بررسی و تحلیل معاد جسمانی از دیدگاه قرآن کریم و اندیشه های بشری
معاد جسمانی در قرآن کریم
این فصل معاد جسمانی را از دیدگاه قرآن کریم برمیرسد و آیات الهی را در چینشی منظم و از آغاز تا پایان مورد تحلیل قرار میدهد تا نظرگاه کتاب وحی را به طور گویا به دست آورد.
قرآن کریم بعد از بحث مبدأ شناسی، گستردهترین بحث را به مباحث معاد شناسی اختصاص میدهد و با حدود دو هزار آیه که نزدیک به یک سوم قرآن را در بر میگیرد، با گویاترین به تبیین و بررسی آن میپردازد.
قرآن کریم، مباحث این پدیده را بدون هر گونه اجمالی دنبال نموده و حقیقت چهرهٔ عالم آخرت را در تمام سطوح و مظاهر آن در جای جای خود پی گرفته و پایان سیر موجودات و در نهایت انسان را حق تعالی دانسته و با عنوانهای: «إلی ربّک الرجعی»(۱)، «إلی ربّک المنتهی»(۲) و «إلیه راجعون»(۳) بر آن تأکید میورزد.
۱ـ علق / ۸٫
۲ـ نجم / ۴۲٫
(۵۳)
به این ترتیب، اگر نشود از قرآن کریم ویژگیهای حشر آخرتی را بهخوبی به دست آورد، هرگز نمیتوان از چیز دیگری خبر گرفت. بر این اساس، هرگونه تأویل و توجیهی در آیات معادی در واقع با ادعای کاستی قرآن کریم برابر است.
گستردگی آیات الهی دربارهٔ معاد، مواقف، مراحل و احکام آن خود نشانگر بزرگی این پدیده در دیدگاه این کتاب الهی میباشد؛ بهطوری که قرآن کریم خواسته همهٔ زمینههای ممکن پدیدههای آخرتی را بهخوبی دنبال نماید و نهایت سیر موجودات و بهویژه انسان را بهگونهای روشن یادآوری نماید و همهٔ تردیدها و شبهات را برطرف کند تا راه را بر هرگونه اهمال و استبعادی ببندد.
قرآن مجید، چنان در بازگشایی مباحث عالم آخرت کوشیده که در زمینهٔ مواقف و خصوصیات و احکام و حتی نامگذاری روز حشر و عالم آخرت، عنوانهای فراوانی را مانند: «یوم الدین»(۱)، «یوم الفصل»(۲)، «یوم البعث»(۳)، «یوم تبلی السرائر»(۴)، «یوم الخلود»(۵)، «یوم القیامة»(۶)، «یوم التلاق»(۷)، «یوم التغابن»(۸) و «یوم الجمع»(۹) آورده، آن هم با عنوان یوم و روز که نشان از ظهور، وضوح و روشنی تمام دارد.
با این همه، اگر نشود از آیات الهی چگونگی حشر آخرتی و معاد
۱ـ بقره / ۱۵۶٫
۲ـ فاتحه / ۴٫
۳ـ صافات / ۲۱٫
۴ـ روم / ۵۶٫
۵ـ طارق / ۹٫
۶ـ ق / ۳۴٫
۷ـ بقره / ۱۱۳٫
۸ـ غافر(المؤمن) / ۱۵٫
۹ـ تغابن / ۹٫
۱۰ـ شوری / ۷٫
(۵۴)
جسمانی را ـ که در جای جای قرآن کریم و با بیانات گوناگون و عنوانهای بسیار و ویژگیهای فراوان مطرح نموده ـ به دست آورد، جای بسی تأسّف و حرمان است.
جای تأسف است که بسیاری از فیلسوفان و بهویژه جناب ملاصدرا در زمینهٔ اعتقاد به معاد جسمانی به چیزی که قرآن کریم از آن یاد مینماید راه نیافتهاند و آن را دنبال نکرده و هر یک بهگونهای راه تأویل و توجیه را پیش کشیدهاند بدون آن که صراحت قرآن را در همهٔ زمینههای آن مورد اهتمام قرار دهند، و تنها مشکلات فلسفی خود را با پیشفرضهای نادرست پیگیری کردهاند.
در این مقام به مهمترین آیات الهی در این زمینه اشاره میشود.
الف. آیات وقود و هیزم
«فاتّقوا النار التی وقودها الناس والحجارة»(۱)؛
«اولئک هم وقود النار»(۲)؛
«قوا أنفسکم وأهلیکم نارا وقودها الناس والحجارة»(۳)؛
«ما أدراک ما الحطمة، نار اللّه الموقدة»(۴)؛
«قل کونوا حجارةً أو حدیدا»(۵).
۱ـ بترسید از آتشی که هیزم آن مردم بدکار و سنگهای خاراست. بقره / ۲۴٫
۲ـ آنان آتشافروز جهنم هستند. آل عمران / ۱۰٫
۳ـ خود را با خانوادهٔ خویش از آتش جهنم نگاه دارید؛ چنان آتشی که مردم و سنگها آتش افروز آن است. تحریم / ۶٫
۴ـ آتشی که چگونه تصور سختی آن میتوان کرد! آن آتش را خدا برافروخته است. همزه /۶٫
۵ـ بگو که شما سنگ باشید یا آهن. اسراء / ۵۰٫
(۵۵)
تحلیل آیات شریفه
وَقود (به فتح واو) هیزم و وسیلهای که آتش با آن افروخته میشود و وُقود (به ضم واو) مصدر، به معنای افروخته شدن آتش است که در قرآن مجید استعمال نشده، گرچه «موقده»؛ یعنی آتش افروخته شده که فاعل آن حق تعالی است تنها یک مرتبه در قرآن کریم آمده است.
باید توجه داشت که وقود در دو آیه با حجاره (سنگ) و در دو آیه با ناس (مردم) و یک مرتبه با حدید (آهن) همراه گشته است که همه، نشانگر وحدتی ترکیبی میان آدمی، سنگ و آهن نسبت به سوخت دوزخی است و با آن که فاعلیت الهی ـ از جهت احاطهٔ قدرت ـ در کار است، ساختار فاعلیت آدمی را بهخوبی نشان میدهد.
هیزم دوزخ، ناس (مردم) به همراه سنگهای ویژهای است که با حیات آدمی و حیات دوزخی مناسبت کامل دارد؛ خواه آن سنگها بتهای مادی مورد پرستش باشد یا جمود جهلآمیز درون آدمی و اهل دنیا، چنان که در سورهٔ بقره به آن اشاره میشود: «ثمّ قست قلوبکم من بعد ذلک، فهی کالحجارة أو أشدّ قسوة»(۱)؛ چنان جهل، شرک و کفر قلوب و دلهای بعضی از افراد را محکم میگرداند که از سنگ سختتر میشود.
دل آدمی که آب حیات را در خود جای میدهد اگر به سختی گراید سختتر از سنگ میشود؛ بهگونهای که میتواند سوخت دوزخ قرار گیرد. گرچه دوزخ آتش قهر حق تعالی است، چنان که در سورهٔ همزه آمده است: «نار اللّه الموقدة»(۲) ولی سوخت آن از دنیا و کردار ناپسند
۱ـ بقره / ۷۴٫
۲ـ همزه / ۶٫
(۵۶)
آدمی است که مانند سنگ سخت میگردد و ترکیبی از سنگ، آهن، آدم، جهل، شرک، کفر، عصیان و قهر جلالی است که برای کفار ستیزهگر آماده میگردد، چنان که میفرماید: «أعدّت للکافرین»(۱).
ب. آیات جنّات و انهار
در آیات متعددی از قرآن کریم از «جنات نعیم» سخن به میان آمده که از آن متقین میباشد و مواردی نیز «جنَّات عدن» استعمال شده که به «تجری من تحتها الأنهار» توصیف شده و در آن مساکن طیب و خانههای بسیار پاکیزه و زیبا وجود دارد.
همچنین از «جنّت خلد» نیز نام برده شده که آن نیز برای متقین قرار داده شده؛ گرچه «خلد» وصف عذاب دوزخ نیز آمده و برای دشمنان خدا قرار داده شده است.
آنچه مهم است و گواهی گویا برای معاد جسمانی میباشد آیات «انهار» است که بیش از چهل مورد در قرآن مجید آمده و نیز همراه اوصافی آمده که این جنات را منحصر به آب نمیسازد، مثل «وأنهار من لبن لم یتغیر طعمه، وأنهار من خمر لذّة للشاربین، وأنهار من عسلٍ مصفی»(۲) و با آب نیز توصیف شده است: «فیها أنهار من ماء غیر آسن»(۳).
تحلیل آیات یاد شده
«انهار» جمع نهر (به سکون و فتح حرف وسط مانند فلْس و فرَس) در
۱ـ بقره / ۲۴۰٫
۲ـ و نهرها از شیر بی آن که هرگز طعمش تغییر کند و نهرها از شراب که نوشندگان را به حد کمال لذت بخشد و نهرها از عسل مصفی. محمد / ۱۵٫
۳ـ در بهشت نهرهایی از آب گوارا و زلال است. محمد / ۱۵٫
(۵۷)
زبان عرب آمده که در قرآن مجید صورت فتح آن استعمال شده است. قرآن کریم میفرماید: «وفجّرنا خلالهما نَهَرا»(۱).
نهر، به آب گسترده و رود بزرگ گفته میشود و نه به صرف آب جاری؛ چنان که در آیهٔ شریفه، شکافتن، وصف رود است و نه آب جاری. همچنین میفرماید: «یتفجُّر منه الأنهار»(۲)، «فتفجّر الأنهار خلالها تفجیرا»(۳).
آیات «الانهار» نیز برای بیان همین معناست و انهار همان رود است و هر رودی وصف جاری دارد؛ هرچند هر آب جاری رود نیست.
اهمیت «انهار» در آیات الهی آن است که تنها آب نیست و از شراب لذیذ و عسل صافی و مصفّی تا شیری که همیشه به یک طعم و ثابت است و آبی که غیر متغیر است را در بر میگیرد.
این انهار در جنات نعیم و عدن میباشد و یا همهٔ اقسام آن در همهٔ جنات است و یا آن که هر یک از آنها ویژهٔ گونهای از جنات است که در مقام بررسی آن نمیباشیم. چیزی که بسیار جالب است این است که این رودها از زیر افراد بهشتی میگذرد و همچون رودخانههای دنیا نیست که از روی زمین میگذرد و ادراک چنین معنایی و وصول به کیفیت آن گذشته از آن که خالی از لطف نیست در خور ادراک هر ذهن صافی نیز نمیباشد و باید دیدهای «آن سویی» یافت.
از ظاهر این آیات بهخوبی روشن میگردد که همهٔ اوصاف یاد شده برای بهشت، از انهار، جنّات، آب، عسل و شیر گرفته تا وصف «من تحتها الانهار» و جریان داشتن آن، همه مادی است.
۱ـ و در وسط آنان جوی آبی نیز روان ساختیم. کهف / ۳۳٫
۲ـ بقره / ۷۴٫
۳ـ اسراء / ۹۱٫
(۵۸)
آیات رزق در آخرت
«کلّما رزقوا منها من ثمرة رزقا، قالوا هذا الذی رُزقنا من قبل، وأتوا به متشابها، ولهم فیها أزواج مطهّرة، وهم فیها خالدون»(۱).
رزق به روزی دنیوی، برزخی و آخرتی اطلاق میشود که نمونههایی از آن، آیات کریمهٔ زیر است:
«کلوا ممّا رزقکم اللّه حلالاً طیبا»(۲).
«بل أحیاء عند ربّهم یرزقون»(۳).
«فاولئک یدخلون الجنّة، یرزقون فیها بغیر حساب»(۴).
در قرآن کریم به روزی بیواسطهٔ بشری نیز اطلاق رزق شده است: «کلّما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا»(۵) و به عطای غیر روزی دنیایی و مادی مانند علم و کمال نیز رزق میگویند.
آیهای که ذکر آن در صدر بحث گذشت دربارهٔ اهل بهشت است که چون میوهای به آنها داده شود گویند: این همان است که در دنیا به ما داده شده که کاملاً نشان از عینیت و همانندی میوههای بهشتی با میوههای دنیایی دارد، اگرچه هر یک در آن دنیا، شرایط و آثار ویژهٔ خود را میپذیرد.
۱ـ و چون از میوههای گوناگون آن بهرهمند شوند گویند این مانند همان میوههایی است که پیش از این در دنیا ما را نصیب بود و از نعمتهایی مانند یکدیگر لذت برند و آنان را در آن جایگاه خوش همسرانی است پاک و پاکیزه و در آن ابدی وجاودانخواهندبود.بقره/۲۵٫
۲ـ مائده / ۸۸٫
۳ـ آل عمران / ۱۶۹٫
۴ـ غافر / ۴۰٫
۵ـ آل عمران / ۳۷٫
(۵۹)
آیات ازواج
«ولهم فیها أزواج مطهّرة»(۱).
ازواج به مرد و زن و به هر دو قرین گفته میشود و بر حیوانات و حتی گیاهان و دیگر موجودات مادی نیز اطلاق میشود.
قرآن کریم میفرماید:
«سبحان الذی خلق الأزواج کلّها ممّا تنبت الأرض، ومن أنفسهم وممّا لا یعلمون، ومن کلّ الثمرات»(۲).
«جعل فیها زوجین اثنین»(۳).
«وأنبتت من کلّ زوج بهیج»(۴).
«ومن کلّ شیءٍ خلقنا زوجین»(۵).
زوجیت و قرین بودن همهٔ اشیا از این آیات به دست میآید و میشود گفت: همهٔ اشیا و امور مادی در دنیا و آخرت قرین و جفت دارند که میفرماید: «هذا فلیذوقوه حمیم وغساق، وآخر من شکله أزواج»(۶)؛ «حمیم» آب جوشان، و «غساق» چرک بسیار بدبو، و «ازواج» جفتهای همراه و همانند آنان میباشد؛ چنان که میفرماید: «وقودها الناس والحجارة»(۷) که همهٔ این امور بهگونهای همانند و همراه و با نفس
۱ـ بقره / ۲۵٫
۲ـ پاک و منزه است خدایی که همهٔ پدیدهها را جفت آفرید؛ خواه از نباتات باشد و یا از نفوس بشری و دیگر مخلوقات که شما از آن آگاه نیستید. یس / ۳۶٫
۳ـ همه چیز را جفت بیافرید. رعد / ۳٫
۴ـ و از هر نوع گیاه، زوج زیبای آن را بیافرید. حج / ۵٫
۵ـ ذاریات / ۴۹٫
۶ـ این است بچشند و بنوشند آب جوشان حمیم و غساق را و از این زوجهای عذابآور دیگر. ص / ۵۷ ـ ۵۸٫
۷ـ بقره / ۲۴٫
(۶۰)
عمل آدمی به اهل دوزخ چشانیده میشود.
جفتهای اهل دوزخ میشود که همان زنهای دنیایی و بدکرداری باشد که همراه مردانشان در دوزخ هستند بیآن که بهرهوری و کامیابی داشته باشند و به عکس دنیا، در دوزخ، زوجها مایهٔ شدّت عذاب یکدیگر میگردند و نه سبب سکون و آرامش که دربارهٔ اهل دوزخ میفرماید: «احشروا الذین ظلموا وأزواجهم»(۱) و دربارهٔ خوبان میفرماید: «جنّات عدن یدخلونها ومن صلح من آبائهم وأزواجهم»(۲).
صفات زنان بهشتی
در قرآن مجید زنان بهشتی با اوصاف زیر یاد شدهاند:
«أزواج مطهره»(۳)؛ زنان مطهر، ناپاکی در حریمشان راه ندارد و جاودانه هستند و هرگز از مردانشان جدا نمیشوند و طلاق، جدایی و بیمهری ندارند.
«قاصرات الطرف عین»(۴)؛ زنانی که نگاهشان تنها به مردانشان است و اندیشهٔ غیر ندارند.
«حورٌ مقصورات فی الخیام»(۵)؛ زنان سیمین تنی که تنها در حریم شوهرانشان هستند.
«لم یطمثهنّ انس قبلهم ولا جانّ»(۶)؛ انس و جنی جز شوهرانشان به آنها دست نیافته و از حریم شیطان و غیر به دور بودهاند.
۱ـ اینک ظالمان را حاضر کنید با همسران آنان. صافات / ۲۲٫
۲ـ که آن منزل بهشتهای عدن است که در آن بهشت خود و همهٔ پدران و زنان و فرزندان شایستهٔ خویش داخل میشوند. رعد / ۲۳٫
۳ـ بقره / ۲۵٫
۴ـ صافات / ۴۸٫
۵ـ رحمن / ۷۲٫
۶ـ رحمن / ۷۴٫
(۶۱)
«کأنَّهنَّ الیاقوت والمرجان»(۱)؛ گویی این زنان مانند یاقوت و مرجان میباشند.
«عربا أترابا»(۲)؛ «عُرب» جمع «عُروب و عروبة» به زنانی میگویند که محبت و عشق فراوانی به شوهرانشان دارند و عشقشان را با ملاعبه و بازی با شوهرانشان آشکار میسازند و هر دو معنا لازم آن است.
