خواب، شب و بيدارى
شناسنامه:
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | خواب، شب و بیداری/ نکونام. |
مشخصات نشر | : | اسلام شهر: انتشارات صبح فردا،۱۳۹۳. |
مشخصات ظاهری | : | ۷۲ ص. |
شابک | : | ۴۵۰۰۰ ریال: ۹۷۸-۶۰۰-۷۳۴۷-۵۱-۵ |
وضعیت فهرست نویسی | : | فیپا |
يادداشت | : | چاپ قبلی: ظهور شفق، ۱۳۸۶. |
يادداشت | : | چاپ دوم. |
موضوع | : | خواب — جنبههای مذهبی — اسلام |
موضوع | : | شبزندهداری — جنبههای مذهبی — اسلام |
رده بندی کنگره | : | BP۱۰۴/خ۹ن۸ ۱۳۹۳ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۱۵۹ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۳۶۷۹۱۲۴ |
پیشگفتار
الحمدللّه رب العالمین، والصلوة والسلام علی محمّد وآله الطاهرین، واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
«خوابیدن» امری است که همهٔ انسانها با آن درگیر هستند؛ اما در این میان، آنچه حایز اهمیت است «چگونه خوابیدن» میباشد.
نوشتار حاضر با بررسی چیستی خواب، چگونه خوابیدن را میشناساند و خوابیدنی را که نظر قرآن کریم و شریعت است تبیین مینماید. قرآن کریم با «قم اللیل إلاّ قلیلا» به لزوم رعایت نکتهای در خوابیدن تأکید میورزد که هنوز در جامعهٔ ما نهادینه نشده است و حتی شایستگان نیز نتوانستهاند از آن کام گیرند و خواب و بیداری خود را با آن آموزه هماهنگ نمایند.
قرآن مجید نمیفرماید کمی از شب را بیدار باشید، بلکه سفارش مینماید که کمی از شب را برای خوابیدن بگذارید و شب را جز اندکی بهپا خیزید. به عبارت دیگر، قرآن کریم اصل را بر بیداری در شب میگذارد و خواب را فرع آن قرار میدهد. این موضوع، از نمونههای بارز علمی و اصول روانکاوی قرآن کریم است.
همچنین این کتاب خواب در روز را نیز توصیه مینماید و دلایل و چگونگی آن را به بحث میگذارد.
وآخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین
فصل يكم: خواب و خوابيدن
خواب، شب و بيدارى
خواب و بیداری از اوصاف موجودات دارای حیات نفسانی است و از پیچیدگیهای جهان آفرینش به شمار میرود. انسان و حیوان این دو وصف را بهخوبی و آشکارا میپذیرند و گیاهان نیز ـ با تفاوتهایی در خصوصیت ـ از آن بیبهره نمیباشند؛ ولی جناب حق تعالی و موجودات مجرد از ماده، همچون عقل مفارق و ملایکه چنین وصفی را ندارند.
اما آیا جمادات و سنگها نیز چنین امری را میپذیرند؟ این مسأله اختلافی است و میتوان گفت خواب و بیداری آنان همچون انسان نمیباشد و خصوصیات جمادی آنان را نباید فراموش نمود ولی خواب و بیداری را در بسیاری از موجودات باید ثابت دانست.
(۱۱)
باید خواب را به دقت مورد مطالعه قرار داد و بر نادرستی بسیاری از دادههای حکمت طبیعی در این زمینه خط بطلان کشید. متأسفانه، تأملات فلسفی در بررسی چیستی خواب و عوامل آن، رشد چندانی نداشته است.
البته، از این گفته نباید چنین پنداشت که همهٔ آنچه خوابشناسان امروز مطرح میکنند با واقعیت خواب هماهنگ است؛ زیرا مطالعهٔ خواب به روش تجربی انجام میپذیرد و حقایق درون نفس مجرد آدمی بر اساس معیارهای مادی و آثار آن شناخته میگردد و اصطلاحات فنی آنان به فراتر از آن باز نمیگردد و از این رو دچار کاستی است.
این دو عامل، ناتوانی انسان در شناخت خود و غفلت از درون آدمی را سبب شده است.
دانشمندان هنگامی میتواند مطالعهٔ خود را به کمال برسانند که اعتقاد کاملی نسبت به موجودات ناشناختهٔ امروز پیدا کنند و دانشمندان فلسفی نیز خود را از رمان نویسی و ذهنیت ناسالم گذشتهٔ خویش جدا کنند و تمام
(۱۲)
اندیشمندان تجربی و فلسفی با هماندیشی آن را پیگیرینمایند تا بتوانند از چنین ناشناختههایی پرده بردارند.
چیستی بیداری و خواب
بهطور ساده میتوان گفت هنگامی که قوای بدنی و نیروهای مزاجی و روحی در انسان و حیوان و دیگر موجوداتی که خواب دارند، به حواس ظاهر توجه پیدا میکند و بر ظاهر چیره میشود، بیداری بدن محقق میشود و آنگاه که این عوامل به علل گوناگونی از حواس ظاهر رو میگرداند و از آن انصراف مییابد، نفس به باطن خود رو میآورد و خواب تحقق مییابد.
میزان خواب و کمی و یا زیادی و یا تعادل بیداری و سنگین بودن خواب یا سبک بودن آن، به عوامل مزاجی و غیر مزاجی خاص خود بستگی دارد و از عوامل مختلفی ناشی میشود.
طول خواب و سنگین و یا سبک بودن آن قابل کنترل است و میتوان خواب و بیداری را به صورت ارادی درآورد و فردی میتواند بر اثر کوشش و تمرین با روشهای صحیح و درست،
(۱۳)
خواب و بیداری خود را کنترل نماید؛ اگرچه نفی خواب به طور کلی و تمامی در موجوداتی که خواب دارند سبب بیماری میگردد؛ زیرا جهات مزاجی و مادی نمیتواند از همهٔ آثار خود بهطور کلی و دایمی دور بماند؛ مگر آن که عوامل دیگری آن را در اختیار خود قرار دهد.
ارادی کردن خواب و بیداری هرچند چندان آسان نیست؛ اما شدنی است و با تمرینهایی در این زمینه میتوان اقتدار بالایی در خود ایجاد نمود و تواناییهای فراوان روحی را در خود زنده کرد؛ بهطوری که از دیگران تمایز محسوسی داشته باشد و بررسی آن، نوشتهٔ دیگری را میطلبد. نگارنده در بررسی خواب و بیداری شبانگاهی و تأثیر آن در سیر و سلوک نوشتهای مستقل با عنوان «غیب، شب و بیداری» دارد.
میزان خواب را با تغییر شرایط و کنترل عوامل و موجبات آن میتوان به کمترین یا بیشترین مقدار ممکن آن رساند؛ ولی نفی کلی آن ـ همچون خواب مطلق دایمی ـ ممکن نیست و پیآمدهای بسیار منفی را با خود دارد.
(۱۴)
نگارنده در ابتدا، لزوم اصل خواب را انکار مینمود و برای اثبات عملی آن کوشش فراوانی نمود و خواب خود را به کمترین میزان ممکن رسانید؛ ولی نفی آن را در مدتی طولانی میسر ندید.
خواب در قرآن کریم
قرآن کریم در تبیین خواب و ویژگیهای آن، آیات مهمی دارد که به ذکر برخی از آن تبرک میشود:
الف. «لا تأخذه سنة ولا نوم»(۱)؛ او را هیچ چرت و خوابی فرو نمیگیرد.
«سنة» از واژه «وَسِن» به معنای چرت، غفلت و خماری و از صفات مادی حیوان و انسان است که بیداری و توجه در مقابل آن قرار دارد. قرآن کریم این صفات خلقی را از حق دور میسازد و همانطور که حق تعالی خواب ندارد و چرت نمیزند، صفات مقابلی آن؛ یعنی بیداری و مانند آن را نیز ندارد.
۱ـ بقره / ۲۵۵٫
(۱۵)
این گونه صفات مادی و ناسوتی از ساحتمجردات و ملایکهٔ الهی بهدور است. چیزی که میتوان در مجردات ممکن دانست و آن را زمینهٔ شناخت خصوصیاتی در مجردات دانست همانظهوروبروزاست و البته قبض و بسط را نیز میتوان در آن مطرح ساخت.
ب. «اللّه یتوفّی الأنفس حین موتها، والتی لم تمت فی منامها، فیمسک التی قفی علیها الموت، ویرسل الأخری إلی أجل مسمّی، إنَّ فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون»(۱).
ـ خداست آن که به هنگام مرگ روح مردمان را میگیرد و آن که هنوز مرگش فرا نرسیده نیز روحش را در خواب میگیرد و سپس آن را که حکم به مرگش نموده جانش را نگاه میدارد و آن را که حکم نکرده به بدنش میفرستد تا آن که هنگام مرگ وی فرا رسد و در این کار نیز دلیلهای قدرت الهی برای اندیشهوران آشکار است.
