سیر اندیشه
دورههای رهبری در تاریخ
برای آشنایی بیشتر و آگاهی کاملتر با جایگاه رهبران راستین و هادیان بشر در دوران تاریخی، لازم است بهطور اجمالی خصوصیات تربیتی دوران آنان بیان گردد تا اندیشهٔ انسانها در شناخت کامل و روشن هر یک از آنان و میزان واقعی کمال و فضایل نهایی آنان به صورت عمیق و دقیقی شکل یابد.
باید گفت: رهبران راستین و هادیان بشر از ابتدای تاریخ تا انتهای آن، در پنج دورهٔ کلی قرار میگیرند که هر یک از این دورهها خود شامل دورههای وسیعی از تاریخ بشر میباشد که ابتدا فهرست آن بیان میگردد و سپس گفتار کلی و خلاصهای دربارهٔ هر یک از آن دورهها ذکر میشود. البته، تفصیل مطلب را باید در جای دیگر یافت؛ چرا که در این فرصت اندک که سیر اندیشه بررسیده میشود، مجال بیان آن نیست.
دورهٔ یکم، دوران انبیای گذشته و رسولان پیش از اسلام؛
دورهٔ دوم، زمان شخص رسول گرامی حضرت محمّدبن عبداللَّه صلی الله علیه و آله قانونگذار دین مبین اسلام؛
دوران سوم، زمان حضرات معصومین علیهم السلام و ائمهٔ هدی که تعداد آن حضرات با جدهٔ سادات و سرور کائنات علیها السلام سیزده نفر میباشد.
سیر اندیشه، ص: ۲۰۰
دورهٔ چهارم، زمان نایبان خاص و نمایندگان ویژهٔ امام دوازدهم، آن امام غایب و بحق؛
دورهٔ پنجم، دوران نایبان عام و نمایندگان تعیینی آن حضرت تحت ضابطهای کلی و قانونی عمومی و مداوم.
با پایان این دوران پنجگانه و رهبری جهانی حضرت حجت (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف)، تاریخ بشری به پایان خواهد رسید، همچنان که شروع آن با این رهبران راستین بوده و همهٔ مزدوران و استعمارگران بشری که مدعی و غاصب مقام ولایت و رهبری بودهاند در عرض این حضرات، زندگی ننگین خود را با زور و زر و تزویر گذرانده و خود را مستحق لعنت و نفرین ابد گرداندهاند.
دورهٔ نخست، پیامبران پیشین
دوران نخست رهبری را باید در انبیای گذشته و رسولان پیش از اسلام خلاصه نمود. هرچند در عدد آنان اختلاف است؛ در کثرت آنان اختلافی نیست و مشهور این است که تعداد آنها صد وبیست وچهار هزار نفر میباشد که اول ایشان، حضرت آدم ابوالبشر و آخرین ایشان نبی گرامی اسلام، حضرت محمّدبن عبداللَّه صلی الله علیه و آله است که دوران دوم تاریخ بشری را به تنهایی شامل میشود.
در میان آنان تعدادی مشهور و شناخته شده میباشند و قرآن کریم از آنها یاد کرده است و به تاریخ آنان اشارههایی دارد و عدهای از آنان ناشناخته میباشند که البته در روایات و تواریخ، از آنان کم و بیش یاد شده است و نام و نشان عدهٔ کثیری از آنان در دست نیست.
البته، مراتب و مقامات آنان متفاوت و گوناگون میباشد؛ همچنان که در رسالت خود با یکدیگر تفاوتهای کلی دارند. بعضی از این
سیر اندیشه، ص: ۲۰۱
حضرات، پیامبر قوم و عشیرهٔ خود بوده و بعضی پیامبر شهر و دیار و و بعضی رسالت جهانی داشتهاند. تعداد کمی از آنان دارای کتاب بودهاند که به آنان رسول گویند و بعضی از آنان با الهام و خوابهای رحمانی، احکام الهی را دریافت میکردهاند و دستهای تابع و پیرو رسولان پیش از خود بودهاند و خلاصه، آنان را تحت سه عنوان کلی میتوان شناخت:
نبی، رسول، و اوالوالعزم از رسولان.
فرستادن این رسولان و مبشران الهی به موقعیتهای زمانی خود، دارای امتیازات و متناسب با شرایط زمان، دارای احکام مخصوص، کیفیتها، کمیتها و اندازههای خاصی بوده که مطابق با اوصاف و ویژگیهای منطبق بر جامعهٔ دوران خودشان میباشد.
رسالت رسولان و هادیان بشری را باید در مَثَل مانند دورههای متفاوت تحصیلی دانست که هر دانشآموز در مرحلهٔ خاصی از تحصیل که قرار میگیرد باید تمام دوران تحصیلی خود را به ترتیب خاصی طی نماید تا به مرحله و مدارج بالاتر نایل گردد. جامعهٔ بشری هر یک از دورههای پی در پی وجودی خود را طی نموده تا به این مرحله از ارشاد و رهبری رسیده است و باید گفت: اسلام دورهٔ برتر و منتهای اندیشهٔ بشری میباشد. البته، اسلام، دورههای تکاملی بسیاری را در خود دارد که هر کس در هر حد از اندیشه که باشد از این بزم دانش بهره خواهد گرفت.
پیروی و متابعت از این مبشّران الهی در هر زمان بر همگان لازم و ضروری است و ممکن نیست کسی خود را از آنان بینیاز بداند؛ مگر آن که راه خطا و انحراف را پیش گرفته باشد. در زمانهای پس از دوران رهبری اگرچه قوانین آن دوران متوقف گشته است و قدرت اجرایی برای زمانهای بعدی ندارد و با ظهور رسول بعدی باید از او پیروی نمود، در
سیر اندیشه، ص: ۲۰۲
هر حال آن حضرات یا کتابهای آسمانی و دستورهای حقیقی- که آلوده به دستهای استعماری نشدهاند- مورد احترام همگان میباشند و کسی که خود را دیندار میداند نمیتواند به آنان جسارتی نماید.
آنچه گذشت، خلاصهای از فهرست دوران اول تاریخ رهبری بود که بیان شد و غرض ما از آن، بیان فهرست کوتاهی از مسیر تاریخی آن بود، نه نقل کلی تاریخ پیامبران و بیان افراد آن که این کار فرصت دیگری میخواهد که متأسفانه با وجود کتابهای بسیار و سخنهای فراوان در این زمینه، استفادههای فکری و اندیشههای علمی از ایشان مسکوت مانده و باید در کاوشهای تفصیلی از آن استقبال نمود.
دورهٔ دوم، عصر تکامل
این دوره که باید آن را عصر ترقی و تکامل تاریخ بشر نام نهاد از برتریهای بسیاری برخوردار است تا جایی که تاریخ رهبران راستین گذشته، زمینه و مقدمهٔ این دورهٔ ایدهآل بوده است. در این دوره، تکامل ممکن برای آدمی در نظر گرفته شده است؛ بهطوری که پس از آن پیشروی بشر شکل دیگری به خود میگیرد و همهٔ برآوردهای او از این دوره الهام میگیرد.
طلوع اسلام و ظهور حوادث
در این دوره که رسول گرامی اسلام، حضرت محمّدبن عبداللَّه صلی الله علیه و آله به رسالت مبعوث گشتند، با نابسامانی و ناگواریهای بسیاری روبهرو شده که در دوران پیش از آن برای هیچ یک از رهبران الهی رخ نداده و پیش نیامده بود. مردم با آن که از ترقی و تکامل مادی چندان بیبهره نبوده و از مواهب ادبی بهرههای کافی داشتهاند، از مهر، محبت، لطف، صفا، ایمان، راستی، اخلاق و پاکی به صورت کامل بیبهره و بینصیب
سیر اندیشه، ص: ۲۰۳
بودهاند؛ بهگونهای که تکاثرها و تفاخرهای مادی، جلوههای طلایی به خود یافته و بشر را در اعماق پلیدیها و گمراهیها محصور و زندانی نموده بود؛ چنان که دیگر قدرتی از پاکی و نیرویی از راستی در میان جامعهٔ آنان حکومت نداشت و کمتر کسی از آنان اظهار محبت میکرد و یا وجود پاکی را شعار خود میدانسته است. در این هنگام، اسلام با تمام ابعاد- از «بگویید خداوند یکی است تا رستگار شوید» تا دیگر مراحل آن که اندیشهٔ آدمی هنوز نیز بر ژرفای آن راه نیافته- در میان آن همه تاریکیها و ظلمتها طلوع نموده و با بیان سحرانگیز خود که سرشار از برهان و اندیشه، و عرفان و مهر و محبت و لطافتها بوده، در میان جامعهٔ نابسامان بشری، شروع به روشنگری و جلوهنمایی کرده و با همهٔ زشتیها و بدیها، نابسامانیها و نامهربانیها مخالفت نموده و همهٔ گروههای طاغوتی را از وادی تاریکیها باز داشته و در راه حق و فضیلت راهنمایی نموده است تا جایی که در اندک زمانی که نسبت به دوران رسالت پیامبران گذشته قابل مقایسه نیست، دنیایی پاک و عالمی زیبا در درون سینهها بپا نمود و جامعهٔ بشری را به سعادت ابد و شوق سرمد آشنا ساخت و دنیای بدیها و زشتیها را محو و نابود کرد و خلاصه به انسانها زندگی نوین و دنیایی تازه داد و در متن جامعهٔ بشری، کانون مهر و محبت و انس و اخوت را به وجود آورد و با تمام وارستگیهای درونی و کمالات ذاتی خود که از مبدء فیاض سرچشمه گرفته توانسته است از نو دنیایی زیبا و عالمی از حقیقت با پیریزیهایی تازه برپا نماید.
