اسلام ؛ هویت همیشه زنده

 اسلام ؛ هويت هميشه زنده

اسلام ؛ هويت هميشه زنده

 شناسنامه

سرشناسه : نکونام، محمدرضا‏‫، ۱۳۲۷ -‬
‏عنوان و نام پديدآور : اسلام هویت همیشه زنده/ نکونام.
‏مشخصات نشر : تهران : انتشارات صبح فردا‏‫،۱۳۹۳.‬
‏مشخصات ظاهری : ‏‫۸۲ ص.‬
‏شابک : ‏‫‬۳۵۰۰۰ ریال: ‏‫‭ ۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۱۳-۸
‏وضعیت فهرست نویسی : فیپا
‏يادداشت : چاپ قبلی: ظهور شفق، ۱۳۸۶.
‏يادداشت : چاپ دوم.
‏یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
‏موضوع : اسلام — بررسی و شناخت
‏رده بندی کنگره : ‏‫‭BP۱۱‭/ن۸‮الف‬۵ ۱۳۹۳‬
‏رده بندی دیویی : ‏‫‭۲۹۷/۰۷
‏شماره کتابشناسی ملی : ۳۶۸۴۱۲۲

 


 

پيش‌گفتار

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۹

الحمدللَّه رب العالمین والصلوة والسلام علی محمّد وآله الطاهرین واللعن الدائم علی اعدائهم أجمعین.

بسیاری از آن‌چه ما هم‌اینک از احکام اسلامی به صورت معمول و رایج می‌شناسیم، مدینهٔ فاضله‌ای است که با واقعیت‌های جامعهٔ امروز ما فاصلهٔ بسیار دارد و جامعهٔ اسلامی آن‌گونه که باید باشد، تاکنون تحقق نیافته است، راستی؛ چرا تاکنون احکام اسلامی در جامعه زنده نگردیده و اجرایی و عملی نشده است و چرا تاکنون ما «جامعهٔ اسلامی» نداشته‌ایم؟

نخستین مقالهٔ کتاب حاضر به بررسی و تحلیل مجموعه عللی می‌پردازد که باعث شده است اسلام به

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۱۰

عنوان دیانت خاتم که محدودیت زمانی ندارد و فرا زمانی است در مرحلهٔ نظریه باقی بماند و در سطح کلان جامعه نتواند اجرایی و عملی گردد و هویت زنده و حیات شفاف و عناصر حقیقی خود را بنمایاند.

تأمل فلسفی بر هستی و هستی‌شناسی عرفانی و تبیین این گزارهٔ فلسفی که: «وجود ویژهٔ ذات حضرت حق و خلق ظهور اوست» موضوع مقالهٔ «سه زاویهٔ هستی» است که گزاره‌های منطقی را به سه قسم تقسیم می‌نماید و مراتب ظهور هستی را در قوس نزول و صعود بر می‌شمرد و به تبیین کمال آدمی و مراتب آن می‌پردازد.

«دریافت‌ها و باورها» سومین یادداشت این مجموعه است که یافته‌ها و باورهای اعتقادی نگارنده را به قلم می‌آورد.

«اصول الحاد» نوشتهٔ کوتاهی است که توهمات و اشکال‌هایی که می‌توان از دو جهت مبدء فاعلی و علت غایی بر اثبات گرایان وجود خداوند وارد آورد را به گونه‌ای فلسفی طرح می‌نماید. اصل «عدم نیاز به غنی مطلق ازلی»، اصل «عدم امکان احالهٔ نیاز به ناهمگون»، اصل «بی‌نیازی پدیده‌ها»، و انکار غایت ربوبی و سیر الهی برای پدیده‌ها و

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۱۱

نفی خیر و نیکو بودن غایت طبیعت با مشاهدهٔ آفات‌ها و شرور، اصول الحاد و پشتوانهٔ خدا انکاری به شمار می‌رود که به صورت فهرست‌وار در این نوشته آمده است.

خاطرنشان می‌گردد تفصیل این نوشته همراه با نقد و تحلیل و پاسخ به توهمات یاد شده در کتابی با عنوان «اصول الحاد و خدا انکاری» آمده که در ۲۴۰ صفحه به چاپ رسیده است.

نوشته‌های پنجم، ششم و هفتم هر یک یادداشت کوتاهی است دربارهٔ بعثت اسلام، ضرورت توجه به اطراف گرایی در پژوهش‌ها و پرهیز از مغالطهٔ تحویلی نگری و علایم شش‌گانهٔ رسالت عامه.

وآخر دعوانا أن الحمدللَّه ربّ العالمین

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۱۳

 


 

شناخت عینیت اسلام


 

 جامعيت دين اسلام

در میان جوامع بشری، مکاتب الهی و مادی بسیاری آشکار شده که هر یک دارای موقعیت و خصوصیات متمایزی بوده است.

چیزی که روشن است این است که جز ادیان آسمانی و الهی هیچ یک از مکاتب نتوانسته است خالی از خلل و اشتباه باشد و تمامی آن‌ها دارای کمبودهای فراوانی است که هیچ متفکر آگاهی هرگز نمی‌تواند به دیدهٔ اعتماد و کمال مطلوب بر آن بنگرد.

البته، ادیان آسمانی به غیر از دین مبین اسلام هر یک

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۱۴

موقعیت و جایگاه ویژه و زمان‌مند خود را داشته و مخصوص به زمان و محدود به اندیشه‌های خاص بوده است و در نتیجه ارزش عملی آن منحصر به همان محدوده بوده است؛ به‌طوری که پیروی هر یک از آنان در غیر زمان خود، تنها تعصّب، جمود و ناآگاهی می‌باشد.

در میان ادیان آسمانی تنها مکتبی که از کمال و جامعیت مطلوب برخوردار است و زمان در آن به‌طور عام لحاظ شده، اسلام است که می‌تواند مطلوب بشری باشد؛ به‌طوری که می‌تواند همهٔ آرزوهای معقول آدمی را در تمامی سطوح به تحقّق برساند.

 


حقیقت اسلام

در این جا این پرسش پیش می آید که اسلام چیست و حقیقت آن کدام است؟ چرا اسلام بعد از گذشت قرن‌های متمادی نتوانسته است کاربردی گردد و جامعه‌ای عینی- اگرچه محدود- برای خود فراهم نماید؟

اسلام- آن گونه که به وسیلهٔ صاحبان به حقّ آن ترسیم شده است- قابل اجرا و کاربرد نیست و هرگز امکان تحقّق ندارد.

تا چه هنگام باید صبر کرد و چه مقدار انتظار ضرورت

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۱۵

دارد تا اسلام جامعهٔ کمالی خویش را محقق سازد؛ در حالی که با آمدن اولیای به حق و گذشت دوران طبیعی آنان جز حضرت قائم (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف) جامعه هرگز شاهد تحقّق اسلام نبوده است؟

آیا این فکر پیش نمی‌آید که با گذشت زمان بسیار از ابتدای وحی و رسالت تا به امروز، قوانین اسلام در جهت پیاده شدن و تحقّق مشکل داشته است و آن‌گونه که صاحبان حقیقی اسلام آن را ترسیم نموده‌اند، قابل اجرا و کاربرد نیست؟

آن‌چه دربارهٔ اسلام دیده شده و یا شنیده می‌شود، یا ناقص است و یا تئوری غیر عملی می‌باشد و در نتیجه آیا نمی‌شود گفت اسلام تنها مدینه‌ای فاضله است که قابل دسترسی نیست؛ زیرا با آن که در دنیا مدعیان اسلام و مسلمانی بسیار هستند و زمان طولانی در تاریخ عینی طی راه کرده‌اند، هیچ‌گاه جامعهٔ اسلامی آن طور که باید تحقّق نیافته است.

اسلامی که عنوان جامع و کامل آن عینیت نداشته و در عمر طولانی خود قابل اجرا و کاربرد نبوده است؛ فرقی با مدینهٔ فاضلهٔ ذهنی دیگران ندارد؛ با این تفاوت که

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۱۶

مکتب اسلام در تئوری مشکلی ندارد و تنها در جهت تحقّق عملی با مشکل روبه‌روست.

اگر استادی در کلاس درس خود شاگردانی داشته باشد و بعد از گذشت مدت تحصیل، تمامی آنان ناموفّق و مردود گردند، این پرسش پیش می آید که ممکن است مشکل از استاد باشد؛ زیرا امکان ندارد تمامی شاگردان یک معلم بدون استعداد و نارسا باشند و در صورت ضعف و شکست عمومی، مشکل متوجه استاد می‌گردد. البته، اگر دسته‌ای مردود شوند، ممکن است کمبود از ناحیهٔ شاگردان باشد.

چگونه ممکن است اسلام، در طول مدتی طولانی که بر آن گذشته است قابل تحقّق نباشد و مشکل، عدم رشد مردم باشد؟ بر این اساس، باید مشکل را در اسلام دید و عوامل عدم توفیق آن را جست‌وجو نمود.

عدم موفقیت اسلام را باید در برداشت‌های نامناسب و یا چندگانه و گوناگون در اصل دیانت اسلام دید یا در جهت مدیران اجرایی و یا چگونگی کاربردی و عملیاتی نمودن آن و یا باید گفت اصل دیانت در تحقّق اهداف عالی خود مشکل داشته است. چرا دینی با این عظمت و در ظرف این مدت طولانی، موقعیت عینی حقیقی خود را نیافته و بعد از

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۱۷

آن که زحمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و یاران فداکار ایشان در صدر اسلام هنگامی که او هنوز از دنیا نرفته و یا به خاک سپرده نشده بود بر سر موقعیت آیندهٔ آن مشکل پیدا شد و کار به جایی رسید که صاحبان حقیقی دین سخن از «ارتد الناس بعد النبی»[۱] سر دادند و مشکل را به‌طور علنی عنوان نمودند و گفتند: نتیجهٔ تمامی زحمات اسلام و دیانت و قرآن و نبی و مسلمین این شد که جز اندکی بسیار محدود و انگشت شمار؛ آن هم در مدتی کوتاه، در اسلام باقی نماندند و دیگر مردمان تمامی از دین حق برگشتند و راه انحراف را پیش گرفتند؟

نسبت به این پرسش یأس آمیز باید جهاتی را دنبال نمود و نفی و اثبات هر یک را مطرح کرد.

ابتدا این امر را باید پذیرفت که مکاتب غیر الهی و مرام‌هایی که ریشهٔ انسانی یا سنتی و مردمی و یا ریشه‌های جهل آمیز و پیرایه‌ای دارند، دارای مشکل بنیادین و ریشه‌ای هستند و دور از کاستی و کج‌روی نمی‌باشند و هر یک از آن‌ها دارای جهات منفی گوناگونی هستند که قابل

______________________________
(۱)- ر. ک: بحار الأنوار، ج ۱۰۸، ص ۳۰۸

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۱۸

دقّت و بررسی است.

