فصل پنجم: جایگاه قرآن کریم در استخاره

دانش استخاره / جلد یکم

دانش استخاره / جلد یکم

 

دانش استخاره / جلد یکم

 (۱۵۹)

(۱۶۰)


 

«شیوه‌های فراگیری دانش استخاره»

دانش استخاره با قرآن کریم را می‌توان به دو شیوه فرا گرفت:

یکی تطبیق آیه به آیه و بیان استخارهٔ هر آیه به دانشجو و طالب آن و نیز آموزش قواعد و اصول آن. این روش دوره‌ای دارد کوتاه‌مدت و دانش‌جو را زود به مقصد می‌رساند اما تعلیم یافتهٔ این روش تنها ماهی را در دست دارد و نه تور را و خود از صید ماهی عاجز است و تنها می‌تواند به صورت اخباری دانشی را که دیگری به صورت انشایی دریافت کرده است حکایت کند. چنین فردی در ایجاد ارتباط و انس با قرآن کریم نیز بلندایی چشمگیر ندارد.

دو دیگر آن که دانشجو خود دست به غواصی زند و با ایجاد انس و ارتباط با قرآن کریم، رسیدن به عمق و ژرفای آن را قصد کند. وی در طول دورهٔ آموزشی خود با نظر مربی آموخته شده شیوهٔ انس با هر آیه را در درون خود باز می‌یابد و می‌تواند آن را با شماره‌ای که مربی وی تعیین می‌کند ذکر بگیرد و بر آن مطالعه و تفکر داشته باشد و با آن آیه زندگی کند تا خود معنای آیه را در واقع ببیند و ملکوت آن را نظاره کند. باطن آیه برای چنین کسی در خواب یا بیداری رخ می‌نمایاند و او معنای آن را در باطن خود می‌یابد. در این روش لازم نیست تمامی آیات قرآن کریم آموزش داده شود، بلکه پس از مدتی دانشجو در درون خود نظام و

(۱۶۱)

سیستمی را می‌یابد و هر آیه‌ای که برای وی خوانده شود، معنای آن را در درون خود می‌یابد. این روش به سال‌ها ممارست و تعلیم نیاز دارد و دیررس اما پربار است و به منزلهٔ دادن تور ماهی به دست دانشجوست که وی خود به غواصی می‌پردازد. میزان موفقیت این روش به میزان آشنایی و انس دانشجو با قرآن کریم و دانستن این حقیقیت است که قرآن کریم کتابی زنده و حی، ناطق و خردورز و صاحب درک عمیق است که گاه بیش از فرشتگان الهی و پیامبران ربانی به انسان ژرفا و بینش می‌دهد و چشم‌اندازی را برای او می‌گشاید که بسیاری از پیامبران آن را ارایه نمی‌دهند و دستگیری آن تا افق اعلی و مقام أو ادنی است.

چنین طالبی چون دست به قرآن کریم برد حس می‌کند که به شخصی خردمند دست داده و معصومی را زیارت کرده است. معصومی حی، مجرد، ناطق، حکیم، کریم، رحیم، مدرک، کبیر، علیم و وسیع که تحقیق و تعیین دارد.

این امر در روایت نیز خاطرنشان شده و روایات بیان می‌دارد که قرآن کریم حیاتی ادراکی دارد و متکلم، ناطق، مدرک، سمیع و بصیر است و صورتی انسانی، ملکی، ارضی و نیز سماوی دارد و همان‌طور که فرشتگان الهی به شکل‌های گوناگونی در می‌آیند، قرآن کریم نیز شکل‌ها و صورت‌هایی حیاتی دارد و در همهٔ عوالم و پیش همهٔ پیامبران و کتاب‌های پیشین و نیز فرشتگان شناخته شده است و این انسانِ «ظلوم جهول» است که آن را تنها کاغذ و مرکبی می‌بیند.


 

شگرفی چهرهٔ قرآن کریم در قیامت

روایت زیر حکایت قرآن کریم در عرصهٔ قیامت و شگرفی چهرهٔ آن را بیان می‌دارد. خاطرنشان می‌شود مرحوم کلینی این روایت را در

باب «فضل القرآن» آورده است؛ در حالی که روایات یاد شده در این

(۱۶۲)

باب به بررسی حقیقت قرآن کریم و نحوهٔ وجودی آن می‌پردازد و نه فضیلت آن، با آن که بی‌انتهاست:

کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست

که تر کنی سر انگشت و صفحه بشماری

«علی بن محمّد، عن علی بن العباس، عن الحسین بن عبد الرحمن، عن سفیان الحریری، عن أبیه، عن سعد الخفاف، عن أبی جعفر علیه‌السلام قال: یا سعد، تعلّموا القرآن، فإنّ القرآن یأتی یوم القیامة فی أحسن صورة نظر إلیها الخلق والنّاس صفوف عشرون ومأة ألف صفّ، ثمانون ألف صفّ أمّة محمّد، وأربعون ألف صفّ من سائر الأمم، فیأتی علی صفّ المسلمین فی صورة رجل فیسلّم فینظرون إلیه، ثمّ یقولون: لا إله إلاّ اللّه الحلیم الکریم، إن هذا الرجل من المسلمین نعرفه بنعته وصفته غیر أنّه کان أشدّ اجتهادا منّا فی القرآن، فمن هناک أعطی من البهاء والجمال والنور ما لم نعطه، ثمّ یجاوز حتّی یأتی علی صفّ الشهداء، فینظرون إلیه الشهداء، ثمّ یقولون: لا إله إلاّ اللّه الربّ الرحیم، إن هذا الرجل من الشهداء نعرفه بسمته وصفته غیر أنّه من شهداء البحر، فمن هناک أعطی من البهاء والفضل ما لم نعطه، قال: فیتجاوز حتّی یأتی علی صفّ شهداء البحر فی صورة شهید، فینظر إلیه شهداء البحر، فیکثر تعجّبهم یقولون: إن هذا من شهداء البحر نعرفه بسمته وصفته غیر أنّ الجزیرة التی أصیب فیها کانت أعظم هولاً من الجزیرة التی أصبنا فیها، فمن هناک أعطی من البهاء والجمال والنور ما لم نعطه، ثمّ یجاوز حتّی یأتی صفّ النبیین والمرسلین فی صورة نبی مرسل، فینظر النبیون والمرسلون إلیه فیشتدّ لذلک تعجّبهم، ویقولون: لا إله إلاّ اللّه الحلیم الکریم، إن هذا النبی مرسل نعرفه بسمته وصفته غیر أنّه أعطی فضلاً کثیرا، قال: فیجتمعون فیأتون رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله فیسألونه ویقولون: یا محمّد، من هذا؟ فیقول لهم: أو ما تعرفونه؟ فیقولون ما نعرفه هذا ممّن لم یغضب اللّه علیه، فیقول

