فصل دوازهم: کف، سوت، بشکن، بازی و ابراز شادمانی

فقه غنا و موسیقی
فقه غنا و موسیقی/ جلد ۷



 کف، سوت و بشکن


 فطری بودن احکام دینی

لسان دین، لسان فطرت و طبیعت است؛ چرا که فطرت به نهاد آدمی و طبیعت به موجودات باز می‌گردد و دین در مورد هر دو سخن دارد و برنامه زندگی بر پایه منش‌های طبیعی و خلق و خوهای انسانی می‌باشد.

اسلام لسان فطرت و طبیعت را دنبال می‌کند و امری تأسیسی نیست، بلکه ارشادی می‌باشد و همان چیزی را که در میان مردم و طبیعت رایج است، امضا می‌کند؛ مگر آن که مردم توان درک آن را نداشته باشند یا در شناخت آن به انحراف گراییده باشند. قرآن کریم بعد از آن که می‌فرماید: « إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الاْءِسْلاَمُ»(۱) توضیحی دیگر نمی‌دهد؛ چرا که می‌خواهد لسان فطرت و طبیعت و واقعیت‌ها را بنمایاند. برای نمونه، دین می‌فرماید: « وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ»(۲) برای آن است که می‌خواهد حرمت

۱ـ آل عمران / ۱۹٫

۲ـ بقره / ۲۷۵٫

(۱۷۹)

ربا را تشریع کند و بفرماید: « وَحَرَّمَ الرِّبَا»(۱) وگرنه گفتن آن جایی نداشت. دین تنها در مواردی که عرف به خطا می‌رود و راه را گم می‌نماید، مؤسس است. عرف، ربا را با بیع یکی می‌شمرد و آن را جایز می‌داند. یا موارد پاک را از نجس تشخیص نمی‌دهد و از آن بی‌خبر است و تنها نظافت و تمیزی را می‌شناسد و اگر نجاسات ده‌گانه از طرف شرع برشمرده نمی‌شد، عرف نمی‌دانست که چه چیزی نجس است. انبیای الهی علیهم‌السلام و کتاب‌های آسمانی در پی براندازی جوامع و قوانین و سنت‌های رایج در آن نبوده‌اند، بلکه می‌خواهند جامعه را اصلاح نمایند و اگر مورد خطایی را بیابند، آن را درست می‌نمایند؛ مانند معلمی که املای شاگرد را تصحیح می‌کند و ایرادها و اشتباهات آن را خاطرنشان می‌شود و آن‌چه را که بر آن دست نگذارده است، درست می‌داند.

البته دین بر آن است تا غفلت و تباهی را از انسان‌ها بزداید و هیچ گاه دین احکامی را وضع نمی‌کند که آنان را به غفلت فرو غلطاند. در این راستاست که دین از پرخوری و خواب یا خوشی بسیار و مُفرَط پرهیز می‌دهد. کسی که همواره در خوشی است، سادیسم پیدا می‌کند و به نوعی از مشکلات روحی و روانی یا دیوانگی می‌گراید. اسلام با آن که لذت و کامیابی را انکار نمی‌کند، بلکه خود به این امر توصیه می‌کند و آن را تشویق می‌نماید و پیروان خود را از رهبانیت دور می‌دارد، همان طور که

۱ـ همان.

(۱۸۰)

از استکبار نهی می‌کند، اما خوشی افراطی را نیز نهی می‌کند؛ زیرا خارج شدن از مدار طبیعی انسانی است. هر یک از احکام الهی باید شایسته و بایسته و دارای میزان و تناسب باشد و کم‌ترین افراط و تفریطی در آن دیده نشود و سادگی، متانت و آرامش را به دنبال آورد. دین سرشار از بی‌پیرایگی و دور از سختی‌هاست و ساده ساده به پیش می‌رود، از این رو، سخن ما این است که بسیاری از پیرایه‌ها و سخت‌گیری‌ها برای مترجمان دین و با گذر زمان، با چیرگی سلایق برخی فقیهان ظاهرگرا پدید آمده و البته برخی نیز برای زمان آنان مناسب بوده است، اما در بیرون آن محدوده، قابل اجرا نیست. دین به خودی خود حظ و لذّ آدمی را برمی‌انگیزد و انسان را عاشق خویش می‌گرداند. انبیا و اولیا نیز در زندگی خود ساده و به دور از هر گونه پیرایه بودند؛ زیرا چنین دینی را شعار خویش قرار می‌دادند.

اگر امروز کسی در کشورهای آزاد پا نهد به‌راحتی می‌تواند دریابد که چه کسی مسلمان و چه کسی غیر مسلمان است؛ زیرا مسلمانان سرشار از سادگی هستند، به عکس دیگران که قیافه‌ها و لباس‌های آن‌چنانی دارند. البته مراد از سادگی، کثیفی، بی‌نظمی و شلختگی نیست؛ زیرا مسلمانی که کثیف و چرک‌آلود و با کفش پاره یا سوراخ در خیابان به راه می‌افتد، از سادگی بهره‌ای نبرده، بلکه باید گفت وی شلخته است، وگرنه اسلام دینی مدرن و پیشرفته است، به‌خصوص عالم که باید وارسته و شایسته باشد که هم از سادگی و هم از زیبایی بهره‌مند است. عالم باید به گونه‌ای باشد که

(۱۸۱)

وقتی کسی او را دید، ناخودآگاه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را به یاد آورد و چنان‌چه گبری نیز او را دید بگوید: اگرچه من نمی‌دانم او تابع چه دینی است؛ ولی شعار دین او تمیزی، پاکیزگی، سلامت، ادب، متانت، اخلاق و انسانیت است.


کف و سوت زدن از نگاه قرآن کریم

« وَمَا لَهُمْ أَلاَّ یعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ یصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَلَکنَّ أَکثَرَهُمْ لاَ یعْلَمُونَ وَمَا کانَ صَلاَتُهُمْ عِنْدَ الْبَیتِ إِلاَّ مُکاءً وَتَصْدِیةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کنْتُمْ تَکفُرُونَ»(۱).

ـ و آن‌ها چه کردند که خداوند عذابشان نکند، در حالی که راه مسجد الحرام را به روی بندگان خدا می‌بندند و آن‌ها سرپرستانی شایسته برای تولیت آن نیستند. سرپرستان آن به‌جز اهل تقوا نباشند، اما بیش‌تر مردم آگاه نیستند. و نماز آن‌ها در خانه کعبه جز صفیر و سوت زدن و کف زدنی که خلق را از خانه خدا باز می‌دارد، نیست. پس در آخرت به آنان خطاب شود: بچشید طعم عذاب را به کیفر آن که به خدا کافر بودید.

در این آیه، ملاک منع از سوت و کف زدن، به صراحت بیان شده است. گروهی در کنار خانه خدا کف و سوت می‌زدند و می‌خواستند با این کار، جنجال به راه اندازند و از انجام عبادت مسلمانان در مسجد الحرام

۱ـ انفال / ۳۴ ـ ۳۵٫

(۱۸۲)

مانع شوند. با توجه به این مطلب است که باید گفت اگر آنان حتی با قرائت قرآن کریم و صلوات نیز بر آن باشند تا نماز پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را مختل سازند، قرائت و صلوات آنان دارای اشکال می‌گردد، از این رو، قرآن کریم می‌فرماید: نماز آنان کف و سوت بود. این بیان، به طور دقیق چنین معنایی دارد که اینان نماز نمی‌گزارند، نماز آن‌ها جز جنجال‌آفرینی و سوت و کف زدن نبود.

حال اگر گروه مزاحم یاد شده که قصد اختلال و به هم‌ریزی آیین مسلمانان را داشتند، فارغ از این هدف و بدون آن که مزاحم کسی شوند، کف و سوت زنند و گناه و معصیتی در میان نباشد، دلیلی نیست که کف و سوت زدن آنان اشکال داشته باشد. آن‌چه در نکوهش این کار باید به آن التفات شود این است که آنان به « وَهُمْ یصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»(۱) توصیف شده‌اند که می‌رساند جبهه باطل بر سوت و کف زدن دست گذاشته است و آن را به عنوان سلاح خود برای مبارزه با جبهه حق برگزیده است و با وجود این وصف، اگر آنان نماز و صلوات را نیز دستاویز خود قرار دهند، کار آنان باطل است. کار آنان به این می‌ماند که شاگردی به عمد، در کلاس درس، نماز را با صدای بلند بخواند تا در کلاس ایجاد آشوب کند. کف زدن و سوت زدنی که مانع از راه خدا باشد، به طور قطع اشکال دارد، اما آیا کف و سوتی که در غیر این مسیر باشد و در جبهه

۱ـ انفال / ۳۴٫

(۱۸۳)

باطل قرار نگیرد نیز اشکال دارد یا خیر، اصل برائت در آن جاری می‌شود و می‌گوییم اشکالی ندارد.

وعده عذاب: « فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کنْتُمْ تَکفُرُونَ»(۱) نیز به کف و سوت باز نمی‌گردد؛ چون این دو کفر دانسته نمی‌شود، بلکه قید « وَهُمْ یصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» است که کفرآفرین است و می‌رساند آنان در برابر اهل حق و صاحب ولایت، جبهه‌ای گشوده‌اند. پیش‌تر نیز به یکی دیگر از اقسام کفر و از دیگر سلاح‌های جبهه باطل اشاره کردیم و در آن‌جا گفتیم که برخی از کافران و جبهه باطل، هزینه‌های بسیاری می‌دادند تا با افسانه‌ها و مثل‌ها، مردم را سرگرم سازند و آنان را از آموزه‌های قرآن کریم و جبهه حق باز دارند. مانند آیه زیر که می‌فرماید: « إِنَّ الَّذِینَ کفَرُوا ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَسَینْفِقُونَهَا ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یغْلَبُونَ وَالَّذِینَ کفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ یحْشَرُونَ»(۲).

متأسفانه، در جوامع بسته و عقب نگاه داشته شده، هر دو قسم از این انسان‌ها وجود دارد. برخی صحنه‌گردان امور می‌شوند و در سایه، دولت تشکیل می‌دهند و انسان‌های ضعیفی را به استخدام می‌گیرند تا سیاهی لشکر و کارگر آنان در انجام و رتق و فتق امورشان باشند. مانند برخی از ائمة الکفر که خود رنجی نمی‌بینند و دست به سیاه و سفیدی نمی‌زنند، ولی سود اصلی بازار قاچاق مواد مخدر را بدون تحمل هیچ زحمتی

۱ـ انفال / ۳۵٫

۲ـ انفال / ۳۶٫

(۱۸۴)

می‌برند و مباشران آنان هستند که خاک بیابان می‌خورند و زندان می‌بینند یا اعدام می‌شوند، اما آنان چنان پول و سرمایه دارند که می‌توانند حتی قانون را تغییر دهند و آن را به نفع خویش بنگارند.

حکومت اسلامی برای بقای خود باید شاخ ائمة الکفر را بشکند. متأسفانه، اگر کسی در روزهای ملاقاتی، به زندان‌ها برود، خانواده‌هایی می‌بیند فقیر، ضعیف و بیچاره که مردانشان در دست حکومت، اسیر و زندانی هستند، ولی دریغ از دیدن شاخ‌دارها در پشت میله‌های زندان یا بالای چوب دار.

باید عوامل اصلی جرم را دید و چنان‌چه گروه نخست که « یصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» هستند و نقش عروسک‌گردان را دارند به پای میز محاکمه کشیده شوند بسیاری از مشکلات و بزه‌کاری‌ها از میان می‌رود و ریشه‌های فساد خشک می‌شود.

هم‌چنین باید توجه داشت جبهه باطل، تمامی شعارهای جبهه حق را نسخه‌برداری می‌کند و با بهره‌گیری از مقدسات و چهره‌های آیینی، به ترویج خود در میان توده‌ها می‌پردازد. ما شرح جبهه باطل را در کتاب «جامعه‌شناسی عالمان دینی» آورده‌ایم. تمام مقدساتی که جبهه باطل از آن بهره می‌برد، تا در آن جبهه است، نمونه‌ای از باطل است و مانند قرآن‌هایی می‌باشد که معاویه و عمروعاص را در جنگ صفین در پناه خود قرار گرفته بود و مسلمانان باید آنان را آماج تیرهای خود قرار می‌دادند، اما چنین نکردند. هر چیزی که در خدمت جبهه باطل و در

(۱۸۵)

برابر حق قرار گیرد، چنین است؛ خواه غنا، موسیقی، رقص، بشکن و هر گونه پایکوبی و شادمانی باشد یا بهره بردن از قرآن کریم، صلوات، نماز، روضه، نماز جمعه و مجالس آیینی.


صوت و کف زدن براندازانه

نکته‌ای که باید به آن توجه داشت لزوم مراعات عناوین اولی و ثانوی و توجه به پیدایش یا عدم پیدایش عناوین ثانوی است؛ به طور مثال، جنجال و هو کردن و تمسخر نمودن دیگران حرام است، اما در برخی مواقع، گفتن آن واجب می‌شود مانند جایی که بتوان با این کار، مانع اندراس دین شد. همان‌طور که صلوات، اقدس اذکار است و به نظر ما آنتی بیوتیک تمام ذکرهاست و چنان‌چه کسی صلوات را از خود دور کند و فقط دعاهایی را مداومت داشته باشد که صلواتی در آن نیست، به آسیب‌ها و ویروسِ عوارضِ سوء دچار می‌گردد. سفارش بسیار به این ذکر و یادکرد از آن در مأثورات و در آغاز و انجام هر دعا، این نکته را خاطرنشان می‌شود. حال، با این که این ذکر چنین اقدس و متعالی است، در صورتی که کسی بخواهد عالمی را با آن به چالش کشد یا به تمسخر گیرد و در میان کلام وی، پیوسته صلوات فرستد، حرمت ثانوی بر آن عارض می‌شود و نه تنها استحباب اولی خود را از دست می‌دهد، بلکه حرام می‌شود؛ چرا که نباید از صلوات برای ریختن آبروی مؤمنی استفاده شود. با آن که صلوات، به صورت اولی جایگاهی بسیار بلند و معنوی دارد و هر کس در دل خویش میلی به آن نیابد، دارای نفاق است و مانند

(۱۸۶)

کسی است که در تابستان، به آب میلی نداشته باشد که وی به صورت قهری دچار مشکل مزاج گردیده است. کسی که به گفتن ذکر صلوات و لا اله الا اللّه میل ندارد و آن را بر لب جاری نمی‌سازد، مشکل نفسانی دارد و نفاق در او رخنه کرده است و باید آن را به گونه‌ای درمان و جبران سازد؛ چنان‌که اگر کسی محبت به حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام را در دل خود احساس کند، مشکل باطن دارد. به هر روی، در صورتی که ذکر با عظمت صلوات ـ با تمام قداستی که دارد ـ اهرمی برای حق‌کشی دیگران قرار گیرد و حرمت مؤمنی محترم و در جبهه حق را لکه‌دار سازد، به اعتبار ثانوی حرام مسلّم می‌گردد؛ زیرا این جبهه باطل است که بر صلوات دست نهاده است. چنین صلواتی مانند قرآن‌هایی است که معاویه و عمرو عاص بر نیزه‌ها کردند و برای حرمت‌شکنی آن‌ها اشک می‌ریختند و مانند ولایتی است که شمر برای یزید قایل بود و به خاطر حفظ آن به کربلا آمد؛ چنان‌که خود صبحگاهان، بعد از نماز صبح، برای آن هم استغفار می‌کرد و هم توجیه می‌آورد که برای دفاع از حاکم مسلمین، چنین کرده است.

با حفظ این مقدمات عرض می‌کنیم: نفس سوت زدن، کف زدن و بشکن زدن به حکم اولی اشکال ندارد. کف زدن به خودی خود و از آن جهت که کف زدن است بدون هیچ قید و همراهی، اشکالی ندارد؛ هرچند برای اظهار شادی و انجام تفریح باشد؛ همان‌طور که بشکن زدن و نیز سوت زدن نیز ایرادی ندارد. اما در صورتی که این امور، آدمی را به غفلت کشاند و او را به خود معتاد سازد و مصداق لهو باطل و خوضی

(۱۸۷)

گردد، به‌طور قهری و به صورت ثانوی، اشکال دارد. همان‌گونه که خوردن زعفران و گلاب مفید است، اما مصرف زیادی آن، جز ایجاد اضطراب و جنون به همراه ندارد؛ پس هر گاه این امور به حد حرمت رسید که ملاک آن ضرر و مفسده داشتن آن است، نمی‌توان آن را انجام داد. از این رو، نباید احکام اولی را با عناوین ثانوی خلط نمود. اگر کسی سیگار بکشد، گرچه مردم را اذیت می‌کند، اما چون دلیل اولی بر حرمت آن در دست نیست، نمی‌توان حکم به حرمت آن داد؛ زیرا تنها شارع است که دلیل را بیان می‌کند و چنان‌چه این کار به مفسده فراوانی بینجامد، آن‌گاه است که می‌توان به حکم ثانوی، آن را حرام نمود. ضرر تدریجی نیز موجب حرمت چیزی نمی‌شود، وگرنه راه رفتن نیز زانوها را به تدریج پوک می‌کند و نفس کشیدن و آب خوردن هم معده را بزرگ می‌کند؛ در حالی که گریزی از راه رفتن و نفس کشیدن نیست. به طور خلاصه، باید مراقب بود که عناوین ثانوی و استحسانات عقلایی با احکام الهی خلط نشود. اگر از شما بپرسند خوب است روزی پنج دقیقه بشکن بزنید یا نافله بخوانید، روشن است که می‌گویید نافله مقامی عالی دارد و بشکن برای کسانی است که دلی کوچک دارند و می‌خواهند شادی خود را به سرعت و این گونه ابراز کنند، ولی موضوع سخن ما تنها عالمان دینی و مؤمنانی همانند آنان نیستند که نافله را ترجیح دهند، بلکه باید نگره و چشم‌انداز دید را وسعت بخشید و فرانگر بود و چند میلیارد نفر را مورد نظر قرار داد و برای آنان با توجه به مراتبی که دارند حکم داد. آیا می‌شود آنان را با توان و علایق

(۱۸۸)

و سلایق و میل به مشتهیاتی که دارند، همیشه به مستحبات مؤکد توصیه نمود یا باید کف زدن، سوت زدن و بشکن زدن را که در شرع حرام نیست، برای آنان ناپسند ندید و هر چیزی را در هر جایی که شایسته آن است پسندید.

