دانش استخاره / جلد یکم
(۶۹)
(۷۰)
«نظرگاه قرآن کریم و رویکرد فقیهان به استخاره»
باید دید در رابطه با مشروعیت استخاره در اصل و سند اولی دین مبین اسلام که قرآن کریم است، چه دیدگاهی وجود دارد. همچنین فقیهان و عالمان دینی در این رابطه چه نظرگاهی را برگزیدهاند. بخش حاضر بر آن است تا با اثبات مشروعیت استخاره، موقعیت دانش استخاره از دیدگاه فقیهان را بررسد. فقیهان کتاب مستقلی را به استخاره اختصاص ندادهاند و از آن، بیشتر در ضمن برشمردن نمازهای مستحب یاد کردهاند؛ چرا که بر اساس مستندات روایی استخاره دارای نمازهای گوناگونی است که انجام آن مستحب است. هیچ یک از فقیهان، استخاره با قرآن کریم را امری دانشی و نظاممند که داری اصول و قواعدی باشد نیاورده است و هیچ یک خاطرنشان نساخته است که این دانش از شؤون اولیای الهی است. البته، آنان انجام استخاره را جایز میدانند؛ جز برخی که بر این باورند انجام استخاره حرام است و دلیل آن را آیهٔ زیر میدانند: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ وَالاْءَنْصَابُ وَالاْءَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ»(۱).
چنین فقیهانی در این بحث، استخاره با رقاع و مانند آن را قصد دارند
۱- مائده / ۹۰٫
(۷۱)
و نه استخاره با قرآن کریم را. در این استدلال منظور از «ازلام» را استخاره میدانند. ازلام در نظر آنان نوعی استخاره یا فالگیری بوده است به این شیوه که سه چوب از چوبهایی که با آن قمار مینمودند و یا تیری را انتخاب میکردند و بر یکی مینوشتند «افعل» و بر دیگری «لا تفعل» و بر سومی نیز چیزی نمینوشتند و آن را در ظرف مخصوصی میریختند و کسانی که فال میخواستند به آنها مراجعه میکردند و فالگیر یکی را بیرون میکشید و چنانچه «افعل» میآمد، به وی میگفت آن را انجام بده و در صورتی که «لا تفعل» میآمد، به وی توصیه میکرد آن را ترک کند و اگر چوب سوم بیرون میآمد، دوباره فال میگرفت تا بالاخره یکی از دو طرف افعل و لا تفعل بیرون آید. قایلان به حرمت استخاره بر این باورند که فال از اقسام استخاره است که قرآن کریم آن را رجس دانسته و از آن با «فاجتنبوا» نهی کرده و بدیهی است که به نظر آنان نهی بر حرمت دلالت دارد.
در پاسخ به این فقیهان باید گفت: هیچ یک از دلایل یاد شده سلامت ندارد و استدلال بر نفی استخاره به شمار نمیرود. اصل استخاره از واقعیتی عقلایی حکایت دارد و اسلام نیز اصل آن را پذیرفته و با عنوان «استخاره» چنین امری را تأیید و توصیه نموده است و انکار قرآن کریم نسبت به استخاره، نسبت به اصل این عمل نمیباشد، بلکه به دلیل شرکی بوده است که در آن وارد میشده است. آنان با این چوبها از خدایان خود و بتها که مادی بودند طلب خیر میکردند و حرمت ازلام به خاطر این بود که ازلام مثل انصاب نوعی بتپرستی شمرده میشده است، آنان از اجسامی طلب خیر میکردند که دربارهٔ آن میگفتند:
(۷۲)
«لِیقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی»(۱)؛ ما به این بتها که خدایانی کوچک هستند تمسک میکنیم و میخواهیم به سبب آن به خدای بزرگ نزدیک شویم.
انتخاب واسطه میان حق و خلق باید به دستور خداوند و به گزینش او انجام شود و نه به دلخواه فرد و از این رو طواف به دور بت حرام است اما طواف به دور کعبه که خداوند به آن دستور داده است مشکلی ندارد. توسل و تمسک به اولیای معصومین علیهمالسلام نیز چون به امر خداوند متعال است اشکال ندارد و بوسیدن، بغل گرفتن و بوییدن ضریح معصومین علیهمالسلام به اعتبار روح معصوم چون امر حق تعالی را به همراه دارد اشکال ندارد؛ پس علت حرمت ازلام با این که مثل استخاره است این است که به شرک و بتپرستی آلوده شده است و استخاره یا فال گرفتن با ازلام مانند گفتن «رَاعِنَا» است که در آیهٔ شریفه از آن نهی شده است: «لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا»(۲)؛ با این که «راعنا» همانند «انظرنا» است اما چون این واژه شرک و کفر را تبلیغ میکند حرام است. با این توضیح به دست میآید اگر کسی با استفاده از روش ازلام سه قطعه چوب برگزیند و روی یکی افعل و روی دیگری لا تفعل بنویسد و سومی را بدون نوشته بگذارد و از آن برای صرف رفع تحیر استفاده کند و نه به عنوان طلب خیر از بت، اشکالی ندارد؛ چرا که مؤمن با این کار از خداوندطلبخیرمیکند.
۱- زمر / ۳٫
۲- بقره / ۱۰۴٫
(۷۳)
باید دانست در قرآن کریم «ازلام» در دو مورد کاربرد دارد و هر دو مورد نیز در سورهٔ مبارکهٔ مائده قرار دارد. آیهٔ نخست چنین است: «حُرِّمَتْ عَلَیکمُ الْمَیتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِ… وَمَا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالاْءَزْلاَمِ ذَلِکمْ فِسْقٌ»(۱) و آیهٔ دوم همان آیهٔ مورد بحث است: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ وَالاْءَنْصَابُ وَالاْءَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ»(۲). حال پرسش این است که در آیهٔ اخیر، مراد از «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ»؛ پلیدی و کار شیطانی چیست؟ آیا خمر و شراب است یا میسر و قمار بازی و یا انصاب و سنگهایی است که برای پرستش اطراف کعبه قرار میدادند و برای آن قربانی میکردند یا ازلام و قمار با تیرهای چوبی است. باید دانست انصاب، سنگهایی است که نقش و نگاری دارد برخلاف اصنام که بتهای نگارین و دارای صورت و قیافه بوده است. حال مقصود از «ازلام» چیست در آیهٔ نخست میفرماید: «رجس و عمل شیطانی است». این آیه به روشنی بیان میدارد که بر شما میته (مردار)، خون و گوشت خوک حرام است. و بدیهی است که خوردن این امور حرام است و بدین ترتیب، اقسام خوردنیهای حرام بیان میشود. سپس میفرماید: «وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالاْءَزْلاَمِ»(۳)؛ قسمتهایی که به واسطهٔ ازلام از حیوان ذبح شده برمیگیرند، حرام است. بنابراین، روشن میشود که مراد از ازلام، قمار بر سر این گوشتها بوده و نه استخاره تا بتوان حرمت استخاره را از آن برداشت کرد. در روایت، چگونگی قمار ازلام بیان شده است:
«علی بن إبراهیم فی تفسیره: عن الصادق علیهالسلام : إنّ الأزلام عشرة، سبعة لها أنصباء، وثلاثة لا أنصباء لها، فالسبعة هی: الفذ، والتوأم، والرقیب، والحلس، والنافس، والمسیل، والمعلی، فالفذ له سهم، والتوأم له سهمان، والرقیب له ثلاثة، والحلس له أربعة، والنافس له خمسة، والمسیل له ستّة، والمعلی له سبعة، والثلاثة الباقیة هی: السفیح والمنیج والوغد، وکانوا یعمدون إلی الجزور فیجزئونه أجزاء، ثمّ یجتمعون فیخرجون السهام ویدفعونها إلی رجل، وثمن الجزور علی من لم یخرج له شیء من العقل، وهو القمار»(۴).
۱- مائده / ۳٫
۲- مائده / ۹۰٫
۳- مائده / ۳٫
۴- مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۲۶٫
(۷۴)
ازلام ده تیر بوده که هفت تیر آن همانند بوده و پَر داشته و سه تیر آن بهگونهٔ دیگر بوده و پَر نداشته است. اگر برای کسی که قمار میکرده تیری از هفت تیر میآمده، نفر اول یک سهم، نفر دوم دو سهم و نفر سوم سه سهم و نفر چهارم چهار سهم و نفر پنجم پنج سهم و نفر ششم شش سهم و نفر هفتم هفت سهم میبرده و چنانچه تیری از سه تیر بیرون میآمده سهمی نصیب او نمیشده و وی میباخته و باید پول آن حیوان را به طور کامل میداده و این کار قمار است.
آنان با ازلام و با «افعل» و «لا تفعل»، تیرها را معین میکردند و قصد حقیقی آنان ذبح حیوان به صورت غیر شرعی و شرکآمیز بود که بدون بردن نام حق تعالی انجام میشد.
این امر به استخاره هیچ ارتباطی ندارد و نمیتوان بر اساس آن به حرمت استخاره فتوا داد. البته پیش از این گفتیم بر فرض که مراد از «ازلام» استخاره باشد، حرمت آن به این دلیل بوده که در استخاره با ازلام، شرک و نیز قمار وجود داشته و اعراب از این تیرها طلب خیر میکردند و نه از خداوند عالمیان. مجمع البیان نیز این احتمال را آورده است: «حرّمت علیکم الاستقسام بالأزلام، ومعناه طلب قسم الأرزاق بالقداح التی کانوا یتفأّلون بها فی سفارهم»(۱) حال، چنانچه شرک و قمار از ازلام برداشته شود، استخارهٔ ازلامی نیز اشکالی ندارد و میتوان با تیرهایی
۱- مجمعالبیان، مجلد ۳ ـ ۴، ص ۱۵۸، سورهٔ مائده، ذیل آیهٔ ۳٫
(۷۵)
که بر روی آن نوشته شده «افعل» و «لا تفعل» استخاره کرد. البته ازلام هیچ ظهوری در استخاره ندارد واین قول قابل پذیرش نیست؛ زیرا ازلام در کنار مردار، خون و گوشت خوک آمده که خوردن آنها در آیهٔ مبارکه به طور قطع حرام شمرده شده است و بر این سیاق، خوردن گوشتی که از طریق قمار شرک آلود و نه از طریق شرعی به دست میآید حرام دانسته میشود و نه استخاره که به آن یا به خوراکیها ارتباطی ندارد.
از این آیهٔ شریفه به خوبی میتوان وجود اصل استخاره در میان بشر و عقلایی بودن آن را برداشت نمود و میتوان پذیرش آن را نیز امر قرآن و مورد تأیید این کتاب آسمانی دانست و انکار آن تنها در ناحیهٔ شرکی است که در این رابطه وجود دارد و نیز در ارتباط با گوشتی است که از غیر طریق شرعی و به سبب قمار به دست میآید. تأسف از سستی استدلال و برداشت بیاساس و بلکه نادرست فقیهانی است که خواستهاند از این آیهٔ شریفه بر حرمت استخاره استدلال نمایند و حرمت را به ناروا از آن استنباط نمایند و آن را حکمی شرعی بدانند.
از این بحث به دست میآید هیچ نهی و منعی از استخاره با قرآن کریم از آیات قرآن کریم به دست نمیآید و عقلانی و عقلایی بودن آن نیز تبیین گشت و ما در فصل آینده با بررسی روایات این باب، جواز شرعی آن را نیز به دست خواهیم داد.
(۷۶)
«دیدگاه شیخ مفید»
مرحوم شیخ مفید روایات استخاره را در ردیف نمازهای نافله و مستحبی همچون نماز جعفر طیار و نماز حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام آورده است. وی برای استخاره به قرآن کریم باب مستقلی نگشوده است و در این باب روایاتی را میآورد که استخاره در آن به معنای دعای خیر نمودن است و جز استخارهٔ ذات الرقاع از استخارهٔ دیگری نام نمیبرد.
در استخارهٔ ذات الرقاع شش برگ انتخاب میشود و بر سه عدد از آن نوشته میشود: «خیرة من اللّه العزیز الحکیم لفلان بن فلان، افعل» و بر سه عدد دیگر بجای افعل، «لا تفعل» نوشته میشود و بعد از دو رکعت نماز، سه کاغذ به ترتیب برداشته میشود و چنانچه هر سه «افعل» بود، انجام میشود و اگر لا تفعل آمد ترک میشود. اما ایشان استخاره با قرآن کریم و تسبیح را پی نگرفتهاند.
وی مینویسد:
«باب صلاة الاستخارة
روی عن الصادق علیهالسلام أنّه قال: إذا أراد أحدکم أمرا فلا یشاور فیه أحدا، حتّی یبدء، فیشاور اللّه عزّ وجلّ، فقیل له: وما مشاورة اللّه عزّ وجلّ؟ فقال: یستخیر اللّه تعالی فیه أوّلاً، ثمّ یشاور فیه، فإنّه إذا بدء باللّه أجری اللّه له الخیر علی لسان من شاء من الخلق.
(۷۷)
وروی عنه علیهالسلام أنّه قال: یقول اللّه عزّ وجلّ: إنّ من شقاء عبدی أن یعمل الأعمال، ثمّ لا یستخیرنی.
فإذا عرض لک أمر، أردت فعله فصلّ رکعتین، تقنت فی الثّانیة منهما قبل الرکوع، فإذا سلمت سجدت، وقلت فی سجودک: «أستخیر اللّه» مأة مرّة، فإذا أتممت المأة قلت: لا إله إلاّ اللّه العلی العظیم، لا إله إلاّ اللّه الحلیم الکریم، ربّ بحقّ محمّد وآل محمّد، وصلّ علی محمّد وآل محمّد، وخر لی فی کذا وکذا للدنیا والآخرة خیرةً فی عافیة.