«وکواعب أترابا»(۳)؛ «کواعب» جمع «کعوب» و «کعابة» و به معنای دختران تازه سینه برآمده است؛ دخترانی پستان اناری یا لیمویی. این واژه همراه «اتراب» آمده و «اتراب» جمع «تِرب» به معنای همسالانی مانند شوهران میباشد که جوانی آنان را میرساند.
«فجعلناهنَّ أبکارا»(۴)؛ همهٔ زنهای بهشتی باکره هستند و از تازگی، طراوت و شادابی و شکوفایی خاصّی برخوردارند.
«وزوجّناهم بحور عین»(۵)؛ این زنها نیز از حوریان بهشتی و سیمینتنان نوری میباشد و هم از همان زنهای شایسته، پاکیزه و با ایمان دنیایی که خود را با درستی و پاکی بهحق رسانیدهاند.
نتیجهٔ آیات
با توجّه به همهٔ اقسام آیات یاد شده میتوان عظمت بهشت آخرتی را بدون هر اجمال و ابهامی باور داشت و پذیرفت این ویژگیها و عنوانها نشانهٔ صفای درونی چهرهٔ جسمانی و مادی در کنار وجود ناسوتی است و با حفظ شرایط ویژهٔ هر عالم، یک معنا و یک حقیقت
۱ـ رحمن / ۵۸٫
۲ـ واقعه / ۳۷٫
۳ـ نبأ / ۳۳٫
۴ـ واقعه / ۳۶٫
۵ـ دخان / ۵۴٫
(۶۲)
است که رخ مینماید.
همین رزق است که چهرهٔ آخرتی مییابد و همین زن با ایمان وارسته است که چهرهٔ بهشتی مییابد و نمود همین کردار آدمی است که در آخرت نمایان میشود بی آن که نقص، عیب و کمبودی از ناسوت همراه داشته باشد یا چهرهٔ مادی جسمانی خود را از دست بدهد.
همین موجودات دولت ناسوت که ویژگیهای ناسوتی را همراه دارد در دولت آخرت، ویژگیهای آخرتی خود را مییابد بدون آن که غیریت یا همانندی یا همانندسازی در میان باشد یا موجودات مادّی به چهرهٔ مثالی یا به حقیقت تجردی دگرگون گردد و هیچ یک از این پدیدهها خلاف ظاهر آیات الهی نمیباشد.
آیات صاعقه و بعث
«فأخذتکم الصاعقة وأنتم تنظرون»(۱).
صاعقه از صعق است و به صدای مهیب آسمانی گویند که از بازتاب باد و برخورد دو ابر در جوّ پیش میآید و مایهٔ ترس و بیهوشی و گاه مرگ میشود که همه از لوازم معنای صعق است. صاعقه و صواعق در قرآن مجید چند بار آمده است.
«ثمّ بعثناکم من بعد موتکم».
اصل بعث، برپا داشتن و علّت پیدایش پدیدههاست؛ اگرچه کاربردهای متفاوتی دارد. میشود فاعل بعث، خدا و غیر خدا باشد و زنده کردن مردگان بهدست خدا و بشر و حتی در دنیا باشد و میشود که
۱ـ بقره / ۵۵٫
(۶۳)
بعث، علت رهایی از مرگ، بیهوشی و خواب باشد که به بعضی از این معانی اشاره میشود:
«والموتی یبعثهم اللّه»(۱)؛ خداوند متعال مردگان را در قیامت زنده میکند و آنان را برپا میدارد.
«زعم الذین کفروا أن لن یبعثوا، قل بلی، وربّی لتبعثنّ»(۲)؛ گمان کافران این است که حشری نخواهند داشت، بگو نه، خدای من شما را پس از مرگ در رستاخیز زنده خواهد کرد.
«فهذا یوم البعث»(۳)؛ پس این است روز قیام که اسمی از اسمهای قیامت میباشد.
«انّ اللّه یبعث من فی القبور»(۴)؛ خداوند متعال همهٔ مردگان را در روز قیامت از قبرهایشان بر میانگیزاند.
«وقالوا یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا»(۵)؛ میگویند: وای به حال ما! چه کسی است که ما را از قبرهایمان بر میانگیزاند؟
«ثمّ یبعثکم فیه لیقضی أجل مسمّی»(۶)؛ این امر در ادامهٔ زندگی دنیا و با بیداری حقیقی آدمی است.
«فأماته اللّه مأة عام ثمّ بعثه»(۷)؛ این آیه مرگ و زندگی دنیا را بیان میکند.
نتیجه و تحلیل آیات
۱ـ انعام / ۳۶٫
۲ـ تغابن / ۷٫
۳ـ روم / ۵۶٫
۴ـ حج / ۷٫
۵ـ یس / ۵۲٫
۶ـ انعام / ۶۰٫
۷ـ بقره / ۲۵۹٫
(۶۴)
از همهٔ آیات بعث، مرگ، صاعقه و دیگر موارد مانند آن بهخوبی روشن میگردد که موضوع همهٔ این آیات الهی یکی است و فاعل الهی و خلقی یا دنیا و آخرتی یا بیهوشی و مرگ در این جهت با هم تفاوتی ندارد و همگی یک گونه قیام و برانگیختگی را نشان میدهد و در همهٔ موارد، نفس و روح و جسم طبیعی با یک چهره نمایان میگردد و تفاوتی در این وحدت نیست، جز آن که فضای هر قیامی با ظرف وجودی آن متناسب میباشد.
حیات دوباره مردگان
آیات بسیاری بیانگر زنده شدن دوباره و برانگیخته شدن مردگان است که تمامی هماهنگی زندگی پس از دنیا با زندگی دنیایی را بیان میدارد.
«قالوا من بعثنا من مرقدنا»(۱).
چه کسی ما را از گورهایمان در میآورد و زنده میسازد که میرساند برانگیخته شدن آنان مانند گذشته است و در واقع همگونی آدمی در دنیا و آخرت است که کار را بر آنها مشکل کرده و شک آنها متوجّه همین امر بوده نه اصل معادی تأویلی به هر گونهای که باشد.
«إنّ اللّه یبعث من فی القبور»(۲).
زنده شدن کسانی که در گورهایشان هستند این امر را بیان میدارد که در واقع زندگی آخرتی مانند زندگی مادی در دنیاست.
«إن کنتم فی ریب من البعث فأنّا خلقناکم من تراب»(۳).
اگر شبههای در زندگی آخرتی دارید بدانید که ما شما را از خاک
۱ـ یس / ۵۲٫
۲ـ حج / ۷٫
۳ـ حج / ۵٫
(۶۵)
آفریدهایم.
همان گونه که تصور چگونگی آفرینش آدمی از خاک مشکل دارد، پذیرش همگونی آخرت با دنیا نیز چندان آسان نیست و تکوّن اوّلی و زندگی از خاک، خود دلیلی بر تحقق وجود جسمانی در آخرت میباشد.
«وقالوا أءذا کنّا عظاما ورفاتا أءنّا لمبعوثون خلقا جدیدا»(۱).
تردید آنها در این بوده که چگونه پس از فروپاشی و نابودی دنیایی، دوباره در آخرت زنده و تازه خواهند شد! همهٔ این مفاهیم، دلیل بر وحدت هویت آدمی در دنیا و آخرت است.
آیات مبارکهٔ سورهٔ مؤمنون نیز همین بیان را دنبال میکند و میفرماید: «أیعدکم أنّکم إذا متُّم وکنتم ترابا وعظاما أنَّکم مخرجون»(۲) که انکار اهل ستیز در جهت اثبات حضرت اله میباشد که آیا بهراستی هنگامی که آدمی مُرد و استخوان و خاک گردید دوباره زنده میشود و همین گونه از گورها در میآید؟
برخی از آیات بسیار دیگری که از بعث سخن میگوید چنین است:
«بعثناهم لنعلم أی الحزبین أحصی لما بعثوا أمدا»(۳).
«فأماته اللّه مأة عام ثمّ بعثه»(۴).
«یوم یبعثهم اللّه جمیعا فینبّئهم بما عملوا»(۵).
«والسلام علی یوم ولدت ویوم أموت ویوم أبعث حیا»(۶).
۱ـ اسراء / ۴۹٫
۲ـ مؤمنون / ۳۵٫
۳ـ پس از آن آنان را برانگیختیم تا معلوم گردانیم کدام یک از دو گروه مدت درنگ در آن غار را بهتر خواهد شمرد. کهف / ۱۲٫
۴ـ بقره / ۲۵۹٫
۵ـ مجادله / ۶٫
۶ـ مریم / ۳۲٫
(۶۶)
«إن هی إلاّ حیاتنا الدنیا نموت ونحیی وما نحن بمبعوثین»(۱).
با وجود این همه دلیل، باید از هرگونه تأویل و توجیه و اندیشههای از پیشساخته دوری کرد و خود را گرفتار مشکلات ننمود.
«حتّی إذا جاء أحدهم الموت قال: ربَّ الرجعون، … ومن ورائهم برزخ إلی یوم یبعثون»(۲).
منظور از آرزوی رجعت و برگشت، همان زندگی دنیایی پیشین میباشد و میرساند زندگی پس از مرگ با همهٔ تفاوتهای ضروری آن همگونی تمامی با زندگی دنیایی دارد و همگی شواهد، معانی و حکایتها درصدد بیان آن میباشد، چه داستان عزیر و اصحاب کهف و مرغان حضرت ابراهیم و چه حیات عیسوی یا حشر آخرتی و زندگی عالم قیامت.
«تلفح وجوههم النّار و هم فیها کالحون»(۳).
آتش، چهرههای آنها را چنان پخته و بریان میکند که گویی در آتش سوختهاند و با آن که در آتش و دوزخ میسوزند، هویت آنان محفوظ است و مشکلی در شناسایی و تشخیص هویت و موقعیت نوعی و فردی آنان وجود ندارد.
چگونه میشود این آیهٔ مبارکه را توجیه و تأویل نمود و بر مثال و تجرّد حمل کرد، ارتکاب چنین چیزی جز کجروی از راه قرآن مجید نخواهد بود. این آیه بهروشنی نشان میدهد که آتش، چهرههای آنها را
۱ـ مؤمنون / ۳۷٫
۲ـ آنگاه که مرگ هر یک فرا رسد، آگاه و نادم شده و گوید بارالها مرا باز گردان تا شاید به تدارک گذشته، عملی صالح به جای آرم … و از عقب آنان عالم برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند. مؤمنون / ۹۹٫
۳ـ مؤمنون / ۱۰۴٫
(۶۷)
بریان میکند و آنها را میسوزاند و بریانی و سوختگی چهره جز در ظرف مادی و جسم محقق نمیگردد و نمیشود بدون تحقق چهرهٔ مادی و جسم عنصری معنای درستی نسبت به آن داشت.
«ألم تکن آیاتی تتلی علیکم، فکنتم بها تکذّبون؟ قالوا: ربّنا، غلبت شقوتنا وکنّا قوما ضالّین. ربّنا، أخرجنا منها، فإن عُدنا فإنّا ظالمون. قالوا: اخسئوا فیها، ولا تکلّمون»(۱).
در این آیات، مناظرهٔ اهل آتش و دوزخ با پروردگار مطرح است و به آنها گفته میشود: آیا آیات ما بر شما خوانده نشد و شما نبودید که تکذیب کردید؟ در پاسخ میگویند: خدایا، شقاوت بر ما چیره شد و ما مردمان ظالم و ستمگر بودیم، خدایا، ما را از دوزخ خارج کن و اگر دوباره چنین کردیم ستمگر خواهیم بود. حضرت اله در پاسخ میفرماید: «اخسئوا»، نهیبی که بر سگ زده میشود تا دور گردد، در این مقام بر آنها روا داشته میشود و میفرماید: با من سخن نگویید و به بیانی دیگر میشود معنا را چنین گفت که گم شوید و با من سخن نگویید.
همهٔ این گفتوگوها مادی بودن تخاطب و پرخاش و مکالمهٔ حضوری را میرساند که نشان از حالات مناسب با دنیا دارد.
«وإذ قتلتم نفسا فادارءتم فیها، فقلنا اضربوه ببعضها، کذلک یحیی اللّه الموتی، ویریکم آیاته»(۲).
۱ـ مؤمنون / ۱۰۵ ـ ۱۰۸٫
۲ـ به یاد آرید وقتی که نفسی را کشتید و یکدیگر را در موضوع آن متهم کرده و نزاع برانگیختید و خداوند رازی که پنهان میداشتید آشکار فرمود. پس دستور دادیم که پارهای از اعضای آن گاو را بر بدن کشته زنید تا ببینید که خداوند مردگان را زنده خواهد فرمود و قدرت خویش را به شما آشکار خواهد ساخت. بقره / ۷۲ ـ ۷۳٫
(۶۸)
«ما أنزل اللّه من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها»(۱).
«ویحیی الأرض بعد موتها»(۲).
«فسقناه إلی بلد میت، فأحیینا به الأرض بعد موتها»(۳).
«وأحی الموتی بإذن اللّه»(۴).
«وضرب لنا مثلاً ونسی خلقه، قال من یحی العظام وهی رمیم، قل یحییها الذی أنشأها أوّل مرّة، وهو بکلّ خلق علیم»(۵).
زندگی ضد مرگ است اگر هر دو وجودی باشد، وگرنه قنیه و ملکه در برابر عدم ملکه است.
حی از اسمای حسنای الهی، صفت مشبه و از صفات ذاتی حق و از اسمای أمّ و أمّ الاسما میباشد و حیات تمامی موجودات، ظهوری از حیات حضرت حق تعالی است.
حیات دارای عوالم گوناگونی میباشد و شامل حیات انسانی، حیوانی و نباتی تا دیگر گونههای حقیقی و اعتباری آن؛ مانند: حیات اجتماعی، دینی و ایمانی میشود. برای نمونه، آیهٔ زیر از حیات زمین سخن میگوید: «واللّه أنزل من السماء ماءً فأحیا به الأرض بعد موتها»(۶)، چنان که میفرماید: «وتری الأرض هامدة، فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزّت وربّت وأنبتت من کلّ زوج بهیج»(۷)؛ و حرکت و جنبش و حیات زمین را مطرح میکند.
۱ـ بقره / ۱۶۴٫
۲ـ روم / ۱۹٫
۳ـ و آن ابر را به شهر و دیار موات براندیم و به بارانش زمین را زنده گردانیم. فاطر / ۹٫
۴ـ آل عمران / ۴۹٫
۵ـ و برای ما مثلی جاهلانه زد که گفت این استخوانهای پوسیده را چه کسی زنده میکند؟ بگو آن خدایی آن را زنده میکند که بار نخست به آن زندگی بخشیده، و او به هر آفرینشی داناست. یس / ۷۸٫
۶ـ نحل / ۶۵٫
(۶۹)
«هامدة» به معنای خاموش شدن، مردن و خشک شدن میباشد؛ یعنی زمین را مرده میبینید و هنگامی که ابر بر آن نازل میشود زمین حرکت میکند و زنده میشود و خیزش مییابد و «ربت» به این معناست که رشد میکند و بالا میآید «وأنبتت من کلّ زوج بهیج» روییده شدن گیاهان گوناگون را میرساند.
حیات زمین مانند حیات گیاهان یک حقیقت است و این زمین است که میمیرد و همین زمین است که زنده میگردد.
«ان اللّه خالق الحبَّ والنوی، یخرج الحی من المیت، ومخرج المیت من الحی»(۱).
«ویحیی الأرض بعد موتها، فکذلک تخرجون»(۲).
آثار حیات
با ظهور و پیدایش حیات و وجود آن، صفات و آثار حیات مانند جذب، دفع و تولید در همهٔ سطوح پدید میآید و نفس حیات، گرچه به چشم نمیآید، آثار و لوازم آن برای همه آشکار است و حقیقت حیات از رازهای الهی و اسرار آفرینش است و وصول حضوری آن جز در اولیای الهی یافت نمیگردد.
در این آیهٔ مبارکه، حیات آدمی در قیامت را مانند حیات زمین بیان میدارد، بیآن که مشکلی در پیدایش آن پیش آید و پس از آن که حیات زمین و گیاهان را در فصول خاص خود دنبال مینماید، میفرماید:
۱ـ حج / ۵٫
۲ـ خداست شکافندهٔ دانه در درون زمین و زنده را از مرده و مرده را از زنده پدید آورد. انعام/ ۹۵٫
۳ـ روم / ۱۹٫
(۷۰)
«فکذلک تخرجون»؛ همین گونه همهٔ شما از خاک خارج میشوید و زنده میگردید و از مرگ برزخی به حیات آخرتی میرسید.
«فقلنا اضربوه ببعضها»(۱).
آیهٔ مبارکه برای زنده شدن مقتولی که قاتل وی مورد اختلاف بود و هر یک خود را از آن دور میداشتند، میفرماید آن کشته را به جایی از تن آن گاو بزنید تا ببینید که حق چگونه قدرتنمایی میکند و باعث پیدایش زندگی در آن مرده میگردد.