برخی از امور با آن که حرام نیست، خوب هم نیست و پاره‌ای از دیگر امور، خوب است، اما حرام هم نیست. مگر می‌شود بدون داشتن دلیل شرعی، چیزی را که خوب و شایسته نیست، حرام کرد و هر چیز خوبی را حلال یا مستحب یا واجب دانست؛ با آن که فقیه تنها ترجمان دین است، نه مشرّع و قانون‌گذار.

کف و سوت زدن از آن جهت که کف و سوت است دلیلی بر حرمت ندارد. با این حال، برخی دیدگاه‌های فقهی، به حرمت آن حکم داده‌اند. به طور نمونه، آمده است:

(س) دست زدن به صورت مطلق در هر مجلسی اعم از عروسی و مولودی و مهمانی، بدون آلات لهو، چه حکمی دارد؟

(ج) اگر دست زدن به نحو لهوی باشد، اشکال دارد.

پیش از این گفتیم صرف لهو و نیز خوشایندی و لذت بردن اشکالی ندارد؛ مگر آن که به عاملی بازدارنده از راه خدا تبدیل گردد و در آن افراط شود. در استفتایی دیگر آمده است:

(س) حکم کف زدن در مجالس عروسی یا برای تشویق چیست؟

(ج) اگر مناسب با مجالس لهو باشد، حرام است.

(۱۸۹)

باید پرسید مگر کف زدن بر چند نوع است که بخشی از آن با مجالس لهو مناسبت داشته باشد؟ نوع دست به هم خوردن، تفاوتی ندارد، بلکه آن‌چه قابل اهتمام است این است که کف زدن، عاملِ منعی برای برگزاری آیین‌های به‌حق دینی نشود و در خدمت جبهه باطل و صدای آن قرار نگیرد. البته، چنین امری به کف و سوت زدن منحصر نیست و هر گونه ایجاد مزاحمت و آشوب‌طلبی را فرا می‌گیرد و حتی عبادات نیز در دایره آن واقع می‌شود و اگر عده‌ای بخواهند با برپایی نماز جماعت و یا مجلس روضه، جبهه حق و صاحب ولایت حقیقی و صاحب شرایط ولایت را که ولایت وی مقبول مردم است، در شعاعی که وی مقبولیت دارد، در مخاطره قرار دهند، مجلس آنان مانند مسجد ضرار است.

هم‌چنین نباید پنداشت کف و سوت زدن ویژه قوم و ملتی خاص یا گبرها و کفار است، از این رو نباید از آن در مراسم اعیاد و شادی‌ها استفاده نمود؛ چرا که کف برای دست و رقص برای کمر و سوت برای دهان است و همه آن‌ها ریشه طبیعی دارد. باید هر کسی خوشایندهای خویش را کنار گذارد و تنها بر آن باشد که حکم خدا و شریعت را به مردم ابلاغ نماید.

(۱۹۰)

(۱۹۱)


لَعِب و بازی

برخی از فقیهان، موسیقی و رقص و شادمانی‌های دیگر را از باب لَعِب بودن آن، حرام دانسته‌اند. ما در این‌جا، به بررسی حکم «بازی» می‌پردازیم و اصل جواز آن را ثابت می‌نماییم؛

خیال، مبدء بعید لعب است. چینش کار در آن، چنین است که فرد انجام کاری را اراده می‌کند و شوق در او ایجاد می‌شود و این کرده خوشایند اوست و می‌خواهد آن را پدیدار سازد. لُعبه، لعاب، لعب همه از یک باب است. لعاب؛ آب دهان کودک است که به هنگام خواب، از گوشه دهان وی جاری می‌شود. کودک وقتی به بازی مشغول می‌شود این چنین است و از او کار می‌ریزد. او قوه‌ای تخیلی در اندیشه و شوق متراکمی در وجود دارد که تنها می‌خواهد لذت ببرد و از کرده خود خوشایندی داشته باشد و کرده‌ای که در چنین مرتبه‌ای پدیدار می‌شود «بازی» و «لعب» نام دارد. البته، خوشامدن غیر از شهوت است؛ چرا که

(۱۹۲)

خوشامدن از میل بوده و شهوت امری متمایز از میل است.

وقتی طفل آجرها را روی هم می‌چیند، برجی سی طبقه را که در نهاد خویش دارد، این گونه پیاده می‌کند. وی به گاه بزرگ‌سالی خویش نیز همین کار را ادامه می‌دهد. کودکی که همواره در این فکر است که دوست خود را بزند یا حیوانی را بکشد، وقتی که بزرگ شود، به سلاخی و قصابی رو می‌آورد و دوست دارد روزی ده‌ها گوسفند را سر ببرد و هر روز نیم کیلو گوشت کبابی را بخورد. چنین افرادی غرق در تخیل و شوق حاصل از آن هستند و در نهایت نیز مباشر انجام آن کار می‌شوند و ندای «المأمور معذور» سر می‌دهند.


لعب از دیدگاه قرآن کریم

در پژوهش واژگانی این لغت از دیدگاه قرآن کریم، آن‌چه مهم است چگونگی رویکرد این کتاب آسمانی به آن می‌باشد. آیا قرآن کریم لعب را نکوهش نموده و آن را حرام دانسته است؟ در قرآن کریم، لعب به خودی خود امری مستحسن و نیکوست، برخلاف لغو.


بازی منافقانه و فراگیر

۳۱ ـ « وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیقُولُنَّ إِنَّمَا کنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ»(۱).

ـ اگر از آن‌ها (منافقان) بپرسی (که چرا به سخریه می‌گیرید) پاسخ دهند ما همواره به بازی می‌گذرانیم.

۱ـ توبه / ۶۵٫

(۱۹۳)

باید دقت داشت که منافقان در مقام دفاع از خود سخن می‌گویند و چنان‌چه بازی امری بسیار نکوهیده بود، آنان هرگز راضی نمی‌شدند از چنین وصفی برای خود استفاده کنند. هم‌چنین میان «نلعب» با «نَخُوضُ وَنَلْعَبُ» تفاوت بسیار است. فرو رفتن در بازی و غرق شدن در آن به این معناست که کسی در تمام شبانه‌روز یا در اندیشه بازی باشد و یا به بازی بپردازد. چنین اراده‌ای بسیار سست، ضعیف و میان تهی است. با آمدن «نَخُوضُ وَنَلْعَبُ» رنگ می‌بازد؛ چرا که نفس بازی و شادی امری شایسته است و آنان که روحیه‌ای شاد ندارند، مشکل روحی و روانی دارند؛ هرچند سالخورده و پیر باشند. بله شاد زیستن همیشگی و غفلت‌زا نیز بد و نفاق‌آور است و در غنا و موسیقی نیز این اشتغال دایمی به آن است که آسیب‌زا و نکوهیده است و سبب بروز مشکلات روحی و روانی می‌شود؛ همان‌طور که افراد بیگانه از این معانی نیز دچار همین مشکل هستند. در این آیه می‌فرماید: اگر از آنان بپرسی در پاسخ خواهند گفت: همانا ما در سرگرمی فرو می‌رویم و بازی می‌کنیم. حال، اگر «نخوض» برداشته شود و تنها به «نلعب» حصر توجه شود، مذمتی که آیه در مقام بیان آن است، به دست نمی‌آید. این امر در دو آیه بعد نیز وجود دارد.

۳۲ ـ « فَذَرْهُمْ یخُوضُوا وَیلْعَبُوا حَتَّی یلاَقُوا یوْمَهُمُ الَّذِی یوعَدُونَ»(۱).

ـ آنان را به حال خود رها کن تا در دنیای خویش فرو روند و بازی کنند تا روزی را که وعده داده شده بودند ببیند.

۱ـ زخرف / ۸۳٫

(۱۹۴)

در این آیه شریفه «یخوضوا» با «یلعبوا» آمده است که اشتغال دایمی را می‌رساند وگرنه «یلعبوا» به تنهایی مذمتی ندارد.

۳۳ ـ « قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یلْعَبُونَ»(۱).

ـ بگو: فقط خدا، سپس آنان را رها ساز تا در فرو رفتن خود به بازی گرایند.

در این آیه نیز «خوض» در لعب است که نکوهش شده است و «یلعبون» به تنهایی مورد نظر نیست. همان‌گونه که گذشت لعب از لعاب است و لعاب آبی است که از دهان کودک به هنگام خواب خارج می‌شود. بازی نیز لیز است و باید مراقب بود تا به خوض و افراط نرسد؛ همان‌گونه که تفریط آن نیز زیان‌بار است.

اگر در این آیات، لعب بر خوض پیشی داشت، آن‌گاه می‌گفتیم لعب از مبادی مذموم است اما در همه این موارد، «خوض» بر آن مقدم شده است. «خوض» امری مذموم است و غفلت و دوری از خدا را سبب می‌شود، ولی چنان‌چه بازی‌ها به گونه‌ای باشد که تقرب بیاورد مستحسن است؛ چنان‌که در عنوان بازی کودکانه از آن سخن خواهیم گفت. آیات بعد نیز از افراط در بازی پرهیز می‌دهد.

۳۴ ـ « أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَی أَنْ یأْتِیهُمْ بَأْسُنَا ضُحًی وَهُمْ یلْعَبُونَ»(۲).

ـ آیا اهل شهرها از این که روزی خشم ما به سراغ آنان آید و آنان به

۱ـ انعام / ۹۱٫

۲ـ اعراف / ۹۸٫

(۱۹۵)

بازی سرگرم باشند ایمن هستند؟

گروه یاد شده چنان سرگرم بازی بوده‌اند که پیش درآمدهای عذاب و نزدیک شدن آن را فهم نمی‌کرده‌اند.

۳۵ ـ « مَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِکرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یلْعَبُونَ»(۱).

ـ هیچ ذکر و پندی از ناحیه پروردگارشان نیامد جز این که آن را شنیدند؛ در حالی که به بازی مشغول بودند.

این آیه نیز کثرت بازی و غفلت آنان را می‌رساند و آن را تقبیح می‌کند.


بازی شکاکانه

۳۶ ـ « بَلْ هُمْ فِی شَک یلْعَبُونَ»(۲).

ـ بلکه آنان که در شک‌اند بازی می‌کنند.

بازی اهل دنیا معلول شک است و بازی آنان در انکار خدا و حقیقت مقام گرفته است. بازی این گروه صرف بازی از آن جهت که بازی است نیست، بلکه آنان با انکار حق به بازی می‌پرداختند.

برای روشن شدن بازی که با نوعی شک و انکار و بلکه لجاجت همراه است می‌توان به برخی از جوانان بالا شهر تهران مثال زد. در خیابان‌های آن محله‌ها گاه جوانانی دیده می‌شوند که از فضای انقلاب دور شده‌اند و آنان سگی را در بغل دارند و چنان‌چه یکی از روحانیان را ببینند به وی

۱ـ انبیاء / ۲٫

۲ـ دخان / ۹٫

(۱۹۶)

می‌گویند: حاج آقا من سگ‌بازی می‌کنم به این معنا که لج‌بازی می‌کنم. در گذشته، برخی از جوانان سگ داشتند، ولی لجاجت نمی‌کردند، اما برخی جوانان امروز از باب انکار و لج‌بازی چنین بازی‌هایی را پیشه می‌کنند. جوانانی که باید روحانی را هم‌چون پدر خویش ملجأ و مأوایی برای خود بدانند؛ به‌ویژه آن که جامعه ایران جامعه‌ای جوان است. هم‌چون کشور ژاپن که روزی جوان بود و امروز پیر به شمار می‌رود. ولی آن‌چه که جوانان دیروز در توان داشته‌اند، انجام داده‌اند، از همین رو توانسته‌اند بسیاری از قله‌ها را فتح کنند. ما نیز باید از این نیروی نهفته جوانان امروز، برای اعتلای کشور اسلامی خویش و فتح بلندترین قله‌های فیروزی و کمال بیش‌ترین استفاده را ببریم و چنین نباشد که این نیرو در لجاجت با نیروهای ایمانی هزینه شود و هرز رود.

کریمه یاد شده با دیدی روان‌شناسی می‌فرماید برخی شک خود را با بازی ظاهر می‌سازند.


بازی کودکانه

۳۷ ـ « أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدا یرْتَعْ وَیلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُون»(۱).

ـ برادران یوسف به پدر عرض داشتند: یوسف را برای فردا با ما همراه کن تا با خوشی و فذاخی بخورد و بیاشامد و بازی کند و البته ما او را نگاهبان هستیم.

برادران با آن که پیشنهاد بازی یوسف که پیامبری معصوم است را به

۱ـ یوسف / ۱۲٫

(۱۹۷)

یعقوب علیه‌السلام دادند، وی که از پیامبران بزرگ الهی است نگفت چرا به یوسف که فردی معصوم است، نسبت بازی می‌دهید.

البته، بازی به کودک اختصاص دارد و مقتضای کودکی حضرت یوسف علیه‌السلام است که بازی کند، اما اطفارهای کودکانه برای بزرگ‌سالان مناسب نیست. این آیه بازی را برای کودکی چون حضرت یوسف علیه‌السلام از زبان برادران وی و با تأیید حضرت یعقوب علیه‌السلام ، نیکویی و حسن می‌داند و برادران خواهان آن می‌شوند که یوسف علیه‌السلام را برای بازی و تفریح بیرون برند.

از مشکلات کنونی مردم جهان کوچکی منازل مسکونی و تجمع و تراکم جمعیت در محیط‌های کوچک است که موجب بروز مشکلات روانی برای افراد گردیده است؛ چرا که آنان در اطراف خود تنها دیوارهایی بلند را می‌بینند. دیوارهایی که بسته بودن را تداعی می‌کند و تأثیر روانی بدی بر جای می‌گذارد. در این آیه اگرچه نیت برادران خالی از غرض سوء نیست، امر لازم و مناسبی را بهانه قرار می‌دهند و آن لزوم بیرون شدن حضرت یوسف علیه‌السلام و تفریح نمودن وی در صحراست.

چنین نیست که آیه شریفه از مذموم نبودن درخواست برادران ساکت باشد، بلکه آن را امری مستحسن و عقلایی می‌شمرد. نطاق کلام نیز عاقلانه است؛ زیرا بازی بخشی از وجود بچه‌هاست و آنان که کودک خود را با «تکان نخور» و «بنشین» می‌نشانند و نمی‌گذارند تحرکی داشته باشد بسیار اشتباه می‌کنند. بله، بازی نباید به شیطنت تبدیل شود؛ زیرا

(۱۹۸)

شیطنت ایجاد مزاحمت برای اعضای خانه است.

یادآوری می‌شود ما در مقام بیان حکم شرعی لعب نیستیم و تنها حسن و قبح آن را بیان می‌کنیم. از این آیات الهی دریافت می‌شود در مواردی که «لعب» به تنهایی آمده است، بازی مذموم نیست و حتی در این آیه از حسن آن سخن گفته شد.

حوزه‌های علمیه باید بتوانند بازی‌هایی سالم را برای رده‌های مختلف سنی طراحی نمایند و چنین نباشد که بدون مداقه بر مدارک و متون شرعی، هرگونه تفریح و نقاشی و ساخت عروسک را حرام بدانند.


بازی کودکی و لهو بزرگی

۳۸ ـ « فَوَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکذِّبِینَ الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یلْعَبُونَ»(۱).

ـ امروز وای بر دروغ‌پردازان. کسانی که در فرو رفتن خویش به بازی سرگرم‌اند و همواره غافل هستند.

۳۹ ـ « وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ»(۲).

ـ زندگی دنیا جز بازی و لهو نیست.

پیشی داشتن لعب بر لهو این نکته را می‌رساند که لعب در سال‌های ابتدایی و دوران کودکی و نوجوانی و لهو برای دوره بزرگ‌سالی انسان است و به عبارت دیگر، دوران کودکی لعب و دوران پدری یا مادری افراد، دوره لهو و اشتغال آنان است. لهو انسان را از چیزی باز می‌دارد،

۱ـ طور / ۱۱ ـ ۱۲٫

۲ـ انعام / ۳۲٫

(۱۹۹)

ولی لعب چنین معنایی را به صورت لزومی نمی‌رساند؛ چرا که لعب، اقتضای دوره کودکی است و کودکی که بچگی نمی‌کند، بیمار و نیازمند درمان است و باید به فکر درمان آن بود، در غیر این صورت، در بزرگسالی به مشکلات اخلاقی گرفتار می‌گردد.


بازی؛ خمیره ناسوت

۴۰ ـ « اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکمْ وَتَکاثُرٌ فِی الاْءَمْوَالِ وَالاْءَوْلاَدِ»(۱).

ـ بدانید که زندگی دنیایی لعب، لهو و زینت و آرایش، تفاخر و خودستایی با یک‌دیگر و حرص افزودن مال و فرزندان است.

خداوند کریم دنیا را بر لعب و لهو و زینت به آفرینش رسانده و چنین ساختاری مذمت و عیب آن دانسته نمی‌شود. البته، لهو، لعب، زینت، تفاخر و دیگر صفاتی که برای دنیا آمده، همه در مقام بیان اقتضای دنیاست که چون به خوض تبدیل شود، از آن مذمت شده است و می‌تواند در برابر، سبب کمال نیز شود. از این رو، دنیا به خودی خود مذموم نیست و تنها اقتضای مذمت برای آن هست و تا این اقتضا فعلیت نیابد، کمال به شمار می‌آید.


