زن ؛ مظلوم همیشه تاریخ | جلد ۳
بخش هفتم
اسلام و
نظاممند
بودن امور جنسی
(۱۲)
فصل یکم: گرایش به آزادی جنسی
آزادی جنسی؛ ندای طبع انسان
در ادامه مباحث مربوط به زن، پرسشی اساسی و کلّی پیش میآید که هر چند پاسخ آن از نظر اندیشه دینی، احکام الهی و فرهنگ ایمانی روشن است و اهل دیانت هیچ بحثی نسبت به آن ندارند، ولی به جهت تبیین اصولی و دورنمای ذهنیت افراد عادی و یا غیر مذهبی بسیار قابل توجّه بوده و پاسخگویی به آن ضروری است.
پرسش موردنظر که در دنیای تکنولوژی پیشرفته امروز، رنگ و نوایی تازه و نمودی برجستهتر دارد، این است که: «از نظر عقلی و علوم انسانی و یا فلسفه کامیابی و لذّتگرایی چه اشکالی دارد که بشر در زمینه کامیابی از تمام امکانات موجود و راههای ممکن بهرهمند گردد و همه زمینههای شناخته شده، از قبیل: همجنس بازی، مساحقه، زنا، لواط و… را همانطور که در طول عمر بشر مورد استفاده قرار گرفته است، امروزه نیز به طور آزاد و متعارف مورد بهرهبرداری قرار گیرد و نسبت به تمام راههای کامیابی، آزادی عمل داشته باشد و آدمی بتواند با انواع شیوهها و تنوّع راهها، اشباع و کامیاب گردد تا جایی که علاوه بر امور طبیعی، از آموزههای علمی، وسائل صنعتی و ساختههای بشری نیز بهطور کامل استفاده شود؟»
باید دانست صرف منع و تحریم دین و شریعت و موعظههای اخلاقی نمیتواند مانع جدی بشر برای استفاده از این مواهب طبیعی و مصنوعی باشد؛ چنانکه از آغاز تا امروز، بشر با وجود بسیاری از پیش فرضهای مذهبی و پشتوانههای سنّتی نه تنها به این امور پشت نکرده، بلکه روز به روز در بهرهگیری از آن و پیشبرد کمی و کیفیاش
(۱۳)
کوشا و موفّق بوده است. اندیشمندان بشری، سردمداران مردمی و جوامع انسانی باید به چنین مرتبهای از آگاهی برسند که باید دست بشر را در تمام این زمینهها ـ که مطابق فطرت و طبع اوّلی و عادی اوست ـ بازگذاشت و او را با کمال آزادی و اختیار در این راه تشویق نمود و هر چه بیشتر آگاه ساخت تا به همه محدویتهای جبری و غیر طبیعی که بیجهت مانع کام روایی او شدهاند، خاتمه داده و حسرتها، عقدهها، حرمانها، شکستها و عواقب ناگوار و مرگبار آن را پایان بخشید و آزادیهای فرهنگی، قانونی و عملی را برای تمام انسانها در جای جای دنیا فراهم ساخت و جزو حقوق اوّلی بشر به حساب آورد.
(۱۴)
آزادی جنسی در بوته نقد
نقد نخست: زیادهخواهی و ناسیرایی جنسی
در پاسخ این اشکال، در مرحله نخست باید گفت: لذّتجویی و جست و جوی کام و آرامش از رهگذر آزادیهای جنسی بیحد و مرز، به فرجام مورد توقّع خود هم منتهی نمیشود و کسانی که در پی کام و لذّت دست به این کارها و شیوهها میزنند، هرگز به مقصود نمیرسند؛ چرا که نفس آزاد بودن در گزینش شیوهها و ابداع و اختیار در امور جنسی، نه تنها کام تشنه فرد را به اشباع و آرامش نمیرساند، بلکه او را تشنهتر، هیجانیتر و سرگردانتر مینماید و همچون عنکبوت، در تارهای تنیده خود نابود میگرداند؛ چنانکه موقعیت کنونی دنیای غرب و مشکلات عمده روحی ـ روانی آنها حکایت از این واقعیت دارد.
اگر هوسهای جنسی آدمی مهار نگردد، نفس لجامگسیخته به هیچ وجه اشباعپذیر نیست؛ به طوری که انسان به هر مرحلهای دست یابد، مرحله بالاتر را خواهان است و این امر سبب اعتیاد جنسی، سادیسم، خشونت و پناه بردن به راههای شگفت و غیر عقلایی است که در جهان امروز به چشم میخورد؛ از اینروست که عقل و فطرت مییابد که بهطور قهری این خواستهها باید در جایی متوقّف شود. امروزه به خوبی مشهود است که راههای موجود هم با تنوّع بیشمار خواسته بشر را جواب نداده و تنها رهآورد فلسفه آزادی جنسی، بیبند و باری، حرمان و بیماریهای روانی و جسمانی بوده است.
از این رو فطرت سالم و آگاه آدمی و عقل تیزبین بشری، خود حکم میکند که دست کم در مسائل شهوانی و آمال جنسی، چون دیگر خواستههای نفسانی، حد و مرز قائل
(۱۵)
شود و اگر هر فردی حریم خود را بشناسد، به همان اندازه خرسند میشود. این جاست که فطرت، شریعت و فلسفه اخلاق، به بازشناسی و تعیین چهارچوبها و حدّ و مرزها اقدام میکنند.
از زاویه دیگر باید گفت: سرانجام این نوع گرایشهای آزاد و بیمهار در بعضی موارد، خطرناک و زیانبار و در برخی مواضع بیهوده یا کم فایده است و در شماری دیگر به بیهویتی و انهدام اصالت انسان و نابودی شیرازه بشری منتهی میشود.
در مواردی چون آمیزش و اختلاط با حیوانات، این روشها، همراه با زیانها و آسیبهای شناخته شده و ناشناخته است و علاوه بر این، آدمی را به بیهودگی، سرخوردگی، ناکامی و حتّی دل زدگی از امور جنسی میرساند؛ زیرا حیوان هر نوع بهره جنسی که برای انسان داشته باشد، باز هم نمیتواند او را به معنی واقعی کامیاب سازد؛ چرا که انسان در کامیابی به دنبال مخاطب است و حیوان نمیتواند مخاطب انسان باشد و از نظر احساس، عواطف، هیجانهای جنسی، تبادلات روحی و جسمی و روابط گفتاری ـ که همه و همه از اصول یک کامیابی موفّق است ـ آدمی را ارضا و مجاب کند.
در ارتباط جنسی با محارم نیز این رابطه ویرانگر، انسان را دچار ناهنجاریهای شدید روانی نموده، یأس و نومیدی، بیاعتمادی به همه چیز و همه کس، عدم هویت، احساس بیشخصیتی و ناکامی از زندگی و ناامیدی از خود و دیگران را به بار میآورد و در نهایت، انتحار و خودکشی را به عنوان تنها راه چاره پیش پای انسان میگذارد. از جهت روابط اجتماعی و ارتباط حلقههای قومی و خویشاوندی هم این نوع تمایلات موجب فروپاشی نظام قومی و زنجیره خویشاوندی و از بین رفتن مرز بیگانگان میشود و در نهایت، اصالتها و تشخّصهای انسانی را از میان بر میدارد و به نابودی هویت جمعی انسان ختم میشود که استعمار نوین در پی آن است.
(۱۶)
برای پیشگیری از این نابسامانیها و دیگر عوارض ناگوار از این دست باید راه اخلاق و شریعت را ـ که همان طریق اعتدال و خرسندی فطرت است ـ پیمود: از محدودیتهای بیمورد و شبه ریاضت دوری جست و به ورطه افسار گسیختگی و دست یازیدن به هر چیز و هر کس و ناکس نیفتاد.
راه فطرت چیست؟ لذّت، شهوت، کامیابی، تمایلات شهوانی و ارضا و اشباع جنسی در حدود مشخّص انسانی، آری؛ شهوت پرستی و طغیان جنسی، هرگز! زیرا آزادی در اعمال روشهای دل خواه گذشته از آن که ممکن نیست، به هیچ وجه موافق طبع سالم انسانی نیست و آنچه مورد نظر مدّعیان این نظریه است، ریشه در فطرت و طبیعت بکر آدمی ندارد، بلکه نتیجه آموزشهای غرض آلود، ناهنجاریهای فردی و اجتماعی، حرمانها و افراط و تفریطهایی است که در هر زمان به شکلی نمود دارد، در حالی که طبع و فطرت امری زمانپذیر نیست و موقعیت ثابت خود را داراست.
بنابراین چنین افکاری نتیجهای جز تخریب شخصیت افراد، نابودی هویت انسان، تزلزل جامعه و مرگ معنویت و اخلاق با شکلهای گوناگون، به دنبال نخواهد داشت و به طور جدی بشر بایداز آن دوری جوید. میلیونها انسان در بند ایدز و بیماریهای روحی و روانی، بیشماری انسان گریزان از خانواده و معضلهای گریبانگیر دیگر، ارمغان چنین فلسفهای است.
نقد دوّم: مرگ عشق
اشکال دیگر این فلسفه این است که اندیشه «کامگیری بیمرز»، عشق را به کلّی از نهاد انسان برکنده و به کام مرگ و حرمان و دیار فراموشی میفرستد؛ چرا که شهوت، کامیابی و لذتی نفسانی است که بهطور طبیعی، بیغیر حاصل نخواهد شد، ولی عشق، حقیقتی صافیتر از آن است. شهوت، رسوبات نزولی و تحریکات مادی عشق است و
(۱۷)
پیگیری آن فضای مطهّر عشق را اشغال میکند و رهایی در وادی کامجویی جنسی، مرگ عشق را به دنبال خواهد داشت. برای صیانت از حریم «عشق» و پاسداری از زیباییهای زندگی ـ چون: واژههای همسر، مادر، پدر، عاشق و معشوق بودن ـ باید اصول اولی و صحیح فطرت و طبیعت را باور داشت.
این فلسفه، نه تنها عشق و سر مستی را در نهاد آدمی میخشکاند، بلکه سبب تشویش و ناآرامی و خشونت فراوان میگردد که از مشکلات اساسی در جوامع باز و بیبندوبار امروزی است.
حکایت عشق
لذّت، قرب و وصول، اساس کامیابی را تشکیل میدهند و آرامش و صفا حکایتی از عشق است. لذّت و کامیابی، حالات نفسانیاند که خوشایند طبع آدمی میباشند و این دو، در ظرف آرامش و وصال نمودی از عشقند.
عشق، حقیقتی است که کامیابی و لذّت، مَعبر آن است. لذّت بری گرچه مسیر عبور عشق است، ولی هنگامی که با نزول و افول یا کدورت و کاستی همراه شود، شهوت نام گیرد.
شهوت، بروز حالتی نفسانی است که در ظرف رفع نیاز به آدمی دست میدهد و خود، برد کوتاهی از عشق است. در شهوت، زمینه غیر، وجود دارد، اگرچه میشود شهوت در ظرف ظهور عشق بدون غیر هم تحقّق یابد که در اینصورت، در عرصه این شهوت، «نیاز»، چون «غیریت»، رنگ میبازد. با آنکه لذّت، کامیابی، مستی و آرامش، همراه عشق، پابرجاست، نیاز در ظرف عادی، لذّت و کامیابی را محدود، مقطعی و ناپایدار میسازد.
لذّت و کامیابی هنگامی عشق نام میگیرد که از نهاد آدمی برخیزد و به بار دل نشیند
(۱۸)
و وصول و آرامش از آن، پرتو بیفشاند. هنگامی که وجود انسان به مرتبهای از فعلیت و کمال میرسد، عشق در چهرهای نمود پیدا میکند که دیگر ملازمهای با نیاز و غیر ندارد. عشق، حقیقتی پایدار، همیشگی و رو به تزاید است که هر چه انسان به کمال و فعلیت بیشتری دست یابد، در او پررنگتر و افزونتر میگردد تا جایی که عاشق میتواند به تنهایی و بیغیر، عشق را در درون خود بیابد و از وجود آن سرمست و شادمان باشد، هرچند در ظرف عشق او، معشوق ناسوتی نباشد و این است حقیقت شادی، شادابی و لذّت صاحبان کمال و معرفت.
افول عشق در جهان امروز!
امروزه آنچه از کامیابی در میان عموم مردم و جوامع آزاد به چشم میخورد، تنها هوس و شهوت است که بیجا نام کام و لذّت به خود گرفته و بر اثر کدورتها و آلودگیها، وقوف چندانی به عشق ـ که اوج کمال و زیبایی است ـ ندارند. اگرچه امروزه راههای لذّتیابی متعدّد و متنوّع شده است، ولی به همان اندازه، عشق رنگ باخته و این امر سبب گردیده که چنین افرادی بعد از هر ارتباط جنسی از یکدیگر جدا شوند، بیآن که دل به یکدیگر بسته باشند؛ چنانکه گویی یکدیگر را نمیشناختهاند. همین که دو طرف، نیاز مقطعی و هوس نفسانی خود را برطرف کردند، راه خود را گرفته و میروند و باز هم مدّتی دیگر برای رفع نیازی نوپدید و کامی تازه، در کنار دیگری قرار میگیرند. البته ممکن است این مراودهها، انس و عادتی هم برای افراد ایجاد کند، ولی روشن است که چنین انسی جدا از عشق و تنها ظهوری از هوس است که شهوت نام میگیرد. باری، با آن که تمام این چهرهها، بروزی از عشقند، ولی باید گفت: عشق در این هنگام به ظرف نازل و ناسوت کشیده شده و افول یافته است.
در شهوت و هوسهای جنسی ـ نفسانی بعد از فروریزی نسبت به نیاز جنسی،
(۱۹)
زمینه کامیابی نیز فرو میریزد؛ در حالی که آهنگ عشق همیشه باقی است. آری، شهوت و هوس با تماس جنسی و ریزش افول مییابد، ولی عشق با تماس جنسی، التذاذ و حتی ریزش بالندگی و شکوفایی بیشتری مییابد. در اینصورت، در درون دایره کامیابی فروریزی صورت نمیگیرد و اوج و عروج ممتد عشق، بیافول خواهد بود.
زن و مرد جامعه باز و هر منطقه هوس آلودی تا زمانی که به همدیگر نیاز داشته باشند، در کنار هم قرار گرفته و خوشامدهای نفسانی را خواهند داشت، ولی همین که نیاز جنسی آنها، بعد از آمیزش فرو ریخت، دیگر گویی آشنایی هم فرو میریزد و رابطهای در میان نیست. اینان از هم جدا میشوند، در حالی که احساس کمبود و بیهویتی در آنها باقی است و سردرگمی، آنها را میآزارد؛ زیرا دل، صورت نفس به خود گرفته و عشق در چهره شهوتی آلوده ظاهر گشته و وصول، حال هوس را یافته است.
این گونه افراد در چارهجویی برای رفع کمبودهای خود به طول دادن زمان لذّت پرداخته و با فراوردههای ساختگی، نیاز جسمی را در خود بازسازی میکنند که باز هم راه به جایی نمیبرند و در نهایت، این داستان سبب پیدایش عقده، افسردگی و ناآرامی شده و یا سادیسم، خشونت، خودآزاری، غیر آزاری و دیگر بیماریهای روحی ـ روانی را به ارمغان میآورد و این است موقعیت لذّتیابی و کامدهی توسعهیافته اهل هوس؛ توسعهای که رهآورد آن آمار فراوان بیماران روحی ـ روانی و مصرف بیرویه قرصها، داروها و تعداد بیشمار دیوانگان جنسی میباشد.
نفسانیت، شهوت و هوس، کوتاهترین برد کامیابی و لذّت است که در ظرف حیوانی نیز یافت میشود و تمام حیوانات از آن بهرهمندند و انسان نباید به آن اکتفا کند؛ اگرچه صاحبان کمال و معرفت این امر را نیز به چهرهای برتر و با کامی بیشتر دارایند و همین
(۲۰)
امر علّت کمال کامیابی و وصال حقیقی عشق آنان است که افراد هوسباز، کوچکتر از آنند که پا بر این سکو گذارند.
پس باید گفت: حقیقت کامیابی هنگامی در انسان صورت نشاط و ثبات به خود میگیرد که لذّت، چهره صافی عشق را داشته باشد و فرق برد بلند عشق و برد کوتاه آن ـ که هوس است ـ در راستای قامت هستی، با آدمی هنگامی همراه میشود که روشن گردد صرف هوسبازی کامیابی نیست؛ به ویژه هوسی که یک طرفه شده و طرف دیگر تنها نظارهگر اتمام آن است. او ناچار است همچون نعشی بیجان در دستان بیروح طرف مقابل قرار گیرد، درد و سوز و بطالت را تحمّل کند تا هوس و شهوت در فرد یا افرادی به اوج و سپس فرود برسد و او در نهایت نفس راحتی کشد؛ به همین علّت، این افراد بیچاره، از داروهای مسکن و مواد بیحسّی استفاده میکنند تا در گذر زمان، شاهد احساس درد و رنج کمتری باشند. آیا به راستی میتوان ادّعا کرد که اینگونه افراد به کامیابی میرسند و این است حقیقت عشق و هویت لذّت و فلسفه کامیابی؟!
مثلّث کامیابی
اکنون جا دارد که به اصول کامیابی موفّق از دیدگاه فلسفی اشاره شود.
در یک نزدیکی و مجامعت عادی به عنوان یکی از چهرههای لذّت و کامیابی میتوان سه امر را به خوبی دید: کامگیری، کامدهی و کام. در بسیاری از موارد، کامگیری باکام دهی همراه است و کام هم خود به چهره حقیقت خارجی جلوه میکند که این سه عنصر ظهوری از عشق است. کاستی در هر یک از این سه امر، کاستی در عشق را همراه دارد و کاستیها همچون اوج عشق چهرههای بیشماری دارند. چه بسیار اتّفاق میافتد که مرد یا زن تنها در نقش کام دهی ظاهر گشته و کامی نمییابد و یا به عکس و با فقدان اصل حقیقت کام، سستی و بیماری بر چنین افرادی عارض میگردد.
(۲۱)
آنچه در این میان مهم است و اساس یک لذّت سالم و زندگی موفّق را تشکیل میدهد، کامگیری است که همراه با کام دهی باشد؛ آن هم نه تنها دو طرف به خیال از یکدیگر کام گیرند، بلکه کام هم حقیقتی صافی و چهرهای زیبا به خود گیرد و هر دو طرف احساسی برتر از هوس و شهوت داشته باشند. در این نوع کامیابی و لذّتبری، نه تنها اعضای آدمی، بلکه قلب و روح و جان او نیز با هم وحدت یافته و جایی برای غیر باقی نمیگذارند. این عشق و خوش آمد نفسانی بعد از مجامعت و ریزش، همچنان به حال خود باقی میماند و دو طرف را به یکدیگر چنان پیوند میدهد که تاب و تحمّل دوری از همدیگر را نخواهند داشت. این جاست که آرامش، تلاش، ایثار، مهر و محبّت معنا پیدا میکند و هوس را بیرنگ مینماید.
بنابراین، هنگامی که ما میگوییم: در جوامع ـ به اصطلاح ـ باز، کامیابی وجود ندارد یا زمانی که از عشق و لذّت سخن سر میدهیم، برد بلند کامیابی و چهره زیبای عشق و کمال را در نظر داریم.
آنچه تا کنون در این زمینه گفتیم، همه بدون در نظر گرفتن رابطه دل با پروردگار و ایمان به خالق هستی است. اکنون میگوییم: کامیابی، رابطهای مستقیم با ایمان قلبی آدمی به خداوند دارد؛(۱) قلبی که با عشق خدا و یاد حق به سر میبرد و مملو از شور و شیدایی نسبت به خداوند است. افراد دارای چنین قلبی حیات و عشقی بس والا دارند که بسیاری از انسانها از آن بیبهرهاند. البته هر کس میتواند چنین حیاتی را در خود بیابد، ولی غفلت و هوس، انسان را از رسیدن به این معنا باز میدارند و بشرِ امروز باید برای رهایی از این بنبست، چارهای پیدا نماید تا تمام بیقراریهای خود را درمان کند.
۱- رجوع کنید به «خاستگاه عشق و تنفّر» در انتهای بخش ششم.
(۲۲)
نقد سوّم: آزادی و اسارت!
ایراد دیگر این اندیشه مرگ بار، این است که غوطه ور شدن در بهرهگیریهای جنسی و مهار نکردن آن سبب اعتیادی ویرانگر و اسارتی وحشتناک میشود؛ چون بهطور طبیعی، آزادی جنسی سلب اراده را به دنبال دارد و فردی که بیاراده، سست و فرسوده گردد، به عافیتطلبی مفرط و راحتخواهی جسم و نفس خویش مبتلا خواهد شد؛ بهطوری که برای راحتی خود تن به هر سلطه و اسارتی خواهد داد، بیآنکه به اسارت خود آگاهی داشته باشد و از آن آزار بیند و همین حالت عمومی است که سبب رشد استعمار کلان میگردد.
انسانهای گرفتار در این وضعیت، همچون معتادانِ به مواد مخدّر، آزادی، اختیار و قدرت تصمیمگیری را از دست داده و تنها سوژه و بردهای در دست هواهای نفسانی خود و دیگران میشوند؛ پس برای حفظ آزادی، باید سرکشی بشر مهار شود که امروزه دست آویزی برای حکومتهای سلطهگر در جهت ادامه حکومت و قدرت خود میباشد. حمایت این نوع حکومتها از این فلسفه و روش زندگی، بیدلیل نیست، بلکه به منظور توسعه حاکمیت خود و سلب آزادی ملّتهاست.
نقد چهارم: محدودیت توان و زمان
بشر، عنان زمان و قدرت را آن چنان در اختیار ندارد که بتواند موجودی خود را در راه کام یابیهای افراطی صرف کند. آدمی جز غریزه جنسی، ابعاد گوناگون دیگری نیز دارد که ایفای نقشهای فردی و اجتماعی متعدّدی را بر عهده او میگذارد تا چرخ زندگی و ارابه زمان، حرکت موزون خود را داشته باشد. بر اساس دادههای دینی و آموزههای قرآنی، غریزه جنسی بشر، در جهانی دیگر (آخرت) و به دور از ناسوت، به اوج اقتدار خود رسیده و در یک کرانه مطلق بیزمان، به ظرف ابد، چهرههای
(۲۳)
بیشماری از لذّت، همچون وصال مدام با حوریان را مییابد. نتیجه آن که شریعت نه تنها با اصل کامیابی جنسی مخالف نیست، بلکه خود برای آن برنامههایی سالم و گسترده، به ویژه در سرای دیگر دارد.
نقد پنجم: فروپاشی ارزشها
در پاسخ دیگری به این اشکال باید گفت: درست است که تمایلات غریزی به طور طبیعی در نهاد انسان قرار داده شده و هر انسانی مایل است به همه این غرایز به قدر توان پاسخ دهد، ولی سخن اینجاست که آیا آدمی تنها با کامیابیهای مادّی میتواند طبیعت خود را باز یابد، یا در آن صورت به بیهویتی ژرف دچار میشود؟ آیا تمام حقیقت انسان و هویت بشر در همین غرایز و ارضای تمایلات جنسی خلاصه میشود؟ آیا هدف از عالم و آدم، تنها لذّتبری و کامیابی جنسی است، یا آن که انسان موجودی برتر و والاتر از اینهاست و تمام مقوله کامیابی جنسی، تنها بخشی از لذتهای مادّی انسان است؟
آیا نگرش عقلانی و مبانی علوم انسانی و فلسفه کامیابی و اصالت لذّت و لذّت زیباییشناسی گرایش کامل و همهجانبه به این امور است؟ اگر پاسخ مثبت است، باید پرسید کدام عقل و کدامین رشته از علوم انسانی و اجتماعی و کدام آکادمی فلسفی در شناخت لذّت و کامیابی مؤید و پشتیبان این نگرش است؟
باید گفت: بهطور قطع، نه تنها عقل، علم، فلسفه آزادی، حقوق اجتماعی و فردی و اصول بهداشت، مخالف چنین آزادی بیحدّ و حصری برای انسان است، بلکه تحقّق چنین امری را باید غیر ممکن دانست؛ چراکه پشتوانههای عقلی، مبانی علمی و عوامل کاربردی، بهطور طبیعی انسان را در این امور محدود میکنند. اگرچه بر اساس نظریههای الحادی و ضدّ معنوی، بشر به این جهات سوق داده شده و چنین عنوان
(۲۴)
میشود که باید او در زمینه کامیابی، از همه راههای ممکن بهره گیرد، ولی این پرسش جدّی پیش میآید که: چنین آزادی و اختیاری تا کجاست؟ بینهایت است یا آن که باید حدّ و مرزی داشته باشد؟
البته این گونه هم نیست که تنها مانع و سدّ راه ارضای این تمایلات به طور رها و از هم گسیخته، دین باشد. اگرچه دین، هویت انسان و مدار مواهب و کامیابی او را منحصر به نفسانیات و به ویژه این امور ناشایست نمیداند و انسان را برتر از نفسگرایی حیوانی و تجاوز و تخریبهای ضدّ اخلاقی میداند، ولی عقل، وجدان، طبع و اخلاق هم برای این امور، همچون تمام تمایلات اقوام و ملل، حد و مرزی میشناسند.
از اینها گذشته، ارزش و جایگاه نظام خانواده در اجتماع، امری لازم، ضروری و بدیهی است و مدّعیان نظریه آزادی، به طور قهری اعتقاد چندانی به جایگاه خانواده و دست کم استحکام آن ندارند و نمیتوانند داشته باشند؛ چرا که نخستین زیان میدان داری شهوت و تمایلات جنسی، فروپاشی نظام خانواده است که حسّ بیتفاوتی و بیغیرتی را به بار میآورد و این خود یکی از ارمغانهای نامیمون این نوع آزادی و رهایی برای بشر است.
اشکال عمده چنین تفکری آن است که تنها بُعد حیوانی را با عناد خاصّی نسبت به معنویات در انسان پرورش داده و آن را هم به نهایت موردنظر ـ که آرامش است ـ نمیرساند، امّا در بعد روحی از انسانیت غافل بوده و پاسخی برای آن ندارد؛ بهطور مثال: زن و مرد مکمّل یکدیگرند و بدون هم به کمال نمیرسند. حال، بر فرض این که زن با زن یا مرد با مرد باشد، دیگر جایی برای کمال و تکمیل نمیماند.
به راستی تا زمانی که مرد و زن مکمّل یکدیگر بوده و تشنه و نیازمند جنس مخالفند، پناه بردن به وسائل مکانیکی یا جنس موافق، چه ضرورت عقلایی دارد؟ گذشته از آن که این پناهندگی، نیاز و مشکل هیچ کدام را برطرف نمیسازد و حتّی
(۲۵)
بیشتر به ناهنجاریها دامن میزند.