«فقلنا اضرب بعصاک الحجر»(۲).
این آیه، دربارهٔ حضرت موسی میفرماید: «وإذا استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عینا»؛ برای پیدا کردن آب به حضرت موسی میفرماید: با عصایت به سنگ بزن، و هنگامی که چنین میکند، دوازده چشمهٔ گوناگون از آن نمایان میشود و عصا نیز به سنگ میخورد؛ نه به خاک، و نه تنها آب، بلکه دوازده چشمه با کیفیت ویژه و به اندازهٔ نیاز پدید میآید.
در اینجا حضرت موسی پیامبر مرسل است که با عصای خود چنین میکند، در حالی که در آنجا با دم گاوی چنین میشود.
تنها این حضرت موسی و عصایش نیست که معجزه میکند، بلکه در ظرف وجود و به چهرهٔ ظهور همگی مظاهر الهی و حتی گاوی حیات آفرین میگردد و کار عصای موسی را با موقعیتی برتر محقق میسازد.
چگونه عصایی از سنگ آب بیرون میآورد و چگونه تماس و برخورد
۱ـ بقره / ۷۳٫
۲ـ بقره / ۶۰٫
(۷۱)
عضوی از گاو به عضو مردهای او را زنده میسازد و چگونه آب، زمین مرده را زنده میکند و چگونه زمین، گیاهان را میآفریند و گیاهان، آدمی و حیوان را بر سر پا نگاه میدارد و خلاصه چگونه زندگی در همهٔ مراتب و مراحل وجود تحقق مییابد.
این حقیقتی است که هر متفکری آن را درمییابد و میفهمد که حق تعالی چگونه در قیامت، مردگان را زنده میکند بیآن که محال و امتناعی در کار باشد یا کم و کاستی در هویت ناسوتی و آخرتی آن زندگییافتگان پیش آید.
از همهٔ این فرازها بهخوبی روشن میگردد که موضوع مرگ و زندگی در همهٔ موجودات و بهویژه زندگی آخرتی واحد و یکسان است و چنان که همین زمین مرده با همین محتوا زنده میشود، همین مردگان نیز در قیامت زنده میگردند بیآن که جانهای آنها و جسم و مادهٔ آنان از هم بگریزد و ریزش یا فروهشت داشته باشد، اگرچه شرایط ویژه در هر موقعیت حیاتی همراه آثار ویژهٔ خود یافت میگردد و این گونه است که حق تعالی مردگان را در قیامت زنده میکند، بیآن که چیزی از آنها کاستی یابد یا تغییر وجودی پیدا کند یا مشکلی بر سر راه زندگی دوبارهٔ آنان پیش آید که همگی نشانگر زندگی طبیعی دوباره برای آنان با همان کیفیت ناسوتی است؛ اگرچه در دولت آخرت پدیدار شود: «کذلک یحیی اللّه الموتی».
در آیهای دیگر، اهل کتاب، وجود آتش را برای خود ـ هرچند در مدّتی کوتاه ـ میپذیرند و در حتمیت آن خدشه نمیکنند و کوتاهی مدّت عذاب و آزار آن را انکار نمیکنند و در آن عنوان مَسّ آتش بر ایشان مسلم مینماید. آنان میگویند: «لن تمسّنا النار إلاّ أیاما معدودة»(۱).
(۷۲)
در مَسّ، وصول حتمی است، اگرچه میشود با ادراک همراه نباشد، ولی در لمس لازم است ادراک وجود داشته باشد، هرچند وصول در آن شرط نیست. لامس طالب است، اگرچه ممکن است واصل نباشد و مس کننده واصل است، هرچند ممکن است مدرِک نباشد. مس میان دو جماد نیز محقق میشود، ولی در لمس هر دو یا یکی باید با ادراک همراه باشد. در لمس، آنچه به حس میرسد، میشود از مقولهٔ آزار و عذاب دردآور و یا از لذایذ ملایم و گوارا باشد یا آدمی نسبت به آن بیتفاوت باشد، ولی در مس آنچه به آدمی میرسد تنها از مقولهٔ عذاب و ناملایم است، چنان که قرآن مجید میفرماید: «إن یمسّکم قرح فقد مسّ القوم قرح مثله»(۱)؛ اگر شما را شکست و ناملایمتی در گرفت، به گروه کافران نیز چنین رسیده است، یا میفرماید: «یوم یسحبون فی النار علی وجوههم ذوقوا مسّ سقر»، که در اینجا وصول و ادراک عذاب همراه است و به همین خاطر است که در مواردی که از عذاب، شکنجه، جنون و دیوانگی سخن گفته میشود، از واژهٔ مس استفاده میگردد و نه لمس؛ مانند: «کالذی یتخبّطه الشیطان من المسّ»(۲)، «مسّتهم البأساء والضرّاء»(۳)، «مسّنی الضرّ»(۴)، «مسّنی الشیطان»(۵)، «ذوقوا مسّ سقر»(۶).
از این آیهٔ مبارکه و فرق میان مس و لمس به دست میآید که در آیهٔ «لن تمسّنا النار إلاّ أیاما معدودة»(۷) نوعی عذاب و آتش و وصول
۱ـ بقره / ۸۰٫
۲ـ آل عمران / ۱۴۰٫
۳ـ و شیطان او را با تماس خود دیوانه کرده است. بقره / ۲۷۵٫
۴ـ بقره / ۲۱۴٫
۵ـ أنبیاء / ۸۳٫
۶ـ ص / ۴۱٫
۷ـ عذاب دردناک جهنم را بچشید. قمر / ۴۸٫
۸ـ بقره / ۸۰٫
(۷۳)
حتمی همراه است؛ اگرچه ادراک درستی از آن نداشته باشد و اهل کتاب همین کلام را که میگویند از آن ادراک درستی ندارد یا از هر گونه ادراکی نسبت به آن بیبهره میباشند و با حتمیت مادی و غیر ادراکی همراه است؛ در حالی که اگر واژهٔ لمس استعمال شده بود، گذشته از عذاب، ادراک مسلّمی را همراه داشت که زمینهٔ تجردی آن بیشتر دنبال میشد، ولی استفاده از لغت مس، زمینهٔ مادی بیشتری را تداعی میکند.
با توجّه به همهٔ این مطالب، وجود عذاب و آتش مادی بهخوبی ثابت میگردد بیآن که زمینهٔ تجردی در عذاب و آتش وجود داشته باشد، اگرچه همهٔ آن در نفوس آدمی محقق میگردد.
ظهور همگان در محضر حق تعالی
«أینما تکونوا یأت بکم اللّه جمیعا، إنّ اللّه علی کلِّ شیء قدیر»(۱).
پیش از این فقره از یقین یاد میشود و میفرماید: «فلا تکوننّ من الممترین»(۲) مخاطب آیهٔ شریفه فراگیر است و همهٔ اهل معرفت را شامل میشود و میفرماید «لکلّ وجهة هو مولّیها»(۳) که همان چهرهٔ غایی سیر وجودی افراد را ترسیم مینماید؛ هرچند مصداق ویژهٔ آن قبله است و سپس میفرماید: «اینما تکونوا یأت بکم اللّه جمیعا». این آیه معانی چندی دارد، ولی معنایی که ظهور آیه، آن را مطرح میکند این است که هر کجا بوده باشید، قادر متعال شما را میآورد و بر این اساس در حشر و قیام اخروی نزد پروردگار عالمیان پس از مرگ ظهور دارد.
۱ـ بقره / ۱۴۸٫
۲ـ بقره / ۱۴۷٫
۳ـ بقره / ۱۴۸٫
(۷۴)
اطلاق عنوانی با بیان «اینما» و ضمیر «کم» که هویت وجودی را روشن میکند بهخوبی میرساند که همهٔ آدمیان پس از مرگ و به روز حشر، همان گونه که هستند و با همهٔ هویت و موجودی انسانی خود از قبیل نفس و جسم و ماده محشور میگردند، چنان که میفرماید: قادر متعال بر هر امری اقتدار دارد و قدرت حق این امر را عملی میسازد.
آیهٔ مبارکه با عنوان «اینما» بیان میکند که هر کجا باشید و هر کجا بمیرید ـ در آب یا خشکی بر زمین یا آسمان ـ حضرت حق تعالی شما را و نه تنها شما را، بلکه شخص شما را میآورد: «یأت بکم اللّه»؛ خدا شما را میآورد، چگونه میشود چهرهٔ گویای این آیه نسبت به حضور فراگیر و تمام در قیامت با نفس و بدن و جسم و ماده را مورد خدشه قرار داد یا آن را توجیه و تأویل نمود و بر صورت مثالی و یا تجرّدی حمل نمود.
«أینما تکونوا یدرککم الموت»(۱).
آیهٔ شریفه دربارهٔ مرگ آدمی میفرماید: هر کجا باشید، مرگ شما را در مییابد و قابض ارواح از یافتن و به چنگ گرفتن کسی ناتوان و عاجز نمیماند «ولو کنتم فی بروجٍ مشیدة»؛ اگرچه در خانههای استوار و قصرهای بلند و دژهای مستحکم باشید. از این آیه بهخوبی روشن میگردد که مرگ، حقیقتی وجودی است و نه امری عدمی و مرگ آدمی را فرا میگیرد، نه آن که انسان خود بمیرد. هرچند میتوان گفت: مرگ هم جهت مُظهری و هم جهت مَظهری دارد و جهت اوّل، فاعلیت آن میباشد که بر عهدهٔ قابض ارواح است که چهرهٔ وجودی دارد و
۱ـ نساء / ۷۸٫
(۷۵)
جهت دوم، حیثیت قابلی است که در انسان است و ممکن است مرگ در آدمی به خاطر مانع یا پایان مقتضی باشد که در صورت دوم همان عمر طبیعی میباشد و میتواند جهت عدمی داشته باشد، چنان که از جهت مانع نیز میشود دارای جهت عدمی باشد، اگرچه امری طبیعی و بهخاطر پایان مقتضی نباشد و در هر صورت، تفاوتی در جهت قابض وجود ندارد.
معنای دو کریمهٔ یاد شده آن است که هر کجا باشید، مرگ شما را در مییابد و حق تعالی همین یافتهٔ قابض را که مرگ است در روز قیامت در چهرهٔ حیات آخرتی حاضر میسازد بی آن که دوگانگی را میان ظهور آخرتی با چهرهٔ دنیایی پیش آید و حق تعالی بر پیدایش همهٔ این امور، قادر و توانا میباشد.
بر این اساس، از این دو آیه بهخوبی روشن میگردد که حضور آخرتی کاملاً با درون مایهٔ دنیایی هماهنگ است و با آن که دولت آخرت حاکمیت خود را بهدنبال دارد ولی آدمی، خود را با آن هماهنگ میسازد و بدون آن که تغییر هویتی و یا کاستی در نفس و تن پیش آید، آدمی در قیامت محشور میگردد.
«لا یخفّف عنهم العذاب، ولا هم ینظرون»(۱).
عذاب کفار تخفیف و کاستی ندارد و عذاب، اعم از عذاب مادی و بدنی است، و تخفیف از صفات مادی است و اگر مجردی مانند نفس آدمی بخواهد در جهت عذاب تخفیفی ببیند، باید به نوعی به ماده تعلق داشته باشد.
۱ـ بقره / ۱۶۲٫
(۷۶)
پس ظهور آیهٔ کریمه، حضور ماده را مطرح میکند؛ بهویژه آن که از واژهٔ نظر و رؤیت چنین چیزی برمیآید: «ولا هم ینظرون»؛ توجّهی به آنان نخواهد شد.
«وما هم بخارجین من النار»(۱)؛ آتش هرچند اعم از مادی است، بیرون رفتن آتش میتواند وصف مادی باشد؛ زیرا خروج یا عدم خروج در ماده حاصل میشود.
«ولا یکلّمهم اللّه یوم القیامة»(۲)؛ همهٔ صفات حضرت حق تعالی دور از ماهیت و ماده است و کلام حق تعالی، اگرچه از صفات ذات و متفاوت از قدرت است، ولی در هر صورت، ظهور کلام، چهرهٔ فعلی دارد و صفت فعلی حق را دارد و ممکن است حق در اظهار خود، چهرهٔ خلقی و تخاطب را ملاحظه نموده باشد، چنان که ظهور عمومی معنای کلام در زبان عرف این گونه میباشد.
«بئس المهاد»(۳).
«مهد»؛ آماده کردن و مصدر به معنای اسم مفعول؛ یعنی آماده شده است، و به همین خاطر به زمین و گهواره مهد میگویند و مهاد به همین معناست و با آن که معنای مفعولی و وصفی دارد، از لبّ و حقیقت آن، معنای مکان استفاده میشود که بهطور کلی معنای ماده و جسم را میرساند.
«اعلموا أنّکم ملاقوه وبشّر المؤمنین»(۴).
راه پرهیزکاری از حق را پیشهٔ خود کنید و بدانید که خدا را در روز
۱ـ بقره / ۱۶۷٫
۲ـ بقره / ۱۷۴٫
۳ـ بقره / ۲۰۹٫
۴ـ بقره / ۲۲۳٫
(۷۷)
حشر دیدار خواهید نمود.
منظور از دیدار در آخرت، ظهور کامل این جهان در همهٔ چهره و جهات و با نفس و ماده میباشد، چنان که از لفظ «لقا» نیز تجسّم حقیقی و طبیعی به دست میآید.
«لقا» در آیات دیگر با زمینههای تهدید و توبیخ همراه است که میفرماید: «فذرهم یخوضوا ویلعبوا حتّی یلاقوا یومهم الذی یوعدون»(۱)، «فذرهم حتّی یلاقوا یومهم الذی فیه یصعقون»(۲) که یوم، لقا و صعق همان بیهوشی در حضور حق تعالی است.
داستان جناب عزیر
در اینجا بسیار مناسب است که به سه داستان کلی و جالب در این زمینه اشاره داشته باشیم: داستان جناب عزیر، درخواست حضرت ابراهیم و اصحاب کهف، که هر یک از اهمیت فراوانی در رابطه با امر آخرت برخوردار است.
در سورهٔ بقره حکایت حضرت عُزیر و حضرت ابراهیم، پی در پی آورده شده است که دربارهٔ موت، حیات، اماته و احیا میباشد و بهراستی هر یک استدلال علمی برای دیگران و شهودی برای این دو بزرگوار بوده است که در این مقام، هر یک بهگونهٔ اجمال دنبال میشود.
«أو کالذی مرّ علی قریة وهی خاویة علی عروشها، قال: إنّی یحیی هذه اللّه بعد موتها، فأماته اللّه مأة عام ثمّ بعثه، قال: کم لبثت؟ قال: یوما أو بعض یوم، قال: بل لبثت مأة عام فانظر إلی طعامک وشرابک لم یتسنّه، وانظر إلی
۱ـ زخرف / ۸۳٫
۲ـ طور / ۴۵٫
(۷۸)
حمارک، ولنجعلک آیةً للناس، وانظر إلی العظام کیف ننشزها، ثمّ نکسوها لحما، فلمّا تبین له قال: اعلم أنّ اللّه علی کلّ شیء قدیر»(۱).
نگارنده درصدد روشن کردن حقیقت این سرگذشت بر پایهٔ گفتار قرآن کریم است و در بیان این حکایت به این که شخصی که مرده و زنده شده چه کسی بوده، پیامبر بوده یا فردی عادی و اگر پیامبر بوده چه پیامبری و کدام یک از حضرات انبیا بوده است، نمیپردازد؛ گرچه روشن است که این فرد، شخصی عادی و معمولی نبوده و فرد با معرفت و صاحب اندیشه و ادراکی بوده است.
همینطور اموری مانند این که آن روستا کجا بوده و چه نام داشته و چگونه خراب شده، خانههایش سقف داشته یا خیر، دیوارهای آن فرو ریخته بوده یا خیر، و نیز به این که مردگان آن چه کسانی و چند نفر بوده و چرا مردهاند را بر نمیرسد و به چیستی آب و طعام آن جناب و الاغ وی که بحثهایی انحرافی است نمیپردازد تا مطالب مهم و ضروری و حقایق معنوی را درگیر مجهولات نسازد، بلکه چیزی که برای ما مهم است این است که این فرد از مردان الهی و از موحّدان وارسته و والامقام درگاه الهی بوده و دارای وارستگی ویژهای بوده است و پرسش وی نیز از اصل احیا و زنده ساختن مردگان نبوده و زمینهٔ شک در نهاد وی راه نداشته، بلکه با یقین به اصل احیا، در پی ادراک و رسیدن به چگونگی زنده شدن مردگان بوده است و حق تعالی نیز با نشان دادن آن پدیده، باور وی را استوارتر کرده و بهطور عملی و عینی، پرسش او را پاسخ داده
۱ـ بقره / ۲۵۹٫
(۷۹)
است.
