‌گزیند. البته ایشان دلیلی برای حرمت

۱ـ الحدائق الناظرة، ج ۱۸، ص ۱۰۱٫

(۲۲۹)

ترجیع و اطراب و چرخاندن صوت در گلو یا نشاطی که به انسان دست می‌دهد نمی‌آورد. کامیابی و خوشامدن جزو فطرت و نهاد آدمی است و چرا باید با آن مخالفت کرد. میان خوشامدن و حرمت ملازمه‌ای نیست. ایشان نیز شناخت غنا را که امری تخصصی است به عرف حواله داده است. وی دیدگاه محدث کاشانی؛ جناب فیض را نیز به نقد می‌گذارد و می‌گوید:

«جمع ارایه شده از روایات، درست نیست؛ زیرا روایات حرمت در تحریم غنا از آن جهت که غناست ظهور دارد و به عوارض و لواحق حرامی که در کنار این حرام بوده است نظر ندارد؛ به‌ویژه روایاتی که در مورد شنیدن غنا و خرید و فروش کنیزان خواننده است.»(۱) در اصول فقه به تفصیل آمده است که گزاره مطلق بر مقید حمل شود و نه به عکس، و مرحوم محقق بحرانی که از اخباریان است و با اصول فقه سازگاری چندانی ندارد، عکس آن را در این‌جا انجام می‌دهد.

وی از روایات این باب، بدون آن که توضیح و تبیین خاصی برای آن داشته باشد، می‌گذرد؛ این در حالی است که کتاب وی به بیست و پنج جلد می‌رسد و در این کتاب آن‌چه را دیگران گفته‌اند می‌آورد و تکرار مکررات بر آن غلبه دارد. البته نباید از انصاف خارج شد و زحمت‌های این بزرگان را نادیده انگاشت؛ به‌ویژه آن که آنان بر آن بودند تا با نوشتن کتاب، میراث گذشتگان را به آیندگان منتقل نمایند؛ چرا که صنعت چاپ

۱ـ الحدائق الناضرة، ج ۱۸، ص ۱۱۲٫

(۲۳۰)

و نشر در آن زمان‌ها، در مسیر توسعه قرار نگرفته بود. این بزرگان، افزوده بر این که در عین وارستگی بسیار، به سادگی از کنار گزاره‌های دینی می‌گذشتند، چون فقیهان بسیاری قایل به حرمت بوده‌اند و روایات تحریم را نیز می‌دیدند، به سادگی ظاهر آن را می‌گرفتند و به حیثیات صدوری و دلالی و به شأن نزول آن توجه نداشتند و زمانه خویش را نیز مشاهده می‌کردند که غنا و موسیقی در دست اراذل و اوباش و اهل فسق و فجور بوده است، از این رو، غنا را حرام می‌دانستند و سخنان پیشینیان را تکرار می‌کردند و ژرف‌پژوهی بر این احادیث را نادیده می‌گرفتند؛ به ویژه آن که می‌خواستند با امکانات محدود آن زمان، کتابی در بیست و پنج جلد در فقه بنویسند و برای همه گزاره‌های فقهی حکم دهند. آنان میان دولت کفر و ایمان، تفاوت نمی‌گذاشتند و شاید دولت صفوی و دیگر سلسله‌ها را به سبب چیرگی نظرات شاهان مستبد و خودرأی، اسلامی و دینی نمی‌دانستند. البته، دولت صفوی به صوفیان و دراویش اهمیت می‌داد و آنان را بزرگ می‌داشت و همین امر، عامل دوری عالمان از دربار و روی‌گردانی آنان از حکومت صفوی می‌گشت؛ چنان‌که این نزاع تا به امروز نیز ادامه دارد. البته اگر باطل، دولت و حکومت بر شیعیان پیدا کند، انجام هرگونه کاری در چنین دولتی حرام است، حتی غذا خوردن در سایه چنین دولتی در صورتی که به تقویت آنان بینجامد، حرام می‌گردد تا چه رسد به غناخوانی و موسیقاری و این امر به نفس صوت و صدا و موسیقی و غنا ارتباطی ندارد؛ چرا که نفس این پدیده بی‌رنگ است و در

(۲۳۱)

ظرف‌های متعدد، شکل‌های مختلف و گوناگون و احکام متفاوتی به خود می‌گیرد.

جناب بحرانی بر این عقیده است روایاتی که کاربرد صوت حسن در قرائت قرآن کریم را سفارش می‌نماید با صوت غنایی ملازمه‌ای ندارد و می‌شود صدای خوش از غنا دور باشد. وی این مسأله را امری واضح و روشن می‌شمرد.

وی صوت حسن و غنا را دو امر متمایز اما در طول هم می‌داند که صوت حسن چون بر زیبایی آن بسیار افزوده گردد و خوشایند شود، غناست. آیا کامیابی و خوشایندی از صدای زیبا همانند زنا حرام است؟ و آیا دین اسلام دینی عسرت‌طلب و غم‌بار است؟ در حالی که چنین آرایی هرگز پشتوانه‌ای از آیات و روایات ندارد و می‌توان آن را سلایق شخصی دانست. چیزی که می‌تواند مانع از خوشایندی و کامیابی گردد گناه است و صوت و صدای غنایی گناه نیست، بلکه غنایی حرام است که اندراس دین و خانه‌نشین نمودن حق و صاحب ولایت یا مددکاری باطل را در پی داشته باشد، یا اشاعه فحشا نماید و این امر به غنا از آن جهت که غناست، ارتباطی ندارد و نفس صوت؛ خواه به صورت عادی ادا شود یا با غنا، اشکالی ندارد.

مرحوم صاحب حدائق مانند بسیاری از فقیهان دیگر با غنا و موسیقی و صوت و صدا در حد کتاب‌های لغت آشنا بوده و این موضوعات را از نزدیک ندیده و با آن به طور ملموس برخورد نداشته و به‌خاطر صفا و

(۲۳۲)

طهارتی که داشتند از این مسایل به‌دور بودند، از این رو ناشیانه وارد این موضوعات می‌گردد. اگر فردی موسیقی‌دان، چنین آرایی را تنها از لحاظ شناخت موضوع بررسی نماید ـ و نه از جهت حکم فقهی آن که در حیطه وی از آن جهت که موسیقار است، نیست ـ چنین درمی‌یابد که این آرا فرسنگ‌ها از موضوع صوت و صدا و غنا و زیبایی‌خوانی دور است و ناشیانه از چیزی سخن گفته شده؛ چرا که برای صاحب سخن ناشناخته بوده است. نقدهای مرحوم محقق بحرانی بر مرحوم سبزواری نیز هیچ یک کارگشا و علمی نیست؛ زیرا مرحوم بحرانی با موضوع غنا و موسیقی بیش از آن‌چه در کتاب‌های لغت آمده است، آشنا نمی‌باشد.


سید محمّد جواد حسینی عاملی رحمه‌الله

محقق جواد، صاحب کتاب گران‌سنگ «مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة» (متوفی ۱۲۲۶ ه ق) و استاد صاحب جواهر است. وی در این کتاب ـ که شرحی بر قواعد علامه حلی است ـ فتاوا و نظرات دیگر فقیهان را بررسی و نقد می‌نماید.

ایشان بر این باور است که غنای مباح غنایی است که ترجیع در آن نباشد و صدا در گلو چرخانده نشود(۱). ترجیع گونه‌های متفاوتی دارد و چرخاندن صدا در گلو و «ه ه ه» ترجیع فارسی است، ترجیع حجاز مستقیم و ترجیع چارگاه شکسته است. چرخاندن صدا از نواجذ ثنایا نیز ترجیع

  1. مفتاح الکرامة، ج ۱۲، ص ۱۷۲٫

(۲۳۳)

است و گفتن مد «ولا الضالین» بدون ترجیع امکان ندارد و محقق عاملی بر این گمان بوده که ترجیع منحصر در «ه ه ه» فارسی است.

جناب محقق جواد، هیچ دلیل بر حرمت ترجیع اقامه نمی‌کند و همان‌گونه که در معنای طرب، اطراب و تطریب به اشتباه افتاده و به دوگانگی معنای آن قایل شده، در چیستی ترجیع از ترجیع عربی غفلت دارد و یا آن که ترجیع را نمی‌شناسد.

نتیجه سخن صاحب مفتاح الکرامة این است که هیچ اختلافی در حرمت غنا نیست؛ خواه در قرآن کریم باشد یا در غیر آن. بله، محدث کاشانی، فاضل خراسانی و غزالی گفته‌اند غنا اشکالی ندارد.

ایشان تعصب خود را اظهار می‌دارد و می‌گوید: کسانی که از حلیت غنا سخن می‌گویند در پی اهل سنت راه افتاده‌اند؛ هرچند از عالمان شیعه باشند. وی گوید:

فقیهانی که عقیده‌مندند غنا مباح، بلکه مستحب است و قرآن کریم و ادعیه را می‌توان با غنا خواند، باور آنان با روایاتی که مزد آوازه‌خوان را سحت و عمل آنان را کفر می‌داند معارض است. مگر می‌شود کفر مستحب باشد!»(۱)

وی عقیده به جواز غنا را دیدگاهی فاسد و از خرافات و بدعت‌های صوفیه می‌شمرد. البته، در آن زمان بغض به صوفیه زیاد بوده همان‌طور که صوفیان که قدرت را در اختیار داشتند با دیگران مشکل داشته‌اند. صوفیه

  1. همان، ص ۱۷۲٫

(۲۳۴)

عالمان را به جهل نسبت می‌دادند و عالمان نیز آنان را منحرف می‌دانستند. اما چه نیکوست که انسان به دیگران با دیده تحقیر و بغض ننگرد و به تمام بندگان خدا با نگاه مرحمت بنگرد و به‌جای خدا، در مورد بندگان خدا حکم صادر نکند.


شیخ محمّدحسن نجفی رحمه‌الله

فقیه برجسته قرن سیزدهم، صاحب جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، (م ۱۲۶۶ ه ق)

در کتاب جواهر الکلام سخنی جدید ندارد. وی قایل به حرمت مطلق غنا حتی در تعزیه و مراثی گشته است(۱). فقیه برجسته حوزه نجف، در مسأله ششم به بررسی حکم آلات موسیقی می‌پردازد. وی استفاده از آلات لهو و آلات موسیقی را حرام دانسته و هم نوازنده و هم شنونده را فاسق می‌داند و برای اثبات مدعای خود، به اجماع محصل و نیز منقول و چند روایت تمسک می‌کند(۲). این در حالی است که اجماع مدرکی هرچند محصل باشد و نیز اجماع مدرکی منقول، اعتباری ندارد. مرحوم صاحب جواهر بحث غنا و موسیقی را در کتاب شهادت و به نیم صفحه تمام می‌کند و از آن می‌گذرد. این امر، اهمیت نداشتن این مسأله و بدیهی انگاشتن حرمت آن را می‌رساند. البته، با چیرگی عالمان اصولی بر حوزه‌های علمیه و روی آوردن بیش‌تر فقیهان به دانش اصول، روح

۱ـ جواهر الکلام، ج ۴۱، صص ۴۷ ـ ۴۹٫

۲ـ جواهر الکلام، ج ۴۱، صص ۵۱ ـ ۵۲٫

(۲۳۵)

منطقی در میان آنان رشد نمود و فقه از حالت تعبد و بسته بودن نقل فتوا و عبارت خارج شد و روحیه تحقیق و موشکافی مسایل در میان عالمان تا حدودی شکوفا گردید و تعبد و نقل افراطی جای خود را به تحلیل منطقی و عقلی داد تا جایی که فقه به دست فقیهی چون جناب شیخ انصاری به اوج توان‌مندی خود نزدیک شد و این اصولی توانمند و فقیه پژوهشی و ماهر، تحلیل روایت و فتوا را در فقه نهادینه نمود.


شیخ انصاری رحمه‌الله

شیخ مرتضی بن محمّدبن امین انصاری (م ۱۲۱۴ ـ ۱۲۸۲ ه ق)، دانشمند بزرگ و نابغه کم‌نظیر فقه و اصول و مؤسس فقه‌پژوهی نوین و پویا و میدان‌دار نوآوری و تأسیس، به بحث غنا که می‌رسد به‌گونه‌ای متفاوت از دیگر فقیهان، طرح بحث می‌نماید. وی نخست به تاریخ غنا اشاره‌ای دارد و برخی از مدارک آن را به اجمال بیان می‌کند و پیش از آن که هیچ گونه پیش‌فرض مسلمی در این بحث ـ که ضروری دین نیست ـ داشته باشد، به این بحث وارد می‌شود و آن را بسیار منطقی پی می‌گیرد. برای ایشان، مهم نیست نتیجه‌ای که از تحقیق خود می‌گیرد چیست. وی در این بحث، هیچ گونه تعصبی نشان نمی‌دهد و آزادمنشی و آزاد اندیشی خود را پاس می‌دارد. وی نخست می‌گوید دلیلی بر حرمت ذات غنا از آن جهت که غناست به دست نیامد و در پایان، صوت و کلام لهوی را حرام می‌شمرد. بر اساس این نظر، اگر غنا با لهو برابر باشد، غنا حرام است و چنان‌چه غنا اخص از لهو باشد؛ غنای لهوی حرام است و چنان‌چه اعم از

(۲۳۶)

آن باشد، غنای غیر لهوی حلال و غنای لهوی حرام است. البته موضوع سخن در غنا و موسیقی، ذات غناست که آیا غنا از آن جهت که غناست مباح است یا حرام و این که لهو امری حرام است و غنا از آن جهت که لهو است، حرام می‌باشد، خارج شدن از موضوع بحث است.

جناب شیخ برای حرمت غنا از آن جهت که غناست دلیلی نمی‌یابد و موضوع بحث نیز بررسی حکم غنا از آن جهت که غناست می‌باشد. جناب شیخ با پرهیز از تعصب و هرگونه پیش داوری، تنها مفاد دلیل را پی می‌گیرد و دلیلی برای حرمت غنا به دست نمی‌آورد. چنین رویکردی است که کتاب «مکاسب محرمه ایشان متن درسی حوزه‌های علمیه در فقه عالی قرار می‌گیرد و این کتاب را بر جواهر الکلام پیش می‌دارد؛ زیرا روش فنی ایشان در این کتاب، پرورش فقیه است و کتابی به تمام معنا استدلالی است. وی گوید:

«به صورت کلی، غنایی حرام است که از الحان اهل فسق و معاصی است. حرام است قرآن کریم با سبک مجالس اهل فسق خوانده شود.

ظاهر این است که غنایی جز مورد لهوی آن نیست؛ اگرچه فقیهان و لغویان در آن اختلاف کرده‌اند.»(۱)

جناب شیخ غنای لهوی که در مجالس اهل فسق بوده است را حرام می‌داند و طبیعی است چنین مجالسی دین را به اندراس می‌کشد. جناب شیخ در فراز نخست، غنا را از آن جهت که غناست حرام ندانست و تنها

۱ـ المکاسب المحرّمة، ج ۱، صص ۲۸۵ ـ ۲۹۶٫

(۲۳۷)

کلام یا صوت لهوی را حرام شمرد؛ به این معنا که اگر صوتی لهوی نباشد، هرچند غنا باشد، حرام نیست و در صورتی که صوتی غنایی لهوی نیز باشد، حرام است و به صورت کلی، هر امر لهوی؛ هرچند غیر صوت باشد، حرام است و موضوع حرمت، «لهو» است، نه غنا از آن جهت که غناست. وی سپس بر این عقیده شد که هر لهوی اگر باطل باشد، حرام است و در نهایت نیز، چون نتوانست به حرمت هر امر باطلی حکم دهد، گفت لحن و غنای اهل باطل و فاسقان حرام است و غنا را منحصر در آن ساخت و گفت غنا امری غیر از آن نیست و به چنین چیزی غنا گفته می‌شود. وی در پایان نتیجه می‌گیرد: اگر قرآن کریم با لحن و غنای اهل فسق خوانده شود، حرام است؛ و به تعبیر دیگر، آوازِ فسقی است که حرام است و ترجیع داشتن آن و نیز طرب‌انگیز بودن و شادی‌بخش بودن را سبب حرمت آن قرار نمی‌دهد. اما فسقی بودن آواز چگونه کشف می‌شود، آیا خواندن در دستگاه خاصی مانند چارگاه، سه‌گاه، ماهور یا شوشتری دستگاه ویژه اهل فسق است و خواندن در آن حرام است یا شناخت آن ملاک دیگری دارد، شیخ در این زمینه چیزی نمی‌گوید و به معناشناسی غنا رو می‌آورد و دیدگاه لغت‌شناسان و فقیهان را نقل می‌کند.

غنایی که با لهو برابر است همان لحن اهل فسق است و ایشان نیز موضوع روایات حرمت را فسقی بودن غنا قرار می‌دهد؛ یعنی غنایی که در خدمت دولت باطل است. چنان‌چه لهو از آن جهت که لهو است ملاک حرمت غنا قرار گیرد فسق و عدل در آن دخالتی ندارد و نیازی به بحث از

(۲۳۸)

آن نیست ولی چنان‌چه «لحن فاسق» موضوع سخن قرار گیرد، تفاوتی میان صوت لهوی و غیر لهوی نیست و صوت فسقی خواه لهوی باشد یا غیر لهوی حرام است.