۱ـ زمر / ۴۲٫
(۱۶)
«وهو الذی یتوفّاکم باللیل»(۱).
ـ خدایی که چون به خواب میروید جان شما را نزد خود برده و شما را میمیراند.
«قل یتوفّاکم ملک الموت»(۲).
ـ بگو: فرشتهٔ مرگ است که جان شما را میگیرد.
«اللّه الذی خلقکم ثمّ یتوفّاکم»(۳).
ـ خداست که شما را آفرید و سپس جان شما را میگیرد.
«إنّ الذین تتوفّاهم الملائکة»(۴).
کسانی که فرشتگان جان آنان را میگیرند.
«یا عیسی، إنّی متوفّیک ورافعک إلی»(۵).
ـ ای عیسی، من جان تو را میگیرم و تو را بهسوی خود میبرم.
در این چند آیه و دیگر آیات مشابه آن، قرآن مجید توفای نفس در حال مرگ و خواب را به یک بیان مطرح میسازد، با این تفاوت که مرگ را
۱ـ انعام / ۶۰٫
۲ـ سجده / ۱۱٫
۳ـ نحل / ۷۰٫
۴ـ نساء / ۹۷٫
۵ ـ آل عمران / ۵۵٫
(۱۷)
چنین توصیف مینماید: «فیمسک التی قفی علیها الموت»؛ به گاه مردن، نفس نگاه داشته میشود و دیگر به بدن باز نمیگردد؛ ولی دربارهٔ خواب میفرماید: «ویرسل الأخری إلی أجل مسمّی»؛ به گاه بیداری فردی که نباید در این حال بمیرد، نفس وی رها میشود و دوباره به بدن باز میگردد.
«توفّی» معنای اخذ و تمامیت را میرساند؛ بهخصوص هنگامی که امساک و ارسال نیز در جهت مقابل آن مطرح گردد. قرآن کریم قبض روح را به خدا و فرشتهٔ مرگ و دیگر ملایکه نسبت میدهد و این عمل به شب ویژگی ندارد؛ اگرچه میفرماید: «یتوفّاکم باللیل»؛ زیرا این قید، چهرهٔ غالبی دارد و سرعت قبض روح را در ذهن مردم تداعی میکند و مرگ به صورت طبیعی هم در روز و هم در شب واقع میشود.
همچنین خواب به آسمان اختصاص ندارد و تنها در ظرف وجودی نشانههای خود به لفظ اخذ و ارسال در جریان است. قرآن مجید دربارهٔ حضرت عیسی علیهالسلام میفرماید: «یا عیسی، إنّی متوفّیک ورافعک إلی» که در سماوی و
(۱۸)
آسمانی بودن آن ظهور دارد؛ البته این نوع ظهور و برداشت در نظر کسانی تداعی میشود که از حق تعالی و عوالم غیبی و دیگر حقایق معنوی، چیزی جز آسمان در نظر نمیآورند و مرادشان از آسمان نیز چیزی بیشتر از فضای اطراف خودشان نیست و جمود آنها نمیگذارد که به بیش از آن بیندیشند.
از آنجا که نفس امری مجرد است باید پرسید چگونه این امر مجرد میتواند صفات مادی را از خود به ظهور رساند و بنابراین، معنای اخذ تمام نفس در مردن و خواب و امساک و ارسال آن چیست؟
در پاسخ باید گفت: اخذ، اعطا یا امساک و ارسال در این جا به معنای انصراف و عدم انصراف است و نفس با آن که مجرد است و از حقایق معنوی عالم وجود میباشد، زمینههای مادی را در جهات عملی خود میپذیرد و از همین جهت است که قابل استکمال در ناسوت میباشد و چون نفس در فعل خود مادی است به آلات و ابزار مادی و مزاج و قوای بدنی نیاز
(۱۹)
دارد تا تحت اختیار آن باشند و فاعل این گونه امور را میتوان به جهات مختلف نفس و به مزاج، ملایکهٔ الهی و حق تعالی نسبت داد؛ زیرا تمام امور عوالم هستی و ناسوتی از آفریدههای الهی و تحت قدرت او میباشد و همانطور که مزاج از عوامل نفس است، ملایکه نیز از ایادی حق میباشد و نسبت این گونه امور به حق از جهت ارجاع اصل تمام امور به حق است.
مطلب مهمی که از این آیه به دست میآید این است که خواب و مردن حکم و حقیقتی واحد دارد، با این تفاوت که در خواب، ارسال و در مرگ، امساک مطرح است و کارگزاران حق را میتوان در هر دو دید؛ چنان که در روایت است: «النوم أخو الموت»(۱)؛ خواب، برادر مرگ است و حاکمیت حق و کارگزاران وی لحظهای از آدمی دور نیست و هرگز آدمی وجود استقلالی ندارد. این موضوع مهمی است که فهم آن آسان نیست
۱ـ مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۲۳، ح۵۴۸۴ / ۶٫
(۲۰)
و عرف مردم و حتی دانشمندان مادی، میان خواب و مرگ تفاوت بسیار فراوانی میبینند و این دو را از هم متفاوت میدانند؛ در حالی که قرآن کریم رابطهٔ خواب و مرگ را بسیار تنگاتنگ گزارش میکند و خواب و مردن را در طول هم قرار میدهد و زمینهٔ واحدی دارد و خواب، تنها ارسالی دارد که جایگزین امساک میشود و مردن همان امساک است و این امساک به قوت خود باقی میماند و چنین نیست که با مردن فردی نفس وی در جایی نهاده شود و بایگانی گردد و بهطور دایم و همیشگی در مقام امساک فعلی خواهد ماند.
مطلب دیگری که در این آیه بسیار قابل اهمیت میباشد این است که فاعل خواب و مردن تنها انسان نمیباشد و کارگزاران الهی و حتی حضرت حق را در آن دخیل میداند و این نکته از ظرافت خاصی برخوردار است و فهم آن چندان آسان نیست و در این گونه امور باید بررسی و کاوش علمی فراوانی به عمل آید تا دست توانای غیب را در خواب و مردن دید و
(۲۱)
خدای متعال و ایادی وی را در تمامی جهات آن بهطور ملموس مشاهده نمود و مدبر هر یک را شناسایی کرد.
آدمی توان آن را دارد به جایی برسد که جای پای غیب را در تمام زوایای وجودی عالم ناسوت مشاهده نماید. انسان میتواند ببیند که همهٔ عوالم مادی و ناسوتی تحت تدبیر موجودات غیبی اداره میشوند و آنها در این عوالم، نقش عمده و اساسی دارند؛ در حالی که انسان نیز میتواند نقش خاصی را در تمام شؤون مادی و معنوی خود داشته باشد.
ج. «هو الذی جعل لکم اللیل لباسا، والنوم سباتا»(۱).
ـ خداست که شب را پردهای بر شما افکنده و خواب را مایهٔ آرامش شما قرار داد.
«ومن آیاته منامکم باللیل والنهار»(۲).
ـ و از نشانههای خداوند خواب شما در شب و روز است.
«یا أیها المزمّل، قم اللیل إلاّ قلیلاً، نصفه أو انقص منه قلیلاً، أو زد علیه»(۳).
۱ـ فرقان / ۴۷٫
۲ـ روم / ۲۳٫
۳ـ مزمل / ۱ ـ ۳٫
(۲۲)
ـ ای در جامه خفته، شب را برخیز مگر کمی از آن را که نصف یا چیزی کمتر از آن باشد.
«إنّ ربّک یعلم أنّک تقوم أدنی من ثلثی اللیل، ونصفه، وثلثُه، وطائفة من الذین معک، واللّه یقدر اللیل والنهار»(۱).
ـ خدا به حال تو آگاه است که تو و گروهی از مؤمنان نزدیک به دوسوم یا نیمی از شب را بیدارند و خدا گردش شب و روز را تعیین نموده است.
این آیات شب و خواب را از امور طبیعی و حقایق موجود عالم ناسوتی میشمرد که تحت«جعل»وقرارداد الهی درآمده است و همانطور که در پیش به آن اشاره شد، اصل کلی ضرورت خواب قابل انکار نیست؛ ولی آدمی میتواند چند و چون آن را تحت اختیار درآورد و عوامل و موجبات خواب را در اختیار خود بگیرد.
