شناسنامه
شابک | : | ۹۷۸-۶۰۰-۷۳۴۷-۸۸-۱ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۳۶۸۶۷۱۸ |
عنوان و نام پديدآور | : | اخباری و اصولی چه میگوید؟/ تالیف محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | تهران : انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳. |
مشخصات ظاهری | : | ۳۶۰ ص. |
يادداشت | : | چاپ قبلی: قم: ظهور شفق، ۱۳۸۵. |
يادداشت | : | چاپ دوم. |
موضوع | : | شیعه — دفاعیهها و ردیهها |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۴۱۷ |
رده بندی کنگره | : | BP۲۱۲/۵/ن۸الف۳ ۱۳۹۳ |
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
وضعیت فهرست نویسی | : | فیپا |
(۴)
عنوان
فهرست مطالب
صفحه
پیشگفتار··· ۱۷
دستهای پنهان و آشکار··· ۱۷
دیروز و امروز··· ۱۸
امروز و هر روز··· ۲۰
تفرقه و انشعاب در امت اسلامی ۲۲
کمیت حدیث فرقه··· ۲۲
کیفیت حدیث فرقه··· ۲۳
حقانیت شیعه··· ۲۴
۱ـ سلامت طریق··· ۲۴
۲ـ اکثریت خار و خاشاک ۲۵
۳ـ آینه حقنما··· ۲۶
۴ـ شک نکن!··· ۲۷
۵ـ چشمهسار پاکیها··· ۲۸
۶ـ آنجا که فرشته پر بریزد··· ۲۸
۷ـ انبیا زانو میزنند··· ۲۹
پاسخی نمادین··· ۳۱
رستگاری گروهی اندک و نقض غرض الهی ۳۲
شیعه؛ تنها گروه رستگار··· ۳۴
انشعابات داخلی شیعه··· ۳۵
عصر تمدن و اسهال قلم!··· ۳۶
پیدایش اخباریگری و اصولمداری ۳۷
مهمترین محور باورهای اخباریان··· ۴۰
(۵)
اسلام و نیازهای بشر··· ۴۰
هویت شیعه و حدیث ثقلین··· ۴۱
قرآن مجید··· ۴۲
تعبّد محض··· ۴۵
مذمت اختراع دعا··· ۴۶
«أتو» بهجای «أبو»؟··· ۴۷
فهرست پارهای از عقاید اخباریان··· ۴۹
اخباریان از نگاه اصولیان··· ۵۱
دینداری و انحراف··· ۵۲
بخش نخست
بدعت و نوآوری
فصل یکم
بدعتهای اصولی ۵۵
بدعت و دفاع از حریم حق··· ۵۵
فصل دوم
نوآوریهای اصولیان··· ۶۱
بدعت در لغت و اصطلاح··· ۶۲
بدعت نیکو و حسن··· ۶۲
بخش دوم
فقاهت اخباری و اجتهاد اصولی
فصل یکم
اجتهاد ناسالم و مباحث بیهوده··· ۷۱
تفاوت مجتهد و فقیه··· ۷۲
معنای فقیه··· ۷۲
علم اصول و بازی با افکار پوسیده··· ۷۳
علم اصول··· ۷۴
پارهای از یافتههای عقلی اصولیان··· ۷۶
(۶)
۱ـ مقدمه علمی ۷۶
۲ـ صحیح و عام··· ۷۷
فصل دوم
اصولیان و روش اجتهاد در شیعه··· ۷۹
ترک اسراییلیات··· ۸۳
گذر از بستر تاریخ··· ۸۵
روایت و علم رجال··· ۸۸
تشخیص روایت و تکفیر شیخ··· ۸۹
نقش علم اصول در استنباط··· ۹۰
عالمان اصولی و استنباط احکام··· ۹۲
اجماع··· ۹۳
نسبتهای ناروا··· ۹۴
قیاس··· ۹۴
قیاس منطقی ۹۵
اقسام قیاس فقهی ۹۵
نخست ـ قیاس منصوص العله··· ۹۶
دوم ـ قیاس اولویت··· ۹۶
سوم ـ قیاس تمثیلی ۹۷
علتهای نهفته··· ۹۹
استحسان··· ۱۰۰
مصالح مرسله··· ۱۰۱
یافتههای هزار ساله··· ۱۰۱
زیربنای استنباط··· ۱۰۳
تفاوت فقاهت و اجتهاد··· ۱۰۴
ب) مقدمه علمی ۱۰۵
ج) صحیح و اعم··· ۱۰۶
سفره گسترده دین··· ۱۰۷
قرآن کریم··· ۱۰۹
سنت و روایات··· ۱۱۰
(۷)
عقل و مبادی حکمی آن··· ۱۱۲
اجماع؛ رکن بیاساس··· ۱۱۳
روش اجتهاد اصولی ۱۱۶
بخش سوم
تقلید
فصل یکم
تقلید؛ پیروی از اجتهاد باطل··· ۱۱۹
معنای تقلید··· ۱۲۰
دلایل تقلید··· ۱۲۰
اجماع و سیره··· ۱۲۱
قرآن کریم··· ۱۲۱
مذمت عمل به گمان··· ۱۲۳
یک پیرایه··· ۱۲۵
کاوش در سند و دلالت اخبار تقلید··· ۱۲۷
فصل دوم
تقلید از مجتهد صاحب شرایط··· ۱۲۹
تعریف تقلید··· ۱۲۹
تقسیم تقلید··· ۱۳۰
تقلید صحیح··· ۱۳۱
تقلید باطل··· ۱۳۱
سرکوبی استعدادها··· ۱۳۲
تقلید صحیح و تعاون بشری ۱۳۳
۱ـ اساس سهگانه تربیت··· ۱۳۵
زاویه اول، استاد··· ۱۳۵
زاویه دوم، نوآموز··· ۱۳۵
زاویه سوم، پیرو··· ۱۳۵
۲ـ اجتهاد و آگاهی در تقلید صحیح··· ۱۳۶
۱ـ ادعایی خرافی ۱۳۷
(۸)
۲ـ عمومیت دلیل عقل··· ۱۳۹
۳ـ آسان بودن دین؛ گزافهای دیگر··· ۱۳۹
خاستگاه دوگانه اندیشه··· ۱۴۱
پاسخ به اعتراضات اخباری ۱۴۲
آیات قرآن کریم و تقلید··· ۱۴۴
آیه سؤال··· ۱۴۴
آیه نَفر··· ۱۴۵
تقلید صحیح در روایت··· ۱۴۷
* اولین مجتهد: «ابان»··· ۱۴۷
* تقلید از معاذ··· ۱۴۹
*آموزش تقلید··· ۱۵۰
* محدودیت مرجعیت··· ۱۵۱
پاسخ نهایی ۱۵۳
وظیفه شیعه··· ۱۵۳
بخش چهارم
تقلید اعلم
فصل یکم
تقلید از اعلم؛ ادعایی دروغین··· ۱۵۷
خردهگیری و نقد اخباریان··· ۱۵۸
رسوایی تقلید از اعلم··· ۱۵۸
ادعایی بدون دلیل··· ۱۵۹
اصولی به بیراهه میرود··· ۱۶۰
مصلحت دوران غیبت··· ۱۶۲
فریب و حیله در انتخاب اعلم!··· ۱۶۴
فصل دوم
تقلید از اعلم؛ ضرورت عقل و فطرت آدمی ۱۶۷
اعلمیت و ضرورت عقل··· ۱۶۸
عمل شیعه و شعار دنیای متمدّن!··· ۱۶۹
(۹)
تقلید اعلم از دیدگاه معصومان علیهمالسلام ··· ۱۷۰
ماجرای اعلمیت··· ۱۷۱
نقد و ارزیابی دلایل اصولیان··· ۱۷۲
سیره عقلا··· ۱۷۳
تعیین و تخییر··· ۱۷۴
اطلاقات روایی ۱۷۸
۱ـ راویان حدیث··· ۱۷۸
۲ـ حاکم دینی در زمان غیبت··· ۱۷۹
امتنان و گشایش··· ۱۸۱
۳ـ عالم آگاه و صالح··· ۱۸۱
شرایط مجتهد··· ۱۸۶
نقد و بررسی گفتههای اخباریان و اصولیان··· ۱۸۷
نقد و تحلیل نظرگاه اخباریان··· ۱۸۷
فریب و حیله در انتخاب اعلم··· ۱۹۰
تحلیل و نقد باورهای اصولی ۱۹۱
بخش پنجم
تحصیل علوم اسلامی
فصل یکم
آلودهسازی دین به دانشهای بشری ۱۹۷
اصطلاحات بیثمر··· ۱۹۸
فصل دوم
بلندای اندیشه دینی ۲۰۱
الف ـ بازگشایی اندیشه دینی ۲۰۲
ب ـ ارتقای اندیشه و شکوفایی حقایق دینی ۲۰۳
ج ـ دینداری و آگاهی ۲۰۴
شرایط پنجگانه تحصیل علم··· ۲۰۴
پیچ وخم راه··· ۲۰۶
استوانه اساسی دین··· ۲۰۷
(۱۰)
بخش ششم
فلسفه و علوم عقلی
فصل یکم
فلسفه یونانی و ناهنجاری در دین··· ۲۱۱
فصل دوم
تصدیق بدون تصوّر··· ۲۱۳
دو برداشت از فلسفه··· ۲۱۴
اسلام؛ مکتب تعقّل··· ۲۱۵
حوادث شوم و تاریخ ادیان··· ۲۱۶
زشتیها بهجای زیباییها··· ۲۱۷
روایات و حرمت فلسفه··· ۲۱۷
تفاوت خانقاه و کلیسا با فلسفه و عرفان··· ۲۱۸
بخش هفتم
عالمان دینی و اشتغال
فصل یکم
عالمان و ضرورت اشتغال··· ۲۲۳
فصل دوم
مفهوم کار و اشتغال··· ۲۲۵
منافات نداشتن کار با تحصیل··· ۲۲۶
تفاوت میان علما و معصومان علیهمالسلام ··· ۲۲۷
تاراج سرمایهها··· ۲۲۸
کار در اوقات فراغت··· ۲۳۱
بخش هشتم
شریعت و معیشت
فصل یکم
حرمت مصرف معیشت از شریعت··· ۲۳۵
(۱۱)
فصل دوم
نقد دلایل حرمت امرار معاش از بیتالمال··· ۲۳۷
جهت اثباتی بحث··· ۲۳۷
جهت منفی ۲۳۷
وجوب عینی کسب معاش··· ۲۳۸
تعارض کار و تحصیل··· ۲۳۹
حرمت اخذ اجرت··· ۲۴۰
جواز و حرمت نیابت··· ۲۴۰
استقلال روحانیت شیعه··· ۲۴۲
نیازی به تحصیل علم نیست··· ۲۴۳
بخش نهم
خمس
فصل یکم
بخشش خمس··· ۲۴۷
روایات باب اباحه خمس··· ۲۴۸
فصل دوم
ضرورت پرداخت خمس··· ۲۵۱
مالکیت معصومان علیهمالسلام ··· ۲۵۲
سنگینی اعتقاد به مالکیت کلی معصومان علیهمالسلام ··· ۲۵۳
انواع سهگانه مالکیت··· ۲۵۳
مالکیت حقیقی ۲۵۳
دو. مالکیت تشریعی ۲۵۴
سه. مالکیت اعتباری مردم··· ۲۵۴
مراتب طولی مالکیت··· ۲۵۴
لطف بیپایان معصوم علیهالسلام ··· ۲۵۵
دلایل ثبوت خمس··· ۲۵۶
الف: قرآن مجید··· ۲۵۶
عشق و شوق هر ذرّه··· ۲۵۷
(۱۲)
عشق به ابد··· ۲۵۷
طبیعت اولویت··· ۲۵۸
عنایت ربوبی ۲۵۹
ب: روایات معصومان علیهمالسلام ··· ۲۶۰
کفر انکارکننده اصل خمس··· ۲۶۱
گفتار پایانی ۲۶۲
جهت دوم: نقد و بررسی روایات اباحه خمس··· ۲۶۲
روایات اباحه خمس··· ۲۶۴
* خمس و زنا··· ۲۶۴
تأثیر لقمه حرام··· ۲۶۵
* نپرداختن خمس و شدیدترین گرفتاری ۲۶۵
* خمس و مولود پاک ۲۶۶
* موانع خارجی و اباحه غیر دایمی ۲۶۷
* عدم پرداخت خمس و خوردن آتش··· ۲۶۹
بررسی دلالت و سند توقیع··· ۲۷۰
الف) اشکال دلالی ۲۷۰
ب) اشکال سندی ۲۷۱
نمادی کلّی ۲۷۱
دلایل محکم بر نفی اباحه··· ۲۷۲
۱ـ قرآن مجید··· ۲۷۳
۲ـ روایات··· ۲۷۳
۳ـ عمل و عدم ردع معصومان علیهمالسلام ··· ۲۷۳
۴ـ سیره و عمل مستمر شیعه··· ۲۷۳
۵ـ فلسفه وجودی خمس··· ۲۷۴
۶ـ اشتغال یقینی ۲۷۴
روایات لزوم پرداخت خمس··· ۲۷۴
* خمس؛ پشتوانهای مستقل··· ۲۷۵
* خمس و تضییع حقوق··· ۲۷۶
* آتشی در دل··· ۲۷۷
(۱۳)
شیعه، تنها مرام مستقل جهانی ۲۷۹
خمس، ضامن بقای شیعه··· ۲۸۰
بخش دهم
تحریف قرآن کریم
فصل یکم
ادعای تحریف قرآن کریم··· ۲۸۳
تحریف··· ۲۸۴
سنت الهی و پراکندگی امّت··· ۲۸۴
قرآن امام علی علیهالسلام ··· ۲۸۵
دو پرسش مهم و اساسی ۲۸۸
فصل دوم
تحریف ناپذیری قرآن کریم··· ۲۹۱
شایعه تحریف و دوستان سادهلوح··· ۲۹۲