پس روشن است که این دورهٔ طلایی از هر جهت با دوران ابتدایی و مقدماتی تفاوت دارد؛ چه از جهت شخص قانونگذار و رهبر و چه از جهت قوانین و اندیشههای مکتبی و چه از جهت افکار و اندیشههای
سیر اندیشه، ص: ۲۰۴
بلند آدمی و زندگانی وسیع بشری.
پس اسلام از سه جهت امتیاز دارد:
۱- امتیاز رهبر اسلام بر دیگر رهبران گذشتهٔ الهی؛
۲- امتیاز و برتری قوانین و اندیشههای مکتب اسلام نسبت به مکاتب الهی گذشته؛
۳- موقعیت و نیازهای این دوره از جامعهٔ بشری که نسبت به دوران ابتدایی در خصوصیات و احکام قابل مقایسه نیست.
جهت اول، ویژگیهای رهبری در اسلام
پیش از بیان امتیازات قانونگذار در اسلام، باید روشن شود که همهٔ رهبران راستین و پیامبران الهی دارای ویژگیهایی از جانب خداوند بودهاند که دیگر انسانها در هر حد از علم و اندیشه که باشند از آن صفات بیبهره میباشند و این صفات، معرّف شرایط رهبری آنان است و اگر آن صفات در آنها نمیبود، ادعای رسالت الهی از آنان پذیرفته نمیشد. در این مقام، به طور خلاصه به بعضی از آن ویژگیها اشاره میشود:
ویژگی نخست، درس الهی
همهٔ پیامبران باید به مکتب یا نزد کسی برای استفادهٔ دانش و کسب علم نرفته باشند و با آن که بر همهٔ دانشها و اندیشههای زمان خود برتری محسوس دارند، بینیاز از همگان باشند- گذشته از رموز و اسرار عوالم دیگر که باید هر یک را در حد خود دارا باشند- و این امتیازی است که حقانیت آنان را روشن میکند؛ زیرا آگاهی از همهٔ اندیشههای زمان بدون تعلیم و استفاده از روشهای عادی ممکن نیست و در صورت یافت این گونه حوادث از افرادی معدود روشن میگردد که اینان شاگردان مکتبی دیگر و استادی دیگر میباشند که آن جز خداوند توانا نمیباشد. این خود راهی است برای شناخت پیامبران الهی از دیوصفتان
سیر اندیشه، ص: ۲۰۵
که با تزویر و خدعه مدعی این سمت میباشند. البته، با وجود این راه برای شناخت پیامبران، باز در طول تاریخ، عدهای از بیخردان ادعای پیامبری نموده و گروهی نادان، آن را پذیرفتهاند و سود این کار را با هم تقسیم نمودهاند؛ ولی با همین معیار دانسته میشود که راه آنان باطل و ادعای آنان نادرست بوده است و در تاریخ بشری جز شرمندگی چیزی به دست نیاوردهاند.
ویژگی دوم، مقام عصمت
امتیاز دوم که جنبهٔ کلی دارد و از شرایط اساسی مقام رسالت میباشد، عصمت و پاکی از هر گونه خطا و اشتباه در فکر و اندیشه یا قول و گفتار و یا کردار آنان است. در اصطلاح دین، از این فرد به «معصوم» و بیگناه و عاری از هرگونه خطا و اشتباه تعبیر میشود. پس معصوم به کسی میگویند که در سراسر دوران عمر خود از آغاز به دنیا آمدن و کودکی تا پایان زندگی، هرگز مرتکب گناه و یا خطایی نشده باشد و البته، این امر، امتیاز دیگری است که مخصوص آنان است. خوشبختانه، در طول تاریخ، کسی ادعای این مقام را نداشته و حتی مزدورانی که مدعی نبوت یا خاتمیت و رکن چهارم شدهاند چنین ادعایی ننمودهاند؛ اگرچه بر بازگشایی راه برای خود مدعی شدهاند که لازمهٔ نبوت و عصمت نیست و چون دیدهاند که از عهدهٔ عصمت برنمیآیند، لزوم آن را منکر شدهاند و نسبتهای ناروایی به حضرات انبیا دادهاند که ارزش نقل کردن را ندارد و این نابخردان از آن غافل شدهاند که نمیتوان جامعهٔ بشری را در اختیار فردی نادان و گناهکار قرار داد؛ زیرا در این صورت، اطمینانی نسبت به سلامت مسیر حرکت جامعه وجود ندارد؛ پس باید انبیای الهی، معصوم و از هر گناه بهدور باشند تا مردمان نسبت به آنان اطمینان کامل پیدا نمایند.
سیر اندیشه، ص: ۲۰۶
امتیاز سوم، معجزهٔ رسالت
امتیاز سوم که جنبهٔ کلی دارد معجزهٔ پیامبران میباشد که همهٔ پیامبران باید برای اثبات رسالت خود معجزهای داشته باشند که در آن عصر و زمان، دیگران از آوردن آن عاجز و ناتوان باشند. البته، آن معجزه باید کاری شایسته باشد و بر طبق ادعا صورت گیرد و بی هیچ کم و کاستی در خارج و متن جامعه، جامهٔ عمل بپوشد. این معجزات هر یک به فراخور زمان و اندیشههای آن بوده است که بعضی حسی بوده؛ مانند زنده کردن مرده و شفا دادن بیمار و برخی عقلی و ابدی بوده است؛ مانند قرآن مجید و اندیشههای بلند الهی آن. البته، در طول تاریخ تا به امروز کسی نتوانسته است در مقابل قرآن کریم، کتابی محکم و استوار ارایه دهد و با آن که دشمنان در این راه گامها برداشته و تازههایی آوردهاند، در برابر قرآن کریم حاصلی جز شرمندگی نداشته و با گفتارهای بیارزش و نوشتههای پوشالی و پرغلط خود تنها مایهٔ فضیحت خود گشتهاند.
امتیاز چهارم، سلامت جسم و جان
از دیگر ویژگیهای پیامبران این است که نباید هیچ گونه نقص عضو و عیب ظاهری یا فامیلی و اجدادی داشته باشند. نباید هیچ گونه پستی و زشتخویی در وجود آنان باشد و همچنان که دارای وارستگیهای باطنی هستند باید از جهت ظاهر و اجداد خود دارای شایستگیهای لازم باشند که همهٔ این خصوصیات در کتابهای اعتقادی و کلامی بیان شده است و ما در مقام بیان آن نیستیم.
ولایت و امامت
ولایت، اساسیترین و فراگیرترین ویژگی پیامبران الهی است که همهٔ انبیا باید از آن برخوردار باشند. البته، جای تذکر و یادآوری است
سیر اندیشه، ص: ۲۰۷
که همهٔ این ویژگیها در حضرات معصومین علیهم السلام و پیشوایان هدایت و حضرت زهرا علیها السلام وجود دارد و آنان با آن که از مقام پیامبری بیبهرهاند دارای مقام ولایت کلی و امامت میباشند که باید دربارهٔ این حضرات و مقامات آنان در جایگاه خود سخن گفته شود و این گفتار گنجایش بیان آن را ندارد.
خاتمیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
با آن که همهٔ پیامبران از این ویژگیهای اساسی برخوردار بودهاند، چنان نیست که همهٔ آن حضرات در یک رتبه و مقام باشند؛ بلکه هر یک در حد شخصیت وجودی و کمالی خود دارای این ویژگیها و دیگر صفات کمالی بوده است.
به طور روشن باید گفت: صفات کمال مراتبی دارد که هریک از افراد انسانی تنها حدی از آن را به دست میآورد تا جایی که فرد در پایان، مرتبهٔ نهایی امکانی را میپیماید. البته، این مراتب با مراحل رسالت در پیامبران بیارتباط نمیباشد و زمان هر یک، تعیینکنندهٔ اندیشهٔ آن میگردد و با پایان دورهٔ رسالت، منتهای کمال، تنها برای پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله ممکن است و شخصیت وجودی آن حضرت در حدی است که دیگر برتر از آن در حیطهٔ امکان تصور نمیشود؛ پس پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از جهت وجودی بر همهٔ پیامبران و موجودات امکانی برتری کامل داشته و با آن که پیامبران گذشته از جهت زمان و عالم ناسوتی بر آن حضرت مقدم بودهاند، ایشان از جهت کمال و ارتقای وجودی بر همهٔ آنها تقدم خاصی داشتهاند و این خود، لازمهٔ تکامل و سیر وجودی ممکنات است که بر پایهٔ آن، مرتبهٔ متأخر از کمالات مراحل پیش از خود بهرهمند میباشد؛ مانند انسان و دیگر مراتب موجود مثل جامدات که جسم نامی ندارند و گیاهان که اندیشهٔ
سیر اندیشه، ص: ۲۰۸
جزییات ندارند و حیوانات که ادراک کلیات ندارند؛ ولی انسان با آن که جسم و نمو و اندیشهٔ جزیی دارد، دارای اندیشهٔ کلیات و نطق و عقل میباشد.
