بخش هفتم: قرآن کریم و اوصاف دوزخیان جاودانه
خلود در قرآن مجید
در این فصل، آیاتی که دربارهٔ دوزخ و عذاب و آتش و سختی و خصوصیات مختلف آن در قرآن مجید آمده است بهطور کامل به بحث گذاشته میشود تا بیاساسی هرچه بیشتر قول به نفی خلود و دوام عذاب در قالب اسرار و مکاشفات و دوری آن از دیدگاه قرآن کریم روشن و آشکار گردد.
نسبت به این موضوع در قرآن مجید بهطور فراوان مطالب گوناگونی دیده میشود و قرآن کریم تمامی حالات و خصوصیات گمراهان معاند و لجوج و سرکش را بهطور گویا و گسترده بیان کرده است و هیچگونه ابهام و اجمالی در این زمینه نسبت به کلیات مطالب و حقایق اصلی آن وجود ندارد؛ بر خلاف اندیشههای گوناگون عارفانی که در پیش از آنان یاد شد که هرگز لسان واحدی ندارند و هر یک به نوعی و از خرمنی خوشهای اگرچه بیبار برگزیده و برای نمونه حتی یک مورد مدرک محکم و اساسی برای خود نیافتهاند و با چنین مطالب بیپایهای در مقابل قرآن مجید ـ این تنها لسان وحی الهی ـ عذری ندارند؛ جز آن که در مقابل مخالفت صریح با قرآن کریم و دیانت نبوی، سه اندیشه و فکر انحرافی و بیاساس را دنبال نمایند:
(۲۱۵)
الف) این امر اگرچه با ظواهر شریعت مخالفت دارد، ظواهر شریعت برای مردم عادی و ظاهربین است و دین، یافتن اینگونه مطالب بلند را به مکاشفات و مشاهدات غیبی واگذار نموده است.
ب) هرچند ظواهر قرآن حکایت از عذاب و سختی آن بهطور ابد دارد، ظواهر قرآن کریم بر اثر دلایل و موانع داخلی و خارجی قابل اعتماد نیست.
ج) درست است که ظواهر شریعت خلود و عذاب و سختی ابدی دوزخی را عنوان میکند و این ظواهر حجّت میباشد، حقایقی در کار است که قرآن کریم از آن لب فرو بسته و اهل خدا را از طریق دل نسبت به آن حقایق آشنا میسازد و از باطن بسیاری از امور پرده بر میدارد.
باید گفت: هیچ یک از این سخنان خردپذیر نیست، بلکه به صراحت خردستیز است؛ زیرا قرآن کریم تنها کتاب آسمانی است که از تمامی اسرار، سخن به میان آورده و بهخوبی آن را مطرح ساخته و ظواهر قرآن به قوّت خود باقی است و دیانت در این امر مهم جز روش همهٔ اهل لسان و عرف را نپیموده است و در قرآن کریم آنچه گفتنی و ناگفتنی باشد بیان داشته؛ اگرچه از اقسام گوناگون و باطن فراوان برخوردار است، ولی حقایق باطنی قرآن کریم، مخالفت صریح و آشکاری با ظواهر آن ندارد و ظواهر خود باطن است و آن باطن، خود ظهور این ظاهر است و عقل و اندیشه و عرفانی که از قرآن کریم بیشتر بفهمد و بیابد، بیشترین بخش از اقسام جهل و نادانی را داراست و عارف وارسته هرگز چنین عقاید صریح و آشکاری را نسبت به قرآن کریم و شریعت ندارد و تنها سادگی و رقت قلب و خلط میان جهات، علت این دوگانگی شده است و آنان هرگز تن به لوازم مخالفت با قرآن کریم نمیدهند.
(۲۱۶)
حال، به بخشی از آیات قرآنی که در بیان خصوصیات و اوصاف دوزخ و جهنم اهل عناد میباشد و بهطور کلّی دستهبندی شده اشاره میگردد تا به دست آید که دوزخ و عذاب و سختی آن برای اهلش نه تخفیفی دارد و نه در آنجا لذّتی یافت میشود و هرگز از گوارایی و آرامش کذایی در آنجا خبری نیست و هرچه هست عذاب است و عذاب.
(۱) بئس
« ثمّ اضطرّه إلی عذاب النّار وبئس المصیر»(۱).
« فحسبه جهنّم ولبئس المهاد»(۲).
« بئس مثوی الظالمین»(۳).
« وبئس المهاد»(۴).
« بئس الورد المورود»(۵).
« بئس الرِّفد المرفود»(۶).
« بئس القرار»(۷).
« فلبئس مثوی المتکبّرین»(۸).
« کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب وساءت مرتفقا»(۹).
این آیات که فعل ذم را با خود دارد تمامی از ثبات نقمت و شدّت و دوام سختی و مشقت حکایت مینماید. در یکی از این آیات میفرماید: « من کفر فأمتّعه قلیلاً ثمّ أضطرّه إلی عذاب النار»(۱۰)؛ کسانی که کفر
۱ـ بقره / ۱۲۶٫
۲ـ بقره / ۲۰۶٫
۳ـ آل عمران / ۱۵۱٫
۴ـ آل عمران / ۱۲٫
۵ـ هود / ۹۸٫
۶ـ هود / ۹۹٫
۷ـ ابراهیم / ۲۹٫
۸ـ نحل / ۲۹٫
۹ـ کهف / ۲۹٫
۱۰ـ بقره / ۱۲۶٫
(۲۱۷)
میورزند، اگرچه نعمتهای ظاهری و صوری زودگذری در دنیا دارند، آنها را با تندی و سختی خود میکشانم، آنهم بهسوی عذاب و آتشی که اندک آن نیز بسیار زیاد است. این آیه از زشتی و سختی عذاب حکایت میکند؛ بهخصوص که به ظالمان و متکبران اضافه میشود.
پس باید با نظر و دقت هرچه بیشتر توجه نمود و دید آیا از تمامی این آیات میتوان گوارایی عذاب و خوش خوراکی در جهنم چیزی یافت؛ هرگز، بلکه سراسر از زشتی و سختی عذاب و ابدیت آن حکایت میکند؛ چنان که قرینهٔ: «فأمتّعه قلیلاً» میرساند که نعمتهای صوری یادشده در دنیا برای آنها در دوزخ نیست.
(۲) جهنم
« فحسبه جهنّم»(۱).
« مأواه جهنم»(۲).
« مأواهم جهنّم، ولایجدون عنها محیصا»(۳).
« فاؤلئک مأواهم جهنّم، وساءت مصیرا»(۴).
« لهم من جهنّم مهاد، ومن فوقهم غواش»(۵).
« لقد ذرأنا لجنّهم کثیرا من الجنّ والإنس»(۶).
« فیجعله فی جهنّم یوم یحمی علیها فی نار جهنّم فتکوی بها جباهم وجنوبهم وظهورهم»(۷).
« وإنَّ جهنّم لمحیطة بالکافرین»(۸).
۱ـ بقره / ۲۰۶٫
۲ـ آل عمران / ۱۶۲٫
۳ـ نساء / ۱۲۱٫
۴ـ نساء / ۹۷٫
۵ـ اعراف / ۴۱٫
۶ـ اعراف / ۱۷۹٫
۷ـ توبه / ۳۵٫
۸ـ توبه / ۴۹٫
(۲۱۸)
« قل نار جهنّم أشدّ حرا لو کانوا یفقهون»(۱).
« من ورائه جهنم ویسقی من ماء صدید»(۲).
« وجعلنا جهنّم للکافرین حصیرا»(۳).
« یصلاها مذموما مدحورا»(۴).
« فتلقّی فی جهنّم ملوما مدحورا»(۵).
« فإنَّ جهنّم جزاؤکم جزاءً موفورا»(۶).
« مأواهم جهنّم کلّما خبت زدناهم سعیرا»(۷).
« ثمّ لنحصرنَّهم حولَ جهنَّم جثّیا»(۸).
« ونسوق المجرمین إلی جهنّم وردا»(۹).
« فإنّ له جهنّم لا یموت فیها ولا یحیی»(۱۰).
« اولئک شرّ مکانا»(۱۱).
« انَّ عذابها کان غراما»(۱۲).
« هذه جهنّم التی کنتم توعدون»(۱۳).
« جهنّم یصلونها فبئس المهاد»(۱۴).
« ألقیا فی جهنّم کلّ کفّار عنید»(۱۵).
« وأمّا القاسطون فکانوا لجهنّم حطبا»(۱۶).
۱ـ توبه / ۸۱٫
۲ـ ابراهیم / ۱۶٫
۳ـ اسراء / ۸٫
۴ـ اسراء / ۱۸٫
۵ـ اسراء / ۳۹٫
۶ـ اسراء / ۶۳٫
۷ـ اسراء / ۹۷٫
۸ـ مریم / ۶۸٫
۹ـ مریم / ۸۶٫
۱۰ـ طه / ۷۴٫
۱۱ـ فرقان / ۳۶٫
۱۲ـ فرقان / ۶۵٫
۱۳ـ یس / ۶۳٫
۱۴ـ ص / ۵۶٫
۱۵ـ ق / ۲۴٫
۱۶ـ جنّ / ۱۵٫
(۲۱۹)
« انّ جهنّم کانت مرصادا»(۱).
