فقه غنا و موسیقی
فقه غنا و موسیقی/ جلد ۷



 فصل دهم: رقص و حرکات موزون (شادمانی‌های همراه موسیقی)

موضوع‌شناسی رقص


 معناشناسی رقص

در کتاب‌های لغت، «رقص» به معنای جوشش، شتاب گرفتن (خبب) و درخشیدن آمده است(۱). «رقص فی الکلام»؛ یعنی تند صحبت کرد و در سخن گفتن سرعت گرفت. «رقّص وأرقص» به معنای به رقص درآورد. «رقّاص الساعة»؛ پاندول ساعت است. رقص، نوعی از بازی دانسته شده و به معنای پای‌کوبی آمده است. رقص در مرحله نخست، فعلِ پا و سپس فعل دست و بعد، دیگر اندام است. رقص در نوع کتاب‌های لغت به معنای جنبیدن و داشتن حرکات موزون است.

جوشیدن، درخشیدن، سرعت گرفتن، کوفتن و زدن، به صورت فعل‌های اثباتی است و در هیچ یک از این معانی، خمودی و مردگی دیده نمی‌شود. همه معانی گفته شده از صفات جمال و از افعال ارزشی است

۱٫ ر. ک : لسان العرب، ج ۷، صص ۴۴۲ ـ ۴۴۳٫

(۱۵)

و در هیچ کدام امری نکوهیده، ناهنجار و ضد ارزشی و منفی مشاهده نمی‌شود؛ چرا که در همه این معانی، ظهور، اظهار و جوشش و خروش برآمده از نوعی حرکت در آن است.


گستردگی رقص

رقص امری ناشناخته یا عجیب برای بشر و دیگر پدیده‌ها نیست. رقص هر گونه حرکات موزون و چرخ و چین هماهنگ انسان یا دیگر پدیده‌هاست. حرکت خودکار یا مداد بر روی کاغذ، حرکت دست انسان، حرکات بدنی انسان، گیاهان، حیوانات، ابرها، امواج دریا، همه و همه رقص این پدیده‌هاست. در این میان، بیش‌ترین استعداد برای رقص، در «زن» وجود دارد. زن استعداد رقص و طبیعت آن را در خود دارد؛ هرچند مادر مقدس کلیسا گردد.

در جلد نخست گفتیم از نظرگاه فلسفی، پدیده‌ای نیست که حرکت نداشته باشد و حرکتی نیست که صوت نیافریند و حرکت، اگر طبیعی باشد، صوت آن موزون است، از این رو پدیده‌ای نیست که نغمه موسیقایی نداشته باشد. در این‌جا می‌گوییم، حرکت آن‌گاه که موزون و نظام‌مند باشد، به رقص تبدیل می‌گردد. تمامی پدیده‌های ناسوتی حرکت دارد و هر پدیده‌ای در حرکت خود نظم دارد؛ بر این اساس، پدیده‌ای نیست که افزون بر نغمه موسیقایی دل، بدون «رقص» باشد. چگونه می‌توان رقص اجسام را دید. سنگی نیست که با سنگی دیگر انجذاب نداشته باشد و به آن دل ندهد و برای وصول به آن، به جِدّ و با تلاشی

(۱۶)

مضاعف، کوشش ننماید و حرکتی موزون و همراه با رقص نداشته باشد. خاستگاه رقص، عشق هستی و پدیده‌هاست. از «عشق» در کتاب‌های «چهره عشق»، «محبوب عشق» و «محبوبان و محبان» بسیار گفته‌ایم. هستی در رقص است و رقص آن، از عشق است. هر کسی از عشق کسی می‌رقصد و عشق نیز می‌رقصد و هر چیز را به رقص وا می‌دارد؛ از زمین تا آسمان، از فلک تا ملک، از حضرت حق تا خلق؛ همه و همه را عشق در دل است و دل بر عشق نهاده‌اند. زمین و آسمان از عشق می‌رقصند، آب از عشق می‌غلطد، هوا از عشق می‌جنبد، باد از عشق می‌وزد و بید هم دایم از عشق در رقص است. صدا از عشق می‌رسد، ندا از عشق می‌دهد و تپیدن و جنبیدن، غلطیدن و وزیدن، رسیدن و خزیدن، همه و همه از رقص عشق است و رقص نیز از عشق است که در رقص است. هر کس که «کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ »(۱) را داناست، رقص عشق را شناساست؛ هر کس که رقص عشق را می‌شناسد، خود را آگاهِ رقص خویش و خَلق بیند. چنین کسی مرد راه است. آن کس که رقص هستی را بیند، فعل حق را دیده است. هر کس که رقص فعل را بیند، اراده حق را آشکارا می‌بیند. کسی که عشق دارد، نمی‌تواند مستی نداشته باشد، و مست، حرکت دارد و آن که از حرارتِ حرکتِ مستی پُر است، نمی‌تواند جنبش و جوشش نداشته باشد و در آرام و قرار، مسکن گزیند و از رقص مدام باز ایستد.

۱ـ رحمان / ۲۹٫

(۱۷)

رقص و چرخ و چین موزون، ویژه انسان نیست و همه پدیده‌ها را در بر می‌گیرد. رقص از هنرهای آفرینش است. سید رضی درباره روز عاشورا ـ که دانشگاه عشق است ـ گوید:

یا یوم عاشوراء کم لک لوعة

تترقّص الاشیاء من ایقادها(۱)

ـ ای عاشورا، تو تا چه اندازه آتش عشق و حرارت آن را با خود داری، همه چیز از سوزش عشق تو به رقص و تکاپو می‌آیند.

جناب سید رضی رحمه‌الله در این شعر، از رقص اشیا ـ در نسخه‌ای دیگر، از احشا و جوارح بدنی ـ سخن گفته است.

رقص در خورشید، ماه، نظام کیوانی به صورت طبیعی و نیز در انسان، به صورت حرکات موزون و اختیاری وجود دارد. رقص امری ورای مستی حاصل از برانگیختگی شهوانی است که حرکت از روی زوال عقل ـ که از فرد بیمار نیز دیده می‌شود ـ و چیرگی شهوت است و منحصر به آن نیست. رقص دارای نظام و سیستمی طبیعی است، از این رو، باید در پژوهش‌های فقهی به این نکته توجه داشت آیا نظام‌های طبیعی که در ساختار آفرینش وجود دارد، می‌تواند حرام گردد یا خیر؟ به این معنا که آیا امری که با طبیعت هماهنگ است، می‌تواند به صورت ذاتی، نکوهیده، مستنکر و زشت دانسته شود یا نه؟

رقص در آدمی، جلوه‌های زیبا و ظرایف، لطافت‌ها و شگفتی‌های آفرینش اندام ظاهری او ـ به‌خصوص زن ـ را می‌نمایاند و آدمی را به

 ۱ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۵۰٫

(۱۸)

مطالعه رازهای نهفته و اسرار شگفت‌انگیز آن، در بی‌نهایت پیچ و خم و چرخ و چین موزون فرا می‌خواند. رقص با افت و خیزهای موزونی که دارد، مستی، عشق، حال، شور، شوق و رمز و راز دل را حکایت می‌کند و ناصافی و ناخالصی، یأس، ترس، خشکی و خمودی دل را از سویدای جان دور می‌سازد و بستری شفاف برای خاطره‌های دل فراهم می‌نماید. رقص اگر ملایم باشد، بیان‌گر «عشق» و چنان‌چه کشیده باشد، چرخ و چینِ «ناز» را می‌رساند. چکاوک‌های قهری، بیان‌گر «هیبت» است. ما از «عشق» و «ناز» در کتاب «دانش سلوک معنوی» سخن گفته‌ایم. نازی که با راز و نیاز همراه است. تعبیر «چرخ و چین ناز» با مطالعه این کتاب است که معنای عمیق خود را می‌نمایاند.

رقص‌های تند و تیز تاپ تا انواع رقص‌های عشرتی و معنوی، سلوکی و سماعی و علمی و آکادمیک، هر یک جهتی از سیر و حرکت انسانی را بیان می‌دارد.

لطف آفرینش حق و چهره دل که رو به سوی او دارد، همواره دستمایه زشتی‌های جبهه باطل و ابزاری برای تحریک شهوتِ آلوده، فحشا و ایجاد بی‌خودی، غفلت و دوری از حق شده است؛ به‌گونه‌ای که امروزه با چیرگی سلطه غرب، رقص، معنایی جدا از غلبه شهوتِ بی‌بند و بار و مهارگسیخته ندارد. ما بسط نفوذ «جبهه باطل» در امور معنوی و تحریف حقایق هستی را در کتاب «جامعه‌شناسی علم دینی» آورده‌ایم. جبهه باطل با اشاره ابلیس، برای تمامی ابزارهای حق،

(۱۹)

بدلی خَلق کرده است تا حقایق ربوبی را به تحریف کشد و آدمیان را از حق و حقیقت باز دارد. ما سیر ترفندهای جبهه باطل را در کتاب «دانش زندگی» آورده‌ایم و با مطالعه این کتاب‌هاست که به‌نیکی دانسته می‌شود، ما از چه فضایی سخن می‌گوییم و ملکوت الهی، چگونه در دست چهره‌های باطل که گاه حق‌نمایی دارند، به «قتلگاه انسانیت» و «مسلخ انسان‌ها» تبدیل گشته است و چه درد عمیقی، از این شکارچیان انسان، بر جان انسان‌های آگاه و حق‌طلب است.


اقسام رقص

رقص دارای اقسام بسیار متنوع و گوناگونی است و تحقیق از آن، بسیار طولانی و کتابی مستقل می‌شود. امروزه دانش تربیت بدنی با مطالعه تأثیر رقص بر تربیت جسم، برخی از ورزش‌ها را با رقص آمیخته است. برخی از ورزش‌های صبحگاهی نمونه‌ای از انواع رقص است که برخی رسانه‌ها آن را آموزش می‌دهد. آموزش تنفس صحیح و چگونگی حرکات دست و پا نیز در آموزش رقص انجام می‌گیرد.

در تیزرهای تبلیغی تلویزیون، از رقص بسیار استفاده می‌شود؛ چرا که رقص خوشایند افراد جامعه است و از آن لذت می‌برند. رقص می‌تواند برخی از بیماری‌های روانی یا جسمی را درمان سازد. «رقص»، منحصر به حرکاتی که در پارتی‌های مختلط و آلوده به گناه انجام می‌شود یا آن‌چه در عروسی‌ها وجود دارد، نیست. رقص اقسام بسیار متنوعی دارد و بخشی از آن، جنبه دارویی و درمانی دارد و هم‌چون «موسیقی درمانی» است

(۲۰)

که برای برخی تجویز می‌شود. در «رقص درمانی» می‌آید که بسیاری از آرتروزها با رقص قابل درمان است. در فیزیوتراپی نیز انجام برخی از حرکت‌های موزون، سفارش می‌شود. دقت بر چیدمان اسکلت و استخوان‌بندی انسان می‌رساند که آن را جز با حرکات موزون، نمی‌توان سالم نگاه داشت. طبیعت رقص، در همه این امور وجود دارد. رقص به‌طور کلی بر دو قسم پیوسته و گسسته است.

این تقسیم در نوافل نیز وجود دارد. توصیه شده است نماز نافله شب، به صورت گسسته انجام گیرد. برخی از دیگر نافله‌ها نیز به صورت پیوسته می‌آید. اگر به دیده رقص و عاشقی به نافله نگاه شود، اشتباهی در گزاردن نماز رخ نمی‌دهد و تعداد رکعات گزارده شده یا دیگر اذکار نماز، خلط نمی‌شود و در آن، به اشتباه نمی‌افتند. به هر روی، نباید از صفات مثبتی که در نهاد آدمی و در متون دینی است غافل شد.

در قرآن کریم از رقص مذمتی نشده است، بلکه می‌توان رقص‌هایی را در مراتبی از آفرینش به دست آورد که به نیکویی به آن اشاره شده است. رقص دامنه‌ای گسترده دارد و از رقص دل و روح گرفته تا رقص حق و تجلیات او را که آیه شریفه « کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»(۱) بر آن اشعار دارد، در بر می‌گیرد. شأن حق که سیری موزون است، رقص اوست و ما این سخن را در درس خارج فلسفه و در بحث حرکت، به تفصیل آورده‌ایم.

۱٫ الرحمان / ۲۹٫

(۲۱)

البته قرآن کریم تنها در یک آیه، سوت و کف را مذمت نموده است که ما آن را در بحث از سوت و کف زدن می‌آوریم. در روایات نیز تنها چند مورد از رقص مثبت و در چند مورد از رقص منفی یاد شده است. در هیچ یک از مواردِ منفی، سخن بر سر اطلاق رقص و طبیعت آن نیست.


رقصِ طبیعی آزادی

تمامی پدیده‌ها با «قبض» و اسارت ظهور می‌نمایند و با «بسط» و آزاد شدن، حرکت خود را می‌آغازند. میل به آزادی در کوچک‌ترین واحد شناخته شده ـ اتم ـ دیده می‌شود. واحدهای اتم هر یک با سرعتی بسیار بالا در حرکت هستند و با جاذبه‌ای که از این حرکت تولید می‌شود، به دور یک‌دیگر چرخش دَوَرانی دارند، که این چرخش، به آزادسازی اتم‌ها چارچوب می‌دهد. حرکت برای آزادسازی خود، آن‌گاه که موزون و نظام‌مند باشد، به «رقص» تبدیل می‌گردد. گفتیم تمامی پدیده‌های ناسوتی حرکت دارند و هر پدیده‌ای در حرکت خود دارای نظم است؛ بر این اساس، پدیده‌ای نیست که «رقص» نداشته باشد، آن هم رقص برای آزادی و برای خود شدن و خود نمودن. آزادی به معنای آشکار شدن چیزی است که پیش از آن، بسته و محدود بوده است؛ همانند در که باید بر لولایی باشد و این بدان معناست که آزادی باید در چارچوب خاصی باشد. رقص پدیده‌های طبیعی، حرکت بر مدار خاص است و با خود آزادی و آزاد شدن می‌آورد. تمامی پدیده‌ها در «بسته بودن» اصالت دارند و برای آزادی، باز شدن و پرده‌گشایی از کمالات پنهان خود تلاش می‌کنند

(۲۲)

و برای آن حرکت دارند و حرکت آنان نیز بر مسیری خاص و طبیعی و به صورت سازمان‌یافته و نظام‌مند و موزون است. حرکت برای کمال‌نمایی مستور، رقص است. دانشمندان کیوان‌شناس، زمین را حاصل یک انفجار می‌دانند. انفجارِ چیزی که متراکم و بسته بوده و با انفجاری باز شده است. زیست‌شناسان نیز حیات هر موجود زنده‌ای را از یک ذره می‌دانند که همه چیز را در خود دارد و رفته رفته باز می‌شود و بر اساس نظم نیز باز می‌شود؛ به‌گونه‌ای که می‌شود آن را تکرار کرد. آزاد شدن بر مدار حرکت موزون، هم فعل خود پدیده‌ها و هم مطابق با طبیعت و ملایم با جبلی آن‌هاست، از این رو رقص آزادی را دوست دارند و پی‌گیر آن می‌شوند؛ هرچند سختی و زحمت فراوان و هزینه‌های بسیار داشته باشد.

رقص آزادی آدمی با دخالت اراده و اختیار او شکل می‌گیرد. اختیاری که زمام آن در دست نَفْسی خودخواه است و در خودخواهی خود حد و مرز نمی‌شناسد و حتی به معصیت می‌گراید. چه بسا که آدمی برای باز شدن و رقص آزادی خود ـ که ملایم طبع او و دوست‌داشتنی است ـ مرزهای رقص آزادی را نادیده می‌گیرد؛ از این رو، با این پندار که در حال شکوفا شدن و رقص آزادسازی خود است، به اشتباه در مسیری قرار می‌گیرد که بد است و او را بیش‌تر وابسته می‌سازد و چیزی را که مصداق رقص آزادی نیست، آزادی می‌داند. چیزی که بندی به بندهای او می‌افزاید و وی را اسیر خواسته‌های ناحق و باطل نفسی می‌سازد که به جای شکوفایی استعدادها و باز شدن توان وی، تباهی استعدادهای او را

(۲۳)

در پی دارد. شریعت با قوانینی که دارد، مسیر طبیعی رقص آزادی و آزاد شدن انسان‌ها را نشان می‌دهد. دین برای همین است که برنامه زندگی دانسته می‌شود؛ اما برنامه‌ای که باید آن را از مجتهد صاحب شرایط و حقیقی، به صورت ویزیت شخصی خواست، نه به گونه عمومی. رقص آزادی چون حرکتی طبیعی است، به‌تدریج و با تناسب خود پیش می‌آید، بدون آن که نزاعی را سبب شود؛ مگر آن که به صورت ثانوی، خودخواهی و اغراض منفی بشری، آن را به اسارت خود درآورد و رقص آزادی طبیعی را در بند کند. رقص آزادی انسان به معنای حرکت موزون هر انسانی در طبیعت خود اوست. انسانی رقص آزادی دارد که طبیعت خویش را باز کند. رقص آزادی انسان به این نیست که بتواند برای خود انرژی و نیرو متراکم سازد، بلکه به آزاد ساختن انرژی‌ها و حرارتی است که دارد. آزادی انسان با حرکت موزون و رقص طبیعی به این است که هر کسی خود باشد و کمال طبیعی را که در خود تعبیه دارد، به نمایش بگذارد.

ما نقطه شروع بحث رقص طبیعی و رقص برای آزادی را حیات انسان قرار می‌دهیم. در اسمای پروردگار نیز «حی» پیش از تمامی اسما قرار دارد و اُمّ و امام آن‌ها شناخته می‌شود. هر چیزی که وجود یا نمود دارد، دارای حیات است. حیات، ظهور وجود و پدیده‌های هستی است. حیاتِ یک پدیده، همان جهت ربّی و نحوه ظهور اوست. جهتی که به اعتبار حق‌تعالی «هویت ساری» و به اعتبار وصف پدیده «معیـّت قیـّومی»

(۲۴)

نامیده می‌شود. بر این اساس، چگونگی حیات که هنوز برای علم تجربی ناشناخته مانده است، بدون توجه به جهت ربّی پدیده‌ها و بدون حق‌تعالی معنا نمی‌یابد.

کسی که حیات دارد، دارای شعور و درک است. شعور، ظهور حیات است. کسی که زنده است و نیز آگاهی و شعور دارد، با مشاهده کمالات موجودِ خود، عاشق می‌شود و برای اظهار و پدیداری آن، حرکت می‌نماید. حرکت و سیر، نتیجه حیات و آگاهی است. کسی که حرکت دارد باید مسیری طبیعی را به صورت نظام‌مند رود و سیر و حرکت موزون داشته باشد و رقص نیز چیزی غیر از حرکت موزن و نمایش داشته‌ها و کمالات نیست. زن که در رقص بسیار توانمند است، در پی آن است که چرخ و چین اندام و زیبایی‌های بدنی خود را به نمایش بگذارد. رقص تلاشی است برای آزادی خود و نمایش داشته‌هایی که در هر کسی است. هیچ پدیده‌ای نیست که عاشق داشته‌های کمالی خود نگردد؛ چرا که هر پدیده‌ای در حال حرکت است و حرکت آن نیز موزون است و ایستایی و سکون در عالم نیست. بر این اساس، کسی و چیزی نیست که رقص برای آزادسازی خود نداشته باشد و آن را نخواهد؛ اما هر کسی در رقص خود چیزی را به نمایش می‌نهد که با طبیعت او سازگار است. بنابراین، رقص هر پدیده‌ای بر مدار طبیعت و کمالاتی است که دارد.