معنای تحریف··· ۲۹۳
چند دلیل بر عدم تحریف··· ۲۹۴
۱ـ آیه ذکر··· ۲۹۴
- آیه لا یأتیه الباطل··· ۲۹۴
۳ـ اخبار ثقلین··· ۲۹۵
۴ـ نقض بر تمام بودن سورهها··· ۲۹۶
۵ ـ عمل حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام ··· ۲۹۶
۶ـ امضای معصومان علیهمالسلام ··· ۲۹۷
علت تمایل اخباریان به تحریف··· ۲۹۸
قرآن حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام ··· ۲۹۹
پایان سخن··· ۲۹۹
بخش یازدهم
تقیه
فصل یکم
ضرورت تقیه··· ۳۰۳
(۱۴)
کثرت و قاطعیت روایات··· ۳۰۳
سه دسته افراد··· ۳۰۵
فصل دوم
مرزهای تقیه··· ۳۰۷
تقیه و نفاق پیچیده··· ۳۰۷
مرزهای تقیه صحیح··· ۳۰۸
بخش دوازدهم
شهادت بر ولایت امام علی علیهالسلام در اذان و اقامه
فصل یکم
پیرایه شهادت بر ولایت در اذان··· ۳۱۳
همجواری با حق··· ۳۱۷
جزئیت و ورود؟··· ۳۱۸
همگامی با اهل سنت··· ۳۱۹
پرچمداران انحراف··· ۳۲۰
جسارت دینی ۳۲۱
اسلام، فدای منافع!··· ۳۲۳
فصل دوم
امر محبوب و ذکر مطلوب··· ۳۲۵
الف ـ فرازهای اذان و اقامه··· ۳۲۵
ـ فتاوای عالمان شیعه··· ۳۲۶
ـ معنای بدعت در دین··· ۳۲۶
ویژگی ذکرهای مستحبّی ۳۲۶
تفاوت ذکر شهادت با بدعت اهل سنت··· ۳۲۸
بخش سیزدهم
نماز جمعه
فصل یکم
وجوب نماز جمعه··· ۳۳۳
(۱۵)
اجتهاد در مقابل نص··· ۳۳۴
نماز جمعه؛ تجسم عینی دین··· ۳۳۶
فصل دوم
لزوم شناسایی مقتضی و مانع··· ۳۳۹
نماز جمعه در منظر عالمان شیعه··· ۳۴۰
مبارزه منفی ۳۴۱
۱) جهت اقتضا··· ۳۴۱
۲) وجود مانع··· ۳۴۱
بخش چهاردهم
رسالت روحانیت
فصل یکم
پیآمدهای شوم باورهای اصولیان··· ۳۴۵
۱ ـ أخاذی ۳۴۵
۲ ـ پیشه قرار دادن نماز و محراب··· ۳۴۶
۳ ـ منبرداری و معرکهگیری ۳۴۶
۴ ـ تملق، چاپلوسی و عوامفریبی ۳۴۶
۵ ـ تکبر و خودنمایی ۳۴۶
۶ ـ حسد و استکبار··· ۳۴۷
۷ ـ اتلاف وقت و بیکاری ۳۴۷
۸ ـ رسالههای بسته و فتاوای کهنه و تکراری ۳۴۷
مصلحت نیست··· ۳۴۷
فصل دوم
روحانیت همیشه مظلوم و خشم شوم··· ۳۴۹
روحانیت مظلوم شیعه··· ۳۵۱
کتابنامه··· ۳۶۰
(۱۶)
پیشگفتار
درود بیپایان به روان پاک پیامبر گرامی اسلام حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآله و ستارگان درخشان عالم اسلام؛ ائمه هدی؛ حضرات معصومین علیهمالسلام و درود حق بر روان پاک خوبان و راهیافتگان طریق هدایت، پیروان راستین طهارت، عصمت، امامت و ولایت، شیعیان بحق و یاوران امیرمؤمنان؛ قطب عالم امکان، حضرت علی علیهالسلام راهیافتگان طور سینای غیبت، مشتاقان و بیداردلانِ امام زمان؛ حضرت حجت؛ مهدی فاطمه (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)؛ رهاییبخش انسان و جهان از قید و بند شیطان.
در ابتدا لازم است پیش از ورود به مباحث جنجالی اخباری و اصولی که هر یک از مشعلداران تشیع و ولایت هستند، زمینهای کوتاه نسبت به شناخت دستهای آشکار و پنهان استعمار در چالشهای عقیدتی داشته باشیم تا زمینهای مختصر جهت شناخت هرچه بیشتر آنان باشد.
دستهای پنهان و آشکار
پیش از ورود به میدان جنگ درازمدت اخباری و اصولی، این پرسش پیش میآید که طرح نزاعهای چند صد ساله گذشته و تازه کردن زخمهای عفونی کهنه چه لزومی دارد؟ چرا باید به فرهنگ کهنه اخباریگری که در این زمان، رو به افول نهاده و در دامنه حکومت شیعی که خداوند در اختیار عالمان اصولی قرار داده است دامن زده شود
(۱۷)
و عقاید سست و مخرّب آنان از نو طرح گردد؟ چه نیازی به طرح و بازیابی عقاید اخباری که در اصل، فرسوده و بیمحتوا بوده و همین امر نیز علت انقراض آنها گردیده است احساس میشود و داوری درباره آن چه نتیجهای در پی دارد؟
در پاسخ به این پرسش که از توجّه و دقّت برخوردار است باید گفت: در هر زمان، دستهایی پنهان و نامرئی وجود دارد که فرصت را مغتنم میداند تا مباحث اختلافی عادی و حتی ضروری را دستاویز خود سازد و بذر آشوب و ستیز را بنشاند و جامعه و مردم را به چالش بکشاند تا در دامنه ناهنجاریهای آن بتواند مشکلات خود را سامان بخشد و منافع همیشگی خویش را تأمین کند. اینگونه چالشها همواره در جوامع اسلامی وجود داشته است که در یک طرف آن، ارتجاع و استبداد دینی و در سوی دیگر، اخباری و اصولی قرار میگیرد. در این میان، مدرنیته و تجددگرایی غیر اصولی نیز چالشهای بیشتری را سبب میشود، تا جایی که هر یک ناخودآگاه خود را در اختیار زورمداران و زراندوزان استعمار و استثمارگر میسپارد و در نهایت تمامی تلاشهای آنان نتیجه معکوس میدهد و به تیرگی حقایق و واقعیتهای دینی در جوامع اسلامی منجر میگردد. البته ضرورت دارد که در اطراف اصولگرایان آگاه و متعهد و اخباری مسلکهای فهمیده و مؤمن، دستهای استعمار و استثمار، ارتجاعطلبان ناآگاه و متجددمآبهای غیر متعهد را در لابهلای دستهای ساده و ناآگاه تودهها شناسایی نمود، و موانع را با آگاهی تمام از میان برداشت.
دیروز و امروز
باید پرسید اخباریان و اصولیان که دیروز با یکدیگر دشمنی بسیار داشتند، چرا امروز از در صلح و سازش وارد شدهاند و نزاع دیرینه خود را کنار گذاشتهاند؟ چرا حوزههای اصولی امروز، کتابهای اخباریان
(۱۸)
دیروز را چاپ و منتشر میسازد و همچون عالمان اصولی با آنها رفتار مینماید؟ آن بغض و عناد و آن جنگ و لعن و نفرینها چه شد؟ چگونه است که امروز بیآن که عناد و الحادی پیش آید، همان مباحث، کم وبیش مطرح میگردد و عالمان اصولی بخشی از آن ادعاها را میپذیرند یا رد مینمایند؛ بی آن که ستیز و دشمنی پیش آید.
در پاسخ باید گفت: ایادی استعمار و آنان که به اختلاف دامن میزنند و آتش معرکه را هرچه بیشتر میافروزند، امروز تنها به دلیل تغییر در شکل موضعگیریهای عالمان و روشنفکران، همان آتش را زیر دیگ مباحث دیگری شعلهور میسازند و به لباس و قامتی دیگر آشوب و جدال اندیشههای دینی را زنده میکنند. این در حالی است که اگر شگرد معرکهگیری آنها ـ که بخشی از آن در لابهلای مطالب آینده خواهد آمد ـ مورد دقت و تأمل قرار گیرد، عالمان و اندیشمندان راه تفاهم را پیش میگیرند و بیش از این بهانه به دست دشمنان نخواهند داد.
از آنچه گفته شد و ناگفتههای بسیاری که مانده است به دست میآید که علت جدالهای سنگین دو مکتب اصولی و اخباری طرح مباحث، عقاید و افکار گوناگون نبوده، بلکه در واقع سبب آن، دو عامل مشخّص بوده است: یکی، دستهای پنهان؛ و دیگری، سادگی افراد؛ بهویژه عالمان دینی. این دو عامل سبب شده است عالمانی که همگی اهل ولایت بوده و در اصول و مسایل بنیادی دین، چون دو برادر از یک پدر و مادر بودهاند، درگیر نزاع و جدالی دیرینه گردند؛ بهگونهای که طرح تاریخی آن نیز شرمندگی به بار میآورد.
این نکته گفتنی است که بحث، گفتمان و طرح مباحث و آرای متفاوت در دین، نه تنها زیانبار نیست، بلکه بهترین زمینه رشد، ارتقا و بازیابی اندیشههای بلند علمی و دینی میباشد و تفاوت افکار و تبادل آنها بسیار خوب، بلکه امری ضروری و لازم است و چیزی که زشت و زیانبار
(۱۹)
است، جنگ، نزاع و درگیری است که استعمار از آن بهره میبرد؛ از این رو بر عالمان دینی و به دنبال آنان مردمان مؤمن لازم است که در طرح مباحث و تبادل افکار، بازیچه دستهای پنهان یا قربانی تعصبات شوم ناآگاهان نگردند؛ دستهای پنهان و افراد ناآگاهی که در هر زمان، آتشافروز معرکه اختلاف بوده و دین و دنیای مردمان را در مخاطره میاندازند و مردم را هرگونه و به هر اندازه که بتوانند از این خط و مکتب فکری یا سیاسی به آن خط و مکتب دیگر میکشانند تا اندیشه و دل و ذهن مردم را خسته نمایند و شامه آنها را حتی نسبت به هر بوی خوشی نیز بیتفاوت سازند و در این راه چه بازیها، حیلهها و معرکههایی که دنبال نمیکنند؛ از بازیهای «یت» و «یون»، چپ و راست، چپِ چپ، چپِ راست، راستِ چپ و راستِ راست گرفته تا معرکههای فیلسوفان تجددمآب یا زاهد مفلس، انزواگرا، خلوتنشینهای بیخاصیت، چلهکشهای چله دزد، عرفانبازها، دراویش، دعانویسها، غیبگوهای بیسواد، فلان نجار یا خیاط یا آهنگر و متجدّدها، ارتجاع طلبان، ارتجاع کهنه، ارتجاع پوسیده، ارتجاع نو تا پویاها، بالندهها و دهها عنوانِ دیگر. البته آنچه ذکر شد، تحت لوای واژههای وطنی قرار دارد و اگر به واژههای وارداتی نیز نظری بیفکنیم، فهرست بلندی از صدها ایسم و ایست را میبینیم که جمعآوری آن براحتی امکانپذیر نیست.
