روشنی « ۲۷۶ » هماهنگی روحیهٔ صلابت و گفتار
«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْکافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ».
ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید نگویید «راعنا» و بگویید «انظرنا» و این توصیه را بشنوید وگرنه کافران را عذابی دردناک است.
بیان: این آیه از روحیهٔ اهل کتاب پرده بر میدارد. آنان در دیدارهای خود «رَاعِنَا»؛ چشم بر ما فرو نه، میگفتند. این آیه میفرماید فرهنگ اسلام با فرهنگ یهود و مسیحیت تفاوت دارد و نباید از آنان پیروی داشت و مؤمنان باید در دیدارهای خود «انْظُرْنَا»؛ بر ما چشم بینداز، بگویند.
اهل کتاب بهخاطر بزدلی و ترسی که داشتند بسیار ملاحظهکار بودند. این روحیه هنوز نیز در کلیساها وجود دارد و آنان ملاحظهٔ حاکمان را
(۶۶۷)
بسیار دارند. اهل کتاب چشمهای خود را میبندند و میخواهند مورد ملاحظه قرار گیرند از این رو «رَاعِنَا» میگویند یعنی چشم بر ما فرو بند که بار خفت و سبکی در آن است؛ زیرا از کسی میخواهند چشمهایش را ببندد، که قصد فریب او را داشته باشند. در فرهنگ اسلام بستن چشم حتّی در حال سجده نکوهش شده است. خداوند چشمهای مؤمنان را باز میخواهد و آنان نباید به تقلید از دیگران، خود را در زمرهٔ کافران قرار دهند و مشمول عذاب دردناک الهی شوند.
روشنی « ۲۷۷ » احترام به پدر و مادر
«وَقَضَی رَبُّک أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیاهُ وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانا إِمَّا یبْلُغَنَّ عِنْدَک الْکبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کلاَهُمَا فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلاً کرِیما»(۱).
ـ و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر خود احسان کنید. اگر یکی از آن دو یا هر دو در کنار تو به سالخوردگی رسیدند به آنها حتی اوف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنی شایسته بگوی.
بیان: خداوند چنان شأن و مقام پدر و مادر را خطیر و والا میداند که بیدرنگ بعد از حکم به توحید و یکتاپرستی، احسان به پدر و مادر را توصیه مینماید، نه احترام به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله یا امامان معصوم علیهمالسلام .
- اسراء / ۲۳٫
(۶۶۸)
توصیهٔ: «قَوْلاً کرِیما» به این معناست که اگر پدر و مادر ضعیف و از پاافتاده شدند، نباید بزرگی شأن آنها را فراموش کرد.
خداوند در آیهٔ بعد با تعبیر زیبای: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»به فرزند توصیه مینماید نسبت به آنان چهرهای گشاده داشته و با رحمت، نرمی، شیرینی و خوبی از آنان اطاعت نماید: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کمَا رَبَّیانِی صَغِیرا»(۱)؛ و از سر مهربانی بال فروتنی بر آنان بگستر و بگو: پروردگارا، آن دو را رحمت کن؛ چنانکه مرا در خردی پروردند.
دین اسلام پدر و مادر را بهروشنی و شکوفایی ولی نعمت انسان خوانده است اما این بدان معنا نیست که انسان خود را در برابر آنان خوار و ذلیل نماید و چنانچه امر به معصیت کردند، از ایشان پیروی داشته باشد، بلکه باید آن را با نرمی و شیرینی پاسخ گفت: «وَوَصَّینَا الاْءِنْسَانَ بِوَالِدَیهِ حُسْنا وَإِنْ جَاهَدَاک لِتُشْرِک بِی مَا لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا إِلَی مَرْجِعُکمْ فَأُنَبِّئُکمْ بِمَا کنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(۲)؛ و به انسان سفارش کردیم به پدر و مادر خود نیکی کند ولی اگر آنها با تو درکوشند تا چیزی را که بدان علم نداری با من شریک گردانی از ایشان اطاعت مکن. سرانجامتان بهسوی من است و شما را از حقیقت آنچه انجام میدادید باخبر خواهم کرد.
حتی اگر پدر و مادر گفتهای مشرکانه داشته باشند نباید به آنها بیحرمتی نمود؛ چرا که از سر ناآگاهی سخنی میگویند و باید توجیه
- اسراء / ۲۴٫
- عنکبوت / ۸٫
(۶۶۹)
شوند. در امور اصولی و در پایههای زندگی مانند تحصیل و ازدواج نیز اگر آنان سخن نامعقولی داشته باشند، نباید از آنان دفاع نمود و امر آنان اطاعتپذیری ندارد.
آیهای دیگر لزوم خوشرفتاری با والدین را چنین تعلیل مینماید: «وَوَصَّینَا الاْءِنْسَانَ بِوَالِدَیهِ، حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنا عَلَی وَهْنٍ، وَفِصَالُهُ فِی عَامَینِ أَنِ اشکرْ لِی وَلِوَالِدَیک، إِلَی الْمَصِیرُ»(۱)؛ و انسان را دربارهٔ پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش به او باردار شد. سستی بر روی سستی و از شیر باز گرفتنش در دو سال است. آری به او سفارش کردیم که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت همه به سوی من است.
خداوند به انسان دربارهٔ پدر و مادر سفارش میکند و پیش از این که بفرماید در برابر آنان باید چگونه بود، نخست علت آن را بیان میدارد و میفرماید آنها زحمت دوران جنینی و کودکی تو را کشیدهاند. سپس «وَوَصَّینَا» را تفسیر میکند و میفرماید: «أَنِ اشکرْ لِی وَلِوَالِدَیک»؛ شکر من و پدر و مادرت را نما. خداوند در اینجا نیز پدر و مادر را در کنار خود مینشاند و توصیه به حسن رفتار با آنان نماید. توصیهٔ به شکر حتی در مورد نعمت پیامبران و اولیای الهی در قرآن کریم نیامده است.
باید در برابر شدت عملهای نامعقول والدین صابر و بردبار و نیز شیرین و خوشرفتار بود و آنان را چنین دعا نمود: خدایا، به پدر و مادر من رحم نما؛ چون مرا تربیت کردهاند؛ چرا که او بدون تربیت آنان از بین میرفت؛ اگرچه ممکن است آنان در تربیت خود شدت عمل و تندی یا
- لقمان / ۱۴٫
(۶۷۰)
بدون ملاحظه و ترحم رفتار کرده باشند.
باید توجه داشت در روز قیامت، خداوند از هر کس که قدرتی نسبت به دیگران داشته است؛ مانند: انبیا، حاکمان، پدر و مادر، دربارهٔ شیوهٔ برخوردی که با زیردستان خود داشتهاند محاسبه مینماید! محاسبه نیز به گونهٔ مشاعی میباشد؛ چرا که تمام عالم مشاعی است و هیچ چیز فردی در آن وجود ندارد.
روشنی « ۲۷۸ » نسبی بودن نیکی کارهای خوب
«أَجَعَلْتُمْ سِقَایةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کمَنْ آَمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الاْآَخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لاَ یسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ. وَاللَّهُ لاَ یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»(۱).
ـ آیا سیراب ساختن حاجیان و آباد کردن مسجد الحرام را همانند کار کسی پنداشتهاید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد میکند. نه، این دو نزد خدا یکسان نیستند و خدا بیدادگران را هدایت نخواهد کرد.
بیان: چنین نیست که هر کسی که کار نیک نماید از او پذیرفته و مقبول است و کار نیک از هر کسی که باشد نیک است. کار نیک از کسی که کفر دارد به هیچ وجه پذیرفته نیست و از کسی که منافق است و کفر پنهان دارد و خود نمیداند کاری لغو و بیفایده است و تنها از مؤمنان است که مقبول
- توبه / ۱۹٫
(۶۷۱)
میباشد البته اگر بر ایمان خود پایداری داشته باشند و با پیشامد سختی از ناحیهٔ بدخواهان، میدان حقطلبی و ثبات بر حق را خالی نگذارند. فرهنگ دین اسلام چنین است که کار نیک را از کافران نمیخواهد و خدا تمایلی به آن ندارد و آنان حتی اگر بخواهند مسجد را آباد نمایند، اجازه نمیدهد. این آیه دو گروه کافران و منافقان که کفر پنهان دارند را با مؤمنان واقعی که ثبات قدم دارند مقایسه میکند و برابر نبودن آنان را به صراحت اعلام مینماید.
خداوند در آیهای دیگر بهصراحت میفرماید انفاق فاسقان را نمیپذیرد: «قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعا أَوْ کرْها لَنْ یتَقَبَّلَ مِنْکمْ إِنَّکمْ کنْتُمْ قَوْما فَاسِقِینَ»(۱)؛ بگو خواه به رغبت یا با بیمیلی انفاق کنید، هرگز از شما پذیرفته نخواهد شد؛ چرا که شما گروهی فاسق بودهاید.
انفاق هرچند عملی نیکو است اما چنین نیست که خداوند انقاق را از هر کسی بپذیرد. خداوند متعال انفاق را تنها از کسی قبول مینماید که ایمان و تقوا داشته باشد. فاسق هرچند از روی میل و رغبت، از دیگری دستگیری مالی داشته باشد، انفاق او پذیرفته نیست. آیهٔ بعد، برخی از فاسقان را معرفی مینماید که عبارتند از: کافران به خدا و رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله ، نمازگزاران خسته و انفاقگرانی که با اکراه و اجبار به بخشش مال خود روی میآورند: «وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ یأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ کسَالَی وَلاَ ینْفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ کارِهُونَ»(۲)؛
- توبه / ۵۳٫
- توبه / ۵۴٫
(۶۷۲)
و هیچ چیز مانع پذیرفته شدن انفاقهای آنان نشد جز این که به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند و جز با حال کسالت، نماز بهجا نمیآورند و جز با کراهت انفاق نمیکنند.
روشنی « ۲۷۹ » عقل دهشی و استعدادی
«وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْکمْ جِبِلاًّ کثِیرا، أَفَلَمْ تَکونُوا تَعْقِلُونَ»(۱).
ـ و او گروهی انبوه از میان شما را سخت گمراه کرد آیا تعقل نمیکردید.
بیان: کسی که گمراه میشود توان عقلورزی و خردگرایی ندارد. عقل بر دو گونه است: عقل دهشی که اکتساب در آن تأثیری ندارد و خداوند آن را به برخی از بندگان خود عطا مینماید و دست کسی که به او بخششی نشده از آن کوتاه است.
دو دیگر عقلی که استعداد شکوفایی دارد و در همه به صورت اشتدادی فعلیت دارد و دارای شدت و ضعف است و پیشامد حوادث گوناگون و تربیت بر کاستی یا افزونی آن تأثیر دارد. عبادت چنین عقلی را میتواند تحت کنترل خود گیرد. برای نمونه اگر کسی عزیز خود را از دست دهد و مصیبت سختی بر او وارد شود ممکن است توان چارهجویی خود را از دست دهد و به استیصال گرفتار شود؛ همانطور که برخی در جلسهٔ امتحان دچار شوک و فشار مضاعف میشوند و قدرت
- یس / ۶۲٫
(۶۷۳)
تحلیل و بررسی سؤالات امتحانی را از دست میدهند. برخی نیز با بیماری اشتهای خود را از دست میدهند. هستند کسانی که وقتی کسی با آنان دشمنی میکند، عقل آنان از کار میافتد و دیگر نمیتوانند بیندیشند. در موجودهای آدمی، عقل از همه آسیبپذیرتر است و زودتر در مخاطره قرار میگیرد. دعا، مناجات و عبادات بهترین نیروی نگاهدارندهٔ عقل است که آن را برای موقعیتهای متفاوت و سخت، محکم نگاه میدارد و عبادت برای آن مانند آب زدن به سبزی است که سبب شاداب و تازه نگاه داشتن آن میگردد.
روشنی « ۲۸۰ » توبه و جبران خطا
«یا بَنِی آَدَمَ، إِمَّا یأْتِینَّکمْ رُسُلٌ مِنْکمْ، یقُصُّونَ عَلَیکمْ آَیاتِی، فَمَنِ اتَّقَی وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ»(۱).
ـ ای فرزندان آدم، چون پیامبرانی از خودتان برای شما بیایند و آیات مرا بر شما بخوانند، پس هر کس به پرهیزگاری و صلاح گراید نه بیمی بر آنان خواهد بود و نه اندوهگین میشوند.
بیان: موضوعی که در این کریمه میخواهم بر آن تأکید نمایم توجه به فراز: «فَمَنِ اتَّقَی وَأَصْلَحَ» است.
توبه بهتنهایی برای خوب شدن انسان کافی نیست، بلکه لازم است
- اعراف / ۳۵٫
(۶۷۴)
خطاها را جبران و اصلاح نمود. آنکه کاری اشتباه مرتکب میشود تنها نباید به عذرخواهی بسنده نماید، بلکه باید در برابر خطای خود، عملی درست بیاورد.
روشنی « ۲۸۱ » توبه و امیدواری
«إِنَّهُ مَنْ یأْتِ رَبَّهُ مُجْرِما فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یمُوتُ فِیهَا وَلاَ یحْیا»(۱).
ـ در حقیقت، هر که به نزد پروردگارش گنهکار رود جهنم برای اوست. در آن نه میمیرد و نه زندگی مییابد.
بیان: عبارت «مَنْ یأْتِ رَبَّهُ مُجْرِما» میرساند انسان گناهکار تا زنده است میتواند توبه نماید و خود را اصلاح سازد و نباید از خویش مأیوس شود؛ زیرا کسی جهنمی خواهد شد که مجرم بمیرد و واویلا بر او که با توشهای از گناهان و مجرمانه جان داده است! انسان تا زنده است باید زندگی را غنیمت شمرد و از درگاه الهی مأیوس نگردید.
روشنی « ۲۸۲ » گریهٔ دردمندی
«فَلْیضْحَکوا قَلِیلاً وَلْیبْکوا کثِیرا جَزَاءً بِمَا کانُوا یکسِبُونَ»(۲).
- طه / ۷۴٫
- توبه / ۸۲٫
(۶۷۵)
ـ از این پس کم بخندند و به جزای آنچه به دست میآوردند بسیار بگریند.
بیان: این آیه توصیه به گریه دارد اما نه به صورت مطلق، بلکه گریهای را میخواهد که در پی دردی و مصیبتی میآید. کسی که درد دارد گریهٔ او خاصیت دارد و کسی هم که درد ندارد، گریهٔ او خاصیتی ندارد تا به آن توصیه شود. قرآن کریم به کسانی توصیه به گریه دارد که دست به گناه آلودهاند.
البته، اولیای خدا نیز زیاد گریه میکنند. روایتی میفرماید: «عجبت لمن أیقن بالموت کیف یفرح قلبه وعجبت لمن أیقن بالحساب کیف یضحک سنّه»(۱)؛ شگفتا از کسی که به مرگ یقین دارد، چگونه شادمان است و شگفتا از کسی که به حساب و سنجش قیامت یقین دارد، چگونه میخندد!
گریه برای کسی که معرفتی ندارد، بیفایده است و بر جاهل، تأثیری ندارد و دل ناآگاه را رام و نرم نمیسازد مگر آن که گریه او را به توجه بکشاند. خندهٔ فراوان نیز به خودی خود غفلتآور است.
روشنی « ۲۸۳ » قیام آگاهانه و مسیر روشنا
«أَوَمَنْ کانَ مَیتا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کذَلِک زُینَ لِلْکافِرِینَ مَا کانُوا یعْمَلُونَ»(۲).
- شیخ صدوق، خصال، ص ۲۳۷٫
(۶۷۶)
ـ آیا کسی که مردهدل بود و زندهاش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست. اینگونه برای کافران آنچه انجام میدادند زینت داده شده است.
بیان: این آیه از دو گروه میگوید: یکی افرادی کور و نابینا که مردهاند و در تاریکی جهل خود به سر میبرند و نوری ندارند تا از پرتو آن راهی روشنا داشته باشند و آگاهانه با دیدن چشمانداز پیش رو و افق آینده حرکت نمایند. البته این تاریکی و مردگی و نابینایی برای صاحبان آن زیباست و آنان با تاریکی خو گرفته و خود نیز زشتی تاریکی آن را نمیبینند.
اما گروهی دیگر که دلی زنده دارند و بینا میباشند و خداوند برای آنان نوری روشنا قرار داده است که از آن آگاهی میگیرند و میبینند و حرکت میکنند و ماهی بر مسیر پیش روی خود دارند که آن را آشکار میسازد. چنین کسانی اهل سر میگردند و راز نهان دارند؛ همانان که مهر بر دهان ندارند، بلکه چشم بر اشارت حق دارند و هرجا لازم باشد زبان میگشانید و هر جا که حق بخواهد، سر میدهند نه آن که لب و دهان آنان را با دوزندهٔ جوالی بر هم دوخته باشند:
هر که را اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند
حق تا دل کسی را محکم نکند، سرّی به او نمیدهد، ولی چنین نیست که حق تعالی دهان کسی را وصله زند و آن را پینه نماید. آنکس که محکم
- انعام / ۱۲۲٫
(۶۷۷)
است نیازی به مهر کردن و دوختن دهان ندارد و محکمی و قوت دل او هر رازی را نگاه میدارد و آن را در جای خود میآورد؛ همانطور که اگر لازم باشد، سر را به میدان میآورد و آن را بر بالای دار هزینه میکند و این آگاهی را از همان نوری میگیرند که خدا برای آنان قرار داده است تا هر حرکتی را آگاهانه به انجام رسانند. خداوند برای هر دوره اولیایی دارد که آنان را مأمور به انجام کاری میکند. یکی وظیفهٔ سلطنت بر باطن دارد و کمترین چیزی از خود بروز نمیدهن و دیگری باید خود را ظاهر نماید.
روشنی « ۲۸۴ » بخشش و توزیع توان انسانی
«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیهِمْ إِنَّ صَلاَتَک سَکنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(۱).
از اموال آنان صدقهای بگیر تا به وسیلهٔ آن پاک و پاکیزهشان سازی و برای آنان دعا کن؛ زیرا دعای تو برای آنان آرامشی است و خدا شنوای داناست.
