شوکران عصیان

 شوکران عصیان

شوکران عصیان

شناسنامه:

سرشناسه : نکونام، محمدرضا‏‫، ۱۳۲۷ -‬
‏عنوان و نام پديدآور : شوکران عصیان: (سایه‌روشن‌هایی نونوشته در شناخت گناه)/ محمدرضا نکونام.
‏مشخصات نشر : اسلامشهر: انتشارات صبح فردا‏‫، ۱۳۹۱.‬
‏مشخصات ظاهری : ‏‫۷۵ص‬؛ ۵/۱۹ × ۵/۹ س‌م.
‏شابک : ‏‫‭۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۳۶-۷‬
‏وضعیت فهرست نویسی : فیپا
‏عنوان دیگر : سایه‌روشن‌هایی نونوشته در شناخت گناه.
‏موضوع : گناه
‏موضوع : ‏‫گناه (اسلام)‬‬
‏رده بندی کنگره : ‏‫‬‭‬‮‭BP۲۲۵/۶‮‏‫‬‭/ن۸ش۹ ۱۳۹۱
‏رده بندی دیویی : ‏‫‬‭‬‮‭۲۹۷/۴۶۴
‏شماره کتابشناسی ملی : ۲۹۸۱۳۷۵

 پیش‌گفتار

یکی از خصایص عالم ناسوت، نقص و عصیانی است که در آن دیده می‌شود. مشکل می‌شود بنده‌ای غیر معصوم در ناسوت باشد و بتواند از گناه دوری گزیند.

تأمل فلسفی بر رابطهٔ گناه با آدمی کم‌تر اتفاق افتاده است. گناه گناه است و آدم آدم، و این دو، حکم آب دریا و موج را دارند. هیچ گاه فردی عادی به‌دور از گناه نیست؛ همان‌طور که آب دریا دور از موج نمی‌باشد. گناه چون حرارت و آدم چون آتش است. گناه چون رطوبت و آدم چون آب است. گناه چون نیش و آدم چون عقرب است. گناه چون زهر و آدم چون مار است. گناه چون فرد و آدم چون نوع است. گناه چون ظهور و آدم چون وجود است. گناه چون خلق و آدم چون خالق است. گناه چون درد و آدم چون دردمند است. گناه چون رنج و آدم چون رنجور است. گناه چون جای پا و آدم چون پاست. گناه چون پیچ و آدم چون پیچش آن است. گناه چون اشارت و آدم چون ابروست. گناه چون خال و آدم چون چهره است.

(۳)


گناه چون تَن و آدم چون مَن است. بی‌گناهی در آدم گناه است؛ همان‌طور که گناه گناه است.

اوج گناه، پستی انسان، و پستی انسان اوج گناه است. ظهور گناه، افول انسان و افول گناه، ظهور انسان است.

گناه دل آدمی را به درد می‌آورد، پشت وی را به خاک می‌مالد، انسان را تباه، شرمنده و شرم‌سار می‌سازد، ارزش وی را پایین می‌آورد و می‌تواند آدمی را از انسانیت بیرون نماید و او را حیوان و کم‌تر از آن کند. گناه انسان را به پوچی می‌رساند، می‌آزارد، می‌کشد و دشمن آدمی است که با او به ستیز بر می‌خیزد، دل انسان را به خوبی‌ها بی‌میل می‌گرداند، اندوه را میهمان دل می‌کند و بعد هم صاحب‌خانه می‌شود. گناه انسان را از حق تعالی دور می‌دارد و وی را کر، کور، زنده به گور و در نهایت مردار می‌کند. چیزی که گناه را اوج و رواج می‌دهد و گناه را گناه می‌کند، گناه است. چیزی که عقاب را توان می‌بخشد، عذاب را ابدی و فرد را بدون شخصیت می‌کند و شخصیت او را می‌کشد، جامعه و مردم را از هم دور و فرد و جامعه را رنجور و مهجور می‌کند، دل و قلم

(۴)


آدمی را می‌خشکاند، هر کس را ناکس می‌کند، شکست هر کس را آماده و انسان را زبون و خوار می‌سازد، گناه است.

چیزی که چیزی نیست و هر چیزی را به نیستی می‌کشاند و چیزی که هر کس به نوعی گرفتار آن است و غرور و وقار آدمی را می‌شکند، آدمی را محتاج حق تعالی می‌کند، انسان را متوجه می‌سازد و کرنش وی را در برابر حق تعالی ایجاب می‌کند، گناه است.

چیزی که بندگی می‌آورد، خدایی خدا را نشان می‌دهد، رحمت حق تعالی را ظاهر می‌سازد، آدمی را به ادعای خدایی می‌کشاند، انسان را از ادعای خدایی منصرف می‌سازد و چیزی که آدمی همیشه با آن سر و کار دارد، گناه است.

انسان باید همواره حرمت حریم حق را داشته باشد و با خلق خدا طریق مدارا پیشه سازد و خود را از گناه و زشتی باز دارد و تا می‌تواند به گناه و پلیدی نزدیک نگردد. عصیان و گناه، آدمی را کوچک و خوار می‌سازد و از موقعیت ارزشی او می‌کاهد، اگر به ظاهر کشیده شود در ظاهر و اگر در پنهانی انجام شود در باطن چنین می‌شود.

گناه و معصیت ارادهٔ آدمی را سرکوب می‌نماید و

(۵)


فرد را در اراده سست می‌سازد و در پایان انسان را فاقد اراده می‌گرداند. گناه و عصیان، آدمی را چنان خوار و مطیع نفس شیطانی می‌کند که گویی از ایادی این دو می‌باشد و به جایی می‌رسد که خود، شیطانی با صورت انسانی می‌گردد. گناه، طبع آدمی را مسخ ساخته، امید را از دل گرفته و یأس را جایگزین آن می‌نماید.

گناه همانند شوکران می‌ماند. شوکران، جام زهری بوده است که در یونان قدیم به محکومان به اعدام داده می‌شده است تا بدین گونه بمیرند.

اما یکی از حکمت‌های دوری از گناه این است که انسان آدم بماند و صاحب اراده، قوت و امید باشد و از یأس و سستی پرهیز نماید، بر خویش و شعاع وجودی خود حاکم باشد و ارزش دارد که فردی، بر خویشتن خود نهیبی زده و دل را با پلیدی آشنا نکند و آن را در مرز پاکی استوار سازد.

در این کتاب تأملاتی عقلی بر چیستی گناه انجام می‌پذیرد و زوایای روانی انجام گناه و زمینه‌های ارتکاب آن بررسیده می‌شود.

هم‌چنین از چیستی «توبه» سخن به میان می‌آید و خاطرنشان می‌شود توبه از عمل جراحی دقیق

(۶)


سخت‌تر است که اگر با مهارت کامل و فراهم آوردن شرایط انجام شود، ممکن است نتیجهٔ مطلوبی داشته باشد و تفاوت توبه با بریدن از گناه یا خستگی از گناه تبیین می‌گردد.

یکی دیگر از مباحثی که در سایه‌روشن‌های این کتاب آمده است توجه به زمینه‌های تحقق گناه و جهات خارجی و امور غیری تأثیرگذار در آن است که سبب بروز و ظهور گناه می‌شود و جهات فاعلی، فعلی و ذاتی آن خاطرنشان می‌گردد. نتیجهٔ این بررسی این است که مکافات و جزای گناهان نمی‌تواند فردی و محدود باشد؛ بلکه باید تمامی جهات یک گناه یا موقعیت یک گناه‌کار را بررسی نمود تا بتوان برای مکافات او عدالت نسبی را اعمال کرد وگرنه قاضی و مجری، خود گناه‌کار چیره‌دست و برتری است که عنوان اجتماعی و قداست فردی خود را از گناه به دست می‌آورد و در این صورت، معصوم‌ترین افراد، گناه‌کاران هستند.

از دیگر سایه‌روشن‌های نوشتار پیش رو، لزوم پرهیز از برخورد غیرعاقلانه و خشن با گناه و گناه‌کار است. کسانی که می‌خواهند به زور، تهدید، زدن و تخریب با گناهی اجتماعی مبارزه نمایند؛ نه تنها مشکلی را حل نمی‌کنند؛ بلکه به مشکلات دامن

(۷)


می‌زنند و گناه‌کاران حرفه‌ای تربیت می‌نمایند و با این کار فحشا را گسترش داده و جامعه را در گرداب هولناکی قرار می‌دهند. در این جامعه، جایی برای عدالت و منطق باقی نمی‌ماند و عادل و فاسق هر یک آلوده به عنوان یک‌دیگر می‌شوند.

در چنین جوامعی افراد در زجر به سر می‌برند و افراد خوب در بی‌حالی و بی‌رغبتی در جا زده و توقف می‌کنند و صفا، پاکی، عیش، سرور معنوی، قرب به حق تعالی، خلوص در عبادت، لذت وصل و عشق به حق تعالی از دل‌ها زدوده می‌شود و از این امور، اسم و رسمی بیش باقی نمی‌ماند و مزه‌ای از صداقت و حقیقت در ذایقهٔ فردی پیدا نمی‌شود. در چنین جوامعی، هرگز صلاح و پاکی نمی‌تواند ریشه داشته باشد و رشد نماید و هرچه در کار است، تنها صورت و ظاهر می‌باشد.

سایه‌روشن مهمی که شایسته است در پیش‌گفتار مورد توجه قرار گیرد یادآوری آثار و عوارض وضعی گناه است. هنگامی که کار زشتی در آدمی پیدا می‌شود، باید خود را برای ضرر و زیان گناه از جهات عمومی و خصوصی، کلی و جزیی نفس خود و عکس‌العمل حق تعالی و بازتاب اجتماعی آن آماده نماید و بداند هرچه

(۸)


بیش‌تر به سوی بدی و طغیان جهت‌گیری نماید، این‌گونه انتقام طبیعی در این سه موضع کلی به طور روشن‌تر ظاهر می‌گردد.