شمارهٔ چنین آیاتی به بیش از هفتاد مورد میرسد و تمامی با عناوین غلاظ و شداد همراه است. برای نمونه، جایگاهش دوزخ است و او را همین بس و از آن گریزی نیست و دوزخ بد مکانی است. اینها برای دوزخند و به دوزخ در خواهند آمد. جهنم آنها را احاطه مینماید و شدّت حرارتش بیش از هر حرارتی میباشد. آتش جهنم خونبار و صدید است و با درد و رنج توأم میباشد و میسوزاند و جزای تمام و بجایی است. دوزخ برای اهل کفر و عناد همیشه برقرار میباشد و هرگز گریز و کمی در حریم آن نمیباشد. موت و حیات، بود و نبود و مرده و زندهٔ دوزخیان یکی است.
خلاصه، جایگاه کفّار معاند، زشت مکانی است و آنها خود هیزم و آتش آن میباشند و دوزخ آنها را در دل خود جای میدهد که تمامی این آیات از گوارایی و لذّت یا آسایش و آرامی سخنی نمیگوید و دوزخ را مکانی سخت دردناک و همیشگی برای کفار معاند معرفی مینماید.
(۳) عذاب
« یردّون إلی عذابٍ عظیم»(۲).
« یعذّبکم عذابا ألیما»(۳).
« فیعذّبه عذابا نکرا»(۴).
« فَیعذّبه اللّه العذاب الأکبر»(۵).
« یردّون إلی أشدّ العذاب»(۶).
۱ـ نبأ / ۲۱٫
۲ـ توبه / ۱۰۱٫
۳ـ فتح / ۱۶٫
۴ـ کهف / ۸۷٫
۵ـ غاشیه / ۲۴٫
(۲۲۰)
« وللکافرین عذاب مهین»(۱).
« وما هو بمزحزحه من العذاب»(۲).
« انَّ اللّه شدید العذاب»(۳).
« عذاب الحریق»(۴).
« عذاب مقیم»(۵).
« فلا تحسبنّهم بمفازه من العذاب»(۶).
« ذوقوا العذاب، لهم شراب من حمیم، وعذاب ألیم بما کانوا یکفرون»(۷).
« الیوم تجزون عذاب الهون»(۸).
« وأنّ للکافرین عذاب النار»(۹).
« إنّی أخاف علیکم عذاب یوم محیط»(۱۰).
« ذوقوا عذاب الخلد»(۱۱).
« آتیهم عذاب غیر مردود»(۱۲).
« ویل للکافرین من عذاب شدید»(۱۳).
« ومن ورائه عذاب غلیظ»(۱۴).
« وکثیر حقّ علیه العذاب»(۱۵).
« والذین یقولون ربّنا اصرف عنّا عذاب جهنّم»(۱۶).
۱ـ بقره / ۸۵٫
۲ـ بقره / ۹۰٫
۳ـ بقره / ۹۶٫
۴ـ بقره / ۱۶۵٫
۵ـ آل عمران / ۱۸۱٫
۶ـ توبه / ۶۸٫
۷ـ آل عمران / ۱۸۸٫
۸ـ انعام / ۷۰٫
۹ـ انفال / ۹۳٫
۱۰ـ انفال / ۱۴٫
۱۱ـ هود / ۸۴٫
۱۲ـ یونس / ۵۲٫
۱۳ـ هود / ۷۶٫
۱۴ـ ابراهیم / ۲٫
۱۵ـ ابراهیم / ۱۷٫
۱۶ـ حج / ۱۸٫
۱۷ـ فرقان / ۶۵٫
(۲۲۱)
« یضاعف له العذاب»(۱).
« یوم یغشاهم العذاب من فوقهم و من تحت أرجُلهم»(۲).
« فاولئک فی العذاب محضرون»(۳).
« ذوقوا عذاب النّار الذی کنتم به تکذّبون»(۴).
« حقّت کلمة العذاب علی الکافرین»(۵).
« ثمّ صبّوا فوق رأسه من عذاب الحمیم»(۶).
« عذاب السموم»(۷).
« بعذاب واقع»(۸).
« عذاب الحمیم»(۹).
« عذاب شدید»(۱۰).
« عذاب النار»(۱۱).
« عذاب الحریق»(۱۲).
« عذابا نکرا»(۱۳).
« عذاب الأکبر»(۱۴).
« أشدّ العذاب»(۱۵).
« عذاب غلیظ»(۱۶).
۱ـ فرقان / ۶۹٫
۲ـ عنکبوت / ۵۵٫
۳ـ روم / ۱۶٫
۴ـ سجده / ۲۰٫
۵ـ زمر / ۷۱٫
۶ـ دخان / ۴۸٫
۷ـ طور / ۲۷٫
۸ـ معارج / ۲٫
۹ـ دخان / ۴۸٫
۱۰ـ ق / ۲۶٫
۱۱ـ حشر / ۳٫
۱۲ـ انفال / ۵۰٫
۱۳ـ کهف / ۸۷٫
۱۴ـ غاشیه / ۲۴٫
۱۵ـ غافر / ۴۶٫
۱۶ـ فصّلت / ۵۰٫
(۲۲۲)
این آیات از عذاب بزرگ، دردناک، سخت، شدید، گسترده، دایمی، خوار، زبون و دیگر پسوندها و پیشوندهایی سخن میگوید که تمامی با عناوین دردآور مختلف توأم گشته است که اگر کسی لحظهای توجّه و درنگ در آن داشته باشد، لرزه بر اندام وی میآورد و رمق از دل آگاه میبرد.
(۴) عدم خروج
« یریدون أن یخرجوا من النّار، وما هم بخارجین منها»(۱).
« کلّما أرادوا أن یخرجوا منها من غمّ اعبدوا فیها»(۲).
« کلّما أرادو أن یخرجوا منها أعیدوا فیها»(۳).
« فاخرجنا من کان فیها من المؤمنین»(۴).
« فالیوم لا یخرجون منها، ولا هم یستعتبون»(۵).
آیات متعدّد و بسیاری در قرآن کریم عدم خروج اهل کفر و عناد از دوزخ و عذاب را بیان میدارد که هر یک با زبان خاص این امر را عنوان مینماید که به نمونهای از آن اشاره میشود:
«آنها اراده و تصمیم به خروج دارند، اما هرگز نمیتوانند خارج شوند»، «هرگاه از دوزخ و آتش و رنج آن ارادهٔ خروج در سر میپرورانند، دوباره گرفتار آن میشوند»، «مؤمنان گناهکار را بعد از مدتی خارج خواهیم کرد و هرگز اهل کفر و آتش و عناد رنگ و روی خروج را به خود نخواهند دید».
تمامی این آیات بر عدم خروج و همیشگی بودن دوزخ و عذاب و آتش صراحت دارد.
۱ـ مائده / ۳۵٫
۲ـ حج / ۲۲٫
۳ـ سجده / ۲٫
۴ـ ذاریات / ۳۵٫
۵ـ جاثیه / ۳۵٫
(۲۲۳)
(۵) زدناهم
« زدناهم عذابا فوق العذاب بما کانوا یفسدون»(۱).
« مأواهم جهنّم، کلَّما خبت زدناهم سعیرا»(۲).
« فذوقوا فلن تزیدکم إلاّ عذابا»(۳).
« ولا یزید الکافرین کفرهم إلاّ خسارا»(۴).
« قالوا ربّنا من قدّم لنا هذا، فزده عذابا ضعفا فی النّار»(۵).
قرآن کریم با نفی خارج شدن کافران معاند، در موارد متعددی بر ازدیاد آتش برای آنها در دوزخ تأکید دارد. از جمله: «عذاب آنان را هرچه بیشتر خواهیم کرد»، «مداوم و برای همیشه بر عذاب آنها عذاب میافزاییم»، «خاموشی و سردی در عذاب آنان نمیباشد»، «بخورید و خوب هم بخورید که جز عذاب بر شما نمیافزاییم و زیادهای جز خسارت در کار نیست.» از همه بالاتر این است که دستهای از اهل دوزخ برای سردمداران کفر و عناد زیادی عذاب را میطلبند.
(۶) لا یخفّف عنهم العذاب
« خالدین فیها، لا یخفّف عنهم العذاب ولا هم ینظرون»(۶).
« ولا یکلّمهم اللّه یوم القیامة»(۷).
« فلا تحسبنّهم بمفازة من العذاب»(۸).
« کلّما نضبحت جلودهم بدلّناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب»(۹).
« وما هم بخارجین منها ولهم عذاب مقیم»(۱۰).
۱ـ نحل / ۸۸٫
۲ـ اسراء / ۹۷٫
۳ـ نبأ / ۳۰٫
۴ـ فاطر / ۳۹٫
۵ـ ص / ۶۱٫
۶ـ بقره / ۱۶۳٫
۷ـ بقره / ۱۷۵٫
۸ـ آل عمران / ۱۸۸٫
۹ـ نساء / ۵۶٫
۱۰ـ مائده / ۳۷٫
(۲۲۴)
(۷) اوصاف آتش و دوزخ
« انّا أعتدنا للظالمین نارا أحاط بهم سرادقها، وأن یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه»(۱).
