چشمهٔ « ۱۹۴ » توفیق دیدن خوبیها
شایسته است آدمی از خداوند بخواهد تا فقط خوبیهای خلق را به او
- انعام / ۲۷ ـ ۲۸٫
(۱۶۲)
نشان دهد تا نسبت به پدیدههای خداوند دچار بدبینی نگردد که بدبینی به پدیدهها بدبینی به حضرت حق تعالی برای بندهای است که نمیتواند هستی را آنگونه که هست ببیند و گرفتار غرقاب اوهام و خیالات غیر واقعی خود است.
چشمهٔ « ۱۹۵ » ارزش صفا
حقیقت هر کردهای به میزان صدق و صفای آن است و ذرهای از آن، هزاران هزار ارزش دارد. در برابر چه بسا هزاران خیک علم هرچند علم دین باشد که ارزنی نمیارزد؛ زیرا هرچه در آن بیشتر جستوجو شود کمترین صفایی در آن یافت نمیشود.
چشمهٔ « ۱۹۶ » انصاف؛ اصلی اساسی در برخوردها
در هر کرداری باید رعایت انصاف را داشت. هر برخوردی که انصاف نداشته باشد، شرعی نیز نیست. انصاف هم در آغاز کار باید لحاظ گردد و هم در ادامهٔ آن. برای نمونه، برخورد با کودک باید به جهت تأدیب باشد و نه از سر عصبانیت.
(۱۶۳)
چشمهٔ « ۱۹۷ » نرمی با مردم
یکی از مهمترین اصول تربیتی برای انسان این است که تا میتواند نرم باشد و در برخورد با دیگران رفق و مدارا پیشه سازد؛ همانطور که خداوند رفیق است و رفاقت و نرمی را دوست میدارد. چنین انسانی میتواند در مقابل دیگران، به سلامت از خویش دفاع کند و دست خود را به تعدی و تجاوزی آلوده نسازد.
چشمهٔ « ۱۹۸ » برتری دلرحمی
اگر دو نفر با هم دشمنی داشته باشند، خداوند جانب کسی را میگیرد که دل رحم باشد حتی اگر حق نباشد.
چشمهٔ « ۱۹۹ » اهل وفا
وفا ویژهٔ اولیای الهی است و آنان حتی در قیامت نیز یار خود را رها نمیسازند و آنان را از شفاعت خویش بهرهمند میسازند به عکس دیگران که وفای آنان در محدودی منافع ایشان است. حتی مادر به فرزند خود نیز چنین است.
چشمهٔ « ۲۰۰ » صفای اولیا
حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام چنین بودند که اگر کسی در هر شرایطی از
(۱۶۴)
ایشان کمک میخواست، آن حضرت دریغ نمینمودند و این اخلاق از صفای آن حضرت بوده است. در روزگار ما نیز اگر جامعه چنان باشد که کسی رنج ببیند و از دیگران کمک بخواهد ولی او را یاری نکنند و تنها بگذارند، روشن است که چنین جامعهای از صفا و اخلاق علوی به دور است.
چشمهٔ « ۲۰۱ » برخورد مرحمتی
اولیای معصومین علیهمالسلام در برخورد با خشونتهای دیگران، اصل اولی را رحمت و عطوفت قرار میدادهاند و از برخوردهای فیزیکی و خشن پرهیز مینمودهاند. این روش بوده است که قلبها را همواره به آنان متمایل و شیفته مینموده و همگان را منقاد خویش میساخته است. متأسفانه این روش در برخوردهای برخی از کارگزاران امور حکومتی یا نظریهپردازان مسایل دینی دیده نمیشود و خشونت را با خشونت برابر یا بیشتر پاسخ میدهند که نتیجهای جز دینگریزی و دشمن تراشی نخواهد داشت.
بر اساس همین اصل؛ یعنی تقدم محبت و ارشاد بر خشونت است که حضرت لوط نبی علیهالسلام به گاهی که قوم وی قصد تجاوز به مهمانهای او را داشتند فرمود: «یا قَوْمِ، هَؤُلاَءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکمْ، فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِی ضَیفِی»(۱). اینان دختران من هستند که در اختیار شما میباشند و شما را
- هود/ ۷۸٫
(۱۶۵)
نسزد کار ناشایست کنید و مرا دربارهٔ میهمانان من خوار نمایید.
نکتهای که باید توجه داشت این است که دین دارای شاکله و نظام است و چیزی زورگویی را بر میتابد که از نظم و حساب دور باشد. نظممحوری دین سبب میشود دینگذار و دینمدار حکمی یکسان داشته باشند و در عمل به دین، میان پیامبر و مردم تفاوتی نباشد و اگر فردی اصل اولی در مواجه با مردم را خشونت قرار دهد و با خشونت حکم براند، از دین نیست که فرمان میگیرد بلکه تدبیر نفس او و سیاست شخص اوست که خود را نشان میدهد و نه دیانت و شریعت بیپیرایه.