وآخر دعوانا أن الحمدللّه رب العالمین

(۹)


 

سایه‌روشن‌هایی نونوشته در شناخت گناه؛ ۱۰۰-۱

 

سایه روشن « ۱ »

روح گناه در نطفهٔ آدمی دمیده شده و دوری از گناه، دوری از یک حقیقت است. حقیقتی که آدمی را خاک‌نشین می‌کند و در خاک بر عرش می‌نشاند. همین نقص، مادهٔ گناه است و هر کس به اندازهٔ رهایی از آن اوج می‌گیرد و به قدر وابستگی به آن در حضیض می‌نشیند.

سایه روشن « ۲ »

اگر از من بپرسند گناه چیست؟ گویم: نفس وجود و بود ما گناه است. کسانی که می‌خواهند خود را از گناه

(۱۱)


دور نگاه دارند، هرچند کوشش خوبی است، هیچ گاه به چنین امری موفق نمی‌شوند. آن‌هایی که خود را از گناه دور می‌دارند و به این امر تظاهر می‌کنند، گناه‌کاران کثیفی هستند و می‌خواهند با نفس گناه، گناه را از خود دور دارند.

سایه روشن « ۳ »

عصیان هرچند زشت را نشان می‌دهد، این زشتی در نقش عصیان نیست؛ بلکه در انتساب به عاصی و گناه‌کار است.

سایه روشن « ۴ »

عصیان، زیباترین واژه و واقعیتی است که حقیقت عبودیت آدمی را بیان می‌کند.

سایه روشن « ۵ »

اولیای الهی خود را در زمینهٔ گناه شرمنده و سر به زیر می‌بینند؛ هرچند دور از همهٔ گناهان می‌باشند.

(۱۲)


سایه روشن « ۶ »

گناه، همان‌طور که در بسیاری مواقع خود را چنان ظاهر می‌کند که به آن افتخار می‌شود، بسیار ممکن است در اولیای خدا، چنان رنگ و بویی به خود گیرد که با درستی و خوبی تفاوتی جز در اصل و واقع نداشته باشد و جز اهل حق آن را به جا نمی‌آورند. البته این گناه با گناهان شناخته‌شده در نزد مردم که از مقامات عالی معنوی خبری ندارند تفاوت دارد.

سایه روشن « ۷ »

تنها خصیصهٔ عالم ناسوت، نقص و عصیان است و مشکل می‌شود در ناسوت از گناه دوری گزید.

سایه روشن « ۸ »

هیچ کس دور از گناه نیست و نداشتن باور به چنین اصلی، جهل و گناه است.

سایه روشن « ۹ »

هیچ کس از گناه دور نیست؛ ولی گناه داریم تا گناه.

(۱۳)


سایه روشن « ۱۰ »

کسی که گناه می‌کند و کسی که گناه ندارد، آدم نیست. کسی که گناه را ظاهر می‌کند و کسی که گناه را پنهان می‌کند، آدم نیست. کسی که خود را از گناه تبرئه می‌کند و کسی که گناه‌کار را تبرئه می‌کند، آدم نیست. کسی که گمان می‌کند گناه ندارد و کسی که شرمندهٔ گناهان خود نیست، آدم نیست.

سایه روشن « ۱۱ »

عصیان و گناه حقیقتی است که هر کس مرتکب آن می‌شود؛ ولی هر کسی زیر بار گناه نمی‌رود. هر کسی به عصیان تن می‌دهد، ولی هر کسی از عنوان گناه گریزان است. هر کسی خوبی را نمی‌پذیرد؛ ولی هر کسی به آن تظاهر می‌کند.

سایه روشن « ۱۲ »

خود را بدون گناه جلوه دادن بدترین گناه است. چنین فردی در خطر بزرگی قرار دارد و باید مواظب باشد که از جایی سقوط می‌کند؛ زیرا با این کار، ادعای عصمت نموده است.

(۱۴)


سایه روشن « ۱۳ »

برخی گناهان که در شأن بعضی می‌باشد، چندان دردناک نیست؛ دردناک‌ترین گناه آن است که در شأن فردی نباشد.

سایه روشن « ۱۴ »

هر گناهی به مذاق هر کسی سازگار نیست و ترک برخی گناهان از برخی قابل ستایش نیست و بعضی از افراد را نسبت به ترک برخی از گناهان باید تحسین نمود.

سایه روشن « ۱۵ »

هرچند در دنیا بی عالَمی نداریم، عالَم گناه و عصیان، یک بی‌عالَمی است.

سایه روشن « ۱۶ »

مرزی برای گناه وجود ندارد؛ ولی برای طاعت، مرزی مشخص است؛ هرچند مرز هر دو را باید در گرو نوع توجه، انگیزه و انطباق صوری کردار آدمی دانست.

(۱۵)


سایه روشن « ۱۷ »

بی‌مرزی گناه است و مرز همان‌طور که از گناه منع می‌کند، زمینه و عامل گناه نیز می‌گردد.

سایه روشن « ۱۸ »

گناه هرچند گناه است، معلوم نیست گناه کدام است و یا کدام گناه نیست. گناه‌کار کیست و کیست که گناه‌کار نیست؟ چهرهٔ گناه در درستی و چهرهٔ درستی، خود را در گناه پنهان می‌کند. هر درستی را تکان بدهید، گناه از آن می‌ریزد و هر گناهی را تکان بدهید، درستی از آن می‌ریزد. هر درستی گناهی است و هر گناهی می‌تواند درستی باشد.

سایه روشن « ۱۹ »

تشخیص گناه از طاعت، در بسیاری از موارد مشکل است. میزان تشخیص نیز شریعت است؛ هرچند مواردی می‌رسد که پرگارِ شرعِ صوری از سنجش آن عاجز می‌گردد.

شریعت، بسیاری از گناهان را معرفی می‌کند. عقل عملی نیز در این زمینه بیان‌گر بسیاری از ملاک‌هاست.

(۱۶)


اما مواردی نیز پیش می‌آید که درک گناه و طاعت، صورت ندارد و گاه می‌شود گناه و طاعت در هم می‌آمیزد.

در بسیاری از مواقع، گناه و عصیان، خود را به خوبی در میان طاعت پنهان می‌کند که شناخت این بخش تنها در شأن اندکی از اولیای الهی می‌باشد.

هرچند طایفهٔ گناه‌کاران فراوان هستند، طایفهٔ طاعت‌مداران صوری به مراتب فراوان‌تر از گناه‌کاران است.

سایه روشن « ۲۰ »

هرچند کلیت عصیان فعلیت تمام دارد، اذن و دستوری در تشخیص آن در بندگان وجود ندارد و فعلیت گناه در تمامی بندگان سبب لزوم تشخیص آن در آنان نمی‌شود.

سایه روشن « ۲۱ »

هرچند گریز از چنگ قانون عمومی و اجتماعی ممکن است، گریز از حق تعالی و نفس گناه هرگز ممکن نیست و گناه، خود گریبان آدمی را می‌گیرد و او را در حد توان می‌کشد و گلویش می‌فشارد.

(۱۷)


سایه روشن « ۲۲ »

گناه با آن که دارای جدیت فراوانی است، صبوری و پشتکاری را از خود دور نمی‌دارد.

سایه روشن « ۲۳ »

ثواب صواب کم نیست. گناه ثواب که خود ثواب صواب است کم‌تر از نفس گناه نیست. ثوابِ صواب گناه گناه است و گناه گناه کم‌تر از گناه نیست.

سایه روشن « ۲۴ »

عریانی عمل و کار، بهتر از هر صورت گناه یا طاعتی است؛ هرچند آن، خود گناه عظیمی بوده باشد.

سایه روشن « ۲۵ »

عصیان و ایمان به طور نسبی همیشه در کنار هم بوده است؛ زیرا تصور مطلق این دو چندان آسان نیست. هر فردی دم از ایمان می‌زند، عصیان هم دارد. البته، هر مؤمنی هر عصیانی را مرتکب نمی‌شود.

ایمان خود واژه‌ای است که چندان روشن نیست؛ هرچند همانند عصیان موجود است.

(۱۸)


سایه روشن « ۲۶ »

به‌طور کلی، نقص و عصیان در ظرف امکان افتاده است؛ در هر عالم به‌گونه‌ای ـ حتی در عوالم مجردی ـ این نقص خود را به خود و به طور سلبی نشان می‌دهد؛ گرچه تمام ظهور آن در عالم ناسوت است.

سایه روشن « ۲۷ »

در میان طوایف گناه‌کاران، ریا و خودنمایی کم‌تر دیده می‌شود و اگر هم اندکی یافت شود، از جهت گناه آنان نیست؛ زیرا گناه‌کار در گناه خود ریا نمی‌کند.

سایه روشن « ۲۸ »

گناه‌کار از ریا و خودنمایی ننگش می‌آید و این عیب را عیب ظاهر می‌داند.

سایه روشن « ۲۹ »

چیزی که به گناه‌کار در زمینهٔ گناه، آسودگی خاطر می‌دهد، عفو و بخشش خدای تعالی است.

سایه روشن « ۳۰ »

باطن گناهان اسرار مرموزی دارد که ما از بسیاری

(۱۹)


از آن اطلاع چندانی نداریم یا آن که نسبت به آن غفلت داریم. می‌توان گفت: در بسیاری از طاعات، گناهان بزرگی قرار دارد.

سایه روشن « ۳۱ »

مرز همان‌طور که مرزی برای دو سو می‌باشد، خود دوسو دارد. سویی از آن دافع گناه و سویی دیگر از آن، گناه‌کار است. گناه هرچند بی‌سر است، سر از هر جایی بیرون می‌کند و با آن که خود نخود هر آش است هر آشی را نخود خود می‌کند.

سایه روشن « ۳۲ »

گناه حصار است و حصار خود گناه. گناه انسان را به حصار و حصار آدمی را به گناه می‌کشاند.

سایه روشن « ۳۳ »

بی‌حصاری ممکن نیست؛ همان‌طور که بی‌گناهی ممکن نیست. گناه و حصار امری است که به صورت‌های مختلف و متعدد ظاهر می‌گردد.

(۲۰)


سایه روشن « ۳۴ »

گناه، دیکتاتور و ظالمی است که به هر جا وارد شود، آن‌جا را مالک و صاحب می‌شود و اندازه و حقی برای صاحب دل نمی‌داند.

سایه روشن « ۳۵ »

عصیان هرچند به قامت عبد زشت است، باطنی بسیار زیبا دارد.