نقد ششم: عدم شناخت راه کارهای دینی
درباره ناکارآمدی پیشفرضهای دینی ـ که در پرسش بدان اشاره شد ـ نیز باید گفت: اگر تا به امروز پیشفرضهای مذهبی در پاسخ به این نیاز محسوس بشری مؤثّر نبوده و به زعم مدّعیان این نوع آزادی، در برابر رشد فزاینده و متنوّع کامیابی جنسی، تاب نیاورده است، مشکل در این پیشفرضها نبوده است، بلکه در تبیین حقایق شریعت و زمینههای کاربردی آن و وصول انسان بدان، مشکل وجود داشته است. امروز باید دیگر بار و بهطور دقیق و فلسفی پیش فرضهای دینی و اصول شریعت بازبینی شود تا روشن گردد که اگر نگاه فلسفه دین به روابط موجود میان مجموعههای مانند: هستیشناسی، انسانشناسی، فلسفه اخلاق، مباحث اجتماعی، اصول کامیابی و… بحث شود، معلوم خواهد شد که آیا کامیابی از طریق امکانات موجود و روشهای بیمرز، پاسخ به طبیعت هستی و نیازهای طبیعی و فطری انسان است یا گام برداشتن در مسیر انحطاط اخلاقی و آلوده سازی کامل هستی آدمی.
با بررسی و تشریح فلسفه دین خواهیم دید که شریعت نه تنها انسانها را در جهت کامیابی محدود نساخته، بلکه خود روشهای بسیار متنوّعی را ارایه کرده است که ما قسمتی از آن را در این کتاب بیان کردهایم. دین تنها نسبت به عواقب ناهنجاریهای اخلاقی در امور جنسی هشدار داده و بر اساس اصلی که میگوییم: دین و احکام آن «توصیفی» است، تنها مشکلات یاد شده را تجزیه و تحلیل نموده و از آن پرهیز داده است؛ اگرچه در لحن و بیان آن آمریت و حال و هوای فرمانی مشاهده میشود.
بنابراین، بر فرض محال، اگر آزادی جنسی به لذّت یابی و کام روائی آدمی ختم
(۲۶)
میشد و آلودگیهای جسمی و روحی، عوارض شدید عصبی، آفات آشکار اخلاقی و ناهنجاری اجتماعی به بار نمیآورد، دین و اخلاق نیز مانند فطرت آن را تأیید و حمایت میکردند؛ از اینرو یکی از علل منع و بازداری شریعت از این کردار، آثار و عواقب مخرّب آن است وگرنه اصل لذّت و التذاذ و کام و کامیابی گذشته از آن که در دین نکوهیده و ناپسند نیست، مورد سفارش هم میباشد.
طرح و رهیافت دین
در مقابل اندیشه نامعقول آزادی جنسی، دیدگاه شریعت قرار دارد که موافق با کامیابی و لذّت در همه ابعاد است. دین راه کارهایی ارایه میکند که هم بشر از مواهب الهی لذّت برد و هم دچار سردرگمی، بیماری، پریشانی و ناکامی نشود. طرح دین در تعدّد زوجات و ازدواج موقّت از این شمار است. به راستی اگر بشر سیره شایسته ازدواج موقّت با رعایت موازین ـ مانند عدّه نگهداشتن زن و مانند آن را ـ زنده نگه میداشت و به کامیابی هم میرسید، دیگر خبری از هرزگی و آلودگی به بیماریهایی چون ایدز و غیره و یا دیگر ناهنجاریها بود؟
باری، دین به سلامت جامعه و سعادت فرد میاندیشد و بر اساس ضرورتهای عقلانی محدودیتهایی در جهت آمیزش جنسی مطرح میکند تا ضامن سلامت و سعادت فرد و اجتماع بوده و با وجود گشایش در کامیابی، آرامش روانی و آزادی و کمال روحی را برای انسان به ارمغان آورد. در فراز بعدی به طور خلاصه به بیان آمیزشهای خارج از نکاح ـ که ثمره دوری از احکام واقعبینانه اسلام است ـ میپردازیم و با نقد و تحلیلی مختصر، به عواقب خانمانسوز رویکرد بشر به نظریه آزادی مطلق جنسی اشاره میکنیم.
(۲۷)
فصل دوّم: آمیزشهای خارج از نکاح
نکاح سالم از مبادی سلامت و سعادت فرد و جامعه است و هرگونه انحرافی از این مسیر، موجب هلاکت فرد و به خطر افتادن سلامت جامعه میشود؛ و از آنجا که موضوع زن و توجه به آن نقش اساسی دراین سلامت داشته و همه این نوع انحرافات بر اثر خارج شدن از مدار نکاح سالم زن و مردمی باشد، لازم دیده شد در همین کتاب زن، درباره چگونگی هر کدام از این انحرافات و همچنین نگاه دین از دیدگاه قرآن و روایات معصومین نسبت به پلیدی آنها، یکبهیک بهطور جداگانه مورد تحلیل و تبیین قرار گیرد؛ که بدین صورت اهمّیت نکاح سالم زن و مرد و پستی و پلیدی هر کدام از این انحرافها بهطور کامل آشکار خواهد گشت.
بهطور کلّی از نظر شرع گناهان آمیزشی که خارج از ظرف نکاح صورت میپذیرند، چند دستهاند که به ترتیب میزان پلیدی تا پلیدترین بیان میشوند:
یک. «استمنا» که مرد یا زن توسّط دست یا چیز دیگری با آلت خود به نوعی بازی کند؛ چه انزال صورت پذیرد یا نه؛ زیرا صرف قصد انزال از سوی فاعل همراه با نوعی عمل در تحقّق معنای آن کافی است.
دو. «آمیزش مرد یا زن با حیوانات» که موارد اندکی داشته و امروزه در دنیای غرب رو به افزایش است و در مناطقی از آن شیوع دارد.
سه. «آمیزش زن با زن» که به آن «مساحقه» گفته میشود اگرچه از مصادیق آشکار مرتبه چهارم «همجنس بازی» است، ولی پلیدی خاص خود را دارد؛ زنها بر اثر کمبودهای نفسانی خود یا کاستیهای مردها به این عمل دست میزنند که از پلیدیهای
(۲۸)
عمده امروز دنیای غرب است و جبهه عناد و الحاد، در پی ترویج و توسعه هر چه بیشتر آن است.
چهار. «هم جنس بازی» که تمام اقسام روابط نامشروع دو هم جنس، از بوسه و ملامسه شهوانی تا مواردی چون مساحقه، لواط و امثال آن را شامل میشود؛ اگرچه بعضی از آنها چون لواط خود عنوان خاص دارد.
پنج. «زنا» که آمیزش مرد با زن به طور حرام است و تفاوتی نمیکند که از پیش رو باشد یا از پس. اگرچه به عمل از پیش، لواط هم گفته میشود، ولی در اصطلاح شرعی به این امر لواط گفته نمیشود؛ زیرا لواط اصطلاحی آمیزش مرد با مرد در صورت دخول است. زنا نسبت به دیگر گناهان جنسی، از شیوع بیشتری برخوردار است؛
شش. «لواط» که آمیزش مرد با مرد در صورت دخول است و از بزرگترین گناهانی است که مجازات مرگ دارد.
این انحرافات جنسی از دیر باز کم و بیش در میان آدمیان رایج بوده و شناخته شده است و در متن دین ضمن بیانات فراوانی، با تندی و به زشتی از آنها یاد شده است. شریعت به شدّت از این گونه آلودگیها نهی نموده و با تعیین حدود و احکام و ویژگیهای حکمی هر کدام، کیفر و مجازات خاصّی برای آنها قرار داده است که به طور فشرده از آن یاد میشود.
استمنا، حرام است و تعزیر شرعی هم دارد، ولی زشتی و پلیدی آن در مرتبه گناهان مقاربتی، از قبیل زنا و لواط نیست و در مرتبه بعد از پلیدی آمیزش با حیوانات، زشتی خاصّ خود را دارد. هر چند این عمل حدّ شرعی ندارد، ولی به منظور تنبیه و تربیت، به قدر ضرورت نسبت به هر فرد، دارای تعزیر شرعی است. سپس انواع هم جنس بازی تا مساحقه در زنها و تفخیذ (از پیش رو نهادن مرد نسبت به مردها یا زنها) و امثال آن همچون دون الثّقب(نزد پس) و بینالالیتین(میان باسنها) که همگی
(۲۹)
اقسام شدید همجنسبازی است و در رأس تمام این کردارهای پلید، زنا و لواط قرار دارد که پلیدی لواط بیشتر از همه آنهاست.
در مورد گناه هم جنس بازی در روایات بیانات تندی به کار رفته و عقوبت آن به مراتب شدیدتر از دستهای از گناهان پیشین معرّفی شده است که در جهت بیان علّت آن باید گفت: به طور مسلّم، هم جنس بازان در طول تاریخ، منکر دیانت بودهاند، بدین توضیح که آلودگی به همجنسبازی بهطور قهری انکار دیانت را به همراه میآورد، چراکه هیچ دینی همجنسبازی را نمیپذیرد؛ به همین علّت، این افراد در جهنّم به تمام اقسام عذاب مبتلا گردیده و دلهایشان را پر از آتش میکنند؛ زیرا گذشته از آلودگی عملی، مشکلات عقیدتی داشتهاند.
البته نخستین مردمانی که چنین گناهی را مرتکب شدند، مردان قوم لوط بودند. هنگامی که مردها با عمل کثیف لواط به خود مشغول شدند، در مقابل، زنها هم با مساحقه و همجنسبازی به خود مشغول گردیدند و عمل لواط مردها به طور قهری علّت مساحقه و همجنسبازی در میان زنان شد.
لواط علاوه بر انحراف از عفاف، عامل بیماریهای عفونی مسری و عمومی هم میباشد. اگر چه ممکن است همان بیماریها در زنا هم پیش آید، ولی دستهای از آنها ابتدا از طریق لواط بوده و سپس هنگام زنا به واسطه شخص آلوده به آن بیماری عفونی به طرف مقابل سرایت میکند.
زنا نیز از گناهان بسیار بزرگی است که عمدهترین بخش را در مفاسد جنسی به خود اختصاص داده و در تمام ادوار تاریخ، عامل عمده براندازی نظام خانواده و تزلزل عفاف عمومی و انحراف زن و مرد بوده است.
اگرچه گناه لواط از زنا بزرگتر و عقوبتش شدیدتر است، ولی شیوع و وجود خارجی زنا سهم اصلی را در انحراف از عفاف و پاک دامنی دارد.
(۳۰)
قرآن کریم به طور آشکار این عمل پلید را مطرح کرده و حدّ شرعی بر آن نهاده و از تازیانه تا قتل (در مورد زنای محصنه) پیش رفته است. اکنون به دستهای از روایات وارد شده پیرامون این گناهان اشاره نموده و به توضیحی مختصر در ذیل آن بسنده میکنیم.
الف: استمنا و خود ارضایی
عمل استمنا در میان جوانان شیوع دارد، اگرچه گاهی کودکان و بزرگسالان نیز به آن آلوده میشوند و چه بسیار افرادی که به آن اعتیاد پیدا میکنند. تخیلات ذهنی، ضعف نفس، کمبودهای آمیزشی و رؤیت مناظر عریان و مهیج، موجب بروز چنین انحرافی در افراد میگردد. اگرچه بسیاری از گفتهها و زیانهایی که در کتابهای امروزی نسبت به این امر آمده، اساس علمی ندارد و آنها را افراد متخصّص ننوشتهاند، ولی این عمل علّت سستیهای زودرس و رعشه عضلات عصبی و دستهای از توهّمات و خیالات ذهنی میشود.
باید جوانان و جامعه را با رفع کمبودهای آمیزشی و تربیت و آگاهی، از مشکلات و عوارض واقعی آن، از این آلودگی رهانید. بهترین برخورد را در این زمینه شریعت دارد که این عمل را فاقد حدّ شرعی دانسته و جز حرمت و تعزیر مناسب، تحدید دیگری اعمال نداشته است. در این جا به احادیثی چند در این زمینه اشاره میشود:
۱- «عن رجلٍ عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: سألته عن الخضخضة فقال: هی من الفواحش و نکاح الامة خیرٌ منه؛(۱)
شخصی از امام صادق« علیهالسلام » راجع به حکم استمنا پرسید؟ حضرت در پاسخ فرمود: استمنا در شمار کارهای پلید و ناپسند است و همبستری با کنیز بهتر از آن است.»
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۰،ح۱٫
(۳۱)
خیریت نکاح کنیز به این معنا نیست که استمنا هم خیری هر چند اندک دارد؛ زیرا در اقدام به معصیت، اندکی هم خوبی در کار نیست. باید دانست منظور حضرت آن است که گرچه نکاح با زن آزاد بهترین روش ارضای غریزه جنسی است، ولی نکاح با کنیز هم در صورت لزوم و اضطرار بهتر از آلودگی و گناه است و چنین خیری قطعی و الزامی است و صرف مقایسه میان دو امر نیست، گرچه امروز ـ بحمداللّه ـ در جامعه ما کنیز وجود ندارد.
۲- «عن زرارة بن اعین، عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: سألته عن الدّلک. قال: ناکح نفسه لاشیء علیه؛(۱)
زراره گوید: از امام صادق« علیهالسلام » درباره استمنا پرسیدم. حضرت پاسخ داد: این عمل، خود ارضایی و آمیزش با خویشتن است و با آن که حرام است، موجب حد نمیشود.»
از این حدیث روشن میشود که این کار گرچه حرام است و تحقیر فرد و ناآرامی او را پیش میآورد، ولی موجب آلودگی دیگران نمیشود و حدّ شرعی ندارد. این عمل تنها مشکلات انفرادی دارد و یک گناه فردی و بهطور غالب، پنهانی است و این روایت اشاره به تعزیر ندارد.
۳ـ قال النّبی« صلیاللهعلیهوآله »: «ناکح الکفّ ملعونٌ؛(۲)
پیامبر اکرم« صلیاللهعلیهوآله » فرمودند: کسی که اهل استمناست، ملعون است.»
لسان این روایت شدّت بیشتری نسبت به حدیث پیشین دارد؛ زیرا در آن سخن از لعن فاعل این عمل به میان آمده است؛ اگرچه در آن اشارهای به تعزیر نشده است.
۴ـ عن طلحة بن زیدٍ، عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: «انّ امیر
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۰،ح۲٫
۲- مستدرک،ج۲،ص۵۷۰٫
(۳۲)
المؤمنین« علیهالسلام » اتی برجلٍ عبث بذکره فضرب یده حتّی احمّرت ثم زوّجه من بیت المال؛(۱)
امام صادق « علیهالسلام » میفرماید: فردی را که با آلت خود بازی کرده بود، نزد امیر مؤمنان« علیهالسلام » آوردند. حضرت چنان با تازیانه به کف دست او زد که سرخ شد. سپس از بیت المال هزینه نمود و همسری را به ازدواج او در آورد.»
این حدیث که برخورد حضرت با یک گناهکار را نشان میدهد ـ چه این گناه استمنا بوده یا زمینه ابتدایی آن ـ حکایت از کمال درایت و ملاطفت آن بزرگوار دارد که اشارهای به آن خواهیم داشت.
در این حدیث با آن که سخن از تعزیر فاعل به میان آمده، ولی برخورد حضرت به صرف تنبیه ختم نمیشود، بلکه حضرت امیر« علیهالسلام » مشکل آن مرد را رفع میکند و از بیت المال برای او همسری برمی گزیند؛ پس حضرت چون در مقابل معصیت الهی غیور است، ابتدا او را تنبیه میکند و سپس برای رفع زمینه گناه، به سرعت اقدام میکند. مهمتر آن که حضرت خود این کار را انجام میدهد و آن را به کسی واگذار نمیکند و این امر بسیار قابل توجّه و اهمّیت است؛ زیرا صرف تأدیب و اجرای حدّ یا تعزیر شرعی در زمینه رفع گناه، کافی نیست، بلکه باید تشکیلات یا فردی که حدود را اجرا میکند، برای خشکاندن مادّه گناه، زمینه مساعد در جهت رفع مشکلات را ایجاد نماید و بدون این زمینه سازی، اجرای حدود، نتیجه معکوس میدهد. بنابراین گذشته از آن که تحقّق این گونه امور از مصادیق هزینه سازی بیت المال است، انجام آن نیز از مسؤولیتهای رهبری است.
امروزه باید مشکلات و کمبودهای جنسی در سطح جامعه نسبت به همه طبقات ـ
۱- کافی،ج ۵،ص ۱۶۵٫
(۳۳)
از زن و مرد ـ مورد بازنگری قرار گیرد و تنها به امور قضایی یا تبلیغات خشک فرهنگی بسنده نشود؛ چرا که این امر موجب تحریک و انزجار عمومی ـ به ویژه در مورد جوانان ـ نسبت به احکام الهی میشود. باید غیرت دینی با رأفت و درایت دینی همراه باشد تا موجب امید، دل بستگی و نشاط افراد جامعه گردد.
۵ ـ عن ابی بصیرٍ قال: سمعت اباعبداللّه « علیهالسلام » یقول: «ثلاثةٌ لایکلّمهم اللّه یوم القیامة و لاینظر الیهم و لایزکیهم و لهم عذابٌ ألیمٌ: النّاتف شیبه و النّاکح نفسه و المنکوح فی دبره؛(۱)
امام صادق « علیهالسلام » فرمودند: خداوند در روز قیامت با سه گروه سخن نمیگوید و به آنها توجّه نمیکند و آنان را از گناه پاک نمیگرداند و این سه دسته به عذابی بس دردناک دچار خواهند شد: کسی که [از سر انکار] محاسن خود را بتراشد و فردی که استمنا کند و آن که عمل لواط بر او انجام شود.»
باید به جهات چندی در این حدیث توجّه داشت:
الف) از لحن بسیار شدید روایت و عدم توجّه حق به چنین گناهکارانی و عذاب دردناک آخرت احساس میشود که چنین گناهانی موجب حرمان معنوی و غضب الهی است.
ب) در اینجا سه معصیت متفاوت در کنار هم قرار میگیرد که هیچ یک از آنها در سطح دیگری نیست: تراشیدن ریش و موی صورت، لواط و در میان آن دو، استمنا. باید گفت: شدّت در امر اوّل باید با ملاحظه انکار نسبت به سیره عملی اهل دیانت باشد که به طور قهری مسلمان چنین برخوردی با این امر نخواهد داشت و در صورت انکار، استحقاق چنین عذابی معقول به نظر میرسد. مورد سوم هم شدّت خود را دارد و بر
۱- بحار،ج ۷۹،ص ۹۵٫
(۳۴)
فرض عدم توبه، عذاب آخرت نسبت به آن یک امر قهری است. تنها در میان این دو عمل متفاوت، عنوان استمنا حکایت از زیان باری این عمل برای انسان دارد که گاه با عوارض بسیار شومی همراه میشود؛ به ویژه اگر در جامعه، عمومیت داشته باشد.
پس در نتیجه باید گفت: چنین عمل ناشایستی گذشته از آن که معصیت است و تنبیه شرعی هم دارد، میتواند عوارض روحی ـ روانی و ناهنجاریهای اخلاقی را نیز به دنبال داشته باشد. باید اولیای جوانان و مسؤولان جامعه در جهت دورسازی جوانان و افراد از این امر، بیتفاوت نباشند و بهطور جدّی و منطقی با آن برخورد نمایند.
ب: آمیزش با حیوانات
در روایات از «آمیزش با حیوانات» در مقایسه با گناه پیشین با لحن تندتری یاد شده است؛ همچنانکه عنوان لعن، واژه زنا و حکم تعزیر در مورد آن به کار رفته است.
۱- عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «ملعونٌ من نکح بهیمةً؛(۱)
امام صادق« علیهالسلام » فرمود: پیامبر خدا« صلیاللهعلیهوآله » فرمودند: کسی که با حیوانی آمیزش کند، مطرود و منفور خداوند و از رحمت الهی بی نصیب خواهد بود.»
در این حدیث عنوان «نکاح با حیوان» بر عمل یاد شده اطلاق گردیده است که با این وصف، چنین شخصی تا مرتبه حیوانیت سقوط میکند و همین امر نشان گر لعن و دوری از خداوند بزرگ است.
شگفتا! انسانی که باید هم صحبت ربّ جلیل و هم راز حق و برتر از ملک گردد، هم بستر حیوانی شود و عنوان نکاح و درآمیختن با حیوان را به خود گیرد که این نمایشگر
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۱،ح۵٫
(۳۵)
منتهای افول و هبوط آدمی از شؤون انسانی است.
۲- «عن عمّار بن موسی، عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » فی الرّجل ینکح بهیمةً او یدلک فقال: کلّ ما انزل به الرّجل ماءه فی هذا و شبهه فهو زنا؛(۱)
امام صادق« علیهالسلام » درباره آمیزش با حیوان و استمنا فرمودند: «از هر راهی که مرد خود را به حرام ارضا کند و شهوت خویش را اطفا نماید ـ مانند آمیزش با حیوان و استمنا ـ در حرمت مثل زناست.»
بر اساس این روایت، نزدیکی با حیوان و استمنا، چون زنا به حساب میآید و عنوان زنا موقعیت بسیار گستردهای مییابد؛ چنانکه میفرماید: «هر چیزی که علّت انزال منی از غیر طریق حلال شود، نسبت به فاعل صدق زنا میکند»؛ همان طور که در بحث زنا و همجنس بازی بدان اشاره خواهد شد.
۳ـ عن جعفر بن محمّدٍ علیهما السّلام انّه قال: «من اتی بهیمةً جلّد الحدّ و حرّم لحم تلک البهیمة و لبنها ان کانت ممّا یؤکل فتذبح فتحرق بالنّار لتتلف فلا یاکلها احدٌ، و ان لم تکن له کان ثمنها فی ماله؛(۲)
امام صادق « علیهالسلام » فرمودند: کسی که با حیوانی درآمیزد، باید تعزیر شود و اگر آن حیوان حلال گوشت باشد، خوردن گوشت و شیرش حرام میشود؛ پس آن حیوان ابتدا باید ذبح شود [تا آزار نبیند] سپس سوزانده شود تا هیچ کس از گوشت آن نخورد، و اگر آن حیوان مال دیگری باشد، فرد گناهکار باید قیمت آن را به صاحبش بپردازد.»
در این جا شاید این پرسش پیش آید که: گناه و معصیت آدمی چه ربطی به کشتن و آتش زدن حیوان بیچاره دارد؟
در پاسخ باید گفت: بدیهی است حیوانی که مورد تجاوز یک انسان قرار میگیرد، نه تکلیفی دارد و نه دارای توجّه و اختیار چندانی در تحقّق چنین عمل شنیعی است، ولی
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۰،ح۳٫
۲- جامع الاحادیث الشّیعه، ج ۲۰، ص۳۸۰٫
(۳۶)
اسلام دستور میدهد که قبل از آتش زدن، حیوان ذبح شود تا درد و آزاری از سوختن نبیند.
حال، اگر باز این پرسش پیش بیاید که: اساسا چرا باید چنین حیوانی کشته و آتش زده شود، در پاسخ باید گفت: این دستور ـ که ممنوعیت استفاده از شیر حیوان را هم در بر دارد ـ به جهت رعایت بهداشت عمومی و سلامت جامعه و عدم سرایت آلودگی این حیوان به افراد میباشد. به راستی اگر این گونه دستورات مترقّی و بهداشتی دین اسلام در چگونگی استفاده از محصولات لبنی و گوشتی در جوامع بشری به کار بسته میشد، از آلودگیها و امراض دنیای سکس در زمینه استفاده از گوشت و فرآوردههای لبنی پیشگیری به عمل نمیآمد؟
انسان، این موجود پیچیده، اگر راه کجی را برگزیند، چه کارها که انجام نمیدهد و این حرص و ولع و تزایدطلبی، دمار از روزگار سیاه او در میآورد تا جایی که از خود مانده و نسبت به هم نوع خویش بیتفاوت و بیزار میگردد و با کمال روسیاهی دست نیاز به سوی حیوانات دراز میکند و با آنها میآمیزد تا شاید به نوعی خود را آرام سازد. اگرچه در زمانهای پیشین، اینگونه اعمال پلید در میان افراد عقب مانده و بیپناه کم و بیش اتّفاق میافتاد، ولی امروز دنیای متمدّن در پی ترویج چنین رفتار ننگینی و اصالت دادن به آن است؛ بهطوری که افراد متشخّص گاه افتخار چنین وصلتهایی را دارند.
بهطور کلّی، شریعت بر اساس حفظ حرمت انسان، امنیت حیوانات و پیشگیری از آلودگیهای مقاربتی، در مورد چنین کردار ناشایستی هشدار داده و برای ارتکاب آن تعزیر و همچنین مجازاتهای مالی نسبت به زیانهای پیش آمده، مقرّر کرده است.
ج: مساحقه؛ همجنسبازی زنان
مساحقه، آمیزش زن با زن به نوعی خاص است و اخص از همجنسبازی زنان
(۳۷)
میباشد. «سحق» در لغت این گونه معنا شده است: «هو دلک فرج المرئة بفرج الاخری»؛(۱) زن آلت خود را به آلت زن دیگری بمالد؛ همان طور که «تفخیذ» عمل مردان است و به این معناست که مرد آلت خود را میان رانهای فردی ـ زن یا مرد ـ از پیش رو بگذارد و عمل «بین الاِلْیتَین و دون الثّقب» نهادن آلت است در میان باسنهای فردی از پشت، بیآن که دخولی پیش آید.
بهطور کلّی مساحقه نسبت به زنهاست و تفخیذ عمل مرد با زن یا مردی دیگر است. گرچه هر یک از این موارد معنای خود را دارد، ولی هم جنس بازی شامل تمام آنها میشود و معنایی گستردهتر از این سه امر دارد. در این جا به روایاتی چند در زمینه مساحقه اشاره میشود:
۱ـ عن هشام الصّیدنانی، عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: «سأله رجلٌ عن هذه الایة «کذّبت قبلهم قوم نوحٍ و اصحاب الرّسّ»(۲) فقال بیده هکذا فمسح احداهما بالاخری فقال: هنّ اللّواتی بالّلواتی؛ یعنی النّساء بالنّساء؛(۳)
مردی از امام صادق« علیهالسلام » درباره این آیه که «قبل از آنان قوم نوح و اصحاب رس تکذیب کردند»، سؤال کرد. حضرت در حالی که یک دست را بر دست دیگر میکشید، درباره اصحاب رسّ فرمود: آنان زنانی همجنسباز بودند که بیمرد، با یکدیگر آمیزش میکردند.
جهت بازیابی سرگذشت «اصحاب رس» و بیان حضرت در این روایت، به جاست که ادامه این آیه عنوان شود. بعد از واژه «اصحاب رس» در سوره ق چنین آمده است:
۱- شرح لمعه، ج۲،ص۴۳۱٫
۲- ق/۱۲٫
۳-کافی،ج۵،ص۵۵۱،ح۱٫
(۳۸)
«و ثمود و عادٌ و فرعون و اخوان لوطٍ و اصحاب الایکة و قوم تبّعٍ کلٌّ کذّب الرّسل فحقّ وعید».(۱)
این سه آیه پیوسته در سوره «ق» که حضرت به آن تمسّک میکند، بیانگر تبار گمراهان عمده تاریخ است: از اصحاب رس ـ که تنها در همین سوره و فقط دوبار در قرآن کریم آمده(۲) ـ و «اصحاب اَیکه» که قوم حضرت شعیبند و در سورههای «حجر، شعرا و ص» نیز آمده تا «قوم تبّع» که در سوره «دخان» هم آمده است. خداوند در انتهای این سه آیه میفرماید: «تمام این گمراهان پیامبران الهی را تکذیب کردند و حق را انکار نمودند و سزاوار حرمان و نابودی و هلاکتند»؛ همانطور که در سوره «نحل» میفرماید:
«فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذّبین.»(۳)
این آیات الهی که به طور صریح نابودی این اقوام را مطرح میکند، خود از این حقیقت خبر میدهد که چگونه جز نامی از آنها در تاریخ نمانده است. در میان آنها مردان قوم لوط به لواط و زنهای آنها چون اصحاب رس به مساحقه آلوده بودهاند.
