آیه آیه روشنی ( تبیین ۳۲۶ آیه از مهمترین آیات قرآن کریم)
شناسنامه
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | آیه آیه روشنی: تبیین ۳۲۶ آیه از مهمترین آیات قرآن کریم/ محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | اسلامشهر: انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۱. |
مشخصات ظاهری | : | ۷۲۷ ص. |
فروست | : | مجموعه آثار؛ ۱۰۰. |
شابک | : | ۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۳۸-۱ |
وضعیت فهرست نویسی | : | فاپا |
یادداشت | : | کتابنامه بهصورت زیرنویس. |
موضوع | : | تفاسیر شیعه — قرن ۱۴ |
موضوع | : | قرآن — سورهها و آیهها، خواص |
رده بندی کنگره | : | BP۹۸/ن۷۸آ۹ ۱۳۹۱ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۱۷۹ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۲۶۳۰۳۸۴ |
پیشگفتار
قرآن کریم کتاب خداست. در قرآن کریم دانش هر چیزی هست: «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ». قرآن کریم کتاب تمامی دانشهاست. این کتاب هم دانشهای معنوی و غریب را در خود دارد و هم دانشهای تجربی و حِرَف و فنون را. قرآن کریم بهترین کتاب روانشناسی است. این تنها کتاب آسمانی داروخانهای است برای شفای تمامی بیماریهای روانی. قرآن کریم پزشکی را در خود دارد. این کتاب، پیشرفتهترین تدبیرهای سیاسی را با خود دارد. آخرین کتاب وحی آخرین دستاوردهایی را که دانشیان آینده به آن میرسند در هزار و چهارصد سال پیش گفته است. مهندسی تغذیه در قرآن کریم چنان مدرن است که هنوز که هنوز است بشر امروز ابزار و فنآوریهای تهیهٔ خوراکیهای آن را در اختیار ندارد. فرمولهایی که در این کتاب آمده هنوز کشف نشده است. «دانش زندگی» که علم منسوخ امروزیان است در این کتاب آمده است. چگونه زیستن یک علم است؛ مثل علم مدیریت، فیزیک، شیمی، ریاضی، فقه، فلسفه و منطق ولی این علم با همهٔ اهمیتی که دارد هنوز در دنیا ثبت نشده است. قرآن کریم این علم را با دقیقترین گزارههای
(۱۹)
جزیی آن بیان میکند. این علم باید از دوران ابتدایی به عنوان واحدی درسی برای دانشآموزان تدریس گردد تا برای خود کسب مهارت کنند. بیشتر گرفتاریهای بشر امروز به سبب ناآگاهی از این علم است.
قرآن کریم برای آنان که میخواهند به معرفت و معنویت دست یابند کتاب سلوک است. قرائت این کتاب مرتبط با حضرت حق برای استیطان نفس است و نفس با آن توطن پیدا میکند و به خود وطن میگیرد. هیچ گونه ذکر و دعایی به اندازهٔ قرائت قرآن کریم در سلوک تأثیر ندارد بهگونهای که باید گفت سلوک بدون قرائت قرآن کریم شکل نمیگیرد. البته قرائت آن نیز روش خاصی دارد که در جای خود باید از آن گفت.
قرآن کریم کتاب استخاره نیز هست. نگارنده استخارهٔ تمامی آیات را در کتابی پنج جلدی با عنوان «دانش استخاره» آورده است.
قرآن کریم کتاب تفأل نیز هست. «دانش تفأل» آیندهٔ انسانها را بر اساس آیات قرآن کریم به دست میآورد. ما تفأل به دیوان حافظ را شنیدهایم هرچند کسی را ندیدهام که آن را بهدرستی بداند. حافظ، عارفی محبی است که چون از قرآن پر میگفته است، دیوان وی نیز این دانش را در خود دارد. نگارنده میخواست «تفأل به دیوان حافظ» را دانشی سازد و نحوهٔ آن را در کتابی آموزشی سازد اما این دلنگرانی را داشتم که نکند این دیوان رقیبی برای قرآن کریم شود، از این رو آن را نیز رها کردم. البته نگارنده نقدی بر دیوان حافظ به نام «نقد صافی» دارد که خردههای بسیاری بر عرفان وی میگیرد.
به هر روی، قرآن کریم پیشبینی آیندهٔ تمامی افراد بشر را در خود دارد و کسی که دانش تفأل بداند میتواند این آیندهنگری را برای هر کسی داشته باشد.
(۲۰)
قرآن کریم کتاب اقتصاد نیز هست. درست است قرآن کریم هر دانشی را به روش معمول و با نظم و روش متعارف نیاورده و هر آیهٔ و گزارهٔ اقتصادی را در جایی بازگو نموده است اما جمع آن میتواند آن را به روش متعارف درآورد. باید آیات قرآن کریم را به تناسب هر دانشی جمعآوری نمود و هر آیه از آن را تحقیقی ساخت؛ اما امروزیان تنها این کتاب دانشی را برای استفاده در مجالس ختم به ۱۲۰ پاره قسمت نمودهاند.
احاطه بر آیات و گزارههای هر علم به دلیل پراکنده بودن در سراسر قرآن کریم دشوار است اما کاری شدنی است. نگارنده بیش از هزار آیه مربوط به اقتصاد را در کتابی به نام «قرآن کریم و زمینههای اقتصادی» گرد آورده است که البته برداشت اقتصادی از آن نیاز به دقت ویژهای دارد.
قرآن کریم قصههای پیشینیان را با خود دارد. این کتاب آسمانی قصهها را از زبان خداوند بیان میدارد. خداوندی که با هر ماجرایی بوده است و از دیدههای خود میگوید: «فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا کنَّا غَائِبِینَ»(۱)؛ و از روی دانش به آنان گزارش خواهیم داد و ما از احوال آنان غایب نبودهایم.
خداوند در این کتاب وحی قصه میگوید و چه دقیق هم میگوید و هیچتر و خشکی را فروگذار نمیکند. قصههایی که هنرمندانه پردازش شده است.
قرآن کریم زندگی و نحوهٔ سلوک و میزان ولایت و توحید انبیای الهی و امتهای آنان را نیز بازگو میکند که باید آن را در ذیل دانش «تفضیل الانبیاء» به دست آورد. دانشی که تاکنون در جایی از آن ذکری به میان نیامده و سعی ما بر آن بوده است تا این دانش نیز به قلم و کتابت آید.
- اعراف / ۷٫
(۲۱)
قرآن کریم کتاب فصاحت و بلاغت است و عبارات آن مقفاست. نثرپردازی این کتاب آسمانی معجزه است. خداوند در نگارش این کتاب به شکل و ساختار اهمیت بسیار داده و از تمامی صنایع زیباسازی ادبی در آن به کار برده است. از این رو قرآن کریم کتاب زیباییشناسی ساختار و تألیف کلام است.
قرآن کریم کتاب موسیقی نیز هست. آیات قرآن کریم آهنگین و دارای موسیقی، ریتم و دستگاه خاص خود است. نگارنده در بحث زبانشناسی قرآن کریم که در کتابی دیگر از آن سخن گفته یادآور شده که صوت قرآن کریم، صوت ویژهای است و زبان در آن دخالت کلی ندارد و چنین نیست که صوت و زبان موسیقیای آن نیز عربی باشد. زبان قرآن، زبان فطرت است و حتی حیوانات نیز از این زبان بیگانه نیستند، از این رو در بحث تفسیر قرآن کریم آوردهایم که برای فهم معانی آهنگین قرآن کریم، نیاز به دانستن زبان عربی نیست و کسی که از دانش صوت و صداشناسی و نوای طبیعت آگاه باشد میتواند بفهمد که قرآن کریم چه میگوید؛ هرچند عربی را نیز نداند.
بله، قرآن کریم را میتوان به فارسی یا عربی تفسیر کرد و متأسفانه کارهای انجام شده در رابطه با قرآن کریم ترجمهوارهایی نهچندان کامل است و نه تفسیر و افسوس که در تفسیرها بیشتر به ذکر تصریف و نکتههای نحوی و شناساندن مبتدا و خبر و یادکرد از چندین روایت که تحلیلی از آن ارایه نشده است بسنده میشود.
قرآن کریم پاکنویس تمامی کتابهای آسمانی پیش از خود است. کتابهای آسمانی پیش از آن نازلهٔ این کتاب است و در طول عمر
(۲۲)
بشریت، به صورتهای گوناگون بوده و در آخرین مرحله به ویرایش نهایی رسیده و به عنوان کتاب خاتم و آخرین راهنمای بشریت بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نازل گردیده است.
امروزیان تنها از قرآن کریم عنوان آن را دارند. قرآن کریم حتی در حوزههای علمی در مسایل فقهی طرح نمیگردد و هستند فقیهانی که آن را ویژهٔ «من خوطب به» میدانند. قرآن کریم کتاب فقه و احکام است. نخست باید فقه و آیین خداوند را از درون این کتاب قانون آسمانی به دست آورد بدون آن که با پیشفرض دیگری به سراغ آن رفت. البته بدیهی است که بدون پیشفرضهای اولی نمیتوان به سراغ کنکاش در علم و دانشی رفت.
همواره روش ما هم در تحقیق و هم در تدریس بر این بوده است که در هر دانشی و نیز در هر مسألهای نخست نظر قرآن کریم را جویا شویم. این امر بهویژه در فقه که در بحثهای آن نسبت به قرآن کریم کم مهری میشود، بیشتر حایز اهمیت است. سخن ما این است که قرآن کریم کتاب قانون است و تنها کتاب تلاوت و قرائت نمیباشد و باید در همهٔ زمینههای علمی و عملی و احکام و فتوا موقعیت اساسی خود را دارا گردد و بهدور از افراط و تفریط مورد استفادهٔ تمام قرار گیرد تا صدق این معنا که قرآن مجید، کتاب برنامهریزی زندگی هر مسلمانی یا هر فقیه و عالم دینی است معنا یابد.
عقیدهٔ نگارنده آن است که قرآن کریم کتابی ناطق است و خود را معنا میکند و نیازی به چیزی ندارد که آن را ناطق سازد و همهٔ آیات آن محکم است. بله، هرجا که گفتهخوان و مخاطب دارای ذهنی متشابه
(۲۳)
باشد، باید از روایات کمک گیرد تا معصوم ناطق، قرآن را برای وی بنمایاند و تشابه ذهنی او را برطرف سازد و از این روست که هیچ بشر عادی نمیتواند ادعا نماید از رجوع به معصوم بینیاز است.
همهٔ آیات قرآن کریم محکم است و ذهن ماست که تشابه دارد؛ از این رو قرآن کریم میفرماید: آنان که بیماری دارند به دنبال متشابهات میروند و در واقع، بیماری همان یافتههای ذهنی نادرست آنان میباشد. بنابر این نمیتوان گفت قرآن کریم نطاق و زبان ندارد، بلکه قرآن کریم ناطق است و معصوم ناطق مشکلات ذهنی ما را که مانع از فهم ژرفای قرآن کریم است برطرف مینماید، نه آن که معصوم ناطق علیهمالسلام نطاق قرآن صامت گردد.
قرآن کریم در صورتی برای امروزیان معنا مییابد که حوزهها سخن از غیب و عصمت را علمی نمایند و دین را با روشی علمی به جهانیان ارایه دهند و در این صورت است که حضرات معصومین علیهمالسلام سرآمد دانشمندان جهان و قرآن کریم برترین کتاب دانشی شناخته میشود.
بهراستی قرآن کریم بسیار شگرف و اعجوبه است. دل انسان در برابر این کتاب آسمانی خاشع میگردد. قرآن کریم را باید در آکادمی علمی با بزرگان و فوق متخصصان دانشی جهان و صاحبان پیشرفتهترین صنایع و فنآوریها تفسیر و تبیین نمود تا دانشی بودن آن نمایان گردد.
قرآن کریم تمامی اضداد را در خود دارد. هم از کفر و شرک میگوید و هم از ایمان. هم از خداوند میگوید و هم از شیطان. هم از بهشت میگوید و هم از دوزخ. هم از دنیا میگوید و هم از آخرت. هم از انسان میگوید و هم از جنیان. هم از عاقلان و عالمان میگوید و هم از ناآگاهان، مجانین و
(۲۴)
مستضعفان. هم از توحید و ولایت میگوید و هم از افراد راجل و وامانده و غافل. هم از محبوبان میگوید و هم از محبان. هم از عدل میگوید و هم از ظلم و ستم.
قرآن کریم کتابی بسیار علمی و فنی است که چون به دست ناآگاهان افتاده، از چارچوب اصلی و آموزشی خود خارج شده است، از این رو امروزه استفادهٔ چندانی برای مسلمانان ندارد و مسلمانان آن را تنها برای رسیدن به ثواب قرائت میکنند، نه برای بهرهٔ تخصصی در ریزترین و ظریفترین مسایل ناسوتی و معنوی.
قرآن کریم شناسنامهٔ عالم هستی و کتاب جامع تمامی دانشهاست، اما روش استفاده از این کتاب و ادب آن در اختیار امروزیان نیست. البته میان علم استفاده از قرآن کریم با ادب استفاده از آن تفاوت است. ادب آن همان ایستادن بر گزارههای این کتاب وحیانی است. ادب همان عملکرد انسان در برابر قرآن کریم است. کسی میتواند با قرآن کریم انس بگیرد و به معارف آن آگاهی یابد که ادب برخورد با قرآن کریم را بداند. به حضور این کتاب آسمانی باید با ادب کامل رفت و آن را ناگهانی باز ننمود. باید آن را بوسید بر دل و چشم خود گذاشت و سپس به آرامی آن را گشود. قرآن کریم کتابی با احساس بسیار بالایی است که کمترین بیادبی به آن بر میخورد و راه انس و دوستی آدمی با آن را سد مینماید. قرآن کریم همانند خداوند است که همواره بیدار و بیناست و قاری خود را میبیند و او را میشناسد و بر اساس رفتاری که قاری با او دارد با وی مواجه میشود. قرآن کریم دارای ملکوت و صفاست و آنان که صفایی باطنی دارند میتوانند با آن دوستی صمیمانه داشته باشند.
(۲۵)
متأسفانه، دوستان برای شناخت و معرفی قرآن کریم کاری نکردهاند اما دشمنان آیههای مربوط به جهاد و لزوم قتل کافران را برمی گزینند، ترجمه میکنند و آن را یکسویه تبلیغ مینمایند تا آن را کتابی خشونتگرا جلوه دهند. برخی نیز با شعارهای سهگانهٔ «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک» و هیاهو میخواهند میراث زرتشت را کتابی برای امروز جلوه دهند؛ در حالی که نمیدانند این کتاب حتی نتوانسته یک گزارهٔ علمی جزیی داشته باشد و ریز مسایل و نیازهای بشری را توجّه نماید و آن را مانند اصول یک قانون در جای خود ترسیم و تثبیت سازد. با هیاهو و صرف ادعای کافی و کلیگوییهایی مانند شعار یاد شده نمیتوان زندگی فردی و اجتماعی بشر را اداره نمود و این تنها قرآن کریم و اولیای معصومین علیهمالسلام هستند که برای تمام شؤون زندگی بشر با همهٔ خصوصیات و جزئیاتی که دارد طرح و برنامه ارایه کردهاند که بشر امروزی نیز با این همه پیشرفت نمیتواند چیزی بالاتر از آن ترسیم نماید. بنده گمان میکنم اگر کفار دنیا در محفلی گرد آیند و آیات علمی این کتاب آسمانی برای آنان تحلیل گردد، آنها بیش از مسلمانان از قرآن کریم حمایت خواهند نمود و از آن لذت میبرند و آنان هستند که کاربردی بودن آیات قرآن کریم را به وضوح درمییابند.
البته باید توجه داشت کشف این احکام و گزارههای جزیی که حکم نسخه برای شفای دردها و آلام بشری را دارد نیازمند تحقیق منسجم و هدفمند در سالیان دراز است تا طرح دین خود را بنماید. رسالههای توضیح المسایل کنونی بسیار کلی نوشته شده است و نمیتواند دردی را درمان نماید. این سبک اگر در طب و بهداشت نتیجه دهد در دین نیز جواب خواهد داد و امراض روحی و مشکلات زندگی بشر را التیام
(۲۶)
میبخشد! باید در علم دین به پیشرفتی رسید که گزارههای آن همه به اشخاص حقیقی و جزیی مرتبط شود و از کلیگویی بیرون آید؛ همانطور که حضرات ائمهٔ معصومین علیهمالسلام از اقیانوس دانش خود برای هر کسی نمی بر میگرفتند که به اندازهٔ یمی حرکتآفرین بود. آنان به هر کس به اندازهٔ کاسهٔ وجودی وی آب میریختند. ما در آکادمی پیچیدهٔ روایات معارف پرسشهایی یکسان با پاسخهایی متفاوت داریم که سطح معرفت پرسشگر سبب چندگانگی پاسخ شده است. عالمان زمان غیبت نیز باید چنین باشند و به ظرفیتها و استعدادها توجه داشته باشند.
دوستان چنان از این کتاب خدا در غفلت هستند که کمتر منبری یافت میشود که آیات قرآن کریم در آن به صورت درسگفتار تحلیل و تبیین عمیق داشته باشد. منبرها از قصه، داستان، روضه و شعر پر است اما آیهای قرآن از آن به گوش نمیرسد. البته بماند دوستانی نیز هستند که خود را خادم قرآن کریم میخوانند اما در واقع مصداق این روایت هستند: «شرّ النّاس خدّامنا»(۱) . این امر در میان سران مسیحیت و یهودیت و نیز در فراماسونران که هیأت درویشی دارند دیده میشود و آنان در حالی که نسبت به دین اعتقادی ندارند، بزرگترین داعیهداران دینداری میباشند. بسیاری از قرآن میگویند اما برای چند درهم قلیل و اندک: ا«لِیشْتَرُوا بِهِ ثَمَنا قَلِیلاً»(۲). برخی خود را در ظاهر به مراکز دیانت میرسانند، ولی در واقع از بیاعتقادترین افراد به دین میباشند. نمونهٔ این ماجراها در طول تاریخ بنیامیه و بنیعبّاس، بسیار وجود دارد.
البته قرآن کریم دوستانی دارد که به نام اولیای محبوبی شناخته
- بقره / ۷۹٫
(۲۷)
میشوند. محبوبان بعد از یافت توحید، قرآن کریم را مییابند. آنان از کودکی با قرآن کریم انس میگیرند و آیات آن را با معنایی که دارد به چشم دل رؤیت مینمایند. این اولیای الهی خاصیت هر آیهای را میشناسند. آنان آیاتی را که علم میآورد از آیاتی که قدرت میآورد باز میشناسند. طلسمات در دست آنان است و درهای غیب قرآن کریم با مفاتیح آن بر روی ایشان گشوده شده است. آنان با آن که میتوانند با آیهای خزاین ارض و برکت آسمانها را در دست گیرند اما به چیزی طمع و تعدی ندارند. این محبوبان الهی رمز رسیدن به ثروت یا قدرت را از آیهای میفهمند ولی همیشه از کوزهٔ شکسته آب میخورند. آنان از آیهای بهخاطر به دست آوردن دنیا بهره نمیبرند. آنان امانتدار دانشهای این کتاب آسمانیاند و خداوند همهٔ پدیدهها و هستی را در اختیار ایشان گذاشته است، اما آنان خون خود را پای حفظ و حراست این امانت میریزند.
درست است قرآن کریم کتاب تمامی دانشها حتی علوم غریبه است اما کسانی که در پی سحر، جادو، رمل، اسطرلاب، عدد و دیگر علوم غریبهاند افرادی ضعیف هستند که نمیتوانند زندگی کنند و میخواهند با نوشتن ۴، ۸، ۶ چیزی پیدا کنند ولی اولیای خدا ۶ و ۸ را برای خود ۷ میگذارند و چپ هم نگاه نمیکنند. بدخواهان آنان خون ایشان را میریزند، اما آنان از این علوم استفادهای نمیکنند. آنان از سهم امام حفظ و حراست میکنند، بدون آن که خود یا نزدیکانشان از آن استفادهای ببرند. ولایت و حکومت را به عنوان امانت الهی میپذیرند، بدون آن که چیزی از منافع آن را برای خود اختصاص دهند و به صرف این که منفعتی
(۲۸)
برای آنان ندارد، از قبول مسؤولیتی الهی امتناع نمیورزند. آنان علم، کمال و معرفتی را که دارند برای دنیا نمیخواهند. اسرار الهی را نباید در ناسوت افشا کرد و اسرار برای قیامت است که خود را مینماید. صاحب سرّ بودن در آخرت است که اهمیت و ارزش دارد. در دنیا ممکن است فردی معمولی خون یکی از اولیای الهی را بریزد در حالی که آن ولی الهی در برزخ بر تمامی عالمیان حتی بر قاتل خود سلطنت دارد. سلطان برزخ ممکن است در دنیا مورد اذیت و آزار باشد و از سوی بدخواهانی دنیامدار به حاشیه رانده شود اما او صاحب سرّ و مقام همت است.
اولیای خدا طمع را از خود برداشتهاند و از سَر طمع به قرآن کریم رو نمیآورند. اولیای الهی به تمامی دانشهای قرآنی از جمله تفأل به دیدهٔ امانت مینگرند.
امروزه قرآن کریم بهخوبی برای مردم بیان نمیشود. البته بگذریم از این که کارشناسانی لایق نیز برای آن نمیشناسیم. کارگزاران رسانههای عمومی نیز آن را عامیانهوار تبلیغ میکنند. شبکهٔ قرآن یا در پی آموزش تجوید است یا قرائتهای مجلسی میگذارد. ما نه به چنین تجویدی اعتقادی داریم و نه به چنان قرائتهایی. صدا و سیمای ما از کارشناس انرژی هستهای که فنآوری ساخت بمب هستهای را در اختیار دارد و فردی یهودیتبار است به نیکی یاد میکند. وی هرچند از مخالفان صهیونیستهاست و صد مقاله در مورد بمب هستهای نوشته و جایزهٔ نوبل گرفته و از رشتهٔ تخصصی خود دست برداشته و به رشتهٔ تخصصی دیگری رفته است و در یک کلام آدم خوبی است، اما تبلیغات این سازمان از قرآن کریم به کیفیت تبلیغ از این فرد هم نیست.
(۲۹)
از موانع مهم و عمدهٔ پیشرفت دین در عصر حاضر نبود نقشهٔ جامع تبلیغ مدرن و کارآمد از دین است. نقشهای که نه توسط ذهنهای جامد و ارتجاعی و بسته طراحی شده باشد، بلکه نظریهپردازنی جامع، قوی و آزاداندیش با بهرهگیری از نظریات کارشناسی تمامی سلایق و اندیشمندان آن را ترسیم نموده باشند.
امروزه باید گروهی تحقیقی باشند که به صورت منسجم بر روی قرآن کریم تحقیق نمایند و کار آنان این باشد که هرچه میتوانند به قرآن کریم اشکال نمایند و برای اشکالهای خود پاسخ مناسب آن را بیابند تا این اشکالها فردا از شبکهٔ اینترنت و ماهوارهها بر ذهنهای جوانان هجوم نیاورد. بلکه جوانان این اشکالها را پیش از آن، از زبان خود ما با پاسخ آن شنیده باشند و دشمنی بدخواهان این گونه در نطفه خنثی گردد و اعتقادات دینی مردم نیز دستخوش تبلیغات منفی آنان نگردد وگرنه فرهنگ دینی افراد جامعه به دست دشمنان نه یک قدم، بلکه فرسنگها عقبتر نگاه داشته میشود و بهراحتی آسیب میبیند، در حالی که مسلمانان با تأثیر از فرهنگ اسلامی خود باید در همهٔ امور پیشرو و راهبر باشند؛ چرا که «الإسلام یعلو ولا یعلی علیه»(۱).
کتاب حاضر گزیدهای از آیات قرآن کریم است که در هر دانشی گزارهای علمی را بیان میدارد. این کتاب را هرچند نمیتوان خلاصهای از آیات قرآن کریم دانست اما مهمترین آیات آن را با نکتههایی بدیع که در دیگر تفاسیر دیده نمیشود با خود دارد. نگارنده دوست داشت این کتاب
- وسائل الشیعه، ج ۱۷، تحقیق شعرانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ص ۴۶۰٫
(۳۰)
خلاصهای از آیات قرآن کریم میگردید که با حفظ جامعیت، تکراری در آن نباشد اما اشتغالات فراوان آن را به موجودی حاضر منحصر نمود. این کار سبب میشود مخاطبان عام بهراحتی محتوای کاملی از آیات را در اختیار داشته باشند و بحثهای طولانی که پاسخهایی دراز میطلبد و ذهن و فکر را متشتت میسازد و سدی در برابر هدایت وی میگردد در آن نیاید. نگارنده یادداشت مفاهیم و معارف صحیح به شیوهٔ کلمات قصار را در برههای از زمان پی گرفت ولی ترس از خلط این کلمات با متون دینی مانع از ادامهٔ آن کار شد.
قرآن کریم برای بشر آینده است که خود را نشان میدهد و برای آنان است که سالاری میکند و امروزیان همانند گذشتگان آن را مهجور گذاشتهاند: «یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورا»(۱).
امید است خواننده در مطالعهٔ این کتاب صبور و بردبار باشد و آن را به پایان ببرد تا اندکی از دانشهای نهفته در قرآن کریم را باز یابد. امید است این سفر روحانی در محضر قدسی برخی از آیات قرآن کریم در کام خواننده بسیار شیرین و گوارا باشد.
پایان نیایش، ویژگی ستایش برای پروردگار عالمیان است.
- فرقان / ۳۰٫
(۳۱)
روشنی « ۱ » دنیای بارانی
«إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاْءَرْضِ مِمَّا یأْکلُ النَّاسُ وَالاْءَنْعَامُ حَتَّی إِذَا أَخَذَتِ الاْءَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّینَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیلاً أَوْ نَهَارا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدا کأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالاْءَمْسِ، کذَلِک نُفَصِّلُ الاْآَیاتِ لِقَوْمٍ یتفکرُونَ»(۱).
ـ در حقیقت مثل زندگی دنیا بسان آبی است که آن را از آسمان فرو ریختیم. پس گیاه زمین از آنچه مردم و دامها میخورند با آن درآمیخت تا آنگاه که زمین پیرایهٔ خود را برگرفت و آراسته گردید و اهل آن پنداشتند که آنان بر آن قدرت دارند، شبی یا روزی فرمان ویرانی ما آمد و آن را چنان درویده کردیم که گویی دیروز وجود نداشته است. اینگونه نشانههای خود را برای مردمی که اندیشه میکنند بهروشنی بیان میکنیم(۲).
- یونس / ۲۴٫
- ترجمهٔ آیات شریفه از ترجمهٔ مرحوم آقای محمدمهدی فولادوند گرفته شده است (ویراستار).
(۳۳)
بیان: خداوند در این آیه هم حقیقت دنیا را بیان میدارد و هم زینت غفلتانگیز آن را. میان حقیقت دنیا و زینت غفلتزای آن تفاوت است. خداوند حقیقت دنیا را به آب باران تشبیه مینماید که چیزی جز طهارت و گوارایی نیست و میفرماید: «إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ». خداوند در ابتدای آیه از ادات حصر استفاده مینماید و مثال انحصاری دنیا را باران میداند. دنیایی که خداوند آفریده است ظهور اسم اعظم اوست ولی این زیبایی و زینت آن است که سبب غفلت آدمی میشود و این غرور دارایی و قدرت بر دنیاست که او را به عذاب مبتلا میسازد. ذیل آیه نیز خداوند با بیان «کذَلِک نُفَصِّلُ الاْآَیاتِ لِقَوْمٍ یتفکرُونَ»، گوارایی و حقیقت دنیا را برای اولیای خویش میداند. دنیا برای اولیای حق بهشت برینی است که ایشان خیرات و کمالات را در آن بهدست میآورند. در حقیقت، خداوند این باران گوارا را برای اولیای خود و بهخاطر ایشان آفریده است تا از طراوت خنکا، رطوبت بهجتزا و سپیدی چشمنواز آن بهره برند.
