دانش زندگی
تمایز جنسیتی زن و مرد
میان زن و مرد در جنسیت تمایز است؛ بهگونهای که میشود گفت آفرینش نقطهٔ مشترکی میان این دو جنس نگذارده است. این تمایز در
(۲۴۰)
تمامی توانمندیهای ذهنی و جسمی و عناصر تشکیل دهنده قابل بررسی است. اگر به دقت فلسفی به آفرینش زن و مرد نگاه شود، نمیشود تکراری در آفرینش دید و تمامی صفات این دو جنس در تمایز است و مختصات دانسته میشود. در آفرینش هر پدیدهای دردانه و منحصر است. ما به تساوی زن و مرد که شعار غربیان است اعتقادی نداریم؛ چرا که همسان نمودن زن و مرد و نادیده گرفتن تفاوتهای وجودی و ساختار خلقتی آنان و نیز مرتبهٔ هر یک در سلسلهٔ ظهورات هستی و برابر دانستن آنان در همهٔ عرصههای زندگی به صورت مطلق ظلم مضاعف به زن و نیز ظلم به مرد است و هر یک را از جایگاه ویژهٔ آن دور میدارد و عقلانیت و حقیقتنگری دور از این دیدگاه است.
خداوند نخست در آفرینش انسان، مرد را آفریده و حضرت آدم علیهالسلام را به عرصهٔ خلقت آورد و سپس برای کمال وی و رسیدن به مقام جمعی و بهره بردن از همهٔ اسما و صفات الهی، زن را نیز برای او آفرید و با توجه به این امر است که گفته میشود زن از مرد آفریده شد؛ یعنی زن را توانی دادهاند که میتواند مرد را به کمال رساند.
البته، میان این دو موجود انسانی مشترکاتی وجود دارد که انسان بودن آن دو به بروز و ظهور آنهاست، ولی همین مشترکات نیز ظاهری است و سنخ آن با هم تفاوت دارد. برای نمونه، ساختار خلقتی زن و مرد به گونهای است که هر یک به دیگری وابسته است، ولی نحوهٔ این وابستگی تفاوت دارد. مرد گویی فرزندی در دست زن است که نیاز به مراقبت او دارد و زن نیز احساس عاطفی وابستگی به مرد دارد و بدون او خود را ضعیف و ناقص میپندارد. این وابستگی دو سویه است و هم مرد
(۲۴۱)
برای زن و هم زن برای مرد آفریده شده است و چنین نیست که فقط زن برای مرد آفریده شده باشد. زن نه کلفت مرد است و نه کنیز او، بلکه زنها همان اندازه به مردها وابستهاند که مردها به زنها وابسته میباشند و همانطور که مردها کامیابی خود را با زنها دنبال میکنند، زنها نیز کامیابی خود را با مرد پی میگیرند، بلکه زنها افزون بر کامیابی، مرد را پشتوانهٔ خود نیز میدانند و وابستگی بیشتری به مرد دارند. خلقت همانطور که زنها را برای مردها قرار داده، مردها را نیز برای زنها آفریده است. قرآن کریم با شیرینی تمام میفرماید: «هُنَّ لِبَاسٌ لَکمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ»(۱) و پشتوانه بودن زنان که مقاومت بیشتری نسبت به مردها را دارند را با این تعبیر زیبا و علمی بیان کرده است. مقاومت زنها چنان است که آنان میتوانند فرزندان خود را با نبود شوهر، پرورش دهند، ولی مرد نمیتواند حتی برای مدتی کوتاه، بدون همسر خود فرزندپروری داشته باشد. قدرت مانور زنان بیش از مردهاست. زن و مرد با هم متناسب میشوند و آنان مکمِّل یکدیگر میباشند.
امروزه بسیاری از بیماریهای زنان و بهویژه بیماریهای روحی، روانی، عفونی و رحمی آنان برآمده از ضعف اعصاب است و دلیل آن این است که زن در خانه خانم نیست و کار زنانه نمیکند و نمیتواند زنانگی خویش را عرضه دارد، بلکه تنها کارگر جامعه و کلفت خانه و مادر بچههاست و شب و نیمه شبی ندارد. هماکنون درصد بالایی از زنان دچار کمردرد، مشکل اعصاب، دردپا و دیگر بیماریها هستند؛ چرا که از زن بیشتر کار کشیده میشود تا اعمال زنانگی برای شوهر.
- بقره / ۱۸۷٫
(۲۴۲)
زن باید چنان توانمند تربیت شود که بتواند در خانه بیشترین لذت را به شوهر خود دهد؛ همانطور که این تفکر اشتباه است که آفرینش زن برای باروری و فرزندزایی است. قرآن کریم میفرماید: «نِسَاؤُکمْ حَرْثٌ لَکمْ فَأْتُوا حَرْثَکمْ أَنَّی شِئْتُمْ»(۱). این بدان معناست که زنان کشتزار (زمین) به معنای اساس و بستر زندگی و بنمایهٔ شوهر میباشند. زمین همواره سرمایه بوده است و در کشت، بالاترین اهمیت را دارد. افزون بر این، «نِسَاؤُکمْ حَرْثٌ لَکمْ» به این معناست که امنیت زن با مرد است و اگر زن شوهر نداشته باشد، امنیت از او سلب میشود؛ زیرا «لَکمْ» اختصاص را میرساند و زنی که چنین اختصاصی ندارد، مورد مزاحمت دیگران واقع میشود. زن آزاد سمت و سویی ندارد و شخصیتی برای او نمیماند. از سوی دیگر اگر خانهای زن نداشته باشد، ویرانه است؛ زیرا سرمایه و تمامیت ندارد. تمامیت مرد به زندگی اوست که بنمایهٔ آن زن است. زن زندگی و فرزند ثمرهٔ زندگی است نه خود زندگی. زن نیز مرد را پشتوانهٔ خود دارد. زن اگر شوهر خود را مورد هجوم قرار دهد و شأن او را در جامعه لکهدار کند و حرمت و حیثیت او را خدشهدار کند، پشتوانهٔ خود را تخریب کرده است. البته در زندگی مشترک میان زن و مرد نمیشود گفت زن اصل است یا مرد یا فرزند، بلکه در این صورت اصل با حاصل ترکیب معنوی حقیقی میان این افراد است که همان خانواده است.
پدیدهشناسی زن و مرد
- بقره / ۲۲۳٫
(۲۴۳)
زن زیباترین پدیدهٔ الهی است که در عین زیبایی و جمال در عین این که تمامی خوبیها و خیرها را دارد بدیها و شرها نیز با اوست. او با خوبیها و بدیهایی که دارد به آرایش دنیای انسانی میپردازد و هم زیبایی میآفریند و هم گناه و بیعفتی. هم بهترین بستر انس مرد است و هم راهنمای او به کژیها. او هم نقشهای شیطانی به تصویر میکشد و هم کارگردان خوبیها میشود. اگر کسی سلامت عالی را در مرتبهای کامل و بُردی عالی و نهایی از زن انتظار داشته باشد، آن را کمتر مییابد و توقعی نابهجا دارد و این کمی، زن خوب را کیمیا ساخته است. امید زن فقط به خانهٔ شوهر است و بس و با این همه بهراحتی دل از او برمیدارد و به بسیاری دل میبندد. او در این کار چنان استاد است و چنان مهارتی دارد که خود را بر شوهر عرضه میکند و او هرگز متوجه نمیشود که زن بر که دل دارد. زن بسیار دلنازک و احساسی است. رقت قلب او چنان ظریف و لطیف است که گاه از همین احساس، به قساوت قلب میرسد. زن با آن که بسیار حساس و نیازمند مرد است، نیاز مرد را برطرف میکند.
زن به صورت غالبی در فریب مرد است. او نیروی فریبگری هر مردی را در خود دارد مگر اندکی را و شگفت آن است که خود فریب خوردهترین انسانهاست. جنس زن فریبپذیر است و زود راضی میشود؛ هر زنی که باشد و این و آن ندارد و این امر استثنایی برنمیدارد و تنها موقعیتها و زمینههای آن متفاوت و گوناگون است. زن نیز قدرت فریب هر مردی را دارد و به خود این هنر را میبیند و این حکم نیز قابل استثنا نیست؛ مگر آن که مردمی به کلی از اوصاف زن بیاطلاع باشد؛ هرچند چنین مردی در ابتداییترین برخورد، زمینگیر خواهد شد.
(۲۴۴)
زن همانقدر لطیف است که مرد در برابر خشونت دارد و همانقدر بلاهت و بلیدی که دارد که متانت در مرد است و همان اندازه مطلوب است که مرد طالب اوست و آنگونه مصرفی صرف است که مرد تولیدگر است. مرد به استقابل پیری میرود و بر سن بالا افتخار میکند و زن به پیرایه و زیور رو میآورد و به آن میبالد و البته از پیری میترسد و سن و سال بالا، او را رنج میدهد. زن به آراستگی ظاهر خود اهتمام دارد و مرد به وارستگی؛ زن استعداد رقص و طبیعت آن را در خود دارد؛ هرچند مادر مقدس کلیسا گردد. زن در طراوت و تراوش شادابی و نشاط میکوشد، ولی عجیب این است که گاه زشتترین برخورد، بدترین حالت و پلیدترین باطن از او سر میزند. زن بدون مرد، لحظهای دوام نمیآورد و توان حیات سالم را از دست میدهد و عجیب این است که در کنار مرد خود به غیرت میآید و نیازمندی خود به او را با غرور پنهان میدارد. غیرت وی با آن که ممکن است او را به کفر بکشاند چنان سهمگین است که طبیعت اجازه نداده است سمت رهبری و هدایت اجتماعی بیابد و شریعت نیز آن را پذیرفته است. در برد کوتاه، مرد خواستهٔ خود را نشان میدهد و نمیتواند آنچه را که درون خویش دارد مخفی نماید و در برد بلند، این زن است که خواستهٔ خود را پنهان میدارد و آن را بهزودی اظهار نمیکند و کشف خواستهٔ وی نیاز به گذر زمان دارد.
زن که منبع احساس و عاطفه و نماد ایثارگری است، در وصال با مرد و نیز در جدال او، نسبت به فرزند بیمهرترین حالت را به خود میگیرد. مرد عاقل در حال جدال وی دل او را به دست میآورد و ناآگاه کسی است که گفتار او را در حال وصال باور نماید. بر سخن زنان حتی بهترین آنان
(۲۴۵)
نمیتوان اعتماد داشت؛ زیرا آنان بیشتر بر سخنگویی دور از حقیقت، مانور دارند تا بیان واقعیت.
زن، اندیشهای جز زیبایی جمال ندارد و چهرهٔ او عقل وی است و ارزش خود را تنها در چهره و زیبایی آن ارزیابی میکند؛ زیرا چیزی بهتر از زیبایی چهره برای عرضه نمیشناسد. زیبایی زن، بزرگترین سرمایه برای او و بهترین نعمت برای مرد است و البته همین نعمت، حادثهآفرین خطرات بزرگی میگردد. زن اگر تحقیر شود؛ مرد خود را تحقیر میکند؛ زیرا قدرت او در جذب و فریب مرد است، ولی عجیب این است که زن گاه به فریب خود رو میآورد. مرد هرچند بدون این پدیدهٔ زیبا کمال نمییابد، ولی اگر اسیر او شود نه مرد است و نه قابل اعتماد و البته دوری و گریز از او دلیل ضعف عقل، نقص ذوق و کمبود سلیقه است، بلکه باید او را داشت و اسیر او نبود. زن با همهٔ توان و قدرت شگرد و شگرفی فریب، همیشه مظلوم بوده و ظلم بسیار و استثمار فراوان و هجومهای ویرانگر دیده است و البته عجیب این است که مرد نیز از او خواب آرامی نداشته است؛ هرچند مرد اگر مرد باشد نمیتواند بدون زن باشد؛ همانطور که اسیر وی نمیگردد. بیشتر مردان فریبهای زن را بارها دیدهاند و باز هم اسیر او ماندهاند، ولی آنان در عین اسارت و اطاعت از زن، اعتقادی به او ندارند. اصل بسیار مهم در زندگی این است که زن هم در خانه باشد و هم بعد از آن، در اجتماع و بهعکس، مرد نخست در اجتماع باشد و سپس در خانه. تمامی سلامت زن و مرد در همین جمله با رعایت چینش و انجام تمامی واژگان آن خلاصه میشود. زنان صبوری و بردباری بیشتری نسبت به مرد دارند و از مرد کمتر بهره میبرند و مردان
(۲۴۶)
بردباری کمتری دارند و از زنان بیشتر استفاده میگیرند و همین بیوزانی انگیزهٔ فساد است. زنی که نتواند مردی را اسیر خود کند، بهحتم اسیر مردی میشود. زنی که اسیر مردی شود، قید و بندی جز آن مرد نمیشناسد. مرد هرچه بیشتر با زن باشد، تازگی چهره و مردگی دل مییابد و زن در تماس با مرد دلی زنده و چهرهای پیر مییابد. زن هرچه بیشتر در دست مرد بماند، زودتر شکسته میشود و مرد، هرچه بیشتر در دست زن باشد، طراوت بیشتری مییابد. کوتاهی عمر زن برای مرد شکستگی میآورد و عوامل طول عمر بهویژه جداییها همانند جدایی در ایام پریود برای هر دو نعمت خاص است. با همهٔ اینها زن در ویژگیهای خود ممتاز است و همیشه برای مردان دوست داشتنی، محبوب و بینظیر است.
زنان زیبا کمال طبیعی یا اخلاقی دارند، ولی در کمال معنوی به صورت غالبی قابل اطمینان نیستند و این مقتضای حکمت الهی و عدالت اوست. کمتر زنی یافت میشود که در زیبایی کامل باشد و بیشتر زنان زیبا در زیبایی خود کاستیهایی دارند. برخی زیباییها بیمحتوایی خاصی را حکایت دارد و باطنی خوش در او نیست. بیشتر زیبارویان تکبر دارند و حاضر نیستند بپذیرند زیباتر از آنان نیز وجود دارد. برخی زنان را نمیشود برای لحظهای با هزاران تُن شهد و شکر تحمل کرد و برخی با هزاران من زهر خوردنی میباشند. زنانی که زندگی مرفه دارند به صورت غالب، مست و شیدا هستند و زنانی که دچار فقر میباشند و با آن دست و پنجه نرم میکنند به صورت غالبی افسرده و خمود میگردند و در همین فضا باید از آنان توقع داشت نه بیشتر.
(۲۴۷)
عفاف و پاکدامنی
عفت به معنای پاکدامنی و پرهیز از فساد و فحشاست. دو وپژگی مهم عفیف این است که «غیرت» و «حیا» دارد. انسان بیغیرت، عفیف نیست، بلکه بیحیاست. عفت انسان دو مرکز حساس دارد: یکی مغز است و دیگری دل. برای مغز، «فکر» و آگاهی و برای دل، «عشق» لازم است که در ادامه از آن سخن خواهیم گفت.
اصلی که پیوسته سلامت زندگی به آن وابسته است رعایت عفاف و پاکدامنی فردی و همگانی میباشد و هر چیزی که این امر را فراهم آورد در مسیر سلامت زندگی است و آنچه به عفاف و پاکی خلل رساند، زندگی را بیمار میکند. در لزوم رعایت این اصل، میان زن و مرد تفاوتی نیست و هر جا عفت کسی آسیب ببیند، زندگی وی نیز انحطاط مییابد و سلامت خود را از دست میدهد.
آنچه اسلام در روابط اجتماعی آن را حایز اهمیت فراوان میداند و در تمامی مسایل محرم، نامحرم، پوشش و رؤیت نسبت به حفظ آن اهتمام دارد رعایت عفاف و پوشش است؛ پوششی که با عفاف سازگار است و نه جلف و سبکسر باشد و نه دست و پاگیر و مزاحم. چنین پوششی میتواند با تنوع بسیار عرضه شود و پوشش اسلامی را در جامعهٔ علمی و مدرن تأمین کند.
حفظ عفت در جامعه نیاز به بنیانهای اجتماعی و زیرساختهایی دارد. برای نمونه، فقر و محرومیتها و پایین بودن فرهنگ از عواملی است که عفت را تنزل میدهد و به تبع آن است که تلاش و کار نیز کاهش مییابد. کار و کوشش در برخی مناطق، تابع عامل اخلاق اجتماعی نیز
(۲۴۸)
هست. اگر در کشوری زرنگی به معنای زیردررویی و کلاه سر دیگران گذاشتن باشد، کمکاری رواج مییابد و درصد تولید پایین میآید و به عکس کشوری که تعهد کاری، انضباط، وظیفهشناسی و قانونمندی داشته باشد تولید آن بالا میرود. بر این پایه، میخواهیم بگوییم بالا رفتن ارزش کار و تولید بالای برخی کشورهای غربی به نوع پوشش و نیز سکس آنان ارتباطی ندارد. البته در دنیای دریدهٔ کنونی غرب که به صورت سیستماتیک به معنویات دهنکجی میشود و احکام الهی نادیده گرفته میشود و پردههای عفاف یکی پس از دیگری دریده میگردد، گاه مراعات جنسیت در عفاف میشود و درصد عفافی که در مردان هست در زنان دیده نمیشود و آنان نسبت به جنسیت مرد حساسیت دارند و گویی او را ناموس میدانند. به عکس غربیان، در عرف شرقیان، اگر پسر به هر کاری دست زند چندان ایرادی بر او نمیگیرند و در مورد دختر است که حساسیت فراوانی نشان داده میشود و دختر را ناموس میدانند گویی که پسر یا مرد مهم نیست. مذاق اسلام با هیچ یک از این دو فرهنگ سازگار نیست و قرآن کریم هیچ گاه به هیچ یک از دو جنس از جهت جنسیت حساسیت نشان نمیدهد و به آن اهتمامی ندارد و ملاک برتری را تقوا و پاسداری ارزشهای انسانی و دینی میداند.
حساسیت به جنسیت بر اثر بدآموزیهاست و این که تا نام زن یا مرد برده میشود حالتی به شنونده دست میدهد که گویا این دو اسم را نشنیده، نشانهٔ بیماری است. چنین فردی به کسی میماند که آهن بدنش زیاد است و اگر دست به پارچهای زند الکتریسیتهٔ او آزاد میگردد. ارتجاعی بودن مردان و انزواگرایی زنان حساسیتهای بسیاری
(۲۴۹)
در جامعه پدید آورده است. جامعهٔ حساس به کسی میماند که به گوجه فرنگی حساسیت دارد و با خوردن گوجهای سر و صورت وی قرمز میشود؛ بهطوری که گویا به سرخک مبتلا شده است.
کمبودهای نفسانی به تهییج هوسها میانجامد و گاه در جامعهای ضرورت پوشش حداکثری میآورد، وگرنه تراکم شهوت و حسرت با کمبود فضای ارضا و اشتداد بیماریهای نفسانی، اباحهگری و دهنکجی به معنویات و نیز نارضایتی از زندگی و سیریناپذیری و احساس کمبود بیشتر میآورد.
اگر زیرساختهای ازدواج سالم نباشد و بیماریهای روانی آن درمان نشود و آب کثیف و شور به فرد تشنه داده شود، حتی ازدواج وضعیت بحرانی جامعه را بحرانیتر میسازد. اگر آلودگیهای درونی افراد فراوان باشد یا عواملی چون جوانی، حرمان، حسرت، کمبود و فقدان که به آلودگی ارتباطی ندارد در میان باشد ممکن است فرد با کمترین تخیلی، عملی خارجی را تحقق دهد و چنین افرادی به کسی میمانند که با دیدن شبحی خیالی سکته میکنند در حالی که اقتضای سکته در شبح وجود ندارد. اگر جامعه از نظر احساسات روانی و جنسی، استاندارد لازم را نداشته باشد و احساسات روانی و جنسی آنان به صورت معمولی ارضا نشود و نیز در این گونه مسایل سیر، اشباع شده و قانع نباشند و در یک کلمه، جامعه ناسالم و بیمار باشد، عطش جنسی است که بر افراد چیره است؛ به گونهای که برای سیرابی خود، هر آب کثیفی را با ولع میخورند و چنین تشنگانی، استانداردی را لحاظ نمیکنند. اگر جامعه سالم و معمولی نباشد، بسیاری از حلالها برای آن به ویژه اگر جامعهٔ جوانی
(۲۵۰)
باشد که جوانان آن گاه با چشم خود دیگری را آبستن میکنند، به اعتبار ثانوی و عارض شدن مفاسد و گناهان حرام میشود. حکایت این جامعه حکایت عالم و جامعهای عقب مانده است که بهخاطر جهل و نادانی مردمان نمیتواند و نباید مسایل علمی و بهویژه معرفتی را در میان آنان طرح نماید و این حکم، حکمی ثانوی است وگرنه اصل این کار اشکال ندارد.
امتیاز ایرانیان و سیاستهای درست
کشور ایران کشوری چهار فصل است و در تمامی فصلها رمق و هیجان دارد و هیچگاه جوانان آن بیرمق نمیشوند و همواره جوانانی نرمال و متعادل دارد و از نظر قیافه و زیباییشناسی از کشورهایی است که مردمی زیبا دارد و این بدان معناست که کشور کمبودی ندارد، ولی جامعه شیوهٔ استفادهٔ درست از آن را در اختیار ندارد و خشونتورزی در این زمینه جز دینگریزی پیآمدی ندارد، بلکه باید دین بیپیرایه را با تنوعی که در الگوهای آن میتوان داشت به مردم رساند و محیط را برای استفادهٔ مشروع زن و مرد با زیرساختهای لازم آن آماده کرد. نخست باید برای دختران و پسران جوان سوئیتهایی سی متری با حداقل امکانات لازم در چند میلیون واحد تدارک دید که تمامی دولتی باشد و به هیچ وجه و در هیچ قالب تملیک به شخص نگردد. زوجهای جوان تا زمانی که فرزند ندارند در این سوئیتها زندگی میکنند و سپس در مرحلهٔ بعد آپارتمانهایی پنجاهمتری با یک اتاق خواب کوچک ساخته شود برای کسانی که یک فرزند دارند و این آپارتمانها نیز در اختیار دولت باشد و در مرحلهٔ سوم، آپارتمانهایی هفتاد یا نود متری برای کسانی که
(۲۵۱)
فرزند بیشتری میآورند و آن آپارتمانها به متقاضیان واگذار شود، اگر توان خرید عموم افراد جامعه بالا باشد، وگرنه همانها نیز میشود دولتی باشد. اگر مشکل مسکن به گونهٔ گفته شده حل شود، دستکم مشکل یکسوم از جوانان کشور که به دلیل نداشتن مسکن و امکانات مناسب ازدواج نمیکنند، ولی درآمدی مختصری برای تأمین هزینههای ماهانهٔ خود دارند حل میشود.
امروزه در برخی جاها چاردیواری کوچک، نمور و تاریکی که به طویله شبیهتر است را رنگ میکنند و ماهی دویستهزار تومان به شرط چند میلیون رهن پیش، اجاره میدهند، اگر این اجاره به اضافهٔ هزینهٔ خرید طلا و لباس و شیربها و مراسم عقد و مانند آن شود، هزینهٔ ازدواج بسیار زیاد و سرسامآور میگردد و البته این منهای هزینهٔ زندگی مشترک است؛ در حالی که دوستیهای خیابانی و بیعفتی به ارزش هزینهٔ چند آب میوه و بستنی تمام میشود. دوستیهایی که به بیعفتیهای فاحش میانجامد. مجلس شورای اسلامی باید چنین شرایطی را بحرانی اعلام کند و برای آن به صورت رسمی و با دعوت نظریهپردازان و طراحان فکر چارهجویی داشته باشد و برای آن تصمیمگیریهای کلان بگیرد و قانونگذاری نماید؛ به گونهای که هزینهٔ ازدواج ارزان و هزینههای فساد و فحشا با جریمههایی که برای آن لحاظ میشود گران گردد. البته مردم ایران ملتی نجیب هستند و همواره از دینداری و عفت حمایت میکنند و فسادها و ناآرامیها بر آمده از سیستم معیوب و بیمار زناشویی و ازدواج است. همچنین هر کسی مزاجی در زناشویی دارد و یکی با یک همسر سیرایی مییابد و دیگری با چند همسر و نباید چند همسری با قوانین
(۲۵۲)
سختگیرانه روبهرو شود، ولی قانون باید مسیر عدالت را برای تمامی همسران لحاظ کند. تا وقتی که زیرساختهای ازدواج با تنوعی که میتواند داشته باشد فراهم نگردد درست نیست که به مردم و جامعهٔ جوان سختگیری وارد شود که هر گونه سختگیری و خشونت به بیماری مضاعف جامعه میانجامد.
ایجاد شغل برای جوانان نیز در راستای حفظ عفت است و سن رشد، تحصیل و کار با سن ازدواج تفاوت فاحشی دارد و ده تا پانزده سال که جوان در اوج فشار شهوت جنسی قرار دارد، این میان فاصله میشود و برای این سالها هیچراهکار مناسبی وجود ندارد و از سویی نمیشود جامعه را عقب نگاه داشت و جوان را از تحصیل باز داشت و به او توصیهٔ کار و ازدواج داشت. مجلس شورای اسلامی باید چنین مشکلاتی را چارهجویی کند نه اموری که گاه به سازمانهای جزء باز میگردد و رئیس ادارهای باید برای آن برنامه و تصمیمگیری داشته باشد. کشورهای غربی با آزادسازی روابط و اباحهگری و آموزش برای آن، این مشکل را حل کردهاند، ولی جوان دینمدار اگر بخواهد راه آنان را نرود نیازمند برنامهریزی از ناحیه مسؤولان است و سلامت وی و عفت او به تنهایی و بدون پشتوانهٔ دولت، فراهم نمیشود.
باید توجه شود پوشش مسالهای فطری نیست، برخلاف عفت، که فطری است و طبع آدمی نیز از بیعفتی ناخوشایند دارد. نجیب بودن تاریخی مردم و لحاظ پوشش در تمامی ادوار به معنای فطری بودن پوشش نیست، اما این که تمامی جوامع، اندامهای تناسلی و عورت را میپوشانند از باب زشت، قبیح و مستنکر بودن آن در برابر دیگر اعضای
(۲۵۳)
بدن است؛ چنانکه قرآن کریم از آن به «سَوْآَت»(۱) یاد کرده است: پوشش در بسیاری از جوامع برای زیبایی یا محافظت است نه برای فطری بودن آن یا برای عفاف شکلی و ظاهری.
شریعت عورت را برای مرد، حلقهٔ دبر در پشت و خصوص اندام شرمگاهی را میداند و باسنها را عورت نمیشمرد و «سَوْآَت» به همین اعضا گفته میشود و پوشش آن را میخواهد و حتی در نماز لازم نیست بیش از آن پوشیده باشد. همچنین لازم نیست حجم آن پوشیده باشد به گونهای که مجاز دانسته است با گِل پوشیده شود. عورت دارای زشتی شکل است نسبت به اعضایی مانند چشم، ابرو، لبها و دیگر اعضا و این حالت زشتی است که پوشیده داشتن آن را به صورت روانی میطلبد و این حالت مستنکر از اشکار داشتن آن، نه برآمده از فطرت است و نه به خاطر حفظ عفاف میباشد؛ چنانکه در حیوانات نیز عورت آنان نسبت به گرده، یال و مانند آن مستنکر و زشت است و بشر میخواهد این زشتی اندام خود را با پوشش، پنهان دارد تا خود را زیبا بنماید. این استنکار به خاطر نقص در زیبایی و زشتی عضو خاص است که آن را عیب میپندارد و آن را میپوشاند تا اعتبار شخصیتی خود را حفظ کند (به واژهٔ حفظ شخصیت دقت شود) و پوشش آن به سبب حیا نیست؛ چنانکه حفظ شخصیت امری متمایز از حیاست. برای نمونه، پوشش لباس رسمی (کت و شلوار) برای حفظ پرستیژ و شخصیت و حرمت خود یا دیگری است، وگرنه پوشش متعارف با پیراهن و شلوار هم فراهم میشود. این بحث در شناخت معیار یا حکمت احکام اهمیت دارد و سطحیاندیشی نسبت به
- اعراف / ۲۶٫
(۲۵۴)
آن از ناآگاهی است.