سایه روشن « ۳۶ »

عصیان هرچند زشت است، زیبا را نشان می‌دهد. این ارایه هرگز بدون زیبایی باطن ممکن نیست.

سایه روشن « ۳۷ »

ترس از گناه ترس از خداست، همان‌طور که ترس از خدا نیز ترس از گناه می‌باشد، وگرنه ترس از خدا به این معنا معقول نیست؛ هرچند ترس، خود را گاهی در نفس گناه پنهان می‌کند، همان‌طور که گاه گناه، خود را در ترس پنهان می‌سازد.

(۲۱)


سایه روشن « ۳۸ »

بسیار می‌شود که گناه، چهرهٔ گوناگون مظلومیت به خود می‌گیرد و به قول معروف: «خود را به هفت قلم آرایش می‌کند» و تمامی زر، زیور، خوبی و ثواب را بر خود بار می‌کند تا دلی را نرم و آرام نماید.

سایه روشن « ۳۹ »

گناهی که آدمی را متوجه می‌کند، شکوفهٔ پاداش درستی است و درستی و راستی که آدمی را به پاداش طمع‌کار می‌کند، ریشهٔ گناه است. این ریشه و شکوفه هر دو در دل آدمی کاشته شده و هیچ گریزی از آن نیست و آدمی در اصل و در نهایت با این دو ساخته می‌شود.

سایه روشن « ۴۰ »

ترس از حق تعالی و نیز از مردم و ترس از نفس گناه و عصیان، باید در دل عاصی و گناه‌کار باشد. از خداوند قهار، شاهد و ناظر و از مردم و چشم‌های آن‌ها و از نفس عمل باید ترسید.

(۲۲)


سایه روشن « ۴۱ »

نباید در ارتکاب بدی‌ها، تنها از خدا ترسید؛ بلکه باید از خود و همگان نیز ترسید. گناه و عصیان چماقی می‌شود که گاه تا ابد بر فرق عاصی و گناه‌کار فرو می‌آید؛ بدون آن که گریزی برای او متصور و میسر باشد.

سایه روشن « ۴۲ »

اگر انسان در هنگام طغیان و گناه مرزی برای کژی قرار دهد، در اثر آن، این مرز نمودار می‌گردد و اگر مرزی نشناسد، هرگز در اثر آن، توقع مرز نداشته باشد.

سایه روشن « ۴۳ »

گناه یک چهره و صورت ندارد و از هیچ چهره و صورتی بی‌بهره نیست.

سایه روشن « ۴۴ »

گناه نه تنها با پا راه می‌رود و با چشم می‌بیند و با زبان و دهان سخن می‌گوید، بلکه با تمامی اعضا و

(۲۳)


جوارح، هر کاری را انجام می‌دهد و هر یک از منش، کنش و هویت آن، تمامی اندیشه‌های فردی را محاصره می‌سازد و چنان حلقهٔ محاصره را تنگ‌تر می‌کند تا خود را به مرکز برساند و نه تنها به هدف می‌رسد، بلکه گناه‌کار را به خود مشغول می‌دارد و خود را هدف عاصی قرار می‌دهد و او را از خود و هدفش باز می‌دارد و دل گناه‌کار را به طور کلی از مزدوران خود قرار می‌دهد.

سایه روشن « ۴۵ »

گناه، گاه از یک راه و گاه از چند راه وارد می‌شود، و گاه تمامی مزدوران نفس را برای ورود به دل واسطه قرار می‌دهد. این‌گونه گناهان، شایستهٔ آگاهان است. گناه می‌خواهد با این پهلوانان دست و پنجه نرم کند.

سایه روشن « ۴۶ »

بسیار می‌شود که ابتدا گناه در دل وارد نمی‌شود و با زیرکی و مهارت خاصی از راه چشم، گوش، دست، دهان، زبان و اندام دیگر خود را به دل می‌رساند و مزدوران دل را واسطهٔ ورود به دل قرار می‌دهد.

(۲۴)


سایه روشن « ۴۷ »

گاه می‌شود که گناهی برای خود، راه رسیدن به فردی را نمی‌یابد، در این هنگام است که گناه برای وصول، راه خود را عرضه می‌کند و از غیر راه طبیعی خود وارد نفس می‌شود، بدون آن که حالات نفسانی آن فرد دست‌خوش آگاهی شود.

سایه روشن « ۴۸ »

گاه می‌شود گناهی برای رسیدن به مقصود خود، سال‌های فراوانی کوشش می‌کند و برای راه‌یابی به دلی، سال‌های بسیار، سر بر بالین چارچوب در می‌گذارد و خود را ناآشنا یا آشنای خفته قلمداد می‌کند تا راه خود را باز یابد و درِ بسته‌ای را باز نماید و وارد گردد.

سایه روشن « ۴۹ »

گناه ابتدا در جست‌وجوی زمینه و هماهنگی می‌گردد و خود را از راه‌های آماده و از پیش ساخته بر دل آدمی تحمیل می‌کند، بدون آن که دل در ابتدا از آن آزرده و دل‌گیر شود.

(۲۵)


سایه روشن « ۵۰ »

بسیاری از گناه‌کاران، گناه‌کار واقعی نیستند. این در حالی است که بسیاری از گناه‌کاران واقعی، ظاهری آراسته دارند.

سایه روشن « ۵۱ »

به طور کلی می‌توان بیماری‌ها و گناهان را به دو دسته تقسیم نمود: گناهانی که مسری، زشت و نفرت‌آمیز می‌باشد؛ هرچند بسیار عمیق، سنگین و خطرناک نباشد، و دو دیگر گناهانی که با تمام سنگینی و عمق، دارای وقار خاصی است.

به طور نمونه، دو بیماری سل و سرطان را که در نظر بگیریم، سل، بیماری ناپسند، قبیح و مسری است، با آن‌که خطر چندانی ندارد، در حالی که سرطان از خطرناک‌ترین بیماری‌هاست، اما مانند سل، مسری و تنفرآمیز نمی‌باشد.

کسی که دست وی شکسته و ممکن است خطرناک باشد و مدتی گرفتار بی‌حرکتی گردد، چندان ناپسند و آشوب‌گر دل‌ها نیست، در حالی که می‌شود روی دست فردی زخمی باشد و با کمی خطر، دل‌ها را از دیدن زخم آشفته کند.

(۲۶)


خطر تریاک و سیگار را نمی‌شود با هم مقایسه نمود؛ زیرا سیگار می‌تواند ضرر داشته باشد؛ ولی خطر جدی ندارد، در حالی که تریاک خطر جدی دارد و می‌تواند هر پهلوانی را از پا در بیاورد و او را زمین‌گیر نماید و با آن که دوای هر دردی است، خود دردی بی‌درمان است، با این حال، زشتی سیگار و بوی آن را هم ندارد.

دست و دندان فرد سیگاری بوی ناپسندی به خود می‌گیرد که تریاک این بو را ندارد و بوی آن بر خلاف سیگار خوب است؛ پس تریاک با تمام خطر و زیان، دارای وقاری می‌باشد که سیگار آن را ندارد.

گناهان نیز این حالت را دارد. بعضی از گناهان با آن که خطر زیربنایی ندارد، زشتی فراوانی در آن است و گناهانی است که با آن که جامعه‌ای را به هم می‌ریزد، قبح چندانی از آن احساس نمی‌شود.

برای نمونه، در مورد غیبت و زنا، زنا با آن که از بزرگ‌ترین گناهانی می‌باشد که شیوع آن می‌تواند جامعه‌ای را نابود کند؛ ولی چندان قابل سرایت نیست، در حالی که در ذات غیبت، سرایت و زشتی خوابیده

(۲۷)


است. زنا امر پنهانی است و غیبت حرکت ظاهری. زنا می‌تواند با عذرهایی مانند حاجت و کمبود روبه‌رو باشد، در حالی که غیبت چنین عذرهایی را ندارد و ارتکاب غیبت تنها از کمبود شخصیت فرد حکایت می‌کند.

زنا با آن که گناه سنگینی است؛ وقار خاص خود را دارد، در حالی که غیبت از بی‌وقاری حکایت می‌کند؛ پس اگر در شرع گفته می‌شود: «غیبت از زنا شدیدتر است» نمی‌تواند به این معنا باشد که زنا کوچک‌تر از غیبت است.

روشن است که زنا گناهی بزرگ‌تر از غیبت و در جهت ذات، سنگین‌تر از آن است و شیوع زنا می‌تواند جامعه‌ای را نابود کند، در حالی که غیبت، ظواهر جامعه را به خطر می‌اندازد؛ پس این شدید بودن در جهت ذات نیست؛ بلکه از جهت صوری، شیوع و سرایت آن است. غیبت گناهی است که می‌تواند روابط داخلی و اجتماعی افراد را به طور ناهنجار از میان بردارد و در هم بریزد.

بنابراین غیبت، گناهی کثیف، بی‌خاصیت و

(۲۸)


زیان‌بار است و کسانی آن را مرتکب می‌شوند که از اصالت و شخصیت انسانی کم‌ترین بهره را دارند و در کردار خود، اندیشه و عقل را مدار قرار نمی‌دهند.

سایه روشن « ۵۲ »

گناه انواع مختلفی دارد، تا جایی که برخی از گناهان، عبادت و بسیاری از طاعات، گناه به حساب می‌آید.

سایه روشن « ۵۳ »

برخی گناهان، آدمی را به اوج بلندی می‌رساند و بعضی طاعات، آدمی را سقوط می‌دهد.

سایه روشن « ۵۴ »

گناهان فردی با گناهان جمعی تفاوت زیادی دارد؛ همان‌طور که گناهان پنهانی با گناهان ظاهری تفاوتی بسیار دارد.

سایه روشن « ۵۵ »

حقیقت طاعت و واقعیت گناه، هر دو نسبی است،

(۲۹)


تا جایی که نفس عصیان، زیبا، و رنگ طاعت، زشتی به حساب می‌آید.

گناه و طاعت امری نسبی و دارای مراتب و جهات مختلف است. ممکن است فردی در جهتی دارای قوت بوده و در جهت دیگر، ضعف داشته باشد؛ پس همان‌طور که گناه و طاعت را باید این‌چنین معنا کرد، آثار و احکام آن را باید همین گونه دانست. بی‌تقوایی و تقوای افراد را نیز باید به طور نسبی و مختلف دید. نباید گناهی، تمام صفات خوب فردی را از نظر بیندازد؛ همان‌طور که نباید طاعتی عیوب و خطایای فردی را بپوشاند، هرچند در دید مردم این‌گونه عمل می‌شود.