عالم دنیا در تمامی عوالم پیش و پس سرشکن میگردد؛ مثل اینکه کسی بخواهد برنج بخرد، یک کیلو از آن را برای نمونه پخت میکند تا اگر خوب بود کیسهای از آن تهیه کند. این عمر ناسوتی نیز مسطوره است و خداوند معدل آن را با تمامی عوالم جمع و تفریق میکند. این امر است که دنیا را بسیار مهم ساخته و آن را اسم اعظم الهی گردانده است. علت این که عوالم دیگر به اهمیت دنیا نیست نیز برای همین است که آن عوالم نتیجه و سرشکن شدهٔ دنیاست و نمرهای که انسان در اینجا گرفته است برای آنجا درج میشود. در عوالم دیگر اختیار نیست و اختیار این عالم
(۳۴)
است که برای تمامی عوالم دیگر درج میگردد؛ چرا که اگر آدمی در آن عوالم هم مختار بود همین گونه که در این عالم است در آن عوالم هم باقی میماند. بنابراین آدمیزاد میتواند از دنیای خودش همهٔ عوالم قبل و بعد خود را کشف کند و آن را به دست آورد.
روشنی « ۲ » قدرت سیال و آزادی بیبند
«وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّکمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیقُولَنَّ الذِینَ کفَرُوا إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ»(۱).
ـ و اوست کسی که آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش او بر آب بود تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید و اگر بگویی شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد بهقطع کسانی که کافر شدهاند خواهند گفت این ادعا جز سحری آشکار نیست.
بیان: این آیه تحلیل علمی از آفرینش را با خود دارد، اما این جهت، موضوع سخن ما نیست، بلکه ما به فراز: «وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ» حصر توجه مینماییم. «عَرْش» استقرار، تثبیت و قدرت را میرساند. عرشی که بر آب قرار گرفته است: «عَلَی الْمَاءِ». خاصیت آب نیز روان و سیال بودن است. چیزی سیالتر از آب وجود ندارد و حتی باد نیز در این زمینه مثل آب نیست و تخلخل، تفرّج، تبرّز، تداخل، تمانع و تجاذب باد، روانی
- هود / ۷٫
(۳۵)
و سیال بودن را از آن گرفته است. حرکت آب بسیار نرم، روان و قانونمند است. با حفظ این دو مقدمه میتوان گفت: «وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ» به این معناست که تمام قدرت خداوند در تبدّل و تمایز است و این فراز، سیال بودن قدرت خداوند را میرساند و این بدان معناست که عوالم وجود هیچ بند و بستی ندارد. نتیجهای که از این گزاره میتوان گرفت این است که هیچ جبری در عالم هستی نیست؛ چرا که تمامی آنها متعلَق قدرت خداوند هستند و وجود سیال آن، لحظه به لحظه، قدرت تبدیل آن را میرساند. پیآمد این سخن آن است که جایی برای یأس و بریدن وجود ندارد و هیچ گاه نباید ناامید شد. تمامی ناامیدیها از نادانی و نداشتن معرفت به نحوهٔ آفرینش پدیدهها باز میگردد. چون پدیدههای هستی وجودی سیال دارد بهیقین باید دانست که «از این ستون تا به آن ستون فرج است». این مثل، به تعبیر آیه چنین آمده است: «لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛ که به این معناست: ما تمامی راهکارهای موجود را به بنبست میرسانیم تا ببینیم تو چگونه خود را از این گرفتاری میرهانی و چه جوهرهای از خود نشان میدهی تا خداوند از دیدن استعداد و خردورزی نیکوترین آفریدهٔ خود به شعف آید!
کمرشکنترین شبههای که خلفای جور به مسلمانان القا نمودند تا آنان را به تبعیت ذلیلانه از خود وادار نمایند، شبههٔ جبرگرایی بوده است. قرآن کریم برای تمامی پدیدهها و آیهها حتی حیوانات، نباتات و حتی مثل سنگ و ریگ اراده و اختیار کارا قایل است؛ همانطور که برای آنها علم، تسبیح و سجده را ثابت میداند. این افراد محدود و خودخواه
(۳۶)
هستند که علم را تنها ویژهٔ خود میدانند و سجده و تسبیح پدیدهها را تعبیری مجازی از قرآن کریم میدانند و آن را توجیه میکنند؛ در حالی که قرآن کریم به صراحت میفرماید: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَوَاتُ السَّبْعُ وَالاْءَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیما غَفُورا»(۱)؛ آسمانهای هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را تسبیح میگویند و هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش تسبیح او میگوید ولی شما تسبیح آنها را درنمییابید. به راستی که او همواره بردبار و آمرزنده است.
ما در جای دیگر گفتهایم تمامی پدیدههای عالم، خداوند را میشناسند و او را تسبیح میکنند؛ خواه آسمانهای هفتگانه باشد یا زمین یا آنچه در آن دو میباشد. فراز «وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» پدیدههایی را که بیرون از آسمانها و زمین است تسبیحگوی میداند.
تسبیح امری عمومی و فراگیر است و پدیدهای نیست که تسبیح نداشته باشد: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ، وَالطَّیرُ صَافَّاتٍ، کلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِیحَهُ، وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یفْعَلُونَ»(۲)؛ آیا ندانستهای که هر که در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند و پرندگان نیز در حالی که در آسمان پر گشودهاند تسبیح او میگویند. همه ستایش و نیایش خود را میدانند و خدا به آنچه میکنند داناست.
هیچ یک از پدیدههای هستی ناآگاهی ندارد اما نوع آگاهیها متفاوت است. چنین نیست که اگر کسی از سنخ علم ما آگاهی نداشته باشد نادان
- اسراء / ۴۴٫
- نور / ۴۱٫
(۳۷)
است. هر پدیدهای خدا و تسبیح او و تسبیح خود را میشناسد.
به بحث خود باز گردیم. پدیدههای هستی همانند آب سیال جریان دارند و سیال بودن آن تدریجی بودن هر واقعهای را میرساند و چون هر چیزی تدریجی است و نه دفعی میتوان در آفرینش آن دخالت نمود و آن را برتر یا فروتر نمود؛ چنانکه تدریجی بودن آفرینش در همین آیه با تعبیر: «فِی سِتَّةِ أَیامٍ» آمده است. تدریجی بودن آفرینش و وقوع پدیدهها به انسان قدرت مانور و دخالت میدهد و برای همین است که در ادامه میفرماید: «لِیبْلُوَکمْ أَیکمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»؛ خداوند دستهای انسان را به طور کامل باز گذاشته است به گونهای که او حتی میتواند بنبستها را با دست خود بگشاید. چنین آفرینشی همه را به محک امتحان میبرد تا هر کس جربزه و قدرت خود را بنمایاند. قدرتی که همانند قدرت خداوند میتواند هر پدیدهای را به تسخیر خود درآورد و در هر چیزی دخالت نماید. قدرتی که متبدّل است و میتواند پدیدههای دارای قدرت تبدیل را در اختیار خود گیرد.
انسانی که میتواند قدرت تسخیر هر پدیدهای را با اختیار خود داشته باشد با سیاست جبرگرایی خلفای جور به چنان ناتوانی و ضعفی افتاده است که امروزه پنجاه کشور اسلامی در برابر قدرتهای اروپایی و آمریکایی کمر شکستهاند. ریشهٔ این اعتقاد نیز چیزی جز حماقت، جهل و نادانی نیست. آنان خانهٔ کدخدا را دیدند و راه خانهٔ خود را نیز گم کردهاند. مانند فردی که پدر پولدار و ثروتمندی دارد و گرفتار اعتیاد میشود. جوامع اسلامی به نوعی خودکمبینی، خودگمکنی و خودباختگی دچار است. در حالی که باید اندیشید خداوند هر قدر بزرگ
(۳۸)
است ما هم به همان مقدار بزرگ هستیم؛ چون مخلوق و ظهور او میباشیم و تنها ذات و استقلال نداریم. این آیه باید از هر مسلمانی یک ولی خدا بسازد اما گویی مسلمانان عادت کردهاند جز «ملک ملک» نگویند و حظی از استقلال نبرند.
دو آیهٔ بعد پیآمد این نوع نگرش هستی شناسی را بیان میدارد که تمامی پدیدهها را سیال میداند. پیآمدی که در متن زندگی بسیاری از انسانها جاری است. خداوند میفرماید: «لَئِنْ أَذَقْنَا الاْءِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیئُوسٌ کفُورٌ»(۱)؛ و اگر از جانب خود رحمتی به انسان بچشانیم سپس آن را از وی سلب کنیم بهقطع نومید و ناسپاس خواهد بود.
کسی که نگرش درستی به نحوهٔ آفرینش ندارد، با پیشامد کمترین سختی و تنگی دچار ناامیدی و یأس میگردد اما آن که حظی از ایمان دارد و درست مینگرد، هیچ گاه امیدواری خود را از دست نمیدهد. مؤمن میداند که عرش قدرت خداوند بر پدیدههای سیال است و آیهٔ شریفهٔ: «وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ» را مصداق میبخشد ولی فرد بیایمان اگر خیری را از دست دهد «لَیئُوسٌ کفُورٌ» میگردد و مأیوس، سست و پوک میشود و به تلنگری تَرَک میخورد.
کسی که مأیوسنگر است نمیتواند مؤمن باشد و کافری که امید دارد، رشحهای از ایمان در زوایای باطن خود پنهان دارد. مؤمن همواره متحول و پویاست و در مشکلات و ناگواریها امید خود را از دست نمیدهد و میداند که اگر خداوند از روی حکمت دری را ببندد با رحمتش در
- هود / ۹٫
(۳۹)
دیگری را میگشاید. البته، این معنا دربارهٔ اولیای الهی متفاوت است و به جایی میرسد که خداوند متعال از روی لطف و رحمت، آنان را به شدیدترین مشکلات دچار میکند تا ایشان جوهرهٔ وجود خود را ابراز کنند؛ به گونهای که خداوند برای آنان:
گر ز حکمت ببندد دری
به رحمت زند قفل محکمتری
کسی که حرکت هستی را سیال میبیند، نه از پیشامد سختیها میهراسد و نه از روی آوردن نعمت به خود خوشحال میگردد: «وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»(۱)؛ و اگر پس از محنتی که به او رسیده نعمتی به او بچشانیم بهحتم خواهد گفت گرفتاریها از من دور شد. بیگمان او شادمان و فخرفروش است.
دنیا همانند بازی فوتبال یا ورزش کشتی است و یک لحظه میتواند سرنوشت را تغییر دهد و فاتحی را به شکست بکشاند. مهم این است که بتوان تا دقیقهٔ نود بازی کرد و این دقیقه را نیز به پایان برد. دنیا یک «ذایقه» است و ذایقه امری محدود و موقت است. نه خوشحالی و حال نعمت ماندگار است و نه ناراحتی و بدحالی. مهم این است که انسان، در پایان کار جهنمی نشود و عاقبت بهخیر گردد.
نتیجهای که از این رویداد میتوان داشت این است که طبیعت ناسوت و روزگار آن چنین است که خوب و بد و شیرین و تلخ را در کنار هم دارد و کمترین مسامحهای واقعهای شیرین را تلخ میسازد. باید ناسوت را
- هود / ۱۰٫
(۴۰)
سرسری نگرفت و هرهری به آن نگاه نکرد که به غفلتی اندک، خوبی به بدی میگراید و به توجهی، تلخی به شیرینی تحویل مییابد. هر کاری را باید در جای خود انجام داد و داشتن تسویف و امروز و فردا و این ساعت یا آن ساعت کردن جز احتمال تبدیل تقدیر چیزی را در پی ندارد.
«الاْءِنْسَانَ» که موضوع این دو آیه است و در آیهٔ پیش از او یاد شد، گاه «لَفَرِحٌ فَخُورٌ» میگردد و بانگ «ذَهَبَ السَّیئَاتُ عَنِّی» سر میدهد. غافل از اینکه همین نعمتها میتواند قاتل جان وی گردد. این همانند آن موقعی است که چند کفش در خانهٔ آدمی جفت شود که در این موقع دیگر انسان خود نیست و آزادی ندارد و صاحبان کفشها هستند تا انسان را کفن کنند!
این وصف انسان است اما متأسفانه امروزه برخی از مؤمنان آنقدر ضعیف شدهاند که نه با «انسان» بلکه گاه با «کافر» هم تفاوتی ندارند.
به هر روی، آیهای که از ساختار خلقت میگفت با توصیه به صبر پایان میپذیرد؛ زیرا نحوهٔ آفرینش به گونهای است که در تنگناها باید صبر، حزم و دور اندیشی داشت. آیهٔ بعد میفرماید: «إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِک لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کبِیرٌ»(۱)؛ مگر کسانی که شکیبایی ورزیده و کارهای شایسته کردهاند که برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ خواهد بود.
این آیه، صبر را بر عمل صالح مقدم میدارد؛ چرا که عمل صالحی بدون صبر انجام نمیگیرد. این بدان معناست که صبر به عمل صالح منوط
- هود / ۱۱٫
(۴۱)
نیست، بلکه صبر برتر از عمل صالح و علت آن است. گاه ممکن است فردی هزاران عمل صالح انجام دهد اما صبور نباشد و در تنگنای زندگی تحمل خود را از دست دهد و حتی ایمان خویش را نیز از کف نهد.
وجود «إِلاَّ»ی استثنائیه، حصر را میرساند و به این معناست که عمل صالح بدون پافشاری، استحکام، قوت و قدرت انجام شدنی نیست. باید توجه داشت این استثنا مانند استثنای سورهٔ عصر، تقلیلی نیست و برخلاف آن، کثرت را میرساند. «أُولَئِک» نیز معلوم بودن این گروه و متشخص و بزرگ بودن آنان را میرساند.
البته ثبوت تبدل و قدرت تغییر در عالم، انسان را از آیندهٔ خود بیمناک مینماید و امید و توکل را تنها به خداوند معطوف میدارد؛ چرا که هر که امروز خوب است معلوم نیست فردا تغییر نکند و در جرگهٔ بدان قرار نگیرد؛ از این رو حضرت ابراهیم میفرماید: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنا وَاجْنُبْنِی وَبَنِی أَنْ نَعْبُدَ الاْءَصْنَامَ»(۱)؛ و یاد کن هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر را ایمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتان دور دار.
این معرفت حضرت ابراهیم به نحوهٔ هستی است که سبب میشود کمترین غروری نداشته باشد؛ چرا که قدرت خداوند و تبدیل لحظه به لحظهٔ عالم را بهخوبی میشناسد و آن را به عیان میبیند و میداند ممکن است این دگرگونی و تغییر او را در برگیرد و به سوی گناهان میل دهد، از این روست که وی نخست برای خود و سپس برای فرزندانش دعا مینماید و از بتپرستی به خدا پناه میبرد.
- ابراهیم / ۳۵٫
(۴۲)
روشنی « ۳ » روزی نامحدود و معین ناسوت
«وَجَعَلْنَا لَکمْ فِیهَا مَعَایشَ وَمَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ»(۱).
ـ و برای شما و هر کس که شما روزیدهندهٔ او نیستید، در آن وسایل زندگی قرار دادیم.
بیان: این آیه از روزی بیپایان تمامی زمینیان میگوید. زمین مادهای جمعی، اصالی، خودجوش و مولد دارد و ترکیب عناصر در آن بیش از دیگر عوالم یا سیارهها تحقق پیدا میکند بهطوری که حتی اگر میلیاردها انسان، میلیاردها سال از منابع و عناصر آن بهره برند، منابع آن تمامی ندارد و بشر هیچ گاه با کمبود منابع مواجه نخواهد شد؛ چنان که میفرماید: «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا، وَأَلْقَی فِی الاْءَرْضِ رَوَاسِی أَنْ تَمِیدَ بِکمْ، وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کلِّ دَابَّةٍ، وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً، فَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کلِّ زَوْجٍ کرِیمٍ»(۲)؛ آسمانها را بیهیچ ستونی که آن را ببینید خلق کرد و در زمین کوههای استوار بیفکند تا مبادا زمین شما را بجنباند و در آن از هر گونه جنبندهای پراکنده گردانید و از آسمان آبی فرو فرستادیم و از هر نوع گیاه نیکو در آن رویانیدیم.
خداوند متعال برای آسمانها ستونهایی قرار داد بدون آنکه دیده شود. زمین را گستراند و کوهها را چون میخهایی در آن گذاشت تا نلرزد و جمع نشود و ریزش پیدا نکند: «وَالاْءَرْضَ مَدَدْنَاهَا، وَأَلْقَینَا فِیهَا رَوَاسِی،
- حجر / ۲۰٫
- لقمان / ۱۰٫
(۴۳)
وَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ. تَبْصِرَةً وَذِکرَی لِکلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ»(۱)؛ و زمین را گستردیم و در آن لنگرآسا کوهها فرو افکندیم و در آن از هر گونه جفت دلانگیز رویانیدیم تا برای هر بندهٔ توبهکاری بینشافزا و پندآموز باشد.
این آیه میفرماید ما زمین را کشیدیم و آن را بزرگ نمودیم به گونهای که گویا زمین بسته بوده و سپس باز شده است. کوهها را در آن انداختیم تا جمع نشود. مانند چادری که بر میافراشتند و دور آن را سنگ میچینند تا باد آن را جمع نکند. وقتی زمین باز شد و کوهها در آن قرار گرفت گهوارهٔ امنی شد، آنگاه از هر چیزی جفت جفت و زیبا آفریدیم.
اگر کوهها نبود زمین با گردشی که دارد اهل خود را به لرزش و ریزش به هم میریخت.
آسمانها با ستونهایی نامریی و زمین به کوهها بسته شده است. این قفس آمادهای است تا هر جنبندهای در آن گذاشته شود. همچنین با آبی که از آسمان میآید هرچه که در تصور آید در آن میروید. خداوند از بالا میریزد و از پایین میرویاند و چیزی برای بشر کم نگذاشته است تا وی به دنبال آن باشد. البته خداوند آفرینش را برای بندگان منیب خود میداند و آن را در آیهٔ یاد شده به ظرافت بیان میدارد نه برای تمامی انسانها و این به آن معناست که دیگرانی که این صفت را ندارند تفالهٔ آفرینش هستند.
به هر روی، کسی به ویژه بندهٔ مؤمن خداوند نباید بر روی زمین از فقر بمیرد و اگر مُرد به حتم قاتل دارد و حق وی از طرف کسی ضایع گردیده است و روز قیامت قاتل یا قاتلان او را میآورند و او حق خویش را
- ق / ۷ ۸٫
(۴۴)
از آنان مطالبه میکند. نخستین چیزی که در حسابرسی قیامت مورد بررسی قرار میگیرد خون و سپس نماز است.
خداوند برای هر کسی رزقی در زمین قرار داده است. برخی از این که لقمه نانی به عیال خود میدهند، از آنان طلبکاری میکنند، این امر از نادانی آنان است و نمیدانند رزقی که به دست آنان میرسد به برکت خانوادهٔ ایشان است و او خود استحقاق آن را ندارد. خداوند روزی انسان، خانواده و کسانی که وی متکفل روزی آنان نیست را در این زمین قرار داده است. البته روزی به خوراکیها انحصار ندارد و تمامی نیازهای زندگی را در بر میگیرد.
این انگاره که امروزه در محافل علمی و رسانهها با عنوان «محدود بودن منابع زمین» مطرح میشود و روزی فرا میرسد که زمین دیگر نمیتواند زندگی مردم را تأمین نماید، با این آیه تنافی دارد و آنان که به این بحث دامن میزنند یا سیاستمداران هستند که منافع خود را دنبال میکنند و یا گروهی بیسواد که از روی نادانی چیزی میگویند.
اینان باید توجه داشته باشند هر انسانی دارای رزقی است از تمامی سرمایههایی که بر روی زمین است که اگر به مصرف وی نرسد، ضایع میشود و از بین میرود؛ چنانکه میفرماید: «وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(۱)؛ و هیچ چیز نیست مگر آن که گنجینههای آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازهای معین فرو نمیفرستیم.
مادهٔ اصلی و خزینهٔ هر چیزی که بر عالم ناسوت فرود میآید نزد خداست و خداوند آن را به اندازه میفرستد تا اسراف و اجحاف پیش
- حجر / ۲۱٫
(۴۵)
نیاید و انسان به مشکلی گرفتار نشود. خداوند رزق آیندگان را برای امروزیان نمیفرستد و امروزیان خود باید از رزقی که خداوند برای آنان فرستاده است بهره برند. خزائن ناسوت در عوالمی تجردی قرار دارد و از عالم لوح، قلم، محو، اثبات، عرش تا کرسی است که پیش از ناسوت است و تمامی قرب به حق دارند. باید توجه داشت آنچه از این عوالم میآید تنها رزق مادی نیست، بلکه زیبایی، هنر، صفا، کمال، محبت، عشق و معرفت نیز از آن عوالم برای بشر نازل میشود. آیهٔ زیر نیز توصیه مینماید از رزق خود بهروز استفاده نمایید: «وَابْتَغِ فِیمَا آَتَاک اللَّهُ الدَّارَ الاْآَخِرَةَ وَلاَ تَنْسَ نَصِیبَک مِنَ الدُّنْیا وَأَحْسِنْ کمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیک وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الاْءَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یحِبُّ الْمُفْسِدِینَ»(۱)؛ و با آنچه خدایت داده سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و همچنانکه خدا به تو نیکی کرده است نیکی کن و در زمین فساد مجوی که خدا فسادگران را دوست نمیدارد.
کسانیکه رزق خود را نمیخورند افراد ناآگاهی هستند که نصیب و بهرهٔ خود از دنیا را فراموش کردهاند. انسان باید از خیرات، امکانات و توفیقاتی که خداوند به وی میدهد استفاده نماید و کارهایی را که در توان او و متناسب با امکانات وی است انجام دهد.
آنان که از سر نادانی، رزق امروز خود را مصرف نمیکنند و آن را انبار و ذخیره میکنند به خیال اینکه روزی به کارشان آید، نمیدانند که خداوند رزق امروز آنان را در انبار نگاه نمیدارد و آنان نیز نمیتوانند خزانهدار رزق امروز خود باشند و آن را برای فردا نگاه دارند؛ چنانکه میفرماید:
- قصص / ۷۷٫
(۴۶)
«وَأَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَوَاقِحَ فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَینَاکمُوهُ وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ»(۱)؛ و بادها را باردارکننده فرستادیم و از آسمان آبی نازل کردیم، پس شما را بدان سیراب نمودیم، و شما خزانهدار آن نیستید.
هر رزقی تاریخ مصرفی دارد و اگر به هنگام استفاده نشود از بین میرود و چنانچه در جای خود قرار نگیرد باعث بدبختی صاحب آن یا دیگران میشود. چه بسیارند افرادی که با مالاندوزی و خودناخوری در حال فلاکت از دنیا رفته و با اموالی که باید در جای خود صرف میشد ولی برای فرزندانشان بهجا ماند زمینهٔ تباهی و گرفتاری آنان در دام مفاسد و پلیدیها را فراهم نمودند.
آنان که «امروز» را گم کرده و مدام از «فردا» سخن میگویند به گواهی «وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ» خیر و بهرهای از این مال و از عمر خود نمیبینند. خودناخوری، غیرخوری و پسانداز وزان و سبک خاصی دارد و انسان باید تاریخ مصرف هر رزقی را رعایت نماید تا مصداق مثل معروف زیر نشود:
«نه خود خورد نه کس دهد
گنده کند به سگ دهد»
البته باید در استفاده از امکانات، رعایت تناسب و پرهیز از اسراف و فخرفروشی را نیز داشت تا همانند قارون نگردید که خداوند او را چنین نکوهش مینماید: «فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ. قَالَ الَّذِینَ یرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِی قَارُونُ. إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ»(۲)؛ پس قارون با کوکبهٔ خود بر قومش نمایان شد. کسانی که خواستار زندگی دنیا بودند
- حجر / ۲۲٫
- قصص / ۷۹٫
(۴۷)
گفتند: ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده است به ما هم داده میشد! بهواقع او بهرهٔ بزرگی از ثروت دارد.
ما قارونهای امروز را که شکل مدرن به خود گرفتهاند به نام «دزدان آبرومند» میشناسیم. دزدانی که البته قارون پیش آنان پاک است. کسانی که ثروت آنان در مدت کوتاهی به صورت غیر متعارف از حد عادی فراتر رفته است و قاعدهٔ «الناس مسلطون علی أموالهم»(۱) دیگر بر آنان صدق نمیکند. دین کاتالوگ طبیعت است و متون دینی دفترچهٔ راهنمای خدا و خلقت میباشد. در دین تحجر و جمود وجود ندارد؛ همانطور که تجاوز و تعدی نیز در آن راه ندارد؛ از این رو دین این دزدان آبرومند را به بهانهٔ قانون مالکیت یا قاعدهٔ «ید» به حال خود وا نمیگذارد تا هر کاری میخواهند بکنند و هرقدر میتوانند بدزدند.
درست است که باید از رزق خود بهروز استفاده نمود اما بهره بردن از امکانات و سرمایهٔ خود و نه دیگران یا بیت المال که حرام است و بحثی جداست نباید به گونهای باشد که با سطح مالی متوسط جامعه هماهنگی نداشته باشد و باعث غبطهٔ دیگران گردد و به رخکشی و فخرفروشی را در پی آورد یا از آن در لهو و لعب مفرط و نیز در گناه و معصیت استفاده شود.
باید توجه داشت وقتی از «رزق» گفته میشود مراد چیزی است که «بدل ما یتحلل» انسان و جذب بدن وی میشود و انسان آن را حمل میکند نه چیزی که سر سفره است یا در دست انسان است و یا حتی از او دفع میشود؛ چنانکه میفرماید: «وَکأَینْ مِنْ دَابَّةٍ لاَ تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ
- بحار الانوار، چاپ دوم: انتشارات مؤسسهٔ الوفا، بیروت ۱۴۰۳ ق، ج ۲، ص ۲۷۲٫
(۴۸)
یرْزُقُهَا وَإِیاکمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(۱)؛ و چه بسیار جاندارانی که نمیتوانند متحمل روزی خود شوند. خداست که آنها و شما را روزی میدهد و اوست شنوای دانا.
کسانی که رزق خود را مصرف نمیکنند یا نمیتوانند آن را به مصرف برسانند میمیرند و این گفته که انسان تا رزق خود را نخورد نمیمیرد درست نیست؛ زیرا خداوند متکفل روزی انسان است و رزق او را تا پایان عمرش خواهد داد.
بسیاری از اوقات، رزقها مصرف نشده و عمرها پایان مییابد و مصرف تنها منحصر در خوردن نیست. اولین خورنده چشم است و کسی که هرچه میخورد سیر نمیشود چشم دلش سیر نیست، میخورد اما خوردهٔ خود را به خوبی نمیبیند و آن را نمیشنود و لمس نمیکند. سفارش به یاد خدا هنگام غذا، خوب جویدن آن و تمام آداب غذا خوردن بهخاطر سنگینی و سختی جذب غذاست و برای مصرف آن است.
همچنین تنگی رزق اگر به دلیل عوارض و پیآمدهای کردار آدمی نباشد، بر اساس حکمت الهی است: «أَوَلَمْ یرَوْا أَنَّ اللَّهَ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشَاءُ وَیقْدِرُ. إِنَّ فِی ذَلِک لاَآَیاتٍ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ»(۲)؛ آیا ندانستهاند که این خداست که روزی را برای هر کس که بخواهد فراخ یا تنگ میگرداند. بهقطع در این امر برای مردمی که ایمان میآورند عبرتهاست.
تمامی ناسوت تحت دولت و قدرت حق اداره میشود؛ بنابراین تنگی
- عنکبوت / ۶۰٫
- روم / ۳۷٫
(۴۹)
رزق اگرچه سختی و مشکلاتی به همراه دارد، این سختی اقتضای حکمت الهی است. چه بسا بسط رزق فقیری که بر مشکلات وی میافزاید و ایمان را از او میدزدد. خداوند حکیم و قدیر به مقتضای حکمت، روزی عدهای را گشایش میدهد و آن را برای عدهٔ دیگری تنگ میگیرد. اگر لطف خداوند به فقیران بیش از لطف او به اغنیا نباشد، کمتر نیست و سختی ایشان چونان ریگی است که در کفش کسی قرار میگیرد تا با به تأخیر افتادن حرکتش از تصادف و مرگ نجات یابد. قرآن کریم میفرماید: «وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکشَفْنَا مَا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُونَ»(۱)؛ و اگر ایشان را ببخشاییم و آنچه از صدمه بر آنان وارد آمده است برطرف کنیم، در طغیان خود کوردلانه اصرار میورزند.