اگر بخواهیم بر کلمات این مرد بزرگ و فقیه نحریر، با دیده دقت و تأمل بنگریم درمی‌یابیم که جناب شیخ رحمه‌الله نمی‌تواند غنا را از آن جهت که غناست حرام بشمرد؛ چرا که فقیه فهیمی است و دلیلی بر حرمت آن در دست ندارد، از سوی دیگر، وی نمی‌تواند از حرمت غنا بگذرد؛ چرا که چیزی از آن با توجه به روایات گسترده‌ای که وجود دارد و نیز فتاوای فقیهان پیشین، حرام بوده است و آن همان لحن و غنای فاسقان است که مجلس‌آرای بزم شاهان بنی‌امیه و بنی عباس بوده که بزرگ‌ترین گناه همراه آن، پذیرفتن دولت جبهه باطل و حکومت غصبی جناح طاغوت بوده است. وی در تشخیص موضوع غنای حرام تردید دارد یا نمی‌خواهد حکم صریح دهد و بر آن است محافظه‌کارانه از آن بگذرد، به این سبب، کلمات برخی از فقیهان و لغت‌شناسان را می‌آورد تا اختلاف عالمان را یادآور شود. وی این شناسه‌ها را به مفهوم عرفی آن تحویل می‌برد و می‌گوید غنایی که آنان شناسانده‌اند به هیچ وجه حرام نیست. این عبارت به این معناست که آنان نه غنا را می‌شناخته‌اند و نه حکمی را که برای آن می‌آورده‌اند، درست بوده است. وی گفته «صحاح اللغه» را به عنوان بهترین تعریف بر می‌گزیند. تعریف جوهری همان تعریف مشهور میان فقیهان است. نکته جالب توجه در کلام شیخ این است که برداشت

(۲۳۹)

عرف از غنا که همان لهو و لعب‌های بنی امیه و بنی عباس بوده همان غنای حقیقی است و موضوع روایات ناهی و حرمت چنین غنایی بوده است. یعنی واقعیت خارجی و معهود ذهنی غنا که برای مردم و عرف آن روز به‌طور کامل آشکار بوده است؛ اگرچه تاریخ آن به امروزیان نرسیده باشد.

مرحوم شیخ در این عبارات به نکته مهمی اشاره دارد و نخست هیچ یک از شناسه‌هایی که برای غنا ارایه شده را تعریف درست آن نمی‌شناسد، بلکه غنا را همان چیزی قرار می‌دهد که در عرف خاص خویش معهود و شناخته شده بوده است و شأن نزول روایات نیز همان را مورد نظر دارد؛ یعنی همان کنیزان خواننده که به صورت نیمه عریان و در کنار انجام گناهان بسیار، می‌خواندند. بنابر این نگاه، آن‌چه دارای اشکال است صوت و صدا نیست؛ خواه عادی باشد یا غنایی، ولی چنان‌چه صوت و صدا به فسق و فجور و گناه و فساد و شر بیالاید، حرام می‌شود. شأن نزول روایات حرمت غنا و موسیقی به چنین غنا و موسیقی اختصاص دارد و از حکومت دینی و خوانندگان مؤمن و مسلمان که در خدمت ترویج آیین اسلام هستند، انصراف دارد. البته، اگر شرایط زمان صدور روایات در حال حاضر نیز پیشامد نماید و غنا و موسیقی در خدمت دولت باطل قرار گیرد، حرمت آن ثابت است؛ چنان‌چه خوانندگان بیگانه‌نشین که در خدمت استکبار قرار دارند، به عنوان گروه ضربت دنیای سلطه عمل می‌نماید و بدیهی است عمل آنان از عظیم‌ترین

(۲۴۰)

گناهان است.

شیخ در این کلام، غنای لهوی را حرام دانست، نه لیسیده غنا و ذات آن را بدون ملاحظه هیچ لازم و قیدی و گویی شیخ می‌بیند برداشت وی با نزدیک به هزار سال فقه پیش از او، جز معدودی از فقیهان، اختلاف دارد و شاید نمی‌خواهد مخالفت خود با دیگر فقیهان را آشکار سازد و به ساخت بدلی برای غنای حرام روی می‌آورد و غنای لهوی را حرام می‌شمرد. البته غنایی که مخصوص اهل فسق است. بنا بر این نظرگاه، چنان‌چه از صدا و سیمای جامعه اسلامی صوتی غنایی پخش شود، اشکال ندارد؛ چرا که آنان اهل فسق و فجور نیستند و غنای آنان غنای فسقی شمرده نمی‌شود، اما اگر همین صدا از صدا و سیمای بیگانگان و دشمنان دین پخش گردد، اجرا، پخش و دیدن آن حرام است؛ چرا که غنایی که آنان پخش می‌کنند، در عرف به غنای اهل فسق شناخته می‌گردد. با این وصف، کفر و ایمان در حرمت یا حلیت غنا مؤثر نیست، بلکه لهو یا عدم لهوی است که نقش مهم را ایفا می‌کند و غنا موضوعیتی ندارد. علت حرمت لحن فاسق نیز این است که غفلت و گمراهی می‌آورد و اندراس دین را در پی دارد و ترویج باطل است و فساد و انحراف به همراه می‌آورد، ولی لحن داودی، لحن نیکوی امام حسن علیه‌السلام و لحن قرآن کریم و لحن مؤمنان هیچ اشکالی ندارد و می‌تواند چنان به غنا بخواند که صدای اهل فسق را به محاق برد.

پی‌گیری روند بیان جناب شیخ به دست می‌دهد که وی از فتوای

(۲۴۱)

صریح دوری می‌جوید و معما گونه سخن می‌گوید و به دست آوردن فتوای نهایی وی هم‌چون فهم گزاره‌های فلسفی میرداماد می‌ماند که از عهده کم‌تر کسی بر می‌آید. البته جناب ملاصدرا نیز همان سخنان استاد را در کتاب‌های خود آورده، اما چون عریان سخن گفته است تحت فشار سیاسی آن زمان قرار گرفت، ولی میرداماد همواره مورد احترام بوده است. البته گاه تقیه ایجاب می‌نماید که عالمان دیدگاه‌های خویش را با پیچیدگی و تعقید و گاه با عباراتی که چند احتمال در آن داده می‌شود، بیان کنند، اما در شرایط کنونی که فهم مردم بالا رفته است، پنهان داشتن فتوا سزاوار نیست، مگر آن که حکومت با تأثیر پذیری از عالمان دگم‌اندیش بر عالمان پویا و روشن‌فکر خرده گیرد و بر آنان سخت گیرد و در انزوا قرار دادن آنان بکوشد.

جناب شیخ، استفاده از آلات موسیقی را نیز از باب این که آلات لهو است، به صورت مطلق حرام می‌داند و چیزی را از آن استثنا نمی‌کند. وی گوید:

«برخی از کالاها که تنها مصرف حرام دارد و تنها استفاده فاسد از آن می‌شود، آلات موسیقی همانند نی‌ها و بربط‌ها و نیز آلات لهو، صلیب‌ها و بت‌هاست که فرا گرفتن و آموزش دادن آن و گرفتن مزد بر آن حرام است.»(۱)

مرحوم شیخ، حرمت محض را از آن رو برای آلات موسیقی ثابت

  1. همان، ص ۱۱۲٫

(۲۴۲)

می‌داند که مورد استفاده حلالی برای آن نمی‌شناسد. وی پذیرفت که صوت و صدای غنایی می‌تواند بهره حلال نیز داشته باشد. البته، در زمانه ما برای همه مصادیقی که شیخ عقیده دارد منفعت محلّله‌ای برای آن نیست، ده‌ها استفاده و کاربرد حلال وجود دارد و حتی نجاسات، مالیت و کاربرد مفید دارد و مثل خون و منی و نیز مجسمه و عروسک قابل ساخت، خرید و فروش است که بحث از آن باید در جای خود آید.


مرحوم مامقانی رحمه‌الله

شیخ محمّدحسن مامقانی (م ۱۳۲۳ ه ق) در کتاب خود «غایة الآمال» که شرح مکاسب شیخ است، چنین می‌نویسد:

تعبیر «فی الجمله» می‌رساند که در حرمت غنا اختلاف وجود دارد و این اختلاف از سه ناحیه به وجود می‌آید: از جهت اصل حکم، از جهت موضوع، و نیز از جهت اختصاص حکم به برخی از افراد موضوع که برخی گفته‌اند غنا به صورت مطلق حرام است و بعضی از فقیهان برخی از افراد آن را حرام دانسته‌اند.

مرحوم شیخ رحمه‌الله این مطالب را به تفصیل در کتاب خود آورده و حرام نبودن غنا را به جناب فیض کاشانی نسبت داده و از کلام ایشان و صاحب کفایه چنین برداشت کرده است که غنا از آن جهت که غناست، به هیچ وجه حرام نیست و آن‌چه حرام است عوارض جانبی مانند رقص و آلودگی‌های دیگر است که آن را حرام نموده است.»(۱)

 

۱ـ غایة الآمال، فی شرح کتاب المکاسب، ج ۱، ص ۹۸، منشورات مجمع الذخائر الاسلامیة.

(۲۴۳)

وی سپس می‌گوید:

دلیل بر حرمت غنا اجماع محصل و منقول است، بلکه در کتاب جواهر الکلام، حرمت غنا جزو ضروریات مذهب برشمرده شده است.

روایات مستفیضی بر حرمت وجود دارد. در کتاب وسائل الشیعة بیش از سی روایت در این رابطه آمده است.

ادعای وجود اجماع یا ضرورت مذهب پشتوانه‌ای ندارد. عجیب است که برخی از سویی از ضرورت مذهب و روایات مستفیض بر حرمت غنا سخن می‌گویند و بعضی مدعی می‌شوند حتی یک روایت صحیح بر حرمت غنا دلالت ندارد و تمسک به اجماع و شهرت نیز مورد خدشه قرار می‌گیرد؛ چنان‌که مرحوم مامقانی می‌نویسد:

«جناب شیخ اعظم گوید صاحب جواهر بر حرمت غنا، ادعای تواتر روایات را نموده است و مرحوم محقق اردبیلی گفته است: من روایتی را که تصریح بر حرمت غنا نماید ندیدم. او بر این عقیده است کسی که می‌خواهد ادعای حلال بودن قسمتی از غنا را نماید، باید دلیل داشته باشد.»

جناب مامقانی گوید:

«شاید بتوان گفت اخبار و روایات این باب حجت نیست و اجماع و شهرت نیز غنایی را که همراه با دو قید دارای ترجیع و طرب‌انگیز باشد حرام می‌شمرد و اصل جواز بر آن حاکم است و کسی که

(۲۴۴)

بخواهد احتیاط نماید، شیوه احتیاط برای وی روشن است.»


آقا سید احمد خوانساری رحمه‌الله

مرحوم خوانساری، صاحب جامع المدارک فی شرح المختصر النافع (م ۱۴۰۵ ه ق) می‌نویسد:

«شهادت خوانندگان غنایی پذیرفته نیست و در این مسأله، میان فقیهان اختلافی نیست.»(۱)

به نظر ایشان، در این که شهادت اهل غنا پذیرفته نیست، بحثی وجود ندارد، اما خود تصریح می‌کند که در چیستی غنا اختلاف است. وی مشکل می‌داند که کاربرد آلات لهو از گناهان کبیره‌ای باشد که خداوند وعده آتش بر آن داده است. مرحوم خوانساری با آن که در زندگی بسیار احتیاط می‌نموده است، در این جا غنا را گناه کبیره دانست و استفاده از آلات لهو را مشکل می‌داند و همین سخن نیز مقتضای احتیاط است و نباید تکلیفی را که ثبوت آن معلوم نیست، بر دوش مردم گذارد.

وی در مستثنیات این بحث، غنای در عروسی و نیز ختنه‌سوران را می‌آورد و دلیل آن را اجماع و روایت قرار می‌دهد. البته، در روایت، استفاده از غربال آمده و نه دف و جناب خوانساری آن را دلیل جواز دف می‌گیرد.

مرحوم خوانساری هم به اجماع تمسک می‌کند و هم اجماع را رد می‌کند و نیز از طرفی روایت می‌آورد و از سوی دیگر، بر آن نقد و اشکال

۱ـ جامع المدارک، ج ۶، صص ۱۱۱ ـ ۱۱۳٫

(۲۴۵)

می‌کند و هم‌چنان در مرز احتیاط گام برمی‌دارد تا چیزی را بدون دلیل حرام نسازد. ایشان نیز جز گفته‌های پیشینیان نظری جدید و راهی نو را ارایه نداده است.


آقای خمينی رحمه الله

آقای خمينی رحمه الله ، با متدی منطقی وارد بحث غنا و موسیقی می‌شوند. ایشان، در ابتدا چیستی موضوع غنا را به بحث می‌گذارند و اقوال بسیاری را می‌آورند. فراوانی اختلاف دیدگاه فقیهان در مسأله‌ای گاه به خاطر تعدد دلیل است و گاه به سبب نبود دلیل. پراکندگی نظرگاه فقیهان در این مسأله، از نبود دلیل ناشی می‌شود و هیچ یک از دلایل ارایه شده مدرک شرعی ندارد. هدف آقای خمينی از نقل این همه اقوال آن است که تشتت بسیاری که در کلام عالمان دینی است را بنمایانند.

آقای خمينی شناسه استاد خویش مرحوم محمّدرضا نجفی اصفهانی صاحب کتاب «وقایة الاذهان» را از رساله‌ای که ایشان در غنا و موسیقی نگاشته، اما به چاپ نرسیده است، نقل می‌نماید. مرحوم اصفهانی غنا را صوت انسانی می‌داند که شأن آن این است که به‌طور متعارف طرب‌انگیز است. طرب خفتی است که بر انسان عارض می‌شود و نزدیک است که خرد او را زایل گرداند. غنا از لحاظ عرفی هم‌چون شراب است که انسان را به مستی می‌گراید. ریزش دل در شیب تند با خودرویی که با سرعت بسیار می‌رود و حالتی که به هنگام شنیدن ناگهانی مصیبت یا خبر مرگ کسی پیش می‌آید، نمونه‌ای از طرب است. مرحئم

(۲۴۶)

اصفهانی معتقد است صوت غنایی زایل کننده عقل است و حالت تخدیری دارد، از این رو حرام است. علامه محمّدرضا اصفهانی گوید:

«غنا از بهترین مظاهر حسن و نیکویی است و چون پسند همه است، همگان خواهان آن هستند پس چاره‌ای نیست جز این‌که ناموس حسن بیان شود، از این رو گوییم: حُسن و نیکی اگرچه خردها در آن سرگردان است و نه قابل درک است و نه وصف می‌شود، به سبب داشتن تناسب و هماهنگ بودن اجزای تألیفی صوت و موسیقی است که خوشایند و حسن است. چیزی که بسیار زیباست مانند شعر بسیار عالی برای شنونده طرب‌آور است و گویی انسان را مست می‌سازد؛ به‌گونه‌ای که شنونده‌ای خردمند را به هذیان‌گویی تحویل می‌برد و من در تاریخ حکایاتی را یافته‌ام که اگر در آن تأمل شود دریافت می‌گردد که زایل شدن خرد آدمی با موسیقی نه‌تنها کم‌تر از خطر و ضرر شراب نیست، بلکه بیش از آن است.»(۱)

البته باید دید آیا با صرف طرب و زوال عرفی عقل، بدون آن که مدرکی شرعی برای حرمت این دو در دست باشد، می‌شود صوت غنایی و موسیقی را حرام نمود یا نه. ما روایاتی از غشوه سقایان با شنیدن قرائت و صوت امام سجاد علیه‌السلام را پیش از این آوردیم، ولی تاکنون نشنیده‌ایم که کسی از آواز غنایی به زوال عقل و مستی دچار شده باشد، و بر فرض که چنین باشد، آیا در شرع مدرکی وجود دارد که امور مهیج را

۱ـ المکاسب المحرمة، ج ۱، ص ۱۹۸٫

(۲۴۷)

حرام کرده باشد. البته تهییج بر حرام، حرام است، اما اگر تهییج بر امری حلال باشد و غنا و موسیقی در آن امور مباح، به کار گرفته شود، آیا دلیل بر حرمت دارد؟ برای برخی داشتن پول، شنیدن برخی سخنان و دیدن مسابقات ورزشی هیجان‌آور است، آیا چنین چیزهایی حرام است؟ بله هر امر مهیجی که دلیل بر حرمت داشته باشد حرام است و چنین چیزی از بحث ما نیز خارج است اما آیا غنا و موسیقی نیز این چنین است؟ البته اگر غنا و موسیقی دلیل بر حرمت داشته باشد، حتی با فرض مهیج نبودن نیز حرام است و همانند نگاه تیز به نامحرم یا دست زدن به بدن اوست که بدون آن که انسان را به هیجان آورد و او را به تحریک اندازد نیز حرام است؛ چرا که برای حرمت آن دلیل خاص وجود دارد.

آقای خمينی پس از نقل کلمات استاد خویش می‌فرماید:

انصاف آن است که گفته مرحوم اصفهانی بهترین نظریه در مسأله غناست و به واقع بسیار نزدیک است؛ اگرچه در برخی موارد، جای نقد و خدشه دارد. برای نمونه ایشان بر این عقیده است که غنا خرد آدمی را از بین می‌برد و علت حرمت در غنا هم‌چون علت حرمت در خمر و شراب است و هر دو مستی‌آور و تخدیر کننده و نشأه‌گراست؛ ولی این سخن، دلیل و شاهدی در عرف و لغت ندارد.

مرحوم علامه اصفهانی تنها علت طرب در غنا را تناسب آن می‌دانست و آقاي خميني به این نظرگاه اشکال می‌نماید و می‌فرماید:

«صرف تناسب و چینش درست نت‌ها باعث زیبا شدن صوت

(۲۴۸)

نمی‌گردد؛ بلکه اگر صدا دارای رقت، رخامت، لطف و صفای اجمالی نباشد، تناسب و موزونی آن شکل نمی‌پذیرد؛ چنان‌چه صدایی روح‌آزار و خشن را قرشی می‌خوانند تا آن را به سخریه گیرند؛ همان‌گونه که به بخیل حاتم طایی می‌گویند. میان تناسب و ملاحت علیت تام وجود ندارد تا با وجود تناسب، ملاحت نیز به ضرورت آید؛ بلکه گاه نقض این موارد دیده می‌شود. مانند خوانندگان موسیقی‌دان که اصول و قوانین موسیقی را رعایت می‌نمایند؛ اما ملاحت صدا ندارند.»(۱)

البته این نقد خود به نقد مبتلاست و هر صوتی که تناسب داشته باشد ملاحت را نیز به ضرورت دارد؛ اما عکس آن صادق نیست و چنین نیست که هر صوتی که رخامت و رقت داشته باشد دارای تناسب نیز باشد؛ مانند آن که کسی زیبا می‌خواند اما موسیقی نمی‌داند و موسیقی‌دانی درمی‌یابد صدای او نیکوست اما نت‌ها را آن‌گونه که باید نمی‌چیند. اما کسی که صدای او ملاحتی ندارد از موضوع بحث خارج است. البته، درست است که تناسب با ملاحت برابر است؛ اما به این معنا نیست که کسی که موسیقی نمی‌داند از موسیقاری نتواند بهتر بخواند، چون ممکن است صوت او چنان ملیح باشد که تناسب آن بر تناسب برآمده از قواعد موسیقی بیش‌تر باشد، اما به هر حال نت‌ها را به هم می‌ریزد.