حال که تمامی پدیده‌ها با رقص خود درصدد آشکارساختن و به نمایش گذاشتن داده‌های خود هستند و با این شیوه در پی آزادسازی خود

(۲۵)

می‌باشند و آزادی خود را می‌خواهند، گاه نمایش یک چیز میان چند پدیده مشترک می‌گردد و رقابت بر سر آن در می‌گیرد و گاه حرکت‌ها غیر موازی می‌شود. در نتیجه میان رقصنده‌های آزادی‌خواه درگیری و تصادم ایجاد می‌شود. تمامی برخوردها و صدمه‌ها برای آزادی است. آزادی آسیب دارد؛ چرا که هر چیزی حرکت دارد و آن که سریع‌تر و با احتیاط و حزم و در پرتو آگاهی‌های حقیقی که از دین بی‌پیرایه به دست می‌آید می‌دود، رقص نمایان‌تری دارد و زودتر و بهتر به آزادی خود می‌رسد و زیر شمشیر غمش، رقص‌کنان، سجده‌کنان خواهد رفت. حرکت‌های گناه‌آلود و غیر طبیعی و نیز رهایی‌طلبی‌ها دیگر رقص عشق و رقص آزادی نیست و آنان که به «هوس» می‌افتند و بر اساس هوس‌های نفسانی نامشروع و تجاوزکارانه خود موجب به وجود آوردن شرور می‌شوند، رقص آزاد طبیعی را از دیگران سلب می‌کنند. کسی که رقصنده‌ای طبیعی باشد و بر مدار طبیعی خود حرکت موزون داشته باشد، به آزادی می‌رسد، بسیط می‌گردد و قبض از او گرفته می‌شود؛ باز می‌شود و بستگی ندارد؛ روشن می‌شود و تاریکی ندارد؛ شیرین می‌شود و تلخی در او نیست؛ بشاش و گشاده‌رو می‌شود و گرفته و بد عُنُق نیست؛ ظرفیت بالا و دلی وسیع و گسترده می‌یابد و راحت و بی‌آلایش می‌شود و تکلّفی ندارد و از همه مهم‌تر به صدق می‌رسد و خود طبیعی می‌شود و سپس به عشق وصول می‌یابد. صدق ریشه عشق است. عشق یعنی صافی بودن و صفا داشتن؛ یعنی خود بودن. چنین کسی برای انجام کاری که به صدق

(۲۶)

می‌آورد ـ یعنی با او تناسب دارد ـ دارای انگیزه و نشاط است؛ چرا که رقص طبیعی دارد و تا این رقص طبیعی را دارد، انگیزه و نشاط او محفوظ است. کسی از علم، ثروت و دیگر داشته‌های خود خسته می‌شود که آن را با رقص طبیعی و با صدق به دست نیاورده باشد؛ زیرا کسی نمی‌تواند چیزی را که برای خود او نیست و ملایمتی به نهاد او ندارد و نمی‌تواند برای آن رقص و حرکت موزون طبیعی داشته باشد، عمری تحمل نماید و بار آن را بر دوش کشد.

(۲۷)


رقص از نظرگاه روایات

در بررسی فقهی رقص، نخست لازم است به دست آید که آیا ذات رقص ـ رقص از آن جهت که رقص است ـ حرام است یا خیر، و اصل اولی در رقص، با شک در حکم آن، چیست؟ البته اصل اولی باید از دیدگاه شریعت به دست آید.

رقص، اگرچه حسن اقتدار انسان و زیبایی او را نشان می‌دهد، اما باید دید آیا شریعت در پی نفی کلی آن برآمده است یا نه. البته هرگاه چیزی به صورت غالب گناه‌آلود انجام شود و جبهه باطل بر آن دست گذارد، به صورت ثانوی حرام می‌گردد؛ در حالی که اگر جامعه سالم و در پی پاکی و طهارت و عبودیت و بندگی حق باشد و سبر رونق جبهه باطل و دستگاه ظلم و جور نگردد، و حق دارای نماینده و سخنگوی چیره و غالب باشد، بسیاری از امور، بر حکم اولی خود باقی می‌ماند و بسیاری از نشاط‌انگیزها می‌تواند آدمی را برای ترسیم چرخ و چین عبادت حق

(۲۸)

برانگیخته گرداند و به او نشاط سالم دهد.

رقص در فقه، جز چند روایت معدود، دلیلی بر منع ندارد، اما برخی فقیهان، رقص را داخل در لهو و شادمانی مفرط دانسته و آن را از این باب، حرام دانسته‌اند. شیخ انصاری در کتاب «المکاسب المحرکه» رقص را از باب لهو حرام می‌داند؛ همان‌طور که غنا و موسیقی را از همین باب، حرام شمرده است. تمامی بحث‌هایی که ما در جلد دوم برای غنا و موسیقی آوردیم، در این بحث رقص نیز جریان دارد؛ زیرا برخی فقیهان، رقص را هم بازی، هم لغو و هم لهو دانسته‌اند و برخی نیز آن را از امور باطل شمرده‌اند. باید توجه شود تفاوت است میان این که جبهه باطل بر چیزی دست گذارد و آن را در انحصار خود درآورد و میان این که چیزی، خود ریشه‌ای باطل داشته باشد. برای نمونه، قمار از اموری است که از ریشه باطل است و جبهه باطل نیز آن را در خدمت خود گرفته است، اما غنا و موسیقی از اساس باطل نیست، ولی جبهه باطل، میدان‌داری گروه حق در این صحنه را از آنان گرفته است. رویکرد چیره و فقه ظاهرگرایی، فتوای کلی به حرمت رقص می‌دهد که به مثابه پاک کردن صورت مسأله و درگیری با طبیعت در مسأله‌ای است که از شریعت بر آن منعی اولی نرسیده است.

روایاتی که از رقص گفته است بر دو ردیف عمده می‌باشد. روایاتی که رقص را مذمت کرده و آن را نکوهیده است و روایاتی که رقص را نیکو شمرده است و البته شمار هر دو ردیف، بسیار اندک است. جبهه باطل

(۲۹)

با منزوی نمودن صاحبان ولایت، معنای بسیاری از واژه‌ها را تحریف نموده و آن را در بستری غلطانیده است که حتی ذکر و یادکرد از آن، قباحت را به ذهن می‌آورد. وجود چنین فرهنگی است که راه را بر اولیای الهی می‌بندد و نمی‌گذارد آنان از چرخ و چین‌های متفاوت سخن سر دهند؛ چنان‌چه کتاب‌های روایی، کم‌ترین گزاره را در این مورد دارد.


ردیف یکم: روایات مذمت رقص


رقص زفن بر گِرد گوساله سامری

۱ ـ «وقال ابن عباس: أوقد هارون نارا، وأمرهم بأن یقذفوها فیها، فقذف السامری تلک القبضة فیها، وقال: کن عجلاً جسدا له خوار، فکان، ویقال: إنّ الذی قال لبنی إسرائیل: إنّ الغنیمة لا تحلّ لکم هو السامری، فصدّقوه فدفعوها إلیه، فصاغ منها عجلاً فی ثلاثة أیام، فقذف فیه القبضة فحی وخار خورة. وقال السدی: کان یخور ویمشی، فلمّا أخرج السامری العجل وکان من ذهب مرصّع بالجوهر کأحسن ما یکون فقال: « هَذَا إِلَهُکمْ وَإِلَهُ مُوسَی فَنَسِی»(۱)؛ أی: أخطأ الطریق وترکه ههنا وخرج بلبه، فلذلک أبطأ عنکم.

وفی بعض الروایات: إنّه لمّا قذف القبضة فیها أشعر العجل وعدا وخار وصار له لحم ودم. ویروی أنّ إبلیس ولج وسطه فخار ومشی، ویقال: إنّ السامری جعل مؤخّر العجل إلی حائط وحفر فی الجانب الآخر فی الأرض وأجلس فیه إنسانا فوضع فمه علی دبره

۱ـ طه / ۸۸٫

(۳۰)

وخار وتکلّم بما تکلّم به فشبه علی جهالهم حتّی أظلّهم، وقال: إنّ موسی قد أخطأ ربّه فأتاکم ربّکم لیریکم أنّه قادر علی أن یدعوکم إلی نفسه بنفسه، وإنّه لم یبعث موسی لحاجة منه إلیه، وإنّه قد أظهر لکم العجل لیکلّمکم من وسطه کما کلّم موسی من الشجرة، فافتتنوا به إلاّ اثنی عشر ألفا، وکان مع هارون ستّمأة ألف، فلمّا رجع موسی وقرب منهم سمع اللغط حول العجل وکانوا یزفنون ویرقّصون حوله، ولم یخبر موسی أصحابه السبعین بما أخبره ربّه من حدیث العجل»(۱).

ابن عباس گوید: حضرت هارون علیه‌السلام آتشی برافروخت و به مردم فرمان داد که گوساله را در آن بیفکنند. سپس سامری «قبضه» را به درون گوساله انداخت و خطاب به آن گفت: گوساله‌ای باش که صدا دارد، پس چنین شد. گفته می‌شود: کسی که به شما گفت غنیمت حلال نمی‌باشد، سامری بود. مردم او را تصدیق کردند و غنیمت را به او دادند. سامری از آن غنیمت در مدت سه روز گوساله‌ای ساخت. مشتی از جای پای رسول را که گرفته بود در آن ریخت. پس ناگاه گوساله زنده شد و آن هم صدایی از خود خارج نمود.

سدی نقل می‌کند آن گوساله هم صدا می‌داد و هم راه می‌رفت. وقتی سامری آن گوساله را با جواهرات تزیین شده بیرون آورد به مردم گفت: این خدای شما و موسی است. پس سامری فراموش کرد یعنی راه را کج نمود و گوساله را در همان جا رها ساخت.

۱ـ بحار الأنوار ـ العلامة المجلسی ج ۱۳، ص ۲۴۵٫

(۳۱)

در برخی روایات آمده است که سامری چون مشتی از آن اثر رسول را در گوساله ریخت از آن صدا و نعره‌ای برخاست و برای او گوشت و خون پدید آمد. هم‌چنین روایت شده است که ابلیس به درون گوساله رفت و گوساله صدا داد و راه رفت. و نیز گفته شده است سامری دم گوساله را نزدیک دیواری قرار داد، سپس حفره‌ای در زمین کند و شخصی را در آن‌جا گذاشت تا در نشیمنگاه او بدمد، او نیز این کار را کرد و صدایی از گوساله برآمد. در نتیجه، موضوع بر جاهلان و ناآگاهان مشتبه شد تا این که آنان را گمراه ساخت. سپس سامری گفت: موسی راه خدا را به خطا انداخت، پس خدای شما آمد تا به شما نشان دهد قادر است بر این که شما را با خود به سوی خویش بخواند. پس موسی برانگیخته نشد به خاطر نیازی که به خدا داشت، بلکه خداوند گوساله را برای شما ظاهر ساخت تا خدا، خود از میان آن با شما سخن گوید؛ همان‌طور که با موسی از میان درخت سخن گفت. مردم فریفته شدند، مگر دوازده هزار نفر، در حالی که با هارون ششصد هزار نفر بود. وقتی موسی برگشت و نزدیک آنان شد، آواز و صدای بلندی را شنید؛ در حالی که مردم گـرد گوساله می‌رقصیدند و موسی به آن هفتاد اصحاب خاص خویش، حدیث گوساله را که خدا به او خبر داده بود، نگفت.

در این روایت، از رقص بر گِرد گوساله سامری یاد می‌شود، ولی موضوع سخن رقصی نیست که در جبهه باطل و کنار گوساله سامری است و رقص از آن جهت که رقص است و عیب و گناهی با آن همراه

(۳۲)

نیست، مورد بحث است. این روایت از رقصی می‌گوید که در کنار شیطان و در مسیر خداسازی و بت‌پرستی و استکبار بنده‌ای چون سامری و به‌طور کلی از رقصی می‌گوید که در خدمت جبهه باطل است و البته اگر مسجدی نیز در خدمت اهداف شیطانی باشد، مانند مسجد ضرار و نیز نماز و عبادتی که چون عبادت خوارج در برابر مقام ولایت باشد، آن نیز اشکال دارد، تا چه رسد به امری غیر عبادی مانند رقص. هم‌چنین اگر رقص، با محرماتی مانند عریانی نامحرمان، شراب، فساد و فحشا آلوده گردد، حرام است و در این امر، میان زن و مرد تفاوتی نیست.

«زفن» که در این روایت آمده است، نوعی رقص تند می‌باشد.


رقص شیطانی

۲ ـ عن احمد بن هارون بن الصلت، عن احمد بن محمد بن سعید عن الحسن بن القاسم، عن شبیر بن إبراهیم، عن سلیم بن بلال المدنی، عن الرضا، عن أبیه، عن جعفر بن محمّد عن آبائه علیهم‌السلام : أنّ إبلیس کان یأتی الأنبیاء علیهم‌السلام من لدن آدم علیه‌السلام إلی أن بعث اللّه المسیح علیه‌السلام یتحدّث عندهم ویسائلهم ولم یکن بأحد منهم أشدّ أنسا منه بیحیی بن زکریا علیه‌السلام فقال له یحیی: یا أبا مرّة، إنّ لی إلیک حاجةً فقال له: أنت أعظم قدرا من أن أردک بمسألة، فاسألنی ما شئت فإنّی غیر مخالفک فی أمر تریده. فقال یحیی: یا أبا مرّة، أحبّ أن تعرض علی مصائدک وفخوخک التی تصطاد بها بنی آدم، فقال له إبلیس: حبّا وکرامةً، وواعده لغد، فلمّا أصبح یحیی علیه‌السلام قعد فی بیته

(۳۳)

ینتظر الموعد وأغلق علیه الباب اغلاقا، فما شعر حتّی ساواه من خوخة کانت فی بیته، فإذا وجهه صورة وجه القرد، وجسده علی صورة الخنزیر، وإذا عیناه مشقوقتان طولاً، وإذا أسنانه وفمه مشقوقا طولاً عظما واحدا بلا ذقن، ولا لحیة وله أربعة أید: یدان فی صدره، ویدان فی منکبه، وإذا عراقیبه قوادمه، وأصابعه خلفه، وعلیه قباء قد شدّ وسطه بمنطقة فیها خیوط معلّقة بین أحمر وأصفر وأخضر وجمیع الألوان، وإذا بیده جرس عظیم، وعلی رأسه بیضة، وإذا فی البیضة حدیدة معلّقة شبیهة بالکلاب. فلمّا تأمّله یحیی علیه‌السلام قال له: ما هذه المنطقة التی فی وسطک؟ فقال: هذه المجوسیة، أنا الذی سننتها وزینتها لهم، فقال له: ما هذه الخیوط الألوان، قال له: هذه جمیع أصناع النساء لا تزال المرأة تصنع الصنیع حتّی یقع مع لونها فأفتن النّاس بها؟ فقال له: فما هذا الجرس الذی بیدک؟ قال: هذا مجمع کلّ لذّة من طنبور وبربط ومعزوفة وطبل ونای وصرنای، وإنّ القوم لیجلسون علی شرابهم، فلا یستلذّونه فأحرک الجرس فیما بینهم، فإذا سمعوه استخفهم الطرب فمن بین من یرقّص، ومن بین من یفرقع أصابعه، ومن بین من یشقّ ثیابه، فقال له: وأی الأشیاء أقرّ لعینک؟ قال: النساء هنّ فخوخی ومصائدی، فإنّی إذا اجتمعت علی دعوات الصالحین ولعناتهم صرت إلی النساء، فطابت نفسی بهنّ، فقال له یحیی علیه‌السلام : فما هذه البیضة التی علی رأسک؟ قال: بها أتوقّی دعوة المؤمنین، قال: فما هذه الحدیدة التی أری فیها؟ قال: بهذه أقلب قلوب الصالحین، قال یحیی علیه‌السلام : فهل ظفرت

(۳۴)

بی ساعةً قطّ، قال: لا، ولکن فیک خصلة تعجبنی، قال یحیی: فما هی؟ قال: أنت رجل أکول، فإذا أفطرت أکلت وبشمت فیمنعک ذلک من بعض صلاتک وقیامک باللیل، قال یحیی علیه‌السلام : فإنّی أعطی اللّه عهدا أنّی لا أشبع من الطعام حتّی ألقاه، قال له إبلیس: وأنا أعطی اللّه عهدا أنّی لا أنصح مسلما حتّی ألقاه، ثمّ خرج فما عاد إلیه بعد ذلک»(۱).

امام صادق علیه‌السلام به نقل از پدران خویش علیهم‌السلام می‌فرماید: ابلیس از زمان آدم تا آن‌گاه که خداوند حضرت مسیح را برانگیخت، به حضور انبیا می‌رسید و برای آنان سخن می‌گفت و از آنان پرسش می‌نمود و به هیچ کدام از انبیا بیش‌تر از حضرت یحیی انس نداشت. روزی حضرت یحیی به او فرمود: ای ابامره (شرّخیز)، من به تو نیاز دارم. شیطان گفت: تو برتر از آنی که من نیازی برای تو برآورده سازم، ولی هرچه می‌خواهی، بگو، که من با آن‌چه بخواهی، مخالفتی ندارم. حضرت یحیی فرمود: دوست دارم دام‌ها و لغزش‌گاه‌هایی که فرزندان آدم را با آن شکار می‌کنی، به من نشان دهی. ابلیس او را تحسین کرد و به او آفرین گفت و وعده داد که وی خواسته او را فردا عملی می‌کند. صبح روز بعد، حضرت یحیی در خانه نشست و منتظر وعده ابلیس ماند و در خانه را محکم بست. چندی نگذشت که ابلیس بر در کوچک خانه وی ظاهر شد؛ در حالی که صورت او به شکل میمون و بدن وی خوک بود و چشمانش و دهان و

۱ـ بحار الأنوار، ج ۶۰، صص ۲۲۴ ـ ۲۲۵٫

(۳۵)

دندان‌های او نیمه باز بود و نه چانه‌ای داشت و نه ریشی. چهار دست داشت: دو دست که از سینه او درآمده بود و دو دست از شانه‌های وی. اعضای پشت او در جلو بدن و انگشتان او در پشت قرار داشت. قبایی بر تن داشت که وسط آن با کمربندی از نخ‌های قرمز و زرد و سبز و دیگر رنگ‌های به هم تنیده محکم شده بود. در دست او زنگی بزرگ و بر سر وی کلاه‌خودی آهنی قرار داشت که در آن آهن آویزانی شبیه به سگ‌ها بود. چون حضرت یحیی به دقت در ابلیس نگریست، به او گفت: این کمربند که بر کمر بستی چیست؟ گفت: این آیین آتش‌پرستی است که من آن را پایه نهادم و آن را برای اهل آن آراستم. حضرت یحیی علیه‌السلام پرسید: این نخ‌های رنگارنگ چیست؟ گفت: ساخته‌های زنان است. زنان پیوسته چیزهایی درست می‌کنند رنگ رنگ، که مردم را با آن فریب می‌دهند. جناب یحیی پرسید: زنگی که در دست داری، چیست؟ گفت: این گردآورنده هر لذتی مانند طنبور، بربط، ساز سُلو، طبل، نای و سُرناست. مردم در مجلس شراب می‌نشینند، ولی از آن به لذت کامل نمی‌رسند. در آن هنگام، من زنگ را در میان ایشان به صدا در می‌آورم، چون آن را شنیدند، طرب و شادمانی، آنان را سبک می‌سازد و برخی را به رقص، بعضی را به زدن انگشتان و بعضی را به دریدن لباس خود وا می‌دارد. حضرت یحیی پرسید: کدام چیز برای تو خوشایندتر است و مایه چشم روشنی بیش‌تری برای توست؟ پاسخ داد: زنان دام‌ها و سست‌کنندگان آنان هستند که در خدمت من‌اند. هرگاه دعاها و

(۳۶)

نفرین‌های صالحان، مرا فرا می‌گیرد، به سوی زنان می‌روم و خوشحال می‌شوم. حضرت یحیی پرسید: کلاه‌خود چیست؟ پاسخ داد: خود را با آن از دعای مؤمنان محافظت می‌کنم. جناب یحیی پرسید: چیزی که آهنی در آن قرار دارد چیست؟ گفت: با آن دل‌های صالحان را دگرگون می‌سازم. حضرت یحیی پرسید: آیا تاکنون بر من پیروز شده‌ای؟ گفت: نه، ولی خصلتی در توست که مرا به شگفتی وا داشته است. جناب یحیی پرسید: آن ویژگی چیست؟ گفت: تو مرد پرخوری هستی. هنگامی که افطار می‌کنی، پر می‌خوری و همین مانعِ پاره‌ای از نماز و شب‌خیزی تو می‌شود. حضرت یحیی فرمود: حال که این گونه است، با خداوند عهد می‌کنم تا روز دیدارش، از غذا سیر نخورم! ابلیس گفت: من نیز با خدا عهد می‌کنم که تا هنگام دیدار او، هیچ مسلمانی را نصیحت نکنم! آن‌گاه رفت و پس از آن، به سوی حضرت یحیی باز نگشت.

این حدیث، رقص را در کنار شیطان و شراب می‌آورد و هرگاه رقص در خدمت شیطان و حاکمان و کارگزاران جور باشد، رقص از حالت طبیعی خود خارج شده و با توجه به عوارض و لواحق آن، حرام می‌شود و حرمت عارضی آن برآمده از شیطان، شراب، غفلت و تباهی است.