بیان: همانطور که انسان با کار خسته میشود و خستگی لازم طبیعی کار کردن است، نتیجهٔ قهری داشتن درآمد و نعمت نیز داشتن صدقه و بخشش به تناسب مقدار آن است. البته توانی که به انسان میرسد ممکن است مالی، علمی یا شخصیتی باشد که به تناسب باید بخشش مالی،
- توبه / ۱۰۳٫
(۶۷۸)
علمی و نیز استفاده از نفوذ شخصیت خود به نفع نیازمندان داشت. چنین یخششی، دعای خیر اولیای الهی را در پی دارد، در نتیجه به آن توان برکت میدهد و آن را از آسیب و زیان حفظ مینماید و پیآمد آن داشتن آرامش است و حسرت از دست دادن مال و تضییع وقت و عمر برای انسان پیشامد نمیکند.
ما در کتاب «دانش سلوک معنوی» گفتهایم مؤمن باید بتواند زندگی خود را تعادل بخشد و تعادل آن به این است که در کنار عبادت بدنی و به تناسب آن، ایثار مال و انفاق ثروت داشت.
روشنی « ۲۸۵ » فسق، ایمان و رستگاری
«کذَلِک حَقَّتْ کلِمَةُ رَبِّک عَلَی الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ»(۱).
ـ اینگونه سخن پروردگارت بر کسانی که نافرمانی و فسق کردند به حقیقت پیوست؛ چرا که آنان ایمان نمیآورند.
بیان: این آیه از گزارهای میگوید که آن را حقیقت میداند. گزارهای که میگوید: کسی که به فسق و گناه آلوده است، ایمان ندارد. به تعبیر دیگر، گناهکار توفیق ایمان نمییابد؛ زیرا فراز: «أَنَّهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ» در آیهٔ شریفه با فعل مضارع آمده و ایمان نیاوردن بر فسق حمل شده است. صیغهٔ جمع نیز میرساند این امر کلی و قاعدهمند است. چنین نیست که کسی که
- یونس / ۳۳٫
(۶۷۹)
بیایمان است گناه میکند، بلکه این گناه است که مانع ایمان میشود و این قاعده در قرآن کریم گزارهای کلی و ضروری است.
از نتایج این قاعده چنین است که کافران و مشرکانی که ایمان میآورند فاسق و گناهکار نبودهاند و تنها ایمان داشتهاند ولی کافران و مشرکانی که فاسق و گناهکار بودهاند، توفیق ایمان نمییابند. بررسیهای تاریخی نشان میدهد ایمان فاسقان و گناهکارانی همچون ابوسفیان، دروغ و نفاقی بیش نبوده است ولی مؤمنان واقعی مانند ابوذر و عمار پیش از ایمان آوردن نیز افراد خوبی بودهاند.
ما در بحثهای روانشناسی و نیز در فلسفهٔ اخلاق گفتهایم نه علم و نه ایمان نمیتواند تغییری در انسان ایجاد کند و انسانها شخصیتهای قصهٔ خود هستند. ایمان امری بنایی است و نه مبنایی و جلا دهندهٔ وجود آدمی است، بر این اساس، ابوسفیان، ابوسفیان است و هزار پیامبر نیز نمیتواند او را تغییر دهد مگر اینکه خود بخواهد و برای آن تلاش کند، از این رو انسان باید ارزش حقیقی خود را به دست آورد و تنها بر آن حساب باز کند، نه بر ظواهر و دکور وجود خود. فسق چنان مخرب است که وجود انسان را دریده و پاره میکند؛ اگرچه نام ایمان نیز با آن یدک کشیده شود ولی صفای نفس و بیآزاری هرچند از کافری باشد سبب نجات او میگردد و خداوند نیز در قیامت با این مستضعفان دینی کاری ندارد.
(۶۸۰)
روشنی « ۲۸۶ » آزارهای دیگران و گمراهی انسان
«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکمْ مَنْ یهْدِی إِلَی الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَنْ یهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لاَ یهِدِّی إِلاَّ أَنْ یهْدَی فَمَا لَکمْ کیفَ تَحْکمُونَ»(۱).
ـ بگو آیا از شریکان شما کسی هست که بهسوی حق رهبری کند؟ بگو خداست که بهسوی حق رهبری میکند. پس آیا کسی که به سوی حق رهبری میکند سزاوارتر است مورد پیروی قرار گیرد یا کسی که راه نمینماید، مگر آن که خود هدایت شود؟ شما را چه شده؟ چگونه داوری میکنید؟!
بیان: اگر خداوند بخواهد کسی را هدایت کند اسباب و زمینههای آن را از نطفه و ریشه و لقمه تا مربی، از مدتها پیش و بهتدریج و با نرمی و لطافت تمام آماده مینماید. خدا دوراندیش است و نخست زمینههای هر کاری را میچیند و برای هدایت کسی خوبیهای دیگران را به او نشان میدهد و بدیهای دیگران را از او پنهان میدارد و چنانچه خواست کسی را گمراه کند، بدیهای او را نمایان میسازد.
انسان محکوم اقتدار و احاطهٔ حق است و هر که هرچه دارد از خداست، از این رو باید در برابر او تسلیم بود و همواره از او خواست که خیر بندههای خود را به آدمی نشان دهد، نه بدیهای آنان را که تحمل آن بسیار دشوار است و گاه سبب گمراهی انسان میگردد.
- یونس / ۳۵٫
(۶۸۱)
روشنی « ۲۸۷ » رابطهٔ ایمانی و نژادی
«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا آَبَاءَکمْ وَإِخْوَانَکمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکفْرَ عَلَی الاْءِیمَانِ وَمَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْکمْ فَأُولَئِک هُمُ الظَّالِمُونَ»(۱).
ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنان را به دوستی مگیرید و هر کس از میان شما آنان را به دوستی گیرد آنان همان ستمکاران هستند.
بیان: آدمی قویترین رابطهای را که میشناسد رابطهٔ خونی، نژادی، قومی، نسبی و سببی است اما رابطهٔ ایمانی مانند «برادری ایمانی» کمتر ناشناخته است؛ از این رو شرع نیز بیشتر از نزاع میان برادران دینی گفته است تا از روابط معنوی و رحمانی میان آنان؛ چنانکه میفرماید: «فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکمْ»(۲). این دو رابطه، یکی میتواند تابع دیگری باشد و گاه رابطهٔ نژادی بهقدری قوت میگیرد که رابطهٔ ایمانی و عبودیت و بندگی خداوند متعال را تحت شعاع قرار میدهد. این آیه به مؤمنان تذکر میدهد اگر پدر یا برادر کافری دارند از آنان دست بردارند؛ زیرا غیرت الهی شریکی را برنمیتابد و کسی را در عرض خود نمیپذیرد، در غیر این صورت، از ظالمان بهشمار میروند.
باید یکی از اصول مهم در مسایل دینی بهویژه در مسایل اعتقادی را صراحت کلام و گفتار خداوند در این زمینه دانست. خداوند در آیهٔ بعد نسبت به پیآمد و نتیجهٔ این که کافران را دوست خود میداند چنین هشدار میدهد: «قُلْ إِنْ کانَ آَبَاؤُکمْ وَأَبْنَاؤُکمْ وَإِخْوَانُکمْ وَأَزْوَاجُکمْ
- توبه / ۲۳٫
- حجرات / ۱۰٫
(۶۸۲)
وَعَشِیرَتُکمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کسَادَهَا وَمَسَاکنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیکمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یأْتِی اللَّهُ بِأَمْرِهِ. وَاللَّهُ لاَ یهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»(۱)؛ بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی که گرد آوردهاید و تجارتی که از کسادش بیمناک هستید و سراهایی را که خوش میدارید نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وی دوستداشتنیتر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را به اجرا درآورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمیکند.
وحدت منافع و وحدت مرام سبب وحدت حرکت میشود و ضامن بقا و ماندگاری شراکت و اجتماع میگردد و اطمینانآور است و اسلام میخواهد وحدت بر اساس ایمان گره بخورد. برای کارهای گروهی و شراکتی نیازی به پیوندهای فامیلی و قبیلهای نیست و افراد به صورت غالبی از خیانت به چنین شریکانی برحذر میباشند و نفس شراکت وحدتزا میباشد؛ زیرا منافع خود نیز در مخاطره قرار میگیرد.
روشنی « ۲۸۸ » محبتزایی ایمان
«إِنَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّا»(۲).
ـ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند بهزودی خدای
- توبه / ۲۴٫
- مریم / ۹۶٫
(۶۸۳)
رحمان برای آنان محبتی در دلها قرار میدهد.
بیان: در آیه نام مؤمنان بر نام «الرَّحْمَنُ» پیش افتاده است. هم خدا مؤمن را دوست دارد و هم همهٔ مردم و حتی دشمنان وی؛ زیرا ایمان به خدا در آنها جاذبه و مغناطیس ایجاد میکند. خداوند نیز خود بیتاب دیدار ایشان است. «الرَّحْمَنُ» دولت اقتدار است و ودّ و محبتی عام به دنبال دارد؛ بهطوری که کافران نیز حب به او پیدا میکنند.
محال است ایمان حب نیاورد و «عاقبت شرک» دشمنی و ضدیت نباشد. باید توجه داشت ایمان تنها باید بهخاطر «رحمان» باشد و بس وگرنه ایمان بهخاطر جذب دوستی و محبت مردم خود شرکی است پنهان.
روشنی « ۲۸۹ » پناه بر خدا!
«فَلاَ یصُدَّنَّک عَنْهَا مَنْ لاَ یؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَی»(۱).
ـ پس هرگز نباید کسی که به آن ایمان ندارد و از هوس خویش پیروی کرده است تو را از ایمان به آن باز دارد که هلاک خواهی شد.
بیان: همه میتوانند در خطر باشند، ضرر کنند، کم بیاورند و گمراه شوند و از هیچ کس زمان آن نگذشته است؛ پس باید حساب کار را کرد! هنگامی که خداوند با پیامبر ختمی خود با آن شأن و جلالتی که دارد
- طه / ۱۶٫
(۶۸۴)
چنین تخاطب مینماید که مواظب باش! یعنی محال نیست برای همچون پیامبر نیز مانع هدایت پیش آید تا چه رسد به دیگران!
روشنی « ۲۹۰ » ادب ورود به خانهٔ دیگران
«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا، لاَ تَدْخُلُوا بُیوتا غَیرَ بُیوتِکمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا، ذَلِکمْ خَیرٌ لَکمْ، لَعَلَّکمْ تَذَکرُونَ»(۱).
ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید به خانههایی که خانههای شما نیست داخل مشوید تا اجازه بگیرید و تأنی و تأخیر داشته باشید و بر اهل آن سلام گویید. این برای شما بهتر است. باشد که پند گیرید.
بیان: این آیه خطاب به اهل ایمان است و نمیشود مؤمن بدون معرفت باشد و بدون اجازه و همانند چارپایان به خانههای دیگران درآید. آیهٔ شریفه درصدد بیان این حکم اولی نیست که هر انسان فهمیدهای آن را مراعات مینماید، بلکه خداوند متعال میفرماید به صرف اجازه وارد خانهٔ دیگران نشوید بلکه صبر نمایید استیناس بگیرید: «حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا». استیناس به معنای إذن تنها نیست و تأنی و تأخیر را نیز میطلبد. برای نمونه ممکن است شما اجازه بخواهید و او نیز بگوید بفرمایید اما هنوز آماده نیست و روی حرمت یا عجله است که میگوید بفرمایید ولی هنوز لباس مناسبی ندارد. بنابراین «تَسْتَأْنِسُوا» به معنای
- نور / ۲۷٫
(۶۸۵)
اذن گرفتن تنها نیست بلکه به معنای تأنی، طمأنینه و تراخی است.
البته اگر صاحبخانه اذن نداد، باید بدون ناراحتی و خردهای بازگشت؛ چنانکه میفرماید: «فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَدا فَلاَ تَدْخُلُوهَا حَتَّی یؤْذَنَ لَکمْ، وَإِنْ قِیلَ لَکمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا، هُوَ أَزْکی لَکمْ، وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ»(۱).
ـ و اگر کسی را در آن نیافتید پس داخل آن مشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد برگردید، بازگردید که آن برای شما سزاوارتر است و خدا به آنچه انجام میدهید داناست.
آدمی باید چنان بزرگوار باشد که اگر به او گفتند ببخشید من آمادگی پذیرایی ندارم، به او بر نخورد و یا وقتی دید کسی آمادگی ندارد، نایستد تا چنین چیزی را نشنود.
سپس میفرماید: «لَیسَ عَلَیکمْ جُنَاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیوتا غَیرَ مَسْکونَةٍ، فِیهَا مَتَاعٌ لَکمْ، وَاللَّهُ یعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکتُمُونَ»(۲)؛ بر شما گناهی نیست که به خانههای غیرمسکونی که در آنها برای شما استفادهای است داخل شوید و خدا آنچه را آشکار و آنچه را پنهان میدارید میداند.
آیه میفرماید گناهی نیست که در جاهای غیر مسکونی که چیزهایی را در آن گذاشتهاید وارد شوید. آیاتی که ذیل آن نام پروردگار میآید آن هم با علم و قدرت در بردارندهٔ نوعی تحذیر است. در همین آیه نیز میفرماید گناهی نیست ولی هشدار میدهد حیله نزنید و نیرنگ نداشته باشید که خداوند همه چیز را میداند.
- نور / ۲۸٫
- نور / ۲۹٫
(۶۸۶)
روشنی « ۲۹۱ » شبههٔ مردسالاری
«وَجَعَلُوا الْمَلاَئِکةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثا، أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ، سَتُکتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیسْأَلُونَ»(۱).
ـ و فرشتگانی را که خود بندگان رحمانند مادینه و دختران او پنداشتند. آیا در خلقت آنان حضور داشتند. گواهی ایشان بهزودی نوشته میشود و از آن پرسیده خواهند شد.
بیان: گویی به خداوند بر خورده است که فرشتگان را دختران خدا دانستهاند نه پسران وی. آیا این امر ترویج فرهنگ مردسالاری نیست؟
پاسخ این است که تهدید آیه به خاطر غیر واقعی بودن این پندار و خالی بودن آن از حقیقت است و نه به سبب دختر پنداشتن فرشتگان.
روشنی « ۲۹۲ » بدن؛ زینت زنان
«وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ، وَیحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ، وَلاَ یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا، وَلْیضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیوبِهِنَّ، وَلاَ یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آَبَائِهِنَّ أَوْ آَبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ
- زخرف / ۱۹٫
(۶۸۷)
بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکتْ أَیمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیرِ أُولِی الاْءِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ، وَلاَ یضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیعْلَمَ مَا یخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ، وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعا أَیهَا الْمُؤْمِنُونَ، لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»(۱).
ـ و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را از هر نامحرمی فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که بهطبع از آن پیداست و باید روسری خود را بر گردن خویش فرو اندازند و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان همکیش خود یا کنیزانشان یا خدمتکاران مرد که از زن بینیازند یا کودکانی که بر عورتهای زنان وقوف حاصل نکردهاند آشکار نکنند و پاهای خود را به گونهای به زمین نکوبند تا آنچه از زینتشان نهفته میدارند معلوم گردد. ای مؤمنان، همگی از مرد و زن به درگاه خدا توبه کنید. امید که رستگار شوید.
بیان: این آیه احکام چندی را در خود دارد و ما تنها از فراز: «وَلاَ یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ» میگوییم. این تعبیر است که لازم میداند تمامی بدن زن بهجز دستها تا مچ و گردی صورت از دید نامحرم پوشیده باشد در حالی که چنین تعبیری برای بدن مرد وجود نداشت. این آیه تنها بدن زن را زینت میداند و نه صدای او را، بنابراین لازم نیست زن در برابر نامحرم سکوت نماید. بله او با صدای خود نباید جلوهگری و عشوه داشته باشد.
- نور / ۳۱٫
(۶۸۸)
ذیل آیه که میفرماید: «وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعا أَیهَا الْمُؤْمِنُونَ، لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»به این معناست که آدمی زاد در نگاهداشت خود لغزش دارد و به گناه گرفتار میآید که راه توبه را برای رسیدن به رستگاری رهنمون میدهد.
این آیه پوشش را برای زنان لازم میداند و نه آنچه به نام «حجاب» معروف شده است. ممکن است زنی چند لباس و حجاب هم داشته باشد اما دارای پوشش اسلامی نباشد. این پوشش است که بدحجابی را رفع میکند. سنتهای اجتماعی و خلقهای قومیتی باعث شده است به این حکم دینی یا بیتوجهی شود یا در آن افراط گردد.
استثنای «إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا» میرساند داشتن زینت عادی مانند به دست داشتن انگشتر و نیز آرایش معمولی اشکال ندارد اما آرایشهای غلیظ که موجب جلب توجه غیرعادی بیننده میشود اشکال دارد و باید از آن پرهیز نمود؛ همانطور که استعمال عطر برای زن در محیط بیرون از خانه چنین است و تحریکپذیری نامحرم را موجب میشود. نگارنده احکام پوشش زنان را در کتاب «زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» آورده است.
روشنی « ۲۹۳ » پوشش زنان در فرهنگ قرآن کریم
«یا أَیهَا النَّبِی قُلْ لاِءَزْوَاجِک وَبَنَاتِک وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذَلِک أَدْنَی أَنْ یعْرَفْنَ فَلاَ یؤْذَینَ وَکانَ اللَّهُ غَفُورا رَحِیما»(۱).
- احزاب / ۵۹٫
(۶۸۹)
ای پیامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوششهای خود را بر خود فروتر گیرند. این برای آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند به احتیاط نزدیکتر است. و خدا آمرزنده مهربان است.