داستان عزیر به بیان قرآن کریم چنین است: کسی از روستای ویرانهای که همهٔ مردمان آن به هلاکت رسیده بودند میگذشت. با خود گفت: «أنّی یحیی هذه اللّه بعد موتها»؛ خداوند متعال چگونه این مردگان را زنده میسازد؟ حق تعالی نیز او را صد سال میراند و سپس زنده ساخت و به او فرمود: چند وقت گذشته است؟ گفت: به اندازهٔ یک روز یا بخشی از روز! حقتعالی در پاسخ فرمود: نه، صد سال است که تو مرده بودی و سرگذشت وی را چنین برای او مجسم نمود: ببین آب و خوراکت چه تازهاند و ببین جسم الاغت از هم فرو ریخته و استخوانهایش پوسیده است و حال ببین که چگونه استخوانهای پوسیده بر هم سوار میشود و گوشتها بر آن مینشیند و آن حیوان زنده میگردد.
هنگامی که آن شخص چنین پدیدههایی را مشاهده نمود، با خود گفت: فهمیدم که خداوند قادر متعال بر همهٔ امور تواناست.
آیهٔ مبارکه شگفتیهای حیرتآوری را عنوان میکند. وارستهای به دنبال اندیشهٔ توحیدی ناگاه به مدت صدسال میمیرد و هنگامی که خود را مییابد گویی از خوابی خوش برخاسته، سخن از روز و پارهای از روز پیش میکشد! چگونه باور کند که چه شده است؟!
حق تعالی همراهیان او را به دو دسته تقسیم میکند: آب و خوراکش ـ که بهطور طبیعی، زودتر تباه میشود ـ دست نخورده ماندهاند و حیوانش ـ که از دوام بیشتری برخوردار است ـ از هم پاشیده و پوسیده است. ناگاه میبیند که تکههای درهم ریخته و پوسیدهٔ حیوانش بر هم مینشیند و حیوان زنده میشود.
(۸۰)
این واقعه میرساند هرگاه آدمی بهراستی با ایمان و صاحب اندیشه و کردار شایسته باشد، حق تعالی او را به خود وا نمیگذارد و یاریش مینماید و به قربش نزدیک میسازد و در چنین مواقعی حق تعالی خود را به افراد شایسته و وارسته نشان میدهد که وارستگی انسان و حضور قرب الهی آثار خاص خود را دارد.
حق تعالی در این رویداد، بهجای بیان علمی و پاسخ کلامی بهطور عملی و عینی وارد معرکه میشود و مشکل را با نمایش واقعی هموار میسازد و حقیقت هویت این امر را با چهرهٔ عینی آن نشان میدهد و برخورد عملی خود را با حضور خویش مجسم میسازد و تنها به بیان علمی و کلامی بسنده نمیکند؛ چنان که میفرماید: «لو تعلمون الیقین لترونّ الحجیم»(۱)؛ اگر یقین را چنان که هست به دست آورید به طور حتم جهنّم را خواهید دید، پس اگر یقین نباشد، دیدن دوزخ در کار نیست و هنگامی که دیدن در کار نباشد، یقینی وجود ندارد، اگرچه ادعا و اصطلاح، فراوان به چشم میخورد.
قرآن کریم میفرماید: «اتّقوا اللّه ویعلّمکم اللّه»(۲)؛ پرهیزگاری حق را پیشه کنید تا خدای توانا، معلّم علمی و عملی شما گردد و آموزگار بیواسطهٔ شما شود و شما دانشآموز بیواسطهٔ مدرسهٔ حق گردید.
عزیر، خواهان حق بوده و خدا هم او را به حقیقت رسانده است وگرنه خواهان حرف، ادعا و اصطلاح و دانستنیهای ظاهری و صوری
۱ـ تکاثر / ۵ ـ ۶٫
۲ـ بقره / ۲۸۲٫
(۸۱)
هرگز چنین جایگاه و برخوردی را نخواهند یافت و چنین سرنوشتی را پیدا نخواهند نمود که ثمرات پیگیری این امور ظاهری، همان صرف عمر و کسب حرف و ادعا و گردآوری کتاب و اصطلاح و قاعده و قانون میباشد که بسیاری از این قماش مردمان با همین خیالات ظاهری چنان سرمستند که هرچند دیگر از شخص حقیقت دورند، خود را از اهل حقیقت نیز برتر و بهتر میپندارند.
صد سال، عمر کمی نیست که این فرد وارسته مرده است، اما وی هنگامی که خود را یافته است، سخن از یک روز و پارهای از روز سر میدهد و از این بیان الهی بهخوبی روشن میگردد آن پیامبر پس از زنده شدن، همان وضعیت روحی و بدنی و سن و سال پیش از مرگ خود را داشته و عینیت نفسی، جسمی، بدنی و مادی یکسانی یافته؛ بهگونهای که گویی مرگی برای وی در کار نبوده است.
چگونه پس از صد سال آب و خوراک جناب عزیر دست نخورده مانده، ولی مرکب وی پوسیده و چگونه خودش مرده، اما تن مبارک او سالم باقی مانده است؟ همهٔ این امور قدرتنمایی حق را در گوشه گوشهٔ این پدیده آشکار میسازد.
قدرت حق آنها را اینگونه از یکدیگر جدا میسازد و پس از زندهسازی، حضرت عزیر و مرکب وی را مانند آب و خوراک تازه و با طراوت در کنار هم چنان قرار میدهد که گویی مرگی میان آنان رخنه نکرده و مرده و نمرده، پوسیده و نپوسیده، مانند گذشته با چهرهٔ ویژهٔ خود نمایان گردیده است. این امر گویاترین نشانهٔ قدرت حق بر معاد جسمانی بدون هیچ گونه توجیه و تأویل میباشد و نیازی به طرح و
(۸۲)
ترسیمهای ساختگی ندارد و در سایهٔ پیدایش شرایط، ماده و نفس آدمی حالات و آثار ویژهٔ خود را درمییابد.
این تنها حق تعالی است که در مدرسهٔ خود، شاگردان شایسته خود را این گونه آموزش میدهد و آنها را بیواسطه، کامل میسازد تا جایی که جناب عزیر پس از این رویداد، بیمحابا میفرماید: «اعلم أنّ اللّه علی کلّ شیء قدیر»(۱)؛ فهمیدم که حق چگونه بر همهٔ پدیدهها و همهٔ کارها قادر و توانا میباشد.
چگونگی احیا و حشر جسمانی
پس از بیان این آیهٔ مبارکه میتوان گفت: آیات الهی در زمینهٔ بیان معاد جسمانی به دو دسته میشود: دستهٔ فراوانی از آیات پدیدههای اخروی را همانند امور مادی توصیف میکند، و دستهٔ دوم، آیاتی است که چگونگی احیا و معاد جسمانی را دنبال میکند. داستان عزیر و حضرت ابراهیم در زمرهٔ گروه دوم آیات است که از اهمیت بیشتری برخوردار میباشد، گرچه برای اثبات معاد جسمانی و بدن مادی، هر دو دسته آیات وزانی یکسان دارد.
آیا میتوان این آیهٔ کریمه از قرآن مجید را انکار کرد یا توجیه و تأویل نمود و آیا خدشه و ایرادپذیر میباشد و آیا میتوان آن را جز بر معاد جسمانی حمل کرد و تنظیری نسبت به آن با وضعیت بدن مادی و همگون در ظرف ناسوتی دانست؟
۱ـ بقره / ۱۰۶٫
(۸۳)
واقعهٔ حضرت ابراهیم
«وإذ قال ابراهیم ربِّ أرنی کیف تحیی الموتی؟ قال: أولم تؤمن؟ قال: بلی، ولکن لیطمئنّ قلبی. قال: فاتّخذ أربعة من الطیر فصرهنّ إلیک ثمّ اجعل علی کلّ جبل منهنّ جزءً ثمّ ادعهنّ یأتینّک سعیا، واعلم أنّ اللّه عزیر حکیم»(۱).
حضرت ابراهیم به پروردگار عرض مینماید: خدایا، نشانم ده که چگونه مردگان را زنده میکنی؟
حق تعالی در پاسخ وی میفرماید: مگر به این امر ایمان نداری؟ عرض میکند: چرا، ولی بهخاطر اطمینان قلب و فزون شدن ایمان، چنین پرسشی مینمایم.
حق تعالی در پاسخ به پرسش حضرت ابراهیم میفرماید: چهار پرنده را بر گیر و آنها را پاره پاره کن و هر تکهای از آن را بر سر کوهی بگذار و سپس آنان را صدا بزن؛ با تندی و شتاب بهسوی تو خواهند آمد و بدان که حق تعالی عزیز و حکیم میباشد.
در اینجا سخن از اعتقاد به اصل قیامت و ایمان صوری نیست و مقام، مقام شهود و چگونگی زنده کردن مردگان به دست حق تعالی میباشد که با اعتقاد و ایمان استوار به معاد و حشر مادی نیز سازگار میباشد.
اینجا مقام معرفت و رؤیت ربوبی و عرفان حقیقی و انشای حیات و چگونگی آن به دست قدرت الهی میباشد و رسیدن به چنین مرتبهای از
۱ـ بقره / ۲۶۰٫
(۸۴)
اطمینان و رؤیت، چیزی نیست که همهٔ اهل ظاهر و همهٔ مردم به دنبال آن باشند، بلکه از اهل سلوک نیز کمتر کسی به مقام قلب و اطمینان و رؤیت و شهود میرسد.
این مقام، مقام استدلال و حجّت و برهان ظاهری و منطقی نیست، بلکه مقام دیدن است و آن هم دیدن حقیقت و احیا و زنده ساختن به دست قدرت الهی و اقتدار ربوبی است که از والاترین مقامات معنوی شمرده میشود و سالک در چنین مقامی به دنبال ظهور حق و تجسّم عینیتهای باطنی است نه آن که عارضهٔ شک، گمان و سستی عقیده او را گرفتار ساخته باشد.
این پرسش حضرت ابراهیم بهطور حتم پرسشی ابتدایی نیست و باید زمینهٔ پیشین داشته باشد و چیزی او را از پیش سرگرم داشته باشد و بر پایهٔ نقل، حضرت ابراهیم در کنار ساحل، مرداری را دیده که لاشخوران بر سر خوردن آن با هم به نزاع سرگرم بودند و این حالت وی را به این فکر واداشته که مرداری چنین درهم ریخته و خورده شدهای که هر تکهای از آن را لاشخوری ربوده و جویده و بلعیده است، چگونه بیکم و کاست دوباره زنده میگردد!
تعبیر «چهار پرنده» لسان کثرت است که با «تحیی الموتی» مناسبت دارد و این که در میان حیوانات این چهار پرنده انتخاب شده بهخاطر این است که بهتر مورد رؤیت قرار میگیرد و در برابر دیدگان قرار میگیرد و از همهٔ حیوانات زمینی از نظر دیدن آشکارتر میباشد و در سرعت نیز این پرندگان تواناتر هستند: «یأتینک سعیا» و این امر میرساند که این پرندگان، کار احیا را با سرعت و به تندی انجام میدهند و آن را مجسم
(۸۵)
میسازند. در هم آمیختن پرندگان، گذشته از آن که پدیدهای مادی است، ترکیب و اختلاط را نیز در بر دارد و قرار دادن آن بر سر کوههای متفاوت نیز خود نشانگر کمال قدرت نمایی الهی و رؤیت و آشکاری آن میباشد.
دَم ابراهیم و احیای الهی
«ثمّ ادعهنّ یأتینک سعیا»؛ خواندن و دعا، دَم ابراهیم است که گرچه کار احیا از حق تعالی است و حق تعالی فاعل و حضرت ابراهیم داعی و متعلّق احیا، و اصل حیات در پرندگان درهم کوبیده شده میباشد که با تندی، زندگی را در خود نمایان میسازد.
نگارنده در این حکایت مانند داستان جناب عُزیر، کاری به بحثهای غیر ضروری یا انحرافی ندارد و لازم نیست بررسیده شود که نامهای آن پرندگان چه بوده و آن گوشتها بر سر چند کوه گذارده شده و نام آن کوهها چه بوده و ساحل آن دریا کجا بوده و آن مردار چه حیوانی بوده است. آنچه مهم است چگونگی احیا و حیاتبخشی مردگان بهدست حضرت حق و رؤیت حضرت ابراهیم میباشد.
تفاوتهای دو قصهٔ یاد شده
دو حکایت حضرات ابراهیم و عزیر، گرچه در نتیجه با یکدیگر مشترک است و هر دو یک حقیقت را بیان میکند، در هر صورت تفاوتهایی میان آن دو به چشم میخورد که به بعضی از آنها اشاره میشود.
در حکایت عزیر، آیهٔ مورد نظر، نام عزیر را مطرح نکرده، ولی در حکایت ابراهیم بهطور مشخص از آن حضرت یاد شده است.
در حکایت عُزیر، مرگ صدساله وجود دارد، بیآن که حضرت عزیر
(۸۶)
در آغاز از مردن خود آگاه باشد و پس از مردن و زندگی نیز دوباره از آن آگاه گردیده، در حالی که حضرت ابراهیم، خود، عمل اماته و احیا را در حیوانات دنبال مینموده است.
در حکایت ابراهیم، یک اماته و احیا بوده و در حکایت عزیر متعلّق احیا سه نوعیت متفاوت دارد و آب و غذای دستنخورده، عزیر از دنیا رفته و حمار از هم پاشیده میباشد که سه حالت متفاوت در زمان و جای ویژه از اهمیت فراوانی برخوردار است. چیزی که میان این دو حکایت مشترک است همان مرگ و زندگی دوباره است، به خلاف حکایت اصحاب کهف که ممکن است بیهوشی یا خواب بوده باشد و از مرگ و مردنی حکایت نکند.
در نهایت، چیزی که از این آیهٔ مبارکه در ارتباط با اماته و احیای حیوانات میتوان نتیجه گرفت این است که قدرت حق تعالی به امر محالی تعلق نگرفته و اماته و احیای همین حیوانات پس از مرگ و مردن و درآمیختن اجزا که همگی نشانگر ماده و حفظ اجزای مادی و جسمانی آن میباشد، گونهای از معاد جسمانی را بهخوبی روشن میکند، با آن که این پدیده در دنیا بوده و میتواند با شرایط زمانی و مکانی و حالات متفاوت، اعادهٔ جسمانی و روحانی مردگان را نمایان سازد، بدون آن که محالی در کار باشد.
اصحاب کهف
در سورهٔ کهف، گذشته از حقایق بسیار، شگفتیهایی مطرح میشود که ویژهٔ این سوره است.
(۸۷)
داستان موسی و خضر، داستان ذی القرنین و داستان اصحاب کهف از حکایات این سوره است. داستان اصحاب افزوده بر اثبات اقتدار الهی، گویاترین نشانهٔ تحقق کامل معاد جسم و روح است. این سوره از سورههای مکی است و از آیهٔ نهم تا بیست وششم آن سرگذشت اصحاب کهف را دنبال میکند و جایگاه طرح آن زمینهٔ پیشین را میرساند که یهود در پی آگاهی از کتابهای آسمانی گذشته، چنین پرسشی از حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله داشتهاند و در پایان میفرماید: «نحن نقصّ علیک نبأهم بالحق»(۱)؛ ما این رویداد راستین را به گونهای درست برای تو بازگو میکنیم.
شگفتا! دستهای از مردمان با ایمان ـ که از همه جا و همه کس بریده و ناامید شدهاند ـ به غاری پناهنده میشوند و آنان را خواب فرا میگیرد و بیش از سیصد سال در خواب میمانند و پس از بیداری، گمان خواب یک روزه یا بخشی از یک روز را داشتهاند.
«أم حسبت أنَّ أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا»(۲).
حضرت حق تعالی به رسول گرامی خود میفرماید: چنین نیست که تنها این داستان از آیات شگفت ما بوده باشد، بلکه همگی موجودات عوالم هستی با همهٔ ویژگیهای فراوان خود میتوانند مورد حیرت و شگفتی هر اندیشمند خردمندی باشد.
البته کهف و رقیم، گرچه دو عنوان است، یک سرگذشت را بیان میکند و تعدد عنوان، خود ویژگی دارد که درصدد بیان آن نیستیم.
۱ـ کهف / ۱۳٫
۲ـ کهف / ۹٫
(۸۸)
«إذ آوی الفتیة إلی الکهف»(۱).
عنوان «فتیه» نشانگر جوانمردی و ایمان آنهاست و از این سرگذشت بهدست میآید که آنان از رخدادهای روزگار خود به چنان ناچاری و سختی شدیدی افتاده بودهاند که راهی جز دوری از آن گروه و پناه بردن به پروردگارشان نداشتهاند، چنان که گفتند: «ربّنا آتنا من لدنک رحمة وهییء لنا من أمرنا رشدا، فضربنا علی آذانهم فی الکهف سنین عددا»(۲).
هنگامی که به حق پناه بردهاند و بهظاهر به غاری روی آوردهاند، مورد لطف الهی قرار گرفته و دعایشان بهطور کامل اجابت میگردد و حضرت حق تعالی آنها را به خوابی بس ژرف فرو میبرد، در حالی که زنده بودهاند و مرگ، آنان را در بر نگرفته، چنان که میفرماید: «فضربنا علی آذانهم فی الکهف سنین عددا»؛ ما گوشهای آنها را برای مدت سیصد سال از کارهای محسوس عملی دور داشتیم و در پایان میفرماید: «ثمّ بعثناهم» که همان رهیدن از خواب طولانی میباشد.
