دانش زندگي
جلد يكم
زندگی سالم
پیشگفتار
کتاب حاضر سبک زندگی سالم را برای عموم فرهیختگان به صورت علمی و روشمند و مبتنی بر اصول درست معرفتی، فلسفی، روانشناسی، انسانشناسی، جامعهشناسی و تجربی ـ که ثمرهٔ تلاشی صافی است ـ ارایه میدهد. بر این پایه، در طح مطالب، امور نقلی و تعبدی نیامده است تا گفتمان لازم برای همراهی دلیلپویان را داشته باشد. البته میشود با تحقیق در منابع نقلی، مستندات دینی این نوشتار را یافت. ویژگی تحقیق حاضر آن است که تمامی وجوه زندگی و ابعاد انسان را برای تدوین دانش زندگی لحاظ کرده است. مسألهٔ اطرافگرایی و ترک طرفگرایی به این معنا که همهٔ ذاتیات و عرضیات مسأله تشخیص داده شود و هیچ حیثی از آن مورد غفلت، بیتوجهی و فراموشی قرار نگیرد، سطحینگری و ظاهرگرایی را از تحقیق علمی باز میدارد و کتاب حاضر چنین رویکردی داشته است.
(۷)
درست است انسان که موضوع دانش زندگی است با خویشتن خویش که انسانیت اوست و پدیدهای از بینهایت پدیدهها میباشد همراه است و خود را با همهٔ صفات، حالات، ویژگیها و آثار نفسانی آن تنگاتنگ درگیر میبیند، ولی علم تجربی هنوز این قدرت را در اختیار وی نگذاشته است تا بتواند گسترهٔ پدیداری، دامنهٔ ابعاد، و دوردست زوایای خود و حقیقت خویش را بیابد و همواره این دغدغه را دارد که نهاد او چیست و آنچه در باطن وی هست و همیشه و همواره با اوست چیست و چه ظاهر و باطن و چه زوایا و اسراری دارد. انسان موضوع دانش زندگی است و او با شناختی که از خود دارد بر آن میشود تا حیات معقول و زندگی بسامان و هماهنگ با اندیشهٔ خود داشته باشد و برای تنظیم و ساماندهی قواعد زندگی، تلاش علمی داشته باشد و مبتنی بر آن به ساخت تمدن بپردازد. بشر با دلنگرانی از حقیقت خود بوده است که به زندگی رو آورده و آن را روزی بر پایهٔ مادهگرایی که محسوس اوست و روز دیگر با گرایش به عوالم مینویی و معنوی که از نهاد فطری خود مییابد و با برخی تجربههای باطنی او همراه است بنیان نهاده است، ولی پیوسته به عجز خود از آگاهی بر استعدادها و قوای انسانی خود و نگرشی که به آنها داشته اعتراف کرده است؛ بهگونهای که علم، انسان را موجود ناشناخته میخواند. بشر با تمام رشدی که در علوم تجربی و صنعت دارد هنوز نتوانسته است فعالیتها و قوای مغزی و روانی انسان را برای خود به صورت کامل و بدون ابهام قابل مشاهده و تجربهٔ حسی سازد و نظریهای دور از تخمین و حدس برای فعالیت مغز داشته باشد ـ و با توجه
(۸)
به پیچیدگی انسان که به وی کمال مقام جمعی را داده است ـ این جهل به تمامی زوایای زندگی او سرایت کرده و از انسان، پدیدهای ناشناخته با ابهام در سبک زندگی و نحوهٔ آن ارایهٔ نموده است. بشر هنوز انسان را که موضوع زندگی عینی و دانش ذهنی آن است حتی در حد ابهام و اجمال نمیشناسد و چشماندازی برای سیر کمال و جدولی برای رشد او ندارد. نسخههای به ظاهر علمی که دانشمندان برای زندگی انسان میپیچند بر اساس آخرین دادههای تجربی یا فلسفی حاضر است، ولی هنوز که هنوز است با حقیقت آدمی و سیر عینی زندگی و واقع آن تطابق ندارد و یا بیشتر تمایلات و خواستههای طبیعی و غرایز حیوانی را بر حقیقت او چیره میسازد