بنابر این نباید از خداوند گلهمند بود که چرا برخی زندگی سختی دارند و از فقر یا از بیماری و درد رنج میبرند؛ چرا که همه استعداد پذیرش هر خیر و نعمتی را ندارند. این مانند آن میماند که اگر کسی روغن حیوانی بخورد، مشکل مزاجی پیدا میکند. چنین کسانی اگر مورد ترحم قرار گیرند و این گرفتاری از آنان برداشته شود، به گرفتاری بزرگتر و بدتری دچار میشوند: «لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُونَ».
این مانند مثل فارسی است که میگویند: «گر گدا معتبر شود از خدا بیخبر شود». کسانی که زود جابهجا میشوند و ناگهان به ثروت هنگفتی میرسند دیگر حتی لباس پیشین خود را نیز به تن نمیکنند و ناسازگاری از او زیاد دیده میشود. او غیر از کسی است که در طول سالیان سال زیست فکری و اجتماعی وی تغییر مییابد و طبیعت، آرام آرام و سازگار، او را
- مؤمنون / ۷۵٫
(۵۰)
رشد میدهد. برخی از ضعیفان اگر به صورت ناگهانی و قارچی رشد نمایند و قوی شوند چنان قساوتی پیدا میکنند که بهراحتی آدم میکشند؛ از این رو بعضی از مواقع نمیشود به برخی ترحم کلان نمود؛ چرا که در آن صورت دیگران را بیچاره میکنند؛ گرچه این نیز از اقتضاءات است و باید مورد آن را رعایت کرد.
البته وجود چنین مواردی نباید سبب مغالطه شود و آنچه برخی برای فرار از انفاق به فقیران میگفتند، در ذهن آید. مغالطهای که برخی به هنگامی که موضوع انفاق، ایثار و گذشت پیش میآید به آن پناه میبرند تا مال خود را نگاه دارند و آن این که اگر لازم بود به فقیران کمک نماییم، خداوند خود به آنان روزی میداد تا چنین بدبختی نداشته باشند و از این که خداوند نخواسته است آنان توانمند باشند، نباید کمکی به آنان نمود. این مغالطه به بیان قرآن کریم چنین آمده است:: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ: أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکمُ اللَّهُ، قَالَ الَّذِینَ کفَرُوا لِلَّذِینَ آَمَنُوا: أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ یشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ، إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ»(۱)؛ و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا به شما روزی داده انفاق کنید، کسانی که کافر شدهاند به آنان که ایمان آوردهاند میگویند: آیا کسی را بخورانیم که اگر خدا میخواست خودش وی را میخورانید. شما جز در گمراهی آشکاری نیستید.
درست است که بر اساس اقتضاءات و اسباب و علل الهی یا خلقی اعم از طبیعی، وراثتی یا محیطی، برخی فقیر، بیمار و گرفتار میشوند به گونهای که به کمک دیگران نیازمند میگردند ولی این نیز هست که عالم ناسوت عالم ابتلاءات است و خداوند فقیر را با غنی و غنی را با فقیر
- یس / ۴۷٫
(۵۱)
محک میزند؛ همانطور که جاهل را با عالم و عالم را با جاهل و پدر را با فرزند و فرزند را با پدر به عیار میکشد. اگر خداوند میخواست، مردمان همه بر یک وضع یکگونه و بدون اختلاف بودند ولی در این صورت، تلاش، تکلیف، ایثار، انگیزه و آرمانی در کار نبود و دنیا، دنیا نمیشد. این مغالطه مانند آن است که برخی میگویند اگر خداوند میخواست خود کفار را از بین میبرد و نیازی نیست ما به جنگ رویم؛ چنان که آمده است: «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّی إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ، فَشُدُّوا الْوَثَاقَ، فَإِمَّا مَنّا بَعْدُ، وَإِمَّا فِدَاءً، حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا، ذَلِک وَلَوْ یشَاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ، وَلَکنْ لِیبْلُوَ بَعْضَکمْ بِبَعْضٍ، وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یضِلَّ أَعْمَالَهُمْ»(۱)؛ پس چون با کسانی که کفر ورزیدهاند برخورد کنید گردنهایشان را بزنید تا چون آنان را در کشتار از پای درآوردید، پس اسیران را استوار در بند کشید سپس یا بر آنان منت نهید و آزادشان کنید و یا فدیه و عوض از ایشان بگیرید تا در جنگ اسلحه بر زمین گذاشته شود. این است دستور خدا و اگر خدا میخواست از ایشان انتقام میکشید، ولی فرمان پیکار داد تا برخی از شما را به وسیلهٔ برخی دیگر بیازماید و کسانی که در راه خدا کشته شدهاند هرگز کارهایشان را ضایع نمیکند.
خداوند نخست برخورد سخت و خشن با کفار را مطرح مینماید و سفارش میکند در جنگ ترحمی نداشته باشید تا دشمن اسلحهٔ خود را زمین بگذارد و آتشبس شود و در پایان میفرماید اگر خدا میخواست خود همهٔ کافران را نابود میکرد اما میخواهد با جنگ، کفر و ایمان شما را بیازماید.
- محمد صلیاللهعلیهوآله / ۴٫
(۵۲)
ناسوت احکام خود را دارد و همین اقتضاءات است که آن را عالم امتحان و ابتلا میگرداند.
از کم شدن رزق و روزی و فقر میگفتیم. باید توجه داشت کمبود رزق گاه پیآمد کردار آدمی است. کسی که از ذکر الهی روی میگرداند، زندگی تنگ و سختی خواهد داشت. قرآن کریم در این رابطه چنین رهنمون میدهد: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکا، وَنَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَی»(۱)؛ و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگی تنگ و سختی خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور میکنیم.
کسی که از یاد خدا و بهویژه از قرآن کریم که برترین کتاب ذکر و یاد خداست اعراض مینماید چون نقشهٔ زندگی را از دست مینهد به معیشت تنگ دچار میگردد؛ زیرا راهنمایی که سو و جهت راست و درست را به او بنماید با خود ندارد و در زندگی بسیار اشتباه میکند و سرمایهٔ خود را از دست میدهد. چنین کسی به بنبست یا کور راهه برخورد میکند و از چالهای بیرون نیامده به چاهی میافتد. خداوند کسی که ذکر او را فراموش مینماید چنین توصیف مینماید: «وَمَنْ یعْشُ عَنْ ذِکرِ الرَّحْمَنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَانا، فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»(۲)؛ و هر کس از یاد خدای رحمان دل بگرداند، بر او شیطانی میگماریم تا برای وی دمسازی باشد.
کسی که از انس با خدا و ذکر او و نیز از قرآن کریم دست بردارد، خداوند شیطانی را قرین او میکند تا او را در کارهای روزمرهٔ زندگی وسوسه کند و به اشتباه اندازد. انسان دارای باطن است و اگر باطن از
- طه / ۱۲۴٫
- زخرف / ۳۶٫
(۵۳)
خداوند رحمان رو بگرداند، به شیطان گرفتار میشود. وی چنان قرین بدی است که انسان را از هوس خوبی میاندازد. همانطور که در روایت است: «مجالسه الأشرار تورث سوءالظن بالأخیار»(۱)؛ کسی که با بدها همنشین میگردد به خوبها بدبین میگردد. در اینجا نیز همنشینی با شیطان، حتی او را از نشستن با خدا میاندازد. شیطان شب و روز همنشین او میگردد تا آن که بمیرد و چشم دل وی همنشین خود را ببیند: «حَتَّی إِذَا جَاءَنَا قَالَ: یا لَیتَ بَینِی وَبَینَک بُعْدَ الْمَشْرِقَینِ، فَبِئْسَ الْقَرِینُ»(۲)؛ تا آنگاه که او با دمسازش به حضور ما آید، خطاب به شیطان گوید: ای کاش میان من و تو فاصلهٔ خاور و باختر بود که چه بد دمسازی هستی!
روشنی « ۴ » ضمانت رزق فرزندان
«وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکمْ خَشْیةَ إِمْلاَقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیاکمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْئا کبِیرا»(۳).
ـ و از بیم تنگدستی، فرزندان خود را مکشید. ماییم که به آنها و شما روزی میبخشیم. آری، کشتن آنان همواره خطایی بزرگ است.
بیان: این آیه میفرماید ما رزق هر کسی را مقدر نمودیم و جمعیت هرچند فراوان باشد، ضرری به زندگی بشر وارد نمیآورد و زمین برای
- زخرف / ۳۸٫
- اسراء / ۳۱٫
(۵۴)
تأمین ارزاق آنان اقتضا دارد اما انسان بهخاطر نبود سیستم مناسب نمیتواند از زیادی جمعیت استفادهٔ مطلوب داشته باشد و تراکم جمعیت، زندگی وی را در مخاطره قرار میدهد. بحثهایی مانند «کنترل جمعیت» و «فرزند کمتر، زندگی بهتر» در جامعه به سبب فقر دانش و فنآوری در استفادهٔ مطلوب از امکانات شکل میگیرد و توان ضعیف مدیریتی در توزیع امکانات و مبارزه با دزدان آبرومند بر تودههای ضعیف جامعه است که وارد میشود. تکثیر جمعیت و یا کنترل و محدود کردن آن هیچ کدام گره از مشکلات جامعه باز نمیکند و هر دو انحراف از مسیر رشد و تعالی است؛ هرچند محاسنی نسبی، موقت و زودگذر داشته باشد. به جای بحثهای کمیگرایانه در این موضوع، باید به «تصحیح نسل و ژنها» اندیشید که تنها تدبیر جمعیتی است که جامعه را بدون عوارض منفی، به سوی تعالی پیش میبرد.
با اجرای این سیاست، تفاوتی ندارد جمعیت کشور چه مقدار باشد و کثرت و قلت آن بدون عارضه است و جامعه به دلیل گرایشی کیفی و نه کمیانگارانه با قوت و سلامت به پیش میرود؛ در حالی که نسلی سالم، قوی، هوشمند و با استعداد خواهد داشت؛ چرا که تنها به چنین خانوادههایی اجازهٔ تولید مثل داده میشود و نظام اسلامی با سیاستهای حمایتی از پدران و مادرانی که میتوانند فرزندانی با هوش بالا و قوت جسمانی مناسب داشته باشند، آنان را به تکثیر نسل تشویق نماید و در برابر، به بعضی از اقشار که از لحاظ سلامت نسل مشکلاتی دارند تنها در صورت رفع نواقص و معایب وراثتی و اصلاح نسل و با دستکاری ژنتیکی اجازهٔ تولید مثل به آنان بدهد و تولید مثل، باروری
(۵۵)
و فرزندزایی برای برخی که نسل معیوبی دارند و امکان تصحیح آن نیز وجود ندارد را ممنوع نماید.
این نظریه، محدود نمودن انسان آزاد و نیز دخالت در کار خدا نیست؛ چرا که نه خداوند میخواهد کسی فلج، ناتوان و با مشکلات روحی و وراثتی به دنیا آید و هیزمی برای جهنم فراهم شود و نه حق فرد مقدم بر حق جامعه است. این نظریه نه تنها بشر را محدود نمیکند، بلکه بدبختیها و مشکلات او را تصحیح مینماید و سبب آسایش جامعه میشود. جامعهای که افراد آن بیاستعداد، فقیر و بیمار باشند، تکثیر آن چه خاصیتی دارد جز آن که سایهٔ آرامش و پیشرفت را بر خود نخواهد دید و منابع آن تنها باید برای کم کردن عوارض ناشی از این مشکلات هزینه شود؛ مشکلاتی مانند بیماری، جرم، جنایت و هزاران گرفتاری دیگر. برای تصحیح نسل باید بر اساس شرایط و بدون حب و بغض، درست مانند طبیب و جراحی حاذق عمل نمود که در اینصورت منابع کنونی کشور نه تنها پاسخگوی جمعیتی دویست میلیونی خواهد بود، بلکه نیم میلیارد جمعیت را نیز بهخوبی اداره مینماید. خداوند به صراحت میفرماید: «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیاکمْ». خداوند رزق فرزند را با پیش انداختن نام وی بر خود انسان تضمین مینماید و این امر را یادآور میشود که به خاطر اهل و عیال به او روزی میدهد و اگر آنها نبودند خودش نیز باید نان خشک میخورد!
خانوادههایی که به دلیل ترس از فقر، جمعیت کمی دارند افرادی محدود، سست، خسته و بداخلاق هستند که در مکانهای شلوغ عصبی میشوند.
(۵۶)
این آیه از آیات روانشناسی قرآن کریم است و اگر حوزههای علمی بتوانند آن را تحقیقی نمایند و به دانشگاههای دنیا ارایه دهند، آنان از علم قرآن کریم به حیرت میافتند.
روشنی « ۵ » رزق کریم
«وَالَّذِینَ آَمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، وَالَّذِینَ آَوَوْا وَنَصَرُوا، أُولَئِک هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّا، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کرِیمٌ. وَالَّذِینَ آَمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَکمْ فَأُولَئِک مِنْکمْ وَأُولُو الاْءَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ»(۱).
ـ و کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا به جهاد پرداخته و کسانی که مهاجران را پناه داده و یاری کردهاند آنان همان مؤمنان واقعیاند. برای آنان بخشایش و روزی شایستهای خواهد بود. و کسانی که بعد از این ایمان آورده و هجرت نموده و همراه شما جهاد کردهاند، اینان از زمرهٔ شما هستند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از دیگران در کتاب خدا سزاوارتر هستند. آری، خدا به هر چیزی داناست.
بیان: خداوند در این آیه به مؤمنان، افزون بر بخشایش، وعدهٔ «رزق کریم» میدهد. رزق کریم رزقی است که برای دیگران هیچ گونه درگیری و مشکلاتی ایجاد نمیکند. برای نمونه، ارثی که فرزندان را با هم درگیر نماید و آنان را به دعوا بیندازد رزق کریم نیست. رزق کریم به گونهای
- انفال / ۷۴ ـ ۷۵٫
(۵۷)
است که خیر آن نه تنها به صاحب آن، بلکه به دیگران نیز میرسد و این رزق چنان ماندگاری دارد که دیگران را بهرهمند میسازد؛ از این رو خداوند میفرماید: «وَأُولُو الاْءَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ». اولویت خویشاوندان در همین ماندگاری رزق کریم است که به آنان نیز میرسد. مالی است که ماندگاری دارد. ارتباط «وَرِزْقٌ کرِیمٌ» با «بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ» با شگردهای فهم قرآن کریم و با آشنایی با زبان قرآن به دست میآید که ما از آن در جای دیگر سخن گفتهایم.
روشنی « ۶ » رزق طیب
«وَاذْکرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ، مُسْتَضْعَفُونَ فِی الاْءَرْضِ، تَخَافُونَ أَنْ یتَخَطَّفَکمُ النَّاسُ، فَآَوَاکمْ وَأَیدَکمْ بِنَصْرِهِ، وَرَزَقَکمْ مِنَ الطَّیبَاتِ، لَعَلَّکمْ تشکرُونَ»(۱).
ـ و به یاد آورید هنگامی را که شما در زمین گروهی اندک و مستضعف بودید، میترسیدید مردم شما را بربایند؛ پس خدا به شما پناه داد و شما را به یاری خود نیرومند گردانید و از چیزهای پاک به شما روزی داد. باشد که سپاسگزاری کنید.
بیان: این آیه از «رزق طیب» میگوید: «وَرَزَقَکمْ مِنَ الطَّیبَاتِ». رزق طیب به رزقی گفته میشود که دارای دو شرط باشد: یکی این که پاک و حلال باشد و دو دیگر این که برای تحصیل و به دست آوردن آن زحمت و سختی نکشیده و به اصطلاح عرق جبین نریخته باشد. به عبارت دیگر،
- انفال / ۲۶٫
(۵۸)
مال طیب مال حلالی است که بهراحتی به دست آمده باشد. رابطهٔ حلال و طیب به لحاظ عقلایی و عرفی عموم و خصوص مطلق است؛ به این معنا که بعضی از حلالها طیب است و برخی خیر؛ ولی همهٔ طیبها حلال است. برخی رزقها نیز نه طیب است و نه حلال. رزق حلال غیر طیب همانند پولی که از راه کفنفروشی و مانند آن به دست آید. رزق غیر طیب غیر حلال همانند فرشی که از زیر پای خانوادهٔ فقیری دزدیده شود. رزقی که طیب است ممکن است همانند شیر زنانی باشد که میخواهند کودک خود را از شیر بگیرند. شیر مادر مغذی و پرملاط است و فرزند را مست مینماید اما آن را با ذغال و فلفل یا با تلخک بدظاهر مینمایند با آن که باطن خوبی دارد. چنین شیری برای کودک طیب است.
البته آنچه گفته شد به لحاظ عرفی است وگرنه در شریعت هر طیبی همواره حلال است و افزوده بر حلال، عیاری بالاتر دارد که همان طیب است.
کسی که با زحمت و سختی مالی را به دست میآورد چشمش به دنبال آن مال است. کسی که از آن مال غیر طیب میخورد به آثار وضعی آن دچار میشود. وقتی انسان مهمان کسی شود که به سختی و زحمت کسب درآمد میکند، نباید تمامی خوراک خود را از آن سفره بخورد تا سیر شود وگرنه عوارض آن را تا سالها بعد با خود دارد؛ بهعکس کسی که وضع مالی خوبی دارد، به رنج و زحمت ارتزاق نمینماید، در آنجا اگر مال وی حلال است هرطور که دوست داشته باشد میتواند غذا بخورد؛ چرا که خوردن نان طیب، عمر انسان را دراز میکند و صفای باطن میآورد و دل
(۵۹)
آدمی را باز مینماید. جا دارد برای استفاده از چنین غذای طیب دوبرابر هزینه کرد تا نانی از آن خورد؛ چرا که چنین لقمهای مزاج را از مرگ نجات میدهد. خوردن روزی طیب گواراست. این آیه نیز از رزق بدون زحمت میگوید: «وَرَزَقَکمْ مِنَ الطَّیبَاتِ». غذای طیب بسیار ارزشمند است و به دل انسان صفا میدهد. نباید در ارزش مال طیب بازاری اندیشید. حلال بودن غذا باعث طیب بودن آن نمیشود. طیب بودن شرایط بیشتری از حلال بودن دارد؛ چنانچه قرآن کریم میفرماید: «فَکلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلاً طَیبا»(۱) و «طَیبا» را به عنوان قید افزونی بر «حَلاَلاً» میآورد.
خوردن گوشت مرغ در خانهٔ فقیری که به زحمت کسب درآمد میکند گرچه حلال است ولی طیب نیست و عوارض دارد و عمر آدمی را کوتاه میکند. از غذای طیب باید فراوان خورد و این زیادی، آدمی را به سرفصلی میرساند که خود شخص آن را ندارد؛ مانند کسی که گنج دارد ولی خود نمیداند چیزی که در دستش هست، گنج است. کسانی که حق در جانشان تحق یافته است خوب میفهمند کجا و با چه کسی چگونه رفتار کنند و از چه چیزی بخورند و از چه چیزی امساک داشته باشند.
روشنی « ۷ » میل باطنی به کار و تهیهٔ مقدمات
«وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لاَءَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً، وَلَکنْ کرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ، فَثَبَّطَهُمْ، وَقِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ»(۲).
- انفال / ۶۹٫
- توبه / ۴۶٫
(۶۰)
ـ و اگر بهراستی ارادهٔ بیرون رفتن داشتند، بهقطع برای آن ساز و برگی تدارک می دیدند، ولی خداوند راه افتادن آنان را خوش نداشت، پس ایشان را منصرف گردانید و به آنان گفته شد با ماندگان بمانید.
بیان: آیهٔ شریفه به معنای بسیار بلندی اشاره دارد و میفرماید: اگر اینان میخواستند با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و صاحب ولایت همراه شوند و به جنگ دشمن روند، خداوند ابزار و آلات جنگی همانند شمشیر و اسب را برای آنان فراهم میساخت. این بدان معناست که اگر کسی میل قلبی و باطنی برای کمک به یکی از اولیای الهی یا مدد رساندن به دین را داشته باشد، خداوند نیز او را کمک مینماید و اگر کسی نتوانست چنین کند معلوم میشود وی در قلب و باطن خود علاقهای به انجام آن نداشته که خداوند اسباب آن را برای وی فراهم نساخته است. در باب قرض نیز در روایتی است اگر کسی نتوانست بدهی خود را بدهد، به این معناست که خود نمیخواسته است آن را بپردازد. این آیه نیز به کسانی که خوش نداشتند در جنگ شرکت نمایند میفرماید: «وَقِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ»؛ با زنان، کودکان، بیماران و دیوانگان و با کسانی که از حرکت افتادهاند بمانید و به میدان جنگ نیایید. «الْقَاعِدِینَ» را باید افرادی دانست که در زندگی هدفی ندارند. کسانی که تنها میخورند و میخوابند و در هیچ کاری مؤثر نیستند.
این افراد حتی زندگی حیوانی نیز ندارند؛ زیرا حیوانات همراه با خوردن و خوابیدن، حرکت و کاری دارند. نوع زندگی این افراد از نوع زندگی نباتی است که تنها میخورند و میخوابند و چنین کسانی که
(۶۱)
هدفی ندارند و انجام هیچ کاری به مذاق آنان خوشامد نیست، اسباب انجام هیچ کاری نیز برای آنان فراهم نمیشود.
خداوند در آیهٔ بعد خطر قاعدان را گوشزد مینماید؛ زیرا حضور آنان در میدان جنگ تنها سبب تضعیف روحیهٔ مسلمانان میشوند و در میان آنان که به ظاهر آرام در کناری نشستهاند افرادی هستند که یا جاسوسی میکنند یا فتنهپردازی دارند و مسلمانان دیگر را نیز از جنگ باز میدارند: «لَوْ خَرَجُوا فِیکمْ مَا زَادُوکمْ إِلاَّ خَبَالاً، وَلاَءَوْضَعُوا خِلاَلَکمْ، یبْغُونَکمُ الْفِتْنَةَ، وَفِیکمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ، وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ»(۱)؛ اگر با شما بیرون آمده بودند جز فساد برای شما نمیافزودند و خود را به سرعت، میان شما میانداختند و در حق شما فتنهجویی میکردند و در میان شما جاسوسانی دارند که به نفع آنان اقدام میکنند و خدا به حال ستمکاران داناست.
البته در میان قاعدان، بودند افرادی که به سبب نبود امکانات نمیتوانستند به جنگ روند؛ چنانکه میفرماید: «وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْک لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُکمْ عَلَیهِ تَوَلَّوْا وَأَعْینُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنا أَلاَّ یجِدُوا مَا ینْفِقُونَ»(۲)؛ و نیز گناهی نیست بر کسانی که چون پیش تو آمدند تا سوارشان کنی و گفتی چیزی پیدا نمیکنم تا بر آن سوارتان کنم برگشتند و در اثر اندوه از چشمانشان اشک فرو میریخت که چرا چیزی نمییابند تا در راه جهاد خرج کنند.
در صدر اسلام، حکومت اسلامی و نیز مسلمانان با کمبود منابع و
- توبه / ۴۷٫
- توبه / ۹۲٫
(۶۲)
امکانات مواجه بودند بهگونهای که همهٔ افراد آماده برای جنگ نمیتوانستند خود را تجهیز کنند و به میدان بروند.
روشنی « ۸ » تفاوت روزهای ناسوتی و زمینهها
«وَلاَ تَهِنُوا، وَلاَ تَحْزَنُوا، وَأَنْتُمُ الاْءَعْلَوْنَ، إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»(۱).
ـ و اگر مؤمناید سستی مکنید و غمگین مشوید که شما برترید.
بیان: این آیه به صورت مشروط میفرماید شما برترید. این برتری به شرط ایمان است: «إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ». این بدان معناست که بدون فراهم نمودن برخی از زمینهها و شرایط و حرکت سازمان یافته نمیتوان به این برتری دست یافت. از اشتباهات رایج این است که وقتی کسی به کاری مبادرت مینماید، بر این پندار است که خود به تنهایی آن را به انجام رسانده است. بسیاری از کارها نیازمند همراهی دیگران است. برخی از شکستها به دلیل این است که انسان کارها را یکسان و یکنواخت پی میگیرد. این مانند آن است که کسی لباس متناسب با سردی و گرمی هوا را نپوشد و همیشه یک لباس داشته باشد. چنین کسی یا گرمازده میشود و یا از سرما در امان نمیماند. بیتوجهی به بعضی از مسایل، حوادث ناگواری را در پی دارد. بسیاری از تصادفات ناگهانی به همین دلیل است. کسی که همیشه یک مسیر را میرود از برخی آسیبهایی که باید در آن مسیر اتفاق بیفتد ایمن نمیباشد. کسی که مکانیکی و یکنواخت زندگی میکند
- محمد صلیاللهعلیهوآله / ۳۵٫
(۶۳)
مشکل معرفتی دارد. همهٔ روزها مانند هم و همگون نیست و برخی از روزها روز بلاست همانطور که برخی از آنها روز صفاست. اولیای خدا از حوادثی که قرار است برای آنان اتفاق بیفتد آگاه میباشند و از پیش آمادهٔ رویارویی با آن میگردند؛ از این رو یا آن اتفاق با پیشگیری مناسب به وقوع نمیپیوندد یا این که برای مدتی به تأخیر میافتد. خداوند هیچگاه اولیای خود را با زور و اجبار بلاپیچ نمیکند، بلکه رضایت آنان را نسبت به بلا جلب میکند و یا بلا را از آنان دفع میکند. البته این کار به سلیقهٔ ولی الهی نیز بستگی دارد. هستنند برخی که حتی پیراهن خود را بیرون میآورند و از خانه که میخواهند خارج شوند، میگویند خدایا هر چه میخواهی بکن! هرچند شمشیرهایت باشد که بگو مرا در بر بگیرند. محبوبان نسبت به بلا هیچ دغدغه و نگرانی در دل ندارند، چون چیزی غیر طبیعی و مستنکر برای آنان پیش نمیآید. محبوبان بلا را مزهمزه میکنند، گرداب بلا را میبینند، یا مسکن میخورند و با آن روبهرو میشوند، یا آن را به تأخیر میاندازند و یا خود به استقبال بلا میروند و میگویند خدایا هر آنچه میخواهی بکن.
با توجه به تفاوت روزها و یکنواخت نبودن زندگی، همیشه نباید به یک روش و از یک مسیر از خانه خارج شد. این که دعاهای هر روز هفته با هم متفاوت است از همین روست. این تفاوتها کلیشهای نیست و با نظام چیره بر طبیعت هماهنگی دارد. هر روز دعایی مناسب با خود، لباسی در خور، مسیری متفاوت و انگشتری متناسب با آن را میطلبد.
گفتیم انسانها نیز تفاوت دارند و اختلاف انسانها به لحاظ معرفتی بر سه گروه کلی است که عبارت است از: محبوبان، محبان و غافلان. این سه
(۶۴)
گروه در آیهٔ زیر آمدهاند: «إِنْ یمْسَسْکمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ، وَتِلْک الاْءَیامُ نُدَاوِلُهَا بَینَ النَّاسِ، وَلِیعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا، وَیتَّخِذَ مِنْکمْ شُهَدَاءَ، وَاللَّهُ لاَ یحِبُّ الظَّالِمِینَ»(۱)؛ اگر به شما آسیبی رسیده آن قوم را نیز آسیبی نظیر آن رسید و ما این روزهای شکست و پیروزی را میان مردم به نوبت میگردانیم تا آنان پند گیرند و خداوند کسانی را که بهواقع ایمان آوردهاند معلوم بدارد و از میان شما گواهانی بگیرد و خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد.
روزهای خدا متفاوت است و برخی از روزها روز مصیبت است. مصیبت هم به دوستان خدا میرسد و هم به دشمنان او. در طبیعت و ناسوت چنین نیست که فقط دشمنان خدا باید آسیب ببینند، بلکه چه بسیار میشود که دوست را میزنند بدون آن که ملاحظهای داشته باشند. در این بلاها، دوست و دشمن هر دو اوج میگیرند و دشمن راه خود را میرود و دوست نیز معلوم میشود از غافلان است یا از محبان و یا از محبوبان. بلایا در میان این سه گروه میچرخد تا مؤمنان شناخته شوند: «وَلِیعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا، وَیتَّخِذَ مِنْکمْ شُهَدَاءَ، وَاللَّهُ لاَ یحِبُّ الظَّالِمِینَ». این فراز هر سه گروه انسانها را در بر دارد. «شُهَدَاءَ» همان محبوبان هستند، «الَّذِینَ آَمَنُوا» محبان میباشند و «الظَّالِمِینَ» غافلان هستند؛ زیرا کمترین ظلم همان غفلت است.
