زن ؛ مظلوم همیشه تاریخ | جلد ۳ ( بخش هشتم )

زن ؛ مظلوم همیشه تاریخ | جلد ۳

 

زن ؛ مظلوم همیشه تاریخ | جلد ۳

بخش هشتم

                                                    مرد سالاری

                                                        دینی(!)

(۱۱۷)

فصل یکم: پیش‌زمینه‌های مردسالاری

حاکمیت مرد و تابعیت زن

یکی از شبهات مهمّی که در زمینه زندگی زناشویی مطرح است و انحرافات فراوانی را به دنبال دارد، موضوع «تابعیت زن و حاکمیت مرد» است.

«مرد سالاری» به تمام معنا در همه شؤون زندگی زناشویی دینی، حاکم است و زن چون اسیری فرمان بردار در اختیار سنّت‌ها، عقاید، اندیشه‌ها و امیال گوناگون مرد قرار دارد؛ در صورتی که زندگی زناشویی باید از حیات مشترک، هویت ممتاز و وحدت حقیقی برخوردار بوده و رشد، صلاح، سلامت و سعادت را با نشاط و کام‌یابی هم‌راه داشته باشد، ولی مشاهده می‌شود که در برخورد میان زن و مرد، گاه بسیاری از این جهات وجود ندارد و تنها دسته‌ای از آموزه‌های دینی و زر و زور و قدرت مرد است که سرنوشت زن را تعیین می‌کند.

در مقابل این استبداد و خودکامگی مردانه، زن نیز در بسیاری از موارد با تزویر و ظریف کاری‌های خود، وارد معرکه می‌شود و دمار از روزگار مرد در می‌آورد و چهره زیبای زندگی را سیاه و تباه می‌نماید و عشق و صفا را مکدّر و نابود می‌گرداند.

به هر حال، این زن است که باید به فرمان شرع، رضایت کامل مرد را جلب نماید، در صورتی که برای مرد نسبت به زن، چنین وظیفه و حکم شرعی خاصّی وجود ندارد. این تنها مرد است که بر طبق بعضی روایات قابلیت دارد زن بر او سجده نماید،(۱) بی‌آن که

۱- «عن ابی عبدالله« علیه‌السلام » أنّ قوما أتوا رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فقالوا: یا رسول اللّه أنّا رأینا اناسا یسجد بعضهم لبعضٍ فقال رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله »: لو أَمرت أَحَدا أن یسجد لأحدٍ لأَمرتُ المرأةَ أن تسجد ک Á لرفجها؛        کافی، ج۵، ص۵۰۷، ح۶٫

از آقا، امام صادق« علیه‌السلام » ورایت شد که قومی نزد پیامبر آمدند و گفتند یا رسول اللّه! ما مردمانی را دیدیم که بعضی بر برخی دیگر سجده می‌کردند، پیامبر فرمود، من اگر می‌خواستم کسی را امر کنم که بر کس دیگری سجده کند، به‌طور حتم، زن را امر می‌کردم که بر شوهرش سجده نماید.»

(۱۱۸)

برای زن، استقلال، آزادی و شؤون جداگانه و ویژه‌ای در نظر گرفته شده باشد.

این مرد است که می‌تواند زن را در فضای رعب و وحشت و زیر تازیانه تحقیر خود قرار دهد و اگر خطایی از او سر زند، او را مورد خطاب و عتاب قرار دهد یا با وی حرف نزده و جوابش را ندهد و به او بی‌اعتنایی کند و حتّی در صورت لزوم او را کتک زده و هرطور که بخواهد، کیفر دهد؛ در حالی که زن نباید نسبت به مرد برخورد تنبیهی یا تلافی‌جویانه و حتّی حق‌طلبانه داشته باشد و بدین ترتیب جز سوختن و ساختن راهی فراسوی آینده خود نمی‌بیند. این وضعیت خفّت بار و ماجرای تلخ و دل خراش چیزی جز آثار حقّ حاکمیت مطلق و امتیازات روشنی که اسلام به مرد در برابر زن بخشیده، نیست.

(۱۱۹)

بررسی پیش‌زمینه‌ها:

پیش از این که به بررسی و پاسخ این توهّمات بپردازیم، ابتدا لازم است برای تحلیل و بررسی درست این امور به جهاتی چند اشاره شود تا زمینه‌ای برای برداشت‌های ناروا باقی نمانده و روشن شود که حقایق و انحرافات این مباحث کدام است و چه پیرایه‌هایی زن را درگیر عواقب شوم شیطانی نموده است و نباید ظلم و ستم‌های جامعه و مردم را به حساب دیانت گذاشت.

الف) نقش منفی زنان

گرچه زن در طول تاریخ مورد ستم و حق‌کشی فراوانی قرار گرفته و در هر زمان به نوعی آلت دست این و آن بوده است، ولی این ناروایی‌ها دلیل بر عدم کوتاهی و کاستی زنان و عدم هم‌راهی و نقش آفرینی آنان در تضییع حقوق و تخریب شخصیت خود نیست؛ زیرا در بسیاری از جهات، آنان خود هیزم‌کشانِ این آتش شوم جهنمی بوده‌اند؛ به همین علت، زنان در جوامع انسانی باید هم‌راه دیگر حق‌خواهان جامعه در جهت رفع مشکلات جامعه زنان بکوشند و خود را بی‌تقصیر ندانسته و به بهانه‌های بی‌مورد به زشتی‌های ستم پیشگان دامن نزده و خویشتن را در معرض تباهی قرار ندهند.

ب) رسوب و افکار جاهلی

در یک بررسی تاریخی می‌توان به این نتیجه رسید که: زن در طول تاریخ، درگیر اندیشه‌های گوناگون و امیال فراوان مردان بوده است. در زمان‌های پیشین موقعیت زنان را سلاطین و زورمداران تعیین می‌کردند و گاه دسته‌ای از حکما و اندیش‌مندان نیز با اندیشه‌های پخته و ناپخته خود، زن را بازیچه قرار داده و بی‌آن که شناخت کامل و درستی از او داشته باشند، درباره وی به قضاوت می‌نشستند و برایش تعیین تکلیف

(۱۲۰)

می‌کردند.

با آن که زن موجودی عزیز و گلی بسیار زیبا و دوست داشتنی بوده و همه مردان خود را مرهون وجود او می‌دانستند و به نیازمندی‌های خود نسبت به زن آگاه بودند، ولی همیشه بسیاری از آنان او را مورد تحقیر قرار داده و برده در بند و محکوم مطلق خود می‌دانستند و برای وی قوانین و وظایفی وضع می‌کردند و با اعمال و کردار جاهلانه، همواره او را مغبون می‌ساختند؛ به گونه‌ای که او نه تنها به بخش اندکی از حقوق خویش نرسیده، بلکه از بسیاری از مواهب طبیعی، شرعی و الهی خود هم محروم مانده است. سوگ‌مندانه باید گفت: با آن که زن ریشه و اساس زندگی به حساب می‌آید و همه افراد جامعه بستگان مستقیم او می‌باشند، ولی بسیاری از مردان درباره این ریشه طبیعی زندگی خود اهمال‌های فراوان روا داشته‌اند.

آری، زمان‌های گذشته به نوعی و امروزه با انواع حیله‌های به ظاهر زیبا، زن، گرفتار هوا و هوس شده و دچار فساد و فحشا و ستم و تباهی گردیده است و در نتیجه جامعه و بسیاری از افراد، مبتلا به آلودگی‌های فراوان شده‌اند.

سراسر تاریخ حیات زن، آکنده از جنایت‌های فراوان و اندیشه‌های گوناگون اندیش‌مندان ریز و درشت نسبت به اوست. بسیاری از مباحثی که اندیش‌مندان در طول تاریخ در مورد زن مطرح کرده‌اند، خالی از فکر و فرهنگ و بیش‌تر شبیه خرافات و موهومات است و طرح آن خود زیان‌های فراوانی را در بر دارد؛ مانند این‌که آیا زن انسان است یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت است، آیا انسان کامل است یا ناقص؟ آیا زن مستقل است یا هم‌چون اسیران، وابسته مطلق مرد می‌باشد؟ آیا زن قابل داد و ستد و خرید و فروش است یا خیر؟ و مباحث دیگری که ارزش عنوان ندارد و آدمی از بیان آن شرم دارد.

بنابراین، در زمینه تاریخ حیات اجتماعی زن باید گفت: با آن که زن در طول

(۱۲۱)

تاریخ، موجودیت خود را حفظ کرده و استمرار بخشیده، ولی نسبت به او ستم‌های فکری و عملی فراوانی شده است.

ج) تفاوت زن و مرد

با آن که زن و مرد هر دو انسان کاملند و هر یک به سهم خود زمینه وحدت، سلامت و رشد یک‌دیگر را فراهم می‌کنند، ولی هر کدام جهات بارزی دارند که دیگری را به خود مشغول و نیازمند می‌سازند. تفاوت‌های زن و مرد نیز بر همین اصل استوار است؛ پس این دو موجود، مکمّل وحدت حقیقی و موجب کمال یک‌دیگرند، ولی هر یک ویژگی‌ها و شخصیت خاصّ خود را نیز دارند.

بر اساس همین اصل، مرد در بسیاری از جهات روحی و جسمانی نسبت به زن دارای توان، بنیه و امکانات بیش‌تری است، ولی در عوض، صفاتی که در طبیعت زن به ودیعت گذاشته شده، تنها اختصاص به او دارد؛ به طوری که مرد خود را نیازمند و مغلوب آن‌ها می‌بیند.

احساس و عواطف زن، شور و نشاط او، انگیزه‌های تحریک و تحرّک و تحمّل‌پذیری‌اش و خلاصه، ظرافت‌ها و لطافت‌های او مرد را در ابتدا و به آسانی متزلزل ساخته، او را گرفتار خود می‌کند و زن بدین وسیله حیات خویش را استمرار می‌بخشد.

با آن که مرد توانایی‌های بارزی دارد و می‌تواندبا نیروی جسمی و فکری خود کوهی را از جا درآورد، ولی این زن است که می‌تواند این مرد کوه‌افکن را از جا برکنده و اسیر خویش سازد. اگر مرد می‌تواند با توانایی عقلانی و نیروی بازویش زن را اسیر خود سازد، زن هم می‌تواند با شگرد و ظرافت‌های ویژه‌ای که دارد، مرد را در برابر خود به زانو کشیده و از پا در آورد و حتّی در بسیاری از مواقع ذلیل خود سازد.

(۱۲۲)

زن و مرد در طول تاریخ، همه امکانات و توانایی‌های خود را فعلیت بخشیده‌اند. به همین علّت، زنان شایسته و برجسته و زنان جنایت‌کار و اهریمنی، هم‌چون مردانی این‌گونه، در طول تاریخ کم نبوده‌اند و در میان هر یک از این دو موجود، چهره‌های زشت و زیبای فراوانی وجود داشته است.

پس مرد توانایی‌های فراوانی دارد و در بسیاری از جهات عقلانی و جسمی بر زن برتری دارد، ولی چنین نیست که زن موجودی ناتوان بوده یا درجهات مخصوص به خود بر مرد تفوّق نداشته باشد. تنها امر مسلّم در این زمینه این است که مرد توانایی زیادی در زمینه عقلانیت، مدیریت و رهبری دارد و توانایی زن در این جهت به پای او نمی‌رسد.

تفاوت عقلانیت با اعلمیت

حال ممکن است این پرسش مطرح شود که: چگونه زن از نظر عقلانی از مرد پایین‌تر است، در حالی که زنان بسیاری در جامعه یافت می‌شوند که به مراتب در هوش و ذکاوت از مردان بالاترند؟ چه بسا زنانی که دارای تحصیلات عالی بوده و در پست‌های مهم و حسّاس مدیریتی قرار دارند.

در پاسخ به این اشکال باید گفت: ممکن است زنی از جهت علمی برتر از مردهای بسیاری باشد، ولی باید دانست که علم فرد با عقل او تفاوت دارد؛ چه بسا زنانی که دارای علم و فنون متعدّدی در سطح عالی هستند، ولی باز اندیشه آن‌ها مقهور و مغلوب احساساتشان است؛ پس جنس زن همواره موجودی احساسی، لطیف و زیباست، هر چند مراتب والای علمی را هم طی کند، و جنس مرد، موجودی توان‌مند، عقلانی و حساب‌گر است، گرچه از مرتبه علمی پایینی برخوردار باشد.

بنابراین در یک نتیجه‌گیری کلّی می‌توان گفت: زن موجودی احساسی – عقلانی و

(۱۲۳)

مرد موجودی عقلانی – احساسی است؛ به این معنا که در زن احساس و در مرد عقلانیت، غلبه دارد؛ و می‌توان این امر را به عنوان یکی از مهم‌ترین امتیازات هر یک از زن و مرد نسبت به دیگری تلقّی نمود.

وجود چنین امتیازی، ارتباطی با علم، تخصص و مهارت‌های زن در زمینه‌های مختلف ندارد. این نکته نیز شایان ذکر است که وجود یک یا چند فرد خاص، دلیل عمومیت یا به هم خوردن نظام کلّی خلقت و طبیعت نوعی آن نمی‌شود.(۱)

این دو موجود با امتیازات خود، وحدتی حقیقی را به بار می‌آورند؛ چرا که امتیازات هر یک از این دو، رابطه ویژه‌ای با نیازمندی‌های طرف مقابل دارد و همین توانایی‌ها، نیازمندی‌ها و دل‌بستگی‌ها، پیوند این دو موجود را به هم ضروری می‌سازد؛ به‌گونه‌ای که هیچ یک بدون دیگری کامل نیست.

د) اساس یک جامعه سالم

در یک جامعه سالم باید میان زن و مرد احترام متقابل برقرار باشد و هر یک در اندیشه سلامت و سعادت دیگری بوده و درصدد تخریب هم برنیایند؛ زیرا از چنین اعمال شومی نه تنها هیچ یک از زن و مرد سود نخواهند برد، بلکه شکست هر یک شکست دیگری و به دنبال آن شکست جامعه را هم‌راه خواهد داشت.

زن و مرد باید در انجام وظایف خود کوشا باشند و همه امکانات و توانایی‌های خود را به کار گیرند؛ مرد در جهت مدیریت و رهبری جامعه و زن در جهت سالم‌سازی هر چه بیش‌تر مرد و جامعه گام برداشته و هر دو از موهبت‌های مخصوص به خود

۱- مباحث مربوط به کاستی یا برتری عقل نسبت به زن و مرد در بخش یازدهم همین کتاب به طور گسترده آمده است.

(۱۲۴)

استفاده کنند تا بتوانند جامعه را به سوی سرانجام شایسته و سلامت و سعادت سوق دهند.

ه) نگاه دین به زن و مرد

قرآن، این کتاب آسمانی، درباره زن و مرد بی‌هیچ اغراق و سیاست‌بازی، اندیشه بحقّ خود را باز گفته و موقعیت حقیقی هر یک را به طور مشخّص بیان کرده است. اگر خداوند در بیان خلقت می‌فرماید:

«اعطی کلّ شی‌ءٍ خلقه ثمّ هدی؛(۱)

خداوند آن‌چه برای خلقت هر مخلوقی ضروری بوده، به تمام و کمال عطا نموده است.» و تمامیت در خلقت و هدایت را به‌طور مشترک به زن و مرد عطا فرموده است.

اگر خداوند در آفرینش انسان از زیبایی و حسن و کمال، سخن رانده و به خود مباهات کرده، هم نسبت به زن و هم نسبت به مرد فرموده است:

«و تبارک اللّه احسن الخالقین؛(۲)

آفرین بر خدا که بهترین خلق کنندگان است.» هم‌چنین اگر می‌فرماید:

«من یتعدّ حدود اللّه فقد ظلم نفسه؛(۳)

هر کس از حدود الهی تجاوز کند، به خود ظلم کرده است.» زن و مرد را یک‌سان مورد خطاب قرار داده است، و اگر از حدود، موازین، قانون، تخلّف و احکام مجازات، سخن به میان می‌آورد، این موارد شامل هر دو می‌شود.

اسلام برای هر یک از زن و مرد وظایف مشخّصی قرار داده است تا در مقابل

۱- طه/۵۰٫

۲- مؤمنون/۱۴٫

۳- طلاق/۱٫

(۱۲۵)

یک‌دیگر مسؤول باشند. شریعت، هم نوا با عقل، حاکمیت محدود را در جهات مدیریت برای مرد قرار داده و زن را به منظور ایجاد وحدت حقیقی، در این جهات، تابع مرد شمرده است، ولی زور، ظلم، ستم و مردسالاری استبدادی و فرعون‌مآبانه را در امور زندگی نفی و رد کرده و موقعیت‌های برجسته و زمینه‌های خاصّ ارزشی زن را به طور شفّاف بیان نموده است.

تنها چیزی که باید در رفتارهای اجتماعی و تمام شؤون زندگی زناشویی حاکم باشد، عقل و شریعت است. در واقع زن و مرد باید در رفتارشان تابع حق و عقل باشند. حق تعالی زن را در جهات خاص و معدودی تابع مرد قرار داده است؛ همان‌طور که در دسته‌ای از امور زن را موقعیت ممتاز بخشیده است؛ بنابراین، مرد نمی‌تواند ظالمانه حکم کند و زن نیز نباید از شوهر خود در معصیت الهی تبعیت نماید.

(۱۲۶)

فصل دوّم: مردسالاری در بوته نقد و تحلیل

قسمت نخست: دلایل عقلی

نخستین دلیل: حاکمیت عقل بر احساس

بعد از بیان مبادی پیشین روشن می‌شود که تمام توهّمات در این زمینه ناشی از سنّت‌های غلط و عمل‌کردهای نادرست جامعه و افراد است. تمام ستم‌ها و تجاوزهای فردی و عمومی که بر زن روا گردیده، ناشی از جهل توده‌ها و رکود جامعه و بد رفتاری مردان بوده است. دین هرگز درباره زن کوتاهی نداشته، بلکه با بهترین بیان، موقعیت زن را هم‌چون مرد مشخّص نموده و قوی‌ترین پشتوانه برای زن بوده است. اگر توهّماتی هم در این زمینه برای مردم پیش آمده، ناشی از عدم درک درست نظر دین و یا کوتاهی مبلّغان دینی بوده است.

اگر در اسلام، حاکمیت محدود در جهت مدیریت خانواده و رهبری جامعه به مرد داده شده، به خاطر آن است که زن در تصمیم‌گیری‌های کلّی گرفتار عواطف و احساسات نگردد تا زندگی مسیر درست منطقی و طبیعی خود را دنبال نماید. تابعیت زن نیز فقط در این امور و تنها در جهت اجرایی است. در جهت قانونی، مرد هیچ حاکمیتی ندارد، بلکه هر دو تابع قانون شریعت هستند و حکومت از آن خداست و در صورت تخلّف هر یک مورد مؤاخذه قرار می‌گیرند؛ پس اگر اسلام مرد را لایق سجده زن دانسته و او را بر تصمیم‌های محیط خانوادگی حاکم قرار داده است، در واقع به خاطر پذیرش و خضوع زن در مقابل اندیشه درستی است که مطابق عقل و

(۱۲۷)

دین باشد؛ همان طور که زن را ریحانه مرد، عزیز خانه و صحنه‌ساز و زمینه‌پرداز عواطف شوهر و فرزندانش معرّفی نموده است.

با این بیان می‌توان گفت: اگر واژه مردسالاری به معنای رهبری، مدیریت و به دوش کشیدن مشکلات و سختی‌های زندگی باشد، از دیدگاه عقل ایرادی ندارد و شریعت هم آن را می‌پذیرد؛ اگرچه کلمه «سالار»، ابهت و طمطراق مفهومی دارد و مناسب محفل انس و عشق خانواده نیست. و اگر معنای زورگویی، ظلم و ستم‌گری داشته باشد، این معنا موافق شریعت نیست و ملاک عقلانی هم ندارد؛ چون زن در نگاه شریعت هرگز برده و اسیر نیست، بلکه او شکوفه عشق و شهد شیرین زندگی است و همان‌طور که شالوده طبیعت زندگی بر او استوار است و سویی از چهره آن است، باید مورد حمایت و محبّت کامل مرد باشد تا زندگی حرکت موزون خود را داشته باشد و تمایلات سالم و کمالات انسانی به عرش ظهور خود برسد.

پس اگر مردی از سر جهل و نادانی و عدم درک صحیح از حقایق و مقاصد دین و زندگی، زن را آزار دهد یا گرفتار مشکلاتی کند، عمل او از نظر عقل و دین درست نیست؛ همان‌طور که ممکن است زنی هم مردی را این گونه درگیر نماید و آشفته و حیران سازد. هیچ یک از این رفتارها ارتباطی با عقل و قانون و یا دین و شریعت ندارد، بلکه تمام این سنگ لاخ‌ها و ناهمواری‌ها ناشی از جهل و نادانی و یا مربوط به کمبود، ضعف و خودباختگی جامعه و افراد است.

دوّمین دلیل: وحدت مدیریت و ثبات زندگی

زندگی زناشویی زمانی مورد تأیید عقل و حمایت دین است که از وحدت حقیقی و آثار خاصّ آن برخوردار باشد. برای تأمین این هدف مقدّس باید پذیرفت که حاکمیت اجرایی زندگی خانوادگی در جهت خاصّ خود باید به عهده یک فرد باشد و چون

(۱۲۸)

امر دایر بین مرد و زن است، به طور مسلّم مرد در این جهت مقدّم است؛ چرا که احساسات نمی‌تواند فرماندهی زندگی را در اختیار داشته باشد. زن در اصول زندگی باید از همسر خود اطاعت داشته باشد؛ اگرچه در جهات بسیاری آزاد و در بعضی از جهات مستقل است. باید این واقعیت را یک اصل به‌حساب آورد؛ زیرا افزون بر آن که این امر به سود هر دو طرف است، زندگی بی این اصل، چرخش صحیحی نخواهد داشت. البته این اطاعت ریشه عقلانی دارد و منافاتی هم با تفاهم، مشورت و هم‌خوانی و وحدت نظر ندارد.

با این بیان معلوم می‌شود سفارشی که در اسلام درباره جلب رضایت مرد توسط زن شده است، چیزی جز همان اطاعت محدود شرعی نیست. این امر به معنای جلب رضایت مطلق و بی‌مرز و رهای مرد و یا در جهت عصیان، تعدّی و ستم نمی‌باشد و تنها به منظور وحدت رهبری و شناخت سمت و سوی چرخش زندگی است.

البته مرد هم نمی‌تواند به زن اهمّیت ندهد و اندیشه یا خواسته هایش را نادیده انگارد و او را ناراضی نماید، بلکه در محدوده شرع، رضایت دو طرف به‌طور گویا مطرح است. در شریعت درباره جلب رضایت زن توسط مرد سفارش‌های فراوانی آمده و حد و مرز اطاعت زن از مرد نیز مشخّص شده است؛(۱) به‌طوری که اگر مردی با اهمال و ساده انگاری به زن بنگرد و با عدم پرداخت حقوق مادّی و معنوی زن، او را ناراضی نماید، دچار حرمان معنوی می‌شود و زن نیز می‌تواند از طریق قانون، حقّ خود را استیفا نماید.

سفارش دین به زن در مورد اطاعت از شوهر تنها به خاطر حفظ ثبات زندگی و جلوگیری از هرج و مرج است. استعداد مسجود شدن مرد هم بیان موقعیت شوهر است

۱- به قسمت سوم همین بخش مراجعه شود.

(۱۲۹)

تا با چنین موقعیتی زن بتواند زندگی خود را در جهت وحدت، ارتقا و تعالی بخشد.

این تمجید و احترام نسبت به شوهر به خوبی موقعیت او را بیان می‌کند؛ همان‌گونه که دین موقعیت زن، مادر، فرزند، دختر و پسر را هم به خوبی بیان نموده است. در این رابطه همین بس که رسول خدا درباره حقّ مادر به عنوان یک زن شایسته می‌فرماید:

«الجَنَّة تحت اقدام امّهاتکم؛(۱)

بهشت زیر پای مادران شماست.» و این در حالی است که مرد از چنین عنوانی بی‌بهره است.

پس نباید این تعاریف را که در شریعت درباره زن و مرد وارد شده، جدا از هم در نظر گرفت و به آن‌ها ایراد وارد نمود، بلکه باید همه آن‌ها را با یک دید سنجید تا روشن شود که تمام این بیانات برای تثبیت زندگی و حفظ ارزش‌ها است.

سوّمین دلیل: اطاعت زن؛ حمایت مرد

اگر زن و مرد، هر دو مستقل باشند، به‌طوری که زن از دایره اطاعت مرد خارج شده و مرد هم چتر حمایت خود را از او بردارد، زن و مرد مکمّل یک‌دیگر نخواهند بود. مستقل بودن هر یک از این دو مساوی با از هم گسیختگی زندگی است. این در حالی است که تحقّق جامعه‌ای سالم بدون سلامت زندگی خانوادگی میسّر نیست و ایجاد محیط خانوادگی نیز بدون پیوستگی و وحدت خاصّ زن و مرد ممکن نیست.

برای اثبات این مطلب باید گفت: از نظر روان شناختی و علوم اجتماعی، سه خصوصیت اساسی در زن وجود دارد که سبب امتیاز او گردیده و شخصیت حقیقی‌اش به آن بستگی دارد: احساس، لطافت و مطلوبیت.

۱- مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۶۲۸٫

(۱۳۰)

گرچه مرد هم مطلوب زن و زن نیز طالب مرد است ولی به‌طور ویژه‌ای زن، مطلوب مرد و مرد طالب اوست و علّت این مطلوبیت، احساس و لطافتی است که در خلقت زن به ودیعت نهاده شده است؛ از این رو در داستان آدم و حوّا نیز آمده است که حضرت آدم در ابتدا هنگامی که حضرت حوّا را مشاهده نمود، به ناگاه گفت: «إِلَی إِلَی»؛ به سوی من آی. جناب حوّا پاسخ داد: «انت إِلَی»؛ تو به سوی من بیا.

در زن، احساس، لطافت و مطلوبیت وجود دارد. او چهره لطف و مظهر اسم «لطیف» حضرت حق است و سراسر جسم و روحش لطف و احساس و مطلوبیت می‌باشد و با این هویت، نه تنها اطاعت او از مرد استثمار او را پیش نمی‌آورد، علّت انقیاد مرد نیز می‌گردد.