امروز و هر روز
گذری کوتاه بر تاریخ اینگونه نزاعها و درگیریهای ناهنجار بیدارباشی جدی به عالمان دین میدهد و میطلبد که جامعه اسلامی، افراد مسلمان، عالمان دین، دانشمندان متدین، خانوادهها، پدران و مادران و بهویژه قشر جوان ـ که بیشتر دامها برای آنها گسترده شده است ـ و همه این معنا را فرا گیرند و به آن پایبند باشند که به بحث و گفتوگو، که
(۲۰)
جایگاه شایسته خود را دارد بنشینند و ستیز و جنجال را که در هر زمانی بیهوده و زیانبار است کنار بگذارند.
دامن زدن به مباحث و موضعگیریهای مختلف در تاریخ ملت عاطفی و سلحشور ما ایرانیان نیز سبب ایجاد آشوب شده؛ چنانچه امروز نیز این چنین است و استعمارگران در آینده نیز از همین ترفند استفاده خواهند نمود. این در حالی است که آگاهی و بصیرت جامعه و مردم؛ بهویژه عالمان دین و دنیا میتواند همراه با بحث و تبادل نظر، بهدور از هرگونه ستیز و جنجال تحقق یابد و از هر نوع برخورد ناسالم و دور از ادب و اخلاق اسلامی در هر شرایطی پرهیز شود تا بدین وسیله و به عنایت حق تعالی با رشد افکار و تبادل آرا و اندیشهها و وحدت امت و تعالی ملّت، ناهنجاریهای غیر ارزشی از جامعه دینی دور گردد.
بنابراین، هدف از طرح این مباحث، دو امر متفاوت نسبت به گذشته و آینده است: نسبت به گذشته، نقد و تحلیل و بررسی و تحقیق دستهای از مباحث عقیدتی و دینی و بیان صحّت و سقم هر یک از آنها بدون جنگ و ستیز و هر گونه بغض و عنادی نسبت به دو طایفه اخباری و اصولی است که هر یک چون دیگری صاحب ولایت و اهل دیانت میباشند؛ و نسبت به آینده، هوشمندی و آگاهی انتخاب طرحهای متفاوتی که هر روزه در جامعه با هزاران لعاب و جلا ارایه میگردد، بدون آن که دچار چالشهای اخلاقی، ناهنجاریهای اجتماعی، درگیریهای سیاسی و تشتّت و اختلاف میان ملت و امّت گردد. پس برای سلامت و سعادت فرد و جامعه، ضرورت دو امر را باید باور داشت: یکی لزوم گفتوگو و تبادل افکار و پیگیری مباحث و تحقیقات و دیگری دوری از هرگونه تعصّب بیمورد و درگیری تفرقهانگیز و ناشایست که متأسفانه زمینه تفرقه و تعصب از صدر اسلام به دست ایادی باطل ریخته شد که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در حدیث فرقه آن را به طور کامل بیان میدارند.
(۲۱)
تفرقه و انشعاب در امت اسلامی
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : « ستفترق أمتی علی ثلاث و سبعین فرقة؛ فرقة منهاناجیة، و اثنتان و سبعون فی النار، و جمیع تلک الفرق هم المتدینون بغیر الحق، الناصرون دین الشیطان، هم أعداء اللّه و رسوله و أعداء المؤمنین، یدخلون النار بغیر حساب»(۱).
ـ پیامبر عظیمالشأن اسلام میفرماید: بزودی امت من به هفتاد وسه گروه [کلی] منشعب میگردد و در این میان فقط یک گروه از آنان راه یافتگان [ولایت و امامت و در طریق رستگاری و سعادت] هستند و هفتاد ودو فرقه دیگر در آتش و دوزخند، همه این گروهها، گمراه، منحرف، وابسته به غیر حق و یاوران شیطان هستند، آنان دشمنان خدا و رسول صلیاللهعلیهوآله و مؤمنان میباشند و بهخاطر بدی انتخابشان بدون حساب و پرسش به دوزخ و عذاب الهی گرفتار میشوند.
پیش از بیان و توضیح روایت شریف، خاطرنشانی دو موضوع کلی و مهم بایسته است: نخست در جهت عدد، کمیت و شماره مردم گمراه که در حدیث آمده است و دوم محتوا و معناشناسی فرمایش حضرت و این که چگونه است که جز یک گروه، همه اهل دیانت اسلام بهنوعی گمراه هستند و بهطور قهری هنگامی که چنین مسلمانی گمراه و اهل آتش هستند، دیگر گروههای بشر و فرقههای مختلف و امتها نیز گمراه و اهل آتش خواهند بود و در واقع، تنها اندکی از انسانها رستگار میشوند و این بیان با عنایت و لطف حق بر هدایت بندگانش منافات دارد.
کمیت حدیث فرقه
نخست، این پندار به ذهن میآید که آیا در امت اسلامی، هفتاد وسه فرقه قابل اثبات است و بهطور واقع امت پیامبر صلیاللهعلیهوآله به هفتاد وسه فرقه ـ نه کمتر و نه بیشتر ـ تقسیم گشته است؛ در حالی که تاریخ اسلام نشان میدهد فرقههای امت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بیشتر از هفتاد وسه گروه میباشد و با
۱ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۸، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق، ص۱۵٫
(۲۲)
این وجود، چگونه روایاتی که این چنین از غیب خبر میدهد توجیه میشود؟
در پاسخ به این توهم میتوان دو جواب روشن و معقول داد:
نخست ـ بسیاری از اعداد و ارقامی که در قرآن کریم و روایات معصومان علیهمالسلام آمده است دلالت بر کثرت و فراوانی مینماید؛ بدون آن که شماره یاد شده به طور دقیق و ریاضی موردنظر باشد. اینگونه استعمال در لسان عرب متداول و مرسوم است.
دوم ـ این اعداد و ارقام همان دقت عقلی و شمارش ریاضی خود را دارد و تطبیق و درک آن برای کسی میسر است که به همه آن موضوع احاطه داشته باشد. البته، احاطه یاد شده در همه جا یا در بعضی موارد برای همگان میسر نیست؛ بهطوری که در بسیاری از موارد، کسی جز معصوم توان اثبات و انطباق آن را ندارد.
پس حدیث مشهور فرقه را به دو صورت میتوان توجیه کرد:
یکم ـ عدد یاد شده بر کثرت اختلاف و انشعاب امت اسلام دلالت دارد.
دوم ـ این اعداد، کمیت ریاضی دارد و امت اسلامی به هفتاد وسه فرقه کلی تقسیم میگردد و دستههای جزیی دیگر به فرقههای کلی باز میگردد و گروههای جزیی، انشعابی از شاخههای کلی میباشند.
بیان کوتاه حاضر نیازمند آن است که در جای خود بهطور تفصیل و دقیق تحقیق و بررسی شود؛ بحثی که بسیار سودمند میباشد و علم به غیب و احاطه کلی حضرات معصومین علیهالسلام را طرح و اثبات میکند.
کیفیت حدیث فرقه
از ظاهر روایت به دست میآید که از اهل اسلام تنها دستهای کوچک با افرادی اندک رستگارند و گروههای دیگر با افرادی بسیار، گمراه و اهل دوزخ و از یاران شیطان میباشند. چگونه میتوان این موضوع را پذیرفت
(۲۳)
که همه پیروان اسلام و ادیان و همه انسانها به غیر از یک گروه گمراه هستند؛ بهطوری که دین، فقط برای گروهی خاص و اندک باقی بماند و بس؟ براستی این چگونه تفکری است که گروهی تنها خود را اهل نجات میدانند و دیگران را گمراه و یاران شیطان میشمرند؟ تحمل این سخن که همه اهل اسلام جز دستهای خاص در دوزخند و به عذاب الهی گرفتار خواهند بود، آسان نیست.
پاسخ این پندار که بسیار منطقی جلوه میکند، در روایات بسیاری آمده است که از آن همه، به ذکر هفت روایت معتبر به همراه توضیحی کوتاه بسنده میگردد.
حقانیت شیعه
۱ـ سلامت طریق
قال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام : « لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلّة أهله»(۱).
ـ اگر راه راست و صراط مستقیمی را که طریق هدایت است یافتید و حق را تشخیص دادید از تنهایی و کمی یاران و افراد وحشت نداشته باشید. اگر با دلیل و بهصداقت به حق رسیدید و ایمان آوردید، به کمیت همراهان نظر نداشته باشید، بلکه در کیفیت یاران و شناخت مرام حق بسیار بکوشید.
این روایت شریف بیان میدارد که آدمی باید در رسیدن به حق و انتخاب مرام و مسلک واقعی، دقت بسیار داشته باشد، ولی بعد از انتخاب طریق حق و یافتن واقعیت نباید توجهی به کمی افراد و طرفداران حقّ داشته باشد؛ چون آنچه بر اندیشه آدمی حاکم است برهان است؛ نه کثرت ابدان و افراد و آنچه مهم است درستی و سلامتی راه برگزیده است؛ نه افزونی و اندکی یاران.
۱ـ شریف رضی، نهج البلاغة، ج۲، تحقیق: محمد عبده، بیروت، دارالمعرفة، ص۱۸۱٫
(۲۴)
۲ـ اکثریت خار و خاشاک
عن أبیعبداللّه علیهالسلام : « یغدو الناس علی ثلاثة أصنافٍ: عالم و متعلّم و غثاء. فنحن العلماء و شیعتنا المتعلّمون و سائر الناس غثاء»(۱).
ـ امام صادق علیهالسلام میفرمایند: همه مردم به سه دسته تقسیم میشوند: عالمان، شاگردان و کف و خار و خاشاک. ما ـ معصومان چهاردهگانه علیهمالسلام ـ عالمان هستیم و گروه دوم پیروان و شیعیان آگاه و صدیق ما و شاگردان و تعلیم یافتگان ما هستند و گروههای دیگر خار و خاشاک و کف بر روی آب میباشند.
در این بیان، گروه سوم را مردمی تشکیل میدهند که پوک، پوچ و بیمحتوا هستند؛ به هر شمارهای که باشند و هرکه و هرچه باشند و یا هر اعتقاد و سمتی دارا باشند، این گروه جز بیمحتوایی، محتوایی ندارند.
در این حدیث، امام علیهالسلام به طور صریح میفرمایند: به غیر از ما و شاگردان ما نه تنها کسی ایمان ندارد و گمراه است، بلکه چیزی نیز نمیفهمد و ارزش وجودی ندارد و در واقع، همچون عضوی بدون روح از کالبد انسان به شمار میرود.
براستی تحمل و درک این روایت شریف مشکل و سنگین است؛ زیرا امام علیهالسلام به طور صریح میفرماید: تنها ما عالم و اهل فهم هستیم و بس؛ هرچند فقط چهارده نفر باشیم و راهیافتگان نیز فقط دوستان ما هستند؛ اگرچه اندک باشند و سایر مردم گمراه و باطل هستند؛ هرچند بسیار باشند. خلاصه، جز معصومان و شاگردان آن حضرات علیهمالسلام ، تمامی خار و خس و خاک و خاشاک وجودند؛ هرچند جهان را مُسخّر و مرعوب خود کنند و همه گیتی را به تصرف درآورند.