باید توجه داشت ذات دین نیز امری فطری است که هر انسان متعادلی به آن تمایل دارد و اکراه امری ثانوی است که نمیتواند در ذات دین که امری اولی است وجود داشته باشد، از این رو فرمود: «لاَ إِکرَاهَ فِی الدِّینِ»(۱). بر اساس این آیهٔ شریفه که حقیقتی فلسفی را بیان میدارد میتوان گفت آن که در جان خویش خشونت دارد، دین ندارد؛ حتی دین کفر را، زیرا دین امری فطری و طبعی است که خشونتی در گوهر خود ندارد.
خشونت از فرهنگ سلاطین است. ظلم پادشاهان موجب گشته است بسیاری از نخبگان جامعه درونگرا، قبضی و انزوایی بار آیند و قدرت شکوفایی خویش را نداشته باشند. حتی این فرهنگ گاه به برخی از عالمان دینی که در بند ستم آنان بودهاند نیز نفوذ کرده و در کتابهای آنان دیده میشود. برای نمونه، در یکی از کتابهای حوزوی آمده است: «اول العلم معرفة الجبار». «جبار» از اسمای جلالی و ثانوی است و جبران بدون
- البقرة/ ۲۵۶٫
(۱۶۶)
وارد آوردن آسیب، شکستگی و خسارت نیست و درست آن است که گفته شود: «أوّل العلم معرفة الرحمن». رحمان از اسمای اولی و جمالی است. «جابر» به کسی میگویند که ضعیف و ناتوان باشد و بخواهد ضعف خود را با قلدری نسبت به دیگری جبران کند و در این صورت، دیگری مجبور است. هیچ یک از پدیدههای هستی مجبور نیست و خداوند نیز به این معنا جابر نمیباشد. البته خداوند ترمیم دارد و به این معنا جابر میباشد.
برخی برای اثبات این که اسلام دارای خشونت است برخی از واژههای اقتداری مانند شمشیر را که در قرآن کریم به کار رفته است مثال میآورند. باید از این نکته غفلت ننمود که شمشیر در اسلام نماد قدرت است و نه دلیل بر خشونت. برخی از مسیحیان که شمشیر را نماد خونریزی میدانند، از این نکته ناآگاه هستند که همانطور که قدرت بر معصیت کمال است و به کارهای نیک ارزش میدهد نه انجام معصیت، داشتن شمشیر نیز به معنای داشتن اقتدار است و شمشیر مظهر قدرت است و نه خونریزی. داشتن قدرت برای ریختن خون ارزش است و آن خونریزی است که زشت است؛ زیرا کسی که قدرت دارد میتواند مانع دعوا و خونریزی شود و طمعها را قطع نماید.
نمونهٔ بارز خشونتگرایان افراطی را باید گروه طالبان دانست. طالبانیسم در حقیقت ادامهٔ خارجیگری است که هیچ گاه با فرهنگ شیعه سازگاری ندارد؛ چرا که خوارج کسانی هستند که تحمل شنیدن ندارند و جز حرف و نظر خود، منطقی به رسمیت نمیشناسند. از این گروه در همهٔ کشورهای اسلامی وجود دارد. از اعتقاد آنان این است که
(۱۶۷)
اگر کسی گناه صغیرهای انجام دهد کافر است. چنین فکری جز استبداد و خشونت نیست که با دین آن هم دین پیشرفته و متمدنی همچون اسلام تنافی تمام دارد.
اسلام در آینده، دین حاکم بر جهان خواهد گردید اما حاکمیت اهل ایمان بر کافران با زورگویی و خشونت محقق نمیشود، بلکه توسعهٔ مهر، مودت و مهربانی اهل ایمان بر کافران است که آنان را به سوی خود میخواند. خداوند متعال نیز چنین است. او که از همه بیشتر دشمن دارد، رحمت عامهٔ خویش را از کسی دریغ نمیدارد. بندگان نسبت به خدا بغض میورزند ولی خداوند مهربانی میکند، بندگان نسبت به خدا گناه میکنند ولی خداوند میبخشد، گویا خداوند بدهکار آنان است و بندگان از او طلبکار میباشند. آدمی هم باید تا میتواند با محبت و مهربانی با همه رفتار کند و تا میتواند از دشمنتراشی بپرهیزد.
چشمهٔ « ۲۰۲ » مهربانی و آزادی
فرد یا جامعهای که استبداد و خشونت دارد، زیردستان و مجموعهای خواهد داشت آلوده به سالوس و ریا که بنیانی برای آن نیست و موریانهٔ نفاق، آن را حتی اگر کاخ بلندی بنماید، آرام آرام به ویرانی و فرود میکشاند. استبداد همواره مخالفساز است بدون آن که تفاوتی کند که از طرف چه کسی باشد. از این رو اگر دین استبداد داشته باشد، دینگریزی به وجود میآید و اگر کافری استبداد داشته باشد، گرایش به دینداران را رونق میدهد. این محبت، مهربانی و آزادی است که به جامعه ساختار
(۱۶۸)
سالم میدهد. برای نمونه، خشونت مرد در خانه سبب پنهانکاری زن میشود و همواره پنهانکارترین زنها در برابر خشنترین مردها قرار میگیرند. این نکته در قرآن کریم نیز مورد تأکید قرار گرفته است، آنجا که میفرماید: «قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَی فَلَنْ أَکونَ ظَهِیرا لِلْمُجْرِمِینَ»(۱) نعمت دادن که نوعی محبت است میتواند هم فرد را از جرم و بزهکاری دور دارد و هم او را از کمک نمودن و تأیید مجرمان باز دارد. محبت میتواند هر کسی را نمکگیر کند. وقتی نعمت، رحمت و مهربانی با پیامبری چنین میکند، چرا محرومان و مستضعفان را دستگیری ننماید. محبت حتی به کفار نیز سبب میشود آنان را به ایمان گرایش دهد.