(۱۶۳)

رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : هذا حجّة اللّه علی خلقه، فیسلّم، ثمّ یجاوز حتّی یأتی علی صفّ الملائکة فی سورة ملک مقرّب، فتنظر إلیه الملائکة، فیشتدّ تعجّبهم، ویکبر ذلک علیهم لمّا رأوا من فضله ویقولون: تعالی ربّنا وتقدّس، إن هذا العبد من الملائکة نعرفه بسمته وصفته غیر أنّه کان أقرب الملائکة إلی اللّه عزّ وجلّ مقاما، فمن هناک ألبس من النّور والجمال ما لم نلبس، ثمّ یجاوز حتّی ینتهی إلی ربّ العزّة تبارک وتعالی فیخرّ تحت العرش فینادیه تبارک وتعالی یا حجّتی فی الأرض وکلامی الصادق الناطق ارفع رأسک، وسل تعط، واشفع تشفّع، فیرفع رأسه فیقول اللّه تبارک وتعالی: کیف رأیت عبادی؟ فیقول: یا ربّ، منهم من صاننی وحافظ علی ولم یضیع شیئا، ومنهم من ضیعنی، واستخفّ بحقّی، وکذب بی، وأنا حجّتک علی جمیع خلقک، فیقول اللّه تبارک وتعالی: وعزّتی وجلالی وارتفاع مکانی لأثیبنّ علیک الیوم أحسن الثواب، ولأعاقبنّ علیک الیوم ألیم العقاب، قال: فیرجع القرآن رأسه فی صورة أخری، قال: فقلت له: یا أبا جعفر، فی أی صورة یرجع؟ قال: فی صورة رجل شاحب متغیر یبصره أهل الجمع، فیأتی الرجل من شیعتنا الذی کان یعرفه ویجادل به أهل الخلاف، فیقوم بین یدیه فیقول: ما تعرفنی؟ فینظر إلیه الرجل فیقول: ما أعرفک یا عبد اللّه، قال: فیرجع فی صورته التی کانت فی الخلق الأوّل، ویقول: ما تعرفنی؟ فیقول: نعم، فیقول القرآن: أنا الذی أسهرت لیلک وأنصبت عیشک سمعت الأذی ورجمت بالقول فی، ألا وإنّ کلّ تاجر قد استوفی تجارته، وأنا وراءک الیوم، قال: فینطلق به إلی ربّ العزّة تبارک وتعالی فیقول: یا ربّ یا ربّ عبدک وأنت أعلم به قد کان نصبا بی، مواظبا علی، یعادی بسببی، ویحبّ فی ویبغض، فیقول اللّه عزّ وجلّ: أدخلوا عبدی جنّتی واکسوه حلّةً من حلل الجنّة وتوجوه بتاج، فإذا فعل به ذلک عرض علی القرآن فیقال له: هل رضیت بما صنع بولیک؟ فیقول: یا ربّ، إنّی أستقلّ هذا له فزده مزید الخیر کلّه، فیقول: وعزّتی وجلالی وعلوّی وارتفاع مکانی لأنحلنّ له الیوم خمسة أشیاء

(۱۶۴)

مع المزید له ولمن کان بمنزلته، إلاّ أنّهم شباب لا یهرمون، وأصحّاء لا یسقمون، وأغنیاء لا یفتقرون، وفرحون لا یحزنون، وأحیاء لا یموتون. ثمّ تلا هذه الآیة: «لاَ یذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الاْءُولَی»، قال قلت: جعلت فداک یا أبا جعفر، وهل یتکلّم القرآن فتبسمّ ثمّ قال: رحم اللّه الضعفاء من شیعتنا، إنّهم أهل تسلیم، ثمّ قال: نعم یا سعد، والصلاة تتکلّم ولها صورة وخلق تأمر وتنهی، قال سعد: فتغیر لذلک لونی وقلت هذا شیء لا أستطیع أنا أتکلّم به فی النّاس، فقال أبو جعفر: وهل النّاس إلاّ شیعتنا، فمن لم یعرف الصلاة فقد أنکر حقّنا، ثمّ قال: یا سعد، أسمعک کلام القرآن؟ قال سعد: فقلت: بلی، صلی اللّه علیک، فقال: «إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ وَلَذِکرُ اللَّهِ أَکبَرُ»، فالنهی کلام، والفحشاء والمنکر رجال، ونحن ذکر اللّه، ونحن أکبر»(۱).

ـ امام باقر علیه‌السلام فرمودند: ای سعد، قرآن را فرا گیرید؛ چرا که قرآن کریم در روز قیامت به نیکوترین صورت می‌آید که همهٔ آفریده‌ها آن را نگاه می‌کنند. مردم در صد و بیست هزار صف ایستاده‌اند و هشتاد هزار صف از آن را امت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله تشکیل می‌دهد.

این فراز می‌رساند امت پیامبر اکرم باید دو برابر تمامی امت‌های پیشین باشد که صد و بیست و چهار هزار پیامبر داشته‌اند. امت پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله چند هزار سال باید عمر نماید تا در صف محشر چنین جمعیتی داشته باشد! بر این اساس ظهور امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) به این زودی محقق نمی‌شود! قرآن کریم در چهره‌ای جوان حاضر می‌شود و به امت سلام می‌کند. این امر ادب بالای قرآن کریم را می‌رساند که با آن که بزرگ‌ترین آفریده‌هاست به دیگر پدیده‌ها سلام می‌کند. همهٔ مسلمانان به او نگاه می‌کنند و می‌گویند گویا این

۱- الکافی، ج ۲، صص ۵۹۶ ـ ۵۹۸٫

(۱۶۵)

جوان از ما به قرآن نزدیک‌تر بوده و به همین خاطر از ما زیباتر است و خیر قرآن کریم به آن رسیده است. این برداشت و گمانه می‌رساند آنان متوجه نمی‌شوند که صاحب این چهره قرآن کریم است و نه جوانی از مسلمانان.