درست است پوشش فطری نیست، ولی مورد اهتمام تمامی جوامع و مردمان است و نوع مردم به پوشش و عفاف گرایش دارند، ولی گرویدن نوع مردم به آن دلیل بر فطری بودن آن نیست. همچنین باید توجه داشت میان صفات فطری با صفات طبیعی و منشها تفاوت است و نباید میان آن خلط کرد.
همچنین این که برخی انسانها پوشش را رعایت نمیکنند نسبت به چند میلیارد انسان، گروهی بسیار اندک میباشند و نمیشود جامعهٔ بشری را با این اقلیت بسیار نادر مقایسه کرد؛ چنانکه اگر دیوانهای به لجنخواری رو آورد نمیشود آن را به بشر نسبت داد. همچنین در مهندسی جامعه باید به گونهای سخن گفت که مقدمات بسیار کم باشد و نتیجه با کمترین مقدمات به دست آید وگرنه بیشتر به آن اشکال میشود و افراد کمتری با آن همراه میگردند.
در بحث عفاف جامعه، عفت هر خاستگاهی داشته باشد اعم از این که فطری باشد یا طبیعی یا به حفظ شخصیت، مهم این است که جامعه عفت داشته باشد و بخواهد عفیف زندگی کند تا سلامت بیابد؛ بهویژه کشور ما که دینداری داخل در هویت آنان است و دینداری امری فطری است و نجابت و عفت را در پرتو دینمداری خود همواره پاس داشتهاند و پوشش مناسب خود را هیچ گاه زمین نگذاشتهاند اما پوش چادر، مؤونهای بیش از تکلیف شرعی است که بر دوش بانوان گذاشته میشود و شرع، پوشش پوست آنان را میخواهد بدون آن که به جلفی و شهرت و تحریکبرانگیزی برسد و مهم این است که نظر شرع تأمین شود نه
(۲۵۵)
سلیقهٔ افرادی خاص.
لزوم عفاف مسألهای نیست که نیاز به اثبات داشته باشد و جامعهٔ ما آن را به خودی خود پذیرفته است و به تبع آن، پوشش را نیز احترام میگذارد، ولی به بدپوششی و بدحجابی دچار است و این مسأله نیز عواملی دارد و تربیتهای آلوده به آن دامن میزند و باید برای آن چارهاندیشی داشت و تربیتهای آلوده را از متولیان عالی تا درون خانوادهها تصحیح کرد.
باید توجه داشت ما در این کتاب، در فضای زندگی اهل علم سخن نمیگوییم و آن را برای میلیونها مخاطب زنده و مخاطبانی که بعد از این خواهند آمد مینگاریم و خانوادهٔ اهل علم نباید خود را با آنچه در این کتاب میگوییم قیاس کنند. همانطور که همسران پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از جهت زن بودن فردی عادی هستند، اما چون به پیامبر اکرم انتساب پیدا میکنند و همسر پیامبر شمرده میشوند، از فردی عادی بودن خارج میشوند و باید ملاحظهٔ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را بنمایند و محدودیتهایی را تحمل کنند و از سبکبالی خود بکاهند و بسیاری از مباحات را انجام ندهند و البته در برابر، به واسطهٔ این انتساب، از بسیاری از نیکوییها و خیرات بهرهمند میشوند، همسران اهل علم و روحانیان نیز چنین میباشند و آنان به خاطر انتساب لباس شوهران خود به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هم خیرات فراوانی میبینند و هم به ناچار باید محدودیتهایی را بپذیرند. افزون بر این، اهل علم و خانوادهٔ آنان نباید انتظار داشته باشند محیطهای عمومی همانند زیستمحیط آنان تعریف شود و حساسیتهای موجود در این زیستمحیط به نظریهپردازیهای علمی راه یابد و سلیقه و الزامات
(۲۵۶)
محیطی یا افراط و تفریطها به جای ضابطههای عمومی و عادی بنشیند و هدف ما این است که روابط اجتماعی در محیطی معتدل و نرمال عادیسازی شود و از افراط و تفریط و شرایط حاد و بحرانی بیرون آید.
همچنین ما در این جا از احکامهای اولی دین میگوییم، ولی این که شرایط خاص حکم ثانوی را ایجاب کند، امر دیگری است و موضوع بحث ما نیست. برای نمونه، برای مرد لازم نیست بدن خود به جز عورت و حلقهٔ دبر را بپوشاند، ولی اگر متوجه شد زنی به شهوت به او نگاه میکند، از باب مقدمهٔ واجب، لازم است بدن خود را بپوشاند؛ همانطور که برای زن لازم نیست برجستگیهای بدن خود را در حجاب قرار دهد و مخفی سازد، ولی اگر مردی به شهوت به آنها مینگرد، از باب مقدمهٔ واجب، لازم است آن را پنهان دارد، و اگر افراد جامعه به صورت غالبی و نوعی بیمار باشند، فقیه حکم ثانوی را بیان میدارد و به سبب تغییر موضوع، حکم اولی مصداق نمییابد.
همچنین فرد مکلف لازم است خود را از گناه حفظ کند و تمایلات خویش را کنترل کند، ولی برای ایمن ماندن از گناه، واجب نیست ازدواج کند. ازدواج در هیچ شرایطی واجب نمیشود و امری است که به اختیار مکلفان گذاشته شده و امری ارشادی برای آنان است و اگر خود آنان خواستند ازدواج را اختیار میکنند.
جامعهٔ ما چنان بزرگوار است و شخصیت دارد که هیچگاه بیحرمتی به دین، مقدسات و عفاف انسانی نمیکند؛ حتی تودههای اندکی که نمیخواهند چندان دینمدار باشند، عفت خود را پاس میدارند. عفیف به کسی میگویند که خود را از منکرات و فحشا کنار میکشد و حفظ
(۲۵۷)
میکند. اگر ما در این کتاب انتقاداتی میآوریم، باید انصاف داد که شاهان این مملکت را برای چند هزار سال بهجز در دورههایی معدود، به ویرانی کشاندند و نمیشود بر ویرانهٔ ظلم و ستم شاهان و سپس نزدیک به یک دهه جنگ، کاری کارستان کرد و برخی سیاستگذاریها نیاز به طول زمان و تدریج دارد تا فرهنگ آن زمینهٔ اجتماعی پیدا کند و برخی از مشکلات، روند طبیعی خود را طی میکند؛ همانطور که جامعهٔ ما در زمینهٔ عفت و پاکدامنی ریشهدار است و بیماریها را در طول زمان، کنار خواهد زد. از بیماریهای باقیمانده از سلطنت چند هزار سالهٔ طاغوت بر ملت ایران و جنایات آنان که باید برای درمان و رفع آن چارهجویی داشت، مهاجرت و فرار مغزها از ایران است. هماینک حدود چند میلیون ایرانی در خارج از ایران زندگی میکنند و تنها اندکی از آنان با هزاران امکانات و اهرم برجسته بر علیه نظام فعالیت دارند، اما بسیاری از آنان هیچ غرضی ندارند و چون بیرون شده یا خود ترسیده و گریختهاند داغی بر دل آنان مانده و دوست دارند به وطن خویش برگردند و اگر در کشور طرحی ریخته شود که آنان برگردند، برگشت هر یک از آنان با کم شدن یک دشمن فرضی و بازگشت یک ایرانی به کشور و به خانهٔ خود برابر است ولی متأسفانه چون طرحی برای بازگشت آنان ریخته نمیشود، آنان روز به روز به کجی و کاستی و دوری از اسلام و نظام تقویت میشوند، سیستم و نظام به خود میگیرند و دولت تشکیل میدهند و مشکلاتی را برای کشور ایجاد میکنند.
همانگونه که امروزه با رشد علم، میتوان اسب و شیر را تأدیب کرد، در برخورد با این افراد نباید گمان نمود آنان قابل اصلاح نیستند و به
(۲۵۸)
صورت تهاجمی و غیر رؤوفانه با آنان برخورد نمود، بلکه باید دانست آنان گاه افرادی دانشمند یا هنرمند هستند که میخواهند با مردم دنیا به صورت معمولی زندگی بگذرانند، اما بیگانگان که آب را گل آلود میخواهند، آنان را بر علیه نظام تحریک و تقویت میکنند. در میان آن ایرانیان دور از وطن، کسانی هستند که میتوان آنان را با تلنگری به دامن میهن باز گرداند.
عملکرد جهادی زن
سلامت زندگی جامعه و سلامت زندگی مرد و زن به مجاهدت و تلاشی است که زن در خانه برای شوهر خود انجام میدهد. سلامت جامعه بهویژه در زمینهٔ عفت، به سلامت عملکرد جهادی زن در خانه باز میگردد. زن در خانه باید برای شوهر خود آراسته و زیبا ظاهر شود و هرچه شگرد زنانه و اطفار برای جذب شوهر خود دارد به کار برد تا یکی از تیرهای ظرافت وی به هدف بنشیند و او را به پای دار عشق و نشاط آورد، نه آن که مانند عابدی زاهد برای شوهر خود باشد، وگرنه محیط جامعه به صحنهٔ پیکار دو جنس تبدیل میشود و جامعه میدان رزمایش نظام شهوت و نفس میشود و همه نیز از احساس کمبود هرچه بیشتر رنج میبرند؛ با آن که کشور ما هم زن فراوان دارد و هم مرد، ولی هیچ یک نمیتواند از دیگری استفادهٔ درست و سالم برد.
مهمترین زیرساخت بعد از ایجاد ازدواج آسان و ارزان، آگاهیبخشی به بانوان برای ایجاد قدرت شگرد و دلبری برای همسر خود است. همان که اسلام از آن به جهاد زن یاد کرده است.
بعد از حصول این زیرساختها، برای سلامت جامعه باید مسایل
(۲۵۹)
روبنایی را سامان داد. یکی از این مسایل خیابانگردی است. درست است زن و مرد برای انجام کار و اشتغال خود میتوانند در جامعه حضور یابند، ولی زن و مردی که بیجهت به خیابان میآیند، با نادیدهگرفت حریم و حرمت خویش، خود را عرضه میکنند و چنین پرسه زدنهایی درست نیست و به عفت جامعه آسیب وارد میآورد.
با رفع مشکلات یاد شده، اگر کسی عفت جامعه را پاس ندارد یا بیمار است و یا عناد برای فسادآفرینی دارد و میشود با او برخورد سخت داشت. هرچه ازدواج سختتر و گرانتر باشد، بیعفافی در جامعه فراوانتر میشود و گناه آن بر کسانی است که شرایط ازدواج را سخت میکنند نه بر جوانی که فشار شهوت بر او چیره و غالب است. هماینک در جامعه تراکم شهوت وجود دارد و آبی که جامعه از آن استفاده میکند شور و عفونی است و جز تشنگی مضاعف نمیآورد. برای حل این مشکل باید زمینهٔ ازدواج آسان را فراهم آورد و نیز به بانوان آموزش داد که سلامت مرد در دست اوست؛ چنانچه قرآن کریم میفرماید: «هُنَّ لِبَاسٌ لَکمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ»(۱). ظرافت فراز یاد شده این است که نخست زنان را لباس برای مردان معرفی میکند و آنان را زمینهساز و طلیعهدار عفت مردان میداند. زنان به مردان حصر توجه دارند؛ چرا که از دید روانشناسی، زن خود را در پرتو وجود مرد کامل میبیند و از سوی دیگر باید زن را همچون عضوی دانست که وجود مرد را کمال میبخشد و هیچ یک بینیاز از دیگری نیست و قرآن کریم نیز هم زن را لباس مرد میداند و هم مرد را پوشش و محافظی برای زن میشمرد و هر دو تعبیر در این زمینه
- بقره / ۱۸۷٫
(۲۶۰)
برابر است، بلکه قرآن کریم زنان را بر مردان پیشی داشته است؛ زیرا نقش آنان در محافظت از مرد مهمتر و نیز آنان مقاومتر میباشند.
آموزش بانوان
سلامت جامعه به سلامت زنان است و آموزشهای لازم در این جهت باید توسط بانوان انجام شود. زنان از خود بهتر قدرت استماع دارند. برای نمونه، ساماندهی پوشش یا ازدواج موقت باید توسط مربیان زن انجام شود نه غیر آنان، زیرا دیگران در معرض اتهام قرار میگیرند. این زن است که میتواند در رابطه با مسایل زناشویی به زن آموزش دهد وارد آوردن آزار، درد و اذیتی که لذتآور باشد؛ مثل چنگ زدن و ویشگون یا گاز گرفتن زن یا شوهر، در صورتی که رضایت او را همراه داشته باشد جایز است و میتوان گفت که نیکو نیز میباشد؛ مگر آن که به نوعی بیماری روحی و روانی بینجامد. زنان بهتر میتوانند انواع بهره بردن و تمتع زن و شوهر از یکدیگر را به زنان آموزش دهند. هر گونه تمتع زن و شوهر از یکدیگر در صورتی که نقص عضو یا درد و زیان بسیار را سبب نشود جایز است. همچنین صیغه یا نکاح موقت از بهترین گزینههایی است که میتوان با ترویج و قانونمند نمودن آن، جامعه را از گناه و معصیت زدود و عفت عمومی را پاس داشت. متأسفانه اگر جامعه در عمل، به پیروی از دنیای غرب رو آورد و از آموزههای حیاتبخش دین که ضامن حفظ آدمی از کژیهاست دور گردد، نتیجه آن میشود که ازدواج موقت را مستنکر میداند و نسبت به فساد بیحس میگردد!
اقسام عفاف
عفاف بر دو قسم شکلی و محتوایی مطرح است. عفاف شکلی
(۲۶۱)
پوشش مناسب و بهدور از جلفی، شهرت و تحریکبرانگیزی است و عفاف محتوایی نجابت، پاکدامنی و حفظ حرمت انسانی خود است. اگر کسی پوشش مناسب نداشته باشد حریم انسانی خود را در شکل دریده و به همین مقدار بدون احترام شده است؛ بهگونهای که نگاه به اندامهای برهنهٔ چنین کسی اشکال ندارد ـ اگر در معرض ریبه و فساد نباشد ـ و کسی که عفاف محتوایی ندارد خود را به فساد و فحشا آلوده میکند. همچنین است کسی که در سرزمین کفار رفت و آمد دارد و زنهای عریان آنان را میبیند، لازم نیست سر در گریبان خویش فرو برد، بلکه میتواند به آنان نگاه کند چرا که آنان برای خویش حرمتی قایل نیستند و تنها باید مراقب دل بود که به لذت، هوس و سوء نیت دچار نشود.
باید توجه داشت فقیه هیچ گاه نمیتواند حکمی را تغییر دهد، بلکه او تنها میتواند به استنباط احکام موضوعات بپردازد و باید توجه داشت این موضوع است که قابلیت تغییر و تبدیل را دارد و با تغییر موضوع است که حکم ویژهٔ آن موضوع بر آن بار میشود. حال در این بحث میگوییم: نگاه به موی زن نامحرم حرام است، ولی اگر در شهر یا روستایی زنان به پوشیدن بخشی از موی خود عادت ندارند و آن را جزو موارد پوشش نمیدانند، نگاه کردن به آن اشکالی ندارد؛ زیرا تجاوز به حساب نمیآید؛ چرا که آنان حرمتی برای خویش در این زمینه قایل نیستند؛ مگر این که نگاه همراه با طمع و ریب باشد که در آن صورت حرمت جاری میشود، وگرنه نگاه به آنان همانند نگاه به زنان اهل کتاب میباشد.
همچنین دین میفرماید زن باید عده نگاه دارد، ولی وقتی به زن آلودهای میرسد حکم عده را از او برمیدارد؛ خواه وی باردار گردد یا
(۲۶۲)
خیر؛ چرا که عده حرمتی است از جانب شریعت برای زن و وقتی زنی برای خویش حرمت قایل نیست، وی لیاقت عده را ندارد. در مثالی دیگر میتوان گفت: غیبت نمودن حرام است ولی اگر کسی برای خویش حرمت قایل نبود و متجاهر به فسق گردید، حرمت گذاری به او لازم نیست و در صورت لزوم، غیبت او اشکال ندارد؛ بنابراین احکام یاد شده بر مدار تغییر موضوع، متفاوت میشود، نه آن که کسی بتواند در حکم الهی تغییری ایجاد کند.
اسلام هم برای عفاف شکلی و هم برای عفاف محتوایی برنامه و حکم دارد. در عفاف شکلی، پوشش تمامی اندام بدون چهره و دستها تا مچ را میخواهد، ولی این که این پوشش چگونه تأمین شود نظری ندارد و سلایق را آزاد گذاشته و تابع محیطها و سنتهاست و مهم این است که جلف و سبکسرانه و نیز لباس شهرت نباشد و مستنکر و نیز آزاردهنده و تحریکبرانگیز و بدننماو شیشهای نگردد. عفاف محتوایی مهمتر از عفاف شکلی است و اسلام در مرتبهٔ نخست، نجابت و سلامت زن با دروی از آلودگی و فساد را میخواهد و عفاف شکلی برای تحقق این مهم است، ولی همان را نیز میخواهد و مقدمی بودن آن همانند وضو برای نماز است.
عشق عفیف
عشق حفظ وصول به معشوق و داشتن اوست و کسی که معشوق خود را در اختیار ندارد و او را خواهان است مشتاق میباشد، نه عاشق. شوق، طلب محبوب، و عشق حفظ موجود است. عشق در مرتبهٔ نفس رخ میدهد و این نفس است که عاشق میشود. عشق میتواند به صورت
(۲۶۳)
باشد یا به سیرت و باطن و یا به حقیقت. حقیقت عشق در تمامی این امور یکی است و تفاوتی ندارد. عشق عفیف هر سه مورد یاد شده را در بر میگیرد میشود عشق به چهره و زیبایی و کمالات اندامی صورت گیرد و عفیف باشد و میشود عشق به سیرت باشد اما عفیف نباشد؛ برای نمونه، فردی عاشق ستمگری بدسیرت گردد؛ در حالی که به ریا ظاهری شایسته دارد. عفیف به کسی گفته میشود که از عصیان، طغیان، اعوجاج و انحراف خالی است و به گناه و تعدی نمیآلاید. عشق خواه به صورت باشد یا به سیرت یا به حقیقت، اقتضای نشاط دارد و شخص را تازه میکند و خمودی و پژمردگی را دور میکند، ولی زیادی عشق به صورت، و افراط در آن اقتضای نفس اماره است و توان عقل را میکاهد و بدیهی است که زیادهروی در هر چیزی حتی عشق نامناسب است. عشق به صورت و زیباییهای اندامی اگر با فجور و معصیت همراه شود، بهخاطر عشق نیست، بلکه برای خباثت نفس عاشق است. عشق در کسی که صفای باطن ندارد، به گناه و ستم کشیده میشود، وگرنه عشق به ظاهر و تماشای زیباییهای اندامی معشوق، اگر خالی از افراط باشد خود بر صفای باطن میافزاید. عشق دارای شدت و ضعف است و عشق به زیباییهای ظاهری معشوق ضعیفترین مرتبهٔ آن است. عشق چون در نفس جای دارد حتی اگر به صورت و ظاهر تعلق گیرد خود عشق فنا نمیپذیرد و از بین نمیرود. عشق چون وصف نفس مجرد و پایدار است فنا ندارد و و این متعلق عشق است که از بین میرود، نه خود عشق. عشق به صورت، عیب و نقص نیست؛ بلکه حُسن و مصداق عفت است، ولی عشق اگر با بدی و گناه همراه شود، به تأثیر از آن، آلوده میگردد و مورد
(۲۶۴)
نکوهش است. عشق به صورت، سبب تازگی و نشاط نفس است؛ چنانچه به گناه نیالاید و عفت و پاکدامنی حفظ شود.
هستی و پدیدههای آن تمامی در عشق طبیعی است و نمیتوان کسی را از این معرکه بیرون دانست. عشق با درد، سوز، فراق، وصال، سوزش و سازش همراه است.
سلامت جامعهٔ زنان؛ ریشهٔ سلامت زندگی
بیشترین سهم در تأمین سلامت زندگی با زنان است. زنان پدیدههایی هستند که نسبت به مرد از مقاومت و توان بیشتری در برابر موانع، سختیها و بیماریها دارند. آنان همچنین فرزندزایی و تولید نسل را عهدهدار میباشند. سلامت زندگی زنان به سلامت زندگی مردان میانجامد. آنان در تمام زوایای زندگی حضور دارند. سلامت زنان نقطهٔ ثقل برای سلامت هر زندگی است. زنان یا در نقش مادری و یا در نقش همسری از تولد تا مرگ در تمامی شؤون زندگی دخالت دارند.
نقش مادری و فرزندپروری
چنین نیست که تولد یا انعقاد نطفه نقطهٔ شروع زندگی انسان باشد. همچنین عالَم ذر که منشأ ظهور هر یک از افراد است را نباید شروع زندگی انسان دانست، بلکه زندگی از «علم عنایی حق» شروع میشود. عالمی که عوامل مادی و برزخی هیچ نقشی در آن ندارد. علم ازلی حق در هر زندگی دخالت دارد و عنایت حق انسان را زندگی میدهد و بر مرکبی ناآرام و مداوم به سوی غایت خود سیر و حرکت میدهد و وی را به سرمنزل مقصود میرساند و در غیر این صورت، میتوان گفت رسیدن انسان به غایت صغرای ارادی؛ آن هم زمینهٔ بلند آن، کاری است بس
(۲۶۵)
دشوار و اگرچه آدمی صدها سال براند و از پای نماند چیزی که نصیب او نمیگردد نتیجه است.
شروع زندگی هر پدیده در مقام عین ثابت اوست که تعین علمی پدیدهها در حضرت حق است که همواره ثابت و پایدار میباشد و امری وجودی با وجود حق است. زندگی با علم عنایی و مقام عین ثابت هر یک از پدیدهها شکل میگیرد. در عالم ذر به انسان، چگونه زیستن و زندگی را آموزش میدهند تا آن که در معرکهٔ معاشقهٔ پدر و مادر، والدین چه نقشی را ایفا کنند.
برای تربیت فرزند باید به هنگام آمیزش، غایت ابدی طفل را در نظر داشت و شرایط لازم فرزند برای چنین زیست جاودان و پایداری را فراهم آورد. اگر والدین عمر ابدی کودک و زندگی دایم و پایدار او را در ناسوت و آخرت ملاحظه نکنند و شرایط لازم را فراهم نکنند، نخستین فرصت سلامت و بهزیستن را از کودک خود دریغ داشتهاند و به دلیل کوتاهی در اندیشه و تعلل در عمل و غفلت از مقام بلند خود، کودک که متأثر از افکار و کردار آنان است برای همیشه در کوچههای نقص و کمبود سرگردان میماند و غایت بلند و هدف والا را کمال خود قرار نمیدهد.
هرچه والدین در تکمیل شخصیت و هویت خود بکوشند، فرزندی بهتر خواهند داشت و با تحقق مراحل و عنایت ازلی حق، چهرهای گویا از فیض ظهور مییابد؛ همانطور که کاستیها و کمبودهای آنان به ضعف شخصیت و ناتوانی نفس کودک منجر میشود.
مهم آن است که پدر و مادر ضعفهای شخصیتی و نفسانی نداشته باشند. اختلال ضعف روانی والدین سبب میشود آمادگی لازم روحی
(۲۶۶)
روانی را برای شکل دادن به کودکی قدرتمند نداشته باشند و به جای کودکی که مایهٔ افتخار باشد طفلی ضعیف خواهند داشت.
در جای خود میگوییم سلامت جامعه در گرو حاکمیت عدالت، محبت صادقانه و ولایت است. جامعه با این سه اصل است که سلامت روانی مییابد. مرکز ثقل سلامت روانی جامعه در خانواده است. سلامت روانی خانواده اهمیتی فراوانی در شکلدهی سخصیت کودک دارد. اگر محیط خانه سالم نباشد و سه اصل یاد شده در آن برجسته، نمایان و چیره نباشد حتی بازدارندههای قانونی هرچند قانونی درست و کامل داشته باشد، نمیتواند امنیت و اصلاح جامعه را تضمین کند. جامعهٔ اسلامی و انسانی از خانوادههای اسلامی و انسانی شکل میگیرد. فرهنگ خانواده نیز تابع فرهنگ مادر است و مادر باید مسایل روانی مرتبط با تربیت کودک را بداند تا بتواند محیط خانواده را سالم نگاه دارد. بر این پایه میشود گفت سلامت روانی جامعه به سلامت روانی مادران وابستگی تمام دارد. این محیط خانه و مدیریت درست مادر است که میتواند بهشتی برای فردای جامعه بسازد و کوتاهیهای اوست که هیزم آتش دوزخ میگردد. مادر باید در عمل خود عواطف روانی فرزند را جریحهدار نسازد و روح فرزند را آزاد نگه دارد. بسیار مهم است که مادر به صورت مطلق از خشونت بپرهیزد، از غرور و کمصبری دوری کند و با «صداقت» تمام با کودک خویش رفتار کند؛ به طوری که فرزند و کودک، عاشق و شیفتهٔ مادر خود و صداقت او شود. مادر باید از ترس و از خرافات دست بردارد و به خاطر فرزند حرکات و اعمال خود را معتدل جلوه دهد تا کودک به رنج و مشقّت نیفتد و فکر گریز از خانه و مادر را در خود نپروراند.
(۲۶۷)
کودک بهویژه در پنج سال نخست زندگی دارای قدرت انعکاس ناخودآگاه است؛ به طوری که میتواند دقیقترین رفتارها و حرکتهای مادر و پدر و حتّی شکل و رنگ محیط خانه را در خود انعکاس دهد و از آن منفعل شود. این قدرت ناخودآگاه به مراتب قویتر از قدرت خودآگاه انسان عاقل و رشدیافته است که اراده وی تصمیمهای متفاوتی به وی میدهد و در شاکله و ساختار انجام کارها دخالت میکند. کودک در توان انعکاس روانی، عامل ناخودآگاه دارد؛ یعنی هنگام انعکاس، اراده و تصمیم وی در آن دخالت ندارد و برای تبدیل آن عمل نیز توان ارادی در او پیدا نمیشود. ارادی نبودن و دخالت نداشتن اختیار و توان تغییر ویژگی نیروی ناخودآگاه نهاد آدمی است. محیط خانه اگر کمترین انحرافی از ناحیهٔ پدر و مادر داشته باشد همان را به ضمیر ناخودآگاه کودک منتقل میسازد و سبب انحراف کوتاهمدت یا درازمدت وی میگردد. بر اساس قانون انعکاس ناخودآگاه باید گفت ایمان مادر بزرگترین عامل سعادت فرزند است. اگر مادری وارسته، دارای عاطفه، احساس، اندیشه و اخلاق انسانی باشد، فرزند خود را سلامت و سعادت میدهد و چنانچه دارای انحرافات اخلاقی و کمبودهای روانی باشد، آیندهٔ کودک را به تباهی میکشاند.
کسی میتواند وظیفهٔ مادری را در قبال فرزند خود بهدرستی انجام دهد که در کمالات انسانی و اخلاقی و قرب ربوبی تلاش داشته باشد و امور باطل را دوری کند و مادری خودساخته باشد تا بتواند فرزندپروی صحیح داشته باشد. اگر مادری نیز دچار سستی اندیشه و دچار کاستیهای اخلاقی است، باید به شدت سعی در پنهان نمودن آنها از
(۲۶۸)
دید کودک خود داشته باشد و نگذارد کودک از کمبودهای اخلاقی وی اطّلاع یابد، در غیر این صورت، عامل انحراف فرزند خود خواهد شد.