بیان: این آیه برای زنان «جَلاَبِیبِ» را طرح مینماید نه چادر یا مقنعه را که پوششی همانند روسری بوده که دو طرف آن باز بوده است. آیه نمیفرماید روسری را روی چشمهایتان بیندازید، بلکه میفرماید دو طرف آن را قدری به هم نزدیک کنید، این کار برای این که شناخته شوید بهتر است؛ یعنی پوشش شما به گونهای باشد که بدانند زنان محترمی هستید و نیز صورت شما را ببینند و شما را با زنان بد طینت و بدکاره که پوشش مناسبی ندارند اشتباه نگیرند.
برخی راه افراط پیش میگیرند و روسری یا چادر را چنان بر خود میپیچند که شناخته نشوند یا پوشیه میزنند و خود را به طور کامل پنهان میکنند که به هیچ وجه قابل شناخته شدن نیستند. چنین پوششهایی دینی نیست و با فرهنگ قرآن کریم هماهنگی ندارد.
پایان آیه نیز خداوند را همواره بخشنده و مهربان میداند؛ چرا که ممکن است در رعایت این حکم دینی لغزشهایی انجام گیرد اما این لغزشها را باید نادیده گرفت؛ چنانکه خداوند چنین میکند: «وَکانَ اللَّهُ غَفُورا رَحِیما».
خداوند در آیهٔ بعد میفرماید: اگر منافقان برای برخی از زنان ایجاد ناامنی کنند ما با منافقان برخورد سختی خواهیم داشت و توصیه
(۶۹۰)
نمینماید زنان در خانه بمانند یا روی خود را به صورت کامل بپوشانند: «لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِینَّک بِهِمْ ثُمَّ لاَ یجَاوِرُونَک فِیهَا إِلاَّ قَلِیلاً»(۱)؛ اگر منافقان و کسانی که در دلهایشان مرضی هست و شایعهافکنان در مدینه از کارشان باز نایستند تو را سخت بر آنان مسلط میکنیم تا جز مدتی اندک در همسایگی تو نپایند.
روشنی « ۲۹۴ » پوشش پیرزنان
«وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاَّتِی لاَ یرْجُونَ نِکاحا، فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ یضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ، وَأَنْ یسْتَعْفِفْنَ خَیرٌ لَهُنَّ، وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(۲).
ـ و بر زنان از کار افتادهای که دیگر امید زناشویی ندارند گناهی نیست که پوشش خود را کنار نهند به شرطی که زینتی را آشکار نکنند و عفت ورزیدن برای آنها بهتر است و خدا شنوای داناست.
بیان: خداوند در مورد پیرزنان که امید ازدواج به آنان نمیرود رخصت داده است پوشش خود را بکاهند. کسی که بدن پیرزنی را چنین ببیند پایان کار دختران زیباروی و فرسودگی آنان را مییابد که دیگر نه تنها کسی به آن رغبتی ندارد بلکه از آن دلزده نیز میشود. بهواقع دین میخواهد زیرکانه عمل کند تا پایان زیبایی ناسوتی و ناماندگاری آن را
- احزاب / ۶۰٫
- نور / ۶۰٫
(۶۹۱)
نشان دهد تا کسی فریفتهٔ دنیا نشود. البته رعایت عفت و حیا برای پیرزنان نیز بهتر است؛ هرچند آنان به پوشاندن فرسودگی بدن خود بیشتر راغب هستند.
روشنی « ۲۹۵ » نگاه به نامحرم
«قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ، ذَلِک أَزْکی لَهُمْ، إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یصْنَعُونَ»(۱).
ـ به مردان با ایمان بگو: طبیعی بنگرند و دیده خیره ننمایند و پاکدامنی ورزند که این برای آنان پاکیزهتر است؛ زیرا خدا به آنچه میکنند آگاه است.
بیان: این آیه از نحوهٔ روابط اجتماعی زن و مرد و نگاه آنان به یکدیگر میگوید. آنچه در این زمینه به عنوان دین در لایههای جامعه است بیشتر تحریفی معنوی از دین است و این آیات با آن فرهنگ عامیانهگری در تعارض است. آیهٔ شریفه نمیفرماید وقتی مرد نامحرمی زنی را میبیند سر پایین اندازد یا چشم فرو نهد؛ بلکه میفرماید: «یغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»؛ یعنی نگاه تند و تیز به نامحرم نداشته باشید به گونهای که هرچه بر چهره دارد را با نگاه خود بازیابی کنید، بلکه نگاه شما طبیعی باشد. «یغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»مانند امر «وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِک»؛ است که
- نور / ۲۹٫
(۶۹۲)
میفرماید: و صدایت را آهسته ساز که امر به آهسته نمودن آن است و نه توصیه به قطع صدا و ترک سخن گفتن و سکوت. این آیه نیز نمیفرماید نگاه را ترک کنید و چشم بر هم دوزید، بلکه میفرماید از تیزی آن بکاهید و حالت خمار به آن دهید. قرآن کریم چنین نگاهی را مؤمنانه و چنین ارتباط و برخوردی را انسانی میداند.
خداوند با فراز: «إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یصْنَعُونَ» هشدار میدهد به هر نگاهی آگاه است و نگاههای دزدیده را میداند. نگاههایی که ممکن است از پشت عینک دودی یا از پشت پوشیه باشد.
در برخی از روایات(۱) آمده است نگاه نخست به نامحرم اشکال ندارد، باید دانست این روایت خطاب به مؤمنان و مخصوص آنان است و نگاه افراد فاسد حتی اولی آن نیز از سر بیماری است. خداوند متعال مؤمنان را به دیدن نامحرم مبتلا میکند تا میزان ایمان آنان را بسنجد و معلوم شود آیا با دیدن صحنهای خود را میبازند یا استوار و محکم میایستند.
البته خداوند برای تربیت جنسی برنامههایی ویژه و احکامی دارد که هماینک کمتر به آن پرداخته میشود و جوامع اسلامی در این زمینه درگیر افراط و تفریطهای بسیاری هستند که پیآمد آن ناآرامی روان آدمی است.
- عبدالملک بن سلمة الأزدی، شرح معانی الآثار، چاپ سوم: انتشارات دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۶، ج ۳، ص ۱۵٫
(۶۹۳)
روشنی « ۲۹۶ » ازدواج معروف
«وَأَنْکحُوا الاْءَیامَی مِنْکمْ، وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکمْ وَإِمَائِکمْ، إِنْ یکونُوا فُقَرَاءَ یغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»(۱).
بیهمسران خود و غلامان و کنیزان درستکارتان را همسر دهید اگر تنگدست هستند. خداوند آنان را از فضل خویش بینیاز خواهد کرد و خدا گشایشگر داناست.
بیان: این آیه امر میکند و تکلیف مینماید نسبت به ازدواج کسانی که همسری ندارند اقدام نمایید. جامعهٔ ما به گونهای شده که همه از هم بریدهاند؛ گویی در جامعه هیچ کس در زمینهٔ ازدواج بیهمسران تکلیفی نسبت به دیگری ندارد.
روشنی « ۲۹۷ » تنبیه اصلاحی زنان ناشزه
«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ، بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ، وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ، فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ، وَاللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ، وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ، وَاضْرِبُوهُنَّ، فَإِنْ أَطَعْنَکمْ فَلاَ تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبِیلاً، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیا کبِیرا»(۲).
ـ مردان سرپرست زنان هستند به دلیل آن که خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و نیز به دلیل آن که از اموالشان خرج میکنند. پس زنان درستکار فرمانبردارند و به پاس آنچه خدا برای آنان حفظ کرده است
- نور / ۳۲٫
- نساء / ۳۴٫
(۶۹۴)
اسرار شوهران خود را حفظ میکنند و زنانی را که از نافرمانی آنان بیم دارید نخست پندشان دهید و بعد در خوابگاهها از ایشان دوری کنید و اگر تأثیر نکرد، آنان را بزنید. پس اگر شما را اطاعت کردند دیگر بر آنها هیچ راهی برای سرزنش مجویید که خدا والای بزرگ است.
بیان: این آیه شریفه دو دلیل برای مدیریت کلان مردان بر زنان ارایه میکند که در اینجا نمیخواهم از آن بحث نمایم، بلکه تنها میخواهم به فراز «وَاضْرِبُوهُنَّ» توجه دهم که برای تنبیه و تأدیب زنان ناشزه و تخلفگرا گزینهٔ زدن را پیشنهاد میدهد. باید توجه داشت ضرب دارای انواع مختلفی است. مسکوک نمودن سکه را نیز ضرب میگویند. یکی از عملیاتهای ریاضی نیز نوعی ضرب است. ضرب به زدن با چوب و چماق یا قبضهٔ شمشیر یا سیلی زدن انصراف ندارد و منحصر به آن نیست.
ضرب به کارهای متفاوت و مختلف اطلاق میشود و فراز: «وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ» برای زنان نوعی ضرب دانسته میشود. بنابراین باید گفت: «وَاضْرِبُوهُنَّ» به معنای ایجاد تغییر و تحول در سیستم مدیریتی مرد است و برای همین است که نخست مدیریت وی را گوشزد مینماید. این روش عاقلان است که به گاه پیشامد مشکل، در نظام و سیستم مدیریتی خود اقدام به تحول و اصلاحات مینمایند؛ همانطور که ضرب سکه تبدیل آن است. نگارنده در کتاب «همسران و مدیریت کارآمد» از این اصل سخن گفته است.
(۶۹۵)
روشنی « ۲۹۸ » همسران بیمهر
«وَلَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَینَ النِّسَاءِ، وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُوا کلَّ الْمَیلِ، فَتَذَرُوهَا کالْمُعَلَّقَةِ، وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُورا رَحِیما»(۱).
ـ و شما هرگز نمیتوانید میان زنان عدالت کنید؛ هرچند بر عدالت حریص باشید؛ پس به یک طرف یکسره تمایل نورزید تا آن زن دیگر را سرگشته رها کنید و اگر سازش نمایید و پرهیزگاری کنید بهیقین خدا آمرزنده مهربان است.
بیان: این آیه برای مردانی است که چند همسر دارند. در آیهٔ پیش به رفتار عادلانه با تمامی همسران توصیه میشود و پیشنهاد میگردد اگر نمیتوانید چنین نمایید تنها یک زن اختیار کنید: «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً»(۲). در این آیه گفته میشود مردان نمیتوانند رفتاری عادلانه داشته باشند. این دوگانگی به جهت عدالت است. عدالتی که رعایت آن الزامی است عدالت در پرداختن نفقه و دیگر مسائل مالی و نیز زناشویی است ولی عدالتی که در اینجا از مرد نفی میشود عدالت در مودت و دوست داشتن زنان است؛ زیرا زنان برخی مهربان و بعضی بیتفاوت یا نامهربان هستند و در زیبایی و ایمان نیز مانند هم نیستند و با هم تفاوت دارند. این آیه میفرماید درست است شما نمیتوانید با آنان به عدالت رفتار نمایید و همه را یکسان دوست داشته باشید، اما نباید نسبت به
- نساء / ۱۲۹٫
- نساء / ۳٫
(۶۹۶)
زنهایی که آنان را کمتر دوست دارید به یکباره بیتفاوت شوید و آنان را رها کنید: «فَلاَ تَمِیلُوا کلَّ الْمَیلِ، فَتَذَرُوهَا کالْمُعَلَّقَةِ».
البته این آیه با تنقیح و تحلیل مناط برای مردان تک همسر نیز رهنمون دارد. مردان تکهمسر نیز ممکن است همانند مردان چند همسر که نسبت به زن گذشتهٔ خود بیمیل میشوند نسبت به تنها همسر خود به صورت کلی بیمیل شوند و او را مانند زنان سرگشته رها کنند. زنان «کالْمُعَلَّقَةِ» زنی است که میداند مردش وی را دوست ندارد. مردی که در رفتار و عمل و یا در گفتار به همسرش میفهماند تمایل چندانی به او ندارد، در واقع او را «کالْمُعَلَّقَةِ» نموده است. قرآن کریم این بیمیلی و دوست نداشتن را به «الْمُعَلَّقَةِ» تعبیر آورده است. این زن نه طلاق داده میشود و نه شوهرش او را دوست دارد و زندگی سرد و خاموشی دارد و علاقه و صمیمیت و ارتباط خوبی با شوهر خود ندارد و زن و شوهر بدون هیچگونه تمایل و وابستگی روحی و روانی نسبت به یکدیگر تنها زیر یک سقف زندگی میگذرانند؛ بهگونهای که اگر در کنار هم نباشند برای آنان مهم نیست و مشکلی پیش نمیآید، بلکه دوری آنان در بسیاری از کارها برای آن دو راحتتر است.
در این گونه موارد، اگر توصیههای کارشناسی نتیجه ندهد، تنها طلاق است که نسخهٔ درمان و کارگشاست. توجه به این احکام، رفقی و نرم بودن دین اسلام و ملکوت و صفای بسیار قرآن کریم را میرساند که دقیقترین مسایل خانوادگی را با راهحل مدرن و علمی که دارد بیان کرده است. قرآن کریم در این گونه موارد میفرماید: «وَإِنْ یتَفَرَّقَا یغْنِ اللَّهُ کلّا مِنْ
(۶۹۷)
سَعَتِهِ وَکانَ اللَّهُ وَاسِعا حَکیما»(۱). طلاق آنان سبب میشود خداوند در زندگی آن دو وسعت و گشایش به وجود آورد و هر دو را بینیاز کند؛ چرا که زن شوهری مناسب و مرد نیز زنی متناسب با خود مییابد که رابطهٔ مودتی خوبی با او داشته باشد و هر دو همدیگر را دوست بدارند. خداوند در ارایه این راهکار خود را حکیم معرفی مینماید و به این معناست که این پیشنهاد حکیمانه است و زن و شو هر نباید نگران اینده باشند؛ چرا که: «یغْنِ اللَّهُ کلّا مِنْ سَعَتِه»، بلکه از «حَکیما» فهمیده میشود خداوند حکیم با این کار هر دو را بینیاز میکند و زندگی بعدی آنها را محکمتر مینماید.
زن و شوهری که به هم محبت نداشته باشند و نیازهای جنسی و کامیابی یکدیگر را تأمین ننمایند نسبت به هم نیز رضایتی ندارند. میگویند اگر شوهری از همسر خود راضی نباشد بر عبادتهای وی مانند نماز و روزهٔ او ثأثیر میگذارد و پاداش آن را تقلیل میدهد. البته از این طرف نیز چنین میباشد و اگر مردی ستمگر باشد و زن از او رضایتی نداشته باشد، کردار وی کمارزش میگردد. در واقع این خانواده است که بنیان اصلی بندگی خدا را پیریزی مینماید و بر تمامی کردار حتی نماز که ستون دین شمدره میشود تأثیر میگذارد. بنمابراین نه مرد و نه زن نباید سرگشته و معلق باشند. اگر آموزههای دینی در این زمنیه بهدرستی تحقیق و شکوفا گردد، فرهنگ عوامانهٔ موجود را بهکلی کنار میزند. البته این فرهنگ نسبت به آن تاب فهم ندارد و چه بسا با صاحبان این
- نساء / ۱۳۰٫
(۶۹۸)
اندیشه درگیر شوند؛ بهویژه آن که عامیانهگران و مانعان صاحبان قدرت و نفوذ نیز میباشند. بسیاری از امور رایج و ناآگاهانه از دین نیست و اسلامی نمیباشد. بسیاری از مسلمین نیز در دین خدا اهمال دارند و دین نقش اول را در زندگی آنان ندارد. چنین مسلمانانی تنها تصویری بسیار ناقص، تاریک و پرپیرایه از دین دارند نه چیزی بیش از آن. به هر روی رضایت زن و شوهر از هم خیابان دو طرفه است نه یکطرفه و هر دو باید از هم راضی باشند. بسان رضایت خداوند از بندهٔ مؤمن خود که رضایت بندهٔ مؤمن از خداوند را در آن سوی خود دارد و ایمان با هر دو جهت است که شکل میگیرد. خداوند میفرماید: «قَالَ اللَّهُ: هَذَا یوْمُ ینْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ، لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ، خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدا، رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ، ذَلِک الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»(۱)؛ خدا فرمود این روزی است که راستگویان را راستیشان سود بخشد. برای آنان باغهایی است که از زیر درختان آن نهرها روان است. همیشه در آن جاوداناند. خدا از آنان خشنود است و آنان نیز از او خشنود هستند. این است رستگاری بزرگ.
مؤمنان کسانی هستند که هم خداوند از آنان راضی است و هم آنان از خداوند خشنود میباشند. از پایههای ایمان این است که فرد مؤمن از خداوند راضی باشد؛ هرچند رضایت وی از خداوند متأخر است؛ به این معنا که نخست خداوند از بندهٔ مؤمن خود راضی میشود سپس او از خداوند راضی و خشنود میگردد.
خانهای که بهشت میگردد و خانهٔ عشق و محبت است خانهای
- مائده / ۱۱۹٫
(۶۹۹)
است که محبت و رضایت در آن دو سویه باشد و زن و شوهر هر دو از هم راضی باشند و هر دو یکدیگر را دوست داشته باشند.
روشنی « ۲۹۹ » طلاق رهاییبخش
«وَإِنْ یتَفَرَّقَا یغْنِ اللَّهُ کلّا مِنْ سَعَتِهِ وَکانَ اللَّهُ وَاسِعا حَکیما»(۱).
ـ و اگر آن دو از یکدیگر جدا شوند، خداوند هر یک را از گشایش خود بینیاز گرداند و خدا همواره گشایشگر حکیم است.