درباره اصحاب رس و معنای واژه «رَس» در تاریخ و تفاسیر بسیار سخن گفتهاند که اغلب بیدلیل است. تنها میتوان گفت: از آنها اثری باقی نمانده و اگر هم مانده باشد، نمیدانیم چیست و کجاست. رس به وادی، قریه و چاه محکم سنگ بست گفته میشود؛ چنانکه گفته شده است: آنها بت پرستانی بودند که صاحب مکنت و اقتدار بوده و انبیا را تکذیب میکردند و حق را انکار مینمودند تا آن جا که پیامبر خود
۱- ق/۱۴ ـ ۱۲٫
۲- ق/۱۲، فرقان/۳۸٫
۳- نحل/۳۶٫
ترجمه: در روی زمین بگردید و بنگرید که عاقبت تکذیبکنندگان(حضرات) انبیا« علیهمالسلام » به کجا انجامید.
(۳۹)
را در چاه به بند کشیدند و همان جا به شهادت رساندند. از این حکایتها دست کم این حقیقت آشکار میشود که قوم رس گذشته از کفر و انکار، چنین آلودگیهایی را هم داشتهاند.
زنان این قوم به عمل پلید مساحقه آلوده بودند؛ همان طور که حضرت ضمن بیان معنای مساحقه، ترسیم خارجی آن را هم بیان میفرماید و دست را بر دست میکشد و عمل مساحقه دو زن را آشکارا مجسّم میسازد که چگونه با یکدیگر همچون مرد و زن رفتار میکنند.
شرک و بتپرستی، هوای نفس و آلودگی و انکار طبیعت و آثار متناسب آن در عمل کثیف مساحقه شکل میگیرد تا جایی که تکنولوژی و تکنیکهای دنیای امروز با آلتهای مصنوعی و جایگزینی ویژگیهای آلت طبیعی در آن، درصدد است که چنین زنهای آلوده و هوس رانی را از مرد بینیاز سازد. به راستی با وجود چند میلیارد مرد که فراوانی از آنها چون گرسنگان و دستهای از آنها همچون دیوانگان زنجیری در کمبود شهوت و کام یابی به سر میبرند، چه لزومی دارد که بشر به چنین کردار ناشایست و خفّت باری پناه ببرد و مرد را نیازمندتر و زن را آلوده و لجن مال نماید.
۲ـ عن اسحاق بن جریر قال: «سألتنی امرأةٌ ان استأذن لها علی ابی عبداللّه« علیهالسلام » فأذن لها فدخلت و معها مولاةٌ لها فقال: یا اباعبداللّه! قول اللّه عزّوجلّ «زیتونةٍ لا شرقیةٍ و لا غربیةٍ»(۱) ما عنی بهذا؟ فقال: ایتها المرأة! انّ اللّه لم یضرب الامثال للشّجر انّما ضرب الامثال لبنی آدم سلی عمّاتریدین! فقالت: اخبرنی عن اللّواتی مع اللّواتی ما حدّهنّ فیه؟ قال: حدّ الزّنا انّه اذا کان یوم القیامة یوءتی بهنّ قد البسن مقطّعاتٍ من نارٍ و قنّعن بمقانع من نارٍ و سرولن من النّار و ادخل فی اجوافهنّ الی روءوسهنّ
۱- نور/۳۵٫
(۴۰)
اعمدةٌ من نارٍ و قذف بهنّ فی النّار ایتها المرأة! انّ اوّل من عمل هذا العمل قوم لوطٍ فاستغنی الرّجال بالرّجال فبقی النّساء بغیر رجالٍ ففعلن کما فعل الرّجال هنّ؛(۱)
اسحاق بن جریر گوید: زنی از من خواست که برای او از امام صادق« علیهالسلام » وقت دیدار بگیرم. آن حضرت اجازه ملاقات داد. زن به همراه کنیزش به حضور امام« علیهالسلام » رسید و پرسید: این فرموده الهی: «درخت زیتونی که نه شرقی است و نه غربی» یعنی چه؟ حضرت فرمود: ای زن! خداوند این مثالها را برای درخت نزده، بلکه آنها را برای فرزندان آدم زده است؛ از آنچه میخواهی، بپرس! زن گفت: مجازات مساحقه و آمیزش زنان با یکدیگر چیست؟ حضرت پاسخ داد: همان حدّ زناست. چون قیامت فرا رسد، چنین زنانی را با لباسی میآورند که از آتش دوخته شده و بر سر آنان مقنعههایی از آتش و بر پای آنان پاپوشی از آتش دوخته شده است و عمودهای آتشینی را در شکم تا سرشان فرو کرده و آنان را در آتش میافکنند. ای زن! نخستین کسانی که ـ بهطور شایع و علنی ـ به این عمل آلوده شدند، قوم لوط بودند که مردانشان در ارضای جنسی به مردان بسنده کردند، در نتیجه زنانشان بیشوهرماندند؛ از این رو مانند مردانشان خودگرایی پیشه کردند و دست به این عمل شنیع زدند.
در این روایت مهم جهاتی قابل دقّت وجود دارد که بهطور خلاصه از آنها یاد میشود:
الف) حضرت برای آگاهی زنان از ملاقات با آنها دریغ نداشته و با هر کس به تناسب او سخن میگفته است و حاضر بوده که با زن از مسائل جنسی سخن بگوید.
ب) از نوع پرسش زن روشن میشود که او نتوانسته در ابتدا حرف دلش را به راحتی
۱- کافی،ج۵،ص۵۵۱،ح۲٫
(۴۱)
مطرح کند که حضرت بیوقفه میفرماید: «مراد از درخت زیتون انسان است و تو حرف دلت را بپرس و حاشیه نرو.» زن هنگامی که دید حضرت او را در پرسش آزاد گذارده و محدودیتی در نوع بیان و موضوع ندارد، بیمقدّمه آنچه در دل داشته، مطرح میکند.
ج) از این که روایت جزای چنین عملی را همان عقوبت زنا میداند، درمییابیم زنی که خود را در اختیار زنی آلوده چون خود میگذارد، خود را در اختیار بیگانه قرار داده است و حال که از حریم عفاف خارج شده، تفاوت نمیکند که در حریم کدام حرام وارد میشود.
د) آن گاه امام« علیهالسلام » مجازات دوزخی این دسته از زنها را بیان میفرماید که همان عذاب زناکاران است و این خود شدّت ناهنجاری این عمل را میرساند: لباس به تن پوشیده از آتش، میله در دل فرو شده تا مغز و بعد از آن، در آتش دوزخ افتادن. آن آتش چیست که آتش پیشین در مقابلش اندک است! دیگر هیچ مگو و مپرس… به راستی انسان آن آتش را میشناسد یا از آتش، تنها همین آتش دنیا را در نظر دارد؟ باری، در دنیا کسی جز اولیای الهی خبر از آتش دوزخ و زندگی مرگبار و نافرجام اهل دوزخ ندارد.
ه) اعتیاد به عمل لواط در مردان علّت آلودگی زنان به این امر گردیده و ابتدا قوم لوط چنین ابتلایی پیدا کردند.
و) راستی این زن چرا تنها این امر را پرسید؟ یک زن از امام معصوم« علیهالسلام » از عمل مساحقه پرسش میکند! این زن چه کسی بوده که کنیز داشته و او را هم، همراه خود به حضور امام« علیهالسلام » برده است؟ سؤال در مورد خودش بوده یا کنیز مشکلی داشته است؟ آیا زن با کنیز چنین مشکلی داشته و یا جهت دیگری در میان بوده است؟ و بعد از پاسخ به اصل مسأله، بیان حضرت در مورد عذاب آخرت برای چه بوده است، در حالی که زن از آن پرسشی نداشته و تنها از حدّ شرعی پرسیده است؟ و پرسشهای
(۴۲)
دیگری که طرح آن در مجلّدات تفصیلی آینده خواهد آمد و هر یک گشایشی در جهت تحقیق این امر است.
ز) از ذیل بیان حضرت که میفرماید: «فاستغنی الرّجال…» دو امر به دست میآید: یکی این که زنها از بیمردی رو به یکدیگر آوردند؛ دوم آن که به جهت مشابهت با مردان چنین کاری را دامن زدند. از این دو امر میشود نتیجه گرفت که: کثرت عمل لواط، علّت پیدایش مساحقه و هم جنس بازی در میان زنان میشود و همین طور هنگامی که آلودگیهای مردها علنی شود،در زنها آلودگیهای مشابه به بار میآید؛ بنابراین، بیجهت نیست که در شریعت اسلام برای این عمل شنیع که زمینه بروز بسیاری از گناهان است، مجازات بسیار سنگینی چون مرگ به انواع مختلفش قرار داده است.
به راستی باید دید، امروز دنیا چه وضعیتی دارد؟ آیا از بیمردی دستهای از زنها چنین کارهایی را دنبال میکنند یا به منظور تحقّق قانون تساوی زن و مرد به این امور دامن میزنند(!) و یا بیچهرگان سیاست باز براساس یک سیاست کفر آلود و استعماری با برنامه ریزیهای کلان میخواهند مردم را آلوده سازند و بهطور صوری با شماری اندک از عروسکهای ساختگی در پهنه وسیع امکانات رسانهای، دنیا را زیر بمباران این امور گرفتار نمایند تا به اغراض پلید خود دست یابند؛ چرا که امروزه در دنیا کمبود مرد نداریم تا زنها به خود متوسّل شوند و نباید حال را با زمان قوم لوط و اصحاب رس مقایسه نمود.
۳ـ «عن بشیر النبّال قال: رأیت عند ابی عبداللّه « علیهالسلام » رجلاً فقال له: جعلت فداک! ما تقول فی اللّواتی مع اللّواتی؟» فقال له: «لا اخبرک حتّی تحلف لتخبرنّ بما احدثک به النّساء. قال: «فحلف له». قال: فقال: «هما فی النّار و علیهما سبعون حلّةً من نارٍ فوق تلک الحلل جلدٌ جافٌّ غلیظٌ من
(۴۳)
نارٍ، علیهما نطاقان من نارٍ و تاجان من نارٍ فوق تلک الحلل و خفّان من نارٍ و هما فی النّار؛(۱)
بشیر نبّال گوید: مردی را نزد امام صادق« علیهالسلام » دیدم که به حضرت گفت: فدایتان گردم! درباره مساحقه و آمیزش زن با زن چه میفرمائید؟
حضرت به او فرمود: به تو پاسخ نمیدهم، مگر این که قسم بخوری آنچه برایت میگویم، به زنان برسانی. آن مرد قسم خورد، سپس حضرت فرمود: دو زنی که با یکدیگر عمل مساحقه انجام میدهند، در آتشند و بر تن آنان هفتاد لباس آتشین است که بر روی آن پوست خشک و ضخیم آتشینی قرار دارد؛ به دور آن دو زن، کمربندی از آتش است و بر روی آن لباسها، کلاهی از آتش بر سر دارند و نیز کفشی از آتش میپوشند و آنگاه در آتش دوزخ قرار میگیرند.
چیزی که در این حدیث تازگی دارد، اهتمام حضرت به این امر است؛ زیرا امام« علیهالسلام » آن مرد را قسم میدهد که آنچه میفرماید، به زنها برساند. لسان و سیاق این روایت که از موقعیت بسیار سخت عذاب چنین زنهایی خبر میدهد، خود حکایت از رؤیت آن حضرت میکند. سخن دیگر این که: در روایت پیشین وقتی زن از حضرت سؤال کرد، حضرت به او نفرمود: آنچه به تو میگویم، به زنها برسان، ولی در این حدیث، وقتی مرد از امام« علیهالسلام » سؤال میکند، حضرت میفرماید: آنچه به تو میگویم، به زنها برسان. این در حالی است که مناسب بود حضرت در حدیث پیشین به آن زن بفرماید: گفتار مرا به زنها برسان. پاسخ به این گونه پرسشها ظرف زمانی خود را طلب میکند که ان شاءا… در مجلّدات تفصیلی بدان خواهیم پرداخت.
۴ـ عن یعقوب بن جعفرٍ قال: «سأل رجلٌ اباعبداللّه او ابا ابراهیم« علیهماالسلام »
۱- کافی،ج۵،ص۵۵۲،ح۳٫
(۴۴)
عن المرأة تساحق المرأة و کان متّکئاً فجلس» فقال: «ملعونةٌ الرّاکبة و المرکوبة و ملعونةٌ حتّی تخرج من اثوابها الرّاکبة و المرکوبة فانّ اللّه تبارک و تعالی و الملائکة و اولیائه یلعنونهما و انا و من بقی فی اصلاب الرّجال و ارحام النّساء، فهو واللّه الزّنا الاکبر و لا واللّه مالهنّ توبةٌ قاتل اللّه لاقیس بنت ابلیس ماذاجاءت به! فقال الرّجل: هذا ماجاء به اهل العراق فقال: واللّه لقد کان علی عهد رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » قبل ان یکون العراق و فیهنّ قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: لعن اللّه المتشبّهات بالرّجال من النّساء و لعن اللّه المتشبّهین من الرّجال بالنّساء؛(۱)
مردی از امام صادق یا امام کاظم« علیهماالسلام » درباره زنی که با زن دیگری مساحقه و آمیزش جنسی میکند، پرسید. حضرت که تکیه داده بود، نشست. آن گاه فرمود: هر دو زن ملعون و منفور خدایند تا زمانی که لباسهایشان را [که در آن گناه کردهاند] از تن در آورند. خداوند بزرگ و فرشتگان و اولیایش آن دو را نفرین میکنند و من و هر که در پشت مردان و رحم زنان هنوز ماندهاند [تا ابد] آنان را لعنت میکنیم.
به خدا سوگند! مساحقه زنان، زنای بزرگ است و سوگند به خدا که توبهای برای چنین زنانی نیست. خداوند بکشد «اقیس» دختر ابلیس را که چه چیزی را در میان زنان بدعت نهاد!
مرد گفت: این عمل شنیع را اهل عراق به پا داشتند. حضرت فرمود: سوگند به خدا! در زمان رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » پیش از آن که عراقی باشد، چنین کاری رواج داشت و پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » درباره آنان فرمود: خداوند لعنت کند زنانی را که خود را با مردان همانند میکنند و عمل آنان را مرتکب میشوند و خداوند مردانی را که خود را همگون زنان میسازند و دست به عمل آنان میزنند، لعنت کند.
۱- کافی،ج۵،ص۵۵۲،ح۴٫
(۴۵)
از این روایت چند امر مهم استفاده میشود:
الف) پرسش در این باره، چنان حضرت را نگران میسازد که از حالت تکیه به نشستن کامل تغییر حالت میدهد؛ به ویژه این که این افراد را لعنت میکند و این امر حکایت از شدّت انزجار و آزردگی خاطر حضرت است؛ از این رو امام« علیهالسلام » به جای بیان عذاب یا حد، نفرین کامل را اظهار میدارد که از خدا و فرشتگان و اولیایش و شخص حضرت تا آخرین فرد بشر که به دنیا آید، آنها را نفرین میکنند.
ب) وقتی حضرت« علیهالسلام » با تأکید و قسم میفرماید: مساحقه بزرگترین زناست و توبه ندارد و این افراد توفیق توبه نمییابند، میتوان گفت: وصف «بزرگترین» به خاطر آن است که دو طرف در مساحقه هم حالت فاعل و هم حالت مفعول دارند و در واقع هر یک نسبت به حالت فاعلی خود، عنوان زنا و نسبت به جهت قابلی و مفعولی گذشته از زنا، حیثیت نکاح با خود را نیز دارد؛ در حالی که در زنا تنها یک سو فاعل است و طرف دیگر قابل.
ج) امام« علیهالسلام » از سر ناراحتی و غیرت در مقابل گناه، «اقیس» دختر ابلیس را که این عمل را به بشر آموخت لعن میکند و با قسم تأکید میکند که در زمان پیامبر و پیش از عراق هم این عمل در میان بشر بوده است.
د) در فرازی دیگر، امام« علیهالسلام » مقایسهای کلّی و تشابهی کامل را همراه با نفرین بیان میکند: زنانی که خود را شبیه مردان میسازند و عمل آنها را انجام میدهند و مردانی که خود را هم گون زنان میسازند و به چنین عملی ـ که مراد لواط است ـ دست میزنند.
از این فراز، خود چند امر روشن میشود:
یک. این مقایسه و شبیه سازی با جنس مخالف معنای عام دارد و هر زمینهای غیر از این عمل را هم شامل میشود؛ زیرا شبیه سازی در هر زمینهای عامل به هم ریزی طبیعت و امور طبیعی و عادی است و نفرین هم خود حرمانی است که از این کج روی و
(۴۶)
عدم اعتدال نصیب انسان میگردد.
دو. گرچه معنای این تشبیه عام است، ولی در اینجا بنا به خصوصیت، موردی خاص در نظر است که مساحقه در زنها و عمل لواط در مردها میباشد و با آن که مساحقه از مصادیق هم جنس بازی است و بزرگترین زنا شمرده شد، با لواط مقایسه میشود؛ زیرا در لواط مرد بیزن شهوت خود را اطفا میکند و در مساحقه هم، زن بدون مرد میخواهد خود را آرام سازد.
سه. با آن که در این حدیث سخن از مساحقه بود، ولی عنوان «متشبّهات» و «متشبّهین» اعم از این امر است و تمام اقسام هم جنس بازی و از جمله لواط را شامل میشود. این خود از این امر حکایت میکند که اگر در یک جامعه سالم، شؤون انسانی و ویژگیهای زن و مرد رعایت نشود، حرمان و بههمریزی علّت نابسامانی و فرسایش روح و جسم و توان افراد میگردد؛ همچنانکه حضرت از سر اهتمام و تهدید گناهکار نسبت به اینگونه ناامنیها در هر دو عبارت، واژه لعنت را تکرار میفرماید.
۵ـ عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: «لعن رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » المتشبّهین من الرّجال بالنّساء و المتشبّهات من النّساء بالرّجال. قال: و هم المخنّثون و اللاّتی ینکحن بعضهنّ بعضا؛(۱)
امام صادق« علیهالسلام » میفرماید: پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » بر مردانی که خود را شبیه زنان و زنانی که خود را شبیه مردان میسازند، لعنت فرستاد و فرمودند: چنان مردانی، مخنّث و زن صفت و چنین زنانی هم که با همجنس خویش در میآمیزند، مخنّث و مرد صفتند.
این حدیث با حدیث پیشین در جهاتی تفاوت دارد که به طور خلاصه بیان میشود:
الف) در حدیث قبل لعن نخست نسبت به تشبّه زنها به مردها بود و اینجا
۱- کافی،ج۵،ص۵۵۰،ح۴٫
(۴۷)
شباهتیابی مردها به زنهاست. همانطور که در گذشته بیان شد، گرچه در اصحاب رسّ نیز آلودگی به مساحقه بوده است، و لیکن شیوع لواط در مردان قوم لوط علّت شیوع مساحقه و علنی شدن آلودگی زنان به مساحقه گردیده است، و تناسب طبیعی این حدیث با این امر بیش از حدیث پیشین است و از آنجا که علّت بر معلول تقدّم دارد، باید تشبّه مردان به زنان ـ که عمل لواط است و علّت مساحقه زنان گردیده ـ مقدّم باشد.
ب) همان طور که در کتابهای لغت آمده، «خَنِثَ» بدون تشدید و به معنای لازمی، خمیده و شکسته شدن است و با تشدید و به معنای متعدّی، شکستن چیزی است و در واقع، «مخنّث» فردی را گویند که شکسته شده باشد. با این بیان تازگی این حدیث نسبت به روایت پیشین روشن میگردد که این کردار ناشایست تنها یک مشابهت با جنس مخالف نیست، بلکه زن و مرد به واسطه همجنسگرایی خوار، ذلیل و شکسته میشوند.
ج) عنوان مخنّث تنها به مرد داده نشد؛ چرا که تنها مردها بهواسطه عمل پلید لواط شکسته نمیشوند، بلکه زنها نیز بر اثر مساحقه شکسته میشوند.
د) اکنون این سؤال پیش میآید که: مراد از «تخنّث» و «شکستگی» در این جا، آن هم نسبت به مرد و زن، به چه معناست؟ باید گفت: مرد در هویت جنس خویش صلابت خاصّ خود را دارد؛ همان طور که زن در هویت جنس خود لطافت، رعنایی و طنّازی مخصوص به خود را داراست. با ارتکاب چنین عملی، صلابت مردانه و لطافت و رعنایی زنانه شکسته میشود، بیآن که مرد بتواند رعنایی زنانه را به دست آورد یا زن بتواند صلابت مردانه داشته باشد که نتیجه چنین عملی تخنّث و شکستگی خواهد بود؛ از این رو نتیجه میگیریم که منع شریعت از چنین پلیدیهایی برای صیانت انسان از آلودگی و خواری و حفظ صلابت و لطافت آدمی و در نهایت به سود خود اوست؛
(۴۸)
چنانکه در روایت این امر را محدود به زن یا مرد نساخت و آن را وصف نقصی برای هر دو طایفه به حساب آورد.
د: همجنس بازی
یکی از مشکلات بشر در طول تاریخ، انحرافات نفسانی و امیال شیطانی بوده که دمار از روزگار آدمی در آورده و تا امروز هم به قوّت خود باقی است. پدیده زشت سکس و عریانی به این ناهنجاری دامن زده و آن را گستردهتر و متنوّعتر ساخته است. در نتیجه، لواط، هم جنس بازی یا هر انحراف جنسی دیگری هر روزه رنگ و روی خاصّی به خود گرفته و فساد و فحشا را به نهایت زشتی و تباهی کشانیده است.
در طول تاریخ، این امراض در مردان بیشتر نمود یافته و زنان هم به تبع، آماج ظلم و تجاوز و بی مهری قرار گرفتهاند. در قرآن کریم در این زمینه آیاتی چند وارد شده که به برخی از آنها اشاره میشود:
در سوره «اعراف» حضرت لوط« علیهالسلام » خطاب به قوم خود میفرماید:
«انّکم لتأتون الرّجال شهوةً من دون النّساء بل انتم قومٌ مسرفون؛(۱)
شما برای ارضای غریزه جنسی خود به مردان رو آورده و از زنان روی میگردانید؟ این کارتان چیزی جز اسراف و انحراف از مسیر طبیعی فطرت و خلقت نیست.»
همچنین در سوره عنکبوت میفرماید:
«ائنّکم لتأتون الرّجال و تقطعون السّبیل؛(۲)
آیا شما به مردان روی آورده و راه درست و طبیعی ارضای غریزه جنسی را بر
۱- اعراف/ ۸۱٫
۲- عنکبوت / ۲۹٫
(۴۹)
خویش بستهاید؟» البته جمله «و تقطعون السّبیل» میتواند به بستن راه مسافرانی که از دیار قوم لوط میگذشتند هم اشاره داشته باشد که در هر صورت نتیجه یکسان است. آنان راه را بر رهگذران غریب میبستند و اموالشان را به غارت برده و با آنها لواط میکردند.
این عمل کثیف که قطع نسل آدمی و بیحرمتی به زنان را به دنبال دارد، آنقدر در پستی و پلیدی اوج میگیرد که زبان از بیانش شرم دارد.
قرآن کریم با آن همه عفافی که در بیان دارد، اینبار در سوره «حجر» برای هدایت انسانها سخن حضرت لوط« علیهالسلام » را بیپرده و روشن بیان میفرماید:
«قال هؤلاء بناتی ان کنتم فاعلین؛(۱)
لوط « علیهالسلام » خطاب به آن گروه منحرف فرمود: «اگر مایلید، میتوانید دخترانم را به نکاح خود در آورید [ولی مرا در مقابل مردم و مهمانهایم (ملائکه عذاب) شرمنده نکنید و به مهمانان من کاری نداشته باشید.]
این بیان، از نهایت مظلومیت پیامبری بلند مرتبه در برابر گمراهانی ناجوانمرد حکایت میکند. با این حال، آن قوم گمراه بر انحراف خود پای فشردند و این جا بود که عذاب شدید الهی نازل گردید و تمام آنان نابود شدند.
دنیای ـ به اصطلاح ـ متمدّن و پیشرفته امروز به مراتب کثیفتر از اقوام جاهلیت عمل میکند و با توجیه فلسفه سکس و عریانی و هم جنس بازی، مفاسد اخلاقی را به منتهای بیشرمی رسانده است تا جایی که هم جنس بازی و ازدواج مرد با مرد امروزه در برخی مناطق مترقّی دنیا، قانونی شده است! اینان پا را فراتر گذاشته و میخواهند با تبلیغ و ترویج اینگونه مباحث، زیر نقاب فریبنده حقوق بشر(!) بیحیایی و بیشرمی
۱- حجر/۷۱٫
(۵۰)
را در تمام دنیا فراگیر و قانونمند سازند؛ بهطوری که از ازدواج مرد با مرد، زن با زن، حیوان با حیوان و انسان با حیوان به صورت رسمی و به سبک مالکیت و یا اقسام گوناگون دیگر، به عنوان موفّقیت و پیروزی بزرگ در راستای تحقق بخشیدن به آرمان تساوی حقوق بشر یاد میکنند(!) این بشر است که با وجود آن همه انبیا و شهدا و اولیای الهی به چنین جایگاه پست و حضیضی افتاده است… .
به راستی اگر این انوار پاک با آن همه شهادت و در خاک و خون تپیدن نبودند، دیگر چه میشد؟! آیا عذاب الهی در انتظار این بشر نیست؟ و آیا نمونههای چنین عذابی امروزه به چشم نمیخورد؟ و آیا عذابی بالاتر از این همه دوری از خدا وجود دارد؟
(۵۱)
همجنس بازی؛ چهره رکیکی از انسان
در اینجا لازم است دستهای از روایاتی که در آنها به نوعی سخن از هم جنس بازی به میان آمده، مطرح شود و نسبت به هر یک از آنها تحلیل و بررسی کوتاهی ارایه گردد تا موقعیت این عمل شنیع و خانمان سوز، روشن شود.
ابتدا در یک تحلیل کلّی درباره ارتکاب این عمل شیطانی و آلودگی نفسانی باید گفت: هم جنس بازی فضای بسیار ناموزون و خطرناکی را به بار میآورد و گذشته از اختلال موقعیت زن و مرد، مجاری طبیعی روابط جنسی و سیستم اخلاقی فرد و جامعه را به هم میریزد.
زن و مرد، مکمّل یکدیگرند و اگر آنها بخواهند به طور مستقل به حیات فردی و اجتماعی خود ادامه دهند به گونهای که از دایره نیازمندیهای یکدیگر خارج شوند، هردو دچار بیهویتی شده و شخصیت واقعی خود را باز نمییابند. مستقل بودن هر یک از این دو ـ به ویژه در امور عاطفی و جنسی ـ مساوی با از همگسیختگی هویت فردی و زندگی اجتماعی است. این در حالی است که تحقّق جامعه سالم بدون سلامت زندگی خانوادگی میسّر نیست و ایجاد محیط خانوادگی سالم نیز بدون پیوستگی و وحدت خاص زن و مرد در تمام زمینهها ممکن نمیباشد.