«فضربنا علی آذانهم لنعلم أی الحزبین أحصی لما لبثوا أمَدا»(۳).
هنگامی که بیدار شدند، این پرسش پیش آمد که «کم لبثتم» چه مدّت است که در خواب بودهاید؟ بعضی از نازلین آنها گفتند: «یوما أو بعض یوم»؛ یک روز یا مقداری از روز، ولی دستهای از بلند مرتبهترین آنان گفتند: «ربّکم أعلم بما لبثتم»؛ خدا مدّت خواب شما را بهتر میداند، و این خود نشانگر شناخت و بینش تمام آنهاست.
۱ـ کهف / ۱۰٫
۲ـ کهف / ۱۱٫
۳ـ کهف / ۱۲٫
(۸۹)
از این پرسش و پاسخهای متعدد بر میآید که تعداد آنها چندان نیز کم نبوده که در پرسش و پاسخ به طور جمع عنوان میشود و همینطور بر میآید که خودشان یکدیگر را مورد خطاب قرار میدادند و پرسش و پاسخ را مطرح میساختند، چنان که میفرماید: «وکذلک بعثناکم لیتساءلوا»؛ ما آنها را بیدار ساختیم تا از یکدیگر بپرسند و به هم پاسخ دهند.
«وتری الشمس إذا طلعت تزاور عن کهفهم ذات الیمین وإذا غربت تقرضهم ذات الشمال وهم فی فجوة منه»(۱).
در این آیهٔ مبارکه چگونگی برخورد خورشید با غار را به گونهای بیان میکند که گذشته از نداشتن آزار و آزردگی؛ کمال مناسبت و ملایمت نیز برای آنها فراهم میشده است. لطافت نسیم خورشید، روند حرکتی خود را بدون گرمایی شدید، دنبال میکرده و ترنّم قدمهای خورشید، چنان آنها را در خوابی خوش فرو برده بوده که هرچند خواب بودهاند ولی گویی بیدارند: «تحسبهم ایقاظا وهم رقود»(۲) و زمین برای آنان مانند گهوارهای بوده که بینیاز از مادر و مربی آنان را پهلو به پهلو مینموده تا رنج و ناآرامی باعث فرسایش جسم و نیروهای مادی آنها نگردد: «تقلّبهم ذات الیمین وذات الشمال»(۳).
جناب سگ مهربان و باوفای آنها مانند شیری بر در ورودی غار سینه نهاده تا نگهبان زندگی و هیأت آنها باشد: «وکلبهم باسط ذراعیه بالوصید».
۱ـ کهف / ۱۷٫
۲ـ کهف / ۱۷٫
۳ـ کهف / ۱۸٫
(۹۰)
حالت آنها در این خواب خوش به گونهای بوده که هر بینندهای را در صورت آگاهی به ترس و گریز وا میداشته و چهرهٔ آمیخته به خواب و بیداری آنان چنان بوده که مورد وحشت دیگران قرار میگرفته است؛ زیرا چینش ظاهری آنها با حالت درونی آنها همگونی نداشته و خفتگانی بیدارگونه با چشمانی باز بودهاند و حرکت شمال و جنوب، خود نشانگر ناهماهنگی ظاهری بوده است: «لو اطّلعت علیهم لولّیت منهم فرارا ولملئت منهم رعبا»(۱).
پس از بیداری آنها برای آگاهی دقیق از وضعیت خارج و خود، آزمایشی را پیش کشیدهاند که خود دارای لطایفی چند بوده است که به دنبال این حرکت و برخورد، همهٔ مردمی که بهگونهای درگیر ذهنیت مسألهٔ معاد و توهّمات آن بودهاند از وضعیت آنها واقف میگردند: «فابعثوا أحدکم بورقکم هذه إلی المدینه»، «وکذلک أعثرنا علیهم لیعلموا أنَّ وعد اللّه حق، وأنّ الساعة لا ریب فیها»(۲).
ما چنین امری را پیش آوردیم تا همهٔ مردم بدانند وعدهٔ الهی حق است و برای تحقق قیامت شبههای وجود ندارد.
پس از آگاهی مردم، همه کنار غار گرد آمدند، گرچه آنها دیگر روند زندگی را چندان دنبال نکردند و عمرشان به پایان رسید؛ چنان که میفرماید: «فقالوا ابنوا علیهم بنیانا ربّهم أعلم بهم»؛ گفتند برای اینان آرامگاه و مسجدی بنا کنید تا یاد آنها زنده بماند.
سرگذشت اصحاب کهف با آن که زمینهٔ آگاهی و رشد همگان در
۱ـ کهف / ۱۹٫
۲ـ کهف / ۲۱٫
(۹۱)
دریافت درست پدیدهٔ معاد را پیش آورد، دربارهٔ جایگاه آنها پرسشهای دیگری وجود دارد که قرآن مجید آن را پی نمیگیرد؛ چنان که میفرماید: «ربّهم أعلم بهم».
میتوان ویژگیهای این رویداد را در چند فراز این گونه بیان داشت:
الف. این سرگذشت، موضوع خواب سیصد سالهٔ شماری از مردم با ایمان را بیان میکند، در حالی که در سرگذشت حضرت ابراهیم و عزیر، مسألهٔ مرگ و زنده شدن و احیا و اماته در کار بوده است. داستان ابراهیم دربارهٔ اماته و احیای پرندگان است و داستان عزیر، مرگ آدمی و حیوان و طراوت و تازگی آب و طعام را میرساند.
ب. در سرگذشت ابراهیم و اصحاب کهف موضوع ماجرا یگانه بوده، در حالی که سرگذشته عزیر، حالات سهگانه داشته است. طراوت آب و خوراک، مرگ انسان بدون از هم پاشیدن جسم و از هم پاشیدن جسم حیوان، و بازگشت همهٔ اینها به طراوت و تازگی و در ظرف زمانی و مکانی واحد، ایجاد سهگانگی ویژهای بهطور غیرعادی و با دید ظاهر بسیار جای تأمّل دارد و دقّتپذیر است.
آیا باید گفت: در همان زمان و مکان یکسان فضای حاکم و ویژگیهای موجود برای هر یک از موضوعات سهگانه متفاوت بوده و باید چنین دیدی به آنهاداشت، با آن که اقتدار حق و ارادهٔ الهی بر همهٔ ویژگیها و شرایط حاکم میباشد؟
ج. در سرگذشت اصحاب کهف باید گفت هماهنگی ویژهای وجود داشته تا شرایط موجود برای این افراد فراهم گشته است؛ وضعیت غار، تناسب روند حرکت خورشید با غار و مهمتر از اینها انتقال و تغییر جای
(۹۲)
بدنهای آنها که عامل تندرستی و طبیعی بودن آنها بوده، برخی از این امور است.
چیز دیگری که باید مورد توجّه قرار گیرد این است که هر چیزی با وجود شرایط و امکانات میتواند تحقق پذیرد مگر آن که امتناع ذاتی داشته باشد و ممکن نباشد. حیوانات درهم کوبیده حرکت میکنند و زنده میشوند، خواب بس درازی بر دستهای حاکم میشود بدون آن که زندگی محسوس از آنان دور گردد، و بهگونهای متفاوت پدیدههایی تحقق مییابد که در همهٔ اینها گذشته از وجود شرایط و تحقق علل و اسباب مادّی و ظاهری، اقتدار حق و تحقق قدرت مطلق حضرت الهی در آن بهگونهای آشکار نمایان است.
چیزی که از سرگذشت اصحاب کهف و دیگر سرگذشتها بهخوبی روشن میگردد این است که موضوع همهٔ این امور، روح و جسم به همراه یکدیگر مورد نظر بوده و همهٔ این امور با هماهنگی ویژهای موضوع اماته و احیا، خواب و بیداری قرار گرفته است.
این آیات، هماهنگی روح و جسم و ارتباط تنگاتنگ آن را میرساند و به این ترتیب جای هرگونه تأویل از میان برداشته میشود و بیان آشکار و رسا و گویایی برای معاد جسمانی و روحانی فراهم میآورد.
چگونه میشود با وجود این آیات، راه تأویل و توجیه را پیش گرفت و در راستای اعتقاد به معاد جسمانی مشکلی پیش آورد و معاد را به عقلانی و تجردی منحصر دانست.
دیگر آیات معاد جسمانی
(۹۳)
لازم است آیات دیگری در زمینههای گوناگون معاد جسمانی ذکر شود تا راه هر توهمی را بر مخالفان و تأویلگرایان بسته شود.
«ربّنا إنّک جامع الناس لیوم لا ریب فیه»(۱).
لسان اجتماع همگانی مردم در روز قیامت نشانگر تشکلی مادی مانند وضعیت دنیاست؛ اگرچه ویژگیهای آخرتی را نیز نباید از نظر دور داشت.
همچنین آیاتی مانند: «فکیف إذا جمعناهم لیوم لا ریب فیه»؛ حشر همگانی معقول و اجتماع محسوس مانند دنیا را میرساند.
«یوم تبیضّ وجوه وتسودّ وجوه»(۲).
سیاهی و سفیدی چهرههای کافران و مؤمنان از لوازم قهری پوست میباشد و این گونه صفات گرچه با عوالم مثالی سازگار است، ظهور مباشری آن با مادهٔ محسوس همراه میباشد.
«جنّه عرضها السماوات والأرض»(۳).
سخن از گسترش زمین بهشت آخرت است که به اندازهٔ آسمانها و زمین است. مفاهیمی مانند زمین، گستردگی آن و آسمانهای دنیا همگی همسنخی همگون این گونه پدیدهها را میرساند.
«ولا تحسبنّ الذین قُتلوا فی سبیل اللّه أمواتا، بل أحیاء عند ربّهم یرزقون»(۴).
روزی و زندگی نزد حق تعالی در این آیه با هم آمده و این گونه نیست که تجرد نفسانی با استفاده از رزق منافاتی داشته باشد و لازم نیست رزق
۱ـ آلعمران / ۹٫
۲ـ آل عمران / ۱۰۶٫
۳ـ آل عمران / ۱۲۳٫
۴ـ آل عمران / ۱۶۹٫
(۹۴)
را مجرد به حساب آورد و باید آن را بر معنای فراگیر خود حمل نمود که حکایت کاملی از همانندی آن رزق و دنیا را میرساند.
«انَّ المنافقین فی الدرک الأسفل من النار»(۱).
جایگاه منافقان در پایینترین مراحل و مکانهای دوزخ و آتش میباشد که ظهور مادی آن مشهود است و قابل انکار نمیباشد.
«یریدون أن یخرجوا من النار، وما هم بخارجین منها»(۲).
دوزخیان در جهنم میخواهند از آتش خارج شوند و چنین ارادهای تحقق نمییابد. خروج از آتش، خود نشانگر خروجی مادی و مکاندار از آتشی مادی است.
«اولئک شرّ مکانا»(۳).
آیهٔ شریفه صراحت در مکان دارد و بدترین مکان معرفی مینماید که نشانگر دوزخ و آتش جسمانی و مادی است.
«وإذ تخرج الموتی بإذنی»(۴).
خروج مردگان و زنده شدن دوبارهٔ آنها به دست حضرت مسیح با همان شکل ظاهری و بدن مادی نشانگر خروج مردگان از قبرها در قیامت با همین وضعیت مادی است.
آیهٔ مبارکه در نوع خود مانند داستان حضرت ابراهیم، عزیز و اصحاب کهف میباشد، گرچه دارای ویژگیهایی متفاوت از آن میباشد.
ویژگی مهمی که در این آیه نسبت به حضرت عیسی دارد و برتر از
۱ـ نساء / ۱۴۵٫
۲ـ مائده / ۳۶٫
۳ـ مائده / ۶۰٫
۴ـ مائده / ۱۱۰٫
(۹۵)
موارد همانند خود میباشد این است که لسان اعجاز دارد و حضرت مسیح را فاعل زنده کردن مردگان میداند؛ اگرچه اذن و فرمان الهی در آن وجود دارد.
«ویوم نحشرهم جمیعا»(۱).
حشر جمعی مردگان در قیامت، لسان مادی محسوس دارد که در آیات پیشین عنوان جمع و قیام را دارد.
«فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون»(۲).
آیات متعددی چشاندن عذاب را مطرح میکند: «یذوقوا عذاب»(۳)، «فلیذوقوه حمیم و غساق»(۴)، «ذوقوا عذاب الحریق»(۵) «ذوقوا عذاب الخلد»(۶)، «ذوقوا عذاب النار»(۷)، «فذوقوا عذابی»(۸)، «ذوقوا مسّ سقر»(۹) که همه نشانگر وجود ذایقه و حس چشایی است؛ بهگونهای که قابل تأویل و انکارپذیر نیست، گذشته از آن که با وجود حس چشایی همهٔ حواس واقع و ممکن آدمی ثابت میشود؛ زیرا وجود هر گونه حسی لازمهٔ مساوی با ذوق و ذایقه دارد و تحقق آن مؤونهٔ زیادی ندارد، چنان که آیات متعددی مس عذاب یا اخذ را مطرح مینماید: «فتمسّکم النَّار»(۱۰)، «لن تمسّنا النار»(۱۱) «ولا تمسّوها بسوء»(۱۲)، «فیأخذکم عذاب یوم عظیم»(۱۳)،
۱ـ انعام / ۲۰٫
۲ـ انعام / ۳۰٫
۳ـ ص / ۹٫
۴ـ ص / ۵۷٫
۵ـ آل عمران / ۱۸۱٫
۶ـ یونس / ۵۲٫
۷ـ سجده / ۲۱٫
۸ـ قمر / ۳۹٫
۹ـ قمر / ۴۸٫
۱۰ـ هود / ۱۱۳٫
۱۱ـ آل عمران / ۲۴٫
۱۲ـ اعراف / ۷۳٫
(۹۶)
«لیمسّن الذین کفروا منهم عذاب ألیم»(۱) که همه نشان از مادی بودن عذاب آخرت دارد.
«والوزن یومئذ الحقّ، فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون، ومن خفّت موازینه»(۲).
آیات متعددی وزن، حق، سنگینی و سبکی کردار آدمی را مطرح میسازد: «ونضع الموازین القسط لیوم القیامة»(۳)، «فمن ثقلت موازینه»(۴) که مادی بودن آن را میرساند بیآن که قالب مثالی از آن استفاده شود؛ زیرا عالم مثالی، خالی از سنگینی و سبکی است و سنگینی و سبکی و وزن از آثار ویژهٔ ماده و عالم مادی است.
«لأملئنَّ جهنّم منکم أجمعین»(۵).
وصف پُری برای دوزخ آن هم با بیان «منکم أجمعین» نشان از جسم و مکان و ماده دارد و جمعیت و همراهی همگان در وضعیت ویژهٔ محیطی، حکایت تمامی از فضا و ماده و مادی بودن جهنم دارد.
«ونادی أصحاب الجنّة أصحاب النار»(۶).
بازخوانی اهل آتش از سوی اصحاب بهشت در بیان وصول آنها به وعده و وعید الهی «وبینهما حجاب» که حجاب میان آنهاست و آیات دیگری که همسایگی اهل بهشت و دوزخ و اعراف را بیان میکند، تمامی لسان مادی و جسمانی دارد و توجیهبردار نیست.
«فیجعله فی جهنّم»(۷).
۱ـ انعام / ۱۵٫
۲ـ مائده / ۷۳٫
۳ـ اعراف / ۸٫
۴ـ انبیاء / ۴۷٫
۵ـ اعراف / ۸٫
۶ـ اعراف / ۱۸٫
۷ـ اعراف / ۴۴٫
(۹۷)
از این آیهٔ مبارکه، ظرفیت جهنم و دوزخ بهخوبی به دست میآید که خود وجود فضا و مکان را میرساند.
«فبشّرهم بعذابٍ ألیم یوم یحمی علیها فی نار جهنَّم فتکوی بها جباههم وجنوبهم وظهورهم، هذا ما کنزتم لأنفسکم، فذوقوا ما کنتم تکنزون»(۱).
«یحمی علیها» شدت احساس حرارت آتش دوزخ را میرساند: «فتکوی بها جباههم وجنوبهم وظهورهم» همگی از ابزاری حکایت دارد که با آن دوزخیان را داغ میکنند و جاهای حساس بدن آنها را به آتش میسوزانند و البته همهٔ این موقعیت و حالتها با همان نقدینهٔ مادی دنیایی میباشد که همگی بیان حالات عذاب و آتش و شکنجهٔ مادی و جسمانی را دارد و همراه روح و نفس آدمی میباشد.
«قل نار جهنّم أشدّ حرا لو کانوا یفقهون»(۲).
وجود حرارت و بیان شدّت حرارت، خود دلیل بر مادی بودن آتش و عذاب دارد.
«یوم یحشرهم کان لم یلبثوا إلاّ ساعة من النار یتعارفون بینهم»(۳).