سایه روشن « ۵۶ »

اشاعهٔ فحشا و پراکندگی گناه، بدترین گناه و مهم‌ترین عامل آلودگی جامعه و مردم است.

سایه روشن « ۵۷ »

«گناه کردن» مانند «گناه‌کار درست کردن» نیست؛ همان‌طور که «گناه» مانند «تکرار گناه» نیست. «اشاعهٔ گناه» بزرگ‌تر از «گناه» است.

(۳۰)


سایه روشن « ۵۸ »

برخی از گناهان به اندازه‌ای استثنایی است که از عهدهٔ کم‌تر کسی بر می‌آید و گناهانی که در جوامع مختلف، آثار زیربنایی و اساسی داشته، همین گناهان بوده است.

سایه روشن « ۵۹ »

تنها گناهی که می‌تواند به معنای حقیقی نام گناه به خود گیرد، یأس مطلق، مقید، کلی و جزیی است.

سایه روشن « ۶۰ »

برخی از گناهان، خصوصیات ویژه‌ای دارد که صدور آن از هر کسی ممکن نیست.

سایه روشن « ۶۱ »

کسی که خود را به گناه و عصیان آلوده می‌کند، قرب به حق ندارد و خدا را نمی‌بیند، یا به او ایمان دارد؛ ولی او را ناظر و شاهد نمی‌بیند، یا آن که این را نیز می‌پذیرد؛ ولی قدرت و قهاریت خدا را باور ندارد یا از طرف حق تعالی کمبودی احساس نمی‌کند؛ بلکه دل

(۳۱)


گرفتار تاریکی گشته و هیچ نمی‌بیند، یا آن که عفو و چشم‌پوشی حق تعالی او را مغرور ساخته است، یا عدل حق تعالی را باور ندارد، و یا آن که جهت‌های متعددی در تحقق معصیت و گناه نقش دارد. از نوع گناه می‌توان خصوصیات فاعلی عصیان را بررسی نمود.

ممکن است بسیاری از گناهان جهت‌های دیگری داشته باشد؛ مانند ضعف نفس، تأثیر محیط، عادت و خصوصیات مزاجی، ارثی و دیگر جهات سرالقدری که وضع خاص مناسب خود را دارد.

سایه روشن « ۶۲ »

فردی که گناهی را به «تعبد» گناه می‌داند، با فردی که گناهی را به «تحقیق» گناه می‌داند، در برخورد با عمل، مختلف می‌باشند.

سایه روشن « ۶۳ »

کسی که گناه می‌کند، یا برای خود ارزش قایل نیست، یا آن که ارزش را نمی‌شناسد و یا خودی خود را گم کرده است.

(۳۲)


سایه روشن « ۶۴ »

هرچند ارتکاب گناهان از نبود اراده و نبود اطمینان به نفس است، خود انجام گناه، بی‌ارادگی و بی‌اطمینانی می‌آورد.

سایه روشن « ۶۵ »

اگر کسی گناه خود را ندید، بداند که غافل است.

سایه روشن « ۶۶ »

فهم کفر، بسیار دارای اهمیت است. در قرآن کریم بیش از پانصد آیه دربارهٔ کفر آمده است.

سایه روشن « ۶۷ »

اساس کفر ظلم است؛ هرچند تمامی ظلم کفر نیست. کفر و ظلم هر دو آرامش آدمی را نابود می‌کند و اضطراب می‌آورد، همان‌طور که ایمان، آرامش‌زاست.

سایه روشن « ۶۸ »

کفر ریشهٔ تاریخی دارد و فهم آن بسیار دقیق و لازم است.

(۳۳)


سایه روشن « ۶۹ »

کثیفی، شومی، دوری از نظافت و طهارت خود، زمینهٔ قوی و محکمی برای آلودگی روح و تحقق گناه است.

سایه روشن « ۷۰ »

خوردن متنوع و زیاد، خواب را بسیار می‌کند و خواب و خوراک، زمینهٔ گناهان را در آدمی به وجود می‌آورد.

سایه روشن « ۷۱ »

لطافت و ملاحت نوع زندگی، هرچند تا اندازه‌ای خوب است، زیاد آن زمینهٔ گناه و عصیان را فراهم می‌سازد.

سایه روشن « ۷۲ »

دوری یا نزدیکی به گناه و عصیان، هیچ یک چندان آسان نیست. فرد گناه‌کار باید زمینه، موقعیت، شرایط و بسیاری از خصوصیات دیگر را داشته باشد تا بتواند گناه کند یا از گناه دوری نماید.

(۳۴)


سایه روشن « ۷۳ »

عوامل، اسباب، خصوصیات، شرایط و محیط را باید در نوع و موقعیت تحقق گناه دخیل دانست.

سایه روشن « ۷۴ »

در ظهور و بروز طاعات یا گناهان در افراد، حالات روانی یا انگیزه‌های جانبی بسیاری ممکن است دخالت داشته باشد.

سایه روشن « ۷۵ »

هر گناهی از هر فردی میسر نیست و گناه، مانند طاعت، اسکلت و استخوان لازم دارد.

سایه روشن « ۷۶ »

تحقق نفسی گناه و زمینه‌های کثرت و کیفیت آن یا از خباثت نفس ناشی می‌شود یا از ضعف و جهل آن.

سایه روشن « ۷۷ »

ارتکاب عملی گناه از خباثت نیست؛ هرچند زمینهٔ بدی در گناه‌کار به وجود می‌آورد.

(۳۵)


سایه روشن « ۷۸ »

زمینهٔ گناهان بزرگ از خباثت نفس یا از جهل نفس می‌باشد.

سایه روشن « ۷۹ »

هرگونه نقص و عیب فردی و اجتماعی می‌تواند زمینهٔ نواقص دیگری شود که قابل توسعه و رو به زیادی باشد. هرگز نمی‌شود معاصی و گناهان، تمام شخصی باشد و تنها به خود فرد ضرر و زیان برساند. تمام معاصی و گناهان انسان مسری است و به دیگران سرایت می‌کند و لازمهٔ گناه بودن بعضی از گناهان سرایت آن است؛ یعنی گناهی چون سرایت دارد گناه است و چون گناه است، سرایت می‌کند. البته برخی از گناهان به طور کامل فردی و پنهانی است و پای دیگری در میان نیست؛ ولی همین گناهان نیز اگر به طور دقیق ملاحظه شود، روشن می‌گردد که سرایت از لوازم وجودی آن می‌باشد و به طور غیر مستقیم در افراد جامعه اثر می‌گذارد.

در جامعه، افراد خوب و بد نسبت به هم بی‌تفاوت

(۳۶)


نیستند و آثار کردار آنان نسبت به یک‌دیگر آشکار است. هر گناه فردی، گذشته از زیان به خود فرد، زیان به دیگری را همراه دارد و گاه زیان به دیگری بیش‌تر از زیان به گناه‌کار می‌باشد.

سایه روشن « ۸۰ »

در تحقق گناه، جهات خارجی و امور غیری دخالت دارد. عوامل تحقق، بروز و ظهور گناه هم مانند آثار گناه، هرگز شخصی و فردی نمی‌باشد. گناهان، عوامل عمومی دارد و برای تحقق یک گناه، گاهی دست‌هایی در کار است تا فردی را آلوده به گناه و نقصی کنند. گناه‌کار هیچ‌گاه نمی‌تواند در تحقق گناه مستقل باشد؛ بلکه جهات خارجی و امور دیگری در تحقق آن نقش عمده‌ای دارد. نباید یک گناه یا یک گناه‌کار را تنها و محدود دید و به طور بسیط در نظر آورد و از جهات فاعلی، فعلی و ذاتی آن غافل ماند. موارد اثباتی گناه نیز نمی‌تواند شخصی و فردی باشد و طرف اثبات گناه نیز گوناگون، کلی و متعدد است و در این بخش، عوامل دیگر نقش عمده دارد و علایم گناه یا شخص گناه‌کار تنها راهی برای اثبات چنین امری است.

(۳۷)


در نتیجه، مکافات و جزای گناهان نمی‌تواند فردی و محدود باشد. چنین نیست که تنها شخص گناه‌کار مجازات شود؛ بلکه باید تمامی جهات یک گناه یا موقعیت یک گناه‌کار را بررسی نمود تا بتوان برای مکافات او عدالت نسبی را اعمال کرد وگرنه قاضی و مجری، خود گناه‌کار چیره‌دست و برتری است که عنوان اجتماعی و قداست فردی خود را از گناه به دست می‌آورد.

سایه روشن « ۸۱ »

بسیاری از گناه‌کاران مباشری، گناه‌کاران تسبیبی می‌باشند.

سایه روشن « ۸۲ »

در معاصی باید در جهت علی و معلولی بین سبب و مباشر تفکیک قایل شد.

بین سبب و مباشر در علل و سبب و مباشر در معالیل تفاوت وجود دارد و این دو در جهت علل دارای شدت بالایی است، هرچند این دو در جهت معالیل، عرفیت فراوانی دارد و قابل لمس برای همگان می‌باشد.

(۳۸)


سایه روشن « ۸۳ »

به‌راحتی قابل تصور است که فردی در عین گناه و ارتکاب عصیان، گناه را گناه نبیند و با آن که در زمان ارتکاب، شخص این گناه را به صورت واحد و دوگانه مجسم می‌کند، خدشه‌ای در صغری و کبری و نتیجهٔ قیاس منطقی آن پیش نمی‌آید.

سایه روشن « ۸۴ »

فردی که خودکشی می‌کند امید را از دست داده است و این منتهای ضعف نفس وی را می‌رساند.

سایه روشن « ۸۵ »

خودکشی از گناهانی است که می‌تواند عوامل مختلفی داشته باشد؛ هرچند انگیزهٔ اصلی آن ضعف نفس است. البته اثری که ضعف نفس بر فرد وارد می‌کند، نسبی است؛ زیرا گاه می‌شود که با حوادث و تلخی‌های اندک، خودکشی محقق می‌شود و گاهی حوادث بیش‌تر و بزرگ‌تر در فردی، سبب خودکشی را فراهم نمی‌کند.