اولیای محبوبی تفاوت روزها را به نیکی در مییابند. آنان هیچگاه ناآگاهانه به راهی نمیروند و این به سبب عشقی است که به خداوند
- آل عمران / ۱۴۰٫
(۶۵)
دارند. آنان مقتل خود و قاتل خویش را میبینند و خود به سوی آن حرکت میکنند. این چه عشقی است که خدا به آنان داده و آنان چه عشقی دارند که این گونه با خداوند عشقورزی دارند.
چه بسیار افرادی که کار هر روز آنان این است که صبح به صبح ریش خود را کوتاه نمایند، ادکلن بزنند، کت و شلوار بپوشند و با خودروی خود به سر کار روند. آنان با همهٔ روزها همین معامله را دارند؛ مگر آن که تنبلی یا فراموشی بر ایشان عارض شود. باید هر روز را مزمزه کرد و مزهٔ آن روز را فهمید و متناسب با آن حرکت کرد تا آن روز روز برتری و موفقیت آدمی باشد، نه آن که در زمرهٔ غافلان بود. غافل کسی است که همهٔ روزها برای او یک رنگ دارد. عینک غفلتی که آنان بر چشم دارند تمام رنگها را به یک رنگ نشان میدهد. چنین کسی نمیداند عشق چیست. اگر آدمی بخواهد عشق را معنا کند، هنگامهای خواهد بود. عشق ماجرای محبوبان است و حتی آن را در محبان نمیتوان سراغ گرفت. محبان هماره سرگرم زحمت و در غرقاب ریاضتاند، و این عشق است که در محبوبان است. زجر و سوز و غم برای محبوبان است که بسیار شیرین است. آنان خدا را به وجد میآورند و آنقدر از بلاها استقبال میکنند که هر کسی را به تسلیم میکشند طوری که گویی خداوند هم دیگر نمیخواهد برای آنان بلایی بفرستد. آنان خدا را با عشق به پایین میکشند.
درست است که هر روز، روز خداست اما هر روز برای خود شرایط و زمینههایی میطلبد که بدون آن برتری تحقق نمییابد. هر روز برای خود
(۶۶)
مزهای و رنگی دارد و بر اساس آن باید نذر، نیاز، صدقه، انفاق، بخشش، تعیین مسیر، لباس، کار، دید و بازدید، فرار یا قرار داشت.
روشنی « ۹ » تجملات ناسوت
«وَالْخَیلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکبُوهَا وَزِینَةً وَیخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»(۱).
ـ و اسبان و استران و خران را آفرید تا بر آنها سوار شوید و برای شما تجملی باشد و آنچه را نمیدانید میآفریند.
بیان: به بیان این آیهٔ مبارک امکانات دنیایی مانند حیوانات یا خودروهای امروزی تنها برای بارکشی و سوار شدن نیست، بلکه عنوان «زِینَةً» نیز پیدا میکند. چنین امکاناتی افزون بر این که بهرهوری کاری دارد، سبب زینت، وقار، حرمت و جلای شخصیت آدمی میگردد. در احکام شریعت نیز آمده است برای فقیران میتوان از باب زکات، حیوان سواری یا وسیلهٔ نقلیه تهیه کرد.
روشنی « ۱۰ » نعمت و دولت
«وَاللَّهُ جَعَلَ لَکمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلاَلاً وَجَعَلَ لَکمْ مِنَ الْجِبَالِ أَکنَانا وَجَعَلَ لَکمْ سَرَابِیلَ تَقِیکمُ الْحَرَّ وَسَرَابِیلَ تَقِیکمْ بَأْسَکمْ کذَلِک یتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیکمْ لَعَلَّکمْ تُسْلِمُونَ»(۲).
- نحل / ۸٫
- نحل / ۸۱٫
(۶۷)
ـ و خدا از آنچه آفریده به سود شما سایههایی فراهم آورده و از کوهها برای شما پناهگاههایی قرار داده و برای شما تنپوشهایی مقرر کرده که شما را از گرما و سرما حفظ میکند و تنپوشها زرههایی که شما را در جنگتان حمایت مینماید. این گونه وی نعمتش را بر شما تمام میگرداند. امید که شما به فرمانش گردن نهید.
بیان: «آرامش»، «قدرت و امنیت» و «سلامت» سه نعمت اصلی و اساسی است که با نبود آن دیگر نعمتها قابل استفاده و توجه نمیگردد. این آیه به این سه نعمت با واژههای «ظِلاَلاً»، «الْجِبَالِ» و «تَقِیکمُ» دلالت دارد. خداوند در آیهٔ پیش از آن، نعمتهای زمینی را نعمت ننامید. نعمت به چیزهای ماندگار و غیر آن را «دولت» میگویند. خداوند در آن آیه فرمود: «وَاللَّهُ جَعَلَ لَکمْ مِنْ بُیوتِکمْ سَکنا وَجَعَلَ لَکمْ مِنْ جُلُودِ الاْءَنْعَامِ بُیوتا تَسْتَخِفُّونَهَا یوْمَ ظَعْنِکمْ وَیوْمَ إِقَامَتِکمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثا وَمَتَاعا إِلَی حِینٍ»؛ و خدا برای شما خانههایتان را مایهٔ آرامش قرار داد و از پوست دامها برای شما خانههایی نهاد که آنها را در روز جابهجا شدنتان و هنگام ماندنتان سبک مییابید و از پشمها و کرکها و موهای آنها وسایل زندگی که تا چندی مورد استفاده است قرار داد.
از دیگر نعمتهای الهی روزی حلال است که خداوند به انسان عطا نموده و امر به استفاده از آن مینماید: «فَکلُوا مِمَّا رَزَقَکمُ اللَّهُ حَلاَلاً طَیبا واشکرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ إِنْ کنْتُمْ إِیاهُ تَعْبُدُونَ»(۱)؛ پس از آنچه خدا شما را روزی کرده استحلال و پاکیزه بخورید و نعمت خدا را اگر تنها او را میپرستید
- نحل / ۱۱۴٫
(۶۸)
شکر گزارید.
البته کسی که این نعمتها را نادیده بگیرد، فرجامی بد و عاقبتی سخت تلخ و بد دارد و به کفر میگراید؛ چنانکه در ادامه میفرماید: «یعْرِفُونَ نِعْمَةَ اللَّهِ ثُمَّ ینْکرُونَهَا وَأَکثَرُهُمُ الْکافِرُونَ»(۱)؛ نعمت خدا را میشناسند، اما باز به انکار آن رو میآورند و بیشترشان کافرند.
انکار نعمتهای خداوند اگر با شعور و آگاهی باشد، انسان را به کفر مبتلا میکند و این چه بد پایانی است!
همچنین است اگر کسی حب دنیا داشته باشد و به دلیل آن، آخرت را نادیده بگیرد. خداوند میفرماید: «ذَلِک بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الاْآَخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لاَ یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»(۲)؛ زیرا آنان زندگی دنیا را بر آخرت برتری دادند و هم اینکه خدا گروه کافران را هدایت نمیکند.
بر اساس صریح این آیه، دوست داشتن زندگی دنیا در صورتی که به برتری دادن آن بر آخرت بینجامد سبب کفر میشود.
روشنی « ۱۱ » اختلاف و گوناگونی ناسوتیان
«وَلَوْ شَاءَ رَبُّک لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ یزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ»(۳).
ـ و اگر پروردگار تو میخواست، بهقطع همهٔ مردم را امت واحدی قرار میداد؛ در حالی که پیوسته در اختلاف هستند.
بیان: اگر خداوند میخواست کسی با دیگری اختلاف نداشته باشد،
- نحل / ۸۳٫
- نحل / ۱۰۷٫
- هود / ۱۱۸٫
(۶۹)
قدرت اراده و اختیار را از آدمی در ناسوت میگرفت. خداوند در ناسوت به بشر اراده داده است و ارادهٔ آدمی بر روی تمام عوالم پیشین و پس از آن تأثیر دارد و در آن نمود مییابد؛ مانند نمرات میانترم دانشجویان و دانشآموزان که در نمرهٔ پایانی آنان تأثیرگذار میباشد. حتی خوبان نیز در آخرت، این اثر را مییابند و میبینند نعمتهای بهشتی، به تفاوت ارادهای که در دنیا اعمال کردهاند بر آنان متفاوت میشود ولی انسان قدر این نعمت را نمیشناسد و آن را بهراحتی ضایع میسازد.
این اراده و آزادی باعث اختلاف ناسوت میگردد و آنرا از یک دست بودن دور مینماید، گویی خداوند متعال بهعمد نمیخواهد همه خوب باشند که اگر میخواست همه را یکدست قرار میداد. در آنصورت دیگر ناسوتی در کار نبود و انسانها مانند سیارگان با مشیتی ثابت میگردیدند و بدون اختلاف زندگی میکردند.
خداوند به همه اراده داده است تا با استعدادی که دارند هر یک در مسیری تلاش نمایند و بر این اساس، گریزی از اختلاف آنان نیست اما اصل توان و استعداد اختلاف هرچند نیکوست اما گاه فعلیت آن نکوهیده و زیانبار میگردد؛ چرا که وارد شدن به جرگهٔ خوبان با چنین ارادهای یک استثناست: «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّک، وَلِذَلِک خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کلِمَةُ رَبِّک لاَءَمْلاَءَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ»(۱)؛ مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده و برای همین آنان را آفریده و وعدهٔ پروردگارت چنین تحقق پذیرفته است که البته جهنم را از جن و انس یکسره پر خواهم کرد.
- هود / ۱۱۹٫
(۷۰)
خوبیها و کمالات استثناست و وارد شدن به حیطهٔ این استثنا بهواقع کمرشکن است: «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّک». خداوند در آیهای دیگر قرار گرفتن در ردیف بندگان پاکدل را یک استثنا قرار میدهد و میفرماید: «فَانْظُرْ کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ إِلاَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ»(۱)؛ پس ببین فرجام هشدار داده شدگان چگونه بود به استثنای بندگان پاکدل خدا.
نکتهای که آیهٔ شریفه دارد استثنای بندگان خالص شده و پاکدل الهی است که میرساند چنین بندگانی استثنایی هستند و بر این اساس، رستگار شدن نیز یک استثناست و نوع انسانها گمراه میشوند. آدمیزاد به خودی خود رفوزه میشود تا چه رسد به آن که لحظه لحظهٔ زندگی وی با امتحانات سخت و سنگین همراه باشد. انبیای الهی با همهٔ بزرگی و عظمتی که دارند خود را ضعیف میدانند و اعتراف دارند نفس، امر به بدی میکند مگر این که پروردگار به ایشان رحم کند: «إِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی»(۲)؛ نفس بهقطع به بدی امر میکند مگر کسی را که خدا رحم کند. آنان از این رو همواره به خداوند توسل میجویند و از او مدد میگیرند.
نخستین آیهٔ سورهٔ حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله با «الَّذِینَ کفَرُوا» شروع میشود و نه با «وَالَّذِینَ آَمَنُوا». میشد آیهٔ دوم که از اهل ایمان میگوید به عنوان آیهٔ نخست آید که با سورهٔ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مناسبت داشته باشد، اما چنین چینشی با آنچه در ناسوت اتفاق میافتد هماهنگی ندارد؛ زیرا ناسوت با مانع است که شروع میشود و ایمان برای
- صافات / ۷۳ ـ ۷۴٫
- یوسف / ۵۳٫
(۷۱)
کسی است که بتواند از این موانع درگذرد: «الَّذِینَ کفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ وَالَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآَمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کفَّرَ عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ»(۱)؛ کسانی که کفر ورزیدند و مردم را از راه خدا باز داشتند، خدا اعمال آنان را تباه خواهد کرد و آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند و به آنچه بر محمد صلیاللهعلیهوآله نازل آمده گرویدهاند که آن خود حق و از جانب پروردگارشان است. خدا نیز بدیهایشان را زدود و حال و روزشان را بهبود بخشید.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز ایمان را با گذر از موانع بسیار سخت اهل کفر اعلان نمود. البته بعد از مقتضیات، این موانع است که به آدمی موفقیت و شکست میدهد.
این قصهٔ دایمی تاریخ است و برای هر مردمی تکرار میشود: «ذَلِک بِأَنَّ الَّذِینَ کفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ، وَأَنَّ الَّذِینَ آَمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ، کذَلِک یضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ»(۲)؛ این بدان سبب است که آنان که کفر ورزیدند از باطل پیروی کردند و کسانی که ایمان آوردند از همان حق که از جانب پروردگارشان است پیروی کردند. این گونه خدا برای بیداری مردم مثالهایشان را میزند.
آدمیان همه مانند هم هستند و خداوند یک مثل که بیاورد برای تمامی آنان است. امروزیان هم مانند کسانی هستند که در گذشته بودند و کافر یا مؤمن بودند و هر روز همین گونه است و تاریخ تکرار میشود. برخی مؤمن میگردند و برخی چون شمر، حرمله و خولی و چه بسا بدتر از آنان
- محمد صلیاللهعلیهوآله / ۱ ۲٫
- محمد صلیاللهعلیهوآله / ۳٫
(۷۲)
میگردند اما کربلایی نیست تا ذات پلید خود را نشان دهند: «أَفَلَمْ یسِیرُوا فِی الاْءَرْضِ، فَینْظُرُوا کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ، دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیهِمْ، وَلِلْکافِرِینَ أَمْثَالُهَا»(۱)؛ مگر در زمین نگشتهاند تا ببینند فرجام کسانی که پیش از آنها بودند به کجا انجامیده است. خدا زیر و زبرشان کرد و کافران را همانند همین کیفرها در پیش است.
امروزیان نیز همان کارهایی را میکنند که پیشینیان انجام دادند و هر روز مثل هم است و دنیا تغییری ندارد و آزمایشی بودن این عالم همیشگی است: «وَلَنَبْلُوَنَّکمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْکمْ، وَالصَّابِرِینَ، وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکمْ»(۲)؛ و البته شما را میآزماییم تا مجاهدان و شکیبایان شما را باز شناسانیم و گزارشهای مربوط به شما را رسیدگی کنیم.
دنیا محل آزمایش است و نتیجهٔ این آزمون در تمامی عوالم دیگر سرشکن میشود. حکایت ناسوت را میتوان به نحوهٔ تأمین امنیت گاز شهری مثال زد. برای اطمینان از درستی و امنیت لولهکشی گاز و جلوگیری از نشت آن، پس از لولهکشی، نخست هوا را با فشاری معادل چند برابر فشار گاز معمولی وارد لوله میکنند تا حتی ریزترین نشتی لوله آشکار گردد و بعد از اطمینان از درستی لولههاست که آن را به گاز شهری مرتبط میسازند. خداوند متعال نیز انواع بلایا، ابتلاءات، نعمتها و امتحانات در خوشیها و ناخوشیها به ناسوت داده است تا هر که در اینجا قبول شد بداند در هیچ جا و در هیچ عالم دیگری مشکل پیدا نمیکند. خوبی نمودن در ناسوت با خصوصیاتی که دارد به دست میدهد در عوالم دیگر
- محمد صلیاللهعلیهوآله / ۱۰٫
- محمد صلیاللهعلیهوآله / ۳۱٫
(۷۳)
نیز میتوان خوب بود چرا که خوبی نمودن و خوب بودن در این دنیا یک استثناست و مدرسهای نیست که بیشتر دانش آموزان آن قبول شوند، بلکه بیشتر رفوزه و مردود میگردند. وقتی نبی الهی میگوید: «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی»(۱)، تنها این لطف و عنایت خاص و دستگیری خداست که میتواند نجاتبخش انسان باشد.
اگر خداوند میخواست تمامی بشر را بدون اختلاف در اراده و بدون آن که به ناسوت آورد، در بهشت جای دهد، همه ادعا میکردند از حضرات چهارده معصوم علیهمالسلام بهتر هستند اما خداوند برای اینکه بدون جبر و با کمال انصاف ثابت کند چه کسی در چه رتبهای قرار دارد، ناسوت را آفرید و بهخاطر این که انسان فعلیتهای خود را مشاهده کند، او را به دنیا آورد: «وَلِذَلِک خَلَقَهُمْ». خداوند به انسان، قدرت و آزادی داد، و کسی که احساس نماید قدرت و آزادی بیشتری دارد به تخلفات افزونتری دست مییازد؛ چرا که آزادی و قدرت در انسانهای معمولی غفلت میآورد و این تنها اولیای الهی هستند که از این سخن بهدورند و پیوسته نغمهٔ: «لا معبود سواک»(۲) سر میدهند هرچند همهٔ عوالم را در اختیار داشته باشند.
خداوند تمامی انسانها را با اراده و اختیار آفرید و البته به آنان راه حق و هدایت را نیز شناساند و ارایهٔ طریق هدایت را وظیفهٔ خود دانست: «وَعَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَمِنْهَا جَائِرٌ وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکمْ أَجْمَعِینَ»(۳)؛ و نمودن راه
- یوسف / ۵۳٫
- سید ابن طاوس، اقبال الاعمال، چاپ اول: انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۵ ق، ج ۲، ص ۲۸۳٫
- نحل / ۹٫
(۷۴)
راست بر عهدهٔ خداست و برخی از آن راهها کژ است و اگر خدا میخواست بهطور مسلم همهٔ شما را هدایت میکرد.
خداوند در این آیه لزوم ارایهٔ طریق و نشان دادن راه هدایت به بندگان را وظیفهٔ خود میداند. انسان راههای بسیاری در زندگی پیش رو دارد که بسیاری از آن گمراه کننده است. اگر خداوند میخواست کسی در آن راههای فاسد گام بر نمیداشت اما او این کار را انجام نداد تا آدمی با اختیار و ارادهای که دارد، جوهر بندگی و گوهر وجود خویش را نشان دهد. تضمینی نیز نداده است تا کسی را هدایت نماید؛ از این رو خداوند میفرماید: «أَؤُنْزِلَ عَلَیهِ الذِّکرُ مِنْ بَینِنَا بَلْ هُمْ فِی شَک مِنْ ذِکرِی بَلْ لَمَّا یذُوقُوا عَذَابِ»(۱)؛ آیا از میان ما قرآن بر او نازل شده است. نه، بلکه آنان دربارهٔ قرآن من دودل هستند. نه، بلکه هنوز عذاب مرا نچشیدهاند.
درست است باید برای هدایت گمراهان تلاش کرد و آنان را کمک کرد تا رستگار شوند و همه میتوانند هدایت شوند ولی خداوند تضمینی نداده است تا همه را هدایت کند. اگر کسی مقصر بود و هدایت نشد چنین نیست که خداوند دلسوزی نماید و نجاتش دهد، بلکه بر اساس آیهٔ شریفه، با عذاب خود با او مواجه میگردد.
آدمی نیز چون اختیار دارد باید خود مسؤولیت خویش را بر عهده گیرد و روز قیامت، در برابر کردههایی که دارد هیچ بهانهای از او پذیرفته نیست؛ چنانکه میفرماید: «وَإِذَا رَأَی الَّذِینَ أَشْرَکوا شُرَکاءَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا هَؤُلاَءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِک فَأَلْقَوْا إِلَیهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکمْ لَکاذِبُونَ»(۲)؛ و چون
- ص / ۸٫
- نحل / ۸۶٫
(۷۵)
کسانی که شرک ورزیدند شریکان خود را ببینند میگویند پروردگارا اینها بودند آن شریکانی که ما بهجای تو میخواندیم ولی شریکان، قول آنان را رد میکنند که شما بهجد دروغگویان هستید.
خداوند در روز قیامت، هیچ بهانهای را از کسی نمیپذیرد و مسؤولیت شکست و شرک یا کفر هر کس را بر عهدهٔ خود او میداند؛ از این رو به جهنمیان میفرماید: «أَلَمْ تَکنْ آَیاتِی تُتْلَی عَلَیکمْ فَکنْتُمْ بِهَا تُکذِّبُونَ؟ قَالُوا: رَبَّنَا، غَلَبَتْ عَلَینَا شِقْوَتُنَا، وَکنَّا قَوْما ضَالِّینَ»(۱)؛ آیا آیات من بر شما خوانده نمیشد و همواره آن را مورد تکذیب قرار نمیدادید؟ میگویند: پروردگارا، شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمی گمراه بودیم.
میگویند: «از کوزه همان برون تراود که در اوست». از جهنمیان میپرسند چرا آیات خداوند را تکذیب کردید و آنان پاسخ میدهند شقاوت بر ما غلبه نمود. در غلبهٔ شقاوت جبری در کار نیست و این عوامل گوناگون مانند وساوس شیطانی و نفسانی، مطامع، ظواهر و تزاویر است که سبب غلبه و چیرگی شقاوت و بدبختی میشود. جهنمیان خود به این امر اعتراف میکنند و چیزی را بهانه قرار نمیدهند؛ چرا که نه بهانهای هست و نه پذیرفتنی است. روا نیست آدمی مشکلی را به عهدهٔ دیگری بیندازد و انسان باید خود را مسؤول کردهٔ خویش بداند. امکانات، خوبیها، بدیها و افراد به صورت اقتضایی در سرنوشت آدمی مؤثر هستند و علت تام نمیباشند و تمامی این اسباب جزیی مغلوب ارادهٔ آدمی است و تا آدمی خود آن را اختیار ننماید مؤثر نمیگردند.
- مؤمنون / ۱۰۵ ـ ۱۰۶٫
(۷۶)
درست است که عوامل گوناگونی در پیروزی و هدایت انسان یا شکست و گمراهی وی دخالت دارد اما دخالت آنها جزیی است و دلیل عمدهٔ پیروزی یا شکست هر کسی خود اوست؛ چرا که آدمی با قوت اراده و اختیاری که دارد میتواند از تمامی امکانات و نیروهای خود بهره برد و با تصمیم صحیح، راه درست را برگزیند.
انسان چون دارای قدرت اراده است، فردای قیامت باید پاسخگوی تمامی افعال خود باشد، همانطور که میفرماید: «وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکنْ یضِلُّ مَنْ یشَاءُ وَیهْدِی مَنْ یشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(۱)؛ و اگر خدا میخواست بهقطع شما را امتی واحد قرار میداد، ولی هر که را بخواهد بیراه و هر که را بخواهد هدایت میکند و از آنچه انجام میدادید بهحتم سؤال خواهید شد.
خواست الهی این نیست که همهٔ انسانها وارسته و پاک شوند بدون آن که در پاکی خود اختلافی داشته باشند، بلکه خداوند انسان را دارای اختیار و آزادی میخواهد؛ از این رو انسان از تمام آنچه انجام میدهد بازخواست خواهد شد: «لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
خداوند به انسان توان انجام گناه داده است و چنین توانی برای انسان قدرت و کمال است و نشانی از مقام جمعی اوست که حتی فرشتگان آن را ندارند اما انجام و فعلیت گناه نقصی است برای او که وی را به هبوط میکشاند. خداوند قدرتی به انسان داده است که هر کاری خواست انجام دهد و پشتوانهٔ این توان نیز خود اوست و این انسانها هستند که با سوء استفاده از این قدرت به ضلالت و گمراهی کشیده میشوند.
- نحل / ۹۳٫
(۷۷)
البته باید توجه داشت باب خیرات به دو گونهٔ طبیعی و باطنی است: «یعَذِّبُ مَنْ یشَاءُ وَیرْحَمُ مَنْ یشَاءُ وَإِلَیهِ تُقْلَبُونَ»(۱)؛ هر که را بخواهد عذاب و هر که را بخواهد رحمت میکند و به سوی او بازگردانیده می شوید.
ادارهٔ عالم بر اساس دو سیستم «تلاشی» و «اشایی» است. در سیستم نخست، انسان مزد تلاش و سعی خود را میگیرد(۲) و به همان اندازه بهره میبرد ولی در روش دوم خداوند خیرات و گرفتاریهایی را نصیب آدمی میکند که خود وی نقشی در آنها ندارد و نتیجهٔ کار دیگری را درو میکند؛ چنانکه میفرماید: «لَقَدْ أَنْزَلْنَا آَیاتٍ مُبَینَاتٍ، وَاللَّهُ یهْدِی مَنْ یشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»(۳)؛ بهقطع آیاتی روشنگر فرود آوردهایم و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت میکند.
چنین هدایتی امری اعطایی و هبهای و دهشی است نه کسبی و به دستآوردنی؛ همانطور که ممکن است گمراهی کسی اشایی ثانوی باشد. در این نظام است که آموختن علم یا رفتن به حوزهٔ علمیه یا مسجد کسی را هدایت نمیکند و اگر خداوند هدایت کسی را نخواهد، گمراهی او را در همان مسجد و مدرسه میگذارد و اگر هدایت کسی را بخواهد او را در کمر کوه هم که باشد به راه خود سوق میدهد. گاه خروجی مراکزی که توقع خوبی از آن نیست، افراد بسیار وارسته هستند و به عکس، برخی از خروجیهای بعضی از مراکز خوش ظاهر افراد خبیث
- عنکبوت / ۲۱٫
- نجم / ۳۹٫
- نور / ۴۶٫
(۷۸)
است. هدایت به دست خداوند است و البته خداوند نیز به مقتضای حکمت خویش عمل میکند.
فراز: «أَنْزَلْنَا آَیاتٍ مُبَینَاتٍ» میرساند اگر خداوند نخواهد، حتی آیات بینات هم نمیتواند کسی را هدایت کند. آیات همانند نسخهٔ پزشک است که دارو میدهد و میگوید شفا با خداست. این آیات بینات نیست که هدایتگر است، بلکه این خداوند است که هر که را بخواهد هدایت میکند و دیگر امور تنها اسباب جزیی است. قرآن کریم ممکن است برخی را نه تنها هدایت نکند، بلکه بر بیچارگی آنان بیفزاید؛ همانطور که خود میفرماید: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۱)؛ و ما آنچه را برای مؤمنان مایهٔ درمان و رحمت است از قرآن نازل میکنیم ولی ستمگران را جز زیان نمیافزاید.
روشنی « ۱۲ » اختلاف ناسوتی تا دامنهٔ قیامت
«وَمَا کانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلاَ کلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّک لَقُضِی بَینَهُمْ فِیمَا فِیهِ یخْتَلِفُونَ»(۲).
ـ و مردم جز یک امت نبودند پس اختلاف پیدا کردند و اگر وعدهای از جانب پروردگارت مقرر نگشته بود بهقطع در آنچه بر سر آن با هم اختلاف میکنند میانشان داوری میشد.
- اسراء / ۸۲٫
- یونس / ۱۹٫
(۷۹)
بیان: از فراز «وَلَوْلاَ کلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّک لَقُضِی بَینَهُمْ» استفاده میشود حتی در زمان ظهور و حکومت حضرت امام عصر علیهالسلام اختلافات در دنیا تمام نمیشود و حکمت طبیعی و ازلی خداوند بر این امر قرار گرفته است؛ زیرا رفع اختلاف تنها با نابودی مادهٔ اختلافات که تمامی افراد جامعه هستند ممکن میشود ولی خداوند خواسته است تا پدیدهها تا موعد معین زندگی کنند و ناسوت روال عادی خود را برای رسیدن به هنگامهٔ قیامت ادامه دهد. از طرفی، کار دنیا با ظهور حجت خدا تمام نمیشود و بعد از ایشان زمان رجعت میآید ولی روشن است که هنگام حکومت ایشان غلبهٔ باطنی و واقعی با حق و اهل آن است و بدخواهان در ضعف و اقلیت میباشند.
روشنی « ۱۳ » آزادی و اراده
«الَّذِی جَعَلَ لَکمُ الاْءَرْضَ مَهْدا وَسَلَک لَکمْ فِیهَا سُبُلاً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجا مِنْ نَبَاتٍ شَتَّی»(۱).
ـ همان کسی که زمین را برایتان گهوارهای ساخت و برای شما در آن راهها ترسیم کرد و از آسمان آبی فرود آورد؛ پس به وسیلهٔ آن رستنیهای گوناگون جفت جفت بیرون آوردیم.