همچنین مادر در مسیر تربیت کودک، افزوده بر ایمان به حق باید صبوری و حوصله پیشه کند و نیز وقت بگذارد تا ظرافتهای تعبیه شده در کودک را به دست آورد. کودکان ظرافتهای زیبا، حساسیتهایی ویژه و عواطفی مخصوص دارند که باید از آنها آگاه گردید و به تبحری رسید که همچون کودک، ناخودآگاه موارد احساس را تشخیص دهد و با صبر و بردباری و سازگاری ظرافتها، زیباییها و احساسات و عواطف کودک را پاسخ گوید. مادر برای یافت ظرافتهای روانی کودک باید خود نیز ظرافت روانی و احساس دقیق بیابد. عنصر حوصله و بردباری سبب میشود مادر پر تجربه بتواند عواطف کودک را با زیباییهای روانی که دارد پاسخگو باشد و او را مهار کند. کسی میتواند عنوان شایستهٔ «مادر» را برای کودک خود داشته باشد که نخست مؤمن باشد، سپس دقّت در شناخت لطافتها و عواطف احساسی و روانی کودک خود به کار برد و از عهدهٔ شناخت آنها بر آید و دیگر آن که بردباری و سازگاری با کودک داشته باشد و با دوری از پرخاشگری و خشونت، احساسات و عواطف زیبای کودک را پاسخ دهد تا بتواند کنترل و مدیریت روانی کودک خود را در مسیر سلامت وی به دست گیرد. مادر باید روش تربیتی تشویقی را برگزیند تا به فرزند خود شخصیت دهد و ارزش احترام و عزت نفس او را بالا برد و فرزند به این باور برسد که دارای احترام، عظمت و شخصیت والایی است. کودک اگر احساس کند عظمت شخصیتی دارد، خطا نمیکند. چنانچه کودک مرتکب خطایی شود، باید کودک را
(۲۶۹)
واداشت تا شخصیت واقعی خود را باور کند و به نیکی بفهمد که وی با خطای خود، احترام خویش را از دست داده است و باید در جبران آن بکوشد.
فرزند در خانه باید پدر و مادر خویش را پدر و مادر بیابد نه زن و شوهری که روابط جنسی دارند، وگرنه به خواهر خود به چشم دختر و به برادر خود به چشم پسر مینگرد. شادی روابط زن و شوهری به فرزند القای مسایل جنسی میکند و دختر و پسر خانواده را به بلوغ زودرس و بیشفعالی و رو آوردن به مسایل جنسی و اندیشه برای داشتن رفیق جنسی میکشاند و این فکر با او رشد میکند تا در دورهٔ جوانی و در محیطهای آموزش و کاری، به فحشا و کردههای زشت و ناپسند رو میآورد و دختر کالای تجاری استثمار در جامعهٔ فاسد میگردد. دختر و پسر چنین خانوادهای در محیط بسته، فشار تنگی فضا در روابط جنسی را دارند و در خلوت فضای زندگی برای آنان ایجاد محیط گناه یا زحمت میکند و خانه را خانهٔ شهوت و شیطان میسازد. دلخوری زن و شوهر و تیرگی آنان از یکدیگر در دید فرزند در حالی که خود را زن و شوهر مینمایانند در فرزند ایجاد روحیهٔ جنگ و ستیز میکند و دختر و پسر خانواده را به دشمنی و ستیز با یکدیگر میکشاند.
خانواده اگر از پدر و مادرانی تشکیل شود که وظیفهٔ پدری و مادری را در دید فرزند انجام میدهند نه زن و شوهری را، فرزندان را خواهر و برادر و تربیت آنان را اسلامی میسازد. برای ساخت جامعهای سالم باید خانوادهٔ سالم داشت و خانوادهٔ سالم را مادر سالم میسازد. بیشتر سختی و زحمت تربیت کودک در زمان طفولیت بر عهدهٔ مادر است.
(۲۷۰)
این بسیار مهم است که دختر یا پسری که قصد ازدواج دارند نخست طرف دیگر را ارزیابی کنند تا به دست آورند آیا وی توانایی پدر یا مادر شدن را دارد و میتواند پدر یا مادر خوبی برای فرزند آنان گردد. مربی واقعی و مونس شب و روزکودک مادر اوست و پدر تنها میتواند سرپرستی کلی او را داشته باشد. تمامی خصوصیات و صفات مادر در دورهٔ شیردهی به کودک منتقل میشود بهطوری که حتی زیبایی ظاهری و اندامی وی تابع مادر میگردد. همچنین روحیهٔ طفل در این زمان است که حیات مییابد و شکل میگیرد. وظیفهٔ «مادری» کاری بسیار دشوار و سنگین است و زیربنای شخصیت طفل در دست مادر تعیین میگردد. کوددک در این سالها قوهای انفعالی دارد و مادر است که قوهٔ فعلی او را تأمین میکند. با گذر زمان، فرزند آیینهٔ تمامنمای مادر میشود و تمام خوبیها و بدیهای مادر در فرزند اثر مستقیم میگذارد. دورهٔ تأثیرپذیری هرچه بیشتر کودک از مادر تا پنج سالگی وی میباشد و حواس ادراکی و نیز هوش و دیگر قوای وی در این دوره فعال میشود و تحت تربیت مادر قرار میگیرد. پنج سال نخست با آن که محدود است، ولی بر تمامی عمر سایه میافکند و میشود این پنج سال را نقشهٔ راه آیندهٔ طفل دانست. کودک در این پنج سال در منزل و کنار مادر است و گریز از خانه برای او ممکن نیست و جز از او متأثر نمیشود. مادر بعد از پنج سالگی که شاکله و شخصیت کودک شکل گرفته است و توان بیرون رفت از خانه دارد تنها میتواند طفل را کنترل کند نه اداره و موقعیتهای محیطی است که او را تحت تأثیر قرار میدهد و کودک در متن اجتماع قرار میگیرد. دورهٔ ابتدایی در حالی که بهترین دوره برای
(۲۷۱)
رشد کودک است، خطرناکترین دوره نیز میباشد؛ چون کودک پا به اجتماع میگذارد؛ در حالی که اجتماع و خوب و بد آن را نمیشناسد. اینجاست که کودک موقعیت انتخاب و گزینش را تجربه میکند و معلوم نیست وی خوبیهای و زیباییها را به خود میگیرد یا بدیها و زشتیها. دورهٔ حضور کودک در اجتماع بدوی میتواند بر طینت و تمام نهادها و منشهای پیشین وی غلبه یابد و تربیت محیط بهویژه رفیقان بر عاملهای نهادی پیشی گیرد. اگر انسان بتواند دورهٔ اجتماع ابتدایی را به سلامت طی کند و نقش و شخصیت مناسب خود را حفظ کند یا بیابد، این دوره چنان اهمیتی دارد که میشود گفت به «سرمنزل مقصود» نزدیک میشود، وگرنه ضلالت و تباهی دامنگیر وی میگردد. مربیان کودک در این دوره مسؤولیتی عظیم دارند و باید مراقبت کامل از او داشته باشند و هیچ گونه کوتاهی نداشته باشند وگرنه چنانچه محیط نامناسب باشد، وی تباهی را میپذیرد و طبیعت مکافات آن را به مربیان باز خواهد گرداند، و یان امر غیر از حساب اخروی آن در قبال تربیت کودکی است که او را به امانت نزد خود پذیرفتهاند. مربیان کودک در این دوره باید سلامت نفس بسیار بالا و آگاهیهای فراونی داشته باشند تا بتوانند سمت مربیگری کودک در دروهٔ تحصیل ابتدایی را داشته باشند؛ زیرا این دوره است که شخصیت کودک را رقم میزند و کودک چهرهٔ واقعی به خود میگیرد و آمادهٔ فعلیت نهادی و رشد میگردد و در صورت سلامت، بسیاری از کارهای زیربنایی رستگاری خود را انجام میدهد. با نقش بستن شخصیت کودک، مشکل میشود در سنین بعدی وی به طور ناگهانی تغییر رویه دهد.
بعد از این دوره، نوجوانی یا دورهٔ متوسطه است که نوجوان یا همان
(۲۷۲)
رفتارهای ابتدایی خود را ادامه میدهد و یا راه دیگری پیش میگیرد. پدر در این دورهٔ متوسط که شخصیت نوجوان حالتی برزخی دارد هرچند فرصت اندکی دارد، ولی با کوشایی و اهتمام میتواند مسیر نوجوان خود را تعیین کند تا آن که افکار جوانی و شور و شوقهای احساسی وی غلبه میشود و فرصت تأثیرپذیری کلی از دیگران از وی رخت بر میبندد و خود اوست که در این هنگام برای خویش تعیین مسیر و گزینش میکند؛ با این تفاوت که در این دوره، افکار جوان امروز و کودک دیروز اسیر افکار مربیان، دوستان و زیستمحیط اجتماعی میگردد و بر آن میشود تا با ارتباط دایمی با دیگران کمبودهای فکری و غریزی خود را جبران و نیازهای خویش را تأمین کند. کنترل و مدیریت جوان به دست سیستمهایی است که بر جامعه حاکمیت دارد و سلامت یا تباهی وی تابع آن است. برای همین است که ما مسألهٔ ولایت و مدیریت جامعه را خاطرنشان شدیم و برای آن فصلهای بلندی در نظر گرفتیم. در سیستمهای بیمار، جوان اگر ناکامیهای فراوان ببیند به راههای خطرناک کشیده میشود و گاه به انتقام از جامعه رو میآورد. جوانی دورهٔ شروع نهایی آدمی است و غایت زندگی و نتیجهٔ آن را ظاهر میسازد و در این دوران است که هر کسی مییابد چه بوده و چه شده است. در این هنگام، ساختار فکری و چهرهٔ اجتماعی جوان شکل میپذیرد. بعد از این خواهیم گفت اصل «گذشت و ترک دنیاطلبی» مهمترین اصلی است که جوان در زندگی خود باید لحاظ کند تا به کمالات بلندی نایل گردد. بلندتر از آن، اصل «ترک» و ریزش جهت خلقی است که وی را حقمدار و حقجو میسازد و به قرب الهی میرساند. دو دورهٔ کمال نیز اصل گذشت و
(۲۷۳)
دوری از اختلافانگیزی است که وی را از حب ریاست و جاهطلبی به سلامت میدارد.
پوشش زن
پوشش اسلامی در جهت عفاف و پاکدامنی زنان است و آنچه شارع در پی آن است پاکدامنی است و بدین منظور تمامی اندام زن بهجز چهره و دستها را نیازمند پوشش دانسته است.
پوشش زنان با توجه به سطح فرهنگ و آگاهی آنان نیاز است مرتبهبندی شود؛ به این معنا که زنانی هستند که نمیخواهند حرمت انسانی و شأن زن بودن خود را پاس دارند و چنین زنانی که حریمی برای خود قائل نیستند نیاز نیست با زور به پوشش واجب و الزامی وا داشته شوند، بلکه همان پوشش متعارف میان آنها به گونهای که هنجارهای جامعه و حیثیت اجتماع را لکهدار نسازد برای آنان لحاظ شود و توقعی بیش از آن، از این گروه نرود. البته طراحی و تنوع مدهای زیبای اسلامی برای جذب حداکثری زنان به پوشش اسلامی نیاز است مورد حمایت قرار گیرد.
اگر جامعهٔ زنان به سبب انحراف از حرکت طبیعی خود دچار کمبود گردند حسرت، عقده، ناآرامی روحی روانی، اضطراب و احساس سنگینی و خفگی آنان را آزار میدهد و بر آن میشوند تا به نوعی خود را سبک سازند. گاه برداشتن پوشش متعارف و رو آوردن به جلف و سبکسری بهخاطر فشارهای سنگین و سهمگینی است که بر روحیهٔ آنان وارد میشود و از طی مسیر طبیعی خود با فشار و سلب آزادی محروم میشوند. تهدید و ارعاب و اعمال فشار حتی از طریق قانون، در
(۲۷۴)
زمینهٔ پوشش، انسانهایی مضحک از چنین کسانی میسازد که با کمترین اقتضا، ممکن است آلوده شوند؛ زیرا فشارها آنان را دور از طبیعت خود و بیهویت ساخته است.
جامعهٔ ایران نسبت به زور و خشونت حساس است و رضاخان خواست با قلدری و زور چادر را از سر زنها بردارد و جامعه به وی دهنکجی کرد، در این طرف نیز اگر کسی بخواهد چادر را به زور بر سر زنها بگذارد، به سرنوشت وی دچار میشود. البته دنیای استعمار و استکبار، با سلطهٔ فرهنگی و با جنگ نرم، آرام آرام میخواهد پوشش اسلامی را از جامعه بردارد و الگوی خود را به جای آن نهادینه کند و این کار چون نرم و هموار است و در قالبهای نمایشی بهویژه سریالهایی انجام میشود که گاه به بیش از صد قسمت میرسد، حساسیتبرانگیز نیست و حملهٔ آنان نیز متوجه دختران نوجوان و جوان است و ماکسی و مینی، خفاشی و غواصی و غیر آن را یکی پس از دیگری به میدان میآورد و مد میسازد. بدحجابیها از نهاد جامعه نیست، بلکه پیآمد هجمهٔ فرهنگ سلطه و خشونتورزی بخشی از دینمداران و میداندار نبودن نظریهپردازان مسایل اجتماعی، روانی و دینی و دوری از تخصصگرایی بوده است.
بسیاری از زنانی که پوشش شرعی را رعایت نمیکنند، پاکدامن و عفیف هستند و تن به گناه نمیآلایند و نظام در سیاستگذاریهای فرهنگی خود، باید بر این هدف سرمایهگذاری کند و حکم پوشش را به دلیل فضای روانی تبلیغی حاکم و چیره که سلطهٔ فرهنگی خود را بر تمامی جوامع گسترانیده است نمیشود در حال حاضر به صورت کامل
(۲۷۵)
اجرایی کرد و باید تبلیغات به سمت عفاف و پاکدامنی گرایش یابد که پذیرش عمومی دارد و برای آن الگوهای متنوعی با توجه به فرهنگهای مختلف طراحی شود.
از سوی دیگر، پوشش اسلامی بهویژه چادر برای بانوان عفیف مناسب است، وگرنه چون این پوشش، پوشش رسمی زنان مسلمان است، اگر زنی خود را در این پوشش به گناه بیالاید، مجازات سنگینی باید برای وی لحاظ کرد؛ چرا که چهرهٔ زن مسلمان را خدشهدار کرده و به هویت مسلمانی ضربه زده است. زنان لاابالی که در پوشش چادر به گناه میآلایند و متانت و عفت در مواجهه به نامحرم ندارند، بهتر است به پوشش متعارف بانوانی باشند که پوشش اسلامی ندارند، وگرنه تن سپردن به گناه در پوشش اسلامی، مجازات مضاعف دارد؛ چنانکه رباخواری کسی که ظاهر اسلامی دارد و ریش میگذارد، در حال حاضر چنین است و او اگر میخواهد به رباخواری خود ادامه دهد، زدن ریش بار گناه وی را کمتر میسازد؛ زیرا چهرهٔ اهل دیانت را مخدوش نمیسازد و دیگر به دین و تربیت اسلامی نسبت داده نمیشود و دین را در موضع اتهام قرار نمیدهد و با ظاهر غیر دینی خود، این اتهام را از دین باز میگرداند؛ با آن که تراشیدن ریش، بهقطع حرام است. چادر نیز اگر ابزار گناه شود دیگر پوشش شرعی نیست و ابزاری برای نیرنگ و نیز خیانت به دین است و برداشتن آن برداشتن پوشش شرعی نیست، بلکه پاک کردن لکهٔ ننگ و اتهام است. برای نمونه، در ریاض عربستان، برخی زنان بهویژه رقاصهها پوششی سراسری به همراه پوشیه یا برقع دارند، ولی لباسهای آنان بدننماست و با پوشیه بسیار مضحک است و مصداق
(۲۷۶)
کامل کاسیات عاریات و بیعفتی شکلی و صوری هستند. حفظ عفاف در اسلام یک اصل است و مهمتر از رعایت پوشش است و پوشش ابزاری برای داشتن عفاف و پاکدامنی از گناهان است. مهم این است که زنان فاقد پوشش اسلامی را عفیف نگاه داشت؛ همانطور که عفت باید از ناحیهٔ بانوانی که پوشش اسلامی دارند رعایت شود. هیچ کس در دنیا منکر عفت و پاکدامنی زن نیست و حتی زنان فاسد، گاه در حین نشان دادن اندام خود و معرفی خویش، چهرهٔ خود را میپوشانند تا شناخته نشوند و همین مقدار پوشش نیز برآمده از احترام به اصل عفت و حیا و خجلتزدگی حاصل از آن است؛ هرچند انکار پوشش طرفدارانی دارد.
حفظ عفاف باید با پوششهای متنوع و ردهبندی حکم آن و ملاحظهٔ اهم و مهم صورت گیرد و آنچه در مرتبهٔ نخست اهمیت دارد حفظ عفاف است.این که میگوییم پوشش دارای مراتب است به این معناست که پوششی که از همسر یک روحانی انتظار میرود با پوشش قشر معلم و نیز با پوشش پزشکان یا همسر کارگران متفاوت است و همه را نباید به پوشش چادر الزام کرد. تنوع پوشش اگر در جامعه نباشد، به خشکی، یبوست، زدگی و تهوع کشیده میشود و نفس تنوعپذیر نمیتواند به یک نوع خوراک بسنده کند. اگر طراحان ما صدها نوع مدل برای پوشش اسلامی ترتیب داده بودند، هر گروه و قشری از بانوان جامعه مدلی را انتخاب میکرد و از تنوع چشمگیر پوشش دینی خود لذت میبرد؛ بلکه اگر زیبایی مدلها خیرهکننده گردد حتی برای غیر مسلمانان نیز جذاب خواهد بود و به آن رو خواهند آورد. اسلام از زن، پوشش تمامی بدن و عفت او را میخواهد، ولی در کیفیت آن دخالتی ندارد و
(۲۷۷)
سلایق هر منطقهای را محترم میداند و دین میخواهد این پوشش و اصل عفت به گونهای تأمین شود.
پوشش حجم بدن
در مورد پوشش نیز اسلام میخواهد پوست بدن زن پوشیده باشد ولی حجم بدن وی نیاز به ستر و پوشش ندارد. پوشش مناسب پوشیده بودن تمام بدن بهجز صورت و دستهاست و نیز موها نیز باید پوشانده شود، ولی پوشش آنان لازم نیست بهگونهای باشد که حجم بدن را بپوشاند و چنانچه حجم بدن و نه خود بدن در پوششهای مانتویی یا چادری آشکار باشد، اشکال ندارد و زن میتواند لباسهایی بپوشد که چاقی و لاغری و ظرافت و پستی و بلندی و خلاصه چگونگی اندام زن و فیزیک وی را مینمایاند. البته پوشش نباید جلف و سبکسرانه و برای شهرت و نیز نباید آزاردهنده و تحریکبرانگیز باشد. حجم بدن تا جایی میتواند آشکار باشد که از جلف و سبکسرانه بودن دور باشد و زن چنانچه پوششی داشته باشد که حجم بدن وی را مینمایاند، اما لباس او جلف و سبکسرانه نیست و عفاف و حرمت آنان را پاس میدارد، اشکال ندارد.
پوشش پوست با مشاهدهٔ حجم بدن و فیزیک آن برای کسی تحریکبرآمیز است که از لحاظ روانی کمبود و عقده داشته باشد و از همسر خود ارضا نشود. الزام شرع آنچه گفته شد است، ولی این که جامعه از آن تحریک میشود، به بیماری جامعه باز میگردد و الزام شرعی را به صورت اولی نمیآورد. در جامعهای جوان که تراکم شهوت و کمبود امکانات برای ازدواج است، تحریکهای مهار نشده و کمبودها،
(۲۷۸)
محرومیتها و استفاده از آلودگیها عامل آن است. مرد وقتی به سلامت زندگی کند و گرسنه و عطشان باشد نه تنها با مشاهدهٔ جنس مخالف خود که حتی با لمس متکای ساتن، تحریک میشود و خود را میبازد.
پوشش نازک و شیشهای
پوششهای نازک و شیشهای برای زنان حرام است و چون پوشیدن کف و روی پا واجب است پوشیدن جوراب نازک اشکال دارد؛ همانطور که برهنه گذاشتن پا در برابر نامحرم چنین است.
زنی که لباس نازک بر تن میکند، بیشترین برانگیختگی شهوانی را در مردان به وجود میآورد و وی با نوع پوشش خود آنان را فریب میدهد، در صورتی که اگر او آن تورها را از خود برکند، دیگران درمییابند که آن گونه که وی مینماید نیست و چه بسا که او با این کار عیبهای جسمانی و زشتی بدن خود را پوشانده است. پوشیدن لباس تور مانند تور انداختن برای گرفتن ماهی است. زن نباید از سویی تنها لباسی از تترون بسیار نازک و رقیق بپوشد که به هنگام بارش باران، همه چیز او نمایان شود و از سوی دیگر زن نباید خود را مانند کودک بیچارهای قنداق پیچ نماید. گاه زنان، افزوده بر مانتو و چادر، بلوز، پیراهن، زیر پیراهن و… بر تن دارند و خود را در بند لباس نمودهاند. زنان میتوانند به پوشیدن یک لباس و پیراهن بر تن خود بسنده نمایند. البته عمده آن است که لباس آنان بدن نما، نازک و تور نباشد و در این صورت است که غرض شارع با شرایطی که در پیش گفته شد تأمین میشود. بر این پایه، اگر زنی تمام بدن خود غیر از گردی صورت و دو دست تا مچ را گل بمالد، توانسته است پوشش خود را رعایت نماید و مراد شارع را به دست آورد. با این بیان روشن میشود
(۲۷۹)
پوشیدن لباسهایی که حتی قدری نازک است اما شیشهای نیست و بدن را نمینمایاند و رنگ پوست را اشکار نمیسازد، اشکال ندارد. همچنین اگر زن در پشت شیشههای مشجری که پوست بدن او را نمینمایاند و کمی از آن دور است، عریان باشد و تنها سایه و شبحی نامفهوم از حجم بدن وی آشکار باشد، اشکال ندارد.
تمامی اندام زن و موهای وی بهجز صورت و دو دست تا مچ، عورت است و پوشش آن واجب میباشد و هرگونه عریانی یا بدن نما بودن این مواضع حرام است. عورت به چیزی گفته میشود که باید پنهان باشد و پوشش آن ضروری است. این حکم، کرامت، متانت، مطلوبیت و ارزش زن را نمایان میسازد و نه زشت بودن یا ناپسند داشتن وی را.
نوع پوشش
شریعت نسبت به نوع پوشش اهتمامی ندارد که جلباب و خمر باشد یا چادر و مانتو یا چیز دیگر، بلکه آنچه برای دین اهمّیت دارد، پوششی است که عفاف، وقار و سلامت شؤون فردی و اجتماعی زن را تضمین نماید و چنانچه این ملاک بدون «جِلباب» و «خُمُر» و «چادر» فراهم آید، نظر شریعت تأمین شده است و در این زمینه، «امضا» و ارشاد را پی گرفته است و در پی «تأسیس» حکمی نیست. دین با احکام ارشادی، امور متعارف عقلانی را توصیه مینماید و با فرامین تأسیسی ـ مولوی درصدد دورسازی جامعه از کجیها و ایجاد تعادل لازم در امور متعارف بشری است که عقل به آسانی به آن راه ندارد و یا در جامعهٔ زمان صدور آن حکم چنین چیزی متعارف نبوده است و در آن زمانها با رواج بدحجابی، اسلام «ستر» و «پوشش» را تأیید نموده است.
(۲۸۰)
تفاوت پوشش و حجاب
درست است که معنای پوشش که در فرهنگ عرب «ستر» خوانده میشود به حجاب نزدیک است، این دو امر تفاوت و فاصلهٔ بسیاری دارد؛ چرا که حجاب مانع خاصّی است که باعث انفصال دو چیز از یکدیگر است؛ در حالی که ستر و پوشش، «انفصال» و «جدایی» را ندارد و بر مانع بودن، جدایی و بیگانگی دلالتی ندارد. درست است که هر حجابی اگر کامل باشد پوشش است، چنین نیست که هر پوششی حجاب باشد و نسبت میان این دو از نظر منطقی، عام و خاص مطلق است. حجاب در واسطه بودن باری سنگینتر و مانع بیشتری را داراست؛ چرا که معنای آن نوعی پردهداری و پرده داشتن بهطور انفصالی است، اما «پوشش» به پرده و فاصله نیازی ندارد و میتواند متّصل و چسبیده به بدن باشد. البته، این امر در صورتی است که حجاب کامل باشد وگرنه نسبت میان این دو عام و خاص من وجه است؛ زیرا میشود حجابی کامل باشد و پوشش خوانده شود و میشود حجابی کامل نباشد و پوشش نباشد و حجاب و پوشش هم از هر دو سو نقطهٔ افتراق دارند و هم دارای نقطهٔ اشتراک و اجتماع میباشند.
تفاوت پوشش و حجاب در انفصالی و تمانع بودن حجاب و اتصالی بودن پوشش است و رابطهٔ میان آن دو عام و خاص مطلق است؛ یعنی هر حجابی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست. لباسهای تنگ و چسبان پوشش است، ولی حجاب نیست، زیرا میان دو چیز مانع نمیشود؛ برخلاف پوشش که حتی با گذاشتن دست یا مالیدن گل یا رنگ، ایجاد میشود. در فقه واژهٔ «ستر» آمده که با پوشش برابر است نه
(۲۸۱)
حجاب. «حجاب» تکلیف شرعی ندارد و در قرآن کریم و روایات نیز موضوع ندارد و «پوشش» است که مورد تکلیف قرار گرفته است. اسلام در پی حفظ عفاف و سلامت در جامعه با الزام اصل پوشش بوده و آن را مطلوب خود داشته است و شکل پوشش که عربی باشد یا عجمی اعتبار نشده و سبک و سنت قومیتها و اقوام را محترم دانسته؛ برخلاف مثل نماز که برای نمونه، عربیت را در آن لحاظ کرده است.
توجه به این تفاوت مفهومی و ماهوی میان پوشش و حجاب در چگونگی وظیفه و تکلیف شرعی مکلفان بسیار تأثیرگزار است و اگر بگوییم: «بر زنان واجب است حجاب داشته باشند» با این گزاره که: «بر زنان واجب است پوشش داشته باشند» تفاوت تکلیفی چشمگیری دارد که در برخی نوشتهها به این نکته دقت نشده است.
تناسب شرایط پوشش
پوشش از نقطه نظر اجتماعی نیز لازم است؛ زیرا رعایت نکردن آن بیحرمتی به دیگر انسانها و نادیده گرفتن شخصیت آنهاست. همچنین نوع پوشش در هر منطقهای متفاوت است چنانچه این امر در مصاحبهٔ یکی از خبرنگاران زن با آقای خمینی مورد پرسش قرار گرفت و ايشان به تفاوت جامعهٔ ایران با جامعهٔ وی تصریح کردند و نوع پوشش این دو جامعه را متفاوت دانستند.
