دانش ذکـر / جلد یکم
آيت الله محمدرضا نكونام
شناسنامه
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | دانش ذکر/ محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | تهران : انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳. |
مشخصات ظاهری | : | ۲ ج. |
شابک | : | دوره:۹۷۸-۶۰۰-۷۷۳۲-۰۸-۳ ؛ ۲۲۰۰۰۰ ریال:ج. ۱:۹۷۸-۶۰۰-۷۷۳۲-۰۶-۹ ؛ ۲۲۰۰۰۰ ریال:ج. ۲:۹۷۸-۶۰۰-۷۷۳۲-۰۷-۶ |
وضعیت فهرست نویسی | : | فیپا |
یادداشت | : | کتابنامه. |
موضوع | : | ذکر |
رده بندی کنگره | : | BP۲۶۶/ن۸د۲ ۱۳۹۳ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۷۷ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۳۶۹۱۳۵۲ |
(۴)
پیشگفتار
دانش ذکر، از علوم معنوی و غیبی است که دارای زمینههای ربوبی میباشد. آگاهی بر این علم، نیازمند کمالات فراوانی است. این دانش، بدون درک باطن و اشراف بر غرایب معنوی، به دست نمیآید. دانش ذکر، همانند دانش تفأل و استخاره، از علوم موهبتی و عنایی، و از آثار معنوی اولیای الهی و برخاسته از ولایت آنان میباشد. این علم، تاکنون دانشی و منقّح نگردیده و تنها سینه به سینه به شایستگان رسیده است. البته گزارههایی از این علم در قرآن کریم، روایات و برخی از کتابهای بزرگان معنوی، بر سبک و سیاق زمینههای ولایی و مغیبات الهی و همراه با نظمی ابتدایی و قواعدی جزیی آمده است.
دانش ذکر، یکی از اقسام علوم معنوی و از مدرنترین دانشهای مبتنی بر روانشناسی میباشد. این علمِ تمام باطنی، مبتنی بر واردات قلبی و فیوضات و الطاف خاص الهی و عنایات ویژهٔ خداست که در دل برخی از افراد برگزیده ظاهر میشود. دانش ذکر برای بهره بردن از اذکار، وصول
(۹)
به معنویات و سیر کمالی، کارآمد است.
دانش ذکر، در ایجاد معنویت و طهارت روح، به ساختار باطن انسان میپردازد و در روش حرکت درونی او دخالت میکند و صفات و حالاتی را در او پدید میآورد تا زمینهٔ سیر و سلوک او و وصول معنوی وی به پدیدههای فراطبیعی و قدسی ـ بهویژه وصول به حقتعالی ـ را هموار سازد.
ما روند شکلگیری سیر و سلوک باطنی را در کتاب «دانش سلوك معنوي » آوردیم. البته بحثهای آن کتاب، به اقتضای حال مخاطبانی بود که داشتیم؛ هرچند حوادث زمانی پیشامد نیز در نحوهٔ طراحی و بیان آن دخالت داشت. اگر کسی اصول گفتهشده در آن کتاب را رعایت نموده و در پرتو رزق حلال و خوراکیهای مناسب و ریاضتهایی که وفق نفس در آن است، به قدرت توجه و تمکین رسیده باشد، به موقعیت استفاده از اذکار این کتاب، نایل آمده است و شرایط دریافت ذکر و مجوز آن را بر پایهٔ مطالب آن کتاب دارد و میتواند به استادی کارآزموده برای گرفتن نسخهٔ ذکر خود مراجعه کند. بر این پایه، کتاب حاضر نمیخواهد به ترسیم فضای باطنی مورد نیاز برای مداومت بر ذکر بپردازد؛ بلکه موضوع اصلی آن، بحث از ساحت قدسی ذکر و شرایط ذکر مستجاب و تبیین سبک اختصاصی ما در ختم ذکر و نیز بحث از اذکاری است که در شریعت، بر مداومت و توجه به آن، توصیه شده است و از اذکار سلوکی میباشد. البته در برخی موارد، به صورت جانبی به تنقیح موضوعاتی پرداختهایم که در کتاب «دانش سلوك معنوي » نیامده، یا از شرایط اساسی
(۱۰)
تأثیر ذکر بوده که در اینجا نیاز به طرح دوبارهٔ آن به صورت مستقل و با تفصیل بیشتر بوده است.
این کتاب به آموزش نظری دانش ذکر میپردازد که ممکن است به دورهای چندساله پایان پذیرد؛ اما عملیاتینمودن گزارههای کتاب حاضر، نیاز به تمرینهای مداوم زیر نظر استاد کارآزموده دارد؛ به گونهای که گاه عملیاتی نمودنِ تنها یک گزارهٔ آن، به چندسال زمان نیاز دارد.
گفتیم دانش ذکر دارای اصول و قواعد فراوانی است که تاکنون دانشی و مدوّن نگردیده است و کتاب حاضر، برای نخستین بار، این مهم را محقق ساخته و از اصول و قواعدی سخن گفته است که در کتابهای دیگر، با انسجامی که در این کتاب میباشد، یافت نمیشود؛ ضمن آنکه از مطالبی پرده برمیدارد که پیشتر به صورت سینه به سینه نقل میشده و در اثر فترت زمان، بخشی از آن، حتی به صورت نقل سینه به سینه نیز از دست رفته است؛ بر اینپایه، بخشی از گزارههای آن، تازگی و طراوت خاص خود را دارد و جانی تازه به این دانشِ فراموششده و اسیر در انواع پیرایهها میدمد.
باید توجه داشت گرچه دانش ذکر، از موهبتهای خاص خداوند به اولیای خویش است، اما چنین نیست که تنها ولایتمداران از آن بهره ببرند. ذکر، از دانشهایی است که با نظام طبیعی آفرینش در ارتباط است. ذکر میتواند سلوک معنوی و قرب به پدیدههای غیبی بیاورد یا سبب انعکاس صحیح نفْس در عالم طبیعت برای تأثیرگذاری و تصرف در آن
(۱۱)
شود. بر این اساس، هر کسی که قواعد آن را بشناسد و قواعد این دانش را بهدرستی رعایت نماید، میتواند از آن بهره ببرد؛ خواه مسلمان باشد یا کافر، کتابی یا غیر کتابی. برای استفاده از دانش ذکر، تفاوتی ندارد که ذکرپرداز، عالَم را پدیدهای بداند بدون آفریدگار یکتا، یا آن را آفریدهٔ حقتعالی بشمارد؛ چرا که قواعد نظام آفرینش در هر دو حالت و بدون تأثیرپذیری از عقیده، یکسان است. بنابراین نباید در این بحث، به مغالطهٔ بسیار رایجِ خلط میان حقیقت با عقیده دچار آمد. کسی که قواعد دانش ذکر را رعایت میکند همانند کسی است که فنون کشتی را میداند و با اجرای مناسب یک فن بر حریف، وی را مغلوب میسازد؛ فارغ از اینکه کشتیگیر چه عقیدهای داشته باشد.
ذکر از دانشهایی است که انعکاسات طبیعی و مرتبط به هم در آفرینش را تحت تأثیر خود قرار میدهد و مؤلفههای فرمولهای علمی آن، که کتاب حاضر سعی در ایزوله و کناریک نمودن آن دارد، تابع دینمداری نیست. البته فرهنگ تشیع، قواعد علمی این دانش را بهگونهای پیشرفته در متون روایی خود دارد؛ اما چیرگی ظاهرگرایانِ صوریمحور، از ارایهٔ طبیعت علمی این بحثها ناتوان بوده است.
دانش ذکر، به ذکرپرداز توانایی تصرفی خاص در طبیعت یا تمکین و تمکنی ویژه یا تغییر موضع و جابهجایی در برابر جذر و مدهای غیبی را میدهد؛ بدون اینکه عقیده در امکان سه قدرت گفتهشده دخالت نماید.
این قاعده در تعویذات، طلسمات، جفرها، رمل و اسطرلاب نیز
(۱۲)
جریان دارد.
به هر روی، ذکر میتواند به ذکرپرداز این قدرت را بدهد که در طبیعت تصرف داشته باشد یا پدیدههایی را جابهجا کند و یا با اتصال نفس خود به غیب عالم، کسب علم، آگاهی و خبر نماید.
ذکر، حکم مددکار یا مَرکب سواری را دارد؛ آن هم مددکاری که بخش عمدهای از کار را انجام میدهد و آن را تسهیل میکند. استفاده از ذکر، حکم استفاده از خودروی سواری یا هواپیما برای نقل و انتقال را دارد که گوینده، خود را بهراحتی در مقصد و مقصود مییابد. کسی که ذکر ندارد، در حکم فردی پیاده است که تمامی فشارهای طی طریق، آن هم در زمانی دراز، بر پاهای وی وارد میشود.
دانش ذکر برای توانمندسازی ذکرپرداز بر احاطه به پدیدههای هستی دارای کد و گراهایی است که میتواند قفل ورود به عوالم غیبی و پیوند با قدرت و شتاب آنها را بگشاید و درهای ویژهٔ نفوذ و تصرف در هر یک از پدیدهها را بگشاید. قفل هر یک از پدیدهها با ذکری خاص باز میشود و چنین نیست که با هر کلیدِ ذکری، بتوان قفل پدیدهای را گشود. البته با گشودن قفل یک پدیده، میتوان با ذکرهای خاص و از طریق همان پدیده به گشودن قفل دیگر پدیدهها موفق آمد که این کار، تنها در توان اولیای جمعی حقتعالی میباشد و آنان هستند که تخصص این کار را دارند. هر ذکرْ، کلیدی است برای گشودن قفلی. متخصص ذکردرمانی، توان آن را دارد که برای هر قفلی، کلیدی بیابد و ذکر ویژهٔ آن را بیاورد یا اختراع
(۱۳)
کند. در این میان، ذکرهای ارتقایی که فرد را از ناسوت به عوالم ربوبی بر میدهند و عروج معنوی را رقم میزنند، حایز اهمیت است. تخصص در این گونه ذکرها سختتر به دست میآید و کارشناس آن باید خود فردی راهرفته و آشنای به مسیر باشد. برخی از ذکرها ـ همانند ذکر اعظم ـ نیز حکم شاهکلید را دارند، که میتوان هر قفلی را با آن گشود؛ اما چنین نیست که هرکسی بتواند با این ذکر، به گشودن قفلها بپردازد؛ بلکه این شاهکلید که گویی همانند یک تکه سیم است، نیازمند آشنایی به تکنیک استفاده از آن میباشد و داشتن سیر مخصوص باطنی، یکی از شرایط بهرهبردن از آن است.
سیستم ذکر
«ذکر» دارای نظام، چینش، قاعده و دانش است. ذکر، دانشی سیستماتیک و نظاممند است. ما در این کتاب، با چینش منظم قاعدهها، اصول و گزارههای این دانش، سیستم و سبک اختصاصی خود را در داشتن ذکر مستجاب بیان میداریم.
باب اذکار ـ بهویژه در زمینهٔ سیر و سلوک مبتنی بر ذکر ـ تاکنون بر پایهٔ تجربههای شخصی افرادی که فاقد تخصص لازم بودهاند، انجام میگرفته یا نوشتههایی خلق میشده است؛ اما نه این تجربهها و نه نوشتههای موجود، در پی کشف سیستم ذکر و تعامل سیستماتیک با این دانش نبوده است. ذکر، سیستم و نظمی به مراتب پیچیدهتر از دانشهای تجربی دارد و بیشتر کسانی که در این باب چیزی گفته یا نوشتهاند،
(۱۴)
سادهانگارانه و با رویکردی سطحیاندیش با این گزارههای بسیار پیچیده و دارای صفات فراوان، مواجه شدهاند و دقت لازم و ژرف بر داشتهها و دادههای آن نداشتهاند. خلط مباحث و اذکار، نداشتن ترتیب و چینش صحیح و توجه نکردن به صفت هر ذکر، فراگیرترین معضل این مراجعان میباشد؛ زیرا آنان از ذکرها با تخصص و کارآزمودگی لازم، بهره نمیبردند. کتاب حاضر، بر این مهم اهتمام داشته و بر آن بوده است تا گزارههای رایج اذکار را از اختلاط نجات داده و به آن چیدمانی منظم دهد و آن را به علمی مدرن تبدیل نماید؛ بهگونهای که مدعی است تبیین سیستمهای ذکر و بیان دقیقِ مهمترین تقسیمات آن، و نیز آوردن هر گزاره در جای خود و توضیح اوصاف هر ذکر و آثار آن، در نوشتهای دیگر یافت نمیشود؛ هرچند سنگاندازیهای فراوانی، برخی از فصلها و بخشهای این کتاب را از آن گرفت و آن را به کتاب فعلی تبدیل نمود.
ما قصد آن داشتیم کتابی ارایه دهیم تا هر کسی بتواند خصوصیات ذکر متناسب با خود یا خواستهای را که دارد، بیابد و با ویزیت شخصی نزد استادِ کارآزموده، به ذکر لازم خود دست یابد؛ اما بر آن توفیق نیافتیم و مانعتراشیها و تنگنظریها سبب شد دانش ذکر، همانند دیگر دانشهای باب ولایت ـ مانند تعبیر، تفسیر باطنی قرآنکریم (فرقان)، دانش تأویل، دانش استخاره، تفأل و اسماءالحسنی ـ مهجور و ناشناخته باقی بماند.
البته این روزها علوم انسانی، دیگر نظریهپرداز و متخصصی برای خود
(۱۵)
سراغ ندارد و مدعیان این علوم، تنها اطلاعاتی عمومی در اختیار دارند و اهل این علوم و کاربلدِ آن نیستند. علوم انسانی قرنهاست که از فقدان دانشمندان باصفا و نابغههایی چون ابنسینا رنج میبرد و نبود ذهنهای قوی با دلهایی صافی، پردازش این علوم را از حیث ارایهٔ منطقی و نیز محتوای تخصصی، محنتزده ساخته و سطحیاندیشی ذهنهای غیرخلاق و سادهانگاری تقلیدی، گزارههای آن را به پیرایههای وهمی آلوده کرده است.
بزرگترین آفت دانشهای انسانی، نظاممند نبودن اندیشههای حاکم بر آن است، که این خود به سبب متخصص نبودن اربابان مدعی علم و حاکمان بر این حوزه میباشد که علم آنان از آگاهیهای عمومی و سطحی فراتر نمیرود و دلهای آنان چیزی جز هوسهای نفسانی و گاه طبیعی و نیز تقلید از غربیان یا گذشتگان نمیشناسد. گزارههای دانش ذکر چنان دقیق و حسابشده میباشد که تنها ذهنهای نابغه با نفس صافی و توان حدس بالا، قدرت پردازش سیستماتیک آن را دارند و حتی ذهنهای هوشمند با ضریب هوشی بالا نیز از عهدهٔ ویرایش آن برنمیآیند.
ما در این کتاب، برای نخستین بار، «ذکر» را به صورت علمی ارایه میدهیم و مدعی هستیم بیشترین تناسب گزارههای آن را رعایت کردهایم. در این کتاب، میان انواع ذکرها به دقت تفکیک شده و ذکرهای محبان و محبوبان مشخص گردیده و تناسبها و صفات ویژهٔ هر ذکر به دقت، نازکاندیشی شده است تا افراد هر ذکر، مشخص گردند.
(۱۶)
در این کتاب، ذکر در سه ناحیه، مورد بحث و تحقیق قرار گرفته است: نخست آنکه مهمترین ذکرهای سلوکی را آوردهایم که سنخ توجه به حقتعالی را لحاظ دارد و بر سه قسم فعلی، وصفی و ذاتی میباشد. تنوع ذکرها بسیار فراوان است. دوم، از ناحیهٔ ذاکر که یا ذکرپردازی کامل و واصل است، یا متوسط و یا مبتدی و نیز یا صوری است و یا حقیقی و خصوصیات و حالات پیشامد برای هر یک را توضیح دادهایم. سوم، بحث از متعلقات ذکر و ذاکر و مذکور است که اوصاف زمانی، مکانی و حالات ذکر و نیز اقسام آن را خاطرنشان میگردد و ما این جهت بحث را به تفصیل آوردهایم. اما ذکر دارای جهت چهارمی نیز میباشد و آن، مذکورِ ذکر است که حقتعالی میباشد و مراتب معرفت از حقتعالی در آن بحث میشود که چون بیشتر کتابهای عرفانی ما متکفل بحث از آن میباشد؛ چنانکه در کتاب «خداانکاری و اصول الحاد» استارت این بحث را زدهایم و از آنجا که کتابی مستقل به نام «حقتعالی» داریم، این جهت را فروگذاشتهایم.
موضوع دانش ذکر
علوم یا حقیقی است و یا اعتباری. علوم حقیقی، مانند فلسفه و ریاضی، نیازمند موضوع طبیعی است؛ اما علوم اعتباری ـ همانند فقه ـ نیاز به موضوع خاص ندارد و مهم در آن، حفظ وحدت غرض میباشد. موضوع دانش ذکر، که علمی حقیقی است، انجام خواستههای خیرخواهانه (طلب خیر) یا دفع شرور (بلیات) بر پایهٔ قدرتهای
(۱۷)
ماورایی، بهویژه حقتعالی میباشد. زمینهٔ اِعمال این موضوع، بسیار متنوع و گسترده است و هر چیزی را شامل میشود که بتواند متعلق قدرت پروردگار قرار گیرد و امری محال و نشدنی نباشد. به تعبیر دیگر، موضوع دانش ذکر، قدرت پروردگار است.
این دانش، راههای وصول به این قدرت باطنی و غیبی و طریق طلب از حقتعالی را میشناساند و غرض در آن، همین حیث میباشد. ذکرپرداز در باطن خود از طریق ذکری که دارد، سعهٔ وجودیای پدید میآورد که توانایی تصرف در طبیعت و زمینههای جابهجایی پدیدهها یا خبرگیری از دیگران را به دست میآورد و قدرت اطلاعات و عملیات مییابد؛ آنهم در تمامی شؤون؛ قدرتی که هیچ چیزی توان بازدارندگی در برابر آن را ندارد و اطلاق آن، قیدی را برنمیتابد؛ مگر آنکه چیزی به خودی خود محال عقلی باشد، که به صورت تخصصی از بحث دایرهٔ قدرت خداوند خارج است.
با ذکر میتوان هم به جلب خیرات و برکات نایل آمد و هم از نزول بلایا، مکافات و شرور پیشگیری کرد. پیشگیری آن نیز مقید به طریقی مخصوص نمیباشد و از هر چیزی میتوان برای رفع بلا وارد شد و دروازهای برای تصرف در پدیدهای خاص گشود. بر اینپایه، باید گفت خداوند اگر بخواهد به کسی خیر برساند، میتواند آن را از طریق هر پدیدهای و از هر طریقی به وی برساند. این بدان معناست که نمیشود به پدیدهها بیاعتنا بود؛ زیرا بیاعتنایی به پدیدهای همان و محروم شدن از
(۱۸)
خیری که ممکن است خداوند بخواهد آن را از طریق آن پدیده به فرد برساند، همان.