بیان: فراز: «سَلَک لَکمْ فِیهَا سُبُلاً» در این آیه که اراده و اختیار را میرساند حایز اهمیت است. کسی در دنیا مجبور به انجام کاری نیست و
- طه / ۵۳٫
(۸۰)
همه میتوانند بینهایت تنوع در زندگی خود ایجاد نمایند؛ مگر اینکه خود کوتاهی و سستی و ضعف عمل داشته باشند. هر انسانی راههای گوناگونی پیش رو دارد: میتواند به قرائت قرآن کریم بپردازد، به سراغ نماز رود، بخوابد، بازی کند و به کارها و مشاغل روزانه بپردازد و مهم در هر یک از این امور، داشتن عشق و علاقه است. خوردن به همراه عشق از نماز نافله به همراه کسالت بهتر است. یک لحظهٔ ناسوت به همین دلیل بر هزاران سال آخرت ارزش دارد؛ زیرا در آنجا دیگر کاری از انسان ساخته نیست ولی اینجا گهوارهای است جورواجور و انسان میتواند به یک لحظه بهشت خود را زیر و رو نماید و عالمی متفاوت را جلوه دهد.
تنوع در آفرینش نیز هست؛ چنانکه میفرماید: «فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجا مِنْ نَبَاتٍ شَتَّی». نه تنها گیاهان دارای تنوع میباشد، بلکه حتی کوهها نیز با هم متفاوت است: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً، فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفا أَلْوَانُهَا، وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ، وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا، وَغَرَابِیبُ سُودٌ»(۱)؛ آیا ندیدهای که خدا از آسمان آبی فرود آورد و به وسیلهٔ آن میوههایی که رنگهای آنها گوناگون است بیرون آوردیم و از برخی کوهها راهها و رگههای سپید و گلگون بهرنگهای مختلف وسیاه پررنگ آفریدیم.
خداوند آدمیان را نیز گوناگون آفریده است: «وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالاْءَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کذَلِک، إِنَّمَا یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ، إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ»(۲)؛ و از مردمان و جانوران و دامها که رنگهایشان همانگونه
- فاطر / ۲۷٫
- فاطر / ۲۸٫
(۸۱)
مختلف است پدید آوردیم. از بندگان خدا تنها دانایاناند که از او میترسند. آری خدا ارجمند آمرزنده است.
تنوع مخلوقات الهی به تنوع اسمای حضرت حق است به گونهای که در میان پدیدههای هستی نمیتوان دو مثل دید؛ چنانکه میفرماید: «کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»(۱)؛ هر لحظه او در کاری است.
خداوند انسانها را نیز متنوع و گوناگون قرار داده است تا قابل شناسایی باشند و هیچ نوعی در نزد خداوند از این جهت برتر از دیگری نیست، بلکه این تقوا و پرهیزکاری است که آدمی را نزد خداوند مقرب و نزدیک مینماید: «یا أَیهَا النَّاسُ، إِنَّا خَلَقْنَاکمْ مِنْ ذَکرٍ وَأُنْثَی، وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبا وَقَبَائِلَ، لِتَعَارَفُوا، إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ، إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»(۲)؛ ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست بیتردید خداوند دانای آگاه است.
این آیه خطابی عام دارد و منحصر به اهل ایمان نیست. خداوند میفرماید: هر کسی تقوای بیشتری داشته باشد مقربتر است. بنابراین تمییز انسانها و ملاک برتری آنان بر یکدیگر خوبی و کمال است؛ نه این که او اهل کجاست و قومش کیست.
- رحمن / ۲۹٫
- حجرات / ۱۳٫
(۸۲)
روشنی « ۱۴ » سه گروه مردمان
«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَینَا مِنْ عِبَادِنَا، فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ، وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ، وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ، ذَلِک هُوَ الْفَضْلُ الْکبِیرُ»(۱).
ـ سپس این کتاب را به آن بندگان خود که آنان را برگزیده بودیم به میراث دادیم؛ پس برخی از آنان بر خود ستمکارند و برخی از ایشان میانهرو و برخی از آنان در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگاماند و این خود توفیق بزرگ است.
بیان: آیهٔ شریفه انسانها را بر سه گروه میشمرد: یکی آنان که به خویش ظلم میکنند. البته ظلم به دیگران نیز در واقع ظلم به خود است و اوست که باید تاوان ظلم خود به آنان را بدهد. آنان جامعه را برای مردم ناامن میکنند و سر راه آنان چاه حفر میکنند. دو دیگر کسانی هستند که میانهاند و هر قانونی بر آنان حاکم شود به آن عمل میکنند و با قاعده کار میکنند؛ از این رو نه کاستی میآورند و نه افزونی، و آزاری برای کسی ندارند؛ همانطور که از خودگذشتگی ندارند. گروه سوم پیشیگیرندگان به خیرات و ایثارگران هستند که چاههایی که ظالمان حفر کردهاند را پر میکنند و به عموم مردم نفع میرسانند؛ هرچند خود به خطر بیفتند.
توجه به این سه گروه از مردم در بحثهای جامعهشناسی حایز اهمیت است.
- فاطر / ۳۲٫
(۸۳)
روشنی « ۱۵ » فراز و نشیب طبیعت
«اللَّهُ یعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کلُّ أُنْثَی وَمَا تَغِیضُ الاْءَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکلُّ شَیءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ»(۱).
ـ خدا میداند آنچه را که هر مادهای در رحم بار میگیرد و نیز آنچه را که رحمها میکاهند و آنچه را میافزایند و هرچیزی نزد او اندازهای دارد.
بیان: اندازه و به مقدار بودن هر چیز در طبیعت به این است که فراز و نشیب و کم و زیاد داشته باشد، درست مانند نوار اکوگرافی قلب سالم که یکنواختی آن نشانهٔ مرگ است. یکنواختی به معنای طبیعی نبودن است.
روشنی « ۱۶ » رنگ خدا و ناسوت
«صِبْغَةَ اللَّهِ، وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً، وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ»(۲)
ـ این است نگارگری و رنگآمیزی الهی و کیست خوشنگارتر از خدا و ما او را پرستندگانیم.
بیان: ناسوت است و رنگآمیزی هزاران رنگ آن. نمیشود کسی به دنیا قدم نهد و رنگی به خود نگیرد و بند کسی بر خود ننهد. چه بهتر است
- رعد / ۸٫
- بقره / ۱۳۸٫
(۸۴)
آدمی در فراز و نشیب زندگی دنیایی تنها خود را به دست خدا سپارد تا خداوند بر او رنگ زند و تنها او بر گردن وی بند نهد. رنگ خدا رنگ صفا و صداقت است. رنگ او رنگ دوستی است. رنگی که هیچ سالوسی در آن نیست و به سپیدی صداقت است. خداوند چنان رنگ میزند که آن رنگ خود شناسهٔ پروردگار میگردد و ندای: «وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ» سر میدهد. بگذاریم خداوند ما را رنگ نماید و چه رنگآمیزی بهتر از آن. بگذاریم دل ما رنگ خدا بگیرد.
روشنی « ۱۷ » نو شدن ناسوت
«وَکمْ أَهْلَکنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَکفَی بِرَبِّک بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرا بَصِیرا)(۱).
ـ و چه بسیار نسلها را که ما پس از نوح به هلاکت رساندیم و پروردگار تو به گناهان بندگانش بس آگاه و بیناست.
بیان: «نو شدن» از ویژگیهای ناسوت است. خداوند متعال بعد از حضرت نوح علیهالسلام عدهٔ بسیاری را نابود کرده است. نوسازی ناسوت نیازمند هلاکت کافران است که فضولات جامعهٔ بشری هستند.
خداوند در تبیین این ویژگی ناسوت میفرماید: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً، فَسَلَکهُ ینَابِیعَ فِی الاْءَرْضِ، ثُمَّ یخْرِجُ بِهِ زَرْعا مُخْتَلِفا أَلْوَانُهُ، ثُمَّ
- اسراء / ۱۷٫
(۸۵)
یهِیجُ، فَتَرَاهُ مُصْفَرّا، ثُمَّ یجْعَلُهُ حُطَاما، إِنَّ فِی ذَلِک لَذِکرَی لاِءُولِی الاْءَلْبَابِ»(۱)؛ مگر ندیدهای که خدا از آسمان آبی فرود آورد پس آن را به چشمههایی که در طبقات زیرین زمین است راه داد، آنگاه به وسیلهٔ آن کشتزاری را که رنگهای آن گوناگون است بیرون میآورد، سپس خشک میگردد، آنگاه آن را زرد میبینی، سپس خاشاکش میگرداند. بهقطع در این دگرگونیها برای صاحبان خرد عبرتی است.
این آیه از نو شدن دایمی این عالم میگوید. تمامی ناسوتیان لحظه لحظه در حال نو شدن هستند و از فرزند آدمی گرفته که برنا و سپس پیر میشود و میمیرد تا برگ درختان چنین است. نو بودن عالم ناسوت نیز به اعتبار مرگ و میرها، جداییها، فصلها، داغها، تخریبها، بلاها، ابتلاها، ریزشها و شکستهای آن است وگرنه بدون آن کهنه و فرتوت میگردد. با این وجود، آنچه در این نو شدنها مهم است صورتی نیست که مادهٔ ناسوتی به خود میگیرد، بلکه نتیجهای است که از آن عاید آدمی میشود.
همه در این دنیا باید بمیرند اما نتیجهای که از این زحمت و تلاش رنجآمیز گرفته میشود در این فراز آمده است: «إِنَّ فِی ذَلِک لَذِکرَی لاِءُولِی الاْءَلْبَابِ». فایدهٔ این همه فراز و نشیب برای صاحبان خرد و برای عقلورزان است. این همه نقش برای آنان است که تماشایی است و بهرهٔ آنان از این ناسوت همین تماشاست. نگاهی که هم در افقهاست و
- زمر / ۲۱٫
(۸۶)
هم در سینهٔ خود دارند: «سَنُرِیهِمْ آَیاتِنَا فِی الاْآَفَاقِ، وَفِی أَنْفُسِهِمْ، حَتَّی یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ، أَوَلَمْ یکفِ بِرَبِّک أَنَّهُ عَلَی کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ»(۱)؛ به زودی نشانههای خود را در افقهای گوناگون و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است. آیا کافی نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزی است؟!
باید به تعبیر: «وَفِی أَنْفُسِهِمْ» توجه داشت و چنین نیست که در برابر «فِی الاْآَفَاقِ» برای نمونه از زمین بگوید، بلکه به درون آدمی و دل گستردهٔ وی توجه میدهد که میتواند برتر از تمامی آفاق باشد.
روشنی « ۱۸ » طرح نو ناسوت
«قُلْ أَرَأَیتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیکمُ اللَّیلَ سَرْمَدا إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَیرُ اللَّهِ یأْتِیکمْ بِضِیاءٍ أَفَلاَ تَسْمَعُونَ»(۲).
ـ بگو هان چه میپندارید اگر خدا تا روز رستاخیز شب را بر شما جاوید بدارد جز خداوند کدامین معبود برای شما روشنی میآورد؟ آیا نمیشنوید؟
بیان: خداوند در این آیه با کافران تحدی مینماید. خداوند در تحدی هیچ گاه از کار محالی سخن نمیگوید. قرآن کریم برای نفی خدایان دروغین ایجاد نور و روشنایی در شب ابدی را محال نمیداند، بلکه میفرماید: چه کسی غیر از الله میتواند روشنایی بیاورد؟ از همین روست که در آیهٔ بعد از روز طولانی میگوید: «قُلْ أَرَأَیتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیکمُ
- فصلت / ۵۳٫
- قصص / ۷۱٫
(۸۷)
النَّهَارَ سَرْمَدا إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَیرُ اللَّهِ یأْتِیکمْ بِلَیلٍ تَسْکنُونَ فِیهِ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ»(۱)؛ بگو هان چه میپندارید اگر خدا تا روز قیامت روز را بر شما جاوید بدارد؟ جز خداوند کدامین معبود برای شما شبی میآورد که در آن آرام گیرید؟ آیا نمیبینید؟
باید توجه داشت این سخن به معنای بیملاک بودن کارهای خداوند و نفی حسن و قبح عقلی نیست که این ادعای اشاعره سخن گزافی بیش نیست و هر کار الهی و هر حکمی ملاک و مناطی دارد. آنچه اهمیت دارد توجه به این معناست که ملاکدار بودن امور دست خداوند را غل نمیزند و آزادی عمل را از او نمیگیرد. عوالم موجود بر اساس ملاکاتی مشخص اداره میشود و تخلفی در آن رخ نمیدهد ولی خداوند میتواند عوالم دیگری بر اساس معیارها و ملاکهای متفاوت دیگری بیافریند. او میتواند عالمی خلق کند که شبش دایمی است و از خورشید و نور آن اثری نباشد، همانطور که میتواند روز را ابدی نماید و آرامش شب را از آن دریغ دارد اما سبک و روش سیستم فعلی بهترین سبک است که عالیترین ملاکات را با خود داراست.
روشنی « ۱۹ » فراق ناسوت
«قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَینِی وَبَینِک. سَأُنَبِّئُک بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیهِ صَبْرا»(۲).
- قصص / ۷۲٫
(۸۸)
ـ گفت این بار، دیگر وقت جدایی میان من و توست. بهزودی تو را از تأویل آنچه که نتوانستی بر آن صبر کنی آگاه خواهم ساخت.
بیان: دلخراشترین واژهای که در ناسوت وجود دارد و اثری از آثار واقعی این عالم است «فراق» است. فراق برای ناسوت هیچ لذت و کامی باقی نمیگذارد؛ زیرا هر وصالی را فراقی و هر وصلی را فرقتی و هر شیرینی را تلخیای در بر گرفته است. ناسوت عالمی است که به هجران، غربت و فراق پیچیده شده است. ناسوت با خزان مرگ رقم خورده است و کسی نمیتواند لذت حضور ابدی با معشوق ناسوتی خود داشته باشد.
روشنی « ۲۰ » خیر بودن سختیها
(الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ، فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِی الْحَجِّ، وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیرٍ یعْلَمْهُ اللَّهُ، وَتَزَوَّدُوا، فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَی، وَاتَّقُونِ یا أُولِی الاْءَلْبَابِ)(۱).
ـ حج در ماههای معینی است. پس هر کس در این ماهها حج را بر خود واجب گرداند بداند که در اثنای حج همبستری و گناه و جدال روا نیست و هر کار نیکی انجام میدهید خدا آن را میداند و برای خود توشه برگیرید که در حقیقت بهترین توشه پرهیزگاری است و ای خردمندان از من پروا کنید.
بیان: این آیه از مشکلات و دشواریهای عالم ناسوت و دنیا حکایت میکند. رفتن به حج و انجام مناسک آن بدون تحمل مشکلات و سختیهای آن و تحمل رنج و زحمتی که دارد ممکن نیست اما تمامی
- کهف / ۷۸٫
- بقره / ۱۹۷٫
(۸۹)
این مناسک به تعبیر آیهٔ شریفه «خیر» است:«وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیرٍ یعْلَمْهُ اللّهُ».
کسی که سختیهای ناسوت را تحمل نماید و در برابر آن شکیبایی ورزد در زمرهٔ صالحان قرار میگیرد: «وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکفْلِ کلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ. وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا، إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ»(۱)؛ و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را یاد کن که همه از شکیبایان بودند. و آنان را در رحمت خود داخل نمودیم؛ چرا که ایشان از شایستگان بودند.
خداوند برخی را بدون دلیل جزو صالحان قرار نمیدهد، بلکه نخست آنان را در کورهٔ آتشین مشکلات قرار میدهد و آنان با بردباری است که شایستگی مییابند از صالحان گردند. البته صالحان همواره جزو صابران هستند ولی ممکن است همهٔ صابران به صورت یکسان صالح نباشند.
روشنی « ۲۱ » خطر آب و خلوص ایمان
«فَإِذَا رَکبُوا فِی الْفُلْک دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یشْرِکونَ»(۲).
ـ و هنگامی که بر کشتی سوار میشوند خدا را پاکدلانه میخوانند ولی چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد، بهناگاه شرک میورزند.
- انبیاء / ۸۵ ـ ۸۶٫
- عنکبوت / ۶۵٫
(۹۰)
بیان: انسان در پیشامد مشکلات و مصایب تا زمانی که در خشکی است جایی دارد که به آن پناهنده شود و همین باعث شرک وی میشود اما آب بیرحم است و آنجا دیگر دست او از همه جا کوتاه میگردد، از این رو خدا را با خلوص ایمان یاد میکند و تنها پناهگاه خود را از آرامترین و نرمترین دشمن غدار؛ یعنی آب که با قساوت تمام لطافت خود را بر گلوی آدمی میریزد و به تماشای دست و پا زدنهای او در لحظهٔ مرگ مینشیند، خدا مییابد. جایی که دیگر نمیتوان به کسی امید بست.
روشنی « ۲۲ » اسراف بلایا
«وَإِذَا مَسَّ الاْءِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدا أَوْ قَائِما فَلَمَّا کشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کأَنْ لَمْ یدْعُنَا إِلَی ضُرٍّ مَسَّهُ کذَلِک زُینَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کانُوا یعْمَلُونَ»(۱).
ـ و چون انسان را آسیبی رسد ما را به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده میخواند و چون گرفتاریش را برطرف کنیم چنان میرود که گویی ما را برای گرفتاریی که به او رسیده نخوانده است. این گونه برای اسرافکاران آنچه انجام میدادند زینت داده شده است.
بیان: آدمیزاد به گونهای که با پیشامد سختی گرفتارکننده به خدا رو میکند و او را در حالی میخواند و از او غافل نمیگردد، اما تا از او رفع بلا و گرفتاری میشود با کمال پررویی به گونهای رفتار میکند که گویی خدایی وجود نداشته و او از کسی یاری نمیخواسته است. خداوند چنین
- یونس / ۱۲٫
(۹۱)
انسانهایی را اسرافکار میداند. اینکه از لحاظ روانشناسی چگونه چنین انسانهایی را میتوان اسرافکار خواند نیاز به تحلیل دارد. بیشتر گرفتاریها دارای دو غایت است: یکی رفع گرفتاری است که باید برای آن تلاش کرد و از خداوند کمک خواست و دیگر زمینه قرار گرفتن این بلا برای توجه و وصول انسان به خداست که غایت اصلی و نهایی هر ابتلایی است. حال کسی که با نادیده گرفتن این غایت نهایی و با غفلت از خیری که مشکلات برای وی به بار میآورد و توجهی به این ندارد که مشکل پیشآمده میتواند زمینهای باشد که او را برای همیشه در حال ذکر و توجه نگاه دارد اما با رفع مشکل، خداوند را فراموش میکند در جای نخست و پیش از بروز مشکل قرار گرفته و اسراف بزرگی را مرتکب شده و نعمت عظیم و حال عبودیت خود را از دست داده است!
روشنی « ۲۳ » گاه سختیها؛ معیار شناخت دوستان
«لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِی وَالْمُهَاجِرِینَ وَالاْءَنْصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا کادَ یزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ»(۱).
ـ بهیقین خدا بر پیامبر و مهاجران و انصار که در آن ساعت دشوار از او پیروی کردند ببخشود، بعد از آنکه چیزی نمانده بود که دلهای دستهای از آنان منحرف شود باز برایشان ببخشود؛ چرا که او نسبت به آنان مهربان و رحیم است.
- توبه / ۱۱۷٫
(۹۲)
بیان: ملاک و معیار شناخت دوست و رفیق واقعی «سَاعَةِ الْعُسْرَةِ» است. تنها بر کسانی میتوان اعتماد داشت و بر آنان تکیه نمود که در مشکلات و سختیها و زمانی که همه کم میآورند، آنان همراه انسان باقی بمانند و به نیکویی و احسان نیز پایدار باشند و انسان را تنها نگذارند. افرادی که رفیق گرمابه و گلستاناند و به گاه دشواری و سختی او را وا مینهند دوستی ظاهری را یدک میکشند و بس و از مفهوم دوستی، رفاقت و وفا مزهای ندارند!
روشنی « ۲۴ » دنیای عادلانه
«وَیسْتَنْبِئُونَک أَحَقٌّ هُوَ؟ قُلْ: إِی وَرَبِّی، إِنَّهُ لَحَقٌّ، وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ»(۱).
ـ و از تو خبر میگیرند: آیا آن راست است؟ بگو: آری، سوگند به پروردگارم که آن بهقطع راست است وشما نمیتوانید خدارا درمانده کنید.
بیان: برخی از انسانها با مشکلات و گرفتاریهای فراوان و پی در پی دست و پنجه نرم میکنند و اسیر بلایا هستند و گاه به حق تعالی نیز اعتراض میکنند و آن را عادلانه نمیدانند. این آیه در پاسخ آنان است که آن را عادلانه و پیآمد کردارهای آنان میداند. کردارهای ظالمانهای که به چشم آنان نمیآید و خیال میکنند این خداست که ظلم میکند. اگر کسی باطن گوشهای از کار خود را میدید میدانست چیزی در عالم نیست که عادلانه نباشد؛ خواه یتیمی باشد که اشک میریزد یا فقیری که گرسنه
- یونس / ۵۳٫
(۹۳)
مانده است و ضعف گرسنگی بر دل او سنگینی میکند و ما نمیدانیم و غلط قضاوت میکنیم. ما خیر بودن این بلایا را در روشنی پیش آوردیم.
روشنی « ۲۵ » ناسوت و فتنهٔ خیرات و ابتلای شرور
«کلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیرِ فِتْنَةً وَإِلَینَا تُرْجَعُونَ»(۱).
ـ هر نفسی چشندهٔ مرگ است و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود و بهسوی ما بازگردانیده میشوید.
بیان: خداوند انسانها را در ناسوت امتحان مینماید. آزمونی که تمامی انسانها ملزم به شرکت در آن میباشند. مواد این آزمون نیز مختلف است. گاه خداوند انسان را با ابتلا به شرور میآزماید و گاه با خیرات. البته بیشتر انسانها با ابتلای به شرور است که آزمایش میشوند از این رو تعبیر «بِالشَّرِّ» مقدم بر «وَالْخَیرِ» شده است. خیراتی مانند همسر، فرزند، مال و دین گاه فتنهای است برای آدمی و ابتلا توسط این امور مثبت بسیار خطرناکتر است از ابتلا به شرور است. از این رو باید از فتنهٔ خیرات و خوبیها به خداوند پناه برد!
امتحان در ناسوت امری الزامی است که برای کسی گریزی از آن نیست؛ از این رو نمیشود کسی با مشکلی درگیر نباشد و بدون غصه باشد. قرآن کریم این ضرور را چنین بیان میدارد: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ
- انبیاء / ۳۵٫
(۹۴)
یتْرَکوا أَنْ یقُولُوا آَمَنَّا وَهُمْ لاَ یفْتَنُونَ»(۱)؛ آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند.
امتحان و ابتلاهای دنیوی است که انسان ناسوتی را به چالش میکشد و کار را بر وی دشوار میسازد و گاه به جایی میرسد که با ممتحن خود راه دشمنی برمیگزیند. مؤمن و صالح بودن در شرایط عادی حسنی معمولی است و این هنگامهٔ پیشامد مشکلات و ابتلاءات است که باید دید فرد کردار صالح در پیش میگیرد و بردباری مینماید یا از کوره به در میرود. برخی امروزه از حضرت امیر علیهالسلام و ارادت به ایشان میگویند، چون ایشان را ندیده و طعم عدالت حضرتش را نچشیدهاند ولی اگر در صدر اسلام حضور داشتند معلوم نیست بسان طلحه و زبیر و دیگر کسانی نباشند که ریزش داشتند و امامتش را انکار کردند؛ چرا که آن حضرت علیهالسلام ایشان را آزموده و مبتلایشان کرده بود.
خداوند آزمون را برای همه ثابت میداند و فلسفهٔ آن را چنین بیان میدارد: «وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ»(۲)؛ و به یقین کسانی را که پیش از اینان بودند آزمودیم تا خدا آنان را که راست گفتهاند معلوم دارد و دروغگویان را نیز معلوم دارد.
امتحان و ابتلای بنده چیزی بر علم خداوند نمیافزاید و علم ذاتی پروردگار کاهش یا افزایش برنمیدارد، بلکه امتحان علم ذاتی خداوند را
- عنکبوت / ۲٫
- عنکبوت / ۳٫
(۹۵)
فعلیت میدهد و سندی برای محاکمه یا پاداش بندگان مهیا مینماید. اگر امتحان وجود نداشته باشد، چه کسی نقص و کوتاهی خود را میپذیرد؟
در این آیهٔ شریفه، ارزش صدق و پستی کذب سبب شده است در تعبیر آوردن نیز میان آن دو فاصله افتد و لفظ «اللَّهُ» تنها در مورد صادقان ظهور پیدا کند؛ هرچند این امر موجب طول کلام گردد و با بنای قرآن کریم که بر اختصار و ایجاز است تنافی داشته باشد؛ زیرا قرآن کریم کتاب مهندسی هستی است و در این بنای عظیم، علم به صادقان با علم به کاذبان دو علم جداست و خداوند با کاذبان معیت پیدا نمیکند.
جدایی میان گروه راستگویان با دروغپردازانی که ادعای ایمان دارند فلسفهٔ ابتلاءات است. ابتلایی که در باب ولایت خود را بیش از هر جای دیگر بروز میدهد و چاله چاله و چاه چاه و گردنه گردنه و دره دره مشکل میآفریند.
البته میزان ابتلاءات و مبتلا شدن به بلایا در آدمیان متفاوت است. بسیاری از افراد سست در دنیا بلا و مکافات آنچنانی نمیبینند؛ زیرا سستی آنان مانند گل ریحان است که به سبب نرمی و نازکی با وزش بادی خشک میشود. کورهٔ ابتلاءات برای کسانی است که مانند درختان تنومند، پرتوان هستند. خداوند جان چنین کسانی را به آب و آتش میبندد و انواع بلاها را بر سرشان میریزد. بلادیدگان در دنیا وقتی به برزخ میرسند هزاران سال نوری جلوتر از افراد ضعیف و سست مرفه و بلا نکشیده هستند. این به گونهای است که یک سردرد دنیا با صد سال عذاب برزخی برابری میکند تا چه رسد به داغها و بلایای جانسوزی که بر ناسوتیان فرود میآید. اگر آدمی از مشکلات برزخ خبر داشت از خداوند میخواست که مشکلات برزخی وی با ابتلاءات دنیوی در این دنیا صاف شود، آنگاه به عالم برزخ قدم بگذارد. میگویند: «خدایا پاکم
(۹۶)
کن، خاکم کن». عالم ناسوت عالم فشرده است. کارها در آن به سرعت انجام میگیرد. اگر یک سنگ در این عالم بر سر آدم بخورد، دردسر صد سال عالم برزخ را برطرف میکند. آیا بهتر نیست انسان درد دنیا را که آسانتر است تحمل کند، مگر این کسی به برزخ و قیامت اعتقاد نداشته باشد و یا آن را فهم ننماید.
آنان که از خودراضی و خودخواه هستند و همیشه در پی رفاه و راحتی دنیا هستند و استخاره میگیرند تا آنچه به میلشان سازگار است و بلایی برای آنان پیش نمیآورد انجام دهند، برزخی سنگین و پردرد دارند؛ چرا که آنان از سختیهای دنیا فرار کردهاند و این سختیها را به عالم برزخ انتقال دادهاند که بسیار دشوارتر و دردناکتر از سختیهای دنیاست. از این رو آدمی باید کشتی را به دست ناخدای ماهر بسپارد، تا آن را در هر سمت و سویی که مصلحت است پیش ببرد؛ خواه به طرف آب باشد یا به طرف گل، و اعتراضی به او نکند. او حساب همه جای کار را میکند، ولی بنده با انتخاب نادرست خویش برزخی دردناک و پررنج را برای خویش رقم میزند. اگر نداشتن مشکلات در دنیا خوب بود، خداوند پیش از همه، آن دنیای راحت را به انبیا و اولیای خویش میداد. هر لحظهٔ دنیا با تمام مشکلاتی که دارد به پنجاه سال، بلکه صد سال برزخ با مشکلاتی که دارد میارزد؛ چرا که رنج یک لحظهٔ دنیا با دشواری سالها برزخ برابری میکند.