۱ـ مزمل / ۲۰٫
(۲۳)
خواب به مزاج انسان آرامش میبخشد و اعصاب او را تسکین میدهد و به روح بشر استحکام میبخشد، بهخصوص خوابهای مناسب و بجا که در مواقع مناسبی از شب و در فضایی آرام و بیسر و صدا باشد؛ چنانچه قرآن کریم میفرماید: «شب را برای شما لباس و خواب را مایهٔ ثبات قرار دادیم». خواب، انقطاع از کوشش روزانه و زحمات پیوسته است و خواب و استراحت شبانه آرامش را به همراه دارد و این گونه خوابی از عوامل عمدهٔ حیاتبخش روح و روان آدمی است که قرآن کریم از آن به عنوان «آیه» و نشانه یاد میکند: «ومن آیاته منامکم باللیل والنهار»(۱)؛ و از نشانههای او خواب شما در شبانگاهان و روز است.
قرآن کریم خواب طبیعی را به شب منحصر نمیداند؛ اگرچه شب، مهمترین بخش خواب را فراهم میسازد. توضیح این امر در سورهٔ مزمل آمده است.
خداوند در سورهٔ مزمل به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
۱ـ روم / ۲۳٫
(۲۴)
میفرماید: «قم اللیل إلاّ قلیلاً»(۱)؛ شب را بیدار باش و در آن آماده باش. قرآن کریم به صرف بیداری توصیه نمینماید؛ چرا که بیهوده گذراندن شب را قیام نمیگویند و چه بسا شبنشینانی که شبشان را بیهوده تباه میسازند.
قرآن کریم در این آیه به نکتهای توجه میدهد که هنوز برای جامعهٔ ما نهادینه نگردیده و شایستگان نیز نتوانستهاند از آن کام گیرند و خواب و بیداری خود را با این آموزه هماهنگ نمایند.
قرآن مجید نمیفرماید: کمی از شب را بیدار باش؛ بلکه میفرماید: کمی از شب را برای خوابیدن بگذار و شب را جز اندکی بپا خیز و به عبارت دیگر، قرآن کریم اصل را بر بیداری در شب میگذارد و خواب را فرع آن قرار میدهد و این موضوع از نمونههای بارز علمی و اصول روانکاوی قرآن کریم است.
شب با تمام مواهبش در اختیار انسان قرار
۱ـ مزمل / ۲٫
(۲۵)
دارد و آدمی میتواند از آن بهرهٔ کافی برگیرد و در پناه آن، اندیشه و فرهنگ علمی و عملی خود را سامان بخشد و خود را در آن باز یابد و از میان آن پر کشد و خویش را به عوالم معنوی برساند و این گونه زندگی کردن، منافاتی با تحصیل آرامش ندارد؛ زیرا مقداری از شب برای استراحت کافی است.
چنین رویکردی، گذشته از آن که میتواند تمام زمینههای کمال و معنویت را در انسان زنده نماید، استراحت جسم و روح را نیز تأمین مینماید و خواب و استراحت کم میتواند به بهترین وجه، آرامش ناسوتی را به همراه داشته باشد و همچنین زمینهٔ بسیاری از یافتههای معنوی را در خواب است که بهرهٔ آدمی میگردد. این گونه فردی میخوابد تا چیزی در خواب بهدست آورد و آرامش، امری قهری برای وی میباشد.
پس برای اهل حقیقت و مردان سیر و سلوک و اهل کمال و معرفت، اصل در شب بر بیداری و قیام و بندگی است و قیام نیز اخص از بیداری
(۲۶)
است و قیام و شب زندهداری است که اسباب معنوی کمال آدمی را فراهم میسازد؛ اگرچه باید پاسی از شب را برای آرامش و تجدید قوا گذاشت که این مقدار از شب با آن که نسبت به همهٔ شب اندک و فرعی است؛ نسبت به اقلیت خود، با توجه به بهینهسازی بدن و کیفیتی که در آماده نمودن و بازیافتن توانایی آن دارد، دارای اصالت است و گریزی از آن نیست و میتوان در آن خواب اندک، زمینهٔ خوابهای خوش، و رموز گریز از پیچوخمهای طریق را بهدست آورد.
با این توضیح باید گفت: خواب اندک، جهت اصالی دارد و بهرهبرداری معنوی از آن فرع بر آن است و اصالت بخشیدن به آن نیز نوعی افراط است و گذشته از لسان قرآن کریم، توان طبیعی مزاج آدمی نیز با آن موافق نیست و پیگیری این گونه امور در تمام شب با انکار اصل خواب برابر است که مورد نظر قران کریم نمیباشد.
آموزههای قرآن کریم در این رابطه با واقعیتهای خارجی ما تفاوت بسیار دارد و این
(۲۷)
امر هم در میان عموم مردم دنیا و هم در میان مسلمین و علما و زهاد دیده میشود؛ زیرا آنان شب را برای خواب قرار میدهند و اگر مردم عادی در شب بیدار باشند، شب آنان خالی از هر قیام و قعودی است و به ادامهٔ انجام کارهای روزانه یا شبنشینیهای بیهوده میگذرد و عالمان و دانشمندان نیز آن را برای مطالعه و تحقیق در علوم رسمی و اندیشههای صوری قرار میدهند و این در حالی است که بسیاری از شبنشینیهای آنان، ابتدای شب را فرا میگیرد و پایان آن با خواب همراه است. کسانی که اهل تهجد و تقوا میباشند، اندکی از آخر شب را به عبادت و فکر میگذرانند و با چند رکوع و سجود، جمال صبح را زیارت میکنند و به استقبال روز میروند و بجای اندکی خواب، اندکی بیداری دارند.
افرادی که به تمام معنا قیام دارند و شب را شب میدانند و آن را ظرف یافتههای معنوی و ربوبی و زمان مطالعه و کسب علم و انجام عبادت قرار میدهند و همهٔ آن جز زمان اندکی
(۲۸)
را به سیر و سلوک میگذرانند، در شماره بسیار کم میباشند و برای دستهای نیز موانع شغلی و نوع تربیتهای غلط و مشکلات گستردهٔ روزانه، مجال اجرای چنین برنامه و طرح قرآنی را باقی نمیگذارد و در شب نیز درگیر همان حوادث و مشکلات روزانه هستند و گذشته از اشتغال فراوان، موانع فراوان چنان زندگی افراد را فرا گرفته است که دیگر از یافتههای معنوی و چکیدههای ربوبی، چیزی در خاطر بروز نمیکند و اشتغالهای معنوی نیز خالی از انگیزههای مادی نمیباشد و اگر کسی خود را به مجاز به این معانی منتسب دارد، کردار خود را با بسیاری از بافتههای خیالی همراه میسازد؛ بهطوری که از فعالیتهای درست روزانهٔ خود نیز ناتوان میگردد و معاش وی را مختل میسازد.
البته باید توجه داشت که قرآن کریم بنای سختگیری و ریاضت دادن به مردم را نداشته؛ زیرا قرآن کریم استعدادهای متفاوت را در نظر داشته و از نصف تا کم و بیش آن سخن گفته و
(۲۹)
مقدار بیداری را در اختیار انسان قرار داده است تا انسان بتواند خود را در حالات مختلف شناسایی نماید؛ زیرا مزاج هر فردی همان گونه که متفاوت از مزاج دیگران است، قابل تغییر میباشد و همانطور که عوامل خواب و بیداری مختلف است، توان بر خواب و بیداری نیز گوناگون میباشد.
اگرچه میزان خواب قابل تغییر است و اراده و اختیار و زمان، مکان، غذا و دیگر عوامل طبیعی و قسری در آن مؤثر است، بهویژه اگر این عوامل تحت تربیت و تعلیم قرار گیرد میتوان بهترین نتایج عملی را از آن بهدست آورد و از کمترین وقت، بیشترین و بهترین اثر مادی و معنوی را داشت؛ ولی چون وضع مزاجی افراد و همینطور نوع تربیت عمومی و خصوصیات شخصی زندگی مردم متفاوت است، آنان دستخوش حوادث شوم و بیبندوباریهای فکری و عملی میگردند و ثمرات ثابت و حالات منضبطی بهدست نمیآورند و حالات غیر پیش بینی شدهای برای آنها به وجود
(۳۰)
میآید که تمام آن بر طبیعی بودن و توان در اختیار داشتن میزان خواب و بیداری و استراحت و کار دلالت میکند و نمیتوان آن را به شخص خاصی محدود دانست؛ مگر زندگی افراد بسیار ثابتقدم و موفق که دستخوش حالات طبیعی خود میباشد.
اگر اشکال شود برنامهٔ یاد شده در قرآن کریم ویژهٔ شخص مبارک حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله میباشد و با فحوای کلام و تنقیح مناط و مبادی دیگر به حضرات ائمهٔ معصومین علیهمالسلام منحصر میگردد و به مردم عادی که از هرگونه نظم و برنامهای بهدورند سرایت نمیکند و خواب و بیداری آنها، تنها خواب و بیداری و آمال و آرزوی آن، کار و کوشش برای خواب و خوراک است و بس.