قرآن کریم سپس از صف مسلمین می‌گذرد و به صف شهیدان می‌آید. آنان می‌گویند شگفتا، این از کدام شهر است، گویا در منطقهٔ ما نبوده و چنان منزلتی مهم دارد که نورانیت وی بیش از ماست.

قرآن کریم در هر صفی در می‌آید، آنان را به شگفتی وا می‌دارد تا آن که به صف پیامبران می‌رسد و به آنان می‌پیوندد، در آن جا در چهرهٔ پیامبری ظهور می‌یابد و پیامبران می‌گویند این پیغمبری است که ما او را به اوصافش می‌شناسیم اما گویا او از ما نیست، بلکه بالاتر و برتر از ماست. آنان با هم به خدمت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌رسند و می‌گویند یا محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله ، این نبی کیست؟ باید توجه داشت آنان پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله را به نام ایشان می‌خوانند و این امر قرب و صفای آنان را به دست می‌دهد و همانند این است که با هم همراه صمیمی باشند.

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله رو به پیامبران می‌فرماید: مگر او را نمی‌شناسید؟ آنان می‌گویند نه، اما همین مقدار می‌دانیم که وی از پیامبرانی است که بر آنان غضب نشده است؛ چرا که بسیاری از پیامبران به سبب ترک اولی مورد غضب واقع شده بودند.

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به آنان می‌فرماید: وی حجت خدا بر آفریده‌هاست، چگونه او را نمی‌شناسید؟!

قرآن کریم سپس می‌رود تا به صف فرشتگان می‌رسد و در آن جا به شکل فرشته‌ای مقرب پدیدار می‌شود، فرشتگان با تعجب به وی می‌نگرند و می‌گویند او از ماست، ما او را با اوصافش می‌شناسیم ولی از ما مقرب‌تر است، لباس او با ما تفاوت دارد و مرتبهٔ وی از ما خیلی بالاتر است.

(۱۶۶)

قرآن کریم آنان را نیز پشت سر می‌گذارد و بالا می‌رود تا به پروردگار می‌رسد و بر عرش در می‌آید و آن را چیره می‌سازد.

باید دانست عرش امری مادی نیست و پدیده‌ای است که در مرتبه‌ای قرار دارد که بر اساس این روایت از مرتبهٔ فرشتگان نیز برتر است.

قرآن کریم در آن‌جا سر خویش را فرو می‌گیرد و ثابت می‌ایستد. خداوند تبارک و تعالی او را صدا می‌دهد و می‌فرماید: ای حجت من در روی زمین و ای کلام صادق و ناطقم، سرت را بالا کن. بخواه تا به تو ببخشم و شفاعت نما تا بپذیرم.

بلندای مقام شفاعت قرآن کریم از این فراز دانسته می‌شود. بلندایی به درازا و گستردگی عرش الهی که همهٔ فرشتگان و پیامبران را در بر می‌گیرد اما دل بستن به کتاب‌های بشری با همهٔ زحمتی که در نگارش آن کشیده شده و با همهٔ خوبی‌هایی که دارد نمی‌تواند انسان را در همهٔ مقامات همراهی و رهبری کند و انسان را در جایی رها می‌کند و او را بر زمین می‌نهد.

قرآن کریم سر خود را بالا می‌گیرد و خداوند می‌فرماید بندگانم را چگونه یافتی و در مقامات و مراتب پایین چه خبری بود؟ قرآن کریم می‌فرماید: برخی به‌خوبی از من پذیرایی کردند و مرا ضایع نساختند. قرآن کریم در پیشگاه خداوند از رفیقان خویش یاد می‌کند، کسانی که توانسته‌اند با او انس بگیرند و با صفا و دوستی با او مواجه شوند.

خداوند بر خود حمد می‌فرستد و از آنان شاد و خرسند می‌شود. قرآن کریم سپس می‌گوید: برخی نیز مرا ضایع و تکذیب کردند و در پی تخریب من بر آمدند و حال آن که من حجت تو بر همهٔ آفریده‌ها بودم.

خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: به عزت و جلالم سوگند که امروز به خاطر تو بهترین ثواب‌ها و بدترین عقاب‌ها را می‌دهم. در این حال،

(۱۶۷)

قرآن کریم صورت خود را بر می‌گرداند؛ چون جلال و غضب خداوند را می‌بیند تحمل آن را ندارد و نمی‌تواند به چهرهٔ جلالی حق بنگرد.

سعد گوید از امام باقر پرسیدم: قرآن کریم به چه صورتی بر می‌گردد؟ حضرت فرمود: به صورت مردی رنگ پریده و سست، او نزد یکی از شیعیان ما که در مقابل مخالفان از ما دفاع کرده است می‌آید و به وی می‌گوید: مرا می‌شناسی؟ و او پاسخ می‌دهد: تو را نمی‌شناسم.

باید گفت در این هنگامهٔ سخت که قرآن کریم جلال الهی را دیده است، با تکلم و سخن گفتن با یکی از شیعیان به آرامش می‌رسد همان‌گونه که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در هنگامهٔ سخت عروج روحی و معنوی که از ناسوت جدا می‌شده؛ چنان که گویی دیگر نمی‌تواند به آن باز گردد از عایشه می‌خواست به او رو آورد و با او سخن گوید و می‌فرمود: «کلّمینی یا حمیراء»؛ یعنی مرا چنان سنگین کن که نتوانم عروج کنم؛ چرا که عایشه چنان تاریکی داشته و سنگین بوده که تعادل پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را با آزار خود سبب می‌شده و آن حضرت را از ملکوت به ناسوت می‌کشانده است. در این جا نیز قرآن کریم تنها با سخن گفتن با یکی از دوستان خود به آرامش می‌رسد و نه با شخصی چون عایشه و این امر تفاوت مرتبهٔ پیامبر اکرم و عظمت ایشان با قرآن کریم را می‌رساند و در مثل باید آن را به تفاوت عارفان محبی و محبوبی در بر شدن از ناسوت دانست.