و یا معنویت خواهی افراطی و خارج از طریق تکوینی آن را که سبب میشود انسان از مسیر طبیعی کمال خود باز بماند و در نتیجه زندگی انسانی را آشفته و پریشان سازد و آثار و تبعات ناگوار دنیوی و حرمان و سقوط اخروی را نصیب وی گرداند. خطا در شناخت انسان بزرگترین و نابخشودهترین خطایی است که یک دانشمند و محقق علم زندگی میتواند داشته باشد؛ زیرا بنیان زندگیهای تابع نسخههای وی را به قهقرایی بازگشتناپذیر میبرد و فرصت محدود عمر آدمی که با آن چهرهٔ یک ابد را میسازد بهراحتی میسوزاند و از بین میبرد. همانگونه که گذشت بیشترین اشتباه در ناحیهٔ شناخت انسان مطالعهٔ انسان به روش تجزیهای است که هر محققی تنها یکی از ابعاد انسانی را میکاود؛ بهطوری که گویی کل پدیدهٔ انسانی در همان بعد تخصصی او خلاصه شده است. از همین نمونه خطاهاست نظریهٔ
(۹)
تعریف انسان به «حیوانی ارادی» یا «حیوانی سیاسی» و یا «حیوانی غریزی». نگرشهای یک سویه، وحدت شخصیت و حیات جمعی انسان را غیر قابل حلِ منطقی میسازد، هرچند از آن جهت که یک بُعد را برمیرسد از منزلگاه حقیقت دور نیست. طرفگرایی و تخصص تکبُعدی مهمترین عامل ناآگاهی و تورم گزارههای کذب است. فکر اگر یکجانبهنگری و تکاندیشی نداشته باشد، میتواند گفتار دیگران را به مناظره با خود فرا خواند و از انزوا، گوشهگیری و خمودی دور شود. دانش زندگی نیازمند تدوین همهجانبهنگر از ناحیهٔ همگرایی و هماندیشی متخصصان مرتبط با تمامی ابعاد آن است و یا دستکم باید در هر بحث جوانب مختلف آن را در نظر داشت تا بستر رایج دانشپژوهی قاعدهمند گردد. افزون بر این، بسیاری از دانشمندان حتی در تحلیل مسایل عقلی، انسانها و تمامی پدیدهها را به صورت تفکیکی لحاظ میکنند؛ در حالی که عالم هستی نظامی مُشاعی دارد و برای تبیین دانش زندگی افزون بر همهجانبهگری در شناخت انسان، لازم است انسان را با دیگر پدیدهها و نیز با حق تعالی به صورت مشاعی ببیند، نه تفکیکی. ما بسیاری از بحثهای این کتاب که با عنوان «حیث ظهوری انسان» طرح گردیده است، با توجه به این مطلب مهم آوردهایم.
دانش زندگی بعد از تدوین کتاب اطرافگرا و مُشاعیاندیش، نیازمند استاد ماهر و کارآزموده است که توان تولید دانش زندگی را داشته باشد. این کتاب نیز با مطالعه، زندگی را آموزش نمیدهد، بلکه زندگی را باید از استاد محقق فرار گرفت. سهلانگاری در یافت استاد مناسب که شرایط
(۱۰)
وی را به تفصیل خواهیم گفت و عافیتطلبی جز آزردگی و دلزدگی از زندگی و دانش آن نتیجهای ندارد. کسی که استاد کارآزموده داشته باشد میتواند ضرورتها و اولویتهای زندگی خود را شناسایی کند و آنها را بر اساس اهمیتی که دارد رتبهبندی سازد و در زندگی در پی کارها و مباحث غیر ضروری و به طور کلی اتلاف وقت و عمر نرود. همچنین زمینههای ناهنجار مانند خجالتی و کمرو بودن، تنبلی، بیتوجهی به شخصیت افراد و کرامت آنان، بیتعهدی، پیمانشکنی، بدقولی، بیارادگی، ضعف نفس، بینظمی، بیحوصلگی، بیقراری، سردرگمی و احساسهای نادرست و نیز خیالبافی و واقعنگر نبودن و توقعات نابهجا، عافیتطلبی و زمینهٔ خستگیهای مفرط را از خود بزداید و چهرهای آگاه، صادق، متین و استوار از خود بسازد.