بیان حضرت علیهالسلام ، سرّی از اسرار آل محمد صلیاللهعلیهوآله است که تحمل آن
۱ـ محمد بنیعقوب کلینی، اصول الکافی، ج۱، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ سوم، ۱۳۸۸ق، ص۳۴٫
(۲۵)
برای هر شخصی آسان و ممکن نمیگردد و شیعه کسی است که به این امر اعتقاد دارد و برای تحقّق آن در سراسر جهان گام بر میدارد؛ هرچند تحلیل و تصوّر آن مشکل باشد و درک آن براحتی میسر نباشد.
۳ـ آینه حقنما
عن أبی عبداللّه علیهالسلام : قال: « لو جحد أمیرالمؤمنین علیهالسلام جمیع من فی الأرض لعذّبهم اللّه جمیعا و أدخلهم النار»(۱).
ـ امام صادق علیهالسلام میفرمایند: اگر همه موجودات روی زمین ولایت حضرت أمیر علیهالسلام را انکار کنند، خداوند متعال تمامی آنان را عذاب میکند و در آتش قرار میدهد؛ پس انکار حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام با انکار توحید حق و دیانت برابر است. انکاری که میتواند همه موجودات و افراد روی زمین را فرا بگیرد و همه را دوزخی نماید.
از حدیث شریف به دست میآید که توحید با حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام و مرام ایشان برابر است و کفر، شرک، الحاد و عناد با مخالفت و انکار حضرت علی علیهالسلام برابر میباشد. این جدایی میتواند چنان وسیع باشد که همه اهل زمین را شامل گردد و آنها را به دوزخ ابدی گرفتار نماید.
حال این پرسش پیش میآید که مراد از «جمیع من فی الأرض» در بیان امام صادق علیهالسلام چیست؟ آیا فقط آدمیان مورد نظر امام علیهالسلام است یا همه موجودات زمینی را شامل میشود؟ آیا بر فرض محال، اگر انبیا، اولیا و صدّیقان نیز با ولایت حضرت امیر علیهالسلام مخالفت داشته باشند، به عذاب الهی دچار میشوند. البته، این فرض، تعلیق بر محال است؛ زیرا انبیا همگی با مهر حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام سودای عشق و صلای شهادت سر دادند، ولی دلیل، اطلاق دارد.
علی علیهالسلام حق است و حق، تنها علی علیهالسلام است و راه حق نیز جز طریق حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام نیست؛ خواه افراد و یاران ایشان اندک باشند یا
۱ـ شیخ صدوق، عقابالاعمال، ص۲۴۹٫
(۲۶)
بیشمار، حاکم باشند یا محکوم و در هر صورت، نباید در اندیشه حق توهم کرد، بلکه باید جازم بود که علی علیهالسلام با حقّ برابر است و مخالفت با او مساوی کفر، شرک، نفاق و تباهی میباشد؛ اگرچه مخالفان بسیار باشند و این خود، اعتقاد شیعه و سرّی از اسرار آل محمد صلیاللهعلیهوآله است. خداوند متعال، ملاک ایمان و راستی را موافقت و دوستی حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام و میزان شرک و کفر و دوری از حق را مخالفت با حضرتش قرار داده است؛ مخالفان هرکه و هرچه و هر مقدار که باشند تفاوتی در حقیقت این امر ندارد.
با بیان این حدیث و حقیقت معنا، محتوای روایات « ارتدّ النّاس بعد رسول اللّه إلاّ ثلاثة(۱)؛ همه مردم بجز سه نفر کافر شدند» بخوبی روشن میگردد، که مراد از «ارتداد» معنای حقیقی آن است و «ثلاث» نیز به معنای عدد ریاضی خود به کار رفته است و از کمی و قلّت یاران مطرح در این روایت شریف باکی نیست و از این جهت، وحشتی به دل راه نمییابد؛ چنانچه این حقیقت در روایت زیر نیز مورد تأیید قرار گرفته است.
۴ـ شک نکن!
حضرت امام رضا علیهالسلام از اجداد بزرگوار خود و ایشان از قول رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله میفرمایند: « یا علی أنت خیر البشر لا یشک فیک إلاّ کافر»(۲).
ـ یا علی، تو بهترین بشر هستی و جز کافر درباره تو شک نمیکند؛ به این معنا که شک درباره حضرت علی با کفر شککننده برابر است و اعتقاد به حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام و بهترین بشر بودن او، ایمان، و شک در او کفر میباشد. شک در حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام مساوی شک در خداست و ایمان به علی علیهالسلام با ایمان به خدا مساوی است و مراد از
۱ـ مستدرک سفینة البحار، ج۴، قم، مؤسسه انتشارات اسلامی، ۱۴۱۹ق، ص۱۱۵٫
۲ـ بحارالانوار، ج۲۶، ص۳۰۶٫
(۲۷)
شک، شک به معنای حقیقی کلمه و مراد از کفر همان معنای واقعی کلمه است که با ایمان ظاهری نیز منافاتی ندارد؛ زیرا بر اساس حاصل روایاتی که در این باب آمده و در جای خود ثابت است، تصحیح ایمان ظاهری مخالفان، آن هم تنها در دنیا، به جهت امتنان و آسان نمودن امر برای شیعه بوده است.
۵ـ چشمهسار پاکیها
قال الصادق علیهالسلام : « کلّما لم یخرج من هذا البیت فهو باطل»(۱).
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: هرچه که از غیر این خانه (اهلبیت علیهمالسلام ) خارج شود، باطل است. حق تنها آن است که از خانه اهلبیت علیهمالسلام خارج میشود.
به عبارت دیگر، ملاک حقیقت و واقع هر چیز، صادر شدن آن از اهلبیت علیهمالسلام میباشد و بس. فساد هر موضوع و مطلبی نیز به خروج از غیر این خانه است. علم یا دین صادق یا حق از این بیت است و دیگر خانهها را خیری نیست؛ پس هر کس و هر چیز به اندازهای حقانیت دارد که از این خانه باشد و هرچه باطل است، خارج از این خانه میباشد.
۶ـ آنجا که فرشته پر بریزد
قال الصادق علیهالسلام : « أنّ حدیثنا صعب مستصعب، لا یؤمن به إلاّ ملک مقرّب أو نبی مرسل أو مؤمن امتحن اللّه قلبه للإیمان، فما عرفت قلوبکم فخذوه، وما أنکرت فردّوه إلینا»(۲).
ـ کلام و مبانی ما اهلبیت علیهمالسلام بس مشکل و طاقتفرساست و غیر از فرشته تقرّب یافته، پیامبر رسول و فرستاده شده و مؤمنی که خداوند متعال قلبش را به نور ایمان آزمایش کرده است، آن را تحمل ندارد و نمیتواند ایمان به آن بیاورد. پس آنچه قلبهایتان از فضایل ما
۱ـ الحلّی، الحسن بن سلیمان، مختصر بصائرالدرجات، نجف، حیدری، اول، ۱۳۷۰ق، ص۶۲٫
۲ـ مختصر بصائر الدرجات، ص۱۰۷٫
(۲۸)
میشناسد بپذیرید و آنچه را انکار نمود بهسوی ما ارجاع دهید و بگویید که اهلبیت علیهمالسلام به آن داناست و ما نمیدانیم».
عظمت و بزرگی این روایت آفتابی است؛ چرا که حدیث میفرماید: جز سه گروه نامبرده، دیگران در خور فهم کلام شریف معصوم نیستند و این سه گروه نیز تنها با شرایط خاصی قدرت فهم کلام ایشان را دارند؛ بهگونهای که فرشته باید مقرب و نبی مرسل و مؤمن ممتحَن باشد، و هر فرشته الهی یا پیامبری معصوم یا مؤمن صادقی توان تحمل آن را ندارد.
براستی انسان از تصوّر و ادراک مفهوم این کلام ناتوان میگردد تا چه رسد به آن که بخواهد آن را تصدیق کند که در این صورت، اندیشه آدمی به ستوه میآید. این چه کلامی است که اینگونه تحمل آن مشکل است؛ بهطوری که جز سه گروه نام برده، آن هم با شرایط ویژه خود، گروه دیگری تاب و تحمّل درک و فهم آن را ندارد. البته روشن است که مراد، کلمات عادی و آموزههای عمومی حضرات معصومین علیهمالسلام نیست که در خور فهم این گروه نباشد، بلکه مراد اسرار آل محمد صلیاللهعلیهوآله است که سنگینی، بلندی و عظمت ویژه خود را دارد.
اینجاست که باید به دنبال ملاک امر بود؛ بهطوری که دیگر کثرت و قلّت افراد چارهساز انتخاب و گزینش نیست.
تنها گروههای یاد شده است که اهل حقیقت هستند و دیگران هر که باشند و هرچه تمدن، توسعه و عناوین اجتماعی داشته باشند، و شرقی باشند یا غربی و دانشمند باشند یا فیلسوف و خلاصه، هر کس که جز در این صراط باشد، همه در کل با نسبتی متفاوت با جهل مساوی هستند و منکران این امر با حیوانات در یک صف قرار میگیرند، بلکه از حیوانات پایینترند.
۷ـ انبیا زانو میزنند
قال الصادق علیهالسلام : « إنّ من حدیثنا ما لا یحتمله ملک مقرب، و لا نبی مرسل، و لا عبد مؤمن قلت: فمن یحتمله؟ قال: نحن نحتمله»(۱).
۱ـ بحارالانوار، ج۲، ص۱۹۳٫
(۲۹)
ـ همانا پارهای از احادیث ما سخنانی است که هیچ فرشته مقرب و پیامبر فرستاده شده و رسول و بنده مؤمنی تاب تحمل آن را ندارد. راوی گوید: پس چه کسی آن را تحمل مینماید؟ فرمود: ما (اهلبیت علیهمالسلام ) آن را تحمل مینماییم.
بلندای این حدیث شریف مجالی برای بحث و سخن نمیگذارد و بهتر آن است که آدمی سکوت پیشه کند و کوتاهی عقل و خرد نظری خود را بیش از این نمایان ننماید؛ زیرا امام علیهالسلام در این حدیث نمیفرماید: سه گروه میتوانند کلام ما را درک و تحمل کنند، بلکه میفرمایند: «درک کلام ما به قدری مشکل و سخت است که نه تنها ملک غیر مقرب نمیتواند آن را درک کند، بلکه ملک مقرب نیز توان آن را ندارد و نه تنها نبی غیر مرسل نمیتواند، بلکه نبی مرسل هم از عهده درک کلام ما بر نمیآید و نه تنها هر مؤمن صادقی نمیتواند، بلکه مؤمن ممتحَن هم یارای آن را ندارد».
در این حال راوی با خود فکر میکند که عجب! مگر موجود فهیم دیگری باقی مانده است تا بتواند کلام معصوم را درک کند؛ بنابراین سؤال میکند: «جانم فدایت! پس چه کسی میتواند کلام شما را درک کند؛ چون به غیر از این سه دسته، موجود برتر دیگری نمیشناسم؟» آنگاه امام علیهالسلام با کمال صراحت در جواب میفرمایند: «ما خود تحمل آن را داریم و بس».
براستی نیز چنین باید باشد؛ چون اگر ملک مقرب و نبی مرسل و مؤمن ممتحَن، درک و تحمل همه کلام و غایت اندیشه آن حضرات علیهمالسلام را نداشته باشند و عقل، بلندای اندیشه آنان را نتواند
(۳۰)
دریافت کند، دیگر ولایت و اندیشه «ما کان و مایکون و ما هو کائن» که بستگی به قدرت و علم خدای بزرگ ـ که همه صفات وی فوق لایتناهی است ـ دارد، معنا نمییابد؛ پس صیادی ژرفای اندیشه آنان را نمیتواند صید کند و این خود معنای حدیثی است که پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآله میفرماید: « یا علی، ما عرفاللّه تعالی إلاّ أنا و أنت، و ما عرفنی إلاّ اللّه و أنت، و ما عرفک إلاّ اللّه و أنا»(۱).
ـ ای علی، کسی به غیر از من تو را نشناخت و کسی به غیر از تو مرا نشناخت و کسی جز ما خدا را نشناخت. این بیان عمق اندیشه حضرات معصومان علیهالسلام را روشن مینماید؛ اگرچه از فرط ظهور، در غیب و پنهانی است.