به هر روی، با دانش ذکردرمانی میتوان هر ممکنی را پدید آورد و در این حیطه، «نشد» و «نمیشود» معنا ندارد. با ذکر میتوان برای دشمنان خدا بلا نازل کرد و خیری را از آنان بازداشت، یا از دوستان خدا دفع بلا نمود یا خیر و برکتی را به آنان رساند.
غایت ذکر
«ذکردرمانی» به درمان امراض و بیماریهای جسمانی و روحی پرداخته و به رفع کاستیها و نواقص، با تمرکز بر اتصال به قدرت بیپایان الهی، توجه دارد. این اتصال، با آوردن طریق خاصی از ذکر به منظور همراه شدن با سرعت پدیدههای غیبی و شتاب حقتعالی صورت میگیرد. شناخت چگونگی این همراهی و اتصال، و بهرهمندی از این قدرت بیپایان، امری تخصصی است و نمیشود کسی کتاب ذکری را بردارد و خودسرانه با انتخاب ذکری که با خواستهٔ وی اندک هماهنگی دارد، به مطلوب خویش نایل آید.
کسی که در ذکرپردازی توانمند است، میتواند دست بر ناحیهٔ درد بگذارد و با خواندن ذکری، بگوید: «به اذن خدا، آرام بگیر» و درد از آن ناحیه بهکلی دور شود و عضو بیمار، شفا و بهبودی یابد. این قدرت، ظهورِ حقتعالی و امری تجربی و اثباتپذیر میباشد.
دانش ذکردرمانی، عهدهدار تربیت ذکرپرداز است تا وی را به موقعیتی
(۱۹)
برساند که بتواند به خدایی خدا تمثل یابد و به خدایی خدا تکیه کند و از خدایی خدا استمداد بگیرد و هزینه کند. چنین موقعیت گستردهای، برای ذکرپردازی محقق میشود که دلی بزرگ و فراخ داشته باشد و تنگنظر، محدود، بسته و قبضی نباشد؛ کسی که به بسط مطلق رسیده باشد؛ بسطی که ظرافتهای آن را در کتاب «تپش کفر و ایمان» آوردهایم.
ذکرپرداز موفق کسی است که نظرتنگ، ترسو، بزدل، بخیل، مُمسِک و محدود نباشد. فردی که باید به عظمت و بزرگی بنشیند و چیزی برای وی شگفتی نیاورد و سرد و گرم زندگی برای او یکسان باشد. کسی که این توان را دارد که از خداوند، خود او را بطلبد با همهٔ بزرگی، عظمت و نامحدودی که دارد؛ کسی که میتواند از خود رفع قید و تعین کند و به اطلاق و بیاسم و رسمی وارد شود؛ کسی که غصهٔ کفش و کلاه و آقایی و پرستیژ خود را ندارد؛ کسی که از خواستنهای بزرگ نمیترسد.
ذکرپرداز موفق، کسی است که بزرگترینها را بخواهد و از اینکه باعظمتترین را طلب کند، ابایی نداشته باشد. در ذکر، کسی زودتر موفق میشود که بتواند بزرگترین خواسته را به میان آورد. کسی که از خدا بزرگها را میخواهد، رغبت خداوند برای استجابتِ آن را بیشتر میسازد. او به بندهای که بسیار وسیع میاندیشد و خود را به کوچکها محدود نمیسازد، افتخار میکند. تفاوت ذکر با دیگر امور ناسوتی، این است که امور مادی هرچه کوچکتر باشند، آسانتر به دست میآیند؛ به عکس ذکر، که بزرگتر را سریعتر اجابت میکنند.
(۲۰)
ذکرپرداز موفق به کسی میگویند که بتواند خود را با آن بلندیها و بزرگیها تست کند. کسی که اگر راهی به ده ندارد، سراغ خانهٔ کدخدا را بگیرد. در ذکر، باید خود خدا را خداست که حتی خواستنِ نبوت انبایی، ولایت و خلافت هم کم است. در ذکر، بزرگ را خواستن، زودتر برآورده میشود. ذکرپرداز وقتی با خدا مواجه میشود، با او از خدایی وی سخن میگوید، نه از بندگی خویش یا از غیر. در ذکر نباید به کمتر از خدا دل بست، که هرچه باشد، کوتاه است. کسی که خدا را میخواهد، در واقع همهچیز را خواسته است. سجادهٔ ذکر، نه سفرهٔ غذاست، نه کافهٔ انواع فودها. خواستنِ هرچه که غیر از خداست، کوچک است. سلامتی بدن، کار دنیاست و بدن با مرگ، فانی میشود و موضوعی برای سلامت آن نیز نمیماند و سلامتی خواستهشده نیز از دست میرود. آنچه فناناپذیر است، خداست؛ همانطور که مشکلگشای همه چیز هم خداست.
در وادی ذکر، ذکرپردازی را ارتقا میدهند که بالاترین کلاس را بخواهد و از این بند به آن بلنداها رود؛ کسی که کلاس کار خود را پایین نیاورد؛ اما آن که نمک غذای خود را بخواهد، دیدی کوچک دارد و بندهای معمولی است که نمیتواند نمک خویش را بیاید؛ وگرنه آن را نمیخواست.
به هر روی، هر چیزی را میشود با ذکر پدید آورد و چیزی نیست که بتوان گفت این امر، مربوط به ذکر نیست و نمیشود آن را از خداوند خواست. ذکر در برآوردن نیازها اطلاق دارد و حتی زمان و مکان نیز
(۲۱)
نمیتواند آن را محدود کند. ذکر، امری دایمی میباشد که در هر فرصتی و در هر حالی قابل استفاده است؛ مگر آنکه در ذکرهای لفظی انعکاس به خلاف داشته باشد و قساوتی و ضیقی گردد. ذکر با آنکه در هر حالی حسن است، اما اگر در حال گناه گفته شود، معصیت بر ذکر غلبه میکند و آن را قساوتی میسازد. این قساوتزایی برای قدرت تخریبی معصیت است، نه برای ذکر.
البته ذکر اگر قلبی گردد و فعلی باشد، ارزشی مییابد که هیچ چیزی با آن برابری نمیکند. محاسبهٔ ارزش چنین ذکری از حیطهٔ خَلق، حتی آفریدههای برتری همچون فرشتگان خارج است. این نوع ذکر با توان عشق و به گونهٔ فعلی انجام میگیرد. مراد از فعلیت ذکر، این است که دارای حقیقتی قربی، وصلی، اتحادی و وحدتی با نفس حقتعالی میباشد که پدیدههایی همچون فرشتگان مقرب نیز نمیتوانند راه آن را بپیمایند و ذکر، آنان را در پشت سر میگذارد. ذکر، چنین سرمایهٔ عظیمی است که در چنین موقعیتی وصف کثیر را مییابد.
موقعیت ذکرهای علمآور و آگاهیبخش
ذکردرمانی، افزون بر دارا بودن قدرتهای عملیاتی از طریق باطن، توان خبرگیری از مغیبات را نیز دارد و قدرت اطلاعات را در کنار توان عملیات دارد. برای نمونه، اگر کسی جواهر ارزشمند خود را گم کند و سرنوشت آن را نداند، از طریق ذکر میتواند جای آن را بیابد و بداند که آیا میتواند به آن دسترسی یابد یا خیر. این قسم، صرف آگاهی و علم است.
(۲۲)
همچنین از طریق ذکر، میتواند آن را هرچند در اعماق دریاها یا مجرای فاضلابها باشد، به نزد خود آورد. به هر روی، تمامی اذکار، یکی از این دو امر ـ تحصیل علم یا ایجاد قدرت نسبت به شیئی خاص ـ را پی میگیرد.
با ذکر میتوان به برخی علوم مانند خواندن ذهن دیگران، دست یافت؛ همانطور که با ذکر میتوان شفا داد، دشمنی را منکوب نمود، جنی را تسخیر کرد و طلسم ساخت.
ذکر اگر برای کسب آگاهی و علم باشد، میتواند ذکرپرداز را به مرحلهای برساند که دارای علم مشیتی و ارادی شود. ذکرپرداز با گفتن ذکر، استجماع و اراده میکند تا حقیقت چیزی را آگاه شود و همان اراده، به دل وی علم و آگاهی میآورد. عکس این مطلب نیز صادق است و چنین کسی با قدرت ارادی خویش میتواند خود را از تمامی حوادث ناسوت برکنار نماید. کمّل اولیای خدا سر در جیب غیب فرومیبرند و به ملکوت آسمانها ورود مییابند. آنان خود را از پیمایشهای ارضی دور میکنند تا بر پنهانیهای مردم و اندرون خانهٔ آنان آگاه نشوند. ذکر با آنکه به حقیقت، قدرت اطلاع از پنهانیها را به فرد میدهد، اما ذکرپرداز باید در صفایی مستغرق باشد که خود را از حالت مگسان دور دارد و نشست و برخاستهای ارضی و زمینی نداشته باشد؛ بلکه صفای دل وی، او را به آسمانها و به حقتعالی پیوند زند. چنین کسی به جایی میرسد که میتواند هیچ چیزی را در زمین نبیند و از باطن کسی آگاه نشود و دیدهٔ وی نبیند و گوش وی نشنود. او با آنکه توانمندی نشستن بر
(۲۳)
تارک اعلی را دارد، دارای این توانایی نیز هست که حتی زیر پای خود را نبیند.
رزق ذکر
رزق انسانها بر دو گروه عمده میباشد: یکی رزقی که باید آن را با کسب و تلاش به دست آورد و در پی آن رفت، تا به آن رسید و دیگر رزقی که به خودی خود و بدون هیچ تلاشی به صاحب خود میرسد. همچنین رزق یا ظاهری است یا نفسی، معنوی و تجردی. ذکر نیز داخل در رزق آدمی میباشد و احکام گفتهشده برای رزق، برای ذکر نیز ثابت است. برخی برای تحصیل رزق معنوی باید تلاش داشته باشند و ذکر خود را بیابند و آن را بیاورند؛ و برخی ذکر موهبتی دارند که ذکر به آنان القا میشود. همانطور که برای رزقهای اکتسابی باید زحمت کشید و کار و تلاش و کوشش داشت تا به آن رسید، برای رزق معنوی ذکر نیز چنین میباشد و اگر کسی تلاش لازم در این زمینه را نداشته باشد، به غفلت مبتلا میشود. همانطور که حیات مادی و ظاهری بدون رزق امکانپذیر نیست، زندگی بدون ذکر نیز دوام ندارد. بسیاری از بیماریها یا مبتلا شدن به برخی معصیتها یا بلایا، بر اثر غفلت از مصرف نکردن رزق ذکر درست و غفلت از حقتعالی میباشد.
همانطور که اگر کسی از رزقهای خوراکی مانند گوشت استفاده نداشته باشد، به کاستیهایی در بدن خود مبتلا میشود که به وی اجازه نمیدهد استجماع پیدا کند و حافظهٔ وی ضعیف میشود و توان
(۲۴)
استخراج و استنباط مطالب در او کاهش مییابد و در کردار خود نمیتواند قدرتمند عمل کند، بهره نبردن از رزق ذکر اکتسابی ـ که متوقف بر تلاش میباشد ـ نیز قدرت استجماع فرد و تمرکز نیرو برای انجام کارها را تضعیف میکند و فردِ بریده از ذکر، نمیتواند کارهای خود را محکم بیاورد.
در فرد غافل، برخی از قوای نفسانی رشد نمیکند و قوّت نمیگیرد و در حال ضعف باقی میماند، بلکه به حالت رکود و تعطیلی کشیده میشود؛ در نتیجه در صحنهٔ تزاحمات گستردهٔ ناسوتی، به سبب ضعفهای باطنیای که دارد، نمیتواند از خود، دفع بلایا و مشکلات کند یا توان پیشگیری از بیماریها را داشته باشد. این ابتلاءات با غفلت ملازم است، نه اینکه خداوند به صورت مستقیم وی را به پیآمدهای غفلت خود مبتلا کرده باشد. در واقع، این طبیعت هوشمند است که فرد غافل، از حقتعالی را مکافات میکند و وی را به جزای ناسپاسی (غفلت) خود میرساند. کمترین آفت فرد غافل این است که بهراحتی به معصیت تن میدهد. از سویی، معصیت ـ که به ایجاد فساد در طبیعت میانجامد ـ مکافات دارد؛ مکافاتی که به صورت سیستماتیک و بر اساس نظام هوشمند طبیعت بر وی وارد میشود؛ نه آنکه خداوند در این امر جزیی، دخالت بدون سبب داشته باشد؛ هرچند خداوند میتواند بدون سبب و واسطه، در هر پدیدهای مؤثر باشد.
ذکر، رزق و خوراک نفس انسان است که اگر بهدرستی از آن استفاده نشود، محرومیت و فقر ذکر، وی را به بلایایی مبتلا میسازد. همانطور که
(۲۵)
اگر حیوانی را بدون ذکر خدا ذبح کنند، مردار نجس و حرام میشود، آدمی نیز بدون ذکر خداوند، نجس و حرام میشود. بر اینپایه، باید گفت خاصیت ثواب اخروی داشتن ذکر، یکی از پایینترین اثرات آن میباشد؛ درحالیکه مهمترین آثار ذکر، در همین دنیا انعکاس دارد. بدن و جان مؤمن و کافر به ذکر نیاز دارد و استفاده نکردن از آن، عوارض کمبود و فقر ذکر را در روح و جان و بدن بهجا میگذارد.
استفاده از ذکر، سلولهای مغز را تقویت نموده و کارآمدی آن را بالا میبرد. انسان بدون ذکر، باطنی مردار، ضعیف و ناقص دارد. وقتگذاشتن برای ذکر، به توان آدمی میافزاید و استفاده از وقتها را برکت میبخشد. داشتن وقتی برای ذکر، وقتساز است، نه وقتسوز. ذکر با توجه به تأثیری که در سلامتی دارد و بلایایی که از انسان دفع میکند و برکتی که به عمر میبخشد، استفادهٔ مناسب از وقت میباشد. کسی که ذکر ندارد، با توجه به قطع ارتباطی که با باطن خود و باطن عالم دارد و باطن خود را مردار ساخته است، ظاهر خود را نیز فسیل، پوک، سست و عقبمانده میسازد و از رشد سالم و شتاب در زندگی باز میماند. نفْس و روح، اگر ذکر و شگردهای آن را نداشته باشد، به آدمی پیاده میماند که کار چندانی از او برنمیآید؛ اما کسی که رزق ذکر را استفاده میکند، در مسیر کمال، شتاب و سرعت میگیرد و کارها برای او وفق میشود و بر انجام آنها توفیق مییابد. ذکر، مثل ورزش و مانند غذاست. کسی که ذکر ندارد، نه قدرت استجماع دارد و نه توان اراده. چنین کسی نمیتواند به
(۲۶)
اراده بخوابد و با اراده و اقتدار و به دور از ضعف، خستگی و کسالت برخیزد.
تا بدینجا گزارهای که گفتیم این بود که ذکر، رزق معنوی انسان است. همچنین در گزارهای دیگر گفتیم همانطور که برای رزق اکتسابی باید کوشش و زحمت داشت، برای ذکر نیز باید تلاش داشت. نخستین تلاش نیز آگاهییافتن از دانش ذکر است تا تلاشها و کوششها آگاهانه و در مسیر طبیعی خود انجام گیرد. کسی که از رزق ذکر خود استفاده میکند، آثارش آن را در روح خود مییابد که کمترین آن، قوّت نفس و اعتماد محکم و عقلانی آن میباشد.
ذکر اکتسابی، از امور ارادی است و ذکر موهبتی از امور عنایی؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید:
«فَمَنْ شَاءَ ذَکرَهُ. وَمَا یذْکرُونَ إِلاَّ أَنْ یشَاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَی وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»(۱).
تا هر که خواهد، از آن یاد کند. ولی تا خدا نخواهد (از آن) یاد نکنند. اوست سزاوار ترس و سزاوار آمرزش.
در ذکر موهبتی و عنایی، خداوند ذکری را به باطن انسان القا میکند. خداوند برخی را تحت تربیت خاص خود میگیرد و ذکر آنان را به صورت مستقیم توسط خود یا به واسطهٔ مربی معنوی به وی تلقین میکند تا باطن فرد برگزیده، آن را به صورت ذکر قلبی بیاورد. از اسمای حضرت
۱-مدثر / ۵۵ ـ ۵۶٫
(۲۷)
زهرا علیهاالسلام «مذکره» میباشد. آنحضرت صاحب ذکر و در مقامی برتر از اسما و صفات حقی میباشد. خداوند میفرماید:
«وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُکمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ»(۱).
و از خدا پروا کنید، و خدا (بدین گونه) به شما آموزش میدهد، و خدا به هر چیزی داناست.
با مداومت بر ذکر اکتسابی، میتوان به قرب الهی رسید و از حقتعالی، بدون واسطهٔ معلم خَلقی، تعلیم دید و عالم شد.
ذکر، آثار متفاوتی دارد که ایجاد تنش باطنی، یکی از مهمترین آنهاست. ذکر باید سبب توجه باطن و پیوند قلبی با حقتعالی و نیروهای قدسی ماورایی شود؛ چنانکه در آیهٔ شریفهٔ زیر آمده است:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیتْ عَلَیهِمْ آَیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانا وَعَلَی رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ»(۲).
مؤمنان همان کسانیاند که چون خدا یاد شود، دلهایشان بترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود، بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگار خود توکل میکنند.
ذکر، خوراک معنوی و تغذیهٔ روان و جان انسان است و همانطور که بدن نیاز به غذا دارد و آن را مصرف میکند، باطن آدمی از ذکر مصرف غذایی دارد. باید توجه داشت که «غذا» اصطلاح خاص دانش تغذیه است و به آنچه که در سفره چیده شده یا در دهان گذاشته میشود،
۱-بقره / ۲۸۲٫
۲- انفال / ۲٫
(۲۸)
اطلاق نمیگردد؛ بلکه غذا بدل مایتحلل است که بدن یا نفس به صورت دایمی مشغول تغذیه از آن است. غذایی که همانند تنفس، حیات نفْس را در مزاج، جاری میسازد. حیات انسان به نفْس است و نفْس به نفَس کشیدن با مزاج در ارتباط است و زنده میباشد. ذکر، خوراک لازم برای حیات معنوی و نیز حیات مادی انسان است؛ خوراکی که هم تنوع بسیار فراوانی دارد و هم در تمامی ابعاد زندگی نقش سازنده دارد؛ ولی انسان به غفلتی سنگین افتاده است؛ بهگونهای که از دانش ذکر و ذکردرمانی بهکلی دور افتاده است و گزارههای آن را به صورت علمی و روشمند در اختیار ندارد. ذکر بسان تغذیه و به اندازهٔ تنفس، آن هم به صورت دایمی، لازم است و همانطور که مزاج با اندک کمبود غذایی، زندگی از دست مینهد و پژمرده میشود، غفلت از ذکر نیز عوارض و مشکلات فراوانی را سبب میشود.
