بخش یکم: معناشناسی قمار و واژگان همراه

قمار: گروگذاری، شرط‌بندی و بخت‌آزمایی.

 

قمار


معناشناسی قمار

قِمار مصدر دوم باب مفاعله است. فاءالفعل آن به کسر می‌باشد. مادهٔ قمار «قمر» به معنای روشنایی و ضیاء است. واژهٔ «قمر» بیست و هشت بار در قرآن کریم آمده است که به تعداد شب‌هایی است که یک دور کامل را به‌دور زمین طی می‌کند. مراد از «قمر» در تمامی موارد کاربرد آن در قرآن کریم ماه آسمان است که انعکاس دهندهٔ نور و روشنایی است.

تلفظ فاء الفعل قمار با ضم، غلط مشهور و رایج است؛ همانند مسجِد که درست آن مسجَد و سَکینه که صحیح آن سُکینه است.

قمار از «قمر» «یقمر» است، بر این اساس بر روشنایی، شکوفایی و تازگی دلالت دارد و از آن جا که دین مطابق فطرت و طبیعت است حکم حرمت در مورد آن باید موجب شگفتی باشد مگر آن که گفته شود قماربازها این واژه را وارستهٔ خود دانسته‌اند و آن را برای خود وضع کرده باشند و در این صورت، حکایت آنان مانند گفتهٔ بوش پسر است که می‌گوید: تعجب می‌کنم چرا جایزهٔ صلح جهانی را به شارون نمی‌دهند!

برای پاسخ گفتن به این شبهه باید کتاب‌های لغت را بررسید تا ارتباط قمار با روشنایی و نور به دست آید.

(۱۷)


صحاح اللغة

«قمیر، وهو تصغیره. والقمر أیضا: تحیر البصر من الثلج. وقد قمر الرجل یقمر قمرا، إذا لم یبصر فی الثلج. وتقمرته: أتیته فی القمراء. وتقمر الاسد، إذا خرج فی القمراء یطلب الصید. وتقمر فلان، أی غلب من یقامره. قال ابن درید: والقمار: المقامرة. وتقامروا: لعبوا القمار. وقمرت الرجل أقمره بالکسر قمرا، إذا لاعبته فیه فغلبته. وقامرته فقمرته أقمره بالضم قمرا، إذا فاخرته فیه فغلبته».(۱)

قمیر مصغر قمر است. قمر به معنای سرگشتگی چشم از سپیدی برف است. گفته می‌شود: «قمر الرجل» در صورتی که در برف دیدی نداشته باشد و چشم وی خیره گردد.

تقمر به معنای وارد شدن در شب مهتابی است. تقمر الاسد؛ یعنی در شبی مهتابی در پی شکار رفت. وقتی گفته می‌شود: «تقمر الفلان» به این معناست که بر کسی که با او قمار می‌کرد پیروز شد. ابن درید گوید: قمار مصدر دوم باب مفاعله به معنای مقامره است. تقامروا؛ یعنی قمار بازی کردند.

هم‌چنین قمر الرجل، به کسر عین الفعل و نیز باب افعال آن «أقمر» در صورتی استفاده می‌شود که با دیگری قمار بازی کند و در قمار بر دیگری پیروز شود.

قمر به ضم به معنای فخرفروشی بر دیگری و چیره شدن در آن است.

  1. جوهری، الصحاح، ج ۲، المطبعة: دار العلم الملایین، الناشر: دار العلم الملایین، بیروت، ص ۷۹۹ ـ ۷۹۸٫

(۱۸)


لسان العرب

«تقمرها،… وقیل: معناه بصر بها فی القمراء، وقیل: اختدعها کما یختدع الطیر، وقیل: ابتنی علیها فی ضوء القمر، وقال أبو عمرو: تقمرها أتاها فی القمراء، وقال الأصمعی: تقمرها طلب غرّتها وخدعها، وأصله تقمر الصیاد الظباء والطیر باللیل إذا صادها فی ضوء القمر فتقمّر أبصارها فتصاد، وقال أبوزبید یصف الأسد: وراح علی آثارهم یتقمر؛ أی یتعاهد غرّتهم، وکأنّ القمار مأخوذ من الخداع، یقال: قامره بالخداع فقمره.