روایت سکونی

در منابع دینی، روایت سکونی صریح‌ترین بیان را در منع رقص دارد. در این روایت است:

۳ ـ «علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن

(۳۷)

أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : أنهاکم عن الزفن والمزمار وعن الکوبات والکبرات»(۱).

ـ سکونی گوید امام صادق علیه‌السلام فرمود که پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده است: من شما را از رقص، و نواختن نی و زدن طبل‌های کوچک و بزرگ باز می‌دارم.

این حدیث به روایت زیر بسیار شباهت دارد و شاید زفن، تصحیف زمر باشد؛ زیرا از «زفن» تنها در همین روایت، نهی شده است؛ چنان‌که فاضل هندی در کشف اللثام، همین روایت را از سکونی با «الزمر» آورده است(۲). در روایت مورد اشاره آمده است:

«الجعفریات: بإسناده عن جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن جدّه؛ علی بن الحسین، عن أبیه، عن علی بن أبی طالب علیهم‌السلام قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : أنهی أمّتی عن الزمر والزمار، والکوبات، والکیوبات»(۳).

ـ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: من امت خویش را از نی‌ها، طبل و تیمپو نهی می‌نمایم.

با این وجود، باید گفت همان تحلیلی که درباره غنا و موسیقی گذشت و گفته شد که موضوع غنا و موسیقی تغییر یافته و غنا و موسیقی درباری با حاکمیت نظام اسلامی به غنا و موسیقی ولایی تحویل رفته، در رابطه با رقص نیز همین سخن جاری است؛ به ویژه آن که در این روایت،

۱ـ الکافی، ج ۶، ص ۴۳۲٫

۲٫ کشف اللثام، ج ۲، ص ۲۷۳٫

۳ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۱۵٫

(۳۸)

رقص در کنار همان غنا و موسیقی رایج در زمان جاهلیت آمده است.


ردیف دوم: روایات جواز رقص


رقص در مجلس عروسی

۴ ـ «ذکر أنّ أبا طالب خطب یومئذ، وذکر ما مرّ، فلمّا أتمّ أبوطالب خطبته تکلّم ورقة بن نوفل، فقال: الحمد للّه الذی جعلنا کما ذکرت، وفضّلنا علی ما عددت، فنحن سادة العرب وقادتها، وأنتم أهل ذلک کلّه، لا تنکر العشیرة فضلکم، ولا یرد أحد من النّاس فخرکم وشرفکم، وقد رغبنا بالاتّصال بحبلکم وشرفکم، فاشهدوا علی معاشر قریش بأنّی قد زوّجت خدیجة بنت خویلد من محمّدبن عبد اللّه علی أربعمأة دینار، ثمّ سکت ورقة، وتکلّم أبوطالب وقال: قد أحببت أن یشرکک عمّها، فقال عمّها: أشهدوا علی یا معشر قریش، إنّی قد أنکحت محمّدبن عبد اللّه خدیجة بنت خویلد، وشهد علی بذلک صنادید قریش، فأمرت خدیجة علیهاالسلام جواریها أن یرقصن ویضربن بالدفوف»(۱).

گفته شده ابوطالب روزی خطبه خواند، و آن‌چه را که گذشت یاد کرد، چون ابوطالب خطبه خود را تمام کرد، ورقة بن نوفل سخن آغاز کرد و گفت: سپاس خدای را که ما را آن‌گونه که گفتی قرار داده است و ما را بر آن‌چه شمردی برتری داده است، ما از سادات عرب و از رهبران آنان هستیم و شما شایسته همه آن هستید، هیچ

۱ بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۱۹ ـ ۲۰٫

(۳۹)

خویشاوندی فضیلت و منقبت شما را انکار نمی‌کند و کسی از مردم به فخر و شرف شما نرسیده است و ما با برقراری رابطه خویشاوندی به ریسمان محکم شرف شما فرا چنگ زده‌ایم. ای قریشیان، گواه من باشید که من خدیجه دختر خویلد را به ازدواج محمّد بن عبد اللّه با چهارصد درهم مهر درآوردم. سپس ابوطالب خطاب به عموی خدیجه گفت من دوست دارم که عموی وی نیز در این آیین شرکت جوید. عموی خدیجه گفت: قریشیان، گواه من باشید، من خدیجه دختر خویلد را به نکاح محمّد بن عبد اللّه درآوردم و بزرگان قریش بر آن گواهی دادند. آن‌گاه خدیجه علیهاالسلام به کنیزان خود گفت: برقصید و دایره زنید.»

این نقل با آن که به ضعف و کاستی مبتلاست و این مراسم با آن که پیش از بعثت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده است، اما از سویی، عصمت پیامبران از آغاز تولد است و کردار آنان همواره حجت می‌باشد و از سوی دیگر، اصل اولی در رقص، حلیت آن است و ماهیت و طبیعت رقص حرمتی ندارد؛ هرچند چنین نقل‌هایی نیز مورد اعتنای علمی نباشد. بله، مصادیق فاسد و گناه‌آلود رقص که آن را به تخریب می‌کشاند و موضوعی دیگر را رقم می‌زند یا افراط در آن و نادیده گرفتن مرزهای شرعی در انجام آن، رقص را مضر و حرام می‌سازد؛ همان‌طور که افراط در خوردن زعفران یا کله‌پاچه سبب بیماری می‌شود. خلاصه این که نباید میان مقام اثبات و حکم با مقام ثبوت و مصادیق خلط نمود و حکم یکی را به دیگری سرایت داد.

(۴۰)

با دوری از آلودگی‌ها و گناهان و با پرهیز از فساد و فحشا، در جامعه‌ای که سلامت دارد و حساسیت به جنسیت در آن نیست، نفس رقصیدن مرد برای مرد، رقص زن برای زن، رقصیدن زن برای مرد و رقص مرد برای زن، اشکالی ندارد؛ چرا که زنان رعایت پوشش شرعی خود را می‌توانند داشته باشند و برقصند و دیدن حجم بدن زن نیز ـ چنان‌که بحث آن را خواهیم آورد ـ اشکالی ندارد. البته، اگر جامعه بیمار باشد و مردی با دیدن رقص زنی دچار مشکل شود، باید مسیر سالم‌سازی خود را بپیماید، نه آن که احکام الهی بیان نشود؛ هرچند در جامعه‌ای که بیمار باشد و حساسیت به جنسیت در آن شدت داشته باشد، رقص زن برای مردان بیگانه، هرچند رعایت حجاب و پوشش را نیز بنماید و آن را با گناهی آمیخته نسازد، اشکال دارد. ما امیدواریم نظام اسلامی بتواند دین و فرهنگ دینی را به معنای صحیح کلمه در اجتماع بگستراند. ان شاء اللّه.

رقص همانند چاقو امری لا بشرط است و حکم آن به نوع استفاده و بهره‌وری از آن ارتباط دارد. اگر حرکات موزون طبیعت در خدمت گناه باشد، خود گناه شمرده می‌شود و چنان‌چه در خدمت غفلت‌زدایی میان مردم و ایجاد مهرورزی میان زن و شوهر باشد، ایرادی بر آن نیست.

وقتی در خانه مقام عصمت و در جشن عروسی آنان چنین شادی و سروری حکم‌فرماست و تربیت ولایی به صورت صاف و شفاف و با آگاهی بر مراتب روح و روان و نیازهای آدمی صورت گرفته و سراسر و شراشر اعضای آن را عشق چیره نموده، چرا برخی با ناآگاهی، کار را بر

(۴۱)

خود سخت و نفس را بر خود حبس نمایند. اگر در خانه عصمت، مشکلات بسیار سختی قابل تحمل می‌گردد، به سبب وجود عشق ربوبی و صفای ملکوتی آن خانه می‌باشد که چنین شادمانی‌ها و سرورهایی نماد آن است و نباید انتساب چنین واژه‌هایی به مقام عصمت را سبب تحقیر آنان یا امری مستنکر دانست؛ در حالی که آنان که مسیر ولایت را پیموده‌اند و با اهل خانه عصمت، هم‌نفس گردیده‌اند و به مراتب و مقامات معنوی و نفسی انسان آگاه هستند، حتی خود نیروی دریافت قوی در استنباط احکام می‌یابند؛ البته چنین نیروی استنباط و قوه استخراجی، تنها برای آنان حجت است و اثبات آن برای دیگران باید با دلایل و حجج شرعی باشد که چند و چون آن در اصول فقه بررسیده شده است.


رقص شیدایی عشق

۵ ـ «کتاب ابن البیع وابن مهدی والزمخشری قال صلی‌الله‌علیه‌وآله : حزقة حزقة ترقّ عین بقّة. اللهمّ إنّی أحبّه فأحبّه، وأحبّ من یحبّه.

الحزقة: القصیر الصغیر الخطأ، وعین بقّة: أصغر الأعین، وقال: أراد بالبقّة فاطمة علیهاالسلام

فقال للحسین: یا قرّة عین بقّة ترقّ.

وکانت فاطمة علیهاالسلام ترقّص ابنها حسنا علیه‌السلام وتقول:

 أشبه أباک یا حسن

واخلع عن الحقّ الرسن

(۴۲)

واعبد إلها ذا منن

ولا توال ذا الاحن

وقالت للحسین علیه‌السلام :

أنت شبیه بأبی

لست شبیها بعلی»(۱)

ـ روایت شده که پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند: گردهمایی بزرگی است که کوچک‌ترین چشم‌ها را به ترحم می‌نشاند.

در معنای «حزقة» آمده است هر چیز کوچک و ناچیز و خُرد است. در این صورت، معنا چنین می‌شود: کوچک است، خرد است؛ چیزی که کوچک‌ترین چشم‌ها را رقیق می‌سازد.

(می‌شود آن را چنین معنا کرد: پاکوچولو، پاکوچولو، بیا بالا، چشم‌کوچولو ـ گویی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دست امام حسین علیه‌السلام را می‌گرفته و پاهای آنان را روی پای خود می‌گذاشته و آنان را تشویق می‌نموده از بدن مبارک حضرتش بالا روند)(۲)

«عین بقة» کوچک‌ترین چشم را گویند و گوید: مراد از «بقة» در این روایت، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام است؛ چرا که ایشان خطاب به امام حسین علیه‌السلام می‌فرمود: ای نور چشمی «بقه» ـ که منظور حضرت زهراست ـ دل‌ها را به سوز و عطوفت می‌آوری.

 ۱ مناقب آل ابی طالب علیهم‌السلام ، ج ۳، ص ۱۵۹ (با اندکی تفاوت)؛ بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۸۶٫

۲٫ النهایة فی غریب الحدیث، ج ۱، ص ۳۷۸٫

(۴۳)

هم‌چنین آن حضرت علیهاالسلام امام حسن علیه‌السلام را به رقص می‌آورد؛ در حالی که می‌فرمود:

تو به پدرت شبیه هستی، ای حسن، بند از پای حق بگشا.

خداوندی را بندگی کن که دارای منت است و صاحب کینه و دشمنی را پی نگیر.

آن حضرت خطاب به امام حسین علیه‌السلام می‌فرمود:

تو به پدرم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله شباهت داری، نه به امیرمؤمنان علیه‌السلام .

در این روایتِ تاریخی ـ که البته به ضعف سند مبتلاست ـ آمده که حضرت زهرا علیهاالسلام امام حسن علیه‌السلام را به رقص می‌آورده و برای امام حسین علیه‌السلام شعر می‌خوانده است.

باید توجه داشت که امامان شیعه همواره از ابتدای تولد دارای عصمت هستند و هیچ گاه، حتی در زمان کودکی، چیزی را که در شریعت، از آن نهی شده است، انجام نمی‌دهند. از این رو، نمی‌توان گفت امام حسن علیه‌السلام در دوران کودکی بوده و رقصاندن کودک اشکال ندارد؛ چرا که این کار بنا بر این نقل، توسط حضرت زهرا علیهاالسلام انجام می‌گرفته است.

هم‌چنین این نقل تاریخی، شاد بودن محیط زندگی خانه عصمت را می‌رساند؛ چرا که تربیت کودک، باید شیدایی و عاشقانه باشد، همان‌طور که بندگی حق تعالی با عشق و شیدایی است که می‌تواند به مرتبه عبادت وجودی رسد. از عبادت وجودی در کتاب «محبوب عشق» سخن گفته‌ایم.

(۴۴)

خانه عالمان دینی نیز باید این گونه باشد و آنان فرزندان خود را باز و شاد تربیت کنند و از عوامل خمودی، سستی، رکود و جمود کودکان بکاهند و آن را برطرف سازند تا آنان کارها را به اجبار انجام ندهند. نتیجه تربیت نامناسب و سخت‌گیرانه، پدیدار شدن آسیب‌های روانی در بزرگ‌سالی و عقده گشایی حقارتی است که در کودکی دیده‌اند.

به طور عقلی نیز حضرت زهرا علیهاالسلام ـ که عقیده ما در مورد ایشان این است که امامت و نبوت بر اندام مقام آن حضرت کوتاه است و ما پیامبران و امامان بسیار داریم، اما فاطمه علیهاالسلام تنها یکی است و هیچ قالب و عنوانی جز ناموس حق، آن حضرت را نشاید ـ در رویکرد تربیتی خویش، حفظ نشاط و شادمانی برای فرزندان خویش را اصل قرار می‌دهند و اصل شادمانی و کامیابی را در تربیت کودک پاس می‌دارند و محیط خانواده خویش را شاد و با عشق ربوبی همراه می‌ساخته‌اند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بر اساس این روایت بر روی حضرت زهرا علیهاالسلام اسم می‌گذارد و این اسم از اسمای خاص حضرت زهراست؛ اگرچه از این گونه نام‌ها غفلت شده و مورخی آن را در نام‌های حضرت علیهاالسلام نیاورده است و حتی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله این نام را ندارد.


رقص‌های لازم

پیش از این گذشت که در شریعت هیچ نهی صریحی از طبیعت رقص دیده نشده است و نهی به موارد و مصادیق گناه آلوده و همراه با شراب و شیطان آمده است و تحلیلی که در تاریخ غنا و موسیقی گذشت، برای

(۴۵)

سرگذشت رقص که جبهه باطل بر آن دست گذاشته است نیز وجود دارد. این در حالی است که آموزش رقص برای کودکان و به‌ویژه دختران، امری لازم است تا بتوانند در فردای روزگار، شوهر خویش را نگاه دارند و هم‌چون میخ بر دیوار نباشند. هم‌چنین رقص زن برای شوهر خود نه تنها امری مستحسن، بلکه لازم است و ما این لزوم را به عنوان فتوا می‌آوریم.

سخت‌گیری‌های افراطی و دگم‌مآبانه برخی از افراد، مردم را دین‌گریز می‌سازد. البته، آنان از دینی می‌گریزند که شارع آن خداوند نیست. باید مراقب بود که احکام الهی را آن گونه که هست بیان نمود و سلایق و پسندها و ناپسندیده‌های شخصی را به عنوان گزاره‌های دینی و در قالب فتوا ارایه نداد.


عقده‌های درونی

اسلام پیش از آن که زنا را حرام کند، ازدواج دایم یا موقت را طرح نموده و قوانین لازم برای اجرایی شدن آن را تدوین نموده است تا مردم که نیاز جنسی و طبیعی آنان، داشتن آمیزش را ایجاب می‌کند، با دوری و پرهیز از زنا که حرام گردیده است، دچار عقده‌های روحی و روانی نگردند و بتوانند خود را از طریق حلال، تخلیه کنند، سبک سازند و بانشاط زندگی کنند و برای بندگی حق، سرزندگی داشته باشند. اگر در جامعه با تقابل فرهنگ غرب، رقص‌های حرام در جامعه در حال افزایش است و طبیعت رقص که در اصل خود حرمتی ندارد، رو به انحطاط نهاده است، باید نخست طبیعت اولی رقص که رقص سالم است، به جامعه معرفی شود و

(۴۶)

سپس آنان را از موارد حرام آن باز داشت تا تبلیغ دینی نیز سیر و روند طبیعی خود را طی کرده باشد. در این صورت است که می‌توان از جامعه انتظار داشت از رقص‌های حرام دوری جویند. بیش‌تر کسانی که به معصیت آلوده می‌شوند، انسان‌های شایسته‌ای هستند که چون کامیابی خود را در بن‌بست دیده‌اند و مرزهای حلال کامیابی و لذت‌بری شرعی را بسته می‌انگاشته‌اند، به این راه کشیده شده‌اند.


رقص‌های حرام

برخی از مصادیق رقص حرام در جامعه سالم عبارت است از:

یکم: رقص در مجالس مختلط و تهییج‌آور بر گناه؛

دوم: رقص با داشتن عقده‌های نفسانی و کثیف؛

سوم: رقص برای اشاعه فحشا؛

چهارم: رقصی که شباهت به اهل گناه بیاورد؛

پنجم: رقصی که سبب لهو باطل و مصداق زیاده‌روی در آن باشد.

ششم: رقصی که در خدمت جبهه باطل و ترویج دولت ظالم و جور قرار بگیرد، هرچند هیچ گناه دیگری با آن نباشد، مصداق باطلِ حرام است.


یکم و دوم: رقص‌های مختلط و هیجان‌زا برای انجام گناه

رقصیدن در مجالس مختلط که زن و مرد نامحرم به گونه‌ای با هم ارتباط دارند که با برخورد به یک‌دیگر، تحریک شهوانی می‌شوند، حرام است.

(۴۷)

هم‌چنین اگر مرد یا زنی برقصد، اما به هم برخوردی نداشته باشند، ولی یکی برای دیگری تهییج‌آور و هیجان‌انگیز بر انجام گناه باشد، رقص آنان حرام است. برای نمونه، اگر یکی از رقاصان دوست داشته باشد با دیگری که با وی نامحرم است، ملامسه، مقارنه و نزدیکی داشته باشد، رقص وی حرام است.

    


رقص و سماع درویشی

در جلد نخست گفتیم، مراد از سماع، اقتدار شنیدن صوت‌های معنوی و ربوبی است. مراد از رقص معنوی نیز حرکت طبیعی و نظام‌مند برای وصول به حق تعالی است که از آن به «سیر و سلوک» تعبیر می‌شود و شرح آن در رقص آزادی گذشت. متأسفانه، دنیای استکبار، سماع و رقص را در قالب تنبک و اختلاط گناه‌آلود درویشی و صوفیانه به تحریف کشانده است و نمونه‌ای از رقص‌های حرام، همین رقص‌های درویشی مختلط است. گاه دیده می‌شود که عده‌ای مرد و زن با ذکر علی به هم می‌پیچند و می‌رقصند. شکی نیست که چنین کاری حرام است و شریعت، به شدت از اختلاط حرام زن و مرد نامحرم نهی نموده است. حرمت این کار برای صوفیان و دراویش، با یادکرد از نام مبارک حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام برداشته نمی‌شود. اختلاط نامحرمان به صورت ناشایست و با نادیده گرفتن احکام الهی حرام است و تفاوتی ندارد که در مسجد باشد یا میکده، در خانقاه یا پارتی‌های شبانه؛ چرا که مکان، زمان و افراد، هیچ گاه حرامی را حلال نمی‌کند. مراد ما از «سماع»، مجالس رقص صوفیان

(۴۸)

نیست. این مجالس، تحریف‌شده معارف است. همان‌گونه که برخی مجالس عزاداری هم تحریف شده از مجالس مورد توصیه اهل بیت علیهم‌السلام است و هم نان خوردن از جریان قیام خونین کربلا، که هدف آن را نیز تحریف می‌کند.

مراد ما از سماع، سماع اولیای خداست. آنان در بین خود ترنم‌های معنوی داشتند و سماع می‌نمودند؛ ولی درویش‌ها و صوفیان خانقاهی آن را به رقص تبدیل نمودند. اولیای خدا در لذت انس با ملکوت الهی و با شنیدن نغمه‌ای معنوی، با هم غش می‌کردند و به جبروت الهی وصل می‌شدند، اما اینان «یا هو» می‌کنند و به هم می‌پیچند و گاه می‌شود که جنس مخالف را ندا می‌دهند.