دانش زندگی در پی تأمین سلامت زندگی است و سلامت زندگی با حرکت در مسیر طبیعی برای وصول به حق تعالی ممکن میشود. سیر طبیعی با حرکت الهی و دست قضا و دید قدر و اختیار و ارادهٔ آدمی چینش مییابد جز برای محبوبان و اولیای الهی که سیر طبیعی آنان تمام الهی و بدون دخالت ارادهٔ نفسانی است. دانش زندگی نحوهٔ حرکت بر مسیر طبیعی گفته شده تا حصول غایت آن را شناسایی میکند و موانع، مشکلات و راه گذر از آن را خاطرنشان میشود و آموزههای لازم را ارایه میدهد. از سویی دین اسلام به عنوان حقیقتی گویا همین هدف را دارد و وصول حقیقی به کمال مطلق را غایت خود قرار داده است.
برای یافت معنای زندگی سالم لازم است به سراغ الگوهایی رفت که
(۱۱)
حیات سالم داشتهاند و چگونگی موفقیت آنان و علت آن را دریافت و دید که چگونه بوده است که سلمان فارسی به «منّا اهلالبیت» مفتخر میگردد و صاحب مراتب نهایی ایمان و مقامات معنوی و مورد عنایت ویژهٔ حضرات معصومین علیهمالسلام و فضل خداوند میگردد. با یافت این معنا، معنای زندگی انسانی و حقیقت سلامت آن به دست میآید. سلامتی که با وصول به کمال مطلق محقق میشود و برای آن باید جان فدای جانان نمود و در مسیری گام برداشت که تمام انبیا و اولیای الهی علیهمالسلام آن را پیمودهاند. راهیابی به چنین راستای بلندی که در هر زمان دارای وظایف خطیری است چندان آسان نیست؛ چرا که نخست باید هویت احساس دینی را به معرفت دینی تحویل برد و نیز لازم محبتی که برخاسته از معرفت درست باشد چیزی جز خدمت نیست؛ آن هم خدمتی که همراه حقانیت است و بس. این خدمت چیزی جز عرض ارادت و عشق به خدای تبارک و تعالی و اولیای بر حق نمیباشد. اولیایی که وارث تربیت انسانها میباشند و مردم را به کمال اندیشه، آگاهی، صفا و پاکی رهنمون میدهند و مربی دانش زندگی با تمرینهای عملی و عینی میباشند. اولیایی که ما از آنان به عنوان «محبوبان» سخن خواهیم گفت که مربی حقیقی انسانها و صاحبان ولایت، آنان میباشند.
دانش زندگی خواندن کتاب نیست، بلکه هم باید قدرت اندیشهٔ زندگی را در خود یافت و هم زیر نظر مربی کارآزموده، تمرینهای عملی برای بهزیستن داشت. مطالعهٔ این کتاب بدون تفکر و اندیشهورزی انعطال فکر میآورد. مطالعهٔ دانش زندگی نیاز به تنهایی و بهویژه
(۱۲)
خلوت در تاریکی و زیست شبانه دارد تا از ذهن به عین بگراید و محسوس پیش رود.
دانش زندگی نیازمند منطقی استوار برای سنجش گزارههای آن است. منظور از منطق همان ملاکهای معنادار و مستدل است که مورد تصدیق و پذیرش بشر است. ما این منطق را در مجموعه نوشتههایی که در سه حوزهٔ علوم معرفتی مانند الهیات و روانشناسی، کاربردی مانند فقه، حقوق و زبانشناسی و اجتماعی مانند سیاست و اقتصاد به نگارش درآوردهایم و مجموع آن به بیش از هشتصد عنوان خواهید رسید آوردهایم. این کتابها تمامی زمینههای لازم برای تدوین دانش زندگی را با همهٔ ابعاد گستردهٔ آن در خود دارد؛ بهگونهای که مطالعهٔ تمامی آن اعم از کتابهای عمومی و تخصصی، همهٔ زوایای زندگی را پوشش و روشنایی میدهد، ولی در مطالعهٔ آن لازم است خوانندهٔ محترم ارتباط درونی مطالب گفته شده را کشف کند تا بتواند هرچه بیشتر و به صورت مؤثر از آن بهره برد. کتاب حاضر نمونهای کوچک و درآمدی بر این دانش است که امید است جستارگشایی مبارکی برای تحقیق گسترده بر این دانش مغفول و مهندسی نشده باشد.