« ونذر الظالمین فیها جثیا، فالذین کفروا قطعّت لهم ثیاب من نار یصبّ من فوق رؤوسهم الحمیم، یصهر به ما فی بطونهم والجلود، ولهم مقامع من حدید»(۲).
« تلفح وجوههم النار، وهم فیها کالحون»(۳).
(۸) لعن و خواری در آتش
« انّ اللّه لعن الکافرین، وأعدَّ لهم سعیرا، خالدین فیها أبدا»(۴).
« لا یجدون له من دون اللّه ولیا ولا نصیرا»(۵).
« یوم تقلّب وجوهم النّار، ونادوا یا مالک، لیقض علینا ربّک، قال: إنّکم ماکثون»(۶).
« اصلوها، فاصبروا أو لا تصبروا؛ سواء علیکم، انّا تجزون ما کنتم تعملون»(۷).
« والذین کفروا بآیاتنا یمسّهم العذاب بما کانوا یفسقون»(۸).
« یضربون وجوهم وأدبارهم وذوقوا عذاب الحریق»(۹).
« وأسرّو النّدامة لمّا رأوا العذاب»(۱۰).
« والّذین یقولون ربّنا اصرف عنّا عذاب جهنّم»(۱۱).
« یومَ یغشاهم العذاب من فوقهم ومن تحت أرجلهم»(۱۲).
« أفمن حقّ علیه کلمة العذاب، أفأنت تنقذ من فی النار»(۱۳).
۱ـ کهف / ۲۹٫
۲ـ حج / ۱۹ ـ ۲۱٫
۳ـ مؤمنون / ۱۰۴٫
۴ـ احزاب / ۶۴٫
۵ـ نساء / ۱۲۳٫
۶ـ زخرف / ۷۷٫
۷ـ طور / ۱۶٫
۸ـ انعام / ۴۹٫
۹ـ انفال / ۵۰٫
۱۰ـ یونس / ۵۴٫
۱۱ـ فرقان / ۶۵٫
۱۲ـ عنکبوت / ۵۵٫
(۲۲۵)
« أفمن یتّقی بوجهه سوء العذاب یوم القیامة، وقیل للظّالمین ذوقوا ما کنتم تکسبون»(۱).
« من یأتیه عذاب یخزیه»(۲).
« ویحلُّ علیه عذاب مقیم»(۳).
« ربّنا اصرف عنّا عذاب جهنّم، انَّ عذابها کان غراما»(۴).
« لا یقضی علیهم فیموتوا، ولا یخفَّف عنهم من عذابها»(۵).
« وقال الذین اتّبعوا: لو أنّ لنا کرّة، فنتبرّء منهم، کما تبرؤوا منّا»(۶).
« لو أنّ لی کرّة، فَأکون من المحسنین»(۷).
« فلو أنَّ لنا کرّة فتکون من المؤمنین»(۸).
« ربّنا أخرجنا منها، قال: اخسئوا فیها، ولا تکلّمون، اولئک شرّ مکانا، وأضلَّ سبیلاً»(۹).
« یخلد فیها مهانا»(۱۰).
« ما للظامین من نصیر، یخفّف عنّا یوما»(۱۱).
« ما دعا الکافرین إلاّ فی ضلال»(۱۲).
« وقالوا: لن تمسّنا النار إلاّ أیاما معدودة، قل: أتّخذتم عنداللّه عهدا، فلن یخلف اللّه عهده، أم تقولون علی اللّه ما لا تعلمون»(۱۳).
« قوا أنفسکم وأهلیکم نارا، وقودها الناس والحجارة، فذوقوا، فلن نزیدکم إلاّ عذابا»(۱۴).
۱ـ زمر / ۱۹٫
۲ـ زمر / ۲۴٫
۳ـ زمر / ۴۰٫
۴ـ زمر / ۴۰٫
۵ـ فرقان / ۶۵٫
۶ـ فاطر / ۳۶٫
۷ـ بقره / ۱۶۷٫
۸ـ زمر / ۵۸٫
۹ـ شعراء / ۱۰۲٫
۱۰ـ مؤمنون / ۱۰۸٫
۱۱ـ فرقان / ۶۹٫
۱۲ـ حج / ۷۱٫
۱۳ـ رعد / ۱۴٫
۱۴ـ بقره / ۸۰٫
۱۵ـ تحریم / ۶٫
(۲۲۶)
قرآن کریم در برابر استحسان
این آیات، خصوصیات مختلف و اوصاف گوناگون جهنمیان را ثابت مینماید و باید دقت نمود که این کتاب آسمانی که تنها سند محکم دیانت اسلام است با این مسأله چگونه برخورد صریح مینماید و به هر نوع ممکنی از بیان و در منتهای صراحت و روشنی، اوصاف و خصوصیات آن را عنوان مینماید؛ بهطوری که گریز از آن یا اظهار توهّم و شبههای در این جهات، خود از لسان تفاهم و انصاف در محاورات دور است و نمیشود این چنین لسان گویا و گستردهای را با استحسانات نفسی و مطالب خیالی مقایسه نمود؛ چه رسد به آن که حاکمیت را به این گونه مطالب داد و از این سند محکم الهی دور افتاد و خود را گرفتار اوهام و خیالات نمود.
اگر سیر طبیعی آیات قرآن کریم با دقت ملاحظه شود و مورد مطالعهٔ عمیق قرار گیرد، چنان خود را نشان میدهد که دوزخ و اوصاف ذاتی آن چندان نیز که خیال میشود در خور فهم و ادراک جزیی و سطحی ما نمیباشد و جز با مداومت بر آیات و تدبّر در آنها و قرار گرفتن در محضر قرآن کریم، موقعیت و یافت چهرهٔ حقیقی آن میسّر نمیباشد.
خداوند در این آیات تأکید میفرماید که برای اهل کفر و عناد، دوزخ و عذاب و آتش است و این معنا را با عناوین و تعابیر مختلفی گوشزد مینماید و سپس عدم خروج را مطرح مینماید و میفرماید: بدانید که کفار معاندی که ستیز با حق را پیشهٔ خود میسازند، هرگز از دوزخ و عذاب آن خارج نخواهند شد و سپس از فزونی عذاب سخن سر میدهد و رکود و یکسانی و توقف و وقفه را از آن سلب مینماید و سخن از زیاده
(۲۲۷)
بر زیاده پیش میکشد و به این نیز اکتفا نمیشود و میفرماید: این معانی هرگز تخفیف و سستی یا کمی و کاستی به خود نمیبیند، عذاب از آنها کاسته نخواهد شد، آنها یاری نخواهند شد، خداوند بر آنها لطفی نخواهد داشت و با آنها کلامی از رحمت نمیگوید و اینان از عذاب گریزگاهی ندارند. هرچه پوست بدن آنها بسوزد و در آتش ذوب شود، دوباره پوست دیگری که از باطن پوست آنان است جایگزین آن خواهد شد و آنچه گرفتند در اینجا باید با تمامی کم و کیف بازپس دهند، تا هرچه بیشتر و بیشتر مزهٔ عذاب را بچشند و بیابند که این عذاب، عذاب مقیم و پابرجایی است و همهٔ اهل دوزخ باید قصد اقامت دایمی و قصد توطن همیشگی را داشته باشند؛ چه بخواهند یا نخواهند، چه صبر کنند یا جزع و فزع داشته باشند.
آفت بریدگی از عصمت و ولایت
آیا میشود فردی عاقل و بهخصوص اهل فن و اندیشمند از بیانات صریح و تند قرآن کریم نسبت به گروه کفر و عناد گوارایی و خوشی اگرچه بهطور نسبی و تدریجی را استفاده نماید، جز آن که تمامی ظواهر قرآن کریم و آیات الهی را نادیده بگیرد.
دستهای که صراحت قرآن کریم و گویایی آیات عذاب را فدای رقت قلب و دلنازکی و خیالات پوچ و استحسانات نفسی و شخصی خود مینمایند به صید شبکهٔ انحرافی بزرگ گرفتار آمدهاند و این جز بر نااهل و بریده از عصمت و قرآن و ولایت روا نیست.
نباید در راهیابی به مبانی دیانت و فهم احکام شریعت و وصول به حقایق علمی و انسانی از تمایلات نفسانی و آنچه دل میخواهد پیروی نمود و راه را بر تحقیق و حصول واقعیات بست.
(۲۲۸)
در هر بحث و موضوعی باید مدارک و مناطات همان باب را مورد اهمیت تمام قرار داد و همان را پیگیر بود و از پی آن گام برداشت تا شاید بعد از کوشش و دقت فراوان و با توفیق و عنایات حق تعالی، راه به جانب مقصود برد و بر آن چنگ زد.
بنده خود سالیان درازی به دیدگاه عرفان و به مقتضای دل و عدم تحمّل رنجش موجودی، اگرچه خلاف حکمت باشد، به سختی اعتقاد داشتیم و از آن حمایت مینمودم و در اندیشه و گفتار و نوشتار و نثر و نظم بر آن اصرار تمام میورزیدم و بهطور مداوم این شعر را میخواندم:
لطف تو باید که ابلیس و نکو از درگهت
شادمان آیند و خرسند پس دگر آتش کجا؟!