چنین تحریفاتی در عیدالزهرا نیز دیده می‌شود. هیچ روزی نیست که حرام خدا حلال گردد و حرام خدا تا دامنه قیامت حرام است و سخن گفتن از رفع قلم در برخی اعیاد، خرافه‌ای بیش نیست. این عقیده گمراهی است و موجب از بین رفتن شأن انسانی می‌گردد و تخریب ولایی پیش می‌آید. شاد بودن در ایام شادی اهل بیت علیهم‌السلام با توجه و معرفت و یا عمل شایسته می‌باشد؛ نه به لوث کردن حقیقت و محو اصل آن. امامان علیهم‌السلام هیچ‌گاه دشمنان را تحریک نمی‌کردند و اهل صفا و صمیمیت بودند و درگیری میان شیعه و سنی را نمی‌خواستند. برگزاری چنین مجالسی و فیلم‌برداری آن از طرف عوامل ضد انقلاب و بردن آن بر روی آنتن، حرکت عامدانه برای تخریب چهره شیعه و ایجاد اختلاف میان شیعه و

(۴۹)

اهل سنت است. چرا باید ثمره خون هزاران شهید انقلاب به دست مردمی محبّ، اما ساده و نیز توسط عده‌ای غرض‌ورز و مزدور و جاهلانی مقدس‌نما تباه شود و نگاه دنیا و مسلمانان جهان را به شیعیان امیرمؤمنان تغییر دهد. چه گناهی بزرگ‌تر از این که باعث شود جهانیان به حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام ؛ جان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به دیدی ناپسند بنگرند و (نعوذبالله) رفتار آن‌ها را از حضرت ببینند؟ کسی که ادعای ولایت دارد باید به سیره حضرات معصومین علیهم‌السلام و روش آن حضرات علیهم‌السلام بنگرد و از آن الگو بردارد و روضه کربلا، عیدالزهرا یا سماع و رقص را به تحریف نکشاند.


سوم: اشاعه فحشا

سومین مورد رقص حرام، رقصی است که به اشاعه فحشا بینجامد و یا مصداق آن باشد. از همین نمونه است رقص‌های دانسینگی که به غربیان اختصاص دارد و صاحبان آن می‌خواهند افکار ملت‌ها را با آن تخریب کنند. در شناخت حکم باید ملاک‌ها و معیارها را مورد نظر داشت. در بحث رقص نیز که به خودی خود بدون اشکال است، چنان‌چه موجب اشاعه فحشا شود، بدون تردید حرام است.

پاره‌ای از رقص‌ها پلاک و صاحب دارد و جنبه رقص بودن آن چندان موضوعیتی ندارد و در پشت خود اهداف شوم سیاسی و براندازی معنوی با اشاعه فحشا را دارد، چنین رقص‌هایی حرام است. مراد ما از رقص که از جواز آن سخن می‌گوییم رقص‌های متمدن و آزاد انسانی،

(۵۰)

عاطفی و شادباش روح و روان است.

موسیقی و رقص نباید به هیچ وجه، فحشایی را اشاعه دهند یا به ابتذال بگرایند. نسخه‌برداری از موسیقی‌ها و رقص‌هایی که اشاعه فحشا و ابتذال دارد نیز حرام است و مانند این است که کسی در بطری شراب، آب بنوشد یا این که بطری خالی از شراب، دست وی باشد. در این حالت، ذهن از دیدن آن بطری خاص، به شراب منتقل می‌شود، از این رو، استفاده از آن برای نوشیدن آب حرام است؛ زیرا اشاعه فحشا (شراب‌خواری) را موجب می‌شود. اشاعه فحشا به دلالت آیه شریفه زیر حرام است:

«إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آَمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَالاْآَخِرَةِ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تعلَمُونَ»(۱).

کسانی که دوست دارند که زشتکاری در میان آنان که ایمان آورده‌اند شیوع پیدا کند، برای آنان در دنیا و آخرت، عذابی پر درد خواهد بود، و خداست که می‌داند و شما نمی‌دانید.

رقص‌ها و موسیقی‌هایی که به نوعی اشاعه فحشا و گناه دارد حکایت بطری‌های شرابی است که هم‌اینک عرضه می‌شود که با وجود زیبایی بسیار و بلوری بودن آن، اگر هفت بار شسته شود و هفت بار هم خاک‌مالی یا ده‌ها بار ضد عفونی گردد، باز استفاده از آن برای آشامیدن آب حرام است و تنها باید آن را شکست؛ چرا که عنوان «بطری شراب» بر

۱٫ نور / ۱۹٫

(۵۱)

آن صادق است و نگاه‌داری از آن اشاعه فحشا به شمار می‌رود. این گونه است که می‌گوییم اسلام بر صدق عنوانی بسیار تأکید دارد و با هرچه که عناوین گناه و معصیت را با خود یدک می‌کشد، مبارزه می‌کند، وگرنه شیشه یا بطری شراب تنها شیشه است و بت چوبی و سنگی نیز تنها همان چوب و سنگ است، ولی این موارد، از باب جنس آن مورد مخالفت اسلام واقع نگردیده‌اند، بلکه چون عنوان گناهی را با خویش حمل می‌کنند و از ابزار جدایی‌ناپذیر جبهه باطل می‌باشد، نمی‌توان از آن استفاده کرد. بطری‌ها و شیشه‌های شراب نیز همانند خود شراب فساد آفرین است و این بطری‌ها دست‌کمی از شراب ندارد و استفاده از آن اشاعه فحشا به حساب می‌آید. بودن شراب در ظرف سفالین نیز چنین حکمی را دارد؛ مگر این که کسی آن را نشناسد و یا نداند که ظرف شراب است.

برخی از ایرانیان نیز گاه مراعات پوشش اسلامی را نمی‌کنند، اما افرادی مؤدب و مدرن می‌باشند؛ در این صورت، نمی‌توان گفت مگر موی سر چقدر مهم است که اگر بخشی از آن آشکار باشد، مشکلی ایجاد کند یا مگر دست دادن زن و مرد نامحرم یا بوسیدن آنان چه مشکلی ایجاد می‌کند؟! اسلام با چنین اعمالی به شدت مخالف است و آن را حرام می‌داند. این‌گونه اعمال، منطقه و میدانی به نام لاابالی‌گری برای انسان می‌گشاید؛ به‌طوری که قبح این معنا و بالاتر از آن، دشوار می‌گردد و مهم میدان فسادی است که این کار در مقابل دیانت می‌گشاید. این کردار

(۵۲)

میدانی را برای مفاسد باز می‌کند و بدین گونه به مبارزه و دهن‌کجی به دیانت و معنویت می‌پردازد.


چهارم: رقص‌های ویژه و نمادِ اهل معصیت

از رقص‌های حرام، رقصی است که به اهل معصیت شباهت دارد. مانند رقص‌هایی که به کافران ویژگی دارد و شعار آنان دانسته می‌شود. انجام چنین رقص‌هایی از باب «من تشبّه بقوم عُدّ منهم»(۱) حرام است.

صرف «تشبه به اهل معاصی» عنوانی است که مورد اهتمام شریعت است و آن را از باب اشاعه فحشا حرام می‌داند. اسلام بر کاربرد عناوین اهتمام فراوانی دارد و در این مسیر توصیه می‌کند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا»(۲)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید (هنگام سخن گفتن با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ) نگویید: «راعنا»: ما را مراعات کن، بلکه بگویید: ناظر احوال ما باش.

خداوند می‌فرماید: «راعنا» اصطلاح خاص یهودیان است، خود را به آنان شبیه نسازید و از آن استفاده نکنید، بلکه واژه «انظرنا» را به کار گیرید.

در بحث موسیقی و رقص نیز چنین است و شباهت جستن به گروهی خاص از اهل معاصی و اوباش و اراذل حرام می‌باشد.

اشاعه فحشا و غیر هدفمند بودن و لکه‌دار نمودن اخلاق عمومی

۱٫ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۵۱۳٫

۲٫ بقره / ۱۰۴٫

(۵۳)

جامعه، امری نیست که اسلام آن را نادیده بگیرد.

حرمت چنین موسیقی‌ها و رقص‌هایی تا زمانی ثابت است که انتساب آن به کفار باقی است و با از میان رفتن این انتساب و اختصاص به قوم خاصی که در پی اهداف شوم هستند، اشکال آن نیز برطرف می‌شود.

به طور مثال، کت و شلوار در آغاز که به ایران آمده بود به انگلیسی‌ها انتساب داشت و برخی از عالمان دینی، آن را به همین دلیل، حرام می‌دانستند و از پوشیدن آن نهی می‌کردند، ولی چون در این زمان، این انتساب از آن گرفته شده، حرمت پوشیدن آن نیز برداشته شده است. بر این اساس، زدن کروات و پاپیون در این زمان اشکالی ندارد؛ زیرا دیگر به جایی منتسب نیست. کلاه لبه‌دار نیز این چنین است و هیچ یک از امور گفته شده، دیگر شعار گروه خاصی به شمار نمی‌رود، ولی هر گاه هر یک از این امور یا هر چیز دیگری، شعار قومی شود و منظور خاصی را برساند، چنان‌چه آن گروه با اسلام در تضاد باشد، هرگونه استفاده از نمادهای آنان نیز اشکال دارد.

امروزه کروات و پاپیون به ریشی می‌ماند که به جهت تزیین یا آراستن گذاشته می‌شود، نه با هدف پیروی از حکمی دینی. چنین شخصی در دو مورد نخست، اگرچه برای این کار ثواب و پاداشی ندارد، چرا که به خاطر مسلمانی و تعبد ایمانی چنین نکرده، اما به گناه تراشیدن ریش نیز آلوده نشده است. در برابر، اگر کسی ریش بگذارد و با این کار، ریش را به عنوان این که نماد اهل دیانت است، به اهمال بکشاند و مسلمانی را زیر سؤال

(۵۴)

برد، ریش گذاردن وی معصیت است و ثوابی به وی برای این کار داده نمی‌شود، اگرچه گناه تراشیدن ریش را در کارنامه خود ندارد.

پیش‌تر نیز گفتیم اگر مداح یا خواننده‌ای به سبک دستگاهی بخواند که زنی طاغوتی از آن استفاده کرده و ویژه اوست و مرثیه‌خوانی یا غناخوانی وی، آن دستگاه را تداعی کند، وی به اهل گناه شباهت یافته و مداحی یا مرثیه‌خوانی او، حرام است؛ چرا که این سبک و دستگاه پلاک دارد و پلاک آن به نام اهل عصیان است. هم‌چنین است اگر رقص بر سبکی خاص باشد که یکی از رقاصان اهل معصیت را به یاد آورد، انجام آن حرام است.

رقص اهل معصیت، رقصی که اشاعه فحشا دارد، رقص انضمامی و اختلاطی و نیز رقص مهیج به حرام اشکال دارد. با وجود چنین مشکلاتی در راه سالم سازی رقص، باید برای رقص الگوسازی نمود و رقص‌های انسانی و سالم را کدبندی نمود و آن را به جامعه آموزش داد. هر چیزی اگر قانون، ملاک و معیار درستی نداشته باشد و تناسب در آن رعایت نشود و به افراط و تفریط کشیده شود موجب گمراهی است. رقص سالم رقصی است که جامعه را به طراوت و حریت بکشاند و دشمن را از پای درآورد و دیانت و ایمان را تازه کند.

باید فضایی را در مباحث هنری به وجود آورد که بتوان شادی و سرور مشروع ولایی را به جامعه عرضه کرد تا بسیاری از مشکلات روحی و روانی مسلمانان برطرف شود. اگر برخی از مسلمانان راهی سراب غرب

(۵۵)

می‌شوند تا چند صباحی را در دانسینگ‌ها و کافه‌های آن طرف خوش باشند و خود را به گناه آلوده کنند، برای این است که آموزه‌های دینی در زمینه کامیابی را در دست ندارند و مانند بیماری هستند که جز پزشکی کافر و گبر، فرد دیگری را سراغ ندارند و به ناچار، برای درمان پیش او می‌روند؛ چرا که بیماری کمبود و عقده، او را رنج می‌دهد، ولی اگر پزشک مسلمانی باشد که هرچند ضعیف‌تر از پزشکان غربی عمل کند، با این حال، غیرت دینی به او اجازه نمی‌دهد که پیش کافری برای معالجه رود. باید راه‌های حلال کامیابی و التذاذ را در اختیار مردم قرار داد و سپس از محرمات سخن گفت و این وظیفه حوزه‌هاست؛ چرا که آنان متولیان امور دینی مردم هستند و احکام آنان را بیان می‌دارند.


پنجم افراط در رقص و لهو

از رقص‌های دیگری که می‌توان آن را در زمره گناهان برشمرد، تلبس به لهو و لغو باطل و حرام است. آن که دوست دارد به بهانه و بدون بهانه، همواره خود را بجنباند و حتی در نماز نیز دستان خود را تکان دهد، دارای مشکل روانی است و به باطل و لغوِ حرام، مبتلا گردیده است.

البته، ما در گذشته موارد لغو، لعب و لهو حرام را به تفصیل برشمردیم و گفتیم که هر لغو و لهوی حرام نیست؛ همان‌طور که هر ضرری دارای حرمت نمی‌باشد و باید آن را رتبه‌بندی نمود تا به طور مثال، کسی نگوید غذا خوردن نیز ضرر دارد و دندان‌ها را خراب می‌کند پس باید گفت غذا خوردن حرام است، بلکه باید دانست که احکام، تابع مصالح است.

(۵۶)

درست است که هر لغو و لهوی حرام نیست؛ همان‌طور که هر ضرری حرام نمی‌باشد، اما اگر کسی در انجام لهو و لغو به افراط و کثرت دچار شود و سازی در بغل خود نهد و دایم بنوازد و به جای نماز و پرداختن به این امور، ساز و رقص را نور چشم خویش بینگارد، وی به حرام مبتلا گردیده و حلال و پاک را به حرام و آلودگی تبدیل نموده و به خوض در لغو و لهو گرفتار آمده است ـ که در جلد دوم، بحث آن را آوردیم. همان‌گونه که اگر رقص در مجلس شراب و معصیت و با عریانی انجام گیرد، حرام است و نماز خواندن در آن نیز دارای اشکال است، رقص در این مورد نیز به گناه آلوده شده و حرام است.


اصل اولی در رقص

گفتیم که حلیت رقص، نیاز به ارایه دلیل ندارد، و نبود دلیل حرمت، حلیت آن را ثابت می‌کند. اما بر فرض آن که در حلیت آن شک شود، باز با اجرای اصل برائت، جواز آن به اثبات می‌رسد. مرحوم آخوند که در کتاب «کفایة الاصول» اختصار را بسیار ارج می‌نهد، در این رابطه گوید:

اگر در وجوب یا حرمت چیزی شک شود و دلیلی بر آن در دست نباشد، به حکم شرع و عقل، ترک یا انجام آن فعل جایز است و عقوبتی در پی ندارد. نبود دلیل نیز یا به خاطر نبود نص یا اجمال نص و احتمال کراهت یا استحباب و یا به خاطر تعارض در صورت عدم ترجیح میان دو نص است.

در باب رقص نیز دلیلی بر حرمت وجود ندارد و اصل برائت آن را زیر

(۵۷)

چتر حمایتی خود می‌گیرد، از این رو نمی‌توان آن را حرام دانست. حرمت لهو و لغو نیز در جای خود بررسیده شد و از چند و چون آن بحث گردید. مرحوم صاحب کفایه گوید:

«ثالثها: إنّ الأصل فیما لا یعلم اعتباره بالخصوص شرعا ولا یحرز التعبّد به واقعا، عدم حجیته جزما، بمعنی عدم ترتّب الآثار المرغوبة من الحجّة علیه قطعا، فإنّها لا تکاد تترتّب إلاّ علی ما اتّصف بالحجّیة فعلاً»(۱).

ـ اصل در موردی که اعتبار شرعی آن به‌خصوص دانسته نمی‌شود و تعبد واقعی به آن احراز نمی‌گردد، حجت نبودن جزمی آن است به این معنا که آثاری که بر حجیت قطعی بار می‌شود در آن ثابت نیست؛ زیرا حجیت قطعی برای جایی است که به طور فعلی حجت باشد و نه مانند موردی که دلیلی به خصوص بر شرعیت آن نیست.

ما در بحث اصول گفته‌ایم در موردی که قطع شکل می‌پذیرد، قاطع نیازمند ارایه دلیل بر قطع خود نیست و شارع در آن‌جا نفوذی ندارد و نمی‌تواند حکم به وجوب یا حرمت آن دهد. اما در باب ظن، چنین نیست و شارع می‌تواند برخی از امارات ظنی را به صورت تعبدی برای بندگان حجت سازد. این امر، از اصول مهم فرهنگ شیعه است که کهنگی نمی‌پذیرد.

در بحث رقص و غنا نیز دلیل قطعی بر حرمت آن وجود ندارد. البته

۱ـ کفایة الأصول ـ الآخوند الخراسانی ص ۲۷۹٫

(۵۸)

حکم موارد خاصی از آن را می‌شناسیم، ولی همه انواع غنا و موسیقی و رقص چنین نیست و در حکم آن شک وجود دارد و با شک، نمی‌توان حکم به حرمت چیزی داد و باید فرایند استنباط در چارچوب کتاب و سنت و اصول و قواعد دیانت را مراعات کرد.

اصل اولی در رقص نیز همانند غنا و موسیقی، حلیت و جواز است و دلیلی بر منع آن در دست نیست.

باید گفت در فرهنگ شیعی، امور مباح به مراتب بیش از محرمات است و شریعت به‌جز در موارد معدودی، اصل اولی را بر اباحه گذاشته است؛ چرا که آیین شیعه، دین فطرت، طبیعت و در نتیجه سهل و سمحه است و همواره بر آن است که آزادی و آزادگی پیروان خویش را پاس دارد.

هر چیزی که دلیل معتبری از شریعت بر حرمت آن نرسیده، حلال است و انجام دادن آن اشکالی ندارد. این در حالی است که شریعت اسلام، دینِ خاتم است و همه محرمات آن برای ما بیان شده است:

«أحمد بن محمّد، عن علی بن النعمان، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه‌السلام قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : أیها النّاس، إنّی لم أدع شیئا یقرّبکم إلی الجنّة ویباعدکم من النّار إلاّ وقد نبّأتکم به، ألا وإنّ روح القدس قد نفث فی روعی، وأخبرنی أن لا تموت نفس حتّی تستکمل رزقها، فاتّقوا اللّه عزّ وجلّ، وأجملوا فی الطلب، ولا یحملنّکم استبطاء شیء من الرزق أن تطلبوه بمعصیة اللّه عزّ وجلّ، فإنّه لا ینال ما عند اللّه جلّ اسمه إلاّ بطاعته»(۱).

(۵۹)

ـ من چیزی که شما را به بهشت نزدیک سازد یا از جهنم دور دارد فروگذار ننموده و همه را برای شما بیان نموده‌ام. همانا روح القدس در روان من دمید و به من آگاهی داد که هیچ کس نمی‌میرد مگر آن که از رزق و روزی خود به صورت کامل بهره می‌برد؛ پس تقوای الهی پیشه دارید و در طلب روزی به اجمال بسنده کنید و کند رسیدن برخی از روزی شما را بر آن ندارد که آن را با گناه خواستار شوید؛ چرا که آن‌چه نزد خداست جز با اطاعت‌پذیری او به دست نمی‌آید.

البته این سخن بلند می‌رساند که دین بر همه امور آدمی احاطه کامل دارد و آن را نیز بیان داشته، اما هنر فقیه دینی آن است که این امور را از منابع آن کشف و استخراج نماید.

نباید توهم داشت که رقص امر تازه تأسیسی است که از فرهنگ غرب به شرق سرایت کرده و برای اجانب و مشرکان و کفار است، بلکه در منظر اسلام، امر قبیح و مستنکری دانسته نمی‌شده است و متأسفانه اسلام در ابتدای مسیر حرکتی خویش، گرفتار غاصبان حق ولایت و جبهه باطل گردید و چیرگی فرهنگ خلیفه دوم، آن را یبس و خشک نمود.

هر کس می‌خواهد رقص را حرام کند، باید از شریعت، دلیلی بر حرمت بیاورد، وگرنه رقص از آن جهت که تنها رقص است، دلیلی بر حرمت ندارد و لهو نیز نمی‌تواند دلیل حرمت رقص یا موسیقی قرار گیرد.

۱ـ الکافی، ج ۵، ص ۸۳٫

(۶۰)

باز خاطرنشان می‌شویم موضوع بحث حاضر، ماهیت رقص به خودی خود و رقص از آن جهت که رقص است و بدون ملاحظه مفاسد و افراد است که گاه حکم به این اعتبار تغییر می‌یابد و بحث از مقام ثبوت به مقام اثبات می‌آید و میان این دو مقام، تفاوتی آشکار است که شرح آن گذشت.

