گزیده توضیح المسائل

 

گزیده توضیح المسائل

بخش دوم: طهارت و نجاست

(۵۱)

(۵۲)

طهارت و نجاست

درآمد

پس از بیان احکام تقلید که پیش زمینهٔ کردار شرعی است، احکام طهارت و نجاست دنبال می‌گردد.

طرح پاکی و نجسی پدیده‌ای شرعی است که تنها فقه عهده‌دار بیان احکام آن است و در مقابل، ادراک تمیزی و کثیفی، امری عرفی و عقلایی است که افزون بر دین، بهداشت نیز از آن سخن به میان می‌آورد.

«طهارت»، پاکی از نجاست شرعی است که در بسیاری از کارها؛ مانند: نماز، روزه، خوردن و آشامیدن ضرورت دارد و «نجاست» به معنای نجس بودن یا نجس شدن چیزی است. بر این پایه، چیزهایی که شارع، آن‌ها را نجس دانسته است؛ به‌گونه‌ای که به هیچ رو پاکی در آن‌ها راه ندارد و از پلیدی و نجس بودن جدا نمی‌شود، با عنوان «نجس»، و دیگر چیزهایی که از دید شرع نجس نیست ولی با برخورد به نجاست نجس می‌شود، با واژهٔ «متنجّس» یاد می‌شود.

(۵۳)

با این وجود، واژهٔ «نجاست» در یکی از دو مورد زیر به کار می‌رود:

نخست ـ چیزی که ذات آن «نجس» است و هیچ‌گاه از پلیدی آشکار یا نهان و مادی یا غیر آن جدایی ندارد.

دوم ـ موردی که نجس به چیز پاکی برسد و آن را «متنجس» سازد.

هر یک از این دو کاربرد با نشانه‌های گفتاری (قرینه‌ها) باز شناخته می‌شود.

ملاک پاکی و تمیزی

همان‌گونه که گفته شد، طهارت و نجاست شرعی متمایز از تمیزی و کثیفی طبعی و عرفی است و شناخت پدیده‌های پاک و نجس تنها با معرّفی شارع مقدس اسلام ممکن است ولی ادراک تمیزی و کثیفی بر عهدهٔ عرف و عقلا می‌باشد؛ بنابراین، طبع انسان خود می‌یابد که چه چیزی تمیز یا کثیف است؛ شاید چیزی از دید شرع نجس باشد ولی آدمی آن را کثیف نداند؛ مانند کافر، یا چیزی کثیف باشد، ولی نجس نباشد؛ مانند: عرق تن و خلط سینه و بینی؛ چنان‌که ممکن است چیزی هم نجس باشد و هم کثیف؛ مانند: ادرار و مدفوع، و نیز بسیاری از چیزها هم پاک و هم تمیز است؛ مانند آب.

بر این اساس، ملاک تمیزی و کثیفی، طبع آدمی است که در انسان‌ها گوناگون می‌باشد، ولی ملاک پاکی و ناپاکی تنها گفتهٔ شارع است و هر عقلی به‌طور کامل آن را در نمی‌یابد؛ هرچند رهنمود شارع نیز ملاک و معیار ویژهٔ خود را دارد.

راه پی بردن به نجاست

م « ۳۵ » نجاست هر چیز از سه راه دانسته می‌شود:

یکم ـ انسان، خود یقین یا اطمینان به نجاست چیزی یابد.

(۵۴)

دوم ـ کسی که چیزی را در اختیار دارد، مانند صاحب خانه یا صاحب رستوران خبر دهد که آن چیز نجس است. البته، اگر انگیزهٔ دروغ در کار نباشد.

سوم ـ دو نفر عادل از ناپاکی چیزی آگاهی دهند؛ هرچند از گفتار آنان اطمینان به نجاست نیز حاصل نشود.

م « ۳۶ » گمان آدمی ـ هر اندازه هم که قوی باشد ـ تا به اطمینان نرسد، پرهیز از چیزی را لازم نمی‌سازد. بنابراین، استفاده از غذاها و نوشیدنی‌هایی که در اماکن عمومی و مغازه‌ها ارایه می‌گردد و به نجاست آن اطمینان و آگاهی پیدا نمی‌شود جایز است؛ هرچند رعایت بهداشت شایسته است.

م « ۳۷ » اگر از گفتهٔ عادل یا فردی راستگو و مطمئن، به نجاست چیزی اطمینان یابد، پرهیز از آن لازم است.

م « ۳۸ » اگر از گفتهٔ نابالغ، دیوانه یا فاسق نیز به نجاست چیزی اطمینان یابد، پرهیز از آن لازم است.

نجس‌های ده‌گانه

م « ۳۹ » در میان پدیده‌ها، تنها ده چیز نجس است و بقیهٔ چیزها همه پاک است. این ده چیز عبارت است از: ادرار، مدفوع، منی، خون، مردار، سگ، خوک، کافر، شراب و آب‌جو (فقّاع).

۱ و ۲ ـ ادرار و مدفوع

م « ۴۰ » ادرار و مدفوع انسان و هر حیوان حرام‌گوشتی که خون جهنده دارد؛ به‌گونه‌ای که اگر رگ آن را ببرند، خون از آن با فشار بیرون می‌آید؛ مانند حیوانات درنده، نجس است.

م « ۴۱ » فضلهٔ حشرات کوچکی که گوشت ندارد؛ مانند: پشه، مگس و سوسک پاک است.

(۵۵)

م « ۴۲ » پرهیز از فضلهٔ حیوان حرام گوشتی که خون جهنده ندارد؛ مانند ماهی‌های حرام گوشت لازم نیست.

م « ۴۳ » فضله و ادرار حیوان حلال گوشت؛ هرچند خون جهنده داشته باشد، مانند: گاو و گوسفند پاک است.

م « ۴۴ » فضله و ادرار پرندگان پاک است؛ خواه حلال گوشت باشد، مانند: کبوتر و کبک یا حرام گوشت، مانند: باز، خفّاش و طاووس.

۳ ـ منی

م « ۴۵ » منی انسان و هر حیوانی که خون جهنده دارد نجس است؛ خواه حلال‌گوشت باشد یا حرام گوشت.

م « ۴۶ » ترشحاتی که مردان و به‌ویژه زنان در خود می‌یابند و در ظاهر با منی همانندی دارد، اگر به منی بودن آن اطمینان نیابند، منی به‌شمار نمی‌آید و پاک است.

۴ ـ خون

م « ۴۷ » خون انسان و هر حیوانی که خون جهنده دارد نجس است؛ خواه حیوان حلال‌گوشت باشد یا حرام گوشت، کوچک باشد یا بزرگ.

م « ۴۸ » خون و اجزای حیوانی که خون جهنده ندارد پاک است؛ خواه دارای گوشت باشد؛ مانند: مار، ماهی و قورباغه، یا نباشد؛ مانند: مگس و پشه.

م « ۴۹ » اگر در خون بودن چیزی شک شود، آن چیز، خون به‌شمار نمی‌آید و پاک است.

م « ۵۰ » خون شهید پاک است؛ بنابراین، کسی که طهارت شرعی دارد، اگر آیه‌ای را با انگشت آغشته به خون شهید بر سطح مباحی بنویسد، اشکال ندارد.

(۵۶)

شهید؛ شمع هستی

شهید، راز ماندگاری آیین یکتاپرستی است و خون وی رازِ زنده ماندن اوست. اگر بر این باوریم که رشتهٔ تنومند شهید همواره دست به آویزهٔ ناپیدای آسمان دارد، دیگر نمی‌توان تار و پود قدسی این رشته را به واژهٔ «ناپاکی» آلوده ساخت.

رشتهٔ استوار جهان هستی، در همهٔ روزگار، رگ حیات شهید بوده است که چشمهٔ زندگی از آن می‌جوشد. دیگران تنها تصویری مجازی از زندگی هستند و چه‌بسا با بیهودگی از دنیا می‌روند، ولی راز جاودانگی و بودن، در رگ شهید جاری است و این شهید است که برای همیشه می‌ماند؛ چرا که وی، استوانهٔ برپایی آفریدگان و موجب استواری آفرینش است. اگر شهید، شمع زندگی و چراغ هستی است، دیگر چگونه می‌توان گفت پیکر این چراغ روشنی‌بخش ناپاک است. شهیدان، راز ماندگاری و جاودانگی هستند و اگر جهان هستی نمود اسمای پاک حق است، پس خون شهید، پاک‌ترین آن‌ها، شراب طهور حق و کوثر فیض الهی است. ای کاش، فقه و حکمت هزار سالهٔ شیعه، این مسأله را آشکار و برهانی می‌ساخت که خون شهید، نه تنها آلوده نیست، بلکه خود از مطهرات و پاک و پاک‌کننده است و باید پیش از آب، خاک و آفتاب پاکی را در آن جست.

خون حیوان حلال گوشت

م « ۵۱ » اگر حیوان حلال‌گوشتی ذبح شرعی گردد و خون آن به‌گونهٔ عادی بیرون آید، بقیهٔ خونی که در بدن آن باقی می‌ماند پاک است، ولی خوردن آن حرام می‌باشد.

م « ۵۲ » خونی که به‌خاطر مانع، به مقدار غیرعادی در بدن حیوان باقی می‌ماند یا به تن آن باز می‌گردد نجس است و اگر با چیزی برخورد کند، آن را نجس می‌سازد.

م « ۵۳ » خونی که به صورت عادی در میان گوشت یا جگر حیوان است، چون بخشی از گوشت به‌شمار می‌آید پاک است و خوردن آن اشکال ندارد.

(۵۷)

خون در تخم مرغ

م « ۵۴ » پرهیز از لخته‌ای که در میان تخم‌مرغ مانند خون دیده می‌شود واجب نیست؛ هرچند با زرده یا سفیدهٔ تخم‌مرغ نیز آمیخته گردد؛ خواه آمیختگی سبب از بین رفتن لختهٔ خون گردد به‌گونه‌ای که دیگر خونی دیده نشود، یا سبب آن نگردد.

شیر آمیخته به خون

م « ۵۵ » اگر به هنگام دوشیدن شیر حیوان، خونی همراه شیر دیده شود، آن خون نجس است و شیر را نیز نجس می‌سازد.

خون لثه

م « ۵۶ » اگر از لثه یا قسمت دیگر دهان، خونی بیرون آید و به اندازه‌ای کم باشد که در آب دهان از بین برود، پاک است و فرو بردن آن اشکال ندارد و چنان‌چه از دهان بیرون بریزد، سبب نجس شدن چیزی نمی‌شود.

خون بسته شده

م « ۵۷ » خونی که به واسطهٔ کوبیدگی جایی از بدن، زیر پوست یا ناخن بسته شده و از روان شدن باز مانده است اگر به‌گونه‌ای باشد که دیگر به آن خون نگویند، پاک است و در صورتی که به آن خون گفته شود، تا ناخن یا پوست سوراخ نشود، مانع وضو و غسل نیست، ولی هرگاه پوست و ناخن به‌گونه‌ای سوراخ شود که آن خون از ظاهرِ بدن به‌شمار آید و بتوان آن را بدون زحمت و زیان بیرون کشید، باید برای وضو و غسل بیرون آورده شود. البته، اگر این کار زیان یا زحمت فراوان داشته باشد، باید وضو یا غسل را به‌صورت «جبیره» گرفت، به این ترتیب که اطراف محل کوبیده شده را بشوید و پارچه‌ای روی محل کوبیدگی بگذارد و دست خیس خود را روی آن بکشد و به تیمم هم نیازی نیست.

(۵۸)

خون در غذا

م « ۵۸ » اگر خونی؛ هرچند اندک باشد، در خوراک یا مایعی بریزد؛ خواه آن مایع در حال جوشیدن باشد یا نباشد و آن خون، محسوس نباشد و با غذا بجوشد، همهٔ غذا، مایع و ظرف آن نجس می‌گردد. برای آگاهی یا اطمینان به ریخته شدن خون، دیدن با چشم شرط نیست.

۵ ـ مردار

م « ۵۹ » بدن مردهٔ مسلمان نجس نیست؛ هرچند به غسل‌های سه‌گانه نیاز دارد.

م « ۶۰ » به دنبال برخورد و تماس با بدن مرده، پیش از غسل دادن و پس از سرد شدن آن، غسل مسّ میت واجب می‌گردد.

م « ۶۱ » مردار حیوانی که خون جهنده دارد ـ حلال‌گوشت باشد یا حرام‌گوشت ـ نجس است؛ خواه خود مرده باشد یا به شیوهٔ غیر شرعی کشته شده باشد.

م « ۶۲ » مردار حیوانی که خون جهنده ندارد؛ مانند: ماهی و قورباغه، نجس نیست.

م « ۶۳ » آن‌چه همراه جنین است بر دو دسته می‌باشد:

یکم ـ چیزی که بدن جنین شمرده می‌شود؛ مانند: نطفه، علقه و مضغه که تا پیش از چهار ماهگی ـ که روح به صورت عادی در جنین دمیده نمی‌شود ـ پاک است، ولی اگر به آن نطفه یا خون گفته نشود و روح در جنین دمیده شده باشد، در حکم مردار است و چنان‌چه جنین آدمی باشد، خود نیاز به غسل میت دارد و برخورد با آن، سبب غسل مس میت می‌گردد؛ هرچند خود این اجزا نجس نیست، مگر آن که به نجس آلوده باشد.

دوم ـ چیزهایی مانند کیسهٔ آب، جفت، بند ناف؛ چنان‌چه آلوده به خون یا نجاست دیگری نباشد نجس نیست.

(۵۹)

پوست اضافی بدن

م « ۶۴ » پوست‌های اضافی که از لب، سر، دست یا دیگر جاهای بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد جدا می‌شود و خون یا گوشت به همراه ندارد؛ خواه خود جدا شود یا کسی آن را جدا سازد، پاک است؛ خواه به هنگام افتادن، رسیده و کامل شده باشد یا نه، و یا با فشار جدا گردد یا بدون فشار، همراه با درد جدا شود یا بدون درد.

کالای تولیدی در کشورهای غیر مسلمان

م « ۶۵ » همهٔ خوراکی‌های غیرگوشتی؛ مانند: روغن، کره و پنیر و کالاهای غیرخوراکی؛ مانند: دارو، عطر، ادکلن، صابون و واکس که تولیدی کشورهای غیراسلامی است یا در همان کشورها مورد استفادهٔ مسلمانان قرار می‌گیرد، اگر به نجاست آن اطمینان حاصل نشود، پاک است.

م « ۶۶ » گوشت حیوانی که از کشورهای غیراسلامی آورده می‌شود نجس است و خوردن آن حرام می‌باشد، مگر آن که به‌گونه‌ای ذبح شرعی آن دانسته شود و تنها مسلمان بودن فروشنده برای پی بردن به پاکی آن بسنده نیست، اما پوست و چرم آن نجس نمی‌باشد.

م « ۶۷ » دربارهٔ کالاهای تولیدی ذکر شده اگر در بازار مسلمانان باشد یا مسلمانی در تولید آن نقش داشته باشد، به هرگونه شکی توجه نمی‌شود. هم‌چنین به شک دربارهٔ رعایت کردن تولیدکنندگان نسبت به احکام شرعی اعتنا نمی‌شود.

جانوران پاک

م « ۶۸ » همهٔ جانوران خشکی، آبزی، وحشی، اهلی، گوشت‌خوار، علف‌خوار، درنده، بی‌آزار، دارای چنگال یا بدون چنگال، از خانوادهٔ حشره‌ها باشد یا پرندگان یا خزندگان؛ غیر از سگ و خوک خشکی، پاک می‌باشد.

(۶۰)

۶ و ۷ ـ سگ و خوک

م « ۶۹ » همهٔ اجزای طبیعی خوک و سگی که در خشکی زندگی می‌کند؛ مانند: مو، ناخن، پنجه، استخوان و حتّی آب دهان، چشم و بینی آن نجس می‌باشد و در این حکم تفاوتی ندارد که سگ از چه گونه‌ای باشد؛ شکاری باشد یا خانگی و سگ گله باشد یا ولگرد، زینتی باشد یا عادی و آلوده و کثیف باشد یا بهداشت کامل نسبت به آن رعایت گردد.

م « ۷۰ » سگ و خوک دریایی مانند دیگر جانوران پاک است.

۸ ـ کافر

سخن گفتن از کافر در ردیف نجاست‌ها به معنای آن است که وی به سبب کفر خود از مقام انسانی سقوط کرده است و حکم به کفر کسی نمودن، هم‌چون حکم دادن به قتل و کشتن وی است که می‌تواند به حق یا ناحق باشد؛ بنابراین، لازم است با اهتمام تمام و آگاهی کامل از کفر بحث شود؛ به‌گونه‌ای که از هر انحراف و کژروی به‌دور باشد. این در حالی است که شناخت کافر امر پیچیده‌ای است که گاه می‌تواند در کسوت فردی مسلمان و اهل قبله ظاهر گردد یا خود را در چهرهٔ فردی که پیامبری صاحب کتاب یا دسته‌ای از پیامبران را باور دارد بنمایاند یا به صورت آشکارا در افراد ملحد، مادی و بت‌پرست ظهور یابد. بنابراین، بر اثر اهمیت مورد، لازم است در شناخت کفر و کافر اهتمام فراوان و دقت ویژه‌ای به کار رود.

م « ۷۱ » کافر به کسی گفته می‌شود که خداوند متعال را انکار نماید یا دربارهٔ حق‌تعالی شک داشته باشد؛ مانند: افراد ملحد، مادی و بت‌پرست ـ یا دوگانگی را باور داشته باشد؛ مانند آن‌چه به باورمندان به یزدان و اهریمن نسبت داده می‌شود، یا سه‌گانگی را باور داشته باشد؛ مانند: کسانی که به اقانیم سه‌گانه (اب، ابن و روح‌القدس) عقیده دارند یا دربارهٔ پیامبری و خاتمیت حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله

(۶۱)

شک یا انکار داشته باشند یا به چیزی که سبب دروغ بستن به ایشان می‌شود باور نداشته باشند؛ مانند: انکار و شک در وجوب نماز و روزه که چنین باوری ناگزیر به دروغ پنداشتن خدا و رسول می‌انجامد؛ خواه از آن آگاه باشد یا ناآگاه؛ ضروری بودن آن را بداند یا نداند؛ امر موردِ انکار یا شک، ضروری دین باشد یا غیر ضروری؛ دربارهٔ مبدء و معاد و اصول دین باشد یا اخلاق یا فروع دین، و خواه وی خود را مسلمان بداند و مانند مسلمانان رفتار نماید یا خیر، در هر صورت، یکی از ویژگی‌های یاد شده برای کافر دانستن وی کافی است.

م « ۷۲ » بر زبان نیاوردن شهادت و گواهی ندادن به اسلام، کسی را کافر نمی‌کند؛ هرچند در صورتی که سابقهٔ مسلمانی یا تبعیت اسلام را نداشته باشد، احکام مسلمانی دربارهٔ او جاری نمی‌گردد و نمی‌توان او را مسلمان به‌شمار آورد.

اهل کتاب

م « ۷۳ » اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان، یا زرتشتیان که چیزی مانند کتاب دارند) کافرند و نسبت داشتن به حضرت موسی علیه‌السلام یا حضرت عیسی علیه‌السلام یا کتاب آسمانی، کفر آن‌ها را برطرف نمی‌سازد؛ زیرا گذشته از دوگانه باوری یا باور به اقانیم سه‌گانه، منکر پیامبری رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و خاتمیت آن حضرت می‌باشند و اگر چندگانه باور نباشند و به پیامبری و خاتمیت حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله گواهی دهند، دیگر یهودی یا مسیحی شناخته نمی‌شوند.

نجس بودن کافر

م « ۷۴ » نجس بودن کافر مانند دیگر نجاست‌های شرعی، واقعی و امری تکوینی است و همهٔ اجزا و رطوبت بدن؛ حتّی مو، ناخن، آب دهان، چشم و بینی و عرق وی نجس است و در این زمینه، میان کافر کتابی و غیر آن تفاوتی نیست.

(۶۲)

کفر و ارتداد

م « ۷۵ » مرتدّ فطری و ملّی کافر است. مرتد فطری، مسلمان زاده‌ای است که بعد از پذیرش اسلام به کفر گراییده و مرتد ملی، کافر زاده‌ای است که بعد از پذیرش اسلام به کفر سابق خود بازگشته است.

خوارج و ناصبی‌ها

م « ۷۶ » از دیگر نمونه‌های روشن کفر، خوارج و ناصبی‌ها هستند که با امامان معصوم علیهم‌السلام و به ویژه حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام دشمنی، کینه و ستیز دارند. اینان از فرومایه‌ترین کافرانند؛ هرچند همهٔ کافران در نجس بودن، حکم یکسانی دارند.

م « ۷۷ » بدترین کافران ـ که در صورت توانمندی و در پی‌نداشتن تباهی، کشتن آن‌ها واجب است ـ کسانی هستند که با خدا و رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله یا حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرات ائمهٔ معصومین علیهم‌السلام یا هر یک از پیامبران الهی و فرشتگان خداوند ستیز و دشمنی آشکار دارند یا به آن‌ها دشنام می‌دهند و بی‌حرمتی می‌کنند.

حکم حاضر در صورتی است که وی دیوانه نباشد یا خشم فراوان و کنترل نشدنی نداشته باشد؛ اگرچه وی در صورت اخیر گناه‌کار است؛ چرا که در هیچ حالی چنین رفتاری دور از گناه و سرکشی نمی‌باشد، مگر آن که ویژگی‌های مکلف شرعی را نداشته باشند و در ردیف مستضعفان فکری قرار گیرند که موارد اندکی دارد.

غالیان (زیاده انگاران)

م « ۷۸ » غالیان کسانی هستند که دربارهٔ ائمّهٔ معصومین علیهم‌السلام غلوّ و زیاده‌انگاری دارند؛ به این معنا که ائمّهٔ معصومین علیهم‌السلام را ـ نعوذ باللّه ـ خدا می‌دانند. اینان گذشته از آن که دارای باوری باطل و جاهلانه می‌باشند و در آگاهی و پذیرش حق نیز کوتاهی کرده‌اند، کافر، و ناگزیر نجس هستند، ولی هم‌اکنون

(۶۳)

نمی‌توان کسی را با چنین باوری سراغ داشت و حتّی دسته‌ای از درویشان که خود را «علی اللّهی» می‌دانند یا دیگران آنان را به این نام می‌خوانند، چنین باوری را ادّعا ندارند، بلکه آن‌ها به سبب دوستی و ناآگاهی واژه‌هایی ناهمگون را به شیوهٔ «شَطْح»(۱) بازگو می‌کنند که به ظاهر معنای غلوّ دارد. البته، بر آگاهان دین لازم است که برای آگاه سازی آنان گامی مؤثر و مناسب بردارند.

م « ۷۹ » کسانی که همهٔ ویژگی‌های کمالی و اسما و صفات الهی را با دَهش و عنایت حق‌تعالی و به‌گونهٔ کمال پدیداری به حضرات چهارده معصوم علیهم‌السلام نسبت می‌دهند و با این وصف، ذات و کمال ذاتی را تنها برای حضرت حق منظور می‌دارند، نه تنها غالی نیستند و باور آنان اشکال ندارد، بلکه این باور، پایه‌ای ارزشمند و مهم در دین دارد و از بالاترین مراتب ولایت و معرفت به اولیای الهی به شمار می‌رود و باورمندان آن از نمونه‌های آشکار ارادتمندان به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام می‌باشند و خداوند منّان، توفیق رسیدن به چنین باور نوری و ملکوتی را تنها بهرهٔ بندگان پاک خود می‌نماید.

غلوّ در بستر تاریخ

در طول تاریخ اسلام، کسانی که دربارهٔ حضرات چهارده معصوم علیهم‌السلام باور نوری و ملکوتی داشته‌اند بسیار به غلو متهم شده‌اند؛ به‌گونه‌ای که اگر کسی دوستی خود به اهل‌بیت علیهم‌السلام را بسیار آشکار می‌ساخته از اهل غلو شناخته می‌شده است و ستیزه‌گران با ولایت و نیز عوام اهل دیانت به این‌گونه سخن‌ها بیش‌تر دامن زده‌اند.

پدیدهٔ غلو دربارهٔ معصومین علیهم‌السلام در گذشتهٔ تاریخی خود، مانند عملکرد رسانه‌های تبلیغی بیگانه با آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در وضعیت کنونی است که اگر کسی همواره با عشق و علاقه از آن حضرت یاد نماید، مورد تهمت‌های ناشایست قرار می‌گیرد، با آن که این‌گونه کژرفتاری‌ها نه بیگانگان را جدا

۱ـ کلماتی است که به ظاهر معنای درستی ندارد؛ اگرچه در واقع به‌دور از اشکال است.

(۶۴)

می‌سازد و نه نشان‌گر همهٔ دوستان می‌باشد؛ زیرا کسی که آشکارا دوستی با حضرت را اعلان می‌دارد چگونه می‌تواند با او بیگانه باشد یا کسی که پیروِ عاشق و دنباله‌رو راستین آن حضرت است چگونه می‌تواند از آشکارسازی دوستی بسیار خود به‌دور باشد و ناملایمی بیگانه را به جان نخرد.

بنابراین، نمی‌توان با اتهام بی‌مورد و بدون توجه به مرزهای دقیق و باریک شرعی، کسی را کافر نامید و او را نجس دانست.

حلول و اتحاد

م « ۸۰ » هیچ عارف سالکی از حلول و اتحاد به معنای رایج و عامیانهٔ آن؛ هرچند می‌تواند با توجیه معنای درستی داشته باشد، یاد نمی‌کند و اگر کسی آن را با غزل‌سرایی و شطح و به زبان عاطفه و احساس دنبال کند، معنای مطابقی آن را منظور نمی‌کند و با آن نمی‌توان به کفر کسی حکم نمود؛ به‌ویژه آن که بیش‌تر کسانی که این واژه‌ها را رد می‌کنند، از درک درستی و نادرستی این‌گونه معانی به‌دورند و شناخت دقیقی از آن ندارند؛ چنان‌که «حلول»، «اتحاد» و «وحدت وجود» را با هم و به‌گونه‌ای یکسان می‌آورند که این خود، نشانهٔ بیگانگی آن‌ها از این معانی است.

م « ۸۱ » اگر از حلول و اتحاد، معنای مادّی و حسی آن لحاظ شود و نشانهٔ رسیدن بنده با جسم خود به حضرت حق باشد؛ به‌گونه‌ای که جسمانی بودن خداوند را به‌دنبال آورد، گذشته از آن که این معنا باطل است و دلیلی ندارد، سبب کافر بودن مدّعی آن می‌گردد. البته، این حکم در صورتی است که مراد از جسم، تفاهم عرفی آن باشد، ولی در غیر مورد ذکر شده، معنای آن اجمال دارد و نمی‌توان در آن باور یا رفتاری همراه دروغ پنداشتن خداوند و رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را یافت.

وحدت وجود

م « ۸۲ » وحدت وجود به معنای درست و دقیق عرفانی و فلسفی خود، از والاترین پایه‌های بینش و بلندترین قلّه‌های کمال است که کم‌تر عارف محققی از

(۶۵)

فتح یا آرزوی دستیابی به آن سخن سر می‌دهد و دریافت صحیح آن شایستهٔ پندارهای همگانی ـ موافق و مخالف ـ نیست.

م « ۸۳ » وحدت وجود به معنای «همه خدایند» یا «همه مانند خدایند» ـ که متأسفانه در برخی از عبارت‌های فتوایی نیز آمده است ـ نمی‌باشد و این‌گونه برداشت‌ها از سست‌ترین و مسموم‌ترین گفتارهاست که ناآگاهان ظاهربین می‌گویند و هیچ عارف راه‌یافته‌ای چنین گزافه‌گویی را از وحدت وجود منظور نمی‌دارد.

اگر کسی چنین معنایی را در پندار خود داشته باشد؛ خواه به آن باورمند باشد یا ستیزه‌جو، ناگزیر از گناه‌کاران است و از حقیقت معنای آن به‌دور می‌باشد؛ هرچند ممکن است نادانی چنین بیندیشد و آن را باور نماید و نادانی دیگر با ستیزه‌جویی چنین برداشتی از وحدت وجود داشته باشد و آن را نپذیرد. این‌گونه پندارها به معنای صحیح آن ارتباطی ندارد و هر دو گروه با آن بیگانه‌اند. پس نباید دربارهٔ باریک باوری‌های عقلی، نازک‌بینی‌های عرفانی و ژرف‌نگری‌های معرفتی، بدون آگاهی بایسته گفت‌وگو نمود و اندیشه و حال دیگران را پریشان ساخت، بلکه باید هر امر خطیری را به اهل آن واگذار نمود؛ به‌ویژه دربارهٔ چنین بلندای مهمی که نیاز به تیزبینی و دور اندیشی بسیار دارد و عالی‌ترین جایگاه حقیقت ادراک و وصول انسانی است.

کسی که اگر از او دربارهٔ حکم پدیده‌های ابتدایی، مانند الکل پرسش شود که پاک است یا نجس، یا برای نمونه، خوردن فلان ماهی حلال است یا حرام؟! در پاسخ می‌گوید: از ویژگی این پدیده ناآگاه است و پیش آگاهان بروید، بهتر است دربارهٔ چنین پدیده‌های معنوی که برای همگان قابل فهم نیست، همین روش را دنبال کند و فهم و حکم این‌گونه پدیده‌ها را به اهل آن وا گذارد و مایهٔ محروم ماندن هرچه بیش‌تر خود و دیگران نگردد.

