فقه غنا و موسیقی

 

فقه غنا و موسیقی/ جلد ۴

جناب محقق در تأیید نظر خویش به روایات زیر استشهاد می‌نماید، اما وی توجیه دوم را با عبارت «غیر بعید» آورد که تردید وی را نمایان می‌سازد و بر عبارت «مهیجة للأشواق إلی عالم القدس» که در فرازهای زیر خواهد آمد، گزاره «محل تأمّل» را افزوده است، که جازم نبودن وی در این مسأله را بیان می‌دارد:

«ویؤیده أیضا روایة أبی بصیر فی الصحیح قال: قال أبو عبد اللّه علیه‌السلام : أجر المغنّیة التی تزفّ العرائس لیس به بأس لیست بالتی

(۹۲)

یدخل علیها الرجال؛ إذ فیه دلالة علی أنّ منشأ المنع دخول الرجال علیها، ففیه إشعار بأنّ منشأ المنع فی الغناء هو بعض الأمور المحرّمة المقترن به کالالتهاء وغیره.

… ویؤیده أیضا روایة عبد اللّه بن سنان المذکورة، فإنّ فی صدر الخبر الأمر بقراءة القرآن بألحان العرب ثمّ المنع من القراءة بلحون أهل الفسق، ثمّ ذمّ من یرجّع فیها ترجیع الغناء، ویؤیده أیضا قوله علیه‌السلام فی روایة أبی بصیر: إنّ اللّه عزّ وجلّ یحبّ الصوت الحسن.

وفی عدّة من تلک الأخبار إشعار بکونه لهوا باطلاً، وصدق ذلک فی القرآن والدعوات والأذکار المقروّءة بالأصوات الطیبة المذکرة للآخرة، المهیجة للإشواق إلی العالم الأعلی محلّ تأمّل.

علی أنّ التعارض وقع بین أخبار الغناء والأخبار الکثیرة المتواترة الدالّة علی فضل قراءة القرآن والأدعیة والأذکار، مع عمومها لغةً وکثرتها وموافقتها للأصل، والنسبة بین الموضوعین عموم من وجه. فإذن لا ریب فی تحریم الغناء علی سبیل اللهو والاقتران بالملاهی ونحوهما.

ثمّ إن ثبت إجماع فی غیره کان متّبعا، وإلاّ بقی حکمه علی أصل الإباحة، وطریق الاحتیاط واضح»(۱).

تعارض یاد شده میان روایات حرمت غنا و روایات زیاد و متواتری است که بر فضیلت قرائت قرآن کریم و دعاها و اذکاری دلالت دارد، افزون بر عمومیتی که از لحاظ لغت دارد و بسیاری آن، با اصل اباحه هماهنگ است. نسبت میان این دو موضوع، عموم و خصوص من وجه است، بنابر این، شکی در حرمت غنای لهوی که با آلات لهو و مانند آن همراه می‌شود، نیست.

۱٫ کفایة الاحکام، ص ۴۳۳٫

(۹۳)

سپس اگر اجماع بر حرمت غیر آن ثابت باشد باید از آن پیروی نمود و در غیر این صورت تحت اصل اباحه باقی می‌ماند، و راه احتیاط نیز روشن است.

البته باید توجه داشت که محقق سبزواری در مقام ارایه دلیل بر اثبات حلیت غنا بر می‌آید؛ در حالی که اصل اولی در غنا حلیت و جواز آن است و این ادعای حرمت غناست که نیاز به اثبات دارد و چگونگی آن، پیش از این و در جلد دوم و سوم این مجموعه گذشت.


جواز حداخوانی

«والمشهور بین الأصحاب استثناء الحداء، وهو سوق الإبل بالغناء لها، ولا أعلم حجّةً علیه إلاّ أن یقال بعدم شمول أدلّة المنع له.

واختلفوا فی فعل المرأة له فی الأعراس إذا لم تتکلّم بالباطل ولم تعمل بالملاهی ولم تسمع صوتها الأجانب من الرجال، فأباحه جماعة منهم الشیخان. وکرهه القاضی. وذهب جماعة منهم ابن إدریس والعلاّمة إلی التحریم استنادا إلی أخبار مطلقة. ووجوب الجمع بینها وبین الصحیح الدالّ علی الجواز یقتضی المصیر إلی القول الأوّل.

وعن بعضهم استثناء مراثی الحسین علیه‌السلام . وهو غیر بعید.

وکثیر من الأخبار المعتمدة وغیرها یدلّ علی تحریم بیع الجواری المغنّیات وشرائهنّ وتعلیمهنّ الغناء، وبإزائها الروایة السابقة المنقولة عن علی بن الحسین علیهماالسلام ، وروایة عبد اللّه بن الحسین الدینوری عن أبی الحسن علیه‌السلام فی جملة حدیث قال: قلت: جعلت

(۹۴)

فداک! فأشتری المغنّیة أو الجاریة تحسن أن تغنّی أرید بها الرزق لا سوی ذلک؟ قال: اشتر وبع»(۱).

میان فقیهان امامیه شایع است که حداخوانی را از حرمت غنا استثنا می‌نمایند و من دلیل و حجتی بر آن نیافتم مگر آن که گفته شود دلایلی که بر حرمت غنا دلالت دارد شامل آن نمی‌گردد.


جواز غناخوانی بانوان در مجالس عروسی

مرحوم سبزواری غناخوانی بانوان در مجالس عروسی را جایز می‌داند؛ اما به صورت صریح، بر حکم خرید و فروش کنیزان خواننده تصریح نمی‌نماید.

با تأمل در گفتار مرحوم محقق به دست می‌آید که ایشان نخست به اعتبار شهرت فتوایی به حرمت غناست که می‌گوید غنا به اجمال، حرام است و حرمت پشتوانه‌ای قوی از روایات و اجماع دارد، ولی در ادامه، روایاتی را که بر جواز و بلکه استحباب آن در مانند قرائت قرآن کریم دلالت دارد، بر آن غلبه می‌دهد و از آن، با قوت بیش‌تری یاد می‌کند. وی نخستین فقیهی است که می‌گوید ممکن است غنا از آن جهت که غناست حرام نباشد و حرمت آن به سبب عوارض طاری بر آن باشد. ما وجه جمع این روایات را در جلد سوم این کتاب، بیان نمودیم که نیازی به تکرار آن در این‌جا نیست.


نگارش رساله تحلیلیه

عبارت «وفصّلناه فی بعض رسائلنا» به رساله مستقل وی با عنوان

۱ـ کفایة الأحکام، ج ۱، ص ۴۳۴٫

(۹۵)

«رسالة فی تحلیل الغناء» اشاره دارد که اکنون گفته می‌شود نسخه‌ای از آن در کتابخانه دانشگاه تهران نگه‌داری می‌شود، اما زحمتی که ایشان کشیده به ما انتقال نیافته است. کلام مرحوم سبزواری در کتاب کفایة الاحکام نیز دیدگاه آن رساله را به صورت کامل انعکاس نمی‌دهد. آن کتاب بود که موجی در جامعه علمی آن روز ایجاد نمود و عبارات یاد شده، چنین توانی را ندارد. البته گفته می‌شود وی چون با اعتراض فقیهان روبه‌رو شد، تمام نسخه‌های رساله تحلیلیه خود را جمع‌آوری نمود. به نظر می‌رسد جناب شیخ انصاری رحمه‌الله آن را دیده باشد.

متأسفانه استبداد حکومتی یا توده‌ای و گاه دینی برخی از فقیهان که اقبال عمومی می‌یابند یا مورد حمایت دولت‌ها واقع می‌شوند و به سِمَت مرجعیت می‌رسند، بیش‌تر مانع از آزاد اندیشی عالمان برجسته و ممتاز می‌گردد و عالمان ربّانی با چیرگی آن ظاهرگرایان، ناچار می‌شوند همانند محقق سبزواری، از اصحاب سخن گویند و چنان بنویسند که خود را تبرئه نمایند.


رساله تحریمیه

رساله تحلیلیه گویا مرز حلیت در غنا را بسیار گسترده می‌دانسته که بحث برانگیز شده بوده و وی چون می‌بیند کتاب وی سبب اختلاف و نزاع گردیده است و اختلاف موجب ضعف دین و دین‌داری می‌شود، از گفته خود باز می‌گردد و رساله تحریمیه را به نگارش می‌آورد. این امر، بر تقوای بالای شیخ سبزوار که درد دین داشته است، دلالت دارد و این که

(۹۶)

وی به خاطر دین، از نظر و حقوق خویش دست کشیده است. این در حالی است که شاه عباس دوم به مرحوم سبزواری اهتمام داشته است.


تأثیر روحیه مرحوم میرفندرسکی بر محقق سبزواری

مرحوم سبزواری روحیه‌ای شجاعانه داشته؛ چرا که او زیر نظر استادی هم‌چون میرفندرسکی تربیت شده است. جناب میرفندرسکی، شجاع‌ترین عالم عصر بوده و شاه عباس در میان عالمان، تنها از او بیم داشته است و میرداماد یا شیخ‌بها چنین مکانت و مهابتی را نداشته‌اند. میرفندرسکی بذله‌گو بوده و اگر مورد آن پیش می‌آمد، آبروی شاه را می‌برده است. البته نقش جناب میرفندرسکی در فیلمی که زندگی ملاصدرا را به نمایش گذاشت، به‌خوبی نمایانده نشده بود و با میرفندرسکی که ما می‌شناسیم، تفاوت بسیار داشت. مرحوم میرفندرسکی مردی جامع، شجاع و سلحشور بوده است که بدون توجه به حکومت وقت، به‌راحتی در کوچه‌ها و خیابان‌های شهر و در قهوه‌خانه‌ها می‌رفته و بر این عقیده بوده است که باید در میان مردم بود و از آنان غفلت ننمود. وی نسبت به عالمان زمان خویش که خود را از مردم دور می‌داشتند، تعریض داشت و می‌گفت خودتان را در تنگنای خانه‌ها قرار ندهید، بلکه به میان مردم بروید. حال مرحوم سبزواری شاگرد چنین استادی است و نمی‌شود او از استاد خود بی‌تأثیر بوده باشد.


جمع‌آوری رساله تحلیلیه

مرحوم سبزواری از شوکت استادی و امامت جمعه برخوردار بوده و

(۹۷)

دارای قدرت و نفوذ بوده است، اما چون آشوب و اختلاف برآمده از نگارش رساله خویش را مشاهده می‌کند، عقب‌نشینی می‌نماید و در برابر این حادثه، با درایت تمام عمل می‌کند و برای حفظ امت اسلامی از هیچ امری فروگذار نمی‌شود و حتی تمامی نسخه‌های کتاب خویش را جمع‌آوری می‌کند؛ چرا که حکومت شیعه، سال‌های اولی استقرار فراگیرِ خویش در ایران را می‌گذراند و کوچک‌ترین بی‌احتیاطی می‌توانست آسیب‌های جبران‌ناپذیری به آن وارد آورد. پیدایش چنین عواملی است که آزادی عمل را از فقیهان شیعه سلب می‌نموده است؛ چیزی که در زمان حضور امامان معصوم علیهم‌السلام به صورت مضاعف وجود داشته است و زمانه آن حضرات، هیچ گاه قابل مقایسه با زمان مرحوم سبزواری که شیعه اقتدار پادشاهی داشته است، نمی‌باشد.

نتیجه چنین دگم‌اندیشی‌هایی این می‌شود که تیر پیرایه‌های بسیاری بر پیکر نیمه جان دین فرود می‌آید و اگر دین پیرایه‌زدایی نشود، آن را چنان سخت و صعب و سرکش می‌نماید که مردم را نسبت به آن بدبین خواهد ساخت و آنان با گذشت زمان و با پیشرفت علم و یا تهاجم فرهنگ‌های مختلف ضد دینی، به تقلید از خود و عمل به آن‌چه خود در می‌یابند وادار می‌شوند. در حال حاضر، برخی فقیهان معاصر بر حرمت غنا و موسیقی به صورت کلی پای می‌فشرند و مردم نیز از همه گونه موسیقی بهره می‌برند، بدون آن که چنین فتاوایی را لحاظ دارند. این‌گونه عملکرد، نه رسم دین‌داری است و نه مرام دین‌مداری و نه مشی تبلیغ دین؛ چرا که چنین دینی در توان انجام عالمان نیز نیست تا چه رسد به عموم مردم.

(۹۸)


تقیه‌ای و اکراهی بودن رساله تحریمیه

تاریخ علم فقه و استبداد حاکم بر جوامعی که فقیهان شیعه در آن می‌زیسته‌اند، آنان را به تقیه و پنهان داشتن نظرات خویش و سکوت و گاه تغییر آن می‌کشانده است. کسی که رساله تحریمه مرحوم سبزواری را می‌خواند، از آن قرینه‌هایی را به دست می‌آورد که ایشان در مقام بیان دیدگاه واقعی خویش نیست و اقرارهای وی اکراهی است، بر این اساس، این گفته که من سخن دل خویش را در این رساله می‌آورم از باب تقیه است و نباید آن را جدی گرفت. تاریخ شیعه از این نمونه‌ها بسیار دارد و کسی که با مراجعه به این متون بپندارد همه گزاره‌های موجود در این کتاب‌ها، سخنان جدی و مراد واقعی آنان است، اشتباه می‌کند. این امر در بیش‌تر کلماتی که برای التیام میان شیعه و سنی گفته شده است، خود را بیش‌تر نشان می‌دهد. ما در ادامه سخن، به بررسی رساله تحریمیه مرحوم سبزواری می‌پردازیم.

شایان ذکر است افرادی که این رساله را به چاپ رسانده‌اند، بر این نکته تأمل ننموده‌اند و آن را مراد واقعی وی دانسته‌اند. محقق سبزواری با نگارش رساله تحریمیه، حمایت فقیهان را برای بار دیگر به دست آورد؛ همان‌گونه که همواره، فقیهان از دیگر فقها و فیلسوفان از دیگر فلاسفه، پشتیبانی می‌نموده‌اند.


شواهد تقیه‌ای بودن حکم حرمت غناخوانی

مرحوم سبزواری در این رساله، نخست آیات قرآنی و روایات تفسیری

(۹۹)

را می‌آورد و خود می‌گوید که غرض وی استدلال به این آیات نیست، بلکه از آن به عنوان تأییدی بر حرمت غنا استفاده می‌برد. روشن‌ترین دلیل وی روایات مستفیض، بلکه متواتری است که از طریق اهل سنت و نیز شیعه رسیده است و وی بر نقل آن‌ها بسنده می‌کند.

وی در نخستین آیه‌ای که بدان استشهاد می‌نماید، تنها سخن مفسران را می‌گوید و در ذیل آن از خود نظری نمی‌دهد.

هر فقیه زیرک و روان‌شناسی از نحوه استدلال این فقیه بزرگ تعجب می‌کند که چرا وی در این بحث، این گونه سخن می‌گوید و به ذکر چند روایت و نقل قول اکتفا می‌نماید:

«وقال سبحانه: « أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ. وَتَضْحَکونَ وَلاَ تَبْکونَ. وَأَنْتُمْ سَامِدُونَ»(۱)؛ قال الشیخ الطبرسی: «قیل هو الغناء کانوا إذا سمعوا القرآن عارضوه بالغناء لیشغلوا النّاس عن استماعه، عن عکرمة». وقال فی الکشّاف: «قال بعضهم لجاریته: اسمدی لنا: أی غنّی»، ونحوه مذکور فی کتب اللغة، ونقله بعضهم عن ابن‌عباس أیضا»(۲).

آیا از این گفته به شگفت می‌آیید و می‌خندید و گریه نمی‌کنید و شما ناآگاهید و غنا می‌خوانید. شیخ طبرسی «الحدیث» را به قرآن کریم تفسیر نموده و گفته مشرکان چون قرآن کریم را می‌شنیدند، به وسیله غنا با آن مقابله می‌کردند تا مردم را از شنیدن آن باز دارند. صاحب تفسیر کشاف گفته است برخی به جاریه می‌گویند «اسمدی

۱ـ نجم / ۵۹ ـ ۶۱٫

۲٫ محقق سبزواری، رسالة فی تحریم الغنا، ص ۵٫

(۱۰۰)

لنا» یعنی غنا بخوان. لغویان و ابن عباس نیز بر این عقیده‌اند.

مرحوم محقق خراسانی در این موارد گویی با دلی پر درد می‌نویسد و توانی در خود نمی‌بیند که نظری را از خود ارایه دهد و به نقل اقوال و قال و قیل‌ها بسنده می‌کند.

وی در ادامه، روایات حرمت را نقل می‌کند و در بررسی‌های رجالی خویش چنین نظراتی دارد:

مهران بن محمّد در کتاب‌های رجالی موثق دانسته نشده، اما چون ابن ابی عمیر از اصحاب اجماع ـ که شایع است جز از افراد ثقه نقل نمی‌کند ـ از وی کتابی روایت نموده، موثق بودن او مورد اشاره قرار گرفته است.

علی بن اسماعیل نیز همین حکایت را دارد.

گفته شده مسعدة بن زیاد عامی است.

عبد الاعلی میان چندی مشترک است که هرچند برای همه آنان توثیقی نرسیده است، هیچ یک ضعیف دانسته نشده‌اند.

برخی از این روایات مرسل است.

محمّد ابن ابی‌عباد به سماع شهره، و شراب کشمش می‌نوشیده است.

نامی از «دُرُست» در کتاب‌های رجالی دیده نمی‌شود و برخی او را واقفی می‌دانند.

وی با یادکرد از این روایات، در پایان گوید:

منظور من از ذکر این روایات، استدلال به هر یک به‌طور جداگانه

(۱۰۱)

نیست، بلکه می‌خواهم از مجموع آن، بر غرض خویش دلیل آورم؛ چرا که برخی از این روایات، ضعف سند و برخی دیگر ضعف در دلالت دارد. روایات این باب بسیار است و کسی که از اندک روایات یاد شده اقناع نپذیرد، ذکر همه آن نیز او را سودی نبخشد.»

و گویا می‌خواهد بگوید برای به دست دادن حکم حرمت نمی‌توان به این روایات بسنده نمود و همه در سند و نیز به‌ویژه در دلالت بر حرمت غنا به صورت مطلق نقص دارد و یا می‌خواهد بگوید کسی که غرض وی تقیه است با نوشتن این مقدار نیز غرض وی حاصل شده است.

مرحوم محقق سبزواری حتی یک استدلال یا سخنی از خویش در ذیل این روایات ارایه نمی‌دهد و تنها از دیگران نقل قول می‌کند. برای نمونه وی چنین می‌گوید:

«عن محمّد بن أبی عباد وکان مستهترا (مشتهرا) بالسماع ویشرب النبیذ، قال: سألت الرضا علیه‌السلام عن السماع فقال: لأهل الحجاز فیه رأی، وهو فی حیز الباطل واللهو، أما سمعت اللّه عزّ وجلّ یقول: «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرَاما»(۱).

قوله علیه‌السلام : «لأهل الحجاز رأی فیه»؛ إنّ أهل الحجاز کان عادتهم التغنّی فی أیام التشریق. قال ابوطالب المکی من العامّة فی کتاب قوّت القلوب فی سیاق الاحتجاج علی إباحة الغناء: ولم یزل الحجازیون عندنا بمکة یسمعون السَماع فی أفضل الأیام فی السنة، وهی الأیام المعدودات التی أمر اللّه سبحانه عباده فیها بذکره، وکان

۱٫ همان، ص ۱۴٫

(۱۰۲)

لعطاء جاریتان تلحّنان فکان إخوانه یستمعون إلیها، قال: ولم یزل أهل المدینة مواظبین کأهل مکة علی السماع إلی زماننا هذا؛ فإنّا أدرکنا أبامروان القاضی، وله جوار یسمعن التلحین، قد أعدّهن للمتصوّفین»(۱).

ـ محمّد بن ابی عباد که آشکارا به سماع می‌پرداخت و شراب می‌نوشید گوید: از امام رضا علیه‌السلام درباره سماع پرسیدم، امام فرمودند: اهل حجاز درباره آن دیدگاهی مثبت دارند، سماع از امور باطل و لهو است، آیا نشنیده‌ای که خداوند می‌فرماید: «چون به لغو رسیدید، کریمانه از آن درگذرید».

حجازیان عادت داشته‌اند در ایام تشریق غنا بخوانند. ابوطالب مکی به نقل از اهل سنت گوید: اهل حجاز در بهترین روزهای سال که خداوند به بندگان خویش امر به ذکر و یاد خود در آن روزها را می‌نماید به سماع می‌پرداختند. برای نمونه، عطا دو کنیز خواننده داشت و برادران او به صدای آن دو گوش فرا می‌دادند و نیز ابوطالب مکی نقل می‌کند که اهل مدینه پیوسته مانند اهل مکه بر سماع مواظبت داشتند و تا زمان ما نیز این گونه است. ما ابامروان قاضی را درک نمودیم که دارای کنیزانی خواننده بود که آنان را برای صوفیان آماده می‌نمود.

مرحوم محقق سبزواری که خطیبی توانا بوده است، در عبارات خود بسیار زیرکانه سخن می‌گوید. او از طرفی، بسیاری از روایات حرمت را دارای اشکال سندی یا دلالی می‌داند و از سوی دیگر، می‌گوید وجود این

۱ـ همان.

(۱۰۳)

ضعف‌ها ضرری به حکم حرمت وارد نمی‌آورد. او به جای آن که بگوید: «وفی ما ذکرته کفایة لحرمة الغناء»، می‌گوید: «وفی ما ذکرته کفایة لطالب الحق» تا تقیه‌ای بودن گفتار خود را به محققان برساند.

در این کتاب، استدلال و بیان و فتوایی از ایشان بر حرمت غنا دیده نمی‌شود و ایشان تنها روایات این باب و آن‌چه دیگران گفته‌اند را نقل می‌نماید.


بررسی طولانی روایات جواز

مرحوم سبزواری روایات جواز را برخلاف مشی خویش در روایات حرمت، به ضعف در سند، آن هم به صورت کلی، متهم می‌سازد و برای ضعف دلالت هریک نیز توجیهاتی دارد که آن را در زیر بازخوانی می‌نماییم. او بر آن است تا به این مدارک، شبهه و خدشه وارد کند، اما باید پرسید آیا خدشه نمودن بر این مدارک، امری جدی است یا دوستانه و برای جلب نظر فقیهانِ هم‌عصر خود و بر اساس تقیه می‌باشد؟

پیش از این گذشت که مرحوم محقق سبزواری، روایات حرمت را بسیار مختصر ذکر نمود و همه آن را دارای ضعف در سند یا دلالت دانست، اما وی، روایات حلیت غنا را به طور کامل به پژوهش می‌گذارد و به اختصار از آن نمی‌گذرد. آیا این امر نمی‌رساند که وی دلالت این روایات و ظهور آن را در جواز، قوی می‌دانسته که خود را نیازمند ارایه توجیهات بسیار می‌دیده است و گویا نقدهایی که ایشان به همه دلایل جواز وارد می‌آورد، تأثیری در حکم ندارد، بلکه این روایاتِ حرمت است که نیازمند

(۱۰۴)

بیان و تفسیر است و باید با دقت و حوصله کامل، مرزهای حرمت را تبیین نمود. شاید آگاهی و نازک‌اندیشی این فقیه سبزوار است که در این رساله، مشی مخالفی را برگزیده است. ما تمامی نقدهایی را که مرحوم سبزواری بر روایات جواز دارد، به بازاندیشی می‌گذاریم.