عجیب بر این تفکر دلبسته بودم و مدّت بسیاری در اثبات دقیق و مستدل آن همت گماشتم؛ ولی نهتنها راه به جایی نبردم و هرگز بر آن اساسی ندیدم؛ بلکه اعتقاد جازم بر خلود و عذاب مستمر پیدا کردم و خلاف این اعتقاد مسلّم کتاب و سنت معصومین علیهمالسلام را انحراف و کجروی و سادهلوحی گروهی اگرچه بحق در بسیاری مباحث و جهات دانستم.
بحث عدم خلود یا عدم آتش بعد از دوران نخستیت آتش و عذاب از خرافههای گروهی از قدمای اهل سنت است که بعدها به عرفان کشیده شده است و شیخ و شاگردان وی یا بعضی از دیگر بزرگان، کم و بیش به مقتضای دل و استحسانات نفسی بر آن دامن زدهاند و راه مدارک دینی را بر خود و دیگران ناهموار ساختهاند و آن قدر این سخن را به این و آن گفتند و نوشتند که خودشان نیز باورشان شد، وگرنه با چنین مدارک معتبر و صریح دینی که اساس عقل و غیب است چگونه میشود مؤمنی آن را
(۲۲۹)
دنبال کند و از کدام بخش از قرآن کریم و روایات و سنت حضرات معصومین علیهمالسلام میشود این ادعا را بهدست آورد و آن را توجیه نمود و دل بر آن بست.
دل از مدارک عقل و دین نیست، آنهم دلی که غرق سستی و بریدگی و انفعال است که اینگونه دل بسیار آسیبپذیر میباشد و پیروی از آن در خور مؤمن محقق نیست تا چه رسد به آن که کسی عارف واصل باشد.
خلاصه، دل به هر دل نباید بست؛ بلکه باید راه حق در پیش گرفت و از پی آن بیوقفه رفت، وگرنه دل بستن، آدمی را به هر کوی و برزنی میکشاند و چنان سر در خود فرو میکشد که دیگر اثری از عقل و دین باقی نمیماند.
ویژگیهای برخی از آیات یادشده
در اینجا برای وضوح هرچه بیشتر، به خصوصیات مختلف بعضی از آیات اشاره میشود تا راهگشایی برای گویایی هرچه بهتر بحث باشد.
از آیهٔ: « ثمّ اضطرّه إلی عذاب النار»(۱) بهدست میآید که آتش و عذاب و دوزخ و سختی برای کفار معاند مطابق طبع و میل آنان نیست و حتّی از این پذیرایی، سخت در شدّت و عسر میباشند.
مقتضای آتش و عذاب و مکافات و مجازات نیز همین است و عذاب باید دردناک باشد و این امر، ایراد و اشکال فلسفی ندارد؛ زیرا چه اشکالی دارد که کردار و اندیشههای ناشایستهٔ آنها از کیفیتی برخوردار باشد که ایجاب حتمیت عذاب دایمی را دارا باشد و همچنان که دوران ابتدایی آتش و عذاب دوزخی مورد اتفاق همهٔ اهل عرفان است،
۱ـ بقره / ۱۲۶٫
(۲۳۰)
ابدیت آن نیز به همین منوال باشد و جهات علّی که همان ساختههای وجودی خودشان است کیفیتی داشته باشد که ابدیت عذاب و دوزخ را ایجاب کند و قرآن کریم نیز چنین امری را حکایت مینماید.
پس این امر با قانون «القسر لا یدوم» منافاتی ندارد و هرگز از مصادیق آن نمیباشد و میان دوران ابتدایی عذاب و دوران استمراری آن تفاوتی نیست؛ زیرا تمامی جهات ابدی عذاب و دوزخ محکوم جهات علّی است و کیفیت آن ابدیت آن را سبب میگردد.
تحقق ظهورات و بیان ابدیت
همانطور که ماهیت آدمی همچون تمامی ماهیات نسبت به وجود و عدم لا اقتضاست و وجود آن ابدیت ظلّی از وجود حق و بقا و ابدیت را در خود مییابد، ماهیت انسانی و جهات وجودی وی نیز نسبت به تمام اوصاف مختلف لا اقتضا میباشد و ظهوراتی را که آدمی توسط اختیار و اراده بر آن میبخشد، چهرههای مختلف ماهیت و وجود را رنگآمیزی میکند و این ظهورات را حتمیت و ابدیت میدهد و لوازم ظهوری وجود وی میگردد؛ خواه در جهت خیرات و خوبیها باشد که آثر آن ابدیت نعیم و جنّت است و خواه در جهات شرور و ظهورات عنادی که اثر آن ابدیت دوزخی است و قرآن کریم تنها از چنین حقیقتی حکایتمینماید.
بر این اساس، تنها با بیان همین آیه، بطلان بسیاری از مطالب استحسانی و حرفهای خیالی این گروه به دست میآید و هر فرد منصف را از این قوانین و براهین و اصول ساختگی و بیمورد رها میسازد و رنگ از روی تمامی آنها میرباید و دل را بر اصالت و عصمت دین و قرآن کریم استوار میگرداند.
(۲۳۱)
عدم انقطاع و کاستی عذاب و آتش
خداوند متعال در سورهٔ اعراف به کسانی که آیات الهی را تکذیب میکنند و نسبت به آنها از خود استکبار و خود بزرگبینی نشان میدهند، میفرماید: هیچ خیری برای آنها پیش نمیآید و داخل بهشت نخواهند شد مگر آن که « یلج الجمل فی سمّ الخیاط»(۱)؛ شتر از سوراخ سوزن بگذرد، که این امر حکایت از محال بودن چنین خیر و جنتی میکند و میفرماید: مجرمان و ظالمان معاند و کفرپیشه چنین سرنوشتی سزاوارشان میباشد و برای آنها دوزخ دیار مناسبی است و « من فوقهم غواش»(۲) حکایت از شدّت و عمق عذاب و سختی مینماید و گستردگی آن را بیان میدارد و هیچ زمینهای برای توهّم کمی و کاستی یا انقطاع و زوال عذاب باقی نمیگذارد.
احاطهٔ آتش و عذاب
همینطور در قرآن کریم چه بسیار عناوین مختلف و متعدد دیگری به چشم میخورد که زمینهٔ استمرار و عمق و دردناکی دوزخ و عذاب و آتش را عنوان مینماید که نمیتوان از آن گذشت؛ از جمله: « لمحیطة بالکافرین»(۳)؛ آتش و عذاب و سختی احاطهٔ هرچه تمامتر نسبت به کفار دارد و این احاطه، هر گونه محدودیتی را دور مینماید و تمامی جهات این عذاب را از ضیقی و تنگی رها میسازد؛ زیرا «احاطه» از اسمای الهی است و حق، چنین احاطهای نسبت به تمامی هستی و موجودات دارد و چنین احاطه، تنزیلی را برای آتش و عذاب و دوزخ کفّار عنوان میسازد و آن را در تمامی جهات کمی و کیفی گسترده
۱ـ اعراف / ۴۰٫
۲ـ اعراف / ۴۱٫
۳ـ توبه / ۴۹٫
(۲۳۲)
میداند و هر حدّی را از تمامی جهات کمّی و کیفی آن دور میسازد که اینها همه حکایت از سختی عذاب و ابدیت و استمرار آن دارد و راه را بر توهّم محدود بودن عذاب میبندد.
چهرههای آتش و دل اهل عناد
حق تعالی در سورهٔ همزه میفرماید: « نار اللّه الموقدة، التی تطّلع علی الأفئدة، إنّها علیهم مؤصدة، فی عَمدٍ ممدّدة»(۱)؛ آتش دوزخی به قوّت افروخته میشود و تنها بر جهات صوری، ظاهری، عرضی و سطحی اهل عناد حاکم نیست، بلکه در لابهلای ذات و وجود و سراسر کمون و نمود آنان منزل میگزیند و بر دلهای اهل عناد چیره خواهد گردید و سراسر هویت آنان را فرا میگیرد و تمامی چهرههای لایه لایه و تو در توی عناد و بغض و کفرشان را زیر پوشش ژرف و عمیق خود قرار میدهد و در زوایای باطنی گسترده مشغولشان میدارد.
این آیه، احاطهٔ تمام و عمق بیپایان آتش را بیان میدارد و هر عاقل و دانایی را از هنگامهٔ آن باخبر میسازد؛ همانطور که قرآن کریم از این آتش به عنوان «أشدّ حرّا» یاد میکند و از هر گرم و گرمتری آن را گرمتر مینمایاند که همگی از شدّت و عمق عذاب و سختی آن حکایت میکند و بر استمرار آن گواه میباشد و دلیلی بر تقیید و محدودیت آن نمیتوان یافت و انصراف و اجمالی در آن دیده نمیشود و با هیچ ابزار، اصطلاح یا قاعدهٔ فنی یا طرفند علمی و ایرادات بنیاسراییلی نمیشود خدشهای در ظهور و اطلاق آن وارد ساخت و از استمرار و شدّت آن کاست.
