انقلاب اسلامى؛ چالش ها و طرح ها
شناسنامه:
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | انقلاب اسلامی؛ چالشها و طرحها/محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | تهران: انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳. |
مشخصات ظاهری | : | ۷۲ص.؛ ۹/۵×۱۹سم. |
شابک | : | ۴۰۰۰۰ریال:۹۷۸-۶۰۰-۷۳۴۷-۵۷-۷ |
وضعیت فهرست نویسی | : | فیپا |
يادداشت | : | چاپ دوم. |
يادداشت | : | چاپ قبلی: ظهور شفق، ۱۳۸۶. |
موضوع | : | ایران — تاریخ — جمهوری اسلامی، ۱۳۵۸- — مقالهها و خطابهها |
موضوع | : | ایران — سیاست و حکومت — ۱۳۵۸ – — مقاله ها و خطابه ها |
رده بندی کنگره | : | DSR۱۵۷۰/ن۸الف۸ ۱۳۹۳ |
رده بندی دیویی | : | ۹۵۵/۰۸۴ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۳۷۰۳۷۲۶ |
مقدمه
شناخت آسیبهایی که انقلاب کبیر اسلامی ایران با آن روبهروست از ضرورتهایی است که ذهن نظریهپردازان، کارشناسان و علاقمندان به نظام اسلامی را به خود معطوف میدارد. نوشتهٔ حاضر که در بردارندهٔ هفت مقاله است به بررسی مهمترین آسیبها و ارایهٔ راهگذارازاینمسیرصعبمیپردازد.
از چالشهای اساسی که نظام جمهوری اسلامی آن را پیش رو دارد پیرایههایی است که به عنوان دین، برای تودههای مردم تبلیغ میشود و به عبارت دیگر نداشتن فهم صحیح و روشمند از دین و شریعت است و چالش دوم نداشتن الگوی صحیح در اجرای آموزهها و یافتههای دینی است.
دریافت منطق صحیح فهم دین و تربیت نظریهپرداز جامع دینی از اولویتهایی است که
(۷)
برای گذار از بحران موجود لازم است و مقالهٔ نخست چگونگی و چند و چون این ضرورت را به بحث میگذارد و موانع و مشکلات فراروی آن و همچنین شیوهٔ برون رفت از این مشکلات را تبیین مینماید.
مقالهٔ دوم قانون طبیعی «هر عملی عکس العملی دارد» را تبیین مینماید و مدعی است طبیعت آگاه در همین دنیا مکافات هر کرده و عملی را به فاعل آن مینمایاند.
مقالهٔ سوم از تجارت پرسود و سرشار از منفعت و مؤلفههای آن بحث مینماید و ویژگیهای گروههای اجتماعی و سیاسی در حوزهٔ اسلام؛ یعنی قاسطان، مارقان، ناکثان و مجاهدان را بیان میدارد و وجود آزادی بیان در حکومت امیر مؤمنان و لزوم آن در جامعهٔ اسلامی را خاطرنشان میسازد.
پارهای از مشکلات دیگری که فرا روی حکومت و مردم است در مقالهٔ چهارم تبیین میگردد و در این مقاله سخن از توجیه و تأویل حقایق در حوزهٔ اندیشه و نفاق و تزویر در حوزهٔ عمل سخن به میان میآید.
مقالهٔ پنجم بر ضرورت کشف و شناسایی راههای آسان تاکید میورزد.
(۸)
مقالهٔ ششم دو نمونه از تفاوتدریافتهای فقیه و حکیم در شناخت موضوع و حکم را ارایه میدهد و مقالهٔ اخیر نیز از سیر نزول و صعود پدیدهها و هدایت حق در این مسیر بحث مینماید.
وآخر دعوانا أن الحمدللّه رب العالمین.
(۹)
« طرحى براى كارآمدى جامعه ى دينى»
آنچه امروزه باعث چالش در جامعهٔ دینی شده، فهم دینی ما و در اختیار نداشتن ابزار اجرایی آن است. این مشکل سبب بحران در عینیت جامعه گردیده است. پرواضح است که دین ساکت و مهمل، توان ادارهٔ معیشت و معنویات جامعه را ندارد و بر این اساس، آنچه بهخوبی روشن است دو نکتهٔ اساسی میباشد:
۱ـ مشکل فهم دینی ما علت گردیده تا نتوانیم فهم صحیحی از دین به دست بیاوریم تا آنگاه بتوانیم بر اساس آن، نظام دینی نوینی بسازیم و در چهار حوزهٔ سیاست، فرهنگ، اقتصاد و
(۱۱)
معنویت به صورت نظاممند، آن را اداره کنیم.
۲ـ میان حوزهٔ ذهن و عمل خلأ و فاصله میباشد؛ زیرا دادههای نظام ارزشی و گزارههای دینی در عینیت جامعه قابل تحقق نیست و باید این خلأ بین ذهن و عمل با طرحها و الگوسازیهای کامل توسط متخصصان دین و مجتهدان ماهر و مبتکر پر شود و سیستم و نظامی دینی در جامعه حاکم گردد و همراه دینپژوهان معنوی و کارشناسان اسلامی بهسوی حکومت مطلوب پیش رود.
با توجه به این که انقلاب در کشور ایران، بیشتر جنبهٔ ایدئولوژی و اعتقادی داشته و انقلابی دینی و اسلامی بوده است، در مرتبهٔ نخست، مهمترین عامل برای حفظ آن، وجود نظریهپرداز دینی در طول زمانهای مختلف میباشد که ابتدا شخص دین و سپس حقایق مختلف مربوط به حوزهٔ دین برای او به صورت کامل شفافیت و عینیت یافته باشد. ناگفته نماند که کسی بدون ادراک و فهم عینی موضوعات و مصادیق مختلف جاری در جوامع مختلف، توانایی نظریهپردازی در حوزهٔ دین را
(۱۲)
ندارد. پس برای حفظ انقلاب اسلامی، همواره به ایدئولوگهایی نیازمند میباشیم که بتوانند حقایق دینی را به طور عینی مطابق با پیشرفت فرهنگ و تمدن، به جان زندگی فردی و اجتماعی انسانها بدمند. تربیت این نوع ایدئولوگها، به طور عمده در حیطهٔ وظایف حوزههای دینی قرار میگیرد که نیاز به نظاممند کردن فعالیتهای حوزههای دینی را ایجاب مینماید. بر این اساس است که مهمترین هدفی که سیستم حوزههای دینی در ابتدا باید آن را دنبال نماید همین تربیت نظریهپردازان دینی است و این امر، به یاری خدا، در ابتدا با گزینش دینشناسان جامع موجود در حوزه و ارج نهادن به طرحها و نظرات این گونه افراد و سیستمی کردن حوزههای دینی بر مبنای آن طرحها و نظرات امکانپذیر میگردد.
مشکلات نظام دینی
اصل دین مهمل نیست و دین قادر است انسان و جامعه را به سلامت و سعادت خود برساند. تنها شبههای که در این زمینه پیش
(۱۳)
میآید این است که انسان با عقل میتواند زندگی خود را بسازد و نیازی به دین نیست؛ چنان که جوامع آزاد بر این اساس حرکت میکنند، ولی آیا آنها راهی به فراسوی آسایش و آرامش و معنویت بردهاند؟ هرگز!
ـ البته، تمامیت فرامین دینی نیز ممکن است مورد خدشه واقع شود. پس این اصل که دین، کامل و ثابت و رساست و سیستمی ریاضی و دستگاه هدایتی و تربیتی کامل و مکتبی جامع برای ادارهٔ فرد و جامعه است نیاز به اثبات دارد و امروزه نمیشود با دستهای از طرحهای کلی مفهومی یا ذهنی و غیر عملی آنها را باور نمود.
بر فرض قبول دین اسلام به عنوان تنها دین کامل و زمینههای اجرایی صحیح و مؤثر و بدون اشکال این پرسش مطرح میشود که چرا تاکنون و بهویژه پس از انقلاب اسلامی که حکومت دینی تشکیل شده است نتوانسته پاسخگوی مناسبی نسبت به نیازهای جامعه و بهخصوص اقشار مستضعف و حمایتگر از خود باشد؟ پاسخ منصفانه به این ایراد نباید عجولانه
(۱۴)
صورت پذیرد و به طور کلی باید گفت: عمدهٔ مشکلات به معرفت دینی و ذهنیتهای حوزوی برمیگردد؛ چون مشکلات مربوط به قدرت و ارادهٔ حاکم بر جامعه به مشکلات مربوط به شعور و علم و آگاهی حاکم بر جامعه برمیگردد که اگر ذهن جامعه و بهویژه عالمان و فرهیختگان آن دچار مشکل در فهم از دین باشد به صورت طبیعی مشکلات عملی و ارادی از آن بروز خواهد کرد.