حسن زن و مشکلات خارجی

حال، ممکن است این پرسش پیش آید که: چرا خلقت زن باید این گونه باشد که سراسر جسم و شراشر وجودش سرشار از چنان لطف و ملاحتی گردد که نتواند در مقابل مرد و نارسایی‌های زندگی از خود مقاومت داشته باشد و نیز مشکلات طبیعی و غیر طبیعی او را از پا درآورد؟

در پاسخ باید گفت: مطلوبیت در زن، گذشته از آن که زیبایی و کمال او را آشکار می‌سازد، علّت بقای نسل انسان هم می‌باشد. هم‌چنین احساس زن چنان او را برای تربیت فرزند و حمایت از او آماده می‌سازد که در طول عمر خود، هم‌چون اوقات خواب در دوران حاملگی، به طور ناخودآگاه مراقب فرزند خویش است. مادر تمام رنج فرزند را با لذّت و اشتیاق به جان می‌پذیرد؛ نه با اکراه و دردسر. اگر این احساس و زیبایی و عشق و لطافت خاص در زن نبود، هیچ زنی فرزند به دنیا نمی‌آورد و از آن حفاظت نمی‌کرد و در نتیجه نسل آدمی قطع می‌شد؛ در حالی که از چینش طبیعی

(۱۳۱)

مشکلات مادری و زحمت فرزندپروری، زن بیش‌ترین لذّت را هم می‌برد.

با وجود درد زایمان که از مشکل‌ترین و سخت‌ترین حالات زنانه است – تا جایی که از نگاه شریعت، اگر زنی در این حال جان دهد، مانند شهید از دنیا رفته است(۱)– این زن پرشور و ماجراجوست که بعد از فراغت، بی‌آن که به فکر سلامت خویش باشد، ابتدا سراغ فرزند را می‌گیرد. این درجه عالی عشق و احساس، گواه بر مطلوبیت و پیش‌تازی زن در شور و مستی است.

اگر چه مطلوبیت، چیزی غیر از لطافت، احساس و عشق است، ولی از این سه جدا نیست. این سه که خود لازم و ملزوم یک‌دیگرند، در چهره مصداقی مطلوبیت را عینیت می‌بخشند. همین عشق و زیبایی و احساس و لطافت است که مطلوبیت خاص را به بار می‌نشاند و آن را پاسدار حریم پاکی و عفاف مرد و جامعه می‌گرداند. احساس و لطافت و زیبایی دست به دست هم می‌دهند و شوق و عشق را مجسّم می‌کنند تا مطلوبیت به وجود آید و از این وحدت صفات، موقعیت زن مشخّص و ممتاز گردد.

آری، اگر یکی از این سه ویژگی در زن وجود نداشت، زن این گونه نبود. حال با این بیان می‌گوییم: این سه عامل ـ که هر یک از ظرایف بشری است و هویتی یگانه به نام زن را نمایان می‌کند- نیاز به حامی دارد. و این مرد است که به‌واسطه وابستگی ذاتی‌اش به زن باید خود را حامی او بداند و از این وظیفه فطری سرباز نزند.

به‌طور مثال، اگر گفته شود: گل آن است که لطیف، خوش‌بو و ظریف باشد، دیگر

۱- قال « علیه‌السلام »: انّ للمرأة فی حملها الی وضعها الی فصالها من الاجر کالمرابط فی سبیل اللّه؛ فان هلکت فیما بین ذلک فلها اجر شهیدٍ؛         مکارم الاخلاق،ص۲۴۷٫

امام صادق« علیه‌السلام » فرمود: همانا برای زن از هنگام باردار شدن تا زمان وضع حمل و از آن هنگام تا زمانی که بچّه را شیر می‌دهد و سپس از شیر جدا می‌کند، پاداشی است هم‌چون پاداش کسی که در راه خدا جهاد می‌کند؛ پس اگر در این میان از دنیا برود، برای او اجر و پاداش شهید است.

(۱۳۲)

نباید پرسید: چرا گل خوش‌بو و لطیف است؟ چرا به راحتی پژمرده می‌شود و نیاز به حمایت دارد؟ و یا چرا گُل، گُل است؟ این‌ها پرسش‌های نادرستی است که نمی‌تواند از سر آگاهی باشد؛ همین طور هم نباید پرسید: چرا زن، زن است؟ و چرا برای حفاظت از زن و جلوگیری از پژمرده‌شدنش بر مرد لازم است که مسؤولیت حمایت از او را بپذیرد؟ از این رو، برای آن که در این حفاظت اشکالی پیش نیاید، فطرت و طبیعت هم‌چون دین و شریعت، زن را موظّف می‌کند که مطیع همسر خود باشد و وجود گل‌گونه خود را در اختیار باغبان مدیر و مدبّر و عاقلی چون مرد بسپارد تا او در صورت اهمال و قصور نسبت به وظیفه‌اش در حمایت از زن و زندگی عذر و بهانه‌ای نداشته باشد.

ریشه اطاعت زن از مرد، حمایت همه جانبه مرد از زن است. زن باید اطاعت کند تا حمایت مرد را تکمیل و نفع فطری خود را جلب کند.

با این بیان دیگر نباید پرسید: چرا مرد حامی زن است؟ زیرا می‌گوییم: نزدیک‌ترین موجود به موجود، هویت هم‌راه خود آن موجود است. مرد هم انسان است و انسان حامی انسان است؛ مانند اعضا و جوارح آدمی که هر یک کارهایی انجام می‌دهند و این امر استثمار نیست، بلکه معاونت است و از یک وحدت حقیقی حکایت می‌کند.

چرا زن، زن است؟

در این جا ممکن است این پرسش پیش آید که: آیا پرسش از «ذاتی»، نادرست است؟ از ذات پرسش کردن چه اشکالی دارد؟ به راستی چرا زن زن است؟ چرا زن لطیف است و هم‌چون گل زود پژمرده می‌شود تا نیازمند حامی باشد و خود را محتاج یا وابسته به دیگری بداند؟

در پاسخ به این پرسش ابتدا توضیح یک امر لازم است و آن تفاوت میان «نوعیت» و

(۱۳۳)

«شخصیت» است. نوعیت‌ها از قانون مندی ثابتی برخوردارند، در حالی که شخصیت‌ها امکان تفاوت، تبدّل و دگرگونی را دارند؛ به طور مثال: وقتی در مورد آتش یا آب ـ که هر کدام یک «نوع» هستند ـ گفته می‌شود: چرا آتش، آتش است و آب، آب، می‌گوییم: چرا آتش، آتش نباشد و چرا آب، آب نباشد و یا اگر آتش، آتش نباشد، پس چه باشد؟ آیا آب باشد؟ هم‌چنین اگر آب، آب نباشد، پس چه باشد؟ آتش باشد؟!

وقتی گفته می‌شود: چرا هر چیزی خودش باشد، می‌گوییم: پس چه باشد؟ اگر هر چیزی خودش نباشد، چه پیش می‌آید؟ به‌طور مسلّم حیات آفرینش و نظام هستی و چینش طبیعی عالم و آدم اختلال خواهد یافت و اساساً دلیلی ندارد که هر چیزی خودش نباشد؛ بنابراین نوعیت‌ها از چنین موقعیتی برخوردارند.

زن زن است؛ همان‌طور که انسان، انسان است؛ و همان‌گونه که هر چیزی همان چیز است که باید باشد، و ممکن نیست نوعیت چیزی نوعیت خودش نباشد؛ بر این اساس، وقتی نوعیت‌ها ثبات کلّی و وزان منطقی پیدا کرد، به‌طور قهری آثار و اوصاف و ثمرات هر چیزی از حتمیت خاصّ خود برخوردار می‌شود.

وقتی گفته می‌شود: «گل»، طبیعی است که این گل، طراوت و تازگی، لطافت و صفا و در برخورد با آسیب، پژمردگی و آسیب‌پذیری بیش‌تری دارد و هنگامی که گفته می‌شود: آب، آتش، آهن و سنگ، خصوصیات هر یک از این اشیا هم‌راه آن‌هاست و نمی‌شود آهن، طراوتِ گُل و گُل، زمختی سنگ را داشته باشد.

امّا نسبت به «شخصیت» افراد و اشیا، حکم این‌گونه نیست و می‌توان پرسید: چرا فرزند این زن، دختر یا پسر شد و چرا این گل، خشکیده و این درخت میوه نداده است؟ زیرا شخصیت‌ها قابل تبدّل، اختلاف و تخلّفند و در حدّ امکان، پیش‌گیری و دخل و تصرّف در طبیعت آن‌ها وجود دارد؛ پس نمی‌شود پرسید: چرا زن زن است، ولی می‌توان پرسید: چرا این زن بلند یا آن زن کوتاه است؟ چرا این زشت و دیگری

(۱۳۴)

زیباست؟ زیرا هر یک از این اوصاف بر اثر علل و اسباب خود به وجود آمده‌اند؛ همان طور که می‌توان پرسید: چرا این نطفه پسر یا دختر شده و یا این فرد خوب یا بد اخلاق است، و می‌شود پرسید: چه باید کرد که نطفه فردی پسر یا دختر شود، و هم‌چنین پرسش از هزاران تبدّل طبیعی ـ مادّی و معنوی که امکان دخل و تصرّف بشری در آن راه دارد، به جاست.

بعد از این بیان به خوبی پاسخ پرسش پیشین روشن می‌شود: ذات اشیا و اوصاف ذاتی آن‌ها در ظرف نوعیت‌ها ثبات خود را دارند، اگرچه شخصیت‌ها، قابل تمام تبدّل‌ها می‌باشند؛ پس این که زن زن است، به علّت آن است که زن باید زن باشد؛ همان طور که هر چیزی باید همان چیز باشد که هست؛ هم‌چنین زن لطیف است، احساس دارد؛ چون باید چنین باشد؛ همان طور که گل این چنین است. زن حمایت کننده می‌خواهد؛ زیرا چنین موجود لطیف و مطلوبی باید حامی داشته باشد و مطلوبیت، اقتدار طالب را طلب می‌کند.

پس این که چه کنیم نطفه‌ای دختر یا پسر شود، پرسشی به جاست، ولی این پرسش که زن چرا زن است یا چرا لطیف است، از اساس بی مورد است و نتیجه خاصّی هم ندارد.

هم‌چنین اگر سؤال شود: چرا مرد نیازمند زن است، می‌گوییم: پرسشی به جاست و باید چنین باشد؛ چون زن مکمّل اوست؛ بنابراین حمایت مرد از زن نیز از سر ترحّم نیست، بلکه از سر نیاز ذاتی خویش است؛ زیرا زن علّت بقا و شادمانی اوست؛ همان طور که آبیاری گل یا در کنار گل بودن از سر ترحّم نیست.

در این میان پرسش مهم آن است که: حقوق اساسی زن چیست و چگونه باید این حقوق استیفا شود؟ چرا زن مورد ستم واقع می‌شود و چگونه می‌توان استضعاف و محرومیت تاریخی را از این قشر بر طرف نمود؟ این گونه پرسش‌ها، پاسخ‌ها و علل و

(۱۳۵)

اسبابی دارند که در جای خود قابل دقّت و بررسی است که در مجلّدات دیگر کتاب زن تمامی مورد کاوش و جست‌وجو قرار گرفته است.

(۱۳۶)

قسمت دوّم: دلایل نقلی

مدیریت و تبعیت

از دیدگاه عقل، زن باید از همسرش تبعیت معقول و اطاعت به جا داشته باشد و عکس آن مناسب یک زندگی و خانواده سالم نیست؛ چرا که زن به‌واسطه احساسات سرشار ممکن است در مواقع بحرانی مشکل آفرین گردد، ولی اطاعت از مرد، سبب تقویت نظام خانواده و تحکیم مدیریت آن می‌شود. در سایه یک مدیریت صحیح و قوی و اطاعت معقول و به‌جا، زن و مرد می‌توانند مشکلات زندگی خود را به راحتی برطرف کرده و چرخ زندگی را به حرکت سریع و سالم در آورند.

دین مبین اسلام دستورات و احکام متعالی خود را بر مبنای فطرت و عقل سلیم، بر پایه ضرورت‌ها و واقعیت‌ها و در قالب بایدها و نبایدها مطرح می‌کند؛ از این‌رو اسلام اطاعت زن از مرد را لازم شمرده و به زن توصیه می‌کند که برای کمال و سعادت خود و خانواده و جامعه‌اش، از همسرش تبعیت معقول داشته باشد؛ در مقابل، تبعیت مرد از خواهش‌های نادرست و امیال نفسانی زن را مایه فساد و تباهی دانسته و به شدّت مورد نکوهش و مذمّت قرار داده است. حال به شماری از آیات و روایاتی که این حکم عقلی را مطرح کرده و آن را مورد تأیید و تأکید قرار داده، اشاره می‌کنیم؛

نخستین دلیل: قرآن حکیم

«الرّجال قوّامون علی النّساء بما فضّل اللّه بعضهم علی بعضٍ و بما انفقوا من اموالهم فالصّالحات قانتاتٌ حافظاتٌ للغیب بما حفظ اللّه؛(۱)

 

۱- نساء/ ۳۴٫

(۱۳۷)

نوع مردان [به طور طبیعی] نسبت به زنان از قوام وجودی بیش‌تری برخوردارند و بر آنان سمت قیمومت و سرپرستی دارند و این به سبب فضل و برتری است که خداوند در بعضی از آنان نسبت به برخی دیگر قرار داده و نیز به خاطر هزینه‌هایی که [در جهت تأمین مخارج زندگی زنان] از اموال و دارایی‌شان متحمّل می‌شوند؛ پس زنان شایسته [در مقابل شوهران خود] متواضع و فروتن و نگهبان اسرار و رازهای نهانی آنان می‌باشند؛ اسراری که خداوند خواهان پنهان ماندن و حفظ آن است.»

یکی از اوصاف و ویژگی‌هایی که قرآن کریم به مردان اختصاص داده، واژه «قوّامون» است که در آیه پیش آمده است. اکنون به جاست که ابتدا اشاره‌ای کوتاه به موقعیت ادبی این واژه داشته باشیم.

قوّامون جمع «قوّام» است و قوّام مبالغه «قیم» است. قیم به کسی گویند که عنوان سرپرستی نسبت به دیگری داشته باشد.

مراد از «ما فضّل اللّه بعضهم علی بعض» در آیه مورد بحث، همان توانایی تدبیر بیش‌تر و تعقّل، مدیریت و توان افزون‌تر مرد در بحران‌هاست. و مراد از «بما انفقوا» نسبت به اعطای مهریه و هزینه زندگی است که بر عهده مرد است.

اگر به طور معقول به این امر بنگریم، می‌بینیم که قوام زندگی در سیر طبیعی خود نیازمند وحدت اداره و فرماندهی است و زن و مرد اگر بخواهند هر دو سرپرست زندگی باشند، آن وحدت و هماهنگی کامل به دست نمی‌آید. از سوی دیگر، واگذاری سرپرستی زندگی به زن هم بر خلاف تمام شؤون زندگی است؛ از این رو در نهایت عقل حکم می‌کند که مرد قوام زندگی را به دست گیرد و مدیریت آن را پی‌گیری نماید؛ چه در زندگی خانوادگی یا در امور اجتماعی.

عدالت و تفاوت در آفرینش

(۱۳۸)

«و لا تتمنّوا ما فضّل اللّه به بعضکم علی بعضٍ للرّجال نصیبٌ ممّا اکتسبوا و للنّساء نصیبٌ ممّا اکتسبن و اسئلوا اللّه من فضله انّ اللّه کان بکلِّ شی‌ءٍ علیما؛(۱)

هیچ کس آرزوی فضیلتی نکند که خداوند به موجب آن بعضی را بر بعضی برتری داده است؛ [زیرا] برای مردان از آن‌چه به دست آورده‌اند، بهره‌ای است و زنان نیز از دست آوردهای خویش نصیب و بهره‌ای دارند و [هر چیز را] از خزانه فضل و کرم خداوند بخواهید که خدا به هر چیزی [و از جمله خواسته‌های شما] آگاه است.»

مرحوم طبرسی« رحمه‌الله » در شأن نزول این آیه آورده است: امّ سلمه، یکی از همسران پیامبر، به رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » عرض کرد: چرا مردان به جهاد می‌روند، ولی زنان جهاد نمی‌کنند و چرا برای ما نصف میراث مردان مقرّر شده است؟ ای کاش ما هم مرد بودیم و همانند مردان به جهاد می‌رفتیم و به کارهای آنان مبادرت می‌کردیم! پس از سخنان امّ سلمه این آیه کریمه نازل شد.(۲)

«و لهنّ مثل الّذی علیهنّ بالمعروف و للرّجال علیهنّ درجةٌ واللّه عزیزٌ حکیمٌ؛(۳)

… و برای زنان حقوق متعارفی [بر عهده مردان]است که همانند و متناسب با حقوق مردان بر ایشان می‌باشد. و [البته] مردان نسبت به زنان به یک درجه از حقوقی برتر برخوردارند.»

مراد از «معروف» در این آیه «ما یعرفه النّاس» (آن‌چه مردم آن را معروف می‌شمارند) می‌باشد که فطرت آدمیان آن را بی هر پیرایه و انحرافی در می‌یابد.

این لفظ ۳۲ بار در قرآن کریم به کار رفته است: پیروی از معروف، وصیت به معروف، امساک به معروف در باب طلاق، گفتار به معروف، معاشرت به معروف، امر به

۱- نساء/ ۳۲٫

۲- مجمع البیان، ج۳،ص۵۳٫

۳- بقره/ ۲۲۸٫

(۱۳۹)

معروف، خوردن به معروف و دیگر موارد که تمامی از یک حقّ واقعی و امر حقیقی، فطری، شناخته شده و به دور از هر کاستی و کجی و جانب داری حکایت می‌کنند.

طبق این بیان، آن‌چه در اسلام به سود یا در ظاهر به زیان زن یا مرد آمده، همه و همه، با هویت حقیقی و موقعیت ارزشی افراد تناسب دارد و در بیان هر حکم، تمام خصوصیات و شؤون مورد ملاحظه قرار گرفته و زمینه‌های متفاوت منظور گردیده است.

پس جمله «و للرّجال علیهنّ درجةً» قید متمّم جمله سابق «و لهنّ مثل الّذی علیهنّ بالمعروف» است و کلّیت این معنا را بیان می‌کند که زن و مرد در تمام شؤون خود احکام عادلانه و یک‌سانی دارند. حتّی برتری و درجه‌ای که مرد بر زن دارد، مشمول این کلّیت است و این برتری درجه، جانب‌داری نیست، بلکه واقعیتی در زمینه تکلیف، مسؤولیت و مدیریت مرد در جامعه و شؤون زندگی زناشویی و خانوادگی است.

برای بازیابی صحیح و دریافت چنین حقیقتی باید دو انحراف مورد اهتمام و توجّه قرار گیرد: یکی انحراف افرادی است که به دروغ و از سر خباثت و استثمار می‌گویند: هیچ تفاوتی میان زن و مرد نیست؛ حتّی زن می‌تواند مرد را آبستن کند و مرد می‌تواند بزاید و فرزند خود را با شیر طبیعی رشد دهد؛ مردها پستان دارند و زن‌ها همه دارای ریش و سبیل‌های بلند می‌باشند(!) هر چند این گونه سخنان معقول نیست، بلکه خنده دار هم هست و کسی به این شکل و با این صراحت چنین حرف‌هایی نمی‌زند، ولی مشابه این حرف‌ها بسیار زده می‌شود که از سیاست‌بازی و نیرنگ و الحاد حکایت می‌کند.

دیگری ظلم و ستمی است که اقوام و ملل مختلف در طول تاریخ بر زن روا داشته‌اند و تاریخ بشری از آن شرم‌سار و سرافکنده است. از قبایل وحشی و امّت‌های به ظاهر

(۱۴۰)

اهلی گرفته تا متجدّدین لجام‌گسیخته پیش از اسلام و پس از آن و تا امروز که عصر تمدّن دل‌خراش و جاهلیت نوین است؛ هم‌چنین از دورانی که برخی اقوام ازدواج را خرید و فروش زن‌ها می‌دانستند و اطاعت زن را یک اجبار می‌شناختند و اگر مردی می‌مرد، زن بی‌چاره او یا می‌بایست با شوهر آتش زده می‌شد و یا با ذلّت و تنهایی باقی مانده عمر را می‌گذراند، تا امروز که تمام هوس‌ها، عقده‌ها، امراض نفسانی و انواع بیماری‌های روانی، جنون‌های خشونت بار و خشونت‌های جنون‌آمیز خود را به نام آزادی و پیشرفت و کام‌روایی به زنان تزریق می‌کنند و آن‌گاه برگرده چنین زنان بی‌هویت، سرگردان، خسته و مال‌باخته‌ای، سوار شده و با نعره‌ای مستانه دم از تمدّن، دموکراسی، آزادی، رفاه و امنیت می‌زنند.

آری، تنها این اسلام و قرآن است که با تمام متانت و عدالت، حقایق امور و حقوق همگان را به‌خوبی بیان می‌دارد و از هرگونه انحراف و افراط و تفریطی به دور است.

دوّمین دلیل: روایات معصومین« علیهم‌السلام »

عن سلیمان ابن خالد، عن ابی عبداللّه « علیه‌السلام »: «انّ قوماً اتوا رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فقالوا: یا رسول اللّه! انّا رأینا اناساً یسجد بعضهم لبعضٍ. فقال رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله »: لو امرت احداً ان یسجد لاحدٍ لامرت المرأة ان تسجد لزوجها؛(۱)

امام صادق« علیه‌السلام » می‌فرماید: گروهی نزد رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » آمدند و به آن حضرت گفتند: مردمانی را می‌شناسیم که در برابر یک‌دیگر به سجده می‌افتند. پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمودند: اگر سجده بر غیر خدا جایز بود، به زن فرمان می‌دادم که شوهر خویش را سجده کند.

۱- کافی،ج۵،ص۵۰۷،ح۶٫

(۱۴۱)

در این بیان شریف، اگر چه پیامبر اکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » به‌طور کلّی سجده بر غیر خدا را نفی می‌کند، ولی با یک تمثیل شرطی، حرمت شوهر و قرب زن به همسرش را به تصویر می‌کشد و این خود یک اصل علمی و قانون روان‌شناختی است؛ زیرا زن وابستگی شدیدی به مرد خود دارد. مرد اگر همسر خود را فراوان و بی‌اندازه دوست داشته باشد، باز هم نوع وابستگی او آن گونه نیست که در زن وجود دارد. البته این ویژگی به طور نوعی است و احتمال تخلّف یا شدّت و ضعف در مواردی دارد. چه بسا زنی که به همسرش چندان وابسته نباشد و یا مردی که به زنش وابستگی شدید داشته باشد.

از این حدیث به دست می‌آید که موقعیت سجده آن قدر بلند و عالی است که بر غیر حق روا نیست و تنها مرد است که نسبت به زن خود امکان هم‌جواری با وصف سجده را می‌یابد. این خود حکایت از قداست زندگی و امر زناشویی دارد و نشان می‌دهد که این موضوع تنها یک امر نفسانی و شهوانی نیست.

پیامبر اکرم « صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمودند: «انَّ من القسم المصلح للمرء المسلم ان یکون له المرأة اذا نظر الیها سرّته و اذا غاب عنها حفظته و اذا امرها اطاعته»؛(۱)

پیامبر گرامی اسلام « صلی‌الله‌علیه‌وآله » در این روایت شریف، سعادت مرد مسلمان را در داشتن زن شایسته‌ای می‌داند که سه وصف بارز داشته باشد: حضورش در هر زمان مرد را مسرور و شادمان کند، در نبود و زمان دوری‌اش از او، حامی و حافظ منافع مرد باشد و آن‌گاه که مرد فرمان دهد، از همسر خویش اطاعت معقول داشته باشد. آری، چنین زنی موجب تقویت، بقا و سامان دهی زندگی خانوادگی می‌گردد.

این بیان، سرور مرد را وابسته به زن و حمایت و اطاعت زن از همسر خود را

۱- کافی،ج۵،ص۳۲۷،ح۵٫

(۱۴۲)

سعادت مرد می‌داند و می‌توان از آن استفاده نمود که این سه وصف در هر جا و برای همه کس به راحتی فراهم نمی‌شود و گرنه یک امر خاص نمی‌شد که عنوان سعادت بیابد؛ زیرا در زندگی خانوادگی گاه می‌شود که یک یا دو امر از این سه امر و یا هر سه وجود ندارد: یا زن مرد را به خوبی نمی‌تواند مسرور و شادمان سازد یا از زندگی به طور شایسته حمایت نمی‌کند و یا اطاعت معقول ندارد. زنی که در نبود شوهر دخل و تصرّف‌های بی‌مورد دارد و در جهت نفسانیت‌های خود پنهان‌کاری می‌کند یا حرف زندگی و اسرار یا نواقص مرد را به دیگران منتقل می‌کند و یا خود را نمی‌تواند مطلوب شایسته مرد سازد، با بیان این حدیث بیگانه می‌باشد.

البته دسته‌ای از این مشکلات در گرو عدم آگاهی از اصول و قواعد زندگی است که زن و مرد از آن بی‌خبرند و در جهت فراگیری آن گام برنداشته‌اند و نظام اجتماعی هم در پی تحقّق آن نبوده است.

امام صادق« علیه‌السلام » فرمودند: «اذا صلّت المرئة خمسها و صامت شهرها و حجّت بیت ربّها و اطاعت زوجها و عرفت حقّ علی« علیه‌السلام » فتدخل من ای باب الجنان شائت؛(۱)

هنگامی که زن نمازهای پنج‌گانه خود را بخواند، روزه ماه رمضان را بگیرد، [در صورت استطاعت] به زیارت خانه خدا بشتابد، از شوهرش اطاعت داشته باشد و حقّ ولایت و دوستی امیر مؤمنان علی« علیه‌السلام » را بشناسد، از هر دری از درهای بهشت که بخواهد، وارد می‌شود.»

در این روایت چند امر مورد توجّه و اهمّیت است:

یک. این جا سلامت و سعادت زن مطرح است، بر خلاف روایت پیشین که بیان‌گر

۱- وسائل الشّیعه، ج۷،باب۷۹،ص۱۱۳،ح۴٫

(۱۴۳)

سعادت مرد بود و زن نقش فرعی داشت؛ اگرچه این دو بیان با هم چهره کامل زندگی را ارایه می‌کنند.

دو. این که برای وصول کامل به این حد از کمال که تمام درهای بهشت و رستگاری به روی زن باز باشد، چندان دشواری و ریاضت و سلوکی لازم ندارد و تنها با همین اعمال اندک فراهم می‌گردد.