(۶۶)

چه زیان بزرگی است که کسی افترای کفر و نجاست به اولیای خدا را از سر ناآگاهی تا قبر و قیامت به همراه برد!

م « ۸۴ » ملاک کفر نابالغ، پدر و مادر وی است و با بودن این دو، پدربزرگ و مادربزرگ وی معیار قرار نمی‌گیرند. البته، در نبود پدر و مادر و بودن پدر بزرگ و مادربزرگ و در صورتی که نابالغ، ایمان خود را آشکار ننماید، به آنان می‌پیوندد.

م « ۸۵ » اگر بچه‌ای که ممیز است و خوب و بد امور را تشخیص می‌دهد اسلام را باور کند، پاک است؛ هرچند پدر و مادر وی کافر باشند، ولی در صورتی که دربارهٔ اسلام، مشکوک یا سرگردان باشد، حکم پدر و مادر کافر خود را دارد.

م « ۸۶ » بچهٔ غیرممیز در پیوستن به کافران مانند بچهٔ ممیز است ولی با این که در سن تمییز نیست اگر باور خود دربارهٔ اسلام را آشکار سازد، کافر شمرده نمی‌شود وممیز به‌شمار می‌آید.

۹ و ۱۰ـ شراب و آب‌جو

م « ۸۷ » شراب و هر مایعی که به خودی خود روان است و به صورت عادی انسان و حتّی حیوان را مست می‌کند، نجس و خوردن آن حرام است.

م « ۸۸ » اگر ماده‌ای مانند حشیش و بنگ روان نباشد، نجس نیست؛ هرچند به‌گونه‌ای آن را روان سازند و نشئگی هم داشته باشد.

م « ۸۹ » مصرف و به کار بردن مخدّری که سبب زیانِ ناگزیر یا اعتیادی زیان‌آور یا مرگ می‌گردد؛ هرچند نجس نباشد، حرام است.

م « ۹۰ » هرگونه مادهٔ مست‌کننده نجس و حرام است و چنان‌چه آن را جامد و غیر روان یا پودر سازند ولی مست‌کنندگی خود را حفظ نماید، نجس و خوردن آن حرام است.

(۶۷)

الکل، دارو و عطر خارجی

م « ۹۱ » الکل صنعتی و سفید که در کارهای صنعتی، درمانی یا بهداشتی به‌کار می‌رود؛ چنان‌چه مست‌کننده باشد، نجس و خوردن آن حرام است؛ هرچند با آب یا ماده و مایع دیگری نیز آمیخته گردد تا قابل خوردن شود، ولی اگر مست‌کنندگی آن معلوم نباشد یا دانسته نشود که از مایع مست‌کننده‌ای گرفته شده، پاک است و نیاز به جست‌وجو و بررسی ندارد.

م « ۹۲ » چنان‌چه به مست‌کنندگی و نجاست عطرها یا ادکلن‌های خارجی یا داروهای موجود آگاهی پیدا نشود، این داروها پاک شمرده می‌شود و کاربرد آن اشکال ندارد.

جوشیدن انگور یا آب آن

م « ۹۳ » اگر انگور یا آب آن با آفتاب، گرما یا پختن به جوش آید و دانسته شود که مست‌کننده است، نجس و خوردن آن حرام است و اگر مست کننده نباشد یا مست‌کنندگی آن معلوم نباشد، پاک می‌باشد و خوردن آن اشکال ندارد.

م « ۹۴ » اگر دوسوم آب انگور به‌گونه‌ای با گرما بخار گردد، یک سوم باقی ماندهٔ آن پاک و خوردن آن حلال است.

م « ۹۵ » اگر در به جوش آمدن انگور یا آب آن شک شود، پاک شمرده می‌شود و خوردن آن حلال است؛ هرچند مقداری گرما نیز دیده باشد.

جوشیدن خرما، مَویز و کشمش

م « ۹۶ » جوشیدهٔ خرما، مویز و کشمش یا آب آن؛ هرگونه که به جوش آمده باشد، پاک و خوردن آن حلال است؛ خواه تنها به جوش آید یا با هم یا در غذا.

م « ۹۷ » اگر پس از جوش آمدن مواد یاد شده آشکار شود که مست کننده است، نجس شمرده می‌شود و خوردن آن حرام است.

(۶۸)

آب‌جو (فقّاع)

م « ۹۸ » فُقّاع، آبی است که به شیوهٔ ویژه‌ای از جو گرفته می‌شود و در فارسی به آن «آب‌جو» می‌گویند. چنان‌چه فقاع مست کننده باشد، نجس و خوردن آن حرام است.

م « ۹۹ » آبی که از جو گرفته می‌شود و به آن «ماءالشعیر» می‌گویند، چنان‌چه مست‌کننده نباشد، پاک و خوردن آن حلال است.

موارد چهارگانهٔ غیر نجس

۱ـ عرق جنب از حرام

م « ۱۰۰ » عرق جنب از حرام عرقی است که در هنگام جنابت از حرام یا پس از آن تا پیش از غسل جنابت از بدن بیرون می‌آید؛ خواه جنابت از زن باشد یا مرد، به جماع باشد یا استمنا، به زنا باشد یا لواط یا نزدیکی با حیوان، زن در عادت ماهیانه باشد یا در نفاس، در احرام باشد یا در روزهٔ ماه مبارک رمضان، عرق، دارای رطوبت باشد یا خشک شده باشد، در هر صورت، نجس نیست و با بدن یا لباسی که به آن آلوده شده است می‌توان نماز خواند؛ اگرچه کراهت دارد.

۲ـ عرق حیوان نجاست‌خوار

م « ۱۰۱ » عرق بدن حیوان نجاست‌خوار ـ که به خوردن نجاست انسان یا نجاست دیگری؛ مانند: خون یا فضولات نجس عادت کرده است به‌گونه‌ای که خوراک خود را هر چه بیش‌تر از نجاست قرار می‌دهد ـ نجس نیست؛ خواه شتر باشد یا حیوانی دیگر. همهٔ جانوران در این حکم یکسان هستند؛ هرچند پرهیز از عرق آن پسندیده است.

(۶۹)

۳ـ خلط‌های غیر آلوده به خون

م « ۱۰۲ » چرک و خلط غلیظی که از بینی یا گلو می‌آید اگر همراه خون نباشد، پاک است و در صورتی که به خون آلوده باشد، تنها همان مقدار آلوده به خون نجس می‌باشد، ولی اگر غلیظ نیست و روان است؛ چنان‌چه همراه خون باشد، همهٔ آن نجس است.

۴ـ تماس چیزی با درون بدن انسان

م « ۱۰۳ » هر چیزی که هنگام بیرون آمدن از بدن به نجاست آلوده نیست پاک است و احتمال یا اطمینان برخورد با نجس در درون بدن سبب نجاست آن نمی‌شود؛ خواه آن چیز درون بدن بوده باشد و از آن بیرون آید؛ مانند: انگل، کرم یا آب دهان و بینی و خواه از بیرون به درون برسد و سپس بیرون رود؛ مانند: سرنگ، چاقو و وسیلهٔ اِماله.

دیگر احکام طهارت و نجاست

م « ۱۰۴ » اگر کسی حکم چیزی را نمی‌داند، لازم است بپرسد تا آگاه شود، ولی چنان‌چه دربارهٔ موضوع و مورد چیزی شک داشته باشد، نیازی به پرسش نیست و نباید به شک خود اعتنا نماید. برای نمونه، اگر پاک یا نجس بودن چیزی را نمی‌داند، مانند آن که نمی‌داند عرق جنب از حرام نجس است یا نه، یا خون پشه پاک است یا نه، باید از مجتهد صاحب شرایط بپرسد و نباید پیش از پرسش، اثری را بر آن مترتب سازد، ولی اگر برای نمونه، بداند خون داخل تخم‌مرغ چه حکمی دارد ولی شک داشته باشد که این خون از خود تخم‌مرغ است یا از دست او بر تخم‌مرغ چکیده است، نیازی به جست‌وجو و یا پرسش از حکم آن نیست و نباید به چنین شک‌هایی اعتنا نماید.

(۷۰)

شک در حکم گذشته

م « ۱۰۵ » در شک، هر چیزی حکم گذشتهٔ خود را دارد و شک کنونی اثری بر حکم گذشته نمی‌گذارد. برای نمونه، اگر چیزی پیش‌تر نجس بوده و شک نماید که پاک شده یا نه، نجس است و باید از آن پرهیز نمود و چیزی که پیش‌تر پاک بوده و شک دارد نجس شده یا نه، پاک است و پرهیز از آن لازم نیست و در این‌گونه موارد، جست‌وجو و بررسی دربارهٔ هیچ یک از دو طرف حکم لازم نیست؛ هرچند بررسی نیز امکان داشته باشد.

موارد شُبهه

م « ۱۰۶ » هنگام شک در طهارت و نجاست یا حلال و حرام بودن چیزی، اگر مورد شبهه انگشت‌شمار و مورد ابتلا و برخورد باشد، لازم است از آن پرهیز گردد، ولی چنان‌چه همهٔ موارد آن مورد ابتلا نیست یا انگشت‌شمار نمی‌باشد و فراوان است، نیازی به پرهیز از آن نیست.

م « ۱۰۷ » اگر بداند چیزی نجس یا حرام در شهر توزیع و پخش شده، مانند آن که گوشت حرام یا ماست نجسی توزیع شده ولی نداند که این گوشت به کدام قصابی و آن ماست به کدام لبنیاتی داده شده است، لازم نیست از هیچ یک از آن چیزهای مشکوک دوری نماید.

اعلام چیز نجس

م « ۱۰۸ » اگر ببیند فردی با لباس نجس نماز می‌خواند یا غذای نجسی را می‌خورد، واجب نیست به او آگاهی دهد؛ خواه وی نجس بودن آن را بداند و آن را فراموش نموده باشد یا نداند و یا به‌سهو آن را استفاده نماید. البته، اگر از چیزهای مشترک باشد؛ به‌گونه‌ای که کوتاهی بیننده سبب سرایت نجس به خود وی شود، لازم است یا به او آگاهی دهد و یا به‌گونه‌ای از آن پرهیز نماید.

(۷۱)

م « ۱۰۹ » اگر ببیند که جایی از خانه، فرش و مانند آن نجس شده است و اطمینان یابد که آن نجاست به چیز دیگری؛ مانند: لباس وی می‌رسد، باید به او آگاهی دهد؛ خواه دیگری را دعوت کرده باشد یا او خود سرزده آمده باشد و در استفاده از آن مشترک باشند یا نباشند.

سرایت نجس به پاک

م « ۱۱۰ » اگر چیزی که نجس است به چیز پاکی برسد و هر دو یا یکی از آن دو به‌گونه‌ای تری داشته باشد که خیسی از یکی به دیگری برسد، چیز پاک نجس می‌شود، ولی چنان‌چه هر دو خشک باشد یا تری به اندازه‌ای کم باشد که به دیگری نرسد، چیز پاک، تنها با برخورد و تماس با آن نجس نمی‌شود.

م « ۱۱۱ » اگر چیز پاکی به نجسی برسد و شک شود که هر دو یا یکی تر بوده است یا نه، نجس نمی‌شود.

م « ۱۱۲ » اگر چیز نجسی به چیز پاکی برسد و آن‌گاه چیز دوّم به چیز سوّمی برسد، آن را نیز نجس می‌کند، مگر آن که واسطه‌ها بیش از این شود. برای نمونه، اگر دست راست نجس شود و نجاست آن به دست چپ برسد، دست چپ هم نجس می‌شود و اگر خیسی دست چپ به جامه هم برخورد کند؛ به‌گونه‌ای که به آن برسد، جامه هم نجس می‌شود، ولی چنان‌چه خیسی لباس به چیز دیگری و از آن به چیزهای دیگر برسد، واسطهٔ چهارم به بعد نجس نیست.

م « ۱۱۳ » اگر نجاست به زمین یا پارچهٔ تر و نیز میوهٔ پوست کنده یا ماستی که روان نیست و مانند آن ـ که خیسی دارد ـ برسد، هر بخشی که نجاست به آن می‌رسد نجس می‌شود و جاهای دیگر پاک است، مگر آن که تری آن به اندازه‌ای باشد که از نقطه‌ای به نقطهٔ دیگر برسد، که در این صورت، با تماس نجس، آن قسمت نیز نجس می‌شود.

(۷۲)

شک در رسیدن نجاست به درون چیزها

م « ۱۱۴ » اگر شک شود که نجاست به باطن و درون چیزی رسیده یا نه، درون آن پاک است، ولی اگر پس از نجاست باطن شک کند که آیا آب به باطن آن رسیده است یا نه، باطن آن نجس است؛ مگر آن که با رسیدن آب، شک او از بین برود.

نجاست و مایعات روان

م « ۱۱۵ » به چیزهایی مانند شیره، روغنِ مایع و ماست که روان است؛ به‌گونه‌ای که هرگاه چیزی از آن بردارند، بی‌درنگ جای دیگر آن جایگزین و همسطح می‌گردد؛ چنان‌چه نجاستی مانند فضلهٔ موش به آن برسد، همهٔ آن نجس می‌شود، ولی اگر همانند روغن جامد، پرمایه باشد؛ به‌گونه‌ای که هنگام برداشتن بخشی از آن، جای آن خالی می‌ماند؛ هرچند به آرامی و کندی جابه‌جایی صورت گیرد و پر شود، تنها جایی که نجاست به آن رسیده است نجس می‌شود و ماندهٔ آن پاک است.

م « ۱۱۶ » اگر عرق یا هر خیسی دیگری که نجس است به جایی از بدن که پاک است برسد، تنها همان‌جا را نجس می‌سازد، مگر آن که نجاست به جاهای دیگر نیز برسد.

خوردن نجس

م « ۱۱۷ » خوردن یا آشامیدن نجاست؛ مانند: خون، منی، شراب، گوشت سگ و خوک و چیز آلوده به نجاست (متنجس) حرام است. هم‌چنین خوراندن آن به مسلمان ـ هرچند کودک باشد ـ حرام است؛ خواه خوردن آن زیان داشته باشد یا نه و خواه خورنده یا آشامنده بداند که نجس است یا نداند و خواه به آن راضی باشد یا نباشد. البته، اگر خورنده یا آشامنده نجس بودن آن را نداند، خوردن و آشامیدن نجس برای وی حرام نمی‌باشد.

(۷۳)

م « ۱۱۸ » اگر کودک به نجس نزدیک شود و قصد خوردن نجس را داشته باشد، باید مانع او شد، ولی در صورتی که چیزی را که خود نجس کرده است بخورد و آن چیز برای او زیانی جدی نداشته باشد، لازم نیست مانع او شد.

واگذاری نجس

م « ۱۱۹ » فروختن یا عاریه دادن نجس و مانند آن که چیز نجس را به دیگری منتقل می‌کند، در غیر امور عبادی یا خوراکی اشکال ندارد.

م « ۱۲۰ » استفادهٔ متنجس در امور عبادی و خوراکی در صورتی جایز است که تطهیرپذیر باشد و نجس بودن آن را باید آگاهی داد و اگر تطهیرپذیر نباشد، انتقال آن حرام است.

غذای نجس و صاحب خانه

م « ۱۲۱ » اگر صاحب‌خانه هنگام غذا دادن به میهمانان خود بداند غذا نجس شده است، باید نجس شدن غذا را به آنان خبر دهد، ولی اگر یکی از میهمانان به آن آگاه شود، نیازی نیست به دیگران خبر دهد و باید به‌گونه‌ای که دیگران پی نبرند از خوردن دست کشد. البته، اگر مجلس به‌گونه‌ای است که غذای نجس به دیگران می‌رسد، لازم است به صاحب‌خانه خبر دهد تا برای پاکی آن اقدام نماید.

م « ۱۲۲ » اگر صاحب‌خانه پیش از خوردن غذا بفهمد غذا نجس شده است، نباید آن را برای خود یا دیگری استفاده کند؛ هرچند زیان، سختی یا شرمندگی نیز به همراه داشته باشد، بلکه اگر وی میهمانان را فراخوانده و دعوت کرده باشد نباید آن را پنهان کند و غذای نجس را به خورد مهمانان دهد.

م « ۱۲۳ » به کاربردن خوراک نجس در برخی موارد اشکال ندارد، مانند آن که به حیوان اهلی داده شود؛ هرچند دور ریختن آن اسراف نیست.

(۷۴)

بچهٔ ممیز

م « ۱۲۴ » اگر بچهٔ ممیزی که خوب و بد امور را تشخیص می‌دهد یا بچه‌ای که به زمان بلوغ نزدیک شده (مراهق) بگوید چیزی که در دست دارد پاک یا نجس است یا آن را پاک یا نجس نموده، گفتهٔ وی پذیرفته است؛ هرچند به زمان تکلیف نزدیک نباشد، مگر آن که به گفتار او شک شود یا وی از پیش به طهارت و نجاست اهتمام نداشته باشد که در این صورت، گفتار وی در پاک یا نجس بودن چیزی تأثیر ندارد و نیازی به تحقیق و اطمینان نیست، بلکه نداشتن شک کافی است.

م « ۱۲۵ » حرف بچه دربارهٔ چیزی که در اختیار وی نیست اعتباری ندارد و گفتار وی به تنهایی نیز کافی نیست، مگر آن که از گفتهٔ وی به اطمینان رسد.

(۷۵)

(۷۶)

پاک‌کننده‌ها (مطهرات)

«مطهِّرات»، جمع «مطهِّر» ـ به صیغهٔ اسم فاعل ـ چیزی است که خود پاک و پاک‌کننده باشد؛ مانند: آب و زمین.

م « ۱۲۶ » در اسلام، سیزده چیز پاک کننده است:

آب، زمین، آفتاب، اسلام، تبعیت، غیبت، استحاله، انتقال، انقلاب، از میان رفتن عین نجاست، کم شدن دوسوم آب انگور در اثر جوشیدن (ثلثان)، استبرای حیوان وبیرون رفتن خون متعارف از بدن حیوان حلال گوشت.

۱ ـ آب

شرایط پاک کننده بودن آب

م « ۱۲۷ » آب با چهار شرط، چیز نجس شده (متنجّس) را با چهار شرط پاک می‌کند:

یکم ـ مطلق باشد؛ یعنی مضاف؛ مانند: گلاب، آب میوه و آب گل‌آلود نباشد.

دوم ـ پاک باشد؛

سوم ـ هنگام شستن متنجّس مضاف نشود و بو یا رنگ یا مزهٔ نجاست به خود نگیرد؛

(۷۷)

چهارم ـ پس از شست‌وشو، ذرّه‌ای نجاست در آن نماند؛ ولی اگر بو یا رنگ یا مزهٔ نجاست در آن بماند، اشکال ندارد.

گونه‌های آب

آب بر دو گونه است: مطلق و مضاف؛ آب مطلق با چیزی آمیخته نشده و آب مضاف با چیز دیگری همراه است؛ خواه با آن همجنس نباشد؛ مانند آب‌گوشت و خواه همجنس باشد؛ مانند: آب میوه و گلاب.

ویژگی‌ها و احکام آب مطلق

م « ۱۲۸ » آب مطلق و مضاف پاک است، مگر آن که آب مضاف با نجاست برخورد کند یا آب مطلق در برخورد با نجاست، ویژگی‌های نجس را به خود بگیرد که چگونگی آن در مسایل آینده خواهد آمد.

م « ۱۲۹ » آب کر، جاری، باران و چاه، گذشته از پاک بودن، پاک کننده نیز می‌باشد.

م « ۱۳۰ » آب قلیل پاک و پاک‌کننده است، مگر آن که نجاستی به آن برسد.

م « ۱۳۱ » آب مضاف پاک‌کننده نیست و اگر نجاستی به آن برسد، نجس می‌شود.

م « ۱۳۲ » اگر نجاستی مانند خون و ادرار به آب کر یا جاری برخورد نماید و بو، رنگ یا مزهٔ آن را تغییر دهد، نجس می‌شود، ولی چنان‌چه آب به عین نجس برخورد ننماید و تنها بو یا مزهٔ آن را به خود بگیرد، پاک است؛ هرچند آلوده و کثیف شده است و باید از آن پرهیز شود.

م « ۱۳۳ » آبی که عین نجس؛ مانند: خون یا ادرار، در آن ریخته شده و بو، رنگ یا مزهٔ آن را به خود گرفته است اگر به آب کر یا جاری بپیوندد یا باران به صورت مستقیم بر آن ببارد یا اگر باران غیرمستقیم به آن می‌رسد، پیوسته به آن بریزد و

(۷۸)

ویژگی‌های نجاست را از دست بدهد، پاک می‌شود؛ هرچند هر دو آب با هم آمیخته نشوند یا آب پاک بر آن چیره نباشد.

شک در پاک بودن آب

م « ۱۳۴ » آبی که پاک بوده و معلوم نیست نجس شده یا نه، پاک و پاک‌کننده است.

م « ۱۳۵ » آبی که نجس بوده و معلوم نیست پاک شده یا نه، در حکم آب نجس است و چیزی را پاک نمی‌کند.

م « ۱۳۶ » هرگاه پس از برطرف نمودن عین نجاست از متنجس به آن، یک بار آب کر یا جاری ریخته شود؛ به‌گونه‌ای که آب همهٔ آن را فرا بگیرد، پاک می‌شود و تفاوتی میان نجاست ادرار و غیر آن یا فرش و لباس و مانند آن نمی‌باشد و نیازی به آوردن فشار، دست مالیدن یا بیرون رفتن غساله نیست.

م « ۱۳۷ » فرش یا لباس، تنها با یک بار پیوستن به آب لوله‌کشی پاک می‌شود و لازم نیست چند بار آب بر آن ریخته شود.

م « ۱۳۸ » اگر آب لوله‌کشی به نجس بریزد و پس از اندکی بند آید، آن را پاک می‌نماید؛ زیرا به هنگام پیوستن آب به آن، دیگر نجس شمرده نمی‌شود.

م « ۱۳۹ » متنجّس در صورتی با آب قلیل پاک می‌شود که بر آن سه بار آب ریخته شود و پس از بار نخست و دوم، غسالهٔ آن بیرون رود، ولی پس از ریختن آب سوم، بیرون رفتن پساب آن لازم نیست؛ هرچند برای خشک نمودن آن مکان، جمع کردن آب غسالهٔ سوم لازم باشد.

م « ۱۴۰ » اگر ادرار پسر شیرخواری که هنوز غذاخور نشده و شیر نجس خوک و زن کافر را نخورده است چیزی را نجس کند، با یک بار ریختن آب بر روی آن؛ به‌گونه‌ای که به همهٔ جای آن برسد یا ریختن کمی آب بر آن که با فشار به همه

(۷۹)

جای آن می‌رسد، پاک می‌شود و نیازی به شستن و فشار دادن برای خارج شدن پساب نیز نمی‌باشد؛ هرچند بهتر است در صورتی که ادرار، پیش‌تر خشک نشده است، با ریختن آب از میان برود.

م « ۱۴۱ » اگر پس از پاک نمودن نجس، مانعی؛ مانند: قیر، گِل یا خشکیدهٔ غذا در آن دیده شود و مانع به‌گونه‌ای است که از رسیدن آب به آن جلوگیری می‌نماید، هم‌چنان نجس دانسته می‌شود و در غیر این صورت، پاک است.

م « ۱۴۲ » متنجس تا عین نجاست از آن برطرف نشود پاک نمی‌گردد، ولی اگر پس از پاکی، بو یا رنگ یا مزهٔ نجاست در آن بماند، اشکال ندارد.

م « ۱۴۳ » بدن در آب کر، جاری یا آب لوله‌کشی، تنها با برطرف شدن عین نجاست پاک می‌گردد و نیازی به بیرون آوردن و دوباره در آب فروبردن بدن یا چندبار آب ریختن بر آن نیست؛ خواه با ادرار نجس شده باشد یا چیز دیگر.

م « ۱۴۴ » اگر بدن یا لباس با آب قلیل پاک گردد و به هنگام آب کشیدن، آب به طرف‌هایی که با نجس برخورد داشته و نجس گردیده است برسد، محل نجس را نیز پاک می‌نماید. برای نمونه، با پاک نمودن انگشتی که نجس به اطراف آن رسیده است، اطراف آن نیز پاک می‌شود.

(۸۰)

گونه‌های آب مطلق

آب مطلق گونه‌هایی دارد: کر، قلیل، جاری، باران و آب چاه که احکام هر یک در ادامه می‌آید:

الف ـ آب کر

م « ۱۴۵ » «کر» اندازهٔ آبی است که شارع مقدس آن را تعیین کرده است. این آب در برخورد با نجاست نجس نمی‌شود، بلکه می‌تواند نجاست را پاک کند. وزن کر ۳۸۴ کیلوگرم است که برابر تقریبی ۳۸۴ لیتر است. حجم آن با محاسبه و ضرب اندازهٔ بلندا (طول)، پهنا (عرض) و ژرفای آن بیست وهفت وجب تقریبی است که در ظرفی به شکل مکعب مربع با سه وجب در سه وجب در سه وجب برابر است و می‌تواند به همین تناسب در ابعاد سه‌گانهٔ هر ظرفی با هر شکلی باشد.

م « ۱۴۶ » اگر نجاستی؛ مانند: ادرار و خون یا متنجس به یکی از آن دو؛ مانند: جامهٔ آلوده به خون، به آب کر برخورد کند و آب، بو یا رنگ یا مزهٔ نجاست را به خود بگیرد، نجس می‌شود، ولی اگر یکی از وصف‌های سه‌گانه تغییری نکند و آب دگرگون نشود، پاک است؛ هرچند دقت عقلی و علمی آن را همراه نجس بداند.

(۸۱)

م « ۱۴۷ » اگر بخشی از آب کر با نجس یا متنجس برخورد کند و یکی از سه وصف آن تغییر یابد، همهٔ آن نجس می‌گردد.

آب فوّاره

م « ۱۴۸ » اگر فوّاره‌ای که به کر پیوسته است بر آب نجس ریخته شود، آن را پاک می‌سازد، مگر آن که اندک اندک و قطره قطره ببارد و بارش آن پیوسته نباشد.

م « ۱۴۹ » پاک شدن نجس با فواره، آمیختن و به هم زدن را لازم ندارد.

آب شیر

م « ۱۵۰ » اگر متنجّس زیر شیری که به کر پیوسته است شسته شود، پاک می‌گردد و آبی که از آن می‌ریزد اگر هنگام برخورد به کر پیوسته باشد و از آن (نجس) دگرگون نگردد و ذرّه‌های نجاست در آن دیده نشود، پاک است؛ هرچند پس از برخورد و در هنگام ریزش، به کر پیوسته نباشد.

اثبات آب کر

م « ۱۵۱ » باید به کر بودن مقدار آب اطمینان داشت و نداشتن اطمینان به نجس بودن آب، در پاک بودن آن کافی است.

آب لوله

م « ۱۵۲ » آبی که از شیر ساختمان یا دوش حمام می‌ریزد اگر منبع کر داشته باشد ـ چنان‌که امروزه دارد ـ یا با آب لوله‌ها به اندازهٔ کر باشد، حکم آب کر را دارد، و چون جوششی ندارد، آب جاری به‌شمار نمی‌آید؛ هرچند روان باشد و تفاوتی میان دوش حمام و شیر ساختمان نیست.

م « ۱۵۳ » آبی که از درون ظرفی می‌ریزد که زیر شیر آب است، در هنگام اتصال، حکم آب کر را دارد؛ هرچند اندازهٔ آن ظرف کم‌تر از کر باشد.

(۸۲)

آب حوضچه‌ها

م « ۱۵۴ » آب حوضچهٔ حمام و دیگر حوض‌های کوچک ـ به هر صورتی که باشد ـ اگر از کر کم‌تر و به منبعی که آب آن به اندازهٔ کر است پیوسته باشد، در حکم آب کر است و در برخورد با نجس، اگر تغییری نکند، نجس نمی‌شود.

م « ۱۵۵ » اگر آب حوضچه و منبع به هم پیوسته و هر دو با هم به اندازهٔ کر باشد، در حکم کر است.

م « ۱۵۶ » اگر آب داخل حوضچه، منبع و لوله‌ها با هم به اندازه‌ای کر باشد، همهٔ آن در صورت اتصال، حکم آب کر را دارد؛ هرچند بدون لحاظ دیگری، به اندازهٔ کر نباشد.

ب ـ آب قلیل

م « ۱۵۷ » آب قلیل، آبی است که کم‌تر از کر است؛ مانند: آب ظرف یا حوض کوچک.

م « ۱۵۸ » آب جاری، چشمه و چاه که از زمین می‌جوشد و آب باران به هنگام باریدن؛ هرچند کم باشد، حکم آب قلیل را ندارد.

نجس شدن آب قلیل

م « ۱۵۹ » آب قلیل در برخورد با نجاست، نجس می‌شود.

م « ۱۶۰ » اگر آب از ظرفی مانند پارچ و آفتابه بر نجس بریزد، آبی که به آن می‌رسد نجس است؛ خواه همراه با نجس بماند یا به صورت پساب (غساله) از آن جدا گردد و آبی که در ظرف مانده یا به نجس نرسیده است پاک می‌باشد؛ هرچند آب ظرف و نجس به هم بپیوندد.