باید توجه داشت محبت نوعی حرارت و گرماست و گرممزاجها محبت بیشتری دارند، همانطور که همهٔ پیامبران و امامان علیهمالسلام گرممزاج بودند.
چشمهٔ « ۲۰۳ » حرمت مسلمان
مسلمان محترم است و حرمت وی باید در هر زمانی و در هر مکان و موقعیتی پاس داشته شود. برای نمونه، مسلمان نباید شغل پایین و فرودستی داشته باشد. مشاغل پایین مانند پیکهای بهداشت و رفتگری باید در جامعهٔ اسلامی به دست غیر مسلمانان انجام گیرد یا مردهشویی و غسالی نباید شغل کسی قرار گیرد بلکه همانطور که دین فرموده این کار
- القصص/ ۱۷٫
(۱۶۹)
باید توسط یک یک مسلمانان انجام پذیرد. دین گفته است مستحب است هر مسلمانی در عمر خویش هفت مرده را غسل دهد. این حکم استحبابی برای آن است که کسی غسالی پیشه نسازد.
همچنین برخی از کارها نیز باید ساماندهی شود تا احترام و حرمت مسلمان حفظ گردد. نمونهٔ آن کارگران ساختمانی هستند که اداره و مرکزی برای کاریابی ندارند و در میدانهای شهر برای یافت کار میایستند و چشم به این و آن میدوزند شاید کسی آنان را برای کارگری بخواهد. در میدان ایستادن آنان، سبب میشود کارگران زحمتکش که بیشتر از اقشار ضعیف و کمدرآمد جامعه هستند دیگر همشهریان خود را با چشم بد و با حسرت بینند و عقده در گلو داشته باشند. این کارگران خدوم کالا نیستند تا خود را چنین عرضه دارند. برخی از مشکلات اجتماعی مانند قاچاق مواد مخدر نیز از همین میدانهاست که رشد مییابد.
چشمهٔ « ۲۰۴ » گمراه و گمراهکننده
برخی فقط گمراه هستند و سر در آخور خود دارند اما برخی از گمراهان در تلاش هستند تا دیگران را همچون خود گمراه سازند که اینان شایستهٔ ترحم نیستند.
(۱۷۰)
چشمهٔ « ۲۰۵ » خداخواهی و مردمداری
اگر کسی نسبت به همه چیز و همه کس بیتفاوت باشد، غافل است. اگر کسی فقط به دیگران اهمیت دهد و به مردم توجه داشته باشد و خداوند را فراموش کند، او نیز غافل است و افزون بر آن، به شرک آلوده است. همین گونه است حفظ قرآن یا حدیثی که برای مردم باشد. چنین آیات و روایاتی در قبر و قیامت برای انسان کارایی ندارد؛ چرا که او میخواسته مردم را ارشاد کند بدون آن که خدای مردم را حفظ نماید یا برای کسب شهرت یا درهم و دیناری این کار را نموده اما خود از آنها بیبهره است.
کسی که فقط خداوند را در نظر میآورد و به مردم بیاعتناست، خداوند را نمیشناسد. اگر کسی به مردم اهتمام ورزد و همواره خداوند را بر آن پیشی دارد و برای خداوند به مردم نیکی نماید، او مؤمن است. چنین کسی یک زبان برای تمجید و ستایش از حق و یک زبان برای تحسین خلق دارد و اگر کسی این دو زبان را یکی نماید، دهان وی مزبله است.
کسی که هم خدا را میبیند و هم مردم را برای خدا میخواهد از دیدن شکست دشمن خویش نیز غمگین میشود و آن که بیخداست حتی از دیدن نوا و بهبودی حال برادر خود نیز آزردهخاطر است. چنین کسی که خدا نمیبیند به ظاهرسازی و نفاق رو میآورد به گونهای که اگر نعمتی به دست دیگری ببینند محزون میشود، حتی اگر آن فرد برادر یا دوست او باشد و به عکس از ضرر و زیان آنها لذت میبرد؛ چرا که دلی ناپاک دارد.