پوشش برای مکانهای مختلف متفاوت است و پوشش مسجد و حرم و مکانهای مقدس با پوشش خیابان و مجلس میهمانی تفاوت دارد. طراحی مدلهای پوشش برای بانوان جوان با غیر آنان و برای مجلس عروسی، شنای در دریا و استخر، کوهپیمایی، کلاس درس دانشگاهها،
(۲۸۲)
مجالس عزا و شادی، میدان رزم و جای بزم تفاوت دارد و برای هر منطقه و محیطی باید مدلهای فراوانی را در طرحها و رنگهای شاد و مختلف طراحی کرد و برای هر مدلی امتیازی قرار داد تا ضمن آن که غرض دیانت حاصل میشود آزادی و تنوع مدل که خواستهٔ نفس است نیز تأمین گردد و الگوهای اسلامی چنان فراگیر، متنوع و زیبا شود که بتواند جای الگوهای غربی را بگیرد و غربیان نیز تصدیق کنند که استفاده از الگوهای اهل دین زیباتر و راحتتر است. با طرح یاد شده، دین و متولیان دیانت متهم به خشونتگرایی نمیشوند؛ با آن که چهرهٔ اولیای دین علیهمالسلام چهرهٔ مظلومیت و آزادمنشی است.
آرایش و استفاده از زیورآلات
زینت بر هر چیزی اطلاق میشود که مهیج باشد و توجّه دیگران را به خود جلب کند و رغبت آورد و اعم از لباس، آرایش، مو، صورت و دیگر اعضای بدن و زیورآلات است. زن باید هر قسمتی از بدن خود را که مورد توجه و رغبت قرار میگیرد و مهیج است بپوشاند، مگر آن بخشی را که بهطور قهری و طبیعی آشکار و نمایان است؛ بنابراین با آن که دست و صورت از موارد زینت، بلکه نماد زیبایی زن است، از لزوم پوشش استثنا شده است. صورت و دستها در «چهرهشناسی» نماد شناسایی موقعیت بدنی و شخصیت هر فردی است و خداوند حکیم که انسان را راستقامت آفریده است نمیخواهد دستها و چهرهٔ انسان را پنهان سازد. زن همچون مرد باید با شخصیت و هویت رسای خود زندگی کند و دستها و چهره از لوازم طبیعی و قهری این امر است.
اسلام با آن که حفظ عفاف را اصل اولی خود میداند و چهرهٔ زن از
(۲۸۳)
این جهت بیش از دیگر مواضع بدن پوشش و عفاف را طلب میکند؛ زیرا در «چهرهشناسی» آمده است که میتوان موقعیت تمام اعضا و جوارح زن را از صورت وی به دست آورد، اما خداوند آن را سبب آزمایش و امتحان مردان قرار داده است تا موقعیت عفاف زن و تقوای مرد با آزادی آنان در انتخاب شکل گیرد و شاید به همین دلیل است که زنان را در مراسم حج که نمایش اوج بندگی صادقانه است از گذاشتن نقاب نهی کردهاند و گذاشتن نقاب یا روبند و پوشیه را در احرام و مراسم حج ناپسند شمردهاند. پوشیه نیز از اقسام نقاب است و به تنقیح مناط میتوان گفت همانگونه که نقاب با پوشش بخشی از صورت فریب دهنده و مفسده آور است، پوشیه نیز میتواند چنین مفسدهای را لازم آورد و برای زن در جهت فریب و خودنمایی به کار رود و برای مردها نیز هر چیزی که منع و پوشیده شود میتواند تحریک کننده، برانگیزاننده و فسادآور باشد و چون وجود مفسده نسبت به جهت قابلی (مرد) است، میتواند این امر بدون فساد زن و لحاظ جهت فاعلی (زن) نیز تحقق پذیرد و هرچند زنان عفیف و مؤمن از آن استفاده کنند، اثر وضعی و مشکل قابلی آن باقی است و منع از رؤیت مردان، سبب تحریک آنان میشود، از این روست که ما آن را ناخوشایند و غیر لازم میدانیم و برداشت جامعه نیز از آن چنین امری را تداعی میکند.
همانگونه که بیحجابی یا استفاده از پوششهای بدننما و نازک حرام است، استفادهٔ افراطی در پوشش نیز ناپسند است و همواره باید رعایت تعادل و اعتدال را در زندگی داشت و زن میتواند به راحتی و بدون زحمت و مشکلتراشی و تعصّب و غیرتنماییهای بیمورد با
(۲۸۴)
پوشش طبیعی و مناسب به عفاف و پاکی خود دست یابد، بدون آن که نیازی به حجاب و تسدیل و یا پوشیه و چادر داشته باشد.
زینت در مرحلهٔ بعد، اشیایی است که زن برای زیباساختن خود به کار میبرد. از این نمونه است سرمهای است که زن به چشم میکشد یا آرایش معمولی وی که بر لب و چهره دارد؛ چرا که زن باید با مرد تفاوت داشته باشد. همچنین است اگر زن حلقه یا انگشتری خویش را بر دست کند یا النگویی بر دست نماید که هیچ یک اشکالی ندارد چرا که انگشتر و النگو زینت معمول است و دیده شدن آن توسط نامحرم بدون ایراد است.
برای زن طبیعی است که در صورت خود زینتی قرار دهد یا از کرمهای سفید کننده استفاده کند. البته، اگر زینت وی غلیظ، جلف و سبکسرانه، غیر طبیعی و آلوده باشد اشکال دارد، به طور مثال، به دست کردن انگشتر در دست ایراد ندارد، ولی اگر کسی به همهٔ انگشتان خود انگشتر نهد ایراد دارد چرا که از حد طبیعی خارج شده و شعاری استکباری را یدک میکشد.
آرایش زن و کار آرایشگری که زنان را زینت میدهد بهخودی خود اشکال ندارد مگر این که فعل حرامی با آن همراه باشد که در این صورت حرام است. برای نمونه، اگر آرایشگری در آرایش خود قصد تزویر، تدلیس، تشبیب یا ترویج فساد و فحشا را داشته باشد، کار وی حرام است اما در صورتی که صلاح و سلامت فرد و جامعه را بخواهد نه آرایش کردن وی اشکال داد و نه آرایش شدن زنان و حتی برای دختران جوان که هنوز ازدواج نکردهاند نیز در صورتی که آرایش آنان همراه آزار فراوان و یا آسیبی به بدن نباشد و برای جامعه ضرر نداشته و ایجاد تحریک و تهییج
(۲۸۵)
جنسی ننماید، جایز است، بلکه نیکو نیز میباشد.
مواردی مانند کندن مو و خالکوبی که زینتآور است ولی همراه با نوعی اذیت یا آسیب میباشد در صورتی که مصلحت در کار باشد و فساد و تزویری را به دنبال نداشته باشد، همچون موردی که برای شوهر یا برای خود به صورت عاقلانه و معقول باشد، امری جایز است.
آرایش مردان نیز جایز است و اگر مردان زینتی مناسب مردانگی خود داشته باشند و تشبیه مرد به زن بر آن صدق نکند، اشکال ندارد.
جواز زینت در غیر صورت و دستها که پنهان و پوشیده از نامحرم است روشن است و اگر در صورت و دستهای زن باشد و زینت آن غیر متعارف نباشد و معمول و عرفی باشد، اشکال ندارد ولی اگر تحریک و فتنهگری را در پی بیاورد، جایز نیست؛ هرچند صورت و دست از لزوم پوشش استثنا شده اما زینت امری افزوده بر اصل صورت و دست است و جواز آن محدود میباشد.
هجمهٔ اردوگاه غرب به عفاف عمومی
عفاف در اسلام امری اصالی و و وجوب پوشش حکمی آلی و برای تأمین عفت و پاکدامنی جامعه است. دین برای رعایت عفت، حتی در هنگام آمیزش، با آن که عریانی را مجاز میداند، ولی نگاه به اندام تناسلی زن را مکروه دانسته است تا عفت را حتی در این هنگام و در حال عریانی کامل نیز میان زن و شوهر پاس داشته باشد. پوشش باید ابزار حفظ عفاف باشد نه آن که تبلیغ پوشش به اشاعهٔ بیعفتی و لجبازی با دین منجر شود. هر گونه خشونتی در این امر ضمن آسیب رساندن به جامعهٔ زنان، به آسیب فرهنگی در تمامی زاویای فرهنگی جامعه میانجامد؛ زیرا
(۲۸۶)
همواره دختران جوان در تمامی جوامع، به عنوان پیشقراول اردوگاه دنیای کفر و لیرالیسم عمل کرده و آنان هر جامعهای را با ابزار قرار دادن دختران جوان و ترویج فساد از ناحیهٔ آنان که مورد تمایل نفس و خواستههای شهوانی است و بسیار راحتتر از حفظ عفت و پاکدامنی است به جبههٔ اهل ایمان یورش برده و چنان بر اباحهگری و دهنکجی به دیانت و معنویت سرمایهگذاری کرده که به جای اباحهگری در پوشش، اباحهگری در عفت و غیرت و ترویج سکسهای متنوع گروهی را دامن زده است. اردوگاه دشمن در این ناحیه هم کار علمی و روانی انجام میدهد و هم کار عملی با بودجههای بسیار کلان و زمینههای تحقیقی دانشگاهی و سایتهای فراوان اینترنتی و ماهوارهای برای آن تدارک دیده است. امروزه زنها در فیلمهای سکسی غرب همه عریان هستند و بیحیایی را به اوج رساندهاند، اما مردها بیشتر نیمه عریان میباشند و اندکی حیا را پاس میدارند. این فیلمها با مطالعه و با پشتیبانی دولتهای استکباری تهیه و پخش میگردد و تولید آن سیستماتیک و دارای آییننامه است، اما نمایش چنین بی حیاییهایی از چه چیزی حکایت دارد؟
از هجمهٔ فرهنگی غرب گفتیم و این یک روی سکهٔ نامیمون گفته شده است و سوی دیگر آن این است که هر گونه نظریهپردازی در این امور در زیست محیط ما که هم پرتپش است و هم کارها شتابزده انجام میشود، بسیار سخت است؛ بهویژه اگر امنیت نظریهپردازان تأمین نشود و نظریهپرداز خود را در جنگی مغلوبه ببیند، آن هم در محیطی که پوششهای غیر دینی در انظار عمومی است و پارتیهای پنهانی و پارتیزانی در جای دیگر و هجمهها از همه سوست.
(۲۸۷)
امروزه، دنیای غرب همهٔ موجودی باطل خویش را بیرون آورده و تمامی دنیا را با سکس و خشونت که ارمغان فرهنگ خود است پر کرده است و در اندیشهٔ تسخیر فرهنگ دنیا میباشد؛ در حالی که دینمداران نیز باید تمام دارایی خویش را که دین به آنان عطا نموده است به میدان آورند. اگر آنان لباسهای جلف را به سراسر دنیا کشانیدهاند و عریانی را ترویج میدهند، دینمداران باید پوشش اسلامی متنوع و در هزاران مدل و رنگ را در اختیار زنان قرار دهند و نیز زنان باید بتوانند در عین حال که مؤمن، نجیب و آبرومند باشند، زمینهٔ فعالیت اجتماعی بیابند و این امر محالی نیست و معصیت، بیغیرتی و بی دینی و بی عفتی است که بد و ناشایست است.
نگاه تیز و تعدیگر
در آیات ۲۲ ـ ۲۸ سورهٔ قصص، چگونگی برخورد حضرت موسی علیهالسلام که جوانی مجرد است با دو دختر حضرت شعیب که مؤمن بودهاند مطرح میشود و الگوی روابط سالم اجتماعی را برای پسران و دختران جوان بیان میدارد. دو دختر شحضرت شعیب مواظب گوسفندان خویش بودند و از طرفی، بر سر چاه نمیروند تا آب بردارند. در این جا با این که حضرت موسی علیهالسلام پیامبر و معصوم است، ولی همانطور که مردم را بر سر چاه مینگرد آن دو دختر را نیز نگاه میکند و در مییابد که آنان مشکلی دارند. نگاه حضرت به مقتضای آزادمنشی اوست که با تقوا همراه است و اهل سالوس و ریا نیز نبوده است که سر پایین اندازد و از زیر نگاه کند. همانند برخی که از زیر عینک نگاه میکنند. این گونه نگاه برای قوچ است و چنین نگاهی برای اهل سالوس است.
(۲۸۸)
شریعت در نگاه زن به مرد یا مرد به زن امر به غض بصر میکند و نه غمض بصر. غض بصر کوتاه کردن نگاه است و نه بستن و کور کردن چشم؛ همانند غصّ صوت که مراد فریاد نکشیدن است و نه سکوت و دم نزدن.
در هر حال، حضرت موسی علیهالسلام به این دو دختر مینگرد و نگاه او نیز عین تقواست و با آنان سخن میگوید تا مشکل آنان را دریابد و میپرسد: برای چه این جا ایستادهاید؟ در این برخورد موسی علیهالسلام ، کسی که برای او سؤال است چرا ایشان با این دختران نامحرم سخن میگوید؟ مگر موسی علیهالسلام مفتّش یا داروغه است که سبب ایستادن آنان را میپرسد؟ چرا وی هنوز از گرد راه نرسیده، در سرزمینی غریب به سراغ این دختران میرود؟ ذهنی کج دارد و در سیستمی بیمار تربیت شده است. همچنین چرا آن دختران، موسای غریب را با ناسزا رد نکردند، بلکه با کمال ادب و نجابت، به او پاسخ دادند: ما کناری میایستیم تا چوپانها به چارپایان خود آب دهند و در خلوت، حیوانات خویش را آب میدهیم. گویا چنین برخوردهایی بسیار عادی و معمولی بوده است. دختران پس از رو بهرو شدن با پرسش موسی، بیدرنگ پاسخ او را میدهند و به گلچینی و صحراگردی نمیروند.
نکتهٔ جالبی که در برخورد حضرت موسی علیهالسلام با دختران شعیب به چشم میخورد این است که وقتی حضرت موسی با دختران سخن میگوید، به خاطر متمدن بودن پیامبر و مردم آن شهر و نیز از سخن گفتن حضرت موسی با دختران، کسی به تکاپو نمیافتد و شک نمیکند که وی به آنان چه میگوید و چه سَر و سِرّی با هم دارند با این که هم حضرت موسی جوان و غریب بوده و هم دختران در سن ازدواج بودهاند.
(۲۸۹)
زن و مرد مؤمن نباید در معاشرت و تعاملی که دارند دیدگان خود از هم فرو بندند یا از هم روی برگردانند یا به هم نگاه نکنند و یا به گلهای قالی نگاه کنند، بلکه باید عفاف و پاکی خود را در متانت و تساهل در نگاه قرار دهند و از تجسّس و چشمچرانی خودداری کنند. لازم نیست زن و مرد در خیابان و هنگام مشاهدهٔ دیگری چنان سر به زیر اندازند که جلو پای خود را نیز نبینند؛ همچنان که نباید با نگاههای مسموم همدیگر را تند و تیز دنبال نمایند و در تمامی فراز و نشیبهای دیگری فرو روند.
البته حکم دیدن و روءیتِ بدوی و ابتدایی که برای فرد ناخودآگاه و برای سیستم مغزی انسان خودآگاه است و دارای امر میباشد حکم جواز دارد و در صورت استمرار یا تکرار نگاه، با توجّه بیش از حدّ معمول و یا با قصد سوء و به جهت لذّت، حرام میشود.
مقتضای آزاد منشی این است که هیچ کس سر در گریبان خود نکند، بلکه آزاد و سربلند راه رود؛ خواه مرد باشد یا زن، ولی در نگاهها باید مراقب بود که تیز ننگریست؛ چرا که نگاه تیز نوعی تجاوز است. آزاد منشی و تقوا این است که انسان راه خویش را رود، سربلند نیز رود، اما تیز ننگرد؛ زیرا تیزنگری با تقوا منافات دارد وگرنه اصل نگاه کردن اشکالی ندارد.
اسلام برای حفظ عفاف و حریم افراد، از نگاه تیز که نوعی تجاوز به طرف مقابل شمرده میشود پرهیز داده است. خداوند میفرماید: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»(۱)؛ یعنی دیدگانتان را هنگام دیدن کوتاه و خمار و ساده قرار دهید و به زنها تند و تیز ننگرید. قرآن کریم نمیفرماید
- نور/۳۰٫
(۲۹۰)
نگاه نکنید، بلکه میفرماید در نگاه خود خیره نشوید و از نگاه تیز دوری نمایید.
نگاه تیز با صرف نظر از آلوده بودن یا خیر، نوعی تجاوز است و تجاوز دامنهای فراتر از معصیت، آلودگی و آسیب دارد. نگاه تیز و تجاوز در نگاه به نامحرم منحصر نیست و گاه محارم و همجنس را نیز شامل میشود. چنین تجاوزی تنها از انسانهای فضول، متجسس، بیکار و بیتربیت بر میآید. کسانی که همواره به این و آن نگاه مینگرند و هیچ حریمی را رعایت نمیکنند. نگاه تجاوزگرایانه؛ خواه به زن باشد یا به مرد و نیز خواه به همجنس باشد یا غیر همجنس و همچنین به محرم باشد یا نامحرم و بیگانه و به شهوت و با ریبه باشد یا بدون آن، شایسته نیست و در جامعهای که فرهنگ بالایی دارد قابل پیگیری است. البته، در جامعهٔ فعلی کسی نمیتواند چنین نگاههایی را به دادگاه کشاند و از کسی که نگاه تیز به وی دارد شکایت نماید؛ هرچند وی با نگاه خود موجب آزار مؤمن و اضرار به او را فراهم کرده باشد. در جامعهٔ غیر علمی به شاکی از چنین تجاوزی میخندند؛ چرا که میگویند چاقو را با دسته درون شکم کسی فرو میکنند و نمیتوان آن را پیگرد کرد تا چه رسد به پیگرد قانونی فحش، غیبت یا نگاه حرام! ولی حقیقت قوانین اسلامی چنین نیست و نمیتوان آن را با زمینههای موجود برخی جوامع مقایسه نمود.
از اسباب حرمت نگاه، «تجاوز» است. تجاوز گاه به این است که انسان با دستان خود گریبان کسی را بگیرد و گاه به این است که با چشم به کسی بنگرد و حریم او را بشکند. در این نگاه، میان نگاه به زن و مرد تفاوتی نیست و اگر مردی با این قصد به مرد دیگری بنگرد اشکال دارد؛ اگرچه
(۲۹۱)
لذتی نیز نبرد. البته چنین نگاه تجاوزگرایانهای به کافر ایرادی ندارد چرا که او تا دین را نپذیرفته است همچون چارپایی میماند؛ ولی چنین نگاهی به مسلمان؛ خواه همجنس باشد یا خیر، تجاوز و بیادبی به شمار میرود. چنین نگاهی اقسام متفاوتی دارد و برای نمونه اگر کسی در خانهٔ شما را بزند و همسایه در را باز کند تا ببیند وی کیست، نگاه او نوعی تجاوز است. نماز چنین شخصی سبک و بیمعناست و اثری برای وی ندارد. سبب حرمت تجسس نیز تجاوزی است که در آن صورت میگیرد. اگر انسان، گمشدهای را نیز در کوچه یا خیابان دید نباید آن را بردارد چرا که برداشتن آن تجاوز است و کسی که به آن دست میزند ذمه و عهدهٔ خویش را به آن مشغول داشته و باید آن را در صورتی که ارزش دارد به مدت یک سال تعریف نماید یا آن را در پایان به فقیری دهد. نگاه از پشت به زنها و نیز نگاه تیز نوع دیگری از تجاوز است. اما نگاه به کافر؛ هرچند وی در نهایت زیبایی باشد اشکال ندارد؛ مگر آن که زمینهٔ انحراف را پیش آورد؛ چرا که سخن بر سر زیبایی و زشتی نیست بلکه بر حرمت و عدم حرمت و تجاوز است. در کشور اسلامی باید در روابط اجتماعی و نگاه و سخن و گفت و شنید مراقب بود و بدون اجازه به حریم دیگری وارد نشد اما در کشور غیر اسلامی میتوان به اصل اولی به هر کس و به هر جا نگاه کرد و از هر کسی سخن گفت و نیاز به اجازه اهل کفر ندارد.
البته، در جامعهٔ اسلامی با آن که رعایت عرف آن لازم است، زنانی که همچون کفار برای خود حرمتی قایل نیستند، نگاه به اندام برهنهٔ آنان چنانچه فساد و انحرافی در پی نداشته باشد ایرادی ندارد.
بعد از تجاوز، دومین عامل حرمتساز، پیدایش زمینهٔ انحراف و
(۲۹۲)
بیعفتی است که ذکر آن گذشت.
قرآن کریم پیش از آن که آیهٔ مربوط به نگاه را ذکر کند، نخست از مردان و زنان زناکار یا متهم به گناه و فاحشه میگوید و سپس به آیهٔ نگاه میرسد و مردان و زنان مؤمن را از نگاههای ناسالم و حرام پرهیز میدهد تا عفّت و پاکدامنی آنان حفظ شود و با این ترتیب و چیدمان، به نقش نگاه ناسالم در تحقق مفاسد و زنا رهنمون میدهد و این نکته خاطرنشان میگردد که نگاه مسموم مصداق بارزی از ردّ پای شیطان و تیری از تیرهای اوست که میتواند نقش آفرین بسیاری از مفاسد اجتماعی باشد. چه بیعفّتیها و روابط نامشروعی که یک نگاه، نقطهٔ آغاز آن است! چه بیبند و باریها و لجام گسیختگیهای خانمان براندازی که از نگاهی حرام شروع میگردد و در نهایت به شکستن حریم عفاف و پاکدامنی خانوادهای منجر میشود. درست است علّت تحقّق همهٔ زناها و روابط ناسالم، نگاه حرام نیست، اما نگاه ناسالم از اهرمهای بسیار قوی شیطانی است که میتواند زمینهٔ تحقّق این گونه مفاسد را در جوامع ایمانی فراهم آورد؛ بهگونهای که صرف نگاه حرام از اقسام زنا شناخته شده است.
در روانشناسی، نگاه نخست ارادی بسیار حایز اهمیت است و چیزی که از نگاه اول در دل مینشیند، در نگاههای بعد چنین نیست. نگاه نخست نگاه به نامحرم اگر ارادی نباشد و یا در صورتی که ارادی است اگر ارادهٔ فساد در آن نباشد اشکال ندارد و این اراده است که میتواند فساد آورد، نه صرف نگاه. با این وصف، اگر کسی نگاهی ممتد و چند ساعته به شخصی کند و از وی روی برنگرداند و بگوید که نگاه وی نگاه نخست
(۲۹۳)
است خود را به بازی گرفته؛ چرا که به صرف تعلق اراده به نگاه، فتنه آن را تهدید میکند. مراد از نگاه نخست، نگاهی است غیر ارادی که ارادهٔ خودآگاه به آن تعلق گرفته است. همچنین اگر نگاه کسی بدون ارادهٔ فساد باشد؛ هرچند نگاه دوم، سوم و بالاتر باشد اشکالی ندارد و همهٔ نگاههای او همچون نگاه نخست است.
در این باب میتوان به سگ شکاری مثال زد که وقتی شکار به لب میگیرد و با دندان آن را میفشرد چون قصد فساد ندارد شکار وی حلال است ولی سگ ولگرد همچون نگاه دوم چون فسادآور و آلوده است صید آن جایز نیست.
بر اساس این توضیح، فردی که نفسی آلوده دارد اگر از همان آغاز ارادهٔ نگاه فاسد نماید، نگاه نخستین وی نیز آلوده و حرام است و اگر کسی که دارای نگاه پاک است چندین بار نگاه کند، هیچ یک از نگاههای او حرام نیست چرا که در آن ارادهٔ فساد و معصیت نیست.
شریعت وجه و دو دست تا مچ را از وجوب پوشش زن استثنا نموده تا انسان معلّم و هراش را از هم تمایز دهد و به انسان بفهماند که خودت، خود را محک بزن که انسانی شایسته و درست هستی یا نادرست. نگاه تند و تیز بدون طمع نیست و نخستین آن نیز اشکال دارد، ولی انسان سالم به کسی طمع نمیورزد و هیچ یک از نگاههای او ایرادی ندارد. وی به کارمند بانک میماند که به هیچ یک از چکهای مسافرتی و اسکناسهای موجود در نزد خود طمع نمیورزد و تنها به حقوق ماهیانهٔ خود میاندیشد. انسان سالم چشم و دلی سیر دارد و این دزد است که تا دست وی به پولی میرسد آن را به جیب میزند و میدزدد. یا به طور مثال، به کسانی
(۲۹۴)
میماند که از کنار غذاخوریها میگذرند و بوی غذاهای خوشمزهٔ بسیاری به مشام آنان میرسد، حال برخی در این میان نگاه به جیب خود میکنند و طمعی به غذاهای دیگران ندارند، ولی برخی نیز کباب را با دودش میخورند. نگاه نیز چنین است و برخی اگر هزار نگاه کنند یکی از آن نیز آلوده نیست و برخی نگاه نکرده آلودهاند. اگر شخصی نگاه آلوده دارد و در این امر سیریناپذیر است باید تحت درمانهای روانی قرار گیرد و اگر این مشکل به معضلی اجتماعی تبدیل شده و بسیاری از انسانها چنین باشند باید بیمارستانی اجتماعی برای درمان آنان تأسیس نمود؛ چرا که نگاه برای معرفت است و نه برای آلودگی. وقتی آدمی دیگری را میبیند باید ببیند که دل وی چه میگوید و او را چگونه میشناسد: مؤمن است یا کافر، فهمیده است یا کمفهم، پخته است یا خام، بد است یا خوب، خلاصه نگاه بهویژه نگاه نخست برای قضاوت و عبرت است و نه برای طمع. نگاه طمعآمیز که ارادهٔ طمع و فساد در آن است، حتی نخستین آن نیز فسادآور و گناه است.
جداسازی زنان از مردان
چنانچه اکسیر عفاف و کفاف با فراهم آوردن امکانات رفاهی عمومی و بالا بردن توان خرید مردم با نهادینه کردن فرهنگ کفاف و قناعت وجود داشته باشد نیاز به سختگیری و جدا ساختن زنان و مردان از هم نیست و بدون آن هرگونه جداسازی فایدهٔ چندانی در بر ندارد. جداسازی زنان از مردان در محیطهای عمومی با شرایط گفته شده لازم نیست. جداسازی مردان از زنان در اتوبوس واحد از این نمونه است. چارهٔ واقعی در اینگونه امور آن است که دولت چنان رفاه عمومی را گسترش دهد که هر
(۲۹۵)
انسانی با حفظ تشخص و جایگاه خود در صندلی اتوبوس بنشیند و کسی بر روی پا نایستد و یا از کثرت جمعیت بر هم فشار نیاورند و حرمت و کرامت آنان پاس داشته شود و این گونه است که عفاف عمومی شکل میپذیرد و در غیر این صورت، میشود زنی در شب احیا و داخل مسجد و از پشت پرده، مردی را به خود مشغول دارد. اگر عفاف باشد، زن و مرد میتوانند در تاکسی کنار هم بنشینند و جهت اطمینان حایلی بین خود بگذارند؛ ولی چنانچه جامعه بیمار باشد و نیازهای جنسی جوانان برآورده نشود و نکاح شرعی در جامعه کاهش یابد و فقر رو به ازدیاد گزارد و نرخ بیکاری بالا رود، حتی اگر زن و مرد در مسجد نیز از هم جدا شوند، باز از راهی دیگر به هم میرسند.
آنچه در این بحث مهم است رعایت حریمهایی است که شریعت قرار داده است. حریمبندی شریعت و حکایت محرم و نامحرم همچون قوانین راهنمایی و رانندگی است که رعایت آن موجب عدم ترافیک یا تصادف میشود و حرمتها و حریمها ارزش خود را باز مییابد.
امروزه در کشورهای آزاد چون بحث محرم و نامحرم کنار گذاشته شده، سگها ارزش بیشتری پیدا کردهاند و در این زمینه، گرانتر از زنان یا مردان شدهاند؛ زیرا دستکم دارای پشم و پوششی میباشند ولی بهویژه زنان آنان پوششی ندارند، از این رو از سکه و مزه افتادهاند و جلا و صفایی ندارند. آن افراط کجا و این تفریط شرقیها کجا که نسبت به آرامترین صدای زن نیز حساسیت دارند و هم برای خود و هم برای آنان مشکلات روانی بسیاری را سبب شدهاند. هر دو رویکرد شرق و غرب به زن، سلامت هر دو جنس و نیز جامعه را از بین برده است.