قرآن کریم با مشاهدهٔ جلال الهی گویی چنان پر می‌کشد و بر می‌شود که احساس می‌کند اگر بیش از این عروج بگیرد نمی‌تواند باز گردد و از این رو به حضور یکی از شیعیان می‌آید و با او هم‌سخن می‌شود و به صورت صمیمانه می‌فرماید چطوری؟ مرا می‌شناسی؟ آن شیعه به وی نگاه می‌کند و می‌گوید تو را ای بنده خدا نمی‌شناسم.

(۱۶۸)

خطاب این شیعه به قرآن کریم که با تعبیر «عبد اللّه» است حایز اهمیت است و علم وی به حی بودن قرآن کریم و صفات دیگر که حیات با خود دارد را می‌رساند. در این جاست که قرآن کریم می‌تواند به حقیقت نخستین خود باز گردد و دوباره از وی می‌پرسد آیا مرا می‌شناسی و آن شیعه، دوست صمیمی خود را می‌شناسد.

صمیمی بودن قرآن کریم با این شیعه از فرازهای بعد دانسته می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید من نیز به تو می‌گویم تا بدانی که من تو را می‌شناسم: من بودم که شب‌های تو را سحر می‌کردم، تو مشکلات را می‌شنیدی و از من دفاع می‌کردی و در این راه سنگ به تو می‌زدند. حال هر کس هر چه به تو رسانده من بیش از آن را به تو سود و فایده می‌دهم و هیچ کس به اندازهٔ من برای تو سود ندارد. قرآن کریم در این جا رو به خداوند عرض می‌دارد: این بنده برای من زحمت فراوان کشیده و از من مواظبت می‌کرده و به خاطر من دوستی و دشمنی داشته است.

خداوند می‌فرماید: بندهٔ مرا وارد بهشت نمایید و تاج بر سر او گذارید. سپس رو به قرآن کریم می‌فرماید: آیا خشنود شدی؟ به عزت و جلال و بلندی مرتبهٔ خود سوگند، کسانی که با قرآن هستند نمی‌میرند.

سعد گوید به امام عرض داشتم فدایت شوم، آیا قرآن سخن می‌گوید؟! حضرت تبسم نمود و فرمود: خداوند شیعیان ضعیف ما را رحمت کند. خدایا به شیعیان ما رحم کن، آن‌ها اهل تسلیم هستند.

اهل تسلیم در این فراز به این معناست که برخی از شیعیان تنها روایات و گزاره‌های ما را می‌پذیرند و پذیرش آنان تعبدی و از سر صدق است اما به حقیقت آن نمی‌رسند.

در این ماجرا گویا داستان اشعث تکرار می‌شود که چون حضرت امیر مؤمنان بر فراز منبر فرمود از من بپرسید که من به راه‌های آسمان تا به

(۱۶۹)

راه‌های زمین داناترم، و او می‌گفت ریش‌های من چند تاست. سعد پس از این همه که از منزلت قرآن کریم می‌شنود و بارها و بارها امام به او می‌فرماید قرآن کریم با شهیدان و پیامبران و فرشتگان سخن می‌گوید از امام می‌پرسد آیا قرآن موجودی است که سخن می‌گوید؟ وی از امام چه می‌شنیده، مَثل وی حکایت لیلی و مجنون است که شنونده بعد از پایان آن می‌پرسد لیلی زن است یا مرد؟!

در این جا حضرت علیه‌السلام چون دید سعد دچار مشکل شده است، مطلب را نازل فرمود و برای آن که سعد این باور را پیدا نماید و از وی رفع استبعاد شود، فرمود: سعد، همه سخن می‌گویند، نماز نیز سخن می‌گوید، نماز نیز صورت دارد و امر و نهی می‌کند. سعد گوید رنگ از رخساره باختم و عرض کردم آیا نماز هم سخن می‌گوید؟ فرمود: بلی! عرض کردم: این چیزی است که نمی‌توانم آن را در میان مردم بگویم. امام علیه‌السلام فرمود: مگر غیر شیعهٔ ما هم ناس هستند. این معنا می‌رساند غیر شیعیان از ناس پایین‌تر هستند.

امام فرمود: هر کس نماز را نشناسد و نداند که آن نیز سخن می‌گوید، حق ما را انکار نموده است، سپس فرمودند: اینک به تو می‌نمایانم. قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ وَلَذِکرُ اللَّهِ أَکبَرُ»(۱)، نهی کلام است و فحشا ومنکر مردانی هستند و ما ذکر بزرگ خداوند هستیم.

با این که امام فرمود اینک سخن نماز را به گوش تو می‌رسانم اما در عمل چیز دیگری فرمودند و این معنا را نازل نمودند.

بر اساس این روایت، قرآن کریم از صاحبان عقل، خرد و درک است

۱- عنکبوت / ۴۵٫

(۱۷۰)

که می‌توان با آن انس، معرفت، و وصل داشت. با این که سعد از اصحاب امام بوده اما در این که بپذیرد قرآن کریم چنین حقیقتی دارد مشکل پیدا می‌کند. این در حالی است که اگر کسی این باور را داشته باشد و به قرآن کریم سلام کند، پاسخ آن را می‌شنود. اگر کسی پی‌جوی معارف قرآن کریم باشد و قرآن کریم را با صفای باطن بخواهد، قرآن کریم او را درمی‌یابد. قرآنی که از پیامبران مرسل و از فرشتگان مقرب بالاتر است و تنها در مقابل جلال خداوند تبارک و تعالی سر خود را پایین می‌اندازد و همه چیز به آن آغاز می‌شود و به آن می‌انجامد. متأسفانه، حوزه‌های علمی ما حتی با قرآن کریم به اندازهٔ رسائل و مکاسب نیز ارتباط ندارد و آن را کاغذ و مرکبی می‌بیند، در حالی که قرآن کریم کاغذ و مرکب نیست، بلکه نقشهٔ حقیقت و شناسنامهٔ حق و هستی است. قرآن کریم همه چیز را در درون و باطن خود دارد و با هر کسی که با آن انس گیرد همراه می‌شود، البته، به شرط آن که هم‌چون سعد، مشکل پیدا نکند. انسان می‌تواند این شناسنامه را به دست گیرد و حقایق نزولی آن را که در همهٔ عوالم وجود دارد پی جو گردد و چنان‌چه بخواهد حقیقت هستی را با کتاب دیگری بیابد، به بی‌راهه می‌رود و فرجامی جز تباهی ندارد.

«علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن أبی عبد اللّه، عن آبائه علیهم‌السلام قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : أیها النّاس إنّکم فی دار هدنة، وأنتم علی ظهر سفر، والسیر بکم سریع، وقد رأیتم اللیل والنهار والشمس والقمر یبلیان کلّ جدید، ویقرّبان کلّ بعید، ویأتیان بکلّ موعود فأعدّوا الجهاز لبعد المجاز، قال: فقام المقداد بن الأسود فقال: یا رسول اللّه، وما دار الهدنة؟ قال: دار بلاغ وانقطاع، فإذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن فإنّه شافع مشفّع وما حلّ مصدّق، ومن جعله أمامه قاده إلی الجنّة،

(۱۷۱)

ومن جعله خلفه ساقه إلی النّار، وهو الدلیل یدلّ علی خیر سبیل، وهو کتاب فیه تفصیل وبیان وتحصیل وهو الفصل لیس بالهزل، وله ظهر وبطن فظاهره حکم وباطنه علم، ظاهره أنیق، وباطنه عمیق، له تخوم وعلی تخومه تخوم، لا تحصی عجائبه، ولا تبلی غرائبه، فیه مصابیح الهدی ومنار الحکمة ودلیل علی المعرفة لمن عرف الصفة، فلیجل جال بصره، ولیبلغ الصفة نظره، ینج من عطب، ویتخلّص من نشب، فإنّ التفکر حیاة قلب البصیر، کما یمشی المستنیر فی الظلمات بالنّور، فعلیکم بحسن التخلّص، وقلّة التربّص»(۱).

ـ ای مردم، شما در منزلی گذرا هستید، ماندگار نیستید، و رفتن با شما سرعت می‌گیرد، خورشید و ماه و ستارگان همه چیز کهنه می‌شود و شما را نیز کهنه می‌کنند، هر دوری را نزدیک و هر وعده‌ای را شکل می‌بخشند، آماده باشید که قیامت نزدیک است.

هنگامی که فتنه‌ها مانند پاره‌های شب به شما روی آورد، به قرآن پناه برید، چون قرآن کریم پناه‌گاهی قوی است، می‌تواند شما را نگاه دارد، هم شافع است و هم شفاعت او پذیرفته می‌شود، او شما را به محکمی و نیرومندی می‌رساند، اگر کسی قرآن را امام خود قرار دهد هدایت می‌شود و اگر او را امام خویش نسازد گمراه می‌گردد، قرآن دلیل است و بهترین راه را نشان می‌دهد.

ظاهر قرآن علم و باطن آن نیز علم است. می‌فرماید قرآن کریم علم است و به «حکم» تعبیر نمی‌آورد؛ چرا که باطن قرآن کریم حقیقتی است بالاتر از حکم؛ زیرا حکم می‌تواند جعل، اعتبار و قانونی همه فهم باشد اما علم چنین نیست.

ظاهر قرآن کریم شاد است و باطن آن خوف دارد. ظاهر انیق، ظاهر

۱- الکافی، ج ۲، ص ۵۹۸ ـ ۵۹۹٫

(۱۷۲)

شاد و باطن عمیق باطنی است که سبب خوف و وحشت می‌شود، کسی که در عمق می‌رود، ترس او را فرا می‌گیرد و باطن قرآن کریم نیز دلهره‌آور است.

قرآن کریم عمق دارد و ژرفای آن را ژرفایی دیگر است. عمق این اقیانوس عجایب و شگفتی‌هایی دارد که در ظاهر آن دیده نمی‌شود. باطنی که خوف دارد و همانند ظاهر آن نیست که شیرین باشد. باطن قرآن کریم علم، حیات و معرفت است. ظاهر قرآن کریم شناسنامهٔ باطن آن است. قرآن کریم نقشه‌ای است که ما به وسیلهٔ آن به مملکت باطن آن وارد می‌شویم و ظاهر همهٔ خصوصیات باطن را به دست ما می‌دهد، باطنی که همه چیز در آن است. باطنی است خطرناک که ظاهر آن خوشایند است، اما انسان باید در پی آن خطر و منتظر ریختن خون خویش در این راه پر بلا باشد راهی که مشاهدهٔ هر چیزی را به دست انسان می‌دهد: «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»(۱).

البته، همان‌طور که حقیقت نقشه در خود نقشه نیست بلکه در خارج از آن است باطن قرآن کریم نیز خارج از ظاهر آن است و قرآن همانند نقشه‌ای از آن حکایت می‌کند و باطن عمیق آن در خود این کتاب نیست و در واقع شناسنامهٔ عالم هستی است؛ چنان‌چه فیلم‌های سینمایی حکایت از خارج دارد و حقیقت آن در فیلم موجود نیست و از این رو اتومبیلی که در متن فیلم در حرکت است هیچ گاه از پردهٔ سینما بیرون نمی‌آید.

بر این اساس است که می‌گوییم چنان‌چه کسی به الفاظ و واژگان قرآن کریم و ادبیات آن سرگرم شود به این می‌ماند که به‌جای رسیدن به حقیقت و سیاحت در آن به نقشهٔ آن بسنده نموده است.

۱- انعام / ۵۹٫

(۱۷۳)

البته، جای این پرسش است که آیا قرآن کریم تمامی دانش خدا را در خود جای داده است یا بخشی از آن که نیاز بشر را پاسخ می‌گفته در این کتاب آمده است؟ خداوند حکیم است و در ریزش کمالات نیز افراط و تفریطی ندارد و به اندازهٔ نیاز بشر از علم خود در این کتاب ریخته است. در این صورت، آیا برای آدمی امکان دارد به مرتبه‌ای رسد که اندیشهٔ او از قرآن کریم بالاتر باشد؟ تفصیل این بحث را باید در جای خود طلبید و به اختصار گفته می‌شود چنین برتری برای بشر فعلی امکان ندارد؛ مگر آن که گفته شود غیر از بشر موجود، تحقق موجوداتی دیگر که برتر از وی باشند ممکن است.