البته، انسان نیز دارای دوران تکاملی میباشد؛ از قوهٔ اندیشه به کمال آن و از کمال به فوق کمال میپیوندد و در نهایت به مرتبهای میرسد که دیگر فوق آن برای آدمی ممکن نیست که در لسان اهل دل از آن به انسان کامل یا آیینهٔ تمامنمای عالم هستی و جام جهاننمای حق تعبیر میشود. این انسان کامل که جلوهٔ نخست و پایان سیر امکان میباشد، جز وجود مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیست و این قبای زیبای یکدانه، جز بر اندام یکدانهٔ آن دلربا برازنده نمیباشد. این نتیجهٔ سیر وجود و کسب کمال از ازل در حرکت ایجادی خود میباشد تا به نهایت خود در لباس ابد و مقصود حق نایل آید و غایت وجود که منتهای سیر مظهر اتمّ است، همان صادر نخستین میباشد که به مقام خاتمیت نایل آمده و ازل و ابد و بدایت و نهایتِ ایجاد را تأمین نموده است. این ویژگی، تنها امتیازی است که در جهان هستی و کارگاه آفرینش بیش از یک فرد دارای آن نمیباشد و آن هم وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میباشد. پس آن حضرت، همانطور که سرسلسلهٔ وجود ازلی و صادر نخستین میباشد، منتهای دور وجود و سیر ابد نیز هست که در لسان شرع از آن به «خاتم» یاد شده است؛ پس معنای خاتمیت همان محتوای انسان کامل است که گذشته از آنچه همگان دارند خاتمیت را هم داراست و عالم همیشه از آن روشن میباشد و هرچه کمال و هستی برای موجودی تصور شود در او قرار یافته است و در نتیجه، وجود مبارک آن حضرت، تنها فیض اتمّ و جلوهٔ احسن است که هیچ وجودی تاب مرتبت آن را ندارد و سیر کمال در ملک وجود با بود او ختم مییابد و این
سیر اندیشه، ص: ۲۰۹
امتیازی است که در مقام تشریع و بیان شریعت، ویژگیهای بسیاری را به دنبال دارد.
جهت دوّم، مقایسه میان مکتب اسلام و دیگر ادیان
مقایسهٔ میان کتابها، عنوان مستقل و موقعیتی خاص لازم دارد و در خور تحقیق ضمنی نیست و با آن که در این موضوع، کتابها و گفتهها از دوست و دشمن در دست است، هنوز این مقایسه، مراحل ابتدایی خود را نگذرانده و پویندگان، وظیفهٔ خود را نسبت به آن به اتمام نرساندهاند و بر همهٔ اندیشمندان ادیان لازم است تا در این رابطه، هرچه دقیقتر و دور از هرگونه تعصّب و جنجال، تحقیقات خود را دنبال نمایند، با این شرط که امتیازهای واقعی ادیان گذشته را نادیده و بیاساس نشمارند تا امتیازهای اسلام و قوانین آن، جای خود را در بازار علم و اندیشه باز یابد وگرنه با جسارت و بدگویی و بدبینی دربارهٔ ادیان و کتابهای پیشین، هرگز موقعیت درخشان اسلام و قرآن کریم مشخّص نمیشود و قرآن کریم مانند آن کتابها ناشناخته خواهد ماند؛ زیرا اسلام و قرآن کریم کاملتر از همهٔ آن کتابهای آسمانی میباشد؛ پس باید ابتدا ویژگیهای آنان را مشخّص نمود تا امتیاز و برتری قرآن کریم بیشتر آشکار گردد و نیز روشن شود که کتابهای آسمانی تا چه اندازه ساختگی و خرافه و تا چه اندازه با حقیقت همراه است. ما در این مقام برای آگاهی از این امر، گفتاری کلی داریم که میتوان با آن، موقعیت قرآن کریم را در میان دیگر کتابهای آسمانی و تحریفی به دست آورد.
پس از اثبات برتری و خاتمیت قانونگذار اسلام در میان پیامبران دیگر، موقعیت و جامعیت قرآن کریم روشن میگردد؛ زیرا لازمهٔ خاتمیت و پایانی بودن هر چیز تکمیل و جامعیت آن میباشد و تا چیزی سیر طبیعی خود را دنبال ننماید، جامعیت و کمال نمییابد و در بیان
سیر اندیشه، ص: ۲۱۰
سابق ثابت شد که دیگر ادیان، به خاتمیت دست نیافتهاند و تنها این لباس بر اندام موزون و زیبای اسلام و قرآن کریم دوخته شده است.
همگی ادیان گذشته برای موقعیتهای محدود و زمانهای مشخص و اندیشههای عادی بودهاند و تنها اسلام است که محدودهٔ زمانی خاصی ندارد و اندیشههای عادی زمانی در آن لحاظ نشده؛ بلکه دارای اندیشههای جاودانی است و شامل همهٔ دورههای زمانی میباشد. بر این اساس به دست میآید که چرا در ادیان گذشته، موضوعات محدود و اندیشههای یک بعدی عنوان میشده است! و برای نمونه در کتابی آسمانی از دنیا، و در کتاب دیگر از آخرت و ابد و در دیگری معجزات حسی و در دیگری گفتار حکیمانه عنوان میشود و خلاصه هر یک جهتی را دنبال نموده و به مقتضای زمان و اندیشهٔ مردم، ایفای وظیفه نموده است؛ ولی اسلام و قرآن کریم، حتی موضوعات خاص و جهات جزیی و محدود را به عنوان مناط کلی بیان داشته و همهٔ موضوعات ممکن و لازم کلی را در قالبهای بلندی که مقتضای اندیشهٔ هر زمانی باشد عنوان میکند؛ آن هم در همهٔ جهات و ابعاد گوناگون آن. این جامعیت، خود لازمهٔ خاتمیت است و موجب این میشود که دیگر نقطهٔ مبهم یا تاریکی در هیچ یک از جهات باقی نماند؛ البته، با بررسی و تحقیق، این جامعیت در قرآن و متون اسلامی با این بیان روشن میگردد که اسلام و قرآن کریم در همهٔ ابعاد فکری، اجتماعی، حقوقی، قضایی، کیفری، جزایی، اقتصادی، اخلاقی، روانی، فلسفی، اعتقادی و عرفانی و خلاصه در همهٔ زمینههای علمی و هنری و اجتماعی، مبانی بلند و قوانین متقن آورده است و به قول قرآن: «هر خشک و تری در آن است» که باید با احتیاط و دقت کامل، هر عنوانی را از قرآن کریم به دست آورد تا جایی که باید رموز و گنجهای پنهانی قرآن و اسلام را در موضوعات
سیر اندیشه، ص: ۲۱۱
جزیی آن کشف نمود. البته، روشن است که مبانی اسلام و قوانین آن همگی و بهطور تفصیل در قرآن کریم یافت نمیشود و قرآن کریم تنها عنوان کلی مسایل را داراست و در عوض، روایات فراوانی که از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و حضرات معصومین علیهم السلام در همهٔ زمینهها برای ما باقی مانده است، عهدهدار تفصیل مطالب هستند که بسط کلام در این موضوع خود عنوان مستقل و مقام جداگانهای میخواهد.
پس جامعیت اسلام و قرآن کریم نسبت به همهٔ کتابهای آسمانی و ادیان، روشن و قطعی است و این امر با مقایسهای ساده روشن میشود؛ چرا که تنها معجزهٔ پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله که رسول خاتم است قرآن کریم و قوانین محکم آن است؛ ولی معجزات پیامبران گذشته حسّی بوده و کم و بیش ظاهر شده و معجزهٔ آنان در زمانی محدود بوده است؛ ولی نمیتوان معجزات حسی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را در چهارده قرن پیش دلیل خاتمیت آن در امروز دانست و تنها دلیل خاتمیت و جامعیت آن در نزد همهٔ اندیشمندان- در این زمان و زمانهای دیگر- معجزهٔ عقلی ایشان است که در ضمن بیانگر معجزات حسی خود و پیامبران گذشته نیز میباشد.
پس تنها معجزهٔ خاتمیت اسلام، قرآن مجید است که برای همیشه در مقابل هر اندیشمندی قدرتنمایی میکند و میگوید: معجزه باید تا زمان حیات دین زنده باشد و جز من هیچ کتاب آسمانی نمیتواند چنین ادعایی داشته باشد.
بقای دین تا زمان حیاتِ معجزهٔ آن است. همچنین قابل توجه است با آن که اهمّ معجزات معجزهٔ عقلی است و در نزد همهٔ اندیشمندان و آگاهان، زنده و ابدی میباشد؛ ولی معجزات حسی که بیشتر برای مردمان عادی ظاهر میشده قابل اهمیت و دقت فراوان است. باید
سیر اندیشه، ص: ۲۱۲
روشن شود که برای نمونه، چگونه پیامبری مردهای را زنده مینموده و یا پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به معراج رفته و شقالقمر نموده است؛ چرا که برای اعتقاد به این گونه امور نمیشود تنها به تعبّد اکتفا کرد. البته، بیان چگونگی هماهنگی این معجزات با قوانین عقلی و موازین علمی برای شناخت هر چه بیشتر اسلام، دین، روح و خدا لازم است که در مقام خود عنوان میگردد.