بازی با دین

۴۱ ـ « یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکمْ هُزُوا وَلَعِبا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ مِنْ قَبْلِکمْ وَالْکفَّارَ أَوْلِیاءَ»(۲).

۱ـ حدید / ۲۰٫

(۲۰۰)

ـ ای گروه گروندگان به ایمان، کسانی را که دین شما را به ریشخند و بازی گرفته‌اند، آنانی که پیش از شما کتاب داده شده‌اند و هم‌چنین کافران را دوستدار و ولی خود برنگزینید.

متعلق بازی در این آیه شریفه دنیا نیست، بلکه دین است و دین را به بازی گرفتن غیر از نفس بازی است و آن‌چه که مورد نهی و مذمت قرار گرفته، بازی با آموزه‌های دینی است و خرده‌ای بر بازی از آن جهت که بازی است گرفته نمی‌شود.


بازی با شعایر دینی

۴۲ ـ « وَإِذَا نَادَیتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوا وَلَعِبا»(۱).

ـ چون شما را به نماز بانگ دهند و به آن خوانده شوید، آن را به سخریه و بازی می‌گیرند.

«لعب» در کنار «هزوا» آمده و متعلق آن نماز است و نماز و اعتقادات و باورها و ارزش‌های دینی را به بازی گرفتن، غیر از بازی و سرگرمی رایج است. قرآن کریم در هیچ موردی اصل بازی را مذمت نکرده است، بلکه در مواردی، آن را برای کودکان نیک می‌شمرد؛ هرچند آن کودک، فرزند پیامبر باشد، یا خود روزی به نبوت برانگیخته گردد.


تفاوت میان بازی و بازیگری

۴۳ ـ « وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالاْءَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا لاَعِبِینَ»(۲).

۱ـ مائده / ۵۷٫

۲ـ مائده / ۵۸٫

(۲۰۱)

ـ آسمان، زمین و آن‌چه میان آن دو قرار دارد را به بازی نیافریده‌ایم.

خداوند در این آیه می‌فرماید ما آسمان و زمین را به لعب نیافریدیم. این در حالی است که در آیات پیش گذشت دنیا لعب و لهو است و باید دید میان این دو گزاره به ظاهر متناقض چگونه می‌توان جمع نمود. در پاسخ این اشکال باید گفت لعب امری ورای از لاعب است. برای مثال، خواننده به کسی می‌گویند که خوانندگی پیشه وی باشد، نه این که تنها چند بار بخواند. «لعب» اسم مصدر و امری مجرد است، ولی لاعبین اشتغال دایمی به بازی را می‌رساند و در حقیقت، لاعب همان کسی است که خوض در لعب و افراط در آن دارد و خداوند از آن منزه است.


نتیجه بحث

بررسی این آیات به دست داد که لعب امری مذموم نیست و بازی و کامیابی از آن اشکال ندارد و گاه پسندیده است و حوزه‌های علمی نیز نباید از انواع ورزش‌های مفید و نشاط آور و فرح‌انگیز خالی باشد. لعب بد نیست، بلکه نیکوست و شأن عالم این است که «لعاب» داشته باشد و لیز باشد؛ چرا که « وَلَوْ کنْتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک»(۱)؛ ای پیامبر، چنان‌چه تندخو و سخت‌گیر باشی، از تو دوری می‌جویند و کسانی که چنین هستند، کمبودهای درونی دارند که می‌خواهند آن را با گرفتن خود، جبران کنند، وگرنه طَلایی را که پاک است، چه حاجت به خاک است. بله،

۱ـ انبیاء / ۱۶٫

۲ـ آل عمران / ۱۵۹٫

(۲۰۲)

لعب‌هایی که خوضی و اشتغال دایمی می‌شود یا باورها و ارزش‌های دینی را به بازی و ریشخند می‌گیرد، نکوهش شده است و غیر از این موارد، دلیلی بر حرمت ندارد.


لعب از نظرگاه روایات


تخلیه انرژی کودکانه

۴۴ ـ «عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: دع ابنک یلعب سبع سنین، والزمه نفسک سبع سنین، فإن أفلح وإلاّ فإنّه من لا خیر فیه»(۱).

ـ امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: کودک خویش را تا هفت سالگی آزاد گذار تا بازی کند و هفت سال دیگر نیز مراقب او باش. چنان‌چه رستگار شد که سعادت برای اوست، وگرنه خیری در او نیست.

حضرت امام صادق علیه‌السلام هماهنگ با آموزه‌های قرآن کریم که بازی را برای کودک لازم می‌داند و نمونه‌ای از آن که در حکایت برادران یوسف می‌آید، می‌فرماید باید اجازه داد کودک تا هفت سالگی بازی کند تا خود را تخلیه نماید.

متأسفانه زندگی‌های امروزه به گونه‌ای شده است که کودک تا هفت سالگی نمی‌تواند بازی کند، از این رو انرژی نهفته شده درون خود را به گونه‌ای ناصواب در سنین بالاتر تخلیه می‌کند. توصیه حضرت در دوره دوم مراقبت از کودک است؛ چرا که شاکله و ساختار وجودی وی

۱ـ وسائل الشیعة، ج ۱۵، ص ۱۹۳، ح ۱٫

(۲۰۳)

در این دوران شکل می‌گیرد و فلاح و رستگاری او در این زمان رقم می‌خورد. این روایت نیز بازی را امری نیکو می‌داند.


بازی و خنده با کودک

۴۵ ـ «لمّا ماتت آمنة ضمّ عبد المطلب رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله إلی نفسه، وکان یرقّ علیه ویحبّه ویقرّبه إلیه ویدنیه، وخرج رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله یوما یلعب مع الغلمان حتّی بلغ الردم فرآه قوم من بنی مدلج فدعوه فنظروا إلی قدمیه وإلی أثره، ثمّ خرجوا فی أثره فصادفوا عبد المطلب قد أعتنقه، فقالوا له: ما هذا منک؟ قال: ابنی، قالوا: احتفظ به فإنّا لم نر قدما أشبه بالقدم التی فی المقام منه، فقال عبد المطلب لأبی طالب: إسمع ما یقول هذا، فکان أبوطالب یحتفظ به»(۱).

ـ چون آمنه مادر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله درگذشت، عبدالمطلب رسول خدا را به خود چسباند و بر او ترحم می‌نمود و محبت می‌کرد و او را به خود نزدیک می‌ساخت و در پیش خود جای می‌داد. روزی رسول خدا با پسران بازی می‌کرد تا این که به محله ردم رسیدند و گروهی از بنی مدلج را دیدند، آنان وی را فرا خواندند و به دو گام ایشان و اثر آن نگاه می‌کردند، سپس از آن‌جا بیرون شدند و با عبدالمطلب رو به‌رو شدند که او را در آغوش گرفته بود، پس به او گفتند او با تو چه نسبتی دارد؟ گفت او فرزندم است. به او گفتند مواظب او باش که ما گامی شبیه‌تر به گامی که مقامی ویژه دارد از گام او نیافته‌ایم و

۱ـ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۱۵، ص: ۱۵۶، ح ۸۱٫

(۲۰۴)

عبدالمطلب رو به ابوطالب کرد و گفت چیزی که اینان می‌گویند را پاس دار و ابوطالب همواره نگاهبان او بود.

۴۶ ـ «رأی النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله الحسین یلعب مع الصبیان فی السکة، فاستقبل النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله أمام القوم فبسط إحدی یدیه فطفق الصبی یفرّ مرّة من هیهنا، ومرّة من هیهنا، ورسول اللّه یضاحکه، ثمّ أخذه فجعل إحدی یدیه تحت ذقنه، والأخری علی فاس رأسه، وأقنعه فقبّله وقال: أنا من حسین، وحسین منّی، أحبّ اللّه من أحبّ حسینا، حسین سبط من الأسباط»(۱).

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله امام حسین علیه‌السلام را دید که در کوچه با بچه‌ها بازی می‌کرد، در پیشگاه مردم به سوی او شتافت و یکی از دستان خود را باز نمود اما امام حسین علیه‌السلام گاه از این سو و گاه از آن سو فرار می‌کرد و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله او را به خنده می‌آورد و سپس او را گرفت و یکی از دستانش را در زیر چانه و دیگری را بر پشت سر او قرار داد و سر او را با دستانش پوشاند و او را بوسید و فرمود: من از حسینم و حسین از من است، خدا را دوست دارد کسی که حسین را دوست بدارد، حسین فرزندی از فرزندان است.

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله امام حسین علیه‌السلام را که در حال بازی است می‌بوسد و از دیدن او خرسند می‌شود و به او نمی‌فرماید تو معصوم هستی و بازی در شأن تو نیست.

۱ـ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۲۲۶٫

(۲۰۵)

۴۷ ـ «عن الرضا، عن آبائه علیه‌السلام قال: إن الحسن والحسین علیهماالسلام کانا یلعبان عند النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله حتی مضی عامة اللیل ثم قال لهما: انصرفا إلی أمکما فبرقت برقة فما زالت تضئ لهما حتی دخلا علی فاطمة علیهاالسلام والنبی صلی‌الله‌علیه‌وآله ینظر إلی البرقة فقال: الحمد لله الذی أکرمنا أهل البیت»(۱).

ـ امام رضا علیه‌السلام از پدران خویش علیهم‌السلام نقل می‌کند روزی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نزد پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله مشغول بازی بود تا این که پاسی از شب گذشت. سپس پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به آنان فرمود: به سوی مادرتان بروید. ناگاه برقی زد و پیوسته راه برای امام حسن و امام حسین روشن می‌شد تا این که به خانه حضرت فاطمه علیهاالسلام رسیدند و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در این زمان به آن برق می‌نگریست. سپس فرمود: حمد و سپاس برای خدایی است که ما اهل بیت را اکرام نمود.

نکته‌ای که باید مورد توجه باشد این است که شاید برخی گمان کنند پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خود را به بازی می‌زده و به صورت جدی با کودکان بازی نمی‌نموده است، اما اصل ثابتی در روان‌شناسی است که به طور کامل مخالف با این اندیشه است و آن حیله زدن در بازی و ایجاد تنفر در کودک است. به این معنا که اگر فردی به صورت جدی با کودک بازی نکند و تنها ادای بازی را درآورد و کودک نیز متوجه شود که به بازی گرفته شده است، بسیار ناراحت می‌شود، از این رو باید در بازی با کودک بسیار جدی بود و

۱ـ عیون اخبار الرضا علیه‌السلام ، ج ۱، ص ۴۳٫

(۲۰۶)

جدی بازی کرد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز همین گونه بوده و به طور جدی بازی می‌کرده و از بازی با امام حسن و امام حسین علیهماالسلام لذت می‌برده است.

شاید کسی تعجب کند که چگونه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌توانسته خود را از عرش پایین کشد و با کودکان بازی کند، ولی باید گفت: مقام جمعی آن بزرگان چنین اقتضایی را دارد و مظهر «متدان فی علوّه، عالٍ فی دنوّه»(۱) می‌باشند و البته کسانی که این قدرت جابه‌جایی را ندارند ضعیف و ناقص هستند. اولیای الهی اگر پا و جای آن باشد جز معصیت خدا و غفلت از یاد حق تعالی، هر کاری می‌توانند انجام دهند و قدرت نمایش و مانور بسیار بالایی دارند.

۴۸ ـ «وروی عن البخاری فی صحیحه یرفعه إلی عقبة بن الحارث قال: صلّی أبوبکر العصر ثمّ خرج یمشی ومعه علی علیه‌السلام فرأی الحسن یلعب بین الصبیان، فحمله أبوبکر علی عاتقه وقال: بأبی شبیه بالنبی لیس شبیها بعلی وعلی علیه‌السلام یضحک»(۲).

ـ ابوبکر نماز عصر را گزارده بود و می‌رفت و حضرت علی علیه‌السلام با او بود. در این هنگام ابوبکر امام حسن علیه‌السلام را دید که با کودکان بازی می‌کرد، سپس ابوبکر او را روی گردن خود نهاد و گفت: به پدرم سوگند که حسن شبیه پیامبر است و شبیه به علی نیست و حضرت امیر از این سخن خندید.

در این روایت آمده است که امام حسن علیه‌السلام با کودکان بازی می‌کرد. این

۱٫ نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة، ج ۳، ص ۳۸٫ تیسیر المطالب، ص ۱۲۶٫

۲ـ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص:۳۰۱٫

(۲۰۷)

امر می‌رساند که نباید کودک را از دیگر کودکان جدا نمود، بلکه باید گذاشت آنان در میان هم و با هم بزرگ شوند. اگر کودکی در میان کودکان نباشد و به طور انزوایی بزرگ شود، نمی‌تواند عالم و دانشمند بزرگی شود؛ چرا که اگر پا در اجتماع نهد، او را فریب می‌دهند. در این حدیث از بازی امام حسن علیه‌السلام با کودکان یاد می‌شود و چنین امری با مقام عصمت هیچ گونه ناسازگاری ندارد. نگارنده این بحث‌ها را در باب ولایت توضیح و تبیین خواهد نمود؛ ان‌شاء الله.

۴۹ ـ «عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: کان الحسین بن علی علیهماالسلام ذات یوم فی حجر النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله یلاعبه ویضاحکه، فقالت عائشة: یا رسول اللّه ما أشدّ إعجابک بهذا الصبی؟ فقال لها: ویلک، ویلک، وکیف لا أحبّه ولا أعجب به، وهو ثمرة فؤادی، وقرّة عینی»(۱).

ـ از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است که فرمودند: روزی امام حسین در خانه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بود و حضرت با وی بازی می‌کرد و او را می‌خنداند. عایشه به حضرت عرض کرد: ای رسول خدا، چرا این قدر از این کودک به وجد و شگفت آمده‌ای؟ حضرت فرمود: وای بر تو، وای بر تو، چگونه او را دوست نداشته باشم و از او به شگفتی نیایم، در حالی که میوه دل و نور چشم من است.

بر اساس این روایت، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با امام حسین علیه‌السلام بازی می‌کند، می‌خندد و او را می‌خنداند و نباید گمان نمود صاحبان دین عبوس و

۱ـ امالی، شیخ طوسی، ص ۶۶۸٫

(۲۰۸)

قمطریر بوده‌اند.

۵۰ ـ «السلام علی من کان یناغیه جبرئیل ویلاعبه میکائیل»(۱).

ـ سلام بر کسی که حضرت جبرائیل بر او لالایی می‌خواند و حضرت میکاییل با او بازی می‌کرد.

گرچه ما نمی‌دانیم بازی میکائیل با حضرت چگونه بوده است، اما در هر حال، این زیارت‌نامه از بازی این فرشته بزرگ الهی با امام حسین علیه‌السلام در زمان خردسالی دلالت دارد.

۵۱ ـ «فلمّا رأت سارة أن ابن هاجر المصریة یلعب مع إسحاق ابنها، قالت لإبراهیم أخرج هذه الأمة وابنها؛ لأنّ ابن هذه الأمة لا یربّ مع ابنی إسحاق»(۲).

ـ هنگامی که ساره دید فرزند هاجر مصری با پسرش اسحاق بازی می‌کند رو به حضرت ابراهیم علیه‌السلام گفت: این کنیز را با پسرش بیرون کن؛ زیرا فرزند این کنیز مواظب پسر من اسحاق نیست.


صاحبان روح قدسی

۵۲ ـ «عن جابر عن أبی جعفر علیه‌السلام قال: سألته عن علم العالم، فقال لی: یا جابر، إنّ فی الانبیاء والاوصیاء خمسة أرواح: روح القدس، وروح الایمان، وروح الحیاة، وروح القوّة، وروح الشهوة، فبروح القدس یا جابر عرفوا ما تحت العرش إلی ما تحت الثری، ثمّ قال: یا جابر، إنّ هذه الأربعة أرواح یصیبها الحدثان إلاّ روح القدس فانّها

۱ـ بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۲۳۶٫

۲ـ بحار الأنوار، ج ۸۷، ص ۱۱۴٫

(۲۰۹)

لا تلهو ولا تلعب»(۱).

ـ جابر از امام باقر علیه‌السلام در مورد دانش و میزان آگاهی عالم پرسش نمود و حضرت فرمود: ای جابر، همانا در انبیا و اوصیا پنج روح است: روح القدس، روح الایمان، روح الحیاة، روح القوّه و روح الشهوة. ای جابر، آنان با روح القدس از زیر عرش تا به زیر زمین را آگاه می‌شوند و سپس حضرت فرمود: ای جابر، برای چهار روح دو حدث اتفاق می‌افتد، جز برای روح القدس که لهو و لعب ندارد.

در این بیان اگرچه از روح القدس نفی لهو و لعب می‌شود، ولی به طور اطلاقی نمی‌توان گفت این وصف کمال دانسته می‌شود؛ زیرا بازی برای انسان که دارای مقام جمعی است کمال است، ولی روح القدس فاقد این مقام جمعی است و از سوی دیگر چون روح القدس دارای مقام عالی است این وصف برای ایشان کمال است.

نکته‌ای که باید توجه داشت این که آیا روح القدس بالاتر است یا میکائیل که با امام حسین علیه‌السلام بازی می‌کند و اگر روح القدس به امام حسین علیه‌السلام برسد، آیا دیگر بازی نمی‌کند یا چنین نیست؟ باید گفت وقتی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با حضرت بازی می‌کند و حضرت نیز همه هستی را به بازی گرفته است، دیگر روح القدس جایی ندارد. متأسفانه، بخشی از انکارهای به ظاهر عالمانه در رابطه با بازی و سرگرمی و لهو و لغو به خاطر وجود بیماری‌های روحی و روانی است. البته این بیماری‌ها همان‌گونه که

۱ـ کافی، ج ۱، ص ۲۷۲٫

(۲۱۰)

گذشت معلول فشارهای مضاعفی است که حاکمان جور بر عالمان و جامعه ایمانی روا می‌داشتند.