آقای خمينی تعریف زیر از غنا را می‌پسندد:

۱ـ المکاسب المحرّمة، ج ۱، ص ۲۰۱٫

(۲۴۹)

«غنا صوتی انسانی است که رقت و زیبایی ذاتی آن است (هر چند به اجمال) و شأن آن این است که برای نوع مردم طرب‌انگیز است.

از آن‌چه گفتیم خدشه‌ای که به تعریف مشهور وارد است ظاهر می‌شود. آنان می‌گفتند: غنا، کشیدن صوتی است که دربردارنده ترجیع و نیز طرب‌انگیز باشد؛ ولی قوام غنا نه به کشیدن صداست و نه به ترجیع؛ چرا که بسیاری از اقسام غنا هیچ یک از این دو قید را ندارد. البته شاید غنای رایج در زمان عالمان گذشته، بر این دو پایه استوار بوده است.»(۱)

همان‌گونه که آقاي خميني می‌گويد: خواننده‌های کنونی در صوت خود نه مد دارند و نه ترجیع.

آقای خمينی به شناسه‌ای که علامه اصفهانی ارایه داد قید «رقّت صوت» را افزودند.

آن‌چه برای این بحث مهم است به دست آوردن ماهیت غنا با صرف نظر از این است که چه چیزی موضوع حکم شرعی و حرمت است، از این رو شاید ماهیت غنا موضوعی باشد اعم یا اخص از غنایی که حکم آن در شرع بیان شده است، از این رو غنا نه مساوق با صوت لهوی و باطل است و نه مساوی با الحان اهل فسوق و کبایر؛ بلکه بسیاری از الحان لهوی و الحان اهل فسوق از تعریف غنا خارج است.

غنا از مقوله صوت یا کیفیت صوت است و ماده کلام؛ هرچند

۱ـ همان، صص ۲۰۲ ـ ۲۰۳٫

(۲۵۰)

آیات قرآن کریم یا رثا و گریه بر امام حسین علیه‌السلام باشد در آن هیچ نقشی و دخالتی ندارد.

بنابر نظر آقاي خميني غنا صوت متناسب و رقیق است و برای حرمت آن دلایلی می‌آورند. ایشان در مقام بیان حکم غنا می‌نویسد:

روایات مستفیض و متواتری بر حرمت غنا رسیده است که این روایات بر چند گروه است: یکی روایات تفسیری است.

البته نباید از این روایات چنین تعبیری آورد زیرا آیا غنایی که ایشان شناسه آن را به دست داد همان غنایی است که موضوع این روایات واقع شده است و از طرفی آیا ادعای استفاضه یا تواتر بر این روایات صحیح است؛ در حالی که پیش از این گذشت که برخی از فقیهان بر این باورند که حتی یک روایت صحیح بر حرمت غنا وجود ندارد و این بدان معناست که این روایات به ضعف سندی یا دلالی برای اثبات حکم حرمت ذات غنا مبتلاست.

آقاي خميني قول زور را به معنای گفتار باطل می‌دانند که دروغ، شهادت باطل و افترا از اقسام آن است.

اما قول به معنای اعتقاد و زور به معنای باطل است و اعتقاد باطل می‌تواند اخباری باشد هم‌چون خبر دروغ یا انشایی باشد مانند شهادت باطل و معصوم علیه‌السلام خواسته است مصداقی از اعتقاد باطل را بیان نماید و آیندگان نیز با مدد عقل، دیگر افراد آن را بشناسند.

غنا در روایات به‌طور عملی تعریف شده است و این که

(۲۵۱)

آقاي خميني قول زور را به اعتبار مدلول آن قول باطل، کذب، شهادت باطل و افترا می‌دانند، درست نیست؛ زیرا امور یاد شده معنای قول زور نیست.

قول زور یعنی اعتقاد باطل و دروغی که صورتی راست داشته باشد، مصداق قول زور است و نه مطلق دروغ. مصداق دیگر آن شهادت باطل و گفتن «احسنت» و تشویق وی است و در این احادیث از مد صوت، تناسب و رقت کلام دیده نمی‌شود. آقاي خميني می‌فرماید:

«غنا کیفیتی از صوت یا صوتی با کیفیت خاص است. «أحسنت» نیز به خودی خود باطل نیست بلکه حرمت آن به خاطر این است که باطلی را تصدیق می‌کند و هم‌چون همان باطل است که آن را تأیید می‌کند. دروغ، شهادت باطل و تشویق باطل قول زور است.»(۱)

تفاوت دیدگاه ما با آقاي خميني در این است که آقاي خميني، قول زور را به معنای غنا؛ هرچند به صورت مجاز ادعایی می‌گیرند و ما قول زور را به معنای اعتقاد باطل گرفتیم که از مصادیق آن دروغِ راست‌نما، شهادت باطل و تشویق باطل است و حضرات معصومین علیهم‌السلام به طور عملی و مصداقی غنای خاص را بیان نموده‌اند و قدر متیقن آن غنای مناسب با مجالس بنی امیه و بنی عباس است که با شراب و انواع گناهان همراه بوده و در خدمت دولت باطل و جبهه آن بوده است؛ ولی آقاي خميني راه را دور نموده و به بررسی انواع استعمال و چگونگی رابطه مجاز و حقیقت پرداخته‌اند. ما گفتیم قول زور مصادیق فراوانی

۱ـ المکاسب المحرّمة، ج ۱، صص ۲۰۳ ـ ۲۰۷٫

(۲۵۲)

دارد و شهادت باطل، انشای کلام باطل، «أحسنت» گفتن به کسی که باطلی را می‌گوید، قولی که به ظاهر حق و در اصل باطل است از افراد آن است و تعدد افراد نسبت به معنای واحد است و نه استعمال لفظ در بیش از یک معنا و یا استعمال مجاز مرسل یا حقیقت ادعایی و هیچ یک از این امور به مقام حاضر ارتباطی ندارد.

آقاي خميني چون غنا را از مقوله صوت یا کیفیتی از صوت می‌دانستند، داخل شدن غنا در لهو الحدیث و قول زور را مجازی دانستند و در نهایت نیز چون مسأله بدین گونه درست نمی‌شد، غنا را با تعبد از مقوله لهوالحدیث و قول زور بر شمردند.

آقای خمينی نظرگاه جناب فیض کاشانی و صاحب کفایه را نیز بر می‌رسند و دیدگاه متمایزی از عبارات آنان دارند و این که این دو عالم شیعی، حرمت غنا را به عوارض و لواحق آن دانسته باشند، انکار می‌نمایند و غنا را از دیدگاه آنان بر دو گونه حق و باطل تقسیم می‌کنند و تصریح می‌کنند که غنای باطل در نگاه این دو بزرگوار غنایی است که به مجالس لهو ویژگی دارد و مجالس بنی امیه و بنی عباس را دو نمونه از مجالس لهو می‌دانند. ایشان عقیده دارند فیض کاشانی و جناب محقق سبزواری حرمت غنا را ذاتی می‌دانند و سخن از ذکر مقارنات به این معنا نیست که تنها آن مقارنات حرام است، بلکه همان غنا نیز که با انواع لهو همراه شده است، حرام است. ایشان ادعای عدم اطلاق روایاتی که بر حرمت مطلق غنا استدلال شده و نیز انصراف آن به مجالس گناه و لهوی

(۲۵۳)

خلفای جور زمان صدور روایات و دیگر دلایل این دو عالم فرزانه را نقد می‌نماید:

«آن‌چه به محدث کاشانی و محقق سبزواری صاحب کتاب «کفایة الاحکام» در انکار حرمت ذاتی غنا و اختصاص آن به لواحق و مقارنات غنا نسبت داده شده و سپس بر آنان خرده و طعن گرفته شده، با ظاهر عبارات ایشان سازگاری ندارد. فیض کاشانی در کتاب «وافی» و «مفاتیح» و محقق سبزواری در «کفایة الاحکام» گفته‌اند غنا بر دو قسم است: غنای حق و غنای باطل. غنای حق آن است که غناخوانی به اشعاری باشد که بهشت و دوزخ را یادآور باشد و انسان را در توجه دادن به دارالقرار تشویق کند. غنای باطل آن است که با مجالس فسق و فساد و لهو و لعب و رقص وپای‌کوبی و داخل شدن نامحرمان متناسب باشد؛ مانند: مجالس بنی امیه و بنی عباس.»(۱)

آقای خمينی در دفاع از فیض کاشانی می‌فرمایند:

هر انسان آگاه از صدر و ذیل عبارات فیض کاشانی در می‌یابد که غنا از دیدگاه وی بر دو قسم است: غنای حرام و غنای حلال. غنای حرام آن است که با همان خصوصیاتی که ذکر آن آمد مقارن و همراه گردد؛ یعنی غنایی که با امر باطل و لهو حرام می‌شود، اما نه به این معنا که تنها مقارنات آن حرام است و غنا حرام نیست، بلکه هم غنا و هم مقارنات آن حرام است و حرمت غنا ذاتی آن است و نه به سبب

  1. المکاسب المحرمة، ج ۱، ص ۲۰۸ ـ ۲۱۴٫

(۲۵۴)

همراه شدن با عوارض حرام و از این روست که دستمزد رامشگران و خنیاگران زن و آموزش به آن‌ها و یا شنیدن از آن‌ها حرام شده است. غنای حلال که از غنای حرام استثنا شده یعنی پند و اندرز گرفتن و به یاد حق آوردن انسان با آواز غنایی؛ چنان که در روایات خواندن با مرثیه و تلاوت قرآن و آواز ساربان برای شتران و آواز نی چوپان برای گله و غنای در عروسی‌ها استثنا شده و حکم به جواز آن داده شده است.

هم‌چنین ایشان تصریح می‌فرمایند:

«موضوع مورد ادعای فیض کاشانی نه برخلاف اجماع فقهاست و نه با فقه مذهب شیعه و اهل سنت تغایری دارد و بر این اساس، بدگویی‌ها و نسبت‌هایی چون «خرافه گویی» و «اراجیف گفتن» به وی دادن در شأن وی نیست و باید با دلیل و برهان و منطق به او پاسخ گفت؛ همان‌گونه که شیخ انصاری، چنین نموده و نقاط ضعف استدلال فیض و نقد آن را به صورت سالم ارایه نموده است و ادعاهای وی را رد می‌کند. از جمله این که: ظاهر روایات به اندازه کافی بر حرمت ذاتی غنا به صورت مطلق دلالت دارد و نمی‌توان از آن چشم‌پوشی کرد. روایات تفسیری نمونه‌ای از آن است.

دلیل دیگری که فیض از آن استفاده کرده، «انصراف» است؛ به این معنا که اخبار و روایات غنا به زمان امویان و عباسیان برگشت دارد و چنین غنایی موضوع این روایات قرار می‌گیرد. در صورتی که در عهد خلفای مذکور در مجالس آن‌ها چیزهای باطل و حرام‌های

(۲۵۵)

دیگری بوده و اساسا در هر زمانی مجالس شعر خوانی با آواز مرسوم بوده و به صورت غالب، محرمات دیگری چون پای‌کوبی و می‌گساری نیز در آن انجام می‌شده و نمی‌توان تنها در مورد زمان امویان و عباسیان ادعای «انصراف» کرد.»(۱)

دقت بر آثار و گفتارهایی که از آقای خمينی در زمینه غنا و موسیقی رسیده است نشان می‌دهد که ایشان هم در موضوع غنا و هم در موضوع موسیقی با دیگر فقیهان هم‌آرا هستند و در عموم مسایل این باب، به دیدگاه‌های آنان گرایش دارند. البته توجه شود که تاریخ نگارش این آثار برای زمان ستم‌شاهی پهلوی می‌باشد. آقاي خميني در کتاب «تحریر الوسیله» می‌فرماید:

«غناخوانی، شنیدن و کسب درآمد با آن حرام است. البته مراد از سماع در این عبارت همان استماع است. غنا در صوت نیکو منحصر نیست؛ بلکه مراد مد صوت و ترجیع به گونه‌ای ویژه است که طرب‌انگیز و وجدآور باشد و با مجالس لهو و طرب مناسبت داشته باشد و در این صورت، تفاوتی ندارد که کلام حق باشد یا در شعر و نثر و عذاب آن در امور حق و معنوی مانند قرائت قرآن کریم و مراثی افزوده می‌گردد.

بله، غنای خوانندگان در مجالس عروسی‌ها از غنای حرام استثنا شده و این امر بعید نیست. البته در عروسی‌ها احتیاط ترک نشود و به

  1. المکاسب المحرمة، ج ۱، ص ۲۰۸ ـ ۲۱۴٫

(۲۵۶)

مجلس قبل و بعد آن بسنده شود و چنین نیست که انجام آن در هر مجلسی را شامل گردد و احوط پرهیز از مطلق غناست؛ خواه در عروسی باشد یا در غیر آن.»(۱)

آقای خمينی در تاریخ ۳۰/۴/۱۳۵۸ خطاب به کارکنان رادیو فرمودند:

«موسیقی از اموری است که البته هر کسی بر حسب طبع، خوشش می‌آید، لکن از اموری است که انسان را از جدّیت بیرون می‌برد و به یک مطلب هزل می‌کشاند؛ دیگر یک جوانی که عادت کرد که روزی چند ساعت را با موسیقی سر و کار داشته باشد… از مسایل زندگی و از مسایل جدی به کلی غافل می‌شود، عادت می‌کند، همان‌طور که به مواد مخدر عادت می‌کند، کسانی که به مواد مخدر عادت می‌کنند، دیگر نمی‌توانند یک انسان جدی باشند که بتوانند در مسایل سیاسی فکر بکنند. موسیقی فکر انسان را جوری می‌کند که دیگر نتواند در غیر همان محیط موسیقی و مربوط به شهوات و مربوط به موسیقی نتواند اصلاً فکر کند.»(۲)


آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی رحمه‌الله

آیت‌اللّه خویی (متوفی ۱۴۱۳ ه ق) دلایل سه‌گانه اجماع، آیات و روایات را بر حرمت غنا فهرست می‌نماید و از این میان، دلیل اجماع را نمی‌پذیرد و آن را مدرکی می‌شمرد. ایشان نظرگاه فیض کاشانی را به تفصیل بر می‌رسد و با این نظر که حرمت غنا عارضی است و نه ذاتی،

۱ـ تحریر الوسیلة، ج ۱، ص ۴۹۷٫

۲ـ صحیفه نور، ج ۸، ص ۱۹۸٫

(۲۵۷)

مخالفت می‌کند و می‌فرماید:

«در صورتی که روایاتی که شدیدترین نهی را از غنا و موسیقی دارد بر گناهان همراه آن حمل نماییم، حرمت برای گناهان دیگر است و در این صورت، یادکرد از غنا و موسیقی و حمل چنین حکم شدیدی بر این موضوع و اهتمام به منع آن لغو می‌گردد.»(۱)

ما گفتیم لحن شدیدی که در روایات غنا و موسیقی و در مذمت آن وجود دارد به سبب میزان تأثیر تخریبی بوده است که بر افکار مسلمانان و به‌ویژه جوانان می‌گذاشته و آنان را از مقام شامخ ولایت دور می‌داشته و به آستان‌بوسی خلفا می‌کشانده و رفته رفته سبب اندراس و نابودی دین می‌شده است، از این رو نمی‌توان با در دست داشتن چنین ملاک و مناطی، حکم حرمت موسیقی و غنایی که در حاکمیت دولت شیعی و ولایت‌مدار و در حمایت از خاندان رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و در مسیر دفاع از حقانیت ایشان ساخته می‌شود، داد و آن روایات را مستند چنین حکمی ساخت. ما این مناط را به گونه‌ای تقریر کرده‌ایم که هم نقد آقای خمينی و هم این نقد، بر آن وارد نمی‌آید. موضوع این روایات، رویارویی جبهه حق و باطل و اعتقاد به باطل و دولت ظلم است، که از تمامی گناهان بزرگ‌تر است.

ایشان در بحث مستثنیات غنا، مراثی را از غنا خارج می‌داند، از این رو می‌گوید مراثی را نباید داخل در مستثنیات غنا دانست. ایشان آموزش

۱ـ مصباح الفقاهة، ج ۱، ص ۴۸۶٫

(۲۵۸)

عملی غنا و موسیقی را حرام و آموزش علمی و فراگیری قواعد آن را بدون اشکال نمی‌داند. غنایی که به صورت غالب در مراثی و عزاداری‌ها انجام می‌شود، همان ماهیت غنا را دارد و چنان‌چه غنا از آن جهت که غناست حرام باشد، باید در همه موارد آن حرام باشد؛ مگر آن که دلیلی به صورت خاص، آن را استثنا نموده باشد. وی می‌فرماید:

«آن‌چه از مجموع روایات ـ با ضمیمه بعضی‌بر بعض دیگر ـ استفاده می‌شود، همان است که مصنف این کتاب جناب شیخ انصاری قدس‌سره در کبرای مسأله بیان کرده است.