۱ـ همزه / ۶ ـ ۹٫
(۲۳۳)
آتش و صورتهای بیحساب
آیهٔ: « مأواهم جهنّم کلَّما خبت زدناهم سعیرا»(۱) نیز بر واقعیت شدّت و ابدیت عذاب دوزخی دلالت دارد و میفرماید آتش و عذاب اهل دوزخ، هیچگاه کمی و کاستی یا سردی و خاموشی ندارد و جایگاه و منزل ثابت و ابدی کافران معاند میباشد؛ آن هم دوزخی که سستی و زبونی و سردی و خاموشی آتش آن به زیادی و فزونی و شدّت و نقمت هرچه بیشتر میباشد و اهل دوزخ همانطور که مراحل پی در پی عذاب را پشت سر میگذارند و آن را دنبال میکنند، عذاب و آتش نیز خود را هرچه بیشتر نشان میدهد و حق تا ابد بر این سابقهٔ بینظیر نظاره میکند و اهل دوزخ به پیش میروند و آتش، صورتهای بیحد و حساب خود را که باطن اندیشههای شرک و عناد و کفر آنان است ظاهر میسازد و عذاب و آتش جهنّم هر لحظه «هل من مزید» سر میدهد و هیچگاه در مقابل دوزخیان آرام نمیگیرد. اما نافیان عذاب در این زمینه خطای حواس دنیایی را دلیل مدعای خود میدانند. بهطور مثال، کسی که بستنی یا فالودهٔ سردی میخورد چون سردی بستنی و فالوده بیش از آب سرد است، آب سرد به دهان وی سرد نمیآید و باید برای احساس سردی آب از آبی مصرف کند که درجه برودت و سردی آن از بستنی و فالوده به مراتب بیشتر میباشد.
همینطور اگر کسی مدّتی دست خود را در آب بسیار سرد یا گرمی قرار دهد و بعد آن را داخل آب سرد یا گرمی که در آن درجه از برودت و حرارت نیست قرار دهد، چنین احساس میکند که آب دوم سردی یا
۱ـ اسراء / ۹۷٫
(۲۳۴)
گرمی ندارد، با آن که این دو آب نیز سرد یا گرم میباشد. تمامی این مثالها و دیگر نمونههای مختلف، برای دیگر حواس شاهدی بر سستی و کمی و کاستی و عادت و در پایان لذت اهل آتش از آتش و عذاب دوزخی قرار میدهند و دل را بر آن خوش میدارند.
اینان، خطای حس در مقابل حالات مختلف برخوردها در دنیا را دلیلی برای ادعای خود میدانند و از این حقایق و معانی بلند و محکم آیات الهی غفلت دارند: « مأواهم جهنّم وکلّما خبِت زدناهم سعیرا»(۱)؛ آتش دوزخی به یک حال نمیماند و همینطور افزایش کمی و کیفی میپذیرد و هیچگاه به صورت عادی یا لذّت در نمیآید و برای همیشه حقیقت عذاب و شدت را دارد و تمامی اوصاف آن برای همیشه فعلی است و پشتوانهٔ علّی ـ که همان اندیشههای عنادی و کردار ناشایستهٔ آنهاست ـ برای همیشه دوزخ را سرمست و گرم و سختکوش نگاه میدارد و تمامی اوصاف و ظهورات دوزخی نوبهنو و تازه به تازه میرسد و این ظهورات اوصاف جلالی حق، صورتهای بینهایت خود را بهطور ابدی ظاهر میسازد و دمی و آنی از پای نمینشیند. « هل من مزید»(۲) هم به صورت کیفی و هم به صورت کمی، ظهورات خود را بر تارک وجود ظهورات دوزخی فرو میآورد و اهل دوزخ هرچه پیش روند و هرچه بتازند و هرچه از این آتش و عذاب بنوشند، نوشی تازه و نیشی نو و ظهوری تازهتر از آتش و عذاب دوزخی ظهور مییابد.
۱ـ اسراء / ۹۷٫
۲ـ ق / ۳۰٫
(۲۳۵)
عذاب و آتش بیپایان
خداوند متعال در سورهٔ جن میفرماید: « وأمّا القاسطون فکانوا للجهنّم حطبا»(۱)، « ومن یعرض عن ذکر ربّه یسلُکه عذابا صعدا»(۲)؛ گروه کجروان و عنادپیشه، خود هیزم و سوخت دوزخ هستند و به لسان سورهٔ بقره: « وقودها الناس والحجارة»(۳)، اینان خود سوخت و هیزم آتش و عذاب دوزخ میباشند.
این دو بیان، حقیقت امر را بهزیبایی میرساند که تا خودیت و تحقق وجودی اینان باقی است و بقای عناصر دوزخی در کار است عذاب و آتش باقی است و هنگامی که هر چیزی نمیتواند نفسیت خود را از دست دهد و از خودیت خود رویگردان باشد، پس عذاب و آتش و سوخت و سوز دوزخی همچنان باقی و استوار است؛ زیرا اینها خود علّت تحقق و ظهور و بروز آتش و عذاب هستند و خودیت از ابدیت ظهوری برخوردار است و هرگز زوال و جدایی از آن میسّر نمیباشد.
این امر در آیات بسیار دیگری نیز بهخوبی نمایان است: « ذوقوا عذاب الخلد هل تجزون إلاّ بما کنتم تکسبون»(۴)، اینان هرگز از آتش دور نخواهند شد و عذاب، آنها را رها نمیسازد و باید عذاب همیشگی و ابدی و بیپایان را بچشند، که تمامی ظهورات کردار و پندارهای ناشایست خودشان میباشد.
به لسان سورهٔ فرقان هنگامی که اهل دوزخ و عذاب از آتش دوزخی که مستقر و مقاوم است و از آن راهِ گریزی نیست دامنگیر آنها میشود، به خداوند قهّار و قاهر رو میکنند و میگویند: « ربّنا اصرف عنّا
۱ـ جن / ۱۵٫
۲ـ جن / ۱۷٫
۳ـ بقره / ۲۴٫
۴ـ یونس / ۵۲٫
(۲۳۶)
عذاب جهنّم»(۱)؛ خداوندا، عذاب دردآور دوزخی را از ما بازگردان و آتش و سختی را از ما دور بدار، و یا به لسان سورهٔ مؤمن هنگامی که اهل دوزخ به نگهبانان دوزخی میگویند: شما از خدا بخواهید که دستکم یک روز از عذاب ما کمی و کاستی پذیرد و رنگ و روی تخفیف را به خود بیند، در پاسخ میشنوند: « أو لم تک تأتیکم رسلکم بالبینات»(۲)؛ آیا در دنیا نشانههای خداوند را نیاوردند و حق را برای شما بیان نکردند؟ هنگامی که این دوزخیان در بندِ آتش و دور از آرامش پاسخ مثبت به این پرسش میدهند و حق را تصدیق مینمایند، پاسخ میشنوند: « وما دعاء الکافرین إلاّ فی ضلال»(۳)؛ و درخواست کفار کفرپیشه و معاند چیزی جز خواری و زشتی بیشتر در بر ندارد و در آن روز دیگر درخواست و معذرت کارگشای گروه ظالمان نمیباشد و ارزش و اهمیت ندارد؛ زیرا آن روز روزی است که قرآن کریم میفرماید: « لا ینفع الظّالمین معذرتهم، ولهم اللعنة، ولهم سوء الدّار»(۴)؛ معذرت و پوزشخواهی این گروه ظلمپیشه و سرکش، در تمامی جهات فکری و عملی که به خود و به تمامی آیات و نشانههای الهی ظلم و ستم روا داشتند، هرگز به کار نیاید و دوزخ خانهٔ ابد و قرارگاه دایمی آنها میباشد و برای همیشه گرفتار لعنت و حرمان و عذاب گسترده و بیپایان خدای منتقم و قهّار میباشند و این زمزمهٔ طبیعی برای همیشه بر وجودشان احاطه دارد: « لهم اللعنة، ولهم سوء الدار»(۵)؛ حرمان و زشتی عذاب و سختی، تنها برای آنان است و تنها آنان هستند که گرفتار حرمان ابدی میباشند. سورهٔ فرقان
۱ـ فرقان / ۶۵٫
۲ـ غافر / ۵۰٫
۳ـ غافر / ۵۰٫
۴ـ غافر / ۵۲٫
۵ـ رعد / ۲۵٫
(۲۳۷)
نیز پاسخ این گروه را میدهد: « ومن یفعل ذلک یلق أثاما، یضاعف له العذاب یوم القیمة، ویخلّد فیه مهانا»(۱)؛ کسانی که چنین روا داشتند و در دنیا حق را تمکین نکردند و نسبت به فرامین الهی کرنش ننمودند و خدایی جز خدای بحق را برگزیدند، جزا و پاسخی جز تازیانه و کیفر و تزاید و فزونی عذاب و سختی ندارند.