۵۳ ـ «عن معاویة بن وهب قال: قلت لأبی جعفر علیه‌السلام : ما علامة الإمام الذی بعد الإمام؟ فقال: طهارة الولادة، وحسن المنشأ، ولا یلهو ولا یلعب»(۱).

ـ معاویة بن وهب گوید از امام باقر علیه‌السلام پرسیدم نشانه امامی که بعد از امام دیگر به امامت می‌رسد چیست؟ حضرت فرمود: طهارت ولادت، حسن منشأ، و به لهو و بازی نپرداختن.

این بیان ناظر به زمان امامت و ریاست مسلمین است و نه هنگامی که حضرت با میکائیل بازی می‌کند و میان این دو روایت به سبب اختلاف در زمان، تنافی وجود ندارد.


کبوتربازی

۵۴ ـ «سألت أبا عبداللّه علیه‌السلام عن شهادة من یلعب بالحمّام، قال: لا بأس إذا کان لا یعرف بفسق الحدیث»(۲).

ـ از امام صادق علیه‌السلام در مورد شهادت فرد کبوترباز پرسش شد، ایشان در پاسخ فرمودند: اگر به فسق (دروغ‌گویی در سخن گفتن) شناخته نشود (و همراه کبوتر بازی وی معصیتی نیست) اشکالی ندارد.

آن حضرت علیه‌السلام در این بیان می‌فرماید برای شهادت کافی است که

۱ـ کافی، ج ۱، ص ۲۸۵٫

۲ـ وسائل الشیعة، ج ۱۸، ص ۲۹۱، ح ۶٫

(۲۱۱)

شاهد به فسق شناخته نشود و نه آن که عدالت وی احراز و اثبات گردد و کبوتربازی به خودی خود فسق نمی‌آورد. کبوتربازی چنان‌چه همراه با گناهی هم‌چون آزار همسایه و انداختن سنگ به خانه دیگری یا آزار دیگران باشد، فسق‌آور است و شاهد را از عدالت خارج می‌سازد. ما این روایت را در بحث قمار و در جلد هشتم کتاب، مورد بحث قرار می‌دهیم.

باید توجه داشت که این حکم، مربوط به زمان‌های گذشته است که ابتلای عمومی داشت و گاه مستحب بوده است که شخص در خانه پرنده داشته باشد، ولی اکنون این گونه نیست و نگاه‌داری هر گونه حیوان در خانه با بهداشت مخالفت دارد و موجب بیماری‌های گوناگون می‌شود؛ خواه مرغ و جوجه و کبوتر باشد یا گاو و شتر. حتی نباید مورچه یا سوسکی نیز در خانه‌های امروزی باشد؛ به‌خصوص خانه عالم دینی که باید هم‌چون گلستان باشد. کسی که می‌خواهد با این حیوانات بازی کند، باید به جنگل یا باغ وحش رود. در گذشته، نگاه‌داری حیوان در خانه باعث برآورده شدن نیازهای غذایی؛ مانند: گوشت، شیر و تخم مرغ بود، از این رو نه تنها ایرادی نداشت بلکه مستحسن نیز دانسته می‌شد ولی در زمانه ما و با گسترش زندگی شهرنشینی چنین اقتضایی وجود ندارد و داشتن حیوانات برخلاف اصول بهداشتی است.


مهندسی طنز و شوخی

۵۵ ـ «عبد اللّه بن جعفر فی (قرب الأسناد) عن عبد اللّه بن الحسن، عن جدّه علی بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر علیهماالسلام قال: سألته

(۲۱۲)

عن رجل شهر إلی صاحبه بالرمح والسکین، فقال: إن کان یلعب، فلا بأس»(۱).

ـ از امام کاظم علیه‌السلام پرسیدند شخصی به رفیق خود سر نیزه و چاقو کشیده است و حضرت فرمود: اگر بازی و شوخی می‌کند، اشکال ندارد و چنان‌چه جدی باشد فسادانگیز است.

این روایت می‌رساند تفاوت شوخی و جدی بسیار ظریف است و در صورتی که کسی برای بازی، بر روی رفیق خود چاقو، نیزه و هفت تیر بکشد، اشکالی ندارد. البته، باید به میزان آمادگی کسی که بر او چاقو کشیده می‌شود نیز دقت نمود و بر کسی که قلب ضعیفی دارد و احتمال ترس یا سکته او می‌رود، چاقو نکشید و این شوخی برای او حکم جدی را دارد. ملاک شوخی و جدی آثاری است که در آن میان ایجاد می‌شود و بر این اساس، کسی نمی‌تواند دیگری را از پشت بام به پایین پرتاب نماید و بگوید شوخی کردم و قصدی از انداختن وی نداشتم. شوخی در صورتی اشکال ندارد که به مفسده‌ای نینجامد. جامعه‌ای که بتواند به این خوبی شوخی کند و هفت تیر و خنجر یا تیغ بکشد، ولی آسیبی به دیگری نرساند، افراد بسیار عاقلی دارد. حضرت علیه‌السلام می‌خواهد با این بیان عقل و خرد اجتماعی این شخص را بالا برد و چنین شوخی را بدون اشکال می‌داند. حضرت نمی‌فرماید عقل کسی که چنین شوخی می‌کند، اندک است؛ چرا که شاید این شوخی خطرناک به جدی تبدیل شود. باید راه و

۱ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة) ـ الحر العاملی ج ۱۸، ص: ۵۳۸، ح۴٫

(۲۱۳)

رسم شوخی نمودن را دانست، در غیر این صورت، شوخی جدی و خطرناک می‌شود. شوخی نیز نیاز به آموزش دارد و متولیان دستگاه‌های فرهنگی باید در این زمینه فرهنگ‌سازی نمایند.

کامیابی و ملاعبه با همسر

۵۶ ـ «عن علی بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر علیهماالسلام قال: سألته عن الرجل یلعب مع المرأة ویقبّلها فیخرج منه المنی فما علیه؟ قال: إذا جاءت الشهوة ودفع وفتر لخروجه فعلیه الغسل، وإن کان إنّما هو شیء لم یجد له فترةً ولا شهوةً فلا بأس»(۱).

ـ علی بن جعفر گوید شخصی از امام کاظم علیه‌السلام در رابطه با مردی پرسید که با همسر خویش بازی می‌کند و او را می‌بوسد و منی (آبی) از او بیرون می‌آید، آیا بر او اشکالی است؟ امام فرمود اگر آبی که از او بیرون می‌آید با شهوت و جستن باشد و بدن وی سست شود باید غسل نماید و چنان‌چه صرف آبِ بازی باشد که نه سستی بدن را در پی دارد و نه از روی شهوت است اشکالی بر او نیست.

روایت حاضر، ملاعبه و بازی با همسر را بدون اشکال می‌داند. دین اسلام با کامیابی هیچ فردی مخالف نیست و نداشتن کامیابی بداخلاقی و فقر اندیشه و مال را در پی دارد. آن‌چه اسلام با آن مخالف است، غفلت از حق و نیز قساوت دل است و در کامیابی و بازی با همسر هیچ یک از این دو معنا وجود ندارد. به لحاظ جامعه‌شناسی نیز درصد بالایی از انحرافات

۱ـ وسائل الشیعة، ج ۱، ص ۴۷۷، ح ۱٫

(۲۱۴)

و بیماری‌ها در کشورهای اسلامی برای کاستی‌هاست، نه زیادی‌ها. جوانی که نزدیک به سی سال سن دارد و بر انجام ازدواج توانا نیست، باور این معنا که وی زیست سالمی دارد از سادگی است و چنان‌چه وی به معصیت نیز آلوده نشده باشد، دست‌کم به اختلالات روحی و روانی دچار آمده است.

پدر و مادری که خود همواره افطار می‌کنند، نمی‌توانند به جوان خود توصیه کنند ازدواج نکند و روزه بدارد، بلکه آنان باید در پی درمان باشند و چاره‌ای برای آن بیندیشند. صاحبان فکر و لیدرهای اجتماع باید وقت بگذارند و بیندیشند جوانی که به بلوغ می‌رسد چه باید کند که به گناه آلوده نشود و به انجام معصیت نیازمند نگردد. جوانی که نمی‌تواند نیروی شهوت خود را ارضا کند، بیماری روانی می‌گردد و چنان‌چه جلوی او گرفته نشود، پرده عفاف وی دریده می‌شود. چه باید کرد که وی نه دچار آفت منع شود و نه دچار آفت اجازه؟ البته، متأسفانه ما یا روش صحیح زندگی را از دین نمی‌آموزیم و یا به آموزه‌های آن عمل نمی‌کنیم، در نتیجه دچار مشکلات بسیار می‌گردیم.

اسلام نه تنها کامیابی را مذموم نمی‌داند بلکه از آن مدح بسیار نموده و ثواب آن را فراوان دانسته و به آموزش مسایل جنسی و چگونگی ملاعبه می‌پردازد و با توجه به موقعیت‌ها و افراد، حکم آن را بیان می‌دارد ولی هیچ گاه ملاعبه را دارای اشکال نمی‌داند و کامیابی را زیر سؤال نمی‌برد؛ چرا که مقابله با این امر طبیعی همان و دچار حسرت، عقده و کمبود

(۲۱۵)

گردیدن همان. البته، ریشه این امر را باید در فقر جست و وظیفه کارگزاران و مسؤولان نظام است که نخست، فقرزدایی را در دستور کار خود قرار دهند و نه فقیرزدایی را. فقر از عناصر مهم ایجاد فحشاست و اگر فقر برطرف گردد بسیاری از مشکلات روانی که در سایه آن است از جامعه اسلامی رخت می‌بندد.

برخی بر این عقیده‌اند که نفس کامیابی مذموم است و می‌گویند اگر خداوند متعال لذت را در عمل مواقعه قرار نداده بود، هیچ حیوانی این کار را انجام نمی‌داد! در حالی که چنین سخنی توهین به بزرگان و طبیعت و فطرت بشری است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بیش از بیست همسر اختیار می‌کند تا با چنین افکاری مبارزه کند. این کامیابی نیست که مذموم است، بلکه گناه و معصیت است که همواره مورد نکوهش است و نباید میان این دو خلط نمود. چنین افکاری جامعه‌ای را فلج می‌کند و در نتیجه عالمی بزرگ با افتخار می‌گوید کتابخانه من، زن به خود ندیده است! اگر دین این گونه شناسانده شود، شریعتی وحشتناک از آن در ذهن جوانان می‌نشیند؛ ولی روش خداوند این گونه نیست و حضرت حق به گونه دیگری عمل می‌کند. به طور نمونه، کنیسه‌ای که زن به خود نمی‌دید، مرکز عبادت حضرت مریم علیهاالسلام قرار گرفت. خداوند نیز زن را معیار قرار می‌دهد و به جای آن که بفرماید: «لیس الأنثی کالذکر» می‌فرماید: «وَلَیسَ الذَّکرُ کالاْءُنْثَی» و به واقع نیز همین گونه است. گاه در تاریخ است که هفتاد پیامبر از نسل زنی به دنیا آمده است. این رویکرد شریعت به زن کجا و این که مرد

(۲۱۶)

بزرگی به نیامدن زن در کتابخانه خود افتخار کند کجا؟

در کامیابی باید از معصیت، غفلت، ظلم و انحراف دوری کرد، وگرنه نفس کامیابی هیچ اشکالی ندارد، از این رو نباید بر مردم در این زمینه فشاری وارد آورد، بلکه باید آنان را آزاد گذاشت تا در چارچوب احکام شریعت حرکت نمایند.

نکته زیبایی که در این روایت آمده است برخورد صمیمیانه حضرت علیه‌السلام با مردم است؛ به‌طوری که پرسش‌گر، به‌راحتی پرسش خود را در زمینه مسایل جنسی طرح می‌کند و حضرت نیز به طور کامل و شفاف، به وی پاسخ می‌گویند.

آموزش مسایل جنسی

۵۷ ـ «محمّدبن علی بن الحسین قال: قال الصادق علیه‌السلام : إن أحدکم لیأتی أهله فتخرج من تحته، فلو أصابت زنجیا لتشبّثت به، فإذا أتی أحدکم أهله فلیکن بینهما ملاعبة (مداعبة)؛ فإنّه أطیب للأمر»(۱).

ـ امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: اگر بدون مقدمه با همسر خود نزدیکی کنید و سپس او را رها نمایید، چنان‌چه وی برده‌ای زنگی و سیاه را ببیند به او می‌آویزد. پس چون بر همسر خویش داخل شوید، باید ملاعبه داشته باشید و با هم بازی نمایید.

این روایت بدون هیچ گونه پنهان‌کاری و به راحتی، آداب آمیزش با همسر را توضیح می‌دهد و بازی را امری لازم برای زن و شوهر می‌شمرد.

۱ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة) ـ الحر العاملی ج ۱۴، ص: ۸۲، ح۳٫

(۲۱۷)

کسانی که به هنگام نزدیکی ملاعبه نداشته باشند و کار خود را خیلی سریع انجام می‌دهند، منی از بدن مرد ریزش می‌کند و به پوکی استخوان دچار می‌شود و عروق وی گشاد می‌شود و مشکلات روانی پیدا می‌کند و زن نیز با آسیب‌های جدی روبه‌رو می‌شود. وقتی کسی می‌خواهد منی را از بدن خویش خارج سازد، نخست باید آن را مانند انار فشرده سازد تا به‌راحتی آب آن بیرون آید، وگرنه همه آن اسراف می‌شود و ملاعبه بدن را برای ریزش منی بدون آن که آسیبی داشته باشد آماده می‌سازد و انزال به بدن و روان زیان نمی‌رساند، ولی وقتی مواقعه کامل نباشد، مانند این است که چیزی به زور از بدن یا روح کسی جدا شود و پاره گردد.

بسیاری از بیماری‌های روحی و روانی که در جامعه ما وجود دارد به خاطر رعایت نکردن همین امر است؛ چرا که ملاعبه آنان متناسب نیست. روایات درباره نهی از این گونه مواقعه بسیار وارد شده و چنین هم‌خوابی را به رفتار خروس تشبیه نموده است؛ چرا که زیان بسیاری دارد، ولی متأسفانه از این روایات، استفاده نمی‌شود. بسیاری از رعشه‌ها، وسواس‌ها، مشکلات اعصاب و عروق برای همین امر است. کوتاهی عمر، بیماری‌های قلبی و بسیاری دیگر از بیماری‌ها، معلول رعایت نکردن همین امر است.

همبازی مرد

۵۸ ـ «سألت أبا عبد اللّه علیه‌السلام : ما یحلّ للرجل من المرأة وهی حائض، قال: کلّ شیء غیر الفرج، قال: ثمّ قال: إنّما المرأة لعبة

(۲۱۸)

الرجل»(۱).

از امام صادق علیه‌السلام پرسیدند چه مقدار از زن در حالی که حایض است بر مرد حلال است؟ حضرت فرمود: همه چیز او غیر از فرج. همانا زن هم‌بازی و همراه مرد است.

آیا زن لعبت و آلت بازی مرد است و آیا این سخن بی احترامی به شخصیت زن نیست. این روایت بسیار سنگین است و نشانی بر علمی بودن کتاب‌های روایی است. البته، ما در این کتاب، روایت پر مغز حاضر را معنا نمی‌کنیم و آن را به کتابی گسترده که در زمینه روان‌کاوی مسایل زنان نگاشته‌ایم ارجاع می‌دهیم و بحث از این روایت را به تفصیل در آن کتاب که پیش‌بینی می‌شود به بیست جلد برسد خواهیم آورد. در آن‌جا روشن می‌شود که کم‌تر کسی می‌تواند این روایت را که معنایی بسیار ظریف و دقیق دارد معنا نماید.

بازی با همسر؛ میدان رزم زن

۵۹ ـ «وعن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن أبی عبداللّه علیه‌السلام قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : انّما المرأة لعبة، من اتّخذها فلا یضیعها»(۲).

زن بازیچه مرد است. کسی که او را می‌گیرد، نباید وی را ضایع و هدر سازد.

۱ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة) ـ الحر العاملی ج ۲، ص: ۵۷۰، ح۴٫

۲ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة)، ج ۱۴، ص ۱۱۹، ح۲٫

(۲۱۹)

روایت حاضر می‌فرماید باید از زن در امور هم‌خوابی استفاده نمود. کسی که زن را در استفاده انحصاری در آشپزخانه و شستن ظرف و لباس یا کار بیرون از خانه ضایع می‌کند، او را به مشکلات روحی و روانی و پیری زودرس دچار می‌سازد. درصد بیماری زنان در کشور ما بسیار بالاست. امروزه زن‌ها برای محارم خود آن قدر قدرت مانور ندارند که برای نامحرمان با گوناگونی مدل‌های آرایش و پوشش دارند. در گذشته می‌گفتند کسانی را که باد در آستین و غبغب خویش دارند به باشگاه‌های رزمی بفرستید تا با دیگران درگیر شوند و چند مشت بخورند تا حال آنان جای خود آید؛ در نتیجه وقتی آنان از باشگاه باز می‌گشتند، باد غرور آنان ریخته می‌شد و هم‌چون مرغ‌های چُرتی می‌شدند؛ چرا که زورشان را روی تشک می‌زدند. در مسأله همسرداری نیز این گونه است و زنی که نتواند زور خود را در میان بستر با همسر خویش بزند دیوانه‌وار زیبایی‌های خود را در جامعه به نمایش می‌گذارد و در بستر اجتماع است که روی تشک مبارزه می‌رود و هم‌چون بوکس‌بازی مشت می‌زند. امروزه هم زن و هم مرد در تشک خانه مشکل دارند و هم باشگاه‌های ورزشی و رزمی رونقی ندارد و خیلی از مردها و حتی زن‌ها در کوچه و خیابان عربده پنهان بازی و زشت‌کاری می‌کشند.