استخارة أخری
وإن شئت صلّیت رکعتین، ثمّ دعوت بعدهما، فقلت: «اللهمّ إنّی أستخیرک بعلمک، وأستخیرک بعزّتک، وأستخیرک بقدرتک، وأسألک من فضلک العظیم، فإنّک تقدر ولا أقدر، وتعلم ولا أعلم، وأنت علاّم الغیوب، إن کان هذا الأمر الذی أریده خیرا لی فی دینی، ودنیای، وآخرتی، وخیرا لی فیما ینبغی فیه الخیر فأنت أعلم بعواقبه منّی فیسرّه لی، وبارک لی فیه، وأعنّی علیه، وإن کان شرّا لی فاصرفه عنّی، واقض لی بالخیر حیث کان، ورضنی به حتّی لا أحبّ تعجیل ما أخّرت، ولا تأخیر ما عجّلت.
استخارة أخری
وإن شئت دعوت بعد الرکعتین، فقلت: اللهمّ إن کان کذا وکذا خیرا لی فی دینی، ودنیای، وآخرتی، وعاجل أمری، وآجله فیسّره لی علی أحسن الوجوه، وإن کان شرّا لی فی دینی، ودنیای، وآخرتی، وعاجل أمری، وآجله فاصرفه عنّی، ربّ اعزم لی علی رشدی وإن کرهته، أو أبته نفسی.
استخارة أخری
روی عن أبی عبد اللّه علیهالسلام أنّه قال: ما استخار اللّه عبد بهذه الاستخارة سبعین مرّةً إلاّ رماه اللّه بالخیر یقول: یا أبصر الناظرین، ویا أسمع السامعین، ویا أسرع الحاسبین، ویا أرحم الراحمین، ویا أحکم الحاکمین، صلّ علی محمّد وآل محمّد، وخر لی فی کذا وکذا خیرةً فی عافیة.
(۷۸)
استخارة أخری
وروی عنه علیهالسلام أیضا أنّه قال: إذا أردت الاستخارة فخذ ستّ رقاع، واکتب فی ثلاث منهنّ: بسم اللّه الرحمن الرحیم، خیرةً من اللّه العزیز الحکیم لفلان بن فلان، افعل، وفی ثلاث منهنّ خیرةً من اللّه العزیز الحکیم لفلان بن فلان، لا تفعل، ثمّ ضعهن تحت مصلاّک، وصلّ رکعتین، فإذا فرغت منهما فاسجد، وقل فی سجودک: «أستخیر اللّه برحمته خیرةً فی عافیة» مأة مرّة، ثمّ استو جالسا، وقل: اللهمّ خر لی، واختر لی فی جمیع أموری فی یسر منک وعافیة، ثمّ اضرب یدک إلی الرقاع فشوشها، واخلطها، وأخرج واحدةً، فإن خرجت لا تفعل، فأخرج ثلاثا متوالیات، فإن خرجن علی صفة واحدة «لا تفعل» فلا تفعل، وإن خرجن «افعل» فافعل، وإن خرجت واحدة «افعل» والأخری «لا تفعل» فخذ منها خمس رقاع، فانظر أکثرها، فاعمل علیه، واترک الباقی.
قال الشیخ: وهذه الروایة شاذّة، لیست کالذی تقدّم، لکنّا أوردناها للرخصة دون تحقیق العمل بها»(۱).
شیخ مفید در این باب، نخست دو روایت در شأن استخاره میآورد و سپس پنج نمونه نماز استخاره را میآورد که استخارهٔ رقاع یکی از آنهاست.
روایات مورد استناد شیخ هیچ دلالتی بر استخارهٔ مصطلح با قرآن کریم و حتی با تسبیح را ندارد و از این رو به جواز یا منع آن ارتباطی ندارد و موضوع آن استخاره به معنای مطلق دعا و طلب خیر است.
البته وی از استخارهٔ ذات الرقاع یاد میکند. وی گوید شیخ روایت استخارهٔ رقاع را شاذ میداند و از این رو همانند روایات دیگر نیست و ما آن را برای تأیید بر جایز دانستن اصل استخاره آوردیم و نه برای تحقیق در عمل نمودن به این مورد خاص.
۱- المقنعة، صص ۲۱۶ ـ ۲۲۰٫
(۷۹)
«دیدگاه ابن ادریس»
در میان فقیهان مرحوم ابن ادریس نسبت به جواز استخاره تشکیک کرده است. این فقیه نحریر و آزاده تنها کسی است که با شدت استخاره را نفی میکند و برای آن اصل و اساسی قایل نیست. وی نیز در ضمن نوافل بابی را تحت عنوان استخاره میآورد و در آنجا میگوید:
«وإذا أراد الإنسان أمرا من الأمور لدینه أو دنیاه، یستحبّ له أن یصلّی رکعتین، یقرء فیهما ما شاء، ویقنت فی الثّانیة، فإذا سلّم، دعا بما أراد ثمّ لیسجد، ولیستخر اللّه فی سجوده مأة مرّة، یقول: أستخیر اللّه فی جمیع أموری خیرةً فی عافیة، ثمّ یفعل ما یقع فی قلبه، والروایات فی هذا الباب کثیرة، والأمر فیها واسع، والأولی ما ذکرناه. فأمّا الرقاع، والبنادق، والقرعة، فمن أضعف أخبار الآحاد، وشواذ الأخبار؛ لأنّ رواتها فطحیة ملعونون مثل زرعة ورفاعة وغیرهما، فلا یلتفت إلی ما اختصّا بروایته، ولا یعرج علیه، والمحصّلون من أصحابنا ما یختارون فی کتب الفقه، إلاّ ما اخترناه، ولا یذکرون البنادق، والرقاع، والقرعة، إلاّ فی کتب العبادات، دون کتب الفقه فشیخنا أبوجعفر الطوسی رحمه اللّه لم یذکر فی نهایته ومبسوطه واقتصاده إلاّ ما ذکرناه واخترناه، ولم یتعرّض للبنادق، وکذا شیخنا المفید فی رسالته، إلی ولده لم یتعرّض للرقاع ولا للبنادق، بل أورد روایات کثیرة فیها صلوات وأدعیة، ولم یتعرّض لشیء من الرقاع، والفقیه عبد العزیز بن البرّاج رحمه
(۸۰)
اللّه أورد ما اخترناه، فقال: وقد ورد فی الاستخارة وجوه عدیدة، وأحسنها ما ذکرناه، وأیضا فالاستخارة فی کلام العرب الدعاء، وهو من استخارة الوحش، وذلک أن یأخذ القانص ولد الظبیة فیعرک أذنه، فیبغم، فإذا سمعت أمّه بغامه، لم تملک أن تأتیه، فترمی بنفسها علیه، فیأخذها القانص حینئذ»(۱).
ـ هرگاه انسان خواست امری دینی یا دنیوی را برگزیند مستحب است دو رکعت نماز با هر سورهای که خواست بخواند و بعد از سلام هرچه دوست دارد دعا کند و سپس به سجده رود و صد بار از خداوند طلب خیر کند و بعد از آن هرچه به دل وی آمد عمل کند. روایات در این باب فراوان است و به روشهای مختلف میتوان این نماز را خواند ولی بهترین شیوه همان است که ما گفتیم.
اما انواع دیگر استخاره همچون ذات الرقاع، بنادق و قرعه، روایات آن ضعیف است؛ زیرا راویان آن فطحی مذهب و ملعون هستند؛ مثل: زراعه، سماعة و دیگران. محققان از اصحاب ما در کتابهای فقهی خود همان چیزی را گفتهاند که ما بر آن اعتقاد داریم. آنان بنادق و استخارهٔ ذات رقاع و قرعه را تنها در کتابهای عبادی و نه فقهی ذکر کردهاند. مرحوم شیخ طوسی در کتاب «النهایة»، «المبسوط» و «الاقتصاد» از آنها نامی نبرده و نیز شیخ ما مرحوم مفید در رسالهٔ «المقنعه» معترض آن نشده و تنها روایاتی را آورده که در آن صلوات و دعاست و نیز ابن برّاج در مورد استخاره وجوهی را ذکر کرده و گفته بهترین آن همان دیدگاه ماست.
استخاره در کلام عرب به معنای دعا کردن است؛ به این معنا که انسان نماز بخواند و سجده و دعا کند.
۱- ابن إدریس الحلی، السرائر، ج ۱، صص ۳۱۳ ـ ۳۱۴٫
(۸۱)
ابن ادریس در ادامه معنای استخاره را تنزل میدهد و میگوید: استخاره از استخارة الوحش است. هرگاه بر آن بودند تا حیوانی را به دام اندازند، بچههای آن را میآوردند و کاری میکردند که آن برای یافتن بچهٔ خود به دام بیفتد.
استخارهٔ دل
ابن ادریس از اقسام استخاره، نخست استخارهٔ دل را میآورد. میان مردم شایع است که میگویند استخاره به دل است، اگر خوبی انجام چیزی به دل انسان برات شد، آن کار خوب است و در غیر این صورت خیر. بنا بر این گفته، استخاره همان حالت دل انسان است.
ما پیش از این گفتیم که استخاره شکلهای متعددی دارد و از استخاره به تسبیح، رقاع و قرآن کریم نام بردیم اما از دیگر اقسام استخاره، رجوع به دل است تا دل با الهامی که میگیرد از حالت شوک و حیرت بیرون آید. در این زمینه روایاتی نیز رسیده است که سفارش میکند از خداوند طلب خیر کنید تا خداوند خیر را بر شما نازل کند. هیچ یک از فقیهان با این نوع استخاره مخالفتی نداشتهاند. مرحوم ابن ادریس با این که با استخاره با قرآن کریم مخالف است در این مورد مینویسد:
ـ «هرگاه انسان خواست امری دینی یا دنیوی را برگزیند مستحب است دو رکعت نماز با هر سورهای که خواست بخواند و بعد از سلام هرچه دوست دارد دعا کند و سپس به سجده رود و صد بار از خداوند طلب خیر کند و بعد از آن هرچه به دل وی آمد عمل کند… در این مورد روایات فراوانی وجود دارد و این امر روشن است».
وی در این زمینه، روایت زیر را شاهد میآورد:
«قال سیدنا الصادق علیهالسلام : إذا عرضت لأحدکم حاجةً فلیستشر اللّه ربّه، فإن أشار علیه اتّبع، وان لم یشر علیه توقّف. قال: فقلت: یا سیدی، وکیف أعلم
(۸۲)
ذلک؟ قال: تسجد عقیب المکتوبة، وتقول: «اللهمّ خر لی» مأة مرّة، ثمّ تتوسّل بنا، وتصلّی علینا، وتستشفع بنا، ثمّ تنظر ما یلهمک تفعله، فهو الذی أشار علیک به»(۱).
امام صادق علیهالسلام میفرماید: اگر برای یکی از شما مشکلی پیش آمد با خداوند مشورت کنید و اگر دل به جایی اشاره داشت، از آن پیروی کنید و چنانچه اشارهای نداشت، باز ایستید و کاری انجام ندهید.
راوی گوید: آقای من، چگونه بدانم دلم به چیزی اشاره دارد؟ حضرت فرمود: پس از نماز سجده نما و صد بار بگو: «اللهمّ خر لی» و سپس ما را شفیع قرار بده ببین چه چیزی به دلت الهام میشود هرچه بر شما الهام شد، به همان عمل نما.
این روایت از استخاره به دل یاد میکند. استخاره به دل یعنی آن که خواهان بدون توجه، استجماع و جمعیت خاطر در پی کاری نرود و کاری را با شک و تردید انجام ندهد.
در این روایت است «وإن لم یشر إلیه توقّف»؛ و اگر چیزی به دل وارد نشد باید توقف کرد و به دنبال انجام کار نرفت. این بیان بسیار مهم است. روایت میفرماید نباید کاری را با شک، حیرت، دو دلی و سرگردانی انجام داد، بلکه در چنین حالتی باید از راهاندازهای دل استفاده کرد و سپس طلب خیر نمود.
همهٔ روایاتی که بر طلب خیر از خداوند سفارش دارد بر استخارهٔ دل قابل حمل است. در روایت دیگری نیز این معنا چنین آمده است:
«وفی فردوس الأخبار: أنّ النبی صلیاللهعلیهوآله قال: «یا أنس، إذا هممت بأمر فاستخر ربّک فیه سبع مرّات، ثمّ انظر إلی الذی یسبق إلی قلبک، فإنّ الخیرة فیه. یعنی افعل ذلک»(۲).
۱- شیخ الطوسی، الأمالی، ص ۲۷۵٫
۲- سید ابن طاووس، فتح الأبواب، ص ۱۵۶٫
(۸۳)
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: ای انس، چون آهنگ انجام کاری داشتی، هفت مرتبه بگو: خدایا به من خیر عطا کن و سپس نگاه کن که چه چیزی بر دل تو مینشیند، همان خیر توست و همان را انجام بده.
در این روایت میگوید هفت مرتبه طلب خیر نما؛ چرا که چه بسا یک مورد آن مورد اجابت واقع شود؛ همانطور که در استغفار نیز بر هفت مرتبه گفتن آن سفارش شده است. البته، این روایت میفرماید در صورتی که خواستی بر کاری اقدام نمایی نخست هفت مرتبه طلب خیر نما و سپس بنگر چه چیزی به دلت مینشیند و هنگامی که چیزی به قلب تو وارد شد همان خیر توست؛ یعنی همان را انجام بده و اگر چیزی نیز به دل تو وارد نشد، باید گفت این امر نشان میدهد که این کار بد است و باید آن را رها کرد. اسلام حتی در چنین مواردی نیز بن بست را نمیپذیرد و راهحلی برای آن ارایه داده است. اولیای خدا چنان قدرت و نیرویی دارند که استجماع هم نمیکنند و در حالت عادی مشکل و چارهٔ هر کاری را مییابند و برخی که توانایی یافت مشکلات و راه چارهٔ آن در بیداری را ندارند، در «بازیابی رؤیایی» و هنگام خواب میتوانند این کار را بکنند.
در روانشناسی معنوی بابی به نام «بازیافت رؤیت» وجود دارد و در آنجا گفته میشود کسی که مشکلی دارد و برای حل آن ناگزیر از ارتباط با روح یکی از پیامبران و یا عالمان و یا پدر و مادر خویش است، باید ذکر یا دعایی را با شرایط آن بخواند تا وی را در خواب ببیند و چنانچه صورتی
(۸۴)
شیطانی و خلاف بر وی تمثل نیابد، باید همان را پی بگیرد و در صورتی که او شخصی را در خواب نبیند باید حل مشکل خود را از دیگری بخواهد؛ چرا که ممکن است اسم رب وی با آن شخص سازگار نباشد و با وجود ناسازگاری، هیچ ذکری اثرگذار نمیگردد.