قرآن کریم این توهم را دفع مینماید و این طرح را به شخص پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله منحصر نمیداند؛ اگرچه آن حضرت شخصیت محوری این برنامه میباشد.
قرآن مجید نسبت به آن حضرت و تابعان
(۳۱)
بحق ایشان میفرماید: «انّ ربّک یعلم أنَّک تقوم أدنی من ثلثی اللیل ونصفه وثلثه، وطائفة من الذین معک»(۱)؛ خداوند متعال میداند که در کمتر از یکسوم شب یا نصف و یا دستکم یکسوم از شب بیداری و قیامداری و گذشته از تو، برخی از مؤمنان نیز در عمل از تو تبعیت دارند.
از این آیه بهخوبی روشن میگردد که این طرح و برنامهٔ جامع برای خواب و بیداری زندگی مادی، منحصر به شخص پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نمیباشد و گروهی از مؤمنان نیز آن را عملی نمودهاند و با آن حضرت همراه و همگام میباشند؛ آن هم نه به بیان امر و فرمان نسبت به آینده، بلکه به لسان اخبار از واقعیتی خارجی وامری محقق. این آیه نمیفرماید: باید چنین باشید تا توهم تخلف در آن رود، بلکه میفرماید: چنین هستید و از وجود آن خبر میدهد.
البته، همهٔ مردم عادی نیز نمیتوانند در این صراط قرار گیرند و تنها کسانی چنین روشی
۱ـ یوسف / ۲۰٫
(۳۲)
را در زندگی بر میگزینند که هدفی عالی و نهایتی بس بلند برای زندگی خویش داشته باشند و مناسب با آن زندگی نمایند.
آرامش و آسایش
نکتهای که در این جا توجه به آن و تذکر آن شایسته است این است که برگزیدن چنین برنامهای در زندگی، با آرامش و استراحت آدمی متناسب و سازگار است و انسان با انجام آن میتواند بهطور عادی و بهدور از ریاضتهای شدید و گاه نکوهیده ـ که همگان توان آن را ندارند ـ خود را بهدور از ذهنگرایی و ایدهآلطلبی با چنین راه و روش علمی هماهنگ سازد و از شیرینی آن کام خود را خوش دارد. چنین برنامهای گذشته از آن که با واقعیت همگام است، بهترین نوع زندگی و شیرینترین طرح کلی برای سرور و بهجت روح آدمی است و سیر طبیعی زندگی را به همراه دارد؛ همانطور که در زندگی شخصی رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرات معصومین و اولیای بحق الهی علیهمالسلام چنین برنامه و روشی بوده است و آنان به شایستگی تمام به
(۳۳)
حیات دنیوی خود نیز ادامه میدادند.
این روش زندگی، برنامهای علمی و سازگار با روح و جسم آدمی و عملی است. بله، با عافیتطلبیها و خوشگذرانیهای عمومی کسانی که به خور و خواب و شهوت گرفتارند همخوانی ندارد و اساسا این طرح برای چنین افرادی طرح نشده است، بلکه چنین برنامهای برای مردم سالم و صالح و انسانهای شایسته است و عمل خوبان نیز دلیل عملی بر عینیت و واقعیت آن است؛ چنان که قرآنکریم نیز بر این امر اشاره دارد و عملی بودن آن را بهخوبی گوشزد میکند و صاحب طرح را خدایی میداند که حسابگر ماهری برای تمام امور میباشد. قرآن کریم میفرماید: «واللّه یقدر اللیل والنهار»(۱)؛ خداوند شب و روز را اندازهگیری کرده و برنامههای هر یک را بهطور مناسب طراحی نموده است.
۱ـ مزمل / ۲۰٫
(۳۴)
خواب روزانه
موضوعی که باید به آن توجه داشت و بر آن اهتمام نمود این است که در این طرح، خواب تنها منحصر به شب نیست و روز نیز زمینهٔ استراحت و خواب را دارد و مقداری از روز را میتوان خوابید که در اصطلاح شرعی به آن «خواب قیلوله» میگویند و این خواب میتواند پیش از ظهر و یا بعد از آن و بعد از خوردن ناهار باشد.
در محیطی که سه وعدهٔ خوراکی در صبح، ظهر و شب مرسوم است، مناسب است که خواب روزانه بعد از صرف ناهار انجام پذیرد و در محیطی که صبحگاهان و عصر یا شبانگاهان غذا خوردن مرسوم میباشد، مناسب است این خواب پیش از ظهر گزارده شود.
خواب روزانه گذشته از ملاک طبیعی و مدارک روایی، مورد تأیید قرآن کریم میباشد که میفرماید: «ومن آیاته منامکم باللیل والنهار»(۱). این
۱ـ روم / ۲۳٫
(۳۵)
آیهٔ شریفه خواب روزانه را یکی از آیات الهی میداند و در جای دیگر میفرماید: «هو الذی جعل لکم اللیل لباسا والنوم سباتا»(۱)؛ شب لباسی برای آرامش و خواب، رها کردن کار و عمل است؛ گرچه این آیه از شب سخن میگوید، به آن منحصر نیست و خواب روزانه نیز حکمت و جعل طبیعی و ثابت دارد و قرینهٔ «سباتا» آن را تأکید میکند؛ چرا که خواب رابطهٔ آدمی را با کار و کوشش ـ چه در روز باشد و یا شب ـ قطع میسازد؛ گرچه باید خواب و استراحت شبانه را اصل، و خواب و استراحت روزانه را فرع بر آن قرار داد. برای جعل طبیعی این خواب میتوان دو حکمت آورد: یکی آن که کمبود خواب شبانه را جبران نماید و دیگر آن که خستگی روزانه را برطرف نماید و آن را به شب نکشاند.
خواب شبانه به همراه خواب قیلوله میتواند خوابی کامل و طبیعی برای انسان وارسته و متعالی و متعادل باشد و برای افراد خودساخته و
۱ـ فرقان / ۴۷٫
(۳۶)
دردمند، رشد و کمال کافی را به ارمغان میآورد و برای افراد وارسته، برنامهای منظم و دقیق میباشد؛ همانطور که قرآن کریم آن را بیان میفرماید: «واللّه یقدّر اللیل والنّهار».
از همهٔ این مباحث میتوان چنین برداشت نمود که خواب شب برای انسان آرامش و آسایش طبیعی بیشتری را فراهم میسازد؛ اگرچه این مطلب به این معنا نیست که باید در شب زیاد خوابید تا آرامش بیشتری را بهدست آورد؛ زیرا میتوان این آرامش و راحتی را در کوتاهترین مدت از شب فراهم ساخت، بدون آن که دچار کمخوابی یا بیخوابی شود. البته، در صورتی که تمام شرایط لازم را بهطور نوعی در نظر داشته باشد.
همچنین، خواب به شب منحصر نیست و مقداری از روز را ـ هرچند اندک ـ باید خوابید و مقدار آن نیز باید تناسب طبیعی با زمان، مکان، فصل و خصوصیات مزاجی فرد داشته باشد.
پس نه صرفا شب برای خواب است و نه فقط روز برای کار و کوشش دنیوی میباشد،
(۳۷)
همانطور که این امر از تشریع عبادات و دیگر موازین شرعی بهدست میآید.
بر اساس آنچه گذشت، با آن که خواب نقص است، بیانگر کمال طبیعت مادی است و همانطور که باید از آن بهرهمند شد، به کمترین میزان طبیعی آن لازم است اکتفا نمود و روز را بیبهره از خواب ندانست و فرمود: «انّ لک فی النهار سبحا طویلاً»(۱)؛ از بیداری شب غم مخور که روز نیز گسترده است و فرصت خواب در آن نیز میباشد و این بیانات با استثناهای متعدد، حالات مختلف آدمی را میرساند؛ چرا که انسان همیشه حالت ثابتی ندارد و اجبار در نوعی خاص مناسب منش طبیعی او نیست؛ زیرا مزاج آدمی در شرایط گوناگون مختلف میگردد و از این رو، آزادی عمل را لازم دارد تا بتوان مقدار مناسب خواب خود را با مزاج خود سازگار نماید؛ گذشته از آن که شب و روز همیشه یکسان نیست و تابستان با زمستان تفاوت کمی و کیفی
۱ـ مزمل / ۷٫
(۳۸)
محسوس دارد و باید با تمامی امور مقدار خواب را هماهنگ ساخت و بیان قرآن کریم، اعجاز آن را در این گونه امور میرساند.
پس میتوان از خواب بهترین استفادهها را نمود، در صورتی که بیداری بهخوبی سپری شود و انسان در بیداری به فکر خواب سالم باشد و در خواب سالم استفادههای فراوانی نسبت به بیداری داشته باشد؛ زیرا این دو در یکدیگر تأثیر میگذارد و صفات یکی در دیگری سرایت میکند.