(۲۹۶)
امروزه در برخی از مناطق آزاد، مرد با مرد به طور رسمی ازدواج میکند و آنان بر آن هستند تا ازدواج با همجنس و همجنسگرایی را در دنیا رسمیت دهند. همهٔ این آسیبها از رعایت نکردن حریمها به وجود میآید؛ چرا که مردانی که حریم زنان را پاس نمیدارند و همواره با نگاه یا به غیر نگاه به آنان تجاوز میکند، دیگر از زنان لذتی نمیبرند و زن برای آنان خوشایند نیست و از این رو به ازدواج همجنس رو میآورند. در مشرق زمین نیز بر اثر محدودیتها جنس زن برای برخی چنان شهوتانگیز شده است که با شنیدن «ز» زنبوری، به یاد زن میافتند و هر دو روش یاد شده افراط و تفریط و دوری از میانهروی و اعتدال و خروج از هماهنگی با روحیهٔ آدمی است. مشی اسلام با هر دو گونه رفتار مذکور مخالف است و هیچ یک از این دو طریق را نمیپذیرد و حیا و عفاف را پیشنهاد میدهد، بدون آن که نیاز باشد زنان این ور و مردان آنور قرار داده شوند. درست است زن و مرد از سویی با هم تفاوت دارند و باید حریمها و ارزش یکدیگر را پاس دارند و پوشش، محرم و نامحرم و لزوم دوری از معصیت در روابط اجتماعی زن و مرد حقیقتی انکارناپذیر است، اما این حقیقت نباید عاملی حساسیت برانگیز شود به گونهای که به سیاست تفکیک رو آورده شود یا همانند غربیان، سبب بیحسی گردد که هر دو امر مذکور گمراهی است.
بهجای جداسازی زنان از مردان و ایجاد حساسیت بیشتر در اتوبوسها یا ضریحهای مقدس، باید خود و نگاه جامعه را تغییر داد تا نه مجبور بود دایم بر جداسازی زنان و مردان و گاه جدا سازی شوهران از همسر خود یا پدر از دختران خود دچار گردید و نه توفیق طواف عتبات را
(۲۹۷)
که در دوری کامل انجام میشود از مردم سلب کرد. طوافی که اگر برگرد ضریح امام رضا علیهالسلام انجام شود مطابق با چند هزار حج اکبر است. جامعهٔ امروز از فیض بزرگ طواف کامل محروم شدهاند و افزون بر زیارت امامان علیهمالسلام ، زیارت امامزادهها نیز به این آفت دچار گردیده است و اگر به اینان میشد شاید زنان و مردان را در خانهٔ خدا نیز جدا میکردند تا زن و مرد اختلاطی نداشته باشند؛ در حالی که با طراحی درست عتبات عالیات و حرمها میتوان این مهم را به انجام رساند. البته، طواف کامل را میتوان اطراف حرم در دوری کامل انجام داد تا از این فیض بهرهمند شد. حساسیتهایی که گاه در حرمهای مطهر دیده میشود هیچ یک دینی نیست و مزاجی و قومی است و به خاطر شرایط زیست محیطی بر زنان تحمیل شده است و کسانی که آن را تشویق میکنند، حساسیت به جنسیت را گسترش میدهند.
در جامعه نمیتوان سیاست جداسازی زنان از مردان را عملی نمود و هر کس که در این فکر است در خطاست، بلکه باید جامعه را سالم نمود و افراد آن را با لحاظ آموزههای دینی سیر کرد تا از پشت دیوار، به کسی نگاه نکنند و در او طمع نورزند و در این زمینه باید علتنگری داشت و نه معلولنگری و با اعمال درست این روند و پرهیز از اطفار و کردار مهیج است که اگر زن و مرد در جامعه فعال باشند و کار کنند هیچ مشکلی برای هیچ یک از دو جنس پدید نمیآید و هر دو جنس به هم به چشم انسان مینگرند و نه به چشم جنسیت و این گونه است که میتوان آزادمنشی را با تقوا جمع نمود.
روش حساسیتزدایی در مورد زنان
(۲۹۸)
اسلام در تشریع احکام خود میخواهد آزادی و عفت عمومی را پاس دارد و آن که در این احکام سختگیری مینماید، مانند نقابی که زن بر چهره میزند تا مردان را به سوی خود جلب نماید، بر عوامل تحریک مردان و زنان میافزاید و برانگیختگی شهوانی و حساسیت نفسانی را در میان مردان و زنان افزایش میدهد و در این صورت است که عفت عمومی خدشهدار میگردد. البته، تکلیف جامعهٔ بیمار از این حکم جداست و باید بیماری را از این جوامع رفع نمود و رفع آن به افزودن حجاب زنان نیست، بلکه باید فرهنگِ آگاهیبخشی، ایمان، قداست، محبت و صفا را افزود و برای رفع مشکلات روحی و روانی افراد و ریشهکنی فقر و ناآگاهی برنامهریزی و تلاش داشت.
جامعهای که نتواند فرهنگ ازدواج و کار را ترویج نماید و بیست میلیون جوان عزب دارد قابل کنترل نیست و دیگر حتی با ترویج و تبلیغ آیات قرآن کریم و احادیث نورانی نیز نمیتوان جلودار طغیان و فساد آنان بود و توقع دوری چنین جوانانی از گناه در چنین شرایطی که آنان در زیر انواع فشارهای روانی ناشی از نداشتن کار مناسب به سر میبرند، انتظار پسندیدهای نیست و این مدیریت صحیح است که میتواند انقلاب اسلامی را از این چالش گذار دهد. در این زمینه، باید از زندگی حضرات معصومین علیهمالسلام الگو گرفت. آن حضرات چنان بیپیرایه و بهدور از هر گونه تکلف بودند که بازخوانی سیرهٔ آنان برای افراد جامعه مشکل است. در توحید مفضل امام صادق علیهالسلام حیا را تشریح مینماید و به تبیین آلت تناسلی میپردازد و برخی بهخاطر بیماریهای درونی و نفسانی به حضرت خرده میگیرند که اگر آن حضرت از حیا سخن میگوید چرا
(۲۹۹)
سخن از آلت تناسلی پیش میکشند؛ در حالی که جامعه حیا را به درستی شناخته و آن را با ریا اشتباه گرفته است. اگر احکام و مقتضیات دین تبیین نشود، سالوس و ریا جامعه را فرا میگیرد و آنگاه است که جوانان و گاه متدینان در پنهانی به سراغ فیلمهای ماهواره یا اینترنت میروند و گاه به چت با جنس مخالف میپردازند و خود را در دنیای مجازی اینترنت به گناه آلوده میسازند و به اندامنمایی یا استمنا و استشها رو میآروند و خود را نیز در ظاهر انسانی صالح جلوه میدهند و روز به روز از پاکی درون خود میکاهند.
امروزه بیست میلیون جوان متراکم شهوت باید ظرف شش ماه تخلیه و خنثی شوند. جوانان پاکی که شب و روز مشغول درخواست و دعا هستند تا بهگونهای بر شهوت خود فایق آیند. برخی از آنان آرزو دارند کسی از تلویزیون یا ماهواره و اینترنت بیرون آید تا مشکل خود را با او حل کنند، ولی میدانند که از آن نیز کاری که آنان را به ساحل آرامش برساند بر نمیآید.
همچنین زن اگر بهگونهای سالم تربیت نشود وی نه میتواند در مواجهه با نامحرم سخنی بگوید و نه اگر کسی قصد تعدی به وی را داشت، در مقام دفاع از خود برآید، بلکه مظلومانه واکنشی از او بر نمیآید. چنین جامعه و چنان زنی متمدن نیست و از ادارهٔ خود و دیگری ناتوان میباشد؛ در حالی که اگر تربیت زن سالم و زندگی وی درست باشد، وی میتواند کارهای خود و یا کارهای اجتماعی را با اقتدار انجام دهد. زن میتواند با پوشش مناسب بدون هیچ گونه مشکلی در اجتماع راه رود و شغل داشته باشد و حتی در میادین ورزشی صاحب
(۳۰۰)
مدال شود و این مهم بدون آزاداندیشی متولیان دینی کشور و آحاد مردم ممکن نمیگردد.
آزاد منشی و تقوا، راستای بلندی در اعتقاد و دیانت اسلام دارد.
برای تحقق آزاد منشی باید استعدادها را گسترش داد و بینشها را بالا برد و از ممنوعیتها کاست تا جایی که جامعه به جایی رسد که هر کاری را بر اساس «علم» و «اراده» انجام دهد. برای آن که جامعه به این بلوغ رسد باید ممنوعیتها در آن کاسته شود. به طور مثال، چنانچه انسان عاقلی با کودکی در کنار سفرهای نشسته باشند که در آن همه نوع غذا یافت میشود و در آن هم ماست است و هم ترشی و هم گوشت قرمز است و هم گوشت سفید و فیلهٔ ماهی، انسان عاقل آزادانه بر اساس آنچه میداند دست به غذا میبرد و آنچه را که برای او مفید است میخورد و از آنچه ضرر دارد پرهیز میکند چرا که او عاقل، آگاه و دارای اراده است و هیچ گاه آب را با چایی و ماست را با ترشی نمیخورد. اما کودکی که پای این سفره نشسته است بر اساس آگاهی کار نمیکند؛ چرا که ماست را با ترشی مخلوط میکند و هر دو را روی برنج و برنج را درون خورش میریزد و آن را با آب میخورد. در جامعهٔ ما باید بینشها را بالا برد و بر سر سفره همه چیز را گذاشت و ممنوعیتها را محدود کرد اما اگر بینشها اندک و پایین باشد، گریزی نیست که بر ممنوعیتها افزوده گردد و همانند آن کودک است که باید جلوی او گرفته شود تا آگاهی دیگری جایگزین جهل وی شود و با ارتقای بینش او به چنان رشدی رسد که خوراک خود را بر اساس اراده و اندیشه برگزیند. در زمان طاغوت میگفتند رادیو حرام است، بعد از انقلاب گفتند ویدئو حرام است و هماکنون نیز ماهواره را
(۳۰۱)
حرام میدانند، اما با بالا بردن بینشهاست که ممنوعیتها پایین میآید. بله، در جامعهٔ عامیانهگرا، عقب مانده، بیسواد، بیمعرفت، فاقد ایمان و تقواست که باید ممنوعیتها را افزایش داد و چارهای از آن نیست؛ همانطور که با کودکی ناآگاه چنین برخوردی میشود اما در جامعهای که بینشها بالاست، پیآمد برداشتن محدودیتها کم شدن عقدهها، نگرانیها و ناآرامیها و افزوده شدن بر آرامش روانی افراد است.
با بالا رفتن بینشها، انسان عاقل و با اراده تنها از چیزی که برای وی مفید است بهره میبرد. دین و شریعت نیز بینشها را بالا میبرد و از ممنوعیتها میکاهد؛ چنانکه در فتواست زن در برابر محارم، باید عورت را بپوشاند و بهتر است از ناف تا زانوی خویش را از محارم بپوشاند. این بیان باز بودن اندیشهٔ دینی را میرساند. دین با چنین نظر وسیعی میخواهد محارم زن را با چشم و دل سیر تربیت کند، ولی در عمل دیده میشود که مرد وقتی به خانه میآید جز کرباس و پوستین چیزی نمیبیند؛ چرا که زن وی از سر تا به پا خود را زیر پوشش قرار داده است و همین مرد به بیرون که پا میگذارد زنهای بسیاری را در بیرون میبیند که پوشش کمتری نسبت به همسر وی در خانه دارند و طبیعی است که مرد نتواند به همسر خویش چندان دل ببندد.
لازم نیست انسان خود را جلوی محارم چنان بپوشاند که هم زن از زن بودن خود خسته شود و هم مرد از مرد بودن خویش پشیمان گردد. خداوند اجازه داده است زن نزد بچههای خویش پاهایی عریان داشته باشد تا چشم و گوش آنان باز گردد که مبادا با دیدن کوچکترین صحنهای در بیرون منحرف گردد، ولی جامعه بد میداند که مادری یا خواهری نزد
(۳۰۲)
محرم خویش این چنین زندگی کند تا چه رسد به خاله و عمه. دین میخواهد به طور عملی، سطح آگاهی و بینش پیروان خود را بالا برد تا از محدودیتها و ممنوعیتها بکاهد، ولی دینمداران خود بر خویش سخت گرفته و خود را عقب نگاه داشتهاند.
مراتب محرمیت
محرمیت امری نسبی است و سه نوع محرمیت کلی وجود دارد. زن و شوهر میتوانند بدون هیچ محدودیتی به همهٔ اندام هم نگاه کنند. محارم بهجز عورت، جایز است که دیگر اندام هم را ببینند و در محرمیت اجتماعی دیدن صورت و دو دست تا مچ اشکالی ندارد. بر این اساس، زن و مرد نامحرم نیازمند حریم هستند و آنان نباید رفتاری همانند رفتار زن و شوهر داشته باشند و این گونه نیست که رابطهٔ مرد با زن نامحرم میتواند مانند رابطهٔ مرد با مرد یا زن با زن باشد، بلکه شریعت با تعیین مرزهای دقیق معاشرت این دو جنس مخالف، خواسته است دیانت، تقوا، طهارت و پاکی را در جامعه نهادینه سازد و کسی که در این معنا اندکی تردید داشته باشد، در همهٔ اصول و فروع دین خود دچار مشکل میباشد و روشن است که گمراه، آلوده و فاسد است. وقتی سخن از رابطه و معاشرت مرد و زن به میان میآید، باید بر لزوم حریمی متناسب میان آن دو تأکید نمود. نه تنها در این باب، بلکه در هر جایی که پشتوانهٔ قرآنی و روایی دارد چنین است و آن بحث جای تردید ندارد؛ چرا که دین بدون ملاک و معیار سخن نمیگوید و ما نیز جز به سخن دین، به عربی و فارسیهای دیگران اعتنایی نداریم چرا که مهم همان است که دین میگوید. وقتی دین زن و مردی را نامحرم میداند؛ یعنی رابطهٔ این دو
(۳۰۳)
مانند رابطهٔ دو مرد یا دو زن در عورت است و در نتیجه تمام بدن زن برای مرد بیگانه عورت به شمار میرود؛ بر این پایه، محرمیت بر سه مرتبه است: یکم، محرمیت میان زن و شوهر. این قسم بالاترین مرتبهٔ محرمیت را دارد و میان زن و شوهر است. برخی از وابستگان آنان نیز محرمیتی محدودتر از آنان و همانند محرمیت نسبی دارند. میان زن و شوهر هیچ نوع پوششی لازم نیست و آنان نه تنها به بدن یکدیگر بلکه حتی به عورت هم نیز میتوانند نگاه کنند و یا آن را لمس نمایند.
دوم، محرمیت اجتماعی. این محرمیت به گستردگی نوع اول و سوم نیست و تنها دیدن صورت و دو دست تا مچ زن برای مرد نامحرم با شرایطی که در جای خود ذکر شد اشکالی ندارد. همچنین زنان به زنان و مردان به مردان در غیر عورت خود محرم میباشند. البته، این احکام به اصل اولی خود بیان میگردد و چنانچه با خطر در غلطیدن به گناه و معصیت همراه شود، حرمت آن در جای خود باقی است. استثنای صورت و دستها تا مچ از باب تخصص است نه نخصیص؛ به این معنا که این دو عضو به صورت طبیعی لازم نبوده است پوشیده شود و چنین جوازی در اصل طبیعت زن و مرد نهاده شده و بیان شارع، حکایت ندای عقل و فطرت آدمی است و نه تأسیس حکم تا حکم به جواز امتنانی و اضطراری از ناحیهٔ شارع باشد، که در این صورت میبایست صورت زن در جایی از اندام او قرار میگرفت که وی آن را پوشیده نگاه میدارد و با پیشامد ضرورت از آن استفاده کند.
سوم، محرمیت نَسَبی. محرمیت نسبی در میان خویشاوندانِ مرتبهٔ نخست چون، پدر، مادر، خواهر، برادر، عمو، عمه، خاله و دایی میباشد
(۳۰۴)
و همهٔ اندام آنان بهجز عورت برای آنان محرمیت دارد و اگر کسی خواهر، مادر و یا عمه و خالهٔ خود را تنها در غیر عورت ببیند، اشکالی ندارد؛ گرچه در جامعهٔ ناسالم، بر اثر آلودگیها و فرهنگ زیست محیطی چنین چیزهایی عیب شمرده میشود و گاه آنان مؤمنتر از خداوند میگردند. هرچند چنین عرفی در جوامع بیمار شایسته است و وجود بیماری در این جوامع، همین امر را میطلبد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میان سینهٔ حضرت زهرا علیهاالسلام را میبوسد و زبان او را در کام میگیرد ولی دیگران که از چنین سلامتی برخوردار نیستند نباید چنین کنند، بلکه گاه دختر با شنیدن صدای پدر، چادر میپوشد و یا در پوشیدن روسری خود الزام دارد؛ زیرا به سلامت نگاه پدر خود مشکوک است و به او اطمینان ندارد یا گاه زنی نسبت به یکی از برادران خود چنین پوششی را اختیار میکند و این عرف به خاطر پیشامد امور ثانوی است. همچنین محرم بودن آنان به این معنا نیست که لخت و عریان بودن در غیر عورت آنان لازم است و در راستای این محرمیت، تفاوت در مرتبههای گوناگون نسبت به سلامت و فساد افراد و چگونگی محیط پیش میآید.
جامعهٔ کنونی در میان محارم پوششهای بسیار قرار داده و نتیجهٔ آن چنین است که فرزندی که در میان چنین خاندانی بزرگ میشود آن قدر ندیده است که وقتی پا به بیرون مینهد خود را میبازد؛ در حالی که اگر از همان کودکی دست و پای مادر و خواهر یا پدر و برادر خویش را دیده بود در بزرگی دیدن این امور برای او طبیعی و عادی میشد و از استمنا و خودارضایی تا حدودی مصون میماند.
امروزه یکی از مشکلات دانشگاهها این است که جوانان را دین گریز
(۳۰۵)
میسازد. این امر علتهای گوناگونی دارد که از جملهٔ آن ندیده بودن چنین جوانانی در کودکی و تحمل محدودیتهای فراوان است. این افراد از کودکی آرزو به دل ماندهاند که یک بار با زلف به مدرسه روند و همیشه موهای آنان را از بیخ و بن تراشیدهاند؛ در حالی که در جامعهٔ بهداشتی ما نیازی به این کار نیست تا فردا که وی به دانشگاه میرود همچون پرندهای نباشد که تازه از قفس نجات یافته و از فرط آزادی بخواهد دست به هر کاری بزند.
آزادی در گرو آگاهی است و هر اندازه آگاهیها بیشتر شود آزادی نیز بیشتر میگردد؛ اگرچه آزادی واژهای است مظلوم که دستخوش بازی سیاستبازان ناآگاهی شده است که سیاست را از روزنامه فرا گرفتهاند و نه از فلسفه و حکمت. آزادی معلول آگاهی است و با بالا رفتن آگاهی ممنوعیتها پایین میآید اما در جامعهای که آگاهی پایین است اگر آزادی داده شود هرج و مرج پیش میآید و آزادی به رهایی تبدیل میشود که در نتیجه استبداد، تخریب، بیعفتی و براندازی ارمغان رهایی میشود که نصیب اجتماع میگردد. بنابراین در پاسخ به این پرسش که باید به مردم آزادی داد یا استبداد، باید گفت: لازم است به افراد جامعه آگاهی داده شود؛ چرا که استبداد و آزادی معلول نادانی و آگاهی است و خود اصالت ندارد و اگر توان جامعهای در علم و آگاهی و بینش پایین بود باید رهایی را از آن دور داشت و همانند حیواناتی که اگر رها باشند به خود یا دیگری ضرر میزنند، از این رو باید آنان را در قفس نگاه داشت. نوع جوامعی که از آگاهی محروم میباشد نیز این چنین است.
لازم به ذکر است تلذذ و لذت بردن میتواند پاک یا آلوده باشد، با این
(۳۰۶)
وصف اگر کسی از زیبایی خواهر خود لذت ببرد و تبارک اللّه احسن الخالقین گوید و قشنگی و زیبایی او را تحسین نماید ایرادی ندارد، اما اگر در زیبایی او طمع کند و به فکرهای انحرافی فرو رود، لذتی که از دیدن وی میبرد تلذذ حرام است. در نگاه به محارم حتی به مادر و خواهر؛ چنانچه ریبه پیدا شود نظر کردن حرام و پوشش آنان لازم است، ولی تربیت جامعه و بالا بردن سطح بینش جامعه از عهدهٔ مادر به تنهایی خارج است، بلکه نظریهپردازان دینی و نظام و سیستم است که باید چنین فرهنگی را نهادینه سازند و اگر از عهدهٔ این کار برنیایند، نظریهپردازان به ناچار بر ممنوعیتها میافزایند.
گشایشی که در اصل دین و احکام اولی آن وجود دارد برای مصون نگاه داشتن روان آدمی است، اما چون به آن عمل نمیشود جامعه از انواع بیماریهای روحی و روانی که پیآمد ممنوعیتهای بسیار است رنج میبرد. یکی از مشکلات برخی از خانوادههای مذهبی این است که ممنوعیتهایی که به شرع ارتباطی ندارد و مزاجی و سلیقهای است در آن بسیار زیاد است؛ بهطوری که بسیاری از افراد جامعه نمیخواهند با دختران آنان ازدواج کنند. وقتی دختران این خانوادهها نمیتوانند بهراحتی با پدر و برادر خویش سخن گویند چگونه میتوانند در جامعه حضور یابند و در آن زندگی کنند. برگزیدن چنین رفتارهایی به هیچ وجه تقوا و پاکدامنی و برآمده از شریعت نیست، بلکه در بسیاری از موارد مصداق کامل نادانی است و گاه چنین افرادی را در زندگی زناشویی خویش و با حلال خود نیز دچار مشکل میسازد و گاه سبب احتلامهای بسیار و خودارضایی فرزندان آنان میگردد. با دیدی خوش بینانه میتوان
(۳۰۷)
گفت کسانی که چنین رفتارهایی دارند، در نهایت میتوانند برای خود خوب زندگی کنند، ولی آنان این توانایی را ندارند که حضوری سالم در جامعه داشته باشند و برای مردم و جامعه مفید باشند و الگوی آنان قرار گیرند. گاه برخی از زنها میترسند خود را نزد مرد خود تکانی دهند چرا که میترسند به بیحیایی شناخته شوند، از این رو ناچارند خودنگهدار باشند و خواستههای خود را در خویش بریزند و در نهایت به مردهای متحرک تبدیل شوند و روشن است که مردها در پی مرده نیستند چرا که زندههای بسیاری را در کوچه و خیابان یا در فیلمهای سکس میبینند و از شامورتی بازی زنهای دیگر به وجد میآیند و زن خویش را مانند تخته سنگی مییابند. زنهایی که چنین تربیتی دارند نمیتوانند نقش زنانگی خود را ظاهر کنند و همچون یک زن، مرد را به بازی گیرند. این زنها فرزندان خویش را با عشق و علاقه و محکم میبوسند اما با شوهر خود با سردی تمام رو بهرو میشوند تا حیای خویش را پاس دارند. چنین زنی نمیتواند در زنانگی خود میدانداری کند و هنر زن بودن خود را برای شوهر خویش نمایش دهد و همهٔ این مشکلات نیز برآمده از سلیقهها و مزاجهای شخصی، قومی و بومی است که همچون پیرایهای سنگین بر دین سایه افکنده و شریعت از چنین سختگیریهایی خالی است. دین اسلام آگاهی، آزادی، تقوا و آزاد منشی را ارج مینهد و بر ساده و آسان بودن شریعت و دوری آن از سختگیری بر بندگان خدا تأکید دارد؛ به این معنا که اگر تنها آنچه را که خداوند از بندگان خواسته است انجام دهند و مرزهای شرعی را پاس دارند زندگی آنان آسان و بدون دغدغه خواهد بود و فاصله گرفتن از شریعت است که زندگی را بر بندگان سخت، ناهنجار و
(۳۰۸)
ناخوشایند میسازد؛ برای نمونه، امام باقر علیهالسلام بارها میفرمود: «خوارج بر خود تنگ گرفتند و زندگی را بر خود ضیق نمودند به سبب ناآگاهی و جهلی که داشتهاند، به درستی که دین وسیعتر و بازتر از آن است(۱)» و حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام فرمودند: «هر چیزی در دنیا، شنیدن آن شکوه بیشتری دارد تا دیدن آن، و هر چیزی که در آخرت است، مشاهدهٔ آن شگرفتر است تا شنیدن آن، پس در دنیا بهجای دیدن به شنیدن آن و از غیب به خبر آن بسنده کنید. بدانید و آگاه باشید که آنچه از دنیا کاهش یابد و بر آخرت بیفزاید بهتر است از چیزی که از آخرت بکاهد و بر دنیا اضافه کند. پس چه بسا کاسته شدهای که سودآور است و افزودهای که زیانبار است. همانا چیزی که به انجام آن امر شدهاید از چیزهایی که از آن منع شدهاید بسیار بیشتر است، و آنچه برای شما حلال شده است از آنچه بر شما الزامی گردیده فراوانتر است؛ پس اندک را برای دستیابی به بیشتر فرو نهید، و آنچه را که بر شما سخت گرفته شده برای رسیدن به گشایشها دست بردارید. همانا رزق و روزی شما ضمانت شده است و به عمل فرا خوانده شدهاید، پس آنچه که انجام آن برای شما ضمانت شده از عمل به آنچه بر شما الزامی گردیده برتر نباشد»(۲).
حضور اجتماعی
از ویژگیهای مرد «اجتماعی خانوادگی» بودن و زن «خانوادگی اجتماعی» بودن است.
هر یک از زن و مرد در این رابطه کارویژهٔ خود را دارد و هر گونه
- الشیخ الصدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۵۷٫
- نهج البلاغة، خطب الإمام علی علیهالسلام ، ج ۱، ص ۲۲۵٫
(۳۰۹)
جابهجایی در این نقش، ضررها و آسیبهای معنوی، روحی و جسمی فراوانی را برای دیگری سبب میشود و کمالات هر یک را در مرحلهٔ استعداد باقی میگذارد و شکوفایی او را مانع میشود. نه مرد فقط اجتماعی است و نه زن تنها موجودی خانهنشین است، بلکه این دو انسانی مرکب از هر دو میباشند که نقش ترکیبی هر یک متمایز از دیگری است و خانه برای زن در اولویت است و سپس وی باید در جامعه حضور پاره وقت داشته باشد و هر کارکرد اجتماعی که حضور اولی وی در خانه را مانع شود برای او آسیبهای جدی دارد، همان گونه که جامعه و حضور در اجتماع برای مرد اولویت نخست را دارد و سپس وی در خانه حضور مییابد و حضور او در خانه نباید مانع نقش اولی وی یعنی حضور در جامعه باشد و چنانچه از ناحیهٔ خانواده برای وی در این زمینه چالشی ایجاد گردد، او را به تنیدگی و فشارهای عصبی و نیز دیگر آسیبهای روانی دچار میسازد.