این روایت می‌فرماید قرآن کریم باطن دارد و باطن آن دلهره‌آور است و عمق آن را ژرفایی است، و باطن آن علم است ـ یعنی حیات و معرفت دارد که قرآن موجود در دست ما شناسنامهٔ آن قرآن است و قرآن موجود نقشه‌ای است برای دستیابی به آن حقیقت ژرف و مصحفی که در دست ماست؛ اگرچه میان جلدی قرار دارد و از مرکب و کاغذ است، اما همین قرآن حکم نقشه برای راهنمایی شدن به حقایق باطنی و ملکوت قرآن کریم را دارد. آن‌چه در دست ماست، نقشه است و آن‌چه در چنین روایاتی از آن سخن می‌رود، حقیقت قرآن کریم است. این لفظ و حکایت، شناسنامهٔ عالم هستی است و کد و گرای آن است. لزوم حفظ حرمت این کتاب نیز به اعتبار نقشه بودن آن است؛ چنان که نباید به نام‌های خداوند بدون وضو دست زد؛ چون نام آن موقعیت همان حقیقت است و با آن نسبت دارد. در باب قرآن کریم نیز می‌گوییم حتی به واژهٔ «کلب» که در آن به کار رفته نمی‌توان بدون وضو و تحصیل طهارت ظاهری دست زد؛ چرا که در این نقشه جای گرفته است. این واقعیت می‌رساند که نباید خود را به صرف واژگان قرآن کریم محدود و محصور

(۱۷۴)

ساخت، بلکه باید بر اساس آن به سفر و سیر و سیاحت در جهان هستی پرداخت. به هر روی، چنین روایاتی در پی بیان حقیقت است و بوی خون می‌دهد. می‌فرماید: ظاهر آن خوشایند و باطن آن خطرناک و دلهره آور است. باید انسان در پی آن خطر باشد.


 

صفای باطن زمینه‌ساز انس با قرآن کریم

قرآن کریم کامل‌ترین کتاب الهی و آسمانی است. تورات، زبور، انجیل و صحف و هر کتابی که پیامبران گذشته آورده‌اند، هم‌چون امت‌های آن، تمهیدی برای نزول قرآن کریم بوده است. مسلمانان با در دست داشتن قرآن کریم، هیچ کتاب آسمانی از آنان مفقود نگردیده و آنان صحف، زبور، تورات و انجیل را به صورت سالم و تحریف نشده در اختیار دارند. قرآن کریم دارای حقیقتی شخصی در خارج است که می‌توان به حضور او بار یافت. قرآن کریم چنان درک، شعور، عقل و آگاهی ژرفی دارد که باطن انسان و دیگر موجودات را به طور عمقی می‌یابد.

انسان نیز چنان‌چه خود را شبیه قرآن کریم سازد و در باطن چنان صفایی داشته باشد که بتواند با آن انس بگیرد همراز این کتاب آسمانی می‌گردد. (البته، درس‌های تعلیمی و مدرسی در این زمینه بی‌تأثیر نیست اما شاکله‌ای می‌تواند با قرآن کریم انس بگیرد) و بر دانش‌های آن؛ مانند دانش اسماء، علم تعبیر و دانش استخاره آگاه گردد. البته اگر از در نیرنگ و حیله با بندگان خدا وارد نشود و صدق و صفا در او تلاطم داشته باشد. کسی که چنین باطنی دارد، پیش از آن که وی به سراغ قرآن کریم رود، این کتاب آسمانی پی‌جوی او می‌گردد. نگارنده چنین تجربه‌ای دارد و این حقیقت را با باطن خود یافته است. بنده در کودکی پیش از آن که خواندن و نوشتن بدانم و بر قرائت قرآن کریم توانا گردم، در باطن خود می‌یافتم که قرآن کریم مرا دنبال می‌نماید. به گاه خردسالی هر کتابی را که به دست

(۱۷۵)

می‌گرفتم با قرآن کریم می‌خواندم و آن را معنا می‌کردم! به این نوشته‌ها نگاه می‌کردم و از پیش خود قرآن می‌خواندم! همواره این احساس در دل بود که کسی دارد دل را به خویش می‌گیرد و به سوی خود می‌کشد.

چون این دل پیش از دوران کودکی به وصول دست یافته بود هنگامی که سنین بعد را تجربه نمود، می‌دید واژگان و الفاظ معانی را که به قلم می‌آورد نمی‌داند و گاه واژه‌ای را که با سین می‌نویسند با صاد می‌نگاشت. اگر کسی نوشته‌های قدیمی مرا مطالعه کند، می‌بیند که به طور مثال، «اوج» به صورت «عوج» نوشته شده است. این معنا در مورد قرآن کریم به صورت کامل صدق می‌کند. چنان‌چه انسانی بتواند با قرآن کریم دوست و رفیق شود، گاه به الفاظ و واژگان آن کاری ندارد و معنای آن را بدون این الفاظ درمی‌یابد، بلکه آن معانی وی را به سوی حقیقت خویش می‌کشاند. بنابراین، در مطالعهٔ قرآن کریم و فهم آن نمی‌توان بر سواد و حافظهٔ صرف تکیه داشت. گاه دیده می‌شود برخی از قاریان که این کتاب آسمانی را با چهارده روایت و با مدد حافظه می‌خوانند، اما بهره‌ای از این کتاب ندارند! دانش و علم اکتسابی تنها حالت مقدمی برای حضور در محضر کتابی را دارد که همهٔ اصول و قواعد و قوانین همهٔ دانش‌ها را ارایه می‌دهد و این صفای باطن است که ریشه و اصل اساسی در فهم قرآن کریم است.