از تمامی آیات عذاب، سختی، ابدی و شدّت و خلود آتش به دست میآید و همگی حکایت از حرمان و ابدیت آن میکند و حتّی یک مورد از تخفیف یا پایانپذیری آتش و عذاب و یا عادت به آن سخن نمیگوید؛ در حالی که دوام و سختی استمرار و ابدیت دوزخ و آتش، نطاق و لسان کلّی و عمومی این آیات است و از این آیات، فساد و کجروی، تباهی و بطلان بسیاری از گفتههای نافیان خلود یا دوام عذاب روشن میگردد و معلوم میشود که تمامی این خیالات پوچ و بافتههای بیاساس، تنها در حدود نفسیات و استحسانات دلهای ناقص و روانپریش استومیتوان گفت: کسانی که چنین زمزمههایی را سر میدهند هرگز به حقایق آیات الهی واقف نگشته و لسان قرآن کریم را نیافته و از آن دور افتادهاند وگرنه در مقابل آیاتی چنین گویا و زبانی چنین تند و تیز و بیانی چنین رسا مخالفت سر نمیدادند و بر حق تمکین میداشتند و خودرادرگیرحوادث شوم فکری نمیکردند؛ زیرا از این آیات آشکار میگردد که نه اهل دوزخ از عذاب لذّت میبرند و نه آنجا چیزی جز عذاب و سختی یافت میشود و پایانی برای آن نمیباشد و دو دورهٔ مختلف سختی و راحتی ندارد و این امر با عدالت و رحمت حق نیز هیچگونه منافاتی ندارد.
۱ـ فرقان / ۶۸ ـ ۶۹٫
(۲۳۸)
این سخن که اهل دوزخ از نسیم بهشتی آزرده میشوند و دل بر آتش میدهند و با آن سرمست هستند چنان بیاساس است که تفوه به آن در مقابل این آیات جسارت و جهالت است و کمتر کاری که در مقابل این ادعا میتوان انجام داد تکذیب و برائت از آن میباشد.
این آیات را باید به دقت ملاحظه نمود و نسبت به آن هرچه بیشتر تدبّر روا داشت. آخر چگونه میشود از تمامی این نطاق و ظهور گریخت. آیاتی که سراسر مثبت و مبین سختی و استمرار عذاب است و هیچ راه گریزی را بر نمیتابد.
در اینجا بار دیگر لسان وحی و عصمت را بیشتر مورد ملاحظه قرار میدهیم و ابعاد بیشتری از آن را بر میرسیم. حق تعالی میفرماید:
« یوم یغشیهم العذاب من فوقهم، ومن تحت أرجلهم، ویقول: ذوقوا ما کنتم تعملون»(۱).
« انَّ شجرت الزقّوم، طعام الأثیم، کالمهل یغلی فی البطون، کغلی الحمیم، خذوه فاعتلوه إلی سواء الجحیم ثمّ صبّوا فوق رأسه من عذاب الحمیم»(۲).
« انّا أعتدنا للظالمین نارا أحاط بهم سرادقه،ا وإن یستغیثوا یغاثوا بماءٍ کالمهل یشوی الوجوه، بئس الشراب، وسائت مرتفقا»(۳).
« قُطّعت لهم ثیاب من نار»(۴).
« لایجدون ولیا ولا نصیرا»(۵).
تمامی این آیات حکایت گویایی از اعتقادات حضرات معصومین و ائمهٔ هدی علیهمالسلام و بیانگر کامل واقعیتهای تلخ و شیرین عالم آخرت میباشد.
۱ـ عنکبوت / ۵۵٫
۲ـ دخان /۴۳ ـ ۴۸٫
۳ـ کهف / ۲۹٫
۴ـ حج / ۱۹٫
۵ـ احزاب / ۶۵٫
(۲۳۹)
دوزخ، ظهور عمل آدمی است که عذاب و سختی آن، زیر، رو، پایین و بالای هستی و وجود آدمی را در بر میگیرد و میگوید بخور و بچش که سزاوار آن هستی.
درخت زقوم که ظهوری از صفات جلال حق و نمودی از بعضی معاصی و اندیشههای باطل است مرحلهای از شدّت عذاب و سختی میباشد که خوراک گناهکاران میباشد. این موجود دوزخی و درخت جهنمی در دلها همانند آهن گداخته ظاهر میشود و میوهای جز شدّت عذاب و سختی ندارد. عجیب است! آهن گداختهای که چون آب جوشان میجوشد و در دل قرار میگیرد و آب و آتش را در هم میآمیزد و مظاهری از اوج حرمان و حضیض خواری را در دل کافر مینشاند و دل را یکجا منزلگاه این اثر قرار میدهد.
چه حیرت و چه وحشتی که تنها از تصور فریاد: «خذوه»، به انسان دست میدهد و ندای حضرت قهّار بر هستی جان گروهی یا فردی نقش میبندد که بگریدش و در میان دوزخ اندازیدش و بر سرش از ابتدای وجودش تا تمامی عناصر متراکم باطنش شکنجه و عذاب روا دارید و آب جوشان را در لابهلای هر تار و پود وجودش قرار دهید!
چه وحشتناک است زمانی که فرمان «ذق»؛ را بر دم هستی فردی که تمامی پیکر وجود او انباشته از گناه و عناد است صادر مینماید.
خداوند در سورهٔ کهف میفرماید: ما برای ظالمان از کفار معاند آتشی را آماده ساختهایم که به تمامی سراپردهٔ وجودشان راه مییابد و بر تمامی ظهوراتشان سایه میافکند و ذرّهای از خودیت خودشان را رها نمیسازد.
دوزخیان، اگر رمقی یابند و دمی برآرند و فریادی سر دهند، با آبی
(۲۴۰)
جوشان که چون آهنی گداخته است از آنان پذیرایی خواهیم نمود؛ بهطوری که از این پذیرایی و از این شربت که ظهوری از همان شربت کبر و غرور و سکر و مستی دنیایی است چهرههایشان بریان میشود و این آب جوشان از چنان اثر وحشتناکی برخوردار است که چون در دل ریزد بهصورت و ظاهر رسد و دل را بریان کند و رو و صورت را بسوزاند و از جا بر کند که البته بر مکان و مأوایی خواهد بود؛ زیرا آنها لباسهایی از آتش دارند؛ لباسی که نه تنها بر تن پوشیده میشود؛ بلکه بر منیت انسان نیز پوشیده میشود و پتکهایی آهنین بر قبضهٔ وجود آنان بهطور مداوم و با صعود و سلوکی تزایدی نواخته میشود. این بیچارگان دوزخی که بیچارگی واقعی تنها بر همین گروه صادق است، در دوزخ از سوختگان هستند و این سوختگی تنها به ظاهر نمیسوزند، بلکه ظلمات و تاریکی دل آنهاست که خود را ظاهر میسازد و این از همهجا ماندگان هیچ معین و فریاد رسی ندارند.
نه مرگ و نه زندگی
بالاتر از همهٔ این آیات، آیهٔ سورهٔ اعلی است که تمام معنا و بلکه معنای تمامی آیات مربوط به دوزخ و دوزخیان را در خود نهفته و با کوتاهترین عبارت، حق مطلب را ادا کرده است.
آیهٔ شریفه بعد از: « یتجنّبها الأشقی، الذی یصلی النّار الکبری»(۱) میفرماید: « ثمّ لا یموت فیها ولا یحیی»(۲)؛ این گروه از گمراهان معاند و اشقیای زشتکردار و بدسیرت در دوزخ و آتش بزرگ و بیهمتا نه میمیرند تا از عذاب رهایی یابند و نه زنده میشوند که نجاتی یابند و
۱ـ اعلی / ۱۲٫
۲ـ اعلی / ۱۳٫
(۲۴۱)
متنعم گردند؛ بلکه برای همیشه در مقام «لا یموت فیها ولا یحیی» غرق میباشند و راه گریزی برای آنها نیست؛ همانطور که قرآن مجید در شأن آنها میفرماید: « ویأتیه الموت من کلّ مکان، وما هو بمیت، ومن ورائه عذاب غلیظ»(۱)؛ هر یک از این درماندگان معاند را از هر طرف مرگ مییابد و تمام تار و پود آنها را محاصره مینماید ولی باز نمیمیرند و عذاب را در خود و با خود همچون لوازم ذاتی زنده نگاه میدارند.
باید دقت داشت و انصاف به خرج داد و حق را از حق یافت، نه از نفسیات خیالی و باید بهنیکی دریافت که خداوند متعال در قرآن کریم با چه رسایی و گویایی حقیقت آتش و دوزخ و عذاب دوزخیان را با واژهٔ موت و حیات بیان میدارد و راه گریز هر گونه توجیه و تأویل و توهمی را بر همگان میبندد و جایی برای تردید باقی نمیگذارد.
حق تعالی در سورهٔ زمر میفرماید: « ان الذین کفروا لو أنّ لهم ما فی الأرض جمیعا، ومثله معه، لیفتدوا به من عذاب یوم القیامة، ما تقبّل منهم، ولهم عذاب ألیم»(۲)؛ این آیهٔ مبارکه واسطهٔ شفاعت و فدیه را از آنها دور میدارد و بیان (لو) در آیه مبین و مثبت گویایی برای این امر است که میفرماید: این گروه کفار و ستمگر اگر تمامی آنچه که موجودی زمین است ـ و باز هم بر فرض محال ـ مثل آن را هم بدهند که از عذاب فارغ شوند، هرگز از آنها پذیرفته نمیشود و عذاب دردناک و آتش بیامان از آنِ ایشان میباشد و دیگر در آن دنیا نسبت به کفار معاند معاملهای رخ نمیدهد.