(۳۹)


سایه روشن « ۸۶ »

فردی که با طناب و چاقو خود را می‌کشد، در حقیقت از دیگران کمک می‌گیرد تا خود را خلاص کند و همین ضعف وی را می‌رساند. چنین شخصی نمی‌تواند همین‌طور بخوابد یا بنشیند و نفس نکشد تا بمیرد، بدون آن که محتاج طناب و چاقو باشد؛ ولی شخص ناتوان، قدرت این کار را ندارد و تحقق چنین امری قدرتی است که می‌تواند به مرگ اختیاری کشیده شود که حیات صوری و ابدی را نیز در پی دارد.

سایه روشن « ۸۷ »

گاه می‌شود که کسی هزاران معصیت می‌کند و عاقبت به خیر می‌شود؛ ولی بعضی مسایل فکری است که شخصی را که عمری در عبادت بوده است از پای در می‌آورد و کوچک‌ترین انحراف و انحطاط فکری اساس آدمی را از این برج بلند انسانی می‌اندازد و متلاشی و کافر می‌کند و عنوان نجس را برایش به سوغات می‌آورد.

(۴۰)


سایه روشن « ۸۸ »

چه خوب است آدمی مسلمان بمیرد. چه‌قدر مشکل است آدمی مسلمان بمیرد! ممکن است آدمی بمیرد و نجس از دنیا رود و آب کر هم او را طاهر نسازد و هر قدر او را غسل دهند، نجس‌تر شود، گذشته از آن که مرده‌شور و تمامی وسایل او را نیز نجس می‌سازد.

سایه روشن « ۸۹ »

گاه می‌شود آدمی خود را خیلی خوب می‌پندارد و خود را از گُل هم پاک‌تر می‌داند؛ ولی نمی‌داند نجاست از سر و کلهٔ وی بالا رفته است؛ وضو می‌گیرد و غسل می‌کند تا پاک شود، نجس‌تر می‌شود؛ نماز می‌خواند که قرب پیدا کند؛ ولی دورتر می‌شود و ظاهرش دمار از روزگار باطنش در می‌آورد.

سایه روشن « ۹۰ »

تمامی ایادی و نقش‌های شوم نفس و ابلیس در کسانی بیش‌تر جا دارد که ضعف اندیشه و عمل دارند و خود را در برابر پیشامدهای شوم، از دست رفته می‌یابند.

(۴۱)


سایه روشن « ۹۱ »

اقتدار تمامی ایادی و شیاطین و ابلیس از ضعف افراد سرچشمه می‌گیرد و در آن‌ها به خوبی مؤثر واقع می‌شود.

سایه روشن « ۹۲ »

هنگامی که از کسی عیبی مشاهده نمی‌شود، کمالاتش به خوبی خود را نشان می‌دهد و همین که عیبی مشاهده شد، دیگر کمالات آن فرد به صورت نقص ظاهر می‌گردد. این نوع افکار و این‌گونه مردم و جامعه را باید صاحبان جهل و تباهی دانست.

سایه روشن « ۹۳ »

چون در خود کژی می‌یابیم آن را به راستی مذمت نمی‌کنیم و چون ظلم و ستم در خود می‌بینیم، آن را چندان بد نمی‌انگاریم.

سایه روشن « ۹۴ »

مردم عادی کم و بیش در بعضی از مواقع موفقیت‌های اندکی در زمینهٔ دوری از گناه به

(۴۲)


مقتضای سجایای باطنی و طبع پیدا می‌کنند و خود را در مقابل بدی و زشتی به طور تمام و کامل مغلوب نمی‌یابند.

سایه روشن « ۹۵ »

آن‌ها که عدالت دارند، خودیت ندارند. ما غرق نفسیت و خودی خود هستیم، و هستیم، و با تظاهر و تردستی خود را به عدالت رنگ‌آمیزی می‌کنیم.

سایه روشن « ۹۶ »

نسبیت باطل در ما نوعی خویشی میان ما و باطل ایجاد می‌کند، به‌طوری که حامی آن می‌شویم و تاب و تحمل دفاع کامل از حق را در خود احساس نمی‌کنیم.

سایه روشن « ۹۷ »

کسی که چشم و دل خود را از حرام پر کرده است، هرگز میل به حلال ندارد و آن که به حلال قناعت می‌کند، حرام در ذایقه‌اش تلخ می‌شود.

این دو امر گرچه می‌تواند نسبی و واقعی باشد و افراد متفاوتی داشته باشد، تشخیص آثار و

(۴۳)


خصوصیات آن چندان در توان همهٔ افراد نیست و راه‌یافتگان به این حقایق گذشته از آن که کم هستند، صفات اختصاصی نیز دارند.

سایه روشن « ۹۸ »

نسبت حق و باطل در ما سبب مماشات و سهل‌انگاری ما نسبت به باطل می‌شود.

سایه روشن « ۹۹ »

تنگ‌نظری آن‌قدر آدمی را کوچک می‌کند که خود را نیز به واقع کوچک می‌بیند.

سایه روشن « ۱۰۰ »

تنگ‌نظری، آدمی را از دنیای خارج دور می‌کند و انسان را به جایی می‌رساند که خود را در تمام دنیای خارج می‌پندارد؛ البته به خیال.

 


 

سایه‌روشن‌هایی نونوشته در شناخت گناه؛ ۱۰۱- ۲۰۱

سایه روشن « ۱۰۱ »

عصیان و گناه، کفر و شرک، الحاد، نفس آدمی، شیاطین و ابلیس با تمامی ایادی و اصحابش در نزد

(۴۴)


صاحبان اراده و واصلان کمال هیچ و پوچند. سالکان راه حق هرگز این‌گونه ایادی زشتی را به دل راه نمی‌دهند، با سرپنچهٔ نیروی اندیشه و سینهٔ ستبر کمال، دمار از روزگار هرچه پلیدی و زشتی، در می‌آورند، میدان را قُرق می‌کنند و جولانگاهی برای ایادی باطل باقی نمی‌گذارند.

سایه روشن « ۱۰۲ »

شهوت تنها از مجاری تناسلی خارج نمی‌شود. گاهی شهوت از لابه‌لای کردار عبادی آدمی نیز سر در می‌آورد.

سایه روشن « ۱۰۳ »

گناه هرچند ظرف سلامت نفس آدمی را به راحتی می‌شکند، هرگز آدمی را به آسانی بدون نفس و باطن نمی‌سازد.

سایه روشن « ۱۰۴ »

گناه هنگامی که به دل راه پیدا کرد، دیگر خروج آن آسان نیست و اخراج آن بدون زدن، زور، سوز، داد و فریاد میسر نمی‌باشد.

(۴۵)


سایه روشن « ۱۰۵ »

بیرون کردن گناه از دل، همانند آن است که بخواهند سگی را از خانه‌ای برانند و یا گربهٔ آشنایی را از خانه دور سازند.

سایه روشن « ۱۰۶ »

ما مفاسد و آثار سوء بسیاری از گناهان را نمی‌شناسیم و مفاسدی را که از برخی گناهان می‌شناسیم، به خوبی نیافته و درک نمی‌کنیم. خوب است در این زمینه از گناه‌کاران مختلف به خوبی استفاده شود؛ چرا که می‌توان به وسیلهٔ آن‌ها به حقایقی راه یافت.

سایه روشن « ۱۰۷ »

کسی که از گناه نمی‌ترسد، جاهل است و باید منتظر زخم آن، از پس، پیش، چپ، راست، بالا و پایین باشد.

گناه، همان‌طور که از یک سو، از یک جا و از یک در وارد نمی‌شود، به یک جا، یک گونه و به یک نوع نیز ضربه نمی‌زند.

(۴۶)


سایه روشن « ۱۰۸ »

آثار وضعی گناه، هرگز گناه‌کار را آرام و آسوده نمی‌گذارد.

سایه روشن « ۱۰۹ »

دوزخ گناه‌کار، باطن ناآرام خود اوست.

سایه روشن « ۱۱۰ »

هرچند گناه نیز عالَمی دارد، در این عالَم، آرامش و اطمینانی در کار نیست.

سایه روشن « ۱۱۱ »

گناه‌کار ابتدا خود را می‌بازد و اگر خدا را بشناسد، خدا را نیز می‌بازد و در مرحلهٔ بعد، مردم را از دست می‌دهد.

سایه روشن « ۱۱۲ »

هنگامی که کار زشتی در آدمی پیدا می‌شود، باید خود را برای ضرر و زیان گناه از جهات عمومی و خصوصی و کلی نفس خود و عکس‌العمل حق تعالی و

(۴۷)


بازتاب اجتماعی و مردمی آن آماده نماید و بداند هرچه بیش‌تر به سوی بدی و طغیان جهت‌گیری نماید، این‌گونه انتقام طبیعی در این سه موضع کلی به طور روشن‌تر ظاهر می‌گردد.

سایه روشن « ۱۱۳ »

انسان در جهت کارهای زشت خود، از سه عامل ـ که دارای اثر وضعی است ـ باید خوف به دل داشته باشد؛ زیرا هرگز تیر آن‌ها به خطا نمی‌رود:

الف) جامعه،

ب) نفس آدمی

ج) حق تعالی.

سایه روشن « ۱۱۴ »

آبروی انسان به اندیشه و عفاف اوست و گناه‌کار این دو را از دست می‌دهد.

سایه روشن « ۱۱۵ »

آه و عرق سرد و نگاه بی‌روح و بی‌رمق گناه‌کار از گناه، کم‌تر از مرگ و مردن نیست.

(۴۸)


سایه روشن « ۱۱۶ »

کسی که خود را گرفتار گناه و عصیان می‌کند، موفقیت وجودی و اعتباری خود را در معرض تلف و نابودی قرار می‌دهد.

سایه روشن « ۱۱۷ »

گرچه کلی گناه، زیبایی بندگی را نمایان می‌کند، ارتکاب گناه بنده را لجن‌مال می‌نماید.

سایه روشن « ۱۱۸ »

گناه، آدمی را خرد و شکسته می‌کند و این «مرگ تدریجی» است.