حکایت روز حشر و قیامت با تندی و سرعت و لسان «ساعة من النهار» خود زمان و مکان را به دنبال دارد و چنین موقعیتی با معاد روحانی صرف سازگار نیست و همهٔ ویژگیها و ملازمات زمانی مانند مکان و مادیت را به دنبال دارد.
«من ورائه جهنّم ویسقی من ماءٍ صدید یتجرّعه، ولا یکاد یسیغه، ویأتیه
۱ـ انفاق / ۳۲٫
۲ـ توبه / ۳۵٫
۳ـ توبه / ۸۱٫
۴ـ یونس / ۴۵٫
(۹۸)
الموت من کلّ مکان، وما هو بمیت، ومن ورائه عذاب غلیظ»(۱).
آیهٔ مبارکه از دوزخی خبر میدهد که بدترین آبهای چرک و خون آلود و کثیفترین افراد و موجودات را به افراد سزاوارش به ضرب و زور مینوشانند و این نوشابه و نوشیدنی، چنان غیرگوارا، بدبو و بدمزه است که جرعه جرعه خورده میشود و چنان اثری دارد که مرگ را از همه سو در آنها چهره میدهد، بدون آن که بمیرند و این افراد برای خود با کردار ناپسند دنیایی، عذاب فراوان آماده میسازند.
آب چرک آلود، نوشیدن جرعه جرعه و مرگ بدون مردن و غلظت عذاب، همگی اوصاف مادی و جسمانی عذاب دوزخ را میرساند.
چگونه میشود این ویژگیها را مجرد یا مثالی پنداشت در حالی که همگی از نشانهها و ویژگیهای ماده میباشد، مگر آن که راه تأویل و توجیههای بیمورد، کسی را به انحراف کشاند و حقایق و معانی قرآنی را بهگونهٔ درست درنیابد.
«انّما یؤخّرهم لیوم تشخص فیه الأبصار مهطعین مقنعی رؤوسهم، لا یرتد إلیهم طرفهم وأفئدتهم هواء»(۲).
چشمها در آن روز از حرکت باز میایستد و سرهای دستهای بالا نگه داشته میشود و از هول و وحشت آن روز کسی چشم به هم نمیزند و دلها از هرگونه تصمیمگیری تهی میگردد. همهٔ اینها حکایت از روزی دارد که در آن اوصاف سخت و ناهنجاری برای جسم، دل، سر و مژگان آدمی به بار میآورد و تمامی حکایت از وجود افرادی دارد که روح
۱ـ ابراهیم / ۱۶ ـ ۱۷٫
۲ـ ابراهیم / ۴۳٫
(۹۹)
و جسم را با هم دارند.
همین طور در آیات بعدی این سوره از روزی که این زمین به زمین دیگری تبدیل میشود خبر میدهد: «یوم تبدّل الأرض غیر الأرض والسماوات»(۱) و مجرمان را به غل و زنجیر میکشند: «مقرنین فی الأصفاد سرابیلهم من قطران وتغشی وجوههم النار»(۲)؛ جامهٔ آنها از قطران است و آتش آن را فرا گرفته است. این ویژگی نیز میرساند آنان چهرهٔ مادی خود را دارند و از این رو باید از تأویلات مثالی و تجردی دوری کرد.
«لها سبعة ابواب»(۳).
دوزخ هفت در دارد و هر دری ویژهٔ گروهی از گناهکاران میباشد: «لکلّ باب منهم جزء مقسوم»، «فادخلوا أبواب جهنّم خالدین فیها»(۴) که دخول و ابواب و قسمت میان آنها نشان از نوعیت ملموس مادی دارد.
متقین هستند که در باغها و چشمهسارهای بهشت به سر میبرند و آسوده و بدون هیچ رنجی رو در رو بر تختهای بهشتی نشستهاند که تمامی ویژگیهای مادی و حالات همگون با دنیا را بیان میکند.
«وکلّ انسان ألزمناه طائره فی عنقه ونخرج له یوم القیامة کتابا یلقاه منشورا»(۵).
نامهٔ هر انسانی را بر گردنش میافکنیم و برای وی در روز قیامت نامهٔ سرگشادهای ظاهر خواهیم ساخت. ترسیم آیه از نامه، گردن و نامهٔ گشوده، همگی شکلی مادی و محسوس است؛ چنان که در آیهٔ بعد
۱ـ ابراهیم / ۴۸٫
۲ـ ابراهیم / ۴۹ ـ ۵۰٫
۳ـ حجر / ۴۴٫
۴ـ نحل / ۲۹٫
۵ـ بنیاسرائیل / ۱۲٫
(۱۰۰)
میفرماید: «اقرء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا»(۱)؛ کتابت را بخوان، همین گواه بر عملکرد تو میباشد. قرائت و خواندن کتاب و خطابی این گونه همگی از ظاهری محسوس خبر میدهد.
«ونحشرهم یوم القیامة علی وجوههم عمیا وبکما وصمیا»(۲).
ظاهر مادی آن بهخوبی نشان از حالتی همگون با وضعیت دنیا دارد و از کوری، کری و گنگی و چهره و صورت سخن میگوید؛ اگرچه شرایط متناسب با آخرت و ویژگیها و آثار آن جهان را نباید از نظر دور داشت.
اشکال و پاسخ
اگر از آیات الهی مادّی و جسمانی بودن معاد استفاده میشود باید دربارهٔ حق تعالی نیز که طرف خطاب است منظور گردد و چنین چیزی ممکن نیست. پس از کجا معلوم که نسبت به افراد آخرتی نیز در تخاطب با دیگران صورت مادی مورد نظر باشد و اگر لسان حال از همهٔ این آیات به دست میآید و تخاطب حقیقی مادی در کار نیست باید برای اهل آتش نیز چنین موقعیتی ملاحظه شود.
در پاسخ این اشکال باید گفت: همهٔ گفتوگوهای الهی با زمینههای گوناگونی که میپذیرد، چهرههای ظهوری و ایجادی دارد و همگی با عنوان «چهرهٔ فعلی» حق تعالی یاد میگردد و این چهره نیز میتواند در قالب فرشتگان و موکلان اهل آتش نمایان گردد و آنها نیز ـ گرچه مجرّد هستند ـ میتوانند چهرهٔ ظهوری، مادی و مثالی داشته باشند و ظهور فعلی مادی نسبت به مجرد با مشکل علمی یا فلسفی روبهرو نیست و
۱ـ اسراء / ۱۴٫
۲ـ اسراء / ۹۷٫
(۱۰۱)
حضرت حق تعالی میتواند در همهٔ سطوح فعلی و ظهوری خود از مادی تا مثالی و مجرد خطاب و کلام داشته باشد و در برابر، این انسان است که با همهٔ موجودی خود در چهرهٔ جمعی به گفتوگو بر میخیزد و تمام چهرهٔ مادی و مجرد خود را به حال و قال و نهان و عیان مورد مخاطبه و گفتوگو قرار میدهد، چنان که این معنا از آیات الهی روشن میگردد.
افزوده بر این، رؤیت در مقام تخاطب و مادی بودن آن نسبت به حق و خلق متفاوت میباشد؛ زیرا اصل و دلیل مادی بودن روح و نفس را بر عالم آخرت حاکم میداند و تنها مشکل در فهم نوع و چگونگی آن برای انسان است؛ برخلاف مقام حق که دلیل و قاطعیت اعتقاد بر جسمانی نبودن و دور بودن حق تعالی از ماده را پی میگیرد که در این صورت، موقعیت عادی تخاطب را محدود میسازد. پس اگر گفته میشود عالم آخرت هم مجرد است و هم مادی و تجرد را به همراه مادی بودن دارد، برای آن است که دلیل چنین ایجابی را اقتضا میکند و مخالفتی را لازم ندارد؛ برخلاف وحدت حق که چهرهٔ مادی بودن را ندارد و دلیل امتناع آن را پی میگیرد و دیگر نباید از ظهور تخاطب، همگونی حق و خلق را دنبال نمود که زمینهٔ متفاوت و بلکه معکوس را دارد. البته، باید روشن باشد که در مقام تخاطب، تناسب حاکم است و حضرت حق نیز با آن ناهمگون نیست که در مقام تشخص تخاطب، ظهور مناسب فعلی حق حاکم است؛ همانطور که در بیان «إنّی أنا ربّک» و «انی أنا اللّه» و در دیگر موارد تخاطب در دنیا و آخرت آن را در جای خود بیان داشتهایم و در این نوشتار آن را پی نمیگیریم.
(۱۰۲)
«یوم تشهد علیهم ألسنتهم وأیدیهم وأرجلَهم بما کانوا یعملون»(۱).
روز قیامت روزی است که بر علیه همهٔ کارهای زشت آدمی گواههای فراوانی پیدا میشود و زبان آدمی به زبان میآید و میگوید که زبان چه گفته و دستهای همگان و پاهای آدمیان سخن میگوید و بیان میدارد که هر یک از اعضا و جوارح چه کرده است.
هنگامی که جوارح آدمی و اعضای مادی آدمی این گونه عمل مینمایند پس همهٔ اعضا و جوارح باطنی و جوانحی و قلبی نیز میتواند چنین نماید و در قیامت همهٔ هویت آدمی زباندار میشود و گواه رفتاری آدمی میگردد.
از این آیه بهخوبی برمیآید که دست، پا و زبان ـ و آن هم همان دست و پا و زبان دنیایی ـ گواه کردار آدمی میباشد و با همهٔ تفاوتی که میان عالم مادهٔ دنیایی و آخرتی وجود دارد، وحدت ماهیت موجودی آدمی در آن نمایان است.
«إذا رأیتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظا وزفیرا، وإذا ألقوا منها مکانا ضیقا مقرّنین دعوا هنالک ثبورا…، قل: أذلک خیر أم جنّة الخلد»(۲).
این آیات، از مکان، مکان بعید، شنیدن، خشم و مکان تنگ و به هم فشرده سخن پیش میکشد و همهٔ این امور نشانگر وضعیتی کاملاً مادی و مشابه دنیایی است؛ اگرچه در ویژگیهای خود با دنیا متفاوت میباشد.
۱ـ نور / ۲۴٫
۲ـ چون آتش دوزخ را از مکانی دور بینند خروش و فریاد وحشتناک دوزخ را از دور به گوش خود میشنوند و چون آن کافران را در زنجیر بسته به مکان تنگی از جهنم درافکنند در آن حال همه فریاد واویلا از دل برکشند. فرقان / ۱۲ ـ ۱۵٫
(۱۰۳)
«ولو تری إذا المجرمون ناکسوا رؤوسهم عند ربّهم، ربَّنا، أبصرنا وسمعنا فارجعنا نعمل صالحا»(۱).
مجرمان، نزد پروردگار خویش سرافکنده میگویند: خدایا، دیدیم و شنیدیم، ما را برگردان تا کارهای شایسته انجام دهیم. این بیان، همهٔ ویژگیهای مادی و جسمانی را همراه دارد و قابل توجیه و تأویلپذیر نیست؛ چنان که در آیهٔ بعد نیز میفرماید: «لأملئنَّ جهنّم من الجنّة والناس أجمعین»(۲) که وصف انباشتن دوزخ از ناسپاسان خود از ویژگیهای مادی است. همچنین «فذوقوا بما نسیتم»(۳) از خواص امور مادی است.
در آیهٔ بیستم این سوره میفرماید: «وأمّا الذین فسقوا فمأواهم النار، کلّما أرادوا أَن یخرجوا منها أعیدوا فیها، وقیل لهم ذوقوا عذاب النار»(۴).
جایگاه اهل فسق، آتش است و هرگاه ارادهٔ خروج در سر بپرورانند، بازگردانیده شوند. اوصافی مانند خروج، بازگشت، مکان، ذائقه و چشیدن از ویژگیهای ماده است.
«یوم تقلَّب وجوههم فی النار»(۵).
روزی که چهرههای آنان در آتش چرخانیده شود و آرزو در دل آنها زنده گردد و گویند: «یا لیتنا أطعنا اللّه»؛ حالاتی مانند حالات مادی در دنیا را حکایت میکند.
«فاهدوهم إلی صراط الجحیم، وقفوهم انّهم مسؤولون»(۶).
۱ـ سجده / ۱۲٫
۲ـ هود / ۱۱۹٫
۳ـ سجده / ۱۴٫
۴ـ سجده / ۲۰٫
۵ـ احزاب / ۶۶٫
(۱۰۴)
در جای مخصوصی فرمان ایست کامل برای همهٔ دوزخیان صادر میگردد و همهٔ مردم مورد پرسش قرار میگیرند تا جایگاه سیر و حرکت خود به سوی دوزخ را بهخوبی دریابند. این آیه و همهٔ آیات بعدی جایگاهی مادی را به تصویر میکشد.
جایگاه بهشتیان و روبهرویی با یکدیگر با میوهها و جامهای شراب نیروبخش و گوارا بدون آن که ایجاد مستی و سستی کند و همراه «قاصرات الطرف» همگی نشانگر ماده و جسم میباشد، چنان که به دستهای از آنها اشاره شد.
«وسیق الذین اتّقوا ربّهم إلی الجنّة زمرا حتّی إذا جاؤوها وفتحت أبوابها وقال لهم خزنتها: سلام عیکم، طبتم، فادخلوها خالدین»(۱).
خوبان گروه گروه بهسوی بهشت موعود روانه میگردند و هنگامی که به بهشت میرسند درهای بهشت به سوی آنها گشوده میشود و نگهبانان بهشت به آنان میگویند: خوش آمدید، بفرمایید و برای همیشه در بهشت بمانید. همهٔ این عنوانها حالات مادی جسمانی همگون با دنیا را دارد.
«إذ الأغلال فی أعناقهم والسلاسل یسحبون فی الجحیم ثمّ فی النار یسجرون»(۲).
بودن زنجیرها در گردن آنها و کشیده شدن در آب جوشان و سپس افکنده گشتن در آتش، تمامی ویژگیهای ماده و جسم را بیان میکند بدون آن که تأویل یا توجیهی بپذیرد.
۱ـ صافات / ۲۳ ـ ۲۴٫
۲ـ زمر / ۷۳٫
۳ـ مؤمن / ۷۱ ـ ۷۲٫
(۱۰۵)
«یوم یعرض الذین کفروا علی النار»(۱).
«وأزلفت الجنّة للمتّقین غیر بعید»(۲).
«هذه النار التی کنتم بها تکذبون»(۳).
«خشعا أبصارهم یخرجون من الأجداث کأنَّهم جراد منتشر مهطعین إلی الداع، یقول الکافرون هذا یوم عسر»(۴).
عرضه داشتن بر آتش و زیور بهشت و دیدن آتش از ویژگیهای همگون دنیایی است اگرچه ویژگیهای آخرتی را نیز نباید از نظر دور داشت.
«فی جنّات النعیم، متّکئین علیها متقابلین، یطوف علیهم ولدان مخلَّدون بأکواب وأباریق، ولحم طیر ما یشتهون، وأصحاب الیمین فی سدر مخضود، وطلح منضود، وظلّ ممدود، وماءٍ مسکوب، وفاکهة کثیرة، وفرش مرفوعه، وأصحاب الشمال فی سموم وحمیم وظلّ من یحموم»(۵).
«سأُصلیه سقر، … لواحة للبشر، علیها تسعة عشر»(۶).
«وجوهٌ یومئذ ناضرة، إلی ربّها ناظره، ووجوه یومئذ باسرة»(۷).
۱ـ احقاف / ۲۰٫
۲ـ و آن روز بهشت را برای اهل تقوا نزدیک آرند تا هیچ دور از آن نباشند. ق / ۳۱٫
۳ـ طور / ۱۴٫
۴ـ از هول آن کافران بهخواری چشم بر هم نهند و سر از قبرها برآورده مانند ملخ به عرصهٔ محشر منتشر شوند. قمر / ۷ ـ ۸٫
۵ـ در بهشت پر نعمت جاودانی بهرهورند، همه روبهروی هم بر آن سریرها مینشینند و پسرانی که حسن و جوانی آنان ابدی است گرد آنها خدمت میکنند با کوزهها و مشربهها و جامهای پر از شراب و گوشت مرغان و هر غذایی مهیا باشند. در سایهٔ درختان سدر پرمیوهٔ بیخار و درختان پربرگ سایه دار و در طرف نهر آبهای روان و زلال و میوههای بسیار و فرشهای پربها. و اما اصحاب شقاوت که نامهٔ عملشان در دست چپ است در عذاب باد سموم و آب جوشان باشند و سایهای از دود آتش دوزخ. واقعه / ۱۲ ـ ۴۳٫
۶ـ ما منکر قرآن را در دوزخ افکنیم، … آن آتش بر آدمیان رو نماید. بر آن آتش نوزده تن موکل هستند. مدثر/ ۳۰٫
(۱۰۶)
«خذوه، فغلوه، ثمّ الجحیم صلّوه، ثمّ فی سلسلة ذرعها سبعون ذرعا فاسلکوه»(۱).
«یوم یخرجون من الأجداث سراعا کأنّهم إلی نصب یوفضون»(۲).
«إنّ للمتّقین مفازا، حدائق وأعنابا، وکواعب أترابا، وکاسا دهاقا»(۳).