در جامعه سالم نمی‌توان برای حرمت رقص دلیلی یافت و چنان‌چه جامعه بیمار است و کسی با دیدن کفش زنی مشکل پیدا می‌کند، حکم ثانوی برای او فعلیت می‌یابد، ولی این گونه نیست که باید به جامعه برای همیشه به چشم بیمار نگریست و احکام الهی را به خاطر وجود بیمارانی چند، تعطیل نمود، بلکه باید با فرهنگ‌سازی، بستر سالم اجرای احکام را پدید آورد و جامعه را از این بیماری نجات بخشید. راه نجات‌بخشی چنین بیمارانی نیز منع نمودن و حرام ساختن حلال‌ها نیست، بلکه تطهیر جامعه به توسعه جامعه امکان‌پذیر است.

رقص با کمال انسانی تنافی و ناسازگاری ندارد و چنان‌چه جامعه از سلامت برخوردار باشد، می‌تواند در اجرای مجالس شادمانی به طور سیستماتیک و نظام‌وار و با ارایه راه‌کارهای قانونی، مجوز رقص و برگزاری مجالس شادمانی دهد. البته، این کار به هیچ وجه بدون تدوین قوانین لازم و پاس داشتن مرزهای شرعی و رعایت استانداردهای نظارت بر چنین مجالسی عملیاتی نیست و راه‌کار مناسب خود و همت کارگزاران فرهنگی و متولیان چنین دستگاه‌هایی را می‌طلبد. رقص نیز دارای غرض عقلایی است و پی‌آمد آن سرور، نشاط، رفع مشکلات روحی و روانی و

(۶۱)

درمان برخی از بیماری‌هاست.

اسلام با شادمانی مخالفتی ندارد، مگر این که گناهی بر آن عارض شود. اصل لهو و لغو نیز ایرادی ندارد تا گفته شود رقص امری لهوی و حرام است. البته، باید میان جامعه سالم و ناسالم تفاوت گذاشت و مقام ثبوت و اثبات را از هم جدا دید. در جامعه سالم، رقص زن برای نامحرم با حفظ پوشش شرعی و با پرهیز از عریانی، اشکال ندارد و دیدن حجم بدن حرام نیست، ولی در جامعه بیمار ـ که هم‌اینک نوع جوامع بیمار هستند ـ این گونه رقص از آن‌جا که فسادآور است و از آن جهت که حریم حق در آن شکسته می‌شود، حرام می‌باشد و فتوای ما برای جامعه حاضر، همین گفته است.

اگر روزی فرا رسد که نوع افراد جامعه از سلامت برخوردار شوند و کارهای جنس مخالف، لغزشی در آنان ایجاد نکند، رقص نامحرم در آن جامعه ایرادی ندارد و به خاطر وجود افرادی چند، که بیمار هستند، نمی‌توان حکم به حرمت رقص داد؛ چرا که این افراد، هم‌چون کسانی هستند که به وسواس مبتلا گردیده‌اند و آنان در تأثیرپذیری از جنس مخالف، هم‌چون فرد وسواسی هستند که نه تنها نجاسات را نجس می‌داند، بلکه آب را نیز نجس می‌شمرد و دریا را نیز از این نجاست بی‌بهره نمی‌گذارد. روشن است که این فرد، بیمار است و باید درمان شود، وگرنه هم آب پاک است و هم ساحت دریا از نجاست به‌دور می‌باشد.

   


رقص برای محارم

(۶۲)

از رقص‌های حلال، رقص محارم برای یک‌دیگر است؛ مانند رقص زن برای شوهر یا برادر، پدر، دایی و عمو. اگر خواهری رقصید و برادر وی با رقص او به هیجان آمد و این معنا در ذهن او نیست که با خواهر خویش گناه کند، بلکه تنها تهییج شده و در نهایت تشویق می‌شود که با همسر خویش باشد، تهییج وی بدون اشکال است و رقص آنان ایرادی ندارد.

اگر دختری برقصد و برادر یا پدر وی، او را ببینند؛ چنان‌چه آنان هوس گناه‌آلود داشته باشند و بر آن تهییج شوند، نگاه آنان به رقص وی حرام است و او نیز باید خود را از رقصیدن در نگاه آنان دور بدارد، اما در صورتی که آنان تهییج بر حرام نشوند و تنها انگیزه‌های خفته در آنان در راه اِعمال شرعی و انس با همسر خود تهییج گردد و نشاط و فرح برای آن یابد، رقص وی و نگاه به آن رقص جایز است.

رقص برای محارم دارای صورت‌ها و فرض‌هایی است و مانند این می‌ماند که فردی در خیابان، ناخواسته زنی زیبا را ببیند و این زن، او را به تهییج و هیجان آورد؛ چرا که انسان سالم دارای عاطفه، احساس و وجدان است و نمی‌تواند از کنار زیبایی‌ها بگذرد و تأثیر نپذیرد. پس از این تهییج، یا نفس اماره بر او چیره می‌شود و به گناه آلوده می‌گردد، یا با آن که به هیجان آمده و نیروی شهوت او برانگیخته شده، همسر خویش را در می‌یابد و یا اگر مورد حلالی ندارد که خود را با او همراه سازد، تقوا و صبر را پیشه می‌نماید و سختی ریاضت را بر خود هموار می‌نماید.

در بحث رقص برای محارم نیز همین فرض‌ها قابل تصور است: اگر

(۶۳)

خواهری برای برادر یا محرم دیگری برقصد و محرم وی بر انجام حرام تهییج نشود، ایرادی ندارد، وگرنه با وجود علم دختر به برانگیختن محرم خویش بر حرام، رقصیدن وی و نگاه او، هر دو حرام است. البته ما از مرزهای نگاه و احکام آن، در ادامه، سخن می‌گوییم. در این فرض، دیدن مواضع زینت محارم نیز ایرادی ندارد.

    


داشتن چشم و دل سیر و نداشتن عقده و حسرتِ کمبود

«قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : یا أیها النّاس، إنّما النظرة من الشیطان، فمن وجد من ذلک شیئا فلیأت أهله»(۱).

ـ ای مردم، نگاه به نامحرم از شیطان است. چون فردی از شما چیزی از آن را یافت، به همسر خویش درآید و با وی آمیزش نماید.

این حدیث بر ضرورت سالم‌سازی دل و وارد نشدن هیچ گونه عقده و حسرتی بر آن پای می‌فشرد و پرهیز از عقده‌ها، حسرت‌ها و کمبودها و فقدان‌ها را از اصول تربیتی می‌شمرد.

متأسفانه، در موارد بسیاری دیده می‌شود که کارگزاران نظام به کمبودها و حسرت‌های ملت توجهی ندارند به‌طوری که رقص دیوار و قوطی کنسرو یا رب در آگهی‌های تبلیغی نیز گاه فردی را به خلاف می‌کشد! این مشکل به خاطر انسان بودن یا تابع شریعت اسلام و احکام دینی بودن نیست، بلکه چنین فردی در تربیت خویش، دچار کمبودها بوده و نیازهای بسیاری داشته است. انسان گرسنه از خوردن نان کپک زده و

۱ـ من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۹٫

(۶۴)

انسان تشنه از خوردن فاضلاب و گنداب نیز دریغ نمی‌ورزد. باید گرسنگی را برطرف نمود و چشم دل را سیر تربیت کرد تا میل‌ها و هوس‌ها قابل کنترل گردد و شخص، هوسِ هر چیزی را ننماید.

اگر به شخصی که با فقر و فلاکت درگیر بوده است، سبد سیبی داده شود، وی تمامی آن را با پوست و هسته می‌خورد و معده خویش را بسیار پُر و سنگین‌بار می‌سازد، ولی باز سیر نمی‌شود؛ زیرا چشم و دل او گرسنه است. خیلی از گرسنگی‌هایی که امروز مشاهده می‌شود بر اثر گرسنگی نیست، بلکه سیر نبودن چشم و دل است که آن را پدید آورده است.

ما پیش‌تر، لزوم پرهیز از عقده‌های روانی در کامیابی را خاطرنشان شدیم و وجود برخی از حکایات که به بزرگان دین و مملکت ما به دروغ نسبت داده می‌شود را انکار نمودیم. قضیه نگاه نکردن حضرت عبد العظیم حسنی به گیاهان و سبزه‌های کنار جاده نمونه‌ای از آن بود.

اگر حسرت و فقدان از جامعه برداشته نشود، چنان‌چه به هر فردی پنجاه حور العین نیز داده شود، وی باز به گناه آلوده می‌شود. چنین فردی مانند کسی است که گاه میلیاردر است، اما از داشتن پول سیر نشده است و هنوز می‌خواهد بر پول‌های خویش بیفزاید. وجود شمار فراوانی از این گونه مشکلات و آسیب‌های روانی و حسرت‌ها و عقده‌ها در جامعه، وظیفه حوزه‌ها را بیش از پیش سنگین می‌کند؛ چرا که آنان باید نقش اهرمی خویش را در جامعه ایفا نمایند و نخست، مردم را سیر سازند و

(۶۵)

سپس بگویند چه چیزی حلال و چه چیزی حرام است.


شریعت‌محوری در استفاده از حلال‌ها

قرآن کریم در یکی از آیات خود، چنین بیدارباش می‌دهد:

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطیباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آَمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خَالِصَةً یوْمَ الْقِیامَةِ کذَلِک نُفَصِّلُ الاْآَیاتِ لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ»(۱).

ـ بگو چه کسی زینت خداوند را که برای بندگان خویش آن را بیرون آورده و نیز پاکی‌های از روزی را حرام ساخته است؟ بگو چنین زینت‌هایی برای کسانی است که در زندگی دنیایی، ایمان آورده‌اند و در روز قیامت، خالص می‌باشند.

ما آیات و نشانه‌های خود را برای کسانی که خردورزی نمایند بدین گونه تفصیل می‌دهیم.

چه کسی طیبات را، آن هم برای مؤمنان و آن هم در زندگی دنیوی حرام کرده است؟ چنین طیباتی که در این‌جاست و رزق خداست، در آخرت چه صفایی دارد و چقدر بیش‌تر می‌شود و به گونه «شرابا طهورا» جلوه می‌کند. ما این مطالب را توضیح می‌دهیم برای آنان که از نیروی عقل مدد می‌گیرند و می‌فهمند. باید توجه داشت که لسان این آیه، هشدار و تهدید است. شادمانی و نشاط و استفاده از برانگیزنده‌هایی هم‌چون غنا و رقص سالم، به‌ویژه برای همسران، در زندگی از رزق‌های طیب است که

۱ـ اعراف / ۳۲٫

(۶۶)

نباید خود را از آن محروم ساخت و خمودی و یأس را که از خبایث است به جای آن، بر خود چیره ساخت. البته رقص چنان‌چه در جبهه باطل باشد، موضوعی است که از خبایث است، ولی اگر دولت حق بر آن دست گذارد، موضوعی طیب می‌یابد. نظام ولایی با حاکمیت و دولت خود، بسیاری از امور را طیب و طاهر می‌سازد. ما از نحوه تأثیرگذاری حاکمیت نظام اسلامی بر برخی امور که به دخالت در موضوع و تبدیل و تغییر آن می‌انجامد، در کتابی مستقل، سخن گفته‌ایم.

(۶۷)


فقه‌پژوهی رقص

تحقیق در کتاب‌های فقهی و به‌ویژه کتاب‌هایی که از قرن چهارم تا قرن سیزدهم هجری نگاشته شده است نشان می‌دهد که در این کتاب‌ها به صورت استدلالی به «رقص» پرداخته نشده است. برخی فقیهان، در گزاره‌ای کوتاه، کسب درآمد با آن را حرام دانسته‌اند. بعضی حرام بودن آن را چنان قطعی گرفته‌اند که فتوا داده‌اند: غناخوانی امری مجاز است، اما اگر با رقص همراه شود، حرام می‌گردد. بعضی از فقیهان ـ هم‌چون شیخ بزرگ، انصاری ـ دلیل حرمت رقص را لهو و شادمانی مفرط گرفته‌اند که سخن این فقیه ماهر و نادر، در پی خواهد آمد.

نداشتن بحث گسترده فقهی از رقص، شاید به زیستِ فقیهان شیعه در محیط تقیه و فضایی ناامن و زندگی در محیطی کاملا روحانی و سیر در امور معنوی و دوری آنان و تابعان و مقلدان ایشان از امور شهوانی و لهوی و سرگرمی‌ها و لذت‌بری‌هایی هم‌چون رقص بوده است. تنها گفته‌ای که

(۶۸)

در این زمینه حایز اهمیت است سخن شیخ انصاری رحمه‌الله و مرحوم سید محمّد سعید حکیم در «مصباح المنهاج» است که البته آن نیز از چند سطر تجاوز نمی‌کند. اما فقیهان پس از ایشان، تنها در پاسخ استفتاءاتی که از آنان می‌شده است، حکم آن را بیان داشته‌اند که ما نمونه‌هایی از آن را آوردیم. در استفتاءات، هیچ گاه از دلیل حکمی سخن گفته نمی‌شود.

در این زمان که سایه تبلیغات غرب برای بسط نفوذ فرهنگی خویش بر کشورهای اسلامی سنگینی می‌کند، و نیز نظام اسلامی در کشور ایران شکل گرفته و در نتیجه، می‌شود فضای باز سیاسی و اجتماعی و شادمانی و امنیت عمومی بر کشور و محیطِ زیستِ شیعیان حاکم گردد، سخن گفتن از چنین مباحثی برای فقیهان امری ضروری است. به‌ویژه که این نظام می‌خواهد برای بیش از پنجاه کشور اسلامی و نیز کشورهای دیگر الگوسازی نماید. نظامی که از سیطره اجانب و بیگانگان به مقدار توان خویش آزاد است و از استکبار جهانی سلطه‌پذیری ندارد و فقیهان و عالمان آن، آزاداندیشی و حریت خود را پاس می‌دارند. نظامی که به مدد حمایت مردم، توانسته استقلال خود را حفظ کند. امروز اگر جامعه و مردم به هر دلیلی و از جمله فقر فتوا و کاربردی و تخصصی نبودن فتاوا، از آن جدا شوند، به ورطه هلاکت در می‌غلطند و هویت خویش را از دست خواهند داد. اگر در گذشته، افرادی

(۶۹)

هم‌چون شیخ مفید، شیخ طوسی، صاحب جواهر و مرحوم شیخ انصاری به اموری چون رقص و کف زدن نپرداختند، برای این بوده است که آنان در افق بسیار بالایی بوده‌اند و جامعه آنان نیز در این حال و هوا سیر نمی‌کرد و کسانی که به این امور می‌پرداختند، به حکم و فتوای عالمان توجهی نداشتند؛ ولی امروزه، در نظام اسلامی، چنین وضعیتی حاکم نیست و فتوای عالمان است که جامعه را حرکت می‌دهد و در نظام و جامعه، از شرعی و غیر شرعی بودن بسیاری از امور سخن گفته می‌شود. از این رو، نمی‌توان گفت چرا از رقص و تصفیقی سخن گفته می‌شود که عالمی دینی آن را موضوع بحث قرار نداده است؛ چرا که جامعه ما با آنان بسیار متفاوت است. امروزه همه رسانه‌های دنیا بر آن هستند تا نوع رفتار و رویکرد حوزه‌های علمی به مباحث اجتماعی را ارزیابی کنند.


«لهو و شادمانی» از دیدگاه شیخ انصاری رحمه‌الله

جناب شیخ انصاری از رقص در جایی سخن می‌گوید که در مقام ارایه معنای لهو است. وی احتمال می‌دهد لهو به معنای بطر و شادمان بسیار باشد. در این احتمال، وی فتوا به حرمت لهو می‌دهد؛ زیرا شادمانی مفرط را حرام می‌داند. سپس جناب شیخ رحمه‌الله در مقام بیان برخی مصادیق شادمانی فراوان، از «رقص» مثال می‌آورد. او می‌فرماید:

هذا، ولکنّ الإشکال فی معنی اللهو، فإنّه إن أرید به مطلق اللعب کما یظهر من الصحاح والقاموس، فالظاهر أنّ القول بحرمته شاذّ مخالف للمشهور والسیرة، فإنّ اللعب هی الحرکة لا لغرض عقلائی، ولا

(۷۰)

خلاف ظاهرا فی عدم حرمته علی الإطلاق. نعم، لو خصّ اللهو بما یکون عن بطر ـ وفسّر بشدّة الفرح ـ کان الأقوی تحریمه، ویدخل فی ذلک الرقص والتصفیق، والضرب بالطشت بدل الدف، وکلّ ما یفید فائدة آلات اللهو. ولو جعل مطلق الحرکات التی لا یتعلّق بها غرض عقلائی مع انبعاثها عن القوی الشهویة، ففی حرمته تردّد.

ـ این مطالب را فرا بگیر، اما در معنای لهو اختلاف است و چنان‌چه لهو به معنای مطلق بازی باشد ـ همان‌گونه که دو کتاب «صحاح اللغة» و «قاموس اللغة» چنین گفته‌اند ـ حکم به حرمت آن شاذ و مخالف با نظرگاه مشهور فقیهان و سیره است؛ چرا که لعب و بازی حرکتی است که غایتی عقلایی ندارد و بر حرام نبودن آن به صورت مطلق، اختلافی نیست. اما در صورتی که لهو به معنای «بطر» و شادی بسیار زیاد باشد، قول قوی‌تر حرمت آن است. در این صورت، بطر در برگیرنده رقص، تصفیق و سوت زدن و نیز زدن به تشت به جای دف و هرچه که فایده آلات لهو را داشته باشد، هست. بله، اگر لهو به معنای مطلق حرکاتی باشد که غرض عقلایی بر آن تعلق نگیرد و از قوای شهوانی برانگیخته شده باشد، در حرمت آن تردید است.

ما برای آن که به صورت دقیق، نظرگاه مرحوم شیخ انصاری را که مهم‌ترین دلیل بر حرمت رقص را ارایه داده است، واکاوی نماییم، تمامی بحثی که ایشان در رابطه با لهو دارند را در این‌جا می‌آوریم و آن را به نقد می‌گذاریم:

(۷۱)

«المسألة العشرون: اللهو حرام، علی ما یظهر من المبسوط والسرائر والمعتبر والقواعد والذکری والجعفریة وغیرها، حیث علّلوا لزوم الإتمام فی سفر الصید بکونه محرّما من حیث اللهو.

قال فی المبسوط: السفر علی أربعة أقسام وذکر الواجب والندب، والمباح، ثمّ قال: الرابع، سفر المعصیة، وعدّ من أمثلتها من طلب الصید لللهو والبطر. ونحوه بعینه عبارة السرائر.

وقال فی المعتبر: قال علماؤنا: اللاهی بسفره کالمتنزّه بصیده بطرا، لا یترخّص، لنا أنّ اللهو حرام، فالسفر له معصیة. انتهی(۱).

با توجه به آن‌چه از کتاب‌های «مبسوط»، «سرائر»، «معتبر»، «قواعد»، «ذکری»، «جعفریه» و دیگر کتاب‌های فقهی به دست می‌آید لهو حرام است؛ چرا که آنان در باب شکار لهوی، به تمام بودن نماز و حرمت سفر به سبب حرمت لهو حکم داده‌اند.

شیخ طوسی رحمه‌الله در مبسوط گوید: سفر بر چهار قسم است و پس از ذکر واجب، مستحب و مباح آن گوید سفر چهارم سفر معصیت است مانند کسی که به قصد لهو به صید بپردازد. البته این نظریه با همین عبارات در سرائر ابن ادریس نیز آمده است.

محقق حلی رحمه‌الله در «معتبر» می‌نویسد عالمان شیعی گویند: کسی که به سفر لهوی رود، مانند آن که برای خوش گذرانی به صید تفریحی می‌پردازد، نمی‌تواند نماز را شکسته بخواند؛ زیرا لهو حرام و سفر او هم ـ چون لهوی است ـ معصیت است.

۱٫ شیخ انصاری، المکاسب المحرمة، ج ۲، ص ۴۱٫

(۷۲)

وقال فی القواعد: الخامس من شروط القصر: إباحة السفر، فلا یرخّص العاصی بسفره کتابع الجائر والمتصید لهوا. انتهی.

وقال فی المختلف فی کتاب المتاجر: حرّم الحلبی الرمی عن قوس الجلاهق، قال : وهذا الإطلاق لیس بجید، بل ینبغی تقییده باللهو والبطر.