جهت سوّم، تمایز اندیشهها
دربارهٔ جهت سوّم از جهات سهگانه که امتیاز میان اندیشههای آدمی در زمانهای مختلف میباشد پر واضح است که در هر زمان اندیشههای آدمی با زمانهای دیگر تفاوتها دارد؛ زیرا مقتضای تکامل و پیشرفت بشر در سیر زندگانی خود چنین میباشد و این موضوع برای همه آشکار و روشن است؛ به طوری که نیازمند بحث نیست و با اندک توجهی به تاریخ روشن میگردد که بشر در زمانهای پیش از چه موضوعاتی بحث مینموده و در چه اندیشههای کوتاهی سرگرم بوده و امروز به چه موضوعات و اکتشافات علمی و هنری بزرگی مشغول است و خود را در برابر چه اندیشههای سنگین و پیچیدهای میبیند و این موضوع، از طرح کتابهای آسمانی و عناوین آنها نیز آشکار و معلوم است که در ادیان پیشین از چه بحثهایی سخن رفته و در قرآن و اسلام چه بحثهایی مطرح شده است، تا جایی که در قرآن موضوعاتی ذکر شده که برای گذشتگان به طور کامل قابل درک نبوده است و امکان دارد که آیندگان نیز این جمله را برای اهل زمان ما به کار برند. از این بیان روشن میشود که چگونه اسلام برای همیشه زنده و دین نوین میباشد و چگونه هر روز گنجهای تازهای برای اهل آن ظاهر میگردد که برای پیشنیان مجهول بوده است! از این رو، بر همگان لازم است تا در شناخت قرآن کریم و دین
سیر اندیشه، ص: ۲۱۳
مقدس اسلام بسیار اندیشه و دقت نمایند و از کوچکترین گفتار آن غفلت نورزند و باید به همهٔ قوانین قرآن کریم و اسلام به دیدهٔ حکمت نظر شود و نباید هرچه را که به ظاهر با عقل آدمی سازش ندارد طرح و رد کرد، بلکه باید در شناخت بیشتر آن کوشش نمود و در صورت نرسیدن به حقایق آن باید تحقیق را به آیندگان واگذار نمود؛ البته در صورتی که آن موضوع، اساس صحیح اسلامی و ریشهٔ محکم دینی داشته باشد.
با بررسی در امور سهگانه دربارهٔ پیامبران و کتابهای آسمانی و اندیشههای متفاوتِ زمانی، روشن میگردد که چگونه میان دورهٔ اسلام با دورههای گذشته اختلاف ایجاد شده است و با آن که پرستش و عبودیت، جنبهٔ فراگیر و کلی دارد و در اصل، حقیقت یکی بیش نیست، چگونه برای اندیشههای گوناگون، آیینهای مختلفی وضع میشود. برای وضوح بیشتر این بیان باید بهطور ساده گفت: اگرچه در هر زمان، مردم دیندار وجود داشته و خدا را میپرستیده و شناخت دین را دنبال میکردهاند، این پرسشها و این خداها و این شناختها در هر زمان و برای هر اندیشهای چهرهٔ دیگری داشته و با آن که اصل حقیقت یگانه و پاینده است، «هر کس به قدر فهمش فهمیده مدعا را».
دورهٔ سوّم، امامت حضرات معصومین علیهم السلام
دورهٔ سوّم از دوران پنجگانهٔ رهبران راستین تاریخ بشری، زمان پیشوایان هدایت و حضرات معصومین علیهم السلام میباشد که اوّل آنان وجود مبارک حضرت امیرمؤمنان علی ابن ابیطاب علیه السلام و آخر ایشان حضرت قائم آل محمّد (عجل اللَّهتعالی فرجه الشریف) است که با جد بزرگوارش حضرت محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه و آله و جدهٔ طاهرهٔ آن حضرت، حضرت
سیر اندیشه، ص: ۲۱۴
فاطمهٔ زهرا علیها السلام چهارده وجود پاک و معصوم علیهم السلام میباشند و بعد از این حضرات، دنیا معصوم و بیگناهی با این ویژگیها به خود ندیده و نخواهد دید و کسی نیز ادعای چنین مقامی را ننموده است.
البته، حضرات معصومین علیهم السلام دارای همهٔ پاکیها و فضیلتهای انسانی میباشند و همهٔ آنان یک نور پاک و گوهر تابناک هستند که به جلوههای گوناگون در عالم مادی ظهور یافتهاند و همهٔ شایستگیهای رهبری که در وجود پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله بوده در این حضرات نیز به ودیعه نهاده شده است؛ با این تفاوت اساسی که این حضرات، پیامبر نبوده و خود را حامیان دین جدشان دانستهاند. ایشان با آن که در زمانهای مختلفی زیستهاند، از جهت علم و اندیشه و مقام ولایت، هیچ گونه تفاوتی نداشتهاند و جز این حضرات، دیگر کسی ادعای مقام عصمت و اندیشهٔ کامل نداشته است؛ حتّی غاصبان مقام حکومت و ولایت و استعمارگران دست اوّل در این دورهٔ تاریخی چنین ادعایی را ننمودهاند و این مزدوران دژخیم با کمال آگاهی، به مقام شامخ آنان به حقیقت پشت کرده و راه باطل و کژی را پیمودهاند و در عین توانمندی و زمامداری، خود را همیشه در برابر این حضرات، محتاج و نیازمند دیدهاند.
در طول تاریخ اندیشهٔ آدمی در برابر این حضرات، انگشت حیرت و حسرت به دندان گرفته و با خود گفته است: آیا ممکن است این همه صفات و فضایل در انسانی تحقق یابد؟ تا جایی که گروهی دربارهٔ امیرمؤمنان علی علیه السلام به اشتباه افتاده و خود را گمراه نموده و گفتهاند: این وجود با این صفات و فضایل از ممکنات نیست و قایل به خدایی ایشان شدهاند؛ در حالی که گروهی دیگر حتی ایشان را رهبر و حامی خدا ندانستهاند و در امامت و خلافت ایشان تردید نموده و یا دیگری را بر
سیر اندیشه، ص: ۲۱۵
ایشان ترجیح دادهاند. اینجاست که باید بر این دو گروه، خندهٔ غم زد و هر دو دسته را گمراهان طریق و سوختگان حریق دانست و با کمال احتیاط از میان اندیشههای موجود، حقیقت را پیدا نمود و با خود گفت:
این موجودات پاک و حضرات معصومین علیهم السلام، رهبران راستین و مربیان واقعی بشر از جانب خداوند حکیم و مهربان میباشند و هر کس از آموزههای آنان سرپیچی کند گمراه و طاغوت میباشد و در صورت عدم ناآگاهی، دستاویز طاغوت و استعمار شده است.
دلایل چهارگانه
میتوان راهها و دلایل اثبات این مقام برای حضرات معصومین علیهم السلام را در چهار محور خلاصه نمود:
نخست، قرآن مجید که قانون و اساسنامهٔ اسلام است؛
دوّم، روایتهای متواتر معنوی فراوانی که از رسول اکرم ۹ به دست ما رسیده است؛
سوّم، راههای عقلی و اندیشهٔ درست آگاهان بشری با این بیان که رهبران راستین جامعهٔ بشری باید شایستهترین افراد جامعه باشند و تاریخ نیز برتر از این حضرات به یاد ندارد؛
چهارم، اندیشههای بلند و کردارهای برجستهٔ ایشان علیهم السلام که جهان را به حیرت واداشته است.
پس با همان دلایل و راههایی که شخص قانونگذار، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و اصل قانون قرآن و اسلام را ثابت کردیم- که نقل و عقل سالم باشد- وجود این حضرات را نیز با همان اثبات میکنیم و با انصافی وجدانی روشن میشود که بر هر صفحه از دفتر قرآن کریم و عقل و نقل، حقانیت آنان آشکار است؛ گذشته از آن که وجود تاریخی و کردار واقعی و پندارهای بلند آنان که به واسطهٔ تاریخ و روایتها و کتابها به ما
سیر اندیشه، ص: ۲۱۶
رسیده است، نمایانگر این حقیقت میباشد؛ با آن که در این مقام لازم است تا از این چهار روش، اقامهٔ برهان بر حقانیت آنان شود و بهطور تفصیل از این حضرات یاد گردد؛ ولی از آنجا که گنجایش مقام، فرصت آن را نمیدهد و در این زمینه- بحمداللَّه- بسیار قلم زده شده و کتابهای بسیار عالی و مستدلی نوشته شده است، دیگر لازم به توضیح نیست؛ زیرا هر کس که آشنایی اندکی با اسلام داشته باشد، حقانیت ایشان را مییابد؛ به گونهای که آشنایی خود را با اسلام و قرآن کریم از این حضرات علیهم السلام به دست آورده؛ اگرچه استعمار در طول تاریخ اسلام در این موضع رخنههای بزرگی میان مسلمین ایجاد نموده و با چماق جهالت و تعصّب، اندیشهٔ بسیاری از مسلمانان را به خمودی کشانده است. به امید آن که اندیشههای آگاه انسانی و اسلامی در این موضوعات دستاویز استعمار نگردد و خود را از هر گونه تعصب و جهالت و یا تجاهل علمی باز دارد.
پس دوره سوّم از دوران پنجگانهٔ تاریخ رهبران راستین و پایان دوران رهبران معصوم در دوران این حضرات علیهم السلام خلاصه میگردد و به پایان میرسد و دیگر کسی از رهبران راستین در دو دورهٔ آینده ادعای عصمت نداشته است و با آن که رهبران راستین، افراد شایسته و عادلی میباشند خود را از کسانی میدانند که خطا بر آنان رواست.