لطف زن، موقعیت مطلوبیت او را مستحکم ساخته و مرد مقتدر را در دل صافی و شفّاف خود گرفتار کرده است. اگر این چینش طبیعی و موزون با هم جنس بازی در چهرههای متفاوتش به هم ریخته شود، گذشته از ناموزونی و سیمای رکیکی که در عشق و کامیابی پدید میآید، سیستم اخلاقی، هویت زندگی و نوع کامیابی انسان به بدترین وضعیت بدل میگردد که با کمال تأسف امروزه دنیای ـ به اصطلاح ـ آزاد و مدرن گرفتار آن گردیده و بیآنکه ساختار نوینی ایجاد کند، معادلههای اخلاقی را به هم ریخته و در عوض، اختلالات روحی ـ روانی را در خود پذیرفته است. روایات این باب که به هر
(۵۲)
یک از آنها تنها نگاهی گذرا خواهیم انداخت، تمامی بیانگر این واقعیت تلخ و ناگوار است.
عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «من امکن من نفسه طلائعاً یلعب به القی اللّه علیه شهوة النّساء؛(۱)
پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » فرمود: آن [مرد] که خویش را در اختیار دیگران بگذارد تا با او بازی کنند، خداوند بر وی شهوتی از نوع شهوت زنان خواهد افکند.»
این حدیث که زمینههای انفعالی انسان را دنبال میکند، خود بحثی روانی و بیان یکی از مشکلات عمده آلودگیهای شهوانی است که به آن اشاره میشود.
افراد بر اثر مشکلات روحی ـ روانی و کمبودها و عوارض فردی یا اجتماعی، نظیر خصوصیتهای وراثتی، دچار چنین حالاتی میشوند تا جایی که در حرکتهای جسمانی شان، حالات روانی و انگیزههای انفعالی بروز مینماید و توانمندیهای فاعلی در آنها به کاستی میگراید و کمکم میمیرد تا جایی که حالات انفعالی در آنها فعلیت پیدا میکند؛ در نتیجه، آنها ویژگیهای تحریکپذیری و لذّت زنانه را در خود احساس کرده و به راحتی در اختیار دیگران قرار میگیرند. در این صورت، آنان از فاعل بودن احساس لذّت نمیکنند و تنها کامیابی خود را به کامدهی به افراد آلوده دیگر میبینند؛ چنانکه در روایت میفرماید: «شهوتی از نوع شهوت زنان» که همان حالت انفعال است، در آنها پیدا میشود.
البته این گونه امراض باید به دقّت بررسی شود تا با امراض مشابه مشتبه نگردد؛ زیرا گاه یک فرد از بازی کردن با دیگران لذّت میبرد و در عرف به او «بچّه باز» میگویند، ولی گاهی کسی از بازی دیگران با او لذّت میبرد. مراد این روایت چنین فردی است؛
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۹،ح۱٫
(۵۳)
همان طور که ممکن است فردی بر اثر عمل شنیع لواط هر دو حالت را در دو زمان داشته باشد و ابتدا فاعل بوده و از این عمل لذّت میبرده است و در نهایت منفعل گشته و از مفعول بودن لذّت میبرد که در روایات باب لواط به این امر اشاره خواهیم داشت؛ پس چیزی که میان دو باب لواط و هم جنس بازی مشترک است، این است که این آلودگیها سرایت و واکنشهای انفعالی به دنبال دارند و ممکن است کسی در دو زمان حالتهای متفاوت به خود گیرد، و آنچه در این دو باب متفاوت است، این است که فرد لواط کار در نهایت به «ابنه» میرسد و فردی که خود را در اختیار دیگران قرار دهد، شهوت انفعالی به او دست میدهد، اگرچه به غیر لواط باشد.
عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «انّ الذّکر یرکب الذّکر فیهتزّ العرش لذلک؛(۱)
امام صادق« علیهالسلام » به نقل از رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » میفرماید: دو مرد که به حرام با هم جمع شوند و از یکدیگر استفاده جنسی کنند، عرش الهی به لرزه در میآید.»
در این حدیث سه امر قابل دقّت است:
یک. جمله «یرکب» تحقیر، حیوانیت و پستی آن دو فرد را میرساند و اگرچه میتواند مراد از آن لواط باشد، ولی بهطور قهری همجنسبازی را هم شامل میشود.
دو. از این عمل شنیع چنان حالت ناموزونی به بار میآید که نظام طبیعی عالم را به هم میریزد؛ چنانکه از آن، به لرزه عرش الهی، ظرف اقتدار عالم، یاد میکند.
سه. اگرچه هر گناهی زیان باری خود را دارد، ولی هر گناهی نمیتواند چنین عدم امنیتی در عالم به پا سازد؛ پس همجنس بازی افزون بر معصیت، طغیان و به همریزی را نیز به دنبال دارد.
۱- وسائل، ج۱۴،باب۱۷،ص۲۴۸،ح۱٫
(۵۴)
انواع همجنس گرایی
روایات متعدّدی درباره گناه بودن جمع زن با زن یا مرد با مرد یا مرد با پسر بچّه و یا همبستر شدن آنها و حتّی در یک بستر بودن دختر و پدر و مادر، در صورتی که سوء نیت در میان نباشد، آمده است. این روایات، جز در مورد اخیر علّت حکم فقهی بر حرمت گردیده است و در مورد اخیر هم اگر زمینه آلودگی یا احتمال فساد وجود داشته باشد، اطلاق دلیل و ملاک حکم شامل آن میگردد. اکنون در این مقام به هر یک از این روایتها اشارهای خواهد شد.
عن ابی بصیرٍ، عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: سمعته یقول: «انّ فی کتاب علی« علیهالسلام » اذا اخذ الرّجل مع غلامٍ فی لحافٍ مجرّدین ضرب الرَّجل و ادّب الغلام؛(۱)
ابی بصیر میگوید: شنیدم که امام صادق« علیهالسلام » فرمودند: هر گاه مردی با پسر بچّهای در زیر یک روانداز به صورت عریان یافت شوند، باید مرد تازیانه زده شود و پسر بچّه تنبیه گردد.»
در این روایت چند امر مورد توجّه است:
یک. عبارت «اذا اُخذ» حکایت از پنهانکاری و سوء نیت آن دو فرد میکند؛
دو. هرچند لسان این روایت در مورد مرد و پسربچّهای است، ولی در کلیت حکم تفاوتی با دیگر مصادیق دو مذکر ندارد؛ اگرچه این گونه موارد، قبح و مجازات بیشتری برای آن مرد دارد؛ زیرا او علّت انحراف پسربچّه گردیده است؛
سه. مراد از ضرب مرد همان «تازیانه تعزیری» است و پسربچّه تنها باید تأدیب شود که در موارد مختلف، با امتنان شارع به کودکان نوع تأدیب هم متفاوت خواهد بود.
۱- وسائل،ج۱۴،باب۱۹،ص۲۵۶،ح۱٫
(۵۵)
عن عبداللّه بن سنان، عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: سمعته یقول: «حدّ الجلد فی الزّنا ان یوجدا فی لحافٍ واحدٍ والرّجلان یوجدان فی لحافٍ واحدٍ والمرأتان توجدان فی لحافٍ واحدٍ؛(۱)
ابن سنان گوید: شنیدم امام صادق« علیهالسلام » فرمود: حدّ تازیانه زنا آنگاه تحقّق مییابد که دو زن یا دو مرد در زیر یک روانداز به حرام یافت شوند.»
در این روایت چنین عملی عنوان «زنا» به خود گرفته و جمله «یوجدا» اشاره به همان پنهان کاری و سوء نیت دارد و تفاوتی نیست که آن دو نفر مرد باشند یا زن که در هر صورت به مقتضای مصالح و خصوصیات موارد، تعزیر متفاوت را به دنبال خواهد داشت.
فی الخصال باسناده عن علی « علیهالسلام » فی حدیث الاربع مأة قال: «لاینام الرّجل مع الرّجل فی ثوبٍ واحدٍ فمن فعل ذلک وجب علیه الادب و هو التّعزیر؛(۲)
دو مرد نباید در زیر یک روانداز بخوابند که در این صورت آن دو مرد باید به تعزیر شرعی مکافات گردند.»
جمله «لاینام الرّجل» صرف با هم خوابیدن دو مرد در زیر یک روانداز را مطرح میکند؛ اگرچه آشکارا باشد و قصد سوئی هم نداشته باشند و روایت، نفس عمل را حرام میداند؛ زیرا در داشتن تعزیر تفاوتی با موارد پیشین ندارد. این خود نشان میدهد که چنین کرداری اگرچه سوء نیت هم در آن نباشد، صحیح نیست؛ چرا که امکان بروز چنین مشکلاتی در چنین مواقعی بیشتر است و برای مصونیت هر چه بیشتر باید بهطور کلّی از آن پرهیز داشت؛ چنانکه حضرت میفرماید: «نباید مرد با مرد زیر یک روانداز بخوابند که اگر چنین کنند، تأدیب و تعزیر آنان واجب است.»
۱- وسائل،ج۱۴،باب۲۲،ص۲۵۹،ح۲٫
۲- وسائل،ج۱۴،باب۲۲،ص۲۵۹،ح۴٫
(۵۶)
عن الصّادق « علیهالسلام »، عن آبائه علیهم السّلام قال: قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «لا یباشر الرّجل الرّجل الاّ و بینهما ثوبٌ و لا تباشر المرأة المرأة الاّ و بینهما ثوبٌ؛(۱)
امام صادق« علیهالسلام » از پدران معصومش« علیهمالسلام » نقل میکند که رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » فرمودند: مرد با مرد و زن با زن نباید مباشرت جسمانی عریان داشته باشند، مگر آن که بین آنها لباس و پوششی فاصله اندازد.»
لسان این روایت نفی صحّت از «مباشرت جسمانی به صورت عریان» است و سخنی از روانداز نیست و تفاوتی میان دو مرد یا دو زن گذاشته نشده است. البته میتوان گفت: اگر نیت بدی هم در کار نباشد، این عمل حرام است وگرنه در صورت نیت بد، با لباس هم چنین ارتکابی اشکال دارد.
و عنه « علیهالسلام » قال: «لا ینام الرّجلان فی لحافٍ واحدٍ الاّ ان یضطرّا فینام کلّ واحدٍ منهما فی ازاره و یکون اللّحاف بعد واحدا والمرأتان جمیعا کذلک و لا تنام ابنة الرّجل معه فی لحافه و لا امّه؛(۲)
امام صادق« علیهالسلام » فرمود: شایسته نیست دو مرد یا دو زن زیر یک روانداز مشترک بخوابند، مگر آن که از روی ضرورت و ناچاری باشد که در این صورت نیز باید هر کدام همراه با لباس و پوشش باشند؛ همچنین پسندیده نیست دختر با پدرش و مرد با مادرش زیر یک لحاف بخوابند.
در این حدیث چند امر مورد اهمّیت است:
الف) در این نقل، سخن از صرف بودن در زیر یک روانداز از سر اضطرار است که باید در صورت اضطرار و نبود سوء نیت هم بیلباس نباشند و در این جهت تفاوتی میان دو زن و دو مرد هم نیست.
۱- همان،ح۵٫
۲- وسائل،ج۱۴،باب۲۲،ص۲۵۹،ح۵٫
(۵۷)
ب) جملهای که در این روایت اهمّیت دارد و صرف یک سفارش اخلاقی نیست، این است که: «حتّی دختر با پدر و مادر خود زیر یک لحاف نخوابد، اگرچه سوء نیتی هم در کار نباشد.» در این جا این پرسش پیش میآید که: مناسب بود به پدر و مادر سفارش شود که با دختر خود در یک بستر نخوابند؛ نه به دختر.
پاسخ این است که: این کلام خود حکایت از دقت و ظرافت بسیار بالایی دارد؛ زیرا ممکن است پدر و مادر در معرض شرم و حیا قرار گیرند و به دختر خود نگویند: تو در لحاف ما نخواب یا ممکن است این حرف موجب شود که دختر به پدر و مادر خود سوء ظن پیدا کند و یا آن که پدر و مادر به انگیزههای غیر اخلاقی متّهم گردند و برای دختر بدآموزی داشته باشد؛ در حالی که اگر دختر خود این کار را انجام ندهد، هیچ یک از این توهّمها پیش نخواهد آمد؛ پس با آن که در سفارش نسبت به فرزندان، پدر و مادرها بیشتر مورد خطاب قرار میگیرند، ولی در این مورد به جهات خاصّی دختر مورد خطاب قرار گرفته است.
ج) از جمله «و لا تنام ابنة الرّجل» روشن میشود که مراد از این سفارش دختر بچّهها نیستند؛ همچنانکه دختران بزرگ را هم شامل نمیشود؛ زیرا دختر بچّه «غیر مراهق»(۱) و کوچک مورد خطاب قرار نمیگیرد و چنین توهّماتی هم پیش نمیآید و دختران بزرگ سال هم خود این کار را نمیکنند؛ پس مراد دختر بچّههایی هستند که بیش از سنّ مراهق ـ سنّ نزدیک به بلوغ ـ و کمتر از بزرگ سالانند و آنها همان نوباوگانند که ممکن است این کار را انجام دهند و پدر و مادر هم نتوانند منعی داشته باشند.
عن جابر بن عبداللّه قال: «نهی رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » عن المکاعمة
۱- مراهق سنّی نزدیک به بلوغ است.
(۵۸)
والمکامعة فالمکاعمة ان یلثم الرّجل الرّجل والمکامعه ان یضاجعه و لا یکون بینهما ثوبٌ من غیر ضرورةٍ؛(۱)
جابر بن عبداللّه گوید: رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » به شدّت از «مکاعمه» و «مکامعه» نهی فرمودند. مکاعمه آن است که مردی با مردی درآمیزد و مکامعه آن است که دو مرد عریان با هم در یک بستر بدون ضرورت جمع آیند، اگرچه آمیزش و سوء نیتی هم در میان نباشد.»
این روایت که با توجّه به تفاوت معنای مکاعمه و مکامعه مطرح میشود، اضافه بر منع قرار گرفتن دو مرد به صورت عریان در زیر یک روانداز، حضرت آمیزش را هم مطرح میکند و با عبارتی کوتاه، مجموع دو دسته از روایات را در خود جمع نموده است. با تأمّل در این بیان، ظرافت کلام معصوم روشن میگردد و عریان بودن با هم در زیر یک لحاف و آمیزش با هم به هر صورت که باشد، از این دو کلمه به دست میآید.
پیشرو و پس
«عن سلیمان بن هلالٍ فی الرّجل یفعل بالرّجل قال»: فقال: «ان کان دون الثّقب فالجلد؛(۲)
سلیمان بن هلال میگوید: از امام« علیهالسلام » درباره مردی که با مرد دیگر آمیزش کند، سؤال کردم. حضرت فرمود: اگر در این عمل شنیع دخول تحقّق نیابد، برای هر یک به عنوان تعزیر شرعی تنها تازیانه وجود دارد.»
این روایت، عنوان «دون الثّقب» عمل از «پس» بدون دخول را بیان میکند.
عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: قال امیرالمؤمنین « علیهالسلام »: «الّلواط ما دون
۱- وسائل، ج۱۴،ص۲۸۵،ح۳٫
۲- وسائل،ج۱۴،باب۲۰،ص۲۵۶،ح۱٫
(۵۹)
الدّبر والدّبر هوالکفر؛(۱)
در این نقل امام صادق« علیهالسلام » از قول امیرمؤمنان« علیهالسلام » میفرماید: عمل لواط با کمتر از دخول در دبُر تحقّق پیدا میکند و دخول در دبر در حکم کفر به خداوند است که شدّت استنکار شریعت را نسبت به این عمل پلید نشان میدهد.»
عن حذیفة بن منصورٍ قال: «سألت اباعبداللّه« علیهالسلام » عن اللّواط فقال: ما بین الفخذین و سألته عن الّذی یوقب فقال: ذاک الکفر بما انزل اللّه علیه نبیه« صلیاللهعلیهوآله »؛(۲)
حذیفه میگوید: از امام صادق« علیهالسلام » درباره عمل شنیع لواط سؤال کردم. حضرت فرمود: عمل لواط به صرف دخول در بین رانها تحقّق میپذیرد. راوی میگوید: به حضرت عرض کردم: پس در صورت تحقّق دخول چیست؟ حضرت فرمود: این دیگر کفر به هر آنچه از سوی خدا بر پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » فرستاده شده، میباشد [و ارتکابی بیش از حدّ یک معصیت است.]»
به طور کلّی در این سه روایت پی در پی، عمل مرد با مرد بیدخول و با عنوان «مادون الدّبر» که عنوان «بین الالیتین» و از پسرو و «بین الفخذین» ـ که از پس یا پیش روست ـ را شامل میشود و تمامی انواع مختلف هم جنس بازی، از باب شدّت معصیت و مبالغه در استنکار، عنوان لواط به خود گرفته است.
اگرچه چنین اطلاقی بر خلاف اصطلاح فقهی و لغوی است و تمام این موارد حکم شرعی لواط را ندارند، ولی این اطلاق منافاتی با روایات لواط ندارد؛ زیرا از باب مبالغه
۱- همان،ح۲٫
۲- وسائل،ج۱۴،باب۲۰،ص۲۵۷،ح۳٫
(۶۰)
و پرهیز دادن از آن میباشد؛ همچنانکه درباره لواط، به کفر تعبیر شده است، در حالی که لواط کفر شرعی نمیآورد و هرچند این عمل شنیع است، ولی کسی به واسطه ارتکاب آن کافر نمیشود. از این جا به خوبی روشن میگردد که از باب مبالغه، عنوان کفر به لواط و عنوان لواط به همجنس بازی داده شده است؛ شاهد آنکه، تمام موارد یاد شده، از تفخیذ و دیگر اقسام، تنها تعزیر دارند و این لواط است که موجب حد میشود.
بوسه حرام
عن طلحة بن زیدٍ، عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «من قبّل غلاما من شهوةٍ الجمه اللّه یوم القیامة بلجامٍ من نارٍ؛(۱)
امام صادق« علیهالسلام » از رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » نقل میفرماید: هر کس پسری را از روی شهوت جنسی ببوسد، خداوند در قیامت دهان او را با افساری از آتش خواهد بست.»
روایت، بوسیدن پسر بچّهای را از روی شهوت، چنان گناه بزرگی میداند که گذشته از آثار شوم آن در دنیا، مجازاتش در قیامت پوزبندی از آتش است که با درهمریزی و آشفتگی تمام وجود گناهکار در آتش همراه میباشد.
اگر این پرسش پیش آید که: چرا این عمل چنین مکافات بزرگی دارد، باید گفت: تخریب ذهنیت یک نونهال و آلودهسازی فردی کم سن و سال، کمتر از آن لجام آتش نیست؛ زیرا گذشته از گناه و انحراف و سرایت آن به فردی دیگر، زمینه ناآرامی و فساد اخلاقی او را فراهم نموده؛ در حالی که از آن فرد انتظار هدایت و راهنمایی میرفته است.
در این بیان، در مقابل کمترین مقدار از همجنسبازی ـ که تنها بوسیدن پسری از روی شهوت است ـ عذابی بزرگ در نظر گرفته شده است؛ به طوری که در قیامت بر دهان چنین فردی افساری از آتش میزنند. این در حالی است که عذابی چنین دردناک
۱- وسائل،ج۱۴،باب۲۱،ص۲۵۷،ح۱٫
(۶۱)
تنها نسبت به اولین مرحله از آلودگی همجنسبازی و لواط میباشد.
بچّهبازی
عن عمر بن یزید قال: «کنت عند ابی عبداللّه « علیهالسلام » و عنده رجلٌ فقال: انّی احبّ الصّبیان. فقال له: فتصنع ماذا؟ قال: احملهم علی ظهری. فوضع ابوعبداللّه« علیهالسلام » یده علی جبهته و ولی عنه…؛(۱)
عمر بن یزید گوید: در محضر امام صادق« علیهالسلام » بودم که مردی از حضرت سؤال کرد: من بچّهها را دوست دارم. حضرت به او فرمود: با آنان چه میکنی؟ گفت: آنان را بر پشت خود سوار میکنم. در این هنگام آقا دست خود را بر پیشانی مبارکش نهاد و از وی روی گردانید.
در این حدیث، حرف مرد این است که من بچّهها را دوست دارم و چون چنین کلامی مساوی با انحراف نیست و میشود انسانی از سر صدق و محبّت شخصی یا حبّ الهی، کسی را دوست داشته باشد، حضرت میپرسد: رفتار تو با آنها چگونه است؟ هنگامی که او میگوید: آنها را بر پشت خود سوار میکنم، حضرت آلودگی مرد را از کلامش مییابد و از او روی میگرداند که نشان شدّت انزجار حضرت از آلودگی اوست و غیرت ایمانی آن بزرگوار در این رویگردانی ظاهر میشود؛ به این معنا که چه زشت است مردی سبب انحراف و آلوده شدن بچّهها گردد و به وسیله آنها خدا را نافرمانی کند.
۱- وسائل،ج۱۴،باب۲۳،ص۲۶۰،ح۱٫
(۶۲)
عافیت طلبان بیدرد
عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «ایاکم و اولاد الاغنیاء و الملوک المرد فانّ فتنتهم اشدّ من فتنة العذاری فی خدودهنّ؛(۱)
امام صادق« علیهالسلام » میفرماید: رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » فرمود: بپرهیزید از این که با پسر بچّگان پادشاهان و ثروتمندان عافیت طلب و بیدرد مصاحبت داشته باشید؛ زیرا فتنه و فسادی که از اینان پدید میآید، به مراتب از فتنه دختران پری چهره، شدیدتر است.
این روایت افراد را از نزدیکی با فرزندان ثروتمندان و پادشاهان برحذر میدارد و میفرماید: خطر فتنه آنها از دختران زیبارو بیشتر است؛ زیرا نزدیکی به دختران به واسطه آلودگی و گناه هم، در نهایت ممکن است به نکاح و پاکی منجر شود، در حالی که نزدیکی به این عافیت طلبان بیدرد و خوش گذرانهای بیعار تا پایان جز فساد و پلیدی نتیجهای نخواهد داشت.
گوناگونی زنا
عن ابی جعفرٍ و ابی عبداللّه علیهما السّلام قالا: «ما من احدٍ الاّ و هو یصیب حظّا من الزّنا، فزنا العینین النّظر، و زنا الفم القبلة، و زنا الیدین اللّمس، صدق الفرج ذلک ام کذب؛(۲)
امام باقر و امام صادق ـ علیهما السلام ـ فرمودند: کسی نیست که بهرهای از زنا نداشته باشد؛ پس زنای چشم همان نگاه آلوده است و زنای لب و دهان بوسه از روی شهوت است و زنای دست ملامسه است؛ چه دخول تحقّق یابد یا نه.»
این حدیث بخشی از آلودگیهای عمومی نسبت به همه افراد جز اولیای الهی را بیان مینماید و به خوبی چند امر از آن استفاده میشود:
۱- وسائل،ج۱۴،باب۲۱،ص۲۵۸،ح۲٫
۲- وسائل،باب۱۴،ص۲۴۶،ح۲٫
(۶۳)
الف) بر اساس این روایت دوری از گناه زنا بهطور مطلق نسبت به زن و مرد برای کمتر کسی اتّفاق میافتد، مگر اولیای الهی که نسبت به تمام اعضا و جوارح خود مواظبت کامل دارند.
ب) این حدیث، زنا را دارای مراتب و جهات متعددی میداند؛ از زنای چشم گرفته تا دیگر اعضا که در نهایت به زنای آمیزشی منجر میشود و حدّ شرعی پیدا میکند. البته با توجّه به روایت دیگری که در باب نزدیکی با حیوانات داشتیم، روشن میشود که از دیدگاه معصومین« علیهمالسلام » اگر به فردی به هر صورت و نسبت به هر زمینهای ـ انسان، حیوان و غیر آنها ـ انزال دست دهد، آن فرد زناکار محسوب میشود.
بر این اساس زنا از نظر مصادیق، گستردگی بیشتری مییابد و تناسب روشنتری با این بیان امام« علیهالسلام » پیدا میکند که میفرماید: «کمتر کسی از عمل شنیع زنا به دور میماند.» در نتیجه میتوان گفت: مفهوم زنا تنوّع و گوناگونی فراوانی دارد و در چهار قسم منحصر نمیشود.
ج) جمله «دخول تحقّق یابد یا نه» در این حدیث میرساند که تمام این گناهان بزرگند و آثار شوم خود را دارند، اگرچه به نهایت گناه و لزوم حدّ شرعی نرسند.
قال رسول الله« صلیاللهعلیهوآله »: «من فاکه بامرأة لا یملکها حبس بکلِّ کلمة کلّها فی الدنیا الفعام فی النار»؛(۱)
رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » فرمود: کسی که با زن نامحرم صحبت شهوتآلود داشته باشد، او در قیامت برای هر کلمهای که با آن زن داشته، هزار سال در آتش نگه داشته میشود».
قال رسول الله« صلیاللهعلیهوآله »: «من مَلأ عَینیه من امرأة حراما حشاهماالله عزوجل یوم القیامة بمسامیر من نار وحشاهما نارا حتی یقضی بین الناس
۱- ثواب الاعمال، ص۳۳۴٫
(۶۴)
ثم یؤمر به الی النار»؛(۱)
رسول گرامی اسلام فرمودند: «هر کس که از روی حرام ـ نگاه شهوتآلود ـ چشمش را از زن نامحرم سیر کند، خداوند در روز قیامت چشمهای او را با میخهایی از آتش درآورده و آنها را با آتش پر میکند، تا آن که به حساب خلق رسیدگی نماید، و سپس امر میشود که او به درون آتش برده شود.»
قال رسول الله« صلیاللهعلیهوآله »: «لکل عضوٍ من ابن آدم حظا من الزنا فالعین زناه النظر واللسان زناه الکلام والأذنان زناهما السّمع»؛(۲)
رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » فرمود: برای هر عضوی از اعضای آدمی بهرهای از زنا است، که زنای چشم، نگاه شهوتآلود و زنای زبان صحبت شهوتآلود و زنای گوش، شنیدن شهوتآلود است.»
پس از بیان این روایات متعدّد، این پرسش پیش میآید که: چه کسانی به این گونه امراض مبتلا میشوند؟ در پاسخ به این پرسش: امام صادق« علیهالسلام » میفرماید:
«ما کان من شیعتنا فلم یکن فیهم ثلاثة اشیاءٍ…؛(۳)
هر کس از شیعیان ما باشد، چند عیب ننگ آلود در او نیست،…» که نسبت به امر سوم میفرماید:
«و لم یکن فیهم من یؤتی فی دبره؛(۴)
شیعیان ما به عمل شنیع لواط آلوده نمیشوند و هرگز مفعول واقع نمیگردند.» از
۱- وسایل الشیعه، ج۱۴،باب۱۰۴،ص۱۴۱،ح۱۶٫
۲- مستدرک الوسایل،ج۱۴،ص۲۶۹٫
۳- وسائل،ج۱۴،ابواب نکاح،باب۱۸،ص۲۵۵،ح۷٫
۴- وسائل،ج۱۴،ابواب نکاح،باب۱۸،ص۲۵۵،ح۷٫
(۶۵)
این بیان روشن میشود که اگرچه لواط بدترین آلودگی جنسی است، ولی مفعول واقع شدن به مراتب بدتر است؛ زیرا گذشته از تحقّق عمل لواط، ننگ قبول چنین عمل پلیدی را نیز همراه دارد.