پاسخی نمادین
اینک با بیان این روایات شریف و با توجه به روایات مشابه فراوان دیگر ـ که از حضرات معصومان علیهمالسلام بهطور گسترده نقل شده است ـ جواب سؤال دوم روشن میگردد که چگونه جز یک فرقه که اهل نجات و سعادت میباشند، دیگر گروهها همه گمراه و اهل دوزخ هستند و جز امامان معصوم علیهمالسلام و پیروان راستین آنان همگی خار و خاشاک میباشند و جواب دیگری نیز لازم ندارد؛ زیرا جواب متقن و محکم همان بیان حضرات معصومان علیهمالسلام میباشد که به فضل و عنایت خداوند منّان بیان شد.
از این روایات و احادیث مشابه آن و حدیث فرقه شش امر به دست میآید که عبارت است از:
۱ـ فرقه ناجیه و گروه رستگار تنها یک گروه است و آن گروه، شیعه اثناعشری است.
۲ـ همه گروهها به غیر از شیعه گمراهند و بهطور نسبی درگیر تباهی میباشند؛ هر کس و هرچه باشد.
۳ـ هرچه از غیر خاندان ولایت و امامت و عصمت و طهارت بیرون آید باطل و دور از حقیقت است.
۱ـ مختصر بصائر الدرجات، ص۱۶۵٫
(۳۱)
۴ـ مخالفت و عناد با ائمه علیهمالسلام مخالفت و عناد با حق است و پیآمد آن کفر، شرک، عناد و ارتداد میباشد.
۵ ـ ادراک این معانی و ادراک دیگر کلمات معصومان علیهمالسلام تنها با ایمان کامل و اذعان تمام میسر است.
۶ ـ ادراک وجود حضرات معصومان علیهمالسلام با ایمان کامل و اذعان تمام نیز ممکن نمیباشد، بلکه درک عمق و ژرفای حقیقت ربوبیت و بندگی و عبودیت ائمه معصومان علیهمالسلام تنها ویژه اندیشه و توان آن حضرات میباشد و بس.
رستگاری گروهی اندک و نقض غرض الهی
پنداره دیگری که بر چنین عقیدهای میآید این است که این اعتقاد که اکثریت خلق خدا در مقابل اندکی مردود میگردند، نقض غرض الهی است و مخالفت برهان مسلّمِ فلسفی را پیش رو دارد؛ چرا که همه عالم خیر است؛ بهطوری که شرّ نیز امری وجودی است و ظهوری از خیر میباشد و همه شرور و آفات، وجودی هستند و غلبه خیر بر شرّ امری مسلّم و روشن است و با انعکاس اقلّ در مقابل اکثر سازگار نیست. چگونه این بیان توجیه میشود که همه بشر جز دستهای اندک و گروهی قلیل که در مقابل کل است، گمراه و بدور از رستگاری هستند.
در پاسخ به این ایراد که برخلاف ظاهر مغالطهای بیش نیست گفته میشود: این برداشت از حقیقت عالم و آدم که بیان حضرات معصومان علیهمالسلام است نه نقض غرض الهی است و نه مخالف فلسفه و دلیل مسلم حِکمی است. هم عالم خیر است و هم خداوند جز خیر نیافریده و شر، خود امری وجودی است و با آن که به ما باز نمیگردد، چیزی جز ظرف ظهورات الهی نمیباشد.
مغالطه به کار گرفته شده در این ایراد همان اشتباه و خلط بین کمیت و کیفیت است. حال، در این رابطه باید گفت: این چنین نیست که
(۳۲)
گروههای باطل از گروه حق بیشتر باشند. همچنین، باطل همیشه جلودار و رهبر عالم و آدم نیست؛ زیرا کمیت عَرَضی و محدودیت عددی در خیرات را نباید به حساب آورد و ملاک پیشی قرار داد، بلکه آنچه در زمینه خیرات قابل توجه و دقت است کیفیت ظهورات حقّ میباشد. کثرت ظاهری و شمارش عددی ملاک وجود نیست؛ چون تمام بدیها با همه کثرت و فراوانی در مقابل یک خیر و خوبی تاب و توان مقایسه را ندارد و ارزش عرضه به فیض وجود را نمییابد؛ چه رسد به آن که به حساب آید یا بر آن غلبه و چیرگی داشته باشد.
اگرچه کفر، شرک و انحراف کمیت ظاهری و عدد ریاضی بسیار دارد، ملاک درستی و اهمیت کیفیت است و باطل چنین ملاکی را ندارد؛ زیرا هیچ کیفیتی در باطل وجود ندارد؛ پس یک مؤمن، یک امت است و فوج فوج گمراهان هیچ؛ آنها نه در «یک» میگنجند و نه در عرصه وجود تابِ تحقق دارند، تا چه رسد به آن که به حساب آیند، ولی گروه رستگاران با آن که از نظر عدد اندکند، در واقع، عین واقع و دامنه گستره حقیقت میباشند.
این در حالی است که باطل و شر از امور نسبی و خیر و حقّ امری مطلق است که هر چیزی را با توجه به استعداد و قابلیت خود نصیبی خاص اعطا میکند. وجود خیر است و خیرات وجودی است و عالم سراسر خیر است و خیر بودن آن با سوء نیت و انحراف فکری و عملی افراد ـ که به اراده ظهوری مرید وابسته است ـ منافاتی ندارد؛ چون آنچه که مرید از نفس خویش به رشته تقریر در میآورد، به ظرف حقیقت جز بطلان و پوچی نیست؛ اگرچه با بطلان و پوچی واقعیت را تصاحب کند و آنچه از اراده وجود بر او مستولی و چیره میگردد، از حق و خالق آن خیر است که در صورت انحراف و کژی با عرصه ظهور، نصیبی از حق برای او نمیباشد.
(۳۳)
حق، خیر و عالم غرق خیرات است و باطل؛ هرچند از کمیت بسیاری برخوردار باشد، از نظر کیفیت پوچ و هیچ میباشد و نتیجه این که حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام عالم است و آدم و دیگران، همه هیچ. البته، این موضوع باید در جای خود با دقّت بسیار و فراغت بال بررسی شود.
شیعه؛ تنها گروه رستگار
گذشت که از بین گروههای هفتاد وسه گانه اسلامی، تنها یک گروه، رستگار میباشد؛ حال مهم این است که این گروه مورد شناسایی قرار گیرد. امری که قبول و باور به آن آسان نیست، مگر با آگاهی از تاریخ اسلام و ایمان کامل به مقام والای رسالت و ولایت این است که همه گروهها و فرقهها جز مکتب جعفری و شیعه اثناعشری همه باطل و گمراهند.
در جای خود، گمراهی همه گروهها به غیر از گروه راستین و به حق شیعه اثناعشری بررسیده شده و با ادله فراوان و تحقیقات بسیار مورد اثبات قرار گرفته است.
شیعیان به توحید، معاد، رسالت و امامت باورمندند و همه ایمان را از یکتاپرستی و پذیرش پیامبران و حضرات معصومان علیهمالسلام گرفته تا نیابت خاصه امام زمان؛ حضرت مهدی (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) و جانشینی عامه ایشان که در زمان غیبت به دوش عالمان ربانی و فقهای راستین و عالیقدر اسلام ـ که حصون حقیقی دین و حامیان واقعی قرآنند ـ قرار گرفته است، عقیده دارند. شیعه به همه این امور با ارادت و عشق تن داده و تمامی گردنههای اعتقادی و پیچ وخمهای فکری را با کمال صبوری و بدون آفت پشت سر گذاشته است.
در مقابل این گروه، فرقههای گمراه و باطل بسیاری وجود دارد که از ابتدای امر بعد از رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله تا به حال راه باطل را طی نموده و هر روزی به شکل و قیافه حق بهجانبی در معرکه ظاهر گشته و مخالفت خود را با شیعه به هر طریق ممکن ابراز داشتهاند تا بتوانند در میان
(۳۴)
مسلمین و مؤمنان پراکندگی ایجاد نمایند و به این وسیله بر آنها حکومت کنند که متأسفانه تا به حال در کار خود نیز موفق بودهاند.
از ابتدای ظهور اسلام تا به امروز در سراسر سرزمینهای اسلامی و بیشتر مناطق دنیا، دین با چهرههای مخالف و گروههایی؛ همچون: حنبلی، حنفی، شافعی، مالکی و سایر فرقههای به ظاهر اسلامی طرحریزی و ارایه شده و استعمار با پیشوایی بزرگ چون ابلیس و شیاطین جن و انس، اسلام را دسته دسته و گروه گروه نمود تا جایی که در طول تاریخ اسلام از این گروهگراییها جز انحطاط و شکست برای مسلمین چیز دیگری نصیب نشد و اسلام با همه کمال و عظمت خود، در چنگال قدرتمندان فاسد و زورمداران بهظاهر مسلمان قرار گرفت؛ بهگونهای که جهان اسلام امروز با وجود یک میلیارد به اصطلاح مسلمان در چنگال اسراییل اسیر گردیده است و راهی جز انحطاط یا قیام در پیش رو ندارد؛ قیامی که جز با حکومت اسلامی و به رهبری پیروان واقعی امیرمؤمنان؛ نایبان عام حضرت مهدی (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) میسر نمیگردد.
امید است سرانجام، روزی فرا رسد که مسلمین به خود بازگشت نمایند و به قدرت اندیشه و نیروی فکر و بازوی عمل، به اصلاح خود و جهان بپردازند.
انشعابات داخلی شیعه
گروه رستگار و اهل نجات؛ شیعه، خود دارای گروههای بسیاری شده است؛ بهطوری که هر دسته و گروهی؛ خواسته یا ناخواسته، برای خود راهی باز نموده و هر یک در مرحلهای باز مانده و توقّف کرده است. بعضی هم به انحراف رفته و غیر معصومی را امام خود ساختند تا این که در سدههای اخیر، سیاستهای استعماری و استثماری، فعالانه به میدان آمدند و مذهبسازی را عامل اساسی برای نابودی مذهب تشخیص داد
(۳۵)
و آنی از این عمل غفلت نکردند و روزی بابیت و بهائیت را ساختند و خرافات بسیاری را با خود به ارمغان آوردند که مضحکه خاص و عام گردیدند، گاه کسروی به میدان میآید و دینی دیگر میآورد، «شیعهگری» را مینویسد، و قرآنی بنام «ورجاوند» میسازد؛ چیزی که ثمری جز جنجال، انحراف، کجفکری و خیانت نداشت؛ هرچند خرافههای وی در جان برخی از افراد سادهلوح اثر کرد و افکار باطل را به آنها تزریق نمود.
زمانی نیز برقعیها کتاب «تفتیش» و «عقل و دین» را نوشتند. این افراد که در حقیقت، خود را در وادی ولایت و دین سرگردان و گمراه مییابند، با گفتار پوچ و بیمعنای خود میخواهند ولایت را به مردمی که خود اهل ولایت هستند بیاموزند، ولی با جهل مرکب خود، خرافات را بهجای ولایت، عقل و دین به مردم تزریق مینمایند.
عصر تمدن و اسهال قلم!
در این زمان که قلمها اسهال گرفته و نوعی هرج و مرج اعتقادی پیش آمده، هرکس همانند هنرپیشهای در صحنه اعتقادی ظاهر میشود و رطْب و یابسی میبافد و جان پاک مردم؛ بهویژه جوانان پاک دل را هدف میگیرند.
گروهی به اعتقادات شیعه حمله میکنند و دستهای به روحانیت میتازند و عدهای به کل دین بدبینی ایجاد میکنند و با این روش، جوانان عزیز ما را ـ به اصطلاح ـ بهسوی علم، تمدن، ترقی و تجدد دعوت میکنند، در صورتی که همانند چهرههای پیش نه از علم خبری دارند و نه از تمدن اثری.
در دنیای پر توحّش کنونی که کشتار، چپاول، خیانت و فریب سراسر آن را فرا گرفته است، تمامی گفتارهای به ظاهر زیبا و خوش خط و خال برای لوث کردن حقیقت دین و روش انبیا و اضمحلال روحانیت شیعه و در نتیجه، خاموش کردن نور ولایت و تشیع رقم میخورد.