سه. اطاعت زن از شوهر یکی از شرایط ورود به بهشت معرّفی شده است. این بدان معناست که اطاعت به جا و معقول از شوهر در دنیا، کانون خانه و خانواده را به بهشت صفا و صمیمیت تبدیل می‌نماید و اثر و نتیجه اخروی آن نیز ورود به بهشت و وصول به نعمت‌های جاودان می‌باشد.

قال رسول اللّه « صلی‌الله‌علیه‌وآله »: «ایمّا امرأةٍ خرجت من بیت زوجها بغیر اذنه لعنها کلّ شی‌ءٍ طلعت علیه الشّمس و القمر الی ان یرضی عنها زوجها؛(۱)

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمودند: هر زنی که از خانه شوهرش بدون اجازه او خارج شود، هر آن‌چه خورشید و ماه بر آن می‌تابد، او را مورد لعن و نفرین قرار می‌دهد، تا آن که شوهرش را از خود راضی سازد.»

این روایت شریف ـ که در لسان شریعت به‌طور متعدّد هم وارد شده ـ بیانی بس بلند دارد. هنگامی که زن بی‌اذن شوهر از خانه ـ که محل امن اوست ـ خارج می‌شود، در مخاطره جدّی قرار می‌گیرد. اکنون این پرسش پیش می‌آید که: نفرین موجودات نسبت به زن نافرمان چه معنایی دارد؟ یک پاسخ را با آوردن دو مقدّمه به اجمال بیان می‌داریم:

یک. دوری زن نافرمان از محل امن و آشیانه انس، یک حرکت ناموزون به

۱- جامع احادیث الشّیعه،ج ۲۰،ص ۲۲۵٫

(۱۴۴)

حساب می‌آید.

دو. همه موجودات حرکت موزون و نظم طبیعی دارند.

بنابراین، موجودات این رفتار زن را به عنوان حرکتی ناموزون نپذیرفته و از آن نفرت دارند. حال پیامبر اکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » حقیقتِ عدم تطابق میان حرکات موجودات و حرکت ناموزون زن را به نفرین موجودات تعبیر کرده است که از یک خروج نامناسب و رفتار ناشایست و غیرطبیعی حکایت می‌کند.

در پاسخ کوتاه دیگری می‌توان گفت که: بیان پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » نسبت به نفرین همه موجودات حکایت از بزرگی خطای زن و زیادی کیفر آن دارد؛ چرا که اطاعت زن از شوهر، زمینه تقویت مدیریت مرد بوده و نتیجه‌ای جز حرکت چرخ‌های زندگی به دنبال ندارد و این خود یک ضرورت عقلی است، در حالی که مخالفت و سرکشی و یا لجاجت زن سبب تزلزل و تخریب محیط گرم خانواده و بروز ناهنجاری می‌شود.

عن ابی جعفرٍ « علیه‌السلام » قال: «جاءت امرأةٌ الی النبی« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فقالت: یا رسول اللّه! ما حقّ الزّوج علی المرأة؟ فقال لها: ان تطیعه و لا تعصیه و لا تصدّق من بیته الاّ باذنه و لا تصوم تطوّعا الاّباذنه و لا تمنعه نفسها و ان کانت علی ظهر قتبٍ و لا تخرج من بیتها الاّ باذنه و ان خرجت من بیتها بغیر اذنه لعنتها ملائکه السّماء و ملائکة الارض و ملائکة الغضب و ملائکة الرّحمة حتّی ترجع الی بیتها؛(۱)

امام باقر ـ « علیه‌السلام » ـ فرمود: زنی نزد پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » آمد و گفت: ای رسول خدا! حقّ شوهر بر زن چیست؟ پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » در پاسخ فرمودند: این که از شوهرش فرمان برد، او را نافرمانی نکند، از اموال شوهر چیزی جز با اجازه او صدقه ندهد، بدون اجازه همسر روزه مستحبی نگیرد، هیچ‌گاه از تمکین برای شوهرش سر نپیچد و از خانه

۱- کافی،ج۵،ص۵۰۶،ح۱٫

(۱۴۵)

او بدون اجازه‌اش بیرون نرود. اگر زن بدون اجازه شوهر از خانه خارج شود، فرشتگان آسمان و زمین و ملائکه غضب و رحمت، تا آن هنگام که به خانه باز گردد، بر وی لعنت می‌فرستند.»

چند امر از این حدیث آشکار می‌شود:

الف) در آن، سخن از حق و اطاعت و معصیت پیش آمده است و چون بیانات پیشین تنها حرف از سعادت در میان نیست.

ب) عدم ممانعت زن به طور خاص در امور جنسی حتّی بر روی کوهان شتر ـ که حکایت از عدم مناسبت مکانی دارد ـ نشان می‌دهد که چنین اهتمامی به این امر گذشته از تأمین سلامت، موفّقیت زن را در مطلوب بودن تضمین می‌کند. آلودگی بسیاری از مردان و عزیز نبودن فراوانی از زن‌ها به خاطر عدم موفّقیت زن در این امر است. می‌توان گفت: تنها امری که نقش عمده زن در زندگی و ارزش او را نزد مردش تعیین می‌کند، همین امر می‌باشد که بسیاری از زنان به آن چندان اهمّیت نمی‌دهند و از موقعیت این امر ناآگاهند؛ همان‌طور که بسیاری از آلودگی‌های اجتماعی و فساد مردها به خاطر کمبود و نارسایی در همین زمینه است. هنگامی که مرد در این جهت تأمین نمی‌شود؛ مشکلات روحی ـ روانی چنان او را محاصره می‌کند که سلامت و سعادت خود را نادیده می‌انگارد و در پی تأمین خود در بیرون خانه به راه می‌افتد که چنین تأمینی ـ به حلال یا حرام ـ موقعیت مرد، زن و جامعه را در مخاطره جدّی قرار می‌دهد.

ج) این روایت مدیریت مرد و تبعیت زن ـ که یک ضرورت عقلی است ـ را نیز بیان می‌کند تا مرد در پاسخ‌گویی به مشکلات احتمالی عذر و بهانه‌ای نداشته باشد. بر همین اساس است که اگر مردی مشکل پیدا کند، به سراغ زنش نمی‌روند، ولی اگر زنی مشکلی پیدا کند، ابتدا به سراغ همسرش رفته و او را مورد پرسش و بازخواست قرار

(۱۴۶)

می‌دهند و…

عن ابی عبداللّه « علیه‌السلام » قال: «جاءت امرأةٌ الی رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فقالت: یا رسول اللّه! ما حقّ الزّوج علی المرأة؟ قال: اکثر من ذلک. فقالت: فخبّرنی عن شی‌ءٍ منه. فقال: لیس لها ان تصوم الاّ باذنه ـ یعنی تطوّعا ـ و لا تخرج من بیتها الاّ باذنه و علیها ان تطیب باطیب طیبها و تلبس احسن ثیابها و تزین باحسن زینتها و تعرض نفسها علیه غدوةً و عشیةً و اکثر من ذلک حقوقه علیها؛(۱)

امام صادق« علیه‌السلام » فرمود: زنی نزد رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » آمد و پرسید: حقّ شوهر بر زن چیست؟ حضرت فرمودند: بیش از آن است که گفته شود.

زن گفت: بخشی از آن را برایم بازگوئید.

حضرت فرمودند: زن نمی‌تواند بدون اجازه شوهر روزه مستحبی بگیرد و نباید جز با اذن او از خانه خارج شود؛ هم‌چنین زن باید با بهترین عطر خود را خوش‌بو سازد و بهترین لباسش را بپوشد و به زیباترین زینت خود را بیاراید و هر صبح و شام خویشتن را بر شوهر عرضه کند. آن گاه افزودند: حقوق شوهر بسیار بیش‌تر از این‌هاست.

در این روایت نیز چند جهت قابل اهمّیت و دقّت است:

الف) پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » نسبت به بیان حق مرد زن را تحریک می‌کند و در ابتدا و انتها جمله «بیش از این است» را مطرح می‌نماید. از اهتمام حضرت به شوهر و موقعیت مرد، توجّه دین به تثبیت و تحکیم شالوده و اساس زندگی استفاده می‌شود.

ب) سلامت جامعه و مرد را در گرو شایستگی زن می‌داند و شایستگی زن آن است که خود به تنهایی چشم و دل همسرش را از تمام خوبی‌هایی که یک زن می‌تواند داشته

۱- کافی،ج ۵،ص۵۰۸،ح۷٫

(۱۴۷)

باشد، پر سازد تا شوهر کمبود و نیازی در خود احساس نکند تا برای برطرف کردن آن به انواع آلودگی‌ها تن دهد؛ از این روست که حضرت سفارش‌های فراوانی نسبت به نظافت و بهداشت، زینت و عطر و بوی خوش تا خودنمایی و آرایش و غنج و دلال، آن هم صبح و شام ـ که حکایت از آمادگی مداوم دارد ـ به زن توصیه می‌نماید.

زن اگر بتواند موقعیت خود را در این زمینه باز شناسد و شوهرش را از جهات روحی و جسمی ارضا کند، بسیار موفّق خواهد بود. همان طور که بیان شد، چنین اقتداری از زن در عوض اقتدار، صلابت و توان‌مندی‌های مرد است. اگر زن این اقتدار را نداشته باشد، نمی‌تواند موفّقیت شایانی در زندگی داشته و نزد شوهر در حدّ مطلوبی عزیز باشد.

یکی از مشکلات اجتماعی امروزه ما عدم التذاذ کامل در روابط زناشویی است. بر اثر نبود هماهنگی‌های لازم روحی – نفسی و اخلاقی، زن و مرد در زندگی مشکل داشته و به طور قهری در این زمینه موفّقیت پیدا نمی‌کنند که در نتیجه یا مشکلات و درگیری و جدایی پیش می‌آید و یا در صورت سازش، شعله عشق و محبّت فروکش می‌کند. در این زندگی مصلحتی، زن تنها مادر بچّه‌ها و مستخدم خانه و مرد هم تنها پدر بچّه‌ها و کارگزار بازار است و در عمل، هیچ یک از زن و مرد از زندگی زناشویی خود لذّت نمی‌برند؛ این وضعیت سبب می‌شود که مردها و زن‌ها و در نهایت جامعه گرفتار انواع آلودگی و حرمان شوند.

(۱۴۸)

حدود اطاعت زن

در باب اطاعت زن از شوهر این پرسش پیش می‌آید که: بر فرض پذیرش ضرورت عقلی و وجوب شرعی این موضوع، حد و مرز این تبعیت کجاست و این اطاعت تا چه اندازه مطرح است؟ آیا اطاعت، مطلق است و هیچ قید و شرطی ندارد یا این که اطاعت معقول و به جا مدّنظر شرع و مورد تأیید عقل است؟

آیا اگر مردی زنش را به کاری بر خلاف دین یا عقل فرمان داد و یا خود اهل گناه و معصیت بود، اطاعتش واجب است یا آن که اطاعت از مرد، تنها به جهت تحکیم مدیریت نهاد خانواده و اداره صحیح زندگی است؟ آیا اگر مردی فاسق و آلوده و زنی مؤمن و وارسته بود، بازهم این زن از آن مرد در امر خلاف اطاعت کند؟ اگر پاسخ مثبت است، چرا باید یک زن خوب و شایسته از مردی فاسق و آلوده پیروی نماید؟

در پاسخ به این پرسش بسیار مهم ابتدا باید جهات متعدّد و اقسام مختلف اطاعت زن از مرد را تصوّر کرد تا به خوبی موقعیت بحث روشن شود:

یک. زن و مردی، هر دو آلوده بوده و مورد اطاعت هم، معصیت باشد؛

دو. مرد آلوده و مورد نیز معصیت باشد، ولی زن، مؤمن بوده و به معصیت راضی نباشد؛

سه. زن، آلوده و مرد، مؤمن باشد و مورد هم گناه یا غیر گناه باشد.

اموری هم که متعلّق فرمان شوهر قرار می‌گیرد، شامل سه بخش است:

ـ مواردی که مربوط به زندگی است؛

ـ اموری که ربطی به زندگی ندارد، ولی به شخصیت و شؤون مرد برمی‌گردد؛

ـ امور شخصی که ربطی به زندگی و یا شخصیت مرد ندارد.

البته این تقسیمات، کلّی است و هر یک می‌تواند مصادیق فراوانی داشته باشد.

اکنون پس از بیان تقسیمات کلّی به پاسخ بعضی از موارد ضروری این بحث

(۱۴۹)

می‌پردازیم.

اقسام اطاعت

الف: وجوب اطاعت

اگر مردی مؤمن بوده و صلاحیت مدیریت لازم را دارا باشد و عمل مورد نظر هم شرعی باشد، اطاعت زن از مرد به طور کلّی واجب است؛ چه زن مؤمن باشد یا گناه‌کار؛ چه مورد عمل، احکام شرعی باشد یا مربوط به زندگی مشترک؛ چه به شؤون مرد مربوط باشد و یا به شأن زن؛ مانند این که: مرد به همسرش نسبت به نماز و روزه یا معاشرت با مردم امر کند.

در این قسم، زن نمی‌تواند بدون اجازه شوهر حتّی در اموال خود تصرّف کند؛ به‌طور مثال: نمی‌تواند چیزی از مال خود را ببخشد؛ زیرا ممکن است این تصرّف با شؤون مرد منافات داشته باشد و سبب آزردگی یا تحقیر او شود. بنابراین هر چند دخل و تصرّف زن در اموال خود ـ مانند ارث ـ به‌طور کامل امری شخصی است و ربطی به زندگی مشترک ندارد، ولی چون مربوط به شأن و شخصیت مرد هم می‌باشد، در این مورد، مرد از نظر عقل و شرع برای صیانت از شخصیت خود و در نتیجه حفظ مدیریت خانواده می‌تواند به زن به طور خاصّ توصیه و امر و نهی نماید.

ب: زندگی شخصی زن

در فرض دیگر که دستور مرد در موارد شخصی زن است و ربطی به زندگی یا شأن و منزلت مرد ندارد ـ مانند این که زن بخواهد از مال خود به کسی ببخشد و این بخشش با حقوق و شأن و منزلت مرد منافات ندارد ـ اطاعت زن از مرد واجب نیست. البته باید توجّه داشت که این قانون نباید سبب کتمان و پنهان‌کاری زن گردد.

(۱۵۰)

زن نباید در این موارد به شوهر خود بی‌اعتنایی کرده و او را به اندازه بیگانه‌ای هم به حساب نیاورد. مرد یار و یاور و دوست و رفیق همسر خویش و بهترین هم‌راز و هم‌راه او در همه زمینه‌هاست؛ همان‌طور که زن هم بهترین و نزدیک‌ترین هم‌راه و هم‌راز مرد است؛ بنابراین، یک زندگی سالم و محبّت‌آمیز و پایدار، هماهنگی و هم‌دلی زن و مرد، حتّی در امور کاملاً شخصی را اقتضا می‌کند.

ج: شوهر بی صلاحیت

در تصوّر دیگر، اگر شوهری صلاحیت مدیریت زندگی را نداشته باشد و از اداره زندگی و تأمین هزینه آن نارسایی داشته یا سرپیچی کند و یا مخرّب آن باشد ـ مثل افراد معتادی که نسبت به زندگی احساس مسؤولیت چندانی از خود نشان نمی‌دهند ـ دیگر دلیلی بر اطاعت از مرد وجود ندارد. زن در این موارد می‌تواند به طور مستقل عمل نماید، اگرچه شوهر داشته باشد؛ زیرا همان‌طور که گفته شد، دلیل اطاعت زن از مرد تحکیم مدیریت خانه و حفظ حیثیت زن و فرزندان است؛ پس هنگامی که مرد در پی تأمین هیچ یک از این موارد نیست، دیگر دلیلی بر اطاعت از او وجود ندارد.

البته در صورتی که مرد آلوده به گناهی است، ولی با وجوداین، همسرش را به ترک همان گناه یا معصیتی دیگر امر می‌کند، اطاعت زن از مرد واجب است؛ هم‌چنین اطاعت از مرد گناه‌کار در اموری که معصیت نیست، بلکه مربوط به زندگی است، بازهم واجب است؛ همان‌طور که اگر مرد گناه‌کار و آلوده‌ای تثبیت موقعیت زندگی را دنبال می‌کند اطاعت از او در غیر از موارد معصیت ضرورت دارد.

د: حرمت اطاعت

در قسم دیگر، اگر مردی زنش را به گناه و معصیت فرمان دهد، چه خود مرد اهل

(۱۵۱)

گناه باشد یا نباشد، دیگر اطاعت زن از مرد لازم و واجب نیست.

زن در مواردی که شوهر او را به معصیت امر کند، نباید از مرد پیروی کرده و خود را در گناه او شریک کند؛ همان‌طور که رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌فرماید:

«لا دین لمن دان بطاعة المخلوق فی معصیة الخالق؛(۱)

کسی که به‌واسطه اطاعت مخلوق، خود را در گرداب معصیت خالق گرفتار سازد، مؤمن نیست.» بنابراین، اطاعت زن از شوهر در معاصی یا ترک واجبات نه تنها واجب نیست، بلکه حرام نیز می‌باشد. همان دینی که در مقام بیان اهمّیت حقّ شوهر، به زنان می‌گوید: نمازتان را طولانی نکنید تا شوهرانتان را از خویش بازدارید،(۲) می‌گوید: در مواردی که شوهر، شما را به گناه و معصیت و ترک واجباتی چون نماز و روزه و حج دعوت می‌کند، نباید از او اطاعت کنید.

آری، زن مؤمن و شایسته هرگز نباید در زمینه گناه، از شوهر معصیت‌کار خود اطاعت و حرف شنوی داشته باشد و گوهر گران‌بهای ایمانش را تسلیم زنگار گناه شوهر خویش نماید. در این هنگام است که زن ارزش واقعی خود را پیدا می‌کند و آن چنان در کمالات معنوی اوج می‌گیرد که گوی سبقت را حتّی از مردان بسیاری می‌رباید؛ چنان‌که صادق آل محمّد« علیه‌السلام » می‌فرماید:

«المرأة الصّالحه خیرٌ من الف رجلٍ غیر صالحٍ؛(۳)

یک زن شایسته از هزار مرد ناشایست بهتر است.»

۱- عیون اخبار الرضا« علیه‌السلام »، ج۲، ص۴۳٫

۲- عن ابی جعفرٍ « علیه‌السلام » قال: قال رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله » للنّساء: لا تطولنّ صلوتکنّ لتمنعن ازواجکنّ؛        کافی،ج۵،ص۵۰۸،ح۱٫

۳- وسائل الشّیعه، ج۱۴،ص۱۲۳،ح۲٫

(۱۵۲)

همتایی در ازدواج

اسلام تنها به اطاعت زن از مرد سفارش نمی‌کند، بلکه به ازدواج با هم کفو و هم طراز نیز فرمان می‌دهد تا روشن شود که دختر در آینده از چه کسی باید اطاعت کند. شریعت، ایمان و تقوا را ملاک ارزشی در این جهت معرّفی می‌نماید و می‌فرماید:

«افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقاً لایستوون؛(۱)

آیا کسی که با ایمان است، مانند کسی است که آلوده است؟! خیر، اینان هم‌سان و برابر نیستند» و نیز می‌فرماید:

«انّ اکرمکم عنداللّه اتقیکم؛(۲)

گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست.» و در آیه کریمه دیگری می‌فرماید:

«و لا تنکحو المشرکات حتّی یومنّ و لامةٌ مؤمنةٌ خیرٌ من مشرکةٍ و لو اعجبتکم و لا تنکحوا المشرکین حتّی یؤمنوا و لعبدٌ مؤمنٌ خیرٌ من مشرک و لو اعجبکم؛(۳)

با زنان مشرک و بت پرست تا ایمان نیاورده‌اند، ازدواج نکنید؛ زیرا کنیز با ایمان از زن بت پرست به مراتب بهتر است، گر چه[زیبایی یا ثروت و یا…] او شما را به شگفتی وادارد. دختران خود را نیز به ازدواج مردان بت پرست تا زمانی که ایمان نیاورده‌اند، در نیاورید؛ زیرا برده‌ای با ایمان از مردی بت پرست به مراتب بهتر است، اگر چه [ثروت و موقعیت] او شما را به شگفتی آورد.» در همین زمینه پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » نیز می‌فرماید:

«المؤمنون بعضهم اکفاء بعضٍ؛(۴)

مؤمنان کفو و در ردیف یک‌دیگرند.»

۱- سجده/۱۸٫

۲- حجرات / ۱۳٫

۳- بقره/۲۲۱٫

۴- کافی،ج۵،ص۳۳۷، ح ۲٫

(۱۵۳)

به همین جهت پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » «جویبر» را -که مردی بسیار فقیر و از مهاجران و اصحاب صُفه بود- با «ذلفا» دختر «زیادبن لبید خزرجی» ـ که از بزرگان و ثروت‌مندان انصار بود ـ در ردیف یک‌دیگر دانست و آن دو را به عقد هم در آورد.

اصحاب صفه در صدر اسلام به مؤمنانی گفته می‌شد که توانایی اداره زندگی خود را نداشتند. پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » آن‌ها را زیر چتر حمایت خود گرفت و هزینه زندگی آنان را تأمین می‌نمود. اشراف عرب از نزدیکی این فقرا به پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » ناخرسند بودند و حضور آنان نزد پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » سبب نگرانی‌شان می‌شد تا جایی که گاه دورتر از آن‌ها می‌نشستند.

یک روز پیامبر به مردی از انصار که دورتر از اصحاب صفه نشسته بود، فرمود: «پیش‌تر بیا» و آن مرد نیامد. حضرت فرمود: «می‌ترسی فقرش به تو سرایت کند!» مرد انصاری گفت: «این‌ها را از خود دور کن» که ناگاه این آیه نازل شد:

«ولا تطرد الّذین یدعون ربّهم بالغداوةِ والعشی یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شی‌ء و ما من حسابک علیکم من شی‌ءٍ فتطردهم فتکون من الظّالمین؛(۱)

و کسانی را که صبح و شام خدای خود را می‌خوانند و تنها دل بر او دارند، از خود دور مکن. نه چیزی از حساب آن‌ها بر توست و نه چیزی از حساب تو بر آن‌ها، پس اگر آن‌ها را [به خاطر اهل دنیا] از خود دور سازی، از ناشایستگان می‌گردی.»

در این آیه چند امر باید مورد توجّه قرار گیرد:

الف) نزول فوری این آیه نشان‌دهنده توجّه و اهتمام حق به فقرای مؤمن است؛ در حالی که چه بسا در موارد دیگر نزول آیات بر پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » با تأخیر صورت می‌گرفت.

۱- انعام/۵۲٫

(۱۵۴)

ب) صراحت لهجه کلام الهی تمامیت صدق حق را نشان می‌دهد؛ زیرا بدون ملاحظه نسبت به اهل دنیا، چنان حرمت مؤمنان صادق را بیان می‌دارد که پیامبر را هم با عتاب تعلیقی مخاطب قرار می‌دهد و می‌فرماید: طرد آن‌ها به خاطر اهل دنیا حتّی تو را از ما دور می‌سازد.

ج) محاسبه حق نسبت به بندگان چنان است که پیامبر خاتمش در گرو فردی دیگر و فردی دیگر در گرو پیامبرش نیست و هر کس حساب خاصّ خود را دارد. با تطبیق به مورد روایت ـ همان طور که بیان شد ـ چنین حقیقتی ملموس می‌گردد تا کسی حتّی از پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » توقع سازش حق، سکوت و مماشات نداشته باشد.

پدر و مادر و آینده فرزند

پدران و مادران مسؤولیت بسیار سنگینی در خصوص ازدواج فرزندان خود به عهده دارند. آنان باید در امر انتخاب همسر برای فرزند دو ویژگی مهمّ ایمان و اخلاق را اساس گزینش خود قرار داده و دقّت کنند که دخترشان در آینده از کدامین مرد اطاعت خواهد کرد.

پیامبر اکرم « صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌فرماید:

«اذا جاءکم من ترضون خلقه و دینه فزوّجوه؛ الاّ تفعلوه تکن فتنةٌ فی الارض و فسادٌ کبیرٌ؛(۱)

هرگاه شخصی که اخلاق و دینش را می‌پسندید، به خواستگاری دختر شما آمد، ازدواج آن دو را بر پا کنید و گرنه فتنه و فساد بزرگی در زمین پدید می‌آید.»

شخصی خدمت امام حسن مجتبی« علیه‌السلام » رسیدو درباره ازدواج دخترش با

۱- وسائل الشّیعه،ج۱۴،ص۵۲،ح۶٫

(۱۵۵)

حضرت مشورت نمود. آن امام بزرگ‌وار فرمود:

«زوّجها من رجلٍ تقّی؛ فانّه ان احبّها اکرمها و ان ابغضها لم یظلمها؛(۱)

دخترت را به مرد باتقوا و پرهیزکار بده؛ چرا که اگر دخترت را دوست بدارد، او را گرامی خواهد داشت و اگر بر او خشم گیرد، ستم نخواهد کرد.»

امام باقر« علیه‌السلام » در این زمینه می‌فرماید:

«من خطب الیکم و رضیتم دینه و امانته کائناً من کان فزوّجوه؛(۲)

اگر کسی به خواستگاری دخترتان آمد که دیانت و امانت‌داری‌اش را پسندیدید، دخترتان را به ازدواج او درآورید، هر کس که می‌خواهد باشد.»

شخصی به امام رضا« علیه‌السلام » عرض کرد: خواستگاری برای دخترم آمده که بد اخلاق است. حضرت به او فرمود:

«لا تزوّجه ان کان سی‌ء الْخلق؛(۳)

اگر بداخلاق است، دخترت را به همسری او در نیاور.»

هم‌چنین روایات بسیاری سفارش و تأکید می‌کنند دخترانتان را به فاسق و شراب‌خوار ندهید که باید نسبت به جهاتی چند در مورد آن‌ها توجّه خاص داشت:

الف) آن‌چه در این بیانات گوهربار مورد اهمّیت است، این است که زندگی زناشویی وصلتی است که باید نسبت به آن در ابتدا توجّه خاص داشت و نباید در مورد آن اهمال و ساده انگاری نمود؛ به ویژه در جهت زن که آسیب پذیرتر است.