وقد صرّح الحلّی فی مسألة اللعب بالحمّام بغیر رهان بحرمته، وقال: إنّ اللعب بجمیع الأشیاء قبیح. وردّه بعض: بمنع حرمة مطلق اللعب.

وانتصر فی الریاض للحلّی بأنّ ما دلّ علی قبح اللعب، وورد بذمّه من الآیات والروایات أظهر من أن یخفی، فإذا ثبت القبح ثبت النهی، ثمّ قال: ولولا شذوذه بحیث کاد أن یکون مخالفا للإجماع لکان المصیر إلی قوله لیس بذلک البعید. انتهی.

علامه حلی در کتاب «قواعد» آورده است: پنجمین شرط قصر نماز، مباح بودن آن است در این صورت، فردی که در سفر قصد معصیت دارد و سفر او سفر معصیت است همانند تابع ظالم و ستم‌گر بودن و نیز شکارچی لهوی باید نماز را تمام بگزارد.

در باب متاجر کتاب «مختلف» آمده است: «علامه حلبی پرتاب نمودن سنگ با فلاخن را حرام کرده است، ولی چنین اطلاقی خوب نیست بلکه شایسته است آن را به لهو و شادمانی زیادی تقیید نمود.

مرحوم علامه حلی در مسأله کبوتر بازی بدون برد و باخت، به حرمت آن تصریح نموده است. وی هم‌چنین گفته است: بازی با

(۷۳)

همه اشیا قبیح است ولی برخی این سخن را رد نموده‌اند و گفته‌اند: مطلق لعب و بازی حرام نیست.

مرحوم صاحب ریاض به مدد علامه حلی رحمه‌الله آن‌چه را که بر قبح بازی دلالت دارد آورده است و آیات و روایات در نکوهش آن بسیار است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت و گفته است چون قبح چیزی ثابت شود، نهی از آن نیز ثابت می‌شود.


حرمت مطلق بازی

مرحوم شیخ به نقل از صاحب ریاض رحمه‌الله می‌آورد که هر بازی که نصی بر جواز آن نرسیده باشد، حرام است. از این فقیه بزرگوار باید پرسید چرا ورزش‌ها و بازی‌های غیر منصوص حرام باشد؟ مگر ادله عام، اباحه هر چیزی را ثابت نکرده است و مگر اصل اولی در لعب، حرمت است یا دلیل خاصی بر آن رسیده است. این سخنان چیزی جز ادعای بدون دلیل نیست، از این رو مرحوم شیخ تنها به نقل این کلمات بسنده می‌کند و خود هم‌چنان از وارد شدن به این معرکه پرهیز می‌نماید، چرا که بزرگان زیادی را پشت ماجرای قبیح و مذموم می‌بیند.

شایان ذکر است ما تحلیل مفصلی را از این آیات و روایت ارایه داده‌ایم و با گروه‌بندی انسان‌ها، حکم هریک را نسبت به لهو و لغو و لعب متفاوت دانستیم که نیازی به دوباره‌گویی از آن نیست اما این بزرگان و فقیهان از این تقسیم و تفاوت احکام با تفاوت مرتبه غفلت نموده‌اند.

پیش از این گذشت که نباید از سلیقه‌های شخصی عالمان دینی که

(۷۴)

عمری در انزوا بوده‌اند به عنوان آموزه‌های دینی یاد شود. لزوم تقیه برای عالمان و انزوای ناخواسته، روحیه شادی را از آنان گرفته بوده است. اگر بازی با همه گونه‌هایی که دارد قبیح باشد، حتی کردار امامان معصوم علیهم‌السلام نیز زیر سؤال می‌رود؛ چرا که روایات بسیاری داریم که آنان لعب و بازی داشته‌اند و نمونه‌هایی از آن در پیش آمد.

بسیاری از ادعاهای یاد شده در این فرازها دلیلی ندارد و فتوایی است بدون پشتوانه دلیل و سند معتبر.


بازی؛ دوای متکبر مغرور

البته مذمت و نکوهش بازی به معنای حرمت آن نیست و این دو هیچ رابطه لزومی با هم ندارد. برخی از حرکات جسمانی که در شرع حرمتی ندارد و در نزد مردم مذموم است، بسیاری از مشکلات روانی را برطرف می‌سازد. برای نمونه، انسان متکبر، ریاکار یا سالوس‌باز برای رفع مشکل خویش، بهتر است خم شود و دست‌ها و زانوهای خود را بر زمین نهد و مسافتی را چهار دست و پا طی کند تا هم‌چون حیوانی شود و غرور وی بریزد. این عمل به‌خصوص برای کسانی که حتی حاضر نیستند نوک کفش‌هایشان بر زمین بیاید تا چه رسد به پاهاشان، بیش‌تر لازم است؛ چرا که آنان بسیار خطرناک هستند؛ زیرا نه تنها حیوان، بلکه هیچ ملایکه الهی را در جیب خود جای نمی‌دهند.

ولا یبعد أن یکون القول بجواز خصوص هذا اللعب، وشذوذ القول بحرمته مع دعوی کثرة الروایات، بل الآیات علی حرمة مطلق

(۷۵)

اللهو؛ لأجل النصّ علی الجواز فیه فی قوله علیه‌السلام : «لا بأس بشهادة من یلعب بالحمّام». واستدلّ فی الریاض أیضا ـ تبعا للمهذّب ـ علی حرمة المسابقة بغیر المنصوص علی جوازه بغیر عوض، بما دلّ علی تحریم اللهو واللعب، قال: لکونها منه بلا تأمّل. انتهی.

بعید نیست اعتقاد به جایز بودن کبوتر بازی و ندرت داشتن قول به حرمت آن با وجود بسیاری از آیات و روایات بر حرمت مطلق لهو به خاطر بودن نصی ویژه بر جواز این بازی باشد آن جا که حضرت علیه‌السلام می‌فرماید: شهادت کبوتر باز پذیرفته است و ایرادی بر آن نیست. در «ریاض» نیز به پیروی از «مهذب» بر حرمت هر مسابقه‌ای بجز مسابقاتی که بر جواز آن روایت آمده استدلال شده است؛ چرا که مطلق لهو و لعب تحریم شده و مسابقه‌ها نیز نوعی لعب و لهو است و این گفته آشکار است و نیازی به تأمل ندارد!


حرمت مقید لهو، نه مطلق

شیخ انصاری رحمه‌الله مدعی است روایات و آیات فراوانی بر حرمت مطلق لهو وجود دارد و ما پیش از این گفتیم که این آیات و روایات محدود است و لهو و لغو را تنها برای اندکی از انسان‌ها نکوهش می‌کند.

مرحوم شیخ انصاری در ادامه از روایاتی یاد می‌کند که بر حرمت لهو به آن استناد شده و ما پیش از این، همه آن را در جلد دوم مورد بررسی قرار داده‌ایم و خواننده برای آگاهی بر تفسیر و تحلیل روایت و نقد وارد بر استدلال به آن‌ها در حرمت لهو، به هر یک از آن روایات، در جلد دوم مراجعه نماید. شیخ گوید:

(۷۶)

والأخبار الظاهرة فی حرمة اللهو کثیرة جدّا. منها: ما تقدّم من قوله علیه‌السلام فی روایة تحف العقول: «وما یکون منه وفیه الفساد محضا، ولا یکون منه ولا فیه شیء من وجوه الصلاح، فحرام تعلیمه وتعلّمه والعمل به، وأخذ الأجرة علیه».

ومنها: ما تقدّم من روایة الأعمش، حیث عدّ فی الکبائر الاشتغال بالملاهی التی تصدّ عن ذکر اللّه کالغناء وضرب الأوتار، فإنّ الملاهی جمع «الملهی» مصدرا، أو «الملهی» وصفا، لا «الملهاة» آلةً؛ لأنّه لا یناسب التمثیل بالغناء. ونحوها ـ فی عدّ الاشتغال بالملاهی من الکبائر ـ روایة العیون الواردة فی الکبائر، وهی حسنة کالصحیحة بل صحیحة.


توجه به حیث موجود در روایات

از روایاتی که شیخ بر حرمت لهو به آن استدلال نمود روایت تحف العقول است که می‌فرماید: «چیزی که فساد محض داشته باشد و هیچ گونه فایده‌ای در آن نباشد، فراگیری و آموزش و عمل به آن و گرفتن مزد بر آن حرام است».

پیش از این گفتیم که دقت فلسفی می‌گوید فساد محض در هستی وجود ندارد و حتی زهر و سم مار نیز افزوده بر کشنده بودن برای آدمی، فایده‌های بسیاری دارد؛ ولی با فرض وجود فساد محض با دید عرفی و عقلایی، موارد بسیار اندکی را می‌توان موضوع آن دانست و از جمله، امور لهوی چنین است و ما پیش از این گفتیم که لهو برای دوری مردم از تکبر و

(۷۷)

ادعاهای بی‌جا هم‌چون ادعای خدایی برخی مستکبران، لازم است.

هم‌چنین شیخ در این زمینه به روایت اعمش استدلال می‌کند. وی گفت: «منها: ما تقدّم من روایة الأعمش حیث عدّ فی الکبائر: الاشتغال بالملاهی»، باید توجه داشت که زبان روایت با آن‌چه شیخ می‌گوید متفاوت است و روایت از اشتغال به معنای پر شدن وقت توسط لهو سخن می‌گوید و ما نیز گفتیم افراط و زیاده‌روی در هر کاری؛ هرچند گزاردن نماز باشد، ناپسند است. آن‌چه موجب شود که انسان از یاد خدا باز ماند و انسان را از حق غافل گرداند اشکال دارد و عقل نیز این امر را فهم می‌کند. این روایت به انجام امور و ورزش‌های مختلف از جمله تیراندازی، بوکس و کاراته ارتباطی ندارد. امور گفته شده همه جایز است و خطری نیز ندارد و در باشگاه‌ها کسی به خاطر این ورزش‌ها نمی‌میرد، و حتی در بدل‌کاری که بدترین نوع ورزش است، در هر سال، چند نفری بیش‌تر دچار مشکل نمی‌گردند، اما چنین خطری در بزرگراه‌های کشور ما بسیار وجود دارد و کسی رانندگی را در آن تحریم نمی‌کند.

یاد دارم در دوران کودکی که به باشگاه می‌رفتم برخی از بوالهوس‌ها گوش خود را لای در می‌گذاشتند تا آن را بشکنند و گوش آنان ورم بیاورد و آنان بدین‌گونه خود را کشتی‌گیر معرفی کنند. آن‌چه اشکال دارد چنین کارهایی است، وگرنه حتی اگر گوش کشتی‌گیری در مسابقه شکسته شود، ایرادی ندارد؛ چرا که صرف ضرر حرمت نمی‌آورد. برای نمونه، اگر انسان بیش از اندازه غذا بخورد، کالری بسیاری وارد بدن خویش می‌نماید و

(۷۸)

بیماری‌های گوناگونی را برای خود سبب می‌شود و این امر، اضرار به نفس است. اما کسی به حرمت پرخوری و افراط در خوردن فتوا نمی‌دهد. اگر کسی بگوید کشیدن سیگار حرام است، باید تنفس در هوای آلوده تهران را نیز حرام بشمرد. هم‌چنین خوردن آب قم نیز باید ایراد داشته باشد؛ چرا که اگر دستگاه‌های تصفیه هر بیست روز مشاهده شود، لجن و کثافات بسیاری از این آب می‌گیرد و ما هم آن را می‌خوریم. معده به شرایط متفاوت عادت می‌کند؛ گرچه هرچه خوارک صافی‌تری در آن ریخته شود بهتر است ولی این گونه نیست که گمان شود این امور اضرار به نفس، و حرام است؛ چرا که وقتی سخن از حرمت چیزی می‌شود باید دلیل محکم و بدون خدشه‌ای بتواند آن را ثابت کند و اسلام چنین در تشریع احکام بر مسلمانان سخت نگرفته است.

ومنها: ما تقدّم فی روایات القمار فی قوله علیه‌السلام : «کلّ ما ألهی عن ذکر اللّه فهو المیسر».

ومنها: قوله علیه‌السلام فی جواب من خرج فی السفر یطلب الصید بالبزاة والصقور: «إنّما خرج فی لهو، لا یقصر».

ومنها: ما تقدّم فی روایة الغناء فی حدیث الرضا علیه‌السلام فی جواب من سأله عن السماع، فقال: «إنّ لأهل الحجاز فیه رأیا، وهو فی حیز اللهو». وقوله علیه‌السلام ـ فی ردّ من زعم أنّ النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله رخّص فی أن یقال: جئناکم جئناکم الخ ـ «کذّبوا، إنّ اللّه یقول: « لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوا لاَتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا» إلی آخر الآیتین.

ومنها: ما دلّ علی أنّ اللهو من الباطل بضمیمة ما یظهر منه حرمة

(۷۹)

الباطل، کما تقدّم فی روایات الغناء.

ففی بعض الروایات: «کلّ لهو المؤمن من الباطل ما خلا ثلاثة: المسابقة، وملاعبة الرجل أهله». الخ.

وفی روایة علی بن جعفر علیه‌السلام ، عن أخیه، قال: «سألته عن اللعب بالأربعة عشر وشبهها، قال: لا نستحبّ شیئا من اللعب غیر الرهان والرمی». إلی غیر ذلک ممّا یقف علیه المتتبّع.

ویؤیده أنّ حرمة اللعب بآلات اللهو الظاهر أنّه من حیث اللهو، لا من حیث خصوص الآلة. ففی روایة سماعة: «قال أبو عبد اللّه علیه‌السلام : لمّا مات آدم شمّت به إبلیس وقابیل، فاجتمعا فی الأرض فجعل إبلیس وقابیل المعازف والملاهی شماتةً بآدم علی نبینا وآله وعلیه السلام، فکلّ ما کان فی الأرض من هذا الضرب الذی یتلذّذ به النّاس فإنّما هو من ذلک»، فإنّ فیه إشارة إلی أنّ المناط هو مطلق التلهّی والتلذّذ.

ویؤیده ما تقدّم من أنّ المشهور حرمة المسابقة علی ما عدا المنصوص بغیر عوض، فإنّ الظاهر أنّه لا وجه له عدا کونه لهوا وإن لم یصرّحوا بذلک عدا القلیل منهم، کما تقدّم. نعم، صرّح العلاّمة فی التذکرة بحرمة المسابقة علی جمیع الملاعب کما تقدّم نقل کلامه فی مسألة القمار.


توجه به اقران لهو

ما در مورد استدلال به روایت «جئناکم جئناکم»، گفتیم که گفتن این جمله از باب این که از شعایر کفر است مورد اشکال است و نه از باب غنا و موسیقی یا لهو. هم‌چنین در روایت شماتت آدم علیه‌السلام آن‌چه مورد نهی

(۸۰)

است شماتت حضرت آدم علیه‌السلام است. در این ماجرا ابلیس و قابیل به تمسخر، شماتت و اهانت حضرت آدم علیه‌السلام پرداختند و از معازف و ملاهی در این باب استفاده نمودند، بدون آن که معازف و ملاهی خصوصیتی داشته باشد و چنان‌چه شماتت با اسباب دیگری نیز شکل می‌گرفت، باز حرمت در جای خود باقی بود.

شیخ در ادامه به معناشناسی لهو و اختلافی که در این زمینه وجود دارد، می‌پردازد و می‌گوید:

هذا، ولکنّ الإشکال فی معنی اللهو، فإنّه إن أرید به مطلق اللعب کما یظهر من الصحاح والقاموس، فالظاهر أنّ القول بحرمته شاذّ مخالف للمشهور والسیرة، فإنّ اللعب هی الحرکة لا لغرض عقلائی، ولا خلاف ظاهرا فی عدم حرمته علی الإطلاق. نعم، لو خصّ اللهو بما یکون عن بطر ـ وفسّر بشدّة الفرح ـ کان الأقوی تحریمه، ویدخل فی ذلک الرقص والتصفیق، والضرب بالطشت بدل الدف، وکلّ ما یفید فائدة آلات اللهو. ولو جعل مطلق الحرکات التی لا یتعلّق بها غرض عقلائی مع انبعاثها عن القوی الشهویة، ففی حرمته تردّد.

ـ این مطالب را فرا بگیر، اما در معنای لهو اختلاف است و چنان‌چه لهو به معنای مطلق بازی باشد؛ همان‌گونه که دو کتاب «صحاح اللغة» و «قاموس اللغة» چنین گفته‌اند، حکم به حرمت آن شاذ و مخالف با نظرگاه مشهور فقیهان و سیره است؛ چرا که لعب و بازی حرکتی است که غایتی عقلایی ندارد و بر حرام نبودن آن به صورت مطلق اختلافی نیست. اما در صورتی که لهو به معنای «بطر» و شادی

(۸۱)

بسیار زیاد باشد قول قوی‌تر حرمت آن است. در این صورت، بطر در برگیرنده رقص، تصفیق و سوت زدن و نیز زدن به تشت به جای دف و هرچه که فایده آلات لهو را داشته باشد، هست. بله، اگر لهو به معنای مطلق حرکاتی باشد که غرض عقلایی بر آن تعلق نگیرد و از قوای شهوانی برانگیخته شده باشد، در حرمت آن تردید است.

واعلم أنّ هنا عنوانین آخرین: «اللعب» و«اللغو». أمّا اللعب، فقد عرفت أنّ ظاهر بعض ترادفهما، ولکن مقتضی تعاطفهما فی غیر موضع من الکتاب العزیز تغایرهما. ولعلّهما من قبیل الفقیر والمسکین إذا اجتمعا افترقا، وإذا افترقا اجتمعا. ولعلّ اللعب یشمل مثل حرکات الأطفال الغیر المنبعثة عن القوی الشهویة، واللهو ما تلتذّ به النفس، وینبعث عن القوی الشهویة. وقد ذکر غیر واحد أنّ قوله تعالی: « أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ» الآیة، بیان ملاذّ الدنیا علی ترتیب تدرّجه فی العمر، وقد جعلوا لکلّ واحد منها ثمان سنین. وکیف کان، فلم أجد من أفتی بحرمة اللعب عدا الحلّی علی ما عرفت من کلامه، ولعلّه یرید اللهو، وإلاّ فالأقوی الکراهة.

دو عنوان دیگر در این جا وجود دارد و آن دو اصطلاح «لعب» و «لغو» است. برخی می‌پندارند لعب و لهو مترادف است؛ اما عطف آن در چند آیه از قرآن کریم، دلیل بر تغایر آن دو است.

شاید لعب و لهو مانند فقیر و مسکین باشد که چون با هم آیند دو معنای جداگانه دارد و آن گاه که به صورت جدا ذکر می‌شود با هم مترادف است و هر یک معنای دیگری را می‌رساند.

(۸۲)

شاید لعب به همانند حرکات کودکان گفته شود که از قوه شهوانی سرچشمه نمی‌گیرد و لهو هر چیزی است که نفس از آن لذت می‌برد و از قوای شهوانی برانگیخته می‌شود که در قرآن کریم بسیار آمده و نمونه‌ای از آن آیه شریفه: «همانا زندگی دنیا لعب، لهو و زینت است» می‌باشد. این آیه با توجه به دوره‌های مختلف عمر است و برخی برای هر دوره‌ای هشت سال قرار داده‌اند.

در هر حال، من غیر از علامه حلی رحمه‌الله عالمی دیگر را نیافتم که به حرمت لعب حکم دهد و شاید مراد وی از لعب، همان لهو باشد. می‌توان گفت قول قوی‌تر کراهت لعب است.


دخالت نداشتن شهوت در لهو

در کلام شیخ قدس‌سره با همه عظمتی که ایشان در فقه دارد، کلماتی چون لعلّ، أقوی و مانند آن بسیار دیده می‌شود که شایسته فقیه محققی چون ایشان نیست. هم‌چنین در مبانی استنباطی وی معنای لهو مشخص نیست. ایشان ترادف واژگان را محال نمی‌داند و ما نقد این دیدگاه را در جلد نخست آوردیم. البته این از محاسن جناب شیخ رحمه‌الله است که هر جا مسأله‌ای را نمی‌داند، بدون غرور علمی از واژه‌هایی مشابه «لعل» استفاده می‌کند. ایشان احتمال می‌دهد لعب، حرکاتی را گویند که از شهوت برنخیزد؛ ولی «لهو» برای موارد برآمده از شهوت است. اما باید گفت این احتمال درست نیست؛ چرا که اگر این گونه باشد، بزرگ‌سالان نباید بازی داشته باشند، در حالی که نه تنها لعب، مخصوص بچه‌ها نیست، بلکه

(۸۳)

ملاعبه و بازی با همسر برای بزرگسالان است. کودکان بازی نمی‌کنند، بلکه تنها سرگرم هستند.