ذکر میتواند طول عمر را افزایش دهد یا آن را بکاهد، بلایی را دفع کند یا مصیبتی را نازل آورد. کمنیست حوادث مهمی که به تناسب داشتن ذکر یا غفلت از آن، رقم میخورد و قلم بر آن میرود. ذکر برای انسانهای پرکار، بیش از افراد بیکار لازم است تا در تراکم کاری خود آفت نبینند و عقب نمانند و به سستی، کاهلی و رکود نگرایند. نداشتن ذکر، زودمرگی و پیری زودرس و بیماری و سستی و ضعف میآورد.
ذکر، غذای روح انسان و باطن او میباشد. انسان، پدیدهای ارتزاقی است که دارای رزق میباشد و رازق پدیدهها او را به عشق، رزق میدهد.
(۲۹)
این پدیدهٔ مرزوقی، رزق خود را از بدل مایتحلل میگیرد و مصرف میکند تا زنده بماند. اگر کسی رزق خود را استفاده نکند، با تمامشدن بدل مایتحلل ـ که در هریک از انسانها زمان ویژهای دارد و از هم متفاوت میباشد ـ میمیرد. نفس انسانی در تعامل با رزق، همانند خاک میماند که آب را به خود میگیرد. رزقهایی که در سلولها به صورت بدل مایتحلل تعبیه شده است، مدت زمانی او را زنده نگاه میدارد. این امر، قویتر و بالاتر از نشخوار شتر میباشد. انسان میتواند با یک وعدهٔ غذایی، رزق یک یا چند هفتهٔ خود را ذخیرهسازی کند؛ به گونهای که در این مدت، نیاز به مصرف غذا نداشته باشد. انسان، هم نیاز به غذای بدن دارد و هم غذای باطن، و ذکر غذای نفس و جان آدمی میباشد. همانطور که بدن بدون آب زنده نمیماند، حیات معنوی انسان نیز در گرو ذکر ـ با اقسام متفاوت و هیأتهای گوناگونی که دارد ـ میباشد. کسی که ذکر ندارد، باطن وی مبتلا به حرمان، سستی، پستی، غفلت و نابودی معنوی میشود. حیات نفسی معنوی و حیات طیبهٔ انسان، از ذکر رزق میگیرد و بدون آن، مرداری بیش نیست؛ اما مردهای که در ظاهر، میجنبد و حرکت دارد. سلولهای معنوی انسان، بدون ذکر از بین میرود.
خداوند بر بندگان منّت گذاشته است که هیأتهای مختلف ذکر، مانند نماز و عبادات واجب را از او خواسته و به وی مستحبات و نوافل فراوانی را آموزش داده است. تمامی این امور، حیات طیبه و معنوی انسان را تأمین میکنند. این رزقِ ذکر است که به نفس آدمی جلا و صفا میدهد و
(۳۰)
آن را از سبوعیت و ددمنشی و هاری حفظ میکند و زنگ کدورت و نکبت را از آن میزداید.
هیأتهای گوناگون ذکر و تنوع آن نیز حایز اهمیت است. کسی که تنها از یک نوع خوراک استفاده میکند، چون نیازهای خوراکی لازم برای مغز را تأمین نمیکند، بخشی از سلولهای مغزی وی آسیب میبیند؛ همینطور است در امور معنوی که اگر نیازهای حیات باطنی آدمی با ذکرهای متنوع فراهم نشود، بخشی از حسهای باطنی او آسیب میبیند و به حرمان دچار میشود.
کسی که از غذای باطنی ذکر استفاده نمیکند ـ در حالیکه خداوند این خوراکی لازم را با تنوع فراوان به بندهٔ خود پیشکش نموده است ـ به کفران نعمت دچار شده است؛ بر اینپایه در پایان این آیهٔ شریفه، که بر ذکر توصیه دارد، آمده است: «وَاشْکرُوا لِی وَلاَ تَکفُرُونِ».
قرآن کریم میفرماید:
«فَاذْکرُونِی أَذْکرْکمْ وَاشْکرُوا لِی وَلاَ تَکفُرُونِ»(۱).
پس مرا یاد کنید (تا) شما را یاد کنم و شکرانهام را به جای آرید و با من ناسپاسی نکنید.
پیآمد کفران نعمت ذکر، این است که فردِ رویگردان از ذکر ـ که یا به صورت کلی ذکر نمیگوید و یا آن را کم و به اهمال میآورد ـ ابتلا پیدا خواهد کرد.
۱- بقره / ۱۵۲٫
(۳۱)
در ساختار عرفان عملی، کسی نمیتواند بدون ذکر، به «همت» برسد. سیستم عرفان عملی به گونهای است که بدون سوخت ذکر، از ناسوت بر نمیشود و اوج نمیگیرد. این ذکر است که به فرد قدرت میدهد تا بتواند با عوالم دیگر ارتباط برقرار کند یا از عوالم دیگر جدا شود و به ناسوت و بدن خویش بازگردد.
به هر روی، ارتزاق جان آدمی با ذکر است؛ ذکر و رزقی که به باطن انسان صفا و خلوص میبخشد. مهمترین خاصیت ذکر، این است که صفای انسانی و معنوی را درون آدمی ایجاد میکند. صفا ساختار خاصی دارد که با نسخههای ذکردرمانی ظهور مییابد. صفا، عامل جلب توفیق و عنایت خاص خداوند میباشد.
قلمروی ذکردرمانی
در دانش ذکر، حیث درمانی و آثاری اذکار و جهت توانبخشی و تأثیر آنها بر سلامت روح و روان افراد و نقش دارویی آن با تشریح تناسبهای مورد نیاز، اعتبار میگردد، نه جهت ثوابهای اخروی اذکار، که در برخی متون دینی گزارش شده است. از اینرو، کتاب حاضر به تبیین مأثوراتی که دربردارندهٔ پاداش اخروی گفتن ذکر میباشد، نمیپردازد؛ بلکه اوصاف و آثار ذکر را تشریح میکند.
برای نمونه، گفته میشود ذکر صلوات، صفاآور است و نفاق را برطرف میکند. این کتاب، سیستم نفاقزایی صلوات را توضیح میدهد و بیان میدارد چگونه است که اگر کسی گفتن صلوات را ترک کند، بیمار
(۳۲)
میشود. همچنین در گفتن این ذکر، باید مهندسی تغذیه داشت و غذاهای متناسب با ختومات صلوات را ـ که بسیار تنوعپذیر است ـ مورد شناسایی قرار داد. همچنین از ترکیب اذکار میگوید و ترکیبهای سازگار و ناسازگار را معرفی میکند.
برخی از اذکار، دارای صفت تفکیک زمانی است؛ هرچند به دقایقی باشد. بعضی از اذکار نیز در صورت ترکیب، قدرت بیشتری تولید میکنند. اذکاری نیز داری صفت وحدت میباشد و باید به صورت «فرد» گفته شود. برخی نیز از اذکار سیری میباشد که لازم است در حال حرکت آورده شود. اذکاری نیز در خلوت باید گفته شود. بعضی اذکار نیز مجلسی میباشد و باید در جلسهای عمومی گفته شود تا خاصیت دارویی و درمانی آن ظاهر شود. به هر روی، باید پذیرفت ذکر با پیچیدگیهایی که دارد، دانشی تخصصی و نیازمند ویزیت شخصی میباشد.
ذکر، خوراک دل آدمی و داروی دردهای اوست که میتواند به وی، توجهات معنوی دهد. ذکر، مادهٔ محترقه برای استارت باطن و حرکت برای فتح بلندیهای فراطبیعت و نیز درهمشکستن انواع تعینات است. ذکر، فاعل و کنشگرِ حرکت برای یافت عنایت ویژه و قرب به ربوبیات و راهانداز باطن انسان میباشد. هدف از ذکر، یا اموری متوسط است ـ مانند جلب منافعی چون تحصیلِ صفای باطن و صافی شدن درون و توان دست انداختن در باطن خود و کاینات ـ و یا برای هدفهای عالی، مانند جلب عنایت برای موهبت الهی قرب خداوند و حضور در پیشگاه حضرتش و رؤیت و
(۳۳)
مکاشفهٔ خاص و یا برای دفع موانع و دور ساختن آفات، مضار و آسیبهای ظاهری و باطنی، همچون دور شدن از گناه یا ناهنجاری اخلاقی و قلبی همچون کبر و غرور و انواع بیماریهای ظاهری و باطنی و جسمانی و روحی روانی از خود یا دیگران میباشد.
با توجه به مطلب گفته شده، به دست میآید «ذکردرمانی»، گسترهای وسیع دارد و قلمروی آن، از مُلک تا عوالم ربوبی و لاهوت است و مقید به عالَمی خاص و برخی امور محدود نیست؛ بلکه تنها قیدی که لازم دارد، رعایت تناسب ذکر با موضوع آن میباشد. برای نمونه، کسی که نوعی زمینهٔ شرک در باطن خود دارد، نباید از اذکار بلندمرتبهای چون تهلیل استفاده کند؛ بلکه لازم است از ذکرهای پایین بهره ببرد. همچنین کسی که حسود میباشد یا عجول است یا نظرتنگی و شحّ و خست نفس دارد، باید از ذکرِ متناسب با این صفات و خلق و خوها مصرف کند و دارای ذکر خاص باشد؛ هرچند میتواند از ذکرهای عام تا اندازهای مصرف داشته باشد؛ ولی مهم این است که ذکر خاص و متناسب با خود را ـ که دارو و درمان درد وی است ـ استفاده کند.
«ذکردرمانی» هم میتواند جزییترین دردها مانند انواع سردردها را ـ که تنوع آن در پزشکی امروز به بیش از صد مورد میرسد ـ درمان کند و هم بیماریهای خاصی مانند برخی از سرطانها (که برای پزشکی امروز هنوز غیر قابل درمان و علاجناپذیر است) و هم بیماریهای روانی، مانند سادیسم، ضعف اعصاب و انواع جنونی که جزو بیماریهای رایج عصر
(۳۴)
حاضر میباشد.
ذکر در درمان مشکلات باطنی ـ اعم از باطنی داخلی که آثار آن نهفته و مخفی است، و باطنی خارجی که اثر آن بیرونی و قابل مشاهده است ـ کارآمد میباشد. همچنین در «ذکردرمانی» تفاوتی ندارد که آسیبهای ظاهری، دارای منشأیی متصل باشد (مانند انواع بیماریهای جسمانی) یا منشأ آن، امری انفصالی و بیرونی باشد؛ مانند آزار شیاطین جنی و خبائث ماورایی همچون بختکهای نامریی.
افزون بر این، قلمرو «ذکردرمانی» در بهبود امراض باطنی نیز گسترده و نامحدود است و تمامی قلمروهای سهگانهٔ «نفس»، «قلب و دل» و «روح» را در بر میگیرد. برای نمونه، ذکر میتواند دل را آینهای شفاف، صافی و دارای جلا و روشنی سازد تا با حصول این امورِ مُعِدّ و زمینهساز، موهبت «قرب الهی» و همنشینی با حقتعالی به آن اعطا شود.
همچنین با «ذکردرمانی» میتوان در مکانیسم ضریب هوشی افراد ورود یافت و آن را به طرف افزونی یا کاهش، تغییر داد. ذکر برای ورود به سیستمهای نهادِ طبیعت و عوالم برتر نیز کارآمد است. با ذکر میتوان به عالم اجنّه وارد شد یا به زیارت ملایکه رفت یا صاحب تمکین شد و «موکل» و «مدبِّر» باطنی و ایادی معنوی پیدا کرد و از قدرت برخی پدیدههای ماورایی خاص برخوردار شد. با ذکر میتوان سپاهی عظیم از نیروهای معنوی داشت و به کارپردازی در باطن عالم پرداخت. ذکر، این توان را به ذکرپرداز میدهد تا به نهیبهای نفس اماره، پاسخ مناسب
(۳۵)
دهد. ذکر میتواند این قدرت را به آدمی دهد تا محاصرهٔ شیاطین را درهم شکند و هجوم گستردهٔ شیاطینی را دفع کند که تمامی مسیرهای باطنی وی را محاصره کردهاند تا بشارت یا واردی غیبی نیابد یا به فضایی قدسی و پاک بر نشود. ذکر میتواند تسلط چیرهٔ شیاطین را ـ که همانند خون در مویرگها، در باطن آدمی نفوذ وسوسهگر دارند ـ همچون اسید ذوب سازد و آنان را از بین ببرد یا دور سازد و فراری دهد. اولیای الهی و صاحبان تمکین، نزدیکی و دوری جبههٔ شیاطین و صفوف متراکم آنان و مزاحمتها و شیطنتهای آنان را متوجه میشوند و برای دفع حملهها و ضد حملههای آنان از ذکرِ مناسب بهره میبرند.
ذکر میتواند سنگین کند یا سبک سازد، برکت آورد یا گاه به ذکرپرداز ضربهای بزند و خود را با وی درگیر سازد؛ حتی پیش میآید که وی را میبندد؛ همانطور که با ذکر خود میتوان این تأثیرات را در دیگران نیز ایجاد کرد.
اولیای خدا بهگونهای از ذکر استفاده میکنند که ناگهان کسی در مواجهه با آنان جا میخورد، یا از آنان میترسد، یا برخی را با ذکر تنبیه میکنند و به او ضربهای میزنند. انبیای الهی علیهمالسلام ، هرچند یک لاقبا بودند، اما با سلاح ذکر به میان قوم خود میآمدند؛ نه به پشتوانهٔ داشتن پادگانهای نظامی و چکمهپوشان مطیع و سرسپرده. آنان واحد بودند و کارایی هزاران متخصص و صدها پادگان و سپاه و لشکر را داشتند. آنان برخی بدخواهان را با ذکر میزدند و بعضی را میبستند و پدیدهها یا
(۳۶)
صاحبان قدرت را جابهجا میکردند. تمامی انبیای الهی علیهمالسلام قدرتی عمل میکردند؛ زیرا پشتوانهٔ معجزه و ذکر را داشتند. کسی که با قدرت تمام و محکم سخن میگوید، بهحتم قدرت دارد؛ وگرنه فاقد شیء، نمیتواند آن را به کردار و گفتار خود و به دیگران منتقل کند. نمایش قدرت ظاهر را سلیمان نبی داشته است؛ ولی دیگر انبیا به پشتوانهٔ اقتدار معنوی خود، بیش از وی در میان مردم خود نفوذ داشتند و تأثیر آنان در جلب مردم و مورد احترام آنان بودن، بیش از سلیمان بوده است.
دین نیز هیچ گاه با سپاه و چکمه در میان مردم نفوذ نمیکند، بلکه اقتدار معنوی اولیای الهی علیهمالسلام موجب اقبال مردم به دین و علاقهٔ آنان به امور معنوی میشود. این قدرتِ متصل است که قدرت حقیقی و مورد احترام و اقبال میباشد، نه قدرت منفصل و متکی به سپاهیان و ارتشیان. قدرت، آن توانی است که در باطن آدمی است؛ وگرنه هم زور بازو از بین میرود و هم اعتبارهای مالی را میتوان بیاعتبار کرد؛ چنانچه تمامی اسکناسهای چاپ رژیم پهلوی بیاعتبار گردید. قدرتی که در باطن پیامبران و اولیای حقتعالی میباشد، قدرتی تسخیرناپذیر است و نمیشود آن را پایین کشید یا بیاعتبار نمود؛ چنانچه حضرت ابراهیم علیهالسلام را در آتش هم انداختند، اما به اتکای قدرت حقی که در باطن خود داشت، نتوانستند او را پایین بیاورند و ضعیف و ذلیل سازند. حضرت یونس علیهالسلام در دل نهنگ رفت، اما پایین نیامد و غزل «لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ»(۱) سر
۱-انبیاء / ۸۷٫
(۳۷)
داد. عصای موسی اژدها شد، ولی ندای «لاَ تَخَفْ»شنید:
«وَأَلْقِ عَصَاک فَلَمَّا رَآَهَا تَهْتَزُّ کأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّی مُدْبِرا وَلَمْ یعَقِّبْ یا مُوسَی لاَ تَخَفْ إِنِّی لاَ یخَافُ لَدَی الْمُرْسَلُونَ»(۱)؛
ـ و عصایت را بیفکن؛ پس چون آن را همچون ماری دید که میجنبد، پشت گردانید و به عقب بازنگشت. ای موسی! مترس، که فرستادگان، پیش من نمیترسند.
هیچیک از انبیای الهی علیهمالسلام دست خالی به میان قوم خویش نمیرفتند و خالی دیدن دست آنان، از سادهانگاری است. انبیای الهی اگر میخواستند با سپاه و لشکر، به تسخیر اقوام بپردازند، همهٔ مردم آنان را یک «شاه» میدانستند و کسی نسبت به رهنمودهای آنان سخنپذیری نداشت. مردم به اعتبار قدرت الهی باطنی انبیا، آنان را دوست داشتند و آنان را احترام میکردند.
۱-نمل / ۱۰٫
(۳۸)
انبیا علیهمالسلام با ذکرهایی که داشتند، دارای قدرت نفوذ و توان کارآمدی بودند و از این رو بود که آنان را به سحر و جادو و نیز جنون متهم میکردند. «جادو» و «جنون» در قرآن کریم بسیار فراوان آمده و استفاده از آن، خصیصهٔ مورد داشته است. ما از جنون، در کتابی مستقل سخن گفتهایم؛ از این رو، توضیح نوع جنونی را که به پیامبران نسبت میدادند، به آن کتاب حواله میدهیم.
انبیای الهی علیهمالسلام به صورت غالبی و عمومی، قدرت منفصل و سپاه و لشکر نداشتند و به تنهایی برای هدایت یک امت برمیخاستند و در این راه با گردنکشان و زورگویان و معاندان درگیر میشدند. گاه برخی از آنان با یک قوم مخالف مواجه میگشتند؛ اما همانند حضرت نوح، نزدیک به هزار سال عمر میکند و جان وی به سلامت میماند. همین امروز نیز اگر کسی ادعای هدایت بشر را داشته باشد، بدون پشتوانهٔ قدرت متصل باطنی ـ که بخشی از آن برآمده از ذکر میباشد ـ سالم و زنده نمیماند. البته ذکرهای اولیای خدا، دارای تعلیم الهی و امری موهبتی میباشد. مگر میشود خاصیت ذکر یک ولی الهی کمتر از یک پاره آجر یا یک قرص گچی سیانور باشد که اگر کسی را هدف ذکر قرار دهد، وی را از پا درنیاورد؛ اما اولیای خدا هیچ گاه با قدرت باطن به جنگ مردم عادی و انسانهای معمولی نمیروند؛ ولی بدخواهانی دنیاطلب را که به قدرتهای باطل و شیطانی، مثل سحر و جادو مجهز هستند، کنترل میکردند. امروزه جادوگری و سحر، در برخی از کشورهای غربی بسیار
(۳۹)
رواج دارد و خرید و فروش و مبادلهٔ اذکار و اوراد آن در میان جادوگران، امری با ارزشِ بالا میباشد.