در مهندسی این دانش شاید کسی بپندارد باید آن را به تمامی از جامعهٔ پزشکان خواست نه از جامعهٔ روحانیت، در حالی که دانش پزشکی با همه گستردگی که دارد تنها در بحث تربیت و تیمار بدن تخصص دارد آن هم با روش تجربی، در حالی که برخی از روشهای رایج آن بهویژه جراحیهایی که همراه کشیدن تیغ به بدن است، خود مضر
(۱۳)
است و نیز روانپزشکی آن نسخههایی دارد که در بیش از هشتاد درصد آن به به جای سلامت بیمار، وی را به اختلال روانی و گاه جسمی مبتلا میسازد. پزشکی حاضر برخی از تخصصهای طب قدیم را از دست داده است. در گذشته طبیبانی بودند که هنگام شنیدن کلمات بیماری که از مشکلات خود میگوید چنان تربیت شده بودند که با دقت دیده مینگریستند و با تیز گوشی میشنیدند گویی خویش را محدود در گوش و چشم بیمار کردهاند و از همین طریق، بیشتر بیماریها را تشخیص میدادند بدون آن که نیاز به ازمایشهای پیچیدهٔ امروزی داشته باشند. آنان در نظام آموزشی خود فرهنگ طب فلسفی را میآموختند. علومی که امروزه به انزوا، غربت، بلکه انعطال کشیده شده است. علوم تجربی امروز توان آن را ندارد که چنین علومی را بیابد؛ زیرا آن دانشها تنها موهبت مردان دلسوخته و شب زندهدار میباشد و برای یافت آن باید دستکم زمینهٔ اعطای ملکهٔ قدسی داشت.
شناخت بیماریها از طریق علم قیافه و فراست نیز ممکن است. کسی که بر این دانشها مهارت دارد چشمی تند و تیز و دیدهای سبب سوراخکن مییابد و باطن چهرهها واختلالات روانی و بیماریهای جسمی را از ظاهر آن به آسانی و تنها با نگاه از زاویههای خاص و نوع دید و دیدن میتوان به دست آورد و به ویزیت بیمار و معاینهٔ او پرداخت. دانش چهرهشناسی مبتنی بر بصیرت صوری و اندیشهٔ ظاهری است و از علوم و حقایق غیبی نیست؛ هرچند راه و رسم ویژه و قواعد و قوانین خود را داراست؛ چنانکه بسیاری از قواعد علم کیمیا از علوم غیبی نیست
(۱۴)
و داخل در علوم تجربی است؛ همانطور که تردستی بهخصوص برای دزدی از دیگران، علمی رشدیافته به تجربه است. علم قیافهشناسی، انگشتخوانی، چهرهنگری، کفبینی به اقتضای برخوردهای چهره یا کیفیتهای صورت، اندام و موهای گوناگون بدن دادههایی دارد که در ردیف علوم غیبی نیست؛ زیرا تمامی این علوم بر رؤیت ظاهر مترتب است، ولی علوم غیبی یافتههایی است که تحصیل آن به هیچ وجه نیازی به رؤیت ظاهر ندارد.