توضیح مطلب این که غنای حرام عبارت است از: آواز زیر و بم‌داری که به طریق لهو، باطل و گمراه سازی از راه حق ادا شود؛ خواه در کلام حق باشد یا باطل. جوهری در کتاب صحاح از غنا به «سماع» تعبیر کرده، و در زبان فارسی به عنوان «دو بیت»، «سرود»، «پسته» و «آواز خواندن» از آن یاد می‌کنند و در عرف و نوع مردم، عنوان «قول زور» و «صدای لهوی» بر آن صادق است.

لهو حرام انواعی دارد: گاهی تنها با آلت لهو بدون آواز انسان انجام می‌گیرد، مانند تار زدن و گاه با آواز خالی و گاهی با صدا در آلات موسیقی مانند؛ دمیدن در نی، سرنا و… انجام می‌گیرد. گاهی لهو تنها با حرکات بدن مثل رقص محقق می‌شود، و گاهی نیز با عواملی غیر از امور گفته شده شکل می‌پذیرد. از این رو، هر صدایی که لهوی باشد و در میان مردم از آهنگ اهل فسق و معصیت شمرده شود، غنای حرام است که شایع‌ترین آن آوازهای غنایی است که از رادیو و

(۲۵۹)

دیگر رسانه‌ها پخش می‌شود. آن‌چه در معیار گفته شده داخل نباشد، دلیل بر این که غنا باشد نیست تا چه رسد به آن که حرام باشد؛ هرچند برخی از تعاریف غنا که ذکر آن گذشت، بر آن صادق باشد»(۱).

همان‌گونه که ملاحظه می‌شود سخن نوپدیدی در این فرازها دیده نمی‌شود و تنها تکرار آرای پیشینیان از فقهاست. متأخران از فقیهان، تحقیق شایسته‌ای در این زمینه ارایه نداده‌اند و به تکرار دیدگاه‌های پیشینیان بسنده نموده‌اند.


آیت الله سید محمّدرضا گلپایگانی رحمه‌الله

ایشان (م ۱۴۱۴ ه ق) غنا را از چهار جهت کلی به بحث می‌گذارند:

«غنا در چهار ناحیه دارای بحث است:

۱ـ حرمت غنا که هیچ اختلافی در آن دیده نمی‌شود و صاحب جواهر بر آن ادعای اجماع محصل و منقول نموده است و ادعا شده روایات حرمت آن نیز متواتر است.

۲ـ حرمت گوش فرا دادن به غنا که در این حکم نیز اختلافی نیست.

۳ـ غنا از گناهان کبیره است و در این جهت نیز اختلافی نیست و در روایاتی بر آن وعده آتش داده شده است.

۴ـ جهت چهارم بحث شناخت موضوع غنایی است که حرام شده است. موضوع غنا در دیدگاه محقق حلی و بیش‌تر فقیهان: کشیدن

۱ـ ر. ک : مصباح الفقاهه، ج ۱، ص ۴۸۵٫

(۲۶۰)

صدایی است که دارای ترجیع و طرب‌انگیز باشد؛ خواه در شعر باشد یا در قرائت قرآن کریم. گویم غنای حرام کیفیت خاصی است که ذکر آن گذشت یا همان چیزی است که نوع مردم آن را غنا می‌دانند و در فارسی سرود خوانده می‌شود؛ خواه این کیفیت در کلامی حق باشد؛ مانند: قرائت قرآن کریم و خواندن دعا، یا در کلامی باطل مانند شعرهای ناروا و بیهوده باشد، و خواه با یکی از محرمات همراه باشد؛ مانند: استفاده از آلات لهو و حضور مردان بیگانه در مجلس زنان یا با چیزی همراه نباشد.نی در ارایه شناسه غنا ندارند و هم در حکم آن با هم درگیر می‌باشند. وی در ادامه از ادعای اجماع صاحب جواهر سخن به میان می‌آورد و برای اثبات حرمت غنا به آن نیز تمسک می‌جوید. این اجماع، مدرکی است و بدین سبب ارزشی ندارد. افزوده بر این، فقیه پارسای عصر حاضر از ادعای تواتر روایات حرمت می‌نویسد، در حالی که نقل چنین ادعایی شایسته ایشان نیست.

حضرت آیت‌اللّه گلپایگانی رحمه‌الله حکم حرمت گوش دادن به غنا را نیز اتفاقی می‌شمرد و می‌گوید در آن اختلافی نیست. چنین حکمی در مورد غنای حرام وجود دارد و نه مطلق غنا که نه موضوع آن تعریف واحدی دارد و امری شناخته شده برای فقیهان است و نه در حکم آن، اتفاق دارند.

وی غنا را از گناهان کبیره می‌داند که در این راستا نیز باید خاطرنشان نمود که غنای حرام از گناهان کبیره است و نه غنا از آن جهت که غناست که توجه به غنا از این حیث، جای بحث دارد که آیا از گناهان است یا نه، و

(۲۶۱)

بر فرض گناه بودن، آیا از کبایر است و یا از صغایر.

ایشان در جهت چهارم بحث که شناخت موضوع غناست نه تعریف دقیقی از غنا ارایه می‌دهد و نه سخنی تازه و جدید دارند و به کلام مشهور فقیهان که ارجاع شناخت غنا به عرف است، تمسک می‌کنند. کلامی که مرحوم شیخ انصاری آن را نقد نمود. در این زمینه، تحقیق جامعی که از قلم ایشان جوشیده باشد دیده نمی‌شود، همان‌گونه که دیگر بزرگان این عصر نیز در این زمینه تحقیقی جامع و منسجم و علمی عرضه نکرده‌اند تا قابل نقل و یادکرد از آن باشد.


آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی رحمه‌الله

آیت اللّه مرعشی (متوفی ۱۴۱۰ ه ق) در پاسخ به استفتاءات زیر می‌نویسد:

کسب مال از راه قمار و یا غنا و امثال ذلک چه حکمی دارد؟

«کسب مال باید از راه حلال و مشروع باشد و از راه‌های حرام مثل دزدی و ربا و غنا و قمار حرام است.»

آیا می‌توان از رادیو و تلویزیون استفاده کرد؟

«استفاده از رادیو و تلویزیون در غیر از لهو و لعب جایز است، مانند گوش دادن به سخنرانی‌های مذهبی و علمی و قرآن کریم و اخبار، ولی گوش دادن به ساز و آواز و برنامه‌های فاسد آن حرام است.»

موزیک کلاسیکی و موسیقی که قبل از اخبار و یا بعد از آن و یا در هنگام فیلم‌های سینمایی زده می‌شود چه حکمی دارد؟

(۲۶۲)

«احوط ترک استماع آن است.»(۱)

سرود خواندن چه حکمی دارد و اگر همراه آن موزیک باشد، چه صورتی دارد؟

«سرود اگر شامل موعظه و ارشاد و مانند آن باشد اشکال ندارد، به شرط این که به نحو تغنی نباشد، ولی موسیقی به هر نحوی که باشد اشکال دارد.»(۲)

بر اساس فتاوای این عالم زاهد، هرگونه استفاده جوانان و مردم از رسانه‌های دیداری و شنیداری که در غیر از موعظه و ارشاد یا استخبار باشد جایز نیست و از آن و به‌ویژه از نفحه آواز جعبه جادویی تلویزیون لازم است اجتناب و خودداری نمود.

ما در این‌جا از نقل دیگر عالمان و فقیهان عصر حاضر خودداری می‌ورزیم تا هم حرمت آنان را پاس داشته باشیم و هم این‌که آن‌چه لازم به ذکر بوده در بررسی کلمات فقیهان گذشته آمده است و نیازی به نقل و تکرارِ ملال‌آورِ آن‌ها نیست.


ترسیم سخت‌گیرانه از شریعت سهله

بررسی کلمات فقیهان این نکته را آشکار می‌کند فرهنگ دینی ترسیم شده از ناحیه آنان در غنا و موسیقی برخلاف ترسیمی که شریعت از آن ارایه می‌دهد، به دلیل نداشتن تحقیق‌های عمیق و موضوع‌شناسی دقیق

۱ ـ توضیح المسائل جدید، ص ۴۹۷٫

۲ـ همان، ص ۴۹۹٫

(۲۶۳)

یا ضعف نفس در مخالفت با جریان غالب و مشهور و تقلیدگرایی، «عسری» و سخت‌گیرانه شده است. عبوس بودن و سخت گرفتن در فتوا بر مردم، آن هم به بهانه احتیاط‌های فراوانی که شمار آن هم اندک نیست، از احتیاط و تقوا به دور است و کمبود و نقص به شمار می‌رود. همان‌گونه که دین ما دین یسری و سهله و سمحه است، عالمان نیز باید یسری باشند و البته یسری بدون تابع دلیل و منطق است.


موسیقی از عصر پساصفویان تا انقلاب اسلامی

در زمان فتح علی شاه قاجار، در فاصله میان جنگ‌های اول و دوم ایران با روسیه تزاری که روابط دو کشور در ظاهر حسنه بود، سفیر روسیه، یک دسته موزیک سی نفری را با خود آورد و عباس میرزای ولیعهد با دیدن آنان درصدد تشکیل موزیک نظامی به شیوه جدید برآمد. در زمان ناصرالدین شاه، هیأت نوازندگان نظامی یعنی دسته‌های موزیک جدید به سبک اروپایی در ایران تشکیل شد و جای نقاره‌خانه‌ها را گرفت(۱). دوره تحصیل در مدرسه موزیک، پنج سال و داشتن گواهی‌نامه ششم ابتدایی شرط ورود به آن بود. هدف اصلی از تشکیل شعبه موزیک در دارالفنون تربیت نوازندگان و تربیت مربی برای اداره کردن دسته‌های موسیقی بود.

معلم اروپایی موسیقی، آقای لومر، چون زبان فارسی نمی‌دانست،

۱ـ تاریخ موسیقی ایران، صص ۴۳۳ ـ ۴۳۴٫

(۲۶۴)

میرزا علی خان نقاش‌باشی را ملقب به مزین الدوله ـ که معلم زبان فرانسه و نقاشی در دارالفنون بود ـ مترجم خود ساخت. میرزا علی خان، درس موسیقی نظری لومر را به فارسی ترجمه کرد و اولین کتاب تئوری موسیقی را به سبک جدید با جمله‌های فرانسه و ترجمه فارسی آن نوشت و آن را در چاپ‌خانه دارالفنون به چاپ رسانید (۱۳۰۱ هجری قمری برابر ۱۸۸۲ میلادی).

لومر، آهنگی را با عنوانِ «سلام به شاه» ساخت. این سلام تا زمان محمّد علی شاه معمول بود تا این که در دوره احمد شاه تغییر کرد.

موسیقی لومری به دست خان‌ها و نیز زنان موسیقی‌دان و رامشگرِ هرزه افتاد. در میان افرادی که از دارالفنون لومر دانش‌آموخته می‌شدند، حتی نام عالمی نیز دیده نمی‌شود. موسیقی ایران، که تنها کشور شیعی جهان بود، «مسیو لومری» گردید. در پی تعلیمات لومر، اشعار حافظ، سعدی و مولانا از دست رفت و شعرهای بی‌هویت و زیر لحافی، جای آن را گرفت. چیرگی ظاهرگرایان خشک مزاج و متعصب و گرفتن میدان از عالمان جامع و موسیقی‌شناس، موجب گشت تا اشعار و موسیقی ناب از فرهنگ این ملت رخت بربندد و شعرها و موسیقی‌های شهوت‌انگیز، بر روح و جان فضای شاهانه آن زمان‌ها حاکم گردد و زحمات عالمان فرهیخته‌ای هم‌چون شیخ طوسی و فارابی، از پیشینه فرهنگِ این مردم، فراموش گردد؛ عالمانی که بنا به گفته آقاي خميني هیچ یک درباری نبودند، بلکه دربارها را کنترل می‌کردند. آری! عالمانی به دربار می‌رفتند تا

(۲۶۵)

گرگان وحشی را مهار نمایند که به مددِ ملکه قدسی خویش، جگر شیر داشتند و چنین قدرت و سیاستی را دارا بودند که بتوانند در دربار بمانند و جان خویش و مردم را حفظ نمایند، اما خشک مزاجی و تعصب و تحجر ظاهرگرایان، موجب گشت مَسند قدرت از دست عالمان دینی بیرون رود و فرهنگ شیعی و آموزه‌های آن، به غربت مبتلا شود. مُسیو لومر، که از ماسون‌ها و وابسته به جریان سیاسی و یهودی ماسیونری بود، در تربیت شاگردان خویش، سیاستِ «براندازی معرفتِ شیعی» را پیش کشید. او ادب و عرفان ایران را با موسیقی غربی به تحلیل برد. لومر به تبع فرهنگ حاکم بر غربیان، مسایل و اشعار آن‌سویی و شهوانی را رواج داد. تعلیمات وی سبب شد شعرهای پر نغزِ عالمان دینی و حکیمان، جای خود را اشعاری نظیر «این مهوش بیچاره، آستین پاره داره» یا «در رهی دیدم دخترکی، جفتک می‌انداخت روی خرکی، با دامن تنگش» دهد، و شد آن‌چه نباید می‌شد. دیگر غنا و آواز، تنها از دهان مردان و زنان هرزه و الواط و مجالسی که جز گناه بر آن حاکم نبود، شنیده می‌شد، تا آن که حتی برخی متدینان جرأت شرکت در عروسی فامیل‌های خود را نیز از دست دادند و بر جامعه شیعی آن رفت که نباید می‌رفت.

عالمان دینی به‌جای قرار، و بهره‌گیری از سفارش: « وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»(۱) خود را از این موضوع فرار می‌دادند و مرام حضرت

۱ـ انفال / ۶۰٫

(۲۶۶)

امیر مؤمنان علیه‌السلام را که زره و لباس جنگی ایشان به گونه‌ای بود که ذره‌ای از آن بر پشت حضرت قرار نمی‌گرفت، در میدان جنگِ غنا و موسیقی، بر زمین گذاردند. این اصل ثابتی است که شیعه در هر موردی که فرار کند، زمین می‌خورد. هیچ شیعه‌ای نباید از حرکت رو به جلو در برابر دشمنان پرهیز داشته باشد؛ حتی اگر مجبور شود از باب «تترّس» ـ که در فقه از آن بحث می‌شود و از قوانین فقهی است ـ استفاده ببرد. قانون تترّس می‌گوید چنان‌چه دشمن، شماری از مؤمنان و شیعیان را ـ اعم از آن که کم باشند یا فراوان، از طبقه متوسط جامعه باشند و یا عالی ـ به عنوان سپر انسانی در جنگ، جلودار خویش نماید، اگر جز با کشتن آن مؤمنان، عملیات پیش نمی‌رود و حفظ دیگر مردمِ دین‌دار و جامعه، متوقف بر آن است، باید همه آنان را شهید نمود؛ چرا که نباید هیچ شیعه‌ای بهانه و اهرم دشمن قرار گیرد و بخشی از مؤمنان، عزیزتر از دین خدا و اولیای الهی ـ که همه در راه دفاع از دین و آگاه‌سازی مردم و تداوم حیات دینی شهید شدند ـ نیستند. اما متأسفانه، مراکز اصیل علمی در موسیقی، هم‌چون بسیاری از زمینه‌های دیگر، عقب نشستند و ابزار جنگ را به دست امثال «مسیو لومر ماسیونری» دادند و میدان را برای آن‌ها خالی گذاشتند و آنان نیز علیه فرهنگ ولایی شیعه، کردند آن‌چه نباید می‌کردند.

تربیت شدگان مکتب مسیو لومرها دستگاه‌های موسیقی را که با زحمت عالمان دینی کشف و ساخته شده بود، در اوباشی‌گری‌ها به کار

(۲۶۷)

می‌بردند. آنان دستگاه‌هایی که همه فنی و فلسفی و فوق روان‌شناسی امروز دنیاست و پیچیدگی علمی خود را دارد، از حوزه‌ها گرفتند. در زمان قاجار و به ویژه در زمان طاغوتِ پهلوی، غنا و موسیقی همواره سیری قهقرایی داشت و آنان نیز رویه سلاطین اموی و عباسی را در موسیقی پیش گرفتند. نوارها و عکس‌های موجود از آن زمان، شاهدی گویا بر این ادعاست. فیلم‌های سینمایی آن زمان، چنان شنیع بود که آمارهای تجاوز به محارم را فجیع ساخته بود. از این رو، عالمان آن زمان، خرید و فروش و دیدن تلویزیون و نیز دیدن فیلم در سینما را حرام دانستند. مؤمنان نیز برای پرهیز از هرگونه تشبّه به کفار، حتی مجلس عروسی خود را مانند مجلس عزا و تنها با ذکر صلوات و با پرهیز از کف زدن برگزار می‌کردند.

(۲۶۸)

(۲۶۹)

  


فصل چهارم:

موسیقی نظام ولایی

(۲۷۰)

(۲۷۱)


میدان‌داری موسیقی ولایی

بعد از سرنگونی نظام طاغوتی، چنانچه دين و نظام فقهي و اسلام حاکمیت یابد، نه عقیده‌های شخصی و سلیقه‌های فردی،  دیگر همانند صفویه یا مشروطه نيست که دولت، تنها با نامِ دین‌داری، حاکم گردد یا دین از سیاست جدا شود.

امروزه مي تواند وضعیت غنا و موسیقی همانند حاکمیت جبهه باطل نباشد. امروزه، شاعران و موسیقی‌دانان مؤمن، با یافتن هویتِ ولایی خویش، دست به خلق آثاری می‌زنند که آنان را

(۲۷۲)

صدای رسای اهل ولایت قرار داده است. صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران یکی از نجیب‌ترین رسانه‌های گروهی است که در مقایسه با گذشته ایران، بسیار عفیف عمل می‌کند، ولی باید مراقب بود که برخی از مشکلات، از آن رخت بربندد. البته این رسانه برای تشخیص و تمییز مصادیق حلال و حرام موسیقی، باید به بخش ویژه این امور در درون حوزه‌های علمیه مراجعه کند. هرچند اگر حوزه‌های علمیه، خود نسبت به این امور آگاهی نداشته باشند، چنین انتظاری نه از این رسانه ملی رواست، نه از آن حوزه علمی!