خداوند با بلاهای که بیش از همه به اولیایش نازل میکند، آدمی را از خامی در میآورد و او را آبدیده مینماید تا قیامتشان را در دنیا برپا کند و آنان مشکلات خود را در دنیا بگذرانند و بدین صورت به مقامی میرسند
(۹۷)
که راه سالها برزخ و قیامت را در این دنیا طی میکنند.
سزاوار نیست انسان با نذر، نیاز، استخاره و میل خویش جاده را برای زندگی دنیوی خویش صاف و هموار نماید و در پی راحتی باشد؛ زیرا آنچه که برای قیامت و برزخ انسان لازم و ضروری است او را رها نخواهد کرد و اگر آن را در دنیا به دست نیاورد، باید در برزخ و قیامت با هزاران برابر رنج و عذاب به آن برسد. معمار عالم به تمام و کمال بر ضرر و نفع انسان آگاه است، او بهتر میداند که چگونه بندهٔ خود را پرورش داده و به کمال برساند، از این رو بهتر است انسان سختیهای دنیا را تحمل کند، زیرا این راه، راه محکم است.
درجه و مرتبهٔ هر فردی در برزخ برای تمامی افراد مشخص و آشکار است. اهل برزخ همانند افراد نظامی میمانند که دارای سردوشی هستند و درجه و رتبهٔ آنان هویداست، ولی چیزی از این امور در دنیا معلوم نیست. در برزخ همه با نگاهی همه را میشناسند و نیازی به پرسش نمیباشد.
حسن و خوبی عالم ناسوت و برتری آن بر دیگر عوالم، در سریع بودن حرکت در این عالم است. جنینی که پس از تمام شدن چهار ماهگی و تعلق روح حتی برای یک دقیقه زنده بوده و سپس مرده، دنیای خود را دیده و کارهایش را کرده است، ولی ما خیال میکنیم او باید شصت سال عمر میکرد و بعد از آن میمرد. گاه کسی با شصت سال نیز کار را تمام نمیکند و میرود که در این صورت به مشکلات برزخ برمیخورد. لحظههای این عالم قابل مقایسه با عوالم دیگر نمیباشد و چهرهاش نیز ناپیداست. اگر آدمی در دنیا چهرهٔ خود را میدید، فریب شیطان را
(۹۸)
نمیخورد و زیر بار بسیاری از امور نمیرفت. اولیای خدا آنگونه که ما خیال میکنیم نیستند. اینطور نیست که خداوند عصمتی به آنها داده است و آنها نیز آن را رها نمیکنند، بلکه آنان چهرهٔ واقعی خود و دیگران را میبینند و چهرهٔ گناه را مشاهده میکنند و به آن دست نمیزنند. تفاوت اولیای خدا با دیگران همین دیدن و ندیدن چهرهٔ خویش است. اگر چهرهٔ همهٔ افراد در دنیا به خودشان نشان داده شود، اینجا دیگر دنیا و ناسوت نخواهد بود، بلکه عالم برزخ میشود. اینگونه است که برخی زیر تیغش رقص کنان میروند. آنان وقتی میبیند تیغ حق، تا به کجا ایشان را میکشاند، رقصکنان از آن استقبال میکنند، ولی بیشتر اهل دنیا در غفلتاند و غصهٔ ابتلاءات و حسرت نداشتهها را میخورند و غمباد میگیرند. اولیای خدا غمباد نمیگیرند و اصل یعنی تنها خدا را در نظر دارند و دیگر برای آنان مهم نیست که چه چیزی پیش میآید و چه چیزی نمیشود و خوشی و سختی برای آنان مزهٔ حق را دارد.
تاریخ ناسوتی نیز میگوید فرد برجستهای را نمیتوان یافت که بیبلا به کمال رسیده باشد. هیچ شخص عافیتطلبی نمیتواند حتی در کمالات ناسوتی موفق شود. ممکن است کسی در علم، دنیا و آبرو پیشرفتهایی داشته باشد، ولی هیچ عافیتطلبی در کمال راه پیدا نمیکند. کمالیابی به کوره و آتش و تیغ و داغ کردنها نیاز دارد. اگر کسی داغ بر ندارد، کمال در او جا نمیگیرد. اگر کمال بدون داغ کردن در وجود کسی ریخته شود، میترکد. باید شخص آنقدر داغ شود، تیغ بخورد، درد بکشد و بلا ببیند تا درست آببندی شود. در این میان ممکن است
(۹۹)
کسانی ناظر این بلایا باشند و برای صاحب آن دل بسوزانند که البته آنان خوی انسانی خود را نشان میدهند و خیر خود را میبرند.
روشنی « ۲۶ » تراکم شرور و کیفیت پاکان
«لِیمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیبِ وَیجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَی بَعْضٍ فَیرْکمَهُ جَمِیعا فَیجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ أُولَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ»(۱).
ـ تا خدا ناپاک را از پاک جدا کند و ناپاکها را روی یکدیگر نهد و همه را متراکم کند، آنگاه در جهنم قرار دهد. اینان همان زیانکارانند.
بیان: این آیه، یکی از آیات فلسفی قرآن کریم است که فلسفهٔ شرور را بیان میدارد و تفاوت آن را با پاکی توضیح میدهد. خداوند تمامی دنیا را پاکی قرار نداده و مجال میدان به خبیثها نیز در ناسوت داده و آنان را متراکم ساخته است؛ چنانکه میفرماید: «وَیجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَی بَعْضٍ فَیرْکمَهُ جَمِیعا». بدیها و خبیثان در ناسوت تراکم دارند؛ چرا که بدیها دارای کمیت است ولی خوبی کیفیت است و کیفیت، محتوا دارد نه تراکم. فیلسوفی که نظام ناسوت را میشناسد از شلوغ شدن و بد بودن بسیاری از انسانها هیچگاه نه به دنیا بدبین میشود و نه به هراس میافتد؛ چرا که در کنار تراکم بدیها، کیفیت خوبها و پاکان را نیز میبینند و البته
- انفال / ۳۷٫
(۱۰۰)
جمعیت بسیار خبیثان در حالی که خسارت دیدهاند روانهٔ جهنم میشوند: «إِنَّکمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ، أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ»(۱)؛ در حقیقت، شما و آنچه غیر از خدا میپرستید هیزم دوزخید. شما در آن وارد خواهید شد.
خداوند نسبت به معاندان که برای وی رقیب میتراشند و خدایی در کنار وی میسازند ملاحظهای ندارد و آنان را به جهنم میفرستد در حالی که اگر آنها خدا بودند باید مقاومت میکردند و به جهنم نمیرفتند.
مسألهای که در این آیه است این است که خداوند میفرماید شما با آنچه میپرستید به جهنم میروید و بنابراین جای این اشکال است که اگر مسیحیانی باشند که حضرت مسیح علیهالسلام را معبود خود بگیرند آیا آنان با حضرت عیسی به دوزخ در میآیند و آیا بتهای سنگی و چوبی نیز به گناه این که دیگران آنان را پرستیدهاند جهنمی میگردند.
باید گفت آنچه در بیرون است توحید صرف است و مشرک تنها توهّم خدای دیگری را دارد و مشرکان با ذهنیت و توهم خود است که به جهنم میروند.
روشنی « ۲۷ » نعمت ناسوت، شرک و بلاهای آن
«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْکتَابَ وَآَتَینَاهُ
- انبیاء / ۹۸٫
(۱۰۱)
أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَإِنَّهُ فِی الاْآَخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ»(۱).
ـ و اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم و در میان فرزندانش پیامبری و کتاب قرار دادیم و در دنیا پاداشش را به او بخشیدیم و بهقطع او در آخرت نیز از شایستگان خواهد بود.
بیان: ما در این آیه میخواهیم از فراز: «وَآَتَینَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا» استفاده ببریم. حضرت ابراهیم تمام زندگی خود را برای خداوند قرار داد و در اینزمینه هیچ گونه شرکی نداشت؛ چنانکه میفرماید: «دِینا قِیما مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفا وَمَا کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ. قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ». او مقام والایی در توحید دارد که در معرفی خداوند میفرماید: «وَالَّذِی هُوَ یطْعِمُنِی وَیسْقِینِ»(۲)؛ و آن کس که او به من خوراک میدهد و سیرابم میگرداند.
حضرت ابراهیم علیهالسلام خداوند را در هر چیزی در نظر دارد؛ از این روست که بتشکن میگردد و پیغمبر توحید میشود. او خداوند را در همه حال میبیند و میگوید خدای من کسی است که به من آب و غذا میدهد. او میبیند دستی که در دهان او غذا میگذارد دست خداست و این چه مقام والایی است که از هر شرکی زدوده و صافی به زلال توحید افعالی است.
بسیاری از مشکلات و بلایایی که مؤمنان را گرفتار میسازد، بهخاطر شرک و تکیه بر غیر خداست. اگر دل کسی به خداوند محکم نگردد، خدا
- عنکبوت / ۲۷٫
- شعراء / ۷۹٫
(۱۰۲)
او را واگذار به غیر مینماید و از همان جایی که به دیگری دل بسته است گرفتار بیماری، تصادف و مکافات میشود، ولی اگر همچون حضرت ابراهیم علیهالسلام از غیر بریده و مهاجر به سوی پرودگار شد، خدا او را تنها نمیگذارد، در همه چیز کفایتش مینماید و اجر دنیا و آخرت به وی میبخشد.
چنین نیست که دل بستن به خدا و رهسپار شدن بهسوی او را با گرفتاری و مشکلات دنیوی برابر باشد و دنیا بر اهل آخرت یا اهل اللّه حرام باشد وگرنه خداوند در این آیه نمیفرمود: «وَآَتَینَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا». اگر دنیا بر اولیای خدا حرام بود، آن را به ایشان ارزانی نمیکرد و از «وَآَتَینَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا» سخن نمیگفت.
دنیا اسم اعظم الهی است و آنچه ممنوع است معصیت است نه خود دنیا یا آخرت. دنیا را باید بر اساس سلامت و آخرت را بر پایهٔ سعادت استوار نمود. مشکلات دنیوی مؤمنان به خداخواهی آنان ارتباط ندارد؛ بلکه به توقعات بیجا و زیادهخواهی و نیز به نحوهٔ شکل کار یا به نکبتی که نتیجهٔ شرک است باز میگردد. نمازی که بهخاطر زنگ تلفن یا انجام کارهای نوزاد یا ورود میهمان به خانه باید زود تمام شود نماز نیست و نکبت شرک را با خود دارد. البته دنیا باید محتوا داشته باشد به این معنا که ممکن است کسی فقیر یا بیسواد باشد ولی دنیای خوبی داشته و نان خالی او مزهٔ عسل دهد. نفی و انکار دنیا کسی را اهل آخرت نمیگرداند، بلکه او را اهل انانیت و استعمار مینماید و از عرفان و درویشی به فراماسون بودن میغلطد. بخشی از کاستیهای دنیا به محتوا
(۱۰۳)
و شرک افراد باز میگردد. اگر کسی هجرت به خداوند داشته باشد نباید مشکل دنیا و آخرت داشته باشد، بلکه دنیای وی سالم و آخرت او بسیار عالی است: «وَإِنَّهُ فِی الاْآَخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ».
این آیه برای کسانی که به سختی و مشکلات مبتلا هستند و وسواس یا شرک دارند ذکر بسیار مناسبی است.
روشنی « ۲۸ » ناسوت؛ دولت پیرایهها و غفلتها
«قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِی. لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ. إِنْ عِنْدَکمْ مِنْ سُلْطَانٍ بِهَذَا. أَتَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؟»(۱).
ـ گفتند خدا فرزندی برای خود اختیار کرده است. منزه است او. او بینیاز است. آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ اوست. شما را بر این ادعا حجتی نیست. آیا چیزی را که نمیدانید به دروغ بر خدا میبندید؟
بیان: برخی از اهل کتاب یا مشرکان برای خداوند فرزند قایل بودند. این آیه در پاسخ آنان بحث از قداست و پاکی خدا نمیکند، بلکه غنا و بینیازی او را پیش میکشد و میفرماید: «هُوَ الْغَنِی». کسی نسل و فرزند میخواهد که دوست دارد ماندگار شود در حالی که خداوند خود همیشه ماناست و نیازی به فرزند برای جاودانگی ندارد. او اقتدار نیز دارد و
- یونس / ۶۸٫
(۱۰۴)
ضعفی در او نیست که بخواهد آن را با دارا شدن فرزند ترمیم کند: «لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ».
کسانی که خداوند را دارای فرزند میخوانند افرادی جاهل هستند که نمیتوانند منطق و دلیل و حجت و برهان داشته باشند: «إِنْ عِنْدَکمْ مِنْ سُلْطَانٍ بِهَذَا» و ضعف آنان در اندیشهٔ نظری است که چنین خرافههایی را باور خود میگیرند. چنین انسانهایی گاو را به خدایی قبول دارند اما موسی را به پیغمبری نمیپذیرند، حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام را انکار میکنند ولی معاویه را امام میدانند! گویی مرضی در جان بشر است که نمیتواند حق را بپذیرد. او حق خالص را خراب میکند و حق را به باطل میآمیزد. البته این طبیعت ناسوت است که اهل دنیا میدان عمل دارند و هرچه بخواهند، در آن میتازند و هر کاری که میخواهند در آن میکنند و حتی به خدا نیز دروغ میبندند: «أَتَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»؛ گویی ندانستهها را میشود گفت و غیر از خراب در این دیار آباد نمیشود. باید ناسوت را دولتِ غفلتها و پیرایهها دانست. بر این اساس است که ما درصد بالایی از گزارههایی که به نام دین به ما رسیده است را «پیرایه» میدانیم. خداوند سمّ غفلت را بر اهل دنیا پاشیده است و وقتی میمیرند میبینند که چه معرکهای است و چه بر سرشان آمده است؛ «إذا ماتوا إنتبهوا»(۱). در میان تمامی عوالم پیشین و پسین ناسوت، همین یک عالم است که چنین حالتی دارد و در دیگر عوالم، دولت، دولتِ خیرات
- ابن أبی جمهور احسائی، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، چاپ اول، چاپخانهٔ سیدالشهدا، قم ۱۴۰۳ ق، ج ۴، ص ۷۲٫
(۱۰۵)
است و بس.
روشنی « ۲۹ » برتریطلبی اهل دنیا
«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ، وَمَا کانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ، إِذا لَذَهَبَ کلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ، وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ، سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ»(۱).
ـ خدا فرزندی اختیار نکرده و با او معبودی دیگر نیست و اگر جز این بود بهقطع هر خدایی آنچه را آفریده بود با خود میبرد و بهحتم بعضی از آنان بر بعضی دیگر تفوق و برتری میجستند. منزه است خدا از آنچه وصف میکنند.
بیان: این آیه در حقیقت وصف اهل دنیاست که به شرک آلودهاند و چند خدایی میباشند. همواره چنین است که تمامی اهل دنیا بر یکدیگر حملهور میشوند و مانند سگها به هم پارس میکنند. آنان تا زندهاند چنین میباشند و میان این و آن هم تفاوتی ندارد. آنان حتی اگر کسی را پیدا نکنند تا به او پارس کنند، جلوی آیینه میایستند و به خود پارس میکنند. درگیری با خود یا با دیگران، صفت اهل دنیاست تا برتری خویش را هرچند بر خود شده به اثبات رسانند.
- مؤمنون / ۹۱٫
(۱۰۶)
روشنی « ۳۰ » دروغ و افترا؛ گرز هزارپر اهل دنیا
«قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکذِبَ لاَ یفْلِحُونَ. مَتَاعٌ فِی الدُّنْیا ثُمَّ إِلَینَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نذیقهم العذاب الشدید بِمَا کانُوا یکفُرُونَ»(۱).
ـ بگو در حقیقت، کسانی که بر خدا دروغ میبندند رستگار نمیشوند. بهرهای اندک در دنیا دارند، سپس بازگشتشان بهسوی ماست. آنگاه به سزای آن که کفر میورزیدند عذاب سخت به آنان میچشانیم.
بیان: مهمترین عامل برای موفقیت اهل دنیا و کنار زدن اهل حق و شکست و نابودی یا منزوی ساختن و گوشهنشین نمودن و از میدان به در بردن آنان، دادن نسبتهای دروغ و زدن افترا و تهمت و برچسب به آنان است. شاکلهٔ دنیا به گونهای است که تنها با یک دروغ و یا یک تهمت میتوان شخصیتی به بلندای ملکوت آسمانها و زمین را به نابودی کشاند. در برابر، گویی خداوند به خوبان عالم ابزاری نداده است و حتی شمشیر کرامت اولیا نیز در برابر این گرز هزار پر میشکند. البته اهل دنیا و افترا به تصریح این آیه رستگار نمیشوند: «لاَ یفْلِحُونَ»، ولی این امر به آخرت ارتباط دارد و آنان پیروز این دنیا هستند هرچند پیروزی آنان حقیقت ندارد و امری ظاهری است. از این رو آیهٔ بعد، از موفقیت ظاهری آنان و متاعی که با افترا به دست میآورند میگوید: «مَتَاعٌ فِی الدُّنْیا»؛ اهل افترا و دروغ شکوه ظاهری دنیا را در دست دارند و چه بسا که ریاست و حاکمیت داشته باشند و با شاهی از دنیا روند؛ چرا که شاکلهٔ این دنیا برای دولت باطل است و حق و اهل آن، هرچند در اوج معنویت باشند، به صورت نوعی مغلوب اهل باطل میگردند اما از حق و
- یونس / ۶۹ ـ ۷۰٫
(۱۰۷)
حقانیت و وظیفهٔ ایستادگی بر حق کوتاه نمیآیند. البته توجه به این حقیقت نه تنها باعث سستی مؤمن نمیشود بلکه او را برای ادامهٔ مسیر محکمتر و مصممتر میسازد، چرا که او در این دنیاست اما روح او با ملکوت پیوند دارد و با عوالم دیگر است که فکر، زندگی و حرکت دارد و میداند تمام عوالم دولتِ حق با اوست؛ عوالمی که هیچگاه گذرا و فانی نیست و همانند این دنیا گذرا نیست تا از منظر او دور شود و معنای ایمان به خدا و غیب نیز چیزی جز این نیست. مؤمن کسی است که رجوع به حق را باور دارد و آن را میبیند؛ برخلاف اهل دروغ و افترا که چنین عقیدهای ندارند؛ اما خداوند به مؤمنان دلداری میدهد که بازگشت آنان در برزخ با ماست: «ثُمَّ إِلَینَا مَرْجِعُهُمْ» که مربوط به عالم برزخ است و «نذیقهم العذاب الشدیدَ» که از عذاب سخت آنان در قیامت و جهنم حکایت دارد.
مؤمن و ولی خدا در دنیاست اما قوت و قدرت عوالم دیگر در روح او جریان پیدا میکند و تحمل وی چنان بالا میرود که عقل هر اهل ظاهری از درک آن عاجز میشود! آنان حتی به شهادت و اسارت به دست اهل باطل راضی میشوند اما باز احساس پیروزی واقعی در نهاد آنان است. برای نمونه، میتوان از جناب مسلم ابن عقیل نام برد که در اوج غربت و تنهایی آنچنان مصرانه بر حق ایستاد که گویی سلطان تمامی عوالم بوده است؛ چه رسد به شخص حضرت ابا عبداللّه الحسین علیهالسلام که عقل از درک، زبان از گفتن و قلم از نوشتن مقامات و حالات آن حضرت عاجز و درمانده است و به آن پیامبر عشق تنها با نظرگاه عاشقانه آن هم در
(۱۰۸)
نهایت عشق میتوان نگاه کرد اما هیهات که کسی بتواند عشق و بلندای آن را دریابد.
روشنی « ۳۱ » دو قاعدهٔ ناسوتی
«إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آَمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَالاْآَخِرَةِ، وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(۱).
ـ کسانی که دوست دارند که زشتکاری در میان آنان که ایمان آوردهاند شیوع پیدا کند برای آنان در دنیا و آخرت عذابی پردرد خواهد بود و خداست که میداند و شما نمیدانید.
بیان: این آیه دو قاعدهٔ مهم از قواعد ناسوتی را میگوید. یکی آن که اگر کسی گناه دیگری را نقل کرد باید منتظر بلایی دنیوی باشد. حتی قاضی دادگاه نیز اگر محتوای پروندهای محرمانه را برای همسر خود بگوید شامل این قاعده میگردد؛ چرا که اسرار جامعه را فاش کرده و اشاعهٔ فحشا نموده است. مسلمان باید رازنگاهدار باشد و بتواند حرف را در خود نگاه دارد و به اصطلاح «دهن لقی نباشد که چفت و بندی ندارد». امانت کلام و مجلس را باید رعایت کرد.
قاعدهٔ دیگری که در این آیه است این است که انسان هرچه بگوید همان میشود و ناگاه خود مبتلا به گفتههایش میگردد. به همین خاطر
- نور / ۱۹٫
(۱۰۹)
گناهانی که این جا و آن جا نقل میشود بهگونهای بر گویندهٔ آن وارد میآید.
روشنی « ۳۲ » خیانت قومی و شکست قطعی
«وَلاَ تَکونُوا کالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثا تَتَّخِذُونَ أَیمَانَکمْ دَخَلاً بَینَکمْ أَنْ تَکونَ أُمَّةٌ هِی أَرْبَی مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا یبْلُوکمُ اللَّهُ بِهِ وَلَیبَینَنَّ لَکمْ یوْمَ الْقِیامَةِ مَا کنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»(۱).
ـ و مانند آن زنی که رشتهٔ خود را پس از محکم بافتن، یکی یکی از هم میگسست مباشید که سوگندهای خود را میان خویش وسیلهٔ فریب و تقلب سازید به خیال این که گروهی از گروه دیگر در داشتن امکانات، افزونتر هستند. جز این نیست که خدا شما را بدین وسیله میآزماید و روز قیامت در آنچه اختلاف میکردید بهقطع برای شما توضیح خواهد داد.
بیان: هشدار از پیشه ساختن خیانت و خدعه بهخاطر منافع قومی و گروهی در اینجا بسیار حایز اهمیت است. امری که سبب میشود کسی که در اوج قدرت و قوت و استحکام است بهناگاه شکست بخورد و بدبخت شود و زحمات طاقتفرسایی که برای طی مسیر رشد و تعالی پیموده تا به نقطهٔ اوج کمال و سعادت برسد، تمامی با سقوطی ناگهانی
- نحل / ۹۲٫
(۱۱۰)
هدر شود و خود نیز گمراه گردد! این نیست مگر برای آن که: «تَتَّخِذُونَ أَیمَانَکمْ دَخَلاً بَینَکمْ». در آیات بعد نیز این معنا دوباره خاطرنشان شده است، آنجا که میفرماید: «وَلاَ تَتَّخِذُوا أَیمَانَکمْ دَخَلاً بَینَکمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَتَذُوقُوا السُّوءَ بِمَا صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَلَکمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»؛ و زنهار سوگندهای خود را دستاویز تقلب میان خود قرار مدهید تا گامی بعد از استواریش بلغزد و شما به سزای آن که مردم را از راه خدا باز داشتهاید دچار شکنجه شوید و برای شما عذابی بزرگ باشد.
روشنی « ۳۳ » لغو ناسوت
«وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»(۱).
ـ و آنان که از بیهوده رویگردان هستند.
بیان: با آن که «لغو» از مصادیق باطل است ولی در شریعت هر باطلی حرام نیست. اگر خداوند لغو، لهو و لعب را نمیآفرید، افراد فراوانی بودند که ادعای خدایی میکردند و فرعونی دیگر میشدند. این امور از کمالات ناسوت است و غیر از اولیای خدا کسانی که بازی نمیکنند و لغو، لهو و لعب ندارند و پای خود را دراز نمیکنند یا شالشان را صاف میگیرند افرادی مشکلدار، سالوسباز، دگم، مغرور و متکبر میشوند.
خداوند تمامی زندگی ناسوتی را لهو و لعب میداند: «وَمَا هَذِهِ الْحَیاةُ
- مؤمنون / ۳٫
(۱۱۱)
الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الاْآَخِرَةَ لَهِی الْحَیوَانُ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ»(۱)؛ این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست و زندگی حقیقی همانا در سرای آخرت است. ای کاش میدانستند!
به شهادت این آیهٔ مبارکه، تمامی دنیا و ناسوت لعب است و لهو و حیات آخرت نقصی بر سیستم موجود دنیا وارد نمیکند؛ بنابر این نمیتوان «لهو» و «لعب» را حرام دانست؛ در حالی که دلیلی بر حرمت آن نیز نیست.
آیهٔ شریفه: «مَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِکرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ، وَهُمْ یلْعَبُونَ»(۲)؛ هیچ پند تازهای از پروردگارشان نیامد مگر اینکه بازیکنان آن را شنیدند، از سرگرمیهای دنیوی میگوید که افراد جامعه به آن مشغول میباشند و در این حال است که به سخن خداوند گوش فرا میدهند. مانند کسی که مطالعه میکند ولی تلویزیون نیز تماشا میکند. افراد جامعه از دیدگاه آیهٔ شریفه اینچنین هستند و نباید بر آنان سخت گرفت؛ چنان که خود خداوند از کسانی که ایمان میآورند و تقوا پیشه مینمایند بازخواست مالی ندارد: «إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ، وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا یؤْتِکمْ أُجُورَکمْ، وَلاَ یسْأَلْکمْ أَمْوَالَکمْ»(۳)؛ زندگی این دنیا لهو و لعبی بیش نیست و اگر ایمان بیاورید و پروا بدارید خدا پاداش شما را میدهد و اموالتان را در عوض نمیخواهد.
- عنکبوت / ۶۴٫
- انبیاء / ۲٫
- محمد صلیاللهعلیهوآله / ۳۶٫
(۱۱۲)
خداوند متعال هویت دنیا را به صراحت فاش مینماید و میفرماید دنیا بازی و سرگرمی است و اگر ایمان بیاورید و تقوا داشته باشید اجرتان را میدهیم و از این که اموالتان را چه کردید نمیپرسیم و بازخواست نمینماییم. خداوند اگر از کسی خوشامد داشته باشد دست او را در مواردی باز میگذارد. البته روشن است که خداوند به صورت حکیمانه چنین میکند.
روشنی « ۳۴ » خستگی ناسوتی
«رُبَمَا یوَدُّ الَّذِینَ کفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ»(۱).
ـ چه بسا کسانی که کافر شدند آرزو کنند که کاش مسلمان بودند.
بیان: ناسوت چنان است که بعضی از اهل دنیا گاه از دنیاداری خود خسته میشوند. برخی از کافران نیز از بدی خود و کفری که دارند خسته میشوند و آرزو میکنند کاش مسلمان بودند ولی اهل ایمان هیچگاه از ایمان خویش خسته نمیشوند و آرزوی دیگری نمیکنند؛ هرچند در راه ایمان خود سختی ببینند و حتی شهادت و مرگ خود را نزدیک ببینند؛ زیرا آنان به منبع نیرو و نشاط وصل هستند و مدام از حق تعالی و ملکوت تغذیه و شارژ میشوند. سخن حضرت ختمی مرتبت صلیاللهعلیهوآله در تشبیه نماز به نهری که مؤمن روزی پنج نوبت در آن شستوشو میکند(۲)، اشارهای به
- حجر / ۲٫
- من لا یحضره الفقیه، چاپ دوم: انتشارات جامعهٔ مدرسین، قم ۱۴۰۴ ق، ج ۱، ص ۲۱۱٫
(۱۱۳)
همین معناست.
در این آیه لفظ «لَوْ» وجود دارد و ما گفتیم در قرآن کریم شرطی محال وجود ندارد. بنابراین این گروه از کافران که گاهی به دلیل خستگی آرزوی اسلام میکنند از کافرانی نیستند که در آتش جهنم جاودان و خالد باشند و در نهایت، هرچند بعد از عذابی طولانی مدت باشد، اهل نجات خواهند بود و خداوند آنان را آرزو به دل نمیگذارد.
البته آیهٔ بعد نتیجهٔ بسنده کردن به آرزو و دنبال نکردن راه حق را بیان میدارد که همان تنزل یافتن به مرتبهٔ حیوانیت است. خداوند میفرماید: «ذَرْهُمْ یأْکلُوا وَیتَمَتَّعُوا وَیلْهِهِمُ الاْءَمَلُ فَسَوْفَ یعْلَمُونَ»(۱)؛ بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزوها سرگرمشان کند. پس بهزودی خواهند دانست.