مشکلات فهم دینی
مشکلات عملی دین یکی از ناحیهٔ موضوع قضایای معرفت دینی و بخش تصور دینی است که از تعریف علمی و اسلامی درستی برخوردار نیست و گزارههای فراوانی مطرح میشود که از موقعیتهای تحقیقی چندانی برخوردار نیست و دیگری از ناحیهٔ احکام قضایای دینی است که کمبود فتوا در حوزهٔ مسایل اجتماعی اسلام است که البته فتوای موجود هم گاه کاربردی و قابل اجرا نیست و مشکل سوّم مشکلات اجرایی دین است که ناشی از اقتضاءات زمانی و مکانی و ذهنیتها و محیط و تاریخ و عوامل گوناگون
(۱۵)
است که برای عوامل افراطی، سودجو و نفوذی میدان تاخت و تاز را باز مینماید.
مشکل منطقی یا مکتبی
بازگشت تمامی مشکلات مربوط به فهم دین، به منطق دین برگشت میکند؛ چون ملاک اصلی تعریفها و حکمها و مجاری اجرایی تعریف نشده است، ملاک صدق و کذب قضایای دینی در واقع روشن نیست و چنانچه بخواهد فهم دینی در این زمان ویرایش و تصحیح شود، ابتدا نیاز به تعریف ملاک ویرایش و میزان سنجش خاص اسلام میباشد و تا این کار عملی نشود، امکان ارایهٔ فهم دینی استوار با مشکل روبهروست. پس باید روشن شود که منطق اسلام توحید است و معنا و حقیقت اسلام به توحید باز میگردد و تا تفکرات و ذهنیتها و نوع نگرش ما به اسلام و جامعه توحیدی نشود، هیچ چیزی قابل تعریف و اجرا نمیباشد. البته، اعتقاد کلی به توحید کافی نیست و باید تمامی اعتقادات دینی، بهطور بسیار روشن و شفاف پیگیری گردد که امروزه جامعهٔ ما چندان موقعیتی در این زمینه نیافته است.
(۱۶)
در ارتباط با مشکلات انقلاب و بعد از آن که رو به تزاید گذاشته و مسایل مورد بحث در این رابطه، آن طور که بایسته و شایسته بوده عملی نشده است و باید گفت سیستمی دینی و نظامی الهی باید داشت نه دینی سیستمی و دولتی؛ زیرا دینِ دولتی درد ندارد و در جهت رفع مشکلات جامعه و مردم آن چنان خود را مسؤول نمیداند و درصدد شکوفایی معنوی و ارزشی و علمی جامعه بر نمیآید؛ در حالی که دولت و نظام دینی بهخاطر سوز مسلمانی و مسؤولیت و تعهد برخاسته از دین، آنی از عملی شدن آن غافل نیست و از آنجایی که در برابر آفریدگار، خود را مسؤول میداند، با صداقت و همت تلاش میکند و حتّی دیگران را نیز در آن جهت ترغیب و مراقبت مینماید. حال، اگر هر مسؤولی در حیطهٔ کاری خود به پیروی از آن دولت دینی بر اساس موازین شرع مقدس انجام وظیفه و ایفای نقش نماید، اساسا آن دستگاه مدیریتی جامعه میتواند جامعه را در جهت عینیتهای اسلامی راهنمایی نماید و اهداف منطبق با ابعاد وجودی انسان را تحقق بخشد. پس باید در
(۱۷)
درجهٔ اول، دین شناسان ماهر و معتقد، بهطور عینی و کاربردی، نقشهای مهندسی و معماری از یک نظام دینی ترسیم نمایند و با گماردن افراد صاحب صلاحیت و فنّ آن را بسازند و در ادامه و استمرار آن با نظارت و دقت و با حفظ جانب تعادل و بهدور از هر گونه افراط و تفریط، سلامتی و متانت آن را با امتحان کامل تضمین نمایند و جلوی هرگونه اعوجاجی را با درایت و شناخت موقعیتها بهموقع بگیرند. در اینجا توجه به سه نکته لازم است:
یکم ـ دینشناسان شهامت و جسارت پیاده کردن و عملی کردن موازین دینی را داشته باشند. از شماتت و سرزنشهای دیگران با توجه به پیشرفت تکنولوژی روز نهراسند و آنچه را که خدا و رسول و کلام وحی سفارش دارد عملی نمایند.
دوم ـ متولیان و سرپرستان امور دینی و دینشناسان جامعه در درجهٔ نخست باید مراقب نسل و نسلسازی باشند و صنعت اصلاح نسل را تدارک نمایند که در آتیهٔ جامعه، مشکلات افزایش نیابد، بلکه کاهش
(۱۸)
یابد. (اصلاح نسل از همهٔ جهات مزاجی، جسمی، علمی، اخلاقی، روحی و روانی… باید در دستور کار قرار بگیرد).
سوم ـ تمامی زمینههای پیشین با هماهنگی کامل و وحدت رویه اعمال گردد.
در رابطه با حکومت دینی به طور خرد و نه کلان و علل ناموفق بودن آن در بیست سالهٔ انقلاب و همچنین چگونگی اجرای حکومتی دینی کارآمد و موفق و طرح پیاده کردن آن چند شبهه مطرح است که نیازمند شرح و تفصیل زیادی است که به طور خلاصه نسبت به آن اشاره میشود:
چون اساس حکومت دینی از دینیمصداقی، واقعی و خارجی سرچشمه میگیرد، به صورت قهری باید در ابتدا روشن شود که به طور ملموس حقیقت دین چیست و شناخت مفهومی و مصداقی آن چگونه است؟ آیا اساسا چیزی به نام دین وجود دارد و اگر وجود دارد کارایی تجسمی آن در زندگی انسانها چگونه است و چگونه میتواند امروزه، دنیای انسانها را در تمام جهات و به طور کامل تأمین نماید. بهراستی
(۱۹)
در چند هزار سال گذشته که از عمر طولانی آدمی میگذرد، دین چه کارایی یا چه نقاط ضعفی را در بر داشته است و چرا نتوانسته دنیای گذشتگان را در بعد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و معنوی تأمین نماید یا اگر توانسته، چه شواهد عینی در تاریخ و عینیت جامعه در این رابطه قابل ارایه میباشد.
آیا مشکل از دین بوده یا از تئوریسینهای دینی و یا اشکال از مردم بوده که نتوانستهاند به دین، جامهٔ عمل بپوشانند و میتوان گفت: این عوامل و دستهای از عوامل دیگر در این ناکامیها مؤثر بوده است.
اگر بخواهیم ملموستر بحث کنیم و به واقعیتها و حقایق نزدیکتر باشیم میتوانیم حکومت بیست سالهٔ ایران را مثال بزنیم. این انقلاب که با داعیهٔ دین شروع شده و بحق نیز چنین حقیقتی در جامعهٔ ما تحقق یافته است، چرا نتوانسته موفق باشد و دنیای مردم خویش را تأمین نماید و حکومت را به نحو احسن اداره نماید؛ اگرچه موقعیتهای عمدهٔ آن قابل کتمان نیست، مگر آن که اندیشهای سر بغض و عناد در پیش گیرد.
(۲۰)
این انقلاب چه مشکلاتی داشت که باعث شده است کارآمدی آن کتمان شود؟ آیا مشکل از دین است که اساس انقلاب بر پایهٔ آن تشکیل شده است، آیا مشکل حکومت به واسطهٔ فهم ناصحیح و غلط از دین بوده یا به واسطهٔ نداشتن تئوریسین و ایدئولوگهای دینشناس بوده یا به خاطر فقدان فهم صحیح و نداشتن احاطهٔ کامل به سیاستهای کلان حکومت داری بوده است و یا آن که عوامل و مفاسد شوم قرنهای گذشته در وارد آوردن زخمهای عفونی در آن نقش داشته است.
حال این پرسش مطرح میشود که اگر حکومتی دینی بخواهد موفق و کارآمد و قابل اجرا باشد چگونه باید طرّاحی و برنامهریزی شود تا توان ادارهٔ حکومتی مقتدر را داشته باشد. در دنیای کنونی که هر حکومتی بر مبنای عقیدهای واقعی و فکری خاص در حال اداره است و بازار رقابت تنگاتنگ است و هر روز عرصهٔ صنعت و تکنولوژی در حالت صعود و رونق بیشتری است و در دنیایی که عصر اطلاعات و ارتباطات است چگونه میتوان حکومتی را تنها بر پایهٔ دین تشکیل داد که
(۲۱)
بتواند گوی سبقت را از همهٔ رقبای خود ببرد؟ این حکومت باید چگونه پیریزی شود که مشکلات فعلی را نداشته باشد، و همچنین در میان مردم از مقبولیت بالایی برخوردار باشد و دیگر این که قابل اجرا و عمل باشد و بتواند بهراحتی دنیای مردم و آخرت آنان را با هم تأمین کند.