«فإن قلت: قد ورد فی بعض الأخبار ما یدلّ علی مدح الصوت الحسن، وفی بعضها: «لکلّ شیء حلیة، وحلیة القرآن الصوت الحسن»، وهو ینافی ما ذکرتم… .

والجواب عن الأوّل بعد الإغماض عن ثبوته ـ فإنّی لم أجد إلاّ بأسانید ضعیفة ـ أنّ الصوت الحسن أعمّ من الغناء؛ إذ الحسن فی الصوت له جهات متعدّدة غیر جهة الإطراب والترجیع، فیجوز أن یکون حسن الصوت باعتبار جودة، وتحزین حاصل فیه، تمیل النفوس إلیه، ولا یصل إلی حدّ الغناء.

ومن اکتفی فی حصول الغناء بمطلق التحزین مع الالتذاذ الحاصل بالصوت ـ کما هو المستفاد من کلام السید المرتضی الآتی وغیره ـ فله أن یقول: قد یکون قراءة بعض النّاس خالصته صافیة عن الخشونة والغلظة والغنّة والبحوحة مشتملة علی حسن النطق وجهات التجوید فی القراءة، والمدّ فی موضعه، والقصر فی موضعه، والجریان فی التکلّم من غیر لکنة ولا بط‌ء زائد، ولا سرعة خارجة عن الاعتدال بحیث تمیل الطباع الی استماع کلامه وقرائته وخطبته، وبعض النّاس علی خلاف ذلک، وهذا المعنی محسوس مشاهد فی القرّاء والخطباء وغیرهم، فیجوز أن یکون مدح حسن الصوت بهذا الاعتبار، وعلی کلّ تقدیر فلابدّ من الحمل علی شیء

(۱۰۵)

من ذلک جمعا بین الأدلّة»(۱).

ـ اگر گفته شود در برخی از روایات صوت نیکو مدح شده و آن را زینت قرآن دانسته‌اند، و آن‌چه شما گفتید با این امر منافات دارد، در پاسخ می‌گوییم افزوده بر این که حدیث نخست ثابت نشده چون جز با سندهایی ضعیف روایت نشده، صوت نیکو اعم از غناست؛ چرا که نیکویی با امور فراوانی شکل می‌پذیرد و منحصر در ترجیع و اطراب نیست و این روایت بر یکی از این امور که در نیکویی صوت مؤثر است حمل می‌شود تا میان روایات متعارض جمع گردد.

شایان ذکر است زیبایی صوت و صدای نیکو نیازمند دلیل نیست؛ همان‌طور که شیرینی شیره نیازمند تعریف نیست و ضعف سند گفته‌ای که شیرینی شیره را بیان می‌دارد، بر شیرینی آن زیانی وارد نمی‌آورد. کسی که بخواهد خوبی را کتمان کند و آن را بد جلوه دهد، سخن وی خردگریز است و این امر نیازمند ضعیف جلوه دادن سند آن نیست؛ هرچند برخی از خوبی‌ها گاه عامل انجام بدی‌ها می‌شود مانند کسی که قدرت دارد و آن را در انجام گناه به کار می‌برد ولی هیچ گاه قدرت از آن جهت که قدرت است ناپسند نیست.

هم‌چنین در دلایل روایی یاد شده سخنی از حرمت صدای نیکو نیست تا لازم باشد برای حلیت آن دلیل آورد. همان‌گونه که گفته شد غنا و موسیقی با سرشت آدمی و فطرت او هماهنگ است و شارع به صورت

۱ـ همان، ص ۱۶٫

(۱۰۶)

ارشادی، از آن سخن می‌گوید و همانند بیع است که از امور مباح است و نیازی به گفتن مباح بودن آن نیست، ولی خداوند می‌فرماید: « وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ»، تا آن را برای گفتن « وَحَرَّمَ الرِّبَا»آماده سازد. در بحث حاضر نیز که روایت صدای حسن و نیک را مدح می‌کند برای آن است که بگوید من با خوبی‌ها مخالف نیستم اما این معصیت و گناه است که صدای زیبا را بد و زشت می‌نمایاند.


شواهد دیگر تقیه‌ای بودن رساله تحریمیه

محقق سبزواری که دانش موسیقی را می‌دانسته است می‌گوید:

صوت می‌تواند به‌خاطر جودت و حزنی که در آن است، خوشایندی نفس را در پی بیاورد، بدون آن که به غنا کشیده شود.

در پاسخ به این ادعا باید گفت جودت یا تجوید وصف کلمه است و غنا وصف صوت و آواز است، از این رو، غنا بر تجوید پیشی دارد و آواز غنایی می‌تواند تجوید را داشته باشد یا نداشته باشد، اما چنین نیست که هر چیزی که تجوید داشته باشد، بتواند بدون غنا باشد و تجوید از افراد غناست.

عبارت: «ومن اکتفی فی حصول الغناء بمطلق التحزین مع الالتذاذ الحاصل بالصوت الخ» شاهد دیگری بر تقیه‌ای بودن گفتار ایشان است.

جناب محقق سبزواری رحمه‌الله گوید:

کسی که مطلق حزنی که همراه با التذاذ است را غنا بداند ـ چنان‌که سید مرتضی بر این عقیده است ـ می‌تواند بگوید برخی از صفات و

(۱۰۷)

ویژگی‌هاست که خارج از غناست و صوت را نیکو می‌سازد و این روایات در واقع از آن سخن می‌گوید و آن را مدح می‌نماید، نه غنا را.

متأسفانه ایشان بر آن بوده است که به گونه‌ای دلایل جواز را نفی کند و بحث را جمع نماید، نه آن که به تفصیل به تحقیق آن روی آورد. نتیجه چنین برخوردی با متون دینی آن می‌شود که می‌گویند مستحب است به‌جای کف زدن در مجالس عروسی، صلوات فرستاد؛ در حالی که این سخن، مرده بودن جامعه را در پی دارد و اجبارها، سیری و زدگی و دین‌گریزی برخی را موجب می‌شود.

معرفی دین هم‌چون صدای مؤذن است که باید خوش باشد تا همه را به وجد آورد، نه به گونه‌ای که ناخوشایندی آورد.


رابطه زیبایی صوت و غنا

مرحوم سبزواری می‌فرماید:

ممکن است مراد از صوت حسن، مدح غنا نباشد، بلکه مدح کردن صفاتی مانند جودت کلام است؛ در حالی که این وصف برای انسان‌های بلیغ، متکلم و منبری است و نه برای خوانندگان و روضه‌خوانان.

البته ایشان تصریح می‌کند که این سخن از وی نیست، بلکه کسی که چنان بیندیشد چنین می‌گوید. و البته ما گفتیم که نیازی به جمع میان روایات نیست و دلایلِ حرمت، غنا را از آن جهت که غناست، حرام نمی‌داند و جواز غنا نیز نیازمند ارایه دلیل و سند نیست.

(۱۰۸)

«وعن الثّانی بنحو من ذلک أیضا، ویمکن أن یقال: یجوز أن یستفاد من قراءة الإمام علیه‌السلام نوع تحذیر وتذکیر وتفجّع وتحزّن یوجب الصعق المذکر، وللمتضرّع المستغیث المتفجّع الحزین فی أوقات دعواته، وأحیان عبراته صوت حزین، وشدّة أنین تهیج منه الکروب، وتفجّع به القلوب وتواتر به البکاء، والاستعبار وشدّة التأوّه، والانین کما هو المناسب المعهود من طریقته ممّا یؤثّر فی ما ذکرنا تأثیرا بینا لکنّ المستفاد من قوله علیه‌السلام : «فصعق من حسن صوته» استناد الصعق إلی حسن الصوت حسب؛ والروایة ضعیفة جدّا، ففی طریقها سهل بن زیاد، وضعفه مشهور لا یحتاج إلی التنبیه، ومحمّد بن الحسن بن شمون، وهو ضعیف جدّا، قال النجاشی: «إنّه وقف ثمّ غلا وکان ضعیفا جدّا فاسد المذهب، وأضیف إلیه أحادیث فی الوقف»، وقال ابن الغضائری: «إنّه وقف ثمّ غلا، ضعیف متهافت لا یلتفت إلیه، ولا إلی مصنّفاته وسائر ما ینسب إلیه»(۱).

در روایت یاد شده مشاهده می‌شود که از غنا سخن گفته نمی‌شود، بلکه سخن از صوت است و حضرت در ادامه گفتار خویش، از صوت نیکوی امام سجاد علیه‌السلام حکایت می‌فرماید، ولی جناب سبزواری چنین روایاتی را به ضعف سند متهم می‌نماید و نیکویی صدای آن حضرات علیهم‌السلام را بر حزن‌آمیز بودن آن حمل می‌نماید و آن را به تجوید دلنشین آن حضرات تحلیل می‌برد. کسی که استغاثه، تضرع و غم دارد، به

۱ـ همان، ص ۱۸٫

(۱۰۹)

هنگام خواندن، دارای صدای حزینی می‌گردد؛ در حالی که تجوید با آواز ارتباطی ندارد و نیز صوت حزین یا دل‌انگیز به ترنمی که در آن جریان می‌یابد، چنین می‌شود، از این رو مرحوم سبزواری ناگزیر است از حسن صوت سخن گوید و به اقتضای کلام حضرت که فرمود: «فصعق من حسن صوته»، حسن صوت را عامل غش و بیهوشی شنونده می‌داند. البته مرحوم سبزواری زیرک است و می‌گوید می‌شود چنین استفاده‌ای شود؛ نه آن که من بر این عقیده هستم.

«وعن رجل عن أبی عبداللّه علیه‌السلام قال: کان علی بن الحسین علیهماالسلام أحسن النّاس صوتا بالقرآن وکان السقّائون یقفون ببابه یسمعون قرائته»(۱).

وعن الثّالث أیضا مثله، وهذه الروایة ضعیفة السند لمکان الإرسال وسهل بن زیاد فی الطریق، لکن روی ابن ادریس رحمه اللّه فی آخر السرائر قریبا منه عن بعض کتب المتقدّمین بإسناد صحیح. والجواب ما مرّ»(۲).

زیبایی صدا می‌تواند برآمده از زنگ صدا و شش دانگ بودن و مایه داشتن آن و نیز زنگار نداشتن صوت باشد و یا برای مهارت بر دانش صداشناسی و مراعات سجایای صوت و صداست و عبارت «أحسن النّاس صوتا» بر این امور دلالت دارد؛ چرا که «صدای أحسن» موزون بودن صدا و جوهره قوی داشتن آن را می‌رساند و فراز: «یقفون ببابه یسمعون

۱ـ میراث فقهی، ص ۳۱٫

۲ـ همان، ص ۱۷٫ کافی، ج ۲، ص ۶۱۵٫

(۱۱۰)

قرائته» شاهد بر قوت آن است. البته با لحاظ این که دیوارهای خانه‌ها قطر زیادی داشته و منازل وسیع نیز بوده است.

تعبیر «کان یقفون» افزوده بر این که فراوانی گروه‌هایی که می‌ایستادند را می‌رساند، بر جمع بودن آنان دلالت دارد. دین و مؤمنان جاذبه‌دار چنین عمل می‌کنند و حتی کافران را نیز جذب خویش می‌سازند و عمل مؤمنان نباید عامل دین‌زدایی باشند، برای نمونه امروزه خانه‌هایی که در کنار مسجد ساخته می‌شود از دیگر خانه‌ها قیمت کم‌تری دارد؛ چرا که صدای بلندگوی آن را آزاردهنده می‌دانند.

مرحوم سبزواری روایت سوم را از یک طرف به دلیل وجود سهل بن زیاد و ارسال، به ضعف متهم می‌سازد و از سوی دیگر می‌گوید ابن‌ادریس این معنا را به سند صحیح نقل کرده است، ولی از نظر خود چیزی نمی‌گوید و تنها در رد دلایلی آن، توجیه پیش را تکرار می‌کند؛ در حالی که جودت کلام وصف خطیب است، نه خواننده و صوت و صدا امری غیر از کلام است و در روایت از صوت سخن گفته می‌شود.

«وأیضا روی ابن بابویه أنّه سأل رجل عن علی بن الحسین علیهماالسلام عن شراء جاریة لها صوت، فقال: ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنّة»(۱).

«وعن الرابع، بعد الاغماض عن طریقها وکونها مرسلة أنّه یجوز أن یکون المراد بقوله: «لها صوتا» یمکنها قراءة القرآن وغیرها ممّا

۱ـ محقق سبزواری، رسالة فی تحریم الغناء، ص ۱۷٫

(۱۱۱)

یذکر الآخرة، لا اقتدارها علی الغناء، وعلی هذا حملها ابن بابویه. ویجوز أن تکون محمولة علی التقیة؛ لأنّ تظاهر الملوک بنی أمیة وبنی العباس لعنهم اللّه باستماع الأغانی والألحان واتّخاذ الجواری القیان ممّا لا یکاد یخفی علی أحد»(۱).

محقق سبزواری در نقد روایت چهارم گوید:

بعد از چشم‌پوشی از طریق روایت و مرسل بودن آن، ممکن است مراد از «لها صوت» صوتی باشد که با آن قرآن کریم و مانند آن قرائت شود، و نه صوتی که اقتدار بر غناخوانی را می‌آورد و جناب ابن‌بابویه نیز روایت را به همین معنا گرفته است. هم‌چنین می‌توان این حدیث را بر تقیه حمل نمود؛ چرا که خلفای بنی امیه و بنی عباس از ترویج خوانندگی غنایی حمایت می‌کردند.

در این روایت، مهم این است که دقت شود راوی از حضرت سجاد علیه‌السلام که صحیفه عشق را با صوت و صدا عاشقانه رقم زده است در مورد خرید آوازه‌خوان پرسش می‌نماید و حضرت می‌فرماید: ایرادی بر تو نیست، اگر تو را به یاد بهشت اندازد. صدای نیک و چهره‌ای نیکو چنان‌چه همراه با انحراف و گناه نباشد، انسان را به طور طبیعی یاد بهشت می‌اندازد. البته، در هر کاری «اندازه نگه دار که اندازه نکوست» و نباید در این امر افراط ورزید، بلکه باید موسیقی را با مسایل معرفتی در حد اعتدال و بالانس نگاه داشت.


انجماد محیط و محاق علم و مدیریت علمی

۱ـ همان، ص ۱۹٫

(۱۱۲)

مرحوم سبزواری گوید:

این روایت مرسل و ضعیف است و دلالت آن را چنین تضعیف می‌کند که مراد از خوب بودن صوت کنیز آن است که وی می‌تواند به نیکویی قرآن بخواند و انسان را به یاد آخرت اندازد!

این در حالی که روایت یاد شده ظهوری در این معنا ندارد؛ چرا که راوی می‌پرسد نظر شما درباره کنیزی که صوت نیکویی دارد (لها صوت) چیست؟ حضرت نیز می‌فرماید: «ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنّة»؛ اگر تو را به یاد بهشت اندازد اشکالی ندارد. چنین کنیزی به‌طور طبیعی زیباچهره نیز هست و هم خوش صداست و هم حلال و حضرت به‌دور از هر گونه سالوس و ریا می‌فرماید: استفاده از آن اشکالی ندارد. حضرت، ملاک جواز بهره بردن از چنین کنیزی را یادآوری بهشت قرار می‌دهد و پرواضح است با شرایطی که برای چنین کنیزی وجود دارد، بهشت تداعی می‌شود و نیز کسی که صوت نیکویی دارد، اقتدار بر غناخوانی را دارد و خوانندگان هر طور که بتوانند، می‌خوانند، و خودنگه‌دار خویش از غنا نیستند و هم‌چون پری‌چهرگانی هستند که تاب مستوری ندارند.

«ویجوز أن تکون محمولة علی التقیة». مرحوم سبزواری از آن‌جا که خود در مقام تقیه سخن می‌گوید، گفتار امام علیه‌السلام را نیز بر تقیه حمل می‌کند و در واقع، از ارایه هرگونه استدلالی گریز می‌زند و به نقل گفته ابن‌بابویه بسنده می‌کند.

(۱۱۳)

مرحوم محقق در تحلیل روایت بدون آن که شاهدی بر گفته خود داشته باشد، می‌گوید: صوت این کنیز به حد غنا نمی‌رسد؛ در حالی که بیان شد صوت و صدای زیبا هم‌چون پری‌چهرگی است که مستوری را بر خود روا نمی‌دارد. چنین گفتارهایی بایکوت کردن و منع از صداها به صورت سلیقه‌ای است که برای جامعه بسیار زیان‌بار است و موجب بسته بودن فضای جامعه و بسته بار آمدن افراد جامعه و عقده‌ای و حسرتی شدن آنان می‌گردد.

کسانی که در خانه‌های کوچک و در آپارتمان‌ها زندگی می‌کنند و همواره ناچار هستند به زن و فرزندان خویش تذکر دهند که صدای خویش را پایین آورید، باید از اهل خانه خود عذرخواهی نمایند؛ زیرا شنیدن صدا توسط نامحرم اشکال ندارد و صدای زن امری پنهانی نیست تا لازم باشد پوشانده شود و هم‌چنین همسایگی مرتبه‌ای از محرومیت را در پی دارد. کسانی که مجبورند در خانه به صورت آرام و با سر و صدای کم‌تری زندگی کنند، لازم است دست‌کم هر هفته یک بار به بیابان روند و تا آن‌جا که می‌توانند فریاد کشند تا عقده دل آنان خالی شود.

دوست داشتن صوت و صدا امری فطری است و این که شخص خوش صدا و خوش‌سیمایی که نگاه به او حلال باشد انسان را به یاد بهشت و نعمت‌های آن اندازد امری خردپذیر و غیر قابل کتمان یا انکار است و اگر چنین چیزی در روایت نیز وجود نداشت، عقل آن را در می‌یافت. چنین فردی اگر بخواند قلب را نرم و ملایم می‌سازد. امروزه

(۱۱۴)

بیماری‌های روانی را در کشورهای غربی این گونه درمان می‌کنند و پرستارهای مجموعه‌های درمانی را دختران زیبارو و خوش اطفار قرار می‌دهند. البته آنان حلال و حرامی را رعایت نمی‌کنند، ولی تحقیق علمی می‌گوید اگر با بیمار به نرمی، متانت، سرور، شادمانی و زیبایی رفتار شود، درمان وی سرعت می‌گیرد. چنین اموری برای عقل قابل درک است و نیازی نیست پشتوانه روایی داشته باشد و ضعفی که مرحوم سبزواری بر آن وارد می‌آورد، حکایتی آشناست که دلیل و سند نمی‌خواهد.

امروزه صاحبان فروشگاه‌ها، فروشندگان خود را از زنان قرار می‌دهند؛ چرا که صاحب کار می‌داند زنان دیرتر عصبانی می‌شوند و لطافت صدای آنان در جذب مشتریان مؤثرتر است و فقیه در این میان باید به عنوان مدیر جامعه، مرزهای حلال و حرام آن را تعیین نماید و موارد حرام آن را مشخص سازد و مانع آزادی عمل مشروع آن‌ها نشود.


نقد ایرادهای محقق بر روایات جواز

«وأیضا ورد فی بعض الروایات عن أبی عبداللّه علیه‌السلام قال: إنّ القرآن نزل بالحزن فاقرأوه بالحزن»(۱).

وعن السادس أنّه لا دلالة فی الروایة علی خلاف المدّعی؛ إذ یجوز أن یکون المراد: إقرأوا القرآن متلبّسا بالحزن بأن تکونوا محزونین فی حال قراءته»(۲).

در برخی از روایات توصیه به ترجیع به هنگام قرائت قرآن کریم شده

۱ـ همان، ص ۱۷٫

۲ـ همان، ص ۱۹٫

(۱۱۵)

است و مرحوم سبزواری گوید این روایات بر جواز غنا دلالتی ندارد؛ چرا که می‌شود مراد از آن، قرائت غمگنانه و با حزن باشد.

لازم به ذکر است همان‌طور که پیش‌تر گفتیم: طرب هم در دستگاه حزین وجود دارد و هم در دستگاه شاد.


صوت غنایی در قرآن کریم

«وأمّا ما رواه سعد بن أبی وقّاص عن النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله أنّه قال: «من لم یتغنّ بالقرآن فلیس منّی»، فروایة عامیة لا تصلح للاحتجاج، مع أنّ العامّة ذکروا فی تفسیرها وجوها متعدّدةً غیر الحمل علی الغناء، وحملها علی معنی الغناء لا یخلو عن بعد، کما سیجیء فی کلام أبی عبید»(۱).

اما روایت سعد بن ابی وقاص از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله که حضرت فرمودند: «هر کس قرآن را به صورت غنایی نخواند از من نیست» عامی است و برای احتجاج و استدلال مقام ندارد. در ضمن، عامه برای این حدیث تفسیرهای بسیاری نقل کرده‌اند که بر غنا حمل نمی‌شود و حمل کردن آن بر غنا خالی از بُعد نیست.

ما روایت حاضر را در جلد سوم تفسیر نمودیم. در آن‌جا گفتیم که یهودیان تورات و زبور را به صورت زنبوری و ونگ ونگ و جادوگری می‌خواندند و ریتم خاصی از خود بروز می‌دادند و می‌گفتند ما در حال ایجاد رابطه با خدا هستیم. این حدیث می‌فرماید در قرائت قرآن کریم همانند یهودیان نباشید آن را شکوفا، شفاف و صاف بخوانید و «فلیس

۱ـ همان، ص ۱۹٫

(۱۱۶)

منّی» یعنی چنین قرائتی سبک و شیوه من نیست.

مرحوم سبزواری این روایت را به جهت وجود سعد بن ابی وقاص در سلسله سند آن ضعیف می‌داند.

سعدبن ابی‌وقاص از اصحاب پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده و در زمان آن حضرت بسیار معتبر بوده است اما با حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام کنار نیامد و ساقط گردید اما این که او در روایت خود کذاب و دروغ‌گو باشد چنین نیست. البته وی تنها اعتبار روایی دارد و نه اعتبار ولایی. مرحوم مامقاتی از رجالیان قدر است که می‌فرماید: ایشان از اصحاب پیامبر و مورد اعتماد اهل سنت و از اصحاب اجماع آنان است.

مرحوم شیخ انصاری در کتاب‌های خویش به سبب نقدهای بسیاری که بر مشی رجالیان وارد است، از رجال کم‌تر سخن می‌گوید و بر درایتِ روایت است که اهتمام دارد. در بررسی روایات، چیزی بیش از حجت شرعی لازم نیست و دلیل حجیت روایات، دلیلی عقلایی است و عقلا بر خبر واحد هر کسی که کذب وی معلوم نشده باشد، اطمینان می‌نمایند. هم‌اکنون تمامی خبرگزاری‌های رسمی که مورد تأیید مردم است خبر واحد به شمار می‌رود. حجیت عقلایی، دلیلی اقتضایی است؛ به این معنا که اگر حدیثی اقتضای صحت داشت، به آن عمل می‌شود و در صورتی که چنین اقتضایی را نداشته باشد، به آن عمل نمی‌گردد. برای نمونه، اگر روایتی سندی صحیح داشته باشد، اما قرینه‌هایی بر فساد آن در دست باشد، اقتضای حجیت آن علیت نمی‌یابد یا اگر حدیثی سند صحیحی

(۱۱۷)

نداشته باشد، اما قراینی بر درستی آن در دست باشد، اقتضای نادرستی و علیت ناقص آن برداشته می‌شود و حجیت آن علیت تام می‌یابد و روایت صحیح دانسته می‌شود.