ب) چیزی که در وصلت باید اهمّیت داشته باشد، دین‌داری و حسن سلوک و اخلاق خوش است که بی هر یک از این‌ها زندگی روند سالمی نخواهد داشت.(۴)

 

۱- مکارم الاخلاق،ص۲۱۰٫

۲- مکارم الاخلاق،ص۲۰۹٫

۳- وسائل الشیعه،ج۷،ص۵۴٫

۴- مکارم الاخلاق،ص ۲۰۴ و ۵۳٫

(۱۵۶)

ج) تمام این سخنان گهربار گویای این حقیقت است که اطاعت زن از مرد، اطاعت از خوبی‌ها و پاکی‌ها و امور خدا پسندانه است. چنین اطاعتی در واقع اطاعت از عقلانیت است و در یک منزلت والا، اطاعت از مؤمنان با تقوا، در حقیقت اطاعت از خداست.

(۱۵۷)

فصل سوّم: بی‌مهری‌ها به زن

بی‌مهری و کتک زدن همسر

مسأله‌ای که در میان این اشکالات، ظاهر بسیار نامطلوبی دارد و ریشه آن هم در قرآن است و قابل انکار نیست، موضوعِ زدن زن و صدور فرمان الهی به بی‌مهری مرد نسبت به اوست. از دیدگاه اسلام، مرد حق و اختیار دارد که در صورت نافرمانی زن به همسرش بی‌اعتنایی و بی‌مهری کند و حتّی او را کتک بزند! موضوع زدن به‌طور صریح و با عبارت «اضربوهنّ» (زنانتان را بزنید) در قرآن آمده است. نسبت به دینی که ادّعا می‌شود شریعت رحمت و آیین عطوفت و فتوّت است، این مسأله بسیار سؤال برانگیز و شگفتی ساز است و به‌طور اساسی با شعارهای این دین و حتّی منش کریمانه اولیای معصوم آن سازگار نیست. به هر حال، این مسأله، عواطف سالم هر انسانی، به ویژه زنان را جریحه دار می‌سازد و به نظر می‌رسد توجیه بردار نیست.

به راستی زن، این مظلوم بی‌پناه چه گناهی کرده که باید آماج ضرب و زور مرد قلدر و خودخواه قرار گیرد؟! دست کم از دین که گفته می‌شود: عطیه آسمان و چلچراغ زمین است، توقّع می‌رفت که به داد بی‌پناهان و ستم دیدگان برسد و تعجّب و تأسّف این جاست که شریعت اسلام، خود به این موضوع تصریح کرده و باری بیش‌تر بر دوش مظلومیت زن نهاده است. خلاصه کلام، این نیز چهره‌ای از مردسالاری است که اسلام به قوّت بر آن تأکید ورزیده است.

در پاسخ به این اشکال می‌گوییم: ابتدا باید دانست تنبیه یکی از راه کارهای مهمّ تربیتی است و کسانی که به طور کلّی منکر تنبیه در تربیتند، در موازین تربیتی دچار

(۱۵۸)

مشکل خواهند شد. اگر چه کتک زدن، تنها روش تنبیه و تربیت نیست، ولی یکی از راه‌کارهای آن می‌باشد. البته تنبیه و تربیت منحصر به کودکان نیست، بلکه برای همه افراد لازم است؛ حتّی گاهی طبیعت و روزگار هم آدمی را تنبیه و تربیت می‌کند؛ پس نباید از چنین عنوانی به آسانی گذشت.

بر همین اساس، قرآن مسأله بی‌مهری و حتّی کتک را به عنوان یک برنامه تربیتی عنوان نموده و می‌فرماید:

«والّلاتی تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ و اهجروهنّ فی المضاجع و اضربوهنّ فان اطعنکم فلا تبتغوا علیهنّ سبیلاً ان اللّه کان علیا کبیرا؛(۱)

آن دسته از زنان را که از نشوز، تمرّد و یا سرکشی آن‌ها بیم دارید، ابتدا نسبت به حقوقی که بر آن‌ها دارید، تذکر و اندرز دهید و [اگر این روش کارساز نبود] مدّتی از هم‌بستر شدن با آن‌ها خودداری کنید و [اگر این هم مؤثّر واقع نشد] آن‌ها را [با رعایت شرایط و برای تأدیب و بازیابی هر چه مناسب‌تر] بزنید[آن هم زدنی که با حقوق شرعی زن و حدود الهی و قوانین حقوقی اسلام منافات نداشته باشد]؛ پس اگر حقوق الهی و انسانی شما را مراعات نمودند، دیگر حقّ تعدّی به آنان و آزار و اذیتشان را ندارید. آگاه باشید که خداوند بلند مرتبه و بزرگ است [و این علوّ و بزرگی و قوام وجودی که خداوند در موارد خاص و به طور محدود نسبت به زن‌ها به شما داده، از آن اوست و نباید شما را در دام شرک و الحاد و ظلم و عناد بیندازد].

درباره معنا و تفسیر «واهجروهنَّ فی المضاجع» (در بستر و خواب‌گاه از زنان فاصله بگیرید)، امام باقر« علیه‌السلام » می‌فرماید:

«یحوّل ظهره الیها؛(۲)

 

۱- نساء/ ۳۴٫

۲- تفسیرنورالثّقلین، ج۱،ص۴۷۷،ح۲۸۸٫

(۱۵۹)

مراد این است که مرد در بستر به او پشت کرده و از وی روی برگرداند و در مورد معنای «واضربوهنّ» (زنانتان را بزنید)، می‌فرماید:

«بانّه الضّرب بالسّواک؛(۱)

مراد از زدن زن‌ها در آیه شریفه، زدن با چوب مسواک است.

در این‌جا این پرسش پیش می‌آید که: زدن با چوب مسواک، بیش‌تر به ناز و بازی شباهت دارد تا تنبیه و این بیان در مقابل زدن با چوب و شلاّق دسته‌ای از مردمان قرار دارد که منتهای زشتی و خشونت و بی‌رحمی است.

در پاسخ باید گفت: اوّلاً چوب مسواک هم شدّت و آسیب خود را دارد؛ به ویژه برای زنان که «ریحانه» اند؛ گذشته از آن که ضرب و زدن، تنها به خاطر سوز و دردش نیست، بلکه عنوانِ زدن، بیش‌تر ملاک است تا درد و سوز؛ چرا که برای زن بسیار دردآور است که ببیند همسرش قصد تنبیه او را دارد؛ اگرچه تنبیهی هم صورت نگیرد و یا این که تنبیه با چوب مسواک یا هر چیز کم آسیب دیگری باشد. مهم آن است که زن متوجّه قهر و ناراحتی مرد شده و موقعیت و مطلوبیت خود را در خطر ببیند و آن گاه به فکر چاره افتاده و قلب مرد را با راه‌کارهای زنانه دوباره به تصرّف خود درآورد.

گویند: زمانی که حلاّج را به دار بسته بودند و جمعیتی به سوی او سنگ و خاشاک پرتاب می‌کردند، او بی‌هیچ داد و فریادی همه دردها را تحمّل می‌کرد، اما همین که یکی از شاگردانش به سوی او گُلی پرتاب کرد، حلاج آهی سرد از نهاد برکشید. هنگامی که سبب این آه را پرسیدند، گفت: هیچ توهین و اهانت و سنگ و خاشاکی به اندازه این گل که با دست او به سویم برخاست دل مرا نیازرد و به درد نیاورد؛ زیرا هم‌خوانی دوست با دشمنان حق بود. آری، قهر و تنبیه از سوی محبوب بسیار سخت و گران

۱- همان، ص ۴۷۸، ح ۲۳۱٫

(۱۶۰)

است، گرچه با چوب مسواک یا ریگی کوچک باشد.

بنابراین چنین تنبیهی زمانی اثرگذار است که رابطه مهر و محبت و دل‌دادگی میان زن و مرد زنده باشد وگرنه زدن‌های مرسوم افراد وحشی صفت و به دور از مهر و محبّت در خور قاموس اندیشه هیچ فرد عاقل و مؤمنی نیست و هیچ‌گونه اثر تربیتی هم ندارد؛ از این رو شریعت به شدّت مرد را از تندخویی و ضرب و زور بازداشته است.

امام باقر« علیه‌السلام » می‌فرماید:

«من ضرب امرأةً بغیر حقٍّ فاناخصمه یوم القیامة؛(۱)

هر کس زنی را بدون مجوّز شرعی بزند، من در قیامت دشمن او خواهم بود.» و

«لا تضربوا نسائکم فمن ضربهم بغیر حقٍّ عصی اللّه و رسوله؛(۲)

زنانتان را نزنید که اگر کسی بدون حقّ شرعی به چنین کاری اقدام نماید، به طور قطع و یقین خدا و رسولش را نافرمانی کرده است.»

هم‌چنین خداوند در سوره صاد به‌طور سمبلیک نوع ضرب و زدن زن را برای پیامبرش این‌گونه بیان فرموده است:

«و خذبیدک ضغثا فاضرب به و لا تحنث؛(۳)

[ای ایوب!] دسته‌ای از ساقه‌های گندم [و یا مانند آن] را برگیر، با آن او را تنبیه کن و سوگند خود را نشکن.»

از این بیان به خوبی روشن می شود که جای‌گاه تنبیه و کتک بعد از مراتب متعدّد تربیتی دیگر ـ از قبیل: موعظه، نصیحت، جدایی و … ـ است و بسیاری از موارد مخالفت

۱- ارشاد القلوب،ج۱،ص۱۷۵٫

۲- همان.

۳- ص/۴۴٫

(۱۶۱)

یا تخلّف زن، با این امور و در همان مراحل ابتدایی برطرف می گردد. تنها در موارد کمی استفاده از تنبیه لازم می‌شود که در آن موارد نیز تنبیه باید به گونه‌ای باشد که آسیبی به زن نرسد؛ همان‌طور که حضرت علی« علیه‌السلام » می‌فرماید:

«المرئة ریحانةٌ لیست بقهرمانةٍ؛(۱)

زن نازنین است؛ نه قهرمان.» به همین دلیل، دین مقدّس اسلام می‌فرماید: تأدیب نباید موجب سیاهی و کبودی بدن زن گردد و چنین زدنی موجب ضمان و دیه مخصوص به خود می‌شود.(۲)

آری، ماجرای زدن آن گونه هم نیست که بعضی از مردان رفتار می‌کنند و یا زنان از آن برداشت نادرست دارند. ابتدا باید دید کدام یک از اشکالات راجع به زدن، مربوط به مردم است و کدام نسبت به دین. آن‌گاه روشن می‌شود که شریعت کوچک‌ترین زیان و ضرری را برای زن نمی‌پذیرد و اساسا به‌طور قاطع و صریح اسلام در تمام قوانین خود هرگونه «قانون ضرری» را نفی و رد می‌کند.

تفاوت زن و مرد

پس از این مقدّمه، اگر فردی بازهم بخواهد از این حکم استفاده نادرست داشته

۱- کافی،ج۵،ص۵۱۰،ح۳٫

۲- در همین باره پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌فرماید: «فَای رَجلٍ لطم امرأته لطمةً امراللّه عزّوجلّ مالک خازن النّیران فیلطمه علی حرّ وجهه سبعین لطمةً فی نار جهنّم و ای رجلٍ منکم وضع یده علی شعر امرأةٍ مسلمةٍ سمر کفّه بمسامیر من نارٍ»؛        مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۲۵۰، ح ۴٫

هر مردی که به صورت همسرش سیلی بزند و بر اثر آن صدمه‌ای به او وارد شود، خداوند با عزّت و جلال به مالک (خزانه دار جهنّم) فرمان می‌دهد که او را در میان آتش جهنّم، در حالی که صورتش از شدّت حرارت آتش گداخته است، هفتاد سیلی بزند؛ و هر مردی از شما به قصد حرام و آزار زن مسلمانی دستش را بر گیسوان او بگذارد، [در روز بازپسین] آن دست را با میخ‌هایی از آتش خواهند کوبید.

(۱۶۲)

باشد و یا دسته‌ای بخواهند دین را متّهم به تبعیض میان زن و مرد کنند، در پاسخ می‌گوییم:

تفاوت میان زن ومرد امری قهری است و به ویژگی‌های اختصاصی آن دو برمی‌گردد؛ به طوری که اگر این مسأله به دقّت بررسی شود، آدمی می‌یابد که این قانون، در راستای فطرت آدمی است و حرکت بر خلاف آن، حرکت در بی‌راهه‌ای است که غیر از زیان و ضرر برای زن و مرد چیز دیگری هم‌راه ندارد؛ بر همین اساس لازم است همیشه دو قانون کلّی فلسفی و روانی را در رابطه با انسان و چهره متفاوت زن و مرد مراعات نمود:

یک. قانون طالب و مطلوب؛ اصل روان‌کاوی می‌گوید که: ویژگی جنس زن با مرد در طالبیت و مطلوبیت متفاوت است. نظام احسن خلقت، در هویت و ذات زن، مطلوبیت و روح بخشی و در مرد طالبیت، پیش‌گیری و پی‌گیری را قرار داده است.

دو. سراسر وجود زن را «احساس» فرا گرفته است؛ به‌طوری که اندیشه زن هم توان درک تمام احساس او را ندارد و همین امر به «ضعف اندیشه» تعبیر شده است. ضعف و مغلوبیت اندیشه – و هر تعبیر دیگری نسبت به این حقیقت فلسفی و روانی – در زن موجب کمال اوست؛ نه نقص وی؛ زیرا این احساس قوی و چینش خاصّ اندیشه و تعقّل، زن را به کمال خود رسانده و او را برای وظیفه پر اهمّیت شوهر داری، مادری، فرزندپروری و … آماده می‌کند.

در نتیجه‌گیری کلّی از این دو اصل باید گفت: در اسلام برای هیچ کس و به خصوص زن قانون ضرری وجود ندارد و اگر قوانینی که با توجّه به ویژگی‌های زن وجود دارد، کوچک‌ترین تغییری پیدا کند، موجب ضرر و زیان برای زن و جامعه می‌شود.

بعد از این مقدّمات، اینک در چند فراز به‌طور مشروح به پاسخ اشکال (کتک زدن

(۱۶۳)

زن) می‌پردازیم.

پاسخ اشکال

الف: کانون عشق و محبت

در ابتدا باید گفت: اسلام برای محیط خانواده و زندگی زناشویی اهمّیت خاصّی قائل است و می‌خواهد این کانون مهر و محبّت در برابر هر گونه گزند خارجی مصونیت داشته و به‌طور معقول، سالم و مستقل اداره شود. ایده اسلام این است که برای خانه و خانواده، سرپرست و مسؤول خارجی در میان نباشد و خارج از محدوده خودش دخالتی در امور آن پیش نیاید.

ب: مرد بهترین سکان‌دار

به هر حال، گاه در محیط خانواده اختلافات و درگیری‌های گوناگونی پیش می‌آید و ممکن است این مشکلات، فضای خانوادگی را از آرامش و صفا دور سازد.

حال، با فرض این دو امر، چه کسی باید مدیر زندگی زناشویی و در رأس خانواده باشد؟ مدیریت از آنِ احساس باشد یا عقل؟ چه کسی مناسب‌تر از مرد برای مدیریت خانه است؟ این جاست که اسلام برای مرد چنین حقّی را قرار داده است تا افراد تحت تکفّل خود را رهبری کند و در صورت تخطّی و اشتباه به شکل مناسب به آن‌ها رسیدگی نماید.

همان طور که پیش از این گفته شد، در این مورد، قرآن کریم به طور شگفت‌آوری بهترین نوع رفتار با زن را بیان نموده و می‌فرماید: اگر زن در خانه مشکلی ایجاد نمود و خلافی مرتکب شد که قابل اغماض نبود و از اهمّیت بالای برخوردار بود، ابتدا باید او را به بهترین شیوه موعظه کرد. اگر موعظه اثر نکرد، باید او را مورد کم مهری قرار داد و

(۱۶۴)

اگر این روش هم مؤثر واقع نشد، باید او را به شکلی که آسیب و زیانی به وی وارد نسازد، تنبیه کرد. قرآن کریم در ادامه می‌فرماید: اگر زن‌ها اطاعت کردند، دست نگه دارید و به آنان ستم روا مدارید که خداوند توانا در کمین ستم‌کاران است.(۱)

ج: عالی‌ترین روش تربیت

با توجّه به آیه فوق می‌توان زنان را به چند دسته تقسیم نمود:

دسته نخست، زنان شایسته‌ای هستند که هیچ نیازمند موعظه یا کم مهری و یا کتک نیستند؛ زیرا خود با بهترین شیوه زندگی زناشویی را اداره می‌کنند و حتّی گاهی راه و روش آنان سبب تنبّه و آگاهی و رشد و ارتقای فکری و فرهنگی مرد هم می‌شود.

دسته دوم، کسانی هستند که اگر خطایی هم کنند، با نصیحت و موعظه، آگاه و متنبّه می‌شوند.

دسته سوم، آن‌هایی هستند که با موعظه، خطای خود را ترک نمی‌کنند و بر اشتباه‌های خود اصرار می‌ورزند. با این دسته باید با بی‌مهری رفتار کرد تا شاید در روحیه آن‌ها اثر گذاشته، آنان را متنبّه سازد. حال از این دسته، عدّه‌ای هستند که با بی‌مهری هم متنبّه نمی‌شوند و به خیره‌سری خود ادامه می‌دهند که در برخورد با آنان روش معقول و متناسب کتک زدن باید اعمال شود؛ چرا که با این وصف در میان روش‌های تربیتی راهی جز آن باقی نمانده است. البته این برخورد در جهت کمّیت و کیفیت، بسیار محدود و ظریف است.

وقتی سخن از کتک پیش می‌آید، نباید به یاد کتک‌کاری‌های مرسوم در جامعه افتاد و چوب و چماق و شلاّق را در نظر آورد! تنبیه مورد بحث ما باید به گونه‌ای باشد که

۱- نساء/۳۴٫

(۱۶۵)

موجب ضمان و پرداخت دیه نشود.

ممکن است دسته دیگری هم در میان زنان یافت شوند: آن‌هایی که کارشان از برخورد خانگی گذشته و با این روش هم علاج نمی‌پذیرند. این دسته خود به دو گروه تقسیم می‌شوند: دسته‌ای که خطای آنان مربوط به کارهای ناشایستی است که حدود الهی شامل آن نمی‌شود و تنها نافرمانی و خطای عمومی است. در این موارد، شوهر باید مشکل را در خارج از محیط خانه با حکمیت بزرگان قوم حل کند و یا با حضور در دادگاه و نزد قاضی که از جانب حاکم شرع منصوب شده است، قضیه را حل نماید و در صورت حل نشدن مشکل و عدم امکان ادامه زندگی مشترک، با جدایی کار را خاتمه دهد.

گروه دیگر زنانی هستند که گناهان کبیره‌ای را مرتکب می‌شوند که با وجود سند، حدود الهی شامل آن‌ها می‌شود. اجرای این حدود در شأن شوهر و خانه نیست، بلکه باید با مداخله حاکم شرع، مشکل برطرف گردد و اگر موردی پیش آید که شوهر بتواند در خانه‌اش حدّی را اجرا کند ـ هم‌چون خیانت حیثیتی به شوهر ـ این اجرای حد، خارج از فرض آیه کریمه قرآن است و به‌طور طبیعی باید دلیل خاصّ خود را داشته باشد.

اکنون با توجّه به این مطالب به خوبی روشن می‌گردد که حکم «کتک زدن زن» تنها شامل یک دسته از زنان می‌شود و بیش‌تر آن‌ها از این حکم خارجند. اسلام می‌خواهد مشکل خانه به خارج از خانه کشیده نشود؛ از این رو کتک در خانه را آخرین راه برای اصلاح کار و بیرون نرفتن مشکل از خانه قرار داده است؛ آن هم با کیفیت و کمّیت خاصّی که در کتک مفروض است؛ پس کتک زدن یک امر وسیع و عنوان کلّی است و منحصر به زدن با چوب و چماق نیست و مراد آیه مبارکه از آن با برداشت عرفی برخی ـ که زدن با چوب و شلاّق است و گاه با شکستن دست و پا و یا کندن گیسوان زن

(۱۶۶)

هم‌راه است ـ تفاوت دارد؛ پس این دستور شرعی نسبت به بعضی از زن‌ها و در موقعیت خاصّ خود تنها راه علاج مشکل است و در جای خود، آن هم به شکلی که دین بیان می‌کند، بهترین روش تربیتی است.

چرا زن نتواند؟!

ممکن است اشکال شود که: چرا وقتی شوهر مرتکب خطایی می‌شود، زن نمی‌تواند او را تنبیه کند، در صورتی که زن و مرد در امکان خطا مشترکند؟

در پاسخ ابتدا باید به دو امر اشاره شود: نکته نخست این است که نوع برخورد مردها متفاوت است و به طور کلّی می‌توان مردان را در محیط خانه و زندگی به چند دسته تقسیم نمود:

دسته‌ای از مردان، هم‌چون دسته‌ای از زنان شایسته، از شایستگی‌های فردی و اخلاقی برخوردار بوده و رضایت زن و خانواده را فراهم می‌سازند. بحث ما درباره این دسته نیست.

دسته‌ای دیگر، در محیط زندگی و یا درون خانه، خود را درگیر حوادث مختلف و طغیان‌های فراوان و گناهان متعدّدی می‌سازند که در این صورت حدود الهی بر سر آنان سایه می‌افکند؛ چه این معاصی درباره زن باشد و چه درباره دیگران. در چنین مواردی برخورد با این‌گونه مردان بر دوش قانون و حاکم است و زن نمی‌تواند نقشی در آن داشته باشد.

دسته سوم، مردانی هستند که در محیط خانه خطاهایی را نسبت به زن مرتکب می‌شوند که برای یک زن شایسته قابل تحمّل و بخشایش است و او این‌گونه ناروایی‌ها را مربوط به مشکلات خارجی و اجتماعی مرد می‌داند و اغلب گذشت می‌کند. در شریعت نیز بر چنین گذشتی آثار و برکاتی مترتّب شده است. پیامبراکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » در

(۱۶۷)

این باره می‌فرماید:

«من صبر علی سوء خلق امرأته اعطاه [اللّه] من الاجر ما اعطاه داوود« علیه‌السلام » علی بلائه و من صبرت علی سوء خلق زوجها اعطاها مثل [ثواب] آسیة بنت مزاحم؛(۱)

هر مردی که در مقابل بداخلاقی همسرش راه صبر و بردباری را پیشه کند، خداوند به او همانند پاداشی را که به داوود« علیه‌السلام » به خاطر صبرش بر بلا عطا کرد، عنایت می‌کند و نیز هر زنی که بداخلاقی شوهرش را تحمّل نماید، خداوند به او ثواب صبر و تحمّل آسیه [بر آزار و اذیت همسرش فرعون] را عطا می‌کند.»

دسته دیگری از مردان در محیط خانه نسبت به زن به گونه‌ای ستم روا می‌دارند که صورت ناموزونی دارد و قابل تحمّل و گذشت نیست. در این صورت، زن می‌تواند به اولیای خارج از منزل مراجعه نماید و اگر مشکل برطرف نشد، از راه قانون، آن را رفع کند و خود را از سختی و رنج نجات دهد. در صورت اصلاح نشدن شوهر، زن در مرحله آخر می‌تواند به‌وسیله طلاق، خود را از این زندگی رهانیده و آسوده سازد.

تنبیه مرد و حفظ شخصیت او

امر دومی که در پاسخ اشکال فوق باید مورد توجّه قرار گیرد، آن است که: از دیدگاه دین مسأله حفظ شخصیت مرد در خانه اهمّیت بسیاری دارد و این امر برای بقای زندگی واستمرار سلامت خانه و خانواده بسیار ضروری است.(۲)

اگر به زن سفارش می‌شود که از بعضی خطاهای جزئی مرد صرف‌نظر نماید، به خاطر دسته‌ای از مشکلات اجتماعی است که مرد در بیرون از منزل دارد. زن باید

۱- بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۲۴۷، ح ۳۰٫

۲- برای بررسی بیش‌تر این موضوع به صفحه ۲۰۴ همین جلد مراجعه شود.

(۱۶۸)

بخشی از ناملایمات را به همین علّت، تحمّل و از آن گذشت کند تا التیام‌بخش زخم‌های احتمالی خارج از خانه برای شوهر خود باشد. او باید بکوشد که شخصیت مرد آسیب نبیند و بخشی از کمبودهای بیرون از خانه او به وسیله وی در منزل جبران شود.

اگر دین در قبال خطاهای مرد در منزل حقّ تأدیبی برای زن قرار نداده، تنها در رابطه با این امر است؛ نه به دلیل اعتقاد به مردسالاری و ظلم و ستم‌های مردانه؛ گذشته از آن که تأدیب مرد توسّط زن در محیط خانه صورتی طبیعی ندارد و امکان عملی آن مورد خدشه است و اگر هم ممکن شود که به طور ناقص تحقّق یابد، محیط خانه را با حوادث شوم درگیر می‌سازد.

مرد مجرم و تأدیب او

اکنون با بیان این دو امر، اشکال یاد شده به‌خوبی برطرف می‌شود. این‌گونه نیست که اگر مرد در خانه توسّط زن تأدیب نشود، دیگر تأدیبی برایش وجود نداشته باشد. اگر مرد فردی شایسته و یا کسی باشد که صرف نظر از کارهای اشتباهش اخلاقش معقول و مناسب است، در این جا مشکلی وجود ندارد، ولی اگر از کسانی باشد که در قانون برای کارهایشان «حد» وجود دارد، در این‌جا مداخله حاکم لازم است.

اگر مرد از کسانی باشد که حقوق و حدود زن را پایمال کرده و او را اذیت می‌کنند و فرمان‌های ناشایستی به زن داده، وی را از خوبی‌ها باز می‌دارند، در این صورت نیز زن نباید بی گدار به آب بزند و بر مرد بشورد و برخورد خشونت‌آمیز نماید؛ چنان‌که پیامبر اکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌فرماید:

«ما من امرأةٍ تمدّ یدیها ترید أخذ شعرةٍ من زوجها او شقّ ثوبه الاّ سمر اللّه

(۱۶۹)

کفّیها بمسامیر من نارٍ؛(۱)

هیچ زنی نیست که دست‌هایش را به طرف شوهرش بلند کند تا موهای او را بگیرد یا لباسش را پاره کند، مگر آن که خداوند دست‌هایش را با میخ‌هایی از آتش خواهد کوبید.»

در این‌گونه موارد زن می‌تواند با اقدام قانونی، خود را از تعرّض و ستم‌های شوهر دور نماید. البته این اقدام باید با تأمّل، تأنّی، صبر و حوصله و بصیرت کامل انجام گیرد و در صورتی به چنین عملی دست بزند که از تمام شگردهای زنانه بهره گرفته، ولی نتیجه‌ای نگرفته باشد.