با وجودِ نظام اسلامي است که اموری چون غنا، موسیقی و رقص که علت ذاتی برای حرمت ندارد و امری اقتضایی است، می‌تواند سالم‌سازی شود. اقتضایی بودن موسیقی به این معناست که می‌تواند هم در جهت صلاح و هم در جهت فساد استفاده گردد. اگر نظام اسلامی بخواهد از این اهرم و ابزار بهره ببرد، باید با برنامه‌ریزی دقیق، از کاربردهای فاسد موسیقی بکاهد و با استانداردهایی که قرار می‌دهد، از پدیدآورندگانِ آثار ولایی و شیعی حمایت نماید.

جامعه ایرانی در این زمان که پی‌آمدهای هشت سال دفاع مقدس در برابر متجاوزان جهانی و تحریم‌های سنگین و سختی فقر بر توده‌ها را تجربه می‌کند، می‌طلبد که نظام، سیستم مناسبی برای غم‌ها و شادی‌ها ترسیم نماید تا هم موارد حلال و حرام آن قابل تمییز باشد، و هم حق هر دو استیفا شود. مجالس عروسی را نباید با امور حرام و معصیت و گناه

(۲۷۳)

گذراند، بلکه می‌توان از غنا و موسیقی و کف زدن و حتی رقص استفاده نمود و از آن بهترین بهره‌برداری را کرد. از خداوند خواهانیم توفیق دهد تا جامعه بتواند از شادمانی‌های خود با عفت، تقوا و طهارت استفاده کند و دستخوش بی بند و باری و معصیت نشود.

امروزه، دنیای مدرن، ارتباطات جهانی را شکل داده و عرصه‌های مختلفی را برای کنترل سیستماتیک این ارتباطات پیش‌بینی کرده است. در این عصر، این موسیقی، غزل، شعر و ادبیات و نیز فوتبال و ورزش است که اقتدار سیاسی می‌آورد، نه سلاح‌های گرم. هم‌اکنون سیاه‌پوستان آمریکایی با موسیقی به مبارزه با ابرقدرت جهانی رفته‌اند. بررسی غنا و موسیقی از این نظر نیز حایز اهمیت است؛ به ویژه آن که ما می‌خواهیم صد ساله آینده جهان را به نام ایران و فرهنگ شیعی آن رقم بزنیم. باید در این راستا همه اهرم‌های نهادینه نمودن فرهنگ را شناسایی نمود و بررسی‌های دقیق فقهی؛ حکم حرمت یا حلیت آن را به دست آورد و برای هر مورد حرامی، نمونه بلکه نمونه‌های بسیاری از حلال آن را طراحی و به جهانیان عرضه نمود؛ به‌ویژه آن که حرمت موسیقی اقتضایی است، نه ذاتی. مهم در این مقصود آن است که نظرگاه دین عرضه شود و همت بر آن رود که به هرچه دین آموزش می‌دهد عمل گردد و نه هر آن‌چه سلیقه و ذوق افراد خواهان آن است و بر آن تربیت و وابسته به آن شده‌اند.


صداهای دین‌ستیز جبهه باطل

(۲۷۴)

پیش از این گفتیم شنیدن صداهایی که محتوای آن فرد را از راه خداوند باز می‌دارد و دین را به اندراس می‌کشاند و مصداق کلمه باطل است، حرام و معصیت می‌باشد و باطن فرد را ناخواسته به لجن می‌کشد. عنوانی که بر این صدا بار می‌شود و نامی که به خود می‌گیرد، مهم نیست. باطل هر چیزی است که انسداد کلمه توحید و اندراس دین را در پی داشته باشد و فساد و فحشا را به بار آورد و آدمی را از جهت قربی حق باز دارد و به جهت بشری خود به صورت ناسالم و تبه‌کارانه بکشاند. این امر به طور معمولی در هر چیزی که باشد مانند پلاک، تابلو، آرم یا چیزی مانند آن؛ خواه بر لباس باشد یا اتومبیل یا در منزل، حرام می‌باشد.

کلام باطل؛ خواه با صوت و صدا باشد یا بدون آن و به نگارش حروف یا علائم، حرام است. برای نمونه، اگر روزی فرا رسد که مرغی را آموزش دهند که: «لا حق، لا حق» سر دهد، باید خرید و فروش آن را جایز ندانست؛ در حالی که مرغ، مرغ است، ولی مرغی که آموزش باطل دیده است و در خدمت باطل قرار می‌گیرد، غیر از مرغی است که موضوع برای حکم حلیت خرید و فروش آن بود و چون موضوع آن تغییر یافته است، حکم آن نیز تغییر می‌یابد. بر این پایه، فروش ماهواره، رایانه و اشتراک اینترنت که هم می‌تواند استفاده حلال داشته باشد و هم حرام، به کسی که دانسته نمی‌شود آن را در کاربردهای حلال استفاده می‌کند یا حرام، اشکال ندارد، ولی به کسی که آن را در حرام استفاده می‌کند، اشکال دارد، همانند زمان طاغوت و نظام ستم‌شاهی، استفاده از تلویزیون استفاده از

(۲۷۵)

صدای باطل بود و غلبه در حرام داشت و خرید و فروش آن در آن زمان‌ها به علت یاد شده جایز نبود، یا در نمونه‌ای دیگر، فروش انگور که هم اقتضای حرام و هم اقتضای حلال دارد، در صورتی که در جایی باشد که کاربرد آن در شراب‌سازی غلبه داشته باشد، حرام است، بلکه گاه حتی کاشت آن از باب مقدمی بودن آن در استفاده در حرام نیز جایز نیست. هم‌چنین ماهواره، هم استفاده حلال و هم کاربرد حرام دارد؛ ولی برای کسانی که زبان‌های بیگانه و به‌ویژه انگلیسی را در نظام آموزشی خود به‌خوبی فرا نگرفته‌اند و تنها به دیدن تصاویری که نوع آن تحریک کننده قوای شهوانی است و مصداق اشاعه فحشاست بسنده می‌کنند و این امر، غفلت، اتلاف وقت و تضییع عمر را سبب می‌شود، اشکال دارد. باید توجه داشت که صرف اقتضا نمی‌تواند چیزی را حرام نماید، ولی اگر غلبه در حرمت داشته باشد، حکم حرمت را دارد. تریاک و مواد دخانی و مخدر نیز از همین قبیل است؛ زیرا به‌طور نوعی، جوانان فقیر هستند که به این بلا دچار می‌گردند و فقیران نیز از هزینه‌های زندگی همسر و فرزند خود می‌گذارند و آن را در این امور هزینه می‌کنند و در این صورت، خرید و فروش این موارد به آنان جایز نیست.

به هر روی، باطل با صدای خود زنده است و اگر صدای باطل به محاق رود، باطل نیز به‌تدریج نادیده انگاریده می‌شود؛ همان‌طور که اگر شریعت، سخن‌گوی قوی نداشته باشد، منزوی می‌گردد.

امروزه، کشورهای غربی، فرهنگ خود را که نماد بی‌غیرتی، سکس و

(۲۷۶)

دهان کجی به معنویات است، در قالب سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی و با رسانه‌هایی که دارند، به کشورهای شرقی نفوذ می‌دهند؛ به‌گونه‌ای که حتی در تهران، برگزاری پارتی‌های حرام که اختلاط زن و مرد و پسر و دختر نامحرم و نیز استفاده از شراب و مواد سکرآور یا تخدیری و قرص‌های اکس در آن رایج است، در زیرزمین‌ها، باغ‌ها، خانه‌های بزرگ و ویلاها گزارش می‌شود. رفتار آنان به گونه‌ای با آرامش همراه است که گویا این مملکت، در طول تاریخ مذهبی خویش، شهید و جانبازی را به خود ندیده است. بدیهی است تمامی کارهای این گروه‌ها حرام است. در برخورد با این گروه‌ها باید توجه داشت آنان هستند که می‌خواهند چارپاشنه استحقاق جهنم یابند و برخی حاکمان هم می‌خواهند با زنجیر، مانع شوند، و از طرفی پیوسته نمی‌توان دعوا نمود و به درگیری پرداخت، از این رو گفته می‌شود آنان را رها نمایید تا استحقاق جهنم یابند؛ هرچند شناسایی این افراد و گروه‌ها چندان مشکل نیست و با برنامه‌ای سازماندهی شده می‌توان به سراغ آنان رفت و این مورد نیز از مصادیق «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکونَ فِتْنَةٌ»(۱) می‌باشد. چنین بی‌غیرتی‌هایی از فرهنگ شرقی‌ها بر نمی‌آید و دنیای غرب است که آنان را دامنگیر این جهنم نموده است. امروزه برخی بی‌عصمتی‌ها به زن‌های محصنه و شوهردار نیز رخنه نموده و عامل آن نیز از سویی فقر و فلاکت و هجمه فرهنگ

  1. بقره / ۱۹۳٫

(۲۷۷)

بی‌بند و بار غرب و رسوخ آن در ذهن و اندیشه جوانان شرقی و از سوی دیگر، سهل‌انگاری مراکز علمی است که پژوهش‌هایی قوی در این زمینه ارایه نمی‌دهند و راه گذار از این بحران‌ها را به صورت کارشناسانه و محققانه برای مجریان نظام تبیین نمی‌نمایند.


بدافزار شایعه

صدای باطل علیه جبهه حق از ابزاری بسیار مسموم و کشنده بهره می‌برد به نام «شایعه» که بیش‌تر برای «ترور شخصیت» است. حرف و سخن، با آن که کم‌ترین هزینه و مؤونه را برای تحقق دارد، محکم‌ترین سدّ راه کشف حق و حقیقت است و گاه حرمان ابدی را در هیأت شایعه، شانتاژ، تمسخر، دروغ، حیله، پنهان‌کاری، تهمت، افترا، زخم زبان، ترور شخصیت و جنگ روانی را موجب می‌شود و حادثه آفرینی می‌کند و درگیری‌ها و جنگ‌هایی خانمان‌سوز و تباه‌کننده پدید می‌آورد، بدون آن که طراح سخن و شایعه از آن معرکه آسیبی ببیند؛ اگرچه حرمان ابدی و عذاب جاودانی از آنِ اوست. شایعه، سخن‌پراکنی و حرف و صدا با همه ضعفی که در خود دارد، برنده‌ترین سلاح برای ترور شخصیت و زهرآگین‌ترین و مسموم‌ترین آن‌ها برای قتل نفس است و با آن که زخمی از آن دیده نمی‌شود و خونی از آن جاری نمی‌گردد، درد و سوزی بسیار دل‌خراش دارد و بسیاری از افراد حق‌گرا را به انزوا و غربت می‌کشاند و با آن که حیات فیزیکی دارند، در واقع شهیدی زنده‌اند که صدای باطل، آنان را بایکوت ساخته است!

(۲۷۸)

شایعه‌پراکنی به دلیل ماهیت عصیان‌گری خود از ناحیه جبهه باطل صورت می‌گیرد و سلاحی یک‌سویه است. یاوه‌سرایی‌های شیطانی و پخش شایعه نسبت به حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله چه سخنان شوم و پیرایه‌های بی‌اساسی بر آن عزیز الهی روا نداشته است؟! عمده اذیت و آزارهایی که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دیدند از ناحیه شایعه و پیرایه‌هاست که دل آن عزیز الهی را به درد آورده است. شایعه‌سازان کسانی بودند که در تابوت آتشی که مأوایی در اسفل سافلین است جای آنان است. چگونه می‌شود نبی مکرّمی که رحمت تمامی عالمیان و خاتم انبیاست را با نسبت‌هایی همراه ساخت که کم‌ترین آن «مجنون»، «ابتر» و «ساحر» است و سخنان دردآوری که برخی همسران نالایق در خانه برای آن حضرت پیش می‌آوردند که در خور عنوان نیست. بعضی از مرهم‌های الهی بر برخی از این زخم‌ها، حکایت از عمق زخم و شدت دردمندی آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله دارد که در قرآن کریم آمده و سوره کوثر نمونه‌ای از آن است.


قیام خون علیه باطل چیره

گاه صدای باطل چنان بر جامعه چیره می‌شود که چیزی جز خون یکی از اولیای الهی نمی‌تواند آن را خاموش سازد. از این نمونه است قیام امام حسین علیه‌السلام علیه معاویه در سال‌های آخر عمر او و دستگاه ظلم و باطل یزید. هم‌چنین دیگر معصومین علیهم‌السلام با خوردن زهر و شهادت خود ـ البته به اجبار دستگاه حاکم ـ بر باطل زمان خویش خروشیدند و آنان را رسوا

(۲۷۹)

کردند؛ با آن‌که آن حضرات می‌دانستند چیزی آغشته به زهر است، آن را می‌خوردند. زهر نجس نیست و خوردن آن گاه تکلیف، گاه طبیعت و گاه امتیاز است. خوردن زهر برای انسان‌های معمولی که فقط دارای علم ظاهر هستند حرام است، اما اگر قوام و بقای حق بر آن استوار باشد، تکلیف معصوم آن است که با پیشامدها برای مبارزه با باطل، حتی از خوردن زهر که دستگاه حاکم آن را اجبار نموده است، استقبال نماید.


غنا و موسیقی و اعتقاد به ظلم سیستماتیک

به هر روی، جبهه باطل و دستگاه خلافت جور، غنا و موسیقی را صدای خود ساخت. در قرآن کریم، به صورت مستقیم، آیه‌ای وجود ندارد که غنا و موسیقی را تحریم نموده باشد، اما روایات تفسیری از چهار آیه یاد کرده‌اند که موضوع آن‌ها «قول زور = اعتقاد به باطل»، شهادت زور (باطل) و «سخنان لهوی و گزاره‌های باطل» برای مبارزه با جبهه حق و تقویت جبهه باطل و «سخن باطل = اعتقاد به ظهار» است. موضوع این آیات به صورت کلی قصد نوعی باطل است و با فضایی که ما از زمان صدور روایات ترسیم نمودیم سازگار است. برخی فقیهان با توجه به روایات تفسیری که در ذیل این آیات آمده است، غنا و موسیقی را مصداق «قول زور» و دارای حرمت ذاتی دانسته‌اند.

این ایات از اعتقاد به باطل و دستگاه ظلم سیستماتیک می‌گویند. ظلم مسأله‌ای تاریخی است و همواره کسانی در برابر اعتقاد به خدای یگانه موضع می‌گرفتند. آغازگاه ظلم، انحراف از مسیر امامت و ولایت و دست

(۲۸۰)

یازیدن به ریختن خون امام و ولی خداست و بالاترین مصداق عملی و ناهنجار آن تراژدی کربلاست. بسیاری از این ظلم‌ها از انسان‌های مقدس‌مآب ریشه می‌گیرد، و زشت‌ترین فرد آن ابن ملجم مرادی است که صدای نماز او به قلب قطام نیز راه یافت و چنین نیست که ابن ملجم شراب‌خوار، قمارباز یا نوازنده باشد. دشمنان اولیای خدا همه از «ائمه کفر» بوده‌اند و خداوند نیز هرچه داشته در تیر کفر آنان نهاده است؛ از این رو این گروه را حتی آتش جهنم نیز نمی‌تواند بسوزاند؛ بلکه «تابوت من النار» برای اینان لازم است. دشمنان آن حضرات در کفر خود چنان حرمان شگرفی داشته‌اند که در مقابل شخصیتی مانند حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌ایستند. اینان کسانی هستند که پیش از نطفه با امامت و ولایت مشکل داشته‌اند. قلب‌های آنان پوشیده و حواس آنان در پرده قرار گرفته است.

بدتر از ظلم عملی اعتقاد به ظلم است که از مخرب‌ترین عوامل سلامت زندگی است و می‌تواند زندگی را به نجاست بکشاند. اعتقاد و افتخار به ظلم و اعتماد داشتن بر ناراستی و باطل بسیار زشت است. گاه ستم‌گران جنایت‌های بسیاری انجام می‌دهند اما آن را با لطایف الحیل به دیگران نسبت می‌دهند و ساحت خود را از پسند ظلم و اعتقاد به آن پاک می‌شمرند؛ بلکه باور به ظلم را قبیح می‌دانند، ولی افتخار به ظلم و معتقد بودن به آن با بنای دین سازگار نیست. اعتقاد به ظلم، غیر از ظلم است. همه گرفتار نوعی از ظلم هستند ولی اعتقاد به ظلم در آنان وجود ندارد.

(۲۸۱)

اگر کسی به کوچک‌ترین ذره‌ای از ستم بر بندگان خدا و یا در حق کسی راضی باشد از زمره ستم‌گران دانسته می‌شود. اگر کسی (نعوذ باللّه) به ظلم شمر خرسند باشد، او نیز شمری است که در لشگر یزید شمشیر می‌زند.

گاه شخصی سالیان درازی در گناه، زشتی و شراب‌خواری زندگی می‌کند و دهان خود را به نجاست آلوده می‌سازد؛ ولی با استغفاری همه را رفته رفته پاک می‌سازد؛ اما چه بسا فردی که اهل نماز شب و تهجد است؛ ولی چون به باطل اعتقاد دارد و در مقابل گزاره‌های درست دین به‌ویژه توحید می‌ایستد، نجس و کافر می‌شود و عمری را در خیال باطل سپری می‌کند و گمان می‌برد که چیزی می‌داند و به دین اعتقاد دارد. حال، اگر چنین انسانی با باور به این اعتقاد بمیرد هرچه مرده‌شور بر روی او آب بیش‌تری بریزد، بر نجاست او افزوده می‌شود و فریاد ملایکه بر نجاست او بلند می‌گردد! اعتقاد باطل انسان را به نجاست می‌کشاند تا جایی که به بدن، تابوت، گور و کفن او نیز سرایت می‌کند و آن را نجس می‌سازد. آن‌جاست که ملایکه خدا از سادگی مرده‌شوری که گمان می‌کند این مرده با غسل او پاک شده و طیب و طاهر آماده رفتن به بهشت می‌گردد به خنده می‌آیند.