دورهٔ چهارم، غیبت صغرا و رهبری
دورهٔ چهارم که پس از غیبت حضرت قائم، امام زمان (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف) شروع میشود، دورهای مشخّص و محدود است. از این زمان آن امام بر حق با آن که رهبر مطلق جامعهٔ بشری میباشند و حکم ایشان نفوذ همهگیر دارد؛ ولی بنا بر مصالح و اسراری که باید در اطراف
سیر اندیشه، ص: ۲۱۷
آن بحث شود، به ظاهر از میان مردم رفته است؛ اما حکم و اطاعت ایشان همچنان باقی و نافذ میباشد؛ از این رو و برای ارتقای نظام طبیعی و گشایش مشکلات جامعهٔ اسلامی، آن حضرت نمایندگان مشخّص و معلومی از پاکان آن زمان را برای خود انتخاب نموده تا آنها واسطهٔ میان او و مردم مسلمان باشند و در بروز هرگونه حادثهٔ از آن حضرت استمداد جویند و مشکلات را حل نمایند. البته، این نمایندگان مشخّص و انتخابی، از چهار نفر نمیگذرد و پس از آن، دورهٔ چهارم رهبری به پایان میرسد و آن حضرت برای خود نماینده و معاونی مشخّص ننموده است و پس از آن مردم را به انتخاب نمایندگان مشروط- بر طبق شرایطی که ایشان فرموده- دعوت نمودهاند که این دوران را دوران نیابت عام یا غیبت کبرای آن حضرت نامیدهاند که با گذشت زمان نیابت آن چهار نفر آغاز شده است و تا هنگام ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت.
هنگامی که سخن از دورهٔ چهارم رهبری و زمان غیبت صغرا پیش میآید و از نیابت خاصه بحث میشود، هر عاقل و اندیشمندی را به سرگردانی میکشاند که این موضوع چگونه است که رهبری در میان مردم باشد و از میان مردم برود و غایب شود و باز نیز رهبر باشد و برای خود نمایندگانی تعیین کند؟ آدمی از خود میپرسد آیا این موضوع قابل بررسی و تحقیق است و یا باید آن را بدون دلیل و برهان و از روی تعبد و تقلید پذیرفت؟
ما برای بررسی این موضوع، آن را در چهار مقام طرح مینماییم و سپس بهطور خلاصه به هر یک از آن مراحل چهارگانه اشاره مینماییم تا این موضوع بررسیده شود و حملات و خیانتهایی که از این جهت به اسلام و تشیع شده رفع گردد و دیگر جای هیچگونه عوامفریبی نباشد.
سیر اندیشه، ص: ۲۱۸
پرسش نخست، وجود تاریخی
پرسشهای چهارگانه به ترتیب این چنین شروع میشود که آیا در تاریخ چنین موضوعی تحقق یافته و چنین فردی به نام حضرت مهدی فرزند امام عسگری علیهما السلام وجود داشته است؛ آن هم از نسل امامان و قبیلهٔ بنیهاشم و در آن محیط؟ یا این موضوع، مانند بسیاری از داستانهای خرافی و رمانهای تاریخی است که دستهای استعمار آن را ساخته و پرداخته است؟ مانند ملّانصرالدینها و دیگر بازیگران اجتماعی!
پاسخ
دربارهٔ پرسش نخست که اثبات وجود خارجی و تاریخی حضرت است باید گفت: با فرض حجیت تاریخ صحیح و متواتر، این پرسش نیازمند مطالعهٔ تاریخی میباشد؛ زیرا در تواریخ اسلامی و غیر آن از تولد و روز و سال و دیگر جزئیات آن یاد شده است. گذشته از آن که حضرت مدت پنج سال در میان مردم زمان خود بودهاند و روشن است فرزند امامی که پیشوای مذهبی و امام امت بوده است بیشتر مورد تفقد و شناسایی قرار میگیرد و بر فرضِ معتبر نبودن تاریخ صحیح، روشن است که باید درِ دنیا را به روی آدمی بست؛ زیرا اثبات هر واقعهای مستلزم پذیرش تاریخ درست آن میباشد وگرنه حتی اثبات ساعت پیش و وقایع آن برای آدمی ممکن نمیگردد. البته، کسی منکر اثبات و اعتبار تاریخ درست نمیباشد.
پس با وجود تواریخ فراوان و درست، جای هیچ گونه تحیری در این موضوع نمیماند؛ مگر برای کسانی که فرصت مطالعهٔ تاریخ را نداشته باشند که این از بحث خارج است. همهٔ تواریخ- از شیعه و سنی تا دیگر طبقات آن- در این موضوع هیچ گونه انکار و یا ایرادی نداشتهاند و این امر مورد پذیرش همگان میباشد.
سیر اندیشه، ص: ۲۱۹
پرسش دوّم، امکان عقلی
بعد از پرسش نخست، این سؤال پیش میآید که آیا این موضوع- بر فرض صحت تاریخی- با عقل و اندیشهٔ علمی سازگار است؟ آیا ممکن است انسانی این اندازه عمر طولانی داشته باشد یا عمر طبیعی مردمان آن زمان خیلی کمتر از این مقدار بوده است؟ گذشته از آن که نهایت این غیبت معلوم نیست و شاید دهها یا صدها و میلیونها سال دیگر به طول انجامد؛ پس چگونه ممکن است برای انسانی این اندازه عمر و حیات مادی تصور نمود؟
تحلیل و بررسی
در پاسخ به پرسش دوّم که آیا ممکن است کسی چنین عمر طولانی داشته باشد باید گفت: این پاسخ منوط به سه پرسش از سه دانشمند مختلف و آگاه در رشتهٔ مربوط به خود میباشد. پرسش نخست مربوط به حکیم و فیلسوف است که باید پرسید: آیا ممکن است هر شیء یا فردی که موجود شده است، در صورت بقای علت و عدم وجود موانع و حوادث باقی بماند؟ و پرسش دوّم را باید از دانشمند زیستشناسی پرسید که آیا شما در میان موجودات مادی- از درخت و حیوان تا انسان- وجود عمر طولانی برای یکی از آنها را سراغ دارید یا نه؟ و در نهایت باید از باستانشناس و دانشمندی که تاریخ و سابقهٔ اشیا را میتواند به دست آورد، درخواست نمود که نمونهای از اینگونه موجودات را در میان گیاهان، حیوانات یا انسانها معرفی نماید.
حکیم در پاسخ به این پرسش میگوید: هر چیزی که موجود شده با بودن علت و نبودن مانع، هیچ گونه زوالی برای وی رخ نمیدهد و زایل شدن آن محال است و آن موجود به هستی خود ادامه خواهد داد. از این پاسخ روشن میشود که عمر کوتاه انسانها بر اثر پیدایش موانع و بروز
سیر اندیشه، ص: ۲۲۰
حوادث ناگواری است که آدمی در زندگانی خود پیش میآورد: از انحرافات اخلاقی گرفته تا ناراحتیهای زندگی؛ پس با خواست پروردگار و بدون ایجادِ مانع، دلیلی برای نابودی یا مردن در کار نیست؛ از این رو باید علت کوتاهی عمر را جستوجو نمود نه طولانی بودن آن را. البته این امور به زندگی مادی و عمر دنیوی مربوط است وگرنه از جهت روحی و بقای انسانی یا هر جهت غیرمادی دیگر، مرگ مفهومی ندارد.
پاسخ دوّم را از زیستشناس و باستانشناس میگیریم. آنان میگویند:
چه بسیار عمرهای طولانی در میان موجودات و انسانها وجود دارد که به استناد تاریخی روشن میشود و هنگامی که از آنان فهرست آن را درخواست میکنیم، در پاسخ میگویند: در تاریخ، فصل مخصوص برای کسانی که عمر طولانی داشتهاند وجود دارد و بیشتر از این نیز میباشند که ما امروز بهطور کامل از آن خبر نداریم. پس با این بررسی، ایرادی از جهت علمی وجود ندارد، هم بر مبنای علم و هم بر مبنای تجربه.
پرسش سوّم، پایان ناپذیری
پس از آن پرسش، سخن سوّم پیش میآید که آیا بر فرض صحت تاریخی و امکان و وجود آن، وجود مبارک حضرت دوباره ظهور ننموده و این دوره به پایان نرسیده است؛ چرا که بسیاری مدعی این مقام بوده و ادعای مهدویت نموده و گروههایی از آنان پیروی کردهاند، و تاریخ گواه آن است.
پاسخ
در پاسخ به پرسش سوّم که شاید آن حضرت ظهور نموده باشند و ما از آن بیخبر مانده باشیم باید گفت: در صورتی که این موضوع از نظر تاریخ روشن شود، پذیرفتنی است؛ البته، به این شرط که شخص مورد ادعا همهٔ شرایط و خصوصیاتی که برای آن حضرت ذکر شده را داشته
سیر اندیشه، ص: ۲۲۱
باشد؛ یعنی نام حضرت و نام پدر و قبیلهٔ وی و این که نزد کسی درس نخوانده و خلاصه، همهٔ شرایطی را که برای شناخت حقیقی حضرت ذکر شده است را دارا باشد که با در نظر گرفتن همهٔ این شرایط، روشن میگردد که مدعیان مهدویت، همه از مزدوران عوامفریب و دروغگویان استعماری میباشند که برای جلب منافع دو روز دنیا خود را در میان جامعهٔ انسانی به شرمندگی همیشگی دچار نمودهاند؛ زیرا همهٔ پیشوایان ما از پدر و مادرهایی اسم و رسمدار و در خاندانی با اصالت زاده شدهاند و زندگی و پیشینهٔ آنان چنان مضبوط است که جای هیچ توهم و اشتباه با شخص دیگری را ندارد. گذشته از آن که بازیگران استعماری، هر روز ادعایی جدید نموده و با آن که ادعای نیابت نمودهاند، ادعاهای بسیار دیگری از قبیل امامت، خاتمیت و رکن رابع داشته و خلاصه هرچه بر دهانشان آمده گفته و بازار استعمار را گرم نگاه داشتهاند.