زن می‌تواند در مقابل کارهای ناروای مرد در خانه، حالات و برخوردهای گوناگونی داشته باشد تا سبب توجّه مرد گردیده و او را به ترک ظلم وا دارد؛ چه این حالات و برخوردها از دریچه محبّت باشد و یا به صورت بی‌مهری ظاهری. البته بروز این حالت‌ها باید به‌گونه‌ای باشد که مشکل را شدّت ندهد و از آن تنها برای رفع مشکل استفاده شود.

زن در این جهات ید طولایی دارد؛ به‌طوری که می‌تواند با همین شگردهای زنانه مرد را از هر کاری باز دارد یا به هر کاری مشغول کند، لیکن این شگردها باید از معصیت و گناه به دور باشد. زن باید در استفاده از شگردهای زنانه، حدود الهی را در نظر داشته باشد و از نوع شیطانی آن بهره نگیرد و خود را آلت دست شیطان قرار ندهد؛ چرا که از آن سودی نخواهد برد.

۱- مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۲۳۸، ح ۲٫

(۱۷۰)

اقتدار مرد و شگردهای زن

در این بحث اشکال دیگری پیش می‌آید که: چرا طبیعت به‌واسطه صلابت و اقتدار، دست کم در محیط خانه، مرد را بر زن مسلّط ساخته است؟ مرد می‌تواند مشکل خود را در خانه، هر چند با زور و کتک، بر طرف نماید، ولی زن به‌واسطه ضعف و ظرافت و ناتوانی‌اش نمی‌تواند مشکل خود را با مرد در خانه رفع کند و به ناچار باید به بیرون از خانه متوسّل شده و به بزرگان اقوام یا حاکم و قانون پناه برد.

در پاسخ به این پرسش باید گفت: طبیعت در این زمینه بسیار ظریف، سالم و معصومانه عمل کرده است. طبیعت، همان طور که به مرد اقتدار و توان‌مندی اعطا کرده، به زن نیز توان شگرد سازی‌های ظریف و ماهرانه بخشیده است. زن می‌تواند با چنین توان‌مندی و اقتدار ظریفی ـ که آمیخته به هزاران ناز و کرشمه، غنج و دلال، عرضه و خودنمایی و حیله‌های معصومانه است ـ به راحتی بر اقتدار مرد چیره گردد. حال در صورت عدم موفّقیت، این مشکل شخصی زن است که به‌واسطه عدم آگاهی یا ناتوانی، در مقابل مرد مغلوب شده است؛ هم‌چنان‌که بسیاری از مردان در برابر همین شگردهای زنانه یا ضعف شخصی و عدم اقتدار و آگاهی لازم مردانه، کم می‌آورند و چون عبدی ذلیل در مقابل زن به خاک می‌افتند.

این که اولیای دین زنان را به خوب شوهرداری سفارش کرده و این امر را جهاد در راه خدا می‌دانند، اشاره به همین حقیقت و واقعیت خارجی است.(۱) آری، شوهرداری

۱- عن الاصبغ‌بن‌نباتة قال: قال امیرالمؤمنین« علیه‌السلام »: کتب اللّه الجهاد علی الرّجال و النّساء فجهاد الرّجل بذل ماله و نفسه حتّی یقتل فی سبیل اللّه و جهاد المرأة ان تصبر علی ما تری من اذی زوجها و غیرته و فی حدیثٍ آخر جهاد المرأة حسن التّبعّل؛        کافی،ج۵،ص۹،ح۱٫

امیرمؤمنان علی« علیه‌السلام » فرمود:خداوند جهاد را بر مردان و زنان واجب کرده است.جهاد مرد پرداخت دارایی وگذشت از جان خویش است تا آن جا که در راه خدا به شهادت رسد و جهاد زن این است که در برابر آزار و غیرت‌مندی بی‌مورد شوهرش شکیبا باشد؛ و در حدیث دیگری آمده است: جهاد زنک Á نیکو شوهرداری کردن است.

(۱۷۱)

غیر از حسن و زیبایی است و حسن و زیبایی بدون استفاده از شیوه‌ها و شگردهای زنانه نتیجه بخش نخواهد بود. البته به کارگیری این شیوه‌ها به توجّه، آموزش، تمرین و ممارست و صبوری نیاز دارد و برای همین از آن به «جهاد فی‌سبیل اللّه» تعبیر شده است.

هم‌چنان‌که جهاد مرد در میدان نبرد بدون امکانات جنگی میسر نیست و نبود ابزار شکست و نابودی را درپی دارد، جهاد زن در میدان شوهرداری نیز بدون به کارگیری شیوه‌های جذّاب و شگردهای زنانه چیزی جز شکست و عدم موفّقیت به دنبال نخواهد داشت.

همان گونه که میزان اقتدار مرد در صحنه جهاد و رویارویی با دشمن بستگی به میزان بهره‌مندی او از امکانات و ابزار جنگی دارد، توان زن در عرصه شوهرداری نیز به موفّقیت او در استفاده از شیوه‌ها و شگردهای زنانه و حیله‌های معصومانه، وابسته است.

معرکه عشق و دل‌بری

همان طور که پیش‌تر گفته شد، طبیعت، در مقابل اقتدار مرد، زن را به نوعی خاص ـ که همان ظرافت و شگردهای زنانه است ـ اقتدار بخشیده است. این اقتدار گذشته از آن که سبب مصونیت زن و بیمه او در خانه می‌گردد، مشکلات مرد را هم می‌تواند بر طرف نموده و او را به فعلیت رساند و شیفته زن سازد؛ پس زن با اقتدار خود ـ که ریشه در ملاحت و لطافت او دارد ـ نسبت به اقتدار مرد ـ که ریشه در صلابتش دارد ـ در محیط خانواده بیمه شده است.

(۱۷۲)

زن‌ها با توجّه به این خصوصیت فطری خود می‌توانند بسیاری از عوارض نامطلوب ناشی از سوء استفاده مردها از اقتدار را مهار نموده و از بروز فراوانی از مشکلات در محیط خانواده جلوگیری کنند و کانون خانوادگی را به محیطی امن و با صفا تبدیل نمایند.

بنابراین، طبیعت و آفرینش، معصوم است و «حقیقت» با تمامی اسما و صفاتش در هستی و جهان مادّه و خلقت زن و مرد، چهره انداخته و هر یک از این دو را به نوعی ظریف در مقابل دیگری به اقتدار و جلوه‌گری وا داشته است.

مرد است و صلابتش، زن است و زیبایی او؛ مرد است و اقتدار، زن است و مهارت در شگردهای پیچیده و دل‌ربا؛ مشت سنگین مرد است و چشمان خمار زن؛ بازوی قوی مرد و گیسوان بلند و به‌هم پیچیده زن؛ تیغ شمشیر مرد و نیش تند و تیز ابروان کند زن. خلاصه هر یک توان از دیگری می‌برد و میدان کارزار را به معرکه عشق و دل‌بری بدل می‌سازد و در این میدان است که سبیل مردانه در مقابل قیتون لب فرو می‌افتد.

آری، اگر زن و مرد آموزش و تربیت لازم را فرا گرفته باشند، هیچ‌گاه محیط بسته خانه به فامیل و رئیس قوم یا دادگاه و پیچ و خم‌های آن احتیاج ندارد؛ به همین دلیل در صورت ظهور هر گونه مشکل، در مرحله نخست باید مشکلات فردی زن و مرد بازیابی شود. در غیر این صورت باید دادگاه‌های خانوادگی را مملو از زنان و مردانی دید که از یک‌دیگر نارضایتی داشته و ندای جدایی سر می‌دهند.

تدبیر زنان و حیله شیطان

خداوند متعال در سوره یوسف از اقتدار زن در تدبیر و شگردهای زنانه خبر داده و با بیان:

(۱۷۳)

«اِنَّ کیدکنّ عظیمٌ؛(۱)

حیله‌ها و چاره اندیشی‌های زنان را بسیار بزرگ و عظیم شمرده است.» این در حالی است که درباره کید شیطان می‌فرماید:

«اِنّ کید الشیطان کان ضعیفاً؛(۲)

کید و حیله شیطان بس ضعیف است.»

حال اگر زن از این توان خود در جهت مثبت و ساختن زندگی خوش و آکنده از صفا استفاده نماید، هنر او نه تنها حیله شیطانی و ناپسند نیست، بلکه کید رحمانی و پسندیده است؛ چنان‌که حق تعالی نیز در مواجهه با دشمنانش این صفت را به خود نسبت می‌دهد و می‌فرماید:

«و املی لهم انّ کیدی متینٌ؛(۳)

ما به آنان [که آیات الهی را دروغ می‌پندارند، به طور استدراجی] فرصت می‌دهیم؛ به درستی که کید من متین و محکم و استوار است و کارآیی ظریف خود را دارد.»

اکنون این پرسش پیش می‌آید که: چگونه به بیان قرآن، کید شیطان، ضعیف و کید زن عظیم است؟(۴)

در پاسخ باید گفت: آن کس که می‌گوید: کید زن‌ها عظیم است، شوهر زلیخاست، ولی آن که می‌گوید: کید شیطان ضعیف است، خداوند است. به هر حال، مقصود آن

۱-یوسف/ ۲۸٫

۲- نساء/۷۶٫

۳- اعراف/۱۸۳، قلم/۴۵٫

۴- فقاتلوا اولیاء الشّیطان انّ کید الشّیطان کان ضعیفا؛        نساء/۷۶٫

پس با پیش‌آهنگان دوستی با شیطان مقاتله و مبارزه کنید که کید و مکر شیطان سست و ضعیف است.

ـ فلمّا رای قمیصه قدّ من دبرٍ قال انّه من کید کنّ انّ کید کنّ عظیمٌ؛        یوسف/۲۸٫

[شوهر زلیخا] چون دید پیراهن یوسف از پشت سر پاره شده، گفت: این پیش آمد از مکر و حیله شما زنان است که بزرگ و بس عظیم است.

(۱۷۴)

است که کید شیطان برای مؤمنان ضعیف است؛ زیرا شیطان تنها در محدوده نفس افراد می‌تواند تصرّف کند و مؤمنین، قدرت مهار نفس خویش را دارند و شیطان، توان چندانی در مقابله با آنان ندارد، ولی محدوده کید زن‌ها، به‌طور عام مردها هستند و در مقابل صلابت، قدرت و توان‌مندی‌های مردان نیز موفّق می‌شوند. بنابراین، صفت «کید» توان شگردهای زنانه است تا زن در مقابل مرد از توان‌مندی لازم برخوردار باشد.

«کید» تدبیری است که انجام آن، ضرر دیگری را درپی داشته باشد. تفاوت تدبیر عمل و اضرار بر غیر ـ که معنای کید می‌باشد ـ با خدعه آن است که در خدعه، تدبیر و یا اضرار بر دیگری لازم نیست؛ به طوری که می‌شود در جایی اضرار باشد و تدبیر نباشد یا تدبیر بدون اضرار باشد؛ پس معنای خدعه اخصّ از کید است و کید معنای پیچیده‌تری نسبت به خدعه دارد و در تدبیر و زیان رساندن، شدیدتر از مکر و خدعه است.

«کید» در قرآن کریم به صورت‌های مختلف آمده است: «کید حق»(۱) چهار مرتبه، «کید زنان»(۲) پنج مرتبه، «کید ساحر» و «کید فرعون» هر کدام دو مرتبه،(۳) «کید برادران

۱- مورد نمونه: کذلک کدنا لیوسف؛         یوسف/۷۶٫

چنین تدبیری را ما به یوسف آموختیم.

۲- و اِلاّ تصرف عنی کیدهنّ اصب الیهنّ؛         یوسف/ ۳۳٫

اگر تو حیله زنان را به لطف و عنایت خود از من دفع نکنی، من به آن‌ها مایل می‌شوم.

– فاستجاب له ربّه فصرف عنه کیدهنّ؛         یوسف/۳۴٫

خدا دعای او را مستجاب کرده و کید و دسیسه زنان را از او بگردانید [و دامن عصمتش را پاک نگاه داشت].

– ما بال النّسوة اللاّئی قطّعن ایدیهنّ انّ ربّی بکیدهنّ علیمٌ؛         یوسف/۵۰٫

[یوسف به فرستاده شاه گفت: از سوی من به شاه بگو] چه شد که زنان مصری، همه، دست خود را بریدند؟ آری، خداوند به کید آنان و [بی گناهی من] آگاه است.ک

Á ـ اِنَّ کیدکنّ عظیم؛        یوسف/۲۸٫

همانا کید شما زنان، بزرگ و بس عظیم است.

ـ فلمّا رأی فمیصه قُدَّ من دبر قال إنّه من کیدکنّ؛        یوسف/۲۸٫

[شوهر زلیخا] چون دید پیراهن یوسف از پشت پاره شده، گفت: این پیش‌آمد از مکر و حیله شما زنان است.

۳- الف: و ما کید فرعون الاّفی تبابٍ؛         غافر/ ۳۷٫

و مکر و تدبیر فرعون جز بر زیان و هلاکتش به کار نمی‌آمد.

ب: فتولّی فرعون فجمع کیده ثمّ اتی؛         طه/ ۶۰٫

آن گاه فرعون روی گردانید و همه کید و مکر خویش را به کار بست، سپس به وعده گاه آمد.

مورد نمونه کید ساحر: و الق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا انّما صنعوا کید ساحرٍ و لا یفلح السّاحر حیث اتی؛        طه/۶۹٫

و اینک عصای خود را بیفکن تا اژدها شود و یک‌باره بساط سحر و ساحری اینان را فرو بلعد که کارشان سحر و فسونی بیش نیست و ساحر هرگز به فلاح و رستگاری دست نخواهد یافت.

(۱۷۵)

یوسف»،(۱) «کید ابراهیم»(۲) و «کید خائنان»(۳) هر کدام یک بار آمده، ولی کید کافر و مشرک هفت‌بار آمده است.(۴)

پس کید، تدبیری است که آدمی در مواقع خطر و شرایط حسّاس، جهت رفع کاستی‌ها و بر اساس تمایلات نفسانی به کار می‌بندد. البته کید در موارد خیر و شایسته

۱- لا تقصص رؤیاک علی اخوتک فیکیدوا لک کیدا انّ الشّیطان للانسان عدوٌّ مبینٌ؛    یوسف/ ۵٫

فرزند عزیزم! مواظب باش و خواب خود را بر برادرانت حکایت نکن؛ زیرا [به اغوای شیطان و از روی حسادت] به زیان تو مکر و حیله خواهند نمود؛ چرا که دشمنی شیطان با آدمیان بسیار آشکار است.

۲- و تاللّه لا کیدنّ اصنامکم؛         انبیاء/۵۰٫

به خدا قسم من این بت‌ها را با هر تدبیری که بتوانم، در هم خواهم شکست.

۳- ذلک لیعلم انّی لم اخنه بالغیب و انّ اللّه لا یهدی کید الخائنین؛        یوسف/۵۲٫

این کشف حال را برای آن خواستم تا عزیز مصر بداند که من هرگز به او خیانت نکردم و بداند خدا هرگز خدعه خیانت‌کاران را به مقصود نمی‌رساند.

۴- مورد نمونه: ذلکم انّ اللّه موهن کید الکافرین؛         انفال/ ۱۸٫

این [فتح و پیروزی در جنگ بدر از سوی خداوند] نصیب شما شد که خداوند بی‌اثر کننده کید و حیله کفار است.

(۱۷۶)

هم می‌تواند معنا داشته باشد؛ همان طور که نسبت به حق و ابراهیم هم آمده و از باب امتنان بر مردم است، اگر چه بیش‌تر در جهت مذموم به کار می‌رود. در هر صورت کید حق یا اولیای خدا و سفرای الهی با چهره‌های متفاوت، معنا و مصداق خاصّ خود را دارد و از سر ضعف و ناتوانی نیست.

تنبیه زن و حفظ شخصیت او

اشکالی که ممکن است در بحث حفظ شخصیت مرد (امر دوم)(۱) مطرح شود، این است که: اگر خانه و زندگی دارای ارزش است و باید برای بقا و استمرارش کوشید و مرد نباید در خانه تأدیب شود تا موقعیت رهبری خانه و زندگی به خطر نیفتد، چرا درباره زن این گونه نباشد؟ مگر زن در رهبری و مدیریت داخلی خانه نقش عمده، مهم و کلیدی ندارد و مگر او مادر همان فرزندان نیست؟ آیا زن بر فرض ارتکاب خطا و تحقّق تنبیه در خانه، موقعیت خود را نزد فرزندان و اهل خانه از دست نمی‌دهد و زندگی در مخاطره و تزلزل قرار نمی‌گیرد؟

هنگامی که مردی می‌خواهد زنش را تأدیب کند، اگر فرزندان و اهل خانه جانب مادر را ـ که زن خانه است ـ بگیرند، در این جا مرد ـ که شوهر او و پدر اهل خانه است ـ از ارزش می‌افتد، و اگر جانب پدر را بگیرند، مادر و زن خانه از وقار و اعتبار می‌افتد؛ پس در هر صورت چنین برخوردی برای زندگی زیان بار خواهد بود.

در پاسخ باید گفت: این ایراد، در صورت تحقّق خارجی ایرادی به جاست؛ حتّی اگر این بی‌حرمتی نسبت به فرزندان باشد و چه زشت‌تر آن که نسبت به مادر کریمه خانه، چنین برخورد ناروایی پیش آید، ولی به‌طور کلّی، نوع برخوردها این‌گونه نیست و نباید

۱- به این مطلب در صفحه ۲۰۴ اشاره شد.

(۱۷۷)

این‌گونه باشد. برای روشن شدن این موضوع باید به همه اقسام برخوردهای مرد با زن هنگام خطای او اشاره شود. این برخوردها می‌تواند سه گونه باشد:

یک. موعظه یا بی‌مهری، به طوری که از نظر تمام اهل خانه پنهان باشد. در این نوع برخورد، زیانی متوجّه خانه و خانواده نمی‌شود و حرمت زن هم آسیب نمی‌بیند.

دو. برخوردی که هم‌راه با تندی یا تنبیه باشد. این کار نباید آشکارا انجام شود و فرزندان از آن باخبر گردند.

سه. برخوردی که به هر دلیل فرزندان از آن باخبر شوند. این نوع برخورد، صورت علنی به خود می‌گیرد و فرزندان درمی‌یابند که پدر با مادر مشکل دارد و او را تحقیر می‌کند یا جوابش را نمی‌دهد و یا آن که او را تنبیه می‌کند.

به‌طور کلّی این نوع برخورد به دو شکل تحقّق می‌یابد:

شکل نخست؛ برخوردی علنی که از روی غضب، خشونت و خطای پدر باشد و او برای رفع خطاهای زن مرتکب خطاهای دیگر شود.

شکل دوم؛ برخوردهای علنی که لازمه حتمی و قهری آن، نبود توافق همیشگی بین زن و مرد می‌باشد. زنی که همیشه با شوهرش مخالفت کرده و عصیان و طغیان بسیاری دارد، مرد را به طور دایم درگیر نزاع‌های مختلف می‌سازد و فرزندان و اهل خانه یا دیگران از این برخوردها آگاه می‌گردند.

در میان این اقسام، برخوردی که آشکار نیست، مشکلی به بار نمی‌آورد و آسیبی به حریم زن وارد نمی‌سازد، ولی در آن قسم که مرد کوتاهی کند و خشم و غضب خود را آشکار نماید، به جای رفع مشکل، مشکلی دیگر به بار می‌آید که مورد قبول شرع و عقل نمی‌باشد؛ حتّی اگر چنین برخورد ناهنجاری در رابطه با فرزندان باشد؛ زیرا خانه محیط امن و آسایش است و فرزندان هم نباید از جانب پدر یا مادر این‌گونه برخوردهای نامناسبی را ببینند.

(۱۷۸)

امّا قسمی که در آن نزاع ظاهر می‌شود و قابل مهار هم نیست و زن به آن دامن می‌زند، به عهده خود زن است. زن باید بداند که خطاهای فراوان، قابل اغماض نیست و زیان‌های بسیاری برای همسر و فرزندانش دارد و او با این روش نابخردانه پایه‌های زندگی را متزلزل می‌سازد؛ هم‌چنان‌که مرد نیز باید به این نکته توجّه کامل داشته باشد.

بنابراین می‌بینیم که در این قانون، حقوق زن رعایت شده و حرمت او محفوظ مانده است؛ چرا که بر اساس آن نباید برخوردهای زندگی صورت آشکاری داشته باشد و مسائل زناشویی و مشکلات زن و مرد و آثار و عوارض آن به میان فرزندان کشیده شود.

زن باید پاسخ‌گوی کارهای خود باشد؛ همان طور که مرد مسؤول کارهای خود است؛ زیرا نمی‌شود هیچ فرد عاقلی را بی‌مسؤولیت دانست. بنابراین زن باید گذشته از موقعیت خود، وضعیت و حال و هوای فرزندان و شوهر خویش را هم رعایت کند. مرد هم باید موقعیت همگان را در نظر داشته باشد و در زندگی خانوادگی هیچ‌گاه رعب و وحشت و تشنّج ایجاد نکند.

پس صرف جلب رضایت مرد توسط زن و تابعیت معقول زن نمی‌تواند مورد خدشه واقع شود؛ زیرا زندگی باید با هماهنگی طرفین پیش رود و این مسأله مهم، بدون وحدت ـ که از تابعیت یک سو سرچشمه می‌گیرد ـ میسّر و عملی نمی‌شود.

البته این بیان، ملازمه‌ای با ایجاد رعب و وحشت از سوی مرد در خانه ندارد و نباید ظلم و زور در کار باشد. هر یک از زن و مرد مسؤول کارهای خود هستند و نباید روحیه ستم‌گری برخی مردان را به حساب این قانون گذارد؛ هم‌چنان‌که نباید این‌گونه مردان ستم پیشه را مصون از خطا و نادانی یا بیماری دانست. در روایت آمده است:

عن ابی جعفرٍ (« علیه‌السلام ») قال: قال رسول اللّه(« صلی‌الله‌علیه‌وآله »: «ایضرب احدکم

(۱۷۹)

المرأة ثمّ یظللّ معانقها؛(۱)

امام باقر« علیه‌السلام » از قول پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » نقل فرمودند: آیا کسی از شما زنش را کتک می‌زند، آن گاه او را در آغوش کشد؟»

روشن است که چنین کاری هرگز در شأن فرد عاقل و فهمیده نیست؛ زیرا زنی که از مردش آزار ببیند، چگونه می‌تواند به او محبّت داشته باشد؛ چنان‌که در همین روایت حضرت زدن را با در آغوش گرفتن هم‌راه می‌سازد.

در نقلی دیگر آمده است:

عن السّکونی، عن ابی عبداللّه« علیه‌السلام » قال: قال رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله » «انّما المرأة لعبةٌ من اتّخذها فلا یضّیعها؛(۲)

امام صادق« علیه‌السلام » فرمود: رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمودند: همانا زن مایه[فرشته[ تفریح و گشاده‌دلی و دلبری است؛ کسی که زنی را اختیار کرد، نباید او را تباه و خوار و بی‌مصرف سازد.»

در این بیان، حضرت سلامت، زیبایی، نشاط و تندرستی زن را در گرو برخوردهای مناسب مرد می‌داند. مردی که زنش را آزار می‌دهد و یا به او حرمت نمی‌گذارد، موجبات دل سردی، شکستگی و پیری او را فراهم می‌سازد؛ اگرچه این امر منحصر به برخورد مرد با زن نیست و برخورد زن با مرد هم این‌گونه است، ولی در جهت مرد نسبت به زن آثار بیش‌تر و سریع‌تری دارد.

امروزه زن‌های جوامع مختلف انسانی باید هوشیار باشند و موقعیت و ارزش خود

۱- کافی، ج۵، ص۵۰۹، ح۱٫

۲- کافی،ج۵،ص۵۱۰، ح۲٫

(۱۸۰)

را درگیر هوس‌بازی‌های غلط زنانه نسازند. هم‌چنین راه برخورد درست با هر نوع مشکل در حیات مشترک را شناخته و با زشتی‌های زندگی مبارزه نمایند و به خوبی‌های آن ارج نهاده و خود را گرفتار سیاست‌بازی‌ها و سخنان ظاهر فریب سیاست‌بازان نسازند.

با بیان واقعیت‌های بدون پیرایه، برای همه زنان روشن خواهد شد که حامی واقعی ایشان دین، قرآن و سنّت معصومین« علیهم‌السلام » می‌باشند. این‌ها بهترین بیانگر واقعیت‌های زندگی زن و مرد بوده و همه جهات مثبت و منفی این دو را بیان داشته‌اند و از هر انحراف و افراط و تفریطی دور می‌باشند.

(۱۸۱)

فصل چهارم: شریعت و روابط متقابل زن و مرد

توهّماتی که نسبت به احکام متعالی اسلام در این مقام به طور خلاصه مطرح شد، تمامی به علّت جزئی‌نگری نسبت به احکام دین است. روشن‌فکری که ایرادهایی چون تابعیت زن یا تنبیه او را با سخنانی خوش خط و خال بزرگ‌نمایی کرده و به رخ اهل دیانت می‌کشد، به‌طور مسلّم از دیگر احکام دینی غافل بوده و همین امر، علّت ضعف بنیه علمی و سطحی نگری او در رابطه با مسائل دینی گردیده است.

یک انسان آزاده و با انصاف ابتدا باید همه اصول یک مکتب را آگاهانه و با بنیه علمی مطالعه کند تا به امور کلّی و جزئیات آن واقف شود و آن گاه شروع به نقد و اشکال کند؛ نه این که بی‌محابا و بی‌مورد از دور، دست بر آتش داشته و شروع به داد و فریاد کند و اشکالی را به خیال خود مطرح نماید و امر مسلّمی به حساب آورد.

ما در این قسمت برای این که به همه اشکالات مطرح شده پاسخی کلّی داده باشیم، به اختصار نظر دین را درباره رفتار متقابل زن و مرد با یک‌دیگر بیان می‌کنیم تا روشن شود که «زدن» یا «تبعیت زن» از نظر دین چه جای‌گاهی دارد.

بهترین مردان

پیامبر اکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌فرماید:

«خیر الرّجال من امّتی الذّین لا یتطاولون علی اهلیهم و یحنون علیهم و لا

(۱۸۲)

یظلمونهم؛(۱)

بهترین مردان امّت من کسانی هستند که در برابر خانواده خود خشن و متکبّر نباشند، نسبت به آن‌ها ترحّم و نوازش داشته و به آن‌ها آزار نرسانند.»