(۳۶)
تمامی این دستههای گمراه غافلند که دین و ولایت و روش انبیا و روحانیت شیعه را خدایی بزرگمرتبه در ظاهر و پنهان، یار و نگهبان است و گزند زهرآگین این دونهمتان و علمزدگان بیمحتوا، اثری جز ایجاد اضطراب در جامعه به دنبال ندارد.
البته، در برابر بر اهل دین بهخصوص شیعه و روحانیت لازم است تا همانند تمامی اجداد معنوی و تاریخی خود در مقابل همه گمراهان ایستادگی کنند و با قیام خود هر فرقه گمراه و باطلی را در سراسر دنیا معرفی نمایند تا سرانجام تمامی کجمداران محو و نابود شوند. به امید آن روز.
پیدایش اخباریگری و اصولمداری
از ابتدای اسلام و زمان ائمه هدی علیهمالسلام تا زمان غیبت و بعد از آن، علما و فقهای دین، دارای دو شیوه اندیشه و سلیقه بودهاند؛ گروهی آزاداندیش بودند و نسبت به گزارههای دینی با تفکر و بصیرت میاندیشیدند و دستهای تنها به کلمات معصومین و روایات ائمه هدی علیهمالسلام تمسک میجستند و خود را از هر آزاداندیشی دور میداشتند. دسته اول به اصولی و اصولگرا و دسته دوم به اخباری و عملگرا نام نهاده شدهاند.
هر یک از این دو طایفه با آن که نظام یکسانی نداشتند و با سلیقههای متفاوت در روش فتوا و برداشت از دین عمل میکردند، تمایز این دو طایفه بهطور کلی در گرو این معنا بوده است که اگر خود را تنها وابسته به روایات ائمه معصومین علیهمالسلام میدانستهاند، اخباری دانسته میشدند و اگر افزوده بر تمسک به اخبار ائمه هدی علیهمالسلام ، توجه به قرآن کریم و ملازمات عقلی و اهتمام به تحلیل احکام الهی داشتهاند، اصولی شمرده میشوند.
این دو طایفه؛ اگرچه حامی ولایت، دین، عصمت و امامت بودهاند و
(۳۷)
در اصول، طریق اهلبیت عصمت و طهارت را دنبال میکردهاند، روش یکدیگر را نمیپسندیدند و گاه به حمله و تخریب یکدیگر دست مییازیدند. اخباری، اصولی را به خروج از دین و انحراف و دلبستگی به اغیار متهم میساخت و اصولی، اخباری را با خشکی، خمودی و عامیانهگری همراه میدیده است، همچون دو برادری که از یک پدر و مادر باشند و با هم بر سر ارث به ستیز برخیزند.
اخباری، پیدایش خود را به زمان ائمه اهلبیت علیهمالسلام منتهی میسازد و خود را حامی واقعی آنان میداند و پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه هدی علیهمالسلام را نیز اخباری میشمارد تا جایی که شیخ حر عاملی در رد این بیان که رئیس طایفه اخباری مرحوم استرآبادی صاحب «فوائد المدنیة» است میفرماید: «و از امور شگفتانگیز این ادعاست که صاحب الفوائد المدنیة رئیس اخباریان است. چگونه میتوان برای اثبات این معنا دلیل آورد؛ در حالی که رئیس اخباریان پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله و سپس امامان علیهمالسلام هستند؛ چرا که آنان به اجتهاد عمل نمیکردند، بلکه در احکام به اخبار و روایات عمل مینمودهاند و بعد از ایشان، خواص یاران آن حضرات و بقیه شیعیان ایشان در طول هفتصد سال گذشته به این شیوه عمل نمودهاند.»(۱) سپس میفرماید: «شیخ طوسی ـ رئیس طایفه ـ و سید مرتضی ـ علم الهدی ـ عمل به اجتهاد و ظن و گمان را جایز نمیدانستهاند».
چیزی که در این میان مسلم است و باید مورد توجه قرار گیرد این است که اهتمام به اخبار حتّی بیشتر از قرآن و روایات نبوی؛ اگرچه در میان دستهای از قدما کم و بیش رایج بوده است، در زمان استرآبادی این نوع برداشت از دین به تعصب، ستیز، درگیری و جدال شدید تبدیل شد.
۱ـ «و من العجب دعواه أنّ صاحب الفوائد المدنیة رئیس الأخباریین، و کیف یقدر علی إثبات هذه الدعوی مع أنّ رئیس الأخباریین هوالنبی صلیاللهعلیهوآله ثمّ الائمه علیهمالسلام ؛ لأنّهم ما کانوا یعملون بالاجتهاد و إنّما کانوا یعملون فی الأحکام بالأخبار قطعا، ثمّ خواص أصحابهم، ثمّ باقی شیعتهم فی زمان الغیبة إلی تمام سبعمأة سنة».
(۳۸)
مراد از این گفته که اخباریگری از زمان ایشان شروع شده است، جدال، درگیری، تعصب و ستیز آنهاست و اگر گفته میشود: اینگونه فکر همیشه بوده، همان روال عادی و طبیعی آن مراد است.
البته، این بیان که رئیس اخباریان استرآبادی یا دیگران باشد در میان اخباریان نیز چندان مورد انکار نیست؛ چنانکه مرحوم صاحب الحدائق میفرماید: «و قد ذهب رئیس الأخباریین؛ الصدوق إلی جملة من المذاهب الغریبه؛ رئیس اخباریان؛ شیخ صدوق پارهای از عقاید غریب را باور داشته است». وی در این بیان، رئیس اخباریان را صدوق معرفی میکند و با آن که خود اخباری است، روش مرحوم صدوق را نمیپسندد.
با توجه به این نکته اگرچه دانشمندان اخباری در میان عالمان شیعه بودهاند، هیچ یک در نظام اخباریگری وحدت رویه نداشتهاند و همانطور که عالمان اصولی را تخطئه کردهاند، خود نیز هر یک دیگری را تخطئه مینموده است؛ با آن که در مخالفت با اصولی وحدت روش داشتهاند.
به عبارت دیگر، اخباری وصف کسانی است که به سنت عمل میکردهاند و اصولی به دانشمندانی گفته میشده که نسبت به فرامین دینی بازنگری عقلانی داشتهاند؛ اگرچه هر یک با سلیقههای متفاوت عمل به احکام را دنبال مینمودهاند؛ با این تفاوت که بعضی آرام و معقول و دستهای تند و متعصب بودهاند.
میتوان بعضی از افراد شاخص اخباریان؛ همچون مرحوم شیخ صدوق، علامه مجلسی؛ صاحب بحارالانوار، سید نعمتاللّه جزایری و مرحوم استرآبادی را نام برد؛ اگرچه هر یک با دیگری تفاوت سلیقه و دیدگاه دارند. این طایفه توسط استرآبادی اقتدار مردمی و تاریخی یافتند و چهرههایی چون مرحوم فیض و محقق کرکی را با تفاوت در روش باید از آنان دانست و گفت: علت رشد آنان در این دوران سه امر بوده است:
یکم ـ محبت مردم به ولایت و ائمه دین علیهمالسلام ؛
(۳۹)
دوم ـ نفی عمل به ظن و بدعت در دین و روّیه اتهامگرایی به عالمان اصولی؛
سوم ـ عدم تعصب و قاطعیت عالمان اصولی در برخورد با آنان.
در این زمان و بهخصوص بعد از مرحوم استرآبادی، با وجود بزرگانی از عالمان اصولی، مجالی برای طایفه اخباری پیش نیامد و فرهنگ اجتهاد و دقت در دین و دوری از جمود و سادهانگاری، طومار آنان را کم و بیش به هم پیچید؛ بهویژه شیخ انصاری در قرن دوازدهم توانست با اجتهاد منطقی و آگاهانه، ترسیم گویایی از اجتهاد دینی ارایه دهد و با همراهی بزرگان بیشماری از عالمان شیعه، روش اجتهاد اصولی را به اوج خود برساند.
مهمترین محور باورهای اخباریان
باورهای ویژه اخباریان بسیار گسترده است که این نوشته تنها محورهای عمده و مهم آن را پیگیری مینماید. در این مقام برای آشنایی خواننده محترم با رؤوس و کلیات باورهای اخباریگری؛ برخی از اندیشههای آنان نقل میگردد. نگارنده برای آن که خواننده را بخوبی به فضای فکری اخباریگری وارد نماید، این اندیشهها را از زبان اخباری بیان میدارد و نقد و ارزیابی آن را در ابتدا به عهده اصولیان میگذارد و در پایان، خود به نقد بازاندیشی و داوری هر دو شیوه تفکر و برداشت از دین میپردازد.
خاطرنشان میگردد نگارنده این اثر را در سنین نوجوانی به رشته تحریر در آورده است و هماینک همان نوشته را تنها با اندکی تغییر عرضه میدارد.
اسلام و نیازهای بشر
اخباریان معتقدند: اگر کسی از سر انصاف و آگاهی بنگرد، بهخوبی مییابد که اسلام در ظرف وحی و امامت و عصمت حضرات معصومین علیهمالسلام رشد یافته و آنچه لازمه دینداری و اسلاممداری بوده از
(۴۰)
جانب آنان بیان شده است.
اسلام در زمان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه هدی علیهمالسلام تمام قوانین و احکام جزیی و کلی خود را بیان نموده و نقصان، اهمال، کاستی و یا اجمالی در آن باقی نمانده است. در زمان غیبت نیز محدثان و راویان و شاگردان بیواسطه یا با واسطه ائمه هدی علیهمالسلام دین را اینگونه دنبال نموده و با تحصیل و تطبیق روایات معصومان، افکار، عقاید، کردار و زندگی خود را هماهنگ نمودهاند؛ چنان که در لسان ائمه معصومین علیهمالسلام به دستهای از افراد شایسته اشاره و سفارش شده است. در بیان ملکوتی: « إنّی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه و عترتی» سفارش پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله افزوده بر قرآن کریم نسبت به خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام بوده است. اهل دیانت شیعی در طول زمان همین شیوه را پیش داشتهاند تا آن که حوزههای خصوصی و عمومی شیعه به عقل گرفتار آمد و به تحلیلهای فلسفه یونانی آلوده شد؛ بهگونهای که در نظر آنان، کتاب و سنت در این دوران به تنهایی نمیتواند منبع دین باشد و باید از عقل، اجماع و استنباط و اجتهاد عالمان کمک گرفت تا اسلام به خیال آنها تکمیل گردد؛ در حالی که دین همواره پاسخگوی همگان در هر زمان است. حدیث ثقلین در این باب بهترین گواه است.
هویت شیعه و حدیث ثقلین
هر کس به هویت شیعه ـ که حقیقت اسلام است ـ آشنایی و معرفت اندکی داشته باشد میداند که شیعه همواره پیرو گزارههایی است که حقیقت آن در حدیث ثقلین آمده است:
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : « إنی تارک فیکم الثقلین ما إن تَمَسکتم بهما لن تَضِلّوا أبدا: کتاب الله و عترتی؛ أهل بیتی، فإنّهما لن یفترقا حتّی یرِدا عَلی الحوض»(۱).
ـ من دو حقیقت گرانقدر را در میان شما مسلمانان به یادگار میگذارم و تا زمانی که شما به آن دو چنگ زنید، هرگز گمراه و هلاک نخواهید شد؛
۱ مختصر بصائر الدرجات، ص۹۰٫
(۴۱)
آن دو کتاب خدا و عترت من است. بدانید این دو از یکدیگر جدایی ندارد و برای همیشه با هم بوده است و هر یک دیگری را تأیید و تقویت مینماید تا در حوض کوثر به من وارد شوند.
شیعه و اهل سنت، بیان محکم و مستند این روایت شریف را نقل کرده و آن را «حدیث ثقلین» نام نهادهاند.
در این روایت، قرآن کریم و اهلبیت علیهمالسلام زمینههای انحصاری راهنمایی مردم شمرده شدهاند و تأکید شده است که بجز تمسک به آن دو، هیچ مسیری برای راهیابی به دین وجود ندارد، بلکه هرچه غیر آن باشد، گمراهی و هلاکت است.