از دانشهای مؤثر در بهبود زندگی «دانش اسماء الحسنی» است. این دانش ویژگیهای اسما و آثار و برکات آنها که فراز بلند اهل معرفت است را بیان میدارد. این حقیقت نمایهای دارد که در صورت تحقق، بسیاری از مشکلات روحی ـ روانی و کاستیهای آدمی را در جهان امروز هموار میسازد. چگونه ممکن است قرص و آمپولی کارگشای مشکلات باشد، ولی اسما و صفات، این چهرههای مصداقی حضرت حق آثاری نداشته باشد؟ البته، نباید این امر را به بسیاری از خرافات بازار کهنهٔ رمالها و اسمانویسهای بیمحتوا آلوده نمود که فراوانی از این ناآگاهان خدعهگر، دزدان وامانده از راه اهل معرفتاند و زدودن آنان از فرهنگ جامعه، وظیفهٔ هر مسلمانی است.
ما در این کتاب، کسی را به سلوک عرفانی دعوت نمیکنیم و تنها دانش زندگی را با ورود و خروجی که دارد بیان میکنیم؛ هرچند گزارههای عرفانی مورد نیاز برای زندگی تخصصی در سطحی عالی را به صورت گذرا میآوریم. سلوک عرفانی طریقی همگانی نیست و اگر زیر نظر
(۱۵)
استادی محبوبی و ولایی انجام گیرد چنان سرعت و فشاری دارد که روزگار را بر رونده سخت میکند و چنان آتشی به کانون عمر وی میزند که دودش تا ابد در جان وی باقی میماند و خستگی آن تا در ناسوت است هرگز از تن او بیرون نخواهد رفت. شتابهای بیحساب و راههایی که در کاغذ و کتاب نیست، چنان سالک را در هر کوی و برزن مبتلا میسازد که مجال بازیابی برد از باخت را از او میگیرد و وی را تنها در پی طی آن امیدوار میدارد و گویی کشتی طوفانزدهای در اقیانوسی پر تلاطم، خود را به طغیان سپرده است و بی آنکه در نوع تلاش و چگونگی آن حرکت کند تنها در جهت سیر و اتمام آن کوشش میکند و خود را به حق واگذار میسازد. شدت ناملایمات و اوج ناهمواریها و بحران بلا چنان روح سالک را در خود فرو میبرد که هرگز به کسی توصیه یا سفارش گام نهادن در این راه را نداریم و رغبت به دستگیری افراد را در این امور در خود نمیبینیم؛ بهویژه با موقعیت کثرتی امروز و دوستداران هزار دوست این امور. توصیهٔ ما برای یافت استاد، تنها برای حصول سلامت زندگی ناسوتی است که البته سعادت آخرت بر آن مبتنی است و اگر کسی به چنین استادی دست نیابد نه بهرهای درست از دنیای خود میبرد و لذت زندگی برای او نیست و نه آخرتی خرسند و خجسته برای وی پیشبینی میشود و بیشتر تضییع عمر و امکانات است که دامنگیر اوست.
دانش زندگی هدف تبیین مسیر صعود و نحوهٔ وصول به کمال طبیعی و ارادی انسان و پرده برداشتن از معصومیت فطری وی که در سیر
(۱۶)
نزول به عالم ناسوت، با پردهایی از انانیتها، خودخواهی و نسیان انسانی پوشیده شده را عهدهدار است. مربی این دانش نخست قرآن کریم و حضرات معصومین علیهمالسلام میباشند و در عصر غیبت، این مهم بر عهدهٔ عالمان ربانی و اولیاء اللّه است تا از بشر دستگیری نمایند و نخست کمالات نفسانی او را که شامل ظن، گمان، شک، خیال و وهم و باورهای بیدلیل است رشد دهند تا وی را از این مسیر به عقلورزی و علم و به اوصاف پدیدهها در حوزهٔ اندیشه و سپس به معرفت و شناخت حیث ظهوری پدیدهها در مقاب قلب و به ذات حق تعالی در مقام روح و با تقویت اراده به رؤیت در حوزهٔ عمل برسانند. اولیای الهی که توان دستگیری دارند اولیای محبوبی میباشند که حیث فرا زمانی و علم لدنی دارند و معرفت بر آنان هجوم میآورد. آنان خداوند را ممسوس خود قرار میدهند. کسی که کمال ویژهٔ انسانی خود را پیجو میشود، اگر در طریق معرفت زیر نظر استادی محبوبی گام بردارد و بر آن باشد تا بر سریر حق بنشیند، تیر بلا و مصیبت به سوی او میآید. غم، عشق، فراق، گرفتاری، بیماری و گاهی اذیت و آزار دیگران، از جملهٔ این تیرهاست. اگر آدمی در حقخواهی خود صداقت باشد و تیرهای ناز و جفای او را به عشق بخرد، ایستادگی میکند و پیش میرود تا به کلی بریزد و دیگر از او چیزی نماند و با ترکهایی که دارد جهت خلقی خود را از دست بدهد و قرب حقی یابد، وگرنه با خودخواهی نمیشود مسیر عشق را رفت. همچنین مسیر عشق را باید با گام و عنایت حق رفت و از حق تعالی خواست تا او پیش آید نه آن که بنده را پیش کشد تا مسیر کوتاهتر شود.