در کشور ما، اگر ذکردرمانی بخواهد علمی شود و رونق درست یابد، باید برای آن، مراکز ویژهٔ ذکردرمانی تأسیس کرد؛ مراکزی که درمانگران آن از افراد بسیار زبده انتخاب شده باشند؛ آنان که شرایط ذکر مستجاب را دارند. متأسفانه صاحبان درفشها، شمشیرها، چکمهها، زرها، تزویرها و زاریها، ائمهٔ معصومین علیهمالسلام را از حاکمیت جامعهٔ مسلمین برکنار کردند؛ وگرنه اگر آن حضرات علیهمالسلام شاکلهٔ جامعه را مدیریت میکردند، امروزه دانش ذکردرمانی و مراکز عظیم آن، در میان مسلمانان امری نهادینهشده و پررونق بود و به بهانهٔ ترویج خرافات، با آن مخالفت نمیشد.
باید توجه داشت اصطلاحی درمانی در این کتاب، قلمرو گفته شده را دربر میگیرد و معطوف به بیمارهای شناختهشدهٔ معمول نمیباشد که دانش پزشکی یا روانشناسان و روانپزشکان در درمان آن میکوشند؛ بلکه درمان در این کتاب، معنایی بسیار گسترده دارد و قلمرویی به وسعت خلق تا خدا دارد.
آسیبهای خودذکری
ذکر، هم دارای آثار خارجی است و هم ثمرات باطنی دارد. برخی ذکرها درست است که باطن را تصفیه میکند، اما بلاخیز است و هرگونه اشتغال خودسرانه به آن، خطرزاست و کمترین افراط و تفریط در آن،
(۴۰)
میتواند آسیبهای جبرانناپذیری داشته باشد. داشتن برخی ذکرها، حتی مشکلات ناموسی و زمینهٔ تجاوز به همسر یا دیگر وابستگان و گاه مرگ یکی از آنان را پیش میآورد. داشتن برخی خودذکریها سبب گرفتن جان عزیزی میشود، اما نه با آلت قتاله! بلکه با ذکری که در نهاد فرد نشسته یا بر زبان وی آمده است. برخی ذکرها نیز به سبب نداشتن تناسب، هیچ خاصیت و نتیجهای ندارد.
به هر روی، گزارهٔ بسیار مهم این مقدمه، این است که ذکر را باید از صاحبان ذکر گرفت و در این مسألهٔ بسیار مهم، نباید کمترین اهمال و مسامحهای داشت و نیز «به هر دستی نباید داد دست». گاه یک تجویز نادرست، میتواند یک زندگی را بسوزاند و فردی را برای همیشه از مسیر سلامت و سعادت خود باز دارد و ابد او را تاریک نماید. ما در این کتاب، خواص، احکام و آثار و پیآمدهای مثبت و منفی شناختهشدهترین ذکرها را میآوریم. البته «ذکردرمانی» نیاز به دانش «اسماءالحسنی» نیز دارد و این امر، بر پیچیدگی این دانش میافزاید. ما در کتابی که به منظور تبیین معنا و آثار درمانی اسمای الهی نگاشتهایم و تاکنون به بیش از دهجلد رسیده است، آثار ذکرقراردادنِ هریک از اسمای الهی را آوردهایم؛ هرچند چیزی از مطالبی را که در آن کتاب گسترده آمده است، در اینجا نمیآوریم و در این کتاب، به ذکرهای رایج بر اساس تجربهٔ خود میپردازیم.
بنابراین آثار گفتهشده برای هریک از ذکرها، دارای پشتوانهٔ تجربهٔ
(۴۱)
شخصی و بر اساس دانشهای موهبتی محبوبی است که وصف آن را در کتابهای دیگر مانند کتاب «محبوبان و محبان» گفتهایم. البته با جستوجو در منابع نقلی، میتوان برای برخی از گزارههای یادشده در این کتاب، مستند روایی یافت؛ چنانچه به تناسب بحث، به برخی از آنها اشاره خواهیم داشت.
به هر روی، منبع تحقیق در دانش ذکر، هم مدارک شرعی است و هم تجربههای شخصی صاحبان ذکر؛ بهویژه عارفان محبوبی. باید توجه داشت گزارههای این دانش، بسیار گسترده و دارای زمینههای متفاوتی میباشد که استقصا و احصای آن، در توان گزارههای اکتسابی نمیباشد؛ چنانچه ما در این کتاب، تنها به یادکرد از مهمترین و شایعترین اذکار بسنده کردهایم؛ وگرنه این دانش موهبتی، بسیار گستردهتر از آن است که در این کتاب آمده است.
به «ذکردرمانی» باید نگاه تخصصی داشت، نه نگاه عام؛ هرچند برخی از ذکرهای عام، مانند صلوات، خوراک عمومی جان و باطن آدمی میباشند. اگر از ذکرهای عام ـ حتی برای یک روز ـ استفاده نشود، پژمردگی و کرِختی باطن و خستگی نهاد، کمترین عارضی است که به فرد میرسد. وقتی میگوییم ذکرْ داروست، به این معناست که شفای خداوند میتواند از طریق داروهای شناختهشدهٔ گیاهی یا شیمیایی باشد و یا از باب ذکر و مددطلبی از نیروهای غیبی و دارو، به آنچه دانش پزشکی امروز میگوید، منحصر نیست.
(۴۲)
مخاطب خاص ذکردرمانی
پیآمد آسیبهای خودذکری، باید به این نکته توجه داشت: گرچه ذکر، گزارههای عامی دارد که برای تمامی مردم، کاربردی است، اما برخی از گزارههای آن ویژهٔ افرادی خاص است. ما در فقه میگفتیم احکام شرعی، بر اساس مرتبهٔ ظهوری و نمودی مکلّف، تشریع میشود و برای هر گروه خاص، بهتبع مرتبهای که دارند، حکمی اختصاصی میباشد. بار تکلیفی افراد والا ـ مانند عباد الرحمان ـ سنگینتر از بار تکلیفی عموم افراد جامعه است که در پی رزق و روزی خود تلاشی ناسوتی دارند و اهتمام چندانی به فراتر از آن ندارند. ما این گزاره را در مجموعهٔ هفت جلدی «فقه غنا و موسیقی» به تفصیل و مستند به آیات قرآن کریم توضیح دادهایم. در دانش ذکر و ذکردرمانی نیز چنین است و برخی از گزارههایی که ما در این کتاب میآوریم، به هیچ وجه عمومی نیست؛ بلکه دارای خطاب خاص به برخی از مؤمنان و صاحبان معرفتِ ویژه میباشد و اولیای حق نیز که هریک تکلیف و حکم ویژهٔ خود را میدانند و بر اساس آن، کار میکنند. رتبهبندی افراد در دانش ذکر، بسیار مهم است و نباید از آن غافل بود.
ذکر و همراه داشتن تلاش و فعالیت
باید «ذکردرمانی» را فرایندی پیچیده با کلافی از موقعیتها و شرایط گوناگون دانست؛ شرایطی که ما آن را در فصلی مستقل آوردهایم. بر این
(۴۳)
پایه، چنین نیست که ذکردرمانی، تنها برآمده از حرف زبانی و گفتار کلامی باشد. «ذکر» در پشت جبههٔ کلامی خود، هم قرار گرفتن در موقعیت خاص باطنی و هم برخی از شرایط بیرونی ـ مانند انفاق و داشتن کار ـ را میطلبد؛ بنابراین داشتن تلاش خاص و هدفمند، از شرایط تأثیر ذکر است. با دقت بر این گزاره، دانسته میشود ذکردرمانی، افراد را به بیکاری و داشتن امیدها و توقعات نابهجا و دل خوشداشتن به برخی آرزوها سوق نمیدهد؛ بلکه گیاه ذکر در بستری میروید که تلاشهای خاص، آن هم با عنایت استاد کارآزموده و تجویزهای خاص وی، هم در زمینهٔ ذکر و هم در زمینهٔ دیگر اشتغالات و کار و تلاش هدفمند، صورت پذیرد. برخی ذکرها در صورتی تأثیرگذار میگردد که فرد بتواند انفاق مالی داشته باشد و با ایثار بخشی از مال خود، گوشهای از نیازهای خانوادهای آبرومند را برآورده سازد و داشتن چنین ذکری، داشتن مال را میطلبد و داشتن مال، نیازمند داشتن تلاش و کار و فعالیت است. ارزش انفاق مال نیز با توجه به خواستهٔ مورد نظر سنجیده میشود و دارای جدول خاص محاسباتی است که در دست استاد کارآزموده میباشد و چنین نیست که بتوان با انفاقی اندک، خواستهای بزرگ را سامان داد. این امر در ذکرهایی که به صورت جمعی گفته میشود، مانند اربعینهایی که برای قرائت جمعی زیارت عاشورا برگزار میشود، قابل توجه است.
در جانب دیگر، نداشتن ذکر نیز آسیبهایی به زندگی وارد میآورد که نمیتوان آن را با هیچ تلاش و کار و فعالیتی جبران کرد. گاه برخی به سبب
(۴۴)
نداشتن ذکر و بریدگی کامل از امور معنوی، هرچه میدوند و هرچه بر شیفتهای کاری خود میافزایند و هرچه شغلهای متعدد میگیرند، زندگی آنان رونق و برکتی ندارد و همیشه هشتِ آنان گروی نُه ایشان میباشد. چنین کسانی که بیشتر خاصیت اذکار معنوی را انکار میکنند، گویی توجه ندارند که چگونه کپسولی مادی میتواند درد شدیدی را تسکین دهد، اما ذکری که نام خدای بزرگ یا یکی از اولیای الهی بر آن است، نمیتواند خاصیتی داشته باشد. قرآن کریم میفرماید این ذکرِ خداوند است که میتواند گوشت حیوانی را حلال کند؛ وگرنه بدون آن، میتهای بیش نیست:
«فَکلُوا مِمَّا ذُکرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیهِ إِنْ کنْتُمْ بِآَیاتِهِ مُؤْمِنِینَ»(۱)؛
پس اگر به آیات او ایمان دارید، از آنچه نام خدا (به هنگام ذبح) بر آن برده شده است، بخورید.
اثربخشی ذکر برای آنان که اهل خلوت، سلوک و عرفان عملی میباشند یا با قرآن کریم و روایات مأنوس هستند، امری تجربی و پذیرفتنی است و یک طبیعت دانسته میشود، نه یک پیرایه یا خرافه. البته دانش ولایی و عنایی ذکر، توسط شیادانی که تعزیهٔ مقامات معنوی اولیای الهی را دارند، آلوده به انواع مفاسد گردیده است و کارهای آنان، هیچگونه ملاک و معیاری ندارد. برخی از آنان تمامی «مفاتیحالجنان» را میخوانند بدون آن که کمترین خاصیتی از اذکار و دعاهای آن بیابند. از
۱- انعام / ۱۱۸٫
(۴۵)
سوی دیگر نیز انکارگرایانِ خاصیت ذکر ـ که اذکار الهی را مفاتیحالجنون میخوانند ـ خود به جنون بیاعتقادی مبتلا شدهاند. هم افراط گروه نخست و هم تفریط گروه دوم، از ملاک و معیار دانش ذکر و از عقلانیت بهدور است.
آثار اذکار حتی با ابزارهای سنجشی که امروزه در اختیار علوم تجربی است، قابل اثبات میباشد. امید است کتاب حاضر در روشناییبخشی به این موضوع و پیرایهزدایی و پاکسازی این دانش از خرافات، موفق باشد. کسانی که خاصیت ذکر را منکر میشوند مانند کسانی هستند که بول را آبی همراه با اوره میدانند یا برای منی خاصیت سفیدکنندگی و جلازایی پوست و مقوّی اعصاب قایلاند و نجاستِ آن را انکار میکنند.
آنچه در این کتاب میآید، گزارههایی است که برای نخستین بار از سینههایی که آن را برای بیش از هزار سال در خود کتمان داشتهاند، بیرون میآورد و در دورهٔ وانفسای دیجور غیبت، آن را بر اساس منطق این علم و به حسب دادههای محبوبی و اعطایی، قاعدهمند و دانشی میسازد تا به توفیق حقتعالی به این بخش از معنویت دین، در پرتو این تلاش علمی و فرهنگی، رونقی دهد و علاقمندان را برای یافت عملی آن تشویق نماید و به تکاپو وادارد.
مدیریت تمامی کردار
یکی از خاصیتهای مهم ذکر، این است که میتوان مدیریت تمامی اعمال را با آن به دست گرفت و کنترل نمود؛ درحالیکه نمیتوان با دیگر
(۴۶)
عبادات، به چنین مدیریتی دست یافت. ذکر، مانند توان خرید و پول است که در یک کارت اعتباری یا در جیب جا میگیرد و با آن میتوان هرگونه وسیلهای را خرید؛ اما دیگر اعمال، مانند انواع وسایل مورد نیاز میباشد که جمع کردن آن، نیاز به کامیون دارد و با دست، قابلیت جمع و بلند کردن ندارد. کسی که ذکر دارد، مانند کسی است که قدرت خرید دارد؛ اما فرد غافل، تنها بر برداشتن وسیلهای با دست خود، دل خوش دارد.
برای نمونه، باید باور نمود که بدون ذکر نمیشود درس خواند و درسهایی که بدون ذکر خوانده میشود، مفید فایده نخواهد بود و به غرور، تکبر، ظلم، حقکشی، هوس، دنیا و نکبت تبدیل میشود. بدون ذکر نمیتوان بار سنگین علم را بلند کرد؛ همانطور که نمیتوان درآمد سالم و مُکفی و شغل مناسب داشت.
نخستین اثر ذکر بر نفس، آن است که نفس را رام و آرام میکند و در مسیر رشد کمالی که دارد، به آن فروتنی میدهد و آن را از چموشی و سختی و صعوبت و زمختی و یبوست حفظ میکند؛ وگرنه یا اصل کمال از دست میرود یا بلایی میشود به جان وی و غفلت بر غفلت میافزاید؛ بهگونهای که دیگر قابل هدایت نمیشود و چنان سخت و زمخت میگردد که قدرت شنوایی و استماع خود را از دست میدهد. کسی که ذکر دارد، درس و تحصیل را نیز با قصد قربتی که دارد، به ذکر تبدیل میکند؛ اما درس و علم، به تنهایی به ذکر تبدیل نمیشود؛ بلکه شیطنت
(۴۷)
میگردد و خیک علمی است که ارزش یک موش مرده را ندارد و حتی موش مرده در برابر آن، فضیلت دارد و تلاشهای وی برای تحصیل علم یا تدریس، چیزی جز هوسهای نفسانی و شیطنت و خودفریبی نیست؛ زیرا قصد قربت حقیقی در آن نیست، بلکه گرفتاری به غفلت با خرواری علمِ خطرناک میباشد؛ زیرا علم، برای چنین کسی استکبار میآورد و قدرت استماع را از او میگیرد و سدّ راه ارشاد و توصیهٔ وی میشود؛ بهگونهای که دیگر به هیچ سیخ و سیخینکی جواب نمیدهد، بلکه جفتک پشت جفتک میاندازد. با چنین کسی دیگر نمیشود حتی کلمهای حرف زد. چنین نکبتهایی اثر علمی است که غفلت آورده است؛ هرچند وی بر زبان خود ذکر داشته باشد؛ زیرا ذکر، صرف صورت لفظ نیست، بلکه باید توجه به محتوا و معنا نیز با آن باشد. البته ذکر نیز باید عالمانه و آگاهانه باشد و همانطور که علم باید به ذکر تبدیل شود، ذکر نیز باید علمی باشد تا مؤثر گردد.
همانطور که گفته میشود «با توکل، زانوی اُشتر ببند»، و توکل برای محکم بستن زانوی شتر، مزاحم نیست ـ بلکه توکل، نوعی ذکر میباشد ـ ذکر نیز در روح انسان توجهی میآورد که سبب ذُکر و محکمی میشود و انسان را ناخودآگاه تقویت میکند و قدرت، استجماع و هوشمندی میدهد و به حرکت وامیدارد؛ اما غافل، از تمامی این مواهب بیبهره است؛ هرچند در علم، ید طولایی داشته باشد.
میدان تزاحم ناسوت
(۴۸)
ناسوت، عالمی است که حرکت پدیدهها در آن با سرعتهای متفاوت و نیز بسیار بالایی صورت میگیرد. ناسوت، هم عالم حرکتهای متناوب است و هم عالم حرکتهای شتابدار. تناوب حرکت پدیدهها سبب تزاحم و درگیری میشود. همچنین آدمی در ناسوت، افزون بر دشمنی نفس اماره ـ که خطرناکترین و قویترین دشمن درونی است ـ عناد و خصومت شیاطین خبیث را نیز در خود دارد. ناسوت، پیچیده شده به انواع نیروهای نامریی و نفوذپذیر در جسم و روان آدمی است. زندگی و حیات در چنین عالم پرمخاطرهای نیازمند داشتن زرهها و حرزهایی مستحکمی است که هیچ نیروی ضدزرهی توان نفوذ در آن را نیابد؛ وگرنه یک ترکش شیطانی میتواند آسیبی همچون خروج دایمی از بهشت و مرگ سعادت ابدی را رقم زند.
ناسوت، عالمی است که هم خود نامتناهی است و هم نیروهای درگیر در آن. ناسوت، میدانی است وسیع برای جنگی همهجانبه که در آن، هم میتوان غنیمت یافت و آن را فرصتی دانست برای درهمکوبیدن بسیاری از بدافزارها و بر شدن به عوالم ربوبی و صفای قرب الهی و هم درگیر شدن با تراکم انبوهی از شیاطین جنی و مسموم یا خبیث و تیره گردیدن با تیر جهل مرکب و ناآگاهی.
نمونهای از تزاحمهای ناسوتی، بلایای طبیعی است؛ همچون گردباهای عظیم، آن هم با سرعت بالا، سیلابهای تند، رانشهای زمین، زلزلهها و طوفانهای دریایی و گرفتاری در موجهای سهمگین آن.
(۴۹)
عالم ناسوت، عالم شرور و حوادث فراوان میباشد و غفلت از ذکر، مشکلات بسیاری را بر سر آدمی میریزد. هورمونهای نفسی و روحی فرد غافل، به اختلال مبتلا میشود و در بزنگاهی که نفس در ضعف و مشکل قرار گیرد، توان حفظ خود را از دست میدهد. همچنین انتقال علم به دستگاه ذهن و فاهمه دچار اختلال میشود و توهّمات غیرواقعی، فرد را در برمیگیرد و حافظه، رو به ضعف و کاستی میگذارد.