ما پیش از این ثابت کردیم موضوع روایاتی که غنا را حرام می‌داند، ذات غنا و غنا از آن جهت که غناست، نمی‌باشد، بلکه عوارض لاحق بر آن را در نظر دارد و به غنای زمان جاهلیت، امویان و عباسیان انصراف دارد.

مرحوم سبزواری هر معنایی را برای روایات غنا محتمل می‌داند جز معنای غنا را؛ چرا که اگر عالمی بخواهد چیزی را نپذیرد، هرگونه توجیهی را در قالب‌هایی علمی و اصطلاحات دانشیان می‌آورد و برای نمونه، در این جا غنا را مقصور می‌گیرد و آن را به دارایی معنا می‌کند، نه به آواز غنایی و حدیث چنین معنا می‌شود که اگر کسی با قرآن کریم دارا نگردد، از من نیست و از مسلمانی به دور است. ما نقد این گفته را در جلد نخست که به بررسی معناشناسی غنا می‌پرداخت، آورده‌ایم.

«وأمّا ما روی عن النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله : زینوا القرآن بأصواتکم، فمن طریق العامّة، لا یصلح للاحتجاج، مع أنّه ذکر الخطّابی ـ وهو المقدّم المعتبر جدّا عند العامّة، أنّ الصحیح فی الروایة: «زینوا أصواتکم بالقرآن»، ونقل عن بعض السلف النهی عن تقدیم القرآن.

وذکر فی تفسیر روایة التقدیم أنّ معناه زینوا أصواتکم بالقرآن، قال: هکذا فسّره غیر واحد من أئمّة الحدیث، وزعموا أنّه من باب المقلوب، وذکر بعض الشواهد علیه، وقال ابن الأثیر فی النهایة بعد

(۱۱۸)

نقل الروایة المذکورة: قیل: هو من المقلوب؛ أی: زینوا أصواتکم بالقرآن. والمعنی: اَلهِجوا بقرائته، وتزینوا به. ولیس ذلک علی تطریب القول والتحزین؛ کقوله: «لیس منّا من لم یتغنّ بالقرآن»؛ أی: یلهج بتلاوته کما یلهج سائر النّاس بالغناء والطرب. هکذا قال الهروی والخطابی ومن تقدّمهما. انتهی.

وقد قیل فی تفسیر الخبر وجوه أخری لا فائدة فی إیرادها، وبالجملة لا تصلح هذه الأشیاء لمعارضة الأخبار المستفیضة بل المتواترة مع اعتضادها بإجماع الطائفة وعمل الأصحاب فی کلّ عصر»(۱).

امام جمعه اصفهان گوید: روایت «زینوا القرآن بأصواتکم» از طریق عامه و اهل سنت وارد شده است، از این رو قابل احتجاج نیست. افزوده بر این، معنای آن خطابی است و در حقیقت روایت می‌فرماید صدای خویش را با قرآن زینت دهید. برخی از گذشتگان نیز از این که کلمه «قرآن» مقدم شود نهی نموده‌اند.

باید گفت میان «زینوا أصواتکم بالقرآن» یا «زینوا بالقرآن أصواتکم» تفاوتی در اصل معنا وجود ندارد. اما این که درایت کدام یک مناسب‌تر است، باید گفت: «زینوا أصواتکم بالقرآن» محتوایی دینی ندارد و پیشوایان دین، به قرآن کریم اهتمام می‌دهند، نه به صوت، و قرآن کریم را موضوع گزاره‌های دینی برمی‌گزینند؛ چرا که رسالت آنان تبیین معنای قرآن کریم است، از این رو «زینوا بالقرآن أصواتکم» با این رسالت،

۱ـ همان، ص ۱۹ ـ ۲۰٫

(۱۱۹)

سازگارتر است و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله متصدی و عهده‌دار قرآن کریم است، نه صدای مسلمانان؛ چنان‌چه قرآن کریم می‌فرماید: « وَرَتِّلِ الْقُرْآَنَ تَرْتِیلاً»(۱) قرآن را با ترتیل، دقت، تدبر و ترجیع بخوانید و موضوع این گزاره، قرآن کریم است؛ همان‌گونه که شأن پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله این است که قرآن را موضوع قضیه قرار دهند و شواهد این امر بسیار است که نمونه‌هایی از آن در پی می‌آید: شفاعة القرآن، فضل الحان القرآن، تمثیل القرآن، حفظ القرآن، قراءة القرآن، ترتیل القرآن، تزئین القرآن.

مرحوم سبزواری به مقلوب بودن این حدیث قایل شده است و آن را به اهل سنت نسبت می‌دهد.

باید توجه داشت عالمان شیعه بسیار امانت‌دار می‌باشند و در حفظ روایات اهل بیت علیهم‌السلام به همان‌گونه که صادر شده است، بسیار کوشا بوده‌اند (و البته تصحیف نادری در برخی روایات وجود دارد)، اما اهل‌سنت، پس از صد سال دوری از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله ، آن‌گاه در اندیشه جمع روایات برآمدند و در این مدت، روایات بسیاری را از دست دادند و روایاتی را نیز تحریف یا تصحیف نمودند.


نقد معناشناسی محقق از غنا

«ولکن ینبغی التنبیه علی أمور: المشهور بین أصحابنا أنّ الغناء مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب»(۲).

 

۱ـ مزمل / ۴٫

۲ـ همان، ص ۲۲٫

(۱۲۰)

مرحوم سبزواری می‌گوید شایسته است ما چند بیدارباش داشته باشیم. وی بعد از نقل اقوال عالمان دینی و برتری دادن به نظریه حرمت، از معنای غنا سخن می‌گوید؛ در حالی که شناخت موضوع غنا در این بحث امری لابدی و ضروری است و مرحوم سبزواری تاکنون از حلال یا حرام بودن موضوعی سخن می‌گفته است که آن را به مخاطبان خود نشناسانده است. این گونه سخن گفتن می‌رساند که شناخت موضوع برای صاحب سخن اهمیتی نداشته و وی تنها می‌خواهد حکم دهد. مرحوم سبزواری نیز نخست باید از چیستی غنا سخن می‌گفت و سپس به بررسی حکم آن می‌پرداخت. البته پیش از این گذشت که بررسی آیات و روایات نشان می‌دهد این تعریف دینی نیست و آن‌چه فقیهان آن را غنا می‌دانند برگرفته از نظرگاه غیر صائب لغویان است و آنان باید برای شناخت غنا به موسیقی‌شناسان و کارشناسان این فن مراجعه نمایند. فقیه سبزوار در این روند تنها به ذکر برخی از اقوال بسنده می‌نماید:

«وقال الفاضل الشیخ علی، فی شرح القواعد بعد نقل التعریف المذکور عن الشهید بوجه یشعر بارتضائه: ولیس مطلق مدّ الصوت محرّما وإن مالت القلوب إلیه ما لم ینته إلی حیث یکون مطربا بسبب اشتماله علی الترجیع المقتضی لذلک. واعلم أنّ الطرب لیس هو السرور کما یتوهّمه من لا معرفة له. قال فی القاموس: تخصیصه بالفرح و والهمّ، وقال الجوهری: الطّرب خفّة تصیب الإنسان لشدّة حزن أو سرور، ونحوه قال ابن فارس فی المجمل، وقال الزمخشری

(۱۲۱)

فی الأساس: هو خفّة من سرور أو همّ، وقال الجوهری أیضا فی التطریب: التطریب فی الصوت مدّه وتحسینه»(۱).

مرحوم شیخ علی در شرح قواعد گوید: کشیدن صدا به طور مطلق حرام نیست؛ هرچند قلب به آن تمایل یابد و خوشایند باشد. البته مد صوت چنان‌چه طربی که ترجیع دارد ـ و نه مطلق طرب را ـ به همراه آورد حرام است.

طرب «سرور» و شادمانی نیست. قاموس، طرب را ویژگی دادن به شادی و حزن می‌داند و جوهری گوید طرب خفتی است که بر اثر حزن یا شادی به انسان دست می‌دهد. ابن فارس و زمخشری گویند طرب خفتی است که از سرور یا حزن ناشی می‌شود. جوهری در معنای تطریب گوید: تطریب در صوت، مد و تحسین آن است.

«وأمّا الترجیع فقال الجوهری: الترجیع فی الأذان وترجیع الصوت: تردیده فی الحلق کقراءة أصحاب الألحان، وفی القاموس: الترجیع فی الأذان: تکریر الشهادتین جهرا بعد إخفائهما وتردید الصوت فی الحلق، وقال ابن الأثیر: فی صفة قرائته صلی‌الله‌علیه‌وآله یوم الفتح: أنّه کان یرجّع. الترجیع: تردید القراءة، ومنه ترجیع الأذان»(۲).

جوهری گوید: ترجیع در اذان و ترجیع صوت چرخاندن صدا در گلوست مانند خوانندگی آوازخوانان. در قاموس است: ترجیع در اذان تکرار شهادت‌هاست به صدای بلند بعد از آهسته گفتن آن و چرخش صوت است در گلو. ابن اثیر نیز در وصف قرائت پیامبر

۱ـ همان، ص ۲۳٫

۲ـ همان، صص ۲۳ ـ ۲۴٫

(۱۲۲)

اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در روز فتح گوید: حضرت صدای خویش را ترجیع می‌داده است. ترجیع همان چرخاندن قرائت است و نمونه‌ای از آن ترجیع در اذان است.

«ومن العامّة من فسّر التغنّی بتغرید الصوت علی ما نقله الطیبی فی شرح المصابیح و التغرید: التطریب فی الصوت. قاله فی القاموس والمجمل، وفی الصحاح: التغرید: التطریب فی الصوت والغناء. وبعض أهل اللغة لم یعتبر فی الغناء الإطراب. قال ابن الأثیر ـ فی النهایه فی تفسیر الحدیث الذی نقله العامّة عن النبی إنّه قال: من لم یتغنّ بالقرآن فلیس منّا. بعد نقله عن الشافعی أنّ المراد به الغناء ـ وکلّ من رفع صوتا ووالاه فهو عند العرب غناء، ثمّ نقل عن ابن الأعرابی أیضا ما یدلّ علی أنّه فسّر الحدیث بالغناء، ثمّ قال: «وأوّل من قرء بالألحان عبیداللّه بن أبی بکرة، فورثه عنه عبید اللّه بن عمر، ولذلک یقال: قراءة العمری، وأخذ ذلک عنه سعید العلاّف الأباضی، انتهی»(۱).

برخی از اهل سنت تغنی را به تغرید صدا و تطریب معنا کرده‌اند. در صحاح نیز چنین معنایی برای غناخوانی آمده است.

برخی از لغویان طرب را در غنا شرط ندانسته‌اند. ابن اثیر در تفسیر روایت «از ما نیست کسی که به قرآن تغنی نجوید.» به نقل از شافعی گوید مراد از تغنی همان غناست و افزوده است هر صدایی که بالا رود غناست. ابن اعرابی نیز حدیث را به غنا تفسیر نموده است. نخستین کسی که با لحن‌های گوناگون خواند، عبدالله بن ابی بکر بود

۱ـ همان، ص ۲۵٫

(۱۲۳)

که عبید الله بن عمر آن را از او فرا گرفت و به همین خاطر قرائت او به قرائت عمری معروف گردیده است؛ چرا که هر کسی در خواندن دستگاهی سبکی دارد.

«وقد نقل السید المرتضی فی کتاب الغرر والدرر أوّلاً ما ذکره أبو عبیدة، وثانیا الوجه المنقول عن غیره، ثمّ نقل عن ابن الأنباری وجها ثالثا؛ وهو أنّ المراد من لم یستلذّ بالقرآن ویستحلّه ویستعذب تلاوته کاستحلاء أصحاب الطرب للغناء… .

وفیه تأیید لما ذکرناه من اجتماع الإطراب والترجیع غالبا، وقد قیل فی تفسیر الخبر غیر ما ذکرنا من الوجوه، ولکن لا یتعلّق غرض بإیراده، وظنّی أنّ التغنّی والتطریب والترجیع واللحن والتغرید والترنّم ألفاظ متقاربة فی تفسیر بعض آخر، ومنهم من یعکس الأمر، ومنهم من یورد اثنین أو ثلاثة منها فی تفسیر واحد عاطفا بینها بالواو، ولعلّه لغرض زیادة التفهیم لاختلاف هذه الألفاظ فی الوضوح والخفاء بالنسبة إلی الأشخاص، وهذا من عادتهم»(۱).

مرحوم سبزواری در تفسیر حدیث «من لم یتغنّ بالقرآن» وجوه دیگری را نقل می‌کند و سپس می‌گوید:

تغنی، تطریب، ترجیع، لحن، تغرید و ترنم واژگانی است که معنای آن به هم نزدیک است و یکی در معنای دیگری ذکر می‌شود.

شیوه علمی و تحقیق درست آن است که هر معنایی در جای خود بررسی شود و در لغت‌شناسی گفتیم که هیچ دو واژگانی مترادف نیست.

۱ـ همان، ۲۶٫

(۱۲۴)

مرحوم سبزواری گوید گمان من این است که تغنی، تطریب، ترجیع، لحن، تغرید و ترنم الفاظی است که در معنا نزدیک به هم می‌باشد و به طور غالب، قدر متیقنی در معنای آن است. این گفته مانند آن است که گفته شود زید، بکر و عمرو همه انسان هستند، اما یکی مؤمن است و دیگری کافر، یکی طالوت است و آن یکی جالوت، یکی کوتاه است و دیگری بلند و… پس این که همه را با هم در معنا نزدیک بدانیم درست نیست.

جناب سبزواری به جای «التحقیق» از «وظنی» استفاده می‌کند و برای این که خود را در این میدان تنها نگذارد اختلاف و تشتت فقیهان را یادآور می‌شود و اختلاف آرای آنان را نقل می‌نماید که ما چون در جلد یکم به تفصیل، معناشناسی غنا و طرب را نقل نموده‌ایم از بازخوانی آن خودداری می‌ورزیم:

«وإن أردت أن یتّضح لک ذلک فانظر إلی ما أذکر من عباراتهم مضافا الی ما مرّ ذکره، قال ابن الأثیر فی تفسیر اللحن: وهو التطریب وترجیع الصوت وتحسین القراءة والشعر والغناء، فجمع بین أربعة فی تفسیره عاطفا بعضها علی بعض. وقال فی القاموس: لحن فی قراءة: طرب فیها فاکتفی بالتطریب. وفی الصحاح: لحن فی قراءة: إذا طرب بها وغرّد، فزاد التغرید مع أنّه فسّر التغرید بالتطریب فی الصوت والغناء، وفسّره فی القاموس والمجمل بالتطریب فی الصوت کما مرّ. وقال المطرزی فی المغرب: لحن فی قراءة تلحینا طرّب فیها وترنّم، وزاد الترنّم … . وقال فی القاموس: الرُنْم:

(۱۲۵)

المغیبات المجیدات وبالتحریک: الصوت والترنّم تطریبه، ففسّر الرُنم بالمغنیات والترنیم بالتطریب»(۱).

ـ ابن اثیر در تفسیر گوید: لحن، تطریب و ترجیع صوت و نیکو نمودن قرائت و شعر است.

ـ قاموس: مراد از لحن در قول، طرب انداختن در آن است.

ـ صحاح: قرائتی لحن دارد که طرب داشته باشد و آن را تغرید بخشد. تغرید به معنای تطریب در صوت و غناست.

ـ قاموس و مجمل اللغة، لحن را تطریب در صوت معنا کرده است.

ـ مطرزی در کتاب «المغرّب»: طرب انداختن در صدا و ایجاد ترنم در آن لحن است.

ـ جوهری: ترنم به معنای ترجیع در صوت است، ترنیم نیز مانند آن است.

ـ قاموس: «رُنُم» به مغیبات و «ترنیم» به تطریب تفسیر شده است.

ـ النهایة: ترنم؛ تطریب و تغنی و نیکو نمودن صدا با تلاوت است.

ـ برخی از اهل سنت تغنی را به زیبا نمودن صوت معنا نموده‌اند و این عمل بنا بر این اعتقاد است که به‌گونه غالب، اطراب و تحسین با هم جمع می‌شود.

بررسی گفته‌های لغت‌شناسان می‌رساند آنان کلمات را با هم خلط نموده و آن‌ها را در مجموع معنا نموده‌اند؛ در حالی که «ترجیع» چرخاندن و رها نمودن صوت، و «ترنیم» زمزمه نمودن است و میان چرخاندن

۱ـ همان، ص ۲۶ ـ ۲۷٫

(۱۲۶)

صوت و زمزمه نمودن آن تفاوت بسیار است.

«هذا ما یتعلّق بتفسیر الغناء. وحکی عن بعض أصحابنا أنّه رجع فی تفسیر الغناء إلی العرف، فما سمّی غناء فهو حرام وإن لم یطرب. وجعل ذلک الشهید الثانی أولی، وذکر بعض أصحابنا المتأخّرین أنّه لا خلاف فی تحریم ما اجتمع فیه القیدان، وإنّما الخلاف فی ما لم یتحقّق فیه القیدان وسمّی غناءً عرفا، ویشعر بذلک کلام الشهید الثانی فی شرح الشرائع حیث قال ـ بعد نقل التفسیر المذکور للغناء عن جماعة من الأصحاب ـ «وردّه بعضهم إلی العرف، فما سمّی فیه غناء یحرم وإن لم یطرب» ـ واستحسنه ـ ثمّ قال: «ولا فرق فی ذلک بین کونه فی شعر أو قرآن وغیرهما وقال فی الروضة: هو مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب، أو ما یسمّی فی العرف غناءً وإن لم یطرب؛ سواء کان فی شعر أو قرآن أو غیرهما»(۱).

مرحوم سبزواری در این عبارات، نگاهی به تاریخ فقه می‌اندازد و آن‌چه را که ما تاکنون از فقیهان نقل نموده‌ایم، در این عبارات می‌آورد. گزاره‌هایی که ما ارزش صدق هر یک را در جای خود بررسی نموده‌ایم.

وی نخست نظر شهید ثانی را می‌آورد که شناخت معنای غنا را به عرف ارجاع می‌دهد و هرچه را که عرف غنا بداند، حرام دانسته است.

شهید ثانی هم‌چنین گفته است صوتی که دو وصف «ترجیع» و «طرب» را دارد حرام است و تردیدی در آن نیست و اختلاف در جایی است که عرف آن را غنا برمی شمرد ولی دو وصف مذکور را ندارد.

۱ـ همان، ص ۲۸٫

(۱۲۷)

ما نقد این نگره را در بررسی دیدگاه شهید ثانی آوردیم، درباره معنای طرب نیز در جلد یکم سخن گفتیم و آن را از صفات نفس دانستیم. دومین نکته‌ای که باید به آن توجه داشت این است که صوت با محتوا و ماده خود اتحاد دارد و محتوا ترکیبی از صوت و صداست. در تکلم، نخست صوت آشکار می‌شود و چنان‌چه بر مخرج فم اعتماد داشته باشد و بر آن صوت افزوده شود کلمه پدیدار می‌گردد. صوت و صدا با محتوا، زمان، مکان و خصوصیات دیگر مانند چگونگی خواندن، نوع حالت و نوع مراحل نفس با هم خلط می‌شود و ترکیب همه عوامل یاد شده صدایی را خوش یا ناخوش می‌سازد. صدایی که طرب‌انگیز است؛ خواه آن صدا فرح‌انگیز باشد یا حزن‌آور، با خصوصیاتی همراه است که تنها برای خود صدا نیست. به طور مثال، اگر خواننده‌ای برای کسی که پدر خود را از دست داده است دشتی بخواند، یا شور بگیرد یا اصفهانی بخواند، به گریه می‌افتد و خواندن همین دستگاه‌ها در مجلس شادمانی سبب ناخوشایندی و گاه خنده می‌شود. در چنین مجالسی باید زابل، چارگاه یا بیات ترک خوانده شود تا عیش به عزا تبدیل نگردد.

طرب امری متمایز از ترجیع است. ترجیع ضرب صوت و صدا و طرب اثر آن و برآمده از ترجیع است. وقتی گفته می‌شود صوتی طرب‌آور است؛ یعنی اقتضای طرب را داراست و نه علیت تامه آن را و اگر خصوصیات و شرایط دیگری همراه آن شود، علیت آن تام می‌گردد. صوتی که طرب می‌آورد بر نفس خواننده و نیز شنونده تأثیرگذار است. گاه

(۱۲۸)

انسان از خواندن دیگری خوشامد دارد و گاه با خواندن خویش خشنود می‌شود و در هر حال نفس با توجه به خصوصیات صدا قبض و بسط‌هایی را می‌پذیرد و گاه برای وی خوشایند است. خوشامدی و کامیابی نیز مذموم نیست و آن‌چه زشت است گناه و معصیت است و نباید میان این دو خلط نمود. فراز «کیف أصبر علی فراقک»؛ خدایا من چگونه فراق تو را تحمل کنم! به این معناست که خداوند برای حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام شیرینی و بهجت بسیار دارد. خوشی خدایی نهایت سرخوشی است، از این روست که حضرت چنین عاشقانه سخن می‌گوید و بر این اساس نمی‌توان گفت اگر چیزی خوشایند بود و لذت داشت، پس حرام می‌باشد!

نفس صوت و صدا اقتضای طرب دارد و صدای خوب در انسان حالت اطراب را ایجاد می‌کند و موجب خوشایندی نفس می‌شود همانند دیدن خط زیبا یا چهره زیبا و هر زیبایی دیگری که چنین حالتی را به آدمی دست می‌دهد. دیدن انسانی که شجاع و بخشنده است برای هر انسان عاقلی خوشایند است. صوت و صدا نیز چنین اقتضایی دارد و گریزی از آن نیست و چنان‌چه انسانی از زیبایی لذت نبرد بیمار روانی است. البته گاه نیز وی انسان سالمی است؛ به طور مثال، چنان‌چه ظهر ماه رمضان برای کسی بهترین غذا را به همراه نوشابه و دوغ پاستوریزه و آب یخ آورند وی به چیزی لب نمی‌زند و در خوردن غذایی نیز با همه زیبایی و خوشمزگی طمع نمی‌ورزد و گاه حالتی بد به او دست می‌دهد

(۱۲۹)

ولی کسی که کمی ضعیف است از آن لذت می‌برد و پیش خود آرزو می‌کند که ای کاش افطار بود تا وی می‌توانست از آن غذا بخورد و چنان‌چه وی قصد افطار کند روزه او باطل می‌شود. اطراب امری اقتضایی است و همانند چاقو و هفت تیری است که بستگی دارد در دست چه کسی و با چه نیتی قرار گیرد، اگر آن را به دست دیوانه‌ای روانی داده باشند خطر آفرین است و در صورتی که انسانی عاقل، جوانمرد و قوی آن را به دست گرفته باشد، احساس ناامنی نمی‌شود. اقتضا غیر از علیت است. طرب در دنیای کنونی هم اقتضای حرام دارد و هم اقتضای حلال. در زمان خلفای جور و در دنیای فاسد، اگر موسیقی، غنا و طرب به دست اهل دنیا و جبهه باطل داده شود، همانند اسلحه‌ای است که به دست انسان دیوانه‌ای داده شده است؛ چرا که آدمی را به سوی حرام، غفلت و معصیت بر می‌انگیزد. صوت و صدا و به‌ویژه طرب به‌خودی خود هیچ اشکالی ندارد و در حد اقتضا، خوب است و تنها در صورتی زشت و ناپسند می‌گردد که در خدمت بدی و فساد قرار گیرد.