آن شراب‌خوار، عملی فاسد دارد، اما این شخص، اعتقاد ناپاک. از عمل زشت، می‌توان به درگاه خدا توبه نمود و گفت خدایا، نفهمیدم و گناه کردم، تو خود می‌دانی که من دشمن تو و اولیایت نبودم؛ بلکه این

(۲۸۲)

جهل من بود که مرا تا به این‌جا کشانید! اما فردی که مدعی است عمل او بر طبق عقیده (فاسد) وی است و بر آن اصرار دارد، چگونه می‌تواند در فردای قیامت از آثار شوم عمل فاسد خویش دوری جوید.

گاه، عبادت فراوانی، با اعتقادی باطل بر باد می‌رود، آن گاه است که جز حسرت چیزی باقی نمی‌ماند و جز آه صدایی از دل بر نمی‌آید. آن‌جاست که شراب‌خواران توبه‌کار به او می‌گویند: اگر ما دهان خود را آلوده نمودیم، به یک یاد حق آن را پاک کردیم؛ چون گناه ما از سر جهل و غفلت بود و هم خدا را دوست داشتیم و هم گناه را، منتهی چون نفس ما پلید بود، توان مقابله با آن را نداشتیم و از او شکست خوردیم؛ اما شما چون عقیده‌های باطل به جانتان گره خورده، دیگر نمی‌توانید آن را باز کنید. آن گاه است که این دسته نمی‌دانند از خجالت چه کنند، از حق خجالت کشند یا از این شراب‌خواران! باید به خدا پناه برد و از او یاری خواست که هر گونه عقیده باطل را از نهاد آدمی دفع و رفع نماید. این مشکل در اهل علم و دانشمندان دینی و به‌ویژه دانشمندان غیر دینی و آنان که با خواندن چند کتاب عربی و فارسی، بدون قدرت استنباط، خدا را بنده نیستند، آسیبی جدی است.

هم‌چنین تبعیت و پیروی از حاکمی که به افراد جامعه با شیوه‌های متعددِ مردم‌آزاری و فسادانگیزی و چپاول اموال مردم، ظلم می‌کند به معنای پیروی از عقیده اوست و پیروی از عقیده او معصیت و داخل شدن در مرام او می‌باشد.

(۲۸۳)

درست است برای دفع ظلم چنین ظالمی، قدرت و اقتدار لازم است، ولی برای ظلم‌ستیزی، نداشتن توان رزمی و تسلیحاتی نمی‌تواند توجیه‌گر و بهانه سکوت و ظلم‌پذیری باشد؛ بلکه باید با ایجاد زمینه‌ها و اسباب و معدّات قدرت، با اتکا و استعانت از حق، اقتدار لازم را جهت رفع و دفع ظلم و نشاندن ظالم بر سر جای خود به دست آورد، در غیر این صورت، سکوت به معنای پذیرش ظلم و نوعی کمک و سازش با ظالم است.

امروزه ظلم در شکل نوین خود بیش‌تر نرم شده است. در گذشته مصداق کامل ظلم جنگ‌افروزی و ایجاد درگیری‌های خونین و تکه‌تکه و چاک چاک ساختن اجساد کشتگان و مثله کردن آن‌ها بود و امروزه ترور سخت و ظلم فیزیکی جای خود را به ترور نرم و ظلم آرام داده است و شخصیت و هویت حقیقی انسان‌ها را با نسبت‌های ناروا و دور از واقع، پاره پاره می‌کنند و از هم می‌درند. طبیعی است چنین ظلمی به مراتب سخت‌تر و صبر بر آن مشکل‌تر است؛ همان‌طور که گفته‌اند: زخم زبان بدتر از زخم شمشیر است. در چنین مواردی باید بردباری پیشه ساخت و خشمگین و پریشان نگردید و توان رویارویی منطقی و دلیل‌مند با چنین دشمنانی را از خداوند حکیم و مقتدر درخواست کرد تا دروغ و بی‌پایه بودن سخنان آنان را روشن و آشکار سازد.

«قول زور» که موضوع آیات مورد اشاره است به معنای اعتقاد و باور به ظلم است و غنایی که از آن نهی شده است، مطلق صوت نیست، بلکه صوتی است که به گونه‌ای اعتقاد به باطل و دستگاه ظلم را برساند. البته،

(۲۸۴)

صوت یا کلمه‌ای را می‌توان مصداق «قول زور» دانست که اعتقاد باطلی را در بر داشته باشد. برای نمونه، معنای آن کلمه، اندراس و تعطیلی دین و انصراف مردم از معصوم علیه‌السلام را لازم داشته باشد و مصداق « یصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» گردد.

گفته شد «قول زور» عمل به ظلم از روی اعتقاد است. بر اساس این معنا نه تنها غنا و موسیقی، بلکه هر صدایی هرچند صدای داودی باشد در صورتی که «یصدّون عن سبیل اللّه» گردد و دین را به اندراس کشاند، حرام و معصیت است. با این تحلیل، غنای حرام، موضوع، محتوا و ماده صوت را منظور دارد. با این روایات، به هیچ وجه نمی‌توان ذات صوت غنایی را حرام دانست و برای اثبات حرمت ذات صوت غنایی که محتوایی ضد دینی و خلاف ارزش‌های دینی ندارد، باید دلیل دیگری آورد. نمونه این گفته، صدای مؤذنی است که به گونه‌ای اذان می‌گوید که مردم را از نماز و دین می‌گریزاند. وی موضوع «قول زور» و «یصدون عن سبیل اللّه» است و کار وی حرام است.

اگر ترجیع یا مد خواننده‌ای نیز دین را به تعطیلی بکشاند، همین حکم در مورد آن جاری است و سخنرانی فردی نیز با داشتن پی‌آمدِ گفته شده همین تحلیل را دارد.


حرمت احیای نمادهای باطل، در موسیقی و نمایش‌های هنری

همان‌طور که اعتقاد به باطل حرام است، احیای هر سنت باطلی نیز حرام می‌باشد. متأسفانه امروزه خوانندگانی هستند که آوازها و

(۲۸۵)

موسیقی‌های باطلی را که در زمان ستم‌شاهی پهلوی رایج بود، در این زمان احیا می‌کنند؛ اما با این تفاوت که خوانندگان آن در زمان پهلوی زن بودند، ولی اکنون مردان هستند که آن را اجرا می‌کنند و آهنگ و ریتم و موسیقی آن را به کار می‌گیرند. باید گفت این کار از موارد احیای سنت‌های باطل به شمار می‌رود که دستگاه‌های نظارتی عهده‌دار برخورد با آنان به شمار می‌روند.

جامعه اسلامی باید دستگاه موسیقی و آواز را از خود داشته باشد و از نمونه‌های باطل نسخه‌برداری ننماید تا چنین اموری احیای سنت‌های باطل به شمار نرود، در نتیجه، مشمول حکم حرمت نگردد. البته این سخن نشان از سخت‌گیر و عسری بودن دین نیست، بلکه شریعت با مرزبندی دقیق، بر آن است تا ذهن‌های ما را خلاق و شکوفا سازد و ما بر توان و نیروی خلاقیت خود تکیه نماییم و از دستگاه‌هایی که در دامان طبیعت و در متن آموزه‌های دینی قرار دارد بهره ببریم و نیز جبهه باطل را به‌کلی به محاق ببرد. دین می‌گوید می‌توان بسیاری از سبک‌های موسیقی را کشف نمود؛ ولی از دستگاه‌های ویژه اهل کفر نباید نسخه‌برداری کرد. متأسفانه، از بازار مسلمانان و دین‌مداران، متاع و کالایی در خور، بیرون نیامده است، وگرنه بازار دین، می‌تواند همه موسیقی دنیا را به رکود و انفعال بکشاند و مردم جوامع مختلف را به سوی خود بخواند و آنان را به خود جذب نماید. متفکران جامعه دینی بر آن نبوده‌اند تا انواع موسیقی حلال، انواع شراب طهور و نوشیدنی‌های حلال

(۲۸۶)

که در قرآن کریم از آن یاد شده است و انواع بازی‌های حلال و مورد پسند دین را طراحی نمایند. هرچند فهم این معنا بر مرتجعانی که درکی از دین ندارند اما انبانْ انبانْ ادعا دارند، سنگین است و از این تعبیر برآشفته می‌گردند. آن‌چه در زمان طاغوت و از زبان برخی خوانندگان شنیده می‌شد، همه بر آن بوده است تا افکار باطل را در ذهن جامعه نهادینه نمایند. اگر مرضیه می‌خواند: «به رهی دیدم دخترکی… با دامن تنگش»، بر آن بوده است تا در راستای سیاست کشف حجاب خاندان پهلوی، دامن تنگ را برای دختران و زنان این مرز و بوم مد و الگو نماید و چنین چیزی از روشن‌ترین مصادیق نهادینه نمودن فرهنگ باطل در جامعه است و چنین غنایی حرام است.

هم‌اینک برخی از فیلم‌ها نیز سنت‌های باطل را زنده و یادآور می‌شود. برخی از هنرپیشه‌های گذشته که به دلیل بازیگری در فیلم‌های ممنوع از بازی منع شده‌اند گاه در داخل کشور، این گونه فیلم‌ها را در دستور ساخت دارند. فیلم‌های لاتی و جنایی نمونه‌ای از آن است. تا چنین ساخته‌هایی یوم التغابنی را نیافریده‌اند، باید به فکر راهِ گذاری از آسیب‌های فرهنگی آنان برآمد.

منفی‌گرایی و خالی کردن عقده‌های فردی در برخی از فیلم‌ها آشکار است. گاه به هر بهانه‌ای که شده است می‌خواهند چیزی را به رقص آورند و اگر خود نمی‌توانند برقصند، قوطی ربی را که چهره‌های زنانه دارد در پیام‌های بازرگانی به رقص درمی‌آورند یا یخچالی را با همه بزرگی و

(۲۸۷)

سنگینی وزن، به «قِر» وا می‌دارند!

هم‌چنین بزرگ‌نمایی بزه‌کارانی که نیروی انتظامی را به بازی می‌گیرند و نمایاندن ضعف مضاعف نیروی انتظامی و حقیر نمودن نیروهای زبده آن، مصداق باطل‌گروی و نوعی خیانت به خون‌هایی است که این ملت به آن نیرو ترزیق نموده تا آنان که نماد قدرت ایمان مردم‌اند، سرافراز باشند. هم‌چنین رواج مضاعف اصطلاحات افراد لات نیز نمونه‌ای از احیای سنت‌های باطل به شمار می‌رود. گناه این امر نیز مضاعف است؛ چرا که بودجه بیت‌المال است که برای ساخت یا خرید چنین فیلم‌هایی هزینه می‌شود. به هر روی، ترویج هر گونه شعاری که باطل باشد و نیز احیای هر سنت باطلی حرام است.

در تاریخ غنای اموی و عباسی، افزوده بر فهرست بلند لهو، لعب و انواع گناه و فساد باید براندازی امویان و عباسیان نسبت به مقام عصمت و ولایت و اندراس دین را توجه پایه‌ای داشت. دستگاه جور حکومت با گرایش دادن مردم به امور نفسانی و ترویج امور باطل بر آن بوده است تا مردم را از معنویت، صداقت، تقوا، عصمت و مراجعه به مؤمنان باز دارد. متأسفانه، این سیاست و گرایش در جامعه امروز ما و در جوامع اسلامی دیگر نیز دیده می‌شود. از عواملی که باعث گردیده است مردم از معنویات، عالمان دینی، مساجد و محافل معنوی باز مانند، نمایش فیلم‌ها و برنامه‌های به اصطلاح هنری و بعضی از طنزهایی است که از رسانه‌های گروهی پخش می‌شود. این برنامه‌ها چنان مردم را به خود

(۲۸۸)

مشغول داشته است که دیگر کسی در اندیشه خواندن دعا، نیایش، تهجد، ذکر، ورد و یاد و بهره بردن از عالمان دینی فرو نمی‌رود.

در برخی از این مجموعه‌ها، حرکات مضحک و فریادهایی دیده می‌شود که در «بیت اللهو»ها و «بیت الغنا»ها نیز دیده نمی‌شود و گاه به کاباره‌ها، سینماهای قدیم و دانسینگ‌ها نزدیک می‌شود و این نمایش‌ها چنان است که شماری از نمازگزاران در چهار رکعت نماز واجبی که می‌خوانند، یک چشم به صفحه تلویزیون و یک چشم به سجاده دارند. آیا چنین فیلم‌هایی را نمی‌توان مصداق باطلی دانست که اندراس کیفیت نماز و دین را سبب می‌شود؛ در حالی که می‌شود با استفاده از هنرمندان توانا و فیلم‌ها و سریال‌های مناسب و در خور جامعه ولایی ایران، در زمان‌های مناسب، بهره‌های درست و مفیدی برای جامعه و مردم داشت و به‌جای براندازی روحی و معنوی، برازندگی و شایستگی را برای آنان به ارمغان آورد.

به هر روی، در زمانه ما با حاکمیت نظام ولایی، هم معنای این شعر و هم معنای غنایی که در زمان صدور روایات بوده از دست رفته است و دیگر شعار باطل و اصطلاح کفر و قاعده شرک دانسته نمی‌شود و این شعار با تغییر در موضوع و تبدیل معنای آن اشکالی ندارد و دیگر معنای آن با غرضی که داشته است به ذهن نمی‌آید و همانند عَلَم مرتجل می‌ماند، اما همین حکم در امروز نیز جاری است و در صورتی که غناخوانی ترانه‌ای سبب اندراس دین گردد و ترویج باطلی را در پی داشته

(۲۸۹)

باشد، حرام است.


مداحی براندازانه

در این جا لازم است نگاهی به وضعیت موجود در جامعه مداحان کشور بیندازیم و کار آنان را با رویکردی فقهی بررسی نماییم تا به دست آید آیا کار آنان در خدمت جبهه حق و ولایت است یا نه، نوعی گشودن جبهه باطل در برابر جبهه حق می‌باشد. بررسی کارنامه تبلیغی مداحان و عالمان دینی در دهه محرم و دیگر ایام سوگواری و چگونگی کارکرد آنان نشان می‌دهد هم‌اینک علم دینی در حاشیه احساس‌برانگیزی مداحان قرار گرفته است و اقبال مردم به آنان از علم، وعظ و خطابه عالمان بیش‌تر است. این امر با همه کاستی‌هایی که در نظام آموزشی روحانیان دیده می‌شود، بیش‌تر به جامعه مداحان باز می‌گردد و آنان که امروزه داعیه دفاع و ترویج دین مبین را دارند، با عملکرد خود، به اضمحلال و اندراس دین کمک می‌کنند. امروزه گاه مداحی در طول شبانه‌روز، چند مجلس مختلف را اداره می‌کند و گاه با اندکی تأخیر، خسارت می‌گیرد؛ اما به روحانیانی که حقیقت و مغزای دین را باید در دست داشته باشند، اعتنایی نمی‌شود. مداحی که چند بیت شعر بیش‌تر نمی‌داند، جای اهل علم را گرفته است و اوست که گاه صدها گزاره مهمل را در دقایقی اندک، به احساسات توده‌ها می‌نشاند. چنین مداحی مصداق بارز اندراس دین و حمایت از باطل است. البته، عالمان دینی باید در بالا بردن سطح معلومات و از جمله شناخت دستگاه‌های

(۲۹۰)

موسیقی که در روضه کاربرد دارد و دل هر صاحب قساوتی را نرم می‌کند و او را به گریه می‌اندازد، آشنا باشند و نیز به واقع علم دینی داشته باشند. علمی که ما از آن در کتاب «جامعه‌شناسی علم دینی» سخن گفته‌ایم و چیستی و چگونگی آن را بررسیده‌ایم.

هرچند امروز چنین نیست، ولی شاید به سبب وضعیت موجود و ضعف و کاستی برخی از اهل منبر، روزی برسد که مداحی مداحان غیر اهل علم، حرام گردد؛ چرا که مداحی آنان؛ هرچند به نام اهل بیت علیهم‌السلام است، سربازان این خاندان را به حاشیه می‌راند و از این جهت، اندراس دین به شمار می‌رود و حرام است. متأسفانه برخی از این مداحان که چهره‌های شناخته شده‌ای هستند در عوض خون‌هایی که از اهل بیت علیهم‌السلام رفته است، پول‌های آن‌چنانی آن هم با توقعاتی فراتر از آن می‌گیرند.

در زمان آقای خمينی، وي، به غیر روحانیانی که در مسجد نماز می‌خواندند، اشکال می‌گرفتند؛ چرا که برخی به همین بهانه و با یک عبا و مقداری ریش، مساجد را که سنگر اسلام است، از دست آنان می‌گرفتند و بعضی نیز صوت و صدیا باطل می‌شدند. در آن زمان، اگر غیر روحانی در مسجدی برای نماز، امام می‌شد، اشکال داشت، اگرچه مجتهدی بدون لباس روحانیت باشد.

این گونه احکام، مقطعی و برای زمانی خاص است و دایمی نیست؛ بلکه تا زمانی که آفت‌ها و آسیب‌های آن موجود است، حکم حرمت بر آن

(۲۹۱)

بار می‌شود. اما با کنار رفتن این لازم باطل، گزاردن نماز توسط فردی غیر روحانی نیز اشکال ندارد؛ چرا که عمده وظیفه روحانیت، انجام کارهای فکری، علمی و تحقیقی است و در مدرسه، بیمارستان، اداره یا زندان‌ها می‌توان آدم‌های خوبی یافت که احکام خود را بدانند و بتوانند عهده‌دار نماز جماعت شوند.