همین نکته، مایز میان انبیای الهی و صاحبان قدرت شیطانی است که انبیا چون شاگرد حضرت حق هستند، با وجود بهرهمندی از قدرتهای
(۱۷۱)
معنوی و معجزه به کسی تعدّی و ظلم نمیکنند و همواره سعی در مهربانی نمودن به مردم میکنند و حاضر نیستند دل کسی را برنجانند به عکس صاحبان قدرت شیطانی که چون خود را از خدا نمیدانند و در مکتب حق درس نگرفتهاند، از قدرت خویش برای از بین بردن مردم و ظلم و ستم نمودن به آنان استفاده میکنند.
از آداب مردمداری و خداخواهی در آیهٔ شریفهٔ زیر است که میفرماید: «وَإِنْ یرِیدُوا خِیانَتَک فَقَدْ خَانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکنَ مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکیمٌ»(۱). این آیه میفرماید هر کس گناهی را نسبت به دیگران انجام دهد، نخست آن را نسبت به خدا انجام داده است؛ برای نمونه، اگر کسی دروغ بگوید، نخست نسبت به خدا و سپس به دیگران دروغ بسته است. از این آیه میتوان برداشت نمود رهبر جامعه یا عالمان دینی که نقش رهبری مردم را دارند نباید نسبت به بدی دیگران حساس و رنجیده خاطر گردند؛ چرا که آنان حتی به خدا بد میکنند و حریم او را پاس نگاه نمیدارند دیگر چه جای انتظار است که به دیگران بد نکنند. در محیط خانواده نیز باید همین اخلاق حاکم باشد و مرد یا زن خانه نباید با کوچکترین حادثهای به هم بریزد. برای نمونه، در برابر تیپ زدن فرزند خود موضع نگیرد؛ چرا که خداوند علیم و حکیم، سیستم عالم را این گونه آفریده است و مردمداری نیز حرکت بر اساس همین نظام است.
نکتهٔ پایانی این که چه خوب است انسان همهٔ بندگان خدا را اعم از نیکوکردار و گناهکار دوست داشته باشد و دشمنی او تنها با اصل بدی باشد؛ زیرا چه بدهایی که در آخرین لحظه توفیق توبه مییابند و خوب از
- انفال / ۷۱٫
(۱۷۲)
دنیا میروند و چه بسا او که خود را نیک میپندارد با عاقبتی شر از دنیا رود.
چشمهٔ « ۲۰۶ » حقوق شهروندی
در هر جامعهای رعایت حقوق شهروندی از اولیترین ضروریات و واجبات است و هر شهروندی نسبت به آن باید پاسخگو باشد وگرنه نظام حق مقابله با او را دارد و میتواند او را محصور کند. برای نمونه، یکی از این حقوق، دفاع همگانی از مرزهاست و نظام میتواند کسی را که به دفاع از میهن خویش بر نخیزد، بایکوت اجتماعی نماید.
البته لازم نیست ایمان هر شهروندی را در برترین مرتبه قرار داد؛ چنانکه میفرماید: «وَمَا کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینْفِرُوا کافَّةً، فَلَوْلاَ نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ»(۱). این بدان معناست که رعایت حقوق شهروندی نباید با مسایل شخصی اشتباه گرفته شود و حریم شخصی هر کسی محترم است و زور نباید به آن راه یابد و حریم شخصی تا به حریم عمومی آسیب وارد نیاورد، محترم است و باید حقوق شهروندی را رعایت نمود.
- توبه / ۱۲۲٫
(۱۷۳)
چشمهٔ « ۲۰۷ » آزادمنشی در زندگی
اهلبیت علیهمالسلام همواره در زندگی خود بزرگمنش و آزاداندیش بودهاند و زیستی باز و منبسط داشتهاند؛ به گونهای که حتی با دشمنان خویش پیوند ازدواج داشتند و به آنان محبت مینمودند.
نمونهای از بزرگمنشی و اخلاق جوانمردانهٔ آنان را میتوان در رفتار امام حسن مجتبی علیهالسلام با همسر خود جعده ذکر کرد. پدر جعده که اشعث بود از اشقیای زمان خود و جزو دشمنان اصلی امام علی علیهالسلام و امام حسن علیهالسلام به شمار میرفت، ولی امام حسن علیهالسلام حتی یک بار این دشمنی و بدکاری را به رخ همسر خویش نکشید و او را سرزنش ننمود.
تربيت فرزند
چشمهٔ « ۲۰۸ » تربیت زن و فرزند
افراد قوی بسیار صبور و حلیم هستند و کمتر میشود که به ضرب و زدن برای تنبیه کسی رو بیاورند. زدن و شمشیر کشیدن برای کسانی است که درِ منطق را بسته میبینند و هیچ کار دیگری در توان آنان نیست؛ مانند گرهی که کور شده و چون با دست باز نمیشود، با دندان آن را باز میکنند. البته برخی هم هستند که چون اهل منطق نیستند، آخرین راه را به عنوان اولین راه بر میگزینند و دست به ضرب و زور میبرند.