خلاصه این که مرحوم سبزواری موضوع غنا و طرب را با عبارت «وظنی» می‌آورد و از گمان سخن می‌گوید و در تعریف غنا و طرب با تردید سخن می‌گوید، حال آن که هرجا در شناخت موضوع شک و گمان باشد، حکمی که بر آن حمل می‌شود نیز از آن فراتر نمی‌رود و هر موضوع مشکوک یا ظنی که ظن آن حجیت نداشته باشد زمینه بروز اهمال را فراهم می‌آورد و با وجود اهمال در موضوع یا حکم، اصل اولی آن حاکم

(۱۳۰)

می‌گردد که در بحث غنا و موسیقی جواز و اباحه است.

مرحوم سبزواری از ادله حرمت به سطحی می‌گذرد و ادله‌ای را بر حرمت غنای اصطلاحی یعنی «مد الصوت مع الترجیع المطرب» می‌آورد که هیچ یک دلالتی بر حرمت این نوع آوازخوانی ندارد و روایات حرمت نیز به غنای خاص انصراف دارد. در این روایات از طرب سخنی گفته نشده است و بررسی تفصیلی همه موارد یاد شده در جلد سوم این مجموعه گذشت. سخن گفتن از اجماع یا شهرت در موضوعی که مدارک بسیار دارد نیز خطاست و چنین اجماع یا شهرتی اعتباری ندارد و حجت دانستن آن، معتبر شمردن تحقیقات فقهی گذشتگان، بدون بررسی لازم آن و از سر تقلید است.


احتجاج اهل سنت بر اباحه غنا

مرحوم سبزواری در این رساله، دلایل عامه، به‌ویژه غزالی را بر اباحه غنا می‌آورد. البته ما گفتیم که اباحه به صورت اصل اولی حاکم است؛ مگر آن که مدارک منع و حرمت، توان اثبات حرمت غنا ـ ذات غنا ـ را داشته باشد.

وی حکایت عایشه و اخبار افرادی را نقل می‌کند که کار آنان برای ما حجیت ندارد؛ از جمله عبدالله بن جعفر، ابن زبیر، مغیرة بن شعبه و بر قیاس‌هایی که غزالی آن را ذکر نموده است، تکیه می‌کند؛ از جمله: غنا صوتی است طیب، موزون، مفهم و برانگیزنده قلب. مراد از موزون آن است که در ابتدا و انتهای آن تناسب نهفته باشد.

(۱۳۱)

«احتجّ من أباح الغناء من العامّة بوجوه ضعیفة:

منها: قصّة عائشة المشهورة عندهم ونحو منها من الأخبار.

ومنها حکایة فعْله عن جماعة لا حجّیة فی فعلهم کعبد اللّه بن جعفر وابن الزبیر ومعاویة والمغیرة بن شعبة، واشتهاره بین أهل الحجاز وأهل المدینة کأبی مروان القاضی وعطاء، ونقلوه عن الجنید وسری السقطی وذی النون، وعن یحیی بن معاذ والمحاسبی ما یشعر به، وعن ابن مجاهد أنّه لا تجاب دعوة لا یکون فیه، وبالجملة نقلوه عن جماعة أخری من أمثالهم.

ومنها: التعویل علی الأقیسة، وقد ذکر الغزالی، وملخّصه: «أنّ الغناء صوت طیب موزون مفهّم محرّک للقلب»، ومراده بالموزون ما ذکره: ما کان فیه تناسب بحسب المبدء والمقطع قال:

ولیس تحریمه باعتبار کونه طیبا بالعقل وبالنقل، ولا باعتبار کونه موزونا لتحقّق هذا المعنی فی أصوات الطیور، فصوت العنادل والقماری وذوات السجع من الطیور مع طیبها موزون ولیس بحرام، وکذا وصف التفهیم وتحریک القلب لیس بحرام، فلا یکون المجموع حراما؛ إذ لم یعرض للمجموع وصف یقتضی ذلک.

ومنها: الاعتماد علی المنامات الموضوعة والأکاذیب الباطلة، وحکایة إباحته والترغیب فیه عن الخضر وأمثال ذلک من الأکاذیب التی لا یلیق بالعقل الاشتغال بها، وانّما قصدوا ترویج ذلک فی نفوس عوامّ النّاس وضعفاء العقول ومن یحذو حذوهم، فإنّ الرکون إلی أمثال هذه الأکاذیب مرتکز فی نفوس الجهّال والأراذل، وأخفّاء الأحلام، وقد ذکر جماعة من العامّة أمثال ذلک فی کتبهم، وبالجملة

(۱۳۲)

بطلان هذه الحجج عندنا ظاهر لا یحتاج إلی البیان»(۱).

غزالی گوید: تحریم غنا به خاطر این که طیب یا موزون است نمی‌باشد؛ چرا که چنین معنایی در صدای پرندگان نیز وجود دارد؛ از این رو صدای عندلیب‌ها (بلبل‌ها)، قمری‌ها و پرندگانی که سجع و پیوسته‌خوانی دارند، با آن که طیب است، حرام نیست و تجزیه و ترکیب مجموعی آن تأثیری ندارد.

سخن غزالی در این مورد یعنی این که طیب و موزون بودن، عامل حرمت نباشد، صحیح است، اما در تعیین حرمت هر چیز، باید تابع شریعت بود؛ هرچند عقل جزیی‌نگر که احاطه بر همه اطراف ندارد، برای آن مصالحی را بر شمرد.

نقل چنین دلایلی از عامه نشان می‌دهد که مرحوم محقق سبزواری به صورت افراطی می‌خواهد برای حرمت، احتجاجاتی را بیاورد تا رساله ایشان فربه گردد و وی در این مسیر، حتی از قایلان به حرمت نیز افراطی‌تر می‌گردد.

مرحوم سبزواری بعد از بیان احتجاجات عالمان اهل سنت، سخنی را می‌آورد که چندان در خور شخصیتی چون ایشان نیست؛ چرا که گاه، سخن به تهمت می‌انجامد:

«ومنها: الاعتماد علی المنامات الموضوعة، والأکاذیب الباطلة، وحکایة إباحته والترغیب فیه عن الخضر وأمثال ذلک من الأکاذیب

۱ـ رسالة فی تحریم الغنماء، صص ۲۰ ـ ۲۱٫

(۱۳۳)

التی لا یلیق بالعقل الاشتغال بها».

از دلایل مورد اعتماد اهل سنت برای حلیت غنا، خواب‌های جعلی و دروغ‌های باطل است. حکایت اباحه از جانب حضرت خضر علیه‌السلام و مانند آن از دروغ‌هایی است که خرد را شایسته اشتغال به آن نیست.

گویی ایشان می‌فرماید کسانی که این‌گونه سخن می‌گویند می‌خواهند نیکی غنا را در میان عوام و سست‌خردان ترویج کنند؛ چرا که نفوس جاهلان و اراذل و اوباش بر تکیه داشتن بر چنین اموری نهفته شده است. باطل بودن این دلایل آشکار است و نیازی به بیان ندارد. غزالی می‌تواند در مقام دفاع از خود بگوید من چنین قصدی نداشته‌ام؛ چرا که نخست از اختلاف عالمان دین سخن گفتم و حرام بودن برخی از موارد آن را تذکر داده‌ام و بر لزوم احتیاط تأکید داشته‌ام و نسبت اغوای مردم و گمراه ساختن آنان نارواست؟! باید از تنگ‌نظری و بدبینی دوری نمود و هیچ گاه جسورانه سخن نگفت؛ هرچند این نظر، برای رقیب غزالی باشد. ما نگره غزالی به غنا و موسیقی را به همین مناسبت، در این‌جا مورد بررسی و نقد قرار می‌دهیم.


دیدگاه ابوحامد غزالی

غزالی (ابوحامد محمد بن محمد غزالی م ۵۰۵ ه ق) از عالمان بزرگ اهل سنت است. وی از عالمانی است که بر نظرگاه‌های علمی جناب فیض تأثیرگذار بوده است؛ همان‌طور که شخصیت فقهی جناب فیض و

(۱۳۴)

مرحوم محقق سبزورای شبیه به هم بوده است و از آرای هم تأثیر می‌پذیرفته‌اند. جناب فیض همت می‌کند و کتاب احیاء العلوم غزالی را به مشی فرهنگ شیعی، بازنگاری و احیا می‌کند و آن را «محجة البیضا» نام می‌نهد.

کتاب «احیاء العلوم» کتابی اخلاقی بر مشی عقاید اهل سنت است.


تقبیح استفاده فراوان از موسیقی

غزالی درباره غنا و موسیقی می‌نویسد:

«اعلم أنّ السماع هو أوّل الأمر، ویثمر السماع حالةً فی القلب… . وقال الشافعی فی کتاب آداب القضاء: إنّ الغناء لهو مکروه، یشبه الباطل، ومن استکثر منه فهو سفیه، ترد شهادته»(۱).

بدان و آگاه باش که سماع آغاز سلوک است و نتیجه آن حالتی است که در قلب پدیدار می‌شود. شافعی در کتاب «آداب قضاوت» گوید: غنا لهوی ناپسند و مکروه و شبیه به باطل است و کسی که بسیار از آن استفاده برد کم خرد و سفیه است و شهادت او در محکمه پذیرفته نیست.

در نقل غزالی از شافعی باید انصاف داد که شافعی نکته‌ای ارزشمند را خاطرنشان شده و آن این که «من استکثر منه فهو سفیه وترد شهادته» هر کس بیش از اندازه به غنا بپردازد، سفیه است و شهادت او پذیرفته نیست. استفاده زیاد از غنا ضعف اراده می‌آورد و آدمی را سست می‌گرداند و

۱ـ احیاء علوم الدین، ج ۲، ص ۶۹٫

(۱۳۵)

توان خویشتن‌داری و بازدارندگی انسان در برابر گناه را کاهش می‌دهد و انسان گناه‌کار نیز سفیه است و اگر کسی خردمند ـ خردی که از آن به «ما عُبد به الرحمن» یاد می‌شود ـ دیگر به گناه آلوده نمی‌شود. این اشکال به صدا و سیما نیز وارد است؛ چرا که بیش از اندازه، از غنا استفاده می‌کند و گاه برای یک دقیقه صحبت مجری، سه دقیقه موسیقی علاوه بر موسیقی زیر صدای وی پخش می‌شود و گاه ترانه‌های بسیاری را در طول یک روز پخش می‌کنند؛ در حالی که زیادی موسیقی نیز سفاهت و بلهی می‌آورد. درست است که بیش‌تر موسیقی‌های صدا و سیما حلال است اما نباید در استفاده از امر حلال زیاده‌روی نمود؛ همان‌طور که کوتاهی در آن موجب قساوت قلب، خشکی دل و وسواس می‌گردد.


عمل اصحاب

وقال القاضی ابوالطیب: استماعه من المرأة التی لیست بمحرم له لا یجوز عند أصحاب الشافعی؛ سواء کانت مکشوفةً أو من وراء حجاب، وسواء کانت حرّة أو مملوکة. وقال: قال الشافعی: صاحب الجاریة إذا جمع النّاس لسماعها فهو سفیه ترد شهادته… .

وأمّا مالک فقد نهی عن الغناء، وقال: إذا اشتری جاریةً فوجدها مغنّیة کان له ردّها… .

ونقل أبوطالب المکی إباحة السماع من جماعة، فقال: سمع من الصحابة عبداللّه بن جعفر وعبداللّه بن زبیر والمغیرة بن شعبة ومعاویة وغیرهم، وقال: قد فعل ذلک کثیر من السلف الصالح صحابی وتابعی بإحسان، وقال: لم یزل الحجازیون عندنا بمکة

(۱۳۶)

یسمعون السماع فی أفضل أیام السنة، وهی الأیام المعدودات التی أمر اللّه عباده فیها بذکره کأیام التشریق، ولم یزل أهل المدینة مواظبین کأهل مکة علی السماع إلی زماننا هذا، فأدرکنا أبامروان القاضی، وله جوار یسمعن النّاس التلحین أعدّهن للصوفیة.

قال: وکان لعطاء جاریتان یلحنان، فکان إخوانه یستمعون إلیها. قال: وقیل لأبی الحسن بن سالم کیف تنکر السماع وقد کان الجنید وسری السقطی وذوالنون یستمعون؟ فقال وکیف أنکر السماع وقد أجازه وسمعه من هو خیر منّی، فقد کان عبد اللّه بن جعفر الطیار یسمع، وإنّما أنکر اللهو واللعب فی السماع… .

وحکی عن بعض الشیوخ أنّه قال: رأیت أبا العباس الخضر علیه‌السلام فقلت له: ما تقول فی هذا السماع الذی اختلف فیه أصحابنا؟ فقال هو الصفو الزلال الذی لا یثبت علیه أقدام العلماء(۱)».

قاضی ابوالطیب گوید شنیدن غنا از زنان بیگانه و نامحرم در دیدگاه شافعیان جایز نیست؛ خواه دیده شود یا از پشت پرده بخواند و خواه کنیز باشد یا آزاد. شافعی گوید: کسی که کنیزی خواننده داشته باشد و مردم را برای شنیدن صدای او گرد آورد سفیه است و شهادت وی از این رو پذیرفته نیست. البته چنین شخصی سفیه است.

مالک از غناخوانی نهی نموده و گوید اگر کسی کنیزی بخرد و او را خواننده بیابد به سبب وجود عیب در او می‌تواند او را باز گرداند.

ابوطالب مکی از گروهی نقل کرده که سماع جایز است و گوید سماع از برخی از اصحاب مانند عبدالله بن جعفر، مغیرة بن شعبه،

۱ـ احیاء علوم الدین، ج ۲، صص ۲۶۸ ـ ۲۷۰٫

(۱۳۷)

معاویه و دیگران شنیده شده و گوید بسیاری از گذشتگان از صحابی صالح و تابعان نیکوکردار شنیده شده است و همواره اهل حجاز در مکه سماع را در بهترین ایام سال که همان ایام معدودات(تشریق) است انجام می‌داده‌اند و به شنیدن آن رو می‌آورده‌اند و اهالی مدینه نیز همانند مکیان تا حال بر سماع مواظبت داشته‌اند و ما قاضی ابامروان را یافتیم که کنیزان خواننده‌ای داشت که مردم را با آوازخوانی به صوفی گرایی دعوت می‌کردند. هم‌چنین عطاء دو کنیز داشت که غناخوانی می‌نمودند و برادران و همراهان وی از آنان غنا می‌شنیدند. به ابی الحسن سالم گفته شد شما چگونه سماع را زشت می‌دانید در حالی که جنید و سری سقطی و ذوالنون به سماع گوش فرا می‌داده‌اند؟ وی در پاسخ گفت: من چگونه سماع را منکر بدانم در حالی که کسانی که بهتر از من بوده‌اند آن را اجازه داده‌اند. شخصی چون عبد الله بن جعفر سماع را می‌شنیده است. من لهو و لعب در سماع را انکار دارم و آن را زشت می‌شمرم و نه اصل سماع را.

از برخی مشایخ حکایت شده که وی گفت من ابو عباس خضر را دیدم و به او گفتم: درباره سماع که اصحاب در آن اختلاف دارند چه دیدگاهی دارید؟ وی گفت سماع برگزیده و زلالی صافی است که گام‌های عالمان بر آن استوار نمانده و به حقیقت آن نرسیده‌اند.

غزالی عملی بسیاری از اصحاب را می‌آورد تا جواز غنا و موسیقی را از این طریق، اثبات نماید. عمل اصحاب در نزد اهل سنت حجت است، اما در دیدگاه ما تنها قول، فعل و تقریر معصوم، حجت می‌باشد.

(۱۳۸)


نقل خواب

وحکی عن ممشاد الدینوری أنّه قال: رأیت النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله فی النوم فقلت: هل تنکر من هذا السماع شیئا؟ فقال: ما أنکر منه شیئا، ولکن قل لهم یفتتحون قبله بالقرآن ویختتمون بعده بالقرآن… . هذا ما نقل من الأقاویل ومن طلب الحقّ فی التقلید، فمهما استقصی تعارضت عنده هذه الأقاویل فیبقی متحیرا أو مائلاً إلی بعض الأقاویل بالتشهّی، وکلّ ذلک قصور بل ینبغی أن یطلب الحقّ بطریقه، وذلک بالبحث عن مدارک الحظر والإباحة کما سنذکره»(۱).

ممشاد دینوری نیز گوید من پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را در خواب دیدم و از ایشان پرسیدم آیا شما چیزی از سماع را منکر می‌دارید؟ حضرت فرمود: من چیزی از آن را زشت نمی‌دانم اما آن را به قرآن کریم آغاز کنید و با قرآن کریم به پایان برید. این گفته‌ها و نظرگاه‌هایی بود که در این زمینه نقل شده است و کسی که خواهان حق با تقلید و پیروی از دیگران است چون گفته‌های عالمان را کاوش نماید تعارض میان آن بر وی آشکار گردد و در این زمینه به سرگردانی افتد یا بدون دلیل و به صرف خوشامد نفس، گفته‌ای را برگزیند و تمامی این گفته‌ها کوتاهی است، از این رو، شایسته است که حق از راه آن، پی‌گیری شود که همان روش بحث و تحقیق از مدارک منع و جواز است که چگونگی آن خواهد آمد.

خواب در نظرگاه ما حجیت ندارد و ممکن است وی نعوذ بالله شیطان

۱ـ احیاء علوم الدین، ج ۲، ص ۲۷۰ (دار المعرفة، بیروت).

(۱۳۹)

را به اسم حضرت در خواب دیده باشد. شایان ذکر است برخی چنان خبیث هستند که خدا را نیز به صورت بدی‌ها می‌بینند. کسانی که به هنگام مردن، مشکل پیدا می‌کنند، چنین افرادی هستند که نه تنها خدای نازنین را نمی‌بینند، بلکه نفس خبیث آنان برای آن‌ها به صورت شیطان تمثل پیدا می‌کند و نسبت به خدا دارای بغض می‌گردند. در روان‌شناسی ثابت است که انسان خبیث همه چیز را به همه صورت می‌بیند، ولی وی در واقع خود را می‌بیند. گاه وی باطلی را به صورت حقی می‌بیند و گاه باطل را به صورت حق مشاهده می‌کند.

باید به جناب غزالی گفت تنها مدارک منع است که باید مورد بحث و ارزیابی واقع شود وگرنه دلایل اباحه نیاز به بررسی ندارد و ما نیز برای این که اصل اولی در این امر را به اثبات رسانیم از این دلایل بهره برده‌ایم.


قیاس و استحسان

غزالی دلایل جواز سماع را چنین فهرست می‌نماید:

«قد دلّ النص والقیاس جمیعا علی إباحته، أمّا القیاس: فهو أنّ ألغناء اجتمعت فیه معان ینبغی أن یبحث عن افرادها ثمّ عن مجموعها، فإنّ فیه سماع صوت طیب موزون، مفهوم المعنی محرّک للقلب، فالوصف الأعمّ أنّه صوت طیب. ثمّ الطیب ینقسم إلی الموزون وغیره، والموزون ینقسم إلی المفهوم کالأشعار، وإلی غیر المفهوم کأصوات الجمادات وسائر الحیوانات. أمّا سماع الصوت الطیب من حیث أنّه طیب فلا ینبغی أن یحرم بل هو حلال بالنصّ والقیاس. أمّا القیاس فهو أنّه یرجع إلی تلذّذ حاسّة السمع بإدراک ما

(۱۴۰)

هو مخصوص به وللإنسان عقل وخمس حواس، ولکل حاسّة إدراک، وفی مدرکات تلک الحاسّة ما یستلذّ، فلذّة النظر فی المبصرات الجمیلة کالخضرة والماء الجاری والوجه الحسن و… . فکذلک الأصوات المدرکة بالسمع تنقسم إلی مستلذّة کصوت العنادل والمزامیر، ومستکرهة کنهیق الحمیر وغیرها، فما أظهر قیاس هذه الحاسّة ولذّتها علی سائر الحواسّ ولذّاتها.

أمّا النصّ: فیدلّ علی إباحة سماع الصوت الحسن امتنان اللّه تعالی علی عباده؛ إذ قال: « یزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یشَاءُ»، فقیل هو الصوت الحسن وفی الحدیث: «ما بعث اللّه نبیا إلاّ حسن الصوت»، وقال صلی‌الله‌علیه‌وآله : «للّه أشدّ أذنا للرجل الحسن الصوت بالقرآن من صاحب القینة لقینته»(۱).

نص و قیاس هر دو بر جواز غنا دلالت دارد. اما قیاس آن چنین است که در غنا مصادیقی است که شایسته است از افراد و سپس از مجموع آن بحث شود؛ زیرا در آن شنیدن صدای پاک و موزون و متناسب است. معنای آن برانگیزنده قلب است. صوت طیب وصف اعم آن است. طیب بر موزون و غیر آن تقسیم می‌شود. صوت طیب موزون نیز به مفهوم مانند اشعار و نامفهوم مانند صدای جمادات و حیوانات تقسیم می‌شود. شنیدن صدای طیب از آن جهت که طیب است شایسته حرام شدن نیست، بلکه حلال است به اقتضای نص و قیاس. قیاس آن چنین است که حس شنوایی به درک و فهم چیزی که ویژه آن است لذت می‌برد. انسان نیروی خرد و

۱ـ احیاء علوم الدین، ج ۲، ص ۲۷۰٫

(۱۴۱)

پنج حس دارد که هر حسی چیزی را درک می‌کند و در مدرکات هر حسی لذتی است. برای نمونه لذت چشم در دیدن صحنه‌های زیبا؛ مثل سبزه و آب روان و صورت نیکوست. هم‌چنین است صداهایی که با حس شنوایی درک می‌شود و بر دو قسم لذت‌بخش مانند صدای نی‌ها و ناخوشایند مانند صدای الاغ است. و چه آشکار است قیاس این حس و لذت آن بر دیگر حواس و لذایذ آن‌ها.

اما نص: روایات بر جواز شنیدن صدای نیکویی که دهش آن به انسان از امتنان الهی است دلالت دارد؛ چنان‌که در آیه شریفه آمده است: «و خداوند نعمت خویش را برای هر کس که بخواهد می‌افزاید» و در تفسیر آن وارد شده آن نعمت صدای نیکوست و در روایت است: «خداوند پیامبری را به نبوت برنگزید مگر آن که صدایی نیکو داشت» و نیز آمده است: «خداوند بر صوت کسی که به نیکویی قرآن را قرائت می‌کند شنواتر است تا کسی که به غنای کنیز آوازخوان خود گوش فرا می‌دهد».