حضرت علیه‌السلام در این بیان می‌فرماید: زن لعبه است و هر کس که او را می‌گیرد نباید وی را ضایع سازد. مردی که همواره می‌گوید زن من فلان ایراد را دارد و چینش او فلان است و چرخش وی فلان، باید ضعف خود

(۲۲۰)

را مورد مطالعه قرار دهد. اگر مرد ضعف بدنی دارد لازم است ورزش نماید و چنان‌چه کثیف و آلوده هست خود را تمیز کند. گاه بوی بد مرد، زن را از هرچه مرد است سیر می‌کند و یا به هرچه مرد غیر اوست تشنه می‌سازد؛ چرا که دیگران را بهتر از شوهر خود می‌بیند. اگر زن و مرد بهداشت را رعایت کنند، لباس تمیز بر تن نمایند، مسواک بزنند و عرق بدن را برطرف کنند و از عطر بهره ببرند حتی اگر روی موکت یا گلیمی زندگی کنند با هم دل‌خوش هستند.

این که حضرت علیه‌السلام می‌فرماید زن را ضایع نسازید دایره گسترده‌ای دارد و موارد فراوانی را شامل می‌شود. از برخورد مناسب و رعایت بهداشت گرفته تا کمک در منزل. مردی که در خانه به همسر خویش کمک نمی‌کند آگاهی لازم را از علم زندگی ندارد و کم خرد است.

جفای نداشتن بازی

۶۰ ـ «عن جعفر بن محمّد، عن أبیه قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : ثلاثة من الجفاء: أن یصحب الرجل الرجل فلا یسأله عن اسمه وکنیته، وأن یدعی الرجل إلی طعام فلا یجیب أو یجیب فلا یأکل، ومواقعة الرجل أهله قبل الملاعبة»(۱).

ـ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: سه چیز از جفاست، یکی آن که دو نفر با هم همراه باشند ولی از اسم و کنیه هم آگاه نشوند. دو دیگر این که کسی را به غذا دعوت کنند ولی او را پاسخ نگوید یا اگر بپذیرد از

۱ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة) ـ الحر العاملی ج ۸، ص:۵۰۱٫

(۲۲۱)

آن نخورد. سوم آن که مردی با همسر خود نزدیکی کند پیش از آن که با هم بازی و ملاعبه داشته باشند.

زن باید با ملاعبه به مقصد نزدیک شود و سپس مواقعه با او انجام گردد. ملاعبه مانند نرم ساختن انار است و انجام ندادن این کار از ظلم، جفا و ناجوانمردی است. روایات این باب، غفلت را نکوهش می‌کند و نه بازی را اما تقیه، غربت و به سختی مبتلا بودن عالمان موجب گشت که بسیاری از عالمان دینی به جمود و دوری از زندگی عادت نمایند و برخی از آنان قلندر شده و به بیابان زنند و برخی نیز به خشکی افتادند و در نهایت چنین افکار و عملکردهایی که پیرایه‌ای بیش نبوده است به قانون و دین رسمی تبدیل شد؛ در حالی که چنین اندیشه‌هایی جزو دین نبوده و از فشارها و ظلم‌هایی که بر عالمان دینی وارد می‌شده و آنان را در اختناق و انزوا قرار می‌داده سرچشمه گرفته است. حکایت نهادینه شدن چنین اندیشه‌هایی بر ذهن و جان مسلمانان حکایت آن قناری است که برای مدتی در قفس نگه‌داری شده و به آب و دانه آن رسیده‌اند و اگر بعد از مدتی رها شود چون به آن قفس عادت نموده باز می‌گردد و بر روی قفس می‌نشیند و اراده ترک آن را از دست داده است و از این که در قفس نیست ناراحت می‌شود. ما نیز اطمینان داریم دین حق جز آن‌چه می‌دانیم نیست؛ در حالی که چنین دینی پیرایه‌های بسیار یافته است. البته این که عالمان دینی خود را محصور نموده و در قفس نگاه داشته بودند، برای این بود که بتوانند خود را از دست ستم‌گران زمانه حفظ نمایند، ولی با وجود

(۲۲۲)

امنیتی که به برکت پیروزی انقلاب اسلامی به دست آمده، برخی عادت دیرینه را ترک ننموده و این پیرایه‌ها را ترک نمی‌گویند.


عمر مفید، عمر ضایع

۶۱ ـ «روی عن الرضا علیه‌السلام قال: جاء رجل إلی أبی جعفر علیه‌السلام فقال: یا أباجعفر ما تقول فی الشطرنج التی یلعب بها؟ فقال: أخبرنی أبی علی بن الحسین عن الحسین بن علی عن أمیر المؤمنین علیه‌السلام قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : من کان ناطقا فکان منطقه بغیر ذکر اللّه کان لاغیا، ومن کان صامتا فکان صمته لغیر ذکر اللّه کان ساهیا، ثمّ سکت، فقام الرجل وانصرف»(۱).

ـ از امام رضا علیه‌السلام نقل شده است که مردی خدمت امام باقر علیه‌السلام رسید و عرض نمود: نظر شما در مورد شطرنج که با آن بازی می‌شود چیست؟ حضرت فرمود پدرم از امام حسین از امیرمؤمنان علیهم‌السلام از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل کرده است که فرمودند: هر کس سخن گوید، و سخن او در غیر ذکر خدا باشد به لغو رو آورده است و هر کس سکوت کند و سکوت وی برای غیر خدا باشد سهو نموده و فراموش‌کار است. حضرت بعد از این سخن، سکوت نمود و آن مرد نیز از آن‌جا رفت.

آیه شریفه « وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشکورُ»(۲) بیان‌گر این معنا و حقیقت است که بسیاری از مردم اهل لغو و سهو هستند و کم‌تر کسی پیدا می‌شود

۱ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة)، ج ۱۲، ص ۲۳۸، ح ۸٫

۲ـ سبأ / ۱۳٫

(۲۲۳)

که به لغو و سهو رو نیاورد. حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز در همین راستا انسان‌ها را تقسیم می‌کند. چنان‌چه سهو و لغو حرام باشد کسی نیست جز اوحدی از اولیای الهی که گناه‌کار نباشد؛ در حالی که این امر طبیعی است و ساختار و شاکله آفرینش چنین است.

نوع انسان‌ها از صبح تا به شب یا مشغول کار هستند یا می‌خورند یا می‌خوابند و در نهایت نیز به گاه پیری یا تنها صاحب خانه‌ای شده‌اند و یا خانه‌ای به خانه خویش افزوده‌اند، یا بچه‌های خود را زیاد نموده‌اند و چیز دیگری در کارنامه نود ساله آنان دیده نمی‌شود و شاید جمع عمر مفید آنان از چند ماه تجاوز نکند و همه آنان نیز حسرت برزخی را در پی دارند ولی این شاکله و ساختار روندی طبیعی است که در هستی جریان دارد.

بسیار کم می‌شود که فردی عمری را در خدمت به خدا و خلق خدا و عبادت و نیایش بگذراند، از این رو، وقتی آدمی به گورستان می‌گذرد عمرهای خفتگان در زیر زمین را ده سال، شش سال و ده ماه و گاه یک ماه و کم‌تر می‌بیند و از عمری که فرد با عناوین و نام‌های گوناگون سپری کرده هیچ خبری نمی‌یابد جز عمری آه و حسرت و اندوه که بر این همه نکبت و بدبختی که بر جای گذاشته است می‌خورد. لغو از مبادی این امور است. هرچه آدمی به کمال و افاده نزدیک گردد لغو او کم‌تر می‌گردد و به طور قهری، کمال بیش‌تری می‌یابد ولی اجباری در رسیدن به این افق از کمال نیست. طبیعت اولی این است که همه به طور معمولی و عادی بار آیند و

(۲۲۴)

فرد در بزرگ‌سالی همان کند که در کودکی به دنبال آن بوده است. قرآن کریم می‌فرماید: « إِنَّ الاْءِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»(۱) و این استثناست که کسی خسران نبیند.


حرفه‌ای‌های همیشه سرگرم

۶۲ ـ «وایاک ومجالسة اللاهی والمغرور بلعبها»(۲).

ـ از هم‌نشینی با انسان لهوپرداز و مغرور به بازی بر حذر باش.

مراد از لهوپرداز در این روایت، همان کسی است که مغرور و مست از بازی است و به آن فخر می‌فروشد و بازی فن اوست و وی همواره به لهو می‌پردازد و در هر دو صورت، اشتغال زیاد و افراط در بازی سبب مذمت آن شده است. ما عرض نمودیم که ورزشکاران حرفه‌ای مشکل عقلانی پیدا می‌کنند؛ چرا که تمام تمرکز و استجماع خویش را بر یک زاویه بنا می‌نهند و در دیگر زوایای زندگی، با کمبود رو به‌رو می‌شوند.

«ایاک» با آن که برای پرهیز دادن است، حرمت آن را نمی‌رساند یعنی می‌توان با انسانی لهوپرداز و مغرور به لعب نیز هم‌نشینی داشت و این نشست و برخاست همانند مجالست با شراب‌خوار نیست، ولی اگر شخصی زیان این مجالست را به چشمان خود ببیند نباید جز خود را ملامت کند.


اشتغال به حق

۱ـ عصر / ۱ ـ ۳٫

۲ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة)، ج ۱۲، ص ۲۴۲٫

(۲۲۵)

۶۳ ـ «سألت أبا عبداللّه علیه‌السلام عن اللعب بالشطرنج، قال: إنّ المؤمن لفی شغل عن اللعب»(۱).

ـ از امام صادق علیه‌السلام در مورد بازی با شطرنج پرسش شد و حضرت فرمود: مؤمن چنان سرگرم است که از بازی باز می‌ماند.

موضوع این روایت مردمان عادی نیستند، بلکه مؤمنان متوسط و عبادالرحمان را در بر می‌گیرد و افراد عادی می‌توانند به قدر نیاز از بازی بهره‌مند شوند. بر این اساس، کسی که بازی نمی‌کند یا فردی دارای حالات بسیار معنوی است و امور و اشتغالاتی برای خود دارد که فرصت و مجال پرداختن به بازی را ندارد یا فرد ضعیفی است که به آسیب روانی دچار آمده است.


بنده هم‌نفسِ حق تعالی

۶۴ ـ «سألت أبا جعفر عن اللعب بالشطرنج فقال: إنّ المؤمن لمشغول عن اللعب».(۲)

از حضرت امام صادق علیه‌السلام در مورد شطرنج پرسیده شد حضرت فرمود: همانا مؤمن از لعب مشغول است.

۶۵ ـ «سألت أبا عبداللّه علیه‌السلام عن الشطرنج فقال: إنّ عبد الواحد لفی شغل عن اللعب»(۳).

از حضرت امام صادق علیه‌السلام در مورد شطرنج پرسیده شد، حضرت

۱ـ قرب الاسناد، ص ۱۷۴٫

۲ـ خصال، ص ۲۶، بحار الانوار، ج ۷۶، ص ۲۳۲ـ۲۳۱٫

۳ـ بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۲۳۶، ح ۲۲٫

(۲۲۶)

فرمود: همانا بنده خداوند واحد و یکتا، از لعب باز داشته شده است.

این معنا همان است که ما عرض نمودیم که انسان وقتی به توحید، حق و کمالات عالی می‌رسد با خدا جدی است و با او عشق‌بازی می‌کند و این امر مرتبه اولیای کمل است و حتی پای متوسطان از آن کوتاه است تا چه رسد به مردم معمولی؛ ولی بازی ننمودن گروه عالی، دلیل بر حرمت بازی گروه نخست نمی‌شود؛ چرا که هر کس بُردی دارد و بیش از آن نمی‌توان از وی انتظار داشت. آن که به کنده نشسته و رو در روی حضرت حق تعالی قرار گرفته و در حال استجماع است و مراقب است لحظه‌ای غفلت ننماید، نمی‌تواند آنی به خود مشغول شود تا چه رسد به این که به لعب یا لهو بپردازد. ولی فردی عادی در این حال و هوا نیست و در صورتی که لعب یا لهو و یا لغو نداشته باشد بیمار می‌شود، اما تنها باید مراقب باشد که این امور، او را به غفلت از یاد خدا نبیندازد و در نهایت، جهنم را نصیب خود نگرداند.

حکایت کسی که در بلندای معرفت قرار دارد، کسی است که می‌خواهد در همین لحظه به حج رود و طواف معبود داشته باشد و میان صفا و مروه سعی کامل نماید. چنین شخصی را با بازی چه کار است و وی به هیچ وجه نمی‌تواند بازی کند. عارفی که به کنده نشسته، خود می‌داند که عاشق‌کشی حلالِ حلال است، از این رو لحظه‌ای غفلت نمی‌ورزد و به هیچ وجه نمی‌تواند خود را به غیر حق سرگرم نماید؛ چرا که تمام خون،

(۲۲۷)

پوست و رگ و پی او از حق دم می‌زند و حق می‌گوید و حق می‌شنود و جدی بودن همه وجود آنان را پر کرده است، ولی انسان عادی چنان‌چه بازی نداشته باشد یا باید در سلامت جسم او شک نمود و یا در سلامت روان و عقل وی، وگرنه او بخشی از عمر خود را به بازی می‌پرداخت.


نتیجه بحث

بررسی روایات باب لعب هماهنگ با آیات قرآن کریم نشان می‌دهد که لعب تا زمانی که غفلت نیاورد، اشکال ندارد. لعب هم‌چون لعاب ـ که آب دهان است ـ در زندگی افراد لازم است، تا زندگی به خشکی و جمود نیفتد و تازه و زنده باشد. در میان نوابغ و بزرگان از عالمان دینی، کسانی که به خشکی و جمود گرایش داشته‌اند، اندک بوده‌اند و بیش‌تر آنان، جامع در دانش و نابغه زمان به شمار می‌رفتند و افزون بر این، لعاب نیز داشته‌اند و از لعاب وجود غفلت نمی‌ورزیدند. گویند علامه حلی رحمه‌الله به وقت اجتهاد، با گنجشک بازی می‌کرده است. البته وی نوجوانی بیش نبوده است، اما چنین عالمانی همواره لعاب زندگی را حفظ می‌نموده‌اند.

شریعت اسلام با کامیابی، لعاب و لذت مخالفتی ندارد، اما از گناه و معصیت و نیز از غفلت، ظلم و ستم، تمسخر، اذیت نیز باید دوری جست. بازی‌ها با توجه به مراتب مختلف سن و جنسیت تفاوت دارد.

هم‌چنین شریعت در برخی موارد با ذکر علت، از پاره‌ای بازی‌ها منع نموده است. نمونه این گفته، منع صید برای خوش‌گذرانی است تا جان حیوانات محفوظ بماند. وقتی صید برای خوراک لازم نباشد، چرا شکار

(۲۲۸)

گردد. البته، هر جا که نیاز باشد، شکار هیچ اشکالی ندارد؛ ولی هرجا قصد بازی و خوش‌گذرانی باشد، شرع اجازه نمی‌دهد جان یک حیوان بی‌گناه گرفته شود. این کار برای نمونه، غیر از فوتبال است و نمی‌توان این دو را باهم مقایسه کرد. کسی که به شهر دیگری می‌رود تا در مسابقات فوتبال شرکت کند، کار وی لهو نیست و نمی‌توان سفر او را سفر حرام دانست. متأسفانه، ارزش بحث از چنین تفریحات سالمی جای خود را در فقه‌پژوهی باز نکرده است و به پیروی از آن، بسیاری از مؤمنان از پرداختن به تفریحات سالم و نیز ورزش‌ها و سرگرمی‌های مورد تأیید شرع باز مانده‌اند؛ در حالی که دست‌کم، بازی‌های ورزشی برای آنان و فرزندانشان لازم می‌باشد. ما از سرگرمی‌ها و امور نشاط‌زا در کتاب «فقه صفا و نشاط» به تفصیل، سخن گفته‌ایم؛ از این رو، بحث این کتاب را در همین جا به پایان می‌بریم. کتاب «فقه صفا و نشاط» بحث حاضر را به کمال و تمام خود (البته به اقتضای شرایط موجود) می‌رساند.

(۲۲۹)


ضرورت مهندسی کامیابی، سرگرمی‌ها و ابراز شادمانی

کامیابی و نشاط از عوامل دخیل در سلامت و سعادت است. کسانی که به هر دلیلی فرصت کامیابی را به دست نمی‌آورند، به اختلالات روحی و روانی مبتلا می‌گردند و انسان‌های حسرتی، عقده‌ای، روانی و سادیسمی می‌شوند که از مدار طبیعی انسانی خود بیرون می‌روند. بیش‌ترین سهم بیماری‌های روانی را انسان‌های عقده‌ای و افراد گرفتار به کمبودهای حسرت‌زا به دلیل نداشتن کامیابی‌های سالم و دوری از نشاط و سرزندگی دارند. همان‌طور که بیش‌ترین جنایات، دزدی‌ها و فسادهای اجتماعی معلول عقده‌های روانی و مبتلایان به حسرت‌های حاصل از کمبودهاست. بیش‌تر جرم‌ها، معلول فقر و گرسنگی نیست، بلکه فقر و گرسنگی هنگامی که در کسی ایجاد عقده کند، او را به ورطه مفاسد اجتماعی می‌کشاند، وگرنه انسانی که فقیر است، اما ایمان دارد و دچار عقده روانی و روحی نگردیده است، حتی اگر قطعه قطعه شود، دست

(۲۳۰)

به خلاف و جنایت نمی‌زند. فقر به صورت مستقیم نمی‌تواند کسی را منحرف کند، بلکه اگر بتواند کسی را نخست از درون ویران و عقده‌ای سازد، سپس خرابی او را به اجتماع سرایت می‌دهد. از این روست که در روایت می‌فرماید: «کاد أن یکون الفقر کفرا». توجه شود که در این روایت، از فعل مقاربه «کاد» استفاده شده که نهایت درایت در بیان است؛ چرا که «کاد» هم‌چون «صار» معنای صیرورت را می‌رساند. فقر، در ابتدا، فرد را عقده‌ای و روانی می‌گرداند و سپس این بیماری را به کفر یا دزدی و قتل تحویل می‌برد، وگرنه محال است که مؤمنی اسیر فقر شود و خویش را با آن، کافر یا قاتل گرداند. «فقر» علت تسبیبی این آسیب‌هاست، نه سبب مباشر.