همینطور در سورهٔ مطففین به زبان حال مؤمنان در بهشت
۱ـ ابراهیم / ۱۷٫
۲ـ زمر / ۴۷٫
(۲۴۲)
میفرماید: « هل ثوَّب الکفّار ما کانوا یفعلون»(۱)؛ آیا این گروه گمراه، کافر، ستمگر و معاند به سزای کردار ناشایسته و نتایج شوم و اندوختههای زشت خود رسیدند؟ پاسخ به این گروه مؤمن چیزی جز تحقق عذاب و وقوع توقع آنان که همان ابدیت عذاب و سختی است نمیباشد؛ همانطور که حق تعالی میفرماید: « فاولئک خسروا أنفسهم، فی جهنّم خالدون، تلفح وجوههم النّار، وهم فیها کالحون»(۲)؛ اینها همان کسانی هستند که خود را باختند و برای همیشه در دوزخ میمانند و چهرههای ـ بس به ظاهر زیبای آنها در دنیا از آتش دوزخی بریان میشود و از آن هم بیشتر میسوزند و سیرت سیاه دوزخی آنان همیشگی است و بدین گونه ابدیت را در خود میپرورانند.
هنگامی که خداوند قهّار از مقام جلال بر آنها نهیب میزند و میفرماید: « ألم تکن آیاتی تُتلی علیکم فکنتم بها تکذّبون»(۳)؛ آیا شما در دنیا نشانههای وجودی مرا نیافتید و مگر آنها یک به یک بر شما تلاوت نشد و مگر شما نبودید که انکار و تکذیب آنها را به شدّت دنبال میکردید؟ اهل دوزخ و معاندان سینهچاک دیروز با بیانی بهظاهر منطقی در پاسخ گویند: خدایا، تو ما را از دوزخ خارج کن و ما را از این آتش و عذاب دور بدار و بار دیگر به دنیا سپار، اگر باز هم چنین کردیم ما ظالم و معاند هستیم.
آیهٔ شریفه، کفر آنها را دایمی میداند و روشن میگردد که اینها هرگز جزو اهل حق قرار نمیگیرند و راه گریزی برایشان ممکن نیست؛ زیرا در دوزخ و در قبضهٔ قدرت حق باز باورهای دنیایی و خرافات
۱ـ مطففین / ۳۶٫
۲ـ مؤمنون / ۱۰۳ ـ ۱۰۴٫
۳ـ مؤمنون / ۱۰۵٫
(۲۴۳)
نفسانی خود را تکرار میکنند و باز خدا را متهم میسازند و در پاسخ پروردگار عالمیان که چرا آیات ما را تکذیب کردید و چرا آنها را نپذیرفتید، با کمال جسارت و صراحت میگویند: خدایا، شقاوت ما بر ما چیره گشت وگرنه ما آن قدرها هم زشت کردار نبودیم و تنها عامل آلودگیهای ما همان سرشت خدادادی ما بود که ما را گرفتار این وضع نمود و در واقع، تو بودی که ما را به این روز سیاهتر از سیاه گرفتار نمودی و به اینجا کشانیدی!
این بیان، خود کفر به حق و انکار صفات الهی است و سبب این گرفتاریها همان بیماریهای باطنی آنان میباشد که خود برای خویش فراهم ساختند که در ظاهر عامل تمسّکات چنینی میگردد و خداوند جمال و جلال نیز تمامی آنها را با خطاب جلالی کور و کر و گیج و منگ میسازد و میفرماید: «اخسئوا فیها، ولا تکلّمون»(۱)؛ حضرت حق در مقام جلال آنان را مورد سرزنش و عقاب قرار میدهد؛ آن گونه که کسی به سگی نهیب میزند که گم شوید، و دم فرو بندید که اینجا دیگر دنیا نیست و کار از کار شما گذشته و زمان کرکری سپری گشته و نعمات بیحساب دنیا را دیگر پشت سر گذاشتهاید و اینک وقت عذاب است و مقام آتش و سزای شما قهر الهی است که شما را در هم میکوبد و خوش نیز در هم خواهد کوبید.
این پاسخ رسا و گویا نسبت به خواستهٔ بحق مؤمنان در بهشت و بلکه در تمامی عوالم میباشد که آنان با هم آن را زمزمه میکنند و میگویند: « هل ثوّب الکفّار ما کانوا یفعلون»(۲)؛ آیا کفّار ستمگر و
۱ـ مؤمنون / ۱۰۸٫
۲ـ مطففین / ۳۶٫
(۲۴۴)
ظلمپیشههای معاند ثمرات زشتیها و سرکشیهای خود را دیدند؟ این وعدهای الهی و انجامی بحق است که صورت میپذیرد.
ادب و بیان عقاید
با بیاناتی چنین واضح و گویا از تنها کتاب بحق آسمانی، جای هیچ بحث و توهمی برای خرافات عدم خلود یا عدم عذاب یا عذابی عذب و گوارا باقی نمیماند و نسبت به صاحبان این سخنان که بسیار هم مورد احترام و عنایت میباشند باید لسان ادب پیشه کرد و گفت: اینان تنها رقت قلب و ضعف نفس و دلنازکی خود را به قلم کشیده و چنین سخنان بیاساسی را زدهاند که: «انَّهم یتلذّذون بها، ولا یریدون الخروج منها، ولو هبت علیهم ریح من الجنّة لتأذّوا بها، کما یتأذّی الجعل برائحة الورد»؛ این کفار سرمست از بادهٔ غرور و تباهی چنان در دوزخ از عذاب و آتش و عذب و گوارایی سرمست و سرخوش و مسرورند که هرگز ارادهٔ خروج از دوزخ را در سر نخواهند پرورانید و اگر هم رایحهای خوش و نسیمی دلنواز از بهشت بر آنها در دوزخ سرازیر شود، چنان ایشان را آزرده و نگران میگرداند که گویی عذابشان تنها همین است.
چگونه ممکن است عارفانی مسلمان این گونه از قرآن بهدور افتند و اعتقاداتی چنین را بر خود روا دارند؛ در حالی که شریعت به تمام زوایا و ابعاد و از ظاهر تا باطن، از نقل تا عقل، از حق تا عدل و از عدل تا مقام رحمانی حق تعالی و تمامی مناطات و ملاکات کلّی انسانی چنین امری را که دوری و مهجوری عملی و نظری از قرآن کریم باشد روا نمیدارد. این سخنان با هیچ یک از موازین معرفتی سازگاری ندارد تا چه رسد که این سخنان را به عنوان باطن حقیقت و حقایق عرفانی و سیرهٔ عرفان و اسرار دیانتی دانست و چنین اباطیل ناروایی را به حق و دین نسبت داد و
(۲۴۵)
به عنوان حقایق اسلامی از آن یاد نمود؛ اگرچه بسیاری از آنان همچون مرحوم صدرا و فیض و جناب حاجی، خود را به تمامی با دیانت و منطق همراه میدانند و در فکر جمع این سخنان با دیدگاه قرآن کریم برآمدهاند و تنها در این میان، شیخ محیالدین عربی است که چندان به ظواهر اهمیت نمیداده و در بسیاری از جهات و موارد فراوان، تأویلات او از آیات به تحریف معنوی آیات منجر شده است. او فرعون را به اوج میرساند و موسی را گرفتار بلا میگرداند و شیطان را به حق میرساند و ملائکهٔ حق را گرفتار توهمات و اشکالات میسازد؛ ولی آنچه لازم است بیان حقیقت است و اشتباه و خطا از غیر معصوم چندان مهم نیست و مقتضای اصل اولی است.
سابقهٔ تاریخی بحث
در اینجا برای بیان کهنه و قدیمی بودن چنین اباطیل و اعتقاداتی، تنها به یک آیه از سورهٔ بقره اشاره میشود:
« وقالوا لن تمسّنا النار إلاّ أیاما معدودة، قل أتّخذتم عند اللّه عهدا، فلن یخلف اللّه عهده، أم تقولون علی اللّه ما لا تعلمون، بلی من کسبت سیئةً وأحاطت به خطیئة فاولئک أصحاب النّار، هم فیها خالدون»(۱).
قرآن مجید پیش از این آیه نسبت به عالمان یهود میفرماید: « فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمَّ یقولون هذا من عنداللّه لیشتروا به ثمنا قلیلاً، فویل لهم ممّا کسبت أیدیهم، وویل لهم ممّا یکسبون»(۲).
لسان تمامی این فریادها و عتابها به عالمان یهود است که بذر انحراف و فساد فکری را در دل و ذهن مردم جاهل میپاشیدند و
۱ـ بقره / ۸۲٫
۲ـ بقره / ۷۹٫
(۲۴۶)
میگفتند: جز آتش و عذاب معدود زمانی که تمام کم و کیف آن ایامی است بر ما نمیباشد و بعد از آن، آتش و عذاب پایان میپذیرد و ما را عذاب ابدی و دایمی نمیباشد.
این خود پر واضح است که عذاب و آتشی که موقت و پایانپذیر باشد نه ابدی، چندان تحمّل آن مشکل نیست و نباید اندوهی از آن به خود راه داد و در هراس بود و عیش دنیا را نباید برای آن ناگوار نمود.