زن موجودی است نخست خانه نشین و سپس اجتماعی، به عکس مردان که باید ساختار زیستی و محیطی خود را برای داشتن سلامت در زندگی پاس دارد و خویش را در محیط زیست خود قرار دهد تا ساختار طبیعی خود را داشته باشد و نقش و کارویژهٔ خود را به دست گیرد. به عکس زن، مرد موجودی اجتماعی و سپس خانهنشین است، از این رو اجتماع و خانه را نمیتوان از هیچ یک گرفت، بلکه باید هر کدام را به تناسب و در حد اقتضای خویش در جامعه و نیز در خانه دخالت داد. اما ورای این سخن، باید نکتهای را خاطرنشان نمود و آن این که ضرورتهای بسیاری وجود دارد که امروزه حضور زن در اجتماع را میطلبد. مسألهٔ
(۳۱۰)
آموزش و پرورش و تحصیل در دانشگاه و معاضدت و همکاری و معاونت قضایی و نیز بهداشت و درمان و امور پزشکی، فروشندگی کالاهای ویژهٔ بانوان و همانند آن از این نمونه ضرورتهاست تا جامعهٔ زنان از مردان بینیاز و خودکفا گردند. البته، همان طور که گذشت، زن باید در جامعه به صورت پاره وقت کار کند، نه به مدت هشت ساعت رسمی تا خسته به خانه باز نگردد و توان ادارهٔ امور شوهر و روابط زناشویی در او باقی بماند، خانهای که باید در آن نیز مشغول کار گردد.
«اجتماعی ـ خانوادگی» بودن مرد میطلبد که وی بخش اولی وقت خود را در بیرون از خانه به کار اختصاص دهد و «خانوادگی ـ اجتماعی» بودن زن نیز لازم دارد که وی بیرون رفتن از خانه را شغل دومی برای خود قرار دهد و تنها به صورت پاره وقت مشغول به کار شود و نه تمام وقت تا در خانه و در بستر شوهر خویش همچون نعش و جنازهای نباشد و بتواند اصل اول زندگی خود را اداره نماید و به خانگی بودن خویش آسیب نرساند و در غیر این صورت، هم شغلی را از مردان ربوده و هم خود را به ضعف اعصاب و افسردگی دچار ساخته است. زنانی که در بیمارستان، مدرسه و یا ادارههای دولتی با ارباب رجوعهای بسیاری ارتباط دارند آرامش روانی خود را به مرور زمان از دست میدهند و به ضعف اعصاب و عقدههای روانی دچار میشوند. چنین زنی وقتی به خانه آید، نه خلوت و عشقی دارد و نه لطف و محبتی؛ زیرا مجال آن را ندارد که به کار ویژهٔ اولی خود بپردازد. زن کارمند و شاغل یا پرستار و پزشکی که به صورت تمام وقت کار میکند هرگاه زنی خانهدار را ببیند که کار بیرون از خانه ندارد، ناخودآگاه و با توجه به حسادت زنانهٔ خویش سعی در تخریب
(۳۱۱)
وی و انجام ندادن خواستهٔ او دارد و کار او را عقب میاندازد. متأسفانه در جامعهٔ ما دختران که سن ازدواج آنان بالا رفته است به دانشاندوزی بیش از هر چیز بها میدهند تا مشاغل مردانه را تصاحب نمایند و چون نیروی کار ارزان به شمار میروند و هر کاری را بهراحتی انجام میدهند و اطاعتپذیری بیشتری از کارفرمای خویش در مقایسه با مردان دارند، مردانی را بیکار مینمایند و آنان مجبور به خانهنشینی و بچهداری گشتهاند.
زن به صورت طبیعی موجودی خانگی و سپس اجتماعی است و این طبیعت مرد است که نخست اجتماعی است و سپس خانگی و این ترتیب و ترتب در روابط زن و مرد باید لحاظ شود. زن میتواند مشاغل متناسب با طبیعت خود در جامعه داشته باشد، ولی نباید مشاغل زیانبار را برای خود برگزیند. برای نمونه، زن میتواند رانندهٔ تاکسی گردد و در جامعهٔ سالم میتواند مسافران مرد نیز داشته باشد. مشاغل اجتماعی برای زنان در صورتی قابل طرح است که برای زنان مشاغل متناسب باشد تا بشود به آنان بُعد اجتماعی مناسب داد.
همچنین به این نکته باید توجه شود که نگاهداری زیاد زنها در خانه سبب ناآرامی آنان در خانه میشود و نتیجهٔ ناآرامی وی در محیط خانه این است که او را به صورت مطلق به بیرون آمدن از خانه میکشد و بُعد اجتماعی وی را بر بعد خانگی او غلبه میدهد و او را اجتماعی ـ خانگی میسازد و این کار خطر آفرین و عکس نمودن نقش طبیعی اوست و او را به افراط میکشاند و سبب تزلزل بنیان خانواده میگردد.
اسلام توصیهای بر لزوم پنهان ساختن زن ندارد و این برخی مسلمانان
(۳۱۲)
هستند که زن را چنان مخفی نمودهاند که به محض شنیدن واژهٔ زن دچار مشکل میشوند. رد پایی از این افکار مزاجی در اسلام دیده نمیشود و مزاج تفکیک ساختن میان زن و مرد معلول محیط و فشارهایی است که بر مؤمنان بوده است. جمود و تعصبهای مزاجی و غیرتهای بدون پشتوانهٔ دینی در مواجهه با زنان پیدایش بیماریهای روانی و حساسیتزایی افراطی نسبت به هر دو جنس و انحراف و لاابالیگری در بلندمدت را موجب میشود بهویژه که با هجمهٔ فرهنگ غرب که در عریانی و سکس غوطه میخورد همراه شده است.
اسلام برای زن در پی زیستنی است که سلامت زندگی را بیمه کند. زنانی که در صندوق خانه و در پس پرده گذاشته میشوند، زیستن خانگی ـ اجتماعی خویش را از دست میدهند و پس از مدتی خانگی زیستن به اجتماعی گشتن رو میآورند و آنگاه است که چنین زنانی که با مراجعه به یک پزشک میتوانند درمان شوند به چندین پزشک مرد مراجعه میکنند و گاه مردان در حالی باید همسر خود را تنها گذارند که چند مرد نامحرم را با همسر عریان خود در اتاق عمل میبینند؛ چرا که جامعهٔ اسلامی با در تنگنا قرار دادن جامعهٔ زنان در امر آموزش، نتوانسته است پزشکان زن را به اندازهٔ مورد نیاز و با تخصص و مهارت کافی تربیت کند تا زنان به مراجعه به پزشک مرد مجبور نگردند.
توجه شود حضور زن در اجتماع از سر اضطرار نیست و زندگی عادی اقتضای آن را دارد، ولی این حضور مبتنی بر بسترِ «نخست خانوادگی و خانگی بودن» وی است و مشاغل اجتماعی به هیچ وجه نباید زن را نخست اجتماعی و سپس خانگی و خانوادگی سازد تا با طبیعت زن
(۳۱۳)
منافات نداشته باشد و سلامت وی را در خطر نیندازد.
بیرون آمدن زن عیب نیست و چیزی که اشکال دارد گناه و معصیت است. باید به مقتضا، داخل خانه بود و به اقتضا بیرون رفت. چرا ما زنانی را نداشته باشیم که در دنیا نقش آفرین باشند. امروزه به حمد الهی در دانشگاهها و در عرصههای علمی، در میادین ورزشی و در امور هنری زنانی وجود دارند که صاحب توانمندی بسیار هستند و میتوانند استعداد خود را نشان دهند. زن و مرد باید هر کدام به مقتضای استعداد و نقشآفرینی خود که خداوند در وجود آنان به ودیعه نهاده دارای امتیاز شوند و هر کس که در این وادی امتیاز بیشتری آورد و با لحاظ اصل اولی: نخست خانگی بودن زن و سپس اجتماعی بودن وی و نیز نخست اجتماعی بودن مرد و سپس خانگی بودن او همسان باشد، وی برتر است و جنسیت ملاک نیست.
زن و مرد در معاشرت اجتماعی خویش باید از هرگونه افراط و تفریط دوری نمایند و بدیهی است که کوچکترین زیادهروی یا کوتهنگری در این مسألهٔ کلان، زیانهای جبران ناپذیری را بر پیکر جامعه وارد میسازد. در این زمینه، برخی به تفریط گرفتار آمدهاند و در سخن گفتن با زن، به وی که روابط سالم اجتماعی را پاس میدارد نگاهی نمیاندازند و به گلهای قالی یا رنگ آبی آسمان خیره میشوند. عدهای نیز جانب افراط را گرفتهاند و حتی شمارهٔ مژههای نامحرم را نیز با نگاه خود به دست میآورند و این دو بر خلاف فرهنگ دینی و به ویژه قرآن کریم است که مرزهای دقیق نگاه را تعیین نموده است.
اسلام در اصل فعالیتهای اجتماعی میان زن و مرد تفاوتی قایل
(۳۱۴)
نیست و در چگونگی و میزان آن بحث دارد؛ همانطور که در هزینه نمودن آنان برای دفاع از دین تمایزی میان این دو جنس نمیگذارد و هر دو را به معرکه و میدان درگیری میآورد و به زنان این اجازه را داده است تا در مشکلات اجتماعی مداخله کنند. البته رعایت عفاف، پاکی، تقوا و دیانت اصلی است که بر تمامی این مسایل حاکم است و هیچ چیزی نمیتواند آن را نقض کند.
در این بحث باید وضعیت فعلی جوامع امروز که فرهنگ غربی بر آنان چیره است نیز توجه داشت. ما گفتیم به لحاظ عقلانی زن و مرد هر دو انسان و کامل هستند، امّا هیچ یک تکرار دیگری نیست و دو جنس متفاوت با ویژگیهای انحصاری است. یکی از این صفات ویژگی «خانهگزین بودن» زن و «اجتماعی بودن» مرد است؛ به این صورت که مرد پدیدهای است با کارویژهٔ اجتماعی و سپس خانهگزین و زن پدیدهای است با کارویژهٔ خانهگزین و سپس اجتماعی بودن واین بدان معناست که زنان باید امور اجتماعی خود را خویش عهدهدار شوند و آن امور را اداره کنند. این طرح، واقعیتها را به موازنه اعمال میدارد و مدیریت مرد را نیز لحاظ میکند بدون آن که مسؤولیتی سنگین برد دوش زن نهد. برای نمونه، مرد برای ازدواج باید مهر پرداخت کند و زن لازم نیست هزینهای را بر عهده بگیرد و مرد است که باید نفقه پرداخت کند و مسؤول تأمین هزینهٔ زندگی است و زن برای هزینههای زندکی هیچ مسؤولیتی ندارد و لازم نیست درآمد خود را هزینهٔ زندگی مشترک کند؛ هرچند شوهر میتواند در صورتی که شرط کرده باشد زن را از کار بیرون منع کند، امّا نمیتواند چیزی از درآمدهای زن را بگیرد. همچنین اگر مردی از دنیا
(۳۱۵)
برود، زن میتواند ازدواج کند و این پدربزرگ است که باید از بچهها نگهداری کند و حتی اگر او نیز نباشد، نظام، جامعه، دولت و مردم و مؤمنان باید به این مشکل رسیدگی کنند. اسلام در هیچ موردی باری سنگین بر عهدهٔ زن نگذاشته است و طبیعت او و مهرورزی به او را در تمامی احکام لحاظ داشته است. امروزه فرهنگ جامعه به تأثیرپذیری از تبلیغات سیاسی غربیان به استثمار زن میپردازد و زن را به کارهای اجباری و طولانی مدت وا میدارد و بار زیادی بر دوش زن میگذارد و نامهربانانه طبیعت ممتاز این جنس را نادیده میگیرد و بر او ظلم فراوان اعمال میدارد و زنان نیز بر اساس عاطفهٔ فراوانی که دارند، رنج کارهای اجباری و طولانی مدت و تأمین هزینهٔ زندگی و سرپرستی فرزندان را به دوش میکشند.
دوری از خیابانگردیهای بی مورد
زن اگر بخواهد نقش نخست خانگی بودن و سپس اجتماعی بودن را نادیده بگیرد و برای نمونه، تنها برای خرید یک قلم جنس و قرار دادن آن در سبد خانواده به بازار آید و خریدی که میتوان آن را در روزی معین و با فواصل مشخص انجام داد و از تضییع عمر جلوگیری نمود را هر روزه سازد، شرع آن را نمیپسندد. نه تنها زن بلکه مرد نیز باید برای انجام کار از منزل خود بیرون آید و نه برای قدم زدن در کوچه پس کوچهها و بازارها و خیابانها و ولگردی؛ چرا که انسان از عمر خویش پرسیده خواهد شد که آن را در چه راهی هزینه نموده است و انسان زنده نباید عمر خود را به بیهودگی بگذراند. هر کس که نان میخورد، به حکم شرع نمیتواند بیکار باشد؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: « کلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئا بِمَا کنْتُمْ
(۳۱۶)
تَعْمَلُونَ»(۱)؛ بخورید و بیاشامید؛ گوارا باد شما را به سبب کارهایی که انجام میدهید. درست است انسانی که خسته میشود، باید استراحت کند، اما پرسه در کوچه و بازار و پیادهروهای خیابان به گونهٔ متوالی که گذران عمر به این صورت شمرده شود جایز نیست و در این صورت حتی مردانی که چنین هستند نیز باید در خانه بمانند و بر ترافیک سنگین شهرهای امروزی و آلودگی صوتی و شلوغی آن نیفزایند. البته، تفریح، شادی و استراحت در جای خود برای کسی که کار میکند لازم است، اما اتلاف وقت و تضییع عمر برای کسی است که خستگی کار ندارد. بیرون رفتن زن از خانه به صحنهٔ اجتماع برای کسی که کار متناسب دارد و نانآور خانواده بهویژه در دوران نابسامانی اقتصاد و بازار کار و درآمد و در عصر رواج دانش و دانشگاه است حسن دانسته میشود؛ برخلاف رفتن بیرون رفتن زنان بیکار، ولگرد و پرسهزن کوچه و خیابان که خود را در معرض نگاههای فاسد قرار میدهند که اشکال دارد و چنین رفت و آمدهایی نیاز به کنترل دارد تا «عفت» و «عفاف» فردی و اجتماعی که از اصول اولی دین است پاس داشته شود. شریعت نمیخواهد زن خرید چیزی را بهانه قرار دهد؛ زنی که چشم وی از وجود شوهر خویش پر نیست و یکهبین نمیباشد و به این بازار و آن بازار و این کاسب مرد و آن کاسب مرد و این پزشک و آن پزشک ناهمگن مراجعه میکند و عمر خود را ضایع میسازد و گاه به مرور زمان، آلوده میگردد و جامعهٔ اسلامی را به فساد میکشاند نیاز به مهار و کنترل دارد، اما نه به این صورت که پنهان نگاه داشته یا به زنجیر کشیده شود، بلکه مرد باید دانش زندگی را فرا گیرد
- مرسلات / ۴۳٫
(۳۱۷)
و برای زن یکه و تنها باشد و چنان در چشم او جلوه نماید که اگر زن هزار مرد را نیز ببیند، تنها چشم به شوهر خود داشته باشد و زنی که چنین است هیچ گاه چیزی را بهانه برای بیرون آمدن خود قرار نمیهد و خانه را بهترین و امنترین پناهگاه و کهف مطمئن خویش و مسجد و محل عروج خود به افق اعلی میداند و خود را مسحور و عاشق مرد و خانهٔ خویش میبیند.
زن؛ میوهٔ زندگی و گوهر حیات خانه و خانواده است که نیاز به محافظت دارد و بهترین حفاظ و پناهگاه او محیط گرم خانه و آغوش پر مهر شوهر است و طبیعی است که هرچه زن احساس امنیت بیشتری از این پناهگاه داشته باشد، اعتراض کمتری دارد و به سکوت و رضایتمندی رو میآورد و چنین سکوتی برخاسته از کمال بلند مرد و همچنین زن است و نه از احساس نیاز یا نداشتن احساس مسؤولیت.
از سوی دیگر، زنان لازم است برخی از کارهای اجتماعی؛ بهویژه کارهایی مانند پزشکی زنان و مامایی را بر عهده گیرند تا جامعهٔ زنان نیازمند مردان در این گونه مشاغل نباشد.
همچنین زنان باید چنان حضور اجتماعی قوی داشته باشند تا بتوانند برای خود مسجدی ویژه داشته باشند و زنی برای آنان امام جماعت گردد و آن زن باید از نظر ایمان و دانش چنان برجسته باشد که جامعهٔ زنان او را به عنوان امام خویش بپذیرند و این گونه کمالات بدون حضور قوی وی در جامعه امکان ندارد. چنین اموری سبب میشود عزت و کرامت انسانی زن محفوظ بماند و دستکم نیمی از جمعیت مسلمانان حسرتی و عقدهای نگردند و زنان نمیتوانند بر دین خرده گیرند که چرا آنان حتی در
(۳۱۸)
سخن گفتن با خداوند نیز باید وکیل گیرند؛ در حالی که دین راه را برای حضور هرچه با ثمرتر آنان باز گذاشته است. اگر مهندسی نظام خانواده آنگونه که اسلام میخواهد رعایت شود هم زن و هم شوهر دارای ضریب امنیتی روحی روانی بالایی میگردند. راهی که دین عرضه میدارد، دینسالاری و ولایتمداری است نه مردسالاری یا زنسالاری. دینی که دور از پیرایه است و ریشه در فطرت و نهاد آدمی و سرشت طبیعی او دارد و با خرد آدمی نیز سر ستیز ندارد و عقلانیت را ارج مینهد و هیچ گاه از اعتدال و حد میانه که مشی صاحبان ولایت است کناره نمیگیرد.
باید دانست هر جامعهای که مرد سالاری را به اوج رساند باید منتظر دورانی باشد که زن سالاری بر آن حاکم خواهد شد و هرگاه زنسالاری به اوج رسد، گریزی از آن نیست که روزی مردسالاری در پی آن چیره خواهد گردید و خفقان و استبداد آنتی تز خود را در درون خود رشد میدهد و هر محکومی، روزی از حاکم خود تقاص خواهد گرفت و این یکی از قوانین طبیعی حاکم بر ناسوت است.
بستر سلامت و شکوفایی جامعهٔ زنان
حبس زنان و در بند نمودن آنان با دور داشتن آنان از تفریح، از مهمانیهای سالم و هر گونه معاشرت اجتماعی دیگر بهخصوص در خانههای آپارتمانی امروزی که به قفس شبیهتر است و جوان را پیر و پیر را سیر از زندگی میکند، به دور از خردورزی است که مشی و شعار شیعه میباشد. اگر رفاه عمومی گسترش یابد و زنان از تحصیلات عالی و مشاغل اجتماعی متناسب با خود بهرهمند شوند و بستر رشد و شکوفایی استعدادهای آنان و کمالات ایشان به صورت سالم و با وجود امنیت
(۳۱۹)
روانی و عفاف فردی و اجتماعی فراهم آید، جامعهٔ زنان سلامت زندگی را مییابد. البته بیرون رفتن زن باید با حفظ عفاف و پوشش کامل مورد خواستهٔ شرع باشد و بر او لازم است از اطفارهای زنانه و شهوانی و سخن گفتنهایی که مرد را به هیجان میآورد و سبب برانگیختن شهوت وی میشود دوری جوید که چنین کارهایی نشانهٔ بیماری زن است و زن بیمار را باید در خانه نگاه داشت تا بستری گردد و سلامت خود را باز یابد. زنانی که پوشش لازم را زمین میگذارند و ابروهای خود را کمانی میکنند و با غلیظترین آرایشها، ناز و عشوه و کرشمههایی را به بستر اجتماع میآورند که هیچ گاه در بستر خواب شوهرانشان چنان نمیکنند. اینان فرسنگها از فرهنگی که قرآن کریم برای حضور زنان در اجتماع ترسیم نموده است دورند و آنان انسانهایی تک بعدی گشتهاند که به مدد نفس خویش ارضای احساس شهوانی بیمارگونهٔ خود را از طریقی ناسالم میخواهند، طریقی که جز بر تنیدگی و استرس آنان نمیافزاید و آرامش روانی آنان را نه تنها فراهم نمیآورد، بلکه روی آرامش را نیز برای همیشه از آنان بر میگرداند و آنان را به نوعی جنون ویژه میکشاند. جنونی که فنون متفاوت را بر میتابد. زن نباید به گونهای هوسانگیز سخن گوید که بیماردلان در وی طمع کنند و باید سخن را بهشایستگی آورد. سخن شایسته سخنی است که شخصیت و کرامت زن را پاس میدارد و نیز کرامت مردان را حفظ مینماید و آنان را چونان خوکانی که شهوت چشمهای آنان را پر نموده است نمینمایاند و به حفظ «عفاف» میانجامد و این اصل باید در همهٔ معاشرتها و روابط اجتماعی زن و مرد رعایت گردد و هر چیزی که به آن آسیب رساند ممنوع است و البته در
(۳۲۰)
این حکم نیز میان زن و مرد تفاوتی نیست.
زن و مرد باید برای حفظ عفت و سلامت جامعه، سخن خود را از ناز و کرشمه دور دارند. باید توجه داشت که در حرمت کرشمه ریختن در سخن، تأثیرپذیری و انفعال مرد ملاک نیست و چنانچه زنی در حضور مردی قویدل و سالم باشد که از ناز و کرشمهٔ وی منفعل نگردد، باز بر زن انجام آن حرام است.
زنی که میخواهد در صحنهٔ اجتماع ولگردی داشته باشد بیمار است و نیازمند داروی در خانه نگاه داشتن میباشد، اما زنی که شوهری دارد که میتواند او را سالم نگاه دارد و مرد با مردانگی خود چشم زن را به خود خیره نموده است میتواند در صورت لزوم، برای مشاغل متناسب با مزاج خویش و به صورت پارهوقت در جامعه حضور یابد و معاشرت سالم با مردم داشته باشد و چنین نیست که در خانه نگاه داشتن زن جزو فیزیک و ذاتیات زن و ساختار خلقتی وی باشد.
در هر موردی که زنی بیماردل در مجامع عمومی پرسه زند و وقت خود را با ولگردی تضییع نماید، باید به او داروی حبس در خانه داد و حبس وی در خانه نیز به این است که شوهر وی چنان بر مردانگی خود بیفزاید که بتواند خوی شهوت وی را ارضا نماید و او را به خود قانع سازد و در غیر این صورت، دارویی جز خاک قبر نمیتواند پاسخگوی طبع سیریناپذیر انسان بیمار در ارضای شهوات خویش گردد و زن حتی اگر در خانه نیز باشد، جز فساد و فسادآفرینی و ایجاد ضعف اعصاب برای شوهر خویش نقشی ندارد. باید توجه داشت ناتوانی نیز دامنهٔ گستردهای دارد و تنها به نداشتن دانش لازم و قدرت بدنی و قوت اراده
(۳۲۱)
خلاصه نمیشود و زنی که برای خود کوهی از دانش است، ولی با چادر خویش در حضور همگان کرشمه میریزد و سخن میگوید، سخن گفتن وی از سر ناتوانی است و به مثابه کسی میماند که نماز میخواند و ریا میکند و وی که این قدرت را ندارد که خودنگهدار خویش باشد، زنی بیمار و ضعیف است.
مشاغل اختصاصی زنان
زنان اگر بیماردل نباشند میتوانند بر فراز منابر به وعظ و خطابه روی آورند و در صدا و سیما حضور یابند، کلاسهای درس و کرسی تدریس داشته باشند و در همهٔ این امور خود را از ناز و کرشمه و هر گونه معاشرت ناسالم دور دارند و هر کاری که در تناسب آنهاست و در آن متخصص هستند را انجام دهند. حضور زن در جامعه باید به گونهای باشد که بتواند خود را اداره نماید به این معنا که زنان نخواهند به پزشکان مرد مراجعه نمایند. در جای خود گفتهایم بر مردان حرام است شغلهایی داشته باشند که ویژهٔ زنان است. بهطور نمونه، حرام است فروشندگان طلاهای زنانه مرد باشند، بلکه باید این کار توسط زن انجام شود. زن به هنگام خرید طلا چنانچه نگاه فروشندهٔ مرد به خود را داشته باشد مضطرب میگردد و نمیتواند جنس مورد نظر خود را بهخوبی برگزیند و نیز نمیتواند طلا را به قیمت مناسب آن بفروشد یا بخرد؛ ولی اگر فروشندهٔ طلا زنی باشد که بهخصوص مؤمن باشد، آنگاه خریدار و فروشنده هر دو آرامش روانی لازم را دارند و حق مشتری محفوظ نگاه داشته میشود. همچنین فروش لباسهای زنانه؛ اعم از لباسهای زیر و رو بر مردان حرام است و زنان خود باید بتوانند خود را اداره نمایند و لباس
(۳۲۲)
مورد نیاز جامعهٔ زنان را خود به دست آنان برسانند. از طرف دیگر، بر زنها نیز حرام است متصدی کارهایی شوند که به مردان اختصاص دارد.
امروزه در جامعهٔ ما چه بسا مردان فاسدی که به خاطر شهوتپرستی خویش در بوتیکها کار میکنند و محل کسب خود را پاتوق عیاشی خویش با دختران مینمایند و بوتیک فروشی آنان جز پایگاهی برای فساد و فحشا در ظاهری قانونی نیست و گاه در این بوتیکها جنایات متعددی انجام میگیرد. با این وصف، هیچ یک از این مشاغل شرعی نیست و دولت نباید مجوز چنین اماکنی را به غیر زنان بدهد و زنان باید خود بر چنین اماکنی نظارت داشته باشند.
اگر زنان خود کارهای خویش را در دست نگیرند، چند جوان بیهویت در بوتیکها مشغول فروش لباسهای زیر زنانه میشوند و این امر برای جامعهٔ دینی بیغیرتی و برای مسلمانان آن ننگ است. مجلس شورای اسلامی وظیفه دارد قانونی تصویب کند که در آن شغلهای کاملا مربوط به زنان و نیز شغلهای کاملا مربوط به مردان تعریف شود و جنسیت فروشنده بر اساس کالاهایی که عرضه میشود تعیین گردد.
شغلهای اختصاصی زنان بر مردان حرام است و با وجود فراهم بودن زمینه برای حضور زنان و به دست گرفتن مشاغل ویژهٔ خویش، مردان نباید چنین کارهایی را برای خود برگزینند و دستگاههای اجرایی در مقام اجرای قانون و نیز مسلمانان باید با چنین افرادی برخورد نمایند تا بخشی از فساد ناشی از این امور از جامعه رخت بربندد و غیرت دینی جامعه خود را به بیغیرتی ندهد؛ چرا که با تعریف شغلها، هر مرد یا زنی که بر خلاف این قاعده عمل نماید، و به محلهای اختصاصی جنس مخالف پا
(۳۲۳)
گذارد فاسد است.
جامعه به جای آن که زنان را تحقیر نماید و آنان را به کلفتی و کارهای خدماتی و نظافتی وادار نماید باید شغلهای اختصاصی خود از جمله طلافروشی و یا فروش لباسهای زنانه را به آنان واگذار نماید و زنان خود باید در پی احقاق حق خویش در این زمینه باشند. امروزه بعد از گذشت بیش از دو دهه از انقلاب، متأسفانه روی این امر کاری انجام نگرفته است و اگر کسی امروز آمار بگیرد، درمییابد که بخش عمدهای از فسادها از بوتیکهایی برمی خیزد که گاه وابسته به عوامل بیگانه است و به صورت باندهای فساد مشغول کار میباشند که علاوه بر فساد جنسی، فساد فرهنگی را نیز تبلیغ مینمایند و بخشی از داروهای غیر مجاز و مواد مخدر را نیز پخش میکنند. اگر فروشندهٔ چنین اماکنی زنان باشند، خریداران زن بهراحتی لباس مورد نظر و مناسب خود را تهیه میکنند و نیازی نیست آنان بهخاطر کوتاهی و بلندی لباس، آن را چند بار عوض کنند.