به هر روی، فرد غافل، اگر از مرداب غفلت خود بیرون نیاید، سرنوشتی شوم و تاریک دارد. غفلت، گاه سبب مرگ اخترامی و غیرطبیعی میشود و عمر را کاهش میدهد. اگر بینایی بر سردر برزخ بنشیند و غافلان را رصد کند، میبیند که آنان در مرگ اخترامی خود، با چه فلاکتی از دنیا میروند. بخشی از موتهای اخترامی، از آثار و عوارض غفلت است. کسی که ذکر نداشته باشد، چون غافل شده است، ممکن است در روز روشن و در هوایی صاف و در چشماندازی وسیع، ناگهان تصادف کند و بمیرد. موت اخترامی، یعنی مرگی که هیچ علت آشکار و موجهی ندارد و غیرمنتظره میباشد. کسی که مرگ اخترامی دارد و کمالات باطنی خود را در دنیا بروز نداده است، باید در برزخ با حرکت کندی که دارد، چند هزار سال بماند تا لحظه لحظهٔ این دنیا را پاس کند.
دنیای ناسوت، جایگاه بلا، مصیبت و مکافات است. طبیعت به تنهایی هوشمند است و قدرتِ گرفتنِ انتقام را دارد. ناگهان چندمیلیون انسان، روی سیلابی میمانند یا آتشفشانی که صدها سال خاموش بوده
(۵۰)
است، ناگهان فعال میشود و گدازههای مذاب خود را به صورت فورانی بر ساکنان اطراف خود وارد میآورد یا دم و بازدمهایی که تأثیر فیزیکی و معنوی دارد، بلایایی خفته را برمیآورد.
ناسوت، عالمی است که پدیدههای آن، همه با هم در حال کندهشدن از جای خود میباشند؛ ولی چون این جابهجایی همگانی است و همه با هم از جا بلند میشوند، متوجه آن نمیگردند و بشر در غفلت خود، عمر میگذراند؛ ولی اینکه در این جابهجاییهای ممتد، به سلامت میماند، برای آن است که خداوند مدبّران، موکلان و حافظان فراوانی برای پدیدههای ناسوتی گذاشته است که نمونهٔ شناختهشدهٔ آن، ملایکه میباشند. هر پدیدهای دهها اسکورت ماورایی دارد که آنان را در تندبادهای صرصر ناسوتی، زنده نگاه میدارد؛ وگرنه آنان حتی برای یک لحظه، توان نفسکشیدن را از دست میدادند و به هزارانتکه از هم گسیخته میشدند. در برابر نیروهای نگهدارندهٔ ماورایی، نیروهایی نیز وجود دارد که سعی در وارد کردن آسیب به انسانها میباشند. نمونهٔ شناختهشدهٔ این نیروها شیاطین میباشند. آنان با وسوسهگری در روان و ذهن انسانها، آنان را به ضعف نفس و تکرار در کارهای خود و وسواس سوق میدهند. در چنین بحران عظیمی، بهترین ابزار برای جلب نیروهای محافظ به خود و دفع نیروهای آسیبزای باطنی و ظاهری و دشمنان خارجی و درونی ـ اعم از حیوانات، انسانها و شیاطین و خبایثی که با آدمی سر ستیز دارند ـ «ذکر» میباشد؛ ذکری که بسیاری به سادگی از آن میگذرند و
(۵۱)
به اثربخشی معنوی و قدرت نفوذ آن توجهی ندارند. ذکر، توان مقابله با نفس اماره و شیاطین را به انسان میدهد و باطن زلزلهخیز آدمی را به زمین امن و ضد زلزلهٔ وسوسه و هوس تبدیل میکند؛ زلزلههایی که گاه توان یکی از آنها به هزاران ریشتر میرسد و بینهایت چهرهٔ باطنی را که درون آدمی است، زیرورو میکند و لایههای زیرین و فرودست را به لایههای رویین و فرادست میآورد و آسمانهٔ جان آدمی میسازد. این جنجالها و ستیزها، همه با هم در حال وقوع است و کمتر کسی متوجه این غوغای باطن ناسوت میشود.
یک لحظه غفلت و نداشتن ذکر، گاهی پدیدهای را در جا میکشد. اگر پدیدهای ذکر مناسب خود را فراموش کند، گاه به چاقوی سلاّخی سپرده میشود تا ذبح گردد. انسانها نیز اگر ذکر و حرز مناسب خود را نداشته باشند، در این غوغای پرماجرای ناسوت و در این هجوم نیروهای معاند و شرّ و در هنگامهٔ ددمنشی خبایث، آسیب میبینند. در ناسوت پربلا، موجهای مصیبت و غم، با ذکر و دعا آرام میگیرد؛ چنانکه روایت شده است:
«قال أمیر المؤمنین علیهالسلام : ادفعوا أمواج البلاء بالدعاء، ما المبتلی الذی قد اشتد به البلاء بأحوج إلی الدعاء من المعافی الذی لا یأمن البلاء؛»(۱)
امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: موجهای بلا را با دعا و طلب از خداوند دور
۱-قطب الدین راوندی، الدعوات، ص ۲۱٫
(۵۲)
سازید. گرفتاری که بلا بر او شدت و سخت گرفته به دعا نیازمندتر نیست از کسی که در عافیت است و از بلا ایمن نمیباشد.
باید توجه داشت که دعا میتواند در ظرف قضا وارد شود و حتی بلاهای قطعی و حتمی را برطرف کند؛ اما باید به آداب دعا و قواعد علمی آن آشنا بود؛ وگرنه فرد ناآگاه نمیتواند از چنین موهبتی بهره برد. باید برای آشنایی با دعا وقت گذاشت و نیز وقتی را برای دعانمودن و سخنگفتن و داشتن نجوا با حقتعالی داشت. سایهٔ سنگین غفلت در عصر غیبت، با سیاستهای معنویتسوز دنیای استکبار، بیشتر افراد را در خود فرو گرفته است و کمتر کسی است که از آسیبهای عصر ارتباطات و فنآوریهای نوین، مصون باشد؛ سیاستهایی که پیچیدگیهای آن را در کتاب «خط ریل تمدن غرب» توضیح دادهایم.
آدمی نه رویینتن است که با آسیبی، خودبهخود درمان شود و نه به تنهایی توان مقابله با سپاهی عظیم از نیروهای معاند شیطانی را دارد؛ بلکه باید با ذکر، خود را در پناه خدای مهربان و نیروهای محافظ خیر قرار دهد تا بتواند عمر سالم خود را در برابر حوادث ناسوت پایدار بدارد و از موقعیت ویژهٔ ناسوت در وصول به کمالات اختصاصی خویش و شکوفایی استعدادهایی که دارد، بهره ببرد.
کسی که ذکر حقتعالی را داشته باشد، خداوند با او همنشین میشود و پای وی نشسته و او را در پناه خود میدارد؛ چنانکه میفرماید: «أنا جلیس من ذکرنی»(۱). کسی که ذکر حقتعالی را در دل خود دارد، دل
۱- شیخ صدوق، التوحید، ص ۱۸۲٫
(۵۳)
خویش را میهمانخانهٔ حضور حقتعالی قرار داده است.
قلمروی خاصیتبخشی ذکر، بسیار گسترده است و پدیدهای نیست که از آن بهدور باشد. ذکر برای سلامتی چنان اهمیتی دارد که به کمترین غفلت و کمبودی، ریزش پدیدهای را سبب میشود و چه بسا خطر مرگ یا ابتلای به جنون و مس شیطان را در پی داشته باشد.
به هر روی، جنگجوی پیروز میدان ناسوت، تنها کسی است که سلاح عنایت ویژهٔ الهی را داشته باشد؛ سلاحی که همهکاره است و خاصیت شمشیر و نیزه و تیر و کمان، تا خاصیت سلاحهای لیزری، شوکزا و آتشین در آن است؛ سلاحی به نام «ذکر» که روش استفاده از آن در «دانش ذکر» آموزش داده میشود؛ دانشی که تنها کتاب تعلیمی همهجانبهٔ آن، اثر حاضر میباشد.
آفتهای دوری از ذکر
قرآن کریم برای تببین آفات دوری از ذکر، چنین هشدار میدهد:
«وَمَنْ یعْشُ عَنْ ذِکرِ الرَّحْمَنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَانا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»(۱).
و هر کس از یاد (خدای) رحمان دل بگرداند، بر او شیطانی میگماریم تا برای وی دمسازی باشد.
اگر کسی ذکر نداشته باشد و با ذکر زندگی و عیش نکند، شیطانی بر او چیره میشود که تا قیامت، با وی خواهد ماند و از وسوسههای او تأثیر
۱- زخرف / ۳۶٫
(۵۴)
میپذیرد. کسی که با ذکر عیش نکند، شیطانی از او زایش مییابد و شیطانی همچون فرزند وی میگردد. تولید مثل چنین کسی، تخم شیطان ریختن است؛ شیطانی که تا ابد با وی میماند؛ امری که از قدرت خداوند بیرون نیست؛ چرا که چیزی از اعلی علیین تا اسفل سافلین از حیطهٔ حکومت و سیطرهٔ قدرت خداوند بیرون نیست؛ برای همین است که خداوند آن را به خود نسبت میدهد و میفرماید: «نُقَیضْ لَهُ شَیطَانا». این تعبیر، چیرگی قدرت الهی را میرساند؛ وگرنه این تولید مثل، معلول کردار خود فرد است. چنین کسی قرینی دایمی مییابد و برای درمان آن، باید چنین قرینی را قطع کند.
نفس اگر ذکر نداشته باشد، خود داری صفت شیطانزایی میشود. برای استبعاد از این مطلب، میتوان به غذاهایی مثال زد که اگر فاسد و پوسیده شود، به کرم تبدیل میشود و زایش کرم دارد. نفس چنانچه ذکر نداشته باشد، شیطان میزاید؛ آن هم شیطانی که لازم جداییناپذیر و قرین او میشود؛ شیطانی که به او میچسبد و دیگر او را رها نمیسازد. در واقع، نفسی که شیطان در آن متولد شده است، خانهٔ آن شیطان شمرده میشود و شیطانِ یادشده جایی دیگر ندارد، تا به آنجا رود. این شیطان در خود نفس لانه میکند و دیگر از آن بیرون نمیرود. شیطان یادشده، آن نفس را تصاحب میکند و آن را شیطانی میسازد. شیطان از این نفس زاییده میشود، گویی خانهٔ نفس را اجاره کرده است، در آن رشد میکند و قدرتی مییابد که میتواند آن را رهن کند و بعد از مدتی، قباله و سند آن
(۵۵)
را به نام خود میزند و نفس را مال خود میسازد و دیگر تا روز قیامت، صاحب خود را رها نمیکند و قرین، جفت و همسر او میشود.
کسی که شیطان در باطن وی لانه کند، روحیهٔ خود را از دست میدهد و ورشکست و مأیوس میشود و تن به هر خلافی میدهد؛ درحالیکه ندای شیطانِ قرین خود را میشنود. دل چنین فردی به دست شیطان گرفتار میشود و دیگر زور و توانی برای او نمیماند تا بتواند در برابر وسوسهها و وسواسهایی که ایجاد میکند، مانع شود. شیطانِ قرین، فرد را به انواع گناهان مبتلا میکند؛ گناهانی که روزی احتمال نمیداد او به چنین معصیتهایی مرتکب شود. کسی که نطفهٔ شیطانی را درون خود پرورش دهد و آن را بزاید و پرورش دهد و بزرگ کند، دیگر به این آسانی از آن رهایی ندارد. شیاطینِ قرین، بیشتر در کمین کسانی هستند که به علوم دینی یا سلوک عرفانی نسبت دارند. شیطان قرین، خود را در سبکهای متنوع مذهبی و ولایی استتار میکند و نداهای خود را به نام خدا و ولایت به قلب فرد مینشاند و در آن خانهٔ شیطانی طنین میاندازد و به شکلهای مختلف، فرد را به انواع گمراهیها، آن هم به نام وحدت و کمال و معرفت و گاه به اسم ولایت، میکشاند. چارهای نیست جز اینکه باید از این نوع گمراهیهای رسواکننده و مفتضحساز به حقتعالی پناه برد.
خانهای که به ذکر خداوند آباد است؛ نیروی جاذبهای مییابد که فرشتگان را به سوی خود میکشاند؛ زیرا فرشتگان با ذکر خدا ارتزاق میکنند. خوراک فرشتگان ذکر است و از آن، خوشایند دارند. هرجا بوی
(۵۶)
خوشِ ذکر معنوی حقتعالی بلند شود، فرشتگان را چونان آهنربایی به خود میکشاند(۱). تأثیرپذیری فرشتگان از ذکر، چنان است که میتوان آنان را با ذکر، به تسخیر خود درآورد و به استخدام گرفت. اجنه را نیز میتوان با ذکر به خدمت خود گرفت و آنان را به کارهای دلخواه، مانند کسب اطلاعات و آگاهی یا انجام برخی کارهای قدرتی واداشت. هرجا که فرشتگان حضور داشته باشند، شیاطین از آنجا میرمند؛ زیرا آنان قدرت ملایکه؛ بهویژه ملایکهٔ ارضی را میدانند. فرشتگان زمینی، گروه ضربت پروردگار میباشند و شیاطین تا احساس کنند فرشتگان در جایی حضور مییابند، خود از آنجا میروند. ذکر، ملایکه را پایین میآورد و شیاطین را فراری میدهد. اگر شیاطین در خانهای تمرکز کنند، اهل آن خانه کیفیت نمازهای خود را از دست میدهند. خانهای که ذکر خداوند در آن گفته میشود، برای اهل آسمانها شناختهشده و روشن میباشد.
به هر روی، باید پذیرفت که ذکر دارای میدان جاذبه میباشد و هر ذکری به تناسب توانی که دارد، در ملکوت نفوذ میکند و اهل آن را به خود مشغول میدارد.
کسی که ذکر ندارد، در معرض هجوم و بدخواهی شیاطین قرار میگیرد و پناه امن خود را از دست میدهد. این در حالی است که میان نزول بلا و غفلت رابطه میباشد. کسی که ذکر ندارد و در غفلت از حقتعالی
۱- ر. ک : الکافی، ج ۲، صص ۴۹۸ ـ ۴۹۹٫
(۵۷)
میباشد، خود را در معرض خطر و بلا قرار داده است. غفلت، معلولِ نداشتن ذکر میباشد. همین غفلت حرمانزا، حتی با ذکر عادی، صوری و لفظی از بین میرود؛ اگر عنصر توجه در آن باشد.
ذکر سبب میشود باطن ذکرپرداز قدرت جذب نیروهای غیبی بهویژه فرشتگان را در خود داشته باشد و آنان را به سوی خود بخواند. ذکرپرداز وقتی که میخوابد، در خواب خود نیز به غیب عالم متصل میگردد و از پدیدههای آن، علم و قدرت میگیرد. باطن آدمی با ذکر، این توان را مییابد که از ملکوت، نسیمهایی حیاتبخش را به عنوان توشه برگیرد و خود را توسعه دهد و کمال بخشد؛ نسیمهایی که گاه سنگ دارد و سر میشکند دیوارش. ورود به فضاهای معنوی با ذکر، هم خنکای دل و تازگی روح دارد و هم بلاهایی که حتی دل سنگ را میشکند. در چنین فضایی باید قدرت استجماع بالایی داشت. سرعت ورود به چنین فضایی بسیار بالاست و کسی که نتواند با استجماعِ بالا بر خود چیره باشد، بیدرنگ مشکل پیدا میکند و با برخورد به پدیدهای، قدرت تصمیمگیری درست را از دست میدهد؛ اما اگر از ذکر، توان و انرژی گرفته باشد، با آنکه اسکلت وی را زنده زنده بیرون میآوردند و بند بند استخوانهای وی را پاره پاره میکنند و پودر میسازند، وی میتواند تمامی تعینات را از خود بزداید و از مقام اسما و صفات فراتر رود و با برداشتن تمامی تعینات خلقی، به مقام ذات ورود یابد.
ذکر، مانند زره عمل میکند و فرد را در بحبوحههای طغیان هواهای
(۵۸)
نفس میگیرد و انسان را از گناه و عصیان و طغیان دور میکند؛ اما غافل و بریده از ذکر، چموشی میکند و آلوده، گرفتار و بلازده میشود.
خود ذکر، هم شکر میباشد و هم نعمت. توجه به همین نعمت و هرگونه خیراتی که به حقتعالی منتسب گردد و از او دیده شود نیز مصداق ذکر میباشد. با ذکر میتوان صاحب سرمایههای معنوی شد و آن را در تمامی حالات و در تمامی زمانها افزایش داد. ذاکر به قدرت جذب علوم میرسد و علوم به ذهن وی میریزد. تمام پارازیتهایی که در فضای ناسوت میباشد، برای وی به صدا تبدیل میشود و از زبان وی به شکل گوهرهای حکمت، ظاهر میشود.
کسی که ذکر ندارد، سرمایهٔ عظیم معنوی و قدرتی و منبع انرژیزا، حیاتآفرین و حرکتسازی را از دست داده است و از عوارض استهلاکآور و اصطکاکزایی که ممکن است فرد را به زمین زند و ورشکست نماید، ایمنی ندارد. بر اینپایه، خاصیتِ داشتن ذکر، منحصر به بهره بردن از ثوابهای اخروی آن نیست و در همین دنیا دارای نقشی بسیار تأثیرگذار میباشد. ذکرها از ذکرپرداز حمایت میکند و مددکار وی میشوند و به او پادزهر مقابله با پدیدههای مسموم را میدهد و در برابر ویروسهای غیبی، حفاظت و حمایت میکند.
فرشتگان در موقعیت ممتاز قداست و پاکیای که دارند، دارای ذکر میباشند و خود را با ذکر، محافظت میکنند؛ این در حالی است که فرشتگان، دارای نفس نمیباشند. آنان نه شهوت دارند و نه غضب؛ اما
(۵۹)
انسانها که معجونی مرکب از قوای متفاوت نفس میباشند و هریک هوا و خواهشی را برانگیخته میسازند، با مرتبهٔ جمعی خود، چگونه میتوانند بدون ذکر، انرژی، حرارت و قدرت بیابد و توان مراقبت و حراست از خود داشته باشد؟ بدون ذکر نمیتوان خودمراقبتی داشت. نعمت، شکر، لطف، سلامت، پاکی و طهارت و ایمنی از گرفتاریهای فراوان و دور شدن از کمبودها و نیز عنایت ویژهٔ فرشتگان حامل علم ـ که فردی را که از ذکر، انرژی و قرب گرفته است، دوست دارند و به وی قرب میجویند و به او علم و اندیشه و خیرات غیبی را القا میکنند ـ برخی از آثار ذکر میباشد؛ آن هم ذکر با تنوعی که دارد.
امروزه خواص سنگها و کانیها تا حدودی شناخته شده و نیز داروشناسی رشتهای علمی و دانشی پیچیده است، اما خواص درمانی ذکر تاکنون مورد توجه علم قرار نگرفته است. همانطور که این قرصها و کپسولها دارای خاصیت و اثر درمانی خاص میباشد، ذکرها نیز هر یک اثری ویژه دارد.