هنگامی که راوی میپرسد: پس این دشمنان شمایند که به چنین امراضی مبتلا میشوند، از سوی حضرت پاسخ مثبت داده میشود؛ همانطور که در روایت دیگر آمده است:
عن اسحاق بن عمّار، قال: قلت لابی عبداللّه « علیهالسلام »: «هؤلاء المخنّثون مبتلون بهذا البلاء فیکون المؤمن مبتلی والنّاس یزعمون انّه لا یبتلی بهذا احدٌ للّه فیه حاجةٌ. قال: نعم قد یکون مبتلی به فلا تکلّموهم فانّهم یجدون لکلامکم راحةً. قلت: فانّهم لیس یصبرون. قال: هم یصبرون ولکن یطلبون بذلک اللّذّ؛(۱)
اسحاق میگوید: به امام صادق« علیهالسلام » عرض کردم: آیا تنها اینها ـ مردان زنمآب ـ [دشمنان شما] به این بلا و گرفتاری مبتلایند یا آن که مؤمن نیز از این آلودگی مصون نیست و مردم گمان میبرند کسی که خداوند به او نظر و عنایت دارد، به این امر دچار نمیشود؟
حضرت به من فرمود: آری، گاهی مؤمن نیز در دام این بلا گرفتار میشود؛ پس مواظب باشید که به آنان نزدیک و با ایشان هم کلام نشوید؛ زیرا آنها حتّی از مصاحبت با شما کام میگیرند. عرض کردم: آیا آنان نمیتوانند در مقابل این مرض صبر کرده و این گناه را از خود دور کنند؟ حضرت فرمود: صبر دارند، ولی از مکالمه و مصاحبت با شما به عادت و بیاختیار لذّت میبرند.
این روایت از اهمّیت بالایی برخوردار است و در آن به جهاتی چند میتوان اشاره داشت:
۱- همان،ح۸٫
(۶۶)
الف) «مخنّثون» به کسانی اطلاق میشود که نسبت به جنسیت خود احساس کمبود دارند و همین کمبود علّت میشود که از سر حقارت به جنس مخالف بیرغبت گردند و برای گریز از ناتوانی و احساس شکست به جنس موافق رو آورند و زن به زن و مرد به مرد مشغول گردد. این خود یک مرض نفسانی و بیماری روانی است که در روایت عنوان «ابتلا» به خود گرفته است.
ب) هنگامی که حضرت فرمود: شیعه به چنین بلایی مبتلا نمیشود، برای راوی این پرسش پیش آمد که: چه کسانی چنین آلودگیهایی پیدا میکنند که از مفهوم کلام حضرت استفاده شد دشمنان ما دچار چنین امراضی میشوند. در این جا این شبهه پیش میآید که آیا به راستی فرد شیعه به چنین گناهی آلوده نمیشود؟ اگر گفته شود: آری، اینها مبتلا نمیشوند، امری بر خلاف واقع است و مورد پذیرش افراد آگاه قرار نمیگیرد؛ و اگر پاسخ مثبت باشد، بر خلاف لسان روایت است.
در پاسخ باید گفت: مقصود روایاتی که چنین امراضی را از شیعیان نفی میکند، خوبان وارسته و صاحبان حقیقی «ولایت» است؛ نه افراد عادی که تنها عنوان و ادّعای محب و شیعه بودن را دارند؛ چرا که اینها با دیگر افراد در دارا بودن مشکلات اخلاقی تفاوت چندانی ندارند. به عبارت دیگر، مراد از روایاتی که میفرماید:
«لم یبتل شیعتنا ان یؤتوا فی انفسهم»،(۱)
افراد وارسته و مؤمنان اهل ولایت است؛ نه اهل عنوان و ادّعا، و نظر روایاتی که میفرماید: «مبتلا میشوند»، به افراد عادی است.
پس این بیان حضرت که میفرماید: «بلی، گاهی چنین افرادی هم مبتلا میشوند»، با روایات دیگری که میفرماید: «به چنین مرضی مبتلا نمیشوند»، قابل جمع است؛ بدین
۱- وسائل، ج۱۴،ص۲۵۵٫
(۶۷)
ترتیب که اولیای الهی و صاحبان حبّ گوارای معصومین« علیهمالسلام » چنین گرفتاری و مرضی نخواهند داشت، ولی افراد عادی که تنها داعیه محبّت اولیای معصوم« علیهمالسلام » را دارند و دارای کمالات اخلاقی و سلامت نفسانی در حدّ مناسب نیستند، ممکن است گرفتار این گونه آلودگیها شوند؛ از این رو حضرت نسبت به آنها میفرماید: «از این افراد گرفتار پرهیز داشته باشید و با آنها صحبت نکنید که آنها از کلام شما هم ممکن است لذّت ببرند و به سبب شما معصیت کنند.»
اقسام همجنس بازی
اکنون برای روشنتر شدن این گونه امراض شوم و مسری، نمایی کلّی در مورد تمام اقسام هم جنسبازی ارایه میشود تا شاید زمینه صلاح و رستگاری را فراهم سازد.
هم جنس بازی به طور کلّی یک مرض نفسانی واگیر داراست که از کمبودهای درونی و خصوصیات روحی ـ روانی و بدآموزیهای جنسی، پیدایش مییابد. برخی مردها بر اثر شب ادراری در کودکی، مشکلات جنسی، عدم نعوظ، سستی کمر، ضعف عروق و اعصاب، مشکلات نخاعی و دیگر زمینههای ضعف عمومی، اقتدار و خویشتنداری را در مقابل جنس مخالف از دست میدهند و بعد از وقوع مکرّر این امر و یأس از توانایی خود، گریز از جنس مخالف را در پیش میگیرند و به دنبال جنس موافق، پسر بچّهها و مردها به راه میافتند. در این حال تفاوتی ندارد که طرف مقابل آنها، چون خود آنان، همجنسباز باشد یا از افراد عادی باشد و گاه میشود که بسیاری از این افراد هنگامی که با همجنس خود، هم بستر میشوند، دیگر ضعفی را که در مقابل جنس مخالف داشتند، ندارند و حتّی نعوظ و قوّت جنسی هم دارند.
بعضی از زنان نیز بر اثر خصوصیتهای مرد مآبانه وراثتی یا بدآموزیها یا کمبودهای جنسی و یا به جهت امنیت عرفی و قانونی، به این عمل شوم پناه میبرند و
(۶۸)
دست به دامن همجنس خود میآویزند.
تفصیل این ماجرای ناگوار و خفّتبار و بیان اقسام، ویژگیها، علل و ریشههای روانی، وراثتی، تربیتی، اخلاقی و زیست محیطی آن، مجال گسترده و فرصت خاصّ خود را طلب میکند. اکنون تنها میگوییم: امروزه بر اثر سلطه کفر و الحاد و انکار معنویت و اخلاق، دنیای غرب به شیوع و توسعه این امر و رسمیت دادن به آن اهتمام دارد و با استهجان تمام، به بدترین انواع آن دامن میزند و با شکلکهای جامد و جاندار به ترویج این ناهنجاری دردناک میپردازد.
از موارد جزئی و ابتدایی مانند بر پشت یا بر زانو نهادن بچّهها و بوسه و نیشگون و گاز و بغل ـ در صورت قصد شهوت ـ تا تفخیذ و از پس یا پیش نهادن بر آنها، تمامی از اقسام هم جنس بازی است که در نهایت، تمام این اقسام در صورت توانایی و امکان به لواط در مرد و مساحقه در زن منجر میشود.
برای پیشگیری از ابتلا و سالم سازی افراد و جامعه، اسلام نسبت به تمام اینگونه مصادیق، ممنوعیت ایجاد نموده و ارتکاب آن را موجب حد و تعزیر و یا در مورد کودکان، تنبیه و تأدیب دانسته است. دین با شدّت و نفرت از این امور یاد کرده و تمام این ناهنجاریها را عامل انحطاط جامعه و افراد شمرده است. شریعت زمینههای بروز این گونه مفاسد را تا آنجا محدود ساخته که از قرار گرفتن دو نفر از جنس موافق یا مخالف، بزرگ یا کوچک، در یک بستر و استفاده از روانداز مشترک و بوسه و بغل و بر دوش کشی کودکان از روی شهوت باز داشته است و حتّی نسبت به محارم و فرزندان هم به جدا خوابی سفارش نموده است.
با آن که شریعت در میان اقسام همجنسبازی تفاوت قائل شده، ولی دستهای از اقسام آن را در شمار گناهانی که حد دارند، معرّفی نموده است.
در اینجا با توجّه به روایات پیشین، چند زمینه کلّی و بسیار خطرناک این مرض
(۶۹)
واگیر دار را یادآور میشویم:
الف) یکی از زمینههای شایع و فراوان آن آلوده سازی، انحراف و آزار کودکان است این گونه افراد برای ارضای خود با نوعی ملامسه همراه با ترفندهای بسیار خود را آرام میسازند و گاه به کارهای بسیار پست و خطرناک دست میزنند که امروزه در جهان یکی از زمینههای چشمگیر انحطاط اخلاقی تا نابودسازی و مرگ و میر کودکان و بزرگسالان اینگونه امور است؛ در حالی که سردمداران همین افراد بهطور مداوم حمایت خود را از کودکان اعلام میدارند و تنها قانون وضع میکنند و دیگر هیچ.
ب) زمینه شایع و خطرناک دیگر، فرزندان ثروتمندان و پادشاهان و خلاصه عافیتطلبان بیدرد و خوش گذرانهای بیعارند که از فرط خوشی و وفور امکانات به انواع مفاسد و امراض، در حدّ توان و بهقدر استطاعت، دامن میزنند. امکانات و عافیتطلبی همراه با ظرافتهای طبیعی و قهری، حالات جلف و طنّازی و اطوار جنس مخالف را در آنها تشدید میکند تا آنجا که همچون بانوان طنّاز، حالات غنج و دلال را در خود مییابند؛ همان طور که در روایت پیشین، از آنها به «اَمْرَد» تعبیر آورده که به معنای صاف و لطیف و بیموست؛ چنانکه امروزه آرایشهای زنانه برخی جوانان و مردان از این قبیل است.
ج) مراد از فرزندان در روایت «فتنه فرزندان عافیتطلب از فتنه دختران زیبا شدیدتر است» فرزندان پسر است، نه دختر و همین معنا موقعیت دیروز را از امروز متمایز میسازد؛ زیرا امروزه در دنیا مشکلات جنسی منحصر به پسران نیست و همه افراد از پسر و دختر و زن و مرد درگیر آنند؛ اگرچه این وضعیت معلول تبلیغات انحرافی و ویرانگر استعمار و استثمار نیز هست.
د) در روایت، زنا را به چهار نوع تقسیم مینماید: زنای چشم، زنای لب، زنای دست و چهارم زنای مصطلح و شرعی. زنای چشم که ـ در صورت گستردهاش همان
(۷۰)
چشمچرانی است ـ یکی از بیماریهای عمده این عصر است؛ اگرچه به آن هم جنس بازی اطلاق نمیشود، ولی بازی با لب و دست، نسبت به زن از اقسام زنا و نسبت به جنس موافق از اقسام همجنسبازی میباشد. همجنسبازان در بدو ورود، خود را از این طریق ارضا مینمایند و به تدریج تا آخرین مرحله زنا یا لواط پیش میروند. در این مرحله، ضعیفانِ همجنس باز، توانمندی لازم برای این کار را ندارند و برای جبران ناتوانی خود بیماری سادیسم را در چهره خشونتهای ناهنجار ظاهر میسازند و از تمام امکانات فنّی و تکنیکی در این رابطه استفاده میکنند؛ چنانکه چهره رکیک و کریه و خشونتبار آن در دنیای امروز، آویز چشم و دل بسیاری از تماشاگران آلوده و بیچاره است.
ه) ابتلا به امراض گوناگون چشمچرانی، هم جنس بازی، زنا، لواط و دیگر اقسام این کردار فلاکت بار، زمینههای اضطراب، ناآرامی، ناهنجاریهای روحی ـ روانی و بسیاری از مشکلات دیگر را برای بشر به بار آورده است.
این دسته امراض که در موارد بسیاری به صورت عادت، اعتیاد و در نهایت بیماری خود آزاری و دیگر آزاری ظاهر میشود، رکیکترین چهرههای آلوده و لجنبار انسانی است. گاه چنین افرادی به مراتب بیش از افراد معتاد به مواد مخدّر به این امور اعتیاد پیدا میکنند و چنان این بیماری در آنها اوج میگیرد و در دل و جانشان ریشه میدواند که به جنون و ویرانگری منجر میشود و امروزه بخش عمدهای از بیماریهای روانی در جهان غرب، به این حالتها اختصاص دارد.
کسانی که بدین صورت بیمار میشوند، خطرناکترین بیماران روانی هستند و گاه بهبودی و امکان صحّت در آنها به صفر میرسد تا جایی که ممکن است به خاطر اشباع و سیرایی خود، به شکنجه دیگران دست بزنند و چون گرگی خونخوار و سگی هار، در چنگالگرفتگان خود را، با چنگ و دندان و انواع ابزار شکنجه آزرده سازند. حتّی
(۷۱)
ممکن است این افراد به کشتن افراد گرفتار خود اقدام کنند؛ همانطور که امروزه موارد قتل در رابطه با این بیماریهای جنسی فراوان است.
و) این که در روایت سخن از بیصبری و ناتوانی اینگونه افراد پیش میآید، خود زمینه تشدید بیماری را در آنها حکایت میکند. چنین افرادی ممکن است افراد متشخّص و معنونی هم باشند و با ظاهری آراسته چنین امراضی را در خود نهان یا آشکار سازند. خصوصیتهای وراثتی، موقعیت خانوادگی و محیطهای نامساعد تربیتی هم در این زمینه نقش عمده دارند؛ از این رو باید نسبت به نوباوگان در این جهات حسّاسیت فراوانی داشت.
ه : زنا
در طول عمر بشر عمل پلید زنا شایعترین گناه در زمینه روابط ناسالم جنسی بوده است. این آلودگی گذشته از به هم ریزی روابط اجتماعی و متزلزل نمودن محیط خانوادگی موجب انحرافات اخلاقی، حرمان و نابودی صفات بارز فطری نظیر وجدان و غیرت میگردد و فرد را دچار خباثت باطنی، میل به جنایت و احساس بیتفاوتی نسبت به حدود و حقوق دیگران مینماید. با آن که این عمل شنیع در طول عمر بشر وجود داشته، ولی هیچ قوم و ملّت و دین و شریعتی در زشتی و پلیدی آن، شبهه به خود راه نداده است و با این که این کردار ناپسند همواره بسیار اتّفاق افتاده است، هرگز زمینه پنهانی خود را از دست نداده است.
در این جا پیش از ورود به روایات این باب، به چند آیه در این زمینه به اختصار اشاره میشود.
(۷۲)
«و لا تقربوا الزّنی انّه کان فاحشةً و ساء سبیلاً؛(۱)
به زنا نزدیک نشوید؛ زیرا گناهی فاحش و آشکار و بد مسیری [برای ارضای شهوات جنسی] است.»
در مورد دوری از این گناه این آیه مبارکه به چند جهت اشاره دارد:
یک. قرآن مجید در نهی و پرهیز از زنا چنان اهتمام دارد که میفرماید: به آن نزدیک نشوید. از این هشدار بر میآید که باید از پرداختن به امور یا حرکاتی که در نهایت آدمی را به این گناه مبتلا میسازد نیز پرهیز داشت.
دو. این معصیت به قدری پلید است که فحش و رکیک بودن از عوارض ذاتی آن میباشد؛ به طوری که حتّی یک مورد بیاین وصف وجود ندارد و زشتی آن کلیت دارد؛ نه نوعیت.
سه. «ساء سبیلاً» نشان میدهد که گرچه این عمل، فراوان و مسیر و راهی گسترده برای ارضای شهوت جنسی است، ولی بد راهی برای این امر میباشد و هلاکت را در پی دارد.
«والّذین لا یدعون مع اللّه الها آخر ولا یقتلون النّفس الّتی حرّم اللّه الاّ بالحقّ و لا یزنون و من یفعل ذلک یلق اثاما…؛(۲)
و [مؤمنان] کسانی هستند که به خدا شرک نمیورزند، جانهایی را که خداوند برای آن حریم قائل شده، نمیکشند و زنا نمیکنند. هر کس چنین کند، مجازات سختی خواهد دید.»
در این آیه به چند امر باید توجّه داشت:
۱- اسراء/ ۳۲٫
۲- فرقان/ ۶۸٫
(۷۳)
الف) این کریمه الهی سه امر را با یک ملازمه همراه میسازد و میفرماید: «بندگان خدا شرک به حق را در دل راه نمیدهند، به ناحق خون کسی را بر زمین نمیریزند و زنا نمیکنند.» سپس میفرماید: «کسی که چنین کند و به یکی از این سه کار اقدام نماید، مجازات سختی خواهد دید؛ گذشته از آن که عذاب مضاعف و خلود در آتش قیامت را در پی خواهد داشت.» نتیجه آن که سه گناه شرک، آدم کشی و زنا از جمله معاصی بزرگی است که نابودی را همراه دارد.
ب) از این که خداوند ابتدا فرمود: بندگان خدا چنین نمیکنند و سپس فرمود: هر کس چنین کند…، دو امر روشن میشود: یکی این که بندگان مخلص خدا چنین کارهایی را مرتکب نمیشوند؛ دیگر آن که کسانی که به این گونه معاصی دست میزنند، دور از بندگی خدایند و افراد رها و گمراهند.
ج) رأفت و رحمت الهی در استثنای این آیات نمودار میشود که میفرماید: «… مگر آن که توبه کند»؛ زیرا که راه بازگشت باقی است. البته توبه فرد عاصی به صرف اظهار ندامت و پشیمانی و یا تنها لغلغه زبان، پذیرفته نمیشود؛ زیرا آیه میفرماید: «توبه کند، ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد.» این حسنات گناهان آن فرد را از میان بر میدارد و خدا هم او را میآمرزد؛ پس گرچه راه توبه باز است، ولی چندان هم آسان نیست و باید فرد گنهکار چنین گناهانی را با انجام خیرات و کارهایی که موجب نابودی این پلیدیها میشود، جبران کند. میتوان گفت: مراد از «عمل صالح» که در آیه مطرح است، جبران زیانباریهای گذشته با چنین کردار شایستهای است.
د) «لا یزنون» که فعل جمع و مذکر است و نسبت فاعلی را به مردها داده است ـ با آن که این عمل در میان زن و مرد مشترک است ـ این امر را میرساند که در نهایت، این مردها هستند که به این گناه فعلیت داده و به آن دامن میزنند، گرچه زنها در ایجاد زمینههای تحقق این گناه، بیشترین نقش را دارند، اما بهطور معمول، و در صورت خودداری مرد، زن نمیتواند به اجبار این کار را با او انجام داده و به این گناه، فعلیت
(۷۴)
دهد؛ در حالی که ممکن است مردی به زور این عمل را با زنی انجام دهد و این سنگینی بار مرد را در انجام این پلیدی میرساند. در نتیجه لسان این آیه که مربوط به فعلیت گناه است، با آیه ۱۲ سوره ممتحنه که ناظر به جهت زمینه این گناه میباشد، متفاوت است، که در فراز بعد بدان خواهیم پرداخت.
«یا ایها النّبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک علی ان لا یشرکن باللّه شیئاً و لا یسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهنّ ولا یأتین ببهتانٍ یفترینه بین ایدیهنّ و ارجلهنّ و لا یعصینک فی معروفٍ فبایعهنّ و استغفر لهنّ اللّه انّ اللّه غفورٌ رحیمٌ؛(۱)
ای پیامبر! هنگامی که زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند که هیچ چیزی را برای خدا شریک قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، در انظار بهتان نزنند و در هیچ کار خوبی با تو نافرمانی نداشته باشند، با آنها بیعت کن و از خدا برایشان آمرزش طلب کن که خداوند بخشاینده و مهربان است.»
در این آیه مبارکه موارد بیعت زنان با پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » و تبعیت آنان در شش امر عنوان میشود: شرک نداشته باشند، دزدی نکنند، مرتکب زنا نشوند، فرزندانشان را نکشند، فرزندان زنای خود را به کسی نسبت ندهند و با پیامبر مخالفت نکنند. در ادامه قرآن کریم میفرماید: در صورت رعایت این امور بیعت آنان را بپذیر و از خداوند برایشان آمرزش بخواه.
از این آیه جهاتی چند برداشت میشود که به بعضی از آنها اشاره میگردد:
الف) هرچند این شش معصیت در میان زن و مرد مشترکند، ولی به جهت آنکه زنان زمینه بیشتر و اهمّیت خاصّی در تحقّق آنها دارند، در بحث بیعت زنان مطرح
۱- ممتحنه/ ۱۲٫
(۷۵)
گردیدهاند؛ اگرچه در تحقّق تمام این معاصی مرد نقش عمده دارد؛ زیرا به طورمثال: ممکن است زن شرک را بهواسطه تحمیل مرد بپذیرد و مشرک شود؛ همانطور که بسیاری از معاصی دیگر در میان زنها به واسطه توصیه، تشویق یا تحمیل مردها انجام میشود.
دزدی گرچه برای مرد و زن عام است، ولی ظهور آیه بیشتر در دزدی از شوهر است. زنا نیز در جهت فاعلی فعل مرد است، ولی بسیار اتّفاق میافتد که تحریکات زن در تحقّق این امر نقش بیشتری دارد؛ چه در جهت مبادی و مقدّمات این گناه و چه در زمینه تحقّق اصل آن.
کشتن فرزند هم اگرچه نسبت به زن و مرد عام است، ولی آیه در مورد کشتن فرزند از زنا ظهور دارد؛ زیرا آن را به زن نسبت میدهد؛ چنانکه در فراز بعد میفرماید: «آن فرزند را نکشتید و به دنیا آوردید، به کسی بهتان و تهمت نزنید و چیزی را به دیگران بیمورد نسبت ندهید؛ نه به شوهر و نه به غیر شوهر». آیه در نهایت میفرماید: «با پیامبر مخالفت نکنید.» این گناه هم گرچه در میان زن و مرد مشترک است، ولی نسبت به زن عنوان میشود تا او بداند که نباید با پیامبر مخالفت کند، حتّی اگر شوهرش بگوید؛ زیرا اطاعت شوهر در ظرف معصیت جایی ندارد و همان قانونی که اطاعت مرد را واجب نموده، آن را به غیر ظرف معصیت محدود ساخته است.
بنابراین نسبت به موضع اصلی بحث روشن شد که علّت نسبت دادن زنا به زن در ظرف فاعلی ـ به عکس آیه پیشین ـ آن است که گرچه جهت فاعلی در این امر با مرد است و زن تنها زمینه قابلی دارد، ولی اینطور نیست که تنها مرد فاعل و زن قابل باشد؛ زیرا چه بسیار اتّفاق میافتد که زن، عمده زمینهها و فاعلیتها را فراهم میسازد و مرد دل باخته، همچون اسیر واماندهای در چنگال شگردهای زنانه گرفتار میآید؛ پس همانطورکه ممکن است مردی به زر یا زور زنی را به دام اندازد، ممکن
(۷۶)
است زنی هم با تزویر و حیله و عشوهگریهای زنانه، مردی را آلوده سازد؛ پس میبینیم این دو آیه نقش مرد و زن را در تحقّق این پلیدی به خوبی مجسّم میسازند.
البته چیزی که بایددر زمینه کامیابی به آن توجّه داشت، این است که در تحقّق عمل جنسی به عنوان زنا یا نکاح، جز در امر نعوظ، فاعلیت در میان مرد و زن مشترک است و اینطور نیست که تنها مرد فاعل باشد؛ اگرچه بسیاری از افراد بر اثر ناآگاهی از اصول کامیابی، پندار و عملی جز این دارند که این امر در شمار مباحث روان شناختی کام یابی در مجلّدات تفصیلی، به دقّت بررسی و بیان خواهد شد.
«الزّانی لا ینکح الاّزانیةً او مشرکةً و الزّانیة لا ینکحها الا زانٍ او مشرک و حرّم ذلک علی المؤمنین؛(۱)
مرد زناکار نباید جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نماید و زن زناکار هم نباید جز به نکاح مرد زناکار یا مشرک درآید و این کار (ازدواج با همسر زناکار) برای مؤمنان سزاوار نیست.»
در این آیه ازدواج با زنانی که شهرت به زنا دارند، به شدّت نهی شده است.
این آیه از چنان موقعیت علمی، اخلاقی، فلسفی و اجتماعی برخوردار است که بیان آن خود نیازمند ظرف مستقلّی است و در این مقام به خلاصهای در جهاتی چند اکتفا میکنیم:
یک. صدر این کریمه، لسان اِخبار و حکایت از این واقعیت خارجی دارد که هر جنسی طالب جنس خود است و در تمام روابط متقابل، گزینش و انتخاب افراد، از کششهای طبیعی سرچشمه میگیرد. در این مقام نیز مرد زناکار و آلوده جز با زن آلوده و مشرک هم بستر نمیشود؛ همان طور که زن زناکار جز مرد فاجر و بیایمان، بر
۱- نور/ ۳٫
(۷۷)
نمیگزیند. این بیان میتواند چهرههای متفاوتی داشته باشد که به بعضی از آنها اشاره میشود:
الف) صدر آیه گرچه صورت حکایت و اِخبار دارد، ولی در تناسب با ذیل آن که میفرماید: «حرّم ذلک علی المؤمنین»، استفاده میشود که این جمله اخباری است که معنای انشا و نهی و ممنوعیت شرعی دارد؛ بدین معنا که مؤمنان نباید هویت صافی و پاکشان را در اختیار افراد آلوده و مشرک قرار دهند. انشای نهی به صورت اخبار نه تنها در علم اصول مطرح است بلکه، در ادب نیز بسیار شایع و جذّاب است. در این جا نیز هنگامی که خداوند میفرماید: «مؤمنان این کار را نمیکنند»، به این معناست که نباید چنین کاری را انجام دهند.
ب) از نگاهی دیگر میتوان گفت: مراد این آیه اِخبار است و همان طور که بیان شد، حکایت از این واقعیت خارجی و امر طبیعی و قهری میکند که افراد آلوده جز به افراد آلوده نمیرسند. البته این بیان نمیتواند کلیت داشته باشد و تنها صورت غالب دارد؛ زیرا گاهی ممکن است افراد مؤمن گرفتار افراد آلوده شوند؛ همان طور که گاه افراد آلوده بهواسطه شرایط جنبی خود را بر افراد مؤمن تحمیل میکنند.