نقد قیاس و استحسان

نتیجه‌ای که غزالی می‌خواهد به دست دهد این است که خوبی و زیبایی را نمی‌توان بد و زشت دانست و آن را حرام شمرد؛ چرا که زیبایی و توانمندی و خوبی در دین اسلام که دینی فطری است، حرام نمی‌گردد. باید به این سخن، افزود در صوت و صدا تنها با وجود دلیل حرمت بر آن است که می‌توان به حرمت آن فتوا داد و تنها سندی که پذیرفته است نیز قرآن کریم و سنت است. قیاس غیر منصوص العله از نظر ما حجت

(۱۴۲)

نیست. گفته‌های غزالی جز استحسان عقلی چیز دیگری به شمار نمی‌رود و استحسان نمی‌تواند حجت برای اثبات حکم شرعی قرار گیرد. البته نبود دلیل بر حرمت، حلیت غنا و موسیقی را می‌رساند. درست است ما نیز در جلد نخست گفتیم که صوت و لذت‌بری از آن امری طبیعی و به مقتضای آفرینش است، ولی این دلیل به تنهایی ناقص است و در صورتی کامل می‌شود و حجت شرعی می‌گردد که منعی از ناحیه شارع برای آن نیامده باشد. از این رو، باید تمامی ادله را که برای منع ادعا شده است، مورد تحقیق و بررسی قرار داد و اگر منعی از آن نرسیده است، آن را بی‌جهت بر خود و دیگران حرام ننمود.


موسیقی‌درمانی

در این‌جا، به تناسب، سخن یکی از متخصصان در «موسیقی درمانی» آورده می‌شود. جناب فرصت الدوله شیرازی در خاتمه کتاب خود، «بحور الالحان» چنین می‌نویسد:

«خاتمه این کتاب را لازم است مطلبی برای دفع شبهه از بعضی که گمان نفرمایند این بنده مؤلف، احکام پیغمبر خود را ندیده یا العیاذ بالله به احکامش عمل نمی‌نماید. مسأله در حرمت تغنی و علم موسیقی است. اجمالی از تفصیل این که در کتاب تفسیر المرام مسطور است که در سیصد ملت تورات و یکصد و هشت ملت زبور و دویست و هفتاد ملت انجیل و نود و نُه فرقه مشایین و اشراقیین و هفتاد و سه ملت اسلامیه، به اتفاق، در باب سرود چنان نگفته‌اند که مضر مطلق باشد تا حرام مطلق گفته آید و در بسیاری از کتاب‌ها هم

(۱۴۳)

به نظر آمده که حضرت آدم و حضرت داود و حضرت عیسی به اصوات مختلفه تغنی می‌فرمودند.

اما حضرت رسالت پناه صلی‌الله‌علیه‌وآله بر غنا مقید نگشته‌اند از جهت شغل دوام و ترک شواغل بدو، اسلام به مردم در این مسأله ترغیب نفرمودند؛ بلکه به چنین محافل روی نمی‌نمودند. به هر حال، اگر کسی گوش به صوت حسن ندهد، جای افسوس نیست. اگر هم در انکار مطلق باشد، بی‌علم خواهد بود.

و در معنای غنا و ترجیع هم اختلافات کثیره در میان شیعه و اهل سنت است و در میان شیعه نیز حرف‌هاست و اختلافات بسیار چنان‌چه بعضی رجحان داده‌اند حرمت را و برخی فعل عبث دانسته‌اند و پاره‌ای نه اقرار دارند و نه انکار. علی‌هذا تا به اندازه‌ای که تجویز کرده‌اند در قرائت کلام الله و در خطب و بر منابر و مراثی ممدوح است و در بعض کتب دیده شده که حضرت ختمی مرتبت صلی‌الله‌علیه‌وآله قرآن را به لحن حجاز قرائت می‌فرمودند؛ اما نه به طوری که در الفاظ قرآنی نقصی پیدا شود؛ مثلاً مد به‌جای قصر و قصر به جای مد واقع گردد. باری در غیر ما ذکر گفتیم که به عدم استماعش افسوس نیست و برای آنان که حب دنیا دارند و دارای شهوات نفسانی هستند، مضر است، بلا شک؛ چنان‌که دیده شده بعضی را استماع به تغنی به سوی معاصی کشانیده و این روا نیست.»(۱)

جناب فرصت الدوله گوید اگر کسی از غنا و موسیقی استفاده نکند،

۱ـ بحور الالحان در علم موسیقی و نسبت آن با عروض، چاپ سپهر، ص ۳۱۹ ـ ۳۲۰٫

(۱۴۴)

افسوس نیست. باید گفت چنین کلامی درست نیست و جای افسوس دارد که کسی صدای خوش و مُجازی را که می‌تواند ملکوت را نیز به جنبش آورد، نشنود و طیبات را از پیش خود، بر خویش حرام سازد.

(۱۴۵)

(۱۴۶)


فیض کاشانی رحمه‌الله

(محمّد محسن فیض کاشانی، ۱۰۰۷ ـ ۱۰۹۱ ه ق)

فیض کاشانی از فقیهانی است که در موضوع غنا و موسیقی با عموم فقها همراه نشدند و در این زمینه، همانند مرحوم محقق سبزواری، قایل به اباحه غنا شده است.


جواز اصل غناخوانی

مرحوم فیض کاشانی با آن که در موسیقی، اهل فن نبوده است، ولی چون مدتی در نزد اساتید بزرگ فلسفه درس خوانده‌اند، توانسته‌اند ورود خوبی به بحث غنا و موسیقی، به‌ویژه در شناخت موضوع آن داشته باشند.

جناب فیض عنوان بحث را با حرمت غنا شروع نمی‌کند و در آوردن عنوان نیز با دیگر فقیهان تفاوت دارد. وی گوید: «باب کسب المغنّیة و شرائها وما جاء فی الغناء». او سپس روایات این باب را می‌آورد و در پایان

(۱۴۷)

چنین می‌نویسد:

«ویستفاد منه أنّ مدّ الصوت وترجیعه بأمثال ذلک لیس بغناء أو لیس بمحظور فی الأحادیث التی مضت فی باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن من کتاب الصلاة دلالة علی ذلک. والذی یظهر من مجموع الأخبار الواردة فیه اختصاص حرمة الغناء وما یتعلّق به من الأجر و التعلیم والاستماع والبیع والشراء کلّها بما کان علی النحو المعهود المتعارف فی زمن بنی أمیة وبنی عباس من دخول الرجال علیهنّ وتکلّمهنّ بالأباطیل ولعبهنّ بالملاهی من العیدان والقصیب وغیرها دون ما سوی ذلک کما یشعر به قوله علیه‌السلام بالتی یدخل علیها الرجال»(۱).

ـ از روایات چنین برمی‌آید که مد و ترجیع صوت و مانند آن غنا نیست و یا اشکالی ندارد و در کتاب الصلاة در باب ترتیل قرآن روایاتی که سفارش بر حسن صوت دارد دلایلی بر آن وجود دارد.

از مجموع روایاتی که در این باب نقل شده است به دست می‌آید که حرمت غنا و متعلقات آن از جمله (مزد غناخوانی، آموزش غنا، شنیدن آن و خرید و فروش مغنیان و خوانندگان) همه بر عرف بنی أمیه و بنی عباس ناظر است که در آن زمان مردان بر زنان رقاص وارد می‌شدند و خود را با سخنان باطل و آلات موسیقی سرگرم می‌نمودند.


توجه به تأثیر سیاست بر فضای موسیقی

۱ـ الوافی، ج ۳، ص ۳۵ (المکتبة الاسلامیة، ط. قدیم).

(۱۴۸)

مرحوم فیض شبهه‌ای قوی را بر دلالت این روایات بر حرمت غنا از آن جهت که غناست وارد می‌سازد و می‌گوید حق، و جامعه مسلمانی در زمان صدور این روایات، دولت و نیز نشست‌های همگانی و مجالس عمومی نداشت و حاکمان باطل بر همه امور فرهنگی و اجتماعی چیره بودند؛ از این رو آن‌چه از احادیث متبادر می‌شود، همان است که در زمان خلفای جور وجود داشته است.

البته این سخن جناب فیض که می‌فرماید: «ولعبهنّ بالملاهی من العیدان والقصیب» برمی‌آید که وی استفاده از آلات موسیقی را در صورتی که به صورت غالب مورد استفاده در امور باطل و حرام باشد، دارای اشکال می‌داند؛ اما در غیر این صورت؛ به‌ویژه اگر تداعی کننده یاد خداوند و نعمت‌های بهشتی وی باشد، بدون اشکال می‌شمرد. مرحوم فیض روایت: «بالتی یدخل علیها الرجال» را تأییدی بر نظریه خویش می‌آورد و می‌گوید:

نمونه‌ای از امر باطل و حرام، وارد شدن مردان بیگانه بر زنان خواننده است.

مرحوم فیض به عبارت کتاب «الاستبصار» گریزی می‌زند و به نقل از آن می‌نویسد:

«قال فی الاستبصار بعد نقل ما أوردناه فی أوّل الباب. الوجه فی هذه الأخبار الرخصة فی ما لا یتکلّم بالأباطیل، ولا یلعب بالملاهی والعیدان وأشباههما ولا بالقضیب وغیره، بل یکون ممّن یزفّ العروس ویتکلّم عندها بإنشاد الشعر والقول البعید عن

(۱۴۹)

الفحش والأباطیل. وأمّا ما عدا هؤلاء ممّن یتغنّین بسائر أنواع الملاهی فلا یجوز علی حال؛ سواء فی العرائس أو غیرها»(۱).

وجه جمع میان این روایات چنین است که غنا به صورت اولی جایز است و زمانی حرام می‌شود که در آن، سخن از باطل به میان می‌آید. غنا برای کسی اجازه داده شده است که باطلی به زبان نیاورد، و به ابزار لهو هم‌چون عودها بازی نشود و هم‌چنین است نی و غیر آن، بلکه باید از کسانی باشند که عروس‌ها را به گاهی که آنان را به زفاف می‌برند، همراهی می‌کنند و نزد او شعر یا گفتاری می‌گویند که از ناسزا و امور باطل به دور باشد، اما برای خوانندگان دیگر، هر گونه‌ای از ملاهی که خوانندگی داشته باشند، کار آنان به هیچ وجه جایز نیست؛ خواه در عروسی‌ها باشند یا در غیر عروسی.


ضرورت دوری از امور باطل در غناخوانی

آن‌چه در نزد شیخ طوسی مورد اهمیت است، دوری غناخوانی از امور باطل، فحش و مانند آن است. در غیر این صورت، تفاوتی میان مجالس عروسی و غیر عروسی نیست؛ چرا که با ثبوت حرمت چیزی، این حکم در همه جا ـ از جمله در مجالس عروسی ـ ثابت است؛ مگر آن که دلیل خاصی که دارای ملاک باشد، تفاوت میان دو مصداق از یک کلی را تبیین نماید. ما سخن شیخ طوسی را پیش از این آوردیم.


ضرورت رعایت تناسب‌ها در موسیقی

۱٫ همان.

(۱۵۰)

مرحوم فیض گوید:

«إلاّ أن یقال: إنّ بعض الأفعال لا یلیق بذوی المروّات وإن کان مباحا».

هرچند نظرگاه ما جواز غناست؛ ولی این به آن معنا نیست که استفاده از غنا و آلات موسیقی برای هر کسی جایز است و افراد با مروت و متشخص نیز می‌توانند از آن بهره ببرند.

مرحوم فیض با این سخن کار را بر بزرگان و عالمان سخت می‌گیرد و می‌گوید:

«فالمیزان فیه حدیث: من أصغی إلی ناطق فقد عبده(۱). و قول أبی جعفر (صلوات اللّه علیه): إذا میز اللّه بین الحقّ والباطل فأین یکون الغناء؟»(۲)؛(۳)

دلیل ما که می‌گوییم بهره بردن از غنا از شأن بزرگان به‌دور است این است که در حدیث آمده است هر کس به گوینده‌ای گوش فرا دهد، در حقیقت آن را پرستیده است (و هر کس که به دنبال چیزی است، همان است) و نیز در روایت امام باقر علیه‌السلام است که می‌فرماید: هنگامی که خداوند حق را از باطل جدا کرد، غنا در کدام طرف قرار گرفت؟ و راوی گوید در طرف باطل و حضرت نیز گفته او را تصدیق می‌کند.

مباح بودن چیزی به این معنا نیست که شایسته همگان است،

۱ـ عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۷۲٫

۲ـ بحارالانوار، ج۷۶، ص۲۴۴٫

۳٫ الوافی، ج ۳، ص ۳۵٫

(۱۵۱)

همان‌طور که نمی‌شود گفت تمام مصادیق غنا و موسیقی باطل و حرام است. انصاف باید داد که کلام جناب فیض کلامی متین و درست است.

البته برداشت مرحوم فیض از روایت صحیح نیست؛ زیرا حضرت می‌فرماید: «غنا طرف باطل است»، در این صورت، نمی‌شود غنا را مباح دانست؛ زیرا باطل مباح نمی‌شود و دست‌کم کراهت دارد؛ مگر آن که گفته شود مراد وی، اباحه به معنای عام آن است که چهار حکم تکلیفی وجوب، استحباب، جواز و کراهت را در بر دارد و تنها در برابر حرمت قرار می‌گیرد.


تقسیم غنا به حق و باطل

«فلا بأس بسماع التغنّی بالأشعار المتضمّنة ذکر الجنّة والنّار والتشویق إلی دار القرار ووصف نعم اللّه الملک الجبّار، وذکر العبادات والترغیب فی الخیرات، والزهد فی الفانیات، ونحو ذلک، کما أشیر إلیه فی حدیث الفقیه بقوله علیه‌السلام : «فذکرتک الجنّة»؛ وذلک لأنّ هذه کلّها ذکر اللّه تعالی، وربما تقشعرّ منه جلود الذین یخشون ربّهم، ثمّ تلین جلودهم وقلوبهم إلی ذکر اللّه، وبالجملة لا یخفی علی ذوی الحجی بعد سماع هذه الأخبار تمییز حقّ الغناء من باطله. وأکثر ما یتغنّی به المتصوّفة فی محافلهم من قبیل الباطل»(۱).

اشعاری که دربردارنده یاد بهشت و جهنم است و وصف نعمت‌های الهی را می‌نماید و انسان را به عبادت و انجام خیرات

۱ـ الوافی، ج ۳، ص ۳۵٫

(۱۵۲)

برمی‌انگیزد را می‌شود به صورت غنا خواند.

و بالجمله با توجه به آیات و روایات و تحلیلی که در ذیل آن آوردیم بر هر خردمندی آشکار می‌شود که غنای حق را چگونه از غنای باطل تشخیص دهد.

مرحوم فیض در این عبارت، از «تشخیص غنای حق از باطل» سخن می‌گوید و این تعبیر می‌رساند که غنا بر دو قسمِ حق و باطل است؛ مگر این که گفته شود مراد از «باطل»، وصف به حال متعلق موصوف است؛ یعنی غنای باطل به اعتبار گناهان جانبی مانند ورود نامحرمان است که باطل است و نه به ذات، از این رو می‌توان گفت مرحوم فیض غنا را از آن جهت که غناست حرام نمی‌شمرد و مراد همان خارج متباعد است، نه خارج از ذات.

مرحوم فیض، نخست در وجه حرمت غنا، روایتی که بر دخول مردان بیگانه بر زنان وارد می‌شوند را شاهد می‌آورد و سپس تعبیر «تمییز حق الغناء من الباطل» را پردازش می‌کند و با عبارت دوم، قایل به غنای باطل و غیر باطل می‌گردد، البته می‌توان گفت در نظر مرحوم فیض، غنای باطل با غنای حرام تفاوت دارد و این دو حکمِ وضعی و تکلیفی، ملازمه‌ای در این موضوع ندارند؛ در حالی که ایشان بسیاری از غناها از جمله غنای بنی‌امیه و بنی عباس و حتی موسیقی صوفیان را حرام می‌داند. وی گوید:

«وأکثر ما یتغنّی به المتصوّفة فی محافلهم من قبیل الباطل.»

مراد وی از باطل در این عبارت، حرام است و این حرمت، قرینه‌ای است برای اراده حرمت از «بالباطل» در عبارت «الأخبار الواردة یختصّ

(۱۵۳)

بما کان علی النحو …».


جواز جزیی غنا

مرحوم فیض همه موارد غنا را حلال نمی‌داند و به صراحت بیان می‌کند غنایی حلال است که انسان را به یاد خدا، بهشت، جهنم، ذکر و عبادت بیندازد و در غیر این صورت، همانند غنای صوفیان اشکال دارد.

مرحوم فیض نه مانند فقیهان، غنا را به طور مطلق حرام می‌داند و نه قایل به حلیت مطلق آن است و نسبت حلیت مطلق غنا که برخی از فقیهان به وی می‌دهند، درست نیست.

باید توجه داشت که جناب فیض غنای حلال را غنایی می‌داند که یادآور نعمت‌های الهی باشد و پیش از این گذشت غنا وصف صوت است، نه کلام. این صوت زیباست که ما را به یاد حق می‌اندازد، نه اشعار و دکلمه‌های ناب؛ چرا که در بحث غنا، کلام از محل بحث خارج است و صوت و صدا مؤثر است. اما این‌که کدام غناست که ما را به یاد ملکوت می‌اندازد و کدام دستگاه‌هاست که حق و حقیقت را یادآور می‌شود و کدام دستگاه‌ها ما را از وادی حقیقت خارج می‌سازد، از کلام مرحوم فیض چیزی استفاده نمی‌شود.

هم‌چنین مرحوم فیض به صورت موضوعی مشخص ننمود کدام غنا حرام و کدام یک حلال است.

مرحوم فیض غنای باطل را حرام دانست. اما آیا باطلی که در کلام وی هست، باطل لهوی است یا غیر لهوی، یا لهوی باطل است یا خیر؟ از

(۱۵۴)

عبارات وی چیزی به دست نمی‌آید.


موارد سماع حلال

«وقد ذکرنا فی کتاب السماع ما یحرم من الغناء وما یحلّ، فلا نعیده، أقول حاصل ما ذکره هناک ما أورده فی آخر ذلک الکتاب من أنّ السماع قد یکون حراما محضا، وقد یکون مباحا، وقد یکون مستحبّا، وقد یکون مکروها.

أمّا الحرام فهو لأکثر النّاس من الشبان ومن غلبهم شهوة الدنیا، فلا یتحرّک السماع منهم إلاّ ما هو الغالب علی قلوبهم من الصفات المذمومة.

وأمّا المکروه فهو لمن لا ینزّله علی صورة المخلوقین، ولکن یتّخذ عادةً له فی أکثر الأوقات علی سبیل اللهو. وأمّا المباح فهو لمن لا حظّ له منه إلاّ الالتذاذ بالصوت الحسن.

وأمّا المنوب فهو لمن غلب علیه حبّ اللّه تعالی ولم یحرّک السماع منه إلاّ الصفات المحمودة. هذا کلامه»(۱).

غزالی در کتاب «احیاء العلوم» گوید: ما در باب «سَماع»، غنای حلال و غنای حرام را توضیح دادیم و موارد آن را مشخص نمودیم و در این جا از ذکر آن خودداری می‌ورزیم و فیض در بازنگاری آن می‌آورد:

خلاصه‌ای از آن‌چه را غزالی در این کتاب آورده، ما در آخر کتاب «سماع» آورده‌ایم و گفته‌ایم سماع گاه حرام محض است و گاه مباح، و برخی از افراد آن مستحب است و برخی مکروه.

۱ـ محجّة البیضاء، ج ۵، ص ۲۲۴ (من منشورات مکتبة الصدوق).

(۱۵۵)

کتاب «محجة البیضاء» بازنگاری کتاب «احیاء العلوم» و تطبیق آن با عقاید ولایی و شیعی است. مرحوم فیض در بخش سماع گوید:

سماع حرام، بیش‌تر برای جوانان است؛ زیرا شهوت بر آن‌ها غلبه دارد و از غنا، تنها آن‌چه را که به گناه آلوده است، ترجیح می‌دهند. سماع مکروه آن است که بیش‌تر اوقات به صورت لهوی و سرگرمی از آن استفاده گردد. اما سماع مباح برای کسی است که از صدای نیک لذت می‌برد و سماع مستحب در افرادی است که حب الهی بر آنان غلبه دارد و سماع غنا فقط موجب برانگیختن صفات شایسته در کاربرد آن می‌گردد.

«وقد ذکرنا فی کتاب آداب تلاوة القرآن من ربع العبادات أخبارا أخر فی هذا الباب، ویستفاد من مجموعها اختصاص حرمة الغناء وما یتعلّق به من الاستماع والأجر والتعلیم وغیرها بما کان علی النحو المتعارف فی زمن بنی أمیة وبنی عباس من دخول الرجال علیهنّ، وتکلّمهنّ بالأباطیل، ولعبهنّ بالملاهی والعیدان والقصیب، وأمّا ما سوی ذلک فإمّا مندوب إلیه کالترجیع بالقرآن وما یکون منه وسیلةً إلی ذکر اللّه والدار الآخرة، وإمّا مباح أو مکروه کما ذکرهما أبوحامد، ولا یبعد أن یختلف الحکم فی بعض أفراده بالإضافة إلی تفاوت درجات النّاس. فإنّه لا یلیق بذوی المروّات ما یلیق بمن دونهم»(۱).

ما در آغاز کتاب «آداب تلاوة القرآن» اخبار و روایاتی آورده‌ایم که از مجموع آن چنین برداشت می‌شود که حرمت غنا و متعلقات آن از

۱ـ همان، ص ۲۲۷٫

(۱۵۶)

جمله گوش فرا دادن، مزد، آموزش دادن آن و دیگر امور به مواردی مشابه زمان بنی‌امیه و بنی‌عباس ویژگی دارد که مردان بر زنان داخل می‌شدند و سخنان باطل می‌گفتند و خود را با آلات لهو از جمله عودها، نی و دیگر آلات موسیقی سرگرم می‌نمودند. در غیر صورت‌های یاد شده که چنین مشکلات خارجی و عارضی را ندارد، غنا یا مستحب است، مانند ترجیع در قرآن کریم و هرچه که سبب یادآوری یاد خدا و قیامت شود، یا مکروه است، مثل همان مواردی که جناب غزالی ذکر می‌کند. بعید نیست که حکم در افراد به خاطر مراتب و خصوصیات گوناگونی که دارند تفاوت داشته باشد که در نتیجه چیزی که بر افراد عادی جایز است بر صاحبان عقل و مروت جایز نیست و باید لحاظ موقعیت افراد را نیز نمود.


دوری از نسخه‌های کلی در بحث موسیقی

در استفاده از غنا و موسیقی نمی‌توان حکمی کلی صادر نمود؛ چرا که حکمی می‌تواند برای شخصی مکروه و برای دیگری مستحب باشد. به طور مثال دیدن برخی از فیلم‌ها برای شخصی تحریک‌آمیزی به فساد و گناه دارد و برای دیگری بدین‌گونه محرک نیست که در نتیجه برای اولی غیر جایز و برای دومی جایز است؛ همانند نسخه‌های پزشکی که هر کدام برای یک بیمار است و مردم نیز برای استفاده از غنا و موسیقی باید نخست ویزیت شوند و سپس به آنان نسخه داده شود و حوزه‌های علمی باید از چنان رشدی برخوردار باشند که بتوانند به چنین نیازهایی به صورت جزیی پاسخ دهند. از عوامل دین‌گریزی یا عالم‌گریزی مردم،

(۱۵۷)

دادن نسخه‌ها و فتواهای کلی است که چون لحاظ مرتبه مکلفان نشده است، در توان بیش‌تر آنان نیست به آن پایبند باشند و آنان احساس نمی‌کنند که چنین مسایلی راه‌گشای کار آنان باشد؛ زیرا طبیعت آنان ـ قدرت و مرتبه ایمانی که آن نیز از مؤلفه‌های قدرت‌زاست ـ در روند صدور حکم نادیده گرفته شده است. این امر در روایات رعایت شده است و امامان معصوم علیهم‌السلام برای هر کس به فراخور حالات و روحیات وی رهنمونی را فرموده‌اند و برای همین است که بیانات رسیده از آنان، به شکل مدرسی رایج نیست. این که می‌گوییم فقه شیعه تابع مصالح و مفاسد است، بیان‌گر همین نکته است و مصالح و مفاسد در همه جا یکسان نیست، از این رو احکام و فتاوایی یکسان را برنمی‌تابد.