وقتی جامعه به شیوهای دینی اداره نشود نابهنجاریهای بسیاری را در پی میآورد. برای رهایی از این امر باید عنان اجتماع را به دست دین داد و جامعه را با روشهای کاربردی دین به منزل شریعت بی پیرایه رساند و جامعهٔ زنان نیز خود را حقیر و کوچک نپندارند و آنان به خودباوری رسند و ناتوانیها را از خویش دور دارند و اعتماد جامعه را به خود جلب نمایند تا زنان با اعتماد کامل به همجنسان خویش مراجعه کنند و از رانندگان و پزشکان زن، هراسی نداشته باشند و تبحر و تخصص لازم را در کار خود نشان دهند.
(۳۲۴)
البته، چون هماینک عفاف عمومی در جامعه در سطح استاندارد نیست زنان بدون همراهی محارم خویش و عنایت و توجه آنان نمیتوانند نقش خود را در جامعه ایفا کنند؛ چرا که در غیر این صورت، حضور آنان در جامعه بدون وجود امنیت بالا همچون برخورد سیمهای فاز و نول میماند و موجب رکود جامعه و وارد آوردن آسیب به جامعهٔ زنان میشود.
بازیگری
برنامهریزی کلان جامعه باید به گونهای باشد که زنان در آینده در کارهای خود از مردان بینیاز شوند؛ همانطور که مردان نیز باید این گونه باشند. جامعه اگر سالم باشد و عفاف را سرمشق خویش قرار دهد، زنان آن میتوانند بازیگر شوند و جلوی دوربین کارگردانان ظاهر شوند و به نقشهای خانوادگی بپردازند و حتی اگر در چنین جامعهٔ سالمی که عفاف در آن جریان دارد، زنان و مردان بازیگر در مقام ایفای نقش بازیگری خویش از کلمات عاشقانه نیز استفاده کنند، چون آنان قصد انشا ندارند، اشکالی ندارد ولی اگر در همین روابط، زن و مرد بازیگر در ظاهر اخبار آن کلمات را نشان دهند و در دل انشای آن را لحاظ کنند، کار آنان حرام است.
بازیگر باید همانند قصاب و خیاط باشد؛ به این معنا که قصاب در پایان کار خویش و ترک محل کسب خود، دستهای خود را تمییز میشوید و به خانه میرود و خیاط نیز در پایان سوزن را بر زمین میگذارد و سپس به خانه میرود، بدون آن که اثری از خیاطی یا قصابی را با خود به خانه برد، بازیگر نیز با ترک صحنه باید فکر خود را بشوید و به منزل
(۳۲۵)
خویش رود و در غیر این صورت، مریض و بیمار است و وجود این بیماری در درون او سبب میشود که پیشهٔ بازیگری بر وی حرام گردد و در واقع، این حرمت به خاطر وجود این ضعف و ناتوانی در وجود او بر او حمل میشود.
امروزه گاه در فیلمها دیده میشود دختر و پسری چنان با ناز و کرشمه با هم سخن میگویند و کلمات مهیج، تحریکآمیز و تخریبگر بر زبان میآورند و آنان را چنان گریم نمودهاند که نمیتوان مشابه آن را در کابارهها و بدترین پارتیها نیز یافت، آن هم در خانههایی مجلل که جز فرهنگ مصرفی را ترویج نمیکنند و نه تنها روی زن، بلکه روی مردها نیز تأثیر میگذارد و گاه موجب میشود که کانون نیمهگرم برخی خانوادهها به سردی گراید.
مدیریت زندگی مشترک
مدیریت کلان زندگی و کل آن با مرد و مدیریت داخل خانه با زن است و زن و مرد نباید در مدیریت یکدیگر دخالت کنند. برای نمونه، چیدمان اثاثیه و وسایل منزل با نظر زن است و او از مرد میتواند نظر مشورتی بخواهد، ولی نظر نهایی با اوست و مرد باید به مدیریت زن د راین زمینه احترام بگذارد و سلیقهٔ او در این مورد حاکم است، و در برابر، زن نباید در کارهای مرد که مربوط به بیرون از منزل و محل کار اوست دخالت کند و سلیقهٔ او را نادیده گیرد.
درست است قوام زندگی و مدیریت کلان آن با مرد است، اما این امر ضعف زن را نمیرساند، بلکه قوت مرد را بیان میدارد. همچنین چارهای
(۳۲۶)
نیست جز این که برای خانه مدیری باشد و دیگران در مسایل حیاتی و سیاستهای کلان زندگی از وی پیروی داشته باشند، در غیر این صورت، زندگی بحرانی میگردد. مدیرت کلان مرد مسؤولیت بیشتر او در مورد زندگی را میرساند نه ضعف زن را.
همچنین تربیت فرزند در سطح کلان آن با مرد است و بخشی از آن برای زن است. کار بیرون از منزل برای زن به صورت پارهوقت لازم است تا زنان بتوانند نیازمندیهای خود را تأمین کنند، ولی کار نیمه وقت یا تمام وقت با روحیه و توان او سازگار نیست و عشق و عاطفهٔ محیط خانه را آسیب میرساند.
البته ساختار اجتماع و سیستم جامعه باید توسط دستگاههای مسؤول ساماندهی شود و عالمان به جای بحث از موارد کراهت پوشیه یا استحباب آن باید به چنین مسایل کلانی بپردازند و سادهاندیشانه در دام طراحان پنهان اجتماع نیفتند که مسایل غیر ضرور را بزرگنمایی و مسایل ضروری را به حاشیه میبرند. از آن بدتر، بحث حضور زنان در کابینه است که موضوع، جنسیت به صورت سیاسی قرار داده میشود و انسانیت زنان فراموش میگردد؛ در حالی که بحث ساختار حضور اجتماعی زنان، آنان را به حقوق از دسترفتهٔ خود میرساند نه حضور چند نفر در کابینه که پرداخت به معلولها و رها کردن علتهاست.
مرد باید از خود قدرت مدیریت و توانمندی بالایی در رساندن زن به خواستههای خود نشان دهد که زن، او را پناهگاه مطمئن خود بشناسد و او سایهٔ مرد را لباس و پناه خود گیرد. زنان همواره عادت دارند مردان خود را با دیگر مردانی که میشناسند مقایسه کنند و زن نباید در پرتو
(۳۲۷)
شناختی که از کمالات مرد خود دارد، دیگری را برتر ببیند و بر این اساس، این کمال مرد است که زن را محدود و مختص به خود میسازد نه این که مرد در پی محدودسازی فرمایشی و آمرانهٔ زن باشد. اسلام زیستن پستویی را برای زنان نمیخواهد، بلکه مرد باید به گونهای خود را تربیت نماید که همهٔ چشم زن را خیره و سیر خود نماید و او را از هرچه مرد است بینیاز سازد و اگر قرار باشد زنان در محلی زندگی کنند که پای مردی به آنجا نرسد، باید هر زن و شوهری را به کرهای تبعید نمود و تمام امکانات فضا هوا و نیز ماهوارهها و گیرندههای تصویری را از زنان دریغ داشت و قدرتهای معنوی را نیز از آنان سلب نمود تا آنان نتوانند هیچ گاه مردی را ببینند و آنان را در جهل و ناآگاهی مطلق و بلکه ناتوانی مطلق نگاه داشت که اندیشهٔ شورش و طغیانی نیز برای در اختیار گرفتن تجهیزات پیشرفته و فنآوریهای نوین امروز شوهران خود در سر نپرورانند. اما اگر زنی مرد داشته باشد و کمالات علمی، معنوی، اخلاقی و قدرتی مرد خود را ببیند، به غیر از شوهر خود به کسی دل نمیسپارد و اندیشهٔ همآغوشی با کسی را به ذهن نمیآورد و زن یکهشناس میشود. چنین زنی اگر هزاران مرد را نیز ببیند مردی را به شمار نمیآورد و مردان دیگر را عددی نمیداند، ولی زنی که شوهر بد اخلاق، کثیف و ضعیف دارد، دل خود را به چه چیز شوهر خوش دارد. مردی که نمیتواند نیازهای جنسی همسر خود را برآورده سازد، باید او را طلاق گوید و حسرت نفس مردی را بر جان او نگذارد.
حبس زنان در آپارتمانهای امروزی، فشارهای روانی مضاعفی را برای آنان سبب میشود و موجبات تن دادن به گناه را ایجاد میکند؛ در حالی
(۳۲۸)
که صفا، صمیمیت، مهر، محبت، اخلاق، نظافت، دانش، قدرت، معنویت و مردی مرد سبب میشود زن عاشق وی و بیتفاوت نسبت به مردان دیگر گردد. مردی که عرق بدن خود را بشوید، لباس خود را منظم کند، شانهای بر سر کشد، عطری بر خود بیفشاند و همچون دامادی در مقابل عروس خود قرار گیرد، برای زن یکه و تنها میشود و زندگی بسامان وی، برای چشم دوختن زن به دیگر زندگیها و مردان مانع میشود و مهر و عطوفت را در نهاد زن و مرد پایدار میسازد و آنان را با وجود خود از دیگران بی نیاز میگرداند.
مردان مرد باید چنان باشند که چشم همسرانشان را از وجود خود سرشار نمایند و آنان را شیفتهٔ خود سازند و وجود زیبا و رعنای شوهر پناه و لباسی برای آنان شود. مرد باید چنان باشد که زن، غیر از او را نبیند؛ یعنی زیبا، قوی، تمییز، شیرین و خلاصه مرد باشد و تمام قامت جلوی زن قرار گیرد که وجود وی باعث شود زن به مرد دیگری ننگرد و هوس غیر در سر نپروراند. اگر مردی کثیف باشد، بد اخلاق باشد، سست باشد، زن چگونه به او رغبت نشان دهد. چنین مردی چون نمیتواند با مردی و مردانگی خویش زن را نگاه دارد او را به فساد میاندازد و این مرد است که باید پاسخگوی فساد وی باشد. این مردی و مردانگی مرد و کمالات اوست که میتواند چشم زن را به خود خیره سازد و جز نور او شعاعی از دیگری نبیند و او را یگانه آرزوی خود بداند؛ همانگونه این که گفته میشود زنان از مردان آفریده شدهاند به این معناست که زن او را خدایگان خود قرار میدهد و همت آنان رو به مرد دارد و احساسات و روحیات زن مردخواه است. زن عاطفه و احساس دارد و پذیرندهای سریع به شمار
(۳۲۹)
میرود، از این رو اسلام راهکارهای لازم برای نگاه داشتن زن در کانون خانواده و بر معیار آن را آموزش داده و بر نظافت و بهداشت و دیگر امور توصیه نموده و به مرد سفارش کرده است دست خالی به منزل نرود و با دستانی خالی با همسر خویش روبه رو نگردد؛ چرا که زن انتظار دارد افزوده بر آن که معشوق مرد قرار گیرد و مرد را عاشق خود بیابد، او را رازق و روزی دهندهٔ خویش نیز ببیند.
در مدیریت زندگی مشترک، اسلام اصل را بر اطاعت از شوهر مؤمن مسلمان میگذارد و موضوع اطاعت، اطاعت از خداوند است؛ نه مردی آلوده که بدیهای وی زن را نیز به گناه آلوده مینماید. این مرد مؤمن، فهیم و مدیر که میخواهد زندگی خود را اداره کند و میتواند وجوب اطاعت دارد و اگر زن از او اطاعت نداشته باشد، زندگی اداره نمیشود. زن در این صورت باید اطاعت داشته باشد تا زندگی اداره شود و این امر، سخن درستی است و بر زن لازم است آن را بپذیرد و این همان اطاعت معقول است که در دین آمده است؛ زیرا برای مدیریت خانه، دو رئیس لازم نیست و برای این که مرد بتواند بهخوبی از عهدهٔ مدیریت آن برآید لازم است زن از وی اطاعت کند و ترجیح بلا مرجح هم نیست؛ چون به طور غالب مرد صاحب درایت بیشتری میباشد و در پی آن است که زندگی را بهخوبی اداره نماید؛ اما در جایی که شوهر آلوده است و مدیریت حکیمانه ندارد، موضوع اطاعت منتفی میباشد. برای مثال، چرا زن باید از مردی معتاد و آلوده که به فکر زندگی نیست به طور مطلق و حتی در موارد معصیت و اعتیاد اطاعت کند؟ اسلام هیچ گاه اطاعت چنین مردی را برای زن واجب نمیداند؛ چرا که اطاعت از مخلوق در
(۳۳۰)
معصیت خدا جایز نیست. پس این گونه نیست که مردی آلوده بتواند به زن خود بگوید: چون من شوهر تو هستم، تو باید از من اطاعت کنی! چگونه اطاعت مردی که از خدا اطاعت نمیکند، واجب باشد؟! روایت زیر نیز این سخن را تأیید مینماید: «زنی خوب و شایسته از هزار مرد آلوده بهتر است»(۱).
مرد اگر قدرت مدیریت داشته باشد همسر خود را توانمند میسازد. اقتدار زن نشان اقتدار مرد است. مرد اگر بر آن باشد که اقتدار همسر خود را شکسته و خرد کند در واقع قدرت خود را تضعیف کرده است ؛ زیرا قدرت زن توانی است که در تحت مدیریت اوست. ضرر هرگونه تهدید و تضعیف همسر به مرد باز میگردد؛ چون همسر منطقهٔ مرد است و هرگونه آسیب و ضعفی که به آن وارد شود، در واقع به وی وارد شده است و آزار زن به مرد وارد خودخواه و لجباز میرسد. اگر مردی توانمندی همسر خود را محدود سازد این اقتدار مرد است که کسر میشود. مرد در طبیعت نیرویی وابسته به زن است و چنانچه دست خود را در دست همسر خود نگذارد نمیتواند خود را ارتقا دهد و در نیازمندیهای خود وامانده و مفلوک میشود. بله، اگر زن اقتدار خود را در بیرون از منزل و برای مردان بیگانه هزینه کند، چنین زنی حرمت خود را پاس نداشته است و اقتدار او اکرام برنمیدارد و به تناسب باید شکسته گردد، ولی زنی که حرمت خود را نگاه میدارد هرچه اقتدار بیشتری یابد مرد را عزیزتر میسازد؛ مگر آن که مردی باشد که ضعف نفسانی و ترس داشته باشد که
۱ـ حرّ عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۴، بیروت، دار احیاء التراث العربی(اسلامیة)، ص۱۲۳٫
(۳۳۱)
در این صورت از قدرت گرفتن همسر خود به واهمه میافتد. مرد در صورتی که در مدیریت توانمند باشد همسر و فرزندان خود را بزرگ میکند و به آنان عظمت میبخشد؛ نه این که آنان را تحقیر کند. تحقیر زیردستان عملی فرعونی است. او چون از ضعف خود میترسید، مدام قوم خود را خوار و کوچک میکرد تا از او اطاعتپذیری داشته باشند(۱). فراموش نشود که مدیریت به معنای مدارا کردن به زیردستان است که به آنان عظمت و اقتدار میدهد نه استخفاف و تحقیر.
اگر مرد در مدیریت توانمند باشد و درست عمل کند، چون از نظر روانشناسی، زن دوست دارد از شوهر خود اطاعت کند؛ زن را محبانه مطیع خود میسازد، ولی چنانچه مدیریت وی ضعیف باشد و و از مرزهای خود تجاوز کند و به جای اقتدار، زور خود را نشان دهد و به او پرخاشگری داشته باشد، زن توان تحمل وی را از دست میدهد؛ زیرا او بهخوبی تفاوت استثمار و اطاعت را میداند. اطاعت در محیط صفا، صممیت، محبت، عشق و فروتنی است که اقتدار مدیریت دارد و استثمار در محیطهای استکباری است که زور حاکمیت دارد.
از اموری که برای زن اقتدار میآورد دانشندوزی و تحصیل علم است اگر سبب رونق صفا و صمیمت زن گردد نه آن که وی را به پدیدهای استکباری و از خودراضی تبدیل کند. علم فروتنی میآورد، ولی همین علم اگر طریق تعلیم نداشته باشد تکبر میآورد و طریق تعلیم استاد مناسب است. زن اگر به علم مجهز شود و با علم بر فوران احساسات و غلیان عاطفهٔ خود غلبه کند، بلکه علم را در خدمت احساسات قرار
۱ـ زخرف / ۵۴٫
(۳۳۲)
دهد، اقتداری را که دارد در جایی هزینه میکند شایسته نیست و چراغ زندگی را خاموش میکند. زنی که اقتدار را در خدمت احساس خود میگیرد از قدرت خود برای چیرگی بر مرد مدد میگیرد و شگردهای لطیف و ظریفی را از روی مکر و حیلهگری اعمال میدارد؛ از همین روست که طلاق در دست زن نیست و این اقتدار از وی گرفته شده است. به هر روی در اقتدار بخشیدن به زن باید تناسبها را ملاحظه کرد. تعیین اندازهٔ لازم و مناسب اقتدار برای زن از عهدهٔ اساتید کارآزموده و محبوبی بر میآید و اوست که تشخیص میدهد برای نمونه اگر زنی اقتدار علمی یابد آیا آن را در خدمت احساسات میگیرد یا احساس خود را خادم علم و رشد عقلگرایی خود قرار میدهد یا اگر پول و قدرت مالی در اختیار او باشد، آیا وی پول را در استخدام سلامت و ارتقای خانواده میگیرد یا نه زن به خادم پول تبدیل میشود. زن اگر به کمال رسیده باشد اقتداری مییابد که دیدن پول را برای خود نقص و هوس میبیند و خود را بالاتر و مقتدرتر از آن میبیند که اسیر هوس پول گردد. به هر روی هر اقتداری از جمله علم و ینز توانمندی مالی در صورتی برای زن سلامت دارد که بتواند احساسات خود را با آن کنترل کند نه این که قدرت مالی و علمی یا دیگر امور اقتداری را در خدمت احساس خود بگیرد.
مرد در مدیریت زندگی مشترک باید توجه داشته باشد که آدمی پدیدهای است که امکان خطا دارد و اگر اشتباهی از بانوی منزل دید، با او بزرگوارانه و کریمانه عمل کند و همانطور که به پدر و مادر خود نباید اف گفت، با همسر خود نیز مدارا داشت، اما در ظاهر نباید بهگونهای بود که زن به عواطف و حالات زنانه تحریک شود و از سر مکر طمع کند که به
(۳۳۳)
مرد دستور دهد.
لزوم کامگیری از همسر
از نقط قوت مدیریت مرد این است که همواره از همسر خود کام بگیرد. زن اگر احساس کند مرد وی از او کام نمیگیرد خانه هرچند شکوه و جلال امور مادی داشته باشد برای وی طویلهٔ بیش نیست. طویلهای که مردی را در آن نمیبیند و میان او و مرد ایجاد فاصله و شکاف میسازد، اما زن نمیتواند از زن بودن خود فاصله بگیرد و همین مقدمهای برای پرداخت او به مردان دیگران میشود.
در کامگیری نیز مهم ملاعبه است نه مجامعت. مجامعت چندان مهم نیست و حیوانات نیز دارای آن میباشند ولی فرشتگان در ملاعبه و لعابی که انسان دارد شرکت میجویند و به تماشا مینشینند؛ چنانکه در روایت است امام صادق علیهالسلام میفرماید: «فرشتگان برای چیزی حاضر نمیشوند مگر گروگذاری و شرطبندی و بازی مرد با همسر خویش(۱).» ملاعبه با همسر از ویژگیهای انسان است و اگر انسانی ملاعبه نداشته باشد، ویژگی زناشویی را ندارد.
در این روایات، «رهان» به معنای گروگذاری و «ملاعبه» قرین هم گردیده است که لازم میآورد تناسبی میان آن دو باشد و این بر اساس مهندسی فرهنگ دینی است. توضیح این که مجامعت امری مشترک میان حیوان و انسان است و حتی شغالها و افعیها نیز از آن بهره دارند، ولی ملاعبه چنین نیست و به آدمی اختصاص دارد و جالب است که دانسته
- وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۱۹۴٫
(۳۳۴)
شود ملاعبه رهان و گروگذاری است. کسی که به خواستگاری دختری میرود و میگوید من مردی هستم که زن میخواهم، خود را بدهکار او میسازد و اگر بخواهد تنها به مجامعت بسنده کند، بدهکار باقی میماند و به اقتضای مردانگی خویش عمل نکرده است؛ چرا که به خیس کردن و نجس نمودن محرم خود بسنده نموده؛ در حالی که مرد کسی است که بتواند ملاعبه داشته باشد و افزوده بر اخلاق پسندیده، به لحاظ جسمانی نیز قوی و صبور باشد تا بتواند با متانت با همسر خویش رفتار کند و چون زنها دیرتر در امور جنسی روان میگردند، مرد نباید به خستگی بگراید و زن را افسرده و درمانده از رسیدن به اوج لذت نفسانی بگذارد. مردی که به خواستگاری دختری میرود، خود را رهن و در گرو او گذاشته و او را به رزم میطلبد؛ به این معنا که او مدعی میشود میتواند وی را با متانت تمام به اوج لذت جنسی نیز برساند و او باید بتواند در تشک مسابقهٔ زناشویی، همسر خویش را که هم دیرهنگام به اوج لذت میرسد و هم دیرسیر است از پا درآورد و او را سیر سازد و مانند بسیاری از مردها نباشد که زود راه میافتند و زود از پا درمیآیند. زن نیز باید چنین باشد و بتواند قدرت ملاعبه با مرد خویش را داشته باشد. زنی که چنین صفتی ندارد چون نیاز ضروری همسر خویش را برآورده نمیسازد در زندگی دچار مشکل میگردد و نزد همسر خویش خوار میگردد و اگر با همهٔ زیورآلات دنیا پیش او رود نمیتواند او را راضی و خشنود گرداند. البته، توان زنان در این زمینه بسیار است و کمتر مردی پیدا میشود که بتواند زنی را به سیری جنسی برساند؛ مگر در اولیای الهی که توان جسمی آنان از قدرت معنوی و معرفت و دانش آنان ریشه میگیرد. در برخی از روایات
(۳۳۵)
است جنگجو وقتی به میدان میرود زره به تن میکند و زره زن به این است که زره از تن درآورد و آن گاه که چنین کند وای به حال مرد؛ چرا که دیگر مردی نمیماند و تنها بدهکاری اوست که باید ادا گردد.
روایت حاضر میفرماید فرشتگان به تماشای زورآزمایی مرد با همسر خویش میپردازند تا ببینند آیا مردی که زود راه میافتد و زود سبک میشود میتواند زنی را که دیرتر راه میافتد و دیر از پا درمیآید را سبک و راضی گرداند یا خیر؟ به لحاظ روانشناسی باید گفت بیش از نود درصد زنان از مرد خود راضی نیستند. برخی که از عهدهٔ همسر خویش برمیآیند چه بسا از روی ناآگاهی به تریاک روی آورند تا شرمندهٔ همسر خویش نباشند، ولی آنان نیز بیش از شش ماه دوام نمیآورند و بدن آنان بعد از آن، به سستی و خشکی میگراید، اما برخی که طبیعت و بدن خویش را با ورزش مقاوم میسازند و قوت و قدرت میگیرند، در مردانگی کم نمیآورند.
از این حدیث به دست میآید که کشتی سختتر از میدان مبارزه، کشتی خانوادگی است؛ زیرا در آن کشتی، دو همجنس کشتی میگیرند؛ ولی در این میدان دو جنس مخالف هستند که از توانایی مساوی برخوردار نمیباشند؛ یکی زود از پا میافتد و دیگری دیر به راه میآید. در این میدان است که فرشتگان حاضر میشوند و به تماشا مینشینند تا ببینند مرد این میدان کیست. این میدان میطلبد تا مرد مردانگی خویش را با ورزش، سلامت، بهداشت، صفا، صمیمیت، عبادت، نماز، سجده و قرائت قرآن کریم به دست آورد، نه این که به دود و شراب و مانند آن پناه برد و خود را از بین برد و خمور و خمود سازد. مرد برای تأمین امنیت
(۳۳۶)
خانوادگی خود باید مردانگی داشته باشد و چنین نیست که پول و طلا زنان را راضی سازد. زنانی از پول و طلا سخن میگویند که مردانگی را در مرد خویش نمییابند، از این رو دایم بهانه میآورند و روی آن را نیز ندارند که بگویند چه میخواهند، در نتیجه تنها بهانهگیری میکنند تا بتوانند عقدهٔ خویش را خالی سازند، وگرنه اگر مردی به واقع مرد باشد و بتواند از عهدهٔ تمایلات معقول زن برآید، سنگ هم بر سر همسر خویش خرد کند دم نمیزند. در گذشته با آن که مردسالاری بود و مردان به زنانشان ظلم میکردند، ولی از مردانگی کم نمیگذاشتند و زنان به پای آنان میماندند و حتی بر ایشان غزل هم میخواندند، ولی امروزه چون بسیاری از مردان به لحاظ جسمی و اخلاقی دچار مشکل گردیدهاند، از خانهٔ خود جز مکانی برای خوابیدن انتظار ندارند و همسر وی نیز مرد را همانند مردهٔ قبرستان میبیند که او را به انواع عقدههای جنسی گرفتار نموده است. این امر قانونمندی ازدواج و لزوم تناسب جسمی زن و مرد را میرساند که مؤلفههای آن را باید روانشناسان خبره و آگاهان و عارفان به مراتب نفسی، روحی و جسمی آدمی تعیین نمایند.
نکتهٔ پایانی این روایت را تبیین معنای حضور فرشتگان قرار میدهیم. باید دانست حضور فرشتگان در جایی بدون تأثیر بر فرد مؤمن نیست و هرگاه فرشتگان در ملاعبهٔ مرد با همسر خود یا در جای دیگری حضور مییابند به این معناست که مؤمن میتواند از انفاس قدسی آنان و از امدادها و توانی که آنان در اختیار دارند بهرهمند گردد. البته در این جا سخنانی میتوان گفت که تبیین آن زمینههای مساعد خویش را میطلبد وگرنه جای این پرسش است که مگر فرشتگان کدخدایند یا داور که در آن
(۳۳۷)
جا حاضر میشوند و به هر حال حضور آنان باید برای چیزی باشد که پاسخ آن را باید در جای خود جست.
مشورت با زنان
در مشورت با زنان باید فراموش نکرد که زنان همچون مردان تفاوت دیدگاه دارند و برخی از آنان از هوش و تجربهٔ بالایی برخوردارند و ممکن است از این جهت برتر از مردان بسیاری باشند، اما زنان به صورت غالب، اگر تحت تربیت خاص و خشن قرار نگرفته باشند، غلبهٔ عاطفه و احساس بر دوربینی و آیندهنگری دارند و زودتر از مردان تسلیم خوشایندها یا ناملایمات و وعد و وعیدها میشوند و قوهٔ صورتپردازی آنان، احکام کلی و قوانین طبیعی را نادیده میگیرد و آنان را شیفتهٔ ظواهر میسازد و این امر ایجاب میکند که مرد برای زن خود پوشش باشد؛ به این معنا که مرد چنان دقیق و عاقلانه برای زن نمود داشته باشد که امیال و خواستههای او را پاسخگو باشد و بهگونهای در ارضای تمایلات او کوشا باشد و آرزوهای او را برآورده سازد تا زن احساس کمبود نکند و در نتیجه، در اندیشه نباشد که مردی دیگر در عالم وجود دارد که میتواند آن زن را به آرزوها و علایق خود برساند.
شرکت آزاد زن در مجالس میهمانی
الگویی که قرآن کریم برای میهمانیها داده است در آیات ۶۹ ـ ۷۳ سورهٔ هود امده است. بر اساس این آیات، همسر حضرت ابراهیم با حضور میهمانان، تنها در آشپزخانه نمیمانده و هر دو هم در حضور میهمانان رفت و آمد داشتهاند و هم هر دو در امر طبخ و پخت غذا همیاری مینمودهاند. میهمانان نیز نهتنها با حضرت ابراهیم سخن
(۳۳۸)
میگفتند، بلکه همسر وی را نیز مخاطب قرار میدادند و به وی بشارت فرزند در سن پیری را دادند و وی نیز با آنان سخن میگفته است و چنین نبوده است که خود را از آنان پنهان سازد، بلکه وی نزد میهمانان میایستاده و از سخن آنان در مورد خود به خنده میآمده است. بر این اساس مشی مؤمنانی که همسر خود را از میهمانان پنهان میدارند از مشی بزرگترین انبیای الهی دور است و با ساختاری که خداوند در قرآن کریم از زندگی اولیای خود بیان میدارد تفاوت دارد و به شبکهٔ افراطیگری گرفتار آمده است.