بیان: این آیه میفرماید زن و شوهر ناسازگار اگر از هم جدا شوند خداوند نیازهای آنان را پاسخ میگوید و زندگی محکمی به هر دو ارزانی میدارد. مهمترین نیاز زن و مرد، مسألهٔ کامگیری آنان از همدیگر است. زن و شوهر اگر به صورت علمی با هم ازدواج ننمایند و با هم تناسب نداشته باشند نمیتوانند نیازهای جنسی یکدیگر را تأمین نمایند. در یان که بسیاری از ازدواجها ناآگاهانه و به اشتباه شکل میگیرد شکی نیست. ازدواجها نیاز به بررسی علمی و آکادمیک و مشاوره و آگاهیدهی دارد. چیزی که هماکنون در میان افراد جامعه نادیده گرفته میشود. تداوم زندگیهایی که به اشتباه پیوند خورده است خود اشتباهی دیگر است و این زندگیها به جابهجایی و طلاق نیاز دارد تا مشکلات زن و مرد با انتخابی درست و بهجا برطرف شود. درست نیست گفته شود شروع
- نساء / ۱۳۰٫
(۷۰۰)
ناموفق نیار به پایان ناموفق دارد و انتخاب اشتباه را نباید دست زد؛ چرا که پیوند ازدواج قدسیتر از آن است که بریده شود. این گزاره از آنِ افراد ناآگاه و نیز ترسو است. بسیاری از مشکلات زوجهای جوان که ناآگاهانه با هم ازدواج کردهاند با یک جابهجایی درست رفع میشود و زندگی ناسوتی آنان که تنها یک بار حق استفاده از آن را دارند سامان میگیرد.
این آیه میفرماید زن و شوهری که ناسازگاری آنان مسجل و غیر قابل حل است، با جدایی توسعه، گشایش و راحتی مییابند، نه اینکه طلاق آنان را بیچاره و بدبخت مینماید. خداوند واسع و حکیم است و حکم دارد و سخن وی نیز محکم است. زندگیهایی که یمن، کام، سلام و صفایی در آن نیست چنانچه با ارایهٔ راهکارهایی علمی، فنی و کارشناسانه قابل ترمیم نمیباشد، باید با طلاق و جدایی ترمیم گردد بدون آن که آمار آن لحاظ گردد. زندگیها باید با راهنمایی درست، شیرین کام، زنده و بانشاط باشد.
خوشبختانه کشور ما توانست بیسوادی را در این کشور ریشهکن نماید بسیاری از بیماریها را مهار نماید اما متأسفانه هنوز نتوانسته است آگاهیهای لازم جنسی را به جوانانی که قصد ازدواج دارند بدهد. این در حالی است که اگر زندگیها آرامش و آسایش نداشته باشد همین سواد نیز وزر و وبال میگردد و به ضرر فرد تمام میشود. زندگی باید طوری باشد که فرد خسته نشود. زن و شهری که نمیتوانند از هم کام بگیرند، بعد از مدتی به خستگی میگرایند و هر دو افسرده میشوند. البته غربیها چون بیبندو باری دارند مشکل ناکامی ندارند، ولی جامعهٔ ما که میخواهد
(۷۰۱)
سالم باشد، باید در پی ارایهٔ بینایدهای علمی برای زیست سالم زناشویی باشد. این برای جامعهای دینی بسیار ناپسند است که جوانی مشکل ناکامی داشته باشد. بسیاری از ناکامیهای زندگی به تشکیل ناصواب آن باز میگردد و زن و شوهر را مردههایی متحرک مینماید. «أبغض الأشیاء عندی الطلاق» برای زندگیهای سازگار است و نباید آن را پیراهن عثمانی کرد و بر سر دین زد. در مثل نیز میگویند: «دختر باید با لباس عروس به خانهٔ بخت رود و با کفن برگردد». مگر هر کسی میتواند لباس عروسی را به کفن تبدیل نماید.
البته برخی از پیرایهها که به عنوان احکام دین ارایه میشود نیز زندگی را بر جوانان سخت مینماید. حوزهای علمیه و عالمان دینی باید در دورهٔ حاکمیت و ثبیت حکومت دینی، با تلاش مضاعف به تصحیح پیرایهها بپردازند و به صراحت احکام منقبض کنندهای را که از دین نیست به مردم اعلام دارند و در اصلاح اذهان افراد جامعه نسبت به معارف دینی بکوشند.
تصور بغضآلود و ستیزجویانه از طلاق، خانوادههای زن و مرد را پس از جدایی، با هم دشمن مینماید؛ در حالی که طلاق برای توسعه و گشایش زن و شوهر ناسازگار است. در صدر اسلام بوده است مردی که به همسرش میگفته من از تو خوشامد ندارم، ولی احساس میکنم با خواهرت سازگارم. وی همسرش را طلاق میداده و با خواهر او ازدواج میکرده است بدون این که نزاعی فامیلی اتفاق افتد. فرهنگ دینی اگر با عامیانهگری خلط شود، بسیار آسیبزا و منحط میگردد. البته کسی که
(۷۰۲)
زنی خوب، خوش اخلاق، مؤمن، زیبا و عالی دارد، ولی میخواهد او را طلاق دهد، فعل حرامی را مرتکب میشود؛ به این معنا که وی میتواند آن زن را طلاق دهد اما به معصیت آلوده شده است.
طلاق در لغت به معنای آزادی و رهایی است. طلاق نوعی آزادی است. زن و شوهری که شش ماه پس از ازدواج میفهمند با هم نمیتوانند سازگاری داشته باشند باید از هم جدا گردند و با یک جابهجایی، زندگی خود را که میتواند مرداب و باتلاق گردد به بهشتی تبدیل نمایند. این مرداب در صورتی که فرزندانی نیز بیابد به قتلگاه زن و مرد تبدیل میشود؛ اما قتلگاهی که زن و مرد باید روزی چند بار جان یکدیگر را در آن بگیرند و چاهی بیپایان از مشکلات روانی برای فرزندان طلاق حفر نمایند. جامعهٔ دینی و قرآنی جامعهای است که درصدی از طلاق در آن باشد و این قدرت آزادی و جابهجایی از افراد بیمار آن سلب نشود و دستگاه قضایی راههای پر پیچ و خمی را در برابر این افراد زخم خورده نگذارد و زخمی بر زخم آنان نیفزاید. زمانی بودند افرادی پوسیده که میگفتند حکومت اسلامی عملی نیست؛ اما امروز میبینیم که همین حکومت، دنیا را به چالش کشیده است. اگر ضعف و سستی کنار گذاشته شود و احکام دینی بهدرستی معنا و اجرا شود، جامعهٔ اسلامی ما مدرنتر از وضعیت دنیای پیشرو در تکنولوژی و فنآوری خواهد گردید؛ زیرا این جامعه افزون بر نیازهای مادی، نیازهای معنوی آنان را نیز پاسخ میدهد. صد سال پیش بعضیها حکومتی را که به وسیلهٔ یک آخوند اداره شود، در عمل غیر ممکن میدانستند ولی امروز اگر زنده شوند و
(۷۰۳)
ببینند که یک آخوند در رأس امور قرار گرفته است، مبهوت خواهند شد! آن هم حکومتی که از هفت میلیارد جمعیت جهانی، شش میلیارد و نیم از آن میگویند. به هر روی فرهنگ طلاق نیازمند اصلاح و بازبینی است. جامعهای که طلاق در آن آمار پیدا نمیکند، سالم نمیباشد. نخست نیز باید برای تصحیح نظرگاه مبغوضگرایی اطلاقی به طلاق فرهنگسازی نمود. گاه زن و شوهری در یک خانواده بهخاطر ناسازگاریها و اختلافهایی که دارند به دهها معصیت گرفتار میشوند و دل آیینهای خود را نیز به لجن نفرت کثیف میکنند، به هم بد میگویند و دلشان پر از آشوب و بوی تعفّن است؛ گویی در لجن زندگی میکنند و با این وضعیت زیر بار طلاق نمیروند و آن را مبغوض شرعی یا زشت عرفی میدانند! در حالی که همان طلاق مبغوض، در این موارد واجب است؛ چرا که ریشهٔ درمان مشکلات و رهایی از دهها معصیتی است که به آن گرفتار میباشند. نگرش صحیح دین نسبت به طلاق، این است؛ هرچند باید با فرهنگسازی برای تمامی ازدواجها، پس از شش ماه زندگی مشترک، حق جدایی و طلاق در صورت ناسازگار بودن را گذاشت. اگر طرحی شبه این در نظر گرفته نشود و جابهجایی صورت نگیرد، هستند بسیاری از زنها که با داشتن چندین فرزند، رفیق میگیرند و به گناه میآلایند.
خداوند در سوره بقره میفرماید: «وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ ینْکحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَینَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِک یوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکمْ یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الاْآَخِرِ ذَلِکمْ أَزْکی لَکمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(۱)؛ و چون زنان را طلاق گفتید و عدهٔ خود را به پایان رساندند،
- بقره / ۲۳۲٫
(۷۰۴)
آنان را از ازدواج با همسران سابق خود چنانچه بهخوبی با یکدیگر تراضی نمایند جلوگیری مکنید. هر کس از شما به خدا و روز بازپسین ایمان دارد به این دستورها پند داده میشود. مراعات این امر برای شما پربرکتتر و پاکیزهتر است و خدا میداند و شما نمیدانید.
خداوند میفرماید دستور طلاق برای شما پندی است: «ذَلِک یوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ مِنْکمْ یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الاْآَخِرِ» اما پند برای مؤمنان است و این میرساند طلاقی که به بغض و دشمنی میانجامد، این آشوب برآمده از طلاق و این حکم دینی نیست و به روحیات خود افراد مرتبط میباشد. طلاق مؤمنانه که احکام الهی در آن نادیده گرفته نمیشود چهقدر شیرین است که میفرماید: «ذَلِکمْ أَزْکی لَکمْ وَأَطْهَرُ»!
حوزههای علمیه مسؤولیت استنباط صحیح و علمی از دین را بر عهده دارند و نباید از اصلاح انحرافات و تغییر در بعضی از ساختارهای غلط و حل مشکلات و معضلات جامعهٔ اسلامی مأیوس باشند؛ هرچند پیکرهٔ سنتی و عرفی جامعه با آنان همراه نباشد.
روشنی « ۳۰۰ » یکسانی زنان و مردان در شرف و پاداش
«إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ
(۷۰۵)
وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکرِینَ اللَّهَ کثِیرا وَالذَّاکرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرا عَظِیما»(۱).
ـ مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادتپیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقهدهنده و مردان و زنان روزهدار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خدا را فراوان یاد میکنند، خدا برای همهٔ آنان آمرزشی و پاداشی بزرگ فراهم ساخته است.
بیان: این آیه بدون آن که میان زن و مرد تفاوتی در امور عبادی و معنوی بگذارد، برای هر دوی آنها پاداشی یکسان قایل میشود و میفرماید: خدا برای آنان آمرزشی و پاداشی بزرگ فراهم ساخته است.
البته در این آیه مردان پیشتر از زنان نام برده شدهاند؛ چرا که زنها پدیدهای ریحانهای هستند که به دلیل نازکی و لطافتی که دارند نیازمند حفاظ و سپر محافظتی میباشند و طبیعی است که محافظان زودتر میآیند. زن نیازمند آن است که در پرتو قدرتی مقتدر به سلامت و با امنیت زندگی کند. این تقدم از نوع تقدم حفاظی است که به اقتدار و لحاظ امنیت زن باز میگردد و تقدم آن شرفی نمیباشد. اسلام برای مرد اقتداری قایل است که آن اقتدار را از زن طلب نمیکند و این هم به لحاظ ساختار وجودی زن است که ساختار لطیف و زینتی است که نیازمند محافظت است.
- احزاب / ۳۵٫
(۷۰۶)
روشنی « ۳۰۱ » تربیت آزاد
«إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آَیةً، فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ»(۱).
اگر بخواهیم معجزهای از آسمان بر آنان فرود میآوریم تا در برابر آن گردنهایشان خاضع گردد.
بیان: این آیه از ضرورت تربیت آزاد میگوید. تربیت آزاد هم در محیط خانواده برای اعضای آن بهویژه کودک و نیز در جامعه برای افراد بسیار مهم است. خداوند در این آیه میفرماید من اگر بخواهم آیهای نازل میکنم تا همه مطیع شوند اما چنین نمیکنم چرا که مسلمان را با تربیت آزاد میخواهم.
مراد از آیهٔ آسمانی که همه را مطیع گرداند آیا میرغضبی جلاد است که کسی جرأت نطق کشیدن در برابر او را نداشته باشد و مردم با وجود او به هیچ وجه به غفلت نگرایند؟ کسی که حتی مثل حضرت سلیمان نباشد؛ چرا که ایشان ملکوت داشته است. کسی که تنها جبروت داشته باشد. البته مراد عذاب الهی نیست؛ چرا که عذاب خسران است و مرگ همه را در پی دارد. خداوند چه آیهای میفرستد که خضوع را در پی دارد، خضوعی که منتهای ایمان است؟ آیهای که نه بلا باشد و نه پیغمبری که ملکوت دارد.
این آیه از چیزی میگوید که مفهوم آن روشن، اما معنای آن تاریک است. مانند مفهوم واشنگتن که برای کسانی که آن را ندیدهاند معنایی به
- شعراء / ۴٫
(۷۰۷)
ذهن نمیآورد اما مفهوم آن که شهری است روشن است. شهری که به طور طبیعی دارای خیابانهایی است. حکایت آیهای که خداوند میتواند همه را با آن خاضع کند چنین است و معنای آن روشن نیست. البته حکایت زیر شاید معنای آن را به ذهن نزدیک نماید.
در یکی از کشورها، معاون وزیری را میشناختم که مسلمان و قدری لات مسلک بود و از کسی حساب نمیبرد. او را برای بازجویی برده بودند. نخستین سؤالی که از او پرسیده بودند این بود که شما هفتهای چند بار شراب میخورید؟ او با شنیدن این سؤال جا خورده بود. سؤال دوم و سوم را که از او پرسیده بودند، به آنها گفته بود شما هرچه میخواهید روی برگه بنویسید من زیر آن را امضا میکنم. او بدون چوب و چماق خاضع گردیده بود.
خداوند نمیخواهد بندگان وی ضعیف باشند و از سر ضعف و در محیطی استکباری و اختناقآمیز بندگی کنند، بلکه او بندههای آزاد میخواهد. بندگانی قوی که توان آن را داشته باشند آسمان را به زیر کشند و قدرت انجام هر گناهی را داشته باشند اما دست به گناه نیالایند.
در روانشناسی ما نیز این بحث مطرح است که تربیت خانوادگی نباید به گونهای اختناقآمیز باشد که اعضای خانواده و کودکان سربه زیر و مانند «فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ» باشند وگرنه کودک شخصیتی ضعیف مییابد و فردی وامانده، بزدل، ترسو و گوشهنشین میگردد. پدر و مادری که همواره به کودک خود میگویند بنشین، تکان نخور، این کار را بکن و آن کار را نکن، نمازت را بخوان و … روح آزادگی را در دل فرزند خود
(۷۰۸)
میمیرانند و او را برای فردا، فردی عقدهای، چاقوکش و حتی آدمکش بار میآورند. این کودک کجا و و کودکی که در خانه سرِ حال است و شیشهای را میشکند و ناآرامیهای خود را با آزادی از خود بیرون میریزد و خود را آزاد میکند کجا؟ این کودک وقتی که بزرگ میشود، صبور میگردد؛ چرا که عفونتهای خویش را در کودکی تخلیه کرده است ولی کودک نخست با آن همه عفونتهایی که در دل دارد در بزرگسالی روزی مشکلی میآفریند.
کسی که برای حفظ آبروی خود فرزندان خویش را بسیار مؤدب و باتربیت جلوه میدهد غافل است که فرزند اتو کشیدهٔ امروز وی ممکن است فردا کارد به دست گیرد و وی با این نوع تربیت، بدبختی فردای او را رقم زده است. کودک را باید رها کرد تا با دیگر کودکان شلوغ کند، دعوا نماید، فریاد بزند و بازی کند تا وقتی به نوجوانی و جوانی میرسد تخلیه شده باشد. آنگاه اگر وی فردی مؤمن و شایسته شود به واقع خوب میشود و اگر در مسیر خوبی نیز واقع نشود دستکم مقداری آرام میشود و در بدی تندروی ندارد.
شرارتهای اندک در بچگی شرارتهای بزرگ در بزرگسالی را بیرون میریزد؛ از این رو هر قدر شرارت در کودکی بیشتر بیرون بریزد در بزرگسالی فرد راحتتر و سبکتر است. وقتی دو کودک با هم کشتی میگیرند یا دعوا میکنند و در نهایت دندان یکی میشکند، دل خویش را نرم میکنند و این نرمی دل خیلی مهمتر از جراحتی است که بر یکی وارد شده است.
(۷۰۹)
تربیت مانعگرا که دست کودک را از هر چیزی میبندد تا بلکه وی آلوده نشود همان تربیت خضوعی است که خداوند از آن نام میبرد و میفرماید من نمیخواهم شما را اینگونه تربیت نمایم تا چنین خضوعی داشته باشید. کودکان آرام و گوشهنشین امروز در بزرگی سالوسباز، ریاکار و حیلهگر میشوند.
نکتهٔ دیگری که در تربیت کودکان حایز اهمیت است این است که بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی و اخلاقی ناشی از این است که برای تمامی کودکان نسخهای یکسان پیچیده میشود و برای تربیت و تحصیل همهٔ آنان برنامهای یکسان و مشابه ترسیم میگردد. هر انسانی استعدادی دارد و کاری ویژه از او برمیآید و در حیطهای مخصوص از توانمندیهای صنعتی، علمی یا معنوی به کارایی دست مییابد. تربیت و آموزش وقتی طبقهبندی شده و تخصصی نباشد استعدادها را مغفول قرار میدهد و آن را پایمال مینماید. قرآن کریم کتابی است که آیات آن دارای طبقهبندی و چندلایه میباشد و هرکس به فراخور استعدادی که دارد به لایهای از آن دست مییابد.
روشنی « ۳۰۲ » تربیت کودکی
«قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذا لاَءَمْسَکتُمْ خَشْیةَ الاْءِنْفَاقِ وَکانَ الاْءِنْسَانُ قَتُورا»(۱).
- اسراء / ۱۰۰٫
(۷۱۰)
ـ بگو اگر شما مالک گنجینههای رحمت پروردگارم بودید باز هم از بیم خرج کردن بهقطع امساک میورزیدید و انسان همواره بخیل است.