(۸۳)

احکام پساب (غساله)

م « ۱۶۱ » آبی که به نجاست می‌رسد و از آن جدا می‌شود، پساب نام دارد. پساب هر چیز در حکم همان چیز است. بنابراین، اگر چیزی پاک باشد، پساب آن پاک، و اگر نجس باشد، پساب آن نیز نجس است.

م « ۱۶۲ » آب قلیلی که برای زدودن عین نجاست بر آن ریخته می‌شود نجس است؛ خواه همراه آن بماند یا به صورت پساب از آن جدا گردد.

م « ۱۶۳ » پساب هر چیزی که با شستن پاک می‌شود پاک است، پس چیزی که با یک بار شستن پاک می‌شود، پساب آن نیز پاک است و اگر با یک‌بار شستن پاک نگردد، پساب آن در شستن نخست نجس است.

ج ـ آب جاری

م « ۱۶۴ » آب «جاری» آبی است که به‌طور طبیعی از زمین می‌جوشد و روان است؛ خواه در فضای سرپوشیده باشد یا روباز، شعبه‌ای از دریا باشد یا از برف انبوه کوه‌ها؛ بر زمین روان باشد یا از زمین در آید، که در اصل همهٔ این گونه‌ها مانند بسیاری از قنات‌ها و چشمه‌ها، جوشندگی وجود دارد.

م « ۱۶۵ » احکام آب جاری بیش‌تر مانند آب کر است، با این تفاوت که در کر، اندازه و در جاری، جوشش از زمین دخالت دارد.

م « ۱۶۶ » اگر آبی از زمین بجوشد و از کر کم‌تر باشد؛ مانند برخی چشمه‌ها، جاری است.

م « ۱۶۷ » آبی که مانند نهر روان است ولی جوشندگی ندارد یا از مادّه و محل جوشش خود جدا شده است اگر از کر کم‌تر نباشد، در حکم آب کر است و چنان‌چه از آن کم‌تر باشد؛ خواه روان باشد یا ساکن، قلیل است.

(۸۴)

م « ۱۶۸ » آب‌های غیر روانی که اندوختهٔ زمینی دارد و هرگاه آب از آن برداشته شود باز از زمین می‌جوشد، حکم آب جاری را دارد و اگر نجاستی به آن برسد، تا هنگامی که بو یا رنگ یا مزهٔ آن دگرگون نشده، پاک است.

م « ۱۶۹ » آب روانی که از زمین نمی‌جوشد و کم‌تر از کر است، قلیل است و با برخورد با نجاست، نجس می‌شود.

د ـ آب باران

م « ۱۷۰ » آب باران در حکم آب جاری است و اگر تنها یک‌بار بر متنجّس ـ که عین نجاست در آن نیست ـ مانند لباس و فرش باشد یا زمین و بدن آدمی ـ ببارد، آن را پاک می‌نماید و در مثل پارچه و فرش، به فشار دادن نیاز ندارد. البته، لازم است باران به مقداری ببارد که گفته شود باران می‌آید و قطره‌قطره و نم‌نم نبارد.

م « ۱۷۱ » اگر باران بر نجاستی مانند خون ببارد و به‌جای دیگری تراوش نماید ولی نجاست به آن نرسد، پاک است.

م « ۱۷۲ » اگر باران بر زمین نجس ببارد و نجاست بر آن نماند، پاک می‌شود و چنان‌چه باران بر زمین روان شود و به‌جای نجسی که زیر سقف است برسد، آن را نیز پاک می‌کند.

م « ۱۷۳ » خاک نجسی که به هنگام بارش باران به گِل تبدیل می‌شود پاک می‌گردد؛ خواه به واسطهٔ باران به گل تبدیل شود یا به گونه‌ای دیگر.

م « ۱۷۴ » اگر آرد نجس به واسطهٔ باران به خمیر تبدیل گردد یا خاک نجس و مانند آن با باران آمیخته شود، پس از خشک شدن نیز پاک می‌باشد.

م « ۱۷۵ » در همهٔ نمونه‌های گفته شده، باید باران به اندازه‌ای باشد که به آسانی با خاک یا آرد آمیخته شود و اندک و نمناک بودن آن کافی نیست.

(۸۵)

م « ۱۷۶ » اگر بر آب نجسی که کم‌تر از کر است باران ببارد یا آب باران به آن بریزد، پاک می‌گردد.

م « ۱۷۷ » اگر بر فرش یا چیز پاکی که روی زمین نجس یا چیز نجس دیگری است باران ببارد تا به نجس برسد؛ به‌گونه‌ای که نجاستی در آن نماند، زمین یا چیز دیگر پاک می‌گردد؛ بدون آن که فرش یا چیز پاک نجس شود.

م « ۱۷۸ » آبی که کم‌تر از کر است با پیوستن مستقیم یا غیرمستقیم به آب باران که در حال بارش است حکم آب کر را دارد و با تمام شدن بارش باران یا جدا شدن آن از باران در حکم آب قلیل است.

هـ ـ آب چاه

م « ۱۷۹ » آب چاهی که جوشش دارد؛ هرچند اندک و کم‌تر از کر باشد، پاک‌کننده است.

م « ۱۸۰ » اگر متنجس در آب چاه شسته شود، پاک می‌گردد و نیازی به کشیدن اندازه‌ای از آن نیز نمی‌باشد و آب چاه نجس نمی‌گردد؛ مگر آن که با رسیدن نجاست به آن، بو، رنگ یا مزهٔ نجاست را به خود بگیرد.

م « ۱۸۱ » اگر آب چاه در برخورد با نجاست، بو، رنگ یا مزهٔ نجس به خود بگیرد، با کشیدن آب از چاه به اندازه‌ای که ویژگی‌های ذکر شده از میان برود، پاک می‌گردد؛ هرچند کم‌تر از کر باشد یا آب کشیده شده به اندازه‌ای که در کتاب‌های فقهی گفته شده است نباشد.

م « ۱۸۲ » اگر آب چاه جوشش داشته باشد، حکم آب جاری را دارد و اگر جوشش نداشته باشد و به اندازهٔ کر باشد، در حکم آب کر است و در غیر این صورت، حکم آب قلیل را دارد.

(۸۶)

آب مضاف

پاکی و ناپاکی آب مضاف

م « ۱۸۳ » آب مضاف، نجس را پاک نمی‌کند و ساختن وضو و غسل با آن باطل است؛ هرچند به هنگام ناچاری باشد.

م « ۱۸۴ » اگر نجاست به آب مضاف برسد، آن را نجس می‌سازد؛ هرچند آب مضاف بیش‌تر از کر باشد.

م « ۱۸۵ » آب مضاف فراوانی مانند دریاچه، با رسیدن نجاست تنها به بخش کمی از آن، نجس نمی‌گردد.

دیگر احکام آب مطلق و مضاف

شک در آب مطلق و مضاف

م « ۱۸۶ » آبی که مطلق بوده و نمی‌توان دانست که مضاف گردیده است یا خیر، یا آبی که در مطلق بودن آن شک است، در حکم آب مطلق است و نجس را پاک می‌کند و ساختن وضو و غسل با آن صحیح است؛ مانند: سیلاب‌ها و آب گل‌آلود رودخانه و برخی از آب‌هایی که با چیز کثیفی آمیخته گردیده است.

م « ۱۸۷ » آبی که مضاف بوده و نمی‌توان دانست که مطلق گردیده یا خیر، در حکم آب مضاف است و نجس را پاک نمی‌کند و ساختن وضو و غسل با آن باطل است.

م « ۱۸۸ » اگر نمی‌داند که آب مطلق است یا مضاف و نمی‌داند که پیش‌تر نیز مطلق بوده است یا مضاف، یا مطلق و مضاف بودن آن را می‌داند ولی نمی‌داند کدام یک از دو عنوان پیش‌تر بوده است، نجاست را پاک نمی‌کند و وضو و غسل با آن باطل است و در صورتی که به اندازهٔ کر یا بیش از آن باشد و نجاست به آن برسد، نجس نمی‌شود و اگر کم‌تر از کر باشد، نجس می‌گردد.

(۸۷)

پاک نمودن ظرف آلوده به لعاب سگ

م « ۱۸۹ » ظرفی که سگ لیس زده یا آب یا چیز روانی از آن خورده است؛ چنان‌چه خاک‌مال گردد و سپس سه‌بار با آب قلیل یا یک‌بار با آب کر یا جاری یا آب لوله‌کشی شسته شود، پاک می‌گردد.

م « ۱۹۰ » با رسیدن دیگر عضوهای سگ یا آب دهان آن به ظرف، خاک‌مالی لازم نیست.

پاک نمودن ظرف آلوده شده با خوک و موش صحرایی

م « ۱۹۱ » ظرفی را که خوک یا موش صحرایی از آن چیزی خورده یا آن را لیس زده است باید هفت‌بار با آب قلیل شست و در آب کر یا روان، تنها یک‌بار شستن بسنده است و در هر دو صورت، به خاک‌مالی نیازی ندارد.

پاک‌نمودن ظرف شراب آلود

م « ۱۹۲ » ظرفی که به شراب آلوده شده است، اگر سه بار با آب قلیل شسته شود، پاک می‌گردد، ولی در آب کر یا جاری به یک بار شستن بسنده می‌شود.

پاک نمودن ظرف نجس

م « ۱۹۳ » ظرف نجس با آب قلیل به دو شیوه پاک می‌گردد:

یکم ـ ظرف را سه‌بار پر از آب کنند و بیرون بریزند.

دوم ـ سه‌بار مقداری آب در آن ریخته شود و در هر بار، آب را به‌گونه‌ای درون آن بگردانند که به همهٔ نجس برسد و سپس بیرون ریخته شود که اگر این کار یک‌بار با آب کر یا روان یا آب لوله‌کشی انجام شود، کافی است.

پاک نمودن ظرف‌های بزرگ

م « ۱۹۴ » اگر ظرف بزرگی مانند دیگ‌های بزرگ، خمره یا چیزی که قابل انتقال نیست؛ مانند تنور نجس شود، می‌توان آن را به یکی از سه صورت

(۸۸)

زیر پاک نمود:

الف ـ اگر آب حکم کر را دارد و ظرف نجس مانند بشکهٔ آب است که زیر آن سوراخ است یا دارای شیر است، تنها با رسیدن آب و بیرون آمدن پساب، پاک می‌شود و نیازی به چند بار شست‌وشو نیست.

ب ـ اگر همین ظرف قابل جابه‌جا شدن باشد، سه‌بار آب قلیل به‌گونه‌ای در آن ریخته شود که به همه جای آن برسد و بیرون بریزد.

ج ـ اگر ظرف قابل جابه‌جا شدن نباشد و زیر ظرف نیز سوراخ نیست، سه‌بار آب قلیل در آن ریخته شود و با ظرف یا دستمالی، پساب آن برداشته و بیرون ریخته شود، در این صورت، در بار نخست و دوم باید ظرف کوچک یا دستمال و دستی که به پساب آلوده شده است آب کشیده شود و تنها در بار سوم است که خود ظرف، دستمال یا کاسهٔ کوچک پاک می‌گردد.

پاک نمودن صابون، حبوبات و گوشت

م « ۱۹۵ » اگر ظاهر صابون، گوشت و حبوبات؛ مانند: برنج و گندم نجس شود، با یک‌بار شست‌وشو با آب کر یا روان پاک می‌گردد و به چندبار شست‌وشو نیازی نیست، ولی با آب قلیل، سه‌بار ریختن آب لازم است؛ خواه آب بر آن ریخته شود یا در ظرفی قرار گیرد و آب بر آن ریخته شود و سپس آب آن کشیده شود و اگر نجاست به درون آن نفوذ کرده باشد، با رسیدن آب کر یا جاری به همهٔ آن پاک می‌گردد و نیازی به خشک کردن ندارد، ولی نمی‌توان نجاست درون آن را با آب قلیل پاک نمود، مگر آن که چنان آب بر آن بریزد که از رسیدن آب به همهٔ بخش‌های نجس اطمینان یابد.

غذای نجس لای دندان

م « ۱۹۶ » اگر غذای نجس در فضای دهان یا لای دندان باشد و آب دهان به همهٔ خرده‌های آن برسد، پاک می‌شود و نیازی به تکرار و چندبار آب رساندن ندارد.

(۸۹)

پاک نمودن موی سر و صورت

م « ۱۹۷ » موی سر و صورت با ریختن سه بار آب قلیل پاک می‌شود و اگر مو به اندازه‌ای بلند است که پساب آن خودبه‌خود بیرون نمی‌آید، وارد آوردن فشار برای خارج کردن پساب به هنگام شستن آن لازم است.

پاک نمودن زمین

م « ۱۹۸ » زمینی که نجس شده است با آب قلیل پاک می‌شود، به این صورت که اگر سه‌بار آب بر سطح ظاهری شن، ماسه یا خاک ریخته شود؛ به‌گونه‌ای که از بالا به پایین یا از درازا یا ستبرا (پهنا) روان شود، کافی است.

م « ۱۹۹ » اگر زمین نجس هموار باشد، با سه‌بار رسیدن آب قلیل و برداشتن پساب پاک می‌گردد؛ البته پسابِ نخست در هر صورت ـ زمین هموار باشد یا ناهموار ـ پاک نیست.

م « ۲۰۰ » زمین سنگ فرش، آجر فرش، موزاییک و هر زمین سختی که آب در آن فرو نمی‌رود؛ مانند: آسفالت، یا آب بر آن روان نمی‌گردد، با سه‌بار شستن با آب قلیل پاک می‌شود.

پاک نمودن نمک و سنگ نمک

م « ۲۰۱ » اگر سطح ظاهری درون سنگ نمک و مانند آن نجس شود، تنها با رسیدن آب کر یا روان یا با رسیدن سه‌بار آب قلیل بر جای نجس پاک می‌شود.

م « ۲۰۲ » اگر نمک کوبیده نجس شود، با رسیدن آب به آن، هر اندازه از نمک که می‌ماند پاک است؛ مانند آن که نمک را در ظرفی بریزند که سوراخ دارد و آب را بر آن روان سازند که پس از بیرون رفتن آب، هر اندازه نمک که در کاسه می‌ماند پاک است.

(۹۰)

پاک نمودن قند و شکر

م « ۲۰۳ » اگر قند و شکر و مانند آن نجس شود، پس از شستن آن با کر یا جاری یا سه‌بار آب قلیل، هراندازه که از آن می‌ماند پاک است.

م « ۲۰۴ » ملاک در همهٔ موارد گفته شده در بالا، رسیدن آب کر یا جاری یا سه‌بار آب قلیل به متنجس و ماندن اندازه‌ای از آن، پس از بیرون رفتن آب از آن می‌باشد.

۲ ـ زمین

م « ۲۰۵ » زمین، کف پا و کفشی را که با راه رفتن نجس شده است با پنج شرط پاک می‌کند:

یکم ـ زمین پاک باشد؛

دوم ـ زمین خشک باشد؛

سوم ـ نجاست از زمین به آن رسیده باشد.

چهارم ـ عین نجاست؛ مانند: ادرار، مدفوع و خون یا متنجس؛ مانند: گِل نجس شده، با راه رفتن یا مالیدن بر زمین یا هرگونه برخورد دیگری با زمین برداشته شود؛

پنجم ـ زمین پاک‌کننده باید از گونهٔ زمینی باشد که پا یا کفش بر آن نجس شده است؛ مانند: خاک، سنگ، سیمان، آجرفرش، موزاییک و مانند آن؛ پس با راه رفتن بر فرش، حصیر، سبزه، چوب و آسفالت، پاک نمی‌شود.

م « ۲۰۶ » برای پاک شدن کف پا و کفش، کمی راه رفتن یا به زمین کشیدن آن کافی است و اگر نزدیک به هفت متر و نیم باشد، بهتر است.

م « ۲۰۷ » سطح فرو رفته یا داخلی کفش و بخشی از کف پا که بر اثر عارضه‌ای یا به هر جهتی به زمین نمی‌رسد، با راه رفتن پاک نمی‌شود.

(۹۱)

۳ ـ آفتاب

م « ۲۰۸ » آفتاب با شش شرط، زمین، ساختمان و چیزهایی مانند در و پنجره ـ که بخشی از ساختمان به‌شمار می‌رود ـ و نیز میخی که بر دیوار کوبیده شده است را پاک می‌کند:

یکم ـ بخش نجس ساختمان خیس باشد، پس اگر آن بخش خشک باشد، باید آن را به‌گونه‌ای خیس کنند.

دوم ـ چنان‌چه عین نجاست در آن باشد، باید پیش از هر چیز آن را از میان ببرد.

سوم ـ چیزی مانند پردهٔ ضخیم یا ابر از تابش مستقیم آفتاب جلوگیری نکند.

م « ۲۰۹ » اگر آفتاب از پشت پرده یا ابر انبوه بتابد و بخش نجس را خشک کند، پاک‌کننده نمی‌باشد، ولی اگر آفتاب از پشت آن دسته از چیزهایی بتابد که از تابش مستقیم آن جلوگیری نمی‌کند؛ مانند: شیشه، پردهٔ نازک و ابر کم‌پشت، پاک‌کننده است.

چهارم ـ آفتاب، خود چیز نجس را خشک کند؛ پس اگر ـ برای نمونه ـ آفتاب و باد با هم آن را خشک کند، پاک نمی‌شود، مگر آن که سبب دوم ـ مانند باد ـ به اندازه‌ای کم‌اثر باشد که از دید مردم، سبب خشک‌شدن آن به‌شمار نیاید.

پنجم ـ آفتاب، آن بخش از ساختمان که نجاست در آن فرو رفته و نیز روی آن را در یک‌بار و با هم خشک کند؛ پس اگر آفتاب یک‌بار به روی زمین یا ساختمان نجس بتابد و سطح ظاهری آن را خشک کند و بار دیگر درون آن را خشک نماید، تنها روی آن پاک می‌گردد و درون آن نجس باقی می‌ماند.

ششم ـ آن که میان درون و بیرون زمین یا ساختمان که آفتاب بر آن می‌تابد، هوا یا جسم پاک دیگری فاصله نباشد؛ مانند بلوک‌های سیمانی که میان آن‌ها خالی است.

(۹۲)

بخش‌های جدای زمین و ساختمان

م « ۲۱۰ » بخش‌هایی که از زمین یا ساختمان جدا شده است، با تابیدن آفتاب پاک نمی‌گردد؛ خواه همان عنوان اولی را داشته باشد؛ مانند تکه سنگ که بخشی از زمین شمرده می‌شود و خواه عنوان دیگری داشته باشد؛ مانند: کوزه، مهر و تسبیح که دیگر به آن‌ها زمین نمی‌گویند.

حصیر

م « ۲۱۱ » آفتاب، حصیر نجس را پاک نمی‌کند، ولی درخت، گیاه و میوه‌ای که هنوز چیده نشده است را پاک می‌نماید.

شک در شرایط

م « ۲۱۲ » اگر آفتاب بر زمین نجس بتابد و سپس در یکی از شرایط پاک نمودن آن شک شود. برای نمونه، شک نماید که آیا زمین هنگام تابیدن آفتاب خیس بوده یا نه، یا پیش از تابیدن آفتاب بر آن، نجاست برداشته شده یا نه، آن زمین نجس است.

تطهیر دو طرف دیوار

م « ۲۱۳ » اگر آفتاب، تنها به یک طرف دیوار نجس بتابد، طرف دیگر که آفتاب به آن نتابیده است پاک نمی‌شود، مگر آن که دیوار به‌اندازه‌ای نازک باشد یا آفتاب به اندازه‌ای شدید باشد که با تابش آفتاب به یک طرف، طرف دیگر هم خشک شود.

۴ ـ استحاله (تبدیل یافتن)

م « ۲۱۴ » اگر جنس نجس به‌گونه‌ای دگرگون شود که به چیز پاکی تبدیل گردد، پاک می‌شود. این پدیده «استحاله» نام دارد؛ مانند آن که چوب نجس بسوزد و خاکستر گردد یا سگ در نمکزار فرو رود و پس از مدتی مانند نمک شود یا آب نجس بخار شود؛ ولی اگر جنس آن دگرگون نشود و تنها صورت آن تبدیل یابد، پاک نمی‌شود؛ مانند آن که گندم نجس، آرد یا نان شود.

(۹۳)

بخار و دود

م « ۲۱۵ » بخار، دود و شعله‌ای که از چیز نجس یا متنجس برمی‌خیزد پاک است، ولی اگر بخار به صورت عرق و مایع درآید یا دود، متراکم شود، نجس است؛ پس خرده‌های چربی و روغنی که از دود نجس یا متنجس به‌طور متراکم بر رویه‌های کناری ظرف انباشته می‌شود و به صورت ماده و جرم بر آن می‌نشیند، نجس است.

کوزه، آجر و زغال نجس

م « ۲۱۶ » کوزه، آجر و مانند آن، اگر از گل نجس ساخته شده باشد، هم‌چنین زغالی که از چوب نجس به دست آمده، نجس است؛ هرچند مردم به آن چوب نگویند.

م « ۲۱۷ » اگر در دگرگونی چیز نجس شک نماید، آن چیز نجس است، مگر آن که شک متعارف نباشد.

۵ ـ دگرگونی شراب (انقلاب)

پدیدهٔ «انقلاب» آن است که برای نمونه، شراب به‌گونه‌ای سرکه شود.

م « ۲۱۸ » اگر شراب در طول زمان و به خودی خود یا به سبب چیزی که در آن ریخته می‌شود؛ مانند: سرکه یا نمک، دگرگونی یابد و مست‌کنندگی خود را از دست بدهد یا به سرکه تبدیل شود، پاک می‌گردد و قابل مصرف است، ولی اگر شراب با سرکه یا آب فراوانی که کم‌تر از کر است؛ به‌گونه‌ای آمیخته شود که دیگر به آن شراب نگویند، و دگرگونی و انقلاب نیافته باشد، پاک نمی‌شود و آب و سرکهٔ افزوده را نیز نجس می‌سازد؛ زیرا سبب پاکی، انقلاب و تبدیل شراب به سرکه است، نه حل شدن شراب در چیز دیگر؛ به‌گونه‌ای که از بین برود.

م « ۲۱۹ » سرکه‌ای که از انگور، کشمش و خرمای نجس تولید می‌شود نجس است.

(۹۴)

م « ۲۲۰ » کشمش و خرمایی که در غذا ریخته می‌شود و همراه آن می‌جوشد، پاک است و خوردن آن جایز می‌باشد.

۶ ـ کم شدن دوسوم آب انگور

م « ۲۲۱ » آب انگوری که به‌خودی خود یا با آتش یا به‌گونه‌ای دیگر به جوش آید، ولی دوسوم آن کم نشود، اگر مست‌کننده باشد، نجس، و خوردن آن حرام است، و اگر مست‌کننده نباشد؛ هرچند نجس نیست، خوردن آن حرام است.

م « ۲۲۲ » کم‌شدن دوسوم آب انگور سبب پاکی آن می‌گردد و خوردن آن حلال است، مگر آن که پس از کم‌شدن دوسوم آن، بداند باز هم مست‌کننده است که در این صورت، نجس و خوردن آن حرام است و تنها با تبدیل شدن به سرکه است که پاک و حلال می‌شود.

۷ ـ انتقال

«انتقال» فرایندی است که طی آن خون یا عضوی از حیوان، به تن حیوان دیگری انتقال یابد؛ به‌گونه‌ای که از آن شمرده شود. انتقال دارای گونه‌ها و حکم‌های گوناگونی است.

انتقال خون

م « ۲۲۳ » اگر خون حیوان جهنده به درون بدن حیوانی که خون جهنده ندارد؛ مانند: پشه، انتقال یابد و خون آن به‌شمار آید، پاک می‌گردد.

م « ۲۲۴ » خونی که پشه از انسان می‌گیرد و به درون بدن خود مکش می‌نماید، به‌گونه‌ای که خون آن به‌شمار می‌آید، پاک است: بر خلاف مانند زالو که خون مکش شده از بدن وی شمرده نمی‌شود و به آن، خون زالو نمی‌گویند؛ بنابراین، خونی که زالو از انسانی مکیده است، خون انسان به شمار می‌رود و نجس است.

(۹۵)

۸ ـ اسلام

م « ۲۲۵ » اگر کافر از روی باور به عربی یا به زبانی دیگر بگوید: «أَشهَدُ أَنّ لا إلهَ إلاّ اللّه وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّه» مسلمان می‌شود و بدن، آب دهان و بینی و عرق او پاک است.

م « ۲۲۶ » اگر کافر به هنگام مسلمان شدن، لباس نجس بر تن داشته باشد که با عین نجس همراه است، باید عین نجس را از میان ببرد و آن بخش را آب بکشد و اگر عین آن از میان رفته باشد، باید جای آن را آب بکشد؛ هرچند پس از مسلمان شدن، عین آن را از میان برده باشد.

م « ۲۲۷ » اگر کافر در درون خود به معنای شهادتین باور داشته باشد، تا آن را بر زبان نیاورد حکم مسلمان را ندارد؛ هرچند او خود می‌تواند به احکام اسلامی رفتار نماید.

۹ ـ تبعیت

م « ۲۲۸ » «تبعیت» آن است که چیز نجسی در پی پاک شدن نجس همراه آن پاک شود. برای نمونه، هنگامی که شراب به سرکه تبدیل می‌شود، ظرف همراه آن نیز پاک می‌گردد. برخی از موارد تبعیت عبارت است از:

الف ـ تبدیل شدن شراب به سرکه

م « ۲۲۹ » اگر شراب به سرکه تبدیل شود، هر جای از ظرف آن که شراب به هنگام جوش آمدن به آن رسیده است پاک می‌شود و پارچه و چیزی هم که به صورت عادی بر آن قرار می‌گیرد؛ اگر با خیسی شراب نجس شده باشد، پاک می‌گردد، ولی اگر شراب به هنگام جوشیدن سرریز شود و پشت ظرف را آلوده نماید، پس از تبدیل به سرکه، پشت آن پاک نمی‌گردد.

(۹۶)

م « ۲۳۰ » ابزاری مانند کف‌گیر که برای پختن آب انگور به کار می‌رود، پس از انقلاب و دگرگونی شراب به سرکه پاک می‌گردد؛ خواه کف‌گیر درون ظرف باشد یا بیرون از آن.

ب ـ تبعیت (پیروی) در اسلام و کفر

بچهٔ کافر در دو مورد با تبعیت پاک می‌شود:

یکم ـ یکی از پدر، پدربزرگ، مادر یا مادربزرگ بچه مسلمان شوند.

دوم ـ بچه به دست مسلمانی اسیر گردد و هیچ یک از پدران وی همراه او نباشد.

در صورت‌های گفته شده، اگر بچه در سن تمییز، کافر بودن خود را آشکار نماید، حکم کافر را دارد و در حکم مسلمان نمی‌باشد.

ج ـ غسل دادن مرده

م « ۲۳۱ » مردهٔ مسلمان نجس نیست؛ بنابراین، تخته یا سنگی که مرده را روی آن غسل می‌دهند و پارچه‌ای که با آن، ناحیهٔ شرم‌گاهی را می‌پوشانند و پیراهنی که از زیر آن، مرده را غسل می‌دهند و دستی که او را غسل می‌دهد و نیز کیسه و صابونی که مرده با آن شسته می‌شود و چیزهای دیگری که به همراه اوست؛ اگر از خارج یا از مرده نجاستی به آن نرسد، پاک است و پس از پایان غسل نیاز به پاک نمودن ندارد.

م « ۲۳۲ » اگر لباس متنجس و مانند آن را با آب قلیل پاک نماید و آن را به اندازهٔ عادی فشار دهد تا آبی که در آن است بیرون رود، آب اندکی که به همراه آن می‌ماند پاک است.

م « ۲۳۳ » پس از جدا شدن آب از ظرف نجسی که با آب قلیل پاک شده است اندک آبی که به همراه ظرف می‌ماند پاک می‌باشد.

(۹۷)

۱۰ ـ از بین رفتن اصل نجاست

م « ۲۳۴ » حیوانی که عین آن نجس نیست، اگر به نجاستی مانند خون یا متنجسی مانند آب نجس، آلوده شود، با از بین رفتن نجاست، پاک می‌شود.

م « ۲۳۵ » هرگاه درون بخش‌هایی از بدن انسان؛ مانند: دهان، بینی و گوش به نجاستی آلوده شود، با از میان رفتن نجاست، پاک می‌شود. برای نمونه، خونی که از لثه بیرون می‌آید با حل شدن در آب دهان پاک می‌شود و نیازی به آب کشیدن درون دهان نیست؛ هرچند بخشی از آن طبیعی نباشد؛ مانند: این که دندان مصنوعی در دهان با غذای نجس یا خونی که از لای دندان بیرون آمده است برخورد کند که در این صورت نیازی به آب‌کشیدن آن نیست و دندان مصنوعی تا در دهان است، حکم طبیعی آن را دارد؛ خواه همانند دندان مصنوعی حرکت داشته باشد یا نداشته باشد.

م « ۲۳۶ » اگر شک شود که پاره‌ای از یک بخش بدن، از برون بدن شمرده می‌شود یا از درون آن؛ مانند: بخشی از لب و پلک چشم که هنگام بستن روی هم می‌آید، به هنگام نجس شدن، حکم درون بدن را دارد و لازم نیست آب کشیده شود.

۱۱ ـ استبرای حیوان نجاست‌خوار (قرنطینه)

م « ۲۳۷ » ادرار، مدفوع و عرق حیوان حلال گوشتی که به خوردن نجاست انسان یا حیوان حرام گوشت عادت کرده نجس است و خوردن گوشت آن حرام می‌باشد. به این حیوان در اصطلاح «جلاّل» گفته می‌شود.