«تقمر» به معنای این است که در روشنایی مهتاب به آن نگاه کرد. فریفت او را همان‌گونه که پرنده را می‌فریبند. بر آن در زیر نور ماه بنا نهاد. ابوعمرو گوید: «تقمر» یعنی آن را در زیر نور ماه آورد. اصمعی گوید: یعنی خواست او را بفریبد و به او حیله زند. اصل این واژه چنین است: «تقمر الصیاد»؛ شکارچی آهو را فریفت و نیز پرنده را در شب فریفت؛ چون آن را در زیر روشنایی ماه به فراچنگ آورد؛ زیرا چشم وی در زیر نور ماه دید ندارد. ابوزبید در حالی که شیری را توصیف می‌کرده است گوید: شبانگاه در پی آنان رفت پیمان بسته بود که آنان را بفریبد، گویا قمار به معنای خدعه و نیرنگ زدن است. گفته می‌شود به حیله با او قمار کرد و بر او پیروز شد.

وقمرت الإبل: تأخّر عشاؤها أو طال فی القمر، والقمر: تحیر البصر من الثلج. وقمر الرجل یقمر قمرا: حار بصره فی الثلج فلم یبصر. وقمرت الإبل أیضا: رویت من الماء. وقمر الکلأ والماء وغیره: کثر. وأقمرت الإبل: وقعت فی کلإ کثیر. وأقمر الثمر إذا تأخّر إیناعه ولم ینضج حتّی یدرکه البرد، فتذهب حلاوته وطعمه.

(۱۹)

وقتی گفته می‌شود: «قمرت الابل»؛ یعنی شتر شب را آهسته گذراند یا در زیر نور ماه بسیار ماند. قمر یعنی چشم از سفیدی برف خیرگی یافت. «قمر الرجل» به این معناست که چشم وی در برف سرگشته شد و چیزی را مشاهده نکرد. «قمرت الابل» به معنای سیراب شدن نیز آمده است. کاربرد این واژه دربارهٔ: «کلاء»؛ چراگاه، آب و غیر آن به معنای فراوانی است و به این معناست که چراگاه یا آب بسیار شد. بر این معناست که «قمرت الابل»؛ یعنی شتر بسیار چرید. «اقمر الثمر» وقتی گفته می‌شود که چیدن و بهره‌وری از آن به تأخیر و دوری افتاده باشد و به رشد و کمال نرسد تا آن که فصل سرما سر رسد و شیرینی و مزهٔ خود را از دست دهد.

وقامر الرجل مقامرة وقمارا: راهنه، وهو التقامر. والقمار: المقامرة. وتقامروا: لعبوا القمار. وقمیرک: الذی یقامرک، عن ابن جنّی، وجمعه أقمار، عنه أیضا، وهو شاذّ کنصیر وأنصار».(۱)

«قامر الرجل» از باب مفاعلة که مصدر دوم آن قِمار است به معنای آن است که فلانی با دیگری گرو بست و بر سر گرو با هم قمار بازی کردند. از باب تفاعل نیز به همین معناست و تقامروا یعنی قمار بازی کردند. به کسی که با تو بازی قمار می‌کند و طرف دیگر بازی است «قمیر» گفته می‌شود. این گفته از ابن‌جنی است. جمع قمیر «اقمار» است. این سخن نیز از اوست. چنین کاربردی در جمع شاذ است، همانند نصیر که جمع آن «انصار» است.

  1. لسان العرب، ابن منظور، ج۵، صص: ۱۱۴ ـ ۱۱۵، چاپ اول، ۱۴۰۵، دورهٔ ۱۵ جلدی، چاپ دارالاحیاء التراث الأدبی، نشر أدب الحوزة.

(۲۰)


رابطهٔ قِمار با ماه (قمر) شب

همان‌گونه که لغت‌شناسان یاد شده گفتند ماه آسمان را از آن جهت قمر می‌گویند که سفید و روشن است و خود را در تاریکی شب به‌خوبی نشان می‌دهد. نام «قمر» با بروز شب است که معنا می‌یابد و در شب است که خود را نمایان می‌سازد؛ در حالی که در پاره‌ای از روز نیز مانعی از دیدن آن نیست. پس قمر، تاریکی را با خود دارد. «تقمّر» با لیل و شب است که معنا پیدا می‌کند. شکارچی نیز از نور ماه بهره می‌برد و در شب‌های مهتابی که چشم حیوانات با نور ماه خیرگی یافته و دید کافی ندارد، بهتر به صید آنان می‌پردازد.