تنها خوابیدن نیز با توجه به افراد حکم متفاوتی می‌یابد و چنان‌چه برای کسی مفسده داشته باشد، نباید تنها بخوابد و در صورتی که مصلحت داشته باشد و به دستور مربی بود یا خود صاحب معرفت است و مصلحت خویش را تشخیص می‌دهد، باید تنها بخوابد تا از غیب نصیبی برد.

موسیقی برای دفع بعضی از بیماری‌ها لازم است اما نه این که برای همه تجویز گردد. همان‌گونه که در باب اذکار چنین است و بعضی از آن عام و برخی خاص است. ذکری مانند «صلوات» عام است و برای همه تجویز می‌شود؛ ولی ذکر «سبحان الله» ذکر خاص است و استفاده از آن بدون تجویز مربی صاحب معرفت درست نیست.

(۱۵۸)

مرحوم فیض می‌فرماید: «ولا یبعد أن یختلف الحکم»؛ بعید نیست حکم غنا و موسیقی به اختلاف افراد و مرتبه آن‌ها تغییر پذیرد که در این صورت، آن‌چه برای انسان‌های معمولی شایسته است، در خور صاحبان مروت نیست؛ اما ما با قاطعیت می‌گوییم همین گونه است و احکام با توجه به افراد، مختلف می‌شود و فتاوا باید با لحاظ افراد و اشخاص، به گونه ویزیت فرد به فرد ارایه شود.

پس از بررسی نقطه نظرات مرحوم فیض باید گفت وی در این سخنان از فلسفه تأثیر پذیرفته است که چنین سخن می‌گوید.

مرحوم فیض با این که عالمی اخلاقی، وارسته، کامل و جامع است و در فقه و روایت، از برخی عالمان برتر است، در دانش‌های عقلی تابع مرحوم ملاصدرا به شمار می‌رود. مرحوم فیض از کسانی است که به‌خاطر دیدگاهی که در غنا و موسیقی داشته مورد هجمه واقع شده و البته بیش‌ترین هجمه بر وی به سبب آن است که وی فلسفه و عرفان خوانده و داماد ملاصدرا و از تابعان وی است؛ در حالی که شیخ اعظم، جناب انصاری نیز نظری مشابه با وی دارد و این فقیه بزرگ نیز غنا را از آن جهت که غناست، حرام نمی‌داند؛ اما چنین مورد حمله و خشم فقیهان دیگر قرار نگرفته؛ چرا که وی از فلسفیان و فلسفه‌آموزان نبوده است.

(۱۵۹)

(۱۶۰)


شیخ علی عاملی رحمه‌الله

(شیخ علی بن محمّد بن حسن بن زین الدین جبعی عاملی، ۱۰۱۳ ـ ۱۱۰۴ ه . ق)


ردیه بر رساله تحلیلیه

مرحوم شیخ علی عاملی نواده فاضل و محقق شهید ثانی است. وی رساله «تنبیه الغافلین و تذکیر العاقلین» را به هدف ردّ رساله تحلیلیه مرحوم محمّدباقر سبزواری نگاشته است. این رساله را باید هم‌چون رساله تحریمیه مرحوم سبزاوری، کتابی سیاسی و نه علمی به شمار آورد. در هیچ یک از این دو کتاب، استدلال علمی به چشم نمی‌آید. البته، جناب شیخ علی هم‌چون محقق سبزواری دامنه تحریم را گسترده نگرفته است و مرحوم سبزواری بر حرمت غنا غلاظ و شداد بیش‌تری داشته است. گویا وی در مقام نگارش توبه‌نامه‌ای بوده است تا رساله‌ای علمی و فقهی.

(۱۶۱)

جناب شیخ علی عاملی روایات غنا و موسیقی را به صورت گسترده در اختیار نداشته، و این مطلب از اعترافات ایشان است؛ آن‌جا که می‌گوید: «هذا ما حضرنی الآن من الأحادیث التی علی تحریم الغناء»(۱)؛ اما تعجب این است که ایشان با در دست داشتن شمار اندکی از این احادیث، به شدت بر علیه مرحوم سبزواری مبالغه می‌نماید و بر آن است تا به ایشان، بیدارباش دهد!

جناب عاملی در تبیین روایات تحریم، چهار روایت را که بر قرائت قرآن کریم به لحن عرب سفارش نموده، آورده است. نخستین روایت را از اصول کافی و دیگری را از مجمع البیان و سومی را از نهایه ابن اثیر با عبارت (وفی الحدیث) و چهارمی را از جامع الاصول نقل می‌کند. نقل روایت از چنین کتاب‌هایی این معنا را تداعی می‌کند که ایشان روایات چندانی در دست نداشته و وی به کتاب‌های معتبر روایی مراجعه نکرده است. ما پیش از این، درون‌پژوهی و دامنه دلالت این روایات را در جلد سوم بررسیده‌ایم. در این جا تنها شیوه ورود و استدلال محقق شیخ علی را خاطرنشان می‌شویم.


خلط میان غنا و سبک غنایی

محقق عاملی گوید:

«فروی محمّد بن یعقوب رضوان اللّه علیه فی الکافی عن علی بن

۱ـ میراث فقهی، ج ۱، ص ۷۴٫

(۱۶۲)

محمّد، عن إبراهیم الأحمر، عن عبد اللّه بن حمّاد، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : إقرؤوا القرآن بألحان العرب وأصواتها، وإیاکم ولحون أهل الفسق وأهل الکبائر؛ فإنّه سیجیء من بعدی أقوام یرجّعون القرآن ترجیع الغناء والنوح والرهبانیة، لا یجوز تراقیهم، قلوبهم مقلوبة وقلوب من یعجبه شأنهم»(۱).

ما در جلد سوم گفتیم این روایت از شیوه سبک قرائت قرآن کریم سخن می‌گوید، اما جناب شیخ عاملی با آمدن کلمه غنا در این روایت، بر آن است حرمت غنا را از آن استنباط نماید و میان سبک غنایی و اصل غنا تفاوت است.

هر چهار روایت یاد شده که جناب شیخ علی عاملی به آن استدلال می‌کند همین مضمون و معنا را تبیین می‌کند.

«وفی مجمع البیان: حذیفة بن الیمان قال: قال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله : اقرأوا القرآن بلحون العرب وأصواتها، وإیاکم ولحون أهل الفسق، وأهل الکتابین، وسیجیء قوم من بعدی یرجّعون بالقرآن ترجیع الغناء والرهبانیة والنوح، لا یجاوز حناجرهم، مفتونة قلوبهم وقلوب الذین یعجبهم شأنهم(۲).

وفی نهایة ابن الاثیر: فیه (أی فی الحدیث): «اقرءوا القرآن بلحون العرب وأصواتها، وإیاکم ولحون أهل الفسق ولحون أهل الکتابین».

۱ـ الکافی ـ شیخ کلینی ج ۲، ص: ۶۱۴، باب تنزیل القرآن بالصوت الحسن، ح ۳٫ شیخ علی عاملی، تنبیه الغافلین وتذکیر العاقلین، ص ۴٫

۲ـ تفسیر مجمع البیان ـ الشیخ الطبرسی ج ۱، ص: ۴۵٫

(۱۶۳)

اللحون والألحان: جمع لحن، وهو التطریب، وترجیع الصوت، وتحسین القراءة، والشعر والغناء. ویشبه أن یکون أراد هذا الذی یفعله قرّاء الزمان، من اللحون التی یقرءون بها النظائر فی المحافل، فإنّ الیهود والنصاری یقرءون کتبهم نحوا من ذلک. انتهی(۱).

وفی جامع الأصول: الألحان جمع لحن، وهو تطریب، ویشبه أن یکون هذا الذی یفعله قرّاء زماننا بین أیدی الوعّاظ فی المجالس من اللحون الأعجمیة التی یقرؤون بها ممّا نهی عنه النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله (۲). انتهی»(۳).


خلط میان لحن و تطریب

محقق عاملی به پیروی از صاحب جامع الاصول گوید لحن همان تطریب است، در حالی که به ایشان باید گفت طرب با لحن تفاوت دارد. لحن وصف صوت است و طرب، تطریب یا اطراب وصف دل و قلب، و صوت علت فاعلی آن است.

وی گوید نوع قرائت قاریان در بین مجالس کنونی به صورت الحان عجمی است. ما گفتیم که قرآن کریم نباید به صورت آواز خوانده شود، ولی این امر به حرمت غنا ارتباطی ندارد.


خلط میان صوت باطل و غنا

وی آیات و روایات تفسیری را می‌آورد و ما پیش از این بیان نمودیم

۱ـ النهایة فی غریب الحدیث ـ ابن الاثیر ج ۴، ص: ۲۴۲٫

۲ـ جامع الاصول، ج ۲، ص ۴۵۹، ح ۹۱۳ و تفسیر قرطبی، ج ۱، ص ۱۷٫

۳٫ تنبیه الغافلین و تذکیر العاقلین، صص ۴ ـ ۵٫

(۱۶۴)

که این آیات و نیز روایات تفسیری آن، بر حرمت غنا از آن جهت که غناست، دلالتی ندارد و تنها غنایی را که در خدمت باطل قرار دارد، حرام می‌شمرد.


خلط میان گناهان همراه و اصل غنا

جناب عاملی روایات حرمت درآمد زنان خواننده و حرمت خرید و فروش آنان را نیز از جمله دلایل خود بر حرمت قرار می‌دهد. ما گفتیم که علت حرمت چنین غنایی، اختلاط زنان خواننده و اهل فحشا با مردان بیگانه به صورت نیمه عریان یا عریان و وجود مفاسد و گناهان در آن بوده است، نه به سبب غناخوانی آنان از آن جهت که غناست.

«محمّد بن یحیی، عن بعض أصحابه، عن محمّد بن إسماعیل، عن إبراهیم بن أبی البلاد قال: أوصی إسحاق بن عمر عند وفاته بجوار له مغنّیات أن نبیعهنّ ونحمل ثمنهنّ إلی أبی الحسن علیه‌السلام ، قال إبراهیم: فبعت الجواری بثلاثمأة ألف درهم، وحملت الثمن إلیه، فقلت له: إنّ مولی لک یقال له إسحاق بن عمرو، قد أوصی عند موته ببیع جوار له مغنّیات، وحمل الثمن إلیک، وقد بعتهنّ، وهذا الثمن ثلاثمأة ألف درهم، فقال: لا حاجة لی فیه. إن هذا سحت، وتعلیمهنّ کفر، والاستماع منهنّ نفاق، وثمنهن سحت»(۱).(۲)

اسحاق بن عمر که از محبان اهل بیت علیهم‌السلام بوده است به هنگام وفات خویش وصیت می‌کند که کنیزان خواننده وی را بفروشند و بهای

۱ـ الکافی، ج ۵، ص ۱۲۰، ح ۷٫

۲٫ تنبیه الغافلین و تذکیر العاقلین، ص ۷٫

(۱۶۵)

آن را به امام رضا علیه‌السلام بپردازند اما حضرت می‌فرماید: من به این پول‌ها نیازی ندارم و چنین درآمدی سحت است. آموزش دادن به کنیزان خواننده کفر و شنیدن صدای آنان نفاق و درآمد آنان نیز سحت است.

حضرت در این حدیث می‌فرماید ما به این پول‌ها نیازی نداریم؛ چرا که چنین درآمدی از رقاصی و خوانندگی کنیزانی است که شایسته مقام امامت نمی‌باشند. ما توضیح این روایت را در ذیل روایتی که حکایت پیرزنی را که چنین کنیزانی می‌فروخت، در خود داشت، آوردیم. وی گفت من این کنیزان را می‌فروشم اما نه به شما؛ چرا که این کنیزان شایسته شما نیستند و آنان تن به هر کاری داده‌اند. حضرت رضا علیه‌السلام پول‌های چنین کنیزانی را نمی‌گیرد و می‌فرماید من نیازی به این پول‌ها ندارم و با این عمل هم می‌خواهند اتهامی را که از طرف آن شخص به خویش می‌بینند دور سازد و هم مهر تأییدی بر عمل آن فرد که خویش را دوست‌دار اهل بیت می‌داند، ولی قدم در راه خلاف می‌نهد، نزده باشند.


دور شدن از مشی علمی

مرحوم عاملی در این کتاب به‌جای بحث علمی چماقی به دست می‌گیرد و هم‌چون اهل ظاهر، از بی‌احترامی به مرحوم سبزواری فروگذار نمی‌کند و او را غافل و گمراه و پیرو ناصبی‌ها می‌خواند و سخن از در خطر بودن دین با پیدایش این افکار سر می‌دهد. وجود چنین رویکردهایی در مباحث علمی، نه تنها حوزه‌ها را علمی نمی‌سازد، بلکه فضا را برای

(۱۶۶)

فعالیت عالمان آزاداندیش و تولیدگران دانش و ایده‌های نو نیز محدود می‌سازد. وی می‌نویسد:

«وبقیت الأحادیث التی توهّم منها الدلالة علی جوازه، بل علی استحبابه فی القرآن توهّما لا یعبأ به ممّن مال إلی ما ذهب إلیه بعض النواصب بمحض التقلید له، وحبّا لانقیاد أهل هذا الفن، وطلبا لتکثیر السواد والاتباع حبّا للرئاسة الباطلة والدنیا الفانیة، مع انضمام عدم التمییز، وقلّة البضاعة کما یظهر ممّا یأتی.

فمنها ما رواه الکلینی رضوان اللّه علیه فی الکافی عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عمّن ذکره، عن أبی عبداللّه علیه‌السلام قال: «إنّ القرآن نزل بالحزن فاقرؤوه بالحزن»(۱).

جناب عاملی ده نمونه از روایات جواز را که بر قرائت قرآن کریم با صوت نیکو دلالت دارد، نقل می‌نماید. وی گوید:

روایاتی نیز هست که از آن توهم جواز غنا، بلکه استحباب آن در قرآن کریم شده است. توهمی که به آن توجهی نمی‌شود و مهم نیست؛ آن هم از طرف کسانی که در پی ناصبی‌ها راه می‌افتند و می‌خواهند از آنان تقلید کنند.

مراد ایشان دراویش و صوفیانی هستند که در آن عصر به همت خاندان صفوی به قدرت رسیده بودند و آزادی عمل داشتند. عاملی گوید قایلان به جواز، این سخنان را به خاطر دوست داشتن فلاسفه و اهل فن و موسیقاران می‌گویند؛ چرا که خود اهل فلسفه بوده‌اند و نیز به دنبال این

۱٫ تنبیه الغافلین و تذکیر العاقلین، ص ۸٫

(۱۶۷)

هستند که مردم رادر پی خود به راه اندازند. کسانی که خواهان ریاستی باطل و دنیایی فانی هستند. وی در این عبارات به امام جمعه بودن مرحوم سبزواری اشاره دارد. با آن که این فرد سواد و بضاعت چندانی ندارد و گویا وی می‌گوید ما هستیم که باسواد می‌باشیم و به زودی مشخص می‌شود که چه کسی باسوادتر است. مرحوم عاملی در این عبارات ساده، با ذکاوت تمام، سخن دل خود را آورده است.


موارد جواز غناخوانی

وی در نقد احادیث جواز غناخوانی در قرآن کریم گوید:

«أقول فی بیان ما دلّت علیه هذه الأخبار المذکورة: أمّا حدیث: «اقرؤوا القرآن» الخ فهو صریح فی تحریم الغناء فی القرآن مع التشدید العظیم والدعاء منه علیه‌السلام علی من یفعله ویعجبه شأنهم، وقد مرّ نقله من طرقنا وطرق العامّة مکرّرا، فوجه اعتباره مع تأیید غیره ممّا یدلّ علی تحریم مطلق الغناء ظاهر.

وأمّا الأحادیث المنقولة عن الفقیه والعلل، وتفسیر علی بن إبراهیم فأمرها فی الدلالة علی تحریم مطلق الغناء أظهر من أن یخفی. وأمّا أحادیث کسب المغنّیات فإنّها تدلّ علی أنّهنّ قسمان: فمنهنّ من یکون شأنها زفاف العرائس، وهذه لا بأس بکسبها، فهذا الغناء مستثنی من الغناء المحرّم؛ ومنهنّ من یدخل علیها الرجال، وهذه کسبها حرام لتحصیله من الغناء المحرّم ونحوه.

وأمّا حدیث شراء المغنّیة وکون ثمنها ثمن الکلب وأنّه سحت، فهو دالّ علی أنّ سبب ذلک، الغناء، فیدلّ علی تحریمه، ومثله حدیث

(۱۶۸)

بیع الجواری المغنّیات وشرائهنّ، فإنّه یدلّ علی ذلک وبما هو أبلغ من الأول. وحدیث «المغنیة ملعونة ملعون من أکل کسبها» کذلک. وحدیث الجواری الموصی بهنّ أبلغ فی الدلالة.

وحدیث الجواری اللواتی یتغّنین ویضربن بالعود دالّ أیضا، وأی وجه لحمل تحریم الغناء فیه علی ما یصاحب العود، ویکون العود علّةً لتحریم الغناء، ویکون هذا الحمل المهمل مقیدا لجمیع الأحادیث الدالّة علی تحریم مطلق الغناء ونحوه حمل المغنّیات فی غیره علی هذه، وکأنّه محال غناء الجواری وغیرهنّ بغیر ما ذکر من العود ونحوه؛ ولمّا کان غناء الأعراس مستثنی اعتبر الخائفون من اللّه من العلماء، شرط أن لا یسمع صوتها الأجانب لتحریم ذلک بدلیل، وأن لا یکون معها آلة لهو سوی الدفّ المستثنی بدلیل، وأن لا تتکلّم بالباطل لتحریم ذلک ولم یستثن مطلقا»(۱).

جناب عاملی گوید:

روایت نخست که فرمود: «اقرؤوا القرآن بلحون العرب وأصواتها وایاکم ولحون أهل الفسوق» صریح در حرمت غناست و غنا را لحن اهل فسق می‌گیرد؛ در حالی که میان ظاهر و صریح و کنایه و اشاره تفاوت بسیار است. در این روایت جز معنایی که ارتباطی به غنا ندارد و نیز چیزی بیش از ظهور دیده نمی‌شود.

وی در مورد روایات درآمد زنان خواننده گوید:

کنیزان خواننده بر دو قسم بوده‌اند: یکی کنیزانی که زفاف عروس شغل آنان بوده که درآمد آنان مباح است و غنای آنان از غنای حرام

۱ـ همان، ص ۱۱٫

(۱۶۹)

استثنا شده است و گروهی نیز آوازخوانی می‌نمودند و مردان به خلوت آن‌ها داخل می‌شدند که کسب آنان حرام است؛ چرا که درآمد آنان از غنای حرام به دست آمده است.

پیش از این گفتیم که اصل اولی در غنا حلیت و اباحه است و موارد یاد شده، استثنای از غنا نیست، بلکه چون همراه با گناهان و مفاسد بوده حرام است؛ وگرنه نمی‌شود چیزی حرام باشد و استثناپذیر گردد. همه این روایات، کسب و درآمد زن خواننده‌ای را حرام برمی‌شمرد که از فواحش بوده و این بیان ارتباطی با خود غنا از آن جهت که غناست، ندارد.

مرحوم شیخ علی در مستثنیات غنا شبهه‌ای ایجاد نمی‌کند؛ در حالی که مرحوم سبزواری حتی در این موارد نیز به حکم حلیت آن شک و شبهه وارد آورد.

مرحوم شیخ علی گوید:

حدیث فروش مغنیه و این که پول آن هم‌چون پول سگ است، دلالت دارد که سبب این امر، غناخوانی آنان است.

این در حالی که حدیث می‌فرماید بهای مغنیه هم‌چون بهای سگ است و موضوع حدیث، مغنّیه است، نه غنا؛ آن هم مغنیه‌ای که اهل فاحشه و اباحه‌گری و اهل فساد و بی‌عفتی و عریانی بوده است و در غیر این صورت، باید خواندن آنان در عروسی‌های مباح نیز جایز نباشد؛ در حالی که می‌بینیم چنین نیست.

مرحوم شیخ علی که به عنوان یک فقیه سخن می‌گوید و بر محقق

(۱۷۰)

سبزواری خرده می‌گیرد عجیب است که علت تامه و منحصره حرمت چنین مغنّیانی را در غنا منحصر می‌سازد، در حالی که نتیجه تابع اخس مقدمات است. اگر کسی از این همه گناه و آلودگی چشم پوشد و دلیل حرمت را به خوانندگی غنایی چنین زنانی سوق دهد، در پی مباحثه علمی نیست و دعوا و جنجال را پی می‌گیرد؛ چرا که فهم این مسایل، چندان مبهم نبوده و فهمیدن آن، مؤونه علمی بسیاری نمی‌طلبد، بلکه باید گفت دست‌کم در این مورد اهمال یا اجمال پیش می‌آید، ولی جناب شیخ علی عاملی، عبارت خود را جنجالی پردازش می‌دهد.


نفی غنا بودن موارد غنا

«وأمّا الأحادیث الموهمة خلاف ذلک، فإنّها دالّة علی مدح حسن الصوت وتحسینه والقراءة بالحزن، وفی بعضها الترجیع والألحان والنغمة. فحسن الصوت أو تحسینه أی دلالة فیه علی کون قراءته غناء؟ ویلزم منه أنّ حسن الصوت یکون دائما مغنّیا بصوته، وأمّا الحزن والبکاء والتباکی التی هی صفات حسنة لمن تدبّر معانی القرآن وأوامره ونواهیه وتخویفه وتهدیده وترغیبه وترهیبه وغیر ذلک فأی مشابهة لها بالغناء لیتوهّم فیها ذلک، مع أنّ ذلک ممّا هو من الصفات الحسنة المأمور بها فی العبادات وغیرها والتلاوة من أعظمها.

وأمّا الترجیع فأی دلالة علی أنّ کلّ ترجیع غناء؟ وقد قال علیه‌السلام : «یرجّعون القرآن ترجیع الغناء»، وهو یدلّ علی أنّ ترجیع الغناء حرام، وهو المطرب أو ما کان غناءً عرفا وترجیع غیر الغناء غیره،

(۱۷۱)

وهو المراد من الحدیث.

