بلندای فقه شیعه | جلد ۶

 

بلندای فقه شیعه | جلد ۶


عیب‌های زن و شوهر


دوری از عیوب کلی، شرط عملی عرف ازدواج

س ۲۴۹ ـ این جانب با دختری ازدواج نمودم که دارای عیب‌های زیر است: کری گوش، مفهوم نبودن برخی از کلمات و نداشتن تلفظ صحیح، کوتاه بودن انگشتان شست دو پا، مو داشتن نوک پستان و خالی بودن پستان که شبیه به دو کیسهٔ خالی است و بلافاصله اعتراض نمودم ولی تاکنون نتیجه‌ای نگرفتم. حال، چه حقوقی به نامبرده تعلق می‌گیرد؟ این در صورتی است که کوچک‌ترین اشاره‌ای در مورد عیوب بالا نشده و در ابتدای ازدواج چیزی به من نگفتند و مرا فریب دادند؟

«گلپایگانی»: عیوبی که موجب فسخ عقد است در توضیح المسائل مرقوم است و اما عیوبی که در سؤال ذکر شده در صورتی موجب اختیار فسخ عقد است که در عقد شرط عدم عیب خاص یا مطلق عیب بشود یا زوجه به وصف سلامت از عیب، قبل از عقد در مقام گفت‌وگو معرفی و عقد مبنی بر آن واقع شده باشد. در این صورت‌ها مرد می‌تواند عقد را فسخ نماید و در غیر این صور می‌تواند او را طلاق بدهد و در صورت طلاق، اگر نزدیکی نشده باشد، زن بیش از نصف مهر طلب‌کار نیست.

* * *

(۱۳۳)

«نکونام»: ظاهر پرسش، حاکی از این است که سلامت از عیب و نقص به‌طور عرفی در عقد شرط بوده است؛ همان‌طور که طبق عرف عام و خاص در امر ازدواج، ظاهر گفت‌وگوهای دو طرف از فامیل دختر و پسر و چگونگی برخورد آن حاکی از شرط عملی هر دو طرف نسبت به نقص خاص نداشتن، سلامت عمومی و دوری از عیب‌های کلی است؛ مگر آن که چیزی به‌طور خاص ذکر شود.

پس با ظهور چنین عیوب و نواقصی، مرد خیارِ فسخ بدون تأخیر بی‌مورد را دارد که در صورت تأخیر بی‌مورد، بعد از علم به نواقص، خیار فسخ ندارد و تأخیر وی در حکم رضایت است و بعد از آن، طریق جدایی با طلاق تحقق می‌یابد؛ برخلاف طریق فسخ که نیازی به طلاق ندارد.


عنّین بودن مرد

س ۲۵۰ ـ دختری با مردی ازدواج کرده و چند ماه در منزل شوهر مانده و بعد معلوم شده که مرد عنین بوده و به دختر نگفته و در مدت چند ماه که دختر در خانهٔ وی بوده نتوانسته است دختر را تصرف کند، در این صورت دختر می‌تواند عقد را به هم بزند یا نیاز به طلاق دارد و در صورتی که عقد را فسخ کند، مهریهٔ وی به چه میزان است؟

«گلپایگانی»: در فرض سؤال، اگر عنن شوهر طوری است که نه قادر بر وطی آن دختر و نه قادر بر وطی غیر اوست و بعد از علم به عنن راضی به صبر و بقای با آن شوهر نبوده، جایز است مراجعه به حاکم شرع نماید و بعد از آن که یک سال حاکم برای شوهر وقت تعیین نمود، اگر در این یک سال عیب مرتفع نشد و قدرت بر وطی هیچ زن را پیدا نکرد، آن دختر حق دارد عقد را فسخ کند و نصف مهر را از شوهر بگیرد.

* * *

(۱۳۴)

«نکونام»: مشاهدهٔ عنین بودن مرد توسط زن در صورت ذکر نشدن آن در عقد یا آگاه نبودن مرد از نقص خویش در حین عقد، خود نقصی آشکار است و زن می‌تواند بدون تأخیر زاید، عقد را فسخ نماید؛ هرچند دیگر نمی‌تواند مهر بگیرد؛ زیرا مهر بعد از تحقق عقد، بر مرد مستقر می‌گردد؛ در حالی که در فرض مسأله، به دلیل نقص مرد، عقد تحقق نیافته است و در چنین فسخی برای زن، نیازی به مراجعه به حاکم شرع، صبر یک ساله و امتحان مرد با زن دیگر نیست که هیچ یک از این مراحل و موارد برای زن، شوهرساز نمی‌باشد و عقد را محقق نمی‌سازد، ولی اگر مرد قبل از عقد، چنین امری را ـ اگرچه به احتمال ـ عنوان نماید، فسخی برای زن نخواهد بود و تنها می‌تواند با رضایت شوهر طلاق بگیرد و طلاق نیز می‌باید از جانب مرد باشد.

البته، در صورت اختلاف و عدم پذیرش این نقص از سوی زوج، مرد می‌تواند با مراجعه به حاکم شرع، جهت اثبات صحت و سلامت خود، به هر گونهٔ ممکن ارایهٔ دلیل نماید.


مشاهدهٔ برص پس از عقد

س ۲۵۱ ـ زنی شوهر کرده و بعد از عقد و دخول معلوم شده که شوهر بیماری برص داشته است، آیا زن می‌تواند عقد را فسخ نماید یا نه؟

«گلپایگانی»: مرض برص در مرد از عیوبی نیست که مجوز فسخ عقد برای زن باشد ولکن احوط و اولی آن است که اگر زن بخواهد فسخ کند، مرد او را طلاق بدهد.

* * *

«نکونام»: اگر مرد پیش از عقد بیماری برص را عنوان ننماید و به طور عملی، ظاهر صحت و بی‌نقصی به خود گرفته باشد، زن بعد از مشاهدهٔ آن می‌تواند عقد را بدون تأخیر بی‌مورد، فسخ نماید و نیازی به طلاق نیست.

(۱۳۵)

س ۲۵۲ ـ گفته شده شوهر پس از پرداخت مهریه می‌تواند در صورت تدلیس و فریب به مدلس رجوع کند و معادل مهریه را از او بگیرد، مراد از مدلس چه کسی می‌باشد؟

«گلپایگانی»: هر کس تزویج به او استناد داده می‌شود که ولی شرعی یا عرفی باشد؛ مانند پدر زوجه و جد او و مادر و برادر بزرگ و عمو و دایی وی؛ یعنی کسانی که اجازهٔ ازدواج بستگی به رأی آن‌ها دارد و متصدی تزویج می‌شوند و در عرف و عادت در این باره به آن‌ها مراجعه می‌شود و نظیر این‌هاست علی الظاهر بعض اجانب که بین او و زوجه شدت ارتباط و علاقه هست؛ به‌طوری که اجازهٔ ازدواج بدون موافقت و رأی او صادر نمی‌شود و زوجه در امور مهمه به او رجوع می‌کند و در امور مربوطه به خودش به او اعتماد و رکون دارد، بلکه بعید نیست ملحق بشود به کسانی که ذکر شد شخصی که بین طرفین مراوده می‌کند و اسباب انس و الفت طرفین به یک‌دیگر را فراهم می‌سازد؛ به‌طوری که گول زدن به او نسبت داده شود.

* * *

«نکونام»: کسی تدلیس به او نسبت دارد که مقدمهٔ آشنایی زن و شوهر را فراهم کرده و از وجود عیب در آن‌ها آگاه بوده است.


مسدود بودن مجرای تناسلی زن

س ۲۵۳ ـ شخصی ازدواج نموده و تا بیست و پنج روز نتوانسته است عمل زناشویی را انجام دهد و بعد از آن معلوم شده زن معیوب است و به‌طور کلی مجرا و رحم ندارد و عادت نمی‌بیند و در نتیجه باردار نمی‌شود و بعد از جراحی، انجام هفتاد درصد عمل زناشویی ممکن می‌شود و شوهر او از مسأله آگاه بوده و می‌دانسته که می‌تواند فسخ نماید ولی فسخ نکرده، آیا با این عیب که ذکر شد

(۱۳۶)

می‌توانند به عنوان زن و شوهر با هم زندگی کنند یا نه؟

«گلپایگانی»: در فرض مسأله، اگر زن معقوده معلوم نیست که زن هست یا مرد و واقعا مردد بین زن و مرد است، نکاح او صحیح نیست و لازم است احتیاطا طلاق داده شود و دیگر شوهر اختیار نکند و اگر معلوم است که زن است، لکن مجری مسدود است، نگاه داشتن او مانعی ندارد و می‌توانند با هم زندگی کنند.

* * *

«نکونام»: مسدود بودن مهبل، دلیل بر خنثی بودن وی نیست و اگر این نقص قبل از عقد عنوان نشده باشد، مرد با مشاهدهٔ آن در بعد از عقد، می‌تواند آن را بدون تأخیر بی‌مورد فسخ نماید؛ امّا در مورد مسأله، چون مرد فسخ نکرده است، دیگر نمی‌تواند آن را فسخ نماید و برای ادامهٔ زندگی، عقد اشکالی ندارد و در صورت تصمیم به جدایی، نیاز به طلاق دارد.

س ۲۵۴ ـ شخصی با زنی ازدواج نموده ولی نتوانسته‌اند امر زناشویی را انجام دهند و مواقعه صورت نگرفته و به دکتر مراجعه کردند و معلوم شد که عیب با زن است و استخوانی در فرج زن وجود دارد که مانع از دخول است و پس از معاینه و عمل جراحی، تا حدودی انجام نزدیکی ممکن شد اما عادت نمی‌بیند و حامله نمی‌شود، حال در صورت فسخ یا طلاق، میزان مهریهٔ چه مقدار است؟

ج ـ در عیب مذکور، مرد اختیار فسخ عقد را دارد و اگر قبل از دخول فسخ کرد، مهر ندارد و اگر بعد از دخول ولو به قدر حشفه، چه در قبل و چه در دبر فسخ کرد، مهر دارد و اختیار فسخ فوری است که اگر عیب را فهمید و فسخ نکرد، خیار فسخ ساقط می‌شود. بلی، اگر از جهت جهل به خیار یا جهل به فوریت تأخیر شد، هر وقت مسأله را دانست باید فورا فسخ کند و اگر فسخ نکرد، خیار ساقط می‌شود و باید طلاق بدهد و اگر طلاق قبل از

(۱۳۷)

دخول باشد، نصف مهر را باید بدهد و اگر بعد از دخول باشد ولو به مقداری که قبلا ذکر شد قبلا یا دبرا، تمام مهر را باید بدهد.


مشاهدهٔ صرع پس از عقد

س ۲۵۵ ـ اگر با مردی ازدواج کند و پس از عقد معلوم شود که شوهر به بیماری صرع و حملهٔ شدید مبتلاست و حتی خود داماد پس از مراجعه به دکتر اعتراف نموده که پنج سال پیش نیز همین طور می‌شده، اکنون که در عقد هستند، آیا این عمل خیانت در عقد محسوب می‌شود یا نه و آیا این ازدواج فسخ می‌شود یا نه و زن حق مهریه دارد یا خیر؟

«گلپایگانی»: بیماری مذکور از عیوب مجوزهٔ فسخ نیست. بلی، اگر در عقد به‌نحوی مرد را توصیف به صحت کرده‌اند که مانند شرط در ضمن عقد باشد و عقد مبنی بر آن وصف واقع شده باشد و بعد کشف خلاف شود، زن اختیار فسخ عقد را دارد و اگر قبل از دخول فسخ کند، حقی به مهریه ندارد.

* * *

«نکونام»: اگر بعد از عقد روشن شود که زن یا مرد پیش از عقد به مرض صرع مبتلا بوده، ولی در عقد عنوان نکرده، از آن‌جا که نوع برخوردها در عرف ازدواج گویای شرط سلامت و دوری از این گونه نقص‌هاست، خیار فسخ بدونِ تاخیر بی‌مورد را دارد و لازم نیست که توصیف به صحت به‌طوری در عقد آشکار باشد که به شرط در ضمن عقد مانَد.

س ۲۵۶ ـ فرد لالی دختری را عقد نموده در حالی که دختر بینایی نداشته و به او چیزی نگفته‌اند و پس از تصرف معلوم شده که بینایی ندارد و مهریهٔ وی نیز

(۱۳۸)

بیست‌هزار تومان است، آیا در صورت فسخ، شوهر باید تمامی مهر را بدهد یا خیر و شوهر چه وظیفه‌ای دارد؟

ج ـ اگر شرعا ثابت شود که زن قبل از عقد نابینا بوده و مرد نمی‌دانسته حق فسخ دارد و این حق فسخ فوری است، پس اگر مرد علم به نابینا بودن زن پیدا کند و مسأله فسخ را بداند و فسخ نکند، حق فسخ ساقط می‌شود و اگر نمی‌دانسته که حق فسخ دارد یا جاهل به فوریت آن بوده، هر وقت فهمید می‌تواند فسخ کند والا حقش ساقط می‌شود و در خصوص مهریه، اگر فسخ قبل از دخول باشد، زوجه حق مهر ندارد و اگر بعد از دخول باشد، باید تمام مهر را بدهد و پس از پرداخت آن، رجوع به مدلس نموده و عوض آن را از او بگیرد و در نزاع موضوعی، مرافعهٔ شرعیه لازم است.


اعلان ننمودن صرع همراه توصیف سلامت قبل از عقد

س ۲۵۷ ـ دختری است که از بعد از هفده سالگی حالت اغما و غش به او عارض شده، و به خواستگار او نیز این عیب یادآوری شده و وی آن را مهم ندانسته و بالاخره او را به خانهٔ شوهرش بردند و بعد از دخول، دختر را آوردند و می‌گویند این عیب را دارد و از این رو حق مهر و جهیزیه ندارد، آیا این امر درست است؟

«گلپایگانی»: بیماری مذکور از عیوب مجوزهٔ فسخ نیست و اعلان آن نیز هنگام عقد واجب نیست و چنان‌چه دخول واقع شده، تمام مهر مستقر شده و واجب است زوج مهریه را بپردازد و اگر بخواهند جدا شوند، باید به طلاق جدا شوند. بلی، اگر زن را هنگام عقد توصیف به صحت نموده و عقد را مبنیا بر صحت واقع ساخته باشند، زوج می‌تواند عقد را فسخ کند ولی چون دخول واقع شده، باید تمام مهریه را به زوجه بپردازند ولی می‌تواند رجوع به مدلس نماید و جهیزیه نیز متعلق به زن می‌باشد، باید به او بدهند.

* * *

(۱۳۹)

«نکونام»: پاسخ این مسأله چندان با پرسش آن مناسب نیست؛ زیرا عیب قبل از عقد عنوان شده است و دیگر جای فسخ ندارد و تنها راه جدایی طلاق است که با فرض نزدیکی، مرد باید تمام مهر را بپردازد.

این جمله در پاسخ که «اعلان آن نیز هنگام عقد واجب نیست»، چندان روشن نیست و موردی ندارد؛ زیرا اگر عیب اعلان و عنوان نشود و توصیف به سلامت نیز بشود یا آن که ظواهر برخورد، حکایت عملی و قولی از سلامت داشته باشد، خیار فسخ را محقّق می‌سازد و اگر عیب و نقص عنوان نشود و توصیفی نیز به سلامت نشود و مرد در کاوش و تحقیق اهمال نماید، خیار فسخ ندارد و باید در صورت تصمیم به جدایی، وی را طلاق دهد و صورتی که طلاق بعد از نزدیکی واقع شود، باید مهریهٔ کامل را پرداخت نماید و در هر دو صورت ـ تحقق و عدم تحقق خیار فسخ ـ جهیزیهٔ زن ارتباطی به این مسایل ندارد و از آنِ زن است؛ مگر آن که مرد، مقداری از آن را به جهت رسم‌های ازدواج داده باشد که تنها می‌تواند همان مقدار را بردارد و در هر صورت، اعلان نقص کلی یا هر گونه اطلاعات لازم قبل از عقد، از جانب هر دو طرف بهترین دلیل بر حسن نیت آنان می‌باشد و پنهان‌کاری ـ خواه به عمد باشد یا به سبب خجالت یا به لحاظ اظهار تمایل بیش از حد یا به هر جهت دیگری ـ خود دلیلی گویا بر قصد خیانت یا نداشتن حسن نیت است.


اظهار نکردن عیب پسر قبل از عقد

س ۲۵۸ ـ کسی با دختری ازدواج نموده که به بیماری صرع شدید مبتلا بوده و تا هنگام عقد به دختر چیزی نگفته‌اند و آن را پس از تصرف دانسته است و در هر شبانه‌روز، سه مرتبه صرع به او حمله می‌آورد و معالجات زیادی نیز نموده‌اند و مؤثر واقع نشده و علاج پذیر نیست، حال حکم آن چیست؟

«گلپایگانی»: در فرض سؤال، اگر به این دختر گفته شده که این پسر سالم

(۱۴۰)

است و به عنوان سلامت حاضر به ازدواج شده، فعلا که معلوم شده تدلیس کرده‌اند، دختر حق فسخ دارد فورا و اگر تأخیر کند حق فسخ او ساقط می‌شود. بلی، اگر از راه ندانستن مسأله تأخیر انداخت، هر وقت فهمید می‌تواند فورا فسخ نماید و اگر تدلیسی در کار نبوده و دختر خودش به خیال سلامت حاضر به ازدواج شده، حق فسخ ندارد و باید پسر را راضی کند که او را در حال سلامت طلاق دهد.

* * *

«نکونام»: اگر در برخوردهای قبل از عقد، ظاهر سلامت به پسر داده باشند، خیار فسخ برای زن باقی است؛ چون تدلیس شده است؛ اما خیال سلامت از طرف دختر نسبت به پسر حکایت از صحت پسر و دوری او از نقص در عرف ازدواج دارد و دختر حق فسخ ندارد.

بر اساس آن‌چه گفته شد، اگر تظاهر عرفی به سلامت یا خیال سلامت از جانب دختر، ناشی از علامت خاصی ـ که امکان تظاهر در آن است ـ نباشد، حقّ خیار فسخی برای دختر نیست.


بیماری واگیردار شوهر، تمکین، نفقه و طلاق

س ۲۵۹ ـ زنی که شوهر وی مسلول است و یا بیماری مسری دیگری دارد و بداند بر اثر معاشرت به او سرایت می‌کند، آیا به عنوان یکی از عیوب مجوزهٔ فسخ می‌تواند عقد را فسخ کند یا نه و حق دارد به او تمکین نکند یا نه و زوج نیز با عدم تمکین زن می‌تواند به او نفقه ندهد یا نه و هم‌چنین در صورت نرسیدن نفقه به زن وی می‌تواند خود را طلاق گوید یا خیر؟

«گلپایگانی»: موکول به مراجعه به حاکم شرع است ولی اگر هم‌بستر شدن با شوهر معرض مرض باشد، بر او تمکین واجب نیست و وجوب نفقهٔ او هم در این مورد ساقط نمی‌شود.

* * *

(۱۴۱)

«نکونام»: با وجود بیماری واگیردار و عنوان نکردن آن قبل از عقد و حکایت قولی و عملی برخوردهای قبل از عقد از سلامت ـ همان‌طور که عرف ازدواج در جامعهٔ ما این نوع حکایت را داراست ـ خیار فسخ برای زن باقی است و با فسخ عقد، بحث تمکین، نفقه و طلاق پیش نمی‌آید، و اگر زن فسخ نکرد، عقد تحقّق یافته است و تمکین زن واجب می‌باشد؛ مگر آن که در معرض بیماری و ضرر جدی قرار گیرد که دیگر تمکین لازم نیست و تمکین نکردن وی در این صورت، نشوز نمی‌آورد و چنان‌چه در معرض ضرر جدی نباشد، ولی تمکین نکند، نفقهٔ زن بر مرد لازم نیست، و در هر صورت، طلاق با مرد است و در صورت راضی نبودن به طلاق، زن می‌تواند طلاق را با مراجعه به حاکم شرع دنبال نماید.


علم به عقیم بودن زن بعد از ازدواج

س ۲۶۰ ـ در مورد زن و شوهری که سه سال است با یک‌دیگر ازدواج نموده و فرزندی ندارند و با مراجعه به دکتر معلوم شده که زن عقیم است و به احتمال یک درصد با عمل جراحی امکان دارد صاحب فرزند شود، آیا شوهر می‌تواند عقد را به این علت فسخ نماید یا خیر و آیا عقیم بودن از جمله عیوبی است که موجب فسخ نکاح می‌شود یا نه و با این وصف، در مورد مهر چگونه عمل می‌شود؟

«گلپایگانی»: عقیم بودن از عیوب موجب خیار برای مرد نیست. بلی، اگر بخواهد، می‌تواند زن را طلاق دهد و اگر طلاق قبل از دخول باشد، باید نصف مهر را بپردازد و اگر بعد از دخول باشد، باید تمام مهر را اگر نپرداخته، بپردازد.

* * *

«نکونام»: به جهت آن که عقیم بودن زن به‌طور نوعی از نواقص و عیب‌های

(۱۴۲)

پنهانی است و زن نیز ابتدا از آن بی‌خبر است، بعد از عقد، با آگاهی از آن، حق فسخ نمی‌آورد و تنها می‌توان با طلاق، جدایی را محقق ساخت.

س ۲۶۱ ـ جوانی دختری علوی را به عقد خود در آورده و پیش از آوردن وی به خانه و عروسی به جبهه رفته و معلول شده و از کمر ساقط و از مردی افتاده، آیا در این صورت آن دختر می‌تواند عقد را فسخ نماید یا خیر و در صورت عدم فسخ آن دختر، آیا پدر و مادر وی حق دارند به او امر کنند و او را به فسخ مجبور نمایند چون خیر و صلاح اوست – البته برای شوهر اسباب پرستاری موجود است و از هر جهت متمکن است – یا این حق را ندارند و اطاعت دختر از پدر و مادر خویش در این صورت واجب است یا خیر و آیا بر شوهر جایز یا واجب است که برای اصلاح ذات البین همسر خود را طلاق دهد یا خیر؟

ج ـ از قضیهٔ شخصیه اطلاعی ندارم. به‌طور کلی اگر پیش از مواقعه در قبل یا دبر، مرد از تمکن مواقعه بیفتد، زن می‌تواند عقد را فورا فسخ نماید و اگر جاهل به حکم یا فوریت باشد و به مجرد علم به حکم فسخ ننماید، حق فسخ ساقط است؛ هرچند پدر زن امر به فسخ کرده باشد و اما حکم طلاق واضح است که به ید مرد است، هر وقت بخواهد می‌تواند زن را طلاق بدهد و نزاع موضوعی محتاج به مرافعهٔ شرعیه است.


پنهان کردن ابتلای زن به بیماری بی‌هوشی

س ۲۶۲ ـ زنی بیوه برای کسی عقد شده و چند روز بعد از اجرای صیغهٔ عقد حالت بیهوشی به آن زن دست داده و بعد از تحقیق زیاد عده‌ای از اهل آن محل شهادت داده‌اند که این زن در خانهٔ شوهر پیشین به این بیماری مبتلا بوده و به همین جهت طلاق داده شده و والدین وی جریان را مخفی کرده‌اند و بیماری وی قابل درمان نیست و نمی‌شود زن را در خانه تنها گذاشت چرا که ممکن است این

(۱۴۳)

بیماری هر آن به او پیشامد کند، آیا این عمل باعث خیار فسخ عقد می‌شود یا خیر؟

«گلپایگانی»: سکوت زن و متصدیان عقد از طرف او با علم به عیب و عدم سؤال زوج، تدلیسِ موجب خیار نیست. بلی اخفای عیب در صورتی که عقد به وصف فقدان عیب یا مبنی بر آن واقع شده باشد، تدلیس است ولی عدم ذکر عیب تدلیس نیست.

* * *

«نکونام»: پاسخ این مسأله چندان مناسب با پرسش آن نیست؛ زیرا متن مسأله گذشته از عدم ذکر عیب، حکایت از پنهان‌کاری و تظاهر عرفی به صحت در هنگام ازدواج می‌کند و این خود، تدلیس است و موجب خیار فسخ می‌باشد.


فسخ عقد نکاح

س ۲۶۳ ـ هرگاه مردی با زنی به شرط وجود بکارت ازدواج نماید و زن ثیبه باشد، آیا از مهر او چیزی کم می‌شود یا نه و نیز آیا عقد فسخ می‌گردد یا خیر؟

ج ـ در فرض سؤال که شرط بکارت نموده، اگر معلوم شود که قبل از عقد باکره نبوده، شوهر اختیار دارد عقد را فسخ کند و با فسخ عقد، اگر دخول نکرده، زن چیزی بابت مهر حق ندارد و اگر دخول نموده، باید مهر المسمی را به زن بدهد و در صورت عدم فسخ حق دارد به نسبت تفاوت مهر ثیبه بودن و باکره بودن چنین زنی از مهر المسمی کسر نماید.

س ۲۶۴ ـ مردی به عنوان داشتن شغل معین زنی را به عقد دایم خود درآورده و بعد معلوم شده که دارای شغل معین نبوده است، در این صورت آیا این مورد از

(۱۴۴)

موارد تدلیس محسوب می‌گردد یا خیر؟

«گلپایگانی»: در فرض مسأله، اثبات خیار برای زوجه به این نحو تدلیس مشکل است.

* * *

«نکونام»: در صورت گفته شده وی خیار تدلیس ندارد.

س ۲۶۵ ـ این‌جانب جوانی بیست و چهار ساله هستم و مدتی پیش با دختری ازدواج نمودم که گفته شد در پشت سر او به اندازهٔ یک سکهٔ پنج ریالی مو ندارد اما در واقع هیچ گونه مویی نداشته و سن دختر بیست و پنج سال گفته شده اما در حقیقت سی و پنج سال است، حال با شرایط گفته شده، آیا این موضوع تدلیس است یا خیر و آیا عقد درست است یا نه؟

ج ـ در فرض سؤال، اگر عدم نقص مو و زیادتر نبودن سن از بیست و پنج سال در عقد شرط شده باشد یا قبل از عقد به اوصاف مذکوره توصیف شده و عقد مبنیا بر آن اوصاف واقع شده و کشف خلاف شده، زوج حق فسخ دارد و چنان‌چه دخول کرده، مهریه را باید بپردازد و به مدلس رجوع کند و در نزاع موضوعی، مرافعهٔ شرعیه لازم است.

س ۲۶۶ ـ شخصی دیوانه شده و همسر او چون از آن اطلاع نداشته فسخ نکرده و پس از گذشتن مدتی متوجه می‌شود که می‌توانسته عقد را فسخ کند، آیا فسخ وی در این زمان نافذ است یا نه؟

ج ـ بلی، در صورت جهل به حکم جایز است بعد از علم به آن، عقد دایمی خود را فسخ نماید.

(۱۴۵)


ظاهر شدن غش زن با تدلیس در عقد

س ۲۶۷ ـ دختری را به ازدواج شخصی در آوردند و بعد از ازدواج معلوم شده که این دختر گاه نوعی حالت روانی و اختلال حواس (جنون) دارد، در صورتی که شوهر از این حالت هیچ گونه اطلاعی نداشته و پدر و مادر دختر با آگاهی از آن چیزی نگفته‌اند، آیا این امر تدلیس به شمار می‌رود و مهریهٔ آن دختر به عهدهٔ کیست و آیا بر هم زدن عقد نیازی به صیغهٔ طلاق دارد یا تنها فسخ آن کافی است؟

«گلپایگانی»: اگر محقق شود که مبتلا به جنون است ولو ادواری، نه غش و مانند آن، زوج می‌تواند عقد را فسخ نماید و این حق فسخ فوری است. پس اگر مرد علم به جنون زن پیدا کند و فورا فسخ نکند، حق فسخ از بین می‌رود و اگر بخواهد از زن جدا شود، باید طلاق بدهد و در صورتی که مرد نداند که حق فسخ دارد یا آن که فوریت آن را نداند، هر وقت فهمید باید فورا فسخ نماید و الا حقش ساقط می‌شود و در خصوص مهریه، اگر فسخ زوج قبل از دخول باشد، زوجه حق مهر ندارد و اگر بعد از دخول باشد، بایدمهر المسمی را به زوجه بدهد و اگر معلوم شود که پدر و مادر جنون دختر را می‌دانسته‌اند و او را مبنیا بر سلامت از جنون به زوج ارایه نموده‌اند، صدق تدلیس بعید نیست و در مورد تدلیس، زوج می‌تواند به مدلس رجوع و مهریه‌ای را که به زوجه داده استرداد نماید.

* * *

«نکونام»: اگر زنی تنها غَش داشته باشد و دیوانه ـ به صورت دایمی یا ادواری ـ نباشد و زن و فامیل وی از آن اطلاع داشته باشند و از مرد پنهان کنند و ظواهر قولی و عملی عرف ازدواج، حکایت از سلامت وی نماید و بعد از عقد، ابتلای وی به غش روشن شود، مرد حقّ خیار فسخ دارد و لازم نیست برای فسخ، زن دیوانه نیز باشد.

(۱۴۶)

س ۲۶۸ ـ زنی پس از شش یا هفت سال خانه‌داری، شوهر وی دیوانه شده و مدتی است او را بیرون کرده و شخص مذکور سرپرستی ندارد، در این صورت آیا زن می‌تواند طلاق خود را بگیرد یا نه؟

ج ـ اگر شوهر زن بعد از عقد دیوانه شود، زن می‌تواند عقد را فورا فسخ نماید و اگر جهل به این حکم داشته، هر وقت علم پیدا کرد فورا فسخ نماید و بعد از گذشتن عده، در صورتی که مدخول بها باشد می‌تواند به مرد دیگر شوهر کند و احتیاج به طلاق ندارد و در صورتی که مدخول بها نباشد، عده ندارد.

س ۲۶۹ ـ زنی دارای شوهر بوده و شوهر وی در اثر تصادف، اختلال حواس پیدا کرده و به همسر خود نمی‌رسد و زن بدون طلاق، شوهر دیگری اختیار کرده و از او فرزندی به دنیا آورده، در این صورت، تکلیف زن چیست؟ آیا وی به شوهر دوم حلال است و یا به شوهر اول و نیز تکلیف فرزند وی چه می‌شود؟

ج ـ در فرض مذکور، اگر مرد دیوانه شده و زن عقد را فسخ کرده باشد و پس از گذشتن عده، در صورتی که دخول واقع شده باشد ـ و الا عده ندارد ـ ازدواج کرده باشد، ازدواج او با مرد دوم صحیح است و فعلا هم زوجهٔ شوهر دوم است و اگر این مسأله را نمی‌دانسته که عقد را می‌تواند فسخ کند و بدون فسخ با مرد دیگر ازدواج کرده باشد، ازدواج او با مرد دوم باطل است و باید از او جدا شود و بعد هم نمی‌تواند با او ازدواج کند و فرزند در صورت عدم فسخ و شوهر کردن به مردم دوم با جهل به صحیح نبودن این ازدواج، شرعا به حکم حلال‌زاده است.

س ۲۷۰ ـ در شب اول معلوم شده که دختری که به همسری گرفته باکره نیست و وی مدعی است تاکنون با کسی معاشرت و نزدیکی نداشته، حال وظیفهٔ شوهر چیست؟

ج ـ بلی ممکن است به‌واسطهٔ پریدن از محلی بکارت زایل شود ولکن

(۱۴۷)

حکم عقد نکاح این است که اگر به شرط بکارت عقد نموده باشد و ثابت شود قبل از عقد ثیبه بوده، زوج حق دارد عقد را فسخ کند؛ لکن اگر بعد از عقد بکارت زایل شده باشد، حق فسخ ندارد.

س ۲۷۱ ـ شخصی زنی را به شرط بکارت عقد نموده و مبلغ هفتاد و یک‌هزار تومان را مهریهٔ وی قرار داده و مبلغ بیست و یک‌هزار تومان شیربها و مخارج دیگر نیز در بین بوده و بعد از عقد معلوم شده که دختر باکره نبوده، در این صورت، آیا عقد صحیح است یا خیر و بر فرض صحیح بودن، آیا زن می‌تواند مهریه و شیربها را بگیرد یا نه؟

ج ـ در صورت مفروضه که عقد مشروط به بکارت زوجه بوده، زوج حق فسخ عقد را دارد و چنان‌چه فسخ قبل از دخول بوده، زوجه حق مهر ندارد و هم‌چنین اگر تدلیس از قبل زوجه بوده، و اگر تدلیس از غیر زوجه بوده و فسخ بعد از دخول باشد، باید تمام مهر را به زوجه بدهد و به مدلس رجوع کند. توضیحا این که زوج می‌تواند فسخ نکند و در صورتی که فسخ نکرد، اگر با وجود شرط بکارت باکره نبوده، می‌تواند تفاوت مهر المثل ثیبه و باکره را از مهر المسمی کسر نماید.

س ۲۷۲ ـ برخی از مؤمنان خیراندیش برای شخصی که بیماری روانی دارد زنی عقد کردند و بعد روز به‌روز حال او بدتر شده؛ به‌طوری که آرام و قرار ندارد و موجب زحمت دیگران و خانوادهٔ خود می‌باشد، آیا برای همسر او حق فسخ هست یا نه و اگر نیاز به طلاق باشد، در موضوع طلاق او چه تکلیفی داریم؛ چون دادگاه نیز اجازهٔ طلاق او را صادر می‌نماید؟

ج ـ اگر بیماری روانی او به‌نحوی نبوده که به حد جنون رسیده باشد و خودش ازدواج کرده، وقتی به حد جنون برسد زن می‌تواند عقد را فسخ

(۱۴۸)

نماید و اگر جاهل به حکم بوده، فعلا که علم پیدا کرده فسخ نماید و اگر مجنون بوده و ولی شرعی عقد کرده و زن نمی‌دانسته، در این صورت هم می‌تواند فسخ نماید و اگر زن هم می‌دانسته ولی شرعی او در صورت ضرورت و مصلحت مجنون می‌تواند او را طلاق دهد و اگر مجنون بوده و عقد بدون اذن ولی شرعی بوده، اصل عقد باطل است و محتاج به طلاق نیست و باید عده نگه دارد و پس از انقضای عده می‌تواند شوهر کند و اگر نزاع موضوعی در بین است، مرافعهٔ شرعیه لازم است.


مقدار جنون مرد یا زن

س ۲۷۳ ـ زنی شخصی را به شوهری گرفته که سالم و بی‌عیب و معمولی بوده و بعد به اختلال حواس و جنون اطباقی گرفتار گردیده و موجب آزار و اذیت همسر خود شده و نفقهٔ زن را نه خود و نه پدر وی نمی‌پردازند و او را طلاق نیز نمی‌دهند، چون جنون شخص نامبرده بعد از بلوغ واقع شده، طبق ولایت حاکم شرع اجازه می‌فرمایید زن را طلاق دهیم یا نه؟

«گلپایگانی»: در فرض سؤال، اگر جنون او طوری باشد که اوقات نماز را تشخیص ندهد، زوجه اختیار فسخ دارد و حاجت به طلاق ندارد و البته این اختیار فسخ فوری است که اگر با علم به جنون، فسخ را تأخیر انداخت، خیار فسخ ساقط می‌شود. بلی، اگر از راه جهل به مسأله فسخ نکرده، هر وقت علم به خیار پیدا کرد می‌تواند فورا فسخ نماید و اگر جنون زوج قبل از عقد و حین عقد هم باشد، زوجه حق فسخ دارد و می‌تواند بدون طلاق از زوج جدا شود.

* * *

«نکونام»: جنون لازم نیست به گونه‌ای باشد که اوقات نماز را تشخیص ندهد، بلکه اگر کم‌تر از این نیز باشد، حکم دیوانگی و جنون را دارد.

(۱۴۹)

س ۲۷۴ ـ مردی در ازدواج با دختری تدلیس نموده و برای نمونه، افغانی و بدون شناسنامه بوده و خود را ایرانی و دارای شناسنامهٔ ایرانی معرفی کرده و اگر دختر از آن آگاه شده بود، به ازدواج راضی نمی‌شد، آیا برای دختر به خاطر ندانستن موضوع، اختیار فسخ عقد هست یا نه؟

ج ـ در صورتی که در عقد ازدواج شرط ایرانی بودن زوج شده باشد یا به‌نحوی توصیف نموده که عقد مبنی بر آن وصف واقع شده که به منزلهٔ شرط ضمنی بوده و بعد تخلف وصف ظاهر و واضح شده، زن اختیار فسخ عقد را دارد و چنان‌چه قبل از دخول فسخ کند، حق مهر ندارد و اگر بعد از دخول فسخ کند، حق مهر دارد و در نزاع موضوعی، مرافعهٔ شرعیه لازم است.

س ۲۷۵ ـ اگر مردی با دختری ازدواج کند و دختر عیب داشته باشد؛ به‌طوری که دکتر اجازهٔ ازدواج به دختر را نداده و دختر بدون نظریهٔ دکتر ازدواج کرده و باردار شده و مرد متوجه عیب زن شده و خانوادهٔ دختر به مرد نگفته‌اند که دختر عیب دارد، بعد از اطلاع از این مطلب مرد با زن هم‌بستر نشده و حال اگر مرد بخواهد زن را طلاق دهد، وظیفهٔ شرعی او چیست و مخارجی که در جریان ازدواج از جهیزیه و غیره متحمل شده به عهدهٔ چه کسی است؟

ج ـ در فرض سؤال که دخول واقع شده، زوج باید تمام مهر را بپردازد ولی چنان‌چه عقد مبنیا بر سلامت دختر از آن عیب واقع شده، زوج می‌تواند عقد را فسخ کند و احتیاج به طلاق ندارد ولی این حق فوری است و اگر فورا فسخ نکند، حق ساقط می‌شود لکن اگر جاهل به حق یا فوریت آن بوده، بعد از دانستن می‌تواند فورا فسخ نماید و نیز شوهر حق دارد در خصوص مهریه‌ای که پرداخته، به مدلس رجوع کند و مهریه را از او بگیرد

(۱۵۰)

و مخارجی که در جریان عروسی زوج متحمل شده، کسی ضامن آن نیست و جهیزیهٔ عروس مربوط به عروس است.


طلاق، رافع عقد لازم و فسخ، نافی عقد متزلزل

س ۲۷۶ ـ در مواردی که شوهر یا زن حق فسخ عقد را دارند، آیا فسخ، طلاق به شمار می‌رود یا خیر؟

«گلپایگانی»: در مورد فسخ، به طلاق احتیاجی نیست ولی فسخ طلاق محسوب نمی‌شود؛ به‌طوری که همهٔ احکام طلاق را داشته باشد؛ مثلا حکم طلاق سوم را ندارد که پس از آن احتیاج به محلل باشد و در موقع فسخ نمودن لازم نیست از حیض و نفاس پاک باشد و نیز حضور عدلین لازم نیست.

* * *

«نکونام»: فسخ با طلاق «تفاوت ماهوی» دارد؛ زیرا طلاق، بعد از تحقق لزوم عقد موضوعیت می‌یابد و عقد لازم را مرتفع می‌سازد؛ در حالی که فسخ، عقد متزلزل را ـ که لزوم و قطعیتی ندارد ـ نفی می‌کند؛ پس هر یک از این دو عنوان، احکام خاص خود را دارد.


نیاز نداشتن مراجعه به حاکم شرع با عنین بودن مرد

س ۲۷۷ ـ در مواردی که فسخ عقد برای شوهر یا همسر جایز است، آیا اجازهٔ حاکم شرع لازم است یا خیر؟

«گلپایگانی»: در مورد سؤال، اجازه لازم نیست. بلی، در موردی که عنین بودن مرد ثابت شود، مراجعه به حاکم شرع لازم است تا برای صبر کردن زن مدتی قرار دهد و بعد از رجوع به حاکم و قرار دادن مدت، هر وقت مدت

(۱۵۱)

تمام شد و در تمام مدت مذکوره مرد قادر بر نزدیکی با زن نبود، زن می‌تواند بدون مراجعه به حاکم شرع عقد را فسخ نماید.

* * *

«نکونام»: اگر عنین بودن مرد برای زن قطعی باشد، خیار فسخ برای وی ثابت است و نیازی به مراجعه به حاکم شرع نیست، ولی اگر مرد این نقص را انکار نماید، این مرد است که باید به حاکم شرع مراجعه کند و عدم نقص خود را اثبات کند و با اثبات نداشتن نقص، خیار فسخ زن باطل می‌شود و در صورت اثبات نشدن آن یا اثبات عنین بودن وی، امر تازه‌ای پیش نیامده است و حق فسخ پیشین تحقّق می‌یابد.

س ۲۷۸ ـ عیوبی که به سبب آن می‌شود عقد نکاح را فسخ نمود، به چه چیزی ثابت می‌شود؟

ج ـ ثابت می‌شود به اقرار صاحب عیب یا شهادت دادن دو مرد عادل به اقرار او و نیز شهادت دو مرد عادل به عیب.

س ۲۷۹ ـ عیوب باطنی زن چگونه ثابت می‌شود؟

ج ـ ثابت می‌شود به شهادت دادن چهار زن عادله.

س ۲۸۰ ـ هرگاه عنین بودن شوهر ثابت شود، همسر تا چه مدتی باید صبر کند تا بتواند از همسر جدا شود؟

«گلپایگانی»: باید پس از مراجعه به حاکم شرع یک سال تمام صبر کند. پس اگر در مدت مذکوره زوج توانایی نزدیکی با او یا زن دیگر را پیدا کرد، زوجه حق فسخ ندارد و الا می‌تواند فسخ نماید و چنان‌چه داشتن حق فسخ و فوریت آن را بداند و فورا فسخ نکند، حق فسخ او ساقط می‌شود و

(۱۵۲)

نیز اگر راضی بشود که با زوج مذکور زندگی کند، پس از آن دیگر حق فسخ ندارد.

* * *

«نکونام»: البته این حکم در صورتی است که مرد عنین بودن خود را انکار نماید و چنانچه آن را انکار ننماید، زن می‌تواند بی‌درنگ و بدون مراجعه به حاکم شرع، عقد ازدواج را فسخ نماید.


فرق میان عیوب و نواقص عمومی با عیوب فسخ‌آور

س ۲۸۱ ـ آیا جذام و برص در مرد موجب حق فسخ برای زن هست یا خیر؟

«گلپایگانی»: عیوب مذکوره مجوز فسخ نیست.

* * *

«نکونام»: در صورتی که برخورد مرد و فامیل وی قبل از عقد، همراه با تظاهر به صحت و سلامت مرد از نقص بیماری‌های جذام، برص یا هر عیب دیگری باشد، زن حق فسخ دارد.

فرق میان این گونه عیوب و نواقص عمومی با عیوبی که فسخ‌آور است و به‌طور خاص در شرع آمده است این می‌باشد که عیوب خاص؛ خواه با شرط یا بدون شرط صحت و سلامت در عقد و خواه با تظاهر یا بدون تظاهر عرفی قبل از عقد به سلامت باشد، فسخ‌آور است، ولی عیوب و نواقص عمومی، مانند: جذام، برص و غش در صورت بروز، اگر در عقد، شرط صحت و سلامت به‌طور قولی و عملی شده باشد یا تظاهری عرفی قبل از عقد به سلامت باشد، فسخ‌آور است؛ اما اگر چنین شرط یا تظاهری نباشد، حق فسخ ندارد.

پس فسخ در عیوب و نواقص عمومی، مشروط و مقید است، ولی در عیوب خاص، منصوص و مطلق می‌باشد.

(۱۵۳)


شوهر مفقود الاثر

س ۲۸۲ ـ شخصی مدت هفت سال از وطن خود مهاجرت کرد و هیچ خبری از او نبود و همسر او به خیال این که شوهر وی دیگر زنده نیست شوهر کرد و دارای چهار بچه شد و در حال حاضر شوهر اول وی آمده، تکلیف آن زن نسبت به شوهر اول و دوم و حکم بچه‌های او چیست؟

ج ـ در فرض سؤال، این زن بر شوهر دوم حرام ابدی است و باید از هم‌دیگر بدون طلاق جدا شوند و واجب است عدهٔ وطی به شبهه نگه دارد و بچه‌های آن‌ها چون ولد شبهه بوده‌اند، در حکم حلال‌زاده‌اند و زن به شوهر اول بر می‌گردد و اگر شوهر اول او را طلاق بدهد، چون بر شوهر دوم حرام ابدی است می‌تواند بعد از انقضای عدهٔ طلاق به شخص دیگری شوهر نماید. والله العالم.

س ۲۸۳ ـ دختری در کودکی پدر خود را از دست داده و ثیبه بوده و اکنون سرپرستی ندارد که نفقه و مسکن او را تأمین نماید و مدت دوازده سال است که شوهر او مفقود الاثر است و از طریق مطبوعات و رادیو و تلویزیون نیز اعلام شده و متأسفانه خبری از او نشده، اکنون درمانده گردیده، تکلیف وی چیست؟

«گلپایگانی»: از خصوص مورد سؤال اطلاع ندارم. به‌طور کلی اگر دختر یقین داشته باشد که شوهرش فوت کرده، می‌تواند عدهٔ وفات نگه دارد و پس از گذشتن عدهٔ وفات به دیگری شوهر کند و اگر یقین به فوت شوهر ندارد، مأذون است از این تاریخ تا مدت چهار سال از شوهر تفحص نماید و چنان‌چه بعد از چهار سال از او خبری به دست نیامد، با مراجعه به حاکم شرع احتیاطا طلاق داده می‌شود و بعد از منقضی شدن عدهٔ وفات می‌تواند شوهر کند. والله العالم.

* * *

«نکونام»: حاکم شرع پس از چهار سال باید وی را طلاق دهد.

(۱۵۴)

س ۲۸۴ ـ زنی که شوهر وی مفقود الاثر بوده و شوهر نموده و پس از مدتی شوهر اول وی باز آمده و بنابراین، عقد دوم باطل و برای شوهر حرام مؤبد شده، در این صورت آیا حق مهریه از شوهر دوم را دارد یا نه و بر فرض استحقاق، آیا خود زن مهریه را مالک می‌شود یا شوهر اول او و هم‌چنین فرزندانی که از شوهر اول دارد، آیا حلال زاده‌اند و ارث می‌برند و یا ولد شبهه است و ولد شبهه چه حکمی دارد؟

ج ـ زن مستحق مهر المثل است و در تفاوت بین آن و مهر المسمی مصالحه نمایند و اولاد شبهه حکم اولاد حلال را دارند در بردن ارث و غیره. بلی، اگر مجوز شرعی در عقد نداشته، حکم زنا را دارد و استحقاق مهر ندارد؛ یعنی اگر با علم به شوهر داشتن و علم به حرمت شوهر کردن، شوهر کرده، حکم زنا را دارد.


مفقودالاثر شدن مرد بعد از عقد

س ۲۸۵ ـ این‌جانب پنج سال پیش به عقد پسر عموی خود به طور غیر رسمی و با اذن پدرم در آمدم و هنوز عروسی نکرده بودیم که نامبرده مفقود شد و تا به حال که مدت سه سال است با آن که بارها با رسانه‌های عمومی از او آگهی داده‌ایم اما اثری از او به دست نیامده و در این مدت پدرم هزینه‌های مرا عهده‌دار بوده، اکنون وظیفهٔ من چیست؟

«گلپایگانی»: در صورت مفروضه که پدر متکفل مخارج شماست لازم است صبر کنید و اگر کسی نبود که مخارج شما را بدهد مأذونید که از آن تاریخ تا مدت چهار سال تفحص کنید، اگر خبری از او به دست نیامد، احتیاطا به‌وسیلهٔ حاکم شرع طلاق بگیرید و بعد از گذشتن عدهٔ وفات می‌توانید به غیر شوهر کنید. والله العالم.

* * *

(۱۵۵)

«نکونام»: بعد از آن که مرد مفقود الاثر شد، زن باید چهار سال صبر کند؛ خواه مشکل هزینهٔ زندگی داشته باشد یا نداشته باشد و صبر بیش از این مدت نیز لازم نیست؛ هرچند بتواند هزینهٔ خود را فراهم کند. هم‌چنین لازم نیست به حاکم شرع مراجعه کند تا طلاق بگیرد و تنها با نگه داشتن عدهٔ وفات بعد از چهار سال صبر کردن، می‌تواند شوهر کند.

س ۲۸۶ ـ زنی که شوهر وی مفقود شده و به حاکم شرع رجوع نموده و حاکم شرع بررسی و تفحص کامل نموده و پس از تفحص به‌طوری که ناامید از زنده بودن او هستند حاکم شرع زن را طلاق داده و آن زن پس از انقضای عده، شوهر کرده و پس از مدتی شوهر اولی پیدا شده، تکلیف این زن چیست و کدام یک شوهر او شناخته می‌شوند؟

ج ـ در صورتی که به مجتهد جامع الشرائط رجوع کرده و حاکم شرع تفحص لازم نموده و بعد طلاق داده و بعد از تمام شدن عده، شوهر کرده باشد، عقد شوهر دوم صحیح است و شوهر مفقود حقی به آن زن ندارد.

س ۲۸۷ ـ شوهر زنی مفقود گردیده و وی بعد از گذشت چند سال با احراز این که اگر دوباره صبر نماید تا از شوهر وی جست‌وجو شود برای زن سختی و حرج است، آیا می‌توان او را طلاق داد یا خیر؟

ج ـ به‌نظر حقیر، رفع امر به حاکم شرع و گذشتن چهار سال موضوعیت دارد. بلی، اگر یقین داشته باشد که فحص مؤثر نیست، فحص ساقط می‌شود، ولی باید چهار سال صبر کند.

س ۲۸۸ ـ زنی در حدود بیست و هفت سال قبل شوهر وی غایب و مفقود بوده و با قطع و یقین به فوت شوهر با دیگری(زید) ازدواج کرده و پس از گذشتن مدتی

(۱۵۶)

از ازدواج با مرد دوم، شوهر اول وی پیدا شده و پس از اطلاع از این که زن وی شوهر کرده، وی را طلاق داده، آیا پس از انقضای عدهٔ شرعی این زن می‌تواند دوباره با شوهر دوم ازدواج نماید یا خیر؟

«گلپایگانی»: در فرض مذکور، اگر دخول واقع شده، زن بر زید حرام مؤبد است.

* * *

«نکونام»: چون زن در این رابطه به حاکم شرع مراجعه ننموده است و حکم حاکم شرع را ندارد، زن بر شوهر دوم حرام ابدی می‌گردد.

س ۲۸۹ ـ مردی به مسافرت رفته و همسر وی از آمدن او ناامید می‌شود و به حاکم شرع مراجعه می‌کند، آن زن به دستور حاکم شرع به کسی صیغه می‌شود و آن مرد یک شب پهلوی آن زن می‌خوابد و شب دوم شوهر از مسافرت بر می‌گردد و از زن می‌پرسد آیا در این مدت با کسی ازدواج کرده‌ای و می‌گوید نه و شوهر با او نزدیکی می‌کند و صبح معلوم می‌شود که با فرد دیگری نیز ازدواج کرده و زن باردار است و هر دو شوهر او را ترک کرده‌اند، حال، بچه مال کیست و چه کسی باید هزینهٔ زن را بدهد؟

ج ـ در صورتی که زوجه امر را به حاکم شرع؛ یعنی مجتهد جامع الشرایط ارجاع کرده باشد و به امر او چهار سال تفحص از چهار طرف شده باشد و بعد از تفحص، حاکم شرع او را طلاق داده باشد و بعد از عدهٔ وفات شوهر کرده باشد، عقد دوم صحیح است و اولاد به شوهر دوم ملحق می‌شود و الا عقد دوم باطل و اولاد به شوهر اول ملحق می‌شود.

س ۲۹۰ ـ زنی است شوهر وی شانزده ماه پیش در تظاهرات انقلاب شرکت کرده و دیگر به خانه برنگشته و زن می‌گوید یقین دارم کشته شده، آیا به یقین زن اکتفا

(۱۵۷)

می‌شود و می‌تواند شوهر دیگری اختیار کند یا نه؟

ج ـ در فرض مسأله که زن یقین به موت شوهر خود دارد به موجب یقین خود می‌تواند بعد از نگه داشتن عدهٔ وفات، شوهر کند و اگر نسبت به فوت شوهر مشکوک باشد، باید به حاکم شرع رجوع و به اذن او مدت چهار سال از شوهر خود تفحص و بعد از چهار سال حاکم او را طلاق بدهد و عدهٔ وفات نگه دارد و پس از گذشتن عده می‌تواند به دیگری شوهر کند.

س ۲۹۱ ـ از جمله عیوبی که می‌توان عقد نکاح را با آن فسخ نمود این است که زن بفهمد بیضه‌های شوهرش را پیش از عقد کشیده یا کوبیده‌اند، حال، چنان‌چه زن بعد از عقد بفهمد که زوج او دارای بیضه نمی‌باشد، آیا در این مورد نیز وی اختیار فسخ دارد یا خیر؟

ج ـ بلی، در این مورد نیز زوجه اختیار فسخ دارد.

(۱۵۸)


اسباب تحریم

س ۲۹۲ ـ کسی دختری را به عقد متعه در می‌آورد و در حین متعه با مادر او زنا می‌کند و سپس در یک جلسه مدت او را می‌بخشد و او را به عقد دایم خود درمی‌آورد و اکنون دارای شش فرزند است، آیا وظیفهٔ مرد نسبت به زن و وظیفهٔ زن نسبت به فرزندان و وظیفهٔ فرزندان نسبت به ارث چه می‌باشد؟

«گلپایگانی»: بنا بر احتیاط واجب، مرد باید این زن را طلاق بدهد و مهر المسمی را باید بپردازد و اگر مهر المسمی کم‌تر از مهر المثل است، مهر المثل بدهد و یا مصالحه بنماید و زن نیز باید از این مرد فورا جدا شود و تا آخر با این مرد ازدواج نکند و اولادی که در این مدت پیدا کرده‌اند، چون جاهل به حکم بوده‌اند، ملحق به هر دو است و در احکام شرعیه با اولادی که از ازدواج صحیح متولد شده، هیچ تفاوتی ندارند و از پدر و مادر ارث می‌برند.

* * *

«نکونام»: مرد باید زن را طلاق دهد و مهر مسمای وی را در صورتی که کم‌تر از مهر المثل نباشد، بپردازد و فرزندان آنان نیز به هر دو ملحق است و از هم ارث می‌برند.

(۱۵۹)

س ۲۹۳ ـ اگر کسی با عروس خود زنا کند، چه باید کرد؟ آیا عروس برای شوهر حرام می‌شود یا نه؟

ج ـ در فرض مسأله، اگر بعد از عقد و دخول پسر، پدر با عروس زنا کند، زن پسر بر پسر حرام نمی‌شود و زانی باید توبه کند و اگر حاکم شرع مبسوط الید بود، حکم و حد این کار شنیع قتل است. یاللاسف که فعلا اجرای حدود تعطیل است(۱).

س ۲۹۴ ـ اگر زنی با مردی زنای محصنه کند و بعد از مدتی از شوهر خود طلاق بگیرد و با همان مرد در عده ازدواج نماید در حالی که می‌داند به او حرام مؤبد است و سپس با مردی دیگر زنا می‌نماید و از شوهر دوم که علم به حرمت ابدی بر او دارد طلاق می‌گیرد، در این صورت، آیا می‌تواند با مرد سوم ازدواج کند یا این که مانند دومی حرام مؤبد است؟

ج ـ در فرض سؤال، چون عقد دوم باطل بوده، ازدواج با شخص سومی بعد از عدهٔ طلاق اولی و بعد از عدهٔ وطی شبهه در صورت جهل زن و مرد دومی، مانعی ندارد ولی اگر زنای با مرد سوم در ایام عدهٔ طلاق شوهر اول واقع شده باشد، ازدواجش با مرد سوم هم حرام ابدی است.

س ۲۹۵ ـ مادر و دختری در یک زمان با یک مرد از راه زنا باردار می‌گردند و مرد زناکار نیز اقرار دارد که جنین مادر و دختر هر دو از وی می‌باشد، در این صورت آیا ممکن است وی با یکی از آنان ازدواج کند یا نه، و در صورت امکان با کدام یک از آنان می‌تواند ازدواج کند؟

ج ـ در فرض سؤال، هر دو بر زانی حرام ابدی هستند و ازدواج با آن‌ها جایز نیست.

۱- این اعتراض بر حکومت طاغوت می‌باشد.

(۱۶۰)

س ۲۹۶ ـ زنی ارمنی با داشتن همسر با مسلمانی زنا می‌کند و بعد به‌طوری که شخص مسلمان مدعی است آن زن با اصرار از شوهر طلاق می‌گیرد وبرای‌این‌که به عقد فرد مسلمان در آید، مسلمان شده، آیا مسلمان با زن مسیحی که در نکاح مرد مسیحی بوده و با او عمل جنسی انجام داده می‌تواند ازدواج کند یا خیر؟

ج ـ زنا با زن شوهردار موجب حرمت ابدی است؛ اگرچه زن کافره باشد.

س ۲۹۷ ـ لو زنی رجل بامرأة هل یجوز لابنه أن یتزوّج مع بنت بنتها أم لا؟ وهل یفرق بین ذات البعل وغیرها؟

اگر مردی با زنی زنا نماید آیا برای پسر آن مرد جایز است با دختر دختر آن زن ازدواج نماید یا نه؟ و آیا میان زنی که شوهر دارد با زنی که شوهر ندارد در این حکم تفاوتی است؟

ج ـ نعم یجوز، ولا فرق فی هذا الحکم بین الزنا بذات البعل وغیرها.

ـ بلی جایز است و در این حکم میان زنا با زن شوهردار و غیر او تفاوتی نیست.

س ۲۹۸ ـ در رساله است انسان نمی‌تواند با دو خواهر به صورت هم‌زمان ازدواج کند، آیا این حکم مخصوص دو خواهر نسبی است یا در دو خواهر رضاعی یا مختلف نیز جاری است؟

ج ـ جمع بین رضاعیتین و مختلفتین هم حرام است و با نسبی فرق ندارد.

س ۲۹۹ ـ جمع بین دو خواهر در ازدواج در صورتی که هر دو یا یکی از آنان فرزند زنا باشد چگونه است؟

ج ـ جمع بین دو خواهر در ازدواج حرام است؛ اگرچه هر دو یا یکی از آن‌ها ولد زنا باشد.

(۱۶۱)

س ۳۰۰ ـ مردی با زنی زنا نموده و به‌واسطهٔ جهل به مسأله بعد از مدتی دختر همین زن را عقد کرده و چند فرزند از او متولد شده و حال به مسأله متوجه شده، حال تکلیف وی چیست؟

ج ـ در فرض سؤال، دختر آن زن بر زانی حرام ابدی است و عقد وی باطل است و واجب است از یک‌دیگر جدا شوند ولکن چون جاهل به حکم بوده‌اند، اولاد آن‌ها در حکم حلال‌زاده است.

س ۳۰۱ ـ زنی در عدهٔ وفات زنا داده، آیا زانی می‌تواند با او ازدواج کند یا نه؟

ج ـ زنا در عدهٔ رجعیه موجب حرمت ابدی است و در عدهٔ وفات موجب حرمت نیست و زانی می‌تواند بعد از انقضای عده با او ازدواج نماید.

س ۳۰۲ ـ مردی زن بیوه‌ای را که دارای یک پسر و آن پسر هم دارای زن است عقد کرده، اگر زن بیوه فوت کند، آیا مرد که شوهر زن بیوه است می‌تواند با عروس زن بیوه ازدواج کند یا خیر؟

ج ـ ازدواج شخص با زنی که عروس زوجه‌اش بوده و عروس خودش نیست بعد از عده نسبت به شوهر قبل مانعی ندارد.

س ۳۰۳ ـ اگر مادر به مردی زنا داده باشد آیا برای آن مرد جایز است که دختر وی را صیغه نماید یا خیر؟

ج ـ دختر زن زانیه بر مرد زانی حرام ابدی است.

(۱۶۲)

س ۳۰۴ ـ اگر با دختری عمل لواط انجام بگیرد، آیا لواط کننده می‌تواند خواهر او را به ازدواج خود در آورد یا نه؟

ج ـ ازدواج با خواهر او مانعی ندارد و آن حکم که معروف است مخصوص به خواهر پسر ملوط است.

س ۳۰۵ ـ همسر مردی فوت شده و از او چند دختر دارد و آن‌ها را شوهر داده است و مرد مذکور دوباره با زن دیگر ازدواج نموده، آیا همسر دوم او که زن پدر دختر است به شوهران دخترها محرم است یا نه؟

ج ـ زن پدر زوجه بر زوج محرم نیست.

س ۳۰۶ ـ آیا پسر می‌تواند زنی که به او دخول ننموده را به عقد خود در آورد یا نه؟

ج ـ ازدواج با زن پدر؛ چه مدخول بها باشد و چه غیر مدخول بها، حرام و باطل است.

س ۳۰۷ ـ شخصی دختری را به مدت یک سال متعه کرده و پس از یک سال او را به عقد دایم درآورده و با مادر همسر خود نزدیکی نموده ولی نمی‌داند آیا نزدیکی با او در ایام متعه بوده و یا در ایام عقد دایم، آیا این زن در حال حاضر می‌تواند همسر وی باشد یا باید از او جدا شود و حکم فرزندانی که از او متولد شده چیست؟

ج ـ در فرض سؤال، اگر شک دارد که پیش از عقد دایم با مادر زن نزدیکی کرده یا بعد از آن عقد محکوم به صحت است و در این فرض، فرزندان او حلال زاده هستند.

(۱۶۳)

س ۳۰۸ ـ هل اللواط مع المیت کالحی فی نشر الحرمة فی النساء المعلومات أعنی أمّ الموطوء وبنته وأخته علی اللاطی أم لا؟ وهل الرضاع فی ذلک کالنسب أو مخصوص بالنسب؟ وهل یوجب الغسل ویکفی عن الوضوء؟ وهل فی وطی البهیمة غسل؟ وهل یکفی عن الوضوء أم لا؟

ـ آیا لواط با مرده همانند لواط با فرد زنده سبب ایجاد حرمت دایمی در ازدواج با زنانی معین؛ مانند مادر، دختر و خواهر او می‌شود یا نه؟ و آیا رضاع نیز همین حکم را دارد یا این حکم ویژهٔ خویشاوندان نسبی است؟ و آیا واجب است غسل انجام شود یا تنها گزاردن وضو کافی است؟ و آیا نزدیکی با حیوانات نیز غسل را لازم دارد و آیا آن غسل نیز از انجام وضو کفایت می‌کند یا خیر؟

ج ـ نعم، اللواط مع المیت کالحی فی وجوب الغسل وکفایته عن الوضوء فی ما یشترط الطهارة فیه، وفی نشر الحرمة لایترک الاحتیاط بعدم تزویجهنّ؛ سواء فی النسب والرضاع کالحی، ولکنّ الأحوط فی وطی البهیمة هو الغسل والوضوء فیما یشترط فیه الطهارة.

ـ بله، لواط با مرده مانند لواط با مرد زنده است و سبب وجوب غسل می‌گردد و با آن از انجام وضو در اموری که نیاز به طهارت دارد کفایت می‌کند و در ایجاد حرمت باید احتیاط نمود و با زنانی که حرام مؤبد می‌شوند ازدواج ننمود؛ خواه نسبی باشند یا رضاعی؛ چنان که در انسان زنده چنین است و احتیاط در نزدیکی با حیوان آن است که افزوده بر گزاردن غسل به انجام وضو نیز بپردازد.

س ۳۰۹ ـ مدت بیست سال پیش جوانی مرا جهت خود خواستگاری کرد ولی چون او بهایی بود من به ازدواج او راضی نشدم و او نیز اصرار داشت و به من قول داد که مسلمان شود و با شرط مسلمان شدن وی به ازدواج او راضی شدم و در حال حاضر مدت بیست سال است که از ازدواج ما گذشته و در ظاهر مسلمان

(۱۶۴)

بود و تشخیص بهایی بودن او را نمی‌دادم و سپس برایم ثابت شد که او در واقع مسلمان نشده و در بهائیت خود باقی است اما من از او دارای فرزندانی شدم و طلاق و جدایی برایم مشکل بود و درصدد بودم فرزندانم را به دین مقدس اسلام هدایت کنم و به این جهت صبر کردم و پسرم به سن نوزده سال رسیده و پیرو مذهب پدر شده و برایم یأس حاصل شده که آن‌ها مسلمان شوند؛ بنابر این از خانهٔ شوهرم خارج شدم و در منزل برادرم ساکن گردیدم، در این صورت آیا می‌توانم به خانهٔ شوهرم بروم و فرزندان دیگرم را به دین مقدس اسلام راهنمایی نمایم و یا لازم است به صورت کامل او را ترک بگویم؛ چون بر من حرام است و نیز لازم است از او طلاق بگیرم یا خیر؟

ج ـ با این که شوهر شما بهایی است باید از او جدا شوید و بازگشت شما به منزل او حرام است و محتاج به طلاق نیست و پس از آن که از تاریخی که با او هم‌بستر نشده‌اید، عده منقضی شود، می‌توانید بدون طلاق با هر مرد مسلمان که بخواهید ازدواج کنید و فرزندان شما چون از وطی به شبهه هستند به شما ملحق هستند و به پدرشان شرعا ملحق نیستند و او نمی‌تواند از آن‌ها اگر صغیر هستند، سرپرستی نماید و باید از او گرفته شوند و هر کدام کبیر هستند، کسی به آن‌ها ولایت ندارد.


کفر گفتن زن یا مرد و حرام شدن به همدیگر

س ۳۱۰ ـ گفته می‌شود اگر زن کفر بگوید، بر شوهر خود حرام می‌شود و باید او را طلاق داد و هم‌چنین در صورتی که مرد کفر بگوید، زن وی بر او حرام می‌شود و باید او را طلاق داد، آیا این گفته درست است؟

«گلپایگانی»: اگر قبل از دخول، زن کلامی بگوید که موجب کفر و ارتداد بشود، عقد ازدواج او با شوهر به‌خودی خود فسخ می‌گردد، و اگر بعد از دخول باشد، چنان‌چه تا پیش از گذشتن عده برگردد و توبه کند، ازدواج او

(۱۶۵)

به حال خود باقی می‌ماند و اگر پیش از گذشتن عده برنگشت، معلوم می‌شود که از حال ارتداد و کفر ازدواج او به هم خورده و فسخ شده است و اگر مردی که مسلمان و مسلمان زاده باشد، کافر شود (مرتد فطری) فورا عقد ازدواج او با زنش فسخ می‌شود و زنش بر او حرام می‌شود و پس از گذشتن عده با هر مرد مسلمان بخواهد ازدواج کند اختیار دارد و طلاق لازم نیست ولی اگر شوهر توبه کند و به اسلام برگردد، می‌تواند اگر زن ازدواج با دیگری نکرده، به عقد جدید با او ازدواج کند.

* * *

«نکونام»: در پاسخ مسأله، این جمله که: «اگر زن کفر بگوید، بر شوهر خود حرام می‌شود» موضوع آن، معنای مجملی دارد و منظور از کفر گفتن روشن نیست و به طور خلاصه می‌توان گفت: اگر کسی در حال عصبانیت و عدم توجه جملاتی بگوید که حکایت از کفر کند، دلیل بر کافر شدن وی نیست و کسی با این نوع گفتار کافر نمی‌شود. هم‌چنین اگر عصبانی نباشد و از روی لج‌بازی چنین جملاتی بگوید، ولی لوازم گفتار خود را نفهمد، باز هم کافر نمی‌شود؛ اما در صورتی که چنین جملاتی را بگوید و معنا و لوازم آن را مبنی بر این که چنین جملاتی کفرآمیز است و به تکذیب خدا و رسول باز می‌گردد بداند، و به‌طور واقعی نیز گفتهٔ وی معنایی داشته باشد که به تکذیب خدا و رسول برگردد؛ خواه زن باشد یا مرد، کافر می‌شود؛ ولی اگر جمله‌ای بگوید که معنای آن را نمی‌فهمد یا نفهمد که به تکذیب خدا و رسول بر می‌گردد یا معنای آن جمله به تکذیب خدا و رسول باز نگردد یا نداند لازمهٔ آن تکذیب خدا و رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله او و کفر است، هیچ یک کفرآور نیست و فرد را کافر نمی‌سازد؛ اگرچه آن جمله به انکار ضروری دین نیز برگردد؛ چرا که صرف انکار ضروری دین بدون خصوصیات دیگر ـ که بیان شد ـ کفرآور نیست.

(۱۶۶)

س ۳۱۱ ـ ازدواج پسر و دختری که مادران آنان دختر خاله هستند جایز است اما شبهه‌ای برای آنان پیش آمده و آن این که مادربزرگ دختر چندین سال پیش می‌خواسته با شوهر خواهرش (پدر بزرگ پسر) به سفر برود و برای محرم شدن با او، نوهٔ وی را که طفلی چند ماهه بوده بدون اذن پدر صیغه می‌کند و پدربزرگ دختر نیز که ولی او محسوب می‌شود مرده بوده و وقتی که پدر دختر از مسافرت می‌آید و موضوع را به او می‌گوید به صراحت از این عمل اظهار رضایت نمی‌کند و با این که مدت صیغه نیز تمام شده بوده و مادر بزرگ دختر اظهار می‌دارد که یادم نیست شخصی را که وکیل کردم تا صیغه را بخواند چه کسی بوده تا از او بپرسند که اصولا صیغه را خوانده یا نه ولی در آن زمان به خیال این که با هم محرم هستند به سفر رفته‌اند و در حال حاضر پدر بزرگ پسر در قید حیات نیست و اشخاصی نیز نیستند که شهادت به اجرای صیغهٔ محرمیت بدهند، آیا ازدواج این پسر و دختر جایز است یا خیر؟

ج ـ مادر بزرگ و مادر طفل ولایت بر او ندارند؛ بنابر این، اگر صغیره را به عقد دایم یا موقت تزویج نمایند، عقد فضولی است و بدون اجازهٔ پدر یا جد پدری یا اجازهٔ خود صغیره بعد از آن که کبیره شد، عقد نافذ نیست و آثار شرعیه بر آن مترتب نمی‌شود و با فرض اجازهٔ پدر، اگر اصل خواندن صیغه هم واقعا مشکوک باشد، آثار عقد مرتب نمی‌شود و با فرض وقوع عقد و اجازهٔ پدر، اگر اجازه بعد از انقضای مدت واقع شده، ترتب اثر بر آن، محل تأمل است و مراعات احتیاط در صورت اخیره به عدم ازدواج پسر و دختر مذکور از جهت شبههٔ معقوده بودن برای جد لازم است.


استهزای باورهای دینی و منع همسر از نماز و روزه

س ۳۱۲ ـ مردی پس از چند روزی که از ازدواج او گذشت، علاوه بر این که خود نماز نمی‌خواند و روزه نمی‌گیرد، به همسر خود نیز می‌گوید حق نماز خواندن و

(۱۶۷)

روزه گرفتن را ندارید و در این راه اصرار و پافشاری می‌کند و معتقدات دینی را مسخره و استهزا می‌کند، در این صورت وظیفهٔ شرعیه این زن چیست؟ آیا باید به زندگی با مرد ادامه بدهد و یا طلاق بگیرد؟

«گلپایگانی»: اگر استهزا و مسخره‌اش به حد انکار ضروری دین برسد مرتد است و به مجرد ارتداد، عقد منفسخ می‌شود و باطل است و چنین شخصی را که مسلمان است و مرتد می‌شود، مرتد فطری می‌گویند و زن باید از او جدا شود و احتیاج به طلاق ندارد و باید عدهٔ وفات نگه دارد و چنان‌چه زوج از ارتداد خود توبه کند، می‌تواند زن را به عقد جدید بگیرد.

* * *

«نکونام»: ترک نماز و روزه یا امر همسر به ترک این دو امر عظیم دینی به تنهایی و همین‌طور استهزای باورهای دینی ـ که از سر جهالت و نادانی است، کفر و ارتداد نمی‌آورد؛ خواه به حد انکار ضروری دین برسد یا نرسد، و در صورت انکار ضروری دین، اگر به گونه‌ای انکار شود که بداند انکار آن تکذیب خدا و رسول را در بر دارد و کفرآور است و باکی از آن نیز نداشته باشد، احکام کفر و ارتداد دربارهٔ وی جاری است؛ هرچند بسیاری از این افراد، این‌گونه انکار را ندارند و تنها از سر جهالت و نادانی حرف‌هایی می‌زنند که در واقع به انکار یا تکذیب خدا و رسول برنمی‌گردد. البته، همهٔ این گونه مواردِ مجمل و مستهجن، فسق‌آور است.


قبول توبهٔ مرتد فطری و ملّی

س ۳۱۳ ـ ما قولکم فیما لو ارتدّ الزوج عن الاسلام وبعد مدّة من ارتداده رجع إلی الاسلام فهل یقبل توبته؟ وهل تبین منه زوجته فعلاً أو ینتظر إلی تمام العدّة؟ وهل الحکم کما قال المشهور فی الفرق بین الفطری والملّی بعدم قبول التوبة فی الأوّل واعتداد الزوجة عدّة الوفاة وقبول التوبة فی الثانی والانتظار به إلی العدّة وهی عدّة الطلاق، فإن تاب فی أثنائها وإلاّ بانت منه؟

(۱۶۸)

ـ نظر شما دربارهٔ موردی که شوهر مرتد می‌گردد و بعد از مدتی توبه می‌نماید و به دین اسلام باز می‌گردد چیست؟ آیا توبهٔ وی پذیرفته است؟ آیا همسر وی باید از او جدا شود یا عده نگه دارد و آیا نظر شما همانند دیدگاه مشهور است که توبهٔ مرتد فطری پذیرفته نیست و زن وی باید عدهٔ وفات نگاه دارد؛ برخلاف مرتد ملی که توبهٔ او پذیرفته است و وی باید عدهٔ طلاق نگه دارد و اگر شوهر در طول عده توبه نمود، شوهر او شمرده می‌شود و چنان‌چه توبه ننمود باید از او جدا گردد؟

«گلپایگانی»: إن ارتدّ الزوج عن فطرة تبین منه زوجته بلا فصل، فإن لم یمکن اجراء الحدّ علیه وتاب، یقبل توبته، وإن لم یسقط عنه حکم الحدّ، ویجوز نکاحه بعقد جدید ولو مع زوجته السابقة، وإن ارتدّ عن ملة وقف انفساخها علی انقضاء العدّة.

ـ اگر شوهر مرتد فطری گردد، همسر او از او بی‌درنگ جدا می‌گردد؛ حال، چنان‌چه توبه نماید و اجرای حد بر او ممکن نباشد، توبهٔ وی پذیرفته است؛ هرچند حکم حد هیچ‌گاه از او ساقط نمی‌شود و بنابراین، او می‌تواند به عقدی دوباره به زندگی با دیگری اگرچه همسر گذشتهٔ خود باشد، ادامه دهد. اما در صورتی که شوهر مرتد ملی شود، در صورتی که تا پایان عده توبه نماید، ازدواج آنان منفسخ شده و از هم جدا می‌شوند.

* * *

«نکونام»: یقبل توبة المرتد مطلقا بِأی قسمی کان فهو من المحکمات وشواهد عدم قبول بعض الأقسام من المرتد لا یکون سدیدا من‌حیث‌الإسنادوالدلالة.

ـ توبهٔ مرتد به صورت مطلق از هر قسمی که باشد؛ فطری یاملّی،پذیرفته است و این امر از محکمات دیانت است و شواهد نپذیرفتن برخی از اقسام ارتداد ـ فطری ـ درست نیست و به مشکل سند و دلالت دچار است.

(۱۶۹)

(۱۷۰)


رضاع

س ۳۱۴ ـ خواهری دارم که نزدیک به شش ماه از زن دیگری که پسری داشته شیر خورده؛ یعنی در هر ۲۴ ساعت، یک مرتبه شیر آن زن را می‌خورده و بقیه را از شیر مادر خود و مواد خوراکی دیگر تغذیه می‌نموده و از آن زن نیز به صورت مرتب و در ساعت معین شیر نمی‌خورده و گاه در شب و آن هم یک وعده شیر آن زن را می‌خورده، حال ازدواج پسر وی با خواهر بنده جایز است یا خیر؟

ج ـ ظاهرا در فرض مرقوم، اگر در مدت تقریبا شش ماه هر شبانه‌روز یک مرتبه شیر خورده، استخوانش محکم و گوشت در بدنش روییده شده است، بنابر این، ازدواج او با پسر مرضعه حرام و باطل است.

س ۳۱۵ ـ زنی دختری را مدت شش شبانه‌روز شیر کامل داده، در این صورت، آیا این دختر فقط با پسری که شیر مادر وی را خورده محرم است یا با همهٔ برادران آن پسر؟

ج ـ در صورتی که شرایط رضاع به‌نحو مرقوم در رساله‌های عملیه محقق شده باشد، آن دختر به آن پسر و برادرانش که از مادر یا زن دوم همین شخص باشند، محرم می‌شود.

(۱۷۱)

س ۳۱۶ ـ در حال رضاع چون شیر مادرم کافی نبود مرا به دایه‌ای سپردند تا به من شیر دهد و من از شیر آن زن پرورش یافتم، حالی، آیا من به آن زن و فرزندان و نوه‌ها و خواهر وی محرم هستم یا نه و در صورتی که با آن‌ها محرم نباشم، آیا می‌توانم با فرزندان آن زن ازدواج کنم یا خیر؟

ج ـ در فرض سؤال، شما به‌منزلهٔ اولاد نسبی آن زن هستید و اولاد او به‌منزلهٔ خواهر و برادر شما و اولاد خواهر و برادر نیز بر شما حرام است و هم‌چنین خواهران زن، خالهٔ رضاعی شما محسوب و بر شما حرام است ولکن نکاح اولاد خاله؛ نسبی باشد یا رضاعی، حلال است.

س ۳۱۷ ـ شخصی دارای دو همسر است و پسر بچه‌ای از همسر دوم آن شخص شیر کامل خورده و نه از همسر اول وی و در حال حاضر آن پسر قصد ازدواج با نوهٔ دختری زن نخست را دارد، آیا ازدواج وی صحیح است یا باطل؟

ج ـ در فرض سؤال که آن نوه از همین شوهر صاحب شیر است جایز نیست.

س ۳۱۸ ـ اگر دایی رضاعی و یا نسبی، از زنی با شرایط کامل شیر بخورد، آیا خواهر زاده وی می‌تواند با همان زن ازدواج کند یا نه و نیز آیا فرزندان این زن بر او محرم هستند؟

ج ـ در فرض سؤال، خود دایی از اولاد مرضعه محسوب است و ازدواج او با اولاد مرضعه جایز نیست به تفصیلی که در احکام رضاع مذکور است و اما ازدواج خواهر زادهٔ او با مرضعه در صورتی که یکی از عناوین محرمه نسبی؛ مثل جده و امثال آن بر او منطبق نشود، مانعی ندارد.

(۱۷۲)

س ۳۱۹ ـ کسی از زنی شیر کامل خورده و پس از مدتی، آن زن شوهر نمود و دارای پسری شد، حال آیا دختر شخصی را که شیر خورده می‌توان به عقد پسر آن زن در آورد یا نه؟

ج ـ جایز نیست؛ چون برادر زادهٔ رضاعی است.

س ۳۲۰ ـ شخصی با زنی زنا می‌کند و سپس او را در حالی که از آن زنا بچه‌دار است عقد می‌کند و پس از تولد بچه، مدتی مادر آن زن، این بچه را شیر کامل می‌دهد؟ آیا این زن بر شوهر خود حرام می‌شود یا نه؟

ج ـ احتیاط واجب آن است که این زن را طلاق دهد و دیگر با او ازدواج نکند. بلی، اگر با زن شوهردار زنا کرده یا با زنی که در عدهٔ رجعیه بوده زنا کرده، آن زن بر زانی حرام مؤبد می‌شود.

س ۳۲۱ ـ زنی صاحب دو قلو است و چون شیر وی کم بوده به‌ناچار بچه‌های خود را پیش زنانی می‌برده تا به وی شیر دهند و به‌ویژه یکی از زن‌های همسایه به مدت یک سال روزی یک یا دو مرتبه و یا هر دو روز یک مرتبه یا بیش‌تر به آن‌ها شیر می‌داده‌اند و این کار تا یک سال طول کشیده و حال پسر این زن که به آن دو شیر داده یکی از آنان را به عقد خود درآورده اما در این موضوع مردد هستیم که آیا این عقد به حکم شرع درست است یا خیر؟

ج ـ به نظر حقیر، در فرض سؤال احتیاطا طلاق بدهد و نسبت به مهریه مصالحه و مراضات نمایند و دیگر با او ازدواج نکند.

س ۳۲۲ ـ زنی بچهٔ برادر خود را یک روز شیر داده و دو روز شیر نداده و روزی که شیر داده، یک مرتبه بیش‌تر نبوده ولی همهٔ آن مدت از بیست روز

(۱۷۳)

بیش‌تر نمی‌شود، در این صورت، آیا مرضعه می‌تواند دختر را به پسر برادر بدهد یا خیر؟

ج ـ در فرض مسأله، اگر پسر برادر یک شبانه‌روز تمام شیر خورده باشد، بدون فاصله غذا یا شیر دیگری با همهٔ اولاد عمه، خواهر و برادر می‌شوند و ازدواج آن‌ها جایز نیست و نیز اگر یک شبانه‌روز تمام نخورده لکن در عرض بیست روز مقداری خورده که معلوم باشد از شیر عمه گوشت در بدن او روییده یا استخوان او محکم و بزرگ شده، نمی‌تواند دختر عمه را بگیرد. والله العالم.

س ۳۲۳ ـ اگر بچه‌ای مدت یک سال یا بیش‌تر از زنی شیر بخورد، آیا پدر بچه می‌تواند با دختر بزرگ آن زن ازدواج کند؟

ج ـ در فرض مسأله، پدر بچه با دختر آن زن نمی‌تواند ازدواج کند ولی با خود آن زن می‌تواند ازدواج کند اگر مانعی نداشته باشد.

س ۳۲۴ ـ آیا خواهر می‌تواند برادر خود را شیر دهد یا نه؟

ج ـ اگر زن از شیر شوهر خود برادرش را شیر بدهد، آن زن به شوهر خود حرام نمی‌شود لکن خوب است احتیاط نماید و شیر ندهد.

س ۳۲۵ ـ آیا جایز است زنی نوهٔ دختری خود را شیر دهد؟ البته دختر فوت نموده است.

ج ـ بلی، در صورت فوت مادر بچه، جایز است ولی چنان‌چه مرضعه مفروضه دختر داشته باشد، شوهر دختر فوت شده نمی‌تواند با هیچ یک از دختران او ازدواج نماید.

(۱۷۴)

س ۳۲۶ ـ بنده با پدر و عموی خود در یک‌جا زندگی می‌کردیم و عمویم دارای چهار دختر و یک پسر بوده و پدرم سه پسر و یک دختر داشت که خواهرم که فرزند اول پدرم بود با دختر سوم عمویم و بنده با پسر چهارم عمویم که یک سال از بنده کوچک‌تر بوده و برادر کوچکم با آخرین فرزند عمویم که دختر بوده شیر خوردیم و بنده با دختر اولین دختر عمویم که از همهٔ ما و اولاد عمویم بزرگ‌تر بوده ازدواج نمودم که در معنا نوهٔ دختری عمویم می‌باشد و در حال حاضر یک فرزند پنج ساله پسر هم دارم، آیا بنده با فرزندان عمو و همسرم چه نسبتی داریم و آیا ازدواج ما اشکال شرعی دارد یا خیر؟

ج ـ اگر شما شیر عیال عمویتان را به‌قدری که سبب حصول رضاع شرعی می‌شود و در مسألهٔ ۲۴۸۳ و ۲۴۸۴ توضیح المسائل شرح داده شده خورده باشید با هیچ یک از دخترهای آن عمویتان و دخترهای دخترهای او که نوهٔ عموی شما هستند نمی‌توانید ازدواج نمایید و اگر ازدواج کرده باشید، ازدواج باطل است و فورا باید جدا شوید و در صورت نزدیکی باید زن عده نگه دارد و اگر در این مدت که مسأله را نمی دانستید فرزندی از شما پیدا شده باشد، آن فرزند حکم ولد حلال را دارد ولی اگر به مقداری که رضاع شرعی حاصل می‌شود شیر نخورده باشید و یا شک داشته باشید که به آن مقدار خورده‌اید یا نه، ازدواج شما با او جایز و صحیح است و در صورتی که فرض مسأله به عکس باشد؛ یعنی پسر عموی شما شیر از مادر شما خورده باشد، ازدواج شما با خواهرهای او بی‌اشکال است.

س ۳۲۷ ـ زنی که در حال طلاق باردار بوده و بعد از چند روز وضع حمل نموده آیا شیر وی از شوهر اول او شمرده می‌شود و یا از شوهر دوم وی و آیا او

(۱۷۵)

می‌تواند همین بچه را شیر بدهد یا نه؟

ج ـ شیر زن نه ملک شوهر اول است و نه ملک شوهر دوم و زن اختیار دارد بچهٔ خود را شیر دهد.

س ۳۲۸ ـ زن بنده پسر و دختر شیرخواری داشته و دختر همسایهٔ خود را نیز همراه آنان مدت چهار ماه و روزی سه دفعه شیر می‌داده، در این صورت، آیا دختر مزبور با پسر من محرم است یا نه و نیز پسرم که سن او ده سال بوده همین دختر را که مدت چهار ماه به نحو مذکور شیر خورده تصرف و از او ازالهٔ بکارت نموده و این قضیه ده سال پیش اتفاق افتاده ولی مدت سه سال است که دختر مزبور را به عقد پسرم درآورده‌ام و صداق او را مبلغ یک‌هزار تومان قرار دادم و در این مدت که آن دختر به عقد پسرم درآمده، عمل زن و شوهری با او انجام نداده، حال آیا پسرم به این دختر حلال است یا حرام و آیا دیه به او تعلق می‌گیرد یا نه؟

ج ـ به نظر حقیر اقوی آن است که این دختر بر این پسر حرام مؤبد است، لکن اولی و احوط آن است که طلاق بدهند و تا آخر عمر هم با یک‌دیگر ازدواج نکنند و راجع به دیه، اگر به‌واسطهٔ مقاربت، دختر افضا شده، دیهٔ خود دختر که به طلا پانصد دینار و هر دیناری یک مثقال شرعی است که هجده نخود باشد، دیهٔ آن است و اگر افضا نشده و فقط بکارت او زایل شده باشد، ارش بکارت باید داده شود و چون در فرض سؤال، پسر صغیر بوده، در هر دو صورت دیهٔ ارش بر عهدهٔ عاقله است و اما مهر بنا بر احتیاط، در طلاق، اگر بعد از عقد تاکنون دخول نکرده باشد، احتیاط مصالحه و مراضات در نصف مهر است.

(۱۷۶)

س ۳۲۹ ـ مادر پسر بچه‌ای مرحوم شده و مادر مادر او که شوهر نداشته و شیر در پستان او نبوده، پستان خود را در دهان پسر دختر خود گزارده و از آن شیر آمده و بچه از شیر وی بزرگ شده ولی گاه، دختر دیگر همان زن که خالهٔ آن پسر بچه است به وی شیر داده و بعد که بچه بزرگ شده با یکی از دختران همان خاله‌ای که او را شیر داده بوده ازدواج کرده و حال دارای فرزندانی است، آیا ازدواج آنان درست است یا خیر؟

ج ـ این پسر، اگر از خاله شیر کامل خورده، نمی‌تواند با هیچ یک از دخترهای خاله ازدواج نماید و اگر کامل نخورده، ازدواج مانعی ندارد و شیر کامل این است که یا یک شبانه‌روز تمام شیر بخورد که در بین آن غذا یا شیر زن دیگر نخورده باشد و یا پانزده مرتبه پشت سر هم بدون فاصله به این که غذا یا شیر دیگری خورده باشد یا به مدت طولانی ولو با فاصله شیر دیگر، آن مقدار از این خاله شیر خورده باشد که گوشت از شیر او در بدن بچه روییده و استخوان او محکم شده باشد و اگر یقین حاصل کند که به یکی از این سه طریق شیر خورده، نمی‌تواند ازدواج نماید و اگر یقین حاصل شد، باید فعلا دختر خاله را رها کند و اولادها چون تا به‌حال نمی‌دانستند، ولد شبهه و حلال زاده هستند.

(۱۷۷)

(۱۷۸)


محارم و غیر محارم

س ۳۳۰ ـ دو نفر به نام اسماعیل و رحمت در یک‌جا سکونت داشتند و هریک از این دو، دختر دیگری را برای محرمیت به مدت یک ساعت صیغه کرده و پس از گذشت ده سال رحمت، دختر اسماعیل را که پیش از این برای خود صیغه کرده بوده برای پسر خود عقد می‌کند و پس از گذشت چهار سال از این عقد، آنان دارای یک فرزند پسر می‌باشند و چند روز پیش برای اسماعیل خبر آوردند که چون دختر شما در زمانی که نابالغ بوده به مدت یک ساعت برای پدر داماد صیغه شده بر شوهر خود حرام است و نه طلاق دارد و نه می‌تواند مهریه بگیرد، آیا این سخن درست است و فرزند آنان چه حکمی دارد؟

ج ـ در فرض مسأله، این دختر بر پسر مفروض حرام است و عقد باطل بوده و محتاج به طلاق نیست. بلی، زن باید عده نگه دارد و بعد از انقضای عده می‌تواند به دیگری شوهر کند و چون جاهل به مسأله بوده‌اند، اولاد آن‌ها در حکم حلال زاده‌اند و زن مهریه طلب دارد و در تفاوت بین مهر المسمی و مهر المثل مصالحه نمایند.

(۱۷۹)

س ۳۳۱ ـ اگر کسی با زنی ازدواج کند و سپس آن زن بمیرد و یا او را طلاق بدهد، آیا او می‌تواند با دختر او ازدواج کند یا نه؟

ج ـ در صورتی که دخول کرده باشد، جایز نیست و اگر دخول واقع نشده باشد، جایز است.

س ۳۳۲ ـ زن پدر رضاعی محرم است یا نه؟

ج ـ بلی، محرم است.

س ۳۳۳ ـ آیا مادر زن دوم به پسر زن اول که از خود انسان است محرم است یا نه و در صورتی که زن اول از شوهر اولی خود پسر داشته باشد، تکلیف او با زن و مادر زن شوهر دوم چیست؟

ج ـ پسر زن اول به مادر زن دوم محرم نیست لکن به خود زن پدر محرم است و پسری که زن اول از شوهر اول دارد، به زن دوم و مادر او محرم نیست.

س ۳۳۴ ـ شخصی همسری داشته که فوت شده و از وی دختری دارد که او را به شوهر داده و زن دیگری گرفته و خود مرد فوت شده، آیا داماد این مرد می‌تواند زن دوم پدر زن را بگیرد یا نه؟

ج ـ مادر زن محرم است و عیال پدر زن که مادر زن نباشد محرم نیست و ازدواج با او مانعی ندارد.

س ۳۳۵ ـ آیا ربیبه‌ای که به مادر او دخول نشده باشد، محرم است یا نه؟

ج ـ محرم نیست.

(۱۸۰)

س ۳۳۶ ـ آیا ربیبه به پدر شوهر مادر خود محرم است یا خیر و می‌تواند با او ازدواج کند؟

ج ـ ربیبه پسر بر پدر محرم نیست و پدر می‌تواند با او ازدواج کند.

س ۳۳۷ ـ آیا دختر زن (ربیبه) که به انسان محرم است، آیا به دختری مخصوص است که در زمان همسر بودن مادرش برای انسان موجود باشد یا اگر بعد از آن نیز آن زن از شوهری دیگری دختری داشته باشد، همین حکم را دارد؟

ج ـ چنان‌چه بعد هم به وجود بیاید، محرم است؛ پس اگر انسان زنی را عقد کند و دخول هم واقع شود و بعد او را طلاق دهد و آن زن با شخص دیگری ازدواج کند و از شوهر دوم دختری بیاورد، آن دختر به شوهر اول محرم است.

س ۳۳۸ ـ آیا عروس خواهر و عروس برادر بر انسان محرم است یا نه؟

ج ـ عروس خواهر و عروس برادر به برادر به این عنوان محرم نیست؛ مگر به عنوان دیگر؛ مثل این که عروس خواهر یا برادر، برادر زاده یا خواهر زاده باشد.

س ۳۳۹ ـ آیا فرزندی که از زنا متولد می‌شود به پدر و مادر زناکار محرم می‌شود یا نه؟

ج ـ محرمیت بعید نیست؛ هرچند ارث نمی‌برد.

س ۳۴۰ ـ مردی است بنام صادق که زنی به‌نام خدیجه دارد و از او دارای دختری است که زهرای بتول نام دارد و زهرای بتول بر طبق قوانین اسلامی شوهر می‌کند و بچه‌های متعددی از شوهر خود به دنیا می‌آورد که ابوالفضل و طاهره دو تن از

(۱۸۱)

آنان هستند و خدیجه فوت می‌کند و صادق با زنی به‌نام فاطمه ازدواج می‌کند، حال در این صورت، آیا ابوالفضل به فاطمه محرم است یا نه و هم‌چنین به بچه‌های فاطمه و بچه‌های طاهره به فاطمه و دختران فاطمه محرمند یا نه و آیا ابوالفضل به خواهر فاطمه محرم است یا نه؟

ج ـ فاطمه که زن دوم جد بچه‌هاست، زن پدر آن‌ها محسوب و محرم است؛ خواه بچه‌ها نوهٔ دختری باشد یا پسری و هم‌چنین اولادی که فاطمه از جد بچه‌ها پیدا نماید، دایی و خالهٔ آن‌ها محسوب و محرم می‌باشند و بچه‌های طاهره نیز به فاطمه محرمند؛ چون فاطمه زن پدر آن‌ها محسوب می‌شود و بچه‌های فاطمه نیز به بچه‌های طاهره محرمند؛ چون دایی و خالهٔ مادر آن‌ها محسوب می‌شوند و اما اولادی که فاطمه از شوهر دیگر دارد با ابوالفضل و طاهره محرم نیستند و هم‌چنین ابوالفضل به خواهر فاطمه محرم نیست.


ازدواج با زن شوهردار

س ۳۴۱ ـ چند سال پیش دختری را به عقد مردی در می‌آورند و پس از چهار ماه طلاق می‌گیرد، پیرمردی که در حدود هفتاد سال داشته و سرپرستی آن‌ها را به‌عهده گرفته بوده، با وی که در حدود دوازده سال داشته ازدواج می‌کند. آن زن پس از گذشتن هفتادوپنج روز از طلاق خود، دارای فرزندی می‌شود و زن برای ارضای نفس خود که دیگر شوهر پیر وی قادر به زناشویی نبوده فریب خورده و با مرد دیگری دوست شده و پیمان زناشویی با او می‌بندد و در نتیجه پس از فوت پیرمرد با او زندگی می‌کند و حال متوجه شده‌اند که زناشویی آنان دارای اشکال شرعی بوده و دارای فرزند نیز هستند و هیچ گونه راه فراری جهت مرد نیست و زن تهدید می‌کند و به اجبار مرد با آن زن به‌سر می‌برد، آیا راه چاره‌ای برای آنان هست یا خیر؟

ج ـ این مسأله صوری دارد: اگر زن مدخول بها از شوهر اول بوده و در

(۱۸۲)

ظرف مدت هفتاد و پنج روز سه طهر و دو حیض دیده و با مرد دوم ازدواج کرده، ازدواج مرد سوم که با او قبلا زنا کرده و زنا با زن شوهردار بوده باطل است و باید از هم جدا شوند بدون طلاق، و بر او حرام مؤبد می‌شود ولی فرزندانی که در مدت گذشته پیدا کرده‌اند؛ چون جاهل بوده‌اند ملحق به آن‌هاست و حکم ولد حلال را دارند و اگر زن در مدت هفتاد و پنج روز سه طهر ندیده، نکاح دوم باطل بوده و زنا با آن زن زنا با صاحب بعل نبوده است، بنابر این، صورت ازدواج مرد سوم با او اگر پس از گذشتن عدهٔ وطی به شبهه بوده، صحیح است و اگر در عدهٔ وطی به شبهه بوده و دخول واقع شده، مثل صورت اولی زن بر او حرام مؤبد می‌شود و باید از هم جدا شوند و نیز اگر زن مدخول بها از شوهر اول نبوده، چون عده نداشته، ازدواج او با شوهر دوم صحیح بوده و زنای مرد سوم با او زنای با زن شوهر دار بوده و بر مرد سوم حرام مؤبد است.

س ۳۴۲ ـ شخصی در بیابان در حال اضطرار زنی را با صیغهٔ فارسی به عقد خود درآورد و زن نیز خود را بدون شوهر معرفی کرد هنگامی که آنان به شهر رسیدند و خواستند صیغهٔ عربی خوانده شود زن گفت من شوهر دارم و به خانهٔ شوهر خود برگشت، شوهر دوم پس از تحقیق کامل دانست آن زن از شوهر اول خود دارای فرزند نمی‌شده و از مرد دوم باردار شده و فرزندی به دنیا آورده و فقط زن و شوهر دوم می‌دانند که این بچه از شوهر دوم است و در نزد هر دو آشکار است، آیا این فرزند حلال‌زاده است یا نه و کودک از کدام پدر ارث می‌برد و در صورت جدایی از شوهر اول آیا می‌تواند با شوهر دوم دوباره ازدواج کند یا نه؟

«گلپایگانی»: در فرض مسأله، با علم به این که این ولد از غیر شوهر است، الولد للفراش شامل او نیست. بلی، شوهر اول تا نمی‌داند از زناست

(۱۸۳)

به‌حسب ظاهر با او معاملهٔ اولاد می‌نماید و مادر که می‌دانسته شوهر دارد، اگر به حکم شرعی هم عالم بوده که زن شوهردار جایز نیست به دیگری شوهر کند، طفل از طرف او زنازاده است و ارث نمی‌برد ولی مرد که نمی‌دانسته زن شوهر دارد، طفل از طرف او حلال‌زاده است و ارث از یک‌دیگر می‌برند و از شوهر زن طفل ارث نمی‌برد و او هم از طفل ارث نمی‌برد و این زن بر شوهر دوم حرام مؤبّد است.

* * *

«نکونام»: اگر مردی با زن شوهر دار زنا کند، آن زن بر او حرام دایمی نمی‌شود؛ هرچند از بزرگ‌ترین گناهان کبیره است، ولی اگر با زنی که در عدّهٔ طلاق رجعی یا باین یا در عدهٔ ازدواج موقت یا وفات یا وطی به شبهه است، زنا کند، بر او حرام دایمی می‌گردد.

س ۳۴۳ ـ زنی به عقد صیغهٔ کسی درآمده و بدون آن که شوهر وی مدت آن را ببخشد یا هنوز مدت آن تمام نشده، به گمان آن که مدت وی بخشیده شده با دیگری ازدواج می‌نماید، تکلیف وی چیست؟

ج ـ در فرض سؤال، عقد ازدواج دوم باطل است و اگر جاهل به حکم یا موضوع بوده و دخول واقع نشده، بعد از تمام شدن عده جایز است ثانیا او را عقد کند، ولی اگر دخول واقع شده، حرام ابدی است و جایز نیست او را عقد نماید.

ابتلای مرد به بیماری جذام پیش از نزدیکی

س ۳۴۴ ـ مردی پیش از دخول به همسر خود به بیماری جذام دچار شده و همسر وی تقاضای طلاق می‌کند و مرد حاضر به طلاق وی راضی نشده و بعد از مدتی، مرد از آن بیماری بهبودی حاصل کرد و زن نیز بدون طلاق شوهر کرد،

(۱۸۴)

حال شوهر اولی همسر خود را می‌خواهد، زن مذکور چه تکلیفی دارد؟

«گلپایگانی»: در فرض مسأله، عقد دوم که بدون طلاق از شوهر بوده باطل است و زن زوجهٔ شوهر اول است و واجب است بدون طلاق از مرد دوم جدا شود و به خانهٔ شوهرش برود و با علم به این که زن شوهردار نمی‌تواند شوهر کند زانیه بوده و عده هم ندارد. بلی، اگر مرد دوم نمی‌دانسته که این زن شوهر دارد، زن باید عدهٔ وطی به شبهه نگاه دارد و بعد با شوهر خودش نزدیکی کند و اگر نزاع موضوعی در بین باشد، مرافعهٔ شرعیه لازم است.

* * *

«نکونام»: اگر مرد پیش از نزدیکی و بعد از عقد، به بیماری جذام گرفتار شود، زن خیار فسخ ندارد و جدایی با طلاق و مراجعه به حاکم شرع تحقق می‌یابد، ولی اگر پیش از عقد بیمار شود و آن را پنهان کند، زن در صورت اطّلاع می‌تواند عقد را فسخ نماید.


ازدواج در عده

س ۳۴۵ ـ به زنی خبر رسیده که شوهر وی در اول ماه شعبان فوت نموده و پس از گذشت عدهٔ وفات بی‌درنگ شوهر کرده و سپس دانسته شده که شوهر وی در اول ماه مبارک رمضان فوت نموده، در صورتی که خبر اول موثق بوده، آیا این زن به شوهر دوم حرام ابدی است یا نه؟

ج ـ احتیاط لازم آن است که او را طلاق بدهد و دیگر با او ازدواج نکند.

س ۳۴۶ ـ زنی از شوهر اول خود دارای فرزند نمی‌شده و شوهر وی به همین جهت او را طلاق داده و بعد از دیدن دو مرتبه خون حیض که به سه ماه نرسیده شوهر کرده و در حال حاضر باردار می‌باشد و متوجه می‌گردد که باید سه طهر و یا سه

(۱۸۵)

ماه عده نگه دارد و چنین امری را رعایت نکرده، حال تکلیف وی با شوهر دوم خود چیست؟

ج ـ در فرض مسأله که عقد دوم در عده بوده است، عقد باطل و این زن بر این مرد حرام ابدی است و اولاد اگر معلوم باشد که از شوهر اول نیست؛ چون جاهل بوده‌اند در حکم حلال زاده است ولی در آینده، نزدیکی با این زن، زنا، و اولاد هم اولاد زنا خواهد بود.

س ۳۴۷ ـ شخصی نه سال است که همسر خود را ترک نموده و هیچ گاه هم‌دیگر را ندیده‌اند و سپس آن زن به همراه پدر و شخص دیگری که راهنمای آنان بوده همسر خود را در خرمشهر پیدا نموده و وی او را طلاق خلع می‌دهد و شخص راهنما و مباشر طلاق، بعد از گذشت پانزده روز او را به عقد خود در می‌آورد و حال آن که هر دو به حکم حرمت در ایام عده ناآگاه می‌باشند و شوهر اول وی از او شکایت نموده و هنوز که مدت دو سال از این جریان می‌گذرد، آن زن در خانهٔ شوهر دوم به سر می‌برد و دو فرزند از او دارد ولی چون ازدواج شخص دوم نسبت به آن زن قانونی نبوده و در دفتر رسمی ثبت نشده، زن را به صورت موقت از خانهٔ خود و با رضایت او بیرون می‌کند و سپس شوهر دوم با توجه به شکایت شوهر اول، ازدواج وی و فرزندان خود را انکار نموده تا به پی‌آمد قانونی آن گرفتار نیاید، حال وظیفهٔ آنان و به‌ویژه فرزندان وی چیست؟

ج ـ در فرض سؤال، عقدی که در عده واقع شده باطل است و این زن بر این مرد حرام ابدی است و اولاد چون طرفین جاهل بوده‌اند، در حکم حلال زاده و ملحق به این مرد و زن است و جایز نیست مرد نفی ولد کند و توارث بین آن‌ها ثابت است و در نزاع موضوعی‌مرافعه‌ی‌شرعیه‌لازم‌است.

(۱۸۶)

س ۳۴۸ ـ شخصی از وطن خود برای کارگری به شهر دیگر رفته و در آن‌جا فوت کرده و یک نفر از بستگان وی که در آن‌جا بوده به همسر وی نوشته که شوهر شما در فلان تاریخ فوت کرده و زن نیز عدهٔ وفات نگه داشته و سپس شوهر نموده و پس از مدتی نامهٔ دیگری به دست وی رسیده که تاریخ ذکر شده در نامهٔ اول اشتباه بوده و شوهر وی در تاریخ بعد از آن فوت کرده و حال آن که زن مقاربت نیز داشته، حال تکلیف وی چیست؟

ج ـ در فرض مذکور، اگر عقد دوم در وقتی واقع شده که شوهر مرده ولی خبر دوم که بنابر فرض، صحیح و مطابق با واقع بوده بعد از وقوع عقد رسیده، احتیاط واجب آن است که اگر مقاربت واقع نشده، پس از انقضای عدهٔ وفات از تاریخ بلوغ خبر دوم دوباره او را عقد نماید و اگر نمی‌خواهد او را نگاه دارد، احتیاطا طلاق بدهد و در صورتی که مقاربت و دخول واقع شده نیز احتیاط واجب این است که او را طلاق دهد و بعد هم با او ازدواج نکند.

س ۳۴۹ ـ زنی در عدهٔ طلاق بوده و هنوز عدهٔ وی تمام نشده با آن‌که سردفتر به وی می‌گوید نمی‌توان در عده شوهر نمود اما زن به صیغهٔ مرد دیگری در می‌آید و از او صاحب فرزند می‌شود، حال تکلیف آنان چیست؟

ج ـ با فرض این که در عدهٔ غیر ازدواج کرده و دخول هم واقع شده، زن بر مرد دوم حرام مؤبد می‌شود و فورا باید از هم جدا شوند و اگر وطی شبهه باشد، عده بگیرد و فرزندان آن‌ها اگر مرد جاهل به‌حکم یا موضوع بوده به پدرشان ملحق هستند و حکم ولد حلال را دارند و با فرض جهل در مورد مادر که در این فرض بعید است به مادر نیز ملحق می‌باشند.

(۱۸۷)

س ۳۵۰ ـ زنی که در عدهٔ طلاق بوده، از روی جهل به حکم با دیگری ازدواج می‌نماید و از او صاحب فرزند می‌شود و بعد از آگاهی از حرمت، با شوهر قطع رابطه می‌نماید و حال آن فرد این فرزند را انکار می‌کند؛ در حالی که افرادی که با آنان معاشر بوده‌اند شهادت می‌دهند که روابط ممتدی بین آن‌ها بوده و زن و فرزند از این جهت در اضطراب هستند، حکم آنان چیست؟

ج ـ در فرض سؤال که طرفین جاهل به حکم بوده‌اند، اگر شوهر معترف به وطی زوجه باشد و الحاق ولد به او ممکن باشد، بر حسب ظاهر شرع ملحق به اوست و نفی او جایز نیست.


ازدواج با خواهر زن

س ۳۵۱ ـ خانمی در خانهٔ مردی چهار سال زندگی کرد و دارای دو فرزند شد و در حال حاضر فرزندان وی موجود هستند ولی آن مرد خواهر کوچک آن خانم را که پانزده سال داشت به عقد خود در آورد و خواهر بزرگ‌تر از شوهر خود طلاق گرفت، حال تکلیف خانم دوم وی چیست و آیا عقد خواهر کوچک در آن وقت صحیح بوده یا باطل و هم‌چنین آیا در صورت علم و جهل تفاوتی در حکم هست یا نه؟

ج ـ در فرض سؤال، چون عقد خواهر کوچک قبل از طلاق خواهر بزرگ بوده، عقد خواهر کوچک باطل است. بلی، در فرض سؤال؛ اگرچه پس از این عقد باطل با خواهر کوچک نزدیکی کرده باشد، می‌تواند پس از تمام شدن عدهٔ خواهر بزرگ با خواهر کوچک به عقد جدید ازدواج نماید، لکن اگر جاهل به مسأله بوده، باید صبر کند تا عدهٔ خواهر کوچک نیز منقضی شود و بعد او را عقد نماید و در این صورت، اگر فرزندی از آنان به وجود آمده باشد، در حکم حلال‌زاده است و اگر خواهر کوچک و شوهر خواهر هر دو عالم بوده‌اند به حرمت جمع بین اختین و مع‌ذلک اقدام نموده‌اند، خواهر کوچک عده ندارد.

(۱۸۸)

س ۳۵۲ ـ کسی زن منقطع خود را طلاق باین می‌دهد، حال آیا می‌تواند خواهر آن زن را برای خود بگیرد یا خیر؟

«گلپایگانی»: بنا بر احتیاط واجب جایز نیست قبل از تمام شدن عدهٔ او، خواهرش را عقد کند.

* * *

«نکونام»: می‌شود خواهر وی را عقد کرد اما رعایت احتیاط گفته شده بهتر است.

(۱۸۹)

(۱۹۰)


نگاه به نامحرم


برهنه بودن سر و دست مرد و نگاه زن بیگانه با قصد ریبه

س ۳۵۳ ـ اگر مردی سر برهنه باشد و زن نامحرم به او نگاه کند، آیا مرد به گناه او کمک کرده و برهنه بودن سر برای او حرام است یا نه و هم‌چنین پوشیدن پیراهن آستین کوتاه در صورتی که زن به مرد نگاه کند، برای مرد حرام است یا نه؟

«گلپایگانی»: احتیاط این است که مرد غیر از مواضعی را که پوشیدن آن در بین مردها متعارف و معمول نیست، در صورتی که بداند زن اجنبیه با التذاذ به آن نظر می‌کند بپوشاند.

* * *

«نکونام»: برهنه بودن سر مرد اشکال ندارد؛ خواه زنی بدون قصد ریبه به او نگاه کند یا با قصد ریبه؛ زیرا این بدن زن است که تمامی عورت می‌باشد و پوشش آن لازم است، ولی تمامی بدن مرد عورت نیست تا لازم باشد آن را بپوشاند؛ به‌ویژه سر مرد که به تنهایی زمینهٔ ریبه ندارد و اگر زنی نسبت به سر مردی قصد ریبهٔ بی‌مورد نماید، به مرد ارتباطی ندارد و نپوشاندن سر، مقدمه‌ای برای حرام نیست تا نپوشاندن آن از باب مقدمهٔ حرام، حرام باشد. هم‌چنین دلیلی بر لزوم پوشش دست تا آرنج نیز نمی‌باشد، مگر از باب مقدمه، که آن هم در این مورد محقق نیست؛ به‌ویژه که ریبه نیست و تنها نگاه است.

(۱۹۱)

بنابراین، کشف مواضعی از بدن مرد حرام می‌باشد که به طور نوعی مورد پوشش قرار می‌گیرد و در صورت کشف و رؤیت آن، احتمال عرفی ریبه و التذاذ زن را در پی داشته باشد و می‌تواند از باب حرمت مقدمهٔ حرام، کشف آن مواضع نیز حرام باشد. پس اگرچه حرمت عمومی ـ اجتماعی، پوشش را نسبت به سر و صورت مرد ایجاب کند، ولی نمی‌تواند دلیلی بر لزوم پوشش سر و دست مرد بشود.

س ۳۵۴ ـ زن نامحرمی نسبت فامیلی با مردی دارد، آیا آنان می‌توانند بدون قصد لذت با هم صحبت کنند؛ در حالی که همدیگر را نگاه نکنند یا نه؟

ج ـ بدون قصد التذاذ و با وجود حاجت عرفی مانعی ندارد.


شنیده شدن صدای زن روضه‌خوان

س ۳۵۵ ـ اگر کسی بمیرد و مجلس عزای مردانه و زنانه در یک حیاط تشکیل شود؛ چنان‌چه زنی باسواد در مجلس عزای زنانه، قرآن و روضه و مصیبت و نوحه بخواند که بعضی از مردها صدای او را بشنوند، چه حکمی دارد؟

«گلپایگانی»: با این که خداوند متعال می‌فرماید: «فاسألوهنّ من وراء حجاب»(۱)، خوب است که مجلس زنانه طوری باشد که کاملا مراعات عفت بشود.

* * *

«نکونام»: آیهٔ مبارکهٔ: «فاسألوهنَّ من وراء حجاب»(۲) دربارهٔ زن‌های پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است و نمی‌تواند دلیل بر منع تحریمی دیگر زنان از رؤیت یا صحبت باشد؛ چرا که ممکن است آیهٔ شریفه ویژهٔ زن‌های آن

۱- احزاب/ ۵۳٫

۲- احزاب/ ۱۵۳٫

(۱۹۲)

حضرت باشد؛ اگرچه نسبت به آنان نیز ممکن است منع تحریمی را نرساند؛ ولی رعایت این موارد، مقتضای عفاف است.

س ۳۵۶ ـ نگاه کردن به زن بیگانه حرام است، حال آیا به هنگام ازدواج با زن دایم یا منقطع می‌شود او را نگاه کرد یا نه؟

ج ـ زن مخصوصی را که قصد دارد ازدواج کند جایز است نگاه کند؛ به‌مقداری که زشتی و زیبایی او را تشخیص دهد و اما اگر بخواهد زن‌های متعدد را نگاه کند که هر کدام را پسندید انتخاب کند، جایز نیست.


مشاهدهٔ زن پیش از ازدواج

س ۳۵۷ ـ آیا کسی که می‌خواهد ازدواج کند می‌تواند به زن یا زن به مرد نگاه کند یا نه؟

«گلپایگانی»: جهت ازدواج یک مرتبه به صورت نگاه کردن برای زن و مرد بدون قصد ریبه و التذاذ جایز است.

* * *

«نکونام»: در مورد ازدواج، رؤیت منحصر به نگاه صورت نیست و می‌توان بیش‌تر از صورت و مواضع جانبی آن را نیز مورد رؤیت قرار داد، تا جایی که شبهه‌ای برای وی نماند؛ همان‌طور که رؤیت، منحصر به عدد ـ یک مرتبه ـ نیز نمی‌باشد، که اگر اطمینان با یک مرتبه دیدن حاصل نشد، بیش‌تر از یک مرتبه نیز می‌تواند ببیند. البته نباید قصد ریبه و التذاذ داشته باشد، امّا اگر چنین امری ـ ریبه و التذاذ ـ بدون قصد در او ایجاد شود، اشکال ندارد؛ زیرا این امر می‌تواند قهری باشد؛ چون هنگامی که رؤیت وی مجوز داشته باشد، چنین امری لازم قهری آن است و منعی نمی‌تواند داشته باشد. هم‌چنین برای به دست آوردن اطمینان در ازدواج می‌تواند به

(۱۹۳)

رؤیت اکتفا نکند و اگر لازم شد صحبت و گفتگویی نیز با هم داشته باشند که این امر در حد معقول، بدون هر عارضهٔ جانبی جایز است و اشکال ندارد؛ زیرا پای گران قیمت‌ترین چیز ـ اغلی ثمن ـ در کار است ـ که همان حیات و عمر مشترک آدمی است که با ازدواج شکل می‌گیرد ـ و باید از هر گونه رعایت و دقّت برخوردار باشد تا تحصیل اطمینان شود.

س ۳۵۸ ـ در اجتماع آلودهٔ ما معمولا از موی سر زن‌ها کلاه‌گیس درست می‌کنند و آن را به فروش می‌رسانند، حال کسی که همسر وی از کلاه‌گیس استفاده می‌کند، آیا می‌تواند آن را لمس نماید و یا به آن نگاه کند یا نه و در صورت منع شرعی، آیا زن اولی گناه‌کار است که گیسوان خود را به بازار عرضه کرده یا خریدار یا هر دو؟

ج ـ پس از جدا شدن مو از سر زن، نگاه اجنبی به آن مانعی ندارد و هم‌چنین است دست کشیدن مرد اجنبی به آن و خرید و فروش و سر گذاشتن زن دیگر اشکال ندارد.

س ۳۵۹ ـ اشخاصی که در یک خانه و یک طبقه زندگی می‌کنند و با هم فامیل می‌باشند و هیچ گونه خطری از جهت ریبه در کار نیست و همیشه با هم نشست‌وبرخاست دارند و از لحاظ خورد و خواب و خرید لوازم منزل مخلوط هستند، دست و صورت آنان باز است و از حیث حجاب محجوب نیستند و چون از این حیث برای آنان دشوار است، آیا ترخیصی هست و یا باید مانند خارج منزل خود را از نامحرم بپوشانند؟

ج ـ دلیلی بر تفاوت حکم بین غیر محارم به نظر نرسیده است.

(۱۹۴)


فراگیری احکام دینی از مرد بیگانه و اذن شوهر

س ۳۶۰ ـ آیا زن بیگانه می‌تواند قرائت نماز و احکام دینی و مسایل واجب خود را نزد مرد عالمی فرا گیرد و آیا در این گونه موارد اذن شوهر شرط است یا خیر؟

«گلپایگانی»: یاد گرفتن مسایل مورد ابتلا و حاجت بر زن و مرد هر دو واجب است و اذن شوهر در صورتی لازم است که یاد گرفتن مسایل متوقف بر خروج از خانه نباشد به این که در خانه نیز تعلم امکان داشته باشد و فرا گرفتن آن از مرد اجنبی در صورتی جایز است که معرض فسادوگناه‌نباشد.

* * *

«نکونام»: شرط نبودن اذن شوهر در فراگیری احکام از مرد بیگانه، تنها منحصر در احکام و امور شرعی است که فرا گرفتن آن بر زن واجب‌است؛ چرا که تحصیل همهٔ احکام دینی و مسایل شرعی بر زن واجب نیست تا بتواند همهٔ احکام را بدون اجازهٔ شوهر یاد بگیرد، بنابراین، نباید میان احکام واجب و غیر واجب خلط نمود. هم‌چنین فرا گرفتن احکام دینی از نامحرم منحصر به واجبات نیست و در صورت نداشتن خطر و مشکلات جانبی، مسایل غیر واجب را نیز می‌توان از مرد بیگانه فرا گرفت.


قرائت قرآن بانوان با صوت و صدا برای مرد

س ۳۶۱ ـ آیا مرد می‌تواند در جلسه‌ای که گروهی از بانوان و دختران مسلمان هستند، قرآن را فرا دهد و با صوت قرآن بخواند و آیا بانوان و دختران می‌توانند به هنگام پس دادن درس، قرآن را با صوت برای استاد مرد خود بخوانند تا اشکالات آن‌ها از لحاظ اعراب و قواعد تجوید برطرف شود یا خیر؟

«گلپایگانی»: چنان‌چه تعلیم قرآن مجید مستلزم ارتکاب محرم نباشد، اشکال ندارد ولی بانوان و دختران نزد نامحرم قرآن را باصدا نخوانند و هم‌چنین باصدا خواندن مرد، چنان‌چه موجب تلذذ بانوان باشد، اشکال دارد خوب

(۱۹۵)

است معلم بانوان زن باشد تا موجب ارتکاب خلاف شرع نشود و ارتکاب خلاف شرع به عنوان تعلیم قرآن خلاف شرع دیگر است.

* * *

«نکونام»: آموزش مرد به بانوان یا به‌عکس، در صورت نداشتن عوارض ناشایست جانبی جایز است، و خواندن قرآن توسط مرد برای زن و به‌عکس اشکال ندارد؛ هرچند شایسته است زنان در همهٔ امور ویژهٔ خود مستقل باشند؛ ولی در هر صورت، تک‌خوانی زن و قرائت قرآن با صوت و صدا برای مرد، در صورتی که عوارض جانبی و گناهی همراه نداشته باشد، اشکال ندارد.

س ۳۶۲ ـ خنثی از نظر مسایل محرم و نامحرم، چه حکمی دارد؟

ج ـ اگر خنثی مشکل باشد، باید احتیاط کند؛ یعنی نسبت به مردها خود را زن محسوب دارد و از نامحرم خود را بپوشاند و نسبت به زن‌ها خود را مرد حساب کند و به زن نامحرم نگاه نکند.


نگاه به بدن زن ناشناس از تلویزیون یا مجله

س ۳۶۳ ـ نظر کردن بر بدن زنی که شناخته شده یا ناشناس است، اعم از این که مسلمان باشد یا کافر از طریق تلویزیون چه حکمی دارد؟

«گلپایگانی»: مشکل است.

* * *

«نکونام»: نگاه به بدن زن ناشناس مسلمان یا کافر از تلویزیون یا مجله، در صورتی که با ریبه و التذاذی همراه نباشد، اشکال ندارد. هم‌چنین نگاه به بدن زن مسلمان آشنا، به غیر مواضع استثنای عمومی، خالی از اشکال نیست؛ مگر در صورتی که گریم شده باشد که بدون التذاذ اشکال ندارد.

(۱۹۶)


نگاه به تصویر زنِ آشنا و نامحرم

س ۳۶۴ ـ در رساله است: مرد اگر زنی نامحرم را بشناسد، نباید به عکس او نگاه کند، آیا این حکم مخصوص موردی است که با قصد لذت حرام باشد و یا بدون قصد لذت نیز حرمت دارد؟ هم‌چنین اگر عکس زن مشهوری را در جایی ببیند که اسم وی را در مجلات و روزنامه‌ها دیده ولی او را نمی‌شناسد، آیا نگاه کردن به آن جایز است؟

«گلپایگانی»: در فرض اول، احوط ترک است مطلقا و در مسألهٔ دوم، اگر مورد ابتلا و معرض ریبه نباشد، حرمت معلوم نیست و احتیاط به ترک خوب است.

* * *

«نکونام»: نگاه به بدن زنِ آشنا و نامحرم در غیر مواضع استثنا شده جایز نیست و حرمت آن منحصر به ریبه و التذاذ و نیز زنده نبودن نیست، بلکه شامل تصویر وی نیز می‌شود و مراد از شناخت نیز تنها اسم و رؤیت مجلّه‌ای نیست، بلکه شناخت حضوری و رؤیت مباشری است؛ خواه به واسطهٔ خود شخص یا با معرفی بستگان وی باشد ـ مثل آن که گفته شود: این زن خواهر فلان شخص است ـ و حکمت حرمت نگاه، تنها ریبه نیست، بلکه عدم هتک حرمت زن مسلمان نیز در بین می‌باشد.

س ۳۶۵ ـ آیا نگاه کردن به عکس زن مرده‌ای که مرد او را می‌شناسد و نامحرم است جایز است یا خیر؟

«گلپایگانی»: نگاه کردن مرد نامحرم به عکس زن مرده خالی از هتک نیست و محل اشکال است.

* * *

«نکونام»: نگاه به عکس بدن زنِ آشنا و نامحرم در غیر مواضع استثنا شده

(۱۹۷)

جایز نیست و حرمت آن منحصر به ریبه و التذاذ و نیز زنده نبودن نیست، بلکه عدم هتک حرمت زن مسلمان نیز در بین می‌باشد.


جهیزیه

س ۳۶۶ ـ در جهیزیهٔ زن اختلاف است و هر یک از آنان مدعی است برخی از اقلام آن را دیگری برده، آیا در این صورت چون آن جهیزیه در خانهٔ شوهر بوده، وی ضامن آن شناخته می‌شود یا خیر؟

ج ـ شوهر ضامن جهیزیه نیست؛ مگر این که زن به مرافعهٔ شرعیه ثابت کند که شوهر جهیزیه را بدون اذن زن تلف کرده است.

(۱۹۸)


دیگر مسایل ازدواج

س ۳۶۷ ـ در مورد دعوای عنین بودن مرد و بارداری و ازالهٔ بکارت و دیوانگی و مانند آن، آیا نظر پزشک در آن معتبر است و این امور با نظر وی ثابت می‌شود یا خیر؟

ج ـ در غیر موارد معدوده مستثنات ثبوت دعوا به شهادت در امور حدسیه و غیر محسوسه محل اشکال است و فرقی بین پزشک و غیر پزشک نیست و در امور محسوسه نیز پزشک یکی از شهود است و باید واجد شرایط بینه باشد.


سرپرستی صغیر و شرط امین بودن

س ۳۶۸ ـ آیا در قیم کودکان صغیر که پدر و جد پدری تعیین می‌کند و نیز در قیمی که حاکم شرع و یا نمایندگان حاکم برای کودکان و دیوانگان تعیین می‌کنند، عدالت معتبر است یا خیر؟

«گلپایگانی»: در قیم بر اطفال، اعتبار عدالت خالی از قوت نیست؛ اگرچه اکتفا به امانت قیم با وجود مصلحت بعید نیست.

* * *

(۱۹۹)

«نکونام»: در سرپرستی صغیر، امین بودن کافی است و عدالت شرط نمی‌باشد.


پوشیدن لباس‌هایی با مدل خارجی برای زن

س ۳۶۹ ـ آیا برای زنان پوشیدن مدل‌های خارجی مینی ژوب و ماکسی ژوب و غیره که اکنون در ایران معمول شده، در زیر چادر و یا شلوارهای تقریبا مردانه که از زیر چادر بیرون می‌آید اشکال دارد یا نه؟

«گلپایگانی»: اطوار و کردار و رفتار زنان مسلمان که امروز به متابعت کفار تماما محرک ـ شهوات جوانان و موجب انحراف آنان از حیا و حجاب و عصمت و عفت است و طرز لباس و زینت کردن که حتی باعث تجاوز محارم به محارم می‌شود، ضربهٔ بزرگی است که دانسته یا ندانسته به اسلام وارد شده فـ «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون». در این زمان اگر کسی بتواند متعلقین و منسوبین خود را به مواعظ و نصایح وادار به حجاب و عصمت و عفت و رفتار موافق با دستورات شرع و عمل به واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات بنماید، فی الحقیقة حکم جهاد فی سبیل الله است. وفّقکم اللّه وایانا لما یحبّ ویرضی، والسلام علیکم ورحمة اللّه وبرکاته.

* * *

«نکونام»: پوشیدن مدل‌های خارجی و بیگانه و وابستگی به آن‌ها در این گونه امور، دور از شؤون مسلمانی است؛ هرچند تنها پوشیدن شلوار یا شلوار و دامن، در صورتی که عوارض جانبی؛ مانند: فرم، دوخت و حتّی رنگ و کیفیت، همراه نداشته باشد، اشکال ندارد، چرا که شلوار در زمان ما منحصر به مرد نیست؛ خواه از زیر چادر بیرون بیاید یا نیاید و بیرون آمدن پارچهٔ شلواری از زیر پارچهٔ چادری نمی‌تواند اشکال داشته

(۲۰۰)

باشد و آن‌چه باید مورد اهتمام همهٔ اهل ایمان باشد، عفاف، استقلال، عدم انفعال و وابستگی نسبت به بیگانه در این گونه امور است؛ چرا که مسلمانان خود نیز می‌توانند به‌راحتی در این نوع امور، نوآور و مستقل باشند.


شادی در مجالس عروسی

س ۳۷۰ ـ آیا تشت کوبیدن در مجالس عروسی جنبهٔ غنا دارد یا نه؟

«گلپایگانی»: لهو است و احوط ترک است.

* * *

«نکونام»: شادی در مجالس عروسی، البته در حد معقول و نه معمول، اشکال ندارد، بلکه مستحسن است، و در این گونه مجالس باید از هر گونه افراط و تفریط پرهیز داشت؛ چرا که در مواردی تفریط، افراط، و افراط، تفریط را در پی خواهد داشت.


کنترل شهوت و جوانان مجرّد

س ۳۷۱ ـ برای جلوگیری از شهوت چه باید کرد؟ آیا می‌توان استمنا نمود و چنان‌چه اشکال داشته باشد، راه مشروع آن چیست؟

«گلپایگانی»: روزه گرفتن و افراط نکردن در صرف غذا و ترک خوردن بعض غذاهای مقوی، غریزهٔ جنسی را تضعیف می‌کند و شدت آن را کم می‌نماید ولی استمنا به هر نحو باشد حرام است و بهترین راه برای این که مبادا غریزهٔ جنسی سبب آلودگی به حرام شود، ازدواج است به نحو دایم و یا موقت (صیغه) که ثواب بسیار دارد.

* * *

«نکونام»: برای پیش‌گیری از معصیت و کنترل شهوت، برای ایجاد زمینهٔ

(۲۰۱)

عفاف فردی، راه همان است که در پاسخ متن آمده است ـ روزه، کنترل غذا و غیر آن؛ ولی موارد یاد شده برای عفاف فردی و عمومی کافی نیست، بلکه باید زمینه‌های عملی متعادل و مناسب اجتماعی آن را نیز فراهم ساخت تا جوان بتواند رشد علمی ـ اجتماعی خود را همراه با ازدواج و عفاف طی نماید و تحقّق چنین موقعیتی جز با کارشناسی علمی و عملی متفکران جامعه و دولت اسلامی، امکان پذیر نخواهد بود و بدون تحقق این امر، گناهان و انحراف‌ها قابل کنترل نیست و نباید از قشر جوان یا دیگران توقع کنترل چنین اموری را داشت و با چنین وضعیت و موقعیتی، زمینه‌های اخلاقی و حدود شرعی نیز امکان تحقق ندارد و به اهمال خواهد گرایید و می‌توان گفت: به‌طور مطلق، اجرای حدود شرعی به زور و تهدید، شرعی و نیز عملی نیست.

س ۳۷۲ ـ کسی پس از چندین سال که از ازدواج او می‌گذرد، صاحب فرزند نشده و اهل فن تشخیص داده‌اند که این عیب از مرد است و درمان آن به این است که نطفه مردی را به او تزریق کنند تا ضعف نطفهٔ وی جبران شود، آیا این عمل از نظر شرع جایز است یا نه؟

ج ـ تزریق نطفه به‌نحوی که در بدن مستحیل شود و نطفه را تقویت کند و عین آن موجب ایجاد فرزند نشود؛ مانند تزریق خون، عیبی ندارد.

س ۳۷۳ ـ زنی چند سال پیش در خانهٔ شوهر علاوه بر انجام امور خانه‌داری فرش هم می‌بافته و قیمت آن را در معاش و هم‌چنین در خرید لوازم خانه و تعمیرات خانه هزینه نموده و حال شوهر وی می‌خواهد او را طلاق بگوید، آیا این زن به آن حقی دارد یا نه و آیا به جهیزیه‌ای که به‌وسیلهٔ پول شیربها خریداری نموده و به خانهٔ شوهر برده و بعضی از آن‌ها فروخته شده و مقداری

(۲۰۲)

نیز از بین رفته اما پول آن از شوهر بوده، حقی دارد یا خیر؟

ج ـ در فرض سؤال، اموالی که ملک زن بوده، اگر شوهر بدون اذن او فروخته و صرف در تعمیر خانه یا لوازم دیگر کرده ضامن است و فرقی در این نیست که از جهیزیه فروخته باشد یا از اموال دیگر زن، و اما اگر زن به شوهر اذن داده که یکی از اموال او را بفروشد و شوهر مجانا چیزی که لازم خانه است برای خود بخرد یا مال او در اثر استعمال از بین رفته باشد، شوهر ضامن نیست و اما فرشی که برای شوهر بافته، اگر به قصد مجانی بوده، حق مطالبهٔ اجرت ندارد و اگر به امر شوهر و به عنوان اخذ اجرت بافته، استحقاق اجرت دارد.

س ۳۷۴ ـ آیا پدر می‌تواند جهیزیه‌ای را که به دختر خود داده پس بگیرد یا نه؟

ج ـ اگر پدر جهیزیه را تملیک دختر خود کرده، چنان‌چه ظاهر همین است، دیگر نمی‌تواند پس بگیرد.

س ۳۷۵ ـ زنی که با اجازهٔ شوهر کار می‌کرده و قالی می‌بافته، آیا مزد او به شوهر می‌رسد و یا از آنِ خود زن است؟

ج ـ اجرت قالی بافی ملک خود قالی‌باف است؛ مگر آن که قراردادی در بین باشد.

س ۳۷۶ ـ اگر مادر شوهر جهیزیهٔ عروس را تلف کند، آیا ضامن آن است یا خیر؟

ج ـ اگر مادر شوهر بدون اذن مالک در جهیزیه تصرف و تلف کرده، ضامن است.

(۲۰۳)

س ۳۷۷ ـ پولی که در نامزدی دختر در خانهٔ پدر از طرف منسوبان داماد به دختر داده می‌شود مال شوهر است یا به دختر می‌رسد؟

ج ـ چیزهایی که به عنوان هبه یا هدیه به دختر داده شود، ملک دختر است. بلی، اگر غیر از شوهر یا رحم زن کسی چیزی هبه کرده باشد و عین آن موجود باشد، حق فسخ هبه را دارد.

س ۳۷۸ ـ کسی که همسر خود را طلاق داده و پیش از این وی را مطابق عرف محلی در شالیزار به کارگری می‌گرفته، آیا باید دست‌مزد همسر خود را بپردازد یا لازم نیست؟

ج ـ مزد کار زوجه متعلق به خود زوجه است و به زوج مربوط نیست؛ مگر این که به او بخشیده باشد.

س ۳۷۹ ـ زنی در حال عده کسی را وکیل می‌کند تا او را به ازدواج کسی در آورد و خود زن بعد از عده با کسی ازدواج می‌کند اما وکیل نیز او را به ازدواج کسی درآورده، حال کدام یک از دو نکاح صحیح است؟

ج ـ با فرض تقارن عقدین، هر دو باطل است و در صورت عدم تقارن، هر کدام مقدم بوده صحیح است.

س ۳۸۰ ـ هرگاه زنی مردی را وکیل کند که او را به ازدواج کسی در آورد، آیا آن مرد می‌تواند بر طبق وکالت، آن زن را به ازدواج خود درآورد یا خیر؟

ج ـ نمی‌تواند مگر این که خود زن تصریح به عمومیت نموده باشد یا گفتگوی آن‌ها به حسب فهم عرفی ظهور در تعمیم داشته باشد؛ به‌طوری که شامل خود آن مرد نیز بشود.

(۲۰۴)


حِداد

س ۳۸۱ ـ در رساله است: بر زن در عدهٔ وفات شوهر واجب است زینت را ترک کند، مراد از زینت چیست؟ اگر زن در عدهٔ وفات زینت کند، آیا لازم است دوباره عده نگه دارد یا نه؟

«گلپایگانی»: منظور از زینت هم زینت در بدن است؛ مانند: سرمه کشیدن و عطر استعمال کردن و خضاب نمودن و آرایش کردن و هم زینت در لباس؛ مانند: لباس سرخ و زرد و امثال این‌ها و زیورآلات زنانه به کار بردن و به‌طور کلی زن در ایام عدهٔ وفات باید تمام چیزهایی را که برای شوهر در اوقات مناسب مانند عید و عروسی و غیره به آن‌ها زینت می‌کرد ترک کند و این به حسب اشخاص و زمان‌ها و شهرها تفاوت دارد و لازم است در هر شهری آن‌چه معتاد و متعارف برای زینت در آن شهر است ملاحظه شود. بلی، تنظیف بدن و لباس و سر را شانه زدن و ناخن گرفتن و حمام رفتن اشکال ندارد و در مورد سؤال دوم، اقوی این است که ترک زینت شرط در عده نیست، بلکه فقط حکم تکلیفی است، پس اگر از روی معصیت یا فراموشی یا ندانستن مسأله در تمام ایام عده زینت کند، لازم نیست عده را از سر بگیرد یا اگر در بعض ایام عده زینت نمود، لازم نیست آن مقدار را استیناف کند.

* * *

«نکونام»: ترک زینت در عده واجب نیست و زینت نمودن در عدهٔ وفات شوهر برای زن مکروه است.

س ۳۸۲ ـ آیا حکم وجوب ترک زینت برای زن در عدهٔ وفات شوهر مخصوص زنی است که به عقد دایمی شوهر در آمده یا در مورد متعه نیز همین حکم جاری

(۲۰۵)

است و نیز ترک زینت در مورد زن صغیر یا دیوانه نیز واجب است یا خیر؟

«گلپایگانی»: در این حکم، ظاهرا تفاوتی بین دایمه و منقطعه نیست. بلی، در مورد زن متعه‌ای که مدتش کم باشد؛ مثل یک روز یا دو روز، بعید نیست ترک زینت در عدهٔ وفات واجب نباشد و در مورد صغیره و مجنونه احوط آن است که ولی شرعی در عدهٔ وفات آن‌ها را از زینت نمودن منع کند.

* * *

«نکونام»: استفاده از زینت برای زن در عدهٔ وفات شوهر؛ خواه زن دایم باشد یا منقطع، مکروه است و نه حرام.

س ۳۸۳ ـ زنی که شوهر وی فوت نموده و به صورت معمول مقداری طلا همراه دارد، آیا در مدت عده چون زینت بر او حرام است باید آن را از خود جدا کند یا نه؟

ج ـ باید هرچه را که زینت برای زوجه شمرده می‌شود که در موقع مناسب به آن خود را زینت می‌دهد، در مدت عدهٔ وفات ترک نماید و بعضی طلاها را که همیشه همراه داشته؛ مثل گوشواره، لازم نیست بیرون بیاورد.

(۲۰۶)


حقوق زن و شوهر


شیوهٔ رفتار زن با شوهر بی‌نماز

س ۳۸۴ ـ زنی که شوهرش نماز نمی‌خواند و وجوه شرعی نمی‌دهد و بر اثر نزاع چند جای سرش به دست شوهر شکسته شده، آیا باید از شوهر طلاق بگیرد یا نه؟ و آیا می‌تواند از مال شوهر که در دست اوست بدون اذن او خمس و زکات را ادا کند تا تصرفات زن در آن اموال اشکال شرعی نداشته باشد و آیا چون در خانهٔ شوهر کار می‌کند می‌تواند از مال او صدقه بدهد یا روضه‌خوانی نماید یا نه؟

«گلپایگانی»: لازم نیست طلاق بگیرد ولی به هر نحوی بتواند واجب است که امر به معروف نموده و شوهر خود را وادار به نماز کند و می‌تواند دیهٔ شکستن سر را از او مطالبه نماید؛ هم‌چنان که می‌تواند به شوهر خود بگوید نفقهٔ مرا از مالی که متعلق خمس و زکات نیست بده یا خمس و زکات آن را بپرداز تا تصرف من در آن جایز باشد و هم‌چنین می‌تواند در مقابل انجام کارهای منزل، از او مطالبهٔ اجرت نماید و بدون اجرت، کار نکند، ولی تصرف در اموال شوهر بدون اذن او جایز نیست.

* * *

«نکونام»: این که زن بتواند در مقابل تمامی کارهایی که در منزل انجام

(۲۰۷)

می‌دهد از شوهر خود به مقدار معمول و متوسّط درخواست مزد کند و با گرفتن مزد، هر کاری را خود لازم دانست در خانه انجام دهد، دلیل شرعی مشخصی ندارد و گذشته از آن، از ملاک کلی عقلی نیز دور است؛ به‌ویژه که زندگی مشترک و خانوادگی، همیاری، تعاون و ادارهٔ جمعی را خواهان است؛ هرچند شرع نسبت به برخی از جهت‌ها و امور، به‌طور ویژه، گرفتن مزد را تایید نموده است، ولی نمی‌توان به صورت کلی آن را دنبال کرد؛ به خصوص آن که درخواست مزد در تمامی کارهای منزل می‌تواند خودداری شوهر از بسیاری از مواهب غیر واجب اعطایی از جانب وی نسبت به زن را در محیط زندگی مشترک به دنبال داشته باشد که هرگز برای زن همراه به صرفه نمی‌باشد؛ گذشته از آن که مطرح کردن بحث اجرت، کوچک شمردن زن و ناسازگاری در زندگی مشترک را نیز به دنبال دارد؛ هرچند بررسی این مسأله و تشخیص موارد آن نباید تنها به صورت کلی و اجمالی دنبال شود که تحقیق و استخراج دلایل و ملاک‌های همهٔ موارد آن نیازمند مقام تفصیل است و در نهایت آن‌چه از دلایل شرعی به دست می‌آید، حاکم خواهد بود؛ خواه اخذ اجرت باشد یاعدم‌آن.

این نکته نیز خاطرنشان می‌گردد که به‌طور اساسی، طلاق امری نیست که زن بتواند خود، مستقیم آن را دنبال نماید و به اصطلاح و بیان متن پاسخ به مسأله، آن را بگیرد و نخواندن نماز و عدم پرداخت وجوهات شرعی از طرف شوهر نیز موجب پی‌گیری قانونی و شرعی طلاق از جانب زن نمی‌شود؛ ولی نزاع از جانب زن، اگر تنها به خاطر این دو امر باشد ـ که بعید است ـ قابل پی‌گیری شرعی و قانونی است که نسبت به تخطّی شوهر می‌تواند از مرجع دارای صلاحیت استمداد جوید ولی در هر صورت، زن می‌تواند نسبت به کردار غیر شرعی شوهر، با مسالمت، عطوفت و همدردی برخورد نماید؛ به گونه‌ای که به نزاع و ستیز نیز نرسد.

(۲۰۸)

پس زن می‌تواند تمامی احکام شرعی و حقوق قانونی خود را با سازش یا پی‌گیری قانونی درخواست نماید و مرد نیز نباید در پاسخ وی به انجام دادن گناه برآید؛ که در این صورت، افزوده بر گناه، پی‌گرد قانونی نیز دارد، ولی در هر صورت، مطرح نمودن طلاق یا اجرت در مقابل کار از طرف زن، روش صحیحی نیست؛ زیرا این سخن که زن از مرد در مقابل کارهای منزل درخواست مزد نماید و بدون اجرت کار نکند، می‌تواند مرد را بر آن دارد که به زن بگوید: تو نیز کار نکن، اما پولی نیز در مقابل نخواهی داشت که در نتیجه جز آن که فروپاشی کانون زندگی را به دنبال دارد، هیچ مشکلی را رفع نخواهد کرد.

پس در محیط خانه، راه به دست آوردن حقوق، به‌خصوص از جانب زن، باید همراه سازش و محبّت باشد و باید دانست ظرافت برخورد زن با مرد در محیط خانه با برخوردهای دیگران در محیط اجتماع، متفاوت و از حساسیت ویژهٔ خود برخوردار است که گذشته از احکام و ملاک‌های شرعی و قانونی، ویژگی‌های رفتاری را نیز لازم دارد.


شیوهٔ رفتار زن با شوهر قمارباز

س ۳۸۵ ـ مردی قمار بازی می‌کند و همسر وی او را نهی از منکر می‌نماید، ولی شوهر سخن او را نمی‌پذیرد تا این که زن به خانه پدر خویش می‌رود و شوهر به خانهٔ پدر زن می‌رود و به زن خود می‌گوید به خانه باز گرد، اما زن حاضر نمی‌شود، آیا زن ناشزه است یا نه؟

«گلپایگانی»: اگر زن احتمال می‌داده که ترک طاعت زوج، او را از عمل حرام باز می‌دارد، زن ناشزه نیست و نفقهٔ این مدت را طلب دارد.

* * *

«نکونام»: قمار بازی مرد سبب اذن شرعی برای ترک خانه نمی‌شود؛ هرچند

(۲۰۹)

با این کار، احتمال تأثیر نیز بدهد؛ زیرا نهی از منکر نباید همراه معصیت باشد و ترک منزل، خود معصیت آشکار است و زن با این کار ناشزه می‌گردد؛ به‌خصوص که مرد به دنبال وی نیز بیاید، اما زن حاضر به بازگشت نباشد که ممکن است چنین تصمیمی سبب فروپاشی زندگی و شقاوت اخروی زن گردد.

س ۳۸۶ ـ خانمی در مدتی که با شوهر خود زندگی می‌کرده، در خانه قالی می‌بافته و شوهر پول آن را از وی می‌گرفته است، آیا این زن می‌تواند آن پول‌ها را از شوهر بازپس بگیرد یا نه؟ و آیا شوهر در برابر آن مسؤولیتی دارد یا خیر؟

ج ـ اگر قالی‌های بافته شده را به شوهر خود بخشیده که دوستانه با هم زندگی کنند، حق رجوع ندارد ولی اگر نبخشیده، فعلا حق مطالبهٔ اجرت معمولی را دارد؛ اگر سرمایه از خود زن نباشد. واللّه العالم.

س ۳۸۷ ـ اگر زن بگوید من در صورتی کارهای درون منزل را انجام می‌دهم که اجازه داشته باشم به مسجد یا خانهٔ خویشان و دیگر جاهای مشروع بروم و مرد بپذیرد، آیا کفایت می‌کند یا خیر؟

ج ـ اشکال ندارد.


حقّ خودداری زن از حاملگی

س ۳۸۸ ـ زنی است که با وجود داشتن هشت فرزند، از باردار شدن خودداری می‌کند، آیا شوهر می‌تواند او را وادار به باردار شدن بکند یا نه؟

«گلپایگانی»: زن حق ندارد امتناع نماید، و اگر کاری کند که نطفهٔ مرد در خارج بریزد، دیهٔ نطفه بر زن واجب می‌شود. والله العالم.

* * *

(۲۱۰)

«نکونام»: زن در صورتی که نسبت به سلامتی خود زیان جدی پیش نیاید حق خودداری از حامله شدن را ندارد، ولی اگر بر اساس نظر و تأیید کارشناس، حمل جنین یا زایمان برای وی مشکلاتی جدی داشته باشد و وی دیگر توانایی باردار شدن سالم را نداشته باشد، می‌تواند از حمل خودداری و نسبت به اجبار شوهر اقامهٔ دعوا نماید؛ زیرا حق شوهر تا جایی است که سلامتی زن به‌طور جدی در شرف مخاطره قرار نگیرد.

س ۳۸۹ ـ اگر کسی پیش از عقد با زن شرط کند که حق همخوابی و نفقه نداشته باشد و زن نیز بپذیرد، آیا زن این دو حق را از دست می‌دهد؟

ج ـ اگر عقد دایم باشد، شرط باطل است و اگر انقطاعی باشد، مانعی ندارد.

س ۳۹۰ ـ در جلد دوم مجمع المسائل میان مسألهٔ ۳۹۳ که می‌گوید: «اگر زنی را صیغه کند و مدت را معین نکند و صیغه را به عنوان عمری بخواند» فرموده‌اید باطل است و در مسألهٔ ۳۹۷ که می‌پرسد: «اگر در عقد انقطاعی ذکر مدت فراموش شود، آیا باطل است یا عقد دایمی می‌گردد»، فرموده‌اید باطل نیست و عقد دایمی می‌گردد، آیا میان این دو به ظاهر اختلاف نیست، توضیح آن چیست؟

ج ـ بین دو مسألهٔ مورد سؤال اختلافی نیست؛ چون اولی موقت به مدت مجهول است و باطل، و دومی اصلا ذکر مدت نشده که مبدل به عقد دایم می‌شود.


انفاق زن از اموال شخصی خود

س ۳۹۱ ـ آیا زن در انفاق از اموال شخصی خود لازم است از شوهر اجازه بگیرد یا خیر؟

«گلپایگانی»: صدقات و انفاقات مندوبهٔ زن، اگر به غیر ارحام باشد، باید به

(۲۱۱)

اذن شوهر باشد و اگر به ارحام و اقارب باشد، احتیاج به اذن شوهر ندارد.

* * *

«نکونام»: صدقه و انفاق مستحبی زن از اموال شخصی خود بدون اذن شوهر به غیر ارحام اشکال ندارد؛ البته، اگر با حقوق و شؤون شوهر منافاتی نداشته باشد.


محارم و غیر محارم

س ۳۹۲ ـ اگر زنی را به عقد موقت خود درآورد و با او صیغهٔ محرمیت بخواند و پیش از دخول بخواهد با دختر او به مسافرت برود و برای این که آن دختر محرم شود، با نوهٔ دختری آن زن نیز صیغهٔ محرمیت می‌خواند، آیا اکنون برای آن شخص جایز است که با آن زن مباشرت و آمیزش داشته باشد یا نه؟

ج ـ در فرض مذکور، عقد دختر دختر زن باطل است و مانند جمع بین اختین است؛ یعنی تا وقتی که زن در حبالهٔ نکاح اوست نمی‌تواند نوهٔ او را برای خود عقد کند؛ بنابر این، مباشرت با زن مذکور اشکال ندارد و بعد از مباشرت با وی، دختر آن زن و دختر دخترش به او محرم است.

س ۳۹۳ ـ ازدواج با زن شوهر مادر صحیح است یا خیر؟

ج ـ مانعی ندارد.

س ۳۹۴ ـ زنِ پدر زن، به داماد محرم است یا خیر؟

ج ـ اگر زن پدر زن، مادر زن انسان نباشد، به او محرم نیست.

(۲۱۲)


طلاق


صیغهٔ طلاق

س ۳۹۵ ـ در مورد صیغهٔ طلاق، آیا عبارت «أنت مطلقة» یا «هی مطلقة» یا «طلقت فلانة» کافی است یا خیر؟

ج ـ هیچ یک از مذکورات در سؤال مجزی نیست و باید به لفظ «أنت طالق» یا «هی طالق» یا «هذه طالق» باشد.

س ۳۹۶ ـ هرگاه زن از طرف شوهر در طلاق گرفتن خود وکالت داشته باشد و بخواهد خود صیغهٔ طلاق را اجرا نماید، باید چه بگوید؟

ج ـ باید بگوید: «انا طالق».


طلاق به زبان غیر عربی

س ۳۹۷ ـ اگر طلاق با عبارتی که مرادف «انت طالق» باشد اما از واژه‌های غیر عربی استفاده شود، آیا کافی است یا خیر؟

«گلپایگانی»: در صورتی که قدرت بر اجرا با صیغهٔ عربی را داشته باشد، از لغات دیگر مجزی نیست و در صورت عجز از صیغهٔ عربی مانع ندارد.

* * *

(۲۱۳)

«نکونام»: طلاق با هر لغتی که معنای «انتِ طالق» را همراه با قصد انشا به درستی برساند، کافی است و لازم نیست تنها به عربی باشد؛ اگرچه در هر صورت به زبان عربی بهتر است.

س ۳۹۸ ـ آیا طلاق با اشاره و نوشتن واقع می‌شود یا خیر؟

«گلپایگانی»: در صورت قدرت بر نطق صحیح نیست ولی در صورت عجز مانند کسی که لال باشد، صحیح است و احوط این است که اگر می‌تواند بنویسد، کتابت را بر اشاره مقدم بدارد.

* * *

«نکونام»: کسی که توان خواندن صیغهٔ طلاق را ندارد؛ مانند: کر و لال، همین که اشارهٔ او اطمینان به طلاق باشد، کافی است. همچنین است نوشته‌ای که مقصود از آن انشای طلاق باشد و لازم نیست آن را بر اشاره مقدم بدارد.

س ۳۹۹ ـ هرگاه کسی که صیغهٔ طلاق را اجرا می‌کند آن را سه بار بگوید؛ مانند این که بگوید: «هی طالق»، «هی طالق»، «هی طالق» بدون این که رجوعی در بین باشد و نظر وی تعدد طلاق باشد یا بگوید: «هی طالق ثلاثا»، حکم آن چیست؟

ج ـ در صورت اول یک طلاق واقع می‌شود و در صورت دوم سه طلاق که قطعا واقع نمی‌شود و اگر از عبارت مذکوره ارادهٔ سه طلاق نموده، یک طلاق هم واقع نمی‌شود.

(۲۱۴)


مخالفت با امر پدر و مادر به طلاق همسر

س ۴۰۰ ـ اگر مادر یا پدر امر به طلاق زن کند، آیا باید امر ایشان را اطاعت نمود یا خیر؟

«گلپایگانی»: در صورتی که مخالفت امر آن‌ها موجب اذیت و به حد عقوق نرسد، طلاق دادن لازم نیست.

* * *

«نکونام»: اگر مردی با زن خود مشکلی نداشته باشد یا اگر مشکلی هم دارد، می‌تواند با او زندگی کند، لازم نیست در امر طلاق، اطاعت پدر و مادر نماید؛ هرچند موجب اذیت آن‌ها شود و به حد عقوق آنان نیز برسد؛ زیرا والدین در معصیت، انحطاط یا تخریب زندگی خانوادگی فرزند، حق اطاعت ندارند و نیز نباید سبب فروپاشی زندگی فرزند شوند.

س ۴۰۱ ـ اگر زن ادعا کند من طلاق داده شده‌ام، آیا گفتهٔ وی بدون بینه پذیرفته می‌شود یا خیر؟

ج ـ بلی، بدون بینه قبول می‌شود.

س ۴۰۲ ـ اگر فردی شیعی دختر نابالغ خود را به عقد مردی سنی در آورد و صیغهٔ عقد را به طریق مذهب شیعه اجرا نماید و سپس شوهر وی او را مطابق مذهب اهل تسنن طلاق دهد، آیا طلاق وی صحیح است و دختر می‌تواند با شخص دیگری ازدواج نماید یا نه؟

ج ـ در فرض سؤال، طلاقی که داده کافی است و دختر می‌تواند با دیگری ازدواج نماید.

(۲۱۵)

س ۴۰۳ ـ مردی زنی را با مهریهٔ معینی عقد کرده و سپس زن مهریهٔ خود را به شوهرش بخشیده و در دفترخانه رسمی نیز رسید داده و بعد از مدتی مرد به زن می‌گوید بجای این که تو مهریه‌ات را به من بخشیدی، من نیز اگر روزی تو را طلاق دادم قول می‌دهم که یکصدهزار تومان به تو بدهم و یکصدهزار تومان سفتهٔ بدون تاریخ امضا می‌کند و به وی می‌دهد و به‌واسطه محذوراتی مرد مجبور می‌شود زن را طلاق دهد، آیا مرد این مبلغ را به زن بده‌کار می‌باشد یا در صورت تمکن تنها از نظر اخلاقی باید به قول خود عمل کند و آیا جایز است زن مبلغ سفته را به زور از مرد بگیرد؟

ج ـ در فرض سؤال، اگر مجرد مقاوله بوده، شرعا جایز و حلال نیست بدون رضایت شوهر چیزی از او بگیرد و در نزاع موضوعی، مرافعهٔ شرعیه لازم است.

س ۴۰۴ ـ می‌گویند کسی که صاحب فرزند نمی‌شود، اگر زن خود را طلاق بدهد و دوباره او را عقد کند، صاحب فرزند می‌شود، آیا زن در این صورت باید همهٔ شرایط طلاق را داشته باشد یا خیر؟

ج ـ این عمل، سفیهانه است. با فرض این که باری تعالی بخواهد به شما فرزند عطا فرماید، عاجز نیست بدون طلاق به شما فرزند عطا فرماید و آن‌چه می‌گویند بی‌اساس است.

س ۴۰۵ ـ هرگاه شوهر شک کند که زن خود را طلاق داده یا نه و یا اصل طلاق را بداند و شک در عدد آن داشته باشد، وظیفهٔ وی چیست؟

ج ـ در مورد شک در اصل طلاق، حکم می‌شود به بقای علاقهٔ زوجیت، و در مورد عدد، بنا می‌گذارد بر کم‌تر.

(۲۱۶)

س ۴۰۶ ـ اگر مردی با زن خود برخلاف امساک به معروف رفتار نماید و حاضر به طلاق وی نیز نشود، آیا در صورت درخواست زن از دادگاه که او را طلاق بدهد، آیا دادگاه می‌تواند شوهر را به طلاق دادن همسر خود محکوم نماید و در صورت خودداری وی، دادگاه خود طلاق دهد یا نه؟

ج ـ در صورتی که با رسیدگی کامل احراز شود که با رعایت حقوق زوج از طرف زوجه و عدم نشوز او با تمکین از مرد، زوج امساک به معروف ندارد، حاکم شرع او را ملزم به یکی از دو امر از امساک به معروف یا تسریح به احسان می‌نماید و در صورت امتناع، زوجه را به تقاضای خودش مطلقه می‌نماید.


شرایط طلاق

س ۴۰۷ ـ کسی(زید) که خود و همسر وی شیعه هستند، همسر خود را طلاق داده و کسی که صیغهٔ طلاق را جاری می‌کرده یکی از عالمان عامه بوده و از زمان اجرای صیغهٔ طلاق به‌وسیلهٔ وی دو ماه گذشت تا این که به آن مرد و زن یادآوری شد که باید فردی شیعی صیغه را اجرا کند و بر این اساس، باز صیغهٔ طلاق به‌وسیلهٔ عالمی شیعی اجرا شد و یک ماه از اجرای این صیغه گذشت که با دو ماه پیش، آن زن سه طهر دید و فردی دیگر (عمرو) با آن زن ازدواج کرد و او را تصرف نمود، آیا طلاقی که عالم سنی جاری نموده شرعا باطل و تصرف عمرو که از حکم و موضوع ناآگاه بوده، موجب تحریم ابدی است و آیا زن که به او وطی به شبهه شده مستحق مهر المثل هست یا نه؟

ج ـ اگر مجری صیغهٔ طلاق اول طبق مذهب شیعه در محضر دو نفر عادل صیغهٔ طلاق را جاری کرده باشد، همان طلاق اول صحیح است و در غیر این صورت، اگر قبل از انقضای عده از تاریخ طلاق دوم که علی الفرض صحیح واقع شده نکاح با عمرو و دخول در عده انجام شده، زن

(۲۱۷)

بر عمرو حرام مؤبد می‌شود و در صورتی که زن جهل به حکم یا موضوع داشته، مستحق مهر است و احتیاط واجب آن است که اگر مهر المثل و مهر المسمی تفاوت داشته باشد، در مقدار تفاوت تراضی و مصالحه نمایند.

س ۴۰۸ ـ دختری است که چهار سال پیش به عقد جوانی در آمده و چند سال است که جوان در آمریکا می‌باشد و به دختر دخول نشده است و شوهر نه حاضر است آن زن را تصرف نماید و زندگی کند و نه او را طلاق می‌دهد تا این که دادگاه شهرستان با استناد به قانون حمایت خانواده حکم طلاق را صادر کرده و آن را به محضر طلاق اعلام نموده و اجرای آن منوط به اجازهٔ حاکم شرع دادگاه انقلاب است، آیا این امر صحیح است؟

ج ـ از قضیهٔ شخصیه اطلاع ندارم. به‌طور کلی در مثل مورد سؤال، چنان‌چه زوج متمکن از انفاق بر زوجه باشد و انفاق نکند و زن به مجتهد جامع الشرایط مراجعه نماید، مجتهد زوج را ملزم به انفاق یا طلاق می‌نماید، پس اگر از هر دو امتناع نمود و انفاق از مال زوج به زوجه یا اجبار زوج بر طلاق ممکن نشد، چنان‌چه زن میل به طلاق داشته باشد، مجتهد می‌تواند او را طلاق بدهد، و چنان‌چه نزاع موضوعی در بین باشد، مرافعهٔ شرعیه لازم است.

س ۴۰۹ ـ اگر شخصی ریش بتراشد ولی واجبات و فرایض دینی خود را به صورت کامل انجام دهد و مورد وثوق و اطمینان کامل پیش مردم باشد، آیا می‌شود یکی از شهود طلاق واقع شود یا نه؟

ج ـ به‌نظر حقیر ریش تراشیدن حرام است و اصرار بر آن کبیره است و موجب سقوط عدالت می‌شود.

(۲۱۸)

س ۴۱۰ ـ اگر شخصی کسی را در اجرای صیغهٔ طلاق همسر خود وکیل نمود، آیا می‌شود شوهر خود یکی از دو شاهد باشد یا باید دو شاهد غیر از شوهر صیغهٔ طلاق را بشنوند؟

ج ـ باید دو شاهد غیر از مجری صیغه و غیر زوج باشد.

س ۴۱۱ ـ در رساله است: از جمله شرط‌های طلاق آن است که دو شاهد عادل صیغهٔ طلاق را بشنوند، اگر به‌جای دو مرد عادل چهار زن عادل یا یک مرد عادل و دو زن عادل صیغه را بشنوند، آیا کافی است یا خیر؟

ج ـ در فرض سؤال، طلاق باطل است.

س ۴۱۲ ـ زنی که از شوهر خود طلاق گرفته و به دیگری شوهر می‌کند و بعد از بارداری معلوم می‌شود که شهود در وقت طلاق عادل نبوده‌اند، آیا جدایی آنان لازم است یا نه و حکم فرزند چیست؟

ج ـ هرگاه بر زوج معلوم شود که شهود در وقت طلاق عادل نبوده‌اند، طلاق باطل و جدایی لازم و زن در زوجیت شوهر اول باقی است و باید از شوهر دوم عده نگه دارد و نفقهٔ ایام عده بر زوج اول است و چنان‌چه زن و شوهر دوم با اعتقاد صحت طلاق ازدواج نموده‌اند، فرزندشان ولد شبهه و در حکم حلال‌زاده است.

س ۴۱۳ ـ منظور از عادل بودن امام جماعت و یا کسی که صیغهٔ طلاق را جاری می‌کند چیست و اگر شخصی معنای واقعی عدالت را نداند و تنها به‌خاطر سفارش به نماز جماعت، نماز را به جماعت بخواند و یا کسی در محضر رسمی یکی از روحانیان عمل طلاق را انجام دهد و در واقع این دو روحانی عادل نباشند، آیا مسؤولیت شرعی متوجه آن‌هاست که چنین مسؤولیتی را پذیرفته‌اند

(۲۱۹)

و یا خود شخص مسؤول است که تحقیق نکرده است؟

ج ـ معنا و شرایط عدالت در رسایل عملیه مشروحا ذکر شده و در مورد طلاق بر عهدهٔ طلاق دهنده است که فحص از حال دو شاهد بنماید تا یقین به عدالت حاصل کند و اگر تقصیر کرد، بر عهدهٔ خود اوست و طلاق دادن کسی که شرایط صحت طلاق را رعایت نمی‌کند حرام است و اگر بعد از وقوع طلاق معلوم شود که دو شاهد طلاق عادل نبوده‌اند، کسی که اطلاع بر فسق آن‌ها پیدا کرده نمی‌تواند بر طلاق مذکور آثار طلاق صحیح را مترتب کند.

س ۴۱۴ ـ آیا شرط صحت و درستی طلاق حضور دو عادل و شنیدن صیغهٔ طلاق است یا استماع است؛ هرچند آنان در مجلس طلاق حاضر نباشند مثل این که صیغهٔ طلاق را در شهری جاری نمایند و دو نفر عادل که در شهر دیگری به‌وسیلهٔ تلفن آن را استماع نمایند؟

ج ـ بلی، شرط صحت طلاق، حضور و استماع عدلین است و استماع بدون حضور کفایت نمی‌کند.

س ۴۱۵ ـ کسی در محضر همسر خود را طلاق می‌دهد در حالی که در طهر مواقعه بوده اما قرار بر این شده که وقتی زن طهر ببیند به شوهر خبر دهد تا شرعا نیز او را طلاق گوید اما زن پس از آن که به حکم قانون طلاق داده شده، طهر خود را انکار کرده و به هیچ وجه حاضر نیست طلاق گوید و اگر شوهر خود یا به‌وسیلهٔ دیگر رؤیت طهر را از زن استعلام کند ممکن است برای وی ایجاد خطر کند و در این صورت آیا مرد بعد از چهار ماه یا کم‌تر و زیادتر بدون استعلام رؤیت طهر از زن می‌تواند در حضور دو عادل صیغهٔ طلاق را اجرا کند و آن را به‌زن خبر دهد و آیا این طلاق درست است یا خیر؟

ج ـ در فرض سؤال، بعد از گذشتن سه ماه، چنان‌چه سه مرتبه طلاق

(۲۲۰)

بدهد؛ به‌طوری که مابین هر طلاق و طلاق دیگر پنج روز فاصله باشد، یقین حاصل می‌شود که یکی از این سه طلاق در طهر واقع شده است و همین کفایت می‌کند.

س ۴۱۶ ـ زنی در حال حیض طلاق داده شده و چون جاهل به حکم بوده با این که طلاق دارای شرایط درستی نبوده، پس از سه سال با شخص دیگری ازدواج می‌کند و اکنون نه سال است از ازدواج دوم می‌گذرد و دارای فرزند نیز می‌باشد و حال که به مسأله آگاه شده، حکم طلاق گذشته و تکلیف فعلی او با همسر دوم خود چیست؟ به‌ویژه که اگر بخواهد از شوهر فعلی جدا شود مفاسد شدیدی مانند خودکشی زن را به دنبال دارد؟

ج ـ در فرض مسأله که طلاق واجد شرایط صحت نبوده، طلاق باطل و نکاح زن با مرد دیگر نیز باطل و در عقد زوج اول باقی است و نسبت به اولادی که در این مدت پیدا کرده، چون زن و مرد جاهل به حکم بوده‌اند، ملحق به آن‌هاست و حکم ولد حلال را دارند و زن مذکوره بر مرد دوم حرام ابدی است؛ یعنی بر فرض این که شوهر اول او را طلاق دهد نمی‌تواند با او ازدواج نماید، و خودکشی حرام است، و در نزاع موضوعی مرافعهٔ شرعیه لازم است.

س ۴۱۷ ـ شخصی در حال ناراحتی و عصبانیت به‌وسیلهٔ نامه به یک نفر می‌نویسد همسر مرا طلاق بده و او نیز زن را طلاق می‌دهد و در همان مجلس زن را برای دیگری عقد می‌کند، آیا طلاق و عقد یاد شده صحیح است یا نه؟

ج ـ احکام طلاق و عده مفصل است، مراجعه کنید به توضیح المسائل ولی به‌طور کلی اگر کسی که وکالت در طلاق می‌دهد قصد معنا داشته و از روی لغو و هزل نگفته باشد، وکالت صحیح است و بعد از این که طلاق با

(۲۲۱)

شرایط صحت واقع شد، اگر زن مطلقه یائسه یا غیر مدخول بها باشد، عده ندارد و ازدواج او در همان مجلس طلاق با مرد دیگر مانع ندارد و اگر یائسه و غیر مدخول بها نباشد، باید عده نگه دارد و ازدواج او با مرد دیگر در عده باطل است.

س ۴۱۸ ـ آیا طلاق زن یائسه در طهری که شوهر با او نزدیکی نموده جایز است یا خیر؟

ج ـ بلی، جایز است.

س ۴۱۹ ـ اگر زن مدرک طلاق (طلاق‌نامه) داشته باشد ولی در عدالت شهود شک باشد یا عدالت آنان دانسته نشود، آیا طلاق وی صحیح است یا نه؟

ج ـ با اخبار خود زن از طلاق صحیح تا خلاف آن معلوم نشده، محمول بر صحت است.

س ۴۲۰ ـ اگر از جانب حاکم، چند نفر برای دادن طلاق رسمی تعیین شوند و معلوم شود که بعضی از آنان صیغهٔ طلاق را بدون رعایت شرایط آن جاری می‌کنند یا به مسایل آن آگاهی ندارند و ممکن است طلاق را درست جاری نکنند و یا به هنگام اجرای صیغهٔ دو شاهد عادل را حاضر نمی‌کنند و یا گاه شوهر را مجبور به طلاق همسر خود می‌نمایند و یا به زور و به اکراه از او وکالت می‌گیرند، حال اگر زنی در آن منطقه، طلاق‌نامه در دست داشته باشد و امر وی برای ما مجهول باشد، آیا طلاق وی صحیح دانسته شود یا نه و آیا می‌توان این زن را بعد از انقضای عده به عقد دیگری در آورد یا خیر و گاه نمی‌توان از شوهر اول او تحقیق کرد، در این صورت، تکلیف چیست؟

ج ـ در فرض مذکور، اگر وقوع طلاق صحیح، معلوم و یا خود زن اخبار به

(۲۲۲)

وقوع طلاق صحیح بدهد، تا عدم صحت طلاق به‌واسطهٔ اختلال بعضی از شروط صحت معلوم نشده، محمول بر صحت است و تحقیق و فحص واجب نیست و اگر معلوم شود که مرد را مجبور یا مکره به طلاق کرده‌اند یا آن که در نزد عدلین واقع نشده، طلاق باطل است.

(۲۲۳)

(۲۲۴)


طلاق خلع

س ۴۲۱ ـ زنی که ثیبه بوده و شوهر خود را نخواهد و طلاق خود را درخواست کند، افزوده بر این که باید از مهریه صرف نظر نماید، آیا لازم است شیر بها و خسارت وارد به شوهر را نیز بپردازد یا خیر؟

ج ـ در فرض سؤال، در طلاق خلع، اگر زوجه مایل به طلاق باشد، باید با بذل مال، زوج را راضی به طلاق نماید؛ خواه مال بیش‌تر از مهر المسمی باشد یا کم‌تر.

س ۴۲۲ ـ شخصی صیغهٔ طلاق خلع یا مبارات را به عمد یا به اشتباه صیغهٔ رجعی خوانده، در این صورت آیا طلاق صحیح است یا نه؟

ج ـ اگر وکالت در طلاق خلع یا مبارات داشته و طلاق رجعی داده، طلاق صحیح نیست.

س ۴۲۳ ـ هرگاه مردی زنی را در برابر مهر طلاق خلع دهد و بعد از آن معلوم شود که زن مهر خود را به برادر خود و یا به دیگری دیگر صلح کرده و حال آن مرد می‌گوید طلاق باطل است و من زن خود را می‌خواهم و صلح را انکار می‌کند، آیا این طلاق صحیح است یا نه؟

ج ـ اگر زن مالی را که ملک غیر است با علم به این که مال غیر است بذل

(۲۲۵)

قرار دهد، خلع باطل است و طلاق رجعی می‌شود و تا عده تمام نشده، زوج حق رجوع دارد و در صورت اختلاف زوج و زوجه، مرافعهٔ شرعیه لازم است.

س ۴۲۴ ـ زنی در محضر علمای اهل تسنن در مقابل مالی که به شوهر خود داده طلاق داده شده و مدت پنج ماه از آن می‌گذرد، حال آیا آن زن می‌تواند با دیگری ازدواج نماید یا خیر و باید صیغهٔ طلاق در نزد محضر فردی شیعی خوانده شود و هم‌چنین اگر وی بخواهد دوباره صیغهٔ طلاق را در محضر فردی شیعی جاری نماید، آیا باید شوهر را در آن‌جا حاضر کند یا به همان وکالت اولی که در محضر علمای تسنن داده اکتفا می‌شود؟

ج ـ طلاقی که در محضر علمای اهل سنت داده شده، اگر واجد شرایط صحت باشد، صحیح است و شرایط طلاق خلع در نظر علمای شیعه این است که زن در طهر غیر مواقعه و کراهت از طرف زوجه باشد و به لفظ طلاق واقع شود و دو شاهد عادل استماع نمایند و چون در نظر آن‌ها شاهد لازم نیست نمی‌توان حمل بر صحت نمود و باید طلاق را در محضر علمای شیعه واقع سازید و از زوج ثانیا وکالت بگیرید و اکتفا به وکالت قبل نکنید.

س ۴۲۵ ـ زنی تمام مهریهٔ خود را از شوهر گرفته ولی نفقهٔ ایام عده را به او بخشیده، آیا در این صورت طلاق وی خلع است یا نه و نیز زنی که برای طلاق خلع مهریهٔ خود را به شوهر بذل نموده، آیا نفقه دارد یا خیر؟

ج ـ اگر طلاق مبنی بر بخشش نفقهٔ ایام عده واقع نشده، رجعی بوده و اگر در مقابل بذل نفقه ایام عده واقع شده، ظاهرا آن طلاق خلعی واقع شده و صحیح است ولی چون زوجه نفقهٔ ایام عده را قبل از استحقاق

(۲۲۶)

که هنوز مالک نبوده بذل کرده، باید به مقدار آن به شوهر بدهد و در طلاق خلع، زن نفقه طلب‌کار نیست.


طلاق غایب

س ۴۲۶ ـ حد غایب بودن مرد از زن باید چه مدت باشد تا شوهر بتواند بدون فحص از حال زن، او را طلاق دهد و حال حیض و طهر او و مراعات این امر و عدم آن در شوهر معتبر است یا در کسی که به وکالت از وی طلاق می‌گوید و وکیل چه هنگام باید صیغه بخواند و تاریخ وکیل قرار دادن و وقت اجرای صیغه باید برای وکیل معلوم باشد یا خیر؟

ج ـ غایب بودن به این است که زوج در بلد دیگر باشد و استعلام حال زوجه به‌نحو عادی و متعارف برای او ممکن نباشد و در صحت طلاق غایب، غایب بودن شخص زوج میزان است نه وکیل او و وکیل هم در وقتی که زوج غایب است و امکان استعلام برای وکیل و موکل نیست، طلاق بدهد و تفصیل را در وسیله ملاحظه فرمایید.

س ۴۲۷ ـ در رساله احکام خاصی برای طلاق زنی که شوهر وی غایب است ذکر شده، آیا شوهری که حاضر است ولی آگاهی از حال زن از جهت طهر و حیض برای وی غیر ممکن است یا مشقت دارد، حکم آن چیست؟

ج ـ حاضر مذکور در سؤال حکم غایب را دارد؛ چنان‌چه غایب اگر به دست آوردن حال زن از جهت طهر و حیض برایش مشقت نداشته باشد، در حکم حاضر است.

(۲۲۷)

س ۴۲۸ ـ کسی که همسر وی به مدت یک سال از او غایب شده و می‌تواند از حال وی اطلاع بگیرد، آیا می‌شود بدون تفحص و جست‌وجو او را طلاق بدهد یا نه؟

ج ـ در فرض سؤال، اگر زوجه مدخول بهاست، در صورت امکان ولو به وکیل کردن دیگری بر استخبار از حال زوجه، بدون فحص، طلاق صحیح نیست و در صورت عدم تمکن، فحص لازم نیست و می‌تواند زوجه را طلاق بدهد.

(۲۲۸)


عده

س ۴۲۹ ـ زنی که شوهر وی مرده، چنان‌چه صغیر باشد یا از زن‌هایی باشد که در سن حیض دیدن است ولی حیض نمی‌بیند، آیا مانند زن‌های دیگر که عدهٔ وفات نگه می‌دارند باید عده نگه دارد یا نه؟

ج ـ بلی، باید عدهٔ وفات نگه دارد و با زن‌های دیگر در این حکم فرق ندارد.

س ۴۳۰ ـ هرگاه به زن دخول شده باشد و وی مهر خود را ببخشد تا شوهر او را طلاق دهد و شوهر بعد از طلاق و پیش از انقضای عده بمیرد، آیا بر زن لازم است عدهٔ وفات نگه دارد یا خیر؟

ج ـ زوجهٔ مفروضه عده وفات ندارد و باید همان عدهٔ طلاق را تمام کند.

س ۴۳۱ ـ هرگاه زن و شوهر در وقوع طلاق و زایمان اتفاق نظر داشته باشند اما در تقدم و تأخر آن اختلاف نمایند و برای نمونه شوهر بگوید زایمان بعد از طلاق بوده و عدهٔ وی تمام شده و زن مدعی باشد زایمان وی پیش از طلاق بوده و بنابر این هنوز وی در عده هست یا به عکس، شوهر مدعی باشد زن پیش از

(۲۲۹)

طلاق زایمان داشته و هنوز در عده است و وی می‌تواند به او رجوع کند و زن ادعا کند چنین نیست، گفتهٔ کدام یک مقدم است؟

ج ـ ظاهر این است که قول کسی که ادعای بقای عده می‌کند مقدم است؛ چه زن باشد چه شوهر.

س ۴۳۲ ـ اگر مردی پیش از آن که مدت در ازدواج منقطع تمام شود، عقدنامهٔ عقد منقطع را پاره نماید و به زن خود بگوید دیگر از قید همسری من خارج هستی، آیا زن باید از همان هنگام عده نگه دارد و یا لازم است صبر نماید تا آن مدت به پایان رسد و آن را شروع عدهٔ خود قرار دهد؟

ج ـ اگر مقصود آن بوده که بقیهٔ مدت را بذل کرده، از همان موقع باید عده نگه دارد.

س ۴۳۳ ـ لو طلّق زوجته رجعیا وغاب عنها فتزوّجت بعد العدّة فأخبرت أنّ زوجها مات فی العدّة، فهل علیها عدّة الوفاة، وهی فی حبالة الثانی، وهل یصحّ العقد، فإن کان لا، فهل یجوز ثانیا بعد العدّة أو تحرم علیه، وما حکم الولد من الثانی؟ هل هو ولد الشبهه یرث ویورث؟ وما حکم المهر؟ هل هو المسمّی أو یجب مهر المثل؟ وعلی فرض وجوب العدّة، فهل یجب علی الزوج نفقتها وهی فی عدّة وفاة الغیر؟ وهل العدّة بأبعد الأجلین لو کانت حاملاً کما هی الأصل فی غیر هذا الفرض؟ وهل ترث من الزوج المطلق أم لا؟

ـ اگر مردی زن خود را طلاق رجعی دهد و از او غایب شود و زن بعد از پایان عده با دیگری ازدواج کند و سپس به او خبر رسد که شوهر نخست وی در زمان عده مرده است، آیا این زن باید عدهٔ وفات نگاه دارد و وظیفهٔ وی در مورد شوهر دوم خود چیست و آیا عقد ازدواج آنان برقرار است؟ در صورتی که ازدواج آنان باطل باشد، آیا می‌تواند بعد از عده دوباره با او ازدواج نماید یا بر

(۲۳۰)

او حرام ابدی است؟ و آیا فرزند او از شبهه است و ارث می‌برد و از او ارث برده می‌شود؟ حکم مهر زن چیست؟ آیا وی سزاوار مهر المسمی است یا مهر المثل؟ بر فرض که زن باید عده نگاه دارد، آیا نفقهٔ زمان عده بر شوهر دوم اوست؛ در حالی که باید از شوهر اول عدهٔ وفات نگاه دارد؟ با توجه به این که زن باردار می‌باشد، آیا زمان بارداری یا طول عده، هر کدام که طولانی‌تر باشد، همان را عده قرار دهد؛ چنان‌که اصل در بقیهٔ موارد چنین است؟ آیا زن از شوهر خود ارث می‌برد یا خیر؟

ج ـ نعم، یجب علیها الاعتداد بعدّة الوفاة بعد العلم بموت الزوج فی العدّة الرجعیة ومبدء العدّة من حین العلم بموته، وعدّتها أبعد الأجلین، ونفقتها فی العدّة علی نفسها، ومهرها مهر المثل، والأحوط فی المقدار الزائد عن المتعارف بینه وبین المسمّی التراضی والتصالح، والولد شبهة یرث ویورث، والعقد باطل، ولا یترک الاحتیاط بترک تجدید العقد علیها، وترث الزوجة من الزوج المطلّق.

ـ بله، زن باید بعد از آن که در عدهٔ رجعی از مرگ شوهر خود آگاه شد، عدهٔ وفات نگاه دارد و عدهٔ وی طولانی‌ترین مدت میان زمان بارداری و عدهٔ وفات است و نفقهٔ او در زمان عده بر عهدهٔ خود زن است و آن زن مستحق مهر المثل است و در افزوده بر آن مقدار تا به مهر المسمی برسد، احتیاط آن است که با هم مصالحه و تراضی نمایند. و فرزند شبهه ارث می‌برد و از او ارث برده می‌شود، و عقد باطل است و احتیاط آن است که دوباره با او ازدواج ننماید و زن از شوهر نخست خود ارث می‌برد.

س ۴۳۴ ـ آیا زنی که به او وطی به شبهه شده و عدهٔ طلاق ندارد؛ مانند صغیر و یائسه، لازم است عدهٔ وطی به شبهه نگاه دارد یا خیر؟

ج ـ موطوئه به شبهه، هرگاه یائسه یا صغیره باشد، عده ندارد.

(۲۳۱)

س ۴۳۵ ـ اگر عقدی باطل باشد و برای نمونه یکی از زن و شوهر دیوانه باشد، آیا دخول موجب عده برای زن هست یا خیر؟

ج ـ در صورتی که گمان می‌کرده عقد صحیح است، واجب است عده نگاه دارد.

س ۴۳۶ ـ در رساله است شروع عدهٔ طلاق از هنگام وقوع طلاق است، حال در موارد فسخ یا انفساخ نکاح و هم‌چنین در مورد وطی به شبهه، ابتدای عده از چه وقتی است؟

ج ـ در فسخ و انفساخ، ابتدای عده از موقع وقوع فسخ یا انفساخ و در وطی به شبهه از موقع وقوع وطی به شبهه است؛ اگرچه احتیاط در وطی به شبهه این‌هاست که مبدء آن از موقع برطرف شدن شبهه قرار داده شود، بلکه در مورد زنی که ازدواج با او برای انسان جایز نبوده و به اعتقاد صحت با او ازدواج نموده و بعد از عقد وطی نموده، این احتیاط ترک نشود.

س ۴۳۷ ـ اگر زن، به دو بچه باردار باشد، چنان‌چه طلاق داده شود، آیا عدهٔ وی با زایمان بچهٔ نخست تمام می‌شود یا نه؟

ج ـ به‌نظر حقیر تمام شدن عده در مورد سؤال به وضع بچهٔ دوم است. پس قبل از وضع حمل دومی چنان‌چه طلاق رجعی باشد، مرد می‌تواند به زن خود رجوع کند و زن حق شوهر کردن به دیگری ندارد ولکن احتیاط به رجوع نکردن مرد در این فرض و نیز شوهر نکردن زن به دیگری خوب است.

(۲۳۲)

س ۴۳۸ ـ مورد وطی به شبهه چیست و زنی که به شبهه وطی شده عده دارد یا نه؟

ج ـ منظور از وطی به شبهه این‌هاست که انسان با زن اجنبیه به اعتقاد حلیت، وطی کند؛ چه از جهت شبهه در موضوع باشد؛ مثل این که با زنی به اعتقاد این که زن خود اوست وطی کند، بعد معلوم شود اجنبیه بوده و چه از جهت شبهه در حکم باشد؛ مثل این که واطی با خواهر موطوء ازدواج کند به اعتقاد این که این ازدواج صحیح است و دخول هم کرده باشد و وطی به شبهه مانند طلاق است در اصل عده و مقدار آن.

س ۴۳۹ ـ در رساله است که زن باردار اگر طلاق داده شود، عدهٔ وی به زایمان او تمام می‌شود، حال اگر بچه را به عمد سقط کند یا خود سقط شود یا آن‌چه سقط می‌شود به‌صورت علقه یا مضغه باشد، حکم زایمان را دارد و عدهٔ وی تمام می‌شود یا حکم دیگری دارد؟

ج ـ بلی، سقط جنین اگرچه عمدی باشد، موجب تمام شدن عده است و همین‌طور سقط علقه یا مضغه در صورتی که حمل بودن آن محقق باشد لکن سقط عمدی معصیت است و دیه نیز دارد.

س ۴۴۰ ـ اگر زنی از زنا باردار شده باشد، چنان‌چه طلاق داده شود، آیا عدهٔ وی به زایمان تمام می‌شود یا خیر؟

«گلپایگانی»: در فرض سؤال، چه حمل قبل از طلاق محقق شده باشد و چه بعد از آن، عده به وضع حمل تمام نمی‌شود، بلکه در مقدار عده و تمام شدن آن مانند زن غیر حامل است.

* * *

(۲۳۳)

«نکونام»: اگر با زنی زنا کند؛ خواه زن بداند که آن مرد شوهر او نیست یا گمان کند که شوهر وی می‌باشد، لازم نیست عده نگه دارد.

س ۴۴۱ ـ در مواردی که نکاح به عللی فسخ یا منفسخ می‌شود، آیا بر زن لازم است مانند مورد طلاق عده نگه دارد یا خیر؟

ج ـ بلی، در موارد مذکوره چنان‌چه زن مدخول بها باشد، باید عده نگه دارد.

س ۴۴۲ ـ خانمی طلاق داده شده و وی پیش از طلاق مدعی بوده که شوهر از دبر او را تصرف کرده و شوهر آن را انکار می‌کرده و شوهر بعد از آن گفته که وی به اشتباه این عمل را انجام داده و بعد از مدت کوتاهی دکتر دادگستری گواهی کرده که این عمل انجام نشده و دختر نیز تصرف مورد ادعای خود را انکار می‌کند، با توجه به اصرار اولی دختر بر انجام این عمل و شک در صدق گفتار او مبنی بر انکار عمل، آیا وی باید عده نگه دارد یا لازم نیست و آیا ممکن است عقد شود و تا زمان انقضای عده با او آمیزش نکرد یا نه؟

ج ـ در فرض سؤال، هر مردی که از اقرار اولی دختر به دخول اطلاع داشته باشد نمی‌تواند با آن دختر قبل از انقضای عدهٔ او ازدواج نماید.

س ۴۴۳ ـ آیا شوهر می‌تواند زنی که یائسه است را هر گاه که بخواهد، طلاق دهد و آیا وی عده دارد یا خیر؟ و آیا شوهر می‌تواند به او رجوع نماید و تا چند وقت بعد از طلاق می‌توان به او رجوع نمود؟

ج ـ هر وقت بخواهد می‌تواند او را طلاق بدهد و عده هم ندارد و بعد از طلاق حق رجوع ندارد و اگر بخواهد دوباره زن او شود، باید او را عقد نماید.

(۲۳۴)

س ۴۴۴ ـ هرگاه مردی زن خود را طلاق رجعی دهد و در عده بمیرد، زن چگونه باید عده نگاه دارد؟

ج ـ در مورد سؤال، عدهٔ طلاق باطل می‌شود و باید از حین موت شوهر، عدهٔ وفات نگه دارد.

س ۴۴۵ ـ دختری بدون تصرف و در بازی با همسر خود باردار شده و سپس طلاق داده شده، در این صورت آیا وی باید تنها نصف مهر را بگیرد و وی عده دارد یا چون به او دخول نشده عده ندارد؟

ج ـ در صورتی که به هیچ وجه؛ نه در قبل و نه در دبر ولو به‌قدر حشفه دخول واقع نشده باشد، ظاهر آن است که طلاق منصّف مهر است ولکن سزاوار است مصالحه و تراضی در آن ترک نشود و اما نسبت به عده، در فرض سؤال وضع حمل است.

س ۴۴۶ ـ زنی در عدهٔ طلاق رجعی بوده که شوهر وی می‌میرد، آیا در این صورت باید عدهٔ وفات نگه دارد یا نه و آیا ارث نیز می‌برد یا خیر؟

ج ـ عدهٔ وفات نگاه دارد و ارث هم می‌برد.

س ۴۴۷ ـ زنی است که در هر سه ماه یک بار حیض می‌شود، حال در صورتی که طلاق داده شود، وی تا چه مدتی باید عده نگاه دارد؟

ج ـ در فرض مسأله، اگر مطلقه بعد از طلاق تا سه ماه خون ندیده، عدهٔ او تمام است و بعد از سه ماه می‌تواند شوهر کند و اگر قبل از سه ماه ولو یک روز قبل حایض شود، باید سه طهر ببیند؛ هرچند برسد به نه ماه.

(۲۳۵)

س ۴۴۸ ـ دختری سیزده ساله که تاکنون حیض نشده و شوهر با او نزدیکی نموده، آیا می‌تواند او را بعد از نزدیکی طلاق داد یا باید مدتی صبر کند و در این صورت، تا چه هنگام باید صبر کند و حال که نزدیک به دو ماه است که شوهر با او نزدیکی نکرده، آیا می‌تواند او را طلاق داد یا نه و عدهٔ وی‌چگونه‌می‌باشد؟

ج ـ در فرض مذکور که دو ماه از آخرین نزدیکی مرد با زوجه گذشته، پس از گذشتن یک ماه دیگر می‌تواند او را طلاق بدهد؛ به شرط آن که در این یک ماه هم خون نبیند و پس از گذشتن سه‌ماه از تاریخ طلاق، در صورتی که حال حیض ندیدن او باقی باشد، می‌تواند با مرد دیگر ازدواج نماید.

س ۴۴۹ ـ چنان‌چه مردی زن خود را بعد از دخول طلاق دهد و در ایام عده رجوع کند و بعد از رجوع پیش از آن که با او نزدیکی کند دوباره او را طلاق دهد، آیا طلاق دوم وی عده دارد یا خیر؟

ج ـ بلی، عده دارد.

س ۴۵۰ ـ هرگاه شخصی با دختری که نه‌سال نشده ازدواج نماید و به او دخول کند و سپس او را طلاق دهد، آیا وی عده دارد یا خیر؟

ج ـ در مفروض سؤال که دخول و طلاق قبل از نه ساله شدن دختر بوده، عده ندارد.

س ۴۵۱ ـ اگر شخصی با دختری که نه‌ساله نشده ازدواج نماید و پیش از این که نه‌ساله شود به او دخول کند و پس از نه ساله شدن با او نزدیکی نداشته باشد و او را طلاق دهد، آیا وی عده دارد یا خیر؟

ج ـ در مورد سؤال، زوجه عده دارد.

(۲۳۶)

س ۴۵۲ ـ زنی که در سن دیدن حیض است ولی حیض ندیده و طلاق داده شده و مدت دو ماه از وقوع طلاق خون حیض ندیده و در ماه سوم خون حیض دیده است، در این صورت به دیدن خون در ماه سوم عدهٔ وی تمام شده یا باید صبر کند تا سه ماه از وقت طلاق بگذرد؟

ج ـ چنان‌چه طلاق صحیح واقع شده باشد به این که زوج پس از گذشتن سه ماه تمام از تاریخ هم‌بستر شدن با او طلاقش داده باشد، در فرض مسأله بعد از دو ماه که خون دید باید صبر کند، اگر سه ماه بعد از پاک شده خون ندیده، عده تمام شده و اگر قبل از سه ماه خون دید، به دیدن خون سوم عده تمام می‌شود.


رجوع در عده

س ۴۵۳ ـ کسی زن دایمی خود را طلاق رجعی می‌دهد و هنوز ده روز از ایام عدهٔ او باقی بوده که در نزد کسی که او را طلاق داده، به او رجوع می‌نماید ولی وی آن موضوع را فراموش می‌کند و بعد از یک سال آن را به خاطر می‌آورد اما زن برای مرد دیگری عروس شده و محترمان محل هر دو شوهر را حاضر می‌نمایند و یکی از آنان قرآن را نزد زن حاضر می‌کند و از عادت او می‌پرسد و زن را قسم می‌دهد که شما سه بار از عادت زنانه طاهر شده‌اید یا نه و زن نیز قسم شرعی یاد می‌نماید، در صورتی که زن در نزد زن‌ها خویشاوند خود اظهار نموده است که من باردار هستم و بر فرض که قول زن درست باشد، نمی‌دانیم دخول مرد دوم بعد از سه طهر بوده یا نه، حال، کدام یک شوهر زن شناخته می‌شوند و آیا وی عده دارد یا خیر؟

ج ـ از قضیهٔ شخصیه اطلاعی ندارم. به‌نحو کلی اگر شوهر قبل از تمام شدن عده رجوع کرده باشد، زن به زوجیت او باقی است و عقد دوم باطل است؛ هرچند زن اطلاع بر رجوع پیدا نکرده باشد و در این صورت، اگر

(۲۳۷)

زن و شوهر دوم با علم به این که زن در عده است با یک‌دیگر ازدواج کرده‌اند یا با جهل آن‌ها به موضوع یا حکم، ازدواج نموده و دخول واقع شده باشد، زن بر شوهر دوم حرام ابدی است و باید در صورت جهل و دخول، زن عدهٔ وطی به شبهه نگه دارد واگر اولادی نیز از آن‌ها پیدا شود، با جهل به حکم حلال‌زاده است و اما نسبت به حکم ظاهری، اگر زن متهمه نباشد و اقرار کند که قبل از تاریخ رجوع سه دفعه حیض دیده و پاک شده، قول او مسموع است و عقد شوهر دوم صحیح است و اگر شرعا ثابت شود که اقرار به حمل از شوهر اولی نموده و عقد دوم در زمان حمل واقع شده باشد، عقد دوم باطل است؛ مگر آن که معلوم شود که اقرار به حمل برخلاف واقع بوده و در هر حال، احتیاط آن است که شوهر دومی آن زن را احتیاطا طلاق دهد و دیگر او را نگیرد و اولی نیز اگر بخواهد، احتیاطا بعد از عده به عقد جدید با او ازدواج کند.

س ۴۵۴ ـ کسی همسر خود را با وعدهٔ ملک و زمین و پول راضی نموده که با برادرزادهٔ زن خود ازدواج نموده و بعد از تصرف و عمل زناشویی، به عهدهای خود وفا نکرد و زن نیز نارضایتی خود را اعلام کرد و بین آنان نزاع شده، در این صورت با ناراضی بودن عمه، آیا عقد برادرزادهٔ وی صحیح است یا نه و آیا آنان می‌توانند به عقد خود باقی باشند یا خیر و هم‌چنین در اثر نزاع، مرد همسر دوم خود را و برادرزادهٔ همسر اول را طلاق داده اما بعد از آن مرد مدعی است که رجوع نموده، آیا بدون رضایت عمه، رجوع یاد شده صحیح است یا نه؟

ج ـ در فرض سؤال، رجوع شوهر به عیال مطلقهٔ رجعیه در عده محتاج به اذن جدید نیست؛ اگرچه احتیاط خوب است.

(۲۳۸)

س ۴۵۵ ـ شخصی با همسر خود بر این قرار گذاشته که زن در مقابل هزار تومان طلاق خود را بگیرد و شوهر طلاق او را جاری می‌کند اما مدعی رجوع است، آیا این طلاق صحیح است؟

ج ـ در فرض سؤال که هزار تومان در مقابل طلاق بوده تا طلاق ندهد مالک آن پول نمی‌شود و تا طلاق واقع نشود، زن به زوجیت او باقی است و این در صورتی است که پول را گرفته باشد و طلاق نداده باشد و اگر طلاق داده، طلاق خلع بوده و مادام که زن در عده رجوع به بذل نکند، مرد نمی‌تواند رجوع نماید و در نزاع موضوعی مرافعهٔ شرعیه لازم است.

س ۴۵۶ ـ مردی مدعی است پس از انقضای نه ماه از تاریخ طلاق رجعی به زن خود رجوع نموده، آیا در این صورت گفته و ادعای وی پذیرفته است یا نه؟

ج ـ اگرچه بعد از انقضای عده، رجوع اثر ندارد، لکن چون انقضای عده بر حسب عادت ماهانه و غیر آن نسبت به زن‌ها مختلف است، خصوصیات مطلقه مزبوره را مرقوم دارید تا جواب آن نوشته شود و اگر مرد بعد از انقضای عده مدعی باشد که در عده رجوع کردم، قول مرد مسموع نیست. بلی، اگر مدعی علم زوجه باشد، حق دارد که به او قسم نفی علم بدهد.

س ۴۵۷ ـ اگر مرد در طلاق رجعی بدون قصد رجوع با زن نزدیکی کرد آیا رجوع محقق می‌شود یا خیر؟

«گلپایگانی»: در صورتی که از روی غفلت و سهو و در حال مثل نوم نباشد و به قصد نزدیکی با مطلقه نزدیکی واقع شده باشد، اقوی تحقق رجوع است؛ اگرچه قصد رجوع نکند.

* * *

«نکونام»: زن در طلاق رجعی در حکم همسر شرعی اوست و صرف نزدیکی، بازگشت به وی دانسته می‌شود.

(۲۳۹)

س ۴۵۸ ـ هرگاه شخصی زن خود را طلاق دهد و زن به هنگام طلاق باردار باشد و شوهر در موقع زایمان به پدر همسرش بگوید من زنم را می‌خواهم و زن جواب دهد که من شوهرم را نمی‌خواهم و شوهر در پهلوی زن حاضر بود که بچه به دنیا آمد، آیا در این صورت این گفتهٔ شوهر رجوع به شمار می‌رود یا این که زن طلاق داده شده و می‌تواند شوهر دیگری کند؟

ج ـ در فرض سؤال که مطلقه حامل بوده و در عدهٔ او یعنی قبل از وضع حمل گفته من زنم را می‌خواهم، چنان‌چه طلاق رجعی بوده، رجوع است و جایز نیست به دیگری شوهر کند و چنان‌چه نزاع موضوعی باشد، محتاج به مرافعهٔ شرعیه است.

س ۴۵۹ ـ هرگاه زن مقداری از مهریهٔ خود یا غیر آن را به شوهر خود دهد که زوج او را طلاق خلع دهد و بعد از اجرای طلاق، همسر به آن‌چه بذل کرده رجوع کند ولی معلوم شود که زن یائسه است و مرد حق رجوع به طلاق ندارد و به هنگام اجرای طلاق نیز به این موضوع توجه نشده، آیا در این صورت زن می‌تواند به بذل خود رجوع کند یا نه و چنان‌چه یائسه بودن زن معلوم نباشد، حکم مسأله چیست؟

ج ـ در صورتی که زوجه یائسه بوده، رجوع او به بذل صحیح نیست و با شک در یائسه بودن، رجوع او به بذل و رجوع مرد به او جایز است.

س ۴۶۰ ـ اگر مردی با پرداخت همه مهر و نفقه طلاق زن را بدهد و در نامه‌ای امضا کند که به زن خود رجوع نمی‌کند، حال:

۱ ـ این طلاق که زن همهٔ مهر و نفقه را دریافت داشته، چه نوع طلاقی است؟

۲ ـ آیا این شخص می‌تواند تا انقضای مدت عده به زن خود رجوع کند یا نه؟

۳ ـ آیا امضای مرد در باز نگشتن به زن در ضمن پرداخت همهٔ مهر و نفقه،

(۲۴۰)

حق رجوع او از بین می‌برد یا نه؟

۴ ـ اگر طلاق، طلاق رجعی باشد، آیا کسی که صیغه را اجرا می‌کند می‌تواند آن را طلاق خلع بخواند یا نه؟

ج ۱ ـ در فرض سؤال، طلاق رجعی است.

۲ ـ بلی، در مورد سؤال می‌تواند به زن خود رجوع کند.

۳ ـ جواز رجوع مرد به زوجه‌اش حکم شرعی است و قابل اسقاط نیست و امضا دادن حق مرد را از بین نمی‌برد.

۴ ـ در فرض سؤال، مجری نمی‌تواند طلاق خلع بدهد و اگر خلعی بخواند، در صورتی که صیغه مشتمل بر لفظ طلاق باشد؛ مانند: «انت طالق» یا «هی طالق»، طلاق رجعی واقع می‌شود.

س ۴۶۱ ـ زنی در عدهٔ رجعی بوده و شوهر وی بدون قصد رجوع، بلکه به قصد زنا با او نزدیکی کرده، آیا این نزدیکی رجوع به شمار می‌رود یا نه و زن بعد از آن بدون این که طلاق بگیرد، با مرد دیگری بعد از دیدن سه طهر شوهر می‌کند، حال تکلیف او با شوهر دوم چیست؟

ج ـ در فرض مسأله، نزدیکی ولو به قصد رجوع نبوده، رجوع است و زوجهٔ شوهر اول، و عقد دوم باطل است و با فرض دخول بر شوهر دوم حرام مؤبد می‌شود.

س ۴۶۲ ـ هرگاه شوهر یا زن، عقد را به یکی از عیب‌های مجوز، فسخ نمودند، چنان‌چه زن عده داشته باشد، آیا مرد می‌تواند در میان عده رجوع کند یا نه؟

ج ـ در مورد سؤال، زوج حق رجوع ندارد.

(۲۴۱)


خواستگاری زن در عده

س ۴۶۳ ـ آیا زنی را که در عدهٔ طلاق است می‌توان خواستگاری کرد و از شرایط مهر و مانند آن با او سخن گفت تا بعد از انقضای مدت عقد شود یا نه؟

ج ـ خواستگاری زنی که در عدهٔ غیر است تصریحا حرام است. بلی، در عدهٔ غیر رجعیه به‌طور تعریض و اشاره جایز است و در عدهٔ رجعیه به‌طور تعریض هم جایز نیست.

س ۴۶۴ ـ کسی در عدهٔ طلاق رجعی زنی به خواستگاری او رفته و پس از گفت‌وگو مبلغی از مهر المسمی را به زن می‌دهد و از او اذن می‌گیرد که پس از انقضای عده این زن را برای خود عقد نماید، آیا این قرارداد حرمت ابدی این زن برای وی می‌شود یا خیر؟

ج ـ عمل مذکور مشروع نیست و حرام است، لکن موجب حرمت زن برای آن مرد نمی‌شود.


وکالت در طلاق

س ۴۶۵ ـ زنی در ضمن عقد ازدواج شرط نموده که در صورت نرسیدن هزینه و نفقه در مدت هشت ماه و غایب بودن شوهر، زن در طلاق خود وکیل است و پس از عقد، مورد وکالت محقق شده و بعد از مدتی زن و شوهر با هم دعوا نموده و شوهر به گونه‌ای زن را زده که دیه بر او وارد آمده و زن پس از هشت ماه وکیل گرفته و در حضور دو عادل، صیغهٔ طلاق را جاری نموده، آیا این طلاق صحیح است یا خیر و آیا زن می‌تواند مهر و دیگر حقوق خود مانند هزینهٔ زمان عده و دیهٔ نقص عضو و مخارج هشت ماه گذشته را از شوهر مطالبه کند یا نه؟

ج ـ در فرض مذکور، در صورتی که امتناع از نفقه و غیبت او هر یک شرط مستقل بوده و زوج از دادن نفقه در مدت هشت ماه امتناع کرده و زن بر

(۲۴۲)

حسب وکالت، خود را مطلقه نموده، طلاق صحیح است و مهریه‌اش را اگر دریافت نداشته و مخارج هشت ماه و دیهٔ جراحات وارده و نفقهٔ مدت عده را اگر رجعیه بوده، زن طلب‌کار است.

س ۴۶۶ ـ اگر شوهر در ضمن عقد به همسر خود وکالت داده که در صورتی که مفقود شود و تا شش ماه از مسافرت وی بگذرد و باز نگردد و یا نفقهٔ او را ندهد، زن بتواند طلاق خود را بگیرد و یا کسی را وکیل نماید که او زن را طلاق بدهد، آیا این وکالت صحیح است و زن می‌تواند طلاق خود را بگیرد یا خیر؟

ج ـ در فرض سؤال، اگر بعد از توکیل، زوجه را عزل نکرده باشد، وکالت و طلاق صحیح است.

س ۴۶۷ ـ زن می‌تواند در ضمن عقد شرط کند که طلاق به دست پدر، مادر یا برادر او باشد یا نه؟

ج ـ این نحو شرط باطل است؛ چون طلاق به دست مرد است ولی می‌تواند شرط کند که پدر و مادر و برادرش از طرف زوج وکالت در طلاق داشته باشند.

س ۴۶۸ ـ زنی که برای گرفتن طلاق خود وکیل است یا وکیل است که بتواند دیگری را وکیل بگیرد (وکیل در توکیل)، اگر خود را طلاق گوید، آیا مهر وی از بین می‌رود یا نه؟

ج ـ اگر زن وکیل در طلاق یا در توکیل برای طلاق خلع باشد، هر مقداری از مهر را در قبال طلاق بخشیده حق ندارد از زوج مطالبه کند و اگر مهر را نبخشیده و طلاق رجعی باشد، می‌تواند تمام مهریه را مطالبه کند؛ مگر آن که زن غیر مدخول بها باشد که در این صورت، مهر نصف می‌شود.

(۲۴۳)

س ۴۶۹ ـ هرگاه مرد زن خود را در طلاق وکیل نماید و زن بر حسب وکالت خود را طلاق دهد، طلاقی که واقع می‌شود چه نوع طلاقی است؟

ج ـ وکالت در طلاق ظاهر در طلاق رجعی است.

س ۴۷۰ ـ زن و شوهری شرط کرده‌اند اگر شوهر به زندان محکوم شد و محکومیت وی با حیثیت زن مغایر باشد، از طرف مرد وکیل است یا می‌تواند دیگری را وکیل بگیرد تا او را طلاق دهد و شوهر را به جرم اعتیاد به مواد مخدر دستگیر و محکوم به دو سال زندان شده و بعد از سه ماه با عفو آزاد شده، حال زن می‌تواند به ادعای این که محکومیت سال قبل وی مغایر با حیثیت اوست، طلاق خود را بگیرد یا خیر؟

ج ـ قدر متیقن از صحت آن فعلیت آن است با مضبوط بودن به‌حسب مدت بعد از حصول شرط والا باطل است، بنابر این فعلا زن وکالت در طلاق ندارد و نمی‌تواند خود را مطلقه نماید.


سه طلاق

س ۴۷۱ ـ اگر دختری که به او دخول نشده سه بار طلاق داده شود، آیا در این صورت به محلل نیاز است یا خیر و در صورت نیاز به محلل، آیا تنها خواندن صیغهٔ عقد کافی است یا دخول نیز شرط است؟

«گلپایگانی»: اگر شخصی دختری را عقد کند و قبل از دخول طلاق بدهد و ثانیا عقد کند و قبل از دخول طلاق بدهد و ثالثا عقد کند و قبل از دخول طلاق بدهد، محتاج به محلل است و بدون محلل بر او حلال نیست و دخول محلل هم در قبل لازم است برای حلال شدن، بلکه احوط اعتبار انزال است نیز.

* * *

(۲۴۴)

«نکونام»: صرف دخول محلل از پیش (قبل) به‌گونه‌ای که هر دو از نزدیکی لذت ببرند و موجب غسل گردد کافی است و انزال وی معتبر نیست.

س ۴۷۲ ـ زنی سه بار طلاق داده شده ولی خود زن ادعا می‌کند که هنگام طلاق سوم در عادت زنانه بوده، در این صورت طلاق زن چه حکمی دارد؟

ج ـ در فرض سؤال، اگر زن در وقت طلاق اقرار به طهارت کرده، انکار فعلی او مسموع نیست و اگر زوج بدون استعلام از حال زن طلاق داده به اعتقاد طهارت زن و در حین طلاق هم حاضر بوده و زن بگوید در حیض بودم، طلاق صحیح نیست و قول زن مسموع است و اگر زوج در حین طلاق غایب بوده یا زن حامل بوده، در این دو فرض نیز طلاق صحیح است؛ هرچند زن در حال طهر نبوده و اگر نزاع موضوعی در بین باشد، محتاج به مرافعهٔ شرعیه است.

س ۴۷۳ ـ زنی هستم که بیست و پنج سال با شوهرم زندگی کرده‌ام و چند سال پیش مرا طلاق داد ولی بار نخست در طهر مواقعه بودم و سپس رجوع کرد و در مرتبهٔ دوم دوباره طلاق داد و در حال حاضر شک دارم که باردار بوده‌ام یا نه و باز رجوع کرد و بار سوم باز مرا طلاق داد که در آن زمان باردار بودم و در طلاق سوم باز رجوع کرد، آیا سه طلاق گفته شده صحیح است یا طلاق اول باطل می‌باشد و در واقع سه طلاق پشت سر هم واقع نشده است؟

ج ـ در فرض مرقوم، چون طلاق اول در طهر مواقعه واقع شده، باطل است؛ بنا بر این، در فرض صحت طلاق دوم، طلاق سوم، دوم محسوب می‌شود و رجوع زوج به زوجه صحیح است.

(۲۴۵)

س ۴۷۴ ـ لو طلّق و بعد الطلاق فی المجلس قال: رجعت، ثمّ طلّق ثانیا، ورجع کذلک، ثمّ طلّق ثالثا کذلک، فهل یکون هذا الطلاق الثالث بائنا لا تستحقّ معه الزوجة النفقة، ولا تحلّ له بعده حتّی تنکح زوجا غیره وکذلک الثانی لو اقتصر علیه من أجل کونه طلاقا قبل الدخول، فلا عدّة للزوجة ولا نفقة؟

ـ اگر مردی زن خود را طلاق دهد و در همان مجلس باز گردد و بگوید بازگشتم و سپس زن را طلاق دهد و دوباره باز گردد و هم‌چنین تا سه مرتبه اگر چنین نماید، آیا طلاق سوم باین است تا نفقهٔ زن بر او واجب نباشد یا خیر و آیا زن بر مرد حرام می‌گردد تا این که با مردی دیگر ازدواج کند؟ هم‌چنین اگر در طلاق دوم که دخول واقع نشده؛ چنان‌چه به آن بسنده شود و دیگر رجوع ننماید، آیا طلاق باین است و در نتیجه زن حق نفقه ندارد یا خیر؟

ج ـ فی الفرض الأوّل الطلاق وقع بائنا ولا تستحقّ المطلقة ثلاثا النفقة، ولا تحلّ له بعد الطلاق الثالث حتّی تنکح زوجا غیره، ولکن یجب علیها الاعتداد بعد الطلاق الثالث کما أنّه لا یکون الطلاق الثانی لو اقتصر علیه هنا بائنا من أجل کونه طلاقا قبل الدخول حتّی لا یحتاج إلی العدّة، ولا تستحقّ النفقة، بل یجب علیها الاعتداد، وتستحقّ النفقة فی أیام العدّة، نعم مبدء العدّة فی کلا الفرضین زمان وقوع الطلاق الأوّل، والمسألة مذکورة فی الوسیلة المحشّاة بحواشینا ج۳، ص۲۵۸ و ۲۵۹٫

ـ در فرض نخست که زن سه بار طلاق داده شده است، طلاق باین است و از این رو زن نفقه ندارد و بر شوهر خود حرام است تا این که با مرد دیگری ازدواج کند، اما باید عده نگه دارد؛ اما چنان که بر طلاق دوم اکتفا کند، طلاق وی به سبب نداشتن دخول باین نیست تا نیاز به عده نداشته باشد و نفقهٔ وی واجب نباشد، بلکه وی عده دارد و مرد باید نفقهٔ او را در ایام عده بپردازد. بله، شروع زمانی که وی باید عده نگاه دارد در هر دو فرض، زمان وقوع طلاق دوم است و این مسأله در حاشیهٔ الوسیله، ج۳، صص ۲۵۸ ـ ۲۵۹ که نگارنده بر آن حاشیه زده، آمده است.

(۲۴۶)

س ۴۷۵ ـ هرگاه مردی زن خود را سه بار طلاق دهد و مدتی از این کار بگذرد و سپس زن ادعا کند که با شخص دیگری ازدواج کرده و از او طلاق گرفته و عدهٔ وی نیز تمام شده، آیا گفتهٔ وی پذیرفته است یا خیر؟

ج ـ در مورد سؤال، چنان‌چه احتمال برود زن راست می‌گوید، بدون احتیاج به قسم خوردن، قولش قبول است و شوهر اول می‌تواند به عقد جدید با او ازدواج کند و فحص و تفتیش برای معلوم شدن صدق یا کذب زن لازم نیست. بلی، لازم است که زن متهمه نباشد.

س ۴۷۶ ـ هرگاه محلل در حالی که وطی زن حرام است با او نزدیکی کند و برای نمونه در ماه رمضان یا در حال حیض با او درآمیزد و دیگر با او آمیزش نداشته باشد، آیا همین اندازه برای حلیت زن نسبت به شوهر اول کافی است که اگر طلاق داده شد بتواند دوباره با او ازدواج نماید یا خیر؟

ج ـ بلی، کفایت می‌کند.

س ۴۷۷ ـ زنی طلاق داده شده است و هنگام طلاق دو شاهد حضور داشته‌اند، اما پس از آن در عدالت آنان شک می‌شود، آیا دیگری می‌تواند با آن زن ازدواج کند یا خیر؟

ج ـ در صورتی که به نظر زوجین عادل بوده‌اند و علم به خلاف نباشد، ازدواج بعد از عده مانعی ندارد.

س ۴۷۸ ـ زنی طلاق داده شده است و ما نمی‌دانیم که آیا شوهر آن زن به طلاق راضی بوده یا نه، آیا تحقیق از آن زن لازم است یا خیر؟ و بر فرض آن که تحقیق لازم باشد، اگر آن زن بگوید شوهر به طلاق راضی بوده، آیا قول آن زن قبول است یا خیر؟

ج ـ قبول است.

(۲۴۷)

س ۴۷۹ ـ آیا ولی بچهٔ نابالغ می‌تواند زن او را طلاق دهد یا خیر؟ و اگر عقد منقطع باشد، چطور؟

ج ـ ولی پسر نابالغ نمی‌تواند زوجهٔ او را طلاق دهد ولی مدت عقد انقطاعی را چنان‌چه به مصلحت صغیر باشد، می‌تواند ببخشد.

س ۴۸۰ ـ شخصی زن خود را طلاق خلعی داده و در مدت عده، با وی به مهمانی می‌رود و در آن‌جا اتاق آن‌ها را جدا می‌کنند و آنان با هم آمیزش داشته‌اند، آیا این امر کاشف از رجوع آنان است یا نه؟ آنان پس از مهمانی مذکور از هم جدا شده و زن، با دیگری ازدواج کرده است و الآن در خانهٔ شوهر دوم است، وظیفهٔ آن‌ها چیست؟

ج ـ در صورتی که زن به مال مبذول خود رجوع ننموده، این عمل در حکم زناست و حرام و ازدواج زن بعد از تمام شدن عده با دیگری صحیح است.

س ۴۸۱ ـ هرگاه کسی همسر خود را که حیض می‌بیند با وجود شرایط طلاق دهد و زن پس از طلاق، در ایام عده دو بار حایض می‌شود و پیش از تمام شدن عده یائسه می‌گردد، آیا تکمیل عده بر وی لازم است یا خیر؟

ج ـ در فرض سؤال، باید عده را تکمیل کند.

س ۴۸۲ ـ طلاق باید در طهر واقع شود، آیا لازم است وی غسل نیز کرده باشد یا پاک شدن از حیض کافی است؟

ج ـ غسل لازم نیست و همین که پاک شد، طلاق صحیح است.

(۲۴۸)


نفقه و هزینهٔ زندگی

س ۴۸۳ ـ المعروف بین الفقهاء أنّه لا تجب النفقة علی غیر العمودین من الأخوة والأعمام والأخوال ذکورا وإناثا وأولادهم، فإذا وجد عشرة فقراء من أولاد الأعمام والأخوال مع وجود خمسین من أرحامهم من غیر الفقراء، فما هو التکلیف الشرعی؟

ـ میان فقیهان مشهور است که نفقه بر غیر پدر و جد، مانند برادران، عموها، دایی‌ها، خاله و عمه و مانند آنان واجب نیست، حال، اگر در میان فامیل و فرزندان عمو و دایی و مانند آنان ده نفر فقیر و پنجاه نفر غیر فقیر باشند، وظیفهٔ شرعی آنان چیست؟

ج ـ نفقة العمودین واجب عینی، ونفقة غیرهما إن کانوا فقراء واجب کفائی بمقدار یتوقّف حفظ نفوسهم علیه، فلو قام أحد من المسلمین بها سقط عن الباقین.

ـ هزینهٔ زندگی و نفقهٔ پدر و جد و هر چه بالا رود واجب عینی است و هزینهٔ غیر آنان در صورتی که فقیر باشند و به میزانی که حفظ جانشان بر آن توقف دارد، واجب کفایی است و اگر یکی از مسلمین آن را انجام دهد، تکلیف از دیگران برداشته می‌شود.

س ۴۸۴ ـ إذا کان الإنفاق علی شباب صحیح الجسم عاطل من العمودین موجبا لزیادة الکسل، فهل یجب ذلک؟ وما هو المقدار الواجب الذی یمنع من الأثر السیئی للتکاسل؟ وماذا لو کان الفقیر تارکا للصلاة أو متجاهرا بالفسق أو متخفیا به؟

ـ اگر پرداخت نفقه بر پدری که جوان، سالم و بیکار است سبب شود که وی به تنبلی و سستی رو آورد، آیا دادن نفقهٔ وی واجب است؟ مقدار و معیار پرداخت نفقه که عوارض سوئی در بر نداشته باشد، چیست؟ اگر پدر یا جد فقیر

(۲۴۹)

نماز نخوانند یا در خواندن آن سستی داشته باشند یا آشکارا گناه کنند، وظیفه چیست؟

ج ـ مقدارها سدّ جوعه، وهو واجب عند الضرورة، ولکن إذا کان ترک الإنفاق یدفعه إلی تحصیل النفقة وإقامة الصلاة وعدم التجاهر بالفسق وجب ترکه وإیکاله إلی نفسه.

ـ نفقه به مقداری واجب است که آنان را سیر نماید و به هنگام ضرورت واجب است، اما اگر نپرداختن هزینهٔ وی سبب می‌شود که او خود به کار بپردازد و به نماز روی آورد یا آشکارا گناه نکند، لازم است به او نفقه داده نشود و تأمین هزینهٔ خود به او واگذار شود.

س ۴۸۵ ـ شوهرم شانزده سال قبل مرا با چند بچهٔ خردسال از خانه بیرون کرده و همسر دیگری اختیار نموده و در مدت یاد شده، رابطهٔ زن و شوهری ما به کلی قطع گردیده و حتی نفقهٔ فرزندان خود را نداده، آیا چنین پدری نسبت به فرزندان مزبور حق شرعی دارد یا خیر؟ و آیا از آنان ارث می‌برد یا نه؟

ج ـ از قضیهٔ شخصیه اطلاع ندارم. به‌طور کلی پدر باید نفقهٔ فرزندان محتاج خود را بدهد و با ندادن نفقه، ولایت او بر صغار اولاد خود ساقط نمی‌شود و تا صغیر هستند، ولایت پدر بر آن‌ها باقی است و از فرزندان خود ارث می‌برد.

(۲۵۰)


مسایل پراکندهٔ طلاق

س ۴۸۶ ـ شخصی زنی را به مدت یک ماه و به اجرت یکصد تومان به عقد موقت خود در می‌آورد و آن مدت را بعد از گذشت پانزده روز می‌بخشد و آن زن بعد از ده روز دیگر به عقد دایم وی در می‌آید و پیش از دخول، او را طلاق داده و شخص دیگری آن زن را پیش از تمام شدن عده عقد کرده و به او گفته تو عده نداری، آیا ازدواج زن با شخص دوم صحیح بوده یا خیر؟

ج ـ اگر بعد از عقد متعه و قبل از هبهٔ مدت، دخول واقع نشده و زوج او را برای خود عقد دایمی نموده و بعد از این عقد، بدون دخول او را طلاق داده، زن عده نداشته و ازدواجش با شخص دوم صحیح است، ولی اگر بعد از عقد متعه، زوج دخول کرده و بعد مدت را بخشیده و مجددا او را به عقد دایم خود درآورده و قبل از دخول طلاق داده و زن قبل از تمام شدن عدهٔ متعه با دیگری ازدواج نموده، با فرض دخول، ازدواج دوم او باطل است و بر مرد دوم حرام مؤبد می‌شود و فورا باید از هم جدا شوند.

س ۴۸۷ ـ اگر مردی با زنی زنا کند، آیا برادر فرد زناکار می‌تواند با آن زن ازدواج کند؟

ج ـ ازدواج برادر زانی با مزنی بها مانعی ندارد.

(۲۵۱)

س ۴۸۸ ـ اگر مردی با زنی زنا کند، آیا پسر آن مرد می‌تواند با زنی که با او زنا شده، ازدواج بکند؟

ج ـ ازدواج جایز نیست.

س ۴۸۹ ـ اگر یک مرد زنی را از راه لذت ببوسد، آیا پسر آن مرد می‌تواند با آن زن ازدواج کند یا خیر؟

«گلپایگانی»: در فرض سؤال، اقوی جواز است.

* * *

«نکونام»: جایز است.

س ۴۹۰ ـ اگر پسر نابالغی با زن شوهردار یا زنی که در عدهٔ طلاق یا وفات است وطی در دبر یا قبل کند، حکم آن با بالغ فرق می‌کند یا خیر؟

ج ـ در فرض سؤال، فرقی بین بالغ و نابالغ در این جهت نیست.

س ۴۹۱ ـ زنی بعد از یازده ماه از طلاق گرفتن بچه‌دار می‌شود، آیا بچه از آنِ شوهر شمرده می‌شود یا خیر؟

ج ـ در صورتی که در این مدت با دیگری ازدواج نکرده و وطی به شبهه نیز نشده باشد، فرزند ملحق به طلاق دهنده است که زوج او باشد.

س ۴۹۲ ـ در برخی مناطق رسم است که در ازدواج دختر، پدر وی از مرد مبلغی را به عنوان شیربها می‌گیرد و در برابر، نزدیک به همان مبلغ برای دختر جهیزیه می‌گیرند و یقین است که اگر پدر دختر، شیربها را نگیرد، جهیزیه‌ای برای دختر تهیه نمی‌کند و حتی در اول قرارداد می‌گوید من از خود چیزی ندارم که به تو

(۲۵۲)

بدهم، باید پول بدهی تا من نیز جهیزیه بدهم، آیا این جهیزیه مال دختر است یا پسر؟

ج ـ در فرض سؤال، ظاهر این است که چون پدر دختر پول گرفته که جهیزیه بدهد، جهیزیه مال دختر است.

س ۴۹۳ ـ کسی دختر دیگری را خواستگاری کرده و پدر نیز با آن موافقت نموده و پولی به عنوان شیربها از وی گرفته و عقد ازدواج نیز جاری شده ولی بعد از آن، پدر از نزدیک شدن به دختر مانع گردیده و عروسی را به تأخیر می‌اندازد و در نهایت پدر دختر گفته که دختر وی از خانه مفقود شده، آیا داماد حق مطالبهٔ پولی که به عنوان شیربها به وی داده است را دارد یا خیر؟

ج ـ اگر پدر دختر پول را به عنوان تحصیل رضایت دختر خود گرفته و عقد ازدواج جاری شده باشد، پسر حق پس گرفتن آن را ندارد.

س ۴۹۴ ـ برای جلوگیری از شدت شهوت چه باید کرد و در این صورت آیا استمنا جایز است یا نه؟

ج ـ روزه گرفتن و در صرف غذا افراط نکردن و ترک خوردن بعض غذاهای مقوی، غریزهٔ جنسی را تضعیف می‌کند و از شدت آن می‌کاهد ولی استمنا به هر نحو باشد حرام است و بهترین راه برای این که غریزهٔ جنسی سبب آلودگی به حرام نشود، ازدواج دایم یا موقت است که ثواب بسیار هم دارد.

س ۴۹۵ ـ ما دو جوان هستیم که به عللی از ازدواج محرومیم و دچار وسوسهٔ شیطان هستیم؛ چون نیروی ایمان ما ضعیف است و از گویندگان شنیده‌ایم که فکر گناه نیز دل را سیاه می‌کند، با توجه به محرومیت از ازدواج و وسوسهٔ شیطانی،

(۲۵۳)

چه وظیفه‌ای داریم و راه نجات ما از گناه، سیاه‌دلی و گمراهی چیست؟

ج ـ خداوند متعال برای شما و امثال شما وسیلهٔ ازدواج و عمل به سنت حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را فراهم سازد و مسلمانان را از شر تقلید کفار و برنامه‌های غلطی که موجب منع و تحدید ازدواج است نجات دهد. اما در حال فعلی که دارید، شما ثواب مجاهدین با نفس اماره را می‌برید و هر چه میل نفس بیش‌تر شود و مقاومت شما در برابر آن، سخت‌تر و پایدارتر باشد، اجر جهاد بیش‌تر می‌برید، بلکه این یکی از موارد جهاد اکبر است که پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به جمعی از اصحاب که از سریه (جنگ) بازگشته بودند فرمود: «مرحبا بقوم قضوا الجهاد الأصغر وبقی علیهم الجهاد الأکبر»، خود را به خداوند متعال سپرده و از شر شیطان به درگاهش پناه ببرید.


طرح مناسب پوشش اسلامی برای زن

س ۴۹۶ ـ هل أنّ لبس الچادر الزامی أم یجوز للمرأة الستر بواسطة الألبسة الأخری کال روپوش؟

ـ آیا پوشیدن چادر امری الزامی است یا برای زن جایز است که خود را با لباس‌های دیگری مانند روپوش بپوشاند؟

«گلپایگانی»: الچادر یمنع عن ظهور مفاتن البدن وإثارة الفتنه والتهییج، وغیر الچادر إن کان یمنع عن ذلک فلا بأس به، ومع ذلک فالألیق بالمرأة المسلمة وحشمتها هو الچادر أو العباءة.

ـ چادر مواضعی از بدن که فتنه‌انگیز و تحریک‌آمیز است را می‌پوشاند و غیر چادر اگر چنین کارکردی دارد، جایز است استفاده شود و در غیر این صورت برای زن مسلمان و وقار وی پوشیدن چادر یا مانتو مناسب‌تر است.

* * *

(۲۵۴)

«نکونام»: به طور کلی، طبق ملاک و مقتضای دلیل، عفاف و حجاب زن با چیزی که پوشش وی را به آسانی فراهم سازد، تحقق می‌یابد؛ که در این رابطه، اسلام طرح خاصی را ارایه نکرده و تنها به بیان کلی آن بسنده نموده است.

بنابراین، نه چادر طرحی دینی است و نه مانتو و نه هیچ طرح دیگری؛ بلکه هر یک از اقوام و ملل به حسب سنت قومی و قبیله‌ای خود، طرحی را برگزیده‌اند که هیچ یک نیز خالی از اشکال و افراط و تفریط نمی‌باشد.

بسیاری از انواع مانتوها تامین عفاف نمی‌کند و چادر نیز هرچند به راحتی و به‌طور عادی تأمین عفاف و پوشش کافی را می‌کند و از جهاتی دارای امتیاز است؛ خود به آسانی نمی‌تواند برای پوشش مورد استفاده قرار گیرد؛ چرا که چادر دو دست زن را به کار می‌گیرد و وی را از هر فعالیتی باز می‌دارد و زن را در خارج از منزل به خود گرفتار می‌سازد؛ به خصوص که چادر، روی موی زن، به‌طور طبیعی ثابت نمی‌ماند و ممکن است از سر بیفتد. گذشته از آن که تنها با چادر نمی‌توان حجاب کاملی را دارا بود، بلکه به پوشش دیگری نیز نیاز است.

پس حجابی که بتواند به آسانی عفاف و پوشش زن را فراهم نماید، چادر است، ولی با طرح و شکلی ثابت که بر سر بماند، بدون آن که نیازی به پوشش دیگر یا نیاز به دست باشد؛ به این شکل که سرتاسر جلوی آن از زیرگلو دوخته یا بسته شود و به نوعی از آستین نیز برخوردار باشد، و دوخت و بست‌های ثابتی برای آن پیش‌بینی شود که بدون استفاده از دست، بر سر و شانه بماند و مانع آزادی دست زن از فعالیت فردی و اجتماعی نگردد و زن با وجود آن، نیازی به پوشش دیگری نداشته باشد و به‌راحتی و بدور از انواع پوشش غیر ضروری، به سهولت مورد استفاده قرار گیرد.

(۲۵۵)

لازم است به طور کارشناسی و در الگوهای متعدد و متفاوت، با طرح‌ها و رنگ‌های گوناگون غیر جلف، سبک‌سرانه و مضحک، در شکلی متین و موقّر، در جهت تأمین کامل این طرح اقدام گردد، تا زن از بد حجابی و بی حجابی نجات یابد و عفاف و پوشش خود را به آسانی و به طور کامل رعایت نماید.

س ۴۹۷ ـ آیا جایز است فرد نامحرمی از مجالس زنانه که بدون حجاب می‌باشند عکس بگیرد و آن را ظاهر نماید؟ رقصیدن زن در عروسی و مجالس مولودی زنانه با زدن سینی و مانند آن یا برای شوهر خود و هم‌چنین رقصیدن مرد در مجالس مردانه و نیز کف زدن چه حکمی دارد؟

«گلپایگانی»: در مورد سؤال اول، چنان‌چه موجب هتک باشد، جایز نیست و عکس گرفتن توسط نامحرم مطلقا جایز نیست و راجع به سؤال دوم، موارد مذکوره از مصادیق لغو است و جایز نیست، مگر برای زن و شوهر جهت یک‌دیگر به‌طور خصوصی.

* * *

«نکونام»: در فرض مسأله، جایز نیست؛ مگر آن که ظاهر کردن آن به دست مردان بیگانه نباشد یا اطمینان داشته باشند ظاهر کردن به دست همجنس منشأ فساد نمی‌شود.

رقص نیز به خودی خود اگر منشأ فسادی نباشد، اشکالی ندارد؛ خواه رقص زن برای زن باشد یا مرد برای مرد و یا مردان برای زنان باشد ولی رقص زن برای مردان خالی از فساد نیست و تنها رقص زن‌برای‌شوهرجایزاست.

نگاه کردن به رقص حکم خود رقص را دارد و جایز است مگر آن که فساد برانگیز باشد. شرکت در چنین مجالسی تابع حکم اصل آن مجلس است که موارد جواز آن گذشت.

(۲۵۶)

مطالب مرتبط