ج) ممکن است گفته شود: افراد آلوده جز به آلودگان میل و رغبت پیدا نمیکنند؛ همان طور که مؤمن به اهل ایمان میل دارد که این امر خود حکایت از کششهای درونی و تمایلات متجانس دارد؛ هم چنین میتوان گفت: بهطور طبیعی افراد آلوده، هم سنگ آلودهها هستند و مؤمن هم طراز مؤمن، و آلوده هم سنگ مؤمن نیست.
البته تصوّرات دیگری هم در این زمینه قابل طرح است که اکنون مجال بیان آن نیست.
دو. این که تناسب طبیعی چنین موقعیتی را ایجاب میکند که آلوده هم سنگ فرد وارسته نیست، خود حکایت از خصوصیت به هم ریزی زنا و آشفتگی زنا کاران میکند.
(۷۸)
آدمی بر اثر آلودگی به زنا از اصل هویت خود میافتد و شخصیت ذاتی و درونیاش را از دست میدهد و موجودیتی متفاوت با افراد وارسته پیدا میکند.
سه. این که قرآن کریم حکم خود را به لسان اخبار میآورد و نهی را بر یک بیان توصیفی استوار میسازد، نشان از عظمت این کتاب الهی در باب تربیت دارد. در مقام خود به تفصیل اثبات کردهایم که فرامین دین توصیفی است، نه فرمانی و به جای آن که فرمان دهد، ضرورتها را توصیف و بیان مینماید تا بیانش منش منطقی و عقلانی داشته باشد؛ نه حالت فرمان و دستور و آمریت.
حال در مورد این آیه مبارکه ممکن است پرسشهایی به نظر برسد که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
الف) اگر توهّم شود که تفاوت این دو فراز آیه تنها به تبدّل عبارت است وگرنه هر دو فراز در صدد بیان این مطلبند که زن و مرد زناکار هر دو بهطور طبیعی به یکدیگر تمایل دارند و با هم ازدواج میکنند، در پاسخ باید گفت: موضوع این گونه نیست؛ زیرا هنگامی که گفته میشود:
«الزّانی لا ینکح الاّ زانیةً؛
مرد زناکار جز زن زناکار را به همسری نمیگیرد»، مفهومش این میشود که مرد زناکار به زن صالح تمایل و علاقه پیدا نمیکند و سخن در این است که این مرد چه کسی را طالب است و چه کسی را طالب نیست و در این بخش کاری به زن زناکار نداریم، ولی هنگامی که گفته میشود:
«والزّانیة لا ینکحها الاّ زانٍ»
(زن بدکار جز به نکاح مرد زناکار در نمیآید)، مفهوم در جهت موقعیت زن قرار میگیرد که «این زن زناکار را مرد صالح نمیگیرد» و مرد صالح در پی زن صالح است؛ پس این که مرد بد، زن خوب نمیگیرد، غیر از آن است که مرد خوب، زن بد نمیگیرد.
(۷۹)
ب) پرسش دیگر آن است که: چرا قرآن کریم در این دو فراز با نسبت دادن فعل نکاح به مرد زناکار، تمام تصمیم ازدواج را در اختیار مرد قرار داده و زن را بیاختیار و هیچ کاره قلمداد کرده است؛ در حالی که در ازدواج، زن و مرد هر دو به طور مشترک تصمیمگیرندهاند.
در پاسخ این شبهه هم باید گفت: گرچه بحث در ازدواج و قانون ایجاب و قبول همان طور است که بیان شد، ولی این آیه در صدد بیان آن مطلب نیست، بلکه تنها کششهای باطنی را به تصویر میکشد؛ از این رو قرآن مجید ماجرا را از زاویه مرد مطرح مینماید و مانند مواردی دیگر از آیات قرآن، نسبت به کششهای زن، از باب عفاف و حرمت زن، سکوت میکند؛ چرا که زمینههای عمومی نفسانیت در میان مرد و زن مشترک است؛ پس میتوان برای رعایت عفاف و حرمت زن، این احکام مشترک را از زاویه انسان و به لسان مرد مطرح نمود.
البته این را هم نباید از نظر دور داشت که در ظرف نزول قرآن، به خصوص نسبت به این امر شنیع، زن تصمیم گیرنده نبوده و تنها این مرد بوده که حقّ گزینش داشته است؛ اگرچه موقعیت چنین عمل زشتی در هر روزه دنیا اینگونه است و امروز هم چنین زنانی از هیچ حقّ انتخابی برخوردار نیستند، هر چند ظاهری آراسته هم داشته باشند؛ زیرا تنها این مرد است که بهواسطه پولی که پرداخت میکند، اگر چه هیولایی باشد، هر کدام از این زنان را خواست، انتخاب میکند و همین امر، خود دلیلی گویا بر تفاوت ماهوی میان نکاح سالم با زناست؛ چرا که در ازدواج، زن و مرد هر دو به یک میزان در گزینش، آزادی عمل دارند و تصمیمگیرندهاند و حتّی ایجاب عقد با زن است.
ج) پرسش آخر این که: چه خصوصیتی در شرک است که در هر دو فراز از این آیه، زناکار و مشرک در کنار هم آمده است؛ در حالی که زنا فسق است و حیثیت عملی دارد و کسی با انجام آن مشرک نمیشود و شرک زمینه اندیشهای و عقیدتی دارد و فرد
(۸۰)
وارستهای هم با وقوع ذرّهای اندیشه شرک خاص در ذهن و دلش نجس میشود.
در پاسخ این پرسش باید گفت: اگرچه تفاوت شرک و فسق همان است که گفته شد، ولی از تقارن زنا و شرک در این آیه مییابیم که تمام کردار ناشایست افراد فاسق بر اثر ضعف ایمان و وجود زمینههای شرک در جان آنهاست و هر چند نمیشود به فاسق، مشرک گفت، ولی شرک، چهره باطن هر فسقی است؛ پس همراهی دو عنوان فسق و شرک در آیه، حکایت از ملازمهای است که این دو در ظاهر و باطن با هم دارند؛ به ویژه در مورد گناهان بزرگی که حدود الهی درباره آن وضع گردیده است.
«الزّانیة و الزّانی فاجلدواکلّ واحدٍ منهما مائة جلدةٍ و لا تأخذکم بهما رأفةٌ فی دین اللّه ان کنتم توءمنون باللّه والیوم الاخر ولیشهد عذابهما طائفةٌ من المؤمنین؛(۱)
هر یک از زن و مرد زناکار را باید صد ضربه شلاّق بزنید و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، در اجرای حدود الهی نسبت به آنان، رأفت و رحمت روا مدارید؛ و باید طایفهای از مؤمنان، شاهد اجرای این مجازات باشند [تا برای دیگران عبرت باشد.]
نسبت به این آیه مبارکه جهاتی از بحث وجود دارد که گزیدهای از آن مطرح میشود:
الف) این آیه که در جهت بیان حدّ زناست، در سوره مبارکه نور به عنوان آیه دوم آمده و سپس در آیه سوم بحث نکاح و عدم نکاح مرد و زن زناکار مطرح شده و سیر بحث ما در این کتاب بر خلاف آن است؛ زیرا در اینجا ابتدا آیه سوم و سپس آیه دوم را آوردهایم. حال ممکن است این پرسش پیش آید که: چرا ما در این کتاب به ترتیب قرآن بحث را دنبال ننمودهایم و سیر بحث را عوض کردهایم؟ به ویژه این که در
۱- نور/ ۲٫
(۸۱)
جای خود اثبات نمودهایم که لسان قرآن و شریعت توصیفی است؛ نه فرمانی؛ پس چه مناسب بود که در این آیه قرآن نیز ابتدا بیان توصیفی مطرح میشد و بعد از آن سخن از حدود و مجازات پیش میآمد تا این توهّم پیش نیاید که تقدّم این آیه خود حکایت از فرمانی بودن قرآن میکند.
در پاسخ باید گفت: مطلب این گونه نیست و نباید چنین توهّم کرد؛ زیرا با آن که میدانیم قرآن توصیفی است، نه فرمانی، تقدّم این آیه در این سوره جهت خاصّی دارد و آن این است که: غفلت عمومی از توجّه به ظرف توصیف، سبب گردید که قرآن کریم به جهت یک ایست ذهنی و توجّه عمومی، آیه حد را پیشتر آورد، ولی در این کتاب چون ما در صدد ایست و توجّه ارعابی نیستیم، ابتدا آیه سوم و سپس آیه دوم را مطرح کردیم.
ب) در مقایسه این دو آیه ـ آیه دوّم و سوّم سوره نور ـ باید گفت: در آیه نکاح، زانی و مرد، مقدّم شده و گفته میشود: مرد زناکار نکاح نمیکند، مگر با چنین زنی، ولی در آیه دوم، زن مقدّم شده و سپس مرد مطرح گردیده است:
«الزّانیة والزّانی فاجلدوا؛
زن و مرد زناکار را حد بزنید.» که این امر خود توجّه و دقّت خاصّی را طلب میکند؛ زیرا در مورد نکاح این مرد است که تصمیم میگیرد، هر چند زن خودنمایی یا جلوهگری داشته باشد، ولی در امر زنا اینگونه نیست؛ چراکه گرچه آلودگی به گناه برای زن و مرد، هر دو قبیح است، ولی چنین ارتکابی برای موقعیت اخلاقی، حیثیتی، عرفی و ارزشی زن زیان بارتر است و مخالفت او با تحقّق این گناه به راحتی موجب دوری هر دوی آنها از آن میشود؛ پس این زن است که زمینههای تحقّق گناه را فراهم میسازد، هرچند مسؤولیت مرد در این زمینه با زن یکسان باشد و با یکدیگر هیچ تفاوتی در حد نداشته باشند؛ از این رو تقدّم زانیه بر زانی در این آیه اهمّیت نقش زن را در این
(۸۲)
مورد بیان میکند.
ج) برخورد شدید قرآن مجید با این معصیت که برای آن مجازات شدیدی قرار میدهد، قابل توجّه است؛ چرا که روشن است این عمل شنیع در جهت سلامت و سعادت افراد و جامعه، نقش براندازی دارد؛ بنابراین توصیفی بودن دین و سمت ارشاد و هدایت شریعت، منافاتی با پیشگیری از گناهان و وضع قوانین و حدود برای آن ندارد؛ زیرا دستهای از گناهان، زمینههای مسری و چهرههای آلودهساز دارند که نباید شریعت، نظام اجرایی و افراد جامعه نسبت به آنها بیتفاوت باشند.
د) قرآن کریم برای اجرای حد، خطاب به مؤمنان دو امر را منظور میدارد:
یکی این که تکلیف میکند که برای تحقّق حدّ شرعی باید هنگام اجرای آن، دستهای از مؤمنان و مردم حضور داشته باشند تا اجرای حد، افزون بر تأدیب فرد گناه کار، آثار عملی و ثمرات اجتماعی خود را داشته باشد؛ زیرا فلسفه حد در شریعت، گذشته از تنبیه و ارشاد گناهکار، عبرت برای همگان است.
دوم آن که سفارش میکند که اگر ایمان دارید، نسبت به گنه کار ترحّم روا مدارید؛ زیرا ترحّم به فرد مجرم همچون مهر ورزی با حیوان درنده است؛ به ویژه این که آیه میفرماید:
«ان کنتم تؤمنون باللّه…؛
اگر به خدا و قیامت ایمان دارید.»
آثار شوم زنا
پیشتر گفته شد: یکی از گناهان عمده و بسیار شنیعی که جوامع بشری را فرا گرفته است، عمل زناست. در این آیات، خداوند در نهایت شدّت، این عمل را سرزنش کرده تا جایی که میفرماید: اگر ایمان به خدا و آخرت آوردهاید، در اجرای حد بر زناکاران
(۸۳)
ترحّم به خود راه ندهید. قرآن کریم میفرماید: حتّی به زنا نزدیک نشوید، فکر گناه را هم نکنید و از مبادی شوم و پلید این عمل هم پرهیز داشته باشید؛ زیرا چنین فکر و عملی، از نظر فردی و نیز در بعد اجتماعی، آثار مخرّب و وحشتناک دنیوی و حرمان و عذاب شدید اخروی دارد. این گناه نافرجام باعث حرمان و نابودی میشود و در صدر گناهان بزرگ قرار دارد تا جایی که شریعت برای بعضی از اقسام آن مجازات قتل را تعیین نموده است.
همچنین در روایات بسیاری، برای زنا آثار شومی چون فقر و تنگ دستی، زود پیری، زود میری، افزایش مرگهای ناگهانی، قطع برکات الهی و زلزله و انواع بلایای طبیعی و غیر طبیعی در جامعهای که زنا در آن صورت میگیرد، عذاب سخت در برزخ و گرفتاری در آتش خشم الهی و… برشمرده شده است که ما به چند نمونه اکتفا میکنیم؛
عن ابی عبداللّه، عن ابیه علیهما السّلام قال: «للزّانی ستّ خصالٍ ثلاثٌ فی الدّنیا و ثلاثٌ فی الآخرة؛ امّا الّتی فی الدّنیا فیذهب بنور الوجه و یورث الفقر و یعجّل الفناء و امّا الّتی فی الآخرة فسخط الرّبّ و سوء الحساب و الخلود فی النّار؛(۱)
امام صادق« علیهالسلام » از پدر خویش امام باقر« علیهالسلام » حکایت میکند که آن حضرت فرمود: زنا شش پیامد ناشایست و ناگوار به دنبال دارد که سه پیامد آن در دنیا و سه اثر دیگر آن در آخرت ظاهر میشود. در دنیا، جلا و نشاط صورت را میبرد [آبروی فرد را میریزد] و فقر را به ارمغان میآورد و مرگ و نابودی زناکار را نزدیک میسازد؛ و امّا در آخرت، ناخشنودی خداوند،سختی حساب و ماندگاری ابدی در آتش را در پی دارد.»
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۱،ح۳٫
(۸۴)
در این روایت به جهاتی چند اشاره شده است:
الف) آثار وضعی این معصیت پلید چنان مداوم و طولانی است که در صورت عدم توبه تا قیامت و دوزخ ماندگار است.
ب) مواردی که این روایت برای آثار این گناه بر میشمارد، همگی حکایت از وقوع خارجی این آثار دارد که بهطور گوناگون ظاهر میگردد.
ج) این گناه چهره و صورت فرد را چنان بیروح، بینشاط و دور از روشنایی و صفا میسازد و او را در جامعه بهواسطه بروز حوادث، ناخودآگاه بیحرمت و حیثیت میگرداند که فقر و نابودی او در دنیا و حرمان اخرویاش را در پی دارد.
د) باید در مقام خود تحقیق شود که چرا این گناه چنین آثاری دارد و چگونه میشود که موجب هلاکت و فقر و بیحیثیتی فرد میگردد. چه خوب است تناسب این امور با این عمل پیگیری شود تا روشن شود همان طور که زهر یک مار فرد را میکشد یا ممکن است نیش عقرب کسی را از پا در آورد، گناهان و به ویژه این گناه، آثار عام و خاصّ خود را دارند و از عوارض شوم آن گریزی نیست و ممنوعیت دینی از سر امتنان و لطف و برای سلامت و سعادت افراد است؛ نه این که صرف اعتبار و جعل حکم شرعی باشد.
عن الفضیل، عن ابی جعفرٍ « علیهالسلام » قال: قال النّبی« صلیاللهعلیهوآله »: «فی الزّنا خمس خصالٍ: یذهب بماء الوجه و یورث الفقر و ینقص العمر و یسخط الرّحمن و یخلّد فی النّار نعوذ باللّه من النّار؛(۱)
امام باقر« علیهالسلام » میفرماید که پیامبر خدا« صلیاللهعلیهوآله » فرمودند: زنا پنج پیامد منفی و ناگوار دارد: صفای چهره [و آبروی فرد] را بر باد میدهد، موجب فقر میشود، از عمر
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۲،ح۹٫
(۸۵)
میکاهد، خشم خداوند مهربان را در پی دارد و صاحب خود را در آتش ابدی ماندگار خواهد کرد. به خدا پناه میبریم از آتش!»
چیزی که در این حدیث باید مورد اهتمام قرار گیرد و آن را از روایت پیشین متمایز میسازد، جمله «نعوذ باللّه من النّار» است که بهطور خلاصه به آن اشاره میشود.
هر کسی آثاری را که در این دو روایت مطرح شده است ـ چون فقر و نابودی و بیحرمتی در میان مردم ـ به خوبی میفهمد و از احتمال وقوع آن برای خود هراسان میشود، ولی ممکن است بسیاری از افراد هنگام شنیدن آثار شوم این گناه در آخرت تحریک و انفعال نپذیرند و از آن هراسان نگردند که حضرت به لسان عموم ـ که خود ایشان را هم در بر میگیرد ـ میفرماید: «به خدا پناه میبریم از آتش دوزخ!» پس باید این حقیقت در نظر آدمی باشد که وقتی مقام عصمت کبری چنین میفرماید، دیگران باید در پی چاره برای خود باشند و نه به این عصیان بزرگ نزدیک شوند و نه آتش قهر الهی را کوچک شمرند.
عن ابی عبداللّه قال: قال یعقوب لابنه: «یا بنی! لاتزن فانّ الطّائر لو زنا لتناثر ریشه؛(۱)
امام صادق« علیهالسلام » میفرماید: یعقوب« علیهالسلام » به فرزند خویش فرمود: پسرم! از زنا بپرهیز که اگر پرندهای زنا کند، بال و پرش خواهد ریخت.»
در این حدیث دو امر مهم وجود دارد:
یک. حتّی حیوانات هم بیحکم و قانون نیستند و طبیعت و عالم حیوانات در میان خود، میزان و ملاکی دارند؛ به طوری که حیوان هم در صورت تخلّف از این موازین به مشکلاتی تا سر حدّ نابودی دچار میشود.
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۲،ح۸٫
(۸۶)
دو. در میان تمام آثار زنا یک اثر علّت دیگر آثار میباشد و آن این است که زنا از هر کس روی دهد، حتّی حیوان، برایش نابودی و هلاکت به بار میآورد تا جایی که اگر پرندهای هم این عمل غیر طبیعی و ناهنجار را مرتکب شود، نابود میگردد. البته این بیان منافاتی با عدم تکلیف حیوانات ندارد؛ زیرا هر چند حیوانات چون انسان تکلیفی ندارند، ولی به طور قطع دارای میزان و ملاک هایی متناسب با خود هستند.
عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: «اشتدّ غضب اللّه علی امرأةٍ ادخلت علی اهل بیتها من غیرهم فاکل خیراتهم و نظر الی عوارتهم؛(۱)
امام صادق« علیهالسلام » فرمودند: خشم خداوند شدّت مییابد بر زنی که بیگانهای را بر اهل خانه وارد کند که از روزی آنان بخورد و با نگاه حرام به دخترانشان نظر افکند.»
از این نقل چند نکته به دست میآید:
الف) زنی که نامحرم خیانت کاری را به محیط زندگی خود وارد میکند، مورد غضب پروردگار قرار میگیرد.
ب) نمونه یک فرد خیانت کار این است که از امکانات یک خانواده استفاده کند و چشم و دل بد و ناسالم نسبت به آنها داشته باشد.
ج) غیرت و غضب الهی همانطور که در چنین زمینه آلودهای فعلیت مییابد، در مصادیق دیگری از گناهان هم فعلیت پیدا میکند. انسان باید در هر صورت از غیرت و خشم شدید حق تعالی غفلت نداشته باشد؛ چرا که نمیداند در کدام معصیت، غیرت بیمانند الهی فعلیت مییابد و قهر شدید حق او را فرا میگیرد.
عن ابی جعفرٍ « علیهالسلام » قال: وجدنا فی کتاب علی« علیهالسلام » قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «اذا کثر الزّنا من بعدی کثر موت الفجأة؛(۲)
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۲،ح۳٫
۲- کافی،ج۵،ص۵۴۱،ح۴٫
(۸۷)
امام باقر« علیهالسلام » میفرماید: در کتاب علی« علیهالسلام » یافتم که پیامبر خدا« صلیاللهعلیهوآله » فرموده است: بعد از من هرگاه زنا زیاد شود، مرگ ناگهانی فراوان میشود.»
این حدیث که در جوامع روایی شیعه و اهل سنّت به طور متعدّد یافت میشود، حکایت از واقعیتی خارجی دارد که در دو عنوان مطرح میشود: نخست این که زنا دارای آثار قطعی و خارجی است؛ دوم این که این عمل هلاکت افراد را به دنبال دارد؛ چنانکه میفرماید: هنگامی که بعد از من زنا فراوان شود، مرگهای ناگهانی ـ مثل: سکته، بیماریهای قلبی، تصادف و وقایع ناگهانی دیگر ـ زیاد خواهد شد.
گرچه هر سکته و یا بیماریهای ذکر شده بهطور لزوم به معنای اهل زنا بودن افراد نمیباشد، ولیکن کثرت زنا در جامعه، بهطور قهری منجر به کثرت این بیماریها میشود؛ که امروزه کثرت زنا و سکته، تحقّق فراوانی دارد و این دو با هم دارای ملازمهای هستند، و این خود از اخبار غیبی است و وقوع آن حکایت از «مغیبات» و پیش گوییهای حضرت رسول« صلیاللهعلیهوآله » میکند. حال ضرورت دارد که برای کشف رابطه و ملازمه این دو امر کوشش و تحقیقات جدّی به عمل آید تا عمق آگاهی حضرات معصومین« علیهمالسلام » از حقایق، تا اندازهای آشکار شود که در جلدهای بعدی به این رابطه و ملازمه آن اشاره خواهد شد.
قال ابو ابراهیم « علیهالسلام »: «اتّق الزّنا فانه یمحق الرّزق و یبطل الدّین؛(۱)
امام موسی بن جعفر« علیهماالسلام » فرمودند: از زنا دوری کن که روزی را نابود میکند و دین را از بین میبرد.»
این روایت نیز از نابودی سخن میگوید: نابودی رزق و روزی و نابودی دین. باید دانست در زنا ماجرا تنها به از بین رفتن دین زناکار ختم نمیشود، بلکه وقتی این عمل
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۱،ح۲٫
(۸۸)
خانمان برانداز اتّفاق میافتد، حیثیت مردم و موقعیت عملی دین در مخاطره قرار میگیرد.
عن محمّد بن مسلمٍ، عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: «ثلاثةٌ لا یکلّمهم اللّه و لا یزکیهم و لهم عذابٌ الیمٌ منهم المرأة توءطی فراش زوجها؛(۱)
امام صادق« علیهالسلام » فرمودند: خداوند در قیامت با سه کس سخن نمیگوید و آنان را از گناه پاک نمیکند و برای آنان عذاب دردناکی است. یکی از آن سه، زن شوهر داری است که با مردی بیگانه ارتباط جنسی داشته است.»
سخن نگفتن حق با بنده خود و نبخشیدن او و عذاب کردنش، از شدّت حرمان آن بنده حکایت میکند. روایت یکی از موارد این حرمان را عنوان میکند که در آن چند چهره از پلیدی وجود دارد: زنی که شوهر داشته باشد و به خیانت، حریم عفاف خود را دریده و با بیگانه هم بستر شود، منتهای خیانت و پلیدی خود را نشان داده است. مردی هم که در حریم دیگری وارد میشود، همانند او آلوده و خیانت کار خواهد بود. افرادی که حریم دیگران را میدرند و به آن وارد میشوند و یا بیگانهای را به حریم خود راه میدهند، از مکافات عمل خود و آثار قهری و وضعی آن در دنیا و آخرت گریزی نخواهند داشت و بهطور حتم سرنوشت شوم، فلاکت و حرمان را آشکارا خواهند دید.
عن علی بن سوید قال: قلت لابی الحسن « علیهالسلام »: «انّی مبتلی بالنّظر الی المرأة الجمیلة فیعجبنی النّظر الیها فقال لی: یا علی! لا بأس اذا عرف اللّه من نیتک الصّدق و ایاک و الزّنا فانّه یمحق البرکة و یهلک الدّین؛(۲)
علی بن سوید گوید: به امام کاظم« علیهالسلام » گفتم: [به اقتضای موقعیت شغلی یا…[ پیش میآید که چشمم به زنان زیباروی میافتد و گاهی نگاه به آنان مرا به اعجاب و تحسین وا میدارد. حضرت در پاسخ من فرمودند: ای علی! وقتی که خدا نیت پاک تو را
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۳،ح۱٫
۲- کافی،ج۵،ص۵۴۲،ح۶٫
(۸۹)
در این نگاه بداند، اشکالی ندارد، لیکن از زنا بپرهیز که برکت را میبرد و دین را تباه میسازد.»
این روایت بیان کریمانهای دارد که سرشار از حکمت و عطوفت است؛ زیرا حضرت در پاسخ به آن مرد چند امر را در یک نگاه مطرح میسازد:
ـ امام« علیهالسلام » نگاه کردن به زنها را به آن مرد نسبت نمیدهد، با آن که از بیان مرد استفاده میشود که به دلیل نوع شغلش به زنها زیاد نگاه میکرده است.
ـ حضرت« علیهالسلام » زمینههای بدبینی را نسبت به مرد در کلام مطرح نمیکند و با وجود نگاههای زیاد مرد به زنها، نسبت گناه به او نمیدهد.
ـ امام« علیهالسلام » برای این که بار آن مرد سنگین نشود، حکم دشواری چون عدم صحت رؤیت و نگاه کردن به زنها را پیش پای او نمیگذارد و به او نمیفرماید که باید به طور کلّی نگاه به زنها را کنار بگذارد، ولی با این همه، اهتمام به پرهیز از نگاه شهوتآلود به زنها و احتیاط در این مورد را به مرد گوشزد میکند ـ توصیه به پرهیز از زنا در بحث نگاه به زنها، مربوط به زنای چشم و نگاه شهوتآلود میباشد ـ و بهطور مشروط میفرماید: «اگر صدق و صفا و سلامت رؤیت و نگاه تو نزد خدا مشهود باشد، مانعی ندارد؛ اگرچه باید از گناه پرهیز کامل داشته باشی.»
ـ از پرسش و پاسخ به خوبی روشن میشود که زن و مرد مانند «جن و بسم اللّه» نیستند که بگوئیم: باید از یکدیگر بگریزند و تنها در قالب محرمیت و محیط خانوادگی با هم ارتباط داشته باشند. حضرت با چه دید بازی میفرماید: «اگر دارای صدق هستی، رؤیت مکرّر و قهری، اشکالی ندارد»، با آن که مرد میگوید: «از دیدن زیبارویان حالت اعجاب و تحسین به من دست میدهد»؛ پس زن و مرد میتوانند در محیط اجتماعی و زمینههای شغلی بدون قصد ناشایست و بهطور عادی با یکدیگر ارتباط سالم و قهری داشته باشند و جدا سازی زنان از مردان، همچون اختلاط و بیبندوباری آنان، اساس
(۹۰)
صحیح علمی و دینی ندارد.
ـ حضرت با آن که نسبت به چنین برخوردهایی، دیدی باز ارایه میکند، به آن فرد در مورد زمینههای احتمالی گناه هشدار میدهد؛ زیرا گرچه ارتباط و همراهی در امور و کارهای اجتماع برای زن و مرد یک ضرورت است، ولی نباید از هواهای نفسانی و زمینههای شیطانی غفلت داشت؛ چنانکه احتیاط و پرهیز و وقار و متانت در اینگونه روابط، شایسته مؤمنان و یک جامعه دین مدار است.