مردی که در منزل به زدن همسر خود رو میآورد ضعف خود را در برابر وی نشان میدهد. آیا فکر کردهاید چرا کمتر میشود زن به زدن همسر خود رو بیاورد چرا که زن برای به زانو در آوردن مرد قدرت شگرد دارد و با قدرت شگرد و مانوری که دارد نیازمند استفاده از ضرب و زور نیست و مرد را اینگونه تنبیه میکند. قرآن کریم نیز به زنان برای تنبیه
(۱۷۴)
مردان استفاده از زدن را توصیه نمیکند و تنها این توصیه را برای مردان و در جهت تأدیب زنان دارد؛ چنانکه میفرماید:«وَاللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکمْ فَلاَ تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبِیلاً»(۱).
البته در صورتی برای تأدیب زن از زدن میتوان استفاده کرد که موضوع خاص آن محقق شود. موضوع آن نیز نشوز بدون دلیل و لجوجانهٔ زن است که حتی با موعظه و نصیحت و قهر در بستر نیز به تمکین باز نمیگردد و چنین موضوعی بسیار اندک پیش میآید؛ چرا که بسیاری از زنان با نصیحت و نیز درصد کمتری با قهر در بستر از نشوز و لجاجت خود دست میکشند. البته این پیشنهاد متأثر از زمان جاهلیت و خشونتی که در آن زمان بوده است نیز میباشد؛ چرا که اصل در تربیت و تأدیب، زدن نیست و روایات تربیتی که سخن از تنبیه و زدن دارد به اقتضای شرایط حاکم بر جامعهٔ آن روز صادر شده است. جامعهای که زدن حرف اول و آخر را میزده و اسلام آن را تعدیل نموده و مبارزهٔ ناگهانی با این سنت اجتماعی نداشته است. دلیل بر این سخن روش اولیای معصومین علیهمالسلام در تربیت فرزندان خویش است که لطف و مهربانی اساس آن را شکل میداده است.
پدر و مادر باید با فرزند خود دوست باشند به گونهای که فرزند احساس نماید با پیشامد مشکلی میتواند به آنان مراجعه نماید و مشکل خویش را به آنان بگوید بدون این که ترس و واهمهای داشته باشد و آنان را خیرخواه خویش بداند نه آن که فرزند از ترس به ریا و سالوس و آلودگی
- نساء / ۳۴٫
(۱۷۵)
در پنهانی و خفا رو آورد.
تربیت باید در حالت عادی و بهدور از عصبانیت باشد وگرنه در غیر این صورت جایز نیست و گناه میباشد؛ زیرا تجاوز و تعدی به کودک شمرده میشود، آن هم کودکی ضعیف. والدین باید همچون پزشکی مهربان باشند که در حالت عادی به جراحی میپردازد و هرگونه غضب و خشمی مانع از ورود وی به اتاق جراحی میشود.
باید توجه داشت تنبیه منحصر در اموری است که تقصیری از کودک سر زده باشد، نه آن که وی قصور داشته باشد. بسیاری از تنبیهات برآمده از توقعات بیجاست و حال آن که باید از هر کسی به اندازهٔ توان و انرژی و نیروهایی که دارد توقع داشت و نه بیشتر.
اصل اولی در تربیت، تشویق است و تنبیه در بیشتر موارد به تحقیر کودک میانجامد و او را سست و پوک مینماید، برخلاف تشویق که اگر بعد از توجیه باشد، کودک را سرمست مینماید و مشاعر و قوهٔ ادراک او را فعال و تقویت مینماید. تشویق گاه به هزینه نمودن نیز هست. خداوند برای آن که بندگان را تشویق بر اطاعت نماید و آنان را به بندگی برانگیزاند چه هزینهها که ننموده است؛ چنانکه میفرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ. الَّذِی جَعَلَ لَکمُ الاْءَرْضَ فِرَاشا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقا لَکمْ فَلاَ تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(۱).
اگر کسی میخواهد اثر تربیتی داشته باشد و مورد اطاعت قرار گیرد و مطلوب باشد باید نخست هزینه نماید و سپس انتظار اطاعت را داشته
- بقره / ۲۱ ـ ۲۲٫
(۱۷۶)
باشد. در این آیه نیز خداوند امر به عبادت خویش میکند ولی هزینههایی که برای آن پرداخته است را در ادامه میآورد و میفرماید: خدایی را عبادت کنید که زمین را برای شما فرش و آسمان را بنا قرار داد. از آسمان آب نازل نمود و با آن میوههای بسیار رویاند پس نباید برای خداوند «نِدّ» و همتا قرار داد و دیگری جز حق را رازق و خالق تصور نمود.
وقتی خداوند نخست هزینه میکند و سپس انتظار اطاعت دارد، پدر و مادر نیز نسبت به فرزند باید چنین باشند و به اخلاق خداوند متخلّق گردند وگرنه جز استبداد چیز دیگری ندارند.
تنبیه درست و بجا نیز شکلهای گوناگونی دارد و از مؤثرترین آنها گریهٔ واقعی از سر دلسوزی والدین نزد فرزند است و این که به وی بگویند کوتاهی و تقصیر از آنان بوده است که وی برای نمونه نماز نمیخواند یا کاری ناپسند را انجام میدهد؛ چرا که فرزند میوه و ثمرهٔ همین پدر و مادر است.