حال، اگر کسی چنین صفایی را در باطن خود می‌یابد و به هیچ یک از بندگان خدا با سیاست و زرنگی مواجه نمی‌شود و حیله و نیرنگ و فریب در پوستهٔ کردار خود نمی‌گنجاند و چنین ویروسی را در آن تزریق نمی‌کند، می‌تواند دست به قرآن کریم ببرد و برای دیگران با حفظ شرایط دیگری که خواهد آمد استخاره کند وگرنه قرآن کریم او را که از ظالمین

(۱۷۶)

است گمراه می‌سازد: «وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۱)؛ و برای ستم‌گران و ظالمان جز زیان چیزی نیفزاید، و بدین‌گونه است که او با استخارهٔ ناصواب خویش بر ناراحتی و نارضایتی خود و مردم می‌افزاید. مردمی که گاه برای انجام عمل جراحی، فروش خانه که گاه همهٔ سرمایهٔ اوست، ازدواج یا طلاق استخاره می‌کنند و ممکن است با استخاره‌ای به ورطهٔ بیچارگی در غلطند. دانش استخاره را نمی‌توان ساده انگاشت و با سبکسری از کنار آن رد شد و درست نیست کسی به‌راحتی وارد آن شود.

البته، صاحبان استخاره که دانش استخاره را به عنایت و دهش الهی دارند ماجرایی دیگر دارند. آنان بیش‌تر با دل خویش استخاره می‌گیرند تا با قرآن کریم و شاید در سال تنها چند بار با قرآن کریم استخاره کنند؛ چرا که دل آنان چنان با قرآن کریم انس گرفته که با آن یکی شده است و تنها بر مدار آن می‌چرخد. ما استخاره با دل را در جای دیگر پی خواهیم گرفت.

مأنوس شدن با قرآن کریم تنها در سایهٔ صفا، صداقت، سادگی و یکرنگی است که شکل می‌گیرد؛ زیرا قرآن کریم کتابی است که غفلت ندارد و از این رو نمی‌توان از در حیله و نیرنگ با آن وارد شد. همان‌گونه که گذشت چنان‌چه انسان به اندکی از صفای باطن دست یابد، این قرآن کریم است که به سوی او می‌آید و او را به انس و رفاقت وادار می‌سازد.

۱- اسراء / ۸۲٫

(۱۷۷)

قرآن کریم مصدر اصلی و سرچشمهٔ همهٔ علوم و دانش‌هاست، بلکه باید گفت: قرآن کریم، کلید گشایش کارهای دیگری است؛ مانند گرفتن طالع و تفأل. انجام طالع و تفأل به قرآن کریم امری پیچیده است و به میزان صمیمیت و رابطهٔ شخص با قرآن کریم بستگی دارد.

انس با قرآن کریم است که تطابق و هماهنگی الهامات دل با آن را سبب می‌شود. باز خاطرنشان می‌شود از مهم‌ترین ارکان مأنوس شدن با قرآن کریم داشتن صفا، صداقت، یکرنگی و سادگی است. قرآن کریم شخصیتی است که در رفاقت با آن نمی‌توان از در حیله و نیرنگ وارد شد. اگر انسان به این معرفت و آگاهی دست پیدا کند درمی‌یابد که در حریم قرآن کریم غفلت راه ندارد و همواره و در هر حالی مراقب آدمی است. اگر انسان به اندکی از صفای باطن دست یابد، قرآن کریم به سوی او می‌آید و او را برمی‌انگیزد.

برای انس با قرآن کریم، افزوده بر این شرط مهم لازم است آداب زیر را نیز پاس داشت:

طهارت دایمی داشت و هیچ گاه بدون وضو و طهارت نبود. آیات قرآن کریم را به عنوان ذکر قرار داد و به یاد آن بود. هنگام خواب، قرآن کریم را کنار خود داشت و در آن حال به خواب رفت؛ چون انسان‌های ضعیف را خوابی بدون بیداری دست می‌دهد اما قرآن کریم نمی‌خوابد و در کنار ما بر ما تأثیر می‌گذارد و با ما انس می‌گیرد و به ما نزدیک می‌شود. قرآن کریم را باید همواره و در هر جایی با خود داشت و آن را روی قلب یا مقابل دیده گذاشت و حتی برای لحظه‌ای از آن جدا نشد؛ هرچند برای تجدید طهارت باشد و در این صورت لازم نیست قرآن را از جیب خود بیرون آورد و آن را کناری گذارد. دور شدن از قرآن کریم است که شایسته نیست و همراه نداشتن آن حرمت گذاری دانسته نمی‌شود. قرآن کریم را باید شبانه‌روز همراه داشت و دست، دل، جان و حس خود را به آن لمس داد تا مؤانست با آن ایجاد شود. چنین کاری از قرائت یک جزء قرآن در روز تأثیرگزارتر و به مراتب بهتر است؛ چرا که در قرائت صرف، تعمق و مطالعه را از دست می‌دهد و بعد از آن نیز آن را در گوشه‌ای قرار می‌دهد

(۱۷۸)

تا نوبت بعد. حضور دایمی در محضر قرآن کریم این گونه است که به دست می‌دهد و نه با تلاوت یا حتی حفظ قرآن کریم که در جای خود آن را نقد نموده‌ایم و آن را روش اهل سنت دانسته‌ایم و نه شیعهٔ ولایت‌مدار.

باید بر قرآن کریم تدبر و تفکر داشت تا عشق و انس و صفا به آن حاصل شود.

هم‌چنین باید با قرآن کریم مدارا داشت و آن را احترام نمود و بر قرآنی که با خود برمی‌دارد فشار وارد نیاورد و آن را کهنه و پاره نساخت و آن را در کنار چیزهای دیگر قرار نداد و باید دانست که حقیقت محترمی را با خود حفظ می‌کند؛ نه این که بر آن حاشیه نوشت یا آن را کثیف کرد. اگر شما در منظر قرآن کریم قرار گیرید در حالی که شما آن را محترم نگاه می‌دارید، از ناحیهٔ قرآن کریم و به عنایت آن صفای دایمی برای شما حاصل می‌شود و قرآن کریم از ظاهر تا باطن شما را مدد می‌کند. ما بعد از این، در این زمینه سخن خواهیم گفت.