میهمانان حضرت ابراهیم که حتی وی از آنان به ترس میافتد بهراحتی با همسر او به خاطر اقتضای بشر بودن صحبت میکنند و ایشان نیز میخندد. بشر را نیز بشر میگویند؛ چرا که سخن میگوید، بحث میکند و مباشرت و تکلم دارد. از این رو اگر زنی یا مردی در اداره یا اتاقی کار کند و یا در میهمانیها از مسألهای تعجب نمایند و از آن به خنده افتند اشکالی ندارد.
در خانهٔ پیامبر خدا؛ حضرت ابراهیم، چنین بوده و همه بدون هیچ گونه پنهانی با هم سخن میگویند. هم حضرت ابراهیم علیهالسلام و همسرش با میهمانان به صحبت مینشینند و هم آنها با ابراهیم علیهالسلام و همسر وی سخن میگویند و دیوار یا پردهای نیز میان آنان حایل نبوده و همه با هم برخورد عادی، معمولی و انسانی داشتهاند و حضرت ابراهیم آزادمنشانه با همسر خویش رفتار مینموده است. این آیه میرساند سخن گفتن میان زن و مرد مشترک است و جنسیت بر نمیدارد. بله، همانگونه که گذشت از ناز و غمزه باید پرهیز داشت، وگرنه محدودیت دیگری در سخن گفتن
(۳۳۹)
وجود ندارد.
البته، انسان ناسوتی همواره در معرض لغزش است و اگر فرد ناشایستی به خانه دعوت شود، پذیرایی از وی به همان میزان زیان دارد که بیرونروی زن و وارد شدن وی در محیطی ناامن و فاسد برای او خسارتزاست و در میهمانی دادن و میهمانی رفتن باید به این نکتهٔ مهم توجه داشت. از سوی دیگر، ممنوعیت و محدودیتهای بی حد و مرز و افراطی به جای امنیت و مصونیت، فساد و تخریب را در پی دارد؛ چرا که از سویی: « إِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»(۱) است و از سوی دیگر: «الإنسان حریص علی ما منع»؛ انسان بر آنچه که از آن باز داشته شود، حریص و به صورت مضاعف خواهان میگردد و چنین پنهان کاریهایی، جنس مقابل را به تجسس وا میدارد. در روانشناسی ثابت گردیده است که هرچه حالت پنهانی یا منع از چیزی بیشتر گردد، آدمی بر دست یافتن به آن حریصتر میشود و طمع بیشتری به آن مییابد. در تربیت فرزند نیز باید این اصل را مراعات نمود و باید مراقب بود که وی حساس نشود.
جامعهٔ اگر در تربیت فردی و اجتماعی خود بیمار باشد و به مسألهٔ زن حساس شود، حکایت وی به دزدگیرهای اتومبیلی میماند که به کوچکترین صدایی آژیر میکشد و پریدن پرندهای را آمدن دزدی میداند. در چنین جوامعی اگر صدای زن کمی بلند شود، افراد آن مشکل پیدا میکنند. بالا رفتن اندکی از صدای زن یا کوچکترین حرکت یکی از اندامهای وی؛ هرچند در ورزش صبحگاهی باشد، صدای افراد حساس را بالا میبرد. حساسیتی که نوعی بیماری است و از سوء تربیت فرد
۱ـ یوسف / ۵۳٫
(۳۴۰)
حکایت دارد.
دیدن زن، سخن گفتن با او، همکار بودن با وی در محیطهای کاری و اداری و خندیدن وی بدون ایراد است و آن چه اشکال دارد بیماری، بیتقوایی، بیبند وباری، لاابالی گری و انحراف است. البته راه برطرف شدن این انحرافات نیز حساسیتزدایی از جامعه نسبت به زن، آگاهیبخشی و اشباع جنسی افراد در چارچوب قوانین بیپیرایهٔ شرع و تربیت صحیح آنان از زمان کودکی است و با برداشتن حساسیت از جامعه، سلامت به جامعه باز گردانده خواهد شد.
اسلام بر حسن معاشرت زن و مرد در جامعه تأکید دارد و زن نباید برای نامحرم غمزه و عشوه آید و روابط خود را شهوانی سازد و چنین مباحثی از موضوع این بحث خارج است و از طرف دیگر، انجام چنین مفاسدی برای مردان نیز اشکال دارد. البته اصرار بر تربیت آزادمنشانه این امر را لازم ندارد که جامعه به عصمت گراید و هیچ زن و مردی در روابط اجتماعی خویش گناهی را انجام ندهند و همیشه برخی انسانهای بیمار هستند که افکار آلودهای دارند اما پیش آمدن معصیت در چنین جامعهای اندک است و نباید جامعه را به سبب آن، از آزادیهای خود محروم ساخت. بر این اساس، ممکن است فضای معصیت برای زنی پیش آید، ولی تربیت عمومی جامعه باید چنان باشد که زن را چنان توانمند سازد که اگر کسی قصد تعدی به آنان را داشت نگوید اگر چیزی بگویم آبرویم میرود، بلکه اگر میتواند چنان بر گوش شخص تجاوزگر بزند که زنگ سیلی همواره در گوش وی بپیچد و آن را هیچ گاه از یاد نبرد یا اگر خود چنین قدرتی ندارد، فریاد برآورد و از باطل تمکین نکند.
(۳۴۱)
زن باید بتواند از خویش دفاع کند و شوهر وی چنان آزادمنش باشد که زن ترس آن را نداشته باشد که اگر شوهر بفهمد کسی قصد تعدی به او را داشته است وی را طلاق دهد؛ چرا که این زن رعایت عفاف را کرده و از خود دفاع نموده و گناهکار مرد فاسدی است که این زن را مورد تعدی قرار داده است. نباید گمان نمود که زنها ضعیف هستند و کاری از آنان بر نمیآید؛ چرا که ما شاهد تشکیل پلیس زنان و فدراسیون ورزش بانوان و زنان رزمیکار هستیم و وصف زن، ریحانه است و نه ضعیفه و ریحانه بودن منافاتی با داشتن توان بر دفاع از خود ندارد. بله، نباید از زن انتظار قهرمان شدن را داشت، اما او میتواند از خود دفاع نماید یا فریاد زند؛ چرا که دستکم فریاد او مردان غیرتمند را به غیرت میآورد، وگرنه اگر همین مقدار توان از زنان گرفته شود، انسانهای فاسد بر تعدی و تجاوز به آنان جری میشوند و مطمئن میگردند که آنان از عهدهٔ هیچ دفاعی بر نمیآیند. باید آزادمنشی و تقوا را به جامعه القا نمود تا هر انسان نااهلی بداند اگر به زنی کوچکترین تعدی را نمود سالم نمیماند. در این صورت است که نیازی به مأمور و پاسبان نیست و زن خود میتواند از هستی و ناموس خویش دفاع کند. زن ریحانه است اما ضعیف نیست و باید به زن بالا بردن توان و مهارتهای دفاعی را آموزش داد تا در برابر پیشامد موضع معصیت، قدرت دفاع از خود و سرکوب متجاوز را داشته باشد. متأسفانه، برخی مردان به همسر یا دختر خویش اجازه نمیدهند کاری را در بیرون از خانه انجام دهند. برخی از زنها به گونهای شدهاند که حتی قادر نیستند کارهای شخصی خود را انجام دهند و برای خود کفش و لباسی تهیه کنند. همین امور موجب گشته است تا زن دچار ضعف فردی
(۳۴۲)
گردد و نتواند از خود در برابر گناه مقاومت کند و جامعه از سلامت بهدور باشد؛ اگرچه این وضع بهویژه در سطح دانشجویان رو به تکامل و رشد است و آنان از ضعفهای فردی دور میشوند و هویت انسانی خویش را باز مییابند.
درست است اقتدار و صلابت مردها نسبت به زنها بیشتر است، ولی مرد نباید اقتدار خود را دستمایهٔ ستم به زن قرار دهد. البته قوت و توانایی مضاعف مرد، ضعف زن را ثابت نمیکند؛ چرا که زنها شگردی متفاوت دارند. مردان با آن که در صلابت دارای اقتدار میباشند، زنان در لطف، توانایی بیشتری دارند و وجود چنین توانایی ضعف شمرده نمیشود و آنان میتوانند با شگردهای زنانهٔ خود دهها مرد را از پای درآورند.
بردن نام زن به نام خود
دو ستون نگاهدارندهٔ زندگی و اساس پیوند زناشویی است: یکی ضرورت ادارهٔ زندگی خانوادگی بهطور شایسته و با حفظ کرامت زن و مرد و حرمت آن دو؛ و دیگری لزوم آبروداری و حفظ ناموس و این که زن باید همواره نگین شایستهٔ انگشتر زندگی باشد.
از موارد احترام به زن، بردن نام خود اوست. باید به زن حرمت گذاشت و او را به نام خود خواند. نام زن میتواند در اجتماع برده شود و نیازی نیست که نام او پنهان و مخفی داشته شود. خداوند متعال در قرآن کریم که کتاب آموزش غیرت درست به مردان است از حضرت مریم علیهاالسلام در سی و چهار مورد نام برده است. خداوند در هیچ موردی از حضرت مریم به نام پسر وی حضرت عیسی علیهالسلام نام نمیبرد، اما برخی از مردان در
(۳۴۳)
صدا کردن همسر خویش، وی را به نام فرزند خود میخوانند تا مبادا کسی نام همسر آنان را بشنود. چنین خواندن زن از منش دین نیست و خداوند که آفرینندهٔ همهٔ غیرتهاست چنین برخوردی در کتاب خویش ندارد، بلکه با آزاد منشی تمام، در سی و چهار مورد از حضرت «مریم» نام میبرد. قرآن کریم نه تنها نام حضرت مریم علیهاالسلام را بسیار آورده بلکه در آیهای میفرماید: «و آن که فرج خویش را نگاه داشت ما در او از روح خود دمیدیم و او و پسرش را آیت و نشانهای برای جهانیان قرار دادیم». چیزی که برخی از مردان به هیچ وجه نمیتوانند گفتهای مانند آن را در مورد همسر خویش تحمل کنند. آیهٔ شریفه، این نکته را میرساند که طهارت یک جامعه و ملت به نسل آن و به موقعیت علمی و آزاد اندیشی و آزاد منشی آنهاست و نه به شعارهایی توخالی و دور از واقعیت و غیرتورزیها و تعصبات جاهلانه.
صدا و آواز زن
صدای زن میتواند هم حالت عادی و طبیعی داشته باشد و هم حالت تهییجآفرین و تخریبگر. سخنگفتن با ناز، عشوه و کرشمه، هم از ناحیهٔ مرد و هم از جانب زن مخالف با عفت و دارای اشکال است؛ اما سخن گفتن، نماز خواندن، بحث کردن و منبر رفتن که چنین مفاسدی در آن دیده نمیشود برای هیچ یک و با حضور زنان یا مردان ممنوع نشده است و لازم نیست مرد تنها برای مردان یا زن فقط برای زنان درس گوید، منبر رود و یا مشاغل اجتماعی را برگزیند که با همگنان و همجنسان خود ارتباط داشته باشد.
تهییج و برانگیختن به معصیت در صوت، حرام است، ولی آواز زن
(۳۴۴)
هرچند غنایی و طربانگیز و دارای ترجیع باشد، در حضور مردان بیگانه اگر شرط گفته شده را رعایت کند، اشکال ندارد. تهییج به حرام و برای نمونه دعوت مردی بیگانه به خود یا به زنی دیگر و گپ زنیهای بیهوده و به گونهٔ گناه، حرام است. اما صوت و آواز غنایی زن که شوهر خود را تهییج نماید و شوهر از آن خوشامد داشته باشد و صدای او را دلربا یابد و با آن به هیجان آید، اشکال ندارد؛ زیرا زن شوهر خود را برانگیخته میسازد و نه مردی بیگانه را.
طنین خوش صدا خفت و سبکی شیرینی را در درون آدمی سبب میشود و گاه طربانگیزی صدای اخفاتی بیش از صدای جهری است و بسان چهرهای میماند که در تاریکی جلوهٔ بیشتری دارد و روشنایی است که ظهور آن را کمفروغ میسازد و مانند شمعی است که در شب تاریک نمود بیشتری دارد. صوت خفی چون بهراحتی شنیده نمیشود و خودنگهدار است و گوش فرا دادن به آن زحمت بیشتری را میطلبد، رغبت بیشتری بر شنیدن آن ایجاد میکند.
از منظر شریعت، منعی برای خوانندگی سالم زنان وجود ندارد و زنان میتوانند آزادانه بخوانند؛ به شرط آن که از گناه و معصیت دوری نمایند. هیچگونه دلیلی بر منع از اصل خواندن زن وجود ندارد و دلایلی که از آن نهی میکند یا او را از جلفی و سبکسرانه بودن صدای زن باز میدارد و یا عریانی وی را نکوهش میکند یا تحریک وی به حرام را حرام میداند یا اظهار نمودن محاسن بدنی زنان را موجب استحقاق عذاب میشمرد، از این رو، محتوای شعرها و ترانهها باید از ابتذال، اشاعهٔ فحشا، تحریک دشمن و تخریب وطن دور باشد. خلاصه، زن نباید بیماری روانی داشته
(۳۴۵)
باشد و از سر بیماری، ترانهخوان شود و زبان سیاسی دشمنان شریعت گردد، بلکه زنان مؤمن میتوانند موجبات نشاط و شادی سالم خود را با غناخوانی درست فراهم آورند. زنی که میتواند بخواند و میتواند با چرخی و چینی هماهنگ، زیباییهای اندام خود را برای شوهر خویش به نمایش بگزارد هم خستگی را از روح و روان خویش میزداید و هم خود را آزاد میکند و هم نشاط شوهر و رضایت او را به دست میآورد. رضایتی که زن را به زندگی خود بسیار امیدوار میسازد و او را آرامش فراوانی دست میدهد.
زن میتواند برای همهٔ اهل دنیا نغمه سر دهد و همه نیز غنای او را بشنوند؛ اما به شرط آن که پوشش اسلامی را رعایت نموده باشد و از غمزه و دلال یا خواندن ترانههایی که باطلی را ترویج مینماید دوری کند، ولی اگر وی این شرایط را رعایت ننماید و در کابارهها، پارتیها، دانسینگها و تالارهایی که خانهٔ فساد است به خوانندگی پردازد، نشانگر آن است که جامعه در دوران نوزادی و کودکی خود به سر میبرد و به بلوغ فکری نرسیده است، از این رو خوانندگی وی حرام میباشد.
اگر زن تحت ثأثیر امور روانی خاصی باشد که تا نیمهعریان نباشد، نمیتواند بخواند و تا نخواند نمیتواند به رقص آید، خواندن وی حرام است. روان زن بهگونهای است که میخواهد مردان را به تصاحب خود درآورد و برای رسیدن به این منظور چنان اطفار میریزد و کرشمه و غمزه میآید تا همه را محو خود گرداند و این آیین اسلام است که آن را با مرزبندی دقیق مهار نموده است و با حفظ این شرایط، برای پیشبرد اهداف دینی، میتوان از خوانندگی زنان مسلمان که دلیلی برای حرمت
(۳۴۶)
آن وجود ندارد، بهره برد که این کار اثری بسیار گسترده و مثبت در جهان دارد و در حال حاضر، میدان را از دست خوانندگان ضد انقلاب و فراری به خارج از کشور میگیرد، بلکه زمینه را برای اصلاح و توبهٔ آنان نیز فراهم میآورد و بدین گونه است که فرهنگ و هنر و خوانندگی و نوازندگی دیگر چالش و ابزاری برای براندازی احکام و آموزههای دینی و نظام اسلام نخواهد بود، بلکه برازندهٔ نظام الهی و ابزاری برای تأمین سلامت و ترویج شعائر دینی میگردد. امور در هم تنیدهٔ مادی و کثرات دنیایی، غفلت، بیخوابی، حرص، ترس، اضطراب، تنیدگیهای روحی، همه و همه از مصادیق بیماریها و کاستیهای زندگی است که صوت خوش و صدای زیبا سبب رهایی انسان از این امور و بر شدن او به عالم بالا و ملکوت و وصول به زندگی سالم میشود؛ همانطور که دین توصیه مینماید به هنگام فشار امور دنیوی و پدید آمدن تنیدگی در روان آدمی، انسان به قبرستان رود؛ چرا که قبرستان موجب میشود انسان از امور مادی فارغ شود و در نتیجه در درون خود احساس آرامش از دست رفته را باز یابد و لازم این امر آن است که وی آخرت را یاد نماید.
اگر زن یا مردی صدای خود را به غزل بکشاند و یکدیگر را به حال و خلوتی معمولی و نه حتی عرفانی هدایت کنند و صفایی به آنان دست دهد اشکال ندارد و رخوت درونی حاصل از آن که طرب نامیده شود نیز آن را حرام نمیسازد، ولی اگر صدای زن و مرد تهییج بر حرام کند و خواندن آنان، وی را به بدن یا زلف زن یا مردی بیگانه برساند، نه تنها آواز بلکه صدای معمولی آن نیز حرام است و چنین دعوتی با دعوت به قرار گرفتن در سپاه کفر در اصل حرمت مشترک است و به طور کلی تهییج و
(۳۴۷)
تحریک بر حرام با ناز، کرشمه و غمزه و یا با سخنی معمولی حرام است؛ خواه از زن باشد یا از مرد؛ هرچند زن استعداد و توانایی بیشتری بر تهییج نسبت به مرد دارد.
موسیقی طربانگیز و هیجانآور است؛ البته نه آن که انسان را به حرام برانگیخته نماید و نیز به آدمی نشاط و نشئگی میدهد؛ همانگونه که زعفران یا گلاب که در چای ریخته میشود چنین است. جامعهٔ اسلامی باید برانگیزانندههای نشاط را شناسایی نماید و آن را به مردم آموزش دهد و مردم را با آن همچون استفاده از دعاها و اسمای حسنای الهی ویزیت نماید؛ چرا که ما نمیخواهیم در جامعه مردهپروری نماییم و دولت باید در چنین زمینههایی سرمایهگذاری نماید و با تربیت زنان خواننده، پیام معنویت، استقلال، آزادی خواهی، آزادگی، ولایت و محبت اهلبیت علیهمالسلام را به جهانیان برساند و اگر زن برای رساندن چنین پیامهایی حتی از تهییج در صدا استفاده کند، اما تهییج وی به حرام نباشد و مردم را به بدن و جسم خود و خواهرانش دعوت نکند، اشکال ندارد. البته، خواندن زن برای جوامع بیمار که با دیدن وی جز به اندام او نمیاندیشند و سرخی شهوت چهرهٔ آنان را برافروخته میسازد، حرام است اما این بیماری به مرور زمان و با گسترش ارتباطات برطرف میشود. در گذشته برخی افراد بیمار تا صدای زنی را میشنیدند مشکل پیدا میکردند ولی اکنون دیگر آن گونه نیست.
غناخوانی در دستگاههای موسیقی تفاوت دارد و برخی از دستگاهها نجیب و بعضی جلف و سبکسرانه است و انتخاب دستگاه نیز در حرمت و حلیت غنا و آواز دخالت دارد. برای نمونه، دستگاه زابل،
(۳۴۸)
دستگاهی جلف است و دارای ریتم و ضرب مخصوص میباشد؛ برخلاف دستگاه افشاری، بیات و ماهور که دستگاههایی نجیب است و چنانچه زن یا مردی در یکی از این دستگاهها به دور از غمزه و اطفار آواز بخوانند و زنان خواننده نیز از عریانی و بیعفتی دور باشند و پوشش اسلامی را رعایت نمایند غناخوانی آنان اشکال ندارد؛ بهخصوص اگر آنان اشعار و متنهایی را برای آواز برگزینند که روحیهٔ ایمان و محبت به ولایت و خاندان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را در افراد تقویت نماید و آن را بر انگیزاند و در این صورت است که آنان نظر شریعت را استیفا نمودهاند؛ مگر این که فساد بر جامعه چیره باشد و زنان فاسد چنان عرصه را بر زنان خوانندهٔ مؤمن تنگ نمایند که میدان را از حضور آنان بگیرند و البته این ضعف به جامعهٔ زنان مؤمن و ضعف دستگاههای نظارتی و اجرایی باز میگردد که در این صورت، عوارض جانبی حرمت غناخوانی زنان و گوش فرا دادن به آن را سبب میشود. جامعهٔ اسلامی باید کریمهٔ: « وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»(۱) را که به قوای نظامی منحصر نیست و ابزار فرهنگی را نیز شامل میشود نصب عین خود قرار دهد و سازمانی برای آموزش و حمایت از زنان و مردان خواننده و خوش صدایی که در خدمت ترویج فرهنگ اهلبیت علیهمالسلام قرار دارند را پیشبینی نماید و آن را در اولویت برنامههای تبلیغی خویش در ترویج آموزههای دینی به دنیا قرار دهد و البته عشوه و غمزه ریختن زنان در سخن گفتن برای مرد بیگانه حرام است و چنین زنانی نیز بیمار میباشند وگرنه اصل صدای زنی که به سلامت سخن میگوید یا آواز میخواند اشکال ندارد؛ چنانکه مجریان
- انفال / ۶۰٫
(۳۴۹)
زن در تلویزیون که محترم و نجیب هستند و در پخش اخبار فعالیت دارند، چون مهیج به حرام سخن نمیگویند، اجرای آنان اشکالی ندارد؛ همانطور که اگر زنی در این رسانه بخواند و آواز سر دهد و حتی اگر اذان بگوید، چنانچه نجیب و مؤمن باشد و صدای وی مهیج به حرام نباشد، خواندن وی اشکال ندارد.
زن مسلمان میتواند اذان بگوید، در مجامع بین المللی قرآن بخواند و یا آواز سر دهد اما باید اصولی را رعایت کند که مهمترین آن حفظ عفاف و پوشش است.
پس از غیبت کبرا و حضور عالمان و فقیهان شیعه در فضایی که حاکمان عباسی و پس از آن پادشاهان عثمانی و ایرانی بر آن حاکم بودند موجب شد اندیشمندان دینی با تأثیر گرفتن از آن مکان و زمان، فرهنگ پنهان نمودن زنها را بر اساس سنتهای مردسالارانه تأیید و تبلیغ نمایند و گاه آنان مخالف آموزش تحصیلی دختران بودند و از ناامنیهایی که در جامعه وجود داشت بر آنان میترسیدند و نگرانی آنان نیز موجه بود. عالمان اهل سنت نیز از وابستگی به دربار و طاغوتهای زمان رنج میبردند، از این رو چندان در این گونه مسایل تحقیق ننمودهاند، همانگونه که عالمان شیعی از غربت به ضعف و تنهایی دچار شده بودند و برای حفظ جان خود زحمت بسیار میکشیدند و گاه آنان جان خود را برای داشتن ولایت و در این راه بر کف مینهادند و رقصکنان گردن به زیر شمشیر ددمنشان میبردند. همهٔ این امور دست به دست هم داد و فرهنگ خانگی بودن زنان و نهفته ساختن آنان در درون منزل و جدایی آنان از اجتماع را ریشهدار ساخت. زنان هماکنون در برخی از کشورهای
(۳۵۰)
عربی حتی از حق رأی که در بیشتر کشورها پذیرفته شده است محروم میباشند، بلکه آنان را از گرفتن شناسنامه و کارت شناسایی محروم میدارند تا چه رسد به آن که برای آنان حق رأی قایل شوند. از طرفی، مردم جوامع و به ویژه اعراب، کمتر از خود حریت نشان میدهند و هرگونه فرهنگی را که بر آنان حاکم شود میپذیرند و انفعال آنان بیش از فاعلیت آنان است. اما با این وجود، ما بر این عقیده هستیم که زنان جایگاه شایستهٔ خویش در اجتماع و امنیت نسبی خویش را باز یافتهاند و میتوانند در همهٔ عرصههای مجاز که متناسب با آنان است و عفاف جامعه را حفظ مینماید و از جمله در خوانندگی که منع شرعی ندارد حضور یابند و در مسیر حاکمیت ولایت اهل بیت علیهمالسلام که دنیایی آباد و برزخ و آخرتی مشفوع را برای آنان در پی دارد حرکت نمایند. بله، در این روند باید توجه داشت که بدن زن بهجز صورت و دو دست تا مچ، به تعبیر فقهی، عورت است و باید آن را به هر صورت که میتوان پوشیده و مصون داشت و این امر نیز مقتضای لطافت و جمال زن است و امر لطیف و زیبا که حساسیت ویژهای دارد زود آسیب میپذیرد و در نگهداری آن باید کوشا بود، از این رو دین این لطافت و جمال را «عورت» میشمرد و به پوشش تمامی انداوم وی بهجز صورت و دستها در برابر مرد بیگانه امر میکند.
بله، اگر جامعه چنان باشد که مردان و زنان از نظر جنسی عقدههای روانی بسیاری داشته باشند و در چهرهٔ دختران و پسران جز سرخی شهوت دیده نشود و چنانچه در خانه، دختر به پدر نزدیک شود، مادر عصبانی میگردد و در صورتی که پسر به مادر نزدیک شود، پدر برافروخته
(۳۵۱)
میشود، باید نخست چنین بیماریهایی را با آموزش و ترویج شیوهٔ صحیح همسرداری و تربیت فرزند رفع نمود تا حضور زنان در جامعه از این بیماریها آسیب نبیند.
چاشنیهای تحریکزا
بسیاری از خوراکیها بهویژه در افراد گرم مزاج سبب تحریک میشود. زعفران، گلاب و آب هویج از این نمونه است و مردانگی و نعوظ مرد را شدت میبخشد و او را در بهرهبری از همسر و نیز بهره دادن به او توانا میسازد. استفاده از محرکهای جنسی و تقویتکنندهها در صورتی حرام است که بر مورد حرام وفساد تحریک آوری داشته باشد. بر این اساس استفاده از صدای خوش زن زیبا در صورتی که تحریک بر امور مباح و حلال را در پی داشته باشد و کشیدن صدا و ترجیعی بودن آن، طرب انگیزی و تحریک آوری آن حرمتی ندارد. تهییج زن گاه حتی در مسایل جنسی مستحب و نیکو شمرده میشود و آن در صورتی است که زن برای همسر خویش بخواند و او را به خود دعوت کند. از عواملی که سبب سردی جنسی مردان میشود و آنان را آلوده، گرفتار و گاه گریزان از خانه مینماید این است که زن برای او مهیج نیست و زن چنین توانایی را ندارد که شوهر را با هیجان به خویش دعوت کند وگرنه این نوع دعوت در این مورد که حرام در آن نیست بسیار پسندیده و باعث کامروایی زن و شوهر از هم میشود.
آنچه دین بر آن تأکید مینماید و به آن اهتمام تمام دارد دوری از فساد، گناه و تباهی است وگرنه هیچ منعی در خوشامد زن و شوهر نسبت به هم نیست و تنها باید نسبت به معاصی پرهیز داشت و از گناه در برابر
(۳۵۲)
حضرت حق شرم نمود و از طرفی، ملاک تقوا و عصیان را دین روشن نموده است و گفتهٔ برخی از فقیهان در این موارد که به خاطر ناآشنایی از موضوع که در تخصص آنان نبوده است اعتباری ندارد. البته جامعه نیز باید به آن بلوغ برسد که صدای زن و مرد برای وی تفاوتی نداشته باشد.