برخی از لغویان معنای دیگری برای «قمر» ذکر کرده‌اند و آن «حیله» و «خدعه» است. باید گفت حیله و خدعه از لوازم وجود شب است و ذکر این معنا از باب ذکر لازم معناست و نه دلالت معنای مطابقی یا مصداقی آن. بر این اساس، قمار از «خداع» و خدعه گرفته نشده است، بلکه قمار از قمر است، ولی به اعتبار شب، دارای حیله، خدعه، نیرنگ و فریب است.

همان‌طور که «قمر» خود را در شب نمایان می‌سازد، قماربازان نیز قمار را در تاریکی شب انجام می‌داده‌اند و چنین نبوده است که در روز و به صورت آشکارا به قمار بپردازند. میان قمر و تاریکی رابطهٔ عام و خاص مطلق است؛ زیرا هرگاه قمر باشد تاریکی نیز هست، ولی می‌شود تاریکی باشد اما ماه نباشد.

قماربازها در شب به قمار می‌پرداختند؛ زیرا قماربازان گذشته عاری از هرگونه حجب و حیایی نبودند و هم‌چون قماربازان کنونی دنیای غرب و

(۲۱)

دیگر کشورها نبودند که پرده‌های عفاف را دریده و حجب و حیا را به کناری گذاشته باشند و از این که به آنان قمارباز گفته شود ابایی نداشته باشند. آنان کار خود را ناهنجاری اجتماعی می‌دانستند و برای آن که در دید مردم به بدی از آنان یاد نشود، شب‌ها به صورت پنهانی به بیابان‌ها و یا جایی دور از چشم دیگران می‌رفتند و در زیر نور ماه می‌نشستند و قمار می‌کردند، و چون زیر نور ماه به این بازی می‌پرداختند، به بازی آنان، «قِمار» گفته شد. با این توضیح به دست می‌آید که «قمار» وصف به حال متعلق موصوف است، از این رو مراد از قمار، بیاض و روشنایی نیست، بلکه چون در شب انجام می‌پذیرفته «قمار» نام گرفته است؛ همانند برخی از فلسفیان که آنان را به خاطر راه رفتن به هنگام بحث از فلسفه مشایی می‌گویند وگرنه فلسفه را با مشی و راه رفتن ارتباطی نیست. هم‌چنین است صوفی که به پشمینه‌پوشان می‌گفتند و نه به اهل عرفان و این معنا ارتباطی با صوفی و درویش‌های امروزی یا بحث عرفان ندارد. دانش عرفان را به نرمی یا درشتی لباس چه کار است؟ نام‌گذاری قمار نیز با اصل این بازی و برد و باخت آن ارتباطی ندارد بلکه به خاطر وصف این فعل در ظرف مخصوص (شب) و انجام آن در زیر نور ماه است. در ادبیات گفته می‌شود: «زید ضارب ابوه» که برخلاف ظاهر و شروع این جمله که به ذهن می‌آید زید ضارب باشد، این پدر زید است که ضرب را واقع می‌سازد و چنین تعبیری وصف به حال متعلق خوانده می‌شود؛ یعنی وصف (ضارب) به حال متعلق موصوف (ابوه) می‌باشد و نه خود موصوف که زید باشد. قمار هم قمار گفته می‌شود چون در شب و در زیر نور ماه انجام می‌شده است.

(۲۲)


واژهٔ «قمارباز»

در بازی قمار سه نفر حضور دارند: یکی برنده، دیگری بازنده و نفر سوم نیز تلکه‌گیر یا داور است که مانع از تخلف بازنده در عمل به تعهد خویش است. با این وجود به هر دو طرف این بازی «قمارباز» گفته می‌شود. قمارباز همان کسی است که بازی را باخته است اما بر هر دو طرف یعنی به کسی که قمار می‌زند اطلاق می‌شود.

«قمار بازی» نیز عنوان فعلی است که در حال انجام است؛ یعنی بازی با آلات قمار که در این جا از مراهنه و گرو گذاشتن منصرف است؛ برخلاف واژهٔ «قمارباز» که گروگذاری از ارکان آن است. به هر دو طرف این بازی «قمارباز» می‌گویند، از آن رو که در حقیقت برندهٔ اصلی این بازی نفر سوم یا «تلکه‌بگیر» است که درصدی از گرو را برای هر بار بازی از آنان می‌گیرد و در واقع، او برندهٔ واقعی قمار است که در کمال آرامش و به مدد قدرتی که دارد، فارغ از دغدغهٔ برد و باخت، درصد خود را از گرو می‌گیرد. تلکه‌بگیر حکم انتظامات قمارخانه را دارد.