به طور مسلّم این گونه حکومتی نیازمند اهرمهای فراوانی است که در رأس آن باید دین شناسان واقعی قرار گیرند که بتوانند دین را از دین استخراج کنند؛ نه از ذهنیتها و خوشایندها و تفکرات شخصی خود و این گونه ایدئولوگهای معنوی باید با تبادل افکار با یکدیگر، به نظریهای جامع و کاربردی دست یابند و آنگاه با برنامهریزی صحیح، قدم به قدم آن را کاربردی کنند و بعد از آن، این شیوه را تست و امتحان کنند و بعد از اطمینان از نتیجه، آن را در سطح جامعه فاز به فاز از احکام و آموزههای عمده و لازم پیاده کنند.
البته، این طرح نیازمندیها و اطلاعات زیادی لازم دارد که باید در جای خود به طرز خاص مورد توّجه و رسیدگی کامل قرار گیرد.
(۲۲)
دین و نظام جمهوری اسلامی ایران
در اینجا اگر مطالب پیشین را با بحث «محبت» دنبال نماییم، حقیقت بحث از تلطیف بیشتری برخوردار میگردد.
اصل دین حب است که طریق وصول آن را محبوب برای محب ترسیم نموده است و ظاهر دین، منش و روش طبیعت است. دین، قانونهای نظام طبیعت است. انسان در بخش دین متعلقی است که نسبت به اصل دین غایت است؛ اگرچه محب است. حق با آن که محبوب است فاعل ایجادی دین میباشد و احکام و آموزههای دینی و حقایق آن رمز و رازی است که میان محب و محبوب وجود دارد. لازم است آدمی در زندگی از منش طبیعت پیروی کند و چون شناختی روی نظام طبیعت ندارد صاحب طبیعت، قوانین و گزارههایی داده تا مردم طبق آن پیش روند و بدین گونه به سلامت و سعادت دنیا و آخرت برسند.
نظام جمهوری اسلامی ایران که زیر بنای آن دین مقدس اسلام و مکتب علوی است؛ اگرچه موفقیتهای بسیاری داشته، موانع بسیاری نیز
(۲۳)
پیش رو دارد که باید نسبت به آن اهتمام شود. در رأس تمام مشکلات فکری و فرهنگی، معرفت دین و زمینههای اجرایی آن است.
هدف این بحث شناخت معرفت دینی در مورد دین و جایگاه آن در زمینههای فردی و اجتماعی است که در اینجا چند پرسش مطرح است:
۱ـ فهم دین چگونه ممکن و روشمند است؟
۲ـ آیا دین در مجموعه قواعد و مقررات خود در مسیر اجتماع جایگاه اجرایی و عملیاتی دارد؟
۳ـ تا چه حد، راه به فهم دین باز است و امور اجرایی آن تا چه محدودهای گسترش دارد؟
۴ـ مشکلات این دو را چگونه باید شناسایی و بازیابی نمود؟
۵ـ تا به امروز، در فهم دین و اجرای آن چه کارهایی انجام شده و چه کارهایی مانده است که باید انجام شود؟
پرسش نخست که فهم دین چگونه است حاوی مطالب بسیار مفصلی از فهمهای مختلف، پیشفرضها و پیش داوریها، اهداف دین و خواستههای دین، چگونگی آشنایی بهتر با دین
(۲۴)
و دقیقتر آن فهم محیط است که باید فرازها و گریزهای بسیاری را پیگیری نمود و چالشهای پیچیده و عمیق و باریکی را هموار کرد تا چهرهٔ شکوفای دین ابراهیمی و سنت نبوی و حقیقت علوی خودنمایی کند. روشن است که دین در بسیاری از شؤون فردی و تمامی مسایل اجتماعی دخالت دارد و راهکارهایی را ارایه داده که اسلام آن را در متون اصیل خود مانند قرآن کریم و احادیث صحیح بهخوبی بیان داشته است.
دین در حالی که برای مسایل اجتماعی و انسانی جایگاه اجرایی و عملیاتی دارد و خواسته و توانسته است در فرهنگ، سیاست، اقتصاد کلان و معنویت، تئوری داشته باشد و آن را مطرح ساخته و برای پیشبرد آن مطالبی را مطرح میسازد و برای هر کدام از آن تعریف، مسیر، و هدفی را مشخص کرده است. دین، نخواسته آزادی عمل انسان را محدود سازد، بلکه خواسته با آزادی و آگاهی تمام، ترسیم حقایق انسانی را بهطور منطقی داشته باشد.
نسبت به پرسش سوم باید گفت: ما بعد از اثبات و پذیرش دین حق، راهکارهایی به فهم و
(۲۵)
اجرای دین داریم که هر یک اگرچه بسیار مهم است، بعضی از آنها اهمیت تمام دارد.
نخست آن که باید به آموزههای الهی گوش فرا داد و در فهم آن و عمل به احکام دینی کوشا بود؛ زیرا تا تئوری، نظریه و مکتب فراگیری مورد فهم و پیروی قرار نگیرد، فهمیده نمیشود و تا به آن گردن نهاده نشود به اجرا و عمل واقعی در نمیآید، آنچنان که مارکسیسم، سوسیالیسم، امپریالیسم یا دیگر ایسمها و مکتبها با دنبال کردن مبانی و اجرا کردن نظریات، ظهور و بروز و قدرت و تکاملی پیدا میکردند و بسیاری از مشکلات آنان در جهت نواقص و مبانی آن بوده است. پس دین حق نیز مانند دیگر مکاتب با دنبال کردن مبانی فهمیده میشود و با اجرا کردن نظریات، قدرت و تکامل پیدا میکند و این نکته باید روشن باشد که فهم و اجرای دین، جدای از فهم و شناخت روزگار و زمانه میسر نیست و برای فهم دین و نظریات و مبانی آن در فرهنگ، اقتصاد، سیاست و دیگر جهات فهم عینی و آشنایی اساسی باید فرهنگ سیاسی و اجتماعی هر عصری دنبال شود؛ زیرا دین، آنچه را که باید
(۲۶)
باشد مطرح میسازد. البته، آنچه هست را نیز متکفل است و بر مبنای آنچه هست، آنچه باید باشد را پایهریزی میکند که آشنایی با این زمینهها مهم و ضروری است.
نکتهٔ سوم این است که با شناخت این مباحث و پیشفرضهای ذهنی و فرایندهای عملی نسبت به آنچه هست نباید به سراغ دین رفت؛ زیرا تعریفات و توضیحات دین از پدیدههای خلقی و اهداف خلقت و مسیر اجتماع و افراد از آنچه امروز یا هر روز در دنیا وجود دارد متفاوت است و بر این اساس، سیاست، اقتصاد و فرهنگ انسان روان و مبدء و مقصد خلقت و بسیاری از مباحث مختلف که امروزه مطرح است چه از نظر تعریف و توصیف و چه از نظر مسیر و سلوک و چه از نظر هدف و مقصود همه با آنچه که در دین مطرح میشود و بیان میشود به نوعی مختلف و متفاوت میباشد. در مرحلهٔ اجرا نیز قواعد و مقرراتی وجود دارد که نحوهٔ اجرای این نظریات را از نحوهٔ اجرای نظریات غیر دینی متمایز میسازد؛ به طور مثال، بحث نیت و قربت در
(۲۷)
اجرای نظریات دینی مهم و مطرح است که چه بسا در بقیهٔ مکاتب به طور قانونمند وجود ندارد و باید نسبت به تمام آنها در فهم و عمل حساس و دقیق بود.
نسبت به پرسش چهارم باید گفت: یکی از مشکلات فهم دین و اجرای نظریات دینی، پیشفرضهای نارسای آن است که در فهم دین باید به پیشفرضهای بیاساس و پیرایههای بیدلیل و غیر منطقی گرفتار نیامد و با شناسایی هر یک از آنها، از این پیرایهها پرهیز داشت و در مقام اجرا نیز باید به سیاستزدگیها و مخالفتهای مکاتب غیر دینی گرفتار نیامد.