همچنین روشن است که القای چنین عقایدی برای گمراهان و آلوده دامنان به عصیان و کسانی که در اندیشهٔ تجاوز و تباهی هستند گریزگاه بسیار مناسبی است و برای اهمال قوانین الهی و اندراس احکام آسمانی بهانهای کارآمد میباشد، ولی قرآن کریم در پاسخ به این عقیدهٔ انحرافی و اندیشهای آلوده بهطور صریح و آشکار میفرماید: « قل أتّخذتم عنداللّه عهدا، فلن یخلف اللّه عهده، أم تقولون علی اللّه ما لا تعلمون»(۱)؛ آیا شما برای عقیدهٔ فاسد و خیالی خود دلیل و عهدی از حق دارید و یا بر خدای خود دروغ میبندید و سخنی را میگویید که نمیدانید و بر آن راهی به حق نیافتهاید. سپس خداوند مهربان برای هدایت همگان و ارشاد طالبان حق، مطلب را تقریر مینماید و میفرماید: « بلی، من کسبت سیئة وأحاطت به خطیئةً فاولئک أصحاب النّار، هم فیها خالدون»(۲)؛ آری، کسانی که کارهای ناشایست را به اصرار دنبال میکنند و با تکرار آن، محیط جامعه را به زشتیها و بدیها مبتلا میگردانند، اهل آتش هستند و برای همیشه همراه چنین عذاب و آتشی میباشند.
تصریح قرآن کریم به بیان عقیدهٔ حق در این زمینه، بر تمامی دعاوی
۱ـ بقره / ۸۰٫
۲ـ بقره / ۸۱٫
(۲۴۷)
و خرافات موجود خط بطلان میکشد؛ چه این اوهام خیالی و باطل در قوم و ملّت یهود باشد یا در دیگر اقوام و ملل؛ چنان که لسان عمومی قرآن کریم چنین امری را ایجاب دارد و چنین اندیشهای پدیدهای امروزی نیست و در اقوام و ملل پیشین بهویژه در یهود، باورمندانی داشته است که قرآن کریم بیان کلّی این امر را تحلیل میکند و آن را باطل میداند و اینگونه افکار را اوصاف بریدگان از حق و رمیدگان از واقعیتهای عینی معرفی مینماید و آنها را گرفتار انحطاط و تباهی ابدی و مستمر میداند.
اعتقاد به خلود و ابدیت عذاب و آتش برای کفّار معاند، لسان کتاب و سنّت حضرات معصومین و ائمهٔ هدی علیهمالسلام میباشد؛ همانطور که همهٔ اهل اسلام با آن همگام و همراه میباشند.
آیهٔ احقاب
میتوان در رابطه با آیات گذشته چنین اشکال نمود: اگرچه لسان عمومی و کلّی قرآن کریم نسبت به عذاب و دوزخ، دوام و ابدیت و استمرار آن است، آیهٔ احقاب، حال به هر معنایی که باشد، مدّت و محدودیت را میرساند و میتوان انقطاع و پایان عذاب را از طریق آن ثابت نمود و تمامی این آیات را به آن باز گردانید و ابد و خلود و استمرار را از آن برداشت کرد.
در اینجا، ابتدا آیهٔ احقاب را بیان میداریم و سپس تحلیل و بررسی آن را دنبال میکنیم. حق تعالی میفرماید:
« إنّ جهنم کانت مرصادا، للطّاغین مآبا، لابثین فیها أحقابا، لا یذوقون فیها بردا ولا شرابا»(۱).
۱ـ نبأ / ۲۱ ـ ۲۴٫
(۲۴۸)
قرآن کریم در این آیات بهطور صریح و آشکار از «لابثین فیها أحقابا» سخن میگوید و احقاب هرچه باشد و به هر معنایی که گرفته شود، «مدّت» و زمانمند بودن را میرساند و محدودیت از آن جدا نیست. اگر در میان معانی مختلفی که برای آن میشود اجمالی پیش آید در جهت مورد نظر که اصل تقید زمانی در احقاب است اجمالی در کار نیست و این دلیل آشکار بر انقطاع عذاب و پایانپذیری و زوال آتش دوزخ است.
در پاسخ به این پرسش باید گفت: در قرآن کریم تنها همین یک آیه از احقاب سخن میگوید و همین آیه نیز جهات متعدد و مختلفی از ابهام دارد و اجمال آن تنها در قید زمان نیست و مدّت عذاب، لفظ و معنای آن فهم زمانی و عدم آن از این لفظ یا نوع عذاب و خلاصه این که وصف همهٔ اهل دوزخ است یا دستهای از آنان و… همه سؤالاتی است که هر یک گروهی را به خود مشغول داشته است و ما در اینجا بهطور خلاصه به تمامی آنها اشاره میکنیم.
آیا احقاب جمع «حُقْب» به ضم و سکون است یا «حُقُب» به دو ضمه و یا «حِقَب» است با فتح که مفرد آن «حِقْبه» است؟ در این جهت، واژهٔ أحقاب مجمل میباشد.
در معنای احقاب نیز اجمال است: «احقاب» یا «حقب» و«حقبه» بهطور جنسی چه مقدار از زمان را شامل میشود؟ اهل تفسیر و لغت در این رابطه به جایی نرسیدهاند و لسان واحد و محکمی ندارند. بعضی میگویند: حقب هشتاد سال از سالهای آخرت است و این که سالهای آخرت چقدر میباشد رشتهٔ دراز دیگری دارد، بعضی چهل وسه حقب و هر حقب را هفتاد پاییز گویند و هر پاییز را هفتصد سال و هر سال را به سالهای بشری بهطور مسامحی سیصد وشصت روز و هر روز را به
(۲۴۹)
سالهای آخرت هزار سال میدانند.
بعضی یک حقب را هفتهزار سال میدانند که هر روز آن ششهزار سال ما میباشد و اینها همه بیانکنندهٔ اجمالی است که در مقدار زمان آن واقع شده است؛ همانطور که اشکال به آن معطوف بود و کار به اینجا تمام نمیشود، بعضی میگویند: زمان، مقدار و محدودیت از احقاب بهدور است و احقاب را حقب بعد از حقب دانسته و گفتهاند این خود بیپایانی و بینهایتی را میرساند.
برخی احقاب را به معنای زمانی گرفتهاند و میگویند: مکث و بقای زمانی و احقاب و قید و وصف زمانی تنها برای مرحلهای از عذاب دوزخ است که «لابثین فیها احقابا» و در این مقام است که چنین مدّتی را دارند و از خصوصیات این مقام «لا یذوقون فیها بردا وشرابا» میباشد و در اینجا احقاب، وصف «لایذوقون فیها بردا ولا شرابا» را بیان میکند و از مراحل دیگر و انواع مختلف دوران عذاب و آتش و دوزخ به دور است و در مقام بیان آن نیست.
بعضی احقاب را به معنای زمان و مقدار دانستهاند ولی آن را برای همهٔ اهل آتش و عذاب نمیدانند و معتقدند که احقاب تنها برای کسانی است که روزی از آتش و عذاب خارج میشوند؛ از این رو، این عنوان مربوط به کفار معاند نمیشود.
بعضی احقاب را در اساس مجمل میدانند و برای آن معنای گویایی نمیشناسند و میگویند تنها کثرت را میرساند و ابدیت و موقّت را در خود نشان نمیدهند.
چنین اقوال و نظریاتی اجمالاتی را به آیه میافزاید و ابهامات متعددی را به بار میآورد که راه را بر هر نوع دلالت صریح میبندد؛
(۲۵۰)
اگرچه هر یک از این اقوال در مقام انتخاب نظر خویش دلیل و شاهدی هرچند ظنی و خیالی برای خود منظور میدارند و برای ما تنها دلیل و شاهد برای فهم آیه و درک معنای آن، بیانات حضرات معصومین و ائمه هدی علیهمالسلام است، ولی در مقام عمومی و به لسان همگانی برای کسانی که به این مشرب کمتر میل دارند جایی برای تمسک به این آیه باقی نمیماند و اجمال متعدد آیهٔ شریفه، آن را از هر نوع دلالت باز میدارد و در این موضوع تنها آیات فراوانی که خلود را ثابت مینماید در این موضوع حاکم است؛ زیرا اجمال آیه تنها در مقدار زمان آن نیست؛ بلکه در جهات متعددی دارای ابهام و اجمال میباشد که مانع از دلالت آن بر معنایی خاص میگردد.
پس بهطور کلّی و به لسان انصاف باید گفت: احقاب یا وصف ویژهٔ کفار معاند میباشد که در این صورت همان معنای آیات خلود و ابد را تأکید میکند و یا وصف گروهی از اهل دوزخ است که معاند و سرکش نمیباشند و معنای زمان محدود را دارد که در این صورت، وصف برای گروه و مردمی میباشد که از دوزخ خارج میشوند و این گروه از کفار معاند نیستند و در حکم افراد عاصی و گناهکار مسلمان میباشند و در هر صورت نمیتواند مستمسکی برای اثبات عدم خلود و ابدیت کفار معاند باشد و آیات خلود و ابدیت عذاب و آتش بر قوّت خود باقی است و آیهٔ احقاف منافاتی با آن ندارد و به همین جهت بحث احقاب را بعد از تمامی آیات متذکر شدیم تا روشن گردد که استدلال به این آیه تمام نیست.
(۲۵۱)