مقامره

«مقامره» به معنای بازی با آلات قمار است. «قامر به» از همین باب است، با این تفاوت که میان «قامر به» با «قامر علیه» تفاوت است «قامر به» به معنای قمار با آلات قمار است و در روایات نیز از همین تعبیر استفاده شده و تنها یک بار «قامر علیه» آمده است که قمار با آلات برای گرفتن پول و رهان است و قمار برای آن صورت می‌گیرد.

(۲۳)


تاریکی قمار و فطرت روشنایی‌پسند

با دقت در مادهٔ این واژه به دست می‌آید که نباید اشکال کرد که چرا قمار که اسلام آن را حرام می‌داند از نور و ضیاء است؛ در حالی که دین اسلام با واژه‌های طبیعی و فطری و نیز با روشنایی و نور مخالفتی ندارد.

انجام قمار در زیر نور ماه و یا در شب، با روشنایی ـ که فطرت بشر خواهان آن است ـ ارتباطی ندارد و نمی‌توان قمار را به اعتبار مادهٔ آن امری مثبت و هماهنگ با فطرت بشر خواند، بلکه مصداق آن به لحاظ ظرف حدوثی با قمر همراه بوده است و وصف به حال متعلق موصوف می‌باشد، نه وصف خود موصوف.

استعمال واژهٔ «قمار» برای کسی که گرو می‌بندد و بر سر گرو با دیگری بازی می‌کند، امتیازی برای وی شناخته نمی‌شود؛ چرا که به خاطر ظرف وقوع کار، وی به این نام خوانده می‌شود، نه به سبب اصل کار وی و همانند استفاده از واژهٔ مشایی برای نوعی فکر فلسفی است که هیچ اعتبار و امتیازی برای آن نمی‌باشد. مشائیان به سبب راه رفتن و اندیشیدن یا بحث کردن به این عنوان خوانده می‌شوند. با این وصف، آن‌چه مهم است فکر و اندیشه است، نه راه رفتن؛ چنان‌که در میان صوفیان، آن‌چه اعتبار دارد منش صوفیانه است، نه لباس پشمینه پوشیدن.


لوازم قمار

قمار دارای سه لازم است: بازی دو نفره (ملاعبه)، چیرگی و سبقت گرفتن بر دیگری(مغالبه و مسابقه) و رهن(گروگذاری و شرط‌بندی).

(۲۴)

رهن، وثیقه و گرویی است که در قمار به عنوان شرط میان می‌آورند تا بر آن بازی شود و هر دو طرف متعهد می‌گردند در صورت باخت، آن را به طرف دیگر انتقال دهند و به ملکیت وی درآورند. رهان واژه‌ای بسیط، مفرد و مصدر است.


معنای «رهان»

رهان در کتاب‌های لغت به «اخذ وثیقه» معنا شده که عرف آن را «گرو» یا «رهن» می‌گوید. رهن وثیقه‌ای است در مقابل تعهدی که داده می‌شود یا در برابر حق و دِینی که گرفته می‌شود. این وثیقه نوعی پشتوانه و دارای ثبات است. ثبات داشتن آن لازم معنای آن است و نه معنای مطابقی آن. مانند خانه‌ای که در گرو یا رهن بانک می‌گذارند و بانک نیز از آن استفاده نمی‌کند. رهن دادن خانه به لحاظ فقهی درست نیست؛ چرا که در عین مرهونه نمی‌توان تصرف نمود، به همین خاطر پولی به عنوان قرض‌الحسنه می‌دهند تا رهن شرط لازم برای عقد اجاره باشد و معامله از لحاظ شرعی درست باشد، وگرنه باید با به رهن دادن آن هیچ استفاده‌ای از آن نبرد. هم‌چنین اگر کسی بخواهد پولی را از دیگری قرض نماید نمی‌تواند بگوید: «این مقدار سیب را شش ماهه به شما رهن می‌دهم و در مقابل، پولی قرض می‌گیرم»؛ چرا که سیب از ثبات برخوردار نبوده و در معرض از بین رفتن است. البته سیب را می‌توان برای مدت کوتاهی که به طور نوعی در آن زمان فاسد نمی‌شود به رهن گذارد و اگر کسی آن را ساعتی به رهن گذارد و پس از روز یا روزهایی باز گردد و مال مرهونه را

(۲۵)

تلف ببیند، نمی‌تواند مدعی باشد. رهن وثیقه است و نه قمار و میسر. البته رهن و گروگذاری در قمار و میسر وجود دارد؛ همان‌گونه که در تعهد، دِین، حق و جاهای دیگری نیز وجود دارد.