ومن الترجیع إعادة الصوت وتکریره، أو إعادة الشیء، ومنه ترجیع الأذان، فلم لا یحمل ترجیع القرآن علی تکریر بعض الآیات أو الکلمات التی یکون تکریرها باعثا علی زیادة الاتّعاظ والانزجار والترغیب والترهیب ونحوه، ولا یکون ذلک ترجیعا مطربا، ولا غناءً عرفا، ومع تقیید الترجیع بالإطراب أو الغناء عرفا لا حرج فی ترجیع لا إطراب معه ولا غناء؛ وکیف یتصوّر الترجیع المطرب فی القرآن لیکون غناءً والطرب ینافی ما هو المقصود من التلاوة؛ فإنّه یحصل من سماع الصوت وآلات اللهو من غیر نظیر إلی المعانی غالبا. فظهر أنّ فهم ذلک جامدا علی أنّ کلّ ترجیع غناء، وکلّ صوت حسن غناء، وکلّ تحسین صوت غناء، وکلّ بکاء أو تباک فی القرآن مع الحزن والتغنّی غناء.

وقد نقل صاحب مجمع البیان أنّ المراد بالتغنّی تزیین الصوت وتحزینه، وهذا لا یدلّ علی الغناء، وکلّ ما فیه حروف الغناء غناء ونحو ذلک مبنی علی جمود القریحة وخمود الفطنة، وعدم قوّة التصرّف بما یحصل به الجمع»(۱).

احادیثی که از مدح صوت نیکو و قرائت همراه با حزن یا ترجیع و لحن و نغمه سخن می‌گوید چگونه می‌تواند بر غنا بودن قرائت دلالت داشته باشد؛ چرا که از حمل نمودن نیکویی صوت بر غنا لازم می‌آید که حسن صوت همیشه غنا باشد و فردی خوش صدا همیشه با صدای خوش در حال تغنی باشد. حزن و اندوه، گریه کردن و حالت

۱ـ همان، ص ۱۲٫

(۱۷۲)

گریه داشتن چه مشابهتی با غنا دارد. ترجیع غیر غنایی غیر از ترجیع غنایی است و روایات بر ترجیع غیر غنایی توصیه دارد. از موارد ترجیع، اعاده صوت و تکرار آن و دوباره آوردن چیزی است و ترجیع در اذان نیز از همین معناست و ترجیع در قرآن کریم تکرار نمودن برخی از آیات یا کلماتی است که تکرار آن سبب زیادی پند گرفتن، انزجار از گناهان، ترغیب و ترهیب و مانند آن می‌شود. چنین چیزی ترجیع مطرب و غنای عرفی نیست و با قید زدن ترجیع به اطراب یا غنای عرفی، حرجی در ترجیع بدون اطراب و غنا نیست.

چگونه جواز ترجیع طرب‌انگیز در قرآن کریم لحاظ می‌شود؛ در حالی که طرب با مقصود از تلاوت منافات دارد چرا که به صورت غالبی طرب از گوش فرا دادن به صوت و آلات لهوی بدون توجه به معانی حاصل می‌شود.

محقق عاملی از چیستی غنای حرام سخنی به میان نمی‌آورد. وی گوید چه کسی گفته که حسن صوت و آواز و چهچهه غناست. بر اساس این گفته، وی مدّ و شدّ و ترجیع و تحسین صوت را بدون اشکال می‌داند و دیگر چیزی از غنا نمی‌ماند تا حرام دانسته شود و تصویر وی از غنا تصویر آن شیر بی یال و دم و اشکم است که کسی ندیده است.


جواز علت و حرمت معلول در غناخوانی لهوی

غنا در تعریف فقیهان «مد الصوت مع الترجیع المطرب» است و محقق عاملی همه این قیود را به تحویل معنایی می‌برد و آن را مباح می‌سازد.

وی گوید: روایت خود توصیه نموده است قرآن کریم را به صورت

(۱۷۳)

ترجیع غنایی بخوانید؛ این در حالی است که وی پیش از این گفت قرآن را به صورت غنایی نخوانید، از این رو، وی در توجیه آن می‌گوید صوت طرب‌انگیز است که غناست و اشکال دارد یا هر چیزی که عرف آن را غنا بداند، دارای اشکال است؛ یعنی همان غناخوانی اهل لهو و اوباش و اراذل.

البته به ایشان باید یادآور شد که این خواندن اوباش و اراذل نیست که طرب‌انگیز است، بلکه ترجیع و مد صوتی که در نحوه خواندن آنان است، طرب‌زا می‌باشد، در این صورت شما چگونه می‌گویید مد صوت و ترجیع اشکال ندارد و طرب‌انگیزی است که سبب حرمت غنا می‌شود؛ در حالی که با وجود ترجیع طرب‌انگیز ایجاد طرب امری قهری و ضروری است، ولی ایشان معلول و طرب را حرام می‌شمرد و نه علت ایجاد آن را.

محقق عاملی بر این عقیده است که ترجیع بر دو قسم غنایی و غیر غنایی است. ترجیع غنایی آن است که خوشامد نفس را در پی دارد و ترجیع غیر غنایی خوشامدی را سبب نمی‌شود و مهم این است که این حالت خوشایند ایجاد نشود و به این بیان تنها خوشامد نفس است که اشکال دارد، حال اگر کسی از غیر خواندن نیز لذت ببرد، آیا آن کار اشکال دارد؟ چرا خوشامدی نفس حرام باشد؟

جناب شیخ علی طرب را حرام می‌داند؛ در حالی که وی باید ترجیع را که موجب طرب است دارای اشکال بداند و نه خود طرب را که به صورت قهری از ترجیع پدید می‌آید.

(۱۷۴)


ترجیع اذان

نکته دیگری که در کلام جناب شیخ علی قابل تأمل است تفسیر وی از ترجیع در اذان است. ما گفتیم همان‌طور که قرآن کریم را باید به لحن عرب خواند، در اذان نیز لازم است این نکته رعایت شود و از استفاده از دستگاه‌ها و سبک‌های ویژه فارسی یا دیگر زبان‌ها در آن پرهیز داشت و در همین باب گفتیم که گرچه جناب مؤذن‌زاده زیبا اذان می‌گوید، اذان وی آوازخوانی است و چنان‌چه اذان وی در کشورهای عربی پخش شود، نمره‌ای به آن نمی‌دهند و آن را به صورت تخصصی از اذان بودن خارج می‌کنند اما اذان ذبیحی به لهجه حجاز است و هرچند وی را انسان شایسته و نیکوکرداری ندانند، بعد از ام کلثوم باید او را سلطان صوت عرب دانست، همان‌طور که اذان و ربنای مشهور او که به حجاز است را پذیرفته‌اند.

بر اساس گفته محقق عاملی اگر کسی قرآن یا اذان را به صورت ترجیع بخواند، اشکال ندارد، ولی بر اساس توضیح و تحلیل ما، چنین قرائتی دارای اشکال است.


ناآگاهی از موسیقی و خلط موضوعات

تحلیل عقاید محقق عاملی می‌رساند وی موسیقی‌دان و صوت‌شناس نبوده است که این گونه سخن می‌گوید. وی بر این باور است که اگر ترجیع دارای طرب نباشد و یا غنایی نباشد، اشکال ندارد؛ در حالی که نمی‌شود ترجیعی باشد که غنایی نباشد؛ هرچند غنا را به «مد الصوت مع الترجیع»

(۱۷۵)

تعریف نمایند!

وی گوید چگونه می‌شود قرائت قرآن کریم طرب‌انگیز باشد؛ در حالی که عرض ما این است که قرائت قرآن کریم می‌تواند طرب‌انگیز باشد. حکایت عایشه که در سنین کودکی بوده است و خواندن سوره «والتین والزیتون» به همراه رقص وی دلالت بر این امر دارد. فصحای عرب چنان بهت‌زده شده بودند که می‌اندیشیدند غزلی که این دختر می‌خواند چیست. عایشه پس از آن بر گوش کسی که به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بی‌احترامی کرده بود سیلی زد ولی چون مشرکان دیدند وی کودکی بیش نیست شمشیرها را کنار گذاشتند. دستگاه‌های موسیقی امری طبعی است، از این رو عایشه به طبع، آیه را به گونه‌ای خوانده است که فصحای عرب را تحت‌تأثیر قرار دهد وگرنه وی دستگاه‌های موسیقی را نمی‌شناخته است.

شیخ عاملی گوید کسی که نیکویی صوت و گریه کردن و تباکی یا ترجیع صوت را غنا بداند فردی جامد است.


حکم به حلیت گسترده موسیقی

شیخ علی در سخنان خود بسیاری از موارد غنا را حلال دانست و دیگر مصداق خاصی را برای آن باقی نگذارد، اما وی در این رساله، بارها و بارها بر محقق سبزواری خرده می‌گیرد که چرا رساله تحلیلیه نوشته است. حکایت وی همانند حکایت فردی است که می‌گوید اسمش را نیاور و خودش را بیاور. محقق عاملی نیز برای نوشتن رساله تحریمیه در غنا، گویی به غنا می‌گوید: اسمت را نیاور که مرا با نام تو کاری نیست، ولی

(۱۷۶)

دیگر چه چیزی را حرام باقی گذاشت که چنین بر آن پای می‌فشرد و بر محقق سبزواری خرده می‌گیرد و گاه به وی ناسزا می‌گوید. وی گوید:

صاحب مجمع البیان نقل نموده است که مراد از تغنی تزیین صوت و غم‌انگیز نمودن آن است و چنین امری بر غنا دلالت نمی‌کند و هرچه که در آن حروف غنا باشد غنا نیست و گفته مرحوم سبزواری به سبب جمود قریحه و کم‌سوادی ایشان است؛ همان‌طور که پیش‌تر گفته بودم این امر را به شما ثابت خواهم کرد.

البته وی در محیطی سخن می‌گوید که اخباریان جمودگرا و ارتجاعی از طرفی و دراویش اباحه‌گرا از سوی دیگر بر جامعه چیره بودند و جناب شیخ علی عاملی نیز با توجه به غرض سیاسی و اجتماعی که با محقق سبزواری دارد، این رساله را می‌نویسد و ایجاد درگیری می‌نماید. ما این سخن را در حالی بیان می‌داریم که معتقدیم روز قیامت باید پاسخ‌گوی این ادعا باشیم، ولی بررسی رساله وی جایی برای طرح دعوا و لزوم این پاسخ‌گویی در روز قیامت باقی نمی‌گذارد.

مرحوم شیخ علی از طرفی می‌گوید آنان که سخن از حلیت غنا سر می‌دهند افرادی نادان، ناآگاه، گمراه و ناصبی هستند و از سوی دیگر، با این که خود غنا را در ابتدا حرام می‌داند، هرچه که جلوتر می‌رود چنان از مصادیق غنا می‌زند که موردی را برای آن باقی نمی‌گذارد، جز همان غنایی که خوشامد نفس داشته باشد و چنین غنایی برای اهل فسق و فجور و مجالس لهو ولعب است. وی نغمه، ترجیع و لحن را جزو غنا نمی‌داند و تنها طرب غنایی را دارای مشکل برمی‌شمرد. به گفته وی در

(۱۷۷)

زیر توجه شود:

«واللحن له معان متعدّدة یمکن حمله علی غیر ما یکون غناءً ولحنا خاصّا، ومنه لحن القول ولحن الخطاب ولحن محلّل الغناء فی الصلاة والقرآن وغیر ذلک؛ وفی حدیث ألحان العرب ولحون أهل الغناء ما ینبّه علی ذلک؛ فإنّه لا معنی للنهی عن غناء غیر العرب، والأمر بغنائهم فحمله علی اللحن الخاصّ لحن، وقد تقدّمت معانی اللحن المنقولة عن ابن الأثیر التی هی التطریب، وترجیع الصوت، وتحسین القراءة والشعر والغناء، ومع وجود هذه المعانی لم لا یحمل علی تحسین القراءة والصوت، ویحمل علی الغناء مع کون الغناء فی هذا الکلام غیر ما ذکر.

وبالجملة ففهم مواقع الکلام العربی موقوف علی الاطّلاع اصطلاح کلام العرب، ومعرفة مقام کلّ موضع یقتضیه المقام مع معرفة العربیة والمعانی والبیان والحقیقة والمجاز ومعرفة المطلق والمقید والعامّ والخاصّ وطرق الجمع بین الکلام المتنافی ظاهرا وغیر ذلک ممّا یتوقّف علیه. ومن اطّلع علی مجازات القرآن وغیره من کلام البلغاء یظهر له ذلک، وأنّه ربّما زاد علی الحقائق … .

وهنا تحقیق ینفع من تدبّره وفهمه فی هذا المقام، وهو أنّ الشیء قد یکون له وصف ذاتی، وقد لا یکون، ویکون المطلوب تحصیل ذلک الوصف بحسب الإمکان، فلو لم یتّفق ذلک یفعل ما هو مشابه له فی الجملة، وإذا کان حسن الصوت ذاتیا کانت قراءته ممّا یؤثّر معنی ما تضمّنه من وقعه فی القلوب، فإنّ غیر الحسن ینفر الطبع منه، فلا یتوجّه إلی ما هو المقصود من ذلک الکلام من الموعظة والأمر

(۱۷۸)

والنهی والزجر والترغیب والترهیب ونحو ذلک، فلهذا کان حسن الصوت بالقراءة ممدوحا، وإذا لم یکن الإنسان حسن الصوت ینبغی أن یجهد نفسه فی تحسینه ما أمکن، ونحوه الحزن والتحازن والبکاء والتباکی، فإن حصل أصل البکاء وإلاّ تباکی لیکون ذلک أقرب إلی المطلوب بحسب الإمکان، والحزن والبکاء ممّا یناسب وقع معانی القرآن فی القلب، ومن هذا القبیل قول الشاعر:

یزین الشعر أقوام إذا نطقوا

به ملیا ویزری الشعر أقوام

والإنسان یجد من نفسه أنّه إذا قرء أو سمع مرثیةً وکان ذلک بتأدیة تناسب المقام حصل له من ذلک تأثّر لم یحصل من القراءة علی غیر ذلک الوجه، بل ربّما نفرت نفسه من سماع ذلک بالکلّیة، ونحوه ما قرء مدحا أو فخرا أو غزلاً أو هجاءً فإنّ کلاًّ من ذلک له تأدیة خاصّة یتوجّه معها السمع والقلب وینفران منها إذا وقعت علی خلاف ذلک، فیزید بذلک المقصود منه، والقرآن لمّا کان یناسبه الحزن أو التحزّن والبکاء أو التباکی لما هو مشتمل علیه من المعانی التی تقتضی ذلک کان حسن الصوت والحزن ممّا یزید التأثّر بقراءته وسماعه، ونحو هذا ما یطلبه السائل ممّن هو عالی المقام، فإنّه یناسبه تأدیة تبعث المسؤول علی الرقّة والرحمة»(۱).


عبارت‌پردازی عالمانه مرحوم عاملی

لحن دارای معانی گوناگون و مشترک لفظی است، از این رو می‌شود گفت با لحن نیز می‌توان خواند اما نه لحن غنایی. قرائت قرآن کریم با لحن

۱ـ همان، صص ۱۳ ـ ۱۴٫

(۱۷۹)

اشکالی ندارد، همان‌گونه که با ترجیع و نیز با مدّ جایز است و تنها باید از قرائت آن با غنا پرهیز داشت! با توجه به این توضیح باید از ایشان پرسید مگر شما برای غنا چیزی باقی گذاردید که از آن نهی می‌کنید.

وی لحن را تطریب، ترجیع صوت، تحسین قرائت و شعر و غنا می‌داند و خاطرنشان می‌شود فهم کلام عرب خیلی سخت است و سواد و آگاهی بالایی را می‌طلبد که برخی از آن اطلاعی ندارند. انسان باید معانی و بیان، حقیقت و مجاز، مطلق و مقید، عام و خاص و شیوه جمع میان روایات متنافی و نیز مجازهای قرآنی را بداند و بر آن آگاهی کامل یابد تا بتواند حکمی را استنباط نماید! وی گوید:

هر چیزی را باید به‌خوبی و به نحو احسن انجام داد و کلام خدا نیز این گونه است و باید آن را به زیباترین قرائت خواند و به آن تحسین، ترجیع و نغمه داد تا در دل‌ها اثر گذارد.

سخن ما نیز بر این تحقیق جناب شیخ است و کلام خدا باید به‌گونه‌ای قرائت شود که ضایع نشود و آن را بر لحن‌های عجمی و دستگاه‌های ویژه فارسی نخواند و از وزو وز زنبوری یهودیان نیز دوری جست، بلکه آن را به ترتیل قرائت نمود. اقتضای وصف ذاتی این است که به قدری که ممکن است بتوان آن را به‌خوبی پرداخت، بنابراین، اگر نتوان چیزی را با صوت داودی خواند، دست‌کم با کم‌تر از آن خواند تا حق مطلب ادا شود. حسن صوت نیز ذاتی است و با استفاده از این وصف ذاتی در قرائت می‌توان آن را بهتر در قلوب تأثیر بخشید، برای این مقصود باید در قرائت

(۱۸۰)

آن از دستگاه مناسب استفاده نمود، آن را به لحن عربی خواند و صدای نیکو داشت و پسندیده است کسی که چندان صدای خوبی ندارد، به هر اندازه که می‌تواند آن را به نیکی بخواند و به صدای خویش از حزن، تحازن، بکا و تباکی بیفزاید.

برای خواندن روضه، مدح، فخر، غزل، هجا و دیگر امور نیز این چنین است و باید آن را با صدای خوش خواند تا شنونده نه تنها از آن بیزار نگردد، بلکه تأثیری نیکو در نفس وی باقی گذارد.

البته باید اذعان نمود و انصاف داد که محقق عاملی این مطالب را بسیار عالمانه طرح می‌کند و با این که مرحوم سبزواری فیلسوف است، در رساله تحریمیه که آن را با ناخرسندی نگاشته است، بحث را چنین زیبا ارایه نمی‌دهد، ولی افسوس که نیت مرحوم عاملی دچار مشکل است.

به طور خلاصه، نظر محقق عاملی چنین است که مدّ، شدّ و ترجیع در قرائت اشکال ندارد و طرب فرحی نیز رواست؛ همان‌طور که طرب حزنی و سروری اشکال ندارد. از ایشان باید پرسید مگر چند طرب وجود دارد که معانی مختلف و حالت‌های گوناگونی بپذیرد. طرب جز خوشایندی و سرور چه معنایی دارد. افزوده بر این، تفاوت طرب حاصل از شنیدن قرآن کریم با غیر قرآن در چیست که در یکی بدون اشکال و در دیگری دارای اشکال است.

ایشان هم‌پای مرحوم محقق سبزواری به حلیت غنا باور دارد؛ هرچند رساله تحلیلیه مرحوم سبزواری به دست ما نرسیده است و از کلام

(۱۸۱)

ایشان، تنها می‌توان یک نتیجه گرفت و آن این که وی با غنا و موسیقی مشکلی ندارد، بلکه با مرحوم سبزواری است که دچار مشکل گردیده است و می‌خواهد ردّیه‌ای بر ردیه‌هایی که بر ایشان نوشته شده بیفزاید، وگرنه کم‌تر فقیهی است که این گونه از حلال بودن غنا سخن سر دهد و قصد وی نوشتن رساله تحریمیه باشد.

محقق عاملی بی‌پروا از حلیت سرور، نغمه، لحن، مد و ترجیع سخن گفت و غنا و موسیقی نیز چیزی جز این امور نیست و حتی نتیجه و میوه آن که طرب است نیز ایرادی ندارد و تنها غنا و آن هم خواندن اهل فسق و فجور و اراذل و اوباش است که جایز نیست. شاید بتوان گفت که جناب شیخ علی بر این گمان بوده که با نگارش رساله تحلیلیه محقق سبزواری و نیز با اباحه‌گری درویشان و صوفیانی که بر مسند قدرت نشسته‌اند، دین در خطر افتاده است و باید به هر نحو ممکن، با آنان مبارزه نمود، اما باید گفت چنین دفاعی از دین مرام دینی نیست و دین هیچ گاه با آن همه بزرگی، جوانمردی و عظمت خویش، به کسی ناجوانمردی نمی‌کند. مرحوم سبزواری در این رساله از حلیت غنا سخن می‌گوید و هیچ دلیلی نداشت که این همه بر این عالم بزرگ و مجتهد جامع معقول و منقول هجمه وارد آورد.

البته چنین اخلاق استبدادی از خلفای جور عرب و سلاطین عجم دامنگیر عالمان دینی گشته است، اما باید از خداوند خواست که با عنایت معرفت و صفا به همگان، همه از هر گونه استبداد و زورگویی به

(۱۸۲)

دور باشند. البته غیرت دینی را نیز باید در جای خود داشت و نه علیه براداران ایمانی خویش و فرزانگان و فرهیختگانی هم‌چون محقق سبزواری.

محقق عاملی برای نغمه‌های موسیقی اقسام مختلفی از حزن و ضحک تا گریه و خواب می‌شمرد و می‌گوید همه آن غناست؛ اما نغمه، حزن یا خواب می‌آورد، بدین صورت که نتیجه حزن شدید، گریه است؛ همان‌طور که نتیجه سرور بسیار، خنده است و به طور مستقیم گریه یا خنده از نغمه ظاهر نمی‌گردد.


حرمت غنای اهل فسق و باطل

مرحوم عاملی غنا را همان خوانندگی اهل فسق می‌داند و می‌گوید غنای حرام این غناست:

«إذا فهم هذا فما هذا شأنه لا یکون غناءً؛ فإنّ الغناء إن أرید به ما کان غناءً عرفا ـ کما هو التحقیق ـ فلیس شیء من قراءة القرآن مع حسن الصوت أو تحسینه والحزن والبکاء والتباکی بغناء عرفا ما لم یکن بلحون أهل الفسق مع الترجیع المعهود فی الغناء ونحوه. والحدیث شاهد صدق علی أنّ الغناء فی القرآن ما کان بهذه اللحون، وأنّ ما لم یکن کذلک لیس بغناء، وعلی تقدیر تفسیر الغناء بالترجیع المطرب، مع أنّه لا تحقیق فیه، یمکن حمله علی ما یوافق تفسیره بالعرف بأن یراد من الطرب أکثر معانیه، وهی الفرح والسرور والحرکة والشوق، حتّی أنّه لو استعمل فی الحزن من حیث أنّه موضوع له أیضا کان هذا الحزن غیر حزن تلاوة القرآن، وربّما

(۱۸۳)

کان لتذکر معشوق ونحوه.

علی أنّ الطرب المتبادر منه حصوله بمجرّد سماع الصوت المطرب کما یحصل من سماع العود والمثانی والقصب وتلاوة القرآن لیس فیها شیء من هذا الطرب.

وقد قیل إنّ نغمات الموسیقی منها ما یحصل منه الحزن، ومنها ما یحصل منه الضحک، ومنها ما یحصل منه البکاء أو النوم وغیر ذلک مع أنّها غناء، فمن فسّره بالترجیع المطرب کأنّه نظر إلی ما ذکر من غیر نظر إلی ملاحظة کلّ ما وضع له، مع أنّه یبقی فیه ما یکون غناءً عرفا من غیر ترجیع إلاّ أن یدّعی عدم انفکاک ما فیه إطراب عن الترجیع؛ والتفسیر بالعرف لا یرد علیه شیء والمنازع فی العرف مکابر، والمعتبر عرف العرب، وقد تقدّم فی کلام ابن الأثیر ما یشعر بهذا»(۱).