کسی که از فرزند خویش ناراضی است باید نخست کودکی خویش را با دیدهٔ انصاف با کودکی فرزندش مقایسه کند و ببیند کدام بهتر است و حجم گستردهٔ آلودگی روانی در زمان کنونی را در نظر داشته باشد. همچنین انسان رابطهٔ خود و فرزندش را با رابطهٔ خود و خداوند مقایسه کند و به دیدهٔ انصاف ببیند فرزند وی اطاعتپذیری بیشتری دارد یا او بیشتر مطیع خداست؟ نباید بیش از حدّ از فرزند توقع داشت و به چشم معصوم به او نگریست.
رابطهٔ والدین با فرزند باید همچون رابطهٔ خداوند با بندگان باشد که آنان بسیار گناه دارند ولی باز هم خداوند به آنان لطف دارد و بندگان
(۱۷۷)
همواره شرمندهٔ الطاف او هستند. در برابر رفتارهای ناپسند فرزند باید برخوردی خدایی داشت و با بزرگی و بزرگمنشی با او مواجه شد نه با استبداد فکری و نه باید گفت هر کسی که میخواهد در خانهٔ من باشد باید همچون من بیاندیشد و هر چیزی را که من دوست دارم انجام دهد.
برخی از خطاهای کودک برآمده از پدر و مادر است. بهترین الگو برای فرزند پدر و مادر است و نباید بر آنان فشاری بیش از خود داشت و باید «علیکم انفسکم» را دریافت؛ به این معنا که وقتی اقتضای نان حرام این است که فرزند رو به قبله نایستد و نماز نخواند، آیا باید او را مورد تنبیه قرار داد یا حلالدرمانی را از مال خویش آغاز نمود؟
در تربیت کودک باید توجه داشت که از خطای فرزند، غمگین و نگران آبروی خود نبود و آیندهٔ کودک را مهمتر از آبروی خویش دانست که در غیر این صورت، فرزند سالوسباز و ریاکار میشود و او تنها در صورت دوم است که آزاد و حرّ میگردد.
در تأدیب کودک افزون بر تشویق و نیز گریستن که پیش از این گفته شد میتوان سکوت کرد، منکسر و شکسته شد، تغییر چهره داد، اظهار نارضایتی نمود، اعراض کرد و رفت یا امتیازاتی را از او کاست و برای نمونه، پاسخ خواستهٔ او را نداد یا برای چیزی که میخواهد او را منتظر گذاشت و تنبیه بدنی همیشه آخرین انتخاب است و در تنبیه بدنی نیز باید توجه داشت کودک هر قدر که بد باشد و بد کند و هر قدر که به گناه آلوده باشد باز بهتر است در خانه نزد پدر و مادر خویش باشد نه این که با تنبیه بدنی از خانه رانده شود؛ زیرا کودکان خیابانی به جنایتهای بسیار بیشتر از این دچار میشوند بدون آن که پناهی داشته باشند. پس باید عوارض
(۱۷۸)
تنبیه بدنی را نیز سنجید و از این آخرین انتخاب، با حزماندیشی و احتیاط بسیار استفاده کرد.
و البته خوشا به حال پدر یا مادر یا همسری که اگر به همسر و فرزند خویش ظلمی کرده و رفتاری نامناسب با آنان داشته است، نزد آنان اعتراف کند که من تاکنون اشتباه کردهام. این عذرخواهی افزون بر این که از غرور آنان میکاهد، قدرت بیان اشتباه را به فرزندان میآموزد و از آنان حلالیت نیز طلبیده است.
البته، برخی از اشتباهات که بر اخلاق و رفتار کودک تأثیر میگذارد مربوط به وراثت است و پدر یا مادری که جوانی خود را آلوده نمودهاند و بر مسیر شریعت عمل ننمودهاند نباید انتظار داشته باشند فرزندی دارا گردند که لغزشی نداشته باشد. جوانان باید از امروز برای فرزند آیندهٔ خود دل بسوزانند و پیش از تولد او مواظب کردار خود باشند تا میوهٔ خوبی از درخت وجود خویش برآورند.
سخن آخر را نیز ذکر این نکته از آیهٔ شریفهای که گذشت قرار میدهیم. نکتهای ظریف اما بسیار تأثیرگذار در تربیت و شخصیت کودک و آن این که قهر زن و شوهر نباید در منظر و در دید فرزندان باشد، بلکه این قهر تنها در بستر خواب و دور از چشم دیگران است و فرزند نباید متوجه دعوای پدر و مادر خود شود و قهر آنان باید به اتاق خواب منحصر باشد و آن را در دید کودک نیاورند.
(۱۷۹)
چشمهٔ « ۲۰۹ » برخورد نامناسب با کودک
هر سنی اقتضایی دارد و از لوازم کودکی داشتن اشتباه و داشتن آزمون و خطا برای شناخت است. وقتی کودک چیزی را به اشتباه و غیر عمد میشکند، پدر و مادر نباید ناراحت شوند چرا که هم سن کودک چنین اقتضایی دارد و هم کودک همسنگ والدین نیست تا از او انتظار ملاحظات بزرگانه داشت.