در این روایت شریف، هنگامی که پیامبر « صلی‌الله‌علیه‌وآله » سخن از بهترین مردها پیش می‌آورد، می‌فرماید: آن‌ها کسانی هستند که نسبت به خانواده خود خشونت، تکبّر و خود بزرگ‌بینی ندارند، اهل مهر و محبّت بوده و با آن‌ها رفتاری شایسته دارند و به آن‌ها ظلم نمی‌کنند. مردی که این صفات را داشته باشد، به راستی از بهترین مردها می‌باشد. در این روایت، پیامبراکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » خوب بودن فرد را منحصر به رفتار کریمانه او با خانواده خود می‌داند.

ممکن است گفته شود: این امر دلیل بر شایستگی و خوب بودن کسی به‌طور کامل نیست؛ چه بسا فردی در خانه برخورد خوبی داشته و نسبت به خانواده خود خوش‌اخلاق باشد، ولی در بیرون خانه با مردم بد رفتار باشد، به فکر اهل خانه خود باشد و از دیگران غافل، و یا حتّی چه بسیار می‌شود که آزار و ستم به دیگران را برای اهل خانه خود هدیه برد.

دو واقعیت متفاوت

پیش از پاسخ به این توهّم باید تفاوت دو امر که از واقعیت‌های خارجی هستند، عنوان شود تا موقعیت بحث به خوبی آشکار گردد.

امر نخست، چهره رفتاری فرد با خانواده خویش و دیگران است و امر دوم

۱- مکارم الاخلاق، ص۲۱۶٫

(۱۸۳)

محبّت و علاقه افراد نسبت به خانواده و دیگران که چهره رفتاری، با موقعیت حبّی، متفاوت است.

نسبت به چهره رفتاری باید گفت: به طور کلّی افراد همان‌طور که در میان خانواده خود راحت‌تر زندگی می‌کنند، رعایت کم‌تری هم نسبت به آن‌ها دارند. آنان با بی‌اعتنایی، بی‌حرمتی، سر و صدا و داد و فریاد و حتّی استفاده از کلمات رکیک و کتک در برخرود با زیر دستان خود، چندان ادب و احترام را رعایت نمی‌کنند، در حالی که همین افراد هنگامی که از خانه بیرون می‌روند، با مردم مسالمت بسیاری دارند و حریم و حرمت دیگران را به‌خوبی نگه می‌دارند و گاه هم نسبت به افراد برتر، کرنش فراوانی دارند. بنابراین، افراد در میان مردم رفتار شایسته‌تری دارند تا در خانه و خانواده، و موردی پیش نمی‌آید که فردی با خانواده خود رودربایستی داشته باشد و با مردم نداشته باشد و همیشه این طور است که افراد در میان مردم رفتار مناسب‌تری دارند تا در میان خانواده.

البته در مقابل این امر واقعیت دیگری وجود دارد که افراد به‌طور کلّی نسبت به محیط خانه و زندگی و زن و فرزند خود محبّت و علاقه بیش‌تری دارند تا مردم عادی و افراد بیگانه.

افراد، زن و فرزند و زندگی خود را از شؤون فردی خویش می‌دانند و از باب حبّ نفس، آن‌ها را دوست دارند و گاه آن‌ها را بیش‌تر از خود مورد محبّت قرار می‌دهند و چه بسیار می‌شود که دیگران را به خاطر زندگی خود مورد ظلم و ستم و تجاوز و تعدّی قرار می‌دهند. اینان کم می‌شود که افراد عادی را بیش‌تر از زن و فرزند خود دوست داشته باشند و یا محیط اجتماعی را بیش از خانه و خانواده خود مواظبت کنند، مگر این که کسی به فرد دیگری دل بسته باشد که این دیگر رقیبی برای اهل اوست و فردی عادی نیست.

پس محبّت به خانواده و افراد منزل، چون از شؤون فرد است، به طور طبیعی پیش‌تر

(۱۸۴)

و بیش‌تر از محبّت به دیگران است؛ حتّی در مورد اولیای الهی و عرفای ربّانی که محبّت به خلق را حبّ حق می‌بینند، این حال و هوا صدق می‌کند؛ زیرا چنین قرابتی بر اساس قرب به حق است.

پس از بیان این مقدّمه، در پاسخ باید گفت: بیان حضرت حکایت از یک نسبیت غالب در جهت واقعیت رفتاری دارد که وقتی فردی در خانه، انسانی معقول و متعارف باشد و به زن و فرزند خود ظلم نکند و نسبت به آن‌ها تکبّر و بی‌حرمتی نداشته باشد، به‌طور طبیعی در اجتماع نیز با مردم چنین خواهد بود؛ زیرا کسی که با زن و بچه خود ـ که تحت قدرت و نفوذ او هستند و بر آن‌ها سیطره و تفوّق بیش‌تری دارد ـ دارای رفتاری منطقی و پسندیده است، با افراد جامعه ـ که ممکن است در مقابل کاستی‌ها و رفتار نامناسبش ایستادگی کنند- رعایت بیش‌تر و رفتار مناسب‌تری خواهد داشت و همان‌طور که زن و فرزند به دلیل وابستگی و نزدیکی بیش‌تر، خوبی و بدی مرد خانه را بهتر لمس می‌کنند، در مقابل به خاطر علاقه و مؤانست، نسبت به کاستی‌هایش تحمّل بیش‌تری خواهند داشت. به‌طور مسلّم محبّت و مهربانی مرد هم به زن و فرزند خود در مقایسه با علاقه و محبّت او به دیگران، اهتمام، ارزش و موقعیت بیش‌تری دارد؛ پس بیان حدیث نسبت به یک واقعیت رفتاری است؛ نه واقعیت محبّت و علاقه فرد به افراد وابسته به خود؛ زیرا می‌شود افرادی با آن که نسبت به زن و فرزند خود علاقه هم داشته باشند، ولی رفتار شایسته‌ای نداشته باشند و یا با آن که نسبت به مردم عادی علاقه‌ای هم نداشته باشند، ولی با آنان رفتار مناسبی داشته باشند. خلاصه، این حدیث در پی بیان این معناست که صرف دوست داشتن زن و فرزند در شایستگی یک فرد کفایت ندارد و با وجود علاقه و رفتار مناسب، وارستگی افراد تثبیت می‌گردد. بنابراین چنین برخورد عاطفی از سرپرست یک زندگی مورد نیاز و خواست زن و فرزندان هم می‌باشد؛ چنان‌که در این رابطه نسبت به مرد چنین آمده است.

(۱۸۵)

قال رسول اللّه: «احسن النّاس ایمانا احسنهم خلقا و الطفهم باهله و انا الطفکم باهلی؛(۱)

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود: شایسته‌ترین مردم از نظر ایمان، خوش‌اخلاق‌ترین آنان و مهربان‌ترین آن‌ها با خانواده‌اش است و من مهربان‌ترین شما با خانواده‌ام هستم.»

حسن سلوک با اهل خانه چه زیبا، مهم و گران قدر است که پیامبر خاتم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » با تمام صفات کمال، آن را به خود منسوب می‌نماید و خود را در این جهت برترین هم می‌داند.

رابطه مستقیم ایمان و محبّت به همسر

امام صادق« علیه‌السلام » فرمود:

«ما اظنّ رجلاً یزداد فی هذا الامر خیرا الاّ ازداد حبّا للنّساء؛(۲)

هیچ مردی در قلمرو ولایت ما به خیر بیش‌تر نمی‌رسد، مگر این که محبّت و علاقه‌اش به زن‌ها افزون‌تر می‌شود.»

پیامبر اسلام« صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌فرماید:

«کلّما ازداد العبد ایمانا ازداد حبّا للنّساء؛(۳)

هر بنده‌ای که ایمانش به خدا بیش‌تر باشد، حرمت و محبّتش به زن‌ها بیش‌تر است.» امام صادق« علیه‌السلام » می‌فرماید:

«کلّ من اشتدّ لنا حبّا اشتدّ للنّساء حبّا؛(۴)

هر کس از محبّت بیش‌تری نسبت به ما [خاندان عصمت و طهارت] برخوردار باشد، محبّتش به زنان نیز شدیدتر است.»

۱- وسائل الشّیعه، ج۸، ص۵۰۷، ح۲۵٫

۲- وسائل الشّیعه، ج ۷، ص ۹، ح ۳٫

۳- بحارالانوار، ج۱۰۳، ص۲۲۷، ح۲۷٫

۴- بحارالانوار،ج۱۰۳،ص۲۲۷، ح۲۰٫

(۱۸۶)

این سه روایت با آن که لسان واحدی دارند، هر کدام از حلاوت خاصّ خود برخوردارند. در حدیث نخست سخن از «خیر فراوان» است، در روایت دوم «ایمان» مطرح می‌شود و در نقل سوم «شدّت حبّ اهل بیت» مطرح است و این سه امر ـ که تمام خیر و کمال است ـ در گرو دوست داشتن زنان است، آن هم زنان؛ نه تنها زن خود. از این بیان روشن می‌شود که مراد از محبّت شهوت یا نظر آلوده نیست، بلکه هم‌چون دوست داشتن گل و بلبل، نماز و عبادت، مسجد و قرآن و دیگر خوبی‌هاست.

قال رسول اللّه « صلی‌الله‌علیه‌وآله »: «ما احبّ من دنیاکم اِلاّ النّساء و الطّیب؛(۱)

تنها از دنیای شما زن‌ها و بوی خوش را دوست دارم.

این بیان حضرت که عطر و بوی خوش را با زن هم‌راه می‌سازد، خود حکایت از هم‌سویی زن با عطر دارد و محبّت پیامبر نسبت به این دو امر از صفای باطن، سلامت نفس، روح صافی و دل سرشار از عشق و مستی آن بزرگ‌وار حکایت می‌کند.

امام صادق« علیه‌السلام » فرمود:

«من اخلاق الانبیاء ـ صلی اللّه علیهم ـ حبُّ النّساء؛(۲)

از اخلاق پیامبران دوست داشتن زنان است.»

این بیان روشن می‌سازد که دوست داشتن زنان منحصر به پیامبر اسلام« صلی‌الله‌علیه‌وآله » نیست و حقیقتی است که تمام خوبان در آن سهیمند. به راستی هنگامی که انبیا چنین باشند، مؤمنان و صالحان هم چنین خواهند بود و وصفی که خوبان دارند، خدای خوبان هم خواهد داشت.

به طور کلّی در این چند روایت، معصومین« علیهم‌السلام » لطف فراوان به زن را ملاک و نشانه بهترین اخلاق و ایمان برشمرده‌اند و حتّی پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌فرماید: من نسبت

۱- کافی، ج۵، ص۳۲۱، ح۶٫

۲- کافی، ج۵، ص۳۲۰، ح۱٫

(۱۸۷)

به اهلم بهترین هستم. امام« علیه‌السلام » هم شدّت حب به زن‌ها را علامت ولایت دانسته و زیادی محبّت به آنان را مستحسن شمرده است؛ هم‌چنین پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » بهترین انتخاب خود را از دنیا عطر و زنان اعلام نموده است؛ همان طور که در روایت معروف دیگری به سه امر اشاره کرده و می‌فرماید:

«اخترت من دنیاکم الثلاث: النّساء، الطّیب و قرّة عینی فی الصّلاة؛(۱)

من از دنیای شما سه چیز را انتخاب کردم: زن‌ها، بوی خوش و نور چشم من در نماز است.» این روایت نشان می‌دهد که نهایت عشق و شور حضرت در نماز می‌باشد. عطر و زن، آرامش خاطر و صفای باطن می‌آورند و روح مؤمن را آماده قرب الهی می‌سازند و قرب با نماز به دست می‌آید.

سرانجام این روایات تا جایی می‌رسد که اخلاق انبیا را هم محبّت به زن‌ها می‌داند که این منتهای اهتمام و التفات به زن است. نسبت به این روایات دو امر مهم پیش می‌آید که در این مقام، هر یک به‌طور مستقل مطرح می‌گردد.

یک. دوست داشتن گناه است؟

دسته‌ای از این روایات، محبّت به زنان را به طور مطلق دنبال می‌کنند و همگان را به این نوع دوستی و دوست داشتن تشویق می‌نمایند تا جایی که پیامبر این امر را شعار خود و از صفات خویش می‌شمارد و خود را در این امر بهترین فرد روزگار معرّفی می‌نماید. پرسشی که در این جا پیش می‌آید، این است که: این دوستی و دوست داشتن مطلق است و نسبت به تمام زن‌ها می‌باشد ـ هم‌راه با در نظر گرفتن «حبّ النساء» پیامبر ـ یا مخصوص به همسر و محارم، از قبیل مادر و خواهر و امثال آن‌هاست؟ و دیگر این که

۱- بحار، ج۱۰۳،ص۲۱۸،باب۱،ح۷٫

(۱۸۸)

نوع‌دوستی در این زمینه چگونه است؟

نسبت به امر نخست باید گفت: این دوستی مطلق است و لسان دلیل، آن را به دسته‌ای خاص منحصر نمی‌کند؛ چنان‌که «دوست داشتن زنان» آمده؛ نه همسر یا مادر و خواهر، هر چند دوست داشتن محارم یاهمسر مصداق خاص و بارز این امر است.

اکنون این پرسش مطرح می‌شود که: این دوستی چه نوعیت و حد و مرزی دارد؟ آیا مطلق دوست داشتن، حتّی نامحرمان و زنان مردم را هم شامل می‌شود یا آن که چهره خاصّی در این زمینه در نظر است؟

در پاسخ باید گفت: این معنا، عام است و مؤمن هنگامی که صفای باطن و روح صافی داشته باشد، به تمام مظاهر الهی محبّت دارد و زنان در صدر این مظاهر قرار دارند. هنگامی که شاعر دل باخته حق و شوریده از خلق، غزل سر می‌دهد که «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست» دردش هرگز در آلودگی، شهوت و ناآرامی ظهور نمی‌یابد و تنها حبّ الهی و قرب حق را در این عشق دنبال می‌کند.

حبّ و دوستی نسبت به تمام مظاهر طبیعت و خلقت از آثار دل آکنده از محبّت الهی است. آن‌هایی که در دل، حب و عشق ندارند و از حرارت و شور بی‌بهره‌اند، هرگز محبّت خود را هم در دل ندارند، چه رسد به آن که محبّت به غیر داشته باشند. البته سمت و سوی محبّت، امری است و حقیقت آن امری دیگر؛ همان طور که نوع محبّت هم در چهره‌های خاص متفاوت است.

پس هنگامی که بر پشت کامیونی می‌نویسند «آیا دوست داشتن گناه است؟» باید گفت: هرگز، ولی چه نوع محبّتی و به چه کسی؟ محبّت به خدا، قرآن، گل و بلبل، عبادت، معرفت و علم و عشق، تمامی مطلق است و این نوع دوستی، کمال است؛ چه نسبت به زن و فرزند خود یا زنان دیگر، محرم یا نامحرم، آشنا یا بیگانه. چنین محبّتی از سر شورِ حبّ حق است، ولی هنگامی که محبّت و دوستی، خرد می‌شود، نوع محبّت به

(۱۸۹)

نامحرم غیر از محبت به محرم است؛ همان طور که نوع محبّت به همسر غیر از محبّت به مادر یا پدر است. اگرچه تمام این مصادیق، از نظر کلّی محبّت است، ولی در ظرف مصادیق، در جایی حب عزیز است ـ چون محبّت به پدر و مادر ـ و در جای دیگر، حب لذیذ است ـ چون محبّت به همسر ـ و یا حبّ نفسانی و شهوت است ـ چون علاقه به امور شهوانی ـ و هم‌چنان‌که گاه هم حب به معصیت تعلّق می‌گیرد ـ چون دل‌باختگی به حرام و گناه.

پس فردی می‌تواند بگوید: من تمام عالم و همه زنان عالم را از سر صدق دوست دارم، مانند حبّی که به حق و عدالت دارم؛ چنان‌که ممکن است حبّ فردی به همسرش از سر فساد و حرام باشد، آن‌گاه که نزد همسرش است و دلش نقش غیر می‌زند؛ از این رو مراد از محبّت، نوع کلّی و مقدّس و ورای شهوت و نفسانیت آن است که تمام اقسام محبّت زیر مجموعه آن می‌باشد و منافاتی با طهارت، عشق و دوستی و تفاوتی در مصادیق ندارد؛ هم‌چنان‌که اولیای حق حب به زن‌ها را با حب به اهل و دیگر مصادیق محبّت هم‌راه می‌سازند.

دو. محبّت به زن و قرب ولایی

پرسش دوم این است که: چگونه می‌شود دوست داشتن زن‌ها علّت «قرب ولایی» باشد و چه رابطه‌ای میان این حب و آن قرب برقرار است؛ در حالی که بسیاری از افراد به زن‌ها علاقه دارند و در خود چیزی به نام ولایت اولیای خدا نمی‌شناسند یا آن را نمی‌پذیرند و یا حتّی نسبت به آن انکار و عناد هم دارند.

در پاسخ باید گفت: رابطه حب زن‌ها و قرب به ولایت از باب ملازمه صفای باطن با حرارت و گرمی دل است. دلی که سرد و خشک است، محبّت ندارد و دلی که محبّت ندارد، نه زن، نه ولایت و نه هیچ چیز دیگری را نمی‌پذیرد؛ چه رسد به آن که

(۱۹۰)

دوست داشته باشد. دل سرد تنها می‌تواند امراض و نواقص را در خود جا دهد؛ هم‌چنان‌که پول پرستی، بخل و امساک یا قساوت و سیاست بازی می‌تواند لازمه همان سردی و خشکی باشد.

بنابراین، روایات یاد شده درصدد بیان یک ملازمه اقتضایی است و علّیت ندارد. با این بیان که: دل با محبّت، اهل بیت و اولیای الهی را دوست دارد و کسی که آن‌ها را دوست دارد، صفای باطن داشته، دارای عطوفت و مهربانی است و زن‌ها را هم دوست دارد. این رابطه و ملازمه اقتضایی، منافاتی با موارد نقضی که بیان شد ندارد؛ زیرا جهل و نادانی و یا مخالفت و عناد مانع آن حبّ می‌گردد، بی‌آن که خود توجّه و ذهنیتی نسبت به موقعیت موجود خود داشته باشد؛ پس دیگر نمی‌توان گفت: چرا بعضی افراد که ولایت را نمی‌شناسند، زنان را دوست دارند و یا برخی که زن‌ها را دوست دارند، نسبت به ولایت بغض و انکار دارند؛ زیرا در مورد نخست باید گفت: اقتضا این است که اگر ولایت بر افرادی که زن‌ها را دوست دارند، عرضه شود، آن را می‌پذیرند؛ چرا که آن‌ها دل‌های با محبّتی دارند و دل سالم و صافی و بامحبّت، از خوبی‌های اهل‌بیت و صفای زن‌ها روی‌گردان نیست. در مقابل، کسانی که با ولایت بغض و عناد دارند، صاحبان دل‌های آشفته، آلوده، خشک، خشن و بی‌روحی هستند که محبّت و عشق به خود را هم لمس نمی‌کنند؛ چه رسد به آن که اهل بیت« علیه‌السلام » و یا زن‌ها را دوست داشته باشند و آن‌چه از تمایلات این افراد نسبت به زن مشاهده می‌شود، تنها هوس‌های نفسانی و خودخواهی‌های درونی آن‌هاست؛ نه علاقه و عشق و دوستی نسبت به زن. در یک بررسی تاریخی و تحقیق روان شناختی با مقایسه محبّان معصومین« علیهم‌السلام » و دشمنان آنان به خوبی این امر قابل اثبات است که در مجلّدات تفصیلی درباره زن، مورد تحقیق قرار خواهد گرفت.

(۱۹۱)

محبّت و حریم حرمت زن

پیامبر بزرگ‌وار اسلام« صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌فرماید:

«فاشفقوا علیهنّ و طیبوا قلوبهنّ حتّی یقفن معکم و لاتکرهوا النّساء و لا تسخطوا بهنّ؛(۱)

با زنان مهربانی کنید و دل‌های آن‌ها را پاک و صافی نگاه دارید تا تنها با شما باشند، آنان را به کارهایی که از آن ناخرسندند، وادار نسازید و بر آن‌ها خشم نگیرید.»

حضرت امیرمؤمنان علی« علیه‌السلام » می‌فرماید:

«فدارها علی کلّ حالٍ و احسن الصّحبة لها فیصفو عیشک؛(۲)

در هر حال با همسرت مدارا کن و با او به نیکی مصاحبت و معاشرت نما تا زندگی‌ات با صفا و شیرین شود.»

امام صادق« علیه‌السلام » فرمود:

«کانت امرأةٌ عند ابی« علیه‌السلام »تؤذیه فیغفر لها؛(۳)

پدرم (امام باقر « علیه‌السلام ») زنی داشت که او را اذیت می‌کرد، ولی پدرم او را می‌بخشود.»

به زن «اف» نگوئید!

پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود:

«اخبرنی اخی جبرئیل و لم یزل یوصینی بالنّساء حتّی ظننت ان لایحلّ لزوجها ان یقول لها: افٍّ؛(۴)

برادرم جبرئیل پیوسته درباره زنان سفارش می‌کرد تا آن‌جا که گمان کردم برای

۱- مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۵۳، ح۲٫

۲- مکارم الاخلاق، ص۲۲۵٫

۳- کافی، ج ۵، ص ۵۱۰، ح ۱٫

۴- مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۵۲، ح۲٫

(۱۹۲)

مرد جایز نیست که نسبت به زنش کم‌ترین تغیر و تندی داشته باشد و حتّی به او «اُف» بگوید.

در این روایت، محبّت و عنایت به زن تا آن‌جا اوج می‌گیرد که زن به مرتبه پدر و مادر می‌رسد و همان‌طور که قرآن کریم می‌فرماید:«کم‌ترین لفظ زشت و نامناسب را به پدر و مادر نگوئید»،(۱) پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » هم می‌فرماید: «به زن هم کلمه نامناسبی چون «اف» نباید گفت.»

حال وقتی نمی‌توان یک کلمه چون «اف» به زن گفت، پر واضح است که آزار و اذیت او گناهی بس سنگین و نابخشودنی است.

سعادت زن در رضایت مرد

امام باقر« علیه‌السلام » می‌فرماید:

«لا شفیع للمرأة انجح عند ربّها من رضا زوجها و لمّا ماتت فاطمة« علیهاالسلام » قام علیها امیرالمؤمنین« علیه‌السلام » و قال: اللهم انّی راضٍ ابنة نبیک؛(۲)

برای زن هیچ شفاعتی در پیش‌گاه پروردگارش به اندازه رضایت شوهرش ثمربخش و مفید نیست و چون فاطمه(س) چشم از جهان فرو بست، امیرمؤمنان« علیه‌السلام » بالای سرش ایستاد و فرمود: خداوندا! من از دختر پیامبرت راضی و خشنودم.»

در این روایت از رضایت شوهر با عظمت فراوانی یاد شده تا جایی که این رضایت می‌تواند سبب شفاعت از زن خوش رفتار گردد.

۱- فلاتقل لهما اُفٍّ؛اسراء/۲۳٫

۲- بحارالانوار، ج۱۰۳،ص۲۵۶،ح۱٫

(۱۹۳)

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود:

«ویلٌ لامرأةٍ اغضبت زوجها و طوبی لامرأةٍ رضی عنها زوجها؛(۱)

وای بر زنی که شوهرش را به خشم آورد و خوشا به حال زنی که شوهرش از او راضی باشد.»

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود:

«خیر نسائکم الودود الولود المواتیة و شرّها الّلجوج؛(۲)

بهترین زنان شما زنی است که با محبّت و سازگار بوده و توان تولّد فرزندان بسیار داشته باشد و بدترین آنان زن لج‌باز و ناسازگار است.»

پیامبر اکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود:

«ایما امرأةٍ آذت زوجها بلسانها لم یقبل اللّه منها صرفا و لا عدلاً و لا حسنةً من عملها حتّی ترضیه و ان صامت نهارها و قامت لیلها؛(۳)

هر زنی که شوهرش را با زبانش بیازارد، خداوند هیچ کار واجب و مستحب و هیچ عمل نیکی را از او نمی‌پذیرد تا زمانی که شوهرش را راضی کند، اگر چه روزها روزه بگیرد و شب‌ها تا صبح به عبادت مشغول باشد.»

پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود:

«من کان له امرأةٌ تؤذی لم یقبل اللّه صلاتها و لا حسنةً من عملها حتّی تعینه و ترضیه و ان صامت الدّهر و قامت و اعتقت الرّقاب و انفقت الاموال فی سبیل اللّه و کانت اوّل من ترد النّار. ثمّ قال: و علی الرّجل مثل ذلک الوزر و العذاب اذا کان لها موءذیا ظالما؛(۴)

زنی که شوهرش را اذیت کند، خداوند نماز و کار نیکش را قبول نمی‌کند، اگرچه

۱- وسائل الشّیعه، ج۷، ص۱۵۵،ح۷٫

۲- مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۱۶۲، ح۱۲٫

۳- بحارالانوار ج۱۰۳، ص۲۴۴، ح۱۵٫

۴- وسائل الشّیعه، ج ۱۴، ص ۱۱۶، ح ۱٫

(۱۹۴)

تمام عمر را روزه بگیرد و نماز بخواند و بندگانی را آزاد و اموالش را در راه خدا انفاق کند. این زن نخستین کسی است که وارد جهنّم می‌شود، مگر آن که شوهر را از خود راضی کرده و به او کمک کند. سپس حضرت فرمود: مرد نیز اگر زنش را بیازارد و به او ظلم کند، چنین عذابی دارد.»

پیامبر « صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود:

«ایما امرأةٍ هجرت زوجها و هی ظالمةٌ حشرت یوم القیامة مع فرعون و هامان و قارون فی الدّرک الاسفل من النّار الاّ ان تتوب و ترجع؛(۱)

هر زنی که با شوهرش قهر کند، در حالی که خود به مرد ظلم کرده باشد، در روز قیامت با فرعون و هامان و قارون در پایین‌ترین جای‌گاه آتش محشور می‌شود، مگر آن که توبه کند و نزد شوهرش بازگردد.»