در این روایت به خواندن نماز سفارش شده، و چنین نمازی کار استارت و به راه انداختن دل را انجام میدهد و دل را متحول میسازد؛ چرا که دل نیز گاهی قفل و هنگ میکند.
استجماع، بازیافت رؤیت، و عبادات شرعی همانند نماز و دعا و طلب خیر از خداوند هریک به جای خود دل را باز میکند و آن را برای دریافت الهامات ربوبی آماده میسازد و اگر عبادت و توسلی نتوانست قفل دل را بگشاید باید عبادت و توسلی دیگر را آغاز نمود و توصیه به سجده، نماز، توسل و شفاعت در روایت یاد شده در این راستاست.
در روانشناسی ثابت است که گاهی کوچکترین تحریکی، انسان را دگرگون میسازد و او را از حالی به حال دیگر میبرد و برای نمونه، کسی که دچار سکسکه شده با ریختن آبی خنک به صورت وی به طور غافلگیرانه و یا با ایجاد عاملی تحریکآمیز، تحریک میپذیرد و سکسکهٔ او قطع میشود. در اینجا نیز با قفل شدن دل، شُک و تحریکی معنوی مانند خواندن نماز، دعا یا به دست آوردن استجماع با نشستن بر دو زانو و کنترل و تنظیم تنفس یا فرستادن دستکم چند صلوات، دلی را که قفل شده به حرکت میاندازد. پس این که روایت میفرماید نخست نماز بخوانید، ارشاد به حکم عقل است و امری تعبدی ندارد. معروف است ابن سینا به گاه برخورد با مشکلات و عویصات علمی نماز میگزارده است؛ چرا که وی افزوده بر این که پزشکی حاذق و فیلسوفی ماهر بوده، روانشناسی توانا نیز بوده است و میدیده فکر و اندیشهٔ وی بدون عاملی تحریککننده، حرکت نمیپذیرد و دو رکعت نماز را سکوی پرش اندیشهٔ خود میساخته است.
این روایت میگوید اگر بعد از خواندن نماز یا هر کار دیگری باز تحیر
(۸۵)
باقی ماند و چیزی بر دل وارد نشد، معنا و مفهوم آن این است که آن کار خوب نیست و باید آن را رها کرد.
ارشادی بودن نماز استخاره
باید دانست آنچه در این روایت به آن سفارش شده، امری تعبدی نیست بلکه ارشاد به حکم عقل است و در بحثهای عقلی و عرفانی آمده است انسان سه موتور جستوجوگر دارد: یکی جستوجوگری نفسانی که حسابگریهای دنیای او را بر عهده دارد، دیگری نیروی جستوجوی عقلانی است و سومین نیرو نیز توانایی دل در بر شدن به مغیبات و دریافت الهام است؛ الهاماتی که عقل به آن راه ندارد. در این مرتبه، با چشم نگاه نمیشود، محاسبهای انجام نمیگیرد، بلکه تنها دل است که حکم میراند. به تعبیر دیگر میتوان گفت سه مدیریت در انسان وجود دارد: مدیریت مزاجی یا نفسی، مدیریت عقلانی و مدیریت دل و روح قدسی افراد. کسی میتواند با این سه موتور حرکت کند که از اولیای الهی باشد.
بسیاری از مردم موتور عقلانی را به کار نمیاندازند و «وَأَکثَرُهُمْ لاَ یعْقِلُونَ» و «أَکثَرُهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ» وصف آنان است، اما اولیای خدا از ابتدا از موتور سوم و الهام دل و روح قدسی استفاده میبرند.
غفلت از دل
متأسفانه، موتور جستوجوگر دل که بسیار قوی است در انسان نادیده انگاشته میشود و در میان گرد و غبار غفلت گم میشود. دل مرکز مغیبات و مرکز واردات است و سنگ نیست تا چیزی بر آن ننشیند. حقیقت هر انسانی دل اوست.
اگر دل به مسایل و حقایق و امور ربوبی گرفته شود، انسان گستردگی آن که هفت آسمان و زمین در برابر آن چون نگین انگشتری در کویری به
(۸۶)
وسعت دنیا دانسته میشود را در مییابد. در مباحث معنوی و سلوک معرفتی باید برد و میزان رزمایش و مانور دل را بارها و بارها آزمود تا انسان ببیند از خود راهی به جایی دارد یا نه و تحولات و واردات قلبی خود را بررسی کند.
اگر حاصل دل انسان تنها همان آبهایی است که دیگران تحت عنوان درس و بحث و خواندنی و مدرسی در آن ریختهاند، حقیقت وی سطل یا بشکهای آب بیش نیست و چنین چیزی دل نامیده نمیشود. اگر انسان به همان اندازه که برای ارجاع ضمایر کتابهای درسی کار میکند و زحمت میکشد بر خرابی دل خویش که در حقیقت آبادی آن است و شیوهٔ آن را ما در دیگر نوشتههای خود؛ مانند: «عارف و کمال» آوردهایم همت نهد، نتیجهٔ بیشتری به دست میآورد.
دل آدمی دریایی بیانتهاست که به وسعت عوالم فراوان، بینهایت واردات میپذیرد. دل موجودی است اکتیو و فعال که قدرت رزمایش آن به انجام هر کاری است. با این حال، گاه دل آدمی قفل میکند و به شک و حیرت میافتد و از این رو باید آن را از شک درآورد؛ چرا که هر کاری که با شک و دودلی انجام شود، فرجامی جز شکست ندارد و باید قفل دل را به شکلی باز کرد.
وکالت در استخارهٔ دل
بعد از این خواهیم گفت که وکالت در همهٔ امور جایز است و از طرفی دین اسلام دین یسر و وسعت است و عقلانیت و منطق را پاس میدارد، از این رو اگر کسی در حالتی است که دل وی قفل نموده و چیزی بر آن الهام نمیشود میتواند به مؤمن مورد اعتمادی مراجعه کند و وی را وکیل بگیرد تا از طرف وی دو رکعت نماز بگزارد و از خداوند طلب خیر کند و آنچه به دل وی وارد شد را انجام دهد. همانطور که در استخاره
(۸۷)
میتوان از دیگری خواست که برای وی استخاره کند و یا در مشورت از دیگری بخواهد به جای او فکر کند و حاصل فکر او را به وی منتقل نماید.
نقد کلام ابن ادریس
بعد از توضیح بخشی از کلام ابن ادریس که کلامی مهم در استخارهٔ دل بود، مهمترین نقدهایی که بر نظریهٔ وی وارد است را در ذیل به صورت فهرستوار میآوریم:
الف ـ ابن ادریس میگوید استخاره در دین جایگاهی ندارد؛ چرا که فقیهان در فقهنوشتههای خود برای استخاره بابی ویژه باز نکردهاند و آن را در باب نوافل آوردهاند؛ این در حالی است که باید به ایشان گفت از آنجا که برای انجام استخاره در شریعت نماز رسیده است، این امر جایگاه بلند استخاره را میرساند، آنان به اعتبار نماز مستحبی آن، استخاره را در باب نوافل ذکر کردهاند.
ب ـ استخاره دارای روایات بسیاری است که نشاندهندهٔ اهتمام شریعت به آن است اما ابن ادریس همهٔ آن را به صرف خبر واحد بودن نادیده میگیرد و میگوید قابل استناد نیست؛ در حالی که در دیگر ابواب فقه از خبر واحد استفاده میشود و نیز نادیده گرفتن حجیت خبر واحد به انسداد باب علم و علمی منجر میگردد.
ج ـ جناب ابن ادریس به بهانهٔ این که در سند روایات استخاره افراد ضعیفی هستند آن را پی نگرفته است؛ حال آن که در سند اخبار نماز استخاره نیز افراد ضعیفی قرار دارند و ایشان به آن استناد میکند؟!
د ـ بر فرض که تمامی روایات استخاره قابل استناد نباشد اما از آن جا که اصل اولی در آن اباحه، برائت و جواز است، میتوان به استخاره پرداخت؛ همانطور که قرآن کریم میفرماید: «وَسَخَّرَ لَکمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ
(۸۸)
وَمَا فِی الاْءَرْضِ»؛ اذن کلی در بهره بردن از هر چیزی را میدهد مگر آن که منعی از ناحیهٔ شریعت بر آن رسد. البته، چون شریعت اسلام دین خاتم است و هرچه را که لازم بوده بیان داشته، از این رو چنانچه از چیزی منع نشده باشد، این خود به معنای جواز آن است.
متأسفانه، عظمت و بزرگی قرآن کریم که از اعاظم مخلوقات الهی است، ما را در بهره بردن از آن به یأس یا ترس کشانده است. ترس از ابتلا به تفسیر به رأی. وجود چنین حالت روحی ـ روانی سبب شده است قرآن کریم کتابی کاربردی در میان مسلمانان نباشد و آنان نتوانند قرآن کریم را برنامهٔ زندگی خود قرار دهند و تنها به قرائت آن بسنده میکنند.
یکی از کاربردهای قرآن کریم انجام استخاره با آن و راهنمایی خواستن از این کتاب قدسی است که افزوده بر رفع تحیر، واقع نمایی دارد و هیچ منعی برای استفاده از آن در این جهت نرسیده است. افزوده بر این، عقل ماندن در شک و حیرت را درماندگی در زندگی میداند و آن را نمیپسندد و یکی از راههای رفع حیرت انجام استخاره است و استخاره با عقل نیز سازگار است.
ابن ادریس و شیخ نجم الدین تنها فقیهانی هستند که با استخاره به اشتباه مخالفت نمودهاند. آنان میگویند استخاره طلب دعا و داخل در توکل است و از هر کسی بر میآید و جایگاه آن را چنان تنزل میدهند و آن را به تحقیر میکشند که آن را از «استخارة الوحش» میداند؛ در حالی که ما استخاره با قرآن کریم را دانشی پیچیده و نظاممند میدانیم که از شؤون اولیای الهی است. ابن ادریس، در ردیف مخالفان استخاره، شیخ مفید را قرار میدهد و میگوید شیخ ما مرحوم مفید در رسالهٔ «المقنعه» متعرض آن نشده و تنها روایاتی را آورده که در آن صلوات و دعاست؛ در حالی که کتاب «المقنعه» کتابی خلاصه است که نمیشود در آن بیش از
(۸۹)
این توضیح داد و نمیتوان از اختصار وی مخالفت او را برداشت نمود. این در حالی است که دیگر فقیهان همه از استخاره سخن گفتهاند.
(۹۰)
«نظرگاه سید بن طاووس»
سید بن طاووس از صاحبان استخاره و آشنای به علوم باطنی است که در غیب عالم هستی به نوعی قدرت تصرف داشته و استخاره در دیدگاه ایشان دارای جایگاه والایی است. وی برخی از آداب استخاره را در کتاب فتح الابواب چنین مینویسد:
«من آداب المستخیر أن یتأدّب فی صلاته کما یتأدّب السائل المسکین، وأن یقبل بقلبه علی اللّه تعالی فی سجوده للاستخارة، وقول: أستخیر اللّه برحمته خیرةً فی عافیة، وکذا إذا رفع رأسه من السجدة، وأن لا یتکلّم بین أخذ الرقاع ولا فی أثناء الاستخارة إلاّ بالمرسوم؛ لأنّ ذلک من قلّة الأدب، ولقول الجواد علیهالسلام لعلی بن أسباط: «ولا تکلّم أحدا بین أضعاف الاستخارة حتّی تتمّ مأة مرّة، وإذا خرجت الاستخارة مخالفةً لمراده فلا یقابلها بالکراهة، بل بالشکر، کیف جعله اللّه أهلاً أن یستشیره».
جناب سید در این فراز برخی از آداب استخاره را آورده است که ما آن را در جای خود توضیح دادهایم. باید توجه داشت آنچه از استخاره در نزد این عالمان ربانی بوده بیش از آن چیزی است که در کتابهای خود میآورند و آنان لحاظ جامعهٔ زمان خود را دارند و نمیتوانند بدون تقیه و پنهان داشتن بسیاری از معارف، سخن بگویند و حقایق موجود در خود را تنها به سینههای محرمی که امانتدار آن بودهاند قرار میدادهاند و نه
(۹۱)
در دانشنوشتههای خویش. وی در تبیین جایگاه استخاره مینویسد: «اعلم أنّ الاستخارة من أشرف الأبواب إلی معرفة صواب الأسباب».
وی در این عبارت، استخاره را از راههای وصول به درستی کار و عمل صواب میداند و آن را در ردیف کتاب و سنت قرار میدهد و همانگونه که میتوان به کتاب و سنت مراجعه نمود و درستی کاری را دریافت، میتوان به استخاره مراجعه داشت و از صحت و سقم کار مورد نظر آگاهی یافت. البته، درستی کاری غیر از حجیت آن است و ما استخاره را حجت؛ تنها به معنای امری که بتواند حکمی را به شرع استناد دهد نمیدانیم. وی مینویسد: «وانظر إلی جواب الرضا و الجواد علیهماالسلام کیف عدلا عن مشورتهما بما علیه من التأیید والمزید إلی الاستخارة، وهما نوّاب مالک یوم الحساب». امام رضا و امام جواد علیهماالسلام استخاره را معادل خود قرار میدهند تا مردم دریابند فردا که عصر غیبت رخ میدهد و دست آنان از معصوم کوتاه میگردد در کارهای مهم خود که برای آنها رخ میدهد و بایسته است با امام معصوم مشورت شود، به استخاره پناه برند و از آن راهنمایی بجویند و از باطن و غیب عالم غفلت ننمایند. در واقع سید بن طاووس میگوید برای کشف درستیها و صواب میتوان از استخاره مدد گرفت و از مشکلات خلاصی جست و راه چارهٔ آن را یافت.
وی در کتاب فتح الابواب در رابطه با استخاره نظری فقهی دارد که مبتنی بر اصالة الحذر در امور است.