خوابهای طولانی و کوتاه
باید دانست که هرچه میزان خواب بیشتر گردد و مدت آن رو به درازا گذارد، سنگینی و عمق بیشتری مییابد که این امر برای وی زیانبار است و او را به بیتوجهی فراوان مبتلا میسازد. خواب عمیق و سنگین، فرد را به بیمحتوایی، پوچی و بیهویتی و دوری از موجودی فکری و روانی گرایش میدهد و در نتیجه، توجهات معنوی وی را به کاهش میگذارد.
(۳۹)
خواب فراوان و طولانی مدت و به همپیوسته در شریعت مورد مذمت قرار گرفته؛ همانطور که نسبت به خوردن فراوان نکوهش شده است. البته، بیداری بیمسؤولیت و دوری از هوشیاری و بیکار بودن نیز مورد مذمت شریعت قرار گرفته است.
اما هرچه خواب از مدت کمتری برخوردار باشد، سبکتر میگردد و آثار و خصوصیات مثبت بیشتری را داراست. خواب سبک و کوتاه آثار فراوانی دارد و جهات معنوی را به دنبال دارد؛ برخلاف خواب سنگین. شایسته است خواب، کوتاه و دفعات آن ناپیوسته و متعدد باشد و برای نمونه، اگر فردی در شبانهروز به شش ساعت خواب نیاز دارد، بهتر است این مقدار را در دو یا سه نوبت بخوابد و نه در یک مرتبه و حتی اگر شش ساعت در نوبتهای متعدد بخوابد، بهتر است از این که مثلاً پنج ساعت آن را پیوسته دارد. خواب متعدد و کمتر، اثر و ارزش بیشتری از خواب طولانی و به همپیوسته دارد؛ زیرا خواب متعدد، گذشته از آن
(۴۰)
که راحتی و توان بیشتری برای قوای آدمی فراهم میآورد، زیانهای خواب سنگین را ندارد؛ زیرا نفس را جلا میدهد و روح را تازه میسازد و قوای روحی را از معنویت و خِرَد دور نمیدارد.
برای افراد عاقل و هوشیار و افرادی که اهل سیر و سلوک معمول نیستند و میخواهند ذهن و هوشی با ضریب بالا داشته باشند، لازم است خواب خود را هرچه بتوانند بهطور متعدد و متناوب قرار دهند و همواره از خواب پیوسته و طولانی پرهیز نمایند. البته، افرادی که اهل معنا و سیر و سلوک میباشند و میخواهند راه پر پیچ و خم معنویت و غیب را برای خویش هموار سازند، باید به قدر امکان و بهطور طبیعی و بهدور از هرگونه افراط و تفریط، از مقدار خواب خود بکاهند و از پر خوابی ـ هرچند اندک ـ پرهیز کامل داشته باشند.
از آنچه گذشت به دست میآید که چون آموزهای شریعت با علم و تجربه مورد بررسی قرار میگیرد و آدمی بر آن اذعان میکند،
(۴۱)
حقیقت اعجاز قرآن کریم، عصمت و شریعت را مییابد و در برابر آن سر تسلیم و کرنش فرود میآورد و یقین مییابد که دین میتواند حقایق معنوی را با همهٔ ظرافت و دقت علمی و فلسفی در واژههایی عمومی و همگانی بیان نماید.
قرآن مجید به زیبایی و با بیان ساده و روان خود مؤمنان را با شخص حضرت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله هماهنگ میسازد و آنان را از گروه غافلان دور و به راه راست هدایت میکند. دین اسلام عالیترین بیان را در آموزش و تعلیم مشکلترین موضوع انسانی با دقیقترین طرح در قالب عمومی در میآورد و برنامهٔ چگونه خوابیدن را به آنان ارایه میدهد. همهٔ این موارد در کتابهای روایی و متون عبادی شیعه مذکور است و دقت، صحت و گستردگی مطالب آن، دانش امروز بشری را تحقیر میکند و هر اندیشمند عاقلی را به خود میخواند و ناخودآگاه هر خردمندی دست نیاز به سوی آن حقیقت جاوید دراز میکند.
فصل دوم: شب زنده داری از دیدگاه روایات
ابعاد گوناگون هستی انسان
«لا سهر إلاّ فی ثلاث: تهجّد بالقران، وفی طلب العلم، أو عروس تهدی إلی زوجها»(۱).
شب زندهداری تنها در سه امر نیکو و با ارزش است:
یکی بودن در محضر قرآن کریم با بصیرت و صدا و لفظ و معنا و محتوای آن به قدر توان؛
دیگر، به دست آوردن علم، و تحقیق و بررسی ابعاد گوناگون زمینههای دانش بشری؛
سوم، عروسی که به خانهٔ شوهر میرود و بزم شبانه و عشق مستانه را ایجاد میکند؛ چرا که ارضای تمایلات موجود و واقعی انسان سبب آرامش نفس و صفای باطن میگردد.
۱ـ الخصال، شیخ صدوق، ص۱۱۲، ح۸۸٫
(۴۵)
ترتیل و ترنّم کلام حق و علم و تحقیق به همراه عشق و لذایذ نفسانی، هر سه با هم در این نقل توأم گردیده است که حکایت از واقعبینی محکم و دوراندیشی ظریفی میکند. صوت الهی و ذکر حق در گوش دل مینشیند و علم و معرفت، ذهن و اندیشهٔ انسان را جلا میدهد و ارضای تمایلات نفسانی جان را تیمار میکند و سبب رشد نفس و آرامش دل و بروز کمالات پنهانی انسان میگردد.
هر یک از این سه امر، جهات فراوانی از زمینههای کمالات انسان را ظاهر میسازد و با همگونی و اتحاد، سبب رشد معنوی او میگردد.
در حضور قرآن بودن که محضر کلام حق است، ربوبیت آدمی را مشخص میکند و عبودیت انسان را جلا و زنگار روح را برطرف مینماید و آن را صیقل میدهد.
علم و معرفت سبب بازیابی هرچه بیشتر
(۴۶)
زیباییهای چهرهٔ گویای حقیقت و مظاهر طبیعت میگردد و بیان سوم این نقل که عنوان عروس را داشت، بیان بارزی از عشق و ارضای تمایلات نفسانی است که اگر به قدر مناسب و با انگیزههای سالم معنوی همراه باشد، میتواند راهگشای طریق دل و باطن روح باشد و جان را به جانان رساند.
روایتی که ذکر شد ابعاد مختلف و گوناگون و در هم پیچیدهٔ هستی انسان را تحت عناوین سهگانه و فراگیر مطرح میسازد و تمام زمینههای رشد و بروز او را معرفی مینماید و بدون هرگونه پیرایه و شعار بیاساسی، واقعیتهای موجود آدمی را عنوان میسازد و او را نه تنها در علم و تهجد و سیر و سلوک معنوی صوری خلاصه نمیکند؛ بلکه او را بهدور از هر نوع رهبانیت عنوان مینماید و از تمامی کجیها و انحرافات نیز حکایت میکند و انسان را در تمامیتی فلسفی مطرح میسازد و علم و معرفت و دین و قرآن
(۴۷)
کریم را در کنار ارضای تمایلات بحق انسانی بیان میدارد؛ زیرا فردی که تمایلات نفسانی بحق خود را نابجا ببیند، هرگز نمیتواند فکر و نفس سالم و آرامی داشته باشد و در تهجد و عبادت و علم و معرفت رشد شایانی نمییابد؛ گذشته از آن که ارضای تمایلات طبیعی میتواند زمینههای عشق به دلبر حقیقی را به دنبال داشته باشد، همانطور که زیبایی و حسن جمال، خود حکایتی بس گویا از تمامی هجر و وصال را نشان میدهد و جمال یوسف خود شاهدی برای کوشش و کشش زلیخای بیپا و سر است، بدون آن که این عشق و مستی و جمال و جلال و هجر و سوز، دستاویزی برای کجی و کاستی در کمال انسانی باشد و انسان، تمام کمی و کاستی را در صف نعال نفس خود مییابد و ذات انسان بدون هرگونه آلودگی میباشد.
روایت یاد شده روایت دیگری را تداعی میکند که فرمود: «إنّی أخترت من دنیاکم ثلاث:
(۴۸)
النساء، الطیب، وقرّة عینی فی الصلاة»(۱). آن حضرت از تمام دنیای آدمی، سه امری را بر میگزیند که اساس تمامی خوبیهاست و در هستی دنیای بشری چیزی جز این مثلث، موقعیت اساسی ندارد.