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود:

«والّذی بعثنی بالحقّ نبیا ما من امرأةٍ تمدّ یدیها ترید اخذ شعرةٍ من زوجها او شقّ ثوبه الاّسمر اللّه کفّیها بمسامیر من نارٍ؛(۲)

به خدایی که مرا به پیامبری برگزید سوگند، هیچ زنی نیست که دست‌هایش را بلند کند تا موی شوهرش را بگیرد یا لباسش را پاره کند، مگر آن که خداوند در دوزخ دست‌هایش را با میخ‌هایی از آتش می‌کوبد.

امام صادق« علیه‌السلام » فرمود:

«ملعونةٌ ملعونةٌ امرأةٌ تؤذی زوجها و تغمّه و سعیدةٌ سعیدةٌ امرأةٌ تکرم زوجها و لا تؤذیه و تطیعه فی جمیع احواله؛(۳)

دور از رحمت خداست، دور از رحمت خداست، هر زنی که شوهرش را بیازارد و

۱- مکارم الاخلاق، ص ۲۰۷٫

۲- مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۴۰٫

۳- بحارالانوار،ج۱۰۳،ص۲۵۲،ح۵۵٫

(۱۹۵)

او را غمگین سازد، و خوش بخت است، خوش بخت است، زنی که شوهرش را اکرام و احترام نماید، به او آزار نرساند و از او در تمام مواقع و حالات اطاعت کند.»

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود:

«ایما امرأةٍ منّت علی زوجها بمالها فتقول: انّما تأکل انت من مالی، لو أنّها تصدقّت بذلک المال فی سبیل اللّه لا یقبل اللّه منها الاّ ان یرضی عنها زوجها؛(۱)

هر زنی که با ثروتش بر شوهر خود منّت گذارد و به او بگوید: تو از ثروت من می‌خوری، اگر این ثروت را در راه خدا صدقه بدهد، خدا از او نمی‌پذیرد، مگر آن‌که شوهرش از او راضی شود.»

عن اسحاق بن عمّار قال: «قلت لابی الحسن« علیه‌السلام » و سألته عن المرأة الموسرة قد حجّت حجّة الاسلام فتقول لزوجها: احجّنی من مالی اله ان یمنعها؟ قال: نعم؛ یقول: حقّی علیک‌اعظم‌من‌حقّک‌علی‌فی‌هذا؛(۲)

اسحاق بن عمّار گوید: از امام کاظم« علیه‌السلام » پرسیدم: زن ثروت‌مندی که حج واجب خویش را به جای آورده است و به شوهرش می‌گوید: مرا با خرج خودم به حج بفرست، آیا شوهرش می‌تواند او را بازدارد؟ حضرت فرمود: آری، به او بگوید: در این باره حقّ من بالاتر از حقّ تو بر من است.»

دوستت دارم!

رسول خدا فرمود:

«قول الرّجل للمرأة انّی احبّک لا یذهب من قلبها ابدا؛(۳)

 

۱-مکارم الاخلاق، ص۲۰۲٫

۲- کافی، ج۵، ص۵۱۶، ح۱٫

۳- وسائل الشّیعه، ج۱۴، ص۱۰، ح۹٫

(۱۹۶)

این گفته شوهر به همسرش که «من تو را دوست دارم»، هرگز از قلب او بیرون نمی‌رود.»

زیباترین جمله‌ای که آدمی می‌تواند به کسی بگوید، این است که: «دوستت دارم!» پیامبر « صلی‌الله‌علیه‌وآله » در این روایت می‌فرماید: این جمله زیبا را به زن خود هدیه کن و نکته مهم این‌جاست که زن به خوبی قدر این جمله را می‌داند و هرگز آن را فراموش نمی‌کند.

این سخن سبب می‌شود که زن همه سختی‌های زندگی را فراموش کند و از هیچ‌گونه گذشت و محبّتی نسبت به مرد دریغ نداشته باشد. به راستی زن چه موجود عجیبی است که با یک جمله می‌توان او را به اوج محبّت رساند! حال این که برخی مردها در این زمینه موفّق نیستند، امر دیگری است. آری، باید در فرهنگ تربیتی خود دقّت و مطالعه داشته باشیم و مشکلات را بعد از شناسایی برطرف نمائیم.

حقّ همسر بر همسر

راوی می‌گوید: به امام صادق« علیه‌السلام » عرض کردم: حقّ زن بر شوهر چیست؟ حضرت فرمود:

«یشبع بطنها ویکسوجثّتها وان جهلت غفرلها؛(۱)

او را تأمین کند و نیازمندی‌هایش را برطرف سازد و اگر خطایی از او سر زد، ببخشاید.»

امام صادق« علیه‌السلام » فرمود:

«یسلّم الرّجل اذا دخل علی اهله و اذا دخل یضرب بنعلیه و یتنحنح یصنع

۱- وسائل الشّیعه، ج۱۵، ص۲۲۳، ح۳٫

(۱۹۷)

ذلک یؤذنهم انّه قد جاء حتّی لا یری شیئًا یکرهه؛(۱)

وقتی مرد به خانه وارد می‌شود، باید به خانواده‌اش سلام کند و هنگام ورود با صدای کفش یا سرفه کردن خانواده‌اش را از آمدن خود خبر دهد تا مبادا چیزی ببیند که برای او ناخوشایند باشد.»

در این روایت، معصوم« علیه‌السلام » به دو نکته مهم اشاره می‌کند که به‌طور معمول مورد غفلت واقع می‌شود: نخست این که به مردها سفارش می‌کند که هنگام ورود به خانه به زن خود سلام کنند. این در حالی است که در جامعه ما اغلب مردها از زن توقّع سلام دارند. دوم آن که به مردها سفارش می‌کند که سرزده وارد منزل نشوند تا زن آمادگی ورود مرد را داشته باشد و هم‌چنین سبب نشود که زن توهّم کند که شوهر به او اعتماد ندارد.

پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود:

«انّ للرّجل حقّا علی امرأته اذا دعاها ترضیه و اذا امرها لا تعصیه و لاتجاوبه بالخلاف و لاتخالفه؛(۲)

حقّ مرد بر زنش این است که چنان‌چه او را به سوی خود دعوت کند، با گوارایی خواسته‌اش را پاسخ دهد و هنگامی که او را به امری بخواند، رضایت او را جلب نماید و جواب مخالف ندهد و در هیچ امری با او مخالفت نورزد.»

رسول خدا « صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود:

«لاینبغی للمرأة ان تتصدّق بشی‌ءً من بیت زوجهاالاّ باذنه فان فعلت ذلک کان له الأجر و علیها الوزر؛(۳)

برای زن سزاوار نیست که از خانه شوهرش بدون اجازه او چیزی را صدقه

۱- بحارالانوار، ج۷۶، ص۱۱٫

۲- مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۴۳، ح۲٫

۳- همان، ص۶۰٫

(۱۹۸)

بدهد؛ پس اگر چنین کاری کرد، پاداش آن صدقه برای مرد و گناه برای زن است.»

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود:

«ایها النّاس اِنّ لنسائکم علیکم حقّا و لکم علیهنّ حقّا حقّکم علیهنّ انْ لا یدخلن احدا تکرهونه بیوتکم الاّ باذنکم؛(۱)

ای مردم! زن‌ها بر شما مردها حقّی دارند و شما هم بر آن‌ها حقّی دارید. حقّ شما بر زنانتان این است که کسی را بدون رضایت و اجازه شما به منزل وارد نکنند.»

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمودند:

«للرّجل علی المرأة ان تلزم بیته و تودّده و تحبّه و تشفقه و تجتنب سخطه و تتبّع مرضاته و توفّی بعهده و وعده؛(۲)

حقّ مرد بر زن این است که زن، موقعیت خانه را به خوبی حفظ نماید، با مرد دوست باشد، به او محبّت و مهربانی نماید، از خشم وی دوری کند و آن‌چه را مورد رضایت اوست، انجام دهد و به پیمان‌ها و وعده‌های او وفادار باشد.»

عن ابی جعفرٍ« علیه‌السلام » قال: «خرج رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله » یوم النّحر الی ظهر المدینة علی جملٍ عاری الجسم فمّر بالنّساء فوقف علیهنّ ثمّ قال: یا معاشر النّساء! تصدّقن و اطعن ازواجکنّ فانَّ اکثرکنّ فی النّار فلمّا سمعن ذلک بکین ثمّ قامت الیه امرأةٌ منهنّ فقالت: یا رسول اللّه! فی النّار مع الکفّار؟! و اللّه ما نحن بکفّارٍ فنکون من اهل النّار. فقال لها رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله »: انَّکنَّ کافراتٌ بحقّ ازواجکنّ؛(۳)

امام باقر« علیه‌السلام » فرمود: رسول خدا روز عید قربان سوار بر شتر برهنه‌ای به بیرون مدینه رفت. در این میان به گروهی از زنان رسید و نزد آنان ایستاد. آن گاه فرمود: ای

۱- بحارالانوار، ج۷۶، ص۳۴۸، ح۱۳٫

۲- مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۴۴، ح۲٫

۳- کافی، ج۵، ص۵۱۴، ح۳٫

(۱۹۹)

جماعت زنان! صدقه بدهید و از شوهرانتان پیروی کنید؛ زیرا بیش‌تر شما اهل آتش هستید. زنان همین که این جمله را شنیدند، گریستند. آن گاه یکی از آنان نزد حضرت آمد و گفت: ای رسول خدا! یعنی می‌فرمائید که در آتش و کنار کفّار خواهیم بود؟ سوگند به خدا ما کافر نیستیم تا اهل آتش باشیم! پیامبر به او فرمود: شما نسبت به حقّ شوهرانتان کافر هستید.»

در این روایت، پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » پیروی نکردن و بدرفتاری زن نسبت به مردش و بی‌توجهی او به حقوق شوهرش را برابر با کفر دانسته و به‌طور اخلاقی این‌گونه زن‌ها را اهل آتش و در کنار کفّار معرفی می‌فرماید، چراکه این‌ها نیز به‌نوعی بر روی حقیقت زندگی سرپوش گذاشته و خود را فریب می‌دهند.

شکیبایی در برابر بدی‌ها

پیامبر اکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود:

«انّ فی الجنّة درجةٌ لا یبلغها الاّ امامٌ عادلٌ او ذو رحمٍ وصولٌ او ذو عِیالٍ صبورٌ؛(۱)

در بهشت مرتبه‌ای است که جز سه کس به آن نائل نمی‌گردند: امام عادل، ـ پیشوای دادگستر ـ کسی که به صله رحم و ارتباط با بستگان اهتمام می‌بخشد و آن که خانواده تشکیل داده و در مشکلات آن صبور و شکیباست.

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمودند:

«من صبر علی سوء خلق امرأته اعطاه [اللّه] من الأجر ما اعطاه داوود« علیه‌السلام » علی بلائه ومن صبرت علی سوء خلق زوجها اعطاها مثل [ثواب] آسیة بنت مزاحمٍ؛(۲)

 

۱- بحار الانوار، ج۱۰۴،ص۷۰٫

۲- بحارالانوار،ج۱۰۳،ص۲۴۷،ح۳۰٫

(۲۰۰)

هر مردی که بد اخلاقی زنش را تحمّل کند، خداوند به او همان پاداشی را می‌دهد که به حضرت داوود به خاطر صبرش بر بلا عطا فرمود، و هر زنی که بداخلاقی همسرش را تحمّل کند، خداوند به او ثواب آسیه، دختر مزاحم (همسر فرعون) را عطا می‌فرماید.»

باید توجّه داشت که چنین تفاهم و گذشت دو جانبه‌ای از سوی زن و مرد در زندگی مشترک، موجب عشق و علاقه و مهر و محبّت آنان به یک‌دیگر می‌شود؛ پس این‌طور نیست که تفاهم و علاقه و مهر و محبّت یک‌سویی باشد؛ از این‌رو معصومین« علیهم‌السلام » تنها به تحمّل بد اخلاقی بعضی مردان سفارش نمی‌کنند، بلکه توصیه می‌کنند که زن و مرد، هر دو، نسبت به هم تحمّل و بردباری داشته باشند تا کانون زندگی آکنده از عطر دل‌انگیز عشق و صفا و مهر و محبّت و صمیمیت گردد.

آزار زنان

امام صادق« علیه‌السلام » می‌فرماید:

«لا تقذفوا نساء کم فانّ فی قذفهنّ ندامةً طویلةً و عقوبةً شدیدةً؛(۱)

به همسران خود تهمت نزنید و نسبت ناروا ندهید؛ زیرا پیامد این کار برای شما پشیمانی طولانی و عقوبتی سخت خواهد بود.»

پیامبر اکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود:

«الا وانّ اللّه عزّوجلّ و رسوله بریئان ممّن أضرَّ بامرأةٍ حتّی تختلع منه؛(۲)

بدانید! خدای عزّوجلّ و پیامبرش از کسی که زن خود را زیر فشار بگذارد تا مهرش

۱- بحار الانوار، ج۱۰۳، ص۲۴۹، ح۳۷٫

۲- همان، ج۷۶، ص۳۶۶، ح۳۰٫

(۲۰۱)

را ببخشد و او را طلاق دهد، بیزارند.»

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمودند:

«فای رجلٍ لطم امرأته لطمةً امراللّه عزّوجلّ مالک خازن النّیران فَیلْطَمُهُ علی حرّوجهه سبعین لطمةً فی نار جهنّم؛(۱)

هر کس به صورت زنش سیلی بزند، خداوند به مالک ـ فرشته دربان ـ جهنّم دستور می‌دهد که هفتاد سیلی به صورت او بزند.»

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمودند:

«ایما رجلٍ ضرب امرأته فوق ثلاثٍ، اقامه اللّه یوم القیامة علی رؤوس الخلائق، فیفضحه فضیحةً ینظر الیه الاّولون و الاخرون؛(۲)

هر مردی که به ناحق همسرش را بیش از سه بار بزند، خداوند او را در میان تمام اهل محشر چنان رسوا می‌کند که نخستین و آخرین افراد به وی می‌نگرند.»

این دو روایت چنان بیان بلند و صریحی دارند که به تمام توهّمات ناآگاهان نسبت به دین پایان می‌دهند. آری، این‌گونه نیست که حکم زدن زن، یک عمل شدید، مستمر و همگانی نسبت به زن‌ها باشد. اگر این زدن کبودی یا هر آسیب دیگری در زن شود، بر مرد دیه شرعی واجب می‌شود و در روز جزا هم به جای یک سیلی، هفتاد سیلی به صورت مرد خواهند زد و اگر این کار بیش از سه بار انجام شود، چنین مرد گستاخی در روز قیامت از رسواترین افراد محشر نزد موجودات، از حیوان و جن و ملک گرفته تا همه افراد بشر خواهد بود.

آیا بیانی شدیدتر از این می‌توان ترسیم نمود؛ آن هم درباره مردی که زنش را بیش از سه بار کتک زده و او را آزار و اذیت نموده است؟! گویا چنین مرد خشن و بی‌رحمی از یک قاتل جانی و حرفه‌ای عذابی شدیدتر و هول‌ناک‌تر دارد. حق هم همین است؛

۱- مستدرک الوسائل، ج۱۴،ص۲۵۰،ح۴٫

۲- مستدرک الوسائل،ج۱۴،ص۲۵۰،ح۶٫

(۲۰۲)

چراکه مرد باید پناه‌گاه و آرامش‌دهنده همسر خود باشد و چنین کسی با کتک‌زدن بی‌مورد، بر خلاف چنین طبیعتی حرکت کرده و از قدرت خود سوء استفاده نموده است.

اکنون در پایان این گفتار گرچه به خوبی روشن می‌شود که احکامی نظیر «زدن زن» در مکتب حیات بخش اسلام، در میان دیگر دستورات، چون موجی در میان دیگر امواج دریاست که به آن زیاد پرداخته نشده است ولیکن به‌راستی چگونه است که این همه دستورات الهام‌بخش و روح افزای دین نسبت به عشق و محبت و دوست داشتن زنان نادیده گرفته می‌شود و بحث‌هایی چون تنبیه ـ که بنابر ضرورت عقلی وسیله‌ای تربیتی بوده و تنها برای دسته اندکی از زنان، آن هم با شرایط ویژه و دشوار، لازم است ـ بزرگ‌نمایی می‌شود! آیا این دلیل بر ضعف قوای فکری یا عناد با حق نیست؟

(۲۰۳)

عشق زن در اطاعت از مرد

اگر اندکی در روایات یاد شده تأمّل شود، در می‌یابیم که وقتی بحث اطاعت معقول زن از مرد پیش می‌آید، سخن از استبداد و زورگویی مرد نسبت به زن در میان نیست، بلکه صحبت از اطاعت هم‌راه با عشق و محبّت و صفا و رضایت‌مندی است؛ چرا که آدمی به طور فطری هر که را دوست داشته باشد، از او اطاعت می‌نماید؛ چنان‌که خداوند حکیم می‌فرماید:

«قل ان کنتم تحبّون اللّه فاتّبعونی یحببکم اللّه؛(۱)

بگو اگر خدا را دوست دارید، از من تبعیت کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.» امام صادق« علیه‌السلام » هم می‌فرماید:

«من عرف اللّه احبّه و لازمه؛(۲)

هر کس خدا را بشناسد، او را دوست دارد و از او پیروی می‌کند.»

زندگی زمانی شیرین است که از یک سو مملو از احساس و شور و عشق باشد و از سوی دیگر در آن عقل و اقتدار بر احساس حاکم گردد تا این احساس بی‌کران از مسیر طبیعی خود خارج نشود. زن و مردی که بر اساس شناخت و معرفت و محبّت به یک‌دیگر پیوند خورده‌اند، زندگی خود را با عقل و درایت و عشق و شور و احساس و لطافت و به دور از هر گونه احساسات کاذب و بی‌اساس، سامان می‌بخشند. این احساس پاک و شور و عشق از زن، و آن مدیریت و تعقّل و اقتدار از مرد برمی‌خیزد و همین بستر طبیعی و ضرورت عقلی است که حکم می‌کند زن از مرد عاقل و هم کفو و هم شأن، آن هم در ظرف محبّت و عشق و صفا، اطاعت کند؛ اطاعتی که با عشق و محبّت هم‌راه است؛ نه با ظلم و خشونت.

۱- آل عمران / ۳۱٫

۲- مجموعه ورّام،ص۵۲٫

(۲۰۴)

اسلام؛ دین محبّت و عشق

در خانه‌ای که عشق و صفا و یک‌رنگی حاکم است، اطاعت و رضایت و هم‌دلی و صبر و تحمّل هم وجود دارد و به عکس، در خانه‌ای که از عشق و محبّت و یگانگی خبری نیست، چیزی جز نفرت و خشونت و سنگ‌دلی، ضرب و زور، اذیت و آزار و تهدید و ارعاب به چشم نمی‌خورد؛ از این‌رو حضرات معصومین« علیهم‌السلام » نسبت به دوستی و محبّت متقابل زن و مرد سفارش‌های فراوانی نموده‌اند تا جایی که درباره دین هم فرموده‌اند:

«هل الدّین الاّ الحبّ؛(۱)

آیا دین چیزی جز محبّت و دوستی است!» زیرا دوستی و محبّت متقابل است که اطاعت و پیروی معقول و خدا پسندانه را به دنبال می‌آورد.

پس اساس اطاعت در مواضع خاصّ خود باید همان رابطه متقابل حبّی – عشقی باشد؛ به ویژه میان زن و مرد که خداوند آن را از آیات و نشانه‌ها و ظهورات حبّی و عشقی خود معرّفی نموده است:

«و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّةً و رحمةً انّ فی ذلک لآیاتٍ لقومٍ یتفکرون؛(۲)

از نشانه‌های خداوند آن است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنار آن‌ها آرامش یابید و بین شما عشق و دوستی و مهربانی برقرار ساخت، در این امر نشانه‌هایی برای اندیش‌مندان است.»

آن گاه که نهاد خانواده بر پایه مهر و محبّت پایه‌گذاری شود، هر یک از زن و مرد، با توجّه به ویژگی‌های طبیعی و فطری خود در راه کمال و سعادت قدم برداشته و مسیر

۱- مستدرک، ج۱۲،باب۱۴،ص۲۱۹٫

۲- روم/۲۱٫

(۲۰۵)

رشد و تکامل را طی می‌کنند. شوهر داری، فرزند پروری و کارهای خانه برای زن و کار و تلاش بیرون خانه و کمک به همسر در منزل و… برای مرد، رشد و تکامل را در این بستر مهر و محبّت به ارمغان می‌آورد. در چنین فضایی حتّی عشق ورزی هم کمال‌آور می‌شود و زناشویی نیز رنگ تقدّس می‌گیرد و این تنها نظر و دیدگاه دین متمدّن اسلام است؛ دینی که بر اساس عشق و محبّت پایه‌گذاری شده است.

اکنون ما به اختصار تحت عناوینی به روایاتی چند که در همین زمینه به ما رسیده است، اشاره می‌کنیم تا روشن شود که اسلام دین محبّت است، نه ضرب و زور و اگر هم در جایی به دلیل ضرورت عقلی حرفی از «زدن» پیش می‌آورد، به دلیل همین مهر و محبّت است؛ همان‌طور که درد و برش و خون‌ریزی در عمل جرّاحی -که با نوعی خشونت و تندی هم‌راه است ـ سلامت و شادابی و حیات را برای بیمار به ارمغان می‌آورد. آری، یک عمل به ظاهر تند و تیز می‌تواند حکایتی از مهر و محبّت و رأفت انسانی، نسبت به انسان دیگر باشد.

پاداش بزرگ در انتظار زن

قال رسول اللّه « صلی‌الله‌علیه‌وآله »:

«ایمّا امرأةٍ رفعت من بیت زوجها شیئًا من موضعٍ الی موضعٍ ترید به صلاحاً نظراللّه عزّوجلّ الیها و من نظراللّه الیه لم یعذّبه؛(۱)

پیامبر اکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمودند: هر زنی که در خانه همسرش چیزی را جابه‌جا کند تا امور خانه را سامان بخشد، خداوند به او نظر لطف می‌کند و خداوند به هر کس نظر لطف و مرحمت نماید، هرگز او را عذاب نمی‌کند.»

۱- وسائل الشّیعه، ج۱۵، ص۱۷۵ / جامع احادیث الشّیعه، ج۲۱، ص۳۸۸٫

(۲۰۶)

امام صادق« علیه‌السلام » می‌فرماید:

«…. و ایمّا امرأةٍ خدمت زوجها سبعة ایامٍ اغلق اللّه عنها سبعة ابواب الناّر و فتح لها ثمانیة ابواب الجنّة تدخل من ایهّا شاءَت؛(۱)

هر زنی که هفت روز به شوهر خویش خدمت کند، خدای تعالی هفت در جهنّم را به رویش می‌بندد و هشت در بهشت را به رویش می‌گشاید تا از هر کدام که بخواهد، وارد بهشت شود.

این دو روایت، موقعیت و ارزش کار زن را در خانه مشخّص می‌سازد تا جایی که برای کاری اندک یا چند روزه، الطاف الهی و ورود به بهشت و نعیم را مطرح می‌کند. در این جا تقابل و مقایسه قابل توجّهی به چشم می‌خورد: کم‌ترین کار و بیش‌ترین جزا؛ جا به جایی چیزی یا خدمتی هفت روزه، در مقابل ورود به بهشت از تمام درهایش و یا ضمانت از عذاب که همه و همه از باب لطف و امتنان الهی نسبت به یک زندگی سالم و محبّت‌آمیز است. آیا به راستی معیار دین در درستی‌ها و سلامت و سعادت، عشق و محبّت و صفا و صمیمیت در کردار آدمی نیست؟

امام صادق« علیه‌السلام » می‌فرماید:

«ما من امرأةٍ تسقی زوجها شربةً من ماءٍ الاّکان خیراً لها من عبادة سنةٍ صیام نهارها و قیام لیلها و یبنی اللّه لها بکلّ شربةٍ تسقی زوجها مدینةً فی الجنّة و غفرلها ستین خطیئةً؛(۲)

زنی که لیوان آبی به شوهرش بدهد، این کار برای او بهتر از عبادت یک سال است که روزهایش روزه باشد و شب‌هایش عبادت کند. خداوند به جای هر لیوان آبی که این زن به دست شوهرش می‌دهد، شهری در بهشت برایش می‌سازد و شصت گناه او را

۱- وسائل الشّیعه، ج۱۴،باب۸۹،ص۱۲۳،ح۲٫

۲-وسایل الشیعه،ج۱۴،باب۸۹،ص۱۲۳، ح۳٫

(۲۰۷)

می‌آمرزد.

این بیان آن قدر تقابل و تفاوت میان عمل و جزا را به طور گسترده بیان می‌کند که گویی خداوند متعال می‌خواهد آن‌چه را که خیر است، به راحتی و به سادگی نصیب زن‌های مؤمن سازد. البته باید توجّه داشت که چنین پاداش و جزایی تنها در مقابل آب دادن یا هر کار ساده دیگری نیست، بلکه برای زنی است که این اعمال به ظاهر ساده را برای رضای خدا و قرب الهی انجام دهد. حال با این فرض، تناسب پاداش بی‌کران با عملی اندک برقرار می‌شود؛ زیرا نیت الهی و توجّه قربی زن، ارزش چنین پاداش‌هایی را دارد، اگرچه عمل اندک، ولی قالب و پیکره آن نیت است؛ پس مقایسه‌ای معقول موجب چنین تقییدی نسبت به اطلاق روایات می‌گردد؛ به طوری که بدون این قید و شرط، پاداشی چون یک شهر در بهشت یا بخشودن شصت گناه در مقابل دادن یک لیوان آب قابل تصدیق نیست، مگر آن که بگوئیم: ممکن است امتنان الهی چنین بخشش و بخشایشی را ایجاب کند که در این صورت می‌توان از این قید و شرط دست برداشت.

گشایش و آسایش برای زن

عن ابی حمزة الّثمالی، عن علی بن الحسین علیهما السّلام قال: «ارضاکم عنداللّه اسبغکم علی عیاله؛(۱)

امام زین العابدین« علیه‌السلام » فرمود: پسندیده‌ترین شما نزد خداوند، توسعه‌بخش‌ترین شما بر خانواده‌اش می‌باشد.»

یکی از صفات جوان‌مردان، مرد عمل بودن و توسعه بر زن و بچّه و اهل و عیال

۱- کافی،ج۴،ص۱۱،ح۱٫

(۲۰۸)

است که موجب وسعت و برکت عمر، صفای باطن و آرامش خاطر می‌گردد.

در این روایت، حضرت می‌فرماید: «بهترین شما نزد خدا شایسته‌ترین شما در رفتار با عیال و خانواده است.» البته رفتار شایسته با خانواده منافاتی با انفاق و ایثار نسبت به دیگران ندارد، بلکه روایت تنها در صدد هشدار به کسانی است که بدون انفاق و ایثار، بر خانواده خود سخت می‌گیرند و امساک دارند.

عن معمّر بن خلاد، عن ابی الحسن « علیه‌السلام » قال: «ینبغی للرّجل ان یوسّع علی عیاله کیلایتمنّوا موته…؛(۱)

معمّر می‌گوید: امام کاظم« علیه‌السلام » فرمود: سزاوار است که مرد در حدّ توان بر خانواده خویش وسعت و گشایش داشته باشد تا مرگ وی را آرزو نکنند… .»

این روایت می‌فرماید: چنان به خانواده خود رسیدگی کن که از سخت‌گیری تو آرزوی مردنت را نداشته باشند و فکر نکنند که در نبود تو آرام می‌گیرند و از اندوخته‌ات بهره‌ای می‌برند.»

عن الرّبیع بن یزید قال: سمعت ابا عبداللّه « علیه‌السلام » یقول: «الید العلیی خیرٌمن الید السّفلی و ابدأ بمن تعول؛(۲)

امام صادق« علیه‌السلام » فرمود: «دست بالا و بخشنده بهتر از دستِ زیر و گیرنده است، و در بخشش و انفاق از خانواده‌ات شروع کن.»

در میان بندگان خدا دسته‌ای نیازمندند و به طور طبیعی دسته‌ای هم باید بخشنده باشند؛ حضرت می‌فرماید: حال که چنین است، خوب است آدمی از کسانی باشد که بخشنده‌اند؛ نه از آنان که دستِ گیرنده دارند، و در هر حال، از هر دسته‌ای هستی، از کسانی که با تو زندگی می‌کنند، شروع کن، بی آن که از دیگر محرومان غافل باشی.

۱- همان،ح۳٫

۲- کافی،ج۴،ص۱۱،ح۴٫

(۲۰۹)

عن ابن ابی نصر، عن الرّضا « علیه‌السلام » قال: «صاحب النّعمة یجب علیه التّوسعة عن عیاله؛(۱)

امام رضا« علیه‌السلام » فرمود: بر شخص متمکن لازم است که بر عیال خویش گشاده دست باشد.»

اگر خداوند به کسی توسعه و امکانات بخشید، لازم است که ضمن انفاق بر دیگران، توسعه امکانات را بر عیال خود، بدون اسراف، دریغ ندارد.

عن السّکونی، عن ابی عبداللّه، عن آبائه« علیهم‌السلام » قال: قال رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله »: «المؤمن یأکل بشهوة اهله و المنافق یأکل اهله بشهوته؛(۲)

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود: مؤمن کسی است که به عشق خانواده‌اش غذا می‌خورد، و خانواده منافق، به میل و خواست وی غذا می‌خورند.»

از صفات خوب مؤمن این است که با شور و عشقِ زن و زندگی اش زندگی می‌کند و حتّی به میل آن‌ها غذا می‌خورد؛ در حالی که منافق، زن و بچّه‌اش باید با میل او بخورند: اگر او اجازه دهد، چیزی خورده می‌شود و گرنه نمی‌خورند. مؤمن، خوردن عیالش را خیر می‌بیند و منافق، خسارت.

در این روایت دو امر مورد اهتمام است:

یک. مراد از خوردن، تنها خوردن غذا نیست، بلکه همه حرکت‌های گوناگون مرد در جهت رضایت خانواده‌اش خواهد بود.

دو. مقایسه میان عنوان ایمان و نفاق به جهت آن است که نفاق خروج و گریز از درستی‌هاست و مؤمن چنین برخوردی را در زندگی از خود ظاهر نمی‌سازد.

«سهل بن زیاد، عن علی بن اسباط، عن ابیه، انّ ابا عبداللّه « علیه‌السلام » سئل اکان رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله » یقوت عیاله قوتاً معروفاً؟ قال: نعم؛ انّ النّفس اذا

۱- کافی،ج۴،ص۱۱،ح۵٫

۲- کافی،ج۴،ص۱۲،ح۶٫

(۲۱۰)

عرفت قوتها، قنعت به و نبت علیه اللّحم؛(۱)

از امام صادق« علیه‌السلام » سوءال شد: آیا رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » قوت و غذای شناخته شده [مورد میل و پسند] به عیالش می‌خوراند؟ امام« علیه‌السلام » فرمود: «آری؛ چرا که نفس اگر خوراک شناخته شده [و سازگار] بیابد، بدان قانع خواهد شد و آن گاه با خوردنش گوشت بر بدن می‌روید.»

هنگامی که از حضرت نسبت به نیازمندی‌های مناسب و «قوت معروف» پرسش می‌شود که آیا پیامبر به خانواده‌اش در این جهت رسیدگی می‌کرد، می‌فرماید: آری، و صحبت از غذای مناسب می‌شود؛ نه زیادی غذا. روشن است که قوت مناسب، آگاهی و معرفت به خود و زندگی و امکانات را لازم دارد تا انسان با شناخت آن‌ها به امکانات خود قانع و راضی شود و از آن شاد گردد و گوارایی بیند.

در این روایت به چند امر باید توجّه شود:

یک. در پرسش و پاسخ، سخن از قوت مناسب و معروف پیش می‌آید، نه زیادی و تکاثر، و این دو با هم متفاوتند. حیوانات بر اثر عدم آگاهی منطقی در پی زیادی هستند، اگر چه تناسب طبیعی را هم دنبال می‌کنند، ولی آدمی اگر در پی معرفت نباشد، تناسب طبیعی را هم دنبال نمی‌کند و در اندیشه تکاثر و زیادی است و بیش‌تر از حیوانات مشکل دارد.

دو. شناخت خوراک ـ که خود یک بخش معرفتی لازم دارد ـ متفرّع بر شناخت نفس است؛ همان طور که قناعت نفس به موجودی، متفرّع بر معرفت به قوت و غذاست و بی معرفت نفس، معرفت به غذا و یا قناعت و رضایت پیدا نمی‌شود.

سه. کام‌یابی و سرور در هر ظرفی بدون قناعت حاصل نمی‌شود و تانفس آدمی

۱- کافی،ج۴،ص۱۲،ح۷٫

(۲۱۱)

قناعت نیابد، سعادت نخواهد یافت و اهل دنیا با وجود تکاثری که دارند، باز هم از این صفت محرومند.

عن هشام بن سالمٍ، عن ابی عبداللّه« علیه‌السلام » قال: «کفی بالمرء اثماً ان یضیع من یعوله؛(۱)

امام صادق« علیه‌السلام » فرمود: برای گناه کاری انسان همین بس که عیال و نان خورانش را تباه سازد.»

چه گناهی از این بیش‌تر که کسی اهل و خانواده خود را ضایع سازد و آن‌ها را خوار نماید و موقعیتشان را متزلزل کند!

عن علی بن غراب، عن ابی عبداللّه « علیه‌السلام » قال: قال رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله »: «ملعونٌ ملعونٌ من القی کلّه علی النّاس. ملعونٌ ملعونٌ من ضیع من یعول؛(۲)

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود: از رحمت خدا دور است، از رحمت خدا دور است، کسی که سنگینی زندگی خویش را بر دوش مردم بیندازد. از رحمت خدا دور است، از رحمت خدا دور است، آن کس که عیالش را تباه سازد.»

بر اساس این روایت، دو دسته ملعون و مطرود درگاه الهی به حساب می‌آیند: نخست، کسانی که بار خود را بر دوش دیگران می‌اندازند؛ دسته دوم آنان که خانواده خود را خوار و ضایع و بی‌ارزش می‌سازند.

عن ابی حمزة قال: قال علی بن الحسین « علیه‌السلام »: «لان ادخل السّوق و معی دراهم ابتاع به لعیالی لحماً و قد قرموا احبّ الی من ان اعتق نسمةً؛(۳)

 

۱- کافی،ج۴،ص۱۲،ح۸٫

۲- کافی،ج۴،ص۱۲،ح۹٫

۳- همان،ح۱۰٫

(۲۱۲)

امام سجّاد« علیه‌السلام » فرمود:«رفتن به بازار و خرید چند درهم گوشت برای خانواده‌ام ـ آن گاه که زیاد بدان میل دارند ـ در نزد من خوشایندتر از آزاد کردن برده‌ای است.»

در این روایت، حضرت کمک به زن و بچّه و خرید خانه را برای خود با ارزش‌تر از ثواب بنده آزاد کردن می‌داند و با میل و علاقه فراوان چنین کاری را انجام می‌دهد.

عن عبداللّه بن سنان، عن ابی عبداللّه « علیه‌السلام » قال: «کان علی‌بن الحسین ـ علیهما السّلام ـ اذا اصبح خرج غادیاً فی طلب الرّزق فقیل له: یا ابن رسول اللّه! این تذهب؟ فقال: اتصدّق لعیالی. قیل له: اتتصدّق؟! قال: من طلب الحلال فهو من اللّه عزّوجلّ صدقةٌ علیه؛(۱)

امام صادق« علیه‌السلام » فرمود: همواره حضرت سجّاد« علیه‌السلام » بامدادان در طلب رزق از خانه بیرون می‌رفت. کسی از آن حضرت سوءال کرد: ای فرزند رسول خدا! کجا می‌روی؟

فرمود: برای عیالم در جست‌وجوی صدقه بر می‌آیم.

پرسید: آیا شما صدقه می‌ستانی؟!

آن حضرت فرمود: هر کس در پی روزی حلال بر آید، آن‌چه را به‌دست آورد، صدقه خداوند عزّوجلّ به اوست.»

در این روایت، حضرت طلب روزی برای خانواده را صدقه الهی به خود می‌داند؛ بر خلاف کسی که گمان می‌کند خودش کاری کرده و با زور بازو پولی را به دست آورده است.

عن معاذبن کثیرٍ، عن ابی عبداللّه « علیه‌السلام » قال: «من سعادة الرّجل ان یکون القیم علی عیاله؛(۲)

۱- کافی،ج۴،ص۱۲،ح۱۱٫

(۲۱۳)

امام صادق« علیه‌السلام » فرمود: «از نیک بختی مرد آن است که عیالش را سرپرستی نماید.»

یکی از موارد سعادت مرد این است که نزد زن و فرزندان خود شرم‌سار نگردد و به خوبی از عهده رسیدگی به آنان بر آید و این خود از مصادیق قیمومت مرد نسبت به اهل و عیالش می‌باشد؛ چنان‌که در آیه شریفه آمده است:

«الرّجال قوّامون علی النّساء؛(۱)

مردها بر طایفه زن‌ها، عنوان سرپرستی دارند.» این عنوان تنها به معنای دستور و فرمان و یا آمیخته با حالت استکبار و تبختر نیست، بلکه حمایت، رسیدگی، هم‌یاری و هم‌دلی است.

هم‌یاری شوهر در کارهای منزل

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌فرماید:

«یا علی! من لم یأنف من خدمة العیال دخل الجنّة بغیر حسابٍ. یا علی! خدمة العیال کفّارة الکبائر و یطفی غضب الرّبّ و مهورالحور العین و یزید فی الحسنات و الدّرجات. یاعلی! لا یخدم العیال الاّ صدّیقٌ او شهیدٌ او رجلٌ یرید اللّه به خیر الدّنیا والاخرة؛(۲)

یا علی! هر کس از خدمت به خانواده‌اش روی برنتابد و شکایت نکند، بدون حساب وارد بهشت می‌شود.

علی جان! خدمت و کمک به زن [در کارِ خانه و هر زمینه‌ای] سبب ریزش گناهان بزرگ، پاک شدن از گناهان کبیره و خاموشی آتش غضب الهی می‌شود و مهریه حوریان بهشتی و موجب زیادی حسنات و ارتقای درجات معنوی می‌باشد.

یا علی! کسی به عیال خود خدمت و کمک نمی‌کند، مگر آن که مقام صدّیق یا شهید

۱- کافی،ج۴،ص۱۳،ح۱۳٫

۲- نساء/۳۴٫

۳- مستدرک، ج۱۳،ص۴۹،باب۱۷٫

(۲۱۴)

را دارا باشد یا مردی باشد که خداوند اراده کرده خیر دنیا و آخرت را به او عطا نماید.»

در حدیثی دیگر رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌فرماید:

«حقّ الرّجل علی المرأة انارة السّراج و اصلاح الطّعام و ان تستقبله عند باب بیتها فترحّب و ان تقدّم الیه الطّست و المندیل و ان توضّئه و ان لا تمنعه نفسها الاّ من علّةٍ؛(۱)

وظیفه زن نسبت به شوهرش این است که چراغ خانه را بیفروزد و غذای مطبوع و نیکو طبخ نماید، هنگامی که شوهرش به خانه باز می‌گردد، تا در خانه به استقبال او برود و سپس ظرف آب و حوله را فراهم نماید و به او کمک کند تا دست هایش را بشوید و چنان‌چه عذری نداشته باشد، مانع از نزدیکی او نگردد.»

این روایت، حسن شوهرداری را روشن نگاه داشتن چراغ خانه ـ که همان حیات و نشاط زندگی است ـ می‌داند و هنر آشپزی را به عنوان یکی از اصلی‌ترین مسؤولیت‌ها و کارهای بانوان در خانه معرّفی می‌نماید. هم‌چنین این حدیث، حسن برخورد با شوهر را هنگامی که از کار روزانه فارغ شده و به منزل باز می‌گردد، به خوبی بیان می‌کند.

آری، اگر این روایت در کنار روایت دیگر که رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمود: «مرد نباید به همسر خود حتّی «افّ» بگوید»،(۲) قرار گرفته و به هر دو عمل شود، زندگی مشترک پر از شور و عشق و مهر و محبّت و صفا و شیرینی می‌شود و دیگر از فرمانده و فرمان‌بر و ضرب و زور، خبری نیست.

به راستی چقدر ظرافت و آگاهی لازم است تا بتوان میان این دو روایت جمع کرد و طرح کلّی و کامل دین را برای زندگی مشترک بیان نمود؛ دینی که از یک سو می‌گوید: شوهرداری، جهاد زن است که حکایت از کار عظیم، مهم و شریف زن می‌کند و از سوی

۱- مستدرک‌الوسائل،ج۱۳، ص۲۴۵، ح۲٫

۲- همان، ج۱۴، ص۲۵۲، ح۲٫

(۲۱۵)

دیگر می‌گوید: باید با زن با مهر و محبّت برخورد کرد و نباید به او «اف» هم گفت.

امام صادق« علیه‌السلام » می‌فرماید:

«کان علی« علیه‌السلام » یحتطب و یستقی و یکنس و کانت فاطمة« علیهاالسلام » تطحن و تعجن و تخبز؛(۱)

امام صادق« علیه‌السلام » می‌فرماید: علی« علیه‌السلام » برای خانه هیزم می‌آورد، آب از چاه می‌کشید و خانه را جارو می‌کرد و حضرت زهرا(س) گندم را آرد می‌کرد، خمیر درست می‌کرد و نان می‌پخت.»

علی« علیه‌السلام » و فاطمه(س) دو میوه دل پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » و روح مجسّم حقیقت و چهره زیبای عدالت و عصمت، در خانه چنین رفتار شیرین و متقابلی دارند. حضرت امیر« علیه‌السلام » هیزم می‌آورد و فاطمه گندم را آرد می‌کند. علی« علیه‌السلام » آب از چاه می‌کشد و فاطمه(س) خمیر درست می‌کند. فاطمه(س) نان می‌پزد و علی« علیه‌السلام »، صاحب ذوالفقار، خانه را جارو کند. آری! به حق، این زوج بی‌نظیر که حنای عشق لیلی و مجنون را بی‌رنگ نموده‌اند، الگوی صحیح مسلمانی‌اند.

اینان نه چون لیلی و مجنون بیابان‌گرد می‌شوند و نه چون اهل خلوت و خلسه، دیوانه وار در پی هم می‌گردند، بلکه با آن که خون و قیامِ امّت و عالمی می‌باشند و پهلوی شکسته و در و دیوار و تازیانه را هم لمس می‌کنند، الگوی کامل عشق و زندگی و تقسیم کار و احترام متقابل به یک‌دیگرند و این است روش مسلمانی و منش معقول.

پس هر یک از زن و مرد باید در اداره زندگی مشترک، در حدّ توان و به تناسب کارها، خود را مسؤول بدانند و از افراط و تفریط هم پرهیز کنند. همان طور که زن نسبت به کارهای اجتماعی نمی‌تواند بی‌تفاوت باشد، مرد هم نباید در کارهای داخل

۱- وسائل الشّیعه، ج۷، باب۱۲۳، ص۱۶۴، ح۳٫

(۲۱۶)

منزل بی‌نقش باشد و شریک زندگی را کلفت خود به حساب آورد؛ هم‌چنان‌که زن نیز نباید گمان کند که شوهرش خدمت‌کار اوست.

در یک بیان آزاد عقلی باید گفت: زن و مرد، هر دو، نسبت به زندگی مشترک مسئولند. زن عضو غیر مسئول زندگی نیست، بلکه کار او در منزل، شوهرداری، فرزندپروری، خانه‌داری، نشاط آفرینی و… است که این امور، کمال و جهاد اوست.

زن و جهاد

در اسلام، جهاد و نبرد در راه حق و عدالت عنوانی بسیار مقدّس است که حیات و عظمت دین به تجسّم حقیقی آن بستگی دارد. موضوع جهاد در اسلام به طور کلّی دو بخش دارد:

یک. جهاد در میدان جنگ با دشمنان خارجی؛ مانند: کفّار، مشرکان و منافقان؛

دو. جهاد در میدان ستیز با دشمنان داخلی و درونی؛ هم‌چون کفر و شرک و نفاق نفسی، هواهای نفسانی و امیال شیطانی؛ هم‌چنان‌که پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌فرماید:

«اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک؛(۱)

بدترین دشمنان تو دشمن درونی توست.»

کشتگان جهاد بیرونی شهید محسوب می‌شوند؛ هم‌چنان‌که هر کس در جهاد درونی، خودخواهی، من پرستی و هواهای نفسانی را از بین برد و زیر پا گذارد، به مقام قرب و شهود حق می‌رسد. زن و مرد در این میدان از جهاد ـ که به تعبیر پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » جهاد اکبر است(۲) ـ به‌طور یک‌سان می‌توانند شرکت داشته باشند و به مقام‌های عالی نیز نائل گردند؛ چنان‌که حق تعالی می‌فرماید:

۱- بحارالانوار،ج۷۰،ص۶۴،ح۱٫

۲- همان،ج۱۹،ص۱۸۲،ح۳۱٫

(۲۱۷)

«والّذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛(۱)

هر کس [ از زن و مرد] در راه وصول ما [با امیال نفسانی خود] مبارزه نماید، راه‌های هدایت و وصول را به او نشان خواهیم داد.»

در روایات معصومین« علیهم‌السلام » محور اصلی این جبهه و جهاد برای زن، خانه و خانواده، شوهرداری و تربیت فرزند معرّفی شده است که در رأس همه آن‌ها شوهرداری قرار دارد؛ هم‌چنان‌که پیامبر اکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌فرماید:

«جهاد المرأة حسن التّبعّل؛(۲)

جهاد زن، خوب شوهرداری است.» و در روایت دیگری امیر مؤمنان علی« علیه‌السلام » می‌فرماید:

«کتب اللّه الجهاد علی الرّجال و النّساء فجهاد الرَّجل بذل ماله و نفسه حتّی یقتل فی سبیل اللّه و جهاد المرأة ان تصبر علی ماتری فی اذی زوجها و غیرته؛(۳)

خداوند بر زن و مرد جهاد در راه خودش را واجب نمود. جهاد مرد آن است که مال خود را در راه خدا ببخشد و جان خود را در راه حق فداکند و شهید شود و جهاد زن این است که بر آزار و اذیت و غیرت ورزی [بی‌مورد] شوهر خویش بردباری ورزد.»

در روایتی دیگر پیامبر گرامی اسلام می‌فرماید:

«ایما امرأةٍ اعانت زوجها علی الحجّ و الجهاد او طلب العلم اعطاها اللّه من الثّواب ما یعطی امرأة ایوب« علیه‌السلام »؛(۴)

هر زنی که در حج و جهاد و طلب دانش به شوهرش کمک کند، خداوند پاداشی را

۱- عنکبوت / ۶۹٫

۲- مستدرک الوسائل،ج۸،باب۱،ص۸٫

۳- همان، ج۱۴، ص۲۴۷/کافی، ج۵، ص۹، ح۱٫

۴- مکارم الاخلاق، ص۲۰۶٫

(۲۱۸)

که به زن حضرت ایوب« علیه‌السلام » داد، به او نیز می‌دهد.»

فرزندپروری و عنایتی شگرف

درباره امر مهم و دشوار فرزند پروری نیز رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » می‌فرمایند:

«والّذی بعثنی بالحقّ نبیاً و رسولاً و مبشّراً و نذیرا، مامن امرأةٍ تحمل من زوجها ولداً الّا کانت فی ظلّ اللّه عزّوجّل حتّی یصیبها طلقٌ یکون لها بکلّ طلقةٍ عتق رقبةٍ مؤمنةٍ، فاذا وضعت حملها و اخذت فی رضاعه، فما یمصّ الولد مصّةً من لبن امّه الّا کان بین یدیها نوراً ساطعاً یوم القیامة یعجب من راها من الاوّلین و الآخرین، کتبت صائمةً قائمةً و ان کانت مفطرةً کتب لها صیام الدّهر کلّه و قیامه، فاذا فطمت ولدها، قال الحقّ جلّ ذکره:«یا ایتها المرأة! قد غفرت لک ما تقدّم من الذّنوب، فاستأنفی العمل رحمک اللّه؛(۱)

سوگند به خدایی که مرا به حقیقت پیغمبر و رسول قرار داد و به عنوان بشارت بخش و بیم دهنده برانگیخت، هیچ زنی نیست که از همسر خود صاحب فرزند شود و رنج بارداری را تحمّل کند، مگر آن که خداوند در عوض هر رنج و دردی که در این راه می‌کشد، به او ثواب و پاداش آزادی یک بنده مؤمن را عنایت می‌کند و پس از تولّد کودک، در ازای هربار شیردادن به فرزند، خداوند، روز قیامت چنان نوری در مقابل رویش روشن می‌گرداند که هر کس، از نخستین و آخرین، آن نور را ببیند، به شگفتی و تعجّب فرو می‌رود.»

هم‌چنین خداوند مادر را جزو کسانی که تمام عمر را نماز گزارده و روزه گرفته‌اند، قرار می‌دهد، هر چند او در زمان شیر دهی روزه دار نباشد؛ و آن گاه که کودک از شیر باز

۱- مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۴۵، باب۶۱، ح۲٫

(۲۱۹)

گرفته شود، دریای رحمت خداوند به خروش آمده و خطاب به او می‌فرماید: ای زن! به حقیقت، تو از گناهان گذشته پاک شدی؛ اینک عملت را از نو آغاز کن؛ زیرا خداوند تو را مورد رحمتش قرار داد.

از مجموع این روایات به دست می‌آید که گر چه خداوند به‌واسطه شخصیت وجودی زن، از باب لطف و امتنان، او را از جنگ و درگیری مستقیم با دشمنان دین دور داشته، ولی در عوض، محورهای دیگری از جهاد را بر روی او گشوده است؛ به طوری که زن می‌تواند از این طریق به اجر و ثواب جهاد و کمالات معنوی آن دست یابد.

آری، اجر و پاداش زنی که در منزل برای هر چه با صفاتر کردن زندگی مشترک از خود فداکاری و گذشت نشان می‌دهد و بر ناملایماتی که گاه از سوی شوهر به او می‌رسد، بردباری می‌ورزد تا دل او را به دست آورده و از خود راضی نماید، اگر از اجر و پاداش مرد در رویارویی با دشمنان دین بیش‌تر نباشد، کم‌تر نیست؛ همان‌طور که رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » به زنی به نام «حولا» می‌فرمایند:

«یا حولاء! ما من امرأةٍ تحمّل من زوجها کلمةً الاّ کتب اللّه لها بکلّ کلمةٍ ما کتب من الاجر للصّائم و المجاهد فی سبیل اللّه عزّوجلّ؛(۱)

ای حولا! هیچ زنی نیست که از شوهرش کلمه ناخوشایندی را تحمّل کند، مگر آن که خداوند در ازای هر کلمه بدی برای او اجر انسان روزه دار و مجاهد در راه خدا را می‌نویسد.»

از بیان این روایات ملکوتی، دیدگاه و منش دین نسبت به موقعیت زن و مرد به طور کامل به دست می‌آید. دین از یک سو به مرد می‌گوید: کم‌تر از «اف» هم به زن مگو و از سوی دیگر به زن می‌گوید: سختی‌ها و حرف‌های ناروا و دل‌خراش شوهر را تحمّل کن

۱- مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۴۵٫

(۲۲۰)

تا گذشته از استمرار و بقای زندگی، پاداش اخروی خود را نیز بیابی.

البته این نکته نیز شایان ذکر است که هر چند تحمّل و شکیبایی زن در برابر شوهر بدگفتار، پاداش فراوان اخروی دارد، ولی این مسأله منافاتی با معصیت مرد در آزار دادن زن ندارد و نباید دست‌آویزی برای توجیه رفتار او شود.

نکته دیگر آن که اسلام تنها زن را از وجوب و ضرورت قسم نخست جبهه و جهاد معاف نموده است؛ زیرا به فرمایش امیر مؤمنان علی« علیه‌السلام »:

«فانّ المرئة ریحانةٌ لیست بقهرمانةٍ؛(۱)

زن گل و ریحان زندگی است؛ نه پهلوان و جنگ‌جو.» ولی با این همه، زن نیز می‌تواند به شکلی هم‌راه با مرد در این جهاد مقدّس نقش مناسب خود را ایفا نماید و از مواهب مادّی و معنوی آن بهره‌مند گردد؛ چنان‌که امام باقر« علیه‌السلام » می‌فرماید:

«انّ رسول اللّه « صلی‌الله‌علیه‌وآله » خرج بالنّساء فی الحرب حتّی یداوین الجرحی؛(۲)

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » در هنگام جنگ، زنان را نیز با خود هم‌راه می‌ساخت تا مجروحان را مداوا کنند.»

۱- کافی، ج۵، ص۵۱۰، ح۳٫

۲- کافی،ج۵، ص۴۵، ح۸٫

(۲۲۱)

مطالب مرتبط