برای دریافت معنای دقیق رهن، موارد کاربرد آن در قرآن کریم را وا می‌کاویم. قرآن کریم می‌فرماید:

«کلُّ نَفْسٍ بِمَا کسَبَتْ رَهِینَةٌ»(۱).

هر نفسی در گرو و رهن عمل خویش است.

«وَإِنْ کنْتُمْ عَلَی سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا کاتِبا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ»(۲).

اگر در سفر هستید و کسی را نیافتید که بنویسید، پس وثیقه‌ای بگیرید.

در این آیات، رهن، وثیقه و گرو در قبال چیزی و به عنوان پشتوانه قرار گرفته است و چنین نیست که رهان و گروگذاری مخصوص قمار باشد و با شنیدن واژهٔ «رهان»، ذهن تنها به قمار منصرف گردد.

هم‌چنین بر اساس این آیات، رهان، مفرد است، نه جمع و آن‌چه صاحب قاموس اللغة در این زمینه گفته و رهان را جمع گرفته، پنداری بیش نمی‌باشد.

صاحب «قاموس» بر این عقیده است که رهان جمع «رهن» است همان‌طور که «جبال» جمع «جبل» است. جمع، نوعی ترکیب است و برای اثبات، به قرینه و دلیل نیاز دارد. اصل آن است که هر واژه‌ای مفرد

  1. مدّثر / ۳۸٫
  2. بقره / ۲۸۳٫

(۲۶)

باشد؛ مگر آن که خلاف آن ثابت شود. گذشته از این، استعمال رهان، همان‌طور که مشاهده شد، در قرآن کریم به صورت معنای مفرد آمده است. قرآن کریم سندی مستقل در بحث‌های لغت‌شناسی است. درست است که در اشتقاق و هیأت، گاهی تشابه وجود دارد، ولی اثبات یکی نیازمند قرینه است. اصل، در واژگان بسیط بودن است و اگر کسی می‌خواهد جمع بودن آن را که نوعی ترکیب است ادعا نماید، باید برای اثبات آن قرینه آورد. چنین دلیل و قرینه‌ای در گفتار قاموس دیده نمی‌شود.

برخی از فقیهان مانند جناب فیض کاشانی رحمه‌الله رهان را این گونه معنا کرده‌اند: «الرهان؛ المسابقة علی الخیل و غیرها»(۱) رهان؛ مسابقه بر اسب سواری و غیر آن است. گفتیم کتاب‌های لغت، موارد استعمال عرب را آورده و گاه لازم را به جای ملزوم و سبب را به جای مسبب آورده‌اند و حال آن که استعمال را نمی‌توان نشانهٔ حقیقت دانست. استعمال اعم از حقیقت و مجاز است و معنای لازمی، ملازمی و کنایی را بر می‌تابد و نباید آن را با حقیقت برابر گرفت. با توجه به این مقدمه، اشکالی بر مرحوم فیض در معنای رهان و مراهنه وارد است و آن این که رهان به معنای مسابقه نیست، بلکه همان‌گونه که گفتیم، به معنای وثیقه است. در قرآن کریم نیز رهان به همین معنا به کار رفته است.

آیهٔ: «کلُّ نَفْسٍ بِمَا کسَبَتْ رَهِینَةٌ»(۲) دلالت می‌کند که هر فردی، خود

  1. الوافی، ج ۲، ص ۲۵٫
  2. مدّثر / ۳۸٫

(۲۷)

در روز قیامت و در محضر خداوند، در گرو عمل خویش است و جلوی او گرفته می‌شود. با توجه به این معناست که می‌گوییم به مسابقه از آن رو مراهنه گفته می‌شود که دو طرف، با ادعایی که برای غلبه بر دیگری دارند، به رهن یک‌دیگر درمی‌آیند.