سایه روشن « ۱۱۹ »

عصیان و عذاب وجدان، بزرگ‌ترین عامل مرگ تدریجی است. گناه، عمر را به طور محسوس کوتاه می‌کند.

سایه روشن « ۱۲۰ »

خودکشی تنها به این نیست که فردی با طناب و

(۴۹)


چاقو خود را بکشد؛ هرچند این نوع از خودکشی اصطلاحی است.

بسیاری از افراد، خودکشی تدریجی دارند و زودتر از وقت مردن خود، می‌میرند.

خودکشی تدریجی به صورت طبیعی و عادی ظاهر می‌گردد و بسیاری از مردم به تدریج به مردن تن می‌دهند و نخستین نشانه‌های آن سستی، زبونی، خمودی و پژمردگی است.

سایه روشن « ۱۲۱ »

هنگامی که فردی از گناه و عصیانی لذت می‌برد، روح آدمی در او خفته است؛ هرچند بدون روح نباشد و یا آن که روح در او نمرده باشد.

سایه روشن « ۱۲۲ »

از آثار وضعی غیبت، تهمت و تجسس در امور دیگران، قساوت قلب و دشمنی با همه است.

این دشمنی و قساوت از بدترین نوع پستی است و هر یک به مراتب از گناهان فردی یا پنهانی زشت‌تر و شدیدتر می‌باشد.

(۵۰)


در روایت است: «الغیبة أشدّ من الزنا»(۱)؛ غیبت شدیدتر از زناست.

سایه روشن « ۱۲۳ »

آن‌چه پشت کمال آدمی را خم می‌کند و آن‌چه آدمی را به خاک مذلت می‌نشاند و هرچه کمال است از او می‌گیرد، گناه است.

سایه روشن « ۱۲۴ »

عصیان و گناه تنها ضربه‌ای است که انسان را از اندیشهٔ خدای تعالی باز می‌دارد و او را به خود مشغول می‌کند.

سایه روشن « ۱۲۵ »

گناه، دودمان کمال آدمی را بر باد می‌دهد.

سایه روشن « ۱۲۶ »

شکنجه و عذاب وجدان در مورد عصیان هرگز با درد تازیانه، زدن، قطع اعضا و جوارح مقایسه


۱٫ شیخ صدوق، خصال، ص ۶۲٫

(۵۱)


نمی‌شود؛ چرا که عذاب وجدان به مراتب دردناک‌تر از این است.

سایه روشن « ۱۲۷ »

آنان که گناه می‌کنند، خود را از دست می‌دهند؛ ولی آنان که به ظاهر پاکی می‌ورزند، پاکی را از دست می‌دهند.

سایه روشن « ۱۲۸ »

گناه کم‌تر از وبا، بَرص و سرطان نیست. هنگامی که گناهی به دلی راه پیدا کرد، آن دل را ویرانه و آن کس را بیگانه از خود می‌سازد.

سایه روشن « ۱۲۹ »

درد و ترس از مجازات گناه به مراتب دردناک‌تر از لذت معصیت و گناه است.

سایه روشن « ۱۳۰ »

اگر ذره‌ای از آه سرد، عرق سردتر، نگاه بدون روح و بدون رمق گناه‌کار را درون دنیایی از لذت و سرور بریزند، تمامی آن را بدون فروغ می‌سازد.

(۵۲)


سایه روشن « ۱۳۱ »

آن کس که عصیان را بدون ملاحظه و اندازه مرتکب می‌شود، باید بداند آثار گناه نیز به همین صورت برای او ظاهر می‌شود.

خوشا به حال کسی که در ارتکاب بدی و زشتی مرز دارد وگرنه دوری از عصیان و بی‌گناهی نصیب حق تعالی و اولیای حق تعالی می‌باشد. تمامی این امور در جهت خوبی‌ها نیز حاکم است و تفاوتی در آثار و احکام نوعی و کلی ندارد.

سایه روشن « ۱۳۲ »

هر گناهی عذاب متناسب خود را دارد و هر عصیانی مجازات خود را طلب می‌کند و کوچکی، بزرگی، کم، کیف، نوع و تکرار آن نیز نقش خود را ظاهر می‌سازد.

سایه روشن « ۱۳۳ »

هرچند آثار وضعی ظاهری بسیاری از گناهان محسوس و زیان‌بار است، آثار وضعی گناهان باطنی و غیرمحسوس به مراتب زیان‌بارتر می‌باشد.

(۵۳)


سایه روشن « ۱۳۴ »

شرک و کفر هرچند احکام واحدی دارد، آثار شرک و کفر یکی نیست. مشرک دوبین است و می‌شود منافق باشد؛ در حالی که کافر ممکن است فقط غافل باشد.

سایه روشن « ۱۳۵ »

گناه‌کاری که حریم پاکی را درید، دیگر حریمی برای خود باقی نگذارده است.

سایه روشن « ۱۳۶ »

گناه‌کاران حریم پاکی را دریده‌اند؛ در حالی که بی گناهان صوری، خود را در این پارگی جا داده‌اند.

سایه روشن « ۱۳۷ »

همان‌طور که انسان هنگام گناه، آگاه به عصیان خود نیست، هنگام وصول مکافات نیز به آن آگاه نمی‌باشد و بسیاری حتی بعد از مکافات نیز این معنا را درک نمی‌کنند.

(۵۴)


سایه روشن « ۱۳۸ »

سر در سینه و سینه در دل گناه بردن بازی خطرناکی است که هرگز برنده‌ای ندارد؛ همان‌طور که دوری از مطلق گناه، خیال خامی است که در شأن آدمی نیست.

سایه روشن « ۱۳۹ »

کلی گناه چیزی است که در شأن آدمی است؛ ولی مهم‌تر تکرار گناه است که دیگر شأنی برای آدمی باقی نمی‌گذارد.

سایه روشن « ۱۴۰ »

هرچه گناه تکرار شود، در نفس آدمی عمق بیش‌تری پیدا می‌کند، تا جایی که بر اثر تکرار، گناه به جان و جگر آدمی ریخته می‌شود و دیگر چارهٔ آن چیزی جز مرگ نمی‌باشد.

سایه روشن « ۱۴۱ »

کتمان گناه، سبب تکرار آن می‌شود؛ هرچند ممکن است آشکار نمودن آن نیز این اثر را داشته باشد.

(۵۵)


سایه روشن « ۱۴۲ »

تکرار گناه، رفته رفته باطن آدمی را تاریک و تاریک‌تر می‌سازد و او را هرچه بیش‌تر مرگ‌بار و بدون فروغ می‌کند.

سایه روشن « ۱۴۳ »

گناه هرچه تکرار شود، عادی می‌گردد؛ ولی هیچ گاه آرامش نمی‌آورد.

سایه روشن « ۱۴۴ »

تکرار گناه، آدمی را به انکار «گناه بودن گناه» می‌انجامد.

سایه روشن « ۱۴۵ »

ارتکاب معاصی از افراد هرگز بدون زمینه نیست؛ هرچند تکرار گناه و خصوصیات دیگر، خود زمینهٔ هرچه بیش‌تر آلودگی به گناه را به بار می‌آورد.

سایه روشن « ۱۴۶ »

لذت و سرور از لغزش و گناه شخصی دیگر؛ هرچند دشمن آدمی باشد، نشانهٔ بی‌شخصیتی است.

(۵۶)


سایه روشن « ۱۴۷ »

کسی که نمی‌تواند از گناه دیگری در گذرد ـ هرچند گناه آن شخص بزرگ باشد ـ هنوز به کمال نرسیده است.

سایه روشن « ۱۴۸ »

کسی که گناه فرد دیگری را عنوان و بازگو می‌کند، به‌طور قطع از نظر روانی، کمبود روحی دارد و به گناه و عصیان آلوده است و با این عمل، کوچکی خود را آشکار می‌سازد.

سایه روشن « ۱۴۹ »

گناه فردی می‌تواند عبرت دیگری باشد؛ هرچند چنین استفاده‌هایی کم به دست می‌آید.

سایه روشن « ۱۵۰ »

از گناه‌کاری عبرت گرفتن، مراجعه به خویشتن است، وگرنه خیرگی است.

سایه روشن « ۱۵۱ »

افرادی که گناهان را می‌بینند و خوبی‌ها را نمی‌بینند، عقب مانده و بی‌خرد هستند.

(۵۷)


سایه روشن « ۱۵۲ »

تحمل خطاها و گناهان دیگران، خوبی را در آدمی رشد می‌دهد.

سایه روشن « ۱۵۳ »

برای وصول آدمی به کمال، باید دو ترک داشت: نخست، ترک عصیان و دو دیگر، ترک اندیشهٔ گناه و عصیان. ترک عملی گناه هرچند مهم است، اندیشهٔ گناه دل را از پاکی دور می‌دارد.

سایه روشن « ۱۵۴ »

چنین نیست که ترک گناه یا دوری از تکرار آن برای کسی ممکن و میسر نباشد؛ ولی سخن این است که این کار بسیار مشکل است و به طور عادی، رهایی از گناه ممکن نیست.

سایه روشن « ۱۵۵ »

گناهی که آدمی نداند از کجا و چه زمانی و چگونه گرفتار آن گردیده است، مشکل می‌شود از آن دوری کرد و از آن نجات یافت.

(۵۸)


سایه روشن « ۱۵۶ »

اگر انسان گناه را به‌خوبی بشناسد، از آن می‌ترسد و هنگامی که از گناه بترسد، از آن دوری می‌کند.

سایه روشن « ۱۵۷ »

درک موقعیت گناه‌کار، راه نجاتی برای صاحب درک می‌باشد.

سایه روشن « ۱۵۸ »

دوری از گناهانی که نهاد آدمی قبح و بدی آن را می‌یابد، راحت‌تر می‌باشد.

سایه روشن « ۱۵۹ »

اگر آدمی دریابد که عصیان چیست، هرگز گناه را مرتکب نمی‌شود.

سایه روشن « ۱۶۰ »

دل شکستگی و انکساری که از برخی گناهان برای بعضی افراد پیش می‌آید، زمینهٔ خوبی برای ترک گناه یا رسیدن به کمال است.

(۵۹)


سایه روشن « ۱۶۱ »

چیزی که گناه را به زانو می‌کشاند، پرکاری، ریاضت و دوری از لذایذ مادی است.