پرسش چهارم، علت غیبت و زندگی حضرت
پس از همهٔ پرسشهای یاد شده، در مقام چهارم این موضوع پیش میآید که علت غیبت ایشان چه بوده و چرا در میان همهٔ رهبران راستین و حضرات معصومین علیهم السلام تنها آن حضرت چنین وضعی داشتهاند و ایشان در زمان غیبت کجا زندگی میکنند و به چه کاری مشغول میباشند؟ آیا زن و فرزند و شهر و دیاری دارند و پیری یا جوانی برای ایشان مطرح است یا نه؟ همهٔ این پرسشها را میتوان تحت یک عنوان مطرح نمود؛ پس همهٔ پرسشهایی که در رابطه با این موضوع پیش میآید از این چهار مورد خارج نیست که در این مختصر هر یک را به اجمال بیان میکنیم تا در فرصت مناسب به تفصیل از حریم آن دفاع گردد.
سیر اندیشه، ص: ۲۲۲
پاسخ
: در پاسخ به پرسش چهارم در بیان علت غیبت باید گفت: رهبری و امامت در میان همهٔ مراحل آن بدون ترتیب و یا نتیجهٔ کلی به دست نمیآید و چون جهان در زمان تولد حضرت، استعداد و آمادگی دریافت همهٔ جنبههای شناخت ایدهآل بشر را نداشته دورهٔ غیبت پیش آمده است تا جهان در مبارزهٔ متضاد حیاتی برای مدّت بسیار طولانی کوشش نماید و دارای دریافت فراگیر و وسیع در شناخت ایدهآل خود گردد. البته، روشن است که بشر در آن دریافت خواهد دید که هرگز سیاستهای مادی و مکتبهای ذهنی توان ادارهٔ دنیا و سعادتمند کردن بشر را ندارند. در این زمان است که همهٔ افراد بشر خود را برای پذیرفتن چنین رهبر ایدهآلی آماده خواهند نمود. روشن است که بدون رهبری معصوم علیه السلام، جامعهٔ بشری قادر نیست محیطی سالم برای رشد و سعادت بشر پدید آورد؛ بلکه در بدی و کژی فرو خواهد رفت، با این تفاوت که این کجی و بدی با دریافت مسایل و آگاهی فکری آنان منافاتی ندارد، آنگاه است که همهٔ افراد بشر دست بهسوی این رهبر ایدهآل دراز مینمایند و خود را از ورطههای فساد نجات میدهند.
پرسشهای دیگر دربارهٔ امام علیه السلام
دربارهٔ پرسشهای دیگر که ایشان در این مدت کجا بودهاند و اکنون کجا و چگونه زندگی میکنند و آیا دارای فرزند و دیگر تعلقات مادی هستند یا خیر، باید گفت: با آن که در این زمینه سخنان فراوانی در میان اندیشههای علمی و تاریخی وجود دارد و شاید بسیاری از آن دارای مدرک علمی نباشد و خلاصه اشراقات حقیقی و خیالی آنان است که برای دیگران ارزش تصدیقی ندارد، باید گفت این پرسشها مربوط به مقام عملی و نتیجهٔ حیاتی بشر نمیباشد و بهتر آن است که از آنها
سیر اندیشه، ص: ۲۲۳
صرفنظر شود تا باز استعمار ما را چند صدسالی دیگر در این مسایل مشغول نگه ندارد که داشته است. البته، آنچه مسلم است این است که شاید کسانی با حضرت ملاقات داشته باشند و یا ایشان با افرادی تماس داشته باشند؛ ولی همهٔ این امور در خفا و پنهانی است و کسی از آن آگاه نمیشود؛ زیرا آن که رسید دیگر چیزی نگفت و آن که گفت دیگر نخواهد رسید؛ پس هر مسلمان و آگاهی میتواند امام خود را بیابد؛ ولی با شرط ادب و در حدود پاکی و شاید نیز بیبهره از جمال زیبایش نگردد.
حال کی و چگونه آدمی خود را برای این سفر و دیار آماده نماید، بیشتر بستگی به صفای باطن و عنایت الهی دارد. امید است حضرت حق این توفیق را روزی هر پاکنظری نماید!
پس دراین موضوع با زمینههای چهارگانهٔ یاد شده، ایراد و توهمی باقی نمیماند و برای هر اندیشمند خردمندی که اندک مطالعهٔ تاریخی و مذهبی داشته باشد، چنین اعتقاد جازمی حاصل میگردد و خود را برای چنین انتظار و دیدار سرنوشتسازی آماده مینماید تا با خودسازی کامل و جهانبینی فراگیر، آمادهٔ پذیرایی از آن ایدهآل بشری باشد.
دورهٔ پنجم رهبری، تعیین کلی امام علیه السلام
دورهٔ پنجم رهبری که آخرین دورهٔ تاریخ رهبران راستین است، پس از دوران جانشینان خاص و چهارگانهٔ آن حضرت شروع میگردد.
مردم در این دوران باید به رهبرانی رجوع نمایند و از کسانی پیروی کنند که تحت تعیین شرایط کلی امام قرار گیرند و در میان عالمان شیعه هر کس که صفات لازم رهبری را دارا باشد، بر مردم لازم و واجب است که در پیشامدهای زندگی به آنان رجوع نمایند. در اصطلاح، از این رهبران برگزیده با عنوان «نواب عام» یاد میشود و این زمان را زمان غیبت کبرا
سیر اندیشه، ص: ۲۲۴
نامیدهاند که تا زمان ظهور آن حضرت به طول میانجامد. مدت این دوران از دوران دوّم و سوّم و چهارم رهبری بیشتر است و هیچ کسی از پایان آن آگاه نیست و هر که ادعای دانستن آن را داشته باشد دروغ میگوید و باید او را تکذیب نمود.
در چگونگی انتخاب رهبران، میان دورهٔ پنجم رهبری و دورهٔ چهارم، تفاوت کلی وجود دارد و آن این است که در دورهٔ چهارم، تنها شخص امام میتوانستهاند امام را تعیین نماید و به مردم دستور و برنامهٔ کارشان را میداده است که چنین و چنان کنید؛ ولی در زمان غیبت کبرا که رهبری بر عهدهٔ نواب عام است، شخص امام کسی را انتخاب نمینماید؛ بلکه شرایط و ویژگیهایی را بیان نموده تا هر کس از عالمان شیعه دارای آن ویژگیهاست، مردم او را به این مقام برگزینند؛ پس هر یک از عالمان که دارای همهٔ آن شرایط و ویژگیها باشد، صلاحیت مقام نیابت را دارد وگرنه گرگی در لباس میش میباشد؛ همانطور که در لسان معصوم نیز به آن توجه شده و مورد گوشزد قرار گرفته است؛ از این رو، بر مردم مسلمان واجب است که از چنین کسی پیروی نمایند و بر مقام نیابت نیز واجب است که در صورت نداشتن صلاحیت از ابتدا و یا در حین جانشینی امام، خود را کنار کشد و با کمال شجاعت و بزرگی به مردم اعلان کند و آنها را آگاه سازد، در غیر این صورت، آتش دوزخ را برای خود گرم کرده است؛ زیرا مقام جانشینی و رهبری غیر از مقامهای ظاهری است- که تنها با زور و زر تأمین میگردد- و با هیچ بیعدالتی و یا خیانتی از کار نمیافتد؛ پس تنها ملاک این انتخاب، ویژگیهای رهبر برحسب تعیین امام معصوم میباشد و دیگر ملاکهای استعماری که برخاسته از زور و زر و تزویر است اعتبار شرعی و معنوی ندارد.
سیر اندیشه، ص: ۲۲۵
اوصاف نهگانهٔ رهبران
پس از بیان گذشته، این پرسش پیش میآید که شرایط و اوصاف رهبران دینی در زمان غیبت کبرا چیست؟ در پاسخ این پرسش مهم باید گفت: چنان که همهٔ عالمان در فتاوای خود بیان نمودهاند نواب عام باید دارای نُه شرط اساسی باشند که ما در این مقام به ذکر فهرستوار آن اکتفا مینماییم:
امام مسلمین و رهبر آنان در زمان غیبت کبرا باید مرد، بالغ، عاقل، شیعهٔ دوازده امامی، حلالزاده، زنده، عادل، بیمیل به امور مادی دنیا و اعلم باشد.
در این جا لازم است این ویژگیها به طور خلاصه معنا شود.
نخست، مرد بودن دو مفهوم دارد: یکی آن که زن نباشد و معنای دوم که معنایی ضمنی است آن است که نامرد نباشد و واقعاً شجاع باشد و جوانمردی و پایمردی لازم را داشته باشد.