«الباب الثانی والعشرون فی استخارة الإنسان عن من یکلّفه الاستخارة من الاخوان.
إعلم أنّنی ما وجدت حدیثا صریحا أنّ الإنسان یستخیر عن سواه، لکن وجدت أحادیث کثیرة تتضمّن الحثّ علی قضاء حوائج الاخوان من اللّه جلّ
(۹۲)
جلاله بالدعوات وسائر التوسّلات، حتّی رأیت فی الأخبار من فوائد الدعاء للاخوان ما لا أحتاج إلی ذکره الآن، لظهوره بین الأعیان، والاستخارات علی سائر الروایات هی من جملة الحاجات، ومن جملة الدعوات، فإنّ الذی یستخیر بالرقاع إنّما یسجد ویدعو مأة مرّة، ویرفع رأسه ویدعو أیضا کما قدّمناه، فاستخارة الإنسان عن غیره داخلة فی عموم الأخبار الواردة بما ذکرنا. ولأنّ الإنسان إذا کلّفه غیره من الاخوان الاستخارة فی بعض الحاجات، فقد صارت الحاجة للذی یباشر الاستخارات، فیستخیر لنفسه وللذی یکلّفه الاستخارة، أمّا استخارته لنفسه بأنّه هل المصلحة للذی یباشر الاستخارة فی القول لمن یکلّفه الاستخارة، وهل المصلحة للذی یکلّفه الاستخارة فی الفعل أو الترک؟ وهذا ممّا یدخل تحت عموم الروایات بالاستخارات، وبقضاء الحاجات، وما یتوقّف هذا علی شیء یختصّ به فی الروایات»(۱).
باب بیست و دوم در گرفتن استخاره برای دیگری
بدان و آگاه باش که من روایتی صریح بر این که انسان برای دیگری استخاره کند نیافتم، اما روایات بسیاری را دیدهام که بر بجا آوردن نیازهای برادران دینی با دعا و دیگر شیوههای توسل تأکید دارد، بلکه در روایات آثار و فواید بسیاری برای دعا به برادارن دینی دیدهام که نیازی به ذکر آن نیست، چرا که به چشم هر کسی آمده است، و استخاره نیز در زمرهٔ آن نیازها ودعاهاست؛ زیرا کسی که با رقاع استخاره میگیرد به سجده میرود و ذکری را صد مرتبه میگوید، و دعا مینماید همانگونه که پیش از این گذشت، پس استخاره برای دیگری در عموم این روایات به همانگونه که گفتیم داخل است. همچنین کسی که برای دیگری میخواهد استخاره کند میتواند نخست استخاره کند که آیا مصلحت
۱- السید ابن طاووس، فتح الأبواب، ص ۲۸۱ ـ ۲۸۳٫
(۹۳)
است برای دیگری استخاره نماید و به او بگوید آن را انجام دهد یا خیر و آن را ترک نماید و در این صورت هم در عموم روایات استخاره داخل میشود و هم عموم روایات قضای حاجت مؤمن آن را در بر میگیرد و این امر متوقف بر چیزی نیست تا در روایات به آن ویژگی داده شود.
سید بن طاووس در این عبارات به این پرسش پاسخ میدهد که آیا در استخاره میتوان به دیگری رجوع کرد و از او خواست برای وی استخاره بگیرد یا هرکس باید خود کارشناس در این امر گردد و برای خود استخاره بگیرد؛ چرا که برخی عقیده دارند اساس استخاره بر تضرع شدید درونی و الهام گرفتن با دل برای رفع حیرت استوار میگردد و هر کس خود باید این حالت عارفانه و رمزآلود را در خود به وجود آورد و از این رو اصل اولی در استخاره این است که هر کسی برای خود استخاره بگیرد.
سخن سید بن طاووس در باب استخاره مبتنی بر «اصالة الحذر» یا «اصالة المنع» در همهٔ کارهاست؛ چرا که بنا بر این نظریه، ما ملک خداوند به شمار میرویم و نمیتوان در ملک خداوند بدون اجازهٔ وی دخالتی داشت.
این در حالی است که با تلاش اصولیان، این اصل از میان مباحث علمی رخت بر بست و عالمی نیست که بر بیاساسی آن اذعان نداشته باشد و «اصالة الجواز» جز در موارد معدودی مانند ذباحه بر همه چیز سایه میافکند و در این صورت، جای آن نمیماند که برای جواز استخاره به دلیل نیاز داشته باشیم. در اسلام، «اصالة الجواز»، «اصالة الاباحه» و «اصالة الحلیه» با توجه به آیهٔ شریفهٔ «وَسَخَّرَ لَکمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ»(۱) و بسیاری از آیات دیگر و با توجه به قاعدهٔ «کلّ شیء لک
۱- لقمان / ۲۰٫
(۹۴)
مباح الا ما خرج بالدلیل» بر هر چیزی حاکم است و ما برای اثبات حرمت نیازمند اقامهٔ دلیل هستیم و نه برای اثبات اباحه و جواز مگر در چند مورد بخصوص و ویژه. این گونه است که دیگر نمیتوان گفت دلیل صریحی بر استخاره برای دیگری وجود ندارد و جای آن نیست که شیوهٔ پیشنهادی مرحوم سید بن طاووس را برگزینیم که اکل از قفا به شمار میرود. در استخاره برای دیگری میشود نیت کرد خدایا! انجام این کار برای این شخص خوب است یا بد و سپس استخاره کرد. استخارهگیرنده در این استخاره فاعل تسخیری است و برای خود استخاره نمیکند، بلکه برای دیگری است که استخاره میکند. این در حالی است که استخاره امری توصلی است و به چنین طرح و نقشههای علمایی نیاز ندارد. بله، تنها در باب عبادات نمیتوان بدون دلیل چیزی را عبادی دانست و ما در استخاره چنین قصدی نداریم؛ چرا که استخاره به قصد قربت نیازی ندارد؛ همانطور که لازم نیست استخاره نمود آیا رواست برای دیگری استخاره نمایم یا خیر.
البته، باید انصاف داد که عالمان ما در هیچ مسألهای از پیش خود چیزی نمیگفتهاند و بر آن بودهاند تا میان خود و خدای خویش حجت داشته باشند و سخن گویند. از این جهت، عبارت کوتاه سید بن طاووس بسیار فقهی، علمی و سنگین است و وی بر آن بوده تا استخارهٔ فرد دیگری را به استخارهٔ خود تبدیل کند تا دلیل خاص بر جواز آن داشته باشد. وی با همهٔ نقدی که بر او وارد است بسیار روشمند و سنجیده سخن میگوید و در پرداخت و ارایهٔ نظریهٔ خویش تخصصی و فنی عمل میکند. به عکس برخی از نویسندگان کنونی که در ارایه و پرداخت استدلال از آگاهی و تبحر لازم برخوردار نیستند و دست به قلم میبرند و تنها بر آن هستند که چیزی بنویسند و آن را به نام خود به چاپ رسانند.
(۹۵)
چنین روشی که سید بن طاووس پیشنهاد میدهد شیوهٔ «داعی بر داعی» است و نمونههای زیادی در شریعت دارد. برای نمونه، میتوان برای انجام قضای نماز میت یا منبر رفتن قصد قربت داشت و با این وجود برای آن مزد گرفت.
البته، همانگونه که گذشت نیازی به شیوهٔ پیشنهادی سید برای انجام استخاره نیست و قواعد کلی: «اصالة الجواز»، «اصالة الاباحة» و «اصالة الحلیة» برای جواز و حلیت آن بسنده است. آیات تسخیر؛ مانند:«َسَخَّرَ لَکمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ» و روایات فراوانی مانند: «کلّ شیء لک حلال حتّی تعلم أنّه حرام» بر آن دلالت دارد.
نکتهٔ دیگری که نباید از آن غفلت داشت روایات فراوانی است که میگوید از دیگران التماس دعا داشته باشید و از آنان بخواهید شما را دعا کنند و استخاره موضوع این روایات قرار میگیرد. در ادعیه است که گفته شود: «اللهمّ اغفر للمؤمنین والمؤمنات، والمسلمین والمسلمات، الاحیاء منهم والأموات، تابع بیننا وبینهم بالخیرات، إنّک مجیب الدعوات، إنّک قاضی الحاجات»، استخاره، دعا و طلب خیر برای دیگری است و انسان در واقع با زبان معصوم دعا میکند؛ یعنی هر کسی چون با زبان دیگری گناه نکرده، زبان وی برای او عصمت دارد و دعای او در حق وی دعا به زبان معصوم است.
سید بن طاووس گوید حدیث صریحی بر جواز استخاره برای دیگری ندیدم و اصل آن است که هر کس تنها برای خود استخاره کند.
ما دیدگاه سید بن طاووس را در کلام علامهٔ مجلسی به تفصیل نقد خواهیم کرد و در آنجا میآوریم که روش تربیتی حضرات معصومین علیهمالسلام همواره روشی آموزش محور و شاگرد پرور بوده است. آنان بعد از این که مسألهای را برای کسی بیان میکردند از مردم
(۹۶)
میخواستند آن را بنویسند و برای دیگران نقل کنند و تأکید میکردند که آن مسأله را تکرار نخواهند کرد؛ چرا که فرصت و زمانی برای تکرار نبود و از این رو، برخی از شاگردان آن حضرات تا بیست هزار روایت را نقل نمودهاند. این روش در باب استخاره نیز جاری بوده است و آنان بهجای انجام استخاره، دانش استخاره را به دیگران آموزش میدادهاند تا هر کس بتواند برای خود استخاره بگیرد و در انجام این کار گسترده و وقت گیر نیازی به مراجعه به معصوم نداشته باشد و بر این اساس، نمیتوان از نداشتن روایت در انجام استخاره برای دیگری از ناحیهٔ حضرات معصومین علیهمالسلام ممنوع بودن آن را نتیجه گرفت.
وکالت در استخاره
باید دانست کسی که به دیگری مراجعه میکند و از وی میخواهد تا برای او استخاره بگیرد در واقع او را وکیل خود در این امر میسازد و وکالت نیز از عقودی است که مورد تأیید اسلام است و به خواندن صیغه یا معاطات شکل میپذیرد و وکالت از آسانترین عقود اسلامی است که کمترین شرط را برای صحت دارد و با توجه به صحت وکالت در دین اسلام، ما از ارایهٔ دلایل مستقل برای جواز استخاره بینیازیم؛ هرچند ما پیش از این گفتیم که اصل اولی در استخاره برای دیگری جواز آن است. برای آشنایی با حقیقت وکالت سخن دو فقیه نامور شیعی از متقدمان و متأخران را در ذیل میآوریم: محقق حلی در شرائع الاسلام گوید:
«کتاب الوکالة، … وهو استنابة فی التصرّف. ولابدّ فی تحقّقه من إیجاب دالّ علی القصد کقوله: وکلتک أو استنبتک أو ما شاکل ذلک. ولو قال: وکلتنی، فقال: نعم، أو أشار بما یدلّ علی الإجابة، کفی فی الإیجاب. وأمّا القبول: فیقع باللفظ کقوله: قبلت أو رضیت أو ما شابهه. وقد یکون بالفعل، کما إذا قال:
(۹۷)
وکلتک فی البیع فباع. ولو تأخّر القبول عن الإیجاب لم یقدح فی الصحّة، فإنّ الغائب یوکل والقبول یتأخّر»(۱).
ـ وکالت؛ نایب گرفتن در تصرف است. وکالت بدون خواندن ایجابی است که قصد موکل را برساند یا بدون تأیید آن از ناحیهٔ وی و همانند آن همچون اشاره به پذیرش آن شکل نمیپذیرد. قبول نیز هم به لفظ و هم به فعل تحقق مییابد. لازم نیست میان ایجاب و قبول موالات باشد و تأخیر قبول از ایجاب به درستی آن ضرری وارد نمیآورد؛ چرا که فرد غایب میتواند وکیل شود و قبول از ایجاب آن فاصله دارد.
آقاي خمینی در کتاب تحریر الوسیله مینويسد:
«کتاب الوکالة، وهی تفویض أمر إلی الغیر لیعمل له حال حیاته، أو إرجاع تمشیة أمر من الأمور إلیه له حالها، وهی عقد یحتاج إلی إیجاب بکلّ ما دلّ علی هذا المقصود، کقوله وکلّتک أو أنت وکیلی فی کذا، أو فوّضته إلیک ونحوها، بل الظاهر کفایة قوله: بع داری قاصدا به التفویض المذکور فیه، وقبول بکلّ ما دلّ علی الرضا به، بل الظاهر أنّه یکفی فیه فعل ما وکل فیه بعد الایجاب، بل الأقوی وقوعها بالمعاطاة بأن سلّم إلیه متاعا لیبیعه فتسلمه لذلک، بل لا یبعد تحقّقها بالکتابة من طرف الموکل والرضا بما فیها من طرف الوکیل؛ وإن تأخّر وصولها إلیه مدّةً، فلا یعتبر فیها الموالاة بین ایجابها وقبولها، وبالجملة یتّسع الأمر فیها بما لا یتّسع فی غیرها، حتّی أنّه لو قال الوکیل: «أنا وکیلک فی بیع دارک» مستفهما فقال: «نعم» صحّ وتمّ وإن لم نکتف بمثله فی سائر العقود»(۲).
ـ وکالت واگذاری امری به دیگری است تا آن را در زمان زندگی موکل انجام دهد یا بازگرداندن و واگذاشتن امری از امور بر عهدهٔ دیگری
۱- المحقق الحلی، شرائع الإسلام، ج ۲، ص ۴۲۵٫
۲- السید الخمینی، تحریر الوسیلة، ج۲، ص ۳۹٫
(۹۸)
است در زمان زندگی. وکالت از عقودی است که نیاز به ایجاب و قبول دارد. ایجاب با هرچیزی که این واگذاری را برساند و قبول یه هرچیزی که بر رضایت به آن دلالت داشته باشد واقع میشود، بلکه وکالت به معاطات نیز انجام میگیرد، بلکه بعید نیست که به نگارش نیز شکل بپذیرد، و قبول میتواند از ایجاب مؤخر باشد، و میان ایجاب و قبول آن وجود موالات شرط نیست. و به صورت کلی امر در وکالت گستردهتر از دیگر عقود است و در آن چیزهایی بخشیده شده که در دیگر عقود باید مراعات گردد.