نیکو خواندن غنا نیست و این که انسان با زخمه، طرب، ترجیع و با مد بخواند، خواننده غنایی دانسته نمی‌شود و چنان‌چه مراد از غنا، غنای عرفی باشد ـ همان گونه که تحقیق بر آن دلالت دارد ـ خواندن قرآن کریم با صوت نیکو و به صورت حزین و با بکا و تباکی غنا نیست؛ مگر این که به لحون اهل فسق و ترجیعی که در غناست برسد؛ وگرنه قرآن کریم هر چه زیبا خوانده شود به غنا نمی‌رسد!

وی با این بیان، تنها دستگاه‌هایی که ویژه اهل فسق است و سبک‌هایی که به نام آنان شناخته می‌شود را حرام می‌داند. در این صورت، ایشان دایره حلیت غنا را از نگاه ما نیز گسترده‌تر می‌داند؛ زیرا

۱٫ تنبیه الغافلین و تذکیر العاقلین، صص ۱۵ ـ ۱۶٫

(۱۸۴)

ما آن را با لحاظ افراد و به احکام تکلیفی تقسیم نمودیم، اما ایشان بدون لحاظ افراد، همه غناخوانی‌ها جز غنای اهل فسق را حلال دانسته است. البته ما غنا را از آن جهت که غناست حلال دانستیم، اما ایشان، غناخوانی اهل فسق را از آن جهت که غناست، حرام می‌داند. از نظر محقق عاملی، اگر کسی چنان زیبا قرآن بخواند که همه بی‌هوش شوند، به او نمی‌گویند وی غنا خوانده است؛ چرا که غنا حرام است، ولی آن‌چه این فرد می‌خواند غنا نیست و حتی اگر به طرب نیز بیاید، اشکال ندارد و خوشامدی که موجب حرمت است چیز دیگری است که ویژه اهل لهو و فسق است. وی برای ادعای خویش، از روایت شاهدی می‌آورد؛ چرا که حدیث می‌گوید غنایی که در قرآن کریم است لحن نیست و زیبا خواندن امری متمایز از غناست.

وی گوید بر فرض که غنا «مد الصوت مع الترجیع المطرب» باشد، باز قرائت نیکوی قرآن کریم غنا نیست و قرائت قرآن کریم طرب‌انگیز نمی‌شود و حتی اگر قرائت چنان نیکو باشد که به انسان حالت خوشایندی دست دهد، باز حرام نیست؛ چرا که طرب معانی مختلفی دارد و طرب فرحی، سروری، حرکتی و شوقی از معانی آن است که هیچ یک حرام نیست، بلکه طرب حرام خوشایندی ویژه‌ای است که از شنیدن صدای همانند عود و نی حاصل می‌شود، ولی شنیدن قرائت قرآن کریم چنین طربی را بر نمی‌انگیزد و اگر امام سجاد علیه‌السلام چنان می‌خواندند و حالت خوشایندی بسیاری به دیگران دست می‌داد که مدهوش

(۱۸۵)

می‌شدند، اشکالی ندارد.

وی تعریف فقیهان را به مجالس اهل فسق تحویل می‌برد و می‌گوید فقیهانی که غنا را به ترجیع مطرب تفسیر نموده‌اند، ترجیع مطرب اوباش و اراذل را منظور می‌دارند و سرور، حزن، خنده و گریه را حرام ندانسته‌اند و تنها غنای عرفی حرام است که ممکن است در آن لذت نیز نباشد؛ مگر این که گفته شود هیچ خوشامد و طربی از ترجیع جدا نیست که بطلان این سخن روشن است. معیار در حرمت غنا عرف عرب است که هیچ یک از لحن، مدّ، شدّ، طرب و ترجیع را دارای اشکال نمی‌داند و آنان قایلند تنها آن‌چه را که اهل فسق و اوباش و اراذل می‌خوانند غنا و حرام است.

حرمت ذات غناخوانی

محقق عاملی نخست کسانی را که به حرمت غنا اعتقاد دارند از دین خارج نمود و سپس وی در رساله خود از فقیهانی گردید که بسیاری از غناخوانی‌ها را حلال دانست؛ به‌جز غناخوانی اهل فسق. وی غناخوانی این گروه را از آن جهت که غناست حرام دانست، نه به جهت فسق و گناهان همراه خوانندگی آنان و این گونه است که به نظر خود، میان روایات جمع کرده است؛ در حالی که وی به خلط بزرگی دچار شده و به مغالطه اخذ وجه به جای کنه یا تحویلی‌نگری گرفتار آمده و آن‌چه را که ذاتی و ملاک حرمت نیست، به جای امری ذاتی نشانده است. وی گوید:

«إذا فهم ما تقرّر علی وجهه، ظهر تعلّق التحریم بنفس الغناء کما دلّت علیه الأخبار المتظافرة، فأی وجه لتقییده بمصاحب آلات

(۱۸۶)

اللهو ومجالس الشرب لیکون حراما، وهذه فی نفسها محرّمة، وأی دلیل من الأخبار وغیرها علی هذه القیود؟

فأنّ قول الصادق علیه‌السلام : «وقول الزور: الغناء»، وقوله علیه‌السلام : «إنّ اللغو فی قوله تعالی: « وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»: الغناء والملاهی، و«الغناء عشر النفاق»، وقول أبی جعفر علیه‌السلام : «إنّ لهو الحدیث: الغناء»، وقول العلماء: «إنّ الغناء حرام وإنّ صاحبه تردّ شهادته» هل یفهم أحد من هذا ونحوه تقیید الغناء بما ذکر من القیود؟ نظرا إلی متابعة مخالفی الحقّ والمیل إلی جذب النّاس ومیلهم، والملاهی فی نفسها حرام، وبمجرّد مصاحبة الغناء لها یصیر حراما، مع أنّه فی نفسه غیر حرام، وأی وجه لکون ما یؤتی من الغناء من ذکر أو أنثی لا یکون غناءً إلاّ مع آلات اللهو أو أنّه وإن کان غناءً غیر حرام؟

فظهر أنّ الغناء فی نفسه حرام من غیر ضمیمة، ومع الضمیمة ربّما زاد تحریمه، لا أنّه یحصل له التحریم معها. وهل سمعت أو رأیت أحدا یقرء القرآن لاعبا بالمثانی والعود ونحوه! لیکون النهی عن الغناء فی القرآن محمولاً علی هذا فی قوله صلی‌الله‌علیه‌وآله : «فإنّه سیجیء من بعدی أقوام‌یرجّعون‌القرآن‌ترجیع‌الغناء».

فتلخّص ممّا ذکر أنّ حدیث «اقرؤوا القرآن» الخ، دلّ علی تحریم الغناء فی القرآن»(۱).

از آن‌چه ما در این رساله تبیین نمودیم به دست آمد که حرمت به خود غنا از آن جهت که غناست تعلق گرفته است؛ همان‌طور که روایات بسیاری بر این مطلب وجود دارد. با این وصف چگونه

۱٫ تنبیه الغافلین و تذکیر العاقلین، صص ۱۶ ـ ۱۷٫

(۱۸۷)

برخی هم‌چون جناب سبزواری غنایی را حرام می‌دانند که به همراهی آلات لهو و در مجالس شراب باشد و حال آن که غنا به خودی خود و هم‌چون شراب حرام ذاتی است، در روایات نیز هیچ دلیلی بر چنین تقییدی وجود ندارد.

باید به محقق عاملی گفت شما چرا غنا را حرام می‌دانید و حرمت آن را که محل بحث است مفروض می‌گیرید تا از قید آن سخن گویید. ما دلایلی را که وی از روایات تفسیری می‌آورد، پیش از این توضیح دادیم و گفتیم که این روایات، بر حرمت غنایی دلالت دارد که با باطلی همراه شود و مرزهای باطل را نیز در آن بحث روشن نمودیم و در بررسی روایات نیز دیدیم که حتی یک روایت نیز بر حرمت غنا از آن جهت که غناست، دلالتی نداشت. وی گوید:

آیا دیده یا شنیده‌اید کسی قرآن را با چنگ و عود بخواند تا پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله وی را به خاطر ضمیمه نمودن آن نهی نموده باشد و شامل حدیث: «فإنّه سیجیء من بعدی أقوام یرجّعون القرآن ترجیع الغناء» شود؟

ما این روایت را توضیح دادیم و گفتیم این روایت می‌گوید قرآن را به لحن و به دستگاه‌های ویژه عربی، بلکه به دستگاه‌های ویژه خود قرآن کریم بخوانید و به غنا و به ویژه غنا در غیر قرآن کریم ارتباطی ندارد.

محقق عاملی از طرفی مد، ترجیع، لحن و نغمه و حتی طرب را جایز می‌شمرد و از طرفی می‌گوید غنای حرام به‌خاطر فسق و فجور خوانندگان غنایی و وجود شراب در مجالس آنان و عریانی زنان خواننده و فحشای

(۱۸۸)

موجود در بیت‌الغناها حرام نشده و تنها راهی که برای وی می‌ماند این است که بگوید غنای اهل فسق از جهت غنا بودن آن حرام است. ذکر دو مطلب نخست برای جناب شیخ علی مشکل جدی آفریده است و وی مانده است که بر بیت‌الغناهای دیروز و کاباره‌ها و دانسینگ‌های امروز حکم حرمت دهد و این گونه است که چنین نظری را بر می‌گزیند.

وی بر آن باور است که ترجیع طربی، آن هم ترجیع طربی غنایی و نیز آن‌چه را که عرف غنا می‌داند که همان غنا و موسیقی اهل فسق است حرام است و البته از نظر ما فاسق بودن اهل فسق به سبب گناهان همراه غناست که موجب حرمت خوانندگی آنان می‌شود، وگرنه عرف، نیکو خواندن آنان را ناپسند نمی‌دارد. وی گوید:

عالمان شهادت کسی را که به غنا بخواند نمی‌پذیرند و می‌گویند شهادت او مردود است و کسی از این گفته قید دیگری مانند غنای اهل فسق را برداشت نمی‌کند.

البته این بزرگان دلیل روایی بر فتوای خود ندارند و تمسک به اجماع و شهرت فتوایی در مسأله‌ای که دلایل نقلی بسیار دارد، جایز نیست.

«فانظر إلی أهل الخلاف المتمسّکین بدینهم کیف یفرّون من الغناء إلی شیء موافق للّغة وغیر موقع فی المحرّم، وإلی عکس هذا من أهل الإیمان بمجرّد التشهّی وغیره ممّا ذکرناه.

إذا تقرّر هذا فالأحادیث الواردة المتقدّمة فی هذا الباب، ما دلّ منها علی معنی الاستغناء أمره ظاهر وموافق لما ورد من النهی عن احتمال غیره؛ وما دلّ علی الترجیع والحزن والتحسین یتعین حمله

(۱۸۹)

علی ترجیع وتحسین وحزن لا یکون غناءً، وقد نبّه علیه‌السلام علی أنّ الترجیع یمکن تحقّقه فی غیر الغناء فی قوله: «یرجّعون القرآن ترجیع الغناء»، ولو کان کلّ ترجیع غناءً لقال: یرجّعون القرآن فقط؛ والترجیع الواقع فی غیر هذا الحدیث یحمل علی هذا الترجیع فیتوافق الجمیع… .

«والعجب أنّ أهل الخلاف یجهدون فی الفرار من الغناء، کما تقدّم من کلام أبی عبید وغیره حتی أنّ ابن الأثیر نقل ما ینفی الترجیع قال: وقد حکی عبد اللّه بن مغفّل ترجیعه صلی‌الله‌علیه‌وآله بمدّ الصوت فی القراءة نحوآاآاآا، وهذا إنّما حصل منه یوم الفتح لأنّه کان راکبا فجعلت الناقة تحرکه وتنزیه، فحدیث الترجیع فی صوته. وفی حدیث آخر: «غیر أنّه کان لا یرجّع»، ووجهه أنّه لم یکن حنئذ راکبا فلم حدث فی قراءته الترجیع. انتهی.

وأهل الإیمان یجهدون فی إثبات الغناء فی القرآن»(۱).

از اهل سنت کسانی هستند که به دین خود چنگ زده‌اند ولی چگونه از غنا فرار می‌کنند اما به عکس آنان، برخی از اهل ایمان به حلیت غنا عقیده‌مند شده‌اند. آن هم به خاطر تشهی و اغراض دیگری مانند جمع نمودن دراویش، فلاسفه و مردم عوام به گرد خویش.

از گفتار ما احادیث این باب، از جمله روایت «لیس منّی من لم یتغنّ بالقرآن» معنای خود را می‌نمایاند و روشن می‌شود که این روایات معنای بی‌نیازی می‌دهد و کسی که از قرآن کریم و به توسط آن بی‌نیازی نجوید از اهل بیت علیهم‌السلام نیست.

۱ـ همان، صص ۲۶ ـ ۲۷٫

(۱۹۰)

ما معنای این روایت را در جلد سوم آوردیم و در آن‌جا چنین برداشتی را مردود شمردیم.

شیخ علی عاملی گوید اگر تغنی را بر ترجیع، حزن و تحسین حمل نماییم، باید چنین حملی بر ترجیع، تحسین و حزنی باشد که غنا نیست، از این رو ترجیع بر دو قسم است و روایت «یرجّعون القرآن ترجیع الغناء» نوع جایز آن را بیان می‌دارد. به ایشان باید گفت استدلال شما به این روایت مانند آن است که کسی گوید از « طَائِرٍ یطِیرُ بِجَنَاحَیهِ»(۱) استنباط می‌شود پرندگانی یک بال نیز وجود دارد وگرنه لازم نبود قید «بجناحیه» آورده شود؛ زیرا معلوم است که پرندگان با بال‌های خود پرواز می‌کنند در حالی که ما می‌دانیم چنین پرنده‌ای وجود ندارد. کلمه «جناحیه» اضافه بیانی است و هم‌چون «خاتم فضة» است که در گذشته انگشتر منحصر در نقره بوده است. «ترجیع الغناء» نیز اضافه بیانیه است؛ نه این که ما دو گونه ترجیع داشته باشیم. ما چیستی ترجیع را در بحث‌های پیشین توضیح داده‌ایم و گفته‌ایم ترجیع منحصر در چرخش صدا در گلو نیست؛ همان‌گونه که می‌تواند طرب‌انگیز نباشد.

خلاصه نظر مرحوم عاملی آن است که لحن، مد، ترجیع، تحسین، تزیین، نغمه و حتی طرب بدون اشکال است اما فقط غنا حرام است آن هم غنایی که مرحوم سبزواری قایل است؛ یعنی لیسیده غنا.

۱ـ انعام / ۳۸٫

(۱۹۱)


حکایت‌های نامتعادل

«وبلغنی ممّن یوثق به أنّ والدی؛ کان إذا توجّه لزیارة الحسین علیه‌السلام ورأی الحفاظ یقرؤون القرآن علی النحو المتعارف إمّا أن یرجع أو یسدّ أذنیه لئلا یسمعهم، فرارا من شبهة الغناء! وأین هذا من جعل الغناء فی القرآن جائزا أو مستحبا ولیس هذا دلیلاً بل فیه تأیید للغناء عرفا. وکان فی الصلاة یصلی فی مکان لا یمکن اقتداء أحد به مع تقدّسه وتنزّهه عمّا هو دون من یدعون إلی أنفسهم مع ما سمعته وما أحسن قول الشاعر:

هذی المکارم لا قعبان من لبن

شیبا بماء فصارا بعد أبوالا

… نسأل الله الهدایة لنا ولإخواننا المؤمنین وخاتمة الخیر. هذا ما اقتضاه الحال من هذه التعلیقة ولیس المقصود منها سوی النصیحة لمن یقبلها ویمیل إلی الحقّ ویترک ما سواه»(۱).

از فرد موثقی به من رسیده است که پدرم مرحوم شهید وقتی به زیارت امام حسین علیه‌السلام مشرف شده بود در آن جا حافظان قرآن را می‌دید که به‌طور متعارف قرآن می‌خواندند، از این رو یا برمی‌گشت و یا دست در گوش‌های خویش می‌نمود که مبادا به خاطر شبهه غنا، صدای آنان را بشنود.

باید به ایشان عرض کنیم که این سخنان اساسی ندارد و نباید آن را به عالم بزرگی هم‌چون شهید ثانی نسبت داد. البته نه تنها نسبت به ایشان، بلکه نسبت به بزرگانی چون حضرت عبدالعظیم حسنی نیز از این گونه

۱ـ همان، ص ۳۳٫

(۱۹۲)

خرافه‌ها شنیده می‌شود. در دوران کودکی شنیدم که در مورد حضرت عبدالعظیم می‌گفتند ایشان برای این که به یاد دنیا نیفتد، عبا را بر سر خویش می‌کشید تا مبادا سبزه‌های کنار خیابان را ببیند. ما از دوران طفولیت نسبت به این سخن مشکل داشتیم و با خود می‌اندیشیدیم مگر خدا سبزه و چمن را برای حیوانات خلق نموده است که باید چنین کرد!

به یاد دارم عالمی که سواد چندانی نداشت، ولی خود را چنان می‌گرفت و اطفار می‌ریخت که گویا جرجیس پیامبر است، وقتی در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی بلندگو گذاشتند ـ در ابتدای ورود بلندگو ـ دیگر به زیارت آن حضرت نیامد؛ چرا که می‌گفت حرم آلوده به آلات لهو و لعب گردیده است. به ایشان گفتند آقای بروجردی نیز در قم در درس خارج خود از بلندگو استفاده می‌نماید و او گفت: من به کسی کاری ندارم.

هم‌چنین به یاد دارم در مورد آقای بروجردی می‌گفتند ایشان بسیار زاهد است و از زهد خویش هیچ انگشتر به دست نمی‌کند! من از شنیدن این سخن به تعجب آمدم چرا که در مورد پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام و سایر امامان علیهم‌السلام می‌دانستم که انگشتر به دست می‌کردند و گاه چند انگشتر داشتند، از این رو در همان دوران کودکی به قم آمدم تا با چشمان خویش دستان آقای بروجردی را ببینم. زمانی وارد قم شدم که در قم نفت یافت شده و نشت پیدا کرده بود، با چشمان خویش دیدم آقای بروجردی انگشتر به دست دارد و افزوده بر آن، سوار بر دلیجان و درشکه است و هم‌چون سلطانی می‌آید و می‌رود.

(۱۹۳)

جناب شیخ علی نیز بر چنین خاطرات و داستان‌هایی تکیه می‌کند و آن را نشان‌گر زهد بسیار بالای مرحوم شهید و بی‌موالاتی برخی هم‌چون سبزواری قرار می‌دهد. ما معتقدیم که این گونه سخن‌ها همه خرافات و سالوس مآبانه است و عالمان بزرگ ما هم‌چون مرحوم شهید اول و شهید ثانی، شیخ طوسی و شیخ مفید و شیخ کلینی همه از این گونه سالوس بازی و ریاکاری‌ها به دور بوده‌اند.

جناب شیخ علی می‌گوید مرحوم شهید ثانی چنان مقدس بود که به هنگام نماز در جایی می‌ایستاد تا کسی نتواند پشت سر او بایستد و به وی اقتدا نماید! به عکس افرادی وجود دارند که به خویش می‌خوانند تا دیگران را اطراف خود گرد آورند که وی به مرحوم سبزواری اشاره دارد. او از خداوند برای خویش و برادران ایمانی (مرحوم سبزواری) طلب هدایت می‌کند و این رساله را نصیحتی برای کسی که پذیرای آن باشد برمی‌شمرد و این گونه کتاب را به پایان می‌رساند. وی در پایان می‌نویسد:

«رأیت بعد ما کتبت هذه الرسالة رسالةً لمن جری البحث معه، نقل فیها أحادیث کثیرة تزید علی ما ذکرته، وتتّبع فیها الأحادیث الواردة الدالّة علی تحریم الغناء، مع الآیات القرآنیة الدالّة علی ذلک، وشدّد فیها الإنکار علی من یذهب إلی تحلیله. فالمأمول ممّن رأی هذه الرسالة أن ینظر فی رسالته لیری ما هو من العجب العجاب، ولا یغترّ بدعوی أنّ المجتهد قد یتغیر اجتهاد؛ فإنّ الناقد البصیر یجد هذا من غیر هذا القبیل. واللّه الهادی إلی سواء السبیل»(۱).

(۱۹۴)


برخوردهای سیاسی و قشری‌گرایانه

از جمله عواملی که می‌توان آن را سبب درگیری جناب شیخ علی عاملی با جناب سبزواری بر شمرد، کسوت داشتن و نیز فلسفی بودن مرحوم سبزواری از طرفی، و حالت اخبارگری مرحوم شیخ علی از سوی دیگر، و دور بودن وی از پادشاه وقت، و دیدن امکانات دولتی در دست مرحوم سبزواری است که سبب شد برخی از عالمان بر علیه وی جبهه گرفتند و مسأله‌ای علمی را سیاسی نمودند و نسبت‌های ناروایی به ایشان وارد آوردند.

متأسفانه سیاسی‌گری و برخوردهای مزوّرانه با عالمان آزاداندیش منحصر به برخورد مرحوم شیخ علی و سبزواری نیست، بلکه روزگار، از این امور به خود بسیار دیده است و خواهد دید و استعمار از مسلمانان دست برنخواهد داشت و همان‌طور که تاکنون جنگ اخباری و اصولی مصیبت‌های بسیاری به بار آورده است، مصیبت‌های دیگری نیز به بار خواهد آورد. ما شرح ماجرای درگیری علمی میان اخباریان و اصولیان را در کتابی با عنوان «اخباری و اصولی چه می‌گویند؟» آورده‌ایم. البته خود عالمان اخباری و اصولی با هم مشکلی نداشته‌اند، بلکه افراد دیگری هیزم دعوا را فراهم می‌کردند و آن را برمی‌افروختند و شاهد این گفتار این است که حوزه اصولی امروز کتاب حدائق را که از آنِ نویسنده‌ای

۱ـ همان، ص ۳۴٫

(۱۹۵)

اخباری است با بهترین کیفیت چاپ می‌کند، اما مسلمانان امروز باید بسیار مراقب باشند و چنان‌چه در جایی آتشی روشن شود، باید دید هیزم و نفت این دعوا توسط چه کسانی ریخته می‌شود و آتش این درگیری از کجا تأمین می‌گردد و افرادی هستند که در پی تحریک افراد می‌باشند، ولی باید چنان اقتدار داشت که تحریک نگردید و ریشه‌ها را دریافت که یا استکبار نفسانی و درونی است و یا استعمار خارجی و بیرونی.

مرحوم شیخ علی و محقق سبزواری هر دو از عالمان مقدس و وارسته بوده‌اند و هر دو هم در یک مدرسه و در یک دوره درس خوانده بودند و اکنون نیز هر دو در کنار یک‌دیگر دفن شده‌اند و ان‌شاء الله مرحوم شیخ علی، جناب سبزواری را از خود راضی نموده باشد؛ اما چه خوب است که انسان دعوا را تا برزخ نکشاند و هرچه هست در همین‌جا سامان دهد. انسان نباید حتی نسبت به کفار، چنین بغض داشته باشد تا چه رسد به مؤمنان و مسلمانان دوست و آشنا.

امروز باید مراقب بود تا کلاهی که بر سر دیروزیان رفته است بار دیگر بر سر ما نرود و بحث غنا و موسیقی را از بازی‌های سیاسی جدا کرد و نباید برخی به بهانه چنین بحثی، به تسویه حساب و کینه‌ورزی و بغض رو آورند.

(۱۹۶)

(۱۹۷)

مطالب مرتبط