کامیابی از عوامل عمده رفع عقده‌ها، حسرت‌ها و بیماری‌هاست و با این وجود، چگونه می‌توان گفت طرب و خوشامدی نفس که از موسیقی و رقص و کف زدن و صوت حاصل می‌شود، اشکال دارد. فتواهایی که مقتضیات طبیعی انسان‌ها را نادیده می‌گیرند و پیرایه‌ای را به احکام دین وارد می‌آوردند، بیماری‌های روانی را در سطح وسیعی از جامعه اسلامی ـ آن هم در جامعه عزیز مقلدان دین‌دار ـ پدید می‌آورند و سبب می‌شود سالوس آن را فرا گیرد و «دو بدین چنگ و دو بدان چنگال و شیر غرانا» در محیط معصیت شود، ولی باز هم برخی مصلحت نفس خویش در این می‌بینند که بگویند بد است و مصلحت دین و نظرگاه آن رابر زمین می‌گذارند! مشکلات جامعه و جوانان را باید با

(۲۳۱)

کامیابی‌های حلال حل نمود، نه با امر به ریاضت و روزه به تنهایی؛ چرا که گاه حتی روزه‌گرفتن نیز زیان آفرین می‌شود و این که روایت می‌فرماید: «صوموا تصحّوا» در مقام بیان علت تامه آن نیست؛ زیرا روزه اقتضای صحت را داراست و از عوامل رفع بیماری‌هاست، اما یکی از این عوامل است و نه همه آن. گاه روزه‌داری زیان‌آور می‌شود و سلامت روحی و روانی فرد را به خطر می‌اندازد؛ همان‌طور که ریاضت نیز در برخی از مواضع فساد آفرین است. جامعه اسلامی باید به جای گسترش سالوس بازی و ریاکاری و وارد آوردن اتهام‌های ناروا، موانع کامیابی را برطرف سازد و آن را به صورت مشروع و سالم در جامعه گسترش دهد. ما مهندسی کامیابی مشروع را در کتاب «فقه صفا و نشاط» آورده‌ایم.


عصبیت جاهلانه و دوری بیش‌تر از حقیقت

هر محقق آزاد اندیش می‌داند که یافت حقیقت، با گریز از هر گونه تعصب است که ممکن می‌گردد. عصبیت و دگم اندیشی، انسان را همواره از حقیقت دور می‌دارد. در بررسی علمی، باید سخن دانشمندان و کارشناسان اهل فن را جست‌وجو نمود و تعصب‌های سنتی، قومی، عقیدتی و مذهبی را کنار گذاشت. در تحقیق، آن‌چه مهم است دقت بر دلایل ارایه شده و نقد و قدرت بررسی صحت و سقم آن است. باید از وارد آوردن اتهام‌های عجولانه و شتاب‌زده و صدور فتوای: «کافر است» یا «پیرو اهل جماعت است» و مانند آن پرهیز کرد و منش رفتاری امام صادق علیه‌السلام در برخورد با همانند ابن أبی العوجاها و مباحثه با آنان را

(۲۳۲)

سرمشق قرار داد و افراد ناآگاه و مخالف را با رفتار کریمانه و حکیمانه متقاعد ساخت.

حکمت و تعقل می‌گوید به هیچ کس نمی‌توان با دیده تحقیر یا بغض نگریست. عالم ربانی کسی است که به تمام بندگان خدا با نگاه مرحمت بنگرد و همه بندگان خدا را دوست داشته باشد. چنین فردی در مورد بندگان خدا شتابزده و عجولانه حکم صادر نمی‌کند و نیز به خود اجازه نمی‌دهد که در جای شارع جلوس کند. محبت و بغض به هر کس باید خدایی باشد و اگر حب و بغضی شخصی یا فرقه‌ای شد، جز حقد و کینه و یا رقت قلب چیزی نیست. به هر حال، هر کس به اندازه فهم خود مسلمان است. در گذشته، برخی از فقیهان، بی‌درنگ نسبت کفر به برخی از افراد می‌دادند و او را بی‌دین می‌خواندند؛ ولی امروزه اگرچه از آن نسبت‌ها خبری نیست و کفر برای خود، دارای تمدن و تجدد گردیده است، اما برخی افراد در نهاد و در اندرون و یا در رسانه‌های نوشتاری و گفتاری، انواع اتهام‌ها را به دیگری وارد می‌آورند و به حریم دیگران تجاوز می‌نمایند و حتی حرمت مسلمان بودن را پاس نمی‌دارند. این در حالی است که مسلمان مصونیت دارد و کسی حق ندارد به حریم و آبروی او تعرضی داشته باشد و اگر کسی بدون دلیل و ملاک شرعی این کار را انجام دهد، مجرم است و پی‌گرد شرعی و قانونی دارد.

بحث علمی باید با رعایت ادب کامل انجام گیرد و حریم‌ها رعایت شود. امروزه، در میادین مسابقاتی مانند کشتی، بوکس و کاراته، دو نفر

(۲۳۳)

میدان‌دار، به مقتضای کار، یک‌دیگر را بسیار می‌زنند؛ ولی هیچ یک به دیگری بی‌احترامی نمی‌کند و در پایان نیز بازنده و برنده یک‌دیگر را می‌بوسند و از هم دل‌گیر نمی‌باشند و یکی دیگری را سرزنش نمی‌کند. این امر اقتضای ادب و شأن انسانی است.


شهادت و غربت

نکته‌ای که در مورد بحث غنا، موسیقی، رقص، سوت، کف و امور مشابه باید مورد توجه باشد این است که زمان نزول روایات، اوج غربت شیعه بوده است؛ به‌ویژه آن که بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله ، چیزی جز مظلومیت و اندوه برای اولیای الهی باقی نماند. تاریخ نشان می‌دهد که در زمان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام مزاح و شوخی می‌کرد، همان‌طور که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و اصحاب شاد می‌زیسته‌اند، اما بعد از شهادت حضرت رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله غربت شیعه آغاز گردید و ظلم‌ها خود را نمایان ساخت. بر حضرت فاطمه علیهاالسلام آن رفت که رفت و زبان از ذکر مصایب حضرت امیر مؤمنان علیه‌السلام الکن است و سیل اشک پدیده‌ها، اندک. فجایع و مصیبت‌های وارده بر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام چنان فراوان و عظیم است که هر کسی در می‌ماند در کدامین غم بگرید و بسوزد. از غم زهرا علیهاالسلام بگوید یا در اندوه علی علیه‌السلام بگرید یا مظلومیت و تنهایی حسن علیه‌السلام را ببیند یا آن‌چه را که حسین علیه‌السلام در بیابان کربلا و حضرت زینب علیهاالسلام در مسیر شام پربلا دید به یاد آورد! یا از چهل سال اشک و آه حضرت سجاد علیه‌السلام بسوزد و یا… .

(۲۳۴)

البته، پیشوایان دین در زندگی خصوصی و با زن و فرزند خویش با غم، غصه و گریه برخورد نمی‌کردند. هم‌چنین آنان در زندگی سیاسی، نسبت به دستگاه حاکم موافقت نداشتند، بلکه به آن‌ها اعتراض می‌کردند، در نتیجه، عوارضی چون غربت و غیبت را برای آنان موجب شد. تمامی محافل و نشست‌ها و تالارهای غنا و موسیقی و رقص در دست خلیفه جور و سلاطین و اوباش و اراذلی بود که در خدمت آنان بودند و آنان می‌خواستند چنان جو و فضای حاکم را در شلوغی و اختناق نگاه دارند که کسی نه به یاد آورد و نه این جرأت را به خود بدهد که امام و پیشوایی معصوم برای مسلمین وجود دارد و به سراغ وی رود.

ما باید تاریخ روایات و زمان و شأن نزول آن را مشاهده کنیم و اگر موضوع آن با حاکمیت اسلام و ولایت فقیه تغییر یافته و یا دست‌کم آن را در مقام اقتضا یافتیم، از انصراف موارد یاد شده به همان زمان، غفلت نورزیم. البته، دقت در پژوهش‌های فقهی برای یافت متن احکام شریعت در زمان حاضر که حکومت شیعی استقرار یافته و باید اهرم‌های قدرت را دنبال نماید، بسیار حایز اهمیت است و اگر اندکی غفلت شود، دنیای استکبار با هجومی که بر آن می‌آورد، می‌تواند آن را به چالش کشد؛ همان گونه که همواره در طول سالیان گذشته، بر علیه این نظام شیعی توطئه‌های بسیار چیده که غالب آن با هوشیاری و حضور قدرتمند مردم، خنثی شده است. آنان راه‌کار نظامی، اقتصادی، سیاسی را امتحان نموده‌اند و بر آن هستند با اشاعه فساد و فحشا، این نظام را بر زمین زنند. آنان حاضر

(۲۳۵)

هستند که حتی با خودزنی، این رقیب قدر را ناکار سازند و چه بسا این تقابل به سقوط امپراطوری آمریکا بینجامد.


هنر؛ آوردگاه رزم ولایی

در بازار پرهیاهو و پرآشوب نزاع حق و باطل، ما باید از همه اهرم‌های قدرت استفاده بریم و امروزه هنر، غنا، موسیقی، رقص و شادمانی و کامیابی‌های برنامه‌ریزی شده و نظام‌مند از بهترین پشتوانه‌های نظام اسلامی است که متأسفانه، هم اینک در دست دشمنان قرار دارد و شیعه باید بتواند ابزار کارآمد هنر را از دست آنان بگیرد و با رعایت استانداردها و احکام شرعی، آن را به چنان کیفیتی برساند که جهان را خواهان آن نماید و هنر را ابزاری کارآمد برای جبهه حق سازد.


چهره‌نگاری و تصویرسازی از پیشوایان معصوم علیهم‌السلام

از نمونه هنرهای مجاز، نقاشی، تصویرگری، مجسمه‌سازی و ساخت تندیس است. نقاشان ولایی ما می‌توانند بر اساس اطلاعاتی که تاریخ از چگونگی چهره امامان معصوم علیهم‌السلام به ما داده است، به طراحی چهره آن حضرات بپردازند و یا آن چهره قدسی و نورانی را به تصویر کشند، اما به شرط این که بتوانند جلوه مناسب، ملکوتی، قدسی، پرهیبت و باشکوه از آن را بنمایانند تا موجب تخریب نگردد، وگرنه کم‌ترین ضعف و خللی اگر به آن وارد شود، نشر آن حرام می‌گردد. انجام چنین کاری بسیار سخت است و کم‌تر کسی می‌تواند دست به خلق چنین اثری بزند و شایسته است نام‌آوران نقاشی و هنر فیلم‌سازی و سینمای

(۲۳۶)

ایران، خود را به این ساحت قدسی نزدیک نمایند، نه کسانی که مهارت و برتری چشمگیر در این زمینه ندارند یا تنگ‌نظرانه و جناحی و در چارچوب باندهای خود عمل می‌کنند و نمی‌توانند از تمامی ظرفیت‌ها و استعدادها بهره ببرند. اگر کسی از حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام تصویری ارایه دهد که بیش‌تر به درویش‌ها شباهت دارد یا قد آن حضرت را کوتاه کشد یا بازوی کلفتی یا شکم بزرگی را برای حضرت ترسیم نماید، کار وی اشکال دارد و ارایه و تبلیغ بد دانسته می‌شود. متأسفانه، گاه برخی از نقاشان چنین تصاویری را ارایه می‌دهند.


صنعت اسباب‌بازی و مجسمه‌سازی

از دیگر نمونه هنرهای مجاز، صنعت مجسمه‌سازی و اسباب‌بازی برای کودکان است که در ایران دست‌کم گرفته می‌شود. باید در این زمینه، بر اساس داده‌های روان‌شناسی کودک سرمایه‌گذاری نمود. عروسک‌ها، مجسمه‌ها و دیگر اسباب‌بازی‌ها برای فعال نمودن ذهن کودکان بسیار مناسب است. شایسته است کودکان از همان ابتدا به آموزش کامپیوتر تشویق شوند تا ذهن آنان پویایی خود را از دست ندهد و دچار سستی، خمودی و رخوت نگردند.

ما برای این که ذهن فرزندان خود را تند و فعال بار آوریم و آنان را با امور واقعی آشنا سازیم، به فرزندان خود می‌گفتیم همه وسایل خانه اسباب بازی است و به آنان اجازه می‌دادیم تا از قابلمه و گوشت‌کوب گرفته تا بشقاب‌ها، همه را بردارند و بازی کنند. اگر ذهن کودک در بازی

(۲۳۷)

سرعت یابد، وقتی که بزرگ می‌شود و به جِدّ به زندگی می‌پردازد، همان‌گونه تند و تیز و اکتیو باقی می‌ماند، اما کودکی که با «هیس» و «بنشین» بزرگ شود و در خانه حبس گردد، سست و همراه با رخوت بزرگ می‌شود و در بزرگی نیز با سستی زندگی می‌کند.

امروزه گاه در هواپیماها یا برخی از قطارها، به کودکان اسباب‌بازی‌هایی می‌دهند تا آنان را سرگرم دارند؛ چرا که آنان می‌دانند یک کودک، توان آن را ندارد که برای حتی ساعتی در نقطه‌ای ثابت بنشیند و به جلوی خویش نگاه کند. آنان با این کار، حقوق کودکان را پاس می‌دارند، از این رو، کار نیکی را انجام می‌دهند. شایسته است دولت همان‌گونه که شیر مدارس را تأمین می‌نماید، بودجه‌ای را نیز برای تهیه اسباب‌بازی کودکان تخصیص دهد. البته دولت باید بر مراحل طراحی تخصصی و ساخت اسباب‌بازی نیز نظارت علمی داشته باشد. دولت اسلامی با عملیاتی نمودن طرح واکسیناسیون رایگان کودکان و مهار بسیاری از بیماری‌ها، ثابت نموده است که می‌تواند بسیاری از کارها را با سازماندهی بسیار بالا انجام دهد. پیشنهاد می‌شود در زمینه اسباب بازی‌ها و نیز بازی‌های رایانه‌ای برنامه‌ای اجرایی را تدوین و تصویب نماید. در هر حال، سخن ما این است که شایسته است در ردیف بودجه دولت، سهمیه‌ای برای ترویج اسباب‌بازی، ورزش، رایانه و مانند آن برای کودکان قرار داده شود تا کودکان وقتی نمی‌توانند تحرک لازم را در مدرسه یا خانه پیدا نمایند، بتوانند با این امور، ذهنی جویا و پویا و جسمی

(۲۳۸)

توانمند داشته باشند.

مجسمه‌سازی و صنعت عروسک‌سازی برای کودکان بسیار کاربرد دارد. زمانی مجسمه بت بود و مورد پرستش قرار می‌گرفت و تا فردی مجسمه‌ای را می‌دید، برای آن به سجده می‌افتاد و بیانی شرک‌آمیز می‌گفت؛ ولی اکنون که موضوع مجسمه تغییر یافته و از موضوع خدایی افتاده و به بازی تبدیل شده است و به عنوان سرگرمی کودکان و برای هوشیاری آنان کارآمد است و کودک پیش از این که مدرسه رود، بدین وسیله حیوانات مختلف را می‌شناسد و با جنگل و اهل آن و نیز با انسان و انواع آن آشنا می‌گردد، استفاده از آن جایز است. البته اکنون نیز ساخت و فروش مجسمه و عروسک در مناطقی که بت‌پرستی رایج است، حرام می‌باشد.


پی‌آمد خفقان صوتی و حرکتی کودک

ما در جلد نخست گفتیم استعداد ایجاد صوت خوش و موزون در همه نهفته است، اما مشکلات جانبی و زیست‌محیطی هم‌چون تربیت خانواده، جامعه و نیز فقر امکانات، مانع شکوفایی آن است. باید کودکان را از کودکی تحت تعلیمات خاص برای طبیعی ساختن صدای آنان قرار داد و نیز به آنان آزادی داد تا فریاد برآورند. اگر کودک در محیط خانه آزاد نباشد تا فریاد بزند، آواز بر آورد و به کسی آهنگ دهد، به ضعف اعصاب دچار می‌شود؛ هرچند در میهمانی باشد. کودک باید انرژی متراکم درون خود را آزاد کند تا فردا آن را با انجام کارهای خلاف، رها نسازد و پشت

(۲۳۹)

میله‌های زندان قرار نگیرد. جوانی که پس از دوازده سال آموزش، برای ایراد سخنرانی یا منبر یا اقامه نماز، همواره در حالت تنیدگی و اضطراب به سر می‌برد، مشکل طنین داشته است و خانواده بر او سخت‌گیری نموده‌اند و وی در کودکی نتوانسته است صدای خود را رها سازد. کودکانی که اجازه فریاد زدن یا کارهای ناموزون کودکی را ندارند، افزوده بر آثار نامناسب روحی و روانی، کیسه‌های هوا و شش‌های آنان نیز دچار آفت می‌گردد. کودکی که فریاد نمی‌زند و آواز بر نمی‌آورد، نمی‌تواند از همه توان شش‌ها و کیسه‌های هوایی برای گرفتن اکسیژن بهره ببرد و نفس‌های وی بریده بریده می‌گردد که افزون بر مشکلات تنفسی، موجب سفیدی زودهنگام موها نیز می‌شود.