ـ در نهایت حضرت به آثار وضعی و قهری زنا اشاره میکند که همان نابود سازی و حرمان مادّی و معنوی است و میفرماید: «این گناه برکت را از زندگی و حیات را از دین میبرد.»
ـ وقتی حضرت میفرماید: «ایاک و الزّنا» تنها این نیست که مرحله آخر زنا در نظر ایشان باشد، بلکه با توجّه به مقابله «لابأس بالنّظر» به این مرحله از زنا که نگاه و دیدن شهوت آلود با چشم است نیز پرهیز میدهد؛ زیرا این امر هم به قدر خود برکت زندگی و نورانیت دین را میبرد.
ـ میتواند مراد از زنا همان زنای آمیزشی باشد که در این صورت، روایت از هوشیاری و هشدار معصوم حکایت میکند که مواظب باش این نگاه به آنجا ختم نشود و همین حالا ریشه را قطع کن.
حقیقتی که قابل کتمان نیست و از بیان حضرت به دست میآید، این است که چشم برای دیدن است و هر چهره و صورتی، دیدنی است. تنها نوع دیدن، مقدار آن و نیت و برداشت افراد متفاوت است. اگر دیدن به حدّ شرعی و یا در ظرف ضرورت بوده و سلامت نفس و نیت پاک هم در میان باشد، مشکلی در دیدن نیست. در مقابل، اگر نیت پاک و سلامت نفس در کار نباشد، هر دیدنی آلودگی به بار میآورد؛ پس روابط سالم اجتماعی را نمیتوان با بند و بستهای جداری و ارعابهای دستوری، سامان بخشید،
(۹۱)
بلکه باید با رفع کمبود و مشکلات و با تربیت و آموزههای فرهنگی صحیح زمینههای درستاندیشی و سلامت نفسانی را در جامعه گسترش داد.
چیزی که پیرو این اصل به ذهن میآید، این است که اگر نگاه، مشکل شرعی باشد، با تحقّق دیدن، ذهن آدمی بهطور ناخودآگاه در مورد چهره دیدهشده تحلیل و مقایسه دارد. در این حال، زشتی و زیبایی از جهات فراوان در ذهن تداعی میشود و مرد را همچون زن مشغول میدارد و خلاصه دیدن بیانعکاس و مقایسه ممکن نیست. این جاست که حضرت میفرماید: «این یک واقعیت است و اگر نیت پاک و صدق دل در میان باشد، اشکالی ندارد.»
اگر در این رؤیتها آلودگی، تحریک، شهوت و توهّمات شیطانی پیش نیاید، این توجّهات و مقایسهها و مانند آن طبیعی است و مشکلی ندارد. تنها سفارش، صدق دل و پرهیز از گناه است که امر دیگری است و باید نسبت به آن توجّه کامل داشت.
عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: قال امیرالمؤمنین « علیهالسلام »: «الا اخبرکم بکبر الزّنا؟ قالوا: بلی. قال: هی امرأةٌ توءطی فراش زوجها فتأتی بولدٍ من غیره فتلزمه زوجها فتلک الّتی لا یکلّمها اللّه و لا ینظر الیها یوم القیامة و لا یزکیها و لها عذابٌ الیمٌ؛(۱)
امام صادق« علیهالسلام » میفرماید: امیرمؤمنان « علیهالسلام » فرمودند: آیا میخواهید شما را از بزرگترین زنا خبر دهم؟ گفتند: آری. حضرت امیر« علیهالسلام » فرمودند: زن شوهر داری که دیگران را به حریم خلوت خویش راه دهد و از مردی جز شوهر، فرزندی به دنیا آورد و او را به گردن شوهر بیندازد. چنین فردی است که خداوند در قیامت با او سخن نخواهد گفت، بر وی نظر رحمت نخواهد افکند، او را از گناهان پاک نخواهد کرد و
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۳،ح۲٫
(۹۲)
عذابی بس دردناک در انتظار اوست.»
چیزی که در این روایت باید مورد توجّه باشد، صرف زنا نیست، بلکه سخن از زنای بزرگ در میان است و آن زنای زن شوهر داری است که افزون بر این آلودگی و خیانت، نتیجه عمل کثیف دیگری را به دوش شوهرش میاندازد. چنین برخوردی حکایت از پستی و سستی ایمان زن دارد تا جایی که میفرماید: این فرد، دیگر مورد توجّه حق قرار نمیگیرد و راه هدایت بر او سخت بسته میشود و عذاب دردناکی در قیامت خواهد دید.
عن نعمان الرّازی قال. سمعت اباعبداللّه« علیهالسلام » یقول: «من زنی خرج من الایمان….الخبر؛(۱)
نعمان رازی میگوید: امام صادق« علیهالسلام » بارها میفرمودند: کسی که زنا کند، از ایمان خارج میشود.»
مراد این بیان این است که زنا، ایمان فرد را میرباید و یکی از آثار آن ایمانزدایی است؛ همچنانکه فرد مؤمن هرگز تن به چنین گناهی نمیدهد، مگر آن که ایمان کسی سست و ضعیف باشد.
عن امیر المؤمنین « علیهالسلام »: «ما زنی غیورٌ قطّ؛(۲)
حضرت علی« علیهالسلام » میفرماید: جوانمرد هرگز زنا نمیکند.»
غیر، تغیر و تغییر، همگی هم خانواده غیرتند که دگرگونی و جبههگیری در مقابل ناخوش آیندی هاست. افراد آلوده، سست، بیمحتوا، از خود بریده و دور از عقاید و بیهویت، باطنی بیروح و دلی بیصفا و نهادی سرد و روانی خشکیده دارند. صاحبان حب و محبّت و دلداران با حرارت و اهل حقیقت و باطن که دارای حکمت و
۱- وسائل، ج۱۱،ص ۲۵۵٫
۲- مستدرک، ج۲،۵۶۶٫
(۹۳)
شجاعتند، هرگز در مقابل ناخرسندیها بیتفاوت و بیتحرّک نخواهند بود. فردی که حیات و حرارت دارد، در مقابل ناملایمات آرام نمیماند و برخورد و دگرگونی مناسب نشان میدهد. این دگرگونی اگر همراه اندیشه و درایت باشد، شجاعت است و صاحب شجاعت هم دارای غیرت است؛ بنابراین، غیرت از صفات عالی کمال است و فردی دارای آن است که درایت و شجاعت هم داشته باشد وگرنه در جهت عکسِ تفریط و بیروحی، افراط و خشونت و تهوّر و بیباکی قرار دارد.
مؤمن، غیور است و غیرت از صفات ذاتی حضرت حق میباشد. غیرت لازمه ایمان است و فتوّت و جوانمردی را همراه دارد؛ همانطور که گناه و پلیدی و زنا و خیانت، آلودگیهای دل بیغیرت است. چنین امراضی در حریم دل انسان باغیرت یافت نمیشود و افراد زناکار از فتوّت و جوانمردی و غیرت بیبهرهاند؛ چنانکه حضرت میفرماید: فرد باغیرت که صاحب پاکی و نجابت است، هرگز چنین آلودگیهایی پیدا نمیکند؛ همچنانکه نسبت به حضرت حق فرمودند: خداوند غیور است و در مقابل زشتیها، بیتفاوت نیست، که غیرت در مقابل انحراف از نظام احسن آفرینش، از همه موجودات، حق است که غیرت غیور نمودی از غیرت اوست.
و فی روایة صفوان قوله« صلیاللهعلیهوآله »: «اذا فشا الزّنا ظهرت الزّلزلة؛(۱)
امام صادق « علیهالسلام » از قول جدّ بزرگوارش پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » فرمود: زمانی که زنا در میان مردم آشکار، عادی و فراوان شود، زلزله پدید میآید.»
همانطور که پیشتر بیان شد، از آثار وضعی زنا حرمان و هلاکت است و روایات، نابودی، کوتاهی عمر و مرگهای ناگهانی، مثل سکته را از آثار آن شمردند. در این روایت نیز زلزله مطرح میگردد که از عوارض قهری این گناه میباشد. نتیجه آن که از
۱- جامع احادیث الشّیعه،ج ۲۰، ص ۳۴۳٫
(۹۴)
سکته و نابودی فرد تا زلزله که ممکن است نابودی عمومی را در پی داشته باشد، لازمه طبیعی این گناه ویران گر است.
قال النّبی « صلیاللهعلیهوآله »: «لن یعمل ابن آدم عملاً اعظم عنداللّه عزّوجلّ من رجلٍ قتل نبیا او هدم الکعبة الّتی جعلها اللّه عزّوجلّ قبلةً لعباده و من افرغ ماءه فی امرأةٍ حراما؛(۱)
پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » فرمودند: در پیشگاه خداوند، آدمی هرگز گناهی بزرگتر از کشتن یک پیامبر و خراب کردن کعبه ـ که خدا آن را قبله بندگانش قرار داده ـ و زنا انجام نداده است.»
در این روایت عمل زنا کنار بزرگترین گناه ممکن قرار گرفته است: فردی که پیامبری را بکشد یا کعبه را خراب کند و یا مرتکب زنا شود. روایت، بیآن که مقصودش از زنا، زنای بزرگ باشد ـ که مربوط به زن شوهر دار است ـ یا عنوان «زنای اکبر» را به کار برد و یا بگوید: زنایی که همراه با خیانت و پنهان کاری است، میگوید: چنین عملی بزرگترین گناه نزد خداست و این شدّت انزجار دین را از این عمل پلید میرساند؛ همان طور که در روایات دیگر نسبت به این امر، عناوینی از قبیل بزرگترین گناه، بزرگترین گناه بعد از شرک به خدا و شدیدترین گناه به کار رفته است.
البته ممکن است عناوینی چون
«من افرغ ماءه فی امرأةٍ حراما»(۲)
یا
«من نطفة حرامٍ وضعها امرؤٌ فی رحمٍ لا تحلّ له»(۳)
کنایه و استعاره از زنایی باشد که موجب انعقاد نطفه حرام و تولّد حرامزاده
۱- جامع احادیث الشّیعه، ج۲۰،ص۳۴۲٫
۲- همان.
۳- همان،ص۳۴۵٫
(۹۵)
میشوند و چنین عملی در هر صورت از مکافات و گرفتاریهای دنیا و عذاب آخرت به دور نخواهد بود. آیا به راستی این گونه است که عمل زنا همچون از بین بردن سلامت جامعه و افراد است و این عمل است که با تحقّق خود آثار و خیرات پیامبران و کعبه عبادت را نابود میسازد؟
عن امیر المؤمنین علی بن ابی طالبٍ « علیهالسلام » قال: قال رسول اللّه « صلیاللهعلیهوآله »: «لاتزنوا فیذهب اللّه لذّة نسائکم من اجوافکم و عفّوا تعفّ نساؤکم؛ انّ بنی فلانٍ زنوا فزنت نساؤهم؛(۱)
امام علی « علیهالسلام » میفرماید: پیامبر « صلیاللهعلیهوآله » فرمودند: زنا نکنید تا خداوند لذّت کامیابی از همسرانتان را از دلهای شما نگیرد و عفّت ورزید تا زنانتان عفاف پیشه کنند. همانا فرزندان فلان قوم زناکار شدند، در نتیجه زنهای آنان هم زنا دادند.»
این روایت با ظرافت خاصّی چنان پرده از واقعیتهای تاریخی و علمی ـ روانی بر میدارد که هر غافل و ناآگاهی را بیدار میسازد که به نکاتی از آن اشاره میشود:
الف) میفرماید: به عمل پلید زنا آلوده نشوید؛ زیرا چنین کاری چون به حرام است، لذّت کام یابی از همسر حلال را از دل بیرون میبرد و انسان را نسبت به او بیتفاوت و حتی بیغیرت میکند؛ همچنانکه زناکار به تدریج به حرام تمایل بیشتری نشان میدهد و از همسر خود دل سیر میشود، بهطور قهری همسر او نیز آرامآرام از او بریده و دل سرد و ناامید میشود و سرانجام، کار او نیز به حرام و زنا کشیده میشود.
ب) حقیقت چهره طبیعت این است که تمام موجودات هستی و کردار آدمی آثار و لوازم خاصّ وجودی خود را دارند و هر یک از موجودات در ظرف ارتباط با دیگر اشیا، فعّالند و بر آنها اثر وجودی دارند و اثر وجودی میپذیرند؛ چنانکه در این جا
۱- مکارم الاخلاق،ص ۲۳۸٫
(۹۶)
حضرت میفرماید: پاکی پیشه کنید تا زنانتان پاک بمانند و اگر شما خود را به گناه آلوده کنید، به طور حتم زنانتان آلوده میشوند و این امر از قوانین طبیعت است؛ همان طور که از یک واقعیت تاریخی هم مثال میآورد که «بنی فلان» چنین کردار ناشایستی داشتند و زنهایشان هم به همین گناه آلوده شدند. بنی فلان خود ماجرایی دارد که اکنون در مقام بیان آن نیستیم.
ج) پس بر اساس یک ارتباط و موازنه مستقیم منطقی میتوان نتیجه گرفت همانطور که سلامت و سعادت مرد در گرو سلامت و سعادت زن میباشد، سلامت زنها هم در گرو سلامت و سعادت مردهاست. البته نقش عمده در چنین رابطه و توازنی با مرد است که میتواند در محیط خانواده و اجتماع تأثیر شایانی داشته باشد.
قال امیر المؤمنین « علیهالسلام »: «کذب من زعم انّه ولد من حلالٍ و هو یحبّ الزّنا؛(۱)
حضرت علی « علیهالسلام » فرمود: دروغ میگوید کسی که گمان میکند حلالزاده است، در حالی که زنا را دوست دارد.»
این حدیث دارای نکات برجستهای است که به طور خلاصه بیان میشود:
الف) امام« علیهالسلام » به این حقیقت روان شناختی و وراثتی توجّه دارد که: صفات و ویژگیهای پدر و مادر و یا دیگر خویشان بر اساس وراثت به فرزندان منتقل میشود؛ چه صفتهای خوب و شایسته باشد یا کجیها و کاستیها.
ب) در این حدیث سخن از عمل زنا نیست، بلکه دوست داشتن آن مطرح است؛ چه فرد آن را انجام دهد یا ندهد؛ زیرا ممکن است کسی این عمل را انجام داده باشد و از آن نگران و آزرده باشد و فردی دیگر انجام نداده باشد، ولی دوست داشته باشد که چنین
۱- روضة الواعظین،ج ۲،ص ۴۶۲٫
(۹۷)
عملی را انجام دهد؛ پس ملازمهای میان انجام و دوست داشتن یا انجام ندادن و انزجار نیست. میشود کسی این عمل را انجام دهد و حبّ چندانی به آن نداشته باشد و کسی آن را انجام نداده باشد و در دل او تمایل بسیاری به انجام آن باشد. این جاست که حضرت امیر« علیهالسلام » میفرماید: چنین فردی آلودگی وراثتی دارد و ممکن نیست حلال زاده باشد، بلکه اگر کسی بگوید: من از نطفه حلال تولّد یافتهام و چنین عملی را دوست داشته باشد، دروغ میگوید؛ زیرا مناسبتها، آثار خاصّ خود را دارد.
ج) با توجّه به این که مشخّصات ظاهری افراد ممکن است با واقعیت متفاوت باشد، چگونه کسی میتواند بگوید: از نطفه حلال یا حرام هستم و یا نیستم؟
در پاسخ این پرسش باید گفت: این بیان حضرت« علیهالسلام » واقعیت را بیسند و شناسنامه ارایه میکند که اگر کسی از این کار لذّت میبرد و از یاد آن خرسند میشود، گرفتار است وگرنه خیر. البته این بیان در ظرف اقتضاست و علیت ندارد؛ زیرا ممکن است فردی بر اثر تربیت یا محیط از این عمل بدش بیاید، ولی آلوده باشد و یا کسی از آن خوشش بیاید و آلوده نباشد؛ زیرا آثار تربیت و محیط کمتر از عوامل وراثتی نیست.
عن النّبی صلی اللّه علیه و آله انّه قال: «انّالزناة یعرفون بنتن فروجهم یوم القیامة؛(۱)
پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » فرمودند: همانا زناکاران در روز قیامت از بوی بد و متعفّنی که دارند، شناخته میشوند.»
«نتن» و بوی تعفّن زناکاران، از آثار وضعی عمل آنهاست که آدمی در دنیا بهواسطه غفلت و عدم استجماع مشاعر و حواس، آن را در نمییابد وگرنه اولیای الهی همین بوی تعفّن اخروی را در دنیا احساس میکنند و از آن آزرده میشوند.
۱- جامع احادیث الشّیعه،ج ۲۰،ص ۳۳۲٫
(۹۸)
فی حدیث مناهی النّبی« صلیاللهعلیهوآله »: «الا و من زنی بامرأةٍ مسلمةٍ او یهودیةٍ او نصرانیةٍ او مجوسیةٍ حرّة او امة ثمّ لم یتب منه و مات مصرّا علیه فتح اللّه له فی قبره ثلث مأة بابٍ تخرج منها حیاتٌ و عقارب و ثعبان النّار فهو یحترق الی یوم القیامة، فاذا بعث من قبره تأذّی النّاس من نتن ریحه فیعرف بذلک و بما کان یعمل فی الدّار الدّنیا حتّی یؤمر به الی النّار، الا و انّ اللّه حرّم الحرام و حدّ الحدود فما احدٌ اغیر من اللّه عزّوجلّ و من غیرته حرّم الفواحش؛(۱)
پیامبر اکرم « صلیاللهعلیهوآله » فرمودند: آگاه باشید! کسی که با زن مسلمان یا یهودی یا مسیحی و یا مجوسی زنا کند ـ چه آن زن آزاد باشد یا بنده ـ و از آن توبه نکند و در حالی که به این گناه عادت کرده است بمیرد، خداوند سیصد در بر قبر او میگشاید که از آن مارها و عقربها و اژدهای آتشین وارد میشوند و تا روز قیامت در آتش میسوزد. هنگامی که از قبر برانگیخته شود، مردم از بوی بد و متعفّن او اذیت میشوند و بدین ترتیب آن فرد با عمل زشت خود که در دنیا انجام میداده و چنین اثری دارد، شناخته میشود تا این که داخل جهنّم شود. آگاه باشید! همانا خداوند حرام را حرام کرده و حدود را وضع نموده است؛ زیرا هیچ کس از خداوند غیرتمندتر نیست و به همین علّت فحشا و پلیدی را حرام کرده است.»
در این حدیث شریف که از مناهی پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » و اموری است که ایشان به ترک آن هشدار داده است، جهات عمده و مهمّی آشکار است که به طور خلاصه عنوان میشود:
الف) این روایت در حرمت زنا و ممنوعیت آن تفاوتی میان زن مسلمان یا یهودی و مسیحی که دارای کتاب آسمانی اند و یا زنی که احتمال دارد از اهل کتاب باشد ـ چون زرتشتی ـ نمیگذارد؛ هرچند از این بیان روشن میگردد که موضوع زنا، موحّد و اهل
۱- جامع احادیث الشّیعه،ج۲۰،ص۳۴۱٫
(۹۹)
کتاب است و زن کافر غیرکتابی حتّی حرمت و حریم عفافی یک انسان را نداشته و آمیزش با آن در حکم آمیزش با حیوانات خواهد بود.
ب) این که برخورد مسلمان با زن کافر در رؤیت و نگاه یا امر نکاح چگونه است، امری است که اکنون در پی بیانش نیستیم، ولی به طور خلاصه باید گفت: نگاه به اندام و موی چنین زنی اگر همراه با تحریک شهوت و قصد لذّت و هوای نفس نباشد، اشکال ندارد؛ زیرا کفّار حریمی ندارند تا حرمتی داشته باشند. در مورد نکاح با آنها هم باید گفت: ازدواج با آنها بهصورت نکاح دایم باطل است و ازدواج با زن یهودی و مسیحی تنها بهطور موقّت جایز است.
ج) پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » مکافات شدید را برای افرادی مطرح میکند که توبه نکنند و اصرار بر ارتکاب گناه داشته باشند که فهم مکافات آن هم در خور ادراک افراد عادی نیست: سیصد در که از آنها مارها، عقربها و اژدهای آتشی سر بر میآورند و در برزخ تا قیامت او را میسوزانند.
د) حدود الهی و حلال و حرام شریعت، احکامی حقیقی است که اسرار آن جز در تیر رس حق تعالی نیست و تنها آفریننده عالم است که میتواند حدود آفریدهای خود را مشخّص نماید و بر این اساس است که آدمی باید نسبت به حدود الهی و احکام دینی و رعایت آنها اهتمام کامل داشته باشد و در این مورد سهل انگاری نورزد.
ه) در این بیان سخن از غیرت حق پیش میآید و میفرماید: خداوند از غیرتش زشتیها را حرام نمود و کسی از خدا غیرت مندتر نیست. غیرت الهی در پی نفی بدیهاست و آدمی باید نسبت به ارتکاب بدیها، غیرت الهی را ملاحظه نماید که عذاب و حرمان ابدی، مکافاتی ناگزیر است.
از تمام آیات و روایات مربوط به زنا به خوبی، زشتی و پلیدی آن ظاهر میگردد تا جایی که مؤمنان و افراد خوش طینت، حتّی به آن نزدیک نمیشوند و کسانی به این
(۱۰۰)
پلیدی تن میدهند که آلودگی در جانشان ریشه داشته و مشکلات نفسانی دارند. این گناه یکی از ارکان زشتیها و پلیدیهاست که باید جامعه، نظام و افراد در جهت نفی و نابودی آن بهطور صحیح و منطقی بکوشند.
و: لواط؛ همجنسآمیزی مردان
لواط، آمیزش مرد یا پسر با هم جنس خود همراه با دخول میباشد. این واژه از عمل قوم حضرت لوط گرفته شده و کثیفترین رابطه جنسی است و حرمت آن از ضروریات دین میباشد. آیات و روایات فراوانی با بیانات گوناگون در مذمّت این گناه پلید وارد شده است که به شماری از آنها اشاره میشود.
حضرت لوط « علیهالسلام » از انبیای عظام است که قرآن میفرماید:
«و لوطا آتیناه حکما و علما»(۱)
(و به لوط حکم و دانش دادیم) و
«انّ لوطا لمن المرسلین»(۲)
(همانا لوط البته از پیامبران مرسل است) و نسبت به مرسلین میفرماید:
«و سلامٌ علی المرسلین»(۳)
(درود و سلام بر پیامبران مرسل) و قوم لوط مردمی جاهل، متجاوز، بیمنطق و آلوده بودند. اکنون در ابتدای بحث، گفتوگویی از این قوم با نبی خود را از قرآن مجید حکایت میکنیم:
«و لوطا اذ قال لقومه اتأتون الفاحشة ما سبقکم بها من احدٍ من العالمین انّکم لتأتون الرّجال شهوةً من دون النّساء بل انتم قومٌ مسرفون و ما کان
۱- انبیاء/۷۴٫
۲- صافّات/۱۳۳٫
۳- صافّات/۱۸۱٫
(۱۰۱)
جواب قومه الاّ ان قالوا اخرجوهم من قریتکم انّهم اناسٌ یتطهّرون؛(۱)
به خاطر آورید لوط را، هنگامی که به قوم خود گفت: آیا شما این عمل بسیار زشت ـ لواط ـ را انجام میدهید در حالی که هیچ یک از عالَمیان پیش از شما به سراغ آن نرفته است؛ آیا شما از روی شهوت به جای زنان به سراغ مردان میروید؛ حقّا شما گروه تجاوزکار و منحرفی هستید، ولی پاسخ قومش جز این نبود که گفتند اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید که اینها مردمی هستند که پاکدامنی را میطلبند.»
«و لوطا اذ قال لقومه اتأتون الفاحشة و انتم تبصرون ائنّکم لتأتون الرّجال شهوةً من دون النّساء بل انتم قومٌ تجهلون فما کان جواب قومه الاّ ان قالوا اخرجوا اللوطٍ من قریتکم انّهم اناسٌ یتطهّرون؛(۲)
و لوط را به یاد آور هنگامی که به قومش گفت: «آیا شما به سراغ آن کار بسیار زشت ـ لواط ـ میروید در حالی که از آثار زیانبار آن آگاهید، آیا شما به جای زنان، در شهوت به سراغ مردان میروید، حقّا شما قومی نادان هستید، قوم او پاسخی جز این نداشتند که به همدیگر گفتند خاندان لوط را از شهر و دیارتان بیرون کنید که اینها افرادی پاکدامن هستند و ـ از قماش ما نیستند ـ.»
«اتأتون الذّکران من العالمین و تذرون ما خلق لکم ربّکم من ازواجکم بل انتم قومٌ عادون قالوا لئن لم تنته یا لوط لتکوننّ من المخرجین قال انّی لعملکم من القالین ربّ نجّنی و اهلی ممّا یعملون؛(۳)
آیا از میان عالَمیان فقط شما به سراغ جنس ذکور میروید و همجنسبازی میکنید و همسرانی را که پروردگارتان برای شما آفریده است رها میکنید، حقّا شما قوم تجاوزگری هستید؛ گفتند: ای لوط اگر از این سخنان دست برنداری، به یقین از
۱- اعراف/۸۲ ـ ۸۰٫
۲- نمل/۵۶ ـ ۵۴٫
۳- شعراء/۱۶۹ ـ ۱۶۵٫
(۱۰۲)
بیرونشدگان خواهی بود؛ گفت: من دشمن سرسخت این عمل شما هستم، پروردگارا من و خاندانم را از آنچه اینها انجام میدهند رهایی بخش.»
این یازده آیه که تخاطب واحدی دارد، موقعیت حضرت لوط« علیهالسلام » را با قومش مشخّص میسازد که خلاصهای از آن را از نظر میگذرانیم:
حضرت لوط این عمل کثیف را «فاحشه» مینامد که این کلمه، رکاکت و پلیدی عمل را به روشنی میرساند، آن هم با ذیل «و انتم تبصرون»؛ چنانکه خود میدانید. دیگر این که میفرماید: «هیچ کس پیش از شما چنین عمل زشتی را مرتکب نشده است»؛ همانطور که میفرماید: «امروز هم در دنیا تنها شما چنین عمل زشتی را مرتکب میشوید. شما به جای زنان مردها را برای ارضای شهوت بر میگزینید، با مردها آمیزش میکنید و زنها را که مناسب شمایند و خدا برای شما قرار داده است، رها میکنید. من با شما سخت مخالفم. شما مردمان اسرافکار، نادان و تجاوزگری هستید.»
آن قوم در پاسخ به حضرت لوط گفتند: ای لوط! اگر از مخالفت با ما دست برنداری، از شهر بیرون میشوی؛ همچنین آنها به هم میگفتند: باید خاندان لوط را از شهر بیرون کرد؛ زیرا آنان افرادی هستند که پاکی پیشه کردهاند و مانند ما آلودگی ندارند.
آری، از این آیات به خوبی آشکار میشود که آن قوم چقدر مردم گمراه، آلوده و زورگویی بودهاند.