رهان را در قالب مثالی دیگر می‌توان چنین بیان نمود: وقتی صدای مؤذن هنگام ظهر به گوش می‌رسد، انسان بده‌کار می‌شود و تا تکلیف نماز خود را با گزاردن آن، اسقاط نکند، رهان پابرجاست. حال یا باید نماز را در وقت بخواند و از رهن درآید یا با پایان یافتن وقت، نماز به‌طور قهری و با انتفای موضوع، از رهن خارج گردد، آن‌گاه است که دلیل دیگری می‌آید و می‌فرماید: «اقض ما فات کما فات».

مسابقه را به این اعتبار مراهنه می‌گویند که به صرف ادعا، دو طرف در رهن می‌روند و تا با هم مسابقه ندهند و یک‌دیگر را بر زمین نزنند، از رهن خارج نمی‌شوند؛ مگر این که یکی سر فرود آورد و تسلیم دیگری شود و آن‌چه در این میان، مهم است مغالبه و زورآزمایی است. به این اعتبار است که به مسابقه مراهنه می‌گویند. در این میان، اگر عوضی در کار باشد، لازمِ این معناست و در حقیقتِ مسابقه، دخیل نیست. رهن همان وثیقه است و رهان واژه‌ای بسیط، مفرد و مصدر است. تلازم مسابقه با مراهنه نیز به جهت گفته شده است؛ یعنی دونفر یک‌دیگر را نسبت به فعلی که همان ادعای قدرت بیش‌تر است، گرو می‌گذارند و تا این فعل انجام نشود و پشت یکی بر خاک نیاید یا تسلیم نشود، از رهن یک‌دیگر آزاد نمی‌شوند

(۲۸)

و چنان‌چه جایزه‌ای برای آنان تعیین شود، لازم غیر بین است.

گفتیم که رهان امر لازم غیر بَین قمار است؛ به عکس ملاعبه و مغالبه که لازم بین اعم آن است. نمی‌شود قماری باشد که بازی یا زورآزمایی و غلبه در آن نباشد، ولی این دو، منحصر به قمار نیست و در بازی‌ها و مسابقات دیگر نیز یافت می‌شود. رهان در قمار موضوعیت ندارد و حتی برخی پول می‌دهند که کسی با آنان قمار بازی کند.

در قمار، اگرچه سه امر «مغالبه»، «ملاعبه» و «عوض» می‌تواند باشد، ولی ـ همان‌گونه که گفته شد ـ مغالبه و ملاعبه لازم بین است و قمار از این دو خالی نمی‌باشد، اما عوض، لازم غیر بین است و می‌شود قمار بدون عوض نیز شکل پذیرد. ولی در مسابقه باید گفت رهان لازم بین اعم است، ولی می‌تواند ملاعبه نداشته باشد؛ چرا که گاه حریف در برخورد بسیار جدی است و مراهنهٔ میان آنان، همان گریبان‌گیری است، نه عوض، تا روشن شود چه کسی از قدرت بیش‌تری برخوردار است و عوض در مسابقه، لازم غیر بین است.

با توجه به این مطلب باید گفت مراهنه دارای دو استعمال است: یکی گروگذاری مالی و دیگری گروگذاری فعلی یا گریبان‌گیری. قسم دوم در قمار وجود دارد و لازم بین آن است، ولی قسم نخست (عوض و گروگیری)، ممکن است در قمار موجود نباشد. رهان در مسابقه به معنای گریبان‌گیری، لازم بین به معنای اخص است و رهان به معنای عوض می‌تواند در آن نباشد و لازم غیر بین آن است؛ مانند ضحک و نطق، با این تفاوت که نطق ذاتی باب کلیات خمس است و ضحک عرضی کلیات خمس است، اما هر دو، ذاتی باب برهان و از انسان جداناپذیر هستند.

(۲۹)

در رهان، همیشه مال، مورد نظر نیست و چه بسا بر سر امور دیگر شرط‌بندی می‌شود؛ مانند بازی‌های کودکانه که گاه سواری گرفتن از دیگری را با هم شرط می‌کنند و آن را رهن می‌گذارند.

مسابقه و مراهنه قابل تفکیک از یک‌دیگر نیست و گریبان‌گیری در آن وجود دارد، ولی این امر، به طور لزوم تنها در مسابقه نیست و در چیزهای دیگر؛ مانند مقامره نیز می‌تواند وجود داشته باشد.