ادیان الهی و مکاتب آسمانی که محدودهٔ زمانی و دوره‌ای خاص را دنبال می‌کرده‌اند، در ظرف وجودی خود لحاظ تاریخی دارند و حیات فعلی آن به‌دور از کمبودهای اقتضایی در غیر زمان خود نیستند. این کمبودها همراه با پیرایه‌های خارجی که بعد از ظرف زمانی آن مکتب‌ها بروز کرده، موجب مشکلات اساسی برای آن‌ها شده است، اگرچه تمامی این مکاتب آسمانی دارای جهات قوت و ضعفی است که باید در مقام خود به‌درستی بررسی و تحلیل شود.

این سخن که: اسلام، دیانت خاتم است و محدودیت خاص زمانی ندارد و در جهات کمی و کیفی از عمق و گستردگی خاصی برخوردار است، رساترین کلامی است که دربارهٔ دین مقدس اسلام می‌توان گفت؛ اگرچه عینیت اسلام، خود زمینهٔ اجمال دارد و مذاهب درونی آن، مشکلات فراوانی را ایجاد کرده است که نمی‌توان از آن به آسانی گذشت. باید گفت: تجسم عینی حقیقی اسلام همان ولایت و عصمتی است که با روح رسالت و نطاق وحی و قرآن هماهنگی کامل دارد و به طور گویا عناوین مشخص و مصادیق کامل آن، شخص رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و حضرات ائمهٔ

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۱۹

معصومین علیهم السلام و حضرت زهرای مرضیه علیها السلام و روح تشیع هستند. البته، پیرایه‌های درونی و برونی مذاهب متعدد همراه دگرگونی‌ها و قوت‌هایی است که باید مورد بررسی و دقّت قرار گیرد و نسبت به هر یک برداشت مناسب و منصفانه‌ای داشت و نباید بر همهٔ آن‌ها یک حکم راند و همهٔ آن‌ها را یکسان دید.

چیزی که اوج انحطاط شبهه و موجب یأس و نارسایی است این است که گفته شود: اسلام، عینیت اجتماعی ندارد و جامعهٔ اسلامی تحقّق نیافته است و آن‌چه موجودیت دارد، عینیت حقایق اسلامی و هویت‌های مطرح شده از سوی الگوهای حقیقی اسلام (اولیای معصومین علیهم السلام) نیست.

این معنا اساس درستی ندارد و نمی‌تواند از موقعیت ارزشی خاصی برخوردار باشد؛ زیرا تمام حقایق وجودی و اوصاف و کمالات و هویت‌ها و واقعیت‌هایی که از جناب حضرت حق ظهور یافته، همهٔ اموری نسبی است و دارای مراحل و مراتب گوناگون است و جز حضرت حق- که در ظرف اطلاقی- وجوبی قرار دارد و به‌دور از مرتبه، اطلاق و حد است، تمامی پدیده‌ها از نسبیت خاصی برخوردارند و

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۲۰

هر یک موقعیت مشخص خود را دارد.

بعد از موقعیت اطلاقی وجوبی حق که مقابل آن عدم صرف و محض عدم می‌باشد، دیگر مراتب و حقایق و موجودات در ظرف نسبیت قرار دارند و نفی موقعیت هیچ امری و چیزی معقول و صحیح نیست؛ خواه در زمینهٔ عوالم تجرّدی باشد یا در زمینهٔ عوالم ناسوتی که تمامی کمالات و خصوصیات و حقایق و همهٔ مفاهیم و عناوین و ماهیات در مراتب وجودی و تحققی خود از این قانون (نسبیت) به‌دور نمی‌باشد و تمام هستی و پدیده‌ها و یا تمام عناوین وجودی، مرتبه و موقعیت نسبی می‌یابد.

نور نور است و نور ضعیف، هم‌چون نور قوی، صدق عنوان دارد و نمی‌توان گفت: نور آن است که قوی یا ضعیف یا متوسط باشد. تمامی مراتب نور- از ضعیف و متوسط و قوی- با تمامی مراتب و خصوصیات، صدق عنوانی دارد و نمی‌شود عنوان را از هیچ مرتبه‌ای سلب نمود.

همین‌طور عدد، عدد است؛ یک باشد یا دو و صد باشد یا هزار و بیش‌تر. نمی‌شود گفت: اعداد زیاد عدد هستند و عدد کم وجود ندارد.

هر موجود و چیزی، خود می‌تواند مراحل و مراتب

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۲۱

عالی و متوسط و ضعیف و پایین داشته باشد، و نقاط ابتدایی و نازل، همچون مراتب عالی، هر یک صدق عنوانی خود را با حفظ مرتبه دارا می‌باشد و چنین نیست که حیثیت عنوانی از نقاط نازل سلب گردد تا صدق مراتب عالی منطبق گردد.

این که هر امری مراتب عالی دارد، دلیل نمی‌شود که مراحل متوسط و پایین آن مورد انکار قرار گیرد و یا مراتب عالی را از عنوان بی‌بهره سازیم.

خوبی‌ها و بدی‌ها و افراد و موجودات؛ هر یک موقعیت خاص خود را دارد و بزرگ‌ها یا کوچک‌ها مانع تحقّق عنوانی یک‌دیگر نمی‌باشد.

 


مسابقه و صعود

اگر افرادی در مسابقهٔ راه‌پیمایی یا دویدن و یا صعود از کوه به راه بیفتند و هر یک به مقدار توانایی خود سیر و حرکت را ادامه دهد، به صورت قهری هر دسته در مکانی از سیر می‌مانند و از حرکت باز می‌ایستند و دسته‌ای هم به طور متوسط و عده‌ای هم بیش‌تر و بیش‌تر پیش می روند تا جایی که اندکی از آنان، بلکه تنها یکی از آنان قلّه را فتح می‌کند و پیروزی کامل را به دست می‌آورد. این چنین نیست که همه در ابتدای سیر بمانند یا به نهایت سیر برسند؛ اگرچه صدق

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۲۲

شرکت در این عمل بر همه مسلم می‌باشد و معقول نیست که از همگان توقع فتح قلّه و نهایت سیر را داشت.

همهٔ مردم و مؤمنان و اهل دیانت و دیگران در سیر وجودی خود، نوعی از کمال یا نقص و مرتبه‌ای از آن را در خود محقّق می‌سازند. دسته‌ای با عقیده و کردار نیک و دسته‌ای با باورها و کردار ناشایست هستند و عده‌ای از خوبانِ خوب و عده‌ای از بدان بد و بسیاری هم معمولی می‌گردند.

این امر نه نسبت به مسلمین و جامعهٔ اسلامی، بلکه نسبت به تمامی اقوام و ملل و افراد و جوامع و ادیان و مکاتب و موجودات و اشیا و مراحل کمال و نقص آن‌ها صادق می‌باشد.

آموزه‌های الهی و حقایق ربوبی در مرتبه‌ای از کمال است که کم‌ترین دسته از آدمیان می‌توانند به مدارج عالی آن وصول پیدا کنند، بلکه کم‌تر کسی می‌تواند ادارک وصول کمالی اولیای الهی را دریابد؛ حتی آن وصول غایی که در خور اولیای معصومین علیهم السلام است- بر اساس برخی از روایات- در خور فرشتگان مقرب و حضرات انبیای مرسل و اولیای از مؤمنان نمی‌باشد؛ چه رسد به آن که مراتب

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۲۳

وصول عملی آن را داشته باشند؛ ولی این چنین نیست که عینیت اجتماعی و هویت دینی و اسلامی از جامعه و مردم سلب گردد و تمامی موجودی بندگان خدا به هیچ انگاشته شود.

این که کم‌تر کسی می‌تواند مراحل عالی کمال را دریابد و یا ادراک کند حرفی است و عینیت اجتماعی و هویت اسلامی امر دیگری است.

اگر بخواهیم ایراد و تصوّر از کمال را این‌گونه ترسیم نماییم باید بگوییم: نه تنها حقیقت عینی اسلام مورد پرسش قرار می‌گیرد، بلکه تمامی حقایق و معانی و مقاطع حیات و کمال به مخاطره می‌افتد و نه امّت‌ها می‌مانند و نه جامعه و نه هویت‌های قومی، مردمی و سنتی؛ حتی این شبهه می‌تواند عینیت رشد و کمال و خلقت آدمی و هویت دینی و شخصی آدمیان را مورد سؤال قرار دهد؛ در حالی که چنین برداشتی جز یأس و نادانی و سفسطه و اهمال‌گری چیزی نمی‌باشد و به‌خوبی روشن است که تمامی موجودات هستی با گوناگونی فراوان آن از چینش خاص و زیبایی‌های شگرفی برخوردار است و ظهور و بروز پدیده‌ای؛ خواه قوی باشد یا ضعیف، مانع جلوه‌گری دیگر پدیده‌ها نمی‌باشد و تمامی

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۲۴

مراتب هستی در مراتب تکوین و تشریع حیات و ظهور خاص خود را به‌خوبی اظهار می‌دارند.

 


 جهان زیباست

جهان با همهٔ مظاهر و پدیده‌های گوناگون آن زیباست و با تمامی کمال و نقص و سرد و گرم و شور و شیرین خود دوست داشتنی است.

آدمی هم‌چون همهٔ پدیده‌های هستی سیر و تکامل بلند و رسایی دارد و امّت‌ها و ادیان و سنن الهی و انسانی خود را به طور گویا مطرح ساخته و همگی جای مناسب و موزونی را در عینیت تاریخی باز کرده‌اند.

اسلام سرآمد ادیان الهی است و کمال تمامی آن‌ها را به خاتمیت خود ظاهر ساخته است. هویت اسلامی و موقعیت مسلمین در طول حیات اسلام از گویاترین چهره‌های تاریخی و حیات مستمر دیانت بوده است و خواهد بود.

اگرچه موقعیت فرقه‌ها و گروه‌ها و مذاهب انشعابی درون اسلام جهات مثبت و منفی خود را دارد که در جای خود قابل بررسی و تحلیل است و تنها شیعه حیات طهارت و عصمت دیانت اسلام را دنبال نموده و با امامت معصوم و چهره‌های درخشان ائمهٔ معصومین علیهم السلام صفا و جلای

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۲۵

دیانت اسلام را برای تاریخ زنده و تازه نگاه داشته است.

بنا بر آن چه گذشت، در مقابل پرسش یأس آلود یاد شده باید گفت: عینیت اسلام و مسلمین سخنی است و مشکلات آن سخنی دیگر. این که حضرات اولیای معصومین علیهم السلام در اوج بلندای عصمت و طهارت و حقیقت هستند، واقعیتی است، ولی مراتب پایین و یا پایین‌تری هم وجود دارد تا جایی که دسته‌ای از کسانی که داعیهٔ دیانت اسلام را دارند، در تابوتی از آتش و در قعر دوزخ می‌باشند و نهایت کمال دسته‌ای موجب نفی و نقص دسته‌ای دیگر نمی‌شود.

هر امّت و ملّت و هر عنوان و نوعی این گونه بوده است که در میان خوبی‌ها و زشتی‌ها رشد می‌یابد و اوج و حضیض دسته‌های گوناگون، تمامی آن نوع و عنوان را فرامی‌گیرد.

