تفسیر هدی / جلد یکم
لزوم صفای باطن و استاد کارآزموده در دانش تفسیر
در تفسیر باید به کشف و فهم مراد گفتهپرداز رسید. فهم مراد امری متمایز از یافت مفهوم است و این به آن معناست که صرف آگاهی بر علوم ادبی برای تفسیر کافی نیست، بلکه فهم مراد گفتهپرداز قدسی در گرو داشتن صفای دل و پاکی نفس است. فهم مرادی که باطن است فهم لفظ و مفهوم دانسته میشود و تفسیر؛ ورود به نخستین باطنِ معنای ظاهر است که از آن به «مراد» تعبیر میشود. تفسیر، علمی تمام مدرسی نیست و
(۱۱۸)
نیازمند پرداختن به اوصاف باطن و داشتن ملکهٔ قدسی است. تفسیر دانشگاهی است که مفسران خود را گزینش مینماید. در اجتهاد و استنباط فقهی نیز داشتن ملکهٔ قدسی شرط لازم است و همانطور که فقیه بدون آن به اعوجاج، شذوذ و گمراهی دچار میشود مفسر نیز بدون آن به فهم و درک معنای آیات و واژگان قرآن کریم نمیرسد. داشتن «ملکهٔ قدسی» یکی از مهمترین کلیدواژههای روش تفسیری ماست که البته از آن در فقه نیز سخن گفتهایم.
قرآن کریم دارای حریم و حرمت است و کوچهٔ معشوقهای است که سر میشکند دیوارش. تفسیر باید بر دل بنشیند. قرآن کریم کسی را که به او رجوع دارد میشناسد و بر اساس باطن وی با او رفتار مینماید. کسی که در باطن ظالم به شمار میآید از مراجعهٔ خود جز خسران و ضرر نمیبیند:
«وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۱).
و ستمگران را جز کاستی نمیافزاید.
با توجه به این اصل، تفسیر واقعی قرآن کریم را تنها در میان مفسرانی که از عالمان بزرگ و معنوی شیعی بودهاند میتوان دریافت. دانش تفسیر یکی از مهمترین علوم نقلی در میان علوم اسلامی است که مقام و منزلتی بس والا دارد. اگرچه تعریف و تمجید از علم تفسیر، در طول تاریخ اسلام، جنبهٔ شعاری داشته و لباس عمل نپوشیده و با آن که در این زمینه
- اسراء / ۸۲٫
(۱۱۹)
زحمت بسیار کشیده شده، کوچکترین گام اساسی برای آن برداشته نشده و هنوز با گذشت قرون بسیاری از عمر اسلام، قرآن کریم غریب و بییاور، مجهول و ناآشنا با فکر آدمی است و جز برداشتهای لفظی و فکری ـ که هیچ یک مورد توقع مستقیم قرآن کریم نمیباشد ـ پژوهشی ژرف در دانش تفسیر صورت نگرفته و آنچه در این زمینه گفته شده و میگویند، حرفها و پندارهای رشتههای تخصصی دانشمندان است که به قرآن کریم تحمیل میشود. شاید بشر و کارشناسان علوم اسلامی تقصیر چندانی نداشته باشند؛ چون هر علمی به استاد و مربی لایق خود نیازمند است و چون استاد قرآن کریم، حضرات معصومین علیهمالسلام میباشند ـ که قرآن ناطقاند ـ در میان مردم و جامعه محسوس نمیباشند، هر کسی از ظن خود سخن میگوید و پندار خود را رنگ قرآنی میدهد و نتیجه آن میشود که این تفاسیر ثمری بیش از الفاظ و عبارات برای آدمی ندارد.
البته، نباید از انصاف گذشت که در میان عالمان شیعه و پیروان مکتب تشیع، اندکی یافت میشوند که بر اثر تعالیم والای آن حضرات علیهمالسلام کم و بیش بر مسیر حق و اندیشهٔ قرآنی گام برداشتهاند، و باید از حق نگذشت که بعضی از آنان نیز قدرت علمی و رشتهٔ فکری خود را به میزان دانش و توان خود در این مسیر به کار گرفتهاند، پس باز روشن میشود که چرا جامعهٔ انسانی و دنیای بشری نتوانسته ندای ملکوتی قرآن کریم را بعد از گذشت قرنها بشنود و آن را پیجو باشد؛ چون آنچه سفته و گفتهاند، جز آن بوده که خداوند متعال در ساختار وحی و لحن قرآنی برای بشر فرستاده است. روشن است آنچه آدمی مییابد و یا گم
(۱۲۰)
کرده، طبیعت ساده و پاک فطری است که خدا در نهاد وی قرار داده و چون این نسخه و این گونه افکار دستخورده با طبیعت و اندیشهٔ او سازش ندارد، پیداست که هرگز آن را دنبال نمینماید؛ همچنان که آن را دنبال نکرده است و کسانی که خود را راهیافته خواندهاند، جز پنداری ناقص و یافتهای ناقصتر چیزی در میان نداشتهاند.
در اوج غربت و مهجوریت قرآن کریم، مسوؤلیت افراد در برابر قرآن کریم ایجاب میکند به این کتاب آسمانی چنگ زنند و به آن تمسک کنند. بهتر است روایت زیر دوباره مورد دقت قرار گیرد. رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
«إذا التبست الأمور علیکم کقطع اللیل المظلم، فعلیکم بالقران، من جعله أمامه قاده إلی الجنّة، ومن جعله خلفه قاده إلی النّار، له ظهر و بطن، فظاهره حکم و باطنه علم عمیق»(۱).
ـ چون امور بر شما همانند شبی تیره مشتبه گردد و شما را به اشتباه اندازد، پس به قرآن کریم پناه برید. هر کس قرآن کریم را راهنمای خویش قرار دهد، او را به سوی بهشت هدایت نماید و آن که آن را پشت سر اندازد، به جهنم درآید. برای آن آشکاری و اندرونی است. ظاهر آشکار آن قطع، و درون آن دانشی ژرف است.
دورهٔ آخر الزمان ـ نزدیک ظهور امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) ـ در روایات آمده است: نگه داشتن آتش در کف دست در آن
- متقی هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال، ج۲، بیروت، مؤسسة الرسالة، ص۲۸۹٫
(۱۲۱)
زمانها آسانتر از حفظ دین و ایمان است. در آن هنگامهٔ هول و سختی، آدمی صبح از منزل خود مؤمن خارج میشود و شب کافر باز میگردد و مردم گروه گروه از ایمان خارج میشوند. لقمهٔ پاک و برادر واقعی و مؤمن حقیقی نایاب میشود. سخن واعظ بالای منبر از عسل شیرینتر است؛ اما در عمل، روباهها در شکمش بازی میکنند و از این قبیل نشانهها و گرفتاریها که مرحوم علاّمهٔ میرجهانی رحمهالله در کتاب «نوائب الدهور» آن را به تفصیل بازگو میکند. چنین زمان و دورهای که مشکلات اصلی مردم و جامعه، انحرافات فکری و معضلات عقیدتی آنهاست، از مصادیق روشن و نمونههای کامل التباس امور و ابتلای فتن است. در چنین شرایط سختی، راه چاره و نجات چیست؟ حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودهاند: «علیکم بالقرآن». تنها راه نجات، تمسّک به قرآن کریم و اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام است که عِدل و وجود عینی قرآن میباشند، ولی چگونه باید به قرآن کریم تمسّک جست؟
نبی مکرّم اسلام صلیاللهعلیهوآله راه نجات از فرو رفتن در فتنهها را تمسّک به قرآن کریم دانسته و فرمودهاند: «علیکم بالقرآن»، امّا چنگ زدن به قرآن کریم چگونه است و به چه معناست؟ آیا حفظ کردن، قرائت و تلاوت قرآن مجید، مطالعه، تحقیق، تدریس، تفسیر، تجوید، صوت، چاپ و نشر قرآن کریم، تمسّک به قرآن کریم محسوب میشود؟ اگر همهٔ این امور یا حتی یکی از آنها تمسّک به قرآن کریم محسوب میشود، پس چرا مسلمین و جوامع اسلامی که همهٔ این امور را با اهتمام کامل و تشکیلات همهجانبه، همانند مسابقات بین المللی با حافظان و قاریان کوچک و
(۱۲۲)
بزرگ انجام میدهند، همچنان درگیر مشکلات و ابتلاءات بسیار و روز افزونی هستند؟ در کلام نورانی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که شک نیست، اما به یقین باید تمسّک به قرآن کریم معنایی فراتر از این مسایل داشته باشد؟! حال پرسش این است که تمسک واقعی به قرآن کریم با چه چیزی محقق میشود؟
در پاسخ باید گفت: برای تمسک به این کتاب آسمانی و فهم آن تنها باید به کسی مراجعه داشت که آسمان و زمین و به تعبیر دیگر، همهٔ هستی و پدیدههای آن را دیده باشد و نیز قرآن کریم که سند هستی است را مطالعه کرده باشد تا بتواند سند را با تمام هستی تطبیق کند. کسی که بتواند آن را با همهٔ هستی تطبیق نماید، راههای آن و گنجهای نهفتهٔ درون آن را نیز مییابد و چنین کسی است که میتواند از دیگران دستگیری نماید و نشانی هر راه و گنج پایان آن را شرح دهد و ذهنها را از شایبه خالی کند و به آن هستی برساند. پرواضح است اگر کسی خود به توهم هستی رسیده باشد، نمیتواند راهنمای مطمئنی باشد؛ از اینرو شناخت راهنما و استاد قرآن کریم که حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام هستند بسیار مهم است.
بهطور کلی اگر بخواهیم ریشهٔ دوری خود از قرآن کریم را بررسیم، باید بگوییم مشکلات بشر امروزی زاییده و لازمهٔ غیبت معصوم علیهالسلام است و تا انسان این مشکل را به نیکی در نیابد نمیتواند مسیر سلامت و سعادت خویش را باز یابد. محجوریت و غیبتی که منجر به سختیهای فراوان در زندگی بشر و سلب راحتی و آرامش از او گردیده است و باید برای رهایی از مشکلات خود، چارهجوی رفع محجوریت از قرآن کریم
(۱۲۳)
گردد تا با رفع محجوریت از این تنها کتاب علمی خدا، راه را برای ظهور امام معصوم علیهالسلام هموار سازد.
مهجوریت قرآن کریم و دوری جامعهٔ علمی ما از قرآن، برآمده از این است که ما در زمان غیبت معصوم علیهالسلام زندگی میکنیم و حاکمیت اسلام از جایگاه اصلی خود منحرف شده است و خلفای جور و سلاطین که مهجوریت قرآن کریم را میخواستند، بر مسلمانان چیره شدند تا قرآن کریم مورد استفادهٔ علمی و عملی قرار نگیرد و تنها در حد قرائت به آن اکتفا شود و این فاجعهٔ بزرگی است که در جهان اسلام اتفاق افتاده است و مسلمانان که خود را اهل قرآن میدانند، اعم از مباشران و اهل تسبیب و سیاست ـ بعضی مغرضانه و بعضی جاهلانه ـ چه ظلمها که به قرآن کریم نکردند و بیجهت نیست که قرآن کریم شکایت نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآله را از امّت اسلامی در رابطه با مهجوریت قرآن کریم و ظلم به آن بیان فرموده است:
«وَقَالَ الرَّسُولُ: یا رَبِّ، إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورا»(۱).
ـ پروردگارا، بزرگان من، این قرآن را ـ با آن که در میانشان است ـ رها کردند.
رسول خدا در پیشگاه خداوند به شکوه عرض نماید: پروردگارا، امت من این کتاب عظیم؛ قرآن کریم را ترک کردهاند. و در آیهٔ دیگری میفرماید:
- فرقان / ۳۰٫
(۱۲۴)
«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»(۱).
ـ و از قرآن فرو فرستادیم آنچه را برای گروندگان شروع بهبودی و رحمت است.
بله، در میان گروههای مسلمان، شیعیان دوازده امامی، چون بیش از دویست و پنجاه سال معلّم معصوم و اهل بیت نبوّت و طهارت علیهمالسلام و «من خوطب به» را داشتهاند که مفسّران واقعی قرآن کریم هستند و آن حضرات علیهمالسلام خطّ مستقیم دین و قرآن کریم را به آنان آموزش داده و با ارایهٔ طریق؛ بلکه ایصال الی المطلوب، شیعیان را از اشتباه و خطای در تفسیر قرآن کریم و تحریف معنوی آن حفظ ساختهاند و از این جهت به قرآن کریم ظلم نکرده و ان شاء الله نخواهند کرد. اما دیگر گروهها که دستشان از معصوم قطع شد، در رابطه با ظلم به قرآن کریم «بلغوا ما بلغوا» هستند و البته چنین است که ظلم کنندگان به قرآن کریم فقط خود را منحرف و گمراه کردهاند:
«وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۲).
ـ و قرآن کریم ظالمان را جز کاستی نمیافزاید.
بر این پایه، هماکنون که زمان غیبت است، برای تمسک درست به قرآن کریم، باید در جستوجوی استاد کارآزموده و عالمی ربانی بود که دارای «ملکهٔ قدسی» به اصطلاح خاص آن باشد. عظمت قرآن کریم چنین استادی را میطلبد و چنین کاری از هر کس بر نمیآید. اگر
- اسراء / ۸۲٫
- اسراء / ۸۲٫
(۱۲۵)
دانشمندی زمینشناس باشد، چون همهٔ جهان را ندیده و فقط در زمینشناسی تخصص دارد، بحثهای زمینشناسی را نمیتواند از همهٔ آیات جدا کند و اگر هم تحقیقی نماید، چون موضوعات مختلف به وفور در قرآن کریم وجود دارد، آن شخص بردباری نمیکند تا آیات را یک به یک بررسی کند و بعد از جدا کردن آیات مربوط، آن را دستهبندی نماید و بعد از دستهبندی، بهروز در آکادمیهای جهان مطرح سازد و از دانشمندان کمک بطلبد؛ از اینرو دنبال سند نمیرود و همینطور است حکایت دانشمندان علوم دیگر. از سوی دیگر، کارشناسان علوم قرآنی و مفسران نیز در مورد تطبیق آیات با موضوعات خارجی بحث نمیکنند و شاید بیش از چند موضوع را نشناسند و به طور کلی مشکل این است که سندخوانان موضوع نمیدانند و موضوعشناسان، سند در دست ندارند. برای تقریب ذهن میتوان به مملکتی مثال زد که واضعان قانون آن مشکل و دردی ندارند و دردمندان آن نیز قانون و راهکار نمیدانند.
برای شناخت قرآن کریم، نخست به استادی ماهر نیاز است که هم نقشه را در دست داشته باشد و هم مکان نقشه را بداند.
روش کار در قرآن کریم نیز مختلف است؛ چون افراد متفاوت اعم از کارگر، کشاورز و روستانشین گرفته تا مهندس، تکنسین، خلبان و فضانورد، همه و همه را در بر میگیرد و پاسخ میگوید و برتری خود را برای آنان ثابت مینماید.
قرآن کریم در جغرافی از زمینشناسی صحبت کرده است؛ بهگونهای که نه روستا و شهر و کوه و جنگل، بلکه قواعد کلی زمین را که زمین روی
(۱۲۶)
آن محورها به جهت جغرافیایی حرکت میکند، تشریح مینماید. تطبیق این قواعد بر عهدهٔ عالمان و دانشمندان است. در جغرافیای قرآنی از کوهها به عنوان استحکام زمین یاد شده است که نمیگذارد زمین و خاک از هم بپاشد. سرعت بادهای جوّ به هزار کیلومتر در ساعت نیز میرسد و کوهها نمیگذارد این بادها با چنین شدتی به زمین و سطح پهن آن، که دشتهای کنار کوه باشد نزدیک شود که اگر چنین نبود، خاکی روی زمین نمیماند. این مطلب را جغرافیدانی به ذهن میگنجاند که از سطح زمین خارج شده و روی تأثیر آسمان بر زمین مطالعه کرده باشد و نیز هزاران عامل دیگر که در این مختصر نمیگنجد را در دست داشته باشد.
قرآن کریم در هر علمی متناسب با آن علم بحث نموده است. در ستارهشناسی و عمر آن و حرکت سیارگان و سمت و سوی هر یک و نیز در عمر زمین و همچنین از پزشکی و از بدن و آنچه برای آن نیاز است و اینکه آیا انسان با غذا زنده است یا با اراده یا با هر دو و در علم شیمی از ذات و درون اشیا سخن میگوید و در هر دانشی که وارد میشود چنان گزارههای دقیقی آورده است که انسان متحیر میماند. قرآن کریم همهٔ هستی را دارای درک و شعور میداند که خدای خویش را میشناسند و به تسبیح او میپردازند:
«وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»(۱).
ـ هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او میگوید.
- اسراء / ۴۴٫
(۱۲۷)
همه چیز دارای عقل و خرد است و ما اسباب درک آن را در اختیار نداریم. از نظر انسان کنونی، اسب و سنگ نیز ریاضی میداند! این حرفها در خیالات ذهن بشر نمیگنجد. انسانها نمیدانند و غافلند از اینکه همهٔ اشیا تسبیح میکنند و همه چیز را میدانند و تسبیحشان را میفهمند و این چنین نیست که حیوانات نتوانند علوم اعتباری ما را درک کنند. علم ریاضی یا هندسه یا نوشتن و کتابت که مخلوق دست بشر است، فقط خود بشر آن را میفهمد و اگر همین مطالب را نسل حاضر به نسل آینده نیاموزد، همه از بین میرود. وقتی فرزند، زبان باز میکند، مفاهیم را به ذهنش میگذاریم و در مدرسه نوشتن را به او یاد میدهیم و نیز هر روز جامعه و خانواده چیزی به ذهن فرزند میگذارد و او این علوم اعتباری را میآموزد و فقط هم خود آنان میفهمند که چیست؛ مثل رمزی که بیسیمچیها در عملیات جنگی میان هم رد و بدل میکنند و تنها خود آنها مفهومش را درمییابند. علوم اعتباری مثل همان رمزهایی است که انسانها آن را برای تبادل اطلاعات میان یکدیگر گذاشتهاند و با آن با هم سخن میگویند و مینویسند و غیر از انسان، کسی آن را نمیفهمد. و چون به طبقه و نسل بعد میگویند، آنان از این الفاظ معنایی را میفهمند، وگرنه آنها نیز از این الفاظ چیزی به ذهنشان نمیآمد.
ما اگر زبان حیوانات را از راه علم روانشناسی دنبال کنیم، به «منطق الطیر» دست مییابیم و زبان حیوانات را متوجه میشویم و در آن صورت است که انسان در مییابد حیوانات برای انسان چه حرفها که در دل نهفته ندارند. مورچه دوست دارد با انسان سخن گوید و اشتباهات او را
(۱۲۸)
خاطرنشان شود. قرآن کریم تمامی این مسایل را در خود دارد، ولی تحقیقی علمی بر روی آن انجام نشده و این مرواریدها از دریای بیکران قرآن کریم استخراج نشده است. حتی اشیا صحبت میکنند، ولی کیست که این سند را دنبال کند و بیابد که اشیا چگونه و در کجا سخن میگویند و با چه کسی همکلام میشوند؟!
عمومیت قرآن کریم بهگونهای است که نه تنها با دانشمندان سخن میگوید، بلکه در سطح پایین با مردم عادی نیز همراه و همکلام میشود و برای آنان سخنی تازه میآورد. قرآن کریم با کارگر و کارفرما و با فقیر و مسکین بهگونهای صحبت میکند که گویا در متن جامعه با آنان زندگی کرده و بر سر سفرهٔ آنان نشسته و با دردهای آنان همدرد بوده است؛ نه اینکه تنها حرفهای آسمانی داشته باشد و از کار کارگران دنیا چیزی نگوید.
برای فهم قرآن کریم باید دست در دست استاد کارآزموده و راهآشنا گذاشت که ما از او به عنوان «محبوبی» یاد میکنیم. استاد فرزانهای که چگونگی سیر و مشاهدهٔ او را در کتابهای «معرفت محبوبی و سلوک محبی»، «محبوبان و محبان» و «محبوب عشق» توضیح دادهایم. برای درک کتاب آسمانی قرآن کریم باید از چنین استادی مدد جست و او نیز آیهٔ مربوط به هر کسی را که رزق و غذای اوست و نیز راه انس با آن را نشان میدهد و بعد از آن است که هر فرد و گروهی در پی کار مخصوص خود بر میآید و آنان همواره تمامی روند کار خود را با آن استاد هماهنگ مینمایند.
(۱۲۹)
جانورشناسی یا حیوانشناسی، آیات بسیاری دارد و تنها چنین استادی است که میتواند آن را استخراج نماید و آن را به کارگروههای ویژهٔ آن دهد. باید میان جانوران با شعور کامل و آنها که درک متوسطی دارند و جانوران دارای درک پایین تفکیک شود. همچنین باید این مسأله تبیین گردد که چرا برخی حیوانات روی دو پا و بعضی روی چهار پا و عدهای نیز روی شکم راه میروند. پرندهشناسی خود نیازمند بابی جداست. هر پرنده در ارتفاع خاصی پرواز میکند که همه با علت و حکمت همراه است؛ هرچند پرندهشناسی محدود است و علت ارتفاع پرواز هر دسته از آنها نیاز به استاد کل فی الکل دارد؛ چون او فقط آن نسخهخوان سندی است که در سندخوانی خود اشتباه نمیکند. او آن کسی است که پرندگان را میتواند به گونهای جدا کند که نه آیهای در مورد پرندهها باشد که در آن کتاب ذکر نشده باشد، نه پرندهای باشد که آیهای به آن پرنده تعلق نگرفته باشد. در این صورت میشود قرآن کریم را به عنوان کتابی علمی مطرح و روی آن کار کرد، ولی افسوس و هزاران افسوس که این کتاب علمی محجور و در حجاب مانده است.
رفع محجوریت از قرآن کریم با یافتن عالم ربانی است که به صورت محبوبی به دادههای قرآن کریم راه یافته است و چنین افرادی نیز در هر قرنی یکی یافت میشود که بزرگی قرآن کریم را از نزدیک درک کرده و در تمامی علوم به صورت موهوبی صاحب نظر میباشند.
در حالی که عالمان قدیم که بسیاری از آنان محبوبی نبودهاند با آشنایی با استادی محبوب به علوم اولین و آخرین آشنا میشدند و نجوم، طب،
(۱۳۰)
ریاضی، حکمت، جامعهشناسی، امور خانواده، قیافهشناسی و خلاصه همهٔ علوم را میدانستند. وجود چنین عالمانی نه آنکه تنها از لحاظ عقلی ممکن باشد بلکه امکان وقوع نیز دارد؛ اگرچه ممکن است از اینگونه عالمان ربانی هر صد سال یکی به جهان آید و عالم ربانی و ولایی شود. ممکن است در ابتدای کار تعداد اینگونه افراد فراوان بنماید، ولی بسیاری در میانهٔ راه ریزش دارند و در پایان کار که فصل پس دادن معلومات است تعداد معدود و محدودی باقی میمانند و همان تعداد معدود نیز در هر صد سال یکی امکان بروز در جامعه را مییابد. جامعه باید وجود چنین افرادی را عزیز بدارد و هم مردم و هم کارشناسان و مسؤولان زمینه را برای بروز و ظهور این افراد بسیار معدود فراهم آورند. مسؤولان و متولیان فرهنگ دینی باید خود در جستوجو و یافت چنین افرادی باشند و خانه به خانه آنان را تعقیب نمایند تا فردی را بیابند که شرایط یاد شده را دارد و روش کار و تحقیق بر روی قرآن کریم را از او فرا بگیرند.
اگر چنین تحقیقات هدایت شده توسط عالمان ربانی بر روی قرآن کریم سامان یابد و انجام پذیرد، جهادی عظیم در عرصهٔ دانش شکل میگیرد که میتواند تمامی دانشمندان دنیا را به سوی خود معطوف نماید. امروزه جهان تشنهٔ علم است و از مجهولات فراوان خود رنج میبرد و ما باید به دانشمندان هر علمی تفهیم نماییم که میشود پاسخ مجهولات خود را از قرآن کریم گرفت و قرآن کریم میتواند جهش بسیار بلندی در دانش آنان ایجاد نماید. متأسفانه هماینک در جهان، ادعا فراوان
(۱۳۱)
است و دانشمندان به تجربه یافتهاند که نباید عمر خود را برای ادعاهای واهی تلف کنند. همچنین از سوی دیگر، کسانی که توانایی استخراج علوم و رموز قرآن کریم را دارند، بدون در دست داشتن امکانات و توانی که بتوانند مدعای خود را ثابت نمایند و برتری خود را نشان دهند، چیزی نمیگویند؛ چون میدانند بدون این امکانات، کسی او را یاری نمیرساند.
اگر دنیا بتواند چنین عالمانی را شناسایی کند و دانشمندان به عالمی رو آورند که میدانند این شخص توان حل مشکلات علمی آنان را دارد، در این صورت او میتواند جنگها را به صلح بگرایاند، اسلحهها را به قلم تبدیل نماید و عدهای را اثبات و بسیاری را نفی کند. در آن زمان است که جهان به دانشگاهی میماند که کتاب علمی آن قرآن کریم است و میتواند پاسخ هر انکارگرایی را به صورت منطقی و مستدل بیان کند و آنان با گرفتن پاسخ خود، به نیکی در مییابند که انکار آنان از سر لجاجت و عناد است؛ از این رو یا از عناد خود دست برداشته و علم را اختیار میکنند یا مخالفت با علم را پیشهٔ خود میسازند که در این صورت، تنها به خود لطمه وارد میسازند.
امدادهای غیبی و عنایی خداوند
اگر کسی آهنگ گام برداشتن در مسیر دوستی و انس با قرآن کریم داشته باشد، خداوند عنایت و امداد خود را همراه او میسازد و وی را به استاد کارآزمودهٔ لازم رهنمون میشود و نیز برخی فرشتگان یادآور و هشداردهنده را محافظ وی قرار میدهد؛ چنانکه در آیات زیر از این فرشتگان یاد شده است:
(۱۳۲)
«وَالصَّافَّاتِ صَفّا، فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرا، فَالتَّالِیاتِ ذِکرا، إِنَّ إِلَهَکمْ لَوَاحِدٌ، رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ وَمَا بَینَهُمَا، وَرَبُّ الْمَشَارِقِ»(۱).
سوگند به صفبستگان که صفی باشکوه بستهاند. و به زجرکنندگان که به سختی زجر میکنند. و به تلاوتکنندگان آیات الهی که به قطع، خدای شما یگانه است. پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است و پروردگار مشرقها.
فرشتگان الهی کارپردازان خداوند در تمامی عوالم، بهویژه در ناسوت و دنیا هستند. این آیات نقش برخی فرشتگان را تعیین میکند. بعضی آنان را «الصَّافَّات» میخواند. آنان صف به صف ایستاده و مسؤول حفظ جان بندگان میباشند و نقش محافظ و اسکورت را دارند و به صف بودن آنان، نظمی که در کار دارند و نظم و ترتیبی که به این کار میدهند را نشان میدهد. گروهی از فرشتگان نقش گروه ضربت را دارند. این فرشتگان به نام «زاجِرَات» خوانده میشود. اما «تالِیات» فرشتگان هشداردهنده هستند که کارها را به افراد یادآوری نموده تا از انجام کاری خاص غفلت یا فراموشی نداشته باشند. خداوند هر بندهای را با فرشتگانی خاص که دارد، به سیر وا میدارد و به آنان بر اساس عنایات خاص و یا کرداری که آدمیان دارند فرشتهای میگمارد تا به ایشان نعمت دهد یا نقمتی را بر آنان وارد سازد و کسی که بخواهد به صدق و انصاف با قرآن کریم دوستی نماید مورد عنایت و توجه این فرشتگان قرار میگیرد و مسیر درست
- صافات / ۱ ـ ۵٫
(۱۳۳)
دوستی به وی نمایانده میشود.
همچنین چنین شخصی مورد عنایت خاص قرآن کریم قرار میگیرد و او را در زندگی فردی و نیز اجتماعی رهنمون میشود. کسی که با قرآن کریم انس میگیرد به جایی میرسد که از آن در کوچکترین مسایل زندگی راهنمایی میگیرد. چنین فردی به نیکی مییابد قرآن کریم او را همانند بهترین دوست و امین خود، در جزییترین امور، مشاوری خردمند و کارآگاه است.
جلوهگری آیات الهی
کسی که با صفای باطن و در پرتو هدایت استاد کارآزمودهٔ خود با قرآن کریم انس میگیرد حقایق و معانی آیات برای او جلوهگری دارد و این آیات نورانی، خود را حتی در عالم خواب یا بیداری به وی مینماید و قرآن کریم، خود به تفسیر و معنای خویش میپردازد. انیس و مونس قرآن کریم ناگاه به گوش خود قرائت آیهای را میشنود یا میبیند خود به قرائت آیه یا سورهای مشغول است و چه بسا قرائت و صوت فرشتگان الهی را بشنود، بلکه بالاتر از آن میتواند قرائت هر یکی از انبیای الهی و نیز برتر از همه قرائت خداوند را بشنود. از اختلاف قرائت نباید قراءات گوناگونی که برای قرآن کریم رسیده است را به یاد آورد که سیزده قرائت از چهارده روایت آن نامعتبر و غیر قابل اعتناست و اختلاف قراءات ارزش علمی ندارد؛ چرا که قرآن کریم تنها بر یک حرف و یک قرائت نازل شده است اما آنچه ما به آن باور داریم قرائت هر پدیدهای از قرآن کریم است از سنگ
(۱۳۴)
گرفته تا خاک، زمین، ماه، خورشید، آسمان و پدیدههای مثالی و عقلی و نیز مجرد از فرشتگان تا خدای تعالی و نیز اولیا و انبیای بزرگوار او. چنین قرائتهایی بدون انس با قرآن کریم قابل دریافت و فهم نمیگردد.
قرآن کریم حقیقتی است که قدرت تمثل دارد و در قیامت نیز جلوه و ظهور مییابد. حقیقتی که میتواند تجسد، تشکل و تعین پیدا کند و میشود آن را لمس کرد. این گونه است که ممکن است عالمی به حقایق قرآن کریم راه نیابد، اما فردی عادی بتواند با آن انس گیرد و معانی برخی آیات را رؤیت نماید.
برای تشرف به حضور قرآن کریم و رؤیت و وصول و یافت حقیقت آن، توجه به سه امر لازم است: جهانبینی، جهانیابی و جهانی بودن.
جهانبینی یا هستی بینی، رابطهٔ فکر و اندیشهٔ ما با جهان یا شیوهٔ تفکر آدمی به جهان و هستی است. بین جهان و انسان، اندیشه حاکم است؛ بهطور مثال، نگاه ما به آتش، اندیشهٔ ما به آن است و رابطهٔ ما با آن را بیان میکند.
لمس کردن آنچه در اندیشهٔ ما میباشد، جهانیابی است؛ مثل لمس آتش که با حضور در محضر آتش، آن را مییابیم. پس جهانیابی، در محضر جهان بودن است و حضور هستی و موجودات مرتبهای بس برتر از داشتنیهاست. جهانی بودن آن است که اندیشهٔ آدمی حقیقت هستی گردد و انسان هستی مجسم شود و همان بشود که در اندیشه است؛ مانند آتش در ذهن به مرحلهای رسد که شخص آتش خارجی شود. اگر کسی خود را هستی و جهان دید و جهانی بودن را در خود مشاهده نمود و خود
(۱۳۵)
را ظهور هستی دید و دید که هستی ظهور او میباشد، جهانی است که همراه هستی در ظهور و بروز میباشد و میتوان این سه امر را بیان سیر کمالی آدمی دانست؛ همانطور که میتواند عناوین و صفات و اصطلاحاتی داشته باشد؛ چنان که گفته میشود: «علم الیقین»، «عینالیقین» و «حقالیقین» که بیانی دیگر نسبت به «جهان دیدن» و «جهان یافتن» و «جهان بودن» میباشد یا از آن به «اندیشه»، «حضور» و «وصول» تعبیر میشود.
همهٔ جهان را در خود داشتن و جهان بودن مهمترین مرتبه است؛ زیرا «بودن» مصدر است و معنای ثبوت میدهد و جهان بودن، ثابت بودن است.
عصمت به معنای جهان بودن است و معصوم در مرتبهٔ تمامِ کمالِ چنین موقعیتی میباشد.
وقتی میگوییم: «معصوم ناظم نظم است که عین نظم است؛ نه در کنار نظم» به معنای آن است که معصوم عین حق است و این به خاطر آن است که معصوم، خود «هستی»(۱) است. از این رو امام علی علیهالسلام میفرمایند: «من قرآن ناطق هستم»؛ یعنی من تمامِ ظهور هستیام. معصوم عین جهان است؛ هر کجای هستی دست گذاشته شود، به عضوی از اعضای معصوم دست نهاده شده است.
آدمی گاهی در اندیشه، زمانی در حضور و وقتی در عینیت و تحقق
- این مقوله مقامی است که به زبان و قلم نمیآید و آنچه آورده شده است نمودی ناقص از یافتههای عینی اولیای الهی میباشد. باشد تا وصول عینی انس با قرآن کریم و اهل بیت عصمت علیهمالسلام کام اهل دل را شیرین و چشم دوستداران حقیقت را روشن سازد.
(۱۳۶)
است؛ پس همانطور که آقا امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: «سلونی قبل أن تفقدونی»(۱)؛ پیش از آن که مرا از دست دهید، پرسش کنید؛ یعنی هستی را از من بیابید و هستی را در من جستوجو نمایید.
باید برای کشف هستی به حضور قرآن کریم مشرّف شویم که کشف هستی بدون قرآن کریم ممکن نیست و کشف قرآن بدون تشرف به حضور معصوم امکان ندارد و ادراک و وصول به حقایق هستی و موجودات در گرو معرفت به قرآن کریم و حضرات معصومین علیهمالسلام میباشد.
علم، آگاهی و معرفت به قرآن مجید و حقایق هستی، تنها با دانستن قواعد و کلیات علوم حاصل نمیگردد، بلکه باید با صفای باطن و تحصیل معرفت و ایمان عینی نسبت به حقایق هستی بر آن وقوف پیدا کرد، گذشته از آن که انس با قرآن کریم حقیقتی برتر از این معانی میباشد.
انس با قرآن کریم و آیات الهی در گرو توجه کامل و صفای باطن و رؤیت مشخص آیات الهی است تا جایی که روح و روان آیات ربوبی همچون دست و پای آدمی خود را بهطور آشکار و گویا نمایان سازد و با مؤمن کامل انس گیرد و برای او خودنمایی کند. آیات الهی با آدمی چنان انس میگیرند که به صورت مکالمهٔ عینی و مشاهدهٔ حضوری و معاینهٔ ربوبی تحقق مییابند و چون رفیق و یار دلبندی در منظر حضور آدمی قرار میگیرند.
اگر انسان مؤمن به چنین موقعیتی رسد، قرآن کریم لحظهای او را رها نمیسازد و بهطور دایم در خواب و بیداری و در حیات دنیوی و بعد از
- نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۳۰٫
(۱۳۷)
ارتحال از ناسوت و برای همیشه و همیشه حقایق خود را بر مؤمن عرضه مینماید و او را سیراب میسازد تا جایی که مؤمن قرآن میخواند و قرآن هم خود را برای مؤمن قرائت میکند و زبان موجودات و تمامی هستی میگردد و غزل عشق سر میدهد.
نبود خط قرمز در فهم حقایق قرآن کریم
قرآن کریم کتاب معرفت است و معرفت هیچ گاه خط قرمز و منطقهٔ ممنوعه ندارد. هر کسی به میزان قرب معنوی و دانش علمی خود میتواند به این کتاب الهی نزدیک شود و آیه آیه بخواند و به مرتبهای برتر فرا رود؛ چنانکه در روایت است:
«أبو علی الأشعری، عن محمد بن سالم، عن أحمد بن النضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیهالسلام قال: «یجییء القرآن یوم القیامة فی أحسن منظور إلیه صورة فیمرّ بالمسلمین فیقولون: هذا الرجل منّا فیجاوزهم إلی النبیین فیقولون: هو منّا فیجاوزهم إلی الملائکة المقرّبین، فیقولون: هو منّا حتّی ینتهی إلی ربّ العزّة عزّ وجلّ فیقول: یا ربّ، فلان بن فلان أظمأت هواجره وأسهرت لیله فی دار الدنیا، وفلان بن فلان لم أظمأ هواجره ولم أسهر لیله، فیقول تبارک وتعالی: أدخلهم الجنّة علی منازلهم فیقوم فیتبعونه، فیقول للمؤمن: اقرء وارقه. قال: فیقرء ویرقی حتّی یبلغ کلّ رجل منهم منزلة
(۱۳۸)
الّتی هی له فینزلها»(۱).
ـ امام باقر علیهالسلام فرمود: قرآن کریم روز قیامت به بهترین صورت بیاید و بر مسلمانان گذر کند، آنان گویند: این مرد از ماست، از آنان عبور کند و حضور پیامبران آید، آنان نیز گویند: این از ماست، از آنان عبور کند و نزد فرشتگان مقرب درآید، آنان هم گویند: این از ماست، تا آنکه به ساحت پروردگار عزت و شکوه رسد و عرض دارد: پروردگارا، من فلانی را در روزهای گرم دنیا تشنگی، و شبهای آن را بیداری داده، و فلانی را نه در روزهای دنیا تشنگی دادم و نه شبش را به بیداری کشاندم، خدای تبارک و تعالی فرماید: آنان را به بهشت داخل گردان و در منازل خود جای ده. قرآن کریم برخیزد و آنان نیز در پی آن روند، و به هر مؤمنی فرماید: قرآن بخوان و بالا برو. امام علیهالسلام فرمود: هر یک از آنان قرآن میخواند تا هر فردی در منزلی که برای او تقدیر شده است فرود آید.
همانطور که در باب توحید مسیر سلوک حتی تا ذات الهی باز است و خداوند برای کسی مانع ننهاده است و شخص به میزان تلاش و وسعت نظر خود قدرت رؤیت مییابد.
در انس گرفتن به قرآن کریم و قرب به آن باید توجه داشت قرآن کریم
- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج ۲، ص ۶۰۱٫
(۱۳۹)
هیمنه دارد و موجودی دارای عقل میباشد. همانگونه که ما وقتی وارد حرم حضرت معصومه علیهاالسلام میشویم گفته میشود در دید آن حضرت قرار داریم و آن را باور میکنیم، وقتی در محضر قرآن کریم نیز قرار میگیریم، در توجه خاص کتاب خدا قرار داریم، اما کمتر کسی میتواند این مطلب را در دل و جان خود نهادینه سازد. قرآن کریم موجودی زنده است و ولایت دارد و ولایت آن بسیار سنگین میباشد. به قرآن کریم و به کانون ولایت آن با انس میشود نزدیک شد. انسان میتواند چنان انسی با قرآن کریم داشته باشد که حتی در خواب نیز چهرهٔ قرآن کریم را ببیند و با آن همسخن شود. قرآن کریم را باید روی قلب خود قرار داد و آن را بر قلب فشرد. باید آن را در جیب خود گذاشت و همواره آن را همراه خود داشت. باید آن را بویید، جلوی خود گذاشت و به آن نگاه کرد که در این صورت شاید انس با قرآن کریم حاصل شود. این کتاب بسیار حساس است؛ بنابراین انس با آن دیرتر حاصل میشود. اگر انس با قرآن کریم نباشد، هرچه از تفسیر گفته شود، ترجمهای بیش نیست ـ اگر درست باشد ـ و حقیقت آن رخ نمینماید؛ چرا که این زمین، مرده نمیپذیرد، بلکه «زنده» طلب میکند؛ همانگونه که قرآن کریم خود زنده است.
قرآن کریم بطنها دارد و با دقت و تفکر و انس با قرآن کریم میتوان به باطن آیات راه یافت. قرآن کریم خدای کلام است و اگر کسی بخواهد به بواطن آن راه یابد و بهترین پاسخها را برای پرسشهای خود بیابد، باید تمام قرآن کریم را با داستانها، پندها و اندرزهای آن فرا بگیرد و محافظهٔ قرآنی کند. البته بهتر است نخست از سورههای کوچک شروع نمود. سورههای طولانی قرآن کریم در ابتدای آن و سورههای کوتاه در پایان آن آمده است و مانند آن است که ابتدای قرآن دریای وسیعی است
(۱۴۰)
و پایان آن جزیره جزیره است. در برخی موارد باید مطالعه بر قرآن کریم را از ابتدا و در بعضی موارد و حالتها از پایان آن شروع نمود. خدای تعالی نخست سورههای کوتاه را به مردم رساند و بعد به بحر طویل و سورههای بلند رسید. اگر کسی بخواهد حقیقتی را پیگیری کند، باید نخست از جزیرهها شروع کند، بعد آن را بگشاید تا وارد بحر طویل شود.
قرآن کریم جمع شدهٔ همین دنیا و عوالم دیگر است. اگر کسی بخواهد به بطن قرآن کریم وارد شود و از ادبیات و لفظ خارج گردد و درون قرآن کریم را بنگرد و حق مطلبی که قرآن کریم آن را بیان میدارد دریابد، باید بتواند آن را با دنیای کنونی تطبیق دهد. بهطور نمونه، آنجا که قرآن کریم میفرماید:
«ذَلِک الْکتَابُ لاَ رَیبَ فِیهِ، هُدًی لِلْمُتَّقِینَ»(۱).
آن کتاب دیررس، هیچ تردید تنیدگیزا در آن نیست. هدایتگر کسانی است که در پرتو الهام، صاحب عنایت و التفات ویژه هستند.
اگر کسی با ادبیات این آیه آشنا شود، چنین مییابد که این کلمات برای آنان که از سفرهٔ دنیا برخاسته و تقوا پیشه کردهاند، معنایی متفاوت به دست میدهد و باید ادبیات را به گونهٔ دیگری به کار برد. او در این صورت، کتاب خدا را هدایتگر خود میبیند.
و اگر آیهٔ شریفهٔ زیر را مطالعه کند:
«فَاخْلَعْ نَعْلَیک إِنَّک بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی»(۲).
- بقره / ۲٫
- طه / ۱۲٫
(۱۴۱)
ـ پایپوش خویش بیرون آور که تو در وادی مقدس طوی هستی.
و از واژهها و کلمهها بیرون آید، در مییابد که باید کفش خود را درآورد و این آیهٔ شریفه تنها خطاب به حضرت موسی علیهالسلام و مربوط به وادی طوی نیست، بلکه راهی است که او نیز میتواند به آن وارد شود. هر کس وادی مقدس را در این عالم یافت، باید کفشهای خود را درآورد و وادی همهجاست. خدای تعالی نیز همه جا هست؛ پس همه جا وادی مقدس است.
اگر کسی به آیهٔ شریفهٔ:
«وَکلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیهِ بِالْوَصِیدِ»(۱).
و سگشان بر آستانه، دو دست خود را دراز کرده.
نزدیک شود و آن را از قالب واژهها به عالم روح و جسم بیاورد، مییابد که او سگ گلهای میشود که دستان خود را باز کرده و سر خود را وسط دستان خود گذارده است. در این صورت، همانطور که به واژههای این آیهٔ شریفه نمیتوان بدون وضوی ظاهری دست زد، به سگ بیرونی نیز بدون وضوی ظاهر و باطن دست نمیزند؛ همانطور که اگر کسی به سگ بیرونی دست مرطوب زند، آلوده و نجس میشود و باید دست خود را آب کشد. اگر وضوی باطنی نباشد، طهارت باطنی نیست و باطن آلوده نمیتواند وادیهای مقدس را ببیند، وگرنه باید کفشهای خود را در آورد
- کهف / ۱۸٫
(۱۴۲)
و قدمها را آهسته به زمین گذاشت. همه جا وادی مقدس است.
از امور مستحب این است که انسان دایم با وضو باشد. علت استحباب نیز ناآگاهی انسان است. اگر انسان به یقین برسد که خداوند همه جا هست، خود طهارت ظاهر را هرچند مستحب نباشد رعایت میکند و آن را مانند امور واجب بر خود الزامی میشمرد. همانطور که لازم است آدمی برای بقا، هر روز غذا بخورد یا هر لحظه به تنفس نیاز دارد وگرنه نظام بدن وی به هم میریزد، به همین صورت باید به این معنا رسید که اگر کسی وضو و طهارت نداشته باشد، نظام روحی و جسمی وی به هم میخورد. نباید مانند کودکی بود که به سبب ضعف عقل، تکلیفی برای او نیست، نه وضو تکلیف اوست و نه خواندن و احترام قرآن را نگاه داشتن. کسی که از جهت اندام بزرگ میشود، باید از لحاظ عقل نیز رشد کند و از کودکی بیرون آید تا ببیند که تکلیف هست و آنچه در آسمان و زمین بیرون ریخته شده از واژههای قرآنی است. زمانی که واژههای قرآن کریم مصداق داده شود، به آسمان و زمین تبدیل میشود و قرآن کریم نقشهای است که بنای دنیا و عوالم دیگر منطبق با آن ساخته شده است و ظرف تکلیف، بعد از علم، طهارت خود را میطلبد.
همه چیز در قرآن کریم هست و عالَم دنیا و آخرت در قالب واژهها و الفاظ قرآنی است. واژههایی که دارای معناست و خداوند متعال حتی تا مقام واژهها و الفاظ، بلکه به پایینتر از آن نزول یافته است.
قرآن کریم کتاب واژهها و سخنهاست. بهترین زبان، زبان عربی است و بهترین نوشته، قرآن کریم است. اگر ظرایف نزول الهی که خدای نازل شده و به اینگونه صورت یافته است تماشا شود، مغز انسان توان کشش حسابهای ریز آن را نخواهد داشت. برای نمونه، حروف قرآن کریم و واژههای آن در اینکه چند بار در این کتاب الهی آمده دارای آمار ریاضی خاصی است و هندسهٔ خود را دارد و هر کدام از حروف نیز با شش
(۱۴۳)
حرکت فتحه، کسره، ضمه و صداهای کشیده و نیز با تنوین از لحاظ معنا و مفهوم با هم تفاوت دارد.
همه چیز در قرآن کریم یافت میشود، حتی قمار، کفر، دینار، درهم، موسیقی و رقص و حتی دانشهای این امور نیز در این تنها کتاب علمی خدا وجود دارد.
ورود به قرآن کریم همچون کار در آزمایشگاه است و به وسیله و ابزار نیاز دارد. همهٔ واژههای قرآن کریم دارای کد و شماره است و از آن میتوان دانشهای بسیاری به دست آورد.
خداوند در قرآن کریم به صورتهای مختلف سخن گفته است. قرآن کریم نازل شده از حقیقتی بس بزرگ است و آن حقیقت بزرگ در ظرفهای کوچک و ذهنهای انسانهای دنیایی نمیگنجد، به همین خاطر، گاهی آن حقیقت به حدی کوچک شده است تا بتواند در ذهنها جا بگیرد.
بیشتر مثالهای قرآنی با آنکه از حقایقی مانند دنیا، باغ، جوی آب و عسل و درخت بهره میگیرد و بیشتر توصیف بهشت و جهنم و مسایلی مانند آن است، مسایل بلند معرفتی است، ولی در بعضی امور چون نمیشد حقیقت را تنزل داد، با کلماتی مانند: «لو یمکن»، «کان»، «شاء»، «ان شاء» و مشابه آن سخن گفته است و این شایدها حقایقی است که اگر انسان در مورد آن فکر کند و آن را دنبال نماید به نتایجی میرسد؛ چون حقایقی پشت چنین واژگانی است که برای دستیابی به آن باید تحقیق و مطالعهٔ دقیق و مستمر داشت. بهطور نمونه، در آیهٔ شریفهٔ:
(۱۴۴)
«لَوْ کانَ فِیهِمَا آَلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا»(۱).
ـ اگر در آن دو، جز خدا خدایانی وجود داشت بهقطع تباه میشدند.
«لَو» از امور حتمی است و در آسمان و زمین آلههها هست و به همین خاطر است که در آن فساد ایجاد میشود. علت بیبارانی، خشکسالی و زلزلهها همان فخرفروشی، استکبار و خدایگان پنداشتن خود توسط عدهای است. وقتی نماز و خشوع کم شود، فساد و تباهی ایجاد میگردد.
متکلمان میگویند اینگونه مشکلات از خدا نیست و طبیعتگرایان نیز آن را به طبیعت نسبت میدهند و هر دو هم درست میگویند. زلزله و خشکسالی از طبیعت است و طبیعت به دست انسان است. پس طبیعت به واسطهٔ انسان رو به خرابی مینهد و تخریب و فساد آن نیز به خاطر آلهه شدن عدهای از انسانهاست.
غرض این که باید با قرآن کریم انس گرفت و با آن همراه شد تا به معانی آن آگاهی یافت. قرآن کریم با واژگانی با ما سخن گفته که مستعمل و متعارف است، نه مهمل، از این رو ظاهر آن، هم معنادار است و هم حجت. کلام مهمل آن است که شنونده معنایی از آن متوجه نشود. قرآن کریم قابل فهم است و مهمل نیست؛ چرا که زمانی که قرآن کریم نازل شد، حتی عربهای بادیهنشین و بردگان آن را میفهمیدند؛ پس قرآن کریم با کلام مستعمل و متعارف وارد بازار دنیا شده است، نه با کلام مهمل و از اینجا میشود، ظاهر آن را حجت دانست.
- انبیاء / ۲۲٫
(۱۴۵)
قرآن کریم زمانی که با مردم سخن میگوید، سخن آن ظاهر و معلوم است و زمانی که با رمز؛ مانند حروف مقطعه صحبت میکند، مردم باید پی کشف رمز آن بروند. این رمزها نیز از درون قرآن کریم باز و کشف میشود. این امر باعث نمیشود ظاهر قرآن کریم و مردمی بودن و عرفی بودن آن خدشهدار شود. رمز، کلام مهمل نیست؛ چرا که راه کشف آن در درون همان کلام گذاشته شده است.
قرآن کریم کلام ناطق و دین گویاست. قرآن کریم تکلم دارد و مخاطب آن تمام مردم، حتی تمام ذرات عالم است؛ اما اینکه این سخن را کسی نمیشنود یا کسی را گوشی نیست، ضرری به تکلم و گویایی قرآن کریم، دین و کلام وارد نمیآورد. قرآن کریم ناطق و گویاست و به همه چیز نیز ناطق است و خط قرمزی نمیشناسد و ترس و پروایی در آن نیست تا بخواهد نگوید.
دین نیز همینطور است. دین با سخن رسا برای همه سخن گفته است و اینکه عدهای نمیشنوند و میگویند دین صامت است، این امر از سخن نگفتن دین ناشی نمیشود؛ چون دین سخن گفته است و آنها هستند که نمیشنوند. دین سخن خود را در تمام عالم گسترانیده است، ولی کسی آن را صامت میداند که سخن آن را نمیشنود. همانند دانشآموزانی که در گذشته تست هوش و سنجش بینایی و شنوایی نداشتند و برخی از آنان به همین سبب از درس عقب میماندند؛ در حالی که آموزگار با سخن رسا و با نوشتهای روشن آن درس را برای همه بیان میکرد.
(۱۴۶)
عقلورزی بر آیات قرآن کریم
در روش انس با قرآن کریم، بعد از قرائت و راهنمایی گرفتن از استاد کارآزموده، زمینه برای تفسیر تحقیقی قرآن کریم و بهره بردن از مواهب و عطایای این کتاب آسمانی در پرتو عقلورزی و تلاش علمی بر آیات آن فراهم میشود. برای استفادهٔ تحقیقی از علوم و راهیابی به معانی قرآن کریم، فرد افزون بر توان انس و صفای باطن، باید بر پیشفرضهای علمی لازم آگاهی و در آن تبحر داشته باشد تا در هنگام استفاده از قرآن مجید به بیراهه نرود.
برای استفادهٔ تحقیقی از قرآن کریم، نخست باید «سند» آن را به دست آورد. بعد از آن، قرائتهای مختلف قرآن کریم و ریشهٔ آن را یافت و بعد از اثبات چگونگی قرائت، این مطلب باید بررسی شود که کدام قرائت بهتر است و در اخذ قرائت چه راهی را باید طی نمود تا بهطور دقیق و صحیح، ارتباط قرآن کریم با مبدء وحی و رسالت تصحیح شود و کلام نبوی در جهت سند، ارسال نداشته باشد؛ گویی محقق، خود از زبان مبارک رسول خدا صلیاللهعلیهوآله قرآن کریم را میشنود.
امور یاد شده تمامی در جهت مقتضی است و در جهت رفع مانع نیز باید بحث «تحریف» پیگیری شود و مشکلات اساسی آن برطرف گردد تا قرآن کریم در دید یک محقق بهطور ماهوی و شکلی مصون از توهّم باشد و دلایل تحریفناپذیری آن اثبات گردد.
بعد از بررسی سندی باید قرائت قرآن کریم در جهت عبارت و تجوید
(۱۴۷)
را پی گرفت که خود دانشی پردامنه است. اگرچه این علم در جهت استفاده از معانی قرآن کریم تأثیر چندانی ندارد و تنها برای صحت قرائت و نحوهٔ صحیح تلفظ کاربرد دارد. به صحت نحوهٔ قرائت و تجوید قرآن کریم، از حضرات معصومین علیهمالسلام سفارشهایی رسیده است که نشان میدهد این موضوع اهمیت داشته است؛ هرچند در بعضی موارد، ربط معنوی مییابد و اهمال در آن علت دگرگونی معنا میگردد. البته مقدار لازم آن واجب است که گاهی عدم رعایت آن باعث فساد قرائت و بطلان نماز و تغییر معنا میشود و مقدار فراوان دیگر این علم جهت استحبابی و استحسانی دارد و بیشتر از این مقدار، جهت فنی و علمی دارد که بیشتر از جهت هنری باید به آن نگاه کرد و بر آن نظر داشت، تا جهات مفهومی و معنوی آن؛ چرا که بحثهایی در این زمینه یافت میشود که گذشته از آن که زاید و بیاساس است، انحرافی و زیانبار میباشد.
موضوع سوم، جهات ادبی قرآن کریم است که خود دارای زمینههای مختلف و علوم متعددی است که از حیث فهم ماده، هیأت و تراکیب آن نقش دارد و عبارت است از: «دانش صرف»، «علم نحو» و «واژهشناسی» قرآن کریم از حیث ماده و ریشهٔ کلمات که نه به بسیط بودن کلمات از حیث هیأت نظر دارد که موضوع صرف است و نه کاری به تراکیب کلمات دارد آنگونه که در نحو است، و تنها واژههای قرآنی را از جهت تجزیه و شناخت ماده و ریشه و اصل کلمات با رابطهٔ هیأت مختلف آن مورد دقت قرار میدهد و «علم اشتقاق» نام دارد که از مبادی بسیار ضروری و مورد اهتمام در بهره بردن از قرآن کریم است و پیش از این به دلیل اهمیتی
(۱۴۸)
که این دانش در فهم معنای واژگان قرآن کریم دارد، از آن نام بردیم. این دانش در جهت ارتقای فرهنگ ادبی یک زبان نقش عمده دارد و با آن که در آموزش متأخر از صرف و نحو است، ولی در رتبه و شرافت مقدم بر آن دو میباشد. متأسفانه، حوزهها توجه چندانی به این علم ندارند و همین امر موجب انحطاط و اهمال ادبی نسبت به معانی تطابقی کلمات گردیده است که باید در جهت رفع این کمبود، کوشش لازم به عمل آید.
بعد از آن «علم لغت» است که معانی مورد استعمال کلمات را بیان میکند، نه ریشهٔ وضع آن را که در علم اشتقاق مورد بحث قرار میگیرد. اگرچه رابطهٔ تنگاتنگی میان لغتشناسی و اشتقاق وجود دارد و در واقع علم اشتقاق بررسی علمی ـ اجتهادی مادهٔ کلمات و لغتشناسی است و کاری به موارد استعمال و کاربرد واژگان ندارد، برخلاف علم لغت و معناشناسی که بیشتر موارد استعمال را مورد توجه قرار میدهد تا دلالتهای مطابقی ـ حقیقی.
چهار دانش یاد شده (صرف، نحو، اشتقاق و لغت) که دربارهٔ مادهٔ کلمات و صورت (تجزیه و ترکیب کلمات) است، در شناخت و فهم قرآن کریم تأثیر بسزایی دارد و طی طریق علمی بدون آن میسّر نمیباشد؛ هرچند همین علوم را باید از قرآن کریم به دست آورد، نه آن که قرآن کریم را بر اساس ادبیات رایج معنا نمود.
افزون بر موارد یاد شده، در جهت شناخت فصاحت و بلاغت قرآن کریم، علوم متعددی مورد توجه قرار میگیرد که در اینجا اهم آن را به عنوان «فصاحت و بلاغت» تحت علمی کلی و مرکب بیان میکنیم و آن سه علم معانی، بیان و بدیع است. این علوم، قرآن کریم را از حیث لطافت
(۱۴۹)
و دقت معانی و ظرافت علمی، هنری، معنوی و عرفانی آن مورد بحث قرار میدهد و اعجاز ربوبی و پنهانیهای ادبی را با پنجههای قوی اندیشه به قدر توان ظاهر میسازد که البته معانی، بیان و بدیع اگرچه هر یک مستقل و جداگانه است، در عین حال، جهت واحدی را دنبال میکند.
تمامی این علوم و علوم پیشینی را که بیان شد، میتوان جزو علوم ادبی قرار داد و ادبیات را به یک بیان، علم شمولی به حساب آورد؛ بهطوری که از جملهشناسی خشک و ترکیبسازی لفظی بهدر آید که در این صورت میتوان معانی را در لابهلای جملات و الفاظ با اندیشههای بلند معنوی نمایان دید.
بعد از دانشهای یاد شده باید «علم ترجمه» و برگردان معانی قرآن کریم به زبانهای دیگر، بهویژه فارسی را مورد اهتمام قرار داد. ترجمه و برگردان معنای قرآن کریم بسیار مشکل و قابل اهمیت خاص است که جز از اهل فضل که در علوم گذشته مهارت کامل داشته باشند و صاحب ذوق و سلیقهٔ سرشار باشند، بر نمیآید؛ هرچند امروزه بازار ترجمه بسیار رایج شده است و هر کس متاعی میآورد.
ترجمهٔ قرآن کریم و برگردان آن به تمامی زبانهای زندهٔ دنیا؛ بهخصوص فارسی، از کارهای مهم قرآنی است؛ اگرچه باید با کمال صراحت گفت: متأسفانه، در این زمینه کار چندانی انجام نشده و در میان مسلمانان ـ چه شیعه و چه اهل سنت ـ چیزی جز کارهای جزیی صورت نگرفته و خامی کار آنان باعث زیانی سنگین در فهم قرآن کریم به زبانهای دیگر و مانعی برای تشویق و راهیابی همگان به ساحت قدسی آن بوده
(۱۵۰)
است و فاجعهای است که نشان میدهد بعد از گذشت بیش از هزار و چند صد سال از عمر قرآن کریم، کار کاملی در این جهت در بساط نیست؛ هرچند در میان عالمان و اهل فضل و کمال، برخی دست به این کار زدهاند و ترجمههایی روان وجود دارد، اما قابل استفاده و فهم برای همگان نیست و جوامع اسلامی هر یک نیازمند به ترجمهای همهجانبه و کامل است. در جهت رفع این کمبود، باید گفت: گذشته از آن که چنین ترجمههایی تمام و کافی نیست، برای تحقق این هدف جز کار گروهی، آن هم از افراد بسیار بزرگ و توانا در فضل و کمال، راه دیگری وجود ندارد. باشد تا بزرگان اسلام در فکر رفع کلی این نیاز جهانی برای تمام مسلمین جهان باشند و قرآن کریم را بهطور کامل و خوانا به تمامی زبانهای زندهٔ دنیا ترجمه و برگردان کنند. به امید آن روز.
تفسیر در مرحلهای بعد از ترجمه قرار دارد. ترجمه از عهدهٔ هر کسی که واجد شرایط عام علمی آن باشد ساخته است، ولی تفسیر کار هر کس نیست، مگر کسی که به طور صحیح و کامل، استادی این امر را دارا باشد و تمامی برداشتها و استفادههای خود را از ورای ترجمه و معانی اصطلاحی به حضرات معصومین علیهمالسلام منسوب کند. در غیر این صورت، گذشته از آن که برداشت او اثر صحیحی ندارد و قابل ارزش علمی و شرعی نیست، گناهی است بس بزرگ که پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآله آن گناه بزرگ را در بیانی متواتر ـ که شاید تنها تواتر تمام در حدیث باشد ـ بیان فرمودهاند
(۱۵۱)
که: «من فسّر القرآن برأیه فلیتبوّء مقعده من النّار»(۱)؛ هر کس قرآن را از پیش خود معنا کند و تفسیر به رأی داشته باشد، روز قیامت نشیمنگاهش انباشته از آتش میگردد.
تفسیر به طور کلی به دو شیوهٔ روایی و عقلی است. در تفسیر روایی احادیثی که از حضرات معصومان علیهمالسلام رسیده است مورد استناد قرار میگیرد و با عنایت ربوبی و ارتباط معنوی با معصوم، بهرههای کافی از قرآن کریم برده میشود. این شیوهٔ تفسیری با تمام اهمیت و عظمت، وصف ظواهر آیات الهی است و در مقابل تأویل است که بیان باطن آیات قرآن مجید است. روش یاد شده راهی است درون دینی و در این صورت، قرآن کریم همان کتابی است که سنت بیان میکند و سنت لباس قرآن کریم قرار میگیرد و بهرهگیری از قرآن کریم، در چهرهٔ عصمت، سلامت استفاده از آن را تأمین میکند.
روش دوم که طریق عقلی است، هر اندیشمندی برداشت خود را از آیات قرآن کریم ارایه میدهد که میشود صایب یا نادرست باشد. نادرستی در این روش گاه به جایی میرسد که جهت الحادی و التقاطی به خود میگیرد.
شیعه باید درس، بحث و تحقیق در قرآن کریم را رأس دروس خود قرار
- عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۱۰۴٫
(۱۵۲)
دهد. البته، این کار تنها نباید به تجزیه و ترکیب آیات و یا منبر و داستانسرایی به سبک فعلی باشد؛ زیرا این گونه برخورد با قرآن کریم در شأن این کتاب عظیم الهی نمیباشد، بلکه محافل علمی باید قرآن کریم را در طرحهای تخصصی و موضوعی مورد مطالعه قرار دهند و تحقیق بر هر آیه از قرآن کریم را به دانشمند و عالمی واگذار نمایند حتی اگر متخصص آن مسلمان نباشد و آیات مربوط به هر دانشی اعم از فیزیک، شیمی، جامعهشناسی، روانشناسی، بهداشت، نقاشی، آفرینش آدمی، موسیقی و دیگر دانشها را به کارشناسان خبرهٔ آن ارجاع دهند تا آن را مورد تحقیق و بررسی قرار دهند.
کارشناسان یاد شده برای مطالعه بر هر آیه باید بتوانند با آن آیه انس بگیرند و با آن زندگی کنند و آن آیه را با تمام حواس خود حس نمایند تا باطن آن آیات نیز برای آنان کشف شود.
برای مثال، از طریق قرآن کریم میتوان اصول و قواعد علم سیاست و نیز اخبار غیبی و اطلاعات سرّی و حتی مسایل مربوط به هوا فضا را به دست آورد.
برای نمونه، آیهٔ زیر یکی از اصول سیاست را بیان میدارد:
«قُلْ لِلَّذِینَ آَمَنُوا یغْفِرُوا لِلَّذِینَ لاَ یرْجُونَ أَیامَ اللَّهِ، لِیجْزِی قَوْما بِمَا کانُوا یکسِبُونَ»(۱).
ـ به کسانی که گرویدهاند بگو تا از کسانی که به روزهای محدود خدا امید ندارند اثربری کنند تا خدا هر بزرگی را به سبب آنچه کسب کردهاند به مجازات رساند.
- جاثیه / ۱۴٫
(۱۵۳)
کسی که با نگاه سیاسی به مطالعهٔ قرآن کریم بپردازد میتواند اصول استراتژیک دنیای سیاست را به دست آورد. این آیه یکی از این اصول را بیان میدارد و آن این که گاه برای حفظ روحیه و توان خود باید از برخورد فیزیکی با دشمن دوری نمود و او را به خداوند واگذار کرد. این آیه به مؤمنان میفرماید شما بدخواهان خود را ببخشید و مکافات آنان را به ما بسپارید. این امر باعث حفظ توان مسلمین و دوری از تجزیه و تحقیر آنان میشود. البته باید موارد گذشت و برخورد را به دست آورد و آن را سنجید و چنین نیست که همیشه باید با دشمن و بدخواه خود درگیر بود و با او با سختی برخورد کرد. اصول سیاسی قرآن کریم بر سه بخش سیاستهای قدرتی، درایتی و شطرنجی است. اگر کسی این اصول را از قرآن کریم استخراج نماید یکی از قدرتمندترین، بادرایتترین و در عین حال خطرناکترین تئوریسینها در دنیای سیاست میگردد و میتواند تمامی رقیبان سیاسی خود را ضربه فنی کند، از این رو نمیتوان آیاتی را که به تبیین اصول سیاسی میپردازد عمومی نمود و باید دستکم بخشی از آن را از مگوهای دینی دانست که تنها سینه به سینه به افراد شایسته و اهل آن منتقل میگردد. ما برخی از اصول سیاسی استنباط شده از قرآن کریم را در کتاب «شهرآیین سیاست» آوردهایم.
یکی دیگر از علوم قابل استفاده از متن قرآن کریم دانش تفأل است که پیشبینی حوادث مربوط به فرد یا جامعه را به دست میدهد. محققی که به مقام دوستی با قرآن کریم نایل میآید، گاه از این کتاب آسمانی موهبتهایی علمی میگیرد که «دانش تفأل» نمونهای از آن است. چنین
(۱۵۴)
کسی اگر قرآن کریم را به نیت تفأل بگشاید و برای نمونه بخواهد آیندهٔ سیاسی کشوری را پیشبینی نماید و بخواهد از قرآن کریم در این زمینه خبر بگیرد و آیات زیر بیاید، بر بسیاری از امور پنهان آگاهی مییابد و آینده برای وی بر اساس این دو آیه، همانند روز روشن میشود:
«مَا نَنْسَخْ مِنْ آَیةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ. أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْک السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ وَمَا لَکمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِی وَلاَ نَصِیرٍ»(۱).
هیچ آیهای را دگرگون نمیکنیم یا جا نمیگذاریم که بهتر از آن یا همانندش را میآوریم. مگر نمیدانی که خداوند بر هر چیزی بسیار تواناست. مگر نمیدانید چنین است که خداوند، حاکمیت آسمانها و زمین برایش هست و برای شما، از غیر خدا، هیچ سرپرست و یاوری نیست.
برخی از نشانهها مانند تکرار دوبارهٔ «أَلَمْ تَعْلَمْ» در صدر آیه، قرار گرفتن «مَا نَنْسَخْ» در کنار «نُنْسِهَا» و آمدن «بِخَیرٍ» در کنار «مِثْلِهَا» شش فرازی است که با حساب تعداد نقطهها، حروف، کلمات و با شمارهٔ حرکات زیر و زبر و مقایسهٔ تکرار صدر با ذیل آیه، مطالب بسیار کارگشایی نسبت به کارها، افراد و زمان به دست میآید.
قرآن کریم شناسنامهٔ هستی است و هر کسی میتواند سرگذشت خود را با دانش «تفأل» از آن استخراج نماید و هم گذشتهٔ خود را در آن ببیند و هم آیندهٔ خویش را از آن بخواند.
- بقره / ۱۰۶ ـ ۱۰۷٫
(۱۵۵)
نمونهٔ دیگری از آیات تفأل، آیهٔ شریفهٔ زیر است که از امام حسین علیهالسلام و یاران کربلایی ایشان میفرماید:
«أُولَئِک الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ مِنْ ذُرِّیةِ آَدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّیةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَینَا وَاجْتَبَینَا إِذَا تُتْلَی عَلَیهِمْ آَیاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدا وَبُکیا»(۱).
ـ آنان کسانی از پیامبران بودند که خداوند بر ایشان موهبت و دهش نعمت داشت. از فرزندان آدم بودند و از کسانی که همراه نوح بر کشتی سوار کردیم و از فرزندان ابراهیم و یعقوب و از کسانی که آنان را رهنمود دادیم و برگزیدیم و هرگاه آیات خدای فراخ رحمتورز بر ایشان به تدریج خوانده میشد بدون هیچ گونه منیتی (سجدهکنان) و گریان به خاک میافتادند.
با علوم غریبه میتوان نام تمامی یاران امام حسین علیهالسلام که در کربلا حاضر بودند را از این آیه استخراج کرد.
این گونه است که میگوییم نحوهٔ ساختار و چیدمان قرآن کریم معجزه است و از هنرمندیهای خداوند میباشد. البته غیر از رطب و یابس، چیزهایی در علم خداوند هست که آن را بدون کتاب به برخی از بندگان برگزیدهٔ خویش میدهد.
در مثالی دیگر، میتوان فهرست دشمنان آخر زمانی دین اسلام را از این آیه به دست آورد:
- مریم / ۵۸٫
(۱۵۶)
«فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یلْقَوْنَ غَیا»(۱).
ـ آنگاه پس از آنان جانشینانی بهجای ماندند که نماز را تباه ساخته و از هوسها پیروی کردند و بهزودی سزای شر بودن خود را خواهند دید.
این آیه از دشمنان اسلام میگوید. دشمنانی که میتواند بنیامیه، بنیعباس یا دیگران باشند، اما دشمنان دیگر چه کسانی هستند؟ با حساب ابجد و برخی از علوم غریبه میتوان فهرست تمامی دشمنان آخر زمانی اسلام را با خصوصیاتی که دارند از این آیه و چند آیهٔ بعد استخراج کرد و برای هر یک، پلاکی خاص منظور نمود. روشن است چنین کاری از صرف و نحو و ادبیات عرب یا کتابهای تفسیری بر نمیآید. همچنین از این آیات، میتوان دوستان خداوند را نیز شناخت. آیاتی که دوستان خدا را معرفی مینماید و ویژگیهای آنان را میگوید چنین است:
«إِلاَّ مَنْ تَابَ وَآَمَنَ وَعَمِلَ صَالِحا فَأُولَئِک یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ یظْلَمُونَ شَیئا، جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَیبِ إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیا، لاَ یسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوا إِلاَّ سَلاَما وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکرَةً وَعَشِیا. تِلْک الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کانَ تَقِیا. وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّک لَهُ مَا بَینَ أَیدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَینَ ذَلِک وَمَا کانَ رَبُّک نَسِیا»(۲).
- مریم / ۵۹٫
- مریم / ۶۰ ـ ۶۴٫
(۱۵۷)
مگر آنان که توبه کرده و ایمان آورده و کار شایسته انجام دادند که آنان به بهشت درمیآیند و ستمی بر ایشان نخواهد رفت. باغهای جاودانی که فراخ رحمتورز به بندگانش به پنهانی وعده داده است. در حقیقت وعدهٔ او انجام شدنی است. در آنجا سخنی بیهدف و دور از فایده که خوشایندی در آن لحاظ نشود، نمیشنوند جز درود و روزیاشان صبح و شام در آنجاست. این همان بهشتی است که به هر یک از بندگان ما که دارای الهام و التفات باشند به میراث میدهیم. و جز به فرمان پروردگارت نازل نمیشویم. آنچه پیش روی ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان این دو است به او اختصاص دارد و پروردگارت هرگز از گذشته غفلت ندارد.
آیهٔ آخر که آیهٔ ۶۴ سورهٔ مریم است، این سند را میبندد.
دانش تفأل شعبهای از دانشهای قرآنی است که قدرت پیشبینی کارها و دورنگری در آن را با توجه به آیات و سورههای قرآن کریم به دست میدهد؛ برخلاف علم استخاره که به دست آوردن آگاهی کلی، نه جزیی و موردی، نسبت به آیندهٔ نزدیک میباشد، ولی ترسیم علل، اسباب، خصوصیتها و آثار امور را بهطور مشخص و دقیق در تیررس اذهان آدمی قرار نمیدهد، مگر در بعضی موارد آن هم نسبت به صاحبان استخاره و اولیای الهی که در این زمینه وامدار باطن خویش و صفای نفس و انسی که با قرآن کریم دارند هستند. این دانش تفأل است که میتواند جزیینگر باشد و به صورت موردی از آیندههای دور و نزدیک نسبت به
(۱۵۸)
هر امری به صورت خرد و کلان خبر دهد و زمینهٔ شناخت آن و تصرف در راستای متفاوت علل، اسباب و خصوصیتها و آثار آن را فراهم آورد که چنین علمی تنها در تیررس خصّیصان از راهیافتگان به بارگاه عظیم و رفیع قرآن کریم میباشد. باید از این دانش در فرصتی مناسب و در جای خود سخن گفت که متأسفانه هنوز مجال و فرصت آن پیش نیامده است.
از دیگر دانشهای وابسته به قرآن کریم که نعمتی باطنی دانسته میشود و دانشی دهشی است که قرآن کریم آن را به برخی از دوستان خود عنایت مینماید «دانش استخاره» است. این دانش همانند دانش تعبیر خواب و علم اسمای الهی از علوم موهوبی و مرتبط با غیب عالم است که ایمان به آن ایمان به غیب و باطن جهان دانسته میشود.
استخارهٔ قرآن کریم در صورتی که توسط اهل آن گرفته شود، در مسایل کلان است که میتواند اعجاز خود را نشان دهد، نه در مسایلی بسیار جزیی و کماهمیتِ افرادی بسیار ضعیف که قدرت گرفتن کوچکترین تصمیمی را برای خود ندارند و به سستی و پوچی اراده دچار شدهاند. افرادی که بیش از آن که به آخرت و سعادت خود بیندیشند به منافع محدود و بسیار جزیی خود میاندیشند و به اصالت سود و بهرهبری اعتقاد دارند و چیزی جز عافیت و لذت را نمیطلبند. متأسفانه، قرآن کریم و انواع استفاده و بهرهبری از آن، مورد بیمهری بزرگان و مسؤولان قرار گرفته و این کتاب آسمانی که باید جایگاه خود را در تصمیمگیریهای کلان نشان دهد، به دست افرادی میافتد که در مسایلی بسیار کوچک که چندان جایی برای استخاره نیست مورد استفاده قرار
(۱۵۹)
میگیرد و در مثل، این برخورد با قرآن کریم مانند آن است که دانشمندی کمنظیر را معلم شاگردان سال اول ابتدایی قرار دهیم که هرچند میتواند شاگردانی خوب را پرورش دهد، ولی این کار، اتلاف دانش و نیروی دانشمندی کمنظیر و بیمهری به وی است.
دانش استخاره از دانشهای بسیار سنگین و از اسرار ولایت است. این دانش از امور عنایی است، نه درایی، و فرایند استخاره به عنایت حضرت حق شکل میپذیرد، نه به درایت عقل. البته عقل با درایت خویش، حجیت، حقانیت و ارزش صدق آن را درمییابد. ایمان به استخاره با قرآن کریم به معنای ایمان به عنایت و توجه حق تعالی است.
این علم مانند هر علم دیگری چنانچه حقیقی باشد، از دانشهای ایجادی و انشایی به شمار میرود. علم حقیقی هیچ گاه از اخبار و مدد گرفتن از حافظه به دست نمیآید. استخاره با آن که برای نوع افراد مفهوم روشنی دارد، مصداق آن بهدرستی تبیین نگردیده است. دانش استخاره همانند دیگر دانشهای اعطایی است که استخارهگیرنده باید ملکهای قدسی را داشته باشد تا بتواند به استنباط مفاهیم و محتوای آن بپردازد؛ همانطور که فقیه نیز افزوده بر دانشهای ظاهری و احاطه بر ادبیات، منطق، حدیث، رجال، درایه، اصول و فقه که همه از مبادی استنباط به شمار میرود، باید درون خود ملکهای قدسی به معنای نوعی توانمندی معنوی در رابطه با استخراج حکم از شریعت پدید آورد که از آن به نیروی رد فروع بر اصول یاد میشود. دانش فقه، این ملکهٔ قدسی را قاعدهمند میکند تا فقیه با تکیه بر آن، قدرت رد فروع بر اصول را داشته باشد.
(۱۶۰)
استخاره دانشی است با سیستم انشایی که استخراج و استنباط ویژهٔ خود را دارد و چنین نیست که بتوان با حفظ قواعد و رموز دانش استخاره، به دقیقترین استخارهها دست یافت، بلکه دقیقترین استخاره از آنِ کسی است که کتاب نفس وی گستردهتر، جزییتر و دقیقتر باشد و وی بتواند با مراجعه به آن، از الهامات بهره ببرد. مدرسی ساختن چنین دانشی حکم یکی از مبادی را دارد که برای غیر صاحبان استخاره به اندازهٔ مبادی و مقدمات تأثیر دارد، نه بیش از آن. البته این مقدمات چنان حایز اهمیت است که گاه با سعادت و شقاوت آدمی درگیر میگردد؛ زیرا ناآگاه از چیستی استخاره که در شناخت مصداق آن ناتوان است، با مطالعهٔ این علم بر آن احاطه مییابد و جایگاه خود در این دانش را میشناسد و ناآگاهانه دست به قرآن کریم نمیبرد و مردمی را به چالش و بدبختی و خود را به شقاوت و حرمان دچار نمیسازد.
ما اصول و قواعد دانش استخاره را در کتاب پنچ جلدی «دانش استخاره» تبیین نمودهایم.
قرآن کریم افزون بر استخاره و تفأل، کتاب مغیبات نیز میباشد. پیش از این گفتیم با دانش «تفأل» میتوان از آینده پیشبینی داشت، اما در اینجا میخواهیم از مغیباتی بگوییم که قرآن کریم آن را بیپرده بیان داشته است. یکی از مغیبات مشهور قرآن کریم که در صدر اسلام اتفاق افتاد پیشبینی چیرگی رومیان بر فارسها بود. آیهٔ دیگری که یکی از مغیبات مربوط به قوم بنیاسرائیل و یهودیان را بیان میدارد آیهٔ زیر است که میفرماید این قوم دو بار در تاریخ پیروز شده و بر روی زمین فساد بزرگی ایجاد خواهند کرد:
(۱۶۱)
«وَقَضَینَا إِلَی بَنِی إسْرائِیلَ فِی الْکتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الاْءَرْضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّا کبِیرا»(۱).
ـ و در کتاب بر فرزندان یعقوب حکم کردیم که به قطع، دو بار در زمین فساد خواهید کرد و به قطع به برتری بسیار بزرگی بر میشوید.
اهمیت خبر ذکر شده در این است که ببینیم آیا این دو سلطه و برتری تاکنون اتفاق افتاده است یا در آینده به وقوع خواهد پیوست و اطلاع داشتن از آن بهویژه برای امروز حوزهها که حکومت و نظام را در اختیار دارند بسیار حایز اهمیت است!
علوم فراوانی در قرآن کریم است که برای بشر امروز ناشناخته است و محققان باید به کشف این علوم روی آورند. برای نمونه، آیهٔ شریفهٔ زیر گزارهای علمی را بیان میدارد:
«فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا، کذَلِک یحْیی اللَّهُ الْمَوْتَی، وَیرِیکمْ آَیاتِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ»(۲).
پس گفتیم: بعضی از آن را به او بزنید، چنین، خداوند مردگان را زنده میکند و آیاتش را مینماید به این امید که خردورزی کنید.
در قرآن کریم نسخههای علمی بسیاری وجود دارد که با مجاهدت و تلاش دانشمندان تجربی اگر طرح دوستی و انس با قرآن کریم بریزند، قابل دستیابی است. برای نمونه، در هر جای قرآن کریم که واژهٔ «کذَلِک»
- اسراء / ۴٫
- بقره / ۷۳٫
(۱۶۲)
به کار رفته و پیش از آن، از اعجازی سخن به میان آمده، نشانگر عمومی بودن آن معجزه و عدم اختصاص امر مذکور به خداوند متعال است و به این معناست که بشر عادی میتواند با تلاش تجربی خود، به نظام و فرایند آن معجزه دست یابد. در این آیهٔ شریفه نیز بشر توانایی زنده کردن مردگان را به دست میآورد. حتی بشر میتواند به تولید غیر عادی و خارج از رحم انسان رو آورد که از آن در کتاب «دانش زندگی» سخن گفتهایم.
تحقیق علمی بر آیات قرآن کریم ضرورتی است که با آن میتوان به دریای ژرف این کتاب خدا پی برد و دید که این کتاب آسمانی از چه موضوعات متنوعی بحث کرده یا بهتر بگوییم موضوعی نیست که از آن بحث نکرده باشد. با این پیگرد میتوان رشتههای علوم و موضوعهای مختلف انسانی و حیاتی را با کاوشی دقیق به دست آورد و به قدر توان از آن بهرهٔ کافی برد. متأسفانه، مسلمین و دیگر ادیان در طول تاریخ قرآن کریم، در این جهت نیز کمتر کار کرده و توجه و دقت تمام بر آن مبذول نداشتهاند. اگر تنها عالمان اسلام، آن قدر که به فقه و اصول اهتمام نمودهاند، به آیات قرآن کریم نیز توجه میکردند، امروز معلوم میشد که از قرآن چه حقایقی به دست میآید و امت اسلامی چه ذخایر گرانسنگی از آن داشت؛ از آن گذشته، اگر سنت معصومین علیهمالسلام در سیر تاریخی خود از قرآن کریم جدا و مستقل نمیشد، انقلابی عظیم در حوزهٔ دانش و معرفت پیش میآمد و آن میشد که برای ما هرگز قابل تصور نمیباشد؛ زیرا زمینهٔ آن را با شرایط فعلی تاریخ خود نمیتوانیم دریابیم.
قرآن کریم منبع اصلی تمامی علوم و فنون شناخته شده یا مجهول بشر
(۱۶۳)
است که اصل و چگونگی آن را با ظرافت تمام بیان کرده است؛ حال، بشر تا کجا میتواند پیش رود، بستگی به همّت و استقبال خود از قرآن کریم دارد.
قرآن کریم ظاهری روشن و پاک و باطنی ژرف دارد: «ظاهره انیق وباطنه عمیق»(۱) و این باطن قرآن کریم است که آن را بیبدیل ساخته است و برای رسوخ در باطن قرآن کریم باید باطنی صافی و مصفا داشت. قرآن کریم حدیث همیشه زنده و همیشه تازهٔ حق تعالی و سخن دل خداست که راز دل او را با انیس خود همراز میشود. کسی که با قرآن کریم انس میگیرد و اشارات آن را در مییابد ندای دل پروردگار سبحان را شنیده است. قرآن کریم بهار دلهاست: «ربیع القلوب»(۲) و شفای بیماریهای سینههاست: «شفاء الصدور»(۳).
اگر در یافتههای مغز جستوجو و اندیشه شود، همهٔ حقایق به دست میآید و از این ظاهر آدمی میشود به باطن دل وی راه یافت. در قرآن کریم نیز مسیر اینگونه است و چنانچه ظاهر آیهای مورد مطالعه قرار گیرد و در آن دقت شود، به باطن آن میتوان راه یافت. همچنین با در دست داشتن باطن نخست، میتوان به باطن دوم راه یافت و از ظاهر اجتماع بواطن نیز میتوان به مشاهدهٔ باطنهای دیگر نیز نشست یا از ظاهر قرآن کریم میشود باطن دوم را نیز کشف نمود و از آن به برزخ و
- محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۲٫
- نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۱۶، خطبهٔ ۱۱۰٫
- همان.
(۱۶۴)
قیامت رسید. در راهیابی به باطن قرآن کریم باید اندیشه را به کار بست و تماشا کرد و دید که ظاهر قرآن کریم با باطنهای فراوانی که دارد آیا با اجتماع و طبیعت نیز هماهنگ هست یا نه و احکام آن را از این بواطن به دست آورد و از آن باید به باطن سوم و نیز به برزخ و قیامت راه یافت و هماهنگی میان آن را مورد سنجش قرار داد و چنانچه باطن آیهای با ظاهر طبیعت یا اجتماع همگون نبود، باید دید چه مشکلی در ظاهر و فهم آیه وجود داشته است؟ همانگونه که میتوان یافتههای مغز را پاک کرد تا فراموشی به انسان دست دهد، دربارهٔ قرآن کریم نیز میشود باطن را نامفهوم جلوه داد و به ظاهر آن بسنده کرد و ظاهر را در مغز حفظ کرد و بعد از مدتی، آن را از حافظه بیرون نمود و آن را به فراموشی سپرد تا به این روش، انسان بتواند پس از مدتی با مطالعهٔ دوباره بر آیهای و انس گرفتن با آن، این آیه را با تمام وجود و با تمام باطنی که دارد در خود راه دهد و آن را یاد بگیرد. این کار از حفظ تمام قرآن کریم در مغز بهتر است.
برای دریافت باطن قرآن کریم باید توجه داشت که قرآن کریم نزولهای دفعی و تدریجی بسیاری داشته و هماکنون نیز این نزول به صورت زنده در حال انجام است و شب قدر تنها مصداق و موردی از آن است. قرآن کریم میفرماید:
«لَوْ أَنْزَلنا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خاشِعا مُتَّصَدِّعا مِنْ خَشْیةِ اللّهِ»(۱).
- حشر / ۲۱٫
(۱۶۵)
ـ اگر این قرآن را بر سرشتی بزرگ فرو میفرستادیم به یقین آن را محبی حرمتگذار، از همپاشیده از دلهرهٔ بزرگی خدا میدیدی.
قرآن کریم به انواع مختلف و به چندین مرتبه نازل شده و نزول آن نیز به دو گونهٔ دفعی و تدریجی بوده است. هنگامی که حق بر حضرت موسی علیهالسلام تجلی کرد، همان ظهور قرآن کریم و حق تعالی بود که موجب انفجار کوه شد و تا کوه نابود نگردید، حق تعالی ظاهر نشد و زمانی که حق ظاهر گشت، کوهی بهجا نماند، و این نیز نزول دفعی حق و قرآن کریم بود که صورت گرفت.
اما حق تعالی و قرآن کریم نزولی دیگر دارد که تدریجی است و باعث شکسته شدن و متلاشی شدن کوه میشود. حال، اگر این شکستگی و تغییر و تبدل به زبان زمینشناسی یا فیزیک بررسی شود، سیر نزولی جزیی میشود و چنانچه سرعت از این بالاتر محاسبه گردد، دیده میشود که حق تعالی هر لحظه بر کوه نازل میشود و کوه هر لحظه خاشع و سر به زیرتر میگردد و از خشیت حق تعالی دم نمیزند و بالاتر از کوه و استوارتر از آن، مردانی الهی هستند که قرآن کریم بر قلوب آنان نازل میشود و آنان از خشیت الهی، خاشع، فروتن و سر بهزیر میشوند.
اگر چنین تحقیقی به دست کارشناسان فن و با گستردگی یاد شده انجام پذیرد، بشر به دانشها و علومی دست مییابد که حتی انکارگرایان وجود حق تعالی را نیز به خضوع در برابر این کتاب آسمانی و این تنها کتابِ خدا وا میدارد.
دنیا تشنهٔ علم و فنآوری است و با آنکه تحولی بیشمار در
(۱۶۶)
شاخههای بسیاری از دانشها داشته؛ ولی هنوز ابتدای راه است. بشر برای رشد باید به این حقیقت برسد که تمام علوم در قرآن کریم نهفته است. برای نمونه، اگر دانش ساخت نطفه از خاک و زمین بدون دخالت مزاجی انسان از قرآن کریم به دست آید و گروهی این پژوهش علمی را به انجام رسانند و این مسأله را پیگیر شوند، میتوانند با فروش این دستاورد بزرگ و به دست گرفتن بازار ساخت انسان، بهراحتی سرمایههای بسیاری را به سوی خود جذب نمایند.
دنیا تشنهٔ دانش است و اگر این فن به دست آید، حتی کشورهای پیشرفته برای به دست آوردن آن استقبال میکنند و از این طریق، سود فراوانی بهرهٔ مسلمانان میشود و این کار باعث رواج دین و دینمداری نیز میشود؛ ولی گویا مسلمانان نمیتوانند از این تکنیکها و روشهایی که در قرآن کریم از آن یاد شده است استفاده کنند و اگر کسی این روشها را از قرآن کریم بیاموزد و آن را بیان دارد، چه بسا مورد تکفیر و لعن قرار گیرد. گویا قرآن کریم تنها در قیامت است که باید خودنمایی نماید و دنیای مسلمانان باید همراه با جهالت و نادانی به فرجام ظهور رسد!
مسلمانان باید بتوانند به دست آورند که «خداوند در همین طبیعت از رگ گردن به ما نزدیکتر است» به چه معناست و خلقت حضرت آدم و آفرینش حضرت عیسی علیهماالسلام که معجزه بوده است چه فرایندی دارد و دانش آن را بیابند؛ چرا که معجره کاری خلاف طبیعت و انجامناپذیر و محال نیست و دانش حضرات معصومان علیهمالسلام نیز غیر طبیعی نمیباشد و باید بشر به امور طبیعی دست یابد و فرمول و مکانیسم تمامی معجزات را کشف کند و آن را عملی سازد.
(۱۶۷)
ما در حوزه بهترین منبع اقتصادی یعنی قرآن کریم را داریم که میتوان دانشهای آن را به دست آورد و آن را به فروش رساند؛ ولی متأسفانه دست ما از قرآن کریم کوتاه شده است و دنیای اسلام در فقر علمی و مادی به سر میبرد.
اگر در مراکز علمی، دانشهای قرآنی رونق نگیرد، این مراکز در علم و معرفت عقب میمانند و به مراکزی مصرفگرا تبدیل میشوند و در این صورت، روزی فرا میرسد که قحطی و فقرِ علم دامنگیر آنان میشود و کسی از مسلمانان نمیتواند ادعای علم و معرفت نماید. اگر دانشهای تجربی و نیز ماورایی از قرآن کریم استخراج شود، دنیای اسلام رو به رشد میرود و کم کم به حدی از رشد و بالندگی میرسد که دنیای کفر را نیز تابع و دنبالهرو خود میکند و از گدایی علمی رها میشود. کفری که از یک موش استفاده میکند تا به علمی دست یابد، آیا نمیتواند همان علم را از عالِمان بگیرد؟ به طور یقین، اگر کسی ادعا کند که من میدانم و داروی فلان بیماری را یافتهام، دنیای کفر او را به بهایی گران میخرد؛ البته اگر تنها ادعا نباشد.
باید دید امروزیان به چه علومی دست نیافتهاند و همان را پیگیر شد. برای نمونه، برای شناخت حیوانات یا گیاهان باید به سراغ قرآن کریم آمد. اگر کسی آهنگ گیاهشناسی دارد، باید مطالعهٔ خود را نخست از گیاهانی آغاز نماید که قرآن کریم از آن نام برده است؛ چرا که قرآن کریم کتاب راهنماست و چگونگی آن را نشان میدهد. همچنین انسانشناسی را باید نخست از قرآن کریم به دست آورد، چون از تولید مثل تا ازدواج، تربیت و
(۱۶۸)
دیگر مباحث انسانشناسی در قرآن کریم موجود است. اگر کسی نیز در جستوجوی حق تعالی است، باید باز از قرآن کریم که کتاب راهنماست شروع نماید و در رتبهٔ دوم، بهترین شرح و تفسیر بر قرآن کریم، احادیث است.
به هر روی، باید ایمان آورد و باور داشت قرآن کریم تنها کتاب کامل آسمانی است که گذشته از مصون ماندن از گزند حوادث، راهگشای تمامی نیازمندیهای مادی و معنوی انسان در تمامی زمینههای لازم میباشد. قرآن مجید تنها کتاب هستی و شناسنامهٔ تمامی پدیدههای هستی و نیز حق تعالی است. آنچه در این رابطه اهمیت بسیار دارد روش ورود به قرآن کریم و نوع کامیابی از آن است که چندان آسان نیست و باید با صفای باطن و استمداد تمام از سنت اولیای معصومین علیهالسلام به این کتاب الهی قرب پیدا کرد و با آن مأنوس گردید.
البته انس با قرآن کریم نیازمند انس با متن آیات قرآن کریم است، نه مطالعهٔ کتابهای تفسیری که قابل اعتنا، توجه و اعتماد کلی نیست. برای انس با قرآن کریم لازم است متن آن را خواند تا بتوان از این رهگذر به تفسیر صحیح آن راه یافت و ذهن و دل را از گرفتاری به انحرافات علمی که دامنگیر بسیاری از مفسران گردیده است مصون داشت؛ چرا که با افسوس بسیار، نویسندگان کتابهای تفسیری و علوم قرآنی، دانشهای نهفته در این کتاب الهی و نقشهٔ گنجهای پنهان شده در آن را انس ندارند و به دلیل نداشتن قرب و ابتلا به بُعد از آن، قدرت رمزگشایی از کدهای آن را ندارند، از این رو پویندگان راه دین باید به خود قرآن کریم اهتمام ورزند
(۱۶۹)
و «علیکم بالقرآن» را به هوش جان نیوشند و در پی فهم مستقیم آن از طریق انس و دوستی با این آخرین کتاب آسمانی باشند؛ وگرنه مراجعه به کتابهای تفسیری و علوم قرآنی موجود، راه را طولانیتر مینماید. البته اگر احتیاط و دقت تمام در خواننده باشد و پلاکی را به انحراف بر نگزیند. علومی که امروز برای بشر سنگین و سخت مینماید، فردا به اطلاعاتی عمومی تبدیل میشود و تنها قرآن کریم است که هرچه از آن دانش استخراج شود نه گزارههای دانشی آن تمام میشود و نه به کهنگی میگراید و کدها و پلاکها و شناسهها و نقشههای آن به تازگی خود باقی است. قرآن کریم ظاهر و باطن دارد و خداوند کریم نیز هم ظاهر و هم باطن آن را برای بشر فرو فرستاده است. پس باید در شناخت و فهم آیات آن تلاش نمود و باور داشت قرآن کریم هنوز که هنوز است در میان دانشمندان و نویسندگان و حتی محافل و مراکز علمی مهجور است. دانشمندانی که در دورهٔ التباس علوم و حقایق زندگی میکنند: در روایت نبوی رسیده است:
«فإذا التبست علیکم الفتن کقِطَع اللیل المُظلم فعلیکم بالقرآن؛ فانه شافع مشفّع»(۱).
ـ چون فتنهها مانند پارههای شب تاریک شما را در برگیرد، بر شما باد قرآن کریم که شفاعتکنندهای است که شفاعتش پذیرفته است.
مردمان آخر زمان در دورهٔ التباس و درهمپیچیدگی حق و باطل
- محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۲٫
(۱۷۰)
زندگی میکنند. در زمانی که حق به سختی یافت میشود و هزار باطل در لباس حق خودنمایی دارد، در این زمان است که باید راه درست و حق را از قرآن کریم جویا شد و به او پناه برد و تمسک جست تا راهنمایی در تاریکیهای دیجور باشد. البته خواهیم گفت که راه تمسک به قرآن کریم در زمان غیبت گرویدن به اساتید معنوی و کارآزمودهٔ شیعی است بهویژه اگر محبوبی باشند.
در زمانی که مردمان با شور، احساس و عاطفه بر گرد علمهایی برافراشته گرد میآیند و نسبت به دین و ولایت حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام دلنگران هستند و شک از هر ناحیه به آنان هجوم میآورد، و شب تاریک فتنهها آنان را در خود گرفته است، تنها ماه منیر قرآن کریم است که میتواند سِمَت رهبری و هدایت داشته باشد. قرآن کریم در این سیاهی تاریکی در صورتی میتواند راهبر باشد که برای نیل به ثواب قرائت، خوانده نشود، بلکه در آن تدبر و دقت گردد. درست است که صرف توانایی بر قرائت قرآن کریم موهبتی بزرگ است، ولی نیل به حقیقت قرآن کریم است که میتواند فرد را از کورهراههای گمراهی برهاند. حقیقت قرآن کریم نیز در باب ولایت است که قابل پیگیری است. قرآن کریم برای چنین کسی که به آن تمسک دارد عصمت میآورد: «القرآن عصمة للمتمسک»(۱)؛ بهگونهای که میتواند باور نماید اگر تفسیری را که از قرآن کریم دارد به حضرت امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)
- برگرفته از روایت ثقلین. اصول کافی، ج ۲، ص ۴۱۵٫
(۱۷۱)
عرضه نماید، آن حضرت خشنود میشود و با وی ملاطفت دارد؛ نه آن که معنای گفته شده را رد نماید و آن را نامرتبط با آیه بداند.
تمسّک به قرآن کریم در صورتی باعث نجات انسانها میگردد که در آن تمسک و پیوند، روح و جان انسان با حقیقت قرآن کریم سنخیت بیابد و باطن و معنای قرآن، آمیخته با جان و ملکات نفسانی انسان شود و حالات درونی و خصلتهای روانی انسان با معانی و حقایق قرآن مجید مطابق و موافق باشد. آن هنگام است که انسان به قرآن کریم متمسّک شده و در مقابل هر آفت و انحرافی نفوذناپذیر میشود.
باید توجه داشت که تنها راه برای ادراک و رسیدن به باطن قرآن کریم، عبور از ظاهر آن است و باید از ظاهر و فهم الفاظ و عبارات به باطن آن و از باطن به بطون دیگر رفت و همانگونه که گذشت برای فهم ظاهر قرآن کریم باید از طریق مخصوص آن وارد شد که عبارت است از اتصال به ولایت. به عنوان مثال، در قرآن کریم آمده است:
«وَأْتُوا الْبُیوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا»(۱).
ـ خانهها را از ورودگاه آن بیایید.
و روایت آن را چنین تفسیر میکند:
«أنا مدینة العلم وعلی بابها»(۲).
ولایت در باطن قرآن کریم است و از این حیث، به قرآن کریم عنوان «فرقان» داده شده است که سه مرتبه در آخرین کتاب آسمانی به عنوان اسم آمده است:
- بقره / ۱۸۹٫
- وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۳۴٫
(۱۷۲)
«وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ»(۱).
فرقان به معنای تفریق و جدا کردن است. زبور، صحف و تورات عهدهدار تفریق بوده است و قرآن کریم هم تفریق است و هم جمع. تفریق است به این معنا که چهرههای حادث و فناپذیر را حکایت میکند و چنین نیست که قرآن کریم تنها از امور ماندگار و جاوید بگوید. نسخ در آیات از باب تفریق است؛ همانطور که صحف، تورات و انجیل برای زمانی محدود نازل شده است. امور نسخپذیر و فانی با امور جاوید قرآن کریم تناسب سه به هفتاد را دارد. قرآن کریم کتاب جمع است که میفرماید:
«وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»(۲)
اما کتاب تفریق هم هست و همین سبب میشود آیات محدودی نسخ شود. نسخ بر دو قسم نوشتاری و غیرنوشتاری است. آیاتی که از پدیدههایی میگوید که توان استمرار ندارد و بعد از مدتی که از ظهور آن میگذرد فنا میپذیرد از این قسم است. عمر تمامی پدیدهها از قرآن کریم به دست میآید. دانشمندان عمر یک درخت را از خطهای آوندی آن به دست میآورند و اولیای خدا عمر همان درخت را از قرآن کریم برداشت میکنند.
«تفریق» چهرهٔ باطن قرآن کریم و وجه «ولایت» است. ولایت در قرآن کریم پنهان است و سه آیهای که از فرقان میگوید به عنوان مستوره آمده است. تمام آیات قرآن کریم وصف تفریق دارد، ولی استخراج تفریق
- آل عمران / ۴٫
- انعام / ۵۹٫
(۱۷۳)
کار مشکلی است. برای نمونه، قرآن کریم منشأ پیدایش جن و انس را بیان میدارد و میفرماید:
«خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»(۱).
ولی از مبدء آفرینش فرشتگان که نور است چیزی نمیگوید. فرشتگان از نور خمسهٔ طیبه علیهمالسلام آفریده شدهاند و این امر ولایی به ظاهر قرآن کریم نمیآید و در آن پنهان است؛ چرا که بحث ولایت قابل بیان نیست و نمیشود ولایت را ظاهر کرد و برای نمونه گفت فرشتگان از نور آفریده شدهاند؛ چرا که بیان به این مقدار ناقص است و مراد، نور مبارک پنج تن آل عبا علیهمالسلام است؛ برخلاف مرتبهٔ جمعیت که قابل بیان و امری عمومی و همگانی است.
باب ولایت در فرقانِ قرآن کریم پنهان است و این باب است که سر بر باد میدهد و تنها اولیای خدای متعال هستند که از آن خبری دارند. ما حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام را از این جهت، مظلوم میدانیم؛ زیرا فرقان هستند. بابی که مردودی بسیار دارد. امام باقر علیهالسلام میفرماید: «ارتدّ النّاس بعد رسول اللّه إلاّ ثلاثة نفر»(۲) همان تفاوتی که میان روش پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است که همه را حول پرچم لا اله الا اللّه جمع میکرد با حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام که فصل خطاب است و تنها سه نفر را در آزمون خود پذیرفتند میان «قرآن» و «فرقان» نیز وجود دارد، اما این که قرآن کریم به قرآن بودن خود اهتمام دارد و آن را تبلیغ مینماید به این معناست که
- اعراف / ۱۲٫
- شیخ مفید، الاختصاص، ص ۶٫
(۱۷۴)
وحدت، همبستگی و جمع را ارج مینهد و فرقان، تفرقه و جداسازی را خط مشی عمومی خود نمیخواهد.
قرآن کریم حقیقتی است که باید آن را در خانهٔ حضرات معصومین علیهمالسلام جستوجو نمود؛ چرا که اهل بیت علیهمالسلام «من خوطب به» و طرف خطاب قرآن کریم هستند. حدیث ثقلین بهترین گواه است که قرآن کریم را باید در کنار اهل بیت علیهمالسلام و با آنان سراغ گرفت؛ به این معنا که تمسک به عترت، تمسک به کتاب الهی دانسته میشود و کتاب و عترت هر دو در قیامت به حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله عرضه میگردد:
«إنّی قد ترکت فیکم أمرین لن تضلّوا بعدی ما إن تمسکتم بهما: کتاب اللّه وعترتی أهل بیتی، فإنّ اللطیف الخبیر قد عهد إلی أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض کهاتین ـ وجمع بین مسبّحتیه ـ ولا أقول کهاتین ـ وجمع بین المسبّحة والوسطی ـ فتسبق إحداهما الأخری، فتمسّکوا بهما لا تزلّوا ولا تضلّوا ولا تقدّموهم فتضلّوا»(۱).
ـ همانا من در میان شما دو چیز بر جای میگذارم که تا زمانی که به آن تمسک میجویید گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم که اهل بیت من هستند؛ زیرا خدای لطیف و آگاه به من پیمان داده که آن دو از هم جدایی نپذیرند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند، مانند این دو (انگشت که با هم برابرند) و دو (انگشت سبابهٔ خود را به هم چسباند) و نمیگویم مانند این دو انگشت (و انگشت سبابه و
- اصول کافی، ج ۲، ص ۴۱۵٫
(۱۷۵)
وسطی را به هم چسباند. (این دو با هم برابرند و چنین نیست که) یکی بر دیگری پیش افتد؛ پس به هر دو امر چنگ زنید تا نلغزید و گمراه نشوید، و بر آن دو پیشی نگیرید که گمراه میشوید.
کتاب و عترت ظهور فعلی و در قوس نزول، نازلهٔ وجود نورانی و مبارک پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هستند که در قوس صعود به آن حضرت ورود دارند و این به آن معناست که باطن آن حضرت و دیگر حضرات اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام بلندتر و ژرفتر از باطن قرآن کریم است. «ولایت» حضرات چهارده معصوم در راستای بلند آن، همان ظهور و بروز در ساحت ذات وجود و تجلیات ذاتی، صفاتی و فعلی حضرت حق تعالی است. هویتی دور از تعین که فراتر از هر مرتبه است و مقامات معنوی آن حضرات علیهمالسلام تا هویت برتر از مقام و رتبه پیش رفته است و برای همین است که قرآن کریم با همهٔ عظمت و بلندی که دارد شرح برخی کمالات حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام است، نه تمامی آن. «ولی» کمّل الهی کسی است که روح بیتعین او آیینهدار طلعت ذات است و برتر از ظهور هر اسم، صفت و جلوههای آن است؛ هرچند از اسما و صفات الهی نیز جدایی ندارد و تعین هر اسمی ظهور تعین اوست و برای همین است که باطن وی بالاتر از قرآن کریم است. البته مقامی که «ولی» الهی داراست نه اسمی دارد، نه رسمی، نه به بیانی میآید، نه خردی آن را در مییابد و هر اشارهای به آن نیز چون مقام مُظهری حضرت حق در لا تعین و تعین ربوبی وی، کاستن از این مقام است. صاحبان این مقام، اولیای چهارده معصوم علیهمالسلام ؛ یعنی خمسهٔ طیبه علیهمالسلام و تسعهٔ ثانیه علیهمالسلام هستند که مقام ختمی صلیاللهعلیهوآله نفس حیدری علیهالسلام و حضرت مولا علیهالسلام نفس مقام ختمی صلیاللهعلیهوآله
(۱۷۶)
است. حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام ختم همهٔ آنان علیهمالسلام و حضرت قائم آل محمد (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) ختم ولایت حیدری علیهالسلام به شمار میروند. اگر بخواهیم رابطهٔ قرآن کریم با اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام را در یک کلمه توصیف نماییم، باید به تعبیر شاعر قدسی زبان بگوییم:
قرآن تمام وصف کمال محمد است
صل علی محمد و آل محمد است
راهیابی به باطن آیات قرآن کریم در حوزهٔ «تأویل» است که توان یافت حقایق پنهان قرآن کریم را میدهد. تأویل بعد از تفسیر قرار دارد. ما در فصل بعد از چگونگی «تأویل» میگوییم. باطن قرآن کریم برای هر وصولیافتهای مراتبی دارد، گذشته از آن که قرآن کریم، خود مواقف و بواطنی دارد که در تیررس همگان قرار نمیگیرد و مواقفی نیز دارد که تیررسی ندارد، جز برای آنان که از دیار ملکوت میباشند و از مبدء وحی، آب زلال نوشیدهاند؛ اگرچه قرآن کریم برای هر انسان و اندیشمند عاقل و دانایی آبشخوری باز دارد که هیچ کس از آن بیبهره نمیباشد؛ چنان که میفرماید:
«وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ»(۱).
ـ و بهقطع قرآن را برای یاد کردن آسان کردهایم؛ پس آیا ذکرپردازی هست؟!
تأویل دامنهای گسترده دارد که باید بخشی مستوفا در فصلهایی بس
- قمر / ۱۷٫
(۱۷۷)
بلند گشوده شود تا اهل آن به جایی برسد و ما در فصل بعد به اقتضای این درآمد، از آن سخن میگوییم. در این باب، کلمات حضرات معصومین علیهمالسلام نسبت به بطون قرآن کریم و گفتار عارفان واصل و رسیده و اندیشمندان محقق از عالمان ربانی و دیگر اسرار مکتوم و مکنون آن را باید با کمال دقت مطرح کرد و حقیقت را در میان آن جستوجو نمود تا از حقایق غیر متناهی این رمز خلقت و کیمیای سعادت به قدر توان و طاقت بهرهٔ کافی برد که استفاده از این گونه حقایق قرآنی جز برای اولیای الهی و علمای ربانی هرگز میسر نمیباشد و باید با صفای باطن و عنایت حق آن را دنبال نمود.
به هر روی، استفاده از قرآن کریم شرایط خاصی دارد و در هر زمینه، بهرهبرداری از آن بدون فراهم شدن آن شرایط خاص میسر نمیباشد و باید این موضوع قابل توجه باشد و دانسته شود که هیچ کس نمیتواند بدون تحصیل مبادی و شرایط و نیز بدون صفای باطن و انس با قرآن کریم، وارد حریم این خوان بینظیر علمی و معنوی الهی گردد.
قرآن کریم برای فهم و درک حقایق خود برای کسی خط قرمز نگذاشته و راه باز است جز آن که باید صافی بود. برای تحقیق بر قرآن کریم باید به جای شهرک محققان، شهر قرآنی ایجاد نمود و با بهره بردن از اساتید و محققانی که با راهنمایی استادی کارآزموده و محبوبی تلاش دارند، به کشف استنباط دادههای علمی هر یک از رشتهها روی آورد.
درست است قرآن کریم کتاب هدایت است و زندگی بدون راهنمایی گرفتن از آن برای آدمی تنگ و سخت میگردد، ولی قرآن کریم، افزون بر نقش هدایتگری، خود را کتاب تمامی دانشها میداند که همهٔ علوم در آن جمع است؛ چنانکه در این آیه میفرماید:
(۱۷۸)
«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآَنِ لِلنَّاسِ مِنْ کلِّ مَثَلٍ وَکانَ الاْءِنْسَانُ أَکثَرَ شَیءٍ جَدَلاً»(۱).
ـ و بهراستی در این قرآن برای مردم از هر گونه حکایت مشهوری آوردیم، ولی انسان در بیشتر هر چیزی سرِ محکمپایگی خصمانه بر باطل دارد.
قرآن کریم خود را کتاب تمامی دانشها میداند و چون چیزی را فروگذار نکرده است قدرت تحدی دارد و میفرماید:
«أَمْ یقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ»(۲).
ـ یا میگویند این قرآن را به دروغ ساخته است. بگو: اگر راست میگویید، ده سوره برساخته شده مانند آن بیاورید و غیر از خدا هر که را میتوانید فرا خوانید.
این آیهٔ شریفه در مقام تحدی و مرد میدان طلبیدن با کسانی است که حقانیت قرآن کریم را نمیپذیرند. قرآن کریم میفرماید: اگر راست میگویید که این آیات مفتریات و دروغ است، شما از همین جنس آیات که میگویید دروغ است بیاورید. البته استمدادی از حق نیز نداشته باشید و کاری غیر الهی کنید: «وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ».
خداوند در آیهای دیگر این مبارز طلبی را چنین بیان میدارد:
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْءِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآَنِ لاَ یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرا»(۳).
- کهف / ۵۴٫
- هود / ۱۳٫
- اسراء / ۸۸٫
(۱۷۹)
ـ بگو اگر انس و جن پیوند خورند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد؛ هرچند بعضی از آنها برخی را پشتیبان باشند.
موقعیت قرآن کریم به حدی خطیر است که هماوردی ندارد و حتی اجتماع جن و انس و مددرسانی آنان به یکدیگر نیز نمیتواند همانندی برای آن بیاورد؛ زیرا کلامی نیست که در آن نباشد.
منظور از «بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآَن» همانندی در باطن و معناست و این باطن قرآن کریم است که آن را به بیبدیلترین کتاب هستی و تنها مونس تنهاییها و گرفتاریهای بشر تبدیل ساخته است، از این رو کتابی با آن قیاس نمیشود و تفاوت آن با دیگر کتابها به اندازهٔ تفاوت خداوند با پدیدههایی است که دارد. باید حریم و حرمت چنین کتابی را پاس داشت که کمترین بیادبی و بیاحترامی عمدی نتیجهای جز شکایت قرآن کریم و عاق آن شدن ندارد.
برخی از اصول مهم تفسیری
برای آن که تفسیر تحقیقی قرآن کریم مسیر خود را به سلامت بگذراند و به بیراه مبتلا نشود، رعایت اصول تفسیری، حایز اهمیت بسیار است. در اینجا برخی از مهمترین اصول تفسیری یاد میشود و توضیح دیگر اصول تفسیری در ذیل آیات متناسب خواهد آمد. اصولی که خاطرنشانی آن اهمیت دارد عبارت است از: وضع واژه برای یک معنا، استعمال واژه در معنای حقیقی، اهتمام به دانش اشتقاق، توجه به وجوه مختلف
(۱۸۰)
معنایی، دقت بر مرکز ثقل آیه، نبود محال در قرآن کریم، دقت به شمارگان واژگان، تأمل در چیدمان آیات، ترجمه ناپذیری قرآن کریم، کثرت جعل در روایات قرآنی.
۱ ) وضع واژه برای یک معنا
هر واژه تنها برای یک معنا وضع شده است و نمیشود یک لفظ در چند معنا کاربرد داشته باشد. مفسر باید تلاش نماید تا معنای اصلی هر واژه را بیابد و بداند دو لغت نمیتواند دارای ترادف و یکسانی معنا باشد. قرآن عظیم هر واژهای را در دقیقترین و جامعترین معنا و کاملترین مفهوم مورد نظر بیان فرموده است؛ چرا که قرآن کریم سند عالم وجود و شناسنامهٔ کامل هستی و تمامی پدیدههای آن است. چنانکه آیهٔ زیر مثالی از آن است:
«وَلَوْلاَ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَک قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْک مَالاً وَوَلَدا»(۱).
و چون داخل باغت شدی، چرا نگفتی: ماشاء اللّه. نیرویی جز قدرت خدا نیست. اگر مرا از حیث مال و فرزند کمتر از خود میبینی.
همانگونه که گفتیم قرآن کریم برای بیان هر معنایی دقیقترین واژگان را به کار برده است و در این آیهٔ شریفه از «قُوَّةَ» استفاده شده است؛ چرا که «قوة» به کارهای ایجابی اختصاص دارد و «حول» در امور سلبی. در این آیه تنها از «قُوَّةَ»استفاده شده است، نه «حول»؛ زیرا «دَخَلْتَ»از امور ایجابی است که «قُوَّةَ»را میطلبد.
- کهف / ۳۹٫
(۱۸۱)
قرآن کریم به زبان عربی نازل شده و خداوند متعال الفاظ و واژگان قرآن کریم را با آرایههای ادبی همراه ساخته و غنای مطالب را با صنایع ادبی فراوانی آورده و حقایق خود را در قالب بهترین متن ادبی که صنایع بلاغی آن اعجاز دارد ارایه داده است و چنین نیست که به نوع نگارش و پرداخت قلمی توجه نداشته باشد؛ چنانکه سورهٔ کوثر یکی از بهترین مثالها برای این اعجاز است:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، إِنَّا أَعْطَینَاک الْکوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّک وَانْحَرْ، إِنَّ شَانِئَک هُوَ الاْءَبْتَرُ»(۱)
ـ آغازگر والا؛ خدای تمام کمال، همیشه فراخ رحمتورز ویژه مهرپرداز. ما تو را کوثر دادیم. پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن. دشمنت خود بیتبار خواهد بود.
تبیین آیهٔ شریفه را در مقام تفسیر آن خواهیم آورد.
قرآن کریم در نگارش خود همواره رعایت عفت را داشته است و در گزارشی که از قوم لوط میدهد، نهایت عفت بیان را مراعات مینماید. برای نمونه در آیهٔ زیر میفرماید:
«وَلُوطا آَتَینَاهُ حُکما وَعِلْما وَنَجَّینَاهُ مِنَ الْقَرْیةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِینَ»(۲).
ـ و به لوط حُکم و دانش عطا کردیم و او را از آن آبادی که کارهای پلید میکردند نجات دادیم. چنین است که آنها گروهی بد و زیادهرو بودند.
- کوثر / ۱ ـ ۳٫
- انبیاء / ۷۴٫
(۱۸۲)
آیه با این بیان، کار زشت قوم لوط را ذکر نمیکند و تنها به بیان این که آنها کاری خبیث انجام میدادند اکتفا مینماید. فراز: «قَوْمَ سَوْءٍ»نیز میرساند خباثت چنان بر این قوم سنگینی میکرده که ساختار طبیعی آنان گردیده است؛ بهگونهای که در بیان جرم قوم لوط میفرماید:
«فَمَا کانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قَالُوا: أَخْرِجُوا آَلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیتِکمْ، إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یتَطَهَّرُونَ»(۱).
ـ ولی پاسخ قومش جز این نبود که گفتند خاندان لوط را از شهرتان بیرون کنید که آنها مردمانی فرودین هستند که به پاکی تظاهر میکنند.
امت هر پیامبری با امتهای دیگر، در طهارت و پاکی یا در خباثت و رذالت تفاوت دارند. یکی از خبیثترین اقوام که در قرآن کریم از آنان ذکر شده، قوم حضرت لوط است. در سورهٔ نمل، اولین ویژگی که برای این قوم یاد مینماید این است که اهل فحشا بودند. این امر فرومایگی آنان را میرساند. این قوم چنان پست بودند که در پاسخ پیامبر خود که آنها را به دوری از فحشا دعوت میکرد، گفتند باید لوط و خاندان او را بیرون کنید؛ زیرا آنها انسانهای پاکیزهای هستند و از بدی به دور میباشند. آنان دور بودن از گناه و زشتی را جرم میدانستند و مجازات آن را نفی بلد و اخراج از شهر و دیارشان قرار میدادند و این نهایت خباثت است؛ چرا که بدکاران نه تنها بدی میکردند، بلکه با خوبیها نیز درگیر میشدند. این گروه هیچ ملاحظهای در انجام فحشا نداشتند و آن را پنهان نمیکردند، بلکه به ارتکاب آن افتخار میکردند.
- نمل / ۵۶٫
(۱۸۳)
قرآن کریم با آن که به زبان عربی نازل شده و با آن که آرایههای ادبی فراوانی را با خود دارد، چیزی که به آن ویژگی دارد این است که عربی آن مبین، آشکار و روشن است؛ چنانکه میفرماید:
«بِلِسَانٍ عَرَبِی مُبِینٍ»(۱).
ـ به زبان عربی(واضح) روشن.
قرآن کریم شناسنامهٔ هستی است و مهندسی خاصی دارد که هر زبانی نمیتواند بار معنایی آن نظام خاص را بر عهده گیرد و انتقال دهد. از این رو قرآن کریم را نمیتوان به معنایی که نازل شده است به زبان دیگری ترجمه نمود، بلکه این صاحبان زبانهای دیگر هستند که باید عربی را آموزش ببینند تا این کتاب را به گونهای تخصصی دریابند. البته ترجمه این کتاب آسمانی برای افراد عادی بسیار مناسب و لازم است، ولی برای ژرفپژوهان نازکاندیش کارایی ندارد.
قرآن کریم به سبب روشنی و گویایی که دارد نیازمند تفسیر و بیان نیست و فهم آن نیاز به حدیث و روایت ندارد و دقت در صدر و ذیل آیه، بیانگر معنای آن است. قرآن کریم کتابی صامت، گنگ و مهمل نیست، بلکه زبان خداست. زبانی که اعجاز دارد و روشن بودن آن نیز وجهی از اعجاز آن است. باید به خدا پناه برد از این که کسی بگوید کلام خداوند مهمل است و نیازمند آن است که دیگری آن را توضیح دهد. البته این درست است که چون ادراک ما ضعیف است و زبان نمیدانیم برای
- شعراء / ۱۹۵٫
(۱۸۴)
فراگیری زبان قرآن کریم به معلم که همان مقام عصمت است نیازمندیم، ولی چنین آموزشی در ناحیهٔ آموزش زبان است، وگرنه خود آن زبان برای صاحبان زبان گویاست؛ چنانکه میفرماید:
«وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیک الْکتَابَ إِلاَّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَهُدًی وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ»(۱).
ـ و ما این کتاب را بر تو فرو نفرستادیم؛ مگر برای این که آنچه را در آن اختلاف کردهاند برای آنان توضیح دهی و آن برای بزرگانی که میگروند رهنمود و رحمتی است.
قرآن کریم به شهادت آیهٔ شریفه قابل فهم است و کتابی است که برای همه بیان دارد؛ چرا که اگر این آیات قابل فهم نبود، هم پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به بیان آن مأمور نمیگردید و هم نزول آن فایدهای نداشت! قرآن کریم کتابی است که با هر کسی به اندازهٔ عقل و فهمی که دارد همصحبت میشود و برای او سخن دارد. قرآن کریم به خودی خود ناطق است، ولی ما به دلیل نقصی که در شناخت زبان داریم نیازمند مقام عصمت هستیم. معصوم نیز چنین نیست که عبارات این کتاب عزیز را پیرایش کند، بلکه وی چون زبان میداند خود از آن همان گونه که هست استفاده میکند. قرآن کریم کتابی است که خود مبین و آشکار است، ولی برای کسی که یک پیشفرض را داشته باشد و آن همان دانستن زبان است. همانطور که یک عرب زبان برای فهم متن انگلیسی که روان است نیاز به
- نحل / ۶۴٫
(۱۸۵)
دانستن زبان دارد. برای تقریب ذهن، میتوان چنین مثال آورد که معنای هر آیه را از تعداد حروف و سطرها و از آهنگ آن میتوان یافت و به سنجش سنگینی و ثقل آن پرداخت. در این نظام معناشناسی است که میتوان معنای آیهٔ زیر را به خوبی دریافت:
«إِذْ قَالَ یوسُفُ لاِءَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیتُ أَحَدَ عَشَرَ کوْکبا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ»(۱).
ـ زمانی را که یوسف به پدرش گفت: ای پدر، من یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم. دیدمشان برای من بدون منیتاند.
در این آیه از سجدهٔ خورشید و ماه به یوسف گفته شده، اما چگونگی آن ذکر نگردیده است و با در دست داشتن نظام معناشناسی قرآن کریم که البته میتواند به آوا و آهنگ آیات هم باز گردد، چگونگی سجدهٔ آفتاب و مهتاب را دریافت.
قرآن کریم کتابی است که زبان آن هیچ تشابهی ندارد و تمامی آیات آن محکم است و اگر از آیات متشابه سخن گفته میشود برای کسی است که زبان نمیداند؛ همانگونه که تمامی آیات آن برای مقام عصمت که زبان میداند محکم و مبین است.
خداوند در این آیات میفرماید:
«وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الاْءَوَّلِینَ، أَوَلَمْ یکنْ لَهُمْ آَیةً أَنْ یعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ»(۲).
- یوسف / ۴٫
- شعراء / ۱۹۶ ـ ۱۹۷٫
(۱۸۶)
ـ و (وصف) آن در کتابهای پیشینیان آمده است. آیا برای آنان این خود دلیلی روشن نیست که عُلمای از فرزندان یعقوب، از آن اطلاع دارند.
آیه میفرماید از جمله نشانههای حقانیت قرآن کریم این است که عالمان یهود از آن آگاهی دارند و آن را میدانند.
با آن که گفتیم قرآن کریم ترجمهپذیر نیست، میگوییم قرآن کریم قابل تلخیص است. در قرآن کریم برخی معارف، تکرار شده است. اگر بخواهیم تکراری که در بعضی آیات است را برداریم و قرآنی داشته باشیم که تکرار معنا با صرف نظر از صنایع بلیغی در آن نباشد، حجم چشمگیری از آن کاسته خواهد شد. نمونهای از تکرار یاد شده در آیهٔ زیر آمده است:
«وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالاْءِیمَانَ، لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کتَابِ اللَّهِ إِلَی یوْمِ الْبَعْثِ، فَهَذَا یوْمُ الْبَعْثِ، وَلَکنَّکمْ کنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(۱).
کسانی که دانش و ایمان یافتهاند میگویند به قطع، شما به موجب آنچه در کتاب خداست، تا روز برانگیختگی ماندهاید و این روز برانگیختگی است، ولی شما خودتان نمیدانستید.
در این آیه دو بار از: «یوْم الْبَعْثِ»سخن گفته شده است. این تکرار در این جا قرینه دارد و جهت آن در خود آیه آمده است؛ چرا که میفرماید:
- روم / ۵۶٫
(۱۸۷)
«لاَ تَعْلَمُونَ». شما نمیدانید و خداوند رستاخیز را تکرار میکند، تا بلکه به آن توجهی شود. در این آیه نیز چنین است:
«مَنْ کانَ یرِیدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یبْخَسُونَ. أُولَئِک الَّذِینَ لَیسَ لَهُمْ فِی الاْآَخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِیهَا وَبَاطِلٌ مَا کانُوا یعْمَلُونَ»(۱).
ـ کسانی که زندگی دنیا و شکوه ظاهری آن را بخواهند کارهایشان را در آنجا به طور کامل به آنان میدهیم و به آنان در آنجا کم داده نخواهد شد. اینان کسانی هستند که در آخرت جز آتش برایشان نخواهد بود و آنچه در آنجا کردهاند به هدر رفته و آنچه انجام میدادهاند باطل (بدون غایت نهایی) است.
آیهٔ دوم در واقع تکرار فراز «وَهُمْ فِیهَا لاَ یبْخَسُونَ» است و چیزی افزون بر آن ندارد. اگر آیات خود را نشان بدهند، قابل فهم و روشن است و برای دریافت معنا نیازی به مراجعه به آیات تکراری نیست. البته قرآن کریم حقیقت و بیانی است که جز با انس و قرب نمیتوان به آن راه یافت و از آن بهرهگرفت و اگر هزاران دانشمند جمع شوند، نمیتوانند بدون داشتن انس و دوستی با این کتاب آسمانی، اندکی از حقایق آن را کشف کنند.
قرآن کریم را میتوان تلخیص نمود و خلاصه و زبدهای از آن داشت که قرائت آن آسانتر است. کسی که چنین خلاصهای در دست دارد به خوبی در مییابد هر آیهای به چه منظوری در قرآن کریم آمده است؛ از جنبهٔ زینتی گرفته تا امور دیگر. البته قرآنی که از آن سخن میگوییم برای عصر آینده مناسب است و برای جامعهٔ حاضر کارایی ندارد. بنازم به قرآن
- هود / ۱۵ ـ ۱۶٫
(۱۸۸)
کریم که تا روز قیامت برای همگان مفید است و هر کسی از این اقیانوس که در ژرفا بیپایان و بیکرانه است میتواند بهرهای ببرد. البته قرآن کریم در عصر آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است که معنای خود را پیدا میکند.
۲ ) استعمال واژه در معنای حقیقی
در قرآن کریم به هیچ وجه استعمال مجازی وجود ندارد و تمامی واژگان در معانی حقیقی خود به کار رفته است.
قرآن کریم تمام، حقیقت است و در هر موردی که عقل مفسر حقیقت بودن آن را در نمییابد باید آن را از کوتاهی فهم خود بشمرد و از توجیه آن بپرهیزد و ذهن خود را متهم نماید، نه استعمال واژگان قرآنی در معنای حقیقی آن را. برای فهم حقیقی بودن کاربرد واژگان قرآن کریم باید به اصل «وضع واژگان برای روح معنا» و دخالت نداشتن ویژگیهای مصداق در وضع و نیز «وضع واژه برای یک معنا» توجه داشت که در جای خود از این قواعد سخن گفتهایم.
۳ ) اهتمام به دانش اشتقاق
تفسیر نیازمند آگاهی بر دانش اشتقاق است و کسی که این دانش و دیگر دانشهای ادبی را نمیداند و در مبادی علمی دقت و توجه ندارد یا منطق و حکمت وی ضعیف است و عقل شکوفایی برای او نیست نمیتواند فهم مفهوم و معنای واژگان را به صورت تطابقی، نه التزامی، داشته باشد. علوم ادبی مفسر را در دریافت مفهوم تطابقی واژگان مدد میرساند. دقت برای فهم مفاهیم الفاظ از امور اولی مفسر است و او نباید
(۱۸۹)
کمترین اهمالی به خود راه دهد؛ چرا که قرآن کریم متن معجزه و سند عالم هستی و نمودهای آن است و کمترین بیدقتی، به انحراف از این نقشهٔ راه میانجامد و سلامت و سعادت فرد را به مخاطره میاندازد.
۴) وجوه مختلف معنایی
قرآن کریم سخنی است که مهندسی آن بر اساس نظام هستی و پدیدههای آن ریخته شده و داناترین و گستردهترین دوست و آگاهی دهنده در تمامی زمینههاست. سخنی بیعیب و نقص که هر دل صافی و آگاه را حیران، واله، دوست و شیفتهٔ خود میسازد. در عصر جاهلی، چون قرآن کریم نازل شد، بلیغان و فصیحان عرب که خود را فصیح و بلیغ میدانستند میپنداشتند قدرت مقابله و مبارزه با آن را دارند، ولی نمیفهمیدند قرآن کریم تنها در فصاحت و بلاغت نیست که اعجاز دارد، بلکه شطرنجی از حقایق و علوم از لغت تا علوم تجربی، فلسفی، روانشناسی، جامعهشناسی، اقتصاد، سیاست، تربیت، علوم غریبه و هر دانش دیگری میباشد و کتابی است که وجوه گوناگون معنایی را به صورت روشمند و علمی بر میتابد، نه آن که احتمالات معنایی داشته باشد که در آن صورت، این کتاب روشن و آفتابی را ناکارآمد میسازد. قرآن کریم همانند تصویرهای سه بعدی، وجوه زیادی دارد و از هر زاویهٔ آن، تصویری دیده میشود. احتمال معنایی در ذهن علیل خواننده است که نقش میبندد و در الفاظ قرآن کریم، چنین چیزی وجود ندارد. قرآن کریم ابعادی بیکرانه و بیپایانه دارد که هر بعد آن تصویری از پدیدههای هستی را مینماید و شناسنامهای از آن را جلوهگر میسازد و حقایق را ارایه میدهد و چون قرآن کریم شناسنامهٔ تمامی پدیدههای
(۱۹۰)
هستی است، معنایی ورای آن نیست که کسی بخواهد به غیر آن رجوع داشته باشد. اگر کسی به آیات قرآن کریم ایمان نیاورد و آن را سخنی راست، باور ننماید که میتواند از هر چیزی آگاهی دهد و نتواند با آن دوست و مونس گردد، دیگر به چه میخواهد ایمان و اعتقاد داشته باشد و با چه کسی میتواند انیس و دوست گردد؟ دیگر سخنی درست نیست که بتوان به آن ایمان آورد و دوستی امین نیست تا بشود به وی پناه برد و به او اعتماد داشت؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید:
«تِلْک آَیاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیک بِالْحَقِّ، فَبِأَی حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآَیاتِهِ یؤْمِنُونَ»(۱).
ـ اینها آیات خداست که بهحقیقت آن را بر تو میخوانیم. پس بعد از خدا و آیات او به کدام پدیده خواهند گروید.
این آیه لسانی توبیخی دارد و میفرماید بعد از آن دیگر به چه چیزی میخواهید ایمان آورید؟
بر اساس این تحلیل است که میگوییم قرآن کریم «حمالة الوجوه» است؛ به این معنا که معانی علمی و روشمند دانشهای بشری و الهی را با خود دارد و به قطع، گزارهای علمی را بیان میدارد نه این که بر احتمالات معنایی حمل شود که چیزی جز گمان و برداشتی انحرافی از این عبارت نیست؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید:
«فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآَنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»(۲).
- جاثیه / ۶٫
- نحل / ۹۸٫
(۱۹۱)
ـ پس چون قرآن را بهتدریج و برای نازکاندیشیدن میخوانی از شیطان افکنده شده به خدا پناه بر.
رجوع به قرآن کریم که آیات آن معانی بسیاری را در خود دارد مانند بالا رفتن از کوه بسیار بلند و پر صخره و پر کمری است که پرتگاههای زیادی دارد و شبیه به شنا در اقیانوس بیکرانی است که غواص ناشی خود را در کمتر از آنی غرق میکند. این خطرات به قدری سترگ است که خداوند در این آیه حتی به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله سفارش به «استعاذه» و پناه بردن به خداوند مینماید. اگر کسی قرآن بخواند و اهل عمل نباشد یا حق آن را ادا ننماید یا معارف و مضامین آن را باور نداشته باشد، به شقاوت گرفتار میشود. آیات قرآن کریم دارای وجوه و چهرههای بسیاری است و قاری آن در مظان خطرات گوناگون است و کمترین اعتقاد نادرستی از یک آیه سبب گمراهی و انحراف انسان را پیش میآورد؛ پس باید در قرائت قرآن کریم به خداوند پناه برد.
سوگمندانه باید گفت بیشتر تفاسیر قرآن کریم، افزون بر تکراری که در خود دارد، به انحراف معنایی گرفتار آمده و این کتاب آسمانی را معرکهٔ هنرنماییهای ادبی ـ اما خنک و سرد ـ نویسندگان این تفاسیر ساخته است؛ در حالی که قرآن کریم نطاقی سالم و بدون پیچیدگی معنایی دارد و عربی مبین است. برای نمونه، آیهٔ چهل و دوم سورهٔ بقره میفرماید:
«وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالباطلِ وَتَکتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ».
و حق را به لباس باطل مپوشانید و حق را مخفی مدارید در حالی که (بسیاری چیزها) میدانید.
(۱۹۲)
این آیه از عناد انکارگرایان میگوید که قصور و خطایی در کارشان نیست.
معنای گفته شده برای آیهٔ شریفه ساده و صحیح است که در این معنا، جملهٔ دوم به جملهٔ نخست عطف شده است و به همین لحاظ نیازی به تکرار «لا» در آن نیست و هر دو جمله معنای نهی دارد و جملهٔ سوم نیز حالیه است. کتاب «مجمع البیان» برای همین آیه، ترکیب دومی را میآورد و آن این که «وَتَکتُمُوا» با «أن» مقدّر منصوب شده، با آن که اصل، عدم تقدیر و اضمار در کلام است، چنین ترکیبی از بازیهای نحوی است.
کشاف نیز این احتمال را آورده و سعی نموده به اشکال وارد بر آن پاسخ دهد. کتاب «اعراب القرآن» از ابوالبقاء عبدالله عکبری نیز ترکیب دوم را میآورد که آسانی وصول به معنای قرآن کریم را از دست میدهد. ما در هیچ جای قرآن کریم به وصله، حذف و تقدیر قایل نیستیم و جای ترکیبات نحوی، تقدیر و اضمار را در اشعار کهن عربی میدانیم، نه در متن قرآن کریم. باید قرآن کریم را همانطور که نازل شده است معنا نمود، نه آن گونه که ذهنهای نحویان به جولان میآید و باید نحو را از قرآن کریم استخراج نمود، نه آن که نحوهای آمیخته با تفکرات و بافتههای ذهنی نحویان قرون چهارم و پنجم را بر قرآن کریم تحمیل نمود. برای نمونه، در آیهٔ شریفهٔ:
«وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ، یغْفِرُ لِمَنْ یشَاءُ وَیعَذِّبُ مَنْ یشَاءُ، وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(۱).
ـ و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از خداوند گسترش
- آلعمران / ۱۲۹٫
(۱۹۳)
یافته است. هر که را قدرت نمایی کند اثربری میکند و هر که را قدرت نمایی کند عذاب میکند و خداوند اثربر ویژه مهرپرداز است.
لام در «لِلَّهِ» در اصطلاح نحویان لام اختصاص است؛ در حالی که قواعد ادبی استخراج شده از متن قرآن کریم که در ادبیات کنونی طرح نشده است آن را حرف بسط میداند که برای تأکید معنا میآید. اصطلاحی که در کتابهای ادبی رایج مانند البهجة المرضیة، مغنی البیب، المطول، مختصر المعانی و جواهرالبلاغه وجود ندارد.
آیات قرآن کریم خود دارای بیان و زبان است؛ بهگونهای که گاه معنای آن بدون هیچ گونه پیش مطالعهای و به صرف دیدن آیه به ذهن مینشیند و آن را توضیح میدهد. بعضی این هنر را دارند که بدون این که قرآن کریم را دیده باشند میتوانند سخن آن را بیان دارند. به قول مرحوم آیتاللّه اراکی اگر شیخ انصاری رحمهالله قوانین را ندیده بود و با نوشتن رسائل ادعای پیامبری میکرد، قابل پذیرش بود، ولی وقتی شیخ آن کتاب را دیده است، چنین ادعایی از او مسموع نیست.
در پایان باید نکتهای را در رابطه با وجوه متفاوت تفسیری گفت و آن این که تفسیر قرآن مجید علمی است چند وجهی که هر کس از دیدگاه دانش و رشتهٔ خود به آن نظر نموده و در این زمینه گامی برداشته است.
بر این اساس، باید گفت: تمامی اختلافات مبنایی و انحرافات در معانی ـ از جهت ادب و اعتقادات یا ذوق عرفانی ـ از این نقطه سرچشمه گرفته است و هر مفسر در واقع از همان جهتِ آگاهی و دانش خود، خویش را مفسر و اهل نظر به شمار میآورد؛ همچنان که مشهود است هر تفسیری از جهتی قابل اهمیت است؛ برای نمونه، مباحث ادبی را باید در
(۱۹۴)
تفسیری مانند «کشّاف» و بحثهای کلامی را با تمام تشکیکهای آن در تفسیر کبیر فخر رازی و مباحث عرفانی را در تفاسیر و کتابهای عارفانی همچون محیالدین عربی و خواجهٔ انصاری و تفسیر فلسفی را در آثار فیلسوفی همچون ملاصدرا یافت. شاید تمامی گفتهها بر این اساس در همهٔ رشتهها موقعیت واحدی داشته باشد و اختلاف چندان اساسی در کار نباشد، بلکه هر کس نسبت به قرآن کریم توان تخصصی خود را نشان داده و گذشته از اشتباهات و کج فکریها و جهالتها، همه یک غایت را دنبال نمودهاند و تمام تفاوتها در عدم درک افراد نسبت به رشتههای گوناگون است، وگرنه قرآن کریم حقیقت واحد و چهرهٔ ثابتی دارد و فطرت سالم آدمی بهدور از تمامی پیش داوریها، آن حقیقت را بهخوبی مییابد.
البته مسألهٔ بطون قرآن کریم چنان که در مأثورات است و ما از آن در فصل سوم سخن خواهیم گفت، به این معنا نیست که هر بطنی با دیگری مباین و متفاوت است، بلکه هر یک مرحلهای از دیگری است تا جایی که دیگر کسی تحمل ادراک و توان دریافت آن را ندارد. برای مثال، یکی در لفظ، کسی در معنا، دیگری در تفسیر، چهارمی در تأویل و آن دیگری در عرفان و برتر از آن تا جایی است که میفرماید: از صمد و از باء بسم الله، قرآن کریم را چنان مییابم که دیگر شنیدن آن جز بر اندکی از صاحبان عزم و لُبّ از عقول قابل تحمل نیست.
۵ ) دقت بر مرکز ثقل آیه
در تفسیر باید توجه داشت هر آیهای ثقلی دارد که باید به آن رسید؛ همانطور که یک خودرو چراغ، درب، فرمان، اتاق و قطعات مختلف
(۱۹۵)
دیگری دارد، ولی همه بر شاسی خودرو سوار میشود. یک آیه از قرآن کریم نیز واژگان و مطالبی متنوع دارد که باید شاسی و مرکز ثقل معنای آیه را یافت. البته این کار به مهارت بالایی نیاز دارد و در پرتو سالها زحمت و تحقیق به دست میآید.
۶ ) نبود محال در قرآن کریم
قرآن کریم هیچ گاه از امری نمیگوید که محال باشد. بر این پایه، قرآن کریم میتواند مبادی لازم علمی را به انسان دهد تا کوهها را به حرکت آورد و زمین را تکه تکه سازد و با مردگان سخن گوید؛ چرا که تمامی فرضهای قرآن کریم شدنی و ممکن است و امری محال در آیات آن وجود ندارد.
قرآن کریم نقشههای مهندسی و کدهای پیدا و پنهانی دارد. یکی از این کدها توجه به حرف امتناعیه است که باید در پی فهم آن برآمد. کسانی که با رموز نقشههای گنج آشنایی ندارند، هر اندازه بیشتر به خطوط و کدهای نقشه نگاه کنند، کمتر از آن چیزی برداشت میکنند. خطوط و رموز نقشه برای افراد نسخهخوان و گنجشناس است که معنا دارد. کدهایی که در هیچ کتاب تفسیری از آن سخن گفته نشده است، گویی نویسندگان تفاسیر به این که قرآن کریم نقشهٔ مهندسی و شناسنامهٔ تمامی پدیدههای هستی و گنجهای پنهان تمامی عوالم است توجهی ندارند و یکی از کدهایی که بیتوجه از آن گذشتهاند گزارههایی است که به زعم آنان امتناعی است.
تمامی تعلیقهایی که در قرآن کریم آمده است و محال مینماید، هیچ
(۱۹۶)
یک محال نیست و بشر روزی تمامی آن را برای خود ممکن میسازد. در قرآن کریم، امر محال وجود ندارد و تمامی آنچه را که میفرماید، شدنی است. قرآن کریم دارای شرط محال یا لو امتناعیه نیست و آیهٔ شریفهٔ:
«وَإِنْ کانَ کبُرَ عَلَیک إِعْرَاضُهُمْ، فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِی نَفَقا فِی الاْءَرْضِ أَوْ سُلَّما فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیهُمْ بِآَیةٍ، وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَی، فَلاَ تَکونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ»(۱).
ـ و اگر اعراض کردن آنان از قرآن کریم بر تو گران است، اگر میتوانی نقبی در زمین یا نردبانی در آسمان به شدت خواهان شوی تا معجزهای دیگر برای آنان آوری، پس چنین کن، و اگر خدا قدرتنمایی میکرد به قطع، آنان را بر هدایت گرد میآورد. پس به حقیقت از نادانان مباش.
و حتی آیات شریفهٔ زیر امری ممکن است و تعدد خدایگان نیز شدنی است و فساد نیز به تبع آن پیدا میشود:
«وَلاَ یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ»(۲)
ـ در بهشت درنمیآیند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن داخل شود.
«لَوْ کانَ فِیهِمَا آَلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا»(۳).
ـ اگر در آن دو جز خدا خدایانی وجود داشت بهقطع تباه میشدند.
۷ ) دقت به شمارگان واژگان
در تفسیر یک واژه باید شمارگان و عدد کاربرد آن در قرآن کریم را در
- انعام / ۳۵٫
- اعراف / ۴۰٫
- انبیاء / ۲۲٫
(۱۹۷)
دست داشت و نیز چینش و پراکندگی این واژه در هر سوره و در تمامی قرآن کریم را به دست آورد و به فراوانی، اندکی یا نبود آن در هر سوره توجه داشت و ارتباط آن با نام سوره را به دست آورد.
همچنین باید توجه داشت عظمت و بزرگی برخی واژگان به کاربرد اندک آن است؛ مانند «صمد» و برخی به پرکاربردی آن؛ مانند: «اللّه».
تمامی آیات دارای مهندسی چینش واژگان است که تنها برای مثال، نمونهای از آن میآید. خداوند متعال میفرماید:
«وَبَینَهُمَا حِجَابٌ، وَعَلَی الاْءَعْرَافِ رِجَالٌ یعْرِفُونَ کلاًّ بِسِیمَاهُمْ، وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلاَمٌ عَلَیکمْ، لَمْ یدْخُلُوهَا وَهُمْ یطْمَعُونَ»(۱).
ـ و میان آن دو گروه، حایلی است. و بر اعراف مردانی هستند که هر یک از آن دو دسته را از سیمایشان میشناسند و بهشتیان را که هنوز وارد آن نشده، ولی بدان طمع دارند آواز میدهند که سلام بر شما.
در این آیه با آن که وصف: «لَمْ یدْخُلُوهَا وَهُمْ یطْمَعُونَ» برای بهشتیان آمده است و باید بیدرنگ بعد از «أَصْحَابَ الْجَنَّةِ» میآمد، اما فراز: «أَنْ سَلاَمٌ عَلَیکمْ»بر آن پیش افتاده است تا اهمیت سلام را برساند و سلامی که آنان بر بهشتیان دارند از دست نرود.
- اعراف / ۴۶٫
(۱۹۸)
۸ ) تأمل در چیدمان آیات
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنْسَانَ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ طِینٍ»(۱).
ـ و به یقین انسان را از چیدمانی پیوسته از گل آفریدیم.
خداوند در سوره مؤمنون، بعد از این که از رستگاری مؤمنان میگوید و آنان را وارث بهشت میخواند؛ یعنی کسانی که در نماز خود فروتنی دارند، از بیهودهها روی میگردانند، زکات میپردازند، پاکدامنی خود را پاس میدارند، به حفظ امانت و پیمان خود وفادار هستند و بر گزاردن نماز مواظبت دارند، روی سخن را تغییر میدهد و از خلقت و آفرینش انسان میگوید؛ در حالی که ساختار منطقی اقتضا میکند نخست از خلقت انسان سخن گفته شود و سپس ویژگیهای مؤمنان بیاید و چنین چیدمانی با ساختار موجود در آفرینش نیز سازگاری داشت. آیا برای این چینش میتوان دلیلی ارایه داد؟ ما این سخن را فرو میگذاریم تا آیندگان بر آن بیندیشند! بهتر است جملهای نیز بر آن بیفزاییم و آن این که آیا میتوان سورهٔ مؤمنون از ابتدا تا آیهٔ شریفه: «أُولَئِک هُمُ الْوَارِثُونَ»(۲)؛ را یک سوره دانست و نام آن را نیز «مؤمنون» گذاشت و از آیهٔ یازده به بعد را سورهای جداگانه به شمار آورد؟
همچنین آیهٔ: «إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّک إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیک کبِیرا»(۳) که «الا»ی استثنائیه در آن آمده است و میرساند آیه مربوط به پیش از خود میباشد، ولی در معنا چنین نیست؛ زیرا آیهٔ پیش میفرماید:
- مؤمنون / ۱۲٫
- مؤمنون / ۱۰٫
- اسراء / ۸۷٫
(۱۹۹)
«وَلَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیک ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَک بِهِ عَلَینَا وَکیلاً»(۱).
و اگر بخواهیم بهقطع آنچه را به باطن تو افکندهایم میبریم، آنگاه برای آن در برابر ما برای خود واگذارده شدهای مورد اعتماد نمییابی.
در چیدمان آیات قرآن کریم باید به این نکته توجه داشت که ترتیب موجود در آن به ترتیب نزول نیست و چنین نیست که قرآن کریم با چینش موجود نازل شده باشد، بلکه سورهای مانند علق که آیات اول آن، نخستین آیاتی بودند که نازل شدند، آیات پایانی آن، چند سال بعد نازل شده و اولین سورهای که به صورت کامل نازل شده است، سورهٔ حمد است.
این ترتیب به دست مبارک رسول گرامی صلیاللهعلیهوآله بنا به مصلحت کنار هم قرار گرفته است. همچنین به فرمودهٔ حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام ، قرآن کریم اقیانوسی است ژرف، و ما نباید اشکالی را سادهانگارانه به آن وارد کنیم یا به صورت سطحی و به گونهای با احساسات و شور و عواطف از آن سخن گوییم و مقتضای بحث علمی و نقد عقلی را نادیده بگیریم و سخن از قطعی بگوییم که حصولی ندارد. این روزها، در بحثهای علوم انسانی، اطمینان به سختی حاصل میشود، چه رسد به آن که کسی سطحی انگارانه مدعی قطع شود. باید با تشکیل کرسیهای علمی و
- اسراء / ۸۶٫
(۲۰۰)
تخصصی، سند حجیت قرآن کریم را یافت و آن را به صورت علمی به جهانیان ارایه داد تا حتی غیر مسلمانان نیز آن را به صورت علمی بپذیرند و با اطمینان خاطر علمی از آن استفاده نمایند.
۹ ) ترجمه ناپذیری قرآن کریم
«إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآَنا عَرَبِیا لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ. وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکتَابِ لَدَینَا لَعَلِی حَکیمٌ»(۱).
ما آن را قرآنی واضح و روشن قرار دادیم، باشد که عقلورزی کنند و چنین است که آن در ریشهٔ کتاب به نزد ما سخت والا و سنجیده کار است.
خداوند متعال قرآن کریم را به زبان عربی نازل کرده است و آن را مادر تمامی کتابها قرار داده است. در واقع زبان این کتاب باید زبان مادری علم و عالمان دینی دانسته شود و کسی که آهنگ فهم تخصصی این کتاب آسمانی را دارد به زبان آن آشنایی یابد و معنای آن را از ترجمهها ـ که تنها برای عموم افراد به صورت سطحی مفید است ـ سراغ نگیرد. عالم باید معارف خود را از متن سند زنده و از زبان عربی این کتاب آسمانی دریابد و این زبان را زبان حقیقی علم بداند و ریشهٔ حقیقی و ام علمی خود را قرآن کریم قرار دهد، وگرنه به خود جفا کرده است که حقیقت خالص و غیرمشوب را در جایی که یافت نمیشود خواستار شده است.
بهتر است این بحث را به گونهای مورد دقت فلسفی و عقلی قرار
- زخرف / ۳ ـ ۴٫
(۲۰۱)
دهیم. این تحلیل دارای دو مقدمه است: یکی آن که: چینش آیات و سورههای قرآن کریم از نظر ترتیب و کیفیت، ملاکی دارد که از آن آگاهی چندانی نیست. ملاک این امر را کسی میداند که بر تمام هستی و پدیدههای آن احاطه دارد. مطالب قرآن کریم از هماهنگی خاصی برخوردار است که به کتابهای تصنیفی انسان شباهتی ندارد.
مقدمهٔ دوم این که: ترجمهٔ قرآن کریم آن است که الفاظ قرآن کریم را در صورت امکان از زبانی به زبان دیگر تبدیل نماید در حالی که تمامی ظرایف آن را منتقل سازد و این کار هم بدون در دست داشتن تفسیر آن ممکن نیست و هم دقتهایی که در زبان مادر است در زبان ترجمه نیز آمده و برای دریافت آن باید زبان ترجمه را با تمامی ظرایفی که دارد دانست که چنین احاطهای زحمتی میطلبد که با زحمت فهم زبان مادری یکی است. همچنین تفسیر قرآن کریم آن است که مراد و لبّ و جان معنای آیهای را از متن آن به دست آورد که این کار به صورت کامل جز از محبوبان رتبهٔ نخست ممکن نیست که احاطه بر هستی و تمامی پدیدههای آن دارند؛ زیرا قرآن کریم شناسنامهٔ اصلی هستی و تمامی پدیدههای آن است؛ بهطوری که اگر قرآن کریم باز شود و باز هم آن قدر که باید، باز شود، روشن میگردد که هیچ ذرهای از هستی بدون شناسنامهٔ قرآنی نیست و این است معنای:
« وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»(۱).
ـ و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن است.
- انعام / ۵۶٫
(۲۰۲)
محبوبان که انعامیهای مورد عنایت خاص و مستقیم حق تعالی هستند و حکایت آنان را در جلد چهارم این تفسیر خواهیم آورد، استاد و مربی و ناطق به قرآن کریم میباشند و هر تفسیری که از جانب آنان باشد، حجّیت دارد وگرنه پیمودن غیر طریق آنان در تفسیر، به تفسیر به رأی میانجامد: «من فسّر القرآن برأیه فلیتبوء مقعده من النار»(۱) که گناهی بزرگ است و این است معنای حدیث ثقلین که اول، قرآن کریم و دوم عترت و اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله میباشند؛ پس قرآن و امام، هر یک به تنهایی مانند امتی بی امام و امامی بی امت میباشند و این است معنای کلام حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام که «من قرآن ناطقم»(۲) و این ادعا جز از ایشان مقدور نیست.
البته ترجمهٔ قرآن کریم به تمامی زبانهای زندهٔ دنیا امری ضروری است؛ چرا که آن ترجمه برای استفادهٔ همگانی از قرآن کریم است.
۱۰ ) کثرت جعل در روایات قرآنی
روایاتی که ذیل آیات قرآن کریم آمده بسیار است. برخی از این روایات دارای نکات تفسیری بسیار بلندی است که فهم آن نیاز به دقت فراوان دارد. در این میان، روایات بسیاری بهویژه در شأن نزول آیات و نیز تأثیر مداومت بر برخی سورهها و آیهها آمده که جعلی و ساختگی است و اساسی برای آن نیست و پژوهندهٔ مطالب قرآنی در مراجعه به چنین اخباری باید احتیاط و دقت فراوانی داشته باشد تا به بیراهه کشیده
- عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۱۰۴٫
- ینابیع المودة لذوی القربی، ج ۱، ص ۲۱۴٫
(۲۰۳)
نشود. چه بسا برخی اخبار که به نام معصوم آمده است، ولی از گفتههای عالمان است؛ هرچند ممکن است سند آن اشکالی نداشته باشد. کسی که بتواند با قرآن کریم و مدارک ولایی انس داشته باشد نوری پیدا میکند که میتواند نقلهای جعلی را تشخیص دهد. البته این امر در روایات فقهی کاربرد ندارد. جعل در روایاتی که از منزلت قرآن کریم میگوید نیز وجود دارد.
قرآن کریم با آن که کتابی محکم و برخوردار از حکمت تمام است، متأسفانه به سبب جدا شدن از حضرات معصومین علیهمالسلام مانند مکتبی بیاستاد شد که به افول و رکود گرایید. چیرگی خلفای جور، منع نقل حدیث تا صد سال بعد از نزول قرآن کریم و سردمداری و متولیگری کسانی که از قرآن کریم اطلاعی نداشتند بر آن و ترتیب اثر ندادن به دانستنیهای آشنایان به وحی و نزول و آگاهان ترتیب آیات الهی که مورد توجه همگان بودند، از ریشههای این جدایی است.
آنچه در شأن نزول و ترتیب قرآن کریم از اهل سنت رسیده است، مورد اطمینان نیست؛ زیرا راویان آن کمترین اطلاع اساسی از قرآن کریم نداشتهاند، گذشته از آن که بر فرض وجود اطلاع، کمترین اطمینانی به گفتههای آنان پیدا نمیشود و سخنشان هرگز مورد استناد علمی و ارزش عملی قرار نمیگیرد؛ زیرا از چهرههای آلوده و افراد منحرف بودهاند و شرایط لازم برای حجیت نقلشان فراهم نمیگردد و آنچه از حضرات معصومین علیهمالسلام با اسناد صحیح در جهت شأن نزول رسیده نیز اندک است و در این باب کافی نیست؛ بهطوری که اطمینان حاصل میشود که حضرات معصومین علیهمالسلام بیان این جهت از احکام قرآن مجید را مصلحت
(۲۰۴)
ندانستهاند یا محذورات دیگری، علت کاهش جدی نقل در این زمینه شده است. مواجههٔ یاد شده در مورد حضرات معصومین علیهمالسلام ، از حقایق دردآلودی حکایت میکند که تحقیق آن مقام مناسب خود را طلب میکند.
روایاتی که از اهل سنت در شأن نزول آیات رسیده، مخدوش است و آنچه از حضرات معصومین علیهمالسلام در دست میباشد، با کمبود روبهروست؛ بر این اساس، توجه به شأن نزول، همیشه در میان عالمان اهل سنت مرسوم بوده و شیعه در این جهت چندان تکاپویی نداشته است؛ زیرا شیعه بهخوبی دریافته که این راه مسدود است و اگر در کتابهای تفسیر عامه و خاصه دقت گردد، روشن میشود که بیشتر شأن نزول آیات از عامه است.
شأن نزول آیات و ترتیب آن اگرچه نقش مهمی را در فهم آیات و سورههای آن دارد، بر اثر فاجعهٔ بزرگ تاریخ اسلام ـ که انفکاک کتاب از سنت معصومین علیهمالسلام است ـ امت اسلامی در فهم قرآن کریم از این جهت محروم گشته و کمترین بهره را برده است. باشد که در کنار عصمت و قیام امام معصوم علیهالسلام این نقیصه همچون دیگر جهات از پیکر اسلام دور گردد. به امید آن روز.
نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که کمبود یاد شده کمترین زیانی به استفادهٔ امت اسلامی از اصل قرآن کریم وارد نمیآورد؛ زیرا آیات قرآن کریم قوانین کلی و مناطهای شمولی است و مورد نمیتواند مقید یا مخّصص وجود آن گردد، گذشته از آن که اگر کمبودی در کار میبود، حضرات معصومین علیهمالسلام در مدت طولانی حضور خود، آن را بیان
(۲۰۵)
میکردند و امت را درگیر این موضوع نمیساختند؛ همانطور که در مواضع لازم و موارد ضروری، این کار را انجام دادهاند؛ پس این کمبود جهت خاص و خارجی دارد و از جهت معنای قرآن کریم و استفادهٔ لازم از آن، عارضهای ایجاد نمیکند.
برخی روایات جعلی و ساختگی در جهت بیان فضیلت قرآن کریم یا برخی سورههاست؛ در حالی که قرآن کریم اقیانوس پایانناپذیر معارف است و برای ترسیم بلندای آن نیازی به مناقب ساختگی نیست؛ همانطور که در معرفی حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام که هرچه بگوییم از آن برتر است چنین میباشد و نیازی به جعل منقبت ندارند. روایات تفسیری پیش از آن که نیاز به بررسی سند داشته باشد به درونپژوهی و بررسی متن نیاز دارد. نمونهای از گزارههایی که به امام معصوم نسبت داده شده است اما روایت نیست در ذیل میآید.
در برخی کتابها به نقل از امیرمؤمنان علیهالسلام آمده است: «کتاب اللّه علی أربعة اشیاء: العبارة، والإشارة، واللطائف، والحقائق. فالعبارة للعوام، والاشارة للخواص، واللطائف للاولیاء، والحقائق للانبیاء»(۱).
نخستین اشکال عبارت، مفرد آمدن دو واژهٔ «العبارة» و «الإشارة» است؛ در حالی که به سیاق «واللطائف، والحقائق» باید جمع میآمد. این روایت، عبارت را برای عوام، اشاره را برای خواص، لطائف را برای اولیاء و حقایق را ویژهٔ انبیاء میداند. عبارت برای عوام مناسب است که تنها قصد قرائت قرآن کریم را دارند. عبارت با معنا همراه است و مراد از
- ابن ابی الجمهور احسایی، عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۱۰۵٫
(۲۰۶)
عبارت، صرف قرائت نیست. بنابراین نباید گفت عبارت قرآن کریم برای افراد عادی است. کسی که لطائف را برای اولیای معصومین علیهمالسلام میداند، حقایق را نیز باید برای آنان قرار دهد. انبیای الهی هرچه را دارند از اولیای چهارده معصوم علیهمالسلام میگیرند و دو فراز آخر نیز با هم سازگاری ندارد. انبیای الهی ـ حتی در زمینهٔ تأویل قرآن کریم ـ ظهور اولیای چهارده معصوم علیهمالسلام هستند. اگر مراد، اولیای غیر معصوم باشد، باز تقسیم یاد شده مشکل دارد و باید اولیای چهارده معصوم علیهمالسلام را بعد از آن نقل میکرد. افزون بر این، استفاده از لفظ «العوام» در احادیث مرسوم نیست. واژهٔ «عوام» از واژههای استعماری است که برای محروم کردن مردم از اندیشه در معارف دینی وارد جامعهٔ مسلمانان شده است. این گزاره را باید کلام یکی از عالمان یا عارفان دانست که ذهن آنان گوشهای را چیره است و از جای دیگر غفلت دارد.
از دیگر گزارههای جعلی این وادی، روایتی است که میفرماید: «ما من حرفٍ من حروف القرآن الا و له سبعون الف معنا»(۱): هیچ حرفی از حروف قرآن نیست، مگر آن که هفتادهزار معنا دارد. قرآن کریم بسیار بزرگ است اما برای عظمت و بزرگی آن لازم نیست چنین از خود بزرگنمایی داشت و آسمان و ریسمان به هم دوخت. شیعه هر گزاره و روایت را بر اساس ملاک و مناط، مورد تحلیل عقلی قرار میدهد و حتی برای احکام الهی مناط و معیار قایل است و مانند برخی گروههای اهل سنت نیست که حسن و قبح عقلی را انکار نماید و بگوید: «هرچه آن خسرو کند شیرین بود»، بلکه:
- فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج ۱، ص ۳۹۵٫
(۲۰۷)
«هرچه آن شیرین بود خسرو کند». بله، این سخن از حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام است که قرآن کریم اقیانوسی بیپایان است و کسی نمیتواند به پایان آن برسد، ولی این تعبیر به قطع از معصوم نیست که برای هر حرف آن هفتاد هزار معنا قایل شده است؛ مگر آن که «حرف» را اصطلاحی با معنای خاص بگیریم. اصطلاحی که هیچ قرینهای برای ارادهٔ آن نیامده است.
در اینجا مناسب است از «اسرائیلیات» هم یادی بکنیم که از نقاط شروع انحراف در حوزهٔ دین و ورود خرافات یا پیرایهها به آن با جعل روایاتی است که عالمان یهود به عمد و به هدف براندازی دین اسلام و از بین بردن آن از درون، به این دین وارد کردهاند. انحرافات و گمراهیهایی که ما از آن و دیگر شعبههای آن به نام «پیرایه» نام میبریم و هدف اولی خود را مقابله با این پیرایهها میدانیم که در شکل امور خرافی، انحرافات و بدعتهای اعتقادی، تحجر فکری و ظاهرگرایی و خودباختگی در برابر فرهنگ بیگانه و افراط در تجددطلبی ظهور نموده است.
«اسرائیلیات» به واردات عامیانه در قصهها و داستانهای قرآن کریم گفته میشود که توسط عالمان یهود طراحی شده است. در قرآن کریم، اشارههایی به افراد بهویژه نسبت به پیامبران الهی علیهمالسلام آمده است که بیشتر جهت نمادین دارد یا بسیار کلی است و یا تنها به برخی ویژگیها اشاره نموده است و هدف از ذکر آن این بوده که از آن بهرهٔ عام برده شود، اما برخی همین امور را مایهای برای جعل اسرائیلیات کردهاند. اسرائیلیات زاییدهٔ بارور نمودن غیر روشمند و غیر منطقی و غیر علمی
(۲۰۸)
این امور کلی یا مبهم است که بر گرد آن تنیده شده، تا آنجا که اصل مسأله را تحت شعاع قرار داده است. برای نمونه، قرآن کریم دربارهٔ حضرت آدم، اصحاب کهف، حضرت موسی و حضرت خضر علیهمالسلام به طور مختصر و کوتاه مطالبی بیان کرده و بسیاری از مسایل جزیی را فروگذار کرده است و اسرائیلیات، ماجرای آنان را با شاخ و برگ فراوان بیان میکند. برای نمونه، قرآن کریم میفرماید:
«وَقُلْنَا یا آَدَمُ اسْکنْ أَنْتَ وَزَوْجُک الْجَنَّةَ وَکلاَ مِنْهَا رَغَدا حَیثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکونَا مِنَ الظَّالِمِینَ»(۱).
و گفتیم: ای آدم، تو و همسرت بهشت را آرام گیرید و از آن هرچه میخواهید به فراخی بخورید، و این درخت را نزدیک نشوید که از ستمگران میشوید.
به آدم گفته شد به بهشت برو، ولی به این درخت نزدیک نشو؛ قرآن کریم به این ترتیب هبوط انسان را بیان میکند، ولی اسرائیلیات به آن چنین دامن میزند که این بهشت کجاست؟ در مشرق است یا در مغرب؟ در لاهوت است یا در ناسوت؟ آن درخت چه بوده است؟ اغواگر چه کسی و اغواگری به چه شکلی بوده است؟ این که شیطان در هیأت یک مار وارد شده و آن مار به قدر شتر بوده و دست و پای بزرگی داشته، ولی خداوند دست و پای آن را قطع کرده و این که مار بیدست و بیپاست از این جهت است از جمله اسرائیلیات است. نمونهٔ دیگر اسرائیلیات در ماجرای حضرت یوسف علیهالسلام است. قرآن کریم میفرماید:
- بقره / ۳۵٫
(۲۰۹)
«وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ»(۱).
و او را به بهای ناچیزی چند درهم فروختند و در آن بیرغبت بودند.
برادران، یوسف را به درهم کمی فروختند و بیش از آن در این رابطه چیزی نفرموده است، اما اسرائیلیات این موضوع فراوان است و به آنچه که خداوند آن را به دلایلی مطرح نکرده است میپردازد و «رطب و یابس»ها به هم میبافد که ما اصطلاح «پیرایه» را برای آن مناسب میدانیم.
چنین پیرایههایی با سرعت بالایی رشد گرفت؛ زیرا برخی افراد جامعه از اسرائیلیات استقبال مینمودند؛ زیرا هم آنان ساده بودند و هم آن که توان عالمان یهود در داستانسرایی و قصهپردازی بسیار بالا بود؛ چون آنان این داستانها را به شکلی در کتاب خود داشتند. آنها میخواستند با این کار که بخشی از آن در تورات بود، قرآن کریم را به چالش بکشند.
اسرائیلیات در روایات نیز کاربرد دارد، بلکه بسیاری از سنتها که در اقوام و ملل وجود دارد بهنوعی گرفتار اسرائیلیات شده است. برای نمونه، گفته میشد زمین روی شاخ گاو است و این گاو روی یک ماهی است و به هنگام تحویل سال، این گاو زمین را از روی این شاخ به روی شاخ دیگر میاندازد تا خستگی وی بیرون برود و به همین دلیل زمین تکان میخورد. جالب است که در کنار سفرههای هفت سین آیینه بود و تخممرغی روی آن قرار داشت و حتی موقع تحویل سال میگفتند تخم
- یوسف / ۲۰٫
(۲۱۰)
مرغ در حال تکان خوردن است. از این داستانها بسیار است و به تمامی این واردات میتوان «اسرائیلیات» اطلاق کرد؛ بهویژه آن که منشأ بیشتر این خرافات عالمان یهود هستند.
دلیل راه یافتن چنین خرافاتی ناآگاهی مردم دربارهٔ اصل مطلب بود و در مورد آیات و روایات نیز کسانی بودند که از این آب گلآلود بهره میبردند.
در گذشته حتی برای موارد مختلف، «خدا» میتراشیدند و میگفتند ما خدایی را میپرستیم که خودمان ساخته باشیم. بنابراین زمینهٔ اسراییلیات و به طور کلی پیرایهها در بشر بوده است تا آنجا که موسی را به پیامبری قبول نمیکردند، ولی گاو را به خدایی میپذیرفتند. این عوامل همه دست به دست هم داده است تا «اسرائیلیات» هم در مورد آیات و هم در مورد روایات وارد شود و تا مخدوش کردن اصل آن پیش برود.
در برابر این توطئهٔ هدفمند، باید برای پیراستن روایات از اسرائیلیات به نقد و بررسی متون دینی با معیار قرآن کریم رو آورد؛ هرچند تاکنون به طور جدی با این پیرایهها برخورد نشده است و ما هدف اولی خود را بر پیرایهشناسی و پالایش دین از آن قرار دادهایم. مرحوم شیخ بهایی دربارهٔ روایاتی که از عبداللّه بن سالم نقل شده میگوید: «کلّ سالم غیرسالم»(۱) چون سالم یاد شده مثل «کعب الاحبار» بوده که داستانهای زیادی را نقل کرده است. بنابراین باید گفت عالمان شیعی در گذشته به این موضوع توجه داشتهاند، ولی همانطور که اشاره شد این اهتمام و این توجه کافی نبوده است. در حالی که آسیب اسرائیلیات بسیار
- شیخ بهایی، حبل المتین، طبع قدیم، ص ۷٫
(۲۱۱)
فراوان است و نخستین آسیب را به مردم وارد میآورد؛ چون آنها از این شاخ و برگها استقبال فراوان میکنند و آنقدر جذب میشوند و بدان میپردازند که اصل مطلب را فراموش میکنند. در مرحلهٔ دوم، این افراد آگاه و هوشمند هستند که از آن صدمه میبینند؛ چون وقتی آنها این حرفهای بیدلیل و بدون پشتوانهٔ منطقی را میشنوند دیگر حتی اصل مطلب را از عالمان و آگاهان نمیپذیرند و همه را از درست و نادرست به یک چشم میبینند و تمامی آن را بیپایه و بیاساس میشمرند. اسرائیلیات و شاخ و برگهای وارداتی و دخیل آن باعث لوث شدن حقیقت میشود و آن را به شدت مخدوش میکند؛ چنان که گویی به هیچ وجه حقیقتی وجود ندارد. بیش از سی سال است که اعتقاد داریم باید رشتهای به نام «پیرایهزدایی» در حوزهٔ علمی شکل بگیرد و پیرایهزدایی در همهٔ زمینهها اعم از فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و غیر آن را هدف خود قرار دهد تا حشو و زواید مذهب و خرافهها و ناراستیها را شناسایی کند. پیرایه و خرافهزدایی میتواند به عنوان یک رشته یا گرایش مستقل مطرح شود. از باب مثال میگوییم که اگر انسانی خود را مدت طولانی اصلاح نکند به هیولایی ترسناک تبدیل میشود و ما همانطور که خود را میپیراییم؛ باید باورها و اعتقادات و سنتهای خود را نیز پیرایهزدایی کنیم؛ چرا که مطالب بیاصل و بدون اساسی همواره مراکز علمی و مذهبی را تهدید میکند. ما به خیلی از پیرایهها مبتلا هستیم و دین تا پیرایهزدایی نشود، زنده و نو نمیشود. غفلت از این کار باعث رشد خرافهها میگردد. از این روست که پیرایهزدایی اهمیت زیادی دارد.
برای این کار باید دین را مستند کرد و آنچه را که سند ندارد، مطرح
(۲۱۲)
نکرد. روایات و احکامی که فقط «شهرت» دارد، ولی ریشهای ندارد و اجماعهایی که اصل و اساس ندارد شناسایی شود تا هرچه به دین نسبت داده میشود مستند و مدلل باشد. حال ممکن است این سند فقهی، نقلی، قرآنی، عقلی و یا تجربی باشد. مهم این است که مستند و قابل دفاع علمی باشد. نباید تنها به نقل مشهور و به این که آن را چه کسی گفته است بسنده کرد؛ چرا که منشأ بسیاری از خرافهها همین مشهورات و مسلمات بیپایه است که تأثیر منفی آن بسیار است و دینگریزی و دوری مردم از دین را سبب میشود.
برای مستندسازی گزارههای علمی نخست باید آزاد اندیش بود و از تعصب نابهجا و انحصار محوری دوی گزید. دیگر اینکه در این مباحث از خشونتهای مختلف پرهیز داشت و سخن علمی را با چماق تهمت و چوب تکفیر پاسخ نگفت. این آفت بسیار مخربی است که برخی مسلمین تحمل لازم در مباحث اعتقادی را ندارند و به صرف شنیدن نظریهای، با آن برخورد سخت و خشن و فیزیکی دارند. چنین مخالفتهایی با آقاي خمینی نیز صورت گرفت. وقتی ایشان میخواست تفسیر بگوید از چند سو مخالفت میشد. چهطور ممکن است کسی مثل ايشان نتوانند سخن خود را بگویند؟ ظاهرگرایان مرتجع مانند کاهنان معبد آمون میمانند که با صندوقهای جواهرات با اندیشههای نو چون مکتب یوسف پیامبر مبارزه میکنند. آنها با آن وضعیت علیه مردم کار میکردند و با هر سخن تازهای مخالفت میکردند و حتی برای نفی فیزیکی آن از هر خشونتی رویگردان نبودند.
(۲۱۳)
برای مبارزه با اسرائیلیات، خرافات و پیرایهها باید بتوان در مرتبهٔ نخست، خشونت و عصبیت غیر علمی را کنار گذارد و اجازه داد که هر صاحبنظری نظریهٔ خود را با سند مطرح کند. باید یاد گرفت که هرچه گفته میشود؛ خواه در موضع مخالف باشد یا موافق، با سند و به صورت روشمند باشد و همه این فرهنگ را داشته باشند که سخنی را بیدلیل نپذیرند. سخن و نظریه اگر با دلیل همراه باشد آزاد اندیشی پیش میآید و شکوفایی و رونق علمی را در پی دارد. تردیدی نیست که با خشونت نمیتوان به شکوفایی رسید. باید به قرآن کریم عمل کنیم که میفرماید:
«الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِک الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِک هُمْ أُولُو الاْءَلْبَابِ»(۱).
به سخن گوش فرا میدهند و بهترین آن را پیروی میکنند. ایناناند که خدایشان راه نموده و ایناناند همان خردمندان بیپیرایه.
باید بتوانیم بشنویم و بتوانیم به آنچه خوب است عمل کنیم. چون صرف شنیدن کافی نیست. از این رو باید به بیان قرآن کریم اهل شنیدن و نیز عمل کردن بود. شیعه همواره به درایت عمل کرده است، نه به روایتِ تنها. با این حال، در روایات ما اسرائیلیات زیادی راه یافته و زمینهٔ خرافهگرایی را فراهم آورده است. روایتی که حتی اگر سند صحیح داشته باشد، ولی دلیل عقلی برخلاف آن باشد، معتبر نیست؛ چون دین
- زمر / ۱۸٫
(۲۱۴)
ملاکهایی به ما داده است؛ چنانچه در روایات است اخبار را با قرآن کریم بسنجید و اگر روایتی با قرآن کریم همخوانی نداشت، آن را وا نهید(۱).
شیعه فرهنگ معنویت و استناد است و در روایت نیز به استناد سخن به مقام عصمت توجه میشود. با آن که اهل سنت قیاس و استحسان را معتبر میدانند، شیعه چنین فرهنگی ندارد و تابع مکتبی است که بیش از دویست و پنجاه سال معلم معصوم داشته است. بنابراین با توجه به این پیشینه، باید دقت بیشتری داشت و نباید در پیرایهزدایی و مقابله با خرافهها کوتاهی کرد. این مهم را باید در تمامی مباحث علمی؛ اعم از انسانی و تجربی، سرایت داد و سادهانگاری را از خود دور ساخت.
بنابراین باید نسبت به مسائلی که در بخش احکام، روایات، و در داستانها و سنتها آمده است اهتمام داشت و آنچه را مستند است پذیرفت و آنچه را با عقل و قرآن کریم سازگاری ندارد و خرافه و پیرایه است با جرأت دور ریخت تا راه برای ارایهٔ درست دین اسلام هموار شود و پیروان آن به نیکی دریابند اسلام دینی است که برای هر عصری کارآمد، تازه و نو است.
- عن الصادق علیهالسلام : ما وافق کتاب اللّه فخذوه وما خالف کتاب اللّه فدعوه. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۸۶٫
(۲۱۵)
(۲۱۶)