نگارنده تنها درصدد اثبات این امر است که عوالم آخرتی، منحصر در عوالم مجرد و مثالی نیست و از چنان گستردگی برخوردار است که همهٔ عوالم پیشین را در خود جای میدهد، بدون آن که عوارض عوالم ناسوتی را داشته باشد.
از همهٔ این آیات به دست میآید که عالم آخرت، بیگانه از عالم دنیا نیست و هویتی همگون و وحدتی گسترده دارد که همهٔ عوالم وجودی را با هم مرتبط و مأنوس میسازد.
روح مجرد، نفس ناطقه و بدن مادی آدمی با همهٔ عوالم مثالی متصل و منفصل و ویژگیها و اوصاف این مراتب وجودی در عوالم برزخی و آخرتی (قیامت و بهشت و دوزخ) موجود و محفوظ میباشد، گرچه هر یک از عوالم دنیایی، برزخی یا آخرتی، با حاکمیت شرایط و علل و اسباب خصوصی و عمومی خود، آثار و ویژگیهای متفاوتی
۱ـ آن روز رخسار گروهی از شادی نورانی است. حق را به چشم مشاهده نمایند و روی گروهی دیگر عبوس و غمگین است. قیامت / ۲۲ ـ ۲۴٫
۲ـ او را بگیرید و در غل و زنجیر کشید تا باز او را به دوزخ افکنید، آنگاه به زنجیری که طول آن هفتاد ذراع است به آتش درکشید. حاقه / ۳۰ ـ ۳۲٫
۳ـ آن روزی که به سرعت سر از قبرها برآورده و به سوی بتها و نتیجهٔ پرستش غیر خدا میشتابند. معارج / ۴۳٫
۴ـ متقیان را در آن جهان هر گونه آسایش است. باغها و تاکستانهاست. و دخترانی که در خوبی مانند یکدیگرند. و جامهای پر از شراب. نبأ ۳۱ ـ ۳۴٫
(۱۰۷)
دارد؛ بی آن که این خصوصیات منافاتی با تجرد روحانی و مادیت جسمانی داشته باشد.
زنده کردن و میراندن از مظاهر قدرت حضرت الهی میباشد و اسم حی را به ظهور میرساند و مظهر اماته از صفات جلالی حق میباشد.
صفات احیا و اماته در همهٔ عوالم و منازل وجودی کلّی و جزیی، طولی و عرضی، ظاهری و باطنی، با شرایط و ویژگیهای خود پدیدار میگردد؛ خواه احیا و اماته در عوالم دنیایی و پیش از مرگ باشد و یا پس از آن، و خواه طبیعی باشد یا ارادی و یا دیگر اقسام مرگ که در جای خود آمده است.
قیامت ظرف ظهور کامل اماته و احیا میباشد، و پس از قیامت و در جحیم و نعیم، مرگی رخ نخواهد داد؛ چرا که هیچ یک از اسمای الهی و صفات احیا و اماته افول و فنا ندارد.
اوصاف بسیار فراوانی که دربارهٔ قیامت و اهل بهشت و دوزخ در قرآن مجید یاد گردیده، منافاتی با روح مجرد آدمی یا نیروهای مادی و جسمانی ندارد و هویت تجردی و مادی در همهٔ مراحل و منازل برزخی و آخرتی مانند دنیا محقق میباشد.
در همهٔ آیات الهی و قرآن کریم با آن گستردگی و صحت ویژهٔ خود، هیچ گواهی بر معاد روحانی تنها یا جسمانی تنها وجود ندارد؛ چنان که هیچ گواهی بر قالب مثالی تنها یا بدن اختراعی در کار نمیباشد.
همهٔ این عقاید و تصوّرات پیش از آن که ناشی از دلایل علمی، فلسفی یا دینی باشد ناشی از مشکلات تصوّری صاحبان این پندارها میباشد.
(۱۰۸)
با فرض اعتماد کلی همگان بر علمی و دینی بودن مسالک خود، هر یک بهگونهای راه هماهنگی کلام و فلسفه با شریعت را دنبال نموده و از صرف تعبّد تا جمع تبرّعی یا تأویل و توجیه میان علم به (معنای کلامی و فلسفی) با دین و شریعت کوشیدهاند، بهطوری که اگر مشکلات تصوری برآمده از پیشفرضهایی که مورد نقد قرار میگیرد نمیبود، هیچ کسی انکار و مخالفتی با معاد روحانی ـ جسمانی قرآن نمیکرد و همهٔ اهل دیانت بر آن اتفاق نظر میداشتند.
ابن سینا و معاد جسمانی
جناب شیخ، برداشت درست و کاملی از قرآن مجید دربارهٔ معاد جسمانی داشته و بهخوبی مادی بودن عوالم آخرتی همراه روح مجرد را ادراک نموده و به آن اعتقاد کامل داشته است، گرچه در ادراک عقلی و چگونگی تحقق معاد جسمانی با عقاید فلسفی خویش مشکل داشته که این مشکل از برداشت ناقص وی ـ مانند دیگر فیلسوفان ـ از خصوصیات و اوصاف ذاتی و عرضی ماده و جسم ناشی بوده است.
پس مشکل عقلی ـ فلسفی حضرات نسبت به وجود ماده در عوالم آخرتی بهخاطر برداشت ناقص از ماده و عوارض ذاتی ـ به گفته آنها ـ است که آنان را به چنین عقایدی کشانده است وگرنه پس از ادراک کامل و درست از ماده و خصوصیات و اوصاف مادی آن اگر تصوّری درست میداشتند، مشکلی در جهت تحقق ماده در آخرت و اوصاف مادی در عوالم آخرتی پیدا نمیکردند.
(۱۰۹)
فهرست واژههای معاد در قرآن کریم
در اینجا لازم است برای آگاهی هرچه بیشتر از مفاهیم آیات الهی دربارهٔ معاد، فهرست کاملی از عناوین معاد که در آیات قرآن کریم آمده است ارایه گردد.
این فهرست به دست میدهد که نزدیک به ۱۴۶۳ مورد در آیات قرآن کریم از معاد سخن گفته میشود که با لحاظ موارد تکراری نزدیک به ۴۴۸ مورد غیر تکراری در مورد معاد به دست میآید و تنها در ده سوره در مورد قیامت آیهای وجود ندارد و نزدیک بیست وچهار سوره نیز عناوین مشترک کلی دارد، اگرچه در جزییات متفاوت میباشد و بیشترین آیات معادی در سورهٔ بقره، آل عمران، اعراف، صافات و واقعه وجود دارد و در بیان عنوانهای انتخابی، از آیاتی که دربارهٔ مرگ میباشد یادی نمیشود؛ اگرچه در شمارش آیات، موارد مرگ بهشمار آمده است.
همهٔ آیات الهی معاد چهرهای همگون با دنیا دارد؛ اگرچه از جهت کیفیت، تفاوتهای بسیاری میان موقعیتهای دنیایی و آخرتیدیدهمیشود.
در میان آیات الهی در رابطه با عالم آخرت نمیتوان آیهای پیدا نمود که از عالم آخرت، ترسیم مادی تنها بیلحاظ روح یا روح بدون لحاظ هویت جسمانی داشته باشد و نصوص آیات و ظواهر بسیاری از آن، لسان جمعی و همگون دارد که با این بیان بسیاری از یافتههای فلسفی و کلامی دربارهٔ معاد با آیات الهی بیگانه به نظر میرسد.
نکتهٔ دیگری که باید مورد اهمیت قرار گیرد این است که معاد و بزرگی آن بدون لحاظ ادراک عالی توحید و اقتدار حق ادراکپذیر نمیباشد و کسانی که میخواهند این پدیده را بهطور عادی و با عقل همگانی دنبال
(۱۱۰)
کنند، هرگز در این میدان موفقیتی به دست نخواهند آورد؛ زیرا عقل عادی و ظرف مادی ناسوتی، توان ادراک بزرگی هویت آخرتی را ندارد.
ادراک درست عالم آخرت، ادراک کامل توحید و اقتدار آن حضرت را لازم دارد؛ چنان که قرآن مجید پدیدهٔ معاد را پیچیده با حقایق مبدء مطرح ساخته است.
در پایان شایان ذکر است که درک معاد روحانی و مراتب والای عوالم آخرتی و جنّت لقا و قرب ربوبی برای خواص نیز قابل ادراک نمیباشد و وصول به این گونه حقایق باید بهطور ویژه دنبال شود.
خداوند منّان توفیق ادراک کامل و وصول معنوی به حقایق ربوبی و حشر آخرتی را نصیب دوستانش بفرماید.
فهرست واژههای معاد در قرآن کریم
سورهٔ حمد: «عالمین»، «یوم الدین»، «الصراط».
(۳ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
سورهٔ بقره: «بالغیب»، «بالآخرة»، «بالیوم الآخر»، «عذاب عظیم»، «عذابٌ ألیم»، «النار التی وقودها الناس والحجارة»، «أعدّت للکافرین»، «جنّات تجری»، «کلّما رزقوا منها من ثمرة رزقا»، «أزواج مطهّرة»، «فیها خالدون»، «یمیتکم ثمّ یحییکم»، «إلیه ترجعون»، «أصحاب النار»، «أصحاب الجنّة»، «ملاقوا ربّهم»، «یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا»، «ثمّ بعثکم»، «یحی اللّه الموتی»، «لن تمسّنا النار»، «یوم القیامة»، «الآخرة»، «فلا یخفّف عنهم العذاب»، «ولا هم ینصرون»، «عذاب مهین»، «دار الآخرة»، «وما هو بمزحزحه من العذاب»، «لمثوبة من عند اللّه»، «یأتی اللّه بأمره»، «ما تقدّموا
(۱۱۱)
لأنفسکم»، «لن یدخل الجنّة»، «أجره عند ربّه»، «أصحاب الجحیم»، «یأت بکم اللّه جمیعا»، «إلیه راجعون»، «فأصابه الأرض بعد موتها»، «إذ تبرّأ الذین اتّبعوا»، «لو أنّ لنا کرة»، «تقطّعت بهم الأسباب»، «ما هم بخارجین من النار»، «لا یکلّمهم اللّه یوم القیامة»، «ما أصبرهم علی النار»، «شدید العقاب»، «خیر الزاد»، «فحسبه جهنّم»، «لبئس المهاد»، «یدعون إلی النار»، «أنّکم ملاقوه»، «موتوا ثمّ أحیاهم»، «وهی خاویة علی عروشها»، «یحی هذه اللّه بعد موتها»، «فأماته اللّه مأة عام ثمّ بعثه»، «أرنی کیف تحی الموتی»، «یوف إلیکم أجرهم»، «توفّی کلّ نفس».
(۷۹ مورد موجود، ۵۴ مورد انتخابی)
آل عمران: «واللّه عزیز ذو انتقام»، «إنّک جامع الناس»، «وقود النّار»، «تحشرون إلی جهنّم»، «حسن المآب»، «سریع الحساب»، «فبشّرهم بعذاب ألیم»، «وفیت کلّ نفس»، «لیوم لا ریب فیه»، «إلی اللّه المصیر»، «یوم تجد»، «أخلق لکم»، «أحی الموتی»، «إلی مرجعکم»، «فیوفّیهم أجورهم»، «ولا یکلّمهم اللّه»، «اولئک جزائهم»، «یوم تبیضّ وجوه وتسودّ وجوه»، «ففی رحمة اللّه»، «هم فیها خالدون»، «واتّقوا النار التی أعدّت للکافرین»، «وجنّة عرضها السماوات والأرض»، «مغفرة من ربّهم»، «حسن ثواب الآخرة»، «مأواهم النار»، «یأت بما غلّ یوم القیامة»، «هم درجات عند اللّه»، «فرحین بما آتاهم اللّه»، «یستبشرون بنعمة من اللّه»، «وابتغوا رضوان اللّه»، «لا یجعل لهم حظّا فی الآخرة»، «بما قدّمت أیدیکم»، «من تدخل النار»، «توّفنا مع الأبرار»، «لا یخزنا یوم القیامة».
(۷۰ مورد موجود، ۳۴ مورد انتخابی)
(۱۱۲)
نساء: «تسائلون به والأرحام»، «سیصلون سعیدا»، «فسوف نصلیه نارا»، «ندخلکم مدخلاً کریما»، «ویؤت من لدنه أجرا عظیما»، «نطمس وجوها فنردها علی أدبارها»، «کلّما نضجت جلودهم»، «وندخلهم مدخلاً ظلیلاً»، «حسن اولئک رفیقا لیحمعنّکم»، «فجزائه جهنّم»، «فعنداللّه مغانم کثیرة»، «درجات منه ومغفرة ورحمة»، «إن یعفو عنهم»، «فسوف نؤتیه أجرا عظیما»، «ونصله جهنّم»، «انَّ المنافقین فی الدرک الأسفل من النار»، «أعتدنا للکافرین»، «فسیحشرهم إلیه جمیعا».
( ۶۳ مورد موجود، ۱۹ مورد انتخابی)
مائده: «من الخاسرین»، «أجر عظیم»، «یریدون أن یخرجوا من النار»، «شرّ مکانا»، «جنات النعیم».
(۳۵ مورد موجود، ۵ مورد انتخابی)
انعام: «النور المبین»، «إذ وقفوا علی النار فقالوا: یا لیتنا نُرَّد»، «لورد ولعادوا لما نهوا عنه»، «کذبوا بلقاء اللّه»، «أتتکم الساعة»، «قل هو القادر علی أن یبعث علیکم عذابا من فوقکم أو من تحت أرجلکم أو یلبسکم شیعا ویذیق بعضکم بأس بعض»، «ینفخ فی الصور»، «عذاب الهون»، «دارالسلام»، «النار مثوکم»، «لکلِّ درجات ممّا عملوا»، «عاقبة الدار»، «سیجزیهم بما کانوا یفترون»، «سیجزیهم وصفهم»، «بلقاء ربّهم»، «سوء العذاب»، «یوم یأتی بعض آیات ربّک»، «أمرهم إلی اللّه».
(۵۰ مورد موجود، ۱۸ مورد انتخابی)
اعراف: «والوزن یومئذ الحقّ»، «من خفّت موازینه»، «یوم یبعثون»، «انّک من المنظرین»، «کما بدءکم تعودون»، «فیها تموتون ومنها تخرجون»،
(۱۱۳)
«خالصة یوم القیمة»، «فذوقوا العذاب»، «لهم من جهنّم مهاد ومن فوقهم غواش»، «وبینهما حجاب»، «وعلی الأعراف رجال»، «نزعنا ما فی صدورهم من نحل»، «کذلک نخرج الموتی»، «إلی ربّنا منقلبون»، «تُجزی المعتدین»، «سنزید المحسنین»، «ذرأنا لجهنّم».
(۷۵ مورد موجود، ۱۶ مورد انتخابی)
انفال: «لهم درجات عند ربّهم ومغفرة ورزق کریم».
(۲۴ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
توبه: «أعظم درجة عند اللّه»، «أبدا»، «یوم یحمی علیها فی نار جهنّم فتکوی بها جباههم»، «إنَّ جهنّم لمحیطة بالکافرین»، «سیرحمهم اللّه»، «مرجون لأمر اللّه».
(۵۳ مورد موجود، ۶ مورد انتخابی)
یونس: «ثمّ یعیده»، «یروالعذاب الألیم»، «دعوهم فیها سبحانک اللّهم»، «وتحیتُهم فیها سلام»، «وآخر دعواهم أن الحمدللّه ربِّ العالمین»، «تقضی بینهم»، «ترهقهم ذلّة».
(۴۰ مورد موجود، ۵ مورد انتخابی)
هود: «یستغشون ثیابهم»، «عذاب یخزیه»، «واتبعوا فی هذه الدنیا لعنة»، «ویوم القیمة»، «عذاب غیر مردود»، «عذاب یوم محیط»، «وأنالموفوهمنصیبهم غیر منقوص»، «فتمسّکم النار»، «لأملئنَّ جهنّم من الجنّة والناس أجمعین».
(۴۵ مورد موجود، ۸ مورد انتخابی).
یوسف: «لا نضیع أجر المحسنین»، «والأجر الآخرة خیر»، «من عذاب اللّه».
(۱۲ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
رعد: «شدید المحال»، «سوء إلی ربّ»، «عقبی الدار»، «طوبی لهم
(۱۱۴)
وحسن مآب»، «إلیه مآب».
(۲۵ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی)
ابراهیم: «لنهلکنّ الظالمین»، «أحلّوا قومهم دار البوار»، «من ورائه جهنّم»، «ویسقی من ماء صدید»، «جهنّم یصلونها»، «وبئس القرار»، «قل تمتّعوا فإنّ مصیرکم إلی النار»، «یقوم الحساب مهطعین مقنعی رؤوسهم»، «تشخّص فیه الأبصار»، «یوم تبدُّل الأرض غیر الأرض والسموات»، «مقرّنین فی الأصفاد»، «سرابیلهم من قطران»، «وتغشی وجوههم النار».