کسی که از همه گنجایش کیسه‌های هوایی خود استفاده نمی‌کند، نمی‌تواند اکسیژن مناسب و بازدم خود را نگاه دارد و آن را به اندازه هزینه کند. برای نمونه، چنین کسی با خواندن سوره حمد، به ولاالضالین که می‌رسد با کمبود اکسیژن روبه‌رو می‌گردد یا نفس خود را قطع می‌کند. نفس‌های غیر عمیق برای عروق، گردش خون و اعصاب نیز مشکلاتی را سبب می‌شود. اگر کسی شیوه تنفس خود را با ورزش‌های لازم و تمرین‌هایی که مراکز متولی آن در اختیار دارند، تصحیح نکند، موزونی صوت وی شکل درست خود را نمی‌یابد. برای داشتن تنفس صحیح باید ورزش را در برنامه روزانه خود داشت. از خواص ورزش این است که شش را باز و تخلیه می‌کند و همه زواید آن را دور می‌ریزد و صوت را

(۲۴۰)

صاف می‌سازد. کسی که ورزش نمی‌کند به‌طور کلی از زندگی متمدنانه به دور است و زیست وی بدوی است. بدنی که نرمش ندارد با گذشت زمان، اعتدال خود را نیز از دست می‌دهد. هم‌چنین رقص، از هنرهایی است که کودکان باید داشته باشند و ضرورت آن را برای کودکان، در ابتدای این بحث، خاطرنشان شدیم.


ضرورت رعایت تناسب‌ها

گرچه پیش از این گفته‌ایم، اما باز به دلیل اهمیت موضوع و دخالت تناسب‌ها در حکم شرعی می‌گوییم: اگرچه بسیاری از امور حلال و برخی حرام است، اما در حلال‌ها و امور مباح نیز باید تناسب‌ها را رعایت نمود و احکام شرعی برای انسان‌ها با مراتب کمالی متفاوت، مختلف می‌شود. درست است که ماهیت رقص بدون اشکال و ایراد است، اما مؤمن عالم حلال‌ها را باید با توجه به تناسب آن برگزیند و برای نمونه، چنین نباشد که در ملا عام به رقص رو آورد. مخاطب ما در این کتاب، جامعه جهانی است، از این رو باید حکم همگانی داد، وگرنه خواص، قدر خویش را می‌دانند و پاکی و طهارت برتر را که شعار دین است، پاس می‌دارند. به قول مرحوم خواجه: عالمی که حکمت و موعظه بیان می‌کند، خوب نیست شوخی کند. از این رو شایسته نیست عالمان دینی بر فراز منبر آقا رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله شوخی کنند و باید حرمت منبر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و امام صادق علیه‌السلام را با این امور نشکنند؛ گرچه شوخی در جای خود و به اندازه خوب است، ولی هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. عالمان دینی بر

(۲۴۱)

منبر باید به گونه‌ای سخن گویند که مردم را به یاد پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بیندازند و حکمت و علم را برای مردم تداعی کنند، اما این حکم را برای خود بدانند، نه برای مردم عادی و بر آن‌ها نباید سخت‌گیری بی‌مورد و مزاجی داشت. منبر را باید درس‌گفتار ساخت و با تحلیل‌های علمی پربار ساخت؛ همان‌طرو که پیشوایان دین علیهم‌السلام این‌گونه خطبه می‌خوانده‌اند و منبر می‌رفته‌اند. آنان کرسی درس داشته‌اند، نه منبر برای سن تئاتر.

حکم جواز غنا یا رقص همانند حکم به جواز استفاده از تلویزیون یا بازی‌های رایانه‌ای است؛ ولی این دلیل نمی‌شود که یک طلبه یا روحانی عمر خود را به پای آن بریزد و آن را هدر دهد. مرحوم خواجه در کتاب «اخلاق ناصری» می‌گوید: بعضی از امور، در شأن مردم عادی است و برای آنان اشکالی ندارد؛ اما شأن خواص عالمان دور از این امور است؛ چرا که «حسنة الابرار، سیئة المقربین». هم‌چنین به همین قیاس، کاری که در شأن مردم عادی ناپسند است، آن‌گاه در شأن بزرگان، بسیار بسیار ناپسند است و در عرف کبیره‌ای محسوب می‌شود. برای نمونه، کشیدن سیگار در عرف اشکال دارد؛ اما اگر طلبه یا عالمی سیگار کشد، بسار قبیح است و از چشم مردم می‌افتد! طلبه باید از هر جهت مظهر تمیزی، بهداشت، صفا، صمیمت، اخلاق و متانت باشد؛ چنان‌که پیشوایان دین که وی به او انتساب دارد، چنین بوده‌اند. کسی که سیگار می‌کشد، بوی دهان وی دیگران را آزار می‌دهد و آنان را از او متنفر می‌سازد و حالت

(۲۴۲)

خفگی از وی، به آنان دست می‌دهد. همین‌طور چه زشت است که طلبه نان امام زمان را بخورد و به جای این‌که به فکر دین حق باشد، عمر خود را با دیدن فیلم‌های تلویزیون، آن هم به بهانه‌های گوناگون بگذراند! حال، یا به بهانه علمی بودن یا تحلیل و یا چیزهای دیگر از این قبیل، البته استفاده از تلویزیون یا فیلم اشکال ندارد و ممکن است در بعضی از مواقع خوب و مناسب باشد، ولی نمی‌شود شغل و کار فردی شود یا بیش از اندازه مورد استفاده قرار گیرد.

در بیان ابن‌سیناست که: «شأن عالم أجل از آن است که به دنبال قصه و رمان رود.» کسی که خود را با رمان، فکاهی، داستان و مانند آن مشغول دارد، ذهنی غیر علمی پیدا می‌کند. کسی که سهم امام مصرف می‌کند، نباید خود را به خواندن روزنامه یا دیدن تلویزیون یا… معتاد کند؛ حتی اگر یک تومان سهم امام می‌گیرد به همان مقدار مسوؤل است و باید پاسخ‌گو باشد. البته، نمی‌خواهیم بگوییم که استفاده آن به طور مطلق اشکال دارد؛ چرا که طلبه و روحانی باید اطلاعات کامل و به‌روزی از اوضاع زمان خود داشته باشد، اما لزوم این امر به این معنا نیست که عمر خود را با چای قند پهلو در کنار این امور ضایع کند و دایم به نقالی‌های دیگران مشغول باشد.

هر حکمی برای کسی است و فتاوا را باید هم‌چون نسخه پزشکی با ویزیت شخصی دریافت کرد. هر مرتبه‌ای، تناسبی خاص و حکمی ویژه می‌طلبد. کسی که فلسفه می‌خواند، چنان‌چه رمان نیز در کنار آن بخواند،

(۲۴۳)

ذهن او دچار تشتت و از هم گسیختگی می‌شود؛ اما کسی که ادبیات و دستور زبان می‌خواند، اگر رمان را در کنار آن بخواند، بهتر می‌تواند ذهن خود را ببندد. انسان فلسفی اگر زیاد منبر رود، نمی‌تواند برای فلسفه و دریافت نیک و همه‌جانبه مسایل فلسفی و تحلیل و نقد آن استجماع نماید؛ زیرا منبر امری کشکولی است و فلسفه مانند ریاضی نظام‌مند است. همان‌طور که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله «طبیب دوار بطبّه» بوده است، عالمان نیز باید برای هر فردی طبابت و ویزیت جدا داشته باشند. شخصی به خدمت امام صادق علیه‌السلام رسید؛ ولی حضرت او را به زکریا ابن آدم در قم ارجاع دادند تا ایشان که در دسترس آن شخص بود، به صورت مرتب او را تحت ویزیت خود قرار دهد و کار زمینه‌ای کاربردی و ارتباط ملموس و تنگاتنگ داشته باشد.


رعایت تناسب در توجه به هدف عالی آفرینش

ما ضرورت قداست و پاکی را برای عالمان دینی خاطرنشان شدیم، اما از این سو، برخی عالمان، قداست، تقوا، پاکی و طهارت نفسی که خود داشتند را برای مردم لازم می‌دانستند. چنین توقعی از افراد عادی اشتباه است. این امر می‌تواند ریشه در ناآگاهی از شناخت انسان‌ها و حقایق اجتماعی داشته باشد. برخی از عالمان زاهد ـ و البته ظاهرگرا ـ گمان می‌نمودند همه مردم باید زندگی پیامبرگونه داشته باشند و یا دست‌کم مقدس اردبیلی شوند.

اگر گفته شود قرآن کریم خود می‌فرماید: « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاْءِنْسَ إِلاَّ

(۲۴۴)

لِیعْبُدُونِ»(۱)، باید گفت: هدف آفرینش دارای مراتب است و این گفته هدف عالی خلقت است. هم‌چنین در صورتی که مراد از این بیان، عبادت تکوینی باشد، این امر به خودی خود حاصل است و اگر عبادت تشریعی منظور است، چنین نیست که عبادت غایت آفرینش باشد، بلکه عبادت طریق است و انسان‌ها در طریق هستند، نه در غایت، و این گونه است که تقسیم انسان‌ها بر سه گروه صحیح است و چنان‌چه کسی بخواهد مردم عادی را به عباد الرحمان یا مؤمنان متوسط برساند، بی‌دینی آنان را نتیجه خواهد گرفت؛ چرا که در طریق هدایت دینی، هرکس را باید به خود و توانایی‌های خویش رساند، نه به دیگری.

عالمان دینی نباید دیگران را به طرف خود کشند و از آنان توقعی نابه‌جا داشته باشند؛ به ویژه آن که حتی نسبت به گروه دوم نیز نمی‌توان برای رساندن آنان به عباد الرحمان با فشار برخورد نمود؛ چرا که شاید به تلنگری باز گردند و به مرتبه مردم عادی نزول یابند. کسانی که برخلاف این اندیشه، باور دارند خوب است به کوچه و بازار روند و مردم را در آزمایشگاه جامعه از نزدیک ببینند و با جامعه و گروه خون‌های متفاوتی که برخی با برخی دیگر سازگاری ندارد آشنا شوند گرچه چنین توفیقی به جامعه علمی داده نشده است.

هر کس باید در جای خویش هزینه شود و برای خود باشد. ما این معنا

۱ـ ذاریات / ۵۶٫

(۲۴۵)

را در کتاب «حقوق نوبنیاد» و نیز «دانش زندگی» توضیح داده‌ایم. تقوا و ایمان نیز این گونه است و نمی‌شود از همگان انتظار انجام یکسان آن را داشت. همان‌طور که ما در جنگ تحمیلی که هشت سال به درازا انجامید، تنها بخشی از افراد را در جبهه‌ها می‌دیدیم و نه همه ملت را، با آن که در درازای هشت سال دفاع مقدس، هریک از ملت به نوعی به جبهه‌ها امداد رسانی می‌کرد؛ به گونه‌ای که سکوت و خویشتن‌داری برخی از افراد نیز سبب امنیت روانی و کمک به رزمندگان به شمار می‌رفت. البته این انتظار را نمی‌توان از همه داشت. نه تنها در جنگ، بلکه در تمامی امور، همین حکم جاری است و همه نمی‌توانند در تمامی عرصه‌ها به صورت یکسان شرکت داشته باشند و نباید این امر موجب سرزنش برخی باشد؛ چرا که سرشت آدمیان این گونه متفاوت است. اگر از مسجدها آمار گرفته شود، عده کمی هستند که در مسجد سر بر خاک می‌سایند و چنان‌چه آماری از میکده‌ها و قمارخانه‌های قدیم یا پارتی‌های امروز به دست آید، باز شمار اندکی هستند که چنین رویکردی در زندگی خود دارند. هفت خط‌های روزگار، در مسیر زندگی خود به شیطانی بزرگ تبدیل می‌شوند و مسلمانان عابد و زاهد نیز توان آن دارند تا اسوه‌های پرهیزگاری گردند. چنین تربیتی معلول و برآمده از مراتب متفاوت انسان‌هاست. در مسیر تربیت، تا می‌شود باید بهترین بهتران را تربیت نمود، وگرنه به تربیت افراد متوسط و در نهایت عادی باید بسنده نمود، اما نباید انسان‌ها را عصبانی، ستیزه‌گر و معاند با دین الهی ساخت. دعوت

(۲۴۶)

همگانی هفتاد میلیون جمعیت به عبادتی چون نماز شب، روسری‌ها را نیم سری و لباس‌ها را از دو سو به بالا و پایین می‌آورد و به هر جای آن نیز که ممکن باشد، چاکی داده می‌شود، ولی اگر جامعه باز باشد و مشرکان نیز به کارهای عادی خویش بپردازند و حریم و حرمت دین نیز آن‌گونه که دین از ما خواسته است، پاس داشته شود، هم برای دین‌مداران، جامعه‌ای سالم است و هم نابسامانی‌ها به صورت فراگیر و همگانی به وجود نمی‌آید.

فتواهای دینی با توجه به تفاوت مراتب انسان‌ها نمی‌تواند کلی و برای همه به صورت یکسان باشد و چنین سخنی نیز از سر مصلحت گفته نمی‌شود، بلکه خداوند، انسان‌ها را چنین خلق نموده و توجه به ساختار خلقتی انسان‌هاست که آن را ضروری می‌سازد. البته، نباید فراموش کرد که بسیاری از احکام الهی برای همه مردم یکسان است و چنین احکامی برای حداقلی از مردم است و نگاه حداقلی، آسیبی به تفاوت‌ها نمی‌زند.


امروزه دین‌مداری با اِعمال خشونت همراه شده است، می‌شود از مردم آمار گرفت و دریافت که آیا گزاردن نماز نسبت به سالیان پیش، بیش‌تر شده یا کاهش داشته است؟ آیا حُسن نیت‌ها، گذشت‌ها، ایثارها و منفی‌بافی‌ها کاهش یافته یا افزایش چشمگیری را نشان می‌دهد؟ دوباره تأکید می‌شود که احکام عام نباید احکام حداقلی را نادیده گیرد و نباید حکم به یکسانی همه مردم در تمامی احکام الهی شود و بر اجرایی شدن آن نیز اعمال فشار گردد و پای خشونت به میان آید. پی‌آمد طرح و اجرایی شدن چنین اندیشه‌هایی موجب ریزش مردم از دین‌مداری و انقلاب اسلامی و رویش طایفه‌ای ضد انقلاب می‌گردد، که شمار آنان نیز اندک نیست ـ به‌ویژه اگر نگاه کیفی به آنان و تخصص‌هایی که دارند شود ـ و نمی‌توان آنان را نادیده

(۲۴۸)

گرفت، اما در برابر، آزادی‌های معقول و آسان‌گیری مورد تأیید شریعت، تحکیم امنیت و نهادینه شدن ارزش‌های اخلاقی در فرد و اجتماع می‌شود.


شریعت سهل، ساده و عشق‌محور

مرام شیعه مرام صفا، آسایش، حیات، نشاط و زندگی کام‌جویانه و دوری از هر گونه گناه، تباهی و غفلت است. دوری از گناهان به جای خود امری واجب است؛ اما عبوس بودن و سخت گرفتن در فتوا بر مردم، آن هم به بهانه احتیاط‌های فراوانی که شمار آن هم اندک نیست، از احتیاط و تقوا به دور است و کمبود و نقص به شمار می‌رود. همان‌گونه که دین ما دین یسری و سهله و سمحه است، عالمان نیز باید یسری باشند. اگر کسی عسری گردد چنان خود را هم می‌گیرد که کسی نمی‌تواند حتی چیزی از او بپرسد. البته، کسانی چنین اخلاقی را بر می‌گزینند که در علم و دانش مرتبه پایینی دارند و از این که نتوانند پرسشی را پاسخ گویند واهمه دارند، از این رو با ترش نمودن چهره، یا بر آن هستند جرأت پرسش را از دیگران بگیرند و یا نقد آنان بر مطالب علمی، راه بسیار آسان اخم‌نمودن و ایجاد جنجال و غوغایی‌گری است. سخت‌گیری سبب دین گریزی مردم و به‌ویژه جوانان می‌شود. این لطافت قلب پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و عطوفت ایشان بود که مردم را به سوی آن حضرت گسیل می‌داشت:

«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کنْتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک»(۱).

(۲۴۹)

اسلام و تشیع آیین نرمی، عطوفت، مهربانی، محبت و ولایت است. این اصل از اصول اولی دین، و حاکم بر هر چیزی است، همان‌طور که در اسمای الهی نیز همین حکم جریان دارد و تا خطا و اشتباهی از ناحیه بنده سر نزند، اسم‌های ثانوی ـ و در عین حال ذاتی خداوند ـ ظاهر نمی‌شود. خداوند رحیم و رحمان است؛ ولی اگر کار به خطای فاحشی برسد، وی بر اساس حکمت و بر مدار عدالت خویش، شدید العقاب نیز هست. رحمت و رأفت دین، اصلی گسترده است که مردم را به سوی دیانت تشویق می‌نماید و این اصل باید بر متولیان و کارگزاران امور دینی نیز حاکم باشد. از رحمت پروردگار در کتاب «چهره عشق»، به تفصیل سخن گفته‌ایم؛ کتابی که مذاق حق تعالی را در تمامی امور، از جمله «فقه»، به دست می‌دهد. فقه نیز باید محتوا و مفاد کریمه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را الگوی استنباطی و حاکم بر خود قرار دهد و هر یک از کتاب‌ها و بحث‌های فقهی را با آن آغاز نماید.

ما حسن ختام این کتاب را ذکر دو روایت نورانی قرار می‌دهیم که هم آگاهی و آزادی و تقوا و آزاد منشی را ارج می‌نهد و هم بر ساده و آسان بودن شریعت و دوری آن از سخت‌گیری بر بندگان خدا تأکید دارد؛ به این معنا که اگر تنها آن‌چه را که خداوند از ما خواسته است، انجام دهیم و مرزهای شرعی را پاس بداریم، زندگی ما آسان و بدون دغدغه خواهد

۱ـ آل عمران/۱۵۹٫

(۲۵۰)

بود و فاصله گرفتن از شریعت است که زندگی را بر بندگان سخت، ناهنجار و ناخوشایند می‌سازد. خاطرنشان می‌شود رابطه حق تعالی با بندگان خویش بر معیار عشق و صفاست. ما از این رابطه در کتاب «چهره عشق» و نیز «خدایی که می‌پرستم» سخن گفته‌ایم:

۶۶ ـ «وسأل سلیمان بن جعفر الجعفری العبد الصالح موسی بن جعفر علیهماالسلام عن الرجل یأتی السوق فیشتری جبّة فراء لا یدری أذکیة هی أم غیر ذکیة أیصلّی فیها؟ فقال: نعم لیس علیکم المسألة. إنّ أباجعفر علیه‌السلام کان یقول: إنّ الخوارج ضیقوا علی أنفسهم بجهالتهم، إنّ الدین أوسع من ذلک»(۱).