بیان: این آیه از تأثیر نطفه، لقمه و بهطور کلی محیط خانه بر افراد میگوید. قرآن کریم میفرماید: اگر همهٔ داراییهای باارزش خدا را داشته باشید باز از ترس فقر به امساک میگرایید و بخششی نخواهید داشت؛ چرا که در خانوادهای فقیر بزرگ شده و رشد یافتهاید؛ در حالی که خداوند اینگونه نیست و طعم فقر و نداری را نچشیده است تا ترسی از آن داشته باشد ولی «کانَ الاْءِنْسَانُ قَتُورا»؛ فقر در وجود انسان لانه گزیده است، از این رو از آن میترسد؛ چرا که پدر و مادر او از ناداری میترسیدهاند؛ هرچند ثروت عالم را در اختیار خود داشتهاند. تأثیر محیط خانواده بر فرزند بهگونهای زیاد است که باید گفت انسان با این حقایق زنده است و نه با علم و سوادی که در سنین رشد میآموزد. انسان در هر شرایطی رشد کند همان زمینهها را در بزرگسالی از خود بروز خواهد داد و حتی اگر مجتهدی صاحب فتوا گردد؛ فتوای وی بهطور ناخودآگاه از لقمه و تربیت کودکی وی تأثیر میپذیرد و چنین نیست که با قرآن کریم و سنت هماهنگی داشته باشد مگر در افراد وارستهای که تربیتی الهی داشته و مانند اولیای الهی کمتر تحت تأثیر عوامل محیطی قرار گرفته یا محیط هیچ گونه تأثیری بر آنها نداشته باشد.
بر اساس قاعدهٔ روانشناختی یاد شده از آیه میتوان استفاده نمود اگر حکومتی بتواند فرهنگ خانوادهها را اصلاح کند و کودکان پیش از آن
(۷۱۱)
که به سن آموزش رسمی برسند بهخوبی در خانه تربیت شوند بسیاری از مشکلات پیچیدهٔ جامعه توسط آنان حل میشود و برای اداره و کنترل آن نیازی به دستگاههای عریض و طویل امنیت دولتی و صرف هزینههای کلان نخواهد بود. روشن است اقدامات یاد شده بدون تصحیح ساختار خانواده در عمل بینتیجه و گاه مشکلآفرین است.
روشنی « ۳۰۳ » یلگی و بندگی
«فَإِذَا قَضَیتُمُ الصَّلاَةَ فَاذْکرُوا اللَّهَ قِیاما وَقُعُودا، وَعَلَی جُنُوبِکمْ، فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ، إِنَّ الصَّلاَةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کتَابا مَوْقُوتا».(۱)
ـ و چون نماز را به جای آوردید، خدا را در همه حال؛ ایستاده و نشسته و بر پهلو آرمیده یاد کنید. پس چون آسودهخاطر شدید، نماز را بهطور کامل بهپا دارید؛ زیرا نماز بر مؤمنان در اوقات معین مقرر شده است.
بیان: این آیه میفرماید نماز در هر حالی حتی به هنگام خطر بر انسان واجب است و انسان موجودی یله و رها نیست تا هرچه خود میخواهد انجام دهد. در توضیح این نکته باید گفت: انسانی تربیت میپذیرد که یله و رها نباشد و خود را مسؤولیتپذیر بداند. قرآن کریم برای تربیت انسانها آموزههای فراوانی دارد، اما تربیت نشدن آدمی به خاطر این است که خود را در وادی تربیت قرآن کریم قرار نمیدهد و همواره در پی
- نساء / ۱۰۳٫
(۷۱۲)
زندگی راحت و خوشی و تفریح است و نمیخواهد کمترین سختی را بر خود بپذیرد. هنوز مؤمنان از نماز خود فارغ نشدهاند که این آیه آنان را به ذکر الهی و کاری بعد از کار دیگر فرا میخواند: «فَاذْکرُوا اللَّهَ قِیاما وَقُعُودا، وَعَلَی جُنُوبِکمْ» و برای آنان در حالت ایستاده، نشسته و به پهلو خوابیده رهنمون و برنامه میدهد و نمیخواهد ایشان را به کمترین لحظهای رها سازد. رهایی برای حیوان است و آدمی هیچگاه رها نیست تا در این پندار باشد که چند روزی برای خود خوش باشد یا تفریح یا استراحت کند. قرآن کریم چنین حالاتی را برای انسان نمیپذیرد و او را همواره حتی هنگامی که به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده است، مسؤلیتپذیر میخواهد. کسی که به مدل حیوانی، یله و رها باشد، به هیچ وجه توفیق ورود به وادی معرفت و عشق را نمییابد. البته کسانی که فقط در پی یادگیری میروند نیز از کمالات باز میمانند و آنان همواره شاگرد آهنگری میباشند که آهنگر نمیشود. کسی که میخواهد برای خود آزاد باشد، به دنیای خود با لذتها و هوسهایی که دارد اعتقاد دارد و دنیا را بدون این لذتها بیفایده میبیند و این پندار کودکانه جزو خون او شده است. قدم نهادن در بیابان حیرت که پیهای بسیاری را میبرد کاری استثنایی و خاص است و تنها افرادی قوی و انگشتشمار را میطلبد که در پی آزادی و رهایی خود نباشند. در این وادی کسی با چهار رکعت نماز نافله و تعقیبات به عجایب آن نمیرسد، بلکه باید لحظه لحظه خود را به حق واگذار نمود و به انگشت اشارت او راه پیمود. این راه به ریاضت نیاز دارد تا قلب رفته رفته نرم و نرمتر شود و آدمی را مرتبه به مرتبه از نردبان
(۷۱۳)
کمالات و خوبیها بالاتر برد.
البته این راه نیاز به راهنما و مربی دارد و نباید پرستار این راه را با پزشک جارح حاذق که هر دو در ظاهر لباس سفید میپوشند، اشتباه گرفت و باید آن دو را از هم بازشناخت و دست در دست متخصص گذاشت و آخرت خود را به دست کسی نداد که جز ترزیق آمپول و بردست پزشک بودن چیز دیگری نمیداند. محبت، معرفت، عرفان، مشاهدات و واردات، استاد و اخلاق خود را میطلبد و چنین نیست که هر کسی به باشگاه دین رود و ورزش کند، رضازادهٔ آن میشود. این کار زحمت، تمرین، تربیت و استاد کارشناس مجرب میخواهد. آن هم تمرینهای پی در پی و فشرده به گونهای که حتی لحظهای رهایی و یلگی در میان نباشد. در این راه باید سر خود را پایین انداخت و کاری را که حق به آن اشاره کرده است انجام داد و فقط بندهٔ حق بود و نه در بند هوس و لذت و نعمت و زینتی دنیوی؛ خواه در این مسیر به چیزی دنیوی یا معنوی رسید یا نه.
کسی که چنان غذا میخورد که مجبور است گشاد بنشیند و با این حال نماز میخواند و ذکر میگوید، سزاوار تنبیه و سرزنش است تا به خود آید. حکایت اهل علم نباید به ماجرای کارمند بانک بماند که پول میشمرد و چیزی از آن نصیب خودش نمیشود. اهل علم و تحصیل بودن، گاه انسان را به جایی میرساند که باور وی شود آدم خوبی است؛ در حالی که وی امتحانی پس نداده است و ممتحن و امتیاز دهنده نیز کسی دیگر است. دیدن کسی که طاقت شنیدن حتی یک عیب خود را ندارد، دل انسان را به
(۷۱۴)
درد میآورد. افراد غافلی که سرانجام یا مأیوس میشوند یا طلبکار، و در پایان نیز در حال درگیری با فراوانی از مشکلات اعتقادی، سر پر درد بر بالینِ مرگِ سخت مینهند.
روشنی « ۳۰۴ » مؤمنان استوار
«وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّلْ لَنَا قِطَّنَا قَبْلَ یوْمِ الْحِسَابِ»(۱).
ـ و گفتند: پروردگارا، پیش از رسیدن روز حساب، بهرهٔ ما را از عذاب بهشتاب به ما بده.
بیان: آیهٔ شریفه وصف حال افراد بی ایمان است. انسان بیایمان ترسو و ضعیف است و تحمل مشکلات را ندارد. اگر قرار باشد برای فرد بیایمان مشکلی پیش آید، او قبل از هر مشکلی خود را میبازد و چه بسا دست به خودکشی میزند. مؤمن هیچ گاه عجله نمیکند و اگر زمان مرگش را نیز بداند با آرامش خاطر وظایف خویش را دنبال میکند و قبل از موعدی که دارد نمیمیرد، از این رو عمر افراد باایمان و مؤمن، طولانی، و قوت و قدرت آنان بسیار است.
کسی که در مشکلات میترسد، میهراسد و از خود سستی نشان میدهد ضعف ایمان دارد؛ چنانکه در وصف مشرکان آمده است: «وَیقُولُ الَّذِینَ آَمَنُوا: لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ، فَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکمَةٌ، وَذُکرَ فِیهَا
- ص / ۱۶٫
(۷۱۵)
الْقِتَالُ، رَأَیتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ینْظُرُونَ إِلَیک؛ نَظَرَ الْمَغْشِی عَلَیهِ مِنَ الْمَوْتِ، فَأَوْلَی لَهُمْ»(۱).
ـ و کسانی که ایمان آوردهاند میگویند چرا سورهای دربارهٔ جهاد نازل نمیشود اما چون سورهای صریح نازل شد و در آن نام کارزار آمد، آنان که در دلهایشان مرضی هست مانند کسی که به حال بیهوشی مرگ افتاده به تو مینگرند.
این آیه از مشرکان میگوید. البته مشرک میتواند منافق نیز باشد و برخی از منافقان را نیز در بر میگیرد. آیهٔ شریفه از کسانی میگوید که شرک در قلبشان است و ترسو و بزدل هستند. افراد بزدل و ترسویی که وقتی فرمان جهاد آمد به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بهگونهای نگاه میکردند گویا مرگ به سراغ آنان آمده است: «نَظَرَ الْمَغْشِی عَلَیهِ مِنَ الْمَوْتِ».
انسان ترسو پیش از آن که تکلیف یا تقدیری برای وی بیاید یا عذابی بر او نازل شود خود را با دست خویش خفه میکند. قرآن کریم نیز مردن را برای آنان سزاوارتر میداند: «فَأَوْلَی لَهُمْ».
انسان نباید ترسو باشد حتی اگر بخواهند او را اعدام کنند چرا که تا لحظهٔ اعدام، ممکن است بسیاری از شرایط تغییر کند و معلوم نیست چه پیش خواهد آمد و به قول معروف: «از این ستون تا آن ستون فرج است» و شاید موقعیتی پیش آید که وی نجات پیدا کند؛ مگر این که بر حق نباشد. اگر هم اعدام شود و بمیرد، دست و پا زدن ندارد؛ چرا که در نهایت باید مرد. آدمهای ترسو و بزدل زود مأیوس میشوند و کار را
- محمد صلیاللهعلیهوآله / ۲۰٫
(۷۱۶)
گذشته میدانند و خود را میبازند. آنان کوچکتر از آن هستند که مرگ باعزت در جهاد داشته باشند؛ از این رو میفرماید: «فَأَوْلَی لَهُمْ»؛ اینان سزاوار مرگ و مردن هستند.
به لحاظ روانشناسی، انسانی که زود مأیوس و خودباخته میشود زود هم مغرور میگردد؛ چرا که وی ضعیف است و با به دست آوردن کمترین قدرتی، دیگر خود را نمیشناسد و به خودشیفتگی دچار میشود.
ما استادی داشتیم که میگفت یک وجب آن طرف ترس گنج خوابیده است و همین که نترسیدی پیروزی! این بدان معنا بود که تنها افراد ترسو هستند که شکست میخورند و انسانهای نترس شکستی ندارند؛ هرچند آنان را بکشند که باز هم شکست نمیخورند و هستند؛ ولی او کجا و آن کسی که در راه حق است و میخواهد اعدام شود اما از ترس میگوید من اشتباه کردم کجا؟ او کجا و کسی که میگفت: «النار ولا العار» کجا؟ البته او که میگوید «ولا العار» باز هم ترسوست؛ زیرا با این که اشتباه کرده است؛ شجاعت این که بگوید من اشتباه کردهام را ندارد. او هم بزدل و ترسوست چنانکه از ترسی که دارد حاضر است به جهنمی رود که آن را نمیشناسد.
قوی بودن و نترسیدن از ستونهای مهم دینداری و ایمان است که کسی که آن را دارد از بسیاری از آلودگیها و گناهان مصون است. برای نمونه، دروغگویی و بستن افترا و تهمت به رقیب خود همه از کسانی سر میزند که شخصیتی ضعیف دارند. ریا و شرک نیز با افراد ضعیف است که پرسه میزند. انسان قوی به هیچ یک از این گناهان که ریشهٔ بسیاری از
(۷۱۷)
گناهان دیگر است آلوده نمیشود. آدم قوی نمیتواند دروغ بگوید حتی اگر ارادهٔ آن را نیز بنماید. او نمیتواند غیبت کند و تهمت بزند؛ چرا که به خودش بر میخورد و شخصیت قوی و قدرتمند او به وی اجازه نمیدهد به کارهای پست و حقیر و آلوده دست بزند. در سلوک نیز باید این امر مورد توجه باشد که ابتدا باید ترس را از خود دور ساخت. اهل ایمان که ترسی در دل ندارند در برابر هزاران مشکل قد خم نمیکنند. در واقع، اگر کسی ترس را از خود دور کند واصل و فارغ است. چنین انسانهایی هستند که حتی کوهها را با خود به نیایش وا میدارند: «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یسَبِّحْنَ بِالْعَشِی وَالاْءِشْرَاقِ»(۱)؛ ما کوهها را با او مسخر ساختیم که شامگاهان و بامدادان خداوند را نیایش میکردند.
اولیای الهی با تمام سختیهایی که در زندگی خود از ناحیهٔ بدخواهان میبینند و آن را تحمل میکنند، چنان معرکهای در عشق بهپا مینمایند که در زیر تیغ نیز رقصکنان میغلطند! اهل دنیا همواره ترس، دلهره و اضطراب دارند اما مؤمن به مقامی میرسد که کوهها شبانگاهان و بامدادان با او همآوا و هم نوحه میشوند و او دیگر تنها نیست.
انسان نباید از ذکر غافل شود؛ اگرچه به گفتن یک «سبحان اللّه» در هر صبح و شام باشد. نگارنده اهمیت ذکر و انواع آن را در کتاب «دانش ذکر» بر اساس آیات قرآن کریم و روایات تبیین نموده است.
- ص / ۱۸٫
(۷۱۸)
روشنی « ۳۰۵ » بردباری دو سویه
«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»(۱).
ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید صبر کنید و ایستادگی ورزید و مرزها را نگهبانی کنید و از خدا پروا نمایید. امید است که رستگار شوید.
بیان: خداوند در این آیه دو امر شبیه به هم دارد: یکی، «اصْبِرُوا» و دیگری «َصَابِرُوا». این دو امر معنای متفاوتی دارد. «اصْبِرُوا»؛ توصیه به بردباری در برابر قصور و ضعفهای شخصی است و «َصَابِرُوا» توصیه به صبر در برابر ناملایماتی است که از دیگران به انسان میرسد. اگر کسی به دلیل خستگی یا فشار کار، بدن یا ذهن وی قفل کند، او را با صیغهٔ ثلاثی مجرد به صبر توصیه میکنند ولی در برابر آزارها، سهلانگاریها و کوتاهیهای دیگران است که از صیغهٔ ثلاثی مزید آن در باب مفاعله استفاده میشود.
امر دیگری که در این آیه است «رَابِطُوا» میباشد که توصیه به ارتباط دارد. این واژه آنگونه که در متن ترجمه آمده است حفظ مرزها نیست، بلکه اعم از آن است و تمامی روابط اعم از رابطه با خدا و بندگان خدا و رابطه با دور و نزدیک، که همان روابط عمومی است را شامل میشود. آخرین امر آن نیز «وَاتَّقُوا اللَّهَ» است و به این معناست که در انجام تمامی اوامر گفته شده باید خداوند را در نظر گرفت و لحظهای غفلت نداشت.
- آل عمران / ۲۰۰٫
(۷۱۹)
روشنی « ۳۰۶ » عبادت غیر خدا
«وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِک مِنْ رُسُلِنَا، أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آَلِهَةً یعْبَدُونَ»(۱).
ـ و از رسولان ما که پیش از تو گسیل داشتیم جویا شو آیا در برابر خدای رحمان خدایانی که مورد پرستش قرار گیرند مقرر داشتهایم؟
بیان: این آیه بدان معناست که غیر از خداوند کسی مورد عبادت قرار نمیگیرد و عبادتی جز برای او واقع نمیشود.
روشنی « ۳۰۷ » مؤمنان دستوری
کمک به فقیران و نیازمندان تنها باید به قصد قرب حق تعالی انجام گیرد و نباید برای برطرف کردن فقر آنان یا از روی ترحم باشد؛ چرا که این کار با آن که به خودی خود کاری خیر است و استحقاق جزا دارد اما خیری است مشرکانه که قصد فعلی آن برای الهی بودن این کار کافی نیست و به قصد فاعلی نیازمند است و قرب به حق را باید در این کار لحاظ نمود و همانند رودی بود که برای سیراب کردن درختانی که در مسیر آب است به حرکت نمیآید، بلکه برای رسیدن به دریا در جوش و خروش است اما
- زخرف / ۴۵٫
(۷۲۰)
بدون هیچ بخلی گیاهان و دیگر پدیدههای این مسیر را سیراب میکند. کسی که از کارهای نیک ارادهای جز «وَجْهَ اللَّهِ» دارد بسان رودی است که برای سیراب کردن این و آن به راه میافتد و در راه میماند.
رستگاری از آن کسانی است که افزون بر صحت و سلامت قصد فعلی، قصد فاعلی نیز داشته باشند و کارها را برای خدا انجام دهند.