م « ۲۳۸ » حیوان جلاّل با استبرای از نجاست پاک می‌شود و «استبرا» آن است که حیوان نجاست‌خوار، از خوردن دوبارهٔ نجاست باز داشته شود و برای مدّتی خوراک پاک به آن داده شود تا این ویژگی را از دست بدهد.

(۹۸)

م « ۲۳۹ » به صورت عادی و تقریبی، شتر به مدت چهل روز؛ گاو، بیست روز؛ گوسفند، ده روز؛ مرغابی، پنج روز و مرغ خانگی سه روز قرنطینه می‌شود تا استبرا گردد و اگر پس از گذشت این مدّت، هنوز به آن «نجاست‌خوار» گفته شود و ترک عادت نیافته باشد، باید به اندازه‌ای از خوردن نجاست جلوگیری شود که دیگر به آن، نجاست‌خوار نگویند.

م « ۲۴۰ » هرگاه حیوان، نجاستی غیر از مدفوع انسان و جانوران حرام‌گوشت بخورد، ادرار (بول) و مدفوع آن نجس نمی‌شود و گوشت آن حرام نیست، مگر مدفوع حیوانی که از شیر خوک تغذیه نموده و با آن رشد یافته است.

۱۲ ـ غایب شدن مسلمان

م « ۲۴۱ » اگر لباس مسلمان یا چیزی مانند ظرف و فرش ـ که در اختیار اوست ـ نجس شود و او غایب گردد و در دسترس نباشد، در صورتی که هفت شرط زیر با هم جمع گردد، نیازی به پرهیز از آن نیست و حکم پاک را دارد:

یکم ـ وی چیزی را که لباس یا وسایل او را نجس کرده است نجس بداند. برای نمونه، اگر لباس خیس وی به تن کافری از اهل کتاب برخورد نماید ولی وی او را نجس نداند، پس از غایب شدن مسلمان و در دسترس نبودن وی، نمی‌توان آن لباس را پاک دانست.

دوم ـ وی بداند که آن چیز نجس شده است.

سوم ـ دانسته شود که وی نجس را در کاری که شرط آن پاکی است به‌کار می‌برد؛ برای نمونه، ببیند با آن لباس نماز می‌خواند.

چهارم ـ آن مسلمان بداند شرط کاری که با آن انجام می‌دهد پاکی است. برای نمونه، اگر نداند که باید لباس نمازگزار پاک باشد، نمی‌توان آن لباس را پاک دانست.

(۹۹)

پنجم ـ به نجسی و پاکی اعتنا نماید.

ششم ـ احتمال دهد وی آن نجس را آب کشیده است؛ بنابراین، اگر یقین داشته باشد که مسلمان لباس نجس خود را آب نکشیده است، نباید آن را پاک بداند.

هفتم ـ وی بالغ یا ممیز باشد و نجسی و پاکی را تشخیص دهد.

م « ۲۴۲ » همهٔ احکام گفته شده در باب لباس و وسایل مسلمان غایب در رابطه با بدن وی نیز ثابت است.

۱۳ ـ بیرون رفتن خون متعارف از حیوان

م « ۲۴۳ » بیرون رفتن خون متعارف از بدن حیوان حلال گوشت سبب پاک شدن خون مانده در بدن حیوانی که ذبح شرعی شده است می‌گردد.

مسایل تکمیلی طهارت

راه پی بردن به طهارت

م « ۲۴۴ » از چهار راه می‌توان به پاک شدن نجس آگاه شد:

یکم ـ انسان، خود اطمینان یابد که نجس پاک شده است. البته، این نوع از اطمینان، تنها برای افراد عادی حاصل می‌شود؛ پس شخص وسواس که برخلاف دیگران به زودی اطمینان نمی‌یابد لازم نیست اطمینان یابد، بلکه اگر به صورت عادی رفتار کند یا بر پایهٔ گفتهٔ دیگران به پاک شدن چیزی اطمینان نماید، بسنده است.

دوم ـ شخص عادل یا راستگو از پاک شدن آن آگاهی دهد.

سوم ـ کسی که چیز نجس در اختیار اوست بگوید پاک شده است.

چهارم ـ مسلمانی چیز نجس را به جهت پاک شدن آب کشد؛ هرچند روشن نباشد که درست آب کشیده است یا خیر.

(۱۰۰)

م « ۲۴۵ » در همهٔ موارد یاد شده، شخصی که چیز نجس در اختیار او بوده است نباید به رعایت نکردن پاکی و نجسی متهم باشد.

م « ۲۴۶ » اگر کسی به وسواس گرفتار شده است؛ به‌گونه‌ای که هنگام آب کشیدن نجس به طهارت اطمینان نمی‌یابد، می‌تواند به گمان خود بسنده نماید.

احکام ظرف‌ها

م « ۲۴۷ » خوردن و آشامیدن از هر چیزی که با پوست مردار یا حیوان نجس؛ مانند: سگ و خوک ساخته شده، حرام است و نباید آن را در وضو و غسل و کارهایی که پاکی شرط انجام آن است به کار برد.

م « ۲۴۸ » خوردن و آشامیدن از ظرف طلا و نقره و هرگونه کاربرد دیگری از آن مکروه است؛ چنان‌چه زیور کردن مردان به طلا مکروه است و مناسب شأن مسلمان نیست.

م « ۲۴۹ » ساخت و پرداخت ظرف طلا و نقره و مزد گرفتن برای آن اشکال ندارد.

م « ۲۵۰ » خرید و فروش ظرف طلا و نقره برای خوردن و آشامیدن و دیگر کاربردهای آن اشکال ندارد و بهایی که فروشنده می‌گیرد حلال است.

م « ۲۵۱ » به‌کار بردن گیرهٔ استکان، بادگیر قلیان، غلاف شمشیر، عطردان، سرمه‌دان و ظرف‌هایی که از طلا و نقره ساخته شده است، اگر در فرد یا جامعه روحیهٔ استکباری ایجاد نکند، اشکال ندارد.

م « ۲۵۲ » به کار بردن ظرفی که رویهٔ آب طلا یا نقره به آن داده‌اند اشکال ندارد.

(۱۰۱)

(۱۰۲)

طهارت‌های سه‌گانه

درآمد

دین مبین اسلام نسبت به پاکی و طهارت اهتمام فراوان دارد تا جایی که می‌فرماید: خداوند پاکان را دوست دارد؛ «إن اللّه یحبّ التوّابین ویحبّ المتطهّرین».

طهارت بر دو بخش ظاهری و باطنی است که طهارت باطنی به مصداق آیهٔ مبارکه، تطهیر از گناهان است و طهارت ظاهری دوری از حدث و خبث می‌باشد که عوامل دورسازی این دو در شریعت اسلام به واسطهٔ طهارت‌های سه‌گانه که عبارت است از: وضو، غسل و تیمم، فراهم می‌آید و برای هر یک از این سه، احکام، ویژگی‌ها و آموزه‌های خاصی ارایه گردیده است که در این مقام، هر یک از آن‌ها به اجمال می‌آید.

(۱۰۳)

(۱۰۴)

وضو

باطل‌کننده‌های وضو

م « ۲۵۳ » هفت چیز وضو را باطل می‌کند:

یکم ـ ادرار (بول).

م « ۲۵۴ » رطوبتی که انسان نمی‌داند ادرار است یا نه، چنان‌چه پس از ادرار، استبرا نکرده باشد، در حکم ادرار است.

دوم ـ مدفوع.

سوم ـ باد معده که از مخرج مدفوع بیرون آید.

چهارم ـ خوابی که بر انسان چیره شود؛ به‌گونه‌ای که چشم نبیند و گوش نشنود. اگر چشم نبیند، ولی گوش بشنود و هم‌چنین اگر گوش نشنود و خواب هم نباشد، مانند این که به جایی خیره شده یا در اندیشهٔ ژرفی فرو رفته باشد، وضو باطل نمی‌شود.

پنجم ـ چیزی که عقل را از میان می‌برد؛ مانند: دیوانگی، مستی و بی‌هوشی.

ششم ـ استحاضه.

هفتم ـ کاری که برای آن باید غسل کرد؛ مانند: جنابت، حیض، نفاس و مسّ میت.

(۱۰۵)

شیوه‌های وضو

م « ۲۵۵ » وضو به دو شیوه انجام می‌پذیرد: ترتیبی و ارتماسی. وضوی ترتیبی از اهمیت بیش‌تری برخوردار است. احکام هر یک از دو گونهٔ آن به ترتیب در ادامه می‌آید.

وضوی ترتیبی

م « ۲۵۶ » در وضوی ترتیبی واجب است صورت و سپس دست‌ها شسته شود و جلوی سر و روی پاها مسح گردد.

شستن صورت و دست‌ها

م « ۲۵۷ » برای شستن صورت لازم است به قصد وضو، آب را از بالای پیشانی ـ جایی که موی سر می‌روید ـ بریزد و صورت را از بالا به پایین بشوید.

م « ۲۵۸ » درازای صورت از بالای پیشانی تا پایان چانه شسته می‌شود و لازم نیست مقداری از موی سر ـ که نزدیک پیشانی است ـ شسته شود، و پهنای آن به اندازهٔ فاصلهٔ میان انگشت وسط و شست است و اگر اندکی از اندازهٔ گفته شده را نشوید، وضو باطل است.

م « ۲۵۹ » اگر اطمینان نمی‌یابد که اندازهٔ یاد شده به صورتی کامل شسته شده یا خیر، لازم است برای اطمینان خاطر، اندکی از اطراف آن را بشوید.

م « ۲۶۰ » لازم است صورت و دست را به‌گونه‌ای بشوید که آب به پوست آن برسد و اگر مانعی در آن است، باید برطرف شود و چنان‌چه گمان یابد چیزی در ابرو یا گوشهٔ چشم یا لب او قرار دارد که نمی‌گذارد آب به پوست برسد و گمان وی از نظر مردم قابل توجه باشد، باید پیش از وضو یا به هنگام شستن، آن را بررسی نماید تا اگر مانعی هست برطرف شود.

(۱۰۶)

م « ۲۶۱ » رساندن آب وضو به زیر موهای صورت و پوست که با آن مو پوشیده شده است واجب نیست، مگر آن که مو به‌اندازه‌ای کم باشد که پوست صورت از میان آن پیدا باشد.

م « ۲۶۲ » لازم است صورت و دو دست از بالا به پایین شسته شود و اگر از پایین به بالا شسته شود، وضو باطل است.

م « ۲۶۳ » شستن دست و صورت به‌گونه‌ای که با کشیدن دست، کمی آب بر آن روان شود، کافی است.

م « ۲۶۴ » پس از شستن صورت، دست راست از آرنج تا سر انگشتان و پس از آن، دست چپ به همین صورت شسته می‌شود.

م « ۲۶۵ » برای این که اطمینان شود آرنج به‌طور کامل شسته شده، لازم است اندکی بالاتر از آرنج نیز شسته شود.

م « ۲۶۶ » کسی که پیش از شستن صورت، دست خود را تا مچ شسته، لازم است در هنگام وضو، از آرنج تا سر انگشتان را بشوید، و اگر تنها تا مچ را بشوید، وضوی او باطل است.

م « ۲۶۷ » در وضو، شستن صورت و دست‌ها برای بار نخست واجب؛ بار دوم مستحب و بیش از آن حرام است.

م « ۲۶۸ » معیار این که کدام آب ریختن، شست‌وشوی نخست یا دوم یا سوم است، به قصد کسی که وضو می‌گیرد بستگی دارد و امری نسبی است؛ پس اگر به قصد شستن مرتبهٔ نخست؛ برای نمونه، سه بار آب به صورت بریزد، تا آب همهٔ آن را فرا بگیرد، همهٔ آن شستن مرتبهٔ نخست شمرده می‌شود. هم‌چنین اگر با این قصد که سه بار آن عضو را بشوید، سه بار آب بر آن بریزد، و در هر مرتبه، تمام عضو را فرا بگیرد، سه مرتبه شستن شمرده می‌شود و سوّمین مرتبهٔ آن حرام است.

(۱۰۷)

منظور از هر مرتبه شستن، رسیدن آب به همهٔ عضو است؛ پس شستن بار نخست هنگامی پایان می‌یابد که با قصد وضو، مقداری آب بر صورت یا دست بریزد تا همهٔ آن را فرا گیرد و هیچ بخشی از آن خشک نماند.

م « ۲۶۹ » مکلّف می‌تواند چند مرتبه، همهٔ صورت را بشوید و در آخرین بار که آب می‌ریزد قصد وضو نماید و این که کدام مرتبه شست‌وشوی نخست یا دوم یا سوم است بستگی به شستن همهٔ عضو، همراه با قصد وضو دارد؛ پس اگر با قصد وضو، دو مرتبه، همهٔ آن را بشوید، شست‌وشوی پس از آن به قصد وضو، حرام است.

مسح سر و پا

م « ۲۷۰ » لازم است پس از شستن هر دو دست، جلوی سر را با تری آب وضو که در دست راست مانده است از بالا به پایین مسح نماید و اگر با دست راست ممکن نیست، با دست چپ مسح نماید.

م « ۲۷۱ » جلوی سر ـ که بالای پیشانی است ـ جای مسح می‌باشد و هرجای این بخش، به هر اندازه که مسح شود بسنده است.

م « ۲۷۲ » لازم نیست مسح سر بر پوست آن باشد بلکه بر موی جلوی سر نیز کافی است، ولی کسی که موی جلوی سر او به اندازه‌ای بلند است که برای نمونه، با شانه کردن به صورتش می‌ریزد، باید فرق سر را باز نموده و بن مو یا پوست سر را مسح نماید.

م « ۲۷۳ » پس از مسح سر لازم است با تری آب وضو که در دست مانده است، روی پای راست را دست‌کم از سر یکی از انگشت‌ها تا برآمدگی روی پا با دست راست و سپس به همین ترتیب، روی پای چپ را با دست چپ مسح نمود.

م « ۲۷۴ » پهنای مسح پا می‌تواند به هر اندازه‌ای باشد.

(۱۰۸)

م « ۲۷۵ » اگر در مسح پا، همهٔ دست را بر روی همهٔ پا بگذارد و کمی بکشد، بسنده است.

م « ۲۷۶ » لازم است در مسح سر و پا، دست بر روی آن کشیده شود و اگر کسی دست را نگاه دارد و سر یا پا را به آن بکشد، وضو باطل است، ولی اگر هنگامی که دست را می‌کشد، سر یا پا کمی بلرزد و تکان بخورد، اشکال ندارد.

م « ۲۷۷ » لازم است جای مسح خشک باشد و اگر به اندازه‌ای تر باشد که نشانهٔ خیسی که در مسح از کف دست ناشی شده است بر آن محسوس نباشد، مسح باطل است، ولی چنان‌چه تری جای مسح به اندازه‌ای کم باشد که پس از مسح ـ هنگامی که رطوبتی در آن دیده می‌شود ـ بگویند از تری کف دست است، مسح اشکال ندارد.

م « ۲۷۸ » اگر برای مسح، رطوبتی در دست نمانده باشد، نمی‌تواند با آب بیرون از اعضای وضو دست را تر کند، بلکه لازم است رطوبت را از دیگر اعضای وضو فراهم نماید.

م « ۲۷۹ » باید مسح بر روی پوست پا واقع شود و مسح کردن از روی جوراب و کفش باطل است، ولی اگر به واسطهٔ تقیه ـ پنهان داشتن باور و عقیدهٔ خود به سبب ترس از دشمن ـ یا سرمای بسیار یا ترس از دزد، درنده و مانند آن نتواند کفش یا جوراب را بیرون آورد، مسح کردن بر آن اشکال ندارد و تیمّم هم لازم نیست.

وضوی ارتماسی

م « ۲۸۰ » وضوی ارتماسی بدین‌گونه است که کسی صورت و دو دست را یک به یک و به ترتیب به قصد وضو در آب فرو برد و بیرون آورد و تا هنگامی که آب می‌ریزد با قصد وضو باشد یا صورت و دست را بدون قصد وضو در آب فرو برد و به قصد وضو بیرون آورد.

(۱۰۹)

م « ۲۸۱ » در وضوی ارتماسی نیز صورت و دست از بالا به پایین شسته می‌شود؛ پس چنان‌چه قصد وضوی وی هنگامی باشد که صورت و دست را در آب فرو می‌برد، لازم است صورت را از ناحیهٔ پیشانی و دست را از ناحیهٔ آرنج در آب فرو برد و اگر هنگام بیرون آوردن از آب، قصد وضو کند، صورت را از ناحیهٔ پیشانی و دست را از طرف آرنج بیرون آورد.

م « ۲۸۲ » برخی از عضوهای وضو را می‌توان به شیوهٔ ارتماسی و برخی دیگر را به صورت ترتیبی انجام داد.

شرط‌های درستی وضو

م « ۲۸۳ » درست بودن وضو دوازده شرط دارد:

یکم ـ آب وضو پاک باشد و پسندیده است که آلوده نیز نباشد.

دوم ـ مطلق باشد.

سوم ـ مباح باشد.

چهارم ـ ظرف آب وضو مباح باشد.

پنجم ـ عضوهای وضو به هنگام شستن و مسح کردن پاک باشد.

ششم ـ وقت برای وضو ساختن و نمازگزاردن کافی باشد.

هفتم ـ وضو گیرنده برای نزدیک شدن به خداوند و انجام فرمان پروردگار وضو بگیرد.

هشتم ـ ترتیب بین شستن عضوهای وضو را رعایت نماید.

نهم ـ پی درپی باشد (موالات).

دهم ـ او خود، کارهای وضو را انجام دهد (مباشرت).

یازدهم ـ به‌کار بردن آب برای او زیان نداشته باشد.

(۱۱۰)

دوازدهم ـ در اعضای وضو چیزی مانع رسیدن آب نباشد.

بیان گستردهٔ هر یک از شرط‌های ذکر شده به ترتیب در مسأله‌های بعد خواهد آمد.

م « ۲۸۴ » وضو ساختن با آب نجس، مضاف و دیگر مایعات باطل است؛ هرچند نجس یا مضاف بودن آن را نداند یا فراموش کرده باشد، و اگر با آن وضو، نماز خوانده باشد؛ باید آن نماز را دوباره با وضوی صحیح بخواند.

م « ۲۸۵ » وضو گرفتن از آبِ مکان‌های همگانی که ویژگی دارد؛ مانند: مراکز دینی، علمی، دانشگاهی، هتل‌ها و مسافرخانه‌ها که نمی‌داند آن را برای همهٔ مردم قرار داده‌اند یا تنها برای افراد وابسته به آن‌ها، در صورتی که مردم به صورت عادی از آن وضو می‌گیرند و از سوی کسی منعی دیده نمی‌شود، اشکال ندارد، ولی اگر نداند که بهره‌بری از آن برای همگان رواست و استفادهٔ عمومی و مردمی ندارد یا بداند که بهره‌بری از آب آن همگانی نیست، وضو با آن آب صحیح نیست.

م « ۲۸۶ » وضو گرفتن با آب مکانی که ویژگی خاصی دارد و وقفی نیز نمی‌باشد، با اجازهٔ مسؤول آن یا میهمان ساکنان آن شدن، درست است و اگر در وقف هم مانعی برای پذیرش میهمان وجود نداشته باشد، وضوی میهمانان درست است.

م « ۲۸۷ » وضو گرفتن از آب نهرهای بزرگ یا کوچک ـ که همه می‌خواهند آن را به‌کار بگیرند ـ اشکال ندارد؛ خواه بدون اجازهٔ مالک وضو بگیرد ـ اگر مالکی داشته باشد ـ یا نداند که صاحب آن راضی است یا خیر یا بداند که مالک آن راضی نیست یا مالک آب مانع از وضو گرفتن او باشد یا صاحب آن، بچه، دیوانه یا کافر باشد.

م « ۲۸۸ » اگر با وضو گرفتن و شستن صورت یا دست‌ها، عضوهای وضو خود به‌خود پاک شود، وضو درست است.

(۱۱۱)

م « ۲۸۹ » اگر به‌جز عضوهای وضو، جای دیگری از بدن نجس باشد، وضو باطل نمی‌شود و بین هیچ یک از عضوهای بدن در این حکم تفاوتی نیست.

م « ۲۹۰ » اگر یکی از عضوهای وضو نجس باشد و پس از وضو شک نماید که پیش از وضو آن را آب کشیده یا نه وضو باطل است؛ مگر آن که نجاست به گونه‌ای باشد که به هنگام وضو ساختن، خود به‌خود پاک شود.

م « ۲۹۱ » هرگاه زمان به‌گونه‌ای اندک است که اگر وضو بسازد همهٔ نماز در وقت خوانده نمی‌شود، لازم است تیمم نماید، و اگر وضو بسازد، باطل است، ولی اگر وضو و تیمم ساختن یکسان زمان می‌برد، وضو بگیرد.

م « ۲۹۲ » لازم است به قصد قربت و نزدیک شدن به خداوند و برای انجام فرمان او وضو بسازد.

م « ۲۹۳ » اگر وضو را برای ریا، خودنمایی یا خنک شدن و مانند آن بسازد، باطل است.

م « ۲۹۴ » اگر به قصد قربت وضو بگیرد ولی بداند به عنوان نمونه، خنک نیز می‌شود، اشکال ندارد.

م « ۲۹۵ » لازم نیست نیت وضو را بر زبان بیاورد یا از دل بگذراند، بلکه کافی است در همهٔ بخش‌های آن متوجّه باشد که وضو می‌گیرد؛ به‌گونه‌ای که اگر از او بپرسند چه می‌کنی؟ بگوید وضو می‌گیرم.

م « ۲۹۶ » اگر زن در جایی وضو بگیرد که بداند نامحرم بدن او را می‌بیند و به‌صورت عادی توجّه نامحرم را به خود جلب می‌نماید، گناه کرده است؛ هرچند وضوی او باطل نیست.

م « ۲۹۷ » باید کارهای وضو را به ترتیب انجام داد. ترتیب عضوهای وضو چنین است: نخست صورت، سپس دست راست و سپس دست چپ را بشوید و پس از آن سر و سپس پای راست و بعد پای چپ را مسح کند.

(۱۱۲)

م « ۲۹۸ » اگر شستن عضو پیشین را فراموش کند و عضو بعدی را بشوید؛ برای نمونه، نخست دست چپ و سپس دست راست را بشوید، لازم است پس از شستن عضو نخست، دوباره عضو دوم را به نیت وضو بشوید تا ترتیب مراعات شود و شستن از روی فراموشی، موالات را از بین نمی‌برد.

م « ۲۹۹ » اگر در انجام حکم گفته شده در مسألهٔ پیش به‌گونه‌ای رفتار شود که مردم بگویند: موالات از بین رفته است؛ مانند آن که با تأخیر یا سرگردانی بسیار یا دیگر موانع همراه شود، لازم است وضو را از نو بسازد.

م « ۳۰۰ » کارهای وضو را باید به‌گونه‌ای انجام داد که مردم بگویند کارهای وضو پشت سر هم انجام می‌شود.

م « ۳۰۱ » اگر بین کارهای وضو به اندازه‌ای فاصله باشد که از دید مردم شرط موالات را نداشته باشد، وضو باطل است، ولی اگر عذری مانند فراموشی یا پایان یافتن آب در کار باشد، این امر شرط نیست، بلکه وقتی می‌خواهد بخشی را بشوید یا مسح کند اگر رطوبت همهٔ بخش‌هایی که پیش از آن شسته یا مسح کرده است خشک شده باشد، وضو باطل است، ولی اگر رطوبت عضوی از عضوهای پیشین خشک شده باشد و عضو دیگری خیس باشد، وضو درست است؛ مانند آن که هنگامی که دست چپ را می‌شوید، رطوبت دست راست خشک شده باشد ولی صورت او تر باشد، یا دست راست وی خیس باشد ولی صورت او خشک شده باشد.

م « ۳۰۲ » اگر کارهای وضو را با موالات انجام دهد ولی به واسطهٔ گرمای هوا یا وزش باد یا دمای بالای بدن و مانند آن، رطوبت بخش پیشین خشک گردد، وضو درست است؛ مانند آن که هنگامی که می‌خواهد دست راست را بشوید، صورت او بر اثر گرما خشک شود.

(۱۱۳)

م « ۳۰۳ » به هنگام وضو ساختن، راه رفتن اشکالی ندارد؛ بنابراین، اگر پس از شستن صورت و دست‌ها اندکی راه برود و سپس سر و پا را مسح کند، وضو درست است.

م « ۳۰۴ » در وضو مباشرت لازم است؛ یعنی باید شستن صورت، دست‌ها و مسح سر و پا را خود انجام دهد و اگر دیگری او را وضو دهد یا در رساندن آب به صورت و دست‌ها یا در مسح سر و پا به او کمک نماید، وضو باطل است، ولی کمک کردن در پیش‌زمینه‌های وضو، مانند آن که کسی آب را در کف دست وی بریزد و او، خود با آن آب وضو بگیرد، وضو را باطل نمی‌کند.

م « ۳۰۵ » اگر نمی‌تواند خود به تنهایی وضو بسازد، باید از دیگری کمک بگیرد؛ هرچند شستن و مسح کشیدن با همراهی دیگری باشد و چنان‌چه خود نمی‌تواند با همراهی دیگری نیز وضو بسازد، لازم است نایب بگیرد تا او را وضو دهد.

م « ۳۰۶ » چنان‌چه وضو ساختن، ایجاد سختی می‌نماید؛ به‌گونه‌ای که مردم توان تحمل آن سختی را ندارند، می‌تواند وضو را رها کند و تیمّم نماید، ولی اگر سختی را تحمّل کند و وضو بگیرد، وضوی او درست است.

م « ۳۰۷ » اگر ناچار باشد یا نیاز به مانعی که در عضوهای وضوست داشته باشد، لازم است وضوی جبیره یا تیمم نماید.

م « ۳۰۸ » اگر چیزی مانع رسیدن آب به پوست زیر ناخن نباشد، وضو با ناخن بلند اشکال ندارد، ولی اگر بداند یا گمان کند که چیزی از رسیدن آب به پوست جلوگیری می‌کند، لازم است آن مانع برای وضو برداشته شود و نیز اگر ناخن بیش از حالت عادی بلند باشد که ظاهر بدن به‌شمار آید، لازم است مانعی که در بخش بلندتر از حالت عادی است را از میان بردارد.

م « ۳۰۹ » جای شستن یا مسح اگر کثیف باشد، تا مانع رسیدن آب به بدن نباشد، اشکال ندارد؛ هرچند پسندیده است که عضوهای وضو پیش از آن تمیز گردد.

(۱۱۴)

م « ۳۱۰ » اگر پس از گچ کاری، رنگ کاری، مکانیکی و مانند آن، چیزی که از رسیدن آب به پوست جلوگیری نمی‌کند بر عضو بماند، وضو صحیح است، ولی اگر مانع به‌شمار آید یا شک نماید که با بودن آن، آب به پوست می‌رسد یا نه، باید آن را از میان بردارد.

م « ۳۱۱ » اگر پوست چربی دارد و چربی آن جرم ندارد تا مانع رسیدن آب به پوست باشد، وضو اشکال ندارد و اگر بداند که جای وضو به‌گونه‌ای چرب است که مانع رسیدن آب می‌شود، لازم است ابتدا مانع را بردارد و سپس وضو بگیرد.

م « ۳۱۲ » انگشتر، دست‌بند و مانند آن، اگر مانع رسیدن آب نباشد، برای وضو اشکالی ندارد و می‌توان آن را به‌گونه‌ای در دست جابه‌جا نمود تا آب به زیر آن برسد.

م « ۳۱۳ » اگر پس از وضو شک نماید که همهٔ کارهای وضو را انجام داده یا نه، یا شرط‌های درستی آن را فراهم داشته است یا نه، به شک خود اعتنا نکند، ولی اگر در هنگام وضو ساختن چنین شکی نماید، لازم است به آن اعتنا کند و نیز شرط‌های درستی وضو را فراهم نماید.

احکام تکمیلی وضو

م « ۳۱۴ » کسی که در کارهای وضو و شرط‌های آن؛ مانند: پاک بودن آب و نبودن مانع بر عضوهای وضو بسیار شک می‌نماید؛ چنان‌چه به وسواس گرفتار می‌آید، به شک خود اعتنا نکند و وضوی خود را برابر عادت مردم انجام دهد.

م « ۳۱۵ » اگر شک نماید که وضوی او باطل شده است یا نه، بنا می‌گذارد که هنوز وضو دارد، ولی اگر پس از ادرار، استبرا نکرده و وضو ساخته است و پس از وضو رطوبتی از او بیرون آید که نداند ادرار است یا چیزی دیگر، وضوی او باطل است.

(۱۱۵)

م « ۳۱۶ » کسی که شک دارد وضو گرفته یا نه، لازم است وضو بگیرد.

م « ۳۱۷ » اگر بداند هم وضو گرفته و هم حدثی مانند ادرار از او سر زده، و نداند کدام پیش‌تر بوده، در صورتی که پیش از نماز است، وضو بگیرد و اگر در میان نماز است، نماز را رها کند و وضو بگیرد و سپس نماز بگزارد و نمی‌تواند با این شک به نماز ادامه دهد، بلکه اگر پس از نماز نیز چنین شکی نماید، لازم است وضو بگیرد و دوباره نماز بگزارد.