ـ سلیمان جعفری از امام کاظم علیه‌السلام پرسید: مردی به بازار می‌رود و پوست می‌خرد، اما نمی‌داند آن حیوان تذکیه و ذبح شرعی شده است تا آن پوست پاک باشد یا خیر؟ امام فرمود: بله، در این امور، جای پرسش نیست. همانا امام باقر علیه‌السلام بارها می‌فرمود خوارج، به سبب ناآگاهی و جهلی که داشتند، بر خود تنگ گرفتند و زندگی را بر خود ضیق نمودند. به‌درستی که دین، وسیع‌تر و بازتر از آن است.

۶۷ ـ روی عن امیرالمؤمنین علیه‌السلام : «کلّ شیء من الدنیا سماعه أعظم من عیانه. وکلّ شیء من الآخرة عیانه أعظم من سماعه. فلیکفکم من العیان السماع، ومن الغیب الخبر. واعلموا أنّ ما نقص من الدنیا وزاد فی الآخرة خیر ممّا نقص من الآخرة وزاد فی الدنیا. فکم من

۱ـ الشیخ الصدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۵۷٫

(۲۵۱)

منقوص رابح ومزید خاسر. إنّ الذی أمرتم به أوسع من الذی نهیتم عنه. وما أحلّ لکم أکثر ممّا حرم علیکم. فذروا ما قلّ لما کثر، وما ضاق لما اتّسع. قد تکفّل لکم بالرزق وأمرتم بالعمل، فلا یکوننّ المضمون لکم طلبه أولی بکم من المفروض علیکم عمله»(۱).

ـ امیرمؤمنان علیه‌السلام فرمودند: هر چیزی در دنیا، شنیدن آن شکوه بیش‌تری دارد تا دیدن آن. و هر چیزی که در آخرت است، مشاهده آن شگرف‌تر است تا شنیدن آن؛ پس در دنیا به‌جای دیدن، به شنیدن آن و از غیب، به خبر آن بسنده کنید. بدانید و آگاه باشید که آن‌چه از دنیا کاهش یابد و بر آخرت بیفزاید، بهتر است از چیزی که از آخرت بکاهد و بر دنیا اضافه کند. پس چه بسا کاسته شده‌ای که سودآور است و افزوده‌ای که زیان‌بار است. همانا چیزی که به انجام آن امر شده‌اید، از چیزهایی که از آن منع شده‌اید، بسیار بیش‌تر است، و آن‌چه برای شما حلال شده است، از آن‌چه بر شما الزامی گردیده، فراوان‌تر است؛ پس اندک را برای دستیابی به بیش‌تر فرو نهید، و آن‌چه را که بر شما سخت گرفته شده است، برای رسیدن به گشایش‌ها دست بردارید. همانا رزق و روزی شما ضمانت شده است و به عمل فراخوانده شده‌اید؛ پس آن‌چه که انجام آن برای شما ضمانت شده است، از عمل به آن‌چه بر شما الزامی گردیده است، برتر نباشد.

۱ـ نهج البلاغة، خطب الإمام علی علیه‌السلام ، ج ۱، ص ۲۲۵٫

(۲۵۲)

نمایه آثار حضرت آیت‌اللّه نکونام(مد ظله العالی)

۶۸ ـ خدا انکاری و اصول الحاد

۶۹ ـ رساله توضیح المسائل (۲ جلد)

۷۰ ـ گزیده توضیح المسائل

۷۱ ـ بلندای فقه شیعه (۹ جلد)

۷۲ ـ احکام نوین

۷۳ ـ احکام پزشکی

۷۴ ـ مناسک حج

۷۵ ـ تفسیر هدی (۵۰ جلد)

۷۶ ـ دانش استخاره (۵ جلد)

۷۷ ـ درآمدی بر دانش استخاره با قرآن کریم

۷۸ ـ آیه آیه روشنی

۷۹ ـ فقه غنا و موسیقی (۷ جلد)

(۲۵۳)

۸۰ ـ منطق موسیقی

۸۱ ـ تاریخ تحلیلی موسیقی در اسلام

۸۲ ـ جامعه‌شناسی عالمان دینی

۸۳ ـ زن؛ مظلوم همیشه تاریخ (۴ جلد)

۸۴ ـ تحریر التحریر (۳ جلد)

۸۵ ـ حقیقة الشریعة فی فقه العروة (۲ جلد)

۸۶ ـ سیر سرخ (۱۵ جلد)

۸۷ ـ محبوبان و محبان

۸۸ ـ محبوب عشق

۸۹ ـ چهره عشق

۹۰ ـ چشمه چشمه زندگی

۹۱ ـ گذرها و گریزهای جامعه

۹۲ ـ المسکة (۲ جلد)

۹۳ ـ کلیات دیوان نکو (۹ ج)

۹۴ ـ دیوان عشق و معرفت (۳ ج)

۹۵ ـ مقامات عارفان

۹۶ ـ صحیفه عشق

۹۷ ـ دانش زندگی (۲ جلد)

۹۸ ـ حقوق نوبنیاد (۲ جلد)

۹۹ ـ اقتصاد حوزه‌های علمی و شهریه دانش‌پژوهان دینی

(۲۵۴)

۱۰۰ ـ دانش تفسیر، دانش تأویل

۱۰۱ ـ حجره‌های معنوی

۱۰۲ ـ زلال عرفان

۱۰۳ ـ دولت منجی

۱۰۴ ـ نمای رسالت

۱۰۵ ـ فرهنگ شریعت و ناسوت طبیعت

۱۰۶ ـ شمع زندگی

۱۰۷ ـ دو میعادگاه عشق

۱۰۸ ـ ساخت شعر

۱۰۹ ـ یکتاپرستی

۱۱۰ ـ سراب عرفان یا هبای منثور

۱۱۱ ـ زن و زندگی

۱۱۲ ـ یادنامه روحانیت

۱۱۳ ـ پیدای پنهان

۱۱۴ ـ درآمدی بر شناخت قرآن کریم

۱۱۵ ـ امام حق؛ فاطمه علیهاالسلام ، امام عشق؛ حسین علیه‌السلام

۱۱۶ ـ زنجیره برابری و سلسله ستمگری

۱۱۷ ـ شب، خلوت و آذرخش سکوت

۱۱۸ ـ دنیای جنیان و نیرنگ آدمیان

۱۱۹ ـ چگونه زیستن، چگونه مردن

(۲۵۵)

۱۲۰ ـ اقتصاد سالم، اقتصاد بیمار

۱۲۱ ـ زبان بدن

۱۲۲ ـ فرهنگ عرفان

۱۲۳ ـ کتاب دوستی

۱۲۴ ـ گفتمان قرآن‌شناخت

۱۲۵ ـ سرود محبان

۱۲۶ ـ حکایت عشق

۱۲۷ ـ آزادی در بند

۱۲۸ ـ دانش‌اندوزی و خشونت‌ورزی

۱۲۹ ـ زن؛ پردیس زیبایی و تربیت

۱۳۰ ـ انقلاب اسلامی و جمهوری مسلمانان

۱۳۱ ـ قواعد هفت‌گانه سلوک الهی

۱۳۲ ـ زندگی، عشق یا قانون

۱۳۳ ـ کوثر؛ نقطه هستی

۱۳۴ ـ طلبگی و تعهد کاری

۱۳۵ ـ شوکران عصیان

۱۳۶ ـ علی علیه‌السلام ؛ ولایت مستصعب

۱۳۷ ـ نوای اهل دل

۱۳۸ ـ عنقای مهر

۱۳۹ ـ فنای چهره

(۲۵۶)

۱۴۰ ـ هیمان عشق

۱۴۱ ـ درد هجران

۱۴۲ ـ زلف آشفته

۱۴۳ ـ حیرت ذات

۱۴۴ ـ قصه گیسو

۱۴۵ ـ خم ابرو

۱۴۶ ـ دیار پرگار

۱۴۷ ـ صبح نمود

۱۴۸ ـ تیغ تقدیر

۱۴۹ ـ گرداب توهم

۱۵۰ ـ نگین هستی

۱۵۱ ـ تمثال حق

۱۵۲ ـ صاحب سلونی

۱۵۳ ـ شام غربت

۱۵۴ ـ عطر ختام

۱۵۵ ـ شمع جمع

۱۵۶ ـ جولان خیال

۱۵۷ ـ چشم امید

۱۵۸ ـ چشمه لطف

۱۵۹ ـ دل پرچاک

(۲۵۷)

۱۶۰ ـ رونق گل

۱۶۱ ـ رقص شمشیر

۱۶۲ ـ دامن دهر

۱۶۳ ـ نور و سرور

۱۶۴ ـ چشم نگاه

۱۶۵ ـ لطف قرار

۱۶۶ ـ طبیعت رام

۱۶۷ ـ دیار بی‌نشان

۱۶۸ ـ مکافات عشق

۱۶۹ ـ ناز معشوق

۱۷۰ ـ شاهد تنهایی

۱۷۱ ـ یار یار

۱۷۲ ـ دم دل

۱۷۳ ـ شور شیدا

۱۷۴ ـ مست و خمار

۱۷۵ ـ صفای دل

۱۷۶ ـ گنج بی‌مکان

۱۷۷ ـ هوای یار

۱۷۸ ـ محضر ذات

۱۷۹ ـ چهره چهره

(۲۵۸)

۱۸۰ ـ عاشق چالاک

۱۸۱ ـ دولت تنهایی

۱۸۲ ـ طغیان هوس

۱۸۳ ـ خیمه بقا

۱۸۴ ـ صاحب‌خانه

۱۸۵ ـ ظهور پاک

۱۸۶ ـ طعمه طمع

۱۸۷ ـ افتاده گیسو

۱۸۸ ـ دف مرگ

۱۸۹ ـ قد پندار

۱۹۰ ـ کلبه‌ای در راه

۱۹۱ ـ نرگس مست

۱۹۲ ـ وحدت مستانه

۱۹۳ ـ قرب غربت

۱۹۴ ـ جنگ آب

۱۹۵ ـ آتش قهر

۱۹۶ ـ تمنای وصال

۱۹۷ ـ هیاهو

۱۹۸ ـ حریف معرکه

۱۹۹ ـ کاشانه امید

(۲۵۹)

۲۰۰ ـ بلاپیشه

۲۰۱ ـ میثاق

۲۰۲ ـ سوز و ساز

۲۰۳ ـ راز و ناز

۲۰۴ ـ خون دل

۲۰۵ ـ قرب یار

۲۰۶ ـ نقد صافی

۲۰۷ ـ دیوان ولایت

۲۰۸ ـ پندهای رفتاری

۲۰۹ ـ گزاره‌های انسان‌شناسی

۲۱۰ ـ تدبیرهای‌سیاسی

۲۱۱ ـ حکمت‌نامه فلسفه

۲۱۲ ـ شگفتی‌های تن‌درستی و روح‌افزایی

۲۱۳ ـ همسران و مدیران کارآمد

۲۱۴ ـ تعامل نرم و دیجیتال

۲۱۵ ـ کتاب خدا

۲۱۶ ـ صفانوشت حوزویان

۲۱۷ ـ آزاداندیشی حوزویان و استبداد طاغوتیان

۲۱۸ ـ حج؛ ابراهیمی یا سازمانی

۲۱۹ ـ دانش بسنده

(۲۶۰)

۲۲۰ ـ آیین خردورزی

۲۲۱ ـ بشارت اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله

۲۲۲ ـ پیامبر عشق؛ حسین علیه‌السلام

۲۲۳ ـ مرگ و زندگی در ابدیت

۲۲۴ ـ خیمه سبز ظهور

۲۲۵ ـ چشم‌انداز عالمان دینی

۲۲۶ ـ پیام‌رسانی دینی

۲۲۷ ـ سیمای طلبگی

۲۲۸ ـ اصول و قواعد تبلیغ دینی

۲۲۹ ـ اصولی چه می‌گوید؟

۲۳۰ ـ اخباری چه می‌گوید؟

۲۳۱ ـ غیب، شب و بیداری

۲۳۲ ـ اسلام؛ هویت همیشه زنده

۲۳۳ ـ عصمت؛ موهبتی الهی

۲۳۴ ـ فلسفه نوین

۲۳۵ ـ مراتب ولایت

۲۳۶ ـ عوالم مینا

۲۳۷ ـ نغمه‌های عرفانی

۲۳۸ ـ نسخه عرفان

۲۳۹ ـ الگوهای اندیشه دینی

(۲۶۱)

۲۴۰ ـ سیر اندیشه

۲۴۱ ـ اصول و قواعد تعبیر خواب

۲۴۲ ـ اخباری و اصولی چه می‌گویند؟

۲۴۳ ـ معاد جسمانی، حقیقتی دینی و فلسفی

۲۴۴ ـ معاد جسمانی

۲۴۵ ـ خلود دوزخ و آتش و عذاب جاوید

۲۴۶ ـ انسان و جهان زندگی

۲۴۷ ـ بایسته‌های دین پژوهی و معناشناسی دین

۲۴۸ ـ مدینه فاضله یا جنگل مدرن

۲۴۹ ـ نظام سلطه

۲۵۰ ـ چرایی و چگونگی انقلاب اسلامی

۲۵۱ ـ آسیب‌های اجتماعی

۲۵۲ ـ انقلاب اسلامی چالش‌ها و طرح‌ها

۲۵۳ ـ انقلاب فرهنگی

۲۵۴ ـ حوزه؛ چالش‌ها و طرح‌ها

۲۵۵ ـ نظرگاه‌های سیاسی

۲۵۶ ـ روحانیت و رهبری

۲۵۷ ـ برگی از آسیب‌شناسی انقلاب اسلامی

۲۵۸ ـ دردمندی و مشکلات اجتماعی

۲۵۹ ـ عالمان دینی و ساده‌زیستی

(۲۶۲)

۲۶۰ ـ عرفان و مقامات

۲۶۱ ـ حضور حاضر و غایب

۲۶۲ ـ القواعد الفقهیة

۲۶۳ ـ هدایت دینی

۲۶۴ ـ دایره هستی

۲۶۵ ـ بداهت معرفت خداوند

۲۶۶ ـ خداپرستی و فطرت

۲۶۷ ـ عارف و کمال

۲۶۸ ـ چارچوب سیر کمالات

۲۶۹ ـ خواب، شب و بیداری

۲۷۰ ـ آموزش مقامات موسیقی ایرانی

۲۷۱ ـ چارچوب نوین فقه شیعه

۲۷۲ ـ نفیر عشق

۲۷۳ ـ شیوه اجرای حدود

۲۷۴ ـ نوشابه‌های الکلی

۲۷۵ ـ سلطه‌سالاری مردان یا زنان

۲۷۶ ـ کاوشی نو در معجزه و کرامت

۲۷۷ ـ علمای راستین؛ رهروان پیامبران

۲۷۸ ـ آیات‌الاحکام و فقه القرآن

۲۷۹ ـ التمهید فی شرح قواعد التوحید

(۲۶۳)

۲۸۰ ـ قرآن کریم و زمینه‌های اقتصادی

۲۸۱ ـ تحریف‌ناپذیری و حجیت قرآن کریم

۲۸۲ ـ فهرست موارد مذکر و مؤنث یا مرد و زن در قرآن کریم

۲۸۳ ـ درآمدی بر شناخت قرآن کریم

۲۸۴ ـ روش تفسیر از دیدگاه قرآن کریم

۲۸۵ ـ پیشوایان راستین اسلام

۲۸۶ ـ روش حضرات معصومین علیهم‌السلام و حرکت‌های انقلابی

۲۸۷ ـ ضرورت معرفت به مقام نوری اهل بیت علیهم‌السلام

۲۸۸ ـ کوثر؛ ناموس حضرت حق

۲۸۹ ـ گفتگوهای صمیمی

۲۹۰ ـ گفتگوهای اجتماعی

۲۹۱ ـ پنج مقاله حِکمی

۲۹۲ ـ درآمدی بر علم اصول، رجال و درایه

۲۹۳ ـ تاریخ همیشه زنده

۲۹۴ ـ رهبران شیعه در عصر غیبت

۲۹۵ ـ خاطره؛ نقشی بر چهره ذهن

۲۹۶ ـ آفرینش انسان و ماتریالیسم

۲۹۷ ـ التعلیقة علی المکاسب المحرّمة

۲۹۸ ـ الفهرس الحدیث للفقه الشیعی

۲۹۹ ـ التعلیقات الفقهیة

(۲۶۴)

۳۰۰ ـ الرسائل التسع الفقهیة

۳۰۱ ـ الرسائل السبع الاعتقادیة

۳۰۲ ـ المباحث السنبوکیة فی الفنون الاصولیة

۳۰۳ ـ الفهرس الحدیث لآیات الأحکام

۳۰۴ ـ الولایة و الحکومة

۳۰۵ ـ الغناء و الرقص

۳۰۶ ـ علم الأصول و علمائه الخمسة

۳۰۷ ـ الجسم البسیط و انقساماته

۳۰۸ ـ حاشیه علی القواعد و الفوائد

۳۰۹ ـ خمس الرسائل السیاسیة

۳۱۰ ـ أسباب التنزیل

۳۱۱ ـ لطافت باران

و… .

(۲۶۵)

(۲۶۶)

(۲۶۷)

مطالب مرتبط