کسی که ذکر ندارد، خطر ابتلای به نفاق و دروغ، او را تهدید میکند. کسی که ذکر ندارد، بسیار دروغ میگوید. ذکر، سیستم زندگی را بهکلی تحت تأثیر خود قرار میدهد. فضای زندگی کسی که ذکر دارد، با کسی که ذکر ندارد، بهکلی متفاوت میباشد. دل آدمی، همانند سبزی خوراکی است که تازه چیده شده است و اگر مدتی بماند و به آن، آب زده نشود، خشک و پلاسیده میشود. دل آدمی، تازگی و طراوت خود را با ذکر دارد.
(۶۰)
گویی ذکر به سبزی دل، آب میزند و آن را تازه، شفاف و رونده نگاه میدارد و مانع از نفاق و دروغ آن میشود. کسی که ذکر نمیگوید، بهحتم دروغ میگوید و توان آن را نمییابد که زبان خود را به دروغ آلوده نکند. ذکر، هم دل را شفاف نگاه میدارد و هم زبان و سخنان را شفافسازی میکند. ذکرپرداز، صریح است و دورو، دوچهره و منافق نمیگردد. ذکر سبب میشود ذکرپرداز یک چهره داشته باشد و این به سبب خاصیت شفافسازی ذکر میباشد. نفاق و دروغ، برآمده از کدورتهای دل میباشد و ذکر، خاصیت جلابخشی به دل و تصفیهنمودن آن را دارد. ذکر، قلب و فکر را صافی میکند. نفاق از «نفق» به معنای حفره و شکاف میباشد. کسی حفرهای درون خود دارد که در جایی کمبود داشته باشد. همانطور که کمبود ویتامین میتوان پوست بدن را چاکچاک کند، نفاق نیز دل را چاک میزند و ذکری که به دل وارد میشود، این چالهها و چاکها را پر، صاف و سالم میکند. هر کسی ذکر خاص متناسب با خود دارد که باید آن را از کودکی به وی بدهند تا با آن انس بگیرد، حرکت کند و رشد نماید. کسی که چنین ذکری داشته باشد، هرگاه کسی به او حمله کند، با همان ذکر از خود دفاع میکند؛ زیرا وی این توان را مییابد که ذکر خود را به خدمت خویش بگیرد. همچنین با همان ذکر میتواند استخدام ملایکه داشته باشد.
ذکر که نباشد، نفاق و دروغ در جامعه فراوان میشود و بسیاری از افراد، به انواع بلایا گرفتار میشوند که کمترین آن، فقر و گناهان اخلاقی
(۶۱)
میباشد. حتی حیوانات نیز اگر ذکر مخصوص خود را فراموش کنند، ممکن است جان خود را از دست دهند و اقتضای مرگ آنی را مییابند. کسی که تمام وقت خود را تنها به تحصیل یا تدریس بپردازد، ولی ذکر نداشته باشد، دانشمند بیایمان با یک زندگی پر از نکبت میشود که علم وی خاصیتی جز فسادآفرینی و گمراهسازی ندارد. ذکر، اذن دخول حرکت قلب میباشد. برخی ذکرها بر روی دل اثرگذاری بیشتری دارد و بعضی از آنها تأثیر کمتری میگذارد. میزان تأثیر ذکرها را میتوان با تجربه و تست آن بر روی خود به دست آورد. همانطور که حیات تن آدمی به آب و هوا و خوراک میباشد، حیات دل و باطن او نیز به ذکر میباشد. کسی که ذکر ندارد، حیات باطن ندارد و دل او از بیذکری میمیرد و نفاق، دروغ، قساوت و معصیت و آلودگی، او را در خود میگیرد و جانش را محاصره میسازد. چنین کسی از حقتعالی بُعد و دوری میگیرد و به حرمان مبتلا میشود. گاه به جایی میرسد که شیاطین، جان او را قبض میکنند و افسار به نفس وی انداخته و آن را به این طرف و آن طرف خِرکش میکنند. ذکر، سپر محافظ انسان است که به او توان بازدارندگی میدهد و بدخواهان را از اندیشهٔ حمله به وی، مانع میشود.
نداشتن پول و درآمد برای تأمین هزینههای زندگی و بدی فقر، برای همه ملموس میباشد. اگر روزی درصد آلودگی هوا و غلظت آلایندههای آن بالا رود، تنفسها سخت میگردد. اهمیت هوای پاک و اکسیژن سالم برای حیات، امری محسوس است. اگر روزی آب نباشد، حیات میمیرد.
(۶۲)
کمبود آب، سوء تغذیه، انواع ضعفها و بیماریها را در پی دارد. اهمیت خوراک نیز درکشدنی است. انسان، افزون بر این نیازهای ضروری ـ که ضرورت آن در مرتبهٔ نخست میباشد ـ به «ذکر» نیاز دارد؛ اما کیست که بداند بیذکری با انسان چه میکند؟ نداشتن ذکر، ریشهٔ مشکلات و معضلات بسیار مهمی است و سبب اختلال در حیات و زندگی سالم میشود و همانند نیاز به هوای پاک، آب و خوراک سالم میباشد. ساختار طبیعی انسان و پدیدههای هستی، با ذکرْ سلامت دارد و با توجه به حقتعالی حرکت پیشرونده، درست و طبیعی خود را مییابد. داشتن ذکر مثل هواست، که اگر نباشد، پدیدهها اختلال پیدا میکنند و نظام حیات خود را از دست میدهند.
بشر باید «دل» خود را دریابد و به دل، اهمیت دهد و بداند که اگر دل، دچار اختلال شود و از بیذکری خلل بردارد، دیگر حیات ندارد. میگویند: «دستِ شکسته به کار میرود، اما دلِ شکسته به کار نمیرود». بشر، به عیادت کسی میرود که شکستگی دست و پای او را میبیند، اما از دلشکسته عیادت ندارد و از او دلجویی نمیکند؛ زیرا به اهمیت دل توجه ندارد.
بشر در نهاد فلسفی خود دچار خطا میشود و خطای فهم دارد. او نمیتواند خطرات بیذکری و غفلت از حقتعالی را به دست آورد. داشتن ذکر، برای حیات، امری زینتی و فانتزی و برای رسیدن به ثوابهای آن نیست؛ بلکه از پایههای ضروری زندگی و برای دور داشتن خود از انواع
(۶۳)
آسیبها و اختلالها میباشد. داشتن ذکر، امری حیاتی است. بسیاری از شکستهای بشری و گرفتاریهای وی، معلولِ نداشتن ذکر مناسب است.
ذکر، غذای باطن است که به آن توان میبخشد و حرز و پناه در برابر سیلِ بدخواهانی از شیاطین جنّی و اِنسی میباشد. بیذکری، ابتلای به انحرافات و معاصی را سبب میشود و انسان را از خداوند و از صفا، سلامت و عشق دور میکند و او را به نکبت و هاری و صفات حیوانات متفاوت وحشی مبتلا میکند و دل را به آلودگیهای حیوانی گرفتار میسازد. کسی که ذکر ندارد، بهراحتی زور میگوید و ظلم میکند و دست به گناه میآلاید. او «قساوت» مییابد. قساوت یعنی مصرف غذاهای فاسد و آلوده و از بدترین غذاهای آلوده برای باطن آدمی، غفلت و بیذکری میباشد.
داشتن ذکر در عالم پرتزاحم ناسوتی برای محفوظ داشتن خود لازم است؛ عالمی که گویی پدیدهها همچون نرمههای خاکستر از قلهٔ بلند آن سرازیر شدهاند و در مسیر تندبادی چون باد صرصر قرار گرفتهاند که با سرعت چند صد کیلومتر در حال حرکت میباشد و هر چیزی را در هم میشکند و برای او انحراف یا اصطکاک در مسیر پیش میآورد و تنها چیزی که میتواند حصن آدمی و محافظ او گردد، رشتهٔ پیوند وی با حقتعالی و توجه نفسی به خداوند و داشتن ذکر او میباشد. در مسیر این تندباد خطرناک، باید خود را به خدا سپرد و گفت: «اللهمّ احفظنا بحفظک».
(۶۴)
باید این حقیقت را پی برد و توجه داشت که بیذکری، همانند بیغذایی یا نداشتن حرارت و انرژی، اختلالآور و آسیبزا میباشد. البته این کار را باید به پشتوانهٔ تحقیقات منضبط و دارای آزمایش، قابل تجربه و علمی نمود.
آدمی در پیچ و خم امکانات و موفقیتهایی که کسب میکند، گاه به تفرعن میافتد و خوشایندها و لذایذ نفسانی، با آنکه سرور و بهجت حقیقی نیز با آن نیست، گاه فرد را چنان سخت و زمخت میسازد که استکبار و خودبرتربینی و غرور را فصل مقوّم و جداییناپذیر او میسازد. چنین فردی چنان به خود مینازد و خود را چنان رستم پهلوانِ داستان قرار میدهد که ندای «أَنَا رَبُّکمُ الاْءَعْلَی»(۱) را به صراحت یا به کنایه و اشاره برای تمامی مردمان، ساز میکند. او از چند روز دنیای گذرا و بقایی که در آخرت و ابدی است، غافل میشود و به گُندهلاتِ خانه و محله یا شهر و کشور یا دنیا تبدیل میگردد و جز فساد و فسادآفرینی، کاری از او نمیآید:
«کلاَّ إِنَّ الاْءِنْسَانَ لَیطْغَی أَنْ رَآَهُ اسْتَغْنَی»(۲).
حقا که انسان سرکشی میکند، همین که خود را بینیاز پندارد.
آدمی تا چه پایه باید به خود مغرور باشد که خود را بینیاز بپندارد؟! درحالیکه نفسهای حیاتی وی به حیات پروردگار وابسته است و نیازهای گستردهٔ خود را بر سفرهٔ نعمتهای او تأمین میکند. آدمیزاد
۱-نازعات / ۲۴٫
۲- علق / ۶ ـ ۷٫
(۶۵)
ـ که جز ظهور پروردگار خویش چیزی نیست و از خود چیزی ندارد و به ذات حقتعالی وابستگی تمام دارد ـ چه میشود که مغرورانه و با اعتماد تمام به خود و با مشاهدهٔ افرادی که برای او کف میزنند یا صلوات میفرستند، سر به طغیان میگذارد؟!
فروتنی و نرمی نسبت به حقتعالی و بندگان او ـ بهویژه همسر و فرزندان نیز که ما آن را با سرفصل «نماز و نیاز و ناز» و تحت عنوان «توان خریدن ناز دلبر» در جلد دوم خواهیم آورد ـ در مسیر زدودن خشکی دل مؤثر است و فرد را بر آوردن ذکرهای تضرعی و تعقیبی توانمند میسازد. این ذکرها وابستگی فرد به حیات پروردگار را نمایان و آشکار مینماید. آدمیزادِ ضعیف، مثل پشمک آب میشود و مثل پنبهٔ خیس، نشست میکند و به بادکنکی میماند که با اندک فوتی باد میشود و به ضربهٔ سر سوزنی و با تلنگری، مأیوس و ناامید میگردد و به فسفس میافتد و ولو و تلپ میشود و گاه چنان ضعیف و حقیر و ناامید از همه چیز میشود که به بنبست میرسد که خودکشی میکند. او همان آدمیزادی است که با نشستن بر صندلی ریاست، باد تفرعن او را میگیرد و از تکبر و غرور، مهارنشدنی باد میکند و به فساد و طغیان رو میآورد و به آسمانغُرّهای بر سر خَلق خدا تبدیل میشود. او که روزی گالش تابهتا و پاره پاره میپوشید، یک صندلی نرم و عنواندار، نفس او چه کرده است که فردی وحشی و بیحیا شده و رَم میکند و غیرت و مردانگی از دست مینهد و بهراحتی پا بر هرگونه شرافت و قداستی میگذارد و دیگر شرف و ناموس و قداست و حرمت
(۶۶)
برای او معنایی ندارد. این بدفرجامیها و حرمانها به سبب نداشتن ذکر سالم، درست و مناسب است.
ذکر درست که نباشد، به جای حقتعالی، غرور و تکبر و اعتماد به نفس مینشیند؛ اعتمادهای به نفسی که گاه صبغه و رنگ دین و خدا به خود میگیرد؛ درحالیکه چیزی جز بازیهای نفس برای ارضای هواهایی که دارد، نیست. انسان ضعیفی که نمیتواند حتی به خود کمک کند و از تشخیص آلودگیهای باطنی خویش و فرار از توهّماتی که دارد، عاجز است و نمیتواند حتی به خود کمک کند، چگونه و به کدام دین میخواهد کمک داشته باشد؟!
ذکر ـ بهویژه ذکرهای تضرعی تعقیبی ـ بزرگی پروردگار و کوچکی آدمی در مقابل او را یادآور میشود. این ذکرها اگر در سجده و با گریه آورده شود، بهتر است. اگر چشم آدمی برای مدتی طولانی اشک نداشته باشد، نشانهٔ دلی بیمار است. چنین دلی یبوست و خشکی دارد که نمیتواند گریه کند. گریه و تضرع برای دردِ خشکی دل و زدودن زنگار غفلتهای آن، بهترین دواست. ذکرهای تضرعی و تعقیبی، دردِ حرمانزای تکبر و غرور را درمان میکند و یبوست، خشکی، تفرعن و اَمّارگی نفس را مهار میکند. آدمی که به مَثَل، مانند یخ در کاسهٔ آب است، خود نمیفهمد که آب است و یخ نیست. یخ، همان آب است؛ ولی بر آب سوار میشود و رئیسی میکند و میپندارد او آب را خنک میسازد؛ آن هم یخی که خود در حال مرگ است و لحظه لحظه به آن نزدیکتر میشود و میمیرد، اما
(۶۷)
نمیفهمد که در حال مردن است و ناز بر آب میکند. ذکرهای تضرعی، خوی سرکشی و تجاوزگری را از انسان میگیرد و به او توجه میدهد که وی همچون یخ در آب، نه استقلال و ذاتی از خود دارد و نه در دنیا حضوری دایمی و پایدار دارد؛ بلکه پیوسته در حال ذوب شدن است و با هر نَفَسی از نقد عمرِ ناسوتی وی کاسته میشود و قدمی پیشتر به سوی قبر خود میرود.
قرآن کریم میفرماید:
«ادْعُوا رَبَّکمْ تَضَرُّعا وَخُفْیةً إِنَّهُ لاَ یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»(۱).
پروردگار خود را به زاری و نهانی بخوانید، که او از حدگذرندگان را دوست نمیدارد.
زاری و تضرع و فروتنی برای پرودگار، سخنگفتن نهانی را در پی دارد؛ اما آنکه مغرور به خویشتن است، خود را گُندهلات میپندارد و عربدهکش میشود و بانگ و فریاد دارد. چنین کسی حتی اگر بر منبر رود، لات است و روضه و سخنرانی را با فریاد میآورد. ریتم باطنی چنین کسی غافلانه است. آنکه در خلوتِ خود به گوشهای میرود و سجاده میگذارد و سجده میسازد و تضرع دارد، صدای خاموش و نهانی با اوست و تضرع خود را به نهانی و «خُفْیةً» میآورد. تضرع و فروتنی، افتادگی دارد، نه عربدهکشی. نفس اگر خشک باشد، با کمترین تحریکی از ناحیهٔ کاری که موافق میل آن نیست، بر دیگری هجوم میآورد؛ گویی فرد از مرحمت و
۱-اعراف / ۵۵٫
(۶۸)
مهربانی چیزی نمیداند.
داشتن تضرع و خفیه، عظمت خدا را در دل زنده میسازد. توجه به عظمت خداوند، انسان را از معصیت دور میکند. مثال «یخ و آب» که در اینجا آمد، این عظمت را مینمایاند. مثال یادشده چکیدهٔ سختترین مراحل وصول کامل عرفانی است و بیانگر وحدت میباشد.
«وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِک غَدا. إِلاَّ أَنْ یشَاءَ اللَّهُ وَاذْکرْ رَبَّک إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَنْ یهْدِینِ رَبِّی لاِءَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدا»(۱).
و زنهار در مورد چیزی مگوی که من آن را فردا انجام خواهم داد؛ مگر آنکه خدا بخواهد و چون فراموش کردی، پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر از این به صواب است، هدایت کند.
این آیه خطاب به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میباشد و از این حیث، اهمیت ذکر را میرساند.
آدمی که همواره در معرض آسیب غفلت از حقتعالی و فراموشی اوست، با گفتن یک ذکر، میتواند موتور خاموش خود را دوباره راهاندازی و فعال کند. باید در خود ذکر نهانی داشت. ذکرپرداز باید نفس خود را چنان تربیت کند که مشغلههای ناسوتی و غیر را نبیند؛ وگرنه در مسیر خود متوقف میگردد و باطن خویش و قدرت استجابت ذکر را از دست میدهد. اگر خودرویی برای مدتی طولانی خاموش باشد، انرژی باتری آن
۱- کهف / ۲۳ ـ ۲۴٫
(۶۹)
از دست میرود و موتور و دیگر اجزای آن، رفته رفته دچار استهلاک میشود. نفس آدمی نیز چنین است و اگر حرکت و فعالیت باطن آدمی متوقف شود، فراموشی و غفلت آن را چنان در خود فرو میبرد که به مرداب و فسیل تبدیل میگردد.
به هر روی، سخن ما این است که بیتوجهی بشر امروز به امور معنوی و الهی، صداقت، صفا، انصاف و سلامت را از زندگیها برده است. این مشکل را در کنار معضل دیریاب «مسلخهای بشریت» بگذارید که از آن در کتاب «جامعهشناسی عالمان دینی» سخن گفتهایم. مشکلات بشر امروز برای آن است که انصاف ندارد و هنوز به رشدی نرسیده است که «انسان» باشد، «انسان» بشناسد و «انسانیت» نماید؛ بشری که دعا، ذکر و توجه به معبود ندارد. برخی از آفتهای طبیعی و غیرطبیعی، بدون ذکر و دعا دفع نمیشود. درست است فضای جامعهٔ انسانی به این زودیها آگاهی نمیپذیرد و اصلاح نمیشود، ولی تلاشهای فردی در این بحبوحهٔ خطر و تراکم غفلت، بینتیجه نیست و البته این چیرگی میطلبد که هر مسلمانی خود را هرچه فراوانتر و بهتر به سلاح ذکر، آن هم با کیفیت بالا ـ بهویژه به ذکر خفی و قلبی ـ مسلح نماید تا بتواند آسیبهای دوران ظلمت غیبت و شب دیجور محرومیت از مقام عصمت را هرچه بیشتر مهار کند.