م « ۳۱۸ » اگر هنگام وضو ساختن را می‌داند ولی هنگام سر زدن حدث را نمی‌داند، وضو و نماز او درست است؛ برای نمونه، اگر می‌داند به هنگام ظهر وضو ساخته است ولی نمی‌داند که آیا پیش از آن حدثی از او سر زده یا پس از آن، نماز او درست است و همهٔ احکام وضو بر آن حمل می‌شود؛ در حالی که اگر هنگام حدث را بداند ولی هنگام وضو ساختن و طهارت را نداند، حکم شک را دارد و باید وضو بگیرد.

وضوی مسلوس و مبطون

م « ۳۱۹ » اگر بیماری سلس (جکمیزک) دارد که ادرار او قطره قطره ـ می‌ریزد ـ که به وی «مسلوس» گفته می‌شود ـ یا نمی‌تواند از بیرون آمدن مدفوع خودداری کند ـ که به وی «مبطون» گفته می‌شود ـ و می‌داند از آغاز وقت نماز تا پایان آن به‌اندازهٔ وضو ساختن و نماز گزاردن وقت پیدا می‌کند، نماز خود را در زمان پیش آمده بخواند و اگر مهلت او به‌اندازهٔ کارهای واجب نماز است، تنها کارهای واجب نماز را در آن وقت بجا آورد و کارهای مستحب آن؛ مانند: اذان، اقامه، قنوت و حتّی سوره را رها کند و اگر در آن مهلت، عسر و حرج و مشکلی برای او پیش آمد، نماز وی با همان حال درست است.

(۱۱۶)

م « ۳۲۰ » اگر مسلوس؛ حتی به اندازهٔ وضو و نماز مهلت نمی‌یابد، می‌تواند با همان حال نماز بخواند و بیرون آمدن ادرار با ویژگی ذکر شده، وضوی او را باطل نمی‌کند و لازم نیست دوباره وضو بسازد، بلکه وضوی او تنها به سبب حدث اختیاری؛ مانند: خوابیدن یا خروج ادرار و مدفوع اختیاری باطل می‌شود.

م « ۳۲۱ » اگر نمی‌تواند از بیرون آمدن ادرار یا مدفوع خود جلوگیری کند و به اندازهٔ وضو یا بخشی از نماز مهلت نمی‌یابد و در میان نماز یک یا چندبار ادرار از او خارج می‌شود، تنها به وضوی نخست و نماز او بسنده است و لازم نیست دوباره وضو بسازد یا نماز بگزارد؛ هرچند بتواند باز هم آن نماز یا وضو را انجام دهد.

م « ۳۲۲ » مسلوس و مبطون می‌تواند پس از وضو ساختن، نوشتهٔ قرآن کریم را مس نماید؛ هرچند در حال نماز نباشد.

کارهایی که نیاز به وضو گرفتن دارد

موارد وجوب وضو

م « ۳۲۳ » وضو ساختن در پنج مورد واجب است:

یکم ـ نمازهای واجب، جز نماز میت.

دوم ـ برای سجده و تشهد فراموش شده، اگر میان آن و نماز واجب حدثی مانند خواب سر زده باشد.

م « ۳۲۴ » برای انجام سجدهٔ سهو وضو واجب نیست.

سوم ـ برای طواف واجب کعبه که بخشی از حج یا عمره می‌باشد.

طوافی که بخشی از حج یا عمره است طواف واجب شمرده می‌شود؛ هرچند اصل حج و عمره مستحب باشد.

چهارم ـ اگر نذر یا عهد کرده یا قسم خورده باشد که وضو بگیرد یا برای اجیر شدن

(۱۱۷)

برای گزاردن نماز یا شرط وضو در قراردادها و معاملات یا دستوری شرعی در کارهایی که در اطاعت آن ناگزیر از وضوست، وضو واجب شده باشد.

پنجم ـ لمس قرآن کریم.

م « ۳۲۵ » اگر پیش از وقت نماز با قصد طهارت وضو بسازد یا غسل جنابت کند، درست است و می‌تواند نماز واجب خود را با آن بخواند و نیز در نزدیکی وقت نماز، اگر با قصد آماده بودن برای نماز وضو بگیرد، اشکال ندارد، ولی نباید نیت وضوی واجب داشته باشد.

موارد استحباب وضو

م « ۳۲۶ » برای نماز میت، زیارت اهل قبور، رفتن به مسجد و حرم اهل‌بیت عصمت علیهم‌السلام ، هم‌چنین برای همراه داشتن، خواندن و نوشتن قرآن کریم و نیز برای مسّ حاشیهٔ قرآن کریم و خوابیدن، وضو مستحب است و اگر برای انجام یکی از موارد ذکر شده وضو بگیرد، می‌تواند هر کاری را که به وضو نیاز دارد، با آن انجام دهد؛ برای نمونه، می‌تواند با آن وضو نماز بخواند.

تماس با قرآن کریم و نام‌های متبرک

مسّ قرآن کریم

م « ۳۲۷ » مس قرآن کریم و اسم‌های پروردگار، بدون پاکی و طهارت حرام است، ولی اگر نوشتن آن، مسّ کردن را به همراه نداشته باشد، اشکال ندارد. مس گرد و غبار و چیزهایی که پس از نوشتن یا پاک نمودن آیات قرآنی بر تابلو و مانند آن می‌ماند یا بر زمین می‌ریزد اشکال ندارد.

م « ۳۲۸ » مس نمودن رشتهٔ نوار یا نگاتیوی که قرآن کریم بر آن ضبط شده است یا صفحهٔ تلویزیون و مانیتور، چون به لحاظ عرف حکم آیات را ندارد،

(۱۱۸)

بی‌اشکال است، ولی مس هرگونه سطحی که عرف آن را نشان‌گر خطوط آیات قرآنی می‌داند؛ مانند: فیلم و زینگ چاپ، بدون طهارت اشکال دارد.

م « ۳۲۹ » مسّ عنوان «قرآن کریم» که بر سطح جلد چاپ می‌شود، بدون طهارت حرام است.

م « ۳۳۰ » اگر درنگ نمودن برای وضو بی‌احترامی به قرآن باشد که نجس شده است، لازم است تیمم کند و چنان‌چه تأخیر به اندازهٔ تیمّم هم بی‌احترامی به قرآن شمرده شود، لازم است بدون تیمّم، قرآن کریم را آب کشد یا از آن‌جا دور سازد.

م « ۳۳۱ » نام مبارک پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله ، ائمّهٔ طاهرین علیهم‌السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام نیز حکم قرآن را دارد و مس آن بدون طهارت حرام است.

م « ۳۳۲ » ترجمهٔ قرآن مجید، به هر زبانی که باشد، احکام قرآن مجید را دارد.

م « ۳۳۳ » جلوگیری از دیوانه یا بچه‌ای که بدون وضو دست به خط قرآن کریم می‌آورد واجب نیست، ولی اگر کاری کند که بی‌احترامی به قرآن باشد، باید از آن خودداری شود.

م « ۳۳۴ » مسّ نام‌های خداوند متعال و صفات ویژهٔ او ـ به هر زبانی که نوشته شده باشد ـ برای کسی که وضو ندارد حرام است؛ حتی سکه یا اسکناسی که بر آن نام خداوند متعال نوشته شده است نیز همین حکم را دارد.

م « ۳۳۵ » نجس کردن خط، ورق و جلد ویژهٔ قرآن کریم حرام است؛ خواه بی‌احترامی به‌شمار آید یا نیاید، و چنین قصدی داشته باشد یا نداشته باشد، و پاک نمودن آن به هر شیوهٔ ممکن و شایسته، لازم و در نخستین فرصت، واجب است و کوتاهی و درنگ نمودن در آن، گناه دیگری می‌باشد.

قرآن کریم و کافران

م « ۳۳۶ » دادن قرآن کریم به کافران یا مشرکان، اگر سبب بی‌احترامی یا نجس

(۱۱۹)

شدن آن گردد، حرام است.

م « ۳۳۷ » اگر کافر یا مشرکی قرآن کریم را در دست داشته باشد، باید در صورت امکان آن را از او گرفت؛ هرچند لازم باشد از وی خریداری گردد یا ضرر مالی در بر داشته باشد، ولی اگر در اختیار گذاشتن قرآن کریم، مطالعه، آگاهی یا احتمال هدایت و تأثیرپذیری آنان را سبب گردد، نه‌تنها اشکال ندارد، بلکه در بسیاری از موارد، پسندیده و یا لازم است.

م « ۳۳۸ » رساندن قرآن مجید به مراکز علمی کافران یا به اشخاص آگاه آنان؛ اگر زمینهٔ تبلیغی دارد و از کینه‌توزی، ستیزه‌جویی و بی‌حرمتی از جانب آنان به‌دور است، نمونهٔ آشکار امر به معروف و کار نیک به‌شمار می‌آید.

م « ۳۳۹ » هر کافر و مشرکی می‌تواند با نگه‌داشتن ادب و طهارت، هرگونه کاربرد درست علمی و عملی از قرآن کریم داشته باشد. البته، هرگونه حرمت‌شکنی یا آلوده‌سازی کتاب الهی، به‌دست آنان، گناه کبیره بوده و با وجود شرایط، نهی از منکر آنان واجب است و در صورت امکان، باید آنان را تحت پیگرد شرعی و قانونی قرار داد و حتّی تعزیر شرعی نمود.

قرار گرفتن اشیای مقدّس در جای ناشایست

م « ۳۴۰ » هر چیز مقدّسی؛ مانند: تربت، نوشتهٔ قرآن کریم، دعا، نام‌های الهی و حضرات معصومین علیهم‌السلام اگر در جای ناشایستی؛ مانند توالت بیفتد، در صورت امکان باید آن را بیرون آورد؛ هرچند سختی یا هزینه‌ای نیز داشته باشد، و اگر ممکن نیست، نباید از آن مکان استفاده نمود؛ هرچند واجب نیست به کسانی که از آن آگاهی ندارند اطلاع داد، ولی اگر اطمینان شود که صورت آن از بین رفته است، استفاده از آن اشکال ندارد.

م « ۳۴۱ » نجس کردن عمدی اشیای مقدّس حرام است و تطهیر آن به هر شیوه و از هر راهی که ممکن است واجب می‌باشد و درنگ یا کوتاهی نمودن در آن گناه

(۱۲۰)

است؛ خواه نجس شدن آن عمدی باشد یا نباشد.

وضوی جبیره

در شرایط غیر عادی به واسطهٔ زخم، شکستگی، سوختگی، دمل، جراحت و دیگر آسیب‌های جسمانی در مواضع وضو که امکان وضو ساختن به صورت عادی ممکن نیست، اسلام پیش‌بینی لازم نسبت به انجام وضو در حال اضطرار را ارایه نموده است که به آن «وضوی جیبره» گفته می‌شود.

هر چیزی مانند پارچه، باند، پلاستیک، چسب و دارویی که برای بهبودی زخم یا عضو شکسته به‌کار می‌رود، جبیره نام دارد.

م « ۳۴۲ » اگر در یکی از عضوهای وضو، زخم یا دمل یا شکستگی باشد و سطح آن باز بوده و خون نداشته و آب نیز برای آن زیانی نداشته باشد، باید به‌صورت عادی وضو گرفت.

م « ۳۴۳ » اگر زخم، دُمل یا شکستگی در چهره و دست است و روی آن باز می‌باشد، ولی آب ریختن بر آن زیان دارد؛ چنان‌چه اطراف آن را به‌گونه‌ای که در وضو گفته شد از بالا به پایین بشوید و سپس پارچهٔ پاکی روی آن بگذارد و دست تر روی آن بکشد، بسنده است و لازم نیست تیمّم نماید؛ ولی در صورتی که کشیدن دست خیس بر آن، زیانی در پی ندارد، لازم است دست تر را بر آن بکشد.

م « ۳۴۴ » اگر زخم یا دمل یا شکستگی در جلوی سر یا روی پاست و سطح آن باز می‌باشد و نمی‌توان آن را مسح کرد؛ به این صورت که زخم همهٔ جای مسح را گرفته است یا نتوان جای سالم را مسح نمود، پارچهٔ پاکی ـ یا چیزی مانند آن را ـ روی زخم بیندازد و روی آن را با تری آب وضو که در دست مانده است مسح کند و لازم نیست تیمّم نماید و اگر نمی‌تواند بر روی پارچهٔ پاکی مسح کند، باید به‌جای وضو تیمّم نماید.

م « ۳۴۵ » اگر روی دمل یا زخم یا شکستگی، پارچه یا گچ یا مانند آن بسته شده

(۱۲۱)

باشد و بتوان آن را بدون سختی و مرارت باز نمود و زیان یا سختی بسیاری به همراه نداشته باشد و استفاده از آب هم برای آن زیانی ندارد، باید روی آن را باز نماید و وضو بگیرد، و در غیر این صورت، باید اطراف زخم یا شکستگی را بشوید و روی جبیره را مسح کند.

م « ۳۴۶ » اگر جبیره نجس است یا نمی‌توان روی آن دست تر کشید، لازم است پارچهٔ پاکی را بر آن ببندد و دست تر را بر روی آن بکشد؛ خواه زخم و مانند آن در صورت و دست باشد یا جلوی سر و روی پا، و اگر توان انجام آن را نیز ندارد، تیمّم نماید.

م « ۳۴۷ » اگر جبیره همهٔ چهره، دست یا بیش‌تر عضوهای وضو و حتّی همهٔ آن را فرا گیرد، باز احکام جبیره، جاری و وضوی جبیره‌ای کافی است و نیازی به تیمّم نیست.

م « ۳۴۸ » اگر شستن صورت سبب درد یا زیان بر چشم شود، می‌تواند وضوی جبیره‌ای انجام دهد؛ به این شیوه که اطراف چشم و دیگر جاهای چهره را بشوید و دست تر را بدون پارچه بر روی چشم بکشد و اگر این شیوه نیز برای او زیان یا درد دارد، باید با گذاردن پارچه‌ای، دست تر را بر روی آن بکشد.

دیگر احکام جبیره و هم‌چنین احکام بیماران در رساله‌ای که ویژهٔ پزشکان و بیماران می‌باشد آمده است.

(۱۲۲)

غسل

غسل‌های واجب

م « ۳۴۹ » غسل‌های واجب عبارت است از:

غسل جنابت، غسل حیض، غسل نفاس، غسل استحاضه، غسل میت، غسل مسّ میت، و غسلی که به واسطهٔ نذر، قسم و مانند آن واجب می‌گردد.

در این مقام، تنها غسل جنابت بیان می‌گردد و دیگر موارد یاد شده در جای خود خواهد آمد. البته، همهٔ غسل‌ها به شیوه‌ای یکسان انجام می‌پذیرد و گونه‌های غسل با یکسان بودن شیوهٔ اصل غسل منافاتی ندارد.

غسل جنابت

گونه‌های جنابت

م « ۳۵۰ » انسان به دو گونه جنب می‌گردد: جماع و بیرون آمدن منی؛ در خواب باشد یا بیداری، کم باشد یا زیاد، با شهوت باشد یا بدون شهوت، و خودخواسته باشد یا ناخواسته.

م « ۳۵۱ » تا به بیرون آمدن منی آگاه نشود، جنابت صورت نمی‌پذیرد؛ چنان‌که این امر برای زن کم و اندک پیش می‌آید و جنابت وی بیش‌تر به جماع نمودن است.

(۱۲۳)

م « ۳۵۲ » اگر رطوبتی بیرون آید و نداند منی است یا چیز دیگر، در صورتی که نخست با شهوت و جهیدن بیرون آید و پس از بیرون آمدن، بدن نیز سست شود، حکم منی را دارد و جنابت حاصل می‌شود و در زن، بیش‌تر این‌گونه است که منی بیرون نمی‌آید و تنها هنگام اطمینان به آن ترتیب اثر داده می‌شود.

م « ۳۵۳ » اگر مایع بیرون آمده، هیچ یک از سه نشانهٔ گفته شده یا برخی از آن را نداشته باشد، حکم منی را ندارد، مگر آن که اطمینان نماید منی بوده است.

م « ۳۵۴ » در زن و بیمار لازم نیست منی با جهش بیرون آید یا پس از بیرون آمدن منی، بدن سست شود، بلکه اگر هنگامی که به اوج شهوت جنسی رسیده است رطوبت بیرون آید، حکم منی را دارد.

م « ۳۵۵ » یافتن منی در ترشحاتی که از زن بیرون می‌آید بسیار دشوار است و همیشه اصل عدم نجاست و نبودن منی بر آن جاری است، مگر آن که به وجود منی در آن، آگاهی یا اطمینان داشته باشد.

م « ۳۵۶ » اگر اطمینان یابد که مایع بیرون آمده یا ادرار است یا منی، و پیش‌تر هم وضو داشته، لازم است هم غسل کند و هم وضو بگیرد و اگر وضو نداشته، تنها وضو بگیرد و نیازی به غسل نیست.

م « ۳۵۷ » اگر مردی با زنی یا مردی به اندازهٔ ختنه‌گاه یا بیش‌تر جماع کند، هر دو جنب می‌شوند؛ خواه از جلو باشد یا از پشت، هر دو بالغ باشند یا نابالغ یا یکی بالغ باشد و دیگری نابالغ و منی بیرون آید یا نیاید. هم‌چنین اگر با حیوانی به این اندازه نزدیکی کند، جنب می‌شود.

م « ۳۵۸ » اگر شک نماید که جماع به اندازهٔ ختنه‌گاه بوده است یا نه، غسل بر او واجب نیست.

(۱۲۴)

م « ۳۵۹ » اگر کسی به نوعی جنب شود؛ خواه منی از او بیرون آید یا نیاید، به غسل بسنده می‌شود و لازم نیست وضو بسازد؛ خواه پیش از نزدیکی وضو داشته، یا نداشته باشد.

م « ۳۶۰ » هرگاه پس از غسل، منی مرد از زن بیرون آید، غسل دیگری بر زن واجب نیست. هم‌چنین است اگر شک نماید منی بیرون آمده، از خود اوست یا از مرد، ولی در صورتی که یقین یا اطمینان داشته باشد که منی از خود اوست یا منی او با منی مرد آمیخته شده، غسل دیگری بر او واجب می‌شود.

م « ۳۶۱ » کسی که نمی‌تواند غسل کند یا آبی برای غسل نمودن ندارد، ولی می‌تواند تیمّم کند، اگر پس از رسیدن وقت نماز با زن خود هم‌بستر شود، اشکال ندارد؛ خواه از پیش، طهارت داشته باشد یا نداشته باشد.

چیزهایی که بر جنب حرام است

م « ۳۶۲ » پنج چیز بر جنب حرام است:

یکم ـ تماس دادن جایی از بدن به خطوط قرآن کریم، نام خدا یا دیگر اسما و صفات ویژهٔ پروردگار ـ به هر زبان و بر هر چیزی که باشد؛ مانند: برگ کاغذ، کارت و پولی که بر آن نام خدا نوشته شده است ـ و نام‌های خجستهٔ پیامبران، امامان علیهم‌السلام و حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام .

دوم ـ ورود به مسجدالحرام، مسجد پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حرم امامان علیهم‌السلام ؛ هرچند برای برداشتن چیزی باشد یا از یک در وارد شود و از در دیگر بیرون رود.

منظور از حرم امامان علیهم‌السلام مکانی است که قبر مطهر و ضریح مقدس در آن قرار دارد، نه رواق‌ها و صحن‌های آن.

سوم ـ ماندن در مسجدهای دیگر. البته، اگر از دری وارد شود و از در دیگر بیرون رود یا برای برداشتن چیزی داخل شود، اشکال ندارد.

(۱۲۵)

چهارم ـ گذاشتن چیزی در مسجد.

وارد شدن به مسجد برای برداشتن چیزی از آن یا وارد کردن چیزی به آن؛ به‌گونه‌ای که نیاز نباشد خود وارد شود، اشکال ندارد.

پنجم ـ خواندن آیه‌هایی که سجدهٔ واجب دارد که عبارت است از: سجده (الم تنزیل) / ۱۵، حم سجده / ۳۷، النّجم / ۶۳ و علق / ۱۹٫

م « ۳۶۳ » خواندن یک واژه یا یک حرف از این چهار آیه حرام است، ولی خواندن آیات دیگر این سوره‌ها اشکال ندارد.

م « ۳۶۴ » فرد جنب اگر وضو بگیرد، خوردن و آشامیدن بر او مکروه نیست، ولی تنها با شستن دست و صورت، مضمضه و استنشاق و تمیزی ظاهر، کراهت برداشته نمی‌شود.

م « ۳۶۵ » اگر فرد جنب وضو بگیرد یا تیمم نماید؛ خواه تیمم او به جهت سببی عوض از غسل و یا تنها برای داشتن طهارت باشد، خوابیدن او مکروه نیست.

استبرا

م « ۳۶۶ » مستحب است پس از بیرون آمدن منی ادرار کند تا ماندهٔ منی بیرون آید و اگر آن را انجام ندهد و پس از غسل، آب‌گونه‌ای از او بیرون آید که نداند منی است یا خیر، حکم منی را دارد.

م « ۳۶۷ » اگر کسی پس از بیرون آمدن منی ادرار نکرده باشد و پس از غسل ادرار کند؛ چنان‌چه نداند همراه ادرار، مانده‌های منی بیرون آمده است یا چیز دیگر، حکم منی را دارد؛ مگر آن که مانده‌های منی چنان در ادرار از بین رفته باشد که به همهٔ آب‌گونهٔ بیرون آمده ادرار بگویند.

موارد وجوب و استحباب غسل جنابت

م « ۳۶۸ » غسل جنابت به‌خودی خود و برای طهارت یافتن مستحب است، ولی برای خواندن نمازِ واجب و مانند آن و سجده و تشهد فراموش شده واجب

(۱۲۶)

می‌شود؛ هرچند برای سجدهٔ سهو، نماز میت، سجدهٔ شکر و سجده‌های واجب قرآن کریم ـ خواه آیهٔ سجده را از دیگری بشنود یا خود از روی بی‌توجهی یا ناآگاهی یا گناه بخواند ـ نیازی به غسل جنابت نیست.

م « ۳۶۹ » به هنگام غسل لازم نیست نیت نماید که غسل واجب است یا مستحب و همین‌که بداند تنها برای نزدیک شدن به خداوند و انجام فرمان پروردگار منّان غسل می‌نماید بسنده است.

ساختار دوگانهٔ غسل

م « ۳۷۰ » غسل جنابت و هر غسل دیگری به یکی از دو شیوهٔ زیر انجام می‌شود: ترتیبی و ارتماسی. البته، غسل ترتیبی برتر از ارتماسی است.

غسل ترتیبی

م « ۳۷۱ » در غسل ترتیبی، نخست همهٔ سر و گردن و پس از آن، طرف راست و سپس طرف چپ شسته می‌شود و غسل ترتیبی را می‌توان در زیر آب با تکان دادن هر یک از بخش‌های سه‌گانه به ترتیب و به قصد غسل، یا سه بار فرو رفتن در آب به نیت هر یک از سه بخش یاد شده انجام داد.

م « ۳۷۲ » اگر از روی عمد یا فراموشی یا ناآگاهی در انجام غسل، ترتیب آن را رعایت نکند؛ برای نمونه، بدن را پیش از سر و گردن یا طرف چپ را پیش از طرف راست بشوید، غسل باطل است، ولی چنان‌چه قصد قربت داشته و آن بخش را که پیش انداخته است دوباره بشوید، غسل او درست است. پس در صورتی که ابتدا بدن و سپس سر را بشوید لازم نیست دوباره غسل را از سر بگیرد، بلکه بدن را دوباره پیش از آن که حدثی از او سر بزند بشوید.

(۱۲۷)

م « ۳۷۳ » اگر نیمی از ناف و ناحیهٔ شرم‌گاهی را با طرف راست بدن و نیم دیگر را با طرف چپ بشوید، کافی است؛ هرچند بهتر است بخش میانی با هر دو طرف شسته شود.

م « ۳۷۴ » درستی غسل به این بستگی دارد که اطمینان یابد همهٔ سه بخش یاد شده را به‌صورت کامل غسل داده و مستحب است که همراه با هر بخشی که شسته می‌شود، بخشی از جاهای دیگر نیز افزوده گردد.

م « ۳۷۵ » اگر پس از غسل پی ببرد بخشی از بدن را نشسته و هنوز چیزی که وضو را باطل می‌کند از او سر نزده است، و آن بخش، طرف چپ باشد، به شستن همان بخش بسنده می‌شود و اگر از طرف راست باشد، پس از شستن آن، دوباره همهٔ طرف چپ را بشوید و چنان‌چه از سر و گردن مانده باشد، پس از شستن آن، دوباره طرف راست و پس از آن طرف چپ را بشوید و ترتیب میان عضوها و شستن از بالا به پایین را در هر عضو رعایت نماید.

م « ۳۷۶ » اگر هنگام غسل جنابت، چیزی که وضو را باطل می‌کند از او سر بزند، می‌تواند غسل را از آغاز به‌صورت کامل انجام دهد و برای گزاردن نماز و مانند آن که وضو شرط روا بودن انجام آن است، نیاز به وضو ساختن ندارد و می‌تواند غسل را تا پایان همان‌طور ادامه دهد و برای کاری که به وضو نیاز دارد وضو بسازد و چنین غسلی از وضو کفایت نمی‌کند.

م « ۳۷۷ » اگر پیش از پایان یافتن غسل در یکی از بخش‌های سه‌گانه، در شستن جایی از همان بخش شک نماید، لازم است همان جا و نیز بخش‌های پس از آن شسته شود، ولی در صورتی که شک پس از گذشتن از آن بخش و پرداختن به طرف دیگر باشد، نیازی به شستن آن نیست.

م « ۳۷۸ » اگر پس از پایان غسل شک نماید که برخی از بخش‌ها یا عضوها را درست شسته است یا نه، نباید به آن شک اعتنا کند.

(۱۲۸)

غسل ارتماسی

م « ۳۷۹ » غسل ارتماسی به این شیوه است که همهٔ بدن حتی کف پا، همراه با نیت، در آبی مانند حوض یا آبشاری نیرومند قرار داده شود تا آب همهٔ بدن را فرا گیرد؛ بر این اساس، غسل ارتماسی در زیر دوش حمام درست نیست.

م « ۳۸۰ » اگر به نیت غسل ارتماسی یک باره یا به‌تدریج در آب فرو رود تا همهٔ بدن زیر آب رود، غسل او درست است.

غسل ارتماسی دفعی و تدریجی

غسل ارتماسی به دو شیوه انجام می‌گیرد: دفعی عرفی و تدریجی.

م « ۳۸۱ » غسل ارتماسی؛ به‌شیوهٔ دفعی آن است که آب در یک زمان، همهٔ بدن را فرا می‌گیرد و نیازی نیست پیش از شروع غسل، همهٔ بدن یا بخشی از آن، بیرون از آب باشد، بلکه اگر همهٔ بدن نیز درون آب باشد و بدن خود را درون آب به نیت غسل تکان دهد، بسنده است.

م « ۳۸۲ » در غسل ارتماسی به روش تدریجی؛ همهٔ بخش‌های بدن با نیت غسل، اندک اندک و پی درپی در آب فرو می‌رود و لازم نیست همهٔ بدن یا برخی از آن، پیش از شروع غسل، بیرون از آب باشد.

م « ۳۸۳ » اگر بی‌درنگ پس از غسل ارتماسی بداند به جایی از بدن، آب نرسیده است و بتواند بی‌درنگ، همان بخش را در آب قرار دهد، غسل او درست است؛ خواه بداند از کدام بخش بوده است و خواه نداند، بلکه تنها لازم است به‌گونه‌ای رفتار کند که آگاهی یا شک او از بین برود، ولی اگر پس از مدتی متوجه شود به بخشی آب نرسیده است، باید دوباره غسل کند.

م « ۳۸۴ » اگر زمان لازم برای انجام غسل به شیوهٔ ترتیبی ندارد، ولی وقت لازم برای انجام آن به شیوهٔ ارتماسی را دارد، باید غسل ارتماسی کند.

(۱۲۹)

احکام تکمیلی غسل

م « ۳۸۵ » در غسل ارتماسی لازم است پیش از غسل، همهٔ بدن پاک باشد؛ مگر آن که همهٔ بدن هنگام فرو رفتن در آب پاک شود و پس از آن، نیت غسل نماید، ولی در غسل ترتیبی، نیازی به پاک بودن همهٔ بدن نیست و اگر همهٔ بدن نجس باشد و هر بخش را پیش از غسل دادن آن بخش آب بکشد، کافی است.

م « ۳۸۶ » اگر حتی کم‌ترین جایی از بدن شسته نشود، غسل باطل است ولی شستن جاهایی از بدن که دیده نمی‌شود؛ مانند: درون گوش و بینی و هرچه درون بدن شمرده می‌شود، واجب نیست.

م « ۳۸۷ » در غسل، موهای کوتاه که جزو بدن به‌شمار می‌آید و پوست از میان آن دیده می‌شود لازم است شسته شود؛ ولی شستن موهای بلند مانند گیسوان، واجب نیست.

م « ۳۸۸ » همهٔ احکامی که برای درست بودن وضو گفته شد؛ مانند: پاک بودن و غصبی نبودن آب ـ برای درست بودن غسل هم شرط است؛ پس در غسل لازم است بدن از بالا به پایین شسته شود، ولی در غسل ترتیبی لازم نیست پس از شستن هر بخش، بخش دیگر بدن بی‌درنگ شسته شود، بلکه اگر پس از شستن سر و گردن، فاصله بیفتد و پس از آن، طرف راست و پس از مدتی طرف چپ را بشوید، اشکال ندارد و لازم نیست همهٔ سر و گردن یا بدن را در یک‌بار بشوید و برای نمونه، می‌توان مدتی پس از شستن سر، گردن را شست و هم‌چنین است دیگر عضوها و بخش‌های آن.