اگر از مرحوم شیخ پرسیده شود این سخنان چه مستندی دارد، وی گوید: «وقد ذکر غیر واحد»؛ بسیاری گفته‌اند و ما نیز آن را احتمال داده‌ایم.

وأمّا اللغو، فإن جعل مرادف اللهو ـ کما یظهر من بعض الأخبار ـ کان فی حکمه. ففی روایة محمّد بن أبی عباد المتقدّمة عن أبی الحسن الرضا علیه‌السلام : «أنّ السماع فی حیز اللهو والباطل، أما سمعت قول اللّه تعالی: « وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرَاما».

ونحوها روایة أبی أیوب حیث أراد باللغو الغناء مستشهدا بالآیة. وإن أرید به مطلق الحرکات اللاغیة، فالأقوی فیها الکراهة.

وفی روایة أبی خالد الکابلی، عن سید الساجدین علیه‌السلام ، تفسیر الذنوب التی تهتک العصم ب «شرب الخمر، واللعب بالقمار، وتعاطی ما یضحک النّاس من اللغو والمزاح، وذکر عیوب النّاس».

وفی وصیة النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله لأبیذر رضی اللّه عنه: «إنّ الرجل لیتکلّم بالکلمة فیضحک النّاس فیهوی ما بین السماء والأرض»(۱).

ـ در مورد لغو باید گفت: اگر لغو به معنای لهو باشد، همان‌طور که از برخی روایات به دست می‌آید، در این صورت حکم لهو را دارد و چنان‌چه لهو حرام باشد، لغو نیز حرام است.

روایت امام رضا علیه‌السلام ترادف معنای لغو و لهو را می‌رساند؛ چرا که

۱ـ کتاب المکاسب المحرمة، ج ۲، صص ۴۰ ـ ۵۰٫

(۸۴)

امام علیه‌السلام نخست سماع را در زمره لهو و باطل بر می‌شمرد و سپس به آیه: « وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرَاما» استدلال می‌کند.

بله، اگر لغو مطلق حرکات خالی از غرض باشد، قول قوی‌تر، کراهت آن است.


نقد نظرگاه شیخ رحمه‌الله در حرمت لهو بطری و شادمانی

باید توجه داشت شیخ انصاری رحمه‌الله نخست حرمت لهو را به نقل از فقیهان می‌آورد و چنین نیست که نظرگاه خویش را به صورت صریح بیان دارد. وی حتی در نقل ادله نیز از خود استدلالی را ارایه نمی‌دهد.

جناب شیخ رحمه‌الله که در فقه، هم‌چون حافظ در شعر، و رستم در قدرت، و ابن‌سینا در فلسفه است و قیاس فقیهان دیگر با ایشان قیاس مع الفارق است، در باب لهو و لعب تحقیقی جامع و در نتیجه فتوایی نیز ارایه نمی‌دهد. این شیخ همان است که در بحث معاطات، بدون استدلال به آیه یا روایتی، چنان بحث می‌کند که همه را به حیرت وا می‌دارد و آدمی را به یاد این شعر فردوسی می‌اندازد:

تهمتن یلی بود در سیستان

من او را بکردم رستم داستان

با این تفاوت که رستم پیش از خود تهمتن سیستان بود، اما معاطات بدون پیشینه و با دستان مرحوم شیخ چنین عظمت یافت. شیخ رحمه‌الله که چنین چیره‌دست در معاطات سخن می‌گوید، به باب لهو و لعب که می‌رسد، تنها به آوردن نظرگاه دیگران بسنده می‌کند و از خود سخنی نمی‌گوید.

(۸۵)

در هر حال، شیخ انصاری رحمه‌الله نتوانست حرمت مطلق لهو یا لعب یا لغو را ثابت کند. البته گوش‌ها چنان آلوده شده است که دیگر هم‌چون سابق نیست که اگر کسی چیزی شنید، تکانی شدید بخورد. اگر مطلق لعب و لهو حرام باشد، بسیاری باید از جای خود برنخیزند و به تعبیر دیگر باید بمیرند.

متأسفانه مرحوم شیخ رحمه‌الله کلام خود را با بیان چند احتمال پی می‌گیرد و به صورت صریح، گزاره‌ای علمی و روشن را بیان نمی‌دارد. مشکلی که در رساله‌های عملیه و استفتاءات نیز دیده می‌شود. وقتی مرجع تقلید و حاکم دینی، پاسخ مسأله‌ای را با احتمال پیش می‌برد، فردی عادی چگونه می‌تواند نسبت به آن آگاهی یابد. عبارت مرحوم شیخ نیز در این مسأله این گونه است و می‌فرماید: «هذا، ولکن الاشکال فی معنی اللهو، فإنّه إن أرید… فالظاهر…» و خلاصه سخن و رأی نهایی خویش را این گونه ارایه می‌کند.

جناب شیخ رحمه‌الله در این عبارات می‌گوید: اگر لهو به بطر اختصاص یابد قول قوی‌تر تحریم آن است. بطر شدت شادی را گویند. اما دلیلی برای حرمت بطر و خوشامد بسیار نمی‌آورد و چنین فتاوایی در همان مسیری است که کامیابی را از مسلمانان گرفته و آنان را به غمباری و انزوا مبتلا نموده است. شدت شادی و فرح در نماز، بوییدن گل، دیدن برادری که در غربت بوده است بعد از سالیان بسیار، غش نمودن پای ضریح امام رضا علیه‌السلام از خوشحالی درک محضر آن حضرت علیه‌السلام همه نوعی بطر است،

(۸۶)

اما هیچ یک ایرادی ندارد. مگر در روایت نیست که حضرت ابراهیم علیه‌السلام وقتی صدایی که به زیبایی می‌گفت: «سبّوح قدّوس، ربّنا وربّ الملائکة والروح» شنید، چنان برای او خوشایند بود که نیمی از گوسفندان خود را برای دوباره گفتن آن بخشید. البته، خوشامدی در صورتی که با احتمال ضرر شدید همراه شود، باید از آن پرهیز نمود. مثل این‌که دادن خبر خوشی به کسی موجب سکته وی می‌شود و اگر کسی از آن آگاه باشد و چنین نماید، کار وی حرام است. چه بسیار اموری است که خوشایند چشم یا شامّه یا دیگر حواس است. دین به استعمال عطر و بهداشت و نظافت، سفارش بسیار دارد و همه نیز خوشایند نفس است، در حالی که هیچ یک حرام نیست. بله، لهوی که انسان را از یاد خدا باز دارد و مصداق «یصدّون عن ذکر اللّه» در مرتبه شدید آن باشد اشکال دارد، وگرنه بسیاری از افعال افراد عادی، با غفلت همراه است و چه بسا که درس فقه و اصول یا عرفان و توحید نیز موردی از «یصدون عن ذکر اللّه» باشد.

مرحوم شیخ، دلیلِ: غفلت‌آوری و لذت‌بری و خوشایندی و نیز دلیل‌های نقلی را بر حرمت رقص و شادمانی و نیز غنا ذکر می‌کند، ولی تحلیل این دلایل، نادرستی هریک را به دست داد.

متأسفانه، مرحوم شیخ در این بحث رویکردی نقلی دارد تا تحقیقی، به این معنا که به نقل آرا و نظرات دیگران بسنده می‌کند. البته، حادثه جانسوز کربلا و در تقیه و غربت بودن شیعه و به‌ویژه عالمان آن و نیز غرق معنویت و سرور حاصل از آن و سیر در عالم تجردی، جایی برای ارایه

(۸۷)

طرح‌های شاد زیستن و شادمانی باقی نگذاشته بود و عالمان دینی به همین جهت از این مسایل با سرعت گذر می‌کرده‌اند.

شادمانی هرچند زیاد باشد؛ در صورتی که برآمده از مرزهای شرعی و در چارچوب احکام دینی باشد اشکالی ندارد. انزال منی نیز خوشی بسیار به همراه دارد که گاهی برخی از هوش می‌روند. کسی که شدت نیروی جنسی دارد و حالت رخوت و سستی پیدا نمی‌کند، حالت بسیار خوشی در انزال دارد، به‌گونه‌ای که عالم را در خود غرق می‌بیند و تا مدت‌ها به طول می‌انجامیده است. این که می‌گویند وقتی مردی در بهشت انزال می‌شود، سرمستی آن تا چهل سال بعد برای وی وجود دارد و هر بار انزال نیز تا چهل سال یا بیش‌تر به طول می‌انجامد و خوشی را به خوشی خود می‌افزایند، همه بر این امر دلالت دارد که خوشی و حتی خوشی بسیار ایرادی ندارد و آنان که برخی از خوشی‌ها را ندارند ناقص هستند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از کسانی است که در جهت کامیابی و سرمستی مانند دیگر جهات کامل بوده و مقام جمعی را داشته است، چنان‌که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خود می‌فرماید قدرت چهل مرد را در وجود خویش دارد. به عکس، بسیاری هستند که با آن که سایش و ریزش دارند، خوشایند چندانی ندارند و شاید حتی خوشی انزال را به‌خوبی متوجه نشوند.

جناب شیخ رحمه‌الله ، اموری هم‌چون رقص، کف زدن، به تشت زدن به جای دف و مانند آن را به سبب خوشی فراوانی که دارد، ممنوع می‌شمرد! بر اساس این معیار، هر چیزی که فایده آلات لهو را داشته

(۸۸)

باشد و برای نمونه چنان‌چه کسی از فرزند خود نیز لذت ببرد یا در چرخ و فلک نشیند و یا دستگاه‌های بازی امروزی نشیند و هیجان و شادی بسیار ببیند، باید گفته شود، اشکال دارد.

شیخ رحمه‌الله حرمت غنا را تنها در لهو بودن آن دید و در لهو نیز دلیلی برای حرمت مطلق لهو ارایه نکرد و در نهایت، لهو را مکروه دانست و تنها چیزی که آن را اقوی دانست، حرمت لهوی است که بطری باشد و رقص را نیز از این جهت، فتوای به حرام داد. وی در باب غنا نیز گفت دلیلی بر حرمت غنا از آن جهت که غناست وجود ندارد و در نتیجه، در نظر شیخ رحمه‌الله تنها غنایی حرام است که بطری باشد، نه غیر آن.

بر اساس دیدگاه شیخ انصاری، هم بسیاری از بازی‌های امروزی و هم پخش برخی از موسیقی‌های صدا و سیما، اعم از نا و نواها تا موسیقی متن فیلم‌ها حرام است؛ چرا که برای مردم خوشامد فراوانی دارد.

شایان ذکر است فقه جناب شیخ رحمه‌الله بسیار محققانه است و ما ایشان را سلطان فقها می‌دانیم، ولی زمانه ایشان فرصت و مجالی برای شناخت موضوعات فقهی به وی نداده است و برای نمونه، ایشان دانش موسیقی را نمی‌دانند، چنان‌که در برخی مسایل ریاضی نیز اشتباهاتی دارند. البته، احتمال دیگری نیز هست و آن این‌که این نابغه فقه، در زمان خود به دلایل گوناگون نمی‌توانسته است نظر نهایی خویش را با صراحت بیان دارد، از این رو برای نمونه بحث لهو را با «لعلّ» و «یؤید»های بسیار و نقل کلمات دیگر فقیهان پی می‌گیرد، وگرنه چنین تردیدهایی از مثل جناب

(۸۹)

شیخ به‌دور است. اشکالات یاد شده نیز به جناب شیخ وارد نیست؛ بلکه کلام ایشان است که نقد شده که آن نیز معلول جامعه آن زمان است. عظمت جناب شیخ، همواره محفوظ است؛ اما عظمت ایشان به این نیست که کلام نادرست ایشان چشم بسته، درست دانسته شود. ما وارث گذشتگان هستیم، اما نه به این معنا که نقایص آنان جبران نشود. مثل آثار باستانی که ما برای جلوگیری از تخریب آن، در مرمت و نگه‌داری آن تلاش می‌کنیم و آن را به حال خود رها نمی‌سازیم تا ویران گردد. البته، با این تفاوت که اهمیت آثار باستانی به ماندگاری بیش‌تر گذشته آن است، اما کلمات گذشتگان به ترمیم و بازسازی آن است، نه ماندگاری دست نخورده گذشته آن که چنین پنداری ارتجاع و تعصب است.


نمونه‌هایی از فتاوای حرمت

در این جا شایسته است به کتابی که فتاوای اعاظم در عصر حاضر را گردآوری نموده است مراجعه نمود و بخشی از فتاوای آن را دید. شایان ذکر است این فتاوا بدون ذکر نام صاحب فتوا می‌آید، ولی سخن ما این است که در دادن فتوا باید دقت بسیار داشت و در فرایند استنباط حکم، شناخت موضوع و ملاک را نیز در دست داشت و به دور از احتیاط در استخراج حکم، احتیاط ننمود که احتیاط در این مسأله فراگیر و اجتماعی، در ترک احتیاط است.

۶ ـ (س) آیا شما رقص نمودن را جایز می‌دانید؟

(ج) رقص حرام است، مگر رقص زن برای شوهرش.

(۹۰)

بر اساس این فتوا، رقص برای محارم حرام است و حتی اگر مادری برای دختر خویش یا دختری برای مادر خود برقصد، مرتکب حرام گردیده است.

۷ ـ (س) آیا جایز است مرد به مرد رقص یاد بدهد یا زن به شوهر خود رقص یاد بدهد؟ اگر زن در میان زنان برقصد و پول بگیرد (شاباش) این پول حلال است یا نه، و یا آن که قرارداد پول نکرده و خود زنان به او پول بدهند؟

(ج) هیچ کدام از موارد مذکوره ـ رقص و تعلیم رقص ـ جایز نیست و پول گرفتن جایز نیست و اکل مال به باطل است.

به نظر ما ایرادی ندارد به زنی که در حال رقص است و پوشش شرعی دارد، مزد داد. هم‌چنین اشکال ندارد به دهان عروس یا کسی که در حال رقص است، پول گذارده شود و «شاباش = شادباش» داد؛ چرا که این پول، هدیه به اوست یا می‌توان او را تشویق نمود. آموزش رقص نیز اشکالی ندارد؛ چرا که دلیلی شرعی بر منع آن نرسیده است. البته، همان‌گونه که گفته شد مرزهای شرعی و دوری از اختلاط نامحرمان و پوشش شرعی باید پاس داشته شود و از رقص‌های شش‌گانه حرام، دوری شود.

خاطرنشان می‌شود در دادن شاباش به عروس، باید از هر چیزی که استکبار به شمار می‌رود، دوری نمود. برای نمونه در جامعه‌ای که زنان فقیر بسیاری زندگی می‌کنند، آویزان نمودن مقدار زیادی طلا به عروس که مشاهده آن استکبار آن خانواده را می‌رساند و امری غیر عادی است،

(۹۱)

جایز نیست و چنین اشخاصی مفسد دانسته می‌شوند و باید طلاهای استفاده شده در آن مجلس، از آنان به نفع بیت المال گرفته شود تا یکی از زمینه‌های فساد برچیده گردد. ما این مطلب (ضرورت دوری از حرکت‌های استکباری) را نیز به عنوان فتوا در این کتاب می‌آوریم.

نمونه‌ای از دیگر فتاوای حرمت، چنین است:

۸ ـ (س) کف زدن و رقصیدن در مجالس چه حکمی دارد؛ به‌خصوص که بعضا زنان کف می‌زنند و برادران یا اقوام مرد در عروسی می‌رقصند؟

(ج) رقصیدن مطلقا ـ چه مرد و چه زن ـ و هم‌چنین کف زدن ـ به همه صورت ـ اشکال دارد، ولی رقصیدن زن فقط برای شوهرش، اشکال ندارد.

۹ ـ (س) در مجالس عقد و عروسی، کف زدن و رقصیدن مردان برای مردان و زنان برای زنان جایز است یا حرام؟

(ج) تنها رقصیدن زن برای شوهرش جایز است و بقیه رقص‌ها حرام است و کف زدن اگر مجرد دست به هم زدن باشد اشکالی ندارد وگرنه کیفیت خاص که مناسب مجالس لهو باشد جایز نیست هرچند در مجلس عقد و عروسی.

بعد از این، به تفصیل خواهیم گفت که کف زدن با سینه زدن که جایز است، تفاوتی ندارد. سینه زدن نوعی اظهار حزن است و کف زدن برای اظهار شادی است و هیچ یک اشکالی ندارد. درست نیست بندگان خدا را با احتیاط‌هایی که هیچ پشتوانه شرعی ندارد در قفس نگاه داشت.

(۹۲)


تغییر عوارض و تأثیر بر موضوع رقص

در بررسی حکم رقص، باید به اقران و عوارض آن که سبب تغییر موضوع می‌شود توجه داشت. هر موضوعی نیز حکمی ثابت، پایدار و تغییرناپذیر دارد. گفتیم اسلام دارای هیچ گونه حکم متغیری نیست و تمامی احکام آن ثابت است، اما شرایط و عوارضِ حیث‌ساز و گاه تغییر هویت موضوع، سبب تغییر موضوع می‌شود و در هر تغییری، حکمی خاص همان موضوع بر آن حمل می‌شود. به طور مثال، بالغ شدن موضوعی است که شرایط گوناگون برای آن حیث‌ساز است و نمی‌توان سن را به عنوان ملاکی پایدار در شناخت آن قرار داد؛ زیرا بلوغ امری طبیعی است و رشد طبیعی هر کسی با دیگری متفاوت است و سن تنها می‌تواند اماره‌ای برای دریافت بلوغ باشد، نه شرط تحقق موضوع آن. به طور نمونه، در مناطق گرمسیر ـ هم‌چون عربستان ـ به خاطر تابش آفتاب شدید، نوجوانان زودتر به بلوغ می‌رسند و در مناطق سردسیر، بلوغ دیرتر محقق می‌شود.

در مثالی دیگر، باید از رمی جمرات نام برد. این حکم در زمانی تشریع شده که شمار حاجیان اندک بوده است، ولی بر فرض، زمانی برسد که شمار حاجیان به ده‌ها میلیون نفر برسد، آیا با چنین ازدحام جمعیتی می‌توان رمی جمرات را بر شکل فعلی آن انجام داد یا باید تدبیر جدیدی اندیشید تا به جای رمی جمرات، رمی رؤوس شکل نپذیرد. هم‌چنین است قربانی کردن در روز عید قربان. اگر نشود از گوشت قربانی استفاده

(۹۳)

کرد و آن را مورد بهره‌برداری قرار داد، آیا این عمل، لغو به شمار نمی‌رود. البته باید توجه داشت که قربانی‌هایی که گذشته و در زمان اولیای معصومین علیهم‌السلام انجام می‌شد، نخست خشک می‌گردید و سپس به مصرف درمی‌آمد و چیزی از آن، دور ریخته نمی‌شد.

هم‌چنین می‌توان از انگور و خرما نوشیدنی‌های طهور درست کرد بدون آن که مست‌کنندگی داشته باشد، نشئگی حاصل از نوشیدن آن نیز اشکالی ندارد؛ چرا که نشئگی در مرگ و انگور نیز وجود دارد و اگر کسی در صبح تابستان مقدار زیادی انگور عسکری بخورد، تا به شب، در مستی و رقص به سر می‌برد. برخی از مردم آلوده، گاه به شراب‌هایی لب می‌زنند که هیچ سگی بر آن لب نمی‌زند و دلیل آن این است که جامعه اسلامی از امکانات خویش برای تحقیق بر تولید نوشیدنی‌های حلال و ناب اسلامی استفاده نمی‌کند.

رقص نیز همانند موضوعات گفته شده درگیر حیثیات و عوارض جانبی تأثیرگذار بر موضوع آن است و با گذر زمان، دستخوش تحول گردیده و هم‌اینک به دانشی پیشرفته تبدیل گردیده و آموزشگاه‌های بسیاری حتی در جامعه ایران برای آموزش آن وجود دارد.