قرآن مجید
قرآن مجید مجموعه اوامر و نواهی الهی و مواعظ و حِکم خدایی ومصالح بندگان است که از جانب پروردگار عالمیان برای تربیت بشر فرستاده شده است. اهلبیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام نیز مفسر و مبین حقیقی این کتاب الهی میباشند و تنها ایشان میتوانند این وظیفه خطیر را بهطور کامل و تمام عهدهدار باشند. ظواهر قرآن به جهت عدم درک درست ما حجیت ندارد و قرآن کریم را باید تنها از زبان معصوم و روایات ائمه هدی علیهمالسلام پذیرفت. منظور از تمسک، پیروی خالصانه و اطاعت و پیروی بدون قید و شرط مردم از خاندان وحی و عصمت علیهمالسلام است. در پناه پیروی از این دو حقیقت است که سلامت و سعادت و کمال دنیا و آخرت نصیب بندگان خدا میگردد. همین امر، منش و روش شیعه در اطاعت از دین و اسلام راستین است و این حقیقت روشنی است که هیچ انکار و اختلافی را بر نمیتابد.
قرآن مجید با همه آیات موجود و قوانین مشهورش در نزد همه اهل جهان معروف است. اهلبیت پیغمبر علیهمالسلام که متکفّل بیان حقیقت قرآن میباشند، اشخاصی معین و شناخته شده و منحصر به حضرت أم ابیها؛ فاطمه زهرا (سلاماللّه تعالی علیها) و دوازده امام معصوم علیهمالسلام از امیرمؤمنان علیهالسلام تا امام زمان علیهالسلام میباشند. اکنون که دست بشر از فیض
(۴۲)
رسیدن به دامان عصمت ایشان کوتاه است، تنها میتوان مجموعه فرمایشات ایشان را ـ که در کتابهای معتبر، موجود و در دسترس همگان است ـ به عنوان تفسیر حقیقی و بیان حقایق دین و قرآن مورد استفاده قرار داد. این امر در کمال وضوح و روشنی است و جای هیچگونه تردیدی نیست، ولی با این وجود، بسیاری از افراد، مردِ میدان عمل نبوده و با افکار و کردار زشت خود، پیوسته میان خود و حقیقت فاصله ایجاد میکنند؛ افکار و اعمالی که بهجای اصلاح، فسادآور بوده و بهجای قرب به خدا، موجبات دوری از رحمت پروردگار را فراهم میسازد؛ همانطور که پیغمبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله در حدیث تفرقه فرموده است: « ستفرق أمتی علی ثلاث و سبعین فرقة، کلّها فی النار إلاّ واحدة، و هی التی تتبع وصیی علیا»(۱)؛ امت اسلام پس از من هفتاد وسه گروه خواهند شد که هفتاد ودو فرقه آن در آتش دوزخ میسوزند و فرقه امان یافته، تنها شیعیان راستین علی بن ابی طالب علیهالسلام میباشند.
اخباریان با تمسک به حدیث فرقه بر خود فرض میدانند که حقانیت روش خود و انحراف گروه اصولی را بیان دارند و خطر مخالفت با طریق حق و انحرافاتی را که طایفه اصولی در دین وارد کردهاند و موجب انصراف جامعه و مردم مسلمان از جاده روشن الهی شدهاند را ترسیم نمایند.
اخباریان به طور صریح و آشکار خطاب به اصولیان میگویند: ای گروه مخالف، شما نیز پس از درک مواضع مطلوب ما، یا خود را برای سؤال و جواب و بازخواست در محکمه عدل الهی حاضر کنید و یا تا فرصت از دست نرفته کارهای ناموزون خود را تدارک نمایید و بدانید مخالفت با حقیقتی که اسم و معنای آن را نشناختهاید؛ خواه دانسته باشد یا ندانسته، راه به جایی نمیبرید و نتیجهای جز خسران و تباهی نمیبینید؛ همانطور که اهل سنت به دلیل مخالفت در زمینههای
۱ المرندی، ابوالحسن، مجمعالنورین و ملتقیالبحرین، اثبات الهداة، ج۲، ص۱۸۲٫
(۴۳)
اعتقادی و عملی با روش به حق ما، تاکنون راه به جایی نبردهاند و همچون گروهی ضعیف، محتاج و ناکارآمد به سر میبرند و در دنیا سخنی برای گفتن ندارند؛ اگرچه کمیت بالای گفتار و کثرت افراد را همراه دارند. آنان بیپرده اظهار میدارند: فقه امروز مردم شیعه که پیرو روحانیت موجود است، به شکلی دستخوش تصرفات ناروا گشته که مردم ما را از حقیقت دین دور داشته است و روش اصولیان صد درصد مناقض کتاب و سنت میباشد و بهصراحت با اساس مکتب علی بن ابیطالب علیهالسلام و اولاد طاهرینش علیهمالسلام مخالف است که این روش به کلی اشتباه در لابهلای حقیقتی روشن و ساده با پیچیدگی هرچه تمام زده شده و در میان مردم رواج یافته و این خود پرسشی است که نیازمند پاسخ دقیق و بررسیهای تفصیلی است.
همانگونه که نظرگاه اخباریان در برداشت از حدیث ثقلین گذشت، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با این روایت شریف، تکلیف و عمل به آموزههای دینی و دادههای فقهی مسلمانان را چنان بیان نموده که برای هیچ کس جز افراد بیمار و مغرض، جای کوچکترین خلاف و تردیدی باقی نگذاشته است.
قرآن کریم مطالب دینی از اصول عقاید و فقه عملی گرفته تا کلیه امور کوچک و بزرگ مربوط به آمال و آرزوهای بشر را چنان ترسیم و تعریف نموده است که ذات اقدس احدیت به هیچ کس حتی شخص پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله اجازه کم و زیاد کردن یک نقطه از آن را نداده است.
این موضوع با وجود آن که روشن و بدیهی است، شریعت در بیشتر موارد به آن تذکر داده است. بر همین اساس، راهنمایی مسلمانان و احکام دین خداوند در صدر اسلام در قالب آیات قرآن نازل و از زبان پاک پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بیان میشد و پس از آن، یگانه وسیله ترویج احکام دین خدا منحصر به راویان حدیث بوده است. هر یک از این راویان در زمان خود به نشر حدیث و اخبار دین پرداخته و وظیفه بزرگ تبلیغ دین را به شیوهای پسندیده انجام دادهاند که این روش تا بیش از هشتصد سال در میان شیعه بخوبی معمول بوده و هیچ گونه اختلافی در این موضوع به
(۴۴)
چشم نمیخورد، ولی پس از این دوران، نغمههای جدیدی به نام طایفه اصولی رایج شد.
روش اصولی، درک احکام فقه و مسایل دین بر مبانی چهارگانه کتاب، سنت، عقل و اجماع میباشد. این در حالی است که عقل و اجماع دو منبع مربوط به مردم است و به مدارک فقه اسلامی ارتباطی ندارد، ولی کتاب و سنت، دو موضوع منحصر به خدا و پیغمبر است. حال باید پرسید که خداوند متعال و پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در بیان احکام بندگان و امور دینی چه نیازی به عقل و اجماع دارند؟ آیا خداوند در امور دینی و فقهی که حتی پیغمبر صلیاللهعلیهوآله نیز جز در جهت بیان آن حق مداخله ندارد، آنقدر عاجز و ناتوان است که باید دست عجز خود را به طرف بشر دراز کند و از عقل و اتفاق آنها استفاده کند؟ هیهات! آیا این بزرگان به ظاهر دینمدار، احادیث مذمت و نهی از هرگونه تصرف و تحریف دینی را که نمونهای از آن در پی میآید را فراموش کردهاند؟ در روایت زیر، فردی که بر عقل و خرد خود اطمینان نموده است، با امام صادق علیهالسلام به مناظره و بحث مینشیند و حضرت علیهالسلام روش عقلی وی را نقد و رد مینمایند.
تعبّد محض
یونس بن یعقوب گوید: ما در محضر امام صادق علیهالسلام بودیم که مردی از اهل شام وارد شد و گفت: « إنّی رجل صاحب کلام و فقه و فرائض، و قد جئت لمناظرة أصحابک، فقال له ابوعبدالله علیهالسلام : کلامک هذا من کلام رسول الله صلیاللهعلیهوآله أو من عندک؟ فقال: من کلام رسول اللّه بعضه، و من عندی بعضه. فقال أبوعبدالله: فأنت إذا شریک رسولالله صلیاللهعلیهوآله ؟ قال: لا. قال: فسمعت الوحی من الله تعالی؟ قال: لا. قال: فتجب طاعتک کما تجب طاعة رسول الله؟ قال: لا… فقال الشامی: أسلمت للّه الساعة! فقال له ابوعبداللّه علیهمالسلام : بل آمنت باللّه الساعة، إن الاسلام قبل الإیمان»(۱).
ـ من مردی هستم که به کلام، فقه و واجبات آگاهم و میخواهم با یاران شما مناظره نمایم.
۱ بحارالانوار، ج۲۳، ص۹٫
(۴۵)
امام علیهالسلام از او پرسیدند: گفتار تو بر چه اساسی است و با کدام مبنا میخواهی بحث کنی؟ آن شخص گفت: بر اساس کتاب خدا و سخنان رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و عقل و خرد خود. امام علیهالسلام ناراحت شده و فرمودند: آیا تو در جایگاه خدایی و با پروردگار خود در امور دینی شراکت داری؟ آن مرد به ناچار کوتاهی خود را عذر خواست و گفت: «خیر، من با خدا شریک نیستم. امام علیهالسلام دوباره پرسیدند: پس تو با پیغمبر خدا صلیاللهعلیهوآله شریک هستی و آیا بر تو نیز از طرف خداوند وحی نازل میشود؟ آن مرد از سخنان دُرربار امام علیهالسلام تعجب کرد و سخت درمانده شد؛ زیرا خود را با خداوند و پیغمبر صلیاللهعلیهوآله شریک و همردیف نمیدید؛ از این رو از امام علیهالسلام سؤال کرد: پس وظیفه من در بحث کردن چیست؟ امام علیهالسلام در جواب او فرمودند: وظیفه تو تمسک به کلام خدا و سخنان پیغمبر صلیاللهعلیهوآله است و بس.
در پایان وقتی که مرد شامی خود را عاجز دید و به اشتباه گذشته خود پی برد، تسلیم حق گشت و بیاختیار گفت: «براستی من اکنون مسلمان شدم.» امام نیز با ظرافت خاص و حکمت تمام به او فرمودند: «اکنون مؤمن شدی و پیش از این مسلمان بودی».
مذمت اختراع دعا
تمام سعی و تلاش حضرات معصومین علیهمالسلام در طول حیات مبارکشان این بوده است که کمترین تحریفی در دین خدا انجام نگیرد؛ بهگونهای که امام صادق علیهالسلام در پاسخ شخصی که دعایی را ساخته بود و به امام علیهالسلام عرض کرده: « جعلت فداک، إنّی اخترعت دعا»؛ جانم به فدایت، من دعایی از طرف خود ساختهام، فرمودند: « دعنی من اختراعک»(۱)؛ دعای ساخته خود را رها کن. امام علیهالسلام با این بیان آن فرد را بهسختی از این کار باز داشت و وی را توبیخ نمودند.
۱ الطوسی، محمدبن الحسن، تهذیبالاحکام، ج۱، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، ۱۳۶۵ش، ص۱۱۶٫
(۴۶)
در موردی دیگر شخصی از امام علیهالسلام تقاضای ذکر نمود. امام علیهالسلام ذکری را با عددی معین به او فرا دادند و فرمودند: «این ذکر را هفتاد بار بگو.» آن شخص سؤال کرد: «اگر بیش از هفتاد بار بگویم، اشکال دارد؟» امام علیهالسلام در جواب فرمودند: «اگر شخصی به تو بگوید، در هفتاد قدمی گنجی موجود است و از فلان جا قدم کن و گنج را بیرون آور؛ چنانچه هفتاد قدم برداری، آن گنج را مییابی، ولی اگر چند قدم کمتر یا بیشتر بپیمایی، به آن گنج دست نمییابی.» آنگاه امام علیهالسلام فرموند: «مَثل دستورات خدا همین است. دستورات الهی محدود، مشخص، توفیقی و خواناست و نباید کم و زیاد شود.»