روحانی سالیان متمادی درس خوانده و تحقیق نموده است تا فکر و فرهنگ دین را گسترش دهد، نه این که خود را تنها و تنها به خواندن نماز جماعت مشغول دارد. خواندن نماز جماعت از عهده هر ظاهر صلاح مؤمنی که احکام خود را بداند بر می‌آید؛ ولی اگر شرایط زمان و مکان به گونه‌ای شد که گزاردن نماز توسط فردی که روحانی نیست اندراس دین را سبب شود؛ همان‌گونه که در زمان آقای خمينی چنین بود، حکم همان است که ایشان فرمودند و ملاک آن نیز اندراس و روی‌گردانی از دین است. برای نمونه، چنان‌چه مؤمنانی عهده‌دار برپایی جماعت باشند و نماز گزاردن آنان موجب شود که عالمان به کارهای فکری و علمی روی آورند، بدون آن که لازم باطلی داشته باشد و شکوفایی دین را در پی بیاورد، باید گفت انجام این کار برتر است؛ همان‌گونه که در صورت مثبت بودن آثار مداحی برای دین و جامعه، مداحان غیر روحانی نیز می‌توانند در سلک بهترین حامیان دین، مردم و روحانیت قرار گیرند، ولی اگر آنان خود را مستقل از روحانیان بدانند؛ روحانیانی که نماینده دین هستند، هم‌چون برخی از مداحان کنونی که متأسفانه بعضی از مسؤولان نیز به آن

(۲۹۲)

دامن می‌زنند، باید گفت این کار، اشکال دارد. البته در این مورد نباید ضعف روحانیان و طلاب را نیز نادیده گرفت.

غنا، موسیقی، شعر و شاعری، گزاردن نماز جماعت از سوی غیر اهل دین و مداحی غیر روحانیان از موضوعاتی است که ثابت نیست و تابع شرایط و مقتضیات زمان و مکان می‌باشد و البته فقاهت نیز در چنین موضوعاتی است که معنا می‌یابد و قدرت فقیه را آشکار می‌سازد.

نتیجه این روایت نیز این است که غنا و موسیقی و حتی قرائت قرآن کریم اگر مصداق «قول زور» باشد و امور باطلی را در چهره حق و حقیقت ترویج نماید، حرام است.


مداحی‌های حرام

هم‌چنین مداحان نباید از دستگاه‌های شناخته شده افراد طاغوتی و نیز اهل فسق و فجور و گناه استفاده کنند. برخی مداحان گاه چنان تبحری دارند که به صوت خود غنای حزن‌آمیز می‌دهند و شنونده را غرق در سوز و ماتمی عمیق می‌سازند؛ ماتمی که سبب می‌شود آنان لباس از تن بیرون کنند و محکم بر سر و سینه خود زنند و گاه برخی از آنان بی‌هوش می‌شوند و برخی بی‌تاب، و در چنین حالاتی احساس سبکی و خوشایندی دارند و چنین ندبه‌هایی آنان را به نشاط می‌آورد، اما استفاده از سبک‌های خاص افراد جبهه باطل که به نام آنان شناخته شده است، هم در موسیقی و هم در مداحی، حرام می‌باشد.


پرهیز از افراط در موسیقی

(۲۹۳)

برخی از حظوظ و لذایذ نفسانی، عقلانیت و ایمان و اراده آدمی را رو به ضعف می‌کشاند، از این جهت، استفاده از آن زیان دارد؛ چون برای آدمی لازم است عقلانیت وی روز به‌روز پویا و شکوفا باشد، نه آن که نفسانیت وی بر او چیرگی داشته باشد. با نیرومندی و غلبه نفسانیت، عقلانیت آدمی ضعیف می‌شود، و در نتیجه ضعف عقلانیت، ایمان کاهش می‌یابد و فرد، دیگر نمی‌تواند در برابر تمایلات نفسانی و گناهان خویشتن‌دار باشد. استفاده از لذت صوت غنایی و موسیقی، بدون داشتن مربی لازم و شایسته که بر پیچیدگی‌های روان آدمی آشنا باشد، نفس را لغزنده می‌سازد و ضعف اراده او را موجب می‌شود.

از پی‌آمدهای این بحث می‌توان به موضوع زیر اشاره کرد: جامعه‌ای که انواع صوت‌های موزون را رواج می‌دهد، نیروی بازدارنده از معصیت و نیز تصمیم‌های ارادی در آن کاهش می‌یابد. چنین جامعه‌ای به راحتی و با اندکی برنامه هدفمند فرهنگی، در انواع خواسته‌های دستگاه‌های برنامه‌ریز فرو می‌غلطد. هم‌چنین می‌توان آن را از تقوا، عقلانیت، کرامت و ایمان دور گرداند. دستگاه‌های تبلیغی هدف‌دار با ترویج موسیقی و صوت‌های خوشایند، می‌توانند جامعه هدف را به راحتی به سوی خواسته‌های خود سوق دهند؛ چرا که آنان هستند که اراده جامعه را با موسیقی و صوت، در دست گرفته‌اند. اراده امری نفسانی است و حرکت خارجی معلول آن اراده و ظهور آن است. کسی که اراده با صوت موزون تضعیف شده است، هرچند کاری را درست و برحق بداند، اما وقتی برای

(۲۹۴)

انجام آن کار یا دفاع از حق اراده می‌کند تا در پی آن رود، با آن که اراده انجام آن را نیز دارد، اما نفس وی چنان لیز شده است که توان نفسی وی نیروی حرکت و انرژی لازم را نمی‌تواند با آن کار درگیر سازد، در نتیجه نمی‌تواند آن را عملی گرداند و اراده وی ظهور فعلی نمی‌یابد.

به هر روی، استفاده از غنا در همه اقوام و ملل و از روزهای اول هبوط آدم به زمین رواج داشته و جزو سرشت او به شمار می‌رود. شریعت نیز هیچ‌گاه با اموری که با فطرت آدمی سازگار است، مخالفت نمی‌نماید، بلکه اگر آدمی این فطرت را آلوده سازد، به سبب وجود آلودگی و گناه، از آن منع می‌شود و مصداق: «ربّ تال القرآن والقرآن یلعنه» می‌گردد؛ چرا که آلودگی قاری است که چنین تأثیری را از قرائت خود می‌بیند و تلاوت قرآن کریم از آن جهت که تلاوت قرآن کریم است نه تنها اشکالی ندارد، بلکه گاه ضرورت می‌یابد.

اگر اطراب و تطریب و غنا و موسیقی و تهییج و تجوید و تغرید در دست اهل حق و حقیقت باشد انسان را به یاد ذکر و توجه به معرفت و شهود و قرب الاهی سیر می‌دهد و همانند زیبایی می‌ماند که بیننده را خواه ناخواه به گفتن « فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» وا می‌دارد؛ همان‌گونه که خداوند از کار خویش خوشامدی دارد و خود را تبریک و تحسین می‌گوید.

نتیجه این تحقیق چنین شد که طرب یا صوت و صدا و کامیابی و لذت‌بردن، ناپسند و زشت نیست و دین مخالفتی با کامیابی ندارد و خود

(۲۹۵)

به قرائت قرآن کریم، خواندن نافله، علم و دانش اندوزی، کسب معرفت و عرفان و مناجات سفارش می‌نماید که همه کامیابی و شور است و امام سجاد علیه‌السلام نیز با قرآن کریم و مناجات‌های خویش عشق عالم را نمود.

غنا و طرب چاقویی است که هم می‌تواند شکم ظلم را پاره کند و انسان را به صلاح برساند و هم می‌تواند حربه‌ای اقتضایی در دست آمریکا و ایادی او باشد و آن را به عنوان سلاحی برای مقابله با دین و ارزش‌های انسانی به کار برد.


فرهنگِ موسیقی مبارزه و غنای محبت ولایی

دولت‌های استکباری ده‌ها سال است که با سلاح خشونت و سکس به جنگ دولت‌های عقب نگاه داشته و عقب مانده می‌رود. این حقیقتی است که به‌راحتی می‌توان به آن اذعان نمود. آیا ما جوانانی داریم که بتوانند از امیال خود بگذرند و به شهوات سرگرم نباشند؟ آمریکا نخست گروه ضربت خود؛ یعنی سکس و موسیقی را به کشورهای خارمیانه آورد و سپس نیروهای نظامی را به آن وارد نمود؛ چنان‌که این سیاست را در میان جوانان سوری، از زمان حافظ اسد پیش گرفته بود.

امروزه جنگ با توپ و تانک تمسخرآمیز گشته و عاملان آن به وحشیان تشبیه می‌شوند؛ بلکه جنگ‌های نوین و مدرن امروز، زمینه‌های فرهنگی پیچیده دارد که استفاده از موسیقی، از گزینه‌های مهم آن است و اگر ما این حربه را نادیده بگیریم، نه تنها از دنیای امروز عقب می‌مانیم، برای دین و ایمان نیز کارایی خود را از دست می‌دهیم و با گذشت چند دهه جوانانی

(۲۹۶)

خواهیم داشت که از چهره آنان و در اندرون قلبشان جز فرهنگ وارداتی غیر دینی چیزی دیده نمی‌شود. آنان عروسک‌هایی خواهند شد که در خیمه شب‌بازی سیاست، بند آنان را بالا و پایین می‌کشند.

امروزه موسیقی پاپ آمریکا دنیا را در چیره خود درآورده و دانسینگ‌ها و مراکز فحشا و فساد را فرا گرفته است. البته به حمد الهی این موسیقی هم‌اکنون ـ که این متن به نگارش می‌آید و در دهه دوم انقلاب می‌باشیم ـ در ایران گسترش نیافته و تنها در پارتی‌های زیرزمینی یا باغ‌ها و خانه‌های بیش از هزار متر و در طبقه مرفه دیده می‌شود.

موسیقی پاپ با نور و تیمپو تشنج را به بیننده تزریق می‌نماید. امروزه بخشی از موسیقی‌های ایران همان تیمپوی ضربی آمریکایی است که کم و بیش اعصاب جامعه را به تشنج سوق می‌دهد. سکس و عریانی نیز در کنار آن وجود دارد و این امور جوانان بیش از پنجاه کشور اسلامی را تهدید می‌کند؛ بدون این که پنجاه کشور یاد شده در مقابل این نوع موسیقی هنری برای گفتن داشته باشند؛ چرا که فقیهان آنان به حرمت مطلق موسیقی فتوا داده‌اند و با این فتوا، حرام نیز از دست آنان خارج گردیده و جامعه مسلمانان در عمل، همه آن را حلال می‌شمرد. البته، سیاه‌پوستان آمریکایی در مقابل پاپ، موسیقی رپ را تبلیغ می‌کنند، از این رو آمریکا این موسیقی را ممنوع کرده است.

ما با بیش از هزار سال سابقه موسیقی و عرفان و فلسفه غنی نتوانسته‌ایم رقیبی برای آمریکا در دنیای موسیقی باشیم، ولی

(۲۹۷)

سیاه‌پوستان آمریکایی نه با فقه و عرفان، بلکه با موسیقی رپ و خرد کردن شیشه‌های کانادا بر سر دیگری، تشنج در تشنج راه می‌اندازند تا بساط موسیقی پاپ را براندازند. هر تزی، آنتی تز خویش را می‌طلبد. آمریکا در پی آن است که موسیقی ایرانی، عربی و هندی را که آرام و همراه با عشق و لطافت است به موسیقی متشنج و آزاردهنده اعصاب تبدیل کند و آسیا را به طغیان وا دارد. نرمی و لطافت موسیقی شرقی کجا و تندی، زمختی، خشونت و سکس و بازی با نور در موسیقی غربی کجا، و متأسفانه، امروزه موسیقی آمریکایی که رقیبی برای خود نمی‌شناسد، بر فرهنگ بیش‌تر کشورها حاکم شده است و گفتیم که موسیقی زبانی بین‌المللی و فراگیر است و کسانی که زبان خواننده را نیز نمی‌دانند از آن بهره می‌برند. اگر موسیقی چنین آثار شومی داشته باشد حرام است و چنان‌چه خواننده‌ای هم‌چون داود نبی بخواند یا نغمه سجادی سر دهد و یا دعای کمیل را در دستگاه‌های ویژه آن بیاورد و اثرات عالی و برکات متعالی در روان و نهاد آدمی بر جای گذارد جایز است.

اگر اسلام بخواهد در مقابل دنیای کفر بایستد ـ که باید بایستد و گریزی از آن نیست ـ باید همه اهرم‌های قدرت را فراهم آورد و از مهم‌ترین اهرم‌های قدرت، مهارت استفاده بهینه از صوت، صدا، موسیقی و غناست و باید طهوری را در برابر خمور پاپ آمریکایی طراحی نماید وگرنه نمی‌تواند کارایی لازم را در دنیای امروز داشته باشد.

در روایات شیعی، دستگاه‌هایی وجود دارد که ما آن را در جای خود

(۲۹۸)

استخراج کرده‌ایم. دستگاه‌هایی که از چشم فقیهان به دلیل آگاهی نداشتن از دانش غنا و موسیقی به دور مانده است و گاه به حرمت آن فتوا داده‌اند، در حالی که در روایت، از آن استفاده شده است. بحث موسیقی از بحث‌هایی است که جای آن، همواره در حوزه‌ها خالی بوده و حوزویان اقبالی خوش به آن نشان نداده‌اند. از این رو همواره در افراط و تفریط بوده است.

متأسفانه گاه از سویی در حوزه‌های علمیه دیده می‌شود که می‌گویند صدای ضرب قاشق به قابلمه حرام است؛ چرا که طنین دارد و شاید گفته شود صدای درِ خودرویی که روغن نخورده، موسیقی حرام است و گاه می‌گویند چون تیمپو از پوست است، اشکال دارد و گاه هم برخی با نسبت دروغ به پیشوایان دین، بسیاری از موسیقی‌ها را حلال می‌دانند.

افراط در موسیقی ـ به‌ویژه از نوع خشن آمریکایی ـ سبب می‌شود ذهن‌های جوانان تخدیر شود و آنان در اندیشه خود تضعیف گردند و نتوانند حق را از باطل تشخیص دهند و گاه با تبلیغات روانی معاندان یا گروه‌های سیاسی، به ضعف اراده که حاصل گوش فرادادن افراطی به موسیقی است و به انحراف دچار آیند. عالمان خبره و شایسته و حایز شرایط لازم، باید بسیار هوشمندانه به راهنمایی مقلدان خود در این زمینه بپردازند و نیز جای خالی تحقیق و پژوهش‌های علمی و کارشناسانه ـ نه عامیانه، مزاجانه و متعصبانه ـ را با جدیت و با احساس مسؤولیت پر نمایند.

(۲۹۹)

رشد کشورهای اسلامی در گرو پرورش نیروهای متعهد دینی است که با توپ فوتبال، پینگ پنگ، بستکبال، شطرنج و صوت و صدا و موسیقی به میدان مبارزه با کفر آیند و پیام‌آور صفا و صمیمت شیعی و محبت ولایی به همه ساکنان کره زمین باشند به این قصد که در جبهه اهل حق و ظلم‌ستیز بر استکبار و استعمار و ظلم و نمادهای باطل اعم از باطل محض و باطل‌های حق‌نما، هجوم جهادی آورند و از عالمان دینی پیشرو، در این راستا رهنمون فتوایی گیرند.


نیازمندی دین به نظریه‌پرداز

دین در هر دوره‌ای به نظریه‌پرداز و لیدر نیاز دارد. رهبری که مذاق دین را به دست آورده باشد و بر آن باشد تا در مبارزه با جهان‌خواران ـ که از اهرم لذایذ نفسانی برای تسخیر ذهن و اندیشه جوانان و مردم استفاده می‌برند ـ بهترین لذایذ حلال را شناسایی و در مدل‌های متنوع مُجاز، طراحی نماید و آن را در برابر داده‌های دنیای استکبار و کفر، به مردم بشناساند. دنیای کفر با تمام توان خود، حرام‌های دینی را گسترش می‌دهند و به هرچه دنیای معنوی است، دهن‌کجی می‌کنند و آن را به چالش می‌کشانند. رهبر دینی جامعه، در چنین فضایی نمی‌تواند فقط به نوشتن رساله‌ای خشک یا به سجاده‌ای هماورد بدخواهان خلق و مستکبران گردن‌افراز حق‌ستیز گردد. وی باید مهندسی فرهنگ دینی را ترسیم نماید و روش‌های توسعه دین را شناسایی کند و از انواع آن بهره ببرد و دنیای استکبار را ـ که اهرم لذایذ حرام در دست دارد ـ با حظوظ

(۳۰۰)

نفسانی حلال، به چالش بکشاند. این امر، تنها با مدیریت ایدئولوگ توانمند قابل پی‌گیری است، گرچه امری مشکل می‌باشد.

باید در برابر تزها و ایده‌های حق‌ستیز دنیا، آنتی‌تز و ایده‌ای جدید، اما دین‌پسند و سازگار با فرهنگ شیعی، داشت و از این طریق، با مستکبران معنویت‌ستیز به رقابت برخاست تا بتوان اداره دنیایی با چند میلیارد جمعیت را به دست گرفت. با توجه به مقتضای آموزه: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»(۱)، آمادگی تنها به ادوات نظامی خلاصه نمی‌شود و همه امور ـ از جمله مسایل مربوط به کامیابی نفسانی ـ را شامل می‌شود. امروزه جامعه مسلمین به‌ویژه جوانان، از عدم کامیابی رنج می‌برند، بلکه نمی‌دانند کامیابی چگونه است. استعمار با استفاده از همین امر، بر آن است تا جوانان مسلمان را به خود جذب کند و آنان را به ذلت بکشاند. روش‌های کام‌یابی باید هماهنگ با مذاق دین که صفای نفسانی و سلامت جسمی را همراه دارد و نه‌تنها بیماری نمی‌آورد، بلکه جسم را جوان‌تر و روح را بانشاط‌تر می‌سازد و غنایی که روان را به سوی معنویت و عالم ملکوت سوق می‌دهد، تعریف گردد. خلاصه آن که سخن ما این است که باید نغمه داود و جمال یوسف و شب شور و شعر الگودهی شود تا دین برای جامعه جوان و عموم مردم به عنوان عامل خمودی، سستی و تنگ‌نظری شناخته نشود. امروزه برخی خود را به آن سوی مرزها

۱ـ انفال / ۶۰٫

(۳۰۱)

می‌رسانند تا قدری خوش باشند و چون دین به دور از پیرایه‌ها برای آنان بیان نشده است، دین را در داخل کشور سبب ناخوشی خود می‌دانند، در حالی که دینی که از پیرایه دور باشد، نشاط و شادمانی را توصیه می‌کند.