قصد فاعلی در حسابرسی روز قیامت نیز بسیار مهم است. درست است کارهای نیک کافران و آنان که وجه الهی را لحاظ نمینمایند اجر و مزد دارد، ولی کاری که خدایی نباشد اجر دارد اما خریدار ندارد و اشتباهات احتمالی در آن کار نیک نیز به عهدهٔ فاعل آن میباشد، به عکس کسی که قصد فاعلی وی قرب الهی است و کار را به نیت خدا و برای ادای تکلیف الهی انجام میدهد که در این صورت، کارهای اشتباه وی را نیز میخرند. از این رو بسیار مهم است که غایت تمامی کارهای آدمی حق باشد و کاری جز وظیفهٔ الهی انجام ندهد.
البته مؤمنان و کسانی که قصد فاعلی آنان الهی است بر دو گروه
(۷۲۱)
میباشند: مؤمنان ثوابی و مؤمنان امری. گروه نخست کار نیک را برای رسیدن به پاداش، رضایت و قرب الهی انجام میدهند اما با پیشامد مشکلات و با دیدن تیغ برگردن، از خدا برمیگردند. گروه دوم که مؤمنان امری هستند طلبی از خدا ندارند و تنها برای انجام وظیفه و اوامر مولا زندهاند و مصداق آیهٔ مبارکهٔ: «وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»(۱) میباشند. کسانی که اگر در روز قیامت دستور یابند، حتی وارد آتش میشوند و دم نمیزنند. آنان در انجام این خواسته حتی نیم نگاهی نیز به مولا نمیاندازند که مبادا دلش به درد آید. این قسم از قصد فاعلی بسیار سنگین است و تنها از عهدهٔ اولیای خدا برمیآید و غایت از خلقت انسان نیز همین دسته میباشد.
روشنی « ۳۰۸ » مؤمنان دستوری و امری
«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا، إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکمْ وَأَیدِیکمْ إِلَی الْمَرَافِقِ، وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکمْ وَأَرْجُلَکمْ إِلَی الْکعْبَینِ، وَإِنْ کنْتُمْ جُنُبا فَاطَّهَّرُوا،
- بینه / ۵٫
(۷۲۲)
وَإِنْ کنْتُمْ مَرْضَی أَوْ عَلَی سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیمَّمُوا صَعِیدا طَیبا، فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکمْ وَأَیدِیکمْ مِنْهُ، مَا یرِیدُ اللَّهُ لِیجْعَلَ عَلَیکمْ مِنْ حَرَجٍ، وَلَکنْ یرِیدُ لِیطَهِّرَکمْ، وَلِیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیکمْ، لَعَلَّکمْ تشکرُونَ».
ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید چون به عزم نماز برخیزید صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و سر و پاهای خودتان را تا برآمدگی پیشین هر دو پا مسح کنید و اگر جنباید خود را پاک کنید(غسل نمایید) و اگر بیمار یا در سفر بودید یا یکی از شما از قضای حاجت آمد یا با زنان نزدیکی کردهاید و آبی نیافتید پس با خاک پاک تیمم کنید و از آن به صورت و دستهایتان بکشید. خدا نمیخواهد بر شما تنگ بگیرد اما میخواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند. باشد که سپاس او بدارید.
بیان: نگارنده قصد تحلیل محتوای آیهٔ شریفه را ندارد که از آن در کتابی دیگر سخن گفته است و تنها میخواهد شبههای را بازگو نماید و آن این که میگویند آموزش شستن دست و رو که در این آیه آمده و به اصطلاح به آن «وضو» گفته میشود برای زمانی است که اعراب نمیدانستند چگونه باید دست و صورت خود را شست؛ همانطور که قابیل نمیدانست جنازهٔ برادر خود را چه کند و کلاغی به امر خداوند معلم وی گردید. امروزه همه استحمام و دوش میگیرند و خود را تمیز میکنند، از این رو نیازی به پیروی از شیوهٔ گفته شده در این آیه نمیباشد و مهم شستن است و نه چگونه شستن؛ همانطور که آیهٔ
(۷۲۳)
شریفه در شستن دستها از آرنج به پایین بیانی ندارد و چندان اهمیتی به آن نمیداده است اما روایات بر آن اصرار دارد.
در پاسخ باید گفت این که از خود آیه میتوان نحوهٔ وضوی شیعیان را استفاده نمود در کتاب فقهی «آیات الاحکام» از آن سخن گفتهایم اما این که لازم نیست برای وضو شستوشویی ویژه داشت و حتی دوش گرفتن کفایت میکند درست نیست؛ زیرا وضو هم برای تطهیر بدن است و هم تطهیر روح. تطهیر بدن با شست و شو محقق میشود اما طهارت روح نیاز به نیت و قصد قربت و انجام اعمال خاص دارد که چگونگی آن در تیررس عقل عادی نیست و این طهارت با شستوشو و استحمام به دست نمیآید. حیوانات نیز میدانند چگونه خود را شست و شو دهند، ولی حیوان نمیداند از کدام طرف و چگونه شروع به شستن خود کند و چه قصد و نیتی داشته باشد که به مقام قرب برسد.
به تعبیر دیگر، طهارت روح، دو امر را میطلبد: اراده و هیأت.
نیت، اراده و توجه، عامل نفسانی است و میتواند باطن انسان را از حالتهای گوناگون حدث، خبث و ناآرامی و اضطراب برهاند.
تحقق چنین موقعیت باطنی و نفسانی، ساختاری صوری و پیکرهای طبیعی را میطلبد که قالب تحقق تکامل نفسانی است؛ چرا که هرگونه تکاملی همواره از گذر ساختارهای عملی و حرکتهای طبیعی تحقق میپذیرد و شریعت با آب در قالب وضو و غسل به طور طبیعی این امر را محقق ساخته است و در غیر ظرف عادی که آب وجود ندارد یا استفاده از آن سخت، سنگین یا زیانآور است یا نیاز ضروریتر و لازمتری به آب
(۷۲۴)
باشد یا آب مباح و سالمی نباشد یا فرصت چنین کاری نباشد و یا به طور کلی هر مشکل دیگری که شریعت آن را بپذیرد وجود داشته باشد، اسلام برای تحقق شکل و صورت تحصیل طهارت، تیمم و استفادهٔ از خاک را که انسان به آن دسترسی بیشتری دارد جایگزین آب و وضو نموده است و خاک، عمل پاک سازی را در میان اشیا بعد از آب بهتر میتواند به عهده بگیرد و نیز خاک با موقعیت انسان رابطهٔ تنگاتنگی در اصل و ساختار خلقتی دارد و بر این اساس، شریعت، خاک را چون آب، عامل تطهیر و تحصیل طهارت به حساب آورده تا جایی که در صورت نبود آب، همچون آب میتواند حتی برای سالیانی، انسان را پاک و مطهر سازد که تحقق خارجی آن نیازمند رعایت احکام، قواعد و ویژگیهای آن است.
روشنی « ۳۰۹ » نماز راهانداز
«أتْلُ مَا أُوحِی إِلَیک مِنَ الْکتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکرِ وَلَذِکرُ اللَّهِ أَکبَرُ وَاللَّهُ یعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ»(۱).
ـ آنچه از کتاب به سوی تو وحی شده است بخوان و نماز را برپا دار که نماز از کار زشت و ناپسند باز میدارد و بهقطع یاد خدا بالاتر است و خدا میداند چه میکنید.
بیان: نماز آدمی را از بدیها دور میکند و عکس منطقی این گزاره این
- عنکبوت / ۴۵٫
(۷۲۵)
است که اگر کسی بدی داشت، نماز نمیخواند یا نماز وی اشکال دارد. نماز نیز به معنای توجه به پروردگار است. فحشا و منکر انسان را از نماز باز میدارد و مشکل اساسی دنیای امروز مشکل نماز؛ یعنی توجه نداشتن به خداوند است.
کارهای انسان در شبانهروز آثار نماز اوست و اگر خوب نباشد مشکل بینمازی، بد نمازی، سست نمازی یا کاهل نمازی دارد. نماز را نباید به عنوان یک تکلیف و از سر اجبار انجام داد، بلکه نماز موتور محرک و راهانداز تمام زندگی و فعالیتهای انسان است!
همانطور که انسان اگر شب خوبی نداشته باشد روز وبال وی میگردد و او را به اندوه مبتلا میسازد، کسی که نماز خوبی نداشته باشد در دیگر کارهای خود فیروزی نخواهد داشت و مرگ وی بدفرجام میگردد.
روشنی « ۳۱۰ » نشاطآوری و برکتزایی نماز و زکات
«وَجَعَلَنِی مُبَارَکا أَینَ مَا کنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَالزَّکاةِ مَا دُمْتُ حَیا»(۱).
ـ و هرجا که باشم مرا با برکت ساخته و تا زندهام به نماز و زکات سفارش کرده است.
بیان: حضرت عیسی علیهالسلام در اینجا از برکت دایمی و نماز و زکات
- مریم / ۳۱٫
(۷۲۶)
همیشگی خود میگوید و آن را قرین مینماید؛ بر این اساس، نماز و زکات دو فریضهای است که جریان طبیعی سیر پدیدهها را سرعت میبخشد و در عالم ایجاد نشاط میکند. نماز در باطن انسان تأثیر دارد و زکات در خارج از او.
مراد از «زکات» اعم از زکات مال، فطریه و خمس است.
خداوند در وصف اسماعیل نیز از همین دو خصیصه استفاده میکند و میفرماید: «وَکانَ یأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّکاةِ وَکانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیا»(۱)؛ و خاندان خود را به نماز و زکات فرمان میداد و همواره نزد پروردگارش پسندیده رفتار بود.
چگونگی ذکر نماز و زکات در این آیه با عظمت و شکوهی که دارد میرساند گزاردن نماز با حضور و دادن زکات بسیار سخت است.
روشنی « ۳۱۱ » محسنان رستگار
«هُدًی وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ. الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاَةَ، وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ، وَهُمْ بِالاْآَخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ. أُولَئِک عَلَی هُدًی مِنْ رَبِّهِمْ، وَأُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(۲).
ـ که برای نیکوکاران رهنمود و رحمتی است. همان کسانی که نماز برپا میدارند و زکات میدهند و هم ایشاناند که به آخرت یقین دارند. آناناند
- مریم / ۵۵٫
- لقمان / ۳ ۵٫
(۷۲۷)
که از جانب پروردگارشان از هدایت برخوردارند و ایشاناند که رستگاراناند.
بیان: آیهٔ شریفه اصول شریعت را بر میشمرد که نماز به معنای توجه به خداوند متعال، زکات به معنای داشتن بخشش و توکل بر او و معاد و بازگشت به سوی اوست.
نماز که توجه است از حکمت نظری است و باور به مبدء را بیان میدارد؛ زیرا نماز بدون داشتن معرفت و توحید ممکن نیست. «صلاة» به معنای عطف و توجه است و همانند سلام است که با آن میخواهند توجه کسی به خود را جلب نمایند.
زکات به معنای داشتن دستِ دهنده است و حکمت عملی است.
باور به قیامت نیز مبدء غایی را میگوید.
محسنان آنان هستند که این سه رکن را داشته باشند و بر این اساس منحصر در مؤمنان میگردند. بخشندگی رکنی از احسان است و نه تمام آن و این معرفت توحیدی و باور به قیامت است که آن را اوج میدهد.
دادن زکات چندان بخشندگی به شمار نمیرود؛ زیرا دادن حق دیگری است به وی که در مال اوست بدون این که منتی لازم داشته باشد. مؤمن بر کسی منتی ندارد و تنها وظیفه و تکلیف خویش را انجام میدهد و این از عالیترین مراحل کمال آدمی است.
اهل احسان رستگاران عالم هستند؛ چرا که آنان از جانب پروردگار خویش هدایت یافتهاند. در آیهٔ بعد نیز هدایت همانند نماز شروع کار آنان و حکمت نظری و فلاح و رستگاری همانند باور به معاد، فرجام آنان
(۷۲۸)
و حکمت عملی است.
روشنی « ۳۱۲ » شبههٔ امر به معروف و نهی از منکر
«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا، عَلَیکمْ أَنْفُسَکمْ، لاَ یضُرُّکمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیتُمْ، إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکمْ جَمِیعا، فَینَبِّئُکمْ بِمَا کنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(۱).
ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خودتان بپردازید. هرگاه شما هدایت یافتید آن کس که گمراه شده است به شما زیانی نمیرساند. بازگشت همهٔ شما بهسوی خداست پس شما را از آنچه انجام میدادید آگاه خواهد کرد.
بیان: آیهٔ شریفه میفرماید شما به خود بپردازید که گمراهی دیگران برای شما ضرری ندارد. این گزارهای است که مخالفان امر به معروف و نهی از منکر از آن زیاد میگویند؛ در حالی که این آیه با آیات امر به معروف و نهی از منکر مخالفتی ندارد؛ زیرا آیهٔ یاد شده گمراهی کسانی را میگوید که امر به معروف و نهی از منکر در آنان هیچ تأثیری ندارد. امر به معروف و نهی از منکر در صورتی واجب است که به تأثیر آن اطمینان باشد و این امر در مورد کسانی که از هدایت آنان مأیوس و ناامید بوده و اثری بر آن مترتب نمیباشد وجوبی ندارد. به هر روی، نکتهٔ دیگری که در این آیه حایز اهمیت است این است که گمراهی دیگران هر کسی که
- مائده / ۱۰۵٫
(۷۲۹)
باشند ضرری برای مؤمنان ندارد.
روشنی « ۳۱۳ » اهمیت تسبیح و صلوات
«فَاصْبِرْ عَلَی مَا یقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّک قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آَنَاءِ اللَّیلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّک تَرْضَی»(۱).
ـ پس بر آنچه میگویند شکیبا باش و پیش از بر آمدن آفتاب و قبل از فرو شدن آن با ستایش پروردگارت، او را تسبیح گوی و برخی از ساعات شب و حوالی روز را به نیایش پرداز؛ باشد که خشنود گردی.
بیان: شایسته است انسان در اوقات یاد شده در این آیه، به تسبیح مشغول گردد هرچند به گفتن یک «سبحان اللّه» باشد. پاسداشت ذکر در این ایام به دلالت «لَعَلَّک تَرْضَی» به انسان باز میگردد و او را راضی مینماید. در واقع، تسبیح اقتدار و سلامتی میآورد. تسبیح همانند استغفار و صلوات، مشکلات آدمی را میکاهد، بار او را سبک و بلا را دور مینماید.
گفتن «سبحان اللّه» برای کسی که در زندگی با مشکل و آفت مواجه میشود یا حواسپرتی دارد بسیار مؤثر و کارآمد است.
برخی از فرشتگان الهی کاری جز تسبیح ندارند؛ چنانکه برخی از آنان برای زمینان استغفار دارند و بلا را از آنان دور میدارند: «تَکادُ السَّمَوَاتُ
- طه / ۱۳۰٫
(۷۳۰)
یتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ، وَالْمَلاَئِکةُ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ، وَیسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الاْءَرْضِ، أَلاَ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»(۱)؛ چیزی نمانده که آسمانها از فرازشان بشکافند و حال آن که فرشتگان به سپاس پروردگارشان تسبیح میگویند و برای کسانی که در زمین هستند آمرزش میطلبند. آگاه باش در حقیقت خداست که آمرزنده مهربان است.
فرشتگان الهی و نیز اولیای خدا و برخی از پدیدههای غیبی برای آنان که در زمین زندگی میکنند استغفار دارند و اگر استغفار آنان نبود انواع بلاها بود که زمینیان را در خود فرو میبرد.
خداوند به بندگان خود توصیه به ذکر دارد و میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اذْکرُوا اللَّهَ ذِکرا کثِیرا. وَسَبِّحُوهُ بُکرَةً وَأَصِیلاً»(۲)؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را یاد کنید؛ یادی بسیار. و صبح و شام او را به پاکی بستایید.
فراز «بُکرَةً وَأَصِیلاً» در قرآن کریم چند بار آمده است که اهمیت بسیار این دو وقت را میرساند و توصیه دارد خداوند را در صبح و عصر تسبیح کنید؛ از این رو انسان باید در ابتدای صبح و ابتدای غروب ذکری داشته باشد؛ هرچند به گفتن یک «سبحان اللّه» باشد و اگر کسی چنین توفیقی داشته باشد که صبح و عصر تنها به یک سبحان اللّه خداوند را یاد نماید، فردای قیامت جزو ذاکران خواهد بود و عجب زیرک است کسی که یک بار ذکری بگوید و به چنین مقامی برسد! آن هم در روز قیامت که «یوم
- شوری / ۵٫
- احزاب / ۴۱ ـ ۴۲٫
(۷۳۱)
التغابن» است و آدمی حسرت از دست دادن لحظه لحظهٔ عمر ناسوتی خود را میخورد. تسبیح خداوند برای انسان همانند نماز ظهر و عصر الزام معنوی دارد و در مقامات معنوی وی بسیار مؤثر و کارآمد است؛ هرچند وجوب شرعی ندارد.
شروع هر کاری برای آن که پیشرونده باشد نیاز به ذکر دارد. برای نمونه، من به کسانی که در سلوک تازهوارد و نو سفر میباشند، ذکری که نخست توصیه مینمایم «صلوات» است. سالک نخست باید بتواند سحرخیزی داشته باشد و در سحرگاهان، دقایقی پیش از اذان صبح، ذکر صلوات را مداومت نماید. البته در صورتی که بر بیداری در این وقت موفق نشد، وی بعد از نماز صبح آن را انجام دهد و صلوات را به عنوان تعقیب نماز خود بیاورد. «صلوات» برای سلوک اذن دخول الهی است و کسی که سلوک را بدون آن شروع نماید، سفری عقیم و ابتر خواهد داشت. به صلوات که همان «اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد» است نباید چیزی افزود و آن را باید به همین صورت آورد. در گفتن آن نیز لازم است از داشتن بیانی غلیظ و شدید دوری کرد و آن را نرم آورد. عدد و شمارهٔ خاصی نیز برای آن در نظر نداشت و آن را به مقداری گفت که خوشامد نفس است و برای باطن آدمی شیرین است و سنگینی نمیآورد. با این ذکر نباید دعای دیگر آورد و نیز نباید با آن از خداوند درخواست و طلبی داشت و تنها باید بر صلوات تمرکز نمود. آوردن دعایی دیگر با صلوات برای سالک نو سفر مانند خوردن آبلیمو بر روی کلهپاچه است که تمام چربی آن را میبرد. البته ما برای صلوات از آن رو داشتن عددی
(۷۳۲)
خاص را توصیه نمینماییم که خطر مسیر برای وی کمتر و امنیت آن بیشتر باشد و تنها برای برخی از افراد خاص است که آن را در بستههای پنج تایی؛ یعنی پنج تا پنج تا، و نیز سهتایی یا چهارده تایی و یا با عددهای دیگری سفارش میکنیم.