منابع ذکر
منابع ذکر بر دو قسم عمدهٔ «حالی» و «علمی» میباشد. منابع حالی آن، همان صفات باطنی و مجرّباتی است که خداوند به بندهٔ راهیافتهٔ
(۷۰)
خود در قالبهای متفاوت سماع، خلسه، رؤیا یا رؤیت، اِلقا و موهبت میکند یا ذکرپرداز از استاد خود به صورت شفاهی یا به مدد امداد وی میگیرد و از آن، به طریق «سینهبهسینه» یاد میشود. این طریق، هم القای ذکر از ناحیهٔ حقتعالی به دل بنده را در برمیگیرد ـ که طریقی حقی است ـ و هم گرفتن نسخهٔ ذکر از یکی از اولیای مأذون الهی را، که طریقی خَلقی است. منابع علمی آن نیز آیات قرآن کریم و مأثورات اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام و دیگر متون قدسی است که به صورت مَدرسی آموزش داده میشود. بر این پایه، اذکار یا مأثور است و یا غیر مأثور. مأثور، ذکری است که یکی از حضرات معصومین علیهمالسلام در سلسله سند نقل آن، وارد شده باشند. چنین نقلی، تأیید صحت آن ذکر و علمی بودن آن را میرساند. پرداختن به ذکر مأثور یا ذکر عام، برای تمامی افراد مُجاز است؛ اما انشایی گفتن ذکر خاص، نیاز به تجویز مستقیم از ناحیهٔ استاد کارآزموده دارد تا با شرایط انسانی و زمانی ذکرپرداز هماهنگ شود.
قرآن کریم، ذکر مأثوری است که عین صدق و واقع میباشد. ذکرهای قرآن کریم باید بهدرستی تجویز شود و به گونهٔ صحیح مصرف گردد. نتیجهبخش بودن ذکرهای مأثور، با حفظ شرایط آن، قطعی است و مورد خطا ندارد.
واژهٔ «ذکر» در قرآن کریم با مشتقاتی که دارد، نزدیک به ۲۶۰ مورد بهکار رفته است. این عدد نشان میدهد ذکر از واژههایی است که به کثرت در قرآن کریم آمده است و این بدان معناست که از امور بسیار ضروری
(۷۱)
برای تمامی مردمان میباشد. ذکر، حکم آب و غذا را دارد که دوری از آن، موجب گرفتاری به غفلت شده و مشکلات و حرمانهای باطنی را پدید میآورد.
«ذکر» یکی از اسامی قرآن کریم است. قرآن کریم ذکر است؛ زیرا اظهار معانی دارد. برخی میگویند قرآن کریم از باب «زیدٌ عدلٌ» و به سبب مبالغه و به مَجاز، ذکر نامیده شده است؛ اما ذکر، هر چیزی است که بتواند ایجاد توجه کند و معنایی را بروز دهد؛ حتی خوردن سنگ به شیشه، اگر جلب توجه کند، مصداقی از ذکر است. نه تنها قرآن کریم، بلکه تمامی پدیدههای هستی، ذکر میباشند؛ زیرا تمامی، چهرههای اظهار و بروزِ بینهایت کمال میباشند. هر ذرهٔ ظهوری بینهایت تلون و قدرت تبدیلپذیری دارد و بازی آن ابدی و همیشگی است و هیچگاه تعطیل نمیپذیرد و معدوم نمیشود. هر ذرهای میتواند در سیر ابدی خود، به تناسب مسیر ناسوتی خویش، به بینهایت چهره درآید و هر چهرهٔ آن، یک بارزه و یک بروز و ظهور و یک ذکر است.
هر یک از پدیدههای هستی با کوچکترین واحدی که دارد، هم خود مسیری ابدی و بینهایت و بدون مقصد و غایت دارد و هم در مجموع با دیگر پدیدهها، بیشمار و نامحدود میباشند. در این سیر بینهایت ـ آن هم با بینهایت پدیده ـ باید بهگونهای حرکت کرد که به تصادم و تزاحم منجر نشود و نزاعی با دیگر پدیدههای ناسوتی پیش نیاید و آفات و آسیبها به کمترین میزان خود برسد.
(۷۲)
گفتیم قرآن کریم کتاب ذکر است؛ چنانکه خود میفرماید:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(۱).
چنین است که ما قرآن را فرو فرستادیم و چنین است که ما خود آن را نگاهداریم.
ذکرهای بسیط قرآن کریم به بیش از دههزار مورد میرسد؛ اما شمار ذکرهای ترکیبی قرآن کریم به میلیونها مورد میرسد؛ زیرا هریک از آیات قرآن کریم، قابلیت ترکیب با دیگر آیات را دارد. البته هریک از واژگان آیات نیز میتواند به عنوان ذکر، مورد استفاده قرار گیرد که در آن صورت، شمار ذکرهای بسیط و ترکیبی آن غیرقابل شمارش خواهد بود. البته واژههایی بسیط و نیز عبارات ترکیبیای در قرآن کریم میباشد که ذکر نیست و تشخیص واژگان و ترکیبهای ذکری، نیاز به تخصص دارد. برای نمونه، واژهٔ قرآنی «رَبّ»، میتواند با بسیاری از واژگان ترکیب شود. در ترکیب این ذکرها، هم میتوان به آثار مثبت وصول داشت و هم به اموری چون مرگ پدیدهای خاص. همچنین اگر تناسب این اذکار بینهایت با ذکرپرداز رعایت نگردد، گاه سنگینی برخی اذکار برای بعضی از افراد چنان است که توان زندهماندن را از آنان میگیرد و آنان را به کام مرگ میکشاند.
قرآن کریم تمامی اقسام ذکر را دارد؛ از عادی اولی گرفته تا ذکرهای بسیار عالی، که بخشی از آنها ویژهٔ محبوبان میباشد. ما برخی از
- حجر / ۹٫
(۷۳)
ذکرهای محبّی را در کتاب «سرود محبان» آوردهایم. همچنین در کتاب «چهرهٔ عشق» ذکرهای بسیطی را که از آیهٔ شریفه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» به دست میآید، توضیح دادهایم و نیز ذکرهای سورهٔ حمد را در جلد دوم تا چهارم «تفسیر هدی» آوردهایم.
برخی از ذکرها نیز در دعاهای مأثور و روایاتِ رسیده از حضرات معصومین علیهمالسلام میباشد. حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام ، صاحب ذکر میباشند؛ به این معنا که تولید ذکر دارند. از آنان ذکرهایی رسیده است که در قرآن کریم نمیباشد. افزون بر قرآن کریم و روایات ـ بهویژه ادعیه ـ اولیای محبوبی حقتعالی میتوانند تولید ذکرهایی داشته باشند که متن آن نه در قرآن کریم میباشد و نه در روایات. این ذکرهای اختراعی، پشتوانهٔ تجریه و دانشهای موهبتی این اولیای عصر غیبت را با خود دارد. البته ذکرهای آنان، نیازمند آن است که مورد بررسیهای علمی قرار گیرد و جهت مُنتِج بودن آن، تجربه شود و اثر و خاصیت آن به اثبات رسد. بشر غیرمعصوم اما مورد عنایت حقتعالی، میتواند تولید ذکر داشته باشد؛ چنانچه بشر در زمینههای دیگر، مخترع و موجِد میباشد. البته در حوزهٔ شرع، ایجاد بدعت حرام است. ما بحث از بدعت را در کتاب «اخباری و اصولی چه میگویند؟» آوردهایم.
در حوزهٔ اذکار، بیشترین اذکار در قرآن کریم و روایات آمده است. شمار ذکرهای قرآنی که بر دو قسم بسیط و ترکیبی میباشد ـ بهویژه به اعتبار ترکیب آن ـ بسیار فراوان است؛ به گونهای که باید گفت منبع عمدهٔ ذکر،
(۷۴)
قرآن کریم میباشد. قرآن کریم و حضرات معصومین علیهمالسلام خبرهٔ دانش ذکر میباشند که ظرایف این دانش را به تفصیل بیان کرده و قوانین فراوان آن را در ضمن ادعیه و مناجاتها و ذکرهایی که داشتهاند، تعبیه نمودهاند تا متعمقان و ژرفاندیشان آخر زمانی، به کشف آنها همت گمارند.
اما روایات ذکر را میتوان بر دو گروه عمده دانست: یکی روایاتی که ذکرپردازی را تشویق نموده و از رمز و رازهای آن، پرده برداشته است. دیگری، روایاتی است که گفتن ذکری را توصیه نموده است. اذکاری که در روایات، مورد سفارش قرار گرفته است، بخشی از «اذکار مأثور» میباشد. بنابراین، ذکر یا مأثور است و یا غیرمأثور. باب اذکار در میان کتابهای روایی، بسیار گسترده است. داشتن تحقیق منسجم بر این روایات، میتواند دانش عظیم ذکر را هم ساختار دهد و هم آن را ارتقایی بلند بخشد.
تنها بر اساس آمار «المعجم المفهرس» مربوط به «بحارالانوار»، ذکر نزدیک به ۳۵۹۵ بار در روایات آمده است. این آمار، با آمار قرآنی آن، به نسبت حجم، هماهنگی دارد. اما در کتاب «وسائلالشیعه»، برای ذکر، پنجاه باب با بیش از ۲۲۰ روایت آمده است.(۱)
همچنین بابهای پراکندهای نیز بر استحباب ذکر خداوند یا اولیای چهارده معصوم علیهمالسلام یا نعمتهای خداوند وجود دارد(۲).
۱- وسائل الشیعة (آل البیت) ج ۷، ص ۱۴۹٫
(۷۵)
ذکر در روایات، جایگاه بلند و منزلتی عظیم دارد. روایات، چنان به ذکر اهمیت داده است که بر پایه دادههای آن، باید بیشتر افراد انسانی را از غافلان و مردودان دانست؛ اما این نکته در شناخت دین، بسیار حایز اهمیت است که باید نگاه تکبعدی به مسأله نداشت و تمامی اطراف آن را در نظر گرفت. غافل بودن، به معنای خروج از دین، گمراهی و ساقط شدن از مسلمانی نیست؛ بلکه ارزش هر فردی به حسب مرتبهٔ وی سنجیده میشود و تمامی کردار هرکسی ثواب یا اجر متناسب با آن را دارد و ذرهای خیر از کسی فروگذار نمیشود؛ هرچند فاعل آن در نیت خود قصد قرب نداشته باشد، بلکه عمل خیر را تنها به جهت خیر بودن آن بیاورد. در دستگاه مشاعی محاسبهٔ کردار، نقش و اجر هیچ پدیدهای نادیده گرفته نمیشود. دین از ذاکران عالی ملکوت اعلی تا غافلان و گمراهان را در بر میگیرد؛ ولی مرتبهٔ هر کسی به نسبت وی محفوظ است. کسی که توفیق ذکر دارد، نمیتواند غافلان را به پستی و سستی متهم سازد و به خلق خدا به دیدهٔ تحقیر بنگرد. ما برخی از مهمترین روایات ذکر را در کتاب «المسکه»(۱) آوردهایم.
اما اذکار غیر مأثور، تجربهٔ آشنایان به دانش ذکر و ذکردرمانی است که در این صورت، با حصول شرایط مشابه آن در دیگری، ممکن است نتیجهبخش باشد؛ به این معنا که نتیجهبخشی آن، امری تخلفناپذیر
۱- ر. ک : وسائل الشیعة (آل البیت) ج ۱۱، ص ۳۹۱٫
۲- ر. ک المسکة، ج ۱، ص ۵۸ ـ ۶۱٫
(۷۶)
نیست؛ هرچند ادعای محکم و یقینی برای نتیجهبخشی آن شده باشد. البته در بحث سلوک عملی، مربی حاذق، بر پایهٔ تجربه و تخصصی که دارد، ممکن است ذکرهای غیر مأثوری را تجویز کند. تجویز چنین ذکرهایی از آنچه که وی آن را به شرع مستند نمیسازد، اشکالی ندارد؛ چنانچه مسجد جمکران، با صیغهٔ مسجد بودن خوانده شده و میتواند با اندکی تحجیر، مسجد و خانهٔ خدا گردیده باشد؛ بدون آنکه لازم باشد طریق آن به یکی از حضرات معصومین علیهمالسلام برسد؛ هرچند میتوان این مسجد را به نام هریک از حضرات معصومین علیهمالسلام نامگذاری نمود. چنین مثالی را برای آن آوردیم تا از افراط و تفریطگرایی در زمینههای دینی دوری نماییم.
حساسیتها و افراط و تفریطها ذکرها را در هیأت ضعیفی که دارد، راحت نگذاشته است. کسی که صاحب فرزند نمیشود و احساس و عاطفهٔ وی از این ناحیه جریحهدار است، به هر شیادی رو میآورد و هر چیزی را بهراحتی به عنوان ذکر مستجاب میپذیرد و گاهی نیز به اسم علم و خردگرایی، بنیاد یک نظام رفیع ماورایی را ـ که انبوهی از گزارههای تخصصی را در خود دارد ـ بهکلی منکر میشوند و آن را خرافه میپندارند. البته این بازار آشفته، گاه توسط صاحبان قدرت و سیاستمداران نیز گلآلود میشود و برای نمونه، مسجد جمکران چنان اهمیت داده میشود که قداستی بیش از حرم حضرت معصومه علیهاالسلام مییابد؛ درحالیکه حضرت معصومه سلطان سرزمین قم میباشند و پدیدهای بیاذن آن حضرت علیهاالسلام
(۷۷)
حرکتی ندارد و حتی این مسجد نیز همانند دیگر سرزمینهای مربوط به قم، در تحت تصرف و عنایت آن حضرت میباشد. با گسترش افراطها و تفریطها، این حقیقتهاست که گم میشود و افراطها و تفریطها چنان آویزان حقیقتها میشود که آن را از ارزش میاندازد و به محاق میبرد. دانش ذکر نیز از این بلیهٔ فراگیر مصون نمانده است و اقبالهای افراطی به شیادان و خرافهپردازان، تفریط و بیاعتنایی برخی ـ بهویژه جامعهٔ علمی و برخی دانشیان ـ را به اصل ذکر سبب شده است. به هر روی، کاش دانش ذکر تنها با این مصیبت روبهرو بود که مورد کممهری و بیتوجهی دنیای علمی قرار میگرفت! امروزه ذکردرمانی در دست شیادان و کلاهبرداران و حکیمباشیهایی قلابی گرفتار است و آنان ذکرهای ناشیانه میدهند تا مردم سادهدل و نیازمند را سرکیسه کنند. برخی از آنان، گاه چهارده گوسفند میگیرند، به بهانهٔ اینکه چهارده طلسم را به آن بیامیزند و البته کباببرگ و فیلههای آن را پایین میدهند. بازار دروغگویی و شیادی در حاشیهٔ ذکر رایج است، بلکه ذکرهای درست را به حاشیه برده است. البته کسی میتواند با چنین معرکهگیرانی مبارزه کند که خود در این زمینه آگاهی دارد، نه نیروهای درگیر با ایجاد نظم و امنیت روانی و فیزیکی.
باز تکرار میکنیم در مراجعه به مدعیان ذکردرمانی، اصل بر فساد، حقهبازی و دروغگویی آنان میباشد؛ مگر اینکه خلاف آن با تایید خاص از ناحیهٔ عالمی ربانی و محبوبی ثابت شود که شأن اولیای حق، اجلّ از
(۷۸)
آن است که بخواهند با دانشهای موهبتی خود کاسبی کنند. آنان با بینیازی و بیطمعی و در عشقی پاک زندگی میکنند و نیاز به کاسبی از ناحیهٔ مردم، آن هم مردم گرفتار و دردمند، ندارند. رواج رمّالی سبب شده است جامعهٔ علمی ـ که خود از بیماریهای روحی روانی رنج میبرد ـ در برخی از لایههایی که دارد، اصل حقیقت دین و دانش ذکر را منکر شود؛ چرا که شیادان، بیماران را نه تنها درمان نمیکنند، بلکه امراض آنان را شدت میبخشند. در دانش ذکردرمانی، مهمتر از گفتن ذکر، یافت متخصص و رجوع به استاد کارآزموده میباشد که وی هم راهنماست و هم به مدد نفس قدسی خود، ذکر را امداد و صاحب اثر میکند.
مربی کارآزموده میتواند به پشتوانهٔ تجربه، تخصص و نیز اجتهادی که نسبت به اذکار مأثور دارد، ذکرهایی غیرمأثور را پرداخت نماید؛ اما مهم این است که آن را به دین و حضرات معصومین علیهمالسلام مستند نسازد و تصریح کند که این اذکار، بر پایهیهای تخصص موهبتی و اعطایی و تجربههای شخصی خود دارد. در واقع، چنین گزارههایی، نتیجهٔ کشفهای علمی وی است؛ با این تفاوت که مربی اگر یکی از اولیای محبوبی حق باشد یا یکی از عالمان قدیس که ملکهٔ موهبتی قدسی به وی عطا شده است، گفتهٔ آنان از این حیث که صاحب تخصص میباشند، قابل پذیرش است؛ اما به دیگر صاحبان ادعا، نباید اعتنایی داشت؛ زیرا با نداشتن تخصص در این دانش موهبتی، وجهی برای مراجعه به آنان نمیباشد.
(۷۹)
برخی از اذکار تجربی نیز به صورت نوشته و بدون سند در کتابها آمده و در طلسمات و غرایب جفر کاربرد دارد. نویسندگان چنین اذکاری، به صورت غالبی، شمارگان آن را به عمد، اشتباه میآورند و عدد نوشته شده برای آن، حکم رمز برای قفل کردن این ذکر را دارد تا دست نامحرمان و سوءاستفادهکنندگان، از آن کوتاه گردد؛ اما آشنایان به این دانش میدانند که نسخهٔ درست آن چگونه است و متخصصان ذکردرمانی، قدرت رمزگشایی از این اذکار خطابرانگیز را دارند. استفاده از چنین اذکاری بدون مربی و استاد، افزون بر هدر دادن وقت و دیگر سرمایهها، میتواند آثار تخریبی فراوانی داشته باشد.
در میان اذکار غیرمأثور، ذکرهای باطل و نادرست فراوانی وجود دارد که به دست غیرمتخصصان، بلکه شیادان تجویز شده است و هیچ خاصیتی برای آن نیست. این ذکرها در کتابهای قدیمی بسیار فراوان است. اسرائیلیات را نیز باید داخل در این قسم از اذکار دانست. برخی روایاتِ ذکر، جزو اسرائیلیات است. یهودیان برای آنکه به صورت ریشهای با دین اسلام مبارزه کنند، دست به تخریب فرهنگ و آموزههای آن، با جعل پیرایهها زدند؛ پیرایههایی که بعدها به نام «اسرائیلیات» نام گرفت. ورود پیرایههای اسرائیلی اگر سبب خطای در اجتهاد دینی شود، دین را ناکارآمد نشان میدهد و پیآمد آن، این میشود که دیگر کسی برای سلامت زندگی خود، از راه دین عبور نکند و به دین، بدبین شود. بسیاری از اذکار اسرائیلی که مورد استفادهٔ ناآگاهان قرار میگیرد، از آنجا که با
(۸۰)
خواص مبالغهآمیز و دروغ آمده و فرد اهتمام فراوان برای رسیدن به آنها دارد، هنگامی که را نتیجهبخش نمییابد، اتهام به دین و سستی اعتقاد به شعایر دینی را در فرد پدید میآورد.
با توجه به این تقسیم باید گفت شناخت ذکرهای درست، امری تخصصی و اجتهادی است و این درست نیست که فردی به صورت مستقیم به منابع روایی و نقلی ذکر یا کتابهای چاپشده در این زمینه مراجعه کند و برای خود، ذکری انشایی برگزیند.