استعمال گروگذاری فعلی رهان، در قمار وجود دارد و لازم بین آن است، ولی استعمال نخست آن (گروگذاری مالی) لازم غیر بین آن است و می‌تواند با آن همراه نباشد. در مسابقه نیز همین‌گونه است و رهان به معنای گروگذاری فعلی و عملی به معنای زورآزمایی و به تعبیر دیگر، گریبان‌گیری در آن وجود دارد و لازم غیر بین و اعم آن است و در امور دیگر نیز می‌شود دیده شود و از سوی دیگر، رهان به معنای گروگذاری مالی نیز می‌تواند در آن باشد. رهان برای مسابقه ذاتی باب برهان و جزو جدایی‌ناپذیر آن و عرضی باب کلیات خمس است.

در مسابقه نخست قرار می‌گذارند و سپس برای زورآزمایی روی تشک می‌روند و کسی که قدرت مبارزه ندارد انصراف می‌دهد و خود را از رهن خارج می‌سازد. این امر در مسابقات رزمی به وضوح دیده می‌شود و فردی که سیر کتک می‌شود، از تشک یا رینگ خارج می‌گردد.

در مسابقه، نخست در فرد غلبه ایجاد می‌شود و سپس به خود غرّه می‌گردد و یخهٔ دیگری را می‌گیرد و مراهنه در این‌جاست که پدید می‌آید، با این وصف، مسابقه ملزوم و مراهنه لازم است. روایت: «إنّ

(۳۰)

الملائکة لتنفر عند الرهان»(۱) نیز اشاره به لازم می‌کند که رهان است، نه ملزوم که مسابقه باشد.

با توضیحی که داده شد به دست می‌آید بحث قمار از بحث رهان و شرط‌بندی جداست.


تفاوت مراهنه با مسابقه

تفاوت مراهنه با مسابقه در این است که در رهن، مالی به گرو گذاشته می‌شود و مال است که به میان می‌آید، اما در مسابقه، قدرت و توان؛ اعم از نیروی فکری و قدرت جسمانی است که به میدان آورده می‌شود و بر این اساس است که مسابقه با مراهنه تلازم دارد. در مسابقه، دو طرف، یک‌دیگر را نسبت به فعلی گرو گذاشته‌اند و آن همانا ادعای قدرت بیش‌تر است و تا این فعل انجام نشود و یکی دیگری را بر زمین نزند یا او را تسلیم نسازد، از رهن دیگری آزاد نمی‌شود. اگر در مسابقه جایزه‌ای نیز باشد، هدف اولی نیست و جایزه از لوازم غیر بین مسابقه است.


ارتباط مسابقه و مراهنه با قمار

ارتباط مسابقه و مراهنه با قمار در این است که رهان لازم غیر بین قمار است. بازی و چیرگی بر دیگری از لوازم بین اعم قمار است و نمی‌شود قماری باشد که بازی یا چیره شدن (مغالبه و مسابقه) در آن نباشد. ولی این دو لازم، منحصر به قمار نیست و در امور دیگر نیز یافت می‌شود. با این توضیح، نکته‌ای که پیش‌تر یادآور شدیم به دست می‌آید که رهان در قمار موضوعیت ندارد و حتی برخی به دیگران پول می‌دهند تا با آنان

  1. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۱۲۰٫

(۳۱)

قمار بازی کنند. در قمار، بازی و چیرگی به صورت حتمی وجود دارد و لازم بین آن است، ولی رهن و گرو می‌تواند در آن نباشد و رهن و گرو لازم غیر بین آن است. اما در مسابقه، رهان، لازم بین است؛ هرچند رهنی که به میان گذاشته می‌شود، یا عوض مالی است یا بدون عوض است و قدرت فکری یا جسمی می‌باشد، و این امر گرو گذاشته می‌شود، اما بازی و لعب، لازمِ غیر بین و عرضی عام آن است و گاه از بازی درآمده و چنان جدی می‌شود که به زد و خورد می‌انجامد. مراهنهٔ مسابقه نوعی گریبان‌گیری است تا روشن شود چه کسی از قدرت بیش‌تری برخوردار است.


مغالبهٔ قمار

برخی قمار را «مغالبه» نامیده‌اند که تسمیهٔ پسندیده‌ای نیست؛ زیرا قمار و مقامره مغالبهٔ با آلت است. شاکلهٔ قمار و میسر را وجود آلت شکل می‌بخشد. قمار؛ بازی با آلات قمار است و وجود رهن، علت تامهٔ تحقق آن نیست.

(۳۲)

(۳۳)

(۳۴)

مطالب مرتبط