سایه روشن « ۱۶۲ »

برای دوری از گناهی که گریبان فردی را گرفته است باید دید گناه از چه راهی و به چه نوعی در آدمی ظاهر گشته است. بهترین راه خروج هر شخصی از گناه، شناخت همین امر است.

سایه روشن « ۱۶۳ »

بهترین راه برای ترک گناه، فکر به عاقبت آن است.

سایه روشن « ۱۶۴ »

گاهی حادثه، انگیزه و یا خصوصیات دفعی، سبب دوری انسان از عمیق‌ترین گناهان می‌شود.

سایه روشن « ۱۶۵ »

انقیاد شرعی نسبت به برخی گناهان بسیاری از افراد را از آسیب‌پذیری نجات می‌دهد.

(۶۰)


سایه روشن « ۱۶۶ »

اگر بپرسند با گناه‌کار چه باید کرد؟ می‌گویم: ابتدا باید محل گناه وی را از ثواب پر کرد و اگر باز گناه کرد، موضع گناه وی را برید و اگر با بودن ثواب، دیگر گناه نکرد، گناه پیشین او را در میان ثواب‌کاران تقسیم کرد و این‌گونه اقامهٔ حق نمود.

سایه روشن « ۱۶۷ »

دوری از گناه هرچند آسان نیست، تحقیری که برای آدمی دارد گاه او را از ارتکاب گناه دور می‌کند، بدون آن‌که از گناه، آتش یا خاکستری که در جان او افتاده است پیدا باشد.

سایه روشن « ۱۶۸ »

عالِمی که خود را آزمایش می‌کند، کم کم پیشرفت‌های فراوانی در جهت تطهیر باطن و درک لذایذ معنوی پیدا می‌نماید و دارای ملکات خوبی می‌گردد و خود را در جهت اراده، قوی و توانا می‌یابد؛ زیرا برای قوت اراده و به دست آوردن قدرت نفوذ

(۶۱)


حکم در فردی، راهی بهتر از چنین امری وجود ندارد و تحقق هرچه بیش‌تر چنین احساسی، او را در ردیف قوی‌ترین افراد برجسته قرار می‌دهد و او را دارای کمالات بسیار انسانی می‌گرداند.

سایه روشن « ۱۶۹ »

همان‌طور که آدمی دست خود را از هر سویی باز می‌دارد، خوب است چشم، دل، گوش و زبان خود را از هر سویی باز دارد. این خود بهترین راه موفقیت و دوری از گناه، عذاب و حرمان است.

سایه روشن « ۱۷۰ »

گناه در نفس خبیث آدمی هرچند لذت‌بار و شیرین است، اگر کسی بتواند گناه را ترک کند، آن زمان است که لذت «تَرک لذتِ حرام» را می‌یابد.

سایه روشن « ۱۷۱ »

لذت ترک گناه و درک چنین ترکی از صفات بسیار ارزندهٔ افراد وارسته است و کم‌ترین لذت آن، به مراتب برتر از لذت گناه می‌باشد.

(۶۲)


سایه روشن « ۱۷۲ »

ترک گناه به مراتب مشکل‌تر از اصل گناه است و استمرار گناه کمرشکن می‌باشد.

سایه روشن « ۱۷۳ »

لذت ترک گناه به مراتب برتر و لذیذتر از لذتِ نفسانی از گناه است.

سایه روشن « ۱۷۴ »

هنگامی که کسی گناه را با اراده و استقامت از خود دور کند، به اندازه‌ای از خود مسرور می‌گردد که گویی لذتِ بسیار شیرین و لذیذ و تازه‌ای را در خود یافته است.

سایه روشن « ۱۷۵ »

چون مردم از لذت گناه بهره‌مند هستند و چنین احساسی را در خود به طور ملموسی می‌شناسند، ترک گناه را لذت نمی‌دانند و چنین احساسی را در خود نمی‌شناسند و آن را با شکنجه و عذابی بزرگ برابر می‌دانند. برای افرادی که آلوده به گناه هستند، این‌گونه

(۶۳)


است که حاضر به ترک گناه نیستند و شوقی به لذت ترک گناه ندارند و شعوری به چنین احساسی در خود راه نمی‌دهند.

این احساس تنها در افرادی پیدا می‌شود که صاحب اراده باشند و چنین کاری را محقق سازند. اینان هستند که از ترک گناه، بیش‌تر از اصل گناه لذت می‌برند و این امر نیز طبیعی است؛ زیرا ترک گناه هرچند زحمت ترک را داشته باشد، نبود فرمان بعدی از نفس و شیطان، سبب سروری بس شیرین می‌گردد.

سایه روشن « ۱۷۶ »

اگر مردم جامعه نسبت به احساس «لذت تَرک گناه» آموزش داده می‌شدند، به مراتب بهتر از ترساندن مردم از گناه بود و این امر برای کم کردن گناه بسیار مؤثر است.

سایه روشن « ۱۷۷ »

ترساندن مردم از گناه هرچند تا اندازه‌ای برای کم کردن گناه مؤثر است، کافی نیست و باید در فرهنگ اجتماعی مردم، شعور و معرفت بالایی نسبت به لذت

(۶۴)


ترک گناه وجود داشته باشد. باید افراد جامعه را نسبت به چنین احساسی آموزش داد و آنان را در مسیر آزمایش خود نسبت به چنین امری قرار داد.

باید در جامعه، اماکنی عمومی باشد که به صورت عملی ابعاد مختلف لذت‌بخشی ترک گناه را در زوایای مختلف زندگی آموزش دهد و به افراد برجسته‌ای که بتوانند چنین احساسی را در خود زنده کنند جایزه داد و آنان را مورد احترام و تکریم قرار داد.

البته این امر در صورتی محقق می‌شود که مسؤولان جامعه و مردم در این امر موفق باشند و این کار تنها زمینهٔ صوری نداشته باشد.

شناخت فلسفی این امر بسیار اهمیت دارد که چنین احساسی به طور فلسفی مورد تأیید قرار گرفته و ترویج شود و مورد عمل واقع گردد. زمینهٔ چنین احساسی در تمامی افراد انسان موجود است و تحقق عملی آن نیز در سطح محدود و ناخودآگاهی بروز می‌کند. کم و بیش بسیاری از افراد چنین امری را متحقق می‌سازند؛ هرچند این کرده بسیار اندک است و

(۶۵)


از لحاظ علمی محسوس آنان نیست و تنها به‌گونهٔ عاطفی محقق می‌شود و زمینهٔ بارز علمی در افراد ندارد و همین خود سبب کارآمد نبودن آن می‌گردد.

اگر فردی دارای آگاهی لازم در این زمینه باشد و در جهت عملی نیز خود را آزمایش کند، کم‌کم پیشرفت‌های فراوانی در جهت تطهیر باطن و درک لذایذ معنوی پیدا می‌نماید و دارای ملکات خوبی گشته و خود را در جهت اراده قوی و توانا می‌یابد؛ زیرا برای قوت اراده و به دست آوردن قدرت نفوذ کلمه در فردی، راهی بهتر از چنین امری وجود ندارد و تحقق هرچه بیش‌تر چنین احساسی او را در ردیف قوی‌ترین افراد برجسته قرار می‌دهد و او را دارای کمالات عالی انسانی می‌گرداند.

سایه روشن « ۱۷۸ »

آدمی اگر خواست خطا و عصیانی کند، لااقل نزد خدا کند که خطاپوش و بزرگوار است و خطاهای خود را از مخلوقات به دور دارد که در میان بندگان خدا خطاپوشی کم پیدا می‌شود.

(۶۶)


سایه روشن « ۱۷۹ »

اگر آدمی بخواهد لغزشی داشته باشد، بهتر است در محضر خدا این کار را انجام دهد تا دیگران؛ زیرا تنها حضور حق تعالی کارساز است، برخلاف دیگران که حضور آنان خراب کاری است.

سایه روشن « ۱۸۰ »

گاه آدمی در تنگناهای مختلف، از اندیشه یا عملی خسته می‌شود و خستگی از گناه به معنای توبه نیست؛ زیرا اگر دوباره به حالت عادی درآید، همان اندیشه و عمل را انجام می‌دهد.

سایه روشن « ۱۸۱ »

روحی که از حدود الهی آزرده می‌شود، شخصیت خود را به مردم بسته است و روحی که از گناه و عصیان آزرده می‌شود، خود را از غیر خود باز شناخته است.

سایه روشن « ۱۸۲ »

در جامعه‌ای که با گناه و گناه‌کار به طور بسیط، معامله می‌شود و تنها گریبان مباشر گناه را می‌گیرند،

(۶۷)


باید گفت معصوم‌ترین افراد، گناه‌کاران هستند. در محکمه‌ای که عدالت نسبی دارد، گناه کاران می‌توانند اثبات کنند که قربانی جنایت‌کاران تسبیبی هستند. باید این باور را اثبات کرد و روشن نمود که مباشر گناه تنها دم خروس است و باید در پی خروس و قسم حضرت عباس افتاد تا بتوان در جامعه، گناه را محدود ساخت و گناه‌کار را کنترل نمود و آن را کاهش داد.

البته این امر را باید در نظر داشت که تحقق چنین برنامه و برخوردی هرگز در توان ناآگاهان و مغرضان نمی‌باشد و هنگامی می‌توان چنین روشی را پی‌گیری نمود که مسؤولان جامعه، روشن‌فکر، دانا، پرمایه، محقق، درست و صالح باشند.

سایه روشن « ۱۸۳ »

کسانی که در برخورد با گناه و گناه‌کار تنها به زور، تهدید، زدن و تخریب تکیه می‌کنند؛ نه تنها مشکلی را حل نمی‌کنند؛ بلکه به مشکلات دامن می‌زنند و گناه‌کارانی حرفه‌ای تربیت می‌نمایند و با این کار فحشا را گسترش داده و جامعه را در گرداب هولناکی قرار می‌دهند.

(۶۸)


در این جامعه، دیگر جایی برای عدالت و منطق باقی نمی‌ماند و عادل و فاسق هر یک آلوده به عنوان یک‌دیگر می‌شوند.