فرشتگان عذاب
«قال یا قوم هؤلاء بناتی هنّ اطهر لکم فاتّقوا للّه و لا تخزون فی ضیفی الیس منکم رجلٌ رشیدٌ قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حقٍّ و انّک لتعلم ما نرید»؛(۱)
۱- هود/۷۹ و ۷۸٫
(۱۰۳)
«قال انّ هؤلاء ضیفی فلا تفضحون واتّقوا اللّه ولا تحزون قالوا و الم ننهک عن العالمین قال هؤلاء بناتی ان کنتم فاعلین.»(۱)
در این شش آیه ورود ملائکه بر لوط و برخورد آنها با آن حضرت و قومش مطرح میشود که بیانی کوتاه از آن را میآوریم:
ملائکه عذاب که حامل پیام نابودی آن قوم بدکردار بودند، هنگامی که بر جناب لوط« علیهالسلام » وارد شدند، مردم و حتّی لوط ـ بنابر ظاهر کلام الهی ـ توجّه نداشتند که اینها فرشتهاند؛ به همین جهت هنگامی که مردم به قصد دست یافتن به ملائکه به دنبال آنها آمدند، حضرت لوط« علیهالسلام » به آنها فرمود: «مرا نزد میهمانانم خوار نسازید. اینها مهمان من هستند. ازخدا بترسید. آیا در میان شما یک جوان مرد وجود ندارد؟! اگر شما میخواهید، اینها دختران من هستند که برای شما پاکترند ـ در پیشنهاد دخترانش به آنها، توصیه و تشویق به راه طبیعی آمیزش، موضوعیت دارد.»
آنها در پاسخ گفتند: دختران تو به چه کار ما میآیند! تو خود میدانی که چه میخواهیم. مگر ما به تو نگفتیم که نباید مهمان داشته باشی و با کسی تماس بگیری.
به هر حال منتهای پلیدی و ناجوانمردی آنها و مظلومیت و پاکی و صداقت حضرت لوط« علیهالسلام » از این گفتوگو آشکار میشود. حال، در این جا به جهاتی چند از ظرایف این آیات اشاره میشود:
الف) پیشینه این عمل کثیف و پلید به زمان حضرت لوط« علیهالسلام » میرسد. مردها بر اثر عادت، بیماری، عدم دسترسی به جنس مخالف و یا ناتوانی جنسی در برابر زن، به همجنس خود رو میآورند. این عمل گذشته از بههمریزی طبیعت و مخالفت با فطرت
۱- حجر/۷۱ ـ ۶۸٫
(۱۰۴)
انسانی، بروز امراض و آلودگی در دو طرف معصیت و آزار و اذیت یکدیگر، در هم کوبی شخصیت مرد و تزلزل موقعیت زن است.
ب) چنین ارتکابی عملی جاهلانه، تجاوز به حریم انسان و زیان باری بانوان است که معادلات طبیعی اجتماع را به ناهنجاریهای ظالمانه میکشاند.
ج) افرادی که به این عمل آلودهاند، دور از منش انسانی و برخورد سالمند و توانمندیهای شخصی در آنها به رکود کشیده میشود و پوچ و پوک و بیمحتوا میگردند. آنان در درون خود هویت انسانی را از دست داده و تنها چون چارپایان و بدتر از چارپایان در پی هوس و غفلت عمر میگذرانند و خود نیز تباهی، پوچی و آلودگی خویش را باور دارند.
حق، خلقت را سالم و بینقص و انسان را ـ که گل سرسبد هستی است ـ پاک، صاف، عزیز و ارزشمند آفریده، او را از کجیها، کاستیها و آلودگیها پرهیز داده و به وی نسبت به طغیان و عصیان و حرمان هشدار داده است؛ چنانکه در سوره بقره در یک مورد به طور خاص میفرماید: «از زنان در حال حیض و عادت دوری کنید و در زمان پاکی هم از زمینههای طبیعی و پاک و گوارای آنان بهره جوئید و حقیقت جان خود و نطفه را ـ که کیمیای هستی است ـ هدر ندهید.(۱)
بر همین اساس نزدیکی از پس با همسر نیز کراهت و در زمان عادت، کراهت شدید دارد و حتّی برخی فقها به حرمت آن قائل شدهاند. البته حکم به کراهت در صورت رضایت و عدم آزار زن و عاری بودن عمل از مفاسد و امراض و زیان باری است وگرنه این عمل حرام میشود.(۲)
۱- بقره/۲۲۲٫
۲- فاعتزلوا النّساء فی المحیض ولا تقربوهنّ حتّی یطهرن فاذا تطهّرن فأتوهنّ من حیث امرکم اللّه انّ اللّه یحبّ التوّابین و یحبّ المتطهّرین نساءکم حرثٌ فأتوا حرثکم انّی شئتم و قدّموا ک Á لانفسکم. بقره/۲۲۳ و ۲۲۲٫
(۱۰۵)
بعد از بیان شمّهای از مباحث آیات لواط، در این جا مناسب است به دستهای از روایات این بحث نیز اشاره شود:
۱- عن بعض اصحابنا، عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: سمعته یقول: «حرمة الدّبر اعظم من حرمة الفرج انّ اللّه اهلک امّةً بحرمة الدّبر و لم یهلک احداً بحرمة الفرج؛(۱)
امام صادق« علیهالسلام » فرمود: حرمت لواط از حرمت زنا بالاتر است؛ زیرا خداوند هیچ کس را در پی زنای دیگری به هلاکت نرساند، ولی امّتی را بر اثر فراوانی عمل لواط در آنها هلاک ساخت.»
در این حدیث امام« علیهالسلام » میفرماید: گناه لواط بزرگتر از زناست؛ زیرا خداوند به خاطر آن قوم لوط را هلاک نمود. البته با توجّه به روایات باب زنا این عمل نیز هلاکت فردی را به دنبال دارد، ولی مراد از این بیان، عدم هلاکت امّت یا فردی به خاطر زنای دیگری است. آری، گرچه لواط و زنا هر دو گناهانی بزرگند و موجب حد و حتّی قتل میشوند، ولی لواط در کوتاه مدّت هلاکت عمومی را در پی دارد و زنا موجب هلاکت فردی میشود، مگر آن که چنین ارتکابی نیز حالت عمومی و شایع به خود گیرد.
۲- عن ابی جعفرٍ « علیهالسلام » قال: قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «من الحّ فی وطی الرّجال لم یمت حتّی یدعو الرّجال الی نفسه؛(۲)
امام باقر« علیهالسلام » فرمود: پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » فرمودند: کسی که اعتیاد به آمیزش با مردها داشته باشد، نمیمیرد مگر این که مردان را به خویش خواهد خواند.»
رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » در این حدیث میفرماید: کسی که بر عمل شنیع لواط اصرار ورزد، عاقبت خود نیز مفعول این و آن میشود و به جایی میرسد که مردان را به سوی خود دعوت میکند و هرگز آرام نمیگیرد و این مرض با پریشانی و عذاب همیشگی در
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۳،ح۱٫
۲- کافی،ج۵،ص۵۴۴،ح۵٫
(۱۰۶)
دنیا تا دوزخ همراه او خواهد بود.
واقعیتی که در این حدیث شریف آمده، حکایت از قوانین علمی در روانشناسی انسان دارد که به طور خلاصه مطرح میشود؛
کسانی که دست به عمل زشت و پلید لواط میزنند و فاعل میشوند، سرانجام بر اثر تکرار این عمل در طول زمان، حالت فاعلی را از دست میدهند و نسبت به این عمل منفعل میگردند. آنان ابتدا حالتهای انفعالی پیدا میکنند و سپس از بازی با افراد هم جنس لذّت میبرند تا جایی که آثار تحریک پذیری که در مجاری و آلت خویش داشتهاند، در مجرای مقعد و سطح باسنهایشان پیدا میشود؛ به طوری که حالاتی چون تحریک، قلقلک و خارش در خود احساس میکنند. آنها در پی آرامش و آسودگی از تحریکات انفعالی از هیچ کاری دریغ نمیورزند و به انواع بیعفّتیها و بیغیرتیها تن میدهندو حتّی برای اطفای شهوت، گاه ناموس خود را در اختیار دیگران میگذارند.
این بیماریهای تشنّج آور تا آنجا پیش میرود که این افراد، شکل نیاز و اقدام یک گنهکار معمولی را از دست میدهند و به روابط متعدّد، متنوّع و فراوان جنسی با همجنس و جنس مخالف معتاد میشوند. بالاتر این که در ارضای شهوت، به عنوان فاعل و مفعول حالت سادیسم مییابند و زمینههای اُبنه در آنها رشد مییابد و این ابنه و سادیسم تا سر حدّ مرگ و نابودی از ایشان رها نمیگردد و گاه فجیعتر از فرد معتاد به شراب و موادّ مخدّر، سست، بیمحتوا، دردمند و نیازمند رابطه میشوند.
هر یک از این مراحل و ویژگیها، علائم و آثار خود را دارد که بیان آن در این مقام نمیگنجد؛ همچنانکه در بخش هم جنسبازی به شماری از امور مشابه آن اشاره شد. باشد که در جایگاه خود در جلدهای بعدی تمام مبانی و مبادی این امراض با ویژگیهای آن ـ که گاه در یک روایت به تراکم یافت میشود ـ بهطور واضح و آشکار پیگیری شود تا عمق آگاهی و توجّه روایات به مسائل علمی ـ انسانی روشن گردد.
(۱۰۷)
۳- عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: قال امیرالمؤمنین « علیهالسلام »: «اللّواط مادون الدّبر و الدّبر هو الکفر؛(۱)
امام صادق« علیهالسلام » از قول امیرمؤمنان« علیهالسلام » نقل فرمود: لواط شامل همجنسبازی مردان هم میشود، گرچه به دخول نیانجامد؛ زیرا دخول دیگر به منزله کفر است.»
این روایت ـ همچنانکه در بحث همجنس بازی گذشت ـ لواط مصطلح را کفر به خداوند میشمارد و عمل همجنس بازی و کمتر از لواط مصطلح را لواط میداند و این نهایت شدّت در بیان عملی است که کفر شمرده شده است، در حالی که نفس آن عمل، موجب کفر اصطلاحی نمیگردد؛ پس در این حدیث به دلیل شدّت انزجار از این عمل ناشایست، دو اصطلاح بر خلاف اصطلاح فقهی مطرح شده است؛ زیرا در اصطلاح فقه نه همجنسبازی لواط است و نه ارتکاب لواط، کفرآور است.
۴- عن میمون البان قال: «کنت عند ابیعبداللّه « علیهالسلام » فقرئ عنده آیاتٌ من هود فلمّا بلغ «و امطرنا علیها حجارةً من سجّیلٍ منضودٍ مسومةً عند ربّک و ما هی من الظّالمین ببعیدٍ»،(۲) قال: فقال: من مات مصرّاً علی اللّواط لم یمت حتّی یرمیه اللّه بحجرٍ من تلک الحجارة تکون فیه منیته ولا یراه احدٌ؛(۳)
میمون البان گوید: نزد امام صادق« علیهالسلام » بودم که آیاتی از سوره هود تلاوت شد. وقتی به این آیه رسید«و بر آنان(قوم لوط) سنگهایی از سجّیل باراندیم و بدین سان خداوند آنها را عذاب کرد و چنین عذابی از ستمگران دور نیست»، حضرت فرمود: هر کس به طور مداوم به دنبال لواط باشد و بر آن اصرار ورزد، خداوند پیش از مرگش سنگی از آن سنگهای سجّیلی را بر او میاندازد تا بر اثر آن بمیرد، در حالی که هیچ کس
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۴،ح۳٫
۲- هود/ ۸۳ و ۸۲٫
۳- کافی،ج۵،ص۵۴۸،ح۹٫
(۱۰۸)
آن سنگ را نمیبیند.
در این حدیث آمده است کسی که بر ارتکاب این عمل پلید اصرار داشته و به آن معتاد شده باشد، با عذاب ناگهانی و ناهنجاری از دنیا میرود، بیآنکه خودش یا دیگری متوجّه عامل هلاکت او گردد؛ بنابراین، این عمل گناهی است که اسباب هلاکت فرد را به گونهای فراهم میکند که قابل پیش بینی نیست.
۵- عن ابی بکر الحضرمی، عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «من جامع غلاماً جاء جنباً یوم القیامة لا ینقیه ماء الدّنیا و غضب اللّه علیه و لعنه و اعدّ له جهنّم و ساءت مصیراً، ثمّ قال: انّ الذّکر لیرکب الذّکر فیهتزّ العرش لذلک و انّ الرّجل لیوءتی فی حقبه فیحبسه اللّه علی جسر جهنّم حتّی یفرغ من حساب الخلائق، ثمّ یوءمر به الی جهنّم فیعذّب بطبقاتها طبقةً طبقةً حتّی یردّ الی اسفلها و لا یخرج منها؛(۱)
امام صادق ـ « علیهالسلام » ـ به نقل از رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » فرمودند: کسی که با پسری در آمیزد، روز قیامت جنب وارد محشر میشود و تمام آب دنیا او را پاک نخواهد کرد، خداوند بر او خشم میگیرد و نفرین میکند و دوزخ را برای وی فراهم میسازد؛ دوزخی که بازگشتگاه بدی است. آنگاه امام « علیهالسلام » افزودند: وقتی مردی به حرام بر مردی سوار میشود، عرش خدا به لرزه میآید و خداوند مرد لواط دهنده را بر پل دوزخ زندانی خواهد کرد تا حساب مردمان پایان یابد. آن گاه او را به رفتن در جهنّم فرمان خواهد داد تا در همه طبقات آتش یکی پس از دیگری معذّب شود تا آن که به پایینترین طبقه جهنّم برسد و در آن جا تا ابد باقی خواهد ماند.
در این حدیث، امام« علیهالسلام » از چنان موقعیت شدیدی سخن سر میدهد که در کمتر موردی انسان گناه کار این گونه تهدید میشود و چنین تهدیدی شناعت این معصیت را
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۴،ح۲٫
(۱۰۹)
بهخوبی آشکار میسازد.
پرهیز از پسران جوان
۶- عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «ایاکم و اولاد الاغنیاء و الملوک المرد فانّ فتنتهم اشدّ من فتنة العذاری فی خدورهنّ؛(۱)
رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » فرمود: از پسران زیبا رو و عافیت دیده ثروتمندان و پادشاهان بر حذر باشید که فتنه و گمراهسازی آنان بیش از فتنهانگیزی دختران باکره پردهنشین است.
این حدیث ـ همان طور که در بحث هم جنس بازی به آن تمسّک شد ـ خطر پسران بنی آدم، به ویژه فرزندان اشراف، دنیاپرستان، پادشاهان و اهل عافیت را بیشتر از خطر دختران جوان میداند. این مشکلی است که امروزه در دنیا و حتّی در جامعه ما به خوبی مشهود است. امکان انحراف پسران به جهت آزادی عمل بیشتر و عدم امکان مواظبت دقیقتر، بیش از دختران است.
آری، دین با بصیرت بالایی، مشکلات جامعه را شناخته و بیمحابا و بهطور آشکار و دور از پردهپوشی، این واقعیتهای تلخ را بیان میکند تا مردم، نظام اجرایی و بزرگان خانواده را نسبت به انحرافات جنسی و دامهای شیطانی بر سر راه جوانان آگاه نماید تا شاید همگان عبرت گیرند و به فکر چاره بیفتند.
امروز بزرگترین عامل انحراف جامعه اسلامی ما عدم رسیدگی معقول و چارهاندیشی صحیح نسبت به زندگی و نوع برنامه ریزی جوان است و با آن که از جوانان سخنها گفته میشود، ولی کمتر تصمیم جدّی و برنامه ریزی صحیحی اعمال
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۸،ح۸٫
(۱۱۰)
میگردد. امروزه مشکلات جنسی جوانان به صورت بحران در آمده و پسرها با دخترها در خود فروشی رقابت میکنند و تأسّف اینجاست که در این رقابت، پسران از دختران پیشی میگیرند و بهای آنان در ارتکاب چنین کردار ناپسندی بیشتر و بالاتر است!
مردان رحم دار!
۷- عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: قال امیر المؤمنین « علیهالسلام »: «انّ للّه عباداً لهم فی اصلابهم ارحامٌ کارحام النّساء. قال: فسئل فمالهم لا یحملون؟ فقال: انّها منکوسةٌ و لهم فی ادبارهم غُدّةٌ کغدّة الجمل او البعیر فاذا هاجت هاجوا و اذا سکنت سکنوا؛(۱)
امام صادق « علیهالسلام » میفرماید: امیرالمؤمنین« علیهالسلام » فرمود: خداوند بندگانی دارد که هر چند مردند، ولی در پشت آنان رحمهایی چون رحم زنان وجود دارد. پرسیدند: پس چرا آنان باردار نمیشوند؟ حضرت فرمود: رحم در پشت آنان وارونه است و آنها در پشت خود غدّهای مانند غدّه شتر دارند که وقتی به هیجان آید، شهوت و میل زنانه آنان نیز طغیان میکند و زمانی که آرام شود، شهوت آنان نیز فروکش میکند.
این روایت بسیار عجیب از حقیقتی علمی سخن سر میدهد که در زمان ما کمتر کسی ممکن است آن را دریابد.
در این حدیث باید جهاتی چند را به دقّت مورد توجّه قرار داد که در این کتاب به اجمال از این جهات یاد کرده و در مجلّدات بعدی به تفصیل آن میپردازیم:
یک. امکان بازیابی رحم و حاملگی مردها یا دستهای از آنان از طریق طبیعی و یا عمل جرّاحی و پیوند وجود دارد که شاید بشر در آینده، به چنین امری دست یابد.
دو. کسانی که به عمل لواط تمایل دارند، چه فاعل یا مفعول قرار گیرند، چنین
۱- کافی،ج۵،ص۵۴۹،ح۳٫
(۱۱۱)
غدّهای در آنها بروز میکند. هرچند امروزه شناسایی و اثبات این موضوع چندان آسان نیست، ولی مجامع علمی دنیا باید در جهت شناخت آن گام بردارند و این امر مهم را که تنها روایات اسلامی به آن اشاره کردهاند، کشف کنند.
سه. تجربه عملی آدمی در طول تاریخ از وجود چنین امری حکایت میکند؛ بهطوری که روشن است دستهای از مردها حالات زنانه داشته و تمایلات آنها را دارایند و همچون آنان از چنین اموری احساس لذّت میکنند. وجود چنین افرادی، آن هم به تعداد زیاد در تاریخ، بلکه در هر روزه دنیا، گواهی گویا بر درستی این مطلب است؛ بهویژه این که امروزه بسیاری از افراد در پی تغییر جنسیت خود میباشند.
چهار. از نظر روان شناختی اثبات چنین امری به آسانی ممکن است و آزمایشهای اوّلیه پاسخگوی چنین چیزی میباشد.
پنج. اگر در جهت اصلاح و رفع این مشکلات ـ که میتوانند زمینههای طبیعی و عادی هم داشته باشند ـ برنیاییم، آن وقت است که با فعلیتهای قهری آن روبه رو خواهیم شد؛ همانطور که دنیای امروز، با چنین مشکلی دست به گریبان است.
لواط و مرد خدا ترس
۸ ـ عن ابی عبداللّه « علیهالسلام » قال: «بینا امیرالمؤمنین« علیهالسلام » فی ملاءٍ من اصحابه اذاتاه رجلٌ فقال: یا امیرالمؤمنین! انّی اوقبت علی غلامی فطهّرنی. فقال له امیرالمؤمنین« علیهالسلام »: یا هذا! امض الی منزلک لعلّ مراراً هاج بک. فلمّا کان من غدٍ عاد الیه فقال له: یا امیرالمؤمنین! انّی اوقبت علی غلامی فطهّرنی. فقال له: یا هذا! امض الی منزلک لعلّ مراراً هاج بک، حتّی فعل ذلک ثلثاً بعد مرّته الاولی. فلمّا کان فی الرّابعة قال له: یا هذا! انّ رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله » حکم فی مثلک بثلثة احکامٍ فاخترایهنّ
(۱۱۲)
شئت. قال: و ما هنّ یا امیرالمؤمنین؟! فقال: ضربةٌ بالسّیف فی عنقک بالغة ما بلغت او دهداةٌ من جبلٍ مشدود الیدین و الرّجلین او احراقٌ بالنّار. فقال: یا امیر المؤمنین! فایهنّ اشدّ علی؟ قال: الاحراق بالنّار. قال: فانّی قد اخترتها یا امیرالمؤمنین! قال: فخذ لذلک اهبتک. فقال: نعم. فقام فصلّی رکعتین ثمّ جلس فی تشهّده فقال: اللهم! قد اتیت من الذّنب ما قد علمت و انّی تخوّفت من ذلک فجئت الی وصی رسولک و ابن عمّ نبیک فسألته ان یطهّرنی فخیرنی بثلثة اصنافٍ من العذاب. اللهم! و انّی قد اخترت اشدّها. اللهمّ! فانّی اسألک ان تجعل ذلک لی کفّارةً لذنوبی و ان لا تحرقنی بنارک فی اخرتی. ثمّ قام و هو باک حتّی جلس فی الحفرة الّتی حفرها له امیرالمؤمنین« علیهالسلام » و هو یری النّار تتأجّج حوله. قال: فبکی امیرالمؤمنین« علیهالسلام » و بکی اصحابه جمیعاً فقال له امیرالمؤمنین« علیهالسلام »: قم یا هذا! فقدابکیت ملائکة السّماء و ملائکة الارض و انّ اللّه قد تاب علیک فقم و لا تعودنّ شیئاً ممّا فعلت(۱)؛
امام صادق« علیهالسلام » میفرماید: روزی امیرمؤمنان علی« علیهالسلام » در جمع اصحاب حضور داشت که ناگاه مردی وارد شد و عرض کرد:ای امیرمؤمنان! من با غلام خود لواط انجام دادم؛ مرا از این گناه بسیار بزرگ پاک کن. حضرت خطاب به او فرمود: ای مرد! برگرد به سوی خانهات؛ شاید بهواسطه کثرت اندوه و نگرانی خیالاتی شدهای.
چون فردای آن روز فرا رسید، آن مرد دوباره خدمت حضرت آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! من با غلامم لواط کردم؛ مرا از این گناه تطهیر کن. حضرت این بار نیز به او فرمود:ای مرد! برگرد به خانهات؛ شاید اسیر وهم و خیالات واهی شدهای.
روز سوم نیز امام« علیهالسلام » او را به خانه بازگرداند و چون برای بار چهارم به حضور
۱- وافی،ج۲،باب حدود،ص۵۱٫
(۱۱۳)
آقا رسید، حضرت به او فرمود: ای مرد! رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » درباره کسانی که مانند تو مرتکب این عمل شنیع شدهاند، به سه چیز حکم کرده است؛ هر کدام را خواستی، انتخاب کن.
آن مرد عرض کرد: ای امیرمؤمنان! آن سه کدام است؟ حضرت فرمود: یا این که ضربت شمشیری برگردنت فرود آید و هر چه میخواهد، بشود یا دست و پا بسته از بلندای کوهی پرتاب شوی و یا با آتش سوزانده شوی.
آن شخص عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! عذاب کدام یک از همه دشوارتر است؟ حضرت فرمود: سوزاندن با آتش. او گفت: همین را انتخاب کردم. حضرت به او فرمود: پس خودت را برای آن آماده کن. آن مرد عرض کرد: آری.
سپس برخاست و دو رکعت نماز خواند و بعد از تشهّد و سلام عرض کرد: خداوندا! تو میدانی که من با چه گناهی به سوی تو آمدهام و از آن به شدّت بیمناک شدهام. پس به سوی وصی و پسر عموی پیامبرت شتافتم و از او خواستم تا تطهیرم نماید و او مرا بین سه کیفر مخیر ساخت. پروردگارا! من شدیدترین آنها را انتخاب نمودم. از تو میخواهم آن را موجب آمرزش گناهانم قرار دهی و مرا در آخرت با آتش جهنّم نسوزانی.
آن گاه با حالتی گریان ایستاد و در میان گودالی که امیرمؤمنان« علیهالسلام » برای او حفر کرده بود، نشست و آتشی را که در اطرافش شعله میکشید، میدید. امام صادق« علیهالسلام » فرمود: در این جا بود که امیر المؤمنین« علیهالسلام » گریست و همه یاران حضرت نیز گریستند. سپس امیرمؤمنان« علیهالسلام » به او فرمود: برخیز ای مرد! فرشتگان آسمان و زمین را گریاندی و خداوند توبهات را پذیرفت. پس از این دیگر به هیچ وجه به سوی این گناه زشت و مقدّمات آن بازنگرد.»
از این روایت چند مطلب مهم به دست میآید که به اختصار بیان میشود:
(۱۱۴)
یک. ایمان واقعی و اعتقاد عمیق این مسلمان سبب میشود او از گناه خود چنان آشفته شود که حیا و شرمساری و یا دشواری عذاب هم نتواند سبب گریز، کتمان و یا بیتفاوتی او گردد.
دو. امنیت مردم مسلمان و صفا و شعور مردمان مؤمن در آن عصر به اندازهای بوده که هر فردی به راحتی میتوانسته آشکارا مشکلات خود را مطرح نماید.
سه. تعلّل حضرت علی« علیهالسلام » در پذیرش و پیگیری معصیت ـ که از خصوصیات مبادی حدود الهی است ـ قابل تأمّل است و باید این خویشتنداری بهطور جدی در باب حدود مورد توجّه قرار گیرد و بدان عمل شود.
چهار. شدّت مجازات و نهایت مکافات ـ مانند: قتل با شمشیر، پرتاب شدن از کوه با دست و پای بسته و یا به آتش سوختن ـ نشاندهنده بزرگی این گناه و توجّه اسلام به صیانت خود و جامعه از چنین اعمال پلید و خفّت باری است.
پنج. اختیار در انتخاب مجازات، گذشته از آن که ایمان و ندامت فرد گنهکار را آشکار میسازد، التهاب و دردمندی او را هم در انتخاب نوع عذاب و مجازات به همراه دارد.
شش. ایمان به آخرت و قیامت قویترین عامل بازدارنده آدمی از گناهان است؛ همانطور که آن مرد برای به دست آوردن بخشایش و رحمت خداوند در آخرت، تمام خفّتها و سختیهای مجازات دنیا را پذیرفت.
هفت. اجرای حدود الهی به منظور حفظ امنیت جامعه و اصلاح افراد از آلودگی و پیشگیری از گناهان است؛ از این رو هنگامی که حضرت حقیقت پشیمانی و توبه را در آن مرد میبیند، او را میبخشد.
بنابراین اگر مشکلات اجتماعی یا توهّمات ذهنی و برداشتهای بیاساس درباره دین، موجب شود که اجرای حدود الهی موءثّر واقع نشود، باید در رفع آن مشکلات کوشید؛نه این که به اجرای بی مورد حدود دامن زد؛ زیرا اجرای حدود الهی بستر امنیت
(۱۱۵)
فردی و اجتماعی را لازم دارد تا بهوسیله آن، جامعه و افراد به سوی تنبّه و غیرت و سلامت و پاکی رهنمون شوند.
هشت. آدمی نباید در هیچ حال در مقابل گناهان احساس غرور داشته باشد و خود را از لغزش مصون بداند؛ چنانکه حضرت آن مرد را ـ با آن که نور ایمان در دلش تابیده بود ـ باز هم به پرهیز از گناه و مقدّمات آن سفارش میکند؛ زیرا با اندک غفلتی از خدا ممکن است شهوات نفسانی و وساوس شیطانی آدمی را به انحطاط و سقوط بکشاند.
(۱۱۶)