چشمهٔ « ۲۱۰ » تربیت موفق
تربیت موفق آن است که ترس از درون کودک بیرون ریخته شود نه این که به کودک ترس تزریق گردد.
چشمهٔ « ۲۱۱ » هوشمندی بچههای امروز
افرادی که هوشمند باشند بهراحتی گفتههای دیگران را نمیپذیرند. بچههای امروز نیز به سبب بالا رفتن ضریب هوشی آنان چندان خود را همرنگ پدر و مادر و سنتها نمینمایند و تا نیکی کردهای برای آنان توجیه نشود زیر بار آن نمیروند. هوشمندی بچههای امروز که پذیرش کورکورانه را از آنان گرفته است باید مغتنم شمرد و به آنان آزادی به همراه هدایت داد تا احساس بسته بودن فضا نداشته باشند و تربیت آنان آزاد و باز باشد و البته بر متولیان امور دینی است که آموزههای دین را مستدل و مبرهن نمایند و آن را به صورت توصیفی به جوانان بیاموزند نه به گونهٔ
(۱۸۰)
دستوری و فرمایشی.
فرزندی که میبیند پدر یا مادر وی نماز میگزارد و سپس با او بدرفتاری یا بد دهانی دارند، خاصیتی برای نماز نمیبیند تا آن را بپذیرد، بلکه آن را تمسخرآمیز در مییابد. او میبیند پدری دارد که چهل سال نماز میگذارد اما نمیتواند خود را برای خدا چهار دقیقه کنترل نماید و خشم ظالمانه نگیرد.
چشمهٔ « ۲۱۲ » تنبیه فرزند
یکی از بچههای ما کمی شیطنت کرده بود و چون شیطنت وی بالا گرفته بود، تنبیه او را لازم دیدم. بعد از آن او از من خواست تا وی را به پارک ببرم اما به او گفتم امروز از پارک خبری نیست. او به دیگر بچهها گفت بیایید خودمان به پارک برویم اما دیگر بچهها هیچ گاه بدون اجازهٔ من کاری نمیکنند. حوصلهٔ وی بعد از مدتی سر رفته بود و گفت گرسنهام. گفتم چرا ناهار نخوردی، باید ناهار خود را بهدرستی میخوردی و از آن کم نمیگذاشتی تا به این زودی گرسنه نگردی، تا شب از چیزی خبری نیست. گفت در یخچال همه چیز داریم. گفتم همه چیز هست اما حالا نمیشود چیزی خورد. گفت اگر به من برنج نمیدهید، ماست میخواهم. گفتم از ماست هم خبری نیست. بچه باید بداند که اگر بیش از اندازه و غیر معقول شیطنت نماید، تنبیه میشود. در این زمانه، بسیاری از فرزندان از محبت فراوان و نابهجای والدین است که به گمراهی کشیده میشوند و پدر و مادر در هر زمینهای به او حکومت مطلقه میدهند و او
(۱۸۱)
نیز که نفسی طماع و زیادهخواه دارد، مانعی برای زیادهخواهی خود نمیبیند.
البته وقتی فرزند گرسنه باشد و از پدر خود غذا بخواهد اما پدر به او غذایی ندهد، این تنبیه برای خود پدر هم سخت است اما ناچار است به خاطر تربیت صحیح او، دست به چنین کاری بزند و اذیت آن را تحمل نماید. البته در این مواقع باید میان پدر و مادر یگانگی باشد و نه دوگانگی، وگرنه هیچ تنبیهی کارساز نیست.
چشمهٔ « ۲۱۳ » صفر یا صد!
ما باید افراد جامعه و نیز فرزندان خود را میان صفر یا صد ببینیم نه صفر یا صد. افراد جامعه همه سفید یا سیاه نیستند و بسیاری از آنان خاکستری میباشند. چنین نیست که کسی با کوچکترین نقصی صفر یا سیاه گردد و کسی که در مسألهای حق باشد رستگار است و هیچ آلودگی به حقانیت و رستگاری او ضرر وارد نمیآورد و صد یا سفید است.
پدر و مادر نیز در تربیت فرزند خود نباید انتظار داشته باشند او مرتکب کمترین لغزش، خطا و گناهی نشود. پدر و مادری که خود هنوز که هنوز است در بزرگسالی به گناه آلوده میشوند و دستکم چه بسیار دروغها که میگویند فرزند را به تازیانهٔ تنبیهات بیمورد عقدهای مینمایند، در حالی که باید آنان را به انداهٔ استعدادی که دارند مورد بازخواست قرار داد و تنبیه نیز منحصر به زدن نیست و چه بسا تشویقهایی که خود جای تنبیه را میگیرد و کودک را آگاه میسازد.