بر اساس آنچه گذشت، مهمترین مشکلِ جامعهٔ دینی گرفتار آمدن به پیرایهها و روشمند نبودن فهم دین و دست نیافتن به اهداف و موضوعاتی است که دین برای اصلاح جامعه آورده است و در زمینهٔ اجرا نیز عدم دستیابی به راهکارهایی است که بستر مناسب برای تحقق آن نظریات در جامعه را فراهم میآورد.
امر مهم دیگری که در این مقام باید از آن به عنوان مانعی یاد نمود این است که در اجرای
(۲۸)
آموزههای دینی افراد طبق سلیقههای خود عمل میکنند و منافع شخصی را بر حیات عمومی مقدم میدارند و به نظریات دینی عمل نمیکنند و سرپیچیهای فراوانی دارند. پس به خاطر عدم قبول واقعی، عدم کاربردی بودن آن، عدم نظارت بعد از ارایه و ابلاغ، عدم مجازات و مؤاخذهٔ آنان مشکلات بسیاری وجود دارد که هر یک قانونها و زمینههای اجرایی مشخصی باید داشته باشد.
نسبت به پرسش پنجم باید گفت: تا به امروز، بهطور تعبدی و سنتی در فهم و اعتقاد به دین و اجرای آن کارهای بسیار مهمی انجام شده است؛ اگرچه موانع و عدم دقت در بازدهی و نتایج باعث شده است که کارها مورد سنجش قرار نگیرد و موانع کمتر شناخته شود.
پس در رابطه با دین، به طور کلّی دو مشکل عمده و اساسی وجود دارد:
یکم. عدم فهم عملی منطقی و عقلایی دین؛
دوم. نبود سیستم اجرایی صحیح و کامل برای اجرای آموزههای دین حق.
البته، مشکل اوّل دامنگیر همهٔ جوامع
(۲۹)
است و شامل جوامعی که به طور رسمی داعیهٔ دینداری ندارند نیز میشود، ولی مشکل دوم تنها در جوامعی که مدیریت دینی و مردمی دینمدار دارند به چشم میخورد. بنابراین، به طور خاص و ملموس این دو مشکل در جامعهٔ اسلامی امروز ما که متولّیان دین داعیهٔ تشیع و پویایی مکتب علوی و پرچم سرخ سبز حیدری را به دوش میکشند و منتظران ختم حیدری هستند و بیشترین ادعای تحقق و عینیت ادارهٔ دین را به عهده دارند، مشهودتر است.
برای این دو معضل زیربنایی ـ که حیات دین و دینمداران به آن وابسته است ـ نخست باید در رفع فهم دین اصیل و پویا به طور عقلانی کوشید و دور از انصاف و واقعیت است اگر بگوییم تاکنون بشر و بهویژه دینخواهان و دیندوستان در فهم دین و معرفت آن نکوشیدهاند و پر مسلّم است که در این راه طولانی و خطیر و صعب العبور کوششها و تلاشها صورت گرفته و رنجها به جان خریده شده است، امّا آنچه این کنکاشها را در برابر واقعیت موجود جامعهٔ
(۳۰)
دینی توجیه نمیکند، وضعیت نامطلوب جوامع دینی از جوانب مختلف فردی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و دیگر امور است.
حال پرسش اینجاست که این نابسامانیهای آشکار و غیر قابل انکار از کجا ناشی میشود؟
با تأمل در این رابطه آنچه به نظر میرسد این است که مشکل موجود به طور گسترده و بنیادین است و در واقع، مشکل فهم دین هنوز به عنوان زیربنای همهٔ مشکلات و امور به دین برمیگردد و با شهامت و با صدای رسا خطاب به دین ـ این گوهرِ گران هستی و یکتا مروارید عالم وجود ـ باید گفت:
فرصت گذشت و به پایان رسید عمر
ما هچنان در اوّل فهم تو ماندهایم
زیرا آنچه تاکنون بر جامعهٔ دینی ما گذشته، یا نبود فهم دین و یا عدم معرفت درست دین بوده و اگر چهرههایی دینی و زمینههای دینی در مردمی وجود داشته، در گرو تعبد و اعتقاد جزم عمومی بوده است، پس ابتدا باید دین را شناخت و مفهوم و معنا و محتوای آن را دریافت، باید دین را به درستی و به طور کامل
(۳۱)
شناسایی کرد و نخست چهرهٔ بیاجمال و اهمال آن را به طور آشکار و شفّاف دید و سپس نظرگاه این سیمای مشهود را در همهٔ عرصههای زندگی بشر یافت.
اول باید دید دین چیست و چگونه است، آنگاه باید دریافت که چه میگوید و چه میخواهد؟
مبحث دومی که نتیجه و بازتاب این بحث است، موضوع انقلاب اسلامی و ثمرهٔ عملی آن و عملکرد گردانندگان آن است؛ چرا که این انقلاب از آغاز و به طور مکرّر، مدّعی بروز و رشد در زمینه و منطقهٔ دین بوده است. انقلاب، مولود دین و یکی از آثار آشکار و جهانی دیدگاه شریعت است و مسؤولان آن نیز همواره در صدد تأکید بر این امر بودهاند. حال، دوباره سؤال پیشین تکرار میشود آیا انقلاب در تأمین هدفهای خود در عرصههای مختلف فردی، اجتماعی، سیاسی، معیشتی و حتّی دینی موفق بوده است یا خیر؟
به عبارت دیگر، با توجه به این که انقلاب، اسلامی است و دین در چهرهٔ انقلاب ظهور یافته، آیا انقلاب اسلامی در عرصهٔ عمل
(۳۲)
توانسته است ناهنجاریها و نابسامانیها را در تمامی زمینهها ریشهکن نماید و تلاش کارگزاران انقلاب در این زمینه تا چه اندازه مقرون به موفقیت بوده است؟ آیا انقلاب در کاربردی کردن فهم دین توانا بوده و یا به صورت پرسش ریشهای آیا دین، قابل کاربرد و بهرهوری هست و یا در تأملی دقیقتر، آیا درک و فهم دین به عنوان شالودهٔ زیربنایی و همهجانبهٔ انقلاب برای بشر عادی و غیر معصوم ممکن است و آیا دین قابل فهم بشر میباشد یا خیر؟
با توجه به این توضیح به دست میآید که اگر بخواهیم سلسله مشکلات و چالشها را تا مبدء آن جستوجو کنیم و علة العلل معضلات را دریابیم، چارهای نیست جز آن که نگاه تأّمل و نقد خود را بهسوی چهرهٔ دین بگشاییم و ابتدا دین را بررسیم.
بنابراین، باید دید اساسا شخص دین چیست و فهم دین چگونه است و اساسیتر آن که فهم دین صحیح چه عوامل و انگیزههایی را میطلبد تا فهم دینی محقق گردد.
مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم
(۳۳)
باشد تا جامعهٔ دینی و ظرفیت انقلاب و دولت مردان صالح توفیق ترجمانی صحیح، جدی و رسا از دین عملی که عشق و شور و مستی به آموزههای ناب الهی اسلام است به دست آورند و کالبد مردهٔ بشر و خفتهٔ مؤمنان را با تعبّد، تعقّل، دانش و عمل و با تجسّم و واقعیتهای ربوبی به هم آمیزند و در ابتدا الفبای متحرک زنده و شعورمند دین را ترسیم نمایند و با آن بتوانند تمام کلمات کوتاه و بلند دین را سرمشق خود و دیگران قرار دهند و رقص مشق و مشق عشق را در قلمرو دین عینیت بخشند و با ارایهٔ حقیقت دین و اعتقاد و عمل راستین دینی به تمام توهّمات پایان دهند. به امید آن روز.
(۳۴)
« مكافات عمل و طبيعت آگاه»
اعتقاد به معاد و قیامت، از عمدهترین بحثهای غایت است که تمامی ادیان آسمانی و دیگر اقوام و ملل گریزی از پذیرش آن ندارند و هر یک به نوعی این حقیقت را باور نمودهاند.
دنیا و طبیعت آگاهِ پدیدهها، خود گویاترین حکایت قیامت و آخرت و نعیم و جهیم و مکافات و جزای کردار پدیدهها میباشد که در این مقام، حکایتی از آن خواهد آمد.
زمینی که بر روی آن زندگی میکنیم و بر فراز آن گنبدی تصور میشود، خانهٔ پاداشها و مکافات تمام کردهها و کردار خوب و بد ماست.
(۳۵)
آدمی از هر دستی که دهد از همان دست باز میستاند و آنچه تو با دیگران روا می داری، طبیعت آگاه و باشعور به تو مینمایاند. هرگز کسی را یارای گریز از ناز شستِ چنین طبیعت آگاهی نیست.