آدمی باید توجه داشته باشد وی اقتضای دارا شدن مراتب بالای کمال تا مقام جمعی را داراست و میتواند برتر از تمامی پدیدهها شود.
روشنی « ۳۵ » اللّه مولانا ولا مولی لکم
«ذَلِک بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آَمَنُوا، وَأَنَّ الْکافِرِینَ لاَ مَوْلَی لَهُمْ»(۲).
ـ چرا که خدا سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند، ولی کافران را سرپرست و یاری نیست.
- حجر / ۳٫
- محمد صلیاللهعلیهوآله / ۱۱٫
(۱۱۴)
بیان: مؤمنان مولا دارند. میگوییم سرور و مولای اهل علم آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است. این آیه میفرماید مؤمنان صاحب و مولا دارند و مولای آنان خداوند است. شگفتا از این آیه! میفرماید: اهل دنیا و کافران مولا ندارند. این آیه از آیات علمی و روانشناسی قرآن کریم است. کسی که مولا نداشته باشد از زندگی مأیوس میشود، در زندگی با ترس و بزدلی درگیر است و شخصیت ثابتی ندارد و به نرخ روز نان میخورد. آنان که خودکشی میکنند نیز مولا ندارند. کسی که مولا دارد پای مولای خویش میایستد و اگر هفتاد بار نیز گردن وی را بزنند و تیغ عالم را به حلقومش نمایند، او در خون خود رقصکنان میغلطد و به پای مولای خویش و برای مولای خویش و به سوی مولای خویش میرود.
طلاب حوزهها مولا دارند. تمامی هستی آنان و حتی نفسهای ایشان برای حضرت صاحب الامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) است. آنان دیگر به همسر یا پدر و مادر خود تعلق ندارند و فردای قیامت از هر نفس آنان پرسیده خواهد شد؛ چنانچه توهین به آنان مؤاخذهای سخت دارد.
روشنی « ۳۶ » تنیدگی دنیاداری
«وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الاْآَخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِینَ یتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»(۱).
(۱۱۵)
ـ و زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و بهقطع، سرای بازپسین برای کسانی که پرهیزگاری میکنند بهتر است. آیا نمیاندیشید؟!
بیان: این آیه به مقایسهٔ دنیاداری و آخرت مداری میپردازد. نکتهای که در دنیاداری بر انسان سنگینی میکند اشتغال فکری برای ادارهٔ داشتههای دنیوی است. درست است که نعمتهای دنیایی به خودی خود بد نیست، ولی بسیاری از امور مباح و حتی خوبیها میتواند آدمی را زمینگیر و بیچاره کند. کسی که امکانات دنیوی ندارد، درست است در تأمین نیازهای دنیایی خود با مشکل مواجه میگردد ولی همین فرد در مقایسه با فردی که بهترین امکانات را دارد خیالی راحت و آسوده دارد. او تنها غصهٔ ناداری میخورد و این برای هر یک از نعمتها و امکاناتی که دارد در آغوش غصهای به خواب پر اندیشه فرو میرود و تنیدگی و استرس حتی در ساعاتی که خواب است از او جدا نمیشود. جابهجا کردن پول و امکانات و مدیریت آن بسیار دغدغهزا و اضطرابآور است. اضطرابی که نمیگذارد لقمه نانی راحت از گلو پایین رود و خوابی آسوده به چشم نشیند. از این رو استقبال از دنیا و مظاهر آن خوب نیست مگر آن که خداوند آن را به کسی امانت داده باشد، که در این صورت نباید در آن تفریط نمود. اما همین امانت، گاه آدمی را سردرگم میکند. کسی که اسکانیا دارد و آن را به راننده میدهد، فکر پر دلهرهٔ این که مبادا تصادف کند همواره او را نگران میسازد. تاجری که غرفهای در بازار و حجرهای در میدان دارد، استرس آتشسوزی، به فروش نرفتن
- انعام / ۳۲٫
(۱۱۶)
اجناس، برگشت چک و مانند آن را در نهاد و در مغز و اندیشهٔ خود دارد به طوری که اگر ناظر بیطرفی چنین کسانی را ببیند برای آنها دل میسوزاند. در واقع کسی که سرمایهدار است کلاهی گشاد بر سر او رفته است؛ چرا که این سرمایه به این همه غصه و تنیدگی نمیارزد. البته حساب آخرت نیز هست، از این رو آخرت بهتر است؛ زیرا دستکم این است که سبکباری و آرامش خاطر با آن هست و دنیاداری سنگینباری و زحمت را همراه دارد. کسی که بیش از عفاف و کفاف خود از دنیا دارد حمال آن میگردد و همچون چارپایی باربر است که مرکب آن میگردد نه سوار بر آن.
روشنی « ۳۷ » فتنهٔ مال و فرزند
«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکمْ وَأَوْلاَدُکمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»(۱).
ـ و بدانید که اموال و فرزندان شما وسیلهٔ آزمایش شما هستند و خداست که نزد او پاداشی بزرگ است.
بیان: این آیه با بیدارباش: «وَاعْلَمُوا» شروع میشود و به این معناست که این چنین است و مبادا پنداشت که مطلب غیر از این است و آن این که:
من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
اموال و فرزندان هرچه هم خوب و شایسته باشند فتنه هستند و فتنه به
- انفال / ۲۸٫
(۱۱۷)
این معناست که برای انسان مشکلات بسیاری را پیش میآورند. در این آیه، «اموال» بر «اولاد» مقدم شده است؛ چرا که فتنه بودن فرزندان در بیشتر موارد، به سبب همان اموال است.
باید توجه داشت منظور از «فتنه»، پلیدی نیست، بلکه مراد از آن اضطراب، تپش و پیشامد مشکلات است، از این رو در ادامه میفرماید: «وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»؛ یعنی اگر در پیشامد چنین فتنههایی خود را کنترل نمایید و توجه داشته باشید که مال و فرزند فتنه و وسیلهٔ آزمایش و ابتلاست، اجر و مزد عظیمی خواهید داشت؛ چرا که هم به دست آوردن مال حلال اجر دارد و هم نگهداری درست و هم مصرف بهجای آن. بر این اساس، با رویکردی صحیح میتوان فتنهای دنیوی که جز مکافات و زحمت چیز دیگری ندارد را به اجری عظیم و پاداشی بزرگ تبدیل نمود.
روشنی « ۳۸ » عذاب فرزند و مال
«فَلاَ تُعْجِبْک أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ بِهَا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کافِرُونَ»(۱).
ـ اموال و فرزندانشان تو را به شگفت نیاورد. جز این نیست که خدا میخواهد در زندگی دنیا بهوسیلهٔ اینها عذابشان کند و جانشان در
- توبه / ۵۵٫
(۱۱۸)
حال کفر بیرون رود.
بیان: این آیه گزارهای مهم را بیان میدارد و آن این که: اگر کسی فسق، کفر، شرک یا نفاق داشته باشد، زیادی مال و فرزند سبب محنت و عذاب او میگردد و هرچند از این نعمتها فراوان داشته باشد، از آن لذت نمیبرد و همین امور وسیلهای برای عذاب و رنج اوست. مال و فرزند وزان طبیعی ناسوت و از خیرات آفرینش است اما همین خیرات بهواسطهٔ اعمال و کردار آدمی مایهٔ عذاب و گرفتاری میگردد؛ چنان که میفرماید: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ لِیذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ» و گاه عمری را از انسان ضایع و تباه میسازد و خط بطلانی بر آن میکشد و این است معنای: «تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ».
حکمت الهی این است که «کفر» و «فسق» خیرات ناسوت را به مادهٔ عذاب در آن تبدیل کند و بلای جان صاحب آن شود. بر این اساس، اگر انسان «فسق»، «کراهت» و «کفر» نداشته باشد، هر نعمتی اعم از دارایی، عمر و فرزند برای او خیر میشود. خداوند خطاب به کافران میفرماید: «قُلْ لِلَّذِینَ کفَرُوا إِنْ ینْتَهُوا یغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ، وَإِنْ یعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الاْءَوَّلِینَ»(۱)؛ به کسانی که کفر ورزیدهاند بگو اگر بازایستند آنچه گذشته است برایشان آمرزیده میشود و اگر بازگردند به یقین سنت خدا در مورد پیشینیان گذشت.
خداوند از موضع قدرت به کافران هشدار میدهد اگر از کفر و
- انفال / ۳۸٫
(۱۱۹)
بیایمانی خود دست برندارند، به عذابی گرفتار میشوند که برای پیشینیان ناسپاس نیز آمده است. بنابراین کفران نعمتهای الهی و ارتکاب گناهان سبب بروز سختیها، مشکلات و مصایبی حرمانآور در زندگی میگردد.
روشنی « ۳۹ » توسعهٔ عذابآور امکانات دنیوی
«وَمَا نُرِیهِمْ مِنْ آَیةٍ إِلاَّ هِی أَکبَرُ مِنْ أُخْتِهَا، وَأَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ، لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ»(۱).
ـ و ما نشانهای به ایشان نمینمودیم مگر این که آن از نظیر و مشابه آن بزرگتر بود و به عذاب گرفتارشان کردیم تا مگر به راه آیند.
بیان: برخی از خیرات یا نعمتهای دنیوی در واقع نعمت نیست و مقدمهٔ عذاب و نقمت است. دنیا برای برخی از گناهکاران کوچک نمیشود، بلکه دنیای آنان رو به رشد میرود و بزرگتر میشود اما این توسعه برای آن است که عذاب آنان بیشتر گردد. پول فراوان و حتی علم بسیار، خود میتواند عذاب باشد و گروهی را که منافع خود را با وجود آن در خطر میبینند بر آن میدارد تا با دشمنیهای پی در پی وی را به شکست برسانند. خداوند در آیهای دیگر میفرماید: «أَیحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِینَ»(۲)؛ آیا میپندارند که از مال و پسران به ایشان مدد میدهیم.
- زخرف / ۴۸٫
- مؤمنون / ۵۵٫
(۱۲۰)
خداوند اگر بخواهد کسی را بدبخت و بیچاره کند، گاه امکاناتی مانند علم، مال و مقام و فرزند به او میدهد تا زمینهٔ آن را فراهم کنند؛ در حالی که برخی میپندارند این شکوه چند روزهٔ دنیایی برای او خیر است: «نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیرَاتِ، بَل لاَ یشْعُرُونَ»(۱)؛ از آن روی است که میخواهیم به سودشان در خیرات شتاب ورزیم، نه بلکه نمیفهمند!
چنن نیست که ما بخواهیم در حق ایشان خیری دنیایی داشته باشیم، آنها این امر ظریف و دقیق را درک نمیکنند که این برای آنان شرّ است. البته ما در جای خود از استدراج و مکر الهی خواهیم گفت. امری که لطافت فروانی در آن است.
روشنی « ۴۰ » سلامت دنیوی و سعادت اخروی
«وَآَتَینَاهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِی الاْآَخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ»(۲).
ـ و در دنیا به او نیکویی و نعمت دادیم و در آخرت نیز از شایستگان خواهد بود.
بیان: این انگاره که سختی کشیدن در دنیا و ابتلای به فقر و فلاکت
- مؤمنون / ۵۶٫
- نحل / ۱۲۲٫
(۱۲۱)
خودساخته، لازمهٔ برخورداری از نعمتهای اخروی و سعادت ابدی است پندارهای استعماری است که برای تضعیف مسلمانان به آنان القا نمودهاند. چیزی که با فرهنگ قرآن کریم مخالف است. این آیه میفرماید صالحان آخرت که سعادت دارند کسانی هستند که دنیای سالمی دارند. سلامتی که از جمال و جبروت الهی و بزرگی و متانت رحمانی ناشی شده و مؤمن و مسلمان را ظهوری بارز از این اوصاف قرار داده است. مؤمنی که ظاهر مناسب نداشته و سست و بدهیکل است و دنیایی دارد فقرآلود و به سبب دور بودن از امکانات، با ناآگاهی و عقبماندگی دست و پنجه نرم میکند و با کشکول و تبرزین یا تسبیح ذکر و ورد میگوید، اگر هم مؤمن باشد در اسطبلهای بهشت یا در پهنهٔ اعراف جای دارد! هیچ یک از انبیا و اولیای الهی به فقر دچار نبودهاند، هرچند شهید شدهاند. آنان با عزت، جلال و جبروت زندگی میکردند و انسانهایی تمیز، زیبا، متمدن، متشخص، باوقار، قدرتمند و دارای امکانات بودند؛ بهگونهای که زندگی عدهٔ بسیار را اداره میکردند و هیچ نوع فقری را برنمیتابیدند. هیچ پیامبری تنگدست نبود تا از قوم خود برای نبوت خویش مزدی بخواهد و تمامی «إِنْ أَجْرِی إِلاَّ عَلَی اللَّهِ»(۱) میگفتند.
مسیر سعادت آخرت از سلامت دنیا میگذرد و کسی که در دنیا مشکل مالی دارد، به حتم در آخرت نیز مشکل خواهد داشت: «وَمَنْ کانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الاْآَخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً»(۲). کسانی که از نیکوییهای دنیا
- یونس / ۷۲٫
- اسراء / ۷۲٫
(۱۲۲)
برخوردارند از رستگاران آخرت هستند: «وَإِنَّهُ فِی الاْآَخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ».
انسان خواه معصیتکار باشد یا سست و مفلوک، ارزش بهشت ندارد. مسلمان باید قوت، قدرت، متانت، جمال و جلال داشته باشد و البته برحذر باشد از اینکه دنیا را بر آخرت ترجیح دهد.
روشنی « ۴۱ » بیماری ناتوانی مالی
«لَیسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَ یجِدُونَ مَا ینْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ. مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ. وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(۱).
ـ بر ناتوانان و بر بیماران و بر کسانی که چیزی نمییابند تا در راه جهاد هزینه کنند، در صورتی که برای خدا و پیامبرش خیرخواهی نمایند هیچ گناهی نیست و نیز بر نیکوکاران ایرادی نیست و خدا آمرزندهٔ مهربان است.
بیان: خداوند ضعیفان، بیماران و بیبضاعتان مالی را که نمیتوانند خانوادهٔ خود را اداره نمایند از شرکت در جنگ معاف نموده است به شرط این که موارد گفته شده را دستاویز و بهانهای برای فرار از معرکه قرار نداده، بلکه در حقیقت اینگونه بوده و خیرخواه جامعهٔ اسلامی نیز باشند. در این صورت، خداوند نیز غفران و رحمت خود را شامل حال آنان کرده و اجری از جهاد نصیبشان میکند.
- توبه / ۹۱٫
(۱۲۳)
در این آیه، بیبضاعتان که در صورت انفاق، توان ادارهٔ هزینههای همسر و زندگی خود را ندارند با تعبیر: «وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَ یجِدُونَ مَا ینْفِقُونَ» در ردیف بیماران و معلولان جسمی قرار گرفتهاند که میرساند نداشتن توان مالی خود نقص و نوعی بیماری است و چنین نیست که «الفقر فخری» باشد. قرآن کریم ناتوانی مالی را بیماری اقتصادی میداند و این سالوسبازان جاهل هستند که فقر و نداری را مایهٔ مباهات میدانند. آیهٔ: «یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ»(۱) نیز فقر را با فراز: «إِلَی اللَّهِ» بهروشنی ترجمه کرده است.
هیچ یک از پیامبران الهی فقیر نبودهاند، بلکه مانند حضرت داوود صنعت زرهسازی داشته و آن را به قوم خود که تا آن روز زرهسازی نمیدانستند آموزش داده است: «وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکمْ، لِتُحْصِنَکمْ مِنْ بَأْسِکمْ، فَهَلْ أَنْتُمْ شَاکرُونَ»(۲)؛ و به داوود فن زرهسازی آموختیم تا شما را از خطرات جنگتان حفظ کند، پس آیا شما سپاسگزارید.
انبیای الهی چنین امتیازاتی داشتند که مردم آنان را پذیرا میشدند و هیچ گاه دست بگیر نزد افراد جامعه نداشتند.
- فاطر / ۱۵٫
- انبیاء / ۸۰٫
(۱۲۴)
روشنی « ۴۲ » ظاهرمداری قساوتآمیز
«فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَکنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ، وَزَینَ لَهُمُ الشَّیطَانُ مَا کانُوا یعْمَلُونَ»(۱).
ـ پس چرا هنگامی که عذاب ما به آنان رسید تضرع نکردند، ولی حقیقت این است که دلهایشان سخت شده و شیطان آنچه را انجام میدادند بر ایشان آراسته است.
بیان: این آیه از آراستگی و زیبایی ظاهر میگوید که حیلهٔ شیطان است. آن آراستگی که قساوت قلب میآورد. افرادی که غرق در هیکل و فرو رفتهٔ در ظاهرند، و بیشترین درآمد و توان خود را برای تزیین آن هزینه میکنند بدون آن که عشقی، صفایی و آرامشی داشته باشند و تنها در پی حفظ آبرو در پیش چشمها هستند و بس. این روزها حتی کتاب و سنت نیز مایهٔ حفظ آبرو شده است. گویی خدایی جز آبرو نیست که خود را با آن هماهنگ نمود. خدایی که آرامشی برای آبروداران نگذاشته است و حفظ ظاهر فراتر از آرامش ارزش دارد. یکی از فتنههای شیطان حفظ ظاهر است و نمیشود شیطان در جایی باشد و حفظ ظاهر و پاسداشت آبروداری در آنجا نباشد.
روشنی « ۴۳ » ظاهرمداری و از دست دادن باطن
«وَلاَ تُعْجِبْک أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ. إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ أَنْ یعَذِّبَهُمْ بِهَا فِی الدُّنْیا
- انعام / ۴۳٫
(۱۲۵)
وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کافِرُون»(۱).
ـ و اموال و فرزندان آنان تو را به شگفت نیندازد. جز این نیست که خدا میخواهد ایشان را در دنیا بهوسیلهٔ آن عذاب کند و جانشان در حال کفر بیرون رود.
بیان: اگرچه ممکن است منافقان ظاهری خوش و دلفریب داشته باشند و شکوه مال و زیادی فرزند و اعوان و انصار آنان چشمگیر باشد؛ چنانکه میفرماید: «وَلَوْلاَ أَنْ یکونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یکفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیوتِهِمْ سُقُفا مِنْ فِضَّةٍ، وَمَعَارِجَ عَلَیهَا یظْهَرُونَ. وَلِبُیوتِهِمْ أَبْوَابا، وَسُرُرا عَلَیهَا یتَّکؤُونَ»(۲)؛ و اگر نه آن بود که همهٔ مردم در انکار خدا امتی واحد گردند بهقطع برای خانههای آنان که به خدای رحمان کفر میورزیدند سقفها و نردبانهایی از نقره که بر آنها بالا روند قرار میدادیم. و برای خانههایشان نیز درها و تختهایی که بر آنها تکیه زنند(و تبختر نمایند) اما کفر باطن و تباهی و نابودی عمر از ویژگیهای ثابت آنان است و این بزرگترین خسارت است. هدر رفتن عمر، نابودی سرمایهٔ اصلی انسان در دنیاست که دیگر به هیچ وجه قابل بازگشت نیست واین سرمایه اگر رفت، رفت و دیگر باز نمیگردد. پرداختن فراوان به جمع مال و ازدیاد فرزند سبب میشود انسان از درک باطن باز ماند. البته رعایت تناسب در این مورد را نباید از دست داد که امری نسبی است و هر کسی را توانی است. این مطلب؛ یعنی باز ماندن از درک باطن با
- توبه / ۸۵٫
- زخرف / ۳۳ ـ ۳۴٫
(۱۲۶)
پرداختن به امور ظاهری از آیهٔ بعد به دست میآید که در توضیح و تبیین حال منافقان میفرماید: «رَضُوا بِأَنْ یکونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یفْقَهُونَ»(۱)؛ راضی شدند که با خانهنشینان باشند و بر دلهایشان مهر زده شده است، در نتیجه قدرت درک ندارند.
ظاهرمداری سبب میشود انسان از درک باطن امور و ریزهکاریهای هر چیزی عاجز گردد.
روشنی « ۴۴ » تباهی سرمایههای ناسوتی
«مَثَلُ مَا ینْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کمَثَلِ رِیحٍ، فِیهَا صِرٌّ، أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، فَأَهْلَکتْهُ، وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ، وَلَکنْ أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ»(۲).
ـ مثل آنچه آنان در زندگی این دنیا هزینه میکنند همانند بادی است که در آن سرمای سختی است که به کشتزار قومی که بر خود ستم نمودهاند بوزد و آن را تباه سازد و خدا به آنان ستم نکرده، بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کردهاند.
بیان: کسی میتواند ملکوت این آیهٔ شریفه را درک نماید که به اسباب باطن و اعتقاد به حق رسیده باشد. چنین کسی است که ضایع شدن عمرهای آدمیان را به مغزایی که دارد درک مینماید. او به نیکی میبیند که بسیاری از درس خواندنها، تحصیلها، مدرکها و حتی
- همان / ۸۷٫
- آل عمران / ۱۱۷٫
(۱۲۷)
اجتهادها خاصیتی ندارد و فرزند و داشتن یک یا دو باب منزل بیسرانجام است و چه بسا فرجامی جز بیچارگی و بدبختی نداشته باشد. گاه حتی همین نوشتنها باعث حرمان میشود. آدمی نمیداند سرانجام کردار خوب یا بد وی چه خواهد شد.
آدمی که کلنگی را بر زمین میزند تا قطرهٔ آبی برای رفع عطش بیابد؛ اگر چنان عمر بر آن گذارد که گویی سیل عظیمی درست شده، کلنگی که بر زمین میزند او را خفه میکند و در این صورت، چه فایدهای برای آن خواهد بود؟ متأسفانه عمر انسان و زحمت او در بسیاری از مواقع اینگونه سپری میشود: «کمَثَلِ رِیحٍ، فِیهَا صِرٌّ، أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ». گاه انسان حتی نمیتواند واسطهٔ در کمال قرار گیرد؛ چرا که به خوبیهایی که دارد غرور پیدا میکند و گاه بلندای تقوای او به کاه کفر و شرک و دنیای صرف میانجامد، گاه علمی قامت کوه دارد و انحرافی دراز در مردم تا دامنهٔ قیامت ایجاد میکند و مسیر حق را کج میسازد و گاه مال و دارایی او به اعتیاد فرزند یا اختلاف همسر و فرزندان پایان میپذیرد. هیچ خوبی و کمالی تا در دنیاست و بدون خداست ضمانت اجرایی ندارد و این تنها خداست که به هر چیزی معنا میدهد: «مَثَلُ مَا ینْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کمَثَلِ رِیحٍ، فِیهَا صِرٌّ، أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ، فَأَهْلَکتْهُ»؛ کاری که خدا در آن نباشد، هلاکشونده و از میان رونده است. نوشتن چند سطر عبارت، اگر برای خداوند نباشد فایدهای ندارد و حماقت و سادگی است که آدمی بدون خدا به دنبال فرزند و ثروت و امکانات باشد. این خداوند است که اگر در هر کاری باشد، آن کار زنده است وگرنه مرده و مرداری
(۱۲۸)
بیش نیست. اولیای خدا هر کاری را فقط به خاطر خدا انجام میدهند: «قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(۱). باید با خدا دوست شد و برای خدا کار کرد و با او همراه شد تا هر دغدغه و وسوسهای کنار رود و بشر دیگر غم سرانجام امور را نخورد.
البته این خداوند نیست که کارهایی که خدا در آن نیست را بیارزش میسازد و خداوند بر کسی ستم روا نمیدارد: «وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ، وَلَکنْ أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ»، بلکه نفسهایشان است که کار غیر خدایی میکند و بر خود ظلم روا میدارد؛ یعنی نیت، فعل و عملکرد آنان است که ظلم میکند. خداوند در این آیه ذات کسی را متهم نمیکند، زیرا ذاتها در پی کمال هستند، بلکه نفسها کار را خراب میکند، و شگفتتر این که خداوند به لفظ متکلم، ظلم را از خود نفی نمیکند، بلکه به لفظ غیبت است که میفرماید: «مَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ»، پس در این میان چه کسی ظلم نموده است؟ بله، این عملکردهاست که نتیجه را فاسد کرده است. این آیه میرساند انسان نباید نسبت به افراد بد جبههگیری کند، بلکه باید در مقابل بدیها موضع گرفت. بدیها بد است ولی بدها را نباید بد دید؛ چرا که ممکن است فردا خوب شوند.
- انعام / ۱۶۲٫
(۱۲۹)
روشنی « ۴۵ » همهآگاهی پدیدهها و ارزش معرفت و دانش نظری
«أَلاَ إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الاْءَرْضِ وَمَا یتَّبِعُ الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکاءَ. إِنْ یتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ. وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یخْرُصُونَ»(۱).
ـ آگاه باش که هر که در آسمانها و هر که در زمین است از آنِ خداست و کسانی که غیر از خدا شریکانی را میخوانند از آنها پیروی نمیکنند. اینان جز از گمان پیروی نمیکنند و جز گمان نمیبرند.
بیان: این آیه دو مطلب مهم را بیان میکند: یکی آن که میفرماید: «لِلَّهِ مَنْ» و همه چیز را دارای عقل و آگاهی و نوعی از فهم میداند؛ زیرا «مَنْ»در اینجا خصیصه و ویژگی در ذکر مورد ندارد و میشد لفظ «ما» که غیر عاقلان را بیان میدارد به کار برده شود.
دیگر آن که تمامی مشکلات بشر در حکمت نظری ریشه دارد و نه در حکمت عملی. اگر کسی اندیشهٔ درست داشته باشد بهطور حتم عمل وی به درستی میگراید و چنانچه اندیشهای درست نباشد، عمل نیز نادرست خواهد بود. فراز: «إِنْ یتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یخْرُصُونَ» این مطلب را حکایت مینماید. تبعیت همان عمل است که چون فاقد پشتوانهٔ منطقی است و چیزی جز ظن و گمان اساس آن قرار نگرفته است، نتیجه نمیدهد. درست است که قرآن کریم میفرماید: «وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ»(۲)؛ و در حقیقت خداست که پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید. این است راه راست.
در این آیهٔ شریفه از «عبادت» گفته میشود و آن را صراط مستقیم
- یونس / ۶۶٫
- مریم / ۳۶٫
(۱۳۰)
قرار میدهد که از مقولهٔ حکمت عملی است ولی اندیشهٔ انسان خود صراطی است که تا انسان آن را مستقیم نپیماید نمیتواند در عمل استقامت داشته باشد و هر عملی بدون آن ارزشی ندارد؛ زیرا حکمت عملی فرع بر حکمت نظری است و بدون آن پیکرهای بیش نیست.
این حکمت نظری است که به عمل ارزش میدهد به گونهای که ضربتی شمشیر با آن برتر از عبادت تمامی جن و انس میگردد ولی چنانچه نظر و اندیشه مشکلی داشته باشد، نمازهای فراوان و طولانی مدت تنها بر ویل آدمی میافزاید: «َوَیلٌ لِلْمُصَلِّینَ»(۱).
حکمت نظری همان باورها و اعتقادات است. امروزه در جامعهٔ ما معلومات افراد نسبت به همه چیز بیش از آگاهی آنان نسبت به خداست و معلومات عمومی افراد جامعه رشد نموده، اما آگاهی آنان از خداوند و باورها و اعتقادات آنان رشدی نداشته و معرفت در زمان غیبت، سیری قهقهرایی داشته است.
معرفت همان باور و اعتقاد است که اگر ارزش صدق داشته باشد، مهم نیست از چه راهی حاصل شده است. ممکن است اعتقاد به خدا در کسی با دیدن انسانی وارسته زنده شود؛ همانطور که بسیاری از مسلمانان صدر اسلام با دیدن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مسلمان میشدند. البته چنین باوری، محدود و ابتدایی است و برای رسیدن به کمالات نیاز به رشد و توسعه دارد. به هر روی میتوان به امور اعتقادی به گونهٔ تقلیدی باور داشت؛ همانطور که میشود محققی توانمند د ر این زمینه، به باور و معرفتی نرسیده باشد.
- ماعون / ۴٫
(۱۳۱)
روشنی « ۴۶ » همسنخگرایی ناسوتیان
«الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ، وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ، وَالطَّیبَاتُ لِلطَّیبِینَ، وَالطَّیبُونَ لِلطَّیبَاتِ، أُولَئِک مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یقُولُونَ، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کرِیمٌ»(۱).