دوم، بالغ باشد. این صفت دو مفهوم به خود میگیرد: یکی آن که کودک و طفل نباشد و دوم آن که سادهلوح و ابله نباشد؛ یعنی در انتخاب نظرات، ابزار دست دیگران نبوده و از پختگی لازم برخوردار باشد.
سوم، عاقل باشد. این امر دو مفهوم دارد: یکی آن که دیوانه نباشد و دوم آن که در برابر حوادث رشد عقلی و قوّت فکری داشته باشد.
چهارم، شیعهٔ دوازده امامی باشد؛ یعنی شیعه باشد و شبیه و بدلکار نباشد و دیگر این که دوازده امامی باشد؛ یعنی پیشوایان معصوم شیعه تا حضرت قائم را قبول داشته باشد، نه کمتر و نه بیشتر، که معتقدان به کمتر یا بیشتر از دوازده امام، هر دو گمراه میباشند.
پنجم، حلالزاده باشد؛ این صفت نیز دو مفهوم دارد: یکی آن که در نطفهٔ انعقادی وی خللی وجود نداشته باشد و دوم آن که طهارت
سیر اندیشه، ص: ۲۲۶
اندیشه و فکر و پاکی و طهارت عملی داشته باشد.
ششم، زنده باشد؛ یعنی نخست آن که مرده نباشد تا بتواند حوادث جامعهٔ خود را درک و احساس نماید و دوم آن که در صف مردگان متحرک در نیامده باشد و پر تحرک و پرجنب و جوش باشد؛ نه راهب صفت و دخمهگرا.
هفتم، عادل باشد؛ یعنی هم فاسق و گناهکار نباشد و نیز در اخذ رأی خود دارای توان استنباط باشد و به دروغ تقلید خود را اجتهاد قلمداد ننماید که این مهمترین صفت عدالت عالمی ربانی است.
هشتم، به امور مادی دنیا بیمیل باشد. این امر نیز دو مفهوم دارد: یکی آن که زندگی کند نه خوشگذرانی و دوّم آن که با دست پس نزند و با پا پیش بکشد و در خود غنای از غیر و نیاز به حق را مشاهده نماید و بر این اساس گام بردارد.
نهم، اعلم باشد؛ یعنی در فهمیدن حکم خدا از همهٔ مجتهدان زمان خود آگاهتر و استادتر باشد؛ البته نه به این معنا که هر کس خودش را استادتر بداند؛ بلکه کلاه خود و دیگران را کنار هم گذارد و قاضی نماید تا این استادی معلوم شود و باید دانست اعلمیت و آگاهتری به معنای انباشتگی دستهای عبارت فارسی و عربی کتابی نیست و نیز باید به شرایط شناخت و آگاهی علمی جهان و انسان آگاهتر باشد.- انشاءاللَّه تعالی.
اعلمیت یا انتخاب طبیعی شخصیت
اگرچه در شرایط رهبری، همهٔ فقیهان کم و بیش اتفاق نظر دارند، بحثهایی در این جهات وجود دارد که در این مقام جای عنوان آن نمیباشد. در هر صورت، لازم است نسبت به دلیل و معنای اعلمیت و چگونگی آن تذکر داده شود؛ اما از جهت دلیل باید گفت: این شرط از
سیر اندیشه، ص: ۲۲۷
دلیل محکم عقلی برخوردار است و حکم عقلا این است که باید در کاری مهم به فردی که آگاهی بیشتری در آن رشته دارد رجوع نمود؛ ولی از جهت معنای آن باید گفت: متأسفانه، معنای آن وضوح کاملی ندارد و نمیرساند که اعلمیت و برتری باید در چه زمینهای باشد، فقه، اصول، رجال و یا رد فروع به اصول، ذوق سلیم، پرکاری و دیگر مقدمات لازم اجتهاد؟ یا باید در همهٔ آنها از همگان برتر باشد؟ و آیا ممکن است کسی در همهٔ این جهات از همگان برتر باشد؟ اگرچه ممکن است و بعید هم نیست، کم رخ داده که کسی میان علمای همردیف خود در همهٔ جهات از همگان برتر بوده و برتری وی مورد تأیید عالمان منصف و آگاه باشد.
پس اعلمیت معنای روشنی به خود نمیگیرد و باید گفت اعلمیت آن است که در بعضی از زمانها و دورهها یکی از عالمان بر حسب برتریها و ویژگیهای مخصوص علمی، عینی و اجتماعی در جامعهٔ اسلامی برای خود قاطعیت و برتری نسبی به دست آورد که آن ملاک تعیین او میگردد. از این رو، در تعیین مقام نیابت باید بسیار دقت شود و اطمینان کامل حاصل گردد تا آدمی با اعتقادی قاطع، آموزههای دین و دنیای خود را از مقام نایب اخذ نماید.
امکان رخداد خطا
نواب عام در زمان غیبت کبرا همان عالمان ربانی، دانشمندان بنام و مراجع عظام و رهبران دینی میباشند که از مقام بلند علم و عدالت و پاکی و تقوا برخورداری کامل دارند. البته، این حضرات مانند نواب خاص دارای عصمت و بیگناهی و ملکهٔ دوری از خطا بهطور کامل نمیباشند و امکان وقوع خطا و اشتباه برای آنان وجود دارد و به فرمودهٔ معصوم علیه السلام: اگر در نظریات خود به صواب برسند، دارای دو
سیر اندیشه، ص: ۲۲۸
اجر و پاداش میباشند و اگر به خطا روند، یک اجر و پاداش دارند و اگر کوتاهی نداشته باشند، نتیجهٔ زحمت و کوشش صادقانهٔ خود را خواهند یافت؛ ولی مردم در هر صورت؛ چه آنان دارای خطا باشند و یا به نظر صواب و صایب رسند- در صورت عمل به گفتهٔ آنان وظیفهٔ خود را انجام دادهاند.
حکم و حکومت دینی مانند طبقات دیگر رهبری برای نواب عام نافذ است و همهٔ مسایل اسلام از عقاید اصولی تا فروع از طهارت و عبادات و انفال و مالیاتهای اسلامی تا حدود و دیات و قصاص و همهٔ احکام فردی و اجتماعی باید اسلامی باشد و به دستور و نظر آنان انجام گیرد و سرپیچی از حکم آنان سرپیچی از حکم امام و سرپیچی از امر امام، سرپیچی از حکم خداست و سرپیچی از حکم خدا به عنوان رد و مخالفت و دوگانهپرستی و بیدینی است؛ چنان که امام معصوم علیه السلام به آن هشدار داده است.
گردانندگان جامعه
پس از بیان پنج دورهٔ رهبری رهبران راستین در طول تاریخ بشری و وجود مزدوران و استعمارگران فراوان در کنار و در برابر این حضرات روشن میگردد که گردانندگان جامعهٔ بشری از ابتدای تاریخ تا انتهای آن متفاوت میباشند. دستهٔ نخست؛ رهبران معصوم و الهی هستند که در دوران پی در پی اوّل و دوّم و سوّم قرار داشتهاند و دستهٔ دوم، رهبران برگزیدهٔ خصوصی و عمومی که دارای علم و عدالت و پاکی و تقوی هستند ولی عصمت نداشتهاند و احتمال پیشامد خطا و اشتباه برای آنان وجود داشته و دارد و دستهٔ سوم، مزدوران پوشالی هستند که هیچ گونه صلاحیتی نداشتهاند.
دستهٔ نخست از رهبران راستین که پیامبران پیشین و پیامبر گرامی
سیر اندیشه، ص: ۲۲۹
اسلام صلی الله علیه و آله و حضرات معصومین علیهم السلام میباشند دارای عصمت و هرگونه پاکی و طهارت میباشند و احتمال خطا و اشتباه از حریم مقدس آنان بهدور است و نسبت هرگونه خطا و گناهی به این حضرات، دروغ و گناه میباشد.
دستهٔ دوّم از رهبران راستین، نواب و نمایندگان خاص و عام امام غایب میباشند که همهٔ آنان دارای ویژگیهای لازم و شرایط رهبری- یعنی علم و عدالت- میباشند، با آن که دارای درجهٔ بالای مقام عصمت نبوده و چنین ادعایی نیز نداشتهاند و چنین ادعایی- از هر کس که باشد- علت فسق و گناهکاری و گمراهی وی میباشد.
پس آدمی در همهٔ دوران جامعهٔ بشری مسؤول اجرای دستورات و آموزههای این پنج گروه از رهبران الهی است که تاریخ بشری هیچ زمانی خالی از وجود آنان نبوده است. اطاعت از آنان واجب و حکم آنان حکم خدا و مخالفت و نافرمانی با آنان مخالفت با خداوند میباشد.
دستهٔ سوّم از گردانندگان جامعهٔ بشری، مزدوران و استعمارگران هستند که از ابتدای تاریخ تا به حال همیشه و به طور مداوم دوشادوش رهبران واقعی و در برابر راهنمایان راستین بشری قدرتنمایی داشتهاند و از هیچ گونه نیرنگ، جنایت، ناپاکی و خیانت روگردان نبوده و برای مقاصد شوم خود به هر دستاویزی چنگ زدهاند و در نتیجه، مانع پیشرفت سریع بشر و مزاحم رهبران راستین الهی و علت انحراف جامعه گشتهاند.