م « ۳۸۹ » اگر قصد دارد با پول حرام یا پولی که خمس آن را نداده است غسل کند یا از حکم غافل باشد یا خود را به غفلت بزند و غسل کند، در این موارد، غسل درست است، ولی پرداخت هزینه آن بر عهدهٔ وی می‌باشد.

(۱۳۰)

م « ۳۹۰ » اگر شک نماید که غسل کرده است یا نه، باید غسل کند، ولی اگر پس از غسل شک نماید که غسل او درست بوده یا نه، و گمان کند که هنگام غسل توجّه داشته و آن را درست بجا آورده است، لازم نیست دوباره غسل کند.

م « ۳۹۱ » اگر در میان غسل، حَدَث اصغر ـ باطل‌کنندهٔ وضو ـ از او سر بزند، غسل باطل نمی‌شود، ولی باید در غسل جنابت نیز مانند دیگر غسل‌ها برای نماز، وضو بگیرد.

غسل در تنگی وقت

م « ۳۹۲ » اگر به سبب تنگی وقت که باید تیمم نماید به گمان این که به اندازهٔ غسل و نماز وقت دارد، با قصد گزاردن همان نماز غسل کند؛ به‌گونه‌ای که اگر نمی‌خواست نماز بخواند غسل نمی‌کرد؛ هرچند پس از غسل بداند که به اندازهٔ غسل وقت نداشته، غسل او صحیح است.

م « ۳۹۳ » اگر جنب پس از خواندن نماز شک نماید که غسل کرده یا نه، و گمان کند که در آغاز به آن توجّه داشته، نمازهایی را که گزارده صحیح است، ولی برای نمازهای دیگر نیاز به غسل دارد و در صورتی که پس از نماز، حدث اصغر ـ باطل‌کننده‌های وضو ـ از او سر زده باشد، لازم است برای نمازهای دیگر وضو نیز بگیرد.

تداخل غسل‌ها

م « ۳۹۴ » کسی که می‌خواهد چند غسل واجب یا چند غسل واجب و مستحب را انجام دهد می‌تواند برای همهٔ آن‌ها یک غسل بجا آورد یا هر یک را جدا انجام دهد، پس اگر بخواهد غسل جنابت نماید، در صورتی که قصد غسل‌های دیگر را همراه قصد غسل جنابت بیاورد، نیازی به انجام غسل‌های دیگر نیست.

(۱۳۱)

مسّ قرآن کریم

م « ۳۹۵ » بر جنب حرام است به جایی از بدن خود دست بکشد که آیهٔ قرآن کریم یا بعضی از اسم‌های خداوند متعال بر آن نوشته شده، و لازم است آن را از بین ببرد یا وضو و غسل را به صورت ارتماسی انجام دهد و اگر بخواهد غسل ترتیبی نماید، آب را به‌گونه‌ای به بدن برساند که دست او به آن نوشته نرسد.

(۱۳۲)

تیمم

برای تحصیل طهارت، دو امر اساسی لازم است: یکی نیت و اراده و دیگری شکل و صورت.

نیت، اراده و توجه، عامل نفسانی است و می‌تواند باطن انسان را از حالت‌های گوناگون حدث، خبث و ناآرامی و اضطراب برهاند.

تحقق چنین موقعیت باطنی و نفسانی، ساختاری صوری و پیکره‌ای طبیعی را می‌طلبد که قالب تحقق تکامل نفسانی است؛ چرا که هرگونه تکاملی همواره از گذر ساختارهای عملی و حرکت‌های طبیعی تحقق می‌پذیرد و شریعت با آب در قالب وضو و غسل به‌طور طبیعی این امر را محقق ساخته است و در غیر صورت عادی که آب وجود ندارد یا استفادهٔ از آن سخت، سنگین یا زیان‌آور است یا نیاز ضروری‌تر و لازم‌تری به آب باشد یا آب مباح و سالمی نباشد یا فرصت چنین کاری نباشد و یا به طور کلی هر مشکل دیگری که شریعت آن را بپذیرد وجود داشته باشد، اسلام برای تحقق شکل و صورت تحصیل طهارت، تیمم و استفادهٔ از خاک را که انسان به آن دسترسی بیش‌تری دارد جایگزین آب و وضو نموده است و خاک، عمل پاک‌سازی را در میان اشیا بعد از آب بهتر می‌تواند به عهده بگیرد و نیز خاک با موقعیت انسان رابطهٔ تنگاتنگی در اصل و ساختار خلقتی دارد و بر این اساس،

(۱۳۳)

شریعت، خاک را چون آب عامل تطهیر و تحصیل طهارت به حساب آورده تا جایی که در صورت نبود آب، هم‌چون آب می‌تواند انسان را حتی برای سالیانی پاک و مطهر سازد.

شریعت برای تحقق خارجی تیمم، احکام، قواعد و ویژگی‌هایی قرار داده است که در ادامه می‌آید.

موارد تیمّم

در هفت مورد زیر به‌جای وضو و غسل باید تیمّم ساخت. این موارد عبارت است از:

نخست ـ فراهم نشدن آب به اندازهٔ وضو یا غسل

م « ۳۹۶ » در صورت فراهم نبودن آب، باید برای آب وضو یا غسل به اندازه‌ای جست‌وجو نماید که از پیدا شدن آن ناامید گردد و در صورتی که بدون بررسی در شروع وقت با تیمم نماز بخواند، آن نماز درست نیست؛ مگر آن که پس از گزاردن نماز بداند با جست‌وجو نیز آب نمی‌یابد.

م « ۳۹۷ » اگر در بیابان و در سفر باشد، باید در راه و در جاهای نزدیک به ایستگاه خود، به جست‌وجوی آب بپردازد.

م « ۳۹۸ » اگر زمین، سخت، پست یا بلند است یا به واسطهٔ زیادی درخت و مانند آن، پشت‌سر نهادن آن سختی و مرارت دارد، لازم است در هر یک از چهار سو به اندازهٔ دویست گام به جست‌وجوی آب بپردازد و اگر زمین، هموار باشد، باید در هر سو به اندازهٔ دو برابر آن بررسی نماید.

م « ۳۹۹ » اگر به عمد در پی جست‌وجوی آب نرود تا وقت نماز تنگ شود؛ در حالی که با جست‌وجو می‌توانسته است آب بیابد؛ هرچند گناه کرده، ولی نمازی که با تیمّم گزارده درست است.

(۱۳۴)

م « ۴۰۰ » اگر اطمینان دارد که آب نمی‌یابد و دنبال آب نرود و با تیمّم نماز بخواند و پس از نماز پی ببرد که می‌توانسته است با جست‌وجو آب بیابد، در صورتی که وقت گسترده است لازم است وضو بگیرد و دوباره نماز گزارد و اگر وقت گذشته باشد، نماز باطل است و قضای آن بر عهدهٔ اوست.

م « ۴۰۱ » اگر به سبب نیاز به نزدیکی یا احتمال پیشامد خطرهای نفسانی، نمی‌تواند طهارت خود را نگاه دارد، می‌تواند نزدیکی کند و سپس نماز را با تیمم بخواند.

دوم ـ سختی بیش از اندازه

م « ۴۰۲ » اگر به‌خاطر پیری یا ناتوانی یا ترس از دزد، جانور و مانند آن یا نداشتن ابزار، به آب دسترسی ندارد، هم‌چنین اگر فراهم کردن آب یا به کار بردن آن به اندازه‌ای سختی دارد که تحمل آن غیر عادی باشد، باید تیمّم کند و در صورت داشتن سختی، چنان‌چه تیمّم ننماید و وضو بسازد، وضوی او درست است.

م « ۴۰۳ » اگر ناچار شود برای فراهم کردن هزینهٔ آب قرض نماید، لازم است آن را انجام دهد، ولی بر کسی که می‌داند یا گمان دارد که نمی‌تواند قرض خود را بپردازد، این کار واجب نیست.

م « ۴۰۴ » اگر آب را بدون منّت گزاردن به او می‌بخشند، لازم است بپذیرد، ولی اگر همراه با منتی باشد که از صورت عادی آن بیرون است یا آبروی وی را خدشه‌دار می‌سازد، لازم نیست آن را بپذیرد.

سوم ـ ترس از زیان

م « ۴۰۵ » اگر از استفادهٔ آب بر جان خود می‌ترسد یا بیم آن دارد که به بیماری یا عیبی گرفتار آید یا بیماری او طول کشد یا شدت یابد یا به سختی درمان شود، باید تیمّم نماید، ولی چنان‌چه آب گرم برای او زیانی ندارد، با آب گرم وضو بگیرد یا

(۱۳۵)

در مواردی که به غسل نیاز دارد، در صورتی که هزینهٔ گرم نمودن آب بیش از اندازهٔ عادی آن نباشد، با آب گرم غسل کند.

م « ۴۰۶ » لازم نیست یقین یابد که آب برای او زیان دارد، بلکه اگر گمان عادی دارد، می‌تواند تیمّم نماید.

م « ۴۰۷ » اگر بداند که آب برای وی زیان دارد و استفادهٔ از آب در این صورت حرام است، ولی با این حال، وضو و غسل بسازد، وضو و غسل وی درست نیست.

م « ۴۰۸ » اگر وقت گسترده است و نماز نخوانده، باید تیمّم نماید و نماز بخواند و اگر نماز را خوانده و هنوز در وقت است، باید دوباره آن را با تیمّم بخواند و اگر وقت گذشته و نماز را بجا آورده است، باید آن را قضا نماید.

چهارم ـ نیاز به آب برای حفظ جان

م « ۴۰۹ » هرگاه بترسد که با به‌کار بردن آب برای وضو یا غسل، خود یا زن و فرزندان وی یا دوست و کسانی که با او در ارتباط هستند؛ مانند: کارگر یا همراهان او از تشنگی به خطر دچار شوند یا بیمار گردند یا به اندازه‌ای تشنه شوند که تحمّل آن سخت است، باید به‌جای وضو و غسل تیمّم نماید.

پنجم ـ نیاز به آب برای تطهیر

م « ۴۱۰ » کسی که تن یا لباس وی نجس است و آب کمی دارد؛ به‌گونه‌ای که اگر با آن وضو بگیرد یا غسل کند برای تطهیر بدن یا لباس آبی باقی نمی‌ماند، تن یا لباس خود را آب بکشد و با تیمّم نماز بخواند، ولی اگر چیزی ندارد که بر آن تیمّم کند، آب را برای وضو یا غسل به کار برد و با تن یا لباس نجس نماز بخواند.

ششم ـ نداشتن آب مباح

م « ۴۱۱ » اگر تنها آب یا ظرفی دارد که به‌کار بردن آن حرام است؛ برای نمونه، آب یا ظرف غصبی است، باید به‌جای وضو و غسل تیمّم کند.

(۱۳۶)

هفتم ـ نداشتن زمان برای وضو یا غسل

م « ۴۱۲ » هرگاه وقت، به اندازه‌ای تنگ باشد که با وضو یا غسل ساختن، همهٔ نماز پس از وقت خوانده می‌شود، باید تیمّم کند و در صورتی که می‌تواند با وضو، تنها یک رکعت از نماز را در وقت بخواند، باید وضو بسازد و در این صورت، اگر می‌تواند با تیمّم همهٔ نماز را در وقت بخواند، باز تیمم کافی نیست.

م « ۴۱۳ » اگر به‌عمد، نماز را به اندازه‌ای عقب بیندازد که وقت وضو یا غسل نداشته باشد؛ هرچند گناه نموده ولی نماز او با تیمّم درست است.

م « ۴۱۴ » اگر شک دارد در صورتی که وضو بگیرد یا غسل کند برای نماز وقتی می‌ماند یا خیر، و شک او شک در اندازهٔ وقت باشد، مانند آن که نداند ده دقیقه وقت دارد یا کم‌تر، باید وضو یا غسل را بجا آورد.

م « ۴۱۵ » اگر اندازهٔ وقت را بداند؛ مانند آن که بداند تنها پنج دقیقه وقت دارد و شک کند که آیا در این زمان می‌تواند غسل کند یا وضو بگیرد و نماز بخواند یا نمی‌تواند، نباید غسل کند یا وضو بگیرد، بلکه تیمّم کند و نماز بخواند.

چیزهایی که تیمّم بر آن درست است

م « ۴۱۶ » تیمّم بر خاک، ریگ، کلوخ، سنگ پاک یا گل پخته؛ مانند: آجر و کوزه، درست است.

م « ۴۱۷ » تیمّم بر سنگ گچ، سنگ آهک، سنگ مرمر و دیگر سنگ‌ها و نیز گچ و آهک پخته صحیح است، ولی تیمّم بر جواهر؛ مانند: سنگ عقیق و فیروزه باطل است.

م « ۴۱۸ » تیمّم بر گرد و غبار، اگر روی فرش، لباس و مانند آن جمع شود و خاک نرم به‌شمار آید، درست است.

(۱۳۷)

م « ۴۱۹ » اگر چیزی در اختیار ندارد که بر آن تیمّم کند، در صورتی که در توان اوست باید چیزی را با خریدن و مانند آن فراهم نماید.

م « ۴۲۰ » تیمّم نمودن بر دیوار گِلی که دست زدن بر آن دست را خاکی می‌سازد، درست است.

م « ۴۲۱ » تیمّم ساختن بر زمین و خاک نمناک و گِل سفت شده درست است، و با بودن زمین و خاک خشک، تیمّم بر خاک یا گِل تر درست است.

م « ۴۲۲ » لازم است چیزی که بر آن تیمّم می‌شود پاک و تمیز و دور از هرگونه نجسی و آلودگی باشد و نباید بر چیزی که سبب بیزاری و تنفر مزاج است تیمّم کرد.

م « ۴۲۳ » مکان چیزی که بر آن تیمّم می‌شود نباید غصبی باشد؛ پس اگر کسی بر خاک غصبی تیمّم کند یا خاکی را که مال خود اوست بدون اجازه در ملک دیگری بگذارد و بر آن تیمّم نماید، تیمّم او نادرست است.

م « ۴۲۴ » باید تا می‌تواند بر چیزی تیمّم نماید که گَرد داشته باشد؛ به‌گونه‌ای که به دست بماند و مستحب است پس از دست زدن بر آن، دست را بتکاند تا گرد آن بیش‌تر بریزد.

چگونگی تیمّم

م « ۴۲۵ » در تیمّم بدل از وضو یا غسل، چهار چیز واجب است:

الف ـ نیت؛

ب ـ زدن همهٔ کف دو دست به همراه هم بر چیزی که تیمّم بر آن درست است؛

م « ۴۲۶ » کف هر دو دست باید با هم و همراه با ضربه بر زمین زده شود و تنها گذاشتن دو دست بر زمین کافی نیست؛

ج ـ کشیدن همهٔ کف هر دو دست بر روی همهٔ پیشانی و هم‌چنین دو طرف آن از جایی که موی سر می‌روید تا ابروها و بالای بینی؛

(۱۳۸)

د ـ کشیدن همهٔ کف دست چپ بر همهٔ پشت دست راست و پس از آن، کشیدن همهٔ دست راست بر همهٔ پشت دست چپ.

م « ۴۲۷ » لازم است ترتیب ذکر شده بین دست راست و چپ رعایت شود.

م « ۴۲۸ » تیمّم بدل از غسل با تیمم بدل از وضو فرقی ندارد.

م « ۴۲۹ » اگر بخش کوچکی از پیشانی و پشت دست را مسح نکند، تیمّم باطل است؛ خواه عمدی باشد یا مسأله را نداند یا فراموش کرده باشد، ولی بررسی زیاد و وسواس در آن لازم نیست و همین که گفته شود همهٔ پیشانی و پشت دو دست مسح شده، کافی است.

م « ۴۳۰ » برای آن که یقین کند همهٔ پشت دست را مسح کرده، لازم است کمی بالاتر از مچ و کمی از اطراف انگشتان کناری را نیز مسح کند، ولی نیازی به مسح میان انگشتان نیست.

م « ۴۳۱ » تیمّم‌کننده باید در هنگام نیت معین کند که تیمّم او به‌جای غسل است یا وضو؛ هرچند شیوهٔ تیمّم در هر دو مورد یکسان است.

م « ۴۳۲ » لازم است در تیمّم، پیشانی، کف و پشت دست پاک باشد، ولی اگر کف دست نجس باشد و نتوان آن را آب کشید، با همان تیمّم کند و چنان‌چه نجاست آن سرایت‌کننده باشد، می‌توان با پشت دست یا آرنج نیز تیمّم نمود.

م « ۴۳۳ » باید هنگام مسح کشیدن بر دست، انگشتر را از دست بیرون آورد و اگر در پیشانی یا پشت دست یا کف آن مانعی باشد؛ برای نمونه، چیزی به آن چسبیده است، باید برطرف شود.

م « ۴۳۴ » اگر پیشانی یا پشت دست زخم باشد و نتوان نوار زخم یا چیز دیگری را که بر آن بسته شده است باز نمود یا باز نمودن آن زیان دارد، باید روی همان دست بکشد و همان‌گونه تیمّم نماید.

(۱۳۹)

م « ۴۳۵ » اگر گمان کند که در پیشانی و کف دست یا پشت دست مانعی هست و احتمال وی عاقلانه و مورد اعتناست لازم است جست‌وجو نماید تا اطمینان یابد که دیگر مانعی نیست.

م « ۴۳۶ » کسی که وظیفهٔ او تیمّم است اگر نمی‌تواند تیمّم کند، باید نایب بگیرد و نایب با دست خود وی او را تیمّم دهد و دست او را بر چیزی که تیمّم با آن درست است بزند و بر پیشانی و دست‌هایش بکشد و اگر او نمی‌تواند بر آن ضربه بزند، دست او را بر چیزی که تیمّم با آن درست است بگذارد و او را تیمّم دهد و اگر این امر نیز ممکن نباشد، نایب دست خود را بر چیزی که تیمّم با آن درست است بزند و به پیشانی و پشت دست‌های او بکشد. البته، در این صورت، باید هر دو نیت تیمّم نمایند.

م « ۴۳۷ » کسی که وظیفهٔ تیمّم بر عهدهٔ اوست نمی‌تواند پیش از وقت نماز برای نماز تیمّم کند؛ مگر آن که بداند نمی‌تواند در وقت وضو بسازد.

م « ۴۳۸ » کسی که تیمّم نمودن وظیفهٔ اوست اگر پیش از وقت نماز برای کار واجب یا مستحب دیگری تیمّم کند، می‌تواند با همان تیمّم نماز بخواند.

م « ۴۳۹ » می‌توان با تیمم، خط قرآن کریم را مس نمود و در مسجدالحرام و مسجد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله یا در مسجدهای دیگر قرار گرفت؛ هرچند برای گذر نمودن از آن نباشد.

م « ۴۴۰ » کسی که نمی‌تواند وضو بگیرد یا غسل کند می‌تواند نمازهای مستحبی را که مانند نافله‌های شبانه‌روز وقت مشخصی دارد، با تیمم بگزارد.

م « ۴۴۱ » اگر به سبب نداشتن آب یا عذر دیگر تیمّم نماید، پس از برطرف شدن عذر، تیمّم وی باطل می‌شود.

م « ۴۴۲ » چیزهایی که وضو را باطل می‌کند، تیمّم بدل از وضو و چیزهایی که غسل را باطل می‌نماید، تیمّم بدل از غسل را نیز باطل می‌سازد.

(۱۴۰)

م « ۴۴۳ » اگر بر کسی که نمی‌تواند غسل کند چند غسل واجب باشد، می‌تواند برای همهٔ آن‌ها یک تیمّم کند، و نیز اگر تیمم را در نیت، به‌جای غسل جنابت، انجام دهد و غسل‌های دیگر را در نظر آورد؛ هرچند به‌صورت اجمال باشد، نیازی به تیمّم نمودن به‌جای غسل‌های دیگر نیست.

م « ۴۴۴ » کسی که برای انجام کاری بنا به وظیفهٔ خود تیمّم نماید، تا تیمّم و عذر وی باقی است می‌تواند مواردی را که انجام آن به وضو یا غسل نیاز دارد انجام دهد، ولی اگر عذر او تنگی وقت باشد یا برای نمونه، با داشتن آب، برای گزاردن نماز میت یا خوابیدن تیمّم کرده، تنها کاری را می‌تواند انجام دهد که برای آن تیمّم نموده است.

(۱۴۱)

(۱۴۲)

طهارت و پاکی زنان

درآمد

ساختار وجودی انسان نسبت به زن و مرد؛ اگرچه وحدت یکسانی دارد، ولی به ظرف جنسیت، ویژگی‌هایی اساسی رخ می‌نماید که نمی‌توان آن را نادیده انگاشت. لطافت و مطلوبیت و ساختار خلقتی ویژهٔ زن، موقعیت وی را در جهاتی ممتاز ساخته تا جایی که در این زمینه‌ها گوی سبقت را از جنس مرد ربوده و همین امر او را بنیان اساسی و ممتاز بخشیده که یکی از چهره‌های آشکارش حالات نفسانی، ویژگی‌های روانی و طبیعت زنانه است که خون‌ها و ترشحات خاصی را در او به وجود آورده که شریعت در بیان طبیعت وی، این امر را به‌خوبی دنبال نموده است تا از هر گونه کژی و کاستی یا اهمال و نارسایی نسبت به شناخت طبیعت زن در این زمینه به‌دور باشد که تنها در فقه برای کنترل و هدایت صحیح آن، احکام، ویژگی‌ها و قوانینی را قرار داده است که در این مقام، تنها احکام و ویژگی‌های خون‌های زنانه می‌آید.

(۱۴۳)

حیض

«حیض» یا «عادت ماهیانه»، خونی است که در هر ماه، چند روز از رحم بیرون می‌آید و هنگام بسته‌شدن نطفه، غذای جنین می‌گردد. به زن در هنگام دیدن این خون «حایض» می‌گویند.

حایض در شریعت مقدس اسلام، احکام ویژه‌ای دارد. این احکام عبارت است از:

م « ۴۴۵ » خون حیض در بیش‌تر اوقات، غلیظ، گرم و تازه است. رنگ آن سرخ، یا سرخ تیره است و با فشار و کمی سوزش بیرون می‌آید.

م « ۴۴۶ » زنی که سید است پس از پایان یافتن شصت سال قمری یائسه می‌شود و خون حیض نمی‌بیند. این پدیده، بیش‌تر در زن‌های قریش رخ می‌دهد. زن‌های غیر سید پس از پایان پنجاه سال یائسه می‌شوند.

م « ۴۴۷ » خونی که دختر، پیش از بالغ شدن و زن پس از یائسه شدن می‌بیند، خون حیض نیست و اگر از زخم نباشد، خون استحاضه است که احکام آن خواهد آمد.

م « ۴۴۸ » گاه زن حامله و زنی که بچه شیر می‌دهد حیض می‌بیند. زن حامله چنان‌چه تنها پس از گذشت بیست روز از آغاز عادت خود خونی ببیند که صفات حیض داشته باشد، برابر احکام حیض رفتار می‌نماید. هم‌چنین است اگر در این امر در دوره‌های بعد تکرار شود، و اگر پیش از گذشت بیست روز باشد، حیض نیست.

م « ۴۴۹ » دختری که نمی‌داند بالغ شده است یا نه، اگر خونی ببیند که نشانه‌های حیض را ندارد، حایض نیست و اگر نشانه‌های حیض را داشته باشد و اطمینان به حایض بودن خود پیدا کند، حیض است و این خود، نشانهٔ بلوغ است، ولی در صورتی که اطمینان به حیض نیابد، حایض به‌شمار نمی‌آید؛ هرچند نشانه‌های حیض را داشته باشد.

(۱۴۴)

م « ۴۵۰ » اگر شک دارد یائسه شده است یا نه و خونی ببیند و نداند حیض است یا نه، خود را یائسه نداند.

م « ۴۵۱ » مدت خونِ حیض، کم‌تر از سه و بیش‌تر از ده روز نمی‌باشد و اگر کمی از سه روز هم کم‌تر باشد، حیض به‌شمار نمی‌آید.

مراد از روز، بیست وچهار ساعت شبانه‌روز است، نه روز در برابر شب.

م « ۴۵۲ » سه روزِ نخست حیض پی درپی است؛ پس اگر برای نمونه، دو روز خون ببیند و یک روز پاک شود و دوباره خون ببیند، حایض نیست.

م « ۴۵۳ » در غیر سه روز نخست لازم نیست خون پیوسته باشد، بلکه اگر در بین روزهای دیگر خونی نبیند، روزهای عادت به‌شمار می‌آید.

م « ۴۵۴ » همهٔ روزهایی که پی درپی یا با فاصله خون دیده است اگر از ده روز گذشت، دیگر حیض نیست.

م « ۴۵۵ » آغاز حیض زمانی نیست که خون بیرون می‌آید، بلکه اگر خون در درون مهبل باشد؛ به‌گونه‌ای که اگر پنبه بگذارد و کمی صبر کند و آن را بیرون آورد، پنبه به خون آلوده می‌شود؛ هرچند به اندازهٔ کمی باشد، حیض شمرده می‌شود.

م « ۴۵۶ » اگر در سه روز نخست، به هیچ وجه خون بیرون نیاید؛ هرچند خون در درون مهبل باشد، حیض به‌شمار نمی‌آید و حکم استحاضه را دارد.

م « ۴۵۷ » لازم نیست از شب نخست تا شب چهارم پی درپی خون ببیند، بلکه اگر در شب دوم و سوم خون بند نیاید، حیض است؛ پس اگر از آغاز اذان صبح روز نخست تا غروب روز سوم، پی درپی خون ببیند یا از میانهٔ روز نخست شروع شود و در همان هنگام از روز چهارم بند آید و در شب دوم و سوم هم پی درپی خون آید، حیض شمرده می‌شود.

م « ۴۵۸ » اگر سه روز پی درپی در روزهای عادت یا پس از آن با نشانهٔ حیض خون ببیند و پاک شود، و سپس دوباره خونی ببیند که نشانهٔ حیض دارد یا در

(۱۴۵)

روزهای عادت است و مجموع روزهایی که خون دیده و روزهایی که در وسط پاک بوده است از ده روز بیش‌تر نشود، روزهایی که در وسط پاک بوده نیز حیض است. برای نمونه، اگر در میان روزهایی که خون می‌بیند یک یا چند روز پاک شود، همهٔ روزها حتی روزهایی را که پاک گردیده حایض است؛ البته این امر در صورتی است که شمارهٔ روزهایی که خون دیده و روزهایی که در وسط پاک شده است، از ده روز بیش‌تر نباشد؛ بر این اساس، اگر برای نمونه، سه روز خون ببیند و دو روز پاک شود و دوباره چهار روز خون ببیند، در همهٔ این مدت حایض است.

م « ۴۵۹ » اگر کم‌تر از سه روز خون ببیند و پاک شود و سپس سه روز پی درپی در زمان عادت یا در غیر آن با نشانهٔ حیض خون ببیند، حایض می‌باشد و خون نخست؛ هرچند در روزهای عادت باشد، حیض نیست.

م « ۴۶۰ » اگر حایض پاک شود و پس از گذشتن ده روز یا بیش‌تر، از زمان پاکی وی دوباره خون ببیند، چنان‌چه از سه روز بیش‌تر شود و ده روز یا کم‌تر از آن باشد و از سه روز کم‌تر نشود و نشانه‌های دیگر حیض را داشته باشد، خون دوم نیز حیض به‌شمار می‌آید.

م « ۴۶۱ » اگر پزشک تشخیص دهد که خون زنی که دچار خونریزی شده خون حیض یا زخم و مانند آن است و از گفتهٔ پزشک اطمینان یابد، می‌تواند احکام لازم را بر پایهٔ آن عمل نماید.

م « ۴۶۲ » هرگاه خونی ببیند که پی درپی می‌آید و در صورتی که شک داشته باشد، خون سه روز ادامه می‌یابد یا خیر، آن را حیض بداند.

م « ۴۶۳ » اگر خون در بین سه روز بند آید و نداند که آیا دوباره پیش از پایان ده روز خون می‌آید یا خیر، بنا را بر این گذارد که خون دوباره نمی‌آید و خونی که دیده است حیض نمی‌باشد.

(۱۴۶)

کارهایی که بر حایض حرام است

م « ۴۶۴ » موارد زیر بر حایض حرام است:

یکم ـ انجام عبادت‌هایی مانند نماز که باید با وضو، غسل یا تیمّم بجا آورده شود.

م « ۴۶۵ » اگر حایض یا زنی که از دید شرع، حایض شمرده می‌شود این عبادت‌ها را حتی با قصد رجا بجا آورد، گناه کرده است، ولی بجا آوردن عبادت‌هایی که وضو، غسل و تیمّم شرط انجام آن نیست؛ مانند: نماز میت، اشکال ندارد.

دوم ـ همهٔ مواردی که بر جنب حرام است.

این موارد در احکام جنابت آمده است.

سوم ـ نزدیکی کردن.

این امر هم برای مرد حرام است و هم برای زن؛ هرچند تنها به اندازهٔ ختنه‌گاه داخل شود و منی نیز بیرون نیاید و حتی اندازهٔ کم‌تر از ختنه‌گاه نیز نباید داخل شود.