روشنی « ۳۱۴ » ذکر قدرت و اراده
«إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکمْ وَهُوَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»(۱).
ـ بازگشت شما به سوی خداست و او بر هر چیزی تواناست.
آیهٔ شریفه از آیات ذکر است و اگر به یک نفَس و به صورت خفی خوانده شود، در زمینهٔ امور دنیوی، تمتعات، عشق و کمالات، سبب قدرت و اقتدار میشود.
بیان: این آیه برای کسانی که ضعف قوای جنسی دارند مناسب است. همچنین کسی که ضعف نفس دارد یا خواب طولانی دارد یا گرفتاریهای فراوانی دارد میتواند ضعف خود را با مداومت بر قرائت آیهٔ شریفه به گونهٔ گفته شده برطرف نماید و به کارهای خود سامان ببخشد.
خداوند در این آیه صمیمی صحبت نمیکند و «إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکمْ» میگوید و نه «إلی» یا «إلیه» و با جعل مماثل میتوان آن را به صورت «هو مرجعکم» یا «أنا مرجعکم» یا «إلیه المصیر» گفت. ذیل آیه از صدر آن
- هود / ۴٫
(۷۳۳)
مهمتر است که میفرماید: «َهُوَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ». ذکر قرار دادن این فراز به تنهایی قدرت میآورد. بهتر است این فراز را نیز ذکر خفی قرار داد.
روشنی « ۳۱۵ » آیهٔ توکل
«وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الاْءَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا وَیعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کلٌّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»(۱).
ـ و هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر این که روزیاش بر عهدهٔ خداست و او قرارگاه و محل مردنش را میداند. همهٔ اینها در کتابی روشن ثبت است.
بیان: در این آیه همه چیز عالم در جای خود بهصورت مناسب و مرتب آمده است و هر سه فراز آن تثبیت، تحکیم و اعتمادسازی به پروردگار را میرساند از این رو میتوان گفت آیهٔ حاضر آیهٔ توکل است. کسی که فقر، سختی، غم، ناتوانی یا مشکلی دارد میتواند برای رفع آن، آیهٔ شریفه را ذکر خود قرار دهد.
روشنی « ۳۱۶ » قرائت و ذکر آیات عذاب
………
ـ در حقیقت، کسانی که کفر ورزیدند اموال و اولادشان چیزی از عذاب خدا را از آنان دور نخواهد کرد و آنان خود هیزم دوزخاند. آنان به شیوهٔ
- هود / ۶٫
(۷۳۴)
فرعونیان و کسانی که پیش از آنان بودند آیات ما را دروغ شمردند، پس خداوند به سزای گناهانشان گریبان آنان را گرفت و خدا سخت کیفر است. به کسانی که کفر ورزیدند بگو بهزودی مغلوب خواهید شد و سپس در روز رستاخیز در دوزخ محشور میشوید و چه بد بستری است.
بیان: این سه آیه از آیات عذاب است که در قرائت آن باید به سرعت گذشت و بر آن مکث نداشت، وگرنه خواننده هر کسی که باشد، به وی آسیبی خواهد رسید.
در دانش ذکر از این آیات برای کسی که اهل هوا و هوس است و نمیتواند بر نفس خود چیره شود به عنوان ذکر و مداومت بر آن تا مدتی توصیه میگردد. کسی که این آیات را ذکر خود قرار میدهد باید منتظر پیشامد بلایای غیر منتظره در زندگی خود باشد؛ چرا که این آیات عمل جراحی فوق تخصصی بر روی نفس انجام میدهد و عفونت هوا و هوس را از آن پاک مینماید و جراحی بدون بلا و تیغ ممکن نیست. این آیات، نفس آدمی را بسیار نرم میکند و قلب را برای پذیرش امور معنوی و ملکوتی آماده میسازد و آن را باز و گسترده مینماید. البته استفاده از این
(۷۳۵)
آیات، مجوز خاص میخواهد و باید آن را از متخصص کارآزموده، آگاه و ماهر این کار گرفت وگرنه انسان را به خردی، شکست و نابودی میکشاند و نه به نرمی و باز شدن برای پذیرش عوالم مینایی ملکوت.
روشنی « ۳۱۷ » رحمت گستردهٔ الهی
«وَاکتُبْ لَنَا فِی هَذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِی الاْآَخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَیک قَالَ عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کلَّ شَیءٍ فَسَأَکتُبُهَا لِلَّذِینَ یتَّقُونَ وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ وَالَّذِینَ هُمْ بِآَیاتِنَا یؤْمِنُونَ».(۱)
بیان: فراز: «عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ» عذاب را در هیأت فعل بهصورت متکلم وحده میآورد و این بدان معناست که خداوند متعال عذاب بندگانش را بهدست هیچکس حتی بهدست انبیا و فرشتگان نمیدهد و این تنها اوست که هر که را بخواهد عذاب میکند. خداوند بندگانش را با هزاران عشق آفریده است و آنان را به کسی واگذار نمیکند. در برابر آن رحمت الهی است که امری گسترده و طبیعی است و مانند حق حیات است که برای تمامی پدیدهها وجود دارد، از این رو خداوند خود را از فاعلیت نسبت به آن کنار میکشد و میفرماید: «وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کلَّ شَیءٍ». حقیقت رحمت عام خداوند بهقدری عظمت دارد که تنها صفاتی
- سورهٔ اعراف / ۱۵۶٫
(۷۳۶)
مانند «حکمت» یا «عدالت» میتواند مانع این صفت شوند. فراز: «فَسَأَکتُبُهَا لِلَّذِینَ یتَّقُونَ»بیانگر رحمت خاص است و نباید آن را با رحمت عام و گستردهٔ الهی اشتباه گرفت.
روشنی « ۳۱۸ » عشق به بندگان خاطی
«فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ، آَیاتٍ مُفَصَّلاَتٍ، فَاسْتَکبَرُوا، وَکانُوا قَوْما مُجْرِمِینَ»(۱).
ـ پس بر آنان طوفان و ملخ و کنه ریز و غوکها و خون را به صورت نشانههایی آشکار فرستادیم و باز سرکشی کردند و گروهی بدکار بودند. و هنگامی که عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند: ای موسی پروردگارت را به عهدی که نزد تو دارد برای ما بخوان، اگر این عذاب را از ما برطرف کنی بهحتم به تو ایمان خواهیم آورد و بنیاسرائیل را بهقطع با تو روانه خواهیم ساخت.
بیان: پس از آن که بنیاسرائیل به انشای حضرت موسی علیهالسلام نفرین شدند، چنین نبود که خداوند متعال آنان را به سرعت هلاک نماید، بلکه آنان را تنها به گرفتاریهایی جزیی مبتلا نمود تا شاید عبرت گیرند. خداوند حتی با بندگان سرکش و نافرمان خود نیز با ناز و مهربانی و با رأفتی عاشقانه و با صبر و تحملی که شایستهٔ منزلت خدایی اوست
- اعراف / ۱۳۳٫
(۷۳۷)
رفتار مینماید و چنین نیست که آنان را به سرعت عذاب کند. این آیه نیز از مهلتهایی میگوید که خداوند به بنیاسرائیل میداد، بلکه عبرت گیرند تا عذاب درناک و هلاک کننده بر آنان نازل نشود؛ همانطور که میان این آیه و آیهٔ عذاب این گروه دو آیه فاصله افتاده است تا این مهلت را برساند وگرنه اگر خداوند نمیخواست مهلت و فرصت جبران دهد، اقتضای طبیعی این بود که آیهٔ عذاب هلاککننده بعد از این آیه بیاید که از عذابهای جزیی آنان میگوید. خداوند در آیهای دیگر، عذاب را مترتب بر از حد درگذراندن ظلم مینماید و میفرماید: «فَکلّا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَیهِ حَاصِبا وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الاْءَرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا کانَ اللَّهُ لِیظْلِمَهُمْ وَلَکنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ»(۱)؛ و هر یک از ایشان را به گناهش گرفتار عذاب کردیم. از آنان کسانی بودند که بر سر ایشان بادی همراه با شن فرو فرستادیم و از آنان کسانی بودند که فریاد مرگبار آنها را فرو گرفت و برخی از آنان را در زمین فرو بردیم و بعضی را غرق کردیم و این خدا نبود که بر ایشان ستم کرد، بلکه خودشان بر خود ستم میکردند.
هیچگاه خداوند به صورت ابتدایی کسی را به عذاب و هلاکت دچار نمیکند، بلکه: «وَلَکنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ»؛ انسان ظلم را به حد نهایت میرساند به گونهای که ملاحظهٔ خداوند تمام میشود.
گفتیم خداوند حتی با دشمنان خود با کرامت و بزرگواری برخورد
- عنکبوت / ۴۰٫
(۷۳۸)
میکند. نمونهٔ این گفته را میتوان در مواجههٔ خداوند با فرعون دید. قرآن کریم این ماجرا را چنین حکایت مینماید: «وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیا وَعَدْوا حَتَّی إِذَا أَدْرَکهُ الْغَرَقُ قَالَ آَمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ الَّذِی آَمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ. آَلاْآَنَ وَقَدْ عَصَیتَ قَبْلُ وَکنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ. فَالْیوْمَ نُنَجِّیک بِبَدَنِک لِتَکونَ لِمَنْ خَلْفَک آَیةً وَإِنَّ کثِیرا مِنَ النَّاسِ عَنْ آَیاتِنَا لَغَافِلُونَ»(۱)؛ و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم. پس فرعون و سپاهیانش از روی ستم و تجاوز، آنان را دنبال کردند تا وقتی که در شرف غرق شدن قرار گرفت، گفت ایمان آوردم که هیچ معبودی جز آن که فرزندان اسرائیل به او گرویدهاند نیست و من از تسلیمشدگانم. اکنون در حالی که پیش از این نافرمانی میکردی و از تباهکاران بودی. پس امروز تو را با زرهٔ زرین خودت به بلندی ساحل میافکنیم تا برای کسانی که از پی تو میآیند عبرتی باشد و بیگمان بسیاری از مردم از نشانههای ما غافلند.
آیات یاد شده سخن خداوند با دشمن خود فرعون است. از این سخنان میتوان خداوند را شناخت.
این آیات میرساند خداوند سادهانگار نیست تا هر گفتهٔ مؤمنانهای را بپذیرد و سخن ایمانی فرعون را در آن موقعیت قبول نمینماید و به او میفرماید: «وَقَدْ عَصَیتَ قَبْلُ»؛ چون پیش از این به گاه وسعت ایمان نیاوردی و گناهکار بودی! ایمان تو به وقت اضطرار فایدهای ندارد. البته
- یونس / ۹۰ ـ ۹۲٫
(۷۳۹)
خداوند گناه پیشین او را میفرماید و او را در حال حاضر در حال گناه نمیداند. خداوند جرم او را بیش از آنچه هست نشان نمیدهد و او را تنها یکی از مفسدان میداند: «وَکنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ»و چنین نیست که او یگانه فاسد عالم بخواند. البته خداوند در آیهای دیگر نیز او را از همان نخست از فاسدان میداند: «ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَی بِآَیاتِنَا إِلَی فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُوا بِهَا فَانْظُرْ کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ»(۱)؛ آنگاه بعد از آنان موسی را با آیات خود بهسوی فرعون و سران قومش فرستادیم، ولی آنها به آن آیات کفر ورزیدند. پس ببین فرجام مفسدان چگونه بود.
این آیه نیز فرعون و تابعان وی را فاسد میداند. فاسد در مرتبهای بدتر از فاسق قرار دارد. فاسق با گناه تنها به خود آسیب میرساند ولی فاسد افزون بر این که خود گناهکار است دیگران را نیز به گناه تشویق میکند، از این رو در فقه گفته میشود حد مفسدان شدیدتر از حد فاسقان میباشد.
به هر روی، خداوند بدن فرعون را از آب نجات میدهد و به ساحل میآورد تا نشانه و آیه باشد: «نُنَجِّیک بِبَدَنِک لِتَکونَ لِمَنْ خَلْفَک آَیةً»و سپس با بیان: «وَإِنَّ کثِیرا مِنَ النَّاسِ عَنْ آَیاتِنَا لَغَافِلُونَ» در واقع بر آن است تا بنیاسرائیل را از توهین به آن بدن باز دارد؛ زیرا کسی که خود از غافلان است نباید قصد اجرای حد بر غافلی دیگر را داشته باشد. خداوند میفرماید: این جسد آیه و نشانه است، فقط نگاه کنید و عبرت بگیرید،
- اعراف / ۱۰۳٫
(۷۴۰)
بیاحترامی هم نکنید. در فقه شیعه نیز چنین است که کسی که خود مستوجب حدی است نباید حدی را بر دیگری اجرا کند.
منش خداوند در برابر دشمنان خود چنین بزرگوارانه است و خشونت و پستنگری، عیبی است که هر عیب دیگری را با خود میآورد و انسان هرچه هم محتوای علمی و عبادی داشته باشد با آن موجودی پست و بیارزش میگردد و مانع از آن میشود که انسان اخلاقی خدایی به خود گیرد و «تخلّقوا بأخلاق اللّه»(۱) را به هوش جان بنیوشد. رفتارهای خشنی که گاه از برخی از مسلمانها دیده میشود، فرهنگ دین و قرآن کریم نیست و عقده و خُلقی شخصی است که البته بیتأثیر از فرهنگ استکباری سلاطین و شاهانی که چند هزار سال با قلدری بر گردهٔ مردم کوبیده و آنان را تحقیر کرده و کوچک میخواستهاند نیست. راز ماندگاری ائمهٔ اطهار و شخص حضرت امیرمؤمنان علیهمالسلام در طول تاریخ این بوده است که در برابر اهانتهای دشمنان با رأفت، کرامت، گذشت و بزرگواری برخورد میکردهاند و در برابر مردم هیچ گونه عصبیت و تندی نداشتهاند. این کجا و آن که برای مخالفت با پیرمردی عالم که ریش خود را در مسیر دین سفید نموده است، فحش نثار وی کنند و به سوی او بر فراز منبر، کفش پرت کنند کجا؟! مگر کفش پاسخ سخنی است که باید با منطق، نقد گردد و با استدلال به آن پاسخ گفته شود.
اما این بزرگواری در هشدار به مخاطبان نیز دیده میشود، آنجا که از
- بحار الانوار، تحقیق بهبودی، انتشارات موسسهٔ الوفا، بیروت ۱۴۰۳ ق، ج ۵۸، ص ۱۲۹٫
(۷۴۱)
ذکر این آیات میخواهد گرفتن پند و عبرت را هشدار دهد و میفرماید: «وَلاَ تَکونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کذَّبُوا بِآَیاتِ اللَّهِ فَتَکونَ مِنَ الْخَاسِرِینَ»(۱).
خداوند در این آیه، آدمی را به صورت مستقیم خطاب قرار نمیدهد و صریح نمیفرماید تو کاذب و دروغگویی، بلکه او را با دیگری همراه مینماید و از اینکه در ردیف دروغپردازان قرار گیرد، برحذر میدارد.
روشنی « ۳۱۹ » بیان کریمانه
«وَقَطَّعْنَاهُمْ فِی الاْءَرْضِ أُمَما مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذَلِک وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیئَاتِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ»(۲).
ـ و آنان را در زمین به صورت گروههایی پراکنده ساختیم. برخی از آنان درستکارند و برخی از آنان جز ایناند و آنها را به خوشیها و ناخوشیها آزمودیم. باشد که ایشان بازگردند.
بیان: خداوند کریمانه خوبی افراد را به صراحت ذکر میکند ولی از نادرستیها و کجیهای آنان رد میشود. در این آیه «الصَّالِحُونَ» را به صراحت میآورد اما از نابکاران ذکری به میان نیامده و از آنان به «دُونَ ذَلِک» تعبیر آمده است که تمامی مراتب پایینتر از صلاح، حتی کفر و فساد را در بر میگیرد.
- یونس / ۹۵٫
- اعراف / ۱۶۸٫
(۷۴۲)
این بیان کریمانه در آیه زیر نیز که فعل آن مجهول آمده است دیده میشود: «وَأُوحِی إِلَی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یؤْمِنَ مِنْ قَوْمِک إِلاَّ مَنْ قَدْ آَمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کانُوا یفْعَلُونَ»(۱)؛ و به نوح وحی شد که از قوم تو جز کسانی که تاکنون ایمان آوردهاند هرگز کسی ایمان نخواهد آورد؛ پس از آنچه میکردند غمگین مباش.
در این آیه، فعل «وَأُوحِی» بهصورت مجهول آمده است؛ چرا که خداوند نمیخواهد خود بیان کنندهٔ نکات منفی و کلام یأسآمیز باشد و خود را در آیات عذاب ظاهر نمیکند.
روشنی « ۳۲۰ » بازنگاری ادبیات
«ثُمَّ جَعَلْنَاکمْ خَلاَئِفَ فِی الاْءَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کیفَ تَعْمَلُونَ».(۲)
ـ آنگاه شما را پس از آنان در زمین جانشین قرار دادیم تا بنگریم چگونه رفتار میکنید.
بیان: این آیه با «ثُمَّ» شروع میشود. ما در بحثهای ادبیات گفتهایم دانشهای ادبی را باید بر اساس متن قرآن کریم بازنویسی نمود. ادبیات قرآن کریم این حرف عاطفه را برای تطهیر کلام از سخن گذشته و «ثُمَّ» تطهیری میداند و به این معناست که هر گرفتاری و مشکلی که پیش از این
- هود / ۳۶٫
- یونس / ۱۴٫
(۷۴۳)
بوده است تمام شد. آیهٔ شریفه میفرماید: ما شما را خلیفه و جانشین قرار دادیم تا عیار کردارتان را بسنجیم ولی پیشینیان رسولانی بودند که خلافت نداشتند.