(۱۸۲)
چشمهٔ « ۲۱۴ » قدرناشناسی
فردی بود که برای فرزند با استعداد خود حتی یک ریال هزینه نمیکرد. او با این که تمکن مالی داشت اما از هیچ کسی دستگیری نمیکرد. روزی فرزند وی دچار تصادف شد و برای بهبودی وی مجبور شد نزدیک به سی میلیون تومان هزینه نماید. پولی که میتوانست آن استعداد را شکوفا سازد، تنها هزینهٔ بازیابی سلامتی اولی او گردید. کسی که حاضر نیست در جایی به اندازهٔ صدهزار تومان به کار خیر بپردازد و از محرومی دستگیری نماید، خداوند با وارد آوردن بیماری به نزدیکان وی، میلیون میلیون از او میگیرد تا آن را حتی هزینهٔ خود نیز ننموده باشد.
چشمهٔ « ۲۱۵ » اصلاح نسل
این روزها برخی از پیشگیری برای فرزندزایی سخن میگویند در حالی که باید به جای آن از کنترل نسل سخن گفت. نسل آدمی نیز همانند اصلاح دانههای بذری و مواد غذایی به کنترل واصلاح نیاز دارد؛ زیرا جامعه حاکم بر فرد است و کیفیت از کمیت اهمیت بیشتری دارد. بنابراین باید توجه داشت که افتخار پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به خاطر کثرت امت در قیامت تنها به کمیت نیست و باید همهٔ جوانب را در نظر داشت و
(۱۸۳)
سایر احادیث حضرت را هم در اخلاق نیکو و ایمان مورد توجه قرار داد و تنها به کثرت جمعیت توجه نداشت.
چشمهٔ « ۲۱۶ » شیرینی دختر بچهها
دختربچهها بسیار شیرین هستند و آزاری برای پدر و مادر ندارند برخلاف پسران که زور کسی به آنها نمیرسد. اگر دو پسربچه کنار هم باشند به اندازهٔ چهار پسر شلوغ میکنند و اذیت و آزار پسربچهها وقتی که با پسری دیگر همراه میشوند تصاعدی میگردد.
چشمهٔ « ۲۱۷ » حقوق همسر و ملت
هیچ زنی نیست که پنهان کاری نداشته باشد و هرچه زن آزادی کمتری حس نماید، پنهانکاری او بیشتر خواهد شد. اگر مردی همسر خویش را زیر نظر خود پاس دارد تا پنهان کاریهای او را کشف نماید، هم به حریم او تجاوز نموده است و هم در صورت آگاهی همسر از دقت نظر وی، زن برای انجام هر آلودگی و تخریبی آماده شده است.
این اصل در ادارهٔ کشوری نیز حایز اهمیت است. دولتی به استبداد میگراید و آزادیها را از مردم سلب مینماید که ضعیف باشد تا جایی که ضعف دولتها آنها را ناچار میسازد حکومت نظامی اعلام کنند ولی دولت قوی همواره بر آزادیهای مردم خویش میافزاید و چنین مردمی
(۱۸۴)
نیز نه نفاق دارند و نه به کارهای زیرزمینی رو میآورند.
چشمهٔ « ۲۱۸ » مهربانی پدر و مادر
مهربانی پدر و مادر منحصر به فرد است و حتی در برخی موارد نمیتوان آن را در خداوند نیز یافت به این صورت که اگر پدر و مادری دو فرزند داشته باشند که یکی قاتل دیگری باشد، آنان حاضر نیستند فرزند دوم را قصاص کنند چرا که فرزند آنان است؛ ولی خداوند متعال مهربانی حکیم است و رقّت قلب به او راه ندارد و همه را به چشم بندهٔ دلبند خود مینگرد، از این رو کمترین ظلمی به کسی روا نمیدارد.
در این زمینه که رقت قلب چیرگی دارد، مهر مادر بیشتر نمود دارد و اوست که شیرازهٔ کتاب زندگی میباشد؛ همانطور که اگر مردی همسر خود را از دست بدهد، کمتر اتفاق میافتد که بتواند نظام خانواده را حفظ کند و سامان بخشد و فرزندان را به درستی نگاه دارد ولی اگر زنی همسر خویش را از دست دهد، زن با تحمل هر گونه سختی و با چنگ و دندان هم که شده سعی میکند فرزندان را سالم و آسوده نگاه دارد؛ هرچند خود آسیب ببیند.
البته اظهار رحمت و مهربانی در پدر و مادر با هم متفاوت است. مادر در برد کوتاه ابراز مهربانی میکند و در بُرد بلند این پدر است که مهربانی خویش را جلوه میدهد، در نتیجه پدر حکیمانهتر به زندگی مینگرد تا مادر.
پدر و مادر عاشق بیعار هستند و البته به مقتضای عشقی که دارند تنها
(۱۸۵)
جلو را میبینند که همان فرزند است و فرزند نیز همین گونه است و تنها جلوی خویش را میبیند و از پدر و مادر خود که پشت او هستند غافل است و به دنبال دیگری است.
چشمهٔ « ۲۱۹ » نقش مادر در تربیت فرزند
رحِم زن بسان زمین زراعی است و نطفهٔ مرد همچون دانهای است که در آن کاشته میشود. زرع هم برای زارع است اگرچه غاصب باشد. بیشتر صفات فرزند هم به مادر میرود چرا که در دامان او رشد مییابد و با او همنفس میشود.