م « ۴۶۶ » دخول از پشت حایض اگرچه مایهٔ آزار نباشد حتی در صورت رضایت زن نیز کراهت دارد و کفاره ندارد و در غیر زمان حیض با رضایت زن و آزار ندیدن وی مکروه است.

م « ۴۶۷ » نزدیکی با زن در روزهایی که از دید شرع حیض شمرده می‌شود جایز نیست. پس زنی که عادت معینی ندارد و بیش از ده روز خون می‌بیند و با توجه به حکمی که می‌آید روزهای عادت خویشان را حیض خود قرار می‌دهد، در زمان مدت مذکور، شوهر نمی‌تواند با او نزدیکی نماید.

کفارهٔ نزدیکی در زمان حیض

م « ۴۶۸ » اگر شمارهٔ روزهای حیض به سه بخش تقسیم شود و مرد در بخش نخست با زن خود از پیش دخول کند، لازم است به میزان هجده نخود طلا به

(۱۴۷)

مستحق کفّاره بدهد. چنان‌چه در بخش دوم جماع کند، نُه نخود و در بخش سوم باید چهار نخود و نیم بدهد؛ برای نمونه، زنی که شش روز خون حیض می‌بیند، اگر شوهر وی در شب یا روز نخست و دوم با او جماع کند، لازم است هجده نخود طلای ضرب خورده و در شب یا روز سوم و چهارم نُه نخود، و در شب یا روز پنجم و ششم باید چهار نخود و نیم به عنوان کفاره بدهد.

م « ۴۶۹ » بهره‌گیری‌ها و لذت‌های جنسی؛ مانند: بوسه، بازی و ملاعبه در هنگام حیض، اشکال ندارد و کفاره نیز نمی‌خواهد.

م « ۴۷۰ » اگر بهای طلا در هنگامی که نزدیکی کرده است با هنگامی که می‌خواهد آن را به مستمند به عنوان کفاره بدهد تفاوت کرده باشد، معیار، بهای هنگامی است که می‌خواهد آن را به مستمند بپردازد.

م « ۴۷۱ » اگر مرد در هنگام نزدیکی دریابد که همسر وی حایض شده است، باید بی‌درنگ از او جدا شود و دخول نداشته باشد و در غیر این صورت، گناه کرده و کفّاره نیز بر عهدهٔ اوست.

م « ۴۷۲ » هرگاه زن بگوید حایض است یا از حیض پاک شده، چنان‌چه دروغ نگوید و به دروغ بودن گفتهٔ وی اطمینان نداشته باشد، سخن او پذیرفته می‌شود.

م « ۴۷۳ » اگر زن در میان نماز حایض شود، نماز او باطل است و ادامه دادن آن اثری ندارد.

م « ۴۷۴ » اگر زن در میان نماز شک نماید که حایض شده یا نه، نماز او درست است، ولی اگر پس از نماز پی ببرد که در میان نماز حایض شده، نمازی که خوانده بوده باطل است و تفاوتی میان هیچ یک از نمازها نیست.

(۱۴۸)

غسل حیض

م « ۴۷۵ » پس از آن که زن از خون حیض پاک شد باید برای نماز، روزه، عبادت‌های دیگر و چیزهایی که با وضو، غسل یا تیمّم بجا آورده می‌شود، غسل کند و چگونگی و حکم غسل آن مانند غسل جنابت است و نیازی به وضو ندارد و اگر آب نیابد، تیمّم نماید.

م « ۴۷۶ » پس از آن که از خون حیض پاک شد؛ هرچند غسل نکرده باشد، طلاق دادن او درست است و نیز شوهر می‌تواند با او نزدیکی کند؛ اگرچه انجام آن پس از شست‌وشو و غسل بهتر است، و کارهای دیگری که در هنگام حیض بر او حرام است؛ مانند: ماندن در مسجد، مسّ خط قرآن، ورود به مسجد الحرام و مسجد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و نیز ورود به سایر مسجدها جز در هنگام گذر از آن، تا غسل نکند بر او حلال نمی‌شود.

قضای نماز و روزهٔ حایض

م « ۴۷۷ » نمازهای یومیه‌ای که زن در حال حیض نخوانده است قضا ندارد، ولی دیگر نمازها که بر دیگران هم واجب است؛ مانند: نماز آیات که در هنگام حیض نخوانده و نیز روزه‌های ماه رمضان را که در هنگام حیض نگرفته، بر او واجب است، ولی روزه‌هایی که به سبب نذر در وقت معین واجب شده و در هنگام حیض نگرفته است قضا ندارد.

م « ۴۷۸ » هرگاه وقت نماز برسد و بداند یا گمان داشته باشد که اگر نماز را به تأخیر بیندازد حایض می‌شود، باید نماز را بدون درنگ بخواند.

م « ۴۷۹ » اگر نماز را از آغاز وقت به اندازهٔ فراهم نمودن پیش‌زمینه‌های واجب تأخیر بیندازد و حایض شود، در صورتی که می‌توانسته است نماز را در وقت بخواند؛ هرچند به این صورت که پیش‌زمینه‌های آن؛ مانند: وضو گرفتن، غسل

(۱۴۹)

ساختن، تیمّم کردن، پاک بودن بدن یا لباس و یافتن جهت قبله را پیش از وقت فراهم نماید، قضای آن نماز بر او واجب است، ولی در تند و کند خواندن و چگونگی نماز و در اندازهٔ وقت برای فراهم کردن پیش‌زمینه‌ها و واجبات، حال عادی خود را ملاحظه نماید و آن را معیار قرار دهد. برای نمونه، زنی که مسافر نیست، اگر در آغاز ظهر نماز نخواند، قضای آن هنگامی واجب می‌شود که به اندازهٔ خواندن چهار رکعت نماز با فراهم کردن پیش‌زمینه‌ها از آغاز ظهر بگذرد و حایض شود.

م « ۴۸۰ » برای کسی که مسافر است گذشتن وقت به اندازهٔ خواندن دو رکعت، با فرض فراهم کردن پیش‌زمینه‌ها، برای واجب شدن قضا کافی است. البته، زمان فراهم کردن زمینه‌هایی را که ندارد ملاحظه کند؛ پس اگر به اندازهٔ فراهم آوردن پیش‌زمینه‌ها و خواندن یک نماز بگذرد و حایض شود قضا نمودن آن نماز واجب است و در صورتی که زمانی کم‌تر از آن در اختیار داشته باشد، قضای نماز از دست رفته واجب نیست.

پاک شدن در تنگی وقت

م « ۴۸۱ » اگر در پایان وقت نماز از خون پاک شود و به اندازهٔ غسل، وضو و پیش‌زمینه‌های دیگر نماز؛ مانند: فراهم کردن لباس یا پاک ساختن آن و خواندن یک رکعت نماز یا بیش‌تر، وقت داشته باشد، باید نماز را بخواند و اگر قضا شود، قضای آن را بجا آورد.

م « ۴۸۲ » اگر می‌توانسته است با فراهم آوردن پیش‌زمینه‌های مورد نیاز از پیش، نماز را در وقت بخواند، داشتن وقت نیز برای فراهم کردن آن‌ها پس از پاک شدن معیار نیست، بلکه ملاک وجوب نماز آن است که مانند کسانی که از روی ناچاری و عذر به شیوهٔ ویژه‌ای برای نمونه، با لباس نجس یا بدون لباس نماز می‌خوانند، بتواند نماز بخواند و اگر این اندازه نیز وقت نداشته باشد، نماز بر او واجب نیست.

(۱۵۰)

م « ۴۸۳ » اگر حایض پس از پاک شدن به اندازهٔ غسل نمودن وقت ندارد ولی می‌تواند با تیمّم، نماز را در وقت بخواند؛ آن نماز بر او واجب نیست.

م « ۴۸۴ » اگر حایض، پس از پاک شدن شک نماید که برای نماز وقت دارد یا نه، باید نماز را بخواند.

م « ۴۸۵ » اگر حایض با این گمان که به اندازهٔ فراهم کردن پیش‌زمینه‌های نماز و خواندن یک رکعت وقت ندارد، نماز نخواند و در آینده پی ببرد که وقت داشته است، باید قضای آن نماز را بجا آورد.

دسته‌بندی زن‌های حایض

م « ۴۸۶ » زن‌های حایض بر شش دسته‌اند:

یکم ـ صاحب عادت وقتی و عددی که دست‌کم دو ماه پشت سر هم در وقتی معین خون حیض می‌بیند و شمارهٔ روزهای حیض او در هر دو ماه یکسان است؛ برای نمونه، دو ماه پشت سر هم از آغاز تا هفتم ماه خون می‌بیند.

دوم ـ صاحب عادت وقتی؛ که دو ماه پشت سر هم در وقتی معین خون حیض می‌بیند ولی شمارهٔ روزهای حیض او در هر دو ماه یکسان نیست، برای نمونه، دو ماه پشت سر هم از آغاز ماه خون می‌بیند ولی ماه نخست در روز هفتم و ماه دوم در روز هشتم از خون پاک می‌شود.

سوم ـ صاحب عادت عددی که شمارهٔ روزهای حیض او دو ماه پی درپی به یک اندازه است ولی وقت دیدن آن دو خون یکی نیست، برای نمونه، ماه نخست از پنجم تا دهم و ماه دوم از دوازدهم تا هفدهم خون دیده است.

چهارم ـ مضطربه؛ زنی است که چند ماه خون دیده، ولی عادت معینی پیدا نکرده یا عادت وی به هم خورده و عادت تازه‌ای پیدا نکرده است.

(۱۵۱)

پنجم ـ مبتدئه؛ که برای نخستین بار خون می‌بیند.

ششم ـ ناسیه؛ که عادت خود را فراموش کرده است.

هر یک از دسته‌های یاد شده احکام ویژهٔ خود را دارند که در ادامه به ترتیب خواهد آمد.

نخست ـ صاحب عادت وقتی و عددی

این زن‌ها خود بر سه دسته‌اند:

الف ـ زنانی که دو ماه پشت سر هم، در وقت معین خون حیض می‌بینند و در وقت معین نیز پاک می‌شوند؛ برای نمونه، دو ماه پشت سر هم از آغاز ماه، خون می‌بینند و روز هفتم پاک می‌شوند که عادت این زنان از آغاز ماه تا هفتم است.

ب ـ زنانی که از خون پاک نمی‌شوند ولی دو ماه پشت سر هم، خونی که چند روز معین، برای نمونه، از آغاز ماه تا هشتم آن می‌بینند نشانه‌های حیض را دارد؛ یعنی غلیظ، سیاه، سرخ تیره و گرم است و با فشار و سوزش بیرون می‌آید و خون روزهای دیگر آن‌ها نشانه‌های استحاضه را دارد؛ یعنی: زرد یا قرمز روشن است. عادت این زن‌ها از آغاز ماه تا هشتم است.

ج ـ زن‌هایی که دو ماه پشت سر هم، در وقت معین خون حیض می‌بینند و پس از آن که سه روز یا بیش‌تر خون دیدند، یک روز یا بیش‌تر پاک می‌شوند و دوباره خون می‌بینند و همهٔ روزهایی که خون دیده‌اند با روزهای میان آن که پاک بوده‌اند از ده روز بیش‌تر نمی‌شود و در هر دو ماه، همهٔ روزهایی که خون دیده و در میان آن پاک شده‌اند در مجموع به یک اندازه است. عادت این زن‌ها به اندازهٔ همهٔ روزهایی است که خون دیده و در میان آن پاک بوده‌اند و لازم نیست روزهایی که در میان پاک بوده‌اند در هر دو ماه به یک اندازه و به یک ترتیب باشد. برای نمونه، اگر در ماه نخست از روز نخست ماه تا سوم خون ببینند و دو یا سه روز پاک شوند و

(۱۵۲)

دوباره سه یا چهار روز خون ببینند و در ماه دوم؛ پس از آن که سه روز خون دیدند، سه روز یا کم‌تر یا بیش‌تر پاک شوند و دوباره خون ببینند و روی هم از ده روز بیش‌تر نشود؛ در هر دو صورت، همهٔ ده روز حیض است و عادت آنان ده روز می‌باشد.

م « ۴۸۷ » اگر صاحب عادت وقتی و عددی در هنگام عادت، دو یا سه روز جلوتر یا دو یا سه روز عقب‌تر خون ببیند؛ به‌گونه‌ای که بگویند عادتش جلو یا عقب افتاده است، هرچند آن خون نشانه‌های حیض را نداشته باشد، لازم است برابر احکامی که برای زن حایض گفته شد رفتار نماید.

م « ۴۸۸ » زنی که عادت دارد سه روز یا بیش‌تر خون ببیند و پاک شود و دوباره خون ببیند، در صورتی که فاصلهٔ میان دو خون کم‌تر از ده روز باشد و همهٔ روزهایی را که خون دیده است بیش از ده روز نباشد، همهٔ آن را حیض قرار دهد و اگر دیدن خون بیش از ده روز باشد، خونی که در عادت دیده است حیض و غیر از آن را استحاضه بداند. اگر هیچ کدام از دو خون دیده شده در عادت نباشد، خونی را که ویژگی‌های حیض دارد حیض بداند و دیگری را استحاضه قرار دهد و در صورتی که هر دو ویژگی‌های حیض را داشته باشد تا ده روز را حیض بداند و پس از آن را استحاضه قرار دهد.

م « ۴۸۹ » اگر صاحب عادت وقتی و عددی در هنگام عادت خون نبیند و در غیر آن، برابر شمارهٔ روزهای حیض خود با نشانه‌های حیض خون ببیند، همان را حیض قرار دهد؛ خواه پیش از وقت عادت خون دیده باشد یا پس از آن و اگر نشانه‌های حیض را نداشته باشد تا سه روز همهٔ کارهایی را که بر حایض حرام است رها کند تا روشن شود که خون حیض است یا نه، و در صورتی که خون دیده شده حیض نباشد، لازم است برابر با احکام استحاضه رفتار نماید و عبادت‌های بجا نیاورده را قضا کند.

(۱۵۳)

دوم ـ صاحب عادت وقتی

م « ۴۹۰ » زن‌هایی که عادت وقتی دارند و آغاز عادت آن‌ها معین است، سه دسته هستند:

یکم ـ زنانی که دو ماه پشت سر هم در هنگام معینی خون حیض می‌بینند و پس از چند روز پاک می‌شوند ولی شمارهٔ روزهای آن در هر دو ماه یک اندازه نیست؛ مانند آن که دو ماه پشت سر هم از روز آغاز ماه خون می‌بینند ولی ماه نخست، روز هفتم و ماه دوم، روز هشتم از خون پاک می‌شوند، که در این صورت، باید روز نخست ماه را هنگام حیض خود قرار دهند.

دوم ـ زنانی که از خون پاک نمی‌شوند ولی دو ماه پشت سر هم در وقت معینی، دست‌کم سه روز، خون آن‌ها نشانه‌های حیض را دارد و دیگر خون‌های وی نشانه‌ای از حیض ندارد و نیز شمارهٔ روزهایی که خون دیده شده در آن نشانهٔ حیض را دارد، در هر دو ماه به یک اندازه نیست؛ مانند آن که خون در ماه نخست، از آغاز تا هفتم، و در ماه دوم از آغاز تا هشتم، نشانه‌های حیض را دارد و خون‌های دیگر نشانه‌های حیض را ندارد، باید روز نخست ماه را روز نخست حیض خود قرار دهد.

سوم ـ زنی که دو ماه پی درپی در وقتی معین، سه روز یا بیش‌تر خون حیض می‌بیند و بعد پاک می‌شود و دوباره خون می‌بیند و همهٔ روزهایی که خون دیده و روزهایی که در میان آن پاک بوده است از ده روز بیش‌تر نمی‌شود، ولی در ماه دوم روزهایی که خون دیده با روزهایی که پاک بوده است کم‌تر یا بیش‌تر از روزهای ماه نخست باشد نیز باید اولین روز ماه را روز نخست حیض خود قرار دهد.

م « ۴۹۱ » اگر صاحب عادت وقتی در هنگام عادت خود دو یا سه روز پیش از عادت و یا دو یا سه روز پس از عادت خون ببیند؛ به‌گونه‌ای که بگویند حیض را

(۱۵۴)

جلو یا عقب انداخته؛ هرچند آن خون نشانه‌های حیض را نداشته باشد، لازم است برابر احکامی که برای زن‌های حایض گفته شد رفتار نماید و اگر در آینده بداند که حیض نبوده است؛ برای نمونه، پیش از سه روز پاک شود، عبادت‌هایی را که بجا نیاورده است، قضا نماید.

م « ۴۹۲ » زنی که عادت وقتی دارد و شمارهٔ روزهای او به یک اندازه نیست؛ چنان‌چه خونی ببیند که تنها بخشی از آن، نشانه‌های حیض را دارد، در صورتی که کم‌تر از سه روز و بیش از ده روز نباشد، آن را حیض و بخش دیگری که نشانه‌های حیض را ندارد استحاضه قرار دهد و چنان‌چه به هنگام عادت خود خون ببیند، لازم نیست نشانه‌های حیض را داشته باشد؛ برای نمونه، اگر در هنگام عادت خود سه روز خون ببیند؛ هرچند نشانه‌های حیض را نداشته باشد، حیض است.

م « ۴۹۳ » اگر صاحب عادت وقتی، بیش از ده روز خون ببیند و نتواند حیض را از روی نشانه‌های آن تشخیص دهد، شمارهٔ عادت خویشان خود را ملاک حیض قرار دهد؛ خواه پدری باشند یا مادری، زنده باشند یا مرده، ولی هنگامی می‌تواند عادت آنان را ملاک حیض خود قرار دهد که شمارهٔ روزهای حیض در همهٔ آنان یکسان باشد و در صورتی که شمارهٔ آن یکسان نباشد؛ برای نمونه، عادت برخی پنج روز و عادت برخی دیگر هفت روز باشد، نمی‌تواند عادت آنان را ملاک حیض خود قرار دهد، مگر آن که شمارهٔ کسانی که عادت آنان با دیگران تفاوت دارد به‌اندازه‌ای کم باشد که در برابر آنان که عادتشان یکسان است به‌شمار نیایند که در این صورت، عادت مربوط به بیش‌تر آنان را ملاک حیض خود قرار می‌دهد.

م « ۴۹۴ » اگر به‌گونه‌ای میان یا پایان عادت خود را می‌داند و خون او بیش از ده روز باشد، باید هفت روز را به‌گونه‌ای قرار دهد که پایان یا میان این هفت روز با آن هنگام هماهنگ باشد.

(۱۵۵)

سوم ـ صاحب عادت عددی

م « ۴۹۵ » زن‌هایی که عادت عددی دارند خود بر سه دسته‌اند:

الف ـ زنی که شمارهٔ روزهای حیض او دو ماه پی درپی به یک اندازه است، ولی زمان خون دیدن او یکی نیست، در این صورت، هرچند روزی را که خون دیده است عادت او می‌باشد. برای نمونه، اگر ماه نخست از روز نخست تا پنجم و ماه دوم از یازدهم تا پانزدهم خون ببیند، عادت او پنج روز می‌باشد.

ب ـ زنی که از خون پاک نمی‌شود ولی خونی که در طول دو ماه، چند روز پی درپی می‌بیند، نشانهٔ حیض و روزهای دیگر، نشانهٔ استحاضه را دارد و شمارهٔ روزهایی که در آن خون را با نشانهٔ حیض می‌بیند؛ در هر دو ماه یک اندازه است ولی وقت آن یکی نیست، در این صورت، هرچند روزی را که خون او نشانهٔ حیض دارد، عدد عادت خود قرار می‌دهد. برای نمونه، اگر خون او یک ماه، از آغاز ماه تا پنجم و ماه آینده از یازدهم تا پانزدهم دارای نشانهٔ حیض است و روزهای دیگر، نشانهٔ استحاضه را دارد عادت او پنج روز می‌باشد.

ج ـ زنی که در دو ماه پی درپی، سه روز یا بیش‌تر خون ببیند و یک روز یا بیش‌تر پاک شود و دوباره خون ببیند و هنگام خون دیدن او در ماه نخست با ماه دوم فرق داشته باشد، در صورتی که همهٔ روزهایی که خون دیده و روزهایی که در میان آن‌ها پاک بوده است بیش از ده روز نباشد و شمارهٔ روزهایی که خون دیده نیز یکسان باشد، همهٔ روزهایی که خون دیده با روزهای میان آن که پاک بوده است روزهای عادت حیض او شمرده می‌شود و لازم نیست روزهایی که در میان آن‌ها پاک بوده است در هر دو ماه به یک اندازه باشد، مانند آن که اگر ماه نخست از روز نخست تا سوم خون ببیند و دو روز پاک شود و دوباره سه روز خون ببیند و ماه دوم از یازدهم تا سیزدهم خون ببیند و دو روز یا بیش‌تر یا کم‌تر پاک شود و دوباره سه

(۱۵۶)

روز خون ببیند و در مجموع خونی که دیده است از هشت روز بیش‌تر نشود، عادت او هشت روز می‌باشد.

م « ۴۹۶ » اگر دو ماه پشت سر هم خون حیض ببیند و در مدتی کم‌تر از ده روز پاک شود و دوباره خون ببیند و هنگام خون دیدن او در دو ماه فرق داشته باشد و همهٔ خون‌هایی که دیده، بدون در نظر گرفتن زمانی که پاک بوده است، در هر دو ماه یکسان باشد و نیز نشانه‌های حیض را داشته باشد، همهٔ خون‌هایی که دیده است شمارهٔ عادت او شمرده می‌شود و لازم نیست روزهایی که در میان آن‌ها پاک بوده است در هر دو ماه یکسان باشد. برای نمونه، اگر ماه نخست، از روز نخست تا سوم خون ببیند و دو روز پاک شود و سپس سه روز خون ببیند، و ماه دوم، روز یازدهم و دوازدهم خون ببیند و چهار روز پاک شود و سپس چهار روز خون ببیند، عادت او شش روز می‌باشد. هم‌چنین است اگر در یکی از دو ماه به صورت پیوسته خون ببیند و در ماه دیگر به همان اندازه به‌صورت ناپیوسته خون ببیند و هنگام خون دیدن او در این دو ماه یکسان نباشد.

م « ۴۹۷ » اگر صاحب عادت عددی کم‌تر یا بیش از شمارهٔ عادت خود خون ببیند که زمان آن بیش از ده روز نباشد، باید همهٔ آن را حیض قرار دهد و اگر بیش از شمارهٔ عادت خود خون ببیند و بیش از ده روز باشد، در صورتی که نشانهٔ همهٔ خون‌هایی که دیده است یکسان باشد، باید خود را از هنگام خون دیدن به شمارهٔ روزهای عادتش حایض بداند و روزهای دیگر را استحاضه قرار دهد.

چهارم ـ مُضطربه

به زنی که چند ماه خون دیده ولی عادت معینی نیافته یا عادت خود را از دست داده و عادت تازه‌ای از جهت وقت یا عدد پیدا نکرده است مضطربه گفته می‌شود.

م « ۴۹۸ » اگر مضطربه بیش‌تر از ده روز خون ببیند و نشانهٔ همهٔ خون‌هایی که دیده است یکسان باشد، در صورتی که عادت خویشان او هفت روز است لازم

(۱۵۷)

است هفت روز را حیض و روزهای دیگر را استحاضه قرار دهد و اگر عادت خویشان وی کم‌تر از هفت روز یا بیش‌تر است باید همان را حیض قرار دهد.

م « ۴۹۹ » اگر مضطربه ده روز یا کم‌تر خون ببیند، باید همهٔ آن را حیض بداند و اگر بیش از ده روز خون ببیند، در صورتی که برخی از آن، نشانه‌های حیض را داشته باشد و از سه روز کم‌تر و از ده روز بیش‌تر نباشد، همان زمان، حیض او شمرده می‌شود و اگر نشانهٔ همهٔ خونی که می‌بیند یکسان باشد، باید برابر عادت خویشاوندان خود رفتار کند و در صورتی که عادت آن‌ها گوناگون است، باید عادت خود را هفت روز قرار دهد.

پنجم ـ مُبتدِئه

«مبتدئه» زنی است که برای نخستین بار خون می‌بیند.

م « ۵۰۰ » اگر مبتدئه ده روز یا کم‌تر خون ببیند، همهٔ آن را حیض قرار دهد و اگر بیش از ده روز خون ببیند و همهٔ خون‌هایی که دیده است نشانه‌های حیض را داشته باشد، عادت خویشان خود را به‌گونه‌ای که در مضطربه گفته شد، ملاک حیض خود قرار دهد و روزهای دیگر را استحاضه بداند و اگر خویشی ندارد یا عادت خویشان وی مختلف است باید هفت روز از هر ماه را حیض و روزهای دیگر را استحاضه قرار دهد و در ماه‌های آینده نیز به همین‌گونه عمل کند.

م « ۵۰۱ » اگر مبتدئه بیش از ده روز خونی ببیند که چند روز آن نشانهٔ حیض و چند روز دیگر نشانهٔ استحاضه دارد، در صورتی که خونی که نشانهٔ حیض دارد کم‌تر از سه روز و بیش از ده روز نباشد، همهٔ آن را حیض بداند.

م « ۵۰۲ » اگر خونی که مبتدئه دیده است کم‌تر از سه روز باشد، باید خونی را که نشانهٔ حیض دارد حیض قرار دهد و روزهای دیگر را با عادت خویشان خود بسنجد. هم‌چنین است اگر آن‌چه نشانهٔ حیض دارد بیش از ده روز باشد، که در

(۱۵۸)

این صورت، شمارهٔ عادت خویشاوندان خود را حیض و روزهای دیگر را استحاضه قرار دهد.

م « ۵۰۳ » اگر مبتدئه پیش از گذشتن ده روز از خونی که نشانهٔ حیض دارد دوباره خونی ببیند که آن هم نشانهٔ حیض دارد. برای نمونه، پنج روز خون سیاه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند، از آغاز، خون نخست را که نشانهٔ حیض دارد حیض بداند و شمارهٔ آن را با خویشاوندان خود بسنجد و روزهای مانده را استحاضه قرار دهد و اگر همهٔ خون‌هایی که نشانهٔ حیض دارد بیش‌تر از ده روز باشد، به اندازهٔ ده روز از خون‌هایی را که نشانهٔ حیض دارد حیض بشمارد و روزهای دیگر را استحاضه قرار دهد.

ششم ـ ناسیه

م « ۵۰۴ » ناسیه زنی است که صاحب عادت عددی بوده و عدد عادت خود را فراموش کرده است.

م « ۵۰۵ » اگر ناسیه خونی ببیند که کم‌تر از سه روز و بیش از ده روز نباشد، باید همهٔ آن خون را حیض قرار دهد و اگر خون دیده شده بیش از ده روز باشد، لازم است روزهایی را که خون او نشانهٔ حیض دارد، حیض و روزهای دیگر را استحاضه به شمار آورد.

م « ۵۰۶ » اگر نتواند حیض را از روی نشانه‌های آن تشخیص دهد، باید هفت روز نخست را حیض و روزهای دیگر را استحاضه به شمار آورد، مگر این که بداند در روزهای نخست حیض نمی‌شده است، در این صورت، روزهای آینده را حیض به شمار آورد، و اگر اطمینان یابد که روزهای عادت وی مانند خویشان اوست، باید برابر عادت آنان رفتار نماید.

(۱۵۹)

دیگر مسایل حیض

م « ۵۰۷ » اگر مبتدئه یا مضطربه یا ناسیه یا صاحب عادت عددی خونی ببیند که نشانه‌های حیض دارد، باید نماز را رها کند و برابر وظایف حایض رفتار نماید و چنان‌چه در آینده بداند حیض نبوده، باید نمازهایی را که بجا نیاورده است قضا نماید.

م « ۵۰۸ » اگر زن، پیش از ده روز پاک شود و بداند که درون وی خون نیست، باید برای انجام عبادت‌های خود غسل کند، ولی در صورتی که گمان داشته باشد که پیش از پایان ده روز دوباره خون می‌بیند، باید برابر احکام ویژهٔ حایض رفتار کند و غسل ننماید.

م « ۵۰۹ » اگر به گمان این که حیض نیست چند روز عبادت کند و در آینده بداند که در آن روزها حیض بوده، عبادت‌های انجام گرفته باطل است و در صورتی که در آن مدت، روزه بر او واجب بوده است، باید آن را نیز قضا نماید.

دیگر احکام مربوط به زن‌های حایض در رسالهٔ تفصیلی آمده است.

(۱۶۰)

نفاس

از هنگامی که نخستین بخش جنین از رحم مادر بیرون می‌آید تا ده روز، هر خونی که زن می‌بیند نفاس است. زن را در هنگام نفاس «نفسا» می‌گویند.

م « ۵۱۰ » خونی که زن پیش از بیرون آمدن نخستین بخش جنین می‌بیند نفاس نیست.

م « ۵۱۱ » لازم نیست آفرینش جنین تمام شده باشد بلکه اگر خون بسته‌ای هم از رحم زن بیرون آید و خود زن بداند که اگر در رحم می‌ماند به انسان تبدیل می‌شد، خونی که به همراه آن تا ده روز آینده می‌بیند خون نفاس به‌شمار می‌آید.

م « ۵۱۲ » خون نفاس می‌تواند تنها یک لحظه باشد ولی بیش از ده روز نیست و آغاز شمارش ده روز از آغاز زایمان است.