ـ زنان پلید برای مردان پلیدند و مردان پلید برای زنان پلید و زنان پاک برای مردان پاکند و مردان پاک برای زنان پاک. اینان از آنچه در بارهٔ ایشان میگویند بر کنارند. برای آنان آمرزش و روزی نیکو خواهد بود.
بیان: ما در جای دیگر گفتهایم خاک هر سرزمینی دارای خاصیتی است و هر خاکی آدمیانی با صفاتی خاص را رشد میدهد. خاکی مردمی را شجاع مینماید و خاکی اهل خود را بزدل و ترسو مینماید. بهطور نوعی چنین است که مردم یک منطقه به دلیل اشتراکی که در خاک، آب، هوا و زیست محیط تربیتی خود دارند شبیه هم میگردند. در این میان، مردان و زنانی که با هم ازدواج مینمایند سعی دارند بیشترین شباهت را در صفات با هم داشته باشند و مصداق مثل «کبوتر با کبوتر، باز با باز میکند پرواز» میباشند.
این که زن و مردی به یکدیگر منحصر میشوند به تقدیر، زمان و مکان
- نور / ۲۶٫
(۱۳۲)
و شرایط همگونی است که آنان در آن قرار میگیرند و هر کسی به سمت مانند خویش تمایل مییابد. بنابر این اگر مردی دارای مشکل جنسی باشد از زنی که پاک، طیب و طاهر است خوشایند ندارد و همسری مانند خود را میطلبد. وی هرچند خودخواه باشد و در پی همسری نیک باشد، بهطور نوعی زنی بد نصیب او میگردد و به حسب تجربهای که دارد نمیتواند زن پاکی بگیرد و تجاذب و کششی همانند قطبهای دوگانهٔ آهنربا دارند و کنترل آدمی نیز نمیتواند مانع این عامل طبیعی شود و باطن همان است که هست و تنها ممکن است ظاهر آن تغییر یابد. این آیه حکایت از این واقعیت عالم دارد.
این آیه موضوع را زنان قرار میدهد و آنان را مقدم میدارد؛ چرا زنها بیشترین تأثیر را در این زمینه دارند و آنان شرایط همزیستی را فراهم میکنند تا مردها و قدرت اقدام آنان به خاطر خصوصیاتی که دارند بیشتر از مردان است. این امر نقش بسیار مهم زن در زندگی را میرساند. فرزندان به اخلاق مادر بیشتر شباهت دارند تا به پدر؛ چرا که زن همچون زمین است که دانهٔ مرد را در خود رشد میدهد.
روشنی « ۴۷ » الفتگرایی الهی ناسوتیان
«وَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الاْءَرْضِ جَمِیعا مَا أَلَّفْتَ بَینَ قُلُوبِهِمْ وَلَکنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَینَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ».
ـ و میان دلهایشان الفت انداخت که اگر آنچه در روی زمین است
(۱۳۳)
همه را هزینه میکردی نمیتوانستی میان دلهایشان الفت برقرار کنی، ولی خدا بود که میان آنان الفت انداخت؛ چرا که او توانای حکیم است.
بیان: آیهٔ شریفه الفت و پیوند قلوب را امر خلقی نمیداند و آن را کار خداوند میشمرد. «مؤلف» از اسمای الهی است. خداوند با این اسم میان دو پدیده یا یک پدیده با کاری که دارد ایجاد پیوند محبتآمیز و علاقه مینماید و این کار در انحصار خداوند است و دیگران توان آن را ندارند؛ از این رو میفرماید: «لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الاْءَرْضِ جَمِیعا مَا أَلَّفْتَ بَینَ قُلُوبِهِمْ»؛ اگر تمامی داراییهای زمین را انفاق کنی، نمیتوانی میان قلبهای آنان ایجاد الفت نمایی و هر زمینهسازی بدون خواست خداوند محکوم به شکست است. محبت نیز همچنین است؛ یعنی چنین نیست که محبت سبب الفت شود، بلکه محبت از ناحیهٔ فرد است، اما اگر خداوند بخواهد، در پی آن الفت میآورد. الفت امری است که پیوند آن در آسمان است. البته ممکن است الفت و پیوندی در ملکوت ایجاد شود اما به ناسوت که میرسد با موانعی روبهور شود که دو فرد تألیفی را به هم نمیرساند و از هم دور میافتند؛ هرچند اگر یکدیگر را بیابند، به هم پیوند محبتآمیز دارند. به هر روی، الفت از افعال الهی است که به دقت، هر پدیدهای را با پدیدهای دیگر پیوند میدهد. ریگی به ریگی و برگی به برگی بدون اساس و حکمت با هم انس نمییابد، و انسانهای درشتبین از دیدن این دقتها و ظرافتها ناتوان هستند.
دو اسم «عَزِیزٌ حَکیمٌ» که در ذیل الفت آمده از اسمای باطنی پروردگار است؛ زیرا نه حکمت دیدنی است و نه عزت، ولی آثار آن قابل مشاهده است.
(۱۳۴)
روشنی « ۴۸ » اکیپ محافظان و بزرگی انسان
«وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ، وَیرْسِلُ عَلَیکمْ حَفَظَةً، حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَکمُ الْمَوْتُ، تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا، وَهُمْ لاَ یفَرِّطُونَ».(۱)
ـ و اوست که بر بندگانش قاهر و غالب است و نگهبانانی بر شما میفرستد تا هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد فرشتگان ما جانش بستانند در حالی که کوتاهی نمیکنند.
بیان: خداوند متعال برای ذرهٔ ذرهٔ هر پدیدهای نگاهبانان و محافظانی قرار داده. گویی شمار محافظان بیش از پدیدههاست. این نگاهبانان از طرف پروردگار لحظه به لحظه به صورت اکیپی برای محفاظت فرستاده میشود. هر ذرهای حتی یک تار مو برای خود محافظان و نگاهبانانی دارد. عجیب این است که انسان با وجود اینهمه محافظان امنیتی، همواره ترس به دل راه میدهد. گویی این آیهٔ شریفه به گوش وی نخورده است یا آن را باور نمیکند وگرنه از حرکت گربهای در تاریکی نمیترسید.
اولیای خدا به هنگام شهادت در دست حافظان خود هستند که شهید
- انعام / ۶۱٫
(۱۳۵)
میشوند. آنان گاهی حفظ میکنند و گاهی نه و مانند چراغی که خاموش و روشن میشود، رفتار مینمایند.
این بیان، لسان متفاهم عرفی است. باید توجه داشت همهٔ هستی مکانیکوار میچرخد و مشکلات آن بر اساس نظمی تعیین شده است. اراده و اختیار آدمی در همه چیز و همه چیز در عالم هستی و نیز بر آدمی تأثیر میگذارد. چون توضیح این نکته به زبان مکانیکی پدیدههای هستی برای همه قابل فهم نمیباشد، قرآن کریم آن را به چنین زبانی دنبال مینماید. به بیان آیه، در کار محافظان تفریط و کوتاهی وجود ندارد و به بیان ما عالم بهطور سیستماتیک و اتوماتیکوار حفاظت میشود. البته چنین عقیدهای برای افراد ساده ممکن است با مانیفست مادهگرایان کمونیستی اشتباه شود و آنان را به گمراهی بکشاند. برخی نیز از هر گونه تلاشی خودداری میکنند و تنبل، کند، راکد و در نتیجه فسیل میشوند. بخشی از رشد امروزهٔ کشورهای غربی به خاطر این است که تنها تکیهگاه انسان را انسان میدانند و به امور غیبی و معنوی و نذر و نیاز در این راستا اهمیتی نمیدهند و آن را فلسفه به معنای در برابر علم میخوانند و سستی و تنبلی را به معنای عقب افتادن و ضعیف شدن خود میدانند. سیستمهای مذهبی گاه به سستیهای فراوانی مبتلا میگردند چرا که تکیهگاه خود را خداوند میدانند و نه خود صرف. روشن است فرهنگی که انسان را به سوی سستی سوق میدهد، نمیتواند فرهنگ الهی و دینی باشد و ضعفها برآمده از فرایند کوتاهیهای خود انسان است و چنین اموری پیآمدی جز دوری از خداوند نیز ندارد.
(۱۳۶)
اولیای خدا حافظان خود را میبینند، ولی هیچگاه در انجام وظیفهای که دارند سستی و کاهلی نمیکنند. آنان چون محافظان خود را میبینند دل شیر دارند، ترسی به دل راه نمیدهد و به دل ناامنیها و مشکلات میزنند.
«قُلْ مَنْ یرْزُقُکمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالاْءَرْضِ أَمَّنْ یمْلِک السَّمْعَ وَالاْءَبْصَارَ وَمَنْ یخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَیخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی وَمَنْ یدَبِّرُ الاْءَمْرَ فَسَیقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ»(۱)؛ بگو کیست که از آسمان و زمین به شما روزی میبخشد یا کیست که حاکم بر گوشها و دیدگان است و کیست که زنده را از مرده بیرون میآورد و مرده را از زنده خارج میسازد و کیست که کارها را تدبیر میکند؟ خواهند گفت خدا. پس بگو آیا پروا نمیکنید؟!
خداوند آفریدهای به عظمت و بزرگی انسان ندارد. این انسان دوپاست که محافظان، شاهدان، مراقبان و گواهانی از فرشتگان دارد اما او چنان توانی دارد که از تمامی سیستمهای کنترلی خارج میشود، بند را پاره میکند و به میل خود رفتار مینماید اما انسان غافل است از آن که نمیشود از خداوند فرار کرد. او در حالی برای فرار تلاش میکند که متوجه نیست خداوند بر تمامی عالم ربوبیت دارد و چیزی از احاطهٔ او بیرون نیست. اگر از آنان پرسیده شود روزی دهندهٔ شما کیست، تذکر و التفات مییابند و میگویند خداست: «فَسَیقُولُونَ اللَّهُ»؛ بعد از تذکر
- یونس / ۳۱٫
(۱۳۷)
خواهد گفت: «خدا» اما به هنگام فرار به آن توجه ندارد. انسان بزرگترین پدیدهٔ هستی است که کسی غیر از خدا نمیتواند جلودار وی شود.
روشنی « ۴۹ » لشکر امدادرسان غیب
«ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُودا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ کفَرُوا وَذَلِک جَزَاءُ الْکافِرِینَ»(۱).
ـ آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستادهٔ خود و بر مؤمنان فرود آورد و سپاهیانی فرو فرستاد که آنها را نمیدیدید و کسانی را که کفر ورزیدند عذاب کرد و سزای کافران همین بود.
بیان: خداوند متعال سپاهیانی از غیب دارد که بر اساس اسباب ظاهری کار نمیکنند، بلکه جنود او از رجال غیب بوده و کارها را بدون سبب طبیعی سامان میدهند. این سپاهیان تنها برای تنبیه و عذاب کافران و بدکاران نمیباشند، بلکه آنان افزون بر این، بندگان خدا را امداد و دستگیری نیز میکنند و در انجام خوبیها مددکار آنان میشوند.
خداوند در آیهٔ زیر نیز از این لشکریان پنهان میگوید: «وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ، وَکانَ اللَّهُ عَزِیزا حَکیما»(۲)؛ و سپاهیان آسمانها و زمین از آنِ خداست و خدا همواره شکستناپذیر سنجیدهکار است.
- توبه / ۲۶٫
- فتح / ۷٫
(۱۳۸)
خداوند سپاهیانی در آسمان و نیز در زمین دارد که به صورت پنهانی کار میکنند. اگر کسی بتواند خود را به این لشکریان برساند و آنان را به تسخیر خود درآورد و فرماندهی نماید، همیشه نسبت به دیگران پیشتاز میباشد و زندگی وی همچون انسانهای بدوی و اولی معمولی و ابتدایی به شکل کنونی آن نیست. انسانهای امروزی که از این لشکریان غافل هستند مانند افراد پیادهای میباشند و در برابر، صاحب آن لشکریان همانند کسی است که پیشرفتهترین فضاپیماها را که قابلیت نشست و برخاست در هر جایی دارد در اختیار اوست. اما این که چهطور میشود با این جنود ارتباط برقرار کرد و آنها را تسخیر نمود باید در جای دیگری سخن گفت. کسی که چنین لشکریانی را در اختیار دارد قوت قلب دارد بهگونهای که باج به فلک هم نمیدهد و با اقتدار زندگی میکند تا چه رسد به صاحبمنصبان ضعیف النفس درگیر دنیا و ظواهر ناسوت.
روزگار حاضر دورهٔ انسانهای عقب مانده و بدوی است که خود سر کار میروند و تلاش میکنند بدون آن که بتوانند طبیعت را در خدمت خویش گیرند. کشاورزی آنان با آن که گفته میشود صنعتی است اما در دید کسیکه آن لشکریان را در اختیار دارد از جوامع عقب مانده دانسته میشود. در آن کشاورزی کسی به خاک دست نمیزند و مهندس آن نیز کارگری نمیکند. علم آینده راه تسخیر این لشکریان را به بشر مینمایاند.
(۱۳۹)
روشنی « ۵۰ » امدادهای غیبی
«إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکمْ فَاسْتَجَابَ لَکمْ أَنِّی مُمِدُّکمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِکةِ مُرْدِفِینَ»(۱).
ـ به یاد آورید زمانی را که پروردگار خود را به فریاد میطلبیدید، پس دعای شما را اجابت کرد که من شما را با هزار فرشتهٔ پیاپی یاری خواهم کرد.
بیان: ابلیس از دشمنان قسمخوردهٔ انسان است که با تابعان خود همواره در حال هجوم بر آدمیان است. اگر امدادهای غیبی در شبانهروز از انسان برداشته شود و فرشتگان و دیگر پدیدههایی که مأمور محافظت از انسان هستند لحظهای از او دست بردارند، مقاومت آدمی در برابر شیاطین شکسته میشود و با هجوم شیاطین است که به مشکلات چندی دچار میشود. فرشتگان و شیاطین همواره در حال نزاع با هم برای غلبه بر انسان هستند. فرشتگان میخواهند به او کمک داشته باشند و شیاطین بر آن هستند تا برای او مشکلات و گرفتاری ایجاد کنند. این آیه از فرشتگان متصل و بههم پیوسته میگوید. فرشتگانی که اگر با آدمی باشند و به صورت «مُرْدِفِینَ» با او همراهی کنند، دیگر کسی توان غلبه و چیره شدن بر او را ندارد اما آدمی با آلوده ساختن خود به گناه و با رو آوردن به ظلم و فریب، جمع آنان را میپراکند، در نتیجه خود را از حرز مصون آنان بیرون میآورد و در معرض آسیب و هجمهٔ شیاطین قرار میدهد!
- انفال / ۹٫
(۱۴۰)
روشنی « ۵۱ »
ناسوت و سیستم باطنی مردان غیب
«أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَسَاکینَ یعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَهَا وَکانَ وَرَاءَهُمْ مَلِک یأْخُذُ کلَّ سَفِینَةٍ غَصْبا»(۱).
ـ اما کشتی از آنِ بینوایانی بود که در دریا کار میکردند. خواستم آن را معیوب کنم؛ چرا که پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی درستی را بهزور میگرفت.
بیان: این آیه از وجود مردانی خبر میدهد که در سیستم عادی و نظام سببسازی عالم که با اسباب طبیعی کار میکند دست میبرند و بخشی از کارهای عالم ناسوت را از طریق باطن آن اداره مینمایند. چنین مردان غیبی را باید گروه ضربت و رحمت خداوند دانست. آنان اسباب باطنی خدا هستند که هر جا لازم باشد مداخله میکنند و سببهای عادی را میشکنند. گاه میتوان مرگ ناگهانی فردی را به دست آنان دید. فردی که برای دیگران مایهٔ شر بسیار و تباهی است. عالِم شدن برخی از افراد نیز به دست آنان است. افرادی که توسط عالمان ظاهری که در برابر آنان علمی ندارند، به صورت معمول به حاشیه رانده میشوند.
درست است که خداوند متعال عالم را با سیستمی مکانیکوار و با نظمی صنعتی اداره میکند اما افزون بر آن، اسبابی باطنی نیز دارد. حضرت خضر علیهالسلام که این آیه یکی از کارهای باطنی او را بیان میدارد، از جمله مردان غیب است که با اسباب باطنی کار میکند. مردان غیبی که
- کهف / ۷۹٫
(۱۴۱)
هماکنون نیز کارپردازی دارند و همیشه در پی وظایفی هستند که خداوند به آنها واگذار کرده است.
آیهٔ زیر نیز به این اسباب باطنی و معنوی اشاره دارد: «إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جَاءَکمُ الْفَتْحُ وَإِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیرٌ لَکمْ وَإِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَلَنْ تُغْنِی عَنْکمْ فِئَتُکمْ شَیئا وَلَوْ کثُرَتْ وَأَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ»(۱)؛ ای مشرکان، اگر شما پیروزی حق را میطلبید، اینک پیروزی به سراغ شما آمد و اسلام پیروز شد و اگر از دشمنی باز ایستید آن برای شما بهتر است و چنانچه به جنگ برگردید، ما هم بر میگردیم و بدانید که گروه شما هرچند زیاد باشد، هرگز از شما چیزی را دفع نتوانند کرد و خداست که با مؤمنان است.
این آیه چند عنوان از این نوع عنایتهای ویژه را با خود دارد: یکی فراز: «إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جَاءَکمُ الْفَتْحُ» که فتحی خدایی را میرساند و دیگری: «وَإِنْ تَعُودُوا نَعُدْ» است که میفرماید شما خود نمیتوانید کارها را سامان دهید؛ هرچند فراوان باشید؛ یعنی این خداوند است که کار را انجام میدهد.
در این رشته، که رشتهٔ سببسوزی نیز خوانده میشود این خود خداوند است که به صورت مستقیم متولی خلق یا ادارهٔ کسی یا چیزی میشود؛ چنانچه آفرینش انبیا و اولیای الهی یا فرشتگان و برخی از نوابغ یا زیبارویان و نه تمامی آنها با عنایت ویژهٔ خداوند است و در آن از اسباب طبیعی بهره گرفته نمیشود.
- انفال / ۱۹٫
(۱۴۲)
روشنی « ۵۲ »
فرشتگان ثبت
«أَمْ یحْسَبُونَ أَنَّا لاَ نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ، بَلَی، وَرُسُلُنَا لَدَیهِمْ یکتُبُونَ»(۱).
ـ آیا میپندارند که ما راز آنها و نجوایشان را نمیشنویم؟ چرا و فرشتگان ما پیش آنان حاضرند و ثبت میکنند.
بیان: با آن که خداوند همه جا حاضر و ناظر است اما فرشتگانی برای ثبت و ضبط بدیها دارد. گویی خود فقط میخواهد خوبها را یادداشت کند. این آیه میفرماید آیا مشرکان میپندارند ما نجوای توطئهآمیز آنان را نمیشنویم؟ در پاسخ میگوید: نه آن که خود ما آن را گوش فرا دهیم و بشنویم که از چنین کسانی ناخوشایندی داریم، بلکه: «بَلَی، وَرُسُلُنَا لَدَیهِمْ یکتُبُونَ» این فرستادگان ما هستند که کارهای آنان را مینویسند. خداوند به همه نزدیک است اما به چنین افرادی قرب ندارد. قرب خداوند برای هرکسی که باشد اثر دارد اما خداوند نمیخواهد بهاین افراد نزدیک باشد.
در آفرینش نیز چنین است و برخی مانند حضرت آدم با دست خداوند خلق شدهاند اما برخی از انسانها به دست فرشتگان آفریده میشوند. انسانهایی که ذهن و استعداد بالایی ندارند یا مشکلاتی در ساختار خلقت خود دارند یا بسیار جَلَب میباشند از افرادی هستند که به دست فرشتگان آفریده شدهاند وگرنه خداوند هر چیزی را به نیکویی میآفریند.
- زخرف / ۸۰٫
(۱۴۳)
روشنی « ۵۳ »
فراوانی فرشتگان و ثبت کردار
«وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُمْ مَکرٌ فِی آَیاتِنَا. قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکرا. إِنَّ رُسُلَنَا یکتُبُونَ مَا تَمْکرُونَ»(۱).
ـ و چون مردم را پس از آسیبی که به ایشان رسیده است رحمتی بچشانیم، بهناگاه آنان را در آیات ما نیرنگی است. بگو نیرنگ خدا سریعتر است. در حقیقت فرستادگان ما آنچه نیرنگ میکنید مینویسند.
بیان: این آیه از فرشتگانی میگوید که کردار آدمی را ثبت میکنند. اگر انسان میدانست کثرت فرشتگان و فراوانی آنان را میدید که تمامی عالم را فرا گرفته و بر آن احاطه دارند و اینکه چطور در میان آنهاست و با آنان است که نفس میکشد و ضربان قلب وی میزند و با آنان است که زندگی میکند دیگر دست به بسیاری از کارها نمیآلود. فرشتگان نه تنها بر کارهای آدمی بینا هستند و آن را میبینند، بلکه آن را ثبت میکنند تا برای خداوند به روز قضاوت، سندی محکم باشد.
روشنی « ۵۴ » معرفت به فرشتگان
«ق وَالْقُرْآَنِ الْمَجِیدِ»(۲).
ـ قاف. سوگند به قرآن باشکوه.
- یونس / ۲۱٫
- ق / ۱٫
(۱۴۴)
بیان: اگر کسی بتواند چند مدتی با سورهٔ قاف انس گیرد و آن را قرائت نماید و در آیات آن دقت داشته باشد، با فرشتگان الهی آشنا میشود و به آنها معرفت مییابد. چنین کسی در پرتو انس با این سورهٔ مبارکه میتواند انواع فرشتگان مادی و مجرد را مشاهده نماید.
روشنی « ۵۵ » حقیقت آسمانها
«فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَوَاتٍ فِی یوْمَینِ، وَأَوْحَی فِی کلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا، وَزَینَّا السَّمَاءَ الدُّنْیا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظا، ذَلِک تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»(۱).
ـ پس آنها را به صورت هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسمانی کار مربوط به آن را وحی فرمود و آسمان این دنیا را به چراغها آذین کردیم و آن را نیک نگاه داشتیم. این است اندازهگیری آن نیرومند دانا.
بیان: خداوند میفرماید هفت آسمان را در دو روز خلق کردیم و در هر آسمانی قاعدهای گذاشتهایم. اولیای خدا وقتی به آسمانها بر میشوند گویی دنیا و آخرت را در اختیار دارند. آنان قاعدهٔ هر آسمان را میشناسند.
خاک هر چیزی را در خود نگاه میدارد و طبیعتی است که با تمامی برکتی که دارد مانع بر شدن است و این آسمانهاست که حقیقت را در
- فصلت / ۱۲٫
(۱۴۵)
خود جای داده است و این خاکنشینان وقتی به آن حقیقت دست یابند گویی دنیا و آخرت را با خود دارند. عشق در آسمانهاست که نمود دارد. عشقی که دوستیهای دنیایی در برابر آن چیزی نیست.
فراز: «ذَلِک تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» نیز به این معناست که خداوند اندازه را برای همه زده و چیزی از کسی کم نگذاشته است.
روشنی « ۵۶ » زینت تماشایی و اخبار آسمانی
«وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجا وَزَینَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ وَحَفِظْنَاهَا مِنْ کلِّ شَیطَانٍ رَجِیمٍ»(۱).
ـ و به یقین ما در آسمان برجهایی قرار دادیم و آن را برای تماشاگران آراستیم. و آن را از هر شیطان رانده شدهای حفظ کردیم.
بیان: خداوند متعال آسمان را بهوسیلهٔ مجموعهای از ستارگان آزینبندی و زینت کرده است. زینتی تماشایی، اما او بهرهبردن از زیبایی این زینت تماشایی را ویژهٔ کسانی قرار داده است که اهل نظر و صاحب نگاه هستند و برای کسانی که نگاه ندارند زینتی در کار نیست. همهٔ ستارگان آسمان محافظت میشوند و حفاظ دارند؛ از این رو هر کسی نمیتواند به آن نگاه و از آن استفاده کند.
البته در آسمانها خبرهایی نیز هست که برخی میخواهند آن را
- حجر / ۱۶ ـ ۱۷٫
(۱۴۶)
دزدیده گوش دهند: «إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِینٌ»(۱)؛ مگر آن کس که دزدیده گوش فرا دهد که شهابی روشن او را دنبال میکند.
خبرهایی که بسیاری از انسانها از آن آگاهی ندارند و بعضی از جنیان به قصد استراق سمع و دزدیده گوش دادن بر فراز آن میروند که البته تیری آسمانی او را پایین میاندازد.
روشنی « ۵۷ » راههای دَوَرانی آسمان
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکمْ سَبْعَ طَرَائِقَ، وَمَا کنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ»(۲).
ـ و بهراستی ما بالای سر شما هفت راه آسمانی آفریدیم و از کار آفرینش غافل نبودهایم.
بیان: تعبیر «سَبْعَ طَرَائِقَ» میرساند آسمانها دارای طریق است و مراد از آن حرکت دوری مانند حرکت فشنگ در لولهٔ اسلحه که به صورت پیچشی است میباشد. حرکت فضاپیماهای امروزی نیز مؤید همین معناست. هیچ کس به طور عمودی بالا نمیرود و هر چیزی که در حال بالا رفتن است، حالت دوری دارد.
باید تحقیقی بر روی راههای هفتگانهای که این آیه از آنها نام میبرد داشت. اگر دانشمندان دنیا بر روی چنین پروژهای تحقیق میکردند ایمان آنان را به فوق علم بودن قرآن کریم موجب میشد؛ زیرا این که در هزار و
- حجر / ۱۸٫
- مؤمنون / ۱۷٫
(۱۴۷)
چهار صد سال پیش چنین واژهای در میان اعراب آن روز استعمال شده تعجببرانگیز است!
به طور کلی هیچ راهی عمودی طی نمیشود. به راه مستقیم طریق نمیگویند. به طور کلّی هیچ چیز در کرهٔ زمین صاف نیست و به تعبیر حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام انسان پله پله به سوی قبر میرود؛ چرا که حرکت پلهها نیز عمودی و سیخکی نیست. راه نه افقی است و نه عمودی، بلکه دارای شیار و همراه با مانور است. هواپیما وقتی میخواهد از زمین بلند شود با تعادل مانوری بلند میشود وگرنه تراکم آن را متلاشی میکند.
نکتهٔ دیگری که در تعبیر «طَرَائِقَ» است این است که هیچ کجا مقصد نیست؛ زیرا طریق راه و مسیر است و راه یعنی غیر مقصد که باید از آن جا رفت و رفت. این تعبیر میرساند آسمانها را پایانی نیست و تنها راهی رفتنی است و آسمان دارای منزلگاه نیست. آیا کرسی، لوح، قلم، محو و اثبات یا چیز دیگری میتواند منزلگاه باشد؟! شایسته است حوزهها شأن و منزلتی که گذشتگان آنان در علوم تجربی داشتند را به دست آوردند و به تحقیق در چنین اموری نیز مشغول شوند.
روشنی « ۵۸ » سپهر ستارگان
«وَآَیةٌ لَهُمُ اللَّیلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُونَ»(۱)
- یس / ۳۷٫
(۱۴۸)
ـ و نشانهای دیگر برای آنها شب است که روز را مانند پوست از آن برمیکنیم و بهناگاه آنان در تاریکی فرو میروند.
بیان: این آیه میفرماید روز از شب کنده میشود. بنابراین شب در داخل روز است و این روز است که همه جا را فرا گرفته و شب از داخل آن بیرون میآید. البته در آیهای دیگر میفرماید شب نمیتواند بر روز پیشی جوید که تعبیری متفاوت از این گفته است: «لاَ الشَّمْسُ ینْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِک الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکلٌّ فِی فَلَک یسْبَحُونَ»(۱)؛ نه خورشید را سزد که به ماه رسد و نه شب بر روز پیشی جوید و هر کدام در سپهری شناورند.
این دو آیه دو تعبیر متفاوت از شب و روز نیست؛ چرا که اگر دو تعبیر میخواست یکسان نباشد باید میفرمود: «ولا النهار سابق اللیل». همچنین این آیه خورشید را دارای حرکت میداند که به ماه نمیرسد. این امر با معیارهای علم امروز مسانختی ندارد و البته برای هر یک مداری قایل است: «وَکلٌّ فِی فَلَک یسْبَحُونَ».