باز خاطرنشان میشود مستند و تکیهگاه علمی ما در ارایهٔ این مطالب، افزون بر قرآن کریم و روایات، تجربیات شخصی ما میباشد و ما دانش ذکردرمانی را بر این پایه مهندسی مینماییم و ستونهای عمدهٔ این دانش را بر پایهٔ آن برافراشته میسازیم.
حاکمیت سقیفهنشینیان و پیرایهسازی یهودیان
اکنون که سخن به پیرایهها و اسرائیلیات رسید، بهتر است از عفونتی ریشهدار و گسترده بگوییم که بر باطن فرهنگ دینی اسلام وارد شد و شریانهای حیاتی آن را بهسختی آلوده ساخت و گزارههای آن را به انحرافی اساسی دچار ساخت.
گرچه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، پیام وحی الهی و کتاب زندگی انسانها و تمامی دانشها و معارف، قرآن کریم را به مسلمانان رساند، اما مکتب و مدرسهٔ این کتاب، به انحراف رفت و با شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، باطل در چهرهٔ نقابداران منافق و دوچهره و با استفاده از سادهپنداری و کوتاه فکری امت
(۸۱)
اسلامی، میداندار سیاست و رهبری اجتماعی گردید و چهرهٔ شاخص حقیقت و معلم بزرگ قرآن کریم، امیرمؤمنان علیهالسلام را به انزوا برد و تجربهٔ توفیق حکومت اهلبیت عصمت علیهمالسلام و اجرای صحیح دین و آموزههای علمی آن را تا زمان ظهور، از جهانیان سلب کرد.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در زمان خود توانستند دین حق را جایگزین باطل نمایند و این بنای حقیقی را برای همیشه مستحکم و ماندگار سازند؛ اما چون مجال دگرگونی ریشهای تمامی افکار و سنتهای ناصواب اجتماعی و نشر دانشهای قرآنی را نیافتند، باطل تنها از صحنهٔ ظاهری اجتماع ساقط شد و در باطن، به توطئه و طراحی کودتای سقیفه رو آورد؛ در نتیجه، باطل برای مدت ۲۵ سال میداندار تمامی جامعهٔ مسلمانان گردید. با حکومت امامعلی علیهالسلام ، ایشان تمامی همت خود را بر افشای چهرههای باطل و پیرایهها و بدعتهای آنان گذاشتند؛ اما آنحضرت علیهالسلام نیز تنها توانستند ترنمی از اسلام ناب محمّدی و احکام اجتماعی آن را در جامعه شکل بخشند و چهرهٔ زیبای عدالت و مهربانی حق را برای اندکزمانی ظاهر سازند؛ درحالیکه جبههٔ باطل، در برابر اقدامات حقطلبانهٔ آن حضرت علیهالسلام ، سه جنگ بزرگ را بر ایشان تحمیل کرد. بعد از آن، نیم قرن طول کشید تا باطل، چهرهٔ مزوّرانه و باطنِ پلید خود را آشکار سازد؛ بهگونهای که ابهامی در هویت آن نباشد و با شهادت امامحسین علیهالسلام ، تمامی چهرهٔ باطل آشکار شد و حتی افراد سادهلوح آن زمان، چهرهٔ خواص خودفروخته را، که لباس دین به تن داشتند، به
(۸۲)
صورت کامل شناختند و تمامی ابهامها برطرف شد و فرصت مناسبی پیش آمد تا تحول فرهنگی و معرفتی در اسلام و تبیین اندیشههای بلند در مرزبندیهای مشخص، بهطور عملی در دورانی طولانی رقم بخورد و زمینه را برای درک واقعی اسلام در زمان خود و یا غیبت و اجتهاد، آماده سازد؛ اجتهادی که باید برخاسته از دو رکن دین ـ که چهرهٔ واحدی از یک حقیقت هستند ـ باشد؛ یعنی از قرآن کریم و حضرات چهارده معصوم صلیاللهعلیهوآله . قرآن کریم و شخص رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله بیان اسلام و میزان آن، حضرت علی علیهالسلام است که فصلالخطاب و صراط مستقیم و قسیم جنّت و نار و ملاک شناخت کفر و ایمان و برهان ثابت میباشند. انحراف مسلمین از مسیر اسلام حقیقی ـ که پیوند با صاحبان ولایت در تمامی شؤون زندگی است ـ فاجعهای بسیار زیانبار برای بشر گردید؛ بهگونهای که ریشهٔ تمامی مفاسد عصر حاضر و آیندگان میباشد؛ انحرافی که دانشهای باطنی و عنایی را تحت تأثیر خود قرار داد و آن را به محاق برد.
توجه به کودتای سقیفه، و انحراف اسلام از مجاری اجرایی صحیح خود، که پیرایههای فراوانی را به دانشهای دینی وارد آورد و نیز شعلهٔ ظاهر بسیاری از علوم اسلامی را خاموش ساخت؛ آنهم در کنار تلاشهای فرهنگی یهودیان برای تخریب محتوای اسلام با جعل پیرایهها و اسرائیلیات در قالبهای به ظاهر علمی و با خرید مغزهای دانشیان دنیامدار، از آسیبهای عمدهای است که در اجتهاد علوم دینی و بررسی و تدوین آنها، همواره توجه هر اندیشمندی را به خود معطوف میدارد.
(۸۳)
اینکه حضرات ایمهٔ هدی علیهمالسلام مصدر حکومت و امور واقع نشدند، دین و دانشهای آن را به اموری فرعی و غیرحقیقی آلوده ساخت و سرنوشت آن را به دست افرادی ناصالح و ناآگاه سپرد و فرهنگ دینی را به انواع انحرافات و کاستیهای برآمده از نفاق درونی و هجمههای فرهنگی معاندان خارجی و نیز به تقیه و پنهانکاری مبتلا ساخت.
با کودتای سقیفه و میداندار شدن جبههٔ باطل و چهرههای علمی ظاهرگرای وابسته به دربار خلفای جور، متولّی علوم انسانی و دینی در قرونی متمادی، یا ناآگاهانی بودند که سطحیاندیشی، خرافات و عامیانهگری را رواج دادند و یا دانشیانی متعمّد و جیرهخوار چهرههای سیاسی یهود. متصدیان چیرهٔ این علوم، اگر علم و تخصصی هم داشتند ناصالح بودند و به میل خلفای جور یا قدرتمندان یهودی، نظریهپردازی میکردند یا افراد ناآگاهی بودند که تنها به نفع دربار خلیفه یا بر اساس میل عالمان مزوّر یهود، فریاد میزنند و لفّاظی میکردند؛ کسانی که در هر دو حالت، نسبت به امور معنوی، تخصصی نداشتند و راههای باطنی و ساحتهای غیبی نفس آدمی را نمیشناختند و اگر در باب علوم معنوی چیزی میگفتند یا مینوشتند، تنها این علوم مدرن را به انحطاط میکشاندند و رهزن بسیاری از شیفتگان و علاقمندان به دانشهای ماورایی و صاحبان کششهای باطنی و معنوی میشدند. کردار آنان دعاهای مأثور و اذکار را متهم به بیخاصیتی میکرد؛ زیرا آنان شرایط پردازش ذکر را نمیدانستند و با قواعد آن آشنایی نداشتند و با
(۸۴)
سطحیاندیشی، مراجعان را به ظاهر اذکار، ارجاع میدادند.
اذکار، ختومات، ادعیه و بهطور کلی امور معنوی، از علوم حقیقی است که اگر قواعد آن درست به کار برده نشود، مثل زدن کلنگ بدون در دست داشتن نقشه، آن هم بر زمینی بیگنج است که هرگونه تلاشی را بیهوده میسازد و به هدر میدهد؛ بلکه فرد را نسبت به امور معنوی و پدیدههای ماورایی و گاه حتی نسبت به وجود حقتعالی بیاعتقاد میسازد؛ از اینرو، آگاهی از شرایط تأثیر ذکر و آداب پردازش آن و اصول و قواعد ذکردرمانی برای کسی که از آن در مقام تعلیم یا کاربرد، بهره میبرد، یک ضرورت است؛ بهویژه آن که متولیان حقیقی این علم ـ که حضرات معصومین علیهمالسلام میباشند ـ در شرایط سخت و تحمیلی خلفای جور میزیستند و کمتر شاگرد متعهد، وفادار و دارای نبوغ فکری و اندیشاری با زمینههای مثبت باطنی و با کششهای معنوی داشتند و زمینه برای آموزش رسمی و سیستماتیک این علم، فراهم نبوده است.
اصول و قواعد این دانش، باید از میان متون قدسی قرآن کریم و روایات، استخراج گردد و تنظیم شود؛ آن هم به گونهای که این قواعد به صورت کامل با چهرهٔ خارج و تکوین، دارای هماهنگی باشد و بتوان با انجام آن، نتیجهٔ مطلوب را گرفت؛ نتیجهای که با کمترین کاستی در یکی از شرایط لازم، عملیاتی نمیگردد و چه بسا تجربهای تلخ را در پی داشته باشد؛ تجربهای مانند مرگ یکی از عزیزترین افراد خانواده یا تصادفات شدید رانندگی یا مشکلات ناموسی. امور دخیل در غیب عالم و مؤثر در
(۸۵)
عوالم معنوی، شوخی برنمیدارد و قابل تجربههای خودساخته و خودسنج نیست. گاه ذکری مانند سورهٔ حمد، میتواند مردهای را زنده کند؛ همانطور که در طرف مقابل، ذکری که ناشیانه پرداخت شده است، میتواند تیر خلاص بر جان آشنایی بزند؛ چرا که ذکر، اسلحهای است که هم میتواند از بسیاری از زندگیها دفاع کند و آن را به سلامت و پایدار بدارد و هم زندگی برخی را به خطر اندازد و حیات کسی را به کام تلخ مرگ بکشاند.
به هر روی انحراف ریشهای در حاکمیت جامعهٔ مسلمین سبب شده است جهان اسلام و مسلمین، امروزه هم در عرصهٔ سیاسی، موقعیت مطلوبی نداشته باشند و هم در عرصهٔ اقتصاد و فرهنگ، بیشتر آنان به نکبت فقر و فلاکت جهل و ناآگاهی مبتلا باشند و حاکمان آنان همواره ذلیل و خوار حاکمان غرب یا درگیر جنگ، ناآرامی، معصیت و تباهی گردند. از امور منطقهای و جغرافیایی مسلمانان که بگذریم، کتابهای علمی آنان نیز آلوده به انواع جهل، ناآگاهی و پیرایه است. سایهٔ سنگین حاکمیت سقیفهنشینان ناآگاه و منافق، تمامی دانشهای اسلامی؛ اعم از فقه، فلسفه، عرفان، تفسیر و ادبیات را متأثر از خود ساخته است؛ چنانچه دانش «ذکردرمانی» و استفاده از دعاها و اذکار و اوراد نیز تابع آن میباشد و از نظام دیانت قرآن و حضرات معصومین علیهمالسلام فاصله گرفته و به بسیاری از خرافات آلوده گشته است. ذکردرمانی و استفاده از دعاها و اوراد، یک دانش بسیار پیچیده و تمام باطنی است که پیچیدگیهای آن با
(۸۶)
توجه به تکوینی که در باطن و عالم معنا دارد، از دانشهای رایج، همانند شیمی و فیزیک ـ که تکوین آن امور مادی و محسوس است ـ درهمتنیدهتر میباشد و ظریفاندیشی، دقتبینی و ریزهکاریهای آن بسیار فراتر از این دانشهای محدود به امور مادی است.
امروزه، کتابی در اختیار نداریم که قوانین این دانش را در سیستمی منطقی و با ساختاری روشن، بیان کرده باشد؛ از این رو بخش دعاها، اذکار و اوراد، یکی از دانشهای مهجور، پرپیرایه و پر از خرافه شده است. آیین ذکرپردازی، نه در کتابی تدوین شده و نه در جایی آموزش داده میشود؛ درحالیکه دانستن قواعد آن برای عصر ما، به مراتب مهمتر از آییننامهٔ رانندگی و راهنمایی است. با اذکار و اوراد، میتوان به آسمانهٔ مغیبات وارد شد و به کشف غیب و استماع سخن حقتعالی و وحی او نایل آمد و خود را از کثرت پدیدههای هستی به ساحت ذات رساند.
به هر روی، اینکه ائمهٔ معصومین علیهمالسلام از حاکمیت جامعهٔ مسلمانان کنار گذاشته شدند، عوارض و پیآمدهای منفی بسیاری، هم برای جامعهٔ مسلمین و هم برای جامعهٔ علمی داشت. انزوای تحمیلی سیاسی و اجتماعی آنحضرات و محدود شدن توسط حاکمان جور، از کتاب قطور اسلام، جز جلد و پوستی که موریانه، جایجای آن را خورده است، چیزی باقی نگذاشت؛ هرچند با مجاهدت فرهنگی حضرات معصومین علیهمالسلام راه از چاه نشان داده شده و آن حضرات با القای اصول، راه اجتهاد و فقاهت و رد فروع بر اصول را آموزشی ساختند و
(۸۷)
سیستم فهم دین و نحوهٔ تولید علم دینی را برای عصر غیبت، تبیین نمودهاند؛ هرچند همین سیستم نیز از دست ظاهرگرایان چیره در امان نمانده و کمتر شده است که اجتهاد درست و حقیقی، میداندار جامعهٔ شیعیان در امور سیاسی و اجتماعی گردد؛ بهویژه که فقیهان حقیقی شیعه حکومت و تشکیلات اجرایی نداشتهاند و همواره شاهان و سلاطین بودهاند که تصمیمهای مدیریتی، حتی در امور علمی، میگرفتهاند. این حکایت دردناک دانشهای ظاهری است؛ تا چه رسد به دانشهای باطنی که تنها در نزد شایستگان، به امانت سینهبهسینه، نقل مییافته، و میدان برای ظهور و بروز و تحقیق همهجانبهٔ علمی و هماندیشی و یافت ساختار و نظاممندی نداشته است.
امروزه استفادهٔ علمی از اذکار، حکایتی سر به مُهر دارد که کسی را یارای گشودن قفل آن نیست. دعاها و اذکار، برای استجابت، راه و رسم دارد. باید قواعد استجابت دعا را دانست. کسی که مربی کارآزموده در اذکار باشد، عیب مستجابنشدن دعاها را میداند و مشکل و درد آن را تشخیص میدهد. استجابت دعا و استفاده از اذکار، هم زمینههای معنوی و هم مبادی علمی را میطلبد. کسی که آداب ذکر را نداند، در دعاها ـ که کلیدهای بهشت و مفاتیح جنان است ـ خاصیتی نمییابد و درِ جنون خود را میگشاید.
توجه به این گزاره بسیار مهم است که ذکر، دارای اصول و قواعد
(۸۸)
است. کسی که رعایت اصول و قواعد ذکر را نمیکند، ذکر وی توان استجابت ندارد و نتیجهای از آن عاید نمیشود. البته خوبی برخی افراد که ذکر میگویند، مربوط به باطن آنان است و به ذکر ساده و بدون قاعدهای که میگویند ارتباط ندارد؛ همانطور که برخی دارای خباثت باطنی میباشند و ذکر بیقاعدهٔ آنان تأثیری در افزایش خباثت درونی آنان ندارد و ذکر در هر دو گروه یادشده، به دلیل ناآگاهی از قوانین و معیارهای آن، تأثیری ندارد.
از نشانههای تأثیر ذکر بر باطن آدمی، این است که ذکرپرداز در دل خود نسبت به بندگان خدا احترام میگذارد و با آنان به بدی سخن نمیگوید، به آنان ظلم نمیکند و آزاری برای کسی ندارد. ذکرپرداز، خدا را در دل خود احساس میکند و برای همین، ادب حضور دارد و به بندگان خدا بیحرمتی نمیکند. او نمیتواند بندگان را دوست نداشته باشد. کسی که ذکر دارد، به انس با خداوند میرسد و ظهورات او را ریختههای پروردگار و ثمرات او مییابد. نمیشود کسی خدا را دوست داشته باشد و حضور او را با ذکری که دارد، در دل خود نهادینه سازد و بندههای خدا را دوست نداشته باشد. کسی که نمیتواند بندههای خدا را دوست داشته باشد، بهقطع، خدا را هم دوست ندارد. کسی که ذکر دارد، به بندههای خدا محبت دارد و کسی که به بندگان مرحمت دارد، خدا در دل وی نشسته است. کسی که نسبت به دیگران ـ هرچند کافر باشد ـ مهربان است، با تلنگری مسلمان میشود؛ ولی انسان خبیث و بدجنس، با هزاران دلیل، از
(۸۹)
بداندیشی خود دست برنمیدارد؛ زیرا شاسی کارهای وی (یعنی دل او) کثیف و نجس است. باید باور کرد و پذیرفت که ذکر، یک علم است که اصول و قواعد و قوانین و شرایط دارد و دارای منطق میباشد و گتره نیست.
استفاده از اذکار و ادعیه نیز علم دارد و هر ذکری کاتالوگ و راهنمایی برای استفاده میخواهد. ساختار علمی اذکار، با حاکمیت سقیفهنشینان و انزوای چهرههای حق، تنها به عنایت حقتعالی و سینهبهسینه، به افرادی خاص منتقل شده است و تاکنون مکتب و مدرسهای برای آموزش، نیافته است. در صورتی میتوان از اذکار معنوی نتیجه گرفت، که دانش استفاده از آن را داشت؛ وگرنه نگارش دهها کتاب همچون کتاب شریف «مفاتیحالجنان» و آوردن ادعیهٔ هر روز و هرماه در ساختارهای امروزی و ساخت مجمعالدعواتها، یا تهیهٔ داروخانههای معنوی از اذکار، به شکل ناشیانهٔ آن، تنها مشکلی بر پیرایههای درهمتنیدهٔ این دانش میافزاید و اثربخشنبودن نسخههای آن نیز بیاعتقادی به اصل این دانش و اهمال نسبت به امور معنوی را موجب میشود.
ما قرآن کریم، شریعت و اذکار معنوی را از شبهات ادعایی برخی مدعیان دانش، تبرئه میکنیم و این مشکلات را از چیرگی حاکمان باطل و جور و ظالمان ناآگاه میدانیم که زمینهٔ نشر گزارههای این دانش را از صاحبان حقیقی ولایت، حضرات معصومین علیهمالسلام و میراثداران واقعی آنها گرفتهاند.
(۹۰)
استفاده از داروخانههای معنوی و اذکار، ادعیه و اوراد، دارای طریق است و هر ذکری به تناسب هر فردی، نسخهای خاص و طریقی منحصر دارد که اگر روندهای آن را با دقت لازم نپیماید، به اثر آن دست نمییابد؛ چنانکه خواهیم گفت، از اصول ذکر این است که موضوع آن، انسان میباشد؛ انسانی که ظلم نکند و لقمهٔ حرام، مصرف ننماید و از صفای باطن و قدرت نماز، نیاز و از همه مهمتر، «ناز» برخوردار باشد.
خدای را سپاس
(۹۱)