حضرت در ابتدا میفرماید: زنها را از دنیای شما اختیار کردم و یا آن که آنها را دوست دارم، میفرماید: عطر و بوی خوش که نسیمی از ظاهر و باطن و پیدا و ناپیدا و محسوس و معقول موجود است، بهترین دنیا میباشد و نور چشم و دلم در نماز است و روح و جانم نماز و ستایش حق است و دل را در آن غرق میسازم و روحم به آن دلشاد است که گویی کمال موجودات دنیایی به نماز است و نماز کاملترین وسیلهٔ رشد روح آدمی میباشد.
رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله در این بیان بیمحابا و بهدور از هر شعار و ریا، واقعیتهای موجود
۱ـ بحار الانوار، ج۶۹، ح۳، ص۱۰۶٫
(۴۹)
در انسان را که خود فرد کاملی از آن است بیان میدارد.
در این روایت، بحث علم مطرح نیست؛ زیرا شأن نبی اکتساب این امور نیست و تهجد قرآنی نیز همان محتوای نماز را دارد و با آن دوگانگی ندارد و همینطور در آن حدیث، زنها را به عنوان عروس بیان کرده که همان ظهور بارز زنها میباشد و بوی خوش نیز لازمهٔ قهری وجود نشاط برای ایشان میباشد.
اموری که ارزش دارد آدمی عمر خود را برای آن سرمایهگذاری نماید، علم، تهجد، نماز، قرآن کریم، عطر و زن است و این امور انسان را به سلامت کامل میرساند و در صورتی که با هم جمع شود و تعادل در آن رعایت گردد، هیچ گونه کاستی و کژی را بر نمیتابد.
روایت پیشین، گذشته از آن که دلالت روایت نبوی را دارد، ارزش شب و شب زندهداری را نیز خاطرنشان میسازد و انسان را از هرگونه غفلت
(۵۰)
و بطالت شبانه برحذر میدارد؛ اگرچه بیان این روایت، لسان خاص خود را دارد و نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله آن را اختیاری و یرگزیدهٔ خود و امری دوست داشتنی خود مطرح میسازد که حد بالایی از بیان را میرساند؛ گذشته از آن که در بیان حقایق از هرگونه سالوس، زهدگرایی، ریاکاری، رهبانیت و یا پنهانکاری و پردهپوشی دوری میکند و خوبیهای دنیای ناسوت را مطرح مینماید.
کمهای زیاد
«أربعة القلیل منها کثیرا: النار، والنوم، والمرض، والعداوة»(۱).
چهار چیز است که اندک آن نیز زیاد است: آتش، خواب، بیماری، و دشمنی و عداوت. معصوم علیهالسلام خواب را در ردیف خطرناکترین امور طبیعی و قسری همچون آتش، بیماری و دشمنی قرار میدهد.
آتش، مظهر حرارت است و اقسام گوناگونی
۱ـ مستدرک الوسائل، ج۲، ح۱۶۵۴ / ۳، ص۱۴۴٫
(۵۱)
دارد و از حرارت بدن تا سوز عشق و نور خورشید و دیگر آتشهای دنیایی و اخروی تمامی آتش است؛ ولی مقصود از آتش در این روایت، آتش محسوس دنیایی است که تحمل آن ممکن نیست؛ اگرچه آتشهای سختتر و شدیدتر از آن وجود دارد که اندک آن نیز بسیار زیاد است و تحمل آن آسان نیست.
بیماری امری قهری ولی موجود است و بیماری، عدم صحت نیست و بهواقع، بیماری خود موجود است و قابل رؤیت و کارآیی میباشد و لازمهٔ عدمی و منفی بیماری بدن، عدم صحت آن میباشد و هر یک از بیماری و سلامتی حقیقتی جدا و واقعیتی ملموس دارد.
گاه بیماری اندکی، انسان را پیر و ذلیل و از زندگی ناامید میسازد.
عداوت و دشمنی نیز اگرچه طبیعی و قهری و در مواردی حتمی است، آثار شوم خود را بر انسان میگذارد و انسان قبل از آن که دشمن را از
(۵۲)
پای در آورد، نفس عداوت، جان آدمی را نامتعادل و فاسد میسازد.
عداوت و دشمنی انسان نسبت به چیزی و کسی، همچون نیش زدن زنبور عسل است که با انجام آن میمیرد. زنبور ممکن است حالت طبیعی و شعور همگانی داشته باشد و در مواقعی این عداوت را لازم بداند – همانطور که در آدمی چنین است – ولی در ضرر و زیان تفاوتی نمیکند؛ زیرا هرگونه دشمنی و عداوتی ضرر و زیان خود را دارد و انسان با اعمال دشمنی ابتدا خود را قربانی میکند و بعد شاید به دیگری ضرری برساند.
نفس حالت عداوت و دشمنی، انسان را نامتعادل و آشفته میسازد، بدون آن که معلوم باشد ضرر بر غیر حتمی است و از این روست که حضرت میفرماید: اندکی از عداوت و دشمنی نیز زیاد است؛ اگرچه واقعیتی موجود است و نمیشود که نباشد.
(۵۳)
در این نقل، خواب در کنار این گونه امور قرار داد شده است. خواب با آن که واقعیتی غیرقابل انکار است و باید در مواقع لازم از آن تمکین نمود و خود را با آن ساخت؛ ولی نوعی مردن موقت است و ضرر و زیان آن حتمی است و از این رو باید از موارد نامناسب و زیانبار آن پرهیز کامل داشت و به اندک آن بسنده نمود و از آن بهره برد، نه آن که زیان دید.
پایههای گناه
«أوّل ما عُصی اللّه بستٍ خصال: حبّ الدنیا، والریاسة، والطعام، والنساء، والنوم، والراحة»(۱).
حضرت در این بیان میفرماید: اساس و پایهٔ همهٔ اموری که موجب عصیان و سرپیچی از حق و عدالت میشود و زمینهٔ گناه و طغیان را فراهم میسازد و از ابتدا ابزار تحقق بدی و کجی بوده است، شش چیز میباشد:
یک. علاقه و دلبستگی به دنیا؛
۱ـ اصول کافی، ج۲، ص۲۸۹٫
(۵۴)
دو. ریاست بر دیگران؛
سه. علاقه و شیفتگی زیاد به غذا؛
چهار. علاقهٔ زیاد به زنان؛
پنج. علاقهٔ زیاد به خوابیدن؛
شش. خوشگذرانی و عافیتطلبی.
در این نقل آنچه مورد مذمت واقع میشود، شیفتگی و دلباختگی به این امور است، نه خود این امور، و باید میان این دو امر خلط ننمود.
ممکن است کسی از هر شش مورد بهخوبی استفاده نماید و آن را در اختیار داشته باشد، بدون آن که دلباختهٔ آن باشد و از آن به عصیان کشیده شود و حتی میتواند از این امور در ساختار جان و روح خود استفاده کند و نیازمندیهای طبیعی خود را برطرف سازد و ممکن است کسی نیز با در اختیار نداشتن آن، در حالی که دلباختگی به آن او را کور و کر ساخته است و به هرگونه تباهی و عصیان میپردازد که بهطور عادی افرادی که فاقد آن هستند، بیشتر
(۵۵)
در خطر اینگونه امور قرار میگیرند تا کسانی که آن را بهطور طبیعی دارا میباشند.
دلباختگی به دنیا غیر از اصل دنیاست. اصل ریاست چیزی غیر از دلبستگی به آن میباشد و نیازمندی انسان به خواب و خوراک و زن و یا هر چیز دیگری غیر از شیفتگی و اسارت و در بند آن بودن است.
گاه کسی دنیا را در اختیار میگیرد تا ایفای نقش و ادای وظیفه کرده باشد نه آن که عمر خود را به بطالت گذراند و دنیا را پلی برای رشد و کمال معنوی خود قرار میدهد و گاه فردی دنیا را مستقل میبیند و به آن اصالت میدهد و چشم خود را از آن پر میسازد که این گونه منشی خطرناک است؛ چنان که پیامبر اکرم میفرماید: «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة»(۱)؛ حب دنیا ریشه و اساس هر خطر و گناهی است. در این روایت دوستی دنیا نکوهش شده است و نه اصل دنیا.
۱ـ بحارالانوار، ج۵۱، ص۲۵۱٫
(۵۶)
گاه فردی ریاستی دارد و بر مردم ریاست میکند تا خدمتی کرده باشد و شخصیت ارزشی کار خود را ظاهر ساخته باشد که البته بسیار خوب و پسندیده و دارای ارزش معنوی است؛ ولی ممکن است فردی ریاست را ابزار اعمال شهوت خود قرار دهد و بخواهد با آن، کمبودهای نفسانی خود را جبران نماید که بسیار خطرناک و زیانبار است و آنچه که مضر است، نوع دوم آن میباشد؛ گرچه نوع اول نیز بسیار کم پیدا میشود و مردم بهطور عادی، بیاختیار از مشتریان دستهٔ دوم میباشند.