روشنی « ۳۲۱ » بلای بدکاری کلان
«وَیحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکمْ وَمَا هُمْ مِنْکمْ وَلَکنَّهُمْ قَوْمٌ یفْرَقُونَ»(۱).
ـ و بهخدا سوگند یاد میکنند که آنان بهقطع از شمایند؛ در حالی که از شما نیستند، اما آنان گروهی هستند که میترسند.
بیان: این آیه از افراد خاطی میگوید اما خداوند آن خطاکاران را فرد فرد نمیبیند و خطای آنان را یک به یک لحاظ نمیکند، از این رو از آنان به جمع و با واژهٔ «قَوْمٌ» یاد میکند. این امر لطف و کرم خداوند نسبت به بندگان را میرساند که امور جزیی و خرد آنان را به حساب نمیآورد و تنها به کلان کارها میپردازد. او خطاهای جزیی بندگان را به شمار نمیرود، بلکه خرابکاریهای آنان را تصحیح و خنثی میکند وگرنه روزی نبود که عذابی نازل نشود و شبی نبود که حصاری شکسته نگردد! اما چنین نیست و بیشتر اعمال به دلیل نادیده گرفته شدن از ناحیهٔ خداوند انعکاسی ندارد. البته نقش نرمی و لطافت در رفتار با بندگان، استغفار، دعا، مناجات، صدقه و انفاق برای تصحیح امور ریز و خرد را نباید فراموش کرد
- توبه / ۵۶٫
(۷۴۴)
اما بدی اگر عمده گردد و کلان شود و موضوع «قَوْمٌ یفْرَقُونَ» قرار گیرد دیگر حتی به استغفار و دعا نیز رد بلا نمیگردد و کسی دستگیر آدمی نخواهد بود و دیگر پناهگاهی نمییابد. برای همین است که آیهٔ بعد میفرماید: «لَوْ یجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیهِ وَهُمْ یجْمَحُونَ»(۱)؛ اگر پناهگاه یا غارها یا سوراخی برای فرار مییافتند شتابزده بهسوی آن روی میآوردند.
البته این آیه حال انسانهای زیرک و نان به نرخ روزخور را بیان میدارد. کسانی که قابلیت مانور زیادی دارند و میتوانند خود را با هر شرایطی وفق دهند. کسانی که با پیشامد مشکلات بهدنبال سوراخی میگردند تا در آن پنهان شوند و با سرعت نیز بهطرف آن میدوند؛ چرا که این توان را دارند خود را با هر نقب و پناهی سازگار نمایند.
روشنی « ۳۲۲ » اسمای ثانوی
«فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِجْزا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا کانُوا یظْلِمُونَ»(۲).
ـ پس کسانی از آنان که ستم کردند سخنی را که به ایشان گفته شده بود به سخن دیگری تبدیل کردند، پس به سزای آن که ستم میورزیدند
- توبه / ۵۷٫
- اعراف / ۱۶۲٫
(۷۴۵)
عذابی از آسمان بر آنان فرو فرستادیم.
بیان: اسمای جلالی حق تعالی ثانوی است؛ به این معنا که زمینهٔ خلقی و عملی دارد نه این که ذاتی باشد، برخلاف اسمای جمالی که اولی است و زمینهٔ خلقی ندارد. اسم «یا مبدل» از اسمای جلالی است و زمینهٔ خلقی دارد. در این آیه نیز فاعل «تبدیل» خود افراد میباشند. اسم «مُهْلِک» نیز از اسمای ثانوی ذاتی است و برای ظهور نیاز به زمینهای از جانب پدیدهها دارد: «وَمَا کانَ رَبُّک مُهْلِک الْقُرَی حَتَّی یبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولاً یتْلُو عَلَیهِمْ آَیاتِنَا وَمَا کنَّا مُهْلِکی الْقُرَی إِلاَّ وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ»(۱).
ـ و پروردگار تو هرگز ویرانگر شهرها نبوده است تا پیشتر در مرکز آنها پیامبری برانگیزد که آیات ما را بر ایشان بخواند و ما شهرها را تا مردمشان ستمگر نباشند ویرانکننده نبودهایم.
خداوند به صورت ابتدایی هیچ قوم و امتی را هلاک نمیکند مگر اینکه به ظلم آلوده گردند.
در آیهٔ زیر نیز: «عَجَّلْنَا» بعد از «مَنْ کانَ یرِیدُ الْعَاجِلَةَ» آمده است: «مَنْ کانَ یرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یصْلاَهَا مَذْمُوما مَدْحُورا»(۲)؛ هر کس خواهان دنیای زودگذر است بهزودی هر که را خواهیم نصیبی از آن میدهیم، آنگاه جهنم را که در آن خوار و رانده داخل خواهد شد برای او مقرر میداریم.
- قصص / ۵۹٫
- اسراء / ۱۸٫
(۷۴۶)
روشنی « ۳۲۳ » اذن فراگیر خداوند
«إِنَّ رَبَّکمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یدَبِّرُ الاْءَمْرَ مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَکرُونَ»(۱).
پروردگار شما آن خدایی است که آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید، سپس بر عرش استیلا یافت. کار آفرینش را تدبیر میکند. شفاعتگری جز پس از اذن او نیست. این است خدا. پروردگار شما. پس او را بپرستید. آیا پند نمیگیرید؟
بیان: فرازی که در این آیه مورد توجه است، فراز شریف: «مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» است. هر خیری که به پدیدهای میرسد و محبتها و خدمتهایی که بعضی در حق بعضی دیگر دارند، همه عنایات پروردگار است. هر توفیقی به اذن اللّه است. بر این اساس، اگر کسی به انسان محبت کرد باید نخست شکر منعم حقیقی را بهجا آورد؛ هرچند به صورت پنهانی و در قلب باشد و سپس باید از آن فرد تشکر نمود. شکر مخلوق مناسب است ولی بدون شکر خالق، کفران نعمت است.
باید میانهٔ خود را با خدا صاف نمود: «ذَلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمْ فَاعْبُدُوهُ» و دانست هر خیری که در عالم به انسان میرسد به عنایت پروردگار است: «مَا مِنْ شَفِیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ»
- یونس / ۳٫
(۷۴۷)
روشنی « ۳۲۴ » علم حق تعالی و مفاتیح غیب
«وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیبِ، لاَ یعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ، وَیعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ، وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یعْلَمُهَا، وَلاَ حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الاْءَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»(۱).
ـ و کلیدهای غیب تنها نزد اوست. جز او کسی آن را نمیداند و آنچه در خشکی و دریاست میداند و هیچ برگی فرو نمیافتد مگر این که آن را میداند و هیچ دانهای در تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن ثبت است.
بیان: این آیه از علم خداوند میگوید. تحلیل علم خداوند و فلسفی نمودن چگونگی آن بزرگان فلسفه مانند ابنسینا را به عجز کشیده است. آیهٔ شریفه از احاطهٔ علم خداوند بر تمامی امور جزیی تغییرپذیر میگوید و این که هیچ برگی از درختی فرو نمیغلطد مگر آن که خداوند به آن علم دارد. ابنسینا علم خداوند به اشیای جزیی را انکار میکند؛ زیرا لازم میآید خداوند جابهجا شود و تغییر یابد. او میپندارد برای دانستن جزییات لازم است هبوط و عروج داشت. این امر در بشر عادی به مشغولیت ذهنی و حواسپرتی میانجامد.
ما علم خداوند را به گونهای متفاوت از فلسفهٔ سینایی و صدرایی
- انعام / ۵۹٫
(۷۴۸)
تحلیل نمودیم و گفتیم خداوند از بینهایت راه علم دارد. خداوند هم از ذات خویش همهٔ عالم را میبیند و به آن علم دارد و هم هستی و خود را در همهٔ هستی و در هر ذرهای و در کمتر از هر ذرهای میبیند و میداند. علم خدا را میتوان به خانهٔ آیینهای زلیخا تشبیه کرد که یوسف به هر سوی آن مینگریست زلیخا را میدید. مثل ابنسینا حتی یک طریق برای علم خدا به جزییات پیدا نکردهاند و تنها به علم کلی خداوند قایل شدهاند. گویی خدا را همچون چوپانی فرض مینمایند که بر بالای سر گوسفندان خویش ایستاده است.
این آیهٔ شریفه که از مفاتیح غیب میگوید، از آیات ذکر است و میتوان در طلسمات از آن استفاده کرد. اگر کسی بتواند با این آیه انس داشته باشد و به تسلیم برسد با آن به مفاتیح غیب در میآید و میتواند با امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) دیدار داشته باشد و آن حضرت را رصد نماید.
با این آیه میتوان در پی هر کسی و هر چیزی رفت و در عرفان معرکه میکند. البته کسی که به اینجا میرسد دستکم بیست سال با این آیه به روشهایی خاص انس دارد. چنین کسی خود را در این آیه پیدا مینماید و چنین کسی است که میتواند هر کسی و هر چیزی را در آن بیابد. چه مغبون است کسی که هفتاد سال علم بیاموزد و از آقا و مولای خود بیخبر باشد، مگر میشود آدمی بدون مولا و صاحبش نفس بکشد؟ علمی که بیخبری از مولا داشته باشد چه فایدهای به حال آدم بیصاحب دارد؟ انسان بیصاحب بهجایی نمیرسد و ارباب سیاست هرچه دارد را با زور
(۷۴۹)
و فریب و حیله از او میگیرند. تأکیدی که در عرفان نسبت به داشتن مربی میشود از همین باب است.
آیهٔ زیر نیز از علم خداوند میگوید: «وَمَا تَکونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآَنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کنَّا عَلَیکمْ شُهُودا إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَمَا یعْزُبُ عَنْ رَبِّک مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الاْءَرْضِ وَلاَ فِی السَّمَاءِ وَلاَ أَصْغَرَ مِنْ ذَلِک وَلاَ أَکبَرَ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»(۱)؛ و در هیچ کاری نباشی و از سوی او (خدا) هیچ آیهای از قرآن نخوانی و هیچ کاری نکنید مگر این که ما بر شما گواه باشیم، آنگاه که بدان مبادرت میورزید و هموزن ذرهای نه در زمین و نه در آسمان از پروردگار تو پنهان نیست و نه کوچکتر و نه بزرگتر از آن چیزی نیست مگر این که در کتابی روشن درج شده است.
این آیه نیز میفرماید هیچ ذره، بلکه کوچکتر از ذرهای نیست مگر این که خداوند به آن آگاهی و احاطه دارد. گویی خداوند بر بالای همه ایستاده است که بر ریزترین کارهای آنان علم دارد! فراز: «کنَّا عَلَیکمْ شُهُودا» نیز جمع آمده است و فرشتگان، لوح، کتاب محو، کتاب اثبات، عالم قضا و دیگر عوالم را بیان میدارد که همه شاهد بر کردار هر پدیدهای هستند. خداوند روز قیامت میتواند صدها شاهد اقامه نماید تا جای هیچ تردید و انکاری باقی نماند. خداوند میفرماید: «وَمَا یعْزُبُ عَنْ رَبِّک»؛ یعنی چیزی از او پنهان نیست و علم خدا همه را در برمیگیرد. افزون بر این، تمامی کردار در کتابی هست: «إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ». این کتاب همان
- یونس / ۶۱٫
(۷۵۰)
فرشتگان و اسباب و علل هر فعلی است.
باید فراموش نکرد خداوند به حال هر بندهای به صورت فرد فرد علم دارد: «لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّا»(۱)؛ و بهیقین آنها را به حساب آورده و به دقت شماره کرده است.
آیهٔ شریفه به این معناست که خداوند حال هر بندهٔ را میداند و چنین نیست که کسی بتواند مخفی یا گم شود. او همه را تک تک شمارش مینماید و به همه احاطه دارد.
روشنی « ۳۲۵ » خدای وارث
«وَإِنَّا لَنَحْنُ نُحْیی وَنُمِیتُ وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ»(۲).
ـ و بیتردید این ماییم که زنده میکنیم و میمیرانیم و ما وارث همه هستیم.
بیان: همه چیز به خداوند میرسد و چیزی نیست که در دست انسان بماند. اوست که زنده میکند و اوست که میمیراند و وارث هر چیز و هر کس اوست. کسی که برای غیر خدا تلاش میکند جز بیهودگی بهرهای نمیبرد. این اولیای الهی هستند که با هوشمندی نفس میکشند و جز نفس کشیدن و به تعبیر دیگر جز برای خدا نفس نمیکشند و از خود
- مریم / ۹۴٫
- حجر / ۲۳٫
(۷۵۱)
چیزی ندارند. آنان زندگی میکنند چون خداوند میخواهد زندگی کنند. «هو الباعث الوارث»(۱) را باید باور کرد و تنها تلاش نمود تا دل خدا را بهدست آورد. البته این رجزخوانی خداوند برای انسان است. خداوند در آیهای دیگر میفرماید: «وَلاَ یحْسَبَنَّ الَّذِینَ یبْخَلُونَ بِمَا آَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، هُوَ خَیرا لَهُمْ، بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ، سَیطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یوْمَ الْقِیامَةِ، وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ، وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»(۲)؛ و کسانی که به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا کرده بخل میورزند هرگز تصور نکنند که آن بخل برای آنان خوب است، بلکه برای ایشان بد است. بهزودی آنچه که به آن بخل ورزیدهاند روز قیامت طوق گردنشان میشود. میراث آسمانها و زمین از آنِ خداست و خدا به آنچه میکنید آگاه است.
خداوند وارث است. او وارث هر چیزی است. او وارث هر آن چیزی است که انسان به دست میآورد، خواه خوب باشد یا بد و همه را از انسان میگیرد: «وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ». چون خداوند وارث است و همه چیز به او میرسد توصیه به ایثار و انفاق دارد و او نیز همه چیز را بازپس میگیرد؛ از این رو مواظب آنهاست. او مانند کسی است که منزل خود را اجاره میدهد و مراقب است مستأجر آسیبی به آن نرساند. خداوند قصد بازپسگیری تمامی چیزهایی را دارد که به بندگان خود داده است؛ از این رو علیم و خبیر است و مواظب و آگاه است: «وَاللَّهُ بِمَا
- بحار الانوار، تحقیق بهبودی، انتشارات احیاء التراث العربی، بیروت ۱۴۰۳، ج ۹۲، ص ۳۹۳٫
- آل عمران / ۱۸۰٫
(۷۵۲)
تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ». خداوند همه چیز را خواهد گرفت، از این رو محترمانه میفرماید: «وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ»؛ همه چیز برای اوست و گرفتن آنچه را که داده حتمی است. او میفرماید میراث ایمان و زمین برای اوست و به این معناست که همه چیز را گرفته شده بدان، نه آن که خداوند میتواند آن را بگیرد. با این معنا چرا آدمی این همه اینسو و آنسو میدود و بیش از عفاف و کفاف خود میخواهد، آنهم با گناه، معصیت، اضطراب، و با حرص و جوش فراوان که تنها وزر و وبال آن در گردنش میماند؟! آیا این دلیل کاستی عقل نیست؟ او چرا خداوند خبیر و آگاه را ملاحظه نمیکند؟! البته خداوند نیز با کسی نسبت خویشی ندارد و اگر موقعیت آن پیش آید با کسی ملاحظه ندارد. او حتی میتواند پیامبر فرستادهٔ خویش را با امت وی هلاک نماید: «لَقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ، قُلْ فَمَنْ یمْلِک مِنَ اللَّهِ شَیئا إِنْ أَرَادَ أَنْ یهْلِک الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ وَأُمَّهُ وَمَنْ فِی الاْءَرْضِ جَمِیعا، وَلِلَّهِ مُلْک السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ وَمَا بَینَهُمَا، یخْلُقُ مَا یشَاءُ، وَاللَّهُ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ»(۱)؛ کسانی که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است بهطور مسلم کافر شدهاند. بگو: اگر خدا اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هر که را که در زمین است جملگی به هلاکت رساند چه کسی در مقابل خدا اختیاری دارد؟ فرمانروایی آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است از آنِ خداست. هرچه بخواهد میآفریند. و خدا بر هر چیزی تواناست.
- مائده / ۱۷٫
(۷۵۳)
خدای متعال با کسی نسبت خویشاوندی ندارد و اگر لازم باشد همه را هلاک میکند و ملاحظهٔ کسی را ندارد و کسی نیز نمیتواند جلوگیر او شود.
روشنی « ۳۲۶ » کفایت خداوند
«أَلَیسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ، وَیخَوِّفُونَک بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ، وَمَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ. وَمَنْ یهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ، أَلَیسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقَامٍ»(۱).
ـ آیا خدا کفایتکنندهٔ بندهاش نیست و کافران تو را از آنها که غیر اویند میترسانند و هر که را خدا گمراه گرداند برایش راهبری نیست. و هر که را خدا هدایت کند گمراه کنندهای ندارد. مگر خدا نیست که نیرومند کیفرخواه است.
بیان: از تعبیرهای زیبای قرآن کریم «أَلَیسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ» است. خداوند در این فراز به صورت غیبت میفرماید بندهٔ خود را کفایت میکند و آن را به صورت خطاب نمیآورد تا مبادا بنده خجالت بکشد. او به بندگان خود به صورت مستقیم و با خطاب نمیفرماید مگر مرا قبول ندارید، بلکه آن را به صورت غیبت میآورد. این فراز ذکر است و مداومت بر آن توکل، قوت و قدرت میآورد.
فراز «وَمَنْ یهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ» نیز حایز اهمیت است و کسی که
- زمر / ۳۶ ـ ۳۷٫
(۷۵۴)
خداوند هدایت او را بخواهد، گمراه کنندهای نمیتواند بر او چیره شود که این امر فراتر از کار بر اساس اسباب طبیعی است و بهره بردن از اسباب باطنی امور است.
ما این کتاب را با همین فراز زیبا به پایان میبریم: «أَلَیسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ».