آسیبشناسی و چارهجویی مشکلات گذشته و پیش روی انقلاب اسـلامی
شناسنامه
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | راهبردهای کلان نظام اسلامی : آسیبشناسی و چارهجویی مشکلات گذشته و پیش روی انقلاب اسلامی/ محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | اسلامشهر: انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳. |
مشخصات ظاهری | : | ۱۱۰ ص.؛ ۵/۱۴×۲۱سم. |
فروست | : | مجموعه آثار؛ ۱۶۱ . |
شابک | : | ۴۰۰۰۰ ریال۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۷۶-۳ : |
وضعیت فهرست نویسی | : | فاپا |
یادداشت | : | کتابنامه به صورت زیرنویس. |
عنوان دیگر | : | آسیبشناسی و چارهجویی مشکلات گذشته و پیش روی انقلاب اسلامی. |
موضوع | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ – — پیامها و سخنرانیها |
موضوع | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ – — مصاحبهها |
موضوع | : | انقلابهای اسلامی |
موضوع | : | ایران — تاریخ — انقلاب اسلامی، ۱۳۵۷ — تاثیر |
رده بندی کنگره | : | DSR۱۵۵۳/ن۷۸ر۲ ۱۳۹۳ |
رده بندی دیویی | : | ۹۵۵/۰۸۳ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۲۹۹۳۶۴۸ |
(۴)
فهرست مطالب
پیشگفتار··· ۷
راهبرد اول:
پاداش مضاعف مجاهدان در دیدار با آزادگان··· ۹
راهبرد دوم:
ورودی، خروجی و نتیجهٔ انقلاب اسلامی ۱۷
راهبرد سوم:
پاداش طهارت روح··· ۲۳
راهبرد چهارم:
تعهد و تخصص··· ۳۱
راهبرد پنجم:
علل ظهور و سقوط تمدنها از نظر اسلام··· ۴۱
راهبرد ششم:
جنگ و صلح از دیدگاه اسلام··· ۴۷
(۵)
راهبرد هفتم:
عوامل پیروزی مسلمانان در جنگ خیبر··· ۵۵
راهبرد هشتم:
شیوهٔ دفاعی مسلمانان در جنگ خندق··· ۶۳
راهبرد نهم:
کارنامهٔ انقلاب اسلامی ۶۹
(۶)
پیشگفتار
کتاب حاضر نُه راهبرد دارد که مهمترین مسایل مربوط به انقلاب اسلامی را به بحث میگذارد. راهبرد نخست از پاداش مضاعف مجاهدانی سخن میگوید که در راه آرمانهای انقلاب اسلامی سختیهای بسیاری را بر خود هموار نمودهاند. همچنین ورودی، خروجی و نتیجهٔ انقلاب اسلامی در راهبرد بعدی تحلیل میگردد و از پاداش طهارت روح برای کسانی میگوید که روحیهٔ انقلابی خود را در دوران سازندگی، اصلاحات و بعد از آن حفظ نمودهاند و آرمانهای اولی انقلاب را فراموش ننموده یا از آن به انحراف نگراییدهاند. بحث «تعهد و تخصص» نیز از بحثهایی است که در نحوهٔ زمامداری مؤثر است و در مصاحبه با رادیو فرهنگ انجام شده است. اما چهار بحث: «علل ظهور و سقوط تمدنها از نظر اسلام»، «جنگ و صلح از دیدگاه اسلام» و «عوامل پیروزی مسلمانان در جنگ خیبر» مصاحبههایی
(۷)
بوده که توسط برخی از عوامل شبکهٔ یک سیمای جمهوری اسلامی ایران با نگارنده در تاریخ دهم فروردین ماه سال ۱۳۸۸ به بهانهٔ برگزاری همایشی با عنوان دفاع غیر عامل در خرداد ماه همان سال، انجام شده که این مصاحبه نیز همچون دیگر مصاحبههایی که برای شبکههای داخلی میشده است پخش نگردید و ما آن را با ویرایش مختصری در اینجا میآوریم. راهبرد پایانی نیز به بررسی کارنامهٔ انقلاب اسلامی میپردازد.
وآخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین
(۸)
راهبرد ۱
پاداش مضاعف مجاهدان
در دیدار با آزادگان
اشاره: این سخنرانی در تاریخ ۱۷ / ۷ / ۱۳۸۱ در جمع گروهی از طلاب و روحانیان آزاده ایراد شده است.
بسم اللّه الرحمن الرحیم. الحمد للّه ربّ العالمین، والعاقبة للمتّقین، والنّار للملحدین، ثمّ الصّلاة والسّلام علی سیدنا ومولانا أبی القاسم محمّد و علی آله الطّیبین الطّاهرین، ولعنة اللّه علی أعدائهم أعداء الدین.
فبعد، فقد قال الحکیم فی محکم کتابه: «مَا عِنْدَکمْ ینْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ، وَلَنَجْزِینَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کانُوا یعْمَلُونَ»(۱).
در این محفل که زندگی، تازگی، نورانیت و گرانقدری از چهرههای شما آزادگان عزیز و روحانیان گرامی پیداست و در این
- نحل / ۹۶٫
(۹)
ایام مبارک که شبانگاه میلاد آقا امام سجاد علیهالسلام است، برای آنکه همه مسرور و شادمان باشید، صلواتی محبت نمایید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
در این شب گرامی و در محفل گرم شما بزرگان میخواهم از خود شما آزادگان سرافراز بگویم. من بحث از شما را در دو حیث طرح مینمایم: یکی آنچه مورد اهمیت است به اقتضای وجود گذشتهٔ شماست و دیگر مسألهٔ علم و تهذیب و نیز موقعیت معنوی شما نسبت به جهان و انقلاب اسلامی است از آن جهت که اهل علم و روحانی میباشید.
کریمهای که در سورهٔ نحل قرار دارد و قرائت شد در شأن شما سرافرازان است که میفرماید: «مَا عِنْدَکمْ ینْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ، وَلَنَجْزِینَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کانُوا یعْمَلُونَ»(۱). آنچه نزد شماست تمامی دارد و آنچه نزد خداست میماند. باید دانست میان «فنا» و «نفد» تفاوت است. «نفد» از بین رفتن تدریجی است اما فنا لحاظ جمعی و مجموعی دارد. عمر انسانی و حرکت او بهتدریج از دست میرود. کارهایی که تدریجی است از اهمیت بیشتری برخوردار است. یک وقت جوانی در جبهه شبانهروز حرکت میکند و با شرکت در حملهای به درجهٔ رفیع شهادت میرسد. این کار نسبت به کسی که جراحت بر میدارد یا
- نحل / ۹۶٫
(۱۰)
به اسارت گرفتار میشود آسانتر است. درست است که شهادت بسیار سنگین است اما چنین حرکتی که در فضای باز و با اراده، اختیار و ایمان انجام میگیرد، در برابر اسارت که درد خود را بهتدریج و به صورت نفد بر انسان وارد میآورد و مدتها او را در سلولهای دشمن وحشی گرفتار میسازد آسانتر است. اسیر، اختیاری از خود ندارد و او را در فضایی بسته با انواع شکنجهها و سختیها که شما بهخوبی از آن اطلاع دارید زندانی میکنند. البته شهادت به رشادت و شهامت نیاز دارد اما اسارت صبوری و حلم را نیز لازم دارد: «مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش». در این آیهٔ مبارکه وعدهٔ اجر به صابران داده میشود: «وَلَنَجْزِینَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کانُوا یعْمَلُونَ». سیاق این مبارکهٔ الهی را ببینید. این آیه قبل از واژهٔ صبر از واژهٔ ایمان استفاده نمیکند و نمیفرماید «الذین آمنوا و صبروا»؛ چرا که اگر کسی به مقام صبر برسد، ایمان وی به هدفش محرز است. این آیه از «علم» هم چیزی نمیگوید و فقط «صبر» را موضوع اجر قرار میدهد که بسیار حایز اهمیت است. داشتن صبوری و بردباری آسان نیست. در کتابها مینویسند صبر یا در مقابل معصیت است، یا در مقابل طاعت و یا در مقابل مصیبت. اگر عزیزی از انسان از دنیا رفت، باید صبور بود؛ اگر تکلیفی بر عهدهٔ انسان آمد باید صبور بود و با استقامت، آن را انجام داد؛ و اگر موضع
(۱۱)
گناهی پیش آمد، باید صبر بر خویشتنداری داشت و خود را کنترل نمود تا به گناه آلوده نشد. ما صبر چهارمی هم داریم که آن صبر در برابر معصیت دیگری است. دشمن غداری با همهٔ اقتداری که دارد کسی را اسیر نماید و انواع معصیتها را بهزور بر او وارد آورد. در چنین موقعیتی نیز صبوری لازم است و این صبر بسیار سنگین است و تحمل بالایی میخواهد. شما در برابر این معاصی هیچ آزادی و اختیاری ندارید. شما در زمان اسارت، به عنوان نمایندهٔ یک مملکت زیر ذرهبین بودید و همه شما را میدیدند اما شما با مقاومت خود بر سر ارزشهای انقلاب اسلامی، آن دشمنان را خسته و بریده میکردید. آنان بیشتر فشار میآوردند و شما تیزتر میشدید و این خیلی عظمت دارد و برای همین برترین اجر را نیز دارد؛ چرا که میفرماید پاداش آنان را بهتر از عملکرد آنان خواهیم داد: «بِأَحْسَنِ مَا کانُوا یعْمَلُونَ»؛ به این معنا که اگر شما پنجاه سال عمر نمودید، خداوند تمامی کارهای شما را میبیند و برترین و عالیترین کار شما که فینال آن است را بر میگزیند و تمام کارهای شما را بر اساس آن محاسبه مینماید. البته خانواده و همسر شما در این غنیمت شریک هستند. درست است میگویند صبر تلخ است ولی میوهٔ آن شیرین است. این آیه برای اهل صبر است نه اهل علم یا اهل ایمان یا اهل احسان و دیگر نیکوییها و حتی این
(۱۲)
آیه برای شهیدان نیز نیست و تنها برای شماست که در چنگ دشمن، آن هم دشمن غدار، خونی و زخمخورده لقمه لقمه میشدید و با صبر و بردباری خود، آنها را ضایع میکردید. خداوند هم کار احسن و بهترین کاری را که در طول عمر خود انجام دادهاید انتخاب میکند و تمامی کارهای شما را بر اساس و با معیار آن ارزشگزاری مینماید و در آن صورت، ارزش کارهای شما تصاعدی بالا میرود.
این آیه را میتوان بهگونهٔ دیگر نیز معنا کرد که هماینک آن را بیان میکنم اما پیش از آن صلواتی محبت نمایید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
خداوند در این آیه میفرماید: «وَلَنَجْزِینَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کانُوا یعْمَلُونَ». اگر دقت نمایید خداوند در این آیه از جمع صابران سخن میگوید و حکم ذکر شده را بر جمع آنان وارد میآورد و میفرماید: «الَّذِینَ صَبَرُوا». این بدان معناست که خداوند اعمال تمامی صابران را نگاه میکند و بهترین عملی را که در گروه آنان یافت میشود و یکی از آنان انجام داده است بر میگزیند و به تمامی صابران بر اساس آن پاداش میدهد. یعنی اگر در جمع شما سیصد نفر از آزادگان عزیز قرار دارند، خداوند دستکم عمل تمامی سیصد نفر شما را میبیند و فینال کار شما سیصد نفر را انتخاب میکند و تمامی کارهای شما را بر اساس کار
(۱۳)
آن یک نفر که برترین کار در میان تمامی کارهای انجام گرفته توسط تمامی شماست پاداش میدهد.
بهتر است نگاهی کلان به آیهٔ شریفه داشته باشیم. تعبیر «الَّذِینَ صَبَرُوا» تنها صابران زمان را در بر نمیگیرد و تمامی صابران راه خدا را میگوید که برترین آنها حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام و برترین آنان حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام میباشند و تمامی کردار شما بر اساس برترین عمل آن حضرات علیهمالسلام محاسبه میگردد که یک ضربت شمشیر آنان از عبادت تمامی جن و انس برتر است. خانواده و همسرتان باید به شما افتخار کنند و وجود شما را مغتنم بدانند. همسران شما نیز از نبودتان لطمه دیدهاند و مکافات و تنهایی کشیدهاند و در ثواب شما شریک میباشند. در انقلاب اسلامی این شما بودید که سود بردید و دیگران خیلی ضرر کردهاند؛ بهویژه اگر کسی انقلاب را پلی برای رسیدن به دنیای خویش قرار داده باشد و برای آنان همان: «مَا عِنْدَکمْ ینْفَدُ» ثابت است. آنان جوانی، عمر و زندگی خود را بر چیزی گذاشتند که گذراست و باقی نمیماند؛ اگر مالی که جمع آوردهاند و دنیایی که کسب کردهاند برای فقیران و ضعیفانی نباشد که روز قیامت آویز آنان میگردند. این شهیدان، جانبازان و آزدگان ما بودند که خیر خود را بردند و برای آنان که ماندهاند شبهه و تزلزل وجود دارد که سالم مانده باشند.
(۱۴)
اما در اینجا سخنی است و آن اینکه شما دیروز برنده بودید و در دژهای وحشتناکی که امیدی برای دیدن آسمان نبود با صبر و بردباری موفق بودهاید اما امروز درست است که در هوای آزاد زندگی میکنید اما این هوا به دنیاگروی ناسوتیان آلوده و مسموم است و چنانچه شما را در مسابقهٔ تجملگرایی، آن هم با پولهایی که معلوم نیست حلال باشد گرفتار سازد، شما گذشتهٔ خویش را هزینه کردهاید و آنچه را که وصف «مَا عِنْدَ اللَّهِ» داشت به «مَا عِنْدَکمْ»تبدیل نمودهاید و گذشتهٔ شما را به نفاد و نابودی میکشاند. ناسوت و دنیا تمام میشود و آنچه باقی و ماناست چیزی است که انسان به خداوند سپرده باشد: «وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ».
اما نکتهٔ دوم که مربوط به علم میشود، شما آزادگان عزیز از روحانیت شیعه میباشید و در کسوت علم، دانش، تقوا و دیانت قرار دارید. شما با توجه به صبوری و بردباری گذشته و بلندی همتی که دیروز داشتهاید، امروز باید چشم و چراغ حوزههای علمی و پیشتاز قیام شیعه و انقلاب آن باشید. شما باید موقعیت ممتازی در علم داشته باشید. چنین نباشد که برخی از عافیتطلبان بیدرد و خوشگذران که تازه از راه رسیدهاند جای شما را که دردمند هستید اشغال کنند. آنچه مسیر طلبگی را هموار میسازد داشتن درد است و شما باید درد صبوری را به طلاب حوزهها درس بدهید. شما در حوزه حضور فعال داشته باشید؛ چرا که یک ورزشکار مطرح نیز اگر مدتی باشگاه نرود،
(۱۵)
رفته رفته منزوی میشود. با هم باشید و همراه و همدل حرکت کنید و سعی نمایید درد داشتن و صبوری و حلم را آموزش دهید و درس گذر از ناملایمات و شناخت دردها را داشته باشید. مشکل رایج امروز ما کمبود درد و بیدردی است و کسی که دردمند نباشد به جایی نمیرسد و رشد و کمالی ندارد.
دیگر آنکه شما قلم به دست بگیرید و آنچه را که در این سالها بر شما رفته است یادداشت کنید تا دردناآشنایانِ بیدرد امروز که گاه زمامدار میشوند کمی با دردهای شما آشنا باشند. از غربتها، تنهاییها و صبوریها بگویید. شما باید درس دردشناسی و مقاومت را به روانشناسی عمومی بیفزایید و از اینکه انسان چگونه میتواند مقاوم شود، بگویید و صبرشناسی را به یک علم تبدیل کنید. شما از صبر، مقاومت، ایمان، شهامت، شجاعت، رشادت، آه، سوز و از درد هجر و فراق بگویید.
خداوند دردمداری سالم و درست را هرچه بیشتر در ما شکوفا بفرماید و شما را چشم و چراغ حوزههای علیمه و کرسیهای درسی قرار بدهد. خداوند ما و همگان را از دوستان آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) محسوب بگرداند. برای سلامتی خود و نصرت اسلام، و سرور هرچه بیشتر مؤمنان، صلوات ختم کنید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
(۱۶)
راهبرد ۲
ورودی، خروجی و نتیجهٔ انقلاب اسلامی
اشاره: سخنرانی زیر قبل از خطبههای نماز جمعه در شهرستان خدابندهٔ زنجان و در حسینیهٔ این شهر به تاریخ ۲۵ / ۱۱ / ۱۳۸۷ ایراد شده است.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. الحمدللّه ربّ العالمین، والصّلاةُ وَالسَّلامُ علی سیدِنا و مَولانا حَبیبِ إلهِ العَالَمین؛ أبِی القاسِم محمّد، وَعَلی آلِه الطَّیبین. واللَّعنُ الدّائِم عَلی أعداءِهم أجمعین.
أمّا بعد، فقد قال الحکیم فی محکم کتابه العظیم: «وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْک سُلْطَانا نَصِیرا»(۱).
در اربعین حسینی قرار داریم که امسال با ایام پیروزی انقلاب بزرگ تشیع تقارن یافته است. برای شادی روح شهدای اسلام و
- اسراء / ۸۱٫
(۱۷)
انقلاب صلواتی ختم کنید: اللّهُمَّ صلِّ علی محمّد وآل محمّد.
موضوع سخن آیهٔ شریفهای است که خدمت شما قرائت شد. این مبارکه میفرماید: کاری که انجام میپذیرد دارای سه جهت است: ورود، خروج و نتیجه. این سه جهت را باید در هر کاری اعم از امور روزمرهٔ زندگی و نیز امور مهمی مانند کسب و کار، تحصیل و ازدواج مورد توجه قرار داد.
برای ورود به هر کاری باید نخست قدم صدق داشت: «قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ»؛ خدایا مرا در هر کاری که وارد میکنی به پاکی و درستی وارد کن. آغاز هر کاری باید با پاکی و شایستگی باشد. اما در مرحلهٔ دوم که خروج است، باید با قدم صدق از آن بیرون رفت: «وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ»؛ خدایا مرا از این کار به صدق و شایستگی بیرون نما. در مرحلهٔ نتیجهگیری و پایان آن نیز میفرماید: «وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْک سُلْطَانا نَصِیرا»؛ خدایا این کار را بر من موفق و پیروز گردان تا کار سامان یابد. این طرح قرآن کریم برای آغاز و انجام و فرجام هر کاری است. برای نمونه، شاگرد و دانشآموز باید در ابتدای سال تحصیلی، توجه داشته باشد که به صدق درس بخواند تا در آینده آن را بهدرستی برای جامعه و مردم خود مورد استفاده قرار دهد و با دانش خود در پی دنیاطلبی و کلاهبرداری نباشد تا فرجام کاری وی نیز چنین باشد: «وَاجْعَلْ لِی
(۱۸)
مِنْ لَدُنْک سُلْطَانا نَصِیرا»؛ خدایا، نصرت، که همان عاقبت به خیری است، از جانب توست.
اما کار عظیمی که شما ملت بزرگ انجام دادید و مصداق این آیهٔ شریفه است، «انقلاب اسلامی» و تأسیس «حکومت اسلامی» در ایران زمین است. کاری که کارستان و میدان کارزار است و روش شیعه و منش تشیع و حکومت عدل حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام و فرزندان آن حضرت علیهمالسلام را میتواند برای جهانیان به نمایش گزارد و انجام این حرکت، یعنی همان «مُخْرَجَ صِدْقٍ» را در چهرههای مقاوم و محکمِ شما عزیزان میبینیم. شما ملت آذری هنگامهای هستید با غیرت، شهامت، نجابت و طهارت، که بزرگی و قوام کشور و تشیع بهدست شماست و چهرههای شما همانند روزهای اول انقلاب منور به نور ایمان است. باشد که خروج خوبی نیز داشته باشید. در صدر اسلام و در زمان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بسیاری ورود خوبی به دین داشتند اما خروج آنان به بدی رقم خورد و جزو مردودان و ریزشکنندگان نهضت نبوی شدند. البته آنها که شهید شدند از فایزان و رستگارانند.
اما شهیدان انقلاب اسلامی، که شهادت را به ارمغان بردند از
(۱۹)
سهمیهٔ چند صد ساله بهره بردند که خداوند در دوران انقلاب و دفاع مقدس نصیب فرزندان انقلاب کرد و وصف آنان این آیات شریفه است:«الَّذِینَ آَمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِک هُمُ الْفَائِزُونَ، یبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ، خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدا إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»(۱).
اما آنان که ماندند، برخی خود را با تبصره، کوشش و زحمت حفظ کردند، ولی دستهای نیز خروج خوبی نداشتند و از مردودان انقلاب گردیدند و دنیا و اختلاف و چندگانهگرایی، ختم خیری برای آنان نگذاشت. بسیاری از بچههای انقلاب، در خاکی، قدمهای خوبی بر میداشتند و در جبهه، از این تنگه به آن تنگه، از این کتل به آن کتل، سریع و زیرکانه حرکت میکردند، اما وقتی پا به آسفالت گذاشتند، گامهای آنان سست شد و طمع، خرد آنان را کور کرد.
مهم این است که خروج ما به صدق باشد. میگویند یکی از برترین دعاها این است: «الّلهُمَّ اجعَل عاقِبَةَ أمری خیرا»؛ خدایا عاقبت مرا ختم به خیر کن. دنیاطلبیها و مسکن، علم، سواد، زن و فرزند، همه روزی ترک خواهد شد. الحمد للّه که آن روز دست شما پر است. بنده در چهرههای شما حرکت و جستوجو، انرژی
- توبه /۲۰ ـ ۲۲٫
(۲۰)
و صفایی میبینم که مصداق خروج به صدق است. همین همت شما و فرزندان شماست که دنیای غرب را با تمام قدرتی که دارد به زانو درآورده است و این پیروزی نیست مگر به برکت خون شهیدان انقلاب و دعای مولای ما حضرت حجت ابن الحسن؛ آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف). انقلاب ما شکوفهٔ هزار سال مظلومیت امامان شیعه علیهمالسلام و رنجهای کربلاست.
خداوند به حق آقا امام زمان علیهالسلام ما را جزو یاوران آن حضرت بگرداند و به اسلام و مسلمین نصرت عنایت بفرماید. روح پاک شهدا را با روح انبیا و اولیا محشور نماید، به برکت صلوات بر محمّد و آل محمد: اللّهُمَّ صلِّ علی محمّد وآل محمّد.
(۲۱)
(۲۲)
راهبرد ۳
پاداش طهارت روح
اشاره: این سخنرانی در حضور برخی از فرماندهان و افسران ارشد سپاه تویسرکان در تاریخ ۸ / ۱ / ۱۳۸۸ ایراد شده است که هفتهنامهٔ «صبح صادق» وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آن را با اندکی تلخیص، در تاریخ دهم بهمن ماه ۱۳۹۰ در شمارهٔ ۵۲۶ خود به چاپ رسانده است.
یکی از حاضران: با عرض سلام و ارادت ویژه محضر حضرت آیتاللّه العظمی حاج آقای نکونام؛ عارف واصل و بسیار بزرگ که وقت بسیار گرانقدر خود را در اختیار ما قرار دادند. برادران ما از دوستان قدیمی و افسران ارشد سپاه ناحیهٔ تویسرکان هستند که برای دیدار با مراجع و علما و اماکن زیارتی به قم مشرف شدهاند.
من در یکی از کتابهایی که شخصیت حاج آقا را معرفی میکند دیدم به نقل از ایشان نوشته است: شب برایم چون روز و خواب اندک
(۲۳)
روز برایم همچون تمام شب است. ایشان دهها تألیف در زمینههای مختلف امور اجتماعی، عرفان، اخلاق، سیاست، اصول، حدیث، تفسیری و مسایل الهیات دارند. ما تشکر میکنیم که وقت شریف خود را در اختیار ما قرار دادید. جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان علیهالسلام و سلامتی همهٔ علمای اسلام و مراجع عظام تقلید بهویژه حضرت آیتاللّه العظمی حاج شیخ محمدرضا نکونام صلوات ختم کنید. اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم.
بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین، إنّه خیر ناصر و معین. از زحمات شما عزیزان کمال تشکر را دارم. امید است انشاء اللّه در این زمان کوتاه که در محضر بیبی حضرت فاطمه علیهاالسلام هستید خیر کثیر نصیب شما شود. برای اینکه در این زمان کوتاه از قرآن کریم نیز بهره و هدیهای داشته باشیم به این کریمهٔ الهی اشاره میکنم که میفرماید: «وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ یکفِّرْ عَنْهُ سَیئَاتِهِ وَیعْظِمْ لَهُ أَجْرا»(۱).
سه مطلب مهم در این آیهٔ مبارکه هست: یکی: «وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ»است که موضوع کمال انسان را قرب الهی و تقوا، پاکی و طهارت میداند، دیگری «یکفِّرْ عَنْهُ سَیئَاتِهِ» و سه دیگر (وَیعْظِمْ لَهُ أَجْرا»است.
آیهٔ شریفه ملاک انسانیت را تقوا و طهارت روح میداند.
- طلاق / ۵٫
(۲۴)
چیزی که در دنیای امروز کمتر به آن توجه میشود و اهتمام انسانها بیشتر به درآمد بیشتر و قدرت اقتصادی، عنوان، اسم و شهرت و در نهایت نیز سواد و علم است. اموری که هیچ یک به تنهایی برای انسان سعادت نمیآورد اگرچه هر یک از آن جزو مبادی سعادت است و آنچه برای سعادت اصل دانسته میشود تقوا، حب به پروردگار، قرب به مقدسات عالم و عمل به وظایف است. موضوع این آیهٔ شریفه پرهیزکاری، پاکی و طهارت است که متأسفانه جامعه کمتر در پی آن هست. امروز افراد جامعه بیشتر در پی اموری هستند که هیچ یک قرب الهی نمیآورد و تنها موقعیت مادی آنان را تثبیت میکند و به همین سبب نیز نزاع، ستیز و درگیری با رشد علم، بیشتر شده است. یعنی چون تقوای الهی در میان نیست، حتی علم و کمال نیز دعوا و جنگ را در پی دارد و علم نیز همچون هیزمی برای شعلهور نمودن زبانههای آتش و تحریک بیشتر آن شده است و این تنها تقوای الهی است که بدیها را میکاهد. موضوع این آیهٔ شریفه علم نیست بلکه تقوا به معنای خدا دوستی، ایمان، پاکی و طهارت است.
اما دو نکتهٔ دیگر آیهٔ شریفه پیآمد تقوا را بیان میدارد. کسی که تقوای الهی، پاکی و طهارت را شعار زندگی خود قرار میدهد به دو نتیجه دست مییابد: یکی، «یکفِّرْ عَنْهُ سَیئَاتِهِ» است و دیگری، «وَیعْظِمْ لَهُ أَجْرا» میباشد. کسی که تقوا و
(۲۵)
طهارت روح دارد گناهانش بخشیده میشود و بلا، مکافات و سختی به سبب گناه به آنان نمیرسد؛ برخلاف گناهکارانی که تقوا ندارند و از این جهت به مکافات آن گناهان در دنیا دچار میشوند. البته بحث عوارض اعمال بسیار دقیق و پیچیده است. برخی از گناهان هرچند بخشیده شود باز عارضهٔ طبیعی آن را با خود دارد.
افزون بر بخشش گناهان، به متقیان پاداش عظیم داده میشود. پاداشی که خداوند آن را بزرگ میشمرد. پاداشی که تمامی بهشت در برابر آن کوچک و خرد است. طبیعی است که هرچه غیر از خود خداوند باشد همه کوچک است. بخششی که در قبال زحمت و تقوای الهی است.
ما نگاهی دوباره به این آیهٔ شریفه میاندازیم. گفتیم موضوع این کریمه: «وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ» است. خداخواهی، دوست داشتن خداوند، ترک کاستیها و گناهان، عشق به پروردگار، مقدسات و به تمامی خوبیها و نیز عشق به کشور و انقلاب در این موضوع داخل است. اگر ما با تمامی آنچه با خداست باشیم، خداوند نیز کاستیهای ما را میبخشد و پاداشی بزرگ به ما عطا میفرماید. پاداشی که بهشت در برابر آن کوچک به شمار میرود. بهشتی که در روایات مَثَل آن نسبت به دنیا همچون دنیای ما به رحمی که جنین در آن قرار دارد دانسته شده است. بهشت در مثل به دنیایی
(۲۶)
به این گستردگی در مقابل محیط رحم و فضایی که جنین اشغال میکند تشبیه شده است. یعنی دنیا کوچکتر از درون رحم مادر است نسبت به عالم آخرت. خداوند توفیق دهد ما خداخواه باشیم و عظمت و بزرگی خیرات و خداوند را بشناسیم و دل به دنیا و به غیر خدا نبندیم که هر کس به غیر خدا دل بندد مغبون میشود و این معنا را نیز متوجه نمیشود تا وقتی که وی را غسل دهند و او را در کفن گذارند و ببیند عمر، جوانی و سرمایهای که برای آن تلاش کرده همه از دست او رفته است.
خانه، خودرو، فرزند و مدارک علمی در صورتی کارایی دارد که خداوند خریدار آن باشد وگرنه عمری که برای آن گذاشته شده همه از دست رفته است. خداوند توفیق دهد انسان با خداوند انس گیرد و خداوند، چون خوشی و لذت یا دردی که در وجود ما هست در درون ما نهادینه گردد و فقط در این صورت است که کارها برای خداوند انجام میشود و ماندگار میگردد وگرنه همه از دست رفتنی و فانی است. خوشا به سعادت شما که در جوانی با انقلاب اسلامی همراه شدید و از خود در جبهههای جنگ تحمیلی برای دفاع از دین سلحشوری، زحمت و فداکاریهای بسیاری نشان دادید و جوانی خود را در این راه گذاشتید. شما هماکنون مثل پدری میمانید که به فرزند رشید و سی سالهٔ خود؛ یعنی انقلاب
(۲۷)
اسلامی مینگرد و قدرت و رشادت دیروز شما به نور ایمان امروز شما تبدیل شده و دارای قلبی مطمئن و امیدوار گردیدهاید. عمر شما در این مسیر گذشت و زهی سعادت، و عمر آنان نیز که با شما همراه نشدند و به جمع دنیا پرداختند گذشت و چه خسارت بزرگی بر آنان وارد شد که توفیق همراهی با نظام اسلامی را پیدا نکردند. این سعادت و توفیقی بوده که نصیب شما شده است. زحمتهای شما در درگاه خداوند اجر بزرگی دارد که ما از آن بیخبریم.
به حمد الهی، بچههای سپاه هرچند بسیاری از آنان شربت شهادت را نوشیدند، آبروی دین را حفظ کردند و اجر آنها نزد خداوند محفوظ است. دنیا ایران را با سپاه گره زده است. این افتخار خیلی بزرگی است که بچههای ما مثل مالک اشتر پای دین ایستادند و از خود گذشتند. انشاء اللّه خود و خانوادهٔ شما همه شیرین باشید. از حضور شما تشکر میکنم. اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
پرسش) ضمن عرض سلام و خسته نباشید خدمت جنابعالی و همهٔ دوستان، میخواستم خواهش نمایم در یک جمله ما را نصیحتی بفرمایید که ثمرهٔ موفقیت شما در این چند ساله بوده است و عوامل موفقیت خود را نیز برشمارید.
ما نصیحت و موعظه را از حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام فرا
(۲۸)
میگیریم. در روایت است که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرمایند: «ارحم من فی الأرض، یرحمک من فی السماء»(۱)؛ به زمینیان رحم نمایید تا آسمانیان بر شما رحم آورند. انسان به تمامی زمینیان مهر داشته باشد و مواظب باشد وقتی گام بر میدارد جنبندهای را زیر پا نگیرد که دل آسمانیان از این معنا پر دغدغه است. باید مواظب بود انسانی بینوا، فقیر، ضعیف، ناتوان یا گرفتاری را ظلم ننماید و اگر نمیتواند از او دستگیری داشته باشد، دستکم به کسی آسیبی وارد نیاورد. قصد و نیت خود را بر این بگذارد که به هر کس که میرسد لطف داشته باشد. بغض کسی را در دل نیاورد و به کسی تندی و خشونت روا ندارد و حتی با دشمن خویش نیز سلام علیک داشته باشد. بنا را بر این بگذارد که به هر کسی رسید محبت کند. بله، قاعدهٔ میدان جنگ متفاوت است اما در درون کشوری که در آن زندگی میکنیم همه برادر هستند و باید با همه آشتی داشته باشیم. این بهترین نصیحتی است که آقا رسول اللّه فرمودهاند: «إرحم من فی الأرض یرحمک من فی السماء». آسمانیان به کسی که رحم میآورد لطف دارند و به او سلام میفرستند و کمککار و مواظب او میگردند.
اما عوامل موفقیت، داشتن مربی صالح، شایسته و کاردان و همچنین نظم و کوشش است. کسی در زندگی خود موفق میگردد
- شیخ صدوق رحمهالله ، من لای حضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۷۹٫
(۲۹)
که بتواند به مربی دسترسی داشته باشد و همانطور که هر ورزشکاری یک مربی دارد، هر انسانی که میخواهد به کمال و معرفت رسد به مربی و استاد نیازمند است تا کارهای خود را با مشورت با او انجام دهد:
هیچ کس از پیش خود چیزی نشد
هیچ آهن خنجر تیزی نشد
بعد از آن رعایت نظم است که باید همچون یک ساعت کار کرد. بهویژه رعایت نظم برای نیروهای مسلح لازم است. سوم تلاش و کوشش است. کسی که به عافیتطلبی و خوشگذرانی عادت کرده است و تا آفتاب بر او نتابد از خواب بلند نمیشود، به جایی نمیرسد و زندگی معمولی دارد. به هر روی این سه امر از مهمترین عوامل موفقیت است. صلواتی ختم نمایید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
(۳۰)
راهبرد ۴
تعهد و تخصص
رادیو فرهنگ: بحث ما در رابطه با تعهد و تخصص و تأثیر متقابل آن دو بر یکدیگر است. میهمان تلفنی ما ارتباطشان برقرار است. خدمت جناب آیتاللّه محمدرضا نکونام سلام عرض میکنم، عصر روز چهارشنبهتان بخیر.
خیلی ممنون. من هم سلام عرض میکنم خدمت شما و عزیزان همراه.
پیش از ورود به این بحث و در ادامهٔ بحث عزیزان، باید پیشینهٔ علمی این بحث را نیز دنبال کنیم. همچنین باید بگوییم کدام یک از تعهد و تخصص از دیگری بهتر است، چون جهت تاریخی در واقع مردهٔ بحث است و اینکه کدام از کدام بهتر است، نقص بحث است.
به طور فلسفی که بر روی این بحث مطالعه میکنیم، «تخصص» و «تعهد» دو زمینهٔ متفاوت است، یعنی تعهد،
(۳۱)
زمینههای باطنی، شخصی، عقیدتی و انسانی است و تخصص، زمینههای اجتماعی است. تخصص، امری اجتماعی است؛ یعنی در جامعهای مدنی ما به تخصص نیاز داریم تا جامعهٔ سالمی داشته باشیم، ولی تعهد یعنی انسان متعهد میشود و این تعهد و پیوند امری باطنی نسبت به خدا، نسبت به شخص خودش و نسبت به جامعهٔ خویش است. تعهد بر دو قسم است: یک وقت تعهدی کلی است که به ایمان مربوط نیست. ممکن است کسی بتپرست و متعهد باشد؛ یعنی به همان بتپرستی خودش تعهد داشته باشد. یک کسی هم ممکن است به ظاهر به دین گرایش داشته باشد و تعهد نداشته باشد. پس سیر فلسفی بحث چنین میشود که ما یک تعهد ایمانی داریم و تخصص در مقابل تعهد نیست. وقتی کسی متعهد است در مرحلهٔ دوم، تعهد ایمانی دارد و حال که میخواهد وارد جامعه شود، جامعه نباید هرج و مرج علمی، فکری، عملی و کاری داشته باشد؛ پس به صورت قهری باید یک اساس داشته باشد و همه بر آن اساس حرکت کنند؛ این را تخصص میگوییم.
رادیو فرهنگ: بله، حاج آقای نکونام، شما میفرمایید تعهد در حقیقت جنبهٔ فردی و شخصی دارد که منظور همان تعهد ایمانی است که به خصوصیات شخصی انسان بر میگردد و گاهی اوقات آثار اجتماعی پیدا میکند، یعنی کسی که متعهد است در زمینهٔ تخصص خود ثمراتی دارد؛ برای مثال، اگر دو پزشک را در نظر بگیریم، یکی با تعهدات ایمانی و
(۳۲)
دیگری خارج از این تعهدات، اگر در زمینهٔ کاری بخواهیم بحث کنیم نسبت به وجدان کاری او اثراتی دارد، یعنی روی تخصص او نیز اثر میگذارد؛ از این جهت دیگر نمیتواند فردی باشد.
ببینید عرض کردم باطنی، نه فردی و شخصی. فرق است بین امری باطنی و امری شخصی. امر باطنی که تعهد است، میتواند فردی باشد و میتواند اجتماعی باشد و نیز میتواند ایمانی باشد، میتواند کلی باشد. باطنی بودن غیر از شخصی بودن است. در تعهد این «منش» است که دنبال میشود. منش، امری باطنی است، حال میتواند شخصی باشد ـ فرض کنید نسبت به دوستانتان منش خود را اعمال کنید ـ و میتواند اجتماعی باشد، نسبت به جامعه. تعهد میتواند شخصی باشد که نسبت به مسواک زدن برای نمونه تعهد پیدا کنید.
تعهد امری باطنی است اما زوایای آن میتواند شخصی، کلی، ظاهری، اجتماعی یا فردی باشد، ولی تخصص در رابطه با جامعه است، یعنی شما میخواهید وارد جامعه شوید، باید کار کنید، تعاون داشته باشید و این تعاون باید بر اساس آگاهی باشد؛ حال خود این تخصص، زمینهٔ تعهد را لازم دارد؛ یعنی تخصص به تعهد باز میگردد، یعنی وقتی شما میخواهید وارد جامعه و کار شوید، میگویید من انسانی متعهد و مسؤول هستم، حال نباید کار ناسالم را انجام دهم. همین امر به شما میگوید باید تخصص داشته باشید.
(۳۳)
رادیو فرهنگ: آنوقت حاج آقا در تعریف جنابعالی، استاد اخلاق بسیار شایسته، متعهد است یا متخصص؟
برای استاد اخلاق، این تعهد است که زیربنای کار وی است و تخصص او مایز کار اوست. شما ببینید ما در خصوصیات یک شیء یک تشخص داریم و یک تمایز. تشخّص نسبت به خصوصیت خود شیء است و تمیز نسبت این شیء با دیگری است. حال، «تخصّص» مثل «تمیز» است و «تعهّد» مثل تشخّص، یعنی شما یک مَنشی دارید و یک کنشی. منشتان تعهدتان است و تخصصتان در کنشتان ظاهر میشود، نه در منشتان.
جامعهٔ ما با وجود آن تعهدی که با شور به کار انداخت، در ظرف تخصص، مشکلاتی داشت، یعنی تخصص را به قدر آن تعهد لُبّی و باطنی نمیتوانیم حتی یدککش کنیم؛ اینجاست که علت پیروزی انقلاب، آن شاکله و شاخص
(۳۵)
اصلی انقلاب، تعهد بوده است که ما را تا اینجا رسانده وگرنه در تخصص، کاستیها داشتیم ـ حالا چه از جهت اجتماعی و چه از جهت منطقهٔ جغرافیایی و چه از جهت مشکلاتی که از زمان طاغوت داشتهایم ـ ولی مردم ما در تعهد، شور و عشق نسبت به ولایت و دین مشکلی نداشتند.
رادیو فرهنگ: در حال حاضر، نیاز اولیه تعهد است یا تخصص یا هر دو به صورت مساوی نیاز است؟
در روایتی از حضرت امام جواد علیهالسلام خطاب به یکی از بستگان ایشان که نسبت به تخصص میفرماید: «من عمل بغیر علمٍ کان ما یفسده أکثر من ما یصلحه»(۱)؛ اگر انسان بدون تخصص کار کند، زیانش بیش از استفادهٔ اوست.
رادیو فرهنگ: منظور از تخصص، چه تخصصی است؟ این شبهاتی که مطرح میشود که در بعضی موارد تعهد منهای تخصص یا تخصص منهای تعهد کارآیی ندارد توضیحی بفرمایید.
این مسأله در جامعهٔ ما خیلی روشن است. ما چرا در دین میگوییم به یک کودک یا نونهال نمیتوانیم کار الزامی واگذار کنیم؟ حتی به امامت بچهٔ هشت ساله یا ده ساله نمیشود نماز جماعت خواند، برای چیست؟ او خودش میتواند نماز بخواند، ولی شما نمیتوانید به امامت او نماز جماعت بخوانید، چرا؟ چون مکلف نیست و تکلیف ندارد. «تعهد» یک نوع «تکلیف»
- ابن ابی الجمهور، عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۷۶٫
(۳۶)
است. شما وقتی کاری را قبول میکنید و در یک رشته وارد میشوید، به فرمایش شما «من این پیچ را سفت میکنم» شما در واقع متعهد میشوید این کار را بکنید؛ پس بدون تعهد، شما نمیتوانید کاری را بپذیرید. شما وقتی در جامعه وارد میشوید، میبینید تمام تخصصها زمینهٔ پیشین تعهدی دارد. در واقع تعهد، زیربنای تخصص است ـ حال تعهد شغلی را بگویید یا تعهد دینی ـ شما بیمه که میشوید یا جایی کار میکنید، متعهد میشوید تا خسارت را جبران کنید یا برای چند ساعت کار کنید و اینقدر پول بگیرید، تمام اینها زمینهٔ تعهد دارد.
شما وقتی میخواهید وارد جامعه شوید، اگر بگویید من هیچ تعهدی نمیدهم، کسی نمیتواند روی کار شما حساب کند. شما در واقع میتوانید کار کنید، میتوانید کار نکنید، مثل همین بچه که به نماز میایستد؛ حال اگر شما پشت سر او اقتدا کنید و ناگهان بایستد و بخندد، نماز شما خراب میشود، میگویید نمیشود پشت سر او نماز جماعت خواند؛ بنابراین تعهد یک زمینهٔ پیشین نسبت به تخصص دارد – حالا چه تعهد ایمانی بفرمایید چه هر تعهدی – و در تمام دنیا تمام تخصصها زمینهٔ تعهدی دارد، یعنی الان شما وقتی میخواهید یک جایی کار کنید، ابتدا به شما یک گزارش کاری میدهند یا برگهای جلوی شما میگذارند و میگویند: شما این را پر کنید، همین یک تعهد است که شما میدهید. پس تعهد نسبت به تخصص، زمینهٔ اصلی و
(۳۷)
پیشین دارد. تخصص همانطور که فرمودید در جامعه به این معناست که هر کس کاری را که بهتر میتواند انجام دهد، دنبال کند. ممکن است ما بحثهایی را که ذهنی است ارایه دهیم، ولی در متن جامعه اینگونه نباشد و بحثهایی که از تخصص یا تعهد میشود بیشتر با واقعیتهای جامعه همخوانی ندارد. ما باید بحثها را با زمینهٔ اجتماعی آن دنبال کنیم. الان در جامعهٔ ما یک معلم نمیتواند بدون مدرک درس بدهد و یک طبیب نمیتواند بدون نظامپزشکی طبابت کند، ولی بیشتر شغلهایی که در مملکت ما هست، بدون نظام است. شما بیست مکانیک میبینید و معلوم نیست چهار نفر آنها ماهر و متخصص باشند. شغلهای دیگر مانند نجاری و آهنگری نیز چنین است. در جامعهٔ ما زمینهٔ تخصصها نهادینه و فرهنگ نشده است. ما فقط از تخصص حرف میزنیم. الان نزدیک انتخابات است. ما در جامعهای پیشرفته مثل نظام جمهوری اسلامی که در دنیا چهره است و همهٔ دنیا متوجه این نظام است سیصد وکیل میخواهیم؛ این سیصد وکیل باید طوری باشند که در کلّ مملکت، پنج هزار تا مثل اینها نداشته باشیم. وقتی جامعهٔ ما چندین میلیون لیسانس و دکتر و آیتاللّه و مجتهد دارد، یعنی آدمهای معمولی با یک لیسانسی نباید وارد مجلس شوند.
رادیو فرهنگ: یعنی جنابعالی میفرمایید در همین رابطه نیز چون کاری است، تخصصی و کمیسیون تخصصی دارد، باید متخصص در هر
(۳۸)
امری وکیل بشود. برای نمونه، متخصص حقوقشناسی، جامعهشناسی، مردمشناسی و سیاست وارد مجلس شود.
بله، در این رابطه باید افرادی که تعهد و تخصص دارند شناسایی شوند و روی وجدان کاری بسیار تأکید داشتند. مطلبی که میخواستم خدمت شما عرض کنم این است که ما ننشینیم یک بحثهای کلی مطرح کنیم. الان در جامعهٔ ما اگر ساعت یا تلویزیون شما خراب شود معلوم نیست تعمیرکار چه کسی است و آیا کسی که مغازه دارد، تعمیرکار است یا نه! وقتی در یک جامعه شما از تخصص صحبت میکنید، کسی نباید بدون یک نظامنامه مغازه باز کند. ببینید حرف این است که ما واقعا از منظر جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی مسایل را دنبال کنیم، یعنی با مباحث اجتماعی درگیر باشیم. الان در جامعهٔ ما، غیر از این چند شغلی که مدرک دارند ـ گرچه همان نیز مشکلات خود را دارد ـ دیگر مشاغل اجتماعی برای جامعه مشکلات بسیاری به بار آورده است.
این آقا که خود را استادکار یا نجار میداند، شما هر وسیلهای برای تعمیر به او میدهید، خراب میکند؛ این در جامعه اختلال پیش میآورد، یعنی تخصص باید در جامعه موقعیت پیدا کند تا هر کس میخواهد هر شغلی را دنبال کند، نخست آگاهیهای لازم را نسبت به آن داشته باشد. در جامعه بخشهای اجتماعی، علمی، فنی، هنری و حتی جهات زینتی و به اصطلاح
(۳۹)
باطنشناسی و ظاهرشناسی باید زمینههای تخصصی خود را پیدا کند و ما باید برای آن یک سیستم قرار بدهیم. در جامعهٔ ما بحث تخصص خیلی ضعیف است. به استثنای بعضی نهادها. این آقا میگوید: «من طبیبم» آن میگوید: «من معلمم». الان کسی بدون مدرک سر کلاس نمیرود، ولی در جامعهٔ ما اینطور نیست که کسی بدون مدرک کاری را نکند. بیان آقا امام جواد علیهالسلام در زمینهٔ رهبری بود، در زمینههای دیگر نیز چنین است، از این رو در آن بیان فرمودند: «وفی الأمّة من هو أعلم منک»(۱)؛ یعنی وقتی من هستم تو چرا نظر میدهی. اصلاً تمام زمینههای اجتماعی نیز همینطور است، یعنی وقتی ما از تعهد در جامعهٔ اسلامی صحبت میکنیم، خود تعهد، ما را به تخصص وا میدارد، یعنی جامعهٔ ما وقتی متعهد است که متخصص باشد و تخصص زمینهٔ تعهد است.
رادیو فرهنگ: با تشکر از جنابعالی که بیانات مفیدی را فرمودید.
- کافی، ج ۱، ص ۴۷۸٫
(۴۰)
راهبرد ۵
علل ظهور و سقوط تمدنها
از نظر اسلام
اشاره: در خرداد ماه سال ۱۳۸۸ همایشی با عنوان دفاع غیر عامل برگزار گردید که شبکهٔ یک سیما به بهانهٔ برگزاری آن، چهار مصاحبه با نگارنده انجام داد که در ادامه میآید. البته این مصاحبهها از آن شبکهٔ ملی پخش نگردید.
بسم اللّه الرحمن الرحیم، وبه نستعین، إنّه خیر ناصر ومعین.
عنوانی که در پرسش وجود دارد این است که علل ظهور و سقوط تمدنها از نظر اسلام چیست؟ البته اصل این بحث امری اجتماعی و واقعیتی خارجی است که در علوم اجتماعی و جامعهشناختی، فراوان مورد بحث قرار گرفته است. علل ظهور یا سقوط تمدنها و انواع مختلف آن در اقوام و ملل مختلف در مراکز علمی جهان و در کتابهای جامعهشناسی بحث شده
(۴۱)
است. اما چیزی که در این پرسش مورد نظر است این است که نظر اسلام در این رابطه چیست؟ در این پرسش، نظر خاص به اسلام و دیدگاه الهی و در وهلهٔ نخست، قرآن کریم است.
در ابتدا باید دانست تمدنها ظهور فرهنگها، سجایا، موجودیتها و خلق و خوی جامعه و تاریخ آن است و موضوع آن مردم و اقوام و ملل میباشند. وقتی میگوییم یک تمدن در چه قوم، مردم یا ملت و در چه منطقهای ظهور پیدا کرده یا ساقط شده، موضوع آن در ظهور و سقوط، اقوام و ملل هستند و باید ابتدا از قومیتها و مردم آن تمدن گفت. البته اقوام و ملل گاهی صبغهٔ دینی دارد و گاه غیر دینی و غیر مذهبی است و میشود که مردم کافری دارای تمدنی شکوهمند باشند، ولی بیشتر تمدنها در دامن ملل دارای دین بوده است که نضج و رشد یافته است. البته به لسان قرآن کریم حتی کافران و مشرکان نیز برای خود دینی دارند. به لسان حضرت نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله :«لَکمْ دِینُکمْ وَلِی دِینِ»(۱). به هر روی، موضوع تمدنها مردم هستند و مردم یا مذهبی میباشند یا غیر مذهبی که موضوع ظهور تمدن یا شکست و سقوط آن قرار میگیرند. ما در اینجا نظر دین حنیف اسلام را به طور شفاف و مستند به نظر قرآن کریم نسبت به اقوام و ملل متمدن بیان میداریم. قرآن کریم در مردمشناسی، اقوام و
- کافرون / ۶٫
(۴۲)
ملل مختلفی را مورد شناسایی قرار داده است. با نظری آماری به قرآن کریم، میبینیم قرآن کریم بیش از هر کتاب جامعهشناسی از اقوام و ملل گفته است و آنان را از جهت کمّی، کیفی، سجایا و خلق و خوها بررسیده است و قرآن کریم برخلاف کتابهای جامعهشناسی، نسبت به همهٔ اقوام و ملل مختلف به طور کمی و کیفی در آماری بالا تحقیق داشته است. اینگونه است که میگوییم قرآن کریم کتابی جامعهشناسانه، اجتماعی و مردمی است. قرآن کریم تنها در مورد واژهٔ «قوم» و مشتقات آن در ۳۸۳ مورد یاد کرده است که آمار بالایی است. شما در هیچ دانشگاه بزرگ و شناخته شدهای چنین یادکردی از اقوام نمیبینید. این نگاه کمّی، به این عنوان است. کیفیتهای اقوام نیز در قرآن کریم مورد لحاظ است و خصوصیات و صفات بسیاری از اقوام در قرآن کریم آمده، و قرآن کریم بیان کرده است که مردم هر تمدنی چگونه بودهاند. یکی دیگر از واژههای جامعهشناختی قرآن کریم، واژهٔ «ناس» است که به لحاظ جنس مورد نظر است و ۲۴۰ بار وارد شده است. اضافهٔ ۳۸۳ مورد واژهٔ «قوم» به موارد واژهٔ «ناس» بر اهمیت جامعه و تحقیقهای اجتماعی میافزاید. چنین دقتهاییاست که قرآن کریم را کتابی فرازمانی نموده است و آن را برای هر عصر و دورهای حتی برای آیندههای بسیار دوردست، همواره تازه و نو مینماید.
(۴۳)
اگر ما به لحاظ کمبود فرصت، برای به دست آوردن نظر قرآن کریم نسبت به علل ظهور تمدنها و سقوط آن، تنها در این ۶۲۳ مورد مطالعه کنیم، چیزی که بسیار مهم است این است که ظهور تمدنها به لحاظ آگاهی، اعتقاد و ایمان مردم است؛ یعنی تمدن در صورتی ظهور میکند که مردم و ملتی به آگاهی، معرفت، اعتقاد و ایمان بالایی برسند. تمدن اسلام نیز به جهت اثباتی در گرو معرفت، آگاهی، ایمان و اعتقاد بالای مسلمانان بوده است. پس اصل اساسی در ظهور تمدنها این است که در هر دورهای که آگاهی، معرفت، ایمان و اعتقاد مردم قوی و محکم بوده، تمدنی ظهور کرده است و هر زمان که آگاهی و ایمان رو به ضعف و سستی نهاده، تمدنی نیز افول داشته است. ظهور هر تمدنی در گرو دو جهت اثباتی و سلبی است. جهت اثباتی آن چنین است که اسلام، ظهور تمدن را بر اساس علم، آگاهی، خردمندی، اعتقاد و ایمان استوار میداند و در جهت سلبی نیز مردمی که به آگاهی، اعتقاد و ایمان رو میآورند، به صورت قهری ستمگری، ستیز و ظلم در میان آنها نیست. در قرآن کریم از ظلم و مشتقات آن ۲۹۱ بار سخن گفته شده است. عنوان ظالم نیز اعم از غیر مسلمان و مسلمان است. اما این نکتهای است که از واژهٔ «مظلوم» تنها یک بار یاد شده است. اسلام نمیخواهد مظلومپروری کند؛ از این رو تنها در یک مورد که در سورهٔ اسراء، آیهٔ ۳۳ است برای ولی کسی که به ظلم کشته شده، حق قصاص قایل است: «وَمَنْ قُتِلَ
(۴۴)
مَظْلُوما فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیهِ سُلْطَانا». عنوان «مظلوم» در فرهنگ قرآن کریم زیبا و گوارا نیست تا از آن بسیار یاد کند. این عنوان تنها یک مورد، آن هم در صورتی که کسی به صورت ناگهانی کشته نشود و خود در این دنیا حضوری نداشته باشد، برای ولی او حق قصاص قایل میشود. ستمگری و ظلم همواره مایهٔ سقوط تمدنهاست و این فکر و اندیشه به همراه عدالت است که آن را پایدار و پویا میسازد. قرآن کریم ضعیفنگری را تحسین نمیکند و به مظلوم چهره نمیدهد. به طور خلاصه، آگاهی و معرفت به همراه دوری از تجاوز و ستمگری است که تمدنساز میباشد. جامعهٔ اسلامی در صورتی میتواند در هر دورهای تمدنی بیافریند که بر آگاهیهای جامعه بیفزاید و اعتقاد مردم را راسختر نماید و ستم و ظلم در جامعه را از هر کسی اعم از افراد متنفذ و افراد عادی برچیند. ستمگر به هیچوجه نباید در جامعه مورد احترام قرار گیرد و به قدرت رسد و در شؤون اجتماعی وارد شود. کسی که اجحاف، تجاوز و ستمگری دارد، نباید در جامعه موقعیت پیدا کند. در این صورت است که جامعه به خیرات و کمالات خود دست مییابد و معمار بنای تمدن عظیم اسلامی میگردد، وگرنه با ضعف و سستی در هر یک از این دو گزینه، نتیجه از دست میرود و انعکاسِ مورد پیدا میکند.
والسلام علیکم ورحمة اللّه وبرکاته.
(۴۵)
(۴۶)
راهبرد ۶
جنگ و صلح از دیدگاه اسلام
بسم اللّه الرحمن الرحیم، وبه نستعین، إنّه خیر ناصر ومعین.
در پرسش شما، تبیین جنگ و صلح از دیدگاه اسلام خواسته شده است. در تشریح تثبیت وجود خارجی و طبیعی جنگ و صلح در میان انسانها باید به دو امر توجه کامل داشت: ابتدا ساختار حق و باطل است که در اسلام به عقیده و حقیقت ظاهر میشود. اسلام و به تبع آن هر مسلمانی، این عقیده را دارد که در عالم هستی حقیقتی وجود دارد؛ همانطور که حق متعالی وجود دارد. طبیعی است اگر فردی عقیده داشته باشد حق متعالی وجود دارد و حقیقتی در عالم هست، مسلمان است، ولی اگر چنین باوری در دل فردی قرار نگرفت و چنین اعتقادی در جان او ننشست یا باطل در جان او نشست و به آن عقیده پیدا کرد و به حقیقت و به وجود حق مطلق در عالم اعتقاد پیدا نکرد، وی یا به
(۴۷)
عقیدهٔ ذهنی و به افکار و اعتقادات درونی خود بسنده میکند؛ خواه به انکار حق رو آورد یا نسبیت ذهنی را بپذیرد یا ذهنی نسبی پیدا کند، به هر روی وی تنها در ذهنیت خود تشتت دارد و سکولار میشود یا لائیک و یا به تعدد قراءات و هرمنوتیک میگرود که در این صورت، مسلمان و موحد در برابر او از آنجا که به توحید اعتقاد دارد باید اعتقادات باطل و متشتت را نفی کند، اینگونه است که درگیری، مناظره، مباحثه و در نهایت ستیز و جنگ پیش میآید. هیچ پیامبر الهی نیامده است که درگیر مبارزه یا جنگ مسلحانه نشده باشد. چرا که هر پیامبری به حقیقت خارجی و حق خارجی عقیده داشته و از سوی دیگر نمیتوانسته باطل را نیز بپذیرد. اثبات حق و حقیقت در مقابل، نفی باطل را لازم دارد و نمیتوان گفت میشود عقیدهٔ خود را داشت و در برابر باطل سکوت کرد. اینگونه است که پدید آمدن جنگ اجتنابناپذیر و ضرورتی اجتماعی است. اما اسلام در مقابل این ضرورت اجتماعی و برای دفع این ستیز، طرح ویژهٔ خود را دارد. در واقع، اسلام مطابق و هماهنگ با صحنهٔ خارجی، جنگ را میپذیرد، اما پیش از آن بر تبلیغ، بحث، ارشاد و هدایت تأکید دارد و در واقع طرح اسلام همان طرحی است که برای تمامی پیامبران بوده است و میان اسلام و مشی پیامبران ادیان
(۴۸)
پیشین تفاوتی نیست: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الاْءِسْلاَمُ»(۱) و «قُلْ آَمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَینَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ وَالاْءَسْبَاطِ وَمَا أُوتِی مُوسَی وَعِیسَی وَالنَّبِیونَ مِنْ رَبِّهِمْ، لاَ نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ، وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ. وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الاْءِسْلاَمِ دِینا فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ»(۲).
بروز جنگ در جامعه ضرورتی اجتنابناپذیر است مگر آنکه کسی عقاید بیروحی داشته باشد که بهدور از ساختارهای علمی و پشتوانههای فنی اعتقاداتی، خود را با هر عقیدهای سازگار بداند. اما کسی که گزینش و آگاهی دارد، بر عقیدهٔ خود ایستادگی میکند و برای خویش منش و کنش قایل است و چنین بیخاصیت نیست که با هر اعتقادی کنار آید. قرآن کریم به مسلمانها امر میفرماید که در جامعه، آگاهی و معرفت را تبلیغ کنند و ارشاد و هدایت را نهادینه سازند و آموزههای اسلام را به صورت منطقی و خردمندانه تبیین کنند؛ چرا که مردمان اگر به آگاهی برسند اسلام را میپذیرند و به صورت قهری زمینهٔ صلح در چنین پذیرشی ایجاد میشود. در صدر اسلام نیز در برههای از
- آل عمران / ۱۹٫
- آل عمران / ۸۴ ـ ۸۵٫
(۴۹)
تاریخ، اینگونه بوده است. اسلام که روزی از کمترین افراد، یعنی از سه تن: پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام و حضرت خدیجه علیهاالسلام شروع شد، با تبلیغ، ارشاد و آگاهسازی به یکمیلیارد و نیم در حال حاضر گسترش یافته است. جنگهای صدر اسلام نیز قبل از آگاهسازی و زمینهسازی و نهادینه شدن عقاید دینی اتفاق نیفتاد؛ چون مسلمانان با محبت، مرحمت، سادگی و به دوری از خشونت و حتی پذیرش ستمِ ستمگران، دیانت را تبلیغ میکردند.
اما امر دومی که قرآن کریم زمینهٔ صلح را با آن ایجاد میکند، «قدرت» است. کسی میتواند مانع جنگ و تجاوز دیگری به حریم خویش شود که قدرت داشته و قوی و توانمند باشد. با پشتوانهٔ قدرت است که میتوان آگاهی و معرفت را در جامعه گسترش داد و آن را نهادینه کرد و پیش برد. پس به طور خلاصه، اسلام برای ایجاد صلح، امنیت، آرامش و آسایش بشر دو مؤلفهٔ: «آگاهی» و «قدرت» را پیشنهاد میکند. به عبارت دیگر، این «ناآگاهی» و «ناتوانی» است که عامل عمدهٔ جنگ است و این آگاهی و قدرت است که صلح میآفریند. اسلام برای ایجاد صلح از این دو عنوان بهره میگیرد و به مسلمانها داشتن قدرت و آگاهی و آگاه نمودن دیگران را پیشنهاد میکند. در قرآن کریم آیات متعددی نسبت به این دو امر وجود دارد که برخی از آن چنین است:
(۵۰)
«خُذُوا مَا آَتَینَاکمْ بِقُوَّةٍ، وَاذْکرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ»(۱). باید محکم و با قدرت و قوت کار را دنبال کنید و با سستی نمیشود.
«خُذُوا مَا آَتَینَاکمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا»(۲).
«وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکمْ وَآَخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یعْلَمُهُمْ»(۳).
تمامی این آیات بر لزوم داشتن آمادگی، قوت و قدرت اعم از قدرت فکری، علمی، ایمانی و اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و صنعتی تأکید دارد و در تمامی زمینهها نیز قدرت را به طور مطلق سفارش میکند و برای آن حد و مرزی قایل نمیشود.
«وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ»؛ یعنی هر مقدار که میتوانید کسب قدرت کنید تا کسی جرأت ستیز با شما را به خود راه ندهد. تجاوز و حمله در جایی است که ضعف باشد. در جوامع مختلف اینگونه است که دولتها، ملتها و مردم جامعهای که آگاهی و قدرت دارند کمتر درگیر چالش میشوند، به خلاف کشورهایی که ناآگاهی و ناتوانی در آن بیشتر است. اگر کسی قدرت اطلاعاتی، آگاهی و فرهنگ داشته باشد و قدرتمند هم باشد کسی به او طمع نمیکند و خیال تجاوز به او را در سر نمیپروراند.
- بقره / ۶۳٫
- بقره / ۹۳٫
- انفال / ۶۰٫
(۵۱)
در گذشته نیز پسرداری به لحاظ اعتمادی که پدر بر قدرت آنان داشت خیلی شیرین بود؛ چرا که میگفت من چند پسر دارم و دیگر کسی جرأت نمیکند با من درگیر شود. داشتن سرمایه، امکانات، علم و آگاهی مصونیت و امنیت میآورد. این انسان ناآگاه و ضعیف است که مورد تجاوز واقع میشود. اسلام برای تحقق صلح و تقویت، تثبیت و استمرار آن بر آگاهی و قدرت مسلمین تأکید دارد و آن را سفارش میکند.
البته، مراد از آگاهی و آگاهسازی و داشتن قدرت، اموری است که خیر و سعادت فرد و جامعه را تأمین میکند، نه شیطنت و زرنگی. شیطنت و زرنگی به صورت قهری نه تنها خیر و سعادت فرد و جامعه را تأمین نمیکند بلکه آن را به سوی شرور سوق میدهد و آگاهی و معرفت نیست. علم و آگاهی درست، برآمده از عقل سلیم است که میفرماید: «العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان»(۱)؛ عقل آن است که ما را به خدا برساند. راوی در اینجا از عقل معاویه میپرسد که بسیار زیرک بود و حضرت میفرماید: «تلک النکری وتلک الشیطنة». آگاهی و معرفت و نیز آگاهسازی و معرفتدهی باید سعادت و سلامت فرد و جامعه را در پی داشته باشد، از این رو هر چیز، دانستنی و علم نیست و هر صاحب علمی، دانشمند نیست، چه بسا صاحب شیطنت باشد.
- کافی، ج ۱، ص ۱۱٫
(۵۲)
امروزه بسیاری از مشکلات از شیطنتهاست. قدرت نیز چنین است و نباید به زور و ستیز ستمگرانه و ستبری تبدیل شود. قوت که در آیات بالا ذکر شد به معنای خشونت، ستیز، تندی و تیزی نیست. قوت به معنای متانت و استمرار در حرکت و داشتن پشتکار و استحکام در اعتقاد است، از این رو میفرماید: «خُذُوا مَا آَتَینَاکمْ بِقُوَّةٍ»(۱)؛ آنچه را ما به تو میدهیم؛ یعنی چیزی که خدا میدهد و آن چیز بهجز کمال و خیر نیست. اسلام برای ایجاد صلح به قدرت توصیه میکند و قدرت به معنای «استکبار»، «ستبری»، «ستیز»، «تعدی»، «تجاوز»، «زور» و «قلدری» نیست. هماینک ابرقدرت با ستیز، خشونت، تجاوز و تعدی همراه است و به هیچ وجه متانت در رفتار را به ذهن نمیآورد. اسلام بر قوّتی سفارش دارد که متانت، استمرار و پشتوانهٔ معنوی و معرفتی داشته باشد و سلامت، سعادت و قرب الهی را در خود بپروراند وگرنه هرچه غیر از این باشد، زور و تجاوز است که خود زمینهٔ ایجاد جنگ را فراهم میآورد نه آنکه سبب صلح شود. پس آنچه در اسلام زمینهساز صلح است «معرفت» و «قدرت» میباشد. معرفت نیز غیر از شیطنت و قدرت نیز متمایز از خشونت و زور است. نمونهٔ کامل قدرت در اسلام، حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام است. ایشان در معرفت به جایی میرسد که میفرماید: «انّی بطرق
- بقره / ۹۳٫
(۵۳)
السماء أعرف»(۱) و در زمینهٔ قدرت نیز برای او ندا داده میشود: «لا فتی إلاّ علی لا سیف إلاّ ذوالفقار»(۲). آن حضرت اینگونه است و در برابر فقیران و مردم عادی همچون آب در کام خشک آنان است و گامهای استوار او در میدان رزم و در برابر دشمنان معاند و لجوج دین است. این معرفت و این قدرت مسطورهٔ اسلام است اما اگر شیطنت و تجاوز باشد، نه تنها این امور صلح آفرین نیست، بلکه خود این امور سبب ایجاد جنگ میشود.
خلاصهٔ کلام این که، از نظر اسلام، جنگ یک ضرورت است اما برای محدودسازی آن باید برنامه داشت و کنترل آن در گرو داشتن آگاهی و آگاهسازی تودهها، تأکید بر معرفت و معنویت و نیز داشتن قدرت است.
والسّلام علیکم ورحمة اللّه وبرکاته.
- نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۳۰٫
- مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۴۲۶٫
(۵۴)
راهبرد ۷
عوامل پیروزی مسلمانان
در جنگ خیبر
بسم اللّه الرحمن الرحیم، وبه نستعین، إنّه خیر ناصر و معین.
موضوع سخن، موقعیت خیبر و دژهای محکم و مستحکم آن و چگونگی راهکار پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برای نفوذ به استحکامات یهود در آن زمان است. ما به مقدار فرصت محدودی که داریم ناچار به طور اجمال به این مهم میپردازیم. وادی و قلعهٔ خیبر در نزدیکی مدینه قرار داشته است. این منطقه بسیار سرسبز و پر از باغات و نعمات الهی بوده است. یهود به جهت اخبار و استخباری که از اسلام داشتند و میدانستند اسلام و پیامبر آن در مدینه ظهور خواهد کرد از زمانهای پیش برای مصونیت از هر نوع تجاوز و تعدی، دژهای بسیار مستحکمی در نزدیکی مدینه و در منطقهای سوق الجیشی بنا نمودند و مهمترین سران نظامی،
(۵۵)
قوی و کار آزموده را به آن منطقه که بر اطراف خود اشراف و برتری داشت میآوردند. قلعههای یهود در این منطقه تو در تو و بسیار بوده و برای هریک، نامی خاص با فرماندهی مستقل داشتند. سیستم ورودی و خروجی آن نیز مخصوص بود. «نائم»، «قموس»، «کتیبه»، «نشاء»، «شط»، «تین» و «سلالم» نامهای برخی از این قلعههاست. آن قلعهها در موقعیتی ساخته شده بود که بر تمامی منطقهٔ اطراف اشراف داشت. استحکامات آن نیز با صبر و حوصله و با قوت بسیار فراهم شده بود؛ بهگونهای که یهود خود را در آن قلعهها از هر گزندی مصون میدید. یهود در واقع از آگاهی بیشتری نسبت به کفار قریش و دیگر مشرکان در مواجهه با اسلام برخوردار بود. یهود مثل دنیای پیشرفتهٔ امروز در مقابل اقوام دیگر بود. ساختار زندگی یهودیان آن منطقه بسیار مدرن و پیچیده و آسیبناپذیر بود. آنان مصونیت در منطقه را برای خود به خوبی نهادینه کرده بودند. این بسیار مهم است که اسلام در آغاز سالهای رشد و نمو خود که هنوز استقرار لازم را نداشت توانست به این قلعهها نفوذ کند. باید دید اسلام چگونه راهبردی برای تصرف و در هم کوبیدن دژهای خیبر داشته است؟
از مطالعهٔ تاریخ صدر اسلام به دست میآید که دو عامل عمده سبب پیروزی اسلام و موفقیت مسلمانان در مقابل خیبریان بوده است. این دو عامل عبارت است از: مدیریت بسیار کارآمد
(۵۶)
شخص آقا رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله و دیگری فداکاری و پشتکار مسلمانان و اعتقاد قوی آنها و مقاومت بسیار در برابر سختیها.
مدیریت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در فتح و گشایش قلعههای خیبر بسیار حایز اهمیت و گویاست. برای نمونه، وقتی سپاه اسلام به نزدیکی خیبر میرسد، از آنجا که منطقهٔ خیبر با قطفانیان که در نزدیکی خیبریان بودند، متحد شده بودند و برخی از کفار و مشرکان نیز که عدّه و امکانات کمتری نسبت به یهودیان داشتند، با آنان پیمان اتحاد نظامی بسته بودند، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برای شکستن اتحاد آنان در منطقهای نزول اجلال نمودند که میان قطفان و خیبر قرار داشت و بدینگونه از اینکه قطفانیان بتوانند تدارکات لازم را به خیبریان برسانند، مانع شدند. در این جنگ، انتخاب مکان مناسب باعث شد که اتحاد این گروهها شکسته شود و طایفهٔ قطفان به گمان اینکه مسلمانان نخست به آنان حمله میکنند، برای دفاع از خود آماده شدند و به تجهیز هر چه بیشتر سپاهیان خود مشغول شدند و از کمکرسانی به یهودیان خیبر باز ماندند و نقش حمایتی خود از خیبریان را از دست دادند. آنان در این اندیشه و ترس تا پایان جنگ خیبر بودند و هر لحظه انتظار حملهٔ مسلمانان را میکشیدند.
در حد فاصل میان خیبریان و قطفانیان نیز استراتژیکترین نقطه انتخاب گردید. مسلمانان نخست در جایی اردو زده بودند
(۵۷)
که یهودیان از داخل دژ بر مرکز فرماندهی اشراف داشتند و میتوانستند منطقهٔ تحت فرماندهی را در هر ساعتی از شبانهروز به هم بریزند. طباب بن منزل که یکی از یاران رسول خدا بود، خدمت ایشان رسید و عرض داشت یا رسول اللّه، اگر وحی است که ما در اینجا اردو بزنیم، نظر مبارک شما مطاع است اما اگر به طور عادی در اینجا اردو زدهاید، ما در مکان بدی قرار داریم و فرماندهی تحت اشراف دژ نثار است و ما میتوانیم با قرار گرفتن در موضعی نرسیده به نخلها، این اِشراف را از بین بریم. به بیان این یار پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دقت نمایید که چهقدر زیباست و چگونه به وحی اعتقاد دارد و در کلام وی هیچگونه تندی یا بیاحترامی وجود ندارد. حضرت صلیاللهعلیهوآله سخن وی را میپذیرد و دستور میدهند که چادر فرماندهی در پشت نخلها قرار بگیرد تا در اشراف دژ نباشد. درایت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و نیز سخنپذیری و اعتماد به یاران خویش چهقدر اهمیت دارد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فقط دعا نمیخوانده است، بلکه رهبری و مدیریت بیشتر جنگها را به طور مستقیم به عهده داشتهاند. مدیریت و رهبری کامل پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در چینشها و زمینهها بدون کوچکترین آسیب و عارضهای زمینههای مثبت پیروزی را به دنبال داشته است.
اما عامل دومی که از آن یاد بردم فداکاری، اعتقادات قوی و مستحکم و نیز پشتکار مسلمانان بوده است که باعث نفوذ به دژها
(۵۸)
و تصرف آن شده است. باید توجه داشت یهودیان بهترین پهلوانان و جنگاوران خود را در این دژها داشتند. «مرحب» نامآورترین آنها بوده است که کسی را یارای مقابله با او نبوده است. کسی به خود اجازه نمیداد که با خیبریان و بهویژه با مرحب که فرماندهٔ کل دژها بود، روبهرو شود اما مسلمانان از اینکه در راه خداوند به دین کمک کنند و شهید شوند و رستگار گردند، هیچ ابایی نداشتند. در آن جنگ، برخی از مسلمانان دچار توهم شکست شدند و حضرت صلیاللهعلیهوآله با مدیریت قوی خویش برای از بین بردن این روحیهٔ یأس و ناامیدی در میان مسلمانان، این بیان تشویقگونه را فرمودند: «لأعطینّ الرایة غدا رجلاً یحبّ اللّه ورسوله ویحبّ اللّه ورسوله کرارا غیر فرار لا یرجع حتّی یفتح اللّه علی یدیه»(۱)؛ فردا پرچم را به دست کسی میدهم که خداوند و پیامبر را دوست دارد و خداوند قلعهها را به دست او میگشاید. حضرت صلیاللهعلیهوآله با بیان این عنوان، روحیهٔ دلمردگی را از مسلمانان میگیرند و هر کسی چنان خود را توانمند نشان میدهد و این انتظار در او زنده میشود که فردا پرچم به دست او داده شود. کسی که پیروزی وی حتمی است. ترسها و یأسها با این بیان فرو میریزد و حضرت صلیاللهعلیهوآله آیندهٔ این جنگ را و قضاوت فردا را مشخص مینماید. ولی معلوم نیست پرچمدار پیروز دژهای
- کافی، ج ۸، ص ۳۵۱٫
(۵۹)
مستحکم و نفوذناپذیر خیبر کیست. باید توجه داشت حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام به سبب عارضهای که برای چشم ایشان پیش آمده بود در این جنگ حضور نداشتند و ذهنها به سوی هر یک از شجاعان شناخته شده میرفت. همه در نوعی حیرت و در انتظار به دست آوردن این افتخار خوابیدند.
اینگونه است که میگوییم استحکام و اقتدار یهودیان فیزیکی و منطقهای بوده است؛ اگرچه در میان آنان سلحشورانی چون مرحب وجود داشته است اما با این همه، در اعتقاد هماورد یاران آقا رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله نبودند که ایمان، قوت، معنویت و اقتدار معنوی داشتند.
برخلاف انتظارها، صبحگاهان آقا رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله سراغ حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام را میگیرند. حضرت علی علیهالسلام نیز پس از فتح قلعهٔ خیبر توان معنوی خود را عامل چیرگی خویش بر قلعهها میداند و میفرمایند: «ما قلعتها بقوّة بشریة، ولکن قلعتها بقوّة الهیة ونفس بلقاء ربّها مطمئنة (راضیة)(۱)»؛ من با نیروی جسمانی نبود که درب از خیبر بر کندم، بلکه با توان روحانی و معنوی و با نفسی که به دیار پروردگار خویش اطمینان داشت، چنین کردم. این قوت ایمان الهی و معنوی بود که استحکامات فراهم شده در طول سالها که آن را نفوذناپذیر گردانده، از بین برد.
- بحار الانوار، ج ۲۱، ص ۴۰٫
(۶۰)
خلاصه اینکه دژهای محکم و درهم پیچیدهٔ خیبر که در سالیانی پیش از ظهور اسلام آماده شده بود با مدیریت، درایت و رهبری کامل پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و اقتدار ایمانی یاران پیامبر و بهویژه حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام بود که در هم شکسته شد.
در جنگ تحمیلی هشت ساله بر علیه انقلاب اسلامی ایران نیز همین وضعیت حاکم بود. تمام امکانات جهانی با تمام درایتها، قوتها، قدرتها و حتی شیطنتها ایران اسلامی را در محاصره گرفته بود، اما اعتقاد فرزندان اسلام، تمامی توطئهها را خنثی کرد. غربیان و ابرقدرتهای جهانی هنوز در تحلیلهایی که در مراکز علمی و دانشگاهی خود دارند در حیرتند که چگونه فرزندان این مرز و بوم از شط بزرگ اروندرود با آن همه موانع و تجهیزات پیشرفتهای که دشمن در آنجا به کار برده بود گذشتند، استحکاماتی که چون دژهای خیبری میمانست. برخی از آنان چنین خیال پرداخته و ادعا کرده بودند که اینان از اجنه استفاده کردهاند؛ غافل از این بودند که این نیروی ایمان، گذشت، شهادت و ایثار بوده است که آنان را بر هر دشمنی فایق آورده است. یعنی رزمندگان اسلام جان میسپرند تا دین زنده بماند و به قصد شهادت میرفتند تا دین الهی حیات پیدا کند و همین روحیهٔ شهادتطلبی که مرهون قوت ایمان است باعث موفقیت انقلابهای اسلامی چه در صدر اسلام و چه در امروز شده است.
(۶۱)
(۶۲)
راهبرد ۸
شیوهٔ دفاعی مسلمانان در جنگ خندق
بسم اللّه الرحمن الرحیم. موضوع بحث، جنگ خندق و شیوهٔ دفاعی مسلمانان در این جنگ است. کفار، مشرکان، منافقان و یهود برای مقابله با اسلام و از بین بردن مسلمانان اتحاد عظیم و جبههٔ واحدی را تشکیل دادند و تمامی قبایل قریش و نیز یهودیان در مقابل اسلام جبهه گرفتند. با شکلگیری این اتحاد، به طور طبیعی دشمنان اسلام به مراتب بیش از مسلمین بودند. فرماندهی آنان با ابوسفیان بود که در میان قریش موقعیت بسیار بالایی از جهت قومی و اقتصادی داشت. یهود و منافقان نیز در کنار کفار و مشرکان مکه، اسلام را به چالش گرفتند. جنگ خندق به اعتبار آنکه تمامی جبههٔ کفر در برابر تمامی جبههٔ مسلمین قرار گرفت به جنگ احزاب معروف شد. هدف آنان نیز براندازی اسلام به طور کلی بود. اسلام نیز نوپا بود و امکانات مادی بالایی
(۶۳)
نداشت اما ویژگی آن این بود که پیامبری پر درایت و توانا و مردمی سلحشور، مؤمن و معتقد را با خود داشت. مسلمانان توانستند با درایت و توانمندی، تمام معادلات و پیشبینیهای جبههٔ کفر را به هم بریزند. سلمان فارسی پیشنهاد حفر خندق را داد که شیوهٔ ایرانیان برای دفاع از خود بود. امتیاز مسلمانان در حفر خندق این بود که آن را در کوتاهترین زمان، با بیشترین طول از حیث وسعت ایجاد کردند که تحقیق در این رابطه شایستهٔ مراکز علمی نظامی است. آنان دور تا دور مدینه این خندق را ایجاد کردند که طول آن را در حدود دوازده هزار ضراع یعنی شش کیلومتر دانستهاند. عرض آن نیز سه متر بوده است. شروع حفر چنین خندقی در زمانی که ابوسفیان با سپاه خود از مکه حرکت کرده است و پایان یافتن خندق پیش از رسیدن آنان، رکوردی بینظیر است که نشاندهندهٔ تلاش و کوشش مضاعف مسلمانان در این مدت است. حفر چنین خندقی که زمینهٔ ایرانی داشته و اعراب با این آشنایی نداشتند شکوه و عظمت کار مسلمانان را به خوبی مینماید. کفار قریش نخست گمان داشتند با مسلمانان در منطقهای بیرون از مدینه درگیر میشوند و از آنجا که تعداد آنان به مراتب بیش از مسلمانان است، با کمک یهود و منافقان داخل مدینه، نیروهای اسلام را غافلگیر میکنند. همچنین چون مدینه بسیار سرسبز بود و باغات میوه داشت آنان
(۶۴)
گمان بردند با حمایت یهود، نیازی به برداشتن آذوقه و خوراک ندارند اما وقتی به نزدیکی مدینه رسیدند به اوج درایت اسلام و رهبری آن پی بردند و تمام ذهنیتهای خود را خنثی و نقش بر آب دیدند. چون نخست خود را با خندقی بزرگ مواجه دیدند و دیگر آن که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دستور داده بودند تمامی محصولات باغی اطراف مدینه و امکانات آن جمعآوری و به مدینه برده شود و بدینگونه تدارکات لشکر کفر از لحاظ آذوقه دچار مشکل شد. مدیریت بالای فرماندهی اسلام سبب شد عوامل پیروزی مسلمانان بدون جنگ و ستیز فراهم گردد. کفار وقتی به پشت خندق رسیدند در مقابل عملی غیر متصور قرار گرفتند. چیزی که هیچگاه به ذهن آنان نمیآمد و تمامی نقشههای آنان را دگرگون کرده بود. البته مسلمانان در بخشی از مدینه که به باغها و باغچهها و نیز به راههای ورود و خروج ارتباط داشت خندق حفر نکردند، بلکه موانع ایذایی و تله گذاشتند و راه ارتباط منافقان و یهودیان را نیز به این وسیله سد نمودند. گمان ابوسفیان این بود که سپاه وی از بیرون و یهود و منافقان از داخل حمله میکنند و اسلام را نابود میکنند اما وقتی به مدینه رسیدند دیدند چنین امکانی نیست و با حفر خندق میان آنان و مسلمانان فاصله افتاده و راههای ارتباطی یهودیان با کفار نیز بسته شده است. این کارآمدی درایت و ارزش مدیریت و توان بالای رهبری در اسلام است. کفار که خود را
(۶۵)
مستأصل میدیدند برای حفظ روحیهٔ لشکریان خود و تضعیف مسلمانان، جنگ روانی و تبلیغاتی را نسبت به مسلمانان به راه انداختند و در رجزهای خود آنان را افرادی ترسو و بیعرضه میخواندند که از ترس فرار کرده و پشت خندق پنهان شدهاند. اگر مسلمانان درایت و اعتقاد نداشتند، ممکن بود تحریک شوند، اما آنان چشم بر دهان مبارک پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میدوختند تا ببینند ایشان چه میفرمایند.
با نتیجهبخش نبودن جنگ روانی، تبلیغات آنان اثر عکس داد و کفار سرگردان و حیران ماندند. آذوقه و امکاناتی نیز نداشتند و روند جنگ برای آنان فرسایشی شده بود و ضعف اعصاب آنان را در پی داشت. تیر آنان به سنگ خورده بود و درایت برای انجام هیچ کاری نداشتند و فرماندهی ابوسفیان به اختلال و استیصال انجامیده بود. نقشههای وی برای ارتباط و همبستگی با یهود و منافقان مدینه با هوشمندی و هوشیاری که در شخص حضرت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله بود و نیز با اطاعتپذیری یاران آن حضرت خنثی میشد و بزرگی و اقتدار یاران پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بیشتر به چشم میآمد و ناتوانی کفار نمایانتر میگشت. برخی از مشرکان گاه از خندق میگذشتند و به جنگ میپرداختند. «نوفل مخزومی» یکی از آنان بود که به دست حضرت امیرمؤمنان کشته شد. او تا چشم به چشم امیرمؤمنان علیهالسلام دوخت، خود را باخت. نوفل مخزومی از
(۶۶)
پهلوانان سپاه ابوسفیان بود که برای آنان خیلی اهمیت و جایگاه داشت؛ بهگونهای که ابوسفیان پیغام داد حاضر است صد شتر به امیرمؤمنان علیهالسلام دهد تا او را مثله نکند و پیکر او را سالم تحویل دهد. البته مثله کردن کشتگان در جنگ حرام است اما ابوسفیان باور نمیکرده است که اسلام کسی را مثله نمیکند و آن حضرت جنازه را به آنها میدهد بدون آنکه چیزی بگیرد.
یکی دیگر از پهلوانان سپاه ابوسفیان که توانست از خندق بگذرد «عمر بن عبدود» است. او از سلحشوران و جنگاوران بزرگ بوده است و کمتر کسی را یارای مقابله با او بوده است. قدرت وی چنان است که حتی به بدن حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام زخم وارد میآورد. قد وی بسیار بلندتر از حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام بوده است.
حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام نخست او را به توحید دعوت میکند، ولی او چنان عناد و غروری داشته است که میگوید از اسلام چیزی مگو و تنها آمادهٔ رزم با من باش.
میتوان میان دژهای خیبر و جنگ خندق مقایسهای انجام داد و آن اینکه خندق مسلمانان از دژهای خیبر کمتر نبوده است، اما عامل موفقیت و پیروزی مسلمانان در هر دو جنگ درایتها و فرماندهی قوی شخص حضرت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله و اعتقاد بالای مسلمانان به آن حضرت بوده است، برخلاف یهودیان و نیز کفار که در این دو جنگ قدرت درایت و طراحی مقاومت و ابتکار
(۶۷)
حمله در وجود کفر آلود آنها نبوده است. کفار و یهودیان در برابر خندق مسلمانان درمانده شدند اما مسلمانان توانستند در کمترین زمان ممکن دژهای خیبر را به تصرف درآورند.
در پایان نیز کفار چون دیدند از این لشکرکشی بهرهای عاید آنان نمیشود و از سویی ماههای حرام در پیش است و جنگ در این سه ماه حرام به تأخیر میافتد و از سوی دیگر نیز آذوقه و تدارکات لازم به آنان نمیرسد، بعد از دو هفته سرگردانی ناچار به عقب نشینی و بازگشت به مکه شدند.
در جنگ درست است که امکانات در معادلات طبیعی حرف اول را میزند اما خندق بهترین نمونه از دفاع طبیعی در اسلام بود و این درایت، قوت ایمان و قدرت کارایی مسلمانان بود که کمبود امکانات را جبران میکرد و قدرت مسلمانان را نیز افزون بر آن مضاعف و چیره میساخت.
ما از زندگی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و شیوههای برخورد ایشان و ائمهٔ معصومین علیهمالسلام نسبت به مشکلات و چالشهای پیش رو میتوانیم تحقیقی کامل، دقیق و علمی داشته باشیم تا بتوانیم از قدرت درایت و توان طراحی عملیات آنان در مقابل حوادث مختلف داخلی و خارجی به عنایت آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) درس بگیریم و انقلاب و اسلام را با موفقیت از گزند حوادث مصون و محفوظ بداریم.
والسلام علیکم ورحمة اللّه وبرکاته
(۶۸)
راهبرد ۹
کارنامهٔ انقلاب اسلامی
هماینک نزدیک به سی سال از عمر انقلاب اسلامی میگذرد. این زمان، فرصت مناسبی است که عملکرد و کارایی کارگزاران آن به نقد گذاشته شود و نقاط مثبت یا منفی آن کشف گردد تا فرصتها و تهدیدهای آن به دست آید. اگر بخواهیم کارنامهٔ انقلاب را در این سی سال به دور از تبلیغات و با دیدهٔ انصاف بنگریم، به نظر شما به این انقلاب ـ که پسوند «اسلامی» دارد، بهویژه با نگاه به کلان شهرهای کشور و مراکز علمی و دانشگاهی ـ از لحاظ تبیین و رعایت معیارهای اسلامی، باید چه نمرهای بدهیم؟ آیا این انقلاب توانسته است «اسلامی» باشد و اگر پاسخ آن مثبت یا منفی است، چه کسانی را باید تشویق نمود و چه افرادی را به سبب کوتاهی در تبیین و رعایت احکام دینی، باید مقصر دانست و نیز راه جبران آن کاستیها چیست؟ البته در اینکه
(۶۹)
انقلاب اسلامی چیست و چه هدف و غایتی دارد، باید بحث نمود. برای نمونه، آیا انقلاب اسلامی برای اسلامی بودن خود وظیفه دارد به کارهای شکلی بپردازد و بر نوع لباس یا پوشش مردم انگشت گذارد یا انقلاب در صورتی اسلامی است که بتواند تفکر افراد جامعه را با فرهنگ دینی تطبیق دهد و مردم را برای رعایت احکام اسلامی و عمل به آن برانگیزاند و مردم با اختیار و میل خود به دین رغبت و تمایل نشان دهند.
به نظر شما قبولیهای انقلاب اسلامی چند نفر هستند و چند نفر توانستهاند با اهداف و آرمانهای انقلاب که برای آن قیام نمودند همراه شوند و بر آن پایدار بمانند. آیا مردودیهای این انقلاب نیز همانند مردودیهای صدر اسلام بسیار هستند و در صورتی که پاسخ آن مثبت است آیا این نقصی برای این مکتب و مرام دانسته نمیشود؟ البته بودند برخی که از همان ابتدا با این انقلاب همراه نشدند و روایات منع برافراشتن پرچم را برای خود دلیل میآوردند؛ چرا که ما روایاتی داریم که از برافراشتن پرچم در زمان غیبت نهی میکند. باید دانست برافراشتن پرچم به معنای مدعی شدن است و استقلال را میرساند. برافراشتن پرچم برای صاحب رایتی ممنوع است که خودرأی عمل نماید و کسی را قبول ندارد و خود را در برابر مرام اهل بیت علیهمالسلام کسی و عَلَمی جدا به شمار آورد. چنین روایاتی
(۷۰)
قیامهایی مثل قیام شهید نواب صفوی ـ خداوند او را رحمت کند ـ را در بر نمیگیرد. او طلبهای مخلص و باصفا بود که میگفت برخی از بزرگان دینی آن زمان ترس دارند و دین به سبب ترس آنان از دست میرود. اگر کسی بدون حکم دست به قیام زند، مردم را به آزار و اذیت وا میدارد و تنها صاحب حکم و مجتهد است که در زمان غیبت با شرایط ویژهای که برای آن آمده است اجازهٔ قیام دارد. البته وی نیز نمیتواند داعیهٔ استقلال داشته باشد وگرنه خود طاغوت است. مجتهدان در برابر ظلم قیام میکردهاند و این امر پرچمداری به شمار نمیرود و این روایات به صورت موضوعی و تخصصی از بحث انقلاب اسلامی بیرون است و به آن ارتباطی ندارد. ما این شبهه را به تفصیل در کتاب «چرایی و چگونگی انقلاب اسلامی» توضیح دادهایم.
با صرف نظر از این شبهه، انقلاب اسلامی در مواجهه با ریزش نیروهای خود با اشکالی دیگر رو به روست. البته مشهور است که انقلابها فرزندان خود را میخورند اما به این بُعد از انقلابها کاری نداریم و با نگاه به صدر اسلام، پرسشی دیگر را طرح مینماییم. در چند روایت آمده است: «ارتدّ النّاس بعد النبی إلاّ ثلاثة نفر»(۱). آیا مضمون این روایت این است که مدرسهٔ اسلام
- شیخ مفید، اختصاص، ص ۶٫
(۷۱)
که استادی همچون حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله داشته، تمامی شاگردان آن مردود شدهاند جز سه نفر؟ در این صورت آیا پیش از آنکه به شاگردان نقصی باشد به این مدرسه ایراد وارد نیست؟ اگر شما معلمی باشید که تمامی شاگردان شما مردود شدهاند، مدیر مدرسه و آموزش و پرورش روش آموزشی و تربیتی معلم را زیر سؤال میبرد. در صورتی که قبولیهای مدرسهٔ اسلام در سه نفر منحصر باشد، آیا نمیتوان گفت این دین است که اشکال دارد؟ ما پاسخ این شبهه را در کتاب «اسلام؛ هویت همیشه زنده» آوردهایم اما در اینجا به اجمال پاسخ این شبهه را که مورد نظر ما نیست میگوییم. اسلام دارای مراتبی است که هر کسی به مقداری از حقیقت آن راه مییابد و آنان که در مرتبهٔ بالاتری قرار دارند فرودستان خود را مردود مینگرند و این روایات به فینال فینالیستها توجه دارد. پس معنای این روایت چنین نیست که غیر از این سه بزرگوار دیگر مردمان از دین خارج شده و نجس هستند. اما منظور ما از مردودیهای انقلاب کسانی هستند که به طور کلی از آن برگشته و در مسیری غیر از مسیر انقلاب گام بر میدارند و چه بسا کسانی که روزی با این انقلاب همراه بودهاند اما به مرور زمان به صف مخالفان آن پیوستهاند و علم ضدیت برافراشتهاند. در صورتی که شمار مخالفان این انقلاب بسیار گردد، آیا آموزهها و باورهای جبههٔ انقلابیان است که زیر سؤال
(۷۲)
میرود یا کژاندیشی، یا دنیاطلبی و یا هر انگیزهای که صف ضد انقلاب را از صف اهل انقلاب جدا نموده و آنان را به آرمانهای آنان بیاعتقاد نموده است؟ آیا آنان خود را از انقلابیها کنار کشیدهاند و یا از اصل انقلاب؛ چرا که میان این دو تفاوتی آشکار است!
البته باید توجه داشت در سالهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی، مردم ایران گویی احساس میکردند قیامتی شده است و همه با هم بسیار مهربان و خوب بودند.
(۷۳)
زيرا نظام دو هزار و پانصد سالهٔ شاهنشاهی را ساقط نمودند و حکومت به دست روحانیان سپرده شد. اما کاری که آقاي خميني موفق به انجام آن نگردید پالایش نیروهای روحانیت و نیز مهندسی فرهنگ شیعی به صورت کلان است که این مهم امروزه بر عهدهٔ حوزههای علمیه است و اگر آنان در این
(۷۴)
زمینه کمترین کاستی و سستی داشته باشند، شیعیان به سرانجام مسیحیان گرفتار میشوند و رنسانسی غیر علمی و غیر دینی آنان را به گمراهی خواهد کشاند.
جهان اسلام بعد از هزار و اندی سال، میتواند امراضی که در کالبد بیروح مسلمانان وجود دارد را بیرون بکشد و به آن جانی دوباره بدهد. من اگر بخواهم موقعیت مسلمانان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی را بگویم، باید از مشاهدهٔ خود
(۷۵)
در ایام حج و در سرزمین مکه بگویم که خود را ام القرای جهان اسلام میداند.
من در مکه که بودم، بر آن بودم تا تمامی مسلمانان از کشورهای مختلف را ببینم و در آنجا کمتر دعا میخواندم و بیشتر چنین مطالعاتی داشتم. روزی یکی از طلاب گفت شما چرا دعا نمیخوانید. گفتم دعا را در ایران هم میتوانم بخوانم و من اینجا کارهای مطالعاتی خود را دارم. به او گفتم کنار من بنشین و با من حرف نزن. این ستونها را بشمار و ببین از این ستون تا آن ستون چند نفر هستند. بعد به او گفتم این افراد در یک بیست و چهار ساعت چند کیلو میخورند و چهقدر تخلیه دارند. گفتم اینها اینقدر فضولات در خاک مکه میریزند اما چه خیری برای این خاک دارند؟ اینها متمدن نیستند. نه ظاهری دارند و نه بهداشتی. به دور کعبه که میرسند بر هم سوار میشوند و اخلاق هم ندارند. من در مکه چندین کفش پاره کردم و در آنجا بسیار راه میرفتم؛ چرا که میدانستم برخی از آدمها را فقط در اینجا میتوانستم ببینم.
جهان اسلام به
(۷۶)
رهبری دینی نیاز دارد که همانند طبیب این بدن بیمار را تیمار نماید بدون آنکه از دارو استفاده کند که آن را به ناتوانی و نقاهت نکشاند. در آن زمان است که قرآن کریم میتواند خود را نشان دهد و هر یک از آیات آن موضوع پروژهای تحقیقی باشد و قرآن کریم قانون اساسی بشر میشود. البته یک عمر نوح را لازم دارد تا چنین اتفاقی بیفتد.
در این رابطه میتوان به داستان زیر مثال زد. روزی کسی به دیدار حکیمی که بزرگ شهر بود رفت و از بیکاری و بیچارگی خود مینالید. حکیم به او گفت بیا برای من کار کن. در آن زمانها دیوارها را با سنگ درست میکردند و حکیم به آن مرد گفت این
(۷۷)
سنگها را از اینجا به جای دیگری ببر و مواظب باش روی پایت نیفتد. آن مرد چند روزی مشغول کار بود تا آنکه تمامی سنگها را جابهجا کرد. حکیم به او گفت: خوب، اینها را از آنجا بردار و در جای نخست خود بگذار. آن مرد عصبانی شد و گفت مگر آزار داری که چنین چیزی را از من میخواهی؟
حکیم میتوانست به او پولی دهد تا برود، اما نمیخواست او را به گدایی وا دارد و کاری از او خواسته بود تا در برابر آن پولی دهد و در واقع با این کار، کار کردن را به او یاد میداد.
همچنین حکایت میکنند شخص ثروتمندی میخواست به مکه رود. او افراد بسیاری را استخدام کرد. فراوانی نیروهای او سبب شده بود هر یک از افراد، کار خُرد و ناچیزی را انجام دهد. یکی آفتابهها را آب میکرد، دیگری باد میزد. این شخص با این همه نیرویی که استخدام کرده بود به فردی بیعرضه و خوشگذران میمانست. در راه مکه، دزدان به قافلهٔ او حمله کردند و هر یک از آن افراد در گوشهای پنهان شدند و او تنها ماند. او ناگهان از دلیجان خود پایین پرید و از صندوقی که در آن بود اسلحهای بیرون آورد و تمامی دزدها را یکی پس از دیگری بر روی زمین انداخت. همهٔ آن افراد حیران بودند که این دیگر کیست و برای چه این همه نیرو استخدام کرده است؟ راز این کار را از او پرسیدند و او گفت من به مکه میروم، و میخواهم
(۷۸)
عدّهای را نیز به حج برم، اما نه به عنوان گدایی، بلکه به عنوان کار. من چرا یک نفری بروم، بگذار صد نفر را همراه ببرم و برای هر یک از آنان شغلی را بهانه کنم. من به این کار «مدیریت» میگویم. مدیریت بسیار کار کردن نیست. کسی که بسیار کار میکند عمله و کارگر است نه مدیر. آنکه بتواند به هر کسی در مسیر هدفی که دارد کاری واگذار کند در واقع مدیر است.
البته در اینجا چون از مدیری مانند بنیصدر نامی برده شد باید این نکته را خاطرنشان ساخت بنیصدر برای مدیر یک مدرسه هم مناسب نبود تا چه رسد به آنکه بخواهد مدیر اجرایی یک کشور باشد. وی موقعیت سیاسی نداشت، ولی حمایتهای مالی برخی از اهل علم او را بزرگ نمود. وی در اقتصاد از خود حرفی نداشت و دیدگاههای شهید صدر را از کتاب «اقتصادنا» بیان میکرد. او در نهایت عاقبت به شر شد و چه بدبختی برای او بیشتر از اینکه مجبور شد ابروهای خود را بردارد و چادر زنانه بپوشد و از کشور فرار کند. کسی که ادعا داشت از خیلی از بزرگان بهتر است، چنان کم آورد که ابروهای خود را برداشت در حالی که اگر کسی مرد باشد و او را قطعه قطعه کنند پای سخن خود میایستد و دست به چنین کارهایی که غرور او را میشکند نمیزند. اگر او جگر داشت وسط همین مملکت میایستاد تا او را در اینجا بکشند و ننگی اینچنینی را بر خود وارد نمیآورد. در
(۷۹)
واقع او خود را باخت و اگر ایستاده بود دستکم مانند بازرگان برای برخی محترم بود. بازرگان مردی مؤمن بود که هر صبح قرآن میخواند، ولی در افکار خود اشتباهات زیادی داشت. البته انحرافات اعتقادی وی هویت دل او نبود و دلبستگی به خدا را از دست نداده بود، اما روحانیان را به هیچ وجه دوست نداشت و خود را از آنان دور نگاه میداشت. با این وجود، همانند مصدق نیز نبود که روحانی ستیز باشد.
این دو از مریدان آقای طالقانی بودند. مرحوم طالقانی روحانی بسیار وارسته، بزرگوار، مؤمن و مبارزی بود که از نظر سیاسی جایگاه مهمی داشت. وی با دانشگاهیان بهتر و بیشتر معاشرت داشت تا با حوزویان و به آنان چندان دلبستگی نداشت و به طیف غیر خودش بیشتر روی خوش نشان میداد. این نارضایتی در فرزندان وی نیز مشهود است. نفوذ مدیرانی اجرایی مانند بنیصدر در سمتهای کلان اجرایی هشدارباشی برای نیروهای انقلابی است که به پالایش نیروهای نفوذی اقدامی قاطع نمایند.
در باب پالایش نیروها بهخوبی یاد دارم کسی که دیروز برای گرفتن پنج تومان بر سر قبر رضاخان میرفت و برای او قرآن میخواند در لباس سناتوری و وزارت دیده میشود.
(۸۰)
باید توجه داشت عالم ناسوت بر اساس توانمندیها اداره میشود و هر کشوری که توان بیشتری دارد، همو حاکم میگردد. کشورهای دیگر هم چون نیاز دارند، نمیتوانند داعیهٔ استقلال در برابر کشور چیره را داشته باشند. روسیه در سیاست خارجی خود همواره تابع آمریکا بوده است و در واقع مزدور او میباشد. روسیه کشوری گرسنه است که نمیتواند سیاستی مستقل در قبال آمریکا داشته باشد. آمریکا کشوری است که قدرت نظامی و سرمایه دارد و بر دیگر کشورها با زور و قلدری حکومت میکند و زور است که فلسفهٔ چیرگی او را نشان میدهد. اینگونه است که نمیتوان به روسیه در سیاست خارجی به عنوان یک دوست وفادار اعتماد داشت.
اما در رابطه با آمریکا، جمهوری اسلامی باید اصلی را سیاست دایمی خود قرار دهد و آن چالش آفرینی مدام برای سیاستهای خارجی آمریکاست. برای نمونه، گاه سیاست اقتضا میکند برای حفظ دین، یکی از دشمنان اسلام را حمایت نمود تا او دشمن بزرگتر را بر زمین زند و مصداق: «اللهمّ اشغل الظالمین بالظالمین» را فراهم آورد. به عنوان مثال، در جنگ میان آمریکا و عراق میشد به صورت رسمی خود را بیطرف اعلام کرد اما در
(۸۱)
خفا و پنهانی به صدام انواع موشکها و بستههای اطلاعاتی و طراحی عملیات را داد تا بر علیه آمریکا از آن استفاده نماید. مهم این است که آمریکا در سیاست خود به انواع چالشها گرفتار شود تا مسیر سلطهطلبی وی هموار نباشد. البته این چالشها ممکن است در برابر وی کوچک به شمار رود اما همین که حتی این کشور برای یک روز در جایی توقف مینماید برای ما پیروزی دانسته میشود. البته در این میان شما نباید از فرج صحبت کنید، بلکه باید از همین کرج بگویید. ما باید از هر کسی که میتواند چالشی برای آمریکا بیافریند حمایت نماییم. هر گرگی که با آمریکا درگیر شود محبوب ماست؛ چرا که آمریکا در این زمان بیشترین ضربه را به دنیای اسلام وارد میآورد و دشمنترین دشمنان برای دین، آمریکاست. در گذشته میگفتند اگر شغال میآید و مرغها را میخورد از بیعرضگی سگ ماست. ما باید چنین سگهایی داشته باشیم تا از خطر شغال در امان باشیم. اگر این شیطان بزرگ به دست هر کسی که باشد پایین بیاید به نفع دین است.
البته در این جنگ، این ایران، عراق و اسراییل بودند که نشان دادند نظام اطلاعاتی قوی دارند و دستگاههای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا آگاهی چندانی به این منطقه نداشتند. تحلیلهایی که برخی از فرماندهان نظامی آن روزها در تلویزیون داشتند
(۸۲)
تحلیلهای اشتباهی بود که برای فریب دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و تقویت عراق گفته میشد و البته این کمکها همه در مسیر: «من أصبح لم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم»(۱) قابل تحلیل است.
در روند چالش آفرینی برای آمریکا باید از یک اصل غافل نشد و آن اصل ترس آمریکایی از مرگ است. آمریکاییها از مرگ بسیار میترسند. اگر آمار کشتار در میان سربازان آمریکایی در منطقهای بالا رود، فشار روانی و اضطراب مضاعف و بحرانی سربازان آمریکایی را در بر میگیرد. آنان عافیتطلبهایی خوشگذران، متکبر و مغرور هستند که آمار کشتار آنان اگر به صورت جمعی از هزار نفر فراتر رود آنان را مثل بت بزرگی مینمایاند که شکسته شده است. از سوی دیگر، اگر کسی بتواند چند مرکز حساس آمریکا را ناامن کند، در واقع اقتصاد این کشور را ناامن کرده و بزرگترین ضربهای که بر آن وارد میآورد ضربهٔ اقتصادی است. کسی که عافیتطلب است در برابر ناملایمات زود تسلیم میشود و آمریکاییها چون عافیتطلب هستند، کمترین ناامنی، آنان را به زانو در میآورد.
جنگی که آمریکاییها در این منطقه شروع نمودند در
- کافی، ج ۲، ص ۱۶۳٫
(۸۳)
درازمدت به ضرر آنان تمام میشود و آنان برندهٔ این دعوا نیستند. در واقع این پلنگ پیر بیاحتیاطی کرده که از لانهٔ خود بیرون آمده است. درست است کشورهای درگیر با وی فقیر هستند اما یک آدم فقیر با یک نان سنگک نیز سیر است ولی آدم خوشگذران با بوقلمون نیز سیر نمیشود و هزینههای جنگ برای آمریکا بسیار گران تمام میشود. این در حالی است که ناامنی اقتصادی نیز سرمایهها را از آمریکا فراری میدهد و سرمایهداران در کشورهایی سرمایهگذاری میکنند که ثبات و رشد اقتصادی آن تضمین شده باشد.
البته درست است که صهیونها و اسراییلیها بر مراکز تصمیمگیر آمریکا تأثیر و نفوذ دارند اما آمریکاییها خود چنین سیاستهایی دارند؛ چرا که کسی که قدرت پیدا میکند کمخرد میگردد و دست به دیوانگی میزند که مصداق آن را باید خودزنی دیوانهوار آمریکا در واقعهٔ یازدهم سپتامبر دید. این حادثه و برهم زدن امنیت مردم در ایالات متحده تنها از کسانی بر میآید که خود در امنیت کامل باشند. طبیعی است ایران به هیچ وجه نمیتواند در این مسایل دخالتی داشته باشد. اما طراحان و حامیان آن میتوانند افرادی مانند صدام و بن لادن و کشورهایی مانند ژاپن و نیز رژیم اشغالگر قدس و برخی از کشورهای اروپایی باشند. چین و روسیه در این میان به سبب آسیبپذیری زیاد، به
(۸۴)
هیچ وجه نمیتوانند تاوان این کار را بدهند و از این احتمال خارج میباشند. برخی از اقدامات بوش در این زمینه تنها مانور سیاسی است و وی ناوگان خود را که همواره شناور و سیار است به جایی حرکت میدهد. از آن جا که اسراییلیها از آمریکا راضی نیستند و با شخص بوش مشکل دارند آنان میتوانند صحنهگردان این حادثه باشند؛ چرا که صهیونیستها در آمریکا قدرت و نفوذ بالایی دارند. این سخن با آنکه به صورت موجبهٔ جزییه درست است اما صهیونیستها چنین اتهامی را از خود دور نمیدارند و چه بسا عوامل آنان بر آتش این اتهام خروارها چوب بریزند؛ چرا که صهیونها این سیاست را دارند که همواره خود را بزرگ نشان بدهند. برای نمونه، به صورت کلی میگویند تجارت الماس در دست صهیونیستهاست، در حالی که معلوم نیست چنین باشد، اما این معلوم است که رژیم غاصب اسرائیل مرکزی شیعهشناسی دایر کرده است بدون آنکه ما صهیونها را بشناسیم. ما این اتهام را نیز کنار میگذاریم. اینگونه است که طراحی این عملیات یا کار خود آمریکاییهاست و یا ژاپنیها در آن دخالت دارند. شعارهایی که آمریکا بر علیه القاعده و طالبان میدهد جنجال سیاسی است و میخواهند آنان را متهم این حادثه بدانند. این تحلیل؛ یعنی خودزنی آمریکاییها در حادثهٔ یازدهم سپتامبر وقتی درستتر به نظر میآید که از لحاظ تبارشناسی توجه داشت
(۸۵)
که آمریکاییها نژادی وحشی دارند و گانگستری و هفتتیرکشی از آنان است که به دیگران سرایت کرده است و آنان حتی به خود هم رحم نمیکنند و بر روی هم با ناجوانمردی تمام هفتتیر میکشند اما ژاپنیها حتی در عیاشی خود نجابت دارند و آن را خانوادگی انجام میدهند. آنان میخواهند ابرقدرت آیندهٔ جهان باشند و اخلاق اجتماعی آنان سبب رشد آنان میگردد و اخلاق ساموراییها در آنان پابرجاست و آنان به خانوادهٔ خود بسیار اهمیت میدهند و نژادی متمدن دارند و حتی عیاشی آنان نیز با تمدن همراه است و مسایل جنسی را با ضربدر بیان میدارند، نه با لفظ و چنین وحشیگریهایی از نژاد سامورایی بر نمیآید. «بنلادن» نیز دولتی سیار است. وی بیش از دههزار نیروی جانفشان در اختیار دارد که البته اختلاف درونی آنان با افغانها سبب شکست این گروه میشود. «بنلادن» یک نفر است اما یک نفر که قدرت طراحی و نیز توان عملکرد سازمانی و مدیریت نیروهای فراوانی را دارد که او را به قدرتی بزرگ تبدیل نموده است و سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا هنور نتوانستهاند او را بیابند. البته باید توجه داشت او در آمریکا آموزش نظامی دیده است. من به بنلادن که خود را مسلمان میداند به عنوان یک استعداد نگاه میکنم که پتانسیلهای نهفتهای برای ضربه وارد آوردن به آمریکا دارد و میتوان از وی در
(۸۶)
این مسیر استفاده کرد اما قدرت وی کمتر از آن است که بتواند مراکز حساسی مانند برج دوقلوی آمریکا را هدف قرار دهد. البته بنلادن در یکی از سخنان خود حرف خوبی میزد. وی میگفت وقتی ما امنیت نداریم، هیچ کسی نباید امنیت داشته باشد. این حرف منطقی است و وقتی کسی در جایی به کسی حمله میکند، ما در مقام دفاع میتوانیم تمامی منافع او را در سراسر جهان به خطر بیندازیم؛ چرا که ما دفاع میکنیم.
زیباترین ماجرای حادثهٔ یازدهم سپتامبر موضعگیری روشنگرانهٔ مقامات ایران بود. سیاستمداران نخبهٔ ایرانی که بیشتر در سایه هستند همانند شطرنجبازان حرفهای مهرهها را چنان کنار هم میچینند که از تمامی خانهها محافظت نمایند و هیچ راه نفوذی برای ایراد و اشکال باقی نگذارند.
آمریکا بعد از یازدهم سپتامبر، هم به عراق و هم به افغانستان حمله نمود. ما هماینک کشوری ضعیفتر از افغانستان نداریم. البته ضعف امروز آنان به سبب این است که بیش از بیست سال است که با دو ابرقدرت جهانی؛ یعنی شوروی سابق و آمریکا درگیر بودهاند. جنگ در نواحی کوهستانی این کشور البته برگ برندهای برای افغانهاست و مقاومت در برابر دو ابرقدرت برای آنان حرمت و عزت آورده است و به تعبیر دیگر، هر کشوری که با افغانها درگیر شود کوچک و حقیر میگردد؛ چرا که دنیا میگوید
(۸۷)
این کشور با مردمی آواره، گرسنه و سرمازده به جنگ رفته است. در افغانستان زنان جنگجویی وجود دارند که دوش به دوش مردان آنان میجنگند. افغانستان در آینده رشد بسیاری خواهد داشت و در سدهٔ آینده از مراکز قدرت در دنیاست. یادداشتهای خود را که نگاه میکنم میبینم در آن نوشته است: صبحگاهی در تاریخ ۲/۸/۱۳۸۰، زیر دوش غسل میکردم و به رادیو نیز گوش میدادم؛ به رادیوی افغانها. مجری مطلبی را به این مضمون میخواند: ما دریاییم، ما آسمان را در هم مینوردیم، ما شاخ دنیا را میشکنیم. رادیو میخواست مردم را به جنگ برانگیزاند تا ترس و واهمه، آنان را در بر نگیرد. در آنجا این به ذهنم آمد که ما اگر زبان، مکان و تربیتها را حذف کنیم، همهٔ انسانها یک سخن دارند. آمریکاییها و کردهای عراق نیز همین را میگویند. همهٔ انسانها در پی یک حقیقت هستند. اگر پهلوانی شیعی به هنگام کشتی میگوید «یا علی» و آن دیگری که از اسلام خبری ندارد میگوید «مایوکا». این میرساند انسانها یک چیز میخواهند اما تربیت و محیط، هر کسی را به جایی حواله داده است و زبانها و تربیتهاست که مرزهای فراوانی را ایجاد کرده است. هر کسی با زبانی از حق، درستی، پاکی و عدالت میگوید؛ آن هم عدالتی بیکران. ژاپنیها نماز میخوانند اما نماز آنان مثل بچههایی است که برای سجده میخوابند. سجده و
(۸۸)
کرنش یک چیز است. این امور در انسان هست. انسان میخواهد نسبت به کسی فروتنی، اطاعت پذیری، انقیاد و علاقه داشته باشد و او را بپرستد. سجده یعنی تذلل. کسی که متمدن است مواضع هفتگانه را بر زمین میگذارد و دیگری بر روی زمین میخوابد. انسان یک حقیقت را دنبال میکند و یک چیز را میخواهد. او میخواهد زندگی کند، خوش باشد و عبادت کند. انسانها از هم بیگانه نیستند و قومیتها نمیتواند آنان را از هم جدا کند؛ برای نمونه، در حج برای زن بهتر است پوشیه نزند. شاید دلیل آن این است که زن باید سختی حرارت آفتاب آنجا را بر صورت خود حس کند. در اروپا نیز برخی از زنان اسکیباز برای آنکه بگویند ما به اسکی که ورزشی گران قیمت است میرویم، در زیر آفتاب میمانند تا پوست صورت آنان بسوزد و مشخص نماید که وی اسکی بوده است.
ما در تبلیغ «فرهنگ انقلاب» که از آن در ابتدا به «صدور انقلاب» یاد میشد میتوانیم از این گزینه و از این زبان که میان تمامی انسانها مشترک است بهره بجوییم.
به هر روی،
(۸۹)
انقلاب اسلامی در صورتی ضمانت بقا دارد که اقلیت انقلابی آن بتواند اکثریت افراد جامعه که همان افراد عادی هستند را با خود همراه داشته باشد و البته این اکثریت، اسلام و حکومتی با مشی حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام را میخواهند و تا زمانی با این انقلاب همراه هستند که ببینند کارگزاران نظام کمترین تخطی از این هدف ندارند. البته خوب نیست از این اقلیت به خواص و از آن اکثریت به عوام تعبیر شود؛ چرا که آنان عوام نیستند، بلکه مردمی عادی هستند که میخواهند زندگی خود با باورهای دینی شیعی را داشته باشند. به هر روی تا زمانی که اکثریت افراد عادی جامعه با اقلیت انقلابی همراه باشند، کاری از اقلیت ضد انقلاب ساخته نیست اما همین اقلیت در صورتی که بتوانند اکثریت جامعه را با خود همراه سازند، اقلیت انقلابی باید کنار بکشند وگرنه چهرهای خشونتبار و شاهانهمآب از خود برای تاریخ به یادگار میگذارند.
(۹۰)
اقلیت انقلابی نیز در صورتی که خالص باشد و خود به اغراض دنیایی گرفتار نیاید میتواند پرچمدار نهضت اسلامی باشد وگرنه اکثریت دینمدار شیعی هیچ گاه حاضر نیستند با اقلیتی که داعیهٔ دینداری دارد اما خود از پیشتازان دنیاطلبی هستند همراه شوند و آنان یک زندگی عادی را برای تخلق به آیینهای دینی هموارتر میبینند تا کنار آمدن با ظاهرمداران دنیاطلب. کارگزاران انقلاب باید در طراحی برنامههای خود بهگونهای عمل ننمایند که اقلیت انقلابی را به سوی دنیامداری و دنیاخواهی سوق دهند و ارزش کارهای انقلابی با پول سنجیده شود. همچنین نباید نظام طبقاتی را با توزیع پول در خانوادههای برخی از اقشار انقلابی به وجود آورد و این خانوادهها را به پولهای بیت المال آلوده نمود. این سیاست در زمان عمر وجود داشت و او بدریان و حاضران در دیگر غزوات را به صورت طبقاتی جیرهخوار بیتالمال وابسته به دولت خود نمود. برخی از گردهماییهایی که سازمانها و نهادهای انقلابی میگیرند نیز در این راستا قابل تحلیل است و بسیاری از آن صوری و فرمالیته است و هیچ خاصیتی برای حاضران جز تفریح و اندک درآمدی برای بعضی ندارد. بعضی از سخنرانیها چنان موقعیت نامناسبی دارد که برای برخی از افراد شرکت کننده که بر فرض به کنار دریا و یا به سدی آمدهاند تا تفریح نمایند مضحک به شمار میرود.
(۹۱)
سخنرانی در چنین موقعیتی همانند دادن غذا به فردی است که آن را دوست ندارد و ایجاد مانع برای تفریح آنان به وسیلهٔ سخنرانی مانند گرفتن نوزاد از پستان مادر است و چنین سخنرانیهایی در افراد نسبت به سخنران ایجاد بغض میکند. برای برنامهریزی در این امور باید کار مورد روانشناسی قرار گیرد و نحوهٔ مهندسی فرهنگ، خود به مهندسی نیاز دارد. بسیاری از همایشها و گردهماییهایی که صبغهٔ علمی ندارد و تنها توسط نهادهای انقلابی برگزار میشود به مجالس میهمانی پرهزینه و مجلل شبیهتر است. البته رفت و آمدهای این همه میهمان که بسیاری از آنها نیز فقط فانتزی هستند خالی از آسیب نیست و برخی از آنان در تصادفات جادهای جان خود را از دست میدهند آن هم برای یک مجلس میهمانی که ضرورتی برای شرکت در آن نبوده است. البته چون این امور مهندسی ندارد ممکن است برخی از نیروهای انقلابی را خسته سازد اما آنان باید به این نکته توجه داشته باشند که نابسامانیها از نداشتن برنامهای مدون و قوی و نیز طراحیهای روانشناسانه و علمی است که به مرور زمان و با حصول تجربه، و نیز با خلوص نیت نیروهای انقلابی برطرف خواهد شد و در این زمینه نباید کمحوصله یا بیطاقت بود. کوچکترین حرکتی برای بقا و رشد انقلاب اسلامی گویی سفر به مکه و زیارت خانهٔ خداست و ثواب آن کمتر از رفتن به
(۹۲)
مکه و کربلا نیست و باید آن را قدر دانست. باید لحظه لحظهٔ این دوران را قدر دانست و تا میشود به مردم خدمت نمود و در این مسیر هم صبور بود و هم شاکر و از ناملایمات آن نهراسید.
از موضوع سخن خود دور نشویم. پرسش ما از اسلامی بودن عملکرد دولتهایی که در انقلاب اسلامی بر سر کار بودهاند است. نگاهی به سی سال گذشتهٔ انقلاب نشان میدهد این انقلاب فراز و نشیبهای بسیاری در این جهت داشته است و عمدهترین عامل آن، که ریشهٔ مشکلات موجود نیز میباشد فقر فتوای علمی و روشمند و بهدور از اعمال سلایق شخصی در مسایل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و دیگر شؤون بوده است؛ به این معنا که یا مجتهدان ما به هیچ وجه خودشان را وارد این حوزهها ننمودهاند یا با توجه به اینکه شناخت کافی از مسایل و موضوعات اجتماعی و روانشناسی نداشتهاند فتاوای بد و نادرست دادهاند و کارگزاران نظام نیز به عنوان مجریان آن فتواها بد عمل کردهاند.
اگر بخواهم یکی از فتاوای تأثیرگذار بر روند انقلاب اسلامی را نام ببرم باید فتوای آیتاللّه کمرهای قدسسره را نام برد که اصلاحات ارضی مورد نظر محمدرضا را جایز میشمرد. هرچند از نظر فقهی اصلاحات ارضی امری مباح بود و بعدها همان فتوا مورد عمل کارگزاران انقلابی واقع شد اما تأثیر شرایط سیاسی و زمانهٔ حاکم
(۹۳)
در این فتوا لحاظ نشده بود و زمینه را برای کار دستگاهی طاغوتی فراهم میساخت که از اساس مشروعیتی نداشت و تمامی تصرفات وی غاصبانه دانسته میشد. روزی در مدرسهای دههزار نفر از رجال سیاسی و فرهنگی جمع بودند و من نیز در ردیف اول نشسته بودم که خدا رحمت کند آیتاللّه کمرهای به آن مجلس وارد شدند. ایشان از اساتید بنده بودند و همانطور که اشاره نمودم در مسألهٔ اصلاحات ارضی با آقاي خميني مخالفت نموده بود. وقتی ایشان وارد آن مجلس شد به همین اعتبار کسی برای ایشان بلند نشد و به آن عالم بزرگ احترام ننمودند اما وقتی ایشان نزدیک من رسیدند بنده بلند شدم و ایشان را که جایی برای نشستن نداشتند به جای خود نشاندم. من ایشان را از اولیای الهی میدانستم که مخالفت وی با آقاي خميني در این مسأله جنبهٔ فقهی داشت، نه سیاسی و البته بعد از انقلاب نیز نظر فقهی ایشان بود که قانون گردید اما این فتوا در آن شرایط سیاسی نباید بیان میشد. ما بعد از انقلاب
(۹۴)
اسلامی فتاوایی که کارشناسی لازم را نداشت بسیار داشتهایم.
همچنین حوزهٔ معرفت دینی با افول فلسفه و عقلگرایی و گرایش به تعبدهای افراطگرایانه دچار مشکل بدفهمی و رکود در چارچوبهای عوامانه گردید و بیشتر در طیف سنتگرایان افراطی که به جمود و تحجر شناخته میشوند دیده میشود. چنین عالمانی در حوزهٔ فلسفی باورهای خویش از اعتقاداتی سخن میگویند که نمیدانند چیست و به آن دسترسی ملموسانه ندارند و مفاهیم دینی برای آنان هم در تبیین مفهومی و واژهشناختی و هم در تشریح مصداقی مجمل یا مهمل باقی مانده است. به تعبیر دیگر، ما در سی سال گذشته فهم دینی و نیز عمل دینی داشتهایم اما پشتوانهٔ آن گزارههایی بوده است که ارزش صدق ندارد و فتوای عملی آن نیز با بدفهمی در شناخت موضوع و مسایل روانشناختی همراه بوده است و نظام باید بهطور کاربردی برای رفع این مشکلات اقدام نماید و مجتهدانی که صاحب حرفه و تخصص واقعی، نه ادعایی هستند را شناسایی کند و پاسخ و فتوای درست که فرایند روشمند استنباط و تحقیق را داراست از آنان بخواهد و از هر مجتهدی نیز در حوزهٔ تخصص او فتوا بخواهد و چنین نباشد که برای نمونه از مجتهدی احکام موسیقی و غنا را طلب کند که وی در آن سررشته ندارد یا مسایل اجتماعی را از مجتهدی بخواهد که در مسایل اجتماعی و
(۹۵)
نیز روانشناسی اجتماعی دستی ندارد. مجتهدی که در حوزهٔ مسایل اجتماعی تخصصی ندارد از قدرت درک مشکلات آن حوزه عاجز است تا چه رسد به اینکه بخواهد برای حل آن مشکلات بیندیشد و نظریه و فتوایی دهد که حلاّل مشکلات باشد.
مهمترین معضل این مملکت این است که ایدئولوگ متخصص در آن کمتر یافت میشود و نظریهپردازان ما تخصصهای جمعی ندارند و جراح نمیباشند بلکه پرستارانی هستند که چاقوی جراحی قانون را به دست گرفتهاند که ناشیانه میبرند و ناشیانهتر بخیه میزنند. مشکل اصلی نیز در فتواها ریشه دارد. مشکل این مملکت در تهران نیست که حل میشود، بلکه این قم است که میتواند خود را باز یابد و با دوری از تنگنظری و با رو آوردن به آزاداندیشی به حل مشکلات مردم و دولت همت بگمارد و فتاوایی که کارشناسی لازم را داشته باشد از متن دین استنباط نماید.
ما همواره میگوییم روحانیت برای بقای خود باید قدرت داشته باشد وگرنه قانون حاکم بر طبیعت همان قانون آکل و مأکول است. کسی میتواند در ناسوت بماند که قدرت، قوت، عزت و دولت داشته باشد. قرآن کریم نیز میفرماید: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکمْ
(۹۶)
وَآَخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یوَفَّ إِلَیکمْ وَأَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ»(۱). کسی که در این دنیا ضعیف است محکوم به فناست و حوزهها باید خود را در علم، معنویت و نیز در اقتصاد تقویت نمایند تا بتوانند بمانند. قدرت حوزههای علمیه نیز در قدرت فکر و طراحی اندیشه و مهندسی فرهنگ است. حوزههای علمیه برای دستیابی به این مهم باید نوابغ خود را شناسایی نماید و از آنان در زمینهٔ طراحی برنامه و ارایهٔ نظریه کمک بطلبد. حوزه اگر بخواهد زنده بماند و حیات مؤثر داشته باشد باید قوی و توانمند باشد و قوت آن به قوت اندیشهای است که ارایه میدهد. در گذشته پسرها را عزیز و شیرین میدانستند؛ چرا که اگر فردی چند پسر داشت کسی جرأت نمیکرد با آن خانواده دعوا نماید و ملاک برتری پسرهایی بودند که چوب به دست داشتند برخلاف دختر که در معرض ربودن قرار میگرفت. اما امروزه قدرت با قانون و اندیشه است و داشتن پسر و دختر یا سیاهی لشکر تفاوتی ندارد. کشور ما به مجلسی از مجتهدان کاردان و خبره نیاز دارد که نقش قوهٔ مفکره و نظریهپردازی را داشته باشد و این نقص بر قانون اساسی آن وارد است؛ مجلسی که بتواند نوابغ را در خود جای دهد و آنان را
- انفال / ۶۰٫
(۹۷)
شناسایی نماید. شورای نگهبان تنها نظارت بر قوانین مصوب را بر عهده دارد، اما خود نظری ارایه نمیدهد و از این نظر توان قانونی ندارد. مجلس شورای اسلامی نیز چون انتخابی است ترکیبی تخصصی ندارد. مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز ترکیب پیران را دارد و بازنشستگان سیاسی در آن حضور دارند، نه لیدرها و نظریهپردازها.
البته این مشکل؛ یعنی نبود کار به دست کارشناس، افزون بر دستگاههای تصمیمگذار در دستگاههای اجرایی نیز وجود دارد و این امر یکی از موانع رشد و تعالی جامعهٔ ایران است. در دستگاههای دولتی کمتر میشود کارهای اجرایی به متخصصان واگذار شود و این رابطه است که هر مسؤولی را قدرت میدهد.
نخستین تأثیر منفی نبود کار به دست کارشناسان واقعی، در اقتصاد ایران مشهود است. اگر مملکت ما اقتصاددانانی قوی داشت یا مسؤولان از دیدگاههای اقتصاددان بهره میبردند، ما میلیونها نفر فقیر و گرسنه نداشتیم. عمدهٔ مشکلات کشور برآمده از این است که مدیران ما کمتر متخصص و کارشناس هستند. چگونه است که مملکت ما زرخیز و گلوگاه و دروازهٔ جهان به شمار میرود و منابع غنی نفت و گاز دارد اما این همه گرسنه دارد. این کشور چنان منابعی غنی دارد که حتی بیگانگان نیز میگویند باید این کشور را به سلامت از دست حاکمان امروز
(۹۸)
آن گرفت و چنین نباشد که جنگی آن را به ویرانی سوق دهد و منابع آن را ویران نماید. منابع غنی ایران البته در کنار استعداد و هوش ایرانی است. میگویند یکی از کارشناسان ژاپنی دربارهٔ تخصص و نیز تیزهوشی ایرانیان در یکی از سمینارها گفته است نود و نه درصد تحصیل کردههای ایرانی یا تیزهوشند و یا متخصص و تنها یک درصد از آنان یا هوش پایینی دارند و یا تخصصی ندارند، در حالی که در ژاپن، عکس این مطلب است اما رشد و پیشرفت ژاپن مرهون همان یک درصد جامعهٔ تیزهوشان و کارشناسان است که به عنوان مسؤولان دولتی در خدمت مملکت خود قرار گرفتهاند. وی در گزارش خود میگوید در ایران، کسانی به قدرت میرسند که جزو یک درصد هستند و استعداد بقیه را هدر میدهند و بنای جامعه را به ناسامانی میکشند. انتخابها، بر اثر رابطهها، انجام میشود و مسؤولیتها در این کشور تخصصمحور نیست و شایستهسالاری در حد شعار باقی مانده است. میگویند فردی که برای ریاست جمهور نامنویسی کرده، گفته بود من تمام نوههایم را به عنوان وزیر انتخاب میکنم. یکی دیگر از این اشتباهات ساخت بناهای بسیار مجلل برای ادارات و بهویژه بانکهای دولتی است و البته مصلای بزرگ تهران را نیز باید جزو آن دانست. بهتر بود دولت ایران بهجای ساخت مصلای بزرگ تهران، هزاران مسکن کوچک
(۹۹)
میساخت و آن را در اختیار اقشار کمدرآمد قرار میداد که این امر اولویتی به مراتب بیشتر داشت و یکی از پایههای ازدواج جوانان را فراهم میساخت. مردم حاضر بودند نماز جمعه را در خیابانها بخوانند اما جوانان آنان برای تشکیل زندگی، قدرت تهیهٔ مسکن را داشته باشند. این کار سبب میشد استان تهران به صورت وسیعی از فساد نجات یابد. من ساخت این مصلا را نماد کوچکی مغزهای طراحان سیاسی و فرهنگی کشور میدانم. چنین فکرهایی، بیماری سیستمی را نشان میدهد که به توزیع مسؤولیتها میپردازد. وقتی شخصی مثل امیر کبیر را که خدمتگزار مردم است و هوش بالایی در مدیریت دارد برای اینکه سد راه ضعیفان تشنهٔ قدرت نباشد، به قتل میرسانند و کسی چیزی نمیگوید، مملکت هم جنبشی ندارد، بیماری و حتی بیتوجهی جامعه را میرساند و تنها کسی که بر او گریه میکند مادرش بوده است.
به هر روی، مسؤولان
(۱۰۰)
اجرایی ما میخواهند مشکلات این کشور حل گردد، اما فکر و اندیشهٔ آنان ناتوان است. البته این نظام اداری و سیستم اجتماعی ماست که بیمار است. مملکتی که در آن یک نفر به اندازهٔ هزاران نفر، امکانات دولتی دارد و هزاران نفر زیر خط فقر فقیران زندگی کنند، هر نذری حتی آبگوشت برای ثواب هم که باشد، پیآمدی جز بدبختی ندارد. فروش بزرگراهها و واگذاری سهام کارخانهها به مردم نیز این مشکل را حل نمیکند. این کار فروش مال مردم به خود آنان است، نه واگذاری آن به ایشان. انفاق، سهام، تعاونی و شورا نیز مشکلی را حل نمیکند، بلکه باید طرحی دیگر درانداخت و حق ضعیفان را بر سر سفرهٔ آنان رساند.
این نخستین اقدام بایستهٔ نظام در این زمینه است؛ یعنی بهره بردن از متخصصان فن که تسلط کامل و احاطهٔ علمی بر مسایل دارند و به صورت ادعایی و به مدد قدرت یا پول و تبلیغات سایهها یا خود در صدر قرار نگرفتهاند و به تعبیر دیگر در این باب باید هر کسی در محل خود قرار گیرد. همچنین نظام باید از مجتهدان بخواهد که در این مسایل بیندیشند و درسهای خارج خود را به مسایل نوپدید و معضلاتی که نظام با آن درگیر است
(۱۰۱)
سوق دهند و در صورت عدم همکاری، آنان را مؤاخذه کند و با غمض عین برخورد نکند؛ چرا که ریشهٔ عمدهٔ مشکلات نظام از همین قضیه ناشی میگردد؛ همانگونه که با کارگزاران متخلف باید برخورد شود نه آنکه پست دیگری به آنان داده شود، یا در خلافهای راهنمایی و رانندگی باید رانندهٔ متخلف از رانندگی منع شود نه آنکه وی را جریمهٔ مالی کرد.
همانگونه که در پیش گذشت در راهبرد حکومت دینی باید توجه داشت در جامعهٔ ما فهم دینی به صورت موجبهٔ جزییه وجود دارد و به هیچ وجه نمیتوان گفت کسی در این جامعه نیست که فهم دینی درست داشته باشد اما باید به مطلب دومی نیز توجه داشت که اگر مجتهدی فهم دینی درست داشته باشد، فهم دینی وی در برابر سیستم غیر دینی کارآیی ندارد. به عبارت دیگر اگر حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام در این جامعه حضور داشته باشند، اگر با سیاست مزوّرانهٔ سایهها مجبور شوند در گوشهٔ خانهٔ خود بنشینند، از آنجا که جامعهٔ ما دارای سیستم است و ادارهٔ آن روشمند میباشد، با آنکه آن حضرت علیهالسلام دین درست و واقع دین را نشان میدهند، اما در برابر سیستم حاکم نمیتوانند آن را به مردم برسانند و آن را در جامعه اجرایی سازند. این بدان مفهوم است که نظام ما در صورتی اسلامی است که بعد
(۱۰۲)
از فهم درست دینی دارای سیستم دینی نیز باشد و فهم درست مجتهدان از دین بهتنهایی و بدون داشتن نظامی دینی کارگشا نیست. اعمال و اجرایی کردن دین سالم نیازمند سیستم است و سیستم باید به عنوان مثال در باب اقتصاد اصل را بر سرمایه یا عدالت قرار دهد.
نقد دیگری که در کارنامهٔ انقلاب وجود دارد نامهربان بودن بخشی از کارگزاران آن با بخشی از مردم در ابتدای انقلاب بوده است. بنده با پیروزی انقلاب به برخی از مسؤولان وقت گفتم: هماینک نظام شاهی از بین رفته است و مردم بیپناه شدهاند، ما روحانیان باید به آنها پناه دهیم، افرادی که با فردی مثل شاه کنار میآیند با ما روحانیان بهتر کنار میآیند، باید به آنان پناه دهیم. متأسفانه در آن روزها برخی تیغ به دست گرفتند و در هر شهر و دیاری افرادی را به جوخهٔ اعدام سپردند. طبیعی است با فروکش کردن احساسات آن روزها، جامعهٔ جوان ما تحریک شود و در برابر آن اقدامات بایستد. بنده امروز نیز میگویم باید با مردم مهربان بود. محبت به مردم است که بستر رشد علمی، دینی و حتی تخلقهای عملی جامعه را فراهم میآورد. این روش از برترین امور واجب در زمامداری است.
یکی از بدترین روشهای برخورد با مردم آن است که بیدرنگ
(۱۰۳)
زندان به رُخ آنان کشیده شود و زندانها پُر گردد. زندان باید برای افراد جامعه مترسک باشد و کسی نباید زندان را به چشم خود ببیند ولی روش یاد شده سبب میشود میلیونها پرونده برای مردم درست شود و در صورتی که هر کسی پروندهای داشته باشد دیگر کسی نیز از زندان نمیترسد! چرا باید در نظام ما برخی را با سلام و صلوات به زندان ببرند. به زندان بردن افراد در چنین فضایی از بین بردن اعتبار زندان در چشم افراد جامعه است. باید با مردم مهربان بود و با رأفت و رحمت اسلامی به همه نگریست.
امروز دورهای نیست که کسی چوب و شلاق آخوند را تبرک و شفا بداند و چوب او را همانند چوب معلم گل بداند که هر کس آن را به خود نبیند خُل و ناآگاه دانسته شود. هماینک بدون داشتن مدرک و سند معتبر نمیتوان به کسی چیزی گفت. زمان، مکان و خصوصیات اخلاقی مردم تفاوت کرده است؛ بهویژه در جامعهٔ ما که از خصوصیات آن زیر بار زور نرفتن است. باید مهربانی و صفا را ارج نهاد و به سراغ زورگویی و قلدری نرفت تا بخشی از مشکلات جامعه خود بهخود فروکش کند و برطرف شود.
سختگیری بر مردم و بهویژه جوانان به صورت غالبی سبب میشود تا برخی به دام تسامح بیفتند. روزی در این کشور حتی نفسها را میلیمتری، سانت میکردند و آن کارها تسامح موجود
(۱۰۴)
را به بار آورده که حتی به خود اجازه میدهند عکس شاه را کنار خود بگذارند.
بزرگترین غفلت مسؤولان ما این بود که در ابتدای انقلاب و در دوران سازندگی و نیز اصلاحات و بعد از آن، که تاکنون نامی بر آن نهاده نشده، به جامعهٔ جوان ما کممهری شد و در سیاستهای خود به جوان بودن جامعه توجه و التفات ویژه نمیشد. جامعهٔ جوان ایران بود که تازگی میخواست اما هیچ گاه در هیچ یک از دولتها به آنان توجه خاص و ویژه نشد و امور دیگر در رأس مخروط سیاستهای کارگزاران قرار داشت و جوانان در پایین این مخروط جای داشتند. کارگزاران ما همچنین توجه نداشتند که نباید با جوانها لجبازی نمایند. ما باید مردم و جوانان را از خود بدانیم. تمامی مردم ایران همه مالک این مملکتند؛ خواه خوب باشند یا بد و باید به حق مالکیت آنان احترام گذاشت.
حل مشکلات جوانان پروژهای عظیم است که اجرای آن نیاز به بسترسازی دارد و فراهم آوردن بستر آن چند سال زمان میبرد و طراحی درست عقد موقت یکی از کوچکترین مؤلفههای این پروژهٔ گسترده است که اگر در جای خود مطرح نشود این اتهام به کارگزاران وارد میشود که قصد چنگ انداختن به زنان جامعه را
(۱۰۵)
دارند. در صورت فراهم نبودن بستر لازم، اینگونه امور که به هدف کمک به جامعهٔ جوان مطرح میشود بازخورد عکس دارد و همانند قضیهٔ خطبههای جمعهٔ یکی از آقایان میشود که مورد مذمت جامعهٔ آن روز قرار گرفت. اشکال کار ایشان نیز این بود که طراحی دقیق و همهجانبهنگر برای این موضوع نداشت و این مسأله را در بستری آورد که سلامت در آن نبود.
افزون بر نامهربانی برخی از کارگزاران، آسیب دیگری که سبب نارضایتی مردم و بریده شدن آنان از پیکرهٔ نظام میگردد، نفوذ فساد در برخی از دستگاههای اداری و اجرایی و نامهربان بودن و خدوم نبودن مسؤولان آن است. من برای نمونه از شهر قم مثال میآورم. برخی از خیابانهای قم تحت اجرای طرح فاضلاب است اما کانالهایی که میکشند برای ساختمانهایی که زیرزمین آن کمی پایینتر از معمولی است جوابگو نیست و حتی در برخی از مناطق، با جاری شدن سیلاب در فصل زمستان، سیل از طریق کانالهای فاضلاب به زیرزمینهای مسکونی رخنه میکند. این در حالی است که از مردم فقیر این شهر، برای اجرای این طرح غیرکارشناسی، بهایی سنگین اما اقساطی گرفته میشود. یکی از مشکلات شهر قم هوای خشک و گرم آن است. همانطور که شهر اهواز هوایی گرم و مرطوب دارد و در تابستانها چون از مناطق
(۱۰۶)
گرمسیری دانسته میشود بهای برق آن بر اساس آن محاسبه میشود اما در قم با آنکه هوایی گرم و خشک دارد و کولرهای بسیاری کار میکند، مردم بیچارهٔ آن به سبب تصاعدی بودن بهای برق، هرچند دمای قم گاه از پنجاه درجه بالاتر میرود، باید بهای گزافی را بپردازند. البته برخی میگویند حتی اگر دمای قم به پنجاه درجه هم برسد، آن را اعلام نمیکنند تا تعهدی برای شرکت برق نیاورد.
البته در این شهر هستند افرادی که در زیرزمینهای خود مینشینند و بر علیه انقلاب سخن میگویند و فکر میکنند زیرزمینی بودن آن سبب میشود کار آنان اشکالی نداشته باشد. چنین افرادی باید توجه داشته باشند انسان کوچکترین سخنی که بگوید در کارنامهٔ وی ثبت میشود و روز قیامت وی را به خاطر آن حرف محاکمه میکنند. قرآن کریم میفرماید: «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الاْءَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ یطِیرُ بِجَنَاحَیهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُکمْ مَا فَرَّطْنَا فِی الْکتَابِ مِنْ شَیءٍ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِمْ یحْشَرُونَ»(۱). البته در این آیهٔ شریفه وصف: «یطِیرُ بِجَنَاحَیهِ» امری بدیهی را عنوان میکند چرا که پرندهای نیست که با دو بال پرواز نکند و نیازی به ذکر آن نبود اما این وصف مشعر به علیت است و مطلبی جدید را بیان میدارد.
- انعام / ۳۸٫
(۱۰۷)
به هر روی، مسؤولان کلان کشور باید مرکزی داشته باشند که با توجه به فناوریهای ارتباطی روز، به تمامی پاسگاهها، کلانتریها، شهربانیها، نیروهای انتظامی، راهنمایی و رانندگی، دادگاهها، بیمارستانها و تیمارستانها در ارتباط باشد و مشکلات جامعه را بهروز شناسایی نماید و آمار آن را به مراکز تحقیقی و تصمیمگذار ارایه دهد. با شناسایی مشکلات، از آن جا که کشور ایران دارای امکانات و سرمایههای بسیاری است که از آن استفادهٔ بهینه نمیشود، میتوان با به کار انداختن این سرمایهها، مشکلات مردم را برطرف نمود. مردم ما مردمی دارای عاطفه هستند و بسیار احساسی و خونگرم میباشند. این احساس بهویژه در مناطق جنوب و نیز کوهستانی بیشتر است و آنان در این زمینه هنگامهای هستند. منطقههای کوهستانی و خشک که هوایی مرطوب ندارد، به هیچ وجه نمیتوانند با سنتها درگیر بشوند و آنان به هیچ وجه از سنتها و عقاید خود دست بر نمیدارند؛ بهویژه اگر آنان مسلمان و شیعه باشند و نطفههای آنان بوی ولایت دهد. برای همین است که مردم عزیز ایران در این سی سال همواره همپای مسؤولان رتبهبالای آن بودهاند و هر جا که احساس کردهاند خطری عظیم انقلاب اسلامی آنان را مورد تهدید قرار میدهد، به میدان آمدهاند و آن
(۱۰۸)
خطر را با جانفشانیهای صادقانهٔ خود دفع نمودهاند. در امتحان انقلاب اسلامی، مردم ما کارنامهٔ قبولی با نمرههایی عالی دارند اما این کارنامهٔ کارگزاران است که به بازخوانی مجدد نیاز دارد! آیا کارگزاران نظام حاضر هستند برای همراهی با فقرها و دردهای چنین مردمی یکی از اعیاد ملی یا اسلامی خود را به عزایی ملی تبدیل نمایند. من به عنوان نمونه، از بزرگترین عید اسلامی ما شیعیان که عید شعبان است یاد میکنم. آیا اشکال داشت نیمهٔ شعبان به اسم غربت امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) و به عشق ایشان، همهٔ ایران را سیاهپوش کنیم و آن را به دنیا نشان دهیم که ما هر سال چراغانی داشتیم اما امسال سیاهپوش هستیم و عزادار مردمی میباشیم که در بدبختی، فقر و ستم زندگی میکنند. وقتی مسلمانان افغان و عراق به دست کفار مورد تجاوز قرار میگیرند برای هر مسلمانی تکلیف میآورد. دستکم این است که ما امسال خوشحالی نکنیم و جشن نگیریم تا با مردم فقیر و رنجکشیدهٔ این دو کشور و با مردم فقیر خود همدردی نموده باشیم. چرا ما در جشنهای خود رکورد شکم را در دنیا میشکنیم با آنکه هزاران فقیر در کنار ما زندگی میکنند. متولیان این مملکت گویی چشمها را بستهاند؛ چرا که این کارها از مردم عادی بر نمیآید و این خوشگذرانها هستند که پول مردم
(۱۰۹)
بدبخت را میخورند و آن را به نام جشن شعبان برای عیاشی خود هزینه میکنند. اینها نشان از تربیت ناصحیح برخی از کارگزاران ما دارد. من میگویم اگر کسی بهدرستی تربیت نشده باشد و در خوردن خیارسبز نیمی از آن را دور ریز و اسراف میکند، چنانچه دولتی نیز به او سپرده شود همین عادت را دارد و به تضییع اموال دولتی و اسراف گرفتار میآید و ما شاهد کارگزارانی هستیم که پولهایی را تضییع میکنند که با آن میتوان نه خیارسبز یا سیب زمینی، بلکه هزینهٔ یک سال تمامی مردم ایران را داد. به هر حال، تحول در نظام سیاسی یا اقتصادی ایران نیازمند توجه به چند اصل است که یکی از آنها این است که ما در دورهٔ غیبت و در عصر آخر الزمان زندگی میکنیم و باید به ویژگیهای این دوره توجه داشت و کار را بر اساس واقعیات آن به کار برد، نه بر اساس آمال و آرزوها یا خیالپردازیها؛ دورهای که ممکن است هزاران سال به طول بینجامد. در این دوره کسی نمیتواند بدون داشتن امکانات مادی کاری نماید. کارهای فردی نیز در این دوره نتیجهای ندارد و کسی حتی اگر رستم دستان باشد بهتنهایی نمیتواند کاری در خور داشته باشد و این تعاون، تبادل و جمعیت است که کارها را پیش میبرد و باید هر تحولی را به دست مردم سپرد که آنان مجری لایق آن هستند نه فلان کارگزار که
(۱۱۰)
در برابر اندیشه و توان عملیاتی مردمی که انقلابی فکر میکنند و انقلابی کار میکنند بسیار کوچک است.