خواب و خوراک و راحتی و زن نیز این گونه است؛ فردی میخوابد که بیداری خود را پربار کند و فردی میخوابد تا بیدار نباشد. کسی میخورد که نیازمندی خود را برطرف نماید و فردی نیز میخورد چون خوردن خوشامد وی است؛ اگرچه ضرر نیز داشته باشد! یکی زن را دوست دارد؛ چون برای او آرامبخش است و
(۵۷)
دیگری زن را میخواهد، هر چه که باشد، باشد و هرچه میشود، بشود. یکی راحتی را برای بازسازی در مواقع لزوم، مورد استفاده قرار میدهد و دیگری میخواهد راحت باشد؛ اگرچه این راحتی او را نابود و بیخاصیت سازد.
این روایت شریف خواب را در ردیف اقران آن مورد مذمت قرار میدهد و با توضیح یاد شده باید گفت: اصل خواب امری است و علاقهٔ بیمورد به خواب امر دیگری است که باید میان این دو تفاوت گذاشت؛ زیرا اصل خواب مورد مذمت قرار نمیگیرد و آنچه نکوهیده است، زیادی خواب و خوابهای غیر ضرور است.
از این بیان، تفاوت میان این روایت و حدیث پیشین که از زنان یاد نموده بود روشن میشود، در آنجا از حب و دوستی زنان میگفت و به آن ارزش میداد؛ چرا که آن نوع دوستی حیاتبخش و روحافزا میبود؛ چون قاعدهمند
(۵۸)
بود و هر که و هرچه و هر جایی نبود و در اینجا مذمت نسبت به امر دوم میباشد.
از این روایت، موقعیت اصل خواب و ضرر و زیان زیادی آن بهخوبی به دست میآید. خواب زیاد و بیمورد، نه تنها عمر آدمی را تلف و روح انسان را سست مینماید؛ بلکه عامل عصیان میشود. خواب بیمورد چگونه مورد عصیان و گناه واقع میشود؟ باید به این موضوع دقت نمود و آن را بررسید که خواب زیادی چگونه انسان را به گناه میکشاند. چنین خوابی انسان را در دنیا به حالت مرگ و مردگی میکشاند و مشاعر انسان را در مخاطره قرار میدهد و گذشته از آن، آدمی در خواب نمیتواند وظایف خود را انجام دهد و از آن باز میماند و به هنگام بیداری نیز هوشیاری لازم را ندارد و نمیتواند وظایف انسانی خود را بهخوبی انجام دهد و از اراده و شعوری لازم برخوردار نیست و نمیتواند در مقابل حوادث، تصمیم درستی
(۵۹)
بگیرد و خود را در مواقع لغزش به آسانی گرفتار میسازد و به گناه مبتلا میگردد. این روایت از لطافت خاصی برخوردار است و مذموم بودن خوابهای بیمورد را بیان میدارد و آن را در ردیف بدترین چیزها قرار میدهد.
با آنکه این شش امر از ضروریترین امور دنیای آدمی و از بهترین عوامل بروز شخصیت میباشد، از خطرناکترین امور به شمار میرود و همانطور که میتواند انسان را به کمال رساند و جلا دهد، میتواند مخرب نیز باشد. خواب یکی از همان چیزهای خوب و در عین حال خطرناک است.
مست کنندهها
«السکر أربعٌ سکرات: سکر الشراب، وسکر المال، وسکر النوم، وسکر الملک»(۱)؛ مستی و بیخودی که اساس تمام غفلتها و تباهیهاست، چهار چیز است: مستی شراب، مستی مال و مستی ملک دنیا که همان ریاست است و مستی خواب.
۱ـ بحارالانوار، ج۶۰، ص۶۶۴، باب۷٫
(۶۰)
خواب در این روایت، در ردیف مستی شراب و مال و ملک قرار گرفته و مستی را منحصر در شراب ندانسته و پول و ریاست را نیز از مسکرات و مستکنندهها دانسته و مال و ملک را با هم آورده است تا هر دو را بهخوبی روشن نماید؛ زیرا مال با ملک تفاوت دارد، و ملک مال نیست؛ هرچند غالبا ریاست و ملکداری، بدون مال و زراندوزی نمیباشد؛ ولی گاه میشود که فردی برای ریاست و رسیدن به ملک و آقایی از هر مالی صرف نظر میکند و آن را رها میسازد و مال و جان و حتی دین و مرام و مسلک خویش را فدای ملک و ریاستطلبی مینماید.
مستی شراب بسیار زشت و محسوس است و در شریعت از گناهانی است که وعدهٔ آتش دربارهٔ آن آمده و دارای حد شرعی میباشد؛ اما این مستی بعد از زمان کوتاهی برطرف میشود؛ ولی مستی مال و ثروت و بدتر از آن، ریاستطلبی هرگز برطرف نمیگردد و اهل مال و منال و ریاست همیشه مست و غافل هستند.
اما مطلب مورد نظر این نوشته این است که
(۶۱)
در کنار همهٔ این موارد سکرزا و مستی آور، خواب آمده است؛ زیرا اهل دنیا و مال و منال و ریاست در خوابند و ریاست و مال، دارایی معقول به حساب نمیآید و صاحبان آن تنها مست خوابند؛ ولی کسی که خواب فراوان و بیمورد و نابجا دارد و در خواب، مست خواب و در بیداری نیز مست خماری و سستی و بیحالی است و هرگز فرد بیدار و آگاهی نمیباشد و همیشه در خواب است و چنین فردی، گذشته از آن که بیداری اندکی دارد و بسیار میخوابد، بیداری او نیز خود خواب است؛ زیرا تمام ذکاوت و توجه و هوشیاری خود را بهتدریج از دست میدهد و غافلی بیحوصله و مستی بیسلسله میگردد.
مردار شب و بیکار روز
«قال موسی: یا رب، أی عبادک أبغض إلیک؟ قال: جیفة باللیل، بطّال بالنهار»(۱).
جناب موسی علیهالسلام گویا از پروردگارش
۱ـ بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۵۴، باب۱۱٫
(۶۲)
میپرسد: خداوندا، بدترین بندگانت چه کسانی میباشند؟ خداوند بزرگ میفرماید: دو دسته از بندگانم هستند که من از آنان بهشدت بیزارم و نسبت به آنها نهایت دوری را دارم: گروهی که در شب همچون مردارند و شب را بیتوجه و یکجا میخوابند و دیگر افرادی هستند که روز خود را به تباهی میگذرانند.
این روایت، فردی را که همهٔ شب را در خواب است و خوابی بیارزش دارد و از هر شب زندهداری و بیداری بهدور است همچون مردار میداند؛ زیرا وصف فعلی و واقعی او همین است و عمر وی بدون هرگونه توجه و هوشی سپری میشود و کسی که در بیداری بیکار و بیهدف است، بطّال معرفی شده است که شدت بیهدفی و بیغایتی فکر، عمر و عمل وی را میرساند و چنین فردی از تمام اهداف خوب و ارزنده بریده است.
خواب زیاد و نابجا چنان آدمی را سقوط میدهد که وصف مردار را بر انسان صدق میدهد و او را از هر حیات ارزشی بهدور
(۶۳)
میدارد و بهواقع این چنین است و مبالغهای در کار نیست.
خوابیدن زیاد و بیکاری
«إنّ اللّه یبغض کثرة النوم و الفراغ»(۱)؛ خداوند منان خواب زیاد و بیکاری و راحتطلبی را دشمن میدارد.
این روایت بر مطالب پیشین و مفاد روایات گذشته دلالت دارد؛ زیرا فراغ همان بیکاری در روز است و کثرت نوم و خواب نیز مردار بودن در شب است که بیکاری و خوابیدن زیاد را با عبارات و عناوین مختلف و در کنار بدترین چیزها بیان میدارد.
خواب زیاد و فقر فراوان
«کثرة النوم مذهبة للدین والدنیا»(۲).
خواب زیاد، دین و دنیای آدمی را نابود میسازد؛ زیرا آن که بسیار میخوابد، هوشیاری و ذکاوتی به امور دنیا و آخرت ندارد و به تمام امور مادی و معنوی بیحوصله و بیتفاوت
۱ـ وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۵۸، ح۲۱۹۷۰٫
۲ـ همان، ح۲۱۹۶۹٫
(۶۴)
میگردد و توان تحمل سالم بار زندگی را ندارد و قدرت تلاش و کوشش را از دست میدهد و از خود بیخود و مستی بیشعور و بیشعوری مست میگردد.