(۱۷)
خداوند بندهٔ خود را خیلی دوست دارد و به او دلبسته است؛ زیرا ظهور، چکیده و و ریزش ظهوری اوست و اگر زمینه را در بندهای ببیند، گامها به طرف او خواهد برداشت.
این کتاب به گونهٔ آزاد و علمی به بازگویی حقایق زندگی آدمی میپردازد و معتقد است آزاداندیشی علمی و روشمند به اندیشهها تکاپو و بالندگی میدهد. در این کتاب حقایقی آمده است که گاه با توافق علمی ظاهرگرایان مخالف است. اگر فضای آزاداندیشی برای نشر چنین آثاری که به گونهٔ علمی و روشمند ارایه میشود پاس داشته نشود و فضای فکری جامعه به انحصار اندیشههایی خاص درآید و استبداد فکری بر آن حاکم شود جمود و ضعف فرهنگ و بدتر از همه، بازداشتن فرهیختگان از دانستن حقیقتها و حرمان از بهزیستن و زندگی سالم را موجب میشود.
بیان حقایق نه در محیطهای استبدادی ممکن میشود و نه در فضاهایی که سالوس، زهدگرایی، ریاکاری، رهبانیت، پنهانکاری و پردهپوشی چیره است؛ در حالی که با دوری از این امور میشود زیباییهای زندگی ناسوتی را تبیین کرد و ظرایف بهجتانگیز آن را که به سلامت نفس و تن میانجامد و نشاطانگیزی و روحافزایی دارد بیان داشت. این کتاب به خوبی تبیین میکند ریشهٔ سلامت زندگی و اساس پیشرفت، تعالی و هماهنگ شدن آن با معیارهای علمی در سازماندهی درست نظام روحانیت و ایفای نقش محوری رهبری جامعه و هدایت افراد آن و نیز در ایفای نقش درست مادری از ناحیهٔ بانوان محترم است؛ زیرا دانش زندگی دانشی استادمحور است که باید بر محور تقلید در
(۱۸)
تمامی شؤون زندگی و رهنمون گرفتن از عالمی ربانی که صاحب ولایت یا دستکم صاحب ملکهٔ قدسی است مدیریت شود و نیز مدیریت خانواده که نقش بنیادی در سلامت جامعه دارد با مادر است و تا روحانیت نظام درست نگیرد نمیتواند شایستهٔ مقام هدایت و رهبری مردم به عنوان وارثان مقام پیامبران باشد و تا مادر آگاهیهای لازم را نداشته باشد و در عمل، اصول روانکاوی تربیت فرزند و همسرداری را رعایت نکند، دانش زندگی در کتابها باقی میماند. هم رهبری صحیح روحانیت به صورت اولی نقش محوری در سلامت زندگی دارد و رهبری صحیح نیازمند شناخت درست دین و قدرت تولید علم دینی ـ در اصطلاح خاصی که دارد ـ است و هم بانوان در دو بُعد مادری که وظیفهای بسیار سنگین در فرزندپروری است و همسرداری که مرد را برای ادارهٔ جامعه بانشاط میسازد و انرژی لازم برای تولید فکر و مدیریت را به او میبخشد، بعد از مقام رهبری، تربیت نیروی انسانی و جهت بخشیدن به او را عهدهدار میباشند و این نقش را با تقلید درست از مقام رهبری دینی جامعه و شناخت واقعیتهای اجتماعی میتوانند ایفا کنند و توجه داشته باشند که باید از امروز به فکر فردا بود؛ زیرا فردا فرصت فکر آن روز را به کسی نمیدهد.