با آن که چنین واقعیت روشنی، در دل هر ذرهای سوسو میزند، گویا کسی را یارای ادراک کامل آن نیست و از رموز عالم هستی و دنیای آدمی به شمار میآید؛ در حالی که ذره ذرهٔ پدیدههای عالم هستی تابع چنین قانونی هستند.
خدای عالمیان نظم و چینش سراسر عالم هستی و جهان موجود را چنان برقرار ساخته که «گندم از گندم بروید، جو ز جو»؛ چنان که در نقل آمده: «کما تزرع تحصد»(۱). گویی طبیعت سیر و حرکت و نزول و صعود حیوان و انسان و حتّی سنگ و خشت نیز از این قانون بهدور نمیباشد و هستی، خود کمینگاهی برای دست انتقام و جزا و مکافات کردار خوب و بد، قهری و عمدی، با میل و بیمیل آدمی و تمامی نمودهای هستی
۱ـ الاختصاص، شیخ مفید، قم، جامعهٔ مدرسین، ص۳۳۷٫
(۳۶)
میباشد.
امکان ندارد کسی و چیزی از چنگال تند و تیز و سفت و سخت مکافات بگریزد و به قول معروف: «گرچه دیر و زود دارد، هرگز سوخت و سوز ندارد»؛ خواه امروز باشد یا فردا، امسال یا سالهای دیگر؛ در دریا یا صحرا و در دل تاریکیها باشد و یا در دشت و روزنههای روشن گیتی، هر دستی، دستی را طلب میکند و هر عملی عکس العملی دارد و هر کرده و عملی جزایی را میزاید و خوب و بد آدمی، خود را بهطور کلی مینمایاند.
طبیعت آگاه، گاه پدیدهای را به بازی میگیرد و با آن که در تور و صید جزا چیزی و کسی را قرار میدهد، او را آرام آرام و ناخودآگاه به نتایج کردار وی میرساند؛ بی آن که فهم و درک نزدیکی از وضعیت و حال خود داشته باشد.
کم باشد یا بیش، سیل باشد یا قطره، قرار باشد یا اضطراب، خوب باشد یا بد، همه و هرچه را که باشد به خود و حتی به دیگران، از نسل، طایفه، قوم و ملّت گرفته تا فرزند، عیال، کفش و کلاه آدمی، همه را مینمایاند و هیچ ذرّه
(۳۷)
و ذرهای از این قانون به دور نمیباشد و بیوقفه بازار عمل و مکافات گرم است و صحنهٔ نتیجهٔ هر فعل و کردهای محقّق میگردد.
چنان که در نقل آمده است: «کما تُدین تدان»(۱)؛ همانطور که تو عمل کنی با تو عمل میکنند و از آن دست که دادی، از همان دست خواهی گرفت.
طبیعت بازیگر اگرچه خود بسیار جدی است، گاه افراد و پدیدهها را به بازی میگیرد و همچون سایهٔ تاریک صحنهٔ شطرنج، آدمی را مات میکند و حساب دیروز را به امروز و کار سال گذشته را به امسال و مشکل پدر را بر پسر و پسر را بر پدر و خشک را بر تَر مینهد و چنان آرام و دقیق آدمی را مورد اصابت تیر قضا و قدر قرار میدهد که گویی دستان وی را به دل تقدیر آدمی فرو برده و اندرون آدمی را به دقّت مبتلای خود ساخته است؛ بی آن که دست وی بلرزد و یا اندکی اجحاف و تجاوز و خطا داشته باشد.
۱ـ اصول کافی، محمّدبن یعقوب کلینی، ج۲، تهران، اسلامیه، چهارم، ص۱۳۴٫
(۳۸)
گواهی گویا
گواه و دلایل این مدّعا اگرچه فراوان است، امری گویاتر از بیان دل آدمی نیست و تجربهٔ دل بهخوبی از این معنا حکایت میکند و هر کس به قدر عمر و دقّت و موقعیت فعلی و ادراکی خود با این طبیعت آشناست و حرف دلِ آدمی چیزی جز این حقیقت نیست و هر کس از خود، دیگران، پدر، مادر، پیر، جوان، دیروز و امروز مردمان آن قدر ماجرا و حکایت در این زمینه دیده و شنیده است که کسی را جای انکار نیست، ولی افسوس و صد افسوس که آدمی غفلت ورزیده است و از تمامی این معانی به آسانی میگذرد.
آدمی با آن همه هوش و ادراکی که او را صاحب کسوت و اقتدار بر تمامی موجودات ساخته است، چنان از این حقیقت غافل میگردد که گویی ادراک درستی نسبت به این معنا ندارد و ناخودآگاه اسباب اضطراب خود را فراهم میسازد.
شاید این غفلت، موهبتی ناسوتی برای آرام زیستن آدمی باشد که خداوند عالمیان در
(۳۹)
طبیعت او نهاده است. غفلتی که گاه فرد را از مفهوم غفلت هم غافل میسازد و با تمامی دقّت و ذکاوت او را در گرداب بلا و چنگال طبیعت قرار میدهد و خیرگی وی را عامل سرکوبی او قرار میدهد.
دنیا و آخرت
چنین نیست که تمام حسابها و مکافات کردار آدمی به آخرت بیفتد و آدمی در دنیا از هر راه و کاری باز نایستد، بلکه خودِ دنیا، افراد را مکافات میکند و خوب و بد آدمی را به رخ او میکشاند و قیامتی برپا میسازد؛ هرچند تمام کار در دنیا تمام نمیشود و عواقب و پاداش خوب و بد آدمی، گذشته از آن که در طول حیات دنیوی ظاهر میگردد، آخرت نیز موقعیت خاص خود را خواهد داشت.
اگرچه امیرمؤمنان علیهالسلام که خود میزان کردار همگان است نسبت به دنیا و آخرت میفرماید:
«الیوم یوم العمل ولا حساب، وغدا یوم الحساب ولا عمل»؛ امروز روز کار است و حسابی در کار نیست، همانطور که فردا روز حساب است و دیگر عملی در کار نیست، بیان آن حضرت
(۴۰)
منافاتی با بیان ما ندارد که تمامی پاداش و مکافات دنیا و کردار آدمی در طبیعت ناسوت رشحهای از رشحات جزای اخروی میباشد و در حکم مساعدت و توجهی محدود نسبت به آدمی و آثار زودرس و خصوصیات فعلی است که ظاهر میگردد. خداوند مهربان از باب عنایت و لطف بر بندگان، چنین زمینهای را برای تنبیه و توجه قرار داده تا گذشته از آن که تخویف و بیدار باشی محدود بر بندگان باشد، حکایتی گویا از جزا و مکافات اخروی و نعیم و جهیم قیامت نیز باشد(۱).
۱ـ ۲۱ شعبان ۹۶٫
(۴۱)
« پايه هاى تجارت پرسود»
«یا أیها الّذین آمنوا هل أدلّکم علی تجارةٍ تنجیکم من عذاب ألیم؟ تؤمنون باللّه ورسوله، وتجاهدون فی سبیل اللّه بأموالکم وأنفسکم، ذلکم خیر لکم إن کنتم تعلمون»(۱).
ـ ای اهل ایمان، آیا شما را به تجارتی پر سود که شما را از عذاب جانکاه آخرت در امان دارد، راهنما باشم؟ ایمان روز افزون به خدا و رسول داشته باشید و با اموال و دارایی و بخشش جان، در راه خدا مجاهدت و کوشش نمایید. این برای
۱ـ صف / ۹٫
(۴۳)
شما بهترین تجارت است، اگر بدانید.
گمان آدمی این است که تجارت، امری مادی و دنیوی است؛ در حالی که طرح قرآن کریم چیزی بیشتر از این معناست. قرآن کریم، تجارت پر سود و منفعت و دور از ضرر و زیان را بر چهار پایه و اساس استوار میسازد که عبارت است از: ایمان به خدا، ایمان به رسولان الهی علیهمالسلام و مجاهدت با مال و مجاهدت با جان در راه خداوند متعال.
ایمان به خدا
ایمان به خدا در فرد و جمع، همان توحید جمعی است و «جامعهٔ توحیدی» را شکل میدهد؛ چنان که این چهار رکن در قرآن به صورت جمع آمده است: «تؤمنون باللّه ورسوله، وتجاهدون فی سبیل اللّه بأموالکم وأنفسکم».
حال، ایمان فردی را نباید با سادهانگاری، ایمانی سطحی و عمومی دانست، بلکه ایمانی شهودی و عینی از آن مراد است. ایمانی که از سر آگاهی و همچون حقیقتی مجسّم در کالبد جان مؤمن باشد.
(۴۴)
رسالت و سیادت
اعتقاد به تمام احکام و آموزههای الهی؛ از جمله ایمان به رسولان الهی از ابتدای رسالت تا پایان آن ـ که تمامی حضرات انبیا از حضرت آدم علیهالسلام تا حضرت خاتم صلیاللهعلیهوآله را فرا میگیرد ـ رسالتی که ظرف استمرار را شامل شود و همهٔ امامان معصوم علیهمالسلام و نوّاب ایشان را که همگی مشعلداران راه درستی و سعادت هستند، در بر میگیرد.
ایمان به حقیقت و عدالت، ایمان به پاکی و گذشت و ایثار تمامی امکانات مادی و موجودی آدمی و سیر و حرکت تمام به سوی ابدیت، بدون هر پیرایه و خودباختگی ناسوتی است.
حرکت و گذر در متن دین اسلام و حقیقت مجسّم امامت و ولایت، تنها طریق سالم و کامل سیر حق، از ناسوت بسوی حق است.
راهیافتگان
اسلام را می توان بهطور کامل در سیره و روش حضرت نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله به صورت مجسّم یافت که تبلور ایشان نیز حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام و ائمهٔ معصومین علیهمالسلام میباشند. دستهٔ
(۴۵)
اندکی که نسبت به مرام ائمهٔ هدی علیهمالسلام درک درستی پیدا کردهاند و از عمل سالمی نسبت به آن برخوردارند، تنها گروه حق و راهیافتگان واقعی دین مبین اسلام میباشند و دیگر مدّعیان ـ که بسیاری و فراوانی افراد را دارند ـ فقط به فکر ظاهر و صورت هستند و از حقیقت و باطن بهرهای ندارند.
حوزهٔ اسلامی
به طور کلّی، حوزهٔ اسلامی در زمان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به دو بخش تقسیم میشود:
یکم. تبار هاشمی و مجاهدان بحق؛
دوم. بنیامیه و ایادی باطل.
این حوزه، بعد از پیامبر به چهار دسته انشعاب پیدا کرد و همین چهار گروه، تاریخ اسلام را رقم زدند.
تبار امیه و در رأس آنها معاویه مانند مردمان خوش خوراک و خوشگذران زندگی میکردند و تنها به دنبال حفظ پادشاهی و عافیت دنیایی خود بودند و حوصلهٔ مبارزه و جهاد را نداشتند. بنیامیه که خود را در مقابل تبار هاشمی ـ که در راه حق سختکوش بودند ـ
(۴۶)
میدید، دستههای بسیاری را با تساهل دینی وارد دین نمودند و احکام بسیاری را تبدیل نمودند و بدعتهای فراوانی را بنیان نهادند تا کثرت دشمن، حق را خسته سازد.
قاسطان ـ که از تبار امیه بودند ـ ناکثان و مارقان را نیز به صحنه آوردند. این دو گروه ـ که اطفال نامشروع قاسطان بودند ـ در مقابل تبار هاشمی و مجاهدان حق صف کشیدند و هر یک به نوعی با حق درگیر شدند.
بنابراین، حوزهٔ اسلام، بعد از پیامبر، به چهار دستهٔ «قاسطان»، «ناکثان»، «مارقان» و «مجاهدان راه حق» تقسیم شد. حال گروه حق باید با دو دستهٔ نخست مبارزه میکرد و آنان را بر سر جای خود مینشاند؛ چرا که راهی جز ایستادگی در مقابل آنها وجود نداشت.
امّا گروه سوم (مارقان) در زمان حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام از موقعیت ویژهای برخوردار بودند؛ بهطوری که بزرگترین مشکل حضرت به شمار میآمدند. در زمان ما نیز این گروه ـ که همان خشک مقدسها و ارتجاعطلبان هستند ـ از بزرگترین مشکلات جامعه به حساب میآیند
(۴۷)
که به سه دستهٔ «خشک مقدّسهای مسجدی»، «متجدّدمآبهای داخلی» که ارتجاع نو را رقم میزنند و «اختلاف اندازان خارجی و استعماری» تقسیم میشوند.
مجاهدان
گروه چهارم، که راهیافتگان بحقّ دین و دیانت میباشند، همان مجاهدان در راه حق و حقیقت هستند که با گذشت و ایثار تمام نسبت به مال و جان و تمامی امکانات موجود خود، حق را یاری میکنند. این گروه، شیعیان راستین و مؤمنان حقیقی هستند و از آگاهی و عمل صحیح برخوردار میباشند.
در صدر اسلام، حضرت علی علیهالسلام سه دستهٔ نخست یاد شده را به طور کلی طرد نمودند. این سه گروه عبارت بودند از: اصحاب جمل یا ناکثان پولپرست، اصحاب صفین یا قاسطان حکومت و دنیاطلب، و مارقان که همان خوارج نهروان و مغزهای خشک مقدّس بودند.
چه زیباست بیان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که پیش از واقعه و جریان اختلاف و اکثریت دشمن و تنهایی و قلّت یاران حضرت علی علیهالسلام از این سه
(۴۸)
گروه خبر داند و آنان را بهطور مشخّص معرفی نمودند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله قبل از رحلت فرمودند:
«ای علی، زود است که بعد از من با این گروهها درگیر شوی» و… آنگاه حضرت یک به یک از آن گروهها یاد میکنند:
«ستقابل بعدی الناکثین والقاسطین والمارقین…»(۱).
یا علی، بعد از من سه گروه از امّت من در مقام مقاتله و کارزار با تو درآیند: ناکثان و قاسطان و مارقان.
حضرت امیر مؤمنان میفرمایند: «فلمّا نهضت بالأمر نکثت طائفة ومرقت أخری وقسط آخرون»(۲).
زمانی که بیعت مردم را پذیرفتم و به امر خلافت قیام نمودم، با سه طایفه مواجه شدم که در مقام مخاصمه و دشمنی با من برخاستند: طایفهای که عهد و پیمان خود را با من شکستند و از بیعتی که با من داشتند، سر باز زدند، و طایفهای که به خاطر پیشی گرفتن از من و باورهای غلطی که پیدا کرده بودند، خروج از
۱ـ نهجالبلاغه، شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۰۱٫
۲ـ همان.
(۴۹)
دین پیدا کردند و طایفهای تبهکار که به خاطر حبّ ریاست و دنیاطلبی از در حیله و تزویر و ریا در آمدند و از امر حق سر باز زدند(۱).
از ناکثان پولپرست، طلحه، زبیر و عایشه، و از قاسطان حقهباز و متقلّب، معاویه و تبار امیه ـ که بسیاری از آنان خواهان کنار آمدن حضرت علی علیهالسلام با آنها بودند ـ میتوان نام برد و مارقان، همان متعصّبان ناآگاه و خشک مقدّسها بودند.
در این زمینه، حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام میفرماید: «صبرت؛ ففی العین قذی وفی الحلق شجی»(۲).
در راه خدا و بقای دین خدا صبر و استقامت نمودم؛ در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم.
چگونه میشود تمام این تبار شیطانی باطل نباشند، در حالی که علی علیهالسلام را در میان خود داشتند، ولی از او پیروی نمیکردند. چه زیباست این بیان که «من دعی النّاس إلی نفسه
۱ـ نهجالبلاغه، خطبهٔ ۳ (شقشقیه).
۲ـ همان.
(۵۰)
وفیهم من هو أعلم منه فهو مبتدع ضال»(۱). هرگاه شخصی مردم را بهسوی خویش بخواند و حال این که در میان آنها کسی هست که در رتق و فتق امور و رفع مشکلات دینی یا دنیوی و اخروی مردم آگاهتر و بصیرتر از او باشد، وی گمراه و بدعتگذار در دین است.
مردی از صحابه
مردی از صحابهٔ حضرت علی علیهالسلام در جنگ جمل نسبت به ستیز با اصحاب جمل شک کرد و مردّد شد و به همین دلیل از حضرت علی علیهالسلام پرسید: «أیمکن أن یجتمع زبیر و طلحه و عایشه علی باطل؟»؛ آیا ممکن است طلحه و زبیر، با آن همه سوابق مبارزاتی درخشانی که در اسلام داشتند، اکنون در جبههٔ باطل باشند؟
حضرت به وی پاسخ داد: «انّک لملبوس علیک
۱ـ بحارالأنوار، محمدباقر مجلسی، ج۲، بیروت، مؤسسهٔ الوفاء، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ه ق، ص۳۰۸٫
(۵۱)
أنّ الحقّ والباطل لا یعرفان بأقدار الرجال. أعرف الحقّ تعرف أهله، وأعرف الباطل تعرف أهله»؛ همانا حق و باطل بر تو مشتبه شده است. میزان حقّ و باطل شخصیت اشخاص نیست، بلکه برای شناخت حق و باطل ابتدا حق را بشناس تا در پرتو آن اهل حق را بشناسی و نیز باطل را بشناس تا در سایهٔ آن اهل باطل را بشناسی.
علی علیهالسلام و آزادی
دنیای امروز با وجود هزاران ادّعا و قانونهای بسیار برای حفظ آزادی و دموکراسی، هنوز کوچکتر از آن است که بتواند همچون علی علیهالسلام در زمینههای فردی و حکومتی آزاد باشد و چون او عمل کند.
برخورد حضرت علی علیهالسلام با خوارج ـ که از بدترین دشمنان متعصّب حضرت بودند ـ مانند دیگر مردم جامعه بود؛ بهطوری که حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام ، سهمیهٔ آنان را از بیتالمال قطع نکرد و آنها در اظهار عقیده، به نهایت مراتب، آزاد بودند. این عمل حضرت در دنیای بشری بینظیر است. گروههای مخالف در بین سخنرانی حضرت به مسجد میآمدند و به امام اشکال میکردند و جنجال به راه می انداختند. به عنوان نمونه، روزی که حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام بر منبر بودند، فردی پرسشی نمود و آن حضرت بیدرنگ پاسخ او را داد، یکی از بین مردم فریاد
(۵۲)
زد: «قاتله اللّه ما أفهمه»؛ خدا او را بکشد؛ چقدر این مرد دانشمند و فهیم است!
مردم حاضر در مسجد قصد تعرض به او کردند، که حضرت فرمود: رهایش کنید، او به من جسارت کرده است.
خوارج در نماز جماعت حضرت شرکت نمیکردند؛ چرا که او را کافر میدانستند. روزی در میان نماز جماعت «ابن الکواء» برای خرد کردن حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام فریاد زد و به کنایه این آیه را خواند: «ولقد أوحی إلیک وإلی الذین من قبلک لئن أشرکت لیحبطن عملک ولنکوننّ من الخاسرین»(۱).
[ای پیامبر،] و بهتحقیق به سوی تو و پیامبرانی که پیش از تو به نبوّت و رسالت رسیده بودند وحی فرستادیم که اگر مشرک شوی، همهٔ کردار خیر و نیک تو تباه خواهد شد و در گروه زیانکاران قرار خواهی گرفت.
در هنگام قرائت این آیه، به دستور قرآن که «وإذا قرء القرآن فاستمعوا له، وأنصتوا، لعلّکم
۱ـ زمر / ۶۵٫
(۵۳)
ترحمون»(۱)؛ زمانی که قرآن تلاوت میشود، گوش فرا دهید و خاموشی برگزینید، باشد که مورد رحمت حق قرار گیرید،
حضرت سکوت کرد، ولی «ابن الکواء» چند بار دیگر این آیه را قرائت کرد و امام علیهالسلام چند بار سکوت نمود تا آن دشمن آیه را تمام کند. در این حال، مردم متوجّه شدند که او میخواهد با این قرائت و بیتوجّهی، نماز را بر هم زند. از این رو حضرت در پاسخ، در حال نماز، این آیه را خواند: «فاصبر، انّ وعداللّه حقّ، و لایستخفّنّک الّذین لا یوقنون»(۲).
صبر و استقامت در راه حق را پیشهٔ خود ساز؛ بهدرستی که وعدهٔ خدا بر نصرت صابران حق است و کسانی که ایمان و یقین به آخرت ندارند، هیچ گاه نخواهند توانست تو را در انظار خوار و سبک نمایند.
بهراستی چگونه میتوان ارزش و اهمیت این برخورد را محاسبه نمود! و بهراستی در جامعه، چگونه رهبری میتواند از چنین اقتدار و
۱ـ اعراف / ۲۰۴٫
۲ـ روم / ۶۰٫
(۵۴)
بزرگواری برخوردار باشد، ولی هیهات از نادانی آن مردم که نتوانستند از آن حضرت علیهالسلام آن طور که باید و شاید استفاده کنند و خود را گرفتار حرمان ابدی کردند.
چه زیباست بیان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که در پایان از باب «ختامه مسک» آورده میشود. ایشان فرمود: «انّی ما أخاف علی أمّتی الفقر، ولکن أخاف علیکم سوء التدبیر»؛ بهدرستی که من از فقر برای امّتم نمیهراسم و تنها هراس و نگرانی من از بدی فکر و مدیریت در امور آنان است؛ زیرا با تدبیر میتوان فقر را کم فروغ و تعدیل کرد یا در مقابل آن صبر نمود، ولی با سوء تدبیر، فقر از هر سو و به هر نوع بر فرد و جامعه فرو میریزد؛ همان طور که امروزه میبینیم مسلمین در جهان درگیر مصایب و مشکلات فراوانی هستند. باشد تا گروه اهل حق و پیروان واقعی آن حضرت بتوانند در دنیای غدّار، شؤون کلّی اسلام را در دست گیرند و قافلهٔ مسلمانان را به سرمنزل مقصود راهنمایی کنند.
(۵۵)
« ريشه ى مشكلات جامعه و حكومت»
در مقام حکمت نظری، آنچه بیشتر زمینهٔ شکست را ایجاد مینماید، توجیه و تأویل حقایق و معانی گوناگون واقعیات است و آنچه در مقام حکمت عملی زمینهٔ عدم موفقیت را فراهم میسازد، نفاق و تزویر درونی نزد نفس شخص و نیرنگ و دورویی برونی نزد دیگران است.
حکم دو ویژگی یاد شده، کلّی و عمومی است؛ خواه در امور فردی انسان باشد یا در برخوردها و مسایل کلی اجتماع بشری.
آنچه حقیقت را در جامعه از بین میبرد و یا
(۵۷)
به طور کلّی محو و نابود میسازد، انکار و یا مقابله با حقیقت نمیباشد؛ بلکه تنها توجیه و تأویل آن است که اصالت آن را پایمال میسازد و چیزی که میتواند چهرهٔ صداقت را آلوده نماید و سلب اطمینان عمومی را همراه داشته باشد، نفاق و تزویر و دمیدن این دو اصل کلی مخرّب در روح مردم و جامعه میباشد.
بنابراین، تنها چیزی که میتواند فرد یا جامعه را در مقام اندیشه و عمل از تفکر و کوشش باز دارد و فرد یا جامعه را به حالت انفعال کشاند، همان توجیه و تأویل حقایق و معانی در اندیشه، و نفاق و تزویر در واقعیات عملی در جامعه و فرد است.
چالشهای فکری و اندیشاری و موانع عملی را میتوان به آسانی برطرف نمود و آنچه دفع آن بسیار مشکل میباشد، تنها همین امر است که بیان شد؛ زیرا هر گونه مشکل فکری و عملی در امور فردی یا اجتماعی در مقابل پیروزی و یا شکست به طور آشکار قرار دارد و هر یک را باید به شیوهٔ مناسب خود درمان نمود و تنها این دو امر است که شناخت، یافت و علاج آن آسان
(۵۸)
نمیباشد و درمان تمامی شکستهای فردی و اجتماعی و دفعتمامی نابسامانیها و بازمانیها در گرو شناخت این دو میباشد؛ خواه در امر فردی باشد یا در امور اجتماعی و یا در مقابل دشمن داخلی و یا خارجی و خواه فردی باشد یا کلی(۱).
۱ـ ۱۵ / ۱۱ / ۶۳٫
(۵۹)
« شناخت مراحل ظهور پديده ها»
کشف راههای آسمانها و زمین از شریفترین موضوعات حکمت است و تمامی پدیدههای زمینی و آسمانی در حکمت اهمیت فراوان دارند و برای تحقق این معنا کوشش فراوان لازم است، ولی کشف این امر مهم برای حضرات معصومین علیهمالسلام به طور کامل هموار است؛ بهخصوص برای نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرت زهرا علیهاالسلام و امیر مؤمنان علیهالسلام و ائمهٔ هدی علیهمالسلام که این نورهای مقدّس، عالیترین مقام انسانی این
(۶۱)
امر را دارا هستند و دیگران هر یک به نوعی و در مقامی بسر میبرند و هستی را از همان یافتها و دریافتهای خود مشاهده مینمایند و خود را با سیر یافت خود دمساز میبیند.
امکان وصول
امکان یافت و وصول حقیقت و سیر تکاملی معرفت برای همگان، در وسعت نظر ممکن و مقدور میباشد و در صورت ادامه و استمرار، در مراحلی از این امر تأمّل باید کرد. هنگامی که حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام میفرماید: «أیها الناس سلونی قبل أن تفقدونی،فلأنابطرقالسماء أعلم منّی بطرق الأرض»(۱)؛ من به راههای آسمانها آشناتر از راههای زمین هستم، باید این موضوع را پیگیری نمود وبه قدر وسع در شناسایی و کشف این راهها کوشش نمود؛ چنان که بیان آن حضرت دلیل محکمی بر امکان تحقق این امر است.
باید تمامی تقسیمات ممکن را در این امر تا
۱ـ نهج البلاغه، ج۲، ص۱۳۰، خطبهٔ ۱۹۰٫
(۶۲)
حدی که برای آدمی قابل دسترسی است مورد بررسی قرار داد و از قرآن و حضرات معصومین علیهمالسلام و دیگر مواهب عالی اندیشه استفادهٔ کامل را نمود(۱).
۱ـ ۲۸ رجب ۱۴۰۳٫
(۶۳)
«تفاوت فقيه و حكيم در دريافت موضوع وحكم»
«نزول و صعود پديده ها و هدايت حق»
هنگامی که از کفر سخن به میان میآید، شیوهٔ بیان فقیه با حکیم و عارف متفاوت است و هدف و وظیفهٔ هر یک نیز مختلف میباشد.
فقیه میگوید: وظیفهٔ من بیان حجت و حدود طهارت و نجاست و احکام ظاهری برای خود و مقلّدان میباشد و کافر را کسی میدانم که مخالفت با ضروری دیانت داشته باشد؛ آن هم مخالفتی که به تکذیب خدا و رسول بینجامد.
حکیم میگوید: آنچه منصرف از باطن کمال یا به لسان عارف منصرف از باطن حقباشد،انحراف، پوشش و کفر است و وظیفهٔ من بیان حقیقت و
(۶۵)
یافت باطن پدیدههاست و سمتی در بیان حجت و حدود طهارت و نجاست ندارم، بلکه آنچه را که در واقع است به طور صریح بیان میدارم.
کفری که فقیه از آن سخن میگوید محدود است و چیزی که حکیم و عارف از آن در نظر دارد، بسیار گسترده میباشد؛ بهطوری که گریز از آن جز برای اندکی ممکن نیست. البته، فقیه در احکام ظاهری کفر بیشتر سختگیری میکند.
با این بیان، فقیه، کفر و ایمان را به عنوان محدود مینماید و حکیم و عارف آن را در معنون جستوجو میکنند.
عکس همین مطلب در توبه و انابه مطرح میشود. حکیم و بیشتر از وی، عارف، توبه را برای هر فردی و در هر حد و مقام گسترش میدهد و میگوید: توبه دارای دو غایت اساسی است: یکی امتنان حق و دو دیگر التیام بنده. عبد موضوع امتنان حق را در کلیت و امکان تحقق و یا اثر عصیان و معصیت تحقق و جلا میدهد و در غایت دوم، توبه یأس عبد از خود و از حق را دور میدارد؛ زیرا امتنان عبد با ناامیدی وی همراه است؛ حال معصیت هرچه باشد و از هر
(۶۶)
کس باشد؛ زیرا معصیت هر قدر که گسترده باشد نمیتواند در مقابل امتنان حق قرار گیرد. البته، از مقتضیات حکمت نباید غفلت داشت که این خود امر دیگری است.
بنابراین، حکیم برای توبه مرزی نمیشناسد و در هر حال در توبه باز است؛ چنانچه مقتضای لطف و وعدهٔ حق چنین است؛ اگرچه فقیه به واسطهٔ ظواهر غیر ضروری، آن را محدود میکند؛ چنان که وظیفه و توان فقه و حجت و شروط ظاهری آن چنین است.
فقیه برای توبه شرایط و حدودی را قرار میدهد که در صورت عدم آن شرایط نمیتواند حکم به رفع گناه کند؛ هرچند از باطن نیز مأیوس نمیگردد.
حکیم و عارف برای توبه حد و مرزی قرار نمیدهند؛ چنان که فقیه در کفر و گناه همین محدودیت را دارد و این دو موازنه در بسیاری از موارد دیگر نیز خود را مینمایاند.
(۶۷)
(۶۸)
درک، علم، اراده، عنایت، حکمت و هدایت تکوینی حق، از راههای درک معارف یقینی آن جناب میباشد.
علم حق به ذات خویش علت علمحقبههمهٔ پدیدههاست و وجود علمی آنان راتشکیلمیدهد.
ارادهٔ حق، تحقق عینی آن و عنایت حق، وصول نزولی و حکمت و ثبات عینی ممکن را در پی دارد و هدایت تکوینی حق وصول نزولی کمال ممکن را تحقق میبخشد.
تمامی مراحل پنجگانه، نظام ربانی حق نسبت به عبد را تعیین مینماید و نظام کیانی عبد را تحقق
(۶۹)
میبخشد و تمامی مراحل کمال به مقام وصول میرسد و این خود سیر نزولی ممکنات در نظام کیانی و ظهور جمال حق در نظام ربانی میباشد.
هدایت حق
با هدایت تکوینی حق، پدیدهها در نظام کیانی شکل کامل خود را میپذیرد و هر پدیدهای خود را مییابد؛ از وجود اشرف تا فروترین پدیده که هیولای اولی است، تمامی سیر نزولی خود را یافتهاند و حق فروگذار امری نمیباشد، تا آن که آفریدهها سیر صعودی خود را دنبال نمایند و مراحل وجودی کمال خود را ظاهر نمایند و به آن تحقق و عینیت بخشند و این کار عبد است که باید قدم همت با صدق همراه نماید تا آن را بر خود هموار سازد و خود را به عالیترین مرحله که همان مقام دستگیری و هدایت است برساند که در اوج رفعت این قله، معصوم علیهالسلام قرار دارد و دیگران، هر یک دارای مقامی محفوظ میباشند که باید در تحقق وصول آن کوششی فراوان نمایند؛ زیرا هر یک از بندگان در مقامی هستند و پدیدهها مراحلی از نموداری را دارا هستند بسیاری از ظهورها و نمودها در
(۷۰)
مقام علمی حق باقی میباشند و صفت خلقی نیافتهاند و بسیاری در مقام ارادت، عنایت، حکمت و یا هدایت حق بهسر میبرند و فراوانی نیز به هیچ یک از این مراحل نمیرسند که باید برای تحقق وجودی هر یک از این مراحل و شناخت مقام هر یک از پدیدهها یا بندگان در این مراحل دقت بسیار داشت که این خود موهبتی الهی را میطلبد و کاری آسان نیست(۱).
همان گونه که گذشت حرکت ظهورات ربوبی و جنبش موجودات هستی، تمامی در کش و قوس نزول و صعود به سوی معبود خود و حقیقت حق و مطلق در جریان است؛ اگرچه هرچه روند و هرچه دوند جز ظهور و بروز وجودی خویش نمییابند و با تعینات ربوبی خود محشور خواهند شد.
با آن که هستی چهرهٔ ظهور دارد و کوی حق را طالب و به سوی حق روان است، وصف عطشان و قید فقدان بر همهٔ مظاهرش میماند و این هجر و هجران و سوز و فغان، ذرهای را رها نمیسازد و هر وصولش هجری در پی و هر هجرش خود وصولی در بر دارد.
ظهور را نرسد که وجود را دریابد و ابرازش
۱ـ ۲۷ رجب ۱۴۰۳ه ق.
(۷۱)
تنها از هستی خویش حکایت میکند و ظهور حق را سر میدهد و با آن که تمام پدیدهها سنگِ حُب و طلب حق را به سینه میزنند، هرگز او را بی خود و در غیر خویش نخواهند یافت.
اگر دلی را برتر از این رسد که سیر کند، این چنین یابد که «وجود مطلق» و «مطلق وجود» همان است که هست، بدون نقصان و عدم، و هر ظهور همان وصول است که ابراز میشود و وصول جز طلب موجود نمیباشد.
عالم عین وصول و وصول محض عین وجود و حق است که «مطلق وجود» بی قید اطلاق آن را حکایت میکند.
سالک واصل است که حقیقت را به حق در مییابد و به غیریت میرسد و انانیت را میچشد و از نزول و صعود بار میگیرد و رجعت دل، نخاع هستی وی را قطع میکند و او را از هستی میاندازد. آنگاه پاکباخته میگردد و او اهل دل و صاحب سرّ میشود و دل را تنها مأوای حق و حقخانهٔ خویش مییابد و بس(۱).
۱ـ پانزدهم رمضان المبارک ۱۳۹۶ه ق.
(۷۲)