هرچند در این روایت چیزی در کنار خواب قرار نمیگیرد، خواب زیاد را با پیآمد ناسالم آن؛ یعنی به هدر رفتن تمام دنیا و دین عنوان میکند و به اهمیت این امر حساسیت نشان میدهد و تنهایی در عنوان را علامت شدت زشتی و پستی قرار میدهد؛ زیرا چیزی به تنهایی دین و دنیا را نمیتواند از بین ببرد و هر یک از آن امور ناپسند در مقطعی خاص، زیانهای ویژهای را داشت و این خواب زیاد است که میتواند آدمی را یکسره از کمالات انسانی دور نماید و او را بیمحتوا سازد.
خواب اهل سلوک
«نم نومة المتعبّدین، ولا تنم نومة الغافلین»(۱)؛ گرچه باید بخوابید؛ ولی خوابتان خواب اهل
۱ـ بحارالانوار، ج۷۳، ص۶۸۹، باب۴۳٫
(۶۵)
سلوک باشد و همچون اهل الله بخوابید و خواب غافلان و بیدردها را که همان مردارهای شبانه میباشد، نداشته باشید.
با توجه به آنچه از تمام این مدارک و دیگر روایات رسیده از طرف شرع بهخوبی میشود استفاده کرد این است که شب و شب زندهداری از ارزش بالایی برخوردار است و خواب و پرخوابی و بدخوابی و خوابهای بیمورد و بیموقع در ردیف زشتترین امور قرار دارد؛ چرا که این خواب است که کم آن نیز زیاد میباشد و این خواب است که خود یک نوع از سکر و مستی و غفلت و تباهی به حساب میآید و یکی از عوامل عمدهٔ عصیان و تباهی است و افراد پر خواب مردارهایی هستند که صورت آدمی دارند.
همینطور روشن شد که خواب، با علاقهٔ به خواب و با کثرت خواب تفاوت دارد و گرچه خواب خود از امور ارزشی به حساب میآید، کثرت و علاقهٔ به خواب از امور نکوهیده و مضر میباشد.
(۶۶)
خواب و تفاوتهای فردی
موضوعی که در اینجا باید در نظر داشت این است که خواب طبیعی افراد مختلف است و هر فردی ممکن است خواب طبیعی او با دیگران تفاوت داشته باشد و همچنین کم و زیادی خواب در هر فردی با دیگری متفاوت است؛ گذشته از آن که میزان طبیعی خواب در هر فرد نیز نسبت به سنین مختلف و یا زمان و مکانهای متفاوت، گوناگون میباشد و خواب جوانی با پیری و خواب در زمستان با تابستان و همینطور در مناطق سردسیر با گرم سیر تفاوت دارد و خصوصیات و شرایط و مزاجها و غذاها و نوع زندگی موجب اختلاف خواب طبیعی میگردد و خوابهای ناسالم را میتوان از نوع طبیعی آن بهخوبی تشخیص داد.
ناهمگونی در خواب
مطلبی که نباید از نظر دور داشت، وضع کنونی جامعه و مردم ماست که شامل مؤمنان و حتی عالمان و حوزههای علمی ما میشود که خواب و خوراک آنها چندان رضایتبخش
(۶۷)
نیست و این امر در نوع تربیت و اخلاق عمومی و فردی ما اثر گذاشته است.
این که چه نوع غذاهایی باید خورد و چگونه باید خوابید و وقت خواب و مقدار لازم آن چگونه است، چندان مورد اهمیت قرار نگرفته است و به همین دلیل، تعلیم و تربیتی نسبت به اینگونه امور وجود ندارد و در فرهنگ اجتماعی ما به آن چندان اهمیتی داده نمیشود و اگر سخنی نیز باشد، تنها در میان کتابها و مقالات علمی است که آن نیز دور از افراط یا تفریط و یا ناهماهنگی با موازین علمی و در خور اجرای قانون عمومی و فردی نمیباشد و چنین نابسامانیهای زیربنایی توانسته است بزرگترین عوامل تخریب و انحطاط را در ما ایجاد نماید.
اگر جامعهٔ ما نمیتواند عارف تربیت نماید و در دامان پر فیض غیب چنگ زند و هزاران اگرهای دیگر، همه ریشه در این عوامل شوم و نابسامانیهای تربیتی دارد و تا روزی که چنین فرهنگی حاکم باشد، همین وضع ادامه خواهد داشت و تنها به ظاهر باید اکتفا نمود و با کمال
(۶۸)
تأسف، از کنار تمام معارف و حقایق غیبی و امدادهای معنوی به آسانی گذشت.
بر اثر وجود این نابسامانیهای تربیتی، نیروهای عظیمی تلف میگردد و افراد بسیاری در راه میمانند و برکتهای بسیاری از فعلیت و ظهور باز میماند و تنها ثمرات علمی که میتوان از این وضع موجود توقع داشت، جمعآوری مقداری جزوه و تعلیقه و حاشیه بر عروه و اسفار و فصوص میباشد و دیگر هیچ.
این که میل و کشش به نماز در ما نیست و یا روزه را شکنجه و عذاب میدانیم و ماه مبارک را ماه عذاب میشناسیم و نوافل مندرس میگردد و دیگر آموزههای بلند دینی از اعتبار عملی باز میماند و تنها به اندکی از امور اجباری – آنهم بهصورت – اکتفا میگردد، همه به خاطر عدم اجرای درست مبانی یاد شده است و جامعهٔ ما از این جهت هیچگونه همگونی مناسبی با نوع زندگی اولیای بحق دین ندارد و زندگی ما شباهت بیشتری با زندگی حیوانات دارد تا انسان و بیداری ما خواب و خواب ما مرگ است
(۶۹)
و هوش ما غفلت و غفلت ما ظلمت است و بس. دیگر چه جای نماز و روزهٔ رمضان و شب قدر. از روزه، امساک را داریم و از نماز، سجاده، از صیام، افطار و از سحر، سحری را میشناسیم و بس.
پس اگر دیده میشود که حتی در میان پاکان و خوبان نیز آنطور که باید، چهرههای درخشانی در علم و عمل یافت نمیشود یا کمتر یافت میشود، بهطور قطع یکی از علل عمده و اساسی آن وجود چنین نابسامانیهای تربیتی و نواقص فرهنگی در جامعهٔ ما میباشد وگرنه استعدادهای عالی و سرشاری در میان بندگان مؤمن خدا وجود دارد.
کسی که در خواب و خوراک میزان درستی ندارد و کسی که ریشهٔ فرهنگی و تربیت عمومی نادرستی دارد، چگونه میتواند با درس و بحث و جعل اصطلاح و قاعده، نورانیت و معنویت بالایی بیابد و چنگ در دامان غیب زند و مجردات را ببیند و یا خواب طبیعی داشته باشد و خوابهای نورانی مشاهده کند و صاحب مبشرات باشد.
(۷۰)
نه خواب ما خواب سالم است و نه بیداری ما بیداری و نه خوراک ما خوراک آدمی است و نه وضع زندگی و محیط فردی و اجتماعی ما در داخل و خارج رضایتبخش میباشد. نه درسهای ما چنگی به دل میزند و ما را به غیب آشنا میکند و نه بهطور نوعی میل به اینگونه امور عقلانی را میتوان در افراد زنده نگاه داشت؛ هرچه هست، از این امور معنوی جسته گریخته، پراکنده و بهندرت و پنهانی است؛ گرچه در میان بسیاری از این پنهانیها نیز خبری نیست و بیشتر آن تعزیهٔ اهل باطن را در خود میآورند و چه بسیار نیز در این کار حرفهای و ماهر میباشند.
در این میان، بر عهدهٔ گروه رستگاران و رهروان بحق راه حق است که بسیج شوند و بهطور جدی و بدون خوف و ترس از خطرات و وساوس شیطانی، مشکلات راه را از اساس برطرف نمایند تا بلکه بتوانند تعداد کمی از این استعدادهای فراوان و نهفته را به فعلیت رسانند و باطن پیچیده و عمیق انسانی را ظاهر سازند.
(۷۱)
پس روشن شد که مراحل کمال خواب، از خواب طبیعی شروع میشود و تا خواب ارادی و موت ارادی که مرگی حقیقی و عالیترین مرحلهٔ کمال انسانی است ختم میگردد و تمام این مراحل، امکان وقوع، بلکه فعلیت وقوع را دارد و اگر کسی نتوانست به آن مراحل برسد، امر دیگری است و ادعای بی مورد و انکار آن از سر انصاف نیست.
در دین مقدس اسلام چگونگی خواب و میزان آن و وقت و زمان و مکان و دیگر خصوصیات آن با همهٔ ظرایف و لطایفی که دارد مطرح گردیده است که باید در این زمینه به کتابهای روایی مراجعه نمود؛ اگرچه تحلیل و بازیابی و برداشت علمی از آن کار آسانی نمیباشد.
(۷۲)