روشن است که هر گونه دستور و امری از جانب آنان قابل اجرا نمیباشد و هرگونه پیروی از آنان، گناه بزرگ است که البته جز افراد نادان یا بیخرد دچار چنین گناهی نمیگردند.
سیر اندیشه، ص: ۲۳۰
نتیجهٔ کلی
از موقعیت گفته شده برای رهبران اجتماع چنین بر میآید که دستهٔ اوّل قابل هرگونه پیروی و اطاعت میباشند و دسته دوّم که نواب خاص و عام هستند باید در کردار و عقاید خود پیروی کامل از حضرات معصومین علیهم السلام داشته باشند و سمتی جز درک و تحلیل و استخراج شقوق و تفاهم مکتب ندارند- آن هم با شرایط و ضوابط فراوانی که در شرع مقدس تعیین شده است- تا کسی نتواند هر روز ادعای تازهای به بازار آورد و مردم را مشغول دارد؛ پس هر کس تحت هر عنوان و اسمی مدعی مقام نیابت و رهبری باشد و خلاف عقاید و کردار معصومین را داشته باشد یا آن را ترویج کند، راه وی باطل است و از مقام نیابت برکنار میگردد. بر این اساس است که کسی نمیتواند تحت این اسم و عنوان از ناآگاهی مردم استفاده کند و مقام جانشینی را برای مقاصد شوم خود در نظر گیرد که البته در این صورت خود را میان جامعه رسوا خواهد دید.
جهات انحرافی
کجروی رهبری میتواند از دو جهت باشد: نخست، کجروی در اعتقاد و دیگری انحراف در کردار. نمونهٔ بارز کجرویهای اعتقادی را میتوان در بدعتهای خلیفهٔ دوم دید که با کمال تهوّر و بیباکی، تصرفات فراوانی در قوانین دینی نموده است. البته، روشن است که این خلیفه با گفتن: «من این دو قانون و سنت پیامبر را حرام میکنم؛ در حالی که در زمان رسولاللَّه حلال بوده است» خود را از مقام خلافت و سمت رهبری برکنار نموده و وی و دیگر خلفای مشابه او، در کجرویهای رفتاری ید طولایی داشتهاند که تاریخ گواه کارهای آنان میباشد و در پی بیبند و باری و سهلانگاری آنان طرفداران آلوده و پوشالی آنان نیز هر
سیر اندیشه، ص: ۲۳۱
کاری که میخواستهاند انجام میدادهاند تا جایی که از نام بردن و بازگویی کردار خالدها سکوت اختیار نمودهاند.
خالدبن ولید که یکی از سرداران خلیفه میباشد هنگامی که شب در خانهٔ مالک بن نمیره میهمان میگردد، بهجای تشکر از میزبان مؤمن و مسلمان خود، او را میکشد و پسر او را در اجاق آتش میسوزاند و همان شب با زن مالک همبستر میشود و جنایت خود را در بهجا آوردن وظیفه پایان میدهد و خلیفه نیز او را مجازات نمینماید، تنها به این بهانه که بودن او برای دربار وی لازم است. این کار، گذشته از آن که خالد را شرمسار و خائن و بیوجدان و بیشرافت معرفی مینماید، خلیفه را با سکوت و نپرداختن به اجرای حد و مجازات وی، از مقام رهبری و خلافت- حتّی اگر بجا میبود- مطرود مینماید. این است روش و برنامهٔ زندگی مزدوران استعمار و دزدان قافلهٔ انسانیت و گرگان در کمین نشستهٔ کاروان بشری که از هر گرگ گرسنه و خائن بدتر و درندهتر میباشند و هیچ تفاوتی میان هیچ یک از آنان نبوده است. البته، روشن است که این گروه از گردانندگان و مزدوران گرسنه در مقابل رهبران راستین بودهاند.
خاطرنشان میگردد در اینجا از باب تصرفات غاصبانهٔ اجتماعی آنان و مجادلهٔ احسن با پیروان آنان نام رهبر و خلیفه بر این زورگویان و مزدوران بشری نهادهایم.
قانون ثابت الهی
با قانونی که از مکتب تشیع و اسلام واقعی به دست میآید هر مسلمان آگاه و بیدار، دیروز و امروز و فردا نمیشناسد، خالد و خلیفه به حساب نمیآورد و با همهٔ طلسمات استعمار و استثمار مبارزه میکند و برای وی تفاوت ندارد که رهبر مسؤول کجای دنیا و زیر کدام گوشهٔ
سیر اندیشه، ص: ۲۳۲
آسمان آبی به سر میبرد و اقبال وی با کدام ستاره جفت گشته و یا در کدام قرعهٔ فال قرار گرفته است؛ زیرا تنها مدرک رهبری را از او مطالبه مینماید. رهبری با مطرح ساختن هر قانون و یا صدور هر دستوری که مخالفت با متن قرآن کریم و آگاهیهای سنتی داشته باشد؛ بی آن که در محکمهٔ قانون و یا قضاوت حاکم قرار گیرد، از مقام رهبری برکنار میگردد و به این ترتیب، مقام مقدس و فضیلت و خلافت الهی از اینگونه شیطانهای سرخود مبرّا میباشد. همچنین اگر از رهبر، کاری سر زند که مخالفت با قوانین قرآن داشته باشد، نباید او را رهبر دانست؛ خواه آن کار زشت و ناپسند در میان حجره و خانه سر زده باشد و یا در کاخ زیبا و در کنار سفرهٔ رنگین و ننگین و یا در میان اجتماع؛ تنها کافی است تا با یک کجروی ریشهای و گناه بزرگ، خودبهخود از مقام رهبری منعزل و دور گردد.
پس با سابقهٔ دیروز نمیتوان رهبر امروز و فردا شد و عدالت و پاکی دیروز به کار امروز نمیآید. باید امروز و فردا همانند روز پیش سالم و برقرار باشد؛ از این رو، هرگونه مخالفت فعلی و یا اعتقادی رهبر با متن قانون سبب برکناری او میگردد و ضامن بقای این سمت، جز ویژگیهای شایسته نمیباشد و تنها مدرک رهبری، اندیشههای سالم و کردار شایستهٔ اوست و بس؛ نه خرافات و کارهای فریبنده که موجب جلبنظر مردم ساده میگردد.
مخالفتها
موضوعی که بسیار دارای اهمیت و قابل توجّه میباشد این است که این مخالفتهای گفتاری یا رفتاری همیشه یکسان نیست؛ برای نمونه، اگر بر پایهٔ این استنباط علمی یا مخالفت عملی، قانون شرع را- که تا به امروز به دستور خدا و رسول انجام میپذیرفته است- نادرست بشمرد و
سیر اندیشه، ص: ۲۳۳
معتقد باشد که دیگر کسی از امروز نباید به آن عمل کند، مانند خلیفهٔ دوّم، بدعتگزار است و با عملکرد خود از حدود شرایط لازم خارج شده است و موقعیت لازم را ندارد.
ولی گاه میشود که مزدوری در لباس رهبری در میآید و با احکام اسلامی مخالفت قولی و عملی میکند؛ ولی نه بر مبنای استنباط و اعتقاد به این که خدا و رسول خطا کردهاند و من درست میگویم و یا درست عمل میکنم، بلکه بیبند و باری و عیاشی و خوشگذرانی و یا تعصبات قومی و یا اعتیاد به گناه و آلودگیهای حیوانی، او را به این کار واداشته است؛ مانند آن که شراب بخورد با اقرار به این که گناه انجام میدهد، در این صورت وی کافر نمیگردد بلکه فاسق است و از این رو لیاقت رهبری را ندارد و از این سمت به واسطهٔ گناهش برکنار میگردد؛ پس رهبر با سرزدن مخالفت از سرپنجهٔ کردار یا اندیشهٔ وی از سمت رهبری برکنار میگردد و از این مقام خلع میشود- خواه مسلمان گناهکار محسوب گردد یا در صورت بدعت و براندازی، کافر و نجس گردد که این امر، خود خروج از انسانیت را به دنبال میآورد.
خودمختاری رهبر
رهبران حقیقی و راهنمایان دینی مانند همه، در تمامی مسایل شخصی و سلیقههای طبیعی آزاد میباشند و میتوانند مانند هر کس دیگر در کارهای شخصی و خارجی اعمال سلیقه نمایند؛ زیرا سلیقههای زندگی از امور وجدانی و احساسات طبیعی و ذوق روانی آدمی سرچشمه میگیرد و باید هر کس برای آشکارسازی درون خود از پوششهای ریبآلود و ریاآمیز آزاد باشد تا بتواند به ذوقیات و گرایشهای غریزی خود در حد مشروع و با کمال راستی جامهٔ عمل بپوشاند. البته، روشن است که مراد از سلیقههای طبیعی آدمی غرایز
سیر اندیشه، ص: ۲۳۴
همگانی بشری است؛ مانند خوردن و پوشش و سبک زندگی و خلاصه کارهایی که شارع مقدس، آدمی را در آنها آزاد قرار داده است- خواه نسبت به خود یا کسانی که مربوط به او میباشند- و حدود این آزادی، مشخّص و معلوم است و نباید کسی آن را با این اسم و نام در راه کژی به کار گیرد که خود مقدمات کجروی را آماده مینماید؛ چنان که آزاد نبودن در این مقام باعث ریا و عقدههای خود کوچکبینی و دوروییهای فراوان میشود که خود مایهٔ کجروی میگردد.
سیر اندیشه، ص: ۲۳۷