اگر گفته شود در درون امّت مسلمان افرادی بوده‌اند که بدترین خلق خدا الگو و مثال زشتی و پلیدی می‌باشند، درست است و اگر گفته شود در درون مسلمین افرادی بوده‌اند که بر انبیا و ملائکه برتری دارند- هم‌چون حضرات معصومین علیهم السلام- باز به جاست، ولی هیچ یک از این مصادیق عمومیت و عینیت امّت اسلامی را نفی نمی‌کند و اگر سخنی

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۲۶

از «ارتد الناس بعد النبی إلّاثلاث أو خمس و سبع»[۲] پیش می‌آید، صحبت از اوج و عمق رشد و کمال است؛ نه نفی امّت اسلامی و دیانت و تلاش آنان. این مسلمین بوده‌اند که در هر زمان چهره‌های درخشانی از خود داشته‌اند؛ گرچه مراتب همگان- از خوب و بد- محفوظ است. بنابراین، چنین نیست که امّت‌ها و ادیان و در رأس آن‌ها اسلام، عینیت نیافته و یا رشد مناسب خود را پیدا نکرده باشند.

این گونه نیست که با اتمام زمان رسالت، اسلام به نفی و عدم مبتلا گردیده باشد؛ اگرچه دشمنان غدار و فراوان بر سر راه اسلام و در طریق رشد دیانت مشکلات عمده‌ای ایجاد کرده باشند. این اسلام است که پهنای تاریخ را زنده و تازه نگاه داشته و حیات و طراوت خاص خود را در پی ظهور حضرت قائم (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف) به وجود خواهد آورد و حیات کلی و رشد گویای اسلام در چهرهٔ عصمت و ولایت و خاتمیت ولایت ظاهر خواهد شد.

اگر نفی‌گرایی و یأس‌نمایی بر چهرهٔ اسلام عارض شده باشد، دیگر جای این گونه باورها و مبانی نخواهد بود؛

______________________________
(۱)- ر. ک: شیخ مفید (محمد بن نعمان عکبری)، الاختصاص، قم، جامعهٔ مدرسین، ص ۶

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۲۷

در حالی که چنین عقایدی از ضروریات چهرهٔ راستین و حقیقی اسلام و حتی دیگر ادیان و سنن الهی است و شیعه ضرورت تاریخی را در چهرهٔ قیام حضرت حجت (عج) و خاتمیت عصمت می‌داند و این مرام حیات فعلی و قبلی اسلام را حکایت می‌کند.

اوج و حضیض افراد و اختلاف ادوار تاریخ اسلام و وجود مشکلات و دشمنی دشمنان دیانت امری است که نباید با هویت زنده و حیات شفاف دیانت و عناصر حقیقی و صادق بسیار فراوان و مؤمنان راستین تاریخ اسلامی مشتبه گردد.

 


نتیجه و خلاصه

عینیت و حیات امّت‌ها و ادیان؛ به‌ویژه اسلام و مسلمین، امری است که نباید با یأس و جهل به آسانی از آن گذشت؛ اگرچه مشکلات و نارسایی‌هایی که در دوره‌های متفاوت تاریخ بوده است و دشمنی دشمنان دیانت الهی مورد انکار نیست؛ همان‌طور که چهره‌های گویا و روشن مؤمنان حقیقی را نمی‌توان انکار کرد.

باید در شناخت عینیت اسلام و مسلمین، به دور از افراط و تفریط دقّت نمود و مشکلات را با حقایق در هم

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۲۸

نیامیخت و موقعیت هر یک را به‌خوبی دریافت[۳].

______________________________
(۱)- ۲۵ شعبان ۱۳۹۶ ه ق

 

[۱]( ۱)- ر. ک: بحار الأنوار، ج ۱۰۸، ص ۳۰۸

[۲]( ۱)- ر. ک: شیخ مفید( محمد بن نعمان عکبری)، الاختصاص، قم، جامعهٔ مدرسین، ص ۶

[۳]( ۱)- ۲۵ شعبان ۱۳۹۶ ه ق

 


 

سه زاویهٔ هستی

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۲۹


  مدار واحد پديده‌ها

پدیده‌ها و عالم‌های آن؛ اگرچه فراوان هستند و هر یک تمایز ویژهٔ خود را دارند، همه دارای مدار واحد و هویتی همگون می‌باشند و از هم بیگانه و ناآشنا نیستند.

رابطه‌ای همگون در همهٔ پدیده‌های هستی وجود دارد که موجودات را با تمامی تمایز، به یک‌دیگر نزدیک و آشنا می‌سازد و با این رابطه، می‌توان زمینهٔ معرفت یا وصول تمامی اشیا به یک‌دیگر را فراهم ساخت.

در تقسیم بندی کلی می‌توان پدیده‌های هستی را این‌گونه ترسیم و به ترتیب، چنین تقسیم نمود:

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۳۰

از دیدگاه فلسفه هستی در ابتدا به دو بخش متمایز «واجب» و «ممکن» تقسیم می‌شود. وجود واجب، وجود ربوبی و ربّانی و منحصر در حضرت حق است که با تمامی اسما و صفات خود، تعینات احدی، واحدی، مُظهری و مَظهری به خود می‌گیرد. قسمت دوم هستی، که همان «وجود امکانی» است، بر دو قسم است: انسان و عالم.

عالم را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: مجرّدات و مادّیات.

مادّیات را به دو بخش تقسیم می‌شود: موجوداتی که دارای حیات روحی هستند؛ هم‌چون حیوان و نبات؛ و مادّیاتی که حیات روحی خاصّی ندارد؛ هم‌چون اجسام.

مجرّدات نیز بر دو بخش است: مجرّدات و مفارقاتی که وعای «ملکوتی» دارند و آنان که صاحبان «جبروت» هستند.

در نهایت، آدمیان نیز به دو دسته تقسیم می‌شوند:

صاحبان هوا و هوس و صاحبان اراده و همّت که سالکان طریق و اهل ایمان می‌باشند.

اهل هوس در چهره‌های گوناگونی ظاهر می‌شوند؛ از مؤمن صوری تا فاسق و مشرک و کافر تا دیگر گروه‌های همگون و متفاوت که همگی انسان نام دارند.

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۳۱

در بیانی کلّی، همهٔ موجودات با تمامی تقسیم‌های آن، طالب کمال می‌باشند و هر یک در مقابل کمال، رابطهٔ نوعی خود را دارد که به تمامی جهات یاد شده، اشاره‌ای گویا خواهیم داشت.

 


 حضرت حق تعالی

جناب حق تعالی کمال و کلّ کمال است و تمامی اوصاف کمال را به وجوب دارا می‌باشد. از تمامی تصوّرات امکانی و نقص آلود به دور است و وجودی است به حدّ وجوب و وجوبی است بی‌حدّ وجود که بی‌حدی، مرز اطلاق و تمامیت آن را حکایت می‌کند؛ بدون آن که حدّ و مرزی در ظرف وجود و وجوبش نقش داشته باشد.

در بیانی دقیق باید گفت: قضیه با محمول وجود، منحصر در آن جناب است. این قضیه از تمام حیثیات تعلیلی و تقییدی و حتّی اطلاقی بدور است و بدون لحاظ هیچ حیثیتی تحقّق می‌پذیرد و گفته می‌شود: «اللَّه موجودٌ»؛ حق موجود است و وجود، حق است- که بحق هست- و دیگر قضایای محمولی، صدق حقیقی نسبت به وجود ندارد و ظرف ظهور را دنبال می‌کند.

هنگامی که گزارهٔ «اللَّهُ موجودٌ» گفته می‌شود، هم‌چون

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۳۲

این قضیه نیست که گفته می‌شود: «الانسان موجودٌ؛ انسان موجود است»؛ زیرا موجودیت انسان، بدون لحاظ علّی و ایجابی تحقّق نمی‌پذیرد و به‌طور مسامحه می‌توان حمل وجود بر انسان را به اطلاق دانست و در واقع، انسان مظهر و ظاهری از وجود است و آن که تنها وجود است و وجود را به اطلاق می‌پذیرد، حق تعالی است.

تنها حقیقتی که وجود را به صدق می‌پذیرد، جناب حق است و دیگر ظروف محمولی، لحاظ ظهوری دارد و بدون لحاظ ایجاب، تحقّق محمولی ندارد.

بنابراین، آن‌چه وجود و موجود است، حق تعالی است و دیگر پدیده‌ها، مظاهر وجود می‌باشد و در بیانی منطقی باید این‌گونه گفت که قضیه با محمول وجودی تنها یک قضیه است و آن هم منحصر در حق است و نسبت حق صحت دارد که گفته شود: «اللَّهُ موجودٌ» و دیگر موجودات امکانی را باید این گونه در قضیه مطرح کرد که «کل ممکن مَظهرٌ لِلوجود».

البته، هنگامی که گفته می‌شود: «الانسان مَظهرٌ لِلوجود»، نباید مفهوم خطایی برداشت کرد که پس انسان موجود نیست و می‌توان گفت: «الانسان معدومٌ»؛ زیرا چنین

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۳۳

برداشتی خلط میان قضایا و جهات قضایا و خصوصیات این بحث است؛ چون هنگامی که گفته می‌شود: «اللَّه موجودٌ» به این معناست که دولت حق سراسر ظرف هستی را فرا گرفته و جایی برای غیر باقی نیست و حق است که هست، و هستی است که حق است و دومی و یا غیری در کار نیست و هنگامی که گفته می‌شود: «انسان موجود است»، با بیان نخست منافات پیدا می‌کند؛ زیرا محمول «موجود» است و به طور واحد و یکسان بر «اللَّه» و «انسان» حمل شده است؛ در حالی که موضوع، متعدّد است و هر یک کلمه و واژهٔ ویژهٔ خود را دارد.

از آن چه که گذشت باید گفت: اللَّه موجود است؛ نه چیز دیگری، و انسان و چیزهای دیگر ظهور وجود هستند؛ نه آن‌که معدوم باشند. بنابراین، این تحلیل به آن معنا نیست که «انسان معدوم است» که در این صورت باید گفت: این معدوم را به چه معنایی می‌گیرید؟ انسان معدوم است؛ یعنی وجود اطلاقی- ذاتی- حقیقی ندارد و در ظرف ظهور است؛ ولی اگر چنین معنا شود که «هیچ نیست و باطل است و بی‌اساس»، تحریفی در فهم منطقی این امر است.

در این‌جا مناسب است مثالی زده شود تا بحث بهتر و

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۳۴

بیش‌تر روشن شود: در باب فاعلیت حق تعالی و نوع فاعلیت او گروه‌های علمی، فلسفی و کلامی هر یک به گونه‌ای بحث می‌کنند: متکلّم، خدا را فاعل با اراده و مختار می‌داند؛ حکیم حق تعالی را فاعل مختار نمی‌داند و او را فاعل رضایی، یا عنایی و یا عشقی می‌داند.

در این‌جا خلطی در بحث پیش می‌آید و هنگامی که حکیم در مقابل متکلّم می‌گوید: «خدا فاعل مختار نیست»، متکلّم فریاد سر می‌دهد: «پس مجبور است»؛ در حالی که کسی حق تعالی را مجبور نمی‌داند؛ زیرا جابری وجود ندارد که مجبور باشد.

بر این اساس، هنگامی که گفته می‌شود: «فاعل مختار نیست»، به این معناست که فاعلیت وی برتر از اختیار زاید و همگون اختیار آدمی است؛ نه آن که مجبور باشد.

دو گزارهٔ یادشده و مختار و مجبور بودن، منفصلهٔ حقیقیه نیست. می‌شود کسی مختار نباشد و مجبور هم نباشد؛ همان‌طور که حق تعالی این چنین است که مجبور نیست، مختار هم نیست؛ بلکه برتر از اختیار است. در این‌جا نیز وقتی گفته می‌شود: «انسان موجود نیست»، نباید نتیجه گرفت که «معدوم است و تحقّق ندارد»، بلکه به این

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۳۵

معناست که وجود ذاتی ندارد.

بنابراین، گزاره‌ها را باید در تقسیمی کلی به سه بخش دانست:

یکم. حق، که موجود است؛

دوم. پدیده‌های امکانی که غیر از «وجود» است؛

سوم. مفاهیمی که وجود خارجی ندارد و عدم را بدون ظرف ظهور خارجی می‌یابد؛ هم‌چون محالات و ممتنعات که تنها ظرف ذهنی دارد و دارای وعای خارجی نمی‌باشد.

پس این بیان محقّق در حکمت که: «ممکنات، وجود فقری دارند»؛ اگرچه مورد پذیرش آن‌هاست، در ظرف بیان، قضیه‌ای برای آن عنوان نمی‌کند؛ زیرا همان‌طور که «اللَّهُ موجودٌ» را عنوان می‌کند، «الانسان موجودٌ» را نیز مطرح می‌کند؛ بدون آن که در این گزاره، وجود فقری، جایی داشته باشد؛ در حالی که بیان یاد شده خالی از این نقص است و هنگامی که گفته می‌شود؛ «اللَّهُ موجودٌ»، حکایت ذاتی و استقلالی وجود را در بر دارد و هنگامی که «الانسان ظهورٌ للوجود» گفته می‌شود، با لسان فقری و انسی همراه است.

بنابراین، «الانسان موجودٌ» خالی از مسامحه نیست و در جهت بیان قضیه اهمال وجود دارد.

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۳۶

از این بیان بخوبی روشن شد که حقیقت کمال و تمام کمال وکمال حقیقی و ذاتی همان است که عناوین، اسما و صفات حق را عنوان می‌کند و اوّل حقیقت وجود با آخر و ظاهر آن با باطن آن همراه است و اوّلی در مقابل دوم و ابتدایی در مقابل نهایت ندارد.

 


 انسان و عالم

بعد از بیان وجوب و وجود ذاتی و حقیقی و عالم ربوبی و ربّانی می‌توان گفت که پدیده‌ها و ظهورهای هستی و مظاهر الهی بر دو بخش هستند: عالم و آدم یا انسان و جهان با مقیاس وسیع و گسترده‌ای که هر یک دارد.

در این بیان، عالم به معنایی است که جز حق و انسان، شامل دیگر پدیده‌های ظهوری می‌شود و تمامی «موجودات سوایی» را در بر می‌گیرد؛ اعم از موجودات مفارق و مادی؛ خواه ارضی باشد یا سمایی.

موجودات سوایی از گستردگی خاصی برخوردار می‌باشند و با آن که عنوان واحدی یافته‌اند، از گوناگونی‌های فراوانی برخوردار هستند و می‌توانند لحاظ تقابلی داشته باشند؛ زیرا مجرّد و مادی، دو وصف مقابل می‌باشند: مجرّد، مفارق از ماده است و مادی مقارن و مخلوط به ماده است و

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۳۷

لحاظ تجرّدی ندارد.

 


 مفارق و مجرد

موجودات تجرّدی که دور از ناسوت و ماده و مادّیت می‌باشد، حقایق کمالی- عالی هستند که تجرّد، وصف وجودی آن است و با آن که عنوان ظهوری و امکانی دارد، از وصف تجرّد و رهایی از کدورت‌های مادّی برخوردار است و «ترتیب‌های وجودی» و «موجودهای عالی» و «ظهورهای اوّلی» نام یافته است.

این دسته از موجودات مفارق که خالی از ماده و ناسوت می‌باشد، جهات استعدادی ندارد و موجودات فعلی- کمالی هستند که با تمام گستردگی، محدودیت ارادی دارند و هم‌چون آدمی از آزادی عمل گسترده‌ای برخوردار نیستند و در ظروف تجرّدی- نوری منحصر می‌گردند و ظهورات فعلی- ارادی آن‌ها مساوی ظهورات نوری آن‌هاست و تخلف اراده یا وجود استعداد اراده یا هر گونه تشتت و یا عدم فعلیت ظهور و اراده ندارند؛ بر خلاف انسان که ظرف استعداد فراوان و عدم فعلیت نسبت به بسیاری از آن‌ها دارد و در استعداد جمعی و کلّیت نسبی و گوناگون قرار دارد.

عوالم تجرّدی و موجودات نوری و مفارقی چندان

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۳۸

فراوان است که ادراک کلیت آن‌ها در خور هیچ ذهن محقّق و واصلی نیست. لسان شریعت به گروه‌هایی از آن‌ها به طور کلی اشاره کرده است و نسبت به آن‌ها بیانات گوناگونی دارد. البته، اثبات کلّی چنین عوالمی در شأن و توان عقل و اندیشه می‌باشد، ولی خصوصیات خارجی و اثبات جزئیات آن در خور عقل آدمی نیست. این لسان شریعت و قرآن کریم و دین است که از آن حکایت دارد و صاحبان وصول و معرفت را نسبت به راه‌یابی به آن دعوت و راه‌نمایی می‌کند.

عنوان‌های «نفوس»، «عقول»، «ملکوت» و «جبروت» از چنین عوالمی حکایت می‌کند که در مرتبهٔ تحلیلی و عقلی و یا چینش شرعی و دینی موقعیت‌های خاص خود را دارند. هر یک از عناوین ملکوت و جبروت، خود حکایتی را به دنبال دارد که در مقام بیان آن نیستیم و ترسیم، تقسیم و راه‌یابی به آن حال و هوا و مقام خود را طلب می‌کند.

 


 

پدیده‌های مادی

پدیده‌های مادی را می‌توان به طور کلی به دو دسته تقسیم کرد:

یکم. جسم که حیات روحی و نفس ندارد و پایین‌ترین

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۳۹

مرتبهٔ ناسوت به حساب می‌آید.

دوم. پدیده‌هایی که بی‌بهره از نوعی نفس و روح نیست؛ هم‌چون عوالم نباتی و حیوان که از نوعی حیات نفسی و روحی برخوردار است و در سیر تکاملی خود چیزی فراتر از جز جسم و ماده را دنبال می‌کنند و چیزی بیش‌تر از جسم و ماده را در خود دارا می‌باشند.

 


 

انسان

در مقابل تمامی این تقسیمات و گروه‌ها، تنها انسان است که از حیطهٔ جمعی برخوردار است و موقعیت مجموعی دارد. انسان با آن که بخشی از موجودات امکانی و ظهوری است، می‌تواند مقسمی برای تمام موجودات عوالم هستی باشد؛ چرا که ظهوری جمعی در استعداد و فعلیت نسبت به اسما و صفات ربوبی است.

انسان را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد:

یکم. صاحبان همّت و اراده، سالکان طریق، اهل ایمان و خیر و صلاح، گروه رستگاران، حزب اللَّه و اهل حق؛

دوم. گمراهان و اهل هلاکت و هوا و هوس که در چهره‌های گوناگون به صورت مؤمن صوری، فاسق، مشرک، کافر، معاند حق، ستم‌گر و ظالم تا دیگر گروه‌های

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۴۰

همگون و متفاوت ظاهر می‌گردند.

تمام فرقه‌های حق یا باطل با تمامی طبقات و خصوصیات؛ اگرچه صورت انسان دارند و به ظاهر انسان به حساب می‌آیند، در واقع چنین نیست که انسان باشند.

هر یک از انواع و افراد یاد شده، خود نوعی خاص هستند که تحت عناوین وجودی خویش، نوعیت خاصی به خود می‌گیرند و هویتی مخصوص دارند که ادراک کامل آن در دنیا و برای همگان میسور نمی‌باشد و جز در وصول اهل کمال نمی‌گنجد؛ همان‌طور که صاحبان معرفت و اهل ایمان، خود دارای مراتب و مقاماتی هستند که هر یک می‌تواند با ویژگی‌ها و تمایزات مخصوصی همراه باشد.

این انسان است که با عنوان خلاصه و کلی «حیوان ناطق» معرّفی می‌گردد و در صورت تفصیل، از گستردگی خاصی برخوردار است و در بیانی تقابلی، هر فرد، نوعی منحصر می‌باشد و تشخصی خاص خود را داراست و نوعیت کلی «حیوان ناطق» نسبت به او جنس به شمار می‌آید، گذشته از آن‌که نسبت به استعداد و فعلیت، مقام جمعی را در نوردیده و آن را به خود اختصاص داده است.

 

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۴۱


 

مراتب هستی

به خلاصه و به گونهٔ کلی مراتب هستی را می‌توان در سه جهت و موقعیت زیر قرار داد:

وجود وجوبی که وجود ذاتی و حقیقی دارد، عالم ربوبی و جناب حضرت حق- تبارک و تعالی- می‌باشد. او غیر در میان نمی‌گذارد و دومی ندارد و تمامی ظهورات هستی مظاهر اسما و صفات آن می‌باشند.

در ظرف ظهور می‌توان مراتب شؤون ربوبی را به دو دستهٔ «ترتیبی» و «جمعی» تقسیم کرد. دستهٔ ترتیبی از عوالم عقلی تا زمینه‌های ناسوتی- مادی است و موقعیت ظهوری- جمعی و سِعی آن به انسان ویژگی دارد و بر او منطبق می‌گردد.

 


وجود و ظهور وجود

بعد از بیان وجود و مراتب ظهوری آن، هنگام آن است که رابطهٔ وجود و مراتب ظهوری آن با کمال و ظهور و بروز آن بیان گردد و هر یک از آن‌ها تحت چینش خاص خود شناسایی شوند.

چهرهٔ معلوم و مجهول

جناب حضرت حق- تبارک و تعالی- کمال تمام است و

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۴۲

تمام کمال که در دیدی کلی، دو عنوان «معلوم مطلق» و «مجهول مطلق» را شامل می‌گردد و در عنوانی نسبی، نسبت به مخلوقات ظهوری- اعم از مجرّدات و انسان و دیگر مخلوقات- چهرهٔ معلوم و مجهول به خود می‌گیرد که در این مقام هر یک از سه جهت ذکر شده به طور اجمالی بررسی می‌شود.

 


 

وجود مطلق و معلوم مطلق

وصف «معلوم مطلق» که بر حضرت حق اطلاق می‌شود- که همان وجود مطلق است و مطلق وجود را هم داراست- وصف نفسی است؛ یعنی حضرت حق برای خویش معلوم مطلق است و «حق، عارف مطلق به معروف مطلق است»؛ بدون آن‌که کثرت و تعدّدی برای آن لحاظ گردد.

در این عنوان، غیریتی میان عارف و معروف وجود ندارد و مجرّدات، ملایک و انسان- حتّی انسان کامل- حضوری این گونه ندارند. چنین موقعیتی از معرفت، منحصر به شخص جناب حضرت حق- تبارک و تعالی- است.

 


وجود حق تعالی و مجهول مطلق

اگرچه عنوان «مجهول مطلق» بر حق اطلاق می‌شود و بر

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۴۳

او صادق و منطبق است، چنین وصفی، ذاتی حق نیست و وصف متعلّق موصوف است؛ نه شخص موصوف؛ زیرا این حق نیست که مجهول مطلق است؛ بلکه خلق است که چنین جهلی دارد و علم مطلق به حق ندارد و نمی‌تواند داشته باشد. اگر گفته می‌شود که حق مجهول مطلق است، نسبت به خلق است و گرنه نسبت به حق، عین علم مطلق می‌باشد.

 


 نسبیت جهل و علم

در جهت نسبیت علم و جهل، تمامی مراتب ظهورات نسبت به حق متفاوت هستند. هر یک زمینهٔ معرفتی آن نسبت به حق به قدر سعهٔ ظهوری آن می‌باشد و ظهورات هر یک به طور متفاوت با حق مرتبت می‌باشند؛ اگرچه علم از جانب حق مطلق است، در جهت خلقی، متفاوت و مختلف است و هر یک تعینات تقییدی حق می‌باشند که وصف ظهوری- خلقی می‌یابند.

 


حق و ظهور تازه و نو

جناب حضرت حق- تبارک و تعالی- تنها وجود کمالی مطلقی است که ظهور و بروز آن به حرکت وجودی و ایجادی- که دور از اوصاف حرکت مقولهٔ فلسفی است-

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۴۴

عالم و آدم را می‌آفریند و در هر لحظه و کم‌تر از آن تازه و نو می‌گردد و «کلّ یومٍ هو فی شأن» وصف ذاتی، حقیقی و دایمی اوست. پویایی وجود حضرتش طراوت و تپش خَلقی می‌گردد و چنین ظهور و بروزی، غیریتی ندارد و با تمام اطلاق و ثبات، تازه و نو می‌باشد.

 


 

ظهور و وصول

او کمال است و کل کمال و کمال کل تنها وجود حقیقی اوست و تمامی مخلوقات به حرکت وجودی و ایجادی ظهور و بروز حضرتش موجود هستند و در دو قوس «نزول و صعود» با طراوت و پر تپش به سوی آن معشوق حقیقی و آن وجود مطلق روان می‌باشند و با آن که هر ظهوری، وصولی می‌باشد، هرگز وصولی اطلاقی برای هیچ ظهوری میسور نیست؛ خواه در ادراک باشد یا در تحقّق، ایجاد، وصول و عینیت؛ زیرا هر ظهوری، در ظرف خود، وصول خود را می‌یابد و با آن که عالم، عالم وصول است، از جانب حق مطلق و از جانب خلق با تعین و نسبت همراه است و وصول هر ظهوری، غیر از وصولی است که دیگر مرتبهٔ ظهوری آن را دریافته است.

 

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۴۵


 

ظهورات و عینیت کمالات

تمامی ظهورات ربوبی سراسیمه و پرتلاش، با طراوت خاص، در غایت ربوبی سیر دارند و به سوی حق روان می‌باشند و با کمالات نسبی، وصولات تعینی خود را عینیت می‌بخشند؛ چه در جهت تحقّق کمالات بسیط و تکوینی و چه در جهت کمالات ارادی و علمی- که هر یک زمینه‌های خاص خود را دارد.

بعد از بیان کلی ظهورات خلقی باید گفت: تنها انسان است که با دیگر مراتب ظهوری متفاوت است و مقام اوج و حضیض دارد و می‌تواند در هم‌سویی با کمال و ظهور و وصول اوج گیرد و می‌تواند حضیض نیز داشته باشد.

کسانی که صاحبان هوا و هوس و نفس و جهل و حرمان می‌باشند، خود را در مزبلهٔ ناسوت گرفتار می‌سازند و لسان «اسفل» می‌یابند و کسانی که صاحبان معرفت و پاکی و همّت هستند، اوج و بلندی می‌یابند و خود را در ظروف تعینّات وصولات ربوبی قرار می‌دهند و حضور حرمت حریم حق را می‌یابند. آنان که جهل و امور نفسانی را از خود دور می‌سازند، با نفس مخالفت می‌کنند و زهد و پاکی دارند، صاحب صعود می‌باشند و آن‌ها که دل به نفس می‌بندند و

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۴۶

مطیع هوای نفس می‌شوند، شهوت‌ها را پیروی می‌کنند و راه نزول ارادی و ظهوری حرمانی را طی می‌نمایند و در نهایت به حرمان ابدی نایل می‌شوند.

صاحبان همّت و عنایت می‌توانند در راه کمال و معرفت به جایی رسند که طریق فقر و فنا را طی کنند و عشق و صفا را از مقام مَظهری به مقام مُظهری رسانند و به آن‌جا رسند که بدون نفس خویش با حق خویش دم‌ساز گردند و از خودنمایی به حق‌نمایی نایل آیند و بدون عنوان نفسی به حقیقت حق متحقّق گردند؛ بدون آن‌که تعدد و جهت یا بحث و کلامی باشد. البته، ادراک و وصول به این مقام تنها در خور اولیای الهی می‌باشد.

اگرچه این دو طایفه، هر یک مراحل و مراتب و نوعیت‌های فراوانی دارند، در نهایت، تقابل ظهوری خود را تحت عناوین جمال و جلال و به طور کلی کمال، ظاهر می‌سازند و ظهور و بروز اسمایی، دولت ربوبی خود را اظهار می‌دارد.

تنها این انسان است که در دو طایفهٔ کلی خودنمایی می‌کند و با آن که دو طایفهٔ کلی است، می‌تواند انواع گوناگونی داشته باشد و هر نوعی سجایای خاص خود را

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۴۷

دارا گردد. اگرچه به طور کلی چهره‌های جمالی جلالی خلقی و چهره‌های اصلی آدمی دو طایفه است: گروه اهل همّت و خوبان خوب و گروه بدکاران بسیار بد.

این دو طایفه از اقلّیت خاصی برخوردار می‌باشند و خوبان خوب و بدان بد بسیار اندک هستند و طوایف فراوان دیگر در میان این دو طایفه به سر می‌برند و در این میانه، متوسطان، خود محدودهٔ بسیار وسیعی دارند تا جایی که به نوعیت متشتّتی مبدّل می‌گردند و در نهایت به اهمال، نفاق، تذبذب، دورویی و بی محتوایی منجر می‌گردند که این دسته سست‌ترین مردمان هستند و بدور از هر عقیده و مرامی، داعیهٔ فراوانی از خود سر می‌دهند و به خودنمایی رو می‌آورند.

آدمی باید ابتدا خود را از این گروه بی‌باطن و اهمال‌گر دور سازد، سپس بدی‌ها و کجی‌ها را از خود دور گرداند و با اهل صلاح همراه گردد تا بر اثر استمرار و مراقبت، جزو صاحبان همّت و عنایت شود و به سعادت ابدی و وصول حقیقی نایل آید.

آن‌چه گذشت اموری کلی بود که در زمینهٔ کمال و انسان و طوایف گوناگون آن مطرح شد. در این مقام،

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۴۸

ضرورت دارد که موقعیت آدمی به طور ملموس و تمثیلی عنوان گردد تا راه‌گشای عینی طوایف آدمی باشد.

 


 انسان و کمال

چیزی را که تمام موجودات- و در رأس آن، آدمی- با ارادهٔ خود دنبال می‌کنند و همهٔ توان خود را در آن جهت مصروف می‌دارند، کسب کمالات نسبی یا کمال مطلق است. امر دیگری که ضرورت آن در طریق کسب کمال روشن است این است که رشد آدمی در این راه، هرگز بدون مخالفت نفس و دوری از تمایلات نفسانی ممکن نمی‌باشد و اندازهٔ موفّقیت انسان در این مقام به مقدار تمکین نفس و دوری از تمایلات نفسانی بستگی دارد و شکست و یا کندی در چنین پیشرفتی نیز به کندی یا شکست در همین زمینه بستگی دارد و بدون چنین موفقیتی هرگز نتیجهٔ مطلوب حاصل نخواهد شد.

 


 سه راه کلی

بعد از بیان این امر که «کمال آدمی به ترک تمایلات نفسانی است»، این مسأله پیش می‌آید که افراد آدمی به طور کلی در تحقّق و یا عدم تحقق چنین امری سه دسته می‌باشند:

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۴۹

نخستین گروه- که پیچیده‌ترین افراد می‌باشند- کسانی هستند که به تمایلات نفسانی بها و اهمّیت بسیاری می‌دهند و خود را اسیر آن می‌سازند. آنان از هر گونه تعهّد حقیقی دور می‌گردند و راه شهوات را بی‌دریغ دنبال می‌کنند.

این دسته بعد از گذشت زمانی، عذاب وجدان، تحیر و دو دلی را از دست می‌دهند و براحتی تمام موارد زشتی و کجی را مرتکب می‌شوند و یا در دسته‌ای از کجی‌ها آمادگی بیش‌تری پیدا می‌کنند و در آن جهت‌ها به پیش می‌تازند؛ بدون آن که دغدغهٔ وجدان و عذاب و قبر و قیامت داشته باشند و یا به دنبال کمال و معرفت ربوبی باشند. چنین افرادی ممکن است در نهایت، کمال را انکار و حقیقت را تکذیب کنند و خود را از قید هرگونه راستی برهانند و در نهایت راه، از معاندان اهل کمال گردند و هرگز روی سعادت و رستگاری را نبینند.

دستهٔ دوم- که بیش‌ترین افراد این گونه می‌باشند- کسانی هستند که از ثبات و استواری لازم برخوردار نیستند و در پیمودن راه کمال یا کجی چندان استوار نمی‌باشند.

لحظه‌ای به پاکی و زمانی به کجی مشغول می‌گردند و گاهی کمال و زمانی هوس و تمایلات نفسانی را ارج می‌نهند و بر

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۵۰

اثر ضعف ایمان و اراده و یا ادراک و اندیشه از ثبات و قرار لازم بدور هستند. لحظه‌ای هوا و گاهی خدا آن‌ها را احاطه می‌کند و به سویی می‌کشاند و در نهایت این نفس است که حاکمیت خود را بر آن‌ها اعمال می‌دارد و ممکن است زمانی به راستی به دنبال خوبی باشند و بحق به دنبال خدا بروند و ایثار و گذشتی از خود نشان دهند و زمانی از چنین وضعی برخوردار نباشند و خود را گرفتار هوا و شیطان کنند و توبه کنند و آن را بشکنند و دوباره توبه کنند و زمانی تمامی این امور آن‌ها را احاطه می‌کند و با تحیر و سستی، تمامی راه خوب و بد را با ابهام و اهمال می‌نگرند و در آن سرگردان می‌باشند.

این دسته را باید جزو متوسطان به حساب آورد و به آسانی گفت که اینان پر مخاطره‌ترین حالات و تمایلات و مشکلات را دارند؛ نه از کجی می‌رهند و نه خوبی را براحتی دنبال می‌کنند و همیشه درگیر عذاب روحی و تمایلات نفسانی می‌باشند.

گاه می‌شود که لذّت گناه فرد را کور و کر می‌کند و وی را مست کجی می‌گرداند و لحظه‌ای وجدان او را مذمت می‌کند و درگیر پشیمانی و حرمان می‌سازد. همیشه هراس از

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۵۱

عذاب و میل به گناه او را در محاصره قرار می‌دهد و از کجی بازش می‌دارد و گاه گناه و تمایلات نفسی بی محابا او را می‌رباید و به دنبال خود می‌کشاند؛ بدون آن که اراده و اختیار محکمی در مقابله با آن داشته باشد. روندگان این راه افراد ضعیف و سست و ناتوان هستند که نمی‌توانند برای خود استقلال و استحکامی ایجاد کنند. اینان فراوان می‌شود که در همین حال تلف می‌گردند و دسته‌ای از آن‌ها هم یا به اهل عناد می‌پیوندند یا به راه اهل همّت گرایش پیدا می‌کنند.

سومین دسته و بهترین راه که مخصوص صاحبان همّت و عنایت است و گروه اهل اللَّه و صدّیقان کامل و مؤمنان وارسته آن را طی می‌کنند و در آنان از سستی، دورویی، نفاق و کجی و کاستی خبری نیست و مردان مرد آن را می‌پیمایند و در آن به سوی معشوق حقیقی می‌شتابند، راهی است بس بلند، کشیده، باریک و تند و تیز که هر کس قدرت عبور از آن را ندارد و تنها در خور اولیای الهی و مردان حق است که با دوری از هوا و هوس و تمایلات نفسانی و عنایت الهی خود را به دربار ربوبی نزدیک می‌نمایند و به قرب و وصول حق نایل می‌آیند.

روندگان این راه؛ اگرچه اندک می‌باشند، کیفیت هر یک

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۵۲

از آن‌ها بیش از هزاران کمّیت مردمان دیگر است و حقیقت آدمی در چهرهٔ آن‌ها ظهور می‌یابد و چهرهٔ آن‌هاست که مظاهری از کمال الهی می‌باشد و ربوبیت حق را به ظاهر می‌کشاند[۱] که سخن گفتن از آنان مجالسی دیگر و مقامی مناسب را می‌طلبد و تنها یادکرد از آنان را حسن ختام این نوشتار قرار می‌دهیم.

______________________________
(۱)- شانزدهم رمضان المبارک ۱۳۹۶ ه ق، غروب آفتاب

 

[۱]( ۱)- شانزدهم رمضان المبارک ۱۳۹۶ ه ق، غروب آفتاب


 

یافته‌ها و باورها


 

اندیشه و پیرایه

آدمی؛ اگرچه بسیار می‌داند، تمام دانش وی اندکی از معانی ادراکی حقایق هستی است و در این میان، تنها برخی از دانستنی‌های وی عقیده و باور او را شکل می‌بخشد و وی دل بر آن دارد و آن را جزو عقیده‌های خود به شمار می‌آورد.

بسیاری از دانش‌های بشری و موجودیت ذهنی آدمی را «پیرایه» فرا گرفته و دنیای انسانی و زندگی او درگیر بسیاری از پیرایه‌ها و عقاید بی‌اساس و معتقدات پوشالی است. کم‌تر

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۵۴

کسی می‌تواند داعیهٔ این معنا را داشته باشد که همهٔ عقاید و باورهای وی پشتوانه‌ای علمی و عملی دارد و از پیرایه به دور است یا با آن درگیر نیست.

اندکی از عقاید افراد بشر برجسته می‌باشد و اندکی از افراد، صاحبان اندیشه‌های بلند هستند و افکارشان زمینه‌های علمی و ملاک و میزان صحیح دارد و ممکن است پابرجا بماند.

اگرچه باورهای گوناگون بسیار است، عقاید ارزشمند و دارای دلیل اندک است و سنت‌ها و روش گذشتگان به واسطهٔ حب و بغض، چنان آدمی را فرا گرفته که مجال چندانی برای گریز از تعصبات نمی‌دهد.

البته، اولیای معصومین علیهم السلام و حضرات انبیای عظام علیهم السلام که از سرچشمهٔ وحی و عصمت کامیاب گردیده‌اند را باید جدا دانست و نباید با دیگر افراد بشر مقایسه شوند؛ اگرچه پیروان و محبان آن حضرات علیهم السلام، اگر صادق باشند، از این بیان کلی بدور نمی‌باشند؛ هرچند ممکن است در طریق و یا برداشت از متون دینی دارای مشکل باشند؛ جز دسته‌ای از اندیشمندان بزرگ و صاحبان معرفت که به طور نسبی در طریق صواب موقعیت‌هایی یافته‌اند کسی نمی‌تواند داعیهٔ

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۵۵

تخلیهٔ کامل از کجی‌ها و کاستی‌ها را داشته باشد و خود را از تمام مبانی و عقاید نادرست پاک بداند؛ جز کسی که مواضع اصلی و مقاطع حساس ذهن خویش را بشناسد و خود را از فراوانی‌ها برهاند و با فرو ریزی کامل پیرایه‌ها و ریزش تمام ذهنیت‌ها، خویش را از تمامی غیریت‌ها جدا سازد و هویت درست حقایق را در سایه‌ای از اندیشه و یا ظهوری از هستی و حضور دریابد و خویشتن خویش را با درستی‌ها و خوبی‌ها همراه سازد و از تمامی ناموزونی‌ها دوری گزیند. چنین کاری چندان آسان نیست و جز در توان اندکی بس محدود نمی‌باشد.

 


 یافته‌های نگارنده

 آن‌چه در این نوشتار می‌آید یافته‌هایی است که دل بر آن‌ها دارم و هویت خویش را با آن‌ها متحد می‌دانم و باور جان و نوای دل و حقیقت روح و روان من است که به طور گزیده و با احتیاط بر قلم می‌آید تا ترنم دل و آویزهٔ جانم باشد. نطاق اندیشه را همگام با نوشتار می‌سازم تا انیس گور و مونس برزخ و قامت قیامتم گردد و در درونِ چهرهٔ، قافلهٔ هستی همراه ابدم باشد و خدایم مرا در تمام حالات

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۵۶

و منازل هستی با یافته‌های وجودی‌ام محشور سازد.

 
 


 حضرت حق

تنها حقیقتی که هستی عالم و آدم را فرا گرفته است و بی‌هر رنگ و رویی در هر ذره چهره می‌گشاید، جناب حضرت حق- تبارک و تعالی- است که کسی را یارای انکار آن نیست و پیش از هر انکاری اثبات آن تحقق دارد و کسی را توان تخلیهٔ خویش از آن جناب نمی‌باشد.

حق، اثبات نمی‌خواهد؛ هرگونه سخن از اثبات حضرت حق ترنم کوتاه اندیشه و نوای بم عارفانهٔ دل می‌باشد؛ زیرا بداهت آن مجال هر گونه اثبات را از دل و دلیل ربوده است.

حق تعالی کلی نیست و از مفهوم و ماهیت بدور است و شخصیتی است که حقیقت تشخّص و شخص می‌باشد؛ اگرچه عاری از تعدّد و حد است. کسی را یارای دیدار وی در قیامت نیست و قیامت رشحه‌ای از جمال و جلال وجودش می‌باشد.

حق تعالی کل کمال و کمال کل است و هر حقیقت و معنایی رشحهٔ ظهور و بروز اوست.

قرب او و ظهور عشقش لذتی را ایجاد می‌کند که لذت

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۵۷

بندگی و آزادی از هر غیر است و عاشق او فارغ از هر غیری می‌گردد.

آنان که لذت حق را در کام می‌یابند، به چیزی جز حق کام نمی‌یابند و ناسوت را با صمت و سکوت، سیر می‌کنند و براحتی آن را طی می‌نمایند و چهرهٔ ناسوت، چهره‌ای از آن هزار چهرهٔ پری‌روست.

منتهای کمال مؤمن این است که با حق رفیق شود و طمع از غیر حق بردارد؛ دل بر غیر نداشته باشد و به حق دل بندد و این دل‌بستگی دور از طمع باشد؛ نه دل بر مواهب حق داشته باشد و نه بر حور و قصور و ذهنی از زنار و نور که تمامی این‌ها حکایت از غیریت می‌کند.

 

 


 

رسالت

بعد از وصول کامل توحید، رسالت برای تودهٔ مردم و یا خواص مردمان ضرورت دارد که هر فرد و گروهی در خور فهم خود، از رسول و رسالت و دین بهره می‌گیرد.

حضرات انبیا علیهم السلام اگرچه فراوان می‌باشند، وحدت کلام و کلام واحدی داشته‌اند و چینشی مرتّب را دنبال کرده‌اند.

این یک حقیقت است؛ اگرچه در درازنای عمر بشر بسیاری از آموزه‌های آنان با پیرایه همراه گشته است و

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۵۸

جداسازی آن کار چندان آسانی نمی‌باشد. امت‌ها ظهور انبیا و انبیا ظهور مقام ختمی صلی الله علیه و آله می‌باشند که آن حضرت ظهور کاملی از مقام «وحدانیت اسما و صفات الهی» است که در ظرف تعین احدی، چهرهٔ ظهوری فیض حق می‌باشد.

 


 امامت

بعد از حقیقت رسالت، امامت، پشتوانهٔ استمراری آن می‌باشد و حقیقت امامت جز بر عصمت- که همچون رسول و حق، وصفی حقیقی است- استوار نمی‌باشد و شیعه تنها مردمانی هستند که این حقیقت را به تمامی دریافته‌اند.

شیعهٔ دوازده امامی امید جامعهٔ بشری است که با ظهور ختم حیدری، حضرت اباصالح المهدی (عجل‌اللَّه تعالی فرجه الشریف) تمام لوح تاریک جهل و ستم را مخدوش می‌سازد و این امر؛ اگرچه دیر و زود دارد، هرگز سوخت و سوز نخواهد داشت و بشر روزی شاهد تحقق آن خواهد بود.

در زمان غیبت آن حضرت؛ اگرچه داعیهٔ نیابت فراوان است و اهل ظاهر و باطن؛ هر یک به نوعی مدعی هستند و مردم را به سویی راه‌نمایی می‌کنند، آن‌چه ما بر آن الزام و

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۵۹

تاکید داریم این است که شریعت و احکام و آموزه‌های آن بدون پیرایه رعایت گردد و وحی و عصمت بخوبی باور شود. امری که تخطی از آن هرگز روا نیست.

شریعت، برنامه‌ای است که باید در جهت کاوش از عمق آن کوشید و هم‌چون اهل ظاهر بر صورت آن خیره نشد تا نمودی از ظاهر و باطن و شریعت و حقیقت ره‌توشه‌ای در زمان غیبت باشد؛ بدون آن که جمودی بر ظاهر و یا تأویل باطن پیش آید و باید نهایت دقت در جهت سلامت یافته‌ها به کار رود.

پیرایه‌های فراوانی در عقاید دینی راه یافته که بازسازی و پاک‌سازی آن بدون جامعیت و پختگی هرگز میسر نیست.

سرگردانی و بسیاری از گمراهی‌های اهل دیانت در این مقطع بروز کرده است که اهل دقت و سلامت باید در جهت سالم سازی و تصحیح آن بکوشند.

 


 معاد

معاد حقیقت عالَمی است که برهان بر تحقق آن قائم است و ضرورت آن در طول عمر جلوه می‌کند؛ اگرچه ترسیم ویژگی‌های آن تنها در خور بیان قرآن کریم و اولیای معصومین علیهم السلام است.

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۶۰

قرآن کریم بهترین گنجینه برای شناخت ویژگی‌های معاد است و ادراک تمامی اهداف و حقایق قرآن مجید در این زمینه چندان کار آسانی نیست و باید اهل معرفت در بازیابی آن همت فراوان داشته باشند.

 
 


 قانون‌های اسلامی

اسلام و تمامی قانون‌های عملی و اجرایی آن عالی‌ترین برنامه‌ای ملموس بشر است که اجرا و تحقق آن نیازمند جریان سالمی می‌باشد که کم‌تر یافت می‌شود و باید در جهت تحقق آن کوشید. با آن که عینیت اجتماعی چنین امری محال به نظر نمی‌آید، چندان نیز آسان و شدنی نیست؛ مگر در مقیاسی محدود و به طور موجبهٔ جزیی و نه کبرایی کلی.

 


 وضعیت کنونی جهان و وظیفهٔ ما

روش عملی موجود امروز جهان ما بر اساس زورمداری و مادیت و توسعهٔ شهوات و سکس و خشونت می‌باشد و سیاست کلی سردمداران جهان نابودی معنویت است.

ریزش آرمان‌های الهی در ازدیاد است که در جوامع بریده از دین، علنی و در جوامع دینی در پوشش لایه‌ای از شعایر مذهبی اتفاق می‌افتد.

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۶۱

مؤمن متعهد و شیعهٔ فهمیده در این زمان باید هر چه بیش‌تر بر آگاهی‌های خود بیفزاید و با دیدی باز و همراه صبر و تأمل گام بردارد و خود را به میان معرکه نیندازد یا به گوشه‌ای نخزد تا بتواند در هر زمان و با هر شرایطی وظیفهٔ عملی خود را تا آن‌جا که می‌تواند انجام دهد[۱].

______________________________
(۱)- شعبان المعظم ۱۳۹۳ ه ق

 

[۱]( ۱)- شعبان المعظم ۱۳۹۳ ه ق

 


 

پندارهاي توخالي


 انكار مبدء فاعلي

دربارهٔ مبدء فاعلی عالم هستی بحث‌های فراوانی از جانب متفکران در تمام دوره‌های تاریخی عنوان شده است.

از جانب منکران مبدء ازلی پندارهایی توخالی و زمزمه‌هایی جنجالی بسیاری ارایه شده، ولی تحقیق و راه‌گشایی در آن نبوده؛ اگرچه تحمل اثبات و زحمت دلیل در خور الهیان و اثبات‌گرایان است، بر همه لازم است که خالی از حقیقت و واقعیت سخن نرانند.

در این مقام، پندارهای انکارگرایان طرح می‌شود. این پندارها؛ اگرچه نخست اصولی و منطقی به نظر می‌رسد، در

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۶۴

اصل خبری از اصل در آن نیست و تمامی بافته‌ها و ساخته‌های ذهن و پندارهایی توخالی است؛ اگرچه نباید از آن‌ها به آسانی گذشت.

 


 «اصل تلازم»

عالم هستی را اصل کلی «تلازم» احاطه نموده است؛ به این معنا که تمام موجودات عالم هستی به نوعی محتاج هستند و موجودی غیر وابسته وجود ندارد. البته، وابسته به محتاجی مانند خود؛ اگرچه در جهت مقابل احتیاج خود باشد که این احتیاج، نسبی و تبادلی می‌باشد و هرگز در آن غنی مطلقی یافت نمی‌شود. اصل احتیاج نسبی، تبادلی، محسوس و بدیهی است، ولی چیزی بیش‌تر از آن نیازمند دلیل است و سند گویایی برای اثبات آن از جانب اثبات‌گرایان وجود خداوند در کار نیست.

 


 «اصل احاله»

این اصل متمم اصل نخست است و به این معناست که محال است محتاج به غنی مطلق پناه برد و بخواهد احتیاج خود را از او رفع نماید؛ چون هیچ‌گونه کشش و کوششی میان این دو موجود نامناسب نیست تا آن دو را به هم متمایل نماید. گذشته از این، وجدان و حس، این اصل را یاری

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۶۵

می‌کند که اگر محتاج به غنی مطلق نیاز داشته باشد، برای آن اضطراب و عدم اطمینان حاصل می‌گردد؛ به این معنا که منِ سراپا احتیاج چگونه با موجودی سراپا غنا سازش کنم و چه الزامی برای او هست که احتیاج را از من رفع کند. خلاصه، غم فقدان او را خُرد و شکسته خواهد کرد و اضطراب وی را رنج خواهد داد و حال آن که این امر، محسوس و وجدانی است که برای بشر و موجودات دیگر هرگز غم فقدان و عدم اطمینان در کار نیست و همهٔ افراد و موجودات همیشه در آرامشی نسبی به سر می‌برند؛ چون خود را محتاج غنی مطلق نمی‌دانند؛ هم‌چنان که خود را محتاج مطلق نیز نمی‌داند و همیشه خود را محتاج چیزی و کسی می‌شمارند که به نوعی محتاج او و یا دیگری است، با این تفاوت که در جهت احتیاج با هم تفاوت دارد و به‌طور کلی همهٔ موجودات از اصل تبادل پیروی می‌نمایند و از یک‌دیگر آرامشی نسبی را به دست می‌آورند.

 


 «اصل لزوم»

اصل «عدم لزوم»؛ به این معناست که عالم موجود در اساس، احتیاجی به مبدء و خالقی غنی ندارد و بی نیازی و احساس آن در نهاد انسان و موجودات خالی از اندیشه‌های

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۶۶

بحثی خود، دلیل بر عدم مبدء و خالق غنی می‌باشد؛ پس در عالم واقع، این لفظ، با تمام مظاهر و اسما و صفات ساختگی که بر آن حمل کرده‌اند، مسمایی ندارد و چون داستان عنقا و غول است که در همه جا و به هر زبانی استعمال می‌شود و همهٔ افراد با وجود اعتقاد به عدم آن، از آن یاد می‌کنند.

 


 

علت پیدایش افسانهٔ بزرگ خدایی

علت پیدایش افسانهٔ بزرگ خدایی که در میان ظهور و بروز رؤیایی پا به عرصه وجود خیالی نهاده است- هم‌چون عنقا و غول- دو امر مهم می‌باشد:

نخست- منافع سود جویان از تودهٔ مردم نادان؛

دوم- ضعف کوتاه فکران در مقابل قدرت‌مندان و ظالمان که برای آرامش خود در جهت جبران ضعف و تسلی دل خویش در مقابل جباران به الهی موهوم متوسل می‌شدند تا عقدهٔ درونی و ضعف روانی خود را به نوعی برطرف نمایند و هرگونه ظلم و زیان بر خود را از جانب جباران با داشتن این خدای موهوم فراموش نمایند. بر این اساس، حکم خدایی همیشه در میان تودهٔ ضعیف جامعه بوده است وگرنه کسی که دارای فکر قوی و قدرت و نیروی عالی بوده، هرگز در پی چنین خدایی نگشته است. شاهد

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۶۷

عینی آن تاریخ آدمی در تمامی اعصار است. اگر فرد توانا و قدرت‌مندی در میان آنان بوده، فکر کوتاه و یا قصد دیگری داشته است.

 


 

چماق خدایی

چماق خدایی عالم را به بازی گرفته و خواه راست یا دروغ جهانی را مشغول کرده است که تمامی آن از ضعف و ناتوانی سرچشمه می‌گیرد؛ چون ضعیف به هنگام ناتوانی و درماندگی کسی و چیزی را می‌خواهد که ضعف و ناتوانی خود را با آن توجیه نماید. البته، تا آن‌جا که خود بتواند، مانع و ضعف را رفع می‌کند و بعد از آن به موهوم متوسل می‌گردد تا دست‌کم خود را از فقدان راحت نماید و نام این موهوم را «خدا» می‌نامند؛ بدون آن‌که نسبت به او شناختی باشد یا دلیلی داشته باشند و یا از آن خبری بیاورند، تنها تفاوت مؤمن با کافر به اصطلاح آنان خطای در تطبیق است وگرنه اثبات گرایان نیز از خدا چیزی نمی‌دانند و مصداق مشخصی را نمی‌یابند و به قول معروف تیر به تاریکی می‌زنند.

اعاذنااللَّه من هذه الأباطیل[۱].

______________________________
(۱)- هفتم شعبان ۱۳۹۹ ه ق، بسطام

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۶۸

شبهه‌های گفته شده در کتابی با نام «خدا انکاری و اصول الحاد» توضیح داده شده و به نقد و بررسی و پاسخ آن به تفصیل آمده است که علاقمندان می‌توانند به آن مراجعه کنند و نوشتهٔ مختصر مفصلی را گنجایش طرح پاسخ‌های یاد شده در آن کتاب نیست.

 

[۱]( ۱)- هفتم شعبان ۱۳۹۹ ه ق، بسطام


 

بعثت در میان تاریکی

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۶۹

اگر در دنیای بشری و تاریخ زندگی آدمی- که آثار قدرت الهی از هر سوی آن آشکار است- هوشمندانه دقت شود، روشن می‌گردد که چگونه بشر درگیر حوادث گوناگون روشن و تاریک بوده است.

از میان تاریکی‌ها، روشنایی‌ها بروز می‌نماید و روشنایی اندک اندک و رفته رفته به تاریکی می‌گراید تا به کلّی تاریک می‌شود و دوباره حیات ربوبی، آن را روشن می‌نماید و سپس دوباره تاریک می‌گردد و این ظهور و بروز و پنهان‌سازی و خفا هم‌چنان ادامه دارد.

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۷۰

بسیاری از اوقات، «باطل» چهرهٔ کریهٔ خود را بر جامعهٔ بشری و زندگی مردمی انداخته و نقطهٔ روشنی را باقی نگذاشته است تا جایی که یأس، دل دردمند آدمی را فرا گرفته، ولی ناگاه نقطهٔ امیدی چهره گشوده و صفحهٔ افقی را نمایان نموده و دل دردمندانِ خود را مرحم نهاده است.

بسیار اتفاق افتاده که حق به نقطهٔ صفر افتاده و یا باطل به پرتگاه سقوط کشیده شده و چه بسیار باطل رَجَز خوانی کرده و تا جایی پیش رفته که «ظلمت سرایی» از جان ساخته است؛ به طوری که خیال خوبی و سایهٔ روشنایی در دل دردمندی بروز نمی‌کرده و این حق بوده که ناگاه تمامی تاریکی‌ها را به یک جلوه شکافته و ابرهای تیره را نابود ساخته و با روشنایی خورشیدی درخشان، دنیا را نورانی ساخته است.

حق که چهره نماید، تمامی بدی‌ها، کجی‌ها و دژخیمی‌ها نابود می‌گردد و شوکت خوبی و راستی فراگیر می‌شود تا جایی که از بدی اثری بس ضعیف می‌ماند. و این خود حکایتی از «بعثت‌ها» و «حرکت‌های درست» تاریخی است که همیشه دنیای آدمی را تازه می‌نماید و نامردمی‌ها را نابود

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۷۱

می‌سازد.

در افق بلندِ تمامی این بعثت‌ها، ظهور اسلام است که عالم را برای همیشهٔ تاریخ نورانی ساخت و به تمامی کجی‌ها پایان بخشید که با کج‌روی‌های ناسپاسان، دوباره تاریخ بشری و دنیای اسلام، مشکلات خاص خود را یافت و دریافت که با ظهور خاتم اولیا حضرت اباصالح المهدی (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف) تمامی این نامردمی‌ها و بدسیرت‌ها پایان می‌یابد و زندگی بشری به دوره‌ای بس نورانی و الهی خواهد رسید. به امید ظهور آن روز.


 

حصرگرایی و تحویلی نگری

از نکات مهم در کار تحقیق، پژوهش و تأملات عقلی که اهمیت بسیاری دارد و باید هر پژوهش‌گر و متفکری در ابتدا به آن نظر داشته باشد؛ به‌گونه‌ای که بی توجهی به این نکتهٔ بنیادین در کسب حقایق در هر رشته و علمی بی ثمر می‌باشد، مسألهٔ اطراف گرایی و ترک طرف گرایی و حصر توجه به امری عرضی‌است؛ به این معنا که انسان همهٔ ذاتیات و عرضیات مسأله را تشخیص دهد و در این راه کوشا باشد و به سطحی نگری بسنده نکند.

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۷۴

اگر در هر سخن و فکری، همهٔ جوانب و اطراف مسأله در نظر گرفته شود و موارد نفی و اثبات آن عنوان و فهرست گردد، می‌توان با نیروی عقل و تدبّر، به حقایق مجهول آن مسأله نایل گردید و در غیر این صورت، در هر مجهول و مسألهٔ نوینی که قدم می‌گذارد، راهی دیگر و حیثیتی از آن مسأله را فراموش می‌نماید و حقیقت آن بحث را کشف نمی‌کند.

همهٔ جنگ‌های اعتقادی و علمی هفتاد و دو ملت در فنون و علوم گوناگون از این جا سرچشمه می‌گیرد و هر فردی وجهی از بحث را دنبال می‌نماید و خود را به خانهٔ قطع می‌رساند و خویشتن را از هر گونه اهمال و غفلتی تبرئه می‌نماید و در بستر آرامی جای می‌گیرد و اگر دست دوست مقابل بحث خود را بگیرد و با او از سر انصاف و تفهیم فکر نماید، نه چنین روزی به بار می‌آمد و نه احتیاج به محکمه‌ای می‌بود.

این حکم در همهٔ مراحل حیات ثابت است؛ خواه مسایل روزمرّهٔ زندگی باشد یا در مسایل علمی با همهٔ مراتبی که دارد.

اگرچه رشته‌های علمی و فنی در دنیای کنونی موجود

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۷۵

است و شاید کسی تنها بتواند به یک یا چند رشتهٔ آن احاطه داشته باشد و از دیگر رشته‌ها باز می ماند، اما با نظری عمیق و فکری دقیق به این سخن می‌رسد که این رشته‌ها و گوناگونی علم‌ها و فن‌ها، خود از ناآگاهی و بی بضاعتی انسان به وجود آمده است.

اگر عالمان و پژوهش‌گران همهٔ جوانب موضوع تحقیق خود را در نظر می‌گرفتند، علوم و جامعهٔ انسانی دچار ناآگاهی و تورم گزاره‌های کذب نمی‌شد. علوم و فنون با غرض‌های متعدد از اختلافات آرا و از جهل و جانب گرایی به وجود آمده است. هر کسی در خانه و لابراتوار خود آن‌چه را که فکر یک جانبه‌نگر خود می‌فهمد، عنوان می‌کند و بدون آن که گفتار دیگران را با آن در مناظره قرار دهد، نتیجهٔ فکر محدود خود را ابراز می‌کند و اعتنایی به یافته‌های دیگران و هم‌چنین دیگر عرضیات موضوع مورد تحقیق خود نمی‌نماید. این است که افکار یاد شده انزوا، گوشه‌گیری و خمودی را به بار می‌آورد.

در هر جامعه و علمی که افراد آن بیش‌تر تک روی‌کنند، بیش‌تر دچار اختلاف و ناآگاهی می‌باشند. برای پیشرفت و رسیدن به حقایق باید همه با هم همراه شوند و یا دست‌کم

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۷۶

در هر بحث جوانب مختلف آن را در نظر داشته باشند؛ نه آن‌که تنها یک جانب و یک عرضی را دنبال نمایند و ذاتیات بحث رافراموش کنند و خود را به آن قانع نمایند و به خیال خود آن را حقیقت تصور نمایند و یا اگر روحی مناقشه‌گر داشته باشند، تمام شقوق را با مناقشه‌ای از بین می‌برند و پل‌هایی را که به حقیقت می‌رسد، نادیده می‌گیرند یا خراب می‌نمایند. در همهٔ رشته‌ها باید کنگره‌ای باشد که مسایل را تحت آخرین نظرهای علمی در اختیار کارشناسان آن قرار دهد تا دیگران دچار انحرافات یاده شده نگردند. برای نمونه، آخرین نظریه‌های عمیق ادبی، اصولی یا فلسفی و دیگر رشته‌ها را گرد آورند و به صورت روزآمد به کارشناسان ارایه دهند تا آنان پی‌گیر شوند؛ نه آن که هر کس هر سخنی را نظریهٔ ویژهٔ خود قرار دهد و دیگران هم حرف‌های قبل و بعد را در هم بیامیزند تا دیگر در این میان روزنه‌ای به روشنایی و حقیقت دیده نشود. البته، اگر محققی احتیاط نماید و به گفته‌های گذشتگان فکر نماید تا سر نخی از آن کشف کند، امری نادر است که نمی‌توان به استناد وی بستر رایج دانش پژوهی را قاعده‌مند دانست[۱].

______________________________
(۱)- پانزدهم محرم‌الحرام ۱۳۹۷ ه ق

 

[۱]( ۱)- پانزدهم محرم‌الحرام ۱۳۹۷ ه ق


 

نشانه‌هاي رسالت عامه


  شش نشانه رسالت

نشانه‌های رسالت عامه را می‌توان در شش امر کلی دانست:

۱) پیامبر، خود به معرفی خود بپردازد و با این عنوان خود را در جامعه؛ خواه محدود باشد یا گسترده، ظاهر سازد.

۲) داعیهٔ پیامبری را در تمامی طول عمر از ابتدای ادعا تا نهایت عمر داشته باشد و بر آن ثابت بماند و از آن عدول ننماید.

۳) دارای معجزه‌ای باشد که دور از پیرایه و سحر و جادو و طرفندهایی شبیه آن باشد.

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۷۸

۴) دارای کتاب آسمانی باشد؛ نه آن که از دیگران باشد.

۵) درسی از کسی نخوانده باشد و حضرت حق تعالی او را تعلیم داده باشد و راه‌نمایی کرده باشد.

۶) پیامبر پیشین و کتاب‌های آسمانی گذشته با نام و نشانی به او بشارت داده باشند.

 


 رسول و نبی

نبی می‌تواند به معنای خبرگیرنده و خبر دهنده باشد. وی از رسول خبر می‌گیرد و آن را به مردم می‌رساند و رسول کسی را گویند که مکتوبی را به دیگری می‌رساند. رسول باید نبی هم باشد؛ اگرچه نبی ممکن است رسول نباشد، ولی بدون لحاظ نبوت رسالتی نیست و دسته‌ای محدود از حضرات انبیا رسول بوده‌اند و افرادی همانند هارون، یوسف و یعقوب علیهم السلام تنها نبی بوده‌اند.

اگرچه به‌طور ماهوی تفاوتی میان رسول و نبی نیست و در مواردی قابل جمع است، از جهت وجودی و در رابطه با خصوصیات متفاوت می‌باشد و با آن‌که ممکن است نبی با نبی متفاوت باشد، تفاوت نبی با رسول به مراتب بیش‌تر می‌باشد؛ همان‌طور که رسولی با رسولی دیگر متفاوت می‌باشد.

 

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۷۹


 

ضرورت ارسال رسولان

ضرورت ارسال پیامبران از جانب حق تعالی امری قطعی است؛ زیرا بصیرت و روشنایی آن‌ها طریق صوری و اکتسابی نیست و نوع بصیرت و نورانیت الهی است و بر تمامی روشنایی‌های خلقی حاکمیت دارند و هیچ کس از عالی تا دانی بی‌نیاز از آن‌ها نمی‌باشد و استفادهٔ دانش‌مندان و صاحب‌نظران از آنان بیش‌تر از افراد عادی می‌تواند باشد. اختلاف آموزه‌های حضرات پیامبران از باب اختلاف مراتب است و اختلاف اصل نظر از باب مشکلات آگاهی و جهل در واقعیتی می‌باشد و عدم اطاعت از آنان حکایت از جهل و تیرگی دل می‌کند.

حضرات انبیا صاحبان کمال و معرفت می‌باشند و در جهت ارشاد و هدایت خلق گام بر می‌دارند و از بذل وجودی خود در راه هدایت خلق دریغ ندارند و این مردم هستند که باید به دنبال سعادت و رستگاری گام بردارند و اطاعت کامل از حق و دین حق داشته باشند.

 


وارثان انبیا

کسانی که وارثان حضرات انبیا علیهم السلام می‌باشند و یا داعیهٔ این امر خطیر را دارند، باید از خلق و خوی آنان بهرهٔ کافی داشته و از لحاظ معنوی به آنان شبیه باشند و بر

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۸۰

مردم است که از اینان هم‌چون آنان پیروی کنند و غیر از خوبان را ملاک فکر و عمل خود قرار ندهند.

چنین دینی است که موجب سعادت آدمی می‌گردد و این حضرات انبیا و پیروان علمی و عملی آنان هستند که موجبات آرامش و سعادت خلق را ایجاد می‌کنند؛ اگرچه چنین امری عاقلانه است و عاقل است که مصداق خوبی‌ها می‌گردد و فعلیت دین و نبی و رسول و راه‌یافتگان به واسطهٔ عاقل و مردم آگاه می‌باشد.

مردمان دور از عقل و آگاهی و بی‌بهره از ایمان و هدایت برای همیشه درگیر تحیر، اضطراب و سرگردانی هستند و همان‌طور که یقین و ایمان موجب سعادت و آرامش است این شک و دو دلی است که سبب تمامی زشتی‌ها را فراهم می‌سازد؛ اگرچه تمامی معلومات روز و اطلاعات موجود را فراهم ساخته و از صاحبان ادعا باشند.

این عاقل است که باید به دنبال آرامش وجدان و سعادت ابدی باشد و این ایمان است که چنین حقیقتی را تأمین می‌نماید و این اندیشهٔ سالم است که آدمی را به دور و نزدیک سوق می‌دهد و از عشرت دو روزهٔ دنیا و غفلت از آینده پرهیز می‌دهد.

اسلام؛ هویت همیشه زنده، ص: ۸۱

 

مطالب مرتبط