در چنین جوامعی افراد در زجر به سر می‌برند و افراد خوب در بی‌حالی و بی‌رغبتی در جا زده و توقف می‌کنند و صفا، پاکی، عیش، سرور معنوی، قرب به حق تعالی، خلوص در عبادت، لذت وصل و عشق به حق تعالی از دل‌ها زدوده می‌شود و از این امور، اسم و رسمی بیش باقی نمی‌ماند و مزه‌ای از صداقت و حقیقت در ذایقهٔ فردی پیدا نمی‌شود. در چنین جوامعی، هرگز صلاح و پاکی نمی‌تواند ریشه داشته باشد و رشد نماید و هرچه در کار است، تنها صورت و ظاهر می‌باشد.

سایه روشن « ۱۸۴ »

نباید با گناهان دیگران بی‌محابا و به تندی برخورد کرد.

سایه روشن « ۱۸۵ »

هرگز نباید فرصت فکر کردن یا برگشت را از گناه‌کاران گرفت.

(۶۹)


سایه روشن « ۱۸۶ »

تنها مرزی که برای عاصی و گناه‌کار باید قرار داد عدالت است. البته این امر باید در جهت برطرف کردن عصیان در نظر گرفته شود.

سایه روشن « ۱۸۷ »

بسیاری از گناهان زمینهٔ عمومی و همگانی دارد که این‌گونه گناهان را باید از راه برطرف کردن سبب آن از میان برداشت.

سایه روشن « ۱۸۸ »

بر گناه‌کار ایراد داشتن تنها در شأن بی‌گناه است.

سایه روشن « ۱۸۹ »

کسی که گناه را به طور ملموس در خود می‌بیند، عیب است که با گناهان دیگران به طور ناسالم برخورد نماید.

سایه روشن « ۱۹۰ »

بسیاری از کسانی که گناه‌کاران را مجازات

(۷۰)


می‌کنند، گناه‌کاران چیره‌دستی هستند که گناهان خود را در کسوت این عمل پنهان می‌سازند.

سایه روشن « ۱۹۱ »

فردی که عملی را گناه نمی‌داند و انجام می‌دهد، با فردی که آن را گناه می‌داند و انجام می‌دهد، بسیار تفاوت دارد.

سایه روشن « ۱۹۲ »

در جوامع آلوده، باید بسیاری از گناهان را اشتراکی دید و فاعل را شخص به حساب نیاورد.

سایه روشن « ۱۹۳ »

غرور پاکی به مراتب بدتر از گناه است؛ هرچند این گناه، ظاهری آراسته دارد.

سایه روشن « ۱۹۴ »

برای حفظ و بقای خویشتن، هر کس باید به اندازهٔ توان خود، دوری نسبی از گناه را هدف عمدهٔ خویش قرار دهد و تنها خوف از قانون یا

(۷۱)


حرمت دینی را در نظر نداشته باشد که مسأله بالاتر از این‌هاست؛ زیرا گناه، خود نطفه‌ای از تولید انتقام و عذاب است و نفس گناه، فاعل خود را مفعول خویش می‌گرداند و مفعول خود را فاعل فعلی زشت‌تر می‌کند و این فعل، در لباس فاعل و مفعول، او را به جایی می‌رساند که نهایتی برای او باقی نمی‌ماند. عاصی و گناه‌کار باید بداند که فاعل گناه، مفعول گناه نیز می‌باشد و باید گفت گناه‌کار، خود مفعول خود می‌شود و خود، مورد تجاوز به خود قرار می‌گیرد، بدون آن که درک فعل و کار خود را داشته باشد.

سایه روشن « ۱۹۵ »

بهترین گناه گناهی است که عذاب آن، لذت گناه را از بین می‌برد.

سایه روشن « ۱۹۶ »

توبه آن است که آدمی به جایی برسد که در صورت امکان تحقق گناه، بدون هیچ محذور و مشکلی، هرگز آن را تکرار نکند.

(۷۲)


سایه روشن « ۱۹۷ »

توبه سخت‌تر از عمل جراحی دقیق است که اگر با مهارت کامل و فراهم آوردن شرایط انجام شود، ممکن است نتیجهٔ مطلوبی داشته باشد؛ نه آن که به گفتن واژه‌ای بسنده شود. اگر عمل ناپسندی از فردی سر بزند و توبهٔ حقیقی کند و در زدودن آن کوشش نماید و ذکر توبه را بر زبان و قلب آورد، ممکن است پذیرفته شود.

سایه روشن « ۱۹۸ »

بریدن از گناه توبه نیست؛ چرا که در صورت نخست، نبود زمینه سبب ترک گناه می‌شود؛ ولی در توبه، با آماده بودن زمینهٔ گناه آن را انجام نمی‌دهد. تسلیم نشدن در مقابل کاری، دلیل بر طرد آن کار نمی‌باشد و نبود زمینه یا نبود امکان، او را به تسلیم می‌کشاند.

سایه روشن « ۱۹۹ »

توبه و بازگشت به خوبی‌ها با جبران بدی‌های گذشته است که کامل می‌شود.

(۷۳)


سایه روشن « ۲۰۰ »

توبه کردن از گناهان خوب است؛ ولی از این بهتر، توبه دادن دیگران است و توبه دادن دیگران به گذشت از آن‌ها می‌باشد.

سایه روشن « ۲۰۱ »

همان‌طور که خوب است آدمی هر لحظه، توبه را اساس کار خود قرار دهد و از هر کار ناشایستی توبه کند، باید از تمامی خوبی‌ها و امکان و تحقق نفسانی خود نیز توبه کند؛ زیرا انتساب خوبی به خود در مراحل کمال، نقص و کمبود است. خوب است هر لحظه کسانی را که به او ظلم و تعدی کرده و به او ضرر و زیانی وارد ساخته‌اند، به توبه وا دارد و حقوق شرعی واجب و مستحب، بلکه تمامی انتسابات اخلاقی را که با دیگران دارد یا دیگران با او دارند، در ظرف توبه قرار دهد. با این بیان که بگوید: خدایا، بر هر کس هرگونه حقی دارم، آن را بخشیدم و هیچ گونه حقی بر کسی ندارم، بدانم یا ندانم، جزیی باشد یا کلی، ظاهری باشد یا باطنی، و بزرگ و دردناک باشد یا اندک. خدایا، از

(۷۴)


هیچ کس طلب و حقی ندارم. این گفته خود توبه دادن دیگران است. با این تفاوت که دیگران این کار را مشکل می‌توانند انجام دهند و شاید موفق نیز نشوند کاری را که برای تو آسان است انجام دهند. این کار، مردانگی، بزرگی و شرافت آدمی را می‌رساند که دیگران را از هر گونه گناه و عصیانی که به او متعلق بوده است، پاک سازد و بگوید: خدایا، من چیزی از کسی طلب ندارم و حقی بر کسی ندارم و هرچه باشد، به همه حلال کردم و همه از جانب من طاهر و پاک از هر گونه آلودگی هستند.

با خدای خود بگوید: خدایا، من با کسی حرفی ندارم و هر کس با من سخنی دارد، خدایا، تو خود او را به بهترین صورت راضی فرما.

کسی که چنین است؛ خواه در حال بیداری بمیرد یا خواب، گرفتاری ندارد و مرگ او سراسر خیر و احسان است.

هر کس چنین روشی را نداشته باشد، گذشته از آن که کوچکی خود را ثابت می‌کند، بسیاری را محتاج توبه و زحمت می‌سازد و بسیاری را درگیر عذاب و

(۷۵)


زحمت قبر و آخرت می‌سازد و شاید کسانی را درگیر عذاب ابدی سازد؛ زیرا گناهانی است که بخشش آن‌ها بسیار مشکل است یا زمینهٔ عنوان و طرح ندارد و ایجاب پاک‌سازی در آن‌ها محقق نمی‌گردد و گروهی را تا قیامت، درگیر عذاب وجدان و عصیان می‌سازد و آن‌جا نیز هر یک مشغول دیگری می‌گردد.

قیامت که روز حساب و پاسخ است، این فرد گریبان دیگری را می‌گیرد و دیگری نیز گریبان این فرد را می‌چسبد. هر کس دیگری را می‌کشد و هر یک دیگری را مورد عتاب قرار می‌دهد. خدا نیز همه را مشغول یک‌دیگر می‌سازد، آن‌قدر در قیامت از هم طلب‌خواهی می‌شود که گویی هیچ کس از هیچ کس نمی‌گذرد.

ولی مرد بزرگوار و مؤمن شریف آن است که هیچ حقی به کسی و بر کسی ندارد. او در روز قیامت نیز آرام و سر به زیر می‌ایستد و می‌گوید: من با کسی حرفی ندارم، هر کس با من کاری دارد، خدایا تو خود پاسخ ده. من گریبان کسی را نمی‌گیرم، تو خود گریبان مرا از دست دیگران رها فرما. خدایا، من طلبی ندارم تا

(۷۶)


بگیرم، تو خود طلب مرا ادا فرما. گذشته از آن که این طلب‌ها چیزی نمی‌شود که بار ماندهٔ آدمی را در دنیا یا آخرت بر دارد و ببندد و تنها آثار آن همان درگیری و بگیر و ببند است و بس.

پس باید گفت: خدایا، من هر حقی را که بر کسی و چیزی دارم بخشیدم. با این دعا، گذشته از خود، دیگران را نیز فارغ ساخته است. باید تمامی حقوق شرعی و عقلی را بخشید؛ آن حقوقی که به بیان ما حق است، حقوقی که خوبان نیز اندکش را حتی نسبت به اولیای الهی یا نزدیکان خود نمی‌توانند ادا کنند.

این حقوق در صورت عدم بخشش، کم نمی‌شود و با آن همگان را می‌تواند درگیر و گرفتار سازد؛ اگرچه کار آخرت را نمی‌سازد و باری نمی‌بندد؛ زیرا ممکن است همین حقوق را دیگران بر دوش او داشته باشند. پس وقتی توبه کند و دیگران را نیز توبه دهد، گذشته از آن که بزرگی خود را یافته، حق خود را نیز فهمیده و خود را تنها با خدا طرف ساخته است، خدایی که اگر ببخشد یا نبخشد، محتاج دیگری نمی‌باشد.

(۷۷)


 

مطالب مرتبط