راه‌یابی و بهره‌برداری از قرآن کریم افزوده بر آگاهی بر دانش‌های صوری و ظاهری؛ مانند: صرف، نحو، معانی، بیان، منطق، فلسفه و عرفان، بر بصیرت، صفا، سادگی، سلامت، انس و عشق نیاز دارد تا جایی که با حصول این امور، انسان می‌تواند چنان قربی با قرآن کریم پیدا کند که حتی در خواب نیز نظاره‌گر این کتاب الهی باشد و در زمان درماندگی و در صعب و مستصعب‌ترین امور و علوم و در هجوم سختی‌ها و بلاها از قرآن کریم کمک بخواهد و از او یاری جوید و اگر به چنین معنایی نظر داشته باشیم و نه آن که بخواهیم خیری را از کسی دور سازیم و فردی را از میدان به کناری نهیم، می‌توانیم با عنایات حضرات معصومین علیهم‌السلام «حسبنا کتاب اللّه» سر دهیم. البته، بدون آن که انسان دست در دست صاحب

(۱۷۹)

ولایت گذارد نمی‌تواند در این دریا غور کند و سنّت، مربی قرآن کریم است که شیوهٔ استخراج حقایق را از این منبع بی‌انتها آموزش می‌دهد و چون قرآن کریم از هر رطب و یابسی سخن می‌گوید، آموزه‌های سنت و صاحب ولایت نیز ریشه در این کتاب ولوی دارد. انسان افزوده بر آگاهی از ترجمه و تفسیر قرآن کریم و در دست داشتن دورنمایی از آن، می‌تواند در مرتبهٔ عارفان محبوب بر ژرفا و عمق آن دست یابد و مقامات و آیات آن را ادراک کند. قرآن کتابی است که می‌تواند در همهٔ مقامات و مراتب سمت استادی برای آدمی داشته باشد و کسی؛ حتی صاحبان ولایت بی‌نیاز از آن نیستند. متأسفانه، حوزه‌های فعلی از قرآن کریم بسیار دورند و از انس با این کتاب دانش و هدایت بهرهٔ اندکی دارند.

قرآن کریم شناسنامهٔ عالم هستی است و نقشهٔ دریافت و شناخت هر چیزی را در خود دارد. برای رسیدن به رمزهای این نقشه و به دست آوردن کلید فهم آن باید به همهٔ دقایق و نیز به چینش کلمه‌ها و سوره‌ها دقت داشت و بررسید که آیه، چه ابتدا و انتهایی دارد و چه واژه‌ای در وسط آن قرار گرفته و به اصطلاح موقعیت استراتژیک هر واژه، آیه و سوره را شناخت. برای نمونه، در هر جزء چه سوره‌هایی قرار دارد یا هر جزء چند سوره دارد، یا در مثالی دیگر، بیست و سه سورهٔ نخست قرآن کریم در یک گروه می‌گنجد، اما از سورهٔ بیست و چهارم به گونه‌ای دیگر است. هم‌چنین باید بر مکی یا مدنی بودن آن و کوتاه و بلندی و تعداد آیات هر سوره و نیز چگونگی محتوای آن دقت داشت. این گونه است که می‌توان بر مهندسی نظام قرآن کریم آگاهی یافت.

مکانیسم استخاره بر برداشت از ظاهر آیات قرآن کریم مبتنی است. همانند تعبیر خواب که از شکل‌ها و صورت‌هایی که در خواب دیده شده به حقیقت آن گذر می‌شود؛ عبوری که در مورد هر خوابی به گونه‌ای

(۱۸۰)

است. استخاره توانایی کشف از حقیقت و دریافت واقع و ارزش صدق دارد. برای کشف از واقع باید گاه از سوره، از مجموع آیه و نیز از آیات پیشین یا بعد و در بسیاری از مواقع، از همان آیه استفاده نمود. به طور مثال «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» هر سوره با توجه به همان سوره معنا می‌شود. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» سورهٔ حمد می‌رساند که کار خوب است و مشکلی ندارد اما در سورهٔ بقره چون همراه با حروف مقطعه است، نشان می‌دهد که این کار خوب است، ولی پیچیدگی و مشکلات خاص خود را دارد.

باید دانست که در استخاره، افزون بر شناخت علمی آیات، فراست و زیرکی در شناخت فردی که استخاره می‌خواهد، توان و سرعت برداشت از آیات و صفای باطن و قدرت کشف از آن‌چه بر دل الهام می‌شود نیز لازم است. از سوی دیگر، استخاره باید به تمامی قرآن کریم انجام گیرد و از این رو لازم است انسان به همهٔ آیات و معانی و حقایق آن آگاهی داشته باشد که هر یک از این ویژگی‌ها را در جای خود توضیح خواهیم داد.


 

فهم قرآن کریم

گفتیم برای فهم قرآن کریم باید با آن انس گرفت و برای نمونه، آیه‌ای را بارها تکرار نمود و بدون مراجعه به کتاب‌های تفسیری دید چه معنایی از آن به ذهن می‌نشیند. متأسفانه، کتاب‌های تفسیری بیش‌تر گرفتار ادبیات علمایی گشته، ادبیاتی که برای فهم معنای قرآن کریم کاربردی جز تمرین و مشق ذهنی ندارد. مراجعه به کتاب‌های تفسیری مانند مجمع البیان، کشاف و املاء ما منّ به الرحمن در ذیل آیهٔ: «وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ

(۱۸۱)

بِالْبَاطِلِ وَتَکتُمُوا الْحَقَّ»(۱) که اعراب آن آشکار است مؤیدی بر گفتهٔ ماست.

در این آیهٔ شریفه فعل «وتکتموا» بر «تلبسوا» عطف شده است و از این رو «لا» بر آن نیز وارد می‌شود. اما آنان احتمال داده‌اند «تکتموا» منصوب باشد و «أن» ناصبه را در آن به تقدیر گرفته و جمله را به مصدر تأویل برده و حرف عطف، اسم مصدر مؤول را به مصدر فعلی که پیش از آن است عطف کرده و معنا چنین است: «لا تجمع لفظ الحق بالباطل وکتمان الحق».

چنین مشق‌های ذهنی تنها برای تمرین دانشجویان ادبیات مفید است و نه برای دیگران که چنین چیزهایی به اطفار کشاندن دانش تفسیر است و انسان را از حقایق و امور ربوبی و باطن قرآن کریم غافل می‌سازد. باید به جای این امور بر قرائت قرآن کریم و تفکر برای نزدیک شدن به معنای آن کار کرد و هر آیه را بارها و بارها خواند و با آن انس گرفت تا معنا خود به ذهن آید.

۱- بقره / ۴۲٫

(۱۸۲)

(۱۸۳)

(۱۸۴)

مطالب مرتبط