«أتو» بهجای «أبو»؟
نمونهای دیگر که هرگونه تحریف و دست بردن در آیات و متون دینی را نهی مینماید، ماجرای قبیله انطاکیه است. ماجرا به این شرح است که قرآن کریم در داستان حضرت خضر و موسی علیهمالسلام میفرماید: « فأبوا أن یضیفوهما»(۱)؛ پس آنها [اهل قبیله انطاکیه] خضر و موسی را مهمان نکرده و از طعام دادن [به آن دو عبد صالح و ولی بزرگ خداوند[ خودداری کردند.» این آیه بخل و بدی اهل انطاکیه را بیان میکند و سبب سرشکستگی آنها شده است؛ هرچند این ماجرا مربوط به بیش از هزار سال پیش از پیغمبر اسلام صلیاللهعلیهوآله میباشد، با این حال پستی مردمان گذشته و پدران قوم انطاکیه را بیان میکند، به همین دلیل، جمعی از بزرگان قبیله انطاکیه خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآله رسیده و هدیهای ارزشمند و مال زیادی را تقدیم حضرت نمودند و تقاضا کردند کلمه «أبوا» در آیه شریفه را به کلمه «أتوا» تبدیل نماید؛ یعنی فقط نقطه زیر کلمه «أبوا» بالای کلمه نوشته شده و نقطه دیگری به آن افزوده شود تا «أبو» به «أتو» تبدیل شود و معنای «آنان آمدند تا حضرت موسی و خضر را میهمان نمایند» را برساند که میان این دو معنا تفاوت بسیاری حاصل
۱ کهف / ۷۷٫
(۴۷)
میشود و مطلب عکس میگردد و مذمّت اهل انطاکیه به مدح آن قوم تبدیل میشود.
پیغمبر گرامی صلیاللهعلیهوآله که در هر کار بدون فرمان پروردگار کاری نمیکرد، به انتظار فرمان خدا نشست تا این که امین وحی خداوند؛ جبرییل، نازل شد و آیه شدید اللحن و تهدیدآمیزِ: « و لو تقوّل علینا بعض الأقاویل…(۱)» را بر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نازل نمود و پیغمبر گرامی صلیاللهعلیهوآله را به شدّت از عمل پیشنهاد شده آنان برحذر داشت و فرمود: «ای رسول خدا، سختترین عقوبت برای فردی است که حتی به یک نقطه از کلمات قرآن کریم دست زند و آن را تحریف نماید.» به این ترتیب، پیشنهاد دهندگان قوم انطاکیه ناامید و سرشکسته باز گشتند.
مطرح کردن مطالبی که موضوع را بیش از این روشن کند، از حوصله این نوشتار خارج است؛ هرچند همین مقدار نیز برای یافت اصل کلی و مسلّم دین و حقیقتِ ناب آن بسنده است.
اخباریان فهرست بلند ذهن گرایی، جهالت، بدعتها و رفتار خطرناک اصولیان را که به شیوه مرموز و با دستهای مسموم، آگاهانه و ناخودآگاه در فرقه حقه و شیعه اثناعشری وارد شده است را به شرح زیر میدانند:
ابداع روش اجتهاد ناسالم، سنت بیاساس تقلید، تقلید از اعلم، آلودهسازی دین به دانشهای مختلف، شکستن حرمت تحصیل فلسفه و دروس معقول، شکستن حرمت ترک تحصیل معاش و هزینههای لازم زندگی، شکستن حرمت امرار معاش از امکانات مالی دین، شکستن حرمت گرفتن خمس از شیعه و بیاعتنایی به روایات اباحه خمس، عدم پذیرش تحریف قرآن کریم، ترک تکلیف اکید به تقیه در مقابل دشمنان دین، شهادت بر ولایت در اذان و اقامه، ترک نماز جمعه در زمان غیبت و بالاخره شیوع فساد اخلاق در طایفه عالمان اصولی و… که هر
۱ حاقه / ۴۴٫
(۴۸)
یک زمینههای مختلف و آثار شوم و گوناگونی تا امروز داشته است.
اینک هر یک از گزینههای یاد شده در گزارهای جداگانه و کوتاه ذکر میشود و نقد و ارزیابی آن در هر فصل و در جای خود خواهد آمد.
فهرست پارهای از عقاید اخباریان
مهمترین عقیدههای اخباریان و دیگر باورهای عمده و ریشهای آنان را میتوان چنین فهرست نمود:
الف ـ روش اجتهادی فقهای شیعه باطل میباشد و عقل و اجماع ناکارآمد است.
ب ـ تقلید در فروع دین باطل است و در این زمینه، علمایی که تقلید را باور دارند منحرف هستند و نیابت عامه آنان مورد پذیرش نمیباشد.
ج ـ تقلید از اعلم خلاف دین، ساختگی، دروغ و بدعت است.
د ـ تحصیل علوم اسلامی اتلاف وقت و گمراهی است و این دانشها رقیب کتاب و سنت است، در حالی که دین، امری آسان است و فهم آن به چنین دانشهایی نیازی ندارد و اصول فقه هیچگونه فایدهای علمی ندارد، تمامی آن ساخته عالمان فلسفی است و علمی دینی به شمار نمیرود. اصولیان در واقع پیرو قیاس، استحسان و مصالح مرسله هستند تا پیرو دین.
ه ـ تحصیل فلسفه و دروس معقول هر قدر و برای هر کس که باشد حرام است. معقولات از فلاسفه یونان رواج یافته است و به عنوان رقیب سرسخت دین مطرح میباشد.
و ـ تحصیل معاش را برای عالمان همانند دیگران از واجبات عینی است و به همین علت کار کردن در ضمن تحصیل برای علما واجب میباشد.
ز ـ هرگونه امرار معاش از مصارف دینی؛ مانند: خمس، سهم مبارک امام، زکات و بیتالمال برای عالمان حرام میباشد؛ خواه مورد مصرف آن امری واجب باشد یا مستحب.
(۴۹)
ح ـ خمس و سهم مبارک امام علیهالسلام برای همه شیعه مباح است و پرداخت آن به سادات و عالمان زاید میباشد.
ط ـ قرآن مجید و کتاب آسمانی اسلام همانند دیگر کتابهای آسمانی تحریف شده است.
ی ـ تقیه برای هرکس و در هرجا لازم است و در زیر لوای آن قعود بر قیام ترجیح دارد، مگر انتقاد بر عالمان شیعه؛ آن هم تا جایی که برای دین زیانی نداشته باشد.
ک ـ شهادت بر امیرمؤمنان علی علیهالسلام در اذان و اقامه نماز، حرام و بدعت است.
ل ـ نماز جمعه حتی در پناه طاغوت واجب و ترک آن حرام و مخالف حکم صریح قرآن کریم است.
م ـ عالمان اصولی اهل دنیا هستند و فساد اخلاق، حسد و سیاست بازی دارند.
بعد از ذکر خلاصه و چکیدهای از عقاید گروه اخباری و اصولی، اینک نقد، تحلیل و بررسی هر یک از آن بهطور خلاصه و در فصلهای جداگانه بیان میشود.
در پایان خاطرنشانی چند نکته بایسته است:
۱ـ هرگونه نقد و ارزیابی عقاید اخباریان یا اصولیان بدون هیچگونه پیش داوری و تعصبی انجام میگیرد و هر یک از مباحث به طور آزاد و همراه با دلیل و حقیقت امر بیان میشود؛ خواه موافق اصولیان باشد یا اخباریان یا مخالف هر دو گروه؛ زیرا دلیل و برهان و حقانیت امر است که لازم است دنبال شود؛ نه جانبگیریهای قشری و کلیشهای.
۲ـ همان اختلافاتی که میان عالمان اصولی و عالمان هر علمی وجود دارد، میان دانشمندان اخباری نیز وجود دارد، دستهای همچون امین استرآبادی، بسیار حادّ و تندند و دستهای همچون صاحب حدایق خود به نوعی اصولی به شمار میروند؛ همانطور که عالمان اصولی نیز متفاوت هستند، برخی به اصول بیشتر اهتمام دارند و دستهای به اخبار
(۵۰)
و همینطور وهر یک یژگیهایی دارند، ولی ویژگی مایز بین اخباری و اصولی، برخوردهای غیرمتعادل و حملههای نامناسب اخباریان است که باید از میان همه اقشار علمی رخت بربندد.
۳ ـ مراد از اخباری، مردمانی است که از سر کمبود استعداد و ضعف نفس حرفهایی را به خدا و رسول نسبت داده و اسم اعتقاد بر آن میگمارند، ولی بزرگانی که پایه دین و شیعه به شمار میروند و کلمات معقول و زندهای دارند، سزاوار نام اخباری نیستند؛ همانطور که اصولی نیز به معنای اعتقاد تمام و کمال دین نیست و میتوان در میان افکار و عقاید آنان کجی، کاستی و ناهنجاریهایی یافت.
اخباریان از نگاه اصولیان
اصولیان معتقدند اخباریان افرادی سادهلوح، سادهاندیش، کم سواد، گمراه و کجفکر هستند. مردمی که کمبود استعداد و عدم رشد لازم سبب انحراف آنان در بسیاری از اصول و فروع گشته است. البته، واژه «اخباری» که عنوان این گروه است، همانند واژه «سنی» است که برای منکران ولایت معصوم علیهالسلام به کار میرود؛ در حالی که این دو نامگذاری بیمسماست؛ زیرا نه اهل سنت بویی از سنت به مشامشان رسیده و نه اخباری از خبر اطلاع کاملی دارد.
اخباری در واقع، فقط قدرت حفظ و حمل پارهای از روایات را دارد، بدون آن که قدرت درک آن را داشته باشد، ولی عالمان اصولی با استدلال دقیق و پشتوانه فکری همه سنت و خبر را بر دوش گرفته و از حریم آن دفاع میکنند و بخوبی قدرت ادراک روایات حضرات معصومین علیهمالسلام را دارند. البته، روایات و اخباری که از معصوم باشد؛ نه هر رطب و یابسی که به اسم روایت در کتابهای خبر؛ بهخصوص در کتابهای مخالفان، ثبت شده است. کتابهایی که انباشته از اخبار دروغ، اسراییلیات و جعلیات میباشد و تشخیص این امر، خود علمی است مهم که جز عالمان اصولی گروههای دیگر نه توان آن را دارند و نه اهمیت چندانی به آن میدهند.
(۵۱)
در واقع این اصولی است که سنی و اخباری است. البته با شرایطی خاص؛ نه به طور هرج و مرج که هرچه میخواهند، بگویند و هرچه میخواهند، بنویسند. اصولی میگوید: ما خبر و روایت را به دیده منّت میپذیریم و بر اساس آن عمل میکنیم، ولی با دو شرط: نخست این که خبر از معصوم باشد؛ بهطوری که هر سخن غیر معصوم ـ سخن هر کس که باشد ـ خبر عادی و معمولی است و نفوذ اجرایی ندارد و دو دیگر این که در نسبت خبر به معصوم باید سند آن صحیح باشد؛ بهطوری که مورد تأیید اهل فن قرار گیرد؛ نه هرچه در کتابهای خبر ثبت شده و اسم خبر بر روی آن گذارده شده است.
دینداری و انحراف
اخباریها از هر طرف با زمزمههای دینداری و تقدس شروع به کار میکنند و میخواهند ـ به قول خود ـ مردم را از خواب غفلت بیدار کنند و دین را از تحریف و کاستی و بدعت و زیادتی نجات دهند؛ در حالی که نمیدانند با عرضه گفتار پوچ و اندیشههای واهی خود چه مقدار به دین و مردم مسلمان زیان وارد میکنند. آنان آگاهانه و یا ناخودآگاه بازیچه دست دشمنان گردیده و خود نیز سرانجام به دشمنان اهل دین میپیوندند.
البته، اصولیان که بحق از دوستان امیرمؤمنان علیهالسلام میباشند، همیشه از ابتدای زمان غیبت کبری تا به امروز چون ستارگان درخشان گرد خورشید علم و فقاهت حلقه زده و راه خود را یافته و گوش به سخنان پوچ و قیل و قالهای واهی این و آن نداده و نخواهند داد. آنان این ایمان ثابت و راسخ را برای همگان آرزو مینمایند.
وآخر دعوانا أن الحمدللّه رب العالمین
(۵۲)
(۵۳)
(۵۴)