(۲۷ مورد موجود، ۱۱ مورد انتخابی)
حجر: «یوم یبعثون»، «لها سبعة أبواب، لکلّ باب منهم جزءٌ مقسوم»، «إنَّ المتّقین فی جنّاتٍ وعیون»، «لا یمسّهم فیها نصب، وما هم منها لمخرجین».
(۲۳ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی)
نحل: «أموات غیر أحیاء»، «جنّات عدن»، «وحاق بهم ما کانوا به یستهزؤون»، «وما أمر الساعة إلاّ کلمح البصر أو هو أقرب».
(۴۶ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی).
بنی اسرائیل (اسراء): «فإذا جاء وعد الآخرة لیسوء وجوهکم»، «وجعلنا جهنّم للکافرین حصیرا»، «وکلّ انسان ألزمناه طائره فی عنقه»، «ونخرج له یوم القیامة کتابا یلقیه منشورا»، «إقرء کتابک»، «کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا»، «یوم ندعوا کلّ أُناس بإمامهم»، «من کان فی هذه أعمی فهو فی الآخرة أعمی»، «ونحشرهم یوم القیمة علوّ وجوههم عمیا وبکما وصمّا»، «مأواهم جهنّم»، «کلّما خنت زدناهم سعیرا».
(۴۱ مورد موجود، ۱۰ مورد انتخابی)
کهف: «ماکثین فیه أبدا»، «مال هذا الکتاب لا یغادر صغیرة ولا کبیرة إلاّ
(۱۱۵)
أحصیها»، «وعرضنا جهنّم یومئذ للکافرین عرضا»، «لهم جنّات الفردوس نزلا».
(۳۷ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی)
مریم: «یوم الحسرة»، «أی الفریقین خیر مقاما وأحسن ندیا»، «وإن منکم إلاّ واردها»، «ونسوق المجرمین إلی جهنّم وردا»، «وکلّهم آتیه یوم القیامة فردا».
(۳۲ مورد موجود، ۵ مورد انتخابی)
طه: «إن الساعة آتیة»، «کلّ نفس بما تسعی»، «لهم درجات العلی»، «یوم ینفخ فی الصور ونحشر المجرمین یومئذ زرقا»، «فیذرها قاعا صفصفا»، «لا تری فیها عوجا ولا أمتا»، «وخشعت الأصوات للرحمن فلا تسمع إلاّ همسا»، «یومئذ لا تنفع الشفاعة إلاّ من أذن له الرحمان».
(۳۵ مورد موجود، ۸ مورد انتخابی)
انبیا: «اقترب للناس حسابهم»، «حین لا یکفون عن وجوههم النّار ولا عن ظهورهم»، «ونضع الموازین القسط لیوم القیامة»، «وإن کان مثقال حبّة من خردل أتینا بها»، «فإذا هی شاخصة أبصار الذین کفروا»، «لهم فیها زفیر»، «وهم فی ما اشتهت أنفسهم خالدون».
(۳۶ مورد موجود، ۷ مورد انتخابی)
حج: «زلزلة الساعة شیء عظیم»، «تذهل کلّ مرضعة عمّا ارضعت»، «وتضعُ کلّ ذات حمل حملها»، «وتری الناس سکاری و ما هم بسکاری»، «قطّعت لهم ثباب من نار یصب من فوق رؤوسهم الحمیم»، «ولهم مقامع من حدید»، «کلّما أرادوا أن یخرجوا منها من غم أعیدوا فیها».
(۴۳ مورد موجود، ۶ مورد انتخابی)
(۱۱۶)
مؤمنون: «اولئک هم الوارثون»، «فإذا نفح فی الصور فلا أنساب بینهم»، «فمن ثقلت موازینه»، «ومن خفت موازینه».
(۴۵ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی)
نور: «یوم تشهد علیهم ألسنتهم وأیدیهم وأرجلهم»، «فَوفاه حسابه»، «یوما تتقلّب فیه القلوب والأبصار».
(۱۷ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
فرقان: «سمعوا لها تغیظا وزفیرا»، «وإذا ألقوا منها مکانا ضیقا مقرّنین»، «وادّعوا یثورا کثیرا»، «یوم یعض الظالم علی یدیه».
(۳۴ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی)
شعراء: «یوم لا ینفع مال ولا بنون»، «وأزلفت الجنّة للمتّقین»، «وبرّزت الحجیم للغاوین»، «فکبکبوا فیها هم الغاوون».
(۴۷ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
نمل: «وهم من فزع یومئذٍ آمنون»، «فکبّت وجوهم فی النار».
(۲۵ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
قصص: «وما عنداللّه خیر وأبقی»، «ویلکم ثواب اللّه خیر لمن آمن»، «کلّ شی هالک إلاّ وجهه».
(۳۸ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
عنکبوت: «إلی مرجعکم»، «و انّ الدّار الآخرة لهی الحیوان».
(۳۵ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
روم: «لا یخلُف اللّه وعده»، «یلبس المجرمون»، «یقسم المجرمون»، «فیومئذ لا ینفع الذین ظلموا معذرتهم».
(۲۵ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی)
(۱۱۷)
لقمان: «لهم جنّاتِ النّعیم»، «ما خلقکم ولا بعثکم إلاّ کنفسٍ واحدة»، «واخشوا یوما لا یجزی والد عن ولده».
(۱۷ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
سجده: «ثمّ یعرج إلیه فی یوم کان مقداره ألف سنة ممّا تعدّون»، «إذا المجرمون ناکسوا رؤوسهم»، «فذوقوا بما نسیتم لقاء یومکم هذا» «العذاب الأکبر».
(۱۷ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی)
الأحزاب: «تحیتهم یوم یلقونه سلام»، «یسألک الناس عن الساعة قل إنّما علمها عنداللّه»، «وما یدرک لعلّ الساعة تکون قریبا».
(۲۶ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
سبأ: «ویوم یحشرهم جمیعا»، «وإنّی لهم التناوش من مکان بعید»، «وحبل بینهم وبین ما یشتهون».
(۳۵ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
فاطر: «وهم یصطرخون فیها».
(۲۶ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
یس: «إنّا جعلنا فی أعناقهم أغلالاً»، «ونفخ فی الصور فإذا هم من الأجداث إلی ربّهم ینسلون»، «یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا»، «فالیوم لا تظلمُ نفس شیئا»، «إنَّ أصحاب الجنّة الیوم فی شغل فاکهون»، «فی ظلِّ علی الأرائک متّکئون»، «لهم فیها فاکهة».
(۴۲ مورد موجود، ۷ مورد انتخابی)
صافات: «لهم عذاب واصب»، «انّها شجرة تخرجُ فی أصل الجحیم»، «طلعها کأنّه رؤوس الشیاطین».
(۱۱۸)
(۸۰ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
ص: «والطیر مشدودة»، «وعندهم قاصرات الطرف أتراب»، «فلیذوقوه حمیم وغساق»، «لأملئنّ جهنّم منک وممّن تبعک».
(۳۳ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی)
زمر: «من فوقهم ظلل من النّار ومن تحتهم ظلل»، «أفأنت تنقذ من فی النار»، «لو أنّ إلی کرّة»، «ووفّیت کلّ نفس ما عملت».
(۵۱ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی)
مؤمن: «یوم التلاق»، «یوم التناد»، «دار القرار»، «یقوم الأشهاد، حاق بهم».
(۵۱ مورد موجود، ۵ مورد انتخابی)
سجده: «لهم أجر غیر ممنون»، «ذلک جزاء أعداء اللّه النار»، «لهم فیها دار الخلد»، «عذاب غلیظ».
(۲۴ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی)
شوری: «یوم الجمع»، «یوم لا مرد له».
(۱۹ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
زخرف: «فانّا منهم منتقمون»، «لا خوف علیکم الیوم».
(۳۲ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
دخان: «یوم نبطش البطشة الکبری»، «انّ شجرة الزقوم طعام الأثیم کالمهل یغلی فی البطون کغلی الحمیم»، «خذوه فاعتلوه إلی سواء الجحیم»، «مقام أمین»، «جنّات وعیون»، «یلبسون من سندس واستبرق»، «زوّجناهم بحور عین».
(۳۱ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی)
(۱۱۹)
جاثیه: «وتری کلّ أمةٍ جاثیة کلّ أمّة تدعی إلی کتبها».
(۲۰ مورد موجود»، «۱ مورد انتخابی)
احقاف: «یعرض علی النار»، «تجزون عذاب الهون».
(۲۰ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
محمد صلیاللهعلیهوآله : «تحتها الأنهار».
(۱۸ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
فتح: «یعذّب المنافقین».
(۱۰ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
حجرات: «لهم مغفرة وأجر عظیم».
(۱ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
ق: «رجع بعید، سائق وشهید»، «وقال قرینه هذا ما لدی عتید»، «ألقیا فی جهنّم»، «یوم الخلود».
(۲۶ مورد موجود، ۵ مورد انتخابی)
ذاریات: «انّما توعدون لصادق».
(۱۱ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
طور: «انَّ عذاب ربّک لواقع»، «متّکئین علی سرر مصفوفة»، «یطوف علیهم غلمان کأنّهم لؤلؤ مکنون»، «عذاب السموم».
(۲۶ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی)
النجم: «جنّة المأوی»، «وأنَّ سعیه سوف تری»، «الجزاء الأوفی».
(۱۷ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
القمر: «خشّعا أبصارهم»، «یوم یسحبون فی النار علی وجوهم».
(۳۱ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
(۱۲۰)
الرحمن: «شواظ من نار ونحاس»، «یعرف المجرمون بسیماهم»، «قاصرات الطرف»، «لم یطمثهنَّ انس ولا جانّ»، «فیها فاکهة ونخل ورمّان»، «حور مقصورات فی الخیام».
(۲۷ مورد موجود، ۶ مورد انتخابی)
واقعه: «سرر موضوعة»، «بأکواب وأباریق»، «سدر مخضود»، «طلح منضود»، «ظل ممدود»، «ماء مسکوب»، «سموم وحمیم».
(۷۱ مورد موجود، ۵ مورد انتخابی)
حدید: «لیقوم الناس بالقسط».
(۱۹ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
مجادله:
(۱۲ مورد موجود، ۰ مورد انتخابی)
حشر:
(۸ مورد موجود، ۰ مورد انتخابی)
ممتحنه:
(۴ مورد موجود، ۰ مورد انتخابی)
صف:
(۲ مورد موجود، ۰ مورد انتخابی)
جمعه:
(۴ مورد موجود، ۰ مورد انتخابی)
منافقون:
(۳ مورد موجود، ۰ مورد انتخابی)
(۱۲۱)
تغابن:
(۸ مورد موجود، ۰ مورد انتخابی)
طلاق:
(۶ مورد موجود، ۰ مورد انتخابی)
تحریم:
(۶ مورد موجود، ۰ مورد انتخابی)
ملک: «سمعوا لها شهیقا وهی تفور»، «کلّما ألقی فیها فوج».
(۱۹ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
قلم: «یوم یکشف عن ساق».
(۱۶ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
حاقه: «الحاقّة ما الحاقّة»، «فی سلسلة ذرعها سبعون»، «الاطعام إلاّ من غسلین».
(۳۹ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
معارج: «یوم کان مقداره خمسین الفا سنة»، «انّها لظّی نزاعةً للشوی».
(۲۵ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
نوح:
(۶ مورد موجود، ۰ مورد انتخابی)
جن:
(۸ مورد موجود، ۰ مورد انتخابی)
مزمل:
(۷ مورد موجود، ۰ مورد انتخابی)
مدثر: «علیها تسعة عشر»، «لوّاحة للبشر»، «کأنّهم مستنفرة».
(۱۲۲)
(۲۵ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
قیامه: «أین المفرّ »، «وجوه یومئذ باسرة».
(۲۳ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
دهر: «سلاسل وأغلالاً».
(۲۰ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
مرسلات: «ویل یومئذ للمکذّبین».
(۳۶ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
نبأ: «انّ جهنّم کانت مرصادا»، «حدائق وأعنابا»، «کواعب أترابا».
(۲۷ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
نازعات: «لمردودون فی الحافدة»، «الطامّة الکبری».
(۲۴ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
عبس: «الصافة»، «یوم یفرّ المرء»، «علیها غبرة ترهقها قترة».
(۱۲ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
تکویر: «وإذا الوحوش حشرت»، «إذا الجحیم سعّرت»، «إذا الجنّة أزلفت».
(۱۴ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
انفطار: «انّ الأبرار لفی نعیم»، «وانَّ الفجّار لفی جحیم»، «والأمر یومئذ للّه».
(۱۲ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
مطفّفین: «لیوم عظیم»، «ما علّیون»، «کتاب مرقوم»، «یشهده المقرّبون»، «تعرف فی وجوههم نضرة النعیم»، «یسقون من رحیق مختوم»، «ختامه مسک»، «مزاجه من تسنیم»، «عینا یشرب بها المقرّبون».
(۳۲ مورد موجود، ۹ مورد انتخابی)
انشقاق: «ألقت ما فیها وتخلّت»، «من أوتی کتابه بیمینه»، «وأمّا من أوتی
(۱۲۳)
کتابه وراء ظهره».
(۱۷ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
بروج: «والیوم الموعود»، «ولهم عذاب الحریق».
(۳ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
طارق: «یوم تبلی السرائر».
(۴ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
أعلی: «ثمّ لا یموت فیها ولا یحیی»، «والآخرة خیر وأبقی».
(۲ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
غاشیه: «نارا حامیة»، «تسقی من عین آنیة»، «لیس لهم طعام إلاّ من ضریع لا یسمن ولا یغنی من جوع»، «وجوه یومئذ ناعمة فیها عین جاریة»، «فیها سرر مرفوعة»، «وأکواب موضونة»، «ونمارق مصفوفة»، «وزرابی مبثوثة»، «ان إلینا ایابهم»، «ثمّ انّ علینا حسابهم».
(۱۹ مورد موجود، ۱۲ مورد انتخابی)
فجر: «انَّ ربّک لبالمرصاد»، «و جیء یومئذٍ بجهنّم»، «وأدخلی جنّتی».
(۱۱ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
بلد: «أصحاب المشأمة»، «علیهم نارٌ مؤصدة».
(۳ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
شمس: «وقد خاب من دسّها»، «فدمدم علیهم ربّهم بذنبهم فسوّاها».
(۲ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
لیل: «نارا تلظّی»، «لا یصلها إلاّ الأشقی»، «ولسوف ترضی».
(۸ مورد موجود، ۳ مورد انتخابی)
ضحی: «والآخرة لک من الأولی».
(۱۲۴)
(۱ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
انشراح:
(۰ مورد موجود)
تین: «ثمّ رددناه أسفل سافلین».
(۳ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
علق: «لنفسا بالناصیة»، «ناصیة کاذبة خاطئة»، «فلیدع نادیه، سندع الزبانیة».
(۵ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی)
قدر:
(۰ مورد موجود)
بینه:
(۲ مورد موجود، ۰ مورد انتخابی)
زلزال: «وإذا زلزلت الأرض زلزالها»، «وأخرجت الأرض أثقالها»، «وقال الانسان ما لها»، «یومئذ تحدّث أخبارها بأنّ ربّک أوحی لها»، «یومئذ یصدر الناس أشتاتا»، «لیروا أعمالهم»، «فمن یعمل مثقال ذرّة خیرا یره»، «ومن یعمل مثقال ذرةً شرا یره».
(۹ مورد موجود، ۹ مورد انتخابی)
عادیات: «إذا بعثر ما فی القبور»، «وحصّل ما فی الصدور».
(۳ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
قارعه: «القارعة»، «ماالقارعة»، «و ما ادراک ما القارعة»، «یوم یکون الناس کالفراش المبثوث»، «وتکون الجبال کالعهن المنفوش»، «فأمّا من ثقلت موازینه فهو فی عیشة راضیة»، «وأمّا من خفّت موازینه فأمّه هاویة»،
(۱۲۵)
«وما أدراک ماهیه»، «نار حامیة».
(۱۱ مورد موجود، ۱۱ مورد انتخابی)
تکاثر: «لو تعلمون علم الیقین»، «لترونّ الجحیم»، «ثمّ لترونّها عین الیقین»، «ثمّ لتسئلنّ یومئذ عن النعیم».
(۶ مورد موجود، ۴ مورد انتخابی)
عصر:
(۰ مورد موجود)
همزه: «ما أدراک ما الحطمة ـ نار اللّه الموقدة»، «التی تطّلع علی الأفئدة»، «انّها علیهم مؤصدة»، «فی عمد ممدّدة».
(۷ مورد موجود، ۵ مورد انتخابی)
فیل: «کعصف مأکول».
(۱ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
قریش:
(۰ مورد موجود)
ماعون: «فویل للمصلّین».
(۲ مورد موجود، ۱ مورد انتخابی)
کوثر:
(۰ مورد موجود)
کافرون:
(۰ مورد موجود)
نصر:
(۰ مورد موجود)
(۱۲۶)
لهب: «ما أغنی عنه ماله وما کسب ـ سیصلی نارا ذات لهب».
(۵ مورد موجود، ۲ مورد انتخابی)
اخلاص:
(۰ مورد موجود)
فلق:
(۰ مورد موجود)
ناس:
(۰ مورد موجود)
(۱۲۷)