بر اساس این دو تعریف، وکیل نایب میشود تا از برای دیگری تصرف کند و در استخاره نیز کسی که خود از عهدهٔ انجام نیکوی استخاره برنمیآید، دیگری را نایب میگیرد تا استخاره کند. وکالت گرفتن نیز هم به قول انجام میشود و هم به فعل و هم به صورت معاطات. همانگونه که ما آن را در تمامی عقود جاری دانستیم و در جای خود ثابت نمودهایم که در انعقاد قراردادها و عقود به خواندن صیغه و ایجاب و قبول لفظی نیازی نیست و مردم نیز در کارهای خود، دیگران را این گونه وکیل قرار میدهند.
از سوی دیگر، استخاره امری تعبدی نیست و توصلی است و از این رو وکالت و توکیل در آن راه دارد.
در باب «نیابت» نیز میتوان در هر کاری نایب گرفت، مگر آن که منعی از شریعت رسیده باشد؛ به طور مثال: کسی نمیتواند در عبادت نایب شخص زنده شود. به فرض اگر در شرع در این مورد حکمی نرسیده بود، میگفتیم: میتوان برای فرد زنده نیز نایب شد.
شریعت در هر جا که حکمی بر خلاف سیرهٔ عقلا داشته، و آن را لازم میدانسته، بیان کرده و در هر موردی که بیانی از شریعت نرسیده،
(۹۹)
باید بر اساس سیرهٔ عقلا عمل کرد. افزون بر این، بسیاری از اوامر شریعت ارشادی است و نه مولوی.
به هر حال، وکالت در استخاره صحیح است و راه حل مرحوم سید بن طاووس و علامهٔ مجلسی امری غیر علمی و بدون دلیل و نوعی سختگیری در این باب است.
باید توجه داشت در وکالت استخاره لازم نیست کسی که استخاره میکند بگوید من از سوی شما وکیلم که قرآن کریم را باز کنم و استخاره کنم. ما در بسیاری از کارها از باب وکالت به دیگران و به صورت معاطاتی کمک میکنیم و استخاره از باب وکالت نیز همین گونه است. استخاره را میتوان از باب رفع حاجت مؤمن و قصد خیر نیز انجام داد.
مرحوم سید بن طاووس در کتاب خود برای توجه دادن به اهمیت و جایگاه استخاره، از آثار و شگفتیهای آن نیز یاد میکند و نمونههای تجربی که برای وی واقع شده است را مثال میآورد. وی در نمونهای میگوید من برای انجام کاری بیست و دو بار استخاره کردم و پاسخ آن در هر بار مثل گذشته بود:
«وممّا وجدت من طرائف الاستخارات: أنّنی طلبنی بعض أبناء الدنیا وأنا بالجانب الغربی من بغداد، فبقیت اثنین وعشرین یوما أستخیر اللّه جلّ جلاله کلّ یوم فی ألقاه فی ذلک الیوم، فتأتی الاستخارة (لا تفعل) فی أربع رقاع، أو فی ثلاث متوالیات، وما اختلفت فی المنع مدّة اثنین وعشرین یوما، وظهر لی حقیقة سعادتی بتلک الاستخارات، فهل هذا من غیر عالم الخفیات؟»
چیزی که از شگفتیهای استخاره یافتم این است که زمانی یکی از دنیاداران مرا خواست و من در غرب بغداد بودم و به مدت بیست و دو روز از خداوند استخاره طلبیدم و در هر روز نیت میکردم که آیا با او دیدار داشته باشم یا خیر، و در چهار رقعه یا در سه رقعهٔ پیوسته «لا
(۱۰۰)
تفعل» میآمد و این پاسخ در هر بیست و دو روز تکرار شد و من حقیقت سعادت و خوشبختی خویش را آشکارا دیدم و آیا این امر جز از جانب خدایی است که از امور پنهانی آگاه است!
چنان که پیشتر گفتیم، استخاره با تفأل تفاوت دارد. همچنین استخاره با رقاع با استخاره با قرآن کریم نیز دو امر متمایز و متفاوت است. استخاره در مورد کاری است که در انجام آن شک دارید و میخواهید بدانید که به صلاح است یا خیر و استخاره با قرآن کریم نوعی ویزیت و دریافت نسخه است. ولی در تفأل بحث از فعل و ترک کار نیست و تنها بازیابی امری در آینده مدّ نظر است استخاره و تفأل هم با قرآن و هم با رقاع انجام میشود. البته ما تا قرآن داریم به غیر قرآن نیاز نداریم؛ هرچند آن هم وسیلهای است. در تفأل با قرآن کریم سالیان سال از آیندهٔ فرد را درمیآورید و از این جهت مانند فال با دیوان حافظ است. تفأل با قرآن کریم به منظور استخراج مغیبات بهصورتجزیی،تفصیلیوگستردهاست.
وممّا وجدت من عجائب الاستخارات: أنّنی أذکر أنّنی وصلت الحلّة فی بعض الأوقات التی کنت مقیما بدار السّلام، فأشار بعض الأقوام بلقاء بعض أبناء الدنیا من ولاة البلاة الحلّیة، فأقمت بالحلّة لشغل کان لی شهرا، فکنت کلّ یوم أستصلحه للقائه أستخیر اللّه جلّ جلاله أوّل النهار وآخره فی لقائه فی ذلک الوقت، فتأتی الاستخارة (لا تفعل)، فتکمّلت نحو خمسین استخارة فی مدّة إقامتی (لا تفعل): فهل یبقی مع هذا عندی ریب لو کنت لا أعلم حال الاستخارة أنّ هذا صادر عن اللّه جلّ جلاله العالم بمصلحتی، هذا مع ما ظهر بذلک من سعادتی؟ وهل یقبل العقل أنّ الإنسان یستخیر خمسین استخارةً تطلع کلّها اتّفاقا: (لا تفعل)؟»(۱)
۱- فتح الأبواب، ص ۲۲۳٫
(۱۰۱)
از دیگر شگفتیهای استخاره که آن را یافتم این است که به یاد دارم زمانی به شهر حله رسیدم، در زمانی که اقامتگاه من دارالسلام بود، برخی از خویشاوندان با اشاره به من رساندند که به دیدار یکی از دنیاداران که از حاکمان سرزمین حله بود بروم، من برای حاجتی که داشتم یک ماه در حله ماندم و در آغاز روز و پایان آن از خداوند استخاره میخواستم که آیا او را در آن وقت ملاقات کنم یا نه، و هر بار پاسخ آن «لا تفعل» میآمد و شمارهٔ آن به پنجاه استخاره رسید و در هر بار همین پاسخ میآمد. آیا با این وجود برای من شکی باقی میماند در صورتی که چگونگی استخاره را نمیدانستم و این که این جواب از ناحیهٔ خداوند است که دانا و آگاه به مصلحت من است. این از اموری است که سعادت من برای من آشکار شد، و آیا خرد آدمی میپذیرد که کسی پنجاه استخاره بگیرد و همهٔ آن به صورت اتفاقی یکسان واقع شود.
از زمانی که حقیقت استخاره را دانستم، هیچ تخلف و خللی در استخارههایم پیش نیامد و در هیچ موردی نتیجهٔ استخاره برایم ناخوشایند نبود.
از این عبارات جناب سید بن طاووس به دست میآید وی مورد عنایت الهی بوده و چنین پیشامدی را باید نوعی کرامت دانست.
(۱۰۲)
«مرحوم علامهٔ مجلسی»
باب النوادر
الفتح: قال قدسسره : اعلم أنّی ما وجدت حدیثا صریحا أنّ الانسان یستخیر لسواه… .
بیان: ما ذکره السید من جواز الاستخارة للغیر لا یخلو من قوّة للعمومات؛ لا سیما إذا قصد النائب لنفسه أن یقول للمستخیر إفعل أم لا؟ کما أومأ إلیه السید، وهو حیلة لدخولها تحت الأخبار الخاصّة، لکنّ الأولی والأحوط أن یستخیر صاحب الحاجة لنفسه؛ لأنّا لم نر خبرا فیه توکیل فی ذلک، ولو کان جائزا أو راجحا لکان الأصحاب یلتمسون من الائمّة ذلک، ولو کان ذلک لکان منقولاً لا أقلّ فی روایة، مع أنّ المضطرّ أولی بالإجابة، ودعاؤه أقرب إلی الخلوص عن نیة(۱).
ـ مرحوم علامهٔ مجلسی در کتاب روایی خود، بحارالانوار، نخست سخنان سید بن طاووس در زمینهٔ نیابت در استخاره را میآورد و سپس راه حل ارایه شده توسط وی را میپسندد و میگوید بهتر و احوط این است که هر نیازمند استخارهای فقط برای خود استخاره بگیرد؛ چرا که در مورد وکیل گرفتن در استخاره حتی یک روایت نیز وجود ندارد و
۱- بحار الأنوار، ج ۸۸، ص ۲۸۵٫
(۱۰۳)
چنانچه استخاره برای غیر جایز بود یا برتری داشت شیعیان از امامان علیهمالسلام درخواست استخاره میکردند و اگر چنین درخواستی واقع شده بود، دستکم در یک روایت نقل میشد.
جناب مجلسی نظریهٔ جواز استخاره برای دیگری را خالی از قوت نمیداند و در این حکم با سید بن طاووس همراه میگردد و راه حل داعی بر داعی را حیلهای در جواز آن میشمرد؛ در حالی که ما پیش از این گفتیم جواز استخاره برای دیگری به هیچ یک از این توجیه و تأویلها نیازی ندارد و استخاره گیرنده در تصمیم کاری که خواهان میخواهد آن را انجام دهد، فاعل مباشر میشود؛ نه در کاری که خود میخواهد انجام دهد.
مرحوم مجلسی معتقد است احوط این است که هر کس برای خود طلب خیر کند؛ در حالی که چنین نیست و برتری آن دارای ملاک است و ملاک و معیار طلب خیر آن است که هر کس که دلشکستهتر و صافیتر است همان برای دعا و طلب خیر برتری دارد و خواهان باید ببیند خود به غفلت دچار است یا خضوع بیشتری دارد و دل وی شکسته است تا کسی که میخواهد به او مراجعه کند.
دلیل این که علامهٔ مجلسی معتقد است اولی و احوط این است که هر کس باید فقط برای خود استخاره کند این است که از طرفی هیچ روایتی وجود ندارد که گفته باشد میتوان به وکالت از دیگری استخاره کرد و از سوی دیگر، چنانچه استخاره به وکالت جایز باشد شایسته بود اصحاب از امامان تقاضای استخاره میکردند و در جایی گزارش نشده که شیعیان از حضرات معصومین علیهمالسلام چنین خواهشی داشته باشند. افزون بر این، کسی که مضطر، ناچار و نیازمند است، در صورتی که خود استخاره کند، به اجابت نزدیکتر است.
(۱۰۴)
باید توجه داشت اشکال دوم مرحوم مجلسی برحسب ظاهر قوی است؛ زیرا میتوان گفت روحانیان امر جدیدی به نام «جواز استخاره برای دیگری» آوردهاند که از شؤون عالی آنان شمرده میشود؛ در حالی که هیچ روایتی نرسیده است پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و دیگر معصومان علیهمالسلام حتی در یک مورد برای دیگری استخاره کرده باشند.
در پاسخ این شبهه همانگونه که پیش از این گذشت باید گفت: روش تربیتی حضرات معصومین علیهمالسلام همواره روشی آموزش محور و شاگرد پرور بوده است. این روش در باب استخاره نیز جاری بوده است و آنان بهجای انجام استخاره، دانش استخاره را به دیگران آموزش میدادهاند تا هر کس بتواند برای خود استخاره بگیرد و در این کار نیازی به مراجعه به معصوم نداشته باشد؛ برخلاف موقعیت فعلی که مردم برای خود استخاره نمیکنند و در این رابطه به عالمان دینی مراجعه میکنند و بر این اساس، نمیتوان از نداشتن روایت در انجام استخاره برای دیگری از ناحیهٔ حضرات معصومین علیهمالسلام ممنوع بودن آن را نتیجه گرفت. این امر همانند آن میماند که ما دلیلی در دست نداشته باشیم که حضرات معصومین علیهمالسلام عقد ازدواج کسی را خوانده یا برای کسی صیغهای جاری نموده باشند، و نبود دلیل در این موارد بر منع آن دلالت ندارد؛ همانگونه که انجام ندادن فعلی از ناحیهٔ حضرات معصومین علیهمالسلام دلیل بر منع آن کار نیست و عالمان دینی چنین چیزهایی را از سمتهای رسمی خود میدانند. دلیل جواز استخاره روایات بسیاری است که نمونهای از آن در پی میآید:
الف ـ «عن جعفر بن محمّد علیهماالسلام : کنّا نتعلّم الاستخارة کما نتعلّم سورة من القرآن»(۱).
۱- وسایل الشیعه، ج ۵، ص ۲۰۶ ح ۹٫
(۱۰۵)
ـ ما استخاره را آموزش میدیدیم همانگونه که سورهای از قرآن را فرا میگرفتیم.
ب ـ «افتح المصحف فانظر إلی أوّل ما تری فیه فخذ به»(۱).
قرآن کریم را باز نما و ابتدای آن را نگاه کن و به هرچه میگوید عمل نما.
ج ـ «کان النبی صلیاللهعلیهوآله یعلّمنا الاستخارة فی الأمور کلّها کما یعلّمنا السور من القرآن»(۲).
ـ همانا پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله استخارهٔ در همهٔ امور را به ما آموزش میداد؛ به همان شیوه که سورههایی از قرآن کریم را یاد میگرفتیم.
در تمامی این روایات از آموزش استخاره سخن گفته میشود و این امر روش تربیتی حضرات معصومین علیهمالسلام که شاگردپروری بوده است را میرساند و از این روست که حدیثی نداریم که حضرات معصومین علیهمالسلام برای مردم استخاره کرده باشند؛ همانگونه که روایتی خواندن صیغهٔ نکاح یا معاملات دیگر از ناحیهٔ آن حضرات علیهمالسلام برای دیگران را بیان نمیدارد. البته، در زمان ما این شیوهٔ صحیح عملی نمیشود و روحانیان بهجای تعلیم استخاره به مردم، تنها به انجام استخاره برای آنان بسنده میکنند و البته برخی از آنان نیز نه دانش آموختهٔ مکتب الهی هستند و نه از دانش استخاره و اصول و قواعد آن آگاهی دارند ولی یاران حضرات معصومین علیهمالسلام به صورت غالب با زبان قرآن کریم آشنا بودند و با تعلیم دیدن استخاره، نیازی به مراجعه به حضرات معصومین علیهمالسلام نداشتهاند اما هماینک که بیشتر مردم ولایتمدار را اهل فارس تشکیل میدهند که با زبان قرآن کریم آشنایی چندانی ندارند و دانش استخاره نیز
۱- همان، ص، ۲۱۶٫
۲- بحار الانوار ج ۹۱، ص ۲۲۴٫
(۱۰۶)
به آنان آموزش داده نمیشود، مراجعه به غیر برای انجام استخاره ضرورت یافته است.
افزون بر این، استخاره امری توصلی است و وکیل گرفتن در انجام آن اشکالی ندارد و خلاف احتیاط نیز نیست؛ همانطور که گرفتن وکیل در معاملات اشکال ندارد. وکیل گرفتن در تمامی امور توصلی همانند نکاح و خرید و فروش و نیز استخاره جایز است. بنابراین اگر عالمی برای دیگری استخاره میکند، در واقع، خواهان او را وکیل خود نموده تا کاری را برای وی انجام دهد. وکالت؛ نایب شدن در انجام تصرف است و میتواند به صورت قولی یا فعلی و به شکل معاطات نیز انجام گیرد.
وکالت به این معنا در استخاره نیز جاری است؛ همانگونه که مردم دیگری را برای اجرای صیغهٔ نکاح یا خرید و فروش وکیل میکنند؛ در حالی که با آموزشی و مدرسی شدن دانش استخاره و با حصول شرایط دیگر، آنان خود میتوانند برای خویش استخاره نمایند.
همچنین مسایل مستحدثهای که در اسلام پیش میآید مانند بیمه، هیچ روایتی ندارد و با این وجود از نظر شرع امری جایز است؛ چون در آنچه شرع از آن نهی کرده است داخل نیست.
نایب شدن در انجام استخاره نیز منعی ندارد؛ برخلاف نیابت از زنده در انجام عبادات وی که منع شده است. سکوت شرع در هر مسألهای نیز نشانهٔ رضایت وی بر انجام آن است و احتیاط مرحوم مجلسی در این زمینه سختگیری بر مردم دانسته میشود. البته، اصل در معاملات معاطات است و معاطات در تمامی عقود حتی در نکاح جاری است.
مرحوم مجلسی در اینجا مینویسد: کسانی که با قرآن انس و الفت ندارند و محکم و متشابه آن را نمیشناسند و از علم تفسیر بیبهرهاند باید از استخاره و تفأل به قرآن کریم سخت بپرهیزند. شاید این حدیث
(۱۰۷)
شریف در اصول کافی که میفرماید به قرآن تفأل نزنید ناظر به همین گروه باشد.
مرحوم مجلسی از سویی عقیده دارد هر کسی باید خود استخاره کند و برای انجام استخاره به دیگری مراجعه ننماید و از طرف دیگر میگوید کسی میتواند استخاره کند که آیات محکم و متشابه را بشناسد و از تفسیر قرآن کریم بهرهمند باشد. معنای این سخن تعطیلی استخاره در عمل برای بسیاری از مردم و نگاه داشتن آنان در وادی حیرت است؛ چرا که بیشتر آنان از دانش تفسیر و شناخت محکم و متشابه قرآن کریم آگاهی ندارند.
اگر شخصی قرآن کریم را بگشاید و آیهٔ «یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ»(۱) بیاید، بیشتر مردم نمیدانند این آیه خوب است یا بد و نیز چه فرجامی دارد. البته، آنان با حفظ زمینههای استخاره و انس گرفتن به قرآن کریم و دوری از نیرنگ و فریب و نیز با آگاهی بر دانش استخاره و اصول و قواعد آن میتوانند برای خود استخاره کنند، اما چنین شاگردی که در مکتب قرآن کریم به خوبی تربیت شده باشد در کجا یافت میگردد.
انسان میتواند هم برای خود و هم برای دیگری به وکالت استخاره بگیرد و از قرآن بهره ببرد. کسانی که میگویند فهم قرآن کریم ویژهٔ «من خوطب به» و کسانی است که مهبط و فرودگاه وحی بودهاند از این نکته غافلند که باطن قرآن کریم است که مورد تخاطب آن حضرات بوده است و نه ظاهر آن که خطاب عام دارد و برای همه تکلیفآور است و چنین نیست که اندیشهٔ بشر عادی آن را درک و فهم نکند.
۱- جمعه / ۱٫
(۱۰۸)
انسان میتواند هم برای خود و هم برای دیگری استخاره نماید و نه هیچ کدام ممنوعیتی دارد و نه هیچ یک بر دیگری افضلیتی دارد؛ بلکه ملاک برتری در خضوع و خشوع کامل و آگاهی بر قواعد و اصول استخاره است و انسان غافل بهتر است به مؤمنی آگاه به دانش استخاره مراجعه کند تا آن که خود در حال غفلت و ناآگاهی استخاره بگیرد.
نقد دیگری که بر مرحوم مجلسی وارد است این است که ایشان آگاهی بر محکم و متشابه و دیگر اصطلاحات تفسیری را برای فهم استخاره کافی میداند؛ در حالی که دانش استخاره امری متمایز از دانش تفسیر است و نباید آن را به هم درآمیخت. دانش استخاره بهمراتب برتر از دانش تفسیر است و چه بسیار مفسرانی که آگاهی لازم از دانش استخاره را ندارند و پایین گرفتن چنین دانشی از ناآگاهی از موقعیت این دانش حکایت دارد.
همچنین مرحوم مجلسی سخنان ابن ادریس را تحت عنوان «فذلکة» به نقد میکشد. مرحوم مجلسی محدّثی معتبر است که تسلط و آگاهی وی بر روایات به مراتب بیش از ابن ادریس بوده است. وی استخاره را در بیش از شصت صفحه به تحقیق و بررسی میگزارد و در نقل و نقد کلام ابن ادریس مینویسد:
«فذلکة. أظنّ أنّه قد اتّضح لک ممّا قرع سمعک ومرّ علیه نظرک فی الأبواب السابقة أنّ الأصل فی الاستخارة الذی یدلّ علیه أکثر الأخبار المعتبرة، هو أن لا یکون الإنسان مستبّدا برأیه، معمّدا علی نظره وعقله، بل یتوسّل بربّه تعالی، ویتوکل علیه فی جمیع أموره، ویقرّ عنده بجهله بمصالحه، ویفوّض جمیع ذلک إلیه، ویطلب منه أن یأتی بما هو خیر له فی أخراه وأولاه، کما هو شأن العبد الجاهل العاجز مع مولاه العالم القادر، فیدعو بأحد الوجوه المتقدّمة مع الصلاة أو بدونها، بل بما یخطر بباله من الدعاء إن لم یحضره
(۱۰۹)
شیء من ذلک؛ للأخبار العامّة، ثمّ یأخذ فیما یرید ثمّ یرضی بکلّ ما یترتّب علی فعله من نفع أو ضرّ. وبعد ذلک الاستخارة من اللّه سبحانه ثمّ العمل بما یقع فی قلبه ویغلب علی ظنّه أنّه أصلح له، وبعده الاستخارة بالاستشارة بالمؤمنین،
وبعده الاستخارة بالرقاع أو البنادق أو القرعة بالسبحة والحصا أو التفؤّل بالقرآن الکریم. والظاهر جواز جمیع ذلک کما اختاره أکثر أصحابنا، وأوردوها فی کتبهم الفقهیة والدعوات وغیرها، وقد اطّلعت هیهنا علی بعضها، وأنکر ابن إدریس الشقوق الأخیرة، وقال إنّها من أضعف أخبار الآحاد، وشواذ الأخبار؛ لأنّ رواتها فطحیة ملعونون، مثل زرعة وسماعة وغیرهما، فلا یلتفت إلی ما اختصّا بروایته، ولا یعرج علیه، قال: والمحصّلون من أصحابنا ما یختارون فی کتب الفقه إلاّ ما اخترناه، ولا یذکرون البنادق والرقاع والقرعة إلاّ فی کتب العبادات، دون کتب الفقه، وذکر أنّ الشیخین وابن البراج لم یذکروها فی کتبهم الفقهیة، ووافقه المحقّق فقال: وأمّا الرقاع وما یتضمّن إفعل ولا تفعل، ففی حیز الشذوذ، فلا عبره بهما. وأصل هذا الکلام من المفید رحمة اللّه علیه فی المقنعة حیث أورد أوّلاً أخبار الاستخارة بالدعاء والاستشارة وغیرهما ممّا ذکرنا أوّلاً، ثمّ أورد استخارة ذات الرقاع وکیفیتها ثمّ قال: قال الشیخ: وهذه الروایة شاذّة لیست کالذی تقدّم، لکنّا أوردناها للرخصة دون تحقیق العمل بها، انتهی.
ولعلّه ممّا ألحقه أخیرا فی الهامش فأدرجوه فی المتن. وقال السید بن طاوس رحمهالله : عندی من المقنعة نسخة عتیقة جلیلة کتبت فی حیاة المفید رضی اللّه عنه، ولیست فیه هذه الزیادة، ولعلّها قد کانت من کلام غیر المفید علی حاشیة المقنعة فنقلها بعض الناسخین فصارت فی الأصل، ثمّ أوّلها علی تقدیر کونها من الشیخ بتأویلات کثیرة، وأجاب عن کلام المحقّق وابن إدریس رحمهالله وجوه شتّی لم نتعرّض لها لقلّة الجدوی.
(۱۱۰)
وقال الشهید رفع اللّه درجته فی الذکری: وإنکار ابن إدریس الاستخارة بالرقاع لا مأخذ له مع اشتهارها بین الأصحاب، وعدم رادّ لها سواه، ومن أخذ مأخذه، کالشیخ نجم الدین، قال: وکیف تکون شاذّةً وقد دوّنها المحدّثون فی کتبهم، والمصنّفون فی مصنّفاتهم، وقد صنّف السید العالم العابد صاحب الکرامات الظاهرة والمآثر الباهرة، رضی الدین أبو الحسن علی بن طاوس الحسنی رحمهالله کتابا ضخما فی الاستخارات، واعتمد فیه علی روایة الرقاع، وذکر من آثارها عجائب وغرائب، أراه اللّه تعالی إیاها، وقال: إذا توالی الأمر فی الرقاع فهو خیر محض، وإن توالی النهی فذلک الأمر شرّ محض، وإن تفرّقت کان الخیر والشرّ موزّعا بحسب تفرّقها علی أزمنة ذلک الأمر بحسب ترتّبها»(۱).
ـ از آنچه به گوش تو رسید و چشم تو در بابهای گذشته بر آن افتاد برایت آشکار شد که اصل در استخاره که روایات معتبر بسیاری بر آن دلالت دارد این است که انسان استبداد رأی بر نگره و خرد خود نداشته باشد، بلکه به پروردگار خویش توسل جوید و در همهٔ کارها بر او توکل نماید، و در پیشگاه او به ناآگاهی خویش بر آنچه مصلحت اوست اقرار دارد، و همهٔ آن را به او واگذار کند، و از او آنچه را که برای انجام و آغاز او خیر است بخواهد، همانگونه که شأن و جایگاه بندهٔ ناآگاه و ناتوان با مولای دانا و توانای خویش چنین است، پس خداوند را به یکی از شیوههای گذشته بخواند؛ خواه به همراه نماز باشد یا بدون آن، بلکه چنانچه دعایی مأثور را نمیشناسد، میتواند خداوند را به دعایی بخواند که به ذهن وی خطور میکند؛ و روایات عام بر جواز آن دلالت دارد و سپس در پی انجام آنچه میخواهد برود و به نتیجهٔ آن؛ هرچه
۱- بحار الأنوار، ج ۸۸، صص ۲۸۷ ـ ۲۸۹٫
(۱۱۱)
باشد، خواه به سود او یا به زیان وی، خوشنود و راضی باشد. سپس بعد از انجام استخاره از خداوند، به آنچه که بر دل وی الهام میشود و گمان وی بر آن میرود عمل کند و سپس خیر خود را با مشورت با مؤمنان بخواهد، و در مرتبهٔ بعد استخارهٔ رقاع، بنادق، تسبیح، ریگ و تفأل به قرآن کریم قرار دارد.
ظاهر این است که همهٔ این امور جایز است، همانگونه که بیشتر فقیهان شیعه چنین دیدگاهی دارند و آن را در کتابهای دعا یا فقهی و غیر آن آوردهاند، و تو بر برخی از آن در این جا اطلاع یافتی، اما ابن ادریس گونههای گفته شدهٔ اخیر را انکار نموده، و گفته است روایات این باب خبر واحد یا شاذ و نادر است؛ چرا که راویان آن فطحی مذهب و ملعون هستند، همانند زرعه و سماعه و دیگران، پس به روایاتی که سند آن منحصر در این افراد است توجهی نمیشود و بر آن نمیتوان قرار گرفت. سپس وی گوید: اصحاب مورد اعتماد ما در کتابهای فقهی خود در رابطه با استخاره دیدگاهی جز نظرگاه ما را برنگزیدهاند، و از استخارهٔ بنادق، رقاع و قرعه چیزی نگفتهاند، مگر در کتابهای عبادی خویش و نه در کتابهاب فقهی. وی گفته است شیخ طوسی و شیخ مفید و ابن برّاج آن را در کتابهای فقهی خود نیاوردهاند، و محقق حلی نیز با نگرهٔ او موافقت نموده، و گفته استخارهٔ رقاع و آنچه که در آن افعل و لا تفعل است، نادر و شاذ است و اعتباری به آن نیست. اصل این سخن از شیخ مفید است که در کتاب مقنعه تنها روایاتی را در باب استخاره آورده که در بردارندهٔ دعا و مشورت و غیر آن از چیزهایی است که ما نخست آن را ذکر نمودیم. وی سپس استخارهٔ رقاع و چگونگی آن را آورده و گفته شیخ مفید گفته است روایت آن شاذ و نادر است و مانند دیگر روایاتی که ذکر آن گذشت نیست، و من آن را برای بیان جواز آن آوردهام و در مقام تحقیق و افتا برای عمل به آن نیستم.
(۱۱۲)
مرحوم مجلسی میفرماید: شاید این سخن که از شیخ مفید نقل شده، برای وی نباشد، بلکه از آنِ کسانی باشد که بر آن حاشیه زدهاند و سپس ناسخ آن را در متن گنجانده است. شاهد این احتمال این است که سید بن طاووس گوید: نسخهای قدیمی و ارزشمند از «المقنعه» نزد من است که در زمان شیخ مفید رحمهالله نگاشته شده، و این زیاده در آن نیست، و شاید سخن فردی غیر از شیخ مفید باشد که بر این کتاب حاشیه زده و برخی از ناسخان آن را به متن منتقل نمودهاند. وی سپس میگوید: بر فرض که این کلام از شیخ مفید باشد، آن را به چند وجه تأویل برده و دیدگاه محقق حلی و نیز ابن ادریس را نقد نموده و به شبهات آنان به چند گونه پاسخ گفته اما به سبب آن که فایدهٔ اندکی در نقل آن است آن را بازگو نمیکنیم.
شهید اول در کتاب «الذکری» گوید: این که ابن ادریس استخارهٔ رقاع را انکار کرده با وجود آن که در میان فقیهان امامیه مشهور است و کسی جز وی و تابعان او مانند شیخ نجم الدین آن را رد نکرده است دلیلی ندارد. وی گفته است چگونه روایت استخارهٔ رقاع شاذ است در حالی که محدثان و نویسندگان آن را در کتابهای خود آوردهاند و نیز سید بن طاووس که سیدی دانشمند و عابد و صاحب کرامتهای آشکار و آثار گرانقدر است کتابی بزرگ و ضخیم در استخاره نگاشته و بر روایت رقاع اعتماد کرده و آثار شگرف و عجیبی برای آن ذکر کرده که خداوند آن را به وی نشان داده است. وی در ادامه گوید در استخارهٔ رقاع اگر همهٔ آن افعل آید، کار خیر محض و چنانچه همهٔ آن لا تفعل باشد شر محض است، و در صورتی که به صورت پراکنده آید خیر و شر آن با توجه به ترتیبی که دارد نسبی میشود.
وی سپس به شمارش انواع استخارهها میپردازد و استخاره با قرآن
(۱۱۳)
کریم که از آن به تفأل یاد میکند را در آخرین ردیف میآورد و حال آن که آنچه در استخاره مورد اعتماد است تنها قرآن کریم است و استخارههای دیگر تنها در رفع حیرت مؤثر است و قرآن کریم است که صاحب معرفت، غیب و رؤیت است و میتواند برای دیگران نسخه دهد.
قرآن کریم عقل کل و کتاب معرفت خداوند و وحی و غیب است و مهندسی عالم هستی را در خود دارد، اما: «گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحب خانه چیست». متأسفانه، جامعهٔ علمی به قرآن کریم اهمال بسیار میورزد و چنان نمود و توجه به این کتاب آسمانی ضعیف است که گویا توجهی به آن ندارد و آن را مهم نمیشمرد تا در پی استفاده از آن رود. کسی که قرآن کریم را نمیشناسد و نتوانسته با آن انس گیرد استخاره با قرآن کریم را تنها در رفع حیرت مؤثر میداند؛ در حالی که رفع حیرت از ریگ و سکهای نیز برمیآید! چنین دیدگاهی در افکار اخباریان ریشه دارد که قرآن کریم را کتابی صامت میدانند که جز به معلم آن؛ اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام ناطق و گویا نمیشود. ما این دیدگاه را به تفصیل در کتاب «اخباری و اصولی چه میگویند؟» بررسیدهایم. رسوب چنین افکاری است که مجتهدی میگوید: من نمیدانم معنای قرآن چیست و قرآن کریم را برای رسیدن به ثواب قرائت میکنم. نتیجهٔ این فکر است که مردم میپندارند قرآن کریم نمیتواند کتابی کاربردی در مسایل زندگی و نیز در برداشتهای فقهی باشد. اما سخن ما این است که قرآن کریم در هر علم و دانشی قواعد و اصول کاربردی دارد و سرآمد دیگر کتابهای علمی در هر دانشی است. کسی که میخواهد لغت عربی بداند باید به این کتاب مراجعه کند و کسی که میخواهد قواعد صرف و نحو را استخراج کند، ناچار است که به این کتاب رو آورد. دانشمندان علم معانی و بیان و بدیع و نیز فلسفیان و عارفان و دانشمندان تجربی و
(۱۱۴)
روانشناسان بدون مراجعه به این کتاب نامحدود در دانشهای انسانی و الهی نمیتوانند سیر تکاملی هر علمی را به دست آورند و نقاط جهش در هر علمی را بیابند. بله، به هنگام ورود به قرآن کریم و استنباط دادههای آن باید روش ورود و متد استنباط را در دست داشت و با کمال احتیاط و دقت در آن نگریست؛ نه آن که باب فکر و اندیشه در آیات قرآن کریم را بست.
همچنین علامهٔ مجلسی در این عبارت، میان استخاره و تفأل تفاوتی نگذاشتهاند و حال آن که میان این دو فرسنگها فاصله است و ما پیشتر تفاوت آن دو را به تفصیل بیان کردیم.
مرحوم علامه معتقد است استخاره امری جایز است و از این رو عالمان دینی و فقیهان آن را در نوشتههایی مستقل یا در ضمن کتابهای فقهی خود آوردهاند.
(۱۱۵)
«دیدگاه علامهٔ طباطبایی»
«قوله تعالی: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ»، إلی آخر الآیة، قد تقدّم الکلام فی أوّل السورة فی معنی الخمر والمیسر والأنصاب والأزلام، فالخمر ما یخمر العقل من کلّ مائع مسکر عمل بالتخمیر، والمیسر هو القمار مطلقا، والأنصاب هی الأصنام أو الحجارة التی کانت تنصب لذبح القرابین علیها، وکانت تحترم ویتبرک بها، والأزلام هی الأقداح التی کانت یستقسم بها، وربّما کانت تطلق علی السهام التی کانت یتفأّل بها عند ابتداء الأمور والعزیمة علیها کالخروج إلی سفر ونحوه، لکنّ اللفظ قد وقع فی أوّل السورة للمعنی الأوّل لوقوعه بین محرّمات الأکل، فیتأید بذلک کون المراد به هیهنا هو ذلک. فإن قلت: المیسر بعمومه یشمل الأزلام بالمعنی الآخر الذی هو الاستقسام بالأقداح، ولا وجه لایراد الخاصّ بعد العامّ من غیر نکتة ظاهرة، فالمتعین حمل اللفظ علی سهام التفؤّل والخیرة التی کان العمل بها معروفا عندهم فی الجاهلیة. قال الشاعر:
فلئن جذیمة قتلت ساداتها
فنساؤها یضربن بالأزلام
وهو ـ کما روی ـ أنّهم کانوا یتّخذون أخشابا ثلاثة رقیقة کالسهام، أحدها مکتوب علیه «افعل» والثانی مکتوب علیه «لا تفعل»، والثّالث غفل لا کتابة علیه، فیجعلها الضارب فی خریطة معه، وهی متشابهة، فإذا أراد الشروع فی أمر یهمّه کالسفر وغیر ذلک أخرج واحدا منها، فإن کان الذی علیه مکتوب
(۱۱۶)
«افعل» عزم علیه، وإن خرج الذی مکتوب علیه «لا تفعل» ترکه، وإن خرج الثّالث أعاد الضرب حتّی یخرج واحد من الأوّلین، وسمّی استقساما؛ لأنّ فیه طلب ما قسم له من رزق أو خیر آخر من الخیرات. فالآیة تدلّ علی حرمته؛ لأنّ فیه تعرّضا لدعوی علم الغیب، وکذا کلّ ما یشاکله من الأعمال کأخذها الخیرة بالسبحة ونحوها.
ـ خداوند میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ» تا آخر آیه، پیش از این در آغاز این سوره از معنای خمر، میسر، انصاب و ازلام سخن گفتیم، شراب چیزی است که خرد را میپوشاند و آن هر مایع مستکنندهای است که در صنعت شراب سازی به دست آمده، میسر همان قمار به صورت مطلق است و انصاب بتها و سنگهایی است که آن را قرار میدادند تا برای آن قربانی ذبح کنند و آن را گرامی میداشتند و به آن تبرک میجستند، و ازلام تیرهایی بوده که با آن قمار میکردند و گوشت حیوان را با آن تقسیم مینمودند یا تیرهایی بوده که در آغاز هر کاری؛ مانند مسافرت، و برای تصمیم گرفتن بر آن، با آن فال میگرفتند. ازلام در ابتدای این سوره به معنای نخست و نوعی قمار است؛ چرا که با غذاهایی که خوردن آن حرام است آمده و این امر تأییدی است بر این که همان معنا در این جا نیز مراد است. اگر اشکال شود که میسر در معنای عام آن شامل ازلام به معنای نخست میشود و دلیلی برای ذکر خاص بعد از عام در این جا وجود ندارد و از این رو نباید آن را به معنای نخست گرفت، بلکه تنها معنای دوم متعین است که همان تیرهای فال و استخاره است و این عمل در نزد اعراب جاهلی عملی شناخته شده و معروف بوده است؛ چنانکه شاعر میگوید:
چنانچه قوم جذیمه بزرگان خود را بکشد، زنان آنان با تیرها قرعه میزنند.
(۱۱۷)
ازلام ـ همانگونه که گفته شده است ـ چنین بوده که آنان سه چوب نازک همچون تیر را بر میگزیدند که بر یکی نوشته شده بود «انجام بده» و بر دیگری «انجام نده» و سومی بدون نوشته بود. ضارب آن را در انبانی قرار میداد و این سه شبیه هم بود و چون ارادهٔ انجام کار مهمی مانند مسافرت داشتند یکی از آن را خارج میساختند و چنانچه بر آن نوشته شده بود «انجام بده»، آن را پی میگرفتند و در صورتی که «انجام نده» بیرون میآمد آن را ترک میکردند و در صورتی که تیری که چیزی بر آن نوشته نشده بود خارج میشد، دوباره این کار را تکرار میکردند تا یکی از دو طرف «انجام بده» و «انجام نده» از آن بیرون میآمد. این کار «استقسام» نامیده میشد؛ چرا که در آن خواستن چیزی است از رزق و خیر دیگری از خیرات که برای وی تقسیم شده (رزق مقسوم)، پس آیهٔ شریفه بر حرمت «ازلام» به معنای استخاره دلالت دارد؛ چرا که در آن به ادعای علم غیب دست یازیده میشود، و همچنین است دیگر انواع استخاره که به آن شباهت دارد، مانند استخاره به تسبیح و مانند آن. (البته از طرفی دلایل استخاره اندک و ضعیف است و توان مقابله با این آیه را ندارد).
قلت: قد عرفت أنّ الآیة فی أوّل السورة: «وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالاْءَزْلاَمِ» ظاهرة فی الاستقسام بالأقداح الذی هو نوع من القمار لوقوعه فی ضمن محرّمات الأکل، ویتأید به أنّ ذلک هو المراد بالأزلام فی هذه الآیة. ولو سلّم عدم تأید هذه بتلک عاد إلی لفظ مشترک لا قرینة علیه من الکلام تبین المراد فیتوقّف علی ما یشرحه من السنّة، وقد وردت عدّة أخبار من أئمّة أهل البیت علیهمالسلام فی جواز الأخذ بالخیرة من السبحة وغیرها عند الحیرة.
ـ در پاسخ گویم: پیش از این دانستی که آیهٔ: «وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالاْءَزْلاَمِ » در ابتدای این سوره در معنای نخست ظاهر است؛ یعنی تیرهایی که با آن تقسیم میکردند و نوعی قمار به شمار میرفته؛ این از
(۱۱۸)
حرامهاست؛ چرا که در شمار خوراکیهای حرام آمده و آیه درصدد بیان طلب خیر از سوی کفار نیست و تنها نوعی قمار را حرام میشمارد. این امر تأییدی است بر این که همین معنا در این آیه مقصود است و در صورتی که این تأیید پذیرفته نشود، این لفظ به مشترک لفظی برمیگردد که تعیین معنای آن نیاز به قرینه دارد و در این آیه قرینهٔ معینهای وجود ندارد تا معنای آن را روشن سازد و از این رو کلام مجمل میشود و برای به دست آوردن معنای آن باید به سنت مراجعه کرد و از ائمهٔ اهل بیت علیهمالسلام روایات چندی وارد شده که استخاره با تسبیح و غیر آن به گاه حیرت و سرگردانی جایز است.
وحقیقته أنّ الإنسان إذا أراد أن یقدّم علی أمر کان له أن یعرف وجه المصلحة فیه بما أغرز اللّه فیه من موهبة الفکر أو بالاستشارة ممّن له صلاحیة المعرفة بالصواب والخطأ، وإن لم یهده ذلک إلی معرفة وجه الصواب، وتردّد متحیرا کان له أن یعین ما ینبغی أن یختاره بنوع من التوجّه إلی ربّه. ولیس فی اختیار ما یختاره الإنسان بهذا النوع من الاستخارة دعوی علم الغیب، ولا تعرض لما یختصّ باللّه سبحانه من شؤون الألوهیة، ولا شرک بسبب تشریک غیر اللّه تعالی إیاه فی تدبیر الأمور، ولا أی محذور دینی آخر؛ إذ لا شأن لهذا العمل إلاّ تعین الفعل أو الترک من غیر إیجاب ولا تحریم ولا أی حکم تکلیفی آخر، ولا کشف عمّا وراء حجب الغیب من خیر أو شرّ إلاّ أنّ خیر المستخیر فی أن یعمل أو یترک فیخرج عن الحیرة والتذبذب.
حقیقت استخاره چنین است که انسان چون ارادهٔ انجام کاری را داشت میتواند مصلحت در انجام آن را با نیروی فکر و اندیشهای که خداوند در نهاد او قرار داده و مشورت با کارشناسانی که صواب و درستی را از خطا میشناسند به دست آورد و در صورتی که به این امر هدایت نشد و سرگردان باقی ماند میتواند آنچه که شایسته است انجام دهد و
(۱۱۹)
آن را به گونهای از توجه به خداوند تعیین نماید. و در این برگزیدن هیچ گونه ادعای دانستن غیب وجود ندارد و دستیازی و تصرف و دخالت در شؤون الهی و به آنچه ویژهٔ خداوند است در آن وجود ندارد. و در آن شرکی نیست و غیر خداوند در تدبیر امور با او شریک گرفته نمیشود، و هیچ گونه مانع دینی دیگری در آن نیست؛ چرا که این عمل هیچ گونه شأنی ندارد جز تعیین فعل یا ترک عمل بدون آن که ایجاب و الزام یا تحریم و یا حکم تکلیفی دیگری در آن باشد، و نیز استخاره امور غیبی؛ اعم از خیر یا شر را آشکار نمیسازد؛ مگر آنچه را که خیر خواهان در انجام کار یا ترک آن است و بدینگونه از سرگردانی و نوسان بیرون میآید.
وأمّا ما یستقبل الفعل أو الترک من الحوادث فربّما کان فیه خیر وربّما کان فیه شرّ علی حدّ ما لو فعله أو ترکه عن فکر أو استشارة، فهو کالتفکر والاستشارة طریق لقطع الحیرة والتردّد فی مقام العمل، ویترتّب علی الفعل الموافق له ما کان یترتّب علیه لو فعله عن فکر أو مشورة. نعم، ربّما أمکن لمتوهّم أن یتوهّم التعرّض لدعوی علم الغیب فیما ورد من التفؤّل بالقرآن ونحوه، فربّما کانت النفس تتحدّث معه بیمن أو شأمة، وتتوقّع خیرا أو شرّا أو نفعا أو ضرّا، لکن قد ورد فی الصحیح من طرق الفریقین: أنّ النبی صلیاللهعلیهوآله کان یتفأّل بالخیر ویأمر به، وینهی عن التطیر، ویأمر بالمضی معه والتوکل علی اللّه تعالی. فلا مانع من التفأّل بالکتاب ونحوه، فإن کان معه ما یتفأّل به من الخیر وإلاّ مضی فی الأمر متوکلاً علی اللّه تعالی، ولیس فی ذلک أزید ممّا یطیب به الإنسان نفسه فی الأمور والأعمال التی یتفرّس فیها السعادة والنفع، وسنستوفی البحث المتعلّق بهذا المقام فی کلام موضوع لهذا الغرض بعینه. فتبین أنّ ما وقع فی بعض التفاسیر من حمل الأزلام علی سهم التفأّل واستنتاج حرمة الاستخارة بذلک ممّا لا ینبغی المصیر إلیه»(۱).
۱- تفسیر المیزان، ج ۶، صص ۱۱۸ ـ ۱۲۰٫
(۱۲۰)
اما حوادثی که در پی فعل یا ترک پیش میآید چه بسا در آن خیر و نیکویی باشد و چه بسا که در آن بدی باشد، همانگونه که در فعل یا ترکی که پسامد اندیشهورزی و مشورت است ممکن است چنین باشد. بر این اساس، استخاره همانند تفکر و مشورت، راهی برای دفع حیرت و سرگردانی در مقام عمل است، و فعلی که هماهنگ با استخاره انجام میشود پسامدی همچون کار برآمده از فکر و مشورت دارد. البته، ممکن است کسی بپندارد که در استخاره و تفأل به قرآن کریم و همانند آن ادعای دانستن علم غیب است و چه بسا که نفس بر او نهیب میمونی و مبارکی یا شومی کار را بزند و وی از آن انتظار خیر یا شر یا سود و زیانی را داشته باشد، اما در روایات صحیحی که هم از شیعه و هم از اهل سنت نقل شده، آمده است پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به خیر تفأل میزند و به انجام آن امر مینمودند و در انجام کار از فال بد زدن باز میداشتند و امر به گذر از آن و داشتن توکل بر خدا مینمودند. پس در این صورت هیچ مانعی از انجام تفأل به قرآن کریم و مانند آن وجود ندارد و در صورتی که آیهای آید که بر خیر بودن آن تفأل زده میشود همان را انجام دهد و در غیر این صورت چنانچه بد آمد از انجام آن کار صرف نظر کند و بر خداوند متعال توکل نماید. و در آن چیزی بیش از این نیست که انسان به اعمال و کرداری که در آن خوشبختی و سود خود را به زیرکی درمییابد برای او آرامش میآورد. ما مباحث مربوط به استخاره را در جای خود به صورت کامل خواهیم آورد. از این بحث روشن گردید که آنچه در برخی از تفاسیر آمده و ازلام در این آیه را بر تیرهای تفأل حمل نمودهاند و از آن حرام بودن انجام استخاره را نتیجه گرفتهاند از مباحثی است که شایسته نیست پی گرفته شود.
باید گفت: اسلام نیاز به یک بازیابی کلی دارد. شاهد ادعای ما چنین
(۱۲۱)
مواردی است. جناب علامه در این عبارات چیستی و جایگاه استخاره را از نگرهٔ خویش تبیین نموده است. ما با ایشان در این بحث اختلاف فراوانی داریم و با آن که «المیزان» سرآمد تفاسیر شیعه و اهل سنت است، چنین نیست که خالی از مشکلات باشد. مرحوم علامه استخاره با قرآن کریم را تنها در رفع حیرت مفید میداند که چیزی از نیمهٔ پنهان کار را برای خواهان آشکار نمیسازد؛ در حالی که پیش از این گذشت که استخاره از اموری خبر میدهد که عقل عادی به آن دسترسی ندارد و شأن استخاره دریافت باطن امور است؛ برخلاف مشورت و اندیشهورزی که تنها به کشف ظاهر امور رهنمون میشود. ترسیمی که مرحوم علامه از استخاره با قرآن کریم به دست میدهد هیچ امتیازی بر استخاره با تسبیح و حتی شیر و خط نمودن ندارد؛ چرا که جز رفع حیرت، از آن انتظاری ندارد. این در حالی است که قرآن کریم کتابی کاربردی است که توان پیچیدن نسخه برای همهٔ انسانها را دارد، انسانهایی که در مسایل روحی، روانی، مزاجی و جسمی تفاوت بسیاری با هم دارند. ایشان استخاره را در ردیف فکر و مشورت قرار میدهد و ما تفاوت این دو را پیش از این بررسیدیم و در آن جا استخاره را بر فکر و اندیشه به لحاظ نیمهٔ باطن مقدم دانستیم و گفتیم استخاره هم توان دریافت ظاهر را دارد و هم باطن کار را میبیند و فکر و مشورت تنها ظاهر را در دیدرس خود دارد و از این رو استخاره در کارهای کلان و در اموری که عقل قدرت احاطه بر تمام مراتب آن را ندارد بر مشورت پیشی دارد، اما مشورت در امور خرد و جزیی، علمی تفصیلی را به آدمی ارایه میدهد و چون استخاره در این امور راهنمایی کلی دارد، این مشورت است که بر آن مقدم میشود. ایشان ترسیم درستی از اندیشهورزی و مشورت ندارند. استخاره توان ارایهٔ طرح و برنامه در مهمترین مسایل زندگی را دارد و
(۱۲۲)
میتواند شایستهترین مربی، آموزگار و مرشد برای خواهان در این گونه کارها باشد.
همانگونه که پیش از این گذشت کسانی که استخاره را حرام میدانند استخاره با رقاع و مانند آن را در این بحث قصد دارند و نتیجهٔ استخاره را تنها رفع حیرت و سرگردانی میدانند؛ یعنی همان نتیجهای که در ازلام و قرعه است؛ اگرچه مرحوم علامه استخاره را به قرآن کریم نیز تعمیم داده است اما نتیجهای بیش از آن برای استخاره قائل نیست و از این که قرآن کریم توان ویزیت و ارایهٔ نسخه را دارد چیزی نمیگوید.
در استدلال نافیان جواز استخاره، ازلام در نظر آنان نوعی استخاره یا فالگیری بوده است که قرآن کریم آن را رجس دانسته و از آن با «فاجتنبوا» نهی کرده و بدیهی است که نهی بر حرمت آن دلالت دارد.
در پاسخ این ادعا باید گفت آنان با این چوبها از خدایان خود که بتهای مادی بودند طلب خیر میکردند و حرمت ازلام به خاطر این بود که ازلام مثل انصاب نوعی بتپرستی شمرده میشده است، آنان از اجسامی طلب خیر میکردند که دربارهٔ آن میگفتند: «لِیقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی»؛ ما به این بتها که خدایانی کوچک هستند تمسک میکنیم و میخواهیم به سبب آن به خدای بزرگ نزدیک شویم.
انتخاب واسطه میان حق و خلق باید به دستور خداوند و به گزینش او انجام شود و نه به دلخواه فرد. علت حرمت ازلام با این که به ظاهر مثل استخاره است این است که به شرک و بتپرستی و نیز قمار آلوده شده است. با این توضیح به دست میآید اگر کسی با استفاده از روش ازلام سه قطعه چوب برگزیند و روی یکی افعل و روی دیگری لا تفعل بنویسد و سومی را بدون نوشته بگذارد و از آن برای صرف رفع تحیر استفاده کند و نه به عنوان طلب خیر از چوب به عنوان بت، اشکالی ندارد؛ چرا که نه شرکی در کار وی است و نه قماری.
(۱۲۳)
اگر سخن علامه در این باب درست بود و ازلام به معنای استخاره و نوعی از قمار بود، باید «الازلام» پیش از «الانصاب» قرار میگرفت؛ در حالی که چنین نیست و کافران آن چوبها را همانند انصاب در حکم خدایگان قرار میدادند. بنابراین، ازلام تنها نوعی قمار نبوده، وگرنه با وجود میسر نیازی به ذکر آن نبود، بلکه ازلام نوعی طلب خیر از اجسام و در زمرهٔ بتپرستی بوده است و واسطه قرار دادن برای خدا بدون آن که از خداوند امری داشته باشد، ممنوع و حرام است؛ همانطور که شریک قرار دادن برای خداوند منان حرام است، اما ما از قرآن کریم حقایقی را طلب میکنیم؛ چنان که از اولیای معصومین علیهمالسلام نیز چنین طلبی را داریم و هر دو چون با اذن بلکه با امر خداوند همراه است درست است، بلکه ما با توسل به آنان به خداوند تقرب میجوییم و آنان ما را به خداوند نزدیک میسازند. تقرب جستن به خداوند به واسطهٔ قرآن کریم و اهل بیت علیهمالسلام به امر خداوند است و همانند تقرب جستن مشرکان به بتان یا ازلام نیست؛ چرا که آنان برای این کار از ناحیهٔ خداوند اذنی ندارند؛ گذشته از آن که شرک نیز میباشد. ازلام با استخاره تفاوت بسیار دارد و ملاک و مناط حرمت ازلام به هیچ وجه در استخاره وجود ندارد و اگر شرک موجود در ازلام از آن گرفته شود، اشکالی در انجام آن نیست؛ همانگونه که برای بیدار شدن از خواب، از ساعت زنگی استفاه میشود؛ پس در استخاره با تسبیح از تسبیح طلب خیر نمیشود و با تسبیح از خداوند خیر خواسته میشود. مشرکان از ازلام طلب خیر میکردند و این امر چون از ناحیهٔ خداوند اذنی ندارد و خیر را از غیر خداوند میخواهند حرام است؛ چرا که شرک در آن وجود دارد. اما پاسخ مرحوم علامه پذیرش این اشکال است و با مدد سنت و روایات میخواهد از آن پاسخ دهد. این در حالی است که چینش واژگان مذکور
(۱۲۴)
به علامه مجال ارایهٔ چنین پاسخی را نمیدهد، اما بنا بر دیدگاه ما، ازلام نوعی قمار بوده که افزوده بر این، شرک در آن وجود داشته و انصاب نیز بتپرستی و نص در شرک است و از این رو از «میسر» جدا افتاده و انصاب میان میسر و ازلام فاصله شده است. ازلام همانند میسر، قمار و همانند انصاب، شرک است و میسر قمار است اما شرک نیست و انصاب، شرک است و قمار نیست و ازلام هم شرک است و هم قمار و از این رو چینش آیه، شکل منطقی خود را دارد و از این نظر، اشکالی بر آن وارد نمیشود.
همانگونه که گذشت مشکل عمدهٔ دیگری که در کلام مرحوم علامه وجود دارد این است که ایشان استخاره با قرآن کریم را در حد استخاره با تسبیح و رقاع تنزل میدهند و تنها انتظاری که از آن دارند رفع حیرت و دفع شک است؛ در حالی که قرآن کریم موجودی زنده و حی است که قدرت ویزیت و راهنمایی به واقع و نشان دادن واقع را دارد.
از این بحث به دست میآید درست است که قرآن کریم استخاره را در میان مشرکان مطرح میکند، اما این به اعتبار اصل استخاره نیست، بلکه به این لحاظ است که آنان با تیرهای قرعه و ازلام به خداوند شرک میورزیدند و برای دور داشتن آنان از شرک است که از استخاره یاد مینماید. افزوده بر این، استخاره امری توصلی است و برای جواز آن نیاز به ارایهٔ دلیل نمیباشد و نبود دلیل بر حرمت، دلیل بر جواز آن است و هیچ یک از دلایل مورد ادعا بر منع از استخاره، توان اثبات حرمت آن را ندارد و استخاره امری جایز، عقلایی و نیز عقلانی است.
(۱۲۵)
(۱۲۶)