باز خاطرنشان می‌شویم احکام الهی همیشه ثابت است و حکم الهی هیچ گاه تغییر نمی‌کند؛ چرا که تنها خدا و رسول و اولیای معصومِ دین، مشرِّع می‌باشند و دیگران حتی فقیهان و عالمان دینی تنها متشرّع و پیرو شریعت شناخته می‌شوند، اما موضوعات احکام می‌تواند همواره در

(۹۴)

تغییر و تبدل باشد و هر موضوعی حکم همیشه ثابت خود را داشته باشد. با این توضیح، به‌خوبی به دست می‌آید که فقیه باید همواره موضوع‌شناسی و نیز ملاک و معیارهای منصوص در متون دینی را در نظر داشته باشد. پویایی فتوا نیز در گرو شناخت موضوع است و فقیه نمی‌تواند بگوید شناخت موضوع در شأن من نیست و من تنها احکام را بیان می‌دارم؛ چرا که در این صورت، فقیه با بیانی کلی از موضوعی کلی سخن می‌گوید که افراد متنوع و متعددی دارد و وی از افراد گوناگون و ویژگی‌های متفاوت و حیث‌های مختلف و گاه تغییر هویت‌یافته آن غفلت ورزیده است. فقیه باید تفاوت میان اِسکار و تخدیر را بداند تا در بیان فتوا، میان آن دو خلط ننماید و برای مثال، موسیقی را عامل اسکار نشناسد. فقه شیعه فقهی پویاست و مدعی است می‌تواند آینده جهان را در دست داشته باشد، از این رو نمی‌تواند به صورت کلی و کلیشه‌ای و گاه سرگردان، در شناخت موضوعات، حکم دهد.

شناخت موضوع نیز مستلزم این نیست که فقیه به هر چیزی آلوده گردد، بلکه شناخت موضوع برای فقیه همانند شناخت بیماری‌ها برای پزشک می‌ماند و پزشک نیز برای درمان بیماری نیازمند بیمار شدن نیست و شناخت او از بیماری در این امر بسنده است. امروزه چشم مردم به نظام اسلامی است و مردم از این نظام که داعیه ولایت محوری دارد انتظار بیان شفاف مسایل و احکام را دارند و بر این اساس، مسؤولیت دینی فقیهان و عالمان دینی بسیار سنگین شده است و به هیچ وجه با گذشته

(۹۵)

تاریخ فقه شیعه قابل مقایسه نیست.

سخن گفتن از مناط و ملاک احکام و علل شرایع برای فقه شیعه در جامعه امروز ضروری است و فقه باید نفس الامر احکام را به تحقیق بگذارد و حکمت، ملاک و تعلیل داشتن احکام شریعت را ثابت کند و با پایه‌ریزی فقه و حقوقی مدرن، موجبات ایجاد تمدن پویای شیعی را برای سده آینده رقم زند و چنین فقهی است که می‌تواند امیدواری مظلومان دنیا را سبب گردد. امروزه همه دریافته‌اند که ظلم و زور و قلدری، نه از ابرقدرت غرب بر می‌آید و نه از دیگر کشورها و تنها این فرهنگ است که باید در دنیا حاکم گردد و جنگ آینده نزاع و برخورد میان تمدن‌ها و فرهنگ‌های علم‌مدار است. البته، چیره‌ترین فرهنگ حاکم هم‌اکنون آموزه‌های اومانیستی غرب است و تنها فرهنگ قدرتمندی که می‌تواند با ساماندهی درست به رقابت با آن برخیزد، فرهنگ شیعه است که پشتوانه دویست و هفتاد سال رهبری معصوم و استادی مقام عصمت را دارد و می‌تواند پاسخ‌گوی مشکلات فکری، فرهنگی، معنوی و مادی دنیای امروز و آینده جهان باشد و این توانایی را دارد که راهبرد رهایی مردم از ظلم‌ها و اجحاف‌ها و تأمین سلامت دنیوی و نیل آنان به ملکوت و تأمین سعادت اخروی را عهده‌دار گردد. رسیدن به چنین جایگاهی زحمت بسیار عالمان دینی را می‌طلبد و معنای اجتهاد و استنباط و فقاهت نیز همین است.

امروزه با رشد عقلانیت و به تبع آن، استقبال مردم از معنویت، باید با

(۹۶)

ملاک و معیار علمی با مردم سخن گفت و دیگر نمی‌توان برای دانشمندانی که در آن سوی مرزها گوشت شغال، خرچنگ یا قورباغه می‌خورند گفت احکام اسلامی چرایی ندارد و باید با تعبد، آن را پذیرفت. امروزه با محوریت علم، نمی‌توان پاسخ مراکز علمی را با احکامی تعبدی و بدون تحلیل علمی و فلسفی داد؛ چرا که آنان تنها بر گزاره‌های علمی تکیه دارند و چیزی به عنوان تعبد نمی‌شناسند. اگر پرسیده شود تفاوت سُکر و تخدیر در چیست و چرا دین اِسکار را حرام نموده، نه تخدیر را و تفاوت نشئگی با خماری در چیست، نمی‌توان گفت در عربستان تخدیر نبوده است تا از آن سخن گفته شود؛ چرا که در غیر این صورت، دین، شریعت خانگی و عزلت‌جو دیده شده است، در حالی که دین اسلام دینی فرازمانی است و برای اداره تمامی جوامع، از جمله جوامع مدرن و علمی آمده است و قرآن کریم معجزه خاتمیت و کتاب علمی فرازمانی اسلام است که تمامی مسایل و موضوعات را در خود دارد و از هر چیزی سخن گفته است، اما برای یافت معانی قرآن کریم باید زبان تخصصی آن را دانست.

این تحقیق نشان داد اسلام نه تنها هیچ گاه با نشاط، کامجویی و شادمانی مخالفتی ندارد، بلکه آن را امری طبیعی و نیازی فطری می‌داند و در موارد فراوانی آن را تشویق کرده و برای آن ثواب‌های فراوانی قرار داده است. اسلام هیچ گاه با انواع کام‌یابی‌ها مخالف نبوده و مرزهای آن را با دقت روشن نموده است و دین اسلام را باید تنها دین کامیابی؛ اعم از

(۹۷)

کامیابی مادی و مجرد دانست؛ چنان‌که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید:

«حبّب إلی من دنیاکم النساء والطیب، وجعل قرّة عینی فی الصلاة»(۱)؛

از دنیای شما سه چیز برای من دوست داشتنی است: زنان، بوی خوش و نور چشم من در نماز قرار داده شده است.

زن، عطر و نماز همه کامیابی است که هم لذت‌بری مادی را شامل می‌شود و هم استفاده از لذایذ معنوی و مجرد را. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نور چشم خود را در نماز و سجاده می‌داند و سجاده مانع از بهره‌وری وی از زن و عطر که قدرت جنسی را مضاعف می‌سازد نیست. اگر امروز مسلمانان در امور جنسی از عقده‌های روانی و حسرت رنج می‌برند و نوامیس آنان که در چند لایه لباس و چادر خود را پنهان نموده‌اند، امنیت ندارند، از این روست که از سیره پیامبر خویش به دور افتاده‌اند و مشی عالمانه و مورد پسند شریعت در زندگی خود ندارند و روش‌های کامیابی را نمی‌دانند. کامیابی است که سلامت اجتماعی و روحی و روانی را به مردم هدیه می‌دهد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله کنار محراب خود «نساء» و «طیب» را نیز داشت و از آن‌ها بهره می‌برد. آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله عطر را برای همسر استفاده می‌کند و همسر را برای این که بر گزاردن نماز توانایی داشته باشد. نمازی که با دلی آرام خوانده شود و نه با قلبی سرشار از عقده، کمبود و حسرت. کامیابی‌هاست که انسان را به معنویات می‌رساند و انبیا و

۱ـ الخصال، ص ۱۶۵٫

(۹۸)

اولیا علیهم‌السلام بهترین این نعمت را داشتند. حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام بهترین زن عالم؛ حضرت زهرا علیهاالسلام را دارد که هیچ حوری بهشتی همسان ایشان نمی‌گردد.

در بُرد انسان‌های عادی و معمولی نیز قرآن کریم می‌فرماید:

« زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاْءَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِک مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآَبِ»(۱).

ـ مردم را دوستی و میل شهوات نفسانی هم‌چون تمایل به زن‌ها و فرزندان و همیان‌هایی از طلا و نقره و اسب‌های نشان‌دار نیکو و چارپایان و مزارع، در نظر زیبا و دل‌فریب است. آن متاع زندگانی (فانی) دنیاست و نزد خداست بازگشت‌گاه نیکو.

خداوند امور دنیوی را زینتی برای مردم قرار داده و زینت بودن دنیا و لذت بردن از آن، امری است طبیعی و فطری که در نهاد و روان بندگان نهاده شده است و شریعت تنها مردم را از حرمان و عصیان باز می‌دارد، نه از کامیابی، شادمانی و لذت طبیعی. حضرت خاتم المرسلین صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید من از دنیای شما سه چیز را اختیار نمودم: زن، عطر و نور چشم من در نماز است. با این بیان، حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله هم کامیابی مادی و هم کامیابی معنوی را تأیید می‌کند و می‌فرماید وی که در مقام خاتمیت است، از هر دو بهره می‌برد و جالب این که بیان حضرت می‌رساند تنها نباید در لذات

۱ـ آل عمران / ۱۴٫

(۹۹)

مادی غرق بود و فقط « حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ» را دریافت، بلکه معراج معنوی را باید در طول لذات مادی جستجو نمود و بر آن بود تا قله کمالات معنوی و قرب ربوبی را فتح کرد. در کامیابی و استفاده از لذات نیز باید از فساد و فسق و فجور در بهره بردن از هر لذتی دوری کرد و لذات حلال را پی‌جو بود.

این روایت نبوی که می‌گوید من از دنیای شما زن و عطر و نماز را اختیار کردم، می‌رساند اولیای الهی اگرچه زمینی هستند، آسمانی می‌باشند و با آن که آسمانی می‌باشند، زمینی هستند. هنر در همین است که آدمی بسان دیگران زندگی معمولی دارند، و حال آن که عرش را نیز در زیر پای خود آرند. در شناخت اولیای الهی باید همه وجوه و ابعاد شخصیتی آنان را در نظر داشت و توجه به بُعدی سبب غفلت از بُعد دیگر نشود و آنان را مُثله‌وار ندید.

توجه به چنین اموری است که پایان‌ناپذیری فقه و شناخت اولویت‌ها در مباحث فقهی را می‌نمایاند. از سادگی است که کسی بپندارد چند کتاب فقهی عالمان گذشته که بیش‌تر مطالب آن تکراری است ـ و البته با همه عظمتی که دارد ـ برای اجتماع امروز بسنده است؛ چرا که با بسیاری از سخنان گذشته، شاید نتوان روستایی از روستاهای امروز را نیز اداره نمود؛ چرا که نوع گزاره‌های فقهی پیشین، در زمانی گفته شده که حکومت غیر دینی بر آن سایه افکنده بوده یا از موضوعاتی سخن می‌گویند که به مرور زمان و با پیشرفت علم، تغییر و تحول یافته است. البته، فرهنگ و سخن

(۱۰۰)

شیعه در هر زمینه‌ای کلام اول است؛ زیرا دویست و هفتاد سال پشتوانه عصمتی دارد؛ اگرچه فهمیدن و درایت کلام معصوم آسان نیست و از سادگی است که کسی پندارد می‌توان کلام معصوم را به‌راحتی دریافت. فقه از فهم حقوق مردم بر خدا و حقوق خدا بر مردم و حقوق مردم بر مردم و جامعه سخن می‌گوید و فهم این حقوق با همه کثرتی که دارد، فکری تیز، دقتی ریز، قلبی صاف و نهادی پاک و ملکه‌ای قدسی می‌خواهد.

خالی بودن متون دینی از بحث‌های مفصل رقص نیز به سبب دولت نداشتن اهل حق و گرفتاری اولیای معصومین علیهم‌السلام در غربت، تقیه و مظلومیت بوده است و همین که آنان بقا، پایندگی و زنده بودن شیعه را ضمانت نموده‌اند و این نهضت پر دشمن و خونین، تاکنون برپا مانده است، خود معجزه‌ای است که مدیون درایت اولیای الهی علیهم‌السلام می‌باشد. این در حالی است که همه زورمداران و زرخریدان، تنها این مکتب فکری را مزاحم خودکامگی‌ها و دنیاطلبی‌های خویش می‌دیدند و همه آنان به مدد هم بر آن بوده‌اند تا ریشه این اندیشه را به خشکی گرایانند و مجال جولان برای دولت باطل را فراهم آورند و اهل حق را به انزوا کشانند. در این گونه موقعیتی، چه جای سخن گفتن از رقص است؟ اهل باطل با میدان‌داری کامل به ترویج مرام باطل خود می‌پرداختند و سعی می‌کردند آب زلال اندیشه دینی را به لجن کشانند. چیزی که گاه برخی از عالمان را نیز در تشخیص حکم حق به اشتباه می‌اندازد تا چه رسد به

(۱۰۱)

دیگران که قدرت تحلیل و نقد کم‌تری دارند.

شیعه در آن زمان‌ها دولت نداشته و به غربت مبتلا بوده است و رقص با همه انواع و اقسامی که دارد، تنها در امور حرام استفاده می‌شده و جامعه هیچ مورد حلالی برای آن سراغ نداشته است، از این رو، رقصی که در روایتِ منع، موضوع قرار گرفته است، تنها به همان موارد حرام انصراف دارد. نمی‌شود احتمال داد ذات رقص و همه انواع آن حرام باشد؛ چرا که صرف احتمال نمی‌تواند در اثبات حرمت چیزی مؤثر باشد و در نتیجه، در حلیت برخی از موارد آن، شک می‌شود که با اجرای اصل برائت، حلیت آن ثابت می‌شود.

رقصی که در آن زمان‌ها رایج بوده هم‌چون غنا، اندراس دین و خانه‌نشین کردن مقام ولایت را لازم داشته است. چنین رقصی مردم را از حقیقت دور می‌داشته و آنان را تنها به خندیدن و رقصیدن و خوردن و زندگی حیوانی داشتن، سوق می‌داده است که امروزه نیز همین آسیب از ناحیه غربیان و با ابزار رسانه‌های دیداری مانند ماهواره، تلویزیون و اینترنت، مردم را تهدید می‌کند.

در زمان خلفای جور، برای این که مردم سرگرم و مشغول باشند و از خانه معصوم غلفت ورزند، از حربه‌های غنا، موسیقی، رقص و قمار استفاده می‌کردند و مردم را به ساز و آواز و رقص و قمار مشغول می‌داشتند. مانند امروز که هر کس بیش از اندازه نیاز به تلویزیون بپردازد، نباید توقع نماز شب یا قرائت قرآن کریم و یا در پی امور معنوی

(۱۰۲)

بودن را از او داشت و استفاده بی‌رویه از این رسانه‌ها، چیزی جز دوری از معنویات را در پی ندارد.

چشمی که همواره فریم به فریم فیلم‌ها را می‌بیند، به سبب کثرت دیداری که چشم دارد و فعالیت بسیاری که مغز در این فرایند انجام می‌دهد، تعقیبات نماز برای او معنایی ندارد، همان‌گونه که رفته رفته کار کردن نیز معنا و مفهوم خود را برای مغز از دست می‌دهد. از این رو، خانواده‌های مذهبی باید برنامه‌ای دقیق برای این امر تدوین کنند تا هم خود و هم فرزندانشان در سلامت باشند. نه چنان بر آنان سخت گیرند که تلویزیون را تعطیل نمایند و حسرت و عقده آن را داشته باشند و نه چنان یله و رها باشند که از همه چیز باز مانند. البته، آن‌چه در این میان مهم است این است که نباید به بهانه حلال، حرام‌های الهی را نادیده گرفت و از وادی افراط به میدان تفریط گام نهاد و احکام را فارغ از هر گونه مرز دانست و به همه چیز، نه به چشم حلال، بلکه به دیدی بی‌بند و بارانه نگریست.

هم‌چنین پاک‌سازی جامعه از لوث آلودگی‌ها از رسالت مهم عالمان است، نه صرف تلاش و کوشش برای درس و بحث و تعلیم و فراگیری. هدف انبیا و اولیای الهی همواره این بوده است که دستگیر مردم باشند و راه نجات را برای آنان آشکار سازند و حوزه‌ها نیز باید در همین مسیر حرکت نمایند؛ اگرچه کاستی‌های فراوانی در این زمینه باشد. امروزه برخی از نمایندگان و کارگزاران چنان در غفلت از عظمت انقلاب فکری

(۱۰۳)

شیعه هستند و به گونه‌ای سخن می‌گویند که جز ایجاد ضرر برای نظام، چیز دیگری را در پی ندارد. برخی از آنان، اصول و آرمان‌های نظام اسلامی را زیر سؤال می‌برند و این به سبب کوتاهی مراکز علمی نیز هست. آمار موضوعاتی که در درس‌های خارج بحث می‌شود، شاهدی بر این مدعاست. از جمله مباحث مهمی که مردم ما با آن درگیر هستند و بخش عمده‌ای از مشکلات جامعه را می‌تواند حل کند، بحث غنا، موسیقی، رقص، کف، قمار و نیز نحوه برگزرای هیأت‌های مذهبی، مداحی‌ها، مرثیه‌خوانی‌ها و عزاداری‌هاست. کالبد شکافی این بحث، می‌تواند مدرن و به روز بودن آن را برساند و به صورت جزیی، موارد حلال و حرام آن را از هم تفکیک نماید. البته، باید اعتراف نمود که شناخت موضوع رقص، چندان آسان نیست؛ چرا که نوع رقص‌ها با انواع گناهان و فحشا و منکر همراه شده است، از این رو، در فتاوای متأخر تنها حکم به حرمت آن دیده می‌شود، اگرچه حکم آنان درست است؛ ولی با وجود نظام و سیستم حکومتی اسلامی، می‌توان از ابزاری مانند غنا و موسیقی، رقص و آواز، هنر و نقاشی استفاده‌های سالم و صحیح نمود و فرهنگ دنیا را در تسخیر خود گرفت و چه بسا اندیشیدن در این امور، از پرداختن به بسیاری امور و مباحث دیگر مهم‌تر باشد؛ چرا که فرهنگ است که ابزار اقتصادی و اجتماعی را هدایت می‌کند و غایت بهره‌وری از آن را مشخص می‌سازد.


رقص و فتوای جواز

(۱۰۴)

در این جا برای رفع استبعاد از حکم جواز رقص از آن جهت که رقص است و گناه و فسادی با آن همراه نیست، نمونه‌ای از فتاوا آورده می‌شود:

(س): هل یجوز الرقص والتصفیق للرجال فی المناسبات کالأعراس، وهل یجوز ذلک للنساء؟

ـ آیا رقص و کف زدن برای مردان در مجالس شادمانی مانند عروسی‌ها جایز است؟ رقص زن چه حکمی دارد؟

(ج): لا بأس بها فی نفسها ما لم یتضمّن محرّما کانضمام الرجال بالنساء ونحوه. واللّه العالم(۱).

رقص به خودی و فی نفسه تا زمانی که حرامی؛ مانند انضمام و به هم چسبیدن مردان به زنان را در بر نداشته باشد، اشکالی ندارد. و در هر حال، خداوند عالم به حکم است.

آیت‌اللّه خویی رحمه‌الله این نکته را خاطرنشان می‌شود که رقص به خودی خود ایرادی ندارد، مگر آن که عارض و لاحق فاسدی داشته باشد. ایشان از انضمام مردان به زنان سخن می‌گوید که موضوع‌شناسی آن فقیه بزرگ را نمایان می‌سازد. انضمام مردان به زنان در دانسینگ‌ها و سالن‌های رقص است که مردان و زنان نامحرم و بیگانه، دست هم یا کمر هم را می‌گیرند و با هم می‌چرخند و گاه گردن هم را گرفته و در آغوش هم دور می‌زنند. چنین انضمامی میان نامحرمان حرام است، وگرنه ماهیت رقص اشکالی ندارد.

۱ منیة السائل، آیت‌اللّه العظمی خوئی، ص ۱۷۰٫

(۱۰۵)

(س): هل یجوز غناء الزوجة لزوجها خاصةً بدون استعمال آلات اللهو؟ وهل یجوز رقصها له أیضا إذا کان المقصود منه إدخال السرور علی زوجها وإثارته علیها؟

ـ آیا آواز غنایی زن تنها برای همسر خویش بدون استفاده از آلات لهو جایز است و آیا رقص زن برای همسر خود به انگیزه ادخال سرور بر شوهر و برانگیختن وی به سوی خویش جایز است؟

(ج): لا یجوز الغناء، ولکن لا مانع من الرقص. واللّه العالم(۱).

ـ غنا جایز نیست، اما مانعی برای رقص نیست و خداوند عالم است.

۱ـ پیشین.

(۱۰۶)

(۱۰۷)   

مطالب مرتبط