کارهایی که بر نفسا حرام است

م « ۵۱۳ » ماندن و رفتن در مسجد و به مسجد الحرام و مسجد پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و نیز گذر کردن از مساجد دیگر و تماس بدن با خط قرآن کریم و کارهای دیگری که بر حایض حرام است بر نفسا (صاحب نفاس) نیز حرام است و آن‌چه بر حایض واجب، مستحب یا مکروه است، بر نفسا نیز واجب، مستحب یا مکروه می‌باشد.

(۱۶۱)

م « ۵۱۴ » طلاق دادن زن در هنگام نفاس، باطل و نزدیکی کردن با او حرام است و اگر شوهر وی با او نزدیکی کند، برابر با حکمی که دربارهٔ حیض گفته شد باید کفّاره بدهد.

غسل نفاس

م « ۵۱۵ » وقتی زن از خون نفاس پاک شد باید غسل کند و عبادت‌های خود را بجا آورد و اگر پیش از گذشتن ده روز از زایمان، دوباره خون ببیند؛ خواه یک بار باشد یا بیش‌تر، در صورتی که مجموع روزهایی که خون دیده با روزهایی که در میان آن‌ها پاک بوده است ده روز یا کم‌تر از ده روز باشد، همهٔ آن نفاس به‌شمار می‌آید.

م « ۵۱۶ » اگر زن از خون نفاس پاک شود و احتمال دهد که در درون، خون هست، باید مانند زن حایض، کمی پنبه درون مهبل قرار داده و کمی صبر نماید و در صورتی که پاک بود برای عبادت‌های خود غسل کند.

م « ۵۱۷ » اگر خون نفاس از ده روز بگذرد، چنان‌چه زن در حیض عادت دارد، به اندازهٔ روزهای عادت در حیض، خود را نفسا و روزهای دیگر را استحاضه بداند.

م « ۵۱۸ » اگر زن عادت ندارد، باید تا ده روز را نفاس و روزهای دیگر را استحاضه قرار دهد.

م « ۵۱۹ » زنی که عادت حیض وی کم‌تر از ده روز است اگر پس از زایمان، بیش از روزهای عادت خود خون ببیند، لازم است خونِ دیده شده را به اندازهٔ روزهای عادت، نفاس به‌شمار آورد.

م « ۵۲۰ » پس از گذشتن ده روز اگر خونی که می‌بیند در روزهای عادت وی باشد؛ خواه نشانه‌های حیض را داشته باشد یا نداشته باشد، آن را حیض بداند و اگر در روزهای عادت نباشد؛ هرچند نشانه‌های حیض را داشته باشد، آن را استحاضه قرار دهد.

(۱۶۲)

م « ۵۲۱ » اگر خونی که پس از گذشت ده روز می‌بیند در روزهای عادت وی قرار نگیرد و یا نشانه‌های حیض را نداشته باشد؛ هرچند این مدت یک ماه یا بیش‌تر به درازا بکشد، خون دیده شده استحاضه است.

(۱۶۳)

(۱۶۴)

استحاضه

خون‌هایی که جز حیض، نفاس، زخم و دمل است و از رحم بیرون می‌آید خون استحاضه به شمار می‌آید و زن در این هنگام، مستحاضه نامیده می‌شود.

نشانه‌ها و اقسام استحاضه

م « ۵۲۲ » خون استحاضه بیش‌تر قرمز یا زرد، روشن، رقیق و سرد است و بدون فشار و سوزش بیرون می‌آید، ولی گاهی سیاه یا سرخ تیره، گرم و غلیظ است و با فشار و سوزش بیرون می‌آید.

م « ۵۲۳ » استحاضه بر سه گونه است: قلیله، متوسطه و کثیره.

در استحاضهٔ قلیله، خون در نوار بهداشتی که زن استفاده می‌کند فرو نمی‌رود و از سوی دیگر آن آشکار نمی‌شود و تنها روی آن را آلوده می‌کند.

استحاضهٔ متوسطه آن است که خون در نوار فرو رود؛ هرچند در یک گوشهٔ آن باشد، ولی در این نوار که زن‌ها برای جلوگیری از خون استفاده می‌کنند، روان نمی‌شود.

استحاضهٔ کثیره آن است که خون در نوار بهداشتی روان گردد.

(۱۶۵)

احکام استحاضه

م « ۵۲۴ » بر زن مستحاضه ـ از هر گونه‌ای که باشد ـ واجب است برای هر نماز، روی فرج را اگر خون به آن رسیده است آب بکشد و نوار بهداشتی را اگر نجس شده است تغییر دهد.

م « ۵۲۵ » در استحاضهٔ قلیله لازم است زن برای هر نماز، تنها یک وضو بگیرد.

م « ۵۲۶ » اگر پیش از نماز یا در میان نماز، خون استحاضه قلیله به متوسطه تغییر یابد، لازم است نماز را رها سازد و برای آن غسل کند.

م « ۵۲۷ » در استحاضهٔ متوسطه اگر پیش از نماز صبح غسل نماید، باید تا صبح روز دیگر برای هر نماز، کارهای استحاضهٔ قلیله را ـ که در مسألهٔ پیش گفته شد ـ انجام دهد؛ یعنی برای هر نماز وضو بگیرد، و اگر به عمد یا از روی فراموشی غسل نکند، لازم است برای نماز ظهر و عصر غسل کند، و اگر برای آن هم غسل نکند، پیش از نماز مغرب و عشا غسل نماید و نوار بهداشتی را ـ اگر به خون آلوده شده است ـ تغییر دهد و هم‌چنین ظاهر فرج را اگر نجس شده است آب بکشد و برای هر نماز وضو بگیرد.

م « ۵۲۸ » در استحاضهٔ کثیره، افزون بر کارهای استحاضهٔ متوسطه ـ که در مسألهٔ پیش گفته شد ـ باید برای هر نماز، پنبه یا نوار را ـ اگر آلوده به خون شده است ـ عوض کند و یک غسل برای نماز صبح و یک غسل برای نماز ظهر و عصر و یک غسل برای نماز مغرب و عشا انجام دهد و برای هر نماز، یک وضو نیز بگیرد و اگر در میان نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا به‌گونهٔ نامعمول فاصله اندازد، باید برای نماز بعدی نیز یک وضو بگیرد.

م « ۵۲۹ » اگر خون استحاضه پیش از وقت نماز بیاید و سپس بند آید؛ هرچند برای آن خون، وضو و غسل انجام داده باشد، باید پس از رسیدن وقت نماز، برای آن نماز وضو و غسل را انجام دهد؛ هرچند در آن هنگام مستحاضه نباشد.

(۱۶۶)

م « ۵۳۰ » در مستحاضهٔ متوسطه و کثیره باید ابتدا غسل کند و سپس وضو بگیرد.

م « ۵۳۱ » در همهٔ مواردی که غسل بر زن واجب می‌شود اگر دوباره غسل نمودن برای او زیان یا مرارت و سختی دارد و رنج‌آور می‌باشد، می‌تواند به‌جای هر غسل، تنها تیمم نماید.

غسل شرعی را می‌توان با کم‌ترین آب و آسان‌ترین شیوه انجام داد و غسل‌های معمول در این زمان، به آب‌تنی، بازی، عادت و وسواس شباهت بیش‌تری دارد تا به غسل شرعی.

م « ۵۳۲ » اگر مستحاضهٔ کثیره یا متوسطه پیش از رسیدن وقت نماز به نیت نماز گزاردن غسل کند، غسل باطل است، بلکه اگر نزدیک اذان صبح برای نماز شب غسل کند و نماز شب را بخواند، باید پس از رسیدن وقت نماز صبح، دوباره غسل و وضو را انجام دهد، ولی اگر بخواهد نماز شب را به همراه نماز صبح بخواند، غسل کردن پیش از وقت نماز صبح اشکال ندارد.

م « ۵۳۳ » زن مستحاضه از هرگونه‌ای که باشد، باید برای نمازهای غیر یومیه نیز وضو بگیرد و اگر استحاضهٔ کثیره باشد، برای هر نماز، غسل نیز بنماید و چنان‌چه بخواهد نمازی را که خوانده است برای احتیاط دوباره بخواند یا بخواهد نمازی را که تنها خوانده است به جماعت بخواند، باید همهٔ کارهایی را که برای استحاضه گفته شده است انجام دهد.

م « ۵۳۴ » مستحاضه باید برای هر یک از نمازهای مستحبی یک وضو بگیرد و در کثیره، یک غسل جداگانه نیز انجام دهد، مگر در نماز شب که با یک وضو یا یک غسل می‌تواند یازده رکعت نماز و دعاهای آن را بخواند.

م « ۵۳۵ » خواندن نماز احتیاط، سجدهٔ سهو، سجده و تشهد فراموش شده در صورتی که بی‌درنگ پس از نماز بجا آورده شود نیازی به غسل و وضو ندارد.

(۱۶۷)

م « ۵۳۶ » اگر در زن مستحاضه آمدن خون قطع گردد و دیگر خون نبیند، تنها برای خواندن نخستین نماز باید کارهای استحاضه را انجام دهد، و برای انجام نمازهای آینده، کارهای گذشته لازم نیست.

م « ۵۳۷ » اگر زن نتواند پی ببرد که استحاضهٔ وی از کدام گونه است و حالت پیشین خود را می‌داند، باید برابر آن رفتار نماید و در صورتی که نمی‌داند، اگر در تمام موارد آن به احکام استحاضهٔ کم‌تر عمل نماید، کافی است؛ یعنی اگر نمی‌داند استحاضهٔ او قلیله است یا متوسطه، تنها انجام کارهای استحاضهٔ قلیله بسنده می‌باشد و اگر نمی‌داند متوسطه است یا کثیره، کافی است کارهای استحاضهٔ متوسطه را انجام دهد و در شک میان قلیله و متوسطه یا متوسطه و کثیره، برابر با وظیفهٔ کم‌تر رفتار نماید.

م « ۵۳۸ » اگر خون استحاضه در درون باشد و بیرون نیاید، وضو و غسلی که زن داشته است باطل نمی‌شود و جابه‌جایی تنها و حرکت درونی تکلیف نمی‌آورد، ولی اگر خون بیرون بیاید؛ هرچند کم باشد، وضو و غسل را باطل می‌کند و زن مستحاضه باید برابر وظایفی که پیش‌تر گفته شد رفتار نماید.

م « ۵۳۹ » مستحاضه تا هنگامی که اطمینان دارد خون بیرون نمی‌آید می‌تواند خواندن نماز را به تأخیر بیندازد.

م « ۵۴۰ » اگر مستحاضه بداند که پیش از گذشتن وقت، به کلی پاک می‌شود یا به اندازهٔ خواندن نماز، خون بند می‌آید، لازم است صبر کند و هنگامی که پاک می‌گردد نماز بخواند.

م « ۵۴۱ » مستحاضهٔ کثیره یا متوسطه باید وقتی که به‌کلی از خون پاک شد غسل کند، ولی اگر بداند از هنگامی که برای نماز پیش سرگرم غسل شده بود دیگر در درون نیز خون نیامده است، لازم نیست دوباره غسل کند و در غیر این صورت، باید غسل نماید.

(۱۶۸)

م « ۵۴۲ » مستحاضهٔ قلیله، پس از وضو و مستحاضهٔ کثیره و متوسطه پس از غسل و وضو ـ در صورتی که خون به‌صورت کلی بند نیامده باشد ـ باید بی‌درنگ و به گونهٔ عادی، به نماز بپردازد و آن را به تأخیر نیندازد، مگر از روی ناچاری؛ ولی آوردن اذان و اقامه و خواندن دعاهای پیش از نماز که استحباب آن دانسته شده است و هم‌چنین انتظار جماعت به اندازهٔ عادی، اشکال ندارد و نیز می‌تواند کارهای مستحب؛ مانند: قنوت و جز آن را بجا آورد؛ چنان‌که می‌تواند بخشی از تعقیبات نماز را بجا آورد و بی‌درنگ به نماز دیگر مشغول شود؛ به‌گونه‌ای که بگویند دو نماز را با هم خوانده است.

م « ۵۴۳ » اگر زن مستحاضه که هنوز خون وی به‌صورت کامل بند نیامده است میان غسل و نماز یا میان وضو و نماز، فاصلهٔ زیادی بیندازد، باید دوباره غسل کند، ولی اگر در این میان خون وارد فضای مهبل نشود، نیازی به غسل نیست.

استحاضهٔ روان

م « ۵۴۴ » اگر خون استحاضهٔ زن روان باشد و بند نیاید؛ چنان‌چه برای او زیانی نداشته باشد، لازم است پیش از غسل و پس از آن از بیرون آمدن خون به‌وسیلهٔ پنبه جلوگیری کند؛ ولی اگر همیشه روان نیست، تنها پس از وضو و غسل از بیرون آمدن آن جلوگیری نماید و چنان‌چه کوتاهی کند و خون بیرون آید، باید دوباره غسل کند و وضو بگیرد و اگر نماز نیز خوانده است، دوباره آن را بخواند و چنان‌چه جلوگیری از آن، زیان یا سختی فراوان داشته باشد، تکلیفی ندارد.

م « ۵۴۵ » اگر در میان نماز، خون بند آید و مستحاضه نداند که از درون نیز بند آمده است یا نه، چنان‌چه پس از نماز پی ببرد که خون از درون بند آمده است، وضو، غسل و نماز را دوباره بجا آورد.

م « ۵۴۶ » اگر پیش از هر نماز، خون مستحاضهٔ کثیره یا متوسطه بند آید و دوباره روان گردد، باید برای هر نماز، یک غسل بجا آورد، ولی اگر خون پس از

(۱۶۹)

غسل و پیش از نماز بند آید، در صورتی که وقت تنگ است و نتواند غسل کند و نماز را در وقت بخواند می‌تواند با همان غسل، نماز را بخواند. حکم وضو نیز همین‌گونه است.

م « ۵۴۷ » اگر استحاضهٔ کثیره به متوسطه تبدیل شود، برای نماز نخست برابر کثیره و برای نمازهای آینده برابر متوسطه رفتار می‌نماید. برای نمونه، اگر پیش از نماز ظهر، استحاضهٔ کثیره به متوسطه تبدیل شود، برای خواندن نماز ظهر وضو بگیرد و غسل نیز کند، ولی برای گزاردن نماز عصر، مغرب و عشا، تنها وضو بگیرد.

م « ۵۴۸ » اگر استحاضهٔ کثیره به قلیله تبدیل شود، باید برای نماز نخست، احکام کثیره و برای نمازهای دیگر احکام قلیله را انجام دهد.

م « ۵۴۹ » اگر استحاضهٔ متوسطه قلیله گردد، لازم است برای نماز نخست، برابر با احکام متوسطه و برای نمازهای دیگر، برابر با احکام قلیله رفتار کند.

تیمم در تنگی وقت

م « ۵۵۰ » اگر مستحاضه برای هیچ کدام از غسل و وضو وقت ندارد، باید دو تیمّم کند: یکی به‌جای غسل و دیگری به‌جای وضو، و اگر تنها برای یکی از آن دو وقت دارد، باید آن را بجا آورد و به‌جای دیگری تیمّم کند و اگر به‌کلی برای تیمّم نیز وقت ندارد، نماز را بدون تیمم بجا آورد و لازم نیست نماز را دوباره بخواند.

م « ۵۵۱ » اگر برای گزاردن نماز ظهر غسل نکند و تنها به اندازهٔ نماز عصر وقت داشته باشد، باید برای نماز عصر غسل نماید و در صورتی که برای نماز عصر نیز غسل نکند، برای نماز مغرب غسل می‌نماید و اگر برای آن نیز غسل نکند و تنها به اندازهٔ نماز عشا وقت داشته باشد، برای عشا غسل نماید.

(۱۷۰)

احکام تکمیلی مستحاضه

م « ۵۵۲ » مستحاضه‌ای که روزه است لازم نیست از بیرون آمدن خون جلوگیری نماید.

م « ۵۵۳ » لازم است مستحاضه، روزهٔ ماه رمضان را بگیرد و روزهٔ او در صورتی درست است که غسل‌هایی را که برای نماز گزاردن بر وی واجب می‌شود انجام دهد و به عنوان مثال، غسل نماز مغرب و عشای شبی را که در فردای آن می‌خواهد روزه بگیرد نیز بجا آورد.

م « ۵۵۴ » اگر برای نماز مغرب و عشا غسل نکند ولی پیش از اذان صبح به قصد خواند نماز شب غسل کند و در روز نیز غسل‌هایی را انجام دهد که برای نماز گزاردن واجب است، روزهٔ او درست است.

م « ۵۵۵ » اگر روزه‌دار پس از نماز ظهر و عصر مستحاضه شود، لازم نیست برای روزهٔ آن روز غسل نماید.

م « ۵۵۶ » اگر مستحاضه، یکی از کارهای واجب را؛ هرچند عوض کردن پنبه و نوار بهداشتی باشد، انجام ندهد، نماز وی باطل است.

م « ۵۵۷ » اگر مستحاضهٔ قلیله یا متوسطه بخواهد کاری غیر از نماز را انجام دهد که به وضو ساختن نیاز دارد؛ برای نمونه، بخواهد با خط قرآن تماس داشته باشد، در صورتی که پس از پایان نماز است، باید دوباره وضو بگیرد، و با وضویی که برای نماز ساخته است نمی‌تواند آن کار را انجام دهد.

م « ۵۵۸ » زن مستحاضه می‌تواند وارد مسجد مکه و مدینه شود یا در مسجدهای دیگر بماند یا سوره‌ای بخواند که سجدهٔ واجب دارد یا نزدیکی نماید، ولی مستحب است غسل‌هایی را که به سبب استحاضه واجب شده است انجام دهد.

(۱۷۱)

م « ۵۵۹ » اگر بخواهد در استحاضهٔ کثیره یا متوسطه، پیش از وقت نماز با خط قرآن کریم تماس داشته باشد یا بخواهد نزدیکی نماید، باید غسل کند و وضو نیز بگیرد.

م « ۵۶۰ » گزاردن نماز آیات بر مستحاضه نیز واجب است و برای انجام آن باید همهٔ احکامی را که برای نمازهای روزانه در هر یک از سه حالت قلیله، متوسطه و کثیره گفته شد، انجام دهد.

م « ۵۶۱ » هرگاه نماز آیات در وقت نماز یومیه بر مستحاضه واجب شود؛ هرچند باید برای نماز آیات نیز همهٔ کارهایی را که برای گزاردن نمازهای روزانه بر او واجب است انجام دهد، ولی اگر بخواهد هر دو را پی درپی بجا آورد، می‌تواند هر دو نماز را با یک غسل و وضو بگزارد.

م « ۵۶۲ » اگر مستحاضه بخواهد نماز قضای خود را بخواند، باید برای هر نماز، کارهایی را که برای نماز ادا بر او واجب است انجام دهد. البته، برای خواندن چند نماز قضا می‌تواند یک وضو بگیرد؛ چنان‌که برای خواندن نافله‌های روزانه، به همان وضوی نماز واجب بسنده می‌شود. هم‌چنین برای گزاردن همهٔ رکعت‌های نماز شب، به شرط این که نماز شب را پشت سر هم بجا آورد، یک وضو کافی است.

م « ۵۶۳ » اگر زن بداند خونی که از او بیرون می‌آید خون زخم، دُمل و مانند آن نیست و حکم شرعی حیض و نفاس را نیز ندارد، لازم است برابر احکام استحاضه رفتار کند و نیز اگر شک داشته باشد که آن خون از استحاضه است یا چیزی دیگر، در صورتی که نشانهٔ دیگر خون‌ها را نداشته باشد، آن را استحاضه بداند.

(۱۷۲)

بهداشت تخلی

درآمد

پیش از این گذشت که طهارت و نجاست شرعی پدیده‌ای متمایز از تمیزی و بهداشت عرفی و عقلایی است. اسلام، افزون بر این که به طهارت روح و نفس اهمیت بسیار داده است و احکامی را بدین منظور در ساختار طهارت، نجاست، وضو، غسل، تیمم و دیگر ابواب شرعی بیان داشته، بر بهداشت، نظافت، تمیزی و پاکی فردی و عمومی نیز تاکید فراوان نموده؛ به‌گونه‌ای که آن را از ایمان دانسته و مظهر تمامی کام‌یابی‌های دنیوی و سعادت اخروی معرفی نموده است.

از ارتباط متقابل و تنگاتنگ جسم و نفس و بدن و روح در بخش‌های آینده سخن گفته خواهد شد و در این بخش، تنها این نکته یادآور می‌گردد که پلیدی جسمانی در ابتدا روح را آزرده می‌سازد و با خوگرفتن به عنصر کثیفی، روح نیز آلوده می‌گردد و البته، پلیدی جسمانی، آلودگی روحی را به همراه دارد؛ چنان‌که آلودگی نفسانی نیز خوگرفتن جسم و بدن آدمی به کثیف زیستن را به دنبال دارد و در

(۱۷۳)

نتیجه، وی را به انواع بیماری‌ها مبتلا می‌سازد؛ بیماری‌هایی که از بر شدن و عروج روح به عوالم برتر و بالاتر جلوگیری می‌نماید و دنیایی تنگ و پریشان‌خاطر را بر وی بار می‌نماید.

سفارس به پاکی و نظافت در سرتاسر فقه و احکام دیده می‌شود و شریعت، هرگونه پلیدی و کثیفی را ضد ارزش می‌داند؛ هرچند در بخشی از جامعهٔ اسلامی یا مسلمانان، این مهم جایگاه شایسته و اهتمام بایستهٔ خود را باز نیافته است که این امر فراهم آوردن بستر مناسب فرهنگی خود را می‌طلبد تا هرگونه کثیفی و پلیدی هم‌چون گزینه‌های غیراخلاقی یا امور ضد معنوی از چهرهٔ جامعهٔ اسلامی و مسلمانان رخت بندد.

این در حالی است که اگر همهٔ احکام اسلامی در زمینهٔ بهداشت فردی و اجتماعی در کنار هم گردآوری شود، خود از قوانین اساسی کشورهای پیش‌رفته و آن‌چه به نام حقوق بشر از آن یاد می‌شود بیش‌تر خواهد بود. در این بخش، احکام بهداشت تخلی می‌آید.

احکام تخلّی

پوشش شرم‌گاه

م « ۵۶۴ » واجب است به هنگام تخلّی و غیر آن، شرم‌گاه خود را از دیگران بپوشاند؛ خواه بیننده نامحرم و جنس مخالف باشد یا محرم؛ مانند: مادر و خواهر و خواه جنس موافق باشد؛ مانند: پدر و برادر یا بیگانه؛ و خواه بالغ باشد یا نابالغ، یا کودکی که خوب و بد را می‌فهمد، و تنها زن و شوهر است که می‌توانند شرم‌گاه خود را از یک‌دیگر نپوشانند، و هم‌چنین پوشاندن آن از کودک و دیوانه‌ای که نیروی تمیز و تشخیص خوب و بد را در این زمینه ندارند لازم نیست.

(۱۷۴)

نوع پوشش

م « ۵۶۵ » پوشش شرم‌گاه نیاز به چیز یا شیوهٔ ویژه‌ای ندارد، بلکه پوشش به هر شیوه و با هر چیز که باشد بسنده است؛ هرچند دست باشد.

وضعیت بدن در هنگام تخلّی

م « ۵۶۶ » لازم است به هنگام تخلّی، جلوی بدن، مانند: شکم و سینه، رو یا پشت به قبله نباشد؛ بر این اساس، زانوها و انگشتان پا می‌تواند رو یا پشت به قبله باشد.

م « ۵۶۷ » احکام رو یا پشت به قبله بودن در حال استبرا مانند تخلّی است، ولی به هنگام شست‌وشو نیازی به رعایت نمودن این احکام نیست.

م « ۵۶۸ » لازم است کودکان را در هنگام تخلّی رو یا پشت به قبله ننشاند ولی اگر کودک، خود به آن سو بنشیند، جلوگیری از آن واجب نیست.

حرمت تخلّی در مکان‌های ویژه

م « ۵۶۹ » تخلّی در کوچه‌ها، گذرگاه‌های همگانی، ملک دیگری بدون خوشنودی وی، مکان وقفی ویژه بدون داشتن شرایط استفاده از آن، و نیز در مکانی که سبب بی‌احترامی به مؤمن یا مقدّسات دینی یا باعث آزار مردم شود؛ مانند: قبرها، حرام است و به طور کلی در غیر شرایط اضطراری و ناچاری، تخلی باید در مکان‌های ویژهٔ آن باشد تا نظافت و بهداشت در کمال آرامش و به‌گونهٔ کامل انجام پذیرد.

پاک نمودن شرم‌گاه

م « ۵۷۰ » جای خارج شدن مدفوع را می‌توان به غیر از آب با چیزی مانند سه تکه سنگ یا کلوخ یا سه پهلوی یک سنگ یا کلوخ یا چیزهای دیگری؛ مانند: سه تکه پارچه یا کاغذ یا سه گوشه از یک تکهٔ آن پاک نمود. این در صورتی است که

(۱۷۵)

همراه با مدفوع، نجس دیگری، مانند: خون، بیرون نیامده باشد یا نجاستی از بیرون به آن محل نرسیده باشد و هم‌چنین اطراف مخرج بیش از اندازهٔ عادی آلوده نشده باشد که در سه مورد ذکر شده تنها آب پاک کنندهٔ آن می‌باشد و در هر حال، شست‌وشوی آن با آب پسندیده‌تر است و در این احکام، تفاوتی میان زن و مرد نمی‌باشد.

م « ۵۷۱ » محل خارج شدن ادرار، تنها با آب پاک می‌شود و پس از برطرف شدن ادرار کافی است یک‌بار شسته شود؛ هرچند آب شست‌وشو قلیل باشد، ولی اگر ادرار از مجرای غیرطبیعی بیرون می‌آید، لازم است آن را دوبار بشوید.

م « ۵۷۲ » اگر پس از تخلیه شک نماید که خود را پاک نموده یا خیر، لازم است آن را پاک نماید؛ هرچند عادت داشته باشد که همیشه خود را پس از تخلّی تطهیر نماید.

م « ۵۷۳ » اگر پس از خواندن نماز شک نماید که پیش از نماز، خود را پاک کرده است یا خیر، نمازی را که خوانده صحیح است، ولی برای خواندن نمازهای دیگر باید خود را پاک کند.

استبرا

م « ۵۷۴ » استبرا، کاری است که مرد پس از بیرون آمدن ادرار یا منی انجام می‌دهد تا از بیرون آمدن ماندهٔ آن اطمینان یابد.

م « ۵۷۵ » استبرا مستحب است و اگر پس از انجام آن رطوبتی بیرون آید، حکم ادرار یا منی را ندارد و بر این اساس، نجس نمی‌باشد و وضو و غسل را باطل نمی‌کند. مرد می‌تواند این کار را انجام ندهد، ولی در این صورت، رطوبتی که پس از تطهیر بیرون می‌آید حکم ادرار یا منی را دارد و نجس است و وضو و غسل را نیز باطل می‌کند.

(۱۷۶)

م « ۵۷۶ » استبرا، شیوهٔ ویژه‌ای ندارد و به هر روشی که اطمینان به بیرون آمدن ماندهٔ ادرار یا منی یابد بسنده است؛ حتی اگر با سرفه نمودن باشد.

م « ۵۷۷ » همهٔ رطوبت‌هایی که از انسان بیرون می‌آید ـ جز ادرار و منی ـ بر سه گونه است:

یکم ـ وذی؛ آبی که گاهی پس از ادرار بیرون می‌آید و کمی سفید رنگ و چسبنده است.

دوم ـ مذی؛ آبی که گاهی هنگام ملاعبه و بازی زناشویی بیرون می‌آید.

سوم ـ رذی؛ آبی که گاهی پس از بیرون آمدن منی بیرون می‌آید.

م « ۵۷۸ » همهٔ این رطوبت‌ها، چنان‌چه مجرا آلودهٔ به ادرار یا منی نباشد و استبرا نیز انجام شده باشد، پاک است و وضو یا غسل را باطل نمی‌کند.

م « ۵۷۹ » برای زن استبرا نیست و اگر رطوبتی ببیند و شک نماید ادرار است یا منی یا رطوبتی دیگر، آن را پاک بداند و چنین رطوبتی وضو و غسل را نیز باطل نمی‌نماید.

م « ۵۸۰ » خوردن یا سخن گفتن در هنگام تخلی، خلاف بهداشت فردی و هنجار اخلاقی جامعه است؛ هرچند سخن، ذکر خدا باشد یا قرآن و آیة الکرسی، مگر آن که به صورت ذهنی و ذکر پنهانی و با دهان بسته انجام گیرد. سخن گفتن و ذکر نمودن با بیان لفظ در هنگام تخلّی سبب استنشاق کردن بیش‌تری از راه دهان می‌گردد. تنها سخن گفتن از روی ناچاری است که اشکال ندارد. هم‌چنین ماندن دراز مدّت و نابایست در جای تخلّی و تطهیر با دست راست در حال اختیار، شایسته نیست.

م « ۵۸۱ » ادرار نمودن در آب؛ خواه راکد باشد یا روان و خواه فراوان باشد یا کم، مکروه است؛ به‌ویژه اگر آب راکد یا اندک باشد.

(۱۷۷)

م « ۵۸۲ » خودداری از انجام ادرار و مدفوع مکروه است و زیان‌های بسیاری را به دنبال دارد.

م « ۵۸۳ » شایسته است پیش از ساختن طهارت، نماز گزاردن، خوابیدن، زناشویی کردن و پس از بیرون آمدن منی ادرار کند و خودداری از آن مکروه است.

(۱۷۸)

مطالب مرتبط