باید برای شادی‌ها و عروسی‌ها متد و الگوسازی نمود و حرام‌ها را به گونه‌ای منطقی، عقلی و عرفی، از این مجالس زدود. مؤمنان، نخست باید آزادی‌های مشروع جوانان را در برپایی مجالس شادی و جشن، مشروع بدانند و احتیاط‌های غیر شرعی را کنار گذارند و نیز در چارچوب مرزهای مشروع و تناسب‌ها، الگوهای متنوعی را طراحی نمایند و آن را در اختیار جامعه قرار دهند. تحقق این دو امر مستلزم اطلاع و آگاهی کامل از احکام الهی و داشتن ذوق، سلیقه و مدیریت فعال و پویاست؛ به‌ویژه آن که ما در کنار بهترین و نجیب‌ترین مردم هستیم. اما نباید با افکار خشک چنین جامعه نجیبی را از کامیابی‌های مشروع محروم نمود و آنان را بیمار ساخت. تنگ‌نظری‌ها سبب می‌شود زنی که خداوند به او بدنی زیبا با انعطاف بسیار عنایت نموده؛ به‌گونه‌ای که بتواند لحظه به لحظه بر کامیابی شوهر خود بیفزاید و او را با خود سیر نگاه دارد، چنین قدرت و توانایی را از دست دهد و تنها هیکلی بس بزرگ پیدا کند که جز پختن و شستن کاری از او بر نیاید و زندگی دیگر در کام هیچ یک شیرین نیاید.

دین‌داری در عصر حاضر اگر با چالش میدان‌دار نبودن نظریه پرداز حکیم و توانمند روبه‌رو گردد و به فقدان حکمت نظری و ضعف اندیشاری مبتلا شود، افراد چیستی و چگونگی دین را در نمی‌یابند و

(۳۰۲)

دلزدگی و یأس از دین یا دین‌مداران را احساس می‌نمایند. دین و ایمان در عصر حاضر نیازمند عقلانیت است و عقلانیت دینی نیازمند شکوفایی و بازپروری توسط لیدری ماهر و حکیمی توانمند و فقیهی آگاه به مقتضیات زمان و مکان است.

فتوا و حکم فقهی نمی‌تواند برکنار از مقتضیات زمان و مکان و شناخت موضوعات ـ به‌ویژه موضوعاتی که تحویل پذیرفته است ـ باشد. دیگر زمان آن نیست که فتوا داده شود: اگر زنی از دنیا رفت یا در حال احتضار بود و جنینی در شکم داشت که ممکن است زنده باشد، باید شکم او را از ناحیه چپ پاره کرد؛ چرا که تشخیص این مورد، بر عهده پزشکان متخصص است، نه فقیه و او عمل را از هرجا تشخیص دهد، به سامان می‌رساند. چنین فتوایی یا در مقام آموزش دادن به پزشک است، یا به مردم. فرد متخصص نیاز به چنین آموزشی ندارد و افراد عامی حرام است، در چنین کاری که تخصص ندارند، وارد شوند. صدور چنین حکمی در زمان‌های قدیم، درست بوده است، اما در جامعه کنونی، نه‌تنها کاربردی ندارد، بلکه افزوده بر شرعی نبودن، مضر و خطرناک است.

مردم دیندار جامعه ایران، هم‌اکنون تشنه معرفت و عقلانیت در همه زمینه‌ها ـ به‌ویژه در زمینه کامیابی و لذایذ نفسانی ـ هستند و آنان که سیاست بی‌دینی یا جدایی دین از سیاست را دنبال می‌نمایند، در پی سرایت افکار خود در دل و جان مردم با استفاده از وسایل طرب‌آور و

(۳۰۳)

بهجت‌آفرین در همه شکل‌های گوناگونی که دارد ـ از موسیقی غنایی گرفته تا تبلیغ جاذبه‌های مجازی جنسی و قرص‌های اکس و برپایی پارتی‌های سیستماتیک ـ هستند و خشک‌سالی این‌جا زمینه را برای جذب این آب‌های گندیده فراهم آورده است. اگر متولیان دینی هیچ چیزی برای عرضه در این رابطه نداشته باشند، این زمین خشک، آن آب را با همه ولع در خود فرو خواهد داد و مردم را به فرهنگ خویش عادت می‌دهد. متولیان دینی باید آیه شریفه و آیین‌نامه « وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»(۱) را که به توان جنگی محدود نیست، نصب عین خود قرار دهند و با پرهیز از هر گونه التقاط و اختلاط حلال و حرام، مرزهای کامیابی را در چارچوب شریعت و متناسب با عصر حاضر، تنوع بخشند و به گفته‌خوانان خویش بشناسانند و زمینه‌های استفاده از آن را برای مردم فراهم آورند.

متولیان امور دینی باید به تبع شریعت قدسی اسلام که ادعای خاتمیت و زندگی برتر و بهتر را دارد، بهترین نوع زندگی اجتماعی را برای مردم ترسیم نمایند. آنان لازم است موسیقی را تعریف نموده و اگر برای آن، نمونه‌های مجازی می‌شناسند، آن را به جهانیان عرضه کنند.

امروزه، دنیای غرب بسیاری از گوشه‌ها و راسته‌های موسیقی را به نام خود به جوانان جامعه تحمیل می‌کند؛ در حالی که از موجودی غنی

۱ـ انفال / ۶۰٫

(۳۰۴)

ایرانیان غفلت شده است. روزی برخی فقیهان، پوشیدن لباس سربازی بر تن عالمان را مذموم می‌شمردند، ولی امروزه تقدس یافته است و عالمان بسیاری با لباس سربازی به جبهه‌های دفاع مقدس رفتند. کنسرت‌های دینی نیز بر همین سلیقه است. می‌شود کنسرت‌های ولایی داشت و مردم بسیاری را به سوی دین دعوت نمود. می‌شود شعر آیینی را در یکی از دستگاه‌های موسیقی ارایه داد. می‌توان با نام موسیقی دینی و آهنگ ولایی، آیین تشیع را بر تمام سیستم‌های موسیقی موجود غلبه داد، بدون آن که با مبانی و بررسی‌های فقهی مخالفتی داشته باشد، بلکه فقه اگر جدای از سیاست و نظام حاکم موجود نیندیشد و انزواگرا نباشد، برگزاری کنسرت‌های دینی را تشویق می‌نماید.

ما یاد داریم به گاه کودکی خود، یکی از عالمان دینی استفاده از بلندگو را که امری نوپدید بود حرام می‌دانست و از این رو وی به حرم امام زاده‌ای که از بلندگو برای پخش اذان استفاده می‌شد نمی‌آمد و می‌گفت در این امام‌زاده، آلات لهو و موسیقی به کار می‌برند و هنگامی که به ایشان گفته می‌شد مرجع تقلید زمان حضرت آیت الله العظمی بروجردی در درس خود از بلندگو استفاده می‌کند می‌گفت من به کسی کار ندارم. حال، پس از گذشت سالیانی نه تنها از بلندگو، بلکه از تلویزیون، ویدئو، ماهواره، اینترنت و انواع گوشی‌های همراه بهره برده می‌شود و مردم آن را حلال می‌دانند.

حوزه‌ها مسئولیتی بس عظیم دارند و حیطه کاری آنان نه تنها ایران،

(۳۰۵)

بلکه جهان می‌باشد. اگر ما نتوانیم اهرم‌های مثبت را رواج بدهیم، استکبار جهانی، ملت ما را با همه فرهنگ پربار و سابقه‌داری که دارد به سوی خود می‌کشاند. امروزه بیش از هزاران سایت و کانال ماهواره که قابل دسترسی است، وجود دارد، اما نقش سایت‌های اسلامی در این میان چه میزان است! امروزه در اینترنت، تالارهای گفت‌وگویی وجود دارد که به خدا اشکال می‌کنند و چه سخنان بدون استدلال و پشتوانه‌ای را زمزمه می‌کنند؛ اما سایتی قوی و با امکانات وسیع دارند. اگر این سایت‌ها با تمامی امکاناتی که در اختیار دارد، به دست اهل آن باشد، معلوم خواهد شد چه کسی می‌تواند میدان‌دار بحث‌های علمی و عقلی در زمینه مسایل دینی باشد.


اجتهاد پیشتاز و اجتهاد عزلت جو

ما از عصر حاضر سخن می‌گوییم، در این دوران، متأسفانه دیگر عالمان به صورت غالب، بعد از مردم قرار گرفته‌اند و سمت پیشتازی خود را از دست داده‌اند.

اجتهاد بر دو گونه اجتهاد اجتماعی و پیشتاز و اجتهاد انزوایی، واپس‌گرا و عزلت جو تقسیم می‌شود. اجتهاد انزوایی به این معناست که مجتهد با نشناختن موضوع و درک نکردن واقعیت‌های جامعه، فتوا صادر کند. اجتهاد اجتماعی همانند کار پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است که می‌فرماید: «تَعَالَوْا»؛ بیایید و حضرت جلودار جامعه است و مردم را به سوی خود می‌خواند و در کنار مردم است. امروز، اگر نظام اسلامی بخواهد جلوداری

(۳۰۶)

جامعه را در اختیار گیرد و راهنمای همگان باشد، به اجتهاد اجتماعی نیاز دارد. اجتهادی که متن واقعیت‌های جامعه را در می‌یابد و آنان را در پیچ و خم این امور راهنمایی می‌کند و او رهبر عرف است و پاسخ‌گوی آنان در نیازهای روز و بلکه آینده جامعه است. البته، این امر و تشخیص موضوعات را سازمانی باید ساماندهی و اداره کند و این سازمان باید در شناخت موضوعات پاسخ‌گو باشد و به هنگام لزوم و در مواقع اضطراری که این سازمان از پاسخ‌گویی ناتوان می‌گردد به رهبران دینی مراجعه شود. فقیهان صدها سال است که بر این باور پای می‌فشرند که: «تشخیص موضوع شأن فقیه نیست» و ما به تفصیل در علم اصول این گزاره را به نقد گذارده و آن را به چالش کشیده‌ایم؛ در این‌جا تنها اشاره نماییم که اگر مجتهدی موضوع را تشخیص ندهد، حکم آن را از کجا می‌تواند استفاده نماید. مگر شأن فقیه شأن زندگی نیست و او نمی‌خواهد در جامعه و با همین موضوعات زندگی کند. پژوهش‌های فقهی ناچار از شناخت موضوع است. برای نمونه، در روایت است که «حداخوانی» اشکال ندارد، اما حدا چیست و در زمان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله چگونه بوده است که اشکال ندارد و آیا «حداخوانی» نیز نوعی غناست. کسی که می‌خواهد فتوا یا حکم دهد باید در شناخت موضوع خبره باشد تا بتواند بگوید کدام موسیقی حلال و کدام یک حرام است. چگونه می‌توان گفت: چیزی را که من نمی‌دانم چیست، حرام یا حلال است؛ به ویژه امروزه که نظام حاکم، اسلامی است و حکومت به دست ولی فقیه است و مردم نیازمند حکم

(۳۰۷)

موضوعات بسیاری هستند. تشخیص موضوع خارجی حکم بر عهده فقیه است و این روش که دریافت و شناخت موارد خارجی حکم شرعی در شأن فقیه نیست، شیوه‌ای بی‌اساس است که اندیشه و نظام اجتماعی دین‌داران و نظام فقهی را در گوشه گوشه خانه‌ها و ذهن‌ها به انزوا می‌کشاند. فقاهت و درک عمیق از دین، جز از طریق تماس با رخدادهای زمان و شناخت موضوع خارجی و دریافت پاسخ دین در هر مورد جزیی به دست نمی‌آید و دور ماندن از فهم موضوعات، اسلام‌شناسی عزلت‌جو را در پی می‌آورد؛ چرا که فقاهت باید در متن حرکت سیال زندگی بشر جریان داشته باشد تا پویایی و کارآمدی خود را به دست آورد و با شناخت موضوعات خارجی و نگاه وسیع به زمان حال و آینده بتواند نیازهای هر عصر و آینده را دریابد و از امروز برای موجی که فردا بر خواهد خواست، چاره‌اندیشی نماید.

حوزه‌های علمیه باید همانند دانشگاه‌ها و علوم تجربی دارای لابراتوار و آزمایشگاه باشد و طلاب خود را با موضوعات روز از نزدیک آشنا سازند و وقت خود را تنها به حرف و سخن و موضوعات ندیده نگذرانند.

اگر حوزه‌های علمی به واقع و حقیقت بخواهد علمی شود و پیشتاز در رهبری و هدایت جامعه گردد، گریزی ندارد که به طلاب خود طرح کاد دهد و صرف سخن گویی و بسنده کردن به ثواب اخروی از آن برداشته شود و هر درسی ملاک، معیار و میزان خود را با ابزار مورد نیاز بیابد و لازم

(۳۰۸)

است طلاب، مبادی اولی هر کتاب علمی، به‌ویژه دانش فقه و موضوعات آن را بشناسند.

درست است امروزه در دنیا وارسته‌تر، مؤمن‌تر و با حقیقت‌تر از عالمان شیعه وجود ندارد؛ ولی چون آنان در پشت سر مردم قرار گرفته‌اند، امورْ نظام و سامان نمی‌گیرد. متولیان دینی باید با زیرکی و کیاست و دور از هر گونه افراط و تفریطی جلودار مردم باشند. در این راه، امری که بسیار مهم است این است که در اجتهاد باید مراقب بود نه خود را به احتیاط‌های بی‌مورد گرفتار نمود و نه خشک‌مزاجی و تعصب را بهانه حلیت یا حرمت حکمی قرار داد، بلکه باید بر مدار شرع حرکت کرد.

همان‌طور که گاه احتیاط در ترک احتیاط است و نمی‌توان به صرف سند ضعیف و یا اجماع یا فتوایی که شهرت دارد اما مدارک و مآخذ آن موجود و قابل نقد است، حکمی را صادر نمود، در بحث از موسیقی نیز ـ که بحثی لغزنده است ـ باید خود را از آماج تسویلات شیطان حفظ نمود تا رنگ حلال و دینی به امری حرام داده نشود.

مجتهد باید چنان تیزبین باشد که خود را به «الاحوط» و «الاحتیاط» نیازمند نبیند و حکم را با درایت تمام دریابد و هر جا که با وجود اجتهاد، به حکم نرسید، بگوید نمی‌دانم؛ نه آن که حکم به احتیاط دهد. وجود احتیاط‌های بسیار و گاه افراطی، باعث شده است مسلمانان ابزارهای تبلیغ، تحقیق، دفاع، حرکت و حمله و اهرمی مثبت که با آن بتوانند دشمن را نابود کنند، در دست نداشته باشند. از این سو نیز اگر نوعی از موسیقی

(۳۰۹)

حرام است، باید آن را اعلام داشت. گاه برخی مداحان و روضه‌خوانان دستگاه‌هایی که برای گریه و روضه مناسب است؛ مانند: شوشتری، افشار، ماهور و بیات ترک را در چند جلسه آموزش می‌دهند و گاه به سبک برخی از خوانندگان طاغوتی، غنا و موسیقی حرام در مجالس روضه یا مداحی اهل بیت علیهم‌السلام استفاده می‌کنند که این امر نیز از تسویلات شیطان است. گاه برخی از مداحان، مداحی خود را در دستگاه ترانه‌های برخی زنان خواننده که گرایش طاغوتی دارند ـ و صدای آنان صدای جبهه باطل می‌باشد ـ می‌آورند و صدا و سیما نیز بدون آن که حلال و حرام آن را تشخیص دهد، آن را پخش می‌کند. باید مراقب بود حلال خدا حرام نشود که در این صورت، تحریف در دین است و اگر حرام خدا حلال شود، بی‌مبالاتی است و خسران به همراه دارد. بسیار ناپسند است که کسی به نام مرثیه‌خوانی و امام حسین علیه‌السلام ، حرام خدا را حلال کند و حرام دین را نادیده انگارد. برخی می‌گویند غنا لهو است و کار لهوی ـ به صورت ذاتی ـ باطل و حرام است؛ اما اگر برای موضوعات معنوی و الهی و برای اولیای معصومین علیهم‌السلام یا در قرائت قرآن کریم باشد، اشکال ندارد؛ در حالی که اگر غنا لهو، باطل و حرام باشد، استفاده از آن در امور دینی نه تنها بدون گناه نیست؛ بلکه گناه آن مضاعف و دوچندان است و نمی‌شود به نام امام حسین علیه‌السلام با غنا مصالحه و آن را توجیه نمود. چنین بحث‌هایی را باید بحث‌ها و موضع‌گیری‌های مزاجی خواند تا علمی؛ در حالی که نتیجه و فتوا باید برآیند مقدمات صحیح باشد، نه تابع پیش‌فرض‌های نادرست

(۳۱۰)

ذهنی، مزاجی و تعصبی شخص.

در هر حال، بررسی علمی نیازمند نظام‌مندی و تبعیت از سیر علمی است و در هر موضوعی نباید از فرایند اجتهاد و نظام استنباط حکم دور گشت و به بهانه تعصب، خشک مزاجی یا با اهمال و التقاط، حرامی را حلال یا حلالی را حرام دانست. ما شیوه نظام‌مند استنباط حکم غنا و موسیقی را در کتاب «فقه غنا و موسیقی» آورده‌ایم و اگر مطلبی در این بحث‌ها می‌آوریم، با ارتکاز ذهنی نسبت به آن مطالب است، نه مبتنی بر قضاوت‌های عجولانه و پیش‌فرض‌های خارج از چارچوب فقهی آن.

(۳۱۱)

(۳۱۲)

(۳۱۳)

(۳۱۴)

مطالب مرتبط