خاطرنشان میشود مراد از «رهبری» تنها مدیریت نظام و حکومت سیاسی نیست، بلکه رهبری فکری و اندیشاری و سوق عملی جامعه در تمامی زمینهها به سوی کمال هر کسی مقصود است. رهبری ستبری سینه و داشتن قوای نظامی و لشکر و ادوات نیست، بلکه قدرت اندیشه و
(۱۹)
داشتن برنامهٔ مدون برای هدایت هر پدیده به کمال مطلوب طبیعی و نیز کمال ارادی جامعهٔ انسانی است.
دانش زندگی علمی استادمحور است که نیاز به طرح کاد و پیگیری زمینههای کاربردی آن دارد و صرف نظریهپردازی برای آن کارآمد نیست و این استاد است که میتواند این دانش را برای علاقمند آن کاربردی و عملیاتی گرداند. دانش زندگی نیاز به کار تجربی دارد و به امور ذهنی و علمی بسنده نمیشود. اگر زمینههای کاربردی این دانش که در سینهٔ استاد کارآزموده است نه در کتابها دنبال نشود، انگیزهٔ لازم برای آموزش این علم برانگیخته و تقویت نمیشود؛ زیرا خروجی خود در این دانش برای او محسوس نیست. زندگی یک نوع بافندگی است که هر کسی چیزی برای خود میبافد و اگر استادمحوری نباشد، زندگی ارتقای کیفی نمییابد و به جای بافتن ترمه، ممکن است کسی پالان الاغ یا بدتر، جل سگ ببافد. دانش زندگی دانشی نیست که معلوماتی باشد و تنها تکیه بر محفوظات ذهنی کند، زیرا دانش زندگی دانشی است که نیاز به تصدیق دارد و تصورات آن تنها ارزش مقدمی و آلی دارد و از مبادی تصدیق است. هرچند تصدیق فرع بر تصور است و تصدیق بدون تصور محال است، ولی تصور در صورتی که به تصدیق محکم و یقینی نرسد، علم نیست. داشتن تصوری از دانشی زندگی این علم را به خواندن و حفظ کردن منحصر میسازد و این تصدیق است که آن را به صحنهٔ عمل و قدرت انشا میکشاند و تمرین مهارتهای زندگی آن هم با توصیه و نظارت استاد را پیجو میشود و قدرت تحلیل، نقد، تصمیمگیری درست
(۲۰)
و مدیریت مییابد؛ بهگونهای که بعد از مدتی، برای مدیریت زندگی خود از استاد بینیاز میشود. زندگی محوری دارد که استاد است، نه کتاب. باید توجه داشت دانش زندگی نزد چه کسی تعلیم دیده میشود. استاد، برخلاف کتاب دَم دارد، دَم و نوع کلام و گفتار و نوع بیان و اندیشهٔ استاد، شاکلهٔ نفس آدمی را تغییر میدهد. استاد میتواند با دَم خود ـاگر ربانی و صاحب دم باشد ـ انسانی را از نو بسازد، ولی کتاب چنین اعجازی ندارد. برای فراگیری دانش زندگی باید تحقیق کرد تا استاد لایق یافت، و نباید چنین باشد که فرد زود به هر کسی اطمینان کند؛ زیرا تأثیرگذاری استاد در زندگی بسیار مهم است و اگر استاد ضعیف باشد و از کتابی که تدریس میکند قویتر نباشد از عهدهٔ تحلیل مسایل بر نمیآید و گزارههای صادق و کاذب را درهم میآمیزد و معجونی مسموم به نام علم که کشندهٔ روح و جان است را به شاگرد میدهد و سراسر زندگی او را سردی مرگ، بینشاطی و بیرونقی